جهانگشاى عادل

مشخصات كتاب

سرشناسه : دین پرور، جمال الدین عنوان و نام پديدآور : جهانگشای عادل [ترجمه و تالیف جمال الدین دین پرور مشخصات نشر : تهران موسسه الامام المهدی

کتابخانه بزرگ اسلامی 1357. مشخصات ظاهری : ص 102 فروست : (موسسه الامام المهدی شماره 2) شابک : 50ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی يادداشت : این کتاب احادیث انتخاب شده و ترجمه شده ای از کتاب منتخب الاثر تالیف صافی گلپایگانی است موضوع : محمدبن حسن عج ، امام دوازدهم 255ق - . رده بندی کنگره : BP51 /د9ج 9 رده بندی دیویی : 297/959 شماره کتابشناسی ملی : م 64-181

تقديم

به تو : اى دانش آموز و اى نوجوان !

كه دلت جايگاه عشق راستين

انديشه ات آماده پرواز به افقهاى روشنى و آگاهى و بااين دوبال سياهيها را مى رانى وپيروزمندانه برقله هاى عزت و شرف فراز مى آيى و در شمار ياران مهدى (ع ) و زمينه سازان عدالت جهانيش در مى آيى ، انشاء الله .

گفتارى از پيش

در سال 1343 براى سخنرانى عيد ميلاد امام قائم (ع ) به كتاب گرانمايه منتخب الاثر تاليف حضرت آيت الله صافى گلپايگانى مراجه كردم . مجموعه اى يافتم از گفتار پيامبر گرامى وپيشوايان معصوم ، درباره امام غائب كه از 160 كتاب شيعه و سنى گرد آمده است .

البته 160 كتاب اصيلى كه هر يك نوبه خود مدرك ومستند

است ، و نويسندگان دانشمند و كاوشگر آنها ، در طول چند قرن با زحمات طاقت فرسا به آنها دست يازيده اند .

براين شدم كه حديث هايى از كتاب مزبور ، انتخاب وبه فارسى بر گردانم ، و دراختيار دانش آموزان و نوجوانان بگذارم ؛ تا اين مساله را از منابع اصلى فراگيرند؛ و نيز از آموزش هاى نادرست و زيانبار بر كنار مانند .

درفرصتى بسياركوتاه ، 48 حديث ترجمه ، چاپ و منتشر شد و با استقبال روبرو گرديد ، و ناشر پس از سه ماه ، تجديد چاپ آن را خواست كه به عللى فراهم نگشت .

چاپ دوم بااضافات و تغيراتى در سال 1348 منتشر گرديد . براى چاپ سوم دگرگونى هايى - كه بيشتر در راه ساده نويسى بود - انجام گرفت ، تا دانش آموزان و نوجوانان عزيز ، مطالب را بهتر دريابند و برايشان جالب

باشد ، و نيز در گزنيش گفتار پيشوايان ، كوششى فراوان به كار رفت و هم اينك نيز چاپ يازدهم تقديم ميگردد .

آروز دارم اين نوشتار ، شعله اى از مشعل فرزوان ولايت در قلبها بيفروزد و ياد امام قائم را پيوسته در خاطره ها زنده نگهدارد .

تاريخچه ى امام عصر (ع )

تاريخچه ى امام عصر (ع )

هر كسى بايستى امام زمان خويش را بشناسد وبه هدايتهاى او ، ره جويد .

جوانان ما كه دلشان لبريز از عشق به مهدى (عج ) است ، چه بهتر كه دوستى و محبت خود را با شناخت وآگاهى گره زنند وابعاد وجودى او را در سايه دانشى راستين به تماشا بنشينند .

مادر والامقام امام زمان حضرت نرجس

اينجا كاخ زيبا و افسانه اى قيصر پادشاه روم است . . .

آيينه كارى ها ، چشم را خيره مى كند . در و ديوار ، رنگ آميزى و تزيين شده است و آخرين هنر معمارى و گچ برى و طلاكارى در اتاق هاى بزرگ و تالارها ، ديده مى شود . فرش هاى گرانبها همانند پر طاوس ، نرم و ظريف ، خوشرنگ و خوش نقشه گسترده شده است . تابلوهاى زيبا در اتاق ها آويخته . گويا پنجره اى است كه فضاى سبز وزيباى گلستان رانشان مى دهد .

نگاهى ديگر به قصر مى اندازيم : پرده هاى زربفت ، شمعدانهاى جواهرنشان ، چلچراغ ها ، شمع هاى كافورى همه و همه چشم را خيره مى سازند .

قصر هميشه اين چنين بوده ، ولى امشب زيبائى و هيجان بى سابقه اى در آن ديده مى شود . اين شور و هيجان ، از خبر تازه و مهمى حكايت مى كند كه همه جوانان ، در انتظار آنند !

آرى امشب ، شب عروسى است . . . قيصر روم مى خواهد دخترش مليكه (1) را به عقد پسر برادرش درآورد .

مجلس عقد تشكيل شده ؛ كشيشان و راهبان برگزيده در پيش ، و به ترتيب ، رجال و شخصيت هاى ممتاز و معروف

كشور ، فرمانروايان و بزرگان اصناف و ديگر مردمان حضور دارند و داماد هم ، روى تختى قيمتى و بسيار جالب نشسته است . هنگامه اجراى مراسم عقد فرا رسيده است .

پس از لحظه اى سكوت ، اسقف ها و كشيش ها(2) در كنار چليپا(3)به حالت احترام ايستادند و كتاب انجيل (4)را گشودند و در آن فضاى سكوت زده با آهنگى مخصوص ، مشغول خواندن خطبه عقد شدند .

مهمانان چشم ها را به دهان اسقف ها دوخته و آن مجلس افسانه اى ، غرق در خوشى و شادى بود . ناگهان حادثه اى كه هيچ كسى آن را به انديشه خود راه نمى داد ، مجلس را بر هم زد !

صليبها-كه با احترام ويژه اى زينت بخش تالارپذيرايى بودند - درهم فروريخته ، وتخت جواهر نشان و داماد نيز ، واژگون گرديد . او نقش بر زمين و بيهوش شد .

اسقفها ، از ديدن اين منظره وحشتناك ، رنگ خود را باختند و به لرزه در آمدند . ميهمانان نيز ، سخت پريشان و وحشت زده ، متحير ايستاده بودند . كشيش بزرگ به قيصر گفت : ما را از برگزارى مراسم عقد معذوردار ، زيرا انجام آن ، باعث نابودى دين مسيح است .

قيصر راضى نشد كه اين ازدواج صورت نگيرد . دستور داد مجلس را دوباره منظم كردند و كشيش ها آماده اجراى مراسم عقد شدند . ناگهان حادثه پيشين تكرار شد .

اين بار وحشت و ترس بيش از نخست چهره خود را نشان داد . اندوه و ترس بر قيصر سايه افكنده بود . ناگزير مهمانان پراكنده شدند ، و قيصر با

خاطرى پريشان ، به حرمسرا برگشت . عروس نيز با هاله اى از غم ، به كاخ خود رفت و در بستر آرميد . حادثه هولناك مجلس عقد ، انديشه او را به بازى گرفت ، و سرانجام خستگى آن مجلس نافرجام او را از پاى در آورد ، و خواب چشمانش را ربود .

مليكه در دنياى رويا ، عيساى مسيح و شمعون را با گروهى از ياران آن پيشين ، تخت ديگرى قرار دارد . لحظه اى نگذشت كه حضرت محمد ، پيامبر گرامى اسلام با اميرمومنان على و عده اى از فرزند زادگانش كه همراه درود خدا بر آنان -وارد قصر شدند

عيسا ، به استقبال آنان شتافت و پس از اداى احترام ، پيامبر اسلام به او فرمود : من به خواستگارى دخترنماينده و جانشين شما شمعون آمده ام تا او را به عقد فرزند خويش درآورم . (و اشاره به امام حسن عسكرى كه در مجلس حاضر بود ، نمود . ) عيسا نگاهى به شمعون كرد و گفت نيكبختى به تو روى آورده است . با اين ازدواج فرخنده موافقت كن .

شمعون هم با شادمانى پذيرفت .

آنگاه پيامبر اسلام (ص ) خطبه عقد را جارى و مليكه را براى امام حسن عسكرى (ع ) عقد كرد .

ناگهان مليكه از شادى فراوان بيدار شد . خود را در كاخ خويش تنها يافت . و در قلبش ، عشق پاك امام يازدهم - كه جز در عالم رويا او را نديده بود - موج مى زد . ماجراى رويا را براى كسى نگفت ، ولى آن منظره چنان او را به خود مشغول

داشته بود كه از خوردن و آشاميدن بازماند . سرانجام ضعف و ناتوانى ، وى را به بستر بيمارى افكند .

قيصر بهترين و معروفترين پزشكان را خواست . و براى درمان مليكه ، سخت كوشيد . ولى كوشش او نتيجه اى نبخشيد ، و همگان گفتند كه او خوب شدنى نيست .

پادشاه كه آخرين لحظه هاى زندگى دخترش را مى ديد به فكر افتاد خواسته هاى وى را - هر چه هم گران باشد -بر آورد . به مليكه گفت :

عزيزم ! آخرين آرزوى تو چيست ؟

مليكه گفت : پدر جان تنها تنها يك آرزو دارم تا سلامتيم دوباره به من روى آورد ، و آن آزادى اسيران مسلمانان باشد و مسيح و مريم مرا شفا دهند !

پدر جان هر چه زودتر آنان را آزاد ساز .

و چنين بود كه قيصر اسيران را آزاد كرد .

مليكه ؛ چهارده شب پس از اولين روياى شگفت انگيزش ، دوباره در خواب ، حضرت فاطمه (ع ) و مريم (ع ) را ديد كه به عيادت او آمده اند .

حضرت مريم پس از اشاره به حضرت زهرا (ع ) به مليكه گفت :

اين بانوى بانوان جهان و مادر شوهر تو است .

مليكه دامان فاطمه (ع ) را گرفت و گريست و ازنيامدن امام عسكرى گله كرد . حضرت فاطمه فرمود : وى نمى تواند به ديدن تو بيايد ، زيرا تو پيرو آيين حق اسلام نيستى و اين مريم است كه دين كنونى تو را نمى پسندد . اگر مى خواهى خدا و عيسا و مريم از تو خوشنود شوند ، و در اشتياق ديدار فرزندم امام حسن

عسكرى (ع ) هستى ، دين اسلام را بپذير .

مليكه در دنياى رويا ، آيين اسلام را پذيرفت و حضرت فاطمه وى را در آغوش گرفت ، و به او فرمود : اينك منتظر فرزندم باش

مليكه از خواب بيدار مى شود و بهبودى را باز مى يابد . از شادمانى ،

در پوست خود نمى گنجد ، و به اميد فرا رسيدن شب ، و ديدار آسمانى و پاك امام يازدهم در رويا ، دقيقه شمارى مى كند .

شب هنگام فرا رسيد ، تاريكى دنيا را گرفت ، مليكه به دنياى روشنى گام نهاد و امام يازدهم را در رويا ملاقات كرد ، (5)

امام عسكرى پس از مهربانى ها و دلجويى ها ، به مليكه فرمود : در فلان روز سپاه اسلام به كشور شما خواهند آمد ، تو نيز خود را با اسيران به شهر بغداد برسان كه به ما خواهى رسيد .

درست در همان تاريخ كه امام به او خبر داده بود . سپاه مسلمان به روم آمدند ، پس از پيكار و درگيرى با روميان با اسرانى از روم رهسپار بغداد شدند . مليكه نيز خود را در لباس خدمتكاران در آورد و همراه اسيران به بغداد رفت .

كشتى حامل اسيران به ساحل نشست موجى همهمه و اضطراب بر انگيخت ، اسيران به سرزمينى كه نديده بودند رسيدند نمى دانستند به سوى چه سر نوشتى مى روند ، ولى همين قدر جسته و گريخته شنيده بودند مسلمان غير از ديگر جنگجويان و پيكارگرانند . قيافه ها گر چه ناراحت و خسته بود ، ولى در ته چشمشان فروغ اميد و شادى برق مى

زد و چون مهمانى كه از راهى دور آمده باشد . منظره كشور جديد را تماشا مى كردند .

