پيام ها و عبرت هاي عاشورا

مشخصات كتاب

عنوان : پيام ها و عبرت هاي عاشورا

پديدآورندگان : اكبر مرتضوي(پديدآور)

-61ق. رقيه (س) بنت حسين (ع)(توصيف گر)

صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان

توصيفگر : عبرت آموزي

قيام عاشورا

وضعيت نشر : قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387

يادداشت : , ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكي

شناسه : oai:tebyan.net/3194

تاريخ ايجاد ركورد : 1387/10/19

تاريخ تغيير ركورد : 1387/10/19

تاريخ ثبت : 1389/6/28

قيمت شيء ديجيتال : رايگان

مقدمه

(كهيعص)؛ ك: كربلا، ها: هلاكت، يا: يزيد، ع: عطش، ص: صبر.بي ترديد نوشتن از عاشورا و بيان پيام ها و عبرت هاي آن روز عظيم از عهده امثال حقير خارج و شايد قلم زني در اين حوزه جسارتي به شأن والا و بي همتاي اين روز و شهداي گران قدر آن باشد. با اين اعتراف قلبي تصميم بر آن دارم كه در اين مقاله، چندپيام و عبرت از اين روز بزرگ را بنا به فهم مختصر و البته ناقص خود به تحرير درآورم، هرچند كه به قول شاعر:اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري عاشورا و جريان هاي حادث شده در آن از بي نظيرترين، عجيب ترين و گاه تصور نشدني ترين حوادث در طول تاريخ بشري است. و البته يكايك آن حوادث امكان عبرت آموزي را به بهترين وجه ممكن در خود لحاظ نموده اند: عبرت ها و پيام هايي شيرين و اميد بخش و بعضاً تلخ و تأسف آور. اين روز معجوني است از نهايت هاي آدمي:از نهايت پستي و خواري تا كمال انسانيت، از نهايت جوان مردي تا غايت بي شرمي، ازاوج شهامت و دليري تا قعر ترس و زبوني، از منتهاي عشق و نهايت اخلاص

تازننده ترين نوع ياري و حفظ پيمان و ميثاق، و بدين سان است كه عاشورا سمبل آزادگي،عزت و افتخار تا تاريخ هست بر تارك هستي خواهد درخشيد.

پيام ها و عبرتها

قبول عزت و افتخار و پرهيز از ننگ و ذلت

از مهم ترين پيام هاي اين روز كه مي تواند سرلوحه و الگوي تمامي بشر در پيمودن مسير زندگي خويش باشد، عدم سازش با ستم گر و كنار نيامدن با ذلت و خواري و پستي است، هم چنان كه امام (ع) مي توانست با يك امضاي ساده و گردن نهادن بر بيعت يزيد،خود و خانواده و اصحاب را از كشته شدن و اسيري نجات دهد و حتي به مال و مقام نيزدست يابد.اما چه ساده انديشي است، اگر حتي به ذهن خود راه دهيم كه امام براي لحظه اي هم به اين موضوع فكر كرده و دچار ترديد و دودلي گشته است. اصولاً از كسي كه در دامان پيامبر (ص) با تربيت علي (ع) و پرورش فاطمه (س) و همراهي حسن (ع) رشد نموده، جزاين انتظاري نمي بايست داشت و اين گونه است كه امام سوار بر مركب خويش به سوي لشكر خصم رفته و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر حضرت محمد (ص) و فرشتگان ورسولان الهي فرمود:«أَلا وَ اءِن َّ الدَّعي َّ ابْن َ الدَّعَّي قَدْ رَكَزَ بَيْن َ اثْنَتَيْن ِ: بَيْن َ السَّلَّة ِ وَ الذِّلَّة ِ، وَ هَيْهات َ مِنَّاالِّذلَّة، يَابَي اللهُ لَنا ذلِك َ وَ رَسُولُه ُ وَ الْمُومِنُؤن َ وَ حُجُورٌ طابَت ْ وَ حُجُورٌ طَهُرَت ْ وَ اُنُوف ٌحَميَّة ٌ وَ نُفُوس ٌ أَبيَّة ٌ،مِن ْ أَن ْ نؤثِرَ طاعَة َ اللّئام ِ عَلي مَصارِع ِ الْكِرام ِ أَلا وَ اءِنّي زاحِف ٌ اليهم بِهذِه ِ الاسْرَة ِعلي كلب العدو _ قِلَّة ِ الْعَدَدِ _ وَخِذْله النّاصِرِ..؛... آگاه باشيد! زنازاده پسر زنازاده مرا بين دو كار مخير گردانيد:شمشير كشيدن يا خواري چشيدن و به دور باد كه ما به ذلت

تن دهيم، كه خدا ورسولش ومؤمنان بر ما نمي پسندد و دامن هاي پاك و پاكيزه و سرهاي پرحميّت وجان هاي والايي كه فرمان برداري فرو مايگان را بر كشته شدن با افتخار ترجيح ندهند.هان بدانيد كه من با اين خانواده ام با اين كه تعداد كمي هستند و ياوري ندارم با شمامي جنگم...»

وفاداري و ماندن بر سر پيمان

اين وفاداري را در جريان هاي مختلفي از عاشورا، مي توان سراغ گرفت؛ از آن جمله، مي توان به وفاداري يكايك اصحاب امام - به رغم رضايت امام و برداشتن بيعت خود از ايشان - نسبت به پيشواي خود اشاره نمود.در تاريخ آمده كه امام در چند مرحله براي اصحاب خويش صحبت نمودند و از آنان خواستند كه در صورت علاقه مندي برگردند، زيرا تنها با او كار دارند و اين جريان حتي در شب عاشورا هم براي آخرين بار تكرار گشت، آن جا كه فرمودند:«... وَ هذا اللَّيْل ُ قَدْ غَشِيَكُم ْ فَاتَّخِذُوه ُ جَمَلاً، وَ ليَأخُذْ كُل ٌّ رجل مِنْكُم ْ بِيَدِ رَجُل ٍ مِن ْأَهْل ِ بَيْتي، وَ تَفَرَّقُوا في سَوادِ هذا اللَّيْل ٌ، ذَرُوني وَ هؤُلاءِ الْقَوم ِ، فَاءِنَّهُم لايُريدُون َ غَيْري...؛اينك سياهي شب شما را فرا گرفته است، پس شب را شتر راه وار خود قرار دهيد وهر يك از شما دست يكي از خانواده مرا بگيرد و در تاريكي شب پراكنده شويد و مرا باايشان واگذاريد زيرا با غير از من كاري ندارند.ياران و برادران حضرت به ايشان عرض نمودند كه: «براي چه از تو دست برداريم؟ براي اين كه بعد از تو زنده بمانيم؟ خدا نكند كه هرگز چنين روزي را ببينيم...»اوج اين وفاداري را مي توان در سيماي قمر بني هاشم، ابوالفضل العباس، يافت.وقتي براي آن بزرگوار از طرف شمر، به لحاظ خويشاوندي كه از سوي مادر با او

