نقش رهبري حضرت امام رضا علیه السلام

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: نقش رهبري حضرت امام رضا عليه السلام/ حسيني شيرازي، محمد؛ ترجمه و تحقيق باقر فالي

مشخصات نشر: ايمان، انتشارات

مشخصات ظاهري:

شابك: بها: 200ريال

وضعيت فهرست نويسي: فهرست نويسي قبلي

يادداشت: عنوان اصلي: الامام الرضا يقود الحياه.

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع: علي بن موسي(علیه السلام)، امام هشتم، ق 203 - 153

موضوع: امامت

شناسه افزوده: فالي، محمدباقر، مترجم

رده بندي كنگره: BP47/ح 5الف 8041 1368

رده بندي ديويي: 297/957

شماره كتابشناسي ملي: م 69-665

ص: 1

پيشگفتار

يكي از امور فطري نهفته در درون انسان دوستي و محبّت است كه گاهي صرفاً از روي عاطفه سرگرفته، و گاهي مربوط به ريشه هاي عقيدتي اوست، و اگر اين محبّت الهي با شرايط صحيحش كه پيروي از محبوب است صورت پذيرد، اجراي صحيح مقررات و به طور كلي پايبندي به ايدئولوژي ناشي از آن را به دنبال خواهد داشت.

از همين نقطه نظر است كه پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت ختمي مرتبت (صلی الله علیه و آله) به فرمان خدا نسبت به دوستي و محبّت به خاندانش تأكيد نموده، و در موارد بسياري مي فرمايد كه: (خاندانم در ميان شما چون كشتي نوح هستند كه هر كس به آن پناه برد نجات مي يابد)، (محبّت حضرت علي (علیه السلام) امان است از آتش جهنم)، (كسي كه بر محبّت اميرالمؤمنين (علیه السلام) از دنيا برود شهيد است)، (ذكر و مدح و ثناي علي بن ابي طالب (علیه السلام) به انسان زينت مي بخشد) و دهها رواياتي كه از طرق عامه و خاصّه در اين باب نقل شده، كه مفاد اينها مسئله محبّت به اميرالمؤمنان (علیه السلام) و خاندان پيامبر را از اين كه صرفاً از روي جنبه عاطفي

ص: 1

باشد جداً ساخته و يك خط عقيدتي صحيحي را ترسيم مي كند، به اينكه اگر زندگاني سراسر شرف و افتخار اين خاندان مقدس به عنوان نمونه هائي از تبلور اسلام در تمام زمينه هاي حياتي براي بشريت معيار قرار گيرد، انسانيت به كمال مطلوب خود رسيده، و از مشكلات فراواني كه دامنگير آن شده، رهائي مي يابد.

و لذا ذكر روش زندگي اميرمؤمنان (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) و يازده فرزندشان و ذكر فداكاريها و نيكو كاريهاي آن بزرگان و ذكر اخلاق و كردارشان را پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) كه مربوط به سرچشمه وحي است عبادت مي داند و سفارش مي كند كه زينت محافل و مجالس تان يادواره هائي از اميرمؤمنان (علیه السلام) باشد.

از طرفي حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مي فرمايد ( … ان المحب لمن يحب مطيع) يعني كسي كه شخصي را دوست داشته باشد از او اطاعت مي كند، و اينجاست كه مي بينيم مكتب مقدس اسلام زيربناي تشيّع را محبّت و دوستي به خاندان رسالت بايد تشكيل بدهد، چون اگر محبّت مورد نظر امام صادق (علیه السلام) صورت پذيرد، نتيجه آن اطاعت از محبوب خواهد بود، و اطاعت از اين دودمان مطهّر كه خداوند متعال در قرآن مجيد به اظهار دوستي و مودّت شان امر فرموده موجب تعالي و پيشرفت روز افزون جامعه بشري، و موفقيت آن در همه زمينه هاست.

زيرا اين بزرگان پيوسته به همراه قرآن بوده و تفسير و بيان اين كتاب مقدس را به عهده داشته اند، و پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هم مكرراً فرموده اند من دو امانت گرانبها در ميان شما مي گذارم، كتاب خدا قرآن و

ص: 2

خاندانم، و خداوند متعال آگاهم ساخته به اينكه اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا روزي كه بر سر حوض كوثر بر من وارد گردند، و همان طوري كه هرچه راه بيشتري در بيابان پيموده شود، نياز به آب شيرين بيشتر شده و تشنگي افزايش مي يابد و هرچه سير بشر در عمق زمان بيشتر شود، نياز به سيره اولياي الهي و شناخت روش زندگاني آنان افزايش مي يابد.

و به همين جهت است كه نويسنده معظم حضرت آيت الله العظمي شيرازي به هنگام فراغت از كارهاي دشوار علمي و فقهي، به معرفي اولياي الهي پرداخته، و اين بزرگان را به عنوان مثالهاي كاملي از رهبران شايسته اسلامي به جامعه انساني معرفي مي كند، و هميشه تأكيد دارد كه بايد به جامعه رشد فكري داد، و مردم و بويژه نسل جوان را از جهان بيني اسلامي و شناخت بزرگان اسلام و رهبران شايسته آن آگاه ساخت.

كتابي كه در دست داريد، ترجمه كتاب نفيس (الامام الرضا يقود الحياة) است، كه ضمن صدها كتاب نويسنده محترم در زمينه هاي مختلف علمي، تاريخي، اخلاقي، فقهي، اجتماعي، سياسي، و غيره، از سلسله كتاب هائي است كه از ايشان راجع به معصومين (عليهم السلام) نگاشته شده است.

در اين كتاب به تحليل پاره اي از نكات مهم سياسي و اخلاقي از زندگاني پرافتخار هشتمين جانشين به حق پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) حضرت علي بن موسي الرضا (علیه السلام) پرداخته است كه ترجمه آن را به زبان فارسي شايسته ديدم، تا مورد استفاده رهروان راه مقدسش قرار بگيرد، البته تذكّر دو نكته را نيز لازم مي بينم:

1 مؤلّف محترم تنها به نقل مطالب تاريخي

ص: 3

اكتفا كرده و مدارك آنها را ارائه نداده است، كه اينجانب مدارك تاريخي را تحقيق، و در پاورقي توضيح داده ام.

2 برخي از مطالب به طور مختصر و يا غير مفصل آمده بود كه به هنگام نقل آنها، با اجازه مؤلف محترم اضافات لازم را آورده، و يا در پاورقي عين مطلب روايتي را به عربي نقل كرده ام.

در خاتمه اميد است كه اين خدمت ناچيز مورد رضاي خاطر مبارك امام زمان (ارواحنا فداه)، و گامي جهت شناخت پيشوايان اسلام، و رشد بيشتر جامعه اسلامي قرار بگيرد انشاءالله.

مقدمه مؤلف

مكتب، رهبران و حكومت سه عامل مهمّي است كه توسط آنها كشورها آباد، و مردم به رفاه و پيشرفت دست مي يابند، و اگر احياناً امر دائر شد بين تقديم دو عامل اوّل و دوّم و يا عامل سوّم، در اين مورد آن دو عامل مقدّم است، زيرا اساس حكومت را تشكيل مي دهند، اما حكومت نمي تواند زيربناي مكتب و يا رهبران آن باشد.

و چون خداوند متعال اراده كرده اين سه عامل را در درازمدت تا روز قيامت مهيّا سازد، از اين رو چهارده معصوم مقدس را برگزيد كه پيامبر و امير مؤمنان علي (علیه السلام) به حكومت رسيدند، تا حكومت شايسته را نشان بدهند چون اسوه هستند امّا بقيه ائمه عليهم السلام تمام سعي و كوشش خود را جهت بيان مكتب و ارائه رهبران مبذول داشته اند، تا بشريت در طول تاريخ به سبب عقل و عاطفه پيرامون آنها گرد آيند، و به همين جهت بود كه انواع فشارها را از سوي طاغوتها به خود راه دادند، چون تنها راه جذب عواطف همين بود.

البته آنان فرزندان و به

ص: 4

طور كلّي آشنايان خود را بر شورش و قيام بر عليه ستمگران تربيت دادند، چنانچه تاريخ هم در موارد مختلفي به آن اشاره برده است.

و اين جزوه (الامام الرضا (علیه السلام) يقود الحياة) كوشش ساده و مختصري است در بيان نكاتي از نقش اين رهبر الهي و عظيم الشأن، تا شايد بتوانيم از اشعه خورشيد وجودش فيض ببريم.

اميدوارم خداوند سبحان آن را به خوبي بپذيرد، و مورد لطف آن امام بزرگوار (علیه السلام) قرار بگيرد، (ما كالاي اندكي به همراه آورده ايم) (1)، والله الموفق المستعان.

دودمان پاك پيامبر

حضرت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بارها و بارها راجع به خاندانش سفارش فرمود، و از جمله در (حديث ثقلين) (2) كه از طرق خاصه و عامّه به ما رسيده براي چندمين بار در آخرين روزهاي زندگيش نقش آنان را بيان داشته و فرمود: (من دو سپرده گرانبها را در ميان شما مي گذارم: كتاب خدا، و خاندانم، تا زماني كه به اين دو باهم چنگ بزنيد، هيچگاه پس از من گمراه نخواهيد شد) (3).

او به فرمان خداوند متعال اجر رسالتش را از امت اسلامي خواست كه نسبت به خاندانش اظهار محبّت كنند، و به فرمان خداوند متعال مردم را آگاه ساخت و فرمود: (اين اجري كه از شما خواسته ام براي خودتان مي باشد، به درستي كه اجر من بر خداست) (4).

و در حديثي مشهور و متواتر فرمود: (مثال خاندانم در ميان امّتم، مانند كشتي نوح است، هر كس به آن كشتي پناه برد نجات مييابد، و هر كس به آن پناه نبرد غرق گرديده و به هلاكت ميرسد) (5).

پيامبر اسلام به فرمان خداوند متعال دوازده جانشين براي خود تعيين نمود كه هشتمين

ص: 5


1- 1. اين عبارت از آيه88 سوره يوسف اقتباس شده كه برادران درمانده اش به ايشان عرض كردند (.. يا ايها العزيز مسّنا و اهلنا الضر وجئنا ببضاعة مزجاة … ) (مترجم).
2- 5. انّ مثل اهل بيتي في امتي كمثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلّف عنها غرق و هوي، اين حديث شريف از شهرت عظيمي در ميان محدثين برخوردار است، كه از جمله مرحوم سيد هاشم بحريني در كتاب (غايةالمرام) يازده سند از علماي عامه، و سي و نه سند از علماي شيعه براي آن نقل كرده، و همچنين نويسنده كتاب (عبقات الانوار) اين حديث را از طريق نود نفر از علماي اهل سنت نقل كرده است. (مترجم).
3- 5. انّ مثل اهل بيتي في امتي كمثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلّف عنها غرق و هوي، اين حديث شريف از شهرت عظيمي در ميان محدثين برخوردار است، كه از جمله مرحوم سيد هاشم بحريني در كتاب (غايةالمرام) يازده سند از علماي عامه، و سي و نه سند از علماي شيعه براي آن نقل كرده، و همچنين نويسنده كتاب (عبقات الانوار) اين حديث را از طريق نود نفر از علماي اهل سنت نقل كرده است. (مترجم).
4- 5. انّ مثل اهل بيتي في امتي كمثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلّف عنها غرق و هوي، اين حديث شريف از شهرت عظيمي در ميان محدثين برخوردار است، كه از جمله مرحوم سيد هاشم بحريني در كتاب (غايةالمرام) يازده سند از علماي عامه، و سي و نه سند از علماي شيعه براي آن نقل كرده، و همچنين نويسنده كتاب (عبقات الانوار) اين حديث را از طريق نود نفر از علماي اهل سنت نقل كرده است. (مترجم).
5- 5. انّ مثل اهل بيتي في امتي كمثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلّف عنها غرق و هوي، اين حديث شريف از شهرت عظيمي در ميان محدثين برخوردار است، كه از جمله مرحوم سيد هاشم بحريني در كتاب (غايةالمرام) يازده سند از علماي عامه، و سي و نه سند از علماي شيعه براي آن نقل كرده، و همچنين نويسنده كتاب (عبقات الانوار) اين حديث را از طريق نود نفر از علماي اهل سنت نقل كرده است. (مترجم).

