سيره عملي اهل بيت عليهم السلام: حضرت امام علي ابن موسي الرضا عليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : ارفع، كاظم، - 1323

عنوان و نام پديدآور : حضرت امام علي ابن موسي الرضا عليه السلام/ تاليف كاظم ارفع

مشخصات نشر : [تهران]: فيض كاشاني، 1370.

مشخصات ظاهري : ص 68

فروست : (سيره عملي اهل بيت(ع)، 10)

شابك : 300ريال ؛ 300ريال

وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي

يادداشت : بالاي عنوان: سيره عملي اهل بيت(ع).

يادداشت : فهرستنويسي براساس اطلاعات فيپا.

يادداشت : چاپ چهارم: 1374؛ بها: 6500 ريال

يادداشت : چاپ پنجم: 1375؛ بها: 850 ريال :ISBN 964-403-021-4چاپ ششم: 1376؛ بها: 1000 ريال :ISBN 964-403-021-4

يادداشت : عنوان روي جلد: امام رضا(ع).

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

عنوان روي جلد : امام رضا(ع).

عنوان ديگر : امام رضا(ع)

عنوان ديگر : سيره عملي اهل بيت(ع)

موضوع : علي بن موسي(ع)، امام هشتم، ق 203 - 153

رده بندي كنگره : BP47/الف 4ح 6

رده بندي ديويي : 297/957

شماره كتابشناسي ملي : م 71-60

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

چگونگي ولادت

كليني و مفيد عليهما الرحمه معتقدند كه روز ولادت امام رضا عليه السلام يازده ذيقعده سال 148 هجري در مدينه بوده است. (1).

ولادت امام عليه السلام بعد از شهادت امام صادق عليه السلام واقع شد و يكي از آرزوهاي حضرت صادق عليه السلام اين بود كه زنده باشد و نوه اش را زيارت كند. به همين جهت امام كاظم عليه السلام مي فرمايد كه مكرر پدرم به من مي فرمود عالم آل محمد عليهم السلام در صلب توست و اي كاش او را درك مي كردم و حتما او همنام اميرالمؤمنين عليه السلام است.

نجمه مادر گرامي امام عليه السلام بود كه در تقوي و عفاف بهترين زن عصر خويش بود. همو نقل مي كند كه در دوران حمل هيچگونه احساس ثقل در خود نكردم و همينكه به خواب مي رفتم صداي تسبيح و تهليل و تمجيد خداوند تبارك و تعالي را از شكم خود مي شنيدم.

وقتي فرزندم به دنيا آمد همسرم موسي بن جعفر عليه السلام فرمود: گوارا باد ترا اي نجمه، آنگاه پسرم را در پارچه اي سفيد پيچيدم و به دست امام كاظم عليه السلام دادم. آن بزرگوار در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و آب فرات طلبيد و كامش را با آب فرات برداشت و به دست من داد و

ص: 5


1- اصول كافي، ج 1، ص 486 - ارشاد، ص 285.

فرمود: بگير اين نوزاد را كه باقي مانده خدا و حجت او بعد از من در روي زمين است. (1).

مشهورترين اسامي امام هشتم عليه السلام، رضا است. القاب و كنيه حضرت ابوالحسن، الصابر، الرضي و الوفي مي باشد.

بزنطي مي گويد به امام جواد عليه السلام عرض كردم عده اي از مخالفان شما گمان مي كنند كه پدر بزرگوار شما را مأمون لقب رضا داده است زيرا كه آن حضرت به ولايتعهدي رضا داده بود. امام جواد عليه السلام فرمود:

«كذبوا و الله و فجروا بل الله تبارك و تعالي سماه بالرضا عليه السلام لأنه كان رضي الله عز و جل في سمائه و رضي لرسوله والأئمة بعده صلوات الله عليهم في أرضه»

به خدا سوگند كه دروغ مي گويند زيرا كه خداوند تبارك و تعالي او را رضا نام گذارد براي آنكه پسنديده و مورد رضاي خدا در آسمان بود و رسول الله و امامان عليهم السلام از او راضي بودند و او را براي امامت پسنديدند. (2).

سيره ي عملي امام عليه السلام

حسن بن موسي بغدادي گفت در محضر امام رضا عليه السلام بودم.

امام با جمعي مشغول صحبت بود. زيد بن موسي برادر آن حضرت در گوشه اي ديگر با جمعي صحبت مي كرد و پيوسته مي گفت ما كرديم، ما چنين هستيم و فخرفروشي مي كرد. امام عليه السلام سخنان او را شنيد. (ناگفته نماند كه زيد چندي پيش از آن در مدينه خروج كرده بود، عده اي را كشته و خانه هاي بني عباس را آتش زده بود از اين جهت او را «زيد النار» مي گفتند. مأمون سپاهي براي جلوگيري او فرستاد و دستگيرش كرد وقتي كه او را پيش مأمون آوردند، گفت ببريد پيش برادرش علي بن موسي الرضا عليه السلام) امام به او فرمود: اي زيد حرفهاي بعضي از نادانان كوفه

ص: 6


1- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1 ص 20.
2- بحار، ج 49، ص 4.

ترا گول زده كه مي گويند: «ان فاطمة احصنت فرجها فحرم الله ذريتها علي النار» مولد فرزندان حضرت فاطمه عليهاالسلام پاكيزه است خداوند ذريه ي او را بر آتش جهنم حرام نموده است.

اين مقام مخصوص امام حسن و امام حسين عليهماالسلام است اگر تو معصيت خدا را انجام دهي و داخل بهشت شوي، پدرت موسي بن جعفر عليه السلام بندگي خدا كند روزها روزه بگيرد و شبها را به عبادت بپردازد او هم داخل بهشت شود، بنابراين مقام تو از موسي بن جعفر عليه السلام ارجمندتر است!

قسم به خدا «ما ينال احد ما عند الله الا بطاعته» هيچكس به مقام قرب خدا و بهشت نمي رسد مگر به اطاعت از دستورات پروردگار، اگر تو فكر مي كني با معصيت و مخالفت خدا به آن مقام مي رسي سخت در اشتباه مي باشي!

امام زين العابدين عليه السلام فرمود: از براي نيكوكار ما دو پاداش و اجر است و براي گنهكاران ما نيز دو كيفر و عذاب است.

زيد گفت آيا برادر و پسر پدر شما نيستم؟ امام عليه السلام فرمود: آري تو برادر من هستي البته تا مادامي كه اطاعت از پروردگار كني. نوح عليه السلام گفت: پروردگارا فرزندم از خانواده ي من است تو وعده داده اي آنها را نجات دهي. خطاب رسيد «انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح» به واسطه ي معصيت، خداوند او را از خانوادگي نوح خارج كرد. (1).

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب كهف روزي چند

پي مردم گرفت و مردم شد

دعبل بن علي خزاعي يكي از بزرگترين شعرا و مادحين ائمه ي اطهار عليهم السلام سروده ي خود را در محضر امام رضا عليه السلام خواند. امام درباره ي يك قسمت از شعرش فرمودند روح القدس ترا به اين معني كمك نموده است. آنگاه

ص: 7


1- بحار، ج 49، ص 218 و 237.

جبه ي خويش را با دينارهايي كه به نام مباركشان سكه زده بودند به او دادند.

يك بار امام عليه السلام به او خطاب فرمودند كه:

«مرحبا بك يا دعبل مرحبا بمادحنا و محبنا و ناصرنا بيده و لسانه».

آفرين بر تو دعبل، آفرين بر مدح كننده دوستدار و يار ما با دست و زبانش. (1).

ابوهاشم جعفري مي گويد: يك روز امام عليه السلام به من فرمود: چرا با عبدالرحمن بن يعقوب مجالست مي كني؟ گفتم او از بستگان من است، برادر مادرم محسوب مي شود.

امام فرمود: درباره ي خداوند تبارك و تعالي قائل به عقيده ي (باطلي) است خدا را قائل به جسم است يا با او بنشين ما را ترك كن و يا با ما باش و او را ترك كن.

عرض كردم من كه به حرفهاي او ايمان ندارم آيا مرا هم در اين مورد گناهي هست؟فرمود: فكر نمي كني او مورد خشم پروردگار قرار گيرد تو نيز به آتش او بسوزي و شريك بلاي او گردي؟ مگر نمي داني يكي از اصحاب حضرت موسي عليه السلام پدرش در جمع قوم فرعون بود همينكه لشگر موسي از آب خارج شدند آن شخص از آنها جدا شد تا پدر خود را نصيحت كند و او را تشويق و ترغيب به ايمان نمايد. در همان حال ناگاه عذاب خداوند قوم فرعون را فراگرفت، همه غرق شدند او هم همراه آنها غرق شد.

حضرت موسي عليه السلام از جبرئيل حال او را پرسيد پاسخ داد او بر دين و عقيده پدرش نبود و در رحمت خداست ولي هنگامي كه غضب و بلاي پروردگار بر ملتي وارد شود كسي كه نزديك گناهكار باشد مدافعي ندارد

ص: 8


1- بحار، ج 49، ص 218 و 237.

او هم مبتلا مي گردد! (1).

يسع بن حمزه گفت در محضر امام رضا عليه السلام بودم و از ايشان مسائلي را مي پرسيدم، غير از من جمع زيادي حضور داشتند كه آنها نيز مسائل ديني و حلال و حرام مي پرسيدند.

در اين هنگام مردي بلندقد و گندم گون وارد مجلس شد، پس از سلام عرض كرد اي پسر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم مردي از دوستداران شما و پدران و اجداد تان هستم. از سفر حج بر مي گردم، مقداري پول براي بازگشت به وطن همراه داشتم ولي متأسفانه همه را گم كرده ام. اينك تقاضا دارم مرا كمكي بفرمائيد تا به شهر خود برگردم. البته اين را هم بگويم كه من ثروتمند و خداوند نعمت را به من ارزاني داشته و صدقه به من نمي رسد. شما هر چه مرحمت فرمائيد در شهر خودم از طرف شما صدقه مي دهم.

امام عليه السلام فرمود: بنشين خدا ترا بيامرزد، آنگاه با مردم شروع به صحبت شد تا كم كم متفرق شدند من و سليمان جعفري با آن مرد و خثيمه باقي مانديم.

امام عليه السلام فرمودند اجازه مي دهيد وارد (اندرون) شوم. سليمان عرض كرد بفرمائيد. امام داخل خانه شد پس از ساعتي تشريف آورد و درب اتاق را بست از بالاي درب دست مبارك خود را بيرون آورده فرمود: خراساني كجاست؟ عرض كرد در خدمتم، فرمود: اين دويست دينار را بگير براي خرج راهت از اين پول تبرك جو و از طرف من هم لازم نيست صدقه بدهي هم اكنون خارج شو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا ببيني.

خراساني رفت، حضرت رضا عليه السلام درب را باز كرد. سليمان عرض كرد فدايت شوم به او لطف كردي خرج راهش را دادي اما چرا پشت درب پنهان شديد؟

ص: 9


1- بحار، ج 49، ص 99.

فرمود نخواستم شكستگي و خواري سؤال و درخواست را در صورتش مشاهده كنم چون خواسته ي او را بر آوردم. نشنيده اي سخن رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم را كه فرمود:

«المستتر بالحسنة يعدل سبعين حجة و المذيع بالسيئة مخذول و المستتر بها معفور له»

كسي كه كار نيك را پنهاني انجام دهد پاداشش برابري با هفتاد حج دارد و كسي كه آشكارا گناه بكند در پيشگاه پروردگار خوار و مطرود است اما آنكه در پنهان گناهي از او سر زند آمرزيده مي شود.

نشنيده اي كه پيشينيان گفته اند:

متي آته يوما لا طلب حاجة

رجعت الي اهلي و وجهي بمائه

هرگاه پيش از او براي حاجتي مي روم به سوي خانواده ي خود بر مي گردم در حاليكه آبرويم حفظ شده است. (1).

مأمون روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را اختصاص به رسيدگي به كارهاي مردم داده بود، در اين روزها امام رضا عليه السلام را در طرف راست خود مي نشاند.