داشت،امان نامه ابن زياد را آوردند و آن بزرگوار بر سر دو راهي قرار گرفت كه يك طرف آن كشته شدن و طرف ديگرش به سلامتي جان، مال و رياست ختم مي شد، استقامت و ايمان را ازدست نداد و آگاهانه تن به مرگ داد و دست از برادرش نكشيد و فرمود:«...عَدّوالله أَتَأمُرُنا أن َ نَتْرك أخانا وَ سيّدنا الحسين بن فاطمه و نَدَخل في طاعة اللُّعَناءٍ وَ أوْلادِ اللُّعَناءِ؛... اي دشمن خدا آيا به ما مي گويي برادر و مولايمان حسين پسر فاطمه (س) را رهاكنيم و به فرمان ملعون و ملعون زادگان تن دهيم؟»يا آن هنگام كه وارد شريعه گرديد و آب را تا برابر دهان مبارك خويش آورد و با آن شدت عطش؛ «ذكر عطش الحسين (ع)»، آب را نياشاميد و تشنه از شريعه خارج گرديد،براي سخت گيرترين اشخاص هم هيچ ترديدي باقي نمي گذارد كه به راستي اسوه وفاداري و ماندن بر پيمان حسين (ع)، حضرت باب الحوائج (هارون كربلا،ابوالفضل العباس) است.

غيرت و مردانگي

از پيام هاي اخلاقي حماسه عاشورا، غيرت و مردانگي حسين (ع) و اصحاب غيورايشان است كه تاريخ با بيان آن، اوراق ديگري از صحيفه عاشورا را به زيور طبع مي آرايد.حضرت عباس (ع) آن هنگام كه صداي العطش كودكان حرم بلند شد و از مولاي خويش، جهت، آوردن آب رخصت ميدان طلبيد يا وقتي كه سر مارد بن صديق، آن غول قوي هيكل را كه همانند عمروبن عبدود بود، بريد و جهاد ايشان با نفس خويش در نهايت تشنگي آن هم در ميان شريعه و يا پاسخ هاي اصحاب غيور امام، همانند مسلم بن عوسجه، سعيدبن عبدالله حنفي، زهير بن قين و... _ همگي اعلام نمودند، كه جان همه مابه فدايت، با دست و صورت از تو

محافظت مي كنيم و چون در ركاب تو كشته شديم درحقيقت به عهدي كه با پروردگارمان بسته ايم وفاداري كرده و وظيفه اي كه بر عهده داريم را انجام داده ايم.. _ همه از آموزه هايي است كه به ما درس غيرت مي دهد.

اهميت نماز و عبادت

خواندن نماز از واجبات مسلماني است و به پا داشتن اين عمل واجب، آن هم درميداني چون بيابان كربلا و با آن حال عطش، مصيب ديده، بدون وجود مكان مناسب و باوجود باران تير و شمشير و نيزه هاي دشمن زبون، ارج و اهميت اين فريضه بيشتر نمايان مي شود و خواندن آن در اول وقت و هنگام ظهر بر اين ارج و اهميت مهر تاييد و تاكيدي جاودانه مي زند.اين جلوه از شكوه معنوي، وقتي به درجه اعلا و رتبه عبرت آموزي خود مي رسد كه ملاحظه مي كنيم، در تحقق آن حتي اشخاصي؛ چون سعيدبن عبدالله حنفي كه خود راسپر ابا عبدالله قرار داده بود، به فيض شهادت مي رسد، در حالي كه بر پيكرش فقط سيزده چوبه تير - جز زخم شمشيرها و نيزه ها - ديده مي شد.در شب عاشورا، كه امام جهت خواندن دعا و نيايش و اقامه نماز به برادرش عباس فرمود:«اگر مي تواني آنان را امروز از جنگ منصرف كني، چنين كن. باشد در اين شب به درگاه پروردگارمان نماز بگذاريم، زيرا خداوند مي داند كه من نماز خواندن براي او و تلاوت قرآنش را دوست دارم.» جالب توجه اين كه وقتي حضرت عباس از آن قوم مهلت خواست،عمربن سعد درنگي كرد؛ عمروبن حجاج زبيدي مي گويد: به خدا قسم كه اگر ايشان ازترك و ديلم بودند و چنين فرصتي را مي خواستند، هر آينه مي پذيرفتم، چه رسد به اين كه ايشان خاندان محمد (ص) هستند.»

توبه و بازگشت

جلوه شكوه مند اين بازگشت را ما در رفتار «حربن يزيد رياحي» مي بينيم. آن هنگامي كه سيد الشهدا فرياد برآورد:«أَم مِن ْ مُغيث ٍ يُغيثُنا لِوَجْه ِ الله، أم مِن ْ ذاب ٍّ يَذُب ُّ حَرَم ِ رَسُول ِ الله؛ آيا فرياد رسي نيست كه براي رضاي خدا به فرياد ما برسد؟ آيا مدافعي نيست كه

از حرم رسول خدا (ص) دفاع كند؟»و حر با شنيدن اين فرياد لرزه بر اندامش افتاد و در جواب «مهاجر بن اوس» كه ازحال او سؤال كرده بود، گفت: «به خدا سوگند كه من خود را ميان بهشت و جهنم مي بينم وبه خدا هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمي كنم، اگر چه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند.» و آن گاه ركاب بر اسب خويش زد و در حالي كه دو دست بر سر گذاشته بود، به خدمت امام شرف ياب شد و از عمل خويش اظهار ندامت نمود و پس از قبول توبه از طرف امام كه فرمود:«آري خداوند توبه ات را مي پذيرد، اكنون پياده شو» عرض كرد من سواره باشم، بهتر است از اين كه پياده شوم تا پايان كارم به پياده شدن نينجامد.آن گاه رخصت ميدان طلبيد وبا كمال آزادگي شربت شيرين شهادت را نوشيد.غير از اين جلوه تابناك، حافظه تاريخ بازگشت حدود سي و دو نفر از لشكريان عمربن سعد و پيوستن آنان را به سپاه امام ضبط نموده است. اين ها همه، نشان از توفيق توبه و بازگشتي دارد در آن اوضاع دشوار كه قدرت تصميم گيري انسان در آن حال به حداقل مي رسد.

