پیام های عاشورا

مشخصات کتاب

سرشناسه:محدثی، جواد، 1332-

عنوان و نام پدیدآور:پیام های عاشورا/نویسنده جواد محدثی ؛ تهیه کننده پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه.

مشخصات نشر:قم: زمزم هدایت، 1384.

مشخصات ظاهری:319 ص.

شابک:14000ریال:964-8769-52-4

یادداشت:کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است.

یادداشت:چاپ ششم.

یادداشت:کتابنامه: ص. [317]-319؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4-61ق.

موضوع:عاشورا.

موضوع:واقعه کربلا، 61ق.

شناسه افزوده:سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. نمایندگی ولی فقیه. پژوهشکده تحقیقات اسلامی.

رده بندی کنگره:BP41/5/م27پ9 1384

رده بندی دیویی:297/9534

شماره کتابشناسی ملی:1045186

ص :1

اشاره

ص :2

پیام های عاشورا

جواد محدثی

پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه

ص :3

سرشناسه:محدثی، جواد، 1332-

عنوان و نام پدیدآور:پیام های عاشورا/نویسنده جواد محدثی ؛ تهیه کننده پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه.

مشخصات نشر:قم: زمزم هدایت، 1384.

مشخصات ظاهری:319 ص.

شابک:14000ریال:964-8769-52-4

یادداشت:کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است.

یادداشت:چاپ ششم.

یادداشت:کتابنامه: ص. [317]-319؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4-61ق.

موضوع:عاشورا.

موضوع:واقعه کربلا، 61ق.

شناسه افزوده:سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. نمایندگی ولی فقیه. پژوهشکده تحقیقات اسلامی.

رده بندی کنگره:BP41/5/م27پ9 1384

رده بندی دیویی:297/9534

شماره کتابشناسی ملی:1045186

ص :4

فهرست اجمالی

ص :5

ص :6

فهرست تفصیلی

ص :7

فهرست تفصیلی

ص :8

فهرست تفصیلی

ص :9

فهرست تفصیلی

ص :10

فهرست تفصیلی

ص :11

ص :12

پیشگفتار

انقلاب خونبار اسلامی ایران، معجزۀ بزرگ قرن و انفجار نور بود که طلسم دو هزار و پانصد سالۀ حکومت اهریمنی را در هم شکست، و شجرۀ طیبه ای است که از زلال کوثر «عاشورا» سیراب گشت و آسمان خونرنگ تشیع علوی را زینت بخشید. ثمرۀ شیرین آن نیز، عرضۀ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله برای نجات بشریّت به بن بست رسیده در عصر تکنیک و تمدن است، و امیدواریم زمینه ساز ظهور منجی حقیقی انسان ها - مهدی موعود (عج) - باشد.

سپاه پاسداران، این نهاد مقدس و جوشیده از متن انقلاب اسلامی که بر اساس قانون اساسی، وظیفۀ خطیر حراست از انقلاب و دستاوردهای آن را برعهده دارد، خود فرزند عاشورا و فرهنگ عاشورایی است؛ چنان که انتخاب روز ولادت با سعادت امام حسین علیه السلام به عنوان روز پاسدار، بیانگر پیوند فکری و عملی سپاه پاسداران با امام حسین علیه السلام و قیام مقدس عاشورا است.

فرماندۀ معظم کل قوا، حضرت آیة الله العظمی خامنه ای در این باره می فرماید:

پاسدار انقلاب اسلامی، آگاهانه راه حسین علیه السلام را که ادامۀ راه انبیای الهی است، انتخاب می کند و در این راه، فروغ خون حسین علیه السلام و شهیدان گلگون کفن کربلا را چراغ راه خویش قرار می دهد.(1)

با این توصیف درمی یابیم که شناخت عمیق زندگانی امام حسین علیه السلام

ص:13


1- (1) - پیام به سمینار سراسری سپاه، تیر ماه 62.

و نهضت عاشورا و تجزیه و تحلیل ابعاد گوناگون آن، از نیازهای قطعی جامعۀ اسلامی و به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. در این راستا مقرر گردید یک سلسله تحقیقات گسترده و عمیق پیرامون ابعاد زندگانی و قیام امام حسین علیه السلام، و نیز زمینه ها، پیامدها و پیام های آن قیام بزرگ صورت پذیرد.

از جمله زمینه های نیازمند به کارِ وزین و تحقیق ژرف، مبحث «پیام های عاشورا» است. هرچند در این باره به طور جسته و گریخته در این کتاب و آن مقاله نوشته هایی یافت می شود، لیکن همۀ اینها نه شایستۀ شأن والا و شخصیت گرانقدر حماسه سازان عاشورا است و نه پاسخگوی نسل تشنۀ امروز.

مدیریت تحقیقات عاشورا در مرکز تحقیقات اسلامی سپاه بر آن شد تا در این میدان گام نخست را بردارد و آنچه را از گنجینۀ معارف عاشورا در این جهت برداشت می شود، به نسل پویای انقلاب اسلامی عرضه کند و در این راه، قلم شیوای محقق و نویسندۀ گرامی جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای جواد محدثی را به یاری طلبید.

آنچه پیش رو دارید فرایند این همکاری است. امید آن که مقبول ساحت مقدس سالار شهیدان حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام - این بزرگ پاسدار اسلام و قرآن - واقع شود و موجبات خشنودی روح بلند بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره)، را فراهم سازد.

پژوهشکده تحقیقات اسلامی

ص:14

مقدمه

«عاشورا»، حادثه ای نبود که در یک نیم روز در سال 61 هجری اتفاق بیفتد و از قبل و بعد خود جدا باشد. هم ریشه در حوادث پیشین و تحوّلات اجتماعی مسلمانان از زمان رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا سال 60 هجری داشت، هم پیامدهای آن و آثاری که در فکر و عمل مسلمانان داشته، تا امروز گسترده شده است و تا دامنۀ قیامت نیز امتداد خواهد یافت.

با آن همه بهره برداری های حماسی، مبارزاتی، تربیتی و معنوی که تا کنون از قیام کربلا و شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام شده، به نظر می رسد که غنای محتوایی این نهضت خدایی، بسیار بیش از آن است که تا کنون مطرح بوده است. امروزیان و آیندگان پیوسته باید از این کوثر ایمان و یقین بنوشند و سیراب شوند و تشنگان حقیقت ناب را هم سیراب سازند.

از این رو، با همۀ کارهایی که تا کنون در شناختن و شناساندن این حماسۀ ماندگار انجام یافته است، زمینۀ چنین تلاش های فرهنگی همچنان باقی است و هر زمان به شکلی و در قالبی نوتر، می توان درسهایی از این حادثه تدوین کرد و آموخت و نشر داد، تا جهان و جان های حقجو، مجذوب جلوه ها و زیبایی های این حماسه شوند. پس عاشورا برای همه و همیشه، «پیام» دارد و می سزد که ما همواره پای «درس» های این کلاس ابدی بنشینیم و به مراتب بالاتری از ایمان، دین شناسی، شناخت تکلیف و عمل به وظیفه برسیم.

پیام عاشورا چیست و از کجا به دست می آید؟

برای استخراج این درس ها و پیام ها، از مطمئن ترین راه ها می توان

ص:15

چنین یاد کرد:

1 - سخنان و خطبه های امام حسین علیه السلام و یاران شهید و بازماندگان شهدا؛

2 - عملکرد، رفتار و شیوۀ عملی سیدالشهدا و اصحاب و خاندان او؛

3 - متون و منابع معتبر تاریخی و دینی مربوط به عاشورا.

توضیح این که مقصود از «پیام» چیست و تفاوت آن با «درس» کدام است و ما در این نوشته، در پی چه هستیم، در آغاز همین کتاب و پیش از شروع به متن پیام ها آمده است.

افزون بر آن، در مطلع هر یک از بخش هایی که با عنوان: پیام های اعتقادی، پیام های سیاسی، پیام های اخلاقی، عرفانی، تاریخی و... آمده است، تبیین جداگانه ای از مفهوم هر عنوان و قلمرو آن دیده می شود، تا هدف نگارنده را از آن عنوان نشان دهد. پس از شرح و توضیح عناوین، محورهای فرعی آنها را با تاکید بر مستندات تاریخی یا شواهدی از کلمات حماسه آفرینان نهضت عاشورا تشریح کرده ایم و در برخی موضوعات، پیوند این مفاهیم را با تاریخ معاصر و نمونه های گویایی از سخنان امام خمینی «قدّس سرّه» و فرهنگ جهاد و شهادت که در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس شکل گرفته است نشان داده ایم، تا بحث، هر چه کاربردی تر و آموزنده تر باشد و هدف از این نوشته که انتقال درس های عاشورا برای بهره گیری عمومی، به خصوص پاسداران عزیز و خانواده هایشان و نسل جدیدی است که وارث انقلاب اسلامی و یادگاران شهدایند، عملی تر شود.

در همین جا از مساعدتهای برادر ارجمند، جناب آقای سید علی مقیمی در فیش برداری بخشی از منابع و موضوعات سپاسگزاری می شود.

جواد محدثی - قم - مهر 1379

ص:16

مفهوم «پیام»

پیام، امر و دستوری است که به مخاطبانی داده می شود تاطبق آن عمل کنند. پیام، گاهی صریح و آشکار و منطوق است، و گاهی یک عمل برای دیگران دارای پیام است و آنان را به کاری و خصلتی «دعوت» می کند.

بنابراین، هم فرد و هم جمع می توانند پیام بدهد، هم یک حادثه و عمل می تواند برای دیگران پیام داشته باشد. همچنان که در یکی از مراحل «نهی از منکر»، با بی اعتنایی، قطع رابطه، چهره عبوس و اخم کردن، به شخصی که خلافی می کند دستور می دهیم که «نکن». این دیگر زبانِ حال است نه قال و پیامِ یک عمل است نه سخن.

گذشته از این، گاهی حادثه آفرینان، آشکارا چیزی نگفته و پیامی نداده اند، لیکن این ماییم که از آن برداشت «پیام» می کنیم. اینجا کار ما «درس» گرفتن و به تعبیری، «پیام گیری» است. گاهی هم پیام یک حادثه، صرفاً توجه دادن و هشدار نسبت به چیزی است.

با این حساب، وقتی سخن از «پیام های عاشورا» ست، تنها به این معنی نیست که امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا، به صورت رسمی و مشخص به مردم آن زمان یا زمان های آینده چه دستوری داده اند، بلکه شامل درس هایی هم که ما از عاشورا می گیریم می شود. مثلا این سخن امام حسین علیه السلام که فرموده است: «اگر دین ندارید، آزاده باشید» یک پیام صریح و روشن است. نیز اگر ما از حادثه عاشورا این درس را می گیریم که

ص:17

«هر چند با نیروی کم و امکاناتِ اندک، باید در مقابل ظلم تسلیم نشد و مبارزه کرد»، این هم نوعی پیام عاشورایی است. هر چند در سخن سیدالشهداء علیه السلام، چنین مضمونی بیان نشده باشد، ولی چون آن حضرت برای ما «اسوه» است و عملش برایمان «حجت»، و می بینیم که خود او و یارانش با نفرات اندک در مقابل انبوه دشمن تا آخرین نفس مبارزه و مقاومت کردند، پس می توان گفت که «ایستادن در مقابل ظالم»، پیام عاشورا است، هر چند ما این را به صورت درسی از عاشورا گرفته ایم.

این توضیح، از آن جهت بود که نسبت به برخی از آنچه به عنوان «پیام» در این مجموعه آمده است، ابهام و شبهه پیش نیاید که مثلاً سید الشهداء، در کجا پیام داده است که با نفس جهاد کنید، اعتماد به نفس و توکّل داشته باشید، به دنیا دل نبندید، در راه خدا از همه چیز بگذرید، به امامت ولیّ معصوم گردن نهید و... امثال آن.

عاشورای حسینی تجسم و تبلور همین مفاهیم و ارزشها است، بنابراین می توانیم همه این درسها، ره آوردها، عبرت ها، هشدارها و عملکرد ها را جزء «پیام های عاشورا» به حساب آوریم و دل و جان به آن بسپاریم و برای جهانیان ترجمه و تبیین کنیم و آنها را ملاک عمل و دستور زندگی خویش سازیم و فرزندان و نسل آینده را با این باورها تربیت کنیم.

مفهوم دیگری که توجه به آن ضروری است، «عبرت های عاشورا» است که به نوعی در ضمن درس های عاشورا قرار می گیرد. البته می توان تفاوت و مرزی هم میان «درس» و «عبرت» بیان کرد: گاهی از یک شخص و حادثه به عنوان ِ «الگوی مثبت» یاد می شود و دیگران با تأسی به آن والهام گرفتن از آن دستمایه های مثبت، راه عملی خویش را در می یابند. گاهی نیز از یک حادثه به

ص:18

صورت «نمونه منفی»، می توان یاد کرد؛ حادثه ای تلخ و ناراحت کننده و تاسف بار که با عبرت گرفتن از آن، می توان و باید جلوی تکرار آن راگرفت.

در قرآن کریم از این نمونه ها فراوان است؛ گاه داستانهایی از فداکاری ها، ایثارها، مجاهدت ها، صبر و مقاومت ها، ایمان و اخلاص و خداترسی اشخاص و اقوامی یاد می شود که همه «اسوه» دیگرانند و با یاد کرد این جلوه های مثبت، می خواهد برای تداوم یا تکرار آن فضیلتها در دیگران انگیزه بیافریند، و گاه نیز از حادثه ای شوم، گروهی شقاوتمند، ناسپاسی های اقوام پیشین، هلاکت امّت های کافر و معصیت کار، لجاجت و دین ستیزی طاغوت ها و... یاد می شود که در همه اینها «عبرت» برای «اولی الابصار» و پند برای هوشیاران است. از پیام ها و درس ها باید الهام گرفت و نمونه آن را در جامعه کنونی پیاده کرد و از «عبرت» ها باید درس گرفت و مانع تکرار و بروز دوباره آن در وضعیت فردی و اجتماعی شد.

آنچه در سخنان مّهم و تحلیلی مقام معظم رهبری نسبت به عبرت های عاشورا مطرح شد، بیشتر اشاره به این بعد مساله بود که فرمودند:

درس های عاشورا جدا است، درس شجاعت و درس چه و درس چه؛ از درس های عاشورا مهم تر، «عبرت» های عاشوراست.(1)

و در عبرت گیری از عاشورا به مفهومی که گذشت، فرمودند:

اگر خواص در هنگام خودش، کاری را که تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می کند و حسین بن علی ها دیگر به

ص:19


1- (1) - سخنرانی در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله، عاشورای 1372 ش (روزنامۀ جمهوری اسلامی، 76/2/26).

کربلاها کشانده نمی شوند. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند، فهمیدند و با هم اختلاف کردند،... معلوم است که در تاریخ کربلاها در تاریخ، تکرار خواهد شد.(1)

بدون این ارزیابی تحلیلی و شناخت و تدوین پیام ها، درس ها و عبرت ها، همواره بیم آن است که محرک ترین حوادث تاریخی از خاصیت بیفتد و درس آموزترین رخدادها به عناصری بی پیام و پند تبدیل شود و افراد از کنار عبرت ها بگذرند و عبرت نگیرند و پیام ها را بشنوند، ولی درک نکنند و تاریخ، تکرار شود. نگرانی رهبر معظم انقلاب حضرت آیة الله خامنه ای کاملاً بجا و هوشیارانه و مآل اندیشانه بود که فرمودند:

جا دارد اگر ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامی به جایی رسیده باشد که همین مردم مسلمان از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان، قاری شان گرفته، در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشۀ همین پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون بکشند؟ آدم باید به فکر فرو برود که چرا اینطوری شد؟(2)

آنان که بخواهند «مکتبی» زندگی کنند و عملشان مکتبی باشد، باید برای یکایک رفتارهای فردی و اجتماعی و عبادی و سیاسی خویش مبنای شرعی داشته باشند. مستند سازی مواضع و اعمال، از شؤون حرکت های مکتبی و متّکی به خط ولایت است و بدون آن، مشروعیت

ص:20


1- (1) - سخنرانی در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله، عاشورای 1372 ش (روزنامۀ جمهوری اسلامی، 76/2/26).
2- (2) - همان.

هر جهاد و تلاشی زیر سؤال می رود. از این نظر، حتی در بعد فقهی هم مسائل عمده ای قابل طرح و بررسی است: تشخیص جهاد و تقیه و حفظ نفس و ممانعت از زیان های مهم و تعیین محدوده هر یک، و شناخت وظیفه در صورت تعارضِ تکلیف ها و معیار گزینش و ترجیح یک جانب بر جانب دیگری، از جمله این مسائل است.

از بعد فقهی، هر عملی باید مشروعیت دینی داشته، مستند به حکم خدا باشد. عاشورا قیامی بود که کشته شدن، مجروح شدن، اسیر گشتن و ضررهای مالی داشته است. در اینکه از نظر فقهی، کجا باید قیام کرد و کجا سکوت؟ جای جهاد کجاست و مورد و محدودۀ «تقیّه» کجا؟ تکلیف امر به معروف و نهی ازمنکر و دامنه آن تا کجاست؟ با سلطۀ جور، چگونه باید عمل کرد؟ تشکیل حکومت دینی تا چه حدّ وظیفه است؟ تعارض حکم جهاد و مبارزه را با حکم تقیه و حفظ جان چگونه حلّ باید کرد؟ بیعت با حکومت جور تا چه حد تعهدآور است؟ وظیفه زنان در موردجهاد چیست؟ اسیر گرفتن زن مسلمان چگونه است؟ حکم زنان در اسارت چیست؟ قیام عاشورا آیا برای دیگران هم سرمشق است، یا تکلیف خاص امام معصوم علیه السلام بود؟ تفاوت «شهادت» و «خودکشی» در چیست؟ وقتی شرکت در یک مبارزه، مستلزم «اضرار به نفس» و ضررها و خطرهای مالی و جانی هست، با چه مستند شرعی می توان مبارزه کرد؟ در چه زمانی قیام بر ضد طاغوت، «اضرار به نفس» و «القاء در تهلکه» است آیا قیام علیه حکومت نامشروع وموجب هدر بودن خون قیام کننده و شکستن بیعت، مطلقاً حرام است یا خیر؟ اطاعت از زمامداران در چه شرایطی، لازم و واجب است و آیا مبارزه از مصادیق «فتنه» و «شورش»

ص:21

است؟ آیا در شرایط «نتوانستن» هم تکلیف وجود دارد؟

اینها و سؤالاتی از این دست، بعد فقهی حادثه عاشورا را روشن می سازد.

در مجموع، آموزندگی و سازندگی و تأثیر گذاری عاشورا، در گرو شناخت و تبیین درس ها و پیام ها است و از این رهگذر، بیش از «چگونگی» حادثه، باید به «چرایی» آن اندیشید، تا با استفاده از نقاط مشترک و روح ساری و جاری در حوادث همگون در پهنه تاریخ، سرگذشت های گذشتگان را عبرت آموزتر ساخت.

و... این، کاری است مهم، ضروری و در عین حال دشوار؛ بی آنکه دشواری از ضرورت آن بکاهد.

ص:22

پیام های اعتقادی

اشاره

پیام های اعتقادی (تبیین)

توحید در عقیده و عمل

مبدأ و معاد

رسالت پیامبر

شفاعت

امامت

بدعت ستیزی

ص:23

پیام های اعتقادی (تبیین)

اشاره

رسالت تبیین «مکتب» و تصحیح باورهای مردم در مسائل عقیدتی و بینشی، بر عهده «امام» است. امامان با سخن و عملشان هم صورت صحیح اعتقادات را می نمایایند، هم با انحرافات عقیدتی مقابله و مبارزه می کنند. اینکه توحید ناب چیست و خدا باوری و عقیده به مبدا و معاد چه نقشی در زندگی دارد و شیوۀ انبیا و مرامشان کدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت» چگونه است ودین چیست واهل بیت علیهم السلام کیانند و چه مسوولیتی دارند و وظیفه امت در قبال امام چیست، همه و همه جلوه هایی از «پیام های اعتقادی» عاشورا است. اگر به قیام سیدالشهداء علیه السلام از این دیدگاه بنگریم، درس های عظیمی را خواهیم آموخت و عاشورا راکلاس درسی خواهیم یافت که در سخنان امام و عاشوراییان، متجلی گشته است.

حتی رجزهای اصحاب امام و خطبه های امام و اهل بیت، چه قبل از شهادت و چه در مقطع اسارت، پر از نکته های عقیدتی است.

علاوه بر بُعد نظری و تبیین خطوط اصلی و روشن دین، تجلی این باورها در عمل آنان، جلوۀ دیگری از بعد اعتقادی مسأله است. مثلا «توحید» را نه صرفا از بعد نظری، بلکه توحید در عبادت واطاعت را نیز در صحنه عاشورا و انقلاب امام حسین علیه السلام می توان دید و این، بسی آموزنده تر و تاثیرگذارتر از جنبه فکری و ذهنی موضوع است. عقیده به

ص:24

خدا و قیامت، نه تنها به صورت یک باور خشک ذهنی، بلکه منشأ اثر در زندگی فردی و اجتماعی مسلمان مطرح است و تلاش های او را حتی در صحنه مبارزه، جهت می دهد. اعتقاد به امامت نیز، نه صرفا در حد یک بحث کلامی واحتجاجات قرآنی و حدیثی در مورد اینکه پس از پیامبر، چه کسی خلافت دارد، بلکه به عنوان نظام سیاسی و پذیرش ولایت پیشوای صالح و خط مشی منطبق بر قرآن و سنت رسول و اینکه چه کسی شایسته زمامداری امت اسلامی است، مطرح می گردد.

جایگاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در جامعه اسلامی نیز از همین زاویه قابل طرح است و نیز اصل مسأله رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و قرآن و وحی و شفاعت و... هر کدام به نحوی که دارای «پیام» است، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار می گیرد. تنها در این صورت است که حرکت عاشورایی در امتداد زمان، گسترش و دوام می یابد و نسل های امروز و آینده را مورد خطاب قرار می دهد و هدایتگر می شود.

بعد اعتقادی کربلا نباید مورد غفلت قرار گیرد، هم محتواهای عقیدتی که در مجموعه این حماسه متجلی است، هم اساس نهضت کربلا که برای حفظ باورهای ناب از زوال تحریف بود. این هدف مهمّی بود که شهید بزرگی همچون ابا عبدالله الحسین علیه السلام فدای تحقق آن شد. امام خمینی «قدس سره» می فرماید:

شخصیت عظیمی که از عصاره وحی الهی تغدیه و در خاندان سیّد رسل محمد مصطفی و سید اولیاء علی مرتضی تربیت و در دامن صدیقه طاهره بزرگ شده بود، قیام کرد و با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود، واقعه بزرگی را به وجود آورد که کاخ ستمگران

ص:25

را فروریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید.(1)

و در جای دیگر درباره ماهیت ضد اسلامی و عقیده برانداز حکام اموی که حسین بن علی بر ضد آنان قیام کرد، می فرماید:

به اسم خلافت رسول الله، بر ضد رسول الله قیام کرده بودند، فریادشان لا اله الا الله بود و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند.

اعمالشان، رفتارشان رفتار شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفه رسول الله!(2)

در سخنان امام حسین علیه السلام و یاران او، مفاهیم بلندی از اعتقادات در محورهای خداشناسی، رسالت انبیاء، نقش وحی و قرآن در زندگی، اصالت دین و گمراهی بدعتگذاران، زندگی ابدی و حیات پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب و اجر و عذاب، شفاعت، حقانیت امامان برای ولایت و خلافت، وظیفه مردم نسبت به حجج الهی، نفاق دنیاپرستان، استفاده از عقاید دینی برای اغفال مردم و... دیده می شود که جای مطالعه دارد.

1-1 - توحید در عقیده و عمل

عقیده به «توحید» وخداباوری، تنها در ذهن یک مسلمان موحّد نمی ماند، بلکه در همه شؤون و شرایط و زوایای زندگی او سایه می افکند. اینکه خدا کیست و چیست و این شناخت چه تأثیری در زندگی عملی و موضعگیری های اجتماعی مسلمان دارد، جایگاه این عقیده را در

ص:26


1- (1) - صحیفه نور، ج 12، ص 181.
2- (2) - همان، ج 7، ص 230.

حیات، نشان می دهد.

عقیده به خدایی که راست است، راست می گوید، وعده هایش تخلف ناپذیر است، اطاعتش فرض است، نارضایی او موجب دوزخی شدن است، در همه حال حاضر و ناظر انسان است، کمترین کار انسان از علم و بصیرت او پنهان نیست، مجموعه این باورها وقتی به صورت «یقین» درآید، مؤثّرترین عامل تأثیر گذار در زندگی است.

مفهوم توحید، تنها در بینش و دیدگاه نیست، بلکه در بعد عملی، به «توحید در اطاعت» و «توحید در عبادت» تبدیل می شود.

امام حسین علیه السلام پیشاپیش از شهادت خود، با خبر بود و جزئیات آن را هم می دانست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز مکرّر این حادثه را پیشگویی کرده بود.

این علم و اطلاع قبلی، نه تنها رای او را بر ادامه راه و ورود به میدان جهاد و شهادت، سست یا آمیخته به تردید نکرد، بلکه شهادت طلبی او را افزون تر ساخت. آن حضرت با همین ایمان و باور، به کربلا آمد و به جهاد پرداخت و عاشقانه به دیدار خدا شتافت. همانگونه که در اشعار منسوب به او آمده است:

ترکتُ الْخَلْقَ طُرًّا فِی هواکاوأیْتَمْتُ العِیالَ لِکَیْ اراکا

حتی در موارد متعددی اصحاب و بستگان و اقوام او از روی خیرخواهی و دلسوزی آن حضرت را از رفتن به عراق و کوفه بر حذر می داشتند و بی وفایی مردم و مظلومیّت و تنهایی پدرشْ امیر المؤمنین و برادرش امام مجتبی علیه السلام را یادآور می شدند. هر یک از اینها کافی بود که دردل فرد معمولی، ایجاد تردید کند، اما باور روشن و عقیده یقینی او و خدایی دانستن این راه و انتخاب، سبب شد در مقابل عوامل یأس آفرین و

ص:27

تردید ساز بایستد و قضای الهی و مشیّت او رابر هر چیز مقدم بدارد.

وقتی ابن عباس از امام حسین علیه السلام می خواست که راه دیگری جز رفتن به عراق برگزیند و بابنی امیه درنیفتد، حضرت ضمن تبیین اهداف و نیّات امویان، فرمود: «اِنّیٖ ماضٍ فیٖ امْرِ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله حَیْثُ امَرَنیٖ وَ انّا لِلّهِ وَ انّا الَیْهِ راجِعُونَ»(1) و تصمیم خود را در پایبندی به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جوار رحمتِ خدایِ هستی آفرین باز گفت؛ چرا که به حقّانیت راه و درستی وعده های خدا باور داشت.

«یقین»، نمودی از وضوح و روشنی باور نسبت به دین و فرمان خدا و حکم شریعت است. گوهر یقین در هرجا که باشد، او را مصمّم و بی باک می سازد. صحنۀ عاشورا جلوۀ یقین بود. یقین به حقّانیّت راه خود، یقین به باطل بودن دشمن، یقین به حق بودن معاد و حساب و محاسبه رستاخیز و یقین به حتمیّت مرگ و ملاقات با خدا، در درجه بالایی در دل امام و عاشوراییان وجود داشت و جهت دهنده مقاومت و کیفیّت عمل و ثبات قدم در راه انتخابی بود.

«استرجاع» (گفتن انا للّه و انا الیه راجعون) علاوه بر آنکه هنگام آگاهی از مرگ یا شهادت کسی گفته می شود، در منطق امام حسین علیه السلام، یادآور فلسفه بلند هستی و حیات و سرنوشتِ «از اویی و به سوی اویی» است که بارها امام در طول راه آن را بر زبان آورد، تا این عقیده، جهت دهندۀ تصمیم ها و عمل ها باشد.

در منزل ثعلبیّه، پس از شنیدن خبر شهادتِ مسلم و هانی، مکرّراً این

ص:28


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 321.

سخن را گفت.(1) در همین منزل، لحظه ای خواب، آن حضرت را در ربود و در رؤیا، سواری را دید که می گوید: «این کاروان به سرعت می رود ومرگ هم در پی آن شتابان است.» پس از آنکه خواب خود را تعریف کرد، علی اکبر از پدر پرسید: «پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟» فرمود: «آری فرزندم، سوگند به آنکه بازگشت همه به سوی اوست.» گفت: «پس با این حال، چه باکی از مرگ؟» پدر نیز دعایش کرد.(2)

طرح مسأله به خدا پیوستن در طول مسیر، آماده سازی روحی همراهان برای آن فداکاری بزرگ در راه عقیده بود. چرا که بدون باورهای زلال و روشن، یک رزمنده نمی تواند تا پایان خطّ در دفاع از حق مقاوم و نستوه بماند.

«یقین»، هم در «موضوع» بود؛ یعنی شناخت روشن هدف و راه و وضعیّت، هم در «حکم» بود؛ یعنی تکلیف بودن جهاد و شهادت در آن شرایط به نفع اسلام، هم در عقیده به «خدا» و هم به «آخرت» بود که مقوّم اصلیِ پا گذاشتن در میدانی است که گروهی می خواهند جان بدهند و فدا شوند. وقتی وهب بن عبدالله برای دومین بار به میدان کربلا رفت، در رجز خویش، خود را با عناوینی همچون «مؤمن به رب» و «موقن به رب» معرفی کرد.(3)

توحید درنصرت خواهی و فقطوفقط برخدا اعتماد کردن، از جلوه های دیگر

ص:29


1- (1) مقتل الحسین، خوارزمی، ص 228.
2- (2) بحارالانوار، ج 44، ص 367.
3- (3) همان، ج 45، ص 17، مناقب، ج 4 ص 101.

نقش آفرینی عقیده در عمل است. امام حسین علیه السلام تنها تکیه گاهش خدا بود، نه نامه ها وحمایت ها و شعارها. وقتی سپاه حرّ راه را بر کاروان امام بست، حضرت ضمن خطابه ای که درباره حرکت خویش و امتناع از بیعت و استناد به نامه های کوفیان بود، در پایان، ضمن گلایه از عهد شکنی کوفیان فرمود: «تکیه گاهم خداست و او مرا از شما بی نیاز می کند. «سَیُغْنِی اللّهُ عَنْکُمْ»(1) در ادامه راه نیز وقتی با عبدالله مشرقی ملاقات کرد و او و همراهش اوضاع کوفه و گرد آمدن مردم را برای جنگ با آن حضرت بیان کردند، پاسخ امام این بود که «حَسْبِیَ اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیٖلُ»(2).

صبح عاشورا نیز، وقتی سپاه کوفه با همهمه رو به اردوگاه امام تاختند، دستانِ نیایشگر امام حسین علیه السلام رو به آسمان ها بود، وی چنین می گفت:

خدایا! در هر گرفتاری و شدّت، تکیّه گاه و امیدم تویی و در هر حادثه که برایم پیش آید، پشتوانۀ منی، چه بسا در سختی ها و گرفتاری ها که تنها به درگاه تو روی آورده و دست نیاز و دعا به آستان تو گشودم و تو آن را بر طرف ساختی....(3)

این حالت و روحیّه، جلوۀ بیرونیِ، عقیده قلبی به مبدأ و یقین به نصرت الهی است و توحید در دعا و طلب را می رساند.

هدف اصلی معارف دین، تقرّب بندگان به سوی خداوند است. این محتوا حتّی در زیارتنامه های شهدای کربلا به ویژه زیارت امام حسین علیه السلام نیز مطرح است. علی رغم تبلیغات سوء و جاهلانه ای که شیعه را به

ص:30


1- (1) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 377.
2- (2) همان، ص 378.
3- (3) - اللهم انت ثقتی فی کلّ کَرْبٍ... (بحار الانوار، ج 45، ص 4).

بدعت متّهم می کنند و زیارت قبور اولیاءِ الهی را شرک می پندارند، در فرهنگ زیارت، خود این عمل گامی برای تقرّب به خدا شمرده شده است که توحید ناب است. در بخشی از زیارت امام حسین علیه السلام که با فراز «اَللّهُمَّ مَنْ تَهَیَّأَ وَ تَعَبَّأَ...» شروع می شود، خطاب به خداوند می گوییم:

خدایا! هر کس که آماده شود و وسایل فراهم کند و به امید دست یافتن به نعمت و موهبتی سراغ یک مخلوق رود، تا از هدایا و جوائز و عطاهای او بهره مند شود، آماده شدن و زمینه چیدن من و سفر من به سوی تو و برای زیارت قبر ولیّ تو است و بااین زیارت، به تو تقرب می جویم، و هدیه و عطا و جایزه را از تو امید دارم....(1)

در ادامه نیز با حالتِ حَصر، می گوییم: تنها تو را قصد و آهنگ کردم و تنها آنچه را نزد تو است می خواهم؛ «فالیکَ قَصَدْتُ و ما عِنْدُکَ أرَدْتُ».

اینها نشان دهندۀ بُعد توحیدی تعالیم شیعی است که مراقد معصومین و زیارت اولیاءِ الهی را هم معبر و مسیری برای رسیدن به توحید خالص می داند وتعبّد به امر الهی است که بزرگداشت اینان راتوصیه فرموده است.

1-2 - مبدأ و معاد

عقیده به مبدأ و معاد، مهم ترین عامل جهاد و فداکاری در راه خداست و بدون آن، هیچ رزمنده ای معتقدانه در صحنۀ دفاع قدم نمی گذارد و خود را که در جنگی به شهادت منتهی می شود، برنده نمی داند. بدون عقیده به حیات اخروی، با چه انگیزه ای می توان از جهاد و جانبازی استقبال کرد؟

از این رو، چنین اعتقادی در کلمات امام حسین علیه السلام و اشعار و رجزهای

ص:31


1- (1) - تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 62.

او و یارانش، نقشی محوری دارد و به برجسته ترین شکل، خود را نشان می دهد. امام حسین علیه السلام روز عاشورا وقتی بی تابی خواهرش را می بیند، این فلسفۀ بلند را یاد آور می شود و می فرماید:

«خواهرم! خدا را در نظر داشته باش. بدان که همۀ زمینیان می میرند، آسمانیان هم نمی مانند. هر چیزی جز وجه خدا که آفریدگار هستی است. از بین رفتنی است، خداوند همگان را دوباره بر می انگیزد...»(1)

در سخن دیگری که در شب عاشورا بااصحاب خویش فرمود، باز هم تأکید بر همین محورها را می بینم، از جمله این که:

«بدانید که شیرینی و تلخی دنیا، خواب است و «بیداری» در آخرت است. رستگار کسی است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید.»(2)

باور به معاد، رشته های علقۀ انسان را از دنیا می گسلد و راحت تر می تواند در مسیر عمل به تکلیف، از جان بگذرد. امام در اشعاری که پس از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل، از فرزدق در مسیر راه کوفه شنید، به این جلوۀ تابناک اشاره فرمود:

«اگر دنیا ارزشمند به حساب آید، سرای آخرت که خانۀ پاداش الهی است، برتر و نیکوتر است و اگر بدن ها برای مرگ پدید آمده اند،

ص:32


1- (1) -... وَ اعْلَمی أنَّ اهْلَ الاَْرْضَ یَمُوتُونَ وَ انَّ اهْلَ السَّماءَ لا یَبْقُونَ وَ انَّ کُلَّ شَیْیءٍ هالِکٌ الاّ وَجْهُ اللّهِ الذیٖ خَلَقَ الاَرْضَ بِقُدْرَتِه وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ فیعودون...، (موسوعة کلمات الامام الحسین 7، 404-405.)
2- (2) - وَ اعْلَمُوا أنَّ الدُّنْیا حُلْوُها وَ مُرُّها حُلُمٌ وَ الاِنْتِباهُ فی الاخِرَةِ وَالْفائِزُ مَنْ فازَ فیٖها وَ الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فیٖها (همان، ص 398).

پس شهادتِ در راه خدا برتر است»(1)

پیش از این اشعار هم، بر مسلم بن عقیل رحمت فرستاد، و به عنوان کسی که «به سوی روح و ریحان و بهشت رضوان الهی رفت و ما نیز در پی اوییم،» از او یاد کرد.

با این دید، شهادت خود و هر یک از همراهان و دودمانش را رسیدن به ابدیّتی می دانست که «آرمیدن در جوار رحمت الهی و دیدار با رسول خدا و دست یافتن به بهشتِ برین» را دارا بود. آن همه تأکید بر اجر الهی و رسیدن به فوز و رستگاری و نوشیدن از شراب های بهشتی و برخورداری از نعمت های جاودانی الهی، ایجاد انگیزه جهاد و شهادت می کرد، چرا که شهدای کربلا با این دید مرگ را آغاز حیات طیّبه در جوار رسول اللّه می دیدند، نه پایان یافتَنِ خط هستی و به نهایت رسیدنِ وجود!

وقتی علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و جنگید و تشنه بازگشت، امام فراخواندن او به مقاومت و ادامه نبرد فرمود: بزودی جدّت رسول خدا را دیدار کرده، از دست او سیراب خواهی شد و شربتی گوارا خواهی نوشید که پس از آن تشنگی نیست.(2)

آنگاه هم که سر جوانش را بر دامن نهاده بود و خون از چهره و دندان هایش پاک می کرد، فرزند را نوید داد که از رنج و اندوه دنیا رسته و به روح وریحان بهشتی رسیده ای.(3)

ص:33


1- (1) فَاِن تَکُنِ الدُّنیا تُعَدُّ نَفیسةفَدارُ ثَوابِ اللّهِ أعلی وَ انبَلُوَ ان تَکُنِ الابدانُ لِلمَوتِ انشِاَبفَقَتلُ امرِء بِالسّیفِ فِی اللّهِ افضَلُ
2- (2) لهوف، ص 54.
3- (3) موسوعة کلمات الامام الحسین ص 463.

سخنی شبیه به این را به فرزند امام مجتبی که پس از مدتی جنگ، نزد امام آمد و آب طلبید، فرمود:

پسرم! کمی دیگر درنگ و مقاومت کن تا جدت رسول خدا را دیدار کنی و از او شربت گوارایی که پس آن تشنگی نیست به تو بنوشاند.(1)

این سخنان نیز یادآور این نکته است که شهادت در جبهه، دیدار رسول خدا و سیرابی از آبهای بهشتی را در پی دارد.

بر اساس همین باور، رزمندگان جبهه حسینی طرف مقابل را خارج از دین، تارک سنّت پیامبر، رسوای دنیا و آخرت و رو به آتش دوزخ می دانستند. امام حسین علیه السلام پس از شهادت سردارش عباس علیه السلام در ضمن اشعاری که نکوهش از رفتار شوم دشمنان در کشتن عترت رسول خدا بود، فرمود: «... فَسَوْفَ تَلاقَوْا حَرَّ نارٍ تَوَقَّدُ»(2) و آنان را در آستانۀ دیدار با آتش پر شعلۀ دوزخ دانست.

در رجزهای یاران امام نیز، تکیه بر مبادی اعتقادی و پیوند زدن مبارزه با انگیزۀ اعتقادی و باورداشتِ قیامت و امید به پاداش خدا و رضای الهی است و رسیدن به بهشت برین موج می زند. به عنوان نمونه:

وقتی عمرو بن خالد ازدی به میدان رفت، در رجز خویش گفت: ای جان! امروز به سوی خدای رحمان و روح و ریحان می روی و آنچه را که در لوح تقدیرت از پاداش های الهی نوشته شده، درمی یابی؛ پس بی تابی

ص:34


1- (1) - اصْبِرْ قَلیٖلاً حَتّی تَلْقی جَدَّکَ رَسُولَ اللّهِ... (معالی السبطین، ج 1 ص 455).
2- (2) - بحار الأنوار، ج 45، ص 41 (به زودی با شعله های برافروخته آتش ملاقات خواهند کرد).

مکن، که هر زنده ای مردنی است.(1)

پس از وی، پسرش خالد به میدان شتافت و باز به خود تلقین می کرد که: در راه رضای خدای رحمان، بر مرگ شکیبا باش، ای پدر! تو به سوی قصرهای نیکو و آراسته شتافتی.(2)

سپس سعد بن حنظله با این رجز پای به میدان گذاشت: صبر و مقاومت بر شمشیرها و نیزه ها، صبر بر این زخم ها در راه رسیدن به بهشت و حوریان بهشتی. ای نفس! برای آسایش ابدی و خیر جاودانه، تلاش کن و راغب باش.(3)

مسلم بن عوسجه به میدان رفت و ضمن معرفی خود گفت: هر کس بر ما ظلم و تعدی کند، از راه حق کنار رفته و به دین خدای صمد کافر شده است.(4)

و عمرو بن مطاع جعفی به میدان شتافت و در رجز خویش، ضمن شیرین و گوارا دانستن جهاد و مرگ دررکاب حسین علیه السلام، آن را «فوز» و رهایی از آتش دوزخ دانست.(5)

و بسیاری نمونه های دیگر که همه نشان دهنده پشتوانۀ عقیدتی و ایمانی به مبدأ و معاد در رزم آوری عاشوراییان است.

یادآوری مبادی اعتقادی اسلام در کربلا و از زبان امام حسین و یاران او، نوعی خلع سلاح دشمن و زیر سؤال بردن هجومشان بر ضدّ خاندان

ص:35


1- (1) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101.
2- (2) - همان.
3- (3) - همان.
4- (4) - همان، ص 102 (فَمَنْ بَغانا حایِدٌ عَنِ الرَّشَد وَ کافِرٌ بِدیٖنِ جَبّارٍ صَمَدٍ).
5- (5) - همان، ص 102.

عصمت بود، هجومی که با هیچ منطق و آیین و مرامی سازگاری نداشت و نشانۀ خروجشان از دین و فاصله گرفتن از شریعت حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود. یاد کرد اصول اعتقادی از سوی امام حسین علیه السلام نیز به صورت دیگری دفع شبهه آفرینی های بعدی امویان را در برداشت. سید الشهدا علیه السلام در مدینه پس از آن که تصمیم گرفت خارج شده به مکه رود، کاغذ و قلمی طلبید و به برادرش محمد حنفیّه وصیّتنامه ای نگاشت. این وصیتنامه، علاوه بر آنکه مظلومیّت آن حضرت را در شرایطی که تبلیغات در دست امویان است نشان می دهد و امام را وا می دارد که برای رفع هر گونه تهمت وجعل ونسبت های ناروای بعدی، اصول اعتقادی خویش را به صورت مکتوب بنگارد، مروری بر مفاهیم اعتقادی اسلام نیز به حساب می آید. حضرت نوشت: «حسین شهادت می دهد که خدای یکتا و بی شریک است و محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستادۀ اوست که حق را از سوی حق آورده است و گواهی می دهد که بهشت و جهنّم حق است و قیامت حتماً خواهد آمد و شکّی در آن نیست و خداوند همۀ خفتگان در گور را بر خواهد انگیخت...»(1) پس از بیان این اصول اعتقادی به ذکر فلسفه قیام خویش، یعنی اصلاحگری و امر به معروف و نهی از منکر، پرداخت، تا هیچ شائبه ای در حرکت دینی و مرامی او باقی نماند.

1-3 - رسالت پیامبر

از جهات مکمّل بینش اسلامی، عقیده به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عصمت اوست و «شهادتین»، نشان مسلمانی است. این موضوع، در فرهنگ عاشورائیان مکرر مطرح شده است، چه از سوی امام حسین علیه السلام

ص:36


1- (1) - مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 89، بحار الانوار، ج 44، ص 329.

و چه از سوی فرزندان و بستگان و یاران شهیدش.

یاد کردن از پیامبر اسلام و بعثت و رسالت او، احیای تفکر اسلامی است. ربط دادن وجود امام و خاندانش به آن بزرگوار، یادآور اصل دیگری از معتقدات مسلمین است. پیونددادن حرکت عاشورا به احیای سنت پیامبر و مبارزه با بدعت هایی که در دین حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش آمده است، باز هم تأکید بر یک مسألۀ اعتقادی است.

در عصر پیامبر، به ظاهر همه او را قبول داشتند ومطیع او بودند. اما در عصر پس از او، دچار تجزیه شدند. برخی به سنّت و دین او وفادار ماندند و برخی در پی احیای جاهلیّت های رنگ باخته و بی روح به راه افتادند.

پیدایش ضلالت وبدعت و حیرت و جهالت (که در زیارتنامه ها علّت شهادت امام حسین برای نجات امت از این خصیصه ها قلمداد شده است) نوعی انشعاب در پیروان اسلام، و جنگیدن با ذرّیّۀ پیامبر، خروج از دین و انکار رسالت آن حضرت بود.

امامت، محور یکدست ماندن وعامل انسجام امت است. کسانی که از امام حق پیروی نکنند و حق را رها کرده بر گرد باطل جمع شوند، از امت «محمد» بیرونند و مسلمان نیستند. ملاک مسلمانی پس از اطاعت از رسول خدا، «ولایت پذیری» است. ولی مسلمانان آن عصر، عدّه ای بر محور باطل تجمّع کردند و اطاعت از کسانی کردند که وحی و نزول جبرئیل وخبرهای آسمانی را منکر بودند و با سلطه یابی بر مقدرّات مردم، کفر به خدا و عناد با حضرت رسول را که دیری در دلهایشان مانده بود، بروز دادند.

در روز عاشورا، برخی از یاران امام، سخنرانی هایی ایراد کردند. زهیر

ص:37

بن قین، یکی از آنان بود. در خطابه اش گفت:

ای کوفیان! ازعذاب الهی هشدارتان می دهم! نصیحت مسلمان وظیفه، و حق هر مسلمان است. ما و شما تا کنون، تا وقتی که میان ما و شما شمشیر نیاید بر یک آئین هستیم. اما هر گاه تیغ بین ما کشیده شود، عصمت از میان برداشته می شود. شما یک امّت هستید، ما هم امّتی. خداوند، ما و شما را به وسیله ذرّیۀ پیامبرش آزموده است تا ببیند چه می کنیم....(1)

کلام مهم زهیر، حکایت از خروج عدّه ای از جمع «امّت محمّد» داشت. قیام کربلا، حادثه ای بود که مرز میان پیروان راستین و مدعیان دورغین اسلام را روشن ساخت. مردم دو گروه شدند: مدافعان حق و مخالفان حق؛ و عاشورا سند این تمایز بود.

وقتی یزید، پس از کشتن امام و اسیر کردن اهل بیت او، سرمستانه ادّعا کرد که «بنی هاشم» با پادشاهی بازی کردند، والا نه خبری آمده ونه وحی نازل شده است (لعبت هاشم بالملک...) این کفر صریح و نفی رسالت بود که از زبان مدّعیان مسلمانی شنیده می شد.

سیّد الشهدا در مکه با ابن عباس دربارۀ امویان حاکم صحبت می کرد.

حضرت از وی پرسید: نظر تو دربارۀ کسانی که پسرِ دخترِ پیامبر را از خانه و وطن و زادگاهش بیرون کرده و او را آوارۀ دشت وبیابان کردند ودر پی کشتن او و ریختن خونش هستند چیست؟ در حالی که این پسر پیامبر، نه برای خدا شریکی قائل شده، نه غیر خدا را سرپرست خویش گرفته و نه از آیین پیامبر خدا فاصله گرفته است. ابن عباس گفت: دربارۀ آنان چیزی

ص:38


1- (1) - حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 188.

نمی گوییم جز این آیه قرآن: «آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز را جز با کسالت به جا نمی آورند»...(1) امام حسین علیه السلام فرمود: «خدایا شاهد باش.»(2)

ابن عباس به صراحت به کفر آنان نسبت به خدا و رسول گواهی داد.

در طول این سفر نیز، امام و یاران و خاندانش، پیوسته از رسول اللّه یاد می کردند و خود را از نسل آن پیغمبر پاک معرفی می کردند و کرامت و شرافت خویش را در آن می دانستند که وارث و ذرّیۀ آن فرستادۀ الهی اند.

این نیز نیشتری بود بر غدّه های کینه آلود امویان نسبت به دین خدا و عترت حضرت محمد صلی الله علیه و آله.

1-4 - شفاعت

از جمله مباحث سازندۀ اعتقادی، «شفاعت» است. شفاعت یعنی عقیده به اینکه با وساطت اولیای الهی، خداوند از گناهان مؤمنان خطا کار در می گذرد. شفاعت با اذن خدا است و معصومین نیز از کسانی شفاعت می کنند که هم خدا اذن می دهد هم خودِ آن افراد، استحقاق شفاعت را داشته باشند. پس شفاعت، زمینه لازم دارد و عقیدۀ به شفاعت شفعا، نوعی مراقبت در رفتار و عملکرد را می طلبد. بُعد سازندگی شفاعت همین بخش است.

مقام شفاعت برای پیامبر وخاندان او ثابت است. در قیامت هنگام حسابرسی نیز مواجهۀ انسان ها با پیامبر و آل او حتمی است و نقّادی

ص:39


1- (1) - توبه، آیه 54.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 306.

عملکرد دنیوی در آخرت است. طرح مسألۀ شفاعت یا برخورد با پیامبر در قیامت، توجه دادن به این بُعد اعتقادی است.

در کوفه، وقتی امام سجاد علیه السلام را با آن حال رقت بار و دست بسته و زنجیر بر گردن آوردند، حضرت ضمن اشعاری که می خواند، یکی هم این بود:

لَو انَّنا وَ رَسُولَ اللّهِ یَجْمَعُنایَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ تَقُولیٖنا(1)

«اگر روز قیامت، ما و پیامبر خدا در یک جا جمع شویم، شما چه خواهید گفت؟ و چه حرفی برای گفتن یا عذر خواهی دارید؟»

در سخنانی هم که حضرت زینب در کوفه داشت، از جمله به این شعر تَمَثُّل جست که:

ماذا تَقُولُونَ اذْ قالَ النَّبیُّ لَکُمْماذا فَعَلْتُمْ وَ انْتُمْ آخِرُ الاُمَم...(2)

«آنگاه که پیامبر (در قیامت) به شما بگوید: چه کردید؟ شما که امّت آخرالزمان هستید! شما چه خواهید جواب داد؟»

و به نقل برخی منابع، در یکی از منزل های راه کوفه تا شام که اسرای اهل بیت را می بردند، بر دیواری با خطی از خون نوشته شده بود:

اَتَرْجُوا امَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنًاشفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ؟(3)

یادآوری موضوع اعتقادی شفاعت، نوعی ملامت بر عملکرد دشمنان نیز بود، چرا که جنایت آنان نسبت به ذرّیۀ پیامبر، با وضع امّتی که به شفاعت آن حضرت اعتقاد داشته باشند، ناسازگار است.

درخواست شفاعت و امید به آن نیز، که در زیارتنامه ها آمده است،

ص:40


1- (1) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 410.
2- (2) - همان، ص 439.
3- (3) - همان، ص 444، به نقل از تاریخ ابن عساکر، صواعق محرقه و...

همین اثر تربیتی را دارد. از جمله در زیارت امام حسین علیه السلام می خوانیم:

«فَاشْفَعْ لیٖ عِنْدَ رَبِّکَ و کُنْ لیٖ شَفیٖعاً»(1).

در زیارت عاشورا نیز از خدا می خواهیم که شفاعت آن حضرت را در روز قیامت، روزی ما سازد:

«اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٖ شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ».(2)

اهل بیت پیامبر، برگزیدگان خدایند و مقام والایشان نزد او، در زیارتنامه ها بازگو شده است. در سخنانی هم که خود امام حسین، امام سجاد، حضرت زینب و دیگر عاشوراییان بیان کرده اند، از این مقام یاد شده است.

1-5 - امامت

در فرهنگ اسلام، امامت منصبی الهی است که پس از نبوّت برای تبیین مکتب و حفظ دستاوردهای نهضت اسلامی و اجرای حدود واحکام خدا در جامعه از مسیر رهبری و ولایت، پیش بینی شده است.

فلسفۀ سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه بر مبنای دین، در قالب و شکل «امامت» تجلّی می کند. از این رو، از شاخصه های امامت نیز، همچون نبوت، علاوه بر صلاحیت های علمی و تقوایی، «جعل الهی» و «نصب» است.

اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به لحاظِ صلاحیت های خاصّ و نزدیکی بیشتر به سرچشمۀ دین، شایسته تر از دیگران برای تصدّی زمامداری

ص:41


1- (1) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 444، به نقل از تاریخ ابن عساکر، صواعق محرقه و....
2- (2) - مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا، ص 458.

مسلمین اند. آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد، تأکیدی مجدّد بود که رسالتِ پیشوایی امت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله، بر عهدۀ امام برتر و شایسته ترین فرد پس از آن حضرت، یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

هر چند که عدّه ای ریاست طلب و زورمدار با راه اندازی غوغای سقیفه، مسیر امامت مسلمین را در بستری دیگر انداختند و امّت را از امامتِ علی علیه السلام محروم کردند، ولی این حق، از آنِ آن حضرت بود و خود او پیش از رسیدن به خلافت و پس از آن در درگیری و مناقشاتی که با خلفا و معاویه داشت و پس از شهادتش، امامان دیگر شیعه، پیوسته بر این حقِ راستین تأکید کرده اند و آن را حق مسلّم خویش دانسته اند و دیگران را غاصب این منصب دانسته اند.

قیام عاشورا، جلوه ای از این حق خواهی و باطل ستیزی در ارتباط با این والاترین رکن جامعۀ اسلامی بود. گرچه امام مجتبی علیه السلام بنا به مصالح و شرایطی (که اینجا جای بحثش نیست) با معاویه قرارداد صلح امضا کرد، امام حسین علیه السلام نیز تا وقتی معاویه زنده بود، به عهدنامۀ برادر شهیدش وفا دار ماند، امااین خاندان پیوسته نسبت به امامت مسلمین و منصب خلافت، مدعی بوده اند و پیوسته می کوشیدند در حدّ توان و امکان، با بیدارسازی مردم و تهیّۀ مقدمات و زمینه چینی های لازم، این عنصر مهم و رکن اساسی اسلام را جامه عمل بپوشانند.

دراین راستا، امامان شیعه، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام چند برنامۀ محوری داشتند:

1 - تبیین جایگاه امامت و ویژگی های امام؛

ص:42

2 - تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدّی این منصب؛

3 - بیان شایستگی و احقّیت خود بر امامتِ مسلمین.

امام حسین علیه السلام در هر سه مورد، سخنان بلندی دارد که به گوشه ای از آنهااشاره می شود.

شرایط امام

امام حسین علیه السلام پس از دریافت نامه های گروه ها و چهره های بارزی از بزرگان شیعه در کوفه که او را دعوت به آمدن به کوفه می کردند تا در سایۀ امامت او به قیام علیه یزید بپردازند، نامه ای به آنان نوشت و توسط دو پیک فرستاد و ضمن آن به اعزام مسلم بن عقیل اشاره نمود و در پایان نامه افزود:

«فَلَعَمْریٖ مَا الاِمامُ الاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ، الدّائِنُ بِدیٖنِ الْحَقِّ، الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّهِ»(1)

به جانم سوگند، امام، جز آن که به کتاب خدا حکومت و داوری کند وقیام به قسط وعدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست.

این بیان، نشان دهندۀ ویژگی های امام راستین از دیدگاه اوست. چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و معرفت او ضروری و اطاعتش حتمی است و اعتقاد وشناخت نسبت به چنین امامی جزء توحید است. در کلامی از آن حضرت، در پاسخ کسی که می پرسد «خداشناسی» چیست؟

ص:43


1- (1) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 35

می فرماید: اینکه اهل هر دوره و زمانی، پیشوایی را که اطاعتِ او بر آنان واجب است، بشناسند.(1)

شیخ صدوق در ذیل این حدیث می افزاید: مقصود آن حضرت این است که مردم هر دوره باید بدانند که خداوند، هرگز در هیچ دوره ای آنان را بدون امام معصوم وا نمی گذارد و اگر کسی خدایی را بپرستد که برای مردم «حجّت» اقامه و تعیین نکرده است، در واقع غیر خدا را پرستیده است.

پس شناختِ امام مفترض الطّاعه و سپردن زمام اختیار به ولایت و هدایت او، شرط صحّتِ خداپرستی و زمینۀ خداشناسی کامل است. در یکی از زیارت های آن حضرت آمده است:

خدایا! گواهی می دهم که اینجا قبر حبیب و برگزیدۀ توست، آن که به کرامت تو نائل آمده است، آن که با شهادت به او عزت و شرافت بخشیده ای و میراث پیامبران را به او عطا کرده ای و او را «حجّت» بر بندگان خود قرار داده ای.(2)

در فرازی از یک زیارتنامۀ دیگر می خوانیم:

شهادت می دهم که تو امام راشد و راهنمایی؛ قیام به حق کردی و به آن عمل کردی گواهی می دهم که اطاعت از تو فرض و واجب است؛ سخن تو صدق و راست است و تو با حکمت و موغطۀ نیکو به راه پروردگارت دعوت کردی. (3)

ص:44


1- (1) - علل الشرایع، صدوق، ج 1، ص 9.
2- (2) - تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 59.
3- (3) - همان، ص 69.

صلاحیت خود و نفی صلاحیت دیگران

وقتی الگوی کلّی امامت و ویژگی های پیشوای صالح بیان شد، انطباق آن عنوان بر شخص خاصّ، محور دیگر بحث است. رهبر نهضت عاشورا، در جاهای مختلف، با بیان جایگاه والای اهل بیت پیامبر و برشمردن فضایل شخصی خود و برخورداری اش از ملاک های امامت، همچنین با ذکر نقاط ضعف و اشکال های اساسی و غیر قابل اغماض در امویان به ویژه یزید بن معاویه، ذهنیت جامعۀ اسلامی را به سمت و سوی «امام صالح» سوق می دهد. نمونه های این هشدار و تبیین فراوان است که به تعدادی از آنها اشاره می شود:

امام حسین علیه السلام در مسیر راه کوفه، پس از برخورد با سپاه حرّ، در خطابه ای که پس از برگزاری نماز جماعت، خطاب به آنان ایراد نمود، فرمود:

ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهده داری این امر (حکومت) و ولایت بر شما، از دیگرانی که بناحق مدّعی آنند و درمیان شما به ستم و تجاوز حکومت می کنند، سزاوارتریم(1)

در نامه ای که پس از برخورد با سپاه حرّ به بزرگان کوفه می نویسد، پس از برشمردنِ اینکه این جماعت (زمامداران اموی) پیرو شیطانند و حدود الهی را تعطیل کرده و فساد را آشکار ساخته و حلال را حرام و حرام الهی را حلال کرده

ص:45


1- (1) -... نحن اهلُ بیت محمَدٍ واولی بولایة هذالامر علیکم من هؤلاءِ الْمُدَّعینَ ما لیسَ لهم و السّائرینَ فیکم بالجور و العدوان (بحار الانوار، ج 44، ص 377، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 232).

و بیت المال را برای خود برداشته اند، می فرماید: «وَ انّٖی احَقُّ بِهذَا الاَمْرِ لِقرابَتیٖ مِنْ رَسُوِل اللّهِ...»(1) و خود را به دلیل نزدیک تر بودنش به پیامبر، برای حکومت بر مسلمین شایسته تر می بیند.

وقتی که آن حضرت در مدینه بود، خبر مرگ معاویه رسید و ولید به دستور یزید، می خواست از آن حضرت بیعت بگیرد. حضرت فرمود: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم. خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است. ولی یزید، مردی تبهکار و شرابخوار و آدمکش است که فسق علنی می کند، کسی مانند من با کسی همچو او بیعت نمی کند، ولی ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم ونگاه کنیم که کدامیک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم؟! «نَنتظر و تَنْتَظِرُونَ ایُّنااَحَقَّ بِالْخِلافةِ وَالْبَیْعةِ»(2).

این دیدگاه را امام حسین علیه السلام، از سال ها قبل نسبت به یزید داشته است. معاویه در ایّام حیات خود وقتی برای ولایت عهدی یزید، تلاش می کرد و می کوشید تا نظر موافق بزرگان و شخصیت ها را جلب کند، در مدینه دیداری با ابن عباس و امام حسین علیه السلام داشت ومی خواست از آنان بیعت بگیرد. امام حسین علیه السلام از گستاخی او انتقاد کرد و فرمود:

اینکه به کمال رسیدن و سیاست و تدبیر یزید را نسبت به امت پیامبر یاد می کنی می خواهی مردم را به توهّم اندازی! گویا چهره ای پنهان وناشناخته را توصیف می کنی یا اطلاع خاصی داری! یزید، خودش گواه رأی اوست، او برای همان کارهایی که مشغول است مثل بازی

ص:46


1- (1) - بحار الانوار، ج 44، ص 381.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 283.

با سگ ها، کبوتربازی، نوازندگی و عیاشی، بهتر است، بیش از این بار ستم بر دوش مکش(1).

در نامه ای خطاب به معاویه دربارۀ همین موضوع و خلافکاری های او می نویسد:

بدان که خداوند، هرگز فراموش نمی کند که تو تنها به گمان، انسان ها را می کشی و به تهمت، دستگیر می کنی و نوجوان شرابخوار و سگبازی را به امارت مردم می گماری. با این کار، خودت و دینت را هلاک و تباه می سازی و مردم را ضایع می کنی.(2)

در همین نامه می نویسد:

ای معاویه! برایم نوشته ای که مردم را به فتنه نیندازم. من فتنه ای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمی شناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار می دانم و اگر با تو نجنگیده ام از خدا آمرزش می خواهم!

این دیدگاه امام را درمورد خلافت و زمامداری ناصالحان بیان می کند.

در نقل دیگری آمده است که امام به معاویه نامه نوشت و از اموری انتقاد کرد از جمله اینکه:

جوانی را به ولایت امر مردم تعیین کرده ای که شراب می خورد و با سگ بازی می کند، به امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساخته ای، چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امّت محمد صلی الله علیه و آله می گماری، درحالی که شرابخوار، امین بریک درهم نیست، چگونه نسبت به امّت

ص:47


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 261.
2- (2) - الغدیر، ج 10، ص 160.

امین باشد.؟!(1)

از دیدگاه امام حسین علیه السلام کسی شایسته امامت مسلمین است که از نظر علم و تقوا و اصل و نسب برتر باشد. در سفری که معاویه به مدینه داشت، دستور داد همه در مسجد حاضر شوند. عدّه ای هم که هنوز به نفع یزید بیعت نکرده بودند، کنار منبر نشسته بودند. معاویه شروع کرد به برشمردن فضایل (!) یزید و در پایان گفت همه جا همه بیعت کرده اند. تنها مدینه مانده است.... امام حسین برخاست و فرمود: کسی را وانهاده ای که از نظر پدر و مادر و صفاتِ شخصی از یزید بهتر است! معاویه گفت: گویا خودت را می گویی؟! حضرت فرمود: آری!(2)

در نقل دیگری آمده است که فرمود: به خدا قسم من به خلافت شایسته ترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدّم برتر از جدّ اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم.(3)

گردن نهادن به حکم پیشوا - هر که می خواهد باشد - در منطق عاشورا و دین، درست نیست. هر زمامدار وامامی شایسته پیروی نیست. در فرهنگ قرآنی، «امام نار» و «امام نور» مطرح است(4) پیشوایان ستمگر و باطل، «ائّمۀ نار» ند که هم خودشان دوزخی اند، و هم مردم را جهنّمی می سازند و «ائّمۀ نور»، پیشوایان الهی، روشنان و روشنگران اند و پیروی از آنان نیز، گام زدن در مسیر هدایت است. عاشوراییان با این فرهنگ، به خوبی آشنا بودند. وقتی امام حسین علیه السلام در سرزمین نینوا فرود آمد،

ص:48


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 258، به نقل از دعائم الاسلام.
2- (2) - الغدیر، ج 10، ص 25.
3- (3) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 265.
4- (4) - وَ جَعَلْناهُمْ ائِمَّةً یَدْعُونَ الَی النّارِ (قصص، آیه 41).