مليكه ؛ شاهزاده خانمى كه تا چند روز پيش مسيحى بوده و اكنون مسلمان شده است ، در كنارى ايستاده و گذشته و آينده خود را مى نگرد : به هم خوردن ناگهانى و شگفت انگيز آن مجلس عقد ، روياهاى طلايى كه در واقع خواب و خيال نبود؛ بلكه حساسى بود كه از عمق جانش بر مى خواست ، و حقيقتى بود كه همه وجودش بدان گواهى مى داد . او تشنه بود؛ تشنه حقيقت و حق را مى جست حقى كه به خاطر رسيدن به آن ، از همه چيز دست كشيد تا سرانجام به همه چيز رسيد . اگر در روم سلطنت مى كرد ، درسامراه به مجد و بزرگوارى اصيل و راستين دست يافت .

اكنون مليكه را در كنار دجله ، رها ساخته تا سر گرم افكارش باشد و با سامره مى رويم .

سامره

سامره شهرى است در 100 كيلومترى بغداد .

در اين شهر امام دهم حضرت هادى ع زيست مى كند . در همسايگى آن حضرت ، خانه بشر بن سليمان مردى از دوستداران آل پيامبر است . امام دهم او را مى طلبد و نامه اى به خط خارجى مى نويسد و با 220 اشرفى به او مى دهد و مى فرمايد : به بغداد برو ، و نامه را به فلان كنيز بده .

مليكه ، نامه را گشود . اول و آخرش را نخوانده ، دو سه بار مرور كرد و به هق هق افلاد . آنگاه عمر بن يزيد

برده فروش ، گفت : مرا در اختيار صاحب اين نامه بگذار و او نيز پذيرفت .

بشر درباره پولى كه بايد به عمرو بدهد گفتگو كرد و سرانجام به 220 اشرفى راضى شد .

بشر ، مليكه به سامره حضور امام هادى - كه سلام خدا بر او - برد امام به مليكه فرمود : مى خواهم ترا گرامى دارم ، آيا ده هزار اشرفى را مى پذيرى يا بزرگى و سعادت جاودانى را ؟

مليكه گفت : زلال ديدار شما و مهمانى بهار شما آرزوى من است .

امام فرمود : ترا بشارت مى دهم به فرزندى شرق و غرب جهان به زير پرچم عدالتش خواهند رفت و زمين را از عدل و داد پر خواهد پس از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد .

- مليكه : اين فرزند از چه كسى به وجود خواهد آمد ؟

- امام : پيامبر اسلام ترا براى چه كسى خواستگارى كرد ، و حضرت مسيح ترا به عقد كه در آورد ؟

- مليكه : به عقد فرزند شما امام حسن عسكرى

- امام : او را مى شناسى

- مليكه : از آن شب كه به دست بهترين زنان - فاطمه زهرا مسلمان شدم ، هر شب به ديدنم مى آيد .

امام به خواهرش حكيمه فرمود : اى دختر رسول خدا ! او را به خانه ات ببر دستورات اسلام را به او بياموز كه همسر حسن - امام يازدهم - و مادر صاحب الامر است .

مليكه ، يك سال در خانه حكيمه به فرا گرفتن برنامه ها و دستورات اسلام پرداخت و آنگاه ، مراسم عروسى برگزار شد . مليكه

به خانه امام يازدهم آمد و نرجس ناميده شد .

امام يازدهم پس پدر ، پناهگاه درد مردم و رهبر شيعيان بود .

مشكلاتشان را حل مى كرد و راههاى سعادت را به آنها مى نمود و به آيين انسانى - اسلامى تربيتشان ميكرد .

آن روز ، حكيمه به خانه حضرت عسكرى (ع )آمد و تا هنگامه غروب ، آنجا بود و آنگاه كه مى خواست برگردد ، امام به او فرمود : امشب نزد ما بمان . خدابه ما فرزندى خواهد داد ، كه زمين را به دانش و ايمان و رهبرى زنده كند پس از آنكه به درگيرى كفر وگمراهى مرده باشد .

و حكيمه پرسيد : اين كودك از كه خواهد بود ؟

و امام جواب فرمود : از نرجس . حكيمه به نرجس نگاه انداخت و نشانه اى از باردارى در او نيافت و سخت به شگفت آمد پس آنگاه امام فرمود : او بسان مادر موسى است كه هيچ كس نمى دانست باردار است ، زيرا فرعون شكم زن هاى آبستن را مى دريد .

حكيمه شب را در خانه برادر زاده به سر برد و پهلوى نرجس خوابيد؛ ولى از زادن خبرى نبود ، حيرت وتعجب او زياد شد . در آن شب بيش از شب هاى ديگر ، به نماز و نيايش پرداخت . نزديكيهاى سحر ، نرجس از خواب مى جهد نيايش كوتاه مى گذارد ، ولى باز نشانه اى از زاييدن در او نيست . حكيمه پيش خود مى گويد : پس فرزندچه شد ؟

امام از اطاقش بانگ مى زند : حكيمه ! نزديك است در اين هنگام نرجس را اضطرابى

دست مى دهد ، حكيمهاو را در آغوش مى گيرد ، نام خدا را بر زبان جارى و سوره اناانزلناه را مى خواند . حكيمه احساس كرد همراه صداى او ، ديگرى هم سوره انا انزلناه را مى خواند ، دقت كرد ، صداى كودك را از شكم نرجس شنيد .

نرجس از ديدگاه حكيمه پنهان مى شود ، گويا پرده اى ميان آنها افتاده است . حكيمه به سوى امام مى رود ، تا وى را از جريان آگاه سازد . امام بع او مى فرمايد : عمه باز گرد ، او را خواهى ديد . و او بر مى گردد ، پرده كنار رفته و نرجس را نورى تند فرا گرفته بود كه ديده حكيمه را خيره مى ساخت .

نوزاد - صاحب الامر - را ديد كه به خاك افتاده و به يكتايى خدا و رسالت جدش ، پيامبر و امامت و ولايت پدرش ، امير مومنان و ديگر امامان - كه درود خدا بر آنان - گواهى مى دهد و از خدا گشايش كار و پيروز انسان ها را - زير پرچم حق و عدالت - مى خواهد .

و اين خجسته تولد به صبح پانزدهم از ماه شعبان سال 255 هجرى بود .

اين لحظه ها و اين منظره ها از ديدگاه حكيمه دور نمى شد .

اكنون چهل روز از ولادت نوزاد مى گذرد كه حكيمه ، به خانه امام عسكرى (ع ) آمده است . طفلى دو ساله را ديد كه در صحن خانه راه ميرود ،

پرسيد : اين كودك كيست ؟ امام بدو فرمود : فرزندان پيامبر اگر امام باشند زود رشد

و نمو مى كنند ، يعنى در يك ماه به اندازه يك سال ديگران .

روزها سپرى مى شد و اين پسر كه آخرين حلقه از سلسله آل پيامبر (ص )بود ، همچنان به رشد خود ادامه مى داد .

چند روز به رحلت امام عسكرى مانده بود كه حكيمه به خانه برادرزاده مى رود ؟ و نوجوانى كامل را مى بيند و نمى شناسد . به امام گفت : اين كيست كه مى فرمايى نزد او بنشينم ؟ فرمود : فرزند نرجس و جانشين من است . در اين زودى ها از بين شما خواهم رفت ، بايد سخن او را بپذيرى و از او پيروى كنى .

امام يازدهم چند روز پيش از در گذشتن ، نامه اى به دوستانش در شهر مداين نوشت و به پيشكارش ابوالاديان داد و فرمود : بعد از پانزده روز ديگر كه به سامراه برگشتى ، مرا نخواهى يافت .

ابوالاديان پرسيد : آنگاه امام من كيست ؟

امام : آنكس كه جواب نامه ام را از تو بخواهد و بر من نماز بگذارد و از درون هميان ( كيسه پول )خبر دهد .

ابو الاديان به مداين و كارهاى او درست به طول انجاميد و آنگاه كه به سامراه رسيد ، شهر را سياه پوش ديد .

به خانه امام يازدهم آمد جعفر كذاب برادر آن حضرت را ديد كه مجلس دار و صاحب عزا است و مردم او را در مرگ برادر ، تسليت و به امامت تبريك مى گويند .

ابو الاديان ، جعفر را مى شناخت كه مردى گناه پيشه و بى بندوبارست و شايستگى اين مقام را ندارد . در

انديشه فرو رفت .

پس از لحظه اى به جعفر گفتند بيا بر جسد امام نماز بگذار او برخاست و گروهى به دنبال آن راه افتادند تا به صحن خانه رسيدند همين كه خواست جلو بايستد و نماز بخواند ، نوجوانى گندم گون و زيبا روى پيش آمد و او را كنار زد و گفت : عمو من سزاوارم كه بر بدن پدر نماز بگزارم .

جعفر مانند كودكى كه در برابر قهرمانى قرار گرفته باشد ، بدون اينكه واكنشى از خود نشانى دهد كنار رفت . امام دوازدهم بر جسد پدر نماز گزارد و به خاكش سپرد . آنگاه رو به ابوالاديان كرد و فرمود : جواب نامه پدرم را بده . او كه منتظر چنين فرمانى بود ، بى درنگ آن را تسليم كرد و به انتظار نشانه ديگر كه امام عسكرى داده بود نشست .

رويداد مهمى - كه در شهر صدا كرد - دومين نشانه را نيز روشن ساخت . گرهى از مردم قم ، به سامره آمده بودن و از جانشين امام يازدهم خبر مى گرفتند . جعفر كذاب را معرفى كرد . آنها بر او وارد شدند و پس از تسليت مرگ حضرت عسكرى و تبريك امامت ، به او گفتند : ما براى پيشوايمان پول هايى - سهم امام - مى آوريم و پيش از آنكه گزارشى بدهيم ،

آن امام پاك ، از پول ها و صاحبان آن و جزئيات رويدادها خبر مى داد .

جعفر گفت : دروغ مى گويد ، اين علم غيب است اصرار كرد كه پول ها را به آن تسليم كنند .

آنها گفتند : ما ماموريم پول

ها را به دست امام برسانيم ، اگر تو مانند امام عسكرى (ع )نشانه هايى كه گفتيم مى دهى ، پول ها را تقديم خواهيم كرد و گرنه به صاحبانش بر مى گردانيم .

پول ها را برداشتند و از شهر بيرون رفتند . پسرى زيبا روى را ديدند كه به سويشان مى آيد و ايشان را به نام و نام پدر صدا مى زدند و آنان را براى شرفيابى حضور امام دعوت مى كند .

آنها گفتند : تويى مولا و امام ما ؟

گفت : هرگز ، من بنده امام شما هستم با او به خانه امام عسكرى رفتند .

ديدند فرزند امام يازدهم ، حضرت قائم (ع )بر تختى نشسته و شكوه و زيبايى ويژه اى ، او را فرا گرفته است . امام از جزئيات پول ها و صاحبان آنها و رويدادها آن چنان پرده برداشت ، كه آنان از صميم جان امامت و راهبرى وى را پذيرا شدند . مسايل خود را پرسيدند و پول ها را دادند و با دلى شاد برگشتند .

جعفر كذاب نزد معتمد ، خليفه وقت رفت ، و داستان پول هايى كه آورده بودند شرح داد . معتمد ، ماموران خود را فرستاد ، صيقل كنيز حضرت عسكرى را گرفتند و از او خواستند كه فرزند آن حضرت را نشان دهد و او هم اظهار بى اطلاعى كرد .

خلفاى بنى عباس ، پيوسته در صدد بودند كه امام زمان (ع )را پيدا كنند و به قتل برسانند . از اين رو آن از ديده ها پنهان شد ، ولى در حدود 74 سال ، چهار نفر از بزرگان و

دانشمندان شيعه ، نماينده امام زمان بودند و مردم ، گرفتارى و خواسته هاى خود را به وسيله آنان از امام مى پرسيدند .

اين چهار نفر به ترتيب عهده دار نيابت مخصوص بودند :

1 - عثمان بن سعيد .

2 - محمد بن عثمان بن سعيد .

3 - حسين بن روح .

4 - على بن محمد سمرى .

هنگامى كه چهارمين نماينده مخصوص امام مى خواست از دنيابرود . اين دستخط را كه از طرف امام قائم (ع )صادر شده بود نشان داد : على بن سمرى ! خدا پاداش برادرانت رادر مرگت زياد گرداند ، تو تا شش روز ديگر از دنيا خواهى رفت . آماده سفر آخرت باش و كسى را جانشين خود قرار مده زيرا دوران غيبت كبرى - پنهانى بزرگ - فرا رسيده است . و اين حادثه به سال 329 هجرى بود .

