وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم علیهم السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : فضل الله بن روزبهان، 860؟ - 925؟ق

عنوان قراردادي : [وسيله الخادم الي المخدوم (اردو)]

عنوان و نام پديدآور : وسيله الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم/ مولف فضل الله بن روزبهان خنجي اصفهاني؛ مترجم نثاراحمد زين پوري؛ به كوشش رسول جعفريان

مشخصات نشر : قم: موسسه انصاريان، 1417ق. = 1375.

مشخصات ظاهري : 327 ص.

شابك : چاپ دوم: 978-964-219-151-2

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : اردو

يادداشت : چاپ دوم: 1389(فيپا).

يادداشت : عنوان ديگر: چهارده معصوم ص.

يادداشت : كتابنامه: ص. 20 - 18؛ همچنين به صورت زيرنويس

عنوان ديگر : چهارده معصوم ص.

عنوان ديگر : در شرح صلوات چهارده معصوم

عنوان ديگر : وسيله الخادم الي المخدوم. اردو

موضوع : صلوات

موضوع : چهارده معصوم

شناسه افزوده : زين پور، نثاراحمد، مترجم

شناسه افزوده : جعفريان، رسول، 1343 - ، مصحح

رده بندي كنگره : BP266/ف 56و5046 1375

رده بندي ديويي : 297/77

شماره كتابشناسي ملي : م 76-5612

در صلوات بر حضرت امام جعفر صادق

اللهم صل و سلم علي الامام السادس و درود و صلوات ده و سلام فرست بر ششم امام. از اين جا شروع در صلوات است «بر حضرت امام جعفر صادق عليه السلام». [1] بعد از پدر خود امام محمدباقر عليه السلام امام شده و برادر بزرگ آن حضرت، بعد از امام محمدباقر عليه السلام دعوي امامت مي كرده و مردم را به متابعت خود دعوت مي نموده. يك روز امام جعفر در خانه خود آتشي روشن كرده و كسي را فرستاده نزد برادر او را طلب نموده؛ چون برادر آمده آن حضرت سخني مي فرموده و بسياري از اكابر شيعه حاضر بوده اند. آن حضرت برادر را نشانيده و خود برخاسته و در ميان آتش در رفته، و ساعتي در آنجا نشسته و سخن فرموده و ارشاد و نصيحت كرده و اصلا

آتش در او اثر نكرده و هيچ جامه و رخت او نسوخته؛ چه جاي آن كه در بدن مبارك او اثر كند. بعد از آن بيرون فرموده و با برادر گفته: برخيز و همچو من در آتش نشين، اگر راست مي گوئي «كه وصي پدر خودي منصب امامت يافته اي» [2] ! برادر چون حال ديده برخاسته و ردا بر زمين كشيده و بيرون رفته و بعد از آن ترك دعوي امامت كرده؛ [ صفحه 196] و امامت حضرت امام جعفر بر همگان ظاهر شده. المقرب السابق المؤدب الموافق [3] . آن حضرت نزديك گردانيده شده ي به حضرت حق سبحانه و تعالي است و سابق است در اعمال صالحه. و اين اشارت است بدان كه آن حضرت از مقربان حق تعالي و از سابقان است. و آن حضرت تأديب كرده شده به آداب الهي است. چنانچه حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود كه، أدبني ربي فأحسن تأديبي؛ [4] يعني تاديب من و تعليم آداب من حق تعالي فرموده، پس نيكو تعليم فرموده مرا؛ و اين اشارت است بدان كه ادب ائمه كرام از تأديبات و تعليمات الهي است و آن حضرت موافق است با حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در اخلاق حميده و اعمال پسنديده. اين اشارت است به متابعت سنت و طريقه كه آن حضرت را بوده. و المغيث للملهوفين عند الطوارق و آن حضرت فرياد رسنده و ياري كننده ي ضعيفان و عاجزان است نزد حوادث و بليات كه بر ايشان نازل شود. و اين اشارت است به رحم و عطوفت آن حضرت بر عاجزان؛ چنانچه روايت كرده اند

