علائم ظهور

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضوانی علی اصغر، 1341

عنوان و نام پديدآور : علائم ظهور/ مولف علی اصغر رضوانی

مشخصات نشر : قم : مسجد مقدس جمکران ، 1385.

مشخصات ظاهری : 87 ص.

فروست : سلسله مباحث مهدویت.

شابک : 4000 ریال 964-973-026-5 : ؛ 6000 ریال چاپ سوم 978-964-973-026-4 : ؛ 8000 ریال (چاپ پنجم)

وضعیت فهرست نویسی : فاپايادداشت : چاپ پنجم : تابستان 1387.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیر نویس.موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم 255ق -

موضوع : مهدویت

موضوع : فتن و ملاحم

موضوع : آخر الزمان

شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره : BP224/4/ر55ع 8 1385

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م 85-18558

ص :1

اشاره

ص :2

علائم ظهور

مولف علی اصغر رضوانی

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

مقدمه ناشر 7

پيشگفتار 9

مفهوم «علائم ظهور» 11

آثار بحث از علائم ظهور 11

فرق علائم و شرايط ظهور 16

شرايط ظهور 16

تقسيمات علائم ظهور 20

الف) تقسيم به لحاظ زمان 21

ب) تقسيم به لحاظ فاصلۀ زمانى بين وقوع تا ظهور 22

ج) تقسيم به لحاظ نوعيّت علامت 22

د) تقسيم به لحاظ وقوع و عدم وقوع 23

نشانه هاى علائم حتمى 23

1 - تصريح به حتمى بودن در روايات 24

2 - تأكيد به قسم 24

2 - تأكيد به لا بدّ 24

3 - تأكيد به لام 25

4 - تأكيد به انّ 25

5 - تأكيد به تكرار 25

6 - تأكيد به سين و سوف 25

بداء در علائم محتوم 26

مشكلات احاديث علائم ظهور 28

الف - اشكال سندى 28

ب - اشكال دلالى 32

منشأ اختلاف در فهم علائم ظهور 33

1 - تعارض بين اخبار 33

2 - پراكندگى روايات علائم ظهور 33

3 - دشوارى كلمات 34

4 - تعبير از يك علامت به تعبيرهاى مختلف 38

5 - پيش فرض هاى سابق ذهنى 38

6 - تصرّف در اخبار 39

ص:5

راه صحيح در بررسى علامات ظهور 41

الف - راه اثبات علامت 41

ب - راه روشن شدن علامت 43

ج - راه تطبيق علامات ظهور 44

بررسى برخى از علائم ظهور 45

الف - قرآن و علائم ظهور 45

ب - روايات و علائم ظهور 49

1 - خسوف و كسوف 49

روايات 49

بررسى واقعه 51

2 - صيحه و فزع آسمانى 52

3 - نداى آسمانى 54

مفهوم مجموع اخبار 56

4 - نزول باران فراوان 57

5 - خروج دجال 58

صفات دجال در مصادر عامه 58

امور خارق العاده اى كه از دجال صادر مى شود 61

احتمالات در «دجّال» 61

تأويل دجال 63

6 - خروج سفيانى 66

خسف بيداء در مصادر فريقين 68

الف - روايات اهل سنت 68

ب - روايات اماميه 69

7 - واقعۀ آرمگدون 69

الف - نصوص اهل كتاب 70

ب - نصوص اسلامى 74

نابودى يهود 77

8 - كشته شدن نفس زكيه 80

ارتباط روايات با محمّد بن حسن 82

9 - زمينه سازان ظهور 84

روايات زمينه ساز ظهور 84

توجيه روايات 86

سلسله كتب چاپ شده از مؤلف پيرامون مهدويت 88

ص:6

مقدمه ناشر

در عصر كنونى كه دشمنان بشريت، افكار و عقايد انحرافى را در جامعه جهانى ترويج مى كنند و منجى موعود واقعى را براى حيات و قدرت پوشالى و كاخ عنكبوتى خود خطرناك مى دانند، در صدد ايجاد انحراف فرهنگى برآمده اند و با پوچ گرايى، جامعه بشرى و اخلاق و رفتار نيكو را مورد تعرض قرار داده اند، بر آن شديم تا حقيقت مهدويت را با سلسله مباحث مختصر منجى موعود براى مشتاقان علم و فضيلت عرضه نماييم.

اميد است مورد توجّه حضرت حقّ جلّ و علا قرار گيرد.

مدير مسؤول انتشارات مسجد مقدّس جمكران حسين احمدى

ص:7

ص:8

پيشگفتار

يكى از مسايلى كه روايات فريقين شيعه و سنّى بر آن تأكيد فراوان شده مسأله علائم ظهور امام مهدى عليه السّلام در آخر الزمان است. اين مسأله از مسايلى است كه مورد افراط و تفريط بسيارى از مؤلّفين و خطبا واقع شده است. برخى از آنان همۀ علائم را مورد توجه قرار داده و آن ها را در كتاب هاى خود نقل كرده و براى مردم با تفاصيل فراوان بازگو مى كنند و نسبت به آن اهميّت ويژه اى قايلند، بدون آن كه در سند يا دلالت آن نظر يا دقتى نمايند.

برخى ديگر نيز در اين مسأله تفريط و كوتاهى كرده و بحث از آن را نه تنها بى فايده مى دانند، بلكه از آن ها به اوهام تعبير كرده و طرح آن ها را در جامعه مضرّ مى دانند.

احمد امين مصرى مى گويد: «قضيۀ مهدى را جوّى غريب از خبرهاى غيبى به حوادثى كه در آينده تحقق مى يابد احاطه كرده است... آنان رواياتى را از افرادى يهودى كه در ظاهر اسلام آوردند همانند كعب الأحبار و وهب بن منبه در مورد حوادث دولت ها و عمر آن ها نقل مى كنند، و با آن ها عقول مردم را پر مى نمايند. و از اين طريق احاديثى در كتب مسلمين به نام ملاحم پديد آمد كه در آن خبر از وقايع از هررنگى است، اخبارى از عرب و روم و نيز اخبارى از قتال ترك. و اخبارى از بصره و بغداد، اسكندريّه، مكه و مدينه

ص:9

و خراب شدن اين دو، و اين كه مهدى كوه هاى ديلم و قسطنطنيّه را مالك خواهد شد، و روم و انطاكيه و كليساى طلا را فتح خواهد نمود. و نيز خبرهايى از فتح اندلس و حوادثى كه در آنجا اتفاق مى افتد در آن احاديث آمده است...

اين حوادث را به صورت احاديث درآورده و برخى از آن ها را به پيامبر نسبت داده و برخى ديگر را نيز به ائمۀ اهل بيت عليهم السّلام نسبت داده اند. و نيز برخى ديگر به كعب الأحبار و وهب بن منبه و ديگران نسبت داده شده است. در حالى كه نمى دانند نشر اين اوهام چه اثر سويى در گمراه كردن و انحراف عقول مردم داشته و آنان را تسليم يك سرى اوهام نموده اند...».(1)

علاّمه جعفر مرتضى العاملى مى گويد: «... روايات علائم ظهور برخى ضعيف السند، و برخى ديگر صحيح السند است، ولى فايده اى در نشر آن ها نيست؛ زيرا نمى توانيم به طور حتم خبر از وقوع آينده دهيم. هرآنچه در روايات به آن خبر داده شده ممكن است تحقق نيابد. لذا مجالى باقى نمى ماند تا براى حوادث غيبى جايى باز كرده و از آن سخن بگوييم. و نيز صحيح نيست كه كوشش نموده و وقت خود را صرف آشنايى با حوادث آينده نماييم.

و مسايلى از اين قبيل هرگز داراى اثرى مطلوب در تشويق مردم يا ترسانيدن آن ها نخواهد داشت؛ زيرا مجالى براى استفاده از اين نوع اخبار چه صحيح و چه ضعيف آن نخواهد بود مگر بعد از آن كه در خارج موجود شوند...».(2)

جا دارد كه از افراط و تفريط دورى كرده و خطّ اعتدالى را در اين مسأله دنبال كنيم.

ص:10


1- (1) ضحى الاسلام، ج 3، ص 243 و 244.
2- (2) دراسة فى علامات الظهور، ص 56 و 57.

مفهوم «علائم ظهور»

علائم در لغت جمع علامت از مادۀ علم است. و مقصود از آن اثرى است كه به توسط آن چيزى دانسته مى شود، يا چيزى است كه در جايى نصب مى شود تا مردم به توسط آن هدايت يابند، مثل علم لشكر و نشانه هاى راه ها.(1)

و در اصطلاح علم ملاحم وفتن كلمۀ «علائم ظهور» به هراتفاقى كه دلالت بر خبر غيبى دارد اطلاق مى گردد كه قرار است در آينده تحقّق يابد، تا آن كه علامت و نشانۀ وقوع حادثه اى ديگر بعد از آن باشد. و در علم ملاحم اين عنوان بيشتر اطلاق مى گردد بر خبر دادن از علائم ظهور امام مهدى عليه السّلام در آخر الزمان كه نشانه اى بر نزديك شدن ظهور آن حضرت است، مثل خروج سفيانى در شام و خروج يمانى از يمن و وقوع صيحۀ آسمانى و...

امام صادق عليه السّلام به اصل علائم ظهور اشاره كرده و مى فرمايد: «انّ قدّام القائم علامات تكون من اللّه عزّ و جلّ للمؤمنين»؛ (2)«همانا قبل از ظهور مهدى علائم و نشانه هايى است از جانب خداوند براى مؤمنين».

آثار بحث از «علائم ظهور»

با تأمّل در روايات علائم ظهور و بررسى همه جانبۀ علائم ظهور پى مى بريم كه نقل علائمى براى ظهور و نشر آن ها در ميان جامعۀ اسلامى از آثار و فوائد ويژه اى برخوردار است. اينك به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

ص:11


1- (1) مفردات راغب، مادۀ علم، ص 344.
2- (2) كمال الدين، ص 649.

1 - آگاهى امت از رايات ضلال و دعوت هاى انحرافى در زمينۀ مسائل عقايدى، سياسى، اجتماعى و اخلاقى كه قبل از ظهور اتفاق مى افتد.

امام باقر عليه السّلام در حديثى مى فرمايد: «و اتق السفيانى... و اتق الشذاد من آل محمّد»؛ (1)«... بپرهيز از سفيانى... و بپرهيز از كسانى كه از آل محمّد در اقليت اند».

گويا مقصود، سادات حسنى و علويّونى باشند كه هرچند مدتى به نام مهدى عليه السّلام و براى برپايى حكومت عدل اسلامى قيام مى كردند.

امام صادق عليه السّلام فرمود: «و لترفعنّ اثنا عشرة راية مشتبهة لا يعرف اىّ من اىّ»؛ (2)«به طور حتم دوازده پرچم برافراشته خواهد شد كه همه مشتبه اند و هيچ كدام از يكديگر تميز داده نخواهند شد».

امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: «لا يخرج القائم حتى يخرج قبله اثنا عشر من بنى هاشم كلّهم يدعو الى نفسه»؛ (3)«قائم خروج نخواهد كرد تا اين كه قبل از آن دوازده نفر از بنى هاشم خروج كنند و همۀ آنان مردم را به خود دعوت مى كنند».

2 - بشارت به خروج رايات حق و قيام هايى كه در آن مردم را به حقّ و حقيقت دعوت نموده است، با تأكيد به پيروى از آن ها.

امام كاظم عليه السّلام مى فرمايد: «شخصى از قم خروج كرده و مردم را به حقّ دعوت مى كند. گروهى به دور او اجتماع مى كنند، قلوب آن ها به مانند قطعه هايى از آهن در قوّت و شدّت است، بادهاى وزنده آنان را متزلزل نمى كند. از جنگ خسته نمى شوند و ترسى ندارند، بر خدا توكّل مى كنند و عاقبت از براى متقين است».(4)

ص:12


1- (1) بحار الانوار، ج 52، ص 269.
2- (2) غيبت نعمانى، ص 151.
3- (3) غيبت طوسى، ص 267.
4- (4) بحار الانوار.

امام صادق عليه السّلام فرمود: «و اذا خرج اليمانى فانهض اليه فانّ رايته راية هدى»؛ (1)«هرگاه يمانى خروج كند به پيشواز او رويد؛ زيرا رايه و دعوت او به هدايت است».

3 - اخبار غيبى از آن جهت كه خرق عادت است از اهمّ دلائل نبوت و امامت است، و لذا نشر آن ها سبب زياد شدن يقين در قلوب مسلمانان خواهد شد.

4 - از آن جهت كه كفّار براى پذيرش اسلام به دنبال دليل و برهان و معجزه اند، اين گونه اخبار بعد از تحقّق قطعى آن ها حجّتى براى آنان خواهد بود.

5 - بعد از آن كه هريك از اين اخبار غيبى در خارج تحقّق پيدا نمود، قلوب مسلمين خصوصا شيعيان نسبت به خبر اصلى كه تمام اين علامات به جهت اوست نيز تحققش براى مردم يقينى خواهد شد، و مردم با اميدوارى بيشترى چشم به راه ظهور او خواهند ماند.

6 - نشر علائم ظهور و تحقّق يكايك آن ها در خارج منعكس كنندۀ عزم جدّى خداوند متعال در نصرت اسلام در عالم بر جميع دشمنان اسلام است.

7 - مسلمانان را براى آماده شدن و فراهم كردن زمينۀ ظهور تحريك كرده و به آنان آمادگى روحى، سياسى و جهادى براى شركت در حكومت آن حضرت مى دهد.

تغيير سرنوشت ممكن نيست و آنچه خداوند متعال اراده فرموده است واقع

ص:13


1- (1) بحار الأنوار، ج 52، ص 232.

خواهد شد، اما دانستن حوادث قبل از وقوعش به رغم تشويش و دغدغۀ خاطر، باعث ايجاد آمادگى مناسب و توانايى لازم در برخورد با آن ها مى گردد، و بهره بردارى بيشتر از اوضاع و كاستن از ميزان كشته ها و خسارات را در پى خواهد داشت.

مثلا كسى كه از قبل مى داند قحطى در پيش است براى آن روز اندوخته اى فراهم مى كند، و اگر از وقوع جنگى پيشاپيش مطّلع گردد سلاح و پناهگاه و آذوقۀ لازم را تدارك مى بيند. و اگر دانستن پيشاپيش حوادث مفيد نبود، انبيا و ائمه عليهم السّلام وقايع آينده را براى بشر پيشگويى نمى كردند...

8 - از آنجا كه انسان غريزه و ميل به شنيدن اخبار غيبى را دارد، با طرح اخبار غيبى واقعى و اسلامى جلو انحرافات فكرى از ناحيۀ كاهنان و منجمان از اين طريق گرفته خواهد شد.

9 - بخش مهمّى از علائم ظهور، امور سياسى اسلام به حساب مى آيد كه بايد مسؤولين در رده هاى بالا در بررسى مسائل استراتژيك به آن ها پرداخته، برنامه هاى خود را در سطح كلان طبق آن تنظيم نمايند. شرايط حسّاسى كه اينك بر منطقۀ خاور ميانه حاكم شده و غرب به سركردگى آمريكا با تمام قوا به خاور ميانه لشكركشى كرده است، مى توان تمام اين برنامه ها را براساس پيشگيرى از علائم ظهور مهدى عليه السّلام و در نتيجه قيام آن حضرت توجيه نمود.

آنان مى دانند كه در اين نبرد اتفاقات بزرگى رخ خواهد داد كه در سطح جهان تأثيرگذار بوده و تمام معادلات جهانى را دگرگون خواهد كرد. لذا از ابتدا براى كنترل اين قضايا كه مركز ثقل آن در خاور ميانه است، به اينجا لشكركشى كرده تا بر آن اشراف داشته باشند.

ص:14

همان گونه كه بعدا توضيح خواهيم داد مبشّرين كليسا از وقوع قضايايى بس خطير و هولناك در اين منطقه خبر داده اند، اين خبرها در روحيۀ سياست مداران غرب، و بالخصوص آمريكا تأثير گذاشته، و برنامه هاى استراتژيك خود را در سطح كلان براساس آن پايه ريزى كرده اند. و اين خود دليل بر نزديكى ظهور حضرت مهدى عليه السّلام است.

امّا اين كه چرا آمريكا با همكارى غرب و هم پيمانانشان منطقۀ خاور ميانه را انتخاب كرده و على الخصوص عراق را اشغال كرده و در صدد تعرّض به سوريه و ديگر كشورها است، به جهت آن است كه معركۀ «آرمگدون» كه در كتب اديان به آن اشاره شده و در آخر الزمان تحقق خواهد يافت و در روايات اسلامى از آن به معركۀ «قرقيسيا» ياد شده است در منطقۀ خاور ميانه خصوصا در منطقه اى بين سوريه و فلسطين اتفاق خواهد افتاد.

10 - بحث از علائم ظهور موضوعى نيست كه اختصاص به شيعه يا مسلمانان داشته باشد، بلكه در هردين و آيينى كم و بيش به علائم ظهور منجى بشريّت به هراسم و نامى اشاره شده است.

نويسندۀ آمريكايى «هالسيل» در كتاب خود «خبر و سياست» مى گويد: «ما مسيحيان ايمان داريم كه تاريخ بشريّت در آينده اى نه چندان دور در معركه اى به نام "آرمگدون" به پايان خواهد رسيد. معركه اى كه در آن مسيح بازگشته و بر تمام زنده ها و مردگان حكومت خواهد كرد».(1)

ص:15


1- (1) عمر أمة الاسلام، ص 63.

فرق علائم و شرايط ظهور

علائم ظهور گرچه با شرايط ظهور وجه اشتراكى دارند كه همان تحقّق هر دو قبل از ظهور امام مهدى عليه السّلام است، ولى از جهاتى ديگر با هم اختلاف دارند، اينك به برخى از اين اختلافات اشاره مى كنيم:

1 - منوط شدن ظهور به شرايط و تعليق بر آن ها واقعى است، به اين معنا كه اگر شرايط نباشد، مشروط كه همان ظهور است در خارج تحقّق نخواهد يافت، برخلاف منوط شدن ظهور به علامات و تعليق بر آن ها كه واقعى نيست؛ زيرا علامات نسبت به ظهور جنبۀ كاشفيت و دلالت و اعلام دارد، همان گونه كه مى گويند: هيجان پرنده دلالت بر وقوع باران دارد.

