امامان اهل‌بيت علیهم السلام در گفتار اهل سنت

مشخصات كتاب

نوع: كتاب
پديدآور: الهامي، داود1316-
عنوان و شرح مسئوليت: امامان اهل بيت عليهم السلام در گفتار اهل سنت: [برگزيده] [منبع الكترونيكي] / داود الهامي
ناشر: موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)
توصيف ظاهري: 1 متن الكترونيكي: بايگاني HTML؛ داده هاي الكترونيكي (26 بايگاني: 76.9KB)
يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس
موضوع: ائمه اثناعشر
فضائل
احاديث اهل سنت

فضائل امام حسن عسكري

محمد بن طلحة الشافعي

(م 654 ه) صاحب كتاب «مطالب السؤل في مناقب آل الرسول» درباره‌ي امام حسن عسكري عليه‌السلام نوشته: «أبومحمد الحسن علي الخالص... و أما مناقبه فأعلم أن المنقبة العلياء و المزية الكبري التي خصه الله عزوجل بها و قلده فريدها و منحه تقليدها و جعلها صفة دائمة لا يبلي الدهر حديدها و لا تنسي الا لسنة تلاوتها و ترديدها ان المهدي محمد انسله المخلوق منه و ولده المنتسب اليه بضعته المنفصلة عنه» [1] . «ابومحمد بن علي هادي. اما مناقب و فضائلش بدان كه خداوند مايه‌ي فخر و مباهات بلند و وسيله‌ي بزرگ برتري را به او اختصاص داده است و او را به تمام زيبائيها آراسته و تمام اوصاف پسنديده را به او ارزاني داشته است و اين مناقب و فضائل را صف دائمي او قرار داده به طوري كه روزگار حدود آن را كهنه نمي‌كند و زبانها تلاوت آن را از ياد نمي‌برد. به خصوص اين كه محمد مهدي از نسل او؛ و از او خلق شده، فرزندي كه به او منتسب و پاره‌ي تن اوست».

سبط ابن الجوزي

(654 - 581 ه) صاحب كتاب «تذكرة الخواص» گويد: «فصل في ذكر العسكري: هو الحسن بن علي بن محمد... و كان عالما ثقة [ صفحه 466] روي الحديث عن أبيه عن جده و من جملة مسانيده حديث في الخمر. ذكره جدي ابوالفرج في كتابه المسمي (بتحريم الخمر) و نقلته من خطه و سمعته يقول». «حسن بن علي بن محمد عليه‌السلام... عالم موثق و از پدرش و جدش روايت كرده است از جمله مسانيدش حديثي است كه درباره‌ي شراب نقل نموده است. «ابن‌جوزي» مي‌گويد: اين روايت را جدم «ابوالفرج» در كتاب خود موسوم به (تحريم الخمر) ذكر كرده و من از خط او نقل كرده‌ام از او شنيدم كه روايت را با ذكر سند به امام حسن عسكري رسانده و مي‌گويد: «أشهد بالله لقد سمعت الحسن بن علي العسكري يقول أشهد بالله لقد سمعت أبي‌علي بن محمد يقول أشهد بالله لقد سمعت أبي‌محمد بن علي بن موسي الرضا يقول: أشهد بالله لقد سمعت ابي‌علي بن موسي يقول: أشهد بالله لقد سمعت أبي‌موسي يقول:... لقد سمعت جبرئيل يقول: أشهد بالله لقد سمعت ميكائيل يقول: أشهد بالله لقد سمعت اسرافيل يقول: أشهد بالله علي اللوح المحفوظ انه قال سمعت الله يقول: شارب الخمر كعابد الوثن». «سبط ابن جوزي» مي‌گويد: «و لما روي جدي هذا الحديث في كتاب تحريم الخمر قال قال ابونعيم الفضل بن دكين هذا حديث صحيح ثابت روته العترة الطيبة الطاهرة و رواه جماعة عن رسول الله صلي الله عليه و آله منهم ابن‌عباس» [2] . «پس از آن كه جدم اين حديث را در كتاب «تحريم الخمر» روايت كرده گفته است: ابونعيم فضل بن دكين، گفت: اين حديث صحيح و ثابت و از طريق عترت پاك پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و جمعي از صحابه روايت شده است كه ابن‌عباس يكي از آنهاست». [ صفحه 467]