امام زمان (ع )در يكى از نبشته هايش ، پناهگاه مردم را در روزگاران غيبت ، اين چنين معرفى مى كند :

وارثان علم دين ، و دانش هاى آل پيامبر كه ديو هوس را كشته و فرمانبردار خدا و داراى روحى پاك و ملكوتى باشند ، مرجع پناهگاه مردمند .

تحقيق تاريخى

در تاريخچه حضرت نرجس - مادر والامقام امام زمان (ع )نگاشتيم :

آن بانو در يكى از پيكارهاى مسلمانان با روميان به شكل اسيران به بغداد آمده ، و به خانه امام دهم (ع )راه يافت .

اين موضوع را دانشمند و محقق بزرگوار شيعه ، مرحوم شيخ صدوق در كتاب معتبر خود كمال الدين نگاشته است ، و ما را از هر گونه تحقيق تاريخى در اين زمينه ، بى نياز

مى سازد ، ولى چه بهتر كه به كتابهاى تاريخى نيز مراجعه كنيم و ببينيم آيا تاريخ ، آن جنگ را به خاطر دارد و يادداشت كرده است ؟

تاريخ ، از سال 240 تا 253 هجرى ، پيكارهايى را ميان مسلمانان با روم شرقى - بيزانس - ياد كرده است كه در آنها ، گروهى از روميان حتى برخى از شاهزادگان اسير شدند .

جنگى (6)كه در سال 253 هجرى اتفاق افتاد - به ويژه با اين شاهد ، كه برخى از شاهزادگان رومى اسير شدند - به روشنى با داستان حضرت نرجس ، درست مى آيد ، بدين ترتيب : دو سال پيش از ولادت امام زمان (ع )نرجس به خانه امام دهم (ع )آمد و يكسال رابه فرا گرفتن دستورات اسلامى گذراند و سال ديگر با حضرت عسكرى ازدواج كرد . و به نوشته مرحوم كلينى بزرگ دانشمند اسلامى ، تولد امام دوازدهم (ع )به سال 255 هجرى بوده است كه ميان شيعه شهرت بسزائى دارد .

بيست گفتار از پيشوايان اسلام درباره امام زمان (ع )

بيست گفتار از پيشوايان اسلام درباره امام زمان (ع )

در اين فصل ، متن روايتها و حديثهاى كوتاه را آورده ايم تا براى آنانكه مى خواهند كلمات پيشوايان اسلام در قلب و فكرشان بدرخشد و حفظ نمايد ، آسان باشد . و نيز به ترجمه ساده و گاه توضيحى بسنده كرده ايم .

ظهور دولت مهدى (ع )حتمى است

پيامبراسلام (ص )

لو لم يبق من الدنيا يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتى يملاءها عدلا كما ملئت جورا .

اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقى بماند ، خدا در همان روز از خاندان مرا برانگيزد كه پهنه زمين را به عدل و داد به گستراند ، همانگونه كه از بيداد و ستم ، پر شده باشد .

ظاهر شدن امام قائم (ع )در آخر زمان و تشكيل حكومت واحد جهانى بر اساس عدل و ايمانى ، به اندازه اى قطعى و حتمى است كه اگر مثلا از عمر دنيا يك روز باقى مانده باشد ، بايد اين پيشگويى تحقق پذيرد ، و حداقل بشر ، يكى روز ، شيرينى دادگرى و امنيت و آسايش عمومى را بچشد و پرچم يكتا پرستى و انسانيت بر دنيا سايه اندازد ، و بانگ توحيد طنين افكند و هدف اصلى پيامبران كه گسترش عدالت در ميان توده ها است ، در آن روز انجام يابد .

از اين رو بنيان گذار عدالت عالم گير ، و به وجود آورنده حكومت واحد جهانى ، فرزند پاك پيامبر اسلام است - كه درود خدا برآنان - به پشتيبانى خدا ، قيام خواهد كرد ، و همه ضد مردمى ها را ريشه كن خواهد ساخت .

آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى

امام صادق (ع ) :

فى القائم سنه من موسى عمران ، فقلت : و ما سنه موسى بن عمران ؟

قال خفاء مولده و غيبته من قومه .

امام صادق (ع ) : در امام قائم (ع )نشانه اى از موساى پيامبر است . راوى گويد : عرض كردم نشانه موسى چيست ؟ حضرت فرمود : ولادت پنهانى

او و ناپديد شدنش از بنى اسرائيل .

امام سجاد (ع ) :

فى القائم سنه من نوح و هو طول العمر :

در امام قائم نشانه اى از حضرت نوح مى باشد ، و آن طول عمر است .

برنامه حكومت امام زمان (ع )

امام صادق (ع ) :

سئل ابوعبدالله (ع ) عن سيره المهدى (ع )كيف سيرته ؟ فقال : يصنع كما صنع رسول الله (ص ) يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهليه ، و يستانف الاسلام جديدا :

از امام جعفر صادق (ع )پرسيدند ، روش و برنامه امام دوازدهم حضرت مهدى (ع ) چيست ؟ آن حضرت فرمود : همانگونه كه رسول خدا با خرافات و ناراستى هاى زمان جاهليت مبارزه كرد و آنها را ويران ساخت ، امام زمان هم پيرايه ها و تحريفهايى كه به دست ستمگران به اسلام بسته شده و جان آن را گرفته ، ريشه كن نموده و اسلام راستين را از نو خواهد ساخت .

امامان و رهبران دينى همواره محور حركتهاى تربيتى و هدايت را بر اساس ايجاد جامعه سالم و نگهدارى و حفظ آن از انحراف و سقوط قرار مى دادند زير جامعه سالم و اسلامى است كه در آن هدايت و تربيت عمومى شكل مى گيرد . بنابراين همانطور كه در تهذيب و خود سازى افراد بايد سرمايه گذارى شود درباره سالم سازى جامعه و بوجود آوردن مينه هاى رشد و هدايت عمومى هم بايد تلاش كرد .

لذا امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز با مظاهر جاهليت سخت درگير مى شود تا آنها را از بين ببرد و بجاى آن مظاهر عدالت و تقوى را جايگزين

سازد .

پيشواى انسانها

امام صادق (ع )

ما لباسه الاالغليظ ، و ما طعامه الاالجشب :

امام ششم ، درباره امام زمان (ع ) چنين فرمود : لباس و غذاى آن حضرت ، لباس و غذاى نازپروردگان نيست .

همانگونه كه پيغمبر عزيز و ديگر پيشوايان راستين اسلام - كه درود خدا بر آنان - در راه از بين بردن اختلافات طبقاتى و ساخلن يك نظان اصيل انسانى - اسلامى پيكار ، و به زندگى ساده و بى تشريفات بسنده مى كردند ، امام قائم نيز به پيروى ازنيكان بزرگوارش بدان روش روش خواهد زيست ، و در هنگامه ظهور ، كه حكومت جهانى و قدرتها ثروتها را به دست خواهد گرفت ، نه تنها از اين قدرت و ثروت سوء استفاده نمى كند و در راه ساختن زندگى اشرافى ، حقوق ديگران را پايمال نمى نمايد ، بلكه به كمترين مقدار اكتفا كرده ، و به سادگى زندگى خواهد كرد . از اين رو پيروان آن حضرت نبايد در زندگى ، اسير لباس و تشريفات و تجملات باشند ، و پول وانديشه و وقت گرانبهاى خود را ، صرف خواسته هاى حيوانى و مدپرستى نمايند . بلكه به جاى ولخرجى ها و بى بندوبارى ها ، براى رشد و سعادت خويش و ديگر انسانها بكوشند .

البته نظافت و پاكى تن و لباس در اسلام ، اهميت ويژه اى دارد كه نبايد از نظر دور داشت ، و كاملا با ساده بودن زندگى ، سازگار است .

بلوغ فكرى در پر تو ظهور مهدى (ع )

امام باقر عليه السلام :

اذا قام قائمنا (ع ) وضع يده على رووس العباد فجمع بها عقو لهم و كملت احلامهم .

آنگاه كه قائم

ما ظهور كند ، دست پر بركتش را بر سر مردم مى نهد ، پس انديشه هاى آنان شكوفا شده و بشريت به بلوغ فكرى و كمال منطقى خواهد رسيد .

اصلاح جامعه و فرد منوط به اصلاح فرهنگ و انديشه آنان است تا انديشه و فرهنگ مردم به اوج كمال و رشد نرسد تلاشهاى مربيان و راهنمايان اگر بى اثر نباشد بسيار كم اثر است .

و چون در دوران ظهورامام عصر (ع ) بايد انسان و جامعه اسلامى به كمال مطلوب برسد و جامعه ايده آل انسانى تحقيق يابد لازم است فكرها رشد يابد و به بلوغ برسد .

دست حياط بخش ولى خدا انديشه ها را چنين حيات و كمالى خواهد بخشيد .

البته ممكن است اين دست كنايه از گسترش فرهنگ و انديشه اسلامى و پذيرش مردم نسبت به آن باشد كه ثمره اين تلاش متقابل رشد جامعه انسانى خواهد بود .

اسلام پيروز

امام باقر (ع ) :

ان الاسلام قد يظهره الله على جميع الاديان عند قيام القائم (ع ) :

آنگاه كه قائم آل محمد (ع )ظهور كند ، خدا اسلام بر تمام دين ها پيروز گرداند .

پيروزى كامل اسلام ، در سر تا سر جهان و حكومت قرآن ، هنگامه ظهور امام زمان خواهد بود . ولى اين نويد ، نبايد مسلمانان را از وظيفه مهم خويش ؛ امر به معروف و نهى از منكر ، باز دارد و بگويند چون امام قائم (ع )قيام ميكند ، و اسلام پپيروز مى شود ديگر براى ما وظيفه اى باقى نمانده است و حضرتش نابسامانى ها را خود سامان مى دهد . اين گفته ، نشان روح

سست و راحت طلب مردمى است كه مى خواهند بدين وسيله ، وجدان مذهبى خويش را فريب دهند و از زير بار مسوؤ ليت تعهد اسلامى ، شانه خالى كنند . مسلمانان در هر حال ، بايد به خاطر گسترش اسلام بكوشد و با ظلم و گناه پيكار كند .

هنگامه قيام ، معلوم نيست

امام باقر (ع ) :

سئل ابو جعفر (ع ) هل لهذا الامر وقت ؟ فقال كذب الوقاتون ، كذب الوقاتون كذب الوقاتون :

از امام پنجم پرسيدند امام قائم به كدامين زمان قيام مى كند ؟ حضرت در پاسخ سه بار فرمودند : آنها كه زمان ظهور را تعيين مى كنند ، دروغ مى گويند . در طول تاريخ همواره شيادهايى در صدد سوء استفاده از موقعت ها بوده اند . تا از اعتقادات مردم سود شخصى ببرند ، عشق به امام زمان در دلهاى مومنان به اندازه است كه مشتاق زيارت آن بزرگوار و ارتباط با آن حضرتند ، و اين ممكن است زمينه بهربردارى نااهلان را فراهم سازد لذا ائمه اطهار مردم را هشدار داده اند كه از زمان ظهور كسى جز خدا خبر ندارد و اگر كسى چنين ادعايى نمايد بايد او را تكذيب كرد .

فضيلت منتظران

امام زين العابدين عليه السلام :

ان اهل زمان غيبته القائلين بامامته و المنتظرين لظهوره افضل من اهل كل زمان لان الله تبارك و تعالى اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه ما صارت به الغيبه بمنزله المشاهده . . . .

قطعا شيعيان و منتظران امام زمان از مردم هر زمان ديگرى برترند ، زيرا خداى تبارك و تعالى ببركت انديشه و درك و شناختى كه بدان يخشيده است . غيبت امام ، چونان ظهور او مى باشد .

ياران حضرت مهدى از نظر شناخت و رشد فكرى و كمال عقلى و سطح بسيار بالا هستند . به اندازه اى كه در زمان غيبت هم به آن حضرت ايمان و اعتقاد كامل دارند و در انجام وظائف زياد قصور

و كوتاهى نمى كنند و به بهانه غيبت و عدم حضور از زير بار مسؤ ليتها شانه خالى نمى كنند زيرا مقام امام و امامت را با دليلهاى روشن شناخته بطوريكه هيچگونه شبهه و ابهامى در نظر آنان وجود نداشته و مانند حظور امام در راه خدا تلاش مى كنند .

فرياد توحيد

امام صادق (ع )

اذا قام القائم المهدى ، لايبقى ارض الانودى فيها شهاده ان لا الا الله و ان محمدا رسول الله .