محمد بن سنان گويد در يكي از همان روزها من در خدمت علي بن موسي الرضا عليه السلام بودم. به مأمون گفتند مردي از صوفيه دزدي كرده دستور داد او را حاضر كردند همينكه چشمش به او افتاد آثار زهد و پارسايي از لباس و جامه اش آشكار بود و اثر سجده در پيشاني او مشاهده مي شد. گفت چه زشت است با اين ظاهر شايسته و آثار زهد چنين عمل زشت و دزدي از تو سر زند!

آن مرد جواب داد اين كار را من از روي اضطرار انجام داده ام چون حق مرا از خمس و غنيمت ندادي مجبور به دزدي شدم.

مأمون گفت: تو در خمس و غنيمت چه حقي داري؟ جواب داد

ص: 10


1- فروع كافي، ج 4، ص 24.

خداوند خمس را در اين آيه به شش قسمت تقسيم كرده است:

«واعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل» (1).

در اين آيه غنيمت نيز همين شش قسمت موجود است:

«ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فلله و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل كي لا يكون دولة بين الاغنياء منكم» (2).

در هر دو آيه سهمي براي كسي كه از وطن دور افتاده (ابن السبيل) و سهمي براي فقرا قرار داده من هم ابن سبيلم و هم فقير تو حق مرا ندادي. مأمون گفت مي خواهي با اين ياوه سرايي هايت حدي از حدود خدا را درباره ي دزد ترك كنم.

پاسخ داد اول خودت را پاك كن و حد بر خود جاري نما آنگاه به ديگري بپرداز و او را پاك كن و اقامه ي حد نما.

مأمون رو به علي بن موسي الرضا عليه السلام نموده و پرسيد شما چه مي فرماييد. آن جناب فرمود اين مرد مي گويد تو دزدي كرده اي من هم دزدي نموده ام. از پاسخ امام رضا عليه السلام مأمون بي اندازه خشمگين شد رو به آن مرد كرده گفت به خدا قسم دستت را جدا خواهم كرد، مجرم در جواب او گفت چگونه دست مرا قطع مي كني با اينكه بنده ي من هستي. مأمون پرسيد: من از كجا بنده ي تو شده ام جواب داد: زيرا مادرت را از بيت المال مسلمين خريداري كرده اند تو بنده ي هر مسلماني هستي كه در شرق و غرب جهان زندگي مي كند مگر آنكه آزادت كنند و من ترا آزاد نكرده ام. از طرفي متصدي خمس شده اي و حق آل پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم را نمي دهي و هم حق من و امثال من را مانع شده اي. ديگر اينكه كسي كه ناپاك است مانند خود را نمي تواند پاك كند بايد شخص پاك ديگري او را تطهير نمايد.

ص: 11


1- انفال - 41.
2- حشر - 7.

آنكس كه بر گردنش حدي است نمي تواند حد خدا بر ديگري جاري نمايد مگر اينكه اول بر خود جاري سازد مگر نشنيده اي خداوند مي فرمايد:

«اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون» (1).

مردم را به نيكي وادار مي كنيد ولي خود را فراموش كرده ايد، با اينكه كتاب خدا را مي خوانيد آيا انديشه و تعقل نمي كنيد.

مأمون به حضرت رضا عليه السلام عرض كرد درباره ي مرد چه مي فرماييد.

امام عليه السلام فرمود: خداوند در قرآن به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم مي فرمايد: «فلله الحجة البالغة» (2).

از براي خداست استدلال رسا و محكم. اين حجت و استدلال همان است كه اگر به جاهلي هم برسد آن را با جهلش در مي يابد. چنانكه عالم نيز به علم و دانش خويش متوجه آن مي شود به هر حال دنيا و آخرت با استدلال و برهان استوار است. اين مرد براي تو خوب استدلال كرد.

مأمون دستور داد او را آزاد كردند و چندي از مردم كنار گرفت و در فكر از بين بردن حضرت رضا عليه السلام بود و بالاخره هم جنايت بزرگ يعني كشتن امام عليه السلام را انجام داد. (3).

محتسب مستي بره ديد و گريبانش گرفت

مست گفت اي دوست اين پيراهن است افسار نيست

گفت مستي زان سبب افتان و خيزان مي روي

گفت جرم راه رفتن نيست، ره هموار نيست

گفت مي بايد تو را تا خانه ي قاضي برم

گفت رو صبح آي قاضي نيمه شب بيدار نيست

ص: 12


1- بقره - 44.
2- انعام - 149.
3- بحار، ج 49، ص 488.

گفت: نزديك است والي را سراي آنجا رويم

گفت والي از كجا در خانه خمار نيست

گفت تا داروغه را گوئيم در مسجد بخواب

گفت مسجد خوابگاه مردم بدكار نيست

گفت ديناري بده پنهان و خود را وارهان

گفت كار شرع كار درهم و دينار نيست

گفت از بهر غرامت جامه ات بيرون كنم

گفت پوسيده است جز نقشي ز پود و تار نيست

گفت آگه نيستي كز سر در افتادت كلاه

گفت در سر عقل بايد بي كلاهي عار نيست

گفت مي بسيار خوردي اينچنين افتان و خيزان مي روي

گفت اي بيهوده گو حرف كم و بسيار نيست

گفت بايد حد زند هشيار مردم مست را

گفت هشياري بيار، اينجا كسي هشيار نيست

يكي بار مردي به نام جلودي با سپاه خود به خانه امام رضا عليه السلام حمله كرد. امام متوجه ي حمله او شد. تمام زنان را داخل خانه اي جاي داد و خودش بر در خانه ايستاد. جلودي گفت: من مأمورم داخل خانه شوم، و تمام اشياء زنان را غارت كنم. امام عليه السلام فرمود: من آنچه دارند از آنها مي گيرم و براي تو مي آورم امام چند بار سوگند خورد و درخواست كرد تا راضي شد. امام عليه السلام داخل اتاق شد و آنچه زنان از زيورآلات حتي چادر و پوشش داشتند از آنها گرفت و در اختيار جلودي گذاشت.

روزي ديگر همين شخص را به خاطر جناياتش پيش مأمون آوردند همينكه چشم امام رضا عليه السلام به او افتاد به مأمون فرمود: اين پيرمرد را بر من ببخش!

ص: 13

مأمون گفت: اين همان كسي است كه نسبت به دختران پيامبر عليه السلام آن جنايات را انجام داده و آنها را غارت نموده است.

جلودي متوجه شد كه حضرت رضا عليه السلام با مأمون صحبت مي كند خيال كرد آن بزرگوار بر ضرر او سخن مي گويد و منظورش كشته شدن اوست رو به مأمون كرده گفت: يا اميرالمؤمنين ترا به خدا سوگند سخنان اين مرد را درباره ي من قبول مكن.

مأمون به حضرت رضا عليه السلام گفت: آقا ببينيد خودش راضي نيست ما هم به سوگند او احترام مي گذاريم و گفته اش را مي پذيريم. به جلودي گفت: قسم به خدا كه سخن امام رضا عليه السلام را درباره ات نمي پذيرم دستور داد او را به قتل رساندند. (1).

عده اي جلوي درب خانه امام عليه السلام جمع شدند و از آن بزرگوار اجازه ي ورود خواستند. گفتند به حضرت رضا عليه السلام عرض كنيد يك گروه از شيعيان علي عليه السلام مي خواهند به محضر شما شرفياب شوند. امام عليه السلام در پاسخ آنها فرمود: بگوييد من مشغولم آنها را برگردانيد. فردا آمدند مانند روز قبل خود را معرفي كردند باز فرمود آنها را برگردانيد. تا دو ماه به همين طريق مي آمدند و بر مي گشتند بالاخره از شرفيابي مأيوس شدند.

روزي به دربان گفتند: به آقاي ما علي بن موسي عليه السلام بگو ما شيعه پدرت علي عليه السلام هستيم دشمنان به واسطه ي اجازه ندادن شما ما را سرزنش كردند اين بار بر مي گرديم و از خجالت به وطن خود نخواهيم رفت زيرا تاب شماتت دشمنان را نداريم. اين مرتبه اجازه فرمود. داخل شدند و سلام كردند. امام عليه السلام نه جواب سلام و نه اجازه ي نشستن داد، همانطور ايستاده عرض كردند: پسر رسول خدا اين چه ستمي است كه بر ما روا مي داري ما را خوار مي گرداني بعد از اينهمه سرگرداني كه اجازه ي شرفياب شدن

ص: 14


1- الكني و الاءلقاب، ج 2، ص 136.

نمي دادي ديگر چه براي ما باقي ماند.

فرمود اين آيه را بخوانيد:

«ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايدكم و يعفو عن كثير» (1).

هر مصيبتي كه بر شما وارد مي شود به واسطه ي كارهايي است كه كرده ايد با اينكه بسياري از آنها را مي بخشيد.

در اين عمل من از خدا و پيغمبر و علي و آباء طاهرينم عليهماالسلام پيروي كردم آنها شما را مورد سرزنش قرار دادند من نيز چنين كردم. عرض كردند علت چه بود كه باعث سرزنش واقع شديم؟ فرمود: شما ادعا مي كنيد ما شيعيان علي عليه السلام هستيم. واي بر شما، شيعيان امام علي عليه السلام، امام حسن و امام حسين و اباذر و سلمان، مقداد و عمار و محمد بن ابي بكر هستند. آن كساني كه كوچكترين مخالف را نسبت به دستورات علي عليه السلام نكردند و مرتكب يك كار كه او نهي كرده بود نشدند، اما شما مي گوييد شيعه علي هستيم در بيشتر كارها مخالف او هستيد و نسبت به بسياري از واجبات كوتاهي مي كنيد. حقوق برادران را سبك مي شماريد.

آنجا كه بايد تقيه كنيد، رعايت نمي كنيد، آنجا كه نبايد تقيه كنيد تقيه مي كنيد. اگر بگوئيد دوستان و محبين آن آقا هستيم با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن هستيم اين سخن را رد نمي كنيم اما مقامي بسيار ارجمند را ادعا كرديد اگر گفته خود را به وسيله ي اعمال و رفتار ثابت نكنيد هلاك خواهيد شد مگر رحمت پروردگار نجاتتان دهد.

عرض كردند اي پسر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم اينك از گفته خود استغفار مي كنيم و توبه مي نمائيم همانطوري كه شما تعليم دادي مي گوئيم، شما را دوست داريم دوست دوستان شما و دشمن دشمنانتان هستيم، در اين هنگام امام رضا عليه السلام فرمود:

ص: 15


1- شوري - 30.

«مرحبا بكم يا اخواني و اهل ودي».

درود بر شما اي برادران و دوستان من، بياييد بالاتر بياييد بالاتر.

پيوسته آنها را بالاتر مي برد تا پهلوي خود نشانيد آنگاه از دربان سؤال كرد چند مرتبه اينها آمدند و اجازه نيافتند؟ عرض كرد شصت مرتبه. امام فرمود: تو هم شصت مرتبه به آنها سلام كن و سلام مرا نيز برسان. زيرا كه اينها استغفار و توبه كردند. به همين خاطر گناهانشان محو شد و به سبب محبتي كه با ما دارند سزاوار احترامند. به احتياجات خود و خانواده شان رسيدگي كن از نظر مالي به آنها كمك فراواني كن. (1).

ابراهيم بن عباس مي گويد در محضر امام رضا عليه السلام بوديم كه يكي از فقهاء حاضر در مجلس اين آيه «لتسألن يومئذ عن النعيم» را اينگونه تفسير كرد. آن روز از نعمت يعني آب سرد سؤال خواهيد شد. امام عليه السلام با صداي بلند فرمود: اينطور تفسير مي كنيد!

هر كسي به يك طريق آيه را معني مي كند. يكي مي گويد منظور از نعمت آب سرد است. ديگري مي گويد مراد خواب است. عده اي هم مي گويند غذاي خوش طعم است.

همانا پدرم از پدرش امام صادق عليه السلام نقل كرد كه وقتي شبيه اين گفتار در محضر ايشان مطرح شد آن حضرت خشمگين شده فرمود خداوند تبارك و تعالي هيچگاه بندگانش را به خاطر چيزهايي كه به آنها تفضل فرموده بازخواست و سؤال نخواهد كرد و براي چنين چيزي منت نمي گذارد. اين كار از مخلوق هم سزاوار نيست كه مثلا به خاطر آنكه به كسي غذايي داده و يا آب سردي نوشانيده منت گذارد.