كه هر كس را حادثه يا فقري پيش آمدي در مدينه، پناه به جوار لطف و احسان آن حضرت نمودي و از خوان نوال و افضال آن حضرت بهره ي وافي يافتي؛ چنانچه شيوه ي كريمه ي اهل البيت بوده عليهم السلام. الملتجي بحرز الله عند نزول كل طارق و آن حضرت التجا برنده است به حرز و حفظ الله تعالي نزد فرود آمدن هر بلايي [5] كه در آيد. و اين اشارت است بدان كه آن حضرت در واقعه ي قصد ابوجعفر دوانيقي، پناه به حرز [ صفحه 197] الهي برد، و بر آن دشمن غدار كه قصد آن حضرت كرده بود غالب و فائق آمد؛ چنانچه روايت كرده اند از ربيع كه حاجب ابوجعفر منصور دوانيقي عباسي بود كه او گفت: روزي منصور دوانيقي «صباح برخاست و در غايت قهر غضب و شرارت نفس بود و منصور دوانيقي» [6] پادشاهي بسيار قهار بي زنهار متسلط جبار بوده و نزد او بعضي مفسدان افساد كرده بوده اند كه حضرت امام جعفرصادق عليه السلام مي خواهد كه بر تو خروج كند و مردم عراق با او موافق اند. ربيع گفت: صباح آن شب كه اين افساد كرده بودند، چون بر مسند نشست با من گفت: برو و جعفر بن محمد را حاضر گردان؛ خداي بكشد مرا كه من او را نكشم، من بسيار حضرت امام را دوست مي داشتم و سخت انديشه افتادم كه مبادا از شر آن ظالم غيشوم آن حضرت را مضرتي برسد. بيرون رفتم و به خدمت حضرت امام آمدم و آن شرح باز گفتم و با آن حضرت گفتم: من سخت بر تو مي ترسم از شر اين ظالم كه او چنين سوگندي خورده و

قصد تو دارد و ندانم كه تو چگونه از او خلاص شوي. آن حضرت فرمود: هيچ انديشه مكن كه خداي تعالي مرا از شر او نگاه دارد و مضرت او ان شاء الله به من نرسد. پس برخاست و همراه من متوجه ي خانه ي ابوجعفر دوانيقي شد. چون به در خانه مقابل او رسيد، ديدم كه لبهاي مبارك او مي جنبيد و چيزي مي خواند. چون دوانيقي آن حضرت را بديد رنگ روي او زرد شده و ترسان و لرزان برخاست و آن حضرت را استقبال كرد و با آن حضرت معانقه نمود و نهايت تعظيم و توقير به جاي آورد و چون آن حضرت بنشست؛ گفت: خوش آمد ابوعبدالله! بري ء الساحه از آن چه نيست بدو مي كنند. بعد از آن فرمود كه طشتي از بوي خوش حاضر كردند و غاليه [7] و عبير از آن طشت برمي داشت و بر او و محاسن حضرت امام عليه السلام مي ماليد تا تمامي محاسن آن حضرت را در بوي خوش گرفت [8] بعد از آن گفت: چه حاجت داري اي [ صفحه 198] ابوعبدالله! حضرت امام فرمود: حاجت من آن است كه ديگر مرا طلب نكني. گفت: چنين كنم و هر چه مراد و حاجت تو باشد آن را بر آورم، برخيز و به سلامت به خانه ي خود باز گرد. حضرت امام برخواست و بيرون رفت. فرمود: [9] ابوجعفر جامه ي خواب طلب كرد و در آن رفت و چندان خواب كرد كه چهار نماز از او فوت شد. بعد از آن بيدار شد و با من گفت: اي ربيع! آب بيار تا طهارت كنم و نماز بگذارم و بعد از آن حكايت

حال خود با تو باز گويم. من برخاستم و آب آوردم و وضو ساخت نمازها را قضا كرد؛ بعد از آن گفت: چون جعفر بن محمد در آمده من عزم جزم كرده بودم كه في الحال او را ببينم به قتل آورم. ديدم كه بر سر دوش او اژدهاي به غايت بزرگ مهيب كه آتش از دهن او بيرون مي آمد دهن گشاده بود گفت با من: اگر قصد او كني تو را با تمام خانه فرو برم. من از مهابت آن حال بيهوش خواستم شدن، او را در بغل گرفتم و تعظيم كردم و باز گردانيدم و خود بيهوش افتادم تا امروز ديگر با او مرا هيچ كاري نيست. ربيع گفت: من چون اين شنيدم به خدمت حضرت امام عليه السلام آمدم و اين حكايت باز گفتم و گفتم نفس من فداي تو باد؛ آن زمان كه در آمدي چه چيز مي خواندي كه خداي تعالي تو را از شر او نگاه داشت، و حرز مشهور آن حضرت كه مشهور است به حرز امام جعفر بر من املا فرمود و آن حرزي است مشهور و اول او اين است: ماشاء الله توجها الي الله، «ماشاء الله تقربا الي الله» [10] ماشاء الله تلطفا الي الله، ماشاء الله لا حول و لا قوة الا بالله و بحمدالله تعالي اين فقير ضعيف آن را ياد دارم و از اوراد فقير است كه سالها است كه بدان مواظب مي نمايم و تمام عمر در پناه آن حرز بحمدالله و حوله و قوته از شر اعدا مصون و محروسم ان شاء الله تعالي. و چون آن حرز بسيار مشهور است و طولي دارد