آنگاه كه امام قائم حضرت مهدى (ع )قيام كند ، بانگ يكتا پرستى و رسالت پيامبر عزيز اسلام در سراسر جهان طنين افكند .

خداوند در نظام آفرينش مقرر فرموده كه سرانجام سراسر گيتى در زير پرچم اسلام و رسالت حضرت ختمى مرتبت در آيد و جامعه بشرى ببه كمال مطلوب برسد و براى تحقق اين هدف زمينه هاى آنرا نيز فراهم كرده كه در راس همه آنها راهبر عادل معصوم است كه توانائى و شايستگى آنرا دارد ، زمان آنرا هم خود مى داند يعنى شرايط دقيقى كه بتواند از آن راهبر عادل در سطح جهان بر خوردار باشد .

اين آرزوى بشريت آنگاه جامعه عمل مى پوشد كه سراسر عالم خداپرست و مسلمان شوند و اين به دست با كفايت مهدى منتظر امام زمان عجل الله تعالى فرجه خواهد بود .

هشدار ثابت در دين در زمان غيبت

امام زين العابدين (ع ) :

من ثبت على مولاتنا فى غيبه قائمنا اعطاه الله عزوجل اجر الف شهيد من شهدا بدر و احد .

آن كس كه در هنگامه غيبت امام زمان (ع )بر ولايت ما ثابت قدم باشد خداوند اجر هزار شهيد از شهداى بدر و احد بدو بخشيد .

همواره در مقابل مكتب حق و اهل حق ، باطفال صف آرائى كرده و با جلوگيرى هاى كاذب در صدد مبارزه با حق و نابودى طرفداران حق است . در زمان غيبت توطئه ها و موانع زيادى سر راه مردم قرار مى گيرد . انسان بايد محورهاى ثابت را بشناسد و آنرا دريابد

، ولايت اهل بيت از مهمترين استوانه هاى حق است بايد بدان دست يازيد تا از نشيب و فرازها به ستامت عبور كرده و به مقصد رسيد . براى شناخت راههاى انحرافى مهمترين وسيله توجه به ولايت و مكتب ائمه است كه همه حقايق را بيان كرده و راه درست را نشان داده اند .

تشكيلات دولت امام زمان (ع )

امام جواد (ع )

يجمع اليه من اصحابه عده اهل بدر ثلاثماه و ثلاثه عشر رجلا من اقاصى الارض . . . فاذا اجتمعت له هذه العده من اهل الارض اظهر الله امره فاذا كمل له العقد و هو عشره الاف رجل خرج باذن الله عزوجل .

فرياد دعوت مهدى موعود 313 نفر - به تعداد اهل بدر - از يارانش را از گوشه و كنار رمين ره نزد او گرد مى آورد . آنگاه كه اين گروه مخلص در ركاب آنحضرت قرار گرفتند دولت جهانى اسلام ، اعلام مى شود ، ولى خروج امام و شروع عمليات تحقق حكومت واحد جهانى دقتى است كه تشكيلات اصلى و مركزى اين دولت جهانى كه مركب از ده هزار نفر است بوجود آيد .

ما مى توانيم با اطلاعات از دستورات شرع مقدس و گام نهادن در راهى كه توسط ائمه اطهار (ع ) براى ما بيان شده جزو ياران امام زمان قرار گيريم و در هنگامه ى ظهور از سربازان و خدمتگزاران حكومت جهانى حضرت باشيم .

زندگى خود را طورى تنظيم كنيم كه هر وقت امام تشريف آوردند زياد بر اعمال و رفتار ما صحه بگذارتد و ما را به عنوان شيعه خود بپذيرد ادعاى انتظار ، يدون عمل وپيروى راه ائمه اطهار ما

را در شمار شيعيان و ياران ائمه قرار نمى دهد .

آرى امام زمان را ديده ام

عبدالله بن جعفر :

سالت محمد بن عثمان العمرى فقلت له : ارايت صاحب هذا الامر ؟ فقال : نعم و آخر عهدى به عند بيت الله الحرام و هو يقول : اللهم انجزلى ما وعدتنى .

عبدالله بن جعفر مى گويد : از محمد بن عثمان كه يكى از نايبان ويژه ى امام زمان (ع ) بود پرسيدم آيا تا كنون امام زمان را ديده اى ؟ گفت : آرى و آخرين ديدارم در كنار خانه ى خدا (كعبه ) بود كه نيايش مى كرد و مى فرمود : خدايا ! آنچه به من وعده داده اى به انجام رسان .

با اينكه امام زمان در دوران طفوليت غايب شدند ولى قبلا چه در زمان امام عسكرى و چه پس از ارتحال آنحضرت گروهى از شيعيان كه نامشان در تاريخ آمده و مورد توجه هستند او را زيارت كردند و بعضى موارد امام عسكرى شخصا فرزند خود را به اصحاب و ياران نشان مى داد و بعنوان امام پس از خود معرفى مى كرد .

نداى آسمانى

امام باقر (ع ) :

نزلت هذه الايه و ان نشا(7)ننزل عليهم من السماء آيه سوره شعراء - 4 فى القائم و ينادى مناد باسمه و اسمه اءبيه من السماء .

امام محمد باقر (ع ) در تفسير آيه ى : و اگر بخواهيم فرو مى فرستيم از آسمان نشانه يى فرمود : اين آيه درباره ى حضرت مهدى (ع ) است كه وقت ظهور او منادى غيبى از آسمان نام او و پدرش را به گوش مردم مى رساند .

خداوندا آنچه براى هدايت مردم لازم باشد بيان مى كند تا حجت بر همه

تمام شود و راه حق مخفى نماند و عذر و بهانه براى پذيرش حق نباشد .

يكى از نشانه هاى امام زمان (عج ) صيحه آسمانى است كه خبر قيام آن حضرت از آسمان به گوش مردم مى رسد و همه را متوجه اين حقيقت مهم مى سازد .

عمران و آبادى در دولت مهدى (ع )

پيامبر گرامى (ص ) :

يبلغ سلطانه المشرق و المغرب و تظهور له الكنوز و لايبقى فى الارض خراب الايعمره .

حكومت امام زمان (ع ) شرق و غرب جهان را فرا مى گيرد و گنجينه ها به دست وى افتد و او ويرانى هاى زمين را آباد سازد .

حكومت دينى و الهى علاوه بر مسئوليت تربيت و هدايت مردم و رشد و پرورش جنبه هاى معنوى و انسانى زياد ، زندگى و رفاه آنان را به سر منزل كمال مى رساند و بطور كلى اگر منبع و امكانات با عدالت تقسيم شود رفاه عمومى تامين گرديده . و يا حداقل فشار از دوش مستضعف برداشته خواهد شد در دولت امام زمان (عج ) هم گنجينه ها بهره بردارى شده و هم به جا و بموقع خرج خواهد شد .

ارتباط شرق و غرب

امام صادق (ع ) :

ان المؤ من فى زمان القائم و هو بالمشرق ليرى اخاه الذى فى المغرب و كذاالذى فى المغرب يرى اخاه الذى فى المشرق .

مؤ من در زمان امام قائم (ع )مى تواند از مشرق جهان ، برادرش را در مغرب ببيند و همچنين از مغرب مشرق را .

ارتباطات در همه زمانها نقش مهمى در زندگى و پيشرفت امور ايفا مى كند امروزه اين مهم پيشرفت زيادى كرده است ولى بيشتر در دست مستكبران است اما در دولت مهدى (عج )ارتباطات در اختيار مومنان قرار خواهد گرفت و نه تنها صنعت ارتباطات بلكه ارتباطاتى كه دنياى صنعت از آن عاجز خواهد بود ياران امان را يارى خواهد داد .

خدايا شاهد باش ، كه ايمان داريم

پيامبر اكرم (ص ) :

من انكر القائم من ولدى فقد انكرنى .

آنكس كه فرزندم قائم آل محمد را نپذيرد ، مرا نپذيرفته و انكار كرده است .

اگر داشمند نابغه اى از استادى ، بسيار تعريف كرد و گفت كه از هر جهت وارد و كمال است ، نزد او درس بخوانيد . اكنون اگر ما از دانش آن استاد استفاده نكنيم و او رابى سواد بخوانيم ، به آن دانشمند بى اعتنايى نكرده ايم

و سخنش را ناچيز نشمرده ايم ؟

بنابر اين اگر كسى آن قدر بدگمان و سست عقيده باشد كه از اين همه حديث پيامبر را هم قبول ندارد ، و گرنه سخن او را در باره امام زمان عليه السلام مى پذيرفت .

منتظران همانند پيكار گرانند !

امام صادق عليه السلام :

من مات منتظرا لهذا الامر ، كان كمن كان مع القائم فى فسطاطه ، لا ، بل كان كالضارب بين يدى رسول الله بالسيف .

آنكس كه با انتظار فرا رسيدن حكومت امام زمان عليه السلام ديده از جهان فرو بندد ، مانند كسى است كه با آن حضرت در خيمه اش باشد . نه ، بلكه مانند كسى استكه در پيش رسول خدا (ص )جهاد كند .

آنكه واقعا منتظر مهمان عزيزى باشد . حتما خود را آماده پذيرايى او مى كند . و تا آنجا كه بتواند ، خواسته هاى مهمان را بر آورد . و طورى رفتار مى كند كه او راضى و شادمان باشد ، ولى اگر فرياد كند و بگويد : من منتظر مهمانم ، ولى حتى يك لقمه نان براى او فراهم نكند . معلوم مى شود دروغ ميگويد . كسى هم

كه واقعا به انتظار امام زمان (ع )باشد ، يك انسان كاملا منظم و پاك و نمونه خواهد بود ، و البته چنين شخصى كه قدم قه صدم بايد در راه خدا و انسانيت پيكار و فداكارى كند ، همانند سربازى است كه در ركاب پيامبر عزيز اسلام ، جانش را بر كف نهاده واز اسلام حمايت و جانبدارى مى كند .

ايمان راستين

امام باقر عليه السلام :

هيهات هيهات . لا يكون فرجنا حتى تغربلواثم تغربلوا . يقولها ثلاثا حتى يذهب الله تعالى الكدر و يبقى الصفو .

از امام پنجم (ع )پرسيدند : حكومت شما آل محمد (ص )چه وقت است ؟ امام فرمود : وه ! چه دور است . حكمت ما آنگاه فرا مى رسد كه شما غربال شويد آزمايش شويد و سه بار اين جمله را تكرار كرد و سپس فرمود : آنها كه ايمانشان ضعيف و معيوب است ، مى روند و تنها ايمان داران راستين بر جاى خواهند ماند .

راه هدايت و رسيدن به حق و سعادت نياز به بردبارى و مقاومت دارد ، مقاومت در برابر شهوات و گناهان و جاذبه هاى شيطانى .

جمعى كه براى رسيدن به حق وسعادت حركت مى كنند همه به مقصد نمى رسند بلكه ضعف ها و وسوسه هاى نفس و شيطان آنها را از راه باز مى دارد و سر انجام زيبايى ها و جلوه هاى دنيارا بر آخرت بر مى گزينند و از همراهى اهل حق باز مى مانند .

برماست كه خود را از سقوط در دام هاى شيطان حفظ كرده و در راه حق ثابت قدم بمانيم .

زمين به عدالت زنده مى شود

امام باقر (ع ) :

فى تفسير قوله تعالى اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها قال : يحييها بالقائم فيعدل فيها فيحيى الارض بالعدل بعد موتها بالظلم .

امام پنجم در تفسير اين آيه آگاه باشيد خدا زمين را پس از مردنش زنده خواهد كرد ، فرمود : خدا زمين را به وسيله قائم آل محمد (ع ) زنده مى كند ، يعنى : جهان كه به

بيدادگرى مرده است به دادفرمايى امام قائم روح تازه پيدا مى كند .

جلوه و زيبايى زندگى به عدالت است ، آن هم عدالت همگانى و جهانى ، تا همه انسانها در پرتو اين نعمت بزرگ به سعادت برسند و جامعه ايده آل انسانى تحقق يابد .

اين آرزو تنها به دست حجت خدا امام دوازدهم عليه السلام برآورده خواهد شد و مردم در شرق و غرب عالم در زير پرچم عدالت زندگى خواهند كرد و ستمكاران و غارتگران به سزاى اعمال ننگين خود رسيده و مظلومان و مستضعفان به حق خود دست خواهند يافت .