«و لكن النعيم جبنا اهل البيت و موالاتنا يسأل الله عنه بعد التوحيد و نبوة رسوله صلي الله عليه و اله و سلم».

ص: 16


1- بحار، ج 15، چاپ قديم، ص 224.

ولي نعيم عبارت است از دوستي و ولايت ما خاندان كه خداوند بعد از توحيد و نبوت از آن سؤال خواهد كرد زيرا بنده اگر به لوازم ولايت و محبت وفا كرد به نعيم بهشت كه زوال ندارد مي رسد.

حضرت رضا عليه السلام فرمود: پدرم از حضرت صادق و ايشان از امام باقر به همين طريق از علي عليه السلام نقل كردند كه پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود:

«يا علي ان اول ما يسئل عنه العبد بعد موته شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و انك ولي المؤمنين بما جعله الله و جعلته فمن اقر بذلك و كان معتقده صار الي النعيم الذي لا زوال له».

يا علي اولين چيزي كه بعد از مرگ از انسان سؤال مي كنند شهادت به توحيد و نبوت و اقرار به ولايت توست به آن طريقي كه خدا قرار داده و من نيز ابلاغ كردم. بنابراين هر كه اعتراف به اينها نمود و اعتقادش نيز چنين بود به سوي نعمتي كه هرگز نابودي و زوال ندارد رهسپار خواهد شد. (1).

يكبار مأمون به امام عليه السلام پيغام فرستاد كه امامت نماز عيد را بپذيرد و نماز را برگزار كند. امام عليه السلام پاسخ داد، تو شرايطي كه ميان من و توست مي داني، مرا از اقامه ي نماز عيد معذور دار. مأمون گفت: منظورم از اين كار آن است كه مردم مطمئن شوند و نيز فضيلت تو را بشناسند!

فرستاده مأمون چند بار آمد و رفت و اسرار مأمون را به عرض امام رساند. امام عليه السلام فرمود: بيشتر دوست دارم مرا از اين كار معاف كني ولي اگر نمي پذيري و ناچار بايد اين كار را انجام دهم، من براي اقامه ي نماز عيد مانند رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و اميرالمؤمنين عليه السلام بيرون خواهم آمد.

مأمون پذيرفت و گفت: هر طور مايل هستيد بيرون بياييد و دستور داد فرماندهان و درباريان و عموم مردم بامداد عيد جلوي خانه ي امام حاضر شوند.

ص: 17


1- ينابيع المودة، ج 1، ص 111.

بامداد عيد پيش از طلوع آفتاب كوچه و راهها از مردم مشتاق پر شد و حتي زنان و كودكان هم آمده بودند و انتظار بيرون آمدن امام را مي كشيدند فرماندهان به همراه سپاهيان، سوار بر مركبهاي خود جلوي منزل امام ايستاده بودند، آفتاب سرزده، امام عليه السلام غسل كرد و لباس پوشيد و عمامه ي سپيدي از پنبه بافته شده بود بر سر نهاد، يك سر عمامه را بر سينه و سر ديگر را از پس پشت بر كتف افكند، خود را معطر ساخت و عصا در دست گرفت و به همراهان خويش فرمود: آنچه انجام مي دهم انجام دهيد.

آنگاه پاي برهنه در حاليكه شلوار و نيز دامن لباس را تا نيمه ساق پا بالا آورده بود. براه افتاد، پس از چند گام سر به سوي آسمان بلند كرد و تكبير گفت، همراهانش به تكبير او تكبير گفتند. فرماندهان و سپاهيان چون امام را چنان ديدند از مركب ها بر زمين جستند و پاپوش ها از پاي درآوردند و پابرهنه بر خاك ايستادند. امام بر در سراي تكبير گفت و انبوه مردم با او تكبير گفتند، صحنه چنان شور و عظمتي داشت كه گويي آسمان و زمين با او تكبير مي گويند، شهر مرو را سراسر گريه و فرياد فراگرفت.

فضل بن سهد چون اوضاع را چنين ديد به مأمون خبر داد و گفت: اي امير اگر حضرت رضا بدينگونه به مصلاي نماز برسد فتنه و آشوب مي شود و ما همه بر جان خويش بيمناكيم، به او پيام بفرست كه بازگردد.

مأمون به امام پيام داد: ما شما را به زحمت انداختيم و دوست نداريم به شما زحمت و رنجي برسد، شما بازگرديد و با مردم همان كسي كه قبلا نماز مي خواند نماز را برگزار نمايد.

امام عليه السلام دستور داد كفش او را بياورند و پوشيد و سوار شد و به خانه

ص: 18

بازگشت. (1).

شخصي كه امام عليه السلام را نمي شناخت در حمام از امام خواست تا او را كيسه بكشد، امام عليه السلام پذيرفت و مشغول شد، ديگران امام را به آن شخص معرفي كردند و او با شرمندگي به عذرخواهي پرداخت ولي امام بي توجه به عذرخواهي او همچنان او را كيسه مي كشيد و او را دلداري مي داد كه طوري نشده است. (2).

مردي از اهالي بلخ گفت: در سفر خراسان با امام رضا عليه السلام همراه بودم، روزي سفره گسترده بودند و امام عليه السلام همه ي خدمتگذاران و غلامان حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند. من به امام عرض كردم: فدايتان شوم، بهتر است اينان بر سفره اي جداگانه بنشينند. فرمود: ساكت باش، پروردگار همه يكي است، پدر و مادر همه يكي است و پاداش به اعمال است. (3).

سليمان جعفري از ياران امام رضا عليه السلام مي گويد: براي برخي كارها خدمت امام بودم، چون كارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود: امشب نزد ما بمان. همراه امام به خانه ي او رفتم، هنگام غروب بود، غلامان حضرت مشغول بنايي بودند امام در ميان آنها غريبه اي ديد، پرسيد: اين كيست؟

عرض كردند: به ما كمك مي كند و به او چيزي خواهيم داد. فرمود: مزدش را تعيين كرده ايد؟

گفتند: نه! هر چه بدهيم مي پذيرد. امام برآشفت و خشمگين شد. من به حضرت عرض كردم: فدايتان شوم خود را ناراحت نكنيد.

فرمود: من بارها به اينها گفته ام كه هيچكس را براي كاري نياوريد مگر

ص: 19


1- ارشاد مفيد، ص 214.
2- مناقب، ج 4، ص 362.
3- روضه ي كافي، ج 8، ص 230.

آنكه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرارداد ببنديد.

كسي كه بدون قرارداد و تعيين مزد كاري انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهي باز گمان مي كند مزدش را كم داده اي، ولي اگر قرارداد ببندي و به مقدار معين شده بپردازي از تو خشنود خواهد بود كه طبق قرار عمل كرده اي، و در اين صورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزي به او بدهي هر چند كم و ناچيز باشد مي فهمد كه بيشتر پرداخته اي و سپاس گزار خواهد بود. (1).

احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي مي گويد من با سه تن از ياران امام عليه السلام در محضرش بوديم پس از ساعتي همين كه خواستيم از محضرش مرخص شويم امام عليه السلام به من فرمود:

اي احمد تو بنشين، همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم و سؤالاتي داشتم به عرض رساندم و امام پاسخ فرمودند، تا مقداري از شب گذشت، خواستم خداحافظي كنم. فرمود: نزد ما مي ماني؟ عرض كردم: هر چه شما بفرماييد، اگر بفرماييد بمان مي مانم و اگر بفرماييد برو مي روم.

فرمود: بمان و اين هم رختخواب (و به لحافي اشاره فرمود). آنگاه امام برخاست و به اتاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و گفتم: سپاس خداي را كه حجت خدا وارث علوم پيامبران در ميان ما چند نفر كه خدمتش شرفياب شديم تا اين حد به من محبت فرمود.

هنوز در سجده بودم كه متوجه شدم امام به اتاق من بازگشته است. برخاستم. حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:

اي احمد، اميرمؤمنان علي عليه السلام به عيادت صعصعة بن صوحان رفت و چون خواست برخيزد فرمود: اي صعصعه از اينكه به عيادت تو آمده ام به

ص: 20


1- فروع كافي، ج 5، ص 228.

برادران خود افتخار مكن، عيادت من باعث نشود كه خود را از آنان برتر بداني، از خدا بترس و پرهيزگار باش، براي خدا تواضع و فروتني كن خدا ترا رفعت مي بخشد! (1).

نوجواناني مشغول خوردن ميوه بودند و اغلب ميوه ها را ناتمام مي خوردند و به كناري پرتاب مي كردند امام عليه السلام فرمود:

«سبحان الله ان كنتم استغنيت فان الناس لم يستغنوا أطعموه من يحتاج اليه».

(پناه بر خدا) منزه است پروردگار! اگر شما سير هستيد و بي نيازيد مردم محتاجند اين ميوه ها را به آنها كه محتاج هستند. بخورانيد. (2).

معمر بن خلاد مي گويد: امام رضا عليه السلام هر وقت غذا ميل مي فرمود ظرف بزرگي نزديك سفره خود مي گذاشت و از هر طعامي كه در سفره بود از بهترين مواضع آن مقداري بر مي داشت و در آن ظرف مي گذاشت سپس امر مي كرد كه بين مساكين تقسيم كنند و اين آيه را تلاوت مي نمود:

«فلا اقتحم العقبة» (3) و تو چه مي داني كه كار مشكل چيست.

(اين آيه و آيات بعد آن بيان امام عليه السلام را توجيه مي كند، بنده اي را رها كردن، يا بروز قحطي، يتيم خويشاوند، يا مسكين خاك نشيني را غذا دادن، تا از آن كسان شود كه ايمان آورده و همديگر را به صبر و ترحم سفارش كرده اند، اينان سمت راستي ها هستند و كساني كه آيه هاي ما را منكر شده اند دست چپي هستند. كه آتشي سرپوشيده قرين ايشان است!).

آنگاه امام عليه السلام در ادامه ي فرمايشاتشان اشاره به علم پروردگار نمودند كه خداوند عزوجل مي دانست كه بر همه كس مقدور نيست كه بنده آزاد كنند بنابراين راهي به بهشت به اطعام مستمندان پيش پاي او قرار داد. (4).

ص: 21


1- معجم رجال الحديث، ج 2، ص 237.
2- محاسن برقي، ص 441.
3- بلد - 11.
4- فروع كافي، ج 4، ص 52.

يك بار امام عليه السلام در روز عرفه تمام اموال خود را بين مستمندان تقسيم كرد، فضل بن سهل گفت اين غرامت است؟ امام عليه السلام فرمود: بلكه غنيمت است و بعد ادامه دادند چيزي را كه به توسط آن اجر و كرامت طلب مي كني غرامت نيست. (1).

موسي بن سيار مي گويد: من با حضرت رضا عليه السلام همسفر بودم همين كه به ديوارهاي شهر طوس نزديك شديم صداي شيون و ناله اي را شنيدم دنبال صدا رفتيم كه به جنازه اي برخورديم در همين حال ديدم مولايم علي بن موسي الرضا عليه السلام از مركب خويش پياده شد چنانكه بره نوزاد خود را به مادر مي چسباند خود را به آن جنازه چسبانيد و به من فرمود: اي موسي بن سيار هر كه مشايعت كند جنازه ي دوستي از دوستان ما را از گناهان خود پاكيزه مي شود همانند روزي كه از مادر متولد شده است.

همينكه جنازه را نزديك قبر بر زمين نهادند مشاهده كردم كه امام عليه السلام به طرف مرده راه افتاد و مردم را كنار زد تا خود را به جنازه رسانيد دست مبارك را بر سينه ي او نهاد و فرمود: فلان فرزند فلان ترا به بهشت مژده باد. بعد از اين ديگر وحشت و ترسي براي تو نيست! عرض كردم فدايت شوم آيا شما اين مرده را مي شناسي و حال آنكه تا كنون از اين سرزمين گذر نكرده ايد؟

امام عليه السلام فرمود: اي موسي: «أما علمت انا معاشر الأئمة تعرض علينا اعمال شعتنا صباحا و مساء فما كان من التقصير في أعمالهم سألنا الله تعالي الصفح لصاحبه و ما كان من العلو سألنا الله الشكر لصاحبه».