برپا داشتن امر به معروف و نهي از منكر

امام انجام اين فريضه مهم را، از عامل هاي قيام و حركت خويش به سوي عراق بيان مي كند؛ يك روز پيش از عاشورا، بر دسته شمشيرش تكيه زد و با كوفيان به احتجاج مي پردازد و پس از معرفي خويش، پدر، مادر، جد، عمو و حتي شمشيرش، در جواب اين سؤال كه: «... پس چرا خون مرا حلال مي دانيد، در صورتي كه پدرم ساقي حوض كوثراست و از آن حوض اشخاصي را مانند راندن شتر از آب، خواهد راند و روز

رستاخيز پرچم حمد به دست پدر من است.» جواب مي شنود كه همه آن چه را كه تو گفتي ما نيز مي دانيم،ولي با اين وجود دست از تو برنداريم تا آن كه با لب تشنه طعم مرگ را به تو بچشانيم.امام در عين حال كه اين همه گستاخي و شرارت و فرار از سخن حق را از اين لشكر پليد مي بيند، در روز عاشورا نيز يك بار ديگر به اين فريضه عمل مي نمايد تا شايدبراي آخرين بار هم كه شده يكي دو نفر از خواب جهل و خيره سري بيدار گردند و ضمن خلوت نمودن با وجدان خويش به سوي حق گام گذارند.بدين گونه است كه امام در آن هنگامه كه ديگر هيچ اميدي به تن دادن خصم به سخن حق نيست، بريربن حصين را به سوي آنان مي فرستند تا ايشان را موعظه نمايد،ولي وقتي لشكر به سخنانش گوش ندادند، خودشان به سوي آنان آمده و به امر و نهي ايشان مي پردازد:«... واي بر شما! پس چرا ما را رها كرديد، در حالي كه شمشيرها در نيام بود، دل هامحكم و فكرها خام بود؟ ولي شما با شتاب مانند ملخ به سوي ما پريديد و هم چون پروانه(كه خود را به آتش مي زند) بر اين كار هجوم آورديد. آيا از ستم گران حمايت مي كنيد و مارا رها ساخته و خوار مي سازيد..» و يا موعظه حضرت ابوالفضل العباس (ع) _ پس از به درك فرستادن «ماردبن صديف تغلبي» قهرمان بي بديل دشمن، آن هم با نيزه خود مارد_ مع الاسف آن نصايح هم در دل آن كوردلان اثر ننمود و براي اين همه گستاخي واعراض از حق، قرآن كريم فرموده است: (خَتَم َ اللهُ عَلي قُلوبِهِم ْ وَ عَلي سَمْعِهِم)؛ خدا

بردل و ديده هايشان مهر نهاد.

جوانمردي و انصاف

از عبرت هاي آشكار عاشورا، جوان مردي و انصافي است كه در اعمال امام و ياران قهرمان ايشان خصوصاً عباس بن علي (ع) مشاهده مي شود؛ چنان كه حضرت ابوالفضل به «عبداللهبن عقبه غنوي» فرمود: «از مبارزه با من صرف نظر كن و به جهت احساني كه پدرم بر پدرت نموده، ميدان را ترك نما و برگرد.» اما او حاضر به ترك ميدان نشد.ضربه اي به شمشيرش زد و مجدداً فرمود: «ميدان را ترك كن.» امّا او به سبب خجالت ازلشكريان حاضر به ترك ميدان نبود و آخر الامر هم راضي به اين كار شد، نيز آن گاه حضرت با «صفوان بن ابطح» كه حضرت دست راست او را قطع نمود و او را كه اصرار برادامه نبرد داشت، وادار كرد تا به منزلش برگردد و جراح را خبر نمايد. ايشان به خود اجازه نمي داد، كسي را كه ديگر نمي توانست بجنگد، بكشد، لذا او را رها كرد و به انبوه لشكر حمله ور گرديد. آن گاه هم كه خسته و مجروح پس از شش بار دفع حمله دشمن و كشتن هشتاد نفر از آنان با بدن مجروح و خسته و تشنه وارد شريعه شد، آب ننوشيد، تا تاريخ يكي ديگر از صفحات زرين خود را به اين جوان مردي بي همتا اختصاص دهد؛ زيرا پدرش علي بن ابي طالب (ع) در شب 21 رمضان چهلم هجري، به ايشان سفارش كرده بود، هنگامي كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدي، مبادا آب بياشامي درحالي كه برادرت تشنه است.يا در شب عاشورا كه به برادر زاده ها و عموزاده ها و برادران خويش مي فرمايد:بدانيد كه اصحاب برادر نسبت به ما بيگانه و غريبه اند و بار سنگين مرد

هميشه بر دوش اهل اوست فردا شما بايد در شهادت پيش قدم شويد و نگذاريد آنان بر شما در نبرد سبقت بگيرند مبادا مردم بگويند: بني هاشم ياران خود را پيش افكندند و مرگ را با ضرب شمشير ديگران از خود دفع كردند.جوان مردي و انصاف را بايد در مولا حسين (ع) ديد كه در حال مبارزه وقتي دشمن بي اراده و زبون ايشان بين حضرت و حرم اهل بيت قرار گرفت، فرياد برآورد كه: «ويْحَكم ياشَيعَة آل أَبي سُفْيان َ، اءِن ْ لَم ْ يَكُن ْ لَكُم ْ دين ٌ و كُنْتُم ْ لا تخافُون َ الْمَعادَ، فَكُونُوا أَحْراراً في دُنْياكُم ْ هذِه ِ وَ ارجْعِوُا اءِلي أَحْسابِكُم ْ كُنْتُم ْ عَرَباً كَما تَزْعُمُون َ؛ اي پيروان خاندان ابوسفيان!اگر دين نداريد و از معاد و روز واپسين نمي هراسيد، پس در اين دنياي خود، از آزاد مردان باشيد و اگر خود را عرب مي شماريد، پس به اصل شرافت شخصي خود باز گرديد.»انصاف و جوان مردي امام و اصحاب ايشان در سيراب نمودن لشكر حر، قبل از تصرف آن به دست كوفيان نمودي ديگر دارد.