آنان حضرت علي بن موسي الرضا (علیه السلام) است.

حضرت رضا (علیه السلام) مدت24 سال در زمان پدرشان بوده، و تا سن49 سالگي يعني به مدت25 سال نيز بعد از پدرشان زيسته اند، تاريخ پر نشيب و فرازي را بعد از پدر، و حتي در زمان پدرشان به ثبت رسانده اند، كه فعلاً در اين مختصر برّرسي فشرده از دوران امامتشان بيان ميگردد.

دوران هارون عباسي

هارون عباسي كه فرمانروائي عيّاش بود، و در راه نيل به حكومت همه جانبه اش از هيچ ظلم و ستمي أبا نداشت، خاندان پيامبر و به اصطلاح آن روز علويان را مهمترين رقيب خود مي ديد، و حتي روزي به حرم مطهّر پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شرفياب شده و عرضه داشت: سلام بر تو اي پسر عمو و مقصودش اين بود كه به مردم وا نمود كند من پسر عموي پيامبرم، اما حضرت امام موسي بن جعفر (علیه السلام) كه در آن موقع در حرم بودند، آمدند در برابر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و عرضه داشتند: سلام بر تو اي پدر و اين تعرضي به هارون بود كه اگر تو پسر عموي پيامبري، من فرزند او هستم، به هرحال امام هفتم را به زندان افكند و پس از سالهاي بسيار كه امام در زندان به سر بردند، آن بزرگوار را مسموم نمود، و به قتل رسانيد.

امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) پس از پدر بزرگوارشان سياست كناره گيري ظاهري را پيش گرفته، و به طور نهاني مسئوليتهاي امامت را انجام مي دادند، به نهضتها و قيامهاي مسلّحانه علويان بر عليه ظلم و ستم عباسيان كمك مي كردند، اما با سياستي آرام و

ص: 6

حكيمانه، زيرا در روايتي از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده: با فرمانرواي قدرتمند و مستبد، در وقت قدرتش نمي توان مبارزه كرد، و ما در كتاب (الفقه: السياسه) (1) راجع به قيامهاي علويان، و پشتيباني مخفي ائمّه اطهار عليهم السلام از آنان به تفصيل بحث كرده ايم، كه از تكرار آن در اين كتاب صرف نظر مي شود.

و در روايت تاريخ آمده: امام رضا (علیه السلام) بعد از شهادت پدرشان وارد بازار شد، و يك رأس گوسفند، يك سگ و يك خروس خريده و به منزلشان آوردند، و اين خبر كه به هارون عباسي رسيد. گفت: از خطر علي بن موسي آسوده خاطر شديم (2)، و لذا هنگامي كه يك سخن چين براي هارون نوشت كه امام رضا درب خانه اش را باز كرده، و مردم را به سوي خود دعوت مي كند، هارون گفت: شگفتا به من خبر رسيده كه علي بن موسي يك سگ، خروس و گوسفند خريده، و از طرفي درباره اش چنين مي شنوم! (3).

در سالهاي آخر خلافت هارون امام رضا (علیه السلام) در شهر مدينه منوّره علاوه بر اداره خاندان پيامبر، و رسيدگي به مشكلات مختلف مردم، توانست شاگرداني (4) را در مكتب خود تربيت بدهد، و كارها به روال طبيعي و آرام پيش مي رفت، البته حداقل يك مرتبه هارون آن حضرت را احضار كرد تا به او آسيبي برساند، ولي از هدف خود باز مانده و امام را با احترام به خانه اش باز گرداند (5).

دوران مأمون عباسي

پس از به شهادت رسيدن امام هفتم حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) به دست هارون عباسي، شيعيان آن حضرت با اعلام مظلوميّت امامشان، و افشاي جنايت هاي عباسيان، مردم را بر عليه آنان شورانده

ص: 7


1- 6. دوره (الفقه) دائرةالمعارف وسيع و مفصلي است از فقه و حقوق اسلامي كه تاكنون در حدود هفتاد مجلد آن به چاپ رسيده و هنوز ادامه دارد، و كتاب فوق جزء همين دوره است كه به زبان فارسي ترجمه شده و به نام (سياست از ديدگاه اسلام) در دو جلد به چاپ رسيده است. (مترجم).
2- 7. عن علي بن جعفر عن ابي الحسن الطبيب قال سمعته يقول: لما توفي ابوالحسن موسي بن جعفر (علیه السلام)، دخل ابوالحسن علي بن موسي الرضا (علیه السلام) السوق فاشتري كلبا و ديكا و كبشا، فلما كتب صاحب الخبر الي هارون بذلك قال: قد أمنا جانبه، و كتب الزبيري ان علي بن موسي (علیه السلام) قد فتح بابه، و دعا الي نفسه، فقال هارون: واعجبا من هذا يكتب انّ عليّ بن موسي قد اشتري كلبا و ديكا و كبشا، و يكتب فيه ما يكتب. اين روايت در دو كتاب: كشف الغمة ج3 ص109 و مناقب آل ابي طالب ج4 ص369 آمده است. (مترجم).
3- 8. شايد مقصود از خريدن خروس و سگ و گوسفند اين بود كه امام نشان بدهد من با سياست هارون به ظاهر كاري ندارم.
4- 9. شاگردان آن حضرت بسيارند كه به عنوان نمونه به ذكر نام چند نفر از آنان بسنده مي كنيم: احمد بن محمد بزنطي، محمد بن الفضل الكوفي، عبدالله بن جندب بجلي، اسماعيل بن سعد اشعري، حسن بن علي وشاء، محمد بن سليمان ديلمي، حسن بن سعيد اهوازي، ابراهيم بن محمد همداني و ريّان بن شبيب (مترجم).
5- 10. بحارالانوار، چاپ جديد، جلد49 صفحه 116 (مترجم).

و تا حدودي در اين كار موفق شدند، تا اينكه هارون عباسي به هلاكت رسيد و قدرت به دست مأمون عباسي افتاد، مأمون كه از شيطنت خاصي برخوردار بود، به فكر افتاد كه از نقمت و نارضايتي شيعيان بكاهد و خودش را ارادتمند و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام وانمود كند.

اهداف مأمون عباسي

او به حدي دلباخته ملك و حكومت خود بود كه در اين راه برادر خود امين را كشت، و سر بريده اش را مدتها بر در دروازه شهر قرار داد، تا مردم به آن سر بريده آب دهان افكنده و اهانتش كنند.

ولي در مورد حضرت امام رضا (علیه السلام) چنين تصميم گرفت كه با نيرنگ هاي سياسي آن امام را از سر راه خود بردارد، وانگهي از طرفي نهضتهاي پياپي علويان چه قبل از زمامداري مأمون، و چه بعد آن، آسايش را از سردمداران عباسي سلب كرده بود، به همين جهت مأمون بر آن شد كه امام رضا (علیه السلام) را نزد خود فرا خواند، و او را به ظاهر خليفه و شخص اول مملكت اسلامي آن روز كه چه خونهاي بيگناهي به پاي آن ريخته شده بود قرار بدهد، و خود و اطرافيانش از زير پرده نقشه هاي خويش را به اجرا در آورند و بالاخره امام رضا (علیه السلام) را پس از پذيرش مقام خلافت به قتل برساند تا در نتيجه:

1 مردم متوجه بشوند كه خاندان پيامبر و العياذ بالله ظاهري زاهد مآبانه داشته چون حكومت به دستشان نمي رسيد، و حال كه شتر حكومت درب خانه آنان زانو خم كرده، دو دستي به آن چنگ زده اند.

2 چون بزرگ علويان در

ص: 8

آن زمان حضرت رضا (علیه السلام) است و ايشان به حكومت رسيده، ديگر علويان ناراضي دست از شورش و قيام بر خواهند داشت.

3 با سپردن قدرت به دست حضرت علي بن موسي الرّضا (علیه السلام)، مخالفين مخفي مأمون كه عليه او فعاليتهاي زيرزميني دارند، خود را ظاهر كرده، و به طمع احراز پستهاي حكومتي دست از فعاليتهاي مخالف برداشته و در نتيجه دست آنان رو خواهد شد، تا همه آنان در آينده با شمشير استبداد مأمون از ميان برداشته شوند.

4 با تشكيل مجالس علمي و دعوت از دانشمندان بنام آن زمان، جهت بحث با حضرت رضا و العياذ بالله امام مغلوب شده، و عدم حقّانيّتش برملا خواهد شد.

البته اهداف و افكار ديگري را نيز از اين كار در سر مي پرورانيد، تا پايه هاي حكومتش را هرچه محكم تر بسازد.

حركت به سوي مرو

مأمون عباسي طبق يك توطئه سياسي حساب شده، عده اي را به سركردگي (رجاء بن ابي الضحاك) به مدينه فرستاد تا امام رضا (علیه السلام) را به طور اجباري از مدينه منوّره زادگاه آن حضرت به طرف خراسان جلب نمايند، امام رضا (علیه السلام) كه بر حسب ظاهر (1) با تهديدهاي مأمون روبرو شده بود، نخست براي خداحافظي به طرف خانه اش رفت، و تمام خاندان خود را امر به گريه و ندبه براي خود كرد، و هنگامي كه به آن حضرت عرض شد: كه گريه براي مسافر پسنديده نيست! فرمود: آري اما آن مسافري كه اميد بازگشت داشته باشد، و من ديگر بازگشتي ندارم، و در غربت به قتل خواهم رسيد.

و سپس به سوي مسجد پيامبر رفت، و چندين بار با جدّش وداع كرده و چه

ص: 9


1- 11. راجع به علم امام به واقعيات، و اطلاعش از غيب به خواست خدا و اينكه چرا بر حسب ظاهر عمل مي كرده، و مأموريّت او از سوي خداوند متعال چگونه بوده، به كتاب (نكاتي از تاريخ سياسي اسلام) از همين نويسنده مراجعه فرمائيد. (مترجم).

بسا گاهي با صداي بلند گريه كرد، و همانجا به كساني كه علت را از آن حضرت مي پرسيدند؟! مي فرمود: (اين آخرين وداع من است چون من در غربت از دار دنيا مي روم، و همانجا به خاك سپرده خواهم شد (1).

