امام حسن بن علي عسكري علیه السلام

مشخصات كتاب

تشيع در گذرگاه تاريخ

بعد از امام علي النقي فرزندش امام حسن عسكري جانشين وي شد و ولادت آن حضرت در مدينه منّوره در ماه ربيع الآخر سال 232 هجري بود [1] و در روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260 ه به شهادت رسيد و طبق بعضي از مأخذ آن حضرت با توطئه معتمد خليفه عباسي مسموم گرديد [2] و آن روز از عمر شريفش 28 سال گذشته بوده و در شهر سامرّا در همان خانه اي كه پدر بزرگوارش مدفون بود، آن حضرت را نيز دفن كردند و مزار وي و پدرش امام هادي در آن شهر است. والده ماجده اش حُدَيث يا حديثه و يا سوسن و به قولي سليل نام داشت و از زنان صالحه روزگار و داراي عاليترين فضائل نفساني بود. مسعودي در اثبات الوصية، نوشته كه از عالم (ع) روايت شده كه فرمود وقتي كه سليل مادر امام حسن عسكري نزد امام علي النقي آمد، آن حضرت فرمود: سليل از آفتها، گزندها، پليديها و ناپاكيها محفوظ است. بعد خطاب به او فرمود: به همين زودي خدا حجت خود را به تو عطا مي كند كه زمين را پر از عدل و داد بنمايد، چنانكه پر از ظلم و ستم شده باشد. آنگاه مسعودي مي افزايد كه مادر حسن عسكري در مدينه به آن حضرت حامله شد و او را در همانجا به دنيا آورد، ولادت و نشو و نماي امام حسن عسكري نظير ولادت پدران بزرگوارش بود [3] . مشهورترين القابش زكيّ و عسكري است و آن حضرت را مانند پدرش ظاهراً به خاطر اين عسكري مي گفتند كه در سامرا كه لشگرگاه خليفه بود، مي زيست [4] . شيخ مفيد مي نويسد: امام پس از حضرت هادي(ع) فرزندش ابومحمد حسن بن علي(ع) بود براي اين كه اوصاف و خصال برتري و فضيلت در او گرد آمده بود و در آنچه لازمه منصب امامت و مقتضي رياست است از علم و زهد و كامل بودن در عقل و خرد و عصمت و شجاعت، كرم و بزرگواري و بسياري از اعمال و كرداري كه انسان را به خدا نزديك كند، بر همه پيشي گرفته بود، از اين گذشته طبق نص صريح پدر بزرگوارش درباره امامت او و اشاراتي كه آن حضرت درباره خلافت و جانشيني او فرموده بود [5] . كليني به سند خود از ابوبكرفهفكي روايت كرده است كه گفت: امام هادي(ع) به من نوشت كه: ابومحمد ابني انصح آل محمد عزيزية و اوثقهم حجة و هو الاكبر من ولدي و هو الخلف و اليه ينتهي عُريَ الامامة و احكامها، فما كنت سائلي فَسَلْه عنه فعنده ما يحتاج اليه [6] . پسرم ابومحمد، از نظر فطرت خيرخواه ترين افراد آل محمد و از نظر حجت و برهان معتبرترين آنان است او پسر بزرگتر و جانشين من است، رشته ها و احكام امامت به او مي رسد، پس هر چه مي خواهي از من بپرسي از او بپرس كه تمام احتياجات شما نزد اوست. ابن قولويه به سند خود از يحيي بن يسار عنبري روايت كرده كه حضرت هادي چهار ماه پيش از وفات خود به فرزندش حسن (ع) وصيت كرد و مرا با جمعي از دوستان و شيعيان بر آن وصيت گواه گرفت [7] . از داود بن قاسم جعفري روايت شده كه گفت: در آن موقعي كه محمد فرزند امام علي النقي (ع) از دنيا رفت من در خدمت آن حضرت بودم فكر كردم و با خود گفتم، قصه امام حسن عسكري هم نظير قصه اسماعيل و موسي بن جعفر(ع) است ناگاه ديدم امام عسكري (ع) متوجه