ابن‌الصباغ المالكي المكي

(855 - 784 ه) صاحب كتاب «الفصول المهمة» نوشته است: «أبومحمد الحسن الخالص بن علي العسكري... الإمام القائم بعد أبي‌الحسن علي بن محمد ابنه أبومحمد الحسن لاجتماع خلل الفضل فيه و تقدمه علي كافة أهل عصره فيما يوجب له الإمامة و يقضي له بالمرتبة من العلم و الورع و النزاهة و كمال العقل و كثرة الأعمال المقربة الي الله تعالي ثم لنص أبيه عليه و اشارته الخلافة اليه» [3] . «ابومحمد حسن بن علي عسكري امام پس از ابوالحسن علي الهادي فرزندش ابومحمد حسن به علي عليه‌السلام بود براي اين كه اوصاف و خصال برتري و فضيلت در او گرد آمده بود و در آنچه لازمه‌ي منصب امامت و مقتضي زمامداري است از علم و زهد كمال عقل و خرد و عصمت و شجاعت، كرم و بزرگواري و بسياري از اعمالي كه انسان را به خدا نزديك مي‌كند، بر همه پيشي گرفته بود و نيز طبق نص صريح پدر بزرگوارش درباره‌ي امامت او و شاراتي كه آن حضرت درباره‌ي خلافت و جانشيني او فرموده بود». و عن علي بن ابراهيم بن هاشم عن أبيه عن عيسي بن الفتح قال: «لما دخل علينا أبومحمد الحسن السجن قال لي يا عيسي لك من العمر خمس و ستون سنة و شهر و يومان. قال: و كان معي كتاب فيه تاريخ ولادتي فنظرت فيه فكان كما قال، ثم قال لي هل أرزقت ولدا فقلت لا قال اللهم ارزقه ولدا يكون له عضدا فنعم العضد الولد ثم أنشد». من كان ذا عضد يدرك ظلامته ان الذليل الذي ليست له عضد «فقلت له يا سيدي و أنت لك ولد؟ فقال: و الله سيكون لي ولد يملأ الأرض قسطا و عدلا و أما الآن فلا ثم أنشد متمثلا: لعلك يوما أن تراني كأنما بني حوالي الأسود اللوايد [ صفحه 468] فان تميما قبل أن يلد الحصي أقام زمانا و هو في الناس واحد [4] . «علي بن ابراهيم بن هاشم» از پدرش و او از «عيسي بن الفتح» روايت كرده كه گفت: زماني كه ما در زندان بوديم، امام حسن عسكري عليه‌السلام را نيز به زندان آوردند من او را مي‌شناختم به من فرمود: تو الان 65 سال و يك ماه و دو روز عمر كرده‌اي؟ تصادفا همراه من كتاب دعائي بود كه تاريخ تولد من در آن نوشته شده بود به آن مراجعه كردم ديدم چنان بود كه حضرت فرمود. سپس فرمود: فرزندي روزي تو شده؟ گفتم: نه، فرمود: خدايا به او فرزندي روزي كن كه عضد و بازوي او باشد چه اين كه فرزند خوب بازوئي است. سپس به اين شعر متمثل شد: هر كس صاحب فرزند باشد داد خود را مي‌گيرد، ذليل كسي است كه بازو ندارد». راوي مي‌گويد: من گفتم: تو فرزند داري؟ فرمود: آري به خدا قسم به اين زودي خداوند پسري بر من كرامت فرمايد كه زمين را از عدل و داد پر كند، ولي اكنون فرزند ندارم سپس به اين دو بيت كه در بالا ذكر شد، متمثل گرديد.