به عبارت ديگر: علامات ظهور عبارت است از تعدادى از حوادث پراكنده كه بين آن ها با ظهور ارتباطى نيست غير از سابقيّت آن ها بر ظهور، برخلاف شرايط ظهور كه بين آن ها با ظهور رابطۀ عليّت و سببيّت است.

2 - علامات، حوادثى پراكنده اند كه در طول عصر غيبت به صورت پراكنده انجام خواهند گرفت، برخلاف شرايط كه تا وقت ظهور به صورت مستمر و متّصل خواهند بود.

3 - انسان نسبت به شرايط ظهور تكليف دارد به خلاف علائم.

شرايط ظهور

براى ظهور منجى عالم بشريت امام مهدى عليه السّلام شرايطى چند ذكر كرده اند، از جملۀ آن ها عبارت است از:

ص:16

1 - تربيت امت از ناحيۀ فكرى، و مستواى فرهنگى، تا قابليّت فهم و تطبيق قوانين حكومت عدل عالمى توحيدى را دارا باشند.

2 - تربيت تعدادى از افراد كامل براى يارى آن حضرت در عصر ظهور.

3 - انتشار ظلم و فساد در عالم در نتيجۀ دور شدن مردم از دين الهى.

در اينجا سؤال هايى مطرح است كه به برخى از آن ها با جوابشان اشاره مى كنيم.

سؤال اول: ممكن است كه به ذهن برخى خطور كند كه نشر علائم و شرايط ظهور با احاديثى كه نهى از توقيت و معيّن نمودن وقت ظهور كرده است منافات داشته باشد.

فضل مى گويد: از امام باقر عليه السّلام سؤال نمودم: آيا براى امر ظهور وقتى است؟ حضرت فرمود: «كذب الوقّاتون»؛ «دورغ مى گويد كسى كه براى ظهور وقت معيّن مى كند». حضرت اين جمله را سه بار تكرار نمود.(1)

ابو بكر حضرمى مى گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود: «انّا لا نوقّت هذا الامر»؛ (2)«ما براى اين امر وقت معيّن نمى كنيم».

پاسخ: در جواب به اين سؤال مى گوييم: توقيت و تعيين وقتى كه در روايات از آن نهى شده شامل نقل علائم ظهور و شرايط آن نيست؛ زيرا مقصود از توقيت آن است كه به طور دقيق وقت خاصى را براى ظهور معيّن كنيم كه روايات از اين عمل نهى كرده اند، همان گونه كه از برخى از آن ها به طور وضوح اين مطلب استفاده مى شود.

ص:17


1- (1) كافى، ج 1، ص 368؛ غيبت، طوسى، ص 426؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 104، ح 7.
2- (2) غيبت، نعمانى، ص 292، ح 8.

نعمانى به سند خود از اسحاق بن عمار صيرفى نقل مى كند: شنيدم از امام صادق عليه السّلام كه فرمود: «قد كان لهذا الامر وقت و كان في سنة اربعين و مائة فحدثتم به و اذعتموه فاخرّه اللّه عزّ و جلّ»؛ (1)«براى اين امر وقتى بود در سال 140، ولى شما از آن سخن گفتيد و آن را پخش نموديد، لذا خداوند متعال آن را تأخير انداخت».

توقيت غير از آن كه مشمول نهى امام است، اشكالات ديگرى نيز دارد از آن جمله:

1 - قول جزافى و بدون دليل است؛ زيرا اجماع مسلمين بر آن است كه وقت ظهور مشخّص و معيّن نيست و امر آن موكول به ارادۀ پروردگار است.

2 - اگر تاريخ ظهور معلوم باشد دشمنان در صدد مقابله برآمده و درصدد جلوگيرى از آن برخواهند آمد. لذا در روايات مى خوانيم كه ظهور حضرت به صورت ناگهانى اتفاق خواهد افتاد، همان گونه كه وقوع قيامت چنين خواهد بود.

3 - با عدم توقيت، روحيۀ اميد و حيات در جامعه زنده است به خلاف صورتى كه وقت ظهور خصوصا در صورت طولانى شدن، معيّن باشد، همانند معاد.

سؤال دوم: برخى مى گويند: پخش علامات و شرايط ظهور باعث مى شود كه دشمنان اسلام و بشريت از اسرار سياسى اسلام مطّلع شده و در مقابل آن بايستند.

ص:18


1- (1) غيبت نعمانى، ص 292، ح 8، بحار الأنوار، ج 52، ص 117، ح 42.

پاسخ: در جواب مى گوييم: اگر خبر غيبى از ناحيۀ معصوم همچون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا امام عليه السّلام است كه هرگز اشتباه و سهو و خطا ندارند، و معلوم شود كه ارادۀ حتمى الهى بر تحقّق آن تعلّق گرفته است، در اين صورت مقابلۀ جبهۀ مخالف هرگز تأثيرى در جلوگيرى از تحقّق آن نخواهد داشت.

سؤال سوم: برخى معتقدند كه بحث از علائم ظهور بى فايده است؛ زيرا آن ها واقعيّت نداشته و غالب رواياتش از ناحيۀ سند معتبر نيست. و نيز از ناحيۀ مضمون متوازن و معقول نمى باشد.

برخى ديگر مى گويند: تطبيق علامات در خارج بسيار دشوار است؛ زيرا بسيارى از آن ها در تاريخ واقع شده ولى به جهت تشابه با يكديگر انسان به طور يقين نمى داند كه علامتى كه در روايات به آن اشاره شده واقع شده است يا خير. و از آنجا كه انسان هيچ گاه اطمينان به وقوع يا عدم وقوع آن ندارد لذا بحث از آن بى فايده است.

پاسخ: اولا: اين كه گفته شده اخبار علامات ظهور واقعيت ندارد مجرد ادّعا است و مدركى ندارد.

ثانيا: اين كه گفته مى شود اخبار علامات ظهور از ناحيۀ سند معتبر نيست و نيز از ناحيۀ مضمون غير متوازن و غير معقول است، اين حرف نيز به طور كلّى صحيح نمى باشد؛ زيرا بسيارى از اخبار علائم ظهور صحيح السند بلكه مستفيض و يا حتّى متواتر است. اضافه بر اين كه تعداد بسيارى از آن ها مضمونى واضح و روشن دارند به درجه اى كه در حكم نصّ صريح در موضوع خود است.

ص:19

ثالثا: ضعف در روايات اختصاص به روايات علائم ظهور ندارد، بلكه شامل اكثر ابواب سنت در بخش هاى مختلف مى شود، آيا اين مسأله باعث مى شود كه انسان محقّق دست از بحث و بررسى آن بردارد؟ يا آن كه وظيفه دارد كه روشى صحيح در بررسى روايات انتخاب كرده تا به نتيجه اى مطلوب در اين زمينه برسد.

و امّا نسبت به اين كه در تطبيق علامات اشتباهات بسيارى صورت گرفته است، اين امر گرچه صحيح است، ولى باعث نمى شود كه دست از بحث و تحقيق برداريم، بلكه وظيفه داريم با به كار بردن روشى علمى و معتبر به طريقى صحيح براى تطبيق علائم در خارج دست يابيم.

در نتيجه: امور سلبى كه برخى براى علائم ظهور ادّعا مى كنند، ناشى از خود علامات نيست؛ بلكه نتيجۀ فهم اشتباهى براى گروهى از امت نسبت به اين علائم است.

از باب نموده: اسلام به زهد و تقوا دعوت نموده است، حال اگر گروهى از مردم حتّى علما از اين دو موضوع برداشت نادرستى كردند اين دليل بر سلبى و منفى بودن آن دو است؟ يا اين كه اشكال در نحوۀ برداشت برخى از اين دو واژه مى باشد؟ طبيعتا اشكال از ناحيۀ فهم ناقص برخى است كه مشكلات بى شمارى را به بار مى آورد.

تقسيمات علائم ظهور

اشارة

براى علامات ظهور تقسيمات مختلفى به لحاظ مختلف شده است. اينك به برخى از آن ها اشاره مى كنيم.

ص:20

الف) تقسيم به لحاظ زمان

به لحاظ زمان علامات را به گذشته و حال و آينده تقسيم نموده اند:

1 - علامات گذشته يا ماضى علاماتى است كه در زمان هاى پيشين واقع شده و به صورت واقعۀ تاريخى درآمده است.

2 - علائم حال يا حاضر، كه در حال حاضر با آن ها سروكار داريم. و اين به نوبۀ خود بر دو قسم است:

- علاماتى كه در گذشته تحقق يافته ولى آثار آن تاكنون در زندگى انسان محسوس و مشهود است، همانند بيشتر علاماتى كه گوياى انحرافات فكرى، اخلاقى و سياسى است كه امت اسلامى به جهت دورى از اسلام حقيقى به آن ها مبتلا شده و اثر آن تاكنون برجاى مانده است.

- بخشى ديگر از علائم حال در زمان معاصر وجود پيدا كرده است، و در زمان سابق براى آن نمونه هايى يافت نمى شود، مثل معضل گرانى، فقر و گرسنگى در عالم اسلامى و سقوط قيمت پول رايج عراق و لبنان در يك زمان، و خروج شخصى از قم كه مردم را به حق دعوت مى كند و خرابى بغداد به دست قواى اجنبى و عربى كه از هرناحيه به آن هجوم مى آورند، و وقوع جنگ طولانى بين ايران و عراق.

تمام اين علائم در اخبار ملاحم وفتن به صورت وضوح و صريح آمده است. و شاهدى بر وقوع آن در تاريخ گذشته نيست.

3 - علامات آينده: كه انتظار حدوث آن ها در آينده مى رود، مانند خروج يمانى از يمن و سفيانى از شام و غيره.

ص:21

ب) تقسيم به لحاظ فاصلۀ زمانى بين وقوع تا ظهور

به اين لحاظ علائم ظهور بر پنج قسم تقسيم مى شود:

1 - علامات بعيد از روز موعود با فاصلۀ زمانى بسيار، كه تمام آن ها واقع شده است.

2 - علامات عصر ظهور كه چند ماه يا چند هفته قبل از ظهور تحقّق مى يابد، مثل صيحه اى به اسم حضرت از آسمان، فرورفتن لشكر سفيانى بين مكه و مدينه و كشته شدن نفس زكيه در مكه بين ركن و مقام و غير اين ها.

3 - علامات روز ظهور كه مهم ترين آن ها ظهور امام مهدى عليه السّلام بين ركن و مقام و ايراد خطبۀ عمومى بر اصحاب خود و در نهايت بيعت آنان با حضرت است.

4 - علامات بعد از ظهور كه عبارت است از برنامه هاى جهادى امام مهدى عليه السّلام بر ضدّ دشمنان اسلام در كلّ روى زمين، و تشكيل دولت اسلامى در كلّ عالم.

ج) تقسيم به لحاظ نوعيّت علامت

به اين لحاظ علائم بر دو قسم تقسيم مى شود:

1 - علائم اعجازى: كه دلالت بر وقوع آن ها قبل از ظهور امام مهدى عليه السّلام به صورت اعجازى و خارق العاده دارد، مثل كسوف و خسوف در غير وقت آن دو، وقوع صيحه اى آسمانى كه در آن بشارت به ظهور امام مهدى عليه السّلام است، بشارتى كه به قدرت خداوند تمام مردم با هر لغت و زبانى خواهند شنيد.

2 - علائم طبيعى: كه عبارتند از تمام علائم اجتماعى و سياسى

ص:22

و خونريزى هايى كه در موقعيّت هاى طبيعى قبل از ظهور امام مهدى عليه السّلام انجام مى گيرد.

د) تقسيم به لحاظ وقوع و عدم وقوع

به اين لحاظ علائم بر دو قسم است:

1 - علائم حتمى: كه به طور حتم و مسلّم در خارج اتفاق مى افتد.

2 - علائم موقوف: كه معلّق است به شرط و خصوصياتى، و ممكن است كه محقق نشده يا در آن تقديم و تأخير شود.

امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: «از جملۀ علائم علاماتى است موقوف و برخى نيز علاماتى است حتمى. و خروج سفيانى از علامات حتمى است كه انجام خواهد شد».(1)

و نيز فرمود: «از جمله علائم ظهور علائمى است كه نزد خداوند موقوف و معلّق است، آنچه را بخواهد مقدّم مى دارد و آنچه را بخواهد مؤخّر مى كند».(2)

از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه فرمود: «اگر آيه اى در كتاب خدا نبود به شما آنچه بوده و خواهد بود و آنچه تا روز قيامت تحقّق خواهد يافت خبر مى دادم و آن آيه: يَمْحُوا اللّٰهُ مٰا يَشٰاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتٰابِ است».(3)

نشانه هاى علائم حتمى

اشارة

سؤالى كه در اينجا مطرح است اين كه چگونه ممكن است بين علائم حتمى كه در آن تجديدنظر نمى شود، و علائمى كه مشروط و موقوف است فرق گذاشته و تمييز داد.

ص:23


1- (1) بحار الانوار، ج 52، ص 204.
2- (2) كافى، ج 1، ص 147.
3- (3) احتجاج طبرسى، ج 1، ص 258.

در جواب گوييم:

از دو راه مى توان بين علائم حتمى و غير حتمى تمييز داد:

1 - تصريح به حتمى بودن در روايات

فضل بن شاذان به سند خود از ابى حمزۀ ثمالى نقل مى كند كه فرمود: به امام باقر عليه السّلام عرض كردم: خروج سفيانى از علائم حتمى ظهور است؟ حضرت فرمود: «نعم، و النداء من المحتوم و طلوع الشمس من معزبها محتوم، و اختلاف بنى العباس فى الدولة محتوم، و قتل النفس الزكية محتوم، و خروج القائم من آل محمّد محتوم...»؛ «آرى، و ندا، طلوع خورشيد از مغرب، اختلاف بنى عباس در حكومت، كشته شدن نفس زكيه و خروج قائم آل محمّد از علائم حتمى است...».(1)

2 - تأكيد به قسم

امام على بن الحسين عليه السّلام فرمود: «به خدا سوگند هيچ يك از ما قبل از خروج قائم قيام نمى كند مگر آن كه به مانند جوجۀ پرنده اى خواهد شد كه قبل از بال در آوردن از لانه خارج شود و در نتيجه ملعبه و بازيچۀ دست بچّه ها خواهد گشت».(2)

2 - تأكيد به لا بدّ

ابو بصير از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه فرمود: «لا بدّ و به طور حتم يكسال قبل از ظهور قائم گرسنگى همۀ مردم را فراخواهد گرفت. و نيز خوف شديد از كشتار، نقص در اموال و انفس و ثمرات خواهد بود...(3)

ص:24


1- (1) ارشاد مفيد، ج 2، ص 371-372.
2- (2) كافى، ج 8، ص 22.
3- (3) بحار الانوار، ج 52، ص 251.

3 - تأكيد به لام

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هرآينه سنت هاى پيشين وجب به وجب و ذراع به ذراع در ميان اين امّت اتفاق خواهد افتاد...».(1)

4 - تأكيد به انّ

امام صادق عليه السّلام فرمود: «همانا از بزرگ ترين بلايا آن است كه صاحب مردم به صورت جوانى موفق خروج خواهد نمود، در حالى كه مردم گمان مى كنند كه او پيرمردى بزرگسال است.(2)

5 - تأكيد به تكرار

امام باقر عليه السّلام فرمود: «هيهات، هيهات فرج ما اتفاق نخواهد افتاد تا اين كه غربال شويد، دوباره غربال شويد، دوباره غربال شويد، تا اين كه خداوند كدورت را از ميان برده و خالصى را ظاهر كند».(3)

6 - تأكيد به سين و سوف

سين و سوف در اصل دلالت بر حدوث واقعه اى در آيندۀ نزديك يا دور دارد، ولى در صورتى كه در كلام معصوم بكار رود دلالت بر وقوع حتمى آن مى كند.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «زود است كه زمانى بر اين امّت برسد كه علما را تنها با لباس زيبا و قرآن را تنها با صورت زيبا بشناسند، و تنها در ماه رمضان خدا را عبادت كنند، هرگاه چنين شد خداوند بر آن ها حاكمى را مسلّط سازد كه علم و حلم و رحمت در او نيست».(4)

ص:25


1- (1) ملاحم و فتن، ابن طاووس، ص 107.
2- (2) همان، ص 287.
3- (3) غيبت طوسى، ص 206.
4- (4) نوائب الدهور، مير جهانى، ص 210.

بداء در علائم محتوم

در ملاحم وفتن بحث است كه آيا در علائم محتوم بداء حاصل مى شود، و ممكن است كه با شرايطى تحقق نيابد؟

از برخى روايات استفاده مى شود كه علائم محتوم مورد بداء واقع مى شوند.

نعمانى به سند خود از داوود بن ابى القاسم نقل مى كند: ما نزد ابى جعفر محمّد بن على الرضا بوديم، سخن از خروج سفيانى به ميان آمد و اين كه در روايت آمده امر او حتمى است. به ابى جعفر عرض كردم: آيا بداء در امر حتمى خواهد شد؟ حضرت فرمود: آرى. عرض كردم: ما مى ترسيم كه در امر قائم نيز بداء حاصل شود؟ حضرت فرمود: امر قائم از امورى است كه وعده داده شده و خداوند خلف وعده نمى كند.(1)

علاّمه مجلسى رحمه اللّه در توجيه اين حديث مى گويد: «احتمال دارد كه مراد به بداء در علامات محتوم، بداء در خصوصيات آن باشد نه در اصل وجود آن، همانند خروج سفيانى قبل از نابودى بنى عباس».(2)

ولى اين توجيه خلاف ظاهر روايت است، زيرا روايت ظهور دارد كه بداء در خود علامات حتمى حادث مى شود نه در خصوصيات آن ها.

صحيح آن است كه بگوييم: سه مطلب است كه از روايات به طور وضوح استفاده مى شود:

ص:26


1- (1) غيبت نعمانى، ص 303، بحار الانوار، ج 52، ص 250-251.
2- (2) همان.

1 - برخى از روايات تنها خبر از تحقق وقايعى مى دهند كه در آينده اتفاق خواهد افتاد بدون آن كه متعرّض شرايط و موانع آن شوند، لذا گاهى آن شرايط محقق شده و موانع مفقود مى گردد، و بدنبال آن واقعه موجود مى گردد، و گاهى نيز شرايط موجود نشده و موانع مفقود نمى شود، كه در اين صورت، واقعه نيز در خارج تحقق نمى يابد.