لزوم فعليت يافتن خواست الهي و راضي بودن به آن

«وجه خدا گر شودت منظر نظرزين پس شكي نماند كه بي پا و سر شوي»آنچه مسلم است، امام نه پيش از جريان عاشورا كه از سال ها قبل و حتي از زمان كودكي و حضور رسول خدا (ص) به حوادث اين روز آگاه و معتقد بود و بر ايشان كاملاً هويدا بود كه خداوند حكيم و متعال چگونه سرنوشتي را براي او و اهل و خانواده اش رقم زده است. بنابراين، امام با درك كامل و بصيرتي روشن قدم به كربلا گذاشت. اين تسليم و راضي بودن به خواست خداوند متعال، از ديگر عبرت هاي اين حماسه جاويد شمرده مي شود.امام صادق (ع) فرمود:

«شنيدم كه پدرم مي فرمود: وقتي امام حسين (ع) با عمر بن سعد - كه لعنت خدا بر او باد - برخورد كرد و جنگ برپا شد، خداوند نصرت و مدد غيبي خود را فرستاد، تا آن جا كه نصرت الهي بال هاي خود را بر سر امام حسين (ع) گشود. آن گاه حضرت را بين پيروزي بر دشمنان و ملاقات پروردگارش مخير كردند، پس امام (ع) ملاقات پروردگارش را انتخاب نمود.» اين گردن نهادن بر امر الهي و قضاي پروردگار، درصورتي كه به دنبال آن راحتي تن و جاه و كسب درجات مادي و دنيوي به دنبال آورد،ممكن است براي همه شيرين و پذيرفتني و لذت بخش باشد، اما هنگامي كه اين قضامساوي با خوردن تير و نيزه به گلو، اصابت سنگ به پيشاني و فرو رفتن تير سه شعبه زهرآلود در قلب و به روايت امام صادق (ع) آثار سي وسه نيزه و سي و چهار زخم شمشير برپيكر و سرانجام بريده شدن سر و بالاي نيزه رفتن آن باشد، ارزش و اهميت رضايت به قضاي الهي و لزوم فعليت يافتن آن به خوبي روشن مي شود. با اين افق وسيع ديد است كه امام هنگام خروج از مكه مي فرمايد:«مرگ همچون گردن بند بر گردن دختران جوان، كشيده و بسته شده است، من به ديدار نياكان خود مشتاقم؛ آن چنان اشتياقي كه يعقوب (ع) به ديدار يوسف (ع) داشت. ازقبل قتل گاهي براي من انتخاب شده كه بايد به آن جا برسم. گويا مي بينم بندبند بدنم را گرگان بيابان بين «نواويس» و كربلا از هم جدا مي كنند و شكم هاي گرسنه خود را سير و انبان هاي خالي خود را پر مي نمايند.»

شجاعت دليري و ايمان

عاشورا را مي توان، مثنوي بلندي از شجاعت و دليري و ايمان حسين (ع) و اصحاب وفادارش دانست. طبيعي است كه وقتي گروهي انگشت شمار، خود را در مقابل لشكر بي شمار دشمن مشاهده مي كنند و به كشته شدن خويش مطمئن مي گردند، جز ايمان استوار و عقيده پاك و شجاعت تحسين برانگيز چيز ديگري نمي تواند، حتي روحيه يك لحظه ماندن در مقابل آن همه لشكر را به ايشان ارزاني دارد.همين گونه است، شجاعت حضرت ابوالفضل العباس كه در شب عاشورا با جلال و شهامت خاصي، پاسداري خيمه ها را تا صبح به انجام رسانيد تا دشمن جرئت شبيخون را در سر نپروراند و كودكان و زنان حرم پيغمبر (ص) با خاطري آسوده به خواب روند... شجاعت ايشان حتي يزيد را هم به تعجب و حيرت انداخت، آن هنگام كه چون پرچم علم دار كربلا را ديد، سه بار از روي تعجب برخاست و نشست و گفت: از شجاعت اين پرچم دار در حيرتم كه بر خلاف بقيه قسمت هاي پرچم موضع دستگيره آن كاملاً سالم مانده و حاكي از آن است كه پرچم دار اصابت تير و شمشيرها را بر دست خويش تحمل مي نمود، ولي آن را رها نساخته و فقط وقتي كه آخرين رمق خويش را از دست داده پرچم از دستش افتاده و يا با دست او افتاده و دستگيره پرچم اين گونه سالم مانده است.اين شجاعت و ايمان و دليري را در ديگر اصحاب حسين (ع)، مي توان به وضوح ديد؛ چنان كه هر كدام از آنان در هنگام نبرد از ديگري سبقت مي گرفتند و از امام خويش خواهش مي نمودند كه هر چه زودتر به ايشان رخصت ميدان عطا نمايد.

صفات پسنديده سخاوت، حيا، ادب و حريت

اصحاب امام به تبعيت از مولا و سيد خويش، به زيور همه اين صفات آراسته بودندو در ميدان عاشورا آن را به ميدان ظهور گذاردند؛ از حيا و ادب ابوالفضل العباس همان بس كه هرگز برادر را، برادر خطاب نكرد بلكه او را مولا و سيد خود مي خواند، و شرم و حياي ايشان كه پس از قطع دستان مبارك و سرنگوني از اسب به برادرش مي فرمايد: مرا در ميان كشته ها باقي بگذار، زيرا تاب ديدن روي سكينه را كه از من طلب آب نموده بود،ندارم...حر نيز كه پس از آن كه به فيض شهادت رسيد، در حالي امام كه خاك از چهره او برمي گرفت، بدو فرمود: «به راستي، تو هم چنان كه مادرت ناميده حر و آزاد مردي، آزاد دردنيا و آخرت.»تمامي اصحاب، از زن، فرزند، جان، مال خويش چشم پوشيدند و به زر و زيور دنيا تا آن جا كه در راه محبت و ارادت دوست نياز بود، پشت پا زدند و جان خود را كه عزيزترين است، بذل نمودند كه: «كمال الجود بذل الموجود».