هر كس او را نشناسد . . .

امام حسن عسكرى (ع ) :

من مات و لم يعرف امام زمانه ، مات ميته جاهليه

آنانكه امام زمان خويش را نشناسند تا بميرند ، همانند مردگان دوران جاهليت اند .

شناختن امام ، دانستن روز تولد و درگذشت او نيست ، بلكه شناختن موقعيت ، شخصيت و هدف اوست . يعنى بدانيم كه امام جانشين پيامبر ، و دانش او از دانش پيامبر است و تمام كارها و سخنان او راست و درست و مطابق واقع مى باشد و اصلا آلوده به گناه و خطا و كارهاى ناشايست نمى شود . هر چه بگويد ، برنامه صحيح زندگى و نشان دهنده راه سعادت است . و مخالفت با او مخالفت با خداست .

ولى اگر اين طور امام را نشناسيم ، نه تنها دستورهاى او را اجرا نمى كنيم ، بلكه با او مخالفت هم خواهيم كرد و در نتيجه ، از راه راست باز مى مانيم و گمراه خواهيم شد ، همانطور كه افراد پيش از اسلام گرفتار كفر و گمراهى شده

بودند .

روزگارى مى آيد كه . . .

امام محمد باقر (ع ) :

ياتى على الناس زمان ، يغيب عنهم امامهم ، طوبى للثابتين على امرنا فى ذلك الزمان .

روزگارى خواهد رسيد كه راهبر و پيشواى مردم از ديدگاهشان پنهان شود . خوشا آنان كه در آن روزگاران ، در راه و روش ما(شيعه راستين بودن )استوار باشند .

دوران زندگى ما ، هنگامه پنهانى راهبرى است كه پنجمين امام ، آن را فرموده است . هم اكنون امام زمان (ع )از ديدگاه ها پنهان ، و شهوت پرستى و ضد مردمى از هر سو جهان را فرا گرفته است .

ماييم كه بايد در اين دوران تاريك و مرگزا ، از برنامه هاى امام قائم (ع )بهره گيريم و در راهمان استوار باشيم ، چه آنانكه ايماندار راستين ، در برابر سيل بنيان فساد و بى دينى ، چونان كوه پابرجا است و اين گفته نخست پيشواى ما است كه : مؤ من از كوه سخت تر است .

نشانه هاى او

نشانه هاى او

در اين فصل ، حديث هاى بلند ، به گونه داستان هاى كوتاه آورده شده است . و از متن ها به خاطر گستردگيش چشم پوشيديم .

آواى قرآن

چشمه خورشيد ، در سياهى شد ، و شب هنگام فرا رسيد . صداى اذان ، از مناره مسجد در شهر پيچيد . مردم دست از كسب و كار شستند ، و براى نماز به مسجد شتافتند . صف هاى نمازگزاران ، چونان صف سربازان مجاهد اسلام پيوسته و قلب ها پر جوش و مهربان ، و فضاى مسجد از هيجان و شكوه پر بود .

نماز جماعت ، با شور و احساس آسمانى ، در ميان امواج دعاى نيايشگران به پايان رسيد ، ولى مسجد همچنان پر تپش و زنده بود . . . نيايش دسته جمعى تمام ، و برنامه درس آغاز مى شود . نوآموزان ، دور آموزگار خود حلقه زده بودند و قرآن فرا مى گرفتند . صداى دلنشين قرآن ، در فضاى مسجد طنين افكنده بود و گوش ها را نوازش مى داد . راستى كلام خدا چه زيبا و روح افزا است . عبذالله مسعود استاد معروف آموزش قرآن ، كه از ياران نزديك پيامبر اسلام (ص )بود ، شاگردان را با اخلاقى نيكو و روشى پسنديده همچون پدرى مهربان ، قرآن مى آموخت .

مسروق يكى از نوآموزان مى گويد : بعد از نماز مغرب به آموزش قرآن ، نزد ابن مسعود نشسته بوديم . مردى از استاد پرسيد : آيا هيچ از پيامبر پرسيدى چند پيشواى معصوم هدايت مردم را بر عهده مى گيرند ؟

استاد گفت : از آن وقت ك ه

به عراق آمده ام ، تا كنون كسى چنين پرسشى از من نكرده است . . . آرى از رسول خدا (ص )پرسيدم و آن حضرت فرمود : رهبران هدايتگر شما دوازده نفرند به شماره نقباى بنى اسرائيل . و اين درست مانند حديثى است كه سلمان فارسى از پيامبر عزيز ما ، نقل مى كند كه فرمود : امامان پس از من دوازده نفرند به تعداد ماه هاى سال .

كشتى نوح

نوح پيغمبر (ع ) 950 سال ، مردم را به خدا پرستى و انسانيت خواند ، ولى مردم نه تنها به او ايمان نياوردند ، بلكه به مسخره اش گرفتند و او را سخت آزردند . از آن همه جمعيت ، تنها شماره به وى گرويدند ، و دين او را پذيرا شدند . نوح (ع )پس از 50 سال صبر و شكيباى و پيگيرى در راه هدايت مردم ، از آنان نااميد شد و سرانجام به نفرينشان برخاست خداوند دعاى او را پذيرفت و به وى دستور داد كشتى بزرگى بسازد . هنگامى كه نشانه اى عذاب در رسيد كسانى كه ايمان آورده بودند به كشتى سوار شدند . سيلاب باران از آسمان سرازير شد ، و چشمه هاى زمين به شدت جوشيد . سيلى وحشتناك همه جا را فرا گرفت و بيابان ها و فراز و فرودها را پر كرد . آب ، كشتى را به اين سو و آن سو مى برد و چون گهواره مى گرداند ، ولى سرنشينان هرگز آسيبى نديدند و از خطر رستند .

كافران كه نوح و ديگر ايمانداران را به مسخره مى گرفتند . طعمه امواج

خروشان شدند و از بين رفتند .

اينك پيامبر ما از نوح سخن مى گويد :

يارانم ! فرزندان پاك من ، چنان كشتى نوحند ، هر كس به كشتى نشست از نابودى برست . كسانى هم كه فرزندان پاك مرا پيشوا قرار دهند از گمراهى و هلاكت نجات پيدا خواهند كرد . . .

اين هنگام مردى پرسيد : يا رسول الله ! پيشوايان بعد از شما چند نفرند ؟

حضرت فرمود : دوازده نفر كه همگان از دودمان منند .

او كاخ ستمگران را در هم مى كوبد

تيرگى ، روزگاران را فرا گرفته ، و امام مجتبى به خانه نشسته است . آنان مه نامردمى كرده و امام را در نبرد با معاويه يارى ننموده بودند ، به صلح وى خرده مى گرفتند .

امام مجتبى در پاسخشان فرمود : فسوسا ! كه شما راز كار مرا نمى دانيد . بهره آنچه انجام داده ام ، فزونتر از همه چيزهايى است كه خورشيد بر آن مى تابد . . . مگر نمى دانيد من پيشواى شما هستم و اطاعت من بر شما لازم است ؟ مگر پيامبر عزيز اسلامى (ص ) مرا يكى از دو سرور جوانان بهشت معرفى نفرمود ؟

مردم : آرى

امام : مگر نمى دانيد آنكاه كه خضر آن ؟ تى را سوراخ كرد و ديوار خرابه را ساخت و . . . حضرت موسى چون از راز آنها بى خبر بود و حكمت و دليل آن را نمى دانست به خشم آمد . (اينان هم چون حكمت صلح و كناره گيرى مرا نمى دانند ، خرده مى گيرند)مگر نمى دانيد كه ما امامان گرفتار بيدادگران زمان خود هستيم ، به جز امام

قائم (ع )آنكه عيسا پشت سراو نماز مى گزارد . خداوند ولادت وى را پنهان ، و او را از ديده ها دور خواهد داشت ، تا در هنگامه خروج و نهضتش گرفتار بيعت ستمكارى نباشد ، او نهمين فرزند برادرم حسين (ع )است .

خداوند عمر او را در روزگار غيبت دراز مى كند و آنگاه وى را به صورت جوانى چهل ساله ظاهر مى سازد ، تا مردم بدانند خداوند بر همه چيز توانا است .

جانشين كيست ؟

مردى يهودى به نام نعثل خدمت پيامبر اسلامى (ص ) شرفياب ميشود و مى گويد ، اى محمد ! از مسايلى كه مدت درازى است در سينه ام مانده و مرا به زحمت انداخته است ، مى پرسم . چنانچه جواب آنها را گفتى ، مسلمان مى شوم . پيامبر فرمود : بپرس . مرد يهودى پرسش هايى كرد و جواب هاى قانع كننده دريافت تا بدينجا رسيد كه : اى محمد ! جانشينت كيست ؟ زيرا هيچ پيامبرى بدون جانشين نبوده است . پيامبرما حضرت موسى هم يوشع بن نون را جانشين خود قرار داد . پيامبر (ص ) فرمود : وصى و جانشين من على بن ابيطالب است ، و پس از او دو نواده ام حسن و حسين و پس از آنها نه امام ، از دودمان حسين دگر بار پرسيد : نامهاى ايشان را ياد كن پيامبر فرمود : پس از شهادت حسين فرزندش على ، ، پس از او فرزندش محمد ، پس از او پسرش جعفر و پس از او پسرش موسى ، پس از او پسرش على ، پس از او

پسرش محمد و پس از او پسرش على و پس از او حسن و آنگاه كه حسن از دنيا رفت ، پسرش حضرت حجت - كه پيوسته درود خدا بر آنان - مى باشند .

نعثل ، پس شنيدن نام امامان دوازده گانه - همانطور كه در تورات ديده بود - مسلمان شد .

فرماندار كشته شد

فرماندار شهر سامره كه از ستمكاران نابكار و تشنه خون پيروان على (ع )بود ، حكم قتل ابراهيم بن محمد را صادر كرد . ابراهيم از ترس جان خويش تصميم گرفت از شهر بگريزد . از زن و فرزند ، خداحافظى كرد . در آخرين لحظه ها به خانه امام حسن عسكرى (ع ) رفت تا با امامش نيز وداع كند . بقيه داستان را از زبان خود ابراهيم بشنويد : بر امام وارد شدم . كودكى پهلوى او نشسته بود و صورت زيباى او مى درخشيد؛ به گونه اى كه من غم خود را فراموش كردم و غرق تماشاى او شدم .

كودك رو به من كرد و فرمود : اى ابراهيم ! فرار نكن خدا ترا از شر فرماندا حفظ خواهد كرد . سخن طفل ، بيشتر مرا به شگفتى واداشت . به امام عسكرى (ع ) عرض كردم ، فدايت شوم اين كودك كيست كه از ناپيدا و نيامده گزارش مى دهد ؟

امام فرمود : اين ، فرزند و جانشين من است و هموست كه زمانى دراز از ديدگان مردم پنهان خواهد شد . . . اى ابراهيم ! آنچه امروز از ما ديدى و شنيدى ، پوشيده دار . مگر از دوستان

بر آل پيامبر درود فرستادم ، و با

خاطرى آسوده و دلى پر آرامش -كه شادى از رحمت خدا در آن موج مى زد - از خانه امام بيرون آمدم . تو گويى سخن امام قائم (ع ) آب سردى بود كه جگر سوخته و پر تلاطم را آرام كرد . زمانى نگذشت كه به دستور معتمد خليفه عباسى ، فرماندار كشته شد .

ما را به هديه او نيازى نيست

نشانه بازار مسلمانان ، سر پوشيده هاى دور و دراز ، طاق هاى گنبدى و دكان هاى ساده نبود . نشانه بازار مسلمانان ، راستى ، درستى ، رحم و انصاف بود .

هر جا غير از اينها بود ، مى گفتند :

اينجا بازار مسلمانان نيست .

داخل حجره ها و دكانها ، گفتگو از داد و ستد ، تهيه و پخش كالاهاى مورد نياز مردم و تاءمنى آسايش آنها بود ، كه بر اساس دستورهاى تجارتى اسلام دور مى زد . گاهى نيز در فكر و مشورت كمك و يارى بينوايان ، و يا سر گرم كتاب خدا بودند هر چه بود ، از عمر گرانبهاى خود ، حداكثر استفاده را مى بردند و از همه بالاتر به ياد عزيزشان امام زمان (ع ) بودند .

در شهر قم مردى بزازى - از شيعيان و دوستداران امام قائم (ع ) شريكى داشت كه او شيعه دوازده امامى نبود . از قضا پارچه گرانبها و جالبى به دست آنها افتاد .