قاصدی از سوی ابن زیاد آمد ونامه ای آورد. یکی از همراهان امام که او را شناخت نفرینش کرد و گفت چیست که آورده ای؟ پاسخ داد: اطاعت از امامم کرده و به بیعت خود وفا کرده ام. همراه امام گفت: پیشوای تو از همان «ائمه نار» است که به آتش فرا می خوانند و چه بد امامی است.(1)

پیام عاشورا این است که در جامعۀ اسلامی، حاکمیت و ولایت، حق شایسته ترین افراد است که تعهّد ایمانی بالایی داشته باشند و برای اجرای قرآن و فرمان خدا وهدایت جامعه به سوی اسلام ناب بکوشند وشیوۀ حکومتی شان بر مبنای عدل و قسط و محترم شمردن مال وجان و نوامیس مسلمانان باشد. جز به این صورت، حقّ این منصب الهی و حقوق مردم ادا نخواهد شد و با زمامداری ناصالحان، جامعه رو به سقوط وتباهی و دین خدا رو به نابودی خواهد رفت. امام هرگز تن به چنین حکومتی نمی دهد. آن حضرت، ضمن برشمردن رسوایی های یزید، و ردّ صلاحیّت او برای خلافت، نسبت به بیعت با او فرمود:

«... لا وَاللّهِ! لایکونُ ذلِکَ ابَداً».(2)

نه به خدا قسم، این هرگز شدنی نیست!

در راستای همین هدایت و نجات بخشی که از شؤون امامت بحق است، سید الشهدا به مبارزه ای دست می زند که به شهادت ختم می شود و همین زمینۀ جهل زدایی و بیدارگری مردم می شود. در زیارت امام حسین علیه السلام می خوانیم:

«فَاَعَذَر فِی الدَّعوةِ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیٖک لِیَسْتَنْقِذَ عبادَک مِنَ

ص:49


1- (1) بحار الانوار، ج 44، ص 380.
2- (2) - مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 182.

الضَّلالَةِ وَ الْجَهالَةِوَ العَمی وَالّشکِّ وَ الْأرتیابِ الی بابِ الْهُدی وَ الرَّشادِ.»(1)

(خدایا...) او در دعوت خویش، راه عذر را بر مخالفان بست، در راه تو خون خویش را نثار کرد، تا بندگانت را از گمراهی و جهالت و کوری و دودلی و شک بیرون آورد و نجات بخشد و به هدایت و رشادت رهنمون گردد.

عمل امام، نشان دهنده بینش صحیح اسلام نسبت به رهبری و خلافت است. امام حسین علیه السلام، حتی اگر هیچ یاور و دعوت کننده و بیعت کننده ای هم نداشت، باز با حکومت یزید کنار نمی آمد، چرا که مشروعیّت نداشت. خود وی تصریح فرمود:

«وَ اللّهِ لَو لَم یکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ و لا مأوی لَما بایَعْتُ یزیدَ بنَ معاویَةَ»(2)

به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و مأوایی نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد.

1-6 - بدعت ستیزی

دین پیوسته از سوی دشمنان در معرض تحریف، سوء استفاده، تفسیر نادرست و بدعت آفرینی است. از سوی دیگر رسالت امامان حق و علمای دین، صیانت دین و معتقدات اسلامی از تحریف و مقابله با بدعتها

ص:50


1- (1) - تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 59.
2- (2) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 588.

است. از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است که:

«ِاذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فیٖ امَّتیٖ فَلْیُظهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ...»(1)

هرگاه بدعت ها آشکارشود، دانا بایددانش و علم خویش را آشکار کند.

در سخن دیگری از آن حضرت است: هر بدعتی که پس از من پدید آید و ایمان را مورد خطر و هجوم و نیرنگ قرار دهد، ولیّی از دودمان من عهده دار آن می شود که از ایمان دفاع کند و با الهام الهی زبان بگشاید و حق را علنی و روشن سازد و نیرنگ مکاران را باز گرداند.(2)

امام حسین علیه السلام نیز به عنوان مصداقی از عمل به این تکلیف الهی به دفاع از حریم دین پرداخت و از انگیزه های خویش، احیای دین و بدعت ستیزی را بر شمرد. از جمله در نامه ای که به بزرگان بصره نوشت، چنین آمده است:

«اَدْعُوکُمْ الی کِتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نَبیّهِ فَاِنَّ السُّنّةَ قَدْ امیتَتْ و الْبِدْعَةَ قَدْ احْیِیَتْ»(3)

شما رابه کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت می کنم. همانا سنّت مرده و بدعت زنده شده است.

این رسالت امام است که نسبت به سست شدن پایه های عقاید ناب و جان گرفتن جاهلیّت، حساسیّت نشان دهد و به قیام بپردازد، تا دین زنده بماند. تأکید وی بر رفتن به راه و روش پدرش امیر المومنین و جدش رسول خدا نیز گونۀ دیگری از همین بدعت ستیزی و حفاظت از دین است.

ص:51


1- (1) - اصول کافی، ج 1، ص 54.
2- (2) - همان.
3- (3) - حیاة الامام الحسین بن علی، ج 2، ص 322.

آنچه امویان از آن دم می زدند، چهره ای تحریف یافته و مسخ شده از آیین حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود، چرا که معتقدان به آن اسلام، تعارضی میان آن و ستم ها و فسادهای یزید از یک سو و هوا و هوس های خود از سوی دیگر، نمی دیدند. حسین بن علی علیه السلام برای نشان دادن اینکه آنچه حاکم و ساری است، اسلام پیامبر نیست، جز با کلامی از جان و خطّی از خون نمی توانست کاری کند. شهادت مظلومانه اش برای نجات دین بود. در سخن زیبایی از حضرت امام خمینی قدس سره می خوانیم:

ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله برسیم و امروز غریب ترین چیزها در دنیا همین اسلام است ونجات آن قربانی می خواهد ودعا کنید من نیز یکی از قربانی های آن گردم.... (1)

ص:52


1- (1) صحیفه نور، ج 21، ص 41.

پیام های اخلاقی

اشاره

پیام های اخلاقی (تبیین)

آزادگی

ایثار

تکریم انسان

توکّل

جهاد با نفس

شجاعت

صبر و استقامت

عزّت

عفاف و حجاب

عمل به تکلیف

غیرت

فتوّت وجوانمردی

مواسات

وفا

ص:53

پیام های اخلاقی (تبیین)

اشاره

اخلاق، یکی از سه بعد عمدۀ دین است و اسلام بر سه بعد اصلی «اعتقاد»، «احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزش های اخلاقی و جهت خدایی بخشیدن به صفات و رفتار انسان ها از اهداف عمدۀ بعثت انبیا است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز فرمود: «اِنّٖی بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ»

تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسان ها، بخشی مهمّ از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل می دهد. اخلاق را از کجا می توان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم. چرا که آنان اسوه اند و مظهر شایسته ترین خصلت های انسانی و خداپسند. و عاشورا چیست؟ جلوه گاه خلق و خوی حسینی ومکارم اخلاق در برخوردهای یک حجّت معصوم.

حادثهّ کربلا وسخنانی که امام حسین علیه السلام و خانوادۀ او داشتند و روحیات و خلق وخویی که از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینۀ خودسازی، سلوک اجتمای، تربیت دینی و کرامت انسانی است.

مسائلی همچون صبوری، ایثار، جوانمردی، وفا، عزّت، شجاعت، وارستگی از تعلّقات، توکّل، خداجویی، همدردی و بزرگواری، نمونه هایی از «پیام های اخلاقی» عاشورا است و در گوشه گوشۀ این واقعۀ جاویدان، می توان جلوه های اخلاق را دید.

ص:54

آزادگی

آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حریّت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلّت آور و حقارت بار است. تعلّقات و پای بندی های انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد می کند. اسارت در برابر تمنّیات نفسانی و علقه های مادّی، نشانۀ ضعف ارادۀ بشری است.

وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همّت عالی وخصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن.

علی علیه السلام می فرماید:

«اَلا حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ الّلماظَةَ لِأهْلِها؟ انَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ الاَّالْجَنَّةُ فَلا تَبیٖعُوها الّا بِها.»(1)

آیا هیچ آزاده ای نیست که این نیم خورده (دنیا) را برای اهلش واگذارد؟

یقیناً بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید!

آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلّت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزش های

ص:55


1- (1) - نهج البلاغه، صبحی صالحی، حکمت 456.

انسانی ندهد.

در پیچ و خم ها و فراز و نشیب های زندگی، گاهی صحنه هایی پیش می آید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ آنچه دارند یا تأمین تمنیّات و خواسته ها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را می پذیرید. امّا احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را می پردازند و تن به ذلّت نمی دهند.

امام حسین علیه السلام فرمود:

«مَوْتٌ فیٖ عِزٍّ خَیْرٌ من حیاةٍ فی ذُلٍّ»(1)

مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.

این نگرش به زندگی، ویژۀ آزادگان است. نهضت عاشورا جلوۀ بارزی از آزادگی در مورد امام حسین علیه السلام و خاندان و یاران شهید اوست واگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت می داد و کشته نمی شد. وقتی می خواستند به زور از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که:

«لا وَاللّهِ لا اعْطیٖهم بِیَدیٖ اعْطاءَ الذّلیلِ وَ لا اقِرُّ اقرارَ العبید»(2)

نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلّت به آنان می دهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان می شوم!

صحنۀ کربلا نیز جلوۀ دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلّت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود:

ص:56


1- (1) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 421.

«اَلا و انَّ الدَّعِیَّ بْنَ الدَّعِیِّ قَدْرَ کَزَنیٖ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» (1)

بر ما گمان بردگی زور برده اند ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود

در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را می خواند:

اَلْمَوْتُ اوْلی مِن رُکُوبِ الْعارِوَالْعارُ اوْلی مِن دُخُولِ النّارِ(2)

مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.

روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمه های زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند:

«ان لَم یَکُن لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافوُنَ الْمَعادَ فَکُونُوا احْراراً فیٖ دُنْیاکُمْ» (3)

گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست لااقل مردم آزاده به دنیا باشید

فرهنگ آزادگی در یاران امام و شهدای کربلا نیز بود. حتّی مسلم بن عقیل پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز، هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز زیر را می خواند و می جنگید:

اَقْسَمْتُ لااُقتَلُ الاّ حُرّاًوَ انْ رَأَیتُ الْمَوْتَ شَیْئاً نُکراً(4)

هر چند که مرگ را چیز ناخوشایندی می بینم. ولی سوگند خورده ام

ص:57


1- (1) - لهوف، سید بن طاووس، ص 57.
2- (2) - کشف الغمّه، اربلی، ج 2، ص 32.
3- (3) - بحار الانوار، ج 44، ص 51.
4- (4) - همان، ص 352.

که جز با آزادگی کشته نشوم.

جالب اینجا است که همین شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقیل، در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا می خواند.(1) این نشان دهندۀ پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.

دو شهید دیگر از طایفۀ غفار، به نام های عبدالله و عبدالرحمان، فرزندان عُروه، در رجزی که در روز عاشورا می خواندند، مردم را به دفاع از «فرزندان آزادگان» می خواندند. و با این عنوان، از آل پیامبر یاد می کردند: «یاقوم ذودوا عَن بنیِ الأحرار...»(2)

مصداق بارز دیگری از این حرّیت و آزادگی، حرّ بن یزید ریاحی بود.

آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیاو ریاست آن، خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایۀ شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به حسین علیه السلام پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید. وقتی حرّ نزد امام حسین علیه السلام آمد، یکی از اصحاب حضرت، با اشعاری مقام آزادی و حرّیت او را ستود:

لَنِعْمَ الحُرُّ حُرُّ بَنیٖ رِیاحٍوَ حُرٌّ عِنْدَ مُخْتَلَفِ الرِّماحِ(3)

چون به شهادت رسید، سیدالشهدا علیه السلام بر بالین او حضور یافت و او را حرّ و آزاده خطاب کرد و فرمود: همانگونه که مادرت نام تو را حرّ گذاشته است، آزاده و سعادتمندی، در دنیا و آخرت:

«اَنْتَ حُرٌّ کَما سَمَّتْکَ امُّکَ، وَ انْتَ حرٌّ فِی الدُّنْیا وَ انتَ حُرٌّ فِی

ص:58


1- (1) - بحارالانوار، ج 44، ص 352.
2- (2) - وقعة الطّف، ص 234.
3- (3) - ارشاد، شیخ مفید (چاپ کنگره جهانی شیخ مفید) ج 2، ص 100.

الْآخَرة»(1)

اگر آزادیخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایی از ستم و طاغوت ها می جنگند والگویشان قهرمانی های شهدای کربلا است، در سایۀ همین درس «آزادگی» است که ارمغان عاشورا برای همیشۀ تاریخ است. انسان های آزاده، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر می گزینند و فداکارانه جان می بازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعۀ خود را آزاد کنند.

ایثار

ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود است، چه در مسائل مالی و چه در موضوع جان. این صفت نیک یکی از خصلت های ارزشمند اخلاقی است که در قرآن کریم و روایات، مورد ستایش فراوان است و از وارستگی انسان از «خودخواهی» سرچشمه می گیرد. قرآن از مؤمنانی یاد می کند که با آنکه خودشان نیازمندند، دیگران را برخویشتن مقدم می دارند:

«وَ یُؤْثِرُونَ عَلی انفُسِهِم وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»(2).

گذشتن از خواسته های خود و نیز چشم پوشیدن از آنچه مورد علاقۀ انسان است، به خاطر دیگری و در راه دیگری «ایثار» است. اوج ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر، کسی است که حاضر باشد هستی وجان خود را برای دین خدا فدا کند، یا در راه رضای او از تمنّیات خویش بگذرد.

در صحنۀ عاشورا، نخستین ایثارگر، سید الشهدا علیه السلام بود که حاضر شد

ص:59


1- (1) - بحار الانوار، ج 45، ص 14، وقعة الطّف، ص 215.
2- (2) - حشر (59)، آیه 9.

فدای دین خدا گردد ورضای او را بر همه چیز برگزید و از مردم نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند، با او همسفر کربلا شوند.(1)

اصحاب آن حضرت نیز، هر کدام ایثارگرانه جان فدای امام خویش کردند.

در طول حوادث عاشورا نیز صحنه های زیبایی از ایثارگری دیده می شود.

وقتی نیروهای ابن زیاد، آگاه شدند که مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه است، هانی را احضار کردند و از او خواستند که مسلم را تسلیم آنان کند. او می توانست با سپردن مسلم به دست آنان، جان خویش را نجات بخشد، اما حاضر شد در راه مسلم کشته شود ولی او را تسلیم نکند. در مقابل درخواست تهدید آمیز آنان گفت:

«به خدا سوگند، اگر تنها وبی یاور هم بمانم، هرگز او را تسلیم شما نخواهم کرد، تا آنکه در راه حمایت از او بمیرم!»(2)

وقتی مسلم بن عقیل را به دارالأماره بردند، پس از گفت و گوهای تندی که ردّ و بدل شد و تصمیم به کشتن او گرفتند، مسلم گریست. یکی از حاضران گفت: کسی که در پی چنین خواسته هایی باشد نباید گریه کند (و باید پیش بینی این روزها را هم بکند) مسلم گفت: بر خودم گریه نمی کنم، بلکه بر حسین علیه السلام و خانوادۀ او می گریم.(3)

این نیز ایثارگری او را نشان می دهد که در آستانۀ شهادت، اگر هم گریه می کند نه بر حال خویش، که بر حسین می گرید که طبق گزارش او از

ص:60


1- (1) - بحار الانوار، ج 44، ص 366؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 48.
2- (2) - والله لو لم اکن الا واحداً لیس لی ناصر لم ادفعه الیه حتی اموت دونه (وقعة الطف، ص 119) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 205.
3- (3) - مقتل خوارزمی ج 1، ص 211.

وضع کوفه، روی به این شهر پرنیرنگ و مردم پیمان شکن نهاده است.

وقتی امام حسین علیه السلام به فرزندان عقیل و مسلم بن عقیل فرمود که شهادت مسلم برایتان کافی است، شما صحنه را ترک کنید، یکصدا گفتند:

به خدا سوگند چنین نخواهیم کرد. جان و مال و خانواده و هستی خود را فدای تو می کنیم و در رکابت می جنگیم تا شهادت.(1)

اظهارات ایثارگرانۀ یاران امام در شب عاشورا مشهور است؛ یک به یک برخاستند و آمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خون در راه امام اظهار کردند. از آن همه سخن، این نمونه از کلام مسلم بن عوسجه کافی است که به امام عرض کرد:

«هرگز ازتو جدا نخواهم شد. اگر سلاحی برای جنگ باآنان هم نداشته باشم، با سنگ با آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم.»(2)

سخنان سعید بن عبدالله حنفی، زهیر بن قین و دیگران، جلوه های روشن و ماندگاری از این روحیّه ایثارگری است. طبق نقلی سخن گروهی از آنان چنین بود: «به خدا قسم از تو جدا نخواهیم شد! جان هایمان فدای توست، تو را با ایثار خون، چهره و اعضای بدن حمایت می کنیم.»(3)

آری... خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست. حضرت زینب علیها السلام عصر عاشورا هنگام حملۀ سپاه کوفه به خیمه ها و غارت اشیاء چون دید شمر با شمشیر آخته قصد کشتن امام زین العابدین را دارد، فرمود:

ص:61


1- (1) - مقتل خوارزمی ج 1، ص 211.
2- (2) - وقعة الطف، ص 198.
3- (3) - والله لا نفارقک و لکن انفسنالک الفداء، نقیک بنحورنا و جباهنا و ایدینا... (همان، ص 199)

او کشته نخواهد شد مگر آنکه من فدای او شوم.(1)

پیشوای نهضت، به پشت گرمی حامیان ایثارگر، گام در مراحل دشوار و پرخطر می گذارد. اگر آمادگی پیروان برای ایثار مال و جان و گذشتن از راحتی و زندگی نباشد، رهبر تنها می ماند و حق، مظلوم و بی یاور. در انقلاب کربلا، امام و خانواده و یارانش دست از زندگی شستند، تا دین خدا بماند و کشته واسیر شدند، تا حق زنده بماند و امّت، آزاد شوند، و اصحاب شهید امام، تازنده بودند، اجازه ندادند از بنی هاشم کسی به میدان رود و کشته شود. بنی هاشم هم تا زنده بودند، جان فدا کردند و در راه و رکاب امام به شهادت رسیدند و حسین بن علی علیه السلام شهید آخرین بود که وقتی به دشت کربلا نگریست، از آن همه یاران و برادران و اصحاب، کسی نمانده بود.

جلوۀ دیگری از ایثار، در کار زیبای حضرت ابوالفضل علیه السلام بود: ابتدا امان ابن زیاد را که شمر آورده بود ردّ کرد آنگاه در شب عاشورا اظهار کرد که: هرگز از تو دست نخواهیم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از تو را. روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعۀ فرات شد تابرای امام و کودکان تشنه آب آورد، پس از پرکردن مشک، دست زیر آب برد تا بنوشد، امّا با یادآوری کام تشنۀ حسین علیه السلام، ایثارگری و وفای او اجازه نداد که آب بنوشد و امام حسین علیه السلام و کودکان تشنه باشند و تشنه کام، گام از فرات بیرون نهاد(2) و تشنه لب شهید شد. باز هم در اوج نیاز، آب ننوشیدن و به فکر نیاز دیگران بودن.

ص:62


1- (1) - لا یُقتلُ حتی اقْتَلَ دونَه (مقتل الحسین، مقرم، ص 387)
2- (2) - مقتل الحسین، مقرم، ص 336.

آب شرمنده ز ایثار علمدار تو شد که چراتشنه از اواین همه بی تاب گذشت

سعید بن عبدالله، جلوۀ دیگری از ایثار را در کربلا به نمایش گذاشت و هنگام نماز خواندن امام، خود را سپر تیرهایی ساخت که از سوی دشمن می آمد. وقتی نماز امام به پایان رسید، او سیزده تیر بر بدن داشت و بر زمین افتاد و شهید شد.(1)

خصلت و صفت عاشورایی را کسی دارد که حاضر باشد به خاطر خدا، در راه دیگری فداکاری کند و ایثارگری نماید.

تکریم انسان

برخلاف جبهۀ باطل که به انسان ها به عنوان ابزاری برای تأمین خواسته ها و منافع خویش می نگرند، در جبهۀ حق، مؤمن ارزش وکرامت دارد. کرامتش هم نشأت گرفته از ارزش حق است. انسان ها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم اند، معیار هم تقوا و ایمان و تعهّد، است نه رنگ و زبان و قبیله و نژاد و منطقۀ جغرافیایی. امام حسین علیه السلام در عاشورا، به یاران خویش عزّت بخشید، آنان را باوفاترین یاوران حق نامید؛ خود را به بالین یکایک یاران شهیدش می رساند و سر آنان را بر دامن می گرفت.

بین آنان تفاوت قائل نمی شد. هم بر بالین علی اکبر علیه السلام حاضر شد، هم بر بالین غلام خویش.

یکجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفتدر دین ما سیه نکند فرق باسفید

وقتی حرّ، بیدار شد وتوبه کرد و به اردوی امام پیوست، تردید داشت که امام حسین او را می پذیرد یا نه؟ سؤال حرّ «هَلْ لیٖ مِنْ تَوْبَةٍ؟» آیا برای من

ص:63


1- (1) - مقتل الحسین، مقرم، ص 304.

توبه ای هست، نشان دهندۀ نقطۀ امید او به بزرگواری امام حسین علیه السلام بود.

حضرت هم توبه و بازگشت و حقگرایی او را ارج نهاد و با سخنِ «نَعَم، یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْکَ»، او را به بخشایش و رستگاری امید داد.(1)

این ارج نهادن به مقام یک انسان تائب است که خود را از ظلمت رهانده و به نور رسانده است. هر چند سابقه ای تیره وگناه آلوده دارد، ولی اینک به نور، ایمان آورده است.

«جون»، غلام ابوذر بود. روز عاشورا از امام حسین علیه السلام اذن میدان خواست. امام به او رخصت داد که از صحنه بیرون برود وکشته نشود؛ چرا که در روزهای سخت و دشوار، همراه این خاندان بوده لذا الآن مجاز است که جان خویش را برگیرد و برود. ولی جون به پای امام افتاد و بوسید و گریست و درخواست کرد که اجازه یابد خونش با خون اهل بیت در این میدان آمیخته شود. امام هم اجازه داد. به میدان رفت و پس از جنگی دلاورانه به شهادت رسید و امام به بالین او آمد و دعایش کرد:

خدایا چهره اش را نورانی و بدنش را خوشبو ساز و او را با محمد و آل محمدّ محشور کن.(2)

این نیز نمونه ای از تکریم انسان بود، در آن میدان کرامت و شرافت.

ارج نهادن امام به فداکاری یارانش، تکریم انسان و انسانیّت بود.

سیدالشهدا علیه السلام کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش می آمد، آنان را آغشته به خون می دید و عطر شهادت را از آن اجساد مطهّر استشمام

ص:64


1- (1) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 290.
2- (2) - همان، ص 313.

می فرمود. و در ستایش از آنان و ملامت قاتلانشان می فرمود: «قَتَلَةٌ کَقَتَلَةِ النّبیین و آلِ النبیّن»(1) قاتلانی، همچون قاتلان پیامبران و دودمان رسولان! یعنی یاران شهیدش را همسنگ و هم تراز با پیامبران الهی می دانست و قاتلان آنان را همچون کشندگان پیامبران الهی.

شخصیت دادن به افراد با ایمان وفداکار در راه خدا و دین، پیام عاشورا است که از رفتار حسین بن علی علیه السلام آموخته می شود. جامعه ای که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید به چنین انسان های از جان گذشته، به جانبازان و آزادگان، به خانواده های شهدا و ایثارگران، حرمتی عظیم قائل شود، تا این خط خدایی، همواره پرجاذبه و دوست داشتنی بماند و مشتاق، داشته باشد.

توکّل

داشتن تکیه گاهی قدرتمند و استوار در شداید و حوادث، عامل ثبات قدم ونهراسیدن از دشمنان ومشکلات است. توکّل، تکیه داشتن بر نیروی الهی و نصرت وامداد اوست. قرآن کریم دستور می دهد که مؤمنان تنها بر خدا تکیه کنند و در روایات اسلامی آمده است که هر که به غیر خدا اتکاء و پشت گرمی داشته باشد، خوار وضعیف می شود.

امام حسین علیه السلام در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکّل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکّه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخگویی به دعوتنامه های کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه گاهش خدا بود، نه نامه ها و دعوت های مردم کوفه. به همین جهت نیز

ص:65


1- (1) - حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 239.

وقتی میان راه خبر بی وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، باز نگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا، راه را ادامه داد.

حتی توکّلش بر یاران همراه هم نبود. از این رو از آنان نیز خواست که هر که می خواهد بر گردد. با این توکّل بود که هیچ پیش آمدی در عزم او خلل وارد نمی کرد در وصیّتی که به برادرش محمد حنفیّه در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود:

«ما توفیقی الّا بالله، علیه توکّلت والیه انیب.»(1)

وقتی در منزل خزیمیّه حضرت زینب علیها السلام شعری را از هاتفی شنید که خبر از سرانجام مرگ برای کاروان می داد، نگرانی خویش را به امام ابراز کرد. حضرت فرمود: «خواهرم! آنچه تقدیر است، خواهد شد.»(2)

در منزل بیضه، در یک سخنرانی که خطاب به اصحاب خود و سربازان حرّ انجام داد، ضمن انتقاد از پیمان شکنی کوفیان و نیرنگ آنان که به او نامه نوشته بودند، فرمود:

«وَ سَیُغْنِی اللّهُ عَنْکُمْ»(3) و از نصرت آنان اظهار بی نیازی کرد و چشم به خداوند دوخت.

صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشی به درگاه خدا، این اتّکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتاری و شدّت و پیشامد سخت چنین بیان کرد:

ص:66


1- (1) - بحار الانوار، ج 44، ص 330.
2- (2) - المقضیُّ هو کائن (موسوعة کلمات الامام الحین، ص 342).
3- (3) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 361.

«اَللّهُمَّ انْتَ ثِقَتیٖ فیٖ کُلِّ کَرْبٍ وَ انْتَ رَجائیٖ فیٖ کُلِّ شِدَّةٍ وَ انْتَ لیٖ فیٖ کُلِّ امْرٍ نَزَلَ بیٖ ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ...»(1)

و خدا را هم به عنوان عامل پشت گرمی و اطمینان نفس (ثقه) و هم نیروی حمایتگر وپشتیبان خویش (عُدّه) خواند واینگونه مناجات در صحنۀ درگیری و آستانۀ شهادت، جز از روح های متوکّل برنمی آید. در سخنرانی های دیگری که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتی که متضمنّ ولایت و نصرت الهی نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود: «اِنَّ وَلِیِیَّ اللّهُ الَّذیٖ نَزَّلَّ الْکِتابَ وَ هَوَ یَتَوَلّی الصّالِحیٖنَ»(2)

و در خطبه ای در روز عاشورا، جملۀ «اِنّٖی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ رَبّٖی وَ ربُّکُمْ» را بیان کرد که شاهد دیگری بر این روحیه و باور است.(3)

در طول راه نیز در برخورد با ضحّاک بن عبدالله مشرقی، وقتی وی آمادگی کوفیان را برای جنگ با سیدالشهدا علیه السلام اعلام کرد، تنها پاسخ امام این بود:

«حَسْبِیَ اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیٖل»(4)

این خصلت برجسته در آخرین لحظات حیات حضرت نیز همراه او بود. وقتی زخمی و نیزه خورده بر زمین افتاده، بود در آن مناجات بلند و عارفانه با معبود خویش از این توکل برذات قادر متعال دم می زد:

«اَسْتَعیٖنُ بِکَ ضَعیٖفاً وَ اتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافیاً» (5)

ص:67


1- (1) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 96.
2- (2) - اعراف، آیه 196.
3- (3) - بحار الانوار، ج 45، ص 9.
4- (4) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 378.
5- (5) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 357.

این روحیۀ توکّل بر خدا، هم در آغاز بیرون آمدن از مدینه، در وصیت نامه اش به محمد حنفیّه به چشم می خورد، هم در واپسین لحظات حیات در قتلگاه. توکّلی در مبدأ و نهایت در طول این راه و در اوج شداید و بحران های پیش آمده... در عین حال همه مقدّمات لازم و تمهیدات شایسته را نیز در جریان نهضت فراهم ساخته بود، تا توکّلش جدای از عمل و استفاده از امکانات در راه هدف نباشد؛ و که این است مفهوم راستین توکّل!

در انقلاب اسلامی ایران، و سال های دفاع مقدّس، درس توکّلی که ازنهضت عاشورا آموخته بودیم، به کار بستیم و پشتیبان و پشتوانۀ خود را فقط خدا می دانستیم، نه گروه های سیاسی یا ذخایر زیرزمینی یا سلاح های موجود. حضرت امام قدس سره منادی این توکّل خالصانه بر خدا و زبان امّت متوکّل بود که می فرمود:

اگر ما یک روز اتکای خودمان را از خدا برداشتیم و روی نفت گذاشتیم، یاروی سلاح گذاشتیم، بدانید که آن روز، روزی است که ما روبه شکست خواهیم رفت.(1)

و درجای دیگر فرمود:

در همۀ کارها اتّکال به خدا کنید، قدرت ها در مقابل قدرت خدا هیچ است... اتکال به خدا بکنید، غلبه به هر چیزی می کنید. پیغمبر اسلام با آنکه یک نفر بوددر مقابل همۀ دشمن ها با اتّکال به خدا غلبه کرد بر همه... برای اینکه اتّکالش به خدا بود؛ جبرئیل امین پشت سرش بود. شما هم اتکال به خدا کنید تا جبرئیل امین پشت سر

ص:68


1- (1) - صحیفه نور، ج 20، ص 11.

شما، با شما همراه باشد، فرشتگان با شما همراه باشند.(1)

جهاد با نفس

برتر و دشوارتر از جهاد با دشمن بیرونی، مبارزه با تمنّیات نفس وکنترل هوای نفس و خشم و شهوت و حبّ دنیا و فدا کردن خواسته های خویش در راه «خواستۀ خدا» است.

این خود ساختگی و مجاهده با نفس، زیر بنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، این هم بی ثمر یا بی ثواب است؛ چون سر از ریا، عجب، غرور، ظلم و بی تقوایی در می آورد.

کسی که در «جبهۀ درونی» و غلبه بر هوای نفس، پیروز باشد، در صحنه های مختلف بیرون نیز پیروز می شود و کسی که تمنّیات نفس خویش را لجام گسیخته و بی مهار، برآورده سازد، نفس سرکش انسان را بر زمین می زند و به تعبیر حضرت امیر علیه السلام او را به آتش می افکند.(2)

در صحنۀ عاشورا، کسانی حضور داشتند که اهل جهاد با نفس بودند و هیچ هوا و هوسی در انگیزۀ آنان دخیل و شریک نبود. از همین رو، بر جاذبه های مال، مقام، شهوت، عافیت و رفاه، ماندن و زیستن، نوشیدن و کامیاب شدن و... پیروز شدند.

عمروبن قرظۀ انصاری، از شهدای کربلا، درجبهۀ امام حسین علیه السلام بود و برادرش «علی بن قرظه» در جبهه عمر سعد.(3) اما خودساختگی او سبب

ص:69


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 22، ص 197.
2- (2) - نهج البلاغه، خطبۀ 16.
3- (3) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 442.

شد که هرگز محبت برادرش، سبب سستی در حمایت از امام نشود و دلیرانه در صف یاران امام، ایستادگی و مبارزه کند.

محمد بن بُشر حَضرمی در سپاه امام بود. فرزندش در مرز «ری» اسیر شده بود. با اینکه امام به او رخصت داد که کربلا را ترک کند و در پی آزاد کردن فرزند اسیرش برود او مسألۀ «علاقه به فرزند» را در راه هدفی دینی، حل کرده بود. «حاضر نشد امام را ترک کند» و وفا نشان داد.(1)

نافع بن هلال، شهیدی دیگر از از عاشوراییان بود. نامزد داشت و هنوز عروسی نکرده بود. در کربلا هنگامی که می خواست برای نبرد به میدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزل کند، و انگیزۀ جهاد را از او سلب کند. با آنکه امام حسین علیه السلام نیز از او خواست که شادمانی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبّت بشری غلبه یافت و گفت: ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟ آنگاه به میدان رفت و جنگید تا شهید شد.(2)

در یکی از شب های عطش در کربلا، نافع بن هلال همراه جمعی برای آوردن آب برای خیمه های امام، به فرات رفتند. نگهبانان فرات گفتند:

می توانی خودت آب بخوری ولی برای امام، حق نداری آب ببری. گفت:

محال است که حسین و یارانش تشنه باشند و من آب بنوشم!(3)

در کربلا، عبدالله پسر مسلم بن عقیل، به میدان رفت و جنگید. بنا به

ص:70


1- (1) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 601.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 447.
3- (3) - همان، ص 386.

نقلی، امام به او فرمود: شهادت پدرت مسلم برای خانوادۀ شما بس است، دست مادرت را بگیر و از این معرکه بیرون روید. گفت: به خدا سوگند، من از آنان نیستم که دنیا را بر آخرت برگزینم.(1)

عباس بن علی علیه السلام روز عاشورا، وقتی تشنه لب وارد شریعۀ فرات شد، دست به زیر آب برد اما با یادآوری تشنگی امام و اهل بیت، آب را بر روی آب ریخت و ننوشید و تشنه بیرون آمد.(2)

این نمونه ها هر کدام جلوه ای از پیروزی عاشورائیان را در میدان «جهاد نفس» نشان می دهد. یکی علقه به فرزند یا همسر را در پای عشق به امام، ذبح می کند، یکی تشنگی خود را در مقابل عطش امام، نادیده می گیرد، دیگری بر زندگی خود پس از امام، خط بطلان می کشد، و یکی هم اجازه نمی دهد که درد و داغ شهادت پدر بر انجام وظیفه و ادای تکلیف، مانعی ایجاد کند.

وقتی بر عباس بن علی و برادرانش، پیشنهاد «امان نامه» می دهند و آنان نمی پذیرند، وقتی امام به یارانش از شهادت آینده خبر می دهد ولی آنان حاضر به تنها گذاشتن امام نمی شوند، وقتی هانی را در کوفه، تحت فشار قرار می دهند تامسلم بن عقیل را تحویل دشمن دهد و او شهادت را می پذیرد ولی مسلم را تحویل نمی دهد، وقتی امام حسین علیه السلام در عاشورا دست به نبرد نمی زند و مقاومت می کند تا آغازگر جنگ نباشد،(3) وقتی مسلم بن عقیل در خانۀ هانی، به خاطر یادآوردن حدیث پیامبر که از ترور

ص:71


1- (1) - معالی السبطین، ج 2، ص 402.
2- (2) - بحار الانوار، ج 45، ص 41.
3- (3) - ارشاد، ج 2، ص 96، (چاپ آل البیت).

غافلگیرانه و از روی نیرنگ منع می کند، از نهانگاه بیرون نمی آید تا ابن زیاد، خانۀ هانی را ترک می کند،(1) وقتی زینب کبری علیها السلام به خاطر دستور برادر، آن همه داغ و مصیبت را تحمل می کند وگریبان چاک نمی دهد،(2) و بسیاری از اینگونه صحنه ها وحادثه ها، همه نشانۀ «جهاد با نفس» یاران و همراهان امام حسین علیه السلام در نهضت عاشورا است.

درس عاشوار این است که کسانی قدم درمیدان مبارزه با ستم بگذارند که نیّت هایشان خالص باشد، هوای نفس نداشته باشند، میل به قدرت طلبی و شهرت و ریاست خواهی و تعلّقات دنیوی و محبّت دنیا را در وجود خود از بین برده باشد تا بتوانند در خطّ مبارزه، ثبات قدم و استقامت داشته باشند، و گرنه، خوف رها کردن مبارزه و هدف و خطر افتادن در دام و دامن نفس امّاره باقی است.

امام حسین علیه السلام از ویژگی های پیشوای صالح، این را می داند که پایبند دین حق باشد و خود را وقف خدا و راه او کرده باشد؛ «الدائنُ بدین الحقِّ و الحابسُ نفسَهُ علی ذاتِ اللّه»(3)

امام امت (قدس سره) می فرماید:

باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید، خودساختن به این که تبعیّت از احکام خدا کنید.(4)

تا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود باشید، نمی توانید

ص:72


1- (1) - وقعة الطّف، ص 114.
2- (2) - همان، ص 200.
3- (3) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39 (چاپ آل البیت)
4- (4) - کلمات قصار، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، ص 66.

«جهاد فی سبیل اللّه» و دفاع از «حریم اللّه» نمایید.(1)

این را در تاریخ انقلاب و مبارزات مردم و سال های دفاع مقدّس، شاهد بودیم که کسانی توفیق شرکت شایسته در نهضت و جبهه داشتند که در میدان «جهاد با نفس» به پیروزی و موفقیّت رسیده بودند.

شهدای عاشورا، همه مجاهدان با نفس بودند. پیامشان به آیندگان نیز همین است.

شجاعت

شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختی ها و خطرها، دلی استوار داشته باشد.(2) بیشتر کاربرد این واژه، در مسائل مبارزات و جهاد و برخورد با حریف در نبرد و نهراسیدن از رویارویی با دشمن در جنگ ها است. این نیروی قلبی و صلابت اراده و قوّت روح، سبب می شود که انسان هم از گفتن حق در برابر ظالمان نهراسد، هم هنگام نیاز به مقابله و نبرد بپردازد، هم از فداکاری وجانبازی نهراسد. درجایی که اغلب مردم می هراسند، شجاعت آن است که انسان علی رغم وجود زمینه های هراس، نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشکلات، تصمیم گیری حق و درست داشته باشد.

همه رشادتها و حماسه آفرینیهای میدانهای جهاد، مدیون دلیری

ص:73


1- (1) - کلمات قصار، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، ص 75.
2- (2) - مجمع البحرین، واژه «شجع».

شجاعان در نبرد بوده است و همۀ درهم شکستن ابهّت طاغوت ها و قدرت های جابر نیز در شجاعت افراد مصمم در رویارویی با آنان نهفته است. نترسیدن از مرگ، یکی از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین علیه السلام و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسه ای ماندگار بیافرینند.

وقتی امام از مکّه به سمت کوفه حرکت می کرد و در طول راه کسانی با وی برخورد می کردند و با طرح اوضاع آشفتۀ عراق و استیلای ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر می ترساندند، شجاعت و بی باکی امام حسین علیه السلام از مرگ بود که این سفر را حتمی می ساخت. در برخورد با سپاه حرّ، فرمود:

«لَیْسَ شَأْنیٖ شَأْنُ مَنْ یَخافُ الْمَوْتَ».(1)

شأن و موقعیّت من، موقعیّت کسی نیست که از مرگ بهراسد.

درجایی دیگر فرمود که من نه دست ذلّت به اینان می دهم ونه چون بردگان فرار یا اقرار می کنم.(2) سخن امام حسین علیه السلام و دیگر خاندان او در مواقع مختلف که «اَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنیٖ» (آیا مرا از مرگ می ترسانی؟) نشان دهندۀ بی هراسی این خاندان از مرگ است.

خصلت شجاعت در بنی هاشم و خاندان پیامبر، زبان زد بود. امام سجاد علیه السلام نیز در سخنرانی شور انگیز خویش در مجلس یزید، فرمود که به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز از دیگران برتریم؛ و شجاعت را در زمره آن ها بر شمرد: «اُعْطیٖنَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّماحَةَ وَالشَّجاعَةَ...»(3)

بالاتر از همۀ اینها، شجاعتی است که امام حسین علیه السلام و اهل بیت او و

ص:74


1- (1) - احقاق الحق، ج 11، ص 601.
2- (2) - بحارالانوار، ج 45، ص 6.
3- (3) - مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.

یارانش در صحنه های مختلف عاشورا نشان دادند که خود کتابی مفصّل می شود؛ مانند رشادتی که مسلم بن عقیل در کوفه هنگام نبرد از خود نشان داد یا شجاعت و رزم آوری یاران امام در میدان کربلا، آن چنان بود که فریاد همه را برآورد و یکی از سران سپاه کوفه خطاب به سربازان فریاد زد: ای بی خردان احمق! می دانید با چه کسانی می جنگید؟ با شیران شرزه، با گروهی که مرگ آفرین اند، هیچ کدامتان به هماوردی آنان به میدان نروید که کشته می شوید!(1) دلاوری عبدالله بن عفیف ازدی در مقابل ابن زیاد و سپس درگیری اش با سپاه مهاجم به خانه اش و صدها نمونۀ این دلیری ها. دشمنان امام حسین علیه السلام و یاران شجاع او را اینگونه توصیف کرده اند: کسانی بر ما تاختند که پنجه هاشان بر قبضۀ شمشیرها بود، همچون شیران خشمگین بر سواره های ما تاختند و آنان را از چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ می افکندند...(2).

شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت می جنگیدند، ازمرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان می گریختند.

و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حملۀ عمومی به یک فرد می کردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران می کردند. یکی از راویان حوادث کربلا به نام حمید بن مسلم دربارۀ قوّت قلب امام می گوید: به خدا سوگند! هیچ محاصره شده ای در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و همچون حسین بن علی قویدل و

ص:75


1- (1) - وقعة الطف، ص 224.
2- (2) - عنصر شجاعت، ج 1، ص 20.

استوار و شجاع باشد. مردان دشمن، او را محاصره کرده بودند، او با شمشیر بر آنان حمله می آورد و همه از چپ و راست فرار می کردند.

شمر چون چنین دید به سواره های خود فرمان داد تا به پشتیبانی نیروهای پیاده بشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند: «وَاللّهِ مارَأَیْتُ مَکْثُوراً قَدْ قُتِلَ وُلْدَهُ وَ اهْلَ بَیْتِهِ وَ اصْحابَهُ ارْبَطُ جَأْشاً وَ لا امْضی جَناناً مِنْهُ علیه السلام...»(1)

در زیارتنامه های متعدّد، به صفت شجاعت سید الشهدا و یاران او اشاره شده است، از قبیل «بَطَلُ الْمُسْلِمیٖن»، «فُرْسانُ الْهَیْجاء»، «لُیُوثُ الْغاباتِ» که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشۀ شجاعت و... ستوده اند.(2)

عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرّم همواره روحیّه، شهامت و ظلم ستیزی به مردم می داده است. به تعبیر حضرت امام: «ماه محرّم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهۀ ستمکاران و حکومت های شیطانی زد، ماهی که به نسل ها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سرنیزه را آموخت...»(3)

با توجّه به اینکه مایۀ شهامت و شجاعت، در متن قیام عاشورا ودر عمل وگفتار شهدای کربلا موج می زند، سزاوار است که این محتوا برای مردم، به ویژه جوانان بیشتر تشریح شود، تا علاوه بر اشکی که بر مظلومیّت شهدای کربلا و شهادت حسین بن علی علیه السلام می ریزند، از شجاعت آنان نیز

ص:76


1- (1) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 111.
2- (2) - زیارت امام حسین علیه السلام در نیمۀ رجب، (مفاتیح الجنان، ص 441 و 446).
3- (3) - صحیفۀ نور، ج 3، ص 225.

درس بگیرند. یادآوری شجاعت روحی حضرت زینب در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و شهادت ونیز خطابه های آتشین او در کوفه و دمشق در مقابل جبّاران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و دلیر بار می آورد.

صبر و استقامت

برای مقابله با فشارهای درونی و بیرونی و غلبه بر مشکلات در راه رسیدن به هدف، پایداری و استقامت لازم است. بدون صبر، در هیچ کاری نمی توان به نتیجه مطلوب رسید. برای اینکه مصیبت های وارده و دشواری های راه، انسان را از پای در نیاورد، باید صبور بود. این، دعوت دین در همه مراحل است و در عاشورا نیز با این جلوۀ عظیم روحی رو به رو هستیم و آنچه حماسۀ کربلا را به اوج ماندگاری و تأثیر گذاری و فتح معنوی رساند، روحیۀ مقاومت امام حسین علیه السلام و یاران و همراهان او بود.

امام از آغاز نیروهایی را به همراهی طلبید که مقاوم باشند. در یکی از منزلگاه های میان راه، فرمود:

«اَیُّهَا النّاسُ! فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصْبِرُ عَلی حَدِّ السَّیْفِ وَ طَعنِ الْأَسِنَّةِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ الّا فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا».(1)

ای مردم! هر کدام از شما که تحمّل تیزی شمشیر و زخم و ضربت نیزه ها را دارد همراه ما بماند، و الاّ باز گردد!

با توجه به اینکه صحنۀ کارزار، همراه با زخم و ضربه ومرگ و تشنگی

ص:77


1- (1) - ینابیع المودة، ص 406.

و درگیری و اسارت و صدها خوف وخطر است، امام حسین علیه السلام شرط همراهی را «صبر» دانست، تا یاران صبورش تا نهایت کار، بمانند. شعار ایستادگی در خطبه های امام و رجزهای آن حضرت و دیگر شهداء دیده می شود. از سفارش های اکید امام به همرزمان و خواهر خویش و دیگر زن ها و دختران حاضر در صحنه، به ویژه در مرحلۀ پس از شهادت، موضوع صبر بود.

روز عاشورا، در خطبه ای به یاران خویش فرمود:

«صَبْراً بَنیِ الْکِرام! فمَا الْمَوتُ الاّ قَنطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکم عَنِ الْبُؤسِ وَ الضَّرّاءِ الیَ الجَنانِ الْواسِعَةِ وَ النَّعیٖمِ الدّائِمَةِ»(1)

صبر و مقاومت کنید، ای بزرگ زادگان! چرا که مرگ، تنها یکی است که شما را از رنج و سختی عبور می دهد و به سوی بهشت گسترده و نعمت های همیشگی می رساند.

در توصیه ای که حضرت خطاب به خانوادۀ خود داشت فرمود:

بنگرید، هرگاه که من کشته شدم، به خاطر من گریبان خود را چاک ندهید و صورت مخراشید.(2)

روز عاشورا پس از نماز با یاران، با زهم دعوت به صبر داشت: «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ اصْبِرُوا»(3) یاران نیز در رجزهای خویش شعار مقاومت و پایداری سر می دادند. خالد بن عمر، می گفت: ای بنی قحطان! برای کسب رضای رحمان و رسیدن به مجد و عزّت صبر کنید. سعد بن حنظله چنین رجز می خواند:

ص:78


1- (1) - نفس المهموم، ص 135.
2- (2) - لهوف، ص 81.
3- (3) - بحار الانوار ج 45، ص 89.

صَبْراً عَلیَ الأَسْیافِ و الْأَسِنَّه صَبْراً عَلَیْها لِدُخُولِ الْجَنَّه(1)

برای رسیدن به بهشت، بر شمشیرها و نیزه ها صبر می کنم.

کسی که صبر داشته باشد، هم تحمّل درد و مصیبتش بیشتر می شود و هم به دیگران روحیّه می دهد. حضرت علی علیه السلام فرموده است: «اَلصَّبْرُ یُهَوِّنُ الفَجیٖعَةَ»(2)؛ مقاومت، فاجعه و حادثۀ ناگوار را آسان و قابل تحمّل می کند.

سخت ترین ضربه های روحی و مصیبت شهادت فرزندان و یاران، بر امام حسین علیه السلام وارد شد. ولی در همۀ آنها خود را نباخت و مقاومت و ایستادگی کرد و تن به تسلیم و ذلّت نداد. جملات آن حضرت در مورد صبر بر داغ عزیزان و شهادت همراهان بسیار است و از آغاز نیز خود را برای تحمّل این پیشامدها آماده کرده بود. هنگام خروج از مکّه در خطبه ای که خواند و اشاره به آیندۀ حوادث و پیشگویی شهادت خویش داشت، فرمود: «نَصْبِرُ عَلی بَلائِهِ وَ یُوَفّیٖنا اجُورَ الصّابِریٖنَ»(3)؛ ما به رضای خدا رضاییم، بر بلای او صبر می کنیم، او نیز پاداش صابران را به ما می دهد. در شب عاشورا به خواهرش زینب و دیگر بانوان توصیه فرمود:

این قوم، جز به کشتن من راضی نمی شوند، امّا من شما را به تقوای الهی و صبر بر بلا و تحمّل مصیبت وصیت می کنم. جدّمان همین را وعده داده وتخلّفی در آن نیست.(4)

روز عاشورا، علی اکبر را به تحمّل و مقاومت در برابر تشنگی

ص:79


1- (1) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101.
2- (2) - غرر الحکم.
3- (3) - بحار الانوار، ج 44، ص 367.
4- (4) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 400.

فراخواند «اِصْبِرْ یا حَبیٖبیٖ...»(1) و نیز احمد، فرزند امام حسن را نیز که پس از نبردی، تشنه خدمت امام آمد و آب طلبید، به صبر دعوت کرد «یا بُنَیَّ اصْبِرْ قَلیٖلاً»(2)

پس از شهادت قاسم، عموزادگان و اهل بیت خود را به صبر دعوت کرد «صَبْراً یا بَنیٖ عُمُومَتٖی، صَبْراً یا اهْلَ بَیْتیٖ»(3). در آخرین وداع، دخترش سکینه را نیز به صبر بر تقدیر الهی و زبان نگشودن به شِکوه و اعتراض دعوت کرد «فَاصْبِریٖ عَلی قَضاءِ اللّهِ وَ لاتَشْتَکیٖ».(4)

از زمزمه های عرفانی خود آن حضرت د رواپسین دم حیات نیز که بر زمین افتاده بود، همین صبر بر قضای الهی به گوش می رسید: «صَبْراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ، لا الهَ سِواکَ... صَبْراً عَلی حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ».(5)

در بازماندگان یک مصیبت نیز، داشتن صبر و از کف ندادن قرار و اختیار و تسلیم تقدیر الهی بودن و به حساب خدا گذاشتن، هم پاداش بزرگ دارد، هم تحمّل داغ شهادت و فقدان عزیزان را آسان می سازد، بخصوص آنجا که ایمان یک بازمانده بالا باشد و اجر خویش را با بی صبری و اعتراض، از بین نبرد. عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زینب) که در مدینه مانده بود، دو فرزندش در کربلا در رکاب امام حسین شهید

ص:80


1- (1) - بحار الانوار، ج 45، ص 45.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 45.
3- (3) - همان، ص 465.
4- (4) - همان، ص 490.
5- (5) - مقتل الحسین، مقرم، ص 357.

شدند. برخی به او زخم زبان می زدند. امّا او با ایمان و صبر والا، داغ دو جوان را تحمّل می کرد و می گفت: آنچه شهادت این دو فرزند را بر من آسان و قابل تحمّل می سازد آن است که آن دو، در کنار برادرم و پسر عمویم حسین بن علی علیه السلام کشته شدند، در حالی که نسبت به او مواسات و از جان گذشتگی نشان دادند و در کنار او صبر و مقاومت کردند.(1)

صبر و پایداری شهدای کربلا و بازماندگان آنان به عنوان یک «مقام» و خصلت برجسته و ارزشمند به ثبت رسید. در زیارتنامه های آن شهدا، از آنان به عنوان مجاهدانی که صابر بودند یاد شده است. در زیارت امام حسین علیه السلام عرض می کنیم: «فَجاهَدُهُم فیٖکَ صابِراً مُحتَسِباً حَتّی سُفِکَ فی طاعتِکَ دَمُهُ»(2).

دربارۀ حضرت عباس علیه السلام درخواست اجر الهی برای او به خاطر صبر و احتساب (تحمّل سختی ها به خاطر خدا و به حساب او و خالصانه) مطرح است.(3) و نیز این تعبیر که: «فَنِعْمَ الصّابِرُ الُْمجاهِدُ الُْمحامِی النّاصِرُ...»(4).

در انقلاب اسلامی نیز، اگر پایداری مردم در مبارزه و تحمّل شهادت ها و دشواری ها نبود، اگر امام امّت در راه رسیدن انقلاب به پیروزی مقاومت نمی کرد واگر رزمندگان اسلام در جبهه ها، آن همه تلفات و شداید را تحمّل نمی کردند، هرگز انقلاب و جنگ به پیروزی نمی رسید.

حادثۀ کربلا آموزگار مقاومت بود و قهرمانان عاشورا، الهام دهندگان صبوری و شکیبایی خانواده های شهدا نیز از صبر زینب کبری صبوری

ص:81


1- (1) - یُهوِّنَ عَلیَّ المُصابَ بهما انّهما اصیبا مع اخی و ابن عمّی مواسین له، صابرینَ معه (وقعة الطّف، ص 274)
2- (2) - مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.
3- (3) - همان، زیارت حضرت عباس علیه السلام، ص 435
4- (4) - همان، ص 436.

آموختند و پدران و مادران و همسران. داغ جوانان خویش را با الهام از کربلا تحمّل کردند.

امام امّت، در ترسیم صبر و مقاومت مردم ایران در برابر حملات دشمن به شهرها، از صبر و پایداری آنان ستایش کرده، می فرماید:

مبارک باد بر خانواده های عزیز شهدا، مفقودین و اسرا وجانبازان بر ملّت ایران که با استقامت و پایداری و پایمردی خویش به بنیانی مرصوص مبدّل گشته اند که نه تهدید ابرقدرت ها آنان را به هراس می افکند و نه از محاصره ها و کمبودها به فغان می آیند... زندگی با عزّت را در خیمۀ مقاومت و صبر، بر حضور در کاخ های ذلّت و نوکری ابرقدرت ها و سازش و صلح تحمیلی ترجیح می دهند.(1)

آزادگان عزیز نیز، مگر سال های سخت و تلخ اسارت در زندانهای عراق را، جز با همین سرمایۀ «صبر» سپری کردند؟

عزّت

عزّت چه به عنوان خصلت فردی یا روحیۀِ جمعی، به معنای مقهور عوامل بیرونی نشدن، شکست ناپذیری، صلابت نفس، کرامت و والایی روح انسانی و حفظ شخصیّت است. به زمین سفت و سخت و نفوذ ناپذیر، «عُزاز» گفته می شود. آنان که از عزّت برخوردارند، تن به پستی و دنائت نمی دهند، کارهای زشت و حقیر نمی کنند، و برای حفظ کرامت خود و دودمان خویش، گاهی جان می بازند.

ستم پذیری و تحمّل سلطۀ باطل و سکوت در برابر تعدّی و زیر بار

ص:82


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 2، ص 59.

مِنّت دونان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه می گیرد.

خداوند عزیز است و عزّت را برای خود و پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است.(1)

در احادیث متعدّد، از ذلّت و خواری نکوهش شده و به یک مسلمان و مؤمن حق نداده اند که خود را به پستی و فرومایگی و ذلّت بیفکند. به فرمودۀ امام صادق علیه السلام:

«اِنَّ اللّه فَوَّضَ الیَ المؤمنِ امرَهُ کلَّهُ و لمْ یُفَوِّضْ الیه انْ یکونَ ذلیلاً...»(2)

خداوند همۀ کارهای مؤمن را به خودش واگذاشته، ولی اینکه ذلیل باشد، به او واگذار نکرده.

چرا که خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است.

مؤمن عزیز است، نه ذلیل؛ مؤمن سرسخت تر از کوه است؛ کوه را با کلنگ وتیشه می توان کند ولی از دین مؤمن نمی توان چیزی جداکرد!

عزت یک مؤمن در آن است که چشم طمع به مال دیگری نداشته باشد و مناعت طبع داشته و منّت دیگران را نکشد. حتی در فقه، یکی از موارد جواز تیمّم با وجود آب، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، همراه با منّت و ذلّت و خواری باشد. در این گونه موارد نمازگزار می تواند به جای وضو، تیمّم کند و ذلّت آب طلبیدن از دیگری را تحمّل

ص:83


1- (1) - و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین (منافقون، آیه 8).
2- (2) - میزان الحکمة، ج 6، ص 288.

نکند.(1)

دودمان بنی امیه می خواستند ذلّت بیعت با خویش را بر «آل محمد» تحمیل کنند و به زور هم شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان یزید کنند و این چیزی نشدنی بود و «آل اللّه» زیر بار آن نرفتند، هر چند به قیمت شهادت و اسارت.

از آستان همت ما ذلّت است دور

وقتی والی مدینه، بیعت بایزید را با امام حسین علیه السلام مطرح کرد، حضرت با ذلیلانه شمردن آن، آن را نفی کرد و ضمن بر شمردن زشتی ها و آلودگی های یزید، فرمود: «فَمِثْلیٖ لا یُبایِعُ مِثْلَهُ»(2) کسی همچون من، با شخصی چون او بیعت نمی کند! در جای دیگر با ردّ پیشنهاد تسلیم شدن فرمود:

«لا اعْطیٖکُمْ بِیَدیٖ اعْطاءَ الذَّلیٖلِ»(3)

همچون ذلیلان دست بیعت با شمانخواهم داد.

صبح عاشورا در طلیعۀ نبرد، ضمن سخنانی فرمود:

به خداقسم آنچه را از من می خواهند (تسلیم شدن) نخواهم پذیرفت، تا اینکه خدا را آغشته به خون خویش دیدار کنم.(4)

در خطابۀ پرشور دیگری در کربلا، خطاب به سپاه کوفه، در ردّ درخواست ابن زیاد مبنی بر تسلیم شدن و بیعت، فرمود:

ابن زیاد، مرا میان کشته شدن و ذلّت مخیّر قرار داده، هیهات که من

ص:84


1- (1) - تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 104.
2- (2) - مقتل خوارزمی، 184.
3- (3) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 98 (چاپ انتشارات اسلامی).
4- (4) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 432.

جانب ذلّت را بگیرم. این را خدا و رسول و دامان های پاک عترت وجان های غیرتمند و با عزّت نمی پذیرند. هرگز اطاعت از فرومایگان را بر شهادت کریمانه ترجیح نخواهیم داد.(1)

امام حسین علیه السلام، مرگ با عزّت را بهتر از زندگی با ذلّت می دانست. این سخن اوست که: «مَوْتٌ فیٖ عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فیٖ ذُلٍّ»(2) و همین مفهوم را در رجزخوانی خود روز عاشورا در میدان جنگ بر زبان می آورد که، «مرگ، بهتر از ننگ است»؛ «اَلْمَوْتُ اوْلی مِنْ رُکُوبِ الْعارِ».(3)

در مورد دیگر، پس از برخورد با سپاه حرّ، در شعری که با مطلعِ «سَأَمْضیٖ وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی» خواند، در آخر آن فرمود: «کفی بکَ ذُلّاً انْ تَعیٖشَ مُرَغّماً»(4) که با این بیان، زندگی تحت فشار دیگران را ذلت بار خواند و سپس افزود:

من از مرگ، باکی ندارم. مرگ، راحت ترین راه برای رسیدن به عزّت است. مرگ در راه عزّت، زندگی جاودانه است و زندگانی ذلت بار، مرگ بی حیات است. مرا از مرگ می ترسانی؟ چه گمان باطلی! همّتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمّل کنم. بیش از این نمی توانید که مرا بکشید. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولی شما با کشتنم نمی توانید شکوه و عزّت و شرف مرا از بین ببرید. چه هراسی از مرگ؟ (5)

ص:85


1- (1) - الا و ان الدعی بن الدعی... (ن، ص 423).
2- (2) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.
3- (3) - همان.
4- (4) - بحار الانوار، ج 45، 238.
5- (5) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.

این روحیۀ عزّتمند، در فرزندان و برادران و یارانش نیز بود. ردّ کردن امان نامۀ ابن زیاد، از سوی عباس بن علی و برادرانش نمونۀ آن بود. اگر امان او را می پذیرفتند، ممکن بود جان سالم به در برند، ولی عمری ذلّتِ رها کردن امام و منّتِ امان نامۀ عبید الله بن زیاد را همراه داشتند. نماد عزّتشان نپذیرفتن امان بود، آن هم با شدیدترین و صریح ترین وضع ممکن: مرگت باد ای شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. ای دشمن خدا، می گویی که گردن به اطاعت طغیان و ستم بنهیم و از یاری برادرمان حسین علیه السلام دست برداریم؟(1)

علی اکبر علیه السلام نیز همین روحیه را داشت. در رجزی که در میدان نبرد می خواند، ضمن معرفیّ خود و یادآوری پیوندش با پیامبر خدا، از حکومت ناپاک زاده بر مسلمانان انتقاد کرد و فرمود: به خدا سوگند، چنین کسی حاکم ما نخواهد بود: «تَاللّهِ لا یَحْکُمُ فیٖنَا ابْنُ الدَّعِیِّ»(2) و تن سپردن به حکومت آنان را ننگ برای عترت رسول خدا دانست.

خاندان حضرت سیدالشهدا علیه السلام نیز، عزّت آل الله را پس از عاشورا، هر چند در قالب اسارت، حفظ کردند و کمترین حرف یا عکس العمل یا موضعگیری که نشان دهندۀ ذلت و خواری آن دودمان باشد، از خود نشان ندادند. خطبه های امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب و سکینه و... همه شاهدی بر عزّت آنان بود. حضرت زینب سخنان تحقیر آمیز ابن زیاد را در کوفه، با عزت و سربلندی پاسخی دندان شکن داد. و گستاخیهای

ص:86


1- (1) بحار الانوار، ج 44، ص 391؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 600.
2- (2) - وقعة الطّف، ص 243.

یزید، در کاخ شام را نیز بی جواب نگذاشت و در خطبۀ بلیغی که در کاخ یزید خواند، او را به محاکمه کشیدو با گفتن این سخن که «ای یزید، خیال کرده ای با اسیرکردن ما و به این سوی و آن سوی کشیدنمان خفیف و خوار می شویم و تو کرامت و عزّت می یابی؟... به خدا سوگند، نه یادما محو می شود و وحی ما می میرد و نه ننگ این جنایت از دامان تو زدوده خواهد شد...»(1) به یزید وحکومت او فهماند که در ذلیل ترین و رسواترین حالتند و جنایت هاشان ذرّه ای از شُکُوه و عزّت و کرامت خاندان وحی نکاسته است.

عفاف و حجاب

کرامت انسانی زن، در سایۀ عفاف او تأمین می شود. حجاب نیز یکی از احکام دینی است که برای حفظ عّفت و پاکدامنی زن و نیز حفظ جامعه از آلودگی های اخلاقی تشریع شده است. نهضت عاشورا برای احیای ارزش های دینی بود. در سایۀ آن حجاب و عفاف زن مسلمان نیز جایگاه خود را یافت و امام حسین علیه السلام و زینب کبری و دودمان رسالت، چه با سخنانشان، چه با نحوۀ عمل خویش، یادآور این گوهر ناب گشتند. برای زنان، زینب کبری و خاندان امام حسین علیه السلام الگوی حجاب و عفاف است.

اینان در عین مشارکت در حماسۀ عظیم و ادای رسالت حسّاس و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوۀ همگان شدند.

حسین بن علی علیه السلام به خواهران خویش و به دخترش، فاطمه، توصیه فرمود که اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید و

ص:87


1- (1) - حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 380.

سخنان ناروا و نکوهیده مگویید.(1) اینگونه حالات، در شأن خاندان قهرمان آن حضرت نبود، بخصوص که چشم دشمن ناظر صحنه ها و رفتار آنان بود.

در آخرین لحظات، وقتی آن حضرت صدای، گریۀ بلند دخترانش را شنید برادرش عباس و پسرش علیّ اکبر را فرستاد که آنان را به صبوری و مراعات آرامش دعوت کنند.(2)

رفتار توأم با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهدای کربلا و حضرت زینب، نمونۀ عملی متانت بانوی اسلام بود. امام سجاد علیه السلام نیز تا می توانست، مراقب حفظ شؤون آن بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت: مرد مسلمان و پاکدامنی را همراه این زنان بفرست، اگر اهل تقوایی!(3)

به نقل شیخ مفید: پس از کشته شدن امام حسین علیه السلام وقتی گذار عمر سعد نزد زنان و دختران امام شهدا افتاد، زنان بر سر او فریاد زدند و گریستند و از او خواستند که آنچه را از آنان غارت شده به آنان بازگردانند، تا به وسیلۀ آنان خود را بپوشانند.(4)

به نقل سید بن طاووس، شب عاشورا امام حسین علیه السلام درگفت گو با خانواده اش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتن داری توصیه کرد.(5) روز

ص:88


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 406.
2- (2) - وقعة الطف، ص 206.
3- (3) - تاریخ طبری، ج 4، ص 350.
4- (4) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 113.
5- (5) - الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 142.