بازتاب و نتيجه لقمه حرام

از ديگر عبرت هاي عاشورا توجه به اين اصل مهم است كه از مهم ترين اموري كه نخواهد گذاشت، سخن حق در گوش انسان فرو رود و در عمق جانش بنشيند، پر شدن شكم از مال حرام، نداشتن اصل و نسب سالم و حب دنيا در تمامي ابعاد آن است كه به قول رسول اكرم (ص): «دوستي دنيا منشأ تمام خطاهاست.»بدون ترديد كسي كه امام حسين (ع) را و يا برادر، پدر، مادر و جد او را از نزديك و ياتنها با يك واسطه مي شناخت و به اخلاق و گفتار و اعمال

ايشان آگاه بود و از جايگاه و شأن والاي ايشان اطلاع داشت، آلوده به وعده هاي يزيد و عبيدالله نمي شد. اگر چشمان بي نورشان را برق سكه هاي وعده داده شده كور نكرده بود، اگر شكم هاي خود را از مال حرام انباشته ننموده بودند، هيچ گاه حاضر نمي شدند كه حتي فكر شمشير كشيدن درمقابل سيد جوانان اهل بهشت را بنمايند، چه رسد به اين كه گلوي طفل شيرخواره اش را در كنار نهر فرات، گوش تا گوش بدرند! اينان اگر اصل و نسب سالم و پاكي داشتند، تحت هيچ اوضاعي حاضر نمي شدند، بر پيكر مطهري كه در دامان خاتم پيامبران رشد نموده،اسب بتازند.پس تعجبي ندارد اگر ابوعمر زاهد مي گويد: ما در احوال اين ده نفر (كه بر پيكر حسين (ع) اسب تاختند) دقت كرديم، ديديم همه آنان زنازاده بوده اند. اينان اگر ذره اي در دل هاي كثيف خود جايي براي وجدان و تشخيص حق از باطل مي گذاشتند، در مقابل اين همه پند و اندرز امام و ياران ايشان تاب و تحمل از دست مي دادند و به طور قطع از سپاه كفر جدا مي شدند... امّا افسوس كه اين قوم نه فقط به وظيفه ديني و شرعي خود عمل ننمود بلكه وظايف انساني خود را نيز لگدمال كرد.هر چند اين دد منشي، در هيچ جاي تاريخ هماوردي ندارد و ديري نخواهد گذشت كه متناسب با اين خوي كثيف خود، جزاي خويش را دريافت خواهند كرد، آن هم در روزي كه به فرموده قرآن كريم: (وَ يَوْم َ يَعُض ُّ الظَّالِم ُ عَلَي يَدَيْه)؛ و روزگاري كه ستمكار دست هاي خود را از پشيماني مي گزد.»

سنت الهي براي امتحان و محك زدن انسان ها

«اَلنَّاس ُ عَبيدُ الدُّنْيا وَالدِين ُ لِعق ٌ عَلَي ألْسِنَتَهِم يَحُوطُونَه ُ مَا دَرَّت ْ بِه ِ مَعايِشُهُم ْ؛مردم بنده دنيايند.

دين را بر زبان مي آورند تا آن گاه كه زندگاني خود را بدان سر و سامان دهند.»عاشورا صرف نظر از وقايع پندآموز آن، ميدان مشخص شدن عيار انسان هاست.حوادث كوچك و بزرگ اين روز، به بهترين وجه ممكن، اين وظيفه و مسئوليت را به منزل مي رسانند. در اين روز يك بار ديگر - آن هم براي آخرين بار - بايستي سره از ناسره تشخيص داده شود، حق از باطل منفك گردد و مؤمن از منافق سوا شود، و اين سنّت الهي است آن جا كه مي فرمايد:(اَحَسِب َ النَّاس ُ اَن ْ يُتْرُكوا اَن ْ يَقُولُواآمنَّاوَهُم لايُفْتَنُون)؛آيا مردم مي پندارند وقتي بگويند ايمان آورده ايم واگذاشته مي شوند، در حالي كه هنوز آزمايش نشده اند.و البته اين امتحان بسيار سخت و طاقت فرساست.براي حسين (ع) و اصحاب و خانواده ايشان سخت است، زيرا بايستي به مظلومانه ترين وجه ممكن به شهادت برسند و به زشت ترين صورت ممكن غارت شوند و طعم تلخ اسارت را با آن حال رقت آور بچشند. اما لشكر كوفه كه به ناجوان مردانه ترين و بي شرمانه ترين صورت امكان با خاندان رسالت برخورد نمودند، از فرداي عاشورا، تاريخ برآنان لعن و نفرين مي فرستد و خشم الهي فرا راهشان قرار مي گيرد كه به قول قرآن كريم:(فَلْيَضْحَكُوا قليلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِما كانُوا يَكْسِبُون ْ)؛ اكنون بايد خنده كم و گريه بسيار كنند كه به مجازات سخت اعمال خود خواهند رسيد.»

زشتي پيمان شكني و نماندن بر سر عهد و ميثاق

در عاشورا هم چنان كه عبرت هاي شيريني از وفاداري و غيرت، به چشم مي خورد،مع الاسف عهدشكني و بي وفايي نيز نمايان است. شكي نيست كه در ميان آن سپاه چند هزار نفري كوفه، فراوان بوده اند افرادي كه مشتاقانه به امام نامه نوشته و خواهان آمدن ايشان به كوفه شدند

ولي بعد عهد و ميثاق خويش را فراموش كردند و با بي شرمي هر چه تمام تر بر روي حضرت شمشير كشيده اند. به تعبير قرآن كريم:(نَكَثُوا اَيْمانَهُم ْ مِن ْ بَعْدِ عَهْدِهِم)؛سوگندهاي خود را پس از عهد خويش شكستند.همين مردم آن چنان شور و اشتياقي، درباره حضور امام در بين خويش نشان دادند كه مسلم به پسر عموي خويش نوشت: «مردم اين شهر يك صدا و يك دل پيرو تو و گوش به فرمان تو هستند. بايد هر چه زودتر بدين سو حركت كني.» و حال در هنگامه عاشورا آن گونه ناجوان مردانه بر وي تيغ كشيدند.امام بر اين بي وفا مردمان فرياد مي زند كه: «اي گروهي كه در اين جا براي كشتن من گرد آمديد، مرگ و هلاكت بر شما باد، شما حيران و سرگشته به ما پناهنده شديد و ما را به دادرسي خود فرا خوانديد، ما به سوي شما آمده و فريادتان را اجابت كرديم، اكنون شمشيري را كه ما به دستتان داديم به رويمان مي كشيد؟...»

