درسنامه ی روش ها و گرايش های تفسيری قرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه : رضایی اصفهانی محمدعلی - 1341

عنوان و نام پدیدآور : درسنامه ی روش ها و گرایش های تفسیری قرآن (منطق تفسیر قرآن / محمدعلی رضایی اصفهانی تدوین دفتر تدوین متون و برنامه ریزی درسی مشخصات نشر : قم مركز جهانی علوم اسلامی 1382.

مشخصات ظاهری : ص 508

فروست : (مركز جهانی علوم اسلامی دفتر تدوین متون درسی 34)

شابك : 964-7741-29-421000ریال (جلدشومیز) ؛ 964-7741-29-421000ریال (جلدشومیز) ؛ 30000ریال (جلدگالینگور)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : عنوان دیگر: روش ها و گرایش های تفسیر قرآن (منطق تفسیر قرآن .

یادداشت : كتابنامه ص [493] - 517؛ همچنین به صورت زیرنویس عنوان دیگر : روش ها و گرایش های تفسیر قرآن (منطق تفسیر قرآن .

عنوان دیگر : روش ها و گرایش های تفسیر قرآن (منطق تفسیر قرآن

عنوان دیگر : منطق تفسیر قرآن موضوع : تفسیر -- فن -- راهنمای آموزشی شناسه افزوده : مركز جهانی علوم اسلامی دفتر تحقیقات و تدوین متون درسی شناسه افزوده : مركز جهانی علوم اسلامی رده بندی كنگره : BP91/5/ر6د4 1382

رده بندی دیویی : 297/171

شماره كتابشناسی ملی : م 82-25399

تنظیم نسخه دیجیتالی: میثم حیدری

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

درسنامه ی روش ها و گرایش های تفسیری قرآن (منطق تفسیر قرآن / محمدعلی رضایی اصفهانی تدوین دفتر تدوین متون و برنامه ریزی درسی

مشخصات نشر : قم مركز جهانی علوم اسلامی 1382.

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

درآمد:شيوه نامه ى تدريس كتاب

إِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ سپاس فراوان به درگاه خداوند كه به ما توفيق گام نهادن در مسير خود به آستان قرآن و اهل بيت عليهم السّلام را عنايت فرمود.

قرآن كريم كتابى چند چهره و داراى معانى و لايه لايه است كه هركس بر اساس منابع،دانش و توان خود از اين سفره ى الهى خوشه چينى مى كند،ازاين رو،مفسّران قرآن در طول هزار و چهارصد سال از جنبه هاى گوناگون در اين كتاب الهى تفكّر و تأمّل كرده و روش ها و گرايش هاى متنوعى را دنبال كرده و نتايج آنها را در قالب كتاب هاى تفسير نشر داده اند،فهم اين تفاسير و بهره گيرى از آنها در گرو شناخت منطق تفسير و روش آنهاست و نيز آفرينش تفاسير روشمند، روز آمد و كامل تر در سايۀ اين شناخت ميسّر است.

شيوه ى اين كتاب:

نوشتار حاضر بر آن است كه روش هاى كاربردى در تفسير قرآن و گرايش هاى مفسّران را دسته بندى و تحليل كند تا منطق تفسير قرآن را روشن سازد،كتاب حاضر به نحوى تدوين شده كه براى تدريس مناسب و زودياب باشد و قرآن پژوهان را روشمند سازد و به تفكر و تأمّل و تحقيق وادارد.

ص: 11

الف)اهداف اين نوشتار:

1.تبيين منطق تفسير از طريق تحليل روش ها و گرايش هاى تفسيرى كه تاكنون در حوزه ى تفسير قرآن به كار رفته است.

تذكّر:منطق تفسير عبارت است از روش ها،معيارها و سنجه هاى تفسير كه مراعات آنها،از خطاى مفسّران جلوگيرى مى كند.

2.بررسى صحّت و كارآمدى اين روش ها و گرايش ها در قالب درسى و آموزشى 3.سامان دهى روش ها و گرايش ها در قالب درسى و آموزشى ب)ويژگى هاى متن كتاب:

1.بررسى تعريف واژه ها،روش ها،گرايش ها،مناهج،مكاتب،مذاهب تفسيرى و...در يك درس مستقل،به طورى كه خواننده را با ديدگاه هاى مختلف در اين زمينه آشنا مى سازد سپس اين اصطلاحات را با تعريفى دقيق و مرزهاى مشخص ارايه مى كند.