آيا نمي داني كه اعمال و رفتار شيعيان ما در هر صبح و شام بر ما گروه امامان عرضه مي شود. اگر تقصيري در رفتار آنها ديديم از خداوند مي خواهيم كه از سر تقصير ايشان درگذرد و اگر كار خوب از آنها مشاهده

ص: 22


1- مناقب، ج 4، ص 361.

كرديم از خداوند مي خواهيم كه به آنها جزاي خير دهد و خدا را سپاس مي گذاريم. (1).

ياسر خادم امام عليه السلام مي گويد: آن بزرگوار به ما فرموده بود اگر بالاي سرتان ايستادم و شما به غذا خوردن مشغول بوديد بر نخيزيد تا غذايتان تمام شود. به همين جهت بسيار اتفاق مي افتاد كه امام ما را صدا مي كرد، و در پاسخ او مي گفتند به غذا خوردن مشغولند و آن حضرت مي فرمود: بگذاريد غذايشان تمام شود. (2).

احمد بن عمر حلال مي گويد: مردي به نام أخرس در مكه بود كه پي درپي نام شريف امام رضا عليه السلام را به زبان جاري مي كرد و به دنبالش فحش و ناسزا مي گفت. من وارد شهر مكه شدم و يك كارد برنده خريدم و او را نشان گرفتم تا در اولين فرصت او را به قتل برسانم. همينكه سر راهش ايستاده بودم تا به محض مشاهده او را بكشم ناگاه نامه اي از حضرت رضا عليه السلام به من رسيد كه در آن نوشته شده بود كه:

بسم الله الرحمن الرحيم ترا به حق من بر تو متعرض أخرس مشو پس بدرستي كه خداوند تعالي ثقه و معتمد من است و او را كافي است! (3).

از مدينه تا خراسان

آنچه از روايات استفاده مي شود پس از استقرار مأمون بر حكومت سرزمين عراق را به حسن بن سهل واگذار نمود و خود در شهر مرو از شهرهاي خراسان اقامت نمود. در اين بين براي بهره برداريهاي سياسي و راضي نگهداشتن سادات و علويان كه در ميانشان مرداني شجاع و دانشمند و با تقوي بسيار ديده مي شد و مردم بخصوص ايرانيان دل به

ص: 23


1- مناقب، ج 4، ص 341.
2- فروغ كافي، ج 6، ص 298.
3- بصائرالدرجات، ص 371.

سوي آنان داشتند. با فضل بن سهل ذوالرياستين كه وزير و مشاور او بود مشورت نمود بعد از تدبير و انديشه ي زياد رأي بر آن نمود كه امام رضا عليه السلام را به مرو بياورد و چنان وانمود كند كه دوستدار علويان و امام عليه السلام است، مأمون در تظاهر خود چنان ماهرانه عمل مي كرد كه گاهي برخي از شيعيان ساده دل نيز فريب مي خوردند.

ولي امام عليه السلام به آنها مي فرمود:

«به حرفهاي مأمون مغرور نشويد و فريب او را نخوريد، سوگند به خدا كسي جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزيرم شكيبايي ورزم تا وقت موعود فرا رسد!» (1).

بار ديگر مأمون رجاء ابن ابي الضحاك و بعضي ديگر از خالصان خود را به محضر امام عليه السلام فرستاد تا آن بزرگوار را براي سفر به خراسان تشويق كنند. پس از ورود به خدمت حضرت، ايشان ابتدا امتناع ورزيدند ولي با اصرار و فشار آنها امام عليه السلام آن سفر مصيبت بار را به اكراه و اجبار پذيرفت.

شيخ صدوق ره از محول سجستاني نقل مي كند: همينكه امام رضا عليه السلام تصميم به عزيمت از مدينه به خراسان گرفت، براي وداع با قبر جدش رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم وارد مسجد شد و چندين بار از كنار قبر بلند مي شد و بيرون مي رفت و دوباره بر مي گشت و خود را روي قبر پيامبر مي انداخت و هر بار صداي مباركش به گريه بلند بود. من نزديك آن حضرت رفتم و سلام كردم. آن بزرگوار جواب سلام مرا داد و فرمود: مرا زيارت كن زيرا من از كنار قبر جدم مي روم و در غربت خواهم مرد و در كنار هارون الرشيد دفن خواهم شد. (2).

«و لما أراد الرضا عليه السلام للخروج و تهيأ للسفر جمع عياله و اهل بيته و أمرهم ان يبكوا عليه حتي يسمع ثم فرق فيهم اثني عشرا الف دينار و قال لهم اني لا ارجع اليكم

ص: 24


1- بحار، ج 49، ص 189.
2- مسند امام رضا عليه السلام، ج 1، ص 52.

ثم ودع جده رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم و بكي عند قبره و خرج من المدينة الي خراسان»

زماني كه حضرت رضا عليه السلام اراده كرد كه از وطن خارج شود و در آن هنگام كه آماده سفر گرديد خانواده خود را گرد آورد و فرمان داد كه بر او اشك بريزند تا حدي كه صداي ناله آنها را بشنود و آنگاه مقدار دوازده هزار دينار بين آنها تقسيم فرمود و به آنها گفت: من هرگز به سوي شما بر نمي گردم.

سپس با قبر جدش رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم وداع كرد و اشك ريخت و از مدينه به سوي خراسان حركت كرد. (1).

مكه اولين شهري بود كه امام عليه السلام به آن وارد شد. امية بن علي روايت مي كند كه امام عليه السلام حضرت جواد فرزند دلبند خويش را به مكه برد. امام رضا عليه السلام مشغول طواف بود و امام جواد عليه السلام بر دوش موفق غلام آن حضرت بود و او را طواف مي داد. همينكه به حجر اسماعيل رسيد از دوش موفق پايين آمد و نشست و غم تمام وجودش را گرفته بود. موفق گفت فدايت شوم. برخيز. فرمود بر نمي خيزم تا وقتي كه خدا خواهد. موفق به محضر امام رضا عليه السلام آمد و حال فرزند آن بزرگوار را به عرض رساند امام عليه السلام نزديك حضرت جواد عليه السلام آمد و فرمود:

«قم يا حبيبي» برخيز اي حبيب من. عرض كرد بله اي پدر بزرگوار چگونه برخيزم كه خانه كعبه را وداعي كردي كه ديگر به سوي آن بر نخواهي گشت. سپس به خاطر اطاعت از پدر از جا برخاست و به مدينه مراجعت نمود. (2).

قادسيه شهري كه با كوفه پانزده ميل فاصله داشت شهر دومي است كه امام رضا عليه السلام به آن وارد شدند.

بزنطي مي گويد: در اين شهر به استقبال امام عليه السلام رفتم و بر آن حضرت

ص: 25


1- مسند امام رضا عليه السلام، ج 1، ص 52.
2- بحار، ج 49، ص 120.

سلام كردم و سؤالاتي نمودم و پاسخ گرفتم. آنگاه امام عليه السلام از طريق خشكي عازم بصره شدند.

ابن علوان مي گويد: يك شب خواب ديدم كه كسي مي گويد رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم وارد بصره شدند. پرسيدم كجا وارد شده اند. پاسخ دادند. در فلان محله وقتي به آن محل رسيدم مشاهده كردم كه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم نشسته اند و اصحاب اطرافشان گرد آمده و در برابرشان طبقي از خرما است. رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم دست بردند و مشتي خرما به من دادند. وقتي آنها را شمردم دوازده عدد بود.

وقتي از خواب بيدار شدم اطلاع يافتم كه امام رضا عليه السلام به بصره تشريف آورده اند. پرسيدم در كدام محل؟ پاسخ دادند فلان محل يعني درست همان جا كه در خواب ديده بودم. برخاستم و خود را به آن محل رساندم چشمم به جمال نوراني امام رضا عليه السلام افتاد كه در مقابل طبقي از خرما داشتند. آن بزرگوار دوازده عدد خرما به من خورانيدند عرض كردم: بيشتر عنايت بفرماييد؟فرمود: اگر جدم رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم بيشتر مي دادند من نيز مي دادم. (1).

امام عليه السلام پس از اقامت كوتاهي در بصره به شهر اهواز يعني مركز و معروف ترين شهرها خوزستان وارد شدند. ابوهاشم جعفري مي گويد: رجاء بن ابي ضحاك امام رضا عليه السلام را از طريق اهواز مي برد، همينكه خبر تشريف فرمايي آن حضرت به من رسيد به اهواز آمدم و خدمت امام شرفياب شدم و خود را معرفي كردم، و اين اولين باري بود كه آن بزرگوار را مي ديدم. اين زمان اوج گرماي تابستان بود و امام عليه السلام نيز بيمار بودند، به من فرمودند: طبيبي براي ما بياور. طبيبي به خدمتش آوردم، امام، گياهي را براي طبيب توصيف كرد، طبيب عرض كرد: هيچكس را جز شما

ص: 26


1- مسند امام رضا عليه السلام، ج 1، ص 55.

سراغ ندارم كه اين گياه را بشناسد، چگونه بر اين گياه اطلاع پيدا كرده ايد؟اين گياه در اين زمان و در اين سرزمين موجود نيست.

امام عليه السلام فرمود: پس نيشكر تهيه كن.

عرض كرد: يافتن نيشكر از آنچه نخست نام برديد دشوارتر است، براي آنكه اين وقت سال نيشكر موجود نيست.

فرمود: اين هر دو در سرزمين شما و در همين زمان موجود است، با اين همراه شو، اشاره به ابوهاشم فرمود، و به سوي سد آب برويد و از آن بگذريد، خرمني انباشته مي يابيد، به سوي آن برويد، مردي سياه را خواهيد ديد از او محل روييدن نيشكر و آن گياه را بپرسيد.

ابوهاشم مي گويد: به همان نشاني كه امام عليه السلام فرموده بود رفتم، و نيشكر تهيه كرديم و به خدمت امام آورديم و آن حضرت خداي را سپاس گفت. طبيب از من پرسيد: اين مرد كيست؟ گفتم: فرزند سرور پيامبران است. گفت: از علوم و اسرار پيامبران چيزي نزد اوست. گفتم: آري از اينگونه امور از او ديده ام اما پيامبر نيست. گفت: وصي پيامبر است. گفتم: آري از اوصياء پيامبر است.

خبر اين واقعه به رجاء بن ضحاك رسيد ياران خود را باخبر ساخت و گفت اگر اين شخص در اين مكان بماند مردم به او روي مي آورند به همين جهت فورا حضرت را از اهواز حركت داد و كوچ كرد. (1).

پس از خروج از اهواز به روستاي قنطره ي أربق كه يكي از روستاهاي رامهرمز است وارد شدند.

جعفر بن محمد نوفلي مي گويد: خدمت امام رضا عليه السلام شرفياب شدم در حالي كه آن حضرت در قنطره ي أربق حضور داشتند. به آن بزرگوار عرض سلام كردم و نشستم و گفتم: فدايت شوم عده اي از مردم گمان مي كنند

ص: 27


1- بحار، ج 49، ص 118.

كه پدر شما هنوز زنده است؟

امام عليه السلام فرمود: دروغ مي گويند خدا آنها را لعنت كند. اگر پدرم زنده بود ميراثش تقسيم نمي شد همسرانش ازدواج نمي كردند سوگند به خدا كه طعم مرگ را چشيد همانطور كه علي بن ابي طالب عليه السلام چشيد. (1).

منزل بعد شهر قم بود به محض ورود امام عليه السلام به اين شهر مردم قم به استقبال آن حضرت آمدند و با هم نزاع داشتند از اين جهت كه هر كدام پيشقدم در ضيافت و پذيرايي از حضرت شوند.

امام رضا عليه السلام سنت جدش رسول الله را در هنگام ورود به مدينه اجرا فرمود: شتر من هر كجا فرود آمد من آنجا وارد مي شوم. آنگاه شتر آمد و در يك خانه خوابيد و صاحب آن خانه در شب همان روز خواب ديده بود كه حضرت رضا عليه السلام فردا ميهمان او خواهد بود. (2).