نتيجه كفران نعمت و دست كشيدن از ايمان و اعتقاد

(ظَهَرَ الْفَسَادُ في الْبَرِّ وَالبَحر بِمَا كَسَبَت ْ أيْدِي النَّاس ِ لِيذيقَهُم بَعْض َ الَّذِي عملوالَعلَّهُم ْ يَرْجِعُون َ)از نكات پندآميز عاشورا، جمع بندي اين مسئله اساسي است كه به طور قطع و به حكم «مَن ْ أعان َ ظالماً سَلَّطَه ُ اللهُ عَلَيْه؛ كسي كه ستم كاري را ياري كند، خدا آن ظالم را بر وي مسلط خواهد كرد» دست كشيدن از حسين (ع) مساوي است با رفتن زير يوغ يزيد.امتناع از پاكي يعني قبول نجاست و كنار آمدن با ديو به منزله رد فرشته است. اين واقعيتي انكارناپذير است. چرا كه اگر آن نامردمان دست رد بر سينه نوه رسول خدا (ص) بزنند طبيعتاً غير از يزيد كسي باقي

نمي ماند تا با او بيعت كنند. به عبارتي ديگر، اگر آن قوم به وعده هاي پست و دنيايي يزيد و عبيدالله پشت پا بزنند،پس چه كسي گلوي علي اصغر را با تير سه شعبه گوش تا گوش بدرد؟ و بر پيكر پاك حسين (ع) اسب بتازد؟و بدين گونه است كه امام در ظهر عاشورا مي فرمايد: «خشم الهي بر يهود شدت يافت، آن زماني كه (عزير را) فرزند خدا دانستند و خشم خدا بر نصارا شدت يافت، آن زماني كه خداوند را سومين خداي خود خواندند، و غضب پروردگار بر مجوس شدت يافت،آن زماني كه به جاي پرستش خداي يكتا به عبادت ماه و خورشيد پرداختند، و خشم الهي بر امتي كه براي كشتن فرزند پيامبر خود، متحد و هماهنگ شدند، شدت گرفته است.»گويا اين سخن اميرالمؤمنان علي (ع) را از ياد برده اند كه فرمود: «يَوْم َ المَظْلُوم عَلَي الظَّالِم اَشَدُّ مِن ْ يَوْم الظالِم عَلَي الْمَظلوُم؛ روزي كه مظلوم حق خود را مي ستاند،سخت تر است تا روزي كه ظالم بر مظلوم ستم مي كند.»به فرمايش خداوند در قران كريم كه مي فرمايد: (أَوْلي لَك َ فَأَوْلَي - ثُم َّ أَولي لَك َفَأَوْلَي)؛ «واي بر زندگي و صد واي بر مرگ تو. پس واي بر برزخ و صد واي برمحشر تو.»

عدم عبرت آموزي از گذشته خويش

از ديگر نكات عبرت آموز اين روز، عدم درس آموزي و كسب تجربه از گذشته است كه كوفيان مرتكب آن اشتباه تلخ و جبران ناپذير گرديدند. حادثه كربلا در سال 61 هجري اتفاق افتاد و طبيعي است كه كل جريان هاي حادث شده در عرصه اسلام را، از هجرت پيامبر تا شب عاشورا، اين قوم پليد يا خود درك كرده و يا با واسطه اي مي دانستند به هرحال، بهتر از هر

كسي مي توانسته اند، سره را از ناسره تشخيص دهند تا چونان گذشته،يك بار ديگر به ورطه هلاكت نغلتند. از لشكركشي هاي كفار قريش تا غصب خلافت، ازغصب فدك تا شهادت بانوي اسلام (أم ُّ الائمّة ِ النُّجَباء) فاطمه زهرا، از حيله معاويه و عمرو عاص در صفين تا جريان نهروان، از شكافته شدن فرق مولود كعبه در مسجد تا خالي شدن اردوي فرزندش حسن (ع) و... هر كدام از اين حوادث خود معلمي بزرگ و مطمئن مي توانست باشد، تا دگربار ره ِ رفته را نپويند و طعم خواري را نچشند، اما افسوس كه به رغم مشاهده همه اين وقايع، اينان چشمان بي فروغ خود را بر اين عبرت ها بربستند تا خود عبرت آيندگان واقع شوند.

دست بردن امام به قبضه شمشير براي آخرين راه

با مطالعه تاريخ و عوامل زمينه ساز عاشورا، به خوبي اين نكته عيان مي گردد كه امام نهايت تلاش خويش را به كار بردند تا كار به خون ريزي كشيده نشود. نه از آن جهت كه خداي نخواسته از مرگ هراسي داشته اند كه به فرموده ايشان: «مرگ را جز خوش بختي و زندگاني در كنار ستم كاران را جز ملامت نمي بينم.» بلكه از آن روي كه مي خواستند حجت خدا بر آنان تمام گردد و راه هرگونه عذر و بهانه در فرداي قيامت و پيش گاه عدل الهي را از آنان بگيرد، و بدين گونه بود كه امام حاضر به بيعت با «وليدبن عتبه» والي مدينه نگرديد و به مكه رفت و در آن جا هم نماند و آن گاه به عراق رفت و وقتي با سپاه حر برخورد نمود و از نيرنگ و بي وفايي كوفيان آگاه گرديد، فرمود: «اين مردم مرا به سرزمين خود خوانده اند تا با ياري آنان بدعت هايي

را كه در دين خدا پديد آمده است، بزدايم. اين هم نامه هاي آنان است. حالا اگر پشيمانند بر مي گردم.» و پس از ممانعت سپاه كوفه از بازگشت امام به حجاز يا رفتن به كوفه، در سرزمين كربلا فرود آمدند و باز قاصد فرستادند، خطابه خواندند و لشكر عمر بن سعد را آگاه نمودند و... كه همه آن برخوردها و گفتارها براي هر كس كه شامه اي درست و نابيمار داشته باشد، بوي آشتي طلبي و خيرخواهي و مردم دوستي از آن مي شنود. سخن مردان خدا و همان كسي كه بي هيچ گونه آرايش لفظي و رعايت صنعت، بسيار ساده در آن اوضاع بيان مي دارد، تا باافكندن خود در ميان شعله هاي خشم و طغيان شهوت كه توده جاهل در آن مي سوزد،يك دو تن را برهاند و از ميان شعله بيرون كشد... و سرانجام امام در نيم روز عاشورا و پس از آن همه مدارا و موعظه و ايجاد فرصت بازگشت، دست بر قبضه شمشير نهاد.