فضل الله بن روزبهان خنجي

(م 927) در شرح صلوات بر حضرت امام حسن عسكري عليه‌السلام مي‌گويد: «اللهم صل و سلم علي الإمام الحادي عشر، المقتدي الرضي المجتبي الوفي المقتفي في العبادة آثار النبي و الولي و المسخر لعسكر الملائكة بالعزم القوي النور الجلي، البدر الوضي ذي القدر العلي و المجد البهي و العز السني وارث الإمامة من الوصي والد الحجة الصفي و ولد النبي الزكي أبي‌محمد الحسن العسكري ابن علي النقي المتوفي في شبابه بالبلاء المدفون عند أبيه بسر من رأي». «بار خدايا درود و صلوات فرست بر امام يازدهم، مقتداي مرضي الخصال و برگزيده‌ي صاحب وفا، پيروي كننده در عبادت به آثار حضرت نبي صلي الله عليه و آله و حضرت ولي (علي مرتضي) تسخير [ صفحه 469] كننده‌ي لشكر ملائكه با عزم قوي. و اين اشاره است بدانچه روايت كرده‌اند كه نوبتي به متوكل رسانيدند كه حضرت امام حسن عسكري عليه‌السلام قصد دارد جهت خلافت خروج كند و مردم كوفه و عراق و خراسان با او موافقند، متوكل براي اين كه قدرت خود را به امام نشان دهد، دستور داد تمامي لشگر از شهر سر من رأي بيرون آيند و فرمود كه هر كس از لشگر او توبره اسب خود را از خارك پر كند و تمامي در يك محل بريزند لشگري عظيم هر يك توبره خود را از خاك پر كردند و در يك محل ريختند و تلي عظيم در غايت بلندي در آنجا پديد آمد كه آن را «تلي المخال» نام كردند يعني تل توبره‌ها. بعد از آن متوكل، امام حسن عسكري عليه‌السلام را طلب نمود و با آن حضرت بالاي تل رفت و به لشگر امر كرد همه لباس رزم بپوشند و آرايش تمام كنند و با لباسهاي تازي در غايت آراستگي سوار شوند و خود را عرض كنند، غرض او آن بود كه لشگر خود را به امام نشان دهد چون لشگرها را به امام نشان داد، گفت: اين لشگرهاي من است و هر كس با مخالفت مي‌كند گو طاقت مقاومت اين لشگر پيش آور! امام فرمود: تو لشگر خود را نشان دادي، اكنون نگاه كن و لشگر مرا تماشا كن، چون متوكل نگاه كرد ميان آسمان و زمين را از سواران ملك كه تمامي بر اسبان «ابلق» سوار بودند، مملو يافت از اسبها را آراسته و با سلاح تمام، صفها را راست كرده، متوكل از ديدن اين منظره، بيفتاد و بي‌هوش شد، چون به هوش آمد گفت: اينها چه كسانند؟ فرمود: اينها لشگر منند، اما ما طلب ملك و خلافت نداريم و به عبادت مشغوليم، تو خاطر جمع باش». او نور روشن و ظاهر است و داراي قدر و مرتبت بلند و بزرگي و عزت در غايت بها و جلال است و آن حضرت صاحب ميراث امامت از وصي است. و او پدر حجت برگزيده و فرزند پيغمبر پاكيزه است و كنيت او حضرت «ابومحمد» و لقبش عسكري است و وفات كننده در [ صفحه 470] جواني به بلا و زحمت و مدفون در نزد پدر خود در شهر سر من رأي». و صلي الله علي سيدنا محمد و آل سيدنا محمد سيما الإمام الصفي الحسن العسكري و سلم تسليما [5] .

احمد بن حجر الهيثمي المكي

(م 974 ه) صاحب كتاب «الصواعق المحرقة» مي‌گويد: «أبومحمد الحسن الخالص... و وقع لبهلول معه أنه رآه و هو صبي يبكي و الصبيان يلعبون فظن أنه يتحسر علي ما في أيديهم فقال اشتري لك ما تلعب به؟ فقال: يا قليل العقل ما للعب خلقنا فقال له فلما ذا خلقنا قال للعلم و العبادة...» «ابومحمد حسن خالص... بين او و بهلول جرياني بدين ترتيب اتفاق افتاد كه بهلول در حالي كه امام هنوز كودك خردسالي بود او را ديد كه بچه‌ها بازي مي‌كردند و او گريه مي‌كرد. بهلول خيال كرد او حسرت اسباب بازيهائي را كه كودكان ديگر دارند، مي‌خورد. گفت: براي تو هم از همان اسباب بازي كه آنها دارند، مي‌خرم. ابومحمد حسن عليه‌السلام فرمود: اي كم عقل! ما براي بازي كردن آفريده نشده‌ايم. بهلول گفت: پس براي چه آفريده شده‌ايم؟ فرمود: براي علم و عبادت. بهلول گفت: اين مطلب را تو از كجا مي‌گوئي؟ فرمود: از قول خداوند متعال: (أفحسبتم أنما خلقناكم عبثا و انكم إلينا لا ترجعون) سپس خواست او را موعظه كند او هم با چند بيت وي را موعظه كرد و اينجا بود كه امام حسن عسكري غش كرد و مدهوش به زمين افتاد چون به هوش آمد، بهلول خواست به او دلداري بدهد، گفت: اي آيات درباره‌ي تو نازل نشده تو هنوز كودكي و گناهي از تو سر نزده است. امام روي برگرداند و فرمود: اي بهلول چه مي‌گوئي؟ من مادرم را ديدم هر موقع مي‌خواهد هيزمهاي بزرگ را بسوزاند از هيزمهاي ريز و كوچك استفاده مي‌كند و من از اين مي‌ترسم كه آتش گيره جهنم باشم!» [6] . [ صفحه 471]