2 - صورت ديگرى است كه خبر از تحقق علت تامّه با تمام اجزاء و شرايط و نبود موانع مى دهد، به حيثى كه وجود معلول كه همان واقعه است امرى واقعى مى نمايد، و غير از ارادۀ الهى نمى تواند در آن تغييرى ايجاد كند. زيرا تحقق علت تامّه نمى تواند قدرت خداوند متعال را محدود نمايد.

3 - در برخى روايات ديگر سخن از امور حتمى است كه در آينده اى نه چندان دور واقع خواهد شد، و هرگز مورد تغيير و تبدّل از ناحيۀ خداوند متعال نخواهد بود، گرچه خداوند قدرت بر تغيير آن را دارد، ولى تغيير آن با صفات ربوبى سازگارى ندارد. مثلا خداوند قادر بر انجام قبيح و ظلم است ولى هرگز از او صادر نمى شود.

با روشن شدن اين سه قسم از خبرهاى غيبى كه مربوط به آيندۀ بشريّت است، نتيجه مى گيريم:

الف - بداء در علامات ظهور تنها در قسم اول است.

ب - بداء در علاماتى كه حتمى است تنها در قسم دوم است.

ج - بداء در قيام قائم از قسم سوم مى باشد.

ص:27

مشكلات احاديث علائم ظهور

اشارة

در احاديث علائم ظهور دو مشكل اساسى وجود دارد يكى از آن دو مربوط به سند اين گونه احاديث است، و ديگرى مربوط به دلالت و فهم آن ها است:

الف - اشكال سندى

اشارة

در صورتى كه قاعدۀ عمومى در روايات تأكيد بر ناحيۀ وثاقت راوى و صدق در گفتار او باشد، با تأمل در اين روايات پى به مشكلات مضاعفى خواهيم برد، زيرا در اين گونه روايات احتمال وضع و جعل، نقل به معنا، احتمال اسقاط از روايت احتمالى بجا است. و اگر قواعد عامه در ساير روايات اقتضاى الغاى اين احتمالات را دارد، در صورتى كه راوى ثقه باشد، اما در مورد رواياتى كه خبر از آينده دارد اين چنين نخواهد بود.

راه حل اشكال از شهيد سيد محمد صدر

شهيد سيد محمد صدر در حلّ اين اشكال راه حلّى را بيان كرده كه دو جنبه دارد: يكى جنبۀ ايجابى و ديگرى جنبۀ سلبى:

جانب ايجابى اين راه حل به اين است كه:

الف - به رواياتى در باب علائم ظهور اخذ كنيم كه مضمون آن در لفظ يا معنا متواتر است، به حدّى كه علم به صحّت آن است.

ب - به مضمونى اخذ شود كه از جهت لفظ يا معنا مستفيض است، به حيثى كه موجب اطمينان به روايات خواهد بود.

ج - به هرمضمونى اخذ شود كه همراه با قراين عامه يا خاصّه اى است كه موجب علم يا اطمينان به صدق خبر خواهد شد و اين راه حل منجرّ مى شود كه بسيارى از علائم ظهور را بتوانيم به اثبات برسانيم.

ص:28

جانب سلبى آن اين است كه هرروايتى كه در او اين شرايط نيست طرد كرده و به آن اعتقاد ننماييم، گرچه مطابق قوانين عمومى در ساير ابواب بتوان به اين گونه اخبار عمل كرد، مثل آن كه خبرى داراى سندى موثوق و معتبر باشد. و با اين طرح جايى براى احتمال نقيصه در معنا يا لفظ، و يا احتمال تغيّر معنا هنگام تغيّر لفظ باقى نمى ماند؛ زيرا اين احتمالات در صورتى است كه خبر واحد باشد و همراه با او قراين مفيد علم يا اطمينان نباشد، ولى در صورتى كه همراه با اين گونه قراين است، ديگر جايى براى اين گونه احتمالات نيست».(1)

ولى به نظر مى رسد كه اين طرح گرچه در سطح تئورى و فرضيه جالب است، ولى در مقام عمل و اجرا انسان را با مشكلات عديده اى مواجه مى سازد؛ زيرا در صورت پياده نمودن شرايط پيشنهادى براى علائم ظهور كمتر حديثى است كه بتواند اين شرايط بر او منطبق باشد.

لذا قبل از هرچيز لازم است به سراغ اسباب و عواملى برويم كه باعث شده ايشان چنين موضعى گرفته و اين شرايط سنگين را براى اخذ به روايات علائم ظهور فرض كرده اند. يكى از اين عوامل احتمال قوى در وضع و جعل اين گونه روايات است. ولى با توجه به اين نكته كه مصالح سياسى و منافع دنيوى از جمله عوامل اساسى در وضع و جعل حديث است، پى خواهيم برد كه احتمال وضع در احاديث علائم ظهور نسبت به احاديث احكام شرعى بسيار ضعيف است؛ زيرا اگرچه در جعل احاديث احكام فرعى احتمال نفع مادّى براى حاكمان

ص:29


1- (1) تاريخ الغيبة الكبرى، ص 180.

جور و گمراه كنندگان جامعه وجود داشته است، ولى اين احتمال در جعل احاديث علائم ظهور اصلا تصوّر نمى رود.

دغدغۀ ديگر سيّد صدر در روايات علائم ظهور وجود نقل به معنا در آن ها است، و اين عمل گرچه در روايات ديگر ضررى نمى رساند؛ زيرا در صورتى كه راوى ضابط و موثّق باشد اين احتمال مرفوع است، ولى در رواياتى كه خبر از آيندۀ بشريّت مى دهد اين چنين نيست؛ زيرا غالبا به صورت رمزى از معصوم صادر شده است.

در رفع اين دغدغه مى گوييم: خوشبختانه اغلب روايات غيبى از علائم ظهور كه از معصوم صادر شده الفاظ و دلالت آن ها واضح است. و اصل اوّلى در ذكر روايات نيز همين است. و رمزى بودن، هدفى در روايات علائم ظهور نيست، بلكه تنها وسيله اى بوده تا در موقعيّت هاى حساس از آن استفاده شود.

با آن كه براى رفع رمزيت و غموض از اين گونه روايات نيز اهل بيت عليهم السّلام قواعدى عمومى وضع كرده اند تا رفع ابهام و غموض و رمزيّت از آن ها شود، و مردم به حقيقت معناى آن ها پى ببرند.

جهت سومى كه مدّنظر سيد محمد صدر بوده و به خاطر آن چنين طرحى را ذكر كرده، احتمال اسقاط برخى از الفاظ روايت در اثناء نقل از ناحيۀ راويان احاديث علائم ظهور است. و قاعدۀ عمومى در ساير روايات گرچه اقتضاى الغاى اين احتمال را دارد؛ زيرا راوى ثقه آن را نقل كرده است. و وثاقت او دليل بر آن است كه اطمينان حاصل شود به اين كه او جميع الفاظ و قراين مرتبط به حديث و گفتار را نقل كرده باشد، ولى اين گونه قواعد عمومى در اخبارى كه مضمون آن ها سخن از اخبار غيبى نيست جارى نمى شود؛ زيرا در اين گونه

ص:30

اخبار احتمال قرائن لفظى يا غير لفظى است كه مخاطب نفهميده است، خصوصا با رمزيتى كه در اين اخبار وجود دارد.

ولى در جواب او براى دفع اين احتمال مى گوييم: اين احتمال تنها در احاديث رمزى است كه به طور حتم در علائم ظهور محدود و اندك است.

همان گونه كه براى كسى كه در علائم ظهور تتبعى داشته باشد اين ادّعا بسيار واضح و روشن است. لذا با در نظر گرفتن اين مطلب جايى براى سخت گيرى سندى در جميع روايات علامات ظهور وجود ندارد.

لذا از آنجا كه روايات علائم ظهور از جمله قضايايى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا يكى از ائمۀ معصومين عليهم السّلام به آن ها خبر داده اند، و اعتقاد به آن ها دربردارندۀ اعتقاد به گفتار آنان نيز هست، به اين جهت به قسم چهارم از روايات علائم ظهور نيز مى توان اعتقاد پيدا كرد و به آن ها نيز اخذ نمود، و آن رواياتى است كه خبر واحد بوده و راوى آن ها معتبر است، گرچه قراين مفيد علم و اطمينان همراه آن ها نباشد. همان گونه كه اهل سنت در باب اخبار علائم ظهور و خبرهاى غيبى كه از پيامبر رسيده اين گونه عمل مى كنند.

حمود بن عبد اللّه تويجرى مى گويد: «در خبرهاى غيبى تواتر شرط وجوب ايمان و اعتقاد به آن ها نيست... بلكه هرحديث صحيح السندى كه از پيامبر در اين باب رسيده، ايمان به آن واجب است، خواه متواتر باشد يا خبر واحد، و اين نظر اهل سنت و جماعت است. آن گاه به آيات و رواياتى تمسك مى كند كه دلالت بر حجيّت خبر واحد دارد».(1)

ص:31


1- (1) اتحاف الجماعة بما جاء فى الفتن و الملاحم و اشراط الساعة، ج 1، ص 7.

دكتر محمّد احمد اسماعيل مقدم مى گويد: «هرحديث صحيح السندى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده ايمان به آن بر هرمسلمانى واجب است، و اين از جمله شهادت به رسالت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «من امر شده ام با مردم به جنگم تا شهادت به وحدانيّت خداوند داده و به من و آنچه آورده ام ايمان آورند...».(1)

محمّد بن ادريس شافعى مى گويد: «هرگاه ثقه اى از ثقه اى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايتى نقل كند آن حديث ثابت است، و هيچ حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را نبايد ترك نمود، مگر حديثى كه معلوم شود خود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با آن مخالفت كرده است».(2)

احمد بن حنبل مى گويد: «هرآنچه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با سند خوب رسيده ما به آن اقرار مى نماييم...».(3)

ب - اشكال دلالى

با قطع نظر از اشكال سندى در روايات علائم ظهور، با مشكلى ديگر در اين نوع روايات روبرو هستيم كه عبارت است از مأنوس نبودن مضمون اين گونه روايات با فهم عرف مردم، و لذا در هيچگونه مسأله اى اين گونه بين علما اختلاف نشده است. ما در اينجا به صورت اختصار به اسباب اختلاف برداشت از اين روايات اشاره مى كنيم و در نهايت به علاج آن مى پردازيم.

ص:32


1- (1) المهدى و فقه اشراط الساعة، ص 23-24.
2- (2) الردّ القويم على المجرم الأثيم، ص 2-3.
3- (3) همان.

منشأ اختلاف در فهم علائم ظهور

اشارة

در سبب اختلاف برداشت ها و اختلاف نظرها در متون علائم ظهور عواملى دخيل اند:

1 - تعارض بين اخبار

تعارض گاهى ناشى از فهم اشتباهى از دو خبرى است كه در آن ادّعاى تعارض شده كه در اصول از آن به تعارض ذاتى تعبير مى شود؛ زيرا اين گونه تعارض ناشى از ذات فقيه يا محقّق است، كه فهم او به اشتباه رفته است و لذا به خيال او بين دو روايت تعارض است درحالى كه با كمترين دقت پى به عدم تعارض خواهيم برد. و غالب اين گونه تعارض ها ناشى از بى اطّلاعى محقق به فرهنگ لغت و قواعد علمى و اطّلاع نداشتن از جميع روايات، و جهل به قراين است كه سبب حصول تعارض ذاتى وهمى شده است.

و گاهى تعارض بين دو خبر ناشى از ذات دو خبر است كه از آن به تعارض موضوعى تعبير مى شود، كه اين نوع تعارض هم مى تواند عواملى همچون نبودن قرائن كه توضيح دهندۀ معناى آن است، به جهت تقيه و نيز تصرّف راوى در روايت، و تقديم و تأخير در مضمون داشته باشد.

غالب اسباب خطا و اختلاف در روايات علائم ظهور ناشى از تعارض ذاتى است نه موضوعى. لذا براى حلّ اختلاف بايد به قواعد جمع عرفى مراجعه نمود.

2 - پراكندگى روايات علائم ظهور

و نيز از جمله مشكلات، پراكندگى اين گونه روايات در كتب مختلف از فقه، تفسير، حديث، اخلاق، تاريخ و عقائد است، كه اين امر سبب شده تا بسيارى از محققين در نتيجه گيرى به اشتباه بيفتد.

ص:33

ولى اين مشكل را نيز مى توان با جمع علائم ظهور در يك موسوعه كه برخى نيز چنين كرده اند، حلّ نمود. و يا اين كه شخص محقّق زحمت كشيده، علائم را در ابواب مختلف و نيز كتاب هاى گوناگون جست وجو نمايد.

3 - دشوارى كلمات

اشارة

يكى ديگر از مشكلات متن هاى روايات علائم ظهور، دشوارى و غموض در فهم كلمات اين نوع احاديث است، همانند اخبارى كه مطالبى را با حساب جمل بيان كرده و نيز رواياتى كه اعتماد بر روش رمزى در تعبير كرده است.

و نيز برخى ديگر به صورت كنايه و مجاز در خطاب آمده است، كه عمدۀ آن ها در خطبه هاى امام على عليه السّلام است.

لذا محققين كه درصدد بررسى علائم ظهورند به كلماتى دشوار و غير مأنوس برمى خورند كه آن ها را متحيّر مى سازد. از باب نمونه در حدود بيست روايت كلمۀ (بنى فلان) آمده است. و نيز در رواياتى ديگر كلماتى را از قبيل: (ستارۀ باشقاوت)، (بيعت بتها) در كوفه، (شروس)، (اصهب)، (ابقع)، (شيصبانى)، (بتو فروخ)، (بنو قنطوراء)، (علج)، (واقعۀ صيلمانيّه) (طالع الشرق يا مشرق)، (كشف هيكل)، (دوران فلك) و ديگر تعبيرات دشوار مشاهده مى كنيم.

منشأ دشوارى كلمات

غموض و دشوارى فهم كلمات و جمله هاى تركيبى مى تواند عواملى داشته باشد كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم.

الف - رمزى بودن: مقصود به رمزيت اين كه جمله اى را بگوييم كه ظهور در

ص:34

معنايى دارد ولى معنايى خلاف ظاهر را از آن اراده كنيم. و مع الأسف از آنجا كه برخى از رمزى بودن آن اطّلاع ندارند، ظاهر آن را تصديق كرده و حمل بر معجزه و خارق العاده نموده اند. و برخى ديگر آن را تكذيب كرده اند.

برخى از كلمات است كه تنها در عصر صدور روايت مأنوس بوده و به كار مى رفته است، و مردم نيز همان معنى را از كلمه استفاده مى كردند، ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا امام عليه السّلام آن كلمات را در مفهومى بكار برده كه در عصر صدور واقعه بكار مى رود. از قبيل اين كه در روايات مى خوانيم: «امام مهدى با شمشير قيام مى كند». كه مقصود قوّت سلاح مناسب در عصر ظهور است، درحالى كه حاضرين در عصر صدور از اين گونه روايات، شمشير مى فهميدند.

ج - حذف و عدم تعرّض خصوصيات: در برخى از روايات علائم ظهور به علامتى اشاره شده ولى به خصوصيات آن اشاره نشده است. از باب نمونه:

تعبير به كشته شدن نفس زكيه و سفيانى شده ولى به اسامى آن دو اشاره اى نشده است يا اشاره شده، ولى به مرور زمان از روايات حذف شده است.

اسباب دشوارى كلمات

سؤال اساسى اين است كه به چه سبب و علّت اين گونه كلمات غامض و رمزى در برخى روايات از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا امام صادر شده است؟ در توجيه اين سؤال مى گوييم:

اولا: قاعده اى است كه متكلّم بايد مطابق فهم مخاطبين سخن بگويد.

متكلم بايد كلماتى را بكار برد كه مخاطب با آن ها مأنوس است، گرچه مقصود ديگرى از آن كلمات داشته باشد، كه اگر به آن تصريح كند مخاطبين نخواهند فهميد.

ص:35

ثانيا: از آنجا كه غالب علائم ظهور خبر از قضايايى است كه در آينده اتفاق خواهد افتاد، و حاكمان ظلم و جور در صورت اطّلاع از آن ها ممكن است درصدد اقداماتى پيشگيرانه برآيند، لذا به جهت تقيه از آنان، مضمون احاديث به صورت غامض و رمزى ذكر شده است.

ثالثا: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا امام برخى از حوادث آينده را به جهت موعظه يا عبرت گيرى يا استشهاد به آن ها ذكر كرده است و حاجتى در اين نبوده كه آن ها را به صورت كامل بيان نمايند، لذا اين خود سبب رمزيت و غموض روايت شده است.

رابعا: اخبار علائم ظهور كمتر از اخبار احكام فقهى در طرح مفاهيم و اسلوب تعبير از افكار دينى نيست، زيرا همان گونه كه در روايات احكام فقهى خطابات عام و خاص، مطلق و مقيّد، مجمل و مبيّن، حقيقت و مجاز به كار رفته و كسى كه فقيه است و قصد دارد احكام را از اين گونه روايات استنباط كند بايد از قواعد استنباط مطّلع باشد، در مورد علائم ظهور نيز اخبار از اين قبيل است. لذا محقق بايد مطّلع از قواعد جمع عرفى بين روايات باشد.

خصوصا اين كه در بحث علائم ظهور احتياج به مقدمات علمى ديگرى است كه كمتر در روايات فقهى به آن ها احتياج است. كه از آن جمله مى توان به چند نمونه اشاره كرد:

الف - تاريخ: صدها وقايع تاريخى است كه در روايات علائم ظهور به آن ها اشاره شده است كه برخى از آن ها تحقّق يافته و برخى ديگر تحقق نيافته است، و اطّلاع از تاريخ مى تواند انسان را در فهم روايات علائم ظهور كمك كند.

ص:36

ب - علم انساب: كمتر محقّقى است كه درصدد بحث از علائم ظهور برآمده باشد و قبل از آن از علم انساب بهره اى نبرده باشد؛ زيرا در برخى از علائم ظهور سخن از اسامى افراد و قبايل و اقوامى است كه قديم الأيام از بين رفته و نابود شده اند، و لذا اين اسم و نام براى ما نامأنوس است، و اين به نوبۀ خود سبب غموض و رمزيت اخبار علائم ظهور شده است.