مرد شيعه به شريكش گفت :

اين پارچه قابليت مولايم را دارد .

شريكش گفت من مولايت را نمى شناسم ، ولى آن را به هر كه مى خواهى بده . و او پارچه را براى امام زمان (ع ) فرستاد .

آنگاه كه پارچه

به دست امام (ع ) رسيد ، آن را دو نيم كرد و نيمى از آن را پس فرستاد و فرمود : به مال مخالف و غير شيعه نيازى نداريم .

دروازه غرب به دست او گشوده مى شود

حضرت باقر (ع ) فرمود : قائم ما نهضت خويش را از مكه مى آغازد ، و پرچم و شمشير رسول خدا (ص ) و ديگر نشانه هاى پيامبر و درخشش گفتار محمدى (ص ) با اوست .

پس از نماز شامگاه فرياد بر مى آورد : اى مردم ! شما كه در ديدگاه خدا و زير فرمان و اراده او هستيد ، به هوش باشيد . به خدا ايمان آريد كه پيامبران را با مشعل كتاب و قانون و برهان هاى روشن ، فرستاده است خدا شما را فرمان مى دهد كه براى او شريك قرار ندهيد و پاسدار دين و گفتار پيامبر باشيد . زنده بداريد آنچه قرآن زنده كرده است . و نابود سازيد آنچه قرآن از بين برده است . قلبتان به خاطر هدايت و نجات گمراهان بتپد . من شما را به سوى خدا و پيامبر مى خوانم ، كه برنامه هاى قرآن را اجرا كنيد . باطل را بكوبيد و راه و روش پيامبر را به پا داريد . پس از اين گفتار ، يارانش كه 313 نفر مى باشند ، مانند بارانهاى پراكنده پاييز ، به هم مى پيوندند . آنها مردانى هستند كه در شب به راز و نياز با خدا زنده اند و در روز ، شيران بيشه شجاعتند .

خداوند نخست حجاز را براى او مى گشايد و او زندانيان بنى هاشم را آزاد مى سازد

، پرچم هاى سياه كوفه به زير مى آيد ، و به عنوان نشانه بيعت ، به سوى امام قائم فرستاده مى شود . در اين هنگام است كه امام سپاه را به شرق و غرب جهان مى فرستد تا بيداد و بيدادگران را ريشه كن سازند ، و كشورها براى او گشوده مى گردد و به دست او استانبول (دروازه غرب ) فتح مى شود .

نشانه هاى پنجگانه

امام صادق (ع ) فرمود : پنج چيز از نشانه هاى ظهور قائم ما است .

1 - صيحه آسمان : فريادى از آسمان به گوش مى رسد كه امام زمان و شيعيان او برحقند .

2 - خروج سفيانى : سفيان ، مردى از دودمان ابوسفيان پدر معاويه است ؛ و نام او عثمان بن عنبسه مى باشد و از شام خروج و هشت يا نه ماه حكومت مى كند .

3 - خسف بيداء : لشگر سفيانى در سرزمين بيداء كه محلى ميان مكه و مدينه است در دل زمين فرو مى رود .

4 - خروج يمانى : يمانى مردى است كه مردم را به سوى امام زمان مى خواند و از يمن قيام مى كند .

5 - كشته شدن نفس زكيه - نفس زكيه جوانى است از دودمان پيامبر كه نامش محمد بن حسن است و در مكه شهيد مى شود .

توضيح :

نشانه هاى ظهور و قيام امام قائم (ع ) دو گونه است . حتمى و غير حتمى .

نشانه هاى غير حتمى :

ممكن است در زمان هاى ديگر نيز پديد آيد و تا قيام آن حضرت ، فاصله اى زيادى داشته باشد ، ولى نشانه هاى حتمى

، نزديك شدن قيام امام را خبر مى دهد كه ديگر فاصله اى نيست . نشانه هاى بالا ، از علامت هاى حتمى است .

و اوست كه زمين را پر از داد خواهد كرد

احمد بن اسحق اشعرى مى گويد : خدمت امام عسكرى (ع ) شرفياب شدم . مى خواستم از جانشينش بپرسم پيش از آنكه سخن بگويم امام فرمود : اى احمد ! خداوند زمين را - از روزگارى كه آدم را آفريد تا روز رستاخيز - از حجت و راهنماى الهى . خالى نگذارده و نخواهد گذاشت .

پرسيدم : اى فرزند رسول خدا ! امام پس شما كيست ؟

حضرت بى درنگ از جا بر خاست و به داخل خانه رفت و پس از لحظه اى ، در حالى كه كودك سه ساله اى را به دوش داشت ، بيرون آمد . آنگاه فرمود : اى احمد ! به خاطر آنكه پيش خدا و ما گرامى هستى ، فرزندم را به تو نماياندم . نام و كنيه او ، نام و كنيه پيامبر است . و اوست كه زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد ، پس از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد .

در اين هنگام احمد بن اسحق نشانه اى از امام خواست تا قلبش اطمينان بيشترى پيدا كند .

كودك سه ساله به عربى فصيح گفت : من ، بقيه الله و انتقام گيرنده از ظالمان هستم . . .

نابودى ستمكاران به دست قائم ما است

امام يازدهم فرمود : بنى اميه و بنى عباس ما را هدف شمشيرهاى خود قرار داده اند ، به دو جهت :

نخست : مى دانستند سرپرستى مردمان حق آنها نيست و از آن بهره اى ندارند و از اينكه ما قيام كنيم و حقمان را از آنان بگيريم و حكومت حق را بر پا سازيم - در وحشت و اضطراب بودند

.

دو ديگر : از حديث هاى روشن و مسلم دريافته اند كه نابودى حكومت ستمگران و زورگويان به دست قائم ما است و خود ، نيكو مى داند كه ستمگر و زورگو هستند .

اينها در كشتن دودمان پيامبر ، سخت كوشيده اند تا نگذارند قائم آل محمد به دنيا آيد ، ولى خداوند نخواست آنها جاى او را بدانند تا آنگاه كه دولت و حكومت او ظاهر شود ، اگر چه ستمگران را خوش نيايد

آبى سردتر از برف و شيرين تر از عسل

مردى پارسا به حج خانه خدا رفته ، و سفر خويش را اين چنين گزارش مى كند :

صحراى عربستان چون تنورى سوزنده ، و هرم آفتاب ، توفنده بود . از قافله عقب ماندم . راه را گم كردم و خود را تنها يافتم . تشنگى مرا از پاى در آورد و نقش بر زمين ساخت . ريگهاى داغ ، چون تابه اى مرا مى سوزاند .

تشنگيم آن چنان شدت يافت كه به آستانه مرگ رسيدم . ناگهان صدايى شنيدم . چشمم را باز كردم . جوانى زيبا روى از گرد راه رسيد ، و با چهره اى مهربان ، مرا آبى سردتر از برف و شيرين تر از عسل نوشاند و از مرگ حتمى نجاتم داد . آنگاه كه رمقى گرفتم پرسيدم كيستى ؟ فرمود : من حجت و بقيه الله در زمينم . همان كسى كه زمين ظلم زده را ، به عدل و داد زنده خواهد كرد .

من فرزند حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب - كه درود خدا بر تمامى آنان

باد - هستم .

و چون چشم بر هم نهادم و ديده باز كردم خود را در پيشاپيش كاروان ديدم و او از نظرم ناپديد شده بود .

دو فرزند دانشمند

پدر شيخ صدوق يكى از دانشمندان بزرگ اسلام در قرن سوم هجرى - دوران غيبت صغرى است .

او كه سالها از ازدواجش مى گذشت - هنوز پدر نشده بود . نامه يى به

حسين بن روح يكى از نايبان مخصوص امام زمان مى نويسد كه امام دعا كند .

خدا به او پسرى ببخشد .

جواب نامه ، چنين بود : على بن حسين ! تو از اين همسر ، داراى فرزند نخواهى شد ، ولى به زودى از زن ديگر ، دو فرزند فقيه و دانشمند خواهى يافت .

على بن حسين ، همسر ديگرى اختيار مى كند و خدا او را دو فرزند فقيه و دانشمند به نامهاى محمد و حسين مى دهد كه هر دو فقيهى ماهر و محدثى (8)عالى مقام بودند .

آرامگاه شيخ صدوق در شهر رى و آرامگاه پدرش در قم است .

جانشينت كيست ؟

مردى يهودى به نام نعثل خدمت پيامبر اسلامى (ص ) شرفياب مى شود و مى گويد : اى محمد ! از مسايلى كه مدت درازى است در سينه ام مانده و مرا به زحمت انداخته است ، مى پرسم . چنانچه جواب آنها را گفتى ، مسلمان مى شوم .

پيامبر فرمود : بپرس . مرد يهودى پرسش هايى كرد و جواب هاى قانع كننده دريافت تا بدينجا رسيد كه : اى محمد ! جانشينت كيست ؟ زيرا هيچ پيامبرى بدون جانشين نبوده است . پيامبر ما حضرت موسى هم يوشع بن نون را جانشين خود قرار داد . پيامبر (ص ) فرمود : وصى و جانشين من على بن ابيطالب است ، و پس از او دو نواده ام حسن و

حسين و پس از آنها نه امام ، از دودمان حسين

دگر بار پرسيد : نامها ايشان را ياد كن پيامبر فرمود : پس از شهادت حسين فرزندش على ، ، پس از او فرزندش محمد ، پس از او پسرش جعفر و پس از او پسرش موسى ، پس از او پسرش على ، پس از او پسرش محمد و پس از او پسرش على و پس از او حسن و آنگاه كه حسن از دنيا رفت ، پسرش حضرت حجت - كه پيوسته درود خدا بر آنان - مى باشند .

نعثل ، پس از شنيدن نام امامان دوازده گانه - همانطور كه در تورات ديده بود - مسلمان شد .

شايد امام در جمع شما باشد

برادران يوسف (ع ) به او رشك بردند ، و وى را به بهاى ناچيزى فروختند . پنداشتند كه آينده درخشان او را ناچيز كرده اند ، و خودشان عزيز شده اند . سال ها گذشت و يوسف از دست گرگ حسد و چاه بدانديشى برادران رست و عزيز كشور بزرگ مصر گشت .

كنعان شهر برادران يوسف ، خشكسالى شد و آنها براى خريد گندم وارد مصر شدند . نمى دانستند كه عزيز مصر برادرشان يوسف است . فكر نمى كردند از روى خاك هاى ته چاه ، به فراز كرسى سلطنت رسيده باشد ، ولى يوسف آنها را شناخت . روزى يوسف به آنها گفت : مى دانيد ، با يوسفتان چه كرديد ؟ آنها دريافتند ، و گفتند آيا تو يوسفى ؟ !

امام صادق (ع ) فرمود : چه مانعى دارد خدا درباره حجتش چنين كند و او را مانند يوسف ،

ناشناس نگهدارد . در بازار مسلمانان راه رود ، و در محافلشان بنشيند ، ولى مردم او را نشناسند تا آنگاه كه به فرمان خدا ، خود را بشناساند .

حكومت او تا روز قيامت است

از امام صادق (ع ) پرسيدند : پيشواى دادگر كيست ؟

امام فرمود : آنكه خدا اطاعت او را پس از پيامبر بر همگان واجب كرده است . پيشوايان دادگر ، يكى پس از ديگرى مى آيند تا سرانجام نوبت به پيشواى دوازدهم خواهد رسيد .

مردى از ياران آن حضرت پرسيد : اى فرزند رسول خدا ! روشن تر بيان فرما .

امام فرمود : اين آيت از قرآن كريم ، آنان را معرفى مى كند : از خدا و پيامبر و فرمانروايانتان - پيشوايان معصوم - اطاعت كنيد . (9) كه آخرينشان از آسمان فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد . او دجال را مى كشد و به يارى خداوند ، سر تا سر دنيا را مى گشايد ، و حكومت او تا انجام جهان پايدار خواهد بود .

و آخرينشان قائم است

صورتى زيبا ، موهاى شانه كرده ، دندانهاى درخشان ، لباس و بدنى تميز و عطرآگين ، و از همه باشكوه تر ، درخشش سيمايى كه تماميت انسانست و كمال را مى نماياند؛ چهره پيامبرى است كه در مسجد نشسته و براى مردم سخن مى گويد . آرى پيامبر عزيز اسلام است كه به مسلمانان درس زندگى مى دهد . شنوندگان نيز سراپا گوشند و به سخنان جذاب و پر مغز حضرت گوش فرا داده اند .

