قيام عاشورا و انقلاب اسلامي

مشخصات كتاب

نوع: كتاب
عنوان و شرح مسئوليت: قيام عاشورا و انقلاب اسلامي [منبع الكترونيكي] / گروه نويسندگان
ناشر: موسسه فرهنگي تبيان
توصيف ظاهري: 1 متن الكترونيكي: بايگاني HTML؛ داده هاي الكترونيكي (66 بايگاني: 424.9KB)
يادداشت: كتابنامه: ص.66
موضوع: انقلاب اسلامي ايران
قيام عاشورا
سيره نبوي
عبرت آموزي
حكومت امام مهدي ( ع )

مقدمه

از آن جـايـي كـه شـريـعت مقدس اسلام همواره از سوي شب پرستان بي فرهنگ در معرض بـسـياري از آفت ها و آسيب ها قرار داشته و دارد، مشيّت الهي بر اين شد كه براي در امان مـانـدن آن از ضـربـه و دسـتـبرد حراميان، قرآن به عنوان معجره اي جاويد و جهاني، به گـونـه اي زيـبـا، عميق، هماهنگ و بديع باشد كه اگر جن و انس هم پشت در پشت بخواهند نمونه آن را ابداع كنند، عاجز شوند و هرگز كسي را توان مقابله با آن نباشد.ديـگـر ايـن كـه احكام و معارف اسلام، حق، متقن و مستحكم باشد تا بتواند همواره استوار و پايدار بماند.سـوم آن كه اين دين با فطرت بشر هماهنگ و سازگار باشد تا انسان هاي پاك و خردمند بـه آن بـگـرونـد و در هـر زمـان و زمـيـنـي احـكـام آن را گردن نهند، با آن زندگي كنند و بميرند و با جان و مال و هستي و دار و ندار خود از آن دفاع كنند.ايـن خواست الهي تحقق يافت و در گذر زمان، انسان هايي وارسته، خردمند و حق مدار، بر مـحور اين دين جاويد الهي زيستند و با جان و مال و هستي خود از آن حمايت كردند و هر روز بر عزّت، شوكت و اقتدار آن افزودند.«شـجـره طـيبه» اسلام از آن زمان كه به دست باغبان بوستان انسانيت در سرزمين جان و فـطـرت انـسان ها غرس شد و با خون شهيدان بدر و احد و صفين و كربلا آبياري گشت، در گذر زمان با شادابي و طراوت و پايداري و مقاومت در برابر تند بادها ايستاد و به سايه افكني و ثمر دهي خود بر سر و جان حق جويان و خداپرستان ادامه داد تا آن كه در بـهـمـن 1357 بـه گـونـه اي بـديـع و بـي سـابقه در عصر غيبت در ايران اسلامي به شكوفه نشست.... و بـديـن تـرتـيـب انـقـلاب اسلامي ايران، ثمره خون مجاهدان اسلام و شهداي كربلا و بـلاجـويـان عـاشـقـي اسـت كـه بـه درازاي چـهـارده قـرن، هـرگـونـه سـخـتـي و بـلا و سـياهچال و دار و نيزه و شمشير را به جان خريدند تا اسلام بماند و جهانيان از آبشخور زلال وحي سيراب گردند و شرافت حفظ و حراست و احياي اين دين حيات بخش اينك نصيب ما شده كه اميدواريم با استعانت از خداي مستعان و استمداد از ارواح مقدّس شهيدان راه فضيلت بـتـوانـيـم اين امانت گرانسنگ را به دست صاحب اصلي آن، حضرت حجة بن الحسن المهدي ارواحنا فداه بسپاريم.آنچه پيش روي خواننده گرامي است، به اين اميد نگارش يافته كه بسيجيان عاشورايي ـ كـه حـلقـه واسـطـه مـيـان عـاشـورا و ظـهور را تشكيل داده اند ـ با تحكيم و تداوم فرهنگ عاشورا و تقويت و احياي فرهنگ انتظار، به و ظيفه خويش آشناتر شوند و با گام هايي اسـتـوارتـر در صراط مستقيم عاشورا به پيش روند تا به اميد حق در ركاب قافله سالار نـهـايـي، بـر كفر و نفاق و فساد و تباهي بشورند و حكومت نهايي پاكان و صالحان را برقرار سازند.معاونت متون آموزشي و كمك آموزشيگروه علوم اسلامي

كليات

اشاره

بـا تـوجه به اين كه حادثه عاشورا ريشه در حوادث پيشين و تحوّلات اجتماعي مسلمانان از زمـان رحـلت پيامبر اكرم (ص) تا سال 60 هجري دارد، در اين درس به تبيين چند نكته به عنوان مقدمه براي درس هاي آينده مي پردازيم:

ترسيم جامعه نبوي

پـيـامـبـر اكـرم (ص) به رسالت مبعوث شد و مجموعه اي از احكام را جهت هدايت بشر آورد. بـعـضـي از ايـن احـكام، فردي و براي اين است كه انسان، خودش را اصلاح كند؛ بعضي نـيـز اجـتـمـاعـي اسـت و مي خواهد دنياي بشر را آباد و اداره كند و اجتماعات بشر را به پا دارد.نـمـاز، روزه، زكـات، انـفـاقـات، حـج، احـكـام خـانـواده و ارتـبـاطات شخصي، جهاد في سـبـيـل اللّه، تـشـكـيـل حـكـومـت، اقـتـصـاد اسـلامـي، روابـط حـاكم و مردم و وظايف مردم در مـقـابـل حـكـومت، نمونه هايي از مجموعه احكامي است كه به آن، نظام اسلامي مي گويند. پيامبر اكرم (ص) همه اين مجموعه را بر بشريت عرضه كرد و همه آنچه را كه مي تواند انسان و جامعه انساني را به سعادت برساند تبيين نمود. چنان كه در روايتي فرمود:اِنَّهُ وَاللّهِ مـا مـِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النّارِ اِلاّ وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ وَ ما مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ اِلاّ وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ اَمَرْتُكُمْ بِهِ [1] .به خدا هيچ عملي مايه نزديكي به آتش نيست، جز اين كه به شما معرفي كردم و شما را از آن منع نمودم و هيچ كاري موجب نزديكي به بهشت نيست جز اين كه به شما اعلام كردم و به آن امرتان نمودم.پـيـامـبـر اسـلام (ص) بـه بـيـان تـنـهـا اكـتـفـا نـكـرد، بـلكـه گـفـتـه هـاي خود را در مقام عمل پياده كرد؛ به همّت آن حضرت اقتصاد اسلامي پياده شد، جهاد اسلامي بر پا گرديد، زكات اسلامي گرفته شد و نظام اسلامي پايه ريزي گرديد. [2] .

خطوط اصلي حكومت

پـيـامـبـر اكـرم (ص) براي حكومتي كه به وجود آورد، خطوطي را ترسيم كرد و جامعه را براساس آن خطوط بنا نمود كه مهم ترين آنها عبارتند از:1 ـ مـعـرفـت شـفـاف و بـي ابـهام: اولين خط اصلي حكومت نبوي عبارت از معرفت شفاف و بـدون ابـهـام نـسـبـت بـه دين، احكام ديني، جامعه، تكليف، خدا، پيامبر و طبيعت بود. همين معرفت كه به علم و علم اندوزي منتهي شد و جامعه اسلامي را در قرن چهارم هجري به اوج تمدن علمي رساند. پيامبر اكرم (ص) در مسائل ديني و بنيان هاي فكري و تكاليف فردي و اجـتـماعي ابهامي باقي نمي گذاشت و هر جا كه ابهامي به وجود مي آمد، با استمداد از آيه اي كه نازل مي شد، ابهام را برطرف مي كرد.2 ـ عدالت مطلق و بي اغماض: دومين خط اصلي حكومت نبوي عدالت مطلق و بي اغماض در تقسيم امكانات، در قضاوت و اجراي حدود الهي، و اعطاي مناصب و مسؤوليت ها بود.پـيـامـبـر اكـرم (ص) عدل مطلق و بي اغماض بود و از نظر آن حضرت، هيچ كس در جامعه اسلامي مجاز نبود از چارچوب عدالت خارج شود.3 ـ عـبـوديـت كـامـل: سـومـيـن خـط اصـلي در حـكـومـت نـبـوي، عـبـوديـت كـامـل و خـالصـانـه در مـقـابـل پـروردگـار بـود. آن حـضـرت، انسان ها را براساس همين اصـل تـربـيـت مـي كـرد و سفارش مي نمود كه در همه عرصه هاي زندگي از آن فاصله نـگـيـرنـد و نـه تنها كارهاي فردي از قبيل نماز را به قصد قربت انجام دهند، بلكه همه مـسـائل مـربـوط بـه نـظـام حـكـومـت، نـظـام زنـدگـي مردم و روابط و مناسبات اجتماعي را براساس عبوديت حق صورت دهند.4 ـ عـشق و عاطفه جوشان: ديگر خط اصلي حكومت نبوي، عشق و عاطفه جوشان امّت اسلامي بـه خـداونـد، پـيامبر و اهل بيت ايشان و برادران ديني بود. امّت نبوي براساس همين آموزه ديـنـي تـربـيـت مي يافتند و موظف بودند كه اين خط اصلي را در خانواده و جامعه اسلامي پـي گـيـرنـد؛ به فرزندان خود محبّت كنند، به همسرشان عشق بورزند و محبت كنند، به پـيـامـبـر و اهـل بـيـت ايـشـان محبّت داشته باشند، به برادران مسلمان محبت كنند و در نهايت روابط خانوادگي و اجتماعي خويش را براساس اين عشق و محبت الهي تنظيم نمايند.پـيامبر اكرم (ص) پس از ترسيم اين خطوط، جامعه را براساس آنها بنا نمود و حكومت را ده سـال به همين شكل به سمت تعالي و كمال سوق داد. تمام تلاش آن حضرت در اين مدّت اين بود كه اين پايه ها استوار و محكم شود و ريشه بدواند. ثمره آن همه تلاش حضرت، ايـجـاد تـحـوّلي بـزرگ در هـمـه عـرصـه هـاي جـامـعـه شـد و بـا تـحـوّل در بـينش ها و ارزش ها، انسان هايي را تربيت نمود كه بحق اُسوه پاكي، ايثار و از خودگذشتگي شدند. [3] .

وصايت، تداوم رسالت نبوي

پـيـامـبـر اكـرم (ص) مـردمـي را كـه در جـوّ جاهليت، با ظلم و تبعيض، بي عدالتي، بي رحـمـي و بـي عـاطـفـگـي مـطـلق خـو گـرفـتـه بـودنـد، در مـدت ده سال به آغوش اسلام دعوت كرد و براساس خطوط ياد شده تحت تربيت قرار داد.بـديـهـي اسـت كـه ايـن مـدّت بـراي ايـن كـه پـيـامـبـر(ص) بـتـوانـد آنـان را متحوّل كند و اسلام و آموزه ها و تربيت اسلامي را در اعماق جانشان نفوذ دهد؛ به طوري كه آنـهـا نيز بتوانند به نوبه خود در ديگران همين تأثير را بگذارند، زمان كمي بود. از طرفي پس از رحلت پيامبر(ص) نيز مردم پي در پي مسلمان مي شدند، و بنابراين لازم بود كه كسي رسالت پيامبر و خطوط ترسيم شده ايشان را تداوم بخشد و مرجع ديني و مـربـّي مـردم بـاشـد. از ايـن رو، مـسـأله وصـايـت و جـانـشيني آن حضرت ضرورت يافت [4] و چـنـيـن شـخصي كه بتواند از عهده اين مسؤوليت بزرگ برآيد، كسي جز امام علي (ع) نبود.پـيـامبر اكرم (ص) همه مسائل اسلامي را به امام علي (ع) تعليم داد و او را به عنوان يك عـالم فـوق العـاده و تعليم يافته از سوي خود و ممتاز از همه اصحاب خويش و كسي كه حتي مثل خودش خطا و اشتباه نمي كند به مردم معرفي كرد و فرمود: اي مردم! بعد از من در مسائل ديني هر چه مي خواهيد سؤال كنيد از وصيّ من و اوصياي من بپرسيد. [5] .ايـن گـزيـنـش به نصب الهي صورت گرفت و آيات متعدد و روايات فراوان در اثبات آن وارد گـرديـد كـه بـحـث تـفـصـيـلي از آن بـه كـتـاب هـاي مـربـوط بـه مـوضـوع امـامـت موكول مي شود.

واپسگرايي به دوران جاهليت

بـا وجـود هـمه تلاش ها و رهنمودهاي پيامبر اكرم (ص) در مورد رهبري آينده امّت و معرفي حـضـرت عـلي (ع) در مـنـاسـبـت هـاي مـتـعـدد بـه عـنـوان وصـيّ و جـانـشين خود، مرتجعان و واپسگرايان، به اصول و محكمات مورد تأكيد آن حضرت پشت پا زدند و ولايت و رهبري امت اسلامي را از مسير تعيين شده اش منحرف كردند.قرآن كريم و پيامبر اكرم (ص) بارها نسبت به خطر ارتجاع و واپسگرايي به مسلمانان هـشدار داده و از آن برحذر داشته بود، امّا عاقبت همين خطر دامنگيرشان شد و آنان را به عقب برگرداند. از امام صادق (ع) در اين باره نقل شده كه فرمود:اِرْتَدَّ النّاسُ اِلاّ ثَلاثَة [6] .مردم [پس از رحلت پيامبر] مرتد شدند مگر سه نفر.مـنـظـور از ارتـداد در ايـن بيان، ارتداد از اصل دين نيست، بلكه منظور ارتداد از ولايت و رهـبـري حضرت علي (ع) و بازگشت از اصول و محكمات مورد تأكيد پيامبر و انحراف از مسير رهبري امت اسلام است.جـريـان واپسگرايي و بازگشت به اصول و ارزش هاي جاهلي كار را به حدي رساند كه عـرصـه را بـر امير مؤمنان (ع) تنگ كرد و آن حضرت نيز چاره اي جز شكيبايي و سكوت نـداشـت و بـايـسـتـي جـهـت حـفـظ مـيـراث نـبـوي و ديـن مـحـمـّدي (ص) هـمـه سـخـتـي هـا را تحمل كند؛ چنان كه خود مي فرمايد:تـنـهـا چـيـزي كـه نـگـرانـم كـرد شتافتن مردم به سوي فلان شخص بود كه با او بيعت كـردنـد. مـن از مـداخله دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهي از اسلام بازگشته، مي خواهند با دعوت مردم دين محمد(ص) را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و اهلش را ياري نكنم رخنه اي در آن ببينم يا شاهد نابودي آن باشم كه مصيب آن بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شماست. [7] .

جريان نفاق بر مسند زمامداري

منظور از جريان نفاق دشمنان داخلي هستند كه تظاهر به اسلام مي كنند، ولي در باطن كفر مي ورزند و منوياتشان همان منويات غير مسلمان هاست و در واقع كفر زير پرده اند.پيامبر اكرم (ص) نسبت به آينده امت از اين جريان اظهار نگراني كرده است. امام علي (ع) از آن حضرت نقل مي كند كه فرمود:اِنّي لا اَخافُ عَلي اُمَّتي مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِكاً: اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللّهُ بِايمانِهِ وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ، وَ لكِنّي اَخافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ، عالِمِ اللِّسانِ، يَقُولُ ما تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ ما تُنْكِرُونَ [8] .مـن از مـؤمن و مشرك بر امتم بيم ندارم؛ چرا كه مؤمن را خدا به موجب ايمانش بازمي دارد و مـشـرك را خدا به سبب شركش سركوب مي كند. ليكن من بر شما از هر منافقي نگرانم كه درونـي دو چـهـره و زبـانـي عـالمـانـه [مـتـظاهر] دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است.از بـيـان آن حـضرت مي توان فهميد كه خطر نفاق از كفر بسيار بيشتر است؛ زيرا نفاق كفر زير پرده است و تا زماني كه پرده دريده شود و چهره كريه و زشت آن آشكار گردد بسياري از مردم فريب خورده، به واسطه اش گمراه مي شوند.نـمـونـه بـارز جـريـان نـفـاق در زمان پيامبر(ص)، گروه بسياري از منافقان و در رأس آنـانابـوسـفـيان بودند كه بعد از فتح مكه و با ديدن عزّت و شوكت اسلام چاره اي جـز تـسـليـم وپــذيـرش ظـاهـري اسـلام نديدند، آنان پس از رحلت آن حضرت به تدريج دست به كارشدند تا شايد سهمي ببرند. از اين رو، خود را به حكومت وقت نـزديـك كـردنـد و چـنـد ساليطول نكشيد كه پسر ابوسفيان به نام يزيد (برادر مـعـاويـه و عـمـوي يـزيـد مـعـروف) واليشـــام شــد و هـسـتـه خـلافـت امـوي را بـنـا گـذاشـت. يـزيـد دوسـال بـعـد مـرد و بـرادرش معاويه به فرمان خليفه دوم جانشين او شـد. مـعـاويـه هـم از روزاول تـمـام هـمـتـش را وقـف تـحـكـيم موقعيت خود و بني اميه كرد.ايـن جـريـان در زمـان خـليـفـه سـوم نـيـز پـسـت هـاي حـسـاسـي را اشغال كرد و گام هاي خود را در براندازي نظام اسلامي و محو آثار دين استوارتر نمود. چـنـان كه نقل شده هنگامي كه عثمان به خلافت رسيد ابوسفيان بر سر قبر حمزه آمد و با پايش روي قبر وي كوبيد و گفت:اي ابـا عماره! امري كه به خاطر آن روي يكديگر شمشير مي كشيديم امروز در دست جوان هـاي مـاسـت و بـا آن بـازي مـي كـنـنـد و هـر طـوري بـخـواهـنـد عمل خواهند كرد. [9] .جـريـان نـفـاق پـس از مـرگ عثمان و در دوران حكومت امام علي (ع) با طراحي پيچيده ترين تـوطـئه هـا و بـا سـوء اسـتـفـاده از مـرگ عـثـمـان سـه جـنـگ جـمـل، صـفـيـن و نـهـروان را بـر حـكـومـت آن حـضـرت تحميل كرد و خسارت هاي جبران ناپذيري بر عالم اسلام وارد ساخت.بـعـد از شـهـادت امـام عـلي (ع) نـيـز مـعـاويـه خـليـفـه مـطـلق مـسـلمـانـان شـد و بـر كـل قـلمـرو اسـلامـي حـاكميت يافت و در نتيجه پس از سه دهه از رحلت پيامبر(ص)، حكومت ديني به حكومت سلطنتي و موروثي مبدّل گشت.

پيامدهاي حاكميت جريان نفاق

حـكـومـت بـنـي امـيـه از سـال 40 تـا 61 هـجـري كه حادثه كربلا پيش آمد، بزرگ ترين ضربات را بر پيكر اسلام و امت اسلامي وارد كرد كه برخي از آنها عبارت است از:1 ـ تبديل حكومت عدل اسلامي به نظام سلطنتي موروثي.2 ـ حـذف چـهره ها و عناصر متعهد و دين مدار و جايگزيني عناصر معاند و غير معتقد به دين همچون وليد بن عقبه، مروان، سعد بن عبدالله، زياد بن ابيه، بُسر بن ارطاة و...3 ـ جـايـگـزيـنـي معيارهاي قومي، قبيله اي، نژادي به جاي معيارهاي ارزشي چون تقوا و جهاد.4 ـ تـهـاجـم و تـبـليـغـات گـسـتـرده بـر ضـد مـبـانـي، اصول و محكمات ديني و تحقير و تضعيف احكام شريعت.5 ـ تـخـريـب چـهـره هـاي اصـيـل و وابـسـتـه بـه اسـلام و پـيـامـبـر(ص) بـه ويـژه اهل بيت و شخص امام علي (ع).6 ـ جلوگيري از تفسير قرآن.7 ـ ممنوعيت نقل احاديث نبوي و علوي.8 ـ چهره سازي و قهرمان پروري با جعل احاديث در مدح عناصر معاند و جريان سازي بر ضد چهره هاي ارزشمند و پاي بند به اصول.9 ـ بـحـران سـازي در جـهـت تشديد اختلاف ميان مسلمانان مانند سوء استفاده از مرگ خليفه سوم.10 ـ نـقـض اصـول، ارزش هـا و اخـلاق حـسـنـه بـا تـرويـج فـرهـنـگ ابتذال و لاابالي گري.11 ـ تـوطـئه قـتـل امـام مـجـتـبـي (ع) و بـسـيـاري از پـاك تـريـن عـنـاصـر ديـنـي مثل حُجر بن عدي، مالك اشتر و عمرو بن حَمِق.12 ـ نقض صريح احكام مسلّم ديني به سبب اعمالي چون شراب خواري، پوشيدن لباس ابـريـشـم، اسـتـعمال ظروف طلا و نقره، برپايي مجالس لهو و لعب و حذف مجازات هاي ديني.13 ـ مسلّط كردن عنصر فاسدي مثل يزيد بر سرنوشت مسلمانان. [10] .

حادثه عاشورا، ثمره اجتماع نفاق و جهل

در كـربلا جهل و ناداني و بي بصيرتي گروهي با نفاق، تظاهر، زيركي و رياكاري گروهي ديگر دست به دست هم داد و آن حادثه دلخراش را به وجود آورد.تـوده مـردمـي كـه در كـربـلا جـمـع شـدنـد و امـام حـسـيـن (ع) را بـه قـتـل رسـانـدنـد، بـه خـدا، پـيـامـبـر و قـرآن و حـتـي نـسـبـت بـه عـلي (ع) و آل عـلي (ع) اعـتـقـاد داشـتـنـد؛ چـنـان كـه نـقـل شـده، وقـتـي مـسـلم بـن عـقـيـل به كوفه آمد و در مجمع مردم، نامه امام حسين (ع) را خواند، مردم بسيار گريستند و اشك ريختند كه اين نامه، سخنان امام است!اما جريان نفاق از همين مردم، لشكري عليه امام حسين (ع) به وجود آورد و چنان كه نوشته انـد سـي هـزار نـفـر در كـربـلا جـمـع شدند و به تعبير امام سجّاد(ع) همه آنها به قصد تقرب به خدا پسر پيامبر را كشتند. [11] .اگـر چـنـيـن زمـينه اي فراهم نبود عمر سعد در عصر تاسوعا براي برانگيختن مردم شعار نمي داد و نمي گفت: «يا خَيْلَ اللّهِ ارْكَبي وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِري؛ اي لشكريان الهي بر اسب ها سوار شويد، بشارت باد شما را به بهشت». [12] .و بـديـن تـرتـيـب عـده اي مـنـافـق تـوانـسـتـنـد از تـوده اي مـسـلمـان ولي جاهل و احمق، لشكري انبوه عليه فرزند پيامبر به وجود آورند كه با قصد قربت آن همه جنايت را انجام دهند. [13] .

عوامل زمينه ساز حادثه عاشورا

اشاره

ايـن درس تـلخـيـص است از كتاب: رسالت خواص و عبرت هاي عاشورا، سيد احمد خاتمي، ص 59 ـ 239.چـه عـوامـلي زمـيـنـه بـروز حـادثـه عـاشـورا را فـراهـم كـرد كـه پـس از گـذشـت پـنـجـاه سال از رحلت پيامبر اكرم (ص)، فرزند آن حضرت با آن وضع فجيع به دست افرادي به ظاهر مسلمان و پيرو شريعت اسلامي به شهادت رسيد؟برخي از اين عوامل عبارت اند از:

كنار گذاشتن وصاياي پيامبر اكرم

پـيـامـبـر بـزرگ اسلام به عنوان رهبر تيزبين و بصير امّت اسلامي، به خوبي حوادث دردناك پس از خود را پيش بيني كرد و به عنوان ناصح و دلسوز امّت راه نجات را پيش روي آنان گذارد و فرمود:إِنـّي تـارِكٌ فـيـكـُمُ الثَّقـَلَيـْنَ كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتي ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اءَبَداً وَ اَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ [14] .هـمانا من دو يادگار گرانبها را بين شما باقي مي گذارم؛ كتاب خدا و عترت خودم را، تا زمـانـي كـه به اين دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا اين كه سر حوض (كوثر) بر من بازگردند.در ايـن روايـت شـريـف، راه رهايي از فتنه ها، تمسك به كتاب و عترت معرفي شده است؛ يـعـنـي صـرف دم زدن از كـتـاب يـا عـتـرت كـافـي نـيـسـت، آنـچـه مـهـم اسـت عمل به كتاب خدا و پذيرش رهبري و ولايت عترت است.در خـود قـرآن مـجـيـد، كـتاب خدا به عنوان هدايتگر به سوي استوارترين راه هاي سعادت معرفي شده است:اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ(اسراء: 9)اين قرآن مردم را به آييني كه مستقيم ترين و پابرجاترين آيين هاست هدايت مي كند.در عـرصـه اعـتقادات، اخلاق و قوانين اجتماعي، اقتصادي، سياسي و حكومتي نيز بهترين عقايد درست، سفارشات اخلاقي و قوانين زندگي ساز در اين كتاب آسماني آمده است. امّا ايـن كتاب آنگاه نقش هدايتي خود را ايفا خواهد كرد كه مفسّر آن، خاندان پيامبر(ع) و عترت پاكش، يعني امامان معصوم باشند. بنابراين، قرآن منهاي عترت «مهجور و غريب» است.غـربـت قرآن و عترت، يك وجه تشابه ميان آن دو است؛ زيرا همان گونه كه قرآن مهجور شد، امام علي (ع) و فرزندان معصومش نيز تنها ماندند. امام علي (ع) فرمود:ما زِلْتُ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ مَظْلُوماً [15] .من از زمان وفات پيامبر(ص) پيوسته مظلوم بوده ام.به راستي چرا مردم پس از پيامبر(ص) براي خلافت سراغ علي (ع) نرفتند؟! پاسخ آن اسـت كـه دليـلي جـز بهانه نداشتند؛ مثلاً اين كه سن علي براي حكومت كم است، اين كه او پدران و برادران و بستگان برخي از افراد تازه مسلمان شده را در جنگ ها كشته و به همين جـهـت مـي تـرسـيـم آنـان تـسـليـم او نـشـونـد؛ ايـن كـه او اهـل مـزاح اسـت و... روح سـخـن اين كه اينها همه بهانه بود و بس؛ زيرا مي دانستند تثبيت حكومت مولا همان، و افول ارزش هاي طاغوتي كه اينان پاسدار آن بودند همان.تـاريـخ اسـلام چـهـره اي را بـه درخـشـانـي امـام عـلي (ع) نـمـي شناسد. همه اوراق كتاب زنـدگـي امـام عـلي (ع) سـنـد افتخار او است. او بزرگ مردي است كه ده ها آيه قرآن، در شـأن و مـنـزلتـش نازل شده است. [16] علي (ع) آن چهره درخشاني است كه پيامبر اكـرم (ص) از آغـاز بـعـثـت تـا آخـريـن لحـظـه عـمـر مـبـاركـشـان از فـضـايـل و مـنـاقـب او سخن مي گفت. فضايل علي (ع) به حدّي بود كه تا پيش از بازي سـقـيـفـه، احـدي تـرديـد نـداشت كه علي (ع) شايسته خلافت است، چنان كه يعقوبي مي گويد:مهاجران و انصار شكي درباره خلافت علي (ع) پس از پيامبر(ص) نداشتند. [17] .ايـن واقـعيّات تاريخ است و همين لياقت ها بود كه سبب شد پيامبر به امر خداوند، امام علي (ع) را بـه امـامـت مـنـصـوب كـنـد. سـعـادت امـت در آن بـود كـه بـا جـان و دل ايـن وصـيـت نـاصـحـانـه پـيـامـبـر(ص) را مـي شـنـيـدنـد و عـمـل مـي كـردنـد و قرآن و عترت را در سرلوحه برنامه هاي زندگي خود قرار مي دادند. ولي افـسـوس كـه چـنـيـن نـشـد و سـرانـجـام عـلي (ع) خـانـه نـشـين شد؛ ابوذر و اصحاب پـيـامبر(ص) مطرود شدند؛ بيت المال چپاول شد؛ منحرفان و فرصت طلبان در بالاترين سـطـوح خـلافـت نـفـوذ كردند؛ نامحرمان ارمغان بزرگ پيامبر(ص) را به غارت بردند و سـرانجام، گل خوشبوي رسول اللّه (ص) سالار شهيدان ابي عبداللّه (ع) و ديگر امامان معصوم به شهادت رسيدند.

رنگ باختن معنويات

از عـوامـل مـهـم زمـينه ساز حادثه عاشورا، كم رنگ شدن معنويات در جامعه آن روز مسلمانان بود. مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) در اين زمينه مي فرمايد:دو عـامـل از عـوامل اصلي اين گمراهي و انحراف عمومي است: يكي دور شدن از ذكر خدا كه مـظـهـر آن صـلات و نـمـاز است؛ يعني فراموش كردن خدا و معنويت از زندگي و فراموش كـردن خـدا و جـدا كـردن حـسـاب مـعـنويت از زندگي و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و تـوسـل و طـلب تـوفـيق از خداي متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايي از زنـدگـي. و عـامـل دوّم «اِتـّبـعـُوا الشَّهـَوات» اسـت؛ يـعـنـي دنـبـال شـهـوتـراني و هوسراني ها و در يك جمله دنياطلبي ها رفتن و جمع آوري ثروت و مـال بـودن و التـذاذ و بـه دام شـهـوات دنـيـا افـتـادن و اصل دانستن اينها و فراموش كردن آرمان ها. اين درد اساسي و بزرگ ماست، ما هم ممكن است به اين درد دچار شويم. [18] .متأسفانه پس از پيامبر گرامي اسلام (ص) با انحراف سياسي و فرهنگي كه در جامعه اسـلامـي بـه وجـود آمد، به تدريج معنويت رنگ باخت. دوباره پاسداران ارزش هاي جاهلي بـه احـيـاي آن پـرداخـتـنـد و ارزش هـاي الهـي جـاي خود را به ارزش هاي مادّي داد. در زمان پيامبر مردم در جهاد و ايثار از يكديگر سبقت مي گرفتند. اما بعد از آن حضرت، به سوي دنـيـا و متاع ناچيز آن روي آوردند. تا ديروز، خواصّ «امير بر دنيا» بودند و دنيا را به هـيچ مي انگاشتند، اما بعد از حضرت «اسير دنيا» شدند و جلوه هاي دنيا برايشان همچون بـت شـد و ايـن درد بـي درمـانـي بـود كـه تـا دوره حـكـومـت عدل علي (ع) ادامه يافت.مشكل اساسي حكومت آن حضرت همين دنياپرستان بودند و بر همين اساس، بيشترين عنصر مـوعـظـه در نـهـج البـلاغه «تحقير دنيا و تشويق مردم به اعراض از آن» است؛ ولي آن چـنـان دنـيـا مـعـشـوق و مـعـبـودشـان شـده بـود كـه آن هـمـه مـواعـظ از دل برآمده بر دل سنگشان ننشست و به تعبير زيباي مقام معظم رهبري:غمگينانه بايد گفت كه حتي عدل علوي و زهد علوي هم نتوانست موج مخرّب دنياطلبي را در آن دوران مهار كند و در نهايت شد آنچه شد.زمـيـنه ساز اين انحراف بزرگ، انحراف سياسي بود كه بعد از پيامبر(ص) در ميان امت اسـلام جـان گـرفـت. بـي تـرديد اگر سايه عدل و زهد علوي از همان آغاز بعد از رحلت پـيـامـبـر بر سر مردم گسترده مي شد، همان جوّ ايمان و ايثار و فداكاري ادامه مي يافت؛ زيرا حاكميت نقش مهم و مؤثري در تعالي يا سقوط جامعه دارد. در سخني از امام علي (ع) رسيده است:اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِابآئِهِمْ [19] .مردم به حاكمانشان شبيه ترند تا به پدرانشان.اين سخن نقش مهم و كليدي حكومت و حاكميت را در تربيت مردم بيان مي كند. بعد از انحراف سياسي، دومين عامل زمينه ساز دوري از معنويت، موج گسترده فتوحات دوره خلفا بود. اين فتوحات گرچه بر جغرافياي كشور اسلامي افزود، ولي به سرعت جامعه اسلامي را به سوي مادي گرايي و دنياپرستي سوق داد.افزون بر اين دو عامل، عامل سومي هم در رنگ باختن معنويت و گرم شدن تنور دنياگرايي نـقـش داشـت و آن بـذل و بـخـشـش هـاي فـراوان عـثـمـان از بـيـت المـال بـود. ايـن گـونـه بـخـشـش هـا حـريصان را حريص تر كرده و تمام معنويت را تحت الشـعـاع قـرار مـي داد. بـنـابراين روي آوردن به متاع دنيا تأثير فراواني در كم رنگ شدن معنويت جامعه داشت. اين حقيقت را قرآن كريم چنين تبيين مي كند:فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّامريم: 59پـس بـعـد از آنـها (پيامبران)، فرزندان ناشايسته اي روي كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و پيروي از شهوات نمودند و به زودي مجازات گمراهي خود را خواهند ديد.مـقـصـود از اضـاعـه نـمـاز در ايـن جـا، فـاصـله گرفتن از معنويات است، چرا كه نماز در بـسـيـاري از آيـات قـرآن، سـمـبـل هـمـه مـعـنـويـات اسـت. چنان كه مرحوم علامه طباطبايي ذيل آيه 37 سوره نور مي گويد:اقامه نماز سمبل عمل كردن به همه وظايف بندگي است. [20] .مقصود از پيروي از شهوات، غوطه ور شدن در خواسته هاي نامشروع و حيواني است.در روايتي رهروي شهوات چنين تفسير شده است:مَنْ بَنَي الشَّديدَ وَ رَكِبَ الْمَنْظُورَ وَ لَبِسَ الْمَشْهُورَ [21] .كـسـي كـه خـانـه مـجـلل بـنـا كند و مركب هاي چشم پر كن سوار شود و لباس هاي شهرت بپوشد.آري! آن گاه كه معنويت و ارزش هاي الهي رنگ ببازد، خانه هاي آن چناني، مركب طاغوتي و لباس شهرت كه مايه انگشت نما شدن است ارزش تلقي مي شوند. جالب اين جاست كه در روايـتـي پـيـامـبـر اكـرم بـه صـراحت همين وضعيت را براي امت اسلام پيش بيني كرده و فرموده است:بـعـد از شـصـت سـال افـرادي روي كـار مـي آيند كه نماز را ضايع مي كنند و در شهوات غـوطـه ور مـي شـونـد و بـه زودي نـتيجه گمراهي خود را خواهند ديد و بعد از آنها گروه ديـگـري روي كـار مـي آيـنـد كه قرآن را با آب و تاب مي خوانند، ولي از شانه هاي آنها بـالا نـمـي رود (چـون نـه از روي اخـلاص اسـت و نـه بـراي تدبر و انديشه و نه براي عـمـل، بـلكـه از روي ريـا و تـظـاهـر اسـت و يـا قـنـاعـت كـردن بـه الفـاظ و بـه هـمـيـن دليل اعمال آنها به مقام قرب خدا بالا نمي رود). [22] .اگـر مـبـداء شصت سال ذكر شده در اين حديث را هجرت پيامبر(ص) بگيريم، درست منطبق بـر زمـاني مي شود كه «يزيد» بر اريكه قدرت نشست و سالار شهيدان امام حسين (ع) و يارانش شربت شهادت نوشيدند. منظور از گروه هاي پس از او نيز بني اميه و بني عباس است كه از اسلام به نامي و از قرآن به الفاظي قناعت كرده بودند.بـيـشـترين افول معنويت در دوره حاكميت يزيد بود؛ چرا كه در رأس حكومت گسترده اسلام شـخـصـي قـرار گـرفـته بود كه جز به شكم و شهوت به چيز ديگري نمي انديشيد و بـي ديـني و هرزگي او ضرب المثل بود. امت اسلامي نيز آن بهاي شايسته و لازم را به معنويت نداد. پيامد اين انحطاط هم شهادت بزرگ انسان برگزيده خداوند، امام حسين (ع) و ياران فداكارش بود.

افول غيرت ديني

سـومـيـن عـامـل زمـيـنـه سـاز عاشورا «افول غيرت ديني» بود. «غيرت»؛ يعني دفاع از محبوب در برابر متجاوز. در تعريف «غيرت» آمده است:غيرت، نفرت طبيعي است كه انسان از شركت ديگري در امر محبوبش دارد. [23] .جـلوه شـنـاخـته شده غيرت، غيرت ناموسي است كه نشانه انسانيت انسان است و پيش از آن كـه ارزش الهـي بـاشـد، يـك ارزش انـسـانـي است؛ يعني اين خصيصه حتي در كافر نيز ارزشمند است و خداوند انسان هاي غيرتمند را دوست دارد و آنان كه از اين خصلت والا محروم اند، به كلي از ساحت قدس حضرتش مطرودند. [24] .جـلوه ديـگـر ايـن غـيـرت، غـيـرت ديـني است. غيرت ديني، يعني دين را به عنوان محبوب تـريـن ديـدن و مـدافـع حريم آن بودن. غيرت ديني، يعني به هيچ كس اجازه تجاوز به حريم دين ندادن؛ يعني داشتن خشم مقدس در برابر متجاوزان به حريم دين؛ يعني تلاش گـسـتـرده در راه نـشـر دين؛ يعني امر به معروف و نهي از منكر و تولّي و تبرّي؛ يعني داشتن روحيه دفاع از دين و آماده فدا كردن همه هستي در راه آن.افـول غـيـرت ديـنـي و بـي تـفـاوتـي در بـرابـر ديـن و تـسـاهـل و تـسـامـح بـه تـدريـج انـسـان را بـه جـدايـي كـامـل از ديـن مـي كـشـانـد. بـارزتـريـن نـمـونـه زيـان عـظـيـم افـول غـيـرت ديـنـي و بـي تفاوتي و تساهل، حادثه جانگداز عاشورا است. بي ترديد اگـر از آغـاز در بـرابـر مـنكرات عظيمي كه در جهان اسلام صورت مي گرفت، مسلمانان بـه نـهـي از مـنـكـر برمي خاستند و دين را با دنيا معامله نمي كردند، قطعاً كار به جايي نمي رسيد كه امام حسين (ع) براي حفظ اساس اسلام جان عزيز خود و فرزندان و يارانش را فدا كند!اوليـن مـنـكـر بـزرگـي كـه بـعـد از پـيـامـبـر اكـرم (ص) صورت گرفت و مبنا و اساس انـحـرافـات ديـگـر شـد، انـحـراف رهـبـري امـت از مـسـيـر تـعيين شده پيامبر(ص) بود كه متأسفانه پس از پيامبر(ص) نصب الهي در مورد رهبري ناديده گرفته شد و امام علي (ع) از اين مسند به حق خود كنار گذاشته شد و در حقيقت حق همه مسلمانان تا روز قيامت ضايع شد. واقعاً انسان در درياي بهت و حيرت فرو مي رود كه 120 هزار نفري كه در غدير خم بـا امـام عـلي (ع) بـيـعـت كـردنـد كـجـا رفـتند؟ چرا اعتراض نكردند؟ چرا خواص در سقيفه موضع نگرفتند؟دومين منكري كه جهان اسلام با بي تفاوتي از كنار آن گذاشت «اذيّت دختر پيامبر(ص») بـود. مـگر «مودت ذوي القربي» طبق صريح آيه قرآن [25] مزد رسالت نبود و مـگـر فـاطـمـه (س) از مـصـاديـق مـسـلم و بـي تـرديـد «ذوي القـربـي» نـزد اهـل سنت و شيعه نبود؟ پس چرا آن همه اذيت و آزار؟ و بدتر چرا سكوت و بي تفاوتي در برابر اين منكر؟ چرا امت اسلام در برابر اين منكر لب فرو بستند؟ چرا خواصّ در برابر آن همه حق كشي، فرياد برنياوردند؟آري، بـي تـفـاوتي و بي غيرتي هاي آن مسلمانان، سرانجام حادثه جانگداز عاشورا را بـه وجـود آورد. ايـنـجـا دخـت پـيامبر بين در و ديوار قرار گرفت؛ در حادثه عاشورا سر بـريـده عزيزانش بالاي نيزه رفت؛ اينجا در خانه به آتش كشيده شد؛ در حادثه عاشورا نـيـز خـيـمـه ها را به آتش كشيدند؛ اينجا محسن شش ماهه شهيد شد و در حادثه كربلا نيز گلوي نازك علي اصغر هدف پيكان دشمن قرار گرفت.از ديـگـر مـنـكـرات پـس از پـيـامـبـر اكـرم (ص) مـي توان تغيير و تحريف در قوانين مسلم اسلامي، طرد صحابه پيامبر مانند ابوذر، كنار گذاشتن ارزش هاي اسلامي و جايگزيني ارزش هـاي جـاهـلي و نـيـز غـارت بـيـت المـال را نـام بـرد كـه مـتـأسـفـانـه امـت اسلامي در مقابل همه اين منكرات دم فرو بستند و با بي تفاوتي از كنار آنها گذشتند.مـجـمـوعـه اين بي تفاوتي ها دست به دست هم داد تا خلافت اسلامي به كلي از مسير خود مـنـحـرف شـد و سـرانـجـام زمام امر مسلمانان در دست كساني قرار گرفت كه تا ديروز در برابر اسلام صف كشيده و تا آن جا كه توان داشتند عليه اسلام به كار مي بردند. آري، مـعـاويـه و يـزيد بر اريكه خلافت اسلامي تكيه زدند. آنان كه از اسلام فقط نام آن را يـدك مـي كـشـيـدنـد و مـصـمـم بـر اسـلام زدايـي و بـرگشت به سنن جاهلي بودند و اگر فـداكـاري امام حسين (ع) و فرزندان و يارانش نبود، امروز هيچ نام و نشاني از اسلام ناب محمّد(ص) نبود.