جنگ به زشت ترين و ناجوان مردانه ترين شيوه ممكن

از عبرت هاي عاشورا، عملكرد وقيحانه و زشت لشكر كوفه در جنگ با امام حسين (ع) است. اين قوم صرف نظر از اين كه اصولاً براي ماهنوز در ابعاد شخصيتي و اعتقادي خود كه اين گونه گستاخانه به دريدن حرمت خاندان نبوت پرداختند،ناشناخته اند و از نظر شيوه جنگي و استراتژي به كار برده شده، در آن نيز به طور هولناكي دست همه خون آشامان و جنايتكاران تاريخ را از پشت بسته و گره زده اند.اين قوم اصل جوان مردي را با بستن آب به روي سپاه امام و دريغ آن حتي از اطفال لب تشنه، زير پا گذاردند و در مقابل خواهش حضرت ابوالفضل العباس كه فرمودند،قدري از اين آب كه مهريه

مام عزيزش زهرا(س) است، بدهيد تا كودكان خردسال او درميان آفتاب سوزان هلاك نشوند، جواب دادند: در صورتي اين كار را مي كنيم كه برادرت حسين (ع) با يزيد بيعت كند و گرنه تمام جهان را آب فرا گيرد و در تصرف ما باشد آب به شما نخواهيم داد.» يا در مقابل فرمايش امام كه فرمودند: «اي مردم، شما پيروان و خانواده ام را كشتيد و فقط اين طفل شيرخوار باقي مانده است كه از جهت تشنگي له له مي زند، پس جرعه اي از آب به او بنوشانيد.» تير سه شعبه اي را حواله گلوي ايشان مي نمايند. اين سپاه بددل در مقابل هر كدام از اصحاب امام كه قدم به ميدان مي گذاشت،به طور دسته جمعي يورش مي بردند و با ناجوان مردي و به دور از چهارچوب اخلاق رزم مردانه به پيكار با آنان مي رفتند، تا جايي كه هنگام آوردن آب، شش بار بر علم دار كربلا يورش بردند؛ و گفته شده كه چهار هزار تيرانداز نگهبان شريعه، آن چنان بدن قمربني هاشم (ع) را آماج تير قرار دادند كه زره بر تن ايشان هم چون پوست خارپشت مي نمود.

برخورد زشت و ناجوان مردانه با كشته ها و اهل حرم

بعدازظهر عاشورا، آن هنگامي كه ديگر كسي از سپاه امام نمانده بود، تا جلوي لشكر خصم پليد ايستادگي كند و همگي اصحاب امام و البته خود امام به فيض شهادت نائل آمدند، ديوانه هايي كه خشم و شهوت مال و جاه دنيا جسم و روحشان را پر كرده بود،با بي شرمي هر چه تمام سر مقدس ايشان را از بدن جدا كردند و به فرمان عمر بن سعد،ده نفر داوطلب شدند بر بدن حسين (ع) است بتازند. باري، بر بدن پاك حسين (ع) كه پشت نبي اكرم، سنگيني

او را در سجده ها تحمل كرده و ميكائيل در گهواره با او رازها گفته و جبرئيل تهنيت ولادتش را به پيامبر اكرم (ص) داده، و خداي عالميان به بركت قدومش حديث لوح را از عالم بالا فرو فرستاد و... آن نابكاران اسب دوانيدند. بابت اين خدمت خويش از بن زياد جايزه ناچيز و البته از مختار جايزه ارزنده اي در اين دنيا گرفتند، كه دستور داد آن ده نفر را گرفته و دست و پاي آنان را ميخ كوب كرده و بر پشت آنان اسب بتازند تا به درك برسند. صد البته پاداش كردار زشت آنان در نزد خدا محفوظ است كه «اكنون كه در عالم برزخند آتش دوزخ را صبح و شام بر آن ها عرضه مي دارند...» و عذاب اصلي آنان با آغاز قيامت شروع مي گردد كه: «و كساني كه بدكار و زشت كردار آيند در آن روز به رو در آتش جهنم افتند، آيا جز آن جزاي اعمال آن هاست؟»اين سپاه بي شرم، پس از آن به خيمه گاه امام يورش بردند، آن چنان كه روايت شده در غارت خانه هاي فرزندان پيامبر و نور چشمان زهراي بتول از هم سبقت مي گرفتند، حتي چادري را كه زني به كمرش بسته بود، مي كشيدند و گوشواره را از گوش دختران اهل بيت مي ربودند. آن گاه به فرمان عمربن سعد زنان را از خيمه ها بيرون كردند و خيمه ها را به آتش زدند و زنان را سر برهنه، جامه به يغما رفته، پابرهنه و شيون كنان اسير كرده و مي بردند. و به اين هم بسنده نكردند و سرهاي اصحاب امام را جدا كردند و برنيزه گذاشتند و بر گردن اسب خويش آويزان كردند و همراه با اطفال

و زنان كه بر شترهاي بي جهاز سوار نموده بودند، به نزد شراب خوار زنازاده بردند.اين برخوردها آن چنان كثيف، وقيحانه و مشمئز كننده بود كه در هيچ كجاي تاريخ نمونه اي براي آن نمي توان پيدا كرد. البته همه آن اعمال ننگين، بهترين پيام و رساترين مدرك، جهت اثبات مظلوميت حسين (ع) و اصحاب و اهل بيت ايشان بوده و عبرتي است براي همه آنان كه دوست دارند به حسين(ع) اقتدا كنند و با مشي حسين (ع) در ميدان عمل حاضر گردند تا درك كنند كه حسين كيست و راه حسيني از چه سوي مي گذرد.