عاشورا وقتی زینب کبری، بی طاقت و صبر شد و به صورت خود زد، امام به او فرمود: آرام باش، زبان شماتت این گروه را نسبت به ما دراز مکن.(1)

در حادثۀ حمله دشمن به خیمه ها و غارت آنچه آنجا بود، زنی از بنی بکر بن وائل از بانوان حرم دفاع کرد و خطاب کرد که: ای آل بکر بن وائل! آیا دختران پیامبر را غارت می کنند و جامه هایشان را می برند و شما می نگرید؟(2)

دختران و خواهران امام، مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهل بیت پیامبر تا آنجا که می شود، حفظ و رعایت شود. ام کلثوم به مأمورِ بردن اسیران گفت: وقتی ما را وارد شهر دمشق می کنید از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشته باشد. و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوه های اهل بیت فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول الله را تماشا نکنند و گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.!(3)

از اعتراض های شدید حضرت زینب علیها السلام به یزید، این بود که: ای یزید! آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشته ای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر می گردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهره هایشان را در معرض دید همگان قرار داه ای که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه می کنند؟!(4)

هدف از نقل این نمونه ها نشان دادن این نکته است که هم خاندان امام حسین علیه السلام، نسبت به حجاب و عفاف خویش مواظبت داشتند، و هم از

ص:89


1- (1) - الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 151.
2- (2) - همان، ص 181.
3- (3) - همان، ص 142.
4- (4) - همان، ص 218.

رفتار دشمن در این که حریم حرمت عترت پیامبر را نگاه نداشته و آنان را در معرض تماشای مردم قرار داده بودند، بشدّت انتقاد می کردند.

با آنکه زیر دست دشمن بودند و داغدار و مصیبت زده از منزلی به منزلی و از شهری به شهری و از درباری به درباری آنان را می بردند، با نهایت دقت، نسبت به حفظ شأن و مرتبۀ یک زن پاکدامن و متعهّد مراقبت داشتند. و در همان حال نیز سخنرانی های افشارگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا باز نمی ماندند. حرکت اجتماعی سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف. و این درسی برای بانوان در همۀ دوران ها و همۀ شرایط است.

عمل به تکلیف

مکتبی بودن یک مسلمان را از اینجا می توان شناخت که در همۀ ابعاد زندگی و کارهای فردی و اجتماعی، نسبت به آن چه «وظیفه دینی» است، متعبّد و عامل باشد. تکلیف در شرایط مختلف فرق می کند. ممکن است مطابق خواستۀ قلبی انسان باشد یا مخالف، مورد پسند مردم باشد یا نه.

مسلمان چون در برابر خداوند تعهّد سپرده است، عملکرد او نیز باید طبق خواستۀ او باشد و هیچ چیز را فدای «عمل به تکلیف» نکند. در این صورت، هر چند به ظاهر شکست هم بخورد، پیروز است؛ چون در انجام وظیفه کوتاهی نکرده است.

فرهنگ «عمل به تکلیف» وقتی در جامعه و میان افرادی حاکم باشد، همواره احساس پیروزی می کنند. به تعبیر قرآن کریم به «اِحْدی

ص:90

الحُسنَیَین»(1) دست می یابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پیروزی نظامی و سیاسی برسند، هر دو صورت برای آنان خوب است.

امامان شیعه، در شرایط مختلف اجتماعی طبق تکلیف عمل می کردند. حادثۀ عاشورا نیز یکی از جلوه های عمل به وظیفه بود و تکلیف را هم اقتضای شرایط و شناخت زمینه ها تعیین می کرد، البته در چهارچوب کلی دین و معیارهای قرآنی. فریاد یا سکوت، قیام یا قعود امامان نیز تابع همین تکلیف بود.

امام حسین علیه السلام، امام بر حق بود و خلافت و رهبری را حق خود می دانست، ولی در نامه ای که به اهل بصره نوشت، فرمود: قوم ما حکومت را برای خود برگزیدند و ما به خاطر آنکه تفرقۀ امّت را خوش نداشتیم به آن رضایت دادیم، در حالی که ما خاندان پیامبر می دانیم که ما به خلافت و رهبری، شایسته تر از کسانی هستیم که آن را برعهده گرفته اند.(2) همان حسین بن علی علیه السلام که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمّل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، چرا که تکلیف امام در این دو دوره، متفاوت بود. تعبّد یک مسلمان به «حکم دین» بسیار مقدّس و ستودنی است. در ایامی که مسلم بن عقیل در کوفه و درخانۀ هانی پنهان بود، روزی «ابن زیاد» به عنوان عیادت هانی به خانۀ او آمد. نقشۀ ترور ابن زیاد را کشیده بودند، ولی مسلم برای اجرای برنامه از نهانگاه بیرون نیامد

ص:91


1- (1) - توبه، آیه 52.
2- (2) - وقعة الطف، ص 107.

و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتی پرسیدند چرا او را نکشتی؟ گفت: دو چیز سبب شد؛ یکی اینکه هانی خوش نداشت که قتل در خانۀ او انجام گیرد، دیگر آنکه به یاد حدیث پیامبر افتادم که «ایمان بازدارنده ترور است.»(1)

امام حسین علیه السلام وقتی می خواست از مکه به سوی کوفه بیرون آید، بعضی از اصحاب، از جمله ابن عباس او را نصیحت می کردند که رفتن به سمت عراق، صلاح نیست. ولی امام حسین علیه السلام به او فرمود: با آنکه می دانم تو از روی خیرخواهی و شفقت چنین می گویی، اما من تصمیم خود را گرفته ام.(2) در منزل «صفاح» نیز پس از ملاقات با فرزدق و گزارش او به امام از اوضاع نامطمئنّ کوفه، حضرت سخن زیر را فرمود و سپس به حرکت خود ادامه داد:

اگر قضای الهی بر همان چه که دوست می داریم نازل شود، خدا را بر نعمت هایش سپاس می گوییم و از او برای ادای شکر، کمک می خواهیم و اگر تقدیر الهی میان ما و آنچه امید داریم مانع شد، پس کسی که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است.(3)

اینها همه نشان دهندۀ آن است که امام، خود را برانجام تکلیف مهیّا کرده بود، نتیجه هر چه که باشد، راضی بود. وقتی دو نفر از سوی والی مکّه برای او امان نامه آوردند تا از ادامۀ این سفر بازش دارند، حضرت فرمود: در خواب، پیامبر خدا را دیدم و به چیزی فرمان یافتم که در پی آن خواهم رفت، به زیانم باشد یا به سودم... «اُمِرْتُ فیٖها بِاَمْرٍ انَا ماضٍ لَهُ، عَلَیَّ کانَ اوْلیٖ»(4).

ص:92


1- (1) - تاریخ طبری، ج 4، ص 271.
2- (2) - همان، ص 288.
3- (3) - تاریخ طبری، ج 4، ص 290.
4- (4) - همان، ص 292.

این، همان تبعیّت از تکلیف است و احساس پیروزی در هر دو صورت. امام حسین علیه السلام فرموده است:

«اَرْجوُ انْ یَکوُنَ خَیْراً ما ارادَ اللّهُ بِنا، قُتِلْنا امْ ظَفِرْنا»(1)

امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم.

امام امّت بر اساس همین فرهنگ می فرمود:

ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است... ما در کشته شدن و کشتن پیروزیم.(2)

وقتی نامه های پیاپی مردم کوفه به امام حسین علیه السلام رسید و از او دعوت برای آمدن به کوفه کردند ووعدۀ نصرت و حمایت دادند، امام احساس تکلیف کرد که برود. هر چند می دانست مردم کوفه چگونه اند، ولی آن دعوتنامه هاو اعلام حمایت ها تکلیف آور بود. پس از برخورد با سپاه حرّ که راه را براو بستند، حضرت در ضمن خطبه ای به آنان فرمود:

آمدنم برای عذر آوردن به درگاه خدا ونزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آنکه نامه ها و فرستاده هایتان رسید که: نزد ما بیا که ما پیشوایی نداریم... اگر بر سر پیمان و سخن خویشید، که آمده ام، و اگر خوش ندارید و نمی خواهید، برمی گردم.(3)

این تعبیر، نشان دهندۀ عمل به تکلیف از سوی امام است. یاران او نیز همین گونه بودند و به خاطر انجام تکلیف الهی در راه نصرت او شهید

ص:93


1- (1) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 597.
2- (2) - صحیفه نور، ج 13، ص 65.
3- (3) - تاریخ طبری، ج 4، ص 303.

شدند. وقتی امام از آنان خواست که هر که می خواهد برود، سخن یاران او چنین بود: «به خدا سوگند هرگز از تو جدا نخواهیم شد و جانمان را فدای تو می کنیم و با خون گلو و رگ ها و دستانمان از تو حمایت می کنیم. اگر کشته هم شویم وفای به عهد کرده و تکلیفی را که بر عهدۀ ما بوده است انجام داده ایم: «فَاِذا نَحْنُ قُتِلْنا وَفَیْنا و قَضَیْنا ما عَلَینا»(1)

در تاریخ معاصر نیز، بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی (قدس سره) قیام ضدّطاغوتی خود را بر اساس تکلیف الهی آغاز کرد و در همۀ مراحل، جز به آنچه وظیفه بود، نیندیشید. چه فریاد و چه سکوت، چه زندان و تبعیدو چه درس و تالیف، چه جنگ و چه پذیرش قطعنامۀ صلح، همه وهمه بر اساس «عمل به تکلیف» بود و از این جهت در همۀ مرحله ای، سست و مأیوس نشد و از هدف خویش دست نکشید ویک لحظه هم از آنچه پیش آمد، پشیمان نگشت. تحلیل امام خمینی از نهضت عاشورا، حرکت بر مبنای «عمل به تکلیف» بود، حرکت مبارزاتی خود وی نیز بر چنین پایه ای استوار بود. نمونه هایی از جملات حضرت امام چنین است:

اینکه حضرت ابی عبدالله علیه السلام نهضت کرد و قیام کرد، باعددکم و در مقابل این برای اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم، نهی از منکر کنم.(2)

حضرت سیدالشهدا تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته

ص:94


1- (1) - تاریخ طبری، ج 4، ص 318.
2- (2) - صحیفه نور، ج 4، ص 16.

هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.(1)

لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد، تا اینکه این ملّت را اصلاح کند، تا اینکه این عَلَم یزید را بخواباند.(2)

آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفۀ خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم.(3)

ما که از سید الشهدا علیه السلام بالاتر نیستیم، آن وظیفه اش را عمل کرد، کشته هم شد.(4)

آن روزی که وجهۀ اسلام بخواهد درش خدشه وارد شود... اینجا بود که تکلیف اقتضا می کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند.(5)

پیام عاشورا برای همه مردم، به ویژه آنان که موقعیت ویژه دارند و برای دیگران خط دهنده و الگو هستند، «شناخت تکلیف» و «عمل یا تکلیف» است. اگر همۀ پیروان حق در زمان سیدالشهدا علیه السلام وظیفۀ خویش را می دانستند و مثل شهدای کربلا با جانبازی و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل می کردند، مسیر تاریخ به گونه ای دیگر ترسیم می شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو دیگری بود.

امروز نیز باید شکل های مختلف تکلیف را شناخت و نسبت به انجام آن متعبّد بود وپیروزی را در انجام وظیفه دانست. امام امّت بارها

ص:95


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 8، ص 12.
2- (2) - همان، ج 2، ص 208.
3- (3) - همان، ج 15، ص 55.
4- (4) - صحیفه نور، ج 6، ص 36.
5- (5) - همان، ج 7، ص 31.

می فرمود:

همۀ ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم، نه مأمور نتیجه.»(1)

این همان درسِ آموختهِ از عاشوراست.

امام امّت، حتی پذیرش تلخ قطعنامه 598 را تکلیف الهی خود خواند و فرمود:

شما را می شناسم، شما هم مرا می شناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرۀ خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده ام.(2)

غیرت

یکی ازخصلت های پسندیده، «غیرت» است. درلغت، غیرت به معنای آن است که سرشت و طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر موردعلاقه اش نفرت داشته باشد.(3)

در اصطلاح، آن است که کسی نسبت به ناموس خود وهمسر یا فرد مورد علاقه اش به حدّی اهتمام ورزد که به دیگری اجازه و تعرّض به حریم خویش ندهد. انسان غیور، نمی تواند تحمّل کند که دیگران با نگاه های ناپاک یاانگیزه های فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک شوند و

ص:96


1- (1) - کلمات قصار (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، ص 50.
2- (2) - صحیفه نور، ج 20، ص 241.
3- (3) - مجمع البحرین، واژۀ «غیر».

قصد سوء داشته باشند. غیرت ورزیدن، خُلقی ارزشمند و پسندیده است. «غیرت دینی» نیز سبب می شود که انسان از هر نوع سوءِ قصد وهجوم مخالفان به دین و ارزش های مقدّس و معتقدات دینی برآشوبد و عکس العمل نشان دهد و در دفع تعرّض بکوشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: غیرت از ایمان است؛ «اَلْغیٖرَةُ مِنَ الْاِیٖمانِ».(1)

غیرت، نشانۀ ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب می شود.

حضرت علی علیه السلام فرموده است: «ارزش انسان به قدر همّت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به اندازۀ پاکدامنی اوست و عفّت او به قدر غیرت اوست:

«... و عفته علی قدر غیرته»(2)

و خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست می دارد: «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الغَیُور»(3).

بنی هاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودندو برای عترت پیامبر حرمتی فوق العاده قائل بودند. جوانان بنی هاشم نیز پیوسته اهل بیت امام حسین علیهم السلام را در طول سفر به کربلا، محافظت می کردند. شب ها نیز با حراست این جوانان، بویژه قمر بنی هاشم، زنان حرم آسوده و بی هراس می خفتند. حسین بن علی علیه السلام در رجز حماسی خویش در روز عاشورا از جمله بر حمایت از ذرّیۀ پیامبر و خانواده پدرش تأکید می فرمود: «اَحْمیٖ

ص:97


1- (1) - من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
2- (2) - نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 47.
3- (3) - میزان الحکمة، ج 7، ص 357.

عِیالاتِ ابیٖ، امْضیٖ عَلی دیٖنِ النَّبیٖ».(1)

آن حضرت، روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان رابه گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه ها و تعرّض به زنان و کودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: «اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دیٖنٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا احْراراً فی دُنْیاکُمْ...»(2)، ای پیروان آل ابوسفیان، اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید... من با شما می جنگم و شما با من می جنگید، به زنان که نباید تعرّض کرد، تا وقتی من زنده ام، طغیان گرانتان را از تعرّض نسبت به حرم من باز دارید: «فَاْمنَعُوا عُتاتِکُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمیٖ ما دُمْتُ حَیّاً»(3)

از غیرت او بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانۀ سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند. غیرت دینی او و یارانش نیز زمینه ساز آن حماسۀ بزرگ شد. امام، کشته شدن را بر ننگ ذلّت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیّت او بود. یاران شهیدش هم شب عاشورا و در فرصتهای دیگر پای جان ابراز وفاداری تاکردند و غیرتشان اجازه نداد که امام و اهل بیت او را در صحرا و میان انبوه دشمن رها کنند وخود، در پی زندگی و

ص:98


1- (1) - بحار الانوار، ج 45، ص 49.
2- (2) - همان، ص 51.
3- (3) - همان. در وقعة الطّف، ص 252، با عبارتی دیگر بیان شده است. «اِمنَعوُا رَحْلی و أهْلی مِن طُغاتِکُمْ وجُهّالِکُمْ».

عافیت خویش روند. عباس، امان نامۀ دشمن را ردّ کرد، خودش تیغ ها و شمشیرهای دشمن را بر خواری و مذلّت ترجیح داد.

امّا فرومایگان، برای کشتن او و به خاطر رضای خاطر والی کوفه و یزید طاغوت، همدست شدند و پس از کشتن عاشورائیان، خانواده آنان را به اسارت بردند.

برآشفتنِ عبدالله عفیف ازدی در کوفه بر ضد ابن زیاد و اعتراض به اسیر گرفتن خانوادۀ حسین علیه السلام و عترت پیامبر، از غیرت او بود. اعتراض حضرت زینب به یزید در شام، که اهل بیت پیامبر را در معرض دید و تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده(1) ، ریشه در غیرت او داشت.

پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی» از کربلا می آموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را بعنوان «غیرت دینی» از حماسه آفرینان کربلا الهام می گیرند.

فتوّت و جوانمردی

مردانگی و جوانمردی، از خصلت های ارزشمندی است که انسان را به «اصول انسانی»، «شرافت»، «تعهّد و پیمان» و رعایت حال درماندگان پای بند می سازد. کسی که به حق وفادار بماند و از پستی و ستم گریزان باشد، از ضعیفان پشتیبانی کند، از خیانت و نیرنگ دوری گزیند، و به ظلم وحقارت و دنائت تن ندهد، اهل گذشت و ایثار و فداکاری باشد، «جوانمرد» است. «فتی» به جوانمرد گفته می شود و فتوّت، همان

ص:99


1- (1) - حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.

مردانگی است. در فرهنگ گذشته، به معنای عیّاری به کار می رفته که جنبۀ اجتماعی داشته و عیّاران گروهی بودند که به خنجر و سلاح مجهز بودند و از دیگران مال می گرفتند و از محلی به محلی می رفتند، در عین حال، جانب مردانگی و بلند نظری را نگه می داشتند و گاهی دفاع یک قسمت از شهر یا محله به عهدۀ آنان بود. به اهل محلّ دروغ نمی گفتند، تجاوز نمی کردند، اهل خیانت نبودند و به صفاتی همچون بخشش، آزادگی، شجاعت، مهمان نوازی، بزرگ منشی و وفای به عهد آراسته بودند.(1) اینان برای خود آداب و عادات و فرهنگ خاصّی داشتند.(2)

در فرهنگ دینی، «فتوت» به نوعی بذل و بخشش، نیکی به دیگران، گشاده رویی، عفاف و خویشتن داری، پرهیز از آزار دیگران، و دوری از دنائت و پستی تفسیر شده است.(3) حضرت علی علیه السلام فرموده است:

نظام فتوت و جوانمردی، تحمل لغزش های برادران و رسیدگی شایسته به همسایگان است.(4)

قرآن کریم از جوانان یکتاپرستی که در دوران حاکمیّت دقیانوس، از ظلم و شرک او گریختند و به غار پناه بردند (اصحاب کهف) با تعبیر «فتیه» (جوانمردان) یاد می کند.

یاران امام حسین علیه السلام زیباترین جلوه های جوانمردی و فتوّت را در حماسۀ عاشورا از خود نشان دادند، چه با حمایتشان از حق، چه با جانبازی در رکاب امام تا شهادت، چه در برخورد انسانی با دیگران، حتی

ص:100


1- (1) - لغت نامه، دهخدا، واژه فتوت.
2- (2) - «فتوت نامه»، از ملاحسین واعظ کاشفی به آداب و رسوم جوانمردان پرداخته است.
3- (3) - میزان الحکمه، ج 7، ص 398.
4- (4) - نظام الفتوة احتمال عثرات الاخوان و حسن تعهد الجیران (غررالحکم).

دشمنان. ابا عبدالله الحسین علیه السلام، خود مظهر اعلای فتوّت بود. وی از یارانِ شهیدش و جوانمردانی از آل محمد صلی الله علیه و آله که روز عاشورا به شهادت رسیدند، با همین عنوان یاد می کند.(1) و از زندگی پس از شهادت آن عزیزانِ به خون آرمیده، احساس دلتنگی می کند. به نقل تواریخ، حتی سر مطهّر امام حسین بر فراز نی، آیاتی از سوره کهف تلاوت کرد و از ایمان آن جوانمردان (فتیه) یاد نمود.(2)

عمل مسلم بن عقیل، درخانۀ هانی مبنی بر ترور نکردن ابن زیاد را نیز می توان از جوانمردی مسلم دانست

هانی هم به نوبۀ خود جوانمرد بود. وقتی او را به اتّهام پنهان کردن مسلم در خانه اش دستگیر کرده به دارالاماره بردند، ابن زیاد از او می خواست که مسلم را تحویل دهد. اما هانی این را نامردی می دانست، در پاسخ آنان گفت:

«به خدا قسم هرگز او را نخواهم آورد. آیا مهمان خودم را بیاورم و تحویل بدهم که او را بکشی؟ به خدا قسم سوگند اگر تنهای تنها وبدون یاور هم باشم او را تحویل نخواهم داد، تا در راه او کشته شوم!»(3)

در مسیر راه کوفه، وقتی امام حسین علیه السلام با سپاه حرّ برخورد کرد و آنان راه را بر کاروان حسینی بستند، زهیر بن قین به امام پیشنهاد کرد که اینان گروهی اندکند و ما می توانیم آنان را از بین ببریم وجنگ با اینها آسان تر از

ص:101


1- (1) - ثم انی قد سئِمْتُ الحیوة بعد قتل الاحبّة و قتل هولاء الفتیة من آل محمد (موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 482).
2- (2) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 61. (آیه 13 کهف).
3- (3) - وقعة الطّف، ص 119.

نبرد با گروه هایی است که بعداً می آیند. امام فرمود: «ما کُنْتُ لِأبْدأَهُمْ بِالْقِتالِ»(1)، من شروع به جنگ نمی کنم. این یک گوشه از مردانگی امام است. صحنۀ دیگر، آب دادن به سپاه تشنۀ حرّ بود که از راه رسیده بودند.

سّید الشهداء علیه السلام دستور داد همه آن لشکر هزار نفری را حتّی اسب هایشان را سیراب کنند! یکی از آنان که دیرتر رسیده و تشنه تر و بی رمق تر بود، امام به دست خود او و اسبش را سیراب کرد.(2) روز عاشورا، همین حرّ، وقتی تصمیم گرفت به یاران امام بپیوندد، توبه کنان نزد امام آمد. امیدی نداشت که امام از گذشتۀ او بگذرد، ولی جوانمردی امام او را پذیرا شد و توبه اش قبول گشت.(3) مردانگی و وفای اباالفضل نیز در کنار نهر علقمه جلوه کرد. وقتی تشنه کام وارد فرات شد و خواست آب بنوشد با یادآوری عطش برادر و کودکان خیمه ها، آب ننوشید و لب تشنه از شریعۀ فرات بیرون آمد.(4)

زندگی و مرگ و پیکار و شهادت حسین بن علی علیه السلام همه مردانه بود و از روی کرامت و بزرگواری. در زیارتنامۀ آن حضرت آمده است که:

«کریمانه جنگید و مظلومانه به شهادت رسید.»(5)

همۀ یاران امام نیز که در صحنۀ دفاع از حجت خدا و دین الهی تا پای جان ماندند و صحنه و میدان را رها نکردند و به امام خویش پشت نکردند و بر سر عهد و پیمان خود ماندند، جوانمردان فتوت پیشه ای بودند که

ص:102


1- (1) - ارشاد، مفید، ج 2، ص 82. (چاپ کنگره شیخ مفید).
2- (2) - حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 74.
3- (3) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 603.
4- (4) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 472.
5- (5) - فقد قاتل کریما و قتل مظلوماً (مفاتیح الجنان، اعمال حرم مطهر امام الحسین، عمل چهارم).

مردانگی را در مکتب اهل بیت آموخته بودند.

وقتی شمر برای حضرت اباالفضل امان نامه آورد، وی امانِ او را ردّ کرد و شمر را لعنت نمود و فرمود: برای ما امان نامه می آوری در حالی که پسر پیامبر، امان و امنیّت ندارد؟!(1)

پای بندی عاشوراییان به اصول انسانی و حمایت از مظلوم و بی تفاوت نبودن در برابر جنایت و ستم و یاری رساندن به بی پناهان، از آنان چهره هایی درخشان و ماندگار پدید آورده است که در نسل های بعد هم دلیران و آزادگان، رسم جوانمردی را از آنان آموختند.

مواسات

یکی از زیباترین خصلت های معاشرتی مواسات است؛ یعنی غمخواری و همدردی و یاری کردن دیگران. از ریشۀ «اسوه» است یعنی «دیگری را در مال و جان، همچون خود دیدن و دانستن، یادیگری را بر خود مقدم قرار دادن، به دوستان وبرادران دینی یاری و کمک مالی و جانی رساندن، غمخواری کردن کسی را به مال خود، برابر گردانیدن او را با خویش؛... شرکت دادن دیگری در کفاف رزق و معاش خویش؛...

شخص در مورد جلب منافع و دفع مضارّ دیگران را همچون خود بشناسد . و ایثار آن است که آدمی دیگران را در دو مورد بالا برخود مقدم بدارد.»(2)

با نمونه های نقل شده از لغت، اجمالاً مفهوم این خصلت روشن می شود.

انسان «مُواسی» کسی است که با دیگران همدردی و همراهی دارد و خود را

ص:103


1- (1) - وقعة الطّف، ص 190.
2- (2) - با استفاده از لغتنامه دهخدا، به نقل از: ناظم الأطبا، منتهی الأرب، التعریفات جرجانی.

در رنج و غم دیگران شریک می داند و با مال و جان، از آنها دفاع می کند و میان خود و دیگران فرقی نمی گذارد.

این صفت نیکو، در روایات اسلامی بسیار ستوده شده است و در کنار نماز اول وقت از اهمیّت برخوردار است و به فرمودۀ پیامبر، «مُواساةُ الْاَخِ فِی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» یکی از سه عمل برتر محسوب شده است؛(1) یعنی با برادر دینی به خاطر خدا مواسات کردن. در حدیثی از امام صادق علیه السلام یکی از معیارهای آزمون شیعه بودن اشخاص، و نیز وسیلۀ تقرّب به خدا، مواسات با برادران دینی است «تَقَرَّبُوا الَی اللّهِ تَعالی بِمُواسفاةِ اخْوانِکُمْ»(2).

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز مواسات با برادر دینی را موجب افزایش رزق و روزی می داند.(3) امام صادق علیه السلام دعای انسان اهل مواسات را مستجاب می شمارد.(4) در حدیث دیگری در مورد جان دادنِ راحت و دلپسندِ مؤمن می فرماید: این ویژگی برای کسانی است که نسبت به برادران دینی خویش «مواسی» باشند.(5)

در حماسه آفرینان عاشورا، این خصلت برجسته به وضوح دیده می شود و در مرحلۀ بالاتر به «ایثار» می رسد. یاران امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به یکدیگر این حالت را داشتند و از بذل هیچ چیز مضایقه نداشتند و به این مواسات، افتخار می کردند.

سیدالشهدا علیه السلام در راه کربلا پس از برخورد با سپاه حرّ و گفت گوهای

ص:104


1- (1) - سفینة البحار، ج 1 ص 23.
2- (2) - همان.
3- (3) - بحار الانوار، ج 71، ص 395، حدیث 22.
4- (4) - همان، ص 396، حدیث 23.
5- (5) - همان، ص 398، حدیث 30.

مفصل، سرودۀ شاعری را بر زبان آورد که مضمونش چنین است:

من به راه خود می روم. مرگ، برای جوانمردی که نیّت خیر کند و جهاد کند و با مردان صالح، مواساتِ به جان داشته باشد، هیچ عار و ننگ نیست.(1)

در شبی از شب های محرم نیز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خویش، ضمن بیان این سخن که هر که می خواهد بر گردد از تاریکی شب استفاده کند، فرمود: هر کس می رود برود ولی هر کس با ما، با جانش مواسات داشته باشد، فردای قیامت در بهشت با ما خواهد بود و از خشم الهی خواهد رست: «مَنْ واسانا بِنَفْسِهِ کانَ مَعَنا غَداً فِی الْجَنانِ نَجِیّاً مِنْ غَضَبِ الرَّحْمانِ»(2).

حرّ نیز وقتی توبه کرد و نزد امام آمد، با این حالت آمد که جان خود را فدای امام کند: «مُواسِیاً لَکَ بِنَفْسیٖ»(3) و چنان نیز کرد. وقتی امام حسین علیه السلام به بالین حرّ شهید رسید و سر او را به دامن گرفت و حرّیت او را ستود، با تمثّل به اشعاری مقام مساوات او را بر زبان آورد:

«وَ نِعْمَ الْحُرُّ اذْ واسی حُسَیْنا وَ جادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ الصَّباحِ»(4).

در کوفه وقتی از هانی بن عروه می خواهند که مسلم را که در خانۀ او پنهان شده است تحویل دهد، می گوید: «به خدا قسم اگر تک و تنها بمانم و هیچ یاوری نداشته باشم، او را تسلیم نمی کنم تا آنکه در راه او کشته

ص:105


1- (1) - سأمضی و ما بالموت عار علی الفتی... (بحار الانوار، ج 45، ص 238).
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 399.
3- (3) - همان، ص 438.
4- (4) - همان، ص 440.

شوم!»(1)

مسلم بن عقیل وقتی دستگیر می شود و در دارالاماره با او بدرفتاری کرده وتصمیم می گیرند او را بکشند، می گرید وقتی علت می پرسند و بر گریستن ملامتش می کنند، می گوید: من برای خودم گریه نمی کنم، گریه ام برای حسین بن علی علیه السلام و خانواده اوست که به سوی این شهر می آیند.(2)

نافع بن هلال وقتی در کربلا دسترسی به آب پیدا می کند، به خاطر تشنگی امام حسین علیه السلام و اصحاب او حتی یک قطره هم آب نمی نوشد.(3)

یکی از زیباترین جلوه های مواسات - بلکه ایثارگری - صحنه ای است که میان بنی هاشم و دیگر یاران امام حسین علیه السلام پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیشمرگ گروه دیگر شوند. به نقل حضرت زینب، امام در یکی از خیمه ها برای بنی هاشم سخن می گفت. در پایان از حاضران پرسید: فردا صبح چه می کنید؟ همه گفتند: هر چه تو دستور دهی.

عباس علیه السلام گفت:

اینان (اصحاب دیگر) غریبه اند. بار سنگین را باید اهلش بردارد. فردا صبح، شما نخستین گروهی باشید که به میدان می روید. ما پیش از آنان به استقبال مرگ می رویم تا مردم نگویند، اصحاب را جلوفرستادند، وقتی آنها کشته شدند خودشان شمشیر کشیدند....

بنی هاشم برخاسته شمشیرها را کشیدند و به عباس علیه السلام گفتند: «ما با

ص:106


1- (1) - وقعة الطّف، ص 119.
2- (2) - همان، ص 135.
3- (3) - همان، ص 191.

توهم عقیده ایم.»

زینب علیها السلام گوید: چون تصمیم استوار این جمع را دیدم دلم آرام گرفت ولی اشک در چشمانم آمد. خواستم به خیمۀ برادرم حسین علیه السلام رفته بازگو کنم که از خیمۀ حبیب بن مظاهر همهمه ای شنیدم. رفتم و از پشت خیمه گوش کردم، دیدم اصحاب هم مثل بنی هاشم حلقه وار دور حبیب جمع شده اند. حبیب می گوید: «یاران! برای چه به این جا آمده اید، سخنتان را واضح بگویید.»

گفتند: «آمده ایم تا غریب فاطمه را یاری کنیم.»

گفت: «چرا همسرانتان را طلاق داده اید؟»

گفتند: «به همان دلیل.»

حبیب گفت: «صبح که شود، چه خواهید کرد؟»

گفتند: «جز به سخن تو رفتار نخواهیم کرد.»

گفت: «صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان می روید. ما زودتر به مبارزه می پردازیم، مبادا یکی از بنی هاشم خون آلود شود در حالی که هنوز جانی در بدن و خونی در رگ داریم! تا مردم نگویند، سروران خویش را به جنگ فرستادند و از فداکاری مضایقه کردند».

همه با شمشیرهای آخته گفتند: «ما با تو هم عقیده ایم.»

زینب کبری باز هم از تصمیم استوار آنان بر یاری حسین علیه السلام شاد گشت، اما باز هم اشک در چشمش حلقه زد...(1).

در ادامۀ نقل پیشین آمده است که چون امام حسین علیه السلام به یاران بنی اسدی خود فرموده بود که چون خانوادۀ من اسیر خواهند شد، شما زنان خود را به میان قبیله خود ببرید، یکی از آنان خواست همسر خود را

ص:107


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 409، به نقل از معالی السبطین.

ببرد. امّا همسرش حاضر نشد و به شوهر خود گفت: «دربارۀ ما انصاف نکردی! آیا دختران رسول خدا اسیر شوند و من آسوده و بی خطر بمانم؟ شما اگر نسبت به مردان مواسات دارید، ماهم نسبت به زنان مواسات می کنیم.» آن مرد، گریان نزد امام آمد و گفت که همسرم نیز می خواهد مواسات نشان بدهد، امام دعایش کرد.

اینگونه یاران او نسبت به حضرت مواسی بودند. پس ازشهادت بیشتر یاران، دو تن از جوانان غِفاری چون دیدند قدرت دفاع از جان امام و جلوگیری از کشته شدن او را ندارند، خدمت امام آمده اذن گرفتند که پیش از او به میدان روند و شهید شوند. امام به آن دو فرمود: خدا بهترین پاداش نیک به شما دهد که اینگونه حاضر به یاری و مواسات من، و آمادۀ فدا کردن جانید.(1)

زهیر بن قین، وقتی به جبهۀ حسین علیه السلام پیوست، نسبت به این تغییر موضع وقتی از او پرسیدند، گفت:

تصمیم گرفتم که در حزب و گروه امام حسین علیه السلام باشم و جانم را فدای او کنم، تا پاسدار حقّ خدا و رسول باشم (حقّی) که شما آن را تباه ساخته اید.(2)

عابس بن ابی شبیب در کربلا خطاب به سید الشهدا علیه السلام گفت:

اگر می توانستم به چیزی عزیزتر از خون و جانم از تو دفاع می کردم تا کشته نشوی، آن کار رامی کردم. (3)

ص:108


1- (1) - بحار الانوار، ج 45، ص 29.
2- (2) - وقعة الطّف، ص 195.
3- (3) - وقعة الطّف، ص 237.

وقتی امام، مجروح بر زمین کربلا افتاده بود و سپاه دشمن دور او را گرفته بودند، عبدالله بن حسن علیه السلام، در کنار عمویش شاهد این صحنه بود. ابجر بن کعب شمشیر فرود آورد که امام را بکشد، عبدالله دست خود را حایل کرد، ولی دستش قطع شد. سپس در آغوش عمویش حسین علیه السلام بود که حرمله او را با تیری به شهادت رساند.(1)

اینها نمونه های روشنی از مواسات به جان در صحنۀ عاشورا و نهضت کربلا است که اوج اخوّت دینی و ادای حق برادری را می رساند.

عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب، گرچه به دلایلی خود در کربلا نبود، اما دو پسرش را همراه زینب فرستاد و هر دو فدای امام شدند.

بعدها خود جعفر از این واقعه چنین یاد می کرد:

هر چند خودم نتوانستم با دستانم حقّ مواسات دربارۀ حسین، انجام دهم، ولی دو فرزندم مواسات کردند. آن دو در رکاب برادرم و پسر عمویم کشته شدند، در حالی که نسبت به او مواسات و در کنار او صبر و مقاومت کردند.(2)

در کوفه وقتی امام سجاد علیه السلام سخنان پرشوری علیه ستم ابن زیاد فرمود، عبیدالله بن زیاد دستور داد تا او را بکشند. در این جا هم عمه اش زینب کبری جان خود را سپر بلا کرد و جلّاد را به خدا سوگند داد که: «اگر می خواهی او را بکشی، اوّل مرا به قتل برسان!»(3)

از این نمونه های تاریخی در بحث از «ایثار» هم می توان دید. سراسر

ص:109


1- (1) بحار الأنوار، ج 45، ص 53
2- (2) - وقعة الطّف، ص 274.
3- (3) - همان، ص 263.

صحنه های این حماسه، پراز این گونه ایثار ها و مواسات هاست.

اوج این مواسات را حضرت اباالفضل علیه السلام از خود نشان داد: هم با لب تشنه وارد فرات شد و بی آنکه آب بنوشد، بیرون آمد، هم برای سیراب کردن کودکان امام وتشنگان حرم به شریعۀ فرات رفت و در همین راه هم به شهادت رسید و برادری بود که فدایی برادر خود بود. از این خصلت برجسته و جوانمردانه، در زیارتنامه های او نیز یاد شده است: «فَلَنِعَمِ الْاَخُ الْمُواسٖیٖ»(1) ، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الْعَبْدُ الصّالحُ وَالصِّدّیٖقُ الْمُواسیٖ، أَشْهَدُ انَّکَ آمَنْتَ بِاللّهِ وَ نَصَرْتَ ابْنَ رَسُولِ اللّهِ وَ دَعَوْتَ الی سَبیٖلِ اللّهِ وَ واسَیْتَ بِنَفْسِکَ»،(2) که هم تعبیر «برادر مواسی»، هم «صدّیق مواسی» دربارۀ او به کار رفته و هم شهادت به ایمان، نصرت، دعوت به راه خدا ومواسات با جان دربارۀ آن حضرت مطرح است.

این روح تعاون و غمخواری و اخوّت راستین، پیام همۀ شهدای عاشورا است، و همین خصلت، سبب می شود که پیروان این مکتب، با همۀ مسلمانان جهان، از هر نژاد وملیّت و زبان، احساس برادری کنند ودر غم ها وگرفتاری هایشان همدردی نشان دهند و در صورت توان به یاری آنان بشتابند تا مسلمانان مبارز در جبهۀ نبرد بااستکبار و صهیونیسم و قدرت های وابسته به کفر جهانی، احساس تنهایی نکنند.

مواسات دینی، تضمینی بر دلگرمی مجاهدان راه خداست، تا در سنگر جهاد علیه کفر و ستم، تنها نمانند.

ص:110


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس علیه السلام، ص 436.
2- (2) - همان، زیارت امام حسین در عید فطر قربان، ص 448.

وفا

وفا، پای بندی به عهد و پیمانی است که با کسی می بندیم. نشانۀ صداقت و ایمان انسان و مردانگی و فتوّت اوست. وفا، هم نسبت به پیمان هایی است که با خدا می بندیم، هم آنچه با دوستان قول و قرار می گذاریم، هم عهدی که با دشمن می بندیم، هم تعهّدی که به صورت نذر بر عهدۀ خویش می گذاریم، هم پیمان و بیعتی که با امام و ولیّ امر می بندیم.

وفای به عهد در همۀ این موارد، واجب است ونقض عهد و زیر پا گذاشتن پیمان و بی وفایی نسبت به بیعت و قرار دوستی و حقوق برادری نشان ضعف ایمان و از بدترین خصلتهاست. خداوند وفای به عهد را لازم شمرده است و از عهد، بازخواست خواهد کرد: «اَوْفُوا بِالْعَهْدِ انَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُولاً»(1).

در آیات قرآن، به ستایش خداوند از کسانی که صادق الوعد و وفادار بودند مثل حضرت اسماعیل، و به نکوهش الهی از اشخاص و اقوامی که نقض عهد و پیمان شکنی کردند، بر می خوریم. حضرت علی علیه السلام هم «وفا» را جزء گرامی ترین خصلت ها شمرده است: «اَشْرَفُ الْخَلائِقِ الْوَفاءُ»(2) و در سخنی دیگر، وفای به عهد را از نشانه های ایمان دانسته است: «مِنْ دَلائِلِ الأیٖمانِ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ».(3)

با این مقدّمه، وقتی به صحنۀ عاشورا می نگریم، در یک طرف مظاهر برجسته ای از وفا را می بینیم و در سوی دیگر، نمونه های زشتی از عهد

ص:111


1- (1) - اسراء، آیه 34.
2- (2) - میزان الحکمه، ج 10 ص 602.
3- (3) - همان، ص 603.

شکنی و بی وفایی و نقض پیمان و بیعت و زیر پاگذاشتنِ تعهّدات را.

حتی از نقاط ضعفی که امام حسین علیه السلام برای معاویه بر می شمرد آن است که وی به هیچ یک از تعهّداتی که نسبت به امام حسن مجتبی و سید الشهدا علیهما السلام داشته است، وفا نکرد.(1)

از نقاظ ضعف مهمّ کوفیان نیز بی وفایی بود، چه بیعتی که با مسلم بن عقیل کردند و قول یاری دادند و تنهایش گذاشتند، چه نامه هایی که به امام حسین علیه السلام نوشته، وعدۀ نصرت و یاری دادند، ولی در وقت لازم، نه تنها به یاری امام برنخاستند، بلکه در صف دشمنان او قرار گرفتند و آن نامه ها و عهدها و امضاهای خود را زیر پا گذاشتند.

امام حسین علیه السلام در منزل بیضه، در سخنی که با لشکریان حرّ داشت، ضمن یادآوری نامه نگاری ها و بیعتی که برای حمایت و یاری بسته بودند، می فرماید:

اگر اهل وفا به پیمان نیستید و عهد خویش را شکسته اید و بیعت مرا از گردن خود کنار نهاده اید، به جانم سوگند، این روش از شما کوفیان چندان ناشناخته و شگفت نیست، با پدرم، با برادرم و با پسر عمویم مسلم بن عقیل نیز همین کار را کردید...(2)

در روز عاشورا نیز در خطابه ای پرشور و انتقاد آمیز، از بیعت و بیعت شکنی، از عهد و بی وفایی آنان یاد می کند و بر آن همه سست رأیی ونامردی و زیر پا نهادن تعهّدات، ملامتشان می کند. (3)

ص:112


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 278.
2- (2) - همان، ص 361 به نقل از تاریخ طبری و کامل ابن اثیر.
3- (3) - بحار الانوار، ج 45 ص 8، مناقب ابن شهرآشوب، ج 4 ص 110 ومنابع بسیار دیگر.

در مقابل این غدر و بی وفایی، خود امام حسین علیه السلام اهل وفا بود، یارانش تا پای جان وفاداری نشان دادند وبه بیعت و تعهّد نصرتی که با امام خویش بسته بودند، پایدار ماندند. مقام صدق وفای آن حضرت و یاران شهیدش، در روایات وزیارتنامه ها نیز مطرح شده است. به گوشه ای از آنها اشاره می شود:

شب عاشورا، سید الشهدا وقتی بااصحاب خود صحبت می کند، وفای آنان را می ستاید:

«فَاِنّیٖ لا اعْلَمُ اصْحاباً اوْفی وَ لا خَیْراً مِنْ اصْحابٖی...»(1)

من باوفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی را نمی شناسم.

روز عاشورا، وقتی بر بالین مسلم بن عوسجه می آید، این آیه را می خواند:

«فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیٖلاً»(2)

مردانی که بر عهد خویش با خدا صادق بودند، برخی شان به عهد وفا کرده و جان باختند، برخی هم منتظرند و عهد و پیمان را هیچ دگرگون نساخته اند.

وقتی حبیب بن مظاهر کنار مسلم آمد، به او بشارت بهشت داد. مسلم بن عوسجه در همان حال و در دم آخر به حبیب توصیه کرد که: «سفارش می کنم که از این مرد - اشاره به امام حسین - دست برنداری و در راه او کشته شوی...» وجان باخت. (3)

ص:113


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 395.
2- (2) - احزاب، آیه 23.
3- (3) - مقتل خوارزمی، ج 2 ص 15، لهوف، ص 46.

آیۀ فوق را امام حسین علیه السلام بارها در این سفر، به یاد یارانی که در وفای به پیمان شهید شدند تلاوت می کرد و وفاداری آنان را می ستود. وقتی هنگام آمدن به طرف کربلا، خبر شهادتِ قیس بن مسهّر راهم شنید، این آیه را خواند.

عباس بن علی و برادرانش، وفا نشان دادند و امان نامۀ دشمن را نپذیرفتند و در رکاب امام، به شهادت رسیدند.

یاران امام، با آنکه امام بیعت خویش را از آنان برداشت، ولی به مقتضای وفا، در صحنه ماندند و عهد نشکستند. شهدای کربلا جان بازی در رکاب آن حضرت را وفای به عهد می دانستند و امضای خون بر پیمان خویش می زدند.

عمرو بن قرظه، روز عاشورا خود را در برابر شمشیرها و تیرهای دشمن قرار می داد تا به امام آسیبی نرسد. آن قدر جراحت برداشت که بی تاب شد. رو به امام حسین علیه السلام کرد و پرسید: ای پسر پیامبر! آیا وفا کردم؟ فرمود: آری، تو در بهشت پیش رویِ منی و زودتر به بهشت می روی، سلام مرا به پیامبر برسان.(1)

در زیارت امام حسین علیه السلام خطاب به آن حضرت می گوییم:

«اَشْهَدُ انَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللّهِ وَجاهَدْتَ فیٖ سَبیٖلِهِ حَتّی أَتاکَ الْیَقیٖنُ»(2)

شهادت می دهم که تو به عهد خدا وفا کردی و تا رسیدن به یقین (و شهادت) در راه او جهاد کردی.

و نیز می گوییم:

ص:114


1- (1) - اعیان الشیعه، ج 1 ص 605.
2- (2) - مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.

«اَشْهَدُ انَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ وَفَیْتَ وَ اوْفَیْتَ وَ جاهَدْتَ فیٖ سَبیٖلِ اللّهِ»(1)

که اشاره به ابلاغ پیام و انجام نصیحت و وفای کامل و جهاد در راه خدا دارد.

در زیارت حضرت مسلم بن عقیل می خوانیم:

«وَاَشْهَدُ انَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللّهِ»(2) که اشاره به عهد با خدا است و جان باختن در راه یاری حجت خدا.

و در زیارت عباس بن علی می گوییم:

«اَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلیٖمِ وَالتَّصْدیٖقِ وَ الْوَفاءِ وَ النَّصیٖحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیّ...»(3)

که گواهی به اطاعت و تسلیم و تصدیق و وفا و خیرخواهی حضرت اباالفضل نسبت به فرزند پیامبر است و در همین زیارت، از خدا پاداش کامل تر کسانی را که به بیعت خویش وفا کرده و دعوت امام را پذیرفته و در اطاعت ولیّ امر بوده اند، برای حضرت عباس مسألت می کنیم. این فداکاری های خونین و همراه با شهادت، همان عهدی بود که شب عاشورا با حجّت خدا بستند وخطاب به امام حسین علیه السلام گفتند: به خدا سوگند هرگز از تو جدا نمی شویم، جانمان فدای جانت! با حنجرها و حلقوم ها و دست ها و چهره های خونین خویش از تو حمایت می کنیم، هر گاه کشته شدیم، به عهد خویش و آنچه بر عهدۀ ماست، وفا کرده ایم:

«... فَاِذا نَحْنُ قُتِلْنا، کُنّا وَفَیْنا وَ قَضَیْنا ما عَلینا»(4)

پیام وفا، از عاشورا به وارثان این راه رسید است، به عهدی که با خدا و

ص:115


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارات مطلقه امام حسین، ص 423.
2- (2) - همان، زیارت مسلم بن عقیل، ص 402.
3- (3) - همان، زیارت حضرت عباس، ص 434.
4- (4) - وقعة الطّف، ص 199.

خون شهیدان می بندند و بیعتی که با رهبری و مقام ولایت دارند، تا آخر عمر، وفادار می مانند و سختی های راه و جاذبه های دنیوی و سستی های همراهان، عاشوراییان را هرگز از تداوم راه باز نمی دارد.

هر پیشوا و رهبری هم نیازمند یارانی باوفا است تا به اتکاء حمایت و صدق و وفایشان یک حرکت انقلابی و مبارزاتی را رهبری کند و به اهداف مورد نظر برساند.

ص:116

پیام های زندگی حقیقی

اشاره

پیام های زندگی حقیقی (تبیین)

مفهوم زندگی

عقیده و زندگی

انتخاب

زندگی، صحنۀ آزمون

ملّت زنده و مرده

فریادرسی

پیروزی و شکست

زندگی های بی مرگ

شرافتِ شهادت

شهادت طلبی

دنیا خواب است و آخرت بیداری

ص:117

پیام های زندگی حقیقی (تبیین)

اشاره

عاشورا، جلوه ای از «عمق حیات» و «جوهر زندگی» است. زندگی تنها نفس کشیدن و زنده بودن نیست و در محدودۀ «دنیا» هم خلاصه نمی شود.

شناخت جوهرۀ ناب زندگی انسانی در سایۀ عاشورا است. اینکه:

«حیات طیبه» چیست؟ حیات ابدی با چیست؟ گذر از مرحلۀ «مرگ» و رسیدن به «خلود» چگونه به دست می آید؟ سعادت، عزّت، شخصیّت، حیات، عمر حقیقی، پیروزی در چیست و به چیست؟ حیات و مرگ فردی و اجتماعی را با چه معیاری می توان شناخت؟ «عقیده» و «ایمان» در جهت گیری و شکل گیری تلاش های انسان چه نقشی دارد؟ مرز میان «حیات انسانی» و «حیات حیوانی» چیست؟ و امثال این گونه پرسش ها، در «عاشورا» جواب می یابد و پیام عاشورا داشتن و یافتن حیاتی برتر در سایۀ جهاد و شهادت و فنا در راه خدا و حق و عقیدۀ الهی است، تا زندگی ها از پوچی و کم محتوایی نجات یابد.

از مهم ترین سؤال های زندگی که انسان های متعهد و هوشمند را به خود مشغول ساخته است، این است که «چگونه باید زیست؟». جواب این سؤال وقتی روشن می گردد که انسان پاسخی برای این سؤال که «چرا زندگی می کنیم؟» یافته باشد. در واقع، چرایی زندگی است که به چگونگیِ آن جهت می بخشد. آنان هم که به یک زندگی حقیر و حیوانی

ص:118

بسنده می کنند و به درک های متعالی تر از زندگی نمی رسند و افق های دوردست تری را در نظر ندارند، ریشۀ این حقارت نفس و زندگی شان در آن است که «فلسفۀ حیات» را نشناخته اند و آن را در محدودۀ ولادت تا مرگ، آنها هم تنها از بعد مادی خلاصه می بینند.

مفهوم زندگی

عمر اصلی انسان، با عمل های شایسته ای سنجیده می شود که انجام داده است، نه با سال هایی که سپری کرده است. عمر عملی، نه عمر زمانی. آنچه از سرمایۀ این دنیا برای آبادی آخرت صرف شود، همان میزان عمر حقیقی انسان است.

شناخت دنیا، به بصیرت عملی انسان نیز در زندگی می افزاید. آنکه برای دنیای ناپایدار می کوشد، بازنده است. آن که برای آخرت پایدار تلاش می کند، برنده است. حسین بن علی علیه السلام دنیا را همچون ته ماندۀ ظرفی که دیگران از آن نوشیده اند، یا باقی ماندۀ چراگاهی که پیشینیان از آن چریده اند می داند که خیری در آن نیست و در معرض زوال و دگرگونی است. این سخن را هنگام عزیمت به کربلا می فرماید:

«اِنَّ هذِهِ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ ادْبَرَ مَعْرُوفُها فَلَمْ یَبْقَ مِنْها الاّ صُبابَةَ کَصُبابَةُ الْاِناءِ وَ خَسیٖسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَی الْوَبیٖلِ...»(1)

با این دیدگاه، شوق آخرت پیدا می کند و زندگی دنیا را زیر سلطۀ

ص:119


1- (1) - تحف العقول، ص 245.

جباران و ستمگران مایۀ دلتنگی و شومی شمرده، آن را «بَرَمْ» می داند «وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمیٖنَ الاّ بَرَماً» همان زندگی تلخ و ناگوار و منحطی که کوردلان و دنیا پرستان، آن را شیرین می یابند و برای ادامه اش تن به هر خفّت و خواری و زبونی می دهند. اما زندگی در نظر اولیاء خدا که در عاشورا هم جلوۀ اعظم آن رخ نمود، جهاد در راه عقیده و مرگ در راه عزت و شرف و شهادت در راه خدا است. اینان به لحاظ درک والاتری ازحیات، زندگی ذلیلانه را بَرَم و مایۀ شکنجه و عذاب و غیر قابل تحمّل می دانند.

عقیده و زندگی

زندگی در صورتی جلوه ای از کمال و حقیقت دارد که بر اساس معتقدات راستین و صحیح باشد. بعضی عقیدۀ صحیحی ندارند، برخی هم عقاید ناب و صحیح را در زندگی خویش دخالت نمی دهند و بر خلافت باورهای خویش عمل می کنند. و این یا ریشه در نفاق دارد، یا در ضعف نفس و نداشتن اراده.

در عاشورا، آنچه در جبهۀ امام حسین علیه السلام دیده می شد، تأثیر گذاری عقیده در عمل آنان بود. اگر به خدای یگانه عقیده داشتند، رضای او را حتی با شهادت، می جستند. اگر به معاد باور داشتند، به سعادت اخروی می اندیشیدند، هرچند در دنیا خودشان کشته شوند و خانواده هایشان به اسارت گرفته شود.

در نقطۀ مقابل، تلوّن مزاج و رنگ عوض کردن و پیمان شکستن و به جنگ امام حق آمدن که در جبهه کوفیان دیده می شد، نتیجۀ ضعف عقیده یا قوّت دنیاطلبی آنان بود.

ص:120

البته بعضی هم جاهلانه و متعصّبانه بر باورهای نادرستِ خود پای می فشارند و در آن راه، حتی کشته هم می شوند اما آنچه ارزشمند است، جهاد و مبارزه در راه عقاید حق و باورهای صحیح است و جملۀ معروفِ «ان الحیاة عقیدة و جهاد» نیز در صورتی پذیرفتنی است که عقیده، حق و صحیح باشد تا کمال زندگی هم جهاد در راه آن باشد.(1)

انتخاب

سرشت انسان همراه با نیروی انتخاب و اختیار است. در راه حق و باطل، خیر و شرّ نیز از سوی خداوند روشن شده است و گزینش راهی که به سعادت می انجامد یا به شقاوت، بر عهدۀ انسان نهاده شده(2) و این قدرت که «امانت الهی» است، مورد سؤال نیز قرار خواهد گرفت. در واقع، شخصیت فردی و اجتماعی هرکس و سعادت و شقاوت او و بهشت و دوزخ وی، در گرو انتخابی است که در زندگی دارد و هرلحظه و هر روز، انسان در مسیر یک آزمون الهی است، تا از راه های گوناگون کدام را برگزیند و از دعوت و ندایِ «عقل» و «نفس» و جاذبۀ «دنیا» و «آخرت» و کشش های «خدایی» یا «نفسانی» به کدام یک، پاسخ مثبت دهد.

در مقابل دعوت انبیای الهی نیز، انسان ها از «ایمان» و «کفر» و

ص:121


1- (1) - انتساب این جمله به امام حسین علیه السلام مأخذی ندارد. به گفتۀ برخی، این جمله مصرعی از شعرِ «احمد شوقی» است: قِف دونَ رَأْیَکَ فی الحیاة مجاهداًانّ الحیاة عقیدة و جهاددر این زمینه ر. ک: مقالۀ «پژوهشی دربارۀ شعار معروف «ان الحیاة عقیدة و جهاد» در «چشمۀ خورشید»، دفتر اول، ص 51 (مجموعه مقالات کنگره امام خمینی (ره) و فرهنگ عاشورا).
2- (2) - دهر، آیۀ 2، «انا هدیناه السبیلَ امّا شاکراً و امّا کفوراً».

«تصدیق» و «تکذیب»، یکی را بر می گزیدند و نوع گزینش بستگی به آن داشت که به دعوت عقل و منطق پاسخ دهند یا کششش نفسانیات را بر ندای عقل، حاکم سازند.

ابلیس، در برابر فرمان الهی، انتخاب بدی کرد و مطرود شد. مؤمنان و کافران نیز پیوسته در معرض آزمایش «بهْ گزینی» و «حسن انتخاب» بودند.

از حلقه های طولانی انتخاب های تاریخی عبور می کنیم و به نهضت عاشورا می رسیم. همۀ صحنه های این قیام جاودانه، چه در جبهۀ حق و چه باطل، انتخاب بود، چه از سوی امام حسین علیه السلام و یارانش، چه از سوی عبیدالله بن زیاد و فرماندهان و سربازانش. خود کوفیان نیز در معرض یک آزمایش بزرگ قرار گرفتند. انتخابِ یاری حسین علیه السلام هرچند به شهادت بینجامد، یا انتخاب زیستن و عافیت و فرمانبرداری از حکومت جور، هرچند به کشتن سید الشهدا علیه السلام بیانجامد.

امام حسین علیه السلام می توانست بیعت با یزید را برگزیند و حادثۀ کربلا پیش نیاید، ولی شهادت را برگزید، آن هم با لب تشنه. در روایت امام رضا علیه السلام آمده است که فرشتگان الهی امام حسین علیه السلام را میان دنیا و آنچه در آن است و پیروزی بر دشمن و میان شهادت و پر کشیدن روحش به سوی ملکوت مخیّر ساختند، حضرت، شهادت را انتخاب کرد.(1)

در راه کوفه، وقتی همراهان امام از وضعیّت کوفه و سرانجام مبهم این سفر آگاه شدند، عدّه ای که از مدینه به همراه امام آمده بودند ماندند، دیگران پراکنده شده، از چپ و راست رفتند. (2)

ص:122


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 482.
2- (2) - وقعة الطّف، ص 166.

در مکّه، حاکم مکّه می خواست از خلیفه برای امام حسین علیه السلام امان نامه بگیرد، حضرت نپذیرفت و فرمود: امان الهی بهترین امان است: «وَ قَدْ دَعَوْتَ الَی الْاَمانِ وَ الْبِرِّ و الصِّلَةِ، فَخَیْرُ الْاَمانِ امانُ اللّهِ»(1).

در کربلا نیز برای حضرت عباس و برادرانش توسّط شمر بن ذی الجوشن امان نامه آوردند، ولی آنان نپذیرفتند و ماندن در کنار امام و شهادت را برگزیدند و گفتند: «لا حاجَةَلَنا فیٖ امانِکُمْ، امانُ اللّهِ خَیْرٌ مِنْ امانِ ابْنِ سُمَیَّةَ»(2).

زهیر بن قین، ابتدا از هواداران جناح عثمان بود و تمایلی به خط اهل بیت نداشت، ولی در راه کوفه، پس از دیدار با امام حسین علیه السلام، راه جدیدی انتخاب کرد و به امام پیوست و در رکاب او جنگید و شهید شد.

وقتی دربارۀ این تغییر مسیر از او پرسیدند، گفت: من با دیدن حسین بن علی علیه السلام به یاد رسول خدا افتادم و موقعیّتی که او نسبت به پیامبر داشت یادم آمد و دانستم که از سوی شما (کوفیان) با او چگونه رفتار خواهد شد. این بود که تصمیم گرفتم او را یاری کنم و در حزب و گروه او باشم.(3)

یاران امام در شب عاشورا، وقتی با پیشنهاد سالار شهیدان رو به رو شدند که از آنان می خواست او را گذاشته و صحنه را ترک کنند، همه یکصدا «ماندن با او» را برگزیدند و آن شب هیچ کدام حاضر نشد برود.

انتخابگری «حرّ بن یزید» در این میان جلوۀ خاصّی دارد. او که تا صبح عاشورا در لشکر دشمن و یکی از فرماندهان مهم سپاه کوفه بود، خود را

ص:123


1- (1) - وقعة اطّف، ص 155.
2- (2) - همان، ص 190.
3- (3) - همان، ص 194.

میان بهشت و جهنّم مخیّر دید، و بهشت را برگزید. این سخن اوست که:

«به خدا سوگند، خود را میان بهشت و دوزخ، مخیّر می بینم، به خدا قسم هرگز چیزی را بر بهشت نخواهم برگزید، هرچند قطعه قطعه و سوزانده شوم». آنگاه نهیبی بر اسب خویش زد و از کنار فرات به لشکرگاه امام حسین علیه السلام آمد و توبه و اعلام نصرت و یاری کرد، در رکاب حضرت جنگید و به شهادت رسید.(1)

این گونه بود که انتخاب او، چهره ای ماندگار و سعادتی پایدار برایش آفرید و از شهدای والا قدر کربلا شد.

قرار گرفتن بر سر دو راهی های دشوار و انتخاب بهترین راه، نشانۀ کمال عقل و آینده نگری و سعادت خواهی انسان است. مگر عمر سعد، برای آمدن به کربلا و جنگیدن با امام حسین علیه السلام چنین آزمونی را تجربه نکرد و بدترین راه را برگزید؟ حتی یک شب مهلت برای اندیشیدن و تفکر در پذیرفتن مأموریت یا ردّ آن، نتوانست توفیق «بهْ گزینی» را نصیبش کند واز «ملکِ ری» که شیفتۀ آن بود و امتناع از کشتن امام، حکومت ری را برگزید و نتوانست از آن بگذرد، هرچند به قیمت گناه بزرگِ کشتن سید الشهداء علیه السلام.(2)

کسان دیگری هم بودند که در مسیر کربلا با امام حسین علیه السلام ملاقات کردند و حضرت آنان را به یاری خویش فرا خواند، ولی آنان به محاسبۀ عواقب این همراهی و به خاطر علاقه به حفظ جان، نتوانستند «نصرت

ص:124


1- (1) - بحار الانوار، ج 45، ص 11.
2- (2) - ءَ اتْرُکُ مُلکَ الرّیِّ وَ الرِّیُّ مُنْیَتی اَوْ اصْبَحُ مأثوماً بِقَتْلِ حسینٍ... (الخصائص الحسینیه، ص 71.)

امام» را انتخاب کنند و توفیق بزرگی از آنان سلب شد، کسانی همچون:

عبید الله بن حرّ جعفی، طرمّاح بن عدی، عبدالله مشرقی، مالک بن نضر و....

اما یاران شهید امام، هرکدام با صحنۀ انتخاب مواجه بودند و شهادت را برگزیدند. شهادت، خود نوعی گزینش آگاهانۀ مرگ در راه عقیده و ایمان است، مرگی است انتخابی نه تحمیلی.

شب عاشورا، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: هرگز نخواهیم رفت، مگر آنکه نیزه هایمان را در سینه هایشان فرو کنیم. اگر سلاح نداشته باشم با سنگ می جنگم... به خدا سوگند اگر بدانم که کشته می شوم، سپس زنده می شوم، سوزانده می شوم، سپس زنده می شوم و هفتاد بار چنین می شوم، بازهم از تو دست نخواهم کشید!(1)

زهیر بن قین نیز گفت: به خدا سوگند، اگر دنیا برای ما پیوسته و ابدی هم باشد، ما ایستادن در کنار تو و شهادت همراه تو را بر ماندن در دنیا خواهیم برگزید.(2)

امام حسین علیه السلام خود را میان ذلّت و شهادت، مخیّر دید، شمشیر و شهادت را برگزید و فرمود: «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ».

در رجزهای حماسی خود در روز عاشورا نیز با سر دادن شعار «اَلْمَوْتُ اوْلی مِنْ رُکُوبِ الْعارِ» از مرگ و ننگ، مرگ را اولی دانست و از ننگ و نار، ننگ را برتر از سوختن ابدی در دوزخ خدا قلمداد کرد.

عامل عمدۀ این «به گزینی» و انتخاب احسن نیز آن است که انسان،

ص:125


1- (1) - بحار الانوار، ج 44، ص 393.
2- (2) - عنصر شجاعت، ج 1، ص 260.

سود و زیان را چگونه محاسبه کند و چه چیز را سود بداند و چه چیز را زیان به حساب آورد و ابدیّت را در کجا و چه بشناسد؟

ارزش هرکس و هر ملّت، در گرو انتخابی است که می کنند. البته امّت های صبور و مقاوم، چون مسیر خود را آگاهانه و با ایمان انتخاب کرده اند، پای انتخاب خویش نیز ایستادگی می کنند و از شهادت ها و خسارت ها هم خم به ابرو نمی آورند. امام امت دربارۀ شهدای کربلا می فرماید:

هرچه روز عاشورا سید الشهدا سلام الله علیه به شهادت نزدیک تر می شد، افروخته تر می شد و جوانان او مسابقه می کردند برای اینکه شهید بشوند، همه هم می دانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه می کردند آنها، برای اینکه آنها می فهمیدند کجا می روند، آنها می فهمیدند برای چه آمدند، آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفۀ خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم.(1)

زندگی، صحنۀ آزمون

فلسفۀ آزمایش، روشن ساختن صدق و توانایی و جوهرۀ ناب و قابلیّت های نهفته در انسان ها است. ادعای ایمان و حق جویی در صحنۀ عمل و در بوتۀ آزمایش است که حقّانیت و صدق خود را نشان می دهد. از این رو، انسان های والا، پیوسته برای موفقیّت در امتحان زندگی می کوشند.

آزمون نیز به وسیلۀ سختی ها، شهادت ها، فقدان عزیزان، از کف رفتن

ص:126


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 15، ص 55.

مال و جان و بستگان یا گذشتن از عزیزترین چیزها انجام می گیرد.

قرآن کریم، هشدار می دهد که مردم گمان نکنند با گفتن اینکه «ایمان آوردیم»، رها می شوند، بلکه باید آزموده شوند، همچون پیشینیان، تا راستگویان از دروغگویان بازشناخته شوند.(1)

میدان جهاد، یکی از بهترین صحنه های آزمون ایمان و اخلاص و صدق انسانهاست. کربلا نیز از شاخص ترین میدان های نبرد حق و باطل بود که صادقان را به حضور و نثار جان می طلبید. بسیاری از آزمون کربلا مردود شدند. جمعی هم که به حیات ابدی و فوز عظیم دست یافتند، شهدای کربلا بودند که نقد جان را در بازار جانان به کف گرفته، با عروس شهادت هماغوش شدند.