كوتاهي خواص از اداي وظيفه

كـوتـاهـي خـواص در اداي وظـيـفـه خـود و حـمـايـت نـكـردن بـه مـوقـع از حـق، از عوامل مهم زمينه ساز حادثه عاشورا بود. در اين مورد ابتدا بايد ديد كه عوام و خواص چه كساني هستند؟مـردم در تـمـامـي جـوامع ـ چه جوامعي كه حق بر آنها حاكم است و چه جوامعي كه حاكميتشان به دست باطل است ـ به دو بخش تقسيم مي شوند: 1 ـ خواصّ 2 ـ عوام.خـواصّ كـسـانـي هـسـتـند كه موضع گيري هايشان براساس بصيرت و آگاهي است، خود تصميم گيرنده اند، نه آن كه ديگران آنها را به تصميم برسانند.امّا عوام كساني اند كه قدرت تجزيه و تحليل مـسـائل را نـدارنـد و حـركـتـشـان بـراسـاس بـصـيـرت نـيـسـت. ايـنان مرعوب جوّاند و به دنبال ديگران به راه مي افتند.مـرز مـشـخـص كـنـنـده عوام از خواصّ، «بصيرت» است؛ هر كس از اين ويژگي برخوردار بـاشـد از «خـواصّ» و هـر كـس فاقد آن باشد از «عوام» است. بنابراين، بايد اين دو گروه را با اين ميزان تفكيك كرد، نه با سواد و صنف و.... تعبير مقام معظم رهبري در اين مورد اين گونه است:در بـيـن ايـنهايي كه ما مي گوييم «خواص»، آدم هاي باسواد هست، آدم هاي بي سواد هم هـسـت... گـاهـي كـسي بي سواد و جزء خواصّ است، مي فهمد كه چه كار مي كند، از روي تـصـمـيـم گـيـري و تـشخيص عمل مي كند، ولو درس نخوانده و مدرسه نرفته است؛ مدرك نـدارد، لبـاس روحـاني ندارد، اما مي فهمد كه قضيّه چيست... خواص كه مي گوييم معناي آن يـك لبـاس خـاص نـيـسـت، مـمـكـن اسـت مـرد بـاشـد، مـمـكـن اسـت زن بـاشـد، مـمـكـن اسـت تـحـصـيـل كرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد، ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد. [26] .در قرآن كريم نمونه هايي ذكر شده كه افرادي از نزديك ترين اشخاص به انبيا بوده انـد، ولي در زمـره مـخـالفـان قـرار گـرفته و به اصطلاح عوام شده اند، همانند همسر و فرزند نوح و همسر لوط. [27] همچنين قرآن كريم كساني را ذكر مي كند كه با اين كـه هـيـچ ارتـباط نسبي با انبيا نداشتند، ولي به خاطر بصيرت جزء «خواص» شدند؛ مـانـنـد «آسـيـه» هـمـسـر فـرعـون كـه بـه هـنـگـام ديـدن مـعـجـزه حـضـرت مـوسـي در مـقـابـل سـاحـران، نـور ايـمـان در دلش تـابـيـد و ايـمـان آورد و يـا «مـؤمـن آل فرعون» كه از نزديكان فرعون و از مقامات بلند پايه كشوري بود، امّا با بصيرت خود راه حق را يافت و به حضرت موسي ايمان آورد. [28] .بـديـن تـرتيب روشن شد كه ملاك عوام و خواص بودن، بي بصيرتي و بصيرت است و بـراي سـاخـتـن جـامـعـه اي كـه همه آنها از «خواصّ» باشند، آنچه كه بايد بر آن كار و تـلاش شـود، تـزريـق بصيرت در آن جامعه است؛ بايد پيوسته از حق و معيارهاي آن و از باطل و ويژگي هاي آن گفت تا همه زمينه خواص شدن را بيابند.خواص طرفدار حق نيز خود دوگونه اند:الف ـ گـروهـي كـه تـا پايان عمر و در همه شرايط مقاوم و استوار بر معيار حق طلبي و حـمـايـت از حـق بـاقـي مـانـدند و در اداي وظيفه خود كوتاهي نكردند؛ مانند هفتاد و دو تن از يـاران امـام حـسـيـن (ع) كه تا پاي جان و تا آخرين قطره خون خود از امام و مكتب خود دفاع نمودند.ب ـ گـروهـي كـه بـه دام دنـيا دوستي و رياست طلبي افتادند و از حق دفاع نكردند و يا بـه مـقـابله با آن پرداختند. همين گروه مقهور و مرعوب بودند كه در حادثه عاشورا نسبت بـه آرمـان امـام حسين (ع) خيانت كردند و يا دست كم از اقدام بجا و مناسب خودداري كردند و سبب تقويت جبهه باطل شدند.از جـمـله ايـنان مي توان از «شريح» نام برد كه منصب قضاوت در جامعه اسلامي را به عهده داشت و از موقعيت اجتماعي بالايي ميان مردم برخوردار بود. هنگامي كه هاني بن عروه از شـيـعـيـان مـخـلص ـ كـه در كـوفـه سـاكـن بـود و مـسـلم بـن عقيل را در خانه خود جاي داد ـ به دستور عبيدالله بن زياد دستگير شد و زير شكنجه قرار گـرفـت، طـرفـداران هـاني، دارالعماره را محاصره كردند و در پي آزادي هاني و از بين بـردن عـبـيـدالله، برآمدند. در اين هنگام، «شريح» به دستور عبيدالله ميان مردم ظاهر شـد و (بـه دروغ) گـفت: «واهمه نداشته باشيد، هاني زنده است و آسيبي به او نرسيده اسـت». مـردم بـا اعـتماد به شريح، با شنيدن سخنان او به خانه هاي خود بازگشتند و بـديـن سـان، عـبيدالله، از خطري بزرگ رهايي يافت. حضرت آيت ا... خامنه اي درباره اين خيانت شريح، مي فرمايد:اگـر شـريـح مـي رفت به مردم مي گفت: هاني زنده است، اما توي زندان است و عبيدالله قـصـد دارد او را بكشد، چون عبيدالله قدرت نگرفته بود، مردم مي ريختند هاني را نجات مـي دادنـد و بـا نجات هاني، قدرت و روحيه پيدا مي كردند، مي آمدند اطراف دارالعماره، عـبـيـدالله را مـي گـرفـتـنـد يـا مـي كـشـتـنـد يـا مـي فـرسـتـادنـد. كـوفـه مـي شـد مال امام حسين (ع)، ديگر واقعه كربلا اصلاً اتفاق نمي افتاد. [29] .شـمـار بـسـيـاري از خـواص، زنـدگـي دنـيا را بر ياري امام حسين (ع) ترجيح دادند و در كربلا حضور نيافتند. بسياري از اينان با اين كه از قيام امام آگاه بودند، به ياري اش بـرنـخـاسـتـنـد. سـليـمـان بـن صرد خزاعي، مسيّب بن نجيبه فزاري، عبدالله بن سعد، عبدالله بن وال، رفاعة بن شداد بجلي و... از اين گروه اند، گرچه بعضي از اينان پس از حـادثـه عـاشـورا بـه خود آمدند و به اشتباه خود پي بردند و قيام توّابين عليه بني امـيـه را بـه راه انـداخـتـنـد، ولي هرگز به ثمرات پربار همراهي با امام حسين (ع) دست نـيـافـتند. برخي از خواص نيز قيام و جان فشاني همراه با امام را با رفاه و آسايش خود ناسازگار ديدند و كوشيدند آن حضرت را از قيام عليه حكومت اموي بازدارند.سعد بن عبيده مي گويد:در روز عـاشورا و گرماگرم نبرد، برخي از شيوخ كوفه را ديدم كه بر تپه اي رفته و مـي گـريـسـتـنـد و از خـدا مـي خـواسـتـند كه حسين (ع) را ياري كند. به آنان گفتم: اي دشمنان خدا، به جاي دعا برويد او را ياري كنيد! [30] .بنابراين، در تاريخ اسلام بيشترين مسؤوليت انحراف جامعه به عهده خواصّي است كه حـق را شـنـاخـتـنـد، امـا از آن حـمـايـت نـكرده و متأسفانه به خاطر چند صباح دنياي مرفّه و حـيـوانـي خـويـش در جـبـهـه مـخـالف قـرار گـرفـتـنـد. بـايـد در تـحـليـل هـمـه حوادث محنت بار تاريخ اسلام از سقيفه تا كربلا و نيز در انقلاب اسلامي ايران، سهم بزرگي از گناه را براي اين طيف از خواص در نظر گرفت.

عوامل چرخش از موضع حق

اشاره

اين درس تلخيصي است از كتاب: رسالت خواص و عبرت هاي عاشورا، سيد احمد خاتمي، ص 240 ـ 268.بـحـث مـهـم در بـاب خـواصّ ايـن اسـت كـه چـه عـوامـلي سـبـب عـدول برخي خواصّ از موضع حق و چرخش به سوي بي تفاوتي و يا ضدّيت با آن شده است؟در تـاريـخ اسـلام كـم نـيـسـتـنـد آنـان كـه بـصـيـرت داشـتـه حـق را از بـاطـل مـي شـنـاخـتـنـد، ولي پـشـت پـا بـه بـصـيـرت خويش زدند و در جبهه مخالف قرار گرفتند، زبير، طلحه و... از اين قبيل بودند. بسياري از آنان كه در كوفه حضرت مسلم، نماينده امام حسين (ع) را تنها گذاشتند، از اين گروه بودند.«عـبداللّه اَفْطح» فرزند امام صادق (ع) كه به ناحق ادعاي امامت كرد خوب مي دانست كه مـسند امامت، حق برادرش امام موسي بن جعفر(ع) است. همچنين جعفر كذّاب، فرزند امام هادي (ع) مي دانست كه او لايق منصب امامت نيست و امامت از آنِ فرزند امام عسكري (ع)، حضرت بقيَّة اللّه الاعـظـم (ارواحـنـا فـداه) است، با اين همه به ناحق ادعاي امامت كرد. سران واقفيه كه مـنـكـر امـامـت امام هشتم علي بن موسي الرضا(ع) شدند از نمايندگان و خواصّ حضرت امام مـوسـي بـن جـعـفـر(ع) بـودنـد و بـارهـا از امـام كـاظم (ع) معرفي امام رضا(ع) را شنيده بودند. اين ها اندكي از ده ها نمونه چرخش هايي است كه برخي خواصّ از حق داشته اند.سـؤال اساسي اين است كه راز اين چرخش ها و عدول از مواضع چيست؟اين راز را بايد در «دنيا پرستي» جست و جو كرد. وقتي دنيا از ديدگاه انسان «هدف» و «مـعـبـود» شـد، بـايـد مـنـتـظر اين چرخش ها بود. اساس تمام چرخش ها از حق، فتنه ها و بحران ها همين رذيله دنياپرستي است [31] كه متأسفانه پس از پيامبر اكرم (ص) امـت بـه ايـن بـيـمـاري مـبـتـلا شـد. دنـيـاپـرسـتـي عـلة العـلل تـمـامـي مـخـالفـت هـا بـا حـق اسـت. دنـيـاپـرسـتـي عامل اساسي سستي از حمايت حق است و به تعبير مقام معظم رهبري:وقـتـي كـه خـواصّ طـرفـدار حـق در يك جامعه ـ با اكثريت قاطعشان ـ آن چنان مي شوند كه دنـيـاي خـودشـان بـرايـشـان اهـمـيـّت پـيـدا مـي كـنـد؛ از ترس جان، از ترس از دست دادن مـال و دادن مـقـام و پـسـت، از تـرس مـنـفـور شـدن و تـنـها ماندن، حاضر مي شوند حاكميت بـاطـل را قـبـول كنند و در مقابل باطل نمي ايستند و از حق طرفداري نمي كنند و جانشان را بـه خـطـر نـمـي انـدازنـد ـ وقتي اين طور شد ـ اوّلش با شهادت حسين بن علي (ع) با آن وضـع آغـاز مـي شود و آخرش هم به بني اميّه و شاخه مرواني و بعد بني عبّاس و بعد از بني عباس هم سلسله سلاطين در دنياي اسلام تا امروز مي رسد. [32] .«دنـيـاپـرسـتـي» خـطـرنـاك تـرين لغزشگاه «خواص» است كه بايد به شدّت مراقب بـاشـنـد كـه در آن سقوط نكنند. دنياپرستي، جلوه هاي بسياري دارد كه ما در اين جا چهار جـلوه آن را كـه از مـهـم تـريـن عـوامل چرخش و تغيير موضع خواص به حساب مي آيد، مورد بحث قرار مي دهيم:

خود پرستي

اولين جلوه دنياپرستي، «خودپرستي» است؛ خود را بت ديدن و در حد معبود پرستيدن! خودپرستي، يعني خود و متعلقات خود را حق ديدن و بي چون و چرا و بدون منطق از آرا و نظريات خود دفاع كردن و آن را محور حبّ و بغض قرار دادن!اولين پله شرك «خود محوري» است و اين آغاز انحرافي بزرگ است، انحرافي كه دنيا و آخرت را تباه كرده و قدرت درك حقايق را از انسان سلب مي كند:اَفـَرَأَيـْتَ مـَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلي عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ(جاثيه: آيه 23)آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهي (بر اين كه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده افكنده؟ با اين حال چه كسي مي تواند غير از خدا او را هدايت كند، آيا متذكر نمي شويد؟شأن نزول عجيب و تكان دهنده اي براي آيه نقل شده كه گوياي آن است كه «خودپرستي» عامل سقوط است. آن شأن نزول اين است:شبي از شب ها وليد بن مغيره به همراه ابو جهل به طواف كعبه پرداختند، در ضمن طواف، سـخـن از پيامبر(ص) به ميان آمد. ابوجهل گفت: به خدا سوگند كه من مي دانم او راست مـي گـويـد! وليـد فـوراً به او گفت: خاموش باش تو از كجا اين سخن را مي گويي؟! ابـو جـهـل گفت: وليد! ما او را در كودكي و جواني صادق امين مي ناميديم، چگونه پس از تـمام عقل و كمال و رشد، او را كذّاب و خائن بناميم؟ باز تكرار مي كنم، مي دانم او راست مـي گـويـد. وليـد گـفـت: پس چرا او را تصديق نمي كني و ايمان نمي آوري؟ گفت: مي خـواهـي دخـتـران قـريـش بنشينند و بگويند از ترس شكست، تسليم برادر زاده ابوطالب شدم! سوگند به بت هاي لات و عزّي كه هرگز از او پيروي نخواهم كرد. اين جا بود كه آيه فوق نازل شد. [33] .پيامبر اكرم (ص) در روايتي فرمود:ما عُبِدَ تَحْتَ السَّماءِ إِلهٌ أَبْغَضُ إِلَي اللّهِ مِنَ الْهَوي [34] .هرگز در زير آسمان كبود معبودي مغبوض تر نزد خداوند از هواي نفس پرستش نشده است.بي ترديد، در روايت مبالغه نشده است، چرا كه بت هاي معمولي موجوداتي بي خاصيتند، ولي بـت هـوي و هـوس اغـوا كـنـنـده و سـوق دهـنـده بـه سـوي انواع گناه و انحراف است و نگراني عمده پيامبر حاكميت همين بت بود. در روايات فراوان ديگر نيز پيامبر بيش ترين نـگـرانـي خويش را دو امر معرفي كرده است؛ يكي پيروي از هواي نفس و ديگري آرزوهاي طولاني. [35] .

مال پرستي

از جـلوه هـاي بـارز دنـيـاپـرسـتـي، «مـال دوسـتـي» اسـت. وقـتـي مـحـبـت مـال بـه اوج خـود بـرسـد، تـبـديـل بـه «مـال پـرسـتـي» مـي شـود، مـسـأله اي كـه عـامـل بـسـيـاري از لغـزش و سـقـوطـها بوده است. امام علي (ع) چهار مستي را براي انسان خـطـرنـاك مـي دانـد: 1 ـ مـسـتـي شـراب؛ 2 ـ مـسـتي مال؛ 3 ـ مستي خواب؛ 4 ـ مستي حكومت. [36] .مـسـتـي مـال ضـربـه هـاي مهلك بر پيكره اسلام وارد كرده است. پس از پيامبر(ص)، همين عـامـل عـده زيـادي را فـريفت و به سوي جمع مال و ثروت سوق داد. كساني كه بايد چشم بـيـدار اسـلام و پـاسـدار ارزش هـاي اخـلاقـي بـاشـنـد، خـود بي صبرانه به جمع آوري مـال و ثـروت پـرداخـتـنـد و تـمـام سـوابـق نـيـك خـود را در مـسـلخ مال پرستي قرباني كردند.تـا چـنـد سال پس از رحلت پيامبر(ص) [تقريباً دوره ابوبكر] از آن جا كه بيشتر تلاش هـاي حـكومت مصروف سركوبي شورش هاي اعتقادي يا سياسي مي گشت، تغيير محسوسي در وضـعـيـت اقتصادي مردم پيدا نشد. اما پس از آن، در دوره خليفه دوم، با آغاز فتوحات، آن گـاه كـه قـدرت نـظـامـي اسـلام از جزيرة العرب فراتر رفت و امپراتوري هاي روم و ايـران را بـه تـسـليـم واداشـت و مـصـر را گـشـود، نـاگاه جهش فوق العاده اي در وضعيت اقـتـصـادي مـردم پـيـدا شـد، سـيـل گـرايـش بـه مـادي گـري و جـمـع مـال و ثـروت آغـاز گـشـت، كـم كـم طـبـقـه اي بـسـيـار متموّل كه در سايه تبعيض هاي ناروا به اموال فراوان رسيده بودند در جامعه اسلامي به وجـود آمـد، طبقه اي كه از عوام نبودند، از آنان نبودند كه عذر بي بصيرتي را برايشان ذكـر كـنـيـم، بـلكـه از خـواص و شـاهد آن همه سفارش هاي پيامبر(ص) در مورد پرهيز از دنياطلبي بودند، در پي جمع ثروت برآمدند، آن هم نه از راه مشروع، بلكه با توقع امتيازهاي ويژه از بيت المال و به تعبير مقام معظم رهبري:... گـفـتـند نمي شود كه سابقه دارهاي اسلام... اين ها بايد يك امتيازاتي داشته باشند! بـه ايـن هـا امـتـيـاز داده شـد ـ امـتـيـازات مـالي از بـيـت المـال ـ ايـن، خـشـت اول بـود. حـركـت هاي انحرافي اين طوري است؛ از نقطه كمي آغاز مي شـود، بـعـداً هـمـين طور هر قدمي، قدم بعدي را سرعت بيش تري مي بخشد. انحراف ها از همين جا شروع شد، تا به دوران عثمان رسيد ـ اواسط دوران عثمان ـ در دوران خليفه سوم، وضـعـيـت ايـن گـونـه شـد كـه بـرجـستگان صحابه پيغمبر، جزو بزرگ ترين سرمايه دارهاي زمان خودشان شدند! توجه مي كنيد! يعني همين صحابه عالي مقام كه اسم هايشان مـعـروف اسـت ـ طـلحـه، زبـيـر، سـعـد بـن ابـي وقـّاص و امثال آن ها ـ اين بزرگان كه هر كدامشان يك كتاب قطور سابقه افتخارات در بدر، حُنين، اُحـد و جـاهـاي ديـگـر داشـتـنـد؛ ايـن هـا جـزو سـرمـايـه دارهـاي درجـه اوّل اسـلام شـدنـد! وقـتـي كه يكي از آنها مُرد، مي خواستند، طلاهايي كه از او مانده بود، بـيـن ورثه تقسيم كنند؛ اين طلاها را كه آب كرده و شمش كرده بودند، با تبر بنا كردند به شكستن ـ مثل هيزم كه شما با تبر مي شكنيد ـ ببينيد چقدر طلاست كه با تبر مي شكنند! درصورتي كه طلا را با سنگ مثقال مي كشند. [37] .

رياست طلبي

ديـگـر جلوه دنياپرستي، كه از عوامل مهمِ اعراض از حق محسوب مي شود، «جاه طلبي» و «ريـاسـت پـرسـتـي» اسـت. امـام عـلي (ع) يـكـي از انـگـيـزه هـاي مـخالفان خود را، همين عامل مي داند. رياست طلبان در پي آن بودند كه از حكومت امام علي (ع) امتياز گرفته و در مسند برخي مسؤوليت هاي حساس قرار گيرند، ولي از آن جا كه حكومت آن حضرت، حكومت ارزش هـا بـود، ايـن هـا را لايـق نـديد و به كامشان نرساند. براين اساس، سر ستيز با حكومت عدالت گستر مولا برداشتند. ابن ابي الحديد مي گويد:زبـير و طلحه، پس از گذشتن چند روز از بيعت با علي (ع) خدمت ايشان رسيدند و گفتند: اي امـير مؤمنان! حتماً از ستمي كه در حكومت عثمان بر ما رفت آگاهيد و نيز به خوبي مي دانيد كه عثمان به بني اميه توجه داشت و اينك خداوند خلافت را بعد از عثمان به تو داده است. خواسته ما اين است كه بعضي از كارهاي خود (استانداري بصره و كوفه) را به ما واگذاري.امـام (ع) فـرمـود: به همان بهره اي كه خداوند برايتان معين فرموده راضي باشيد تا من دربـاره خـواسـتـه شما بينديشم. بدانيد كه من در اين امانتي كه به من سپرده شده (يعني مـسـؤوليـت حـكومت) جز انسان هايي كه از دينشان راضي ام و از امانتداري شان خرسندم و لياقت آن ها را احراز كرده باشم، مردي را شريك نمي سازم. [38] .

ملاحظات خويشاوندي و دوستي

از ديـگـر عـوامـل اعـراض از حـق كـه مـي تـوان آن را نـيـز جـلوه اي از دنـيـاپـرسـتي ناميد، «مـلاحـظـات خويشي، قومي و دوستي» است. تربيت اسلامي مي گويد كه بايد براي يـك انـسـان مـكـتـبـي مـحور تمامي رفتارها محبّت خداوند باشد و ديگر محبت ها بايد در اين شعاع تنظيم شود.از ديـدگـاه قـرآن كـريـم، حـزب اللهـي واقـعـي كـسـي اسـت كـه دل و جـانـش كـانـون محبت خداوند شده و در اين راه علاقه عاطفي خويش را از پدر، فرزند، بـرادر و خـانـدان مـنـحـرف، قطع كند. [39] روح ايمان، خدامحوري در تمامي ابعاد زندگي است و همه حريم ها در شعاع حريم خداوند محترم اند.احـسـان بـه پـدر و مادر، در قرآن كريم حريم فوق العاده اي دارد و در چهار آيه قرآن در كـنـار تـوحيد آمده است. اين حريم به حدي است كه برخي از فقيهان مي گويند: اطاعت امر والديـن از نـمـاز اول وقـت مـهـم تر است و فرزند مي تواند نماز مستحبي خود را به خاطر أمر والدين بشكند. ولي اين حريم در شعاع حريم خداوند است. بر اين اساس، اگر پدر و مادر، فرزند را در مسير شرك قرار دهند، فرزند نبايد اطاعت كند:وَ اِنْ جاهِداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما...(لقمان: 15)و اصـولاً از هـيـچ مـخـلوقي آن جا كه معصيت خالق مطرح است، اطاعت روا نيست. چنان كه امام علي (ع) فرمود:لا دينَ لِمَنْ دانَ بِطاعَةِ الَْمخْلُوقِ في مَعْصِيَةِ الْخالِق [40] .دين ندارد كسي كه اعتقاد به اطاعت مخلوق در مسير معصيت خالق پيدا كند.در چـنـدين آيه قرآن كريم اين مضمون آمده است كه كساني كه روابط عاطفي خويش را بر رابـطـه الهـي ترجيح دهند، از صراط مستقيم منحرف شده، فاسق و ستمگرند. [41] همچنين به عنوان برهان و استدلال بر اين نكته كه بايد «خدا محور» باشيد و ديگران در زندگي تان جنبه محوري نداشته باشند، اين واقعيت را بيان مي كند كه در قيامت نزديكان و فرزندان به كارتان نمي آيند:لَنْ تـَنـْفـَعـَكـُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ(ممتحنه: 3)هرگز بستگان و اولاد شما در روز قيامت سودي به حالتان نخواهند داشت و او در قيامت ميان شما جدايي مي افكند و خداوند به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است.قرآن كريم در اين زمينه ابراهيم بت شكن و يارانش را به عنوان اسوه و نمونه معرفي مي كند كه محبت خداوند را برگزيد و از اقوام منحرف بريد. [42] .ايـن روح تـربـيـت اسـلامي است؛ اما پس از پيامبر اكرم (ص) با احياي ارزش هاي جاهلي، دوبـاره تـعـصـب هـاي نـژادي و قبيله اي جان گرفت و ارزش هاي الهي قرباني ارزش هاي جـاهـلي شـد. در سـقـيـفـه، مـسـايـل نـژادي و نـاسـيـونـاليـسـتـي حـرف اول را زد، در شـوراي شـش نـفـري عمر، مسأله نژاد تعيين كننده بود. [43] در حكومت عثمان، بستگان پدري او حرف او را مي زدند، و راز لغزش برخي از كارگزاران امام علي (ع) نـيـز هـمـيـن بـود. حـضـرت بـه مـنـذر بـن جـارود عـبـدي كـه بـه بـيـت المال خيانت كرده بود، نوشت:... وَ تَصِلُ عَشيرَتَكَ بِقَطيعَةِ دينِكَ [44] .پيوند با خويشاوندانت را به بهاي بريدن از دينت برقرار مي كني.در نامه اي ديگر، يكي از كارگزاران خويش (مصقلة بن هبيره شيباني) را نكوهش مي كند:چرا بيت المال را بين افرادي از باديه نشينان قبيله ات تقسيم مي كني؟ [45] .خـلاصه سخن آن كه مهم ترين عامل اعراض از حق، دنيا دوستي است كه لغزشگاه بسياري از خـواص، از سـقـيـفـه تـا كـربـلا و نـيـز در انـقـلاب اسـلامي، بوده است. جلوه هاي اين دنـيـاپـرسـتـي عـبـارتـنـداز: 1 ـ خـودپـرسـتـي؛ 2 ـ مال پرستي؛ 3 ـ رياست طلبي؛ 4 ـ ملاحظات خويشاوندي و دوستي (پارتي بازي).

ماهيت قيام عاشورا

اشاره

حـادثـه عـاشـورا چه نوع حادثه اي بود: آيا از نظر اجتماعي يك انفجار بدون هدف بود ـ مـانـند بسياري از انفجارها كه در اثر فشار ظلم و تشديد سختگيري ها رخ مي دهد ـ يا يك تـصـمـيـم آگـاهـانـه و هـوشـيـارانـه نـسـبـت بـه اوضـاع و احـوال موجود و نسبت به آثار و نتايج اين حركت؟ آيا يك قيام و نهضت و انقلاب مقدس بود يـا يـك دفاع شرافتمندانه؟ آيا هجوم بود يا دفاع؟ آيا كاري بود كه از طرف امام حسين (ع) شـروع شد و حكومت وقت مي خواست آن را سركوب كند و يا او از طرف حكومت وقت مورد هـجـوم قـرار گـرفـت و بـه جـاي سـكوت و تسليم، شرافتمندانه از خود دفاع كرد؟ به عبارت ديگر قيام عاشورا داراي چه ماهيتي بود؟ [46] .بـراي يـافـتـن پـاسـخ پـرسـش هـاي مـذكـور و شـنـاخـت مـاهـيـت نـهـضـت حـسـيـنـي بـايـد عـوامـل و عـنـاصـر سـازنـده قـيـام عـاشـورا مـورد تـجـزيـه و تحليل قرار گيرد.در جـريـان حـادثـه كـربـلا سـه عـامـل مهم دخالت داشت كه هر يك داراي ماهيت خاصي بود: (عـامـل «بـيـعـت» كـه داراي مـاهـيـت تـقـوايـي بـود؛ يـعـنـي امـام (ع) داراي عـكـس العـمـل مـنـفـي و بـازدارنـده بـود؛ عـامـل «دعـوت مـردم كـوفـه»، كـه عـكـس العـمـل امـام (ع) مـثـبـت و داراي مـاهـيـت تـعـاونـي بـود؛ عـامـل «امر به معروف و نهي از منكر» كه داراي ماهيت هجومي بود و امام (ع) آغازگر بود. اينك به توضيح اين عوامل مي پردازيم:

عامل بيعت

اشاره

يـكـي از عـوامـل كـه بـه اعـتـبـار زمـانـي، اوليـن عـامـل در شـكـل گـيـري قـيـام عـاشـورا است، عامل تقاضاي بيعت است. امام حسين (ع) در مدينه است. معاويه قبل از مردنش ـ مي خواهد جانشيني يزيد را براي خود مسلّم كند ـ به مدينه مي آيد و مـي خـواهـد از امـام حـسين (ع) بيعت بگيرد، ولي موفق نمي شود. بعد از اين كه معاويه در نـيـمـه ماه رجب سال 60 ه. مي ميرد، يزيد به حاكم مدينه كه از بني اميه بود نامه اي مي نويسد و طي آن خبر مرگ معاويه را اعلام مي كند و مي گويد: از مردم مدينه براي من بيعت بـگير. در نامه اي خصوصي نيز به حاكم مدينه دستور مي دهد: حسين بن علي را بخواه و از او بيعت بگير و اگر بيعت نكرد سرش را براي من بفرست!در ايـن جـا آنـهـا از امـام حـسـيـن (ع) بـيـعـت مـي خـواهـنـد و عـكـس العـمـل امـام (ع) مـنـفـي اسـت، ايـن عـامـل از سنخ تقواست، از سنخ تقاضاهايي است كه هر انـساني در جامعه خودش به شكل هاي مختلف با آن روبرو مي شود: به صورت شهوت، مـقـام، تـرس و ارعـاب و...؛ كـه انـسـان بـايـد در مـقـابـل آنـهـا بـگـويـد نـه، يعني تقوا. آنها مي گويند: بيعت! امام حسين مي گويد: نه! تهديد مي كنند، مي گويد: حاضرم كشته شوم و حاضر نيستم بيعت كنم.بيعت با يزيد دو مفسده بزرگ را براي جهان اسلام و براي انسانيّت در پي داشت:

تثبيت خلافت موروثي

بـيـعـت كـردن امـام (ع)، يـعـنـي امضا كردن و صحّه گذاشتن روي سنّتي كه معاويه پايه گـذاري كـرده اسـت كـه خـليـفـه پـيـشـين، خليفه بعدي را تعيين كند و اين را نه شيعه مي پـذيـرفـت و نـه سـنـّي؛ زيـرا اهـل تـسـنـن بـعـد از مـردن خـليـفه به وسيله به اصطلاح اهـل حـلّ و عـقـد خـليـفـه تـعـيـيـن مـي كـردند و شيعه هم معتقد بود كه به نصّي كه از طرف پـيـامـبر(ص) رسيده است بايد عمل كرد. از اين رو، اين سنّت كه خليفه اي پسر خودش را بـه عـنـوان وليّ عـهـد مسلمين تعيين كند در اسلام سابقه نداشت و بيعت كردن امام (ع) امضا كردن سنّتي بود كه براي اولين بار به وسيله معاويه پايه گذاري مي شد.

تثبيت شخصيت خاص يزيد

مفسده دومي كه بيعت در پي داشت، مربوط به شخصيت خاص يزيد بود كه وضع آن زمان را از هر زمان ديگر متمايز مي كرد. او نه تنها فاسق و فاجر بود، بلكه متظاهر به فسق هـم بـود و شـايـسـتـگـي سـيـاسـي نـيـز نـداشـت. گـرچـه مـعـاويـه و بـسياري از خلفاي آل عباس مردمان فاسق و فاجري بودند ولي اين مطلب را درك مي كردند كه اگر بخواهند مـُلك و قدرتشان باقي بماند بايد تا حدود زيادي ظواهر و شؤون اسلامي را حفظ كنند. ولي يزيد بن معاويه، اين شعور را هم نداشت؛ آدم هتّاكي بود، از بي اعتنايي به مردم و از شـكـسـتن حدود اسلام شادمان مي شد. معاويه هم شراب مي خورد [47] ، ولي هرگز تـاريـخ نـشان نمي دهد كه معاويه در يك مجلس، علني شراب خورده باشد يا در حالتي كـه مـسـت اسـت وارد مـجـلس شده باشد؛ در حالي كه يزيد علناً در مجلس رسمي شراب مي خورد، مست و لايعقل مي شد و ياوه سرايي مي كرد. نيز، ميمون باز و يوزباز بود، ميموني داشت كه به آن كنيه «ابا قيس» داده بود و لباس حرير بر او مي پوشاند و پهلودست خود بالاتر از رجال كشوري و لشكري مي نشاند! اين است كه امام حسين (ع) فرمود:وَ عَلَي الاِْسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ [48] .فاتحه اسلام را بايد خواند زماني كه شخصي مانند يزيد رهبري امّت را عهده دار شود.بـنـابـرايـن، مـسـأله اول و عـامـل اول در حـادثـه حـسيني، مسأله بيعت بود. براي شخصي فاسد و فاجر و فاقد صلاحيت سـيـاسـي به نام يزيد، از امام حسين (ع) بيعت مي خواهند! امام از بيعت امتناع كرد و آنها هم به هيچ وجه از بيعت خواستن صرف نظر نمي كردند.

عامل دعوت مردم كوفه

عـامـلي ديـگـري كـه در نـهـضـت حـسـيـنـي مـؤثـر بـود و عـكـس العـمل آن حضرت (عكس العمل مثبت و قبول دعوت) را برانگيخت، موضوع دعوت مردم كوفه بود.كـوفـه، ايـالت بزرگ و مركز ارتش اسلامي بود. مردم اين شهر از امام حسين (ع) دعوت مي كنند: حدود هجده هزار نامه مي نويسند كه بعضي از نامه ها را چند نفر و بعضي ديگر را شايد صد نفر امضا كرده بودند!ايـنـجـا عـكـس العـمـل امـام چـه بـايـد بـاشـد؟ حـجـّت بـر او تـمـام شـده اسـت. عـكـس العـمـل، مثبت و ماهيت عملش ماهيّت تعاون است؛ يعني مسلماناني قيام كرده اند، امام بايد به كمك آنها بشتابد. براي امام حسين (ع) معلوم بود كه مردم كوفه آماده نيستند، آنان را مردم سـسـت عـنـصـر و مرعوب شده اي مي ديد. در عين حال جواب تاريخ را چه مي بايست مي داد؟ قطعاً اگر امام حسين به مردم كوفه اعتنا نمي كرد، تاريخ ايشان را ملامت مي كرد كه اگر رفـتـه بود، ريشه يزيد و يزيدي ها كنده شده بود و از بين رفته بود، كوفه اردوگاه مـسـلمـيـن بـا آن مـردم شـجـاع، كـوفـه اي كـه پـنـج سـال علي (ع) در آن زندگي كرده است و...! از اين رو، اينجا تكليف اين گونه ايجاب مي كند كه همين كه آنها مي گويند ما آماده ايم، امام بگويد من هم آماده هستم!بـنـابـرايـن، عـامـل دومـي كـه در نـهـضـت حسيني تأثير داشت، دعوت مردم كوفه و اعلام آمـادگـي بـيـعـت بـا ايـشان، پس از آن است كه از قصد امام حسين (ع) مبني بر مخالفت با يـزيد، آگاه شده بودند. از اين رو، چنين نبوده كه بعد از دعوت مردم كوفه امام قيام كرده بـاشد. بنابراين، دعوت مردم كوفه علت نهضت امام نيست، بلكه در ادامه قيام و جهت آن، تأثير كلّي داشته است.

عامل امر به معروف و نهي از منكر

اشاره

مـهـم ترين و اساسي ترين عامل و عنصر پيدايش حادثه عاشورا، مسأله امر به معروف و نـهـي از مـنـكـر اسـت. ايـن عـامـل را خـود امـام مـكـرر و بـا صـراحـت كـامـل و بـدون آن كـه ذكـري از مـسـأله بـيـعـت و دعـوت اهـل كـوفـه بـه مـيـان آورد، بـه عـنـوان يـك اصـل مـسـتـقـل و يـك عامل اساسي ذكر نموده است.تـاريـخ مي نويسد: محمّد بن حنفيّه برادر امام حسين (ع) در آن موقع دستش فلج شده بود و قـدرت بر جهاد و همراهي با امام (ع) را نداشت. امام وصيت نامه اي مي نويسد و آن را به او مي سپارد: «هذا ما اَوْصي بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِي اَخاهُ مُحَمَّداً اَلْمَعْرُوفَ بِابنِ الحَنَفِيّةِ» در ايـن وصـيت نامه امام (ع) پس از شهادت به يگانگي خدا و رسالت پيامبرش [49] راز قيام خود را چنين بيان مي كند:اَنـّي ما خَرَجْتُ أَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ في اُمَّةِ جـَدّي اُري دُ اَنْ آمـُرَ بـِالْمـَعـْرُوفِ وَ اَنـْهي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ اَبي عَلِيِّ بْنِ اَبي طالِبٍ عليه السَّلامُ [50] .مـن نـه از روي خـودخـواهـي و يـا بـراي خـوش گذراني و نه براي فساد و ستم گري از مـديـنـه خارج مي شوم، بلكه خارج شدن من براي اصلاح مفاسدي است كه براي امّت جدّم پـيـامـبـر پـيـش آمـده است. هدفم امر به معروف و نهي از منكر مي باشد و مي خواهم سنت و سيره جدم و رسم پدرم علي مرتضي را زنده نمايم.عـامـل امـر بـه مـعـروف و نـهـي از مـنـكـر، ارزش بـسـيـار بـيـشـتـري از دو عـامـل ديـگـر بـه نـهـضـت حـسـيـنـي مـي دهـد. بـه مـوجـب هـمـيـن عامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده است كه براي هميشه زنده بماند، براي هميشه يـادآوري شـود و آمـوزنـده بـاشـد. البـتـه هـمـه عـوامـل آمـوزنـده هـسـتـنـد ولي ايـن عـامل آموزندگي بيشتري دارد، زيرا نه متكي به دعوت است و نه متكي به تقاضاي بيعت؛ يـعني اگر دعوتي از امام نمي شد، حسين بن علي (ع) به موجب قانون امر به معروف و نـهـي از مـنـكـر نـهـضـت مي كرد. اگر هم تقاضاي بيعت از او نمي كردند، باز ساكت نمي نـشـسـت. بـنابراين، عمده سبب و علتي كه به نهضت حسيني آن شايستگي را داده است كه بـراي هـمـيشه در پيشاني تاريخ بدرخشد، براي هميشه زنده بماند، يك درس جاويدان و يـك نـهـضت بي نظير در دنيا باشد، همين عامل امر به معروف و نهي از منكر است. به همين دليـل مـا بـايـد امر به معروف و نهي از منكر را از نظر اسلام بشناسيم كه اين چه اصلي اسـت؟ ايـن چـه مـوضـوع مهمّ، اصيل و قدرتمندي است كه فردي مانند حسين بن علي (ع) را وادار مـي كـنـد كـه در ايـن راه جـان خـويـش را فـدا كـنـد، خون فرزندان و يارانش بر زمين بريزد و تن به فاجعه اي بدهد كه واقعاً در دنيا كم نظير است؟!در اينجا به اختصار به جايگاه اصل امر به معروف و نهي از منكر در آيات قرآن كريم و سخنان پيشوايان دين اشاره مي كنيم.

امر به معروف و نهي از منكر در قرآن

امـر بـه مـعـروف و نهي از منكر، يگانه ضامن بقاي اسلام و به اصطلاح علّت مبقيه است. آيـا يـك كـارخـانـه بـدون بـازرسـي، نـظـارت و رسـيـدگـي دائمـي مـهـنـدسـان، قـابـل بـقـاسـت؟ جـامـعـه هـم چـنـيـن اسـت. نـظـارت و بـررسـي امـور مـسـلمـانـان نـيـز طبق اصل «امر به معروف و نهي از منكر» صورت مي گيرد.نـبـودن ايـن اصـل، مـتـلاشـي شـدن، تـفـرّق و گـنـديـدن پـيـكـر اجـتـمـاع را بـه دنـبـال دارد. آيـات قـرآن در ايـن زمـيـنـه بـسـيـار زيـاد است. قرآن كريم بعضي از جوامع گـذشـته را ياد مي كند كه متلاشي و هلاك شدند و تباه و منتقرض گشتند به سبب اين كه در آنها نيروي اصلاح نبود، نيروي امر به معروف و نهي از منكر نبود:فَلَوْ كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ اُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ(هود: 116)در نـسـل هاي گذشته يك عده مردم صاحب مايه (مايه عقلي، فكري، روحي) نبودند كه با فساد مبارزه كنند تا در نتيجه اين ملت ها در اثر فساد؛ تباه، منقوض و هلاك نشوند.درباره قوم ديگر مي فرمايد:كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ(مائده: 79)اينها بدبخت، بيچاره و هلاك شدند چون نهي از منكر نمي كردند و بسيار بد مي كردند.نيز خطاب به مسلمانان مي فرمايد:وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُون بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(آل عمران، 104)بـايـد در مـيان شما يك امّت (يك جمعيّت) كارش امر به معروف و نهي از منكر باشد. تنها چـنـيـن امـتـي (كـه در مـيـان آنـهـا دعـوت بـه خـير، امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد) رستگارند.در آيه اي ديگر مي خوانيم:كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ(آل عمران، 110)مـسـلمـانـان! شـمـا بـهـتـريـن امـتـي هـسـتـيـد كـه بـه نـفـع بـشـريـت ظـهـور كـرده ايد، به دليل آن كه آمر به معروف و ناهي از منكر هستيد.بـنـابـرايـن، ما زماني مي توانيم در جهان ادعاي شرف، بزرگي و عزتمندي بكنيم كه ايـن اصـل مـهـم را پـاس بـداريـم و بـا آشـنـايـي كـامـل بـه نـحـوه انـجـام آن، در عمل به آن بكوشيم.

امر به معروف و نهي از منكر از منظر روايات

رسـول گـرامي اسلام در زمينه اصل مهم و اساسي و سرنوشت ساز امر به معروف و نهي از منكر مي فرمايد:«لَتـَأْمـُرُنَّ بـِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ اَوْ يُسَلِّطُنَّ اللّهُ عَلَيْكُمْ شِرارَكُمْ فَيَدْعُوا خِيارُكُمْ فَلايُسْتَج ابُ لَهُمْ [51] .بـايـد امـر بـه مـعـروف و نـهـي از مـنـكر را پاس بداريد و گرنه (در صورت ترك اين اصـل مهم) بَدانِ شما بر شما مسلط مي شوند، بعد خوبان شما (را) مي خوانند و به آنها جوابي داده نمي شود.پيامبر(ص) در اين سخن زيبا و پرمعنا، گوشزد مي نمايد كه اگر مي خواهيد عزت داشته بـاشـيـد و ديـگـران بـراي شما احترام قائل شوند، امر به معروف و نهي از منكر را ترك نـكـنـيد. اگر اين اصل مهم را ترك كرديد، اولين خاصيت آن ضعف، پستي و ذلت شماست. دشـمـن هـم بـه حـسـابـتـان نمي آورد. آن وقت مثل يك برده و بنده هر چه التماس كنيد كسي جوابتان را نخواهد داد!فـريـضـه امـر بـه مـعـروف و نـهـي از مـنـكـر در بـرخـي روايـات از ديـگـر واجـبـات و اعمال پسنديده، برتر شمرده شده است. تا جايي كه امير مؤمنان (ع) مي فرمايد:وَ اَعـْمـالُ الْبـِرِّ كـُلُّها وَالْجِهادُ في سَبيلِ اللّهِ عِنْدَالاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ اِلاّ كَنَفْثَةٍ في بَحْرٍ لُجِي [52] .و همه اعمال نيك و (حتي) جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهي از منكر همچون رطوبت دهان در مقايسه با درياي پهناور است!نيز امام باقر(ع) مي فرمايد:اِنَّ الاَْمـْرَ بـِالْمـَعـْرُوفِ وَالنَّهـْيَ عـَنِ الْمُنْكَرِ فَريضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمـَذاهـِبُ وَ تـَحـِلُّ الْمـَكـاسـِبُ وَ تـُرَدُّ الْمـَظـالِمُ وَ تـُعـْمَرُ الاَْرْضُ وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الاَْعْداءِ وَ يَسْتَقيمُ الاَْمْرُ [53] .امر به معروف و نهي از منكر فريضه بزرگي است كه ديگر واجبات به وسيله آن تحقق پـيـدا مـي كـنـد و در پـرتـو آن راه هـا امـن شـده و كـسـب هـا در مـسـيـر حـلال و مـشـروع قـرار مـي گـيـرد، از سـتـم جلوگيري و زمين آباد مي شود و حق از دشمنان بازپس گرفته شده، امر دين و دنيا قوام و پايداري مي يابد.بـنـابـرايـن، عـامـل اصـلي در نـهـضـت حـسـيـنـي، امـر بـه معروف و نهي از منكر بود. اين اصـل مـهـم و ايـن فـريـضـه بـزرگ در عـرض ديـگـر واجـبـات قـرار نـمـي گـيـرد، بلكه عـمـل خـيري است كه به بركت آن، همه نيكي ها رشد مي كند و چه بسا در اثر قيام يك آمر بـه مـعـروف و نـاهـي از مـنـكر، جامعه اي به سوي سعادت حركت كند و از گرداب فساد و گـنـاه نـجـات يـابـد. از ايـن رو، بـر هـر فـرد مـسلماني لازم است براي اقامه و احياي اين فـريـضـه بـزرگ بـا شـرايـط، آداب و مـراتـب آن آشـنـايـي پـيـدا كـنـد و سـپـس در عمل به آن كوشا باشد.

رسالت مسلمانان در عصر حاضر

حـال كـه دانـسـتـيـم عـامـل امـر بـه مـعـروف و نـهـي از مـنـكـر، مـهـم تـريـن عـامـل در قـيـام امـام حـسـين (ع) بود، بايد به بررسي وظيفه خود در اين زمان بپردازيم و ببينيم رسالت ما در عصر حاضر چيست؟ و چگونه بايد از عاشوراي حسيني براي امروز و فـرداي خـود و جـامـعـه مـسـلمـانـان اسـتـفاده كنيم. در اينجا قسمتي از سخنراني شهيد دكتر مرتضي مطهري را در زمينه شناخت زمان با استفاده از قضيه كربلا و عاشورا، مي آوريم:مـسـأله اسـاسـي جـهـان اسـلام در عـصـر حـاضـر، مـسـأله فـلسـطـين و جناياتي است كه صـهـيـونـيـسـم در حـق آنـان انـجـام مـي دهـد، قـضـيـه اي كـه دل پـيـغـمـبـر اكـرم را خـون كـرده، ايـن قـضـيـه اسـت؛ داسـتـانـي كـه دل حسين بن علي را خون كرده اين قضيه است: اگر مي خواهيم به خودمان ارزشي بدهيم و ادامـه دهـنـده راه پـرعـزّت حـسين (ع) باشيم و به عزاداري آن حضرت ارزش بدهيم، بايد فـكـر كـنـيم كه اگر حسين بن علي امروز بود و خودش مي گفت براي من عزاداري كنيد، مي گفت چه شعاري بدهيد؟ آيا مي گفت بخوانيد: «نوجوان اكبر من» يا «زينب مضطرّم الوداع، الوداع»؟ و... قـطعا اين گونه نيست، اگر حسين بن علي بود مي گفت: اگر مي خواهي بـراي مـن عـزاداري كـنـي بـايـد شعار امروز تو فلسطين باشد. شمرِ امروز... [شارون و بوش] است. شمرِ هزار و سيصد سال پيش مُرد، شمر امروز را بشناس.بـنـابـرايـن رسـالت امـروز مـسـلمانان در احياي فريضه امر به معروف و نهي از منكر در سـطـح بـيـن المـلل، دفـاع هـمـه جانبه از مردم مظلوم جهان و از جمله فلسطين است. در امور داخـلي نـيـز مـسـلمـانـان وظيفه دارند با مظاهر فساد و فرهنگ منحط غربي مبارزه كنند و با آشنايي كامل با مراحل اين اصل، هم خود عامل به معروف باشند و هم از منهيّات دوري جويند و هـم ديگر مردم و مسؤولان را تحت نظارت دائمي بگيرند تا ان شاء الله اين كار ـ زمينه ساز ظهور منجي عالم بشريت شود، چرا كه مردم بيدار آن مردمي هستند كه فرصت شناس، دردشناس و حقايق شناس باشند.