اداي دين كوفيان به حسين با آن وقاحت بي بديل

آن قوم كه يك بار در كوفه و با دعاي امام به باران رحمت الهي دست يافته بودند وباري در صفين كه معاويه آب را گرفته بود و بار ديگر هم در صحراي كربلا، آن هنگام كه سپاه حر تشنه از راه رسيده بود و به وسيله امام سيراب شده بودند، به زشت ترين شيوه ممكن آن خدمت ها را جبران كردند و البته از قومي خيانت پيشه، چون آنان چه انتظاري جز اين؟ به راستي تاريخ، چه زجري مي كشد از اين كه چگونه در خود ثبت كند جبران آن همه بزرگواري را؟ اين مردم كه امروز آب را از طفل شش ماهه امام هم دريغ مي كنند،همان هايي هستند كه چندي پيش، پس از آن جريان استسقا و آمدن باران رحمت الهي به دعاي امام حسين (ع) خدمت ايشان رفتند و با شور و اشتياق ضمن تشكر و سپاس فراوان عرض كردند كه اميدواريم، روزي بتوانيم اين خدمت شما را جبران كنيم و از خجالت شما بيرون آييم.

تلون مزاج و رنگ به رنگ گشتن بي وقفه كوفيان

بي وفا مردماني كه يك بار در جواب احتجاج امام با ايشان مي گويند: همه آنچه را كه تو گفتي، ما نيز مي دانيم، ولي با اين وجود دست از تو برنداريم تا آن كه با لب تشنه طعم مرگ را به تو بچشانيم، و بار ديگر هنگامي كه امام بر اثر جنگ و جراحات خسته و سست شد و ايستاد، هر يك از ايشان كه روي به جانب حضرت مي آورد، منصرف مي شد تا مبادا خدا را در حالتي كه خون امام بر گردنش است، ملاقات كند. جامه كهنه اي را كه امام در زير لباس خود قرار مي دهد، پس از شهادتش از تنش

در مي آورند، با وجود آن كه در چند نوبت پشت سر امام ايستادند و به او اقتدا مي كردند، زيرا امام مسلمانان است و براي اقامه نماز جماعت از فرستاده حاكم قانوني سزاوارتر است. همانان كه انگشت امام را همراه انگشتري ايشان قطع مي كنند، بار ديگري براي اقوام خويش و نزديكان امام امان نامه مي آورند.زماني داوطلب مي شوند تا بر بدن مطهر امام اسب بتازند، ولي بار ديگري در مقابل احتجاج حضرت ابوالفضل جهت طلب مقداري آب براي اطفال خرد سال مي گريند و بعضي حتي از اسب پياده مي شوند و خاك بر سر مي ريزند.چگونه مي توان باور نمود اين مردم نسل بي واسطه يا حداكثر نسل دوم، همان مردمي هستند كه آب را از كام تشنه خود مي گرفتند و به دوست خود مي دادند و او نيز چنين مي كرد تا آن گاه كه همگي از تشنگي شهيد مي شدند؟ از مردمي كه پيشينيان آنان حتي به ملخ هم پناه مي دادند يا اگر كبوتري بر بالاي چادر ايشان آشيانه مي كرد و تخم مي گذاشت، چادر را جمع نمي كردند و يكي از سپاهيان را نگه مي داشتند تا در آن جا توقف كند و پس از آن كه كبوتر بچه هاي خود را پرواز داد، آن چادر را بر چيند.اين واقعيتي است كه همه به آن معترف بوده اند؛ چنان كه وقتي كوفيان در خانه «سليمان بن صرد خزاعي» گرد هم آمدند، ايشان رو كرد به آنان و گفت: «مردم اگر مرد كار نيستيد و بر جان خود مي ترسيد، بيهوده اين مرد را مفريبيد.» و يا معاويه به يزيد سفارش مي كند: اگر عراقيان هر روز عزل عاملي را از تو بخواهند بپذير، زيرا برداشتن يك حاكم آسان تر از روبرو

شدن با صد هزار شمشير است و اين درسي بزرگ و عبرتي سنگين ازده ها پيام و عبرت هاي تلخ و شيرين عاشورا است. تا تمامي انسان ها خصوصاً انسان هاي كم ظرفيت و رنگ پذير با چنگ زدن به اعتقادي راستين كه از شريعت پاك محمدي (ص) بر گرفته شده، در تندباد حوادث از جاي نلغزند و به هر سوي كشيده نشوند.در پايان، ذكر اين نكته لازم است كه پيام ها و عبرت هاي عاشورا منحصر به همين بيست پيام نيست. و اين روز بزرگ كه به حق سرمشق همه روزهاي تاريخ لقب گرفته، هنوز در جاي جاي خود عبرت هايي براي هميشه بشريت به يادگار گذارده كه ذكرچند مورد از آن ها تنها به فهم ناقص نويسنده بر مي گردد.بر كسي پوشيده نيست كه هر كدام از اين پيام ها نيز خود حاوي دهها و صدها نكته ظريف و بررسي كردني است كه از آن ها مي توان كتاب ها نوشت و پندها آموخت و اصل مطلب هم در همين پندآموزي و عبرت گيري نهفته است تا انسان با آگاهي از آن، ضمن شناخت واقعيت، ره رفته را نپيمايد و تجربه هاي تلخ و شيرين گذشته را چراغ راه خويش قرار دهد.اگر در 1362 سال پيش بي وفا مردمي برانگيزنده حق را اجابت نكردند، ما هوشيار باشيم كه به فرموده قرآن: «و هر كه برانگيزنده حق را اجابت نكند، در زمين مفر و پناهي از قهر خدا نتواند يافت و جز او هيچ يار و ياوري نخواهد داشت و چنين كساني بدانند كه درضلالت و گمراهي هستند.»هر چند كه مع الاسف، صحنه اي كه در سال 61 هجري اتفاق افتاد قرآن در نيم قرن پيش از آن، خبر آن را داده بود كه: «اگر

محمد بميرد و يا كشته شود شما به گذشته خود بر مي گرديد، اگر چنين كنيد به خدا زياني نمي رسد.» و برگشت مردم آن سامان به روشي از زندگي كه جز خشم و شهوت نبود، بسيار تلخ و جان گداز است، اما به هر حال اين واقعيت ماجرا و حقيقت تاريخ است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109