حضرت رضا با اين روش مظلوميت خويش را اعلام داشته و براي همگان آشكار شد كه آن حضرت نه تنها علاقه اي به دستگاه حكومتي نداشته بلكه به اجبار از زادگاه شان دور شده، و به غربت مي روند.

در شهر نيشابور

اشاره

حضرت رضا (علیه السلام) بر سر راه خود به شهر نيشابور (2) رسيدند، در اين شهر متجاوز از يكصد هزار نفر مشتاقانه به استقبال ايشان شتافته و اطراف كجاوه حضرت گرد آمدند، و در ميان اين جمعيت تعداد بسياري از دانشمندان و محدثين بودند و همه با اشك شوق و التماس از آن حضرت مي خواستند كه رخسار نورانيش را به آنان نشان بدهد، و هنگامي كه حضرت رضا (علیه السلام) پرده كجاوه را كنار زده و در مقابل انظار مردم ظاهر شدند، جمعيت از شدت شوق به گريه افتاد، و دو نفر از محدثين (3) به نمايندگي از سوي ديگران از امام خواستند كه برايشان حديثي بخواند كه از پدر و نياكانش به ايشان رسيده است.

حضرت علي بن موسي الرضا (علیه السلام) در پاسخ آنان روايتي را فرمودند كه ما نص آن را از كتاب (العروة الوثقي) نقل مي كنيم:

(هذا الحديث المعروف بسلسلة الذهب هو: حدثنا محمد بن موسي المتوكل، قال: حدثنا علي بن ابراهيم عن ابيه عن يوسف بن عقيل، عن اسحق بن راهويه قال: لمّا وافي ابوالحسن الرضا (علیه السلام) نيسابور و اراد ان يرتحل الي المأمون، اجتمع عليه

ص: 10


1- 12. بحار الانوار، ج49 ص 117 (مترجم).
2- 13. شهر نيشابور در آن روز وسعت زيادي داشت، كه در حمله مغول ها تاراج شده و نابود شد، و در نتيجه بعد از پايان اين حمله محدود شده و از مركزيّت علما و دانشمندان و رونقي كه قبلا داشت افتاد، و امروزه يكي از شهرهاي استان خراسان به شمار مي رود.
3- 14. اين دو نفر عبارتند از: ابو زرعه رازي و محمد بن أسلم طوسي، كه به هر كدام ازاين دو (حافظ) مي گفتند، و اين اصطلاح بركسي اطلاق مي شد كه لااقل يكصد هزار حديث را با سند آن از حفظ باشد. (مترجم).

اصحاب الحديث فقالوا: يابن رسول الله تدخل علينا ولا تحدثنا بحديث فنستفيده منك؟ و قد كان قعد في العماريه، فاطلع رأسه فقال (علیه السلام):

(سمعت ابي موسي بن جعفر يقول):

(سمعت ابي جعفر بن محمد يقول):

(سمعت ابي محمد بن علي يقول):

(سمعت ابي علي بن الحسين يقول):

(سمعت ابي الحسين بن علي يقول):

(سمعت ابي اميرالمؤمنين علي بن طالب يقول):

(سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) يقول):

(سمعت جبرئيل (علیه السلام) يقول):

(سمعت الله عز و جل يقول: كلمة لا اله إلاّ الله حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي، فلما مرّت الراحله نادي: بشروطها و انا من شروطها).

ترجمه حديث

اين حديث معروف به حديث زنجيره طلائي است، كه محمد بن موساي متوكل مي گويد: علي بن ابراهيم از پدرش از يوسف بن عقيل از اسحاق بن راهويه براي ما چنين نقل كرده: حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرّضا (علیه السلام) هنگامي كه به شهر نيشابور رسيد، و مي خواست به سوي مأمون روانه شود اصحاب حديث نزدش گرد آمده و عرضه داشتند: اي فرزند پيامبر، آيا بر ما وارد مي شوي و حديثي برايمان نقل نمي كني تا از تو استفاده كنيم؟!

آن حضرت كه داخل كجاوه نشسته بود، سر خود را بيرون آورد و فرمود: شنيدم پدرم موسي بن جعفر را مي گويد: شنيدم پدرم جعفر بن محمد مي گويد: شنيدم پدرم محمد بن علي مي گويد: شنيدم پدرم علي بن الحسين مي گويد: شنيدم پدرم حسين بن علي مي گويد: شنيدم پدرم علي بن ابي طالب (علیه السلام) ميگويد: شنيدم پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مي گويد: شنيدم جبرئيل (علیه السلام) مي گويد: شنيدم خداي عز و جل را كه مي گفت:

ص: 11

سخن لا اله الاّ الله دژ من است، و هر كس كه وارد دژ من گردد از عذاب من ايمن خواهد بود، پس هنگامي كه مركب امام حركت كرد مجدداً ايستاده و امام فرمود: اما با شرايط آن و من از جمله آن شرايط هستم).

اين حديث را كه امام رضا (علیه السلام) به هنگام حركت از نيشابور بسوي مرو (1) فرمودند، معروف است به حديث زنجيره طلائي زيرا تمام ناقلين آن معصوم بوده، و بمانند حلقه هاي پيوسته زنجير طلا از يكديگر نقلش فرموده اند البته طلا ارزش مادّي دارد، در حالي كه چنين احاديثي براي هميشه باقي مانده و ارزش معنوي دارد، و لذا اين مشابهت از باب مشابهت معقول و محسوب است.

از سرچشمه وحي

اين حديث شريف كه از سرچشمه زلال وحي به ما رسيده و تمام ناقلين آن معصوم هستند، مسئله رهبري صحيح مسلمين را بيان مي دارد، البته بعد از بيان جاذبه و دافعه اسلام، يا به زبان ساده تري بگوئيم بعد از بيان تبرّي و تولّي زيرا قسمت اول اين حديث چنين اظهار مي دارد كه (لا اله … ) يعني هيچ خدائي نيست، و اين اعلام بيزاري و تنّفر از تمام خدايان غير واقعي است، و قسمت دوم اين حديث تولّي را به اين صورت بيان داشته كه ( … الاّ اللّه) يعني مگر خداوند متعال، بنا بر اين شرط اساسي ايمان نخست اعلام تنفّر و انكار تمام آنچه را كه در خط الهي نيست، و بعد اثبات ايمان به خداوند متعال و خطّ مستقيم الهي است.

و لذا حضرت امام رضا (علیه السلام) پس از كمي تأمّل به جهت توجّه بيشتر مردم فرمودند: كه اين

ص: 12


1- 15. شهر مرو امروزه در كشور شوروي نزديك مرزهاي افغانستان واقع شده كه البته در آن روز جزو منطقه خراسان به شمار مي رفته، و ملاقات حضرت امام رضا (علیه السلام) با مأمون عباسي در آن شهر رخ داد، و بطور كلي كشور افغانستان هم قبل از اسلام و هم بعد از اسلام قطعه اي از ايران بوده كه متأسفانه در زمان قاجاريان توسط انگليسيها از ايران جدا شده و به ظاهر استقلال مي يابد. و يكي از نقشه هاي شوم استعمارگران و به ويژه انگليسيها همين بود كه كشورهاي اسلامي را از يكديگر جدا كرده و با مرز بندي در ميان آنها و دادن استقلال ظاهري به آنان، مسئله ملّي گرائي و ناسيوناليسم را زنده كنند، كه در اين كار موفق هم شده، و در ميان مسلمين جدائي براساس مليّت هاي مختلف افكندند، تا جائي كه مثلا يك افغاني در ايران، و يا يك ايراني در عراق و غيره اجنبي محسوب مي شود، و همين موجب شده كه در طي شش سال گذشته شوروي ها بيش از يك ميليون مسلمان افغاني را كشته و بيش از پنج ميليون از آنان را آواره و در به در ساخته و هيچكس از مسلمين غير افغاني به دليل بودن مرزهاي جدا كننده با آنان نمي توانند كمكي به اين مسلمين مظلوم افغاني بنمايند.

ايمان شرايطي دارد و من يعني قبول رهبري ائمه معصوم پس از پيامبر و از جمله امام رضا (علیه السلام) از جمله آن شرايط هستم.

نكته مهم در اين مسئله اين است كه آن حضرت به طور غير مستقيم، نامشروع بودن حكومت مأمون عباسي را بيان داشتند و مأمون كوچكتر از آن بود كه بتواند آن حجّت خدا را فريب بدهد.

امام رضا (علیه السلام) در شهر نيشابور در طول اقامت چند روزه خود، چند مؤسسه ديني و اجتماعي ساختند، مثل مسجد، حمام، قنات و غيره (1)، تا به پيروانشان بياموزند كه بايد از فرصت حداكثر استفاده را كرد، حتي اگر انسان در جائي اقامت موقت داشته باشد، زيرا بناي مؤسسات ديني و مذهبي از عوامل مهم پيشرفت جامعه اسلامي در تمام زمينه هاست (2).

ملاقات با مأمون

موكب امامت به شهر مرو نزديك مي شد، و مردم با شور و شوقي چشم براه بودند، و مأمون عباسي با اطرافيان به استقبال امام شتافته بودند، مأمون در پيشاپيش همه آن حضرت را به هنگام ورود به مرو به آغوش كشيده و به ايشان خوش آمد گفت، و پيوسته تظاهر به ارادت و محبّت نسبت به امام رضا (علیه السلام) مي كرد، تا بالاخره امام به محل اقامتشان رسيدند.

در ميان باغي دو ساختمان در كنار هم بناء شده بود، كه از راه نسبتا باريكي به هم متّصل مي شدند، و به عبارت ديگر (يك ساختمان دو قلو) بناء شده بود كه در يك طرف آن مأمون اقامت داشت، و در طرف ديگر امام رضا (علیه السلام) نزول اجلال فرمودند.

مأمون به حضور آن امام معصوم شرفياب شده، و با زيركي و نيرنگ خاصّي

ص: 13


1- 16. مناقب آل أبي طالب، چاپ ايران، ج4 ص.348 (مترجم).
2- 17. لازم به يادآوري است كه از همين نقطه نظر حضرت آيت الله مؤلف در كشورهاي مختلف دست به تأسيس مؤسسات خيري و جمعيتهاي مختلف، مذهبي، اجتماعي، هنري، ادبي، تبليغي و غيره زده، و يا اينكه مؤمنين را تشويق به تأسيس آنها نموده است كه از جمله بيش از200 مؤسسه و جمعيت در عراق و بيش از50 مؤسسه در ايران اعم از درمانگاه، مسجد، حسينيه، كتابخانه، مدرسه ديني آموزشگاه، نوارخانه، هنركده صنعتي، صندوق قرض الحسنه، چاپخانه و غيره، اضافه بر دهها مؤسسه خيري ديگري در كشورهاي كويت، خليج، هند، پاكستان، سوريه، لبنان، اروپا، آمريكا و آفريقا است. (مترجم).

عرضه داشت: اي فرزند پيامبر من از فضيلت و علم و عبادت شما آگاه شده ام، و شما را براي خلافت از خودم شايسته تر مي بينم، پس اجازه بدهيد خودم را از مقام خلافت خلع كرد، و آن را به شما واگذارم، و قبل از همه اوّل خودم با شما بيعت كنم.