امام خمینی (ره) می فرماید:

کارنامۀ نورانی شهادت و جانبازی عزیزان شما، گواه صادقی بر کسب بالاترین امتیازات و مدارج تحصیلی معنوی آنان است که با مُهر رضایت خدا امضا شده است و کارنامۀ شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست. زندگی در دنیای امروز، زندگی در مدرسۀ اراده است و سعادت و شقاوت هر انسانی به ارادۀ همان انسان رقم می خورد.(2)

یاران امام حسین علیه السلام که شب عاشورا خود را میان «ماندن» و «رفتن» مخیّر دیدند، با انتخاب ماندن و جنگیدن و شهید شدن در رکاب امام حسین علیه السلام، بالاترین امتیاز را در این آزمون حیاتی به دست آوردند. امام

ص:127


1- (1) - عنکبوت، آیۀ 1 و 2.
2- (2) - صحیفۀ نور، ج 21، ص 25.

نیز صدق و وفای آنان را ستود و به «بی همتا» بودن اصحاب خویش، همان شب شهادت داد. ولی آیا همۀ انسان ها در لحظۀ انتخاب، می توانند از آزمون روسفید و موفق بیرون آیند؟ شیرینی زندگی در انتخاب های عالی و موفقیّت در این آزمون ها است.

ملّت زنده و مرده

چه یک فرد، چه یک اجتماع، وقتی زنده است که «حیات طیّبه» داشته باشد و زندگی را تنها نفس کشیدن نداند. حیات طیّبه جایی است که ایمان، عزّت، آزادگی، شرافت، وفا و پاکی بر زندگی سایه افکند. به تعبیر امیر المؤمنین: «اَلْمَوْتُ فیٖ حَیاتِکُمْ مَقْهُوریٖنَ وَ الْحَیاةُ فیٖ مَوْتِکُمْ قاهِریٖنَ»(1) زندگی ذلیلانه و مقهورانه، مرگ است و حیات، در مرگِ با عزّت و قدرت است.

امام حسین علیه السلام نیز مرگ در مبارزه با ستم و عدوان را سعادت می داند و زیستن در کنار ستمگران و نفس کشیدنِ ذلیلانه و با خواری را مایۀ ننگ و دلتنگی می شمارد:

«لا ارَی الْمَوْتَ الاّ سَعادَةً وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمیٖنَ الاّ بَرَماً».(2)

آنان که در زندگی، آزادی را بها می دهند و در راه اهداف خویش مبارزه می کنند و سلطۀ بیداد را نمی پذیرند، ملّت زنده اند، اگرچه در این راه، همه کشته شوند. به همین دلیل، شهید، زندۀ جاوید است و با همین فلسفه، شهدای کربلا حیات جاودانه یافته اند، چون حیات را در مرگ و زندگی را در شهادت دیدند.

ص:128


1- (1) - نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبۀ 51.
2- (2) - مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 68.

این سخن ماندگار امام حسین علیه السلام تفسیر روشن تری از مفهوم زندگی ارائه می دهد:

«لَیْسَ الْمَوْتُ فیٖ سَبیٖلِ الْعزِّ الاّ حَیاةً خالِدَةً»(1)

مرگ در راه عزّت، جز حیات جاوید نیست!

بی تفاوتی یک ملّت نسبت به مفاسد و ستم ها، نشان مرگ آن جامعه است. همچنان که عصب های یک عضو اگر قطع شود، نه درد را می فهمد و نه از ضربه ای که وارد می شود، حساسیّتی از خود نشان می دهد و به دلیل بی حسّی، حالتی شبیه بی روحی و مُردگی پیدا می کند، جامعه ای هم که غیرت دینی و حمّیت انسانی را از دست داده باشد و نسبت به خوب و بد اوضاع، بی تفاوت باشد، مُرده است.

عاشورائیان با جهاد و شهادت خویش نشان دادند که زنده اند. جامعۀ آن روز که مردمش با دیدن آن همه ستم و فساد، عکس العملی از خود نشان نمی دادند، جامعۀ مرده بود. عاشورا تزریق خون به پیکر جامعه بود و وارد کردن شوک و برانگیختن حساسیّت های دینی و انسانی.

فریاد رسی

تکلیف، همواره بر اساس «توانایی» و «دانایی» است. هرکس که نداند یا نتواند، مسؤولیّتی هم ندارد. هرکس که آگاه تر و تواناتر باشد، تکلیفش سنگین تر است. مسلمانی که فریادخواهی و استغاثۀ دیگری را بشنود و بتواند یاری کند، ولی اهمیّت ندهد و به نصرت مظلوم و گرفتار نشتابد، مسلمان نیست. حدیثِ معروفِ «مَنْ سَمعَ رَجُلاً یُنادٖی یا لَلْمُسْلِمیٖنَ فَلَمْ یُجِبْهُ

ص:129


1- (1) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.

فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»(1) شاهد این تکلیف است (آن کس که بشنود کسی مسلمانان را به یاری می طلبد و پاسخش ندهد، مسلمان نیست).

وقتی از سویی استغاثه باشد، تکلیف اغاثه بر دوش انسان می آید و نمی توان بی تفاوت بود.

امام حسین علیه السلام علاوه بر تکلیفی که نسبت به مقابله با حکومت جور و احیای معالم دین داشت، با نصرت خواهی شیعیان کوفه مواجه بود و آن همه دعوت و اظهار اطاعت و پیروی. حجّت بر امام تمام بود و پاسخ به این دعوتها لازم. آن حضرت در سخنی که به کوفیان داشت فرمود:

«اِنّیٖ لَمْ آتِکُمْ حَتّی اتَتْنیٖ کُتُبُکُم و قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ انْ اقْدِمْ عَلَیْنا فَاِنَّهُ لَیْسَ لَنا امامٌ»(2)

من نزد شما نیامدم، مگر پس از آنکه نامه ها و فرستاده هایتان به من رسید که نوشته بودید: بیا، که ما امام و پیشوایی نداریم.

در نامه ای هم که به بزرگان کوفه نوشت، به همین استمدادشان استناد کرد و فرمود:

«هانی و سعید، نامه هایتان را به من رساندند. همۀ آنچه را نوشته بودید دریافتم. نوشته اید که «ما امامی نداریم، نزد ما بشتاب، باشد که خداوند بر محور تو ما را بر هدایت و حق گردآورد.» اینک من پسر عمویم را نزد شما می فرستم... اگر نوشت که نظرتان مثل نامه هایتان است، نزدتان خواهم شتافت.»(3)

ص:130


1- (1) - بحار الانوار، ج 71، ص 339.
2- (2) - وقعة الطّف، ص 169.
3- (3) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39.

شیعیان، گرفتار ظلم یزید بودند. امام را به فریادرسی خواندند. امام هم در پاسخ آنان راهی کوفه شد. خود امام، در مسیر راه خویش به کوفه، در راه از اشخاص مختلف مدد خواست. بعضی ندایش را پاسخ داده به او پیوستند، مانند زهیر بن قین، برخی هم عذر و بهانه آوردند و اوضاع بحرانی کوفه را یادآور شدند. امام به آنان می فرمود: اگر یاری نمی کنید، لااقل از این منطقه دور شوید، چرا که هرکه فریاد دادخواهی ما را بشنود ولی به یاری نیاید، گرفتار دوزخ خواهد شد: «مَنْ سَمِعَ واعِیَتَنا او رَأی سَوادَنا فَلَمْ یُجِبْنا وَ لَمْ یُغِثْنا کانَ حقّاً عَلَی اللّهِ عزَّ و جلَّ انْ یُکِبَّهُ عَلی مِنْخَرَیْهِ فی النّارِ.»(1)

ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ» امام حسین علیه السلام نیز در روز عاشورا، خطاب به همۀ کسانی بود که یارای دفاع از حریم و حرم اهل بیت را داشتند. فریاد استغاثۀ آن حضرت که به «هل مِن مغیثٍ» و «هلْ مِنْ ذابٍّ»(2) بلند بود، از همۀ آیندگان، لبّیک اجابت می طلبد.

شهید بزرگ عاشورا برای نجات بخشی گرفتاران در حکومت جور، خود را فدا کرد، تا هم خود آنان را از ظلم برهاند، هم اندیشه هایشان را از حیرت و ضلالت نجات بخشد. همچنان که در زیارت اربعین آن حضرت می خوانیم:

«وَ بَذَل مُهْجَتَهُ فیٖکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ و حَیْرَةِ الضَّلالَةِ»(3)

(خدایا! امام حسین،) خون خود را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را

ص:131


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 369.
2- (2) - حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 274.
3- (3) - مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.

از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات بخشد.

امروز نیز مسلمانان و مستضعفان جهان، گرفتار سلطه های ستمگرند و برخی هم در راه نجات خویش، مبارزه می کنند و فریاد استغاثۀ آنان بلند است. رسالتِ اغاثه و پناه دادن و یاری رساندن، وظیفۀ عاشورائیان است که به مدد آنان بشتابند، حتّی در جبهه های نبرد.

این یاری رساندن و جهاد برای رهایی مستضعفان، رهنمود قرآن کریم است، که می فرماید:

«چرا در راه خدا و در راه (نجات) مردان و زنان و کودکانِ مستضعفی جهاد نمی کنید که می گویند: پروردگارا ما را از این آبادی که حاکمانش ستمگرند بیرون آور و از سوی خود، برای ما سرپرست و یاوری قرار بده.»(1)

پیروزی و شکست

از اموری که در زندگی انسان ها نقش ایفا می کند، نوع دریافت و دیدگاه نسبت به مفاهیم پیروزی و شکست است. در یک مبارزۀ هدفدار، وقتی اهداف مبارزان تأمین شود پیروزند، هرچند خودشان فتح نظامی به دست نیاورند. تحقّق هدف ها هرچند در زمانی دیرتر یا حتّی برای نسل آینده صورت پذیرد، برای مبارزان، پیروزی است. از سوی دیگر، در هر مقطع زمانی، تکلیفی که بر دوش انسان است اگر عملی شود، (عمل به وظیفه) نیز یک پیروزی است هرچند به شکست ظاهری پایان پذیرد.

امام حسین علیه السلام هدفی جز اعتلای حق و بقای دین و نهی از منکر و مبارزه در راه عزّت و کرامت انسانی نداشت. به این هدف نیز رسید،

ص:132


1- (1) - نساء، آیۀ 75.

هرچند خود و یارانش در عاشورا به شهادت رسیدند. رسوا ساختن چهرۀ تزویرگرانۀ امویان، شکستنِ جوّ رعب و وحشت در قیام علیه سلطۀ جور، دمیدن روح احساس تعهّد ومسؤولیّت در برابر اسلام و مسلمین، پدید آمدن انگیزه های جهاد و مبارزه در راه حق، همه از اهداف حسینی در نهضت عاشورا بود و اینها همه تحقّق یافت. پس امام حسین، چهرۀ پیروز نبرد عاشورا است.

پس چنان نیست که پیروزی، تنها غلبۀ نظامی باشد. پیروزی خون بر شمشیر از همین نوع پیروزی های راستین است. روزی در مدینه، ابراهیم بن طلحه از امام زین العابدین علیه السلام سؤال کرد که در ماجرای عاشورا چه کسی غالب و پیروز است؟ امام فرمود:

اِذا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلوةِ فَاَذِّنْ وَ اقِمْ، تَعْرِفُ مَنِ الْغالِبُ»(1)

چون وقت نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو، خواهی شناخت که پیروز کیست!

این همان پیروزی در قالب تحقّق اهداف است، هرچند دیدگان ظاهربین آن را پیروزی نبینند.

از منظر دیگر، آنان که زندگی را همراه با عقیدۀ پاک و درست می گذرانند و در راه آن عقیده فداکاری هم نشان می دهند، اینان پیروزند و به تعبیر قرآن به «اِحْدَی الحُسْنَیَیْنِ» - یکی از دو پیروزی - می رسند، چه کشته شوند، چه غلبه یابند.(2)

در دید عاشورایی، شهیدان این راه پیروزند، چون شهادت، فوز اکبر و رستگاری عظیم است و بازماندگانِ از کاروان شهادت، حیاتِ بی فتح

ص:133


1- (1) - امالی، شیخ طوسی، ص 66.
2- (2) - مضمون آیۀ 52 سورۀ توبه.

دارند، چرا که از نصرتِ حق کوتاهی کرده اند و چه شکستی تلخ تر از این؟ سید الشهداء علیه السلام هنگام خروج از مدینه، قلم و کاغذی طلبید و جمله ای کوتاه که یک دنیا عظمت و پیام بلند در آن نهفته بود، نگاشت. نامه، پس از نام خدا خطاب به بنی هاشم، تنها همین جمله بود:

«... فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بی مِنْکُمْ اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغِ الْفَتْحَ، وَالسَّلام.»(1)

هرکه به من بپیوندد، به «شهادت» می رسد و هرکس هم تخلّف کند و بازماند، به «فتح» نمی رسد، و السّلام!

زندگی های بی مرگ

با آن که شهید نیز جان می دهد و کشته می شود، از نوعی حیات برتر برخوردار و به تعبیر قرآن، زندۀ جاوید می شود و نزد خداوند، روزی می خورد: «... بَل احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»(2) برای همه، جان دادن لحظۀ پایان زندگی محسوب می شود، اما برای شهدا، نه تنها لحظۀ پایان نیست، بلکه آغاز مرحله ای متعالی تر و برخوردار از رزق پروردگار است.

آنان که در راه خدا زندگی خود را فدا می کنند، به «زندگی بی مرگ» دست می یابند. به تعبیر امام خمینی «قدس سرّه»:

شهادت در راه خداوند، زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغِ هدایت برای ملّتهاست. (3)

ص:134


1- (1) - مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 76.
2- (2) - آل عمران، آیۀ 169.
3- (3) - صحیفۀ نور، ج 10، ص 110.

اگر انسان ها در دوران حیات مادّی، منشأ اثر و حرکت و بیداری و ارشادند، مرگ شهیدان همین تأثیر را دارد و جان باختگان راه خدا، پس از شهادت نیز همچنان مشعل هدایت و راهگشای انسان ها و الهام بخش حرکت اند این نیز نوعی زندگی بی مرگ است که از عاشورا می توان الهام گرفت. باز به تعبیر حضرت امام دربارۀ این زندگانیِ بی مرگ:

اینک ما شاهد آنیم که سبکبالان عاشق شهادت، بر توسن شرف و عزّت به معراج خون تاخته اند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسیده اند و بر بسیط ارض، ثمرات رشادت ها و ایثارهای خود را نظاره می کنند که از همّت بلندشان جمهوری اسلامی ایران پایدار و انقلاب ما در اوج قلّۀ عزّت و شرافت، مشعلدار هدایتِ نسل های تشنه است و قطرات خونشان سیلابی عظیم و طوفانی سهمناک را برپا کرده است.(1)

خداوند، بقای نام و یاد شهیدان را تضمین کرده است. ماندگاری راه و رسم شهدای کربلا نیز در همین مسیر است. فردای عاشورا که اسرای اهل بیت را از کربلا کوچ می دادند، زینب کبری کاروانیان را دلداری و مژده می داد که مردمی به دفن این اجساد مطهر خواهند شتافت و در کربلا نشانی بر افراشته خواهد شد و آثار قبر حسین علیه السلام با گذشت شب و روز هرگز محو و نابود نخواهد گشت و به رغم تلاش سخت سردمداران کفر و پیروان گمراهی برای محو آن، پیوسته آثار آن برجسته تر و والاتر خواهد شد. (2)

ص:135


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 20، ص 59.
2- (2) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 399.

حضرت زینب، بار دیگر در شام و بارگاه یزید، به همین نکته اشاره فرمود و در سخنرانی پر شور و افشاگرانه اش بعد از بر شمردن جنایت های سپاه یزید و دشمنان اهل بیت، خطاب به آن طاغوت کرد و فرمود:

«فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ وَ ناصِبْ جُهْدَکَ فَوَاللّهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا وَ لا تُمیٖتُ وَحْیَنا...»(1)

هرچه می توانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحیِ ما را هم نمی توانی از میان برداری!

شرافت شهادت

نحوۀ تلقّی انسان ها از زندگی و مفهوم «حیات»، جهت دهندۀ عمل و موضع آنان است. در دید عاشورائیان، حیات در محدودۀ تولّد تا مرگ خلاصه نمی شود، بلکه امتداد وجودی انسان به دامنۀ قیامت و ابدیّت کشیده می شود. با این حساب، فرزانه کسی است که به سعادت آن دنیا بیندیشد و نعمت ابدی را به برخورداری موقّت این دنیا ترجیح دهد.

از همین رهگذر، حمایت و یاری دین و اطاعت از ولیّ خدا، زمینه ساز سعادت ابدی است. شرافت در حمایت از حجّت خدا است، هرچند به کشته شدن در این راه باشد.

حبیب بن مظاهر یکی از صاحبان این دید و بصیرت است. وقتی در کربلا از امام حسین علیه السلام اجازه می گیرد که به میان قبیلۀ خود (بنی اسد)

ص:136


1- (1) - مقتل الحسین، مقرم، ص 464.

برود و آنان را به نصرت امام فراخواند و امام اجازه می دهد، شبانه نزد آنان رفته و می گوید: من بهترین چیزی را که هرکس برای قوم خودش به ارمغان می برد، برای شما هدیه آورده ام، دعوتتان می کنم که پسر دختر پیامبرتان را یاری کنید.... سپس ضمن ترسیم وضعیّت کربلا و در محاصره بودن امام، به آنان می گوید: «در راه نصرت او از من اطاعت کنید تا به شرافت دنیا و آخرت برسید. به خدا سوگند هریک از شما در راه خدا در رکاب پسر پیامبر شهید شود، در درجات عالی همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهد بود.» آنان هم تصمیم می گیرند که به یاری امام آیند، ولی با سپاه عمرسعد روبه رو شده، موفق به یاری امام نمی گردند.(1)

این دیدگاه حبیب، نسبت به حیات و شرافت و معنی بخشیدن به زندگی است.

قرآن کریم، از کسانی که با فداکاری، جان خود را در راه خدا فدا می کنند، به عنوان «وفا کنندگان به پیمان» و «صادقان بر سر عهد الهی» یاد می کند: «مِنَ الْمُؤْمِنیٖنَ رجالٌ صَدَقُوا ماعاهَدُوااللّهَ عَلَیْهِ»(2) این نیز شرافتی است که شهیدان از آن برخوردارند و آگاه دلان عمری برای دست یافتن به آن لحظه شماری می کنند. نمونه ای دیگر از این باور را درکلام یاران امام می بینیم. وقتی حضرت از آنان خواست که هرکه می خواهد برود، سخن جملگی آنان این بود:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذیٖ اکْرَمَنا بِنَصْرِکَ وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَکَ، اوَلا

ص:137


1- (1) بحار الانوار، ج 44، ص 387.
2- (2) - احزاب، آیۀ 23.

تَرضی انْ نَکُونَ مَعَکَ فیٖ دَرَجَتِکَ یاَبْنَ رَسُولِ اللّهِ؟»(1)

خدایی را سپاس که کرامت یاری تو را به ما عطا کرد و ما را به وسیلۀ کشته شدن در رکاب تو شرافت بخشید. ای پسر پیامبر! آیا نمی پسندی که ما نیز در درجه و رتبۀ تو باشیم؟

حرّ بن یزید، نمونۀ دیگری از این بصیرت را در صبح عاشورا نشان داد. وقتی برایش قطعی شد که سپاه عمر سعد با حسین علیه السلام خواهند جنگید، خود را در بین بهشت و دوزخ دید. لذا بهشت را برگزید و تصمیم گرفت به امام بپیوندد، هرچند در این راه، جانش را بدهد.

شهادت طلبی

در شرایطی که انسان ها اغلب برای زنده ماندنِ بیشتر تلاش می کنند، کسانی هم هستند که درک متعالی تری از فلسفه حیات و کسب مقام والایی که شهیدان راه خدا دارند، حاضرند جان خود را فدا کنند و از شهادت در راه مکتب و دین خود استقبال کنند. به چنین روحیه ای که همراه با رهایی از تعلّقات دنیوی است، «شهادت طلبی» گفته می شود. مرگ در راه خدا، معامله ای پرسود با آفریدگار است، یعنی جان فداکردن و به بهشت جاوید رسیدن.

اسلام با مسلّح کردن پیروان با ایمان خویش به دیدگاه «اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ»، آنان را چنان بار می آورد که در میدان های جنگ نیز، چه بکشند و چه کشته شوند، پیروز باشند و به نیکویی دست یابد. اولیاء دین و پیروان خالص آنان این روحیّه را داشتند، از این رو از بذل جان در راه

ص:138


1- (1) - کامل، ابن اثیر، ج 2، ص 563.

اسلام مضایقه نمی کردند.

صحنۀ عاشورا، شهادت طلبی یاران با ایمان امام حسین علیه السلام در عمل تجلی یافت. خود آن حضرت نیز پیشتاز و الگوی این میدان بود. وقتی امام می خواست از مکّه حرکت کند، با خواندن خطبه ای که از زیبایی مرگ در راه خدا برای جوانمردان سخن می گفت، از افراد خواست هرکس شهادت طلب است و آمادگی بذل جان و خون دارد، همراه ما بیاید:

«مَنْ کانَ باذِلاً فیٖنا مُهْجَتَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا»(1)

در میان راه، وقتی در پی دیدن خوابی و گفتن «اِنّا لِلّهِ وَ انّا الَیْهِ راجِعُونَ»، در گفت گویی که پسرش علیّ اکبر علیه السلام با پدر داشت، علی اکبر علیه السلام به او گفت: وقتی ما بر حقّیم، پس چه باک از مرگ؟ «اِذاً لا نُبالیٖ بِالْمَوْتِ». این سخن علی اکبر علیه السلام نیز از تفکّر شهادت طلبانۀ فرزند امام حکایت دارد.

تعبیر امام حسین علیه السلام از اینکه اگر ناچار، مرگ برای همگان حتمی است، پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد: «فَاِنْ تَکُنِ الْاَبْدانُ لِلْمَوْتِ انشِأَتْ، فَقَتْلُ امْرِءٍ بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ افْضَلُ»(2) شاهد دیگری از این روحیه در امام است.

پس از برخورد با حرّ و ممانعت او از رفتن حضرت به کوفه، با استشهاد به شعری چنین اظهار کرد:

ص:139


1- (1) بحارالانوار، ج 44، ص 366.
2- (2) همان، ص 374.

سَاَمْضیٖ وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی اِذا مانَوی خیراً وَ جاهَدَ مُسْلِماً(1)

پیش می روم و مرگ، برای یک جوانمرد ننگ نیست، وقتی که انگیزۀ خیر داشته باشد و مسلمانانه جهاد کند.

در نقل دیگری آمده است که پس از اشاره به آن اشعار، ضمن آسان شمردن مرگ در راه عزّت و احیای حق، فرمود: آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ تیرت به خطا رفته و گمانت بیهوده است! شما بیش از این نیست که مرا بکشید؛ آفرین به مرگ در راه خدا «... مَرْحَباً بِالْقَتْلِ فیٖ سَبیٖلِ اللّهِ»(2) شعار جاودانه «لا ارَی الْمَوْتَ الاّ سَعادَةً»(3) نیز کلام نورانی سید الشهدا علیه السلام است.

استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان، نزد ملّت های دیگر هم ارزشمند و ستودنی است و مردم آزاده چنین مرگی را تقدیس و تمجید می کنند و آن را برتر از زندگی مذلّت بار و زیر بار ستم و همراه با ننگ و پستی می شمارند. مرگ سرخ، نوع کمال یافته تری از حیات است و شهدا زندگان جاویدند. حسین بن علی علیه السلام آگاهانه به استقبال این مرگ سرخ رفت. یارانش نیز مانند خود او شهادت طلب بودند. اگر در اظهارات یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا دقّت شود، این روحیّه در گفتارشان موج می زند و هر یک برخاسته، عشق خود را به کشته شدن در راه خدا و در حمایت از فرزند پیامبر و مبارزه با ظالمان ابراز می کردند. با آنکه حضرت

ص:140


1- (1) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 358.
2- (2) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.
3- (3) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.

بیعت خویش را از آنان برداشت که هرکه می خواهد برود، اما سخنشان چنین بود: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذیٖ اکْرَمَنا بِنَصْرِکَ وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَکَ.»(1)

سپاس خدایی را که با یاری کردن تو ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشید.

حتی نوجوانی چون حضرت قاسم نیز مرگ را شیرین تر از عسل می دانست و از آن استقبال می کرد.

امام نیز آنان را همین گونه می شناخت. وقتی احساس کرد خواهرش زینب در شب عاشورا اندکی ناآرام است و در پایداری یاران تردید دارد، فرمود: به خدا سوگند آنان را آزموده و امتحان کرده ام، اینان شهادت طلبانی هستند که به مرگ انس گرفته اند، همان گونه که کودک، به سینۀ مادرش مأنوس است.(2)

در همان شب، حضرت عباس علیه السلام در جمع بنی هاشم از آنان خواست تا نخستین کسانی باشند که به مبارزه می شتابد شما و پیشتازان شهادت باشند.

این، فرهنگ اهل بیت است. در یکی از نیایشهای امام حسین علیه السلام در همان روز عاشورا چنین می خوانیم:

«اِلهیٖ وَ سَیِّدیٖ! وَدَدْتُ انْ اقْتَلَ وَ احْیی سَبْعینَ الْفَ مَرَّةٍ فیٖ طاعَتِکَ و مَحبَّتکَ، سِیَّما اذا کانَ فیٖ قَتْلیٖ نُصْرَةُ دیٖنِکَ وَ احْیاءُ امْرِکَ وَ حِفظُ ناموسِ شَرْعِکَ...» (3)

ص:141


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 402.
2- (2) - همان، ص 407.
3- (3) - معالی السبطین، ج 2، ص 18.

خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار، در راه طاعت و محبّت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرتِ دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد.

شهادت طلبان، تفسیر نوینی از مرگ و زندگی دارند. مثل امام حسین علیه السلام که فرمود: مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است «مَوْتٌ فیٖ عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فیٖ ذُلٍّ»(1) به راحتی حاضرند شرافت شهادت در راه حق را بر زندگی چند روزه و گذرا اما در ننگ و بدنامی ترجیح دهند. آموزش حسین بن علی به آنان این بود که مرگ، تنها پلی است که شما را از سختی و تنگنای دنیا به وسعت آخرت و نعمت های ابدی در بهشت می رساند؛ «فَمَا الْمَوْتُ الاّ قَنْطَرَةٌ...»(2). با چنین دیدی بود که در صبح عاشورا با آغاز تیراندازی از سوی سپاه عمرسعد، حضرت خطاب به یاران خویش فرمود: خدا رحمتتان کند! برخیزید به سوی مرگی که چاره ای از آن نیست. «قُومُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ الَی الْمَوْتِ الَّذیٖ لابُدَّ مِنْهُ»(3) و این در واقع فراخوانی به سوی حیات بود، حیاتی جاویدان در سایۀ مرگ سرخ.

عاشورا، فرهنگ شهادت طلبی را در پیروان اهل بیت زنده ساخت.

امامان نیز این رهنمود را با الهام از عاشورا به یاران و پیروان منتقل می کردند. زائران قبور شهدا و حرم حسینی نیز این عشق به شهادت و آرزوی کشته شدن در رکاب امام و در راه خدا را بر زبان می آوردند. امروز نیز ما در زیارتنامه ها این جملات را اظهار می کنیم که:

ص:142


1- (1) - مناقب، ج 4، ص 68.
2- (2) - معانی الاخبار، ص 288.
3- (3) - بحار الانوار، ج 45، ص 12.

«کاش من نیز با شما شهیدان بودم و به رستگاری بزرگ می رسیدم».(1)

پیام شهادت طلبی عاشورا را، رزمندگان اسلام و شهیدان انقلاب اسلامی و جبهه های دفاع مقدّس به خوبی دریافتند و از آن در مبارزه با ستم و تجاوز سود بردند. امام خمینی «قدسّ سره» بیش از همه در احیای این فرهنگ در جامعه انقلابی ما نقش داشت و جوانان را حسینی و عاشورایی بار آورد.

در سخنان و پیامهای حضرت امام، نمونه هایی از همان روح حسینی و عاشورایی را می بینیم، که مجموعه این سخنان، خود کتابی مبسوط می شود. ناگزیریم تنها چند جمله را مرور کنیم:

«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند.»(2)

«من خون و جان نا قابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده ساخته ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.»(3)

«خط سرخ شهادت، خطّ آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوّت و ولایت به ذریّه طیّبۀ آن بزرگواران و به پیروان خطّ آنان به ارث رسیده است.»(4)

«در این انگیزه است که همۀ اولیاء، شهادت را در راه آن به آغوش

ص:143


1- (1) - التهذیب، ج 6، ص 65.
2- (2) - صحیفۀ نور، ج 14، ص 266.
3- (3) - همان، ج 20، ص 113.
4- (4) - صحیفۀ نور، ج 15، ص 154.

می کشند و مرگ سرخ را احلی مِنَ العَسل می دانند و جوانان در جبهه ها جرعه ای از آن را نوشیده و به وجد آمده اند.»(1)

دنیا خواب است و آخرت بیداری

هم دنیا در حقیقت، رؤیایی بیش نیست و عالم بیداری در آخرت است، هم اغلب انسان ها در دنیا خوابند و چون بمیرند، بیدار می شوند.

معیار سعادت و خوشبختی در آخرت است که حیات واقعی آنجا است، نه در دنیا که به خواب شبیه تر است. امام حسین علیه السلام، تلخ و شیرین دنیا را خواب، و بیداری حقیقی را در آخرت می داند و فوز و رستگاری یا شقاوت و تیره بختی را نسبت به آخرت حساب می کند: «اِنَّ الدُّنْیا حُلْوُها و مُرُّها حُلُمٌ وَ الْاِنْتِباهُ فِی الْاخِرَةِ وَ الْفائِزُ مَنْ فازَ فیٖها وَ الشَّقِیُّ مَنْ شَقی فیٖها».(2)

بر اساس این دیدگاه، آن که به وسعت آخرت دل ببندد، دنیا را تنگ و محدود می بیند و مرگ را پل عبور از تنگنای دنیا به گسترۀ آخرت می شناسد و تلاش خویش را مصروف آن مرحله می سازد.

سیدالشهدا علیه السلام نیز به اصحاب خویش، ضمن دستور به پایداری و صبر، یادآور می شد که مرگ، پل عبور به آخرت است و پس از گذر از آن، به بهشت گسترده و نعمت های بی پایان می رسند: «فَمَا الْمَوْتُ الاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّراءِ الیَ الْجَنانِ الْواسِعَةِ وَ النَّعیٖمِ الدَّائِمِةِ»(3)

آنان که آخرت را نشناسند یا نبینند، انتقال از دنیا به آخرت نیز برایشان

ص:144


1- (1) - همان، ج 21، ص 198.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 398.
3- (3) - نفس المهموم، ص 135.

دشوار است. اما اگر بصیرت و بینش باشد و انسان در همین دنیا، آخرت را مشاهده کند، این بینش شهودی، انتقال به آخرت را آسان می سازد و آخرت گرایی، بر دنیازدگی چیره می شود. نحوۀ شناخت از دنیا و آخرت و پیوند این دو، سهم عمده ای در نحوۀ عمل انسان دارد.

سید الشهداء علیه السلام از کربلا، در نامه ای که به محمد حنفیّه و بنی هاشم می نویسد، چنین می فرماید:

«... امّا بَعْدُ فَکَاَنَّ الدُّنْیا لَمْ تَکُنْ وَ کأَنَّ الآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَالَّسلامُ».(1)

گویا دنیا از اول نبوده است و گویا آخرت همواره بوده است!

شناختی این گونه نسبت به دنیا و آخرت، و سریان دادنِ جلوه های آخرت حتّی به دنیا، سبب می شود که آن حضرت دنیا را آن گونه ناپایدار و غیر قابل اعتماد ببیند که برای کوچیدن از آن، لحظه شماری کند.

ص:145


1- (1) - بحار الانوار، ج 45، ص 87.

ص:146

پیام های عرفانی

اشاره

پیام های عرفانی (تبیین)

عشق به خدا

بلا و ابتلا

یاد خدا

فدا شدن در راه خدا

رضا و تسلیم

فوز

اخلاص

قیام برای خدا

ص:147

پیام های عرفانی (تبیین)

اشاره

گذشتن از پوستۀ دین و رسیدن به لبّ و لبابِ مکتب انبیا، در گرو معرفت والاتر و جان پاک تر و عشق برتر به «هستی آفرین» است.

در مکتب وحی، آنچه بیشترین و بالاترین جایگاه ارزشی را دارد، «عشق به خدا» است. این محبّت، از معرفت سرچشمه می گیرد و آن که خدا را شناخت، در او فانی می شودو محبّت آن محبوب ازلی و ابدی، سلطان اقلیم وجودش می شود و اوست که فرمان می راند و عبد، عاشقانه و مشتاقانه اطاعت و امتثال می کند.

بعد عرفانی دین، دلدادگی ویژه ای است که میان بنده و خالق پدید می آید و نتیجۀ آن، «صبر»، «رضا»، «تسلیم»، «شوق»، «اخلاص»، «یقین»، «اطمینان نفس»، «قرب به حق»، و این گونه جلوه های مقدس است. در سایۀ این تجلّی الهی است که بنده، «خود» را نمی بیند و جز «او» را نمی شناسد و جز «پسند» او را نمی جوید.

عاشورا، به جز بُعد حماسی و ظلم ستیزی و قیام برای اقامۀ عدل و قسط، بعد عرفانی دارد و متعالی ترین درس های عرفان ناب را می آموزد و جز در کربلا - و صحنه های الهام گرفته از عاشورا - کجا می توان تلفیق حماسه و عرفان را یافت؟

برخی از مؤلّفان و مقتل نویسان هم که به حادثۀ عاشورا پرداخته اند، یا شاعرانی که عاشورا را به نظم کشیده اند (همچون عمّان سامانی در

ص:148

گنجینة الاسرار) از بُعد عرفانی به این حماسه نگریسته اند. پیام عرفانی عاشورا نیز، راه و رسم سلوکِ خداپسندانه و منطبق با «خط پیامبران و امامان» را بیان می کند و خطّ بطلانی بر عرفان صوفی منشانه و دور بودن از صحنۀ حق و باطل و عمل به تکلیف اجتماعی است.

عشق به خدا

از والاترین و زلال ترین حالات جان آدمی، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقی، خدای متعال است. پیشوایان الهی این عشق را در بالاترین درجه اش داشتند. نحوۀ حیات و شهادتشان نیز گویای آن است.

صاحبان چنین عشق هایی، برای خود، تعیّنی نمی بینند و پیوسته در انتظار لحظۀ رهایی از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به خداوندند.

چنین عشقی «فنای فی الله» را هم در پی دارد و این فنا و جذبه، سبب می شود که جز ذاتِ احدی و جز رضای خالق، چیزی را به حساب نیاورد و از هرچه که مانع این وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چیز برای خدا، یکی از جلوه های همین عشق عرفانی به خدا است. فداکردن جسم برای تعالی جان، جلوۀ دیگر آن است.

اگر از آن حضرت، این شعر نقل شده است که:

تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فیٖ هَواکاوَ ایْتَمْتُ العِیالَ لِکَیْ اراکا

در همین معنا است. مقام سِلم و رضا نیز ثمرۀ همین عشق و مجذوبیّت نسبت به آن یگانۀ محبوب است. برافروخته تر شدن چهرۀ امام حسین علیه السلام هرچه که به لحظۀ شهادت نزدیک می شد، نشانۀ دیگری از این عشق برین است. یاران آن حضرت نیز شوق دیدار خدا و جنّت را در دل داشتند که

ص:149

آنگونه بی صبرانه چشم به راه عروس شهادت بودند.

یکی از شاعران بلند پایه، که به حادثۀ عاشورای حسینی از زاویۀ عرفانی و عشق به خدا نگاه کرده است، «عمّان سامانی» است. دیوانِ «گنجینة الاسرار» او با همین تحلیل به حماسۀ حسینی نظر دارد.

عمّان، حسین بن علی علیه السلام را سرمست از شراب شوق و عشق الهی می بیند و پیاپی جام محبّت و بلای بیشتری می خواهد. او را موجی برخاسته از دریا می داند که محو حقیقت خدا است و می خواهد به همان دریا بپیوندد و در این راه، از هرچه جز «او» ست دست می شوید و «خود» را قربانی می کند و در دیدار با علیّ اکبر که عازم میدان است، بر این «تعیّن والا» هم غلبه می کند و حال که هیچ پرده ای از تعیّن و سدّ راهی جز او باقی نمانده است، اجتهادی بیش از اندازه دارد «کان یکی را نیز بردارد ز پیش» و بی حجاب، با خدا روبه رو گردد امام در جدالِ عقل و عشق، سپاه عشق را غالب می سازد و در وداع آخرین با خواهرش زینب، وقتی با آن «زنِ مردآفرین روزگار» مواجه می شود، از او می خواهد که حجاب وصل نشود:

همچو جان خود در آغوشش کشید

سراسر عاشورا و صحنه های رزم فرزندان و یاران، جلوه ای از این جذبۀ معنوی و عشق برین است و شهادت یاران و عزیزان، هرکدام

ص:150

«هدیه» ای به درگاه دوست است، تا رضای او تأمین شود و به بزم قرب، بار دهد.

این مشرب عرفانی و عشق به خدا در جبهه های دفاع مقدّس در ایران نیز تجلّی داشت و رزمندگان عارف و صاحبدل، ره صد ساله را یک شبه می رفتند و به تعبیر حضرت امام خمینی (قدّس سره) که شهادت را در ذائقۀ اولیای الهی شیرین تر از عسل می دانست و معتقد بود که از این شراب طهور معرفت و عشق، «جوانان در جبهه ها جرعه ای از آن را نوشیده و به وجد آمده اند»(1) و شهدا را سبکبالان عاشق شهادت می دانست که «بر توسن شرف و عزّت به معراج خون تاخته اند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع، به شهود و حضور رسیده اند.»(2) و در مورد توصیف ناپذیری جذبه های روحانی بسیجیان عاشق شهادت با قلم و بیان می فرمود:

لکن آن بُعد الهی عرفانی و آن جلوۀ معنوی ربّانی که جان ها را به سوی خود پرواز می دهد و آن قلب های ذوب شده در تجلّیات الهی را با چه قلم و چه هنر و بیانی می توان ترسیم کرد؟(3)

بلا و ابتلا

بلا، رنج و سختی و گرفتاری هایی است که در زندگی و در راه عقیده

ص:151


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 21، ص 203.
2- (2) - همان، ج 20، ص 59.
3- (3) - همان، ج 18، ص 230.

برای انسان پیش می آید. ابتلا، گرفتار شدن به این محنت ها و رنج ها است و ثمرۀ آن نوعی آزمایش خلوص و پاک شدن از نیّت های ناسالم و انگیزه های غیر الهی است.

غیر از مفهوم درد و رنج و گرفتاری، که باید از آن به خدا پناه برد و از خدا عافیت طلبید، و غیر از معنای آزمون و امتحان، که برای تشخیص میزان اطاعت و تبعیت و ایمان افراد است، مفهوم عمیق تر و عرفانی تری هم دارد و آن عبارت است از دوست داشتنِ رنج و سختی در راه رضای دوست و تحمّل عاشقانۀ محنت ها و شداید، برای دست یافتن به قرب الهی.

این گونه بلا، از سوی خداوند، لطفی به بندگانش محسوب می شود و تحمّل آن نشانۀ عشق و صدق ایمان عبد نسبت به خدا است و به مفهوم «رضا» و «تسلیم» از بُعد عرفانی نزدیک است.

اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی

در روایات بسیاری، بلا برای دوستان خدا مطرح شده است و از این دید، هرکه به خدا نزدیک تر باشد، محنت و بلای بیشتری هم خواهد چشید:

هرکه در این بزم مقرّب تر استجام بلا بیشترش می دهند

برای برخی که کم ظرفیّت و ناخالص اند، بلا و گرفتاری در راه ایمان، آفت است و آنان را از راه حق بیرون می برد. اینان کسانی اند که حتی دینداری شان با انگیزه های دنیایی و مادّی است. امام حسین علیه السلام در اشاره به چنین کسانی می فرماید:

«اَلنّاسُ عَبیٖدُ الدُّنْیا وَ الدّیٖنُ لَعِقٌ عَلی السِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ

ص:152

مَعایِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ»(1)

مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان می چرخد و تا وقتی زندگی هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می شوند.

اما عارفان با ایمان، نه تنها از بلا نمی گریزند، بلکه آن را نشانۀ لطف الهی و سبب پاکی روح و جان و تصفیۀ عمل ها می دانند و به خاطر فضیلت و پاداش آن، به استقبالش می روند.(2) امام صادق علیه السلام می فرماید:

«اِنَّ اللّهَ اذا احَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلاءِ»(3)

خداوند هرگاه بنده ای را دوست بدارد، او را غرق در بلا می کند.

در احادیث، اینگونه بلاها، هدیه ای از سوی خدا یا ارتقاء درجه نزد پروردگار محسوب شده و شدّت ابتلا به تناسب قوّت ایمان بیان شده است و از این رو است خدای متعال، حضرت علی علیه السلام را به بلاها و رنج هایی ویژه مبتلا ساخت که هیچ یک از اولیای خودش را به آن مبتلا نکرده بود.(4) و صبر بر بلا نیز اجر شهید دارد.(5)

از این دیدگاه است که سید الشهداء علیه السلام در روز عاشورا در مناجاتی که در آخرین لحظات حیات با خدا دارد، پروردگار را هم به نعمت های

ص:153


1- (1) - تحف العقول، ص 245.
2- (2) - در بحار الانوار، ج 67، ص 196 «باب شدّت ابتلای مؤمن و علّت آن و فضیلت بلاء» دیده شود.
3- (3) - سفینة البحار، ج 1 (چاپ جدید)، ص 392.
4- (4) - همان، ص 395، به نقل از امالی شیخ طوسی.
5- (5) - بحار الانوار، ج 49، ص 51.

سرشارش می ستاید، هم به بلای نیکویش: «سابِغُ النِعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاءِ»(1)

همچنین روز عاشورا، هنگام آخرین وداع با اهل بیت خویش، ضمن آنکه آنان را آمادۀ تحمّل بلا و رنج می سازد (اسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ)، فرجام خوشی برایشان بازگو می کند و می فرماید: خداوند، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب می کند، ولی به شما در مقابل این بلا و به عوض آن، انواع نعمت ها و کرامت ها می بخشد؛ پس شکوه نکنید و چیزی بر زبان نیاورید که ارزش شما را بکاهد «وَ یُعَوِّضُکُمْ عَنْ هذِهِ الْبَلیَّةِ انْواعَ النِّعَمِ وَ الْکَرامَةِ فَلاتَشْکُوا وَ لاتَقُولُوا بِاَلْسِنَتِکُمْ مایَنْقُصُ قَدْرَکُمْ»(2)

صاحبان همت های بلند و عشق های پاک به مبدأ و معاد، از بلای الهی باروی خوش استقبال می کنند و این گرفتاری را به حساب خدا می گذارند و از او انتظار پاداش دارند.

یاد خدا

ذکر و یاد خدا، در همۀ مراتب و مراحلش، امری پسندیده و مورد تأکید اسلام است. در آیات قرآن توصیه به یاد فراوان خدا شده است.

(اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیٖراً).(3)

یاد، که یک مرتبۀ بلند عرفانی است، آن است که انسان پیوسته خدا را در یاد داشته باشد و او را حاضر و ناظر بر خویش ببیند و در تنهاترین

ص:154


1- (1) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 357.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 491.
3- (3) - احزاب، آیۀ 41؛ جمعه، آیۀ 10.

حالات هم او را از یاد نبرد و در شداید و مصیبت ها و برخورداری ها و نعمت ها، ربوبیّت و ولایت الهی را فراموش نکند. زنده بودن چراغ «یاد خدا» در دل، هم سبب پیشگیری از گناه می شود، هم مقاومت انسان را در سختی ها و گرفتاری ها می افزاید و هم انسان به سرمستی و غرور نمی افتد و هم زمینه ساز ارتقاء روحی و تصفیۀ اخلاق از رذایل و خالی شدن خانۀ دل از اغیار است.

ذکر، هم مرحلۀ قلبی دارد، هم مرتبۀ زبانی. ذکر کامل آن است که هم زبان انسان به نام و صفات خدا گویا باشد و حمد و تسبیح بگوید و نام آن محبوبِ برین را پیوسته بر زبان آورد، هم همراه «ذکر لسانی»، قلبش متوجّه ذات خداوند باشد و او را از یاد نبرد و خدا را تکیه گاه و پناهگاه و نیروبخش و بینا و شنوای کارها و حرف هایش بداند.

این که نماز در قرآن به عنوان «ذکر خدا» مطرح است، چون هم مشتمل بر حمد و شکر و تسبیح الهی است، هم در بردارندۀ توجّه قلبی به معبود.

عاشورا، مظهری روشن از «یاد خدا» است که در گفتار و رفتار و حالات امام حسین علیه السلام و یاران او دیده می شود. این خصلتِ دست پروردگان مکتب قرآن است که هرگز خدا را در هیچ حالی از یاد نمی برند.

سید الشهداء علیه السلام در بحرانی ترین حالات و پیشامدها، با یاد خدا آرامش می یابد و این اطمینان قلبی را به یاران و خانواده اش نیز منتقل می کند. خطبه هایش با نام و یاد خدا است، داغ شهیدان و شهادت بستگان، زمینۀ ذکر خدا می شود. به نمونه هایی از سیرۀ او در عرصۀ کربلا توجه کنید:

وقتی برای اصحابش خطبه می خوانَد، آغاز خطبه با ثنا و حمد خداست:

ص:155

«أُثْنیٖ عَلَی اللّهِ احْسَنَ الثَّناء وَ احْمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ وَالضَّّرّاءِ»(1)

خدا را به نیکوترین ستایش، می ستایم و او را در حالت سرور و غم و راحتی سپاس می گویم.

در صبح عاشورا، وقتی سپاه دشمن به سوی او می آید، می فرماید:

«اَللّهُمَّ انْتَ ثِقَتیٖ فی کُلِّ کَرْبٍ»(2)

خدایا در هر گرفتاری، تو تکیه گاه منی.

امام و یاران پاکباز او، شب عاشورا را که مهلت گرفتند، تا صبح به نماز و قرآن و ذکر خدا پرداختند.

امام در روز عاشورا، در اوج ستختی های توان سوز و مدهوش ساز، یک لحظه از یاد خدا غافل نبودو گویا خویش را در معرض نگاه پرمهر خدای خود می دید و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان می راند و قطرۀ وجودش را به دریای الهی متّصل می ساخت. این که گفته اند روز عاشورا امام حسین علیه السلام پیوسته و مداوم، خدا را یاد می کرد و زیاد می گفت: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الاّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیٖمِ»(3)، شاهد این ارتباط قلبی دوستدار با دوست است. حتّی برای تحمّل پذیر کردن سخت ترین مصیبت ها هم، از اهرم ذکر خدا بهره می گرفت. وقتی کودک شیرخوارش را روی دستانش به تیر زدند و شهید کردند، فرمود: آن چه تحمّل این مصیبت و درد را آسان و هموار می سازد، این است که جلوی چشم خداوند است و او

ص:156


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 395.
2- (2) - همان، ص 414.
3- (3) - همان، ص 485.

می بیند و شاهد است «هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بٖی انَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ»(1).

مناجات های عاشقانۀ امام حسین علیه السلام با معبودش در آخرین لحظات حیات نیز، تداوم همین حالات روحانی و عرفانی را می رساند. به تعبیرهای مختلف، نجواهای گوناگونی از آن حضرت در واپسین دم نقل کرده اند، ولی قدر مشترک آنها این است که وقتی از زنده ماندن مأیوس شد و یارانش همه به شهادت رسیدند و خود در قتلگاه بر زمین افتاد، خدا را می ستود و یاد می کرد و مراتب تسلیم و رضای خویش را ابراز می نمود و خدا را به عظمت یاد می کرد «اَللّهُمَّ مُتَعالِی الْمَکانِ، عَظیٖمُ الْجَبَرُوتِ...».(2)

آمیختن حماسه و عرفان و جهاد و یاد خدا، از درس های عاشورا است. دست پروردگان امامِ عاشورا نیز چنین بودند. یک نمونه، مسلم بن عقیل بود. وقتی دستگیر شد و او را برای کشتن به بالای دارالأماره می بردند، زبانش به ذکر حق گویا بود و دلش به یاد معبود، و می گفت:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی کُلِّ حالٍ» و پیوسته «اللّه اکبر» می گفت و از خدا مغفرت می طلبید و بر فرشتگان و فرستادگان الهی، صلوات و درود می فرستاد.(3)

پیش از او نیز وقتی «هانی» را به جرم پناه دادن به مسلم و همکاری با او بر ضدّ خلیفه دستگیر کردند، پیش از شهادت، باز یاد خدا در زبان و دلش بود و می گفت:

«بازگشت به سوی خداست، پروردگارا به سوی رحمت و رضوان تو پر می گشایم!» (4)

ص:157


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 477.
2- (2) - همان، ص 519-510.
3- (3) - وقعة الطّف، ص 139.
4- (4) - الی اللّه المعاد، اللّهم الی رحمتک و رضوانک (وقعة الطف، ص 142).

«استرجاع»، یکی از شاخصه های ذکر است، یعنی در برخورد با حوادث تلخ و مصائب، انسان خود را از خدا و برای خدا و به سوی خدا بداند و با گفتن «اِنّا لِلّه وَ انّا الَیْهِراجِعُونَ»، این خطّ سَیْرِ «از اویی و به سوی اویی» را اعلام دارد. به تعبیر قرآن، این از اوصاف صابران است که در مواجهه با مصیبت و حادثۀ ناگوار، چنین می گویند.(1)

سیدالشهدا علیه السلام در مسیر کربلا، وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را در کوفه شنید، چنین گفت: «اِنّا لِلّه وَ انّا الَیْهِراجِعُونَ، رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِما».(2) جز این بار، بارهای دیگر هم آن حضرت در طول راه استرجاع نمود.

از سوی دیگر غفلت از یاد پروردگار و «خدا فراموشی» عامل مهمّی در کشیده شدن به گناهان و مفاسد و ظلم است. امام حسین علیه السلام دربارۀ سپاه کوفه که به کشتن او کمر بسته بودند، روی این نکته تأکید فرموده که شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است: «لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساکُمْ ذِکْرَ اللّهِ الْعَظیٖمِ»(3) و این اقتباس از قرآن کریم است که خداوند، از ویژگی های حزب شیطان، «خدا فراموشی» را برمی شمارد که زمینۀ سپردن زمام طاعت به دست شیطان می شود.(4)

این گونه است که «یاد خدا»، هم سازندۀ اخلاق و تعالی بخش روح و

ص:158


1- (1) - و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا لله و انا الیه راجعون (بقره / آیۀ 155).
2- (2) - ارشاد، شیخ مفید، ص 74.
3- (3) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 416.
4- (4) - استحوذ علیهمُ الشیطانُ فانساهُم ذکَر اللّهِ اولئکَ حِزبُ الشیطان (مجادله، آیۀ 19).

جان است، هم سدّی در برابر رخنۀ شیطان به قلعۀ دل و سلطۀ هوای نفس بر اراده و نیّت و عمل انسان.

فداشدن در راه خدا

برای انسان های موحّد، چیزی بالاتر از آن نیست که نعمت وجود را در راه رضای معبود، به کار گیرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند.

آمادگی برای «فدا شدن»، نشانۀ صدق انسان در راه محبّت خدا است.

خدا مشتری جان ها ومال هاست و در برابر آن بهشت می دهد.(1) اولیای خدا در برابر پروردگار، برای خود هیچ شأنی قائل نیستند و اگر دین الهی نیازمند مال و جان و حتّی آبروی آنان باشد، از نثار آن مضایقه ای ندارند.

عزّت و عظمت و ارزش دین، تاحدّی است که برای بقای آن، عزیزترین انسان های پاک و حجّت های الهی فدا می شوند و این فدا شدن را ادای حقّ الهی می شمارند.

دین خدا عزیزتر است از وجود مااین دست و پا و چشم و سر و جان فدای دوست

در دوره ای که دین خدا در معرض زوال بود و جهالت و غفلت مردم زمینۀ این اضمحلال مکتب شده بود، امام حسین علیه السلام حاضر شد برای بیداری و آگاهی مردم قربانی شود. در زیارت اربعین می خوانیم:

«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حیْرَةِ الضّلالة»(2)

او خون خویش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات دهد.

ص:159


1- (1) - توبه، آیۀ 111.
2- (2) - مفاتیح الجنان، ص 468.

در زیارتنامۀ مسلم بن عقیل و هانی بن عروه هم(1) از این دو شهید بزرگوار نهضت امام حسین علیه السلام، به عنوان کسانی که جان خویش را در راه یاری حجّت خدا و فرزند حجّت خدا و در راه خدا و رضای او فدا کردند، یاد شده است. یاران دیگر امام نیز همه خود را فدای دین و قربانی راه خدا و احیای اسلام کردند و از زندگی دنیوی به خاطر حق، گذشتند و جاوید شدند.

حفظ دین خدا قربانی می خواهد. حسین بن علی علیه السلام و یاران و فرزندانش قربانیان اهل بیت در این راه بودند. حضرت زینب علیها السلام پس از حضور بر بالین سیدالشهداء و در کنار جسد قطعه قطعۀ او چنین گفت:

«اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا هذَا الْقُرْبانَ»(2)، خدایا این قربانی را از ما بپذیر. در تعابیر دیگری هم از آن حضرت به عنوان «ذبیح» یاد کرده اند، چرا که او اسماعیلی بود که در منای حق شهید شد و حیات دین را تضمین کرد.

برای ملّت ها هم قربانی شدن و قربانی دادن، رمز عزّت و پیروزی است.

پیام عاشورا این است: ملّتی که در راه «آزادی» گام برداشته و برمی دارد، باید قربانیان بسیاری تقدیم آستانِ حرّیت کند و اگر جامعه ای حاضر به فداکردنِ عزیزانش در راه عزیزترانش (آرمان و مکتب و آزادی و استقلال) نباشد، هرگز از ذلّت به عزّت نمی رسد. از عظمت قربانی می توان به جایگاه رفیع و عظیم چیزی پی برد که قربانی، در راه آن فدا شده است. سیدالشهدا علیه السلام و شهدای کربلا در راه دین و حق فدا شدند، پس عظمتِ دین خدا از آن

ص:160


1- (1) - مفاتیح الجنان، ص 402 و 403.
2- (2) - حیاة الأمام الحسین، ج 2، ص 301.

آشکار می شود. امام خمینی «ره» دربارۀ نقش فداکاری امام حسین علیه السلام برای احیای دین خدا می فرماید:

سیدالشهدا علیه السلام، نهضت عاشورا را بر پا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی امیّه را محکوم و پایه های آن را فرو ریخت.»(1)

اسلام، همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فدای اسلام کردند...(2).

امام حسین علیه السلام خود و تمام فرزندان و اقربای خودش را فدا کرد و پس از شهادت او اسلام قوی تر شد(3)

تعابیر امام امّت دربارۀ فدا شدن و فداکاری سالار شهیدان در راه خدا فراوان است. حضرت امام، روحیۀ شهادت طلبی و آمادگی برای فدا شدن را که در ایران اسلامی و در میان رزمندگان اسلام بود، بارقه ای از همان روح عاشورایی می دانست و می فرمود:

ملّت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمنی و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد. هراس، آن دارد که شهادت، مکتب او نیست...(4)

خود امام نیز این شهادت طلبی و آمادگی برای فدا شدن بهر دین را از کربلا آموخته بود و می فرمود:

من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضۀ

ص:161


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 4، ص 100.
2- (2) - همان، ج 10، ص 30.
3- (3) - همان، ج 15، ص 114.
4- (4) - همان، ج 13، ص 65.

دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظارفوز عظیم شهادتم.(1)

من امیدوارم به فوز «احدی الحُسنیین» نائل شوم، یا پیشرفت مقصود و اقامۀ عدل و حق، یا شهادت در راه آنکه حقّ است.(2)

رضا و تسلیم

از مراحل بالای عرفان و توحید، «رضا» است. «رضا» هم نشان دهندۀ اوج محبّت و دلدادگی به خداوند است و هم نشانۀ اخلاص کمال و نداشتن هیچ انگیزه ای جز پسند و خواستِ مولی.

اهل بیت علیهم السلام در مقابل خواست خدا و تقدیر او کاملاً راضی بودند و این را برای خود، کمال می دانستند و با پشتوانۀ «رضا»، هر مشکل و بلا و مصیبتی را صبورانه و عاشقانه تحمّل می کردند. در مسائل اجتماعی نیز هرگز پسند و رضایت مردم را بر رضای الهی ترجیح نمی دادند و آنچه تکلیف بود عمل می کردند، مهمّ رضای الهی بود، هر چند به خشم مردم می انجامید.

این نکته در تعالیم قرآن و احادیث بسیار مطرح است. امام حسین علیه السلام که برای رضای الهی قدم در این راه گذاشته بود، روحیّۀ کوفیان را چنین ترسیم می کرد که آنان خواسته های دل خویش را بر رضای الهی ترجیح داده اند: «لا افْلَحَ قَوْمٌ آثَرُوا مَرضاةَ انفُسِهم عَلی مَرضاةِ الخالق».(3) امام

ص:162


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 20، ص 113.
2- (2) - همان، ج 4، ص 279.
3- (3) - مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 239 (در بحارالانوار، بجای «انفسهم» کلمۀ «المخلوق» است: ج 44، ص 383).

سجاد علیه السلام نیز در انتقاد از خطیبی که در کاخ یزید و پیش اسرای اهل بیت، از یزید ستایش می کرد و از دودمان علی علیه السلام به زشتی یاد می کرد، بر سر او فریاد کشید که:

وای بر تو، رضای مردم را به قیمت خشم خدا خریده ای!

«اِشتریْتَ مَرضاة المخلوقِ بِسَخَطِ الخالقِ»(1)

اما آنچه که در این بحث و بخش مورد نظر است، همان بعد متعالی عرفانیِ «رضا» است که ملاک عمل موحّدان راستین است و عاشورا جلوه ای از این فضیلت به شمار می رود.

یکی درد و یکی درمان پسندد

نمونه های دیگری از مقام «رضا» را در کربلا با هم مرور می کنیم:

در مسیر راه کوفه، ابا عبدالله علیه السلام پس از برخورد با فرزدق و آگاهی از اوضاع کوفه، فرمود:

همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضای الهی بر چیزی نازل شود که دوست داریم و می پسندیم، خدا را بر نعمتهایش سپاس می گوییم و اگر قضای الهی میان ما و امیدمان فاصله انداخت، باز هم از کسی که نیّتش حق و شیوه اش تقوا باشد دور نیست (که آن را بپسندد).(2)

شعار «رِضَا اللّهِ رِضانا اهْلَ الْبَیْتِ» از کلمات نورانی امام و خاندان او در این سفر بود. این کلام را هم هنگام خروج از مکّه به سمت کربلا در

ص:163


1- (1) - بحارالأنوار، ج 45، ص 137.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 336.

ضمن خطبه ای بیان فرمود،(1) هم واپسین کلماتی بود که در قتلگاه از حنجر خونین آن امام شنیده شد که: «اِلهیٖ رِضیً بِقَضائِکَ». خواهر خویش را نیز به تسلیم و رضا دعوت می کرد «اِرْضیٖ بِقَضاءِ اللّهِ» تا پس از شهادتش بی تابی و نارضایی از خود نشان ندهد. وقتی هم که می خواست از مدینه خارج شود، هنگام وداع با قبر رسول خدا از خداوند طلب کرد که آنچه که رضای تو است، برایم انتخاب کن: «اَسْئَلُکَ... ما اخْتَرْتَ مِنْ امْرٖی هذا ما هُوَ لَکَ رِضیً»(2).

این روحیۀ معنوی در سایر عاشوراییان هم بود. حضرت مسلم بن عقیل در کوفه وقتی گرفتارشد، باز دم از رضای الهی می زد و به داوری خدا راضی بود و در هر حال، خدا را حمد می گفت.(3)

سیدالشهدا علیه السلام وقتی به کربلا می رفت، به سرانجام و سرنوشت ماجرا راضی بود، هرچه را که خدا مقدّر کرده باشد برای خود «خیر» می دید و می فرمود:

چه کشته شویم، چه پیروز گردیم، آنچه را خدا بر ایمان مقدّر کرده باشد، آن را خیر می بینیم.»(4)

رضای عبد از خدا و رضای خدا از عبد، اوج این کمال است؛ پسند دو جانبه و رضای از هر دو سو. در متون زیارتنامه هم به این مقام و مرتبۀ

ص:164


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 328.
2- (2) - همان، ص 287.
3- (3) - وقعة الطّف، ص 139.
4- (4) - انّی لأرْجوُ انْ یکونَ خیراً ما ارادَ اللّهُ بنا، قُتِلْنا أمْ ظَفرنا (اعیان الشیعه، ج 1، ص 597).

شهدای کربلا اشاره و ارج نهاده شده است.

در زیارتنامۀ حضرت مسلم است: شهادت می دهم که تو اقامۀ نماز و زکات کردی و جهاد کرده به شهادت رسیدی در حالی که خداوندت از تو راضی بود «لَقَیْتَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّوَ هُوَ عَنْکَ راضٍ»(1). در زیارتنامۀ هانی می خوانیم که جان خویش را در راه رضای الهی فدا کردی (بَذَلْتَ نَفْسَکَ فیٖ ذاتِ اللّهِ وَ مَرضاتِه)(2). در همین متن، به رضایت خدا از او هم اشاره شده است.

اینکه یک انسان به مقامی برسد که خشم و رضای او خشم و رضای خدا باشد، مقام والاتری است. سید الشهدا علیه السلام، با این وصف در زیارت مطرح شده است:

«یا مَنْ رِضاهُ مِنْ رِضَی الرّحْمانِ و سَخَطُه مِنْ سَخَطِ الرّحْمانِ»(3).

خاندان او نیز چنین بودند و پیشامدهای ناگوار کربلا را به حساب خدا گذاشته به امید اجر او، آن ها را تحمّل می کردند و همه را «زیبا» می دیدند.

این کلام حضرت زینب است که وقتی در مجلس ابن زیاد در کوفه، والی مغرور با طعنه خطاب به آن بانوی قهرمان گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟ زینب کبری علیها السلام پاسخ داد: جز زیبا چیزی ندیدم:

«ما رَأَیْتُ الاّ جَمیٖلاً»(4) و این سخن به شدّت والی کوفه را عصبانی ساخت.

کار برای رضای خدا و داشتن مرتبۀ «رضا»، سرمایۀ عظیمی است که هم وجدان انسان ها را همواره آرام و خرسند می سازد، هم امید آفرین و حرکت زا است و هم ایجاد انگیزۀ قوی می کند. ملّت ایران در سال های

ص:165


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت حضرت مسلم، ص 402.
2- (2) - همان، ص 403.
3- (3) - همان، زیارت مطلقۀ امام حسین علیه السلام، ص 426 (زیارت ششم).
4- (4) - بحار الأنوار، ج 45، ص 116.

انقلاب و جنگ، به خاطر رضای الهی به میدان رفتند و از شهادت ها استقبال کردند. بستگان و خانواده های شهدا و جانبازان هم با روحیۀ رضامندی، تحمّل مشکلات کردند. امام خمینی (قدّس سره) فرمود:

کسی که دنبال حق می رود و برای رضای خدا کار می کند، نباید به فکر این باشد که به او چه گفته اند، یا چه می گویند؛ باید خدا را در نظر بگیرد و برای خدا کار کند، هرکس هرچی می خواهد بگوید.(1)

در زمینۀ افزایش قدرت روحی برای تحمل سختی ها و شهادت ها هم فرمود:

ملّتی که برای رضای حق تعالی انقلاب کرد و برای ارزش های معنوی و انسانی به پاخاسته است، چه باک دارد از شهادتِ عزیزان و آسیب دیدن نور چشمان و تحمّل سختیها؟(2)

فوز

کسی که تلاشهایش انسان در زندگی او را به «هدف خلقت» برساند، «فائز» و رستگار است. فوز در فرهنگ دینی آن است که انسان با بهره گیری از نعمت های خدا و عمر خویش بتواند سعادت جاودانه را که کامیابی آخرت و بهشت است به دست آورد. فوز عظیم و رستگاری کامل، رسیدن به کامروایی اخروی است. به تعبیر حضرت علی علیه السلام: «الآخِرَةُ فَوْزُ السُّعَداء»(3) خود آن حضرت وقتی در سپیده دم نوزدهم رمضان ضربت

ص:166


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 19، ص 142.
2- (2) - همان، ص 276.
3- (3) - غرر الحکم.

