آیات غدیر

مشخصات کتاب

سرشناسه : رضوانی علی اصغر، 1341

عنوان و نام پدیدآور : آیات غدیر / تالیف علی اصغر رضوانی.

مشخصات نشر : قم مسجد مقدس جمکران 1389.

مشخصات ظاهری : 71 ص.

فروست : سلسله مباحث یادمان غدیر.

شابک : 7000 ریال ؛ 7000 ریال 978-964-973-175-9 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : چاپ اول: 1387.

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : غدیر خم

شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره : BP223/5/ر6آ9 1389

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 1632452

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

مقدمه ناشر

غدیر محور همبستگی اسلامی و زیربنای تفکّر شیعی است. غدیر تبیین کننده جریان اصیل وصایت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله می باشد که اسلام راستین را تداوم بخشید و زلال معرفت، ولایت، تسلیم و رضا را در جان مؤمنین جاری و حیات ثمربخش را به آنان هدیه نمود.

غدیر در طول تاریخ مورد بی مهری هایی از طرف دوستان و مورد تهاجم از طرف دشمنان دین قرار گرفت ولی با عنایت و تدبیر پیروان واقعی غدیر حفظ و فرهنگ شد. هم اکنون که در نظام مقدّس جمهوری اسلامی همّت مسؤولان و مردم متدین ایران اسلامی بر غدیری شدن تمامی این سرزمین اسلامی است، بر آن شدیم مجموعه پیش روی که توسط استاد ارجمند حاج علی اصغر رضوانی تألیف گردیده را به زیور طبع بیاراییم.

امید است مورد قبول حضرت حقّ و توجّه مولایمان حضرت حجّت «عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف» قرار گیرد.

لازم است از عنایات ویژه تولیت محترم حضرت آیت اللَّه وافی و دیگر عزیزان همکار در مجموعه انتشارات برادران دیلمی، امیر سعید سعیدی، آشتی، بخشایش، تلاشان و ... در به ثمر رسیدن این مجموعه فعالیت نموده اند، کمال تشکر و امتنان را داریم و ان شاء اللَّه خوانندگان گرامی ما را از نظرات ارشادی خود محروم نفرمایند.

مدیر مسوؤل انتشارات مسجد مقدّس جمکران حسین احمدی

پیشگفتار

قرآن کریم از منبع اصلی و اساسی عموم مسلمانان در استنباط احکام و وظایف دینی و اصول اعتقادی است که مورد توجّه تمام افراد مسلمین از فرقه های مختلف اسلامی می باشد؛ کتابی که از هرگونه اشتباه در امان بوده و بیان برای مردم و تبیان هر چیزی است.

از طرفی موضوع امامت و خلافت اسلامی و جانشینی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و خصوصیات و صفات خلیفه از جمله موضوعاتی است در طول تاریخ اسلامی مورد اختلاف و نزاع بین مسلمانان بوده و به همین جهت منشأ پیدایش مذاهب مختلف اسلامی شده است. اختلافی که گاه به حدّی شدّت گرفته که منشأ درگیری و کشمکش های شدید و بعضاً منجرّ به خونریزی شده است.

از آنجا که قرآن کریم کتاب بین المللی اسلامی است و مورد اتفاق و قبول عموم مسلمانان است لذا جا دارد به بحث و بررسی این موضوع مهم از قرآن پردازیم تا هرچه بیشتر وحدت و همبستگی اسلامی نزدیک تر شده و از تفرقه و نزاع بپرهیزیم و این تنها با بحث علمی به دور از تعصب و عناد صورت می پذیرد.

علی اصغر رضوانی

ص:9

ص:10

آیه تبلیغ

اشاره

ص:11

اشاره

یکی از آیاتی که می توان در باب امامت خاصه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به آن استشهاد کرد آیه معروف به «تبلیغ» است. خداوند متعال می فرماید: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»؛(1) «ای رسول! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکنی رسالت پروردگارت را نرسانده ای و خدا تو را از مردم حفظ خواهد کرد. خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند.»

مفسّران و متکلمان شیعه، این آیه را درباره ابلاغ ولایت و امامت و خلافت امام علی علیه السلام می دانند و در این قول متّفقند. اینک برای بررسی این مطلب آیه را مورد بحث و تحلیل قرار می دهیم.

تحلیلی درباره آیه

توضیح

قبل از ورود در بحث، مناسب است به نکاتی چند درباره آیه «تبلیغ» اشاره شود:

1 - ظهور فعل در ماضی

ظهور جمله « ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ» در ماضی و گذشته حقیقی است نه مضارع و آینده به دو دلیل:

الف) صیغه ماضی برای معنای گذشته وضع شده و درصورتی

ص:12


1- 1. سوره مائده، آیه 67.

که قرینه ای در آن برای حمل بر مضارع نباشد، حمل بر همان معنای موضوع له حقیقی که ماضی است می شود.

ب) آیه مورد بحث در آخرین ماه های نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شده است، و اگر فعل را حمل بر مضارع و آینده کنیم معنای آیه این می شود: «و اگر آنچه را که بعداً بر تو نازل می کنیم در ماه های باقیمانده از نبوّتت ابلاغ نکنی، هرگز رسالتت را به پایان نرسانده ای.» معنایی که در هیچ روایتی به آن اشاره نشده و از هیچ عالم شیعی و سنّی نیز نرسیده است. در این صورت آیه بر این دلالت می کند که خداوند بر پیامبرش مطالبی را نازل کرده که ابلاغش بر او سنگین و دشوار بوده است. و از طرفی نیز پیامبرصلی الله علیه وآله مأمور به تبلیغ آن است. حضرت صلی الله علیه وآله در فکر دشواری چگونگی تبلیغ آن است که آیه فوق نازل می شود تا به او گوشزد کند که هیچ فکر و ناراحتی به خود راه ندهد که مردم در مقابل ابلاغ آنچه موضعی خواهند داشت . . .

2 - بیان اهمیت شرط

جمله شرطیه در آیه « وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» در مقام تهدید آمده است وحقیقت آن، بیان اهمیّت حکم است، به این معنا که اگر این حکم به مردم نرسد و حقّ آن مراعات نشود گویا حقّ هیچ جزئی از اجزای دین مراعات نشده است. نتیجه این که: جمله شرطیه در صدد بیان اهمیّت شرط در ترتّب جزاء مهمتر است، و لذا نمی توان این نوع جمله شرطیه را همانند جملات شرطیه دیگر دانست که در مکالمات رایج است؛ زیرا غالب جملات شرطیه در مواردی به کار برده می شود که انسان به تحقق جزاء جاهل است

ص:13

چون از تحقق شرط آگاهی ندارد، ولی این احتمال در حقّ پیامبرصلی الله علیه وآله جاری نمی شود.(1)

3 - نوع خوف پیامبرصلی الله علیه وآله

از آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شجاع بوده و در راه پیشبرد اهداف اسلام از هیچ فداکاری ای دریغ نمی کرده است، لذا خوفی که از آیه استفاده می شود که پیامبرصلی الله علیه وآله در ابلاغ آن داشته، مربوط به خودش نبوده، بلکه خوف حضرت بر اسلام و رسالتش بوده است.

4 - مقصود از «الناس»

گرچه افرادی امثال فخر رازی در صددند که «الناس» در آیه را به کفار برگردانند به قرینه ذیل آیه که می فرماید: « إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»، ولی این معنا خلاف ظاهر کلمه «الناس» است؛ زیرا «ناس» اعمّ از کافر و مؤمن است و وجهی برای حصر آن در کفار نیست. و لذا باید «کافران» در آیه را به مرتبه ای از کفر معنا کرد که شامل منافقان زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله که از آن ها خوف داشته نیز بشود.

5 - معنای عصمت

مطابق بیانات گذشته، مقصود از مصونیّت الهی که به پیامبرش وعده داده شده، نوع عصمتی است که با خوف رسول خداصلی الله علیه وآله تناسب داشته است، که همان عصمت از طعن در نبوّت و اتهام حضرت صلی الله علیه وآله به اموری است که با مقام نبوّت او سازگاری ندارد.

ص:14


1- 2. المیزان، ج 6، ص 49.

بررسی روایات

اشاره

اینک به برخی از روایاتی که درباره نزول آیه تبلیغ در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام از طرق فریقین وارد شده، اشاره می کنیم:

1 - روایت ابی نعیم اصفهانی

روایت ابی نعیم اصفهانی

ابی نعیم از ابوبکر خلاد، از محمد بن عثمان بن ابی شیبه، از ابراهیم بن محمد بن میمون، از علی بن عابس، از ابی حجّاف و اعمش، از عطیه، از ابی سعید خدری نقل کرده که این آیه « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده است.(1)

بررسی سند

- ابوبکر بن خلاد: همان احمد بن یوسف بغدادی است که خطیب بغدادی، سماع او را صحیح دانسته و ابو نعیم بن ابی فراس او را ثقه معرّفی کرده است.(2) و ذهبی نیز او را شیخٌ صدوقٌ خوانده است.(3)

- محمد بن عثمان بن ابی شیبه: کسی است که ذهبی او را از ظرفیّت های علم برشمرده و صالح جزره او را ثقه معرفی کرده است

ص:15


1- 3. الخصائص، ابن بطریق، به نقل از کتاب «ما نزل من القرآن فی علیّ» از ابی نعیم اصفهانی.
2- 4. تاریخ بغداد، ج 5، ص 220و221.
3- 5. سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 69.

و ابن عدی می گوید: من از او حدیث منکری نشنیدم که آن را ذکر کنم.(1)

- ابراهیم بن محمد بن میمون: ابن حیّان او را در جمله ثقات آورده است.(2) و کسی او را در کتب ضعفاء ذکر نکرده است، و اگر عیبی از او گرفته می شود به جهت آن است که او فضایل اهل بیت علیهم السلام خصوصاً امیرالمؤمنین علیه السلام را نقل می کند.

- علی بن عابس: او از رجال صحیح ترمذی است.(3) و اگر عیبی بر او وارد می شود همانند شاگردش به جهت نقل فضایل اهل بیت علیهم السلام است. ولی مطابق نصّ ابن عدی حدیثش نوشته می شود.(4)

- ابو الحجّاف: او که داوود بن ابی عوف نام دارد، از رجال ابی داوود و نسائی و ابن ماجه به حساب آمده، که احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کرده اند، و ابو حاتم نیز او را صالح الحدیث می داند.(5) گرچه ابن عدی به جهت این که غالب احادیث او درباره اهل بیت علیهم السلام است، او را تضعیف کرده است.(6)

- اعمش: او از رجال صحاح ستّه به شمار می آید.(7)

در نتیجه این که: این حدیث مطابق رأی اهل سنّت معتبر است.

2 - روایت ابن عساکر

روایت ابن عساکر

ابن عساکر از ابوبکر وجیه بن طاهر، از ابو حامد ازهری، از

ص:16


1- 6. تاریخ بغداد، ج 3، ص 43.
2- 7. الثقات، ج 8، ص 74.
3- 8. تقریب التهذیب، ج 2، ص 39.
4- 9. الکامل فی الضعفاء، ج 5، ص 190، رقم 1347.
5- 10. میزان الاعتدال، ج 2، ص 18.
6- 11. الکامل فی الضعفاء، ج 3، ص 82 و 83، رقم 625.
7- 12. تقریب التهذیب، ج 1، ص 331.