در اين مقام مذكور نشد؛ ان شاء الله هر كس كه بدان مواظبت نمايد [ صفحه 199] يقين كه از شر «آفات» [11] انس و جن، در پناه حق تعالي خواهد بود. الذي بين الحق و الباطل فارق آن حضرت، آن كسي است كه ميان حق و راستي و باطل و دروغ فرق كننده است. و اين اشارت است بدان كه در اصول و فروع دين آن حضرت فرق ميان حق و باطل فرموده و قواعد ملت و مذهب را بر حق [و] راستي نهاده و باطل را از صحايف دين پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم محو فرموده چنان چه از آثار معارف آن حضرت ظاهر است. حجة الله القائمة علي كل زنديق و منافق و آن حضرت حجت و برهان حق تعالي است «كه قائم شده بر هر ملحدي كه نفي صانع كند و بر هر منافق. و اين اشارت است بدان حجت» [12] و برهان در اثبات صانع و توحيد كه آن حضرت اقامت فرموده؛ چنان چه روايت كرده كه در زمان آن حضرت، زنديقان و ملحدان كه نفي وجود صانع عالم مي كنند بسيار پيدا شده بودند و در نفي صانع مبالغات مي كردند و نزد آن حضرت مي رفتند و حجت جويي مي كردند و آن حضرت حجت هاي غريب در غايت احكام و برهان هاي بديع در نهايت اتفاق [13] بر اثبات صانع قديم مي كرده و ايشان را الزام مي فرموده و به دين اسلام در مي آورده؛ و ما بعضي از آن را ياد كنيم: روايت كرده اند كه يكي از زنديقان در مجلس آن حضرت به او فرمود: تو چه پيشه و حرفت داري؟ گفت

من تاجرم. گفت هرگز به دريا نشسته [اي] «در كشتي»؟ [14] گفت: بلي؛ گفت: هرگز طوفان ديده؟ گفت: بلي، در بعضي اوقات بادهاي سخت آمد و كشتي بشكست و ملاحان تمامي غرق شدند من لوحي از كشتي در دست گرفتم، آن لوح هم از دست من برفت و در ميان تلاطم امواج افتادم، ناگاه به ساحل رسيدم و نجات يافتم. حضرت امام فرمود كه، چون به دريا مي نشستي اعتماد تو بر كشتي [ صفحه 200] و ملاحان بود؛ چون كشتي بشكست ملاحان هلاك شدند اعتماد بدان لوح داشتي، چون لوح از دست تو بيرون رفت با من راست بگوي! آيا نفس را به هلاك تسليم كردي يا نفس تو را اميد خلاصي و نجات بود؟ زنديق گفت: بلي در نفس من اميد نجات بود. [امام] فرمود: اميد نجات به چه كسي داشتي؟ زنديق ساكت «و حيران» [15] شد! فرمود: آن كس [16] صانع عالم و خداي تست كه در آن وقت بدو اميد داشتي و تو را از غرق نجات فرمود و به سلامت به ساحل رسانيد. زنديق اعتراف به وجود صانع كرد و به اسلام در آمد. و اين دليل را آن حضرت از قرآن فرا گرفته آنجا مي فرمايد «فاذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين» [17] الاية و اين دليلي است در غايت احكام كه اگر عاقل درو نيكو تدبير نمايد، خوب [18] صانع عالم نزد عقل او صريح و ظاهر گردد، چنانچه او را در آن به هيچ نوع شك و ارتياب نماند. ديگر روايت كرده اند كه، نوبتي ديگر دليل بر وجود صانع از آن حضرت سؤال كردند. فرمود: قوي ترين