نيشابور شهر ديگري است كه امام عليه السلام در آن نزول اجلال فرمودند بانويي كه حضرت رضا عليه السلام در خانه جدش وارد شده بود مي گويد: امام عليه السلام در محله ي غربي در ناحيه اي به نام «لاشاباد» در منزل جدم به نام پسنده وارد شد و از اين نظر او را چنين ناميدند كه امام او را پسنديد و به خانه اش رفت.

حضرت رضا عليه السلام در گوشه اي از خانه ي ما به دست مبارك خويش بادامي كاشت و از بركت امام در ظرف يك سال درختي شد و بار آورد، مردم به بادام اين درخت شفا جستند و هر بيماري از بادام اين درخت به قصد شفا مي خورد بهبود مي يافت. (3).

هنگامي كه امام از ميان شهر عبور مي كرد در حالي كه بر استري خاكستري رنگ سوار بود به بازار و محل تجمع شهر رسيد. دو نفر كه

ص: 28


1- مسند امام رضا، ج 1، ص 56.
2- منتهي الآمال، ج 2، ص 320.
3- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 131.

حافظ احاديث پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم بودند به نامهاي ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسي پس از عرض ادب به ساحت مقدس رضوي گفتند: ترا به حق پدران پاكيزه و گذشتگان گرامي خود چهره ي زيبايت را به ما نشان ده و براي ما روايتي را كه از پدران خود و از جدت بياد داري به رسم يادگار بيان فرما. پس از خواهش اين دو نفر و گروهي ديگر از علما حضرت رضا عليه السلام مركب خود را نگاه داشت و سايبان بر محمل را كنار زد و چشم همه عشاق و تماشاگران را به جمال و طلعت زيباي خويش منور ساخت.

اين كه تو داري قيامت است نه قامت

وين نه تبسم كه معجزه است و كرامت

آسمان گر ز گريبان قمر آورده برون

از گريبان تو خورشيد سر آورده برون

با صدهزار جلوه برون آمدي كه من

با صد هزار ديده تماشا كنم ترا

گرش ببيني و دست از ترنج نشناسي

روا بود كه ملامت كني زليخا را

مردم به محض ديدار آن حضرت دست از ترنج نشناختند، گروهي فرياد مي زدند گروهي مي گريستند و بعضي جامه بر تن مي دريدند و برخي خود را به خاك افكنده بودند و آنها كه نزديك بودند بوسه بر مركب و قدمهاي حضرتش مي زدند. مردم به همان حال انقلاب بودند تا روز به نيمه رسيد، صداي همهمه آنقدر زياد بود كه پيشوايان و قاضيان مردم فرياد كشيدند كه اي مردم گوش كنيد و ياد گيريد و پاره ي تن رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم را اذيت نكنيد. يعني گريستن و صيحه زدن مانع از آن شده كه امام عليه السلام حديث را بيان نمايد.

پس از سكوت جمعيت امام عليه السلام لب به سخن باز كرد بيست و چهار هزار

ص: 29

قلمدان آماده ي نوشتن كلمات امام و حديث پرارزش گرانقدر سلسلة الذهب گرديدند.

«حدثنا ابي، العبد الصالح موسي بن جعفر قال حدثني ابي الصادق جعفر بن محمد، قال حدثني ابي محمد بن علي قال حدثني ابي علي بن الحسين سيد العابدين، قال حدثني أبي سيد شباب اهل الجنة الحسين، قال حدثني ابي علي بن ابي طالب عليه السلام، قال سمعت النبي صلي الله عليه و اله و سلم يقول سمعت جبرئيل يقول قال الله جل جلاله: اني انا الله لا اله الا انا فاعبدني، من جاء منكم بشهادة ان لا اله الا الله بالاخلاص دخل في حصني و من دخل في حصني امن من عذابي».

پدرم، بنده ي شايسته ي خدا موسي بن جعفر برايم گفت كه پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش محمد بن علي باقرالعلوم از پدرش علي بن الحسين سيد العابدين از پدرش سرور جوانان بهشت حضرت حسين، از پدرش علي بن ابي طالب عليه السلام نقل كرد كه فرمود از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم شنيدم كه مي فرمود فرشته ي خدا جبرئيل گفت: خداي متعال فرموده است: منم خداي يكتا كه خدايي جز من نيست، مرا بپرستيد، كسي كه با اخلاص گواهي مي دهد كه خدايي جز «الله» نيست در قلعه ي من درآمده و كسي كه به قلعه ي من درآيد از عذاب من در امان خواهد بود.

اسحق بن راهويه كه در جمع نويسندگان حديث بوده مي گويد: امام عليه السلام پس از بيانات فوق اندكي با خود راه پيمود و آنگاه فرمود: «بشروطها و انا من شروطها» يعني ايمان به يگانگي پروردگار كه موجب ايمني از عذاب الهي مي شود شرايطي دارد و پذيرش ولايت و امامت ائمه عليهم السلام از جمله ي شرايط آن است. (1).

صدوق رحمة الله عليه مي گويد: هنگامي كه علي بن موسي الرضا عليه السلام وارد نيشابور شد به محله اي به نام فرويني نيز اقامت نمود. در آنجا

ص: 30


1- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 133 و بحار، ج 49، ص 127.

حمامي بود كه از چشمه اي جهت شستشو استفاده مي شد و آب چشمه بسيار كم شده بود. امام عليه السلام با دست مبارك خاك را كنار زد آب بالا زد تا حدي كه حوض كنار چشمه را پر كرد. امام داخل حوض شد و غسل كرد و بعد به نماز ظهر ايستاد و مردم همگي از آب حوض استفاده كردند. (1).

امام عليه السلام پس از نيشابور به سناباد رسيدند در آنجا كوهي بود كه از سنگ آن ظروفي مي ساختند بر آن تكيه كرد و فرمود:

«اللهم انفع به و بارك فيما يجعل فيه و فيما ينحت عنه»

خداوندا مردم را از اين كوه سودمند فرما و در آنچه در ظروفي كه از اين كوه مي تراشند قرار گيرد بركت ده.

آنگاه فرمان داد ديگهايي براي او از سنگ آن كوه تهيه كنند و فرمود: طعام او را جز در اين ديگها نپزند و آن بزرگوار در غذا بي تكلف و كم خوراك بود.

(ناگفته نماند ظروفي كه از سنگ اين كوه مي تراشند هنوز هم مورد استفاده واقع مي شود و جزء سوغات هاي مشهد مقدس محسوب مي شود).

آنگاه در طوس به خانه ي حميد بن قحطبه ي طائي وارد شدند و در بقعه اي كه هارون الرشيد در آن مدفون بود (يعني همين مكاني كه اكنون مرقد مطهر امام رضا عليه السلام است).

امام عليه السلام به كناري از گور هارون با دست خطي كشيد و فرمود:

«هذه تربتي و فيها ادفن و سيجعل الله هذا المكان مختلف شيعتي و اهل محبتي»

اين خاك من است و در آن مدفون خواهم شد، و بزودي خداوند متعال اين مكان را زيارتگاه و محل رفت و آمد شيعيان و دوستدارانم قرار خواهد داد. (2).

امام عليه السلام به مرو رسيد يعني مركز خلافت و تقريبا پايتخت كشورهاي

ص: 31


1- مسند امام رضا عليه السلام، ج 1، ص 58.
2- بحار، ج 49، ص 125.

اسلامي. مأمون به استقبال آن حضرت آمد و از ايشان تجليل فراوان نمود و دوستان و ياران خاص خود را جمع كرد و گفت: اي ياران من در آل عباس و آل علي عليه السلام جستجو كردم و هيچيك را افضل و بالاتر در مسئله خلافت از علي بن موسي الرضا عليه السلام نديدم سپس به حضرت رضا عليه السلام رو كرد و گفت: خود را از خلافت خلع نمودم و به تو تفويض كردم، امام فرمود: اگر خلافت را خداوند به تو داده جايز نيست به ديگري تفويض نمايي. گفت: البته لازم است اين را قبول كني. امام عليه السلام فرمود: من به رضاي خود هرگز قبول نخواهم نمود. و تا مدت دو ماه اين كشمكش وجود داشت.

مأمون پس از مأيوس شدن از پيشنهاد اول از امام عليه السلام خواست كه ولايتعهدي را بپذيرد. امام به شدت از پذيرفتن اين پيشنهاد نيز خودداري كرد.

مأمون امام را نزد خود طلبيد با او خلوت كرد و گفت: عمر بن خطاب براي خلافت بعد از خود شورايي با عضويت شش نفر تعيين كرد و يكي از آنان جد شما علي بن ابي طالب عليه السلام بود، و عمر دستور داد هر يك از آنان مخالفت كند گردنش را بزنند، اينك چاره اي جز قبول آنچه اراده كرده ام نداري، چون من راه چاره ي ديگري نمي يابم. مأمون با بيان اين مطلب تلويحاً امام را تهديد به مرگ كرد، و امام ناچار با اكراه و اجبار وليعهدي را پذيرفت و فرمود:

ولايتعهدي را مي پذيرم به شرط آنكه آمر و ناهي و مفتي و قاضي نباشم و كسي را عزل و نسب نكنم و چيزي را تبديل و تغيير ندهم. مأمون همه ي اين شرايط را پذيرفت. (1).

ياسر خادم مي گويد: پس از اين حادثه امام عليه السلام را ديدم دستهايش را به سوي آسمان بلند كرده و مي گفت:

ص: 32


1- ارشاد مفيد، ص 290.

خدايا تو مي داني كه من به ناچار و با اكراه پذيرفتم، پس مرا مؤاخذه مكن همچنانكه بنده و پيامبرت يوسف را مؤاخذه نكردي هنگامي كه ولايت مصر را پذيرفت. (1).

مناظرات امام عليه السلام

شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه مي فرمايد: مأمون از متكلمان گروههاي مختلف و گمراه، افرادي را دعوت مي كرد، و حريص بر آن بود كه آنان بر امام غلبه كنند، و اين به جهت رشك و حسدي بود كه نسبت به امام در دل داشت، اما آن حضرت با كسي به بحث ننشست مگر آنكه در پايان به فضيلت امام اعتراف كرد و به استدلال امام عليه السلام سر فرود آورد.

نوفلي مي گويد: يكبار مأمون فضل بن سهل را مأمور كرد تا سران مذاهب مانند جاثليق و رأس الجالوت و بزرگان صائبين و هربذ اكبر و پيروان زرتشت و نسطاس رومي و متكلمان را جمع كند. بعد به وسيله ي ياسر متصدي كارهاي امام عليه السلام براي امام پيغام فرستاد تا در مجمع آنها حاضر شده و با آنها بحث كند. امام رضا عليه السلام پاسخ داد فردا خواهم آمد، چون ياسر بازگشت امام به من فرمود:

اي نوفلي: تو عراقي هستي و عراقي هوشيار است، از اينكه مأمون مشركان و صاحبان مذاهب را گرد آورده است چه مي فهمي؟

گفتم: فدايت شوم مي خواهد شما را آزمايش كند و ميزان دانش تان را بشناسد.

فرمود آيا مي ترسي آنان دليل من را باطل سازند؟

گفتم: نه به خدا سوگند، هرگز چنين بيمي ندارم، و اميد مي دارم خدا ترا بر آنان پيروز گرداند.

ص: 33


1- امالي صدوق، ص 72.

فرمود: اي نوفلي دوست داري بداني مأمون چه وقت پشيمان مي شود؟ گفتم آري. فرمود: آنگاه كه من بر اهل تورات با تورات شان و بر اهل انجيل با انجيل شان، و بر اهل زبور با زبور شان، و بر صائبين با زبان عبري خودشان، بر هربذان با زبان پارسي شان و بر روميان با زبان خودشان، و بر اصحاب مقالات با لغت شان استدلال كنم و آنگاه كه هر گروهي را محكوم كردم و دليل شان را باطل ساختم دست از عقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گراييدند، مأمون در مي يابد مسندي كه بر آن تكيه كرده حق او نيست و در اين هنگام مأمون پشيمان مي گردد و بعد امام فرمود: «و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم».