ابو محمد مخلّدی حلوانی، از حسن بن حمّاد سجّاده، از علی بن عابس، از اعمش و ابی الجحاف، از عطیه از ابی سعید خدری نقل کرده که این آیه « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» بر رسول خداصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.(1)

بررسی سند

- وجیه بن طاهر: ابن جوزی او را شیخٌ صالحٌ و صدوقٌ،(2) و ذهبی او را شیخٌ عالمٌ و عدلٌ معرفی کرده است.(3)

- ابو حامد ازهری: که همان احمد بن حسن نیشابوری است، به تصریح ذهبی عدل و صدوق است.(4)

- ابو محمد مخلّدی: حاکم او را صحیح السماع و متقن در روایت معرفی کرده است.(5) و ذهبی نیز او را شیخ صدوق و عدل و شیخ عدالت دانسته است.(6)

- ابوبکر محمد بن ابراهیم حلوانی: خطیب بغدادی او را ثقه می داند.(7) و حاکم نیشابوری او را از ثقات أثبات دانسته(8) و ذهبی او را حافظ ثبت معرفی کرده است.(9) و ابن جوزی نیز او را ثقه می داند.(10)

- حسن بن حمّاد سجّاده: او از رجال ابی داوود و نسائی و ابن ماجه است که احمد بن حنبل در حقّ او گفته: «از او به جز خیر به من

ص:17


1- 13. ترجمه امام علی بن ابی طالب علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 86.
2- 14. المنتظم، ج 18، ص 54.
3- 15. سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 109.
4- 16. سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 254.
5- 17. سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 540.
6- 18. سیر اعلام النبلاء، ص 539.
7- 19. تاریخ بغداد، ج 1، ص 398.
8- 20. سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 61.
9- 21. سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 60.
10- 22. المنتظم، ج 12، ص 279.

نرسیده است.»(1) ذهبی او را از اجلاّء علما و ثقات عصر خود دانسته،(2) و ابن حجر نیز او را صدوق معرفی کرده است.(3)

بقیه رجال سند حدیث قبلاً بررسی شد.

3 - روایت واحدی

روایت واحدی

واحدی ابوسعید محمد بن علی صفّار، از حسن بن احمد مخلدی از محمّد بن حمدون، از محمّد ابراهیم خلوتی (حلوانی)، از حسن بن حمّاد سجّاده، از علی بن عابس، از اعمش و ابی جحّاف، از عطیّه، از ابی سعید خدری نقل کرده که این آیه « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» در روز غدیر خم در حقّ علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شد.

بررسی سند

محمود زعبی در کتاب خود «البیّنات فی الردّ علی المراجعات» تنها اشکالی که به سند این حدیث داشته وجود عطیّه در سند آن است.

او می گوید: «عطیه کسی است که امام احمد او را ضعیف الحدیث دانسته و ابوحاتم نیز او را تضعیف کرده و ابن عدی او را از شیعیان کوفه به حساب آورده است.»

ولی این تضعیف به طور قطع ناصواب است؛ زیرا:

اوّلاً: عطیه عوفی از تابعین است که مورد مدح رسول خداصلی الله علیه وآله واقع شده اند.

ثانیاً: او از رجال بخاری در کتاب «الأدب المفرد» و صحیح

ص:18


1- 23. سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 393.
2- 24. سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 393.
3- 25. تقریب التهذیب، ج 1، ص 165.

ابی داوود و ترمذی و ابن ماجه و احمد به حساب می آید، که علمای اهل سنّت شدیداً آن ها را مدح کرده اند.

آری، امثال جوزجانی او را تضعیف کرده اند که معروف به ناصبی بودن و انحراف از علی بن ابی طالب علیه السلام هستند. و سبب تضعیف او نیز به جهت آن است که امام علی علیه السلام را بر همه ترجیح می داد. و هنگامی که به امر حجاج مأمور شد تا سبّ بر امام علی علیه السلام گوید، امتناع کرد و در نتیجه 400 ضربه شلاق خورد و ریشش را نیز تراشیدند. آیا هر کسی حرف حقّ را بگوید باید تضعیف شود؟!

4 - روایت حبری

حبری از حسن بن حسین، از حبان، از کلبی، از ابی صالح، از ابن عباس در تفسیر آیه « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» نقل کرده که آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است. رسول خداصلی الله علیه وآله امر شد تا آنچه درباره او است ابلاغ کند. پس دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه، اللّهمّ والِ من والاه وعادِ من عاداه»؛(1) «هر کس من مولای اویم این علی مولای اوست. بار خدایا! دوست بدار هر کس را که ولایت او را پذیرفته و دشمن بدار هر کس را که با او دشمنی کرده است.»

سند این روایت نزد اهل سنّت معتبر است.

شأن نزول آیه از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام

کلینی رحمه الله با سند صحیح از زراره، فُضیل بن یسار، بکیر بن اعین، محمد بن مسلم، برید بن معاویه و ابی الجارود، همگی از امام باقرعلیه السلام چنین نقل می کنند: «خداوند، پیامبرش را به ولایت علی علیه السلام

ص:19


1- 26. تفسیر حبری، ص 262.

فرمان داد و بر او چنین نازل کرد: « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ».(1) خداوند ولایت اولی الامر را واجب کرد، آنان نمی دانستند این ولایت چیست، پس خداوند به محمدصلی الله علیه وآله فرمان داد ولایت را برای آنان تفسیر کند همان گونه که احکام نماز و زکات و روزه و حجّ را تفسیر می کند. چون این فرمان رسید، حضرت دلتنگ شده ونگران بود، نکند مردم از دینشان برگشته و او را تکذیب کنند. حضرت به پروردگارش رجوع کرد. پس خداوند چنین وحی فرستاد: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ». پس حضرت به فرمان خدا امر ولایت را آشکار ساخت و به معرفی ولایت علی علیه السلام در روز غدیر خم پرداخت... و به مردم فرمان داد تا حاضران به غایبان اطلاع دهند....»(2)

راویان حدیث از صحابه

دانشمندان اهل سنّت به نقل از صحابه، روایات متعددی را نقل کرده اند که صریح در نزول آیه «تبلیغ» در شأن امام علی علیه السلام است؛ از قبیل:

1 - زید بن ارقم.(3)

2 - ابو سعید خدری.(4)

ص:20


1- 27. سوره مائده، آیه 55.
2- 28. کافی، ج 1، ص 290، ح 5.
3- 29. الغدیر، ج 1، ص 424.
4- 30. تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 173، ح 9:66؛ در المنثور، ج 3، ص 117؛ ترجمة الامام علی علیه السلام من تاریخ دمشق، ج 2، ص 85، ح 588.

3 - عبداللَّه بن عساکر.(1)

4 - عبداللَّه بن مسعود.(2)

5 - جابر بن عبداللَّه انصاری.(3)

6 - ابوهریره.(4)

7 - عبداللَّه بن ابی اوفی اسلمی.(5)

8 - براء بن عازب انصاری.(6)

راویان حدیث از تابعین

و از تابعین نیز آنان که نزول آیه را درباره امام علی علیه السلام و روز غدیر می دانند عبارتند از:

1 - امام باقرعلیه السلام.(7)

2 - امام جعفر صادق علیه السلام.(8)

3 - عطیة بن سعد عوفی.(9)

ص:21


1- 31. الامالی، ص 162، ح 133؛ مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 240، ح 349؛ الکشف والبیان، ج 4، ص 92؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 239، ح 240.
2- 32. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 239، ح 346؛ درّ المنثور، ج 3، ص 117؛ فتح القدیر، ج 2، ص 60؛ روح المعانی، ج 4، ص 282.
3- 33. شواهد التنزیل، ج 1، ص 255، ح 249.
4- 34. شواهد التنزیل، ج 1، ص 249، ح 244؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 158، ح 120.
5- 35. شواهد التنزیل، ج 1، ص 252، ح 247.
6- 36. مفاتیح الغیب، ج 12، ص 50؛ الکشف والبیان، ج 4، ص 92.
7- 37. الکشف والبیان، ج 4، ص 92؛ ینابیع المودة، ج 1، ص 119، باب 39؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 254، ح 248؛ مفاتیح الغیب، ج 12، ص 50؛ عمدة القاری، ج 18، ص 206.
8- 38. تفسیر الحبری، ص 285، ح 41.
9- 39. النور المشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی، ص 86، ح 16.

4 - زید بن علی.(1)

5 - ابو حمزه ثمالی.(2)

راویان حدیث از علمای عامه

جماعت بسیاری از علماء عامه این حدیث را در کتب خود نقل کرده اند؛ از قبیل:

1 - ابو جعفر طبری.(3)

2 - ابی حاتم رازی.(4)

3 - حافظ ابو عبداللَّه محاملی.(5)

4 - حافظ ابن مردویه.(6)

5 - ابو اسحاق ثعلبی.(7)

6 - ابو نعیم اصفهانی.(8)

7 - واحدی نیشابوری.(9)

8 - حاکم حسکانی.(10)

9 - ابو سعید سجستانی.(11)

10 - ابوالقاسم ابن عساکر شافعی.(12)

11 - فخر رازی.(13)

ص:22


1- 40. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 240، ح 348.
2- 41. همان، ص 240، ح 347.
3- 42. الولایة فی طریق حدیث الغدیر.
4- 43. درّ المنثور، ج 2، ص 298؛ فتح القدیر، ج 2، ص 57.
5- 44. کنز العمال، ج 11، ص 603، ح 3291.
6- 45. درّ المنثور، ج 2، ص 298.
7- 46. الکشف والبیان، ج 4، ص 92.
8- 47. ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام، ص 86.
9- 48. اسباب النزول، ص 135.
10- 49. شواهد التنزیل، ج 1، ص 255، ح 249.
11- 50. کتاب الولایه، به نقل از الطرائف، ج 1، ص 121.
12- 51. تاریخ مدینة دمشق، ج 12، ص 237.
13- 52. التفسیر الکبیر، ج 12، ص 49.

12 - ابو سالم نصیبی شافعی.(1)

13 - شیخ الاسلام حمّوئی.(2)

14 - سید علی همدانی.(3)

15 - ابن صباغ مالکی.(4)

16 - قاضی عینی.(5)

17 - نظام الدین نیشابوری.(6)

18 - کمال الدین میبدی.(7)

19 - جلال الدین سیوطی.(8)

20 - میرزا محمد بدخشانی.(9)

21 - شهاب الدین آلوسی.(10)

22 - قاضی شوکانی.(11)

23 - قندوزی حنفی.(12)

24 - شیخ محمده عبده.(13)

دیدگاه شیعه درباره آیه تبلیغ

شیعه معتقد است آیه تبلیغ مربوط به ولایت امام علی علیه السلام بوده ومصداق « ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ زیرا:

ص:23


1- 53. مطالب السؤول، ص 16.
2- 54. فرائد السمطین، ج 1، ص 158، ح 120.
3- 55. مودة القربی، مودّت پنجم.
4- 56. الفصول المهمة، ص 42.
5- 57. عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، ج 18، ص 206.
6- 58. غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6، ص 194.
7- 59. شرح دیوان امیرالمؤمنین 7، ص 406.
8- 60. درّ المنثور، ج 3، ص 116.
9- 61. مفتاح النجاة، ص 34 - 36، باب 3، فصل 11.
10- 62. روح المعانی، ج 6، ص 192.
11- 63. فتح القدیر، ج 2، ص 60.
12- 64. ینابیع المودة، ج 1، ص 119، باب 39.
13- 65. المنار، ج 6، ص 463.

اوّلاً: خداوند متعال در این مورد اهتمام بسیاری کرده است، به حدّی که اگر این موضوع ابلاغ نشود گویا رسالت پیامبر ابلاغ نشده است. و این امری جز مسأله امامت و زعامت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام نیست که عهده دار وظایف و شؤونات نبیّ به جز وحی است.

ثانیاً: از آیه فوق استفاده می شود که ابلاغ این امر برای رسول خداصلی الله علیه وآله دشوار بوده است؛ زیرا خوف آن را داشته که مردم از فرمان او سرپیچی کرده و با ایجاد اختلاف و تشتّت، زحمات 23 ساله او را بر باد دهند، و این مطلب - با مراجعه به تاریخ - جز ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام چیز دیگری نبوده است.

دریک بررسی اجمالی در آیات قرآن خواهیم دید که رسول خداصلی الله علیه وآله میثاق بر نبوّت داشته(1) و از ناحیه خداوند مأمور به استقامت و صبر بوده است.(2) از این رو در تبلیغ دین خدا و رساندن پیام ها هیچ کوتاهی نکرده و در برابر درخواست غیر معقول و بهانه جویی ها هرگز سر تسلیم فرود نیاورده است.(3) پیامبر خداصلی الله علیه وآله در ابلاغ پیام ها حتی در مواردی که به نوعی تحمّل آن برای دیگران سنگین می بود، مانند داستان زینب همسر زید،(4) استحیای از مؤمنان،(5) ابلاغ همین آیه مورد بحث و ... چیزی را به دلیل ترس از خود و یا امر دیگر فروگذار نکرده است.