من شد و فرمود: آري جريان من همان طور است كه تو فكر كردي و لو اين كه براي مخالفان خوشايند نباشد. ابومحمد ابني الخلف من بعدي عنده ما تحتاجون اليه ومعه آلة ومعه آلة الامامة و الحمدلله [8] . پسرم ابومحمد بعد از من خليفه و امام است و پيش اوست آنچه كه مردم به آن احتياج دارند و وسيله امامت با اوست، خدا را شكر. همچنين علي بن عمرو نوفلي گويد: من در خدمت امام هادي در صحن خانه اش بودم كه فرزندش محمد بر ما گذر كرد، من به آن حضرت عرض كردم قربانت گردم امام ما پس از شما اين است؟ فرمود: نه امام و صاحب شما پس از من حسن است [9] . و نيز سعيد بن عبدالله از گروهي از بني هاشم كه يكي از آنها حسن بن حسن افطس است روايت مي كند كه گويند: روز وفات محمد بن علي بن محمد (پسر بزرگتر امام هادي -ع-) در منزل حضرت ابوالحسن بودند و او را تسليت مي گفتند، در صحن منزل براي حضرت فراشي گسترده و مردم اطرافش نشسته بودند، كه غير از خادمان و مردم متفرقه، در حدود يكصد و پنجاه تن از خاندان ابوطالب و بني هاشم و قريش بودند، ناگاه امام هادي پسرش حسن بن علي با گريبان چاك زده آمد و در طرف راستش ايستاد و ما او را نمي شناختيم، بعد از مدتي امام هادي متوجه او شد و فرمود: پسرم خداي را شكر كن كه درباره تو امري پيش آورد. جوان گريست و خدا را شكر كرد و گفت: انا لله و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين و من از خدا تماميت نعمتش را نسبت به خود از ناحيه ي شما مي خواهم ما پرسيديم او كيست؟ گفته شد او حسن پسر امام هادي(ع) است و او در آن وقت به نظر ما 20 سال يا كمي زيادتر داشت، در آن روز ما او را شناختيم و فهميديم كه امام هادي به امامت و جانشيني او اشاره كرد [10] . خلاصه روايات درباره وصايت و امامتش زياد است كه در كتب معتبر مذكور است و اين مقال گنجايش بيش از اين را ندارد.

دوران زندگاني حضرت امام حسن عسكري

امام حسن عسكري دوران كودكي خود را در خدمت پدر، در مدينه منوره گذراند و در سال 235 ه كه سن آن حضرت چهار سال و چند ماه بود با پدر بزرگوارش به عراق حركت فرمود و حدود 19 سال در سامرا در خدمت پدرش بود تا آن حضرت شهيد شد و به مقام امامت و پيشوائي رسيد و مدت امامت آن حضرت هم بيش از شش سال نبود و در اين مدت همان مرام و برنامه و خط سير پدران خويش را دنبال كرد و به علت سختگيري بيش از حد مقام خلافت، با تقيه بسيار شديد رفتار مي كرد و در به روي مردم، حتي عامه شيعه بسته و جز خواص شيعه كسي را اجازه ملاقات نمي داد با اين حال اكثر اوقات زنداني بود [11] . يك سال و چند ماه كه از امامت امام عسكري گذشت مردم با مهتدي بالله (255ه) بيعت كردند، گرچه او طريق زهد پيش گرفت و ملاهي را از خود دور كرد. و مي خواست مثل عمر بن عبدالعزيز در ميان عباسيان باشد [12] ولي طبق روايات با امام حسن عسكري (ع) بدرفتاري كرد و آن حضرت را به زندان انداخت و قصد كشتن او را داشت كه خداوند ريشه عمر او را قطع كرد. مسعودي مي گويد: از ابوهاشم روايت شده كه گفت: من با حضرت امام حسن عسكري در زندان مهتدي عباسي بوديم، امام عسكري به من فرمود: اين مرد ستمكار امشب از دنيا مي