دلايل بر وجود صانع وجود من است. زيرا كه وجود من پيدا شد بعد از آن كه نبود. پس البته كسي بايد كه او را پيدا كرده باشد. زيرا كه هر چيزي كه پيدا شود بعد از آن كه نبوده باشد، لابد باشد او را از پيدا كننده؛ و اين حكم به ضرورت عقل ثابت است كه درو به هيچ وجه ترددي نيست و محال است كه من خود وجود خود را پيدا كرده باشم. «يا در وقت عدم»، [19] ، اگر گويي در وقت «وجود پيدا كرده ام» [20] وجود خود را، پس من پيش از آن كه موجود شوم موجود بوده باشم و حال آن كه فرض كرده ايم كه من موجود نيستم موجود باشد. و اين در بديهه ي عقل محال است. پس اين دلالت كرد بر آن كه صانع وجود من غير وجود من است و آن صانع عالم است زيرا كه همين حكم [كه]در من جاري است در جميع اجزاء عالم جاري است. و اين هم دليلي است در غايت احكام؛ و آن حضرت اين دليل را هم از قرآن [ صفحه 201] مي فرمايد آن جا كه فرموده «أم خلقوا من غير شي ء أم هم الخالقون» [21] و امثال اين بسيار است و اگر تفصيل كنيم اين مختصر برنتابد. المعتصم بحول الله و قوته في قتل كل خارجي مارق آن حضرت اعتصام جسته به حول خدا و قوت او در كشتن هر خارجي كه از دين بيرون جسته. و اين اشارت است بدان چه روايت كرده اند كه نوبتي يكي از خوارج نزد مهدي عباسي، [22] غيبت آن حضرت كرد و با مهدي گفت

كه جعفر بن محمد داعيه خروج دارد؛ كتابات به اهل كوفه نوشته و با او بيعت كرده اند. مهدي گفت: تو در مقابل او اين سخن را درست مي كني؟ گفت: بلي درست مي كنم، و سوگند بر آن مي خورم. مهدي عباسي حضرت امام جعفر عليه السلام را حاضر گردانيد و آن خارجي را در مقابل آورد و خارجي در حضور حضرت امام آن تهمت را تكرار كرد و در آن مبالغه و اصرار نمود. حضرت امام فرمود: سوگند مي خوري كه اين سخن راست است؟ خارجي گفت: بلي! حضرت امام فرمود: بدان نوع كه من سوگند مي دهم تو را، سوگند ياد كن. پس فرمود: بگو از حول و قوت حضرت حق سبحانه و تعالي بيرون آمدم و به حول و قوت خود رفتم اگر اين سخن كه مي گويم دروغ است؛ آن خارجي به همين عبارت سوگند ياد كرد. في الحال بيفتاد و به دوزخ رسيد و جان را به مالكان دوزخ سپرد و مهدي بفرمود تا پاي مردار آن خارجي بكشيدند و بيرون بردند؛ و عذر خواهي حضرت امام كرد و او را روانه گردانيد و چنين اثري غريب و كرامتي عجيب از آن حضرت ظاهر شد. المطلع علي أسرار الغيوب بتعليم الله الخالق آن حضرت مطلع و آگاه است بر پوشيدهاي غيبي به تعليم خداوند آفريننده. [ صفحه 202] و اين اشارت است به اطلاع آن حضرت بر اسرار غيبيه كه ائمه هدي را بوده به الهام و تعليم الهي؛ چنان چه روايت كرده اند كه يكي از محبان امام جعفر عليه السلام گفت: من در بغداد بودم و منصور خليفه عباسي يراق كرده بود كه به حج برود. من

به مكه آمدم و با حضرت امام حكايت كردم كه منصور خليفه، امسال داعيه ي حج دارد. آن حضرت فرمود: منصور كعبه را نمي بيند. چون موسم حج شد، منصور به عزم حج از بغداد بيرون آمد. «چون از بغداد روانه شد» [23] من به خدمت حضرت امام رفتم و گفتم: منصور از بغداد بيرون آمد «ه اين است.» [24] فرمود: منصور كعبه را نمي بيند. چون به مدينه رسيد رفتم و ديگر بار تكرار كردم. همان سخن فرمود. چون از مدينه بيرون آمد و متوجه مكه شد و نزديك مكه رسيد مرا شكي پيدا شد؛ چون به محل رسيد كه آن را چاه ميمون مي گويند و تا مكه يك دو فرسخ است شب در آن جا وفات كرد. صباح برخاستم و با خلايق به استقبال منصور رفتم و خاطر من ترددي بسيار در امام پيدا كرده بود. مردمان پي آمدند و خبر مي دادند كه منصور ديشب وفات كرد. من بازگشتم و آن خبر با حضرت امام بگفتم و درخواستم كردم كه جهت من استغفار كند. چون آن حضرت بر دوستان خود عطوف و شفوق و مهربان بود، جهت من استغفار فرمود. العطوف علي كل محبوب مصادق [25] . آن حضرت به غايت مهربان بوده به هر دوستي كه مصادقت آن حضرت اختيار كرده. و اين اشارت است بدان چه روايت كرده اند كه آن حضرت شمل شيعه ي اهل بيت را جمع فرمود [و] جهت ايشان مجلس درس [26] و علم پيدا كرد و قبل از آن حضرت هرگز جماعت مواليان اهل بيت چنان نبوده اند كه در زمان آن حضرت ايشان را جمعيت بوده. أبي عبدالله جعفر بن محمد الصادق السيد