خورد، فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعَْبةِ»، چرا که برای اولیای الهی، شهادت برترین رستگاری و کامیابی است.

امام حسین «علیه السلام» در حرکت عاشورایی خویش، فوز و سعادت ابدی خود و یارانش را می دید، از این رو مشتاقانه به سوی این هدف می شتافت. در راه کوفه، وقتی طرمّاح با آن حضرت ملاقات و ایشان را از رفتن به کوفۀ پر آشوب منع کرد، امام فرمود:

ما با آنان قول و قراری داریم که دوست ندارم خُلف وعده کنم. اگر خداوند شرّ و فتنه را از ما دفع کرد، که لطف دیرینۀ اوست و اگر هم آن پیش آید که گریزی از آن نیست، آن هم فوز و شهادت است:

«... وَ انْ یَکُنْ مالابُدَّ مِنْهُ فَفَوْزٌ وَ شَهادةٌ انْ شاءَ اللّهُ»(1)

در سخن دیگری که از آن حضرت نقل شده است، در شب عاشورا خطاب به همراهان گوشه هایی از فرهنگ حیات و فلسفۀ مرگ و زندگی و سعادت اخروی را بیان فرمود، سپس افزود:

بدانید که تلخ و شیرین دنیا همه اش خواب و خیال است، بیداری و هشیاری در آخرت است. فائز و رستگار کسی است که در آخرت به سعادت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید: «... وَ الفائز مَنْ فازَ فیٖها و الشَّقِیُّ مَنْ شَقی فیٖها»(2).

سخن معروف امام حسین علیه السلام: فَاِنّیٖ لا ارَی الْمَوْتَ الاّ سَعادَةً(3) نیز گویای بینش امام در مورد مفهوم و ماهیت سعادت و رستگاری است که امام آن

ص:167


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 364.
2- (2) - بحار الانوار، ج 11، ص 150.
3- (3) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 440. برخی این اشعار را به امام سجاد علیه السلام نسبت داده اند.

را در سایۀ شهادت در راه خدا می داند.

این باور و حقیقت، به اهل ایمان شوق به آخرت و بهشت می بخشد و وابستگی هاشان را به دنیا می کاهد و سبکبال و شهادت طلب می شوند و به راحتی جان فدای مکتب و قرآن و ولیّ خدا می کنند و شایسته ترین چهره هایی که عنوان «فائزین» را به خود اختصاص داده اند شهدای کربلایند. امام حسین علیه السلام وقتی به بالین حرّ رسید، ضمن ستایش هایی که از او کرد، اشعاری در ستایش از ایثار و مواسات و صبر او خواند، از جمله این بیت که:

لَقَدْ فازُوا الَّذی نَصَرُوا حُسَیْناًوَ فازوُا بِالْهِدایَةِ وَ الصَّلاح(1)

آنان که حسین را یاری کردند، رستگار شدند و به هدایت و صلاح، راه یافتند.

در زیارتنامه های شهدای کربلا و ابا عبدالله الحسین علیه السلام، به این تعبیر بسیار بر می خوریم که آنان را کامیاب واهل فوز می شماریم و نیز آرزوی اینکه کاش ما هم در کربلا در رکاب آنان بودیم و می جنگیدیم و با شهادت، به فوز ابدی می رسیدیم. از جمله به این چند نمونه دقت شود:

خدایا شهادت می دهم که حسین بن علی به کرامت تو نائل و فائز شده است، او را با شهادت، گرامی داشته ای و به او سعادت بخشیده ای.(2)

و خطاب به شهدای کربلا می گوییم:

«فُزْتُمْ وَاللّه فَوْزاً عَظیٖماً، یالَیْتَنیٖ کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوُز فَوْزاً عظیماً»

ص:168


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 440. برخی این اشعار را به امام سجاد علیه السلام نسبت داده اند.
2- (2) - مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.

«أشْهَدُ أنَّکُمْ الشُهَداءُ و السُّعَداءُ وَ أَنَّکُمُ الْفائِزُونَ فیٖ دَرَجاتِ العُلی».(1)

زائر شهدای کربلا که آن به خون خفتگان را شهید و سعید و فائز می شمارد، این بینش را به زندگی خود هم سرایت می دهد و دیدگاهش نسبت به سعادت، فراتر از کامیابی های دنیوی می شود. این برداشت عمیق تر از زندگی و اندیشیدن به «فوز»، درسی است که عاشورا به همه می دهد: رستگاری، در سایۀ جهاد و شهادت و جان دادن در راه مکتب و ولایت.

اخلاص

گوهر کمیاب و گرانبهای «اخلاص»، پیام دیگری از عاشورا است.

اخلاص در نیّت، اخلاص در عمل و مشارکت در نهضت امام حسین علیه السلام، اخلاص در جنگیدن در صحنۀ کربلا، اخلاص در محبّت و دوستی و رفتن به زیارت شهدای کربلا، اخلاص در عزاداری، گریستن، مدّاحی کردن، مجلس گرفتن و... همه از جلوه های قابل بحث است.

آنچه مهم ترین عامل ماندگاری نهضت عاشورا در طول قرون و اعصار است، جوهرۀ اخلاص در نهضت عاشوراست. خداوند، وعده فرموده که عمل مخلصان و تلاش مخلصانه را تباه نکند و اجر دنیوی و اخروی آنان را کامل عطا کند.

صحنه های جهاد و کشتن و کشته شدن در تاریخ بشری و تاریخ اسلام

ص:169


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت شهدا، ص 440. در زیارتنامه های دیگر نیز مانند زیارات روز عرفه، زیارت مطلقۀ امام حسین و... دیده می شود.

فراوان است، امّا آنچه برخی از این صحنه ها را جاودانه کرده، اخلاص و رنگ الهی و خدایی داشتن است؛ «صبغة اللّه». این رنگ بی زوال، در حماسۀ عاشورا دیدنی تر می شود.

امام حسین علیه السلام در ضمن خطابه ای مفصّل که پیش از خروج از مدینه ایراد نمود، هرگونه شائبۀ دنیاطلبی و ریاست خواهی و جنگ قدرت را ردّ کرده، انگیزۀ خالص «اصلاح دینی و اجتماعی» را مطرح ساخت:

خدایا! تو می دانی که آنچه از ما بود، هرگز نزاع بر سرقدرت و دنبال کالای دنیا رفتن نبود، بلکه می خواهیم معالم دین و نشانه های مکتب را نشان دهیم و با ایجاد اصلاح در جامعه، مظلومان ایمن شوند و فرائض و سنن تو اجرا شود...(1)

نظیر این سخن را در سخن دیگری هم فرمود که:

من هرگز به عنوان شورش، خوشگذرانی، سرمستی، فساد انگیزی یا ستم برنخاستم، بلکه برای طلب اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم....(2)

این در وصیّتنامه ای بود که قبل از خروج از مدینه، برای برادرش محمد حنفیّه نوشت، تا انگیزه های دنیاطلبانه را از حرکت انقلابی خویش، نفی کند.

چون انگیزۀ اخلاص، حرکت آفرین عاشورا بود، هیچ عاملی نتوانست امام حسین علیه السلام و یارانش را از ادامۀ راه تا رسیدن به شهادت باز دارد.

در این حرکتِ خالصانه، ناخالصان چه از اوّل و چه در مسیر راه کربلا،

ص:170


1- (1) - تحف العقول، ص 239 (انتشارات اسلامی)، اللّهم انَّکَ تَعْلُمُ انَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنّا تَنافُساً....
2- (2) انّٖی لَمْ اخْرُجْ اشِراً وَ لا بَطَراً... (بحار الانوار، ج 44، ص 329.)

تصفیه شدند تا حاضران در عاشورا، همه یکدست و خالص باشند.

مخلصین در نیّت و محبّت، از مدینه همراه حضرت بیرون آمدند.

مخلصان دیگری هم در مکّه، در طول راه و حتّی در کربلا به او پیوستند.

امّا آنان که انگیزه های غیر الهی داشتند، یا از آغاز حرکت، او را همراهی نکردند، یا از میان راه برگشتند، یا حتّی فراخوانیِ خصوصی امام را نسبت به نصرتِ آل اللّه، با بهانه هایی نادیده گرفتند و توفیق شهادت در رکاب سید الشهدا علیه السلام را نیافتند.

وقتی در طول راه، اوضاع کوفه و شهادت مسلم بن عقیل گزارش داده شد، جمعی از همراهان، از چپ و راست از پیرامون حضرت متفرّق شدند و تنها کسانی ماندند که از مدینه همراه حضرت آمده بودند.(1)

هرثمة بن ابی مسلم، در میان راه به امام برخورد. امام انتظار یاری و همراهی از او داشت. ولی او نا امنی خانوادۀ خود رابهانه کرد و صحنه را ترک نمود.(2)

عبیدالله بن حرّ جعفی هم در منزلگاه «قصر بنی مقاتل»، به فرستادۀ امام که او را به نصرت حق فرا می خواند، همچنین به دعوت خود امام حسین علیه السلام، که با او دیدار کرد و به یاری فراخواند، پاسخ منفی داد و از این سعادت محروم شد.(3)

طرمّاح بن عدی هم تا چند قدمی این سعادت آمده بود که توفیق همراهی نیافت.(4) وقتی خلوص در مبارزات و فعّالیّت های اجتماعی و

ص:171


1- (1) - وقعة الطّف، ابو مخنف، ص 166.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 379.
3- (3) - همان، ص 366.
4- (4) - همان، ص 364.

سیاسی نباشد، حتی ممکن است تا مراحلی از راه را هم، ناخالصان همراه شوند و چهرۀ شایسته و الهی از خود نشان دهند، اما چون ناخالصی در وجودشان است، امواج حوادث آنها را از دریای جوشانِ نهضت به کناری می افکند و سابقه های دراز مدّت مبازراتی نیز به کار نمی آید. تاریخ، سرشار از تجربه های تلخی است که صاحبان نیّت های غیر صالح و ناخالص، نتوانسته اند تا آخر در مسیر حق، پایدار بمانند.

خالصان، خلوص خود را در شب عاشوار و روز نبرد کربلا نشان دادند و گاهی آن را در رجزها و سخنان خویش بروز می دادند.

در صحنۀ کربلا، خون بود و شمشیر و شهادت، نه مدال و پول و امتیازاتِ اجتماعی. ماندگاران و مقاومان، تنها با نیروی اخلاص به جهاد خود ادامه می دادند.

عابس بن ابی شبیب شاکری در نبرد خویش با سپاه کوفه، این گونه حمایت خالصانه و الهی خود را از اهل بیت پیامبر اظهار می کرد:

من با شمشیرم در راه شما تیغ می زنم و جهاد می کنم تا به دیدار خدا بروم و با این کار، جز به پاداش الهی، چشم ندوخته ام و چیزی نمی خواهم.(1)

حسین بن علی علیه السلام بندۀ خالص خدا بود. در زیارت حرم او، به فرموده سیّد بن طاوس، او را اینگونه خطاب می کنیم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خالِصَةَ اللّهِ»(2).

دستگاه امام حسین علیه السلام، مشتری خلوص در عمل است. آنچه هم

ص:172


1- (1) - وقعة الطف، ص 100.
2- (2) - مفاتیح الجنان، آداب حرم مطهر امام حسین، ص 421.

ریایی و متظاهرانه باشد و آنکه با نیّت آلوده، دم از این مجموعۀ خلوص بزند، خواه ناخواه روزی رسوا می شود.

درس عاشورا این است که هدف و انگیزه را در هر عملی خالص سازیم و بدانیم که از دیدگاه خدا، عمل خالص محو و نابود نمی شود.

همچنان که نهضت عاشورا با گذشت زمان نه تنها کهنه و فراموش نشد، که روز به روز بر جلوه و جاذبۀ آن افزوده گشت و این به برکت «عنصر خلوص» بود.

قیام برای خدا

اخلاص وخدایی بودن نیّت و انگیزه، در هر کاری مطلوب و ارزش آفرین است، به خصوص در مسائل مبارزاتی که زمینۀ هوای نفس و انگیزه های مادی و جاه طلبانه و قدرت جویی یا انتقام گیری بیشتر است و به عنصر اخلاص، نیاز بیشتری است.

آنکه برای خدا قیام کند، همۀ همّتش عمل به تکلیف و کسب رضای الهی است. بنابر این نه کمی نفرات، در اراده اش خلل ایجاد می کند و نه شکست ظاهری او را مأیوس و بدبین می سازد.

«قیام لِلّه»، توصیه و موعظۀ الهی است، آنجا که می فرماید:

«قُلْ انَّما اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ انْ تَقُومُوالِلّهِ مَثْنی وَ فُرادی»(1)

بگو شما را به یک چیز موعظه می کنم: اینکه دوتا دوتا و به تنهایی برای خدا قیام کنید.

ص:173


1- (1) - سبأ، آیۀ 46.

اگر در یک مبارزه این انگیزه باشد، تضمین بیشتری برای ادامۀ مبارزه تا نهایت توان و تا پایان عمر است و حتّی در تنهایی و بی یاوری و کمی امکانات هم تکلیف را از خود ساقط نمی داند و با باطل سازش نمی کند.

امام حسین علیه السلام به برادرش محمد حنفیّه که از روی نصیحت به آن حضرت سخنانی می گفت، فرمود:

«یا اخیٖ وَاللّه لَوْالَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأً وَ لا مَأْویً لَما بایَعْتُ یَزیٖدَ بْنُ مُعاوِیَةَ».(1)

برادرم! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.

در سخنانی هم روز عاشورا، ضمن ردّ ذلتِ تسلیم در برابر دشمن، فرمود:

«اَلا وَ انّیٖ زاحِفٌ بِهذِهِ الْاُسْرَةِ عَلی قِلَّةِ العَدَدِ وَ کَثْرَةِ الْعَدُوِّ وَ خَذْلَةِ النّاصِرِ»(2)

من با همین گروه اندک، با آنکه دشمن بسیار است و یاوران، ترک یاری کرده اند، خواهم جنگید.

آنچه برای خدا باشد، ماندگار و پایدار می شود. قیام عاشورا چون رنگی خدایی داشت، ابدی و بی شکست شد. به تعبیر حضرت امام قدس سره:

شکست نبود کشته شدن سیدالشهداء؛ چون قیام للّه بود، قیام للّه شکست ندارد. (3)

ص:174


1- (1) - بحار الانوار، ج 44، ص 329.
2- (2) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 110، بحار الانوار، ج 45، ص 83.
3- (3) - صحیفۀ نور، ج 7، ص 37.

آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفۀ خدایی بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ کنیم.(1)

وقتی قیام برای خدا باشد، هرگز احساس باختن و خسارت هم در کار نیست و رزمنده در هر دو حال شکست یا پیروزی خود را برندۀ میدان می داند. امام امّت در مورد بر افروخته شدن چهرۀ سیدالشهداء در روز عاشورا هرچه به ظهر عاشورا نزدیک تر می شد، می فرماید:

برای اینکه می دید جهاد در راه خداست و برای خداست و چون جهاد برای خداست، عزیزانی که از دست می دهد، از دست نداده است، اینها ذخایری هستند برای عالم بقا.(2)

دربارۀ تکلیف دفاع در جنگ تحمیلی علیه ایران نیز، امام امّت همین دیدگاه را داشت و این سخن اوست:

«ما در جنگ، برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است؟ ملّت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد، به وظیفۀ خود عمل کرد.» (3)

ص:175


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 15، ص 55.
2- (2) - همان، ج 17، ص 239.
3- (3) - همان، ج 21، ص 95.

ص:176

پیام های تاریخی

اشاره

پیام های تاریخی (تبیین)

تاریخ اسلام یا مسلمین؟

ریشۀ عاشورا در سقیفه

اتمام حجّت

افشا و تبیین

عبرت آموزی

- دنیا طلبی

- غفلت

- رها کردن تکلیف

- بی طرفی نسبت به جریان حق و باطل

عزّت باطل ستیزان

ذلّت حق ستیزان

ص:177

پیام های تاریخی (تبیین)

اشاره

مقصود از این عنوان، تأثیری است که «عاشورا» در حرکت های تاریخی، بینش تاریخی، تجزیه و تحلیل حوادث، چه در زمان نزدیک به عاشورا داشته، یامی بایست داشته باشد، چه تأثیری که در زمان های بعد تا عصر حاضر داشته و دارد یا می تواند داشته باشد.

هر حادثۀ تاریخی، موجی از آثار و پیامدهای مختلف بر می انگیزد، یا حدّ اقل زمینه موج آفرینی در آن است؛ به شرط آنکه جوهرۀ حادثه، هم شناخته و هم شناسانده شود. در این صورت است که تاریخ، از «نبش قبور» یا «غیبت مردگان» یا «نقّالی وقایع گذشته» در می آید و اهرمی حرکت آفرین و منبعی الهام بخش می گردد.

با این توضیح، عنوانِ پیام تاریخی عاشورا تنها شامل پیام های صریح عاشورا به تاریخ آینده نمی شود، بلکه شناخت نیروی نهفته در بطن حادثه برای الهام گیری در زندگی فردی و اجتماعی و درس های روشنگر به آیندگان را نیز در بر می گیرد. با این دیدگاه است که عاشورا از حالتِ «حادثه ای در گذشته» درآمده، صورتِ «ذخیره ای از هدایت ها، درس ها و عبرت ها برای آیندگان» به خود می گیرد و ما می توانیم از عاشورا «پیام» بگیریم و «درس» بیاموزیم و «عبرت» بگیریم که بسی مهم تر است؛ نکته ای که در سخنان ارزشمند و هشدار دهندۀ مقام معظم رهبری مورد تأکید مکرّر بود و فرمود:

ص:178

... از درس های عاشورا مهم تر، عبرت های عاشورا است!

توجّه به نقش انسانِ آگاه و متعهّد درساختن تاریخ و تأثیر گذاری در روند حوادث تاریخی مهمّ است. از این رهگذر می توان انسان ها را به قدرت تأثیرگذاری و حرکت آفرینی شان توجّه داد و از اینکه صرفاً تابع جریانات تاریخ و موج آفرینان اعصار باشند و برای خود اراده و توانی قائل نباشند، آنان را به نیروهای تأثیر گذار و فعّال در این عرصه تبدیل کرد. مسلّماً در شب تاریک تاریخ، آن تک شمع هایی که روشنایی می بخشند و امید آفریده، «راه» را می نمایانند، بسیاری را به شمع بودن و سوختن و راه نشان دادن می کشانند.

نقش «الگو» و «پیشتاز» در پدیده های تاریخی روشن است. در مسیر تحّولات اجتماعی نیز خیلی ها در پی رفتن اند، اما «پیشرو» ندارند. قافله سالاران تاریخ، آنانند که با ایمان به ارادۀ خویش و شناختِ «جا» ی هرگام و اقدام به موقع به تکلیف تاریخی خویش عمل می کنند و تاریخساز می شوند.

نهضت عاشورا از این دید نیز پیوسته برای بشریت جویای کمال و آزادی و عزّت، پیام داده است و صدای «هل من ناصر» کربلا، در رواق تاریخ، تا ابدیّت به گوش می رسد.

تاریخ اسلام یا مسلمین ؟

بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله سر آغاز فصلی نو در تاریخ بشریّت بود.

انقلابی اساسی در افکار و عقاید، اخلاق و رفتار، نظام سیاسی، ساختار اجتماعی و معیارهای ارزشی به وجود آمد. آنچه به نام «تاریخ اسلام» شناخته می شود، مجموعه ای از این تحوّلات همه جانبه در فکر و زندگی

ص:179

انسان در عصر بعثت است.

امّا با رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، جریان تاریخ به گونه ای دیگر ادامه یافت. تلاش هایی برای احیای جاهلیّت وجود داشت، معیارهای جاهلی کم کم حاکم شد، تعالی روحی و معنوی مسلمانان رو به افول گذاشت و آن ارزشهای مقدّس دوران نبوت پیامبر، پس از او کمرنگ شد و این همه به خاطر انحراف در ساختار سیاسی جامعه و ترک کردن وصیّت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و به قدرت رسیدن کسانی بود که «امامت معصوم» را کنار زدند و «اهل بیت» را از عرصۀ هدایت جامعه دور ساختند.

گرچه مورّخان، حوادث آن سال ها را با همان عنوان تاریخ اسلام نگاشته اند، ولی رجعت ها و حرکت های واپس گرایانۀ عصر پس از پیامبر، در زمینه های اعتقادی، سیاسی، اخلاقی، نظامی و اقتصادی چنان بود که اگر نام آن را «تاریخ مسلمانان» بنامیم، دقیق تر است تا «تاریخ اسلام».(1)

اگر بخواهیم عملکرد خلفای پس از پیامبر و خلفای اموی و عباسی را که جدا از خطّ اهل بیت عمل می کردند با تعالیم دین و سیرۀ پیامبر تطبیق دهیم، با مشکل مواجه می شویم. هم نحوۀ تصدّی قدرت و به خلافت رسیدنشان با معیارهای «نظام سیاسی اسلام» ناهمساز بود و هم عملکردشان در زمینه های عدالت اجتماعی، شیوۀ حکومت، عمل به قرآن و سنّت و اخلاق و معاشرت.

از این رو، به وضوح به دو جریانِ «خطّ خلافت» و «خطّ امامت» بر می خوریم و تضادّ این دو جریان در تاریخ اسلام در جاهای بسیاری خود

ص:180


1- (1) - در زمینۀ این رجعتها ر. ک: «انقلاب تکاملی اسلام»، جلال الدین فارسی؛ «النظام السیاسی فی الاسلام» و «نظریّة عدالة الصحابه»، احمد حسین یعقوب.

را نشان داد که «حادثۀ عاشورا» یکی از بارزترین آنها بود. خصومت اهل بیت و مخالفان و تعارض بنی هاشم و بنی امیّه، ریشه در تعارض دو فکر و خطّ عقیدتی و عملی داشت، نه خصومت های شخصی و قبیلگی. تحلیل زیبا و عمیق امام صادق علیه السلام از این دو جریان چنین بود:

«اِنّا وَ آلُ ابیٖ سُفْیان اهْلُ بَیْتَینِ تَعادَیْنا فی اللّهِ، قُلْنا: صَدَقَ اللّهُ وَ قالُوا: کَذِبَ اللّهُ»(1)

ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم که در مورد خدا و بر اساس دین و مکتب، با هم دشمنی کردیم. ما گفتیم: خدا راست گفته است، آنان گفتند: خدا دروغ گفته است.

یعنی نزاع، بر سر عقیده و مکتب و صادق و کاذب دانستن خدا و دین بود.

جدایی مسیر تاریخ اسلام از اهل بیت عصمت، سبب توجیه ناپذیری بسیاری از عملکردهای حکّام با مبانی و معیارهای دین گشت.

تاریخنگاران حرفه ای و وابسته به دربار نیز به گونه ای دیگر چهرۀ تاریخ را آلودند که گاهی استناد به متون تاریخی را با دشواری مواجه می سازد.

در این میان، شناخت راست ودروغ و حق و باطل در رخدادهای تاریخی، هم رسالتی سنگین و ضروری است، هم کاری دشوار و نیازمند دقّت.

همچنان که دربارۀ حادثۀ عاشورا نیز، گاهی مطالبی غیر واقعی و ضعیف، به نقل ها افزوده شده و در فرهنگ مردم راه و رسوخ یافته است که هم باروح عاشورا ناسازگار است، هم با متون معتبر تاریخی. این نیز ضرورت پیرایش آثار مربوط به عاشورا را از جعل و دورغ و نقل مسائل سست، الزامی می کند. (2)

ص:181


1- (1) - بحار الانوار، ج 33، ص 165.
2- (2) - در این زمینه از جمله ر. ک: «الآیات البیّنات فی قمع البِدَعِ و الضّلالات»، کاشف الغطاءِ؛ التنزیه لِأعمال الشیعه، سید محسن الأمین و «حماسه حسینی»، شهید مطهّری.

ریشۀ عاشورا در سقیفه

بسیاری از حوادث، در ارزیابی بنیادین به ریشه های کهن تری منتهی می شوند که گاهی فاصلۀ زمانی بسیاری میان آن دو وجود دارد، ولی علل و اسباب واسطه ای و میانی متعدّدی آن دو را به هم متصّل می سازد. اگر شناخت عمیق و جریان شناسانه از حوادث باشد، هم بصیرت انسان را در تحلیل وقایع می افزاید، هم از تکرار برخی وقایع تلخ در دوران های بعدی جلوگیری می کند.

حادثۀ عاشورا یکی از این گونه جریانات است که ریشۀ آن به پنجاه سال قبل و به ماجرای غصب خلافت از خاندان پیامبر و بازیگری با حاکمیّت دینی و خلافت اسلامی باز می گردد. آن جریان انحرافی که درمسأله رهبری و خلافت پیش آمد، به تدریج جامعه را از سرچشمۀ زلال مکتب دورساخت. دشمنان دیرین اسلام و پیامبر، کم کم قدرت یافتند و با استیلا بر سرنوشت مسلمین و حکومت، اهداف و نیّات شوم خود را تحقّق بخشیدند. اگر آن ستم نخستین نبود و گستاخی فاحش نسبت به پیامبر و خاندان گرامی او انجام نمی گرفت، کار امّت پیامبر به آنجا نمی رسید که عزیزترین چهرۀ امّت اسلامی و یادگار معصوم پیامبر را در کربلا به شهادت برسانند و پس از آن قتل عام خونین، خاندان پیامبر را به اسارت ببرند.

لعنت هایی که در زیارتنامه ها به «نخستین ظالم در حق محمد و آل محمّد» دیده می شود، و لعنت بر آنان که پایه و اساس ظلم بر اهل بیت را

ص:182

گذاشتند(1) و آنان که آن راه را ادامه دادند، همکاری کردند، سکوت کردند و ... همه اشاره به ریشۀ حادثۀ کربلا در سقیفه و جریانات صدر اسلام است.

عاشورا، در واقع تجلّی نهایت دشمنی های امویان با اهل بیت عصمت و طهارت بود که با همدستی همۀ عوامل پیدا و پنهان شکل گرفت. اگر وصیّت پیامبر دربارۀ سرنوشت مسلمین پس از خودش عمل می شد و «ولایت» حاکمیّت می یافت، آن بدعت ها، رجعت ها و شعله ور شدن آتش کینه و عداوت بازماندگانِ احزاب شرک و ضربه خوردگان از تیغ اسلام، مجال بروز نمی یافت. پس شهادت امام و یارانش در عاشورا، برگی دیگر از آن ستم نخستین بود. به تعبیر عمیق و زیبای مرحوم آیة الله غروی اصفهانی: «... وقتی حرمله تیر افکند، حرمله نبود که تیر انداخت، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که برای او زمینه سازی کرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد که کمانِ آن در دست خلیفه بود. آن تیر، گلوی آن کودک را ندرید، بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر فرونشست.»(2)

تیری هم که روز عاشورا بر قلب حسین بن علی علیه السلام نشست و خونِ «ثار اللّه» را بر زمین ریخت، در واقع در روز سقیفه رها شده بود و در عاشورا به هدف نشست!

ص:183


1- (1) - همچون زیارت عاشورا و زیارتهای دیگر امام حسین «علیه السلام».
2- (2) - فمارَماه اذ رَماهُ حرمله وَ انّما رَماهُ مَنْ مَهَّدَ لهسَهمٌ اتیَ مِن جانبِ السّقیف وَ قَوسُهُ علی یدِ الخلیفه و ما اصابَ سَهْمُهُ نَحرَ الصّبی بَلْ کبدَ الدّینِ و مُهَجة النبیّ(الاءنوار القدسیّه، ص 99).

این که یزید، پس از کشتن امام حسین علیه السلام مغرورانه می گفت کاش اجداد و نیاکانم بودند و شاهد این انتقام گیری بودند، نشانۀ دیگری است که کینۀ او با امام، تداوم همان کینه های ابوسفیان و مشرکان بنی امیّه با پیامبر و خاندان او و دین خدا بود، و این که «ابن زیاد» در کوفه به سر مبارک سید الشهدا جسارت می کرد و با چوبی که در دست داشت بر لب های او می زد و می گفت: «یَومٌ بِیَومِ بَدرٍ»،(1) - این روز در مقابل روز جنگ بدر - باز هم نشان دهندۀ ریشه داشتن کربلا در سقیفه است. جریان شناسی تاریخی، به حوادث معنای دیگری می بخشد و بدون چنین شناختی، گاهی نمی توان از قضایای تاریخی تحلیل درستی ارائه کرد.

مرحوم نیّر تبریزی در پیوند این دو حادثه با هم، گفته است:

کانکه طرح بیعتِ شورا فکند

امام حسین علیه السلام روز عاشورا در خطبۀ دوّمی که با کوفیان سخن گفت، از آنان با این القاب و اوصاف یاد فرمود:

مرگ بر شما ای بردگان امّت! ای بازماندگان پراکندۀ احزاب! ای واگذارندگان کتاب خدا، ای تحریفگرانِ دین! ای گروه تباهی و گناه! ای دمیده شدگان شیطان! ای خاموش کنندگان سنّت ها! آیا از دین طاغوت ها حمایت کرده، ما را خوار می سازید؟ آری به خدا سوگند این نیرنگی کهن در شما است که ریشه هایتان بر آن استوار شده و شاخ و برگ هایتان بر آن روییده است و شما پلیدترین میوۀ این خارستان اید و لقمۀ غاصبان....»(2)

ص:184


1- (1) - بحار الانوار، ج 45، ص 154.
2- (3) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 287.

در این بیان نیز، حضرت آنان را پس مانده های همان قبایل و احزاب جاهلی و معاند می داند و میوۀ تلخ درختِ دشمنی بنی امیّه با آیین خدا می شمارد. این نیز نوعی نگرش جریان شناسانه به شرکت کنندگان در فاجعۀ تلخ عاشورا از چشم امام حسین علیه السلام است.

بنابر این «شناخت ریشه های هر حادثه» و زمینه های قبلی آن، از پیام های دیگر عاشورا است.

اتمام حجّت

در جریانات تاریخی، استناد مردم یا تاریخ سازان دلایلی است که مورد تمسّک قرار می گیرد. مردم در پی حجّت و سند برای عمل خویش یا ارزیابی عملکرد دیگرانند. تاریخ سازان نیز برای پاسخگویی به «محکمۀ تاریخ»، برای قاضی وجدان ها حجّت بر جای می گذارند.

برای این که راه عذر و بهانه جویی برای متخلّفان یا مخالفان بسته شود، «اتمام حجّت» می شود، تا هم در تاریخ ثبت شود، هم نگویند که: ندانستیم؛ نشنیدیم؛ کسی به ما چیزی نگفت؛ اگر می دانستیم چنین و چنان می کردیم؛ اگر می شناختیم به گونۀ دیگری عمل می کردیم و از این گونه حرف ها.

در نبردهای اسلامی، پیش از آنکه زبان سلاح به میان آید، «اتمام حجّت» می شود و با آیات و بیّنات، راه از چاه بازشناسانده می شود تا اگر جنگی پیش آمد، یا قومی به خاطر عملکرد زشت خویش گرفتار عذاب الهی شدند، از پیش حجّت بر آنان تمام شده باشد و نگویند که چشم و گوشمان بسته بود. در قرآن کریم از «بیّنه» داشتن پیامبران سخن به میان آمده است و نشان دادن آیات الهی را هم برای اتمام حجّت دانسته است،

ص:185

تا ایمان یا هلاک مردم، از روی بیّنه و حجّت باشد:

«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ»(1)

تا هرکه هلاک می شود، از روی بیّنه هلاک شود و هرکه زنده می ماند، از روی بیّنه زنده بماند.

فرستادن پیامبران مبشّر و مُنذر نیز از دید قرآن برای اتمام حجّت است، تا مردم پس از این بعثت ها، حجّت و بهانه و مستمسکی بر کفر و طغیان و گمراهی خود نداشته باشند:

«رُسُلاً مُبَشِّریٖنَ وَ مُنْذِریٖنَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»(2).

در نهضت عاشورا، امام حسین علیه السلام و یارانش، پیش از شروع جنگ با دشمن به خون پاک آنان آلوده شود، اتمام حجّت کردند: هم خود و هدف از آمدنشان به سوی کوفه را تشریح کردند که به استناد دعوت آنها بوده است، هم خود را به روشنی معرّفی کردند و هم هرگونه بهانه ای را از آنان گرفتند که دلیلی بر این مخاصمه با امام نداشته باشند.

سید الشهدا علیه السلام قبل از عاشورا با عمر سعد به طور خصوصی صحبت کرد، بلکه او را از این جنایت بازدارد. به او فرمود:

وای بر تو ای پسر سعد! از خدا نمی هراسی؟ با اینکه می دانی من کیستم، با من می جنگی؟ این گروه را رها کن و بیا بامن باش که به قرب خدا نزدیک تر است...

ص:186


1- (1) - انفال، آیه 43.
2- (2) - نساء، آیه 165.

هر عذر و بهانه ای را که عمرسعد آورد، امام جوابش را گفت و او ساکت ماند، ولی نتوانست از مطامع دنیوی دست بکشد. امام مأیوس، از هدایتش بازگشت، ولی با او اتمام حجّت کرد.»(1)

روز عاشورا نیز امام حسین علیه السلام سوار بر مرکب خویش تا نزدیکی سپاه دشمن پیش رفت و با رساترین صدا خطاب به آنان، به گونه ای که می شنیدند، فرمود: ای مردم! سخنم را بشنوید و در کشتنم شتاب نکنید تا موعظه ای شایسته کنم و عذر خودم را از آمدن بازگویم... سپس، بعد از حمد و ثنای الهی فرمود:

به نسب و تبار من بنگرید، آنگاه به وجدان خویش بازگردید و خود را سرزنش کنید، ببینید آیا کشتن من و هتک حرمتم برای شما روا است؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا من پسر وصیّ و عموزادۀ پیامبر نیستم؟ آیا حمزۀ سید الشهدا و جعفر طیّار عموی من نیستند؟ آیا این سخن پیامبر به گوشتان نرسیده که فرمود: این دو (حسن و حسین) سرور جوانان بهشت اند؟... آنچه می گویم حق است و تا کنون دروغی نگفتم. و اگر می پندارید دروغ می گویم، از جابر بن عبداله انصاری، ابوسعید خدری، سهل ساعدی، زید بن ارقم، انس بن مالک بپرسید که می گویند این سخن را از پیامبر دربارۀ من و برادرم شنیده اند. آیا این کافی نیست که دست به کشتنم نیالایید؟....

پس از سخنی که شمر گفت و حبیب بن مظاهر پاسخش داد، امام افزود:

ص:187


1- (1) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 599.

اگر در اینها شک دارید، آیا در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر شمایم؟ به خدا قسم اکنون در روی زمین، پسر دختر پیامبری جز من وجود ندارد. وای بر شما! آیا کسی را از شما کشته ام که به خونخواهی آمده اید؟ مالی را از شما برده ام؟ به قصاص جراحتی به جنگ من آمده اید....

و همه ساکت بودند؛ چون جوابی نداشتند و حجّت امام، تمام بود.

آنگاه حضرت، برخی از آنان را به نام صدا کردو فرمود آیا شما نبودید که برایم نامه نوشتید و دعوت کردید و گفتید: میوه ها رسیده است و نیروها مسلّحند... و چون جوابی باز هم ندادند، امام به اردوگاه خویش برگشت.(1) از آن همه وجدان، تنها وجدان حرّ بیدار شد و به امام پیوست.

حجّت را حتّی بر یاران و همراهان خویش نیز تمام کرد، تا آنان که می مانند، از روی بصیرت و انتخاب آگاهانه بمانند. در طول راه، از اوضاع داخلی کوفه به آنان خبر داد، تا هرکه می خواهد، برگردد. شب عاشورا نیز به همراهان فرمود که هرکه بماند، فردا کشته خواهد شد. بیم دارم که بعضی از شما از وضع فردا بی خبر باشند، یا بدانند و خجالت بکشند که بروند. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است. هرکه دوست ندارد، برود؛ که شب همچون پرده ای آویخته است... و هرکه می خواهد جان خویش را در راه ما فدا کند و مواسات کند، بداند که فردا در بهشت با ما است.(2)

در همۀ صحنه های حق و باطل که در پهنۀ زمین و زمان پیش می آید، آگاهان و پیشوایان باید برای درج و ثبت در تاریخ از یک سو و برای بستن

ص:188


1- (1) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 97.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 399.

راه عذر و بهانه از سوی دیگر، به اظهار بیّنات و هشدارها بپردازند تا در آیندۀ تاریخ، متّهم به سکوت و سازش نشوند.

افشا و تبیین

غیر از نقش یادآوری در زنده ماندن حق و رسوایی باطل (که در بحث احیاگری آمده است)، برای خنثی کردن نقشه های پیروان باطل، باید توطئه ها را افشا کرد و به تبیین جنایات پرداخت، تا آنچه اتّفاق افتاده، در پس پردۀ «کتمان» باقی نماند. افشاگری همیشه در روشن ساختن اذهان نسبت به واقعیّات و بسیج مردم علیه باطل، کار ساز بوده است. در انقلاب اسلامی ایران، نطق امام خمینی «قدس سره» علیه قرارداد کاپیتولاسیون که به تبعید شدنش نیز انجامید، یکی از این نمونه ها بود؛ یا افشاگری های «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» پس از اشغال لانۀ جاسوسی آمریکا، پرده از دخالت های مستمرّ و توطئه گرانۀ آمریکا در امور داخلی ایران برداشت، یا تجمّع جانبازان شیمیایی و ارائه اسناد استفادۀ دشمن از سلاح های شیمیایی در جنگ علیه ایران، رسوایی بزرگی برای عاملان این جنایات به بار آورد.

در حادثۀ کربلا، یکی از رسالت های بازماندگان حادثه، افشاگری علیه دشمن بود و ضربه زدن به رژیم اموی، از طریق تبیین آنچه در کربلا گذشت. شاید یکی از دلایلی هم که سبب شد امام حسین علیه السلام در حرکت خویش از مدینه به مکّه و سپس به کربلا، زنان و کودکان را هم به همراه آورد، آن بود که اینان در دوران اسارت، به عنوان شاهدان صحنۀ جنایت و مظلومیّت اهل بیت، دیده های خود را برای مردم بازگو کنند تا آن وقایع در

ص:189

پشت پردۀ ابهام نماند.

نقش امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام در این میان حائز اهمیت بود.

حضرت زین العابدین علیه السلام پس از به خاک سپاری پیکر امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا، روی قبر پدر شهیدش نوشت: اینجا قبر حسین بن علی است، آن که او را تشنه و غریب کشتند «هذا قبر الحسینِ بن علیّ بن ابی طالب، الذی قَتَلوُه عَطْشاناً غَریٖباً»(1) حضرت می توانست اوصاف دیگری برای سید الشهداء بیان کند، اما تأکید بر این که او را آن گونه به شهادت رساندند، نوعی افشاگری است. در خطبه ای هم که در کوفه ایراد نمود، فرمود:

«اَنَا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً و کفی بذلک فَخراً»(2)

من پسر کسی هستم که به «قتل صبر» کشته شد و همین برایم به عنوان افتخار، بس است.(3)

در صورتی که می توانست در معرفی خود و بیان افتخاراتش، اوصاف دیگری را برشمارد.

در همان نطق که در کوفه داشت، در حضور انبوه مردم فرمود:

ای مردم، هرکس مرا می شناسد که شناخته است. هرکس مرا نمی شناسد، من علی بن الحسین هستم، پسر آن که حرمتش را زیرپا نهادند و نعمت را از او سلب کردند، مالش را به غارت بردند، خانوداه اش را به اسارت گرفتند. من پسر کسی هستم که بی گناه، او را کنار شطّ فرات سربریدند.(4)

ص:190


1- (1) - حیاة الامام زین العابدین، ص 166.
2- (2) - مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 115.
3- (3) - برای آشنایی با «قتل صبر»، ر. ک: «فرهنگ عاشورا»، ص 353.
4- (4) - حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، ص 168.

امام در معرفی خود، بیش از آن که به خود و اوصاف خود بپردازد، به معرّفی پدر شهیدش و به جنایت هایی که در مورد عترت پیامبر شده است اشاره کرد و این افشاگری بر ضدّ ابن زیاد و حکومت یزید بود.

در خطابۀ پر شور و افشاگرانه و بیدارگر خویش در کاخ یزید و در حضور آن همه جمعیّت و دولتمردان سلطۀ یزید و مهمانانش، پردۀ کتمان را کنار زد و در آن سخنرانی (انا ابن مکّة و منا، انا ابن زمزم و الصفا...)(1)اوصاف و فضایل پدرش، جدّش علی بن ابی طالب، جدّش رسول خدا، و همۀ خدمات و فضیلت های دودمان خود را برشمرد، تا آنجا که صدای ضجّه و گریۀ همه بلند شد و یزید برای جلوگیری از رسوایی بیشتر و بیم بروز فتنه وآشوبی که در اثر نطق امام، ممکن بود پیش آید، به مؤذّن گفت اذان بگوید تا شاید فضای جلسه عوض شود. امام سجّاد، از جمله های اذان هم در معرّفی خود و رسوا ساختن یزید استفاده کرد.(2)

این وضعیّت را یزید نیز پیش بینی می کرد. وقتی امام سجاد علیه السلام درخواست کرد که بر فراز منبر رود و او مخالفت کرد، اطرافیان گفتند که این جوان بیمار و اسیر در حضور امیر، نمی تواند سخن بگوید، بگذار حرف بزند. ولی یزید بازهم مخالف بود و می گفت: اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من و آلِ ابوسفیان پایین نخواهد آمد!(3)

امام سجاد علیه السلام در طول سفرِ اسارت، یک کلمه هم با کسی از مأموران همراه سخن نگفت، چون خباثت آنان را می شناخت؛ ولی هرجا برای

ص:191


1- (1) - حیاة الامام زین العابدین علیه السلام،، ص 175.
2- (2) - مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 242.
3- (3) - حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، ص 175.

بیان حقایق و رسواگری دشمن زمینه و مجالی می یافت به روشنگری می پرداخت. در بدو ورود به شام، پیرمردی که با تبلیغات حکومت یزید، نسبت به اسرا بدبین شده بود، به آن حضرت دشنام داد و گفت:

خدا را شکر که شماها را کشت و امیر را بر شما مسلّط ساخت.

حضرت با یک سؤال، ذهن او را روشن کرد: از او که آیا آیۀ «مودتِ ذوی القربی» و «آیۀ تطهیر» را خوانده است؟ و او جواب داد: آری، فرمود: ما همان ذوی القربی هستیم. همان خاندانیم که آیۀ تطهیر دربارۀ ما نازل شده است. پیرمرد لرزید و شرمنده شد و خود را به پای امام افکند و اشک ریزان می گفت: «برائت می جویم از کسانی که شما را کشتند...»(1)

هنگام ورود به مدینه نیز، وقتی همه جمع شدند تا از زبان این گزارشگر امین و صادق، آنچه را بر عترت پیامبر گذشته است بشنوند، امام سجاد علیه السلام پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

ای مردم! خداوند ما را با مصیبت های بزرگی آزمود و رخنه ای بزرگ در اسلام پیش آمد. ابا عبدالله الحسین علیه السلام و عترت او را کشتند، زنان و دخترانش را به اسارت بردند، سر مطهّر او را بر فراز نیزه شهر به شهر گرداندند، و هیچ لطمه و داغی بزرگ تر از این نیست.!(2)

سخنرانی های حضرت زینب و حضرت ام کلثوم نیز همین محتوا و جهت گیری دارا بود. بیان مظلومیّت های اهل بیت، به ویژه آنچه در کربلا اتفاق افتاده است، پیوسته موجب خشم و نارضایی ستمگران اموی و

ص:192


1- (1) - حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، ص 173.
2- (2) - همان، ص 183.

عباسی و مورد تأکید پیشوایان شیعه بود؛ چرا که نقش تبیینی و افشاگری داشت. عزاداری های شیعه نیز در طول تاریخ که به دستور امامان و بزرگان دین انجام می گرفت، این ماهیّت را داشت. امام خمینی (ره) در جملات بسیاری، به این بُعد از سوگواری ها اشاره می فرمود؛ از جمله:

... این مجالس روضه، این مجالس عزای سیدالشهدا و آن تبلیغات بر ضدّ ظلم، این تبلیغ بر ضدّ طاغوت است، بیانِ ظلمی است که به مظلوم شده تا آخر باید باشد.(1)

عبرت آموزی

اشاره

حوادث تاریخی اگر به چشم عبرت و درس گرفتن مورد مطالعه قرار گیرد، «درس آموز» است. درس های تاریخ، مجموعه ای ازنکات در شناختن حوادث و بروز حالت های اجتماعی و رخدادهای تلخ و شیرین است که با این شناخت، راه حرکت صحیح در مقاطع بعدی نیز روشن تر می شود. هرچند که درس آموختن، بیشتر در مورد حوادث مثبت و سازنده است و عبرت، در موارد منفی. به علت برخورداری حوادث و رخدادها از یکی سری علل و عوامل و زمینه ها و قوانین تاریخی، تاریخ به یک «کلاس درس» تبدیل می شود، چراکه گاهی حوادثی همگون و مشابه در دوران های مختلف پیش می آید، با زمینه ها و تأثیرگذاری های خاصّ برخی از عوامل. شناخت این نکات و درس های سعادت بخش، هم سبب ساز پیش آوردن حادثه های شیرین و سازنده است، هم هشدار دهنده و بازدارنده از تکرار حوادث تلخ. قرآن کریم نیز چنین هدفی را در تبیین

ص:193


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 9، ص 201.

سرنوشت و سرگذشت اقوام پیشین و اشاره به رمز و راز حوادث و قوّت ها و ضعف ها و برخورداری ها و شکست ها و زوال ها دنبال می کند.

حضرت امیر (علیه السلام) نیز در نهج البلاغه به صورت مکرّر از فلسفۀ تاریخ و درس های حوادث و عبرت های تاریخی و بهره گرفتن از آنها یاد می کند و به مطالعه و تأمّلِ همراه با آموختن و عبرت گرفتن از تاریخ دستور می دهد.(1)

از اینکه امام حسین (علیه السلام) حرکت تاریخی خویش در عاشورا را برای مردم اسوه و الگو معرفی می کند: «و لکم فیّ اسوةٌ»(2) ضرورت درس آموزی و عبرت گیری از این حادثه روشن تر می شود.

حادثۀ کربلا یکی از این حوادثِ «الهام بخش»، و «عبرت آموز» است.

در عین حال که برای همۀ حقجویان و عدالتخواهان و مبارزان راه حق وآزادی، یکی از غنی ترین منابع انگیزه آفرینی و الهام گیری است، از نگاه دیگر یکی از تلخ ترین حوادث و دردناک ترین فجایعی است که در تاریخ اسلام به دستِ امّت پیامبر پدید آمد و جا دارد دقیقاً مطالعه شود که چه عواملی سبب شد چنان شود و به تعبیر مقام معظم رهبری:(3)

ملّت اسلام جا دارد فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامی به جایی رسید که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالِمشان، قاضی شان، قاری شان گرفته تا اجانب و اوباشان در کوفه و کربلا جمع شدند و جگرگوشۀ

ص:194


1- (1) - از جمله: خطبۀ 221 و 192 (خطبه قاصعه) نهج البلاغه، صبحی صالح.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 361.
3- (3) - در جمع بسیجیان و فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله.

همین پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند. خوب، باید آدم به فکر فرو برود که چرا اینطوری شد؟... کار به جایی برسد که جلوی چشم مردم، حرم پیامبر را بیاورند توی کوچه و بازار، به آنها تهمت خارجی بزنند.

در ریشه یابی چنین عقب نشینی امّت از حمایت امام خویش به نکاتی بر می خوریم که قابل تأمّل است:

1 - دنیا طلبی

دلبستگی به دنیا و خوگرفتن به رفاه و لذائذ زندگی، سبب می شود که افراد در هنگام نیاز به فداکاری و جانبازی، حضور لازم را در صحنۀ دفاع از حق و مبارزه با باطل نداشته باشند. تأکیدهای فراوانِ پیامبران و پیشوایان دین در مورد دلبسته نشدن به زندگی مادّی برای درمان همین درد است. خود سید الشهداء (علیه السلام) نیز مردم را «بندگان دنیا» می شمارد که تا وقتی زندگیشان برمدار دین بچرخد، دم از دین می زنند، امّا هرگاه که با بلاها و رنج ها و سختی ها آزموده شوند، دینداران واقعی اندک می شوند:

«اَلنّاسُ عَبیٖدُ الدُّنْیا... فَاِذا مُحِصُّوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّیّانُونَ»(1)

به ویژه اگر این دنیا طلبی از راه حرام باشد و هدیه های نامشروع و غذاهای حرام و شبهه ناک، شکم ها را پرکرده باشد، هم دل ها از درک و دریافت هدایت و حق محروم می شود، هم لقمه های حرام، دینداری و تعهّد را کاهش می دهد و عمل به وظیفه را در بوتۀ فراموشی قرار می دهد.

امام حسین علیه السلام، روز عاشورا خطاب به سپاه کوفه و نکوهش از اینکه آنان

ص:195


1- (1) - تحف العقول، ص 245.

نه به سخن حق حضرت گوش می دهند و نه دعوتش را به حقّ و رشاد می پذیرند، رمز این حالت را همین گرایش به دنیای حرام می داند و می فرماید:

همۀ شما فرمان مرا سرپیچی می کنید، به سخنم گوش فرا نمی دهید؛ (حق دارید، چرا که) تحفه ها و هدیه هاتان همه از حرام است و شکمهاتان از حرام پر شده است، پس بر دل های شما مهر خورده.

وای بر شما چرا ساکت نمی شوید، چرا گوش نمی دهید و نمی شنوید؟ «قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُوُنُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطُبِعَ علی قُلوبِکُمْ، وَیْلَکُم الا تُنْصِتوُنَ؟ الا تَسْمَعوُن؟»(1)

مقام معظم رهبری در یادکرد نسبت به این عامل می فرماید:

دنبال شهوت رانی ها و هوس ها و در یک جمله دنیاطلبی رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن واصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمان ها، این دردِ اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد، دچار بشویم.(2)

علاوه بر اینکه گرایش های دنیاخواهانه و ریاست طلبانه، گاهی انسان ها را از نصرت حق و مبارزۀ با باطل باز می دارد، گاهی هم از سوی ظالمان و اهل باطل، با بذل مال و وعده های دنیوی، دام بر سر افراد می گسترند و دل ها را به سوی خودشان جذب می کنند و این گونه پشت جبهۀ حق را خالی می سازند. سپاهی از پول و لشکری از مطامع دنیوی

ص:196


1- (1) - بحار الانوار، ج 45، ص 8.
2- (2) - عاشورای سال 1372.

گاهی کارسازتر از ساز و برگ نظامی و جنگجویان عمل می کند. در عاشورا از این شیوه استفاده شد تا بزرگان کوفه و بصره دست از یاری امام بکشند و هوادار والی اموی شوند. به نقل تاریخ، اشراف و شخصیّت های ذی نفوذ را با رشوه های بزرگ و پرکردن کیسه ها، به سوی خود کشیدند و مودّت و یاری آنان را در جهت خویش به کارگرفتند.(1)

فریب دنیا و جلوه های آن را خوردن، آخرت را از یاد می برد و در یک معاملۀ زیانبار، انسان را به فروختن آخرت و سعادت ابدی به دنیای گذرا وا می دارد. در زیارت اربعین، از حادثۀ عاشورا چنین گزارش شده است:

کسانی برای کشتن امام حسین همدست و همداستان شدند که دنیا فریبشان داد و بهرۀ خویش را به چیزی فرومایه و بی ارزش فروختند و آخرت خود را به بهای ناچیز و اندک معامله کردند و از روی تکبّر، در هواپرستی خود غوطه خوردند و تو و پیامبرت را به خشم آورده، پیروی از اهل دشمنی و نفاق کردند: وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالْاَرْذَلِ الْاَدْنی...»(2)

2 - غفلت

انسان پیوسته نیازمند تذکّر و یادآوری است. غفلت از اهداف و آرمان ها، سبب در افتادن انسان به ورطه های شوم و لاابالی گری می شود.

مردم عصر امام حسین علیه السلام چنان در زندگی روزمرّه غرق شده بودند که اهداف والای دین و ارزش های متعالی مکتب و رسالتی را که در قبال دین

ص:197


1- (1) - وقعة الطّف، ص 174: «امّااشراف الناس فقداعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم، یُستمال وُدّهم و...».
2- (2) - مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.

خدا داشتند، از یاد برده بودند. مجاهدات صدر اسلام و آن همه خون های پاک شهدا از یاد رفته بود. دشمنان نیز از همین غفلت سوء استفاده کرده، بر آنان سوار شدند و با به کارگرفتن نیروی مردم در زدودن حق و مقابله با امام معصوم، به میدان آمدند. سید الشهدا علیه السلام نیز پیوسته می کوشید تا پرده های غفلت را از برابر دیده و فهم و درک آنان کنار بزند.

در سخنرانی هایش در روز عاشورا بر غفلت زدایی تکیه داشت و به سپاه دشمن می فرمود که شما ما را به فریادرسی خواستید، آمدیم، اینک شمشیر اسلام را به روی خودما کشیده اید؟ آتشی را که ما علیه دشمنان خود و شما افروختیم، بر ضد ما برافروخته اید؟ با دشمنان دین خدا برضدّ اولیاء الهی همدست شده اید....(1)

3 - رها کردن تکلیف

آنچه از سوی خدا و دین به عنوان «تکلیف» بر عهدۀ مسلمانان گذاشته شده، همواره برای رسیدن به «مصالح» و جلوگیری از «مفاسد» است. اگر افراد به تکلیف خویش عمل کنند، در ابعاد مختلف، جامعه روبه پاکی و تکامل معنوی خواهد رفت. اما بی اعتنایی به تکلیف و ترک وظیفه، پیامدهایی ناگوار خواهد داشت. تکلیف هرکس به تناسب موقعیّت اجتماعی اش خاصّ او است. آنان که جایگاه ویژه ای دارند و موضعگیری و عملکردشان مورد توجّه، کارساز، سرنوشت ساز و الگو است، رسالتی مضاعف دارند و ترک تکلیف از سوی آنان، عواقب وخیم تری دارد.

عالمان دین، افراد سرشناس و متنفّذ و موجّه، تکلیف سنگین تری دارند و

ص:198


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 424.

اگر در برابر ظلم و بدعت و تحریف و سلطه های جائر سکوت و سازش کنند، هدر رفتن خون پاکان و تباهی زحمات تلاشگران و رواج بدعت ها و ریشه دارتر شدن سلطۀ ظالمان را در پی خواهد داشت.

امام حسین علیه السلام دربارۀ کوتاهی ها و سستی ها و سهل انگاری های عالمانِ وابسته به دربار یا ساکت در عصر خویش، بیانی توبیخ آمیز و تلخ دارد و به آنان می فرماید: شما با دیدن عهد الهی که شکسته می شود، فریاد بر نمی آورید و با ستمگران با مداهنه و سازشکاری رفتار می کنید و جایگاه خود را از دست می دهید. اگر از حق جدا نمی شدید و در سنّت اختلاف نمی کردید و در راه خدا رنج ها و سختی ها را تحمل می کردید جریان کارها دست شما بود، ولی شما ستمگران را بر خود چیره ساختید و کارها را به دست آنان سپردید که به شبهات عمل کنند و خواسته های خود را پیش برند. آنچه به آنان این سلطه را بخشید، فرار شما ازمرگ و دل بستن به این زندگی ناپایدار بود؛ در نتیجه مستضعفان را در دست ستمگران سپردید که به بردگی کشیده شوند و مقهور شوند و ظالمان به رأی خویش رفتار کنند و در منبرها و شهرها هم خطیبان به سود آنان زبان گشایند....(1)

مقام معظم رهبری در تحلیل این مسأله، ضمن تقسیم بندی افراد جامعه به خواصّ و عوام و اینکه عوام، پیوسته دنباله رو خواصّند و نقش خواص در جامعه بسیار مهمّ است و اگر خواص به خاطر دنیاگرایی و حفظ موقعیّت و جایگاه خود، به وظیفۀ حساس خویش عمل نکنند، گاهی جریان تاریخ به گونه ای دیگر پیش می آید، می فرماید:

ص:199


1- (1) - تحف العقول، ص 238 (ترجمه با تلخیص).

«اگر کسانی که برای جانشان راه خدا را ترک می کنند، آنجا که باید حق بگویند نمی گویند، چون جانشان به خطر می افتد، یا برای مقامشان یا برای پولشان یا برای محبّت به اولادشان برای محبّت به خانواده شان برای محبّت به نزدیکان و دوستانشان راه خدا را رها می کنند، اگر عدّۀ اینها زیاد بود، آن وقت دیگر واویلا است.

آن وقت دیگر حسین بن علی ها به مسلخ کربلا خواهند رفت، به قتلگاه کشیده خواهند شد، یزیدها می آیند سرکار و بنی امیه هزار ماه بر کشوری که پیغمبر صلی الله علیه و آله به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد...

وقتی که خواصّ طرفدار حق در یک جامعه - یا اکثریت قاطعشان - آنچنان می شوند، که برای دنیای خودشان اهمیّت پیدا می کند، از ترس جان و از ترس از دست دادن مال و دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن، و تنها ماندن، حاضر می شوند حاکمیّت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی ایستند و از حق طرفداری نمی کنند و جانشان را به خطر نمی اندازند. وقتی که اینطور شد، اولش با شهادت حسین بن علی علیه السلام با آن وضع آغاز می شود، آخرش هم به بنی امیّه و بعد بنی عباس و بعد از بنی عباس هم سلسلۀ سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد...

وضع آن زمان این بوده است، خواصّ تسلیم بودند و حاضر نبودند حرکتی بکنند. لذا وقتی یزید بر سرکار آمد و یزید کسی بود که می شد با او جنگید و کسی که در جنگ با یزید کشته می شد، - چون یزید خیلی وضعش خراب بود، - خونش پایمال نمی شد. برای همین

ص:200

امام حسین علیه السلام قیام کرد....

وقتی امام حسین علیه السلام قیام کرد، با آن عظمتی که امام حسین علیه السلام در جامعه اسلامی داشت، خیلی از همین خواص، پیش امام حسین علیه السلام نیامدند تا به او کمک کنند. ببینید به وسیلۀ همین خواص چقدر وضعیّت در یک جامعه خراب می شود، خواصّی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام در قرنهای آینده ترجیح بدهند...

همه اینها وقتی با شدت عمل دستگاه حاکم مواجه می شوند، می بینند بناست که جانشان سلامتی شان، راحتی شان، مقامشان، پولشان به خطر بیفتد، همه پس می زنند. اینها که پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو می کنند. اسامی کسانی را که از کوفه به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و دعوت کردند، نگاه کنید، اینهایی که نامه نوشتند، همه جزو آن طبقۀ خواصّاند، طبقه زبدگان و برجستگان اند...

تصمیم گیری خواصّ در وقت لازم، تشخیص خواصّ در وقت لازم، گذشت خواصّ از دنیا در لحظۀ لازم، اقدام خواصّ برای خدا در لحظۀ لازم، اینهاست که تاریخ را نجات می دهد، ارزش ها را نجات می دهد، ارزش ها را حفظ می کند. باید در لحظۀ لازم حرکت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد...

این سنت الهی است. وقتی که از خون ترسیدیم، از آبرو ترسیدیم، از پول ترسیدیم، به خاطر خانواده ترسیدیم، به خاطر دوستان ترسیدیم، به خاطر راحتی وعیش خودمان ترسیدیم، به خاطر پیدا

ص:201

کردن کاسبی، به خاطر پیدا کردن خانۀ یک اتاق بیشتر از خانه قبلی، وقتی به خاطر این چیزها حرکت نکردیم، بله، معلوم است ده نفر مثل امام حسین علیه السلام هم که بیایند و سر راه و بیایند و سر راه بیایند و سر راه قرار بگیرند، همه شهید خواهند شد، همه از بین خواهند رفت، کما اینکه امیر المؤمنین علیه السلام شهید شد، کما اینکه امام حسین علیه السلام شهیدشد. خواصّ! خواصّ! طبقه خواصّ، عزیزان من، ببینید شماکجایید؟...»(1)

4 - بی طرفی نسبت به جریان حق و باطل

تقابل حق و باطل پیوسته و دائمی است. وظیفۀ مسلمان متعهّد نیز ایستادن در کنار حق و مبارزه با باطل است. نمی توان نسبت به جریان حق و باطل بی تفاوت بود و به اسم اینکه دو گروه با هم به نزاع و جدال پرداخته اند و حق بر ما روشن نیست، خود را کنار کشید. نتیجۀ این سکون و بی طرفی، تضعیف جبهه حق و تقویت ظلم است. در حادثۀ جنگ صفین که درگیریِ روشن و بی ابهامِ حق و باطل بود، عدّه ای به بهانۀ اینکه در «فتنه» نباید وارد شد، از جبهه حق عقب نشستند تا دستشان به خونی آلوده نشود! امیرالمؤمنین آنان را نکوهش کرد و فرمود: حق را خوار کردند و باطل را یاری نکردند.

«خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ یَنْصُرُوا الْباطِلَ» (2)

ص:202


1- (1) - گزیده هایی از سخنرانی مبسوط و تاریخی رهبر معظم انقلاب، آیة الله خامنه ای در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر 27 محمدرسول الله صلی الله علیه و آله، در 75/3/20. (روزنامۀ جمهوری اسلامی، 76/2/25)
2- (2) - نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 18.

یعنی گرچه آنان در جبهه معاویه به یاری باطل نپرداختند، ولی با نجنگیدن در رکاب آن حضرت، مایۀ سستی و ضعف در جبهه حق گشتند.

کسانی همچون: عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقّاص، سعید بن زید، انس بن مالک، محمد بن مسلمه و...(1) در جنگ شرکت نکردند و برای خود، عذر و بهانه هایی تراشیدند. ابو موسی اشعری نیز از این گروه بود.

در حرکت امام حسین علیه السلام نیز کسانی با همین گونه توجیهاتِ عافیت طلبانه، با امام همراه نشدند و او را تنها گذاشتند. حتی برخی علی رغم دعوتِ صریح امام حسین علیه السلام از آنان نسبت به مشارکت در نهضت و یاری کردن او، راه خود را به سوی دیگر کشیدند تا شاهد آن برخورد نباشند!

احنف بن قیس، در جنگ های زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز در نبردهایی در رکاب حضرت امیر علیه السلام شرکت کرده بود، ولی در حادثۀ عاشورا امام حسین علیه السلام را یاری نکرد و به تقاضای کتبی آن حضرت پاسخ منفی داد و حتی امام را از قیام خویش نهی کرد.(2)

در حوادث تلخ صدر اسلام، نمونه هایی از این عمل نکردن به تکلیف در شرایط حسّاس بر می خوریم. مجموعۀ آن سهل انگاری ها سبب شد که حق، منزوی گردد و باطل چیره و مسلّط شود. امام حسین علیه السلام در مدینه، پیش از حرکت به سوی مکّه، در گفت گوی تندی که با مروان داشت، به صورت دردآوری به این حقیقت اشاره کرد و فرمود:

من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: «خلافت بر آل ابی سفیان و بر مشرکانِ آزاد شده در فتح مکه و فرزندانشان (طُلقاء و فرزندان

ص:203


1- (1) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 18، ص 115.
2- (2) - شاگردان مکتب ائمه، محمد عالمی دامغانی، ج 1، ص 161.

طلقاء) حرام است، پس هرگاه معاویه را دیدید که بر منبر من فراز آمده است، شکمش را بدرید!»، به خدا سوگند مردم مدینه، معاویه را بر منبر جدّم دیدند ولی کاری نکردند و به فرمان پیامبر عمل نکردند، در نتیجه خداوند آنان را به فرزندش یزید گرفتار کرد «...

فَلَمْ یَفْعَلُوا ما امِرُوا بِهِ فَابْتَلاهُمُ اللّهُ بِاِبْنِهِ یزید».(1)

در واقع، تکلیف گریزی مردم، سبب دوام سلطۀ ظالمان گشت و این یک سنّت الهی و عبرت تاریخی از عاشوراست.