حضرت علي بن موسي (علیه السلام) كه از اهداف شوم مأمون عباسي آگاه بودند، پاسخي به وي دادند، كه در اثر آن مأمون محكوم شده و بناي بر اين گذاشت كه امام را تحت فشار قرار بدهد.

پاسخ امام به مأمون چنين بود: اگر خلافت حق تو بوده و خداوند اين مقام را براي تو قرار داده است، حق نداري آن را به ديگري بسپاري، و پيراهني را كه خداوند بر قامت تو پوشانيده از خودت خلع كني، و اما اگر مقام خلافت از آن تو نبوده، در اينصورت حق نداري چيزي را كه مربوط به تو نيست براي من قرارش بدهي.

اينجا ممكن است اشكالي به اذهان خطور كند، به اينكه با كناره گيري مأمون عباسي، چرا امام رضا (علیه السلام) رهبري و خلافت را نپذيرفتند؟! و آيا در چنان شرايطي وظيفه چه كسي بود كه رهبري جامعه اسلامي را به عهده بگيرد؟!

پاسخ اين است كه مأمون بر حسب ظاهر از خلافت كناره مي گرفت، ولي چنين نبود كه كاملا معزول بشود، بلكه او قصد داشت كه خودش در كنار امام رضا (علیه السلام) نيز به امور مختلف رسيدگي كند، بلكه به عبارت واضحتر، او مي خواست كه امام رضا (علیه السلام) تنها يك رهبر تشريفاتي باشد، و خودش زمام همه چيز را در دست بگيرد،

ص: 14

تا هرگونه اقدامي كه انجام بدهد، به ظاهر زير پوشش رهبري امام، اما در واقع در جهت حفظ منافع مأمون و اطرافيانش قرار بگيرد.

از طرفي كادر حكومتي و هيئت اجرائي آن روز، تمام برخلاف جهت حكومت الهي امام رضا (علیه السلام) بود، و تمام مجريان مهم امور همرديفان عياش مأمون بودند، كه با طرز حكومت حضرت امام رضا (علیه السلام) اختلاف اساسي داشتند، و لذا رهبري آن حضرت به آن ترتيب و كادر حكومتي امكان نداشت..

وانگهي عقب نشيني مأمون عباسي چنانچه قبلا توضيح داديم تنها جنبه سياسي و تاكتيكي داشت، تا به مردم وانمود كند كه امام معصوم هم اگر به لذّت حكومت برسد و العياذ بالله از آن دست بردار نيست، و زهد را كنار مي گذارد، و ألّا مأمون آنقدر عاشق ملك و حكومت خويش بود كه در راه آن نه تنها خون هزاران انسان را بر زمين ريخت بلكه حتي از خون برادر خودش هم نگذشت، و به طرز وحشيانه اي او را نابود ساخت.

بله اگر واقعاً مأمون عباسي، و تمام كادر حكومتيش بر كنار مي شد و زمينه حكومت حضرت علي بن موسي الرضا (عليه آلاف التحية والثناء) فراهم مي شد، در آن صورت بار سنگين حكومت و وظيفه مهم رهبري و مسئوليتي را كه از سوي خداوند متعال بر عهده وي گذاشته شده بود به منزل ميرسانيد و مانند جدّ بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) عدالت و دادگري را احياء و گسترش داده، و روش حكومت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و اميرالمؤمنين (علیه السلام) (1) را الگوي خويش قرار داده، و بر آن سير مي نمود.

رهبري در اسلام

گرچه مسئله

ص: 15


1- 18. در اين زمين نويسنده محترم كتابي بسيار روشنگر و ارزشمند تأليف نموده، كه به نام (روش حكومت پيامبر و اميرمؤمنان) به زبان فارسي ترجمه و چاپ شده است، اين كتاب در افزايش رشد فكري جامعه اسلامي بسيار موثّر و مفيد است، و مطالعه آن به عموم دانش پژوهان سفارش مي شود. (مترجم).

رهبري در اسلام را در بخشي از كتاب هاي مان (1) به طور مفصّل بيان نموده ايم، ولي در اين كتاب به مناسبت پاسخ امام رضا (علیه السلام) نيز اشاره اي به مسئله رهبري مي نمائيم:

قرآن مجيد مي فرمايد: جز اين نيست كه رهبر و ولّي امر شما خدا، پيامبر خدا و مؤمنيني هستند كه نماز را به پا داشته، و در حال ركوع زكات مي پردازند (انما وليّكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون) (2) و اجماع قريب به اتفاق مفسّرين خاصّه و عامّه بر اين است كه مقصود از مؤمنين با اين شرايط حضرت علي بن ابي طالب (علیه السلام) است، و آن امام معصوم نيز به پيروي از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) ائمه بعد از خودش را مشخص كرده، كه همه از سوي خداوند متعال نصب و تعيين شده اند، و حضرت ولي عصر امام زمان ارواحنا فداه كه براي مصالحي از ديده ها غايب شده، به خواست خداوند متعال روزي ظاهر، و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.

اما در زمان غيبت امام زمان (علیه السلام) كه ما هم اكنون معاصر آن هستيم بايد طبق دستور خود آن حضرت مراجع جامع شرايط تقليد در رأس حكومت باشند، و اگر مراجع متعدّد شدند، بايد شوراي مراجع تقليد، رهبري جامعه اسلامي را به عهده بگيرند، كه اعضاي اين شوري پس از دارا بودن شرايط رهبري طيّ انتخاباتي واقعي و آزاد توسط عموم مسلمين بايد انتخاب گردند، و اگر رهبري جامعه اسلامي جز از اين راه، مثلا از طريق كودتا، يا تعيين جانشين و ولي عهد و يا ديگر راههاي ديكتاتوري و

ص: 16


1- 19. كتاب هائي كه معظم له در مورد سياست و حكومت اسلامي و از جمله رهبري در اسلام نگاشته عبارتند از: (سياست از ديدگاه اسلام، در دو جلد)، (به سوي حكومت هزار ميليون مسلمان)، (حكومت در اسلام)، (به سوي حكومت اسلامي) (روش حكومت پيامبر و امير مؤمنان)، (اسلام و نظامهاي معاصر)، (راه بيداري مسلمين)، (و نريدها حكومه اسلاميه). (مترجم).
2- 20. سوره مائده آيه55.

استبدادي روي كار آيد، پوشالي و دروغ است، و مصداق آيه شريفه قرآن است كه مي فرمايد: (و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون) (1) و در آيه اي ديگر مي فرمايد: (فاولئك هم الظالمون) (2)، و بالاخره در آيه اي ديگر مي فرمايد: ( … فاولئك هم الفاسقون) (3)، يعني كسي كه به آنچه خداوند نازل كرده حكومت نكند، كافر، ظالم و فاسق است، و وظيفه جميع مسلمين است كه با چنين حكومتي همكاري نكنند، و از آن فرمان نبرند، بلكه سعي در براندازي آن كنند تا حكومت الهي مورد رضاي خدا، پيامبر، ائمه طاهرين عليهم السلام و اكثريت امت اسلامي جايگزين آن گردد.

ولايت عهد مأمون

مأمون عباسي كه پاسخ امام را در ردّ مقام خلافت از سوي او شنيد، چهره اش رنگ باخته، و از پاسخ به آن حضرت عاجز ماند، اما خشم خود را فرو برد و به ظاهر پوزخند مرده و تلخي زد و در حالي كه كينه اش نسبت به امام رضا (علیه السلام) هرچه بيشتر افزوده شده بود عرضه داشت: اي فرزند پيغمبر گريزي نيست، و بايد اين پيشنهاد را بپذيري، حضرت فرمودند: من به اختيار خودم چنين كاري را نمي كنم و مأمون كه از پيشنهاد خودش نااميد شده بود، پيشنهاد ديگري را ارائه داد و گفت: حال كه پيشنهاد خلافت را نپذيرفتي و دوست نداشتي كه من با تو بيعت كنم، پس بايد ولايت عهديم را بپذيري، تا لااقل پس از من خلافت از آن تو باشد.

حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: سوگند بخدا كه پدرم از پدرانش از پيامبر اسلام (صلوات الله عليهم اجمعين) به من خبر داده كه من در اثر مسموميت، قبل از تو يعني مأمون از

ص: 17


1- 21. سوره مائده آيه44.
2- 22. سوره مائده آيه45.
3- 23. سوره مائده آيه47.

دنيا خواهم رفت، و اين پاسخ حضرت كه در متون تاريخي (1) به ثبت رسيده، برخورد ايشان را با حكومت مأمون و اعلان مظلوميّتش را براي هميشه نشان مي دهد.

مأمون كه به نظر خودش توطئه را درست چيده بود، با شنيدن اين پاسخ سخت گريه كرد!! و اين شيوه فريبكاران تشنه قدرت است، كه براي رسيدن به حكومت گاهي برادر مي كشتند و گاهي هم از روي عاطفه ظاهر مآبانه گريه سر مي دهند!

مأمون چشمهاي اشك آلودش را با گوشه آستين بلندش خشك كرد و سپس ابروانش را درهم كشيده و گفت: با بودن من چه كسي جرأت دارد به شما اسائه ادب كند؟ من مي دانم كه مي خواهيد از قدرت كنار باشيد، تا مردم بگويند شما زاهد هستيد، بخدا سوگند يا بايد بالاجبار ولايت عهديم را بپذيري، و يا اينكه گردن تو را مي زنم!

ملاحظه كنيد چگونه مأمون عباسي دست به نيرنگ سياسي مي زند، او پس از اينكه گريه مي كند، و خود را پشتيبان امام رضا (علیه السلام) نشان مي دهد، هنگامي كه به هدف شوم خود دست نمي يابد، سياست خشونت و تهديد را پيش كشيده، و بر آن حضرت فشار وارد مي آورد! و لذا حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: خداوند مرا نهي كرده از اينكه خودم را به هلاكت اندازم، حال كه چنين است ولايت عهد را مي پذيرم، امّا با دو شرط:

1 اينكه هيچكس را از سوي خود به هيچ پستي منصوب، و يا اينكه از پستش معزول نسازم.

2 اينكه هيچ رسم و يا سنتي را نقض نكنم، و تنها از دور مستشار تان باشم.

و با اين دو شرط امام رضا (علیه السلام) نقش

ص: 18


1- 24. بحارالانوار، چاپ جديد ج49 ص129 اين مطلب را مرحوم علامه مجلسي (ره) بطور مشروح از چند مدرك تاريخي نقل كرده است. (مترجم).

مهمي را از نظر سياسي ايفا كرده، و مأمون را از رسيدن به اهدافش ناكام گذاشتند، زيرا اگر حضرت كسي را منصوب و يا معزول مي داشته و يا اينكه در آداب و رسوم عباسيان دخالت مي كردند، معني اين كار دخالت در امور دولتي بود، كه امام از همين كار اجتناب مي كردند.