لازم به يادآورى است كه روش ها و گرايش هاى تفسيرى در حوزه ى علوم قرآن و تفسير،نو و جوان است،ازاين رو،زوايا و تعاريف آن روشن و منقّح نبوده است.درس اوّل اين كتاب تلاشى براى سامان دهى به اين اصطلاحات و جلوگيرى از خلط است.

2.جداسازى مباحث روش هاى تفسيرى كه بر اساس منابع تفسير شكل گرفته از گرايش هاى مفسّران قرآن كه تحت تأثير تخصّص و سليقه،عقايد آنها شكل گرفته است.

3.ارايه ى مطالب به صورت درس هاى آموزشى و سامان مند،كه زودياب بوده و معلّم را براى تدريس و امتحان و دانش پژوه را براى فهم و استفاده يارى مى سازد.

4.هر درس معمولا مشتمل بر دوازده عنوان است:

ص: 12

اهداف آموزشى-عناوين ريز درسى-مقدّمه-واژگان-تاريخچه-ديدگاه ها-دلايل- نمونه هاى كاربردى-خلاصه ى درس-پرسش ها-پژوهش هاى جديد-منابع جهت مطالعه ى بيشتر.اين سبك تدوين كتاب درسى بر اساس آخرين دستاوردهاى روان شناسى تربيتى و تكنولوژى آموزشى صورت گرفته است كه بر اساس ديدگاه برخى اساتيد ارزياب كم نظير است.

5.اين كتاب بارها آزمايش شده يعنى چندين دوره در رشته ى تخصصى تفسير حوزه ى علميۀ قم،مركز جهانى علوم اسلامى و برخى مراكز دانشگاهى تدريس شده و بازخوردهاى آن گرفته شده است،بنابراين متنى تجربه شده است.

6.اين كتاب براى دو واحد درسى(در سطح كارشناسى ارشد)تنظيم شده و پيش نياز آن، درس مبانى و قواعد تفسيرى است كه بايد دانش پژوهان قبلا آن درس را گذرانده باشند.

يادآورى نكاتى جهت تدريس:

اساتيد محترم براى تدريس اين متن به نكات زير توجه خواهند داشت:

1.با توجه به اهداف آموزشى كه در اوّل درس ها آمده مطالب عمدۀ درس توسط معلم در كلاس مطرح مى شود و مطالعه ى جزئيات به عهده ى دانش پژوهان واگذار مى شود.

2.در هر درس پژوهش هاى جديد ارايه شده كه تحقيق آنها به عهده ى دانش پژوهان واگذار مى شود و از جلسه ى دوم،يك سوم زمان كلاس به ارايه ى كنفرانس آنان در زمينه هاى فوق اختصاص مى يابد.

3.در ضمن هر درس مثال هاى زيادى بيان شده است كه مى تواند مبناى تمرين هر روش تفسيرى در كلاس باشد.

4.استاد محترم در هر جلسه ى درس،كتاب هاى تفسيرى مربوط به آن روش يا گرايش را در

ص: 13

كلاس مى آورد و دانش پژوهان را با آنها آشنا مى سازد(به ويژه در مبحث گرايش ها)و با استفاده از منابع آخر هر درس،دانش پژوهان را با منابع مطالعاتى بيشترى آشنا مى سازد.

5.از آنجا كه مبحث گرايش هاى تفسيرى قابل گسترش است،استاد محترم مى تواند با استفاده از درس اوّل،گرايش هاى ديگر(به ويژه زير مجموعه هاى گرايش كلامى)را براى دانش پژوهان بيان كنند يا توسط دانش پژوهان تحقيق شده و در كلاس ارايه شود.

6.روش تفسير به رأى،در حقيقت روش تفسير معتبر و صحيح قرآن نيست امّا به دلايلى كه در همان مبحث بيان شد،ما اين روش در پايان روش هاى تفسيرى آورديم(همان طوركه در كتاب هاى ديگر آورده اند)امّا بهتر است كه اساتيد محترم اين روش پس از مبحث كليات و قبل از روش هاى ديگر،آموزش دهند چرا كه در بين روش هاى ديگر،مكرر به اصطلاح«تفسير به رأى» و مصاديق آن بر مى خوريم كه لازم است دانش پژوه قبلا از آنها اطلاع داشته باشد.