امام حسین علیه السلام در جای دیگری نیز به این سنّت و عبرت اشاره کرده است. وقتی در آن سخنان بلند خویش از عالمان درباری و ساکتان بی تفاوت و سازشکاران با ظالمان، انتقاد می کند و حرکت اصلاحی خویش را برای احیای سنّت های دین و احکام الهی می شمارد، آنان را به نصرت خویش فراخوانده، می فرماید:

«فَاِنْ لَمْ تَنْصُروُنا وَ تَنْصِفُونا قَوِیَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فیٖ اطْفاءِ نُورِ نَبِیّکُمْ»(2)

اگر ما را یاری نکنید و با ما منصفانه رفتار نکنید، ستمگران نیرو می گیرند و در خاموش کردن فروغ پیامبرتان کار و تلاش می کنند.

این نیز درسی است بزرگ، که هواداران حق، اگر از نصرت حق و پیشوای صالح و جبهه دین کوتاهی کنند، نتیجه اش تقویت ظالمان و موفّقیّت طاغوت ها در ریشه کن کردن حق و نابود ساختن پیروان آن

ص:204


1- (1) - مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184، موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 285.
2- (2) - تحف العقول، ص 239.

خواهد بود.

عزّتِ باطل ستیزان

در تقابل حق و باطل، طبق آنچه قرآن کریم تبیین می کند، «حق» ماندگار و استوار است و «باطل» رفتنی است و ناپایدار.(1) مؤمن نیز از آنجا که بر محور حق زندگی می کند، هرچند به ظاهر ضعیف و محروم و منزوی شود، ولی «دولت جاوید» از آن اوست، چرا که به چیزی دل بسته که ماندگار است. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام: «لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ، لِلْباطِلِ جَوْلَةٌ»(2)برای حق، دولت و عظمت بزرگی است ولی باطل را جولان و چرخشی است. خداوند عزّت را از آنِ خدا و رسول و مؤمنان می داند: «لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنیٖنَ».(3)

از نظر مبنایی، کسانی که با ستم و باطل پیکار کنند، گرچه در ظاهر شکست هم بخورند، غلبۀ واقعی با آنان است. مرور زمان، پیروان باطل را از یادها می برد و آثار سلطۀ آنان نابود می شود، امّا حماسۀ باطل ستیزان پیوسته زنده و تأثیرگذار باقی می ماند و قضاوت کنندگان در تاریخ، به آنان با دیدۀ احترام نگاه می کنند.

روشن ترین دلیل این عزّت و شکوه، دربارۀ شهدای کربلا مشهود است. هنوز هم امام حسین علیه السلام عزیز است، محبوب دل ها است، مزارش میعادگاه عاشقان حقّ است، کلماتش در گوش تاریخ طنین افکن است و

ص:205


1- (1) - اسراء، آیۀ 81 «انّ الباطل کانَ زهوقاً».
2- (2) - غرر الحکم، ج 5، ص 2205.
3- (3) - منافقون، آیه 8.

چهره پیروز نبرد عاشورا به شمار می آید.

امام خمینی «قدسّ سرّه» دربارۀ پیروزی حق بر باطل در نهضت عاشورا می فرماید:

«محرّم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است.»(1)

سخنان فوق را امام امّت در تاریخ آذر 57 در مصاحبه با رادیو لوکزامبورگ فرموده است. آیا خود این نشانه ای بر عزّت باطل ستیزانِ عاشورا نیست که پس از چهارده قرن از گذشت آن حادثه، هنوز هم به عنوان سند پیروزی همیشگی حق بر باطل از آنان یاد می شود؟

سیدالشهداء علیه السلام پس از مرگ معاویه و تصمیم به دیدار با والی مدینه، از جمله سخنانی که به خاندان خویش فرمود، این بود: «وَ لا اعطِی الْمَقادَةَ وَ الْمذَلَّةَ مِنْ نَفْسیٖ»(2) هرگز نخواهم گذاشت بر من تسلّط یابند و ذلیل دست آنان شوم. این را در پاسخ به کسانی گفت که می ترسیدند در این دیدار، به امام آسیبی برسد یا مجبور به بیعت با یزید شود. ناسازگاری وی با باطل، او را عزّت بخشید.

درس امام به پیروان راهش این است که عزّت، در جانبداری از حق و ستیز با باطل است، نه مرعوب باطل شدن و ساختن با آن.

ذلّتِ حق ستیزان

ص:206


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 4، ص 27.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 279 به نقل از کامل ابن اثیر.

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند؟

خون به ناحق ریختۀ مظلوم، دامن ظالم را می گیرد و ستمگران و همدستانشان گرفتار ذلّت و خواری می شوند. ظالمان به خاطر ظلمشان و مردم به خاطر تنها گذاشتنِ جبهۀ حق! به خصوص اگر این ظلم دربارۀ امام معصوم و خاندان مظلوم او باشد.

سید الشهداء علیه السلام در مسیر راه کوفه پس از رسیدن به منزل «بطن العقبه» خبری از یک پیرمرد از اوضاع داخلی کوفه شنید. آن مرد، امام را از رفتن به کوفه بر حذر داشت. حضرت فرمود: اوضاع کوفه را می دانم.

کار خدا هم انجام گرفتنی است. به خدا قسم این گروه دست از من نخواهند برداشت، مگر آنکه خونم را بریزند. وقتی چنین کنند، خداوند کسی را بر آنان مسلّط خواهد ساخت که در نتیجه، خوارترین مردم خواهند شد.(1)

دست اندر کاران آن فاجعه بزرگ نیز گرفتار انتقام شدند و ذلیلانه کشته شدند. به نقل شیخ مفید، اخبار بسیاری وارد شده که هیچ یک از قاتلان سید الشهدا علیه السلام و اصحاب، از مرگ یا گرفتاری یا رسوایی نجات نیافتند و پیش از مردن، به کیفر (دنیایی) جنایت خویش رسیدند.(2)

عبرت های نهفته در حادثۀ عاشورا، اگر بازشناسی و درمان نگردد، ممکن است همان خطر در کمین جامعۀ امروز ما و سر راه انقلاب و انقلابیّون ما نیز سبز شود.

آنچه عاشورای جانسوز را پدید آورد، عبارت بود از:

ص:207


1- (1) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 76.
2- (2) - همان، ص 133.

- تمکین و تسلیم مردم در برابر حکومت ستم؛

- عمل نکردن به تکلیف در لحظۀ حساس و سرنوشت ساز؛

- از یاد بردن فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر؛

- رشد روحیّۀ رفاه طلبی و دنیا دوستی؛

- غفلت و بی خبری مردم از آنچه در جامعه می گذرد؛

- تنها گذاشتن رهبر الهی و عدم اطاعت از او؛

- نبود اتّفاق نظر در میان امّت اسلام؛

- تسلّط ترس و هراس بر مردم در مقابل قدرت های باطل.

اگر امروز و هر زمان نیز، نیروهای مؤمن و انقلابی، حساسیّت خود را نسبت به سرنوشت اسلام و مسمانان و انقلاب از دست بدهند و برای حفظ آنچه دارند و کسب آنچه ندارند، از گفتن حق و ادای تکلیف، کوتاهی کنند، اگر در شرایط نیاز جامعه و انقلاب، به خون و جانبازی و شهادت، از حضور در صحنۀ دفاع از ارزشها پرهیز کنند، اگر دچار تفرقه شوند، اگر برمحور ولایت فقیه و رهبری امّت منسجم نباشند، اگر برای دست یافتن به پول و پست و مقام، ارزش ها و آرمان را زیر پا بگذارند، اگر به وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر عمل نکنند، اگر ساده لوحانه، فریب شایعات و بوق های تبلیغاتی دشمن را بخورند، عاشورا تکرار خواهد شد و اسلام ضربه خواهد خورد و مظلومیّت مضاعفی برای مسلمانان و جبهه حق، پیش خواهد آمد.

به تعبیر مقام معظم رهبری:

«در مقابل این متاع زندگی و بهره های زندگی، اگر شما آنقدر مجذوب شدید، خدای نخواسته تا آنجایی که پای تکلیف سخت به

ص:208

میان آمد نتوانستید از آنها دست بردارید، این می شود یک جور.

اگرنه از این متاع بهره هم می برید، آنجا که پای امتحان سخت پیش می آید، می توانید از اینها دست بردارید، این می شود یک جور دیگر... دو جور خواصّ طرفدار حق در هر جامعه ای وجود دارد.

اگر آن قسم خوب طرفدار حق، یعنی آن کسانی که می توانند از این متاع دنیا، آن وقت که لازم باشد دست بردارند، اگر اینها بیشتر باشند، هیچ وقت جامعۀ اسلامی دچار حالتِ دوران امام حسین علیه السلام نخواهد شد.»(1)

دلبستگی به دنیا، همیشه مانع انجام تکلیف الهی است. در زمان امام حسین علیه السلام به شکلی ظهور کرد، در جامعۀ ما به صورت دیگری است. بازهم به تعبیر مقام معظم رهبری:

«یک بخش دیگری که باید کار بشود، تطبیق با وضع هر زمان است، نه فقط زمان ما. در هر زمان طبقۀ خواصّ چگونه باید عمل کنند که به وظیفه شان عمل کرده باشند؟ اینکه گفتیم اسیر دنیا نشوند، این یک کلمه است، چه جوری اسیر دنیا نشوند، مثال ها و مصداق هایش چیست؟» (2)

ص:209


1- (1) - سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر محمد رسول الله صلی الله علیه و آله.
2- (2) - همان.

پیام های سیاسی

اشاره

پیام های سیاسی (تبیین)

ولایت و رهبری

تولّیٖ و تبرّیٖ

امر به معروف و نهی از منکر

عدالت خواهی

باطل ستیزی

جهاد

آزمون

اصلاح

پیروزی خون بر شمشیر

الگوگیری

تدبیر و برنامه ریزی

اصول انسانی و جنگ

بصیرت

هر روز، عاشورا

پیام رسانی

یاد و گرامیداشت

ص:210

پیام های سیاسی (تبیین)

اشاره

اسلام، دینی است که بعد سیاسی آن بسیار نیرومند است. احکامی که جنبۀ اجتماعی و سیاسی دارد و نقشی که یک مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوش دارد، نیز اهمیّت مسأله حکومت و رهبری و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعی خویش و نظارت بر روند کارِ حاکمان و مسؤولان امور، گوشه ای از این بُعد را نشان می دهد.

فلسفۀ سیاسی اسلام و طرح مکتب برای مدیریّت جامعه، به صورت «ولایت» است. معیارهای دین برای زمامداران، ملاک های ارزشی است.

در دوران پیامبر و ائمّه، حکومت از آنِ آنان است و در عصر غیبت، حق «ولیّ فقیه» که نمایندگی از معصوم دارد. مبنای تصدّی حکومت، لیاقت و توانِ علمی و شایستگی تقوایی است، نه زور. حاکمان نیز در چهارچوب «دین خدا» به ادارۀ امور می پردازند.

با این مقدّمه، عاشورا را حرکتی انقلابی بر ضدّ انحراف سیاسی و دینی حکّام مستبدّ می بینیم و قیام سید الشهدا علیه السلام را سرشار از بار سیاسی. اسارت مردم در چنگ حکومت ظالمانه و تلاش برای رهایی آنان و سپردن زمامداری به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعه، گوشه ای از این بُعد را نشان می دهد و حرکت امام حسین علیه السلام و خاندان و یارانش جهت آگاهی بخشی به توده های مردم و ترسیم سیمای رهبر شایسته و افشای چهرۀ والیان بی دین و دنیاپرست و ستمگر،

ص:211

گوشه ای دیگر را.

از این رو «قیام عاشورا» برای همه آنان که حق طلب، عدالتخواه، مبارز، مدافعِ مظلوم، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب، مصلح اجتماعی و آزاد اندیش و آزاده اند، پیام دارد و به گواهی تاریخ، بنیان بسیاری از نهضت های ضدّ ظلم و مقاومت های در برابر تجاوز و حرکت هایی در راستای تشکیل حکومت اسلامی بر درس های عاشورا استوار بوده است. اگر ماهیّت سیاسی و مبارزاتی قیام عاشورا برای جهانیان به خوبی ترسیم شود، در میان انسان های آزاده و ملّت های دربند و آزادیخواه، هواداران و شاگردان بسیاری خواهد یافت.

عاشورا پاسخی به اینگونه سؤال ها است که: حاکم شایسته کیست؟ صفات رهبر مسلمانان کدام است؟ وظیفۀ حکومت در قبال مردم چیست؟ مردم در جامعۀ اسلامی چه حقوق و چه وظایفی دارند؟ با نظام جور چه باید کرد؟ برای قیام مردمی چه زمینه هایی لازم است؟ دامنۀ امر به معروف و نهی از منکر تا کجاست؟ معیارها و مبناهای ساختار سیاسی جامعه چیست؟ ولایت و بیعت چه کسی لازم و تکلیف آور است؟ و... مسائلی از این دست.

ولایت و رهبری

از مهم ترین اصول اسلام، «ولایت» است. ولایت به معنای پذیرفتن رهبری پیشوای الهی و نیز اعتقاد به این که امامان معصوم، پس از پیامبر اسلام، از سوی خداوند بر مردم ولایت دارند. نظام سیاسی اسلام و شیوۀ حکومتی دین بر پایۀ ولایت است. «ولیّ خدا» حاکم الهی بر مردم است و

ص:212

اطاعت او به عنوان «اولی الامر» واجب است.

ولایت، هم یک مسأله عاطفی و درونی نسبت به «اهل بیت» است، هم یک مسأله اعتقادی است؛ یعنی پیشوایی ائمه معصوم را از جانب خدا دانستن و به جانشینی آنان برای رسول خدا عقیده داشتن، هم یک موضوع سیاسی است، یعنی شیوه و نظام حکومتی در اسلام، که در عصر حضور، ولایت امر بر عهدۀ امامان است و در عصر غیبت، متعلّق به فقهای عادل شیعه است.

ولایت بر مسلمین را امامان، حقّ خودشان می دانستند و به غاصب بودن دیگران عقیده داشتند، چرا که این منصب الهی از سوی خدا برای ائمه تعیین شده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز بارها آن را اعلام داشته است.

آنان که به ناروا بر مسند زعامتِ مسلمین و خلافت و جانشینی پیامبر تکیه زدند، وصیّت و فرمان پیامبر را زیر پا گذاشتند. ولایت در اسلام بر پایۀ لیاقت و صلاحیّت است و صالح ترین فرد برای زمامداری مسلمانان امامان معصوم بودند. از این رو امام حسین علیه السلام فرمود:

«وَ نَحْنُ اهْلُ الْبَیْتِ اوْلی بِوَلایَةِ هذَالْأَمْرِ عَلَیْکُمْ مِنْ هذَا الْمُدَّعیٖنَ ما لَیْسَ لَهُمْ».(1)

ما خاندان پیامبر بر تصدی این امر (و خلافت و حکومت برشما) ازاین مدّعیان ناحق، سزاوارتریم.

عقیدۀ به این ولایت، انسان مُوالی را در خطّ رهبری «ولیّ خدا» قرار

ص:213


1- (1) - وقعة الطّف، ص 170، تاریخ طبری، ج 4 ص 303.

می دهد، اگر عشق می ورزد، به ولیّ صالح است، اگر اطاعت و تسلیم دارد، نسبت به او است، اگر نُصرت و یاری هم دارد، هدیه به پیشوای الهی است و اگر می جنگد، در رکاب و به فرمان حجّت خدا است و این موهبتی است که برخی یا اساساً چنین باوری ندارند، یا اگر عقیده به ولایت ائمّه هم داشته باشند، گاهی در عمل از انجام تکلیفِ برخاسته از این «ولایت پذیری» سر باز می زنند؛ یا در عمل، ولایت ظالمان را گردن می نهند.

امام حسین علیه السلام در نامه ای که به مردم بصره و بزرگان آن شهر نوشت، از جمله چنین فرمود:

«پس از آن، خداوند، پیامبرش را به سوی خویش برد، ولی مردم حکومت و خلافت را از ما گرفتند و ما برای جلوگیری از تفرقه در امّت، چیزی نگفتیم، در حالی که می دانیم ما برای این حقِ مسلّم، از کسانی که آن را عهده دار شدند، شایسته تر و ذی حق تریم... اگر شنوای سخنم باشید و فرمان مرا اطاعت کنید، شما را به راه رشد و کمال، رهبری می کنم.»(1)

در سخنانی که در برخورد با سپاه حرّ داشت - که گذشت - امام فرمود:

«فَاِنَّکُمْ انْ تَتَّقُوا وَ تَعْرِفوُا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ یَکُنْ ارْضی لِلّهِ»(2)

اگر تقوا داشته باشید و «حق» را برای اهلش بشناسید، خدا را بیشتر خشنود می سازد.

امام، چون «ولایت» را حق خویش می دانست، مردم را به سوی آن فرا می خواند و به آن احتجاج می کرد. پس از مرگ معاویه، وقتی والی مدینه

ص:214


1- (1) - تاریخ طبری، ج 4 ص 266.
2- (2) - همان، ص 303.

به دستور یزید، می خواست از امام بیعت بگیرد، آن حضرت نپذیرفت. به فرزند زبیر گفت: هرگز بیعت نخواهم کرد؛ چرا که امر خلافت پس از برادرم حسن علیه السلام از آنِ من بود که معاویه چنان کرد (و برای یزید از مردم بیعت گرفت): «لِأَنَّ الْأَمْرَ کانَ لیٖ مِنْ بَعْدِ اخِی الْحَسَنِ علیه السلام...».(1)

در زیارتنامه ها گاهی لعنت بر کسانی آمده است که ولایت آنان را انکار کردند «وَ امَّةٌ حَجَدَتْ وِلایَتُکُمْ».(2) و خطاب به امام حسین علیه السلام بارها تعبیر «مولا» به کار رفته است.

تداوم این ولایت در عصرهای پس از عاشورا، گردن نهادن به رهبری خدایی و تسلیم بودن در مقابل اولیاء خدا و کسانی است که در دین برای آنان «ولایت» قائل شده اند. این باور و اعتقاد، باید همۀ تلاش ها وجهتگیری ها و موضعگیری های انسان را در مسیر «ولایت» قرار دهد و حرکتِ انسانِ مُوالی، بر محور «ولایت» باشد.

از سرمایه های مهمّ نهفته در حرکت عاشورا، معرفی «رهبری صالح» به امّت اسلام و افشای رهبران ناشایست است. فلسفه سیاسی اسلام مبتنی بر این محور است که عهده دار رهبری جامعه کسی باشد که صلاحیّت های علمی، اخلاقی، حسب و نسب، مدیریّت و قاطعیّت در او باشد. شناخت این شایستگی ها دشوار است و گاهی هم در قضاوت های مردم، هوی و هوس یا گرایش های خاص، تأثیر می گذارد. گزینش الهی برترین انتخاب است. خداوند برای رهبری جامعۀ اسلامی امامان معصوم را به جانشینی رسول خدا، تعیین کرده است که هم «معصوم» اند، هم در

ص:215


1- (1) - مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1 ص 182.
2- (2) - مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین، ص 424.

جهاتِ الگویی و دارا بودن کمالات لازم، پیشتاز و برتر از همه اند. این خطّ سیاسی در مسأله رهبری از نقاط قوّت و امتیاز شیعه است که برای «رهبر»، ویژگی های خاصّی را معتقد است، چه در مورد امامان معصوم، چه نسبت به فقهایی که در عصر غیبت، عهده دار ولایت امر می شوند.(1)

تولّیٖ و تبرّیٖ

ولایت و برائت، از فروع دین و از واجبات عملی اسلام است؛ یعنی با دوستان خدا دوستی کردن و با دشمنان خدا دشمنی کردن و از آنان برائت و بیزاری جستن. «موالات»، «ولایت»، «تولّی» همه از یک ریشه و دارای یک مفهوم است و نشان دهندۀ همبستگی خطّی، فکری، عملی و سیاسی یک مسلمان با رهبران الهی و پیشوایان حق است. کسی که ولایت دارد، یعنی خدا و رسول و امام را «ولیّ» خویش می داند و با عمل صالح و تقوا و طاعت، به اولیای خدا تقرّب می جوید و با آنان پیوند می یابد.

به فرمودۀ امام باقر علیه السلام:

«لا تُنالُ وِلایَتُنا الّا بِالْعَمَلَ وَالوَرَعِ»(2)

به ولایت ما جز با عمل و پرهیزگاری نمی توان رسید.

زندگی مکتبی یک مسلمان ایجاب می کند که خطّ فکری و سیاسی خود را در جامعه و نسبت به حق و باطل مشخص کند و پیرو جناح حق و مطیع «ولیّ خدا» باشد و با دشمنان دین و امامت و رهبری صالح، ستیز و

ص:216


1- (1) - دربارۀ موضوع ولایت و رهبری، از جمله در بخشِ «پیامهای اعتقاید» نیز مبحاحثی آمده است، مراجعه کنید.
2- (2) - وسائل الشیعه، ج 11 ص 196.

دشمنی داشته باشد نه آن که بی طرف بماند. پیوند مرامی با اهل بیت پیامبر، یک تکلیف است وبرائت از دشمنانشان یک وظیفه، آن هم نه تکلیفی در حدّ شعار و گفتار، بلکه در عمل و رفتار. این ولایت و برائت، گاهی مسلمان متعهّد را به صحنۀ جهاد و شهادت هم می کشد و باکی نیست، چرا که در راه خدا است و پاداش دارد. امام رضا 7 فرموده است:

«کَمالُ الدّیٖنِ وِلایَتُنا وَ الْبَرائَةِ مِنْ عَدُوِّنا»(1)

کمال دین، «ولایت» ماست و «برائت» از دشمنانمان.

به امام صادق علیه السلام گفتند: فلانی دوستدار شما است، امّا در بیزاری و برائت از دشمنان شما ضعیف است و ناتوان. حضرت فرمود:

«هیهات! دروغ می گوید کسی که مدّعیِ ولایتِ ماست، ولی از دشمنان ما «برائت» ندارد.»(2)

در عصر امام حسین علیه السلام، حق در وجود آن حضرت متجلّی بود و باطل در چهرۀ یزید. یک مسلمان متعهّد، می بایست که «تولّی» با او و «تبرّی» از دشمنانش داشته باشد. یاران امام، با شجاعت از فرزند پیامبر حمایت ونصرت می کردند و مخالف جبهۀ یزید و ابن زیاد بودند. سخنان و رجزها و اشعارشان این را نشان می دهد.

ابوالشعثاءِ کندی در رجز خویش هنگام نبرد، چنین می گوید:

یارَبِّ انّیٖ لِلْحُسَیْنِ ناصِرٌوَ لِاِبْنِ سَعْدٍ تارِکٌ وَ هاجِرٌ(3)

خدایا من یاور «حسین» و واگذارندۀ «ابن سعد» م.

ص:217


1- (1) - بحار الأنوار، ج 27 ص 58.
2- (2) - همان.
3- (3) - وقعة الطّف، ص 237.

بریر بن خضیر نیز این گونه اظهار می کند:

«اَللّهُمَّ انّیٖ ابْرَءُ الَیْکَ مِنْ فِعالِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ»(1)

خدایا من از کار این گروه به پیشگاه تو تبرّی می جویم.

شب عاشورا که یاران امام، اظهار پشتیبانی می کنند، «نافع» برخاسته می گوید:

«نُوالیٖ مَنْ والاکَ وَ نُعادیٖ مَنْ عاداکَ»(2)

با هر که دوستدار تو باشد دوستی می کنیم و با هر که دشمنت باشد، دشمنی می کنیم.

خطّ تولی و تبرّی تنها در عصر امام حسین علیه السلام نبود. خطّ و مرام او پیوسته در تاریخ هست و اقتضای تولی و تبرّی، به کار بستن آن با همراهان و هم مسلکان امام و دشمنان او در طول تاریخ است.

در زیارتنامه های معصومین، به ویژه زیارت سید الشهدا، به صورت مکرّر موضوع تولّی و تبری آمده و به عنوانِ گامی جهت نزدیک شدن به خدا به شمار آمده است.

در زیارت امام حسین علیه السلام می خوانیم:

«اِنّیٖ اتَقَرَّبُ الَی اللّهِ بِزِیارَتِکُمْ وَ بِمَحَبَّتِکُمْ وَ ابْرَءُ الَی اللّهِ مِنْ اعْدائِکُمْ»(3)

من با زیارت و محبت شما به خدا تقرب می جویم و از دشمنانتان به خدا بیزاری می جویم.

ص:218


1- (1) - عنصر شجاعت، ج 1 ص 164.
2- (2) - همان، ص 316.
3- (3) - مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین در نیمۀ رجب، ص 442.

همۀ سلام ها، اظهار محبت و دوستی با امام حسین و ائمه معصوم علیهم السلام که در زیارتنامه هاست، نشانۀ «تولّی» است و همۀ لعنت ها، عذاب خواستن ها، ابراز ناخرسندی از دشمنانشان، گواه «تبرّی» از آنان است و زیارت ها موج می زند از سلام ها و لعنت ها. این نفرین و لعنت، حتّی شامل آنان که با رضایشان، در صف مخالفان امام قرار گرفتند، می شود. از جمله می خوانیم:

«لَعَنَ اللّهُ قاتِلَکَ وَ لَعَنَ اللّهُ خاذِلَکَ وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ رَماکَ وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ طَعَنَکَ وَ لَعَنَ اللّهُ الْمُعیٖنیٖنَ عَلَیْکَ وَ لَعَنَ اللّهُ السّائِریٖنَ الَیْکَ... وَ لَعَنَ اللّهُ اعْوانَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْیاعَهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ مُحبّیٖهِمْ...»(1)

لعنت خدا بر قاتلان تو، بر آنکه تو را خوار کرد، به تو تیر افکند، بر تو نیزه زد، آنان که بر ضدّ تو یاری کردند، به جنگ تو شتافتند. لعنت خدا بر همۀ یاران و پیروان و کمک کنندگان و دوستدارانشان باد.

این اوج برائت و فراگیری تبرّی را می رساند.

در زیارت جامعه و زیارات دیگر از جمله زیارت حضرت عباس 7 است:

«فَمَعَکُمْ، مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ، انّیٖ بِکُمْ مُؤمِنٌ وَ بِاَیابِکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنیٖنَ وَ بِمَنْ خالَفَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ مِنَ الْکافِریٖنَ»(2)

با شمایم، با شمایم، نه با دشمنانتان. به شما و بازگشت شما ایمان دارم و به مخالفان و قاتلان شما کفر می ورزم.

ص:219


1- (1) - تهذیب الاحکام، ج 6 ص 72.
2- (2) - التهذیب، ج 6 ص 76.

کسانی که حسین بن علی را یاری نکردند و فریاد استغاثۀ او را شنیدند ولی به نصرت او نپرداختند، مرتکب گناه شدند. این فریاد «هل من ناصر» پیوسته به گوش می رسد.

پیام عاشورا این است که در میدان های مبارزۀ حق و باطل در هر جا و هر زمان، بی تفاوت نباشید، بلکه به یاری حق و تولاّی ولیّ خدا قیام کنید و از پیروان باطل و مخالفانِ امام، تبرّی بجویید. تا شهادتی که در زیارت اربعین می دهید، راست باشد، نه دروغ و شعار، آنجا که می گوید:

«اَللّهُمَّ انّیٖ اشْهِدُکَ انّیٖ وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ»(1)

خدایا تو را شاهد می گیرم که من ولیّ و دوستدار کسی هستم که با او ولایت داشته باشد و دشمن کسی هستم که با حسین بن علی دشمنی کند.

امام امّت در تداوم این خطّ در همۀ اعصار می فرماید:

«لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی امیّه - لعنة الله علیهم - با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند، فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن این فریادِ ستم شکن است.»(2)

امر به معروف و نهی از منکر

حیات جامعۀ اسلامی به حساسیّت مردم نسبت به احکام خدا و نظارت عمومی در امور والیان و مسؤولان و مردم عادی است. به این

ص:220


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.
2- (2) - صحیفه نور، ج 21 ص 173.

مسأله مهم اجتماعی از بُعد مکتب، «امر به معروف و نهی از منکر» گفته می شود که از واجبات دینی بر عهدۀ هر مسلمان است.

«معروف»، هر کار نیک و شایسته و خداپسندی است که در دین به آن دستور داده شده است و «منکر»، هر عمل ناپسند و خلافی است که شیطان به آن دعوت می کند. این خوبی ها و بدی ها گاهی در مورد مسائل فردی و جزئی است، گاهی نیز در امور اجتماعی و حکومتی.

در قرآن کریم و روایات اسلامی در اهمّیت این دو فریضه و نقش اصلاحی آنها و زیان ها و مفاسد ترک آن دو تکلیف، بسیار سخن گفته شده است و به عنوان «برترین فریضه» به شمار آمده که فرایض و احکام الهی دیگر، در سایۀ امر به معروف و نهی از منکر، قوام و استواری می یابد. در صدر اسلام، عمل به این تکلیف مهم از سوی مسلمانان واگذاشته شد و مردم به خاطر ترس یا طمع، از تذکّرهای زبانی و اقدام های عملی در این راه، کوتاهی کردند و در نتیجه، دین به ضعف گرایید و فاسقان مسلّط شدند.

امام حسین علیه السلام در ضمن بیان انگیزه های قیام خویش به این عنصر مهم اشاره دارد؛ آنجا که می گوید:

«اُریٖدُ انْ آمُرَ باِلْمَعْرُوفِ وَ انْهی عَنِ الْمُنْکَرِ.»(1)

یکی از درس های نهفته در این سخن، آن است که فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، تنها در تذکّراتی نسبت به بعضی از گناهان جزئی از سوی افراد عادی خلاصه نمی شود، بلکه قیام بر ضدّ حکومت ستم و تلاش برای اصلاح ساختار سیاسی جامعه و تشکیل حکومتی بر اساس

ص:221


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 291.

حق و قرآن نیز از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است، آن گونه که امام حسین علیه السلام، حماسۀ عاشورایی خود را عبارت از همان دانست.

مرحلۀ قلبی این فریضه، آن است که انسان در درون، دوستدار خوبی ها و معروف ها باشد و از منکرات و مفاسد و گناهان بیزار باشد. این محبت و نفرت قلبی، به زبان هم جاری می شود و در عمل هم تجلّی می یابد. سالار شهیدان نسبت به مرحله قلبی «(هنگام وداع با قبر رسول خدا برای بیرون آمدن از مدینه) می فرماید: خدایا من معروف را دوست می دارم و از منکر بدم می آید.

«اَللّهُمَّ وَ انّیٖ احِبُّ الْمَعْرُوفَ وَ اکْرَهُ الْمُنْکَرَ».(1)

در یک مرحله جلوتر، آن حضرت در بیان های صریح خویش، یزید را مردی شرابخوار و فاسق و جنایتکار می داند و پیروان او را ملازمان شیطان و واگذارندگان «طاعت خدا» می شمارد و حکومت اموی را حرام کنندۀ حلال و حلال کنندۀ حرام معرفی می کند که بدعت ها را زنده و سنّت ها را میرانده اند. با وجود این منکرات آشکار در سلطۀ حاکم، شوریدن بر ضدّ او به عنوانِ نهی از منکر، وظیفه است.

با این مبنای دینی است که امام، بیعت با یزید را ردّ می کند و آن را مایۀ ننگ می داند و حماسۀ کربلا را پدید می آورد.

گرچه زبان های وابسته به خلافت، «حرکت مکتبی» او را نوعی «شورش» و عصیان برضدّ خلیفه قلمداد کردند که مستحقّ سرکوبی بود، ولی وارثان شهادت، نباید پیام خون شهدای کربلا را از یاد ببرند. آنچه در زیارتنامه های امام حسین علیه السلام تأکید مکرّر شده که:

ص:222


1- (1) - بحار الأنوار، ج 44 ص 328.

من شهادت می دهم که تو نماز و زکات را بر پا داشتی و امر به معروف و نهی از منکر کردی.

همه برای تبیینِ فلسفۀ قیام او است تا رنگ مکتبی آن در هیاهوی تبلیغات دشمن گم و کمرنگ نشود.

در زیارت مخصوصۀ آن حضرت است:

«اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ»(1)

پیروان فرهنگ عاشورا، با الهام از حماسۀ امام حسین علیه السلام نبضِ پر حرکتِ جامعۀ انقلابی اند و نسبت به جریان امور و وضعیّت فرهنگی و سیاسی حساسیّت نشان می دهند و با حضور دائم در میدان امر به معروف و نهی از منکر، عرصه را بر فساد آفرینان تنگ می سازند؛ چون می دانند که عقب نشینی و سکوت در این جبهه، پیشروی وگستاخی دشمنان حق و فسادگستران در جامعه را به دنبال دارد. «تذکّر لسانی» حدّاقل عمل به تکلیف در این گونه شرایط است و اگر این فریضه، ترک و فراموش شود، حدود الهی تعطیل شده و احکام خدا مورد تحقیر واستهزاء قرار خواهد گرفت.

امام حسین علیه السلام در مسیر راه کربلا، در خطبه ای با اشاره به شرایط پیش آمده و اینکه دنیا دگرگون شده و «معروف»، رخت بربسته و به حق عمل نمی شود و از باطل دوری جسته نمی شود، شوق خود را به لقاء خدا و مرگ شرافتمندانه ابراز می کند و زندگی در کنار ستمگران را مایۀ نکبت

ص:223


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت مخصوصه و زیات مطلقه امام حسین علیه السلام، (ص 758، 775، 777). در زیارت وارث هم همین تعبیر وجود دارد (ص 427).

می شمارد و چنین شرایطی را زمینه ای مساعد برای قیام می داند.(1)

سکوت در برابر ظلم و بدعت و انحراف، منکری بود که در آن عصر رواج داشت و مردم از ترس جان یا بیم خطرها و ضررها یا به طمع دنیا و دریافت زر و سیم، در مقابل آشکارترین منکرات که در بالاترین سطوح انجام می گرفت، اعتراض نمی کردند. قیام کربلا راهِ «انتقاد از حکومت جور» و «اعتراض علیه ستم» و قیام بر ضدّ طاغوت را گشود و از آن پس، بسیاری از خون شهدای کربلا الهام گرفتند و مبارزات خود را مبتنی و مستند به نهضت حسینی کردند.

عدالتخواهی

از بارزترین مفاسد حکومت اموی، ظلم به مردم و نادیده گرفتن حقوق آنان بود و از بارزترین محورهای قیام عاشورا نیز عدالتخواهی و ستم ستیزی بود.

عدالت، فرمان خدا و رسول است و دامنۀ آن همۀ امور زندگی را در برمی گیرد، حتّی رفتار عادلانه میان فرزندان را. ولی جهت بارز و عمدۀ آن، عدالت اجتماعی و مراعات حقوق افراد از سوی حکومتها است و «حکومت جائر» و «سلطۀ ستم» از زشت ترین منکراتی است که باید با آن مبارزه کرد.

امویان هم به اهل بیت پیامبر ستم کردند، هم میان بندگان خدا رفتاری ظالمانه و روشی براساس طغیان و عدوان پیش گرفتند. تکلیف اسلامی

ص:224


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 356.

هر مسلمان ایجاب می کرد که با ستم مبارزه کند، بویژه کسی همچون اباعبدالله علیه السلام که در موضع «امام حق»، تکلیف سنگین تر و بیشتری داشت. آن حضرت در یکی از سخنرانی های خویش، با استناد به سخن حضرت رسول صلی الله علیه و آله که قیام علیه سلطۀ جائرانه را لازم می شمارد، خود را شایسته ترین فرد برای قیام جهت تغییر حکومت و ساختار سیاسی قلمداد فرمود،(1) در سخن دیگری بنی امیّه را اهل ستم به عترت پیامبر دانست:

«و تَعَدَّتْ بَنُو امَیَّةَ عَلَیْنا»(2). و در نامه ای که به بزرگان کوفه نوشت، تکلیف و مشخّصۀ امام راستین را حکومت طبق قرآن و قیام به قسط و حق برشمرد:

«فَلَعَمْریٖ مَا الْاِمامُ الاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ».(3)

در سخن دیگر، حرکت خویش را برای اقامۀ عدل و رفع ظلم از مظلومین و ایمنی یافتن بندگان خدا یاد کرد: «وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ».(4)

این هدف، در سخن دیگر یاران امام نیز دیده می شود. مسلم بن عقیل پس از دستگیری، خطاب به ابن زیاد فرمود: ما آمده ایم تا به عدالت فرمان دهیم و به حکم قرآن فرا بخوانیم.(5)

در زیارت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام نیز می خوانیم: «اَشْهَدُ انَّکَ قَدْ امَرْتَ بِالْقِسْطِ وَالْعَدْلِ وَ دَعَوْتَ الَیْهِما»(6). شهادت می دهم که تو به قسط و عدالت دستور دادی و به این دعوت کردی.

ص:225


1- (1) - من رأی سلطاناً جائراً... (موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 360).
2- (2) - بحارالانوار، ج 44، ص 383.
3- (3) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39.
4- (4) - بحارالأنوار، ج 100، ص 37، تحف العقول، ص 239.
5- (5) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 62.
6- (6) - مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در اول رجب، ص 439.

ماهیّت عدالتخواهی در قیام عاشورا و ظلم ستیزی امام حسین علیه السلام سرمایۀ الهام ملّت ما در قیام بر ضدّ طاغوت بود. امام خمینی قدس سره بر این ماهیّت در نهضت سیدالشهداء علیه السلام تصریح کرده می فرماید:

سیدالشهداء سلام الله علیه از همان روز اوّل که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامۀ عدل بود».(1) سیدالشهدا سلام الله علیه، که همۀ عمرش را و همۀ زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگی اش را صرف این کرد که این حکومت، حکومت جور بسته بشود و از بین برود.(2)

عدالت به معنای برخورداری همه از حقوق اسلامی و انسانی و رعایت یکسان حق میان همه و همه را به یک چشم دیدن نیز در نهضت عاشورا متجلّی است. امام حسین علیه السلام روز عاشورا بر بالین همۀ شهیدان حاضر شد، چه جوان خودش و چه غلامش، چه مولی و چه نوکر؛ همه از عنایت آن حضرت برخوردار شدند.

یکجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفتدر دین ما سیه نکند فرق با سفید

از سوی دیگر، حضرت زینب علیها السلام به یزید اعتراض کرد که آیا این عادلانه است که خانوادۀ خودت در حجاب و حرم، مستور باشند ولی خاندان پیامبر را با این وضع، به دشت و بیابان کشانده ای که همه به چهره های آنان بنگرند: «اَمِنَ الْعَدْلِ یَابْنَ الطُلَّقاءِ تَخْدیٖرُکَ حَرائِرَکَ وَ سَوْقُکَ

ص:226


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 20، ص 189.
2- (2) - همان، ص 190.

بَناتِ رَسُولِ اللّهِ سَبایا؟...»(1)

پیام عاشورا، دعوت از انسان ها برای تلاش در راه اقامۀ عدل و قسط است که بدون حیات اجتماعی مبتنی بر عدل، همۀ ارزش ها تباه می شود و زمینۀ مرگ دستورهای دینی و آیین الهی فراهم می آید. به تعبیر حضرت امیر علیه السلام:

«اَلْعَدْلُ حَیاةُ الْأَحْکامِ»(2)

عدالت، مایۀ حیات احکام اسلام است.

ظلم بر محو عدالت سخت می کوشد هنوز

باطل ستیزی

مبارزۀ «حق» و «باطل» در تاریخ بشری و در مکتب های الهی، سابقه ای طولانی دارد. باطل، چه در زمینۀ افکار و عقاید، چه در بُعد رفتاری و اخلاقی و چه در محور اجتماعی و حکومتی، به عنوان چیزی بوده که همۀ انبیا و اوصیا و امامان با آن مبارزه کرده اند.

سنّت الهی نیز بر این بوده که با نیروی حق، باطل را نابود می ساخته است: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَاِذا هُوَ زاهِقٌ».(3)

ص:227


1- (1) بحارالانوار، ج 45، ص 158.
2- (2) غررالحکم (چاپ دانشگاه)، ج 1، ص 104.
3- (3) انبیاء، ایه 18.

خدا حق است و شرک و شرکا باطل. اسلام حق است و کفر و نفاق، باطل. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام حقّند و مخالفانشان باطل. عدالت و صدق، حقّ است و جور و فریب، باطل. حکومت اسلامی حقّ است و سلطه های طاغوتی باطل.

جهاد مسلمانان در زمان پیامبر خدا با پیروان باطل بود و جنگ های سه گانۀ امیرالمؤمنین علیه السلام نیز با گروه های باطلی بود که نقاب حق به چهره زده بودند. امام حسین علیه السلام در زمان خویش، با باطلی صریح و آشکار، همچون «حکومت یزید» روبه رو بود و تکلیف او مبارزه با این حکومت فاسد و عملکردهای متّکی به باطل در جامعه بود.

سیدالشهدا علیه السلام یکی از زمینه های قیام خویش را این فرموده که: آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی کنند؟ پس باید به استقبال شهادت رفت...(1)

«بدعت»، مصداق دیگری از باطل است، یعنی آنچه از دین نیست، به نام دین رواج دادن و به آن عمل کردن. حکومت امویان در خطّ زدودن سنّت و احیای بدعت بود و امام، برای مبارزه با این باطل، قدم در راه جهاد و شهادت گذاشت، چرا که می دید سنّت مُرده و بدعت زنده شده است؛ «فَاِنَّ السُّنّةَ قَدْ امیٖتَتْ وَ انَّ الْبِدْعَةَ قُدْ احْیِیَتْ»(2) و می فرمود: یزید، مردی شرابخوار و عیّاش و فاسق است و صلاحیّت خلافت ندارد و کسی همچون من با مثل یزید بیعت نخواهد کرد.

اساس نزاع اهل بیت پیامبر و خاندان اموی، تقابل حق و باطل و ایمان

ص:228


1- (1) الاترون انّ الحق لا یعمل به و انّ الباطل لا یُتناهی عنه (بحارالانوار، ج 44، ص 381).
2- (2) وقعة الطف، ص 107.

و کفر بود، نه خصومت شخصی و خانوادگی. حضرت ابا عبدالله علیه السلام در این باره فرموده است:

«نَحْنُ وَ بَنُو امَیَّةَ اخْتَصَمْنا فِی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، قُلْنا صَدَق اللّهُ وَ قالُوا کَذِبَ اللّهُ»(1)

ما و بنی امیّه بر محور «خدا» با هم نزاع کردیم. ما گفتیم: خدا راست گفته است، آنان گفتند خدا دروغ گفته است.

تلاش برای بازگرداندن خلافت اسلامی و حاکمیّت مسلمین به مجرای حق و اصیل خود، و از بین بردن سلطۀ جائرانۀ باطل، صفحۀ دیگری از این مبارزاتِ باطل ستیزانه است. امام حسین علیه السلام در اشاره به حقّانیّت خویش و ضرورت خلع امویان از حکومت باطل خود می فرمود:

«وَ نَحْنُ اهْلُ الْبَیْتِ اوْلی بِوِلایَةِ هذَا الْأَمْرِ عَلَیْکُمْ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعیٖنَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَالسّائِریٖنَ فیٖکُمْ بِالْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ»(2)

ما خاندان، برای سرپرستی این امر (و حکومت) بر شما، سزاوارتر از این مدّعیانی هستیم که به ناحق، ادّعای خلافت دارند و در میان شما به ستم و تجاوز رفتار می کنند.

امام حسین علیه السلام در منزل بیضه در نطق مهم خود (مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِاللّهِ...)(3) کلام حضرت رسول را بازگو می کند، کلامی صلی الله علیه و آله که تکلیف مقابله و مبارزه با سلطه های جائر و آنان را که پیمان الهی را شکسته

ص:229


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 563.
2- (2) - وقعة الطّف، ص 170.
3- (3) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 360.

و با سنّت پیامبر مخالفت می کنند و رفتاری تبهکارانه و ظالمانه دارند، بیان دارد. سپس آن را بر حکومت یزید تطبیق می کند؛ چرا که پیرو شیطان و مخالف خدا شده اند و دست به فساد و ستم آلوده اند. صلی الله علیه و آله در امام، این نطق مهم، تکلیف «باطل ستیزی» را به صورت کلّی و همیشگی روشن می سازد و تصریح می کند که در برابر قدرت های باطل، نباید سکوت و سازش کرد.

الهامی که انقلابیون ایران در نهضت عاشورایی خود از کربلا می گرفتند، دستمایۀ مبارزات آنان با رژیم طاغوت بود. در سال های جنگ نیز، رزمندگان حق طلب، به خاطر مبارزه با باطل قدم در میدان های جهاد و شهادت می گذاشتند. البتّه که میدان مبارزه با باطل، بسیار گسترده تر از عملیّات نظامی است. وقتی بروز باطل در صحنه های سیاسی، فرهنگی، اعتقادی، مطبوعات، روابط سیاسی و... باشد، آنجا هم باید با باطل مبارزه کرد، تا حق، روشن و حاکم گردد.

جهاد

از تکالیف مهمّ مسلمانان در حراست از دین و کیان خویش و مقابله با دشمنان، «جهاد» است، کوششی همه جانبه و فراگیر، به تناسب زمان و شرایط، برای دفع تجاوز یا دفاع از مظلوم و حفظ اسلام و جان و مال مسلمانان.

این فریضه، که از «فروع دین» است، عامل عزّت مسلمین است.

کربلای حسینی یکی از مظاهر عمل به این تکلیف دینی بود. جهاد، گاهی بر ضدّ متجاوزان و دشمنانِ خارجی است، گاهی علیه شورشیان و اهل بغی و فساد در داخل. گاهی هم مبارزه با حکومت ظالم است که کمر به

ص:230

هدم اسلام بسته است. حتّی در روایات، گفتنِ سخن حق در برابر پیشوای ستمگر نیز «جهاد» به حساب آمده است.

در عصر امام حسین علیه السلام، مردم گرفتار حکومت ظالم و فاسدی شده بودند که برای مقدّسات دینی و نوامیس مسلمانان و اسلام عزیز، هیچ حرمتی قائل نبود و اسلام در سایۀ چنان حکومتی در معرض نابودی قرار گرفته بود. تکلیف مبارزه با حکومت ستم، امام حسین علیه السلام را به موضعگیری علیه یزید واداشت و این کار، مستند به سخن پیامبر بود که فرموده بود: هر کس حکومت ظالمی را ببیند که حرام الهی را حلال می شمارد و عهد خدا را می شکند و با سنّت پیامبر مخالفت می کند و در میان مردم به گناه و طغیان رفتار می کند، اگر با عمل و گفتار بر ضدّ او اقدام نکند بر خداوند است که او را به جایگاه (و کیفر) ش (یا جایگاه همان ظالم) برساند: «من رأی سلطاناً جائراً...»(1)

امام حسین علیه السلام، قیام برچنین حکومتی را واجب می دید و با امتناع از بیعت با یزید، به مکّه رفت و از آنجا به کوفه عزیمت کرد، تا شیعیان را در جهاد ضدّ ستم رهبری کند.

شیعیان کوفه نیز برهمین اساس، نامه های دعوت به آن حضرت نوشته و او را به کوفه فراخواندندتا بر محور امامتش، با آل امیّه بجنگند. جهاد حسین بن علی علیه السلام برای احیاء دین و پاسداری از حق و عدالت بود و در این راه، هم خودش و هم یارانش حاضر بودند کشته شوند ولی سلطۀ ظلم را نپذیرند. جهاد او از نوع جهاد با «بغی داخلی» بود. امام در دیداری

ص:231


1- (1) - کامل، ابن اثیر، ج 3، ص 280.

که با فرزدق در مسیر راه کوفه داشت، ضمن برشمردن فسادهای حکومت امویان و تعطیل حدود الهی ورواج میخواری و غارت اموال مردم، فرمود: من سزاوارترین کسی هستم که به یاری دین خدا برخیزم و شریعت مطهّر او را عزیز بدارم و در راه او جهاد کنم تا کلام الهی، برترین شود: «وَ انَا اوْلی مَنْ قامَ بنُصرَةِ دیٖنِ اللّهِ وَ اعزازِ شَرْعِهِ وَالْجِهادِ فیٖ سَبیٖلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا».(1)

بر خلاف تبلیغی که دشمنان اهل بیت می کردند تا قیام امام حسین علیه السلام را نوعی شورش و عصیان برضدّ خلیفه قلمداد کنند و از این رهگذر، کشتن او را جایز شمرند، امامان شیعه اصرار داشتند که قیام عاشورا را جهاد و امام حسین علیه السلام و یارانش را مجاهدان و شهیدانی معرّفی کنند که در راه امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از دین خدا و مبارزه با بدعتها و برای خدا قیام کردند و شهید شدند. در زیارتنامه های امام حسین علیه السلام و شهدا به واژه های جهاد و شهادت، فراوان برمی خوریم. دربارۀ امام حسین علیه السلام، تعبیراتی همچون: «اَلزّاهِدُ الذّائِدُ الُْمجاهِدُ، جاهَدَ فیٖکَ الْمُنافِقیٖنَ وَالْکُفّارَ، جاهَدْتَ فیٖ سَبیٖلِاللّهِ، جاهَدْتَ الْمُلحِدیٖنَ، جاهَدْتَ عَدُوَّکَ، جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ...»(2) به کار رفته است. دربارۀ شهدای دیگر نیز این تعبیرات دیده می شود: جاهَدْتُمْ فیٖ سَبیٖلِهِ، اشْهَدُ انَّکُمْ جاهَدْتُمْ فیٖ سَبیٖلِ اللّهِ، الذّابُّونَ عَنْ تَوْحیٖدِ اللّهِ. (3)

ص:232


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 336.
2- (2) - در زیارتنامه های مختلف. ر. ک: مفاتیح الجنان، صفحات 418، 423، 425، 441، 444.
3- (3) - همان، صفحات 418، 423، 425، 441، 444.

بالاترین مرحلۀ جهاد آن است که کسی خالصانه، با همۀ توان، تا آخرین دم، به نبرد با دشمنان خدا برخیزد، با زبان، با سلاح، با نثار خون و ایثار جان و شهادت. امام حسین علیه السلام و شهدای عاشورا همه به این مرز کامل جهاد نائل آمدند. از این رو در زیارتنامه های امام حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل و شهدای دیگر تعبیر «جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ» دیده می شود، جهادی شایسته و بایسته و کامل.

عاشورا صحنۀ تجلّی این تکلیف دینی بود. وجوب جهاد علیه کفّار و دشمنان اسلام نیز دستور دین برای همه و در همۀ دوران ها با همۀ دشمنان است. علمای دین نیز در طول قرون، پیوسته پیشگام جهاد با دشمنان اسلام و سلطه جویان بر مسلمین بوده اند. انقلاب اسلامی ایران یکی از بارزترین حلقه های جهادی عاشورائیان بر ضدّ طاغوت و طغیان و ستم بود، در سال های دفاع مقدّس نیز، رزمندگان اسلام با الهام از عاشورا به دفع تجاوز دشمن و حماسه آفرینی های ستودنی پرداختند.

عاشورا الهام بخش رزمندگان بود و کربلا مکتب جهاد و شهادت بود. به تعبیر امام خمینی قدس سره:

انقلاب اسلامی ایران، پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.(1)

دربارۀ اینکه قیام ملّت ایران ریشه در آن عاشورای حماسه آفرین دارد، امام امت فرموده است:

نهضت دوازده محرّم و پانزده خرداد در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب، به پیروی از نهضت مقدّس حسینی چنان سازنده و کوبنده

ص:233


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 18، ص 12.

بود که مردانی مجاهد و فداکار تحویل جامعه داد که با تحرّک و فداکاری، روزگار را بر ستمکاران و خائنان سیاه نمودند و ملّت بزرگ را چنان هشیار و متحرّک و پیوسته کرد که خواب را از چشم بیگانه و بیگانه پرستان ربود.(1)

امام امّت، درس های جهاد و شهادت عاشورا را برای همه و همیشه می داند و می فرماید:

عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمانی و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبرانِ غارتگر بود و دستور، آن است که این برنامه، سرلوحۀ زندگی امّت در هر روز و در هر سرزمین باشد. روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرّر بود و میدان ها و خیابان ها و کوی و برزن هایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت، کربلای مکرّر.(2)

دامنۀ این جهاد مکتبی که ضامن تعالی امّت اسلام است، بسیار گسترده است و مسلمانان جز در سایۀ جهاد، به عزّت نمی رسند. حضرت علی علیه السلام جهاد را مایۀ عزت دانسته است «وَالْجِهادَ عِزّاً للأسلام»(3). امام امّت در گسترش این فرهنگ عزّت آفرین می فرماید:

«جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد و ما باید در جنگِ اعتقادیمان، بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.» (4)

ص:234


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 2، ص 11.
2- (2) - همان، ج 9، ص 57.
3- (3) - نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 244.
4- (4) - صحیفۀ نور، ج 20، ص 236.

آزمون

مقصود از آزمون در اینجا، امتحان کردن یاران و آزمودن همراهان در یک حرکت انقلابی و اصلاحی است. وارد یک صحنۀ مبارزاتی شدن، جز با یاران و همراهانی آزموده و امتحان داده، به موفقیّت نمی رسد. گزینش همراهان و تصفیۀ نیروها از ناخالصان بی انگیزه یا دنیاطلب و سست همّت، شرط امیدواری به نتیجه بخشی یک نهضت است.

آنچه محور این آزمایش است عبارت است از: اعتقاد واقعی و جدّی نیروها به مبارزه، اطاعت بی چون و چرا از رهبری، تقیّد و تعهّد نسبت به تکالیف و برنامه ها، صداقت و خلوص همراهان، توانایی جسمی و رزمی برای نبرد، روحیّۀ قوی برای استقامت تا پایانِ کار.

امام حسین علیه السلام در طول راه کربلا، چندین بار یاران خویش را آزمود:

ایشان با بازگویی حوادث و پیشامدهای کوفه و خبر دادن از اینکه این کاروان به سوی شهادت می رود و پیشگویی شهادت خود و همراهان، افراد بی انگیزه و غیر مطیع و دنیاپرست را که به امید غنیمت، همراه شده بودند تصفیه کرد، تا تنها عاشقان شهادت و خالصان در اطاعت و فداکاری بمانند. چون می دانست که اگر این واقعیّات را برای همراهان بیان کند، تنها کسانی با او خواهند ماند که حاضر به مواسات و ایثار و شهادت در رکاب او باشند.(1)

این فلسفۀ آزمون که برای جداسازی پاکان از غیر پاکان است، در قرآن

ص:235


1- (1) - وقعة الطفّ، ص 166.

مجید نیز آمده است: «... حَتّی یَمیٖزَ الْخَبیٖثَ مِنَ الطَّیِّبِ»(1)

امام حسین علیه السلام در منزل زباله وقتی خبر کشته شدن مسلم و هانی و عبد الله بن بقطر را به یاران خویش داد، فرمود: هر که می خواهد برگردد.

در این زمان، عده ای از دور او پراکنده شدند.(2)

به نقلی امام فرمود: «ای مردم! هر یک از شما که توان صبر کردن بر تیزی شمشیر و ضربۀ نیزه ها دارد، همراه ما بماند، و گرنه برگردد!»(3)

چنین سخنی را هنگام عزیمت از مکه به سوی عراق نیز در خطبه ای فرموده بود که هرکس آمادۀ شهادت است، با ما حرکت کند «مَن کانَ باذِلاً فیٖنا مُهْجَتَهُ... فَلْیَرْحَلْ مَعَنا».(4)

شب عاشورا، در آن خطبۀ معروف، ضمن تشکر از یاران، فرمود:

بیعتی بر گردن شما ندارم، هر که می خواهد برود و از تاریکی شب استفاده کند. اما هیچ یک از یاران آن شب نرفتند.(5) حتی وقتی قاسم بن حسن پرسید که آیا کشته خواهم شد، امام ابتدا پرسید که مرگ در نظر او چگونه است؟ گفت: شیرین تر از عسل. پس از این امتحان موفّقیّت آمیز بود که حضرت، بشارت شهادت را به وی نیز داد.(6)

حضرت زینب علیها السلام نیز به این نکتۀ مهم که یک اصل نظامی به حساب می آید، توجّه داشت که شب عاشورا، وقتی امام حسین علیه السلام سری به خیمۀ

ص:236


1- (1) - آل عمران، آیۀ 179.
2- (2) - ارشاد، شیخ مفید (چاپ کنگرۀ هزارۀ شیخ مفید)، ج 2، ص 75.
3- (3) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 348.
4- (4) - کشف الغمّه، ج 2، ص 29.
5- (5) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 91.
6- (6) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 402.

او زد و اندکی به صحبت با یکدیگر نشستند، هلال بن نافع که بیرون خیمه ایستاده بود، شنید که آن بانو از امام حسین علیه السلام می پرسد: برادرم! آیا تصمیم و نیّت های این اصحابت را خوب، به دست آورده و استعلام کرده ای؟ من بیم آن دارم که فردا چون جنگ درگیرد و نیزه ها به هم بخورد، تو را تنها گذارند! امام فرمود: آری، به خدا قسم اینان را آزموده ام، اینان همه دلیر مردانی اند که در راه من با مرگ انس گرفته اند، آن گونه که کودک به سینۀ مادرش مأنوس است.(1)

اصلاح

جامعه ای که از معیارهای اصیل دین و ملاک های ارزشی فاصله بگیرد، «فساد» در پیکرۀ آن ریشه می دواند و روابط انسانی و ارتباطات اجتماعی و آنچه میان حاکم و ملّت پیش می آید، دچار انحراف از صراط مستقیم می شود. گسترش بی بند و باری و رواج ظلم و حاکمیّت پول و حیف و میل بیت المال مسلمین و تعرّض بی مورد نسبت به زندگی و مال و جان مسلمانان و نبودن امنیّت و عدالت، گوشه ای از این «فساد اجتماعی» است. راه فساد زدایی نیز اقدام های اصلاحی برای متقاعد کردن مسؤولان به رفتار عادلانه و اجرای دقیق قانون و عمل به کتاب و سنّت است. این نوعی حرکت اصلاحگرانه است که امام حسین علیه السلام نیز در نهضت خویش آن را دنبال می کرد و بر اوضاع نابسامان اجتماع، صحّه نمی گذاشت و مهر سکوت بر لب نمی زد.

سیّدالشهداء علیه السلام در سخن معروف خویش، با اشاره به این هدف

ص:237


1- (1) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 265.

اصلاحی، خروج خویش را با انگیزۀ «طلب اصلاح در امّت پیامبر» معرفی کرده است: «وَ انّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْأصْلاحِ فی امَّةِ جَدّیٖ».(1)

در سخن دیگر نیز حرکت خویش را نه براساس نزاع قدرت یا سلطه جویی یا دنیا طلبی، بلکه برای آشکار ساختن «معالم دین» و «اظهار اصلاح» در شهرها و امنیّت یافتنِ مظلومان و عمل به فرایض و سنن و احکام الهی دانسته است: «... وَ لکِنْ لِنُرِیَ الْمَعالِمَ مِن دیٖنِکَ وَ نُظْهِرَ الْاِصْلاحَ فیٖ بِلادِکَ...»(2)

این اصلاحگری، هم شامل شیوه های رفتاری حکومت جائر و مسؤولان می شود، هم خصلت ها و عملکرد مردم و امّت را در برمی گیرد.

ترغیبی که امام حسین علیه السلام در یکی دیگر از خطبه هایش جهت فداکاری و جانبازی دارد، همراه با ترسیمی از اوضاع اجتماعی آن روز است که: آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل اجتناب نمی گردد؟ پس در چنین شرایطی باید مؤمن (با مبارزه اش) مشتاق دیدار خدا باشد؛ چرا که زندگی در چنین دوره ای مایۀ ننگ و عسرت است و مرگ، سعادت است.(3)

قیام اصلاحی ابا عبدالله الحسین علیه السلام ریشه در نهضت های اصلاحی انبیا داشت و او وارث خطِ صلاح و اصلاح پیامبران بود و در این راه جان داد تا مفاسد برچیده شود. این مسأله را از زبان حضرت امام خمینی قدس سره بشنویم که فرمود:

تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند، تمام. و همۀ آنها این مسأله را

ص:238


1- (1) - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 89.
2- (2) - تحف العقول، ص 239.
3- (3) - تاریخ طبری، ج 5، ص 404 «الا ترونَ انّ الحقَّ لا یُعْمَلُ به...».

داشتند که فرد باید فدای جامعه شود... سیدالشهدا علیه السلام روی همین میزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خویش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود.(1)

امام امّت که قیام خویش را در همین راستا می دانست و با الهام از نهضت عاشورا، بر ضدّ طغیان طاغوت و مفاسد اجتماعی و نابسامانی ها قیام کرد، به پیوند این حرکت با قیام عاشورا این چنین اشاره می کند:

سیدالشهدا علیه السلام وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم دارد به مردم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند، هر قدر که می تواند. با چند نفر، با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ نبود، لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملّت را اصلاح کند، تا اینکه این عَلَم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد... همه چیزهای خودش را داد برای اسلام.

مگر ما، خون ما رنگین تر از خون سیدالشهدا است؟ چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا اینکه جان بدهیم؟»(2)

اصلاح جامعه از بعد مبانی اعتقادی، خصلت های اخلاقی، حاکم ساختنِ معیارهای ارزشی، ترویج فرهنگ دینی و مبارزه با خرافات و بدعت ها و ستم ها، به نحوی در همان مفهوم «بدعت ستیزی» و پیامِ «احیاگری» هم می گنجد، که در آن محور، بیشتر مورد دقت و کاوش قرار

ص:239


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 15، ص 148.
2- (2) - همان، ج 2، ص 208.

گرفته است و امام حسین علیه السلام، بُعدی از اصلاح طلبی خویش را برمبنای احیای کتاب و سنّت و زدودن بدعت و جاهلیّت از افکار و اعمال مردم برمی شمارد. (بدعت ستیزی، ص 43).

پیروزی خون بر شمشیر

همیشه فتح، به معنای پیروزی نظامی نیست. گاهی سلاح مظلومیّت، برنده تر از سلاح آهنین و آتشین است و خون شهدا در یک مبارزۀ حق بر ضدّ باطل، پایه های سلطۀ جور را سست می کند و زمینۀ آگاهی مردم و سپس قیام آنان را فراهم می آورد و جبّاران ظالم، پس از رسوایی، شکست خورده و نابود می شوند. این مفهوم پیروزی خون بر شمشیر است.

نهضت عاشورا چون برپایۀ حق خواهی و اخلاص و ایمان بود و شهدا برای ادای تکلیف الهی و یاری حجّت خداوند، جان خود را فدا کردند، خداوند به حرکتشان برکت و آثار فراوان داد و در واقع، آنان پیروز شدند و امویان نابود و فراموش گشتند.

روزی در مدینه، پس از واقعۀ عاشورا، ابراهیم بن طلحه از امام زین العابدین علیه السلام پرسید:

«مَنِ الْغالِبُ»؟ چه کسی پیروز شد؟ حضرت فرمود:

«اِذا دَخَلَ وَقْتَ الصَّلاةِ فَاَذِّنْ وَ اقِمْ، تَعْرِفُ مَنِ الْغالِبُ»(1)

وقتی که هنگام نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو، پیروز را خواهی شناخت!

ص:240


1- (1) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 370.

این نشان دهندۀ نوعی دیگر از فتح و پیروزی است که برتر از فتح نظامی است، و آن ماندگاریِ فکر و اندیشه و پیروز شدن منطق و هدف کسی است که با شهادت خویش، برای اسلام فداکاری کرده است.

تأثیری که شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش بر افکار مردم آن روز و بیداری وجدان ها داشت، حتّی بر خانوادۀ خود یزید و وابستگانش تأثیر گذاشت، نشانۀ پیروزی شهادت مظلومانه بر سلاح های ظالمان است.

وقتی همسر خولیِ جنایتکار، به عمل شوهرش و آوردن سر مطهّر امام حسین علیه السلام اعتراض می کند و با او ترک رابطه می نماید(1) ، دلیل دیگری بر همین تأثیرگذاری خون پاک شهید است.

