دورنمايي از عصر امام عسكري علیه السلام

مشخصات كتاب

عنوان : دورنمايي از عصر امام عسكري (صلوات الله عليه)

پديدآورندگان : امام حسن عسكري عليه السلام(توصيف گر)

عليرضا جعفري(پديدآور)

نوع : متن

جنس : مقاله

الكترونيكي

زبان : فارسي

صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان

توصيفگر : شهادت

خلفاي بني عباس

وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387

ويرايش : -

خلاصه :

مخاطب :

يادداشت : ,ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكيمنشأ مقاله: ماهنامه كوثر، مرداد 1377، شماره 17

شناسه : oai:tebyan.net/6059

تاريخ ايجاد ركورد : 1387/12/3

تاريخ تغيير ركورد : 1387/12/3

تاريخ ثبت : 1389/6/28

قيمت شيء ديجيتال : رايگان

مقدمه

يكي از راههاي پي بردن به شخصيت واقعي انسانها، آگاهي از زمان آنهاست. با توجه بدين حقيقت، برآنيم تا نگاهي گذرا به عصر امام عسكري (عليه السلام) بيفكنيم تا بخشي از عظمت شخصيت تابناك آن امام معصوم را دريابيم.

دوران كودكي

امام عسكري (عليه السلام) در دوران كودكي شاهد اهانتهاي متوكل عباسي به اهل بيت عصمت (عليهم السلام) ، به ويژه پدر بزرگوارش امام هادي (عليه السلام) ، بود. او مي ديد دشمن زيارت جدش امام حسين (عليه السلام) را ممنوع و حتي مزار مقدسش را با خاك يكسان كرده است. متوكل به خاطر احساس ترس از گرايش مردم به اهل بيت (عليهم السلام) فرمان داد امام هادي (عليه السلام) و خاندانش را دستگير و از مدينه به سامرا منتقل كنند. امام عسكري (عليه السلام) يورشهاي ناجوانمردانه و دور از ادب ماموران حكومت به خانه پدرش را مشاهده كرد و سرانجام در شهادت مظلومانه پدر ارجمندش به سوگ نشست.

فرمانروايان آن روزگار

بني عباس، كه پس از بني اميه با زور و تزوير به حكومت دست يافتند، براي مردم چيزي جز وحشت، اختناق و ستم به ارمغان نياوردند. آنها جنگيدند، غارت كردند و مردم را در بيچارگي، فقر و اندوه فروبردند. امويان كافرانه و آشكارا به اسلام ضربه مي زدند، ولي عباسيان منافقانه و پنهاني. فرزندان عباس در پي آن بودند كه با رنگ دين به نظام سياسي خويش تقدس بخشند، اما تفكر اهل بيت سدي استوار در برابر هواهاي نفساني شان پديد آورده بود. آنها در ظاهر خويش را جانشينان رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) معرفي مي كردند، باعوام فريبي به نام دين از مردم بهره مي كشيدند و اهداف خود را پيش مي بردند. ستمگران بني عباس، در سايه زور و تزوير، از كيسه بيت المال كاخهاي باشكوه مي ساختند، ماموران و چاپلوسان را ثروتمند مي ساختند و بي خبر از وضعيت دشوار زندگي مردم به خوشگذراني مي پرداختند. فاصله طبقات فقير و غني هر روز بيشتر

مي شد. و سرنيزه هاي حكومت براي خاموش ساختن فرياد اعتراض مردم تيزتر.

خلفاي دوران امام

خلفايي كه همزمان با امامت حضرت عسكري (عليه السلام) قدرت را در دست داشتند، عبارتند از: 1- متوكل بيش از چهارده سال؛ (232- 247) 2- منتصر (فرزند متوكل)9 ماه؛ (247- 248) 3- مستعين (فرزند متوكل) سه سال و اندي؛ (248- 252) 4- معتز (فرزند متوكل) حدود چهار سال؛ (252- 255) 5- مهتدي 11 ماه؛ (255- 256) 6- معتمد (فرزند متوكل)23 سال؛ (256- 279) در زمان اين جنايتكاران مظلوميت شيعه فزوني يافت و بسياري از شيعيان به طرز فجيعي به شهادت رسيدند. شدت ستم چنان بود كه خودكامگان گاه پيكرهاي پاك شهيدان را نيز آماج بي حرمتيهاي خود قرار مي دادند. در اين زمان كانون تفكرات ناب شيعه اي حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) نيز پيوسته مورد آزار و اهانت قرار مي گرفت. هر چند آن بزرگوار نيز چون پدر گرانقدرش به رعايت احتياط و تقيه پاي مي فشرد؛ ولي شمار جاسوسان به اندازه اي بود كه گاه مراعات همه جوانب احتياط نيز سودمند واقع نمي شد. سبب اصلي اين فشارها و سختگيريها علاقه شديد مردم به اهل بيت (عليهم السلام) و نيز روايتهاي متواتر در باره قائم بودن فرزند امام عسكري (عليه السلام) بود.