اهداف نهضت حسيني

اشاره

در طـول سـاليـان درازي كـه از وقـوع حماسه پرشور عاشورا مي گذرد، بزرگان بي شـمـاري، وقـت بـسـيـاري را صـرف تـبـيـيـن، تـحـليـل، تـفـسـيـر و روشـن سـاخـتـن عـلل، انگيزه ها، اهداف و دستاوردهاي اين حادثه بي نظير كرده اند كه مجموعه آنها كتاب هـاي متعددي را تشكيل داده است و كمتر موضوعي را مي توان يافت كه به اندازه عاشورا و كربلا كتاب پيرامون آن نوشته شده باشد. از جمله مطالبي كه فراوان به آن پرداخته شـده اهـداف نـهـضـت كـربـلاسـت، مـا در ايـن مـجـال اندك مي كوشيم كه فارغ از نظرات و تحليل هاي گوناگون بزرگان، سخنان حضرت سيدالشهدا را مورد بازبيني قرار دهيم و از زبـان خـود آن امـام بـشـنـوم كـه چـه اهـدافـي را دنبال مي كرده است.

تجديد نظام اسلامي

پس از ارتحال رسول اكرم (ص) و فراز و نشيب هاي گوناگون تاريخ اسلام، در نهايت، در سـال 40 هـجـري حـزب امـوي بـه رهـبري معاويه، حكومت اسلامي را قبضه كرد و بر سـرنـوشـت اسـلام و مـسـلمـانـان حـاكـم شـد و فـرزنـد فـاسـد و بـي ديـن او در اواخـر سال 60 ه براريكه قدرت تكيه زد.حـضـرت سـيدالشهدا(ع) با ايمان و دانش عميق و بصيرت ژرف خويش به خوبي دريافت كـه اگـر چـنـيـن وضعي ادامه يابد بدون هيچ ترديدي، اسلام به دست امويان دفن خواهد شـد. از ايـن رو دست به قيام اصلاحي زد تا از سقوط دائمي نظام اسلامي جلوگيري كند. امام در وصيت نامه اي كه هنگام خروج از مكه به سوي عراق، تسليم برادرش ـ محمد حنفيه ـ مي كند، مي نويسد:مـن بـراي جـنـجـال آفـريني، هوسراني، تبهكاري و ستمگري قيام نكرده ام، همانا قيام من براي اصلاح طلبي در امّت جدّم مي باشد. [54] .از اين جمله امام مي توان برداشت كرد كه برنامه كلان و هدف غايي و نهايي امام از برپا كـردن نـهـضـت كـربلا، اصلاح امّت اسلامي در كليه ابعاد بوده است و امام همت خود را جزم كـرده تـا امـّت و حـكـومت را از انحرافي كه در پيش گرفته اند بازدارد. به تعبير رهبر عزيز انقلاب:مي توانيم اين جور جمع بندي كنيم، بگوييم: امام حسين قيام كرد تا آن واجب بزرگي را كـه عـبـارت از تـجـديـد بـنـاي نـظـام و جـامـعـه اسـلامـي، يـا قـيـام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامي است، انجام بدهد. [55] .بـسـيـار روشـن اسـت كـه تـجـديـد نـظـام بدون تخريب نظام پيشين، امكان ندارد، به همين دليـل سـيـدالشـهـدا لبـه تـيـز حـملات خويش را متوجه مركز حكومت اموي كرد و حتي آن را وظـيـفـه هـمـه مسلمانان دانست كه پيامبر اسلام بر دوش آنان نهاده است؛ از اين رو به مردم كوفه نوشت:شما مي دانيد پيامبر خدا(ص) فرمود: هر كس سلطان ستمگري را ببيند كه حرمت هاي الهي را روا شـمـرده، عـهـد خـدا را شـكـسـتـه و مـخـالف سـنـت رسـول خداست و با بندگان با جرم و تجاوز رفتار مي كند [هر كس اينها را شاهد باشد] و بـا گـفـتـار و كـردار خـويـش ايـن وضـع را دگرگون نسازد، بر خداست كه اين گونه افراد را در جايگاه سلطان ستمگر (دوزخ) جاي دهد. [56] .امام (ع) پس از اعلام اين فرمان عمومي، مصداق آن را نيز تعيين كرد و با افشاي خصلت ها و عـمـلكـرد يـزيـد، اعلام داشت كه حكومت اموي به رهبري يزيد نه تنها از شايستگي لازم برخوردار نيست، بلكه چنين حاكمي بايد سرنگون شود.پـس از مرگ معاويه، يزيد طي نامه اي از وليد بن عتبه ـ والي مدينه ـ خواست كه براي خـلافـتـش از امـام حـسـيـن (ع) بيعت بگيرد و اگر امتناع كرد گردنش را بزند! وقتي وليد درخواست بيعت را با امام در ميان نهاد، امام در پاسخ او فرمود:مـا خـانـدان نـبـوتـيـم و مركز رسالت و آمد و شد فرشتگان به خداوند به وسيله ما (كار آفـريـنـش را) شـروع كـرده و بـه وسـيـله ما نيز پايان مي دهد ولي يزيد فردي فاسق، شـرابـخـوار و قـاتـل بـي گـناهان است و به طور آشكار گناه مي كند و شخصي مانند من هـرگـز بـا حـاكـمي چون يزيد بيعت نخواهد كرد، بايد منتظر باشيم ببينيم كدام يك از ما شايستگي بيعت و خلافت را دارد! [57] .ايـن سـخنان امام ضمن تهديد والي مدينه و اربابش يزيد، در واقع بيان سياست فكري و عـمـلي امـام در بـرابر حكومت اموي است كه به طور مستقيم به يكي از سران آن اظهار شده كه به احتمال قوي به گوش يزيد نيز رسيده است.امـام يـك روز پـس از اظـهـار سخنان فوق، حركت خود را از مدينه به سوي مكه آغاز كرد و حـتـي يـك روز هـم زيـر بار بيعت يزيد نرفت. حضرت آية الله خامنه اي در اين باره مي فرمايد:پـس امـام حـسـيـن (ع) بـراي انـجـام يـك واجـب، قـيـام كـرد. ايـن واجـب در طول تاريخ، متوجه به يكايك مسلمان هاست. اين واجب عبارت است از اين كه هر وقت ديدند كه نظام جامعه اسلامي دچار يك فساد بنياني شده و بيم آن است كه به كلّي احكام اسلامي تغيير پيدا بكند، هر مسلماني بايد قيام كند. [58] .

امر به معروف و نهي از منكر

دومين هدفي كه در وصيت نامه سيدالشهدا به آن تصريح شده «امر به معروف و نهي از منكر» است؛اُريـدُ اَنْ آمـُرَ بـِالْمـَعـْرُوفِ وَ اَنـْهـي عـَنِ الْمـُنـْكـَرِ وَ اَسـيـرَ بـِسـيـرَةِ جَدّي وَ اَبي عَلِيّ بْنِ اَبيطالِبٍ [59] .مـي خـواهـم امـر بـه مـعـروف و نـهـي از مـنـكـر كـنـم و روش جـدّم (رسول الله) و پدرم علي بن ابي طالب را در پيش بگيرم.ايـن اصـل اسـلامـي مـانـنـد بـسـيـاري از احـكـام و قـوانـيـن آن در زمـان امـام حـسـيـن (ع) تـعـطـيـل و يـا كـم رنـگ شـده بـود و سيدالشهدا به احياي آن پرداخت و در پوشش امر به مـعـروف و نـهي از منكر، جامعه خفته آن روز را بيدار كرد تا از انحرافات كوچك و بزرگ دست بشويند و راه حق را بپويند؛ از اين رو بر سر آنان فرياد كشيد؛اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا يُنْتَهي عَنْهُ [60] .مـگـر نـمـي بـيـنـيـد كـه بـه حـق عـمـل نـمـي شـود و از باطل نيز جلوگيري نمي شود؟گرچه مخاطب سخن امام در آن زمان، مسلمانان و حكومت امويان مسلمان نما بود، ولي چون پيام آن حـضـرت بـا چـكـاچـك شمشيرها و خون و شهادت همراه شد، زمين و زمان را درنورديد و در طـول تـاريـخ به گوش آشنا و بيگانه رسيد و در واقع خون سيدالشهدا و يارانش درخت مـعـروف را بـارور سـاخـت چـنـان كه صاعقه فريادش، خرمن منكر را سوخت و براي هميشه تبهكاران را رسوا كرد.طـرح شعار حياتي امر به معروف و نهي از منكر، دو نتيجه بسيار عالي را در پي داشت؛ نـخست اينكه امام سطح اجرايي اين اصل مهم را از كارهاي جزئي و پيش پا افتاده تا عالي تـريـن مـوضـوع اجـتـمـاعـي يـعـني رهبري جامعه ارتقا داد و به همگان فهماند كه امر به مـعـروف و نـهـي از مـنكر نبايد نسبت به سطوح پايين جامعه و افراد ضعيف منحصر شود و طبقات بالا، اشراف و دولتمردان، حاشيه امنيتي براي خود درست كنند و منطقه ممنوعه امر به معروف و نهي از منكر شوند.ديـگـر ايـن كـه امـام جوّ اختناق را شكست و به مردم جرأت داد كه در برابر قدرت حاكم و سـتـمـگـر، مـحـافـظـه كـاري پـيشه نكنند و با سكوت خود بر خلافكاري هاي حاكمان مهر تـأيـيـد نـزنـنـد و گـويـنـدگـان و نويسندگان، خود سانسور نشوند و ميدان انديشه و عـمـل را بـراي صـاحـبـان زور و زر و تـزويـر آمـاده نـسـازنـد و... هـمـه ايـن بـركـات در اصـل امـر بـه مـعـروف و نـهـي از مـنـكـر مـتـجـلّي اسـت كـه هميشه و همه جا بر همه كس به شكل فردي يا اجتماعي واجب و ضروري است و علامت حيات جامعه محسوب مي شود و جامعه اي كه امر به معروف و نهي از منكر نكند قبرستان متحرّك است نه اجتماع زندگان، همان طور كه امام علي (ع) فرمود:مَنْ تَرَكَ اِنْكارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ يَدِهِ فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الاَْحْياءِ [61] .هر كس مبارزه با زشتي را با دل و زبان و دستش ترك گويد، مرده اي است ميان زندگان.

حفظ اسلام

تـفـاوت ايـن هـدف بـا هـدف شماره 1 در اين است كه اينجا حفظ و حراست از كليه مـعارف و احكام و قوانين اسلام و قرآن و آثار پيامبر مدّ نظر است و در آنجا اصلاح ساختار حكومت و نظام اسلامي و بازگشت به جامعه زمان پيامبر و اطاعت از رهبري الهي كه بخشي از آن معارف و آثار است.در جنگ صفين وقتي نيروهاي معاويه روياروي امام علي (ع) قرار گرفتند و امام پرچم هاي آنان را مشاهده كرد، فرمود:سوگند به خدايي كه دانه را شكافت اين جماعت، مسلمان نشدند، ولي تسليم اسلام شدند و كـفـر خـويـش را پـنـهـان داشتند و چون ياوراني يافتند به دشمني ديرينه خودش با ما بازگشتند با اين تفاوت كه تظاهر به نماز خواندن مي كنند! [62] .شـنـاخـت امـام از حـزب امـوي، بـسيار دقيق و واقعي بود و اين حزب شيطاني، داعيه اي جز نـابـودي اسـلام را در سـر نـمـي پـرورانـد و آنـان هـرگـز بـه اسـلام و پيامبرش ايمان نياوردند.روزي كـه عـثـمـان به خلافت رسيد، بني اميه براي رايزني در خانه اي گرد آمدند و در به روي مردم بستند، ابو سفيان ـ كه گويا نابينا شده بود ـ پرسيد: آيا بيگانه اي در مـيان ما نيست؟ گفتند: نه. گفت: اي بني اميه حكومت را چون توپ به يكديگر پاس دهيد! سـوگـند به مقدّسات ابوسفيان، نه عذابي در كار است و نه حسابي، نه بهشتي هست و نه دوزخ و نه حشر و قيامت! [63] .روزي مـغيرة بن شعبه به معاويه گفت: تو ديگر پير شده اي. قدري عدالت پيشه كن و به بني هاشم نيكي نما، آنها چيزي ندارند كه تو از آن هراس داشته باشي! معاويه در پـاسـخ او گفت: زنهار! ابوبكر و عمر و عثمان مدتي فرمانروايي كردند و با مردنشان يادشان نيز از ميان رفت، ولي برادر هاشمي (پيامبر اسلام) روزي پنج مرتبه (در اذان) نـامـش تـكـرار مـي شـود، بـا ايـن وصـف، چـه چيزي براي ما باقي مي ماند؟ نه! به خدا سوگند تا آنان را نابود و دفن نكنم، دست برنخواهم داشت! [64] .تـاريـخ نـيـز گـواهـي مـي دهـد كـه يـزيـد نـيـز بـه شـكـل آشـكـار و رسواتر از پدرش، چنين سياستي را تعقيب مي كرد و شعار راهبردي حزب امـوي نـابـودي اسـلام بود و حضرت سيدالشهدا(ع) وظيفه خود مي دانست كه از انهدام دين نـهـايـي، بـه هـر قـيـمـت جـلوگـيري كند گرچه به كشته شدن و اسارت خود و خاندان و يارانش بينجامد. امام خميني در اين باره مي فرمايد:خـطـاي يـزيـد ايـن نـبـود كـه سـيـدالشـهدا را كشت اين يكي از خطاهاي كوچكش بود! خطاي بـزرگ ايـن بـود كـه اسـلام را وارونـه كـرده بـودنـد و سـيدالشهدا به داد اسلام رسيد، سيدالشهدا اسلام را نجات داد. [65] .

ارشاد و هدايت

يـكـي از وظـايـف اصـلي و مهمّ مردان خدا به ويژه معصومين (ع)، راهنمايي و هدايت مردم به صـراط مـسـتـقـيـم الهـي است، حضرت سيدالشهدا نيز به عنوان امام معصوم، همواره دغدغه ارشاد مردم را در دل داشت و از هر فرصتي براي اين مهم سود مي برد و در حادثه كربلا هـم از آن غـفلت نورزيد، بلكه آن را به عنوان يكي از اهداف مقدس خويش انتخاب و بر آن اصرار ورزيد. به طور مثال امام در سال 58 ه پس از گردآوري حدود هزار نفر از تابعين و فـرزنـدان اصـحـاب پـيـامـبـر در سـرزمـيـن مـني، براي آنان سخنراني كرد و طي طرح مـسـائل مـهـمـّي، جـنـايـات مـعاويه را برشمرد و مردم را ملزم كرد كه آنچه را شنيده اند در بازگشت از سفر براي افراد مورد وثوق بازگويند. [66] .در جـريان نهضت نيز امام از سوم شعبان تا هشتم ذي الحجه (4 ماه و پنج روز) در مكّه درنگ كرد و از فرصت طلايي اجتماع حجّاج براي تشريح اهداف نهضت و روشن كردن اذهان مردم سود جست. همين طور در گفت و گوهاي خصوصي و مذاكره با افراد همواره نظرات ارشادي خـود را مـطـرح مي كرد و مي كوشيد تا دوست و دشمن را با حقيقت آشنا كند. در اينجا به دو نمونه اشاره مي كنيم:در مـنـزل ثعلبيه، شخصي خدمت سيدالشهدا(ع) رسيد و تفسير آيه دوم سوره اسرا (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ) را درخواست كرد. امام در پاسخ او فرمود:(دوگونه امام هست؛) امامي كه به سوي هدايت دعوت مي كند و عدّه اي از او مي پذيرند، امام ديـگـر بـه سـوي گمراهي مي خواند و عدّه اي از او مي پذيرند؛ در نتيجه آنان به بهشت درآيند و اينان به دوزخ. [67] .امام، حتي در كارزار عاشورا نيز تلاش مي كرد زمزمه هدايت خويش را به گوش يزيديان برساند و چندين بار به سخنراني پرداخت و در يكي از آنها فرمود:واي بـر شـمـا! چـرا ساكت نمي شويد تا سخن مرا بشنويد در حالي كه من شما را به راه راسـت مـي خـوانـم؟! به هر حال، هر كس مرا اطاعت كند از راه يافتگان خواهد بود و هر كس نافرماني كند، نابود خواهد شد. [68] .بـعـد ديـگـر ارشـاد و هدايت امام، راهنمايي عملي يا اسوه شدن بود؛ بدين معنا كه امام به آنـچـه مـي گـويـد ايـمـان دارد و پـزشـكي نيست كه براي ديگران نسخه بنويسد، بلكه قـافله سالاري است كه كاروان بشريت را به سرچشمه نور مي برد و خود پيشاپيش آنها حـركـت مـي كـنـد. در داستان عاشورا سيدالشهدا ضمن اين كه خواستِ خدا و پيامبر را براي مردم بازگو كرد، خود پيشقدم شد و شعارهايش را عملي ساخت از جمله؛با سلطان ستمگر درگير شد و مفاسد حكومت اموي و ناحق بودن آن را برملا ساخت.بـه هـيـچ قـيـمـتـي زيـر بـار بـيـعـت يـزيـد نـرفـت و بـا خـون خـويـش آن را باطل اعلام كرد.امام هيچ يك از پيشنهادهاي عمّال يزيد مثل والي مدينه و مكه، عبيدالله، شمر و عمر سعد را نپذيرفت.خود و اصحابش، امان نامه يزيديان را نپذيرفتند.تـا آخـريـن قـطـره خـون و آخـريـن نـفـس بـر حـقـانـيـت خـود و باطل بودن دشمنش اصرار ورزيد.تـا آخـريـن قـطـره خـون و آخـريـن نـفـس بـر حـقـانـيـت خـود و باطل بودن دشمنش اصرار ورزيد.مصالح اسلام و امّت مسلمان را بر منافع شخصي خود و زندگي دنيا ترجيح داد.امـام و يـارانـش در اوج عـزّت و سـرافرازي به شهادت رسيدند و هرگز تن به خواري و ذلت ندادند.فـضـايـل اخـلاقـي امـام و يـارانـش نـيـز زبـانـزد دوست و دشمن شد چنان كه عشق به مبدأ آفـرينش و ايثار و فداكاري آنان در راه خدا و مكتب اسلام بر هيچ كس پوشيده نيست و راهي را كه شهيدان كربلا برگزيدند مورد رضاي خدا و پيامبر و مايه غبطه همه مؤمنان است.

سخن آخر

چـنـان كـه در اوّل بـحـث اشـاره كـرديـم، نـظـرات و تـحـليـل هـاي فـراوانـي پيرامون نهضت عاشورا ابراز شده و اهداف ديگري نيز براي آن بـرشمرده اند كه از ميان آنها مسأله تشكيل حكومت و شهادت، برجسته تر از ديگر اهداف اسـت و بـزرگـانـي اذعـان كـرده انـد كـه امـام حـسـيـن (ع) بـراي تشكيل حكومت قيام كرد و عدّه اي نيز هدف آن حضرت را شهادت در راه خدا دانسته اند.بـه نـظـر مـي رسـد خـلاصـه كـردن هدف والاي اباعبدالله (ع) در دو مورد بالا از عظمت و بـزرگـي آن مـي كـاهـد و يـا دسـت كـم بـايـد گـفـت، گـويـنـدگـان آن، بـحـث را كـامـل نـكـرده و قـصـد آنها بيان اهداف كوتاه و مياني نهضت عاشورا بوده و يا جاي هدف و نتيجه تغيير يافته است؛ چنان كه رهبر عزيز انقلاب اسلامي مي فرمايد:بنده به نظرم اين جور مي رسد؛ آن كساني كه گفته اند «هدف، حكومت بود» يا «هدف، شهادت بود» ميان هدف و نتيجه، خلط كرده اند، نخير! هدف اينها نبود، امام حسين (ع) هدف ديگري داشت، منتها رسيدن به آن هدف ديگر، حركتي را مي طلبيد كه اين حركت، يكي از دو نـتـيـجـه را داشـت؛ حـكـومت يا شهادت. البته حضرت براي هر دو هم آمادگي داشت، هم براي اين توطين نفس مي كرد، هم براي آن، هر كدام هم مي شد، درست بود، ايرادي نداشت، اما هيچ كدام، هدف نبوده. [69] .بـنـابـرايـن امام (ع) در پي تحقق اهداف بزرگ تري بود كه به آنها پرداختيم و بدون ترديد آن اهداف در دراز مدّت به دست آمد و راز ماندگاري و پيروزي اباعبدالله (ع) نيز هـمـيـن مسأله بود. ساير امامان نيز از راه هاي ديگر به اين مهم پرداختند گرچه آنان نيز در اين راه جان باختند. به تعبير امام راحل:مـا مـفتخريم كه ائمه معصومين ما ـ صلوات الله و سلامه عليهم ـ در راه تعالي دين اسلام و در راه پـيـاده كـردن قـرآن كـريـم ـ كـه تـشـكـيـل حـكـومـت عـدل يـكـي از ابعاد آن است ـ در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازي حكومت هاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. [70] .

اسوه ها در عاشورا

اشاره

مطالب اين درس از كتاب «جام عبرت»، سيد حسين اسحاقي، نشر دفتر تبليغات اسلامي گرفته شده است.نـهضت عاشورا سرچشمه باشكوه ترين و مناسب ترين حقايق و الگوهايي است كه در هيچ فـرهـنگي، نمونه آن ديده نمي شود. اسطوره هاي شجاعت و مردانگي، تنديس هاي زيباي عـشـق و مـحـبـت، اسـوه هـاي شـگـفـت انـگـيـز صـبـر و اسـتـقـامـت و مـصـداق هـاي كامل مسؤوليت و رسالت، تنها شمه اي از اين اقيانوس بي كرانند.در حـمـاسـه سـرخ عاشورا، جواني همچون علي اكبر(ع) را مي بينيم كه از يك سو در اوج قـله هـاي شـجـاعـت و شـهامت قرار دارد و از سوي ديگر رفتار و سيماي پيامبر(ص) را به ارث بـرده اسـت و اراده اش هـمچون كوه استوار و شكوهمند است. اگر جوانان، با شخصيت عـلي اكـبـر(ع) بـه خوبي آشنا شوند و او را تنها در لابه لاي مرثيه ها نجويند، تمامي تـوان خـويش را براي الگوپذيري از آن حضرت، به كار خواهند بست و براي ارضاي خود به دنبال قهرمانان پوشالي و فاسد غربي نخواهند رفت.قـيـام عـاشـورا، بـانويي همچون زينب كبري (س) ـ كه نماد شكوه و عظمت زن است ـ را به نـمـايش مي گذارد. تمامي نگرش هاي اسلام درباره زن و مقام او در وجود زينب (س) متبلور گـرديـده اسـت. زينب (س) بُعد اجتماعي زن را به خوبي تفسير مي كند و توانايي ها و قابليت هاي زن مسلمان را به تمام و كمال به نمايش مي گذارد. اگر زندگي زينب (س) بـه زنـدگاني مادر بزرگوارش، حضرت زهرا(س) ضميمه شود و چهره اين دو شخصيت بـي نـظـيـر بـه گـونـه هـنـرمـنـدانـه و مـلمـوس و بـه شكل روزآمد عرضه شود، محال است زن مسلماني در عالم الگوي ديگري را بجويد.نـهـضـت عـاشـورا شخصيتي همانند «حُرّ» دارد كه از اعماق سياهي، يكباره به دريايي از نـور وارد مـي شـود و بـه هـمـگـان اعـلام مـي دارد كه آغوش اسلام براي پذيرفتن توبه كنندگان باز است.عـاشـورا، شـخـصـيـتـي هـمـانـنـد حـضـرت عـبـاس (ع) دارد كـه نـمـونـه كـامـل شـجاعت و وفاداري است و از ابتداي صحيفه عالم تا انتهاي آن به جز معصومان (ع) شـخـصـيـتـي هـمـانند او و با ويژگي هاي منحصر به فردش هرگز به دنيا نيامده است و نخواهد آمد.ديـگـر يـاران پاكباخته امام حسين (ع) نيز هر يك الگويي تمام عيار هستند و در رأس همه آنها حسين (ع) قرار دارد كه چون خورشيدي فروزان مي درخشد؛ شخصيتي كه راه را براي كمال مطلق انسان هموار كرد و پرواز به اوج آسمان معنويت را فراهم نمود.در بـوسـتـان عـاشـورا از تـمـام اقـشـار جـامـعـه و از هـمـه مـراحـل سـنـّي، از كـودك و خـردسـال و نـوجـوان گـرفـتـه تـا جـوان و ميانسال و كهنسال، سفيد و سياه، همه و همه، در اين گلستان وجود دارند.بـا تـوجـه بـه ايـن مـقـدمـه كـوتـاه بـه بـرخي از اسوه ها و الگوها در قيام عاشورا مي پردازيم:

الگوي وفاداري

گـرچـه در صـحـنـه كـربـلا همه ياران حضرت وفادار بودند، اما در رأس همه وفاداران بـايد از حضرت عباس (ع) نام برد. واژه هايي همچون، نافذ البصيره (داراي بينش عميق)، صـلب الايـمان (داراي ايمان سخت) آثر و ابلي (ايثارگر و سربلند در آزمون)، العبد الصالح (بنده شايسته)، المطيع للّه وَ لِرَسولِه (مطيع خدا و پيامبر)، الفادي (فدا شده)، الواقـي (نگهبان)، الساعي (تلاشگر) السقّاء (آب آور طفلان)، صاحب اللواء (علمدار) و... همه و همه حاكي از فضايل و مناقب بي شمار اوست.آن حضرت نه تنها خود در كربلا حضور فعال داشت، بلكه سه برادر خود را نيز براي ياري امام حسين (ع) ترغيب كرد. با ورود شمر به صحراي كربلا و تقديم امان نامه به حضرت عباس (ع)، ايشان فرمود:اي دشمن خدا، دستت بريده باد، آيا از من مي خواهي برادرم، فرزند فاطمه (س) را ترك كنم و در اطاعت دشمنان ملعون و فرزندان آنان درآيم؟ [71] .حـضـرت عـبـاس در جايگاه علمداري لشكر امام حسين (ع)، تا آخرين لحظه در كنار امام (ع) بـود و بـا تـمـام تـوان از او دفـاع كـرد. در ايـن بـاره مـي نويسند: وقتي پرچمي را كه ابوالفضل (ع) در كربلا در دست داشت به دربار يزيد آوردند، يزيد ديد آن پرچم بر اثـر ضـربـات جـاي سـالمي ندارد، پرسيد: اين پرچم دست چه كسي بوده است؟ گفتند: عباس بن علي، يزيد گفت: «هكَذا يَكُونُ وَفاءُ الاْ خِ لاَِخِيهِ». [72] (وفاداري برادر نسبت به برادرش چنين است.)تـجـلّي ايـثار ابوالفضل در مقام سقّايي زماني به اوج خود رسيد كه آن آب آور نامدار در دل امـواج آب قـرار گـرفـت و در نـهايت تشنگي، به ياد تشنگي برادرش آب نياشاميد و فرمود:سـوگـنـد بـه خـدا، از ايـن آب نـمـي آشـامـم در حـالي كـه سـرور مـن، حـسـين، تشنه است. [73] .بنابراين، سخن و كردار ابوالفضل (ع) در صحنه عاشورا مي تواند درس ادب، ايثار، رشادت، شهامت، تلاش، شجاعت، ولايت پذيري و مسؤوليت پذيري و... را به انسان ها بياموزد.

الگوي فضل و كمال

در مـيـان ياران امام حسين (ع) كساني بودند كه علي رغم كهولت سن و سالخوردگي چون جوانان شاداب و پرشور در عرصه عاشورا حماسه آفريدند. «حبيب بن مظاهر»، يكي از آنان است كه الگوي فضل و كمال، وفاي به عهد و لياقت و كارداني است.حـبـيـب از دعـوت كـنـنـدگان امام (ع) بود و تا آخرين نفس هم در ركاب حضرت بود تا به فوز عظيم شهادت رسيد و به حق از نمونه هاي وفاكنندگان به پيمان بود.وي عـلاوه بـر اين كه خود در صحنه كربلا حاضر شد، بيش از ده نفر را نيز با خود به كـربـلا آورد و بـه اردوگـاه امـام فرستاد؛ از جمله برادرش علي بن مظاهر و پسر عمويش ربيعة بن خوط. [74] .علاوه بر آن، با هماهنگي امام (ع) جمعي از طايفه بني اسد را به پيوستن به لشكر امام فراخواند [75] و بدينسان وظيفه تبليغي خود را به انجام رساند.حـبـيـب فـرمـانـدهـي بخشي از سپاه امام (جناح چپ) را برعهده داشت. امام هنگام سازماندهي، فرماندهي كل و پرچم را به دست حضرت ابوالفضل (ع) سپرد. فرماندهي سمت راست را مـشخص كرد و پرچم را به دست او داد، اما پس از مشخص كردن فرمانده سمت چپ، پرچم را بـه كـسـي نـداد و فـرمود: اين پرچم نيز صاحبي دارد كه خواهد آمد و او كسي جز حبيب بن مظاهر نبود.يـكـي از فـضـيـلت هاي حبيب، قرائت بسيار قرآن بود. امام حسين (ع) به هنگام شهادت مي فرمايد:لِلّهِ دَرَّكَ يا حَبِيبُ لَقَدْ كُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرْآنَ فِي لَيْلَةٍ واحِدَةٍ؛ [76] .اي حبيب، تو شخص با كمالي بودي؛ در يك شب ختم قرآن مي كردي.با شهادت حبيب، آثار اندوه در چهره امام آشكار شد و فرمود:عِنْدَاللّهِ اَحْتَسِبُ نَفْسِي وَ حُماةَ اَصْحابِي؛ [77] .خودم و ياران با وفايم را به حساب خدا مي گذارم.اين نشان ازمقام والاي حبيب دارد كه مي تواند الگوي مناسبي فراراه ماباشد.

الگوي انتخابگري

قـرار گـرفـتـن بـر سـر دو راهـي هـاي دشـوار و انـتـخـاب بـهـتـريـن راه، نـشـانـه كـمـال عـقـل و آيـنده نگري و سعادت خواهي انسان است. نمونه بارز اين انتخاب در حادثه عاشورا، جناب «حُرّ» است كه انتخابگري او جلوه خاصي دارد.او كه تا صبح عاشورا در لشكر دشمن و يكي از فرماندهان مهم سپاه كوفه بود، خود را مـيـان بـهـشت و جهنّم ديد و بهشت را برگزيد. او خود را به لشكر امام حسين (ع) رساند و بـا تـوبـه و اعـلام نـصـرت و يـاري، در ركـاب حـضـرت جـنـگـيـد تـا بـه شـهـادت رسيد. [78] .حُسن انتخاب او، اسوه اي جاويد، چهره اي ماندگار و سعادتي پايدار برايش آفريد و از شهداي بلند مرتبه كربلا شد.بـه راسـتـي، مـسـدود كـردن راه امـام حـسـيـن (ع) كـجـا و فـدا شدن در ركاب امام كجا!؟ چه سـعـادتي بهتر از آن كه امام معصوم (ع) فردي خطاكار را آزادمرد دنيا و آخرت بخواند و با دستمال خود سر او را ببندد تا از خونريزي جلوگيري كند!؟نـقـش الگـويـي حـر براي ديگران نيز در كربلا به بار نشست؛ او نه تنها خود، بلكه بـرادرش مـصـعـب، پـسـرش بكير، و غلامش عروه را نيز به اردوگاه شرافت ملحق ساخت. تـوبـه پـذيـري امام حسين (ع) به ما مي آموزد كه پوزش پشيمان را بپذيريم و او را از خود نرانيم.

الگوي خوشبختي

زهـيـر در ابـتدا از پذيرش دعوت و پيوستن به اردوگاه سعادت دوري مي گزيد و براي يـاري امـام حـسـيـن (ع) آمادگي نداشت. سعي مي كرد كاروانش كه از حج برمي گشت، با كـاروان امام (ع) تلاقي نكند، تا اين كه در منزلي همجوار شدند. امام (ع) او را به ياري خـوانـد، زهـيـر سـكـوت كـرد؛ اما همسرش دُلْهُم وي را ترغيب كرده، گفت: سبحان اللّه، آيا پـسـر پيامبر خدا(ص) به تو پيغام مي دهد و تو به سوي وي نمي روي؟ زهير از سخن غـيورانه همسرش به خود آمده، به حضور امام رفت. سپس دستور داد خيمه ها را برچينند و اسـبـاب و اثـاثـيـه را بـه سوي كاروان امام ببرند. [79] اين جا بود كه رودي به دريـا مـتـصـل و خـوشـبـخـتـي و سعادت به او ارزاني شد و زهير از خانه خدا به سوي خدا پرگشود.زهـيـر در وفـاداري به امام تا بدانجا پيش رفت كه فرماندهي جناح راست لشكر امام بدو سپرده شد. او در شب عاشورا به امام عرض كرد:خداوند آن روز را نياورد كه پسر پيامبر را در ميان دشمن رها كنم و خود نجات يابم. اگر هزار بار در راه تو كشته شوم و زنده گردم، دست از تو برنمي دارم.بـه راسـتـي كـنـاره گـيـري از اردوگـاه امـام كـجـا و قبول فرماندهي و آمادگي براي هزار بار مرگ كجا!؟ زهي سعادت و خوشبختي كه نصيب مردان خدا مي شود.

الگوي رازداري

قـيـس پـسـر مـسـهـّر از پـيـشـگـامـان شـهـادت اسـت. او نـامـه رسـان مـبـارزي بـود كـه در شـكـل گـيـري جـريـان عـاشـورا نقش مهمّي برعهده داشت. امام (ع) نامه اي به مردم كوفه نوشت و در آن، تاريخ حركت به كوفه و دستورالعمل هايي براي مردم در نظر گرفته بـود. پـيـك امـام، قـيـس بن مسهر در قادسيه به دست مأموران ابن زياد دستگير شد و به ناچار براي حفظ اسرار نامه را پاره كرد.در پـاسـخِ درخـواسـت ابـن زيـاد بـراي دشـنـام گـويـي آل عـلي (ع) بـر مـنبر رفت و بعد از حمد و ثناي الهي شروع به لعن و دشنام ابن زياد و بني اميه و سلام و صلوات بر علي (ع) و فرزندان او كرد. سپس افزود: اي مردم، من پيك و فـرسـتـاده حـسـينم، به دعوتش پاسخ دهيد. در اين زمان ابن زياد دستور داد تا او را از بالاي دارالاماره به پايين پرتاب كنند. [80] .قـيـس بـراي فـاش نـشدن اسرار و اظهار محبت به خاندان علي (ع) با آغوش باز پذيراي شهادت شد. او براي جلوگيري از خطري كه جان عده اي مؤمن خداجو و پيرو امام را تهديد مي كرد، خود را به خطر انداخت تا سلامت ديگران تأمين شود.قـيـس مـي تـوانست به ابن زياد پاسخ مثبت داده، خود را از آن مهلكه برهاند، امّا اثري جز زنـدگـي چـنـد روزه دنـيـوي در آن نـديـد. او تـرجـيـح داد بـا ابـراز مـحـبت به علي (ع) و فـرزنـدانـش و بـيـزاري از دشـمـنـان، درس مـحـبـت را بـه آيـنـدگـان مـنـتـقـل كـنـد. در پـي حـفـظ اسـرار نـظـامـي و اعـلان مـحـبـت بـه اهل بيت بود كه جامه زيباي شهادت را بر تن كرد. امام حسين (ع) پس از شنيدن خبر شهادت قـيـس، چـشـمـش پـر از اشـك شـد و آيـه «وَ مـِنـْهـُمْ مـَنْ قـَضـي نـَحـْبـَهُ وَ مـِنـْهـُمْ مـَنـْ يَنْتَظِرْ» [81] را تلاوت فرمود.

الگوي محبت و مودت

يـكـي از چـهـره هـايـي كـه در صـحنه كربلا درخشش خاصي داشت، «عابس» بود كه در زيارت ناحيه مقدسه به او اشاره شده است. وي از شخصيت هاي برجسته شيعه و شخصيت مـديـر، شجاع، سخنور و زاهد شب زنده داري بود. او نمونه پاكي و خلوص و قهرماني و از بزرگ ترين انقلابيون به حساب مي آمد. [82] .وي به امام (ع) عرض كرد:اي حسين، به خدا سوگند، هيچ كس در روي زمين نزد من عزيزتر و محبوب تر از تو نيست و اگـر مـمـكـن بـود بـه چـيـزي بـهـتـر از جـانـم و خـونـم از تـو دفـاع كـنم چنين مي كردم. [83] .او در عمل نيز با تمام هستي از امام خود دفاع كرد و با ارزش ترين چيزها را در راه محبوب ترين انسان ها تقديم كرد.

الگوي نمازگزاران

در گرماگرم نبرد در صحنه كربلا يكي از عاشوراييان به نام «ابوثمامه صيداوي» دريافت كه هنگام نماز است. از اين رو به امام (ع) عرض كرد:مي خواهم در حالي خدا را ملاقات كنم كه اين نماز را نيز به امامت شما به جا آورده باشم.امام نگاهي به آسمان كرد و فرمود:ذَكَرْتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ؛به ياد نماز هستي، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد.البـته تشويق امام به اين دليل بود كه ابوثمامه به فكر نماز بود، نه اين كه امام را به ياد نماز انداخت؛ چون به طور قطع امام (ع) نيز در فكر نماز و وقت آن بود.آن گـاه در حـالي كـه زهـير بن قين و سعيد بن عبداللّه پيش روي امام ايستاده بودند، امام و ياران با وفايش «نماز خوف» به جاي آوردند. اقامه نماز در آن لحظه حساس و خطرناك مـي تـوانـد الگـويي باشد براي رزم آوران صحنه پيكار كه حتي در اوج جنگ و شور و هـيـجـان مـبارزه نبايد از ياد خدا و نماز غافل باشند. چرا كه هدف نهايي مردان خدا حتي در زمان جنگ نيز بندگي خداست.

الگوهاي سبقت

اگـراولين هارا درفرهنگ عاشورا بجوييم، علي اكبر(ع) اولين شهيد از بني هاشم است. همو كه وقتي امام (ع) ازشهادت خود و يارانش خبر مي دهد، مي گويد:پدر جان! اگر مرگ ما در راه حق است، پس از مرگ باكي نيست.در مـيـان مبارزان، مسلم بن عَوْسَجه پيرمرد شيفته اباعبداللّه است كه در الگودهي و سبقت در ميان شهيدان عاشورا پيام هاي برجسته اي دارد. پيام هايي چون پايداري: «هرگز تو را رهـا نـخـواهم ساخت»، وظيفه شناسي: «به چه عذري از اداي حق تو سر باز زنيم»، سفارش: وقتي مسلم بن عوسجه بر اثر ضربات دشمن به زمين افتاد و هنوز نيمه جاني داشت، امام (ع) و حبيب بن مظاهر بر بالين وي آمدند. مسلم در جمله اي كوتاه به حبيب گفت: «اُوصِيكَ بِهذا؛ تو را به اين شخص (اشاره به امام (ع» سفارش مي كنم».از ميان اسوه هاي جان نثار، مي توان از حنظلة بن سعد تهامي ياد كرد كه با رشادت تمام، بـدن خـود را سـپـر وجـود مـبـارك امام مي كند: «وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ الْحُسَيْنِ بَقِيَّةَ السَّهامِ وَالرِّمـاحِ وَالسُّيـُوفِ بـِوَجْهِهِ وَ نَحْرِهِ؛ پيش روي امام حسين (ع) ايستاد و با صورت و سينه خود از اصابت تير و نيزه و شمشير به امام جلوگيري مي كرد [84] ».سـعـيـد بـن عبداللّه حنفي از ديگر پاكبازان بود كه گوي سبقت از ديگران ربود. او پيش روي امام و تيرهاي دشمن ايستاد تا اين كه به زمين افتاد و به شهادت رسيد. [85] .عـمـرو بـن قـرظـه انـصـاري نـيز نيزه هاي پرتاب شده به سوي امام (ع) را با دست مي گـرفـت و شمشيرها را با جان مي خريد و از رسيدن هرگونه گزندي به امام جلوگيري مي كرد. در نهايت از امام سؤال كرد: آيا به عهدم وفا كردم؟ امام (ع) فرمود: «آري، تو در بهشت نيز پيش روي من خواهي بود» [86] .

الگوي قوميت زدايي

در عـاشـورا بـه كساني برمي خوريم كه مرز نژاد و زبان و قوميت را درنورديدند و خود را بـه شـهـادتكده كربلا رساندند. رنگ، نژاد و زبان، مرزهاي دست ساخته بشر است و در ميان اولياي خدا و در كوي شهيدان اين مرزبندي وجود ندارد. شهيد، شهيد است خواه عرب باشد يا عجم، خواه ترك باشد يا فارس.اَسـْلَمَ مـرد مـبارزي از ديار ترك بود كه در خدمت امام حسين (ع) قرار داشت. او همچون جَوْن (فـردي سياه پوست) از آن حضرت جدا نشد تا در ركاب او به شهادت رسيد. [87] در برخي از منابع، نام اين شهيد ترك را «واضح» ضبط كرده اند. [88] .شـهـيـد پـارسي، يكي از كساني بود كه در اردوگاه امام حضور داشت. او فردي به نام «نصر» فرزند «ابو نيزر» بود كه در كنار امام حسين (ع) پرورش يافت و در اين سفر نـيـز هـمـراه امـام حـسـيـن (ع) بـود. او شـجـاع و دليـر و سواري بي نظير بود كه خروش سـواران ايـران را داشـت. بـامـداد روزِ شـهـادت كـه عـازم نبرد شد، چهار پاي اسبش را با شمشير قطع كرد تا پياده بجنگد و آن قدر پايداري كرد تا شهيد گرديد. [89] .بنابراين، در عرصه كربلا و در قاموس عاشورا، گوناگوني نژاد و ملت را راهي نيست. اختلاف رنگ، زبان و قوميت، مانع دفاع از حريم آزادي، ايمان و عقيده نخواهد بود.