در زیارت امام حسین علیه السلام خطاب به آن حضرت می گوییم:

«اَشْهَدُ انَّکَ قُتِلْتَ وَ لَمْ تَمُتْ بَلْ بِرَجاءِ حَیاتِکَ حَیِیَتْ قُلُوبُ شیٖعَتِکَ وَ بِضِیاءِ نُورِکَ اهْتَدی الطّالِبُونَ الَیْکَ وَ اشْهَدُ انَّکَ نُورُ اللّهِ الَّذیٖ لَمْ یُطْفَأْ وَ لا یُطْفَأُ ابَداً...»(2)

شهادت می دهم که تو کشته شدی ولی نمردی، بلکه به امید حیات تو، دل های پیروانت زنده می شود و با فروغ نور تو رهجویان تو هدایت می شوند. گواهی می دهم که تو آن نور خدایی که هرگز خاموش نشده و خاموش نمی شود. تو آن چهرۀ پایندۀ الهی هستی که هلاک نشده ای و از بین نخواهی رفت. شهادت می دهم که این تربت، تربت تو است و این حرم، حرم توست و این جا شهادتگاه تو است. به خدا سوگند، آنکه تو را یاری و حمایت کرد، خوار نیست

ص:241


1- (1) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 612.
2- (2) - مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین در شب نیمۀ شعبان، ص 443.

و به خدا قسم کسی که تو را نصرت نمود، مغلوب و شکست خورده نیست....

آنچه دربارۀ شهدای کربلا با عنوان «فوز» و رستگاری و کامیابی مطرح می شود، جلوه ای دیگر از این نوع پیروزی خون بر شمشیر است. خطاب به شهدای کربلا می گوییم:

«اَشْهَدُ انَّکُمُ الشُّهَداءُ وَالسُّعَداءُ وَ انَّکُمُ الْفائِزُونَ فیٖ دَرَجاتِ الْعُلی»(1)

خود امام حسین علیه السلام اظهار امیدواری می کرد که شهادتش، خود او را به کرامت و دشمنانش را به خواری و خفّت برساند و قاتلان از جایی که فکرش را هم نمی کردند، مورد انتقام الهی قرار گیرند: «وَ ایْمُ اللّهِ انّیٖ لَاَرْجُوا انْ یُکْرِمَنی رَبّیٖ بِالشَّهادَةِ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمَ لیٖ مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ»(2)

در اثر همان جنایت ها، آتش فتنه در دودمان امویان افتاد و به تیغ ستم خویش نابود شدند. این سخن امام در روز عاشورا به عمر سعد بود که:

«اَما وَاللّهِ لَوْ قَدْ قَتَلتُموُنیٖ لَقَدْ الْقَی اللّهُ بَأسَکُمْ بَیْنَکُمْ وَسَفَکَ دِمائَکُمْ»(3)، به خدا سوگند، اگر مرا بکشید، خداوند نیرو و قدرت شما را بر خودتان خواهد افکند و خون هایتان را خواهد ریخت.

این منطق، سرلوحۀ مبارزات شیعه بر ضدّ طاغوت ها قرار گرفت و در انقلاب اسلامی نیز امت ما از نثار شهید و خون باکی نداشتند، چرا که آن

ص:242


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در اوّل رجب، ص 440.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 501.
3- (3) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 609.

را زمینه ساز پیروزی نهایی بر طاغوت می دانستند. امام امّت نیز که ماه محرم را ماه پیروزی خون بر شمشیر نام نهاد، براساس همین باور و دیدگاه بود. دربارۀ این ماه خونین فرمود:

«ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد؛ ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغِ باطله بر جبهۀ ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد؛ ماهی که به نسل ها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سرنیزه را آموخت... ماهی که باید مشت گره کردۀ آزادیخواهان و استقلال طلبان و حقگویان، بر تانک ها و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمۀ حق، باطل را محو نماید.»(1)

دربارۀ اثر بخشی اینگونه مرگ های سرخ که برای ملّت ها سعادت آور است، می فرماید:

راه و رسم شهادت، کورشدنی نیست و این ملّتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفای آزادگان خواهد بود.(2)

الگوگیری

انسان ها بیش از حرف ها و نوشته ها، از اشخاص و عملکردها الگو می گیرند. تأثیرگذاری یک حادثه یا الگوی رفتاری بر اندیشه ها و عمل های مردم، بیشتر از گفتار است. از این رو در قرآن کریم، کسانی به عنوان «اسوه»

ص:243


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 13، ص 225.
2- (2) - همان، ج 20، ص 239.

معرفی شده اند تا مردم در ایمان و عمل از آنان سرمشق بگیرند.

حادثه هایی هم که از پیشینیان در قرآن آمده است، به ویژه بخش هایی که به نیکی ها، ایمان ها، صبرها، مجاهدت ها و اطاعت ها و ایثارهای فرزانگان اشاره شده، همه برای معرفی الگوست.

تاریخ اسلام و شخصیّت های برجستۀ اسلامی نیز برای مسلمانان در همۀ دوره ها الگو بوده است و تعالیم دین ما و اولیاء مکتب نیز توصیه کرده اند که از نمونه های متعالی و برجسته در زمینه های اخلاق و کمال، سرمشق بگیریم.

در میان حوادث تاریخ، «عاشورا» و «شهدای کربلا» از ویژگی خاصّی برخوردارند و صحنه صحنۀ این حماسه ماندگار و تک تک حماسه آفرینان عاشورا، الگوی انسان های حق طلب و ظلم ستیز بوده و خواهد بود، همچنان که «اهل بیت» به صورت عام تر، در زندگی و مرگ، در اخلاق و جهاد، در کمالات انسانی و چگونه زیستن و چگونه مردن، برای ما سرمشق اند. از خواسته های ما است که حیات و ممات ما چون زندگی و مرگ محمد و آل محمّد باشد: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتیٖ مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».(1)

امام حسین علیه السلام حرکت خویش را در مبارزه با طاغوت عصر خودش، برای مردم دیگر سرمشق می داند و می فرماید: «فَلَکُمْ فیَّ اسوَةٌ»(2)

نهضت عاشورا، الهام گرفتۀ از راه انبیا و مبارزات حقجویان تاریخ و در همان راستا است. استشهادی که امام حسین «علیه السلام» به کار پیشینیان می کند،

ص:244


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا، ص 457.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 361.

نشان دهندۀ این الگوگیری است. هنگامی که می خواست از مدینه خارج شود، این آیه(1) را می خواند: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنیٖ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمیٖنَ»(2)، که اشاره به خروج خائفانۀ حضرت موسی از شهر و گریز از سلطۀ طاغوتیِ فرعون و ظلم او است و نشان می دهد که آن اقدام موسای کلیم، می تواند الگو به حساب آید که حضرت، آیۀ مربوط به او را خواند.

قبل از حرکت نیز در وصیتنامه ای که به برادرش محمد حنفیّه نوشت و مبنا و هدف و انگیزۀ خروج را بیان کرد، از جمله تکیۀ آن حضرت بر عمل به سیرۀ جدّ و پدرش و پیمودن همان راه بود و نهضت خود را در همان خطّ سیر معرفی کرد: «وَ اسیٖرَ بِسیٖرَةِ جَدّیٖ و ابیٖ عَلِیِّ بْنِ ابیٖ طالِبٍ»(3) و سیرۀ پیامبر و علی علیه السلام را الگوی خویش در این مبارزه با ظلم و منکر دانست. این شیوه، تضمینی بر درستی راه و انتخاب است که انسان مبارز، از اولیاء دین و معصومین الگو بگیرد و برای کار خود حجّت شرعی داشته باشد. در سخنی دیگر، آن حضرت فرموده است: «وَ لیٖ وَ لَهُمْ و لِکُلِّ مُسلمٍ بِرَسُولِ اللّهِ اسْوَةٌ»(4) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را اسوۀ خود و هر مسلمان دیگر قلمداد کرده است.

پیامبر اکرم، دو فرزندش امام حسن و امام حسین علیهما السلام را «امام» معرفی کرده است، چه قیام کنند، چه بنشینند: «اِبْنایَ هذا امامانِ، قاما اوْ قَعَدا».(5)

ص:245


1- (1) - قصص، آیۀ 21.
2- (2) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 588.
3- (3) - بحارالانوار، ج 44، ص 329.
4- (4) - وقعة الطّف، ص 201.
5- (5) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 30.

پس قیام عاشورا نیز در همان خطّ امام و اسوه و الگو بودن امام حسین «علیه السلام» بود و عمل آن حضرت برای امّت می توانست سرمشق و سرخط باشد و مبنای مشارکت پیروان امامت در مبارزه با حکومت یزید باشد، مبارزه ای که ریشه در جهاد همۀ پیامبران ربّانی و همۀ جهادهای مقدّس مسلمانان صدر اسلام در رکاب حضرت رسالت داشت.

در زیارت مسلم بن عقیل، می خوانیم که: گواهی می دهم که تو بر همان راهی رفتی که مجاهدانِ بدر، در راه خدا رفتند و با دشمنان خدا پیکار کردند.(1) این جمله نشان می دهد که «شهدای بدر» به عنوان الگویند و شهیدان نهضت امام حسین علیه السلام نیز در تأسی به آنان در خون خویش غلتیده اند.

در زیارت شهدای کربلا می خوانیم: سلام بر شما ربّانیان، شما برای ما پیشتاز و پیشاهنگ هستید و ما هم پیرو و یاور شماییم: «اَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ وَ انْصارٌ».(2)

هم خطی و هم سویی جهادِ رزمندگان با اسوه های خداپسند که از سوی مکتب، معرّفی شده است، به آن جهاد، مشروعیّت و قداست می بخشد.

چون عاشورا «الگو» بود، هم کسانی که به هر دلیلی در آن شرکت نکردند، بعدها حسرت و افسوس می خورند، و هم کوتاهی کنندگان نسبت به یاری امام، جزو توّابین شدند و در فکر جبران گذشته برآمدند.

ص:246


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت مسلم بن عقیل، ص 402.
2- (2) - التهذیب، شیخ طوسی، ج 6، ص 76.

این حاکی از شاخص بودن حرکت امام است.

در تاریخ اسلام نیز، بسیاری از قیام های ضد ستم و نهضت های آزادی بخش، با الهام از حرکت عزّت آفرین عاشورا شکل گرفت و به ثمر رسید. حتّی مبارزات استقلال طلبانۀ هند به رهبری مهاتما گاندی، ثمرۀ این الگوگیری بود؛ همچنان که خود گاندی گفته است:

«من زندگی امام حسین علیه السلام، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجّه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از امام حسین علیه السلام سرمشق بگیرید از امام حسین علیه السلام پیروی کند؟».(1)

قائد اعظم پاکستان، محمدعلی جناح نیز گفته است:

هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین علیه السلام از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد، در عالم پیدا نمی شود. به عقیدۀ من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند.(2)

عاشورا، این پیام را می دهد که باید از این «الگو»، که در زمینه هایی همچون: شجاعت، ایثار، اخلاص، مقاومت، بصیرت، ظلم ستیزی، دشمن شناسی، فداکاری، اطاعت از پیشوا، عشق به شهادت و زندگی ابدی، سرمشق است، پیروی کرد؛ چرا که ماهیّت خود نهضت عاشورا، الهام گرفته از سیرۀ اولیاء خدا و عمل پیامبر و علی علیه السلام است، و به شهادت تاریخ، خودِ این حادثه، مهم ترین الگوی مبارزات حق طلبانه بوده است.

ص:247


1- (1) - فرهنگ عاشورا، ص 279.
2- (2) - همان، ص 279.

بارزترین نمونۀ آن، انقلاب اسلامی ایران بود که درس ها و الگوهای عاشورا، قوی ترین دستمایۀ جهاد مردم بر ضدّ طاغوت و دفاع رزمندگان در جبهۀ نبرد هشت ساله به شمار می رفت. نبرد و شهادت مظلومانه برای رسوا ساختن ظالم، عمل به تکلیف در شدیدترین حالاتِ تنهایی و بی یاوری، رها نکردن هدف حتّی با کمبود نفرات و شهادت یاران، همه و همه از ثمرات الگوگیری از عاشورا بود.

امام امّت، در اسوه بودن عاشورا برای نهضت پانزده خرداد می فرماید:

ملّت عظیم الشأن، در سالروز شوم این فاجعۀ انفجار آمیزی که مصادف با پانزده خرداد 42 بود، با الهام از عاشورا آن قیام کوبنده را به بار آورد. اگر عاشورا و گرمی و شور انفجاری آن نبود، معلوم نبود چنین قیامی بدون سابقه و سازماندهی واقع می شد. واقعۀ عظیم عاشورا از 61 هجری تا خرداد 42 و از آن تا قیام عالمی بقیة الله ارواحنا لمقدمه الفداء در هر مقطع، انقلاب ساز است.(1)

از عاشورا، حتی در زمینۀ تاکتیک ها و کیفیّت مبارزه و سازماندهی نیروها و خط مشی مبارزه و بسیاری از موضوعات دیگر هم می توان الهام گرفت. در این زمینه هم رهنمود امام خمینی قدس سره چنین است:

حضرت سیدالشهداء علیه السلام از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان وضع باید چه جور باشد و در خارجِ میدان وضع چه جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزۀ مسلّحانه هستند چه جور مبارزه کنند و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ کنند. کیفیّت مبارزه را،

ص:248


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 16، ص 219.

کیفیّت اینکه مبارزه بین یک جمعیت کم با جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیّت اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عدّۀ معدود باید چطور باشد، اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا به ملّت ما آموخته است...(1)

سزاوار است که نهضت عاشورا از ابعاد مختلف، مورد بازنگری دقیق قرار گیرد و شیوه های مبارزه، خطوط اصلی تبلیغ، عوامل ماندگاری یک حرکت انقلابی و ثمربخشی آن در طول سالیان متمادی، و درس هایی که برای به حرکت درآوردن ملّتهای خفته و خمود در آن نهفته است، تبیین گردد و عاشورا به یک «مکتب» و «دانشگاه» تبدیل گردد.

تدبیر و برنامه ریزی

قیام عاشورا، یک نهضت حساب شده و با برنامه بود، نه یک شورش کور و بی هدف. برای لحظه به لحظه و روز به روز و مقطع به مقطع آن، دوراندیشی و تدبیر به کار گرفته شده بود و با پیش بینی همۀ احتمالات و صورت های حادثه، چاره اندیشی های دقیق انجام یافته بود. چه آنچه که به جبهۀ حق امام حسین علیه السلام مربوط می شود و چه آنچه برای خنثی ساختن توطئه های دشمن، چنین تدبیری را می توان دید.

ویژگی هر حرکت مبارزاتی موفق نیز، برخورداری از برنامه ریزی است. حرکت عاشورا می تواند برای چنین مبارزه ای در دل یک قدرت مسلّط باطل و در شرایط محدود و کنترل های دقیق دشمن، الگو به شمار آید.

ص:249


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 17، ص 60.

با مروری به حوادث عاشورا از آغاز حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه تا پایان ماجرا، به نمونه هایی از این برنامه ریزی ها و تدبیرها برمی خوریم که اشاره وار، از این قرار است:

- حفاظت شخصی (در دیدار امام با ولید در مدینه و مراقبت جوانان هاشمی از امام)

- تعیین نیروی گزارشگر در مدینه برای رساندن اطلاعات لازم به امام (محمد حنفیّه)

- خنثی کردن توطئۀ ترور امام در مکّه که قرار بود توسّط عمرو بن سعید انجام گیرد

- جمع آوری اطلاعات از رهگذران و مسافران در طول مسیر به سمت کوفه

- جذب نیروی پشتیبان برای جبهۀ حق، نمونه اش زهیر بن قین

- تصفیۀ نیرو از عناصر نامطمئن و بدون انگیزۀ شهادت طلبانه

- آرایش نیرو در جبهۀ کربلا توسّط امام و کیفیّت نصب خیمه ها و استقرار نیروها

- سازماندهی نفرات خودی و ایجاد مانع نفوذ دشمن به خیمه های امام

- مهلت خواهی شب عاشورا برای تقویت روحیّۀ معنوی یاران

- مواظبت در میدان برای جلوگیری از غافلگیر شدن به دست نیروهای دشمن.

- استفاده از پوشش سپاه کوفه برای پیوستن به امام، توسّط برخی از نفرات.

- در دست داشتن ابتکار عمل در کربلا، از نظر نقطۀ فرود و استقرار

ص:250

- تلاش برای ایجاد اختلال در تصمیم گیری فرماندهان نظامی دشمن

- و....

در زمینۀ برنامه ریزی های روانی و تبلیغی به نفع جبهۀ حق و برضدّ تحرّکات سپاه کوفه و حکومتِ شام نیز به نمونه هایی اشاره می شود که هر یک از اینها می تواند به عنوان یک «تدبیر» به شمار آید:

- نامشروع دانستن خلافت یزید

- همراه آوردن شهود برای صحنه های عاشورا برای گزارشگری های بعدی (زنان و اطفال)

- بهره گیری از حضور زنان و کودکان در تأثیرگذاری عاطفی بر مردم دیگر

- نامه نگاری و پیام رسانی به کوفه و بصره و تبیین هدف قیام

- سنجش افکار و محاسبۀ زمینۀ موجود در کوفه با فرستادن نماینده اش حضرت مسلم به کوفه

- اعلام مشروعیّت حرکت خویش و استناد به سخن پیامبر و امر به معروف و نهی از منکر دانستن اقدام خویش

- بهره گیری عاطفی از مطرح کردن پیوستۀ خویش به عنوان فرزند رسول خدا و فرزند فاطمه

- اتمام حجّت و معرّفی خویش و گرفتن هر بهانه از دست دشمن

- آماده سازی روانی اهل بیت خویش و اصحاب برای رویارویی با حوادث

- جذب عاطفی حرّ و یاران دیگر

- جبران کمّیت اندک یاران با کیفیّت آنان و برخورداری از یاران شجاع و شهادت طلب

- تقویت بعد معنوی اصحاب با زمزمه ها و مناجات های شب عاشورا

ص:251

- خطابه های مکرّر امام و اصحاب برجسته در عاشورا، برای ایجاد تزلزل در دشمن

- بهره گیری از رجزهای حماسی هنگام مبارزه و حملات

- افشاگری های اسرای اهل بیت در کوفه و شام

- برگزاری مجالس یاد و سوگ، پس از بازگشت به مدینه

- تبلیغ فرهنگ ذکر و یاد و عزاداری توسّط امامان

- و....(1)

در دنیایی که القاء فکر یا مبارزه با یک اندیشه یا ترویج یک فرهنگ، با برنامه ریزی و تدبیر انجام می گیرد و کارهای بدون برنامه ریزی و آینده نگری چندان ثمربخش و مؤثّر نیست، الهام از حادثۀ عاشورا برای بهره گیری از چنین شیوه هایی در القاء تفکّر عاشورایی ضروری است.

فرهنگ عاشورا و پیام های این نهضت، اگر با تیزهوشی و درایت و برنامه عرضه و تبلیغ شود، می تواند در کشاندن مردم به این خطّ نورانی بسیار مؤثّر باشد.

اصول انسانی و جنگ

هر چند که جنگ، معمولاً همراه با کشتار و خونریزی و مجروح شدن انسان ها و خسارت های مالی و جانی است، امّا مقرّرات ویژه ای هم دارد، به خصوص در زمینۀ مسائل انسانی، که رعایت آنها هم در گذشتۀ دور، مورد توافق بوده است، و هم اکنون جزو مقرّرات بین المللی و پذیرفته شدۀ میان

ص:252


1- (1) - نمونه ها و شواهد یاد شده را به طور مستند و مشروح در «فرهنگ عاشورا» به همین قلم، ذیل مدخلِ «تاکتیک های نظامی تبلیغی» مطالعه کنید.

کشورها است، مثل عدم تعرض به کودکان و زنان و غیرنظامیان، یا پایبندی به قراردادهای صلح و آتش بس، یا عدم استفاده از سلاح های کشتار جمعی و میکروبی و شیمیایی، یا مصونیّت جان اسیران و....

در فرهنگ دینی، برای این مسأله، ضوابط متعالی تری دیده می شود و «انسان» از کرامت و حرمت خاصّی برخوردار است.

در حادثۀ کربلا، از سوی جبهۀ امام حسین علیه السلام به طور کامل پایبندی و مراعات اصول انسانی دیده می شود، اما که سپاه کوفه و فرماندهی دشمن، همۀ اصول انسانی را در جنگ، زیر پا می گذارند. مثلاً: حملۀ عمومی به یک نفر، تعرّض مسلّحانه به زنان و کودکان، اسیر گرفتن زن مسلمان، غارت خیمه ها، بستن آب به روی اصحاب امام حسین علیه السلام، بریدنِ سرهای کشتگان و مثله کردن و... همه از جلوه های رفتار غیر انسانی و نقض مقرّرات جنگی بود که از سوی دشمن انجام گرفت.

امّا امام حسین علیه السلام در طول حرکت خویش، به اصول انسانی و اخلاقی کاملاً پایبند بود.

هنگام حرکت به سوی کوفه، وقتی اموال کاروانی وابسته به یزید را مصادره کردند، حضرت به افراد آن کاروان فرمود: هر کس می خواهد همراه ما به عراق بیاید، کرایه اش را می پردازیم و هم صحبتی و همسفری خوبی با او خواهیم داشت و هر کس هم بخواهد جدا شود، منعی نیست، می تواند برود.(1)

در مسیر راه، بارها وضعیّت و سرنوشت کاروان خود را به همراهان گفت، تا بدانند کجا می روند و از چه سرنوشتی استقبال می کنند. وقتی در میان راه، به سپاه تشنه و از راه رسیدۀ حرّ بن یزید برخورد، همۀ آنان را

ص:253


1- (1) - وقعة الّطّف، ص 157.

سیراب کرد و فرمود حتّی به اسبان آنان نیز آب دهند.(1)

روز عاشورا، وقتی شمر متعرّض خیمه گاه امام شده بود، مسلم بن عوسجه از امام اجازه می خواست که شمر را که از سرکشان جبّار بود، با تیر هدف قرار دهد. امّا امام نهی کرد و فرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ باشم «لا تَرْمِهِ، فَإِنّیٖ اکْرَهُ انْ ابْدَأَهُمْ»(2)

امام حسین علیه السلام بر بالین همۀ یاران شهیدش، حتّی غلام خود و غلام ابوذر هم آمد و دعایشان کرد. وقتی «جون»، غلام ابوذر که سیاهپوست بود بر خون خویش غلتید، امام به بالین او آمد و دعا کرد که: خدایا چهره اش را سفید و بویش را خوش گردان و او را با نیکان محشور کن و میان او و محمد و آل محمد، شناسایی برقرار ساز.(3) این احترامی بود که به بردگان و سیاهپوستان نیز، به خاطر «انسان» بودنشان می گذاشت. همین برخورد را با غلام ترکی که به میدان رفت و بر زمین افتاد انجام داد، به بالین او آمد و گریست و چهره بر چهره اش نهاد. غلام، چشمانش را گشود و لبخندی زد. آنگاه مرغ جانش به سوی خدا پرکشید.(4)

برخلاف رفتار جبهۀ باطل که برای انسان ها هیچ حقّی قائل نبودند، نهضت عاشورا مظهر ارزشگذاری به حقوق انسانی و حرّیت و آزادگی آنان در انتخاب راه و برخورد شایسته از سوی پیشوا با مجموعۀ زیردستان و یارانش بود.

امام حسین علیه السلام، حتی کسانی همچون «حرّ» را نیز که کاروان حضرت را

ص:254


1- (1) - بحارالأنوار، ج 44، ص 375، وقعة الطف، ص 168.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 415.
3- (3) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 605.
4- (4) - همان، ص 607، بحارالانوار، ج 45، ص 30.

در محاصره نگه داشت و او را در سرزمین خشک و دور از آب، فرود آورد، پذیرفت و هنگامی که حرّ، پشیمان شد و توبه کرد و روز عاشورا با ناامیدی به سوی امام روی آورد، امام حسین 7 بزرگوارانه او را هم پذیرفت و عذرخواهی او را قبول کرد و پس از شهادتش نیز خود را به بالین او رساند.

بصیرت

شناخت روشن و یقینی از دین، تکلیف، پیشوا، حجّت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، «بصیرت» نام دارد. از صفات شایسته و ستوده ای است که یک مسلمان در زندگی فردی و اجتماعی خود باید از آن برخوردار باشد. در مبارزات و فعالیت های سیاسی و اجتماعی و موضعگیری ها، جایگاه بصیرت روشن تر می شود. بدون آن، حتی مبارزه و جنگ انسان هم کورکورانه و گاهی در مسیر باطل قرار می گیرد. انتخابِ درست نیز بستگی به بینش صحیح و بصیرت انسان دارد.

حضرت امیر علیه السلام از رزمندگان راستین با این صفت یاد می کند که:

«حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اسْیافِهِمْ»(1)، بصیرت های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند. یعنی اگر در میدان نبرد تیغ می زدند، از روی بصیرت بود.

حماسه آفرینان عاشورا، بی هدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند.

آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبت به درستی و حقّانیت راه و رهبرشان، هم به اینکه وظیفه شان جهاد و یاری امام است، هم شناخت دشمن و حق و باطل. این در کلام و شعار و رجز امام و یاران شهیدش مشهود است.

حتّی آگاهی امام حسین علیه السلام از فرجام شهادت در این سفر و آگاهانیدن

ص:255


1- (1) - بحارالأنوار، ج 45، ص 87.

یاران و همراهان به پایان این قیام، نوعی داشتن بصیرت و دادن بصیرت است، تا انتخاب افراد، آگاهانه باشد. امام خود می دانست که شهید خواهد شد (مَا ارانِی الاّ مَقْتُولاً).(1) این سرنوشت خونین را به یاران خویش نیز خبر داد تا همراهی شان از روی بصیرت و آگاهی باشد. شب عاشورا در جمع یاران خویش فرمود:

«اینان مرا خواهند کشت و همۀ کسانی را که پیش روی من جهاد می کنند. پس از غارت، خانوادۀ مرا به اسارت خواهند برد. بیم آن دارم که شما از اینها (شهادت و اسارت) خبر نداشته باشید، یا بدانید ولی (از رفتن) شرم کنید. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است. هرکس دوست ندارد با ما باشد، بازگردد...».(2)

این برای آن بود که همراهانش آگاهانه برای شهادت بمانند. در طول راه هم که می آمدند، از اینگونه سخنان فرمود. به نقل ابو مخنف: حضرت دوست نداشت که همراهیان با او همراه شوند مگر آنکه بدانند به استقبال چه وضعیّت و سرنوشتی می روند. حضرت می دانست که اگر آینده را برای آنان روشن کند، تنها کسانی همراهی اش خواهند کرد که حاضر به مواسات، فداکاری و کشته شدن در کنار او باشند.(3)

امام، خود به بی وفایی مردم آگاه بود، با این حال، به سوی کوفه حرکت کرد تا به تکلیف عمل کند. یاران او، علاوه بر بصیرتی که از کلمات امام در این مسیر فرامی گرفتند، خودشان در زندگی اهل تشیخص و شناخت

ص:256


1- (1) - بحارالأنوار، ج 45، ص 87.
2- (2) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 399.
3- (3) - وقعة الطّف، ص 166.

بودند. دربارۀ «ابوثمامۀ صائدی» نوشته اند که «بصیر بود، از تکسواران عرب و از چهره های برجستۀ شیعه بود».(1)

نافع بن هلال، شب عاشورا پس از سخنان امام حسین علیه السلام برخاست و ضمن اعلام وفاداری گفت: «فَاِنّا عَلی نِیّاتِنا وَ بَصائِرِنا»(2)، ما همان انگیزه ها و بصیرت هایمان را داریم و از دست نداده ایم.

عابس بن ابی شبیب، وقتی خدمت امام رسید، به او چنین گفت: سلام بر تو ای ابا عبدالله! خدا را گواه می گیرم که من بر آیین تو و آیین و خطّ مشی پدرت هستم.(3)

پس از ماجرای عاشورا، وقتی در مسجد کوفه، به امام حسین علیه السلام توهین کردند و ابن زیاد، شهید عاشورا را دروغگو خواند، صحابی بزرگوار و روشندل، عبدالله بن عفیف ازدی در مجلس حضور داشت، برخاست و به دفاع از اهل بیت و ردّ سخنان والی کوفی گفت: دروغگو پسر دروغگو تو هستی و پدرت و کسی که تو را امارت و ولایت داد و پدرش، ای ابن مرجانه! آیا فرزندانِ پیامبران را می کشید و سخنِ صدّیقان می گویید؟(4)

بُرَیر در صحنۀ کربلا وقتی با بعضی از چهره های خبیثِ سپاه دشمن گفت گو می کرد، گفت: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذیٖ زادَنیٖ فیٖکُمْ بَصیٖرَةً»(5)، سپاس خدایی را که بصیرت و شناخت مرا دربارۀ شما افزون ساخت.

چه کلام عبدالله عفیف و چه کلام بریر بن خضیر، نشان دهندۀ بصیرت

ص:257


1- (1) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 46.
2- (2) - عنصر شجاعت، ج 1، ص 316.
3- (3) - وقعة الطّف، ص 237.
4- (4) - همان، ص 266.
5- (5) - عنصر شجاعت، ج 1، ص 164.

آنان در انتخاب راه و شناخت دوست و دشمن است و با این سلاح در میدان مبارزه حاضر شدند.

امام صادق علیه السلام دربارۀ حضرت عباس علیه السلام با تعبیر «نافذ البصیره» یاد می کند که گویای عمق شناخت آن شهید است «کانَ عَمُّنَا الْعَبّاسُ بْنُ عَلِیٍّ نافِذَ الْبَصیٖرَةِ صُلْبَ الْاِیْمانِ».(1) در زیارتنامه حضرت عباس علیه السلام نیز می خوانیم:

«وَ انَّکَ مَضَیْتَ علی بصیرةٍ مِنْ امرِکَ مُقتَدِیاً بِالصّالِحیٖنَ»(2) که شهادت او را از روی بصیرت و براساس اقتدا به صالحان برشمرده است. نیز می خوانیم: خدا را گواه می گیرم که تو همان راهی را رفتی که شهدای بدر و دیگر مجاهدان راه خدا پیمودند.(3)

در زیارتنامۀ حضرت مسلم بن عقیل نیز بر همین بصیرت در مبارزه و شهادت و پیمودن راه شهدای بدر و مجاهدان اسلام و اقتدا به صالحان و پیروی از انبیا تأکید شده است، با تعبیراتی همچون: «اَشْهَدُ انَّکَ مَضَیْتَ عَلی ما مَضی عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ الُْمجاهِدُونَ... وَ انَّکَ قَدْ مَضَیْتَ عَلی بَصیٖرَةٍ مِنْ امْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصّالِحیِنَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیّیٖنَ»(4)

عاشورا به ما می آموزد که در صحنه های زندگی، در پیروی ها و حمایت ها، در دوستی ها و دشمنی ها و موضعگیری ها، براساس شناخت عمیق و بصیرت عمل کنیم و با یقین و اطمینان به درستی کار و حقّانیّت مسیر و شناخت خودی و بیگانه و حق و باطل، گام در راه بگذاریم.

ص:258


1- (1) - اعیان الشیعه، ج 7، ص 430.
2- (2) - مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس علیه السلام، ص 435.
3- (3) - همان.
4- (4) - همان، زیارت مسلم بن عقیل، ص 403.

هر روز عاشورا

از درسهای مهمّ عاشورا، شناخت تکلیف دفاع از حق و مبارزه با باطل و ستم، در هر جا و هر زمان است. قیام حسینی تکلیف خاصّ آن حضرت و یارانش در آن مقطع زمانی خاصّ نبود. تکلیفی دینی به اقتضای آن شرایط و برخاسته از محکماتِ دین بود. هرگاه هر جا نظیر آن شرایط پیش آید، همان تکلیف هم ثابت است. حسین بن علی علیه السلام حرکت خویش را قیام بر ضدّ کسانی می دانست که ستمگرانه سلطه یافته اند، حلال الهی را حرام می کنند، عهد الهی را می شکنند، حدود خدا را تعطیل می کنند و برخلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت می کنند. در خطبۀ خویش، این ویژگی ها را در سلطۀ یزید، محقّق می دانست و قیام بر ضدّ آن را تکلیف، و می فرمود: «فَلَکُمْ فِیَّ اسْوَةٌ»(1) در کار من برای شما الگو و سرمشق تبعیّت و پیروی است. پس ماهیّت قیام کربلا در گسترۀ زمین و زمان جاری است و همه جا با الهام از این مکتب، باید بر ضدّ ستم قیام کرد و در راه آزادی و عزّت فداکاری نمود.

جملۀ «کُلُّ یَوْمٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبَلا» حتی اگر حدیث هم نباشد، حقیقتی است که از متن دین و روح عاشورا برمی آید و شعاری است، نشاندهندۀ تداوم و پیوستگیِ خطّ ِ درگیری حق و باطل در همه جا و همیشه، که عاشورای سال 61 یکی از بارزترین حلقه های این زنجیرۀ طولانی است.

اینکه در زیارتنامه ها به صورت مکرّر این مضمون آمده که: من با دوستانتان دوست و با دشمنانتان دشمن و در حال جنگم، با ولیّ شما

ص:259


1- (1) - تاریخ طبری، ج 4، ص 304.

موالات و با عدوّ شما معادات دارم، از خداوند می طلبم که توفیق خوانخواهی شما را در رکاب پیشوایی راهنما و حق گو نصیبم کند و امثال این گونه تعبیرات، نشانِ تداوم این جبهه در طول تاریخ است، و گرنه عاشورا به پایان رسیده و دشمنان آن حضرت هم مرده اند، پس خصومت با چه کسانی و نصرت در چه جبهه ای؟

در زیارت حضرت عباس علیه السلام می خوانیم: «اَنَا لَکُمْ تابِعٌ وَ نُصرَتیٖ لَکُمْ مُعَدَّةٌ»(1) من پیرو شمایم و یاری من برای شما مهیّا است. این هم نشانه ای از تداوم عاشورا تا همیشۀ تاریخ است.

نبرد عاشورا گرچه از نظر زمان، بسیار کوتاه بود، امّا از نظر امتداد، طولانی ترین درگیری با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندی آرزو کند که کاش در کربلا بود و در یاری امام به شهادت می رسید، امتداد دارد. این آرزو و اشتیاق هم در زیارتنامه ها مطرح است: «یا لَیْتَنیٖ کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ مَعَکُمْ»(2)

حضرت امام «قدس سرّه» دربارۀ مفهوم «هر روز عاشورا» فرموده است:

«این کلمۀ کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا یک کلمۀ بزرگی است...

همه روز باید ملّت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به یک افراد نمی شود. قضیّۀ کربلا منحصر به یک جمعیّت هفتاد و چند نفری و

ص:260


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس، ص 435.
2- (2) - همان، زیارت امام حسین در روزعرفه، ص 453 و زیارت مطلقۀ امام حسین، زیارت هفتم، ص 430.

یک سرزمین کربلا نبوده، همۀ زمینها باید این نقش را ایفا کنند.»(1)

الهامی که همۀ مبارزان راه آزادی از کربلا گرفته اند و قیام های عدالتخواهانه و احیاگرانۀ دین که در تاریخ اسلام بوده است، حلقه های دیگری از این مبارزه است و نشان می دهد که هر روز عاشورا و همه جا کربلاست. در انقلاب اسلامی ایران نیز، چه در حماسۀ هشت سال دفاع مقدّس، همین اتصال به نهضت عاشورا منبع حرکت آفرینی و الهام بود.

امام خمینی ره دربارۀ این پیوند در سالهای دفاع مقدّس فرمود:

امروز، روز عاشورای حسینی است، امروز، ایران کربلاست، حسینیان آماده باشید.(2)

و در پیامی به مناسبت هفده شهریور فرمود:

عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن بود که این برنامه سرلوحۀ زندگی امّت در هر روز و هر سرزمین باشد. روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرّر. بود و میدانها و خیابانها و کوی و برزنهایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت، کربلای مکرّر.» «17 شهریور، مکرّر عاشورا و میدان شهدا مکرّر کربلا و شهدای ما مکرّر شهدای کربلا و مخالفان ما مکرّر یزید و وابستگان او هستند. (3)

ص:261


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 9، ص 202.
2- (2) - همان، ج 20، ص 195.
3- (3) - همان، ج 9، ص 57.

این جبهه هنوز هم گشوده است. پیروان حسین علیه السلام هر جا که میدان دفاع از مظلوم و سرکوب ظالم باشد، با الهام از همین درس و پیام، حضور را تکلیف خود می دانند.

پیام رسانی

گاهی عملی که در برهه ای از زمان انجام می گیرد، در هاله ای از ابهام باقی می ماند، یا به صورت تحریف شده به دیگران منتقل می گردد، یا کسانی که دانستن آنان می تواند مؤثّر باشد، بی خبر می مانند.

برای موفّقیت آمیز بودن هر حرکت انقلابی، باید «پیام» آن به دیگران برسد و روشنگری اذهان عمومی، سبب جلب افکار بدان سمت گردد، یا با تبیین ماهیّت یک نهضت، جلوی تحریفها و کتمانها و سوء برداشتها گرفته شود.

در نهضت عاشورا از این عنصر سرنوشت ساز، استفاده شده است.

امام حسین علیه السلام، پیام حرکت خود را هنگام بیرون آمدن از مدینه، در ایام اقامت در مکّه، هنگام خروج از مکّه به سمت کوفه، چه با خطابه هایش، چه با نامه هایی که برای هواداران و سران شیعه در کوفه و بصره نوشت، چه به نمایندۀ ویژۀ خود - مسلم بن عقیل - که به کوفه فرستاد، ابلاغ کرد، تا حجّت بر همه تمام شود و کسی بی خبر نماند.

مسلم بن عقیل، نامۀ امام را در کوفه، پس از آنکه گروهی از شیعیان گرد آمدند، در حضور آنان خواند و همه اشک شوق ریختند.(1) مسلم، این کار را پیوسته تکرار می کرد و با حضور هر گروهی جدید، نامۀ حسین بن علی را بر آنان باز می خواند.(2)

ص:262


1- (1) - وقعة الطّف، ص 100.
2- (2) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 41.

کسانی در راه این پیام رسانی جان باختند. از جمله قیس بن مسهر صیداوی بود که حامل پیام امام و نامۀ او به شیعیان کوفه بود و مأموران ابن زیاد او را دستگیر کردند و چون حاضر نشد مخاطبان پیام را افشا کند، جان بر سر این پیام نهاد و به شهادت رسید.(1)

پیام رسانی پس از شهادت امام و یاران، مرحلۀ دیگری از رسالتِ به ثمر رساندن خون شهید است، تا دشمنان رسوا شوند و غافلان آگاه گردند و ستمگران نتوانند بر جنایت های خویش پرده پوشی کنند. نقش اسرای اهل بیت پس از عاشورا، رساندن پیام خون شهیدان بود، چه در برخوردهای فردی و موضعی و چه به صورتِ سخنرانیهای عمومی؛ مثل آن چه که حضرت زینب و حضرت سجّاد در کوفه و دمشق انجام دادند تا همگان بفهمند که چه جنایتی نسبت به فرزند رسول خدا انجام گرفته است.

امام حسین علیه السلام در واپسین وداعی که با زین العابدین علیه السلام داشت، ضمن سخنان و توصیه هایی که برای پس از شهادت خود داشت، فرمود:

فرزندم! از من به شیعیان من سلام برسان و به آنان بگو که: پدرم غریبانه جان داد، پس بر او ندبه کنید، و شهید شد، پس بر او بگریید.(2)

برنامه های گسترده ای که در فرهنگ دینی ما وجود دارد و به صورت عزاداری، گریه، نوحه سرایی، زیارت قبور شهدا، خواندن متن زیارتنامه، سرودن شعر دربارۀ حادثۀ عاشورا و مظلومیت اهل بیت، سلام دادن به شهدای کربلا هنگام آب نوشیدن و بسیاری از این گونه سنّتهای دینی، هر یک به گونه ای رساندن پیام خون شهدا به دیگران است. بارزترین نقش

ص:263


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 340.
2- (2) - همان، ص 486.

حماسی حضرت زینب در کربلا همان پیام رسانی بود و بدون آن شاید کربلا آن گونه تأثیرگذار و افشاگر نمی شد.

سرّنی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

و این گونه یک نهضت باقی می ماند و اهداف فراموش نمی شود، سنّت احیاگری و یاد نیز سبب زنده ماندن پیام می شود و بدون این گونه مراسم، هم اهداف فراموش می شود و هم ماهیّت یک نهضت ممکن است مسخ و دگرگون شود.

امام خمینی قدس سره در مورد ضرورت این زنده نگهداشتن ها و تنظیم شعائر که سبب آگاهی جامعه و حفظ محتوای یک قیام در طول تاریخ است، فرموده است:

«هر مکتبی هیاهو می خواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبی تا پایش سینه زنی نباشد حفظ نمی شود... این نقش، یک نقشی است که اسلام را همیشه زنده نگه داشته، آن گُلی است که هِی به آن آب می دهند. زنده نگهداشتن این گریه ها زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را(1) و فرموده است: آنچه دستور ائمه علیهم السلام برای

ص:264


1- (2) - صحیفۀ نور، ج 8، ص 69.

بزرگداشت این حماسۀ تاریخی اسلام است و آنچه لعن و نفرین بر ستمگران آلِ بیت است، تمام فریاد قهرمانانۀ ملّت ها است بر سردمداران ستم پیشه در طول تاریخ، الی الأبد.»(1)

رسالت وارثان خون شهدا و نسلی که بازماندۀ پدران انقلابی و رزمندۀ خویشند، سنگین است و آن رساندن پیام آن خون ها و مجاهدت ها و شهادت ها به فرزندان خویش و ملّت های دیگر است. نوعی از مفهوم «صدور انقلاب» نیز در همین پیام رسانی نهفته است. این گونه است که برکات یک نهضت، از مرزها می گذرد و الهام بخش دیگران نیز می گردد.

«هر انقلابی دو چهره دارد: خون و پیام... همۀ صحنه ها کربلا است و همۀ ماه ها محرّم و همۀ روزها عاشورا. باید انتخاب کند: یا خون را، یا پیام را. یا حسین بودن را، یا زینب بودن را، یا آن چنان مردن را، یا این چنین ماندن را.»(2)

یاد و گرامیداشت

حادثۀ عاشورا، از یک سو بیدارگر وجدان ها و برانگیزانندۀ انسان ها برای مبارزه با ستم و زور بود، از سویی رسواکنندۀ حاکمانی که از جهل و غفلت مردم بهره می گرفتند و با نام دین، سلطۀ جابرانه و ضدّ دینی داشتند. مظلومان از این حماسه، درس و پیام می گرفتند و ظالمان از مطرح بودن عاشورا و پیام هایش وحشت داشتند. این بود که فعّالیّت کتمان و نسیان و زدودن از یادها از سوی امویان و هم خطّان آنان انجام می گرفت و حرکتِ

ص:265


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 21، ص 173.
2- (2) - پس از شهادت، ص 13.

یادآوری و ذکر و طرح و تعظیم و تکریم، از سوی اهل بیت پیامبر علیهم السلام انجام می شد تا از یادها نرود و تأثیرگذاری مداوم خود را داشته باشد.

برنامۀ ذکر و یاد، خطی بود برای مقابله با سیاست سکوت و خطّ منزوی سازی و بایکوت که به دست دشمنان حق انجام می گرفت. در راستای همین «یاد» بود که بر محور عاشورا و کربلا، فرهنگی پدید آمد که مجموعه ای از سنّت ها را در خود داشت، از قبیل: گریه بر امام حسین علیه السلام، عزاداری، برپایی مجالس و محافل در محرم و عاشورا و در طول سال، تشکیل هیأت های عزاداری و دستجاتِ مذهبی، ساختن تکیه ها و حسینیه ها و برپایی مراسم نوحه خوانی، شبیه خوانی و تعزیه، برگزاریِ مجالس وعظ و خطابه و منبر و مدح و مرثیه، سقایی و آبیاری تشنگان، زیارت امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا چه از دور چه از نزدیک، مقدس شمردن تربت سیدالشهدا علیه السلام و سجده بر تربت و ذکر گفتن با تسبیح تربت، استفاده از لقب «کربلایی برای زائران کربلا، سرودن شعر و مرثیه و مقتل نویسی بر محور حادثۀ عاشورا و... بسیاری از این گونه مراسم و شعائر که هر کدام نقشی در زنده نگهداشتن آن حادثه و تبدیل آن به فرهنگ عمومی شیعه داشت.

امامان شیعه نیز به این گرامیداشت و احیای خاطرۀ عاشورا در قالب های مختلف، تشویق و ترغیب می کردند. شاعران بزرگی همچون دِعبل، کمیت، سیّد حمیری، عبدالله بن کثیر در زمان ائمه و صدها شاعر برجستۀ دیگر در دوران های بعد، با اشعار خود در زنده نگهداشتن مشعل «یاد عاشورا» کوشا بودند.

ص:266

امام صادق علیه السلام به اصحاب خویش فرمود: با یکدیگر پیوند و رفت و آمد و ترحّم داشته باشید، همدیگر را زیارت کنید، به ملاقات هم بروید، مذاکره کنید و «امر» ما را زنده بدارید: «تَزاوَرُوا وَ تَلاقُوا وَ تَذاکَرُوا وَ احْیُوا امْرَنا»(1).

استفاده از مجالس برای احیای خط ائمه، توصیۀ خود آنان بوده است.

همچنین رفتن به زیارت قبر سیدالشهدا علیه السلام که احادیث فراوان و پاداش های عظیم در این باره آمده است. در سایۀ زیارت، همدلان و همسویان با خط عاشورا گرد هم می آیند و بر سر مزار شهید، با خون و راه و هدف شهید پیمان می بندند و از زندگی و شهادت آنان درس و الهام می گیرند.

برای زیارت هیچ امامی به اندازۀ زیارت حسین بن علی علیه السلام در کربلا، تأکید و توصیه نشده است. در روایات برای آن پاداشی برابر ده ها و صدها حجّ و عمره بیان شده است و راز آن، همان احیاگری زیارت نسبت به فلسفۀ قیام عاشورا و زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و میثاق با شهیدان است. امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحسینِ علیه السلام وَ هُوَ یَزْعَمُ انَّهُ لَنا شیٖعَةٌ حَتّی یَمُوتَ، فَلَیْسَ هُوَ لَنا بِشیٖعَةٍ»(2)

کسی که می پندارد پیرو و شیعۀ ماست، ولی تا زنده است هرگز به زیارت قبر حسین علیه السلام نرود، او شیعۀ ما نیست!

نشانه های فراوانی است که در عصر سلطۀ امویان و عبّاسیان حتّی از زیارت تربت امام حسین علیه السلام جلوگیری می کردند، چرا که این کار، نوعی

ص:267


1- (1) - پس از شهادت، ص 282.
2- (2) - وسائل الشیعه، ج 10، ص 336.

همبستگی با مرام و آیین عاشورائیان را نشان می داد و زائران را باهم متّحد و برضدّ ستمکاران بسیج می ساخت. ازاین رو، خلفای عباسی نیز تلاش برای محو آثار قبر و پراکنده ساختن مردم از چنین تجمّعی داشتند. به متوکّل عباسی خبرمی دادند که مردم در سرزمین نینوا برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام جمع می شوند و از این رهگذر، جمعیت انبوهی پدید می آید و کانون خطری تشکیل می شود. او هم مأموران خود را می فرستاد تا مردم را متفرّق و آثار قبر را ویران سازند و در کمین کسانی بنشینند که به زیارت امام حسین علیه السلام می روند.(1) به دستور متوکّل، هفده بار قبر امام حسین علیه السلام را خراب کردند.(2) کربلا و تربت خونین سیدالشهدا علیه السلام و فرات و علقمه و... در تاریخ پیوسته منبع الهام و تغذیۀ روحی و فکری عاشقان آزادی و شرف بوده است و عاشورای حسینی و مزار سیدالشهدا علیه السلام در این زمینه نقش عمده ای داشته است.(3)

سجدۀ بر تربت امام حسین علیه السلام نیز همین یادآوری نسبت به عاشورا و فرهنگ شهادت را داراست. شهید مطهری در این زمینه نوشته است:

«پیشوایان ما گفته اند: حالا که باید بر خاک سجده کرد، بهتر است آن خاک، از خاک تربت شهیدان باشد، اگر بتوانید از خاک کربلا برای خود تهیّه کنید، که بوی شهید می دهد. تو که خدا را عبادت می کنی، سر بر روی هر خاکی بگذاری نمازت درست است، ولی اگر سر بر روی آن خاکی بگذاری که تماس کوچکی، قرابت

ص:268


1- (1) - تراث کربلا، سلمان هادی طعمه، ص 34.
2- (2) - تتمّة المنتهی، محدث قمی، ص 241.
3- (3) - در این زمینه ها ر. ک: «کربلا، کعبۀ دلها» از نویسنده.

کوچکی، همسایگی کوچکی با شهید دارد و بوی شهید می دهد، اجر و ثواب تو صد برابر می شود.»(1)

اینکه از تربت قبر سیدالشهدا، امامان شیعه و حضرت زهرا علیهم السلام تسبیح می ساختند و با آن ذکر می گفتند،(2) یا توصیه می کردند که کام نوزادان خود را پس از ولادت با تربت قبر حسین علیه السلام بردارید: «حَنِّکُوا اولادَکُمْ بِتُربَةِ الْحُسَیْنِ فَاِنَّها امانٌ»(3) برای همین پیوند دادن با فرهنگ شهادت و ایثار است که عاشورا جلوۀ بارز آن به شمار می آید.

برپایی دسته های عزاداری و نوحه خوانی ها و سوگواری های سنّتی، از برنامه های بسیار مهم در زنده نگهداشتن یاد عاشورا است. عاشقان خط حماسی ثاراللّه، با تشکیل دستجات و هیئتها و در سایۀ پرچم هاو علامت هاو کتیبه ها، عواطف پاک خود را نسبت به امام حسین علیه السلام زنده نگه می دارند و با افراشتن پرچم عزای حسینی، نوعی همبستگی فکری، روحی و مرامی با عاشورا پیدا می کنند و در سایۀ آن، درس ها و پیام های عاشورا را جاودانه می سازند. امام امّت «ره» می فرمود:

«ما باید حافظ این سنّت های اسلامی، این دستجات مبارک اسلامی که در عاشورا، در محرّم و صفر و در مواقع مقتضی به راه می افتد، تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند... زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع سنّتی خودش از طرف روحانیون از طرف خطبا با همان وضع سابق و از طرف توده های مردم با همان ترتیب سابق که دستجات

ص:269


1- (1) - شهید (ضمیمۀ «قیام و انقلاب مهدی»)، ص 127.
2- (2) - بحارالأنوار، ج 82، ص 333 و 341.
3- (3) - وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.

معظم و منظّم، دستجات عزاداری به عنوان عزاداری راه می افتاد.

باید بدانید که اگر می خواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنّت ها را حفظ کنید.»(1)

جان کلام در همین جملۀ آخر است و پیام عاشورا در مقولۀ «یاد» برای عصر حاضر نیز همین است که حماسه های خونین و امیدبخش و انگیزه آفرین شهدا را زنده نگاه داریم و به هر شکلی، با برنامه ریزیهای حساب شده، موضوع شهادت، رزمندگان، جبهه های نبرد، تظاهرات و راهپیماییها، مبارزات پیش از انقلاب، شهدای عزیز، آزادگان و جانبازان، عملیات های دفاع مقدّس، خانواده های معظّم شهدا، مزار شهیدان عزیز، شرح حال و زندگینامۀ آنان، فیلمهای دفاع مقدّس و آثار هنری، نقّاشی، طرح، پوستر و امثال این گونه مظاهر مربوط به فرهنگ جهاد و شهادت و ایثار را که همه از «عاشورا» الهام گرفته اند به «یاد» آوریم و جزو فرهنگ عمومی مردم سازیم و همانگونه که عاشورا با همۀ مظاهر و مضامینش در طول قرنهای متمادی در دل و جان و ذهن و زندگی پیروان امام حسین علیه السلام جاگرفت و با برنامه های مختلف، زنده ماند،(2) ارزش های انقلاب و شهادت تاریخ معاصر را نیز، هم به حافظۀ تاریخ بسپاریم تا به آیندگان منتقل شود، هم از این منابع الهام و حرکت آفرینی و ایده بخشی، حدّاکثر استفاده را در تربیت نسلی با ایمان، شجاع، عزّتمند و صبور و مقاوم، ببریم.

ص:270


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 15، ص 204.
2- (2) - بحث گسترده تر پیرامون این موضوع را در مجموعۀ مقالات کنگرۀ امام خمینی و فرهنگ عاشورا (چشمۀ خورشید، ج 1، ص 113) مقالۀ «سنّتهای احیاگری، روشهای پاسداری از حماسۀ عاشورا و فرهنگ آن در تاریخ فرهنگ اسلامی» مطالعه کنید.

پیام های احیاگری

اشاره

پیام های احیاگری (تبیین)

احیاگری

احیای کتاب و سنّت

حمایت از دین

حمایت از حق

احیای شعائر دین

نماز

هجرت

احیای عاشورا

زیارت

ص:271

پیام های احیاگری (تبیین)

اشاره

دین، جز آنچه در آیات و روایات آمده است، باید در «صحنۀ عمل» جامعۀ اسلامی تجسّم یابد. صِرف انتساب به دین، بی آنکه در متن زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان حضور کارساز داشته باشد، کافی نیست و همان «اسلام شناسنامه ای» خواهد بود.

بعلاوه با گذشت زمان، اغلب ظواهری از یک حرکت انقلابی و نمودهایی سطحی از آن باقی می ماند و اهداف اصلی و درونمایۀ حقیقی آن متروک و منزوی یا کمرنگ می شود و در بدترین شرایط، برخی «بدعت» ها جایگزین «سنّت» ها می شود و روح دین مسخ گشته، اسکلتی بی جان باقی می ماند.

در اینجا رسالتِ «احیاگری» و «بدعت ستیزی» پیشوایان دینی و عالمانِ ربّانی ایجاب می کند که در جهت زنده ساختن دوبارۀ شعارها، اهداف و جوهرۀ اصلی دین، قیام و اقدام کنند و بدعت ها و بدعت گذاران را بشناسانند تا راه دین، بی ابهام و بی غبار، باقی بماند و روندگان این صراط، به حیرت و ضلالت گرفتار نشوند.

امامان شیعه، یکایک رسالتِ احیاگری دین را داشته اند و هر یک از مظاهر اسلام را که از یاد می رفته یا تحریف می شده است، در چهرۀ راستین و بی تحریفش می نمایانده اند. حتّی دربارۀ امام زمان علیه السلام نیز تعبیر

ص:272

«محیی شریعت» و از بین برندۀ «بدعت» به کار رفته است و در دعا از خداوند می خواهیم که به دستِ آن منجیِ موعود، آنچه را که به دست ظالمان از معالم و نشانه های دین و دینداری از میان رفته و مرده است، زنده سازد: «وَ أَحْیِ بِهِ ما اماتَهُ الظّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ دیٖنِکَ».(1) در دعای دیگری خواستار ظهور آن حضرت و احیاء سنّت های پیامبران و تجدید ابعاد از میان رفتۀ دین و احکام تغییر یافته می شویم.(2)

عاشورای حسینی، برنامه ای احیاگرانه نسبت به دین و جلوه های گوناگون آن بود، تا در سایۀ بذل خون و نثار جان، دین بر پا شود و سیرۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سرمشق عملی مسلمانان گردد. و عزّت دین خدا به جامعه بازگردد.(3)

تلاش و برنامه های احیاگرانۀ ائمه معصومین علیهم السلام و پیروانشان در احیاگری نسبت به اصل حادثۀ عاشورا و ارزش های آن و مقابله با سیاستِ دشمن در کتمان واقعه و مسخ جریان و به فراموشی سپردن خون های مطهّر عاشورایی، برنامۀ دیگری در راستای دین احیاگری است و پیامش، ضرورت تبیین اهداف و روشنگری اذهان و زنده نگهداشتن شعائر و حماسه ها و یادها و خاطره هاست.

ص:273


1- (1) - صحیفۀ سجادیه، دعای 47.
2- (2) - وَاَحْیِ به سُنَنَ المُرسَلیٖنَ و دارِسَ حُکْمِ النَّبَیّیٖنَ وَ جَدِّدْ به ما امْتَحی مِنْ دینکِ و بُدِّلَ من حُکمِکَ حتّی تُعیٖدَ دینَکَ به و علی یَدَیْهِ جدیداً غَضَّاً مَحْضاً صحیحاً لا عِوَجَ فیه و لا بِدْعَةَ مَعَه (مفاتیح الجنان، ص 541، دعا برای امام زمان).
3- (3) - در زیارت آل یاسین خطاب به امام زمان علیه السلام: «وَاَظْهِرْ بهَ دین نَبیّٖکَ» (مفاتیح الجنان، ص 525) و در زیارت دیگری می گوییم: اللّهُمَّ و اعِزَّ بِه الدّیٖنَ بَعْدَ الخُمُولِ وَ اطْلِعْ بِهِ الْحَقَّ بَعْدَ الأُفُولِ (همان، ص 527). و در دعای افتتاح هست: اللّهُمَّ وَ أَظْهِرْ به دیٖنَکَ وَ سُنَّةَ نَبِیِّکَ....

احیاگری

در بسیاری از نهضت ها، پس از مدتی که از دوران آغازین آن می گذرد و کسانی به ناروا بر مسند قدرت و ریاست تکیه می زنند، هدف های نخستین و ارزشهای متعالی که در شعارهای نهضت مطرح می شده، کمرنگ می شود، یا فراموش می گردد. آنچه از دین نیست (بدعت) وارد دین می شود و آنچه از پایه های اصلی و اوّلیۀ انقلابِ دینی و مکتبی است، از یاد می رود و رویّه هایی مغایر با سنت های نخستین رایج می شود و قانون و حکم الهی نقض می شود.

مردم نیز به تدریج، به این انحراف ها و بدعت ها خو می گیرند و عکس العمل چندانی از خود نشان نمی دهند. گاهی از شعائر و برنامه ها و سنّت ها، اسکلتی بی روح و تشریفاتی ظاهری بر جای می ماند که چندان اثرگذار هم نیست.

در چنین موقعیّت هایی، دلسوزان آن نهضت یا وارثان آن مکتب و دین، برای احیای مجدّد پیام ها و محتواها و دعوت ها و هدف های آغازین، دست به کار می شوند، تا جامعۀ خفته را بیدار کنند و به اصول مکتب و بایدهای دین توجّه دهند. این کار، گاهی با فدا شدن و بذل مال و جان همراه است و احیاگران سنّت های دینی باید خود را فدا کند تا جامعه بیدار و دین احیا شود.

نهضت کربلا هم یک حرکت احیاگرانه نسبت به اساس دین و احکام اللّه بود. در مطالعۀ سخنان امام حسین علیه السلام، تکیۀ فراوانی روی احیای دین

ص:274

و اجرای حدود الهی و احیای سنّت و مبارزه با بدعت و فساد و دعوت به حکم خدا و قرآن دیده می شود.

احیای کتاب و سنّت

در قیام کربلا هدف آن است که با مجاهداتِ عاشوراییان، دین اسلام عزّت خویش را بازیابد و حرمت های الهی دیگر بار محترم شمرده شوند و دین خدا یاری شود.

در سخنان سیدالشهدا علیه السلام، هم نمونه هایی از مرگ سنت ها و حیات بدعت ها و جاهلیّت ها مطرح است، هم نکته هایی از بازآفرینی ارزش های فراموش شده و احیاگری نسبت به اصولِ از رمق افتاده.

امام حسین علیه السلام در نامه ای که خطاب به مردم بصره می نویسد، می فرماید:

«وَ انَا ادْعُوکُمْ الی کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ امیٖتَتْ وَ انَّ الْبدعَةَ قَدْ احْیِیَتْ، وَ انْ تَسْمَعُوا قَوْلیٖ وَ تُطیٖعُوا امْریٖ اهْدِکُمْ سبیٖلَ الرَّشادِ»(1)

من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر فرامی خوانم. سنّت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروی کنید، شما را به راه رشاد، هدایت می کنم.

در جایی هم حضرت، از انگیزۀ نامه نگاری و دعوت کوفیان، این گونه

ص:275


1- (1) - تاریخ طبری، ج 4، ص 266.

یاد می کند:

«اِنَّ اهْلَ الْکُوفَةِ کَتَبُوا الَیَّ یَسألُونَنیٖ انْ اقْدِمَ عَلَیْهم، لِما ارْجُوا مِنْ احْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّوَ اماتَةِ الْبِدَعِ»(1)

کوفیان به من نامه نوشته و از من خواسته اند که نزد آنان روم، چرا که امیدوارم معالم و نشانه های حق زنده گردد و بدعت ها بمیرد.

در مسیر راه، وقتی به فرزدق برمی خورد، اوضاع را چنین ترسیم می کند:

«ای فرزدق! این جماعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پیرو شیطان شده اند، در زمین به فساد می پردازند، حدود الهی را تعطیل کرده، به میگساری پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آنِ خویش ساخته اند. من سزاوارترم که برای یاری دین خدا برخیزم، برای عزّت بخشیدن به دین او و جهاد در راه او، تا آنکه «کلمة الله» برتر باشد.»(2)

این هدف و فلسفۀ قیام را از زبان فرستادۀ امام، حضرت مسلم بن عقیل هم در کوفه می شنویم. وقتی مسلم بن عقیل را دستگیر کرده و به دارالاماره آوردند، ابن زیاد او را به شورشگری و تفرقه افکنی متّهم ساخت. مسلم با شهامت او را چنین پاسخ داد:

«چنان نیست که می گویی! مردم این شهر بر این باورند که پدرت نیکمردانشان را کشته و خون هاشان را ریخته و همچون شاهان ایران

ص:276


1- (1) - الأخبار الطوال، دینوری، ص 246.
2- (2) - تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی، ص 217.

و روم رفتار کرده است. ما آمدیم تا به عدالت دعوت کنیم و به کتاب خدا فراخوانیم.»(1)

این تهمت و دفع آن، در مورد خود امام حسین علیه السلام هم گفته شده است.

عمرو بن سعید، پس از بیرون آمدن امام حسین علیه السلام از مکّه و عزیمت به سوی کوفه، نامه ای به او نوشت و از او خواست که از این مسیر برگردد و تفرقه افکنی نکند که هلاک شود. حضرت در پاسخ او نوشت:

«کسی که دعوت به سوی خدا کند و عمل صالح انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم، هرگز دشمنی و مخالفتی با خدا و رسول نکرده است»(2)

و بدین گونه، حرکت خویش را حرکتی خداجویانه و اصلاحگرانه خواند، نه شورشی تفرقه انگیز، تا بهانۀ کشتن او به حساب آید.

حمایت از دین

در دوره و شرایط سلطۀ امویان بر مقدّرات مسلمین، آنچه در آستانۀ نابودی قرار داشت، دین خدا بود. خاندان پیامبر نیز مدافعان و حامیان راستین دین خدا بودند. حمایت از اهل بیت علیهم السلام، حمایت از دین بود و حمایت از دین در آن مقطع زمانی، شرکت در جهاد ضد ستم و افشاگری علیه کفر پنهان در نقاب اسلام.

حسین بن علی علیه السلام در بحبوبۀ جنگ شدید، به نماز ایستاد، تا دین خدا

ص:277


1- (1) - تاریخ طبری، چاپ قاهره، ج 4، ص 282.
2- (2) - تاریخ طبری، چاپ قاهره، ج 4، ص 292 (امّا بعد، فانّه لم یشاقِقِ الله و رسولَهُ مَنْ دعا الی الله عزوجّل و عَمِلَ صالحاً و قال إنّنی من المسلمین...).

را در صحنۀ جهاد، حیات بخشد. ابوثمامۀ صائدی یادآور وقت نماز شد و امام دعایش کرد و به نماز پرداخت. در آن شرایط، خطاب به اصحابش فرمود:

«اینک این درهای گشودۀ بهشت و نهرهای جاری و پیوستۀ آن و میوه ها و قصرهای بهشتی است و این هم پیامبر خدا و شهیدان که در رکاب او به خون غلتیدند. و اینک پدر و مادرم نیز چشم به راه شمایند و مشتاق دیدارتان! پس از دین خدا حمایت کنید و از حرم رسول خدا دفاع کنید. «... فَحامُوا عَنْ دیٖنِ اللّهِ وَ ذَبُّوا عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ».