ج - علم جغرافيا: محققين هنگامى كه با روايات علائم ظهور مواجه مى شوند اسم ده ها مكان و جاى جغرافيايى را مشاهده مى كنند كه محلّ معركه اى عظيم يا نزاعى سياسى بين مردم خواهد شد، كه پيامبر يا امام از آنجا كه اطّلاع به همۀ عالم دارند اسامى آن ها را مى دانند، ولى از آنجا كه اكثر مردم از اين علم بى بهره اند اين گونه روايات سبب غموض و دشوارى در فهم آن ها شده است. و از اينجا پى به اهميّت علم جغرافيا در فهم علائم ظهور و حتى در ديگر علوم مى بريم.

د - علم حساب جمل: علم حساب جمل علمى است كه به جاى حروف از عدد استفاده مى شود. و بيشتر رواياتى كه از طريق اهل بيت عليهم السّلام به صورت حساب جمل رسيده بر تقيه دلالت دارد، عاملى كه باعث شده از حروف و كلمات دست برداشته شود و به جاى آن از اعداد استفاده گردد.

امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: «هرگاه قائم در (514421) ظهور كند...».(1)

و نيز ابو بصير از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: «هرگاه قائم ظهور كند قاريان اهل كوفه درحالى كه مصحف هاى خود را بر گردن و سرنيزه هاى خود

ص:37


1- (1) بحار الانوار، ج 52، ص 386، ح 201.

آويزان كرده نزد او مى آيند، شعارشان يا (642121) يا (247) است، به حضرت عرض مى كنند: اى پسر فاطمه! ما احتياجى به تو نداريم، نزد شما خيرى نيافتيم، از آنجا كه آمديد بازگرديد. آن گاه حضرت آنان را مى كشد تا آن كه خبر دهنده اى باقى نمى ماند».(1)

4 - تعبير از يك علامت به تعبيرهاى مختلف

از جمله مشكلاتى كه در غموض اخبار علائم ظهور مؤثر بوده اين است كه در برخى از موارد از يك علامت به الفاظ مختلف و تعبيرات گوناگون خبر داده شده است. اهل بيت عليهم السّلام از اين اسلوب به جهت تقيه استفاده كرده اند، زيرا آنان در شدّت تقيه و فشار سياسى از طرف دشمنان خود بوده اند.

و لذا بيشتر محققين كه در صدد تحقيق از علائم ظهور برآمده اند به اين نتيجه نرسيده اند كه مقصود به «خراسانى»، و «مروزى»، و «هاشمى» و «مردى از اولاد امام حسين عليه السّلام» كه در روايات، خروجشان از علائم ظهور شمرده شده است، يك رهبر است كه در آخر الزمان ظهور كرده و متصدّى قيامى مى شود كه زمينه ساز ظهور حضرت مهدى عليه السّلام خواهد بود. و نيز نفهميده اند كه مقصود از «سيصيانى» و «عبد اللّه» و «بنى فلان» و «عباسى» و «بنى مرداس» يك شخصيت و رهبر است كه در عصر ظهور مجتمع عراقى را رهبرى خواهد كرد و پرچم او از پرچم هاى ضلالت شمرده شده است.

5 - پيش فرض هاى سابق ذهنى

از جمله كريوه ها و مشكلات در فهم علائم ظهور پيش فرض هايى است

ص:38


1- (1) منتخب الأخبار المضيئة، ص 193.

كه محقّقين از سابق در ذهن خود دارند و مى خواهند با آن پيش فرض ها اخبار علائم ظهور را بفهمند.

از باب نمونه، مرحوم مجلسى روايات زمينه سازان ظهور را بر دولت صفويه منطبق مى سازد؛ زيرا آنان زمينه را براى نشر و گسترش تشيع فراهم ساختند.

6 - تصرّف در اخبار

تصرّف از ناحيۀ راويان يا نساخ احاديث نيز يكى ديگر از عوامل غموض و دشوارى و رمزيت اخبار علائم ظهور به شمار مى آيد. اين تصرّف گاهى با قصد سوء انجام گرفته كه از آن به تحريف و وضع تعبير مى شود. وضع و تحريف در علامات اگرچه نسبت به روايات احكام از مقدار كمترى برخوردار است، ولى مع ذلك همان مقدار اندك اثر سلبى عظيمى براى محقق در فهم روايات ايجاد كرده است.

نمونۀ آن، روايات (پرچم هاى سياه) است كه به عنوان زمينه سازان ظهور معرفى شده اند. اين روايات به رغم كثرت و تواتر برخى الفاظ آن ها، دو كلمه در آن ها وجود دارد كه انسان را به شك انداخته كه مبادا از جعل و وضع بنى عباس در تأييد قيامشان بر ضدّ حكّام بنى العباس باشد. يكى آن كه در برخى روايات كلمۀ (تخرج من خراسان) از خراسان خروج مى كند، آمده است.

و مى دانيم كه ابو مسلم خراسانى نقش بسزايى در تأسيس و تثبيت حكومت بنى عباس داشته است.

و ديگر كلمۀ «فيها خليفة اللّه المهدى» است كه در روايات نبوى آمده است.

ص:39

و لذا منصور دوانيقى از اين روايت به نفع حكومت فرزندش مهدى استفادۀ فراوانى كرد.

ممكن است برخى احتمال جعل اين روايات را در ذهن بپرورانند، ولى با دقت و تأمّل فراوان پى مى بريم كه بنى عباس از اخبار ظهور مهدى عليه السّلام استفادۀ فراوانى در جهت پيروزى انقلاب خود نمودند. مى دانيم كه كلمۀ «خراسان» در روايات نبوى به طور عموم موردنظر نبوده است، بلكه همان گونه كه از روايات اهل بيت قبل از امام صادق عليه السّلام مشاهده مى شود اسمى از «خراسان» در اين نوع علامت يافت نمى شود و به جاى آن از كلمۀ «اهل قم» استفاده شده است، و اين كه اهل قم هستند كه زمينه ساز ظهور حضرت مهدى عليه السّلام خواهند بود. و اين تغيير تعبير و به اصطلاح تاكتيك به جهت جلوگيرى امامان از تحريف در احاديث نبوى و بهره بردارى سوء از اين روايات است.

در كلمۀ (خليفة اللّه المهدى) دو احتمال است: يكى آن كه از وضع و جعل بنى عباس باشد، تا مردم را براى يارى و نصرت مهدى عباسى تحريك كنند، يا اين كه، اين كلمه از پيامبر رسيده ولى با لفظ «خليفة المهدى» كه آن ها كلمۀ اللّه را به آن اضافه كرده اند تا منطبق بر مهدى عباسى شود.

تنها راه خلاصى از احتمال وضع و تحريف به زياده و نقصان در روايات علائم ظهور بررسى تمام روايات باب و تحقيق در سندها و مضامين آن ها است، كه به طور حتم با اين روش محقّق به حقيقت علامت پى خواهد برد.

7 - منطبق شدن علامات بر چند واقعه

از جمله مشكلاتى كه محققين با آن مواجه اند قابليت انطباق برخى از

ص:40

علامات بر چند حادثه است، همانند خبر كشته شدن نفس زكيه، خروج يمانى، پرچم هاى سياه، خروج ترك، هلاكت عبد اللّه عباسى و ديگر علامات.

و از جمله اسباب و عوامل انطباق يك علامت بر چند مصداق، وجود 2 ادّعاهايى از جانب برخى افراد است كه اين خود باعث مى شود انسان در مصداق بودن آن از اين علامت شك پيدا كند. همان گونه كه بنى عباس ادّعا نمودند كه ما مقصود به پرچم هاى سياه هستيم كه در روايات زمينه سازان ظهور مهدى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد شده است.

عامل اساسى اين اشتباه در تطبيق، دقّت نكردن در احاديث و خصوصيات آن ها است، و در صورتى كه به تمام جوانب آن دقت مى شد به طور حتم به اين اشكال تطبيقى گرفتار نمى شدند.

راه صحيح در بررسى علامات ظهور

اشارة

در مورد علامات ظهورسه مشكل اساسى وجود دارد كه بايد مورد بررسى قرار گيرد:

1 - اثبات علامت به دليل معتبر

2 - خارج كردن علامات از قالب غموض و ابهام.

3 - كشف قواعد يقينى براى اثبات يا نفى تحقق علامت در خارج.

براى هريك از اين مشكلات راهى خاص به جهت علاج آن وجود دارد.

الف - راه اثبات علامت

براى اثبات صحّت روايات علائم ظهور و تمييز آن ها از روايات جعلى،

ص:41

اعتماد بر طريق وثوق به رجال احاديث و اطمينان به صدور روايات از معصوم است.

روايات علائم ظهور از حيث سند بر دو نوع اند:

نوع اوّل: رواياتى كه متواتر يا مستفيض يا صحيح يا معتبر است به درجه اى كه پايين تر از صحيح مى باشد، و يا اين كه سند آن ها ضعيف است ولى مؤيّدات و شواهدى در روايات ديگر دارد كه با سند صحيح وارد شده است.

نوع دوّم: رواياتى كه به سندهاى غير معتبر وارد شده يا اصلا سند ندارد، و از طرف ديگر در روايات معتبر نيز شواهد و مؤيّدات كه منجرّ به اطمينان شود در آن ها نيست.

قاعدۀ عمومى براى جميع اخبار از نوع اول آن است كه تمام آن ها قابل اثبات اند، مگر در صورتى كه با دليل معارض مواجه گردد، كه از قابليّت اثبات ساقط مى گردد.

ولى نوع دوم از روايات را بايد در ابتدا بر ادلۀ تعارض عرضه كرد، اگر معارض دارد از اعتبار ساقط است، وگرنه به آن عمل مى شود و اگر جنبۀ اعتقادى دارد، مورد اعتقاد واقع مى شود، اگرچه درجۀ اعتبار آن از روايات معتبر پايين تر است؛ زيرا عمدۀ اين گونه روايات بار عملى و وظيفۀ دينى ندارند. يا لااقلّ نسبت به صحّت يا سقم آن حكمى نمى شود، و سكوت اختيار مى گردد.

مقصود به دليل معارض اعمّ از معناى متعارف اصولى در باب تعارض است. و مراد آن است كه يكى از اين سه معنا نباشد.

1 - دليلى كه اثبات كند اين علامت جعلى است در بين نباشد.

ص:42

2 - علامت، معارض با مفهوم يا حكمى از احكام اسلام و مفاهيم عقائدى و تشريعى يا قواعد عقلى و علمى مسلّم نباشد.

3 - علامت، معارض با علامت ديگر نباشد تا منجرّ به سقوط علامت از اعتبار گردد، مگر در صورتى كه سند يكى صحيح و سند ديگرى ضعيف باشد.

ب - راه روشن شدن علامت

براى روشن شدن علامت ها و خارج كردن آن ها از غموض و دشوارى در فهم مى توان به دو نوع مقدمۀ علمى تمسك جست:

1 - مقدمات علمى كه در مورد روايات فقهى نيز مورد استفاده واقع مى شود؛ زيرا همان گونه كه در روايات فقهى، عام و خاص، مجمل و مبيّن، مطلق و مقيّد، و حقيقت و مجاز به كار مى رود، در مورد روايات علائم ظهور نيز چنين است. و طريق جمع بين اين گونه روايات، با در نظر گرفتن عنصر فهم اجتماعى براى روايات علائم ظهور روشن است؛ زيرا در اين نوع روايات دو مسألۀ مهم در نظر گرفته شده است: يكى تقيّه از حكّام جور، و ديگرى مسألۀ سخن گفتن با مردم به قدر فهم آنان، كه بسيارى از علامات ظهور با توجه به اين دو موضوع صادر شده است.

2 - مقدمات علمى كه مربوط به خصوص علائم ظهور است كه مهمترين آن ها: تاريخ، جغرافيا، علم انساب، علم حساب جمل و اصطلاحاتى مربوط به علائم ظهور است.

با ملاحظۀ اين نوع از مقدمات علمى به طور حتم كثيرى از معضلات و دشوارى هاى فهم روايات علائم ظهور برطرف مى شود.

ص:43

ج - راه تطبيق علامات ظهور

براى روشن شدن راه صحيح براى اثبات يا نفى علامتى در خارج مى توان قواعدى را بيان داشت تا با اعمال آن ها پى به حقيقت آن ها برد:

1 - اوصاف آن علامت را به صورت دقيق در نظر گرفته و بر واقع خارجى تطبيق نمود.

2 - با دليل ثابت شود كه آن علامت در زمان سابق در خارج تحقق پيدا نكرده است.

3 - احتمال تحقق آن را در زمان آينده نفى كند.

با پياده كردن اين سه قاعده مى توان قطع پيدا كرد كه فلان واقعۀ تاريخى تطبيق فلان علامت ظهور است.

ص:44

بررسى برخى از علائم ظهور

اشارة

بعد از بررسى كلّى احاديث علائم ظهور از حيث سند و دلالت به بررسى برخى از علائم ظهور مى پردازيم:

الف - قرآن و علائم ظهور

با مراجعه به قرآن كريم پى مى بريم كه در آيات بسيارى اشاره به مسألۀ علائم ظهور شده است. اينك به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

آيۀ اوّل: خداوند متعال مى فرمايد: وَ لَوْ تَرىٰ إِذْ فَزِعُوا فَلاٰ فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكٰانٍ قَرِيبٍ * وَ قٰالُوا آمَنّٰا بِهِ وَ أَنّٰى لَهُمُ التَّنٰاوُشُ مِنْ مَكٰانٍ بَعِيدٍ؛ (1)«و اگر ببينى كه فريادشان بلند مى شود امّا نمى توانند [از عذاب الهى] بگريزند و آن ها را از جاى نزديكى مى گيرند. مى گويند: به حقّ ايمان آورديم ولى چگونه مى توانند از فاصلۀ دور به آن دسترسى پيدا كنند».

جمله أُخِذُوا مِنْ مَكٰانٍ قَرِيبٍ به خسف بيداء تفسير شده است.

ابو حمزۀ ثمالى از امام سجاد عليه السّلام نقل مى كند كه مقصود به آيه: لشكرى است كه در سرزمين بيداء به زمين فروخواهند رفت...(2)

آيۀ دوم: خداوند متعال مى فرمايد: وَ مٰا يَنْظُرُ هٰؤُلاٰءِ إِلاّٰ صَيْحَةً وٰاحِدَةً مٰا لَهٰا مِنْ فَوٰاقٍ * وَ قٰالُوا رَبَّنٰا عَجِّلْ لَنٰا قِطَّنٰا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسٰابِ ؛ (3)«اين ها جز يك صيحۀ آسمانى را انتظار نمى كشند كه هيچ مهلت و بازگشتى براى آن وجود ندارد. و آن ها گفتند: پروردگارا! بهرۀ ما را از عذاب هرچه زودتر قبل از روز حساب به ما ده».

ص:45


1- (1) سورۀ سبأ، آيات 51-52.
2- (2) بحار الانوار، ج 52، ص 186، ح 11.
3- (3) سوره ص، آيات 15-16.

آيۀ فوق اشاره به صيحه اى آسمانى دارد كه از علائم ظهور در آخر الزمان شمرده شده است.

امام صادق عليه السّلام فرمود: «روزها و شب ها نمى گذرد تا آن كه منادى از آسمان ندا مى دهد. اى اهل حقّ كناره بگيريد. اى اهل باطل كناره گيريد. هركدام از يكديگر كناره مى گيرند.

راوى مى گويد: به حضرت عرض كردم: آيا بعد از آن ندا با هم جمع مى شوند؟ حضرت فرمود: هرگز؛ زيرا خداوند در كتابش مى فرمايد: مٰا كٰانَ اللّٰهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّٰى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (1) ؛ «چنين نبود كه خداوند مؤمنان را به همان گونه كه شما هستيد واگذارد مگر آن كه ناپاك را از پاك جدا سازد».

آيۀ سوم: وَ لَوْ فَتَحْنٰا عَلَيْهِمْ بٰاباً مِنَ السَّمٰاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ * لَقٰالُوا إِنَّمٰا سُكِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (2) ؛ «و اگر درى از آسمان به روى آنان بگشاييم و آن ها پيوسته در آن بالا روند. باز مى گويند: ما را چشم بندى كرده اند، بلكه ما سحر شده ايم».

كلمۀ «لو» در امور ممتنع استعمال مى شود، ولى نظائر اين قضيه دلالت بر وقوع و تحقق آن دارد. و در حقيقت آيه اشاره به اخبار غيبى دارد كه بشر با پيشرفت علمى خود به آن مى رسد، پيشرفتى كه با آن توانسته است زمين و آسمان را تحت تسخير خود درآورد.

آيۀ چهارم: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتٰابِ إِلاّٰ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ

ص:46


1- (1) سوره آل عمران، آيه 179.
2- (2) سوره حجر، آيات 14-15.

يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً (1) ؛ «و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اين كه پيش از مرگش به او ايمان مى آورد و روز قيامت بر آن ها گواه خواهد بود».

در مرجع ضمير «به» اختلاف است كه آيا به عيسى بن مريم عليه السّلام بازمى گردد؛ يا به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشهور بر آن است كه ضمير به حضرت عيسى عليه السّلام برمى گردد؛ زيرا در سياق آيات ذكرى از پيامبر اسلام به ميان نيامده است. خصوصا اين كه با رجوع ضمير به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بايد ضمير به صورت مخاطب آورده شود نه غايب.

در مرجع ضمير «موته» نيز اختلاف است. برخى آن را به اهل كتاب از يهود و نصارا بازگردانده اند، يعنى هرفردى از اهل كتاب قبل از مرگش به عيسى ايمان مى آورد. ولى اين احتمال صحيح نيست؛ زيرا ايمان اختصاص به حضرت عيسى ندارد، بلكه شامل هرحقى مى شود كه آن را در زمان حياتش انكار كرده است، ولى اين ايمان او را سودى نمى دهد.

برخى ديگر ضمير «موته» را به حضرت مسيح عليه السّلام بازمى گردانند كه در اين صورت معناى آيه چنين مى شود: «زمانى براى اهل كتاب فرارسد كه در روى زمين كسى از آنان باقى نمى ماند مگر آن كه حضرت مسيح عليه السّلام قبل از مرگش ايمان آورد». اين احتمال صحيح است.

ابن كثير دمشقى در ذيل آيۀ شريفه مى گويد: «عيسى بن مريم قبل از وفاتش به زمين برمى گردد و اهل كتاب كه در او اختلاف كرده اند به او ايمان مى آورند...».(2)

ص:47


1- (1) سوره نساء، آيه 159.
2- (2) نهاية البداية و النهاية، ج 1، ص 150.