ص:24


1- 66. سوره احزاب، آیه 7.
2- 67. سوره هود، آیه 12.
3- 68. سوره یونس، آیه 15.
4- 69. سوره احزاب، آیه 37.
5- 70. همان، آیه 53.

بنابراین، دلیل دل نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله را باید در جای دیگر (نه ترس از قتل) جستجو کرد و آن، پیامدهای وخیم تکذیب منافقان و عکس العمل منفی برخی از یاران حضرت صلی الله علیه وآله در برابر این پیام بوده که منجر به حبط عمل آنان و شدّت نفاق و کفر منافقان می شد. و از سوی دیگر با تکذیب و کفر آنان، ادامه رسالت و حتّی اصل رسالت ناکام می ماند و موجب هدم دین می شد.

ثالثاً: روایات صحیح السند نیز از طرق شیعه و سنّی، شأن نزول آیه «اکمال» را درباره حضرت امیر مؤمنان علیه السلام می دانند.

نتیجه این که مقصود از « ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» امر ولایت حضرت علی علیه السلام است که پیامبرصلی الله علیه وآله مأمور به ابلاغ آن بوده است.

ص:25

بررسی شبهات

اشاره

برخی از علمای اهل سنّت در صدد توجیه دیگری برای آیه برآمده اند تا ربطی به مسأله غدیر نداشته و از مؤیّدات ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به حساب نیاید. اینک این توجیهات را مورد بررسی قرار می دهیم:

1 - نزول آیه در مورد محافظت پیامبرصلی الله علیه وآله در مدینه

اهل سنّت بر اساس برخی از روایات می گویند: پیش از نزول این آیه از پیامبرصلی الله علیه وآله محافظت می شد ولی پس از نزول آن و تضمین خداوند بر حفظ جان ایشان، عذر نگهبانان را خواستند، و فرمودند: «بروید، خداوند من را حفظ خواهد کرد.»

پاسخ

اوّلاً: این روایات بر فرض احراز صدور، درصدد بیان مورد نزول آیه نیست و با آن منافاتی ندارد، بلکه در آن ها تنها استناد پیامبر خداصلی الله علیه وآله را به بخشی از این آیه نشان می دهد و چون در متن برخی از روایات تصریح شده این ترخیص از ناحیه رسول خداصلی الله علیه وآله در مدینه بوده است، احتمال دارد در فاصله غدیر خم تا وفات پیامبر خداصلی الله علیه وآله باشد.

ثانیاً: اساساً مفسّران اهل سنّت این روایات را غریب دانسته و بر این قول متفقند که چون آیه مذکور مدنی و در اواخر بعثت نازل شده است، با حراست ابو طالب در مکه پیوندی ندارد.

ص:26

ثالثاً: قول به این که آیه فوق دو بار یکی در اوائل بعثت و دیگری در مدینه در اواخر بعثت نازل شده باشد،(1) نمی تواند مشکلی را حل کند؛ زیرا بر فرض که آیه در اوائل بعثت نازل شده باشد و در آن تضمین خداوند بر حفظ پیامبرصلی الله علیه وآله باشد ولی نیازی به نگهبانی رسول خداصلی الله علیه وآله در مدینه توسط یارانش نخواهد بود.

2 - نزول آیه در مورد حراست در مکه

سیوطی از ابن عباس نقل می کند که از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال شد: کدام آیه بر شما گران آمد؟ حضرت فرمود: «در ایام موسم حجّ در منا بودم و مشرکان عرب و سایر مردم در آنجا بودند. جبرائیل بر من نازل شد و گفت « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ...» من برخاستم و ندا دادم: ای مردم! چه کسی مرا یاری می کند تا پیام پروردگارم را برسانم و برای او بهشت باشد. ای مردم! بگویید: لا اله الّا اللَّه و من رسول خدایم تا رستگار شده، نجات یابید و به بهشت روید. پس هیچ کس از مرد و زن و کودک نبود جز آن که مرا با خاک و سنگ هدف قرار دادند و در صورتم آب دهان انداختند و گفتند: دروغگو است... پس عموی ایشان عباس آمد و حضرت را از دست آنان نجات داد و آنان را به عقب راند.»(2)

پاسخ

حدیث از موضوعات و جعلیات بنی العباس بوده تا در برابر علویان فضیلتی بسازند؛ زیرا:

اوّلاً: آیه مذکور به اتفاق شیعه و سنّی در اوائل بعثت در مکه نازل نشده است. و تکرار نزول هم وجهی ندارد.

ص:27


1- 71. تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 79.
2- 72. درّ المنثور، ج 3، ص 17؛ روح المعانی، ج 4، ص 290؛ فتح القدیر، ج 2، ص 61.

ثانیاً: این حدیث خبر واحد است و مخالفت است با تمام احادیثی که مخالف با این مضمون دارد.

3 - نزول آیه در جنگ با بنی انمار!!

ابن ابی حاتم به نقل از جابر بن عبداللَّه انصاری می گوید: «در جنگ پیامبر خداصلی الله علیه وآله با بنی انمار، حضرت بر سر چاهی نشستند. مردی به نام «وارث» یا «غورث بن حارث» از بنی نجّار قصد کشتن حضرت را کرد... وی نزد پیامبر آمد و گفت: شمشیرت را بده تا ببویم. حضرت آن را به وی داد. آن گاه از دستش لیز خورده و افتاد. پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: خداوند بین تو و آنچه می خواستی انجام دهی مانع شد. آن گاه این آیه نازل شد: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ».(1)

پاسخ

اوّلاً: ابن کثیر بعد از نقل این حدیث می گوید: «حدیث جابر بدین صورت غریب است.»(2)

ثانیاً: در نقل این داستان اختلاف است؛ زیرا ابو هریره آن را به نحو دیگری نقل می کند.(3) و اختلاف در نقل سبب وهن روایت است.

ثالثاً: این داستان با متن آیه سازگاری ندارد؛ زیرا در آن ضمانت بر حفظ پیامبر خداصلی الله علیه وآله به خاطر ابلاغ پیام خداوند می باشد.

رابعاً: توطئه برای قتل رسول خداصلی الله علیه وآله تازگی نداشته تا در اثر آن در اواخر بعثت، خداوند طبق آیه مذکور، ضمانت بر حفظ پیامبرصلی الله علیه وآله کند.

ص:28


1- 73. تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 1173، ح 6614.
2- 74. تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 79.
3- 75. اسباب النزول، سیوطی، ص 152؛ درّ المنثور، ج 3، ص 119 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 79.

خامساً: این جریان با تمام روایاتی که از طریق شیعه و سنّی نقل شده منافات دارد؛ زیرا در آن ها نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله از تبلیغِ دستوری بوده که بر ایشان نازل شده است.

4 - نزول آیه درباره رجم و قصاص

برخی از اهل سنّت در شأن نزول آیه می گویند: «خداوند به پیامبرش دستور داد تا آنچه را که درباره حکم رجم و قصاص بر وی نازل شده اعلان کند. در واقع این اعلان برخوردی در برابر موضع یهود بود که می خواستند به نحوی از حکم رجم زنای محصنه و قصاص که در تورات آمده است فرار کنند. از این رو افرادی را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله فرستادند تا از ایشان درباره این دو موضوع سؤال کنند، جبرئیل نازل شد و حکم رجم و قصاص را آورد.(1)

این افراد از اهل سنّت می گویند: آیات 41 تا 43 که پیش از آیه مورد بحث در همین سوره مائده است، در این باره می باشد.

پاسخ

اوّلاً: این قول بدون دلیل و مخالف با اقوال تمام صحابه است.

ثانیاً: متن این آیات در ردّ این قول کافی است، چون یهود در زمان نزول این سوره در اواخر بعثت تار و مار شده و سر جایشان نشسته بودند و در موقعیتی قرار نداشتند که بتوانند به حضرت زیانی برسانند تا خداوند وعده حفظ به او دهد.

5 - نزول آیه درباره مکر یهود!!

اولین کسی که آیه «تبلیغ» را در مورد مکر یهود تفسیر کرده،

ص:29


1- 76. عمدةالقاری، ج 18، ص 206؛ تفسیر معالم التنزیل، ج 2، ص 51؛ مفاتیح الغیب، ج 12، ص 48.

مقاتل بن سلیمان است.(1) و پس از وی طبری و بغوی و محمد بن ابی بکر رازی این قول و تفسیر را اختیار کرده اند.(2) فخر رازی نیز پس از احتمالات فراوان در مورد نزول آیه مورد بحث همین قول را برگزیده و تنها دلیل آن را نیز سیاق یا تناسب آیات قبل و بعد دانسته که جملگی درباره یهودیان است.(3)

پاسخ

اوّلاً: سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبرصلی الله علیه وآله در حجة الوداع نازل شده است، و در آن موقع یهود شوکتی نداشته اند تا پیامبرصلی الله علیه وآله از آن ها خوف داشته باشد و احتیاج به محافظت و عصمت و نگهبانی از آن ها داشته باشد.

ثانیاً: قرآن موجود بر اساس ترتیب نزول آن نبوده تا بتوان به سیاق آیات آن بر ظهور یک معنا تمسّک کرد.

ثالثاً: سیاق بر فرض ظهور داشتن، قرینه مقامی است و در برابر نصّ روایات و قرینه های دیگر ظهوری نخواهد داشت.

رابعاً: بنا بر گفته فخر رازی، حکمی که خداوند درباره یهود نازل کرد و به قدری بر آنان گران تمام شد که موجب تأخیر در ابلاغ آن از سوی رسول خداصلی الله علیه وآله گردید، این بود: « یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتَّی...» «ای اهل کتاب شما بر هیچ چیز نیستید تا آن که....» در حالی که قرآن پیش از این آیه در آیه 64 همین سوره خطاب تندتری به یهود دارد: « وَقالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِما

ص:30


1- 77. تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 1، ص 491 و 492.
2- 78. جامع البیان، طبری، ج 4، ص 307؛ تفسیر معالم التنزیل، بغوی، ج 2، ص 51 ؛ تفسیر اسألة القرآن المجید و اجوبتها، رازی، ص 74.
3- 79. مفاتیح الغیب، ج 12، ص 50.

قالُوا...»؛ «و یهود گفتند: دست خدا [با زنجیر] بسته است، دست هایشان بسته باد! و به خاطر این سخن از رحمت [الهی دور شوند....»

خامساً: وجود این آیه در بین آیات یهود ممکن است اشاره به این نکته باشد که منافقانی که پیامبرصلی الله علیه وآله از آن ها خوف داشت به منزله یهود و از سنخ آنان در کفر و ضلالتند.

ص:31

ص:32

آیه اکمال

اشاره

ص:33

اشاره

از جمله آیاتی که دلالت بر امامت و ولایت حضرت علی علیه السلام دارد و می تواند پشتوانه بسیار محکمی برای حدیث «غدیر» در افاده معنای ولایت و امامت باشد، آیه معروف به «اکمال» است. خداوند متعال می فرماید: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»؛(1) «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.»

در ذیل آیه، روایات بسیاری از فریقین وارد شده که آیه در شأن امیر المؤمنین علیه السلام وارد شده است. اینک به بحث و بررسی درباره آن می پردازیم.

بررسی احادیث

توضیح

با مراجعه به مصادر حدیثی اهل سنّت، به وجود روایاتی «صحیح السند» در رابطه با نزول آیه در شأن امام علی علیه السلام پی می بریم، اینک به بررسی برخی از این روایات می پردازیم:

1 - روایت ابی نعیم اصفهانی

روایت ابی نعیم اصفهانی

ابو نعیم از محمّد بن احمد بن علی بن مخلّد، از محمّد بن عثمان بن ابو شیبه، از یحیی حمانی، از قیس بن ربیع، از ابو هارون عبدی، از ابو سعید خدری نقل می کند که: پیامبرصلی الله علیه وآله مردم را در روز غدیر

ص:34


1- 80. سوره مائده، آیه 3.