الگوي صبر و مقاومت

گـرچـه افـراد زيـادي در بـه دوش كـشيدن رسالت فرهنگي و پيام رساني خون شهيدان كربلا سهيم بوده اند، اما كسي كه در ميان آنان از همه بيشتر درخشيد و بيشترين مصيبت را تـحـمـل كـرد، حـضـرت زيـنـب كـبـري (س) بود. به حق مي توان آن بانوي بزرگ را «اُمّ المصائب» ناميد.آن حـضـرت جـدا از سـخـتـي هـايـي كـه در فـراق جـد و پـدر و مـادر و بـرادر خـود مـتـحـمـّل شـد، تنها در قضيه عاشورا، به خون غلتيدن بيش از بيست نفر از نزديك ترين افـراد خانواده خود را به چشم ديد. از اين رو، او مادر سه شهيد، خواهر شهيد، عمه شهيد و خاله شهيد هم هست.از سـوي ديـگـر دشواري سرپرستي كاروان اسيران از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شـام و ايـراد خـطـبـه در ايـن دو شـهـر نـيـز بـه دوش او بـود. آري زيـنـب كـبـري پـس از تـحـمـل شهادت شهيدان كربلا و تحمل رنج اسارت در كاخ يزيد، با ايراد خطبه آتشين و افـشـاگـرانه و مستند خود، يزيد و يزيديان را به هراس انداخت. در بخشي از اين خطبه تاريخي آمده است:اي يـزيـد، بـه خـدا سـوگـنـد (با اين جنايت هايي كه انجام دادي) جز پوست بدن خود را نـشـكـافـتـي و جـز گـوشت تن خود را پاره پاره نكردي، گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مرده اند، بلكه آنان زنده اند و در پيشگاه پروردگارشان روزي مي خورند. اين را هم بدان، آن كساني كه كار را براي تو فراهم ساخته، تو را بر گرده مسلمانان سوار كردند، به كيفر خود خواهند رسيد و بدانيد كه ستمگران را بد كيفري در پيش است. قـدر و مـقـام تـو را بـسـيار پست مي دانم. بدان كه رأي و تدبيرت سست و روزگارت اندك و انگشت شمار و جمعيت تو رو به پراكندگي است، در آن روز كه منادي فرياد زند:اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلِي الظِّالمِيِنَ؛ همانا لعنت خدا بر ستمكاران باد. [90] .ايراد خطبه اي چنين گيرا و بي باكانه در دربار كسي كه خود را امير مؤمنان جهان اسلام آن روز مـي دانـد و كـشـورهـايـي چون ايران، عراق، عربستان، تركيه و... رازير سلطه دارد، نشانه چيست؟ آيا جز شجاعت و آزادي و صبر و مقاومت است؟بردباري در پيشگاه او شرمنده است. در تاريخ بشر زني به شكيبايي زينب (س) نيامده اسـت. او بـا كمال تسلط بر نفس در انجام برنامه اي كه از سوي برادر براي اجراي آن مأموريت داشت كوشيد و با كمال متانت تلاش كرد. [91] .

الگوي سازش ناپذيري

امام حسين (ع) در پاسخ وليد براي بيعت با يزيد فرمود:اي امـيـر، مـا خـانـدان نـبـوت و معدن رسالت، و مكان آمد و شدِ فرشتگان هستيم. اسلام به وسيله ما آغاز شد و به دست ما به انجام مي رسد و يزيد مردي است شرابخوار، كه انسان هاي محترم و بي گناه را به قتل مي رساند و علناً مرتكب گناه مي شود و بي باكانه حدّ و مـرز الهـي را مـي شـكـنـد، آيـا بـراي مـثـل مـن شـايـسـتـه اسـت كـه بـا مثل يزيد بيعت كند؟ (و با بيعت خود، تمام گناهان او را امضا كند؟) [92] .امام (ع) با صراحت، شجاعت و قاطعيت، عزم راسخ، تصميم قاطع خود را در رد بيعت يزيد اعـلام مـي كـنـد و هـيـچ گـونه ترس، سياست بازي، فريبكاري و عافيت طلبي را در امر مسلمانان روا نمي دارد. تكليف همه را روشن مي كند كه حسين فرزند پيامبر(ص) هرگز با يـزيـد فـاسق و پليد، بيعت نخواهد كرد. بيعت حسين (ع) با يزيد، بيعت خير و صلاح با پـليدي و فساد است. تسليم نيكي ها، زيبايي ها و ارزش ها در برابر بدي ها، زشتي ها و پستي هاست. عقل، عدل، شرع و انصاف چنين سازشي را اجازه نمي دهد. امام (ع) با جمله «مـِثْلِي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ» قيام خود را از حالت فردي و شخصي خارج و به صورت يك اصـل كلي و قانون عقلي مطرح مي كند. امام با اين بيان، دو جبهه و جناح متضاد را ترسيم مي كند كه از آغاز تاريخ بشري تا پايان آن در برابر هم قرار دارند.جبهه حق و باطل، جبهه عدل و ظلم، جبهه نور و ظلمت، جبهه پارسايي و گناه، جبهه بدي هـا و زشـتـي هـا كـه قرآن مجيد از آن به عنوان شجره طيبه و خبيثه ياد كرده است. امام (ع) نـمـاد روشـنـايـي، پـيـشـوايـي حـق و پـرچـمـدار جـبـهـه عـدل اسـت و هـرگـز با جبهه زور و زر و تزوير سازشي ندارد. اين خلاف سنت و شريعت الهي است كه حق در برابر باطل و عدالت در برابر ستم تسليم و خوار گردد.بـنـابـرايـن، قـيام عاشورا، قيام فردي عليه ديگري، يا گروهي عليه گروه ديگر، در مـقـطعي از تاريخ نيست، بلكه رويارويي همه خوبي ها با همه بدي ها و ارزش هاباضد ارزش هاست، نبرداسلام با كفر است كه تا قيام قيامت ادامه دارد.

پيام ها و درس هاي عاشورا

اشاره

«پـيـام»، امـر و دسـتـوري اسـت كـه بـه مـخـاطـبـانـي داده مـي شـود تـاطـبـق آن عـمـل كـنـنـد و «درس»، آموزش و آموختن است. همچنين به آنچه آموزگار به شاگردش مي آمـوزد، يـا هـر بـخـش از كتاب و نوشته اي ديگر كه در هر جلسه به فرد دانش پژوه مي آموزند، درس مي گويند.پـيـام، گـاهـي صـريـح و آشـكـار اسـت، و گـاهـي يـك عـمـل بـراي ديـگـران داراي پـيـام اسـت و آنـان را بـه كـاري و خصلتي «دعوت» مي كند. بـنـابـرايـن، هـم فـرد و هـم جـمـع مـي تـوانـنـد پـيـام بـدهـنـد، هـم يـك حـادثـه و عـمـل مـي تـوانـد بـراي ديـگـران پـيـام داشـتـه بـاشـد. هـمـچـنـان كـه در يـكـي از مـراحـل «نـهـي از مـنـكـر»، بـا بي اعتنايي، قطع رابطه، چهره عبوس و اخم كردن، به شـخـصـي كـه خـلافـي مـي كـنـد دسـتـور مـي دهـيـم كـه «نـكـن». ايـن ديـگـر زبـانـِ حال است نه قال، و پيامِ يك عمل است نه سخن.گذشته از اين، گاهي حادثه آفرينان، آشكارا چيزي نگفته و پيامي نداده اند، ليكن اين مـايـيم كه از آن برداشت «پيام» مي كنيم.اينجا كار ما «درس» گرفتن و به تعبيري، «پـيـام گـيـري» اسـت. گـاهي هم پيام يك حادثه، صرفاً توجه دادن و هشدار نسبت به چيزي است.بـا ايـن حـسـاب، وقتي سخن از «پيام هاي عاشورا» است، تنها به اين معني نيست كه امام حـسـيـن (ع) و شـهـداي كـربـلا، به صورت رسمي و مشخص به مردم آن زمان يا زمان هاي آينده چه دستوري داده اند، بلكه شامل درس هايي هم كه ما از عاشورا مي گيريم مي شود. مـثـلا ايـن سـخن امام حسين (ع) كه فرموده است: «اگر دين نداريد، آزاده باشيد» يك پيام صـريـح و روشن است. نيز اگر ما از حادثه عاشورا اين درس را مي گيريم كه «هر چند با نيروي كم و امكاناتِ اندك، بايد در مقابل ظلم تسليم نشد و مبارزه كرد»، اين هم نوعي پـيـام عاشورايي است. هر چند در سخن سيدالشهداء(ع)، چنين مضموني بيان نشده باشد، ولي چـون آن حـضـرت بـراي مـا «اسوه» است و عملش برايمان «حجت»، و مي بينيم كه خـود او و يـارانش با نفرات اندك در مقابل انبوه دشمن تا آخرين نفس مبارزه و مقاومت كردند، پـس مي توان گفت كه «ايستادن در مقابل ظالم»، پيام عاشورا است، هر چند ما اين را به صورت درسي از عاشورا گرفته ايم. [93] .

تبيين پيام ها و درس ها

اشاره

قيام عاشورا پيام ها و درس هاي فراواني، جهت آموزندگي، سازندگي و تأثيرگذاري دارد كه برخي از آنها به قرار زير است:

جهاد با نفس

در صـحـنـه عـاشـورا، كـسـانـي حـضـور داشـتـنـد كـه اهـل جـهـاد بـا نـفـس بـودنـد وهـيـچ هـوا و هـوسـي در انـگـيـزه آنـان دخـيـل و شـريـك نـبـود. از هـمـيـن رو، بـر جـاذبـه هـاي مـال، مـقـام، شـهوت، عافيت و رفاه، ماندن و زيستن، نوشيدن و كامياب شدن و... پيروز شدند.عـمـروبـن قـرظه انصاري، از شهداي كربلا، درجبهه امام حسين (ع)بود و برادرش «علي بـن قـرظـه» در جـبـهـه عـمـر سعد. [94] اما خودساختگي او سبب شد كه هرگز محبت بـرادرش، سـبـب سستي در حمايت از امام نشود و دليرانه در صف ياران امام، ايستادگي و مبارزه كند. [95] .نافع بن هلال، شهيدي ديگر از عاشوراييان بود. نامزد داشت و هنوز عروسي نكرده بود. در كـربلا هنگامي كه مي خواست براي نبرد به ميدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گـريـسـت. ايـن صـحـنـه كـافـي بـود كـه هـر جـوانـي را مـتـزلزل كـند، و انگيزه جهاد را از او سلب كند. با آنكه امام حسين (ع) نيز از او خواست كه شادماني همسرش را بر ميدان رفتن ترجيح دهد، بر اين محبّت بشري غلبه يافت و گفت: اي پسر پيامبر! اگر امروز تو را ياري نكنم، فردا جواب پيامبر را چه بدهم؟ آنگاه به ميدان رفت و جنگيد تا شهيد شد. [96] .در كـربـلا، عـبدالله پسر مسلم بن عقيل، به ميدان رفت و جنگيد. بنا به نقلي، امام به او فـرمـود: شـهـادت پـدرت مـسـلم براي خانواده شما بس است، دست مادرت را بگير و از اين مـعـركـه بـيـرون رويـد. گـفـت: بـه خـدا سـوگـند، من از آنان نيستم كه دنيا را بر آخرت برگزينم. [97] .عـبـاس بن علي (ع) روز عاشورا، وقتي تشنه لب وارد شريعه فرات شد، دست به زير آب بـرد اما با يادآوري تشنگي امام و اهل بيت، آب را بر روي آب ريخت و ننوشيد و تشنه بيرون آمد. [98] .ايـن نـمـونـه ها هر كدام جلوه اي از پيروزي عاشورائيان را در ميدان «جهاد نفس» نشان مي دهد.درس عـاشـورا ايـن اسـت كـه كـساني قدم در ميدان مبارزه با ستم بگذارند كه نيّت هايشان خالص باشد، هواي نفس نداشته باشند، ميل به قدرت طلبي و شهرت و رياست خواهي و تـعلّقات دنيوي و محبّت دنيا را در وجود خود از بين برده باشند تا بتوانند در خطّ مبارزه، ثبات قدم و استقامت داشته باشند، و گرنه، خوف رها كردن مبارزه و هدف و خطر افتادن در دام و دامن نفس امّاره باقي است.شهداي عاشورا، همه مجاهدان با نفس بودند. پيامشان به آيندگان نيز همين است.

شجاعت

شـجـاعـت آن اسـت كـه انـسـان در بـرخـورد بـا سـخـتـي هـا و خـطـرهـا، دلي اسـتـوار داشته بـاشـد. [99] بـيـشـتـر كـاربـرد ايـن واژه، در مـسـائل مبارزات و جهاد و برخورد با حريف در نبرد و نهراسيدن از رويارويي با دشمن در جـنـگ ها است. اين نيروي قلبي و صلابت اراده و قوّت روح، سبب مي شود كه انسان هم از گـفـتـن حـق در بـرابـر ظـالمـان نـهـراسـد، هـم هنگام نياز به مقابله و نبرد بپردازد، هم از فـداكـاري وجـانبازي نهراسد. درجايي كه اغلب مردم مي هراسند، شجاعت آن است كه انسان عـلي رغـم وجـود زمينه هاي هراس، نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشكلات، تصميم گيري حق و درست داشته باشد.شـجـاعـت عـاشـورايـيـان ريـشـه در اعـتقادشان داشت. آنان كه به عشق شهادت مي جنگيدند، ازمـرگ تـرسـي نـداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از اين رو، لشكريان دشمن پـيـوسـتـه از بـرابـرشـان مـي گـريـخـتـنـد و چـون ياراي رزم فردي با اين شجاعان را نداشتند، حمله عمومي به يك فرد مي كردند، يا از دور، ياران امام را سنگباران مي كردند. يـكـي از راويان حوادث كربلا به نام حميد بن مسلم درباره قوّت قلب امام مي گويد: به خدا سوگند! هيچ محاصره شده اي در انبوه مردم را نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و همچون حسين بن علي قويدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن، او را محاصره كرده بودند، او با شمشير بر آنان حمله مي آورد و همه از چپ و راست فرار مي كردند.عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرّم همواره روحيّه، شهامت و ظلم ستيزي به مردم مي داده است. به تعبير حضرت امام: ماه محرّم ماه حماسه و شجاعت و فداكاري آغاز شـد، مـاهـي كـه خـون بـر شـمـشـيـر پـيـروز شـد مـاهـي كـه قـدرت حـق، بـاطـل را تـا ابد محكوم و داغ باطله بر جبهه ستمكاران و حكومت هاي شيطاني زد، ماهي كه به نسل ها در طول تاريخ، راه پيروزي بر سرنيزه را آموخت... [100] .

صبر و استقامت

براي مقابله با فشارهاي دروني و بيروني و غلبه بر مشكلات در راه رسيدن به هدف، پـايـداري و اسـتـقـامـت لازم اسـت. بـدون صبر، در هيچ كاري نمي توان به نتيجه مطلوب رسـيد. براي اينكه مصيبت هاي وارده و دشواري هاي راه، انسان را از پاي در نياورد، بايد صـبـور بـود. ايـن، دعـوت دين درهمه مراحل است و در عاشورا نيز با اين جلوه عظيم روحي روبـه رو هـسـتـيـم و آنـچه حماسه كربلا را به اوج ماندگاري و تأثير گذاري و فتح معنوي رساند، روحيه مقاومت امام حسين (ع)و ياران و همراهان او بود.امـام از آغـاز نيروهايي را به همراهي طلبيد كه مقاوم باشند. در يكي از منزلگاه هاي ميان راه، فرمود:اَيُّهـَا النـّاسُ! فـَمَنْ كانَ مِنْكُمْ يَصْبِرُ عَلي حَدِّ السَّيْفِ وَ طَعنِ الاَْسِنَّةِ فَلْيَقُمْ مَعَنا وَ اِلاّ فَلْيَنْصَرِفْ عَنّا [101] .اي مـردم! هـر كدام از شما كه تحمّل تيزي شمشير و زخم و ضربت نيزه ها را دارد همراه ما بماند، و الاّ باز گردد!با توجه به اينكه صحنه كارزار، همراه با زخم و ضربه ومرگ و تشنگي و درگيري و اسـارت و صـدهـا خـوف وخـطـر اسـت، امـام حسين (ع) شرط همراهي را «صبر» دانست، تا يـاران صـبـورش تـا نـهـايت كار، بمانند. شعار ايستادگي در خطبه هاي امام و رجزهاي آن حضرت و ديگر شهداء ديده مي شود. از سفارش هاي اكيد امام به همرزمان و خواهر خويش و ديگر زن ها و دختران حاضر در صحنه، به ويژه در مرحله پس از شهادت، موضوع صبر بود.در انـقـلاب اسـلامـي نـيـز، اگـر پـايـداري مـردم در مـبـارزه و تحمّل شهادت ها و دشواري ها نبود، اگر امام امّت در راه رسيدن انقلاب به پيروزي مقاومت نـمـي كـرد واگـر رزمـنـدگـان اسـلام در جـبـهـه هـا، آن هـمـه تـلفـات و شـدايـد را تحمّل نمي كردند، هرگز انقلاب و جنگ به پيروزي نمي رسيد.حادثه كربلا آموزگار مقاومت بود و قهرمانان عاشورا، الهام دهندگان صبوري و شكيبايي. خـانـواده هاي شهدا نيز از صبر زينب كبري صبوري آموختند و پدران و مادران و همسران، داغ جوانان خويش را با الهام از كربلا تحمّل كردند.

عزت

عـزّت چـه بـه عـنـوان خـصـلت فـردي يـا روحـيـه جـمـعـي، بـه مـعـنـاي مـقهورعوامل بيروني نشدن، شكست ناپذيري، صلابت نفس، كرامت و والايي روح انساني و حـفظ شخصيّت است. به زمين سفت و سخت و نفوذ ناپذير، «عُزاز» گفته مي شود. آنان كه از عزّت برخوردارند، تن به پستي و دنائت نمي دهند، كارهاي زشت و حقير نمي كنند، و براي حفظ كرامت خود و دودمان خويش، گاهي جان مي بازند.ستم پذيري و تحمّل سلطه باطل و سكوت در برابر تعدّي و زير بار مِنّت دونان رفتن و تـسـليـم فـرومـايـگـان شـدن و اطـاعـت از كـافـران و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه مي گيرد.خـداونـد عـزيـز اسـت و عـزّت را بـراي خـود و پـيـامـبـر و صـاحـبـان ايـمـان قـرار داده است. [102] .در احاديث متعدّد، از ذلّت و خواري نكوهش شده و به يك مسلمان و مؤمن حق نداده اند كه خود را به پستي و فرومايگي و ذلّت بيفكند. به فرموده امام صادق (ع):اِنَّ اللّهَ فَوَّضَ اِليَ الْمُؤْمِنِ اَمْرَهُ كُلَّهُ وَ لَمْ يُفَوِّضْ اِلَيْهِ اَنْ يَكُونَ ذَليلاً... [103] .خـداونـد هـمـه كـارهـاي مـؤمـن را بـه خـودش واگـذاشـتـه، ولي ايـنـكـه ذليل باشد، به او واگذار نكرده.چـرا كـه خـدا فـرمـوده اسـت عـزت از آن خـدا و رسـول و مؤمنان است. مؤمن عزيز است، نه ذليـل؛ مؤمن سرسخت تر از كوه است؛ كوه را با كلنگ و تيشه مي توان كند، ولي از دين مؤمن نمي توان چيزي جدا كرد!دودمـان بـنـي امـيـه مـي خـواسـتـنـد ذلّت بـيـعـت بـا خـويـش را بـر «آل مـحـمـد» تـحـمـيـل كـنند و به زور هم شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان يـزيـد كـنـند و اين چيزي نشدني بود و «آل اللّه» زير بار آن نرفتند، هر چند به قيمت شهادت و اسارت.وقـتـي والي مـديـنـه، بـيعت بايزيد را با امام حسين (ع) مطرح كرد، حضرت با ذليلانه شـمـردن آن، آن را نـفـي كـرد و ضـمـن بـر شـمـردن زشـتـي هـا و آلودگـي هـاي يـزيـد، فـرمـود:«فـَمـِثـْلي لا يـُبـايِعُ مِثْلَهُ» [104] كسي همچون من، با شخصي چون او بيعت نمي كند! در جاي ديگر با ردّ پيشنهاد تسليم شدن فرمود:لا اُعْطيكُمْ بِيَدي اِعْطاءَ الذَّليلِ [105] .همچون ذليلان دست بيعت با شما نخواهم داد.صبح عاشورا در طليعه نبرد، ضمن سخناني فرمود:بـه خـداقـسـم آنـچـه را از من مي خواهند (تسليم شدن) نخواهم پذيرفت، تا اينكه خدا را آغشته به خون خويش ديدار كنم. [106] .در خـطـابه پرشور ديگري در كربلا، خطاب به سپاه كوفه، در ردّ درخواست ابن زياد مبني بر تسليم شدن و بيعت، فرمود:ابـن زيـاد، مـرا مـيان كشته شدن و ذلّت مخيّر قرار داده، هيهات كه من جانب ذلّت را بگيرم. ايـن را خـدا و رسـول و دامـان هـاي پـاك عترت و جان هاي غيرتمند و باعزّت نمي پذيرند. هرگز اطاعت از فرومايگان را بر شهادت كريمانه ترجيح نخواهيم داد. [107] .در مورد ديگر فرمود:مـن از مرگ، باكي ندارم. مرگ، راحت ترين راه براي رسيدن به عزّت است. مرگ در راه عـزّت، زندگي جاودانه است و زندگاني ذلت بار، مرگ بي حيات است. مرا از مرگ مي تـرسـانـي؟ چـه گـمـان بـاطـلي! هـمـّتـم بـالاتر از اين است كه از ترس مرگ، ظلم را تـحـمـّل كنم. بيش از اين نمي توانيد كه مرا بكشيد. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولي شما بـا كـشـتـنـم نـمـي تـوانـيـد شـكـوه و عزّت و شرف مرا از بين ببريد. چه هراسي از مرگ؟ [108] .ايـن روحـيـه عـزّتـمـند، در فرزندان و برادران و يارانش نيز بود. ردّ كردن امان نامه ابن زيـاد، از سـوي عـبـاس بن علي و برادرانش نمونه آن بود. اگر امان او را مي پذيرفتند، ممكن بود جان سالم به در برند، ولي عمري ذلّتِ رها كردن امام و منّتِ امان نامه عبيد الله بـن زيـاد را هـمـراه داشـتـنـد. نـمـاد عـزّتـشـان نپذيرفتن امان بود، آن هم با شديدترين و صريح ترين وضع ممكن: مرگت باد اي شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. اي دشمن خـدا، مـي گـويـي كـه گردن به اطاعت طغيان و ستم بنهيم و از ياري برادرمان حسين (ع) دست برداريم؟ [109] .علي اكبر(ع) نيز همين روحيه را داشت. در رجزي كه در ميدان نبرد مي خواند، ضمن معرفيّ خـود و يـادآوري پـيـونـدش بـا پـيـامبر خدا، از حكومت ناپاك زاده بر مسلمانان انتقاد كرد و فـرمـود: بـه خـدا سـوگـنـد، چـنـيـن كسي حاكم ما نخواهد بود: «تَاللّهِ لا يَحْكُمُ فينَا ابْنُ الدَّعـِيِّ» [110] و تـن سـپـردن بـه حـكـومـت آنـان را نـنـگ بـراي عـتـرت رسول خدا دانست.خـانـدان حـضـرت سـيـدالشـهـدا(ع) نيز، عزّت آل الله را پس از عاشورا، هر چند در قالب اسـارت، حـفـظ كـردنـد و كمترين حرف يا عكس العمل يا موضعگيري كه نشان دهنده ذلت و خـواري آن دودمـان بـاشـد، از خـود نـشـان ندادند. خطبه هاي امام سجاد(ع) و حضرت زينب و سكينه و... همه شاهدي بر عزّت آنان بود. حضرت زينب سخنان تحقير آميز ابن زياد را در كوفه، با عزت و سربلندي پاسخي دندان شكن داد. و گستاخي هاي يزيد، در كاخ شام را نـيـز بـي جـواب نـگذاشت و در خطبه بليغي كه در كاخ يزيد خواند، او را به محاكمه كـشـيدو با گفتن اين سخن كه «اي يزيد، خيال كرده اي با اسيركردن ما و به اين سوي و آن سـوي كـشـيـدنـمـان خـفـيـف و خـوار مـي شـويم و تو كرامت و عزّت مي يابي؟... به خدا سـوگـنـد، نـه يـادمـا مـحو مي شود و وحي ما مي ميرد و نه ننگ اين جنايت از دامان تو زدوده خـواهـد شـد...» [111] بـه يـزيـد وحـكـومـت او فـهـمـانـد كـه در ذليـل تـريـن و رسـواترين حالتند و جنايت هاشان ذرّه اي از شُكُوه و عزّت و كرامت خاندان وحي نكاسته است.

عمل به تكليف

مـكـتـبـي بـودن يـك مـسـلمـان را از اينجا مي توان شناخت كه در همه ابعادزندگي و كارهاي فـردي و اجـتـمـاعـي، نـسـبـت بـه آن چـه «وظـيـفـه ديـنـي» اسـت، مـتـعـبـّد و عـامـل بـاشد. تكليف در شرايط مختلف فرق مي كند. ممكن است مطابق خواسته قلبي انسان بـاشـد يـا مـخـالف، مـورد پـسـند مردم باشد يا نه. مسلمان چون در برابر خداوند تعهّد سـپـرده اسـت، عـمـلكـرد او نـيـز بـايـد طـبـق خـواسـتـه او بـاشـد و هـيـچ چـيـز را فـداي «عمل به تكليف» نكند. در اين صورت، هر چند به ظاهر شكست هم بخورد، پيروز است؛ چون در انجام وظيفه كوتاهي نكرده است.در تـاريـخ مـعـاصـر نـيـز، بـنـيـانـگـذار انـقـلاب اسـلامـي، امـام خميني (قدس سره) قيام ضـدّ طـاغـوتـي خـود را بـر اسـاس تـكـليـف الهـي آغـاز كـرد و در هـمـه مـراحـل، جـز به آنچه وظيفه بود، نينديشيد. چه فرياد و چه سكوت، چه زندان و تبعيد و چـه درس و تـاليـف، چـه جـنـگ و چـه پـذيـرش قـطـعـنـامـه صـلح، هـمه و همه بر اساس «عمل به تكليف»بود و از اين جهت در هيچ مرحله اي، سست و مأيوس نشد و از هدف خويش دست نكشيد ويك لحظه هم از آنچه پيش آمد، پشيمان نگشت.پـيـام عـاشورا براي همه مردم، به ويژه آنان كه موقعيت ويژه دارند و براي ديگران خط دهـنـده و الگو هستند، «شناخت تكليف» و «عمل به تكليف» است. اگر همه پيروان حق در زمـان سـيـدالشـهـدا(ع) وظـيـفـه خـويـش را مـي دانـسـتـنـد و مـثـل شـهـداي كـربـلا بـا جـانـبـازي و حـمـايـت از امـام خـويـش بـه وظـيـفـه عـمـل مـي كـردنـد، مـسـيـر تاريخ به گونه اي ديگر ترسيم مي شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو ديگري بود.امـروز نـيز بايد شكل هاي مختلف تكليف را شناخت و نسبت به انجام آن متعبّد بود وپيروزي را در انجام وظيفه دانست. امام امّت بارها مي فرمود:همه ما مأمور به اداي تكليف و وظيفه ايم، نه مأمور نتيجه.» [112] .اين همان درسِ آموختهِ از عاشوراست.

غيرت

يكي از خصلت هاي پسنديده، «غيرت» است.غـيرت آن است كه كسي نسبت به ناموس خود وهمسر يا فرد مورد علاقه اش به حدّي اهتمام ورزد كـه بـه ديـگـري اجـازه و تـعـرّض بـه حـريم خويش ندهد. انسان غيور، نمي تواند تـحـمـّل كـند كه ديگران با نگاه هاي ناپاك يا انگيزه هاي فاسد، به همسر و بستگان او نزديك شوند و قصد سوء داشته باشند. غيرت ورزيدن، خُلقي ارزشمند و پسنديده است. «غـيـرت ديـنـي» نيز سبب مي شود كه انسان از هر نوع سوءِ قصد وهجوم مخالفان به ديـن و ارزش هـاي مـقـدّس و مـعـتـقـدات ديـنـي بـرآشـوبـد و عـكـس العمل نشان دهد و در دفع تعرّض بكوشد.پيامبر اكرم (ص) فرموده است: غيرت از ايمان است؛ «اَلْغيرَةُ مِنَ الاِْيمانِ». [113] .غـيـرت، نـشـانـه ارزشمندي شخصيت يك انسان محسوب مي شود. حضرت علي (ع) فرموده اسـت: «ارزش انـسان به قدر همّت اوست، صدق او به اندازه جوانمردي اوست، شجاعتش به اندازه پاكدامني اوست و عفّت او به قدر غيرت اوست. [114] .بـنـي هـاشـم، غيرتمندان روزگار خويش بودندو براي عترت پيامبر حرمتي فوق العاده قـائل بـودنـد. جـوانـان بـنـي هـاشـم نـيـز پـيـوسـتـه اهل بيت امام حسين (ع) را در طول سفر به كربلا، محافظت مي كردند. شب ها نيز با حراست اين جوانان، بويژه قمر بني هاشم، زنان حرم آسوده و بي هراس مي خفتند. حسين بن علي (ع) در رجـز حـمـاسـي خـويـش در روز عاشورا از جمله بر حمايت از ذرّيه پيامبر و خانواده پـدرش تـأكـيـد مـي فـرمـود: «اَحـْمـي عـِيـالاتِ اَبـي، اَمـْضـي عـَلي دي نِ النَّبـي». [115] .پـيـروان عـاشـورا، هـم درس عـفـاف و حجاب را به عنوان «غيرت ناموسي» از كربلا مي آمـوزنـد، هـم دفـاع از مـظـلوم و نـصـرت حـق و مـبـارزه بـا باطل و بدعت را بعنوان «غيرت ديني» از حماسه آفرينان كربلا الهام مي گيرند.

عشق به خدا

از والاتـريـن و زلال تـريـن حـالات جـان آدمـي، عـشـق بـه كمال مطلق و معبود حقيقي، خداي متعال است. پيشوايان الهي اين عشق را در بالاترين درجه اش داشتند. نحوه حيات و شهادتشان نيز گوياي آن است.صاحبان چنين عشق هايي، براي خود، تعيّني نمي بينند و پيوسته در انتظار لحظه رهايي از قـفس تن و زندان خاك و پيوستن به خداوندند. چنين عشقي «فناي في الله» را هم در پـي دارد و اين فنا و جذبه، سبب مي شود كه جز ذاتِ احدي و جز رضاي خالق، چيزي را به حساب نياورد و از هرچه كه مانع اين وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چيز براي خـدا، يـكـي از جـلوه هاي همين عشق عرفاني به خدااست. فداكردن جسم براي تعالي جان، جلوه ديگر آن است.سـراسـر عاشورا و صحنه هاي رزم فرزندان و ياران، جلوه اي از اين جذبه معنوي و عشق بـريـن اسـت و شـهـادت يـاران و عـزيـزان، هركدام «هديه»اي به درگاه دوست است، تا رضاي او تأمين شود و به بزم قرب، بار دهد.ايـن مـشـرب عـرفـانـي و عـشق به خدا در جبهه هاي دفاع مقدّس در ايران نيز تجلّي داشت و رزمـندگان عارف و صاحبدل، ره صد ساله را يك شبه مي رفتند و به تعبير حضرت امام خـمـيـنـي (قـدّس سـره) كـه شـهـادت را در ذائقـه اوليـاي الهـي شـيـريـن تـر از عسل مي دانست و معتقد بود كه از اين شراب طهور معرفت و عشق، «جوانان در جبهه ها جرعه اي از آن را نـوشـيده و به وجد آمده اند» [116] و شهدا را سبكبالان عاشق شهادت مي دانست كه «بر تُوسَن شرف و عزّت به معراج خون تاخته اند و در پيشگاه عظمت حق و مقام جـمـع الجـمع، به شهود و حضور رسيده اند.» [117] و در مورد توصيف ناپذيري جذبه هاي روحاني بسيجيان عاشق شهادت با قلم و بيان مي فرمود:لكن آن بُعد الهي عرفاني و آن جلوه معنوي ربّاني كه جان ها را به سوي خود پرواز مي دهـد وآن قـلب هـاي ذوب شـده در تـجـلّيات الهي را با چه قلم و چه هنر و بياني مي توان ترسيم كرد؟ [118] .

فدا شدن در راه خدا

براي انسان هاي موحّد، چيزي بالاتر از آن نيست كه نعمت وجود را در راه رضاي معبود، به كـار گـيرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند. آمادگي براي «فدا شدن»، نشانه صـدق انـسـان در راه مـحـبـّت خـدا اسـت. خـدا مـشـتـري جـان هـا ومـال هاست و در برابر آن بهشت مي دهد. [119] اولياي خدا در برابر پروردگار، بـراي خـود هـيـچ شـأنـي قـائل نـيـسـتـنـد و اگـر ديـن الهـي نـيـازمـنـد مال و جان و حتّي آبروي آنان باشد، از نثار آن مضايقه اي ندارند.حـفـظ ديـن خـدا قـربـانـي مـي خـواهـد. حـسـين بن علي (ع) و ياران و فرزندانش قربانيان اهـل بـيـت در اين راه بودند. حضرت زينب (س) پس از حضور بر بالين سيدالشهداء و در كنار جسد قطعه قطعه او چنين گفت: «اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا هذَا الْقُرْبانَ» [120] ، خدايا اين قرباني را از ما بپذير. در تعابير ديگري هم از آن حضرت به عنوان «ذبيح» ياد كرده اند، چرا كه او اسماعيلي بود كه در مناي حق شهيد شد و حيات دين را تضمين كرد.بـراي ملّت ها هم قرباني شدن و قرباني دادن، رمز عزّت و پيروزي است. پيام عاشورا اين است: ملّتي كه در راه «آزادي» گام برداشته و برمي دارد، بايد قربانيان بسياري تـقـديـم آسـتـانِ حـرّيـت كـنـد و اگـر جـامـعـه اي حـاضـر بـه فـداكـردنِ عـزيـزانش در راه عزيزترانش (آرمان و مكتب و آزادي و استقلال) نباشد، هرگز از ذلّت به عزّت نمي رسد. از عظمت قرباني مي توان به جايگاه رفيع و عظيم چيزي پي برد كه قرباني، در راه آن فـدا شـده اسـت. سـيدالشهدا(ع) و شهداي كربلا در راه دين و حق فدا شدند، پس عظمتِ دين خدا از آن آشكار مي شود.

بصيرت

شـنـاخـت روشـن و يـقـيـنـي از ديـن، تـكـليـف، پـيـشوا، حجّت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، «بصيرت» نام دارد. از صفات شايسته و ستوده اي است كه يك مسلمان در زندگي فـردي و اجتماعي خود بايد از آن برخوردار باشد. در مبارزات و فعّاليّت هاي سياسي و اجتماعي و موضعگيري ها، جايگاه بصيرت روشن تر مي شود. بدون آن، حتي مبارزه و جنگ انـسـان هـم كـوركـورانه و گاهي در مسير باطل قرار مي گيرد. انتخابِ درست نيز بستگي به بينش صحيح و بصيرت انسان دارد.حـمـاسـه آفـريـنـان عـاشـورا، بـي هـدف و كـوركـورانـه بـه كـربلا نيامده بودند. آنان اهل بصيرت بودند، هم نسبت به درستي و حقّانيت راه و رهبرشان، هم به اينكه وظيفه شان جـهـاد و يـاري امـام اسـت، هـم شـنـاخـت دشـمـن و حـق و بـاطـل. ايـن در كلام و شعار و رجز امام و ياران شهيدش مشهود است. حتّي آگاهي امام حسين (ع) از فـرجـام شـهـادت در ايـن سـفـر و آگـاهـانيدن ياران و همراهان به پايان اين قيام، نوعي داشتن بصيرت و دادن بصيرت است، تا انتخاب افراد، آگاهانه باشد. امام خود مي دانـسـت كـه شهيد خواهد شد (مَا اَرانِي اِلاّ مَقْتُولاً). [121] اين سرنوشت خونين را به ياران خويش نيز خبر داد تا همراهي شان از روي بصيرت و آگاهي باشد. شب عاشورا در جمع ياران خويش فرمود:«ايـنـان مـرا خـواهـنـد كـشـت و هـمـه كساني را كه پيش روي من جهاد مي كنند. پس از غارت، خـانـواده مرا به اسارت خواهند برد. بيم آن دارم كه شما از اينها (شهادت و اسارت) خبر نـداشـتـه بـاشـيـد، يـا بدانيد ولي (از رفتن) شرم كنيد. نيرنگ نزد ما خاندان حرام است. هركس دوست ندارد با ما باشد، بازگردد...». [122] .ايـن بـراي آن بـود كـه هـمـراهـانـش آگـاهـانـه بـراي شـهـادت بـمـانـنـد. در طـول راه هـم كـه مـي آمـدنـد، از ايـنـگـونـه سـخـنـان فـرمـود. بـه نـقـل ابـو مـخـنف: حضرت دوست نداشت كه همراهيان با او همراه شوند مگر آنكه بدانند به استقبال چه وضعيّت و سرنوشتي مي روند. حضرت مي دانست كه اگر آينده را براي آنان روشن كند، تنها كساني همراهي اش خواهند كرد كه حاضر به مواسات، فداكاري و كشته شدن در كنار او باشند. [123] .امـام، خـود بـه بـي وفـايـي مـردم آگـاه بـود، بـا ايـن حـال، بـه سـوي كـوفـه حـركـت كـرد تـا بـه تـكـليـف عـمـل كـنـد. يـاران او، عـلاوه بـر بصيرتي كه از كلمات امام در اين مسير فرامي گرفتند، خـودشـان در زنـدگي اهل تشخيص و شناخت بودند. درباره «ابوثمامه صائدي» نوشته انـد كـه «بـصـيـر بـود، از تـكـسـواران عـرب و از چـهـره هـاي بـرجـسـتـه شـيـعـه بود». [124] .نـافـع بـن هلال، شب عاشورا پس از سخنان امام حسين (ع) برخاست و ضمن اعلام وفاداري گـفـت: «فـَاِنـّا عـَلي نـِيـّاتـِنا وَ بَصائِرِنا» [125] ، ما همان انگيزه ها و بصيرت هايمان را داريم و از دست نداده ايم.عابس بن ابي شبيب، وقتي خدمت امام رسيد، به او چنين گفت: سلام بر تو اي ابا عبدالله! خدارا گواه مي گيرم كه من برآيين تو و آيين وخطّ مشي پدرت هستم. [126] .پس از ماجراي عاشورا، وقتي در مسجد كوفه، به امام حسين (ع) توهين كردند و ابن زياد، شـهـيـد عـاشـورا را دروغـگـو خـوانـد، صـحـابـي بـزرگـوار و روشـنـدل، عـبـدالله بـن عـفـيـف ازدي در مـجـلس حـضـور داشـت، بـرخـاسـت و بـه دفـاع از اهـل بـيـت و ردّ سخنان والي كوفي گفت: دروغگو پسر دروغگو تو هستي و پدرت و كسي كه تو را امارت و ولايت داد و پدرش، اي ابن مرجانه! آيا فرزندانِ پيامبران را مي كشيد و سخنِ صدّيقان مي گوييد؟ [127] .بـُرَيـر در صحنه كربلا وقتي با بعضي از چهره هاي خبيثِ سپاه دشمن گفت گو مي كرد، گـفـت: «اَلْحـَمـْدُ لِلّهِ الَّذي زادَنـي فـيـكـُمْ بـَصـيـرَةً» [128] ، سـپـاس خـدايي را كه بصيرت و شناخت مرا درباره شما افزون ساخت.چه كلام عبدالله عفيف و چه كلام برير بن خضير، نشان دهنده بصيرت آنان در انتخاب راه و شناخت دوست و دشمن است و با اين سلاح در ميدان مبارزه حاضر شدند.امـام صـادق (ع) دربـاره حـضرت عباس (ع) با تعبير «نافذ البصيره» ياد مي كند كه گـويـاي عـمـق شـناخت آن شهيد است «كانَ عَمُّنَا الْعَبّاسُ بْنُ عَلِي نافِذَ الْبَصيرَةِ صُلْبَ الاِْيْمانِ». [129] در زيارتنامه حضرت عباس (ع) نيز مي خوانيم:«وَ اَنَّكَ مَضَيْتَ علي بصيرةٍ مِنْ اُمرِكَ مُقتَدِياً بِالصّالِحينَ» [130] كه شهادت او را از روي بـصـيـرت و بـراساس اقتدا به صالحان برشمرده است. نيز مي خوانيم: خدا را گـواه مـي گـيـرم كـه تـو هـمـان راهـي را رفـتـي كـه شهداي بدر و ديگر مجاهدان راه خدا پيمودند. [131] .در زيارتنامه حضرت مسلم بن عقيل نيز بر همين بصيرت در مبارزه و شهادت و پيمودن راه شـهـداي بدر و مجاهدان اسلام و اقتدا به صالحان و پيروي از انبيا تأكيد شده است، با تـعـبـيـراتـي همچون: «اَشْهَدُ اَنَّكَ مَضَيْتَ عَلي ما مَضي عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ الُْمجاهِدُونَ... وَ اَنَّكَ قـَدْ مـَضـَيـْتَ عـَلي بـَصـيـرَةٍ مـِنْ اَمـْرِكَ مـُقـْتـَدِيـاً بـِالصـّالِحـيـِنَ وَ مـُتَّبـِعـاً لِلنَّبِيّينَ» [132] .عاشورا به ما مي آموزد كه در صحنه هاي زندگي، در پيروي ها و حمايت ها، در دوستي ها و دشـمـنـي هـا و مـوضـعـگـيـري هـا، بـراسـاس شـنـاخـت عـمـيـق و بـصـيـرت عمل كنيم و با يقين و اطمينان به درستي كار و حقّانيّت مسير و شناخت خودي و بيگانه و حق و باطل، گام در راه بگذاريم.

هر روز عاشورا

از درس هـاي مـهـمّ عـاشـورا، شـنـاخـت تـكـليـف دفـاع از حـق و مـبـارزه بـا باطل و ستم، در هر جا و هر زمان است. قيام حسيني تكليف خاصّ آن حضرت و يارانش در آن مقطع زماني خاصّ نبود. تكليفي ديني به اقتضاي آن شرايط و برخاسته از محكماتِ دين بود. هرگاه هر جا نظير آن شرايط پيش آيد، همان تكليف هم ثابت است. حسين بن علي (ع) حـركـت خـويـش را قـيـام بـر ضـدّ كـسـانـي مـي دانـسـت كـه سـتـمـگرانه سلطه يافته اند، حـلال الهـي را حـرام مـي كـنـنـد، عـهـد الهـي را مـي شـكـنـنـد، حـدود خـدا را تـعـطـيـل مـي كـنـنـد و بـرخـلاف سـنت رسول خدا(ص) حركت مي كنند. در خطبه خويش، اين ويـژگي ها را در سلطه يزيد، محقّق مي دانست و قيام بر ضدّ آن را تكليف، و مي فرمود: «فـَلَكـُمْ فِيَّ اُسْوَةٌ» [133] در كار من براي شما الگو و سرمشق تبعيّت و پيروي اسـت. پس ماهيّت قيام كربلا در گستره زمين و زمان جاري است و همه جا با الهام از اين مكتب، بايد بر ضدّ ستم قيام كرد و در راه آزادي و عزّت فداكاري نمود.جمله «كُلُّ يَوْمٍ عاشُورا وَ كُلُّ اَرْضٍ كَرْبَلا» حتي اگر حديث هم نباشد، حقيقتي است كه از متن دين و روح عاشورا برمي آيد و شعاري است، نشان دهنده تداوم و پيوستگيِ خطِّ درگيري حـق و بـاطـل در هـمـه جا و هميشه، كه عاشوراي سال 61 يكي از بارزترين حلقه هاي اين زنجيره طولاني است.ايـنكه در زيارتنامه ها به صورت مكرّر اين مضمون آمده كه: من با دوستانتان دوست و با دشمنانتان دشمن و در حال جنگم، با وليّ شما موالات و با عدوّ شما معادات دارم، از خداوند مـي طـلبم كه توفيق خونخواهي شما را در ركاب پيشوايي راهنما و حق گو نصيبم كند و امـثـال ايـن گـونـه تـعـبـيـرات، نـشـانِ تـداوم ايـن جـبـهـه در طـول تـاريـخ اسـت، و گرنه عاشورا به پايان رسيده و دشمنان آن حضرت هم مرده اند، پس خصومت با چه كساني و نصرت در چه جبهه اي؟در زيـارت حـضـرت عـبـاس (ع) مـي خـوانـيـم: «اَنـَا لَكـُمْ تـابـِعٌ وَ نـُصـرَتـي لَكـُمْ مـُعـَدَّةٌ» [134] مـن پـيـرو شمايم و ياري من براي شما مهيّا است. اين هم نشانه اي از تداوم عاشورا تا هميشه تاريخ است.نـبـرد عـاشـورا گرچه از نظر زمان، بسيار كوتاه بود، امّا از نظر امتداد، طولاني ترين درگـيـري با ستم و باطل است و تا هر زمان كه هر آرزومندي آرزو كند كه كاش در كربلا بود و در ياري امام به شهادت مي رسيد، امتداد دارد. اين آرزو و اشتياق هم در زيارتنامه ها مطرح است: «يا لَيْتَني كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ» [135] .حضرت امام «قدس سرّه» درباره مفهوم «هر روز عاشورا» فرموده است:اين كلمه كل يوم عاشورا و كل ارضٍ كربلا يك كلمه بزرگي است... همه روز بايد ملّت ما ايـن مـعـنـي را داشـتـه بـاشـد كـه امـروز روز عـاشـوراسـت و مـا بـايـد مـقـابـل ظـلم بـايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم، انحصار بـه يـك زمين ندارد. انحصار به يك افراد نمي شود. قضيّه كربلا منحصر به يك جمعيّت هـفـتـاد و چـنـد نـفـري و يـك سـرزمـيـن كـربـلا نـبـوده، هـمـه زمـيـنـهـا بـايد اين نقش را ايفا كنند. [136] .الهـامـي كـه هـمـه مـبـارزان راه آزادي از كـربـلا گـرفـتـه اند و قيام هاي عدالتخواهانه و احـيـاگـرانـه ديـن كـه در تـاريخ اسلام بوده است، حلقه هاي ديگري از اين مبارزه است و نشان مي دهد كه هر روز عاشورا و همه جا كربلاست. در انقلاب اسلامي ايران نيز، چه در حـمـاسـه هشت سال دفاع مقدّس، همين اتصال به نهضت عاشورا منبع حركت آفريني و الهام بود.