الزكي الصالح كنيت آن حضرت ابوعبدالله است و آن حضرت را اولاد بسيار بوده و بزرگترين [ صفحه 203] ايشان اسماعيل است كه جماعت اسماعيليه كه خلفاي مصر بوده اند خود را بدو نسبت كنند و آن جماعت برانند كه امام بعد از جعفر، اسماعيل است شخصي بود او را عبدالله بن ميمون قداح مي گفته اند و او مردم را دعوت به امامت اسماعيل مي كرده و حضرت امام جعفر عليه السلام از اسماعيل راضي نبوده و اسماعيل در حال حيات حضرت امام جعفر عليه السلام وفات كرده، در موضعي كه از مواضع مدينه، كه آن را عريض خوانند و نعش او را به مدينه آورده اند. و جماعت اسماعيليه برانند كه او پنهان شده و وفات نكرده و سخن در اين ابو [اب]بسيار است. و از جمله اولاد آن حضرت موسي كاظم عليه السلام است كه بعد از آن حضرت امام به حق بوده نزد اماميه؛ و لقب مبارك آن حضرت، جعفر صادق است از كمال صدقي كه آن حضرت داشته و آن حضرت را سيد و زكي و صالح هم از القاب است كه ائمه را تمامي لقب و وصف بوده؛ زيرا كه امام بزرگ امت است و پاكيزه است از عيوب و بنده ي صالح حق تعالي است. صاحب السمع السميع من الله البديع، المقبور مع ابويه و عمه بالبقيع آن حضرت صاحب گوش شنونده است از خداي تعالي آفريننده و پيدا كننده ي مخلوقات. و اين اشارت است به گوش شنواي آن حضرت در آن چه از پدران خود شنيده و ياد گرفته و نكات و دقايق تفسير كلام الله و حقايق علوم و معارف كه آن حضرت ياد گرفته

و از پدران شنيده و به امت رسانيده؛ چنان چه هيچ يك از ائمه، آن مقدار نشر علوم سمعيه نكرده اند كه آن حضرت فرمود. و اين ميراث از حضرت جد خود اميرالمؤمنين عليه السلام يافته؛ چنان چه روايت كرده اند كه چون اين آيه نازل شد «و تعيها اذن واعية» حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم، به اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: من از خدا درخواست كردم كه گوش تو را از آن گرداند كه هر چه بشنوي ياد گيري. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه، من هرگز بعد از آن هيچ فراموش نكردم. و وفات حضرت امام جعفر در مدينه بود و سن مبارك آن حضرت به قول اصح [ صفحه 204] شصت و پنج بود و ولادت آن حضرت در مدينه بود، در هفدهم ربيع الاول سنه ثلاث و ثمانين از هجرت؛ و وفات در نصف رجب؛ و بعضي گويند در نصف شوال سنه ثمان و اربعين و مائه از هجرت؛ و قبر مبارك آن حضرت در قبر عم بزرگوارش اميرالمؤمنين حسن؛ و جد و پدرش است و تمامي در يك قبر مدفونند در قبه ي بقيع، چنان چه به كرات مذكور شد. اللهم صل علي سيدنا محمد و آل سيدنا محمد سيما الامام السادس [27] جعفر الصادق عليه السلام

پاورقي

[1] از «غ».

[2] از «غ».

[3] در «غ»: الفوايق.

[4] بحارالانوار، ج 16، ص 210.

[5] در «غ»: بلياتي.

[6] از «م» افتاده.

[7] بوي خوش مركب از مشك و عنبر و جز آن به رنگ سياه كه موي را بدان خضاب كنند. (معين).

[8] نك: كشف الغمه، ج 2 ص 159.

[9] ظاهرا عبارت بايد چنين باشد: ربيع گفت:. [

[10] از «غ»

افتاده.

[11] از «غ».

[12] از «غ» افتاده.

[13] چنين است در هر دو نسخه. شايد: اتقان.

[14] از «م».

[15] از «م».

[16] در اصل: آن كس كه.

[17] عنكبوت (29) 65.

[18] در اصل: و خوب.

[19] از «م».

[20] از «م».

[21] طور (52) 35.

[22] در كشف الغمه، ج 2 ص 168 همين روايت آمده اما به جاي مهدي، از منصور ياد شده و البته روايت كشف الغمه درست است.

[23] از «م».

[24] از «م».

[25] در (غ»: محواب مصارف!!.

[26] در اصل: مدرس!.

[27] در هر دو نسخه: السابق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109