خم به علیّ علیه السلام دعوت نمود. و امر کرد که هر چه خار و خاشاک زیر درخت بود بکنند. و این واقعه در روز پنجشنبه بود. علیّ علیه السلام را صدا زد، آن گاه بازوهای او را گرفت و هر دو را بلند نمود، به حدّی که مردم سفیدی زیر بغل های رسول خداصلی الله علیه وآله را مشاهده کردند. مردم متفرّق نشدند تا این که این آیه نازل شد: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: اللَّه اکبر بر کامل کردن دین و تمام نمودن نعمت، و رضایت پروردگار به رسالت من و به ولایت علیّ بعد از من. آن گاه فرمود: هر که من مولای اویم پس علیّ مولای اوست، بار خدایا هر کس ولایت او را پذیرفت او را دوست بدار و هر که با او دشمنی نمود او را دشمن دار. و هر کس او را یاری کرد یاری کن و هر کس او را خار کرد خارش نما... .(1)

بررسی سند

- محمد بن احمد بن علی بن مخلّد معروف به ابن محرّم؛ وی از بزرگان شاگردان ابن جریر طبری و ملازمین او است، که دار قطنی و ابو بکر برقانی او را معتبر دانسته اند، و ذهبی از او به امام تعبیر کرده است.(2) و اگر برخی او را تضعیف کرده اند به جهت نقل احادیث مناقب اهل بیت علیهم السلام است.

- محمّد بن عثمان بن ابی شیبه، ذهبی او را به امام حافظ تعبیر کرده، و صالح جزره او را توثیق نموده است. و ابن عدی می گوید: من از او حدیث منکری ندیده ام تا آن را نقل کنم.(3)

ص:35


1- 81. خصائص الوحی المبین، ص 61 و 62، به نقل از کتاب مانزل علیّ من القرآن از ابی نعیم اصفهانی.
2- 82. سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 61؛ تاریخ بغداد ج 1، ص 331؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 26.
3- 83. تاریخ بغداد، ج 3، ص 43.

- یحیی حمانی؛ او از رجال مسلم در صحیح اوست. و نیز از مشایخ ابی حاتم و مطیّن و امثال این دو از بزرگان اهل سنّت به حساب می آیند. و عده ای از یحیی بن معین نقل کرده اند که او را صدوق و ثقه معرفی نموده است. و نیز گروهی دیگر از علمای اهل جرح و تعدیل (رجال) او را توثیق نموده اند. و هر کس درباره او سخنی ناشایست گفته به جهت حسد او بوده است. گفته اند که او عثمان را دوست نداشته و درباره معاویه می گفته که او بر غیر ملت اسلام بوده است.(1)

- قیس بن ربیع؛ او از رجال ابی داوود و ترمذی و ابن ماجه به حساب می آید. و ابن حجر او را صدوق دانسته است.(2)

- ابو هارون عبدی؛ وی همان عمارة بن جوین است، او از مشاهیر تابعین بوده و از رجال بخاری در «خلق افعال العباد»، و ترمذی و ابن ماجه و از شیوخ ثوری و حمّادین و دیگران از بزرگان اهل سنّت بوده است. گرچه برخی به جهت تشیّع بر او خرده گرفته اند،(3) ولی نمی توانند او را ردّ کنند؛ زیرا حدیث او در کتب بخاری و دو کتاب از صحاح اهل سنّت وارد شده است. و دیگر این که در جای خود به اثبات رسیده که تشیّع با وجود صداقت وی مضرّ به حدیث او نیست.(4)

2 - روایت خطیب بغدادی

روایت خطیب بغدادی

خطیب بغدادی از عبد اللَّه بن علیّ بن محمّد بن بشران، از علی

ص:36


1- 84. تهذیب التهذیب، ج 11، ص 213-218.
2- 85. تقریب التهذیب، ج 2، ص 128.
3- 86. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 361 و 362.
4- 87. ر.ک: مقدمه فتح الباری.

بن عمر حافظ، از ابو نصر حبشون بن موسی بن ایّوب خلّال، از علی بن سعید رملی، از ضمرة بن ربیعه قرشی، از ابن شوذب، از مطر ورّاق، از شهر بن حوشب، از ابو هریره نقل کرده که گفت: هر کس در روز هجدهم ذی حجّه روزه بگیرد، ثواب شصت ماه روزه بر او نوشته خواهد شد. و آن روز، روز غدیر خم است، زمانی که پیامبرصلی الله علیه وآله دست علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا من ولیّ مؤمنین نیستم؟ گفتند: آری، ای رسول خدا! فرمود: هر که من مولای اویم پس علیّ مولای اوست. عمر بن خطاب گفت: مبارک باد، مبارک باد ای پسر ابی طالب! تو مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آن گاه خداوند این آیه را نازل کرد: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...» ...(1).

بررسی سند

- ابن بشران (م 415)؛ خطیب بغدادی او را صدوق، ثقه، ثبت و ... معرفی کرده است. و ذهبی نیز او را عدل دانسته است.(2)

- علی بن حافظ؛ وی دارقطنی است (م 388) که علمای رجال او را بسیار تمجید کرده اند.(3)

- ابو نصر حبشون؛ ذهبی او را صدوق دانسته و خطیب بغدادی نیز او را توثیق کرده و درباره او قول مخالفی ذکر نکرده است.

- علیّ بن سعید رملی؛ ذهبی تصریح به وثاقت او کرده و می گوید: تا به حال کسی را ندیدم که درباره او مذمّتی بگوید.(4)

ص:37


1- 88. تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
2- 89. سیر اعلام النبلاء، ج 17، ص 311.
3- 90. تاریخ بغداد، ج 12، ص 34؛ سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 449.
4- 91. میزان الاعتدال، ج 4، ص 125.

- ضمرة بن ربیعه (م 202)؛ او از رجال بخاری در کتاب «الادب المفرد» و چهار صحیح دیگر از صحاح اهل سنّت است. عبد اللَّه بن احمد از پدرش نقل کرده که او صالح الحدیث و از ثقات به حساب می آید. عثمان بن سعید دارمی، از یحیی بن معین و نسائی توثیق او را نقل کرده، و ابو حاتم او را صالح، و محمّد بن سعد او را ثقه مأمون خیّر دانسته و گفته که افضل از او وجود ندارد.(1)

- عبد اللَّه بن شوذب (م 156)؛ او از رجال ابی داوود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه است. ذهبی می گوید: جماعتی او را توثیق کرده اند،(2) و ابن حجر او را صدوق عابد معرفی نموده است.(3) و از سفیان نقل کرده که ابن شوذب از ثقات مشایخ ما به حساب می آید. و ابن معین و ابن عمار و نسائی نیز او را ثقه معرفی کرده است. و ابن جبّان نیز او را در جمله ثقات به حساب آورده است.(4)

- مطر ورّاق (م 129)؛ او از رجال بخاری و رجال مسلم و چهار نفر دیگر از صاحبان صحاح است.(5)

- شهر بن حوشب (م 112)؛ او از رجال بخاری درکتاب «الادب المفرد» و مسلم و چهار نفر دیگر از صاحبان صحاح به حساب می آید و همین معنا در توثیق او نزد اهل سنّت کافی است.(6)

3 - روایت ابن عساکر

روایت ابن عساکر

ابن عساکر به طرق مختلف این مضمون را نقل کرده است.

ص:38


1- 92. تهذیب الکمال، ج 13، ص 319 و 320.
2- 93. الکاشف، ج 1، ص 356.
3- 94. تقریب التهذیب، ج 1، ص 423.
4- 95. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 255 - 261.
5- 96. تهذیب الکمال، ج 28، ص 551؛ تقریب التهذیب، ج 2، ص 252.
6- 97. تهذیب الکمال، ج 12، ص 578؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 355.

به یک سند از خطیب بغدادی نقل کرده که قبلاً ذکر شد.

در سندی دیگر از ابو بکر بن مزرفی، از حسین بن مهتدی، از عمر بن احمد، از احمد بن عبد اللَّه بن احمد، از علی بن سعید رقّی، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر ورّاق، از شهر بن حوشب از ابی هریره، همان مضمون قبل را نقل کرده است.(1)

بررسی سند

- ابو بکر بن مزرفی (م 527)؛ ابن جوزی می گوید: «من از او حدیث شنیدم، مردی ثبت، عالم و حسن العقیده بود.»(2) و ذهبی نیز او را ثقه و متقن دانسته است.(3)

- ابو الحسین بن مهتدی، (م 465)؛ خطیب بغدادی او را ثقه، و سمعانی او را ثقه حجّت معرفی کرده اند.(4)

- عمر بن احمد؛ او که همان ابن شاهین است (م 385)، خطیب بغدادی و ابن ماکولا او را ثقه امین، و دارقطنی و ابو الولید باجی و ازهری او را ثقه، و ذهبی او را شیخ صدوق حافظ معرفی کرده است.(5)

- احمد بن عبداللَّه بن احمد؛ وی ابن النیری سابق است.

بقیه رجال سند نیز قبلاً مورد بررسی قرار گرفت.

4 - طریق دیگر از ابن عساکر

طریق دیگر از ابن عساکر

ابن عساکر هم چنین از ابو القاسم سمرقندی، از ابو الحسین بن نقور، از محمّد بن عبداللَّه بن حسین دقّاق، از احمد بن عبداللَّه بن احمد بن عباس بن سالم بن مهران، معروف به ابن النیری، از

ص:39


1- 98. ترجمه امیرالمؤمنین 7 از تاریخ دمشق، رقم 575 و 578 و 585.
2- 99. المنتظم، ج 17، ص 281.
3- 100. سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 241.
4- 101. سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 241.
5- 102. سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 431.

سعید رقّی، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر ورّاق از شهر بن حوشب از ابی هریره همین مضمون را نقل کرده است.(1)

بررسی سند

- ابو القاسم بن سمرقندی (م 536)؛ ابن عساکر و سلفی او را ثقه، و ذهبی او را شیخ امام معرفی کرده است.(2)

- ابو الحسین بن نقور (م 470)؛ خطیب او را صدوق، و ابن خیرون او را ثقه، و ذهبی او را شیخ جلیل صدوق، معرفی کرده است.(3)

به بقیه رجال حدیث قبلاً اشاره شد.

راویان نزول آیه در روز غدیر خم

جماعت بسیاری از علمای اهل سنّت، روایت نزول آیه در روز هجدهم ذی حجّه در سرزمین غدیر خم را در کتاب های خود نقل کرده اند. اینک به اسامی برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - حافظ ابو جعفر محمّد بن جریر طبری (م 310).(4)

2 - حافظ ابن مردویه اصفهانی (م 410).(5)(6)

3 - حافظ ابی نعیم اصفهانی.(7)

4 - حافظ ابو بکر خطیب بغدادی (م 463).(8)

ص:40


1- 103. ترجمه امیر المؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ح 575 و 578 و 585.
2- 104. سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 28.
3- 105. سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 372.
4- 106. کتاب الولایة.
5- 107. تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 14؛ درّ المنثور، ج 3،ص 19؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 12، ص 237؛ الاتقان، ج 1، ص 53.
6- 108.
7- 109. ما نزل من القرآن فی علیّ علیه السلام، ص 56.
8- 110. تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.

5 - حافظ ابو سعید سجستانی (م 477).(1)

6 - ابو الحسن بن مغازلی شافعی (م 483).(2)

7 - حافظ ابو القاسم حسکانی.(3)

8 - حافظ ابو القاسم بن عساکر دمشقی شافعی (م 571).(4)

9 - خطیب خوارزمی (م 568).(5)

10 - سبط بن جوزی.(6)

11 - شیخ الاسلام حمّوئی.(7)

12 - عماد الدین ابن کثیر دمشقی شافعی.(8)

13 - جلال الدین سیوطی شافعی.(9)

14 - میرزا محمّد بدخشی.(10)

و دیگران.