آيۀ پنجم: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوٰالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ الصّٰابِرِينَ (1) ؛ «و قطعا همۀ شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها آزمايش مى كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان».

مجلسى به سندش از محمّد بن مسلم نقل مى كند كه فرمود: از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه فرمود: «انّ لقيام القائم علامات تكون من اللّه عز و جل للمؤمنين. قلت: و ما هى جعلنى اللّه فداك؟ قال: قول اللّه عزّ و جلّ:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يعنى المؤمنين قبل خروج القائم...»؛ (2)«همانا براى قيام قائم علاماتى است از جانب خداوند كه براى مؤمنين معيّن شده است. محمّد بن مسلم مى گويد: عرض كردم: آن ها چيست فدايت گردم؟ فرمود: قول خداوند عزّ و جلّ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يعنى مؤمنين را قبل از خروج قائم عليه السّلام...».

ص:48


1- (1) سوره بقره، آيه 155.
2- (2) بحار الانوار، ج 52، ص 202-203، ح 28.

ب - روايات و علائم ظهور

اشارة

حوادث قبل از ظهور كه نزديك به عصر ظهور تحقق مى يابد را مى توان بر دو دسته تقسيم كرد:

1 - حوادث طبيعى يا آسمانى كه دست بشر در آن دخالت ندارد.

2 - حوادث اجتماعى كه بازگشت آن به تصرّف مردم است.

مقصود ما از حوادث طبيعى، حوادثى است كه در عالم طبيعت ولو به صورت اعجازى اتفاق خواهد افتاد. اين گونه حوادث و علائم گرچه بسيار است، ولى در اينجا علائمى را دنبال مى كنيم كه در روايات تكيۀ فراوانى بر آن ها شده است.

1 - خسوف و كسوف

اشارة

مقصود از خسوف و كسوف، حدوث آن دو به صورت غير عادى است، يعنى به جاى اين كه كسوف در اول ماه و خسوف در وسط ماه رخ دهد، همان گونه كه عادت چنين است، حدوث اين دو برخلاف مى باشد، به اين كه حدوث كسوف در وسط ماه و حدوث خسوف در اوايل ماه اتفاق مى افتد.

روايات

1 - شيخ طوسى به سندش از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: «آيتان تكونان قبل القائم لم تكونا منذ هبط آدم عليه السّلام الى الارض: تنكسف الشمس فى النصف من شهر رمضان، و القمر فى آخره. فقال رجل: يابن رسول اللّه! تنكسف الشمس فى آخر الشهر و القمر فى النصف؟ فقال ابو جعفر عليه السّلام: انّى

ص:49

لأعلم بما تقول، و لكنّهما آيتان لم تكونا منذ هبط آدم»؛ (1)«دو نشانه قبل از قيام قائم تحقق مى يابد كه از زمان فرودآمدن حضرت آدم در زمين تحقّق نيافته است: يكى كسوف خورشيد در نيمۀ ماه رمضان، و ديگرى خسوف ماه در آخر ماه رمضان. شخصى سؤال كرد: اى پسر رسول خدا! كسوف خورشيد در آخر ماه و خسوف ماه در وسط ماه است. حضرت فرمود: من مى دانم كه چه مى گويى، ولى اين دو آيه اى هستند كه از زمان هبوط آدم تحقق نيافته است».

2 - دارقطنى نيز در سنن خود از امام محمّد باقر عليه السّلام نقل كرده كه فرمود:

«انّ لمهديّنا آيتين لم تكونا منذ خلق اللّه السموات و الارض. ينكسف القمر لاوّل ليلة من رمضان و تنكسف الشمس فى النصف منه، و لم يكونا منذ خلق اللّه السماوات و الارض»؛ (2)«همانا براى مهدى ما دو نشانه است كه از زمان خلقت آسمان ها و زمين اين گونه نبوده است، يكى خسوف ماه در شب اول ماه رمضان و ديگرى كسوف خورشيد در نيمۀ دوم ماه رمضان، و اين دو واقعه از هنگام خلقت آسمان ها و زمين نبوده است».

3 - نعمانى به سندش از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: «علامة خروج المهدى كسوف الشمس فى شهر رمضان يوم ثلاث عشر او اربع عشر منه»؛ (3)«علامت خروج مهدى عليه السّلام كسوف خورشيد در روز سيزدهم يا چهاردهم ماه رمضان خواهد بود».

ص:50


1- (1) الغيبة، ص 444، كافى، ج 8، ص 212، الارشاد، ج 2، ص 374.
2- (2) سنن دارقطنى، ج 2، ص 51.
3- (3) غيبت نعمانى، ص 272، بحار الانوار، ج 52، ص 242.

4 - شيخ مفيد در كتاب «الارشاد» كسوف خورشيد در نيمۀ ماه رمضان و خسوف ماه در آخر رمضان برخلاف عادت هميشگى را از علائم ظهور حضرت مهدى عليه السّلام قرار داده است.(1)

بررسى واقعه

در اينجا لازم است اين دو حادثه را مورد بررسى قرار دهيم كه آيا به صورت اعجازى تحقق مى يابد، يا طبيعى، و اگر به صورت طبيعى است چگونه واقع خواهد شد.

در حدوث اين دو واقعه چند احتمال و نظريه است:

1 - اين دو واقعه با محاسبۀ علمى عادى قابل انطباق و تحقق است، ولى با تغيير در زمان. اين نظريه مطابق علم جديد قابل مناقشه است.

2 - اين دو حادثه در كرات ديگر از منظومۀ شمسى مشاهده مى شود، كه اين احتمال با ظاهر روايات منافات دارد؛ زيرا ظهور روايات در آن است كه كسوف و خسوف بالنسبه به ساكنين روى زمين است نه ساكنين ماه يا مريخ.

3 - حدوث اين دو به توسط جرمى باشد كه در فضا به طور ناگهانى پيدا مى شود، اجرامى كه امروزه از آن ها به اجرام و اشياء سرگردان در هوا ياد مى شود، كه گاه بين ماه و خورشيد فاصله مى شود و با آن ها خسوف ايجاد شده، يا بين خورشيد و زمين فاصله مى شود كه با آن كسوف تحقّق مى يابد.

4 - تحقّق خسوف و كسوف به توسط جرمى باشد كه از زمين جدا مى شود، زيرا ممكن است بشر با پيشرفت علمى و تكنيكى كه دارد بتواند تكه هايى

ص:51


1- (1) اعلام الورى، ج 2، ص 285.

عظيم از كرۀ زمين را جدا ساخته و آن را در هوا معلّق گرداند، و در نتيجه باعث خسوف يا كسوف گردد.

5 - تحقق اين دو به نحو اعجاز و خرق قانون طبيعت باشد. اين احتمال را مى توان با قراينى تأييد نمود:

الف - در غالب روايات باب اين گونه تعبير آمده است كه: اين دو حادثه از زمان حضرت آدم عليه السّلام تا آن زمان تحقّق نيافته است، و اگر اين دو حادثه طبيعى مى بود بايد در خلال وجود بشريّت بيش از يكبار در خارج تحقق مى يافت.

ب - اعجازى بودن اين دو علامت با علائم ظهور حضرت مهدى عليه السّلام سازگارى و مناسبت دارد.

2 - صيحه و فزع آسمانى

اين دو علامت نيز در روايات به عنوان علائم ظهور حضرت مهدى عليه السّلام معرفى شده است، ما در اينجا هردو را با هم ذكر مى كنيم؛ زيرا احتمال دارد كه هردو يك علامت باشند.

1 - شيخ صدوق به سندش از امام باقر عليه السّلام در حديثى نقل مى كند كه فرمود: «... و صيحة من السماء في شهر رمضان...»؛ (1)«و همانا از علائم خروج مهدى عليه السّلام حدوث صيحه اى در ماه رمضان است».

2 - امام صادق عليه السّلام نيز پنج علامت را از علائم حتمى ظهور برشمرده كه يكى از آن ها صيحۀ آسمانى است.(2)

ص:52


1- (1) كمال الدين، ص 328، ح 7، اعلام الورى، ج 2، ص 233.
2- (2) همان، ص 650، ح 16.

3 - نعمانى به سند خود از امام صادق عليه السّلام در حديثى نقل مى كند كه فرمود:

«و فزعى در ماه رمضان حادث خواهد شد... و زنان جوان را سراسيمه از پشت پرده ها بيرون مى آورد خواب را بيدار و بيدار را به فزع وامى دارد».(1)

4 - مهم ترين روايتى كه دلالت بر وقوع صيحۀ آسمانى دارد نامه و توقيعى است كه از ناحيۀ امام زمان عليه السّلام به سفير آخر خود على بن محمّد سمرى نوشته شده است، توقيعى كه در آن، خبر از انتهاى سفارت با وفات او مى دهد و مى فرمايد: «ألا فمن ادعى المشاهدة قبل خروج السفيانى و الصيحة فهو كذّاب مفتر»؛ (2)«آگاه باش، هركس قبل از خروج سفيانى و صيحه ادّعاى مشاهده نمايد او دروغگو و تهمت زننده است».

در اينجا دربارۀ صيحه و فزع آسمانى چند نظريه وجود دارد:

1 - اين كه مقصود به صيحه و فزع يكى است و مراد به آن صدايى عظيم است كه از آسمان شنيده مى شود، و اين صدا به طريق معجزه حاصل مى شود.

صدا هيچ معنايى ندارد و تنها به مانند رعد و برقى است كه شنيده مى شود.

ولى اين احتمال صحيح به نظر نمى رسد؛ زيرا در برخى روايات اين گونه تعبير شده كه اين صيحه از طرف جبرئيل است كه جميع خلايق را مورد خطاب قرار مى دهد. و به طور طبيعى بايد اين صيحه داراى مفهوم و معنا باشد.

2 - اين كه مراد به صيحه همان ندايى باشد كه از جبرئيل صادر مى شود.

3 - اين كه مقصود به صيحه و فزع امرى طبيعى و غير اعجازى باشد، به اين معنا كه مقصود از فزع وجود رعب عمومى باشد كه به جهتى خاص از

ص:53


1- (1) غيبت نعمانى، ص 252.
2- (2) احتجاج طبرسى، ج 2، ص 297.

قبيل جنگ جهانى يا مرضى فراگير همۀ عالم را دربر مى گيرد. ولى اين احتمال با ظواهر روايات سازگارى ندارد.

4 - احتمال ديگر اين كه مقصود به صيحه عذاب دنيوى و جنگ هاى جهانى باشد كه به توسط خود بشر قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السّلام تحقق مى يابد همانند انفجارهاى اتمى در سرتاسر عالم در يك زمان، به اين نحو كه اصل اين گونه انفجارها در اروپا و آمريكا و روسيه و چين تحقق مى يابد، ولى مسلمين از آن در امان هستند و تنها صداى آن ها به گوش مسلمين مى رسد.

3 - نداى آسمانى

اشارة

روايات در اين باب بر سه دسته است:

1 - رواياتى كه دلالت بر وجود ندا به صورت اجمال دارد و اين كه ندا از علائم حتمى ظهور حضرت مهدى عليه السّلام است.

شيخ صدوق به سندش از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: «خمس قبل قيام القائم... المنادي ينادي من السماء»؛ (1)«پنج علامت است كه قبل از قيام قائم در خارج تحقق مى يابد، آن گاه يكى از آن ها را نداى منادى از آسمان برمى شمارد».

شيخ مفيد به سندش از ابى حمزۀ ثمالى نقل مى كند: به امام باقر عليه السّلام عرض كردم: «خروج السفيانى من المحتوم؟ قال: نعم، و النداء من المحتوم»؛ (2)«آيا خروج سفيانى از علائم حتمى است؟ فرمود: آرى. و ندا نيز از علائم حتمى ظهور است».

ص:54


1- (1) كمال الدين، ص 649.
2- (2) ارشاد، ص 371.

2 - دستۀ دوم رواياتى است كه دلالت دارد بر اين كه دو گونه ندا وجود دارد يكى نداى به حقّ كه در ابتدا حاصل مى شود و ديگرى نداى به باطل كه بعد از نداى به حقّ است.

نعمانى به سند خود از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند كه در حديثى طولانى فرمود: «ينادي مناد من السماء باسم القائم عليه السّلام فيسمع من بالمشرق و من بالمغرب... و في آخر النهار صوت الملعون ابليس... فاتبعوا الصوت الأوّل و ايّاكم و الأخير ان تفتنوا به»؛ (1)«شخصى از آسمان به اسم قائم ندا مى دهد، اين صدا را هركسى كه در مشرق و مغرب عالم باشد مى شنود... و در پايان روز صدايى از شيطان ملعون شنيده مى شود... و در آخر مى فرمايد: متابعت از صوت اوّل كنيد، و مبادا كه گول صداى آخر را بخوريد».

سيوطى به سندش از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: «ينادي مناد من السماء: انّ الحق في آل محمّد، ينادي مناد من الأرض: انّ الحقّ في آل عيسى أو قال: العباس شك فيه. و إنّما الصوت الأسفل كلمة الشيطان، و الصوت الأعلى كلمة اللّه العليا»؛ (2)«شخصى از آسمان ندا مى دهد: حقّ با آل محمّد است.

و شخصى ديگر از زمين صدا مى دهد: حق با آل عيسى است يا فرمود با آل عباس است. صوت دوم از شيطان و صوت اول كلمۀ خداوند بزرگوار است».

3 - در برخى از روايات اشاره شده كه ندا به اسم قائم است:

شيخ صدوق به سندش از امام باقر عليه السّلام در حديثى نقل مى كند كه فرمود:

«و من علامات خروجه: خروج السفياني... و مناد ينادي من السماء باسمه

ص:55


1- (1) غيبت نعمانى، ص 254.
2- (2) الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 151.

و اسم ابيه»؛ (1)«از علامات خروج مهدى، خروج سفيانى... و نداى شخصى از آسمان به اسم مهدى و اسم پدرش مى باشد».

نعمانى به سندش از ابى بصير نقل مى كند كه به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: فدايت گردم چه زمانى قائم خروج مى كند؟ حضرت فرمود: «يا ابا محمّد! انّا اهل بيت لا نوقّت... و لا يخرج القائم حتّى ينادي باسمه من جوف السماء في ليلة ثلاث و عشرين في شهر رمضان ليلة جمعة. قلت: بم ينادي، قال: باسمه و اسمه ابيه»؛ (2)«اى ابا محمّد! ما اهل بيت، كسانى هستيم كه وقت معيّن نمى كنيم... آن گاه فرمود: قائم خروج نمى كند تا آن كه از وسط آسمان شخصى به اسم او در شب بيست و سوم ماه رمضان، شب جمعه ندا مى دهد.

ابو بصير پرسيد: به چه چيز ندا مى دهد؟ حضرت فرمود: به اسم او و اسم پدرش».

مفهوم مجموع اخبار

از مجموع اخبار صيحه و فزع و نداى آسمانى استفاده مى شود كه تمام آن ها به يك معناى مشترك اشاره دارد، گرچه با تعبيرهاى مختلف وارد شده است. و بر اين ادّعا مى توان شواهدى را اقامه نمود:

الف - اين كه صيحه و ندا هردو يك زمان يعنى يك شب جمعه بيست و سوم از ماه رمضان معين شده است.

ج - و نيز در آثار اين دو آمده است كه اهتمام زيادى به آن شده و خواب را بيدار و... مى كند.

ص:56


1- (1) كمال الدين، ص 328، ح 7.
2- (2) غيبت نعمانى، ص 290.

4 - نزول باران فراوان

در برخى روايات علائم ظهور، نزول باران فراوان نيز يكى از علائم ظهور شمرده شده است. اينك به برخى از اين روايات اشاره مى كنيم:

شيخ طبرسى به سند خود از امام صادق عليه السّلام در حديثى دربارۀ امام زمان عليه السّلام نقل مى كند: «اذا آن قيامه مطر الناس جمادي الآخرة و عشر ايام من رجب مطرا لم ير الناس مثله»؛(1) ؛ «هرگاه زمان قيام قائم نزديك شود در ماه جمادى الاخر و دهۀ اوّل از رجب باران فراوانى بر مردم خواهد باريد كه هرگز مثل آن را نديده اند».

شيخ مفيد مى فرمايد: «رواياتى دربارۀ علائم ظهور قائم مهدى عليه السّلام وارد شده كه دلالت بر وقوع حوادث و نشانه هايى بر قيام حضرت دارد. آن گاه تعدادى از اين علامات را برمى شمارد، و مى گويد: «ثمّ يختم ذلك باربع و عشرين مطرة تتصل فتحيى بها الارض و تعرف بركاتها»؛ (2)«ختم تمام علامات به اين است كه بيست و چهار روز به صورت متّصل باران مى بارد، و زمين به توسط آن آباد و بركات آن معلوم مى گردد».

در صورت حمل اين گونه روايات بر ظاهر، حكمت آن بر همگان روشن خواهد بود؛ زيرا قرار است كه در عصر ظهور، نعمت الهى همۀ مردم را فراگيرد و همه در رفاه و آسايش زندگى كنند.

نزول باران گرچه به صورت طبيعى و عادى خواهد بود، ولى وقت و مقدار

ص:57


1- (1) اعلام الورى، ج 2، ص 290، بحار الانوار، ج 52 ص 337، ح 77.
2- (2) ارشاد، ج 2، ص 370.

آن از برخى روايات استفاده مى شود كه به صورت اعجازى است، تا آن اهدافى كه از حكومت عالمى حضرت مهدى عليه السّلام است به توسط اين باران تأمين شود.

5 - خروج دجال

اشارة

رواياتى كه در مورد خروج دجال در آخر الزمان و قبل از خروج امام مهدى عليه السّلام وارد شده بسيار است، ولى بيشتر آن ها در مصادر حديثى اهل سنت يافت مى شود و در مصادر حديثى شيعه كمتر از اين علامت ياد شده است.

روايات در اين مطلب اتفاق دارند كه خروج او از علامات قيامت است.

و اين كه او متولد شده و از زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله زنده است. او كسى است كه كارهاى خارق العاده و سحرآميز انجام داده و در نتيجه مردم را گمراه مى سازد.

او كسى است كه ادّعاى ربوبيّت كرده و... و در آخر امر، امام مهدى عليه السّلام و حضرت مسيح عليه السّلام او را خواهند كشت.