سياست نفاق

مأمون كه از ولايت عهدي امام رضا (علیه السلام) تظاهر به خشنودي مي كرد، امر كرد كه همه افراد با آن حضرت بيعت كنند، و كساني را كه احياناً امتناع مي ورزيدند، به زندان مي افكند (1)، از طرفي دستور داد تا در سراسر كشور اسلامي با عظمت آن روز سكّه به نام امام رضا (علیه السلام) بزنند و خطبه به نامش بخوانند و همچنين مجالس جشني ترتيب داده، و در آن مجالس شعرا و اديبان را دعوت مي كرد كه راجع به وليعهد جديد شعر سروده و به او تبريك گويند، و بالاخره در اين زمينه پولهاي كلاني را از بيت المال خرج كرد، و جوايز و صله هاي بسياري به مدّاحان و تبريك گويان بخشيد.

اما از طرفي علماي مذاهب مختلف و شخصيّتهاي علمي آن روز را دعوت كرد، تا با امام رضا (علیه السلام) بحث كنند، شايد حتي براي يك بار هم كه شده امام شكست بخورد، تا سوژه اي به دست مأمون آيد و بتواند شخصيت آن امام را از نظر علمي مخدوش سازد، اما مشهور است كه (عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد) امام رضا (علیه السلام) با بحثهاي خود و بيان مسائل دشوار و دقيق علمي و فلسفي در موارد اديان و عقايد مختلف، شخصيت الهيش روز به روز جلوه بيشتري يافته و مردم به

ص: 19


1- 25. بحارالانوار، چاپ جديد ج49 ص134.

حقّانيت ايشان پي مي بردند.

نماز عيد

مأمون به قصد اينكه حضرت رضا (علیه السلام) با دربار رابطه دارد و به عموم مردم معرّفي كند، به اين مناسبت يك روز عيد از ايشان خواست كه بجاي خود به نماز عيد برود، و چنين اظهار داشت كه مي خواهم قلوب مردم از تثبيت ولايت عهدي شما اطمينان يافته، و مسلمين از فضل و مقام شما آگاه گردند و در نتيجه نظام دولتي ثبات بيشتري يابد.

اما حضرت امام رضا (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: از شرايط من اين بوده كنار باشم، و در كارهاي شما دخالت نكنم، ولي مأمون با ادّعاي اينكه مي خواهم نزد عموم مردم و لشكريان و چاكران مقام شما آشكار گردد، اصرار زيادي به خرج داد، تا جائي كه امام فرمودند: من اگر به نماز عيد بروم به مانند جدّم پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و اميرالمؤمنين (علیه السلام) خواهم رفت، و مأمون پذيرفت كه تشريفات دولتي در كار نباشد.

به همين جهت با طلوع خورشيد روز عيد، كه جمعيت بسياري اعم از افراد دولتي. و توده مردم درب خانه امام اجتماع كرده بودند، حضرت با حالتي خارج شدند كه تمام مردم به گريه افتاده و حالتي از معنويّت و روحانيت همه را فرا گرفت، آن حضرت عمامه اي سفيد بر سر بسته و دو سر آن را يكي روي سينه و ديگري را روي كمر نهادند، و در حالي كه پاي برهنه و عصائي به دستشان بود، از خانه خود خارج شده و چهار مرتبه تكبير گفتند، و مردم همه با ايشان تكبير گفته و گريه مي كردند، در روايت آمده (1)، كه لشكريان از اسبهاي خود

ص: 20


1- 26. بحارالانوار، چاپ جديد، ج49 ص135.

پياده و پا برهنه مي شدند، و چه بسا كساني كه چكمه هاي شان را با بند محكم كرده بودند با تيغ و يا چاقوئي بندها را پاره كرده و به دنبال امام پاهايشان را برهنه مي كردند، امام هرچند قدم كه مي رفت يك توقّف مي فرمود و با صداي بلند چهار مرتبه تكبير مي گفت، و حكومت امام بر قلوب مردم آن روز آشكار شد، و مأمون هنگامي كه از اين وضع مطلع شد، كسي را نزد امام فرستاد و از ايشان خواست كه بازگردد، و همانجا حضرت كفشي بپا كرده و به منزلشان باز گشتند.

صفات عاليه انساني

حضرت امام رضا (علیه السلام) بر حسب ظاهر دوّمين شخصيّت كشور اسلامي آن روز بودند، و اين كشور از مجموع دو ابرقدرت آمريكا و شوروي هم بزرگتر بود، زيرا از شمال تا نصف شوروي و تركيه، از جنوب تا آفريقا، از مشرق تا چين و هند و از مغرب تا اسپانيا را شامل مي شد، و حضرت رضا (علیه السلام) با مقامي كه داشتند، بر حسب ظاهر آن روز وليّعهد بوده، و قادر بر هرگونه كاري بودند.

امّا به خودشان تغييري راه نداده، و پيوسته به ارشاد و هدايت مردم پرداخته و ساده مي زيستند، و لذا در احوالشان آمده كه به هنگام صرف غذا. تمام غلامان و زيردستان كوچك و بزرگ و حتي مهتر خويش را احضار مي فرمود ه و با سخنان خود آنان را مأنوس مي كرده و بعد همه باهم دسته جمعي بر سر يك سفره به صرف غذا مشغول مي شده اند، و هنگامي كه يكي از حضار عرضه داشت: براي زيردستان سفره جداگانه اي بگسترانيد، امام فرمودند: خداي ما يكي، و پدر و مادرمان حضرت

ص: 21

آدم و حوّا هم يكي است، و جزاي هر كسي در گرو عمل اوست.

و در روايتي وارد شده كه آن حضرت به هنگام آماده شدن سفره غذا ظرف بزرگي را مي طلبيده، و از هرچه كه در سفره وجود داشت مقداري در آن ظرف بزرگ قرار مي داده، و سپس آن را براي تعدادي از فقرا و بينوايان مي فرستاد ه است، و اين گونه اخلاق اسلامي را جز در امامان معصوم و رهبران به حق اسلام در هيچ مكتب و مذهبي نمي توان يافت (1).

آن حضرت همه جا در دسترس مردم بوده، و از تشريفات حكومتي و قراردادن حاجب و نگهبان و امثال آن كه معمولاً شيوه حاكمان جداي از مردم است متنفّر بود، و اگر در خانه او دربان و يا حاجبي بوده، از سوي مأمون عباسي تعيين شده، و نه تنها ارتباطي به آن حضرت نداشت، بلكه بر آن امام معصوم جاسوس هم بوده است، مثلا در تاريخ وارد شده كه شخصي به نام (هشام) (2) از سوي فضل بن سهل ذو الرياستين (صدر اعظم مأمون) و همچنين از سوي خود مأمون عباسي مأموريت يافت كه به عنوان حاجب امام رضا (علیه السلام) جاسوسي كند، و تا آنجائي كه مي تواند اخبار بيت امام را گزارش بدهد، اين شخص خودش را به عنوان يكي از خدمتگزاران امام جا زده و به امر مأمون عباسي به عنوان پيشخدمت حضرت رضا (علیه السلام) به خانه آن حضرت راه يافت.

او كم كم ملاقاتهاي حضرت را با مردم كنترل كرده، و روز به روز فشار بر حضرت را مي افزود، تا آنجائي كه تعداد بسياري از شيعيان را از ملاقات با آن

ص: 22


1- 27. اين روايت را مرحوم ثقه الاسلام كليني در كتاب شريف كافي ج4 ص52 چنين نقل مي كند: احمد بن محمد، عن ابيه، عن معمّر بن خلاّد قال: كان ابوالحسن الرضا (علیه السلام) اذا أكل اتي بصحفة (قصعة كبيرة منبسطة) فتوضع بقرب مائدته، فيعمد الي اطيب الطعام ممّا يؤتي به فيأخذ من كل شي ء شيئا، فيضع في تلك الصحفة ثم يأمر بها للمساكين ثمّ يتلو هذه الآية (فلا اقتحم العقبة) ثم يقول: علم الله عز و جل انه ليس كل انسان يقدر علي عتق رقبة، فجعل لهم السبيل الي الجنة. (مترجم).
2- 28. نام اين شخص (هشام بن ابراهيم راشد همداني) بوده، و تفصيل اين مطلب در بحارالانوار ج49 چاپ جديد ص139 آمده است. (مترجم).

حضرت اجباراً منع كرد، و حتي فرمايشاتي را كه از امام با ديگران ردّ و بدل مي شد گزارش مي داد.

امروزه تاريخ، اعمال مأمون و امثال او را محكوم مي كند و اين ضعف مأمون عباسي را نشان مي دهد كه شخصي به عنوان جاسوس بر در خانه حضرت رضا (علیه السلام) منصوب بدارد تا اينكه رفت و آمد را كنترل كرده و آنچه در خانه امام واقع مي شود گزارش بدهد، علاوه بر اينكه خود تجسّس بر خانه افراد و به ويژه رهبران مذهبي حرام است، و از اين جهت مأمون مرتكب خلاف اسلام مي شده، و اين منطق توجيهي هميشگي ستمگران است كه (هدف وسيله را توجيه مي كند).

تاريخ افرادي را معرّفي مي كند كه داوطلبانه و به طور افتخاري در خدمت حضرت امام رضا (علیه السلام) در آمدند از قبيل (معروف كرخي) كه در ايام كودكيش به پيروي از آئين پدر و مادرش مسيحي بوده، و بعد بر دست شريف حضرت رضا (علیه السلام) مسلمان شده، و پيوسته ملازم خانه و خدمت گذار آن حضرت شد، و به شرف خدمت امام افتخار و مباهات مي ورزيد (1).

حفظ آبروي مردم

بر هر مسلماني واجب است كه آبروي برادر و خواهر مسلمانش را نگاه دارد، و حتي در غيابش نيز بايد آبرويش حفظ شود، و اسلام غيبت مرد و يا زن مسلمان را از گناهان كبيره شمرده است.

و خاندان عصمت و طهارت كه تجلّي اسلام در تمام شئون زندگي هستند در اين مسئله پيش قدم بوده، و حتي اگر كسي براي رفع نيازش به آنان رجوع مي كرد، نه تنها نيازش را برآورده بلكه پس از برآوردن آن از نگاه كردن به رويش

ص: 23


1- 29. البته در باره معروف كرخي خلاف اين را نيز گفته اند.

خودداري كرده تا نكند آن فرد نيازمند كمي خجالت بكشد.

مثلاً در تاريخ حضرت علي بن موسي الرّضا (علیه السلام) (افضل التحية و الثناء آمده كه شخصي به حضورشان شرفياب شده و اظهار داشت كه: در سفر حج خرجي سفرم را گم كرده و مي خواهم به وطنم باز گردم در حالي كه پولي به همراه ندارم، اگر بر من لطف كنيد و خرج سفرم را بپردازيد، هنگام رسيدن به شهر خودم به قدر آنچه را كه به من داده ايد از سوي شما صدقه مي دهم، چون من از موارد مصرف صدقه نيستم.

حضرت اين مرد را نشانده و احترامش كردند، و سپس به اندرون خانه تشريف برده و درب حجره را بستند، بعد از چند لحظه دست شريفشان را از بالاي در بيرون آورده و آن مرد را صدا زدند، آن مرد كه نزديك آمد، حضرت فرمودند: اين دويست دينار (1) است، با خودت ببر و به مصرف برسان و از سوي من هم صدقه نده، آن مرد كيسه زر را دريافته و از خانه حضرت خارج شد.