حافظ حسين كربلائي تبريزي

(م 994 ه) درباره‌ي امام حسن عسكري عليه‌السلام مي‌نويسد: «ذكر الإمام الهمام، السيد العالم العامل، و السند الفاضل الكامل، علم الهدي، طود النهي، كاشف البلوي و المحن، ابن علي بن محمد بن علي بن موسي، أبي‌محمد الحسن الزكي العسكري صلوات عليهم اجمعين». «وي امام يازدهم از ائمه‌ي اثني عشر است، كنيت وي ابومحمد است و لقبش هادي و زكي و سراج و عسكري...». وي را كرامات عجيب و خرق عادات عظيم بوده از آن جمله روايت كرده‌اند كه: وي هنوز خردسال بود كه در چاه آب افتاد و پدرش حضرت امام علي النقي عليه‌السلام در نماز بود، زنان فرياد برآوردند، چون حضرت سلام نماز باز داد فرمود كه: باكي و بأسي بر او نيست، ديدند كه آب چاه بالا آمده و وي بر روي آن نشسته و هيچ آسيبي به وي نرسيده است به اذن الله... و همچنين «اسماعيل بن علي بن عبدالله بن عباس» روايت كرده: وقتي بر سر راه حضرت امام حسن عسكري نشستم چون وي نزديك شد به آن حضرت از فقر خود شكايت كرده و سوگند خوردم كه مرا حتي يك دينار و يك درم نيست و به عسرت و تنگي مي‌گذارنم. آن حضرت فرمود كه: سوگند مي‌خوري به دروغ و حال آن كه تو دويست دينار در زير خاك كرده‌اي و اين را بدان جهت كه به تو چيزي ندهم نمي‌گويم. بعد از آن به غلام خود فرمود كه: اي غلام آنچه با تو است به وي بده. غلام صد دينار به من داد. پس رو به سوي من كرد و گفت: تو دينارهائي را كه زير خاك كرده‌اي وقتي كه به آن محتاج باشي. از آن بهره‌اي نخواهي گرفت به هر حال آنچه به من بخشيده بود نفقه كردم و مضطر شدم و به چيزي بعد از آن نفقه‌ي خود و عيالان كنم، بر سر آن دفينه آمدم اثري از آن نيافتم گويا پسر من آنجا را دانسته بود و بيرون آورده، همچنان كه حضرت فرموده بود تمتعي از آن نيافتم. [ صفحه 472] «حافظ حسين كربلائي» سپس مي‌افزايد: اگر به ذكر كرامات و خارق عادات حضرات ائمه‌ي معصومين عليهم‌السلام مشغول گرديم، هر آينه كتب مطول بايد نوشت و ايشان خود از علو مرتبت و سمو منزلت مستغني از اينهايند، چه هر يك از ادني مريدان و معتقدان و متشبثان اين خاندان را كرامات بزرگ دست داده، و آن همه به واسطه‌ي متابعت و مبايعت ايشان بوده پس ختم احوال خجسته مآل حضرت امام حسن عسكري عليه‌السلام را به ذكر كلمات طيبه چند كه حضرت شيخ «علاء الدوله‌ي سمناني» قدس سره از خط شريف آن حضرت نقل فرموده كرديم و آن اين است: «اللهم وفق و أعن. قد صعدنا ذري الحقايق بأقدام الفتوة و الولاية و قددنا سبع طرائق بأعلام النبوة و الهداية، فنحن ليوث الوغي و غيوث الندي و فينا السيف و القلم في العاجل، و لواء الحمد في الآجل و اسباطنا خلفاء الدين و حلفاء اليقين و مصابيح الأمم و مفاتيح الكرم فالكليم البس حلة الأصطفاء لما عهدنا منه الوفاء و روح القدس في جنان الصاقورة ذائق من حدائقنا الباكورة و شيعتنا الفئة الناجية و الفرقة الزاكية صاروا لنا ردء و صونا و علي الظلمة البا عونا و سيحضر لهم ينابيع الحيوان بعد لظي النيران لتمام آلم و طه و طواسين و هذا الكتاب ذرة من جبل الرحمة و قطرة من بحرالحكمة، كتبه حسن بن علي العسكري سنة أربع و خمسين و مأتين». «چون سعادت مساعدت نمايد كه به شرف زيارت حضرت امام علي النقي و امام حسن عسكري عليهماالسلام در سر من رأي كه در زير يك قبه مدفونند، مشرف شود اين زيارت نامه را بخواند:» [7] .