روز بعد امام عليه السلام به مجلس آنان حاضر شد. رأس الجالوت عالم يهودي گفت: ما از تو بجز از تورات و انجيل و زبور داود و صحف ابراهيم و موسي نمي پذيريم، آن بزرگوار قبول كرد.

مأمون رو كرد به جاثليق عالم مسيحي و گفت: اي جاثليق اين پسر عم من علي بن موسي بن جعفر است و از اولاد فاطمه دختر پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم مي باشد و فرزند علي بن ابيطالب عليه السلام مي باشد و من دوست دارم كه تو با او بحث كني و با انصاف رفتار نمايي.

جاثليق گفت: درباره ي نبوت حضرت عيسي چه نظري داري؟

فرمود: اقرار مي كنم به نبوت عيسي و كتاب او و آنچه بشارت داد به امت خود و حواريون به آن اقرار كردند. و پيغمبري و نبوت هر عيسي را كه اقرار به پيغمبري و نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم نكرد قبول ندارم جاثليق گفت: احكام به شهادت دو نفر عادل جاري مي شود، شما دو شاهد غير از امت محمد صلي الله عليه و اله و سلم بياور كه ادعايت را اعتراف كند.

فرمود: نام كسي را مي برم همگي او را عادل مي دانيد و آن يوحناي ديلمي است. گفت: به به يوحنا محبوبترين اشخاص نزد حضرت مسيح

ص: 34

است. فرمود: ترا قسم مي دهم آيا در انجيل هست كه يوحنا گفت مرا مسيح خبر داده است به دين محمد عربي صلي الله عليه و اله و سلم و من به اين خبر حواريون را مژده دادم و آنها ايمان آوردند. سپس به نسطاس رومي فرمود: در حفظ داري سفر سيم انجيل را؟ عرض كرد بلي! امام عليه السلام سفر سيم را قرائت فرمود تا رسيد به جايي كه ذكر حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم شده بود. جاثليق اعتراف كرد و سؤال ديگر را نمود و گفت: حواريون عيسي بن مريم چند نفر بودند و تعداد علماء انجيل را مشخص كنيد؟

امام عليه السلام فرمود: حواريون دوازده نفر بودند و افضل و اعلم آنها «الوقا» بود و علماء انجيل سه نفر بودند يوحنا اكبر كه ساكن «اج» و يوحنا در قرقيسا و يوحنا ديلمي كه او بشارت دهنده امت عيسي به نبوت رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم و اهل بيت او بود.

آري امام عليه السلام با آنان به تورات و انجيل و زبور براي اثبات پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله و سلم به تفصيل استدلال فرمود، آن گرامي را تصديق كردند و نيز با ديگران بحث كرد و چون خاموش ماندند فرمود:

«يا قوم ان كان فيكم احد يخالف الاسلام و أراد ان يسأل فليسأل غير محتشم، فقام اليه عمران الصائبي».

اي گروه اگر در ميان شما كسي مخالف است و پرسشي دارد بي شرم و بيم بگويد.

عمران صائبي كه در بحث و علم كلام بي نظير بود گفت: اي عالم اگر نه اين بود كه خود به پرسيدن دعوت كردي پرسشي نمي كردم، زيرا من به كوفه و بصره و شام و جزيره رفتم و با متكلمان آن سرزمينها سخن گفتم، كسي را نيافتم كه وحدانيت خداي را بر من ثابت كند.

امام عليه السلام به تفضيل برهان اثبات خداي واحد را براي او بيان فرمود تا وقت نماز شد. امام رو به مأمون كرد و فرمود: وقت نماز رسيد عمران

ص: 35

عرض كرد مولاي من مسئله ي مرا قطع مكن همانا دل من رقيق و نازك شده و نزديك است مطلب بر من معلوم شود و اسلام را بپذيرم.

امام عليه السلام فرمود: نماز مي گزاريم و بر مي گرديم. پس از اقامه ي نماز عمران سؤالات فراواني كرد و جواب شنيد تا آنجا كه آن حضرت به او فرمود:

«افهمت يا عمران؟ قال: نعم يا سيدي قد فهمت و اشهد أن الله علي ما وصفته و وحدته و ان محمدا عبده المبعوث بالهدي و دين الحق، ثم خر ساجدا نحو القبلة و أسلم».

آيا اي عمران فهميدي؟ گفت: آري آقاي من فهميدم و شهادت مي دهم كه خدا همانگونه است كه شما توصيف فرمودي و نيز شهادت مي دهم كه محمد بنده ي اوست كه براي هدايت و با ديني درست برانگيخته شده آنگاه رو به قبله كرد و به سجده افتاد و اسلام آورد. (1).

شاگردان ممتاز امام عليه السلام

حسن بن علي بن زياد الوشاء

نجاشي مي گويد: اين شخص نوه ي الياس صيرفي از شيوخ اصحاب حضرت صادق عليه السلام بوده و از بهترين اصحاب امام رضا عليه السلام محسوب مي شده است.

حسن بن علي از جد خود الياس صيرفي روايتي را نقل مي كند كه در وقت احتضار ش گفت: شاهد باشيد اين ساعت وقت دروغ گفتن نيست از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:

«والله لا يموت عبد يحب الله و رسوله صلي الله عليه و اله و سلم و يتولي الأئمة فتمسه النار، ثم أعاد الثانية و الثالثة من غير ان اسأله».

ص: 36


1- توحيد صدوق، ص 429.

سوگند به پروردگار در هنگام مرگ و بعد از آن كسي كه خدا و رسول و ائمه عليهم السلام را دوست بدارد آتش را لمس نخواهد كرد. و اين كلام را دوبار و سه بار بدون آنكه از او سؤال كنند تكرار كرد.

احمد بن محمد قمي مي گويد: براي طلب و دريافت عازم كوفه شدم و در آنجا با حسن بن علي وشاء ملاقات كردم و از او تقاضا نمودم كه كتاب علاء بن رزين و أبان بن عثمان را برايم بياورد. كتابها را به من داد و گفت عجله مكن هر چه مي خواهي از روي آنها بنويس و بعد گفت اگر مي دانستم مثل تو اينچنين طالب حديث وجود دارد احاديث بيشتري حفظ مي كردم زيرا كه من در اين مسجد نهصد هزار را درك كردم كه همگي از بزرگان بودند و مي گفتند: «حدثني جعفر بن محمد». يك بار طوماري از مسائل مختلف تهيه كرد تا از امام رضا عليه السلام سؤال كند. مي گويد هنگام صلح به طرف منزل امام عليه السلام حركت كردم. جمعيت زيادي را به درب خانه آن حضرت مشاهده كردم در اين حال خادمي را ديدم كه مي پرسيد حسن بن علي وشاء پسر دختر الياس بغدادي كيست؟

گفتم: اي غلام آنكس را كه جستجو مي كني منم، آنگاه نوشته اي به من داد و گفت اين است جواب مسائلي كه با خود همراه داري!

حسن بن علي بن فضال

او از كساني است كه امام كاظم عليه السلام را درك كرده بود و از راويان امام رضا عليه السلام بود و اختصاص تمام به آن حضرت داشت. درباره اش گفتند: كه بسيار جليل القدر، زاهد و صاحب ورع و ثقه بوده است. وقتي به صحرا مي رفت چنان به عبادت و سجده هاي طولاني مي پرداخت كه مرغان صحرا اطراف او جمع مي شدند و او آنچنان از خود بي خود مي شد بر زمين مي افتاد كه از دور گمان مي بردند جامه اي است روي زمين افتاده!

ص: 37

از جمله ي تأليفات و مصنفات او را اينگونه بر شمرده اند، كتاب زيارات، بشارات، نوادر، رد بر غلات، كتاب الشواهد و كتاب در متعه و در ناسخ و منسوخ و كتاب ملاحم و كتاب صلاة و رجال و كتابي هم كه قميون از پدرش علي نقل كرده اند. (1).

حسن بن محبوب

او از اركان اربعه زمان خويش محسوب مي شده و از اصحاب اجماع است، او غير از آنكه احاديثي از امام رضا عليه السلام نقل كرده، از حدود شصت نفر از اصحاب حضرت صادق عليه السلام نيز احاديثي نقل نموده است.

پدرش جهت تشويق و ترغيب او براي جمع آوري احاديث مي گفت پسرم براي هر حديثي كه از علي بن رئاب گوش دهي و بنويسي يك درهم به تو خواهم داد و علي بن رئاب از ثقات و بزرگان علماء شيعه در كوفه بود. ناگفته نماند كه جد حسن بن محبوب به كمك اميرالمؤمنين علي عليه السلام آزاد شد و پس از آزادي خدمتگزار حضرت مولا علي عليه السلام بود. تأليفاتي از او نقل شده درباره ي حدود و ديات و واجبات و نكاح و طلاق و كتاب نوادر كه در هزار ورق بوده و كتابي در تفسير قرآن كه همگي را از امام رضا عليه السلام نقل نموده است.

او در سال دويست و بيست و چهار هجري در سن شصت و پنج سالگي بدرود حيات گفت. (2).

زكريا بن آدم

او اهل قم، ثقه و جليل القدر و نزد امام رضا عليه السلام صاحب منزلت و مقام خاص بود.

ص: 38


1- معجم رجال الحديث، ج 5، ص 48.
2- منتهي الآمال، ج 2، ص 361.

كشي در رجال خود مي نويسد كه ذكريا بن آدم به حضرت رضا عليه السلام عرض كرد كه من تصميم دارم كه از ميان اهل بيت و فاميل خويش بيرون آمده و جدا شوم زيرا كه سفيهان در ميانشان زياد شده اند.

امام عليه السلام فرمود:

«لا تفعل فان اهل بيتك يدفع عنهم بك يدفع عن اهل بغداد بأبي الحسن الكاظم صلي الله عليه و اله و سلم».

اين كار را مكن زيرا خداوند تبارك و تعالي به خاطر تو اهل بيت ترا از بلايا حفظ خواهد كرد همانطور كه مردم بغداد را از بركت امام كاظم عليه السلام از بلايا حفظ مي فرمايد.

علي بن مسيب همداني كه از ثقات اصحاب امام رضا عليه السلام است مي گويد به امام عليه السلام عرض كردم كه راه من دور است و همه وقت نمي توانم به محضر شما شرفياب شوم. مي فرماييد احكام دينم را از چه كسي بپرسم؟ امام عليه السلام فرمود:

«من ذكريا ابن ادم القمي المأمون علي الدين و الدنيا، قال علي بن المسيب: فلما انصرفت قدمت علي زكريا ابن آدم فسألته عما احتجت اليه»

از زكريا بن آدم قمي بپرس كه امين در دين و دنياست. علي بن مسيب مي گويد: پس از مرخص شدن از محضر امام عليه السلام نزد زكريا بن آدم رفتم و از هر چه نياز داشتم سؤال نمودم.

يكي از توفيقات زكريا اين بود كه يك سال از مدينه تا مكه و در اعمال حج همسفر و مصاحب امام رضا عليه السلام بود.

شيخ كشي به سند معتبر روايت مي كند كه زكريا بن آدم گفت يك شب تا طلوع فجر كه امام برخاست و نماز فجر خواند با امام عليه السلام مذاكره علوم و اسرار داشتم. (1).

ص: 39


1- معجم رجال الحديث، ج 5، ص 270.

محمد بن اسماعيل بن بزيع

او از صلحاي جامعه شيعه و از ثقات و از اصحاب امام رضا عليه السلام است و مقداري از عمر خود را در محضر حضرت جواد عليه السلام نيز بوده است. دو كتاب تأليف نموده به نامهاي كتاب ثواب الحج و كتاب الحج.

يك بار محمد بن اسماعيل از حضرت جواد جهت كفن خويش پيراهني را درخواست كرد امام عليه السلام پيراهن خويش را برايش فرستاد و فرمود تكمه هاي آن را بردار و او در محلي بين راه مكه وفات يافت.

يكي از دوستانش بر سر مزار او آمد و گفت: از صاحب اين قبر شنيدم كه امام رضا عليه السلام فرمود:

«من زار قبر اخيه المؤمن فجلس عند قبره و استقبل القبلة و وضع يده علي القبر و قرأ انا انزلناه في ليلة القدر سبع مرات امن من الفزع الاكبر».