عبرت ها در آيينه عاشورا

اشاره

عـبـرت آمـوزي يـعـنـي حـوادث تـلخ و شـيـريـن گـذشـتـه را در آيـيـنه آينده قرار دادن، از حـال به گذشته رفتن و گذشته را دقيق بررسي كردن و آن را فرا رو قرار دادن و به تاريخ به عنوان يك جريان و كلاس درس نگريستن.

تفاوت درس و عبرت

در تـفـاوت مـيـان درس و عـبـرت مـي تـوان گـفـت: گاهي از يك شخص و حادثه به عنوان «الگـوي مـثـبـت» يـاد مـي شـود و ديـگـران بـا تأسّي به آن و «درس» گرفتن از آن دسـتـمـايـه هاي مثبت، راه عملي خويش را درمي يابند. گاهي نيز از يك حادثه به صورت «نـمـونـه مـنفي»، مي توان ياد كرد؛ حادثه اي تلخ و ناراحت كننده و تأسف بار كه با «عبرت» گرفتن از آن، مي توان و بايد جلوي تكرار آن را گرفت.در قـرآن كـريـم، نـمونه هايي از هر دو نوع آمده است؛ گاه داستان هايي از فداكاري ها، ايثارها، مجاهدت ها، صبر و مقاومت ها، ايمان و اخلاص و خداترسي اشخاص و اقوامي ياد مي شـود كـه هـمـه اُسـوه ديـگـرانـند و با يادكرد اين جلوه هاي مثبت، مي خواهد براي تداوم يا تـكـرار آن فـضـيـلت ها در ديگران انگيزه بيافريند. به ديگر تعبير، مردم از آن ها درس بـگـيـرنـد. گاه نيز از حادثه اي شوم، گروهي شقاوتمند، ناسپاسي هاي اقوام پيشين، هـلاكـت امـّت هاي كافر و معصيت كار، لجاجت و دين ستيزي طاغوت ها و... ياد مي شود كه در همه اينها «عبرت» براي «اولي الابصار» و پند براي هوشياران است.از الگـوهاي مثبت بايد درس گرفت و نمونه آن را در جامعه كنوني پياده كرد و از حوادث نـاگـوار بـايـد «عـبـرت» گـرفت و مانع تكرار و بروز دوباره آن در وضعيت فردي و اجتماعي شد.

عبرت آموزي در قرآن و روايات

بـينش تاريخي قرآن كريم در خصوص حوادث، بينش «عبرت آموزي» است. قرآن كريم تـاريـخ را آيـينه اي مي داند كه در آن مي توان تمامي حوادث زشت و زيبا را ديد و از اين حوادث الهام گرفت و سرنوشت آينده زندگي را با الهام از اين آيينه گويا انتخاب كرد. سـتـمـگـران، طـاغـوتـيان و سرنوشت آنها را ديد و از انتخاب راه آنان كه سرنوشتي جز بـوار و هـلاكـت در پـي نـدارد خـودداري ورزيـد و صـالحان و برگزيدگان حضرت حق و سرنوشت موفق آنها را ديد و با گزينش راه آنان سعادت خويش را تأمين كرد.در بـيـش از ده آيـه قـرآن تـرغـيـب و تـشـويـق فـراوان بـه «سـيـر در ارض» شـده اسـت. [137] «سير در ارض» در فرهنگ قرآن به معناي جهانگردي بي هدف و احياناً با هـدف اشـبـاع غـرايـز حـيـوانـي نـيـسـت بـلكـه به معناي بررسي حوادث تاريخي و ديدن جغرافياي حوادث به منظور عبرت آموزي است.در بسياري از اين آيات به دنبال تذكر به خيره سران، سخن از «سير در ارض» رفته اسـت. قـطـعـاً هـدف قـرآن از ايـن هـمه تأكيد اين نيست كه ترغيب به جهانگردي تفريحي بـدون انـگـيـزه هـاي والاي انـسـاني بنمايد. بلكه هدف اين است كه انسان ها با اين سير، دل بـيدار و چشم بينا پيدا كنند و در آيينه حوادث گذشته راه درست را از نادرست بيابند، بـرونـد و مـلك بـر تـاراج رفـتـه فـراعـنـه، كاخ هاي ويران شده كسراها، قبرهاي در هم ريـخـتـه قـيصرها، و استخوان هاي پوسيده و خاك شده نمرودها و سرزمين هاي بلاديده قوم لوط و ثـمود را از نزديك تماشا كنند، و پندهاي خموشان را بشنوند و به خروش خفتگان در دل خـاك گـوش فـرادهند و آن چه را سرانجام بر سر خودشان خواهد آمد با چشم خويش ببينند.به عنوان نمونه در دو آيه زير تدبّر كنيد:1 ــاَوَ لَمْ يـَسـيـرُوا فـِي الاَْرْضِ فـَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا اَشَدَّ مـِنـْهـُمْ قـُوَّةً وَ اَثـارُوا الاَْرْضَ وَ عَمَرُوها اَكْثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (روم: 9)آيـا در زمـيـن گـردش نـكـردنـد تـا بـبـيـنـنـد عـاقـبـت كـسـانـي كـه قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آنان نيرومندتر از اينان بودند، و زمين را (براي زراعت و آبـادي) بـيـش از ايـنـان دگـرگـون سـاخـتـنـد و آبـاد كـردنـد، و پـيـامـبـرانـشـان بـا دلايل روشن به سراغشان آمدند (امّا آنها انكار كردند و كيفر خود را ديدند)؛ خداوند هرگز به آنان ستم نكرد، آنها به خودشان ستم مي كردند!2 ــاَفـَلَمْ يـَسـيـرُوا فـِي الاَْرْضِ فـَتـَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها اَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَاِنَّها لا تَعْمَي الاَْبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ(حج: 46)آيـا در زمـيـن نـمـي گـردنـد تا دل هايي داشته باشند كه با آن درك كنند يا گوش هايي داشـتـه بـاشـنـد كـه بـا آن بـشـنـونـد؟! چـرا كـه چـشـمـان [ظاهر] كور نمي شوند، بلكه دل هايي كه در سينه ها جاي دارند، كور مي گردند!در ايـن آيـات و امـثال آن «نظر» هدفِ سير در ارض معرفي شده و نظر به معناي «عبرت آموزي» است.در روايـات نـيـز تـأكيد فراواني بر عبرت آموزي از حوادث تاريخي شده است. پيامبر گـرامـي اسـلام (ص) بر اين امر تأكيد داشت و دوستان خود را با اين بينش پروريد. در روايتي آمده است كه حضرت فرمود:پروردگارم به من فرمان داده كه سخنم ذكر و نظرم مايه عبرت باشد. [138] .يـعـنـي مـن مـأمـورم كـه دائم بـه يـاد حـضرت حق باشم و نگاهم پيوسته نگاه عبرت آميز باشد. در سخني ديگر فرمود:عبرت بگيريد! كه حوادث و مجازات پيشينيان برايتان عبرت آموز است. [139] .امـام عـلي (ع) نـيـز در ده هـا سـخـن ابـعـاد مختلف عبرت آموزي را شكافته است؛ آن حضرت گاهي ناپايداري دنيا را محور عبرت آموزي قرار داده، گاه از سرنوشت ذلّت بار شيطان و اقـوام سـركـش و سـتمگر، گاهي نيز درباره عبرت آموزي از مجموعه تاريخ سخن گفته است.به عنوان نمونه درباره عبرت آموزي از سرنوشت اقوام سركش مي فرمايد:از آنچه به ملت هاي مستكبر پيشين از عذاب و كيفرها و عقوبت ها رسيده عبرت گيريد و نيز عـبـرت گـيـريـد از تـيـره خـاكـي كـه رخـسـاره هـاشـان بـر آن نـهاده است و زمين هايي كه پهلوهايشان بر آن افتاده است و به خدا پناه بريد از كِبري كه در سينه ها داريد، همان گونه كه در حوادث و بلاهاي روزگار به او پناه مي بريد. [140] .شـخـصـي بـه نام حسن صيقل مي گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم درباره آنچه كه مردم روايـت مـي كنند كه «يك ساعت انديشيدن بهتر از عبادت يك شب است»، معناي آن چيست؟ اين چگونه انديشه اي است؟ حضرت فرمود:[مـعـنـايش اين است كه وقتي] از خرابه يا خانه اي مي گذرد بگويد: ساكنانت كجا هستند؟ سازندگانت كجايند؟ چرا سخن نمي گوييد؟ [141] .ايـن گـونـه نـگـاه كـردن هـمـان عـبـرت آمـوزي اسـت كـه آدمـي را از دل بستن به دنيا و مظاهر آن بازداشته، به عشق خداوند تعالي سوق مي دهد.

پيامدهاي ارزشمند عبرت آموزي

اشاره

بـا نـگـاهـي بـه مـنـابع مقدّس ديني و نيز تاريخ سراسر عبرت انساني، مي توان به پيامدهاي ارزشمند عبرت آموزي دست يافت كه مهم ترين آنها عبارتند از:

بصيرت

تـحـليـل حـوادث عـبـرت انـگـيـز، جـسـت و جـوي عـوامـل و انـگـيـزه هـا و فـرجـام آنـهـا، بـيـنـشـي ژرف بـه آدمـي مـي بـخـشـد و عـقـل و انـديـشـه اش را بـه كـار مـي انـدازد تـا پـيـرامـون عـقـايـد و اعـمال خويش بيشتر بينديشد و درباره راهي كه براي زندگي فرد و اجتماعي اش برمي گزيند، دقتي بيشتر كند، چنان كه امام علي (ع) مي فرمايد:دَوامُ الاِْعْتِبارِ يُؤَدّي اِلَي الاِْسْتِبْصارِ وَ يُثْمِرُ الاِْزْدِجارَ [142] .ادامه عبرت آموزي، به بصيرت مي انجامد و خويشتنداري در پي مي آورد.

رشد و بالندگي

عبرت آموختن از رويدادهاي تلخ و شيرين، تشخيص راه را از چاه آسـان مـي سـازد و انـسـان عـبـرت پـذيـر بـه راحتي مي تواند از لابه لاي آنها راه درست زندگي خويش را بازيابد، چنان كه همان امام همام در اين باره مي فرمايد:اَلاِْعْتِبارُ يَقُودُ اِلي الرَّشادِ [143] .عبرت آموختن، موجب شكوفايي و بالندگي انسان است.

بي اعتنايي به دنيا

آن كس كه با ديده عبرت به دنيا مي نگرد، به خوبي درمي يـابـد كـه هـمـه مظاهر دنيوي، ناپايدار و فناپذيرند و شايسته آن نيستند كه آدمي عمر گرانمايه خويش را به پايشان بريزد. از اين رو، به اندكي از دنيا بسنده مي كند و مي كوشد دل به آن نبندد. پيامبر بزرگ اسلام در اين باره مي فرمايد:كـسـي كـه بـا ديـده عـبـرت به دنيا مي نگرد، زندگي اش بسان رؤيايي است كه در آن چـيـزي را مي بيند، ولي لمس نمي كند و با بد شمردن رفتار فريب خوردگان دنيا آنچه را مايه حساب و عذاب است، از دل مي زدايد. [144] .

ايمني از لغزش ها

بـر سـراسـر هـسـتـي، نـظـام عـلت و معلول حاكم است و هيچ رويدادي بي علّت روي نمي دهد. از اين رو، انسان عبرت پذير، با نـگـريستن به هر رويدادي شوم، به جست و جوي علّتش مي پردازد و با يافتن و شناختي درسـت از آن، مـي كـوشـد خـود را از درافـتـادن بـدان بازدارد، از اين رو، امام علي (ع) مي فرمايد:مَنْ كَثُرَ اعْتِبارُهُ قَلَّ عِثارُهُ [145] .هر كس بيشتر عبرت گيرد، كمتر مي لغزد.و ايـن رونـد چـنان پيش مي رود كه چه بسا آدمي را از آلودگي به بيشتر خطاها و گناهان بازمي دارد؛ چنان كه همان امام همام مي فرمايد:اءَلاِْعْتِبارُ يُثْمِرُ الْعِصْمَةَ [146] .ميوه عبرت آموختن، ايمني است.

توانمندي تقوا

در فـرهنگ اسلامي، تقوا اكسيري گران سنگ است كه مي توان ردّ پايش را در كردار نيك آدمي بازيافت و بدون آن هرگز نمي توان به مقامات عالي ايمان و اخـلاق راه يـافـت و مـي تـوان گـفـت كـه ايـمـان و عـمـل بـي تـقـوا، در مـعـرض نـابـودي انـد. از ايـن رو، تـوانـمـنـد سـاخـتـن ايـن نـهـال خـجـسـتـه از نـخـسـتـيـن وظـايـف مـسـلمـانـي اسـت و عـبـرت آمـوخـتـن، عـامـلي كارساز و مشكل گشا در توانمند ساختن تقواست؛ چنان كه امام علي (ع) در اين باره مي فرمايد:اِنَّ مـَنْ صـَرَّحـَتْ لَهُ الْعـِبـَرُ عـَمـّا بـَيـْنَ يـَدَيـْهِ مـِنَ الْمـَثـُلاتِ حـَجَزَتْهُ التَّقْوي عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهاتِ [147] .كـسـي كـه عـبـرت هـاي پـيشينيان را در پيش چشم آورد، تقوا او را از فرو رفتن در كارهاي مشتبه بازمي دارد.

رستگاري و خوشبختي

با نگاهي به آنچه گذشت، جاي ترديد باقي نمي ماند كه عـبـرت پـذيـري، آدمـي را به پيمودن صراط مستقيم الهي رهنمون مي كند كه فرجامش جز رستگاري و خوشبختي در دو سرا نيست. امير مؤمنان (ع) در اين باره مي فرمايد:فازَ مَنْ كانَتْ شيمَتُهُ اءلاِْعْتِبارُ وَ سَجيَّتُهُ اءلاِْسْتِظْهارُ [148] .هر كس رسمش عبرت آموختن و آگاهي يافتن باشد، پيروز مي شود.و در حـديـثـي ديـگـر، عـبرت پذيري را در كنار چند عنصر ارزشمند ديگر، سبب خوشبختي ابدي دانسته، مي فرمايد:فـَتـَفـَكَّرُوا اَيُّهـَا النَّاسُ وَ تـَبـَصَّرُوا وَاعـْتـَبـِرُوا وَاتَّعـِظـُوا وَ تـَزَوَّدُوا لِلاْ خـِرَةِ تَسْعَدُوا [149] .اي مـردم انـديـشه كنيد، بصيرت يابيد، عبرت گيريد، پند آموزيد و براي آخرت توشه برگيريد تا كامياب شويد.

عبرت آموزي در حادثه عاشورا

اشاره

چند سالي است كه مقام معظم رهبري با توجه به تهاجم گسترده فرهنگي دشمنان اسلام، بـحـثـي را تـحـت عـنـوان «عـبـرت هـاي عـاشـورا» گـشـوده انـد. ايـشـان در كـنـار ارائه تـحـليـل صـحيح از واقعه عاشورا نگاهي نو به آن انداخته و زمينه هاي به وجود آمدن اين حـادثـه مـصـيـبـت بـار در جـهـان اسـلام را بـه عـنـوان عـبـرت هاي عاشورا مورد بررسي و تحليل قرار داده اند.امـروز كـه حـكـومـت اسلامي با استفاده از درس هاي نهضت عاشورا و استقامت حسيني در پهنه كـشـور اسـلامـي ايـران مـستقر شده و به هدايت مردم و جوانان و ساختن تمدن جديد اسلامي پـرداخته است، آنچه بايستي مورد عنايت قرار گيرد عبرت هاي عاشورا است كه در دوران تـسـلّط طـواغـيـت كـمـتـر مـورد بـحـث بـود. عـبـرت هـاي عـاشـورا و شـنـاخـت صـحـيـح و كـامـل آنـهـا، نظام اسلامي را از آفت هاي مشابه، بيمه مي نمايد و مانع تكرار عاشورا مي گردد. [150] .جـهت بحث در عبرت هاي عاشورا اين است كه: چه عواملي دست به دست هم داد تا بعد از نيم قـرن از هـجـرت نـبـي اكـرم (ص) آنـچنان فاجعه اي براي اسلام رخ داد تا امام حسين (ع) راهي جز خدا كردن خود و عزيزانش نديد؟!بـررسـي اين عوامل مي تواند مايه عبرتي براي حكومت و حاكمان جمهوري اسلامي باشد؛ چرا كه وقتي آن عوامل، انقلاب بزرگ پيامبر را به فاجعه اي بزرگ همچون كشته شدن حـسـيـن (ع)، كـشانيد، بي ترديد اگر خداي ناكرده به جان انقلاب ما بيفتد همان بر سر انقلابمان خواهد آمد كه بر انقلاب بزرگ پيامبر آمد!روح سـخـن ايـن اسـت كـه چـه كـنيم تا ديگر شاهد حادثه جانگداز عاشوراي ديگر نباشيم؟! [151] .عبرت آموزي در حادثه عاشورا را مقام معظم رهبري (مدّ ظله) چنين تصوير فرمودند:اوليـن عـبـرتـي كـه مـا را مـتـوجـه خـود مـي كـنـد ايـن اسـت كـه بـبـيـنـيم چه شد كه پنجاه سـال بـعـد از درگـذشـت پـيـغـمـبـر(ص) جـامـعـه اسـلامـي بـه آن حـد رسـيـد كـه كـسـي مثل امام حسين (ع) ناچار شد براي نجات جامعه اين چنين فداكاري كند. اين كه حسين بن علي (ع) در مـركز اسلام، در مدينه و مكّه با وضعيّتي مواجه شود، به طوري كه هر چه نگاه كـنـد چـاره اي جـز فـداكـاري نـيـسـت؛ آن هـم چـنـيـن فـداكـاري خـونـيـنـي و با عظمتي، اين قابل تأمل است.مـگـر چـه وضـعـي بـود كـه حسين بن علي (ع) احساس كرد كه اسلام فقط با فداكاري او زنـده مـي مـانـد و الاّ از دسـت مـي رود؛ مـا بـايـد نـگـاه كـنـيـم و بـبـيـنـيم كه چه شد فردي مـثـل يـزيـد بر جامعه اسلامي حاكم شد؟ بايد ببينيم آن جامعه اسلامي چه آفتي پيدا كرد كـه كـارش بـه يـزيـد رسـيـد؟ چـه شـد كـه بـيـسـت سـال بـعـد از شـهـادت اميرالمؤمنين (ع) در همان شهري كه حكومت مي كرد، سرهاي پسران امـيـرالمـؤمـنـين (ع) را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند...؟ چه شد كه ظرف بيست سـال بـه اين جا رسيد؟... بايد بفهميم چه بلايي بر سر آن جامعه آمده كه سر حسين بن عـلي (ع) آقـازاده اوّل دنـيـاي اسـلام و پسر خليفه مسلمين علي بن ابي طالب (ع) است، در هـمـان شـهـري كـه پـدر او بـر مـسـنـد خلافت مي نشسته گردانده شد و آب هم از آب تكان نخورد؟!عبرت هاي عاشورا را مي توان بر سه گونه فكري، سياسي و اخلاقي تقسيم كرد. در زير كوشيده ايم به اختصار، اين گونه ها را توضيح دهيم. [152] .

عبرت هاي فكري

استكبار فكري

اين بيماري زيانبار، كه بيماران خويش را به هر جنايتي مي آلايد، از ديـر بـاز قـربـانـي هايي بسيار گرفته است. همه سران جبهه كفر به جنون فكري خود برتربيني دچار بوده اند و نمونه آشكار آن فرعون است كه مي گفت:اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلي (نازعات: 24)من پروردگارِ برترينِ شمايم.سـران بـنـي اميه نيز بدين جنون دچار بوده اند و هرگز به خداي واحد ايمان نياوردند و تـظـاهـر آنان به برخي آداب اسلامي خدعه اي بيش نبوده و از اين رهگذر به گمان خود، جـبـهـه اسـلام راسـتـين را خلع سلاح كرده و عوام الناس را نيز با خود همراه كرده و دين را ابزار تحكيم حكومت خويش ساخته اند.

فريب دادن مردم

در زمـان وقـوع حـادثـه عـاشـورا، اذهـان بـيـشـتـر مـردم نـسـبـت بـه مسائل بنيادين اسلام، مشوّش بود و خلفاي ناحق، برداشت هاي نادرست خود از اسلام را در ذهـن آنـان جـاي داده بـودنـد. مردم، آن گونه مي انديشيدند كه حاكمان مي خواستند، نه آن گونه كه خداوند مي خواست. اسلام و عقل، هر دو برآنند كه حاكم اسلامي لازم است داراي ويژگي هايي باشد و خداوند، به صراحت مي فرمايد:لا يَن الُ عَهْدِي الظّالِمينَ(بقره: 124)عهد [امامت] من هرگز به ستمگران نمي رسد.امام حسين (ع) نيز در نامه اي به مردم كوفه مي نويسد:فـَلَعـَمـْري مـَا الاِْمـامُ اِلا الْحـاكـِمُ بِالْكِتابِ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ الدّائِنُ بِدينِ الْحَقِّ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلي ذلِكَ لِلّهِ [153] .به جانم سوگند! كسي شايسته امامت نيست، مگر آن كس كه به كتاب خدا حكم كند، بر پا دارنده عدالت و به دين حق پايبند باشد و خويشتن را براي خدا وقف آن كند.و بـا ايـنـكـه يـزيـد و مـعـاويـه و ديگر امويان داراي اين ويژگي ها نبودند، هزار ماه بر سـرنـوشـت مـردم و دين و مال و ناموس آنان حكم راندند و مردم نيز اطاعت از آنان را برخود لازم دانستند.

سستي عقيده

خلفاي ناحق، با عملكرد و تبليغات نادرست خود، باورهاي ديني مردم را سـسـت كـرده بـودنـد و از ايـن رو، ايـمـان بـه خـدا و قـيـامـت ـ كـه مـهـمـتـريـن عـامـل اصـلاح فـرد و جـامـعـه اسـت ـ بـه خاموشي گراييد و مردم به جاي ايمان به خدا و تقويت روحيّه ديني، به طاغوت دل بستند.امام حسين (ع) پيش از شهادت، از اين حقيقت پرده بر مي دارد و مي فرمايد:وَيـْحـَكـُمْ يـا شـِيـعـَةََّالِ اَبـي سـُفـْي انَ اِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخ افُونَ الْمَع ادَ فَكُونُوا اَحْر اراً في دُنْياكُمْ هذِهِ [154] .واي بـر شـما، اي پيروان دودمان ابوسفيان! گر چه دين نداريد و از روز بازپسين نمي هراسيد، دست كم در اين دنيا آزاده باشيد.

بدعت گذاري

خداوند متعال، دين خود را كامل و بي هيچ گونه كاستي به آدميان هديه كـرده [155] و جـايـي بـراي افـزودن يـا كـاستن در آن نگذاشته است، ولي همواره كـساني بوده اند كه آگاهانه يا ناآگاهانه، آنچه را در دين نبوده است، به آن نسبت داده انـد و در دين بدعت گذاشته اند. اين كار چنان نكوهيده است كه پيامبر گرامي اسلام (ص) بدعت گذاران را «سگ هاي دوزخ» ناميده است. [156] .پس از ارتحال رسـول اكـرم (ص) بـدعـت گـذاري در ديـن، كـم و بيش آغاز شد و شيوع يافت و تا هنگام وقـوع حـادثـه عاشورا به اوج رسيد به گونه اي كه حضرت امام حسين از آن به تلخي ياد كرده، مي فرمايد:مـن شـمـا را بـه سـوي كـتاب خدا و سنّت پيامبرش فرا مي خوانم؛ چرا كه سنّت او مرده و بدعت احيا شده است. [157] .

عبرت هاي سياسي

گم شدن صراط مستقيم

والاترين هدف پيامبران و حكومت اسلامي، راهنمايي مردم به صـراط مـسـتـقـيم الهي است و اگر حكومتي روي به سويي ديگر كند، ماهيتي غير خدايي و طـاغـوتـي خـواهـد داشـت. نـظـام حـكـومـتـي بـنـي امـيـّه كـه بـه سـلطـنـت مـبـدّل شـده بـود، دقيقاً برخلاف صراط مستقيم حركت مي كرد و مردم را به سوي غير خدا و شـقـاوت و بـدبـخـتـي مي خواند و آنچه در حكومت بني اميه يافت نمي شد، هدايت، ارشاد، خداجويي و رستگاري بود.

حق كشي

تـاريخ گواهي مي دهد كه جامعه و حكومت عصر امام حسين (ع)، حق را فداي بـاطـل مـي كـردنـد و ايـن عـبرت، بسيار تلخ و گزنده است و انسان هاي مؤمن و غيرتمند، هرگز چنين ستم بزرگي را بر نمي تابند. از اين رو، امام حسين (ع) مشفقانه و دردمندانه درباره فلسفه قيام خونين خود مي فرمايد:آيـا نـمـي بـيـنـيـد كـه بـه حـق عـمـل نمي كنند و از باطل دوري نمي گزينند؟! تا مؤمن حق طـلبـانـه بـه سـوي پـروردگـارش بـشـتـابـد و مـن مرگ را جز رستگاري و زندگي با ستمگران را جز ننگ نمي دانم. [158] .حـق سـتـيـزي و بـاطـل گـرايي چنان بر جامعه اسلامي حاكم گشته بود كه هيچ اميدي به تغيير آن نبود و راه چاره همان بود كه امام حسين (ع) به سويش شتافت.

پيمان شكني

پـس از آن كـه مـسلمانان با امام علي (ع) بيعت كردند و چنين بيعتي ـ صرف نظر از نصب الهي ـ پذيرش حكومت را بر آن امام معصوم واجب كرد، معاويه به جاي پايبندي به اين عهد الهي نخستين مخالفت ها و كينه هاي خويش را آشكار ساخت و زير بار خـلافـت امام نرفت؛ چنان كه ناكثين و مارقين نيز از حزب اموي (قاسطين) پيروي كردند و پـيـمـان بيعت را شكستند.همچنين معاويه پس از شهادت امام علي (ع) با مكر و حيله زمينه هاي صـلح امـام حـسن (ع) را فراهم كرد و امام ناچار شد آن صلح تحميلي را بپذيرد و پيماني بـا مـعـاويـه امـضا كند. او در نخستين فرصت، به مركز حكومت و عراق سفر كرد و به منبر رفـت و پس از بدگويي از امام علي (ع) و پيروان آن حضرت، به صراحت اعلام كرد كه بـه هـيـچ يـك از مـواد پـيـمـان صـلح عـمـل نـخـواهـد كـرد و هـمـه را زيـر پـا خواهد گذاشت! [159] .در آن روزگـار، خـوي زشـت و شـيطاني پيمان شكني به جامعه نيز راه يافته بود، چنان كه مردم كوفه پس از آن همه نامه و پيام به امام حسين (ع) نه تنها به پيمان خويش وفا نـكـردنـد، بـلكـه با دشمن نيز هم داستان شدند و سرهاي مقدّس شهيدان را براي اميرشان هديه بردند.

فروختن خشنودي خدا به خشنودي خلق

به دست آوردن خشنودي ذات مقدّس الهي والاتـريـن آرزوي انـسـان هـاي وارسـته است و بندگان راستين خدا و جامعه سالم اسلامي، هـمـواره مـي كـوشند تا به چنين مقام ارجمندي دست يابند؛ چنان كه مسلمانان صدر اسلام در ركـاب رهـبـر والامـقام خويش همواره در پي خشنودي خداوند بودند و هيچ چيز را با آن سودا نمي كردند. اما اين ويژگي ارزشمند، اندك اندك از ميان رفت و مردم، خشنودي پليدترين آدميان روي زمين را به جاي خشنودي خداوند برگزيدند.نـقل است كه چون كاروان حسيني در كربلا بازايستاد. عبيدالله نامه اي به امام نوشت و از او خواست كه يا بيعت كند و يا كشته شدن را برگزيند. امام (ع) وقتي نامه را خواند، آن را پرتاب كرد و فرمود:لا اَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضاتِ الَْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ [160] .مردمي كه خشنودي آفريده را با ناخشنودي آفريدگار معامله كنند، رستگار نخواهند شد.و آن گـاه كـه امـام (ع) در مـنـزل «بـيضه» با حرّ و سپاهش روبه رو شد، از گمراهي و تباهي مردم خبر داد و فرمود:آگـاه بـاشـيـد كـه ايـن جماعت، به زير فرمان شيطان درآمده و اطاعت خداي رحمان را ترك كـرده و تـبـاهـي را آشـكـار سـاخـتـه و حـدود الهـي را بـه كـنـار نـهـاده و بـيـت المال را صاحب شده و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كرده اند. [161] .

ترك امر به معروف و نهي از منكر

فريضه ارزشمند «امر به معروف و نهي از منكر» ضامن اجراي احكام اسلام و بقاي شريعت آسماني است.حاكمان بني اميه بر اثر بي تفاوتي مردم، سرنوشت كشور اسلامي را دركف گرفتند و بـه دلخـواه خـود، در ديـن و ثروت و جان مردم دست بردند، و آن گاه كه تصميم گرفتند بـا خـليـفـه راسـتـيـن پـيامبر اسلام (ص) بجنگند، نه تنها مردم با آنان مخالفت نكردند، بـلكـه بـه يـاري نيز شتافتند و امام حسين (ع) را كه براي نهي از منكر برخاسته بود، با بدترين وضع به قتل رساندند.

جاه طلبي

اگـر بـگـويـيـم مـهـمـتـريـن عـامـلي كـه درطـول تـاريـخ سبب گمراهي و انحراف و جنايت و خيانت آدميان گشته، «رياست طلبي» بوده است، سخن به گزاف نگفته ايم. نخستين نافرماني، هنگامي از آفريدگان سرزد كـه مـخـلوقـي گردنكش و جاه طلب به نام ابليس در برابر جايگاه والا و شايسته اي كه خداوند به حضرت آدم بخشيده بود، حسادت ورزيد و آن را براي خويش طلبيد.هـمـه مـسـتـكـبـران و طاغوتيان، از جمله بني اميه و نوكرانشان به اين بيماري كشنده مبتلا بودند و انديشه و كردار و گفتارشان تحت تأثير آن بوده است.نـقـل اسـت عـمـر بـن سـعـد پـيـش از رخـداد كـربـلا، حـكـم ولايـت ري را از عبيدالله گرفته بـود. وقـتي امام حسين (ع) و يارانش به كربلا رسيدند، عبيدالله، عمر را خواست و به او گـفـت: «نـخـسـت به كربلا برو و كار حسين (ع) را يكسره كن و سپس به سر كار خويش برو.» عمر گفت: «مرا از رويارويي با حسين (ع) معذور دار.» عبيدالله گفت: «اگر حكم ري را پـس دهـي، تـو را مـعـاف مـي كنم.» عمر سعد يك روز مهلت خواست تا در اين باره انديشه و رايزني كند. از قضا با هر كس به رايزني پرداخت، او را از رفتن به كربلا نـهي كرد. عمر سعد سپس نزد عبيدالله رفت و گفت: «خبر ولايت من بر ري ميان مردم پخش شـده و درست نيست كه من بدان جا نروم.» عبيدالله، كه گويا از روحيّات عمر آگاه بود، گـفـت: «تـنـهـا در يـك صورت به ولايت ري مي رسي و آن جنگ با حسين (ع) است.» عمر سـعـد چـون پاي فشاري عبيدالله را ديد، پذيرفت كه براي رسيدن به حكومت ري، خون پـاك حسين (ع) را بريزد. [162] چنين روحيّه اي در بيشتر فرماندهان و كارگزاران يزيد به چشم مي خورد كه در منابع تاريخي، از آن سخن رفته است.

ترك تولي و تبري

يكي از وظايف مسلمانان، بيزاري از دشمنان خدا و دوستي با خـدا و اوليـاي اوسـت كـه آن را «تـبـرّي و تولّي» مي گويند. بنابر اين وظيفه ديني، مـسـلمـانـان بـايـد در مـوضـعـگـيـري هـاي سـيـاسـي ـ اجـتـمـاعـي خـود، هـمـواره اصـل دشـمن داشتن و دوستي كردن براي خدا را در نظر گيرند و روابط فردي و اجتماعي خـود را بـر مـحـور آن تنظيم كنند. قرآن مجيد در چند سوره بارها از «تبرّي» سخن گفته [163] و در آيـاتـي پـرشـمار، با واژه هاي «حبّ»، «ودّ»، «ولايت» و مانند آن، از تـولّي يـادكـرده است. امام صادق (ع) نيز در سخني ژرف، اين فريضه الهي را با دين برابر دانسته، مي فرمايد:هَلِ الدّينُ اِلا الْحُبُّ وَ الْبُغضُ [164] .آيا دين، چيزي جز دوستي و دشمني [براي خدا] ست؟!با اين همه، اين اصل ارزشمند، از دهه هاي دوم و سوم هجري به بعد فراموش شد و بلكه مـي توان گفت، مردم به عكس آن عمل كردند؛ به دشمنان خدا و اسلام و پيامبر(ص)، دست يـاري و دوسـتـي دادنـد و بـا ديـن خـدا و عـتـرت پـيامبر(ص) و مؤمنان راستين به دشمني پرداختند و عاشورا نقطه اوج اين رفتار نابخردانه است.

عبرت هاي اخلاقي

حـادثـه عاشورا نشان داد كه ارزش هاي اخلاقي جامعه به گونه اي چشمگير كاهش يافته است و عموم مردم به پيروي از حاكمان فاسد به ضد ارزش ها روي آورده اند.بـي بـنـد و بـاري اخـلاقي در حكومت هاي ستمگر ابعادي پر دامنه دارد و بي شمار است. آنـچـه در زيـر مـي آيـد، تـنـها گوشه اي از مفاسد آن روزگار است كه بايد از آن عبرت گرفت.1 ـ فساد و فحشا: تربيت درست ديني و روابط مشروع خانوادگي، سهمي بسيار ارزنده در سـلامـت اجـتـمـاع، آزادگي مردم و روند الهي نظام حكومتي دارد. انحرافات اخلاقي، با نـامـوس طـبـيـعت و شريعت ناسازگارند و بنيادهاي اخلاقي و انساني را ويران مي كنند و هميشه ابزاري در دست حكومت هاي استبدادي بوده اند و دستگاه اموي به سختي بدان ها آلوده بوده است.بـنـابـر گـواهـي تـاريـخ، خـانـه ابـوسـفـيـان، مـركـز فساد و فحشا بوده و هند، همسر ابـوسفيان و مادر معاويه، از زنان بد نام آن زمان بوده است و معاويه جز ابوسفيان، به چهار نفر ديگر نيز منسوب بوده كه با هند، زنا كرده بودند. [165] .زيـاد بـن ابـيـه، كـه از اسـتانداران خونخوار معاويه بوده، پدري مشخص نداشته است و چنان كه پيشتر گذشت، معاويه او را به پدر خويش ابوسفيان، منسوب كرد و بر خلاف حـديـث رسـول اكرم (ص) او را برادر خود خواند. اين كار معاويه از آن رو بود كه شخص باده فروش و فاسدي به نام ابو مريم سلولي گواهي داد كه ابوسفيان با سميّه، مادر زيـاد، زنـا كـرده و زياد ثمره آن عمل نامشروع است. اين گواهي در مسجد و با حضور مردم انـجـام گـرفـت و مـعاويه با استناد به سخنان ننگين ابو مريم، زياد را پسر ابوسفيان خواند. [166] .فـرزنـد زيـاد، عـبـيـدالله، نـيـز نـتـيـجـه زنـا بوده است؛ چنان كه امام حسين (ع) آن دو را «نـاپـاك پـسـر نـاپاك» مي خوانده است. رسوايي هاي عشقي يزيد نيز روي تاريخ را سياه كرده و لكه ننگي ديگر بر پيشاني حزب اموي نهاده است. ابن قتيبه دينوري در اين باره مي نويسد:يـزيـد عـاشـق زنـي شـوهـردار شـد بـه نـام اُريـنـب دخـتـر اسـحـاق، كـه زنـي بـا كـمـال، شـريـف و ثـروتمند و همسر عبدالله بن سلام بود. چون معاويه از عشق يزيد بدو آگـاه شد، با مكر و حيله و صحنه سازي، عبدالله بن سلام را فريفت تا همسر خود، اُرينب را طلاق دهد. او تا تمام شدن عدّه طلاق، عبدالله را در شام نگاه داشت و به او وعده ازدواج بـا دخـتـر خـود را داد. پس از تمام شدن عدّه اُرينب، فردي به نام ابودردا، مأمور شد كه بـه مـديـنه رَوَد و ارينب را براي يزيد خواستگاري كند. او وارد مدينه شد و در اين زمان، داستان عشق يزيد و طلاق ارينب بر سر زبان ها بود. ابودردا به محض ورود به مدينه، خدمت امام حسين (ع) رسيد و چون امام از ماجرا آگاه شد، چاره اي انديشيد و اين دزدي ناموسي انجام نگرفت. [167] .نقل است در روز عاشورا ده نفر داوطلب شدند و بر بدن پاك امام حسين (ع) با اسب تاختند. سـپـس نـزد ابـن زيـاد آمدند و جايزه اي ناچيز گرفتند. ابوعمر زاهد مي گويد، نسب آن ده نفر را بررسي كرديم، همه فرزند نامشروع بودند. [168] .2 ـ حـرامـخـواري: روابـط درسـت اقـتصادي از پايه هاي مهمّ اديان الهي و حكومت اسلامي و جـامـعـه ديـنـي اسـت و روي آوردن بـه روابط اقتصادي نا مشروع، نشانه بيماري جامعه و تـباهي افراد است و اين بيماري در روزگار امام حسين (ع) آشكارا خودنمايي مي كند. چون امام حسين (ع) در روز عاشورا كوشيد تا با نصيحت و موعظه سپاه كفر را از زشتكاري شان آگـاه كـنـد و از ادامـه راهـي كـه در آن لغـزيـده انـد، بـازدارد، آنـان بـا غـوغـا و جـنـجـال، مـانـع رسـيـدن صداي امام به گوش خود شدند. امام حسين (ع) رو بدانان كرد و فرمود:كـُلُّكـُمْ عـاصٍ لاَِمـْري غـَيـْرُ مـُسـْتـَمِعٍ قَوْلي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ اَلا تَنْصِتُونَ؟ اَلا تَسْمَعُونَ؟ [169] .هـمه شما فرمان مرا سرپيچي مي كنيد، به سخنم گوش فرا نمي دهيد؛ زيرا شكمهايتان از حـرام پرشده و بر دل هايتان مهر خورده است. واي بر شما چرا ساكت نمي شويد؟ چرا نمي شنويد؟!گـرد آوردن مـال و ثـروت از راه نـامـشـروع و حـرامـخـواري، بـر عـقـايـد، اخـلاق و اعـمـال آدمي تأثيري بسيار زيانبار دارد و راه سعادت و خير و فلاح را بر او مي بندد و چـنان او را سرگرم دنيا و سرسپرده شيطان مي كند كه حتي حاضر نمي شود به سخنان عـبـد صـالح و حجّت خدا گوش فرا دهد و در برابر از ناپاكاني چون يزيد، عبيدالله و عمر سعد، بدون چون و چرا فرمان مي بَرَد.3 ـ نـاسـزاگـويـي و بـي حـرمـتـي: در آيـيـن پـاك اسـلام، جـان و مـال و ناموس و آبروي مؤمن از حرمتي ويژه بر خوردار است و هيچ كس در هيچ شرايطي حق ندارد بدو بي حرمتي كند.امام صادق (ع) مي فرمايد:لِلّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـي بـِلادِهِ خَمْسُ حُرَمٍ؛ حُرْمَةُ رَسُولِ اللّهِ(ص) وَ حُرْمَةَُّالِ الرَّسُولِ وَحُرْمَةُ كِت ابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُرْمَةُ كَعْبَةِاللّهِ وَ حُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ [170] .مـمـلكـت خـداونـد بـزرگ را پـنـج حـريـم اسـت: حـريـم پـيـامـبـر(ص) و حـريـم آل پيامبر و حريم كتاب خداي بزرگ و حريم كعبه الهي و حريم مؤمن.بـا ايـن حـال، در حـكـومت بني اميه و واقعه عاشورا حرمت همه اين حريم ها شكسته شد، به ويـژه حرمت آل رسول و حضرت امام حسين (ع). مزدوران بني اميه در روز عاشورا، مردانه و مـحـتـرمـانـه بـا حـزب اللّه نـجـنـگـيـدنـد، بـلكـه ناسزا گويي و بي حرمتي را به اوج رسانيدند و هيچ يك از رفتارشان رنگ و بويي انساني نداشت. آن گاه كه امام حسين (ع) بـر اثـر شـدت جـراحـات، زمـينگير شد، مالك بن نسر، نزد حضرت آمد با ناسزاگويي شـمـشـيـر بـر سـر آن حـضـرت فـرود آورد؛ چـونـان كه كلاه خود را دريد و به سر مقدس رسيد. [171] .شـمـربـن ذي الجـوشـن در كـشاكش نبرد، به خيمه امام حسين (ع) هجوم آورد و با نيزه آن را دريـد و فـريـاد زد: «آتـش بـيـاوريد تا اهل اين خيمه را بسوزانم!» آن نابخردان پس از كـشـتـن امـام و اصـحـابش، پيكرهاي پاكشان را مثله كردند، لوازم انفرادي، حتي لباس ها، عـمـامـه و چـكـمـه هـا را بـه غارت بردند و پيراهن كهنه بي قيمتي را نيز كه امام در زير لباس هايش پوشيده بود به يغما بردند. [172] .4 ـ كـشـتـن زنـان و كـودكـان: رحـم آوردن بـر زنـان و كودكان و معاف كردن آنان از جنگ و كـشـتـار، يـكـي از اصـول آيـيـن جـوانـمـردي اسـت. ولي در واقـعـه كـربـلا ايـن اصـل نـيـز نـاديـده گـرفـتـه شـد و گـرگـان بني اميه زن و كودك را نيز در معركه به قتل رساندند و حتي به كودك شيرخوار امام حسين (ع) نيز رحم نكردند.5 ـ ذلّت پـذيـري: مـنـبـع عـزّت و سـرافـرازي مـسـلمـانـان، خـداي مـتـعـال اسـت و پـيامبر(ص) مظهر عزّت از رهگذر اطاعت و عبوديت خداست و جامعه اسلامي تا پـيـرو و مـطـيـع ديـن اسـت، عزّتمند و سرافراز است و هر قدر از منبع عزّت دور شود، به ذلت و زبوني روي مي نهد و چنين رخداد ناميموني در حادثه عاشورا، آشكارا نمايان شد و مـردم بـه جـاي تـاج عـزّت بـر سـر، طوق ذلّت بر گردن نهادند و بردگان بي چون و چـراي حـكـومـت امـوي شـدنـد و هـمـه آنـان، جـز امـام حسين (ع) و يارانش، بيعت با يزيد را پذيرفتند و دين و دنياي خويش را فداي دنياي بني اميه كردند.6 ـ بـي عـاطـفگي: گرچه در طول زمان و عرض زمين هر جا جنگي اتفاق افتاده، يك يا دو طـرفِ درگـيـر بـر بـاطـل بـوده انـد، ولي بـه هـر حال پديده جنگ جزو ضروريات زندگي بشر شده كه تا كنون گريزي از آن نبوده است. امّا جنگجوياني نيز در تاريخ بوده اند كه درميدان جنگ نيز رسم جوانمردي و انسانيت را به جا آورده اند و هرگز شرافت و مروت را در ميدان، سر نبريده اند ولي آتش افروزان بـنـي امـيـه، در جـنـگـي نـاخـواسـتـه و نـابـرابـر، كـه بـر پـاكـتـريـن انـسان هاي جهان تـحـمـيـل كـردنـد، همراه با امام حسين (ع) و يارانش، عاطفه و مردانگي و مروت و انسانيت و شرافت را نيز به مسلخ بردند و سربريدند و بي عاطفه گي و سنگدلي و درندگي را زنـده كـردنـد. بـه راسـتـي هـيچ قلمي تاب نماياندن آن همه جنايت را ندارد كه در كربلا پديدار شد. آنچه در زير مي آيد، تنها گوشه اي از آن است.نـقـل اسـت، بـا ايـن كـه شـمـار مـردان جـنـگي جبهه امام حسين (ع) به صد نفر نمي رسيد، سپاهيان يزيد در حدود سي هزار نفر بودند كه اين، نشان دهنده نابرابري در آن جنگ است. [173] هـمـچـنـيـن بـا اينكه زنان و كودكان نيز در ميان ياران امام حسين (ع) بودند، يزيديان حدود سه شبانه روز آب را بر خيمه هاي امام حسين (ع) بستند. [174] .يـزيـديـان، پـس از پـيروزي، بدن پاك همه شهيدان را در پيش چشم زنان و كودكان مثله كـردنـد و سـرهـاي مـقـدس آنـان را بـر نـيـزه بـردنـد و هـمـراه اسـيـران آل پيغمبر(ص) در شهرها و روستاها گردانيدند.يـزيـديان، بازماندگان شهيدان كربلا را با وضعي بسيار رقّت بار، بر شتران بي جـهـاز سـوار كـردند و همچون اسيران نامسلمان براي تماشاي مردم به بسياري از شهرها بردند. [175] .7 ـ ترس نابجا: در رويداد كربلا بيشتر مردم در برابر ارعاب حكومت اموي تسليم شدند و از يـاري رسـاندن به حق بازايستادند. تاريخ نويسان آورده اند كه روزي عبيدالله بن زيـاد، اشـراف كـوفـه را گرد آورد و خطاب به آنان گفت: «آنان را كه از ما پيروي مي كـنـنـد وعـده دهـيـد و نـافـرمـانان را از سپاهيان يزيد ـ كه از شام خواهند آمد ـ بترسانيد.» اشـراف نـيـز رفـتند و خويشان و نزديكان خود را از سپاه خيالي شام بيم دادند و از گرد مـسـلم پـراكـنـدنـد و ترس نابجاي آنان سبب شد كه نيرنگ عبيدالله كارگر افتد و انبوه جـمـعـيـتـي كـه بـا مسلم بيعت كرده بودند، همگي بر بيعت خويش پاي نهند و فرستاده امام حسين (ع) را در برابر عبيداللّه و يارانش تنها گذارند. [176] .8 ـ فـروش ديـن بـه دنـيـا: ايـن پـديـده شوم بسان آفتي زيانبار از ديرباز دينداران را تهديد كرده است. امام حسين (ع) از اين حقيقت تلخ اين گونه ياد مي كند:هـمـانـا مـردم بـنـدگان دنيايند و دين، لقلقه زبان آنان است و تا زماني كه معاششان در رونـق اسـت، گـرد ديـن مـي گـردنـد و آن گـاه كـه سـخـتـي هـا روي آورد، ديـنـداران اندكند. [177] .ايـن آزمايش و ابتلا در عاشورا به گونه آشكار و گويا، دينداران راستين را از بردگان شـكـم و شـهـوت، و خداپرستان را از دنيا پرستان جدا ساخت. پيش از آن كه عبيداللّه بن زيـاد بـه كـوفـه آيـد، حـدود هـجـده هـزار تـن بـا مـسـلم بـن عـقـيل بيعت كردند. پس از روي كار آمدن عبيدالله مردم سست شدند و با باز شدن سركيسه درهم و دينار، جملگي دين را رها كردند و برده يزيد شدند.در تـاريـخ آمـده اسـت، عـبيدالله مردم را در مسجد كوفه گرد آورد و خطاب به آنان گفت: «مردم! شما دودمان ابوسفيان را آزموده ايد آنان را همان گونه كه دوست مي داريد، يافته ايـد! ايـنـك امـيـرمـؤمـنـان يـزيـد، كه او را به حسن سيرت و احسان به رعيت مي شناسيد... بـنـدگـان را بـزرگ مـي دارد و جـمـلگـي را بـا ثـروت بـي كـران بي نياز مي سازد و بـرحـقـوق شـمـا صـد دينار افزوده است و به من دستور داده كه به شما پرداخت كنم و در بـرابر شما به جنگ دشمنش حسين (ع) برويد پس، گوش به فرمان باشيد!» آن گاه بـه اردوگاه در نخيله رفت و به سازماندهي سپاهيان پرداخت [178] و چنان كه ياد كرديم، سي هزار نفر زير پرچم كفر گرد آمدند و استوانه ديانت را به مسلخ بردند.