شورشها

در روزگار امام افراد و گروههايي، كه برخي از آنها مورد تاييد حضرت نيز بودند، آشكارا عليه حكومت فاسد شوريدند. مسعودي، مورخ مشهور، در تاريخ خويش به قيامهاي آن عصر چنين اشاره مي كند: 1- قيام كوفه به رهبري يحيي بن عمر طالبي (ازنوادگان جعفر طيار) كه در سال 248 روي داد و سرانجام با شهادت يحيي فروكش كرد؛ 2- انقلاب حسن بن زيد علوي (از نوادگان امام علي «ع») در طبرستان؛ (گرگان و مازندران) حسن بن زيد، پس

ازنبردي شديد، حكومت منطقه را به دست گرفت و در سال 270 وفات يافت؛ 3- قيام ري به رهبري محمد بن جعفر كه در سال 250 تحقق يافت. محمد سرانجام دستگير شد؛ 4- قيام قزوين كه در سال 250 به رهبري حسن بن اسماعيل كركي به وقوع پيوست؛ 5- قيام سال 251 كوفه به رهبري ابن حمزه؛ 6- قيام بصره به رهبري صاحب زنج كه درسال 255 شروع شد و 15 سال ادامه يافت؛ 7- قيام يعقوب ليث صفار در سيستان كه در 262 آغاز شد.

انديشه هاي پليد خلفا درباره امام

شيخ حر عاملي، ازدانشوران قرن دوازدهم، مي نويسد: سيد بن طاوس در كتاب مهج الدعوات گفته است: درعصر امام عسكري (عليه السلام) سه تن از خلفا (مستعين، معتز و مهتدي) انديشه قتل حضرت را در سر مي پروراندند؛ چون شنيده بودند كه امام مهدي (عليه السلام) از نسل اوست. آنها چندين بار امام را به زندان افكندند. حضرت برخي از آنها را نفرين كرد و آن ستمگران به زودي هلاك شدند. شيخ طوسي در كتاب غيبت مي نويسد: معتز اراده كرد حضرت را به قتل برساند؛ ولي سه روز بعد، از خلافت بركنار شد. البته حضرت، پيش از بركناري خليفه، يارانش را از اين امر آگاه كرده بود. علي بن محمد بن زياد صيمري در كتاب «اوصياء» چنين مي نويسد: مهتدي مي خواست حضرت را به شهادت برساند؛ امام به يارانش فرمودند: تا پنج روز ديگر مي ميرد. البته چنان شد كه حضرت فرمودنده بود. با پايان يافتن پنج روز مهتدي به قتل رسيد. شيخ حر عاملي مي گويد: از عمر بن محمد بن زياد صيمري نقل شده است كه گفت: به منزل عبدالله بن طاهر وارد شدم.

در برابرش نامه اي از امام عسكري (عليه السلام) يافتم كه در آن نوشته بود: «من براي اين سركش از خداوند مرگ خواسته ام؛ تا سه روز ديگر خداوند او را نابود مي كند.» روز سوم مستعين از خلافت بركنار شد، در دام بلاها گرفتار آمد و سرانجام به هلاكت رسيد. شيخ همچنين از احمد بن حسين بن عمر چنين نقل مي كند: هنگامي كه معتزفرمان داد حضرت را به سعيد حاجب بسپارند تا به كوفه برده، در قصر ابن هبيره به قتل رساند .... ابوالهيثم بن سبانه براي حضرت نوشت: خداي مرا فدايتان سازد، خبري به ما رسيده و ما را اندوهگين و مضطرب ساخته است! حضرت در پاسخ نوشت: پس از سه روز، براي شما گشايش پديد مي آيد. روز سوم معتز بركنار شد. شيخ طوسي در كتاب ارشاد مي نويسد: احمد بن محمد مي گويد: هنگامي كه مهتدي عباسي كشتن شيعيان را آغاز كرد، به امام عسكري (عليه السلام) نوشتم: خداي را سپاس كه وي را از آزارها منصرف ساخته است،زيرا به من خبر رسيده كه شما را تهديد مي كند و مي گويد: «به خدا سوگند،اينها [آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)] را از روي زمين برمي اندازم.» حضرت به خط خويش چنين پاسخ داد: «اين عمرش [از آنكه بتواند به مرادش دست يابد] زودتر به پايان مي رسد. از امروز تا پنج روز بشمار، روز ششم با خواري به هلاكت خواهد رسيد.» چنان شد كه حضرت نوشته بود.