7.بخش ملحقات كتاب جهت مطالعه در نظر گرفته شده است و اگر زمان و ظرفيت مخاطبان مناسب بود،در كلاس طرح گردد.

8.بهتر است نمره ى اين درس به سه بخش تقسيم شود،يك چهارم براى كنفرانس،يك چهارم براى تحقيق و دو چهارم براى امتحان كتبى باشد.

9.امتحان اين درس مى تواند به دو صورت انجام گيرد:

الف)از ميان پرسش هاى آخر هر درس يك پرسش انتخاب شود.

ب)يكى از سوره هاى كوچك قرآن،از يك تفسير(مانند تفسير نمونه)فتوكپى شود و همراه برگه ى امتحانى در اختيار دانش پژوهان گذارده شود تا روش ها و گرايش هاى تفسيرى به كار برده شده در آن تفسير را مشخّص سازد.

ص: 14

10.استاد محترم با بيان اصل مطلب و ديدگاه هاى متفاوت در مورد هر روش،دانش پژوهان را به تأمّل و تفكّر وامى دارد و از آنها مى خواهد كه آن ديدگاه را نقد كنند،سپس با اضافه كردن مطالبى نتيجه گيرى مى كند.به عبارت ديگر اين كتاب فقط محفوظات دانش پژوهان را اضافه نمى كند،بلكه تفكّر انتقادى و منطق تفسير را به آنان مى آموزد،و ضمن آموزش قدرت تشخيص روش هاى صحيح و غلط،آنها را در تفسير روشمند مى سازد.

سپاسگزارى:

در اينجا از همه ى اساتيدى كه ما را در آفرينش اين اثر قرآنى راهنمايى كردند،به ويژه از حضرت آية اللّه معرفت(دامت بركاته)و جناب حجة الاسلام و المسلمين عزّ الدّين رضانژاد مسئول محترم دفتر تدوين متون درسى مركز جهانى علوم اسلامى سپاسگزارى مى كنم،اميد است اين خدمت قرآنى مورد قبول خداى متعال و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و ائمه ى اهل بيت عليهم السّلام و مورد عنايت پيش گامان تفسير قرآن،قرار گيرد و گامى در پيش برد روشمند تفسير در عصر حاضر باشد.

پيشاپيش از اساتيد و قرآن پژوهانى كه با انتقادات سازنده ى خود،ما را در تكميل اين اثر قرآنى يارى رسانند،تشكر مى كنيم.

و الحمد ربّ العالمين قم محمد على رضايى اصفهانى

ص: 15

ص: 16

فصل اوّل: كليّات روش ها و گرايش هاى تفسير قرآن

اهداف آموزشى:

1-شناخت واژگان كليدى مبحث گرايش هاى تفسيرى و تفاوت هاى آنها.

2-آشنايى با اهميّت بحث روش ها و گرايش ها و تأثير آنها در تفسير.

3-آشنايى با تاريخچه ى روش ها و گرايش ها.

4-آشنايى با عوامل پيدايش روش ها و گرايش ها.

ص: 17

ص: 18

درس اوّل:

اشاره

كليّات

عناوين درس اوّل:

1-مقدمه 2-واژگان 3-تاريخچه 4-عوامل پيدايش گرايش ها و روش ها 5-تقسيمات گرايش ها و روش ها 6-چكيده 7-پرسش ها 8-پژوهش هاى جديد 9-منابع جهت مطالعه ى بيشتر

ص: 19

ص: 20

1-مقدمه:

دانش تفسير كه يكى از اصيل ترين علوم اسلامى است،همچون علوم ديگر حدّ اقل داراى سه چيز است:

الف)موضوع علم تفسير كه همان قرآن كريم است.

ب)هدف علم تفسير كه فهم و توضيح مفاهيم و مقاصد آيات قرآن است.

ج)روش تفسير كه همان چگونگى كشف معانى و مقاصد آيات قرآن است.

به كارگيرى روش در هر علم از اهميّت ويژه اى برخوردار است،چرا كه فراگيرى روش صحيح و استفاده از آن،انسان را به هدف علم مى رساند اما عدم استفاده از روش صحيح يا خطاى در روش موجب دورى از هدف علم مى شود.