پيامدهاي عاشورا

بيداري مسلمانان

شهادت امام حسين (ع) جامعه اسلامي را تكان شديدي داد و با دميدن روح مبارزه و فداكاري در كالبد آنان، حصار بي تفاوتي و در خود فرورفتگي را، كه رژيم منحوس اموي، به دور آنان كشيده بود، درهم فرو ريخت.از پـس ايـن حـادثـه دلخـراش، جـامـعـه دريـافـت كـه حـق بـا اهـل بـيـت پـيـامـبـر(ص) اسـت و دولت مـخـالف آن هـا نـه تـنـهـا بـه اصـول و ارزش هـاي اسـلامـي پايبند نيست، بلكه رژيمي سفّاك و مستبد است كه مي خواهد جـامـعـه اسـلامي را به جاهليّت نخستين برگرداند. [179] از اين رو، موجي از تنفّر عـليـه دسـتگاه حكومتي و عاملان آنها ايجاد شد و شيعيان به خود آمدند و از اين كه فرزند پـيـامـبـر خـدا(ص) را يـاري نـكـرده بـودنـد، بـه شدّت پشيمان شدند به تدريج، موج بـيـداري سـراسـر جامعه اسلامي را فرا گرفت و زمينه نهضت توّابين، قيام حرّه و ديگر قيام ها فراهم گشت. [180] .

سرمشق بزرگ

در حـقـيـقـت، مـي تـوان اذعـان كـرد كـه قـيـام عـاشـورا سرفصل مبارزات حق طلبانه شيعه بوده است. دكتر ابراهيم بيضيون مي نويسد:اين قيام دلاورانه سرفصل تازه اي در پيكار شيعه گشود كه تا روزگاران دراز، با جان بـازي هـا و فـداكـاري هاي شيعيان ادامه يافت.... آري، شهادت دلخراش حسين (ع) نتايج مـهـمّي در تاريخ عراق و دولت اموي به بار آورد و شيعه نسبت به شكست خود در كربلا، احساس گناه كرد. نظام اموي شتابان در فرونشاندن اثرات اين فاجعه كوشيد. بدون شك، يـزيـد نـخـسـتـيـن مـسـؤول كـشـتار كربلا بود. وي با كوته بيني و كج انديشي، چنين جـنـايـتـي را مـرتـكـب شـده بـود و هـمين حادثه علت شكست او در خلافتش بود؛ خلافتي كه مـعـاويـه براي حفظ آن سخت كوشيد. معاويه به او سفارش كرده بود كه با حسين درگير نشود، ولي يزيد نسنجيده خط بطلان بر سفارش پدر كشيد.ديري نپاييد كه رژيم اموي ثمره كشتار كربلا را به صورتي غير منتظره به چشم خود ديد و از ايستادگي در برابر امواج انقلاب همه جا گير عاجز ماند. [181] .ايـن قـيام بر همه اقوام اسلامي تأثير گذارد. سيد امير علي، مورّخ بزرگ اسلام در اين باره مي گويد:كـشـتـار كربلا در همه قلمرو اسلام، مايه وحشت و بيم شد و ايرانيان را به هيجان آورد.... [182] .

ايجاد روح وحدت و همبستگي در مسلمانان

ايجاد روح وحدت و همبستگي در ميان مسلمانان و نفوذ مكتب تشيّع در دل هاي آنان، از مهم ترين پيامدهاي عاشورا بود.قـيام عاشورا در حقيقت، مشعل فروزاني براي شيعيان و سرمشقي براي قيام هاي علويان و درس بـزرگـي از آزادي و آزادمـنـشـي و ثـبـت مـوقـعـيـّت اهل بيت (ع) و حقّانيّت آنان در ميان جامعه اسلامي گرديد.عـلاّ مـه مـقـرّم مـي گـويـد: يكي از نتايج نهضت و قيام سيدالشهدا، حسين بن علي (ع) و آن مـجـاهـده بـزرگ، كـه فـتحي روشن به دنبال خود داشت، اين بود كه در علويان تأثير بزرگي گذارد. پس از حادثه كربلا، هر يك از فرزندان علي (ع) و يا كساني كه مذهب علوي داشتند و مي خواستند قيام و جهاد كنند، از جهاد مقدس حسين (ع) سرمشق مي گرفتند.هـر يـك از ايـن گـروه هـاي مـجـاهـد مـي خـواسـتـنـد بـه نـحـوي خـود را بـه آل مـحـمد(ع) نسبت دهند. اگر چه بعضي از اين ها در باطن، نظري ديگر داشتند، امّا براي ايـن كـه كـارشـان رونـق گـيـرد، تـظـاهـر بـه طـرف داري از اهل بيت (ع) مي كردند. تمام افرادي كه قيام كردند، نظرشان اين بود كه بايد در جامعه عدل و حق جايگزين ستم و جور گردد.اينان مي گفتند: ما بر ضدّ دولت باطل قيام كرده ايم و مي خواهيم جامعه اسلامي بداند كه حقّ آل محمد(ع) غصب شده است و بايد قيام كرد و دست ستمگر را كوتاه نمود و خارهايي را كـه در راه ديـن پـيـدا شده بايد زدود. انقلاب هاي پياپي كه در بلاد و ولايات پديد آمد، موجب شد كه مردم رشد پيدا كنند وحق را عيان مشاهده نمايند. [183] .ايـن قـيـام تـوانـسـت نـيـروهـاي پـراكـنـده شـيـعه را متحد سازد و زمينه همبستگي سياسي و تشكّل و سازمان دهي آنان را فراهم نمايد.خـربـوطـلي، دانـشـمند بزرگ اسلام، معتقداست: شهادت امام حسين (ع) در كربلا، بزرگ ترين حادثه تاريخي بود كه منجر به تشكّل و تبلور گروه شيعيان گرديد و سبب شد كـه شـيـعـه بـه عـنـوان يـك سـازمـان قـوي بـا مـبـادي و مـكـتـبـي سـيـاسـي و ديـنـي مستقل، در صحنه اجتماع اسلام آن روز جلوه كند.در حـقـيقت، ضعف عقيده شيعيان كوفه، سبب شكست ظاهري قيام امام حسين (ع) شد، با آن كه خود مردم شهر، حضرتش را به ديارشان دعوت كرده بودند. [184] .

تمايز اسلام راستين از اسلام دروغين

مهم ترين اثر قيام كربلا تفكيك اسلام راستين از اسلام دروغين بود. كربلا توطئه سقيفه را افشا كرد و غاصبان خلافت پيامبر(ص) را به جامعه نشان داد و فرق بين خلافت اسلامي و سلطنت موروثي را بر مردم آشكار ساخت و توانست بسياري از مظالمي را كه بر خاندان پيامبر(ص) گذشته و جناياتي را كه بر آنـان رفـتـه بـود، برملا سازد. افكار عامّه را چنان حركت داد كه بسياري از مردم فهميدند ريشه هاي انحراف جامعه اسلامي از كجا بوده و حق كشي ها از كجا شروع شده است.از ديـگـر نـتـايـج و پـيـامدهاي قيام عاشورا، اصلاح نظام حكومتي و معرفي معيار رهبري و فـرق بين خليفة اللّه و حاكمان غاصب بود. اين قيام قدرت واقعي اسلام را نشان داد و به مردم توان تشخيص حق از باطل عطا كرد.علاّ مه شهيد شيرازي در اين باب مي افزايد:اسـلام در مـسـأله خلافت و رهبري، نظري صريح و روشن دارد و آن عبارت است از اين كه جـانـشـيـن پـيامبر(ص) و رهبر مردم كسي است كه پيامبر در باره او تصريح كرده (و واجد شـرايـط) بـاشـد. امـّا پس از رحلت پيامبر (ص)، اين مقياس، كه از روح اسلام سرچشمه گـرفـتـه بـود، كـنـار گـذاشته شد و هر كس كه رياست مسلمانان را به دست مي گرفت «خـليـفه اللّه» و جانشين رسول خدا(ص) ناميده مي شد. عنوان «خلافت» هنگامي بيش از هـر وقت ديگر خنده آور بود كه يزيد بن معاويه آن را به خود بست؛ زيرا سرسخت ترين دشمنان اسلام و رسالت، مدعي جانشيني رسول خدا(ص) شده بود!ولي امـام حسين (ع) با انقلاب مقدس خود، تار و پود اين نقشه ها و فريب كاري ها را از هم گـسـسـت، و افـكـار عـمومي مسلمين را در مورد رهبري جهان اسلام - كه از آن به «خلافت» تـعـبـيـر مـي شـود - دوبـاره بـه مـقـيـاس صـحـيـح بـازگـردانـيـد و ثابت كرد كه خليفه رسـول خدا(ص) كسي است كه رسول خدا(ص) او را صريحا تعيين كرده است. امّا كساني كه با زور شمشير، رياست مسلمانان را به عهده گرفته اند «رئيس» هستند، [امّا] «خليفه» و «جـانـشـيـن پـيـامـبـر(ص») نـيستند، و چه بسيار فرق است ميان «رئيس مسلمانان» و «خليفه مسلمين». [185] .قـيـام عـاشـورا حـتـي عـلمـا و دانـشـمـنـدان مـنـصـف و مـطـّلع اهـل سـنـت را بـه اظـهـار حـقـايـق و مـوضـع گـيـري صـريـح كـشـانـد و مـعـيـار حـق و باطل را مشخص نمود.مورّخ و دانشمند معروف اهل تسنّن، الوردي، در اين مورد مي گويد:... شيعيان نخستين كساني هستند كه تفكّر انقلابي و پرچم قيام را در اسلام بر ضدّ طغيان بـه دوش كـشـيـدنـد و همواره نظريّات شيعه روح انقلاب را با خود همراه داشت. عقيده به امـامـت، كـه شيعه بدان سخت ايمان داشت، آن ها را به انتقاد واعتراض نسبت به هيأت هاي حـاكـمـه و بـالأخـره، جـبـهـه گـيـري در بـرابر آن ها وا مي داشت و اين حقيقت در سراسر تاريخ شيعه مشهود است.بـه عـقـيـده شـيـعـه، هـر حـكـومـتـي غـاصـب و ظـالم اسـت، بـه هـر شـكـل و در هـر قـالبـي كـه بـاشـد مگر آن كه امام معصوم يا نايب او زمام حكومت را در دست گـيـرد. بـه هـمـيـن دليـل بـود كـه شـيـعه در طول تاريخ، به طور مداوم، در يك جريان انـقـلابـي مـسـتـمـر بـه سـر مـي بـرنـد؛ نـه آرام مـي گـرفـتـنـد و نـه آن را رهـا مـي كردند. [186] .

درس جهاد و شهادت

قيام عاشورا درس دين باوري، ايثار، شجاعت، شهامت، فداكاري، جـهـاد در راه خـدا، امر به معروف و نهي از منكر و روحيّه ستيزه جوئي و پرخاش گري و جـسـارت در مـقـابـل حـكـّام جـور را در مـسـلمـانـان ايـجـاد نـمـود و پـيـروان مـكـتـب اهل بيت (ع) را به عنوان سرسخت ترين حاميان دين پيامبر(ص) جلوه گر ساخت.مـبارزان و رهبران شيعه در تاريخ جنبش هاي حركت آفرين خود، صحنه هاي اعجاب آميزي از رشـادت، شـجـاعـت، دليـري، فـداكاري، و ايثار خلق نمودند و هرگز بيم و ترسي از قدرت حاكم به دل راه ندادند و در برابر هيچ حكومت ظالم و سخت گيري تسليم نشدند و بـا شـيـوه رازداري و تـقـيـّه، سـخـت تـريـن شـرايـط را تـحـمـّل نـمـودنـد ودر بـرابـر مـوج هـاي سـهمگين و طوفان هاي بنيان كن، با گذشتن از گذرگاه شهادت، همواره قد برافراشته داشتند. اين ويژگيها است كه همواره شيعه را در تـاريـخ بـه عـنـوان نـيـرومندترين سازمان انقلابي اسلام، كه از زمامداران با فرياد و پـرخـاش مـطـالبـه عـدالت و استقرار ارزش هاي والاي اسلامي و انساني مي نموده است، جلوه گر كرده است. [187] .

پيروزي خون بر شمشير

قيام عاشورا نشان داد كه خون بر شمشير پيروز است و اين شعار به عنوان يك ويژگي ماندگار در تاريخ اسلام به يادگار خواهد ماند.سيد جعفر شهيدي مي نويسد:هـيـچ عـمـلي در طـبـيـعـت بـي عـكـس العـمـل نـخـواهـد مـانـد. عـكـس العـمـل مـمـكـن اسـت فـوري پـديـد شـود و مـمـكـن اسـت سـال هـا يـا ده هـا سـال مـدّت بـخـواهد، امّا بالأخره پديد خواهد شد. اين سنّت آفرينش است. اين قانون خدا اسـت كـه دگـرگـون نـخـواهـد شـد: سـتـمكار بايد به كيفر خود برسد، خون مظلوم بايد خـواسـتـه شـود. نـخـسـتين مرحله عكس العمل - چنان كه گفتيم ـ پشيماني بود؛ پشيماني در سـران سـپـاه، پـشيماني در سربازان، و سپس پشيماني در حوزه حكومت كوفه و سلطنت دمشق.چـنـدي نـگـذشت كه پسر زياد، عمر سعد را خواست و گفت: آن نوشته اي كه درباره كشتن حسين به تو دادم چه شد؟ آن را به من بده!ـ مگر آن نوشته تا چه وقت پيش من مي ماند؟ آن را گم كرده ام.ـ مي خواهي آن را پيش پير زنان قريش دستاويز كني؟يـزيـد گـفـت: راضـي بـودم يـكـي از فـرزنـدانـم كـشـتـه شـود و حـسـيـن بـه قتل نرسد. خدا پسر مرجانه را بكشد! چرا چنين كاري كرد؟يـزيـد بـي گـمـان، دروغ مـي گـفـت، امـّا مـي تـرسـيـد؛ از عـكـس العـمـل مـي تـرسيد، عكس العمل رفتار و كردار خود را در نخستين مجلس ديد. سالي نگذشت كـه نـمـايندگان مدينه چون [از] نزد وي برگشتند، به مردم خبر دادند كه آنچه در يزيد نيست نشانه مسلماني است.سـراسـر مـديـنـه را آشـوب فـرا گرفت، مردم شهر قيام كردند، نخست امويان را از شهر رانـدنـد، سـپـس خود زمام كار را به دست گرفتند، امّا سرانجام، سپاه شام مجدّانه دخالت كـرد، شهر را محاصره كرد و گشود، گروه بسيار از مردم مدينه را كشت، شهر پيغمبر را قـتـل عام كرد. ولي از سوي ديگر، عبداللّه زبير در مكّه برخاست و قدرت خود را بيش تر گـسـتـرد و يـزيـد را در واپـسـيـن سـال عـمـر، نـگـران سـاخـت. يـزيـد در سـال 64 در گـذشـت. بـا مـرگ او، كـوفـه بـه كـانـونـي از آتـش تـبـديـل شـد؛ آتـش انـتقام. سران شيعه نخست به فكر افتادند كه براي ستردن گناهان خود، چون بني اسرائيل شمشير بردارند و يكديگر را بكشند. امّا سرانجام، فكر عاقلانه تـري كـردنـد: بـايـد خـشـم خـود را بـا كـشتن ديگران تسكين دهند، نه با كشتن خود! از نو قـتـلگـاه، بـلكـه قـتـلگـاه هـاي ديـگري به راه افتاد، امّا اين بار قربانيان آن پاكان و عـزيـزان خـدا نبودند، دژخيمان بودند كه دست هايشان تا مرفق در خون آزادگان رنگ شده بود.امـروز وقـتـي ما داستان كشتار مختار، پسر ابي عبيده ثقفي را مي خوانيم، اگر سري به كـتـاب هـاي حـقـوقي كشيده باشيم، ممكن است چنان انتقام را تا حدّي خشن بدانيم و بگوييم چـرا چـنان كردند؟! يكي را چون گوسفند سربريدند، يكي را شكم پاره كردند، ديگري را كـه تـيـري بـه فـرزندي از فرزندان حسين (ع) افكنده و آن جوان دست را سپر ساخته بـود و تـيـر دسـت و پيشاني او را شكافته بود، همان كيفر دادند، ديگري را در ديگ روغن جـوشـان افكندند، دست و پاي آن يكي را به زمين دوختند و اسبان را از روي او گذراندند. چـنـان كـه نـوشـتـه انـد تـنـهـا در يـك جـا، دويـسـت و چـهـل و هـشـت تـن را، كـه در قـتـل حـسـيـن و يـاران او شـريـك بودند، طَعم اين گونه كيفرها چشاندند.مـا ايـن داسـتـان هـا را مـي خـوانـيـم و در آن، نـوعـي قـساوت مي بينيم، امّا بايد دانست كه قـضـاوت مـردم سيزده قرن بعد درباره كردار پيشنيان درست نيست. ديگر آن كه چون خشم انـقلاب زبانه زد، معيارها دگرگون مي شود. انقلاب معمولا با خشم و قساوت همراه است، بلكه اگر خشم با انقلاب همراه نباشد، انقلاب نيست.شـمـر، عبيداللّه بن زياد، عمر بن سعد، حفص - پسر جوان او - خولي، سنان و ده ها تن از سـران لشـكـر كـوفـه چـنـيـن كيفرها ديدند، امّا تاريخ به همين جا بسنده نكرد؛ اين آخرين انقلاب و آخرين انتقام نبود، انقلابي از پس انقلاب ديگر پديدار شد.» [188] .اين ها همه از پيامدهاي قيام عاشورا است.

عظمت يافتن مكتب تشيع

اين قيام خونين نه تنها مورد اعجاب و تحسين مورخان اسلام واقـع گـرديـد، بلكه مستشرقان و بعضي اسلام شناسان اجنبي نيز آن را حركتي عظيم و تحسين برانگيز دانستند.پرفسور براون مي گويد:...گروه شيعه يا طرفداران علي (ع) به قدر كافي، هيجان و از خود گذشتگي نداشتند. امـّا پـس از رخـداد عـاشـورا، كـار دگرگون شد ـ تذكار زمين كربلا، كه به خون فرزند پـيـامـبـر آغشته بود و يادآوري عطش سخت وي و پيكرهاي نزديكانش كه در اطراف او روي زمين ريخته بودند، كافي بود كه عواطف سست ترين مردم را به هيجان در آورد و روحها را غمگين كند، چنان كه نسبت به رنج و خطر حتي مرگ، بي اعتنا شوند. [189] .استاد نيكلسن هم مي گويد:حـادثـه كـربـلا حتي مايه پشيماني و تأسف امويان شد؛ زيرا اين واقعه شيعيان را متّحد كـرد و بـراي انـتـقـام حـسـين همصدا شدند و صداي آنان در همه جا و مخصوصا عراق و بين ايرانياني كه مي خواستند از نفوذ عرب آزاد شوند، انعكاس يافت. [190] .فيليپ حتي مي نويسد:فـاجـعـه كـربلا سبب جان گرفتن و بالندگي شيعه و افزايش هواداران آن مكتب گرديد، بـه طـوري كـه مـي تـوان ادعـا كـرد كـه آغاز حركت شيعه و ابتداي ظهور آن روز دهم محرّم بود. [191] .

تزلزل دولت اموي

پس از فاجعه عاشورا و انعكاس اخبار آن در مراكز مهمّ اسلامي، مـردم از حـكـومـت بـني اميّه رو گردان شدند؛ در شام و دمشق، مركز حكومت اموي ها، كه حدود نيم قرن زير بمباران تبليغاتي معاويه، بود با آن كه مردم ديدگاهي دگرگون نسبت بـه خـانـدان پـيـامـبـر(ص) داشـتـنـد و حـتـّي بـراي ورود اسـراي اهـل بـيـت (ع) و سـرهاي شهدا به دمشق، شهر را آذين بندي كرده بودند و اين پيروزي را به همديگر تبريك مي گفتند، امّا پس از توقف چند روزه خاندان پيامبر و اسراي كربلا در دمـشـق، بـه ويـژه پـس از نطق افشاگرانه امام سجّاد(ع) و حوادثي كه در آن جا پيش آمد، وضع به حدّي دگرگون شد كه حتي يزيد، خود را از جناياتي كه نسبت به امام حسين و اهل بيت پيامبر(ص) كرده بود، تبرئه مي كرد و آن را به گردن ديگران مي انداخت و همين تحوّل سبب شد كه هر چه زودتر خاندان پيامبر(ص) را به مدينه برگرداند.بـرتـري شـيـوه عـقيدتي سياسي سيدالشهدا بر شيوه نظامي يزيد بر سران بني اميّه پـوشـيـده نـمـانـد؛ ديـري نگذشت كه همه فهميدند پيروزي با سيدالشهدا بوده، نه با يـزيـد. آثـار و نـتـايـج جـهاد مرامي - سياسي امام (ع) با شهادت خود و يارانش، كه به غلط، آن را شكست نظامي پنداشته بودند، نتيجه ديگري داد؛ معلوم شد با كشتن بني هاشم، نتوانسته اند بر آن ها غلبه كنند و پيروزي حقيقي را نصيب خويش گردانند.

انقلاب اسلامي و فرهنگ عاشورا

اشاره

انـقلاب شكوهمند اسلامي چنان كه از نامش پيداست، ماهيتي صد در صد اسلامي دارد و تار و پـود آن را فرهنگ اسلامي تشكيل داده به گونه اي كه منهاي اسلام هيچ مفهومي ندارد. از سـوي ديـگـر، مـفـسـر و سـخـنـگـوي اسـلام راسـتـيـن نـيـز كـسـي جـز پـيـامـبـر و اهل بيت معصوم او نيست همان طور كه خود فرمود:مـن دو چـيـز گـران سـنـگ در مـيـان شـمـا مـي گـذارم؛ كـتـاب خـدا و اهل بيتم، مادامي كه به اين دو وصل باشيد، هرگز گمراه نخواهيد شد. [192] .بـراسـاس خـواست رهبر اسلام، مسلمانان واقعي، معارف ديني و سرمشق زندگي خويش را در هـمـه ابـعـاد از اهـل بـيـت پـيامبر مي گيرند كه در آن ميان، خط مشي انقلابي و حماسي حـضـرت سـيـدالشـهـدا(ع) جـايـگـاه خـاص خـود را دارد و آن حـمـاسه الهي و بي نظير در طول تاريخ الگوي همه انقلابيون و سلحشوراني بوده كه در برابر قدرت هاي ستمگر «نـه» گـفـته اند و مي توان گفت ملّت انقلابي ايران با رهبري حضرت امام خميني (ره) بـهـتـريـن نـمـونـه آن اسـت كـه بـا الهام از عاشوراي حسيني پرشكوه ترين انقلاب را در تـاريـخ آفـريـد. در ايـنـجـا بـه بـررسـي نـقـش فـرهـنـگ عـاشـورا در شكل گيري و تداوم انقلاب اسلامي مي پردازيم.

طاغوت زدايي

در فـرهـنـگ تـشـيع، رهبر جامعه بايد از ويژگي هاي متعددي همچون، علم، تقوا، درايت، دلسـوزي، اخـلاص و... بـرخـوردار بـاشـد و از سـوي خـدا در چنين جايگاهي منصوب شده باشد، در غير اين صورت هر كس، زمام امور مسلمانان را به دست گيرد، طاغوت است و هيچ مـسـلمـانـي حـق نـدارد او را بـه رسميت شناسد و مورد حمايت قرار دهد، بلكه موظّف است در تـضـعـيـف و نـابـودي چـنـيـن حـكـومـتـي تـلاش كـنـد و بـه تـشـكـيـل حـكومت حق كمك نمايد. اين مطلب به صراحت در نامه امام حسين (ع) به مردم كوفه آمده است:بـه جـان خـودم سـوگـند! امام جز كسي نيست كه قرآن را حاكم كند، عدالت را برپاي دارد به دين حق عمل كند و به خاطر خدا خويشتن را وقف اين امور نمايد. [193] .نـامـه بالا در حالي به سوي مردم كوفه ارسال شده كه امام حسين (ع) به درخواست مردم كـوفـه مـبـنـي بـر نـفـي بـيـعـت يـزيـد و اصـرار بر بيعت با امام پاسخ مثبت داده و همراه اهـل بيت خويش راهي كوفه است. بنابراين يكي از اهداف حضرت سيدالشهدا سرنگوني حكومت طاغوتي بني اميه و تشكيل حكومت اسلامي بوده است.امام راحل (ره) نيز درباره رژيم پهلوي فرمود:... حـكـومـتـي طـاغـوتـي اسـت و اسلام اطاعت از اين حكومت را بر مردم حرام كرده و مبارزه با حكومت طاغوت را واجب شمرده است. [194] .مـا خـواسـتـار بـركـنـاري شـاه هـسـتـيـم و مـي خـواهـيـم حـكـومـت عدل اسلامي را جايگزين اين نظام فاسد گردانيم. [195] .

ترويج اسلام

حكومت فاسد اموي در هزار ماه سلطنت خود، تابع اسلام انحرافي و تحريف شده و مروج آن بود و مي توان گفت يك حكومت لائيك و حتي ضد دين بود، چنان كه معاويه پس از صلح با امـام حـسـن (ع) و مـسلّط شدن بر مملكت اسلامي در يك سخنراني عمومي كه در كوفه ايراد كرد، ابراز داشت؛ «هان اي اهل كوفه! مي پنداريد كه من به خاطر نماز و زكات و حج با شـمـا جـنـگـيدم؟ با اينكه مي دانسته ام شما اين همه را به جاي مي آوريد! من فقط با شما بـه جـنـگ برخاستم كه بر شما حكمراني كنم و زمام امر شما را به دست گيرم و اينك خدا مـرا بـه ايـن خـواسته نائل آورده هر چند شما خوش نداريد!... مصلحت مردم فقط در سه كار اسـت؛ اداي مـاليـات هـا در سـر وقـت، روانه كردن سرباز در سر وقت و جنگيدن با دشمن. [196] .بـسـيـار روشن است كه هر مسلماني ـ چه رسد به امام حسين (ع) كه امام و پيشواي مسلمانان اسـت ـ وظـيـفـه خود مي داند كه در موقع مناسب با چنين انديشه طاغوتي مقابله كند و اسلام نـاب مـحـمدي (ص) را به جامعه اسلامي و جهانيان معرفي نمايد. اين كار انقلابي و جهاد فـرهـنـگـي در انـقـلاب اسـلامـي نـيـز مـوج مـي زنـد و امـام و امـت اسـلامـي بـه پـيـروي از سـيـدالشـهـدا(ع) بـه تـرويـج اسـلام نـاب پـرداخـتـنـد. امـام راحل ضمن مقايسه ميان حكومت اموي و رژيم پهلوي فرمود:حـضـرت سـيـدالشـهدا سلام الله عليه ديدند كه معاويه و پسرش ـ خداوند لعنتشان كند ـ ايـنـهـا دارند مكتب را از بين مي برند، دارند وارونه اسلام را جلوه مي دهند، اسلامي كه آمده اسـت. بـراي ايـنـكـه انـسـان درست كند، نيامده است قدرت براي خودش درست كند، آمده است انـسـان درسـت كـنـد، ايـنـهـا ايـن پـدر و پـسـر [مـعـاويـه و يـزيـد] مثل اين پدر و پسر [رضاخان و محمدرضا پهلوي] اسلام را وارونه داشتند نشان مي دادند، شـرب خـمـر مـي كـردنـد امام جماعت هم بودند! مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز [فاسد] در آنها بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم مي شدند، امام جماعت قمارباز!... بـه اسـم رسـول الله بـر ضـد رسـول الله قيام كرده بودند، فريادشان لا اله الاّ اللّه بـود و بـر ضـد الوهيت قيام كرده بودند، اعمالشان، رفتارشان، رفتار شيطاني، لكن فريادشان فرياد خليفه رسول الله. [197] .نـگـرش امام به مسائل روز، نهضت و انقلاب و برپايي جمهوري اسلامي و دفاع از اركان آن، دقيقاً برگرفته از سنت پيامبر و روش امامان معصوم به ويژه سيدالشهدا(ع) بود و اعـتـقـاد داشـت اگر ما همه چيزمان را فدا كنيم و در زمانه غربت اسلام، ازدين خدا حمايت كنيم وآن را ترويج نماييم، بسيار ارزشمند است؛مـا در عـيـن حـالي كه جوان هاي بسيار لايق خودمان را، مردان كاردان خودمان را از دست داديم لكـن آن چـيـزي كـه بـه دسـت آورديـم، ارزشـش بـيـش از ايـن مـعـانـي اسـت، آنـي است كه سـيـدالشـهـدا سـلام اللّه عـليـه، زن و فـرزنـد خـودش را فـداي او كـرده، آنـي اسـت كه رسول اللّه (ص) زندگاني خودش را در راه او صرف كرد و ائمه معصومين ما در راه او آن همه رنج ديدند. [198] .

شكستن فضاي اختناق

بـنـي اميه، عرصه سياسي ـ اجتماعي را بر همگان تنگ كرده بودند و به جز عدّه معدودي تـوان مـخـالفـت بـا آنـان را نـداشـتـنـد و آنـهـا نـيـز كـسـانـي بـودنـد كـه در مـكـتـب اهل بيت تربيت يافته بودند مانند عمرو بن حَمِق، رُشَيد هَجَري، حجر بن عدي، ميثم تمّار و سعيد بن جبير كه جملگي توسط مزدوران بني اميه سر به تيغ و دار سپردند يا زنده بـه گـور شدند. سيدالشهدا(ع) با قيام بر ضد حزب اموي، جوّ اختناق را شكست و روح حـمـاسه و قيام بر ضد ستمگران را در كالبد بي جان جامعه دميد و مسلمانان از حسين (ع) آموختند كه نبايد زير ستم بروند؛بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است كه مرگ سرخ به از زندگي ننگين استنه ظلم كن به كسي ني به زير ظلم برو كه اين مرام حسين است و منطق دين استكـارآيـي ايـن مـنـطـق ابـوعبداللّه (ع) در انقلاب اسلامي به دوست و دشمن پوشيده نيست و جهانيان از جرأت و شهامت ملت انقلابي ايران، انگشت تعجب به دندان گزيدند؛ چرا كه هـمـه روزه اخـبار تظاهرات و فعاليت هاي ضد ستم شاهي اين ملت قهرمان، مهم ترين خبر رسـانـه هـاي جـهـانـي را تشكيل مي داد و هيچ ترديدي نبود كه تظاهرات ميليوني مردم در سـال 57 بـه ويـژه در 17 شـهـريـور و تـاسـوعـا و عـاشـوراي آن سـال جـز بـا الهـام از روحـيـه حـمـاسـي شـهـداي كربلا به وقوع نپيوست، امام خميني در سالگرد حماسه 17 شهريور طي پيامي فرمود:... 17 شهريور مكرر عاشورا و ميدان شهدا مكرر كربلا و شهداي ما مكرر شهداي كربلا و مـخـالفـان مـلت ما مكرر يزيد و وابستگان او هستند، كربلا كاخ ستمگري را با خون در هم كـوبـيـد، كـربـلاي مـا كـاخ سـلطـنت شيطاني را فروريخت. اكنون وقت آن است كه ما ـ كه وارثـان ايـن خـون هـا هـسـتيم و بازماندگان جوانان و شهداي به خون خفته هستيم ـ از پاي نـنـشـيـنـيـم تـا فداكاري آنان را به ثمر برسانيم و با اراده مصمّم و مشت محكم، بقاياي رژيـم سـتـمـكـار و توطئه گران جيره خوار شرق و غرب را در زير پاي شهداي فضيلت دفن كنيم. [199] .ايـن نـكـته بسيار حائز اهميت است كه ملّت ايران در زماني با الهام از عاشوراي حسيني بر ضـد رژيـم تـا دنـدان مـسـلّح پـهـلوي شـوريـد و آن را سـرنـگون كرد، كه شاه به عنوان ژانـدارم قـدرتـمند در منطقه خليج فارس، انجام وظيفه مي كرد و حافظ منافع نامشروع و مـسـتكبرانه ارباب خود امريكا بود و حتي به دستور امريكا در خاموش كردن صداي انسان هاي آزادي بخش منطقه ايفاي نقش مي نمود و به اربابان خود اطمينان داده بود كه ايران در حقيقت يك جزيره امن براي آنان است.

فضا سازي محرم و صفر

بـا تـدبـيـر اهل بيت پيامبر، ايام شهادت امام حسين (ع) در دستور كار سياسي شيعه قرار گـرفـت و بزرگداشت عاشورا و زيارت ابا عبداللّه (ع) در روزها و ماه هاي مخصوص يك وظـيـفـه ديـنـي و انـقـلابـي محسوب شد تا جايي كه امام حسن عسكري (ع)، زيارت اربعين سـيدالشهدا را از ويژگي هاي مؤمن دانست. [200] بدين ترتيب، محرم و صفر، در فـرهـنـگ شـيـعـه جـايـگـاهـي خـاص يـافـت و دلسـوخـتـگـان اهـل بـيـت، بـا بـزرگـداشـت ايـّام الله، ذكر مصائب و گريه بر مظلوميت شهداي كربلا، پـيـونـدي عـمـيـق و احـسـاس عـاطـفـي بـا آنـان بـرقـرار كـرد، ايـن حـقـيـقـت در حـديـثـي از رسول خدا(ص) كه امام صادق (ع) آن را نقل كرده چنين آمده است:اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرارَةً في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لا تَبْرُدُ اَبَداً [201] .در دل هـاي مـؤمـنان، آتش سوزناكي از شهادت ابي عبدالله نهفته است كه تا ابد خاموش نمي شود.در انـقـلاب اسـلامـي ملّت ايران نيز همين آتش شعله ور شد و دود آن دودمان رژيم پهلوي را بـر بـاد داد، در طـول سـاليـان نـهـضـت، نويسندگان و گويندگان همواره ستم يزيد و يـزيـديـان را بـرملا مي كردند و با تصريح و كنايه به مخاطبان خود مي فهماندند كه بـايـد يـزيـد زمـان را شـنـاخـت و بـا آن بـه مـبارزه برخاست، مجالس دو ماه محرم و صفر بـهترين فرصت را براي روحانيون انقلابي فراهم مي ساخت تا از پيوند عاطفي شيعيان با خاندان عصمت و طهارت بهترين استفاده را در مبارزه با رژيم طاغوتي به دست آورند و امـام خـمـيـنـي كـه بـيـش از هـمـگـان از عمق احساسات مردم خبر داشت، بيش از ديگران از اين فـرصـت هـا بـهـره بـرداري مـي نـمـود. امـام در سـيـزده خـرداد سال 42 ـ كه مصادف با عاشوراي حسيني است ـ در مدرسه فيضيه قم بر فراز منبر، به طور مستقيم به شاه خائن حمله كرد و چنين اظهار داشت:چـهـل و دو سـال از عـمـرت رفته است، ديگر تا كي ناداني؟ سازمان امنيت مي خواهد كاري كـنـد كـه تـو را از مـمـلكـت بـيـرون كـنـنـد، مـي گـويـنـد شـاه گـفـتـه از اسـرائيـل حـرفي زده نشود مگر شما يهودي هستيد؟ مگر شما دين يهود داريد؟ مردم نخواهند گذاشت در اين مملكت سلطنت كني! [202] .در هـمـان سال سراسر مملكت شور و انقلاب بود و مراسم عزاداري سرور شهيدان به طور بـي سـابـقـه اي بـه اجـتـمـاعـات عـليـه دسـتـگـاه پـهـلوي تـبـديل شد به طور مثال؛ يكي از مأموران ساواك گزارش مي دهد كه عزاداران حسيني در مسجد جامع ابوالفتح واقع در ميدان شاه (سابق) تهران نوحه سياسي سرداده اند؛«گفت عزيز فاطمه، نيست ز مرگ واهمه، تا بر تنم توان بود، زير ستم نمي روم، من ز يـزيـد بـي پـدر، ظـلم و سـتـم نـمـي كـشـم، شـد مـسـاجـد و فـيـضـيـه عـاشورا، در روز قتل زاده زهرا» [203] .امـام راحـل در طـول مـبـارزات عـليـه شاه و پس از پيروزي و در جنگ تحميلي تلاش مي كرد فـاصـله زمـانـي مـيـان مـحـرم و صـفـر مـوجـود را بـا مـحـرم و صـفـر سـال 61 هجري به حداقل برساند و ملّت انقلابي را در فضاي شورانگيز آن زمان برده بـر ضـد يـزيـديـان ايـن زمـان بـسيج كند، اين فراز را با بخشي از پيام امام به مناسبت فرارسيدن عاشوراي سال 57 به پايان مي بريم؛مـاه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداكاري آغاز شد، ماهي كه خون بر شمشير پيروز شد، مـاهـي كـه قـدرت حـق، بـاطـل را تـا ابـد مـحـكـوم و داغ بـاطـل بـر جـبـهـه سـتـمـكـاران و حـكـومـت هـاي شـيـطـانـي زد، مـاهـي كـه بـه نـسـل ها در طول تاريخ، راه پيروزي بر سر نيزه را آموخت، ماهي كه شكست ابرقدرت ها را در مقابل كلمه حق به ثبت رساند. ماهي كه امام مسلمين، راه مبارزه با ستمكاران تاريخ را به ما آموخت. [204] .

تقويت روحيه شهادت طلبي

بزرگ ترين سرمايه مجاهدان راه خدا آنهاست كه با خداجان سودا مي كنند و قرآن مجيد مي فرمايد:اِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهَمُ الْجَنَّةَ...(توبه: 111)همانا خداوند در ازاي بهشت، جان و مال مؤمنان را مي خرد.و هـمـيـن سـرمـايـه عـظـيـم در طـول تـاريـخ مـبـارزه حـق و بـاطـل، حـرف آخـر را زده و جـبـهـه كـفـر و شـرك را مـتـزلزل سـاخـته است. حضرت سيدالشهدا با همين سرمايه، حكومت اموي را به خاك سياه نـشاند و حضرت امام خميني و ملّت سلحشور ايران نيز با همين دستمايه به مصاف دشمنان اسلام رفتند؛ملّت ما اكنون به شهادت و فداكاري خو گرفته است و از هيچ دشمني و هيچ قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد. هراس آن دارد كه شهادت، مكتب او نيست. [205] .امـام راحل بارها مردم مسلمانان به ويژه جوانان را به ادامه راه سيدالشهدا فرامي خواند و هـمـه را تـشـويـق مـي كرد كه مانند شهداي كربلا از جان بازي در راه خدا نهراسند، بلكه افتخاركنند كه جان خويش را با رضاي الهي سودا مي نمايند؛رضاي خدا را در نظر داشته باشيد و خودتان را بنده خدا بدانيد كه هر طور پيش بياورد آن طـور را راضـي هـسـتـيد، همان طوري كه بندگان خالص خدا، اولياي معظم خدا اين طور بـودنـد؛ هـر چـه بـراي سـيـدالشهدا (به حسب روايت) نزديك مي شد ظهر عاشورا و جوان هـايـش يـكـي يـكـي از بين مي رفتند، صورتش افروخته تر مي شد؛ براي اينكه مي ديد روي مقصد دارد مي رود. [206] .هـمـچـنين امام دورانديش بر اين نكته تأكيد مي كند كه تداوم مكتب و برپايي و دوام حكومت اسلامي به ايثار و شهادت مردان خدا وابسته است، زيرا تبهكاران و ستمگران نمي خواهند احـكام نوراني اسلام اجرا شود و همواره مي كوشند كه دين و مسلماني را از ميان بردارند و ايـن هـمت والاي مجاهدان است كه اين توطئه شوم را خنثي مي كند و چنين كار بزرگي بدون شهادت و جان بازي امكان ندارد؛مـلت بـزرگ اسـلام از مـحـراب مـسـجـد كـوفـه تـا صـحـراي افـتـخـارآمـيـز كـربـلا و در طـول تـاريـخ پـر ارزش سـرخ تـشـيـّع، قـربـانـيـانـي ارزشمند به اسلام عزيز و في سـبـيـل اللّه تـقـديـم نـموده و ايران شهادت طلب هم از اين پديده سعادتمند مستثني نيست و انقلاب اسلامي، گوش و چشمش پر از اين شهيدان حسين گونه است. [207] .امام راحل، روحيه شهادت طلبي را چنان در مردم مسلمان و انقلابي تقويت كرده بود كه حتي نوعروساني كه براي اجراي پيوند عروسي، افتخار ديدار آن حضرت را مي يافتند، از مـحـضـر ايـشـان درخـواسـت مـي كـردنـد تـا دعـا كـنـد بـه فـوز شـهـادت نايل شوند! [208] .