شيخ مؤمن شبلنجي

(1322 ه) مؤلف كتاب «نورالأبصار» مي‌نويسد: في ذكر مناقب الحسن الخالص بن علي الهادي بن محمد الجواد. [ صفحه 473] «مناقبه رضي الله عنه كثيرة ففي درر الأصداف وقع للبهلول معه انه رآه و هو صبي يبكي و الصبيان يلعبون فظن أنه يتحسر علي ما بأيديهم فقال له: اشتري لك ما تلعب به؟ فقال: يا قليل العقل ما للعب خلقنا فقال له فلما ذا خلقنا؟ قال: للعلم و العبادة فقال له من أين لك ذلك؟ فقال: من قوله تعالي (أفحسبتم أنما خلقناكم عبثا و انكم إلينا لا ترجعون) ثم سأله أن يعظه فوعظه بأبيات ثم خرالحسن رضي الله عنه مغشيا عليه فلما أفاق قال له ما نزل بك و أنت صغير و لا ذنب لك؟ فقال اليك عني يا بهلول اني رأيت والدتي توقد النار بالحطب الكبار فلا تتقد الا بالصغار و اني أخشي أن أكون من صغار حطب جهنم» [8] . در ذكر مناقب حسن بن علي الهادي عليه‌السلام و... «مناقب آن حضرت زياد است در «درر الأصداف» آمده كه روزي بهلول او را در دوران كودكيش ديد كه كودكان بازي مي‌كردند و او به جاي بازي گريه مي‌نمود، بهلول خيال كرد او چون اسباب بازي ندارد، به خاطر آن گريه مي‌كند و او گفت: گريه مكن براي تو هم اسباب بازي مي‌خرم؟ آن حضرت كه كودك خردسالي بود، به او فرمود: اي كم عقل! ما براي بازي خلق نشده‌ايم. بهلول گفت: پس براي چه خلق شده‌ايم؟ فرمود: براي علم و عبادت. گفت: از كجا مي‌گوئي؟ فرمود: از قول خداي تعالي كه فرموده: «آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده‌ايم و به سوي ما باز نمي‌گرديد؟» (سوره‌ي مؤمنون، 115). بهلول از او خواست وي را موعظه كند با چند بيت او را موعظه كرد، سپس حسن رضي الله عنه غش كرد و مدهوش به زمين افتاد و چون به هوش آمد بهلول به او گفت: اين آيه درباره‌ي تو نازل نشده تو هنوز كودكي و گناه نداري؟ فرمود: اي بهبول چه مي‌گوئي؟ من مادرم را ديدم كه هيزمهاي بزرگ را مي‌سوزاند و براي سوزاندن آنها از هيزمهاي كوچك و ريز استفاده مي‌نمايد، من از آن مي‌ترسم كه از هيزمهاي كوچك جهنم باشم». «شبلنجي» در كتاب خود براي امام حسن عسكري عليه‌السلام چهار كرامت ذكر كرده است: الاولي هي جامعة الكرامات حدث «أبوهاشم داود بن قاسم الجعفري قال كنت [ صفحه 474] في الحبس الذي فيه الجوسق أنا و الحسن بن محمد و محمد بن ابراهيم العمري و...». «اول: او جامع كرامات است «ابوهاشم داود بن قاسم جعفري» گفت: ما پنج يا شش نفر در زندان قلعه بوديم كه «ابومحمد حسن بن علي عسكري» و برادرش «جعفر» نيز وارد شدند رئيس زندان «صالح بن يوسف حاجب» بود با ما در زندان مرد غير عربي هم بود. «ابومحمد» وقتي كه ما را ديد، مخفيانه به ما گفت: اگر اين مرد در اينجا نبود، به شما خبر مي‌دادم كه فرج شما كي خواهد بود اين مرد درباره‌ي شما نامه‌اي به خليفه نوشته كه تمام گفته‌هاي شما را در آن گزارش داده و آن را در ميان لباس خود پنهان كرده است و دنبال وسيله‌اي مي‌گردد تا آن را به دست خليفه برساند از شر او بترسيد». «ابوهاشم» گفت: ما چند نفر او را گرفتيم و لباسهايش را تفتيش كرديم و آن نامه را پيدا نموديم و ديديم در آن نامه از ما بدگوئي كرده است و آن نامه را از بين برديم و ديگر پيش او صحبت نكرديم. حضرت امام حسن عسكري عليه‌السلام در زندان روزه مي‌گرفت و چون افطار مي‌كرد ما هم از غذاي او مي‌خورديم... «ابوهاشم» گفت: آن دفعه حضرت أبي‌محمد در زندان زياد معطل نشد زيرا كه