آراء در شأن نزول آیه

توضیح

در رابطه با شأن نزول آیه، سه رأی عمده مطرح است:

1 - اشاره به دوران عظمت اسلام

فخر رازی احتمال می دهد که کلمه «الیوم» در این آیه در معنای حقیقی خود به کار نرفته است، بلکه معنای مجازی دارد، بدین معنا

ص:41


1- 111. کتاب الولایة.
2- 112. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 18، ح 24.
3- 113. شواهد التنزیل، ج 1، ص 201، ح 211.
4- 114. ترجمه امیر المؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ح 575 و 578 و 585.
5- 115. المناقب، ص 135، ح 152.
6- 116. تذکرة الخواص، ص 30.
7- 117. فرائد السمطین، ج 1، ص 72، ح 39.
8- 118. البدایة والنهایة، ج 5، ص 232.
9- 119. در المنثور، ج 3، ص 19 ؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 53.
10- 120. مفتاح النجاة، باب 3، فصل 11، ص 34.

که «یوم» در این جا به معنای «دوران» و «یک برهه از زمان» است، نه یک قطعه کوتاه از زمان.

طبق این نظریه، آیه نظر به روز خاص و حادثه ویژه ای ندارد، بلکه از شروع و آغاز دوران عظمت اسلام و فرا رسیدن دوران یأس و ناامیدی کفار خبر می دهد.

پاسخ

اوّلاً: معنای مجازی و غیر حقیقی نیاز به قرینه روشنی دارد که فخر رازی برای این معنای مجازی، قرینه ای ارائه نمی دهد.

ثانیاً: اگر این تفسیر صحیح بود، نزول این آیه بنابر این معنا سزاوارتر بود که در فتح مکه باشد.

ثالثاً: با روایاتی که دلالت بر نزول آیه در هجدهم ذی حجّه دارد، سازگار نیست.

2 - نزول آیه در روز عرفه

فخر رازی احتمال دیگری می دهد که بگوییم آیه در روز عرفه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده و کلمه «یوم» نیز در معنای حقیقی آن به کار رفته است، که همان روز خاص و معیّنی باشد؛ یعنی روز هشتم ماه ذی حجّه در آخرین سفر حج پیامبرصلی الله علیه وآله که سال دهم هجرت بوده است.

بخاری به سند خود از عمر بن خطاب نقل کرده که مردی از یهود به او گفت: ای امیر المؤمنین! آیه ای در کتاب شما است که اگر بر ما جماعت یهود نازل شده بود آن روز را عید می گرفتیم. عمر گفت: کدامین آیه؟ او گفت: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً». عمر گفت: ما آن روز و مکانی را که این آیه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد می دانیم، آن روز، روز عرفه و روز جمعه بود.(1)

ص:42


1- 121. صحیح بخاری، ج 1، ص 16.

پاسخ

اوّلاً: تمام روایات این چنینی از حیث سند ضعیف است؛ زیرا از پنج نفر از صحابه نقل شده است، که دو نفر از آن ها عمر بن خطاب و معاویه اند، و از آنجا که در قول به نزول آیه در روز نهم ذی حجّه، نه روز هجدهم ذی حجّه در غدیر خم طرف حساب هستند؛ زیرا هر دو غاصب خلافت امیر المؤمنین علیه السلام بوده اند، لذا قولشان مورد قبول نخواهد بود.

این روایت از طریق سمرة بن جندب و ابن عباس و امام علی علیه السلام نیز نقل شده است، ولی در روایت سَمُره، عمر بن موسی بن وجیه قرار دارد که ضعیف است و لذا اصل روایت را هیثمی ردّ کرده است.(1) و در سند روایت منسوب به ابن عباس، عمّار مولی بنی هاشم قرار دارد که بخاری در صدد تضعیف او برآمده است...(2) در روایت منسوب به امام علی علیه السلام نیز احمد بن کامل واقع شده که دارقطنی او را سهل انگار در نقل حدیث معرفی کرده است.(3)

ثانیاً: فخر رازی می گوید: «مورخان و محدّثان اتفاق نظر دارند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله پس از نزول این آیه شریفه، بیش از 81 یا 82 روز عمر نکرده....»(4)

و از طرفی دیگر اهل سنّت معتقدند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در روز دوازدهم ربیع الأوّل به دنیا آمده است(5) و اتفاقاً در روز دهم ربیع الأوّل نیز رحلت نموده اند. حال با کمی تأمّل پی می بریم که این مدت زمان تنها با مبدئیّت هجدهم ذی حجّه سازگاری دارد نه روز عرفه؛ یعنی نهم ذی حجّه.

ص:43


1- 122. مجمع الزوائد، ج 7، ص 13.
2- 123. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 404.
3- 124. لسان المیزان، ج 1، ص 249.
4- 125. تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 139.
5- 126. الکامل، ج 2، ص 9 حوادث سال 11ه.ق؛ الامتاع، مقریزی، ص 548؛ البدایة والنهایة، ج 6، ص 365، حوادث سال 11 ه.ق؛ سیره حلبی، ج 3، ص 353.

ثالثاً: ممکن است که این دو قول را بر فرض صحّت، این گونه با هم جمع کنیم که آیه دو بار بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است.

رابعاً: ممکن است این دو قول را به این نحو جمع کنیم که آیه در روز نهم ذی حجّه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده، ولی در روز هجدهم پیامبرصلی الله علیه وآله آن را تلاوت کرده است؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله از جانب خداوند مأمور به ابلاغ به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام در حجة الوداع بوده است.

خامساً: ممکن است که مقصود از اکمال دین در آن روز، کامل شدن کلّ اسلام با تبیین حجّ و ابلاغ ولایت امیر المؤمنین علیه السلام باشد؛ زیرا مطابق برخی از روایات جبرئیل بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد و از جانب خداوند به او فرمود: تو همه چیز را بیان کردی جز دو وظیفه را که باید عملی کنی، یکی حجّ و دیگر ولایت را...(1).

علامه طباطبایی رحمه الله می فرماید: «جایز است که بگوییم: خداوند سبحان قسمت بیشتر سوره را که در آن آیه «اکمال» و امر ولایت است در روز عرفه نازل کرده است، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله ابلاغ و بیان ولایت را به روز غدیر خم در هجدهم ذی حجّه موکول کرد، گرچه آن را در روز عرفه هم تلاوت کرده بود. و این که در برخی از روایات آمده که نزول آیه در روز غدیر است، بعید به نظر نمی رسد که مراد تلاوت حضرت همراه با تبلیغ امر ولایت باشد که در آن روز انجام گرفته است. بنابر این توجیه، بین روایات تنافی وجود ندارد.(2)

3 - نزول آیه در روز غدیر خم

نظر شیعه امامی و بسیاری از علمای اهل سنّت آن است که آیه «اکمال» در روز هجدهم ذی حجّه، در سرزمین غدیر خم بر

ص:44


1- 127. ر.ک: تفسیر صافی، ذیل آیه اکمال.
2- 128. المیزان، ج 6، ص 196 و 197.

پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است، که به برخی از روایات «صحیح السند» اشاره می کنیم.

کلینی رحمه الله به سندش از امام باقرعلیه السلام در حدیثی نقل کرده که فرمود: «وکانت الفریضة تنزل بعد الفریضة الأولی، وکانت الولایة آخرالفرائض، فانزل اللَّه « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی ...»؛(1) «فریضه به ترتیب یکی پس از دیگری نازل می شد و ولایت آخرین فریضه ها بود، سپس خداوند - عزّ وجلّ - این آیه را نازل فرمود: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ...» ....»

این نظریه با مضمون و محتوای آیه شریفه نیز سازگار است؛ زیرا:

اوّلاً: دشمنان اسلام پس از ناکامی در تمام توطئه ها، تنها به یک چیز دل بسته بودند و آن این که پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا برود و پس از ارتحال آن حضرت بتوانند به آرزوی خود برسند و ضربه نهایی را بر اسلام وارد سازند. اما وقتی دیدند که آن حضرت در روز هجدهم ذی حجّه سال دهم هجرت در بین عموم مردم شخصی بی نظیر را به جانشینی خود انتخاب کرد، آرزوهای خویش را بر باد رفته دیدند.

ثانیاً: با انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام به ولایت و امامت، نبوّت به سیر تکاملی خود ادامه داد و با آن، دین خود را تمام و کامل کرد.

ثالثاً: نعمت های خداوند با نصب امامت و رهبریِ پس از پیامبرصلی الله علیه وآله تکمیل شد.

رابعاً: بدون شک اسلام بدون امامت و رهبری پس از پیامبرصلی الله علیه وآله یک دین فراگیر و جهانی نخواهد شد.

ص:45


1- 129. اصول کافی، ج 1، ص 289.

استعمالات واژه «الیوم»

«یوم» در چهار معنا استعمال شده است:

1 - مدّت زمانی که از طلوع فجر آغاز و به غروب خورشید ختم می شود. بنابر این معنا «یوم» مترادف «نهار» است و به معنای روز در مقابل شب به کار می رود. مانند: « إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ»؛(1) «روز شنبه ماهی هایشان روی آب می آمدند، و روز غیر شنبه به سوی آنان نمی آمدند.»

و نیز می خوانیم: « فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَر»؛(2) «هر کس از شما که در ماه رمضان بیمار یا در سفر باشد، پس روزهای دیگری را روزه بگیرد.»

2 - مجموع شبانه روز؛ چنان که برمجموع نمازهایی که در یک شبانه روز خوانده می شود، نمازهای یومیه می گویند.

3 - عصر، روزگار و برهه ای از زمان؛ مانند آیه: « تِلْکَ الْأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ»؛(3) «ما این روزهای ظفر و شکست را به نوبت میان مردم می گردانیم.»

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «الدهر یومان: یوم لک ویوم علیک»؛(4) «زمانه دو روز است: یک روز به نفع تو است و یک روز به ضرر تو.»

4 - مرحله؛ چنان که درباره خلقت آسمان و زمین فرمود: « الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ»؛(5) «خدایی که آسمان و زمین را

ص:46


1- 130. سوره اعراف، آیه 163.
2- 131. سوره بقره، آیه 184.
3- 132. سوره آل عمران، آیه 140.
4- 133. نهج البلاغه، حکمت 396.
5- 134. سوره اعراف، آیه 54؛ سوره حدید، آیه 4.

در شش مرحله خلق کرد.» و نیز فرمود: « خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ»؛(1) «زمین را در دو مرحله خلق کرد.»

5 - قیامت؛ بیشترین استعمال واژه یوم در قرآن کریم مربوط به روز قیامت است. سرّ این که از قیامت به «یوم» تعبیر می شود آن است که مرحله دیگری از نظام هستی و مرحله پایانی آن است.

الف و لام در «الیوم» برای عهد است و اشاره به روز معیّن و مشخصّی دارد که نزد گوینده و شنونده معلوم است. بنابر این واژه «الیوم» به معنای امروز در مقابل دیروز و فردا قرار دارد.

حقّ آن است که آیه، به برهه ای از روزگار اشاره دارد که آغاز آن قطعه زمانی، روز نزول این آیه بوده است. از این رو اختصاصی به دوازده ساعت یا بیست و چهار ساعت ظرف نزول آیه ندارد.

«الیوم» دوم در آیه که به منظور اهمّیت دادن به آن روز بزرگ تکرار شده است نیز به همین معناست.

طمع کافران

مراد از «کافران» در جمله « أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ» تنها مشرکان مکّه یا حجاز نیستند، بلکه به علت مطلق بودنش، شامل مشرکان، بت پرستان، یهودیان و مسیحیان و ... نیز می شود.

تلاش کافران به امید نفوذ در دین با انگیزه نابودی آن از برخی آیات قرآن کریم استفاده می شود. خدای سبحان اهداف کافران را در محورهای زیر تشریح کرده است:

1 - ابتدا تلاش می کردند تا چراغ دین را به طور کلّی خاموش

ص:47


1- 135. سوره فصّلت، آیه 9.