كاربرد«روش تفسير»در مورد قرآن كريم،از اهميّت ويژه اى برخوردار است تا آنجا كه استفاده از برخى روش ها ممنوع و حرام است،و در احاديث نيز بر اين اهميّت پافشارى شده به گونه اى كه اگر كسى با روش خطاى«تفسير به رأى»به تفسير قرآن پردازد و به مطلب

ص: 21

صحيحى دست يابد،بازهم خطا كرده است، (1)به عبارت ديگر:

پيمودن روش صحيح تفسيرى موضوعيت دارد (2)و شناخت روش ها و گرايش هاى تفسيرى براى هر مفسّر قرآن لازم است.

نگاهى به تاريخ تفسير و مفسّران،گوياى اين حقيقت است كه معمولا مفسّران روشمندى كه از پيش روش تفسيرى خود را شناخته و معرّفى كرده اند،در تفسير قرآن از ديگران موفّق تر بوده و آثار ارزشمندى به يادگار گذاشته اند كه كتاب هايى چون:«التبيان»، «مجمع البيان»،«الميزان»و...نمونه هايى از آنند.

اين نوشتار بر آن است كه به اين مهم پرداخته،روش ها و گرايش هاى تفسير قرآن را معرّفى و بررسى كند.

اميد است اثر حاضر مورد قبول خداى متعال و عنايات مفسّران بزرگ قرآن،يعنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام قرار گرفته،مقدّمه اى مفيد براى تفسير قرآن و راهگشاى مفسّران آينده باشد.

2-واژگان:

واژه هاى اساسى در باب«روش ها و گرايش هاى تفسير قرآن»عبارتند از:

الف)روش:مقصود از«روش»استفاده از ابزار يا منبع خاص در تفسير قرآن است كه معانى و مقصود آيه را روشن ساخته و نتايج مشخّصى را به دست مى دهد.

به عبارت ديگر:چگونگى كشف و استخراج معانى و مقاصد آيات قرآن را،روش تفسير

ص: 22


1- عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله: «من قال في القرآن برأيه و أصاب فقد أخطأ»، سنن ترمذى،ج 4،كتاب تفسير القرآن، حديث 2961،الميزان،ج 3،ص 75.
2- نك:مبحث روش تفسير به رأى در همين نوشتار.

قرآن گويند.

ب)تفسير:كشف و پرده بردارى از ابهامات كلمات و جمله هاى قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنهاست.

و به عبارت ديگر:مقصود از تفسير،تبيين مراد استعمالى آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدّى آن بر اساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره است (1).

ج)گرايش:در اينجا مقصود از«گرايش»،تأثير باورهاى مذهبى،كلامى، جهت گيرى هاى عصرى و سبك هاى پردازش و در تفسير قرآن است كه بر اساس عقايد، نيازها و ذوق و سليقه و تخصّص علمى مفسّر شكل مى گيرد.

اساسى ترين تفاوت هاى گرايش ها و روش هاى تفسيرى چنين است:

1-مبحث روش ها بر اساس چگونگى روش كشف معنا و مقصود آيه استوار است.

2-مبحث روش ها بر اساس منبع و ابزار تفسيرى(همچون كاربرد عقل و روايات)شكل مى گيرد.

3-در مبحث«گرايش»ها بيشتر شخص مفسّر مطرح است؛يعنى باورها و سليقه ها و جهت گيرى هاى شخص مفسّر است كه به تفسير جهت مى دهد و متنى متناسب با آنها پديد مى آيد.

4-در مبحث«گرايش»،متن تفسير مطرح است كه با چه اسلوبى نگارش يافته و بيشتر

ص: 23


1- تعريف تفسير معمولا در مبانى روش هاى تفسيرى بيان مى شود.و در اينجا حاصل سخن مفردات راغب اصفهانى،تاج العروس،قاموس قرآن،علاّمه طباطبايى(الميزان،ج 1،ص 4)و سيوطى(الاتقان،ج 2،ص 192)و طبرسى(مجمع البيان،ج 1،ص 13)بيان شد.در كتاب در آمدى بر تفسير قرآن،ص 35 تا ص 39 ديدگاه هاى آنان و نيز جمع بندى آن آمده است.

چه مطالب كلامى،ادبى يا...در آن راه يافته است.