رويكرد انقلابي به دين

تـاريـخ سـوگـوارانـه گواهي مي دهد كه اديان الهي پس از پيامبران، به دست افرادي فـاسـد و تـبهكار، دستخوش تحريف قرار گرفته اند و فرصت طلبان دنيا پرست، دين را بـازيـچـه اهـداف شـوم و شـيـطـانـي خـويـش ساخته اند، اسلام عزيز نيز از چنين رخداد نـامـيـمـونـي در امـان نمانده و خلفاي ناحق و سلاطين ستمگر كوشيده اند با مكر و فريب و تظاهر به دين داري بر سرنوشت اسلام و مسلمانان تسلّط يابند و حكومت بني اميه نمونه بـسـيـار روشـن آن اسـت و يـكـي از دلايـل بـسيار مهم قيام سيدالشهدا(ع) نيز جلوگيري از واپـس گـرايـي و بـازگـشـت بـه جـاهـليـت در جـامـعـه اسـلامـي اسـت. امـام خـمـيـنـي در تحليل اين بعد قيام حسين مي فرمايد:مـكـتـبـي كـه مـي رفـت بـا كـجـروي هـاي تـفاله جاهليت و برنامه هاي حساب شده احياي ملّي گرايي و عروبت با شعار «لا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْيٌ نَزَلَ» [209] .مـحـو و نابود شود و از حكومت عدل اسلامي يك رژيم شاهنشاهي بسازد و وحي را به انزوا كـشـانـد كـه نـاگـهـان شـخـصـيت عظيمي كه از عصاره وحي الهي تغذيه و در خاندان سيّد رسـل، مـحـمـّد مـصـطفي و سيّد اوليا، علي مرتضي تربيت و در دامن صدّيقه طاهره بزرگ شـده بـود، قـيام كرد و با فداكاري بي نظير و نهضت الهي خود، واقعه بزرگي را به وجود آورد. [210] .حـركت نمادين و حساب شده سيدالشهدا در ترك مكّه ـ آن هم در روز هشتم ذي حجه كه حاجيان آمـاده حـركـت بـه سـوي مـنـا و عـرفات و انجام حج بودند ـ اين پيام را به مسلمانان داد كه زنـدگي در سايه حكومت اموي حتي انجام عبادت بزرگي چون حج، با روح اسلام راستين مـغـايـرت دارد و خـدا و پيامبرش هرگز از عملكرد چنين جامعه اي خشنود نيستند و آنان بايد نـخـسـت تـكـليف حكومت را روشن سازند سپس به عبادت و ديگر امور بپردازند و اتفاقاً اين پـيـام انـقـلابـي امـام بـه گـوش بـسـيـاري از مـسـلمـانـان راسـتـيـن در طـول تـاريـخ رسـيد و امام راحل و امّت سلحشور ايران اسلامي از جمله آنانند. امام خميني در بيان اين رويكرد انقلابي مي فرمايد:مردم انقلاب كردند، بايد پاي زحماتش هم بنشينند. مردم ما پيغمبران و پيغمبر اسلام (ص) را و ابـراهـيـم (ع) را در نظر بگيرند، ببينند كه با آنها چه مخالفت ها شد، ولي دست از هدفشان نكشيدند، اگر ما مسلمانيم، بايد دنباله روي آنها باشيم. دنباله روي از آنان كه فـقـط روزه و نـماز و مسجد نيست! دنباله روي از آنان مبارزه براي حفظ اساس اسلام است، بايد براي حفظ اساس اسلام تا آخر ايستاد و پيشروي كرد. [211] .بر اهل بصيرت روشن است كه يكي از آثار شيرين رويكرد انقلابي به دين، شادابي و نـشـاط و احـياي مراسم عبادي و سياسي اسلام مانند حج، نمازهاي جمعه و جماعات، انس با قـرآن و عـمـل بـه احـكـام فـرعـي اسـلام اسـت؛ هـمـان طـور كـه مـا در سـال هـاي پـس از پـيـروزي انـقـلاب شـاهـد آن بوده و هستيم، ولي در رويكرد ارتجاعي و سـلطـنـتـي به دين، با اينكه متحجّران و دولتمردان سالوس، بيشتر دم از نماز و روزه و مـانـنـد آن مـي زنـند، هرگز بازار پرستش و نيايش واقعي رونق نمي يابد و افراد جامعه مـعمولاً به عبادت هاي فردي خشك و بي روح مشغولند. چنان كه هم يزيد نماز جماعت و حج را برگزار مي كرد و هم محمدرضا پهلوي به مكه مي رفت و در مجالس عزاداري تاسوعا و عاشورا شركت مي كرد!

فرهنگ عاشورا و تفكر بسيجي

اشاره

نظر به اينكه اسلام، ديني جاويد و جهاني است و توان آن را دارد كه همه انسان ها را تا پـايـان دنـيـا ارشـاد و هـدايـت كـنـد، بايد مكانيزم آن به گونه اي طراحي شده باشد كه بـتـوانـد در بـرابـر آسـيـب ها و خطرهاي دروني و بيروني از خود دفاع كند و در برابر تـزويـر و تـهـديـد دشـمـنان داخلي و خارجي، آسيب زدايي نمايد و بايد گفت واژه زيبا و ژرف «بـسـيـج» نـمـايـان گـر هـمـيـن مـكـانـيـزم اسـت كـه ريـشـه در اديـان قبل از اسلام دارد و قرآن فرموده است:وَ كَاَيِّنْ مِنْ نَبِي قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ(آل عمران: 146)چه بسيار پيامبراني كه همراه او توده هاي انبوه، كارزار كردند.در اسـلام از امـيـر مؤمنان، علي (ع)، به عنوان نخستين بسيجي ياد مي شود كه بدون هيچ گـونـه چـشـمـداشتي، به پيامبر اسلام (ص) گرويد و تا پايان عمر نيز لحظه اي در دفاع از اسلام درنگ نكرد و پس از آن جناب، ديگر معصومين و پيروان واقعي آنان با همين تـفكر بسيجي در صحنه هاي گوناگون دفاع از اسلام حضور يافتند و از كيان آن دفاع كردند كه نقطه اوج انديشه والاي بسيجي، عاشورا و كربلاي حسيني بود.

عاشورا الگوي بسيج

اشاره

در سال 60 هجري، اسلام در موقعيت بسيار خطرناكي قرار گرفته بود كه اگر بيش از آن ادامه مي يافت چنان مي شد كه سيدالشهدا فرمود:وَ عَلَي الاِْسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ [212] .فـاتـحـه اسـلام خـوانـده خـواهـد شـد چـون امـت، رهـبـري مثل يزيد دارد!بـه هـمـيـن دليـل امـام حـسـيـن (ع) وظـيفه خود دانست كه در برابر اين خطر عظيم بايستد و جـانانه از دين جدّ خويش دفاع كند، از اين رو دست به قيامي خونين زد و با نثار جان خود، در انديشه و عمل، الگوي ديگران شد چنانكه خود فرمود: «لَكُمْ فِيَّ اُسْوَةٌ» [213] .آنچه در اينجا قلمي مي شود، دورنمايي از فرهنگ عاشورا در حوزه انديشه بسيجي است.

خدا محوري

حـضـرت سـيـدالشـهـدا(ع) و يـاران فـداكار او در راستاي اطاعت خدا و جلب رضاي او قيام كـردنـد و در سـخـت تـرين شرايط به خدا پناه بردند و هرگز نام و ياد او را در صحنه پيكار فراموش نكردند و آن حضرت در آخرين لحظات نيز با خداي خود چنين گفت:صَبْراً عَلي قَضائِكَ يا رَبِّ لا اِلهَ سِواكَ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ [214] .بـر فـرمـانت صبر مي ورزم اي پروردگار من، خدايي جز تو نيست اي فريادرس فرياد خواهان!امام خميني (ره) با الگوگيري از سيدالشهدا(ع) ملّت شريف و مسلمان ايران را در راه خدا و براي خدا بسيج كرد و به صحنه آورد چنان كه خود فرمود:شما براي خدا نهضت كرديد، دليلش اين است كه جان را گذاشتيد كف دست و راه افتاديد در خـيـابـان هـا و فـرياد كرديد اسلام. اين دليل بر اين است كه شما براي خدا كار كرديد، اگـر ايـن كـار بـراي خـدا نـبـود كـسـي جـانـش را نـمـي داد، مـيـدانـي كه گلوله تفنگ دارد، مـسـلسـل مـي بـنـدنـد، تـوپ مـي آيـد، تـانـك مـي آيـد، سـربـاز مـسـلح اسـت، ايـن دليل بر اين است كه براي خدا كار انجام داديد. [215] .انـديـشـه امام ـ كه خود بسيجي بود و به بسيجي بودن افتخار مي كرد ـ اين بود كه راه سـعـادت مـلّت، ايـمـان بـه خـدا، عـمـل بـه اسـلام و دل بـسـتـن بـه اهل بيت پيغمبر است و همان گونه كه با خدامحوري، انقلاب پيروز شد، راه سرافرازي و عزت و استقلال ملّت نيز همين است؛مـلّت قـيـام كـرد بـراي خدا و براي احياي احكام الهي و با شور و شعف به ميدان رفت و با دادن فـدائيـان بسيار و شهداي بي شمار، غلبه كرد بر كفر و نفاق و دست ابر قدرت ها را از ايـن كشور كوتاه كرد و اين براي اسلام بود و براي خدا. يك كشوري كه براي خدا قيام كرده است، براي خدا هم پايدار مي ماند و براي خدا هم ادامه مي دهد. [216] .

پايبندي به اصول

يـكـي از اهـداف عـالي نـهـضـت امـام حـسـيـن (ع) پـايـبـنـدي بـه اصول و ارزش هاي والاي اسلامي بود كه جملگي در كلمه زيباي «حق» تبلور مي يابند و سـيـدالشـهـدا درصـدد بـود كـه حـق را در مـعـنـاي وسـيـع آن بـر پـاي دارد و باطل را نابود سازد، از اين رو فرمود:اَلا تَرَونَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا يُنْتَهي عَنْهُ [217] .آيـا نـمـي بـيـنـيـد كـه بـه حـق عـمـل نـمـي شـود و از باطل جلوگيري نمي شود؟!بـسـيـجـيـان نـيـز بـا انـديشه حق گرايي و باطل ستيزي در همه صحنه هاي انقلاب و هشت سـال دفـاع مـقـدس حـضـور يـافـتـنـد و مـصـمـم هـسـتـنـد تـا هـمـواره از اصول و ارزش هاي مكتبي خود دفاع كنند. رهبر عظيم الشأن انقلاب، اين انديشه بسيجي را راز توانمندي و پويايي جمهوري اسلامي دانسته، مي فرمايد:مـا افـتـخـار مـي كـنـيـم كه به اصول و بنيان هاي اسلامي برگشته ايم، اين راز قوّت و قـدرت مـاسـت، در ايـن چـنـد سال، تمام تبليغات استكبار جهاني بر روي اهانت به ايمان اسـلامـي مـردم مـا متمركز بوده است، مردم ما از كساني كه نسبت به اسلام و ايمان اسلامي آنـهـا بـه هـر شـكـلي اهـانـت كـنـنـد، نخواهند گذشت، اسلام و ايمان اسلامي، مايه عزّت و نصرت ماست و دنيا و آخرت ما را اصلاح خواهد كرد. [218] .

تكليف گرايي

پيامبر اكرم (ص) فرموده است:كُلُّكُمْ راعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ [219] .همه شما سرپرست هستيد و از زيردستان خود پرسش خواهيد شد.ايـن سـخـن حـكـيـمـانـه، هـمه مسلمانان را موظف مي كند كه در برابر اسلام و مملكت اسلامي احـسـاس تـكـليـف كـنـنـد و هر كمكي را كه از دستشان برمي آيد از مسلمانان دريغ نورزند. سـيـدالشـهدا(ع) و ياران او نيز با همين انديشه بر يزيد شوريدند و نهضت كربلا به پـا كـردنـد و امـام راحـل و امّت انقلابي ما نيز با شعار «تكليف مداري» وارد صحنه شده انـد، چـنـيـن روحيه اي علاوه بر اينكه نشانگر ايمان و اعتقاد راسخ به حقانيت مكتبي ماست، سـبـب شور و نشاط روحي جامعه و پويايي آن نيز مي گردد و افراد را از بي تفاوتي، سـسـتـي و خـمـودي خـارج مـي سـازد. امـام راحـل (ره) در طـول نـهـضـت و پـس از پـيـروزي هـمـواره شـعـار تكليف گرايي را گوشزد مي كرد و مي فرمود:وقـتـي بـنـا شـد ما به تكليفمان عمل بكنيم و ما آن راهي را كه خداي تبارك و تعالي پيش پـاي مـا گـذاشـتـه اسـت آن راه را بـرويـم، بـراي مـا شكست هيچ نيست، براي اينكه از دو حـال خارج نيست؛ يا اينكه ما پيش مي بريم كه شكست هيچ نيست و يا اين است كه نه، مي آيـنـد و مـا را عـقـب مي زنند. ما تكليفمان را عمل كرده ايم، چه شكستي است؟ سيدالشهدا هم شـكـسـت خـورد در كـربـلا، امـا شـكـسـت نـبـود ايـن، كـشـتـه شـد و زنـده كـرد يـك عـالمـي را. [220] .فرمانده معظم كل قوا پيرامون اين انديشه بسيجي امام مي فرمايد:ايـن درس را هـم امـام بـه مـا آمـوخـتند كه عمل و اقدام، براي نتيجه نيست، نتيجه در آن نيّت خـالصـي اسـت كـه شـمـا در حين اقدام داريد. نتيجه با خداست، ما بايد تكليفمان را انجام بـدهـيـم. خـوشـبـخـتـانـه ايـن انـجـام تـكـليـف در طـول ايـن يـازده سال، همراه با نتايج بوده است. [221] .

خستگي ناپذيري

از امـام صادق (ع) پرسيدند؛ چرا دوزخيان و بهشتيان تا ابد در دوزخ وبهشت خواهند ماند؟ در پاسخ فرمود:بدان علّت كه قصد دوزخيان اين بود كه اگر تا ابد در دنيا مي ماندند، معصيت مي كردند و قـصـد بـهـشـتـيـان نـيـز ايـن بود كه اگر تا ابد در دنيا مي ماندند، از خداوند اطاعت مي كردند. [222] .مـفـهـوم سـخـن امـام اين است كه مردان خدا هيچ گاه از كوشش و فعاليت در راه خدا خسته نمي شـونـد بـلكـه هـر چـه مـجـاهـدت و فداكاري نمايند، كارآزموده و ورزيده تر مي گردند و شيفته خدمت به اسلام و مسلمانان مي شوند. تاريخ گواهي مي دهد كه امير مؤمنان (ع) در جـنـگ صـفـين همان گونه شمشير مي زد كه در جنگ بدر شمشير زده بود، با اينكه فاصله بدر و صفين حدود چهل سال است.امام سجاد(ع) مي فرمايد:در روز عـاشـورا هـر چـه عـرصـه نبرد بر سيدالشهدا و اصحابش تنگ تر مي شد، چهره آنـان بـرافـروخـتـه تـر، انـدامـشـان بـاوقـارتـر و دل هـايـشـان آرام تر مي گشت و دشمنان به يكديگر مي گفتند: حسين را نگاه كنيد اصلاً از مرگ نمي ترسد! [223] .امـام راحـل نيز چنين روحيه اي داشت و با شجاعت وصف ناپذيري اعلام كرد؛ اگر دنيا طلبان بخواهند در برابر دين ما بايستند، ما در برابر دنياي آنان خواهيم ايستاد و مي فرمود:مـا بـا هـمه اين گرفتاري ها كه داريم در مقابل همه كشورهايي كه مي خواهند تعدي بكنند ايستاديم، در مقابل همه قدرت هايي كه با ما مي خواهند مخالفت كنند و با اسلام مي خواهند مخالفت كنند، ايستاده ايم. [224] .مـردم نـيـز نـسـتـوهي و خستگي ناپذيري را از امام خويش آموختند و در دوران طاقت فرساي مبارزه و نيز دوران سخت دفاع هشت ساله آنچه داشتند در طبق اخلاص نهادند و تقديم اسلام و انـقـلاب كـردنـد و هرگز شنيده نشد كه اظهار خستگي يا پشيماني نمايند و امام امت، اين استواري را چنين ستود:بـه راسـتـي ايـن حـضـور دائمـي و خـسـتگي ناپذير در صحنه و آمادگي و فداكاري هاي خـالصـانـه مردم دلير ما براي هر مسلماني غرورانگيز و براي جهانيان اعجاب آميز است و مي توان گفت اين هم يكي از الطاف الهي و بركات جنگ است. [225] .

ايثار

ايـثـار و فـداكـاري از ويـژگي هاي انكارناپذير سلحشوران كربلا بود؛ در شب عاشورا سـيـدالشهدا به يارانش رخصت داد كه اگر نمي خواهند بمانند و شهيد شوند، مي توانند شـبـانـه كـربـلا را بـه سوي هر جا كه بخواهند ترك كنند. ولي آن آزاد مردان با سخنان عاشقانه به رهبر خود چنين پاسخ دادند:مـسـلم بـن عوسجه گفت: من دست از شما برنمي دارم تا نيزه خود را در قلب دشمنانت فرو كـنـم و اگـر شـمـشيرم در نبرد خرد شود، با سنگ و چنگ و دندان در راهت مي جنگم تا كشته شوم!سـعـد بـن عـبـدالله گفت: اگر مرا هفتاد مرتبه در راه دفاع از شما بسوزانند و زنده شوم دست از ياري تان برنمي دارم!زهير بن قين گفت: من دوست دارم هزار مرتبه در اينجا كشته شوم ولي مويي از سر شما كم نشود. [226] .مـلّت آزاده و رشـيـد ايـران، ايـثـار و فـداكـاري را بـه اوج رساندند و در همه صحنه هاي انـقـلاب و هـشـت سـال دفـاع مـقـدس، نـشـان دادند كه اين انقلاب با نهضت اباعبدالله (ع) پيوندي ناگسستني دارد؛ امام خميني از ايثار و جان فشاني ملّت چنين ياد مي كند:ايـن جـوان هـايـي كـه در آن مـيدان دارند جنگ مي روند و برادرهايشان مي بينند كشته شد و افتاد، هيچ فترت و فتوري در آنها دست نمي دهد، همان طوري كه از اينجا با شوق رفتند. بـا هـمـان طـور در جـنـگ هـم بـا اشـتـيـاق و دلاوري و بـا جرأت، با آغوش باز شهادت را اسـتـقـبـال مـي كـنـنـد، ايـن يك مسأله اي است، ايران يك وضعي پيدا كرده است كه ما نمي تـوانـيـم ايـن وضـع را تـعـبـيـري از آن بـكنيم جز اينكه بگوييم يك مملكت الهي است، يك مـمـلكـتـي اسـت كـه فـهـمـيـدنـد افـرادش و اشـخـاصـش كه براي اسلام بايد جان فشاني كرد. [227] .حضرت آية الله خامنه اي، مي فرمايد:در يـكـي از جـبـهـه ها، بعد از آن كه از خطوط برادران نظامي ديدن كرديم، سربازي آمد پيش من، مبلغي پول ـ فكر كنم سه هزار تومان ـ به من داد و گفت: به سربازاني كه در خـط هـسـتند پولي به عنوان فوق العاده مي دهند، اين فوق العاده من است و من مي خواهم اين را در راه خدا تقديم كنم و شما اين را به مستضعفين يا به جنگ زده ها برسانيد، من از شدّت هـيـجـان نـمي توانستم بر اعصاب خودم مسلّط بشوم از مشاهده اين منظره عجيب كه جواني در مـيـدان جـنـگ، جـان خـودش را آورده فـداكـارانـه و بـي دريـغ در راه خـدا بـدهـد، پـول خـودش را هـم در راه خـدا دارد مـي دهـد؛ نـه تـنـهـا تـوقـعـي نـدارد، بلكه كمك هم مي كند! [228] .يكي از رزمندگان اسلام از ايثارگري دوستش چنين ياد مي كند:ساعت 3 بامداد بود، عراقي ها داشتند براي يك پاتك همه جانبه سازماندهي مي كردند، من و حـمـزه سـيـدآبـادي دويـديم كه برويم نوار تيربار بياوريم. ناگهان صداي چاشني نـارنـجـكـي كـه در كانال افتاد، ما را به خود آورد، درست بين من و حمزه و دو نفر ديگر از بـچـه هـا. حـمـزه بدون معطلي خودش را انداخت روي نارنجك ما هم با حيرت خوابيديم. چند لحظه بعد نارنجك منفجر شد، ضربه شديدي همراه با سوزش، دست راستم را تكان داد. سـلاحـم بـه شـدت پـرت شـد، بـلنـد كـه شـدم، جـنـازه تـكـه پـاره حـمـزه مـقـابـلم بود!» [229] .

ايمان به هدف

شهيدان سرفراز كربلا، به خوبي مي دانستند كه در چه راهي گام نهاده اند،به كجا مي خواهند بروند، براي چه اقدام كرده اند و فرجامشان چه خواهد شد، آنان در يك كلام همواره خـود را در دو راهـي سـعـادت مـي ديـدنـد و بـه تعبير قرآن در انتظار «اِحْدَي الْحُسْنَيَيْن» [230] بودند، زيرا يقين داشتند در ركاب امامي نبرد مي كنند كه اطاعتش واجب است، راهش صحيح است، فرمانش فرمان خداست و هدفش مورد رضاي الهي است.ملّت سلحشور ايران نيز با همين انديشه به ميدان آمدند؛ آنان امام خميني را نايب امام زمان و مـرجـع تـقـليـد خـود مـي دانـسـتند و به راه و هدف و خلوص نيت و پاكي و درستي او ايمان داشـتـنـد، چـنـان كـه شـهـيـد مـطـهـري پـس از بـازگـشـت از پـاريـس در سـال 57 مي گويد: دوستانم پس از بازگشت از من پرسيدند: چه ديدي؟ گفتم: من چهار تـا «آمـَنَ» در امـام ديـدم؛ او بـه هـدف، راه، مردم و پروردگار خود ايمان دارد و هيچ كس نمي تواند او را از راهي كه در پيش گرفته بازدارد. [231] .اين ايمان و اطمينان به راه و هدف و رهبري پيامبرگونه امام دو سويه بود و مردم نيز امام را از هر جهت تأييد و تقويت مي كردند و يكي از علّت هاي مهم پيروزي و پيشرفت نهضت و انـقـلاب، رهـبري امام تحت عنوان «ولايت فقيه» بود كه مردم آن را استمرار امامت معصوم مـي دانند و اطاعت از ولي فقيه را بر خود واجب مي شمرند و باور دارند كه راه او همان راه پيامبر و ائمه (ع) است. به چند نمونه از وصيت نامه شهدا توجه كنيد؛در تـمـام سـنگرها، ياور امام خميني باشيد تا به اين انقلاب اسلامي آسيبي وارد نگردد و بـه سـخـنـانـش جـامـه عـمـل بـپـوشـانـيـد كـه اطـاعـت از اولي الامـر، اطـاعـت از رسول اللّه است و اطاعت از رسول الله، اطاعت از خداوند است. [232] .امـام امـّت، ايـن يـگانه وارث خون حسين (ع) را تنها نگذاريد و تا زنده ايد از ايشان ـ كه بـه حق ولي فقيه زمان و نايب بر حق امام زمان (عج) ارواحنا فداه مي باشد ـ پيروي كنيد و هـر چـه امـر فـرمـودند اطاعت كنيد كه اطاعت از ولايت فقيه، واجب و اطاعت از قرآن و اسلام است. [233] .پـيروي از امام امّت و خميني بت شكن و به طور كلّي ولايت فقيه، خود جزئي از اسلام است. [234] .

حديث ماندگاري

بـسـيـج، قـدمـتـي بـه طـول عمر اديان الهي دارد و همه پيامبران در آن ثبت نام كرده اند و ريـشـه دارتـريـن تـشـكـيـلات در تـاريـخ بـشـر اسـت و بـه هـمـيـن دليل نيز ماندگارترين خواهد بود. كمي به عقب برگرديم، عصر عاشورا، دشت در خون نشسته كربلا، نداي سرور شهيدان عالم به گوش مي رسد؛اَما مِنْ مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجْهِ اللّهِ، اَما مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟! [235] .آيا فريادرسي به خاطر خدا به فرياد ما مي رسد؟ آيا غيرتمندي از حريم پيامبر(ص) دفاع مي كند؟بـا ايـنـكـه سـيـدالشـهدا مي دانست كه در آن صحرا كسي به فرياد او نخواهد رسيد، چرا فرياد استغاثه سر داد؟ به نظر ما امام، در آن لحظه بر بام دنيا ايستاد و همه بسيجيان عـالم را بـه يـاري مـظلوم فراخواند و هر مسلماني كه در لحظه هاي زمان و قطعه هاي زمين بـه يـاري مـظـلومـي بـشتابد و از دين و ناموس انسان ها دفاع كند، به نداي آن حضرت، لبيك گفته است و بسيج هرگز در منطقه و زمان خاصي محصور نخواهد شد بلكه انديشه بسيج، جاويد و جهاني است. حضرت امام خميني با چنين انديشه اي مي فرمايد:مـا بـايـد با تمام توان كوشش كنيم تا مردم متوجه گردند كه مي شود روي پاي خودمان بايستيم، مي شود در مقابل شرق و غرب، از فرهنگ و حيثيت ملي ـ اسلامي مان دفاع كنيم و مـي تـوانـيـم دنـيـاي مـادّي را شـكـسـت دهـيـم و پـرچـم «لا اله الا الله» و «مـحـمـد رسول الله» را در تمامي دنيا به اهتزاز درآوريم. [236] .امـام بـراي تـحـقـق انـديـشـه جـهـانـي بـسـيـج، طـرح تشكيل «هسته هاي حزب الله» را مطرح كرد و فرمود:حـوزه عـلمـيـه و دانـشـگـاه بـايـد چـهارچوب هاي اصيل اسلام ناب محمدي را در اختيار تمامي اعـضـاي بـسيج قرار دهند، بايد بسيجيان جهان اسلام در فكر ايجاد حكومت بزرگ اسلامي باشند و اين شدني است، چرا كه بسيج تنها منحصر به ايران اسلامي نيست، بايد هسته هـاي مـقـاومـت را در تـمـامـي جـهـان بـه وجـود آورد و در مقابل شرق و غرب ايستاد. [237] .مـسـلمـانـان تـنـهـا در پـرتـو بـسـيـج جـهـانـي مـي تـوانـنـد از حـقـوق پـايـمـال شـده خـويـش دفـاع كـنـنـد و مـسـتـكـبـران عـالم را از چـپـاول و زورگـويـي بـازدارنـد، بـه عـنـوان نـمـونـه؛ امـام هـمين طرح را براي نابودي اسرائيل پيشنهاد كرده است:... به ياري خداوند تعالي از قطرات پراكنده پيروان اسلام و توان معنوي امّت محمد(ص) و امـكـانـات كـشـورهـاي اسـلامـي بـايـد اسـتـفـاده كـرد و بـا تـشـكـيـل هـسـتـه هـاي مـقـاومـت حـزب الله در سـراسـر جـهـان، اسـرائيـل را از گـذشـتـه جـنـايـت بـار خود پشيمان و سرزمين هاي غصب شده مسلمانان را از چنگال آنان خارج كرد. [238] .

وظايف تربيت يافتگان عاشورا

اشاره

حماسه جاويد عاشورا به دو بخش تقسيم مي شود؛ بخش نخست آن كه با جانبازي و ايثار و شـهـادت سـيـدالشـهـدا و 72 تـن كـه در عـصـر روز دهـم مـحـرم سال 61 به پايان رسيد و آن بلاجويان عاشق به جايگاه رفيع «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» پـركـشـيـدنـد. بـخـش دوّم، درسـت از عـصـر عاشورا و از كنار پيكرهاي پاره پاره شهيدان شروع شد و آن، رساندن «پيام» شهيدان به همه انسان ها بود.پـيـام خـون شـهـيـدان، انـسـانـيـت، خـداخـواهـي، عـزّت و افـتـخـار، فـضـايـل اخـلاقي، عدالت و مسلماني بود و پيام آوران، امام سجاد، حضرت زينب، سكينه بـنـت الحـسـيـن و ديـگـر دلسوختگاني بودند كه در خون نشستن خورشيد را با چشم خويش نـظـاره كـرده بـودنـد و پـيـام گـيـران هـمـه كـسـانـي انـد كـه دل در گرو شرف و آزادي و معنويت سپرده اند و از ستم و فساد و بي خدايي گريزانند، ايـن كـسـان، خـيـل عـظـيـمـي را در طول تاريخ تشكيل داده اند و كاروان حسينيان، براي يك لحظه نيز در طول چهارده قرن از حركت بازنايستاده است و «هر كه دارد هوس كرب و بلا بسم الله!» آنچه در اين درس تقديم مي شود، گوشه اي از وظايف كساني است كه بوي كـربـلا بـه مـشـامـشـان رسيده و غيرتشان از نامردمي يزيديان زمان به جوش آمده و پيام مظلوم كربلا را با گوش جان نيوشيده اند.

تقوا

تـقـوا شـرط اصـلي عـضـويـت در اردوگـاه حـسـيـنـي اسـت و حال و هواي كربلا به طور خودكار تنها كساني را مي پذيرد كه جامه تقوا بر تن كرده بـاشـنـد «وَ لِباسُ التَّقْوي ذلِكَ خَيْرٌ» (اعراف: 26) چنان كه بي تقوايان لاابالي را هرگز نمي پذيرد؛عبيدالله بن حرّ جحفي، مرد فاسد و مرفّهي بود كه در مسير امام حسين (ع) به كربلا با ايـشـان رو بـه رو شـد و بـا ايـنـكـه امـام، او را به شركت در حماسه عاشورا فراخواند، حاضر نشد از تباهي و فساد دست بشويد و جامه تقوا بپوشد و سياه بختي و بدفرجامي را بر فوز عظيم شهادت در راه خدا ترجيح داد. [239] .تفسير تقوا در اين ميدان را از زبان رهبر معظم انقلاب بشنوند:... تقوا يعني آن كساني كه حوزه حاكميتشان شخص خودشان است، مواظب خودشان باشند، آن كـسـانـي هـم كـه حـوزه حـاكميتشان از شخص خودشان وسيع تر است، هم مواظب خودشان بـاشـنـد، هم مواظب ديگران باشند. آن كساني كه در رأسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مـواظـب كـلّ جـامـعـه بـاشـنـد كـه بـه سـمـت دنـيـاطـلبـي، بـه سـمـت دل بـسـتـن بـه زخارف دنيا و به سمت خودخواهي نروند... بايد مراقب باشيم، همه بايد مـراقـب باشند كه اين طور نشود اگر مراقبت نباشد، آن وقت جامعه همين طور به تدريج از ارزش هـا تـهيدست مي شود و به نقطه اي مي رسد كه فقط يك پوسته ظاهري باقي مي ماند. ناگهان امتحان بزرگ پيش مي آيد ـ امتحان قيام اباعبدالله ـ آن وقت اين جامعه در اين امتحان مردود مي شود. [240] .

جهاد با نفس

عـدّه اي از مـجـاهدان صدر اسلام از سوي رسول خدا براي حمله به دشمن اعزام شدند، آنان پـس از انـجـام مـأمـوريـت سـرافـرازانـه بـازگـشـتـنـد، رسول اكرم به آنان فرمود:مَرْحَباً بِقَوْمِ قَضَوُا الْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الاَْكْبَرُآفرين بر گروهي كه جهاد اصغر را به سامان رساندند ولي جهاد اكبر برعهده آنها هست.پرسيدند: يا رسول الله! جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس. [241] .رهنمود رهبر عزيز انقلاب اين است:امروز، بحمدالله، خداي متعال، قداست و معنويت اين انقلاب را حفظ كرده است، جوان ها پاك و طـاهـرنـد، امـا بـدانـيـد زيـور و عـيـش و شـيـريـنـي دنـيـا چـيـز خـطـرنـاكـي اسـت و دل هـاي سـخـت و انـسـان هـاي قـوي را مـي لرزانـد. بـايـد در مـقـابـل ايـن وسـوسـه هـا ايـسـتـادگـي كـرد. جهاد اكبري كه فرمودند همين است، شما جهاد اصغرتان را خوب انجام داديد و امروز به اين مرحله رسيده ايد بايد بتوانيد جهاد اكبر را نيز خوب انجام بدهيد. [242] .

حضور در صحنه

عـاشـورايـيـان هرگز صحنه هاي نظامي، فرهنگي، سياسي و... را خالي نمي گذارند؛ چـرا كـه دشـمـنـان هـمـواره در تـلاشـنـد تا سنگرهاي ياد شده را يكي پس از ديگري فتح نمايند، امام زين العابدين پس از حادثه عاشورا هرگز مأيوس نشد و همراه حضرت زينب، ام كـلثـوم و فـاطـمـه صـغري حتي در دروازه كوفه و مجلس شام، در برابر عبيدالله و يـزيـد بـه كـار فـرهـنگي پرداختند و پس از آن نيز در قالب دعا و مناجات احكام و معارف الهي را ترويج نمودند:راز اصـلي [تـداوم مـعـارف انـبـيا] اين است كه انبيا از ميدان درنرفتند و شكست يكي از آنها باعث نشد كه ديگري به مصاف باطل نرود... امروز دنيا زير پرچم معارف انبيا است و هر جـاي دنـيـا كه شما برويد مي بينيد كه معارف انبيا مطرح است و همه اخلاقيات خوب و اين همه نام هاي زيبا مثل عدالت و صلح و... به خاطر تعليمات انبياست، راز همه اين ها خسته نشدن و از ميدان درنرفتن است. [243] .

پاسداشت حقيقت

يـاوه پويان، همواره لباس حق به تن مي كنند و قيافه حق به جانب مي گيرند، فرعون براي فريب افكار عمومي گفت:ذَرُونـي اَقـْتـُلْ مـُوسـي وَلْبـَدْعُ رَبَّهُ اِنـّي اَخـافُ اَنْ يـُبـَدِّلَ دينَكُمْ اَوْ اَنْ يُظْهِرَ فِي الاَْرْضِ الْفَسادَ(مؤمن: 26)بـگـذاريـد مـن مـوسـي را بـكـشـم و او پروردگارش را بخواند! من مي ترسم آيين شما را تغيير دهم يا در اين سرزمين فساد كند.براي پاسداشت حق از دسيسه هاي آشكار و نهان دنيا داران بايد همچون امام سجاد و حضرت زينب سلام الله عليهما حق را شناخت و جانانه از آن دفاع كرد؛وقـتـي اهـل بـيـت از كـربـلا بـازگـشـتند، در نخستين برخورد؛ عبيدالله بن زياد، به طرح انـديـشـه جـبـرگرايي پرداخت و كشته شدن حضرت علي اكبر(ع) را به خدا نسبت داد! امام سـجـّاد(ع) بـا مـتـانت در برابر اين انديشه انحرافي ايستاد؛ به گونه اي كه عبيدالله صبر و تحمل خويش را از دست داد و دستور قتل آن حضرت را صادر كرد، ولي با فداكاري و شهامت حضرت زينب، از گفته خود پشيمان شد. [244] .تعليم و تعلّم معارف ديني، آگاهي و بصيرت و تفقّه در دين از جمله راهكارهاي پاسداري از حـق اسـت كـه تـربـيت يافتگان مكتب عاشورا بايد همواره بدانها مجهّز باشند و بتوانند بـه وظـيفه سنگين خنثي سازي بدعت ها ـ كه همواره از سوي دشمنان اسلام طراحي مي شود مقاومت نمايند. در غير اين صورت حتي از دايره ايمان خارج مي شوند. از معصوم چنين روايت شده؛اِذا ظـَهـَرَتِ الْبـِدَعُ فـَعـَلَي الْعـالِمِ اَنْ يـُظـْهـِرَ عـِلْمـَهُ فـَاِنْ لَمْ يـَفـْعـَلْ سـُلِبَ نـُورُ الاْ يمانِ [245] .آنـگـاه كـه بـدعـت هـا بـروز مي كنند، عالم بايد علمش را ظاهر سازد و اگر چنين نكند، نور ايمان از او رخت برمي بندد.

قرار گرفتن در زمره خواص

راسـتـي چـرا در كشور پهناور اسلامي سال شصت هجري، ياران اباعبداللّه به هشتاد نفر نـرسيد؟ مگر در آن زمان تعداد شيعيان اندك بود؟ پاسخ اين است كه طرفداران حق همواره بـه دو گـروه عـوام و خـواص تقسيم مي شوند و رهبران در حالت هاي بحران، كمتر روي عـوام حـسـاب بـاز مـي كـنـنـد و آنـچـه سـرنـوشـت سـاز و قابل اعتناست خواص اهل حقّند و آنان نيز به دو دسته تقسيم مي شوند؛ عده اي كه حق را مي شـنـاسـنـد و طـرفـدار آن نـيز هستند در عين حال در برابر دنيا و مظاهر پر زرق و برق آن پـايـشـان مـي لرزد، يعني پول، خانه، شهرت، مقام و مسؤوليت و جان خود را بر دين و خدا ترجيح مي دهند؛اگـر عـده ايـن هـا زيـاد بـود، آن وقـت واويـلاست! آن وقت حسين بن علي ها به مسلخ كربلا خـواهـنـد رفـت، بـه قـتـلگـاه كـشـيده خواهند شد! يزيدها سر كار مي آيند و بني اميه بر كـشـوري كـه پـيـغـمـبـر بـه وجـود آورده بـود، هـزار ماه حكومت خواهد كرد و امامت به سلطنت تبديل خواهد شد. [246] .و عدّه اي كه مي توانند هر گاه لازم باشد، از متاع و مظاهر دنيا صرف نظر كنند، اگر اين دسـتـه اكـثـريـت جـامـعـه را تـشـكيل دهند، هيچ گاه جامعه اسلامي دچار حالت دوران امام حسين نخواهد شد.

تلاش و حركت براي خدا

قانون آفرينش و سنت الهي اين است كه:اِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ(محمد: 7)اگر (آيين) خدا را ياري كنيد، شما را ياري مي كند و گام هايتان را استوار مي دارد.وقـتـي يك مجموعه اي حركت مي كند، البته شهادت ها هست، سختي ها هست، رنج ها هست، امّا پيروزي هم هست... اين سنت الهي است. وقتي كه از خون ترسيديم، از آبرو ترسيديم، از پـول تـرسـيـديـم، بـه خـاطر خانواده ترسيديم، به خاطر دوستان ترسيديم، به خـاطر پيدا كردن كاسبي، براي پيدا كردن يك خانه داراي يك اتاق بيشتر از خانه قبلي، وقـتـي بـه خـاطـر ايـن چـيـزهـا حـركـت نـكـرديـم، بـله، مـعـلوم اسـت ده نـفـر مثل امام حسين هم كه بيايند و سر راه قرار بگيرند، همه شهيد خواهند شد! [247] .

بي اعتنايي به سرزنش ديگران

مـجـاهـدان راه خدا همواره از سوي دوستان و دشمنانِ نق زن، آماج بدگويي و سرزنش قرار مـي گـيـرنـد، بـرايـشـان پـاپيچ درست مي كنند و مي كوشند تا آنان را از اهدافشان باز دارنـد. قـرآن مـجـيـد در آيـه 54 سـوره مائده به مؤمنان هشدار مي دهد كه اگر در دينداري سستي ورزند يا دست از اسلام بردارند، خداوند انسان هاي مؤمني را مي آفريند كه دوست و محبوب خدايند، نسبت به مؤمنان مهربانند و نسبت به كفار سخت گيرند، همچنين؛يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍدر راه خدا مي جنگند و از ملامت هيچ سرزنش گري نمي هراسند.رهبر فرزانه انقلاب مي فرمايد:حـركـت در راه خـدا هـمـيـشـه مـخالفت دارد، اگر يك نفر از همين خواصّي كه گفتيم كار خوب انـجـام بـدهـد... مـمكن است چهار نفر ديگر از همين خواص پيدا بشوند، بگويند آقا مگر تو بـيـكـاري؟ مـگـر ديـوانـه اي؟ مـگـر زن و بـچـه نـداري؟ چـرا دنـبال اين كارها مي روي؟ كما اينكه در دوره مبارزه مي گفتند. خواص بايد بايستند، يكي از لوازم مـجـاهـدت خـواص، هـمـين است كه در مقابل حرف ها و ملامت ها بايستند، بديهي است مخالفين تخطئه مي كنند، بد مي گويند، تهمت مي زنند. [248] .

پاسداري از سوابق

قرآن مجيد به پيروان خويش به طور جدّي هشدار مي دهد كه؛لَئِنْ اَشْرَكْتَ لِيَحْبِطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ(زمر: 65)اگر شرك بورزي، عملت نابود مي شود و يقيناً از زيان كاران خواهي شد.طـلحـه و زبـيـر از سرداران غزوات پيامبر بودند و چه رشادت هايي در دفاع از اسلام از خود بروز دادند، ولي پس از چند صباحي شمشير به روي علي بن ابيطالب (ع) كشيدند و نـتـوانـسـتـند سوابق درخشان خود را حفظ كنند. رهبر عزيز انقلاب نيز از زمان حاضر مي گويد:مـن كـسـانـي را مـي شـناسم كه چند صباحي كار خوب انجام دادند، بعد بر اثر يك لحظه غـفـلت و يـك اشـتـبـاه و يـك تـوقـع زيـادي و چـيـزي را كـه خـيال مي كرده حقش است و به او نداده اند، در دل گرفته و [از انقلاب و نظام] فاصله اي پيدا كرده است... امروز كارشان به جايي رسيده كه عليه اسلام و انقلاب و نظام اسلامي كار مي كنند، يك روز هم در خدمت همين اسلام و همين انقلاب بودند. [249] .

امتنان از انقلاب

انقلاب شكوهمند اسلامي، بارقه اي الهي بود كه در زمانه ظلم و ظلمت، درخشيدن گرفت و خـرمـن فـساد و ستم و شرك و كفر را سوزاند. همه كساني كه در پرتو اين نور خدايي بـه تـكـامل و معنويت و زندگي شرافتمندانه رسيده اند يا از ستم و فساد رهيده اند بايد مـمـنـون خـدا و اسـلام بـاشـند كه چنين توفيقي را نصيبشان كرده اند و اگر خدمتي هم به انـقـلاب و نـظـام اسـلامي ارائه داده اند نبايد منت سر انقلاب بگذارند و خود را طلبكار آن بدانند، چنان كه قرآن مجيد فرموده است:يـَمـُنُّونَ عـَلَيـْكَ اَنْ اَسـْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ اِسْلامَكُمْ بَلِ اللّهَ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ اَنْ هَديكُمْ لِلاْ يمانِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ(حجرات: 17)از ايـنـكـه اسـلام آورده انـد بر تو منّت مي گذارند، بگو: «بر من از اسلام آوردنتان منّت مـگذاريد، بلكه [اين] خداست كه با هدايت كردن شما به ايمان، بر شما منّت مي گذارد، اگر راستگو باشيد.