کنند و این نهال نو پا را از ریشه بیرون آورند: « یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إِلّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»؛(1) «آنان اراده دائمی دارند که نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند. در حالی که خدا می خواهد نورش را تمام و کامل کند هر چند که کافران را خوش نیاید.»

2 - چون دیدند که موفّق به ریشه کن ساختن دین و خاموش کردن چراغ آن نشدند، تلاش کردند تا مسلمانان را از دین و آیینشان برگردانند: « لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا»؛(2) «مشرکان، پیوسته با شما می جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند.»

این تلاش فرهنگی و نظامی اختصاص به مشرکان ندارد، بلکه اهل کتاب نیز در چنین تلاش و کوششی بودند: « وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفّاراً حَسَداً»؛(3) «بسیاری از اهل کتاب دوست دارند شما را بعد از ایمان آوردنتان به کفر برگردانند.»

3 - بعد از بی ثمر ماندن کوشش هایشان در دو مرحله قبل، تلاش کردند تا با پیشنهادِ گرویدن به آیین یهود و نصاری، در حقیقت دین بدلی بسازند و حسّ دین گرایی آنان را این گونه اقناع کنند. از این رو به مردم عوام می گفتند: « لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری ؛(4) «کسی داخل بهشت نمی شود جز آن که یهودی یا نصرانی باشد.» یا آنجا که می فرماید: « کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا»(5) «یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت شوید.»

ص:48


1- 136. سوره توبه، آیه 32.
2- 137. سوره بقره، آیه 217.
3- 138. سوره بقره، آیه 109.
4- 139. سوره بقره، آیه 111.
5- 140. سوره بقره، آیه 135.

سران کفر نیز در مقام توصیه به استقامت و پایداری می گفتند: برای حفظ خدایانتان و عبادت آن ها، صبر و استقامت به خرج دهید: « أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ»؛(1) «بروید و بر خدایانتان استقامت و پایداری بورزید.»

4 - بعد از آن که همه نقشه های پیشین آنان بر باد رفت، به فکر دیگری افتاده و خود را به آن دل خوش کردند و آن این که محمّدصلی الله علیه وآله فرزند پسری ندارد تا جانشین او و ادامه دهنده راهش باشد. و نیز کسی را به طور علنی به جانشینی خود نصب نکرده است، لذا نقشه ها را برای بعد از وفات رسول اکرم صلی الله علیه وآله ریختند و به آن دل خوش کرده بودند که در روز غدیر خم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرده و در میان جماعت بسیاری بر این سمت نصب نمود. این جا بود که کافران و منافقان از این نقشه خود نیز مأیوس شدند، و لذا خداوند متعال این آیه را نازل کرد: « أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»؛(2) «امروز کافران از [زوال ]آیین شما مأیوس شدند، بنابر این از آن ها نترسید، و از [مخالفت من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آیین [جاویدان شما پذیرفتم.»

مقصود از اکمال دین

اشاره

در این که مقصود از «اکمال دین» در آیه مورد بحث چیست، سه نظریه مطرح شده است:

ص:49


1- 141. سوره ص، آیه 6.
2- 142. سوره مائده، آیه 3.

1 - منظور از «دین»، قوانین و احکام شرع است؛ یعنی در آن روز قوانین اسلام کامل شد، و پس از آن دیگر در اسلام خلأ قانونی وجود ندارد.

پاسخ

اگر مقصود از اکمال دین، اکمال تشریعی بود، باید بعد از نزول آیه حکمی بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل نمی گشت، با این که مطابق روایات بسیار آیه کلاله و آیه ربا و برخی دیگر از احکام بعد از آن روز بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد.

طبری از براء بن عازب نقل می کند که آخرین آیه ای که بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد آیه: « یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ»(1) است.

ابو حیان اندلسی می گوید: «بعد از این آیه - آیه اکمال - آیات بسیاری؛ از قبیل آیات ربا و آیات کلاله و دیگر آیات بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد.»

2 - برخی معتقدند که منظور از دین در آیه «اکمال»، حجّ است؛ یعنی در آن روز خاص و با شکوه، خداوند حجّ شما را کامل کرد.

پاسخ

اوّلاً: حجّ جزء شریعت اسلامی است نه دین، و حمل دین بر شریعت که جزئی از آن، حجّ است خلاف ظاهر به نظر می رسد.

ثانیاً: این توجیه با ظاهر کلمه «الیوم» سازگاری ندارد؛ زیرا مقصود از «الیوم» ظرف زمان حاضر و همان زمان نزول و ابلاغ آیه می باشد. باید مشاهده کرد که در آن روز چه اتفاقی افتاده که به سبب آن، دین کامل شده است. می دانیم که در آن روز جز ابلاغ ولایت امیر المؤمنین علیه السلام واقعه دیگری نبوده است.

ص:50


1- 143. سوره نساء، آیه 176.

3 - مقصود از «اکمال دین» کامل شدن ارکان آن به توسط ولایت و امامت امیر المؤمنین است؛ زیرا با ادامه نبوّت از کانال امامت است که دین به قله کمال خود خواهد رسید.

ویژگی های روز غدیر در آیه

مطابق آیه سوم از سوره مائده، شش ویژگی برای روز غدیر خم؛ یعنی هجدهم ذی حجّه که واقعه غدیر و نصب امامت حضرت امیرعلیه السلام در آن روز اتفاق افتاده، وجود دارد:

1 - امید تمام دشمنان را که برای نابودی اسلام دندان طمع تیز کرده بودند، به یأس مبدّل کرد: « أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا».

2 - افزون بر تبدیل شدن امیدشان به یأس، آن چنان زمینه فعالیّت آن ها را خنثی کرد که ترس مسلمانان را از آنان بی جهت دانست: « فَلا تَخْشَوْهُمْ».

3 - امکان داشت که مسلمانان با پشت پا زدن و نادیده گرفتن آن نعمت بزرگ، کفران نعمت کنند و زمینه غضب الهی و بازگشت سلطه کفّار را فراهم و امید تازه ای در آنان ایجاد کنند، از این رو برای پیشگیری از این مسأله فرمود: « وَاخْشَوْنِ».

4 - پیشرفتی کیفی (کمال) در دین الهی ایجاد کرد و مایه تکامل آن گردید: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ».

5 - پیشرفتی کمّی (تمامیّت) در نعمت مطلق الهی (ولایت) ایجاد کرد، و آن را به مراحل پایانی و اتمام رساند: « وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی .

ص:51

6 - در مرحله ابلاغ نیز خدا راضی شد تا اسلامِ با ولایت، دین ابدی مردم گردد: « وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً».

بنابراین، آن روز آغاز برهه ای جدید در تاریخ اسلام شد.

کیفیت نزول آیه

کیفیت نزول آیه

برخی از علمای شیعه به اقتضای ظاهر روایات، احتمال داده اند که این بخش از آیه جدا از بقیه بخش ها نازل شده و هنگام جمع آوری قرآن در اینجا قرار داده شده است، در حالی که غالب یا همه مفسّران اهل سنّت می گویند: مجموع این آیه با هم نازل شده و قسمت های گوناگون آن، مضمون مشترک دارد. از این رو لازم است هر دو احتمال به طور جداگانه مورد بحث و گفتگو قرار گیرد:

1 - علمای شیعه می گویند: تعدّد یا وحدت آیات به تنهایی نمی تواند دلیل تعدد یا وحدت نزول باشد؛ یعنی همان گونه که دو آیه بودن، نشان تعدّد نزول نیست، یک آیه بودن نیز دلیل وحدت نزول تمام بخش های آن نمی تواند باشد. مثلاً در آیه تطهیر که در سوره احزاب آمده، نشان می دهد که این آیه، مستقل از قبل و بعد خودش است، چنان که مضمون و محتوای آن شهادت می دهد که مخاطبی غیر از مخاطب قبل و بعد از خود دارد. شأن نزولی که علمای اهل سنّت نیز نقل کرده اند نشان می دهد این فقره از آیه در واقعه ای خاص نازل شده است.

در آیه محلّ بحث نیز مطلب از همین قرار است؛ زیرا هنگام بیان حکم خون، مردار، گوشت خوک و ... می فرماید: « أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ...».

ص:52

همان طور که می دانیم معلوم شدن حکم خون و امثال آن موجب یأس دشمن و تکمیل دین نمی شود. شاهدش آن است که این احکام، قبلاً در دو سوره مکّی - انعام، آیه 145 و نحل، آیه 115 - ونیز در آیه 173 از سوره بقره، که اولین سوره مدنی است، نازل شده بود ولی عنوان یأس کفار و تکمیل دین در آن ها مطرح نیست، در حالی که اگر نزول و ابلاغ این احکام دارای چنین خاصیّتی باشد باید در آن سوره ها نیز « أَلْیَوْمَ یَئِسَ» ذکر می شد.

بدین ترتیب « أَلْیَوْمَ...» نمی تواند اشاره به روز نزول حکم خون، مردار، و ... باشد، بلکه باید اشاره به روزی باشد که در آن، حادثه مهمّ دیگری واقع شده است. از این جهت شیعه اعتقاد دارد آیه « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ...» اشاره به روزی دارد که نبیّ اکرم صلی الله علیه وآله آیه «تبلیغ» را عملی نمود. آن جا که خداوند می فرماید: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» ؛ (1) «ای پیامبر! آنچه که از سوی پروردگارت به تو نازل شد به مردم ابلاغ کن . » امری که اگر امتثال نمی شد زحمات بیست و سه ساله آن حضرت به هدر می رفت و رسالت الهی ابلاغ نمی گردید.

نتیجه این که یا باید بگوییم : این دو بخش، جدای از قبل و بعد خود نازل شده، لیکن هنگام جمع آوری قرآن به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یا به دستور کسانی که بعد از آن حضرت به جمع آوری قرآن پرداختند - طبق مبانی مختلف در تدوین قرآن - در این جا قرار گرفته است. یا این که بگوییم: این دو جمله همراه قبل و بعد خود نازل شده، لیکن به روز نزول آیه، از آن جهت که ظرف

ص:53


1- 144. سوره مائده، آیه 67.

نزول برخی احکام فقهی است اشاره ندارد، بلکه جمله معترضه ای است که بین این جملات قرار گرفته است.

مؤیّد این مدّعا آن است که اگر این دو جمله را حذف کنیم بقیه آیه، تامّ و کامل خواهد بود و خللی در معنای آن وارد نمی شود. چنان که حذف آیه تطهیر خللی در معنای بقیه آیه ایجاد نمی کند، بلکه معنا روشن تر و ترجمه و تفسیر راحت تر خواهد شد.

2 - احتمال دیگر این که این جمله همراه بقیه قسمت های آیه نازل شده و جدای از آن ها نیست، چنان که مفسّران عامه بر این باورند.

با این احتمال نیز می توان گفت: «الیوم» اشاره به روز نزول احکام مذکور در آیه است؛ زیرا وحدت نزول، نقشی در این جهت ندارد. همان گونه که صدر آیه 29 سوره یوسف با خطاب به حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: « یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا»؛ «ای یوسف! از این حادثه صرف نظر کن.» و در ذیل آن خطاب به همسر عزیز مصر آمده است: « وَاسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ»؛ «و تو ای زن! از گناه خویش استغفار کن.» با آن که مجموع این ها یک آیه بیشتر نیست و نامی از همسر عزیز مصر به میان نیامده است. کسی ادعا نکرده که هر دو بخش آیه خطاب به یک نفر است. بنابر این، گرچه در محاورات و گفتگوهای عرفی، از وحدت سیاق به عنوان یک اصل و قاعده ای عقلایی نام می برند و بدان توجّه و عنایت دارند؛ لیکن نمی توان گفت: یک قاعده کلّی و عمومی است و همیشه می تواند دلیل یا مؤیّد باشد، به ویژه اگر قرینه داخلی یا خارجی بر خلاف آن وجود داشته باشد.