سلمان پارسى : پير مرد روشن ضمير ايرانى در جمع حاضران بود و سخنان رسول الله را براى ما چنين بازگو مى كند :

پيامبر فرمود :

اى مردم ! من در اين زودى ها شما را وداع خواهم گفت . شما را اى مردم درباره فرزندانم (عترت )سفارش مى كنم

تا بدانها نيكى كنيد و بزرگشان داريد از بدعت (پديد آوردن كژى هايى كه از دين نيست )دورى كنيد ، زيرا هر گونه بدعتى گمراهى است و گمراهان در آتشند . آنكه از ديدار خورشيد محروم است بايد از ماه بهره گيرد و آنكه ماه را نمى بيند ، بايد از نور فرقدان (دو ستاره نزديك قطب شمال ) روشنى گيرد و اگر آن دو هم نبوند ، از ديگر ستارگان فروزان . . .

سلمان مى گويد : پيامبر (ص ) از منبر به زير آمد و به خانه رفت . من نيز آن حضرت را همراه بودم ، پرسيدم يا رسول الله ! پدر و مادرم فدايت . منظورت از خورشيد و ماه و فرقدان چيست كه فرموديد هر كدام را از دست داديد ، به ديگرى پناه بريد ؟ آن گرامى فرمود : من بسان خورشيدم و على (ع ) چونان ماه . در آن هنگام كه مرا از دست داديد ، على را پيشوا قرار دهيد .

و اما فرقدان حسن و حسين هستند كه پس از على (ع ) پيشواى شما خواهند بود . اما ديگر ستارگان روشن پيشوايان نه گانه اى هستند كه از نسل حسين (ع ) پديد مى آيند و آخرين آنها ، مهدى (ع ) است . . .

سلمان نام امامان را پرسيد و آن حضرت چنين فرمود : نخستينشان على بن ابيطالب ، پس از او حسن و حسين دو نواده ام ، و پس از آنان زين العابدين على بن الحسين و بعد ، محمد بن على باقر و صادق جعفربن محمد و فرزندش كاظم و

فرزند او على كه در خراسان جام شهادت را مى نوشد ، سپس فرزندش محمد و دو راستگوى ديگر على و حسن و حجه قائم آخرينشان كه درود خدا بر تمامى آنان باد اينان دودمان من و از من هستند ، دانش آنان ، دانش من و فرمان آنان ، فرمان من است آنكه آنان را بيازارد مرا آزرده و از شفاعت من بهره مند نخواهد شد .

اينست دين راستين

مجلسى بود و گروهى از مردم خدمت امام باقر (ع ) نشسته بودند و از گفتار آن حضرت بهره مى بردند و معنويت امام ، چونان بال فرشتگان بر مجلس سايه افكنده بود . روشن است در مجلسى كه امام حضور داشته باشد ، سخن از حل مشكلات و شناساندن راه هاى صحيح زندگى و دانستنى هايى درباره تكامل معنوى و انسانى است .

مجلس به پايان رسيد . همگان پراكنده شدند ، ولى تنها ابو حمزه ثمالى بر جاى ماند .

امام با وى گفتگو را ادامه مى دهد ، مى گويد :

اى ابو حمزه ! در قيام قائم ما شك و ترديد راه ندارد و خداوند آن را تغير نخواهد داد و قطعى است . آن كس كه اين گفتار را نپذيرد ، ايمان به خدا ندارد .

در اين هنگام احساس ويژه يى به امام دست داد و چنين فرمود : پدر و مادرم فداى آنكس كه پس از من هفتمين است و زمين را از عدل و داد پر مى كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد . . .

ابوحمزه مى گويد :

امام باقر (ع ) پس از اين احساس و هيجان

، لختى فرود آمد و متفكرانه به آيتى از قرآن اشاره كرد و گفت : روشن تر از اين سخن ، كلام خداست كه مى فرمود : از آغاز آفرينش زمين و آسمان ها ، شماره ماه ها نزد خدا و در كتاب خدا دوازده بوده است ؛ چهار از آنها ، ماه هاى حرام است . اينست دين پابرجا و راستين خدا . درباره اين ها به خود ستم نكنيد .

امام در اين آيه ادامه داد : شناختن ماه هاى محرم ، صفر ، ربيع . . . و حرامهاى آن كه : رجب ، ذوالقعده ، ذوالحجه و محرم مى باشد . دين پابرجا و راستين خدا نيست ، زيرا يهود و مسيحيان و مجوس و ديگر مردمان نيز اين ماه ها را مى شناسند و نام آنها را مى دانند مقصود از آنها ، امامان دوازده گانه هستند ، كه دين خدا را بر پا مى دارد .

خانه على (ع ) پناهگاه شماست

پس از در گذشت رسول خدا (ص ) برخى از يهوديان به مدينه مى آمدند و پرسش هايى مى كردند . مى خواستند بدانند نشانه هايى كه تورات درباره پيامبر اسلام و جانشينان داده است ، بر چه كسى راست مى آيد .

در زمان عمر ، يك نفر يهودى نزد او آمد و پرسش هاى كرد . عمر نتوانست پاسخ گويد ، ولى چون مى دانست پاسخ پرسش نزد كيست ، او را نزد على عليه السلام فرستاد .

مرد يهودى به آستان پيشوان مؤ منان شرفياب شد و سؤ الاتش را پرسيد . يكى از پرسش هايش اين بود كه : پيشوايان مسلمانان چند

نفرند ؟ اميرمؤ منان على (ع ) فرمود : دوازده نفر .

مرد يهودى گفت : راست گفتى . به خدا سوگند اين گفته تو ، درست همانند نوشته تورات مى باشد .

امام قائم و مساءله طول عمر طى قرون و اعصار

امام قائم و مساءله طول عمر طى قرون و اعصار

امام و امامت ، وظيفه ساز و مسئوليت آفرين است و هدايت و غم مردم خوردن و هدايتگر مردم ، بايستى غم مردم را داشته ، غمخوار آنان باشد .

و آنگاه كه قرنهامى پايد و غيبت استوار مى گردد . چونان زمان حضور ، گرماى وجود مبارك امام ، راهگشا و اميد آفرين است .

دانستيم كه تولد قائم آل پيامبر در سال 255 هجرى بوده است . از اين رو هزار و اندى از عمر آن حضرت مى گذرد . و اين پرسشى است ، كه چگونه يك انسان بدين درازى ، عمر مى كند ؟

اين مساءله از نظر ما خدا پرستان ، بسيار ساده است ، زيرا قدرت و دانش خدا ، اندازه و بن بست ندارد ، و او مى تواند حجت و امامى را ، مدتى دراز ، زنده نگه دارد ، اصل آفرينش انسان ، با صدها ريزه كاريها و دقت ، بسى شگفت آورتر از طول عمر است .

ساده ترين عضو بدن ما از نظر ساختمان و طرز كار ، به اندازه اى مهم و اسرارآميز است كه نوبت به مساءله اى طول عمر نمى رسد . آيا تا كنون فكر كرده ايد غذا خوردن چگونه انجام مى شود ؟ چشمه بزاق يا پل معلق مرى چه كارهايى را انجام مى دهند ؟ خوابيدن چيست ؟ آنگاه كه مى خوابيم ، آيا واقعا مى ميريم و بعد ،

دوباره زنده مى شويم ؟ ! چگونه سخن مى گويم ؟ پاره گوشتى به چين و شكن هاى دهان و دندان مى خورد ، صدا پديد مى آيد و ترجمان خواسته هاى و نظرات ما مى گردد ، و در طى زمانها تمدن ها را به وجود مى آورد . آيا اين شگفت انگيز نيست ؟

چگونه عمر دراز پديد مى آيد ؟

اگر دستگاه تنفس ، اعصاب ، گوارش ، قلب ، مغز ، اعضا و كالبدها ظاهرى انسان ، سالم باشد ، و مواد غذايى سالم و لازم نيز به او برسد ، به علاوه از آب و هواى تميز و سلامت هم برخوردار باشد عمر ، طولانى خواهد گشت .

مردمى كه بهداشت را بيشتر مراعات مى كنند و رازهايى از سلامت را مى دانند و به كار مى بندند عمر طولانى تر خواهند كرد . بيشتر مردم در اثر كمبود مواد غذايى ، مصرف غذاهاى فاسد و تقلبى ، ندانستن و مراعات نكردن اصول بهداشت ، آلودگى آب و هوا بيمار مى شوند . و بسيارى از بيماران در اثر نارسايى دانش پزشكى يا اشتباه هاى پزشكان و ندانستن امكانات مى ميرند .

72000 سال

برناردشاو نظريه وايزمن دانشمند آلمانى را چنين شرح مى دهد : مرگ لازمه قوانين طبيعى نيست . و در علم طبيعت ، از عمر جاودان تا عمر يك لحظه اى وجود دارد . آنچه طبيعى و فطرى است ، عمر جاودانى و هميشگى است . (10)

دانشمندان علوم طبيعى ثابت كرده اند برخى از حيوانات ، مى توانند نهصد برابر عمر طبيعى خود ، زندگى كنند . بدون ترديد انسان در اين راه استعداد و توانايى بيشترى

دارد . بنابراين اگر عمر طبيعى انسان را هشتاد سال فرض كنيم ، ممكن است كه 72000 سال عمر كند . (11)

دكتر فوردنوف مى گويد : قرن بيستم تمام نمى شود مگر اينكه بشر بر پيرى پيروز مى شود (12)

اينكه مى گويند : بدن آدمى بيش از شش برابر دوره رشد خود نمى تواند زنده بماند ، يعنى نهايت عمر انسان صد و بيست سال است ، درست نيست ، زيرا در ميان ملت ها و اقوام وحشى و متمدن ، افراديكه از صد و پنجاه سال بيشتر دارند ، فراوان به چشم مى خورند .

بيشتر دانشمندان پزشكى معتقدند كه انسان نمى ميرد ، بلكه خود را مى كشد . (13)

تورات و انجيل ، و عمر طولانى

تورات و انجيل عمر برخى از پيامبران را بدين گونه ثبت كرده است :

1)آدم ، 930 سال . (14)

2)نوح ، 950 سال . (15)

3)متوشالح ، 969 سال (16)

4)شيث ، 912 سال . (17)

با اين مقدمه ، نتيجه مى گيريم كه نخست قدرت و توانايى خداوند بالاتر از همه مشكلات و موانع راه زندگى است . ديگر آنكه ديديم دانشمندان هم مى گويند : امكان دارد يك موجود زنده ، مدتى بس دراز زندگى كند . سه ديگر ، امام زمان (ع ) هم كه به اراده خدا زنده مانده ، خود نيز از دانش الهى بهره مند است و راه هاى سالم زيستن را به نيكى مى داند .

از اين رهگذر است كه در زنده بودن و عمر دراز حضرت قائم ، شك و ترديدى راه ندارد .

البته در زمينه اى اين مساءله سخن بسيار است و بسيار سخن گفته اند ، ولى ما

به خاطر كوته نگارى به اين كم بسنده كرديم .

وظيفه ما ، در دوران غيبت امام قائم (ع )

وظيفه ما ، در دوران غيبت امام قائم (ع )

سير تكاملى نظام آفرنيش و نقش انسان در سرنوشتش ، چنين اقضا مى كند كه هر كس به تناسب رشد خود و دوره اى كه در آن زيست مى كند با وظيفه و مسؤ ليتى بر دوش كشد تا خود تكامل يابد و به سعادت جامعه نيز يارى رساند . . . وبدينسان است كه دورانى كه به تحقق عدالت سراسرى و مطلق منتهى مى شود؛ وظايفى سنگينتر و مسئوليتهاى سترگتر دارد

و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه ، و لا تتبعواالسبل ، فتفرق بكم عن سبيله . ذلكم وصيكم به لعلكم تتقون : (18)

اين راه راستين من است . از آن پيروى كنيد ، و به ديگر راه ها مرويد ، كه شما را از راه به بيراهه مى افكند . اين سفارش خداست . باشد كه پرهيزگار شويد .

يا ايها الناس قدجاءكم الرسول بالحق من ربكم ، فامنوا خيرا لكم : (19)

اى مردم ! پيامبر بر حق اسلام از سوى خدايتان آمده است ، به او ايمان آريد ، كه به سود شماست .

يا ايها الذين آمنوا ، استجيبوالله و الرسول ، اذا دعاكم لما يحييكم : (20)

اى گرويدگان ! به نداى خدا و پيامبر ، كه شما را به سوى حيات و زنده بودن مى خوانند پاسخ مثبت دهيد .