آنگاه خاندان خود را صدا زد. همه فریاد زنان بیرون ریختند و فریاد برآوردند:

ای مؤمنان، از دین خدا و حرم پیامبر و از امام خودتان و از پسر دختر پیامبرتان حمایت کنید، این امتحان الهی برای شماست...(1)

حمایت از دین و فداکاری در راه آن، جلوۀ دیگری از احیاگری است و اگر آن جهاد و شهادتها نبود، اساس دین باقی نمی ماند. اگر صدای اذان و آوای تکبیری پابرجاست، نتیجۀ آن فداکاری ها است.(2) در شعری که از زبان امام حسین علیه السلام مطرح می شود نیز، بقا و قوام دین را در سایۀ شهادت و عاشورای آن حضرت می توان دید:

ص:278


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 445.
2- (2) - لَولا صوارِمُهُم وَ وَقْعُ نبالِهملَمْ یَسْمَعِ الآذانُ صوتَ مُکبّرٍ(عنصر شجاعت، ج 1، ص 18)اگر تیغ ها و تیرهای شهدای کربلا نبود، گوشها صدای تکبیرگویی را نمی شنید.

لَوْ کانَ دیٖنُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ اِلاّ بِقَتْلیٖ یا سُیوُفُ خُذیٖنیٖ(1)

حضرت اباالفضل علیه السلام نیز در رجزی که در روز عاشورا پس از قطع شدن دست راست خویش می خواند و می جنگید، بر مسألۀ «حمایت از دین» تأکید داشت:

وَاللّهِ انْ قَطَعْتُمُوا یَمیٖنیٖاِنّیٖ احامیٖ ابَداً عَنْ دیٖنی(2)

شناخت اینکه در چه شرایطی دین در معرض زوال و نابودی یا آسیب دیدن است، و باید به دفاع از دین و نصرت حق پرداخت، اهمیت خاصّی دارد. امام حسین علیه السلام و شهدای عاشورا را از این رو «انصار دین الله» می دانیم و در زیارت هایشان اینگونه از آنان یاد می کنیم:

«اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ ایُّهَا الذّابُّونَ عَنْ تَوْحیٖدِ اللّهِ»(3)

سلام بر شما، ای مدافعان از توحید خدا.

در زیارت دیگری می خوانیم:

«اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا انْصارَ اللّهِ وَ انْصارَ رَسُولِهِ... وَ انْصارَ الأسلام»(4)

و در جای دیگر: «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا انْصارَدیٖنِ اللّهِ وَ انْصارَ نَبِیِّهِ...»(5)

حمایت از حق

سید الشهدا علیه السلام، مردم را به «یاری حق و دفاع از مظلوم و حمایت از

ص:279


1- (1) - همان.
2- (2) - بحارالانوار، ج 45، ص 40.
3- (3) - زیارت امام حسین و شهدا در عید فطر و قربان (مفاتیح الجنان، ص 448).
4- (4) - زیارت امام حسین (مفاتیح الجنان، ص 440).
5- (5) - همان، ص 453.

اهل بیت پیامبر علیهم السلام، که وظیفۀ همۀ مسلمانان است، فرامی خواند؛ حتّی در این باره از عبیدالله بن حرّ جعفی هم که از کوفه و جریانات آن خود را کنار کشیده بود، نمی گذشت. در خطبه ای که حضرت، خطاب به حرّ در دیداری که در خیمۀ آن حضرت داشت فرمود، چنین می خوانیم:

«ای حرّ! می دانی که خداوند نسبت به گناهان گذشته ات تو را مؤاخذه خواهد کرد. بیا و با توبه، خطاهای گذشته را بشوی، من تو را به نصرتِ ما خاندان پیامبر فرا می خوانم. اگر حق ما را دادند که می پذیریم، اگر ندادند و با ما به ستم رفتار کردند، تو از یاران من برای طلب حق خواهی بود.»(1)

سیدالشهدا علیه السلام، مرگ در راه حق و احیای آن را زندگی می شمرد و در این راه باکی از شهادت نداشت. این سخن اوست که:

«ما اهْوَنَ الْمَوْتُ عَلی سَبیٖلِ نیٖلِ الْعِزّ وَ احْیاءِ الْحَقِّ»(2)

چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و زنده کردن حق.

مرگ برای حق، در راه حق و شهادت در این راه، عزّت است و انسان را شجاعت و بی باکی می بخشد. آنگونه که علیّ اکبر، پس از خوابی که امام حسین علیه السلام در راه کربلا دید، از او پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. گفت: پس ما از مرگ در راه حق، باکی نداریم «یا ابَتِ اذاً لا نُبالیٖ نَمُوتُ مُحِقّیٖنَ» (3)

ص:280


1- (1) - موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 366.
2- (2) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.
3- (3) - وقعة الطّف، ص 177.

احیای شعائر دین

حیات بخشیدن به نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر، بُعد دیگری از احیاگری قیام عاشوراست. هم در سخنان امام حسین علیه السلام مطرح است، هم در زیارتنامۀ آن حضرت و شهیدان دیگر، تعابیری چون اقامۀ نماز، ایتاء زکات، امر به معروف و نهی از منکر، اطاعتِ خدا، جهاد فی سبیل الله، دعوت به سبیل الله، نصرتِ فرزند پیامبر، ایمان به خدا و...

دیده می شود. این فراز معروف در زیارت امام حسین علیه السلام گویای این حقیقت است:

«اَشْهَدُ انَّکَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلاةَ و آتَیْتَ الزَّکاةَ وَ امَرْتَ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَلَوْتَ الْکِتابَ حَقَّ تِلاوتِه وَ جاهَدْتَ فیِ اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ»(1)

مشابه این جمله، در زیارت حضرت مسلم بن عقیل، زیارت وارث، زیارت عاشورا، و زیارتنامه های دیگر هم آمده است.

تکریم و تعظیم شعائر الهی، مایۀ حیات دین است. آنچه در سایۀ قیام حسینی به دست آمد، تفکیک صف کسانی بود که با جوهر دین و حقیقت نماز و قرآن مأنوس بودند، از صف آنان که با پرداختن به شکل ظاهری این برنامه ها، باطن و حقیقت دین را زیر پا گذاشته بودند. نماز راستین آن است که پیوندی عاشقانه میان بنده و خدا ایجاد کند و نمازگزار را در

ص:281


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در شبهای قدر، ص 444. این جمله با تفاوتهای جزئی در زیارتنامه های گوناگون آن حضرت دیده می شود.

«صراط دین» قرار دهد. در سپاه کوفه و مجموعۀ خلافت اموی هم نماز و تلاوت قرآن و رفتن به حج و امثال اینها وجود داشت، ولی در عین حال، غرق در فساد و گناه و عیّاشی بودند و دستانشان به خون پاکان آلوده بود.

این نشان می داد که نماز و حج و عبادت و تلاوتشان فاقد روح و حقیقت است. حسین بن علی علیه السلام بود که به این شعائر و سنن دینی روح و حیات بخشید و حق آنها را ادا کرد. اینکه در زیارت او می خوانیم (تَلَوْتَ الْکِتابَ حَقَّ تِلاوَتِه) یعنی آنکه دیگران هم تلاوت قرآن می کردند، ولی از حقیقت قرآن فاصله داشتند. تلاوت واقعی قرآن، تلاش برای احیای تعالیم آن در متن جامعه است، که امام حسین علیه السلام به آن پرداخت و دستاورد نهضت عاشورا بود. در سایۀ طرح صحیح دین و قرآن از زبان عاشورائیان، آن باطل های آراسته و فریب های رنگ آمیزی شده به دین هم رنگ باخت.

امام خمینی «ره» می فرماید:

سیدالشهدا چون دید اینها دارند مکتب اسلام را آلوده می کنند، با اسم خلافت اسلام، خلافکاری می کنند و ظلم می کنند و این منعکس می شود در دنیا که خلیفۀ رسول الله است که دارد این کارها را می کند، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.(1)

نیز از سخنان اوست: «شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام مکتب را زنده کرد، خودش شهید، مکتب اسلام زنده شد و رژیم طاغوتی معاویه و

ص:282


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 8، ص 12.

پسرش را دفن کرد.»(1)

و در اینکه نهضت کربلا احیاگر دین بود، می فرماید:

«سیدالشهدا علیه السلام به داد اسلام رسید، سیدالشهدا علیه السلام اسلام را نجات داد.»(2)

نماز

نهضت حسینی برای احیاء دین در همۀ مظاهر و جلوه هایش از جمله «نماز» بود. بُعد معنوی و عبادی زندگی، برترین بُعد حیات است و نماز، بارزترین نشانۀ حیات معنوی مسلمانان است. با توجّه به اثرات سازنده و تربیتی و بازدارندۀ این ارتباط با خدا از مفاسد و منکرات، در اسلام اهمیّت ویژه ای دارد.

امام حسین علیه السلام در نهضت عاشورا اهتمام بسیاری به نماز می داد.

مهلت شب عاشورا را آن حضرت و یارانش به نماز و تضرّع به درگاه خداوند گذراندند و از تکیه گاه خدایی برای نبرد عاشورا، مدد گرفتند.

عشق به نماز و نیایش و تلاوت قرآن و استغفار و دعا در دل امام آن چنان بود که به برادرش عباس گفت: «از این گروه بخواه تا نبرد را به فردا بیندازند و امشب به تأخیر افتد، باشد که به نماز و دعا و استغفار بپردازیم.

خدا می داند که من پیوسته علاقه به نماز و تلاوت آیات الهی داشته ام:

«لَعَلَّنا نُصَلّیٖ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعوُهُ و نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ یَعْلَمُ انّیٖ کُنْتُ

ص:283


1- (1) - همان.
2- (2) - همان، ص 69.

اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تَلاوَةَ کِتابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّعاءِ وَالْإِسْتِغْفارَ.»(1)

به نقل تواریخ، شب عاشورا از خیمۀ اصحاب امام حسین علیه السلام، آوای مناجات و زمزمۀ دعا و تلاوت به گوش می رسید.

روز عاشورا پس از نماز صبح، با یاران سخن گفت و آمادۀ نبرد شدند.

ظهر عاشورا وقتی ابوثمامۀ وقت نماز را به یاد او آورد، حضرت فرمود:

نماز را به یاد آوردی! خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار دهد. آری اینک اوّلِ وقتِ نماز است.... از اینان بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا نماز بگزاریم.(2)

سعید بن عبدالله حنفی نیز هنگام نماز امام، جلوی او ایستاد و همۀ تیرهای دشمن را که به سوی امام می آمد به جان خرید تا آنجا که نماز امام پایان یافت و او غرق در خون، اوّلین شهید نماز در جبهۀ کربلا شد.(3)

عشق به نماز، در دریای روح پیروان راستین ابا عبداللّه الحسین علیه السلام موج می زد. عبدالله بن عفیف ازدی که در کوفه می زیست و در مسجد کوفه آن اعتراض تند را علیه ابن زیاد، نسبت به کشتن امام حسین علیه السلام کرد و در نهایت هم در راه این دفاع، به شهادت رسید، به نقل مورّخان پیوسته در مسجد بزرگ کوفه بود و تا شب نماز می خواند.(4)

اگر امام حسین علیه السلام را احیاگر فرهنگ نماز راستین بدانیم - آن گونه که در زیارتنامه های آن حضرت آمده است - سخنی بجاست. امام، هم

ص:284


1- (1) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 91.
2- (2) - اعیان الشیعه، ج 1، ص 606.
3- (3) - وقعة الطّف، ص 232.
4- (4) - همان، ص 266.

خودش عبادتی مخلصانه داشت و هم شعائر دین را اقامه می کرد.

در زیارت او می خوانیم:

«اَشْهَدُ انَّکَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلاةَ و آتَیْتَ الزَّکاةَ... وَ عَبَدْتَهُ مُخْلِصاً حَتّی اتاکَ الْیَقیٖنُ»(1)

در زیارت مسلم بن عقیل نیز این تعبیر دیده می شود.(2) همچنین در بسیاری از زیارت های سیدالشهدا علیه السلام به این نکته برمی خوریم. این جایگاه والای نماز را در نهضت عاشورا و حماسه آفرینان آن نشان می دهد.

پیام عاشورا، پیام اقامۀ نماز و تربیت نسلی نماز خوان و خدادوست و اهل تهجّد و عرفان است. عزاداران حسینی نیز باید «اقامۀ نماز» را در درجۀ نخست اهتمام خویش قرار دهند تا تبعیّت و پیروی خویش را از مولایشان نشان دهند.

امام خمینی «ره» در تأکید بر همین مسأله، از عاشورای حسینی این گونه یاد می کند:

«سیدالشهدا علیه السلام در همان ظهر عاشورا که جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خطربودند، وقتی یکی از اصحاب گفت که ظهر شده است، فرمود که یاد من آوردید نماز را و خدا تو را از نمازگزاران حساب کند و ایستاد در همان جا نماز خواند. نگفت که ما می خواهیم جنگ بکنیم، خیر، جنگ را برای نماز کردند.» (3)

ص:285


1- (1) - التهذیب، ج 6، ص 67 (زیارت وارث).
2- (2) - مفاتیح الجنان، ص 401.
3- (3) - صحیفۀ نور، ج 12، ص 148.

هجرت

آنچه مانع حرکت انقلابی و مبارزاتی انسان می شود، تعلّق و دلبستگی به خانه، زن و فرزند، زندگی و زادگاه، وضع موجود و... است. افراد هدفدار به خاطر ایمان و اهدافشان رنج خانه به دوشی و دوری از وطن و اقوام را بر جان می خرند، یا برای دست یافتن به اهداف، سرزمین ها، محیط ها و زمینه های مناسب تری را جستجو می کنند. این است که «هجرت تحمیلی» و «هجرت اختیاری» در زندگی انسان های متعهّد و با همّت، نقش مهمّی دارد. پیامبران، برای رساندن پیام خدا، مهاجرت می کردند. عیسای مسیح، به خاطر هجرت های فراوانش، مسیح (کثیر السیاحه) لقب گرفته است. در بسیاری از نهضت ها نیز ردّ پای هجرت دیده می شود.

قرآن کریم از «مهاجران» به عظمت یاد می کند. در تاریخ اسلام نیز مهاجرانِ به حبشه و مهاجران به یثرب، موقعیّت و احترام داشتند و هجرت، یک ارزش مکتبی به حساب می آمد و در تاریخ مسلمین، مبدأ تاریخ قرار گرفت.

در نهضت عاشورا نیز، امام حسین علیه السلام برای مقابله با حکومت جور، برای امر به معروف و نهی از منکر و در راه احیای دین دست به هجرت زد و مدینه را به قصد مکه، و مکّه را به سمت کوفه پشت سر نهاد. هجرت آن حضرت نیز در حیات مجدّد اسلام سهم ویژه ای داشت.

سیدالشهدا علیه السلام هنگام خروج از مدینه و وداع قبر رسول خدا بیست و دومین آیه از سوره قصص را تلاوت می کرد که به هجرتِ حضرت

ص:286

موسی علیه السلام و گریز از ستم فرعونی مربوط می شد.(1): «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنیٖ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمیٖنَ».

دل کندن از مدینه، برای امام بسیار دشوار، امّا در راه هدف قابل تحمّل بود. وقتی به مکّه رسید، پس از چند ماه اقامت، هم برای خنثی کردن توطئۀ یزید در ترور او در کنار خانۀ خدا، هم برای اجابت دعوتنامه های شیعیان کوفه، به هجرتی دیگر پرداخت و راه کوفه را در پیش گرفت.

هجرتی به سوی شهادت، که آگاهانه بود و برای فداکاری در راه تکلیفی که خون و جان می طلبید. از شهادت طلبان عاشق خدا نیز دعوت کرد که در این هجرت همراه او شوند. خطبۀ حضرت در آستانۀ خروج از مکّه به سوی عراق، که با «خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ...» شروع می شود، در بردارندۀ این فراخوانی به هجرت است:

«مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ، مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّیٖ راحِلٌ مُصْبِحاً انْ شاءَاللّهُ»(2)

در این دعوت، دو مشخّصه برای این کوچندگان مطرح فرمود که تحقّق این دو شرط، زمینه ساز این هجرت مقدّس است: آمادگی برای بذل خون، آمادگی برای دیدارِ خدا. هر که این دو صفت را دارد، با من کوچ کند، که من سحرگاه کوچ می کنم.

همراهان او نیز در راستای ادای تکلیف و نصرت امام، هجرت به مکّه و کوفه کردند. آنان هم که از مکّه همراه او شدند، یا وقتی حرکت او را به سوی کوفه شنیدند، به هر قیمت خود را به او رساندند و دست از خانه

ص:287


1- (1) - قصص، آیۀ 22.
2- (2) - بحارالأنوار، ج 44، ص 367.

و زندگی و وطن کشیدند و به کربلا آمدند، همه درس آموختۀ «هجرت» بودند.

پس از شهادت امام حسین علیه السلام، یکی از تعالیم دین برای زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و عاشورا، «زیارت» کربلا بود که امامان علیهم السلام توصیۀ اکید داشتند. بویژه برای آنان که از راه های دورتر، آهنگ تربت سیدالشهدا علیه السلام کنند، ثواب بسیار دارد. در دوره های خفقان اموی و عباسی، این هجرت برای زیارت، نقش مهم تری داشت و بسیاری تن به پیامدهای آن می دادند و زائر کربلا می شدند. برخی هم از بیم جان، از آن چشم می پوشیدند. از این رو در یکی از زیارتنامه ها، زائر، خود را وارد بر ساحتِ آن حضرت و منزلتخواه نزد خدا می داند و خواستار ثبات قدم در راه هجرت به سوی مزار امام و مرام او می شود: «... وَ ثُباتَ الْقَدَمِ فِی الْهِجْرَةِ الَیْکَ»(1)

هجرت، پیام عاشوراست، چه برای دفاع از دین و بسط مکتب، چه در راه مبارزه با ستم و یاری مظلومان در هر جای عالم، چه برای فرار از محیط های فاسد برای در امان ماندن از آلودگی ها. پختگی یک انسان در دامان هجرت است و شکل گیری تمدّن ها نیز رهاورد هجرت های سرنوشت ساز. در طول سال های دفاع مقدّس نیز، رزمندگان اسلام به فرمان امام امّت، برای ادای تکلیف دست از خانه و تعلّقات زندگی می کشیدند و به سوی جبهه ها هجرت می کردند، همان طور که خود امام راحل قدس سره با هجرتِ تحمیلی از ایران به ترکیه، سپس به نجف و از نجف به پاریس، و هجرتی مجدّد برای

ص:288


1- (1) - مفاتیح الجنان، زیارت اول از زیارات مطلقۀ امام حسین علیه السلام، ص 423.

بازگشت به میهن اسلامی ایران، درس آموز مهاجران در راه خدا شد.

احیای عاشورا

از محورهای عمدۀ احیاگری نسبت به اصل عاشورا، برنامه های گسترده و یادآورانه ای است که از سوی امامان شیعه علیهم السلام نسبت به این حادثه انجام می گرفت یا توصیه می شد.

امویان برای پوشاندن رسوایی خویش از آن جنایت بزرگ، پیوسته سعی در کتمان و فراموشاندن آن داشتند. ائمّه شیعه نیز برای افشای چهرۀ دشمن و بیان مظلومیّت اهل بیت و توجّه دادن به فرهنگ سازندۀ جهاد و شهادت که در قیام عاشورا نهفته بود، همواره آن را زنده نگاه می داشتند.

تأکید فراوان بر زیارت سیدالشهدا علیه السلام، بیان فضیلت بسیار برای گریستن در سوگ امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا، برگزاری مجالس عزا و گریه از سوی خود امامان برای کشتگان کربلا، تشویق به سرودنِ شعر و خواندن مرثیه و مراسمی از این قبیل، هر یک سهمی عمده داشت تا آن حادثۀ الهام بخش برای همیشه زنده بماند و به فراموشی سپرده نشود.

امام صادق علیه السلام به جعفر بن عفّان طایی فرمود: شنیده ام دربارۀ حسین بن علی علیه السلام شعر و مرثیه می گویی و خوب هم می سرایی. گفت: آری.

سپس برخی از اشعارش را در محضر امام صادق علیه السلام خواند. آن حضرت و حاضران به شدّت گریه کردند و اشک هاشان بر صورت ها جاری شد.

امام فرمود: ای جعفر! سوگند به خدا، در این لحظه که مرثیۀ حسین علیه السلام را می خواندی، فرشتگان خدا شاهد و شنوای سخن تو بودند. آنان نیز همچون ما گریستند. خداوند بهشت را بر تو لازم کرد و تو را آمرزید.

ص:289

سپس امام صادق علیه السلام فرمود:

«ما مِنْ احَدٍ قالَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً فَبَکی وَ ابکی بِهِ الاّ اوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَّنَة و غَفَرَ لَهُ»(1)

هیچ کس نیست که برای حسین بن علی علیه السلام شعری بگوید و بگرید و بگریاند، مگر آنکه خداوند بهشت را بر او واجب سازد و او را بیامرزد.

این همه ستایش و ثواب برای گریاندن و گریستن و نوحه خوانی و مرثیه، برای آثار احیاگرانۀ آن نسبت به حادثۀ عاشورا است. به تعبیر امام خمینی قدس سره:

«با این هیاهو، با این گریه، با این نوحه خوانی، با این شعر خوانی، با این نثرخوانی، ما می خواهیم این مکتب را حفظ کنیم، چنانچه تا حالا هم حفظ شده»(2)

در حدیثی آمده که امام باقر علیه السلام به پیروان خویش چنین دستور می داد:

«بر حسین علیه السلام ندبه و گریه کنند، به اهل خانه دستور داده شود که بر حسین بگریند و در خانه ها، مراسم گریه و عزاداری و ناله سر دادن در غم حسین علیه السلام باشد، و اهل خا نه و شیعیان به یکدیگر تعزیت و تسلیت گویند.» (3)

ص:290


1- (1) - وسائل الشیعه، ج 10، ص 464.
2- (2) - صحیفۀ نور، ج 8، ص 71.
3- (3) - وسائل الشیعه، ج 10، ص 468.

این برنامه ها برای جلوگیری از فراموش شدن عاشورا و سبب «احیاء امر» است. چیزی که خود معصومین علیهم السلام تأکید داشتند خط و برنامه و هدف و «امر» ما را زنده نگهدارید. امام خمینی «ره» دربارۀ اینگونه برنامه ها نیز فرموده است:

«این مجالسی که در طول تاریخ بر پا بوده و با دستور ائمّه علیهم السلام این مجالس بوده است... ائمّه این قدر اصرار کردند به اینکه مجمع داشته باشید، گریه بکنید، چه بکنید، برای اینکه این حفظ می کند کیان مذهب ما را...».(1)

در آن شرایط خفقان بار که از سوی امویان و عباسیان نسبت به خطّ اهل بیت علیهم السلام اعمال می شد، این گونه مجالس و نوحه ها و محفل های ذِکر و احیاگری، حسّ عدالتخواهی و انتقام جویی از ستمگران را در جان عزاداران زنده می کرد و عرصه را نیز برای ظالمان تنگ می ساخت، چون هرکدام از اینها فریاد اعتراضی برضدّ ظلم و تلاشی برای احیای یاد ستمدیدگان و شهیدان بود و علاوه بر بُعد عاطفی، بُعد سیاسی هم داشت. امام امّت می فرمود:

«مسأله، مسألۀ گریه نیست، مسأله، مسألۀ تباکی نیست، مسأله، مسألۀ سیاسی است که ائمّه با همان دید الهی که داشتند، می خواستند که این ملّت ها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند، از راه های مختلف اینها را یکپارچه کنند تا آسیب پذیر نباشد.» (2)

ص:291


1- (1) - صحیفۀ نور، ج 10، ص 217.
2- (2) - صحیفۀ نور، ج 13، ص 153.

«گریه کردن بر شهید، نگهداشتن، زنده نگهداشتن نهضت است.»(1)

«این که برای عزاداری، برای مجالس عزا، برای نوحه خوانی، برای اینها این همه ثواب داده شده است، علاوه بر آن امور عبادی اش و روحانی اش، یک مسأله مهمّ سیاسی در کار بوده است. آن روز که این روایات صادر شده است، روزی بوده است که این فرقۀ ناجیه مبتلا بودند به حکومت اموی و بیشتر عباسی و یک جمعیت بسیار کمی، یک اقلیّت کمی در مقابل قدرت های بزرگ. در آن وقت، برای سازمان دادن به فعالیّتِ سیاسی این اقلیّت، یک راهی درست کردند که این راه، خودش سازمان ده است... شیعیان با اقلّیت آن وقت، اجتماع می کردند و شاید بسیاری از آنها هم که نمی دانستند مطلب چه هست، ولی مطلب سازماندهی یک گروه اقلیّت در مقابل آن اکثریّت ها و در طول تاریخ این مجالس عزا که یک سازماندهی سرتاسری کشورها هست، کشورهای اسلامی هست، و در ایران که مهد تشیّع و اسلام و شیعه هست، در مقابل حکومت هایی که پیش می آمدند و بنای این را داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیّت را از بین ببرند، آن چیزی که در مقابل اینها، آنها را می ترساند، این مجالس عزا و این دستجات بود.»(2)

سنّت سوگواری برای امام حسین علیه السلام و شهدای عاشورا هم نگهبان حقیقتِ آن حادثۀ الهام بخش است، هم در سایۀ حفظ و حیات و بقای آن

ص:292


1- (1) - همان، ج 10، ص 31.
2- (2) - صحیفۀ نور، ج 16، ص 217.

خاطره، نگهبانی از دین و ارزش های اسلامی نهفته است.(1)

زیارت کربلا

جلوۀ دیگری از احیاگری نسبت به قیام عاشورا، حضور در کنار تربت آن احیاگران دین و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام در کربلا است. غیر از آثار تربیتی، روحی و سازندگی های معنوی و اخلاقی که در زیارتِ تربت پاکان و مزار اولیای دین نهفته است. زیارت کربلا ویژگی دیگری هم دارد و آن بهره گرفتن از این کانون شور و حماسه برای مبارزه در راه حق و جانفشانی در راه دین و خداست.

علی رغم ممنوعیّت هایی که از سوی خلفای اموی و عباسی نسبت به زیارت کربلا انجام می گرفت، امامان پیوسته به آن تشویق و توصیه می کردند و با بیان فضایل بیشمار برای زائران قبر سیدالشهدا علیه السلام، برنامه داشتند که این کانون معنویّت و شور و حماسه، پیوسته زنده و مطرح بماند و آن را یکی از نشانه های هم خطّی با امامان و وفای به عهد و بیعت شیعه با ائمّه علیهم السلام می دانستند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«مَنْ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحُسَیْن علیه السلام وَ هُوَ یَزْعَمُ انَّهُ لَنا شیٖعَةٌ حَتّی یَمُوتَ فَلَیْسَ هُوَ لَنا بِشیٖعَةٍ»(2)

کسی که به زیارت حسین بن علی علیه السلام نرود تا بمیرد، هر چند خود را

ص:293


1- (1) - دربارۀ سوگواری برای سیدالشهداء، احادیث بسیار است. کتاب «چهل حدیث عزاداری» (نشر معروف) گوشه ای از این احادیث را در بردارد.
2- (2) - وسائل الشیعه، ج 10، ص 336.

شیعۀ ما بپندارد، شیعه و پیرو ما نیست.

در روایت دیگری فرموده است:

«زَیارَةُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیُّ واجِبَةٌ عَلی کُلِّ مَنْ یُقِرُّ لِلْحُسَیْنِ بِالْاِمامَةِ مِنَاللّه عَزَّ وَ جَلَّ»(1)

هرکس که به امامت حسین بن علی علیه السلام از ناحیۀ خداوند متعال معتقد است، زیارت آن حضرت بر او واجب است.

دعوتی که از سوی ائمّه نسبت به این زیارت انجام گرفته و حتّی در شرایط خوف و خطر و ناامنی فضیلت و ثواب بیشتری برای آن بیان شده است، نشانۀ نقش احیاگری زیارت نسبت به حماسۀ عاشورا و ارزش ها و پیام های آن است. امام صادق علیه السلام به «ابن بُکیر» که دربارۀ خوفناک بودن راه و منطقۀ زیارتی سیدالشهدا علیه السلام سخن می گفت، فرمود:

«ای ابن بکیر! آیا دوست نداری خداوند، تو را در راه ما ترسان ببیند؟ آیا نمی دانی که هر کس به خاطر ما در هراس و بیم افتد، خداوند او را در سایۀ عرش خویش قرار می دهد؟»(2)

در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام به محمد بن مسلم دربارۀ همین مسأله فرمود:

«ما کانَ مِنْ هذا اشدَّ فَالثَّوابُ فیٖهِ عَلی قَدْرِ الْخَوْفِ وَ مَنْ خافَ فیٖ اتْیانِهِ آمَنَ اللّهُ رَوْعَتَهُ یَوْمَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمیٖنَ» (3)

ص:294


1- (1) - همان، ص 346.
2- (2) - کامل الزیارات، ص 126، وسائل الشیعه، ج 10، ص 356.
3- (3) - بحارالأنوار، ج 98، ص 11.

هر چه این مسأله، دشوارتر و پرمخاطره تر باشد، پاداش زیارت هم به اندازۀ آن هراس است. هر کس در راه زیارت حسین علیه السلام به خطر و هراس افتد، خداوند او را از ترس و وحشت در روز قیامت، ایمن می سازد.

و در حدیثی فرمود: «ایٖتُوا قَبْرَ الْحُسَیْنِ کُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً»(1)، سالی یک بار به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بروید.

زیارت کربلا ازآنجاکه منشأ حرکت و نهضت و تجمّع هواداران انقلابی اهل بیت علیهم السلام بود، پیوسته محدود و ممنوع بود و زائران، آرامش و آزادی کامل نداشتند. پس از قیام زید بن علی در کوفه و شهادتش در سال 121 هجری منع و مراقبت نسبت به زیارت کربلا بیشتر شد و هشام بن عبدالملک، مأمورانی برای کنترل رفت و آمدها بر آنجا گماشت.(2) در زمان هارون الرشید و متوکّل بارها قبر حسین بن علی علیه السلام را تخریب و زیارت را ممنوع کردند. حتی در زمان هارون، درختِ سدری را که در آن حوالی، نشانۀ قبر حسین علیه السلام بود، قطع کردند، تا مردم جای قبر را گم کنند و دیگر آنجا تجمّع نکنند.(3)

به دستور متوکّل، هفده بار قبر امام حسین علیه السلام را خراب کردند.(4) ولی سختگیری های مدام خلفا هرگز نتوانست رابطۀ مردم را با قبر الهام بخش حسین بن علی علیه السلام قطع کند. مأموران و والیان به متوکّل خبر می دادند که مردم در سرزمین نینوا برای زیارت قبر حسین علیه السلام جمع می شوند و از این

ص:295


1- (1) - همان، ص 13.
2- (2) - تاریخ النیاحة علی الأمام الشهید، ج 1، ص 126.
3- (3) - تاریخ الشیعه، محمدحسین المظفّری، ص 89.
4- (4) - تتمة المنتهی، ص 241.

رهگذر، جمعیّت انبوهی پدید می آید و کانون خطری تشکیل می شود. او هم مأموران خود را گسیل می داشت تا مردم را متفرّق کنند و آثار قبر را ویران سازند و در کمین زائران سیدالشهدا علیه السلام بنشینند.(1)

در دستورهای دینی، سفارش شده که کام نوزادان خویش را با تربت سیدالشهدا علیه السلام و آب فرات بردارید. از جمله امام صادق علیه السلام فرمود:

«حَنِّکُوا اولادَکم بِتُربَةِ الْحُسَیْنِ فانّها امانٌ»(2)

کام فرزندانتان را با تربت حسین بردارید، چرا که آن امان است.

در مورد آب فرات هم اینگونه احادیث آمده است. فضیلت سجده بر تربت سیدالشهدا علیه السلام و ذکر گفتن با مهری که از تربت امام حسین علیه السلام ساخته شده باشد نیز روایات متعدّدی داریم. حتّی امام صادق علیه السلام کیسه ای داشت که در آن تربت امام حسین علیه السلام بود. هنگام نماز بر آن تربت سجده می کرد و می فرمود: سجود بر تربت حسین، حجابهای هفتگانه را کنار می زند.(3)

اینگونه انس و الفت با تربت شهید کربلا، احیاگر آن حماسه هاست. به بیان علاّمۀ امینی:

«آیا بهتر نیست که محلّ سجود، از خاک و تربتی قرار داده شود که در آن، چشمه های خونی جوشیده است که رنگ خدایی داشته است؟ تربتی آمیخته با خون کسی که خداوند، او را پاک قرار داده و محبّت او را اجر رسالت محمد صلی الله علیه و آله شمرده، خاکی که با خون سرور

ص:296


1- (1) - تراث کربلا، ص 34.
2- (2) - وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
3- (3) - بحارالأنوار، ج 82، ص 153 و 334.

جوانان بهشت و ودیعۀ محبوب پیامبر و خدا عجین گشته است.»(1)

نکتۀ دیگری که در زیارت نهفته است، مفاهیم بلند و آموزنده ای است که در متن زیارتنامه ها نهفته است. پیشوایان دین با آموزش این متون به شیعه، یادآور ارزشهای دینی و مفاهیم ارزشی نیز بودند. بررسی محتوایی این زیارتنامه ها روشنگر بسیاری از نکته هاست. علاوه بر آنکه افشاگر ستم آل امیّه نسبت به دودمان رسالت است و علاوه بر آنکه ترسیم روشنی از چهرۀ نورانی و شخصیّت الهام بخش شهدا دارد، الهام بخش درس های اخلاق و معرفت و ایمان نیز می باشد. از سوی دیگر روشنگر موضع و خطّ فکری و عملی زائر است و جناح حقگرای او را نشان می دهد.(2)

در یک مرور گذرا به متون زیارت، با این واژه ها و مفاهیم رو به رو می شویم: محبّت، مودّت، موالات، اطاعت، صلوات، سلام، لعن، عهد، شفاعت، توسّل، وفا، جهاد، دعوت، نصرت، تسلیم، تصدیق، صبر، تولّیٖ، تبرّیٖ، مواسات، زیارت، نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر، تبلیغ، وراثت، مساعدت، معاونت، سعادت، رضا، خونخواهی، جنگ و صلح، تقرّب به خدا، برائت از دشمنان، ولایت، فوز، نصیحت، فدا شدن و... ده ها عنوان دیگر.

شوق زیارت، پیوسته عامل برانگیزندۀ شیعه در ابراز محبت و ولایت خویش نسبت به امامان معصوم علیهم السلام و شهدای کربلا بوده است. این

ص:297


1- (1) - سیرتنا و سنّتنا، ص 166.
2- (2) - بحث مبسوط از این موضوع و تحلیل محتوایی زیارتنامه ها را در کتاب «کربلا، کعبۀ دلها» از مؤلف مطالعه کنید.

فرهنگ در طول قرن ها همچنان در خانواده های موالی اهل بیت علیهم السلام، به عنوان گوهری نفیس، نسل به نسل حفظ شده است.

به دلیل همین آثار و برکات نهفته در پیوند با تربت شهید و کربلای حسین علیه السلام، امامان تشویق به زیارت کرده اند تا آن حماسه های خونین، ماندگار و تأثیرگذار بماند. باز هم نوعی احیاگری نسبت به فرهنگ و پیام عاشورا.(1)

نقش اینگونه پیوندها و گرایش ها به تربت حسینی و تعظیم شعائر و مراسم عزاداری و نوحه و گریه بر سالار شهیدان، در تاریخ انقلاب اسلامی و سال های دفاع مقدّس نیز مشهود بود و از عناصر مهمّ روحیّه بخشی و الگو بودن برای رزمندگان، همان فرهنگ شهادت و زیارت بود و آرزوی بسیجیان رزمنده آن بود که: «یا زیارت یا شهادت».

پیام عاشورا و دستورالعمل های ائمّه علیهم السلام نسبت به احیای آن حماسه و یاد کرد مداوم از آن خون های مطهّر، آن است که پیوسته باید الهام بخشی خون شهید و مزار شهید و نام و یاد شهید، مورد بهره گیری قرار گیرد و برای تداوم فرهنگ شهادت و حفظ و ماندگاری میراث آنان، بزرگداشت و یادبود و مجالس و تکریم و خاطره گویی و به کارگیری قلم و هنر و شعر و ادبیّات، هرگز فراموش نشود.

ص:298


1- (1) - در این زمینه ها، ر. ک: «کربلا کعبۀ دلها»، نشر مشعر، به قلم نویسنده.

پیام به بانوان

اشاره

پیام به بانوان (تبیین)

حضور سیاسی زنان در جامعه

مشارکت در جهاد

پای بندی به حجاب و عفاف

شهید پروری

ص:299

پیام به بانوان (تبیین)

اشاره

عاشورا را نمی توان در قلمرو قشر خاصّی محدود کرد. تأثیر و درس های آن برای همگان است. از این رو پیام هایی هم که در این کتاب مطرح شده است، عامّ است و به یک صورت برای زنان و مردان و پیران و جوانان مطرح می شود.

ولی... از آنجا که نیمی از افراد جامعه را بانوان و دختران تشکیل می دهند، و از آنجا که در نهضت عاشورا سهمی عمده و قابل ملاحظه بر دوش بانوان کاروان حسینی استوار بود و «عاشورا»، ماندگاری خود را تا حدّ زیادی مرهون فداکاری ها و قهرمانی های خانوادۀ امام حسین علیه السلام، به خصوص زینب کبری علیها السلام است، در بخشی جداگانه به پیام های عاشورا خطاب به زنان مسلمان پرداخته شده است، تا هم رسالت اجتماعی سیاسی این قشر را نشان دهد و خنثی کنندۀ تبلیغات سوئی باشد که دیدگاه اسلام را محروم کردن زنان از مشارکت در کارهای اجتماعی و حضور در صحنه معرفی می کند، هم نقش زنان را در پشتیبانی از مبارزات مردان و جوانان نشان دهد، هم آمیختن عفاف و پاکدامنی را به تلاش و مجاهدات اجتماعی قابل اجرا بنمایاند، هم به مسؤولیّت شهیدپروری و تربیت نسلی با ایمان، شجاع و مدافع حق، توسّط بانوان اشاره کند و هم به

ص:300

تبلیغ و تبیین مرام و اهداف شهیدان بپردازد و نقش ذکر و یاد و روشنگری و پاسداری از خط فکری و عملی شهیدان را یادآور شود.

مجموعۀ محورهای مهمّ، ذیل نگرش مستقلّی به حضور زنان در نهضت عاشورا را می طلبد:

- مشارکت زنان در جهاد

- آموزش و الهام صبر و مقاومت

- پیام رسانی پس از یک حماسه و انقلاب و جهاد

- روحیه بخشی به رزمندگان و بازماندگان شهدا

- مدیریّت خانواده های شهدا و بازماندگان نهضت در شرایط دشوار

- حفظ ارزش ها و پای بندی به اصول، حتّی در شرایط اسارت

نکات فوق، می تواند موضوع بحثهایی مبسوط و گسترده در جریان شناسی عاشورا باشد تا نقش زنان را در آن حماسه نشان دهد.

از نگاه دیگر، شناخت آماری از وضعیّت زنان در قیام عاشورا، ایفای آن نقش را روشن تر بیان می کند. در این راستا توجّه به آگاهیهای زیر، در خور تأمّل است:

زنان حاضر در عاشورا، برخی از اولاد علی علیه السلام بودند و برخی جز آنان، چه از بنی هاشم یا دیگران. از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام می توان از زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیّه، رقیّه و امّ هانی نام برد. سکینه و فاطمه نیز دختران سیدالشهدا علیه السلام بودند که در نهضت مشارکت داشتند. رباب، عاتکه، مادرِ محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضّۀ نوبیّه، کنیز خاصّ ِامام

ص:301

حسین علیه السلام، مادر وهب بن عبداللّه و... ازجمله زنان حاضر درکربلا بودند.(1)

پنج نفر از خیام امام حسین به طرف دشمن بیرون آمدند. آنان عبارت بودند از: کنیرِ مسلم بن عوسجه، امّ وهب زن عبدالله کلبی، مادر عبدالله کلبی، مادر عمرو بن جناده، زینب کبری علیها السلام که نقش چشمگیرتر از دیگران داشت.

امّ وهب، زنی بود که در عاشورا شهید شد، آن هم بر بالین شوهر شهیدش.

در عاشورا دو زن از فرط خشم و عصبانیّت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند: یکی همسر عبداللّه بن عمیر، دیگری مادر عمرو بن جناده که یادشان خواهد آمد.

همسر زهیر بن قین (دلهم) در راه کربلا همراه شوهرش به امام حسین علیه السلام پیوستند.

به نقلی رباب همسر امام حسین علیه السلام، نیز مادر سکینه و عبداللّه رضیع هم در کربلا حضور داشتند.

سخنرانی های زینب و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و شام، از فصل های درخشان این حماسه است. و... نقش ها و کارهای دیگری که زنان و دختران این کاروان نور، در طول این مسافرت تا رسیدن دوباره به مدینۀ پیامبر داشتند.

سزاوار است که زنان با الهام گیری از نوع عمل و رفتار زنان عاشورایی، حضوری متعهّدانه و متدیّنانه در صحنه های مبارزات سیاسی و فعّالیّت

ص:302


1- (1) - زندگانی سیدالشهدا، عمادزاده، ج 2، ص 124.

های اجتماعی داشته باشند.

حضور سیاسی زنان در جامعه

تکلیف اجتماعی یک مسلمان، مخصوص مردان نیست. زنان نیز بنا به تعهّد دینی و مسلمانی خویش، موظّفند نسبت به جریان حق و باطل در جامعه و مسألۀ ولایت و رهبری موضع داشته باشند، از رهبری حق دفاع کنند و از حکومت باطل و فسادهای مسؤولان نالایق انتقاد کنند و آنجا که پای حمایت از دین در میان است، در صحنه حضور داشته باشند.

در تداوم خطّی که حضرت زهرا علیها السلام در حمایت از امام معصوم علیه السلام و افشاگری علیه رویّه های ناسالم حکّام داشت، حضرت زینب علیها السلام نیز در نهضت کربلا دوشادوش حسین بن علی علیه السلام مشارکت داشت. برای ایفای این نقش، در معیّت امام خویش از مدینه تا مکّه و از آنجا تا کربلا آمد و در صحنه های مختلف، حضوری فعّال و تأثیرگذار داشت.

عمده ترین محورهایی که می توان از «حضور زن در نهضت عاشورا» برداشت کرد، اینهاست:

1 - صبر و پایداری و مقاومت در برابر سختی ها و مصیبت ها، چه در طول نهضت و چه پس از حادثۀ عاشورا؛

2 - شهامت و دلیری در افشای حقایق و گفتن سخن حق در برابر سلطۀ جائر که در اسلام از بزرگ ترین جهادها محسوب می شود؛

3 - پیام رسانی و تبیین و روشنگری در طول سفر، حتّی پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، که توسّط حضرت زینب، ام کلثوم و دیگر بانوان اهل بیت انجام می گرفت.

4 - کارهای پرستاری، پشتیبانی، امدادگری در روز عاشورا و

ص:303

صحنه های پس از آن؛

5 - روحیّه بخشی و تشجیع نسبت به رزم آوران یا ترغیب مادران یا همسرانِ شهدا نسبت به دفاع از امام و فداکاری در راه حق، در عمل زنان اهل بیت و همسر زهیر، همسر مسلم بن عوسجه، امّ وهب، همسر خولی و... نمونه هایی از این قبیل؛

6 - مدیریّت در شرایط بحران، که عمدتاً نقش حضرت زینب علیها السلام بود، به عنوان قافله سالار اسیران و سرپرست کودکان و حفظ و مدیریّت آن مجموعۀ داغدار، در شرایط سخت دوران اسارت و در مقابل نیروهای دشمن و کوچ دشوار شهر به شهر تا رسیدن به شام و سپس به مدینه.

7 - تغییر ماهیّت اسارت و تبدیل آن به آزادسازی انسان ها و بیدارگری اذهان جامعه. زینب و ام کلثوم و فاطمه دختر امام حسین علیه السلام، اسیرانِ آزادی بخش بودند و ذهنیّت مردم را نیز از اسیرانِ جنگی متحوّل ساختند.

8 - عمق بخشیدن به بُعد تراژدیک حادثه، که حاصل نفس حضور زنان و دخترکان در یک ماجرا است و تأثیرگذاری عاطفی صحنه های پس از عاشورا و بسیج عواطف به نفع جبهۀ حق. گریستن و سوگواری های اهل بیت علیهم السلام، و گریاندن مردم کوفه و شام با سخنرانی هایشان، از عوامل این عمق بخشی به بُعد عاطفی حماسۀ عاشورا بود.

9 - مراعات حدود الهی و عفاف و متانت یک زن مسلمان و متعهّد، حتّی در شرایط اسارت و زیر سلطۀ سربازان دشمن.

مشارکت در جهاد

بررسی همۀ موارد و شواهد این «حضور»، به طول می انجامد. بعنوان

ص:304

نمونه به چند صحنه اشاره می شود، تا روشنگر این بُعد باشد، آن هم از بانوانِ غیر اهل بیت عصمت.

«طوعه»

وقتی حضرت مسلم به نمایندگی از سوی امام حسین علیه السلام به کوفه اعزام شد و هزاران نفر با او بیعت کردند، با آمدن ابن زیاد به کوفه و دگرگون شدن اوضاع، مردم نیز دور مسلم بن عقیل را خالی کردند و او تنها و غریب و سرگردان در شهر کوفه می گشت و پناه و مأمنی نداشت.

طوعه زنی فداکار بود که وقتی مسلم را شناخت، با آنکه شهر پرآشوب بود، او را به خانۀ خویش راه داد و پذیرایی کرد و با این عمل مخاطره آمیز و شجاعانه، وفاداری خویش را به امام حسین علیه السلام و نمایندۀ او نشان داد. (1)

درها همه بسته بود، در قحطی مرد

و در یک مرحله، خانۀ آن زن، میدان رزم مسلم با مهاجمانِ کوفی شد و سرانجام از خانۀ طوعه بیرون آمد و در میدانگاه با آن سپاه مهاجم جنگید. (2)

ص:305


1- (1) - الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 541.
2- (3) - ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 58.

«همسر زهیر»

وقتی سیدالشهدا علیه السلام در راه کربلا به زهیر بن قین برخورد و قاصدی به طرف خیمۀ او فرستاد، ابتدا زهیر نمی خواست اجابت کند و بی میلی نشان داد. ولی همسرش او را تشویق کرد که نزد امام رود و ببیند که پسر پیامبر چه می گوید و با او چه کار دارد؟ همین رفتن بود که زهیر را حسینی ساخت و به امام پیوست.(1) همسرش نیز همراه او آمد و همراه و همسفر زینب و اهل بیت امام شد. اگر تشویق و تحریک همسر زهیر «دلهم بنتِ عمرو» نبود، شاید زهیر توفیق پیوستن به جناح حق و نیل به فوز شهادت در عاشورا را نمی یافت!

«امّ وهب»

امّ وهب، همسر عبدالله بن عمیر کلبی بود و در کوفه می زیست. وقتی شوهرش تصمیم گرفت برای یاری سیدالشهدا علیه السلام شبانه از کوفه به کربلا برود، اصرار کرد تا او را نیز همراه خویش ببرد. آنان شبانه به یاران امام پیوستند. روز عاشورا وقتی شوهرش به میدان رفت، او نیز چوبی به دست گرفت و عازم میدان شد، امّا سیدالشهدا علیه السلام جلوی او را گرفت و فرمود: بر زنان جهاد نیست. پس از آنکه شوهرش به شهادت رسید، خود را به معرکه رساند و به پاک کردن خون از چهرۀ او پرداخت. شمر غلام خود را فرستاد. آن غلام، با گرزی که بر سر آن بانوی رشید کوبید، او را

ص:306


1- (1) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 208.

هم شهید کرد.(1)

فرزند امّ وهب نیز در عاشورا به شهادت رسید. مادرش روز عاشورا از مشوّقان او بود تا به جانبازی و فداکاری بپردازد. وقتی وهب (پسر او) پس از مقداری جنگیدن، نزد مادر برگشت و گفت: آیا راضی شدی؟ مادرش گفت: وقتی راضی می شوم که در رکاب حسین علیه السلام به شهادت برسی.

دوباره رفت و جنگید تا شهید شد. امّ وهب، اوّلین زنی بود که از سپاه حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید(2) و تنها زن شهید در کربلا بود.

«مادر عمرو بن جناده»

کم سن و سال ترین شهید کربلا از یاران امام، عمرو بن جنادۀ یازده ساله بود. پدرش در حملۀ اوّل شهید شد. خودش خدمت امام حسین علیه السلام آمد و اجازۀ میدان طلبید. امام اجازه نمی داد و او اصرار می کرد. امام مراعات حال مادرش را می کرد. ولی او گفت: «اِنَّ امّی امَرَتْنیٖ»،(3) مادرم دستور داده است که به میدان بروم و لباس رزم بر من پوشانده است.

علاوه بر اینکه مادرش (بحریّة بنت مسعود خزرجی) مشوّق او برای جهاد و شهادت بود، پس از شهادت نیز با روحیه ای بزرگ با این مسأله برخورد کرد. سپاه دشمن سر او را به طرف سپاه امام حسین علیه السلام افکندند.

ص:307


1- (1) - اعیان الشیعه، ج 3، ص 482، انصارالحسین، ص 61.
2- (2) - بحارالأنوار، ج 45، ص 17.
3- (3) - انصارالحسین، ص 86.

مادرش آن سر مطهّر را برداشت و خطاب به آن می گفت: چه نیکو جهاد کردی پسرم! ای شادی قلبم، ای نور چشمم! سپس سر را پرتاب کرد و با آن کسی را کشت، آنگاه چوبۀ خیمه را برداشت و حمله کرد که به وسیلۀ آن بجنگد. امام حسین علیه السلام مانع شد و او را به خیمۀ زنان برگرداند.(1)

«همسر مسلم بن عوسجه»

«امّ خلف»، همسر مسلم بن عوسجه از زنان برجستۀ شیعه بود که در کربلا حضور داشت و از یاران سیّدالشهدا علیه السلام بود. وقتی همسرش مسلم شهید شد، پسرش «خَلَف» آمادۀ نبرد شد. امام از او خواست که به مراقبت از مادرش بپردازد، امّا مادرش او را به جهاد در راه یاری امام تشویق کرد و گفت: جز با یاری پسر پیغمبر، از تو راضی نخواهم شد.

خلف به میدان شتافت و پس از جنگی نمایان به شهادت رسید. وقتی سر او را به طرف مادرش پرتاب کردند، شجاعانه سر را برداشت و بوسید و گریست.(2)

او نیز، هم در تشویق فرزند به مبارزه در راه یاری دین و هم برخورد مناسب و شایسته با شهادت جوانش، الهام بخش مادران شهید است که از تقدیم فرزندان خود برای یاری اسلام، مضایقه ای ندارند.

پای بندی به حجاب و عفاف

از جلوه های بارز حضور زنان در حماسۀ عاشورا، تعهّد و پای بندی آنان به حرمت ها و احکام الله و مراعات مسائل حجاب و عفاف است.

ص:308


1- (1) - تنقیح المقال، مامقانی، ج 2، ص 327.
2- (2) - ریاحین الشریعه، ج 3، ص 305.

حضوری این چنین، نشان می دهد که مشارکت زن در عرصه های مبارزات و دفاع از حق، منافاتی با فعّالیّت های بیرون از خانه ندارد، به شرط آنکه حریم عفاف و حدود الهی رعایت شود و متانت لازم مراعات گردد.

اهل بیت امام حسین علیه السلام در سفر کربلا، منادی این متانت و عفاف بودند، هرچند سپاه کوفه به حریم آنان بی حرمتی کردند و در دوران اسارت، آنان را در مضیقۀ وسایلِ پوشش قرار دادند، ولی همین که آن آزادزنان از معترضان سرسخت به این بی حرمتی بودند دلیل دیگری بر اهمیّت و قداست حفظ حجاب و عفاف، حتّی در بدترین شرایط اجتماعی و مضیقه های تحمیلی است. به چند نمونه اشاره می شود:

«ام کلثوم» دختر امیرالمؤمنین علیه السلام که زنی با فصاحت و بلیغ و سخنور بود و در مدّت اسارت پیوسته با سخنانش ستم حکّام را افشا می کرد، وقتی کاروان اسرا را به کوفه وارد کردند، در جمع انبوه حاضران به سخن پرداخت و آنان را به خاطر سستی و کوتاهی در یاری کردن امام حسین علیه السلام نکوهش کرد. در بدو ورود به کوفه، مردم به تماشای آنان گرد آمده بودند.

ام کلثوم بر سر آنان فریاد کشید:

«یا اهْلَ الْکُوفَه! اما تَسْتَحْیُونَ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِه انْ تَنْظُرُوا الی حَرمِ النَّبِیَ؟»(1)

ای مردم کوفه! آیا از خدا و رسول شرم نمی کنید از این که به حرم و دودمان پیامبر نگاه می کنید؟

ص:309


1- (1) - مقتل الحسین، مقرّم، ص 400.

پس از آنکه اوضاع کوفه در پی سخنرانی های حضرت زینب و امّ کلثوم، بحرانی شد و بیم خطر می رفت، ابن زیاد دستور داد آنان را در یکی از خانه های همسایۀ مسجد حبس کنند و مأمورانی را هم برآنان گماشت. مردم هم که آشفته حال و پریشان جمع شده بودند و عدّه ای می گریستند، حضرت زینب علیها السلام با صدای بلند فریاد زد: جز کنیز یا امّ ولد، کسی بر ما وارد نشود، آنان نیز همچون ما اسیر شده اند (1)(و رنج اسارت را می شناسند). این کار، هم برای رعایت حریم عصمت و دوری چشم نامحرمان از ذریّۀ پیامبر و دختران امام حسین علیه السلام بود، هم جلب عواطف آنان که با سختی های اسیران آشناتر بودند و نسبت به بازماندگان شهدا، خوشرفتاری می کردند.

در سخنرانی های حضرت زینب، ام کلثوم و فاطمۀ بنت الحسین، عمدتاً هتک حرمتِ اهل بیت علیهم السلام مطرح شده و به نحوۀ رفتار والی و مأموران با حرم و حریم پیامبر صلی الله علیه و آله، انتقاد شده است.

هنگام ورود اهل بیت علیهم السلام به شام نیز، امّ کلثوم، شمر را طلبید و از او خواست که آنان را از دروازه ای وارد کنند که اجتماع کمتری باشد و سرهای مطهّر شهدا را دورتر نگهدارند تا مردم به تماشای آنها پرداخته، کمتر به چهرۀ اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه کنند. شمر، به لحاظ بی دینی و خباثت ذاتی دقیقاً برعکس خواستۀ او عمل کرد و اسیران را از دروازۀ ساعات وارد دمشق کرد.(2)

چنین نکته ای از زبان حضرت سکینه نیز نقل شده است. سهل بن

ص:310


1- (1) - همان، ص 424.
2- (2) - اعیان الشیعه، ج 3، ص 485.

سعد وقتی اسیران را شناخت که از دودمان پیامبرند، جلو رفت و از یکی از آنان پرسید: تو کیستی؟ گفت: سکینه، دختر امام حسین علیه السلام. پرسید: آیا کاری و حاجتی داری، من سهل، صحابی جدّت رسول خدایم. سکینه فرمود: به نیزه داری که این سر را می برد، بگو جلوتر از ما حرکت کند تا مردم به نگاه کردن آن مشغول شوند و به حرم رسول اللّه صلی الله علیه و آله چشم ندوزند. سهل بسرعت رفت و چهارصد درهم به نیزه دار داد، او هم سر مطهّر را از زنان دوربُرد.(1)

نمونۀ بارزتر اعتراض به این هتک حرمت و دفاع از حجاب، در سخنان حضرت زینب علیها السلام بود. آن حضرت در خطابۀ پرشور و افشاگرانه ای که در کاخ یزید ایراد کرد، فرمود:

... ای یزید! آیا پنداشتی همین که ما را همچون اسیران به این شهر و آن شهر کشاندی، برای ما خواری است و برای تو کرامت است؟...

ای زادۀ آزادشدگانِ فتحِ مکّه! آیا این از عدالت است که همسران و کنیزانِ خودت را در پشت پرده ها قرار داده ای، ولی دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله را به عنوان اسیر، روانه کرده ای، پرده های حرمت آنان را دریده، چهره هایشان را آشکار ساخته و زیر سلطۀ دشمنان از شهری به شهری می گردانی، آن گونه که مردم شهرها و آبادی ها و قلعه ها و بیابان ها به آنان می نگرند و دور و نزدیک، چهرۀ آنان را تماشا می کنند؟...(2)

اینگونه انتقادها از هتک حرمت حکومت یزید نسبت به حریم عفاف

ص:311


1- (1) - حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 370.
2- (2) - حیاة الامام الحسین ابن علی، ج 3، ص 378 «اَمِنَ العدلِ یابن الطّلقاءِ تخدیرُکَ حَرائِرِک وَ امائکَ وَسُوقُک بَناتِ رَسُولِ اللّه سَبایا قد هَتکْتَ سُتورَهَنَّ وَ ابْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الأعْداءُ مِن بَلَدٍ الی بَلَدٍ وَ یَسْتَشرِفْهُنَّ اهْلُ المناهِلِ وَالمعاقِلِ وَ یَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ القریبُ والبعیدُ».

و حجاب، نوعی حمایت از ارزش های دینی و شؤون مقدّسات و حریم حرمتهای الهی است که از زبان اسرای اهل بیت شنیده می شد.

زنان پاکدامن و شجاع ایران اسلامی، در تبعیّت از این اسوه ها، هم در صحنۀ مبارزات و راهپیمایی ها و تظاهرات ضدّ طاغوت حضور فعال داشتند، هم حضور سیاسی و اجتماعی خود را همراه با حفظ متانت و حجاب داشتند؛ درسی که از عاشورا آموخته بودند و پیامی که عاشورا به زنان جهان، برای همیشه و همه جا دارد.

شهید پروری

از نمونه هایی که نقل شد، همچون مادر وهب، مادر عمرو بن جناده، امّ خلف و... بر می آید که زن مسلمان نمونه، نه تنها از شهادت جوان خویش در راه عقیده و دین خدا روی برنمی تابد، بلکه مشوّقی برای اینگونه مجاهدات و جانفشانی هاست و پسر را به جنگیدن و شهادت در راه امام حق، ترغیب می کند.

تربیت نسلی شهادت طلب و جان نثار، پیام عاشورا به همۀ مادران است. در مورد حضرت زینب نیز که دو پسرش عون و محمّد در کربلا به شهادت رسیدند، جلوۀ دیگری از شهیدپروری مادران متعهّد را می بینیم.

حضرت زینب، هم دختر شهید بود، هم خواهر شهید، هم مادر شهید، هم عمّۀ شهید. صبر و مقاومت او در برابر این شهادت ها بود که او را «قهرمان صبر» ساخت.

در انقلاب اسلامی و دفاع مقدّس، مادران و خواهران شهدا، همچنین همسرانِ جوانِ شهیدان جبهه، برترین الگوهای ایمان و صبوری و افتخار

ص:312

به شهادت را از عاشورای حسینی و اهل بیت علیهم السلام آن حضرت گرفتند. امام امّت دربارۀ بانوان رشید و دلاور ایران اسلامی فرموده است:

«زنان در عصر ما ثابت کردند که در مجاهده، همدوش مردان بلکه مقدّم بر آنانند.»

«شما خواهران عزیز و شجاع، دوشادوش مردان پیروزی را برای اسلام بیمه کردید.»

«بانوان عزیز ما اسباب این شدند که مردان هم جرأت و شجاعت پیدا کنند.»

«من هر وقت بانوان محترم را می بینم که با عزم و ارادۀ قاطع، در راه هدف حاضر به همه طور زحمت، بلکه شهادت هستند، مطمئن می شوم که این راه به پیروزی منتهی می شود.»(1)

مروری به اظهارات مادران شهدا که دربارۀ قربانیان خودشان به آستان اسلام و انقلاب داشته و دارند، نشان دهندۀ عمقِ تأثیرپذیری آنان از حرکت های الگویی زنان حاضر در نهضت کربلا است.

میراث داری، نگهبانی از خط و خون شهدا - حتّی با حجاب خویش - تبیین اهداف و آرمان های شهیدان، صبر بر شهادت و بلا در راه خدا، همه و همه درس هایی است که بانوان ما از کربلا آموخته اند.

پیام عاشورا به بانوان، دعوت آنان به شناخت و انجام رسالتِ سیاسی خویش است، و پشتیبانی از مبارزۀ شهیدان، تلاش اجتماعی همراه با عفاف و پاکدامنی، شهید پروری و تربیت نسلی شهادت طلب، تبلیغ و

ص:313


1- (1) - جملات فوق از کتاب «کلمات قصار»، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 207 و 208 است.

تبیین مرام و اهداف شهیدان، صبر بر شهادت عزیزان.

همچنان که تاکنون چنین بوده است، تا آخر نیز همین درس ها و پیام ها جاودانه خواهد ماند.

ان شاء الله

ص:314

ص:315

ص:316

قرآن کریم

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمۀ فیض الاسلام، تهران.

احقاق الحق، قاضی نورالله تستری، الأسلامیه، تهران.

ارشاد، شیخ مفید، چاپ کنگرۀ هزارۀ شیخ مفید، قم، 1413 ق.

اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الأسلامیه، 1388 ق.

اعیان الشیعه، سید محسن الأمین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1404 ق.

التهذیب الاحکام، شیخ طوسی، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.

امالی، شیخ طوسی، مؤسسة البعثه، قم، 1414 ق.

الأخبار الطوال، دینوری، منشورات الرضی، قم.

بحارالانوار، علامه مجلسی، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

تاریخ الشیعه، محمدحسین المظفّری، مکتبة بصیرتی، قم.

تاریخ النیاحة علی الامام الشهید، سید صالح شهرستانی.

تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، قاهره، 1358 ق.

تحریرالوسیلة، امام خمینی (ره) دارالعلم، قم (چاپ دوّم).

ص:317

تحف العقول، ابن شعبۀ حرّانی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1404 ق.

تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی، مؤسسة اهل البیت، بیروت، 1401 ق.

تراث کربلا، سلمان هادی طعمه، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1403 ق.

تتمة المنتهی، محدث قمی، کتابفروشی مرکزی، 1333 ش.

تنقیح المقال، مامقانی، مطبعۀ مرتضویّه، نجف، 1352 ق.

حیاة الامام زین العابدین، باقر شریف القرشی، دارالکتاب الاسلامی، قم، 1409 ق.

حیاة الامام الحسین بن علی، باقر شریف شریف القرشی، دارالکتب العلمیه، قم، 1397 ق.

الخصائص الحسینیّه، شیخ جعفر شوشتری، مطبعة الحیدریّه، نجف 1375 ق.

ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاّتی، دارالکتب الأسلامیّه، تهران.

سفینة البحار، محدث قمی، فراهانی، تهران.

سیرتنا و سنّتنا، علامۀ عبدالحسین امینی، مطبعة الآداب، نجف 1384 ق.

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار احیاء الکتب العربیّه، 1378 ق.

صحیفۀ نور، امام خمینی (ره)، وزارت ارشاد، تهران، 1361 ش.

علل الشرایع، صدوق، مکتبة الداوری، قم.

عنصر شجاعت، خلیل کمره ای، کتابفروشی اسلامیه، تهران 1381 ق.

الغدیر، علاّمه امینی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1387 ق.

غررالحکم (چاپ دانشگاه)، عبدالواحد آمدی، تهران، 1366 ش.

فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، نشر معروف، قم، 1374 ش.

الکامل، ابن اثیر، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.

کشف الغمّه، علی بن عیسی اربلی، دارالکتاب الاسلامی، بیروت، 1401 ق.

ص:318

کلمات قصار، (امام خمینی)، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران.

لغت نامه، دهخدا، مؤسسۀ دهخدا، 1373 ش.

لهوف، سید بن طاووس، مکتبة الحیدریه، نجف، 1385 ق.

مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1408 ق.

معالی السبطین، محمدمهدی مازندرانی، منشورات الرّضی، قم، 1363 ش.

معانی الأخبار، شیخ صدوق، انتشارات اسلامی، قم، 1361 ش.

مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.

مقتل الحسین، عبدالرزاق المقرّم، مکتبة بصیرتی، قم، 1394 ق.

مقتل الحسین، خوارزمی، مکتبة مفید، قم.

من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، انتشارات اسلامی، قم، 1404 ق.

مناقب، ابن شهر آشوب، علاّمه، قم.

موسوعة کلمات الامام الحسین، دارالمعروف، قم، 1374 ش.

میزان الحکمه، محمدی ری شهری، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362 ش.

نفس المهموم، محدّث قمی، مکتبة بصیرتی، قم، 1405 ق.

وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

وقعة الطف، ابو مخنف لوط بن یحیی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1367 ش.

ینابیع المودّة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، مکتبة الحیدریّه، نجف 1384 ق.

ص:319

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109