هر كه قبر برادر مؤمن خود را زيارت كند و در كنار قبر بنشيند در حالي كه روي به قبله باشد و دست را بر قبر بگذارد و هفت بار سوره ي مباركه «انا انزلناه» را بخواند از ترس بزرگ روز قيامت در امان خواهد بود.

حسين بن خالد الصيرفي مي گويد با عده اي در محضر امام رضا عليه السلام نشسته بوديم ناگهان صحبت محمد بن اسماعيل بن بزيع به ميان آمد.

«فقال عليه السلام وددت ان فيكم مثله».

امام عليه السلام فرمود: دوست داشتم كه مثل او نيز در ميان شما وجود داشته باشد. (1).

ريان بن صلت

نجاشي در رجال خويش مي نويسد كه او راوي رواياتي از امام رضا عليه السلام است، او ثقه و صدوق بوده و كتابي را كه مجموعه ي كلمات امام عليه السلام درباره ي

ص: 40


1- معجم رجال الحديث، ج 15، ص 95.

فرق بين آل و امت است تأليف نموده است.

معمر بن خلا مي گويد فضل بن سهل به من براي خراسان مأموريتي داد. در اين بين ريان بن صلت به من گفت: دوست دارم وقتي به خراسان رسيدي سلام مرا به امام رضا عليه السلام برساني و از حضرت بخواهي كه يكي از پيراهن هاي خويش را با درهم هايي كه به نام ايشان ضرب شده به من تفضل نمايند.

معمر مي گويد: همينكه به محضر امام عليه السلام شرفياب شدم بي مقدمه فرمود:

«اين ريان ايحب ان يدخل علينا فأكسوه من ثيابي و اعطيه من دراهمي»

ريان كجاست آيا دوست دارد كه با ما ملاقات كند و ما از پيراهن خود او را بپوشانيم و از دراهم خويش به او بدهيم؟!

معمر مي گويد: گفتم سبحان الله قسم به خدا كه من هنوز سؤالم را مطرح نكرده بودم. امام عليه السلام فرمود: اي معمر مؤمن صاحب توفيق است برو به ريان بگو نزد ما بيايد.

ريان به محضر امام عليه السلام شرفياب شد پيراهني از پيراهن هاي حضرت را گرفت وقتي از خانه خارج شد از او پرسيدم چه در دست داري گفت: سي درهم. (1).

ريان بن صلت مي گويد: به امام عليه السلام عرض كردم كه هشام بن ابراهيم عباسي ادعا مي كند كه شما شنيدن غناء را اجازه فرموديد؟ حضرت رضا عليه السلام فرمود: آن زنديق دروغ مي گويد، از من درباره ي شنيدن غناء پرسيد به او پاسخ دادم كه مردي از امام باقر عليه السلام همين سؤال را كرد آن حضرت فرمود: اگر خداوند تبارك و تعالي جمع بين حق و باطل را بنمايد غناء با كدام يك از آنهاست؟ آن مرد گفت: با باطل؟ امام باقر عليه السلام فرمود: همين

ص: 41


1- معجم رجال الحديث، ج 7، ص 209.

پاسخ توست خود بر عليه خويش حكم كردي. سپس امام رضا عليه السلام فرمود: حكم من نيز همين است. (1).

نصر بن قاموس

شيخ مفيد او را از اصحاب خاص حضرت رضا عليه السلام و از ثقات شمرده و او را از اهل علم و ورع و فقيه شيعه مي داند.

نصر بن قابوس مي گويد: در منزل امام كاظم عليه السلام بودم. آن بزرگوار دست مرا گرفت و بر در اتاقي از خانه خود برد سپس در را گشود ناگاه پسرش علي عليه السلام را مشاهده كردم كه در دستش كتابي بود و مطالعه مي كرد امام كاظم عليه السلام به من فرمود: او را مي شناسي؟ عرض كردم آري اين پسر شماست. فرمود: اي نصر مي داني اين چه كتابي است كه در آن نظر مي كند؟ گفتم: نه، فرمود: اين جعفري است كه نظر نمي كند در آن مگر پيغمبر يا وصي پيغمبر! (2).

كلمات حكمت آميز امام عليه السلام

«يا اباالصلت: ان الله تبارك و تعالي لا يوصف بمكان و لا يدركه الأبصار و الأوهام»

اي اباصلت خداوند تبارك و تعالي توصيف به مكان و درك با چشم سر و خيال نمي گردد. (بلكه او را با چشم دل توان ديدن).

«الامام المطهر من الذنوب، المبرأ عن العيوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدين، و عز المسلمين و غيظ المنافقين و بوار الكافرين».

امام، پاكيزه از گناه، مبراي از عيوب، ويژه علم و دانش، مشهور به بردباري، نظام دين و شريعت، عزت مسلمين، مورد غيظ و خشم منافقين

ص: 42


1- بحار، ج 49، ص 263.
2- منتهي الآمال، ج 2، ص 366.

و هلاكت كفار است.

«الايمان افضل من الاسلام بدرجة والتقوي افضل من الايمان بدرجة و اليقين افضل من التقوي بدرجة و لم يقسم شيي ء بين بني آدم افضل من اليقين»

ايمان رتبه اي بالاتر از اسلام و تقوي رتبه اي بالاتر از ايمان و يقين از تقوي بالاتر و چيزي بين بندگان پروردگار شريف تر از يقين تقسيم نشده است.

«أحسن الظن بالله فان الله عزوجل يقول: أنا عند ظن عبدي المؤمن بي، ان خيرا فخيرا و ان شرا فشرا».

به خداوند تبارك و تعالي حسن ظن داشته باشيد زيرا كه پروردگار مي فرمايد: من نزد ظن بنده ي مؤمن خويش هستم و با همان ظن او عمل مي كنم اگر حسن ظن داشته باشد به نيكويي برخورد مي كنم و اگر بدگمان و نظر شر داشته باشد گرفتار شرش مي نمايم.

«مجالسة الاشرار تورت سوء الظن بالاخيار»

همنشيني با اشرار و بدكاران موجب بدبيني نسبت به نيكان و درستكاران مي شود.

«اقربكم مني مجلسا يوم القيامه احسنكم خلقا و خيركم لاهل».

در قيامت آن كس به من نزديك تر است كه در دنيا خوش اخلاق تر و نسبت به خانواده ي خود نيكوكارتر باشد.

«كلما احدث العباد من الذنوب مالم يكونوا يعملون، أحدث الله لهم من البلاء ما لم يكونوا يعرفون».

در هر زمان كه مردم گناه جديدي را رايج كنند خداوند تبارك و تعالي بلاي جديدي كه تا آن زمان سابقه نداشته بر آنها وارد مي سازد.

«لا يجتمع المال الا بخصال خمس: ببخل شديد، و امل طويل، و حرص غالب، و قطيعة الرحم و إيثار الدنيا علي الآخرة».

ص: 43

ثروت جمع نمي شود مگر به پنج علت: بخل شديد، آرزوي طولاني، حرص غالب، قطع رحم و ندادن حقوق ارحام و انتخاب دنيا بر آخرت.

«من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله عزوجل»

كسي كه روح تشكر نسبت به خلق خدا نداشته باشد از نعمات پروردگار نيز شكرگزار نخواهد بود.

«من لقي فقيرا مسلما عليه خلاف سلامه علي الأغنياء لقي الله عزوجل يوم القيامة و هو عليه غضبان»

كسي كه با فقيري ملاقات كند و طريق سلام كردنش مانند اغنياء نباشد خداوند را فرداي قيامت ملاقات مي كند در حالي كه بر او غضبناك است.

«بئس الزاد الي العباد العدوان علي العباد»

دشمني با بندگان خدا بد توشه اي است بر آخرت.

«الهدية تذهب الصغائن من الصدور»

هديه كينه ها را از دلها مي زدايد.

«ليس منا من خان مسلما»

كسي كه به مسلماني خيانت كند از ما نيست.

(مسند الأمام الرضا عليه السلام 257-301)

رساله ي جوامع الشريعه

يك بار مأمون شخصي به نام فضل بن سهل ذالرياستين را نزد امام رضا عليه السلام فرستاد و گفت من دوست دارم شما كه حجت خدا بر خلق او هستيد و معدن علم الهي مي باشيد رساله اي درباره ي حلال و حرام و واجب و مستحب براي من تهيه فرماييد.

(فضل بن سهل وزير مأمون و مدير كارهايش بود و از اين نظر به او

ص: 44

ذالرياستين مي گفتند زيرا كه ضمن پست وزارت رئيس ستاد ارتش نيز بود، او مجوسي بود و بدست مأمون مسلمان شد، مردي فاضل و آشناي به علم نجوم بود نقل مي كنند بالاخره مذهب تشيع را پذيرفت و او كسي بود كه ولايتعهدي امام رضا عليه السلام را پيشنهاد داد و بعد كه مأمون از ولايتعهدي امام عليه السلام پشيمان شد بر فضل بن سهل سخت گرفت. او مجبور به فرار از چنگ مأمون به سمت عراق شد ولي مأمون او را داخل حمامي بقتل رساند.

امام رضا عليه السلام فرمود كاغذ و قلم بياورند و بعد به فضل فرمود: بنويس: ما را شهادت به وحدانيت پروردگار و گفتن كلمه ي لا اله الا الله كافي است، او يكتاي بي نياز مي باشد نه مصاحب دارد و نه فرزند، قدرت بخش موجودات، شنوا، بينا، قوي، قائم، باقي، نور آفرين و عالمي است كه جهل به او راه ندارد، قادري است كه عجز ندارد، بي نيازي است كه محتاج نمي شود، عادلي است كه ستم نمي كند.

او آفريننده ي همه چيز است و هيچ چيز همانندش نيست، شبيه و ضد و هم كفو ندارد. به درستي كه حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم بنده و رسول و امين و برگزيده پروردگار است، آقاي پيامبران و خاتم آنها و بهترين ايشان است. بعد از او پيامبري نيست و هيچ نوع تغيير و تبديل براي ملت و دينش وجود ندارد.

آنچه را كه از جانب پروردگار به حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم نازل شده حق و روشن است، ما به وجود نازنين او و همه پيامبران قبل از او ايمان داريم و كتاب او را نيز تصديق مي كنيم همان كتابي كه:

«لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد» (1)باطل نه قبل و نه بعد از آن به او راه ندارد زيرا كه از جانب حكيم حميد

ص: 45


1- فصلت -42.

نازل شده است.

و آن كتاب از اول تا آخرش حق است، ما به محكم و متشابه اش ايمان داريم و همچنين به خاص و عام، به وعده و وعيدهايش و به ناسخ و منسوخش. براي هيچ مخلوقي آوردن مثل قرآن ممكن نيست.

دليل و حجت بعد از قرآن اميرالمؤمنين و قائم به امور مسلمين و ناطق به قرآن و عالم به احكام، برادر و جانشين و وصي رسول الله يعني همان كسي است كه به منزله ي هارون برادر موسي، علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين عليه السلام امام متقين و رهبر مؤمنين و افضل وصيين بعد از پيامبران است.

و بعد از او حسن و حسين عليهماالسلام يكي پس از ديگري تا زمان ما همگي عترت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم مي باشند. آشناترين مردم به كتاب خدا و سنت پيامبر، عادل ترين در قضاوت، سزاوارترين در انتصاب به مقام امامت هستند. ايشان عروة الوثقي و ائمه هدي و حجت بر اهل دنيا تا آخر و پايان دنيا مي باشند و به تحقيق هر كه با آنها مخالفت كند گمراه و گمراه كننده است، و نيز تارك حق و هدايت است.

امامان عليهم السلام تعبير كنندگان قرآنند، شرح دهندگان بيانات پيامبرند. هر كس بميرد و آنها را نشناسد و هر كدام را به اسم دوست نداشته باشد مرگش مرگ جاهليت است.

دين آنها عبارت است از ورع، عفت، صداقت، اصلاح امور، تلاش و جهاد، اداء امانت به انسان نيكوكار و يا بد و فاجر، طول سجود، شب زنده داري و اجتناب از محارم، انتظار فرج، صبر و حسن مصاحبت، حسن مجاورت و رعايت حقوق همسايه، نيكوكاري و نرساندن آزار به ديگران، گشاده رويي و نصيحت و رحمت بر مؤمنين.