در «سر من رأي» مردم دچار قحطي شدند، معتمد، خليفه دستور داد مردم براي نماز استسقاء (طلب باران) به صحرا بروند، مردم سه روز پي در پي براي طلب باران به صحرا رفتند و دست به دعا برداشتند ولي باران نيامد. روز چهارم «جاثليق» اسقف بزرگ مسيحيان، همراه نصاري و راهبان به صحرا رفت. يكي از راهبان هر وقت دست خود را به سوي آسمان بلند مي‌كرد، باران سيل‌آسا مي‌باريد. روز بعد نيز جاثليق همان برنامه را ادامه داد و آن قدر باران آمد كه ديگر مردم نياز به باران نداشتند. همين امر موجب تعجب مردم شد و بعضي از مسلمانان در دين خود به شك افتادند و به مسيحيت تمايل پيدا كردند و اين امر بر خليفه ناگوار آمد و ناگزير به «صالح بن يوسف» دستور داد «ابومحمد حسن عليه‌السلام» را از زندان آزاده كرده و پيش من بياور. «فلما حضر أبومحمد الحسن عند الخليفة قال له أدرك أمة محمد صلي الله عليه و آله فيما لحقهم [ صفحه 475] من هذه النازلة العظيم فقال أبومحمد دعهم يخرجون غدا اليوم الثالث فقال له قد استغني الناس عن المطر و استكفوا فما فائدة خروجهم قال لازيل الشك عن الناس و ما وقعوا فيه... «چون ابومحمد حسن نزد خليفه حاضر شد، خليفه به او گفت: امت جدت را درياب كه گمراه شدند. حضرت فرمود: از جاثليق و راهبان بخواه كه فردا سه‌شنبه به صحرا بروند. خليفه گفت: مردم ديگر باران نمي‌خواهند چون باران به قدر كافي آمده است، بنابراين به صحرا رفتن آنان چه فايده‌اي دارد؟ حضرت فرمود: براي اين كه شك و شبهه را از مردم زائل سازم. خليفه دستور داد اسقف بزرگ مسيحيان همراه راهبان روز سوم به صحرا رفتند و «ابومحمد حسن» نيز در ميان جمعيت انبوهي به صحرا آمد آنگاه مسيحيان و راهبان براي طلب باران دست به سوي آسمان برداشتند. آسمان ابري شد و باران شروع به باريدن كرد. امام حسن عسكري عليه‌السلام فرمود: دست آن راهب را بگيرند و آنچه در ميان انگشتان او است، بيرون آوردند. در ميان انگشتان او استخوان آدمي بود حضرت آن استخوان را گرفت و در پارچه‌اي پيچيد و به مسيحيان فرمود: حالا طلب باران كنيد همين كه دستها به آسمان بلند كردند، ابرها كنار رفت و آفتاب نمايان شد، مردم تعجب كردند. خليفه از امام پرسيد: اين استخوان چيست؟ فرمود: اين استخوان پيامبري از پيامبران خداست كه اينها آن را از قبور پيامبران برداشته‌اند و استخوان هيچ پيامبري ظاهر نمي‌گردد مگر آن كه باران نازل مي‌شود. خليفه امام را تحسين كرد و استخوان را امتحان كردند ديدند همان طور است كه امام مي‌فرمايد. «فرجع أبومحمد الحسن إلي داره بسر من رأي و قد أزال عن الناس هذه الشبهة و سر الخليفة و المسلمون بذلك و كلم أبومحمد الحسن الخليفة في إخراج أصحابه الذين كانوا معه في السجن فأخرجهم و أطلقهم من أجله و أقام أبومحمد بمنزله معظما مكرما و صلات الخليفة و انعاماته تصل اليه في كل وقت نقله غير واحد» [9] . [ صفحه 476] «اين جريان باعث شد كه امام از زندان آزاد شود و راهي منزل خود در سر من رأي گردد و شك و شبهه‌هاي كه براي مردم حاصل شده بود، بر طرف كرد و خليفه و مسلمانان خوشحال شدند و در اين هنگام امام فرصت را غنيمت شمرد و آزادي ياران خود را كه با آن حضرت در زندان بودند، از خليفه خواست و خليفه خواسته او را اجابت كرد. اين بود ابومحمد محترمانه در منزل خود اقامت گزيد و صله و جوائز خليفه در هر وقت به او مي‌رسيد. اين مطلب را عده‌ي زيادي نقل كرده‌اند».