برخی می گویند: در ابتدای آیه سوم سوره مائده، سخن از

ص:54

گوشت های حرام است و در انتهای آن، سخن از اضطرار و ضرورت و حکم آن است و در وسط آن دو، آیه «اکمال» آمده است، اگر مقصود از آیه اکمال مسأله ولایت و امامت و جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله است چه تناسبی با صدر و ذیل آیه دارد؟

پاسخ

آیات قرآن به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده است، بلکه به همان شکلی که نازل می گشت به دستور پیامبرصلی الله علیه وآله ثبت می شد. بنابر این ممکن است صدر آیه مورد بحث به خاطر سؤالاتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مورد گوشت های حرام شده، قبل از واقعه غدیر نازل شده باشد، و بعد از مدّتی واقعه غدیر پیش آمده و آیه مورد بحث نازل گشته و نویسندگان وحی، آن را به دنبال حکم گوشت های حرام ثبت کرده اند. سپس مسأله اضطرار یا مصداقی از مصادیق آن رخ داده و حکم آن نازل شده و ذیل آیه را که حاوی حکم اضطرار است به دنبال قسمت وسط آیه ثبت کرده باشند. بنابر این، با توجه به نکته فوق، لازم نیست آیات تناسب خاصّی با هم داشته باشند.

ص:55

ص:56

آیه سأل سائل

اشاره

ص:57

اشاره

یکی از آیاتی که درباره قصه غدیر خم نازل شده و دلالت حدیث غدیر بر امامت و ولایت و خلافت حضرت علی علیه السلام را تأیید می کند، آیه «سأل سائل» است. خداوند متعال می فرماید: « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ»؛(1) «تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شود. این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند.»

اصل قصّه چیست؟ و چگونه ارتباط با واقعه غدیر دارد؟ و چگونه دلالت حدیث امامت و ولایت را تأیید می کند؟ این ها سؤال هایی است که در این مبحث به آن می پردازیم.

اعتراف به نزول آیه در مورد قصه غدیر

توضیح

برخی از علمای اهل سنّت این آیه را مربوط به قصه غدیر می دانند؛ از قبیل:

1 - ابو اسحاق ثعلبی

ابو اسحاق ثعلبی

او می گوید: از سفیان بن عیینه درباره تفسیر قول خداوند - عزّ وجلّ - « سَأَلَ سائِلٌ» سؤال شد که در شأن چه کسی نازل شده است؟ او در جواب گفت: تو از من درباره مسأله ای سؤال کردی که

ص:58


1- 145. سوره معارج، آیات 1و2.

کسی قبل از تو از من سؤال نکرده بود. حدیث کرد مرا پدرم از جعفر بن محمّد، از پدرانش: هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله به سرزمین غدیر خم رسیدند، مردم را ندا داده و همه را جمع کردند. آن گاه دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم این علی مولای اوست.

این خبر شایع شد و در همه کشورها و شهرها پیچید. از آن جمله خبر به حارث بن نعمان فهری رسید. او در حالی که بر شتر خود سوار بود وارد سرزمین ابطح شد و از شتر خود پایین آمده، شتر را خوابانید و پای او را بست. آن گاه به خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد در حالی که در میان جمعی از اصحاب خود بود. عرض کرد: ای محمد! ما را از جانب خداوند امر کردی تا شهادت به وحدانیّت خدا دهیم و این که تو رسول خدایی، ما هم قبول کردیم. و امر نمودی تا پنج نوبت نماز بخوانیم. آن را نیز از تو قبول کردیم. و ما را به زکات و روزه ماه رمضان و حج امر کردی آن ها را نیز قبول کردیم. به این راضی نشدی تا آن که بازوان پسر عمویت را بالا برده و او را بر ما برتری دادی و گفتی: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه»؛ «هر کس که من مولای اویم این علی مولای اوست.» آیا این مطلبی بود که از جانب خود گفتی یا از جانب خدای - عزّ وجلّ -؟!

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: قسم به کسی که جز او خدایی نیست، همانا این مطلب از جانب خداوند بوده است.

در این هنگام حارث بن نعمان به پیامبر پشت کرده و به سوی راحله خود حرکت کرد در حالی که می گفت: بار خدایا! اگر آنچه

ص:59

محمد می گوید حقّ است بر من سنگی از آسمان ببار یا عذابی دردناک بر من بفرست. او به شتر خود نرسیده بود که خداوند بر او سنگی فرستاد که بر سر او خورده و از پشت او بیرون آمد و با این طریق به قتل رسید. در این هنگام بود که خداوند - عزّ وجلّ - این آیه را نازل کرد: « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ».(1)

ترجمه ابی اسحاق ثعلبی

ابن خلّکان می گوید: «ابو اسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری، مفسّر مشهور که یکتای اهل زمان خود در علم تفسیر بود، تفسیری نوشته که با آن بر سایر مفسّران فایق آمده است. عبدالغافر بن اسماعیل فارسی در کتاب سیاق تاریخ نیشابور او را یاد کرده و بر او درود فرستاده و نیز او را صحیح النقل و مورد وثوق و اطمینان دانسته است....»(2)

صفدی نیز درباره او می گوید: «او حافظ، عالم، صاحب نظر در عربیّت و موثّق است.»(3)

ترجمه سفیان بن عیینه

سفیان از مشاهیر مورد وثوق نزد اهل سنّت است. نووی درباره او می گوید: «سفیان بن عیینه... اعمش، ثوری، مسعر، ابن جریح، شعبه، همّام، وکیع، ابن مبارک، ابن مهدی، قطّان، حمّاد بن زید، قیس بن ربیع، حسن بن صالح، شافعی، ابن وهب، احمد بن حنبل، ابن مدینی، ابن معین، ابن راهویه، حمیدی و بسیاری که قابل

ص:60


1- 146. الکشف والبیان، ذیل آیه.
2- 147. وفیات الاعیان، ج 1، ص 61 و 62.
3- 148. الوافی بالوفیات، ج 8، ص 33.

شمارش نیستند، از او روایت نقل کرده اند. و ثوری از قطّان، و او از ابن عیینه روایت نقل کرده است. علما اتفاق بر امامت و جلالت و عظمت مرتبه او دارند.»(1)

ذهبی گوید: «امام ابو محمد سفیان بن عیینه هلالی شیخ حجاز.»

شافعی گفته: اگر نبود مالک و سفیان، علم حجاز از بین رفته بود... او ثابت قدم در حدیث بود.

بهز بن اسد گفته: همانند ابن عیینه را ندیدم... و احمد گفته من کسی را داناتر به سنن از او نیافتم.»(2)(3)

یافعی می گوید: «علما در حقّ او گفته اند: او امام، عالم، ثابت و باورع بوده و اجماع بر صحت حدیث اوست....»(4)

2 - ابو عبید هروی (م 223)

هروی در تفسیرش به نام «غریب القرآن» در ذیل آیه « سَأَلَ سائِلٌ» می نویسد: «هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله در غدیر خم آنچه قرار بود ابلاغ کند به مردم رساند و آن مطلب در کشورها و شهرها پخش شد، جابر بن نضر بن حارث بن کلده عبدری آمد و عرض کرد: ای محمد! تو ما را از جانب خدا امر کردی که شهادت به وحدانیت خدا دهیم... تا آخر روایت.»

ابن خلکان در ترجمه هروی می نویسد: «او مردی ربّانی، و دارای فنون مختلف در علوم اسلامی بود، روایتش حسن

ص:61


1- 149. تهذیب الأسماء واللغات، ج 1، ص 224.
2- 150. العبر، حوادث سنه 197.
3- 151.
4- 152. مرآة الجنان، حوادث سنه 198.

و صحیح النقل بود. و کسی را نمی شناسم که در امر دین او طعنی وارد کرده باشد.»(1)

3 - شیخ الاسلام حمّوئی

او در باب پانزدهم از کتاب «فرائد السمطین» از شیخ عمادالدین عبدالحافظ بن بدران، از قاضی جمال الدین عبدالقاسم بن عبدالصمد انصاری، از عبدالجبار بن محمد خوارزمی بیهقی، از ابی الحسن علی بن احمد واحدی نقل کرده که گفت: من از شیخ مان استاد ابی اسحاق ثعلبی در تفسیرش قرائت کردم که از سفیان بن عیینه درباره این آیه « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» سؤال شد که در شأن چه کسی نازل شده است؟ او این حدیث را (که قبلاً ذکر کردیم) نقل نمود... .(2)

حموئی همان ابراهیم بن محمد بن مؤیّد بن حمویه صدرالدین ابو المجامع شافعی است که از شیوخ ذهبی بوده و در سال 722 وفات یافته است. علماء اهل سنّت او را امام در علوم حدیث و فقه معرفی کرده اند.(3)

تألیف کتاب او «فرائد السمطین» در سال 716 به پایان رسیده است.

بغدادی می گوید: «جوینی از کتابش (فرائد السمطین) در سال 716 فارغ شد.»(4)

ص:62


1- 153. وفیات الاعیان، ج 4، ص 60، رقم 534.
2- 154. فرائد السمطین، ج 1، ص 82، ح 63.
3- 155. تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1505؛ معجم شیوخ الذهبی، ص 125، رقم 156.
4- 156. ایضاح المکنون در ذیل کشف الظنون، ج 4، ص 182.

کتاب او از بهترین کتاب هایی است که اهل سنّت در نقل فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السلام به رشته تحریر درآورده اند.

4 - حاکم حسکانی

حاکم حسکانی حنفی این روایت را با سندهای بسیار از برخی از امامان اهل بیت علیهم السلام و تعدادی از صحابه نقل کرده است. اینک ما یک روایت از آن ها را نقل می کنیم: او از ابوبکر محمد بن محمد بغدادی، از ابو محمد عبداللَّه بن احمد بن جعفر شیبانی، از عبدالرحمن بن حسن اسدی، از ابراهیم بن حسین کسائی، از فضل بن دکین، از سفیان بن سعید، از منصور، از ربعی، از حذیفة بن یمان نقل کرده که گفت: هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله درباره علی علیه السلام فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه»؛ نعمان بن منذر فهری ایستاد و گفت:... آن گاه تا آخر قصه را نقل می کند.(1)

- ابوبکر محمد بن محمد بغدادی؛ حافظ عبدالغافر نیشابوری در ترجمه او می گوید: «او فقیه، فاضل، دین دار... بود.»(2)

- عبداللَّه بن احمد بن جعفر شیبانی نیشابوری؛ خطیب بغدادی در ترجمه او می گوید: «وی اموال بسیاری داشت، همه آن ها را در راه علم و اهل علم و حج و جهاد و اعمال نیک به کار گرفت، واز تمام علمای هم عصرش بیشتر حدیث شنید... او مورد وثوق است... .»(3)

- عبدالرحمن بن حسن اسدی؛ خطیب بغدادی او را در

ص:63


1- 157. شواهد التنزیل، ج 2، ص 381 - 385.
2- 158. السیاق فی تاریخ نیشابور، ص 37.
3- 159. تاریخ بغداد، ج 9، ص 391.

ترجمه اش تمجید کرده است.(1) گرچه برخی از معاصرینش او را تضعیف کرده اند، ولی بنا بر رأی ذهبی و ابن حجر، تضعیف معاصر قابل توجه نیست.(2)

- ابراهیم بن حسین کسائی معروف به ابن دیزل؛ ذهبی درباره او می گوید: «امام حافظ، ثقه، عابد... حاکم او را ثقه مأمون معرفی کرده است....»(3)

فضل بن دکین؛ او از رجال صحاح ستّه به شمار می آید. ابن حجر می گوید: «او ثقه و ثبت بوده و از بزرگان شیوخ بخاری به حساب می آید.»(4)

سفیان بن سعید؛ او که معروف به ثوری است، شعبه و سفیان بن عیینه و ابو عاصم نبیل و یحیی بن معین و بسیاری از علما او را امیرالمؤمنین در حدیث معرفی کرده اند. سفیان بن عیینه می گوید: اصحاب حدیث سه نفرند: ابن عباس در زمانش، شعبی در زمانش، ثوری در زمانش. عباس دوری می گوید: مشاهده کردم که یحیی بن معین هیچ کس را در فقه و حدیث و زهد و هر چیز، بر سفیان مقدم نمی داشت. او از رجال صحاح ستّه است.(5)

- منصور؛ همان منصور بن معتمر است که از رجال صحاح ستّه بوده و ابن حجر در شأن او گفته: «او ثقه و ثبت است و اهل تدلیس نبوده است.»(6)

ص:64


1- 160. تاریخ بغداد، ج 10، ص 292.
2- 161. لسان المیزان، ج 5، ص 234؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 111.
3- 162. سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 184.
4- 163. تقریب التهذیب، ج 2 ص 110.
5- 164. تهذیب الکمال، ج 11، ص 164-169.
6- 165. تقریب التهذیب، ج 2، ص 177.