تقيه شديد امام

عملكرد حضرت در عصر خويش نيز فضاي خفقان آن روزگار را نشان مي دهد. مسعودي از محمد بن عبدالعزيز بلخي چنين نقل مي كند: روزي صبحگاهان در خيابان غنم نشسته بودم، امام عسكري (عليه السلام) از خانه

بيرون آمده، مي خواست به «باب العامه» برود. با خود گفتم: اگر فرياد كشم و بگويم: «اي مردم اين حجت خدا بر شماست، او را بشناسيد.» مرا خواهند كشت. وقتي نزديك من رسيد، با انگشت سبابه به من اشاره فرمودند و سپس بر دهانش قرار داد؛ يعني خاموش باش. من پيش شتافتم و بر پايش بوسه زدم، فرمودند: اگر آشكارا بگويي، كشته مي شوي. همان شب خدمتش رسيدم، فرمودند: [دو راه بيشتر نيست] يا كتمان يا مرگ؛ پس خود را حفظ كنيد. داود بن اسود يكي از خادمان امام عسكري (عليه السلام) كه وظيفه هيزم كشي را بر عهده داشت، مي گويد: روزي حضرت تكه چوبي مدور، بلند و كلفت به من داد و فرمودند: اين را به عثمان بن سعيد عمري برسان. در كوچه استر سقايي راه را بر من بست. سقا از من خواست حيوان را كنار بزنم. من با همان تكه چوب بر پشت استر زدم تاكنار برود؛ ولي ناگهان چوب شكست و نامه هاي حضرت، كه در ميان آن بود، آشكارشد. شتابان آنها را در آستين پنهان كردم و سقا نيز بد گفتن به من و حضرت را آغاز كرد. وقتي خدمت حضرت رسيدم، فرمودند: چرا با چوب به استر زدي. آنگاه سفارش كرد: اگر كسي به ما اهانت كرد اعتنا نكن ... ما در ديار بدي مي باشيم، تو تنها به كار خويش بپرداز و بدان كه گزارش كردارت به ما مي رسد.

امام و زندانهاي خلفا

امام عسكري (عليه السلام) بخشي از دوران امامتش را در زندانهاي طاغوتيان عباسي به سر برد. مدتي نيز، كه در ظاهر خارج از زندان بود، تحت مراقبت شديد قرار داشت. شيخ مفيد مي نويسد: امام

عسكري (عليه السلام) را به نحرير، يكي از غلامان مخصوص خليفه و مسؤول نگهداري ازحيوانات درنده و شكاري دربار، سپردند؛ نحرير بسيار بر او سخت مي گرفت و آزارش مي داد. همسرش گفت: واي بر تو، از خدا بترس؛ مگر نمي داني چه شخصيتي به خانه ات گام نهاده؟ آنگاه گوشه اي از فضايل حضرت را بازگو كرد و گفت: من در مورد او و رفتاري كه با وي مي كني، بر تو بيمناكم. نحرير گفت: به خدا سوگند، او را در ميان درندگان خواهم افكند و چنين نيزكرد. پس از مدتي، وقتي به جايگاه درندگان مراجعه كرد تا دريابد چه بر سرامام آمده، ديد حضرت ميان درندگان به نماز ايستاده است. احمد بن حارث قزويني مي گويد: با پدرم در سر من راي (سامرا) بوديم. پدرم دراصطبل امام عسكري (عليه السلام) كار مي كرد. مستعين عباسي استري داشت كه از نظر زيبايي و زرنگي بي نظير بود، ولي وحشي مي نمود و سواري نمي داد. وقتي تلاش مسؤولان براي رام ساختنش بي نتيجه ماند، يكي از نديمان خليفه گفت: چرا اين كار را به حسن (عليه السلام) واگذار نمي كني تا بيايد يا سوار استر شود و رامش سازد يا استر او را هلاك كند و تو آسوده خاطر شوي. خليفه در پي حضرت فرستاد. پدرم نيز همراه حضرت رفت. پدرم گفت: وقتي وارد شديم،امام نگاهي به استر، كه در حياط ايستاده بود، افكند، پيش رفت و بر كفلش دست نهاد. در اين لحظه عرق از پيكر استر سرازير شد. سپس حضرت نزد مستعين رفت. مستعين او را پيش خويش نشاند و گفت: ابومحمد، اين استر را مهار كن! حضرت به پدرم فرمودند: غلام، استر را مهار كن. مستعين