يوسف بن اسماعيل النبهاني

(م 1350 ه) صاحب كتاب «جامع كرامات الأولياء» مي‌نويسد: «الحسن العسكري أحد أئمة ساداتنا آل البيت العظام و ساداتهم الكرام - رضي الله عنهم أجمعين - و قد رأيت له كرامة بنفسي و هي اني سنة 1296 هجرية سافرت الي بغداد من بلدة كوي سنجق، احدي قواعد بلاد الأكراد و كنت قاضيا فيها...» [10] . «حسن عسكري يكي از ائمه‌ي آل بيت عظام و سادات بزرگوار - رض - مي‌باشد. من شخصا از او كرامتي ديده‌ام و آن اين كه در سال 1296 هجري از شهر (كوي سنجق) - يكي از شهرهاي كردنشين عراق - كه در آن دوران قاضي آنجا بودم، به بغداد مسافرت كردم و قبل از پايان دوره‌ي خدمتم آن شهر را ترك گفتم به خاطر گراني و قحطي كه آن سال شهرهاي عراق را فرا گرفته بود. و با «كلك» (چيزي شبيه قايق و از چوب و تخته درست مي‌شود)، مسافرت كردم و چون كلك به كنار شهر سامرا رسيد، - آنجا مقر خلفاء عباسي بود - دوست داشتيم كه در آنجا قبر امام حسن عسكري عليه‌السلام را زيارت كنيم، كلك آنجا ايستاد و ما به زيارت آن حضرت رفتيم و چون به مقبره آن حضرت داخل شديم يك حالت روحاني در من پيدا شد كه مثل آن هيچ گاه به من دست نداده بود و جز هنگام زيارت رسول خدا حضرت يونس عليه‌السلام در موصل كه چنين حالتي به من دست داد و اين كرامتي بود از ناحيه‌ي آن حضرت».

پاورقي

[1] مطالب السؤل، ص 88، چاپ سنگي.
[2] تذكرة الخواص، چاپ سنگي، ص 204، چاپ جديد، ج 3، ص 362.
[3] الفصول المهمة، ص 284.
[4] الفصول المهمة، ص 288 - نورالأبصار، ص 184 به استثناي دو بيت آخر.
[5] وسيلة الخادم الي المخدوم، ص 270 - 265.
[6] الصواعق المحرقة، ص 205.
[7] روضات الجنان، روضه‌ي هشتم، ج 2، ص 388 - 385.
[8] نورالأبصار، ص 183 - الصواعق المحرقة، ص 205.
[9] نورالأبصار، ص 184، ابن‌الصباغ، الفصول المهمة، ص 8 - 287.
[10] جامع كرامات الأولياء، ج 2، ص 21.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».