- ربعی؛ همان ربعی بن خِراش است که از رجال صحاح ستّه به حساب می آید. ابن حجر او را ثقه و عابد معرفی کرده است.(1)

- حذیفة بن یمان؛ او از اصحاب جلیل القدر است.

راویان حدیث از اهل بیت علیهم السلام و اصحاب

این روایت را برخی از امامان اهل بیت علیهم السلام و نیز برخی از صحابه نقل کرده اند؛ از قبیل:

1 - امام امیرالمؤمنین علیه السلام.

2 - امام محمد باقرعلیه السلام.

3 - امام جعفر صادق علیه السلام.

4 - عبداللَّه بن عباس.

5 - حذیفة بن یمان.

6 - سعد بن ابی وقاص.

7 - ابو هریره.

راویان حدیث از عامه

مضمون این حدیث را عده ای از علمای اهل سنّت در کتب خود نقل کرده اند؛ از قبیل:

1 - حافظ ابو عبید هروی {223}.(2)

2 - ابوبکر نقّاش موصلی بغدادی {351}.(3)

ص:65


1- 166. تقریب التهذیب، ج 1، ص 243.
2- 167. تفسیر غریب القرآن، ذیل آیه.
3- 168. تفسیر شفاء الصدور، ذیل آیه.

3 - ابو اسحاق ثعلبی نیشابوری {427}.(1)

4 - حاکم حسکانی حنفی.(2)

5 - ابوبکر یحیی قرطبی {567}.(3)

6 - سبط بن جوزی حنفی {654}.(4)

7 - شیخ الاسلام حموئی.(5)

8 - شیخ محمد زرندی حنفی.(6)

9 - نورالدین ابن صبّاغ مالکی.(7)

10 - سید نورالدین سمهودی شافعی.(8)

11 - ابو السعود عمادی.(9)

12 - شمس الدین شربینی شافعی.(10)

13 - سید جمال الدین شیرازی.(11)

14 - شیخ زین الدین مناوی شافعی.(12)

15 - شیخ برهان الدین علی حلبی شافعی.(13)

16 - سید مؤمن شبلنجی شافعی.(14)

17 - شیخ احمد بن باکثیر مکی شافعی.(15)

18 - شیخ عبدالرحمن صفوری.(16)

ص:66


1- 169. الکشف والبیان، ذیل آیه.
2- 170. شواهد التنزیل، ج 2، ص 383.
3- 171. الجامع لأحکام القرآن، ج 8، ص 278.
4- 172. تذکرة الخواص، ص 30.
5- 173. فرائد السمطین، ج 1، ص 82، ح 63.
6- 174. نظم درر السمطین، ص 93.
7- 175. الفصول المهمة، ص 41.
8- 176. جواهر العقدین، ص 179.
9- 177. ارشاد العقل السلیم، ج 9، ص 29.
10- 178. السراج المنیر، ج 4، ص 380.
11- 179. الاربعین فی مناقب امیرالمؤمنین 7، ص 40.
12- 180. شرح جامع الصغیر، ج 6، ص 218.
13- 181. السیرة الحلبیة، ج 3، ص 274.
14- 182. نور الابصار، ص 159.
15- 183. وسیلة المآل، ص 119.
16- 184. نزهة المجالس، ج 2، ص 209.

19 - شمس الدین حنفی شافعی.(1)

20 - ابو عبداللَّه زرقانی مالکی.(2)

21 - قندوزی حنفی.(3)

22 - محمد بن یوسف گنجی.(4)

و دیگران.

دلالت حدیث

این روایت از جمله شواهد و قراینی است که دلالت بر معنای سرپرستی در حدیث غدیر دارد؛ زیرا اگر مقصود از مولا در حدیث غدیر محبّت و یا نصرت بود، چه ضرورتی داشت که حارث بن نعمان این گونه با رسول خداصلی الله علیه وآله محاجّه کرده و در نهایت امر از خداوند تقاضای مرگ کند؟ به طور حتم او از حدیث غدیر معنای سرپرستی و امامت حضرت علی علیه السلام را فهمیده بود، لذا به جهت عنادی که با حضرت داشت تحمل نیاورده، حسد او باعث شد که چنین درخواستی از خداوند نماید.

پاسخ به شبهات

توضیح

برخی از متعصّبین از علمای اهل سنّت، درصدد توجیه یا تکذیب این حدیث برآمده اند. اینک به این شبهات پرداخته و هر یک را مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد:

ص:67


1- 185. شرح جامع الصغیر، ج 2، ص 378.
2- 186. شرح المواهب اللدنیّة، ج 7، ص 13.
3- 187. ینابیع المودة، ص 274.
4- 188. کفایة الطالب.

1 - سوره معارج مکّی است!!

ابن تیمیه در یک سری از اشکالات خود بر این حدیث می گوید: «سوره معارج که این آیه در اول آن آمده است به اتفاق اهل علم مکّی است، در نتیجه نزول آن ده سال یا بیشتر قبل از واقعه غدیر بوده است.»(1)

پاسخ

اجماعی را که ابن تیمیه ادعا کرده متیقّن از آن نزول مجموع سوره در مکه است نه مجموع آیات آن؛ زیرا ممکن است که خصوص این آیه مدنی باشد.

اگر کسی اشکال کند قاعده در این که سوره ای مکّی یا مدنی است این است که اولین آیه آن در کجا نازل شده باشد، و چون افتتاح سوره با آیه مدنی است پس با مکّی بودن سوره سازگاری ندارد.

در جواب می گوییم: این ادعا خلاف واقع است زیرا چه بسیار مواردی که بر خلاف این مطلب آمده است:

الف) سوره عنکبوت؛ تمام آیات آن مکّی است به جز ده آیه از اول آن.(2)

ب) سوره کهف؛ تمام آیات آن مکّی است بجز هفت آیه از اوّل آن که مدنی است.(3)

ج) سوره مطفّفین؛ تمام آیات آن مکی است به جز آیه اول آن.(4)

د) سوره لیل؛ تمام آیات آن مکّی است به جز آیه اول آن.(5)

ص:68


1- 189. منهاج السنة، ج 4، ص 31.
2- 190. جامع البیان، ج 20، ص 133؛ الجامع لأحکام القرآن، ج 13، ص 41.
3- 191. الجامع لأحکام القرآن، ج 10، ص 235؛ الاتقان، ج 1، ص 41.
4- 192. جامع البیان، ج 30، ص 91.
5- 193. الاتقان، ج 1، ص 47.

ه) سوره مجادله؛ تمام آیات آن مدنی است به جز ده آیه از اول آن.(1)

و) سوره بلد؛ تمام آیات آن مدنی است به جز آیه اول آن.(2)

2 - خداوند با وجود پیامبر کسی را عذاب نخواهد کرد!!

ابن تیمیه نیز می گوید: «این آیه به سبب مطلبی است که مشرکان در مکه گفته اند، و بعد از آن هم عذابی به خاطر آن نازل نشد؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: « وَما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»؛(3) «ولی [ای پیامبر!] تا تو در میان آن ها هستی، خداوند آن ها را مجازات نخواهد کرد. و [نیز] تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.»(4)

پاسخ

اوّلاً: منافاتی ندارد که عذاب خداوند در مکه بر مشرکان وارد نشده باشد ولی در این مکان بر حارث نازل گشته باشد.

ثانیاً: از برخی روایات استفاده می شود که در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله برخی از اشخاص مورد عذاب قرار گرفتند.

الف) مسلم در صحیح خود به سندش از ابن مسعود نقل می کند که قریش نافرمانی رسول خدا نمود و از قبول اسلام سرباز زد، پیامبرصلی الله علیه وآله در حقّ آن ها نفرین کرد و به خداوند عرض کرد: «بار خدایا! همانند هفت سال یوسف بر آنان قحطی بفرست. در این هنگام بود که خشکسالی شبه جزیره حجاز را فرا گرفت و کار به جایی رسید که مردار می خوردند. و از شدت گرسنگی و عطش، آسمان را همانند دود مشاهده می کردند... .(5)

ص:69


1- 194. ارشاد العقل السلیم، ج 8، ص 215.
2- 195. الاتقان، ج 1، ص 47.
3- 196. سوره انفال، آیه 33.
4- 197. منهاج السنة.
5- 198. صحیح مسلم، ج 5، ص 342، ح 39؛ صحیح بخاری، ج 4، ص 1730، ح 4416.

ب) ابن عبدالبر نقل می کند: پیامبرصلی الله علیه وآله هر گاه راه می رفت به طرف راست و چپ مایل می شد. حکم بن عاص آن حرکت را به جهت استهزای حضرت انجام می داد. پیامبرصلی الله علیه وآله روزی او را دید که چنین کاری را انجام می دهد، حضرت او را نفرین کرد که خدا کند که چنین شوی. از همان روز به حالتی مبتلا شد که هنگام راه رفتن بدنش می لرزید.(1)

ج) بیهقی به سند خود از اسامة بن زید نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله کسی را به محلّی فرستاد، او بر رسول خداصلی الله علیه وآله دروغ بست. حضرت او را نفرین کرد. او را مشاهده کردند که از دنیا رفته و شکمش پاره شده است. و هنگام دفن هر چه کردند او را خاک کنند، زمین او را قبول نکرد.(2)

از این قضایا و قصه های دیگر استفاده می شود که مقصود از عذابی که با وجود پیامبرصلی الله علیه وآله بلکه پیامبران از مردم برداشته می شود، عذاب عمومی است نه عذاب خصوصی و مربوط به یک یا دو فرد، و این مطلب موافق با مقتضای حکمت است؛ زیرا گاهی ضرورت چنین اقتضایی را دارد.

3 - اگر چنین بود باید معجزه می شد!!

ابن تیمیه می گوید: «اگر این واقعه صحیح بود، باید همانند قصه اصحاب فیل به عنوان معجزه ای در بین همه مردم پخش می شد و همه آن را می دانستند در حالی که چنین نیست.»(3)

ص:70


1- 199. الاستیعاب، قسم اول، ص 359.
2- 200. الخصائص الکبری، ج 2، ص 130.
3- 201. منهاج السنة.

پاسخ

اوّلاً: قیاس ابن تیمیه؛ یعنی قیاس یک قضیه و واقعه فردی را به قصه اصحاب فیل، قیاس مع الفارق است؛ زیرا در مورد قصه اصحاب فیل، حادثه ای عظیم و همگانی اتفاق افتاد و لذا خبر آن سریع بین مردم پخش شد، بر خلاف قصه حارث بن نعمان که قضیه ای فردی و در محدوده ای خاص بوده است.

ثانیاً: از آنجا که این قصّه از فضایل حضرت امیرعلیه السلام به حساب می آید، لذا سعی مکتب خلفا در طول تاریخ در مخفی داشتن آن بوده است.

4 - مسلمان عذاب دنیوی نمی شود!!

ابن تیمیه می گوید: «از ظاهر کلمات حارث استفاده می شود که او مسلمان بوده و به مبادی پنجگانه اسلامی اعتراف داشته است. و معلوم است که در دنیا خصوصاً در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله کسی که مسلمان است عذاب نمی شود.»(1)

پاسخ

از حدیث مذکور همان گونه که اسلام حارث استفاده می شود، ارتداد او هم از آن حرفی که در آخر کلامش زده، استفاده می شود و در حقیقت مشرک است. و لذا او استحقاق چنین عذابی را داشته است.

ص:71


1- 202. منهاج السنة.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109