گفت: خودت مهار كن. حضرت پوستين بر زمين نهاد، برخاست، بر استر دهنه زد و به جاي خويش بازگشت. مستعين گفت: ابومحمد، استر را زين كن. حضرت فرمودند: غلام، زينش كن. اما خليفه گفت: خودت زينش كن. پس امام برخاست؛ استر را زين كرد و بازگشت. مستعين گفت: آيا صلاح مي داني كه سوارش شوي؟ حضرت فرمودند: آري. آنگاه سوارش شد، آن را دوانيد .... سپس برگشت و پايين آمد. مستعين گفت: ابومحمد، استر را چگونه ديدي؟ فرمودند: استري به اين خوبي و چالاكي نديده بودم؛ جز براي خليفه شايسته نيست. مستعين گفت: خليفه آن را به شما واگذار كرد. حضرت به پدرم فرمودند: غلام، استر را بگير. پدرم گرفت و برد. علي بن عبدالغفار مي گويد: وقتي صالح بن وصيف امام عسكري (عليه السلام) را زندان كرده بود،گروهي از عباسيان و منحرفان نزد صالح آمده، شكوه كردند كه چرا بر امام سخت نمي گيري؟ او گفت: چه مي توانم انجام دهم؟ دو نفر از بدترين كساني كه به آنها دسترسي داشتم، بر او گماشتم؛ اما اينان اهل نماز و روزه شدند. وقتي علت را پرسيدم، گفتند: چه مي گويي درباره مردي كه روزها روزه مي گيرد و شبها نمازمي خواند و وقتي كه به وي مي نگريم، بدن ما مي لرزد چنانكه گويا از خود بي خود مي شويم. وقتي عباسيان و منحرفان اين سخنان را شنيدند، نوميد از سراي وصيف بيرون رفتند. محمد بن اسماعيل علوي مي گويد: امام عسكري (عليه السلام) را نزد يكي از سرسخت ترين دشمنان آل ابوطالب زنداني ساختند و سفارش كردند كه چنين و چنان آزارش ده. هنوز بيش از يك روز از در بند بودن امام نگذشته بود كه زندانبان پيرو امام شد.

او چنان نزد امام خاضع بود كه برايش به خاك مي افتاد و جز براي بزرگداشت به چهره حضرت نمي گريست. وقتي حضرت از زندان آزاد شد، اين مرد بصيرتش از همه مردم به امام بيشتر بود .

شهادت امام

معتمد، كه امام عسكري (عليه السلام) را در برابر دستگاه ستم پيشه عباسيان سدي نفوذ ناپذير مي ديد، بر آن شد آخرين ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براي تحقق آرمانهاي پليدش هموار كند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان نماياند كه حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است؛ ولي اين توطئه نيز ناكام ماند و چهره واقعي وي بر همگان آشكار شد. احمد بن عبيدالله بن خاقان مي گويد:چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخيزي در شهر پديد آمد و ازهمه مردم صداي ناله و شيون برخاست. خليفه در پي فرزند نيكبخت آن حضرت برآمد و گروهي از ماموران را به خانه امام گسيل داشت تا وي را بيابند. خليفه حتي زنان قابله را فرستاد تا از بارداري احتمالي كنيزان حضرت آگاه شوند ... آري، دشمنان نمي دانستند كه پروردگار نور خود را كامل كرده است و گوهر تابناك الهي حضرت حجه بن الحسن المهدي (عليه السلام) پنج سال پيش بدين جهان گام نهاده، اينك پس از شهادت پدر گرامي اش بر جايگاه والاي امامت تكيه زده است. در پايان بجاست مانند حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) ، كه هنگام خروج از زندان معتمد آيه «يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو كره الكافرون» را نگاشت، ما نيز آيه شريفه را به خاطر آوريم و براي سلامتي و ظهور كامل

كننده نهايي نور هدايت حضرت مهدي (عليه السلام) دعا كنيم.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109