بخارى به سندش از انس بن مالك نقل مى كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«يجىء الدجال حتى ينزل فى ناحية المدينة ثم ترجف المدينة ثلاث رجفات فيخرج اليه كل كافر و منافق»؛ (1)«دجال خروج مى كند تا آن كه در ناحيه اى از مدينه فرود مى آيد، در مدينه سه بار اعلان آماده باش جنگ داده مى شود، آن گاه به سوى او هركافر و منافقى حركت مى كند».

صفات دجال در مصادر عامه

اهل سنت در مورد صفات و خصوصيات دجال مطالب مختلفى را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده اند. اينك به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

ص:58


1- (1) صحيح بخارى، ج 8، ص 102.

1 - پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امّتش را از او برحذر داشته است:

بخارى به سندش از انس نقل مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «ما بعث نبىّ إلاّ انذر امّته الأعور الكذاب...»؛ (1)«هيچ پيامبرى مبعوث به رسالت نشد مگر آن كه امّتش را از اعور كذّاب برحذر داشت...».

2 - پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از فتنۀ او به خدا پناه برد

بخارى به سندش از عايشه نقل مى كند كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه در نمازش از فتنۀ دجال به خداوند پناه مى برد.(2)

3 - دجال كافر است.

بخارى در همان حديث سابق از انس نقل مى كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«... مكتوب بين عينيه: كافر»؛ (3)«بين دو چشم او نوشته شده: او كافر است».

4 - ادّعاى ربوبيّت مى كند.

ابن ماجه به سندش از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه دربارۀ صفت دجال فرمود: «فيقول: انا ربّكم»؛ (4)«... او مى گويد من پروردگار شما هستم».

5 - طول عمر دجّال

مسلم در صحيح خود حديث مفصّلى را به عنوان حديث جساسه نقل كرده است. در آن حديث دجال مى گويد: «انا المسيح و إنّي اوشك أن يؤذن لي في الخروج...»؛ (5)«من مسيحم، نزديك است كه به من اذن خروج داده شود...».

ص:59


1- (1) صحيح بخارى، ج 2، ص 103، صحيح مسلم، ج 8، ص 195.
2- (2) همان، ج 1، ص 202، و 8، ص 103.
3- (3) همان.
4- (4) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1360؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 536.
5- (5) صحيح مسلم، ج 8، ص 205.

و از آنجا كه هنوز اذن خروج به او داده نشده لذا طبيعتا عمر او طولانى است.

6 - همراه او آب و آتش است.

بخارى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در مورد دجال نقل مى كند: «انّ معه ماء و نارا، فناره ماء بارد و ماؤه نار»؛ (1)«همانا با او آب و آتش است. آتش او آب گوارا است، و آب او آتش است».

مسلم نيز نقل مى كند: «انّ الدجال يخرج و انّ معه ماء فنار تحرق، و امّا الذى يراه الناس نارا فماء بارد عذب. فمن ادرك ذلك منكم فليقع فى الذى يراه نارا فانّه ماء عذاب طيّب»؛ (2)«همانا دجّال خروج مى كند در حالى كه با او آب و آتش است. آنچه را كه مردم به صورت آب مى پندارند آن آتشى سوزان است، و آنچه را كه مردم به صورت آتش مى بينند آن آب خنك و گوارا است.

هركس از شما آن را درك كرد بايد وارد آن چيزى شود كه آتش ديده است كه در حقيقت آب گوارا و پاك است».

7 - حضرت مسيح عليه السّلام هنگام فرود آمدن بر زمين او را خواهد كشت.

مسلم در چند حديث كه نقل كرده به اين موضوع اشاره كرده است از جمله اين كه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در توصيف دجال نقل مى كند كه فرمود: «فبينما هو كذلك اذ بعث اللّه المسيح بن مريم فينزل عند المنارة البيضاء شرقى دمشق... فيطلبه حتى يدركه بباب لدّ فيقتله»؛ (3)«در اين هنگام خداوند مسيح

ص:60


1- (1) صحيح بخارى، ج 8، ص 103.
2- (2) صحيح مسلم، ج 8، ص 196.
3- (3) صحيح مسلم، ج 8، ص 198.

بن مريم را مبعوث مى كند، او در كنار منارۀ سفيد رنگى در قسمت شرقى دمشق فرود مى آيد... دجال را دنبال مى كند تا اين كه او را در كنار درب لدّ مى يابد و به قتل مى رساند».

امور خارق العاده اى كه از دجال صادر مى شود

اهل سنت در مصادر روايى خود امور خارق العاده اى را به دجال نسبت داده اند كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1 - كور را بينا و برص را خوب مى كند.(1)

2 - مرده را زنده مى كند.(2)

3 - كسى را مى كشد، سپس او را زنده مى كند.(3)

4 - همراه او بهشت و آتش است.(4)

5 - با او نهرى از آب سفيد و نهرى از آتش است.(5)

6 - دعاى او مستجاب است، به آسمان امر مى كند، مى بارد. به زمين دستور مى دهد، مى رويد. از مردم چيزى مى خواهد، اگر كوتاهى كنند همۀ اموالشان به او ملحق مى گردد. از خرابى عبور مى كند، گنج هاى آن بيرون آيد.(6)

احتمالات در «دجّال»

در رابطۀ با دجّال كه روايات اهل سنت بر آن تأكيد فراوان نموده اند احتمالات متعددى داده شده است اينك به برخى از آن ها پرداخته و احتمال

ص:61


1- (1) مسند احمد، ج 5، ص 13.
2- (2) همان.
3- (3) مستدرك حاكم، ج 4، ص 537، مسند احمد، ج 3، ص 36، صحيح بخارى، ج 2، ص 223.
4- (4) مسند احمد، ج 5، ص 435.
5- (5) معجم الكبير، ج 2، ص 56.
6- (6) صحيح مسلم، ج 8، ص 197، مسند احمد، ج 4، ص 181.

اقرب به واقع را بيان خواهيم كرد:

1 - دجّال شخصى حقيقى است: يكى از احتمالات در مورد دجّال آن است كه او شخصى حقيقى است كه در سايۀ حكومت جهانى به رهبرى امام مهدى عليه السّلام كارهاى خارق العاده اى را در قالب سحر و جادو انجام مى دهد.

استاد على كورانى مى گويد: «اقوى الاحتمالات في امره ان يكون شخصا حقيقيا...»؛ (1)«قوى ترين احتمال ها در امر دجال اين است كه او را شخصى حقيقى بدانيم».

2 - دجال، همان شيطان است: احتمال ديگرى كه در مورد دجال داده شده اين كه او همان شيطان «ابليس» است كه از خداوند متعال درخواست نمود تا روز قيامت زنده مانده و به او مهلت داده شود، و خداوند متعال نيز به او مهلت داد. و در برخى از روايات آمده است كه قتل او در روز و وقت معلوم كه همان وقت ظهور است به دست امام مهدى عليه السّلام خواهد بود.

3 - دجال، همان سفيانى است: احتمال ديگرى كه در رابطۀ با دجّال وجود دارد آن است كه او همان سفيانى است كه در روايات شيعه به خروج او در آخر الزمان تأكيد فراوان شده است. و بر اين ادّعا گرچه شواهدى در روايات به چشم مى خورد؛ زيرا رواياتى كه در مصادر حديثى شيعه اشاره به دجال شده قابل انطباق بر سفيانى است، ولى اين احتمال ضعيف است؛ زيرا بيشتر صفاتى كه براى دجّال ذكر شده منطبق بر سفيانى نيست.

4 - دجال، همان اسرائيل است: دكتر مارسيل حدّاد - يكى از كشيشان

ص:62


1- (1) الممهّدون للمهدى عليه السّلام، ص 28.

لبنانى - در دو كتابى كه در رابطۀ با علائم ظهور تأليف نموده است تصريح مى كند كه مقصود به اعور دجال همان اسرائيل است. و در اين زمينه سفر رؤيا از تورات را بر اين ادّعا شاهد مى آورد.

احتمال تحريف در احاديث دجّال

نكته اى كه در احاديث دجال قابل توجه است اين كه با بررسى كلّى در اين احاديث مى توان - لااقلّ - احتمال داد كه احاديث دجّال منشأ اسلامى ندارد، بلكه از يهود به جامعۀ اسلامى منتقل شده است. بر اين ادّعا مى توان شواهدى را اقامه نمود:

1 - احاديث دجال چندان در احاديث اهل بيت عليه السّلام وارد نشده است. و حتى در آن چند موردى كه سخنى از او به ميان آمده قابل انطباق بر سفيانى است كه به طور متواتر در روايات اهل بيت عليهم السّلام به آن اشاره شده است.

2 - غالب احاديث دجّال از كعب الاحبار يهودى الاصل رسيده است. كسى كه اعمال و رفتارش بسيار مرموز بوده و حتّى اسلام آوردنش سؤال برانگيز است. و مع الأسف در تاريخ مشاهده مى كنيم كه عدّه اى از صحابه نيز از او نقل روايت كرده اند. و اين نتيجۀ اجازه اى است كه خلفا خصوصا عمر بن خطاب به او براى نشر حديث داده اند.

3 - در بين عقايد يهود مشاهده مى كنيم كه آنان معتقدند مسيح منتظر در آخر الزمان خروج مى كند و دجال را به قتل مى رساند.

تأويل دجال

شهيد سيّد محمّد صدر در كتاب «تاريخ ما بعد الظهور» مى گويد: «كلمۀ

ص:63

دجال در روايات به صورت رمز از معنايى خاص آمده است كه عبارت باشد از اوج تمدن و تكنيك خاصى كه با اسلام و مبانى آن ستيز دارد... ما به طور وضوح مى بينيم كه چگونه صنعت و تكنيك مادّى غرب در اين عصر تمام جوامع حتّى جامعۀ مسلمانان را غلبه كرده است... اين تمدّن و پيشرفت در هر شهرى وارد خواهد شد... و مفهوم حضارت و تمدن و پيشرفت مادّى شامل همۀ عصرها خواهد بود... و اين كه ظهور دجّال به عنوان علائم ظهور معرفى شده و آن را معاصر با ظهور حضرت مهدى عليه السّلام و حضرت عيسى عليه السّلام مشخص كرده اند به اين جهت است كه اين پيشرفت تا عصر ظهور به درازا خواهد كشيد. و اين كه دجال به توسط حضرت مسيح و مهدى عليهما السّلام كشته خواهد شد به اين معنا است كه نظامى كه اين دو بزرگوار در آخر الزمان پياده خواهند كرد بر پيشرفت ماديّت محض غلبه خواهد كرد. ماديّتى كه براساس ظلم و تعدّى و تجاوز به حقوق مستضعفين و فقراى جوامع پايه گذارى شده است، و به سبب آن تمام جوامع را ظلم فراخواهد گرفت. ولى با پياده شدن نظام اصيل اسلامى عدالت و انصاف همراه با رفاه و معنويّت كلّ جامعۀ بشرى را پوشش خواهد داد...».(1)

استاد محمّد طىّ مى گويد: «از بيانات پيشين به دست مى آيد كه دجّال نمى تواند شخص معيّنى باشد، بلكه قدرتى جهانى است؛ زيرا در روايات براى او اوصاف و خوارق عاداتى ذكر شده كه تنها بر يك جريان عظيم قابل انطباق است؛ زيرا امكانات مادّى گسترده اى كه الآن در اختيار آمريكا قرار دارد،

ص:64


1- (1) تاريخ ما بعد الظهور، ص 141-142.

هنگامى كه تنها زعيم و رهبر كلّ جهان گردد مى تواند معجزات و خوارق عاداتى كه در روايات به آن اشاره شده است را عملى سازد.

اين كه در روايات مى خوانيم كسى را مى كشد و دوباره زنده مى كند ممكن است اشاره به سقوط يك نظام سياسى و احياى بار ديگر آن باشد. و نيز ساير صفات و خصوصيات او نيز بر اين ادّعا گواهى مى دهد.

و از جمله امورى كه شاهد بر اين مدّعا است اين كه در روايات مى خوانيم كه حضرت مسيح و امام مهدى عليهما السّلام او را در مكانى در فلسطين به قتل مى رسانند، و اين خود اشاره بر اين مطلب است كه براى تسلّط بر سلطۀ آمريكا ابتدا يهود در منطقۀ فلسطين نابود خواهند شد».(1)

نويسندۀ مصرى شيخ محمّد فهيم ابو عبيه در تعليقۀ خود بر كتاب «نهاية البداية و النهاية» نيز مسألۀ دجال را به صورت رمزيّت معنا كرده است و مى گويد: «روايات مختلفى كه در اين مورد وارد شده، به اين نكته اشاره دارد كه دجّال رمزى از شرّ و فساد و گمراهى است كه در آخر الزمان اوج گرفته و به نهايت درجۀ آن خواهد رسيد».(2)

مسيح دجّال كيست؟

لقب مسيح همان گونه كه بر پيامبر خدا حضرت عيسى بن مريم اطلاق مى شود، بر شخصى به نام دجّال نيز اطلاق مى گردد. در صورتى كه بر مسيح ضلالت دجال اطلاق گردد مقيد به دجال مى شود. در روايات نيز تعبير مسيح

ص:65


1- (1) المهدى المنتظر بين الدين و الفكر البشرى، ص 177.
2- (2) نهاية البداية و النهاية، ج 1، ص 118.

دجال يا اعور دجّال و يا دجال بدون هيچ قيدى وارد شده است. ولى هرگاه لفظ مسيح به صورت مطلق آورده شود مقصود به او مسيح هدايت حضرت عيسى بن مريم است.

در وجه نامگذارى اين دروغ گو به مسيح وجوهى ذكر شده است.

1 - خودش مى گويد: «أنا المسيح...».(1)

2 - از آن جهت كه ابروانش به روى چشم راستش قرار گرفته و چيزى را نمى بيند او را مسيح گويند.

3 - او زمين را مى پيمايد و لذا از او به مسيح تعبير شده است.

4 - از آنجا كه با حضرت مسيح به مقابله مى پردازد بر او اطلاق لفظ مسيح شده است.

5 - يكى از دو قسم صورتش چشم ندارد و صاف است لذا او را ممسوح ناميده اند. و لفظ «دجّال» بر وزن فعّال صيغۀ مبالغه است از مادۀ دجل به معناى پوشش و مخلوط كردن. دروغگو را دجّال مى نامند؛ زيرا حق را با باطل مخلوط مى سازد. و مسيح دجّال را نيز دجّال مى نامند از آن جهت كه حقّ را مى پوشاند و با دروغ پردازى هايش آن را بر مردم مشتبه مى سازد. يا آن كه او با جماعتش زمين را گردش مى كنند.

6 - خروج سفيانى

اشارة

در مصادر روايى شيعه سخن از يكى از علائم ظهور به نام خروج سفيانى به ميان آمده است. اينك به روايات اين علامت اشاره مى كنيم:

ص:66


1- (1) صحيح مسلم، ج 8، ص 205.

1 - شيخ طوسى به سندش از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود:

«خروج السفيانى من المحتوم»؛ «خروج سفيانى از علائم حتمى ظهور است».(1)

2 - در خبرى از امير المؤمنين عليه السّلام و او از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «عشر قبل الساعة لا بدّ منها: السفيانى...»؛ (2)«ده علامت است كه به طور حتم قبل از قيامت تحقق مى يابد، يكى از آن ها (خروج) سفيانى است».

3 - در توقيعى كه از امام زمان عليه السّلام به على بن محمّد سمرى مرقوم داشتند مى فرمايد: «فمن ادعي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذّاب مفتر»؛ (3)«هركس ادّعاى مشاهده قبل از خروج سفيانى و صيحه نمايد او دروغگو و افترازننده است».

4 - امام باقر عليه السّلام در حديثى دربارۀ سفيانى مى فرمايد: «و يبعث السفياني بعثا إلى المدينة فينفر المهدي منها إلى مكة، فيبلغ امير جيش السفياني إنّ المهدي قد خرج إلى مكة فيبعث جيشا على اثره فلا يدركه حتى يدخل مكة خائفا يترقّب على سنّة موسى بن عمران. قال و ينزل امير جيش السفياني البيداء فينادي مناد من السماء: يا بيداء ابيدي القوم، فيخسف بهم فلا يفلت منهم إلاّ ثلاثة»؛ (4)«سفيانى لشكرى را به سوى مدينه مى فرستد.

مهدى از مدينه به سوى مكّه حركت مى كند. خبر به لشكر سفيانى مى رسد، لذا گروهى را به دنبال او مى فرستد، ولى به آن حضرت دسترسى نمى يابد تا آن كه حضرت همانند حضرت موسى بن عمران با ترس و خوف وارد مكه مى شود.

ص:67


1- (1) غيبت طوسى، ص 435.
2- (2) همان، ص 436.
3- (3) همان، ص 395.
4- (4) غيبت طوسى، ص 280.

هنگامى كه لشكر سفيانى به سرزمين بيداء مى رسد، منادى از آسمان ندا مى دهد: اى بيداء! اين قوم را در خود فروبر. آن سرزمين اين قوم را در خود فرو خواهد برد و كسى از آن ها غير از سه نفر نجات نخواهد يافت».

5 - قندوزى حنفى از امام على عليه السّلام در ذيل آيۀ شريفۀ: وَ لَوْ تَرىٰ إِذْ فَزِعُوا فَلاٰ فَوْتَ (1) نقل مى كند كه فرمود: «قبيل قيام قائمنا المهديّ يخرج السفياني، فيملك قدر حمل امرأة تسعة اشهر، و يأتي المدينة جيشه حتى إذا انتهي الي البيداء خسف اللّه به»؛ (2)«نزديك قيام قائم ما مهدى سفيانى خروج مى كند، به قدر حمل يك زن يعنى نه ماه حكومت مى كند. لشكر او وارد مدينه مى شود، و به سرزمين بيداء كه رسيدند خداوند آنان را نابود خواهد كرد».

خسف بيداء در مصادر فريقين

موضوع خسف، يعنى فرورفتن و غائب شدن در زمين در مصادر حديثى فريقين شيعه و سنى به عنوان يكى از علائم ظهور ذكر شده است، ولى مصادر شيعى آن را بر لشكر سفيانى منطبق نموده اند.

الف - روايات اهل سنت

1 - مسلم از امّ سلمه نقل مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «يعوذ عائذ بالبيت، فيبعث اليه بعث، فاذا كانوا ببيداء من الارض خسف بهم...»؛(3)«شخصى به خانۀ خدا پناه خواهد برد. لشكرى به سوى او فرستاده مى شود. آن لشكر به بيداء كه رسيد در آن سرزمين فروخواهد رفت...».