يكي از اصحاب پرسيد: شما كه لطف زيادي بر اين مرد روا داشتيد، ديگر چرا چهره خودتان را از او مخفي نموديد؟! امام فرمودند: نخواستم چون حاجتش را برآورده ام ذلّت خواهش و سؤال را در چهره اش ببينم، پيغمبر اكرم فرمود: (كسي كه كار نيكي را مخفيانه انجام بدهد، معادل پاداش هفتاد حج است، و خداوند گناهان او را مي بخشد) (2).

در حمام عمومي

يكي از نكات بارز در اخلاق ائمّه اطهار عليهم السلام، همان جنبه مردمي آنان مي باشد، به طور مثال حضرت امام رضا (علیه السلام) كه مي توانستند در خانه براي خودشان حمّام

ص: 24


1- 30. لازم به تذكر است كه هريك دينار شرعي لااقل معادل يك مثقال طلا، عيار 18 نخود است. (مترجم).
2- 31. تفصيل اين واقعه در كتاب شريف كافي، جلد4 صفحه24 آمده است. (مترجم).

اختصاصي بسازند، و يا لااقل هنگام رفتن به حمام عمومي، مثل بسياري از قدرتمندان دستور بدهند كه آنجا را خلوت كنند، در نهايت تواضع و فروتني مثل تمام مردم روزي به حمام عمومي تشريف بردند، داخل آن حمام مردي غريب و ناشناس بود كه مي خواست كسي بدنش را كيسه بكشد، نگاهي به اطراف حمّام انداخت و چشمش به رخسار پر مهر و لطف امام هشتم (علیه السلام) افتاد، آنگاه از امام خواهش كرد كه: آقا اگر ممكن است پشتم را كيسه بكشيد؟

و امام رضا (علیه السلام) با آن شخصيّت معنوي و همچنين مقام ظاهري كه داشتند بدون هيچگونه تكبّر ي، خواسته آن مرد ناشناس را بر آورده، و كيسه را بدست گرفته، و او را شستشو مي دادند كه در اين ميان افرادي وارد حمام شده، و بر آن حضرت با خطاب: يابن رسول الله سلام كردند، آن مرد غريب كه متوجّه اشتباه خود شده بود، با دستپاچگي از جاي برخواسته و از حضرت معذرت خواهي كرد، ولي حضرت به او امر كردند كه بنشيند تا كارشان تمام بشود، و همينطور هم شد (1)، از اين داستان دو نكته مهم به دست مي آيد:

1 اينكه حضرت امام رضا (علیه السلام) آنقدر مردمي بوده اند كه نه تنها بدون تشريفات وارد حمام عمومي مي شده، بلكه با حالتي ساده ظاهر مي شدند تا آنجائي كه افرادي او را نشناخته، و از وي درخواست كشيدن كيسه به بدنشان مي كرده اند.

2 حضرت امام رضا (علیه السلام) علاوه بر مقام امامت دوّمين شخصيت دولت اسلامي آن روز از نظر ظاهر و با اين وجود بدون تكبر از برآوردن حاجت پيش پاافتاده مؤمني ابا

ص: 25


1- 32. مناقب آل ابي طالب، چاپ ايران، جلد4 صفحه.362 (مترجم).

نكرده، بلكه از او مي خواهند كه كارشان را به آخر برسانند، و اين درس مهمّي است براي حاكمان و فرمانروايان كه در ميان مردم چگونه زندگي كنند.

رفتار با متكبر

اينجا شايسته است كه در برابر اين فروتني امام رضا (علیه السلام) با يك مسلمان غريب و ناشناس، نمونه اي از برخورد آن حضرت با افراد متكبّر و خود باخته بيان شود:

فضل بن سهل ذو الرياستين كه مأمون عباسي رياست نيروهاي مسلح و رياست ديوان دربار خود را بدو سپرده بود، به دستور مأمون عباسي براي خود امان نامه اي با اختيارات كامل نوشته و آن را به امضاي درباريان رسانيده، و سپس براي توشيح و مهر مأمون آن را نزد وي فرستاد، مأمون هم آن نامه را مهر زده و توشيح كرد، و سپس تمام خواسته هاي ذو الرياستين را برآورده ساخت، علاوه بر آنكه نامه اي را به خطّ خود نگاشت و در آن اموال بسيار و زمينها و املاك و سلطه را نيز بدو بخشيد.

فضل براي اينكه همين امتيازات را پس از مأمون در دوران به قدرت رسيدن ولي عهدش امام رضا (علیه السلام) نيز دارا باشد، از مأمون خواهش كرد كه آن نامه را به امضاي امام رضا (علیه السلام) نيز برساند، اما مأمون نپذيرفته و گفت: كه حضرت رضا (علیه السلام) با ما شرط كرده كه هيچگونه اقدامي از نظر حكومتي نكند، پس بهتر است خودت اين نامه را به حضور ايشان ببري.

به همين جهت ذو الرياستين نامه مأمون را با خود برداشته، و بر امام رضا (علیه السلام) وارد شد، ديد آن حضرت نشسته و مشغول انجام كاري است، ذو الرياستين در جاي

ص: 26

خودش در آستانه درب حجره ايستاد تا حضرت اذن دخول و نشستن به او بدهند، او مدّتي ايستاد و حضرت اعتنايش نكردند، و پس از آنكه غرور و تكبّر او را سركوب نموده و با اين رفتار ادبش كردند، سر شريفشان را بالا گرفته و فرمودند چه حاجتي داري؟

ذو الرياستين با چهره اي برافروخته عرضه داشت اي سرور من اين نوشته ايست از اميرالمومنين مأمون و شما در نوشتن چنين نامه اي براي اينجانب شايسته تر هستيد، چون ولي عهد مسلمين مي باشيد.

حضرت رضا (علیه السلام) در حالي كه چهره شريفشان را درهم كشيده بودند فرمودند: آن را بخوان، و ذو الرياستين همان طور كه ايستاده بود، همه آن نوشته را قرائت كرد، آنگاه حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: تا زماني كه تقوي پيشه كني و از خدا بترسي ما قبولت داريم، و سپس روي شريفشان را از او برتافته و مشغول كار خود شدند، و فضل بن سهل ذو الرياستين با غروري درهم شكسته، و قيافه اي رنگ باخته از حضور شريف آن حضرت خارج شد (1).

عيادت از مريض

يكي از اخلاق پسنديده اسلامي عيادت از بيماران و به طور كلي ديد و بازديد در ميان مؤمنين است، در تاريخ حضرت امام رضا (علیه السلام) وارد شده كه آن حضرت همانند جدّ بزرگوارش پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اگر چند روز يكي از دوستان و مؤمنين را نمي ديد، حالش را مي پرسيد، و اگر مطّلع مي شد كه بيمار است به ديدار او مي شتافت.

يكي از روزها يك نفر از شيعيان آن حضرت بيمار شد، و حضرت امام رضا (علیه السلام) براي ديدار او به خانه اش تشريف برده و

ص: 27


1- 33. بحار الانوار، چاپ جديد، جلد49 صفحه168.

حالش را پرسيدند؟ و سپس در همان چند لحظه آن بيمار را تسلّي خاطر و موعظه و اندرز ش داده و به او فرمودند: مردم دو گروه هستند، يكي با مرگ به راحتي و آسايش دست مي يابد، و ديگري با مرگش مردم را از شرّ خود راحت مي كند، و تو اگر مي خواهي از گروه اول باشي، ايمان به خدا و ولايتت را تجديد كن تا پس از مرگ در آسايش باشي آن مرد چنين كرد و پس از چند لحظه در محضر پر مهر و محبّت حضرت امام رضا (علیه السلام) چشم از جهان بست (1).

تشييع جنازه

يكي از عوامل مهم پيشرفت و گسترش دين مبين اسلام امور اخلاقي و جنبه هاي مثبت اجتماعي آن بود، بخصوص اينكه مردم امامان خود را مثالهاي كاملي از تبلور اسلام در تمام ابعادش حتي در موارد جزئي مي يافتند، به عنوان مثال به يك مورد جزئي اشارت مي بريم:

در تاريخ آمده كه حضرت رضا (علیه السلام) هنگامي كه به شهر طوس رسيدند، به جنازه اي برخوردند كه بر دوش عده اي از مردم حمل مي شد، آن حضرت فوراً از مركب خود پياده شده، و گوشه اي از جنازه را بر دوش شريفشان حمل كردند، و سپس به اطراف آن جنازه رفته، و هر طرف را چند لحظه برداشته و آنگاه مانند ساير تشييع كنندگان پشت جنازه حركت كرده، و تا كنار قبر آن ميّت ناشناس را تشييع نمودند (2).

ملاحظه كنيد اين طرز رفتار يك امام معصوم با جنازه يك مسلمان ناشناس، و احترام به مرده اوست، چه رسد اگر زنده و شناس و يا اينكه صاحب حقّي باشد؟

عفو گنهكاران

تفصيل اين مطلب در كتاب (پيشواي شهيدان)

ص: 28


1- 34. بحار الانوار، چاپ جديد ج49.
2- 35. اين روايت را مرحوم علامه مجلسي از كتاب مناقب آل ابي طالب ج4 ص341 نقل كرده كه ما ذيلاً نصّ آن را نقل مي كنيم: موسي بن سيّار قال: كنت مع الرضا (علیه السلام) و قد اشرف علي حيطان طوس و سمعت واعية فاتبعتها فاذا نحن بجنازة، فلما بصرت بها رأيت سيّدي و قد ثنّي رجله عن فرسه، ثم اقبل نحو الجنازة فرفعها، ثم اقبل يلوذ بها كما تلوذ السخله بامها، ثم اقبل عليّ و قال: يا موسي بن سيار من شيّع جنازة وليّ من اوليائنا خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه لا ذنب عليه، حتي اذا وضع الرجل علي شفير قبره رأيت سيد قد اقبل فأخرج الناس عن الجنازة حتي بداله الميت فوضع يده علي صدره، ثم قال: يا فلان بن فلان ابشر بالجنه فلا خوف عليك بعد هذه الساعه فقلت جعلت فداك، هل تعرف الرجل؟ فوالله انها بقعه لم تطأها قبل يومك هذا فقال لي يا موسي بن سيار أما علمت انا معاشر الائمة تعرض علينا اعمال شيعتنا صباحاً و مساءا؟ فما كان من التقصير في اعمالهم سألنا الله تعالي الصفح لصاحبه، و ما كان من العلوّ سألا الله الشكر لصاحبه.(مترجم).

نوشته آيةالله سيد رضا صدر ص72 آمده كه ما بخشي از آن را عينا نقل مي كنيم:

(از سپاه يزيد، (تميم بن فتّي) به ميدان آمد، ميان او و حسين جنگ آغاز گرديد چيزي نگذشت كه پاي تميم قطع گرديد، و برزمين افتاد و توان حركت نداشت، حسين در كنارش بايستاد، و از او پرسيد: چه كمكي مي توانم به تو بكنم؟! تميم پاسخ داد: قوم مرا ندا كنيد بيايند و مرا ببرند، حسين ندا كرد، آنها آمدند و تميم را بردند، حسين ازاين شاهكار ها بسيار دارد..) (مترجم).