رود، خداوند رشته عمر او را قطع كرد و عمرش را به خليفه بعدي داد، من فرزندي ندارم ولي خداوند به همين زودي به لطف و كرم خويش پسري به من عنايت مي كند ابوهاشم مي گويد: وقتي كه ما آن شب را صبح كرديم تركها به مهتدي عباسي حمله كردند و عموم مردم هم به جهت اين كه مهتدي به عقيده گروه معتزله و قدريه معتقد شده بود با آنان همكاري كردند و مهتدي بالله را كشتند و به جاي مهتدي، معتمد را نصب كردند و با او بيعت نمودند، قبل از اين كه مهتدي كشته شود او قصد داشت كه امام حسن عسكري را شهيد كند، ولي خدا او را به خودش مشغول كرد تا اين كه كشته شد و به سوي دردناكترين عذاب خدا حركت كرد [13] . شيخ مفيد و ديگران از احمد بن محمد روايت كرده اند كه گفت: مهتدي عباسي دست به كشتار مواليان ترك و وابستگان خود زد. من نامه به حضرت عسكري نوشتم كه: سپاس خداي را كه او را از ما به خود مشغول ساخت، زيرا من شنيده بودم شما را تهديد كرده و گفته است كه من ايشان را از روي زمين بر مي دارم، حضرت عسكري به من نوشت: اين سخن، عمر او را كوتاهتر كرد از امروز پنج روز بشمار و روز ششم پس از خواري و ذلتي كه به او برسد، كشته خواهد شد و چنان هم شد [14] . صاحب خرايج از عيسي بن صبيح روايت كرده است كه گفت: در زماني كه ما در زندان بوديم، امام حسن عسكري (ع) را نيز به زندان آوردند و من او را مي شناختم، به من فرمود: تو الان شصت و پنج سال و چند ماه و چند روز عمر كرده اي، تصادفاً همراه من كتاب دعائي بود كه تاريخ تولد من در آن نوشته شده بود به آن مراجعه كردم ديدم چنان بود كه آن حضرت به من خبر داد. بعد فرمود: فرزندي روزي تو شده؟ گفتم: نه، فرمود: اللهم ارزقه ولداً يكون له عضداً فنعم العضد الولد خدايا به او فرزندي روزي كن كه عضد و بازوي او باشد چه اين كه فرزند خوب بازوئي است. سپس به اين شعر متمثل شد: من كان ذا ولدٍ يُدرك ظلامته ان الذليل الذي ليست له عضدٌٌ هر كس صاحب فرزند باشد، داد خود را مي گيرد، ذليل كسي است كه بازو ندارد.راوي مي گويد: من گفتم تو فرزند داري؟ فرمود: آري، به خدا قسم به اين زودي خداوند پسري بر من كرامت فرمايد كه: يملاء الارض قسطاً و عدلاً زمين را از عدل و داد پر كند. اما الان فرزند ندارم، آن وقت به اين دو شعر متمثل گرديد: لعلّك يوماً ان تراني كانما بنيّ حواليّ الاسود اللّوابد فان تميماً قبل ان يلدالحصي اقام زماناً و هو في الناس واحد [15] . آري شكوه و عظمت آن حضرت در زندان طوري بود كه زندانيان و زندانبانان را به شدت تحت تأثير قرار مي داد. با اين كه زندانبانان آن حضرت را از بدترين اشخاص انتخاب مي كردند باز در اثر مشاهده حالات روحاني و ملكوتي آن حضرت از ارادتمندان و شيفتگان او مي گرديدند و اين موضوع عباسيان را بيشتر رنج مي داد. گويند: زماني كه امام حسن عسكري در زندان بود، عباسيان و صالح بن علي و ديگر منحرفان از ناحيه اهل بيت به نزد صالح بن وصيف (كه حضرت در خانه او زنداني بود) رفتند و به او گفتند: بر ابومحمد سخت گيري كن و به او روي خوش نشان نده صالح گفت: چه كنم با او؟ من دو مرد از بدترين كساني كه مي توانستم پيدا كنم بر او گماشتم، آن دو نفر در اثر مشاهده رفتار آن حضرت، از لحاظ عبادت و نماز و روزه خيلي كوشا شدند من به آن دو نفر گفتم: در او چه خصلت است؟ گفتند: چه مي گوئي درباره مردي كه روز را روزه مي گيرد و تمام شب را عبادت مي كند، نه سخني مي گويد و نه به چيزي سرگرم مي شود چون به او نگاه مي كنيم، رگهاي گردن ما مي لرزد و حالي به ما دست مي دهد كه نمي توانيم خود را نگه داريم. عباسيان كه اين سخنان را چنين شنيدند، سرافكنده و نوميد برگشتند [16] . مدت دو سال و چند ماه كه از امامت امام عسكري (ع) گذشت مهتدي بالله عباسي بر دست غلامان كشته شد و پس از مرگ وي امام فوراً آزاد گرديد [17] و پسر عمش احمد بن جعفر متوكل ملقب به معتمد علي الله به جاي وي نشست و اين واقعه در سال 256 ه اتفاق افتاد. معتمد نيز مثل مهتدي بر امام حسن عسكري سخت گرفت و محدويتهاي بسياري بر آن حضرت تحميل كرد و او را مكرر به زندان انداخت و به دست بدترين و خشن ترين زندانبانان سپرد تا او را به بدترين وضع شكنجه نمايند. شيخ مفيد و ديگران از جمعي از اصحاب روايت كرده اند كه امام حسن عسكري را به نحرير (خادم مخصوص خليفه عباسي) سپردند تا نزد او زنداني باشد، او بر حضرتش سخت گرفت و اذيتش مي كرد، زنش به او گفت: واي بر تو، از خدا بترس، نمي داني چه شخصي در منزل تو است؟ و شايستگي و خصوصيات اخلاقي حضرت را براي او بيان كرد و گفت: من درباره او بر تو نگرانم، مرد گفت: او را ميان درندگان مي اندازم و همين كار را هم كرد و شك نداشتند كه درندگان او را خواهند خورد، ولي امام را ديدند به نماز ايستاده و درندگان هم دور او حلقه زده اند، پس دستور داد آن حضرت را به خانه آوردند [18] . شيخ مفيد به سند خود از محمد بن اسماعيل علوي روايت كرده كه گفت: حضرت عسكري را نزد علي بن اوتاش زندان كردند و اين مرد سختترين دشمنان آل محمد (ص) بود و بسيار با خشونت نسبت به فرزندان و خاندان ابي طالب رفتار مي كرد و به او دستور داده بودند هر چه مي تواند نسبت به او سخت گيري و بد رفتاري كند گويد: بيش از يك روز نگذشت كه آن مرد در برابر آن حضرت صورت بر خاك نهاد (كنايه از شدت فروتني است) و به جهت احترام و بزرگداشت آن حضرت در برابرش ديده به او نمي انداخت و سر به زير بود و هنگامي كه حضرت از پيش او بيرون رفت آن مرد از بهترين شيعيان خوش عقيده و ستايشگران حضرت شده بود [19] . در روايت آمده است زماني كه معتمد امام حسن عسكري را زنداني كرد و به دست علي بن حزين سپرد. معتمد دائماً خبر آن حضرت را از علي بن حزين مي پرسيد او مي گفت: روزها روزه مي گيرد و شبها نماز مي خواند. يكي از روزها معتمد از زندانبان سراغ امام را گرفت، علي بن حزين همان جواب را گفت. معتمد گفت: همين ساعت به نزد او برو و سلام مرا به آن حضرت برسان، و به او بگو آزاد هستي و به منزل خود برگردد. علي بن حزين مي گويد: من به در زندان آمدم، الاغ زين كرده اي را ديدم خدمت آن حضرت رفتم ديدم كه نشسته و لباسهاي خود را پوشيده وقتي كه مرا ديد از جاي خود بلند شد، من پيغام معتمد را به آن حضرت رساندم آن حضرت سوار شد، وقتي كه سوار شد كمي توقف كرد. من گفتم: براي چه توقف كردي؟ فرمود: براي اين كه جعفر هم خارج شود، گفتم: معتمد مرا دستور داد تنها ترا آزاد كنم، فرمود، برو نزد معتمد و به او بگو: من و جعفر از يك خانه خارج شديم، اگر من برگردم و جعفر همراه من نباشد عيبي دارد كه بر تو مخفي نيست. زندانبان رفت و برگشت. گفت معتمد جعفر را به خاطر شما آزاد كرده، زيرا جعفر را به جهت جنايتي كه در حق خود و شما كرده بود و حرفي كه درباره شما زده بود، زنداني كرده بودم، جعفر هم آزاد شد به همراه امام به خانه آن حضرت آمد [20] . طبق نقل مسعودي از محمودي روايت شده كه گفت: در آن موقعي كه امام حسن عسكري (ع) از زندان معتمد خارج شد، خط آن حضرت را ديدم كه نوشته: يريدون ليطفؤوا نورالله بافواههم و الله متمّ نوره و لو كره الكافرون [21] (مي خواهند كه نور خدا را با دهانشان خاموش كنند، خداوند نور خود را كامل مي كند ولو اين كه كافران را خوش نيايد) [22] . از روايات ظاهر مي شود كه امام حسن عسكري در طول شش سال امامت خود بيشتر اوقات در زندان بود و موقعي هم كه در زندان نبود در خفا و تقيه مي زيست زيرا عباسيان محدوديتهاي بسياري بر آن حضرت تحميل كرده و او را توسط جاسوسان خود محاصره كرده بودند. و به همين دليل اكثر شيعيان از تماس آزاد با آن حضرت محروم بودند. تنها برگزيدگان از هوادارانش مي‌توانستند شخصاً آنهم از پشت پرده با آن حضرت تكلم نمايند. بعضيها گفته اند: كه اين عمل مقدمه اي بود براي غيبت امام زمان (عج) كه شيعيان به آن عادت كنند و از غيبت امام وحشت نكنند. يا به وسيله نامه با او ارتباط داشته باشند [23] . سبب اينهمه فشار اين بود كه اولاً در آن زمان جمعيت شيعه كثرت وقدرتشان غيرقابل توجه شده بود، بدين جهت مقام خلافت بيش از پيش ائمه را تحت مراقبت در آورده بودند ثانياً مقام خلافت پي برده بود كه خواص شيعه براي امام يازدهم فرزند معتقدند و طبق رواياتي كه از خود امام يازدهم و هم از پدرانش نقل مي كنند فرزند او را مهدي موعود مي شناسند كه به موجب اخبار متواتره از طرق عامه و خاصه پيغمبر اكرم(ص) خبر داده بود و او را امام دوازدهم مي دانند از اين جهت امام حسن عسكري بيشتر از امامان ديگر تحت مراقبت مقام خلافت در آمده بود و خليفه عباسي تصميم قطعي گرفته بود كه به هر طريق باشد به قضيه امامت شيعه پايان بخشد و در اين خانه، براي هميشه ببندد. در همين حال و با وجود چنين وضعيت بحراني امام يازدهم بوسيله سازمان مخفي وكالت با شيعيان در ارتباط بوده و آنها را به وسيله وكلا و نمايندگان خود رهبري و راهنمائي مي كرد. امام در نزد وكلاي خود نمونه خط و امضائي داشت كه به وسيله آن، نامه امام را مي شناختند [24] . مسعودي از محمد بن عبيدالله روايت كرده كه گفت: من روزي براي امام حسن عسكري نامه نوشتم، آن حضرت را از اختلافات شيعيان و دوستان خبر دادم از آن بزرگوار خواستم كه دليلي اظهار كند، در جوابم نوشت: خداي سبحان با مردم عاقل گفتگو مي كند، هيچ كسي به اندازه خاتم پيامبران دليل و برهان نياورده، ولي آن مردم مي گفتند: رسول خدا جادوگر و دروغگو است و خدا هم هدايت كرد آن افرادي را كه بايد هدايت كند، آري دل بيشتر مردم به وسيله ي دليل و برهان تسكين