امام وضوء: همانطور كه خداوند در كتاب خويش فرمان داده عبارت

ص: 46

است از شستن صورت و دو دست و مسح سر و دو پا، شستن بار اول واجب و دوم مستحب و اضافه ي آن گناه است.

مبطلات وضو باد معده و بول و غائط و خواب و جنابت مي باشد.

غسل واجب است از براي جنابت و احتلام و حيض و مس ميت و مستحب است از براي جمعه، عيد فطر و قربان و ورود در مكه و مدينه و زيارت و احرام و روز عرفه و شب اول ماه رمضان و شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم همان ماه.

نماز واجب هفده ركعت و نمازهاي مستحب سي و چهار ركعت، نماز در اول وقت ارزش دارد و فضيلت نماز جماعت بر تنها خواندن به هر ركعت هزار ركعت برابر است و هيچگاه پشت سر فاجر نماز نخوانيد و بر كسي اقتدا نكنيد مگر آنكه داراي ولايت ما اهل بيت باشد.

بسم الله الرحمن الرحيم را هميشه بلند بخوانيد و همراه سوره ي حمد قرائت كنيد. زكات واجب است و زكات فطر بر هر كوچك و بزرگ تعلق مي گيرد و جايز نيست به غير شيعه پرداخت شود.

اكثر ايام حيض ده روز و اقل آن سه روز است، مستحاضه غسل مي كند و نماز مي خواند ولي حائض نماز نمي خواند و قضا هم ندارد و روزه نمي گيرد ولي قضا دارد.

روزه ي ماه مبارك رمضان با رؤيت ماه رمضان واجب و با رؤيت ماه شوال به اتمام مي رسد.

حج بيت الله براي كسي كه استطاعت دارد واجب است و حج بايد حتما تمتع باشد.

و جهاد با امام عادل كه هر كس در اين راه كشته شود شهيد است و جايز نيست كشتن كفاري كه در تحت نفوذ مسلمين هستند مگر آنكه متجاوز و قاتل باشند.

ص: 47

در جايي كه بايد تقيه كرد تقيه واجب است.

و طلاق براساس كتاب و سنت و هر ازدواجي كه بر خلاف سنت باشد ازدواج نيست.

صلوات بر محمد صلي الله عليه و اله و سلم در هر حال و دوست داشتن اولياء الله و دوستان اهل بيت عليهم السلام و بغض و تبري از دشمنان خدا و اهل بيت عليهم السلام.

نيكي بر پدر و مادر اگر چه كافر باشند و در معصيت خدا نبايد از آنها اطاعت كرد بايد با آنها رفق و مدارا نمود زيرا كه خداوند مي فرمايد از من و پدر و مادرتان سپاسگزاري كنيد.

عقيقه براي نوزاد در روز هفتم، تراشيدن سر نوزاد در روز هفتم، نامگذاري نيز در روز هفتم و دادن صدقه به وزن موي سر نوزاد از طلا و نقره در روز هفتم.

خداوند تبارك و تعالي فرزندان را به گناه پدرانشان عذاب نمي كند چنانكه مي فرمايد: هيچكس بار ديگري را بر دوش ندارد و نيست براي انسان مگر آنچه را كه براي آن سعي و تلاش مي كند. و بتحقيق اسلام غير از ايمان است، هر مؤمني مسلمان است ولي هر مسلمان مؤمن نيست.

مؤمن سارق نمي شود، مؤمن مشروب نمي خورد، مؤمن انساني را به ناحق نمي كشد و كساني كه استحقاق حد دارند نه مؤمنند و نه كافر و خداوند تبارك و تعالي مؤمن را به آتش نمي سوزاند بلكه وعده جاودانگي در بهشت را به او داده است و كسي كه آتش بر او واجب شود به خاطر فسق و گناهان كبيره هيچگاه با مؤمنين محشور نخواهد شد زيرا از گروه آنها نيست. جهنم جايگاه كفار و هر گناهي كه لازمه اش جهنم باشد فسق است.

شفاعت بر شفاعت كنندگان جايز است و امر به معروف و نهي از منكر بر زبان واجب.

ص: 48

ايمان يعني انجام واجبات و پرهيز از محرمات، ايمان يعني معرفت به قلب و اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح.

گفتن الله اكبر بعد از نمازها در عيد قربان از نماز ظهر روز عيد تا ده نماز و در عيد فطر از نماز مغرب شب عيد تا پنج نماز.

ايمان به عذاب قبر و منكر و نكير و زنده شدن مردگان و حساب و ميزان و صراط و برائت از رهبران ضلالت و پيروانشان و موالات و دوستي با اولياء خدا.

تحريم شراب چه كم و چه زياد آن و هر مست كننده، شراب است و هر چه زيادش مست كند كم آن حرام است.

پرهيز از گناهان كبيره از قبيل كشتن انسان بي گناه، شرابخواري، عاق والدين، فرار از جبهه و جهاد، خوردن مال يتيم، خوردن ميته و مردار و همچنين خوردن خون و گوشت خوك و آنچه را كه خوردنش حرام است. رباخواري، قماربازي، كم فروشي، فحاشي و نسبت بد به خوبان دادن، زنا، لواط، شهادت به دروغ، يأس از رحمت پروردگار، خود را در امان دانستن از مكر خدا، كمك به ستمگران و همانند آنها شدن، قسم دروغ، ندادن حقوق، كبر، كفر، اسراف، تبذير، خيانت، كتمان شهادت، ملاهي يعني چيزي كه مثل غناء و ضرب تار و تنبور انسان را از ياد خدا غافل سازد، اصرار بر گناهان كوچك.

امام رضا عليه السلام در پايان نوشتند كه:

«هذا اصول الدين و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي نبيه و آله و سلم تسليما»

اين بود اصول دين و حمد خداي جهانيان را سزاست و درود و سلام بر محمد و آل او باد.

(تحف العقول، 415-423)

ص: 49

نفاق مأمون و شهادت امام عليه السلام

با اينكه حضرت رضا عليه السلام در پذيرفتن ولايتعهدي شرط كرده بود كه هيچگونه مسئوليتي را قبول نكند ولي مأمون مي كوشيد برخي كارها را به امام عليه السلام تحميل كند تا به حساب خويش آن بزرگوار را مورد خشم مردم قرار دهد.

معمر بن خلاد مي گويد: امام عليه السلام براي من نقل كرد كه مأمون به من گفت بعضي از اشخاص مورد تأييد خويش را به من معرفي كن تا حكومت شهرهايي كه بر من شورش كرده اند به آنان واگذار كنم. به او گفتم: اگر به شرايطي كه پذيرفتي وفا كني من هم به عهدم وفا خواهم كرد، من در اين كار به اين شرط وارد شدم كه امر و نهي و عزل و نصب نكنم و حتي مشاور هم نباشم.

آنوقت كه در مدينه بودم بر مركبم سوار مي شدم و رفت و آمد مي نمودم و مردم شهر و ديگران گرفتاريهاي خود را به من مي گفتند و من برآورده مي ساختم و آنان و من مثل فاميل با هم انس و صميميت داشتيم.

نامه هايم در شهرها مورد احترام و قبول واقع مي شد. تو نعمتي بيش از آنچه خداوند به من عطا كرده است برايم اضافه نكرده اي و هر نعمتي هم بخواهي بيفزايي باز از خداست كه به من عطا مي شود. مأمون گفت: من به عهدم وفا دارم. (1).

البته عهد همان بود كه تصميم به قتل امام عليه السلام گرفت و با حركات منافقانه خويش نتوانست كينه و عداوت خود را پنهان كند و بالاخره درصدد كشتن امام عليه السلام برآمد و او را مسموم ساخت. احمد بن علي انصاري مي گويد: از اباصلت هروي از ياران نزديك امام رضا عليه السلام پرسيدم: چگونه

ص: 50


1- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 164.

مأمون با آنكه به احترام و دوستداري امام تظاهر مي كرد و او را وليعهد خود ساخت، ممكن است به كشتن او اقدام كرده باشد؟ اباصلت گفت: مأمون چون عظمت و بزرگواري امام را ديده بود اظهار احترام و دوستي مي كرد، و او را وليعهد خود نمود تا به مردم وانمود كند كه امام دنيادوست است و در چشم مردم سقوط كند، اما چون ديد بر زهد و تقواي امام لطمه اي وارد نيامد و مردم از امام چيزي بر خلاف قدس و تقوي نديدند، و به همين جهت مقام و فضيلت امام عليه السلام نزد مردم بيشتر شد، مأمون از متكلمان شهرهاي مختلف افرادي را جمع كرد به اميد آنكه يكي از آنان در بحث علمي بر امام غلبه كند و مقام علمي امام نزد دانشمندان شكست بخورد، و آنگاه به وسيله ي آنان نقص امام نزد عامه ي مردم مشهور شود، اما هيچكس از يهوديان و مسيحيان و آتش پرستان و صائبين و برهمنان و ملحدان و دهري مذهبان و نيز هيچ جدل كننده اي از فرقه هاي مسلمانان با امام سخن نگفت مگر آنكه امام بر او پيروز شد و او را به استدلال خويش معترف ساخت، و چون چنين شد مردم مي گفتند:

«به خدا سوگند امام براي خلافت اولي و شايسته تر از مأمون است و مأموران مأمون اين خبرها را براي او بازگو مي كردند و او سخت خشمگين مي شد و آتش حسدش زبانه مي كشيد. و نيز امام عليه السلام از گفتن حق در برابر مأمون پروا نداشت و در بسياري مواقع چيزهايي كه ناخوشايند مأمون بود مي فرمود، و اين نيز باعث شدت خشم مأمون و كينه ي او نسبت به امام بيشتر مي شد، و سرانجام چون از حيله هاي گوناگون خود عليه امام نتيجه نگرفت پنهاني امام را مسموم ساخت. (1).

امام عليه السلام خود مي فرمود: بزودي به زهر ظلم كشته شوم و در كنار

ص: 51


1- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 241.

هارون الرشيد به خاك سپرده خواهم شد و خداوند تربت مرا محل رفت و آمد شيعيان و دوستان من قرار خواهد داد.

همو فرمود:

«والله ما منا الا مقتول، فقيل له: فمن يقتلك يابن رسول الله؟ قال: شر خلق الله في زماني»

سوگند به خدا كه ما همگي به شهادت خواهيم رسيد، به آن حضرت عرض شد اي پسر رسول خدا چه كسي شما را به قتل مي رساند؟ فرمود: بدترين خلق خدا در اين زمان!

آري مأمون منافق پس از كشتن امام عليه السلام دنبال جنازه حضرت براه افتاده بود و مي گفت: بعد از تو چه كسي را ملجأ و پناه خويش قرار دهم و سه روز مراسم سوگواري در كنار مزار امام عليه السلام برپا كرد. (1).

پيكر پاك امام رضا عليه السلام در همان بقعه اي كه هارون قبلا مدفون شده بود در جلوي قبر هارون به خاك سپرده شد. شهادت آن بزرگوار در روز آخر ماه صفر سال 203 هجري در سن 55 سالگي واقع شد.

أحمد بن محمد بن أبي نصر مي گويد: در نوشته اي كه امام رضا عليه السلام به خط مبارك خويش نوشته بود خواندم:

«ابلغ شيعتي أن زيارتي تعدل عندالله ألف حجة و ألف عمرة متقبلة كلها، قال: قلت لأبي جعفر: ألف حجة؟ قال: اي والله و ألف حجة لمن يزوره عارفا بحقه»

به شيعيان من ابلاغ كن كه زيارت من معادل با هزار حج و هزار عمره مقبوله است، راوي مي گويد: با تعجب به امام جواد عليه السلام عرض كردم هزار حج؟ فرمود: آري والله هزار حج البته براي كسي كه او را زيارت كند در حالي كه معرفت به مقام و حق او داشته باشد. (2).

ص: 52


1- مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 1، ص 140.
2- التهذيب الاحكام، ج 6، ص 85.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109