گم نكردن جبهه حق

دشـمـنان دين و خدا در طول تاريخ همواره از مذهب به عنوان حربه اي عليه مذهب سود جسته انـد و بـا نـهـان كـردن اغـراض شيطاني خود در پشت شعارهاي ديني، مؤمنان ساده را به وادي حيرت كشانده اند.شـخـصـي بـه نـام اسـمـاء بن حكيم در كشاكش نبرد صفين نزد امير مؤمنان (ع) آمد و اظهار داشـت مـن در مـورد اين نبرد به ترديد افتاده ام! امام فرمود: برو مشكلت را با عمار مطرح كن. وي نزد عمار رفت و پرسشش را طرح كرد. عمار در پاسخ اظهار داشت، همه اين پرچم هايي را كه در اردوگاه معاويه مي بيني، زماني در برابر پيامبر(ص) را برافراشته مـي شـد و من هيچ ترديدي در باطل بودن آن جبهه ندارم، اي كاش همه نيروهاي معاويه يك نفر مي شدند و من بسان گنجشكي آن را سرمي بريدم!افـراد فراوان ديگري ضعيف تر از اسماء در لشكريان امام (ع) بودند كه وقتي معاويه قـرآن هـا را به نيزه كرد، قدرت تشخيص نداشتند و به اصطلاح بريدند و حتي شمشير بـه روي امـام كـشـيـدنـد كـه بـا حـكـمـيـت مـوافـقـت كـنـد. پـس بـايـد هـشـيـار بـود و اصـول و مـعيارهاي حق را به خوبي شناخت و نيز صادقانه و مخلصانه خدا را بپرستيم و از او كـمـك بـطـلبـيـم كـه در بـحـران هـا و سـر دو راهـي دسـتمان را بگيرد و از گمراهي نجاتمان بخشد.

تقويت روحيه آرمان خواهي

نـظـام اسـلامـي براساس تقوا، عدالت، زهد، همّت بلند، بي اعتنايي به دنيا و خدمت به مـردم پـي ريـزي شـده اسـت و بـا حفظ اين آرمان ها حفظ مي شود و به پيش مي رود و مورد عنايت خدا قرار مي گيرد، چنان كه خود فرمود:اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقيكُمْ(حجرات: 13)همانا با ارزش ترين شما پيش خدا با تقواترين تان است.حضرت امام خميني نيز در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب فرمود:فـرزنـدان عـزيـزم! ديـگـر ايـن شـمـايـيـد كـه بـايـد هـر چـه بـيـشـتـر كـوشـش كـنيد تا نـهـال آزادي و اسـتـقـلال كشور را آبياري كنيد، فرداي شما فرداي دشواري است كه اگر مـجـهـّز بـه عـلم و تقوا و شعور انقلابي ـ اسلامي شديد، پيروزي تان حتمي است و اگر خداي نكرده در اين مرحله كوتاهي كنيد، مسؤوليت آن به عهده خود شماست. [250] .حـضـرت آيـة الله خـامـنه اي با ژرف انديشي و تيز بيني، نتيجه دو طرف قضيه را چنين بيان مي كند:وقتي كه خدا، تقوا، بي اعتنايي به دنيا و مجاهدت در راه خدا معيار باشد، افرادي كه اين مـعـيارها را دارند، در صحنه عمل مي آيند و سررشته كارها را به دست مي گيرند، جامعه، جامعه اسلامي است. امّا وقتي كه معيارهاي خدايي عوض بشود و هر كسي كه دنيا طلب تر، شـهـوت ران تـر و بـراي بـه دست آوردن منافع شخصي زرنگ تر است، هر كسي كه با صـدق و راسـتـي بـيـگـانـه تـر اسـت، سـر كـار مـي آيد، نتيجه اين مي شود كه افرادي مـثـل عـمـر بـن سـعـد و شـمـر و عـبـيـدالله بـن زيـاد مـي شـونـد رؤسـا! و شـخـصـي مثل حسين بن علي به مذبح مي رود و در كربلا به شهادت مي رسد! [251] .براي تقويت روحيه آرمان خواهي و آرمان گرايي بايد؛حوزه و دانشگاه با همكاري عميق و پي گير، آرمان هاي اسلامي را به زبان روز براي ملّت بيان كنند و برنامه هاي حيات بخش اسلام را براي جهانيان روشن نمايند.مـسـلمـانـان بـه ويژه بسيجيان، روز به روز بر شناخت خود از اسلام بيفزايند و اندوخته هاي خود را عمق ببخشند.عـالمان متعهد، دلسوز و باتقوا را از داعيه داران دروغين فكر و انديشه بازشناسند تا از انديشه زلال و ناب اسلامي بيش از پيش بهره ببرند.بـر حـفـظ دسـت آوردهـاي انـقـلاب اسـلامـي كـه ثـمره خون هزاران شهيد گلگون كفن است، اصرار ورزند.

حفظ ارزش ها

آخـريـن وظـيـفـه تـربـيـت شـدگـان عـاشـورايـي را در ايـن مجال از قرآن مجيد نقل مي كنيم كه فرمود:اَلَّذيـنَ اِنْ مـَكَّنّاهُمْ فِي الاَْرْضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ اتَوُا الزَّكوةَ وَ اَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الاُْمُورِ(حج: 41)كـسـانـي كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم. نماز را بر پاي مي دارند و زكات مي دهند و امر به معروف و نهي از منكر مي نمايند و فرجام كارها از آنِ خداست.ايـن آيـه، اوصـاف مـؤمـنان واقعي و دورنماي حكومت صالحان را بيان مي كند و اشعار مي دارد انسان هاي شايسته و مؤمن، هرگاه به حكومت دست يابند، جامعه را به گونه اي مي سـازنـد كـه نـمـاز و زكـات ـ بـه عنوان سمبل عبادت و روابط صحيح اقتصادي ـ و امر به نـيـكي ها و بازدارندگي از زشتي ها سرلوحه چنين جامعه اي قرار مي گيرد و حفظ ارزش هاي انساني از اولويت برخوردار مي شود.چـنـانـكـه روشـن اسـت آيـه، سـرفصل اصلي حكومت صالحان را بيان كرده و مجريان امور وظـيـفـه دارنـد كـه سياست هاي خرد و كلان مملكت اسلامي را به گونه اي طراحي كنند كه آحـاد جـامـعـه ضـمن برقراري بهترين رابطه عبوديت با خدا (نماز) و سالم ترين رابطه اقـتـصـادي (زكـات) هـمـواره تـمـايـل بـه يـك زنـدگـي سـالم و سـرشـار از اعـمـال صـالح و اخـلاق حـسـنـه (مـعـروف) داشته باشند و آن گونه تربيت شوند كه از هرگونه آلودگي فردي و اجتماعي به دور مانند (نهي از منكر).تـشـكـيـل و تـداوم چـنـيـن جامعه اي آرماني و ولايي در سايه همت دولت و ملّت شايسته امكان پـذيـر است كه با ايماني راسخ و تعهّدي عميق به ارزش هاي انساني و اسلامي دست به دسـت يكديگر دهند و احكام و قوانين الهي را مو به مو اجرا نمايند و همواره خدا و رضايت او را طـلب كـنند و چشم اميد به رحمت و عنايت او بدوزند كه فرجام كارها تنها با جهت گيري خدايي سامان مي يابد (و لله عاقبة الامور).

عاشورا و حكومت جهاني امام مهدي

مـشـيـت الهـي بـر ايـن قـرار گـرفـتـه كـه اسـلام، دين نهايي و حضرت محمد(ص) خاتم پيامبران باشد؛وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ(آل عمران: 85)و هر كس جز اسلام به ديني بگرود، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد.طـراحـي اسـلام از سوي خدا بدين صورت انجام گرفته كه حلقه رهبري الهي، توسط دوازده امام تكميل گردد كه در قرآن مجيد از آنان به «اولوالامر» تعبير شده است؛اَطيعُوا اللّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الاَْمْرِ مِنْكُمْخدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت كنيد.رسول اكرم (ص) فرموده است:در اثـنـاي مـعـراج ديـدم كـه نام هاي جانشينان دوازده گانه من با نوري سبز بر عرش خدا نـوشـتـه شده كه نخستين شان علي بن ابيطالب و آخرين شان مهدي است و خداوند فرمود: اي مـحـمـد! بـه وسـيله آخرين وصيّ تو زمين را از لوث دشمنانم پاك خواهم كرد و مشرق و مـغربش را در اختيار او قرار خواهم داد و با لشكريان و فرشتگانم او را مدد خواهم رساند تا دعوتم را آشكار سازد و خلايق را بر يگانگي من گرد آورد. [252] .شـيـعه براساس تعاليم ناب اسلامي معتقد است كه هر يك از امامان معصوم در زمان خويش طـبـق فـرمـان الهـي عـمـل كـرده و اقـدام آنـان هـمـاهـنـگ بـا يـكـديـگـر و مكمّل همديگر بوده است. آنان از سياست واحدي پيروي كرده، عملكردشان در ظرف زماني خـاص و شـرايـط موجود، بسان حلقه هاي زنجير با يكديگر مرتبط اند؛ برخي به زمينه سـازي و بـرخـي به بهره گيري مي پرداختند و همگي در رهبري و تبليغ احكام و معارف الهي و اجراي اسلام به طور هماهنگ عمل مي كردند. در اين درس به هماهنگي دو دوره بسيار مهمّ تاريخ تشيع ـ كه دو نقطه عطف آن نيز به حساب مي آيد ـ مي پردازيم، يعني نهضت خونين امام حسين (ع) و قيام سبز حضرت مهدي ارواحنا له الفدا.

عاشورا، اعلام راهبرد رهبري

يـكـي از اخـتـلافـات اصـولي مـيـان جـبـهـه حـق و باطل، مسأله رهبري است كه بسياري از اخـتـلافـات و لشـكـركـشـي هـا و كـشـتـارهـا نـيـز در پـي آن مـي آيـد بـه طـور مـثـال جنگ جمل و صفين در حكومت امير مؤمنان (ع) بدين سبب رخ داد كه نااهلاني چون طلحه و زبـير و معاويه داعيه رهبري در سر داشتند و در نهايت نيز معاويه به آرزوي خود رسيد و فرمانروايي بر مملكت بزرگ اسلامي را با نيرنگ و فريب از آن خود كرد.يكي از بندهاي پيمان به اصطلاح صلح معاويه با امام حسن (ع) اين بود كه پس از مرگ معاويه خلافت از آن امام مجتبي (ع) باشد و اگر ايشان از دنيا رفته باشد، امام حسن (ع) خـليـفـه شـود. [253] ولي مـعـاويـه بـر خـلاف پـيـماني كه با اصرار و امضاي اونـوشـتـه شـده بـود، ضـمـن اينكه دسيسه مسموم كردن امام مجتبي (ع) را تدارك ديد، روش خـطرناك سلطنت موروثي را در پيش گرفت و فرزند فاسد خود ـ يزيد ـ را نامزد خلافت كـرده و بـراي او از مـردم بـيـعـت گـرفـت، ايـن بـدعـت خـطـرنـاك بـا مـرگ مـعـاويـه جـامه عـمـل پـوشـيـد و اگـر اقـدام دليـرانـه سيدالشهدا و ياران فداكارش نبود، مسأله رهبري شايستگان و شرايط عقلي و ديني آن براي هميشه به فراموشي سپرده مي شد. از اين رو امام حسين (ع) مبارزه با حكومت اموي را تكليف دانست و يكي از اهداف و شعارهاي عاشورا نيز مسأله رهبري بود.سـيـدالشـهـدا(ع) از يـك سـو مـشـروعـيـت و شـايـسـتـگـي يـزيـد را زيـر سـؤال برد و با افشاگري عليه آن سلطان نابكار، افكار عمومي را بر او شوراند و همگي ـ دسـت كـم در فـكـر خـويـش ـ پـذيـرفـتـنـد كـه يـزيـد و امـثـال او هـيـچ گـونـه شـايستگي براي رهبري را ندارند و از سوي ديگر امام ضمن تبيين جـايـگـاه و شرايط رهبري، نظر اسلام را پيرامون رهبري شايسته برملا كرد و در نهايت نيز خود را ـ به عنوان امام معصوم ـ شايسته ترين نامزد معرفي كرد و فرمود:وَ اِنّي اَحَقُّ بِهذَا الاَْمْرِ... [254] .من شايسته ترين فرد براي خلافت هستم.بدين ترتيب امام، در كنار شعارها و برنامه راهبردي اسلام ناب و تحكيم آن با خون خود و يـارانـش، راهـبرد رهبري را نيز تبيين كرد و به مسلمانان و جهانيان و آيندگان آموخت كه خواست خدا و پيامبر و عقل و شرع اين است كه رهبري جامعه انساني از آن شايستگان است و بـس و هـر راه ديـگـري بـراي تـصـاحـب قـدرت مـحـكـوم و نامشروع است و... چنين راهبردي، مـسـلمانان راستين را چشم انتظار مردي صالح از تبار پاكان نشاند و بدين سان «شهادت» بـا «انتظار» پيوند خورد و «شهيدان» نويد آمدن «مصلح جهاني» را فرياد كردند و اساس نامه «حكومت نهايي» در كربلا با خون نوشته شد.

ديدگاه قرآن

اشاره

قرآن مجيد، مسأله رهبري را با عناوين «خلافت» و «امامت» به طور عمومي و خصوصي مدّ نظر قرار داده است؛

ديدگاه عمومي

از منظر قرآن، خلافت و امامت، عهد الهي است و ظالمان نبايد عهده دار آن گردند؛لا يَنالُ عَهدِي الظّالِمينَ(بقره: 124)عهد من به ستمگران نمي رسد.ظـلم در ايـن آيـه بـا مـفـهـوم مـطـلق بـه كـار رفـتـه و هـرگـونـه جـرم و گـنـاه و خلاف را شـامـل مـي شـود و مـقـابـل آن، عـدل مـطلق است كه برانسان هايي اطلاق مي شود كه كوچك ترين لغزش در حوزه انديشه و عمل نداشته باشند، هرگز به شرك فكري و عملي آلوده نـشـوند و جز خير و خوبي و صداقت و اطاعت خدا از آنان سر نزد، چنانكه در آيه اي ديگر مي خوانيم:وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا وَ اَوْحَيْنا اِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ(انبيا: 73)آنان را اماماني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كنند و انجام نيكي ها را به آنان وحي كرديم.عـلاّمـه طـبـاطـبـايـي از ايـن آيـه نتيجه گرفته كه امامان به وسيله روح القدس و طهارت باطني و نيروي الهي تأييد مي شوند و فقط كار نيك انجام مي دهند. [255] .به عبارت ديگر؛ امام از منظر قرآن با دو ويژگي بسيار مهم مورد تأييد قرار گرفته؛ نـخـسـت بـايـد معصوم و منزه از هرگونه خطا و اشتباه فكري و عملي باشد، ديگر اينكه بايد از سوي خدا به امامت منصوب شود (جعلنا).

ديدگاه خصوصي

در ايـن مـنـظـر بـه آخـريـن ذخـيره الهي، بقية اللّه و وارث نهايي زمين پرداخته شده است مانند؛بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ(هود: 86)آنچه خداي براي شما باقي گذارده برايتان بهتر است اگر مؤمن باشيد.وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ(انبيا: 105)بعد از ذكر (تورات) در زبور نوشتيم: «بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد.ايـن گـونـه آيـات در مـتـون تـشـيـّع به ظهور حضرت بقيّة الله ـ امام زمان ارواحناه فداه ـ تـفـسـيـر شـده اسـت و دسـتـه ديـگـري از آيـات بـه تـكـمـيـل حـكـومـت امـامـان، بـه ويـژه ثـمر دهي خون شهيدان كربلا و زحمات طاقت فرساي اهل بيت پرداخته است از جمله؛اُذِنَ لِلَّذينِ يُقاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اَنَّ اللّهَ عَلي نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ(حج: 39)به كساني كه جنگ بر آنان تحميل گـرديـده، اجـازه جـهـاد داده شـده اسـت؛ چـرا كه مورد ستم قرار گرفته اند و خداوند بر ياري آنان تواناست.ابن مسكان از امام صادق (ع) پيرامون اين آيه چنين روايت كرده است:عامّه مي گويند اين آيه درباره اخراج پيامبر از مكه توسط قريش است ولي مقصود اصلي آيـه «قـائم آل مـحـمـد» اسـت كـه وقـتي ظهور كند، انتقام خون حسين (ع) را مي گيرد و مي فرمايد: «ما خونخواه خون به ناحق ريخته ايم. [256] .وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً(اسرا: 33)و آن كس كه مظلوم كشته شده، براي وليش سلطه (و حق قصاص) قرار داده ايم.امام باقر(ع) در تفسير اين آيه فرموده است:مـصـداق اين آيه حسين بن علي است كه مظلوم كشته شده و ما صاحب خون اوييم و آن گاه كه قائم ما ظهور كند، انتقام خون حسين را مي گيرد. [257] .

نظر روايات

روايـاتـي كـه از رسـول خـدا و اهـل بـيـت (ع) صـادر شده بر اين مطلب، اتفاق دارند كه حـضـرت حـجـة بـن الحـسـن عـجـّل الله تـعـالي فـرجـه نـسـل نـهـم امـام حـسـيـن (ع) و نـهـمـيـن جـانـشـيـن آن حـضـرت اسـت كـه از سال 260 ه. ق در جايگاه رفيع امامت قرار گرفته، روزي به خواست خدا ظهور مي كند و حـكـومـت جـهـانـي الهـي را تـشـكـيـل مـي دهـد و بـديـن تـرتـيـب حـلقـه امـامـت تكميل مي گردد و هدفي كه امام حسين (ع) تعقيب مي كرد و در راه آن به شهادت رسيد، به دست مبارك حضرت مهدي (عج) تحقّق مي يابد.

خون جوشان و ظهور خروشان

چـنـان كـه اشـاره شـد، شـهـادت امام حسين و قيام حضرت مهدي، ارتباطي ماهوي دارند؛ همان گونه كه چنين ارتباطي ميان بعثت رسول خدا و عاشورا برقرار است و پيامبر خدا فرمود:حُسَيْنٌ مِنّي وَ اَنَا مِنْ حُسَيْنٍ [258] .حسين از من است و من از حسينم.يـكـي از مـعـانـي جـمـله بـالا ايـن اسـت كـه امـام حـسـيـن فـرزنـد رسول خدا و تربيت يافته مكتب اوست، چنان كه دوام و بقاي اسلام و مكتب و نام پيامبر(ص) با قيام و خون سيدالشهدا تضمين شد، همان طور كه حضرت امام خميني بود:سـيـدالشـهـدا سـلام الله عـليـه، مـذهـب را بـيـمـه كـرد، بـا عمل خودش اسلام را بيمه كرد. [259] .حضرت مهدي (عج) نيز از دودمان سيدالشهدا و وارث امامت و علم آن حضرت وانتقام گيرنده خون پاك و به ناحق ريخته اوست و اينك توضيح مطلب؛1 ـ امـام حـسـين (ع) با قيام شجاعانه و مدبّرانه خود، خط صحيح حكومت و جامعه اسلامي را تـرسـيـم كـرد و بـر حكومت هاي غير مشروع خط بطلان كشيد و به همگان آموخت كه صراط مستقيم الهي و جامعه ايده آل اسلامي و مدينه فاضله نبوي تنها در سايه حكومت امام معصوم ـ كـه از جـانـب خـدا به امامت منصوب شده ـ امكان پذير است و مسلمانان راستين نبايد تن به حكومت ديگران بدهند. امام پس از طرح اصلاح ساختار حكومت اسلامي، در اوّلين اقدام عملي، از سـوي مـزدوران بـنـي امـيه محاصره و در جنگي كاملاً نابرابر همراه ياران فداكار خود به شهادت رسيد. ظاهر قضيه اين است كه اگر نگويم امام در برابر يزيد شكست خورد، دست كم به پيروزي نيز نرسيد.در پـاسـخ چـنـيـن تـوهـّمـي بـايد گفت: حضرت سيدالشهدا چنين فرجامي را به عنوان يك فـرض ـ اگـر نـگـويـيـم امـري قـطـعـي ـ مـدّ نـظـر داشـت و بـا احـتمال چنين پيش فرضي باز هم قيام را شروع كرد و تا انتها نيز ادامه داد. نتيجه اي كه بـر چـنـيـن پـيش فرضي استوار است اين است كه امام طرح حكومت واقعي اسلام را با قطع بـه درسـتـي آن، در بـهـترين زمان و با خون خود و يارانش اعلام كرد و يقين داشت كه اين درخـت، روزي بـه بـار خواهد نشست و ميوه خواهد داد گرچه مدّت آن طولاني شود و اگر هم هـيـچ كـس نـخـواهد يا نتواند كه چنين طرحي را پي بگيرد، يقيناً حجة بن الحسن (ع)، آن را عـمـلي خـواهـد سـاخـت. نـكـتـه جـالبـي را مـرحـوم مـجـلسـي از كـتـاب مـنـاقـب نـقـل مـي كـنـد كـه گـويـاي هـمـيـن مـطـلب است؛ امام سجّاد(ع) طي روايتي از امام حسين (ع) نقل مي كند كه فرمود:يـا وَلَدي يـا عَلِيُّ، وَاللّهِ لا يَسْكُنُ دَمي حَتّي يَبْعَثَ اللّهُ الْمَهْدِيَّ فَيَقْتُلُ عَلي دَمي مِنَ الْمُنافِقينَ الْكَفَرَةِ الْفَسَقَةِ سَبْعينَ اَلْفاً [260] .پـسـرم عـلي! بـه خـدا سـوگـنـد! خـون مـن از جـوشـش نمي افتد تا خداوند مهدي (عج) را برانگيزد و او به انتقام خون من، هفتاد هزار از منافقين كافر و تبهكار را بكشد.2 ـ شـيـعـيـان پـس از رخـداد كـربـلا بـه پـيـروي از اهـل بـيـت (ع) همواره دم از خونخواهي و انتقام زدند و داستان كربلا را بسان بمبي ساعتي فـراروي حـكـومـت هـاي سـتـمـگـر قـرار دادنـد كـه هـر لحـظـه احـتـمـال داشـت مـنفجر شود و بنياد آنها را بر باد دهد و اين پديده به مرور زمان در قالب عـزاداري، مـرثـيـه سرايي، زيارت و... نهادينه شد و سوگواري و گريه بر شهيدان كـربـلا در مـيان شيعيان، جايگاهي ويژه يافت و چون امامان هشتگانه ـ از امام سجاد تا امام عـسـكـري ـ نـيز فرصت تحقق نهايي آرمان ابي عبدالله را نيافتند، در نتيجه بغض شيعه بـه خـاطـر دسـت نـيافتن به آرمان حسين، همچنان متراكم ماند و انتظار فرج با انتقام خون شهيدان گره خورد و...3 ـ حـجـة بـن الحـسـن (ع) بـا پـشـتـوانه عظيم و خونين كربلا و در لابه لاي سوز و اشك داغـداران عـاشـورا و مـيـليـون هـا قـلب عـاشـقـي كـه فـرج آل محمد را مرهم زخم كهن خويش مي دانند، ظهور خواهد كرد و ظهوري با چنين پيشينه و زمينه اي خيلي سريع به بار خواهد نشست و اهداف مقدسش سريع تحقق خواهد يافت و در آن زمان گـويا فاصله ميان به خون نشستن خورشيد در عصر عاشورا و طلوع آن در صبح ظهور از بين رفته و مهدي آل محمّد قاتلان كربلا را در شام شوم پيروزي شان به دار كشيده است؛ امام صادق (ع) فرمود:هـنـگـامي كه حسين (ع) كشته شد، خاندان ما در مدينه از سروش غيبي شنيدند كه مي گفت: بلا بر اين امّت نازل شد؛ ديگر روز خوش نمي بينند تا قائم شما ظهور كند، سينه هاي داغدارتان را شفا دهد و دشمنانتان را بكشد و انتقام سختي از آنان بگيرد. [261] .1 / 3 ـ انتقام از ساير ستمگران: دايره خونخواهي حضرت مهدي (عج) به شهداي كربلا مـحـدود نـمـي شـود بـلكـه شـعـله هـاي خـشـم انـتـقـام الهـي، دامـن سـايـر سـتـمـگـران بـه آل محمد را نيز خواهد سوخت چنانكه امام باقر(ع) فرمود:وقتي قائم ما ظهور كند از دشمن حضرت فاطمه (س) انتقام مي گيرد. [262] .امام صادق (ع) نيز فرمود:اِذا قامَ قائِمُنَا انْتَقَمَ اللّهُ لِرَسُولِهِ وَ لَنا اَجْمَعينَ [263] .هـمـچـنـيـن نـقل شده؛ وقتي دعبل خزاعي ـ شاعر انقلابي شيعه ـ قصيده معروف به «مدارس آيـات» را بـراي امـام رضـا(ع) سـرود و مـظـلومـيـت هـاي اهـل بـيـت را بـرشـمـرد، آن حـضـرت دوبـيـت بـرقـصـيـده دعبل افزود كه مضمون آن چنين است؛قبري نيز در طوس بر پا مي شود كه تا قيامت دل را مي سوزاندتا اينكه خدا قائم را برانگيزد و غم و اندوه ما را برطرف سازد [264] .2 / 3 ـ نيروهاي غيبي: امام صادق (ع) مي فرمايد:گـويـا قـائم (ع) را مـي بـيـنـم كـه در پـشـت شـهـر نـجـف، پـرچـم رسول خدا(ص) را برافراشته و 13013 فرشته فرود آمده اند كه جملگي منتظر ظهور آن حضرت بوده اند؛ برخي از آنان همراه نوح در كشتي بوده اند، برخي همراه ابراهيم در دل آتـش رفـتـه انـد، چـهـار هزار فرشته نشاندار و 313 فرشته كه در جنگ بدر حضور يـافـتـنـد، همچنين چهار هزار فرشته كه يك بار به ياري ابا عبداللّه (ع) شتافتند ولي اجازه نيافتند و به آسمان بازگشتند، بار ديگر فرود آمدند ولي آن حضرت به شهادت رسيده بود، آنان غمگين و ژوليده كنار قبرش ماندند و تا رستاخيز بر او مي گريند (همه اين فرشتگان به حضرت مهدي (عج) مدد مي رسانند). [265] .

پرسش و پاسخ

در مـبـحـث انـتـقام امام زمان (عج) از قاتلان امام حسين (ع) پرسش و پاسخي ميان عبدالسلام هروي و امام رضا(ع) مطرح شد كه در زير مي خوانيد؛س ـ چـه فـرمـايـيـد دربـاره حـديـثـي كـه از امـام صـادق (ع) روايت شده كه فرمود: وقتي حـضـرت قـائم ظـهور كند، از نواده هاي قاتلان امام حسين، در ازاي جنايت پدرانشان ـ انتقام مي گيرد؟ [آيا صحيح است؟]ج ـ همين طور است.س ـ پـس مـعـنـاي ايـن آيـه قـرآن چـيست: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْري؛ يعني هيچ كس وزر و وبال ديگري را به گردن نمي گيرد؟»ج ـ خـداونـد در تمام سخنانش راست مي گويد (واقعاً هم كسي به جرم ديگري مؤاخذه نمي شود) ولي نواده هاي قاتلان امام حسين (ع) از كردار اجدادشان خشنودند و به آن افتخار هم مي كنند و كسي كه به كاري رضايت دهد مانند كننده آن است (حتي اگر كسي در مشرق زمين كـشـتـه شـود و فـردي در مـغـرب از ايـن قـتـل خشنود شود، رضايت دهنده از نظر خدا شريك قاتل است.) بنابراين حضرت قائم وقتي ظهور مي كند آنان را به خاطر رضايت به كار اجدادشان به قتل مي رساند. [266] .

پاورقي

[1] تحف العقول، ابن شعبه حرّاني، ص 40، نشر جامعه مدرسين.
[2] ر. ك. امـانـت داران عـاشـورا، ص 32 (برگرفته از سخنان مقام معظم رهبري حفظه الله).
[3] ر. ك. امـانـتـداران عـاشـورا، ص 84 ـ 85 (بـرگرفته از سخنان مقام معظم رهبري حفظه الله).
[4] ر. ك. امـانـتـداران عـاشـورا، ص 86 (برگرفته از سخنان مقام معظم رهبري حفظه الله).
[5] ر. ك. مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج 4، ص 846.
[6] بـحـارالانـوار، ج 22، ص 352. (طـبـق روايت آن سه نفر عبارت بودند از: ابوذر، سلمان و مقداد؛ در بعضي روايات نيز هفت نفر گفته شده است).
[7] نهج البلاغه، نامه 62.
[8] همان، نامه 27.
[9] مروج الذهب، ج 1، ص 440.
[10] ر. ك. معارف عاشورا (درس ها و پيام ها)، علي سعيدي، ص 160 ـ 161.
[11] بحارالانوار، ج 22، ص 274.
[12] نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 203، چاپ بيروت.
[13] ر. ك. مسأله نفاق، شهيد مرتضي مطهري، ص 28 ـ 29.
[14] المراجعات، ص 72 و 73؛ سبيل النجاة في تتمة المراجعات، ص 12. در اين دو كتاب اين حديث از ده ها منبع اهل سنّت نقل شده است.
[15] نهج السعاده، ج 2، ص 448.
[16] قـادتـنـا كـيـف نـعـرفـهـم، سـيـد مـحـمـدهـادي مـيـدانـي، مـؤسـسـه آل البـيـت و شـواهد التنزيل، حاكم حسكاني، تحقيق محمدباقر محمودي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
[17] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 124.
[18] بيانات مقام معظم رهبري، 20 / 3 / 75.
[19] بحارالانوار، ج 78، ص 46.
[20] تفسير الميزان، ج 15، ص 138.
[21] تفسير صافي، ج 3، ص 287.
[22] تفسير الميزان، ج 14، ص 84.
[23] مجمع البحرين، طريحي، ج 2، ص 1347.
[24] ر. ك: ميزان الحكمه، ج 3، ص 2341، چاپ دارالحديث.
[25] شوري (42)، آيه 23.
[26] بيانات مقام معظم رهبري، 20 / 3 / 75.
[27] تحريم (66)، آيه 10.
[28] غافر (40)، آيه 28؛ قصص (28)، آيه 20.
[29] بيانات مقام معظم رهبري، 20 / 3 / 75.
[30] تاريخ طبري، ج 5، ص 392.
[31] رسـول گـرامـي اسلام (ص) فرمود: «حُبُّ الدُّنْيا اَصْلُ كُلِّ مَعْصِيَةٍ وَ أَوَّلُ كُلِّ ذَنْبٍ»، مجموعه ورّام، ج 2، ص 122.
[32] بيانات مقام معظم رهبري، 20 / 3 / 75.
[33] تفسير مراغي، ج 25، ص 27.
[34] تفسير قرطبي، ج 9، ص 5987.
[35] ر. ك: بحارالانوار، ج 70، ص 75 ـ 77.
[36] سفينة البحار، ج 2، ص 557.
[37] بـيـانـات مقام معظم رهبري، 20 / 3 / 75، در جمع فرماندهان لشكر 27 حضرت رسول (ص).
[38] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 231؛ بحارالانوار، ج 32، ص 6.
[39] مجادله (58)، آيه 22.
[40] بحارالانوار، ج 73، ص 393.
[41] توبه (9)، آيه 23 و 24.
[42] ممتحنه (60)، آيه 4.
[43] ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 3.
[44] نهج البلاغه، نامه 71.
[45] همان، نامه 43.
[46] ايـن درس تـلخـيصي است از كتاب مجموعه آثار، استاد شهيد مرتضي مطهري، ج 17، ص 135 ـ 145 و 195 ـ 311.
[47] ر. ك: الغدير، ج 10، ص 179.
[48] مقتل الحسين، عبدالرّزاق الموسوي المقرّم، ص 146.
[49] نـوشـتن شهادتين به آن دليل بود كه بعدها عده اي نگويند امام حسين (ع) از دين جدّش خارج شده!.
[50] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 188.
[51] فروع كافي، ج 4، ص 56.
[52] محجّة البيضاء، فيض كاشاني، ج 4، ص 99.
[53] فروع كافي، كليني، ج 5، ص 55.
[54] بحارالانوار، ج 44، ص 329.
[55] امانت داران عاشورا، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، ص 39.
[56] بحارالانوار، ج 44، ص 382.
[57] بحارالانوار، ج 44، ص 325.
[58] امانت داران عاشورا، ص 44.
[59] بحارالانوار، ج 44، ص 329.
[60] تحف العقول، حرّاني، ص 176، بيروت 1394.
[61] وسائل الشيعه، ج 16، ص 132.
[62] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 31.
[63] السقيفه و فدك، جوهري، تحقيق محمدهادي اميني، ص 87، چاپ دوم، 1413.
[64] بحارالانوار، ج 33، ص 169.
[65] صحيفه نور، ج 8، ص 69.
[66] بحارالانوار، ج 44، ص 127.
[67] بحارالانوار، ج 44، ص 310.
[68] همان، ج 45، ص 8.
[69] امانت داران عاشورا، ص 30.
[70] صحيفه نور، ج 21، ص 171.
[71] اعيان الشيعه، ج 1، ص 600.
[72] سوگنامه آل محمد، ص 300.
[73] همان، ص 304.
[74] همان، ص 262.
[75] بحارالانوار، ج 44، ص 384.
[76] امـام خـمـيـنـي و فـرهـنـگ عـاشـورا، مـحـمـدفاكر ميبدي، دفتر دوم، ص 472، به نقل از عيون العبري، ص 140.
[77] بحارالانوار، ج 45، ص 27.
[78] همان، ص 11.
[79] سوگنامه آل محمد، ص 206.
[80] بحارالانوار، ج 44، ص 370.
[81] احزاب (33)، آيه 23.
[82] انصار الحسين، ص 93.
[83] بحارالانوار، ج 45، ص 29.
[84] بحارالانوار، ج 45، ص 23.
[85] همان، ص 21.
[86] همان، ص 22.
[87] پيشواي شهيدان، ص 345.
[88] بحارالانوار، ج 45، ص 30.
[89] پيشواي شهيدان، ص 354.
[90] نگاهي كوتاه به زندگي زينب كبري، رسولي محلاتي، ص 95 ـ 97.
[91] امام خميني (ره) و فرهنگ عاشورا (مجموعه مقالات)، دفتر دوم، ص 469.
[92] بحارالانوار، ج 44، ص 325.
[93] مـطـالب ايـن درس و درس آيـنـده از كـتـاب «پـيـام هـاي عـاشورا»، جواد محدثي، تلخيص شده است.
[94] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 442.
[95] اعيان الشيعه، ج 1، ص 601.
[96] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 447.
[97] معالي السبطين، ج 2، ص 402.
[98] بحار الانوار، ج 45، ص 41.
[99] مجمع البحرين، واژه «شجع». [
[100] صحيفه نور، ج 3، ص 225.
[101] ينابيع المودة، ص 406.
[102] و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين (منافقون، آيه 8).
[103] ميزان الحكمة، ج 6، ص 288.
[104] مقتل خوارزمي، 184.
[105] ارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 98 (چاپ انتشارات اسلامي).
[106] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 432.
[107] موسوعة كلمات الامام الحسين (ع)، ص 423.
[108] اعيان الشيعه، ج 1، ص 581.
[109] بحار الانوار، ج 44، ص 391؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 600.
[110] وقعة الطّف، ص 243.
[111] حياة الامام الحسين بن علي، ج 3، ص 380.
[112] كلمات قصار (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني)، ص 50.
[113] من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 444.
[114] نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 47.
[115] بحار الانوار، ج 45، ص 49.
[116] صحيفه نور، ج 21، ص 203.
[117] همان، ج 20، ص 59.
[118] صحيفه نور، ج 18، ص 230.
[119] توبه، آيه 111.
[120] حياة الا مام الحسين، ج 2، ص 301.
[121] بحارالا نوار، ج 45، ص 87.
[122] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 399.
[123] وقعة الطّف، ص 166.
[124] ارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 46.
[125] عنصر شجاعت، ج 1، ص 316.
[126] وقعة الطّف، ص 237.
[127] همان، ص 266.
[128] عنصر شجاعت، ج 1، ص 164.
[129] اعيان الشيعه، ج 7، ص 430.
[130] مفاتيح الجنان، زيارت حضرت عباس (ع)، ص 435.
[131] همان.
[132] همان، زيارت مسلم بن عقيل، ص 403.
[133] تاريخ طبري، ج 4، ص 304.
[134] مفاتيح الجنان، زيارت حضرت عباس (ع)، ص 435.
[135] هـمـان، زيـارت امـام حـسـين در روزعرفه، ص 453 و زيارت مطلقه امام حسين، زيارت هفتم، ص 430.
[136] صحيفه نور، ج 9، ص 202.
[137] يوسف (12)، آيه 109؛ حج (22)، آيه 46؛ روم (30)، آيه 9.
[138] نهج الفصاحه، ص 172.
[139] كنز الفوائد، ج 2، ص 31.
[140] نهج البلاغه، خطبه 182.
[141] اصول كافي، ج 2، ص 54، باب التفكر.
[142] شرح غررالحكم، ج 4، ص 22.
[143] بحارالانوار، ج 77، ص 287.
[144] مصباح الشريعه، باب 34.
[145] شرح غررالحكم، ج 5، ص 217.
[146] همان، ج 1، ص 221.
[147] نهج البلاغه، خطبه 16.
[148] شرح غررالحكم، ج 4، ص 429.
[149] همان، ص 432.
[150] امـانـتداران عاشورا، گردآوري و تدوين: مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، ص 7 ـ 8.
[151] رسالت خواص و عبرت هاي عاشورا، سيد احمد خاتمي، ص 51.
[152] مـطالب اين درس از كتاب عبرت هاي عاشورا، علي اصغر الهامي نيا، نشر مركز تحقيقات اسلامي تلخيص شده است.
[153] بحار الانوار، ج 44، ص 334 ـ 335.
[154] لهوف، ص 171.
[155] ر.ك. مائده (5)، آيه 3.
[156] ميزان الحكمة، ري شهري، ج 1، ص 381.
[157] وقعة الطف، ابومخنف، ص 107.
[158] لهوف، ص 138.
[159] شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 46.
[160] مقتل، مقرّم، ص 236.
[161] همان، ص 218.
[162] مقتل، ابو مخنف، ص 94 ـ 95.
[163] ر.ك. معجم الفاظ قرآن، واژه «براء».
[164] مستدرك الوسائل، ج 15، ص 129.
[165] شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 336.
[166] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 16، ص 187.
[167] الامامة و السياسة، جزء 1، ص 166 ـ 173 (تلخيص).
[168] لهوف، ص 182 ـ 183.
[169] بحار الانوار، ج 45، ص 8.
[170] همان، ج 24، ص 186.
[171] لهوف، ص 172.
[172] همان، ص 174.
[173] ر.ك. مقتل، ابو مخنف، ص 176.
[174] همان، ص 98.
[175] لهوف، ص 189 ـ 190.
[176] مقتل، ابومخنف، ص 45 ـ 47.
[177] تحف العقول، ص 249 ـ 250.
[178] مقتل، مقرّم، ص 239.
[179] ثورة الحسين، محمد مهدي شمس الدين، ص 256.
[180] تاريخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ج 3، ص 172.
[181] قيام توّابين، ابراهيم بيضيون، ترجمه كريم زماني، ص 32 ـ 33.
[182] مختصر تاريخ العرب، سيد امير علي، ص 93.
[183] رهبر انقلاب خونين كوفه (ترجمه زيدالشهيد)، سيد عبدالرزاق موسوي، مقرّم، ترجمه عزيزاللّه عطاردي، ص 132.
[184] انـقـلابهاي اسلامي، دكتر خربوطلي ترجمه عبدالصاحب يادگاري، ص 73 و 122.
[185] الحسين (ع) قتيل العَبرة، عبدالزهراء كعبي، ص 44 - 45.
[186] انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، عميد زنجاني، ص 121 - 122.
[187] همان، ص 122 - 123.
[188] پـس از پـنجاه سال پژوهشي تازه پيرامون قيام حسين (ع)، سيد جعفر شهيدي، ص 194.
[189] تـاريخ سياسي اسلام، حسن ابراهيم حسن، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 1، ص 3652.
[190] همان.
[191] تاريخ العرب، فليپ حتي، قسم 3، ص 251.
[192] بحارالانوار، ج 2، ص 100.
[193] بحارالانوار، ج 44، ص 334 ـ 335.
[194] صحيفه نور، ج 22، ص 150.
[195] همان، ص 168.
[196] صلح امام حسن، شيخ راضي آل ياسين، ترجمه سيد علي خامنه اي، ص 387.
[197] صحيفه نور، ج 7، ص 230.
[198] همان، ج 18، ص 148.
[199] صحيفه نور، ج 9، ص 57.
[200] تهذيب، شيخ طوسي، ج 6، ص 52.
[201] مستدرك الوسائل، نوري، ج 10، ص 382.
[202] قيام 15 خرداد به روايت اسناد، مركز بررسي اسناد تاريخي، ص 401.
[203] همان، ص 380.
[204] صحيفه نور، ج 3، ص 225.
[205] صحيفه نور، ج 13، ص 135.
[206] همان، ج 19، ص 13.
[207] همان، ج 15، ص 252.
[208] ر. ك. همان، ج 12، ص 138.
[209] (نـه خـبـري از سـوي خـدا آمـده و نـه وحـي نـازل شـده اسـت!) جـمله بالا يك مصرع از اشعاري است كه يزيد پس از فاجعه كربلا و حـضـور اهـل بـيـت در مـجـل شـاهـانـه شـام سـروده اسـت. ر. ك. مقتل مقرّم، ص 462.
[210] صحيفه نور، ج 12، ص 181.
[211] صحيفه نور، ج 19، ص 59.
[212] بحارالانوار، ج 44، ص 326.
[213] تاريخ طبري، ج 5، ص 403.
[214] مقتل الحسين، مقرّم، ص 357.
[215] صحيفه نور، ج 7، ص 145.
[216] همان، ج 13، ص 28.
[217] بحارالانوار، ج 75، ص 116.
[218] حديث ولايت، ج 1، ص 231.
[219] بحارالانوار، ج 72، ص 38.
[220] صحيفه نور، ج 12، ص 119.
[221] حديث ولايت، ج 4، ص 10.
[222] بحارالانوار، ج 8، ص 347.
[223] همان، ج 44، ص 297.
[224] صحيفه نور، ج 16، ص 78.
[225] همان، ص 172.
[226] مقتل، ابومخنف، ص 109 ـ 110.
[227] صحيفه نور، ج 13، ص 135.
[228] در مكتب جمعه، ج 3، ص 154 ـ 155.
[229] حماسه ياسين، سيد محمد انجوي نژاد، ص 50.
[230] ر. ك. سوره توبه، آيه 52.
[231] ر. ك. پيرامون انقلاب اسلامي، شهيد مطهري، ص 21 ـ 22.
[232] حديث ماندگار، به كوشش محمدرضا رحيمي، ج 1، ص 43.
[233] همان، ص 10.
[234] همان، ص 12.
[235] بحارالانوار، ج 45، ص 12.
[236] صحيفه نور، ج 18، ص 236.
[237] همان، ج 21، ص 53.
[238] همان، ج 20، ص 115.
[239] انساب الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 174.
[240] امانت داران عاشورا، ص 97 ـ 98.
[241] وسـائل الشـيـعـه، ج 15، ص 161، مـؤسـسـه آل البيت.
[242] امانت داران عاشورا، ص 110.
[243] همان، ص 112.
[244] بحارالانوار، ج 45، ص 117.
[245] همان، ج 48، ص 252.
[246] امانت داران عاشورا، ص 122.
[247] امانت داران عاشورا، ص 136.
[248] همان، ص 137.
[249] همان، ص 146.
[250] صحيفه نور، ج 5، ص 98.
[251] امانت داران عاشورا، ص 104.
[252] عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ج 2، ص 238.
[253] صلح امام حسن، شيخ رافي آل ياسين، ترجمه سيد علي خامنه اي، ص 355.
[254] بحارالانوار، ج 44، ص 382.
[255] الميزان، ج 14، ص 305.
[256] بحارالانوار، ج 51، ص 47.
[257] همان، ج 44، ص 218.
[258] بحارالانوار، ج 45، ص 314.
[259] صحيفه نور، ج 10، ص 216.
[260] بحارالانوار، ج 45، ص 299.
[261] بحارالانوار، ج 45، ص 172.
[262] همان، ج 52، ص 314.
[263] همان، ص 316.
[264] الغدير، علاّمه اميني، ج 2، ص 510، مركز الغدير، 1416 ق.
[265] كمال الدين، شيخ صدوق، ص 672، دفتر انتشارات اسلامي، 1363.
[266] عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 247.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».