پيدا مي كند. موقعي كه خدا به ما اجازه دهد تكلم مي كنيم، وقتي كه ما را ممنوع كند ساكت مي شويم. اگر خدا دوست نمي داشت كه حق را ظاهر و آشكار كند پيغمبران مژده دهنده و ترساننده را نمي فرستاد كه در اوقاتي با حال ضعف و قوت حق را آشكار كنند و در اوقاتي سخن مي گويند تا امر خدا اجرا شود و حكم پروردگار براي طبقات مختلف مردم نافذ گردد. كسي كه بينا باشد راه نجات را طي كند، به لطف حق چنگ مي زند به شاخه محكمي چنگ خواهد زد، شك و ريبي نخواهد داشت و غير از من پناهگاهي براي او نمي‌باشد. طبقه ديگري هستند كه حق را از اهل حق نمي گيرند، آنان نظير مسافر دريا هستند كه در موقع موج دريا موج مي زنند و در موقع سكون دريا ساكن مي شوند. طبقه ديگري هستند كه شيطان بر آنان مسلط شده، دأب آنان اين است كه اهل حق را برطرف كنند، اهل حق را به وسيله ي باطل و هوا و هوس از بين ببرند، آنان كافر و ذاتاً حسودند. افرادي را كه اين طرف و آن طرف مي روند رها كن، زيرا چوپان موقعي كه بخواهد گوسفندان خود را جمع كند با مختصر تلاشي آنها را جمع خواهد كرد، راجع به اختلاف دوستان ما نوشته بوديد موقعي كه (درباره امر امامت) وصيت و كتابهائي در بين باشد جاي شك و ترديدي نخواهد بود، كسي كه در مجلس قضاوت بنشيند، به قضاوت اولي و سزاوارتر است. آن افرادي را كه بايد محافظت كني نيكو محافظت كن، از طلب رياست و فاش كردن اسرار برحذر باش زيرا اين دو موضوع انسان را به وادي هلاكت خواهد كشيد [25] .

پاورقي

[1] ارشاد، مفيد، ص315 - كافي، ج1، ص509 - اعلام الوري، ص 349 - فصول المهمة، ص266 - مناقب ابن شهراشوب، ج4، ص423 - ولي بعضيها سال تولد آن حضرت را در سال 231 نوشته اند. ابن جوزي، تذكرة الخواص، ص203 - كشف الغمّة، ج3، ص192 - اثبات الوصية، ص262 - عيون المعجزات بحار، ج50، ص 238.
[2] اعلام الوري، ص349 - دلائل الامامة، ص223 - ابن شهراشوب، ج4، ص421.
[3] اثبات الوصية، ص262 - ترجمه، ص457.
[4] تذكره ابن جوزي، ص202.
[5] ارشاد، ص315.
[6] كافي، ج1، ص327 - 328.
[7] ارشاد، ص315 - كافي، ج1، ص325 - اعلام الوري، ص351.
[8] غيبة الشيخ، ص130 - ترجمه اثبات الوصية، ص458 - بحار، ج50، ص241.
[9] كافي، ج1، ص326 - 325 - ارشاد، ص315 - غيبة الشيخ، ص 129 - 130. [
[10] كافي، ج1، ص316 - اعلام الوري، ص351 - بحار، ج50، ص245 ترجمه اثبات الوصيه، ص459.
[11] ارشاد، ص324 - كافي، ج1، ص512 - مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص429.
[12] تاريخ گزيده، ص330.
[13] ترجمه اثبات الوصيه، ص474.
[14] ارشاد، ص324 - كافي، ج1، ص510 - اعلام الوري، ص356.
[15] بحار، ج50 ص7 - 276.
[16] كافي، ج1، ص512 - ارشاد، ص324.
[17] بحار، ج5، ص303.
[18] ارشاد، ص324 - با كمي تفاوت كافي، ج1، ص513.
[19] ارشاد، ص322 - كافي، ج1، ص508.
[20] ترجمه اثبات الوصية، ص6 - 475.
[21] سوره صف، آيه 8.
[22] ترجمه اثبات الوصية، ص478.
[23] مناقب ابن شهراشوب، ج3، ص533 - صبحي نظريات الامامه، ص394 صبع قاهره، 1969م.
[24] كافي، ج1، ص513.
[25] ترجمه اثبات الوصيه، ص4 - 463.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».