ص:68


1- (1) سوره سبأ، آيه 51.
2- (2) ينابيع المودة، ج 3، ص 247، ح 39.
3- (3) صحيح مسلم، ج 8، ص 167. مستدرك حاكم، ج 4، ص 429.

2 - و نيز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «سيعوذ بهذا البيت - يعنى الكعبة - قوم ليست لهم منعة و لا عدد و لا عدّة. يبعث اليهم جيش حتى اذا كانوا ببيداء من الأرض خسف بهم»؛ (1)«زود است كه به اين خانه - يعنى كعبه - گروهى پناه خواهند برد كه وسيلۀ دفاعى و لشكر و امكانات ندارند.

لشكرى به سوى آن ها فرستاده خواهد شد، هنگامى كه آن لشكر به سرزمين بيداء رسيد در آنجا فروخواهد رفت».

ب - روايات اماميه

1 - نعمانى به سند خود از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: «للقائم خمس علامات و عدّ منها: و الخسف بالبيداء»؛ «براى قائم پنج علامت است، كه از جملۀ آن ها، خسف بيداء را برشمرده است».(2)

2 - و نيز فرمود: «من المحتوم الذي لا بدّ ان يكون من قبل قيام القائم:

خروج السفياني و خسف البيداء»؛ «از علائم و نشانه هاى حتمى كه قبل از قيام قائم محقّق خواهد شد، خروج سفيانى و خسف بيداء است».(3)

7 - واقعۀ آرمگدون

اشارة

برخى از انديشمندان يكى از علائم و نشانه هاى ظهور حضرت مهدى عليه السّلام در آخر الزمان را وقوع معركه و جنگى به نام آرمگدون يا به تعبير برخى از روايات قرقيسيا دانسته اند. اينك به نقل نصوص اين نشانه در كتب اديان ديگر از قبيل كتاب مقدس و مصادر شيعى اشاره مى كنيم:

ص:69


1- (1) همان.
2- (2) غيبت نعمانى، ص 252.
3- (3) همان، ص 264.
الف - نصوص اهل كتاب

اهل كتاب از يهود و نصارا معتقدند كه در كتاب مقدس سخن از معركه و جنگى به ميان آمده است كه در آينده اى نه چندان دور تحقق خواهد يافت.

جنگى كه مطابق برخى از نصوص، زمان و مكان آن محدود و معيّن، و دو طرف نبرد نيز به طور كلّى مشخص شده است.

1 - در رؤياى يوحنّا(1) مى خوانيم: «بر تمام پادشاهان زمين مى گذرد تا اين كه آنان را براى اجتماع به جهت جنگى عظيم گردهم آورد... آنان را در مكانى جمع مى كند كه نام عبرى آن آرمگدون است».

2 - در سفر زكريا(2) مى خوانيم: «روزى كه براى پروردگار توست مى آيد...

روزى كه همۀ امّت ها را در اورشليم به جهت جنگ جمع مى كند، شهر به تصرف درمى آيد و خانه ها غارت مى گردد...».

تفسير اهل كتاب: اهل كتاب از يهود و نصارا اين مطالب را به وقوع جنگى بس عظيم در پايان تاريخ بشر تفسير نموده اند. جنگى كه در آن شيطان لشكرى از كشورهاى غربى را جمع كرده و در مكانى به نام «آرمگدون» در شرق فلسطين تحقق خواهد افتاد.(3)

بات روبتسون از مبشّرين انجيل مى گويد: «امّت هاى عالم زود است كه بر ضدّ اسرائيل قيام كنند».(4)

كلمۀ «آرمگدون» نزد اهل كتاب از معروفيّت خاصى برخوردار است؛ زيرا

ص:70


1- (1) رؤياى يوحنّا، ج 16، ص 13-16.
2- (2) سفر زكريا، ج 14، ص 1-5.
3- (3) شبكۀ معلومات، ص 4، تفسير رؤياى يوحنّا، ص 358-359.
4- (4) همان، ص 1.

در كتب مقدس و مباحث علماى اهل كتاب به طور وفور به كار رفته است.

«آرمگدون»، لفظى است كه از دو كلمه تشكيل شده است: يكى «آر» به معناى كوه، و ديگرى «مگدون» كه اسم وادى يا كوه كوچكى در شمال فلسطين است. اهل كتاب را گمان بر اين است كه مساحت معركۀ جنگ از منطقۀ «مگدون» در شمال فلسطين شروع شده و تا «ايدوم» در جنوب امتداد خواهد يافت كه حدود دويست مايل است.(1)

دكتر عبد الكريم زبيدى در سخنان خود راجع به غرب و آمادگى هاى قبل از ظهور در سخنانى راجع به قضيۀ آرمگدون و برداشت كليساى غرب از آن مى گويد: «مؤسسه هاى دينى در آمريكا معيّن كرده اند لشكرى كه از عراق به طرف قدس حركت مى كند از سربازانى از عراق، ايران، ليبى، سودان و قفقاز در جنوب روسيه تشكيل شده است. و اين مطابق خبرهايى است كه در سفر حزقيال فصل 38 و 39 به آن اشاره شده است. و اگر اين موضوع را به خوبى درك كنيم پى خواهيم برد كه چرا آمريكا و اروپا سياست خارجى خود را به طرف منطقۀ خاور ميانه معطوف داشته است.

تمام فرقه هاى مسيحى در آمريكا خبر از وقوع حادثۀ «آرمگدون» مى دهند از آن جهت كه اين واقعه مى تواند مسيح را دوباره به زمين برگرداند...

و به طور حتم او در آينده اى نزديك خواهد آمد».(2)

او نيز مى گويد: «مؤسسات دينى همگام با وسايل ارتباط جمعى از راديو و تلوزيون در كشورهاى غربى و آمريكا مردم خود را متوجّه اين نقطه نموده اند،

ص:71


1- (1) همان، ص 2.
2- (2) مجلّۀ الفكر الجديد، شمارۀ 15-16.

و آنان را معتقد به وقوع حادثه اى بزرگ در شهرهاى شام كرده اند كه منجر به تحقّق جنگى هسته اى در منطقه اى به نام آرمگدون خواهد شد... آن گاه مسيح دوباره به زمين فرود خواهد آمد و رهبرى عالم را بر عهده خواهد گرفت و در آن هنگام است كه صلح در سطح عالم گسترش خواهد يافت. آن حضرت دولت صلح را در روى كرۀ زمين با آسمان جديدى از نو بنا خواهد نمود. و اين حركت از قدس شروع خواهد شد....

رونالد ريگان، جورج بوش، و كلينتون، اين سه نفر از رئيس جمهوران آمريكا همگى به حتميّت واقعۀ «آرمگدون» ايمان داشته اند، اين سه نفر در زمان رياست جمهورى خود همگام با ساير دولت هاى بزرگ سياست هاى خارجى خود را براساس اين واقعه ترسيم مى كرده اند...».(1)

و نيز مى گويد: «حادثۀ «آرمگدون» كه كليسا به وقوع آن بشارت مى دهد همان حادثۀ بزرگى است كه قبل از ظهور امام مهدى عليه السّلام واقع خواهد شد.

همان واقعۀ بزرگى كه امامان ما از آن به معركۀ «قرقيسيا» تعبير كرده اند. در آن واقعه مليون ها لشكر از آمريكا، اروپا، روسيه، تركيه، مصر، و دولت هاى مغرب عربى، به اضافۀ لشكرى از شهرهاى شام يعنى سوريه، اردن، لبنان، فلسطين، و اسرائيل شركت خواهند كرد. همگى در بلاد شام در منطقه اى به نام «قرقيسيا» مواجهه خواهند داشت، و سفيانى در اين هنگام خروج خواهد كرد...».(2)

تصريح به نزديك بودن واقعه: اهل كتاب خصوصا مبشّرين كليسا

ص:72


1- (1) همان.
2- (2) همان.

و سياستمداران غرب به نزديك بودن اين حادثه ايمان دارند. كتاب هاى زيادى در اين موضوع نوشته شده است. اينك به عبارات برخى از آنان اشاره مى كنيم:

1 - بيلى گراهام در اشاره به اين كه عالم با سرعت به طرف واقعه «آرمگدون» در حركت است مى گويد: «جوانان از نسل امروز چه بسا آخرين نسلى باشند كه در تاريخ بشريّت به سر مى برند».(1)

2 - نويسندۀ آمريكايى «هالسيل» در كتاب خود «خبر و سياست» مى گويد:

«ما مسيحيان ايمان داريم كه تاريخ انسانيّت در آينده در معركه اى به نام «آرمگدون» به نهايت خواهد رسيد. معركه اى كه در آن مسيح بازگشته و بر تمام زنده ها و مردگان حكومت خواهد كرد...

او در پايان كتابش مى نويسد: «شكّى نيست كه معركۀ (آرمگدون) جنگى هسته اى خواهد بود، و اين امرى است كه مورد مشيّت الهى قرار گرفته است...».(2)

3 - بات روبتسون رهبر اصول گرايان كليسا مى گويد: «من ايمان دارم كه معركۀ آرمگدون در راه است، و روزگارى سياه در پيش روى جامعۀ بشرى است».(3)

4 - جيرى فولويل يكى ديگر از اصول گرايان كليسا مى گويد: «من اعتقاد ندارم كه فرزندانم به طور كامل در روى زمين زندگى كنند».(4)

5 - رونالد ريگان بيش از يازده بار تصريح كرده كه پايان تاريخ عالم نزديك

ص:73


1- (1) المسيح المنتظر و نهاية العالم، ص 269.
2- (2) عمر أمّة الاسلام، ص 63.
3- (3) الوعد الحق و الوعد المفترى، ص 74، المسيح الدجّال، ص 166-167.
4- (4) همان.

است و اين كه او ايمان دارد به اين كه معركۀ «آرمگدون» در پيش است. او در گفت وگوى خود با «ايبال» مدير اجرايى لابى صهيونيست ها مى گويد: «من هنگامى كه به خبرهاى قديمى شما كه در تورات آمده مراجعه مى كنم درمى يابم كه معركۀ آرمگدون كه فاصلۀ بين خير و شر است در راه است. من خودم را در بين نسلى مى يابم كه شاهد اين واقعه خواهد بود...».(1)

ب - نصوص اسلامى

در روايات اهل بيت عليهم السّلام و مصادر حديثى اهل سنت به اين معركه نيز با اسمى ديگر اشاره شده است؛ اسم مكانى به نام قرقيسيا. اينك به برخى از اين روايات اشاره مى كنيم:

1 - كلينى به سند خود از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند كه به ميسّر فرمود: «يا ميسّر كم بينكم و بين قرقيسيا؟ قلت: هى قريب على شاطئ الفرات. فقال:

اما انّه سيكون بها وقعة لم يكن مثلها منذ خلق اللّه تبارك و تعالى السموات و الارض، و لا يكون مثلها ما دامت السموات و الارض، مأدبة للطير، تشبع منها سباع الارض و طيور السماء...»؛ (2)«اى ميسّر! چه مقدار بين شما و قرقيسيا فاصله است؟ او مى گويد: عرض كردم: نزديك شاطىء الفرات است. حضرت فرمود: آگاه باش كه در آن مكان واقعه اى اتفاق خواهد افتاد كه نظير آن از زمان خلقت آسمان ها و زمين از جانب خداوند تبارك و تعالى اتفاق نيفتاده است و نخواهد افتاد. آنجا محلّ پذيرايى پرندگان خواهد بود. درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير خواهند شد...».

ص:74


1- (1) المسيح المنتظر و نهاية العالم، ص 270-271.
2- (2) روضۀ كافى، ج 8، ص 295، ح 451.

2 - نعمانى به سند خود از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: «انّ اللّه مائدة بقرقيسيا يطلع مطلع من السماء، فينادى يا طير و يا سباع الارض! هلمّوا الى الشبع من لحوم الجبارين»؛ (1)«همانا براى خداوند سفره اى - پذيرايى و ضيافتى - است در منطقۀ قرقيسيا، شخصى اطلاع دهنده از آسمان ندا مى دهد:

اى پرندگان آسمان! بشتابيد براى خوردن گوشت هاى سركشان».

شبيه همين مضمون از مقدسى در «عقد الدرر» وارد شده است.(2)

3 - او نيز در ضمن حديثش از سفيانى مى گويد: «و يمرّ جيشه بقرقيسيا، فيقتتلون بها فيقتل بها من الجبارين مائة الف»؛ (3)«... لشكر او از قرقيسيا گذر خواهد نمود، و در آن مكان به جنگ و قتال مشغول خواهند شد. آن گاه صد هزار نفر از سركشان در آن مكان كشته شوند».

4 - مقدسى بعد از نقل خبر سفيانى مى گويد: «يظهر السفياني على الشام ثم يكون بينهم وقعة بقرقيسيا حتى تشبع طير السماء و سباع الارض من جيفتهم»؛ (4)«او در شام ظهور مى كند. آن گاه براى او و لشكرش در منطقۀ قرقيسيا اتفاقى مى افتد، و در آن مكان به حدّى كشته خواهند شد كه پرندگان آسمان و درندگان زمين از كشته هاى آنان استفاده خواهند برد».

از اين روايات خلاف آن چيزى استفاده مى شود كه مبشّرين كليسا به آن اشاره كرده اند، زيرا برخى از آنان معتقدند كه معركه و جنگى كه در منطقۀ

ص:75


1- (1) غيبت نعمانى، ص 278.
2- (2) عقد الدرر، ص 87.
3- (3) غيبت نعمانى، ص 280، عقد الدرر، ص 98.
4- (4) عقد الدرر، ص 87.

خاور ميانه صورت خواهد گرفت هسته اى يا هيدروژنى يا شيميايى خواهد بود، ولى از مجموعۀ روايات و خبر حزقيال به دست مى آيد كه آن معركه با همين اسلحه هاى معمولى و بمب ها خواهد بود؛ زيرا در صورت وقوع جنگ هسته اى يا هيدروژنى يا شيميايى هيچ موجودى زنده نخواهد ماند تا بتواند از گوشت مردگان تغذيه كند؛ زيرا اين گونه سلاح ها همه را نابود خواهد كرد، حتّى بر سنگ و خاك نيز تأثير خواهد گذاشت.

و نيز از مجموعۀ روايات تاريخى استفاده مى شود كه معركۀ آرمگدون و يا به تعبيرى اسلامى قرقيسيا يا قرقيسيه، جنگى است كه به طور حتم اتفاق خواهد افتاد. در اين جنگ، مرد نبرد از طرف دشمنان اسلام به نام سفيانى است. او كسى است كه به كمك مراكز جاسوسى يهود و آمريكا تفرقه را در ميان مردم ايجاد كرده و دعواهاى قبيله اى را در ميان مردم گسترش مى دهد.

او درصدد ايجاد روحيۀ كينه توزى و دشمنى بر ضدّ شيعيان اهل بيت عليهم السّلام برخواهد آمد. تمام محرّمات را بر لشكريان خود تجويز مى كند. و درصدد برخواهد آمد كه تمام علماى مسلمين و شخصيت هاى اسلامى را در بلاد شام و عراق و حجاز به قتل برساند، ولى خداوند متعال او را عقاب كرده و با لشكرش در صحرايى به نام بيداء حدّ فاصل بين مدينۀ منوّره و مكه مكرمه نابود خواهد كرد. و اين نابودى بعد از واقعۀ آرمگدون و قرقيسيا است كه سفيانى در آن پيروز مى شود، و از آنجا به طرف بغداد و كوفه حركت كرده و سپس به طرف مدينه مى رود و در بين راه انواع و اقسام فجايع را انجام مى دهد. از مدينه به طرف مكه حركت مى كند تا قيام حضرت مهدى عليه السّلام را سركوب نمايد، كه به

ص:76

قدرت خداوند متعال او با لشكرش در منطقۀ بيداء به زمين فروخواهند رفت...

از موثقۀ جابر استفاده مى شود كه طرف اصلى در اين معركه، سفيانى است.

اوست كه لشكر خود را به طرف قرقيسيا حركت مى دهد و در آن سرزمين صد هزار نفر از سركشان كشته خواهند شد.(1)

نابودى يهود

از مجموعۀ روايات اسلامى استفاده مى شود كه بعد از معركه و جنگ و كشته شدن سفيانى هيچ يهودى پناهگاهى براى خود نمى يابد، و زمين از شرّ آنان پاك خواهد شد، و تنها دين اسلام است كه سرفراز باقى خواهد ماند.

اينك به برخى از اين گونه روايات اشاره مى كنيم:

1 - ابو امامه در حديثى در مورد سفيانى نقل مى كند: «... فيدركه عند باب اللّه الشرقى فيقتله، فيهزم اللّه اليهود، فلا يبقى شىء مما خلق اللّه يتوارى بيهودى الاّ انطق اللّه ذلك الشىء، لا حجر و لا شجر و لا حائط و لا دابّة... الاّ قال: يا عبد اللّه المسلم! هذا يهودى فتعال اقتله»؛ (2)«... حضرت مسيح سفيانى را كنار باب لدّ شرقى پيدا مى كند و او را به قتل مى رساند. و بعد از آن هرشيىء كه يهوديان در پشت آن از درخت يا سنگ يا ديوار يا چهارپا مخفى شده باشند،... خداوند به نطق درمى آورد، كه اين يهودى است، اى بندۀ خدا مسلمان او را به قتل رسان».

2 - ابو هريره از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «لا تقوم الساعة حتى

ص:77


1- (1) غيبت نعمانى، ص 280.
2- (2) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1361، سنن ابى داود، ج 2، ص 319، مستدرك حاكم، ج 4، ص 493...

يقاتل المسلمون اليهود، فيقتلهم المسلمون حتى يختبىء اليهودى من وراء الحجر و الشجر، فيقول الحجر او الشجر: يا مسلم! يا عبد اللّه! هذا يهودى خلفى! فتعال فاقتله...»؛ (1)«قيامت برپا نمى شود تا اين كه مسلمانان با يهود بجنگند و آنان را از پاى درآورند، كار به جايى مى رسد كه يهوديان موجود در پشت سنگ و درخت پنهان مى شوند. سنگ يا درخت به صدا درآمده فرياد مى زند: اى مسلمان! اى بندۀ خدا! اين يهودى است كه در پشت من پناه گرفته و مخفى شده، بيا و او را به قتل برسان...».