ما آتاكم الرسول فخذوه ، و ما نهاكم عنه فانتهوا : (21)

آنچه پيامبر آورده است ، بپذيريد و به كار بنديد و از آنچه بازتان داشته ، دورى و خوددارى كنيد .

حلال محمد حلال الى يوم القيامه ، و حرامه حرام الى يوم القيامه

: (22)

حلال و حرامى كه پيامبر آورده است تا روز رستخيز بى تغيير است .

و ما كان لمؤ من و لامؤ منه ، اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم : (23)

آنگاه كه خدا و پيامبر ، حكم و فرمانى صادر كردند ، هيچ مرد و زن مسلمان ، در آن ترديد نمى كند .

اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولى الامر منكم : (24)

از خدا و پيامبر و پيشوايان (معصومتان ) اطاعت و پيروى كنيد .

از آيات بيشمار قرآن و گفتار پيشوايان دين ، كه بخش كوتاهى از آن در ابتداى اين فصل آمده به روشنى در مى يابيم كه تعاليم اسلام ، ويژه زمان و مكان مخصوصى نيست ، بلكه براى همه انسان ها در تمامى روزگاران حامل پيام و رسالت است .

راهى كه قرآن نشان مى دهد ، نمايشگر راه راست و درستى است ، كه كاوشگر راه حق را گزيرى نيست جز اينكه آن را بپويد . و بدون محدوديت زمان و مكان پذيرا باشد .

زيرا پيامبر اسلام آمد تا مردم را به وسيله اى آيين پاك قرآن ، به سعادت برساند و از كژى و ناراستى ها برهاند و روح انسانى آنان را زنده كند .

خاصيت زنده كننده و زندگى ساز از دستورات اسلام زدوده نخواهد شد و در همه زمان ها حتى دوران غيبت امام قائم (ع ) هم ، زنده بودن انسانى در پرتو قوانين اسلام خواهد بود . اين حكم خدا و پيامبر است كه جاودانگى آن را تضمين كرده است و عقلا نميتوان حكم خدا و پيامبر را تغيير داده ومثلا گفته

شود در دوران غيبت امام ما وظيفه نداريم و نبايد در راه اصلاح خود و ديگران بكوشيم .

از حقايق بر شمرده بالا ، نتيجه مى گيريم كه : وظيفه و مسوؤ ليت مسلمانان در زمان غيبت و حضور امام يكى است .

در اينجا به يك وظيفه مهم اجتماعى ديگر نيز اشاره مى شود .

نظارات عمومى

يكى از وظايف و دستورات دينى هر فرد مسلمان ، پاسدارى دين ، و حفظ حقوق مردم و سلامت و نظم جامعه اسلامى است . اين موضوع در متون دينى به نام امر به معروف و نهى از منكر ياد شده است . در واقع خدا ، به همه مسلمانان از دانشمند - ماءموريت داده است كه چونان ديدبانى تيزبين و موشكاف ، نگهبان و مراقب اجراى احكام و حدود اسلامى مى باشند ، تا حيات اسلامى هميشه چون خون در قلب و ديگر اعضاى جامعه اسلامى جارى باشد .

امر به معروف و نهى از منكر ، تعهد و مسوؤ ليتى است كه اسلام به دوش پيروان خود مى گذارد ، تا نهال خوبى ها و راستى ها ريشه گيرد ، و باور شود ، و علف هاى هرزه كژى و ناراستى بخشكد . انجام اين رسالت بزرگ ، ضمانت اجرايى بر قوانين دين خواهد بود ، تا از گزند حوادث و دستبرد نااهلان محفوظ بماند . و همين رمز گسترش و پيشرفت اسلام است .

كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد ، و وعده هاى او را راست مى داند ، نبايد در راه انجام وظايف دينى سستى كند ، و به خاطر استفاده بيشتر - از لذت

هاى مادى - با گناه و ظلم بسازد و در برابر آنها بى تفاوت بماند .

در قرآن كريم آمده است : اى مسلمانان ! شما بهترين ملت ها و جمعيت ها هستيد ، اگر امر به معروف و نهى از منكر كنيد و ايمان به خدا آوريد . (25)

امر به معروف و نهى از منكر ، دستورهاى فراموش شده دين را ، به ياد مى آورد . زيرا انسان ها نيازمند تذكر و يادآورى اند ، و آنها را كه به فرمان دين ، پايبند نيستند ، جهت مى دهد و آگاهى مى بخشد در نتيجه سير اجتماع به سوى كمال متوقف نمى شود .

اگر امر به معروف و نهى از منكر تعطيل شود ، مردم خوبى ها را فراموش مى كنند ، و به بدى ها و پستى ها مى گرايند ، از آن بدتر ، خوبى ها ، بد و بدى ها خوب معرفى مى شوند . از اينجا است كه اجتماع انسانى سقوط خواهد كرد و از آدميت جز لباس زيبا ، چيزى نخواهد ماند .

امر به معروف و نهى از منكر ، در رديف ديگر واجب ها ، مثل نماز و روزه نيست ، بلكه نگهبان و پاسدار آنها است . چه آنكه اگر در جامعه اى گناه و ظلم پيدا شد ، از هر سو به گناهكارء ظالم حمله مى شود و آنها نمى توانند در جو و محيط اسلامى ، حدود و مرزهاى اسلام را بشكنند ، و برنامه هاى آن را زير پانهند و احساسات پاك مردم را جريحه دار كنند ، اين محدوديت ، رفته رفته آنها

را تربيت خواهد كرد تا جايى كه به حقيقت رسند ، و يا اگر سنگدلى و گمراهى آنها به اندازه اى قوى باشد كه تربيت اصيل و انسان پرور اسلام در آنها كارگر نشود ، لااقل مزاحم ترقى و پيشرفت ديگران نمى توان شد . و اين خود ، بزرگترين فائده و توفيق است .

امر به معروف در دو مرحله

دانستيم امر به معروف و نهى از منكر ، وظيفه هر فرد مسلمان است ، و اختصاص به گروه ويژه اى ندارد .

ولى با در نظر گرفتن ديگر آيات قرآن ، معلوم مى شود كه اين دو فريضه بزرگ در دو مرحله بايد اجرا شود :

مرحله ابتدايى مرحله عالى :

مرحله ابتدايى : نياز به تخصص و تبحر ندارد ، . همه پس از دانستن شرايط ساده آن : بايد به اين وظيفه اقدام كنند . همانطور كه خواندن نماز و انجام ساير عبادت ها و وظاءيف ، چنين است . و براى همه در هر درجه و مقامى كه باشند : ضرورى است . مثلا مى دانيم كه شراب و قمار در اسلام به شدت ممنوع و حرام است . اگر كسى آلوده به اين دو گناه شد ، بايد دوستانه به او تذكر داد و از رفتار ناشايست او اظهار ناراحتى و تنفر كرد . و در صورت لزوم ، ترك معاشرت و دوستى نمود .

اين كار از عهده همه بر مى آيد ، و نياز به دانستن زيانهاى الكل بر روى اعضاء بدن ، و تشريح پزشكى آن و ضررهاى اقتصادى ، اجتماعى ، روانى قمار ، و بحث هاى فنى و علمى در اين زمينه ها نيست

. و همچنين سخنورى و فن بحث و مناظره نيز نمى خواهد . و يا اگر در ماه رمضان ، روزه خوراى را ديديم ، بايد با دلسوزى و بدون هيچ گونه ترسى ، نهى از منكر كنيم . چنين نيست كه بگذاريم و بگذريم هيچ مسوؤ ليتى نداشته باشيم و بگوييم انشاءالله امام زمان تشريف مى آورد و كارها را درست مى كند !

البته امام خواهد آمد ، و اصلاح جهانى خواهد كرد ولى از ما هم بازخواست مى كند : چرا نهى از منكر نكردى ، مگر قرآن براى تو وظيفه معلوم نكرده بود ؟ مرحله عالى : در اين مرحله بايد عده اى از مسلمانان كه شعله فروزان ايمان و عشق به خدا در سينه هاشان مى فروزد ، به سلاح 9 دين و دانش زمان مجهز شوند تا بتوانند در برابر مخالفين بايستند ، و اشكال ها و مغالطه هاى آنها را پاسخ گويند .

بديهى است اين گروه ، بايد اسلام را آن گونه كه هست بشناسند و در متون دين صاحب نظر شوند و از روانشناسى و جامعه شناسى و دانستنى هاى لازم ديگر ، به طور كافى بهره داشته باشند و داراى گفتارى شيرين و پر شور باشند تا بتوانند مردم را به نيكى و انسانيت دعوت كنند .

امر به معروف و نهى از منكر را ، در مقياس جهانى وعلمى بگسترانند ، و از عهده بحث با مخالفت و دشمن بر آيند .

اين معنى را مى توان از آيه ديگر قرآن استفاده كرد : بايد از شما ، گروهى در كار دعوت مردم به سوى خوبى ها باشند؛

آنان را به كارهاى نيك و شناخته شده فرمان دهند ، و از كارهاى زشت و ناپسند بازدارند اينان رستگارند . (26)

همين گروه بايد بهترين و مؤ ثرترين راه ها را براى امر به معروف و نهى از منكر ، بيابند و با در نظر گرفتن شرايط زمان و مكان ، نيازها و مشكلات ، طرح هاى اساسى و دقيق بريزند تا از نيروى كمتر ، حداكثر استفاده بشود .

و در پايان به اين نكته بايد توجه كرد كه مرحله دوم امر به معروف و نهى از منكر ، نياز به يك برنامه واحد پيش بينى شده دارد كه افراد گام به گام وظيفه خود را بدانند ، و علاوه در همه جا ، يك روش و نظام به كار رود تا كوششها يكديگر را خنثى نكنند و زودتر به نتيجه برسند .

اينك دريافتيم كه واژه انتظار را نمى توان بهانه سستى و خمودى خويش قرار داد ، و وجدان مذهبى خود را با نام آن آرام ، و از كوشش و پيكار در راه دين شانه خالى كرد .

امام صادق (ع ) منتظر راستين را همچون پيكار كننده در راه خدا مى داند كه در خون خويش غوطه ور باشد .

بديهى است ، آن كس در ركاب امام قائم (ع ) پيكار تواند كرد كه هر روز در راه پيشرفت اسلام و به ثمر رساندن هدف ها و برنامه هاى آن ، پيكار و مجاهدت كرده باشد .

والذين جاهدوا فينالنهدينهم سبلنا

پي نوشتها

1- مليكه : نوه قيصر روم بوده است .البته به نوه هم دختر گفته مى شود. و نيز او تنها شاهزاده نيست .

بلكه از دودمان شمعون - يكى از نمايندگان و جانشينان برجسته اى مسيح - مى باشد.

2- اسقف : واعظ وپيشواى مسيحيان كه مقام او از كشيش بالاتر است .

3- چليپا: دارى كه به عقيده مسيحيان ، حضرت عيسى را به آن آويخته اند.

4- انجيل : كتاب دينى مسيحيان

5- اين خواب را يكى از پيروان امام دهم ، به نام بشر بن سليمان ، از زبان مليكه بازگو ميكند.كمال الدين صدوق ص 429.

6- براى آگاهى بيشتر به كتابهاى مروج الذهب مسعودى ، كامل ابن اثير، العرب و الروم نوشته فازيليف ترجمه دكتر شعيره مراجعه شود.

7-سوره ى شعرا- 4

8- فقه و حديث دو دانش اسلامى است . دانشمند فقه را فقيه و دانشمند حديث را محدث مى گويند.

9- سوره نساء، 59.

10- مجله آستان قدس .

11- مجله الهلال سال 38 قسمت 5.

12- تفسير طنطاوى جلد 17 ص 224.

13- نقل و اقتباس از مجله ترجمه مجله اى ابتكار شماره 161.

14- سفر تكوين فصل 5، شماره 5.

15- سفر تكوين فصل 9، شماره 29.

16- سفر تكوين فصل 5، شماره 27.

17- سفر تكوين فصل 5، شماره 8.

18- سوره انعام 153.

19- سوره نساء17.

20- سوره انفال 24.

21- سوره حشر 7.

22- امام صادق -ع - بحار چاپ كمپانى ج 11 ص 114.

23- سوره احزاب 36.

24- سوره نساء59.

25-سوره آل عمران 110.

26- سوره آل عمران - آيه 100

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109