امام سجاد (علیه السلام) از مرواني كه به جدّش پيامبر، اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن مجتبي و امام حسين (صلوات الله عليهم اجمعين) آسيب رسانيده و آن بزرگان را اذيّت و آزار داده بود، نه تنها چشم پوشيدند، بلكه او را پناه داده و مورد مرحمت هم قرارش دادند (1).

امام محمد باقر (علیه السلام) از آن مردي كه مسيحي بود و به حضرت شان ناسزا گفت و مادر مخدّره آن امام معصوم را كلفت آشپزخانه خواند گذشت نموده و برايش دعا هم كردند (2).

امام جعفر صادق (علیه السلام) از گناه كنيزي كه بچه آن حضرت را بي اختيار از بلندي به زمين زده و كشته بود نه تنها چشم پوشيده، بلكه آن زن را آزاد هم فرمودند (3).

امام موسي بن جعفر كاظم (علیه السلام) كه مواجه شده بودند با يك نفر مخالف و دشمن و از او ناسزا شنيده بودند، به مزرعه اش رفته و كيسه اي زر به وي داده، و گناهش را هم عفو كردند (4).

و بالاخره يك نمونه از عفو و گذشت حضرت عليّ بن موسي الرّضا (علیه السلام) را

ص: 29


1- 36. الكامل في التاريخ نوشته ابن الاثير چاپ1385 ه بيروت ج4 ص113.
2- 37. مناقب آل ابي طالب، چاپ ايران، جلد3 صفحه337.
3- 38. بحار الانوار، چاپ جديد، ج47 ص.24.
4- 39. بحار الانوار، چاپ جديد، ج48 ص102.

نيز نقل كرديم كه آن بزرگوار نيز مانند اجداد طاهرين و نياكانش از گنهكار چشم پوشيده، و مردم را دوست مي داشت.

متأسفانه حكومت هائي كه به نام اسلام سركار آمدند، از قبيل بني اميه، بني العبّاس، عثمانيان در تركيه و غيره اين شيوه را نه تنها پيش نگرفته، بلكه چهره اسلام را نيز سياه جلوه داده و اسلام را متّهم ساختند، آنان نه تنها از تقصير و لغزش گنهكاران گذشت نمي كرده، بلكه بي گناهان را نيز در زندانها و تحت شكنجه قرار داده و با شلاق و چكمه استبداد سركوب شان ساختند، و اگر تاريخ صحيح شيوه رفتار و كردار پيامبر اكرم و اهل بيت طاهرينش را به عنوان معيارها و نمونه هاي كاملي از تجلّي اسلام واقعي ثبت نمي كرد، امروز نامي از اسلام و رحمت اسلامي باقي نمانده بود، بلكه صفحات سياهي از كشتارهاي فردي و دسته جمعي، مصادره اموال، زندانهاي مخوف، شكنجه هاي وحشيانه، تجاوز به نواميس مردم به نامهاي مختلف، سركوب آزاديهاي مردم به نامهاي مختلف، به بند كشيدن علما و دانشمندان، دريافت ماليات هاي ظالمانه، جنگهاي وسيع بر سر قدرت و به طور كلّي زير پا گذاشتن احكام قرآن و اسلام به نام اسلام به چشم مي خورد، به طوري كه هيچكس ديگر نمي توانست حتي سخني از اسلام و حاكميّت آن به ميان آورد.

و اين خاندان مطهّر پيامبر بودند كه انواع شكنجه ها، زندانها، فاجعه هاي خونين و ديگر نابساماني ها را به جان خريدند، تا براي نسلهاي آينده حجّت باشند، و براي هميشه پيشوا و مقتداي جامعه اسلامي به حساب آيند.

يكي از شاعران شيعه از زبان اهل بيت پيامبر اكرم (عليهم السلام) قطعه شعري سروده كه آن بزرگان

ص: 30

را با حكومت هاي بني اميه و بني العبّاس اين چنين مي سنجد:

ملكنا فكان العفو منّا سجية

ولما ملكتم سال بالدم ابطع

وحلّلتم قتل الاساري وظالما

غدونا عن الاسري نعفّ و نصفح

فحسبكم هذا التفاوت بيننا

و كل اناء بالذي فيه ينضح

ترجمه شعر: زماني كه قدرت به ما آل محمد رسيد، عفو و گذشت از اخلاق و خوي ما بود، اما زماني كه ملك به شما رسيد سرزمين هاي وسيعي را سيل خون بي گناهان فرا گرفت.

و شما كشتن اسيران را حلال كرديد، و در حالي كه ما پيوسته اسيران را عفو كرده و از آنان گذشت مي كرديم.

و همين تفاوت ميان ما براي شما كافي است، چرا كه از كوزه برون تراود آن را كه در اوست.

اخلاق پسنديده

راوي نقل مي كند كه حضرت رضا (علیه السلام) هميشه حوائج نيازمندان را بر آورده مي ساخت، در كارهاي خير پيشقدم بود، در شبهاي تاريك به فقرا و نيازمندان رسيدگي مي كرد، بيشتر شبها را تا صبح به عبادت و احيا مي كرد، و روزه بسيار مي گرفت، بر سر خوان غذا با غلامان و زيردستان و گاهي با فقرا و مستمندان مي نشست، به كسي تكبّر نمي فروخت هيچگاه آب دهانش را بر زمين نمي انداخت، و با صداي بلند خنده نمي كرد، اگر در مجلسي حاضر مي شد كسي را با زبانش از خود نمي راند، سخن كسي را قطع نمي كرد، بلكه صبر مي كرد تا سخن طرف مقابل تمام بشود، هيچگاه ديده نشد كه مقابل كسي پاي شريفش را دراز كند، و يا در برابر كسي تكيه كند، معمولاً چهره شريفش گشاده بود، و هيچگاه شنيده نشد كه به يكي از زير دستانش ناسزا بگويد، درب خانه اش

ص: 31

به روي عموم مردم باز بود و به همگان احترام مي گذاشت (1)، و گاهي به مأمون عباسي سفارش به تقوي و رسيدگي به مشكلات مردم كرده، و مي فرمود: فرمانرواي مسلمين بايد بسان ستون وسط خيمه باشد (2)، تا هر كس وي را خواست بتواند به حضورش برسد.

جولان حق و جولان باطل

اشاره

در روايت آمده كه هميشه حق داراي دولتي پايدار، و باطل داراي جولاني موقت است (للحق دولة و للباطل جولة) از اين جهت كه حق و طرفداران حق در قلوب مردم جاي دارند به خلاف باطل كه با تكيه بر قدرت مالي، نظامي و يا فريبكاري چند روزي به ظاهر سلطه مي يابد، ولي به طور موقّت و ناپايدار است به طور مثال بني اميه چند روزي به قدرت رسيده و چه ستم هائي كه روا نداشتند! ولي با روي كار آمدن عباسيان كار امويان به جائي رسيد كه زندگان شان را به طرز دلخراشي مي كشتند، و مردگان شان را با نبش قبرهايشان از زير خاك در آورده و آتش مي زدند، و يا اينكه بر آن بدنهاي پوسيده نيم خاك خورده شلاّق مي زدند، و زنان شان را به رسم اسيري به بردگي و كنيزي در مي آوردند.

و امروز پس از گذشت قرنها از دوران عباسيان مشاهده مي شود كه از هارون و مأمون و امثال شان هيچ نام و نشاني نيست، در حالي كه ائمه اطهار عليهم السلام تاريخي سرشار از عظمت، شرف، علم و فضيلت از خود به يادگار گذاشته تا جائي كه تا به امروز در هيچ تاريخي نيامده كه پيرامون يكي از اين بزرگان عيب و نقصي ذكر كند، و يا اينكه بگويد كه فلان امام معصوم در پاسخ مسئله اي

ص: 32


1- 40. تفصيل اين روايت را محروم علامه مجلسي از كتاب عيون اخبار الرضا ج2 ص184 نقل كرده است.(مترجم).
2- 41. اين جمله بخشي از مواعظ حضرت امام رضا (علیه السلام) است به مأمون عباسي كه تفصيل آن در كتاب عيون اخبار الرضا ج2 ص160 به بعد آمده است. (مترجم).

در هر زمينه درمانده باشد.

و در مقابل مشاهده مي شود كه تواريخ مختلف موارد بسياري از ناداني، فساد، شهوتراني و ستم خلفاي بني اميه، بني العباس و امثال شان را نقل مي كند، كه نه تنها پس از گذشت قرنها، بلكه حتي در زمان خودشان منفور، و نفرين شده اند، مثلاً به عنوان نمونه به يك شاهد تاريخي اشارت مي بريم:

حق گوئي دعبل

پس از شهادت امام هشتم، ايشان را در طوس در مقابل قبر هارون عباسي به طرف قبله كه بارگاه مقدس فعلي آن امام است به خاك سپردند، و مأمون عباسي پس از قتل امام رضا (علیه السلام) به بغداد بازگشته و آنجا را مركز خود قرار داد.

دعبل خزاعي كه يكي از شعراي بنام شيعه است مي گويد نزد مأمون به كاخش رفتم و به او گفتم، اجازه مي دهي شعر جديدي را كه سروده ام بخوانم؟ گفت بخوان، و من چنين سرودم:

قبران في طوس خير الناس كلهم

و شرّ كلّهم هذا من العبر

ما ينفع الرجس من قرب الزّكي و ما

علي الزّكي بقرب الرجس من ضرر

ترجمه شعر: در طوس دو آرامگاه است، آرامگاه بهترين مردم و بدترين شان، و اين از عبرت ها و پندها است.

نه از نزديكي آن امام پاك سودي به آن پليد هارون مي رسد و نه بر ايشان امام رضا ضرر و زياني از نزديكي به آن پليد است (1).

مأمون عباسي بر افروخته شده، و از اين حق گوئي دعبل به تنگ آمد، اما چون در برابر واقع قرار گرفته بود نتوانست اعتراضي كند!

جنايت بزرگ مأمون

بالاخره مأمون عباسي كه از وجود حضرت امام رضا (علیه السلام) برخود و حكومتش بيم داشت، در پي بهانه اي

ص: 33


1- 42. اين دو بيت از قصيده اي است كه دعبل پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) در شهر مقدس قم سروده و كتاب (امالي الصدوق) ص661 آنرا آورده و در آنجا مي گويد: أري اميّه معذورين ان قتلوا ولا اري لبني العباس من عذر واولاد حرب و مروان واسرتهم بنو معيط ولاة الحقد والوغر قوم قتلتم علي الاسلام اوّلهم حتي اذا استمسكوا جازوا علي الكفر اربع بطوس علي قبر الزّكي به ان كنت تربع من دين علي وطر قبران في طوس خير الناس كلّهم و شر كلّهم هذا من العبر ما ينفع الرجس من قرب الزكي و ما علي الزّكي بقرب النجس من ضرر هيهات كل امري ء رهن بما كسبت له يداه فخذ ما شئت أو فذر (مترجم).