3 - بخارى نيز اين حديث را اين گونه نقل كرده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«انّه لا تقوم الساعة حتى تقاتلوا اليهود حتى يقول الحجر وراءه اليهودى: يا مسلم! هذا يهودى ورائى فاقتله»؛ (2)«قيامت برپا نمى شود تا آن كه شما با يهود بجنگيد. در آن جنگ يهود تا به حدّى نابود خواهند شد كه حتى سنگى كه يك نفر يهودى در كنار آن پناه گرفته است مى گويد: اى مسلمان! اين يهودى است كه در كنار من پناه گرفته است او را به قتل رسان».

4 - عبد اللّه بن عمر از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «لتقاتلنّ اليهود فلتقتلنهم حتى يقول الحجر: يا مسلم! هذا يهودى فتعال فاقتله»؛(3)«شما با يهود به نبرد خواهيد پرداخت و آنان را نابود خواهيد كرد، تا جايى كه سنگ صدا مى زند: اى مسلمان! اين يهودى است، بيا و او را به قتل رسان».

ص:78


1- (1) صحيح مسلم، ج 8، ص 188، مسند احمد، ج 2، ص 417.
2- (2) صحيح بخارى، ج 3، ص 232، مسند احمد، ج 2، ص 398.
3- (3) صحيح مسلم، ج 8، ص 188.

5 - حتى از برخى احاديث استفاده مى شود كه دامنۀ اين جنگ به آمريكا نيز خواهد كشيد و دامان اين نبرد دامان آنان را نيز خواهد سوزاند.

مسلم بن حجاج نيشابورى در صحيح خود از عامر بن سعد نقل مى كند. من طى نامه اى كه به وسيلۀ غلام خود نافع بن جابر بن سمره ارسال نمودم از وى خواستم يك مطلب مهم و حسّاس را كه خودش به طور مستقيم و بدون واسطه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است در اختيار من بگذارد. عامر بن سعد مى گويد: جابر بن سمره در پاسخ درخواست من از نقل حديث رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چنين نوشت: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «لا يزال الدين قائما حتى تقوم الساعة او يكون عليكم اثنا عشر خليفة و سمعته يقول: عصيبة (عصابة) من المسلمين يفتتحون البيت الأبيض بيت كسرى او آل كسرى»؛ «آيين اسلام تا قيامت پايدار خواهد بود تا اين كه دوازده خليفه بر شما مسلمانان حكومت كنند. و نيز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه اين جمله را نيز اضافه نمود كه گروه اندكى از مسلمانان كاخ سفيد را فتح خواهند كرد، كاخى كه نمودارى از كاخ كسرى يا خاندان كسرى است.»(1)

از اين حديث نكاتى استفاده مى شود كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

الف - اين كاخ علاوه بر اين كه به نام و عنوان «بيت أبيض» معرّفى شده است، اوصاف و علل سقوط آن نيز با تشبيه كردن به كاخ كسرى بيان گرديده است.

يعنى همان گونه كه كاخ كسرى (يا كاخ خاندان كسرى ترديد از ناقل حديث است) روزى مركز قدرت و ثروت و تسلّط بر طبقات مستضعف بود و در اول

ص:79


1- (1) صحيح مسلم، كتاب الامارة، حديث 1822.

اسلام به وسيلۀ مسلمانان سقوط كرد، «كاخ سفيد» نيز كه داراى همان اوصاف و كانون شرّ و شيطنت و ظلم و ستم در سرتاسر جهان است در آينده به دست گروهى از مسلمانان سقوط خواهد كرد.

ب - در متن حديث تعبير به «يفتتحون» شده است. و تفاوتى كه ميان واژۀ فتح و افتتاح وجود دارد بر اديبان و سخنوران مخفى نيست، كه هرفتحى مستلزم زحمت و تلاش است و تحمّل رنج و مشقّت را مى طلبد. ولى افتتاح داراى مفهوم عامى است كه ممكن است بدون تحمل رنج و زحمت به دست آيد.

8 - كشته شدن نفس زكيه

اشارة

در مصادر روايى شيعۀ اماميه در بخش علائم ظهور، به علاماتى اشاره شده كه در مصادر روايى اهل سنت از آن عين و اثرى يافت نمى شود، از آن جمله كشته شدن شخصى است كه در روايات از او به «نفس زكيه» تعبير شده است و بعد از اين جنايت است كه امام زمان ظهور خواهد كرد. اينك به برخى از اين روايات اشاره مى كنيم.

1 - نعمانى به سندش از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: «للقائم خمس علامات... و عدّ منها: قتل النفس الزكية»؛ (1)«براى ظهور قائم پنج علامت است... آن گاه از جملۀ اين پنج علامت را كشته شدن نفس زكيه برمى شمارد».

2 - و نيز امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: «ليس بين قيام القائم عليه السّلام و قتل النفس الزكيه اكثر من خمس عشرة ليلة»؛ «بين قيام قائم عليه السّلام و كشته شدن نفس زكيه بيشتر از پانزده شب فاصله نيست».(2)

ص:80


1- (1) غيبت نعمانى، ص 280.
2- (2) ارشاد، ص 374، غيبت طوسى، ص 445، كمال الدين، ص 649.

3 - شيخ مفيد مى فرمايد: «مما جاءت به الآثار من العلامات لزمان قيام القائم، قال: و قتل نفس زكية بظهر الكوفة فى سبعين من الصالحين...»؛ «رواياتى در مورد علامات زمان قيام قائم مهدى عليه السّلام و حوادث و نشانه هايى كه قبل از قيام آن حضرت است وارد شده... آن گاه از آن جمله كشته شدن نفس زكيه در پشت شهر كوفه با هفتاد نفر از صالحين را برمى شمارد...».(1)

4 - مرحوم مجلسى به سند خود از امام باقر عليه السّلام در حديثى طولانى نقل مى كند: «يقول القائم عليه السّلام لأصحابه: يا قوم! انّ اهل مكة لا يريدوننى، و لكنّى مرسل اليهم لأحتجّ عليهم بما ينبغى لمثلى ان يحتجّ عليهم فيدعو رجلا من اصحابه فيقول له: امض الى اهل مكة فقل: يا اهل مكة! انا رسول فلان اليكم و هو يقول: انّا اهل بيت الرحمة و معدن الرسالة و الخلافة و نحن ذرية محمّد و سلالة النبيين، و انّا قد ظلمنا و اضطهدنا و قهرنا و ابتزّ منّا حقّنا منذ قبض نبيّنا الى يومنا هذا، فنحن نستنصركم فانصرونا. فاذا تكلّم هذا الفتى بهذا الكلام أتوا اليه فذبحوه بين الركن و المقام و هى النفس الزكية»؛ «قائم به اصحاب خود مى فرمايد: اى قوم! اهل مكه مرا نمى خواهند. ولى من كسى را مى فرستم كه با آنان احتجاج كند كه همانند من بر آنان احتجاج مى نمايد. آن گاه شخصى از اصحابش را مى طلبد و به او مى فرمايد: به سوى اهل مكه برو و به آن ها بگو: اى اهل مكه! من فرستادۀ فلان (مهدى) به سوى شمايم. او مى گويد: ما اهل بيت رحمت و معدن رسالت و خلافتيم. و ما ذريّۀ محمّد و خلاصۀ انبياييم. و ما كسانى هستيم كه مورد ظلم و تعدّى و قهر و غلبه واقع شده ايم.

ص:81


1- (1) ارشاد، ج 2، ص 368.

كسانى كه حقشان از هنگام وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تاكنون گرفته شده است. ما از شما طلب يارى داريم و از شما مى خواهيم كه ما را يارى نماييد. آن شخص بعد از آن كه براى اهل مكه اين سخنان را بيان مى دارد، او را دستگير كرده و بين ركن و مقام سرش را از بدن جدا مى كنند. اوست نفس زكيه».(1)

از مجموعۀ روايات استفاده مى شود كه دو «نفس زكيه» وجود دارد كه قبل از قيام حضرت حجّت عليه السّلام به قتل خواهد رسيد: يكى نفس زكيه اى كه در پشت كوفه كه ظاهرا همان نجف اشرف است با هفتاد نفر از صالحين به قتل مى رسد. و ديگرى نفس زكيه اى كه از طرف امام زمان عليه السّلام مأمور به تبليغ است كه بين ركن و مقام به شهادت خواهد رسيد.

ارتباط روايات با محمّد بن حسن

در اينجا سؤالى كه پيش مى آيد اين است كه آيا اين روايات قابل انطباق با محمّد بن عبد اللّه بن حسن بن على بن ابى طالب معروف به نفس زكيه است كه در زمان ابو جعفر منصور عباسى قيام كرد تا حق اهل بيت عليهم السّلام را از حاكمان ظلم و جور بستاند؟

در جواب اين سؤال مى گوييم: در اين روايات قراين و شواهدى وجود دارد كه برخلاف اين احتمال دلالت مى كند. يعنى نفس زكيه در اين روايات غير از محمّد بن حسن معروف به نفس زكيه است. اينك به برخى از اين شواهد اشاره مى كنيم:

1 - در برخى از روايات اشاره به كشته شدن نفس زكيه بين ركن و مقام دارد، در حالى كه محمّد بن عبد اللّه بن حسن در آنجا به قتل نرسيده است.

ص:82


1- (1) بحار الانوار، ج 52، ص 307، ح 81.

2 - در برخى از روايات خوانديم كه بين ظهور مهدى عليه السّلام و كشته شدن نفس زكيه تنها پانزده شب فاصله است، در حالى كه بين قتل محمّد بن حسن تا اين زمان كه هنوز ظهور اتفاق نيفتاده بيش از هزار سال فاصله است.

3 - كشته شدن اين مرد انقلابى قبل از ولادت امام مهدى عليه السّلام بوده است، و لذا نمى توان آن را از علائم ظهور آن حضرت به حساب آورد. و بدين جهت بايد به انتظار كشته شدن شخص ديگرى بود كه نفس پاكى دارد يا به اين عنوان متصف است و در نجف يا بين ركن و مقام به قتل خواهد رسيد.

4 - اين مرد انقلابى يعنى محمّد بن عبد اللّه بن حسن معروف به نفس زكيه واقعا نفس او زكىّ و پاك نبوده است؛ زيرا بنابر نقل «مقاتل الطالبيين» ادّعاى مهدويّت نمود. و پدرش او را بعد از زوال دولت بنى اميه و قبل از تأسيس دولت بنى عباس، به عنوان مهدى معرفى كرد.(1)

امام صادق عليه السّلام به پدرش عبد اللّه بن حسن خبر داده بود كه در اين انقلاب و شورش پيروز نخواهد شد و هرگز به خلافت نخواهد رسيد و فرمود: «اين امر - به خدا سوگند - نه براى تو و نه فرزندت خواهد بود، بلكه خلافت به دست سفّاح بوده آن گاه به منصور و سپس به فرزندش منتقل خواهد شد... م

عبد اللّه بن حسن به امام صادق عليه السّلام عرض كرد: به خدا سوگند اى جعفر، خداوند تو را بر غيب مطّلع نساخته است. و اين مطلب را به جز به جهت حسد - پناه بر خدا - نسبت به فرزندم نمى گويى. حضرت فرمود: به خدا سوگند چنين نيست، من به فرزندت حسد نورزيده ام. ولى منصور او را خواهد كشت...».(2)

ص:83


1- (1) مقاتل الطالبيين، ص 171.
2- (2) همان، ص 172-173.

5 - در روايتى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه حضرت فرمود: «فيظهر عند ذلك صاحب الامر»؛ «بعد از كشته شدن نفس زكيه صاحب امر ظهور مى كند».(1)

اين حديث با انطباق نفس زكيه بر محمّد بن حسن سازگارى ندارد.

9 - زمينه سازان ظهور

اشارة

در بخش علائم ظهور رواياتى يافت مى شود كه بر انقلابى دلالت دارد كه در آخر الزمان زمينه ساز و همواركنندۀ ظهور حضرت مهدى عليه السّلام خواهد بود.

بخشى از اين روايات در مصادر حديثى اهل سنت و بخشى ديگر در مصادر حديثى شيعه يافت مى شود. ما در اينجا تنها به نقل روايات مصادر حديثى اهل سنت اشاره مى كنيم:

روايات زمينه ساز ظهور

روايات مربوط به انقلاب زمينه سازان ظهور و خروج آنان از طرف مشرق بسيار فراوان است. اينك به برخى از آن ها اشاره مى نماييم:

1 - عبد اللّه بن حارث زبيدى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:

«قومى از مشرق زمين خروج مى كنند كه زمينه ساز سلطنت و حكومت حضرت مهدى عليه السّلام خواهد بود».(2)

2 - ثوبان از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «پرچم هاى سياه از طرف مشرق به حركت درآيند. صاحبان اين پرچم ها كسانى هستند كه قلوبشان به مانند تكّه هاى آهن محكم است. هركس خبرش را شنيد بايد به آن ها ملحق شود گرچه با دو زانو بر روى برف باشد».(3)

ص:84


1- (1) كافى، ج 8، ص 225، غيبت نعمانى، ص 270.
2- (2) سنن ابن ماجه، ج 2، حديث 4088، مجمع الزوائد، ج 7، ص 318.
3- (3) عقد الدرر، ص 129، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 64.

3 - عبد اللّه بن مسعود نقل مى كند زمانى خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بوديم كه جوانانى از بنى هاشم به خدمت حضرت شرفياب شدند. همين كه چشم حضرت به آن ها افتاد اشك آلود شد و صورت حضرت نيز متغيّر گشت. او مى گويد به حضرت عرض كردم: چرا در صورت مباركتان آثار غم و اندوه مى بينم؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند متعال آخرت را بر دنياى ما ترجيح داده است. زود است كه بعد از من اهل بيتم مبتلا به مصيبت و آوارگى و مهاجرت شوند تا آن كه قومى از طرف مشرق خروج كنند در حالى كه با آنان پرچم هاى سياه است. حق را مى طلبند ولى به آن ها داده نمى شود.

دست به جنگ و قتال مى زنند. در آن جنگ به پيروزى مى رسند و هرچه مى خواستند به آنان داده مى شود، ولى آن را قبول نمى كنند تا به دست مردى از اهل بيتم مى رسانند. او نيز زمين را پر از عدل خواهد كرد آنگونه كه پر از ظلم شده باشد. هركس از شما كه آنان را درك نمود بايد به آن ها ملحق شود گرچه بر روى برف باشد».(1)

4 - از امام على عليه السّلام در حديثى طولانى دربارۀ پرچم داران سياه نقل شده: «بر ضدّ سفيانى جوانى از طرف مشرق زمين خروج مى كند كه مردم را به اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دعوت خواهد نمود، آنان صاحبان پرچم هاى سياه اند، كسانى كه در روى زمين مورد استضعاف واقع شده اند. خداوند آنان را عزيز كرده و نصرت خواهد نمود، با كسى نمى جنگند مگر اين كه آن ها را تارومار خواهند كرد...».(2)

ص:85


1- (1) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 4084، مستدرك حاكم، ج 4، ص 464...
2- (2) كنز العمال، ج 14، حديث 39680.

5 - از امام على عليه السّلام نقل شده كه فرمود: «در سه چيز انتظار فرج را داشته باشيد. عرض كرديم: اى امير مؤمنان! آن ها چيست؟ فرمود: اختلاف اهل شام بين خود. و خروج پرچم داران سياه از خراسان و فزعى شديد در ماه رمضان».(1)

توجيه روايات
اشارة

شهيد سيّد محمّد صدر رحمة اللّه در «تاريخ الغيبة الكبرى»(2) مى گويد: «مقصود به اين روايات خروج و انقلاب ابو مسلم خراسانى بر ضدّ امويين است، انقلابى كه زمينه را براى ظهور دولت عباسيين فراهم آورد. و لذا مى توان اين علامات را از علائم پيشين دانست كه زمان طولانى از وقوع آن گذشته است».

از طرفى ديگر ايشان معتقد است رواياتى كه درصدد مدح صاحبان پرچم هاى سياه است، و اين كه آنان زمينه ساز ظهور مهدى عليه السّلام خواهند بود از حيث سند از اعتبار چندانى برخوردار نخواهند بود.

ولى كسى كه در مجموعۀ روايات اين باب نظر مى كند پى خواهد برد كه هيچ گونه وجه تشابهى بين اين دو خروج و نهضت - به جز آن كه از خراسانند و از آنجا خروج مى كنند - نخواهد بود. اينك به قراينى كه در روايات بر اين مدعا دلالت دارد اشاره مى نماييم:

الف - رواياتى كه دلالت بر وجود دو خروج دارند

عبد اللّه بن عمر نقل مى كند: «رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در بين جماعتى از مهاجرين و انصار نشسته بود، على بن ابى طالب عليه السّلام در جانب چپ و عباس در جانب راست آن حضرت. بين عباس و شخصى از انصار نزاعى درگرفت. مرد انصارى

ص:86


1- (1) عقد الدرر، ص 104-105.
2- (2) تاريخ الغيبة الكبرى، ص 455-456.

سخن تندى به عباس گفت. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست علىّ و عباس را گرفت و فرمود:

«زود است كه جوانى از صلب اين مرد خروج كند كه زمين را از جور و ظلم پر خواهد نمود. و زود است كه از صلب اين شخص نيز مردى خروج كند كه زمين را از قسط و عدل پر سازد. هرگاه كه آن را مشاهده نموديد بر شما باد به جوان تميمى؛ زيرا او از طرف مشرق زمين خواهد آمد. اوست صاحب پرچم مهدى».(1)

ب - رواياتى كه خروج عباسيان را مذمت مى كند

روايات در اين باره بسيار است كه برخى از آن ها صحيح و برخى حسن و برخى نيز از حيث سند ضعيف است.

1 - امام على عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «مرا با بنى عباس چه كار است؟ آنان به دنبال امّت من رفتند، خون هاى آنان را ريخته و لباس سياه بر تنشان نمودند، خداوند لباس هاى آتش بر تنشان گرداند».(2)

2 - ابو هريره مى گويد: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «هرگاه صاحبان پرچم هاى سياه خروج كردند، اوّل آن ها فتنه، وسط آن ها گمراهى و آخر آن ها كفر است».(3)

3 - اخبارى كه قيام زمينه سازان ظهور را مدح مى كند كه به برخى از آن ها اشاره نموديم.

ص:87


1- (1) مجمع الزوائد، ج 1، ص 317، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 62.
2- (2) كنز العمال، ج 11، حديث 31042، مجمع الزوائد، ج 5، ص 44.
3- (3) كنز العمال، ج 11، حديث 31486.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109