بود كه به موجب آن از حضرت انتقام بگيرد، گويند كه از بهانه هاي مأمون حق گوئي امام رضا (علیه السلام) در موارد مختلف و از جمله در مورد زير بوده است:

روزي مأمون عباسي در مجلس عمومي خودش كه حضرت امام رضا (علیه السلام) هم در آنجا تشريف داشتند، بر اريكه حكومت نشسته، و رفت و آمد مردم عمومي بود، در اين ميان به مأمون خبر رسيد كه يك مرد صوفي دست به سرقت زده و دستگير شده است، مأمون عباسي امر به احضار وي كرد، آن مرد را كه آوردند، ديد كه حالتي رقت بار و ظاهري بسيار فقيرانه دارد، و اثر سجده بر پيشانيش هست!

مأمون بدو گفت: آيا تو با اين ظاهر خوب دست به سرقت زده اي؟!

آن مرد گفت: از روي اضطرار بوده نه اختيار، چون تو از دادن حقّ من خودداري كرده اي.

چه حقّي؟

حقّ من از بيت المال، چون من ابن السبيل (1) و فقيرم با وجودي كه قرآن را هم از حفظ دارم! حال از خودت شروع كن نخست حدّ شرعي را بر خودت جاري كن و سپس بر من.

مأمون كه از سخنان آن مرد به خشم آمده بود به حضرت امام رضا (علیه السلام) عرضه داشت: شما چه مي گوئيد؟! و حضرت به آرامي فرمودند: او مي گويد كه تو هم دزد هستي، مأمون از فرمايش امام برآشفت و به آن مرد گفت: بخدا سوگند دستت را قطع مي كنم.

آن مرد بي اينكه ترسي به دل راه دهد گفت:

چگونه دستم را قطع مي كني؟! حال آنكه تو بنده من هستي؟!

واي بر تو از كجا بنده تو هستم؟!

از آنجائي

ص: 34


1- 43. ابن السبيل: به مسافري گفته مي شود كه در راه سفر خرجي سفرش را به علّتي از دست مي دهد. (مترجم).

كه پدر تو هارون، مادرت (1) را از بيت المال مسلمين خريداري كرده، پس تو برده تمام مسلمين در شرق و غرب دنيا هستي مگر زماني كه همه آنان تو را آزاد كنند، امّا من هنوز آزادت نكرده ام.

مأمون كه از اين گفت و شنود به ستوه آمده بود، مجدداً روي به امام رضا (علیه السلام) كرده و عرضه داشت: مي گوئيد با او چه كنم؟

حضرت فرمودند: كه دنيا و آخرت با حجّت و برهان قائم است، و من مي بينم كه اين مرد با تو احتجاج كرده و تو پاسخي نداري.

مأمون عباسي برخلاف اراده اش چون با پاسخهاي دندان شكني روبرو شده بود، آن مرد متّهم را آزاد ساخت و چند روزي كناره گرفت، و همين زمان بود كه بر قتل حضرت رضا (علیه السلام) تصميم گرفت (2).

خورشيد بي پايان

آيا غروب خورشيد حكايت از پايان هميشگي آن است؟ و يا اينكه در پس غروب آن ميلاد هاي مكرّري انتظارش را مي كشد؟ بايد گفت در منطق فرمانروايان مستبد تاريخ، پاسخ سؤال اول مثبت است، آنان فكر مي كنند كه اگر بر چهره درخشاني پرده كشند، براي هميشه پوشيده مي ماند، غافل از اينكه خودشان نابود مي شوند، و تاريخ جز ننگ و نفرين برايشان چيزي ديگر ياد نمي كند، و در هر صبحگاه ميلاد پرنور خورشيد تجديد مي يابد.

مأمون عباسي كه قبلاً عرض شد براي اهداف شومي كه در سر داشت حضرت عليّ بن موسي الرّضا (علیه السلام) را از مدينه به خراسان جلب كرده و آن حضرت را مجبور به اقامت نزد خود و قبول ولايت عهديش نمود، چنين مي انديشيد كه با قتل آن حضرت و غروب آن خورشيد نور افروز، نام

ص: 35


1- 44. لازم به توضيح است كه مادر مأمون كنيزي بد چهره بنام (مراحل) از خراسان بود، و به نقل دميري در كتاب حيوة الحيوان ماده (اوز) روزي هارون عباسي با همسرش زبيده بازي قمار مي كرد، و بنا بر اين شد كه برنده هرچه بخواهد بتواند به بازنده امر كند، و بازنده بايستي انجام بدهد، اتفاقا در اين بازي قمار زبيده برنده شد، و از هارون كه بازنده شده بود خواست كه بد چهره ترين و زشت ترين كنيزش (مراحل) نزديكي كند، و هارون كه اين كار برايش خيلي دشوار بود از زبيده خواست كه از او چيزهاي ديگري بطلبد ولي زبيده كه از تعدّد زوجات و كنيزان هارون خشمگين بود نپذيرفت، و با اصرار بر هارون بر همان خواسته اش به عنوان انتقام از هارون بناچار وي را ناگزير ساخت كه به خواسته اش تن دهد، كه نتيجه اين آميزش برخواسته از قمار بسته شدن نطفه مأمون بود، و مأمون كه نطفه اش در اثر شرط قمار منعقد شده، پسر همين زبيده (امين) را به طرز دلخراشي كشت. (مترجم).
2- 45. مناقب آل ابي طالب، چاپ ايران، جلد4 صفحه368.

آن حضرت را مي تواند از دلها خارج ساخته، و ياد او را براي هميشه پايان بدهد.

او كه جز به بقاي دولت و حكومتش به چيزي نمي انديشيد و حاضر بود در اين راه زندانها بسازد، هتك حرمت كند، شكنجه بدهد، مؤمنين را به زير ضربات شلاق بيندازد، اموال مردم را مصادره كند، علما و دانشمندان را خانه نشين و تحت نظر قرار بدهد، تهمت به بي گناهان ببندد، و به طور كلّي به نام اسلام و جانشيني پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، اسلام را به نابودي بكشد و بدنام كند، روزي جشن ولايت عهدي امام رضا (علیه السلام) بپا داشته و دستور مي دهد تا بني عباس لباسهاي سياه را در آورده و لباس سبز بپوشند، و درهم و دينار به نام آن حضرت سكه مي زند، و دستور مي دهد تا نام شريفش را به عنوان ولايت عهد با القاب و مدح و ثنا بر منابر بياورند، و روزي هم تصميم به قتل آن امام معصوم گرفته، و با انگور و يا آب انار زهر آلود مسمومش مي كند، و به طرز دلخراشي به شهادتش مي رساند، و بعد براي تظاهر در برابر مردم و فريب ساده لوحان با چشمهاي پر از اشك گريه سر مي دهد، يقه چاك مي زند شال عزا بگردن مي نهد و مجلس عزا بپا مي دارد!!

و جالب توجّه اين است كه با حالت تأسّف و زاري كنار نعش مقدّس امام رضا (علیه السلام) ايستاده و عرضه داشت: اي سرور من بخدا سوگند نمي دانم كداميك از دو مصيبت بر من سنگين تر است، آيا از دست دادن و فراق تو، و يا تهمت مردم به من كه قاتل تو

ص: 36

هست؟

سرانجام پس از شهادت حضرت رضا (علیه السلام) مأمون عباسي در همان سال عازم بغداد شده، و آنجا را مركز خود قرار داد، و از طرفي چون در اثر معاشرت خود با امام رضا (علیه السلام) علويان و شيعيان را شناخته بود، آنان را در همه جا تحت تعقيب قرار داده، و پيوسته به قتل مي رسانيد، و لذا مشاهده مي شود كه معمولا در شهرهاي ايران و حتي افغانستان، در دامنه كوهها، در وسط جنگلها و نقاط دور دست، آرامگاه امامزادگان ديده مي شود، آنان يا به دست مأمورين عباسي به شهادت رسيده، و يا غريبانه در آن نقاط دور از وطنشان جان سپرده اند.

ميلاد نور

اما با تمام آن ستمها و حق كشي ها، و پس از آن شب نشيني ها و عيّاشي ها بالاخره عباسيان تار و مار شده، و نامشان با خودشان دفن شد، و جز لعنت و نفرين چيزي از خود به جاي نگذاشتند، در حالي كه بارگاه مقدس امام رضا (علیه السلام) تا كنون چندين بار در زمانهاي مختلف بنائي شده، و پيوسته قلوب ميليونها شيعه و دوستدار آن حضرت چشم اميد به آن قرارگاه فرشتگان و آن حرم مقدس دوخته است، گويا اين خورشيد پاياني نداشته، و اين نور هر روز ميلادي جديد و طلوعي دوباره و پربركت دارد.

و به همين مناسبت به چند روايت راجع به فضيلت زيارت امام رضا (علیه السلام) كه در كتاب (الدعاء والزياره) (1) آورده ايم اشارت برده، و با ذكر اين مختصر بسنده كرده، و اين جزوه را به پايان مي بريم:

1 حضرت امام صادق (علیه السلام) از پدرانش از پيامبر گرامي اسلام روايت كرده كه فرمود: پاره اي از

ص: 37


1- 46. الدعاء والزيارة: كتابي است مفصل بيش از (800) صفحه از همين مؤلف محترم كه راجع به ادعيه مختلف و زيارت معصومين و اولياي دين عليهم السلام نگاشته شده است. (مترجم).

بدن من در زمين خراسان به خاك سپرده خواهد شد، و هيچ مؤمني به زيارت او نمي رود مگر آنكه خداوند متعال بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش دوزخ حرام گرداند (1).

2 حضرت امام موسي بن جعفر (علیه السلام) فرمود: فرزندم علي به زهر جفا كشته شده، و در شهر طوس در كنار هارون عباسي به خاك سپرده خواهد شد، هر كس او را زيارت كند، مانند كسي است كه پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را زيارت كرده باشد (2).

3 حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود: كسي كه در آن بارگاه دور دست زيارتم كند، روز قيامت در سه جا به فريادش مي رسم تا او را از هول هاي آنجا نجات بخشم، يكي هنگامي كه نامه عمل افراد به دست چپ يا راست داده مي شود، يكي به هنگام عبور از پل صراط، و سوّم نزد ترازوي اعمال (3).

در خاتمه آرزو داريم روزي بيايد كه زندگي پرافتخار و سراسر شرف اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام براي همگان و به ويژه رهبران جامعه اسلامي نمونه قرار گرفته، و امّت اسلامي با شناخت رهبران الهي و واقعي خود به پيروي از آنان گام برداشته و همه باهم در پرتو اسلام و يك حكومت عظيم شامل بيش از يك هزار ميليون مسلمان برادرانه در كنار يكديگر زندگي مسالمت آميز داشته باشيم، انشاءالله و ما ذلك علي الله بعزيز.

ص: 38


1- 47. عن الامام الصادق عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) ستدفن بضعفه مني بارض خراسان لا يزورها مؤمن الاّ اوجب الله عز وجل له الجنة و حرم جسده علي النار.
2- 48. قال موسي بن جعفر (علیه السلام): ان ابني عليّا مقتول بالسّم ظلما و مدفون الي جانب هارون بطوس من زاره كمن زار رسول الله (صلی الله علیه و آله).
3- 49. قال الرضا (علیه السلام): من زارني علي بعد داري اتيته يوم القيامه في ثلاثة مواطن حتي اخلّصه من اهوالها اذا تطايرت الكتب يمينا و شمالا، و عند الصراط و عند الميزان.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109