تذكر:در مورد روش ها و گرايش هاى تفسير قرآن،تعبيرهاى متعددى همچون:مناهج، مذاهب،مكاتب،اتجاهات،الوان،سبك،اسلوب و...به كار مى رود،كه تعاريف،تفاوت ها و ديدگاه هاى صاحب نظران را در مبحث تقسيمات روش ها و گرايش ها توضيح خواهيم داد.

3-تاريخچه ى روش ها و گرايش هاى تفسيرى:

الف)پيدايش و رشد:

دانش تفسير از صدر اسلام شروع شد و خاستگاه آن وحى الهى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مفسّر قرآن معرّفى كرد (1).

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در تفسير قرآن گاهى از خود قرآن كمك مى گرفت و از اينجا روش تفسير قرآن به قرآن به وجود آمد (2).سپس اهل بيت عليهم السّلام و صحابه به تفسير قرآن پرداختند،آنان علاوه بر استفاده از روش تفسير قرآن به قرآن،از روش تفسير روايى نيز استفاده مى كردند،يعنى گاهى با استناد به روايات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به تفسير آيات قرآن مى پرداختند (3).

در اين ميان گروهى نيز بر اساس خواسته هاى شخصى يا گروهى و بدون ضوابط و قراين به تفسير و تأويل قرآن پرداختند و روش تفسير به رأى پديد آمد كه در احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و

ص: 24


1- وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (نحل44/).
2- نك:مبحث روش تفسير قرآن به قرآن در همين نوشتار.
3- نك:مبحث روش تفسير روايى در همين نوشتار.

اهل بيت عليهم السّلام به شدّت با اين روش برخورد شد و آن را ممنوع اعلام كردند (1).

كم كم از قرن دوم به بعد با ترجمه ى آثار و نفوذ افكار و علوم يونانيان و ايرانيان در بين مسلمانان،روش ها و گرايش هاى ديگرى نيز پديد آمد.

از اينجا بود كه مبحث هاى كلامى و فلسفى پيدا شد و كم كم گرايش هاى تفسيرى كلامى شكل گرفت (2)و هر كدام از فرقه هاى اسلامى مانند اشاعره و معتزله و...آيات قرآن را بر اساس ديدگاه ها و عقايد خود تفسير مى كردند.

در همين راستا اختلافات مذهبى كه از قرن اوّل شروع شده بود با اختلافات مذاهب فقهى همراه شد و در تفسير آيات فقهى قرآن تأثير گذاشت.

سپس عرفا و متصوّفه نيز گرايش هاى خاصّ تفسيرى پيدا كردند و روش تفسير اشارى از قرن سوم به بعد رشد كرد.

محدّثان شيعه و اهل سنت كه به نقل احاديث اكتفا مى كردند روش و گرايش تفسير روايى را شكل دادند كه در مرحله ى اوّل در قرن هاى سوم و چهارم،تفاسيرى همچون:عيّاشى، قمى و طبرسى شكل گرفت و در مرحله ى دوم در قرن دهم تا يازدهم،تفاسيرى همچون درّ المنثور سيوطى،البرهان و نور الثقلين ظهور كرد.

در اين ميان بعد از مرحله ى اوّل تفسيرهاى روايى،تفاسير فقهى شروع شد كه نوعى تفسير موضوعى قرآن با گرايش آيات الاحكام بود.و پس از شكل گيرى تفاسيرى همچون:

احكام القرآن جصّاص حنفى(...-370 ق)و احكام القرآن منسوب به شافعى(...-204 ق)

ص: 25


1- نك:مبحث روش تفسير به رأى در همين نوشتار.
2- نك:الميزان،ج 1،ص 5.

تفسيرنويسى فقهى در قرن هاى بعدى ادامه يافت كه احكام القرآن راوندى(...-573 ق)از آن نمونه است.در قرن پنجم و ششم تفاسير جامع و اجتهادى همچون:تبيان و مجمع البيان شكل گرفت كه با استفاده از اجتهاد و عقل و توجّه به همه ى جوانب تفسير،شيوه ى جديدى در تفسير بنيان نهاده شد كه هنوز هم اين شيوه متداول است.

پس از اين مرحله،برخى از فلاسفه نيز اقدام به نگارش تفسير كردند و در يك قرن اخير نيز روش ها و گرايش هاى ديگرى همچون روش تفسير علمى و گرايش اجتماعى،به وجود آمد و رشد كرد. (1)

ب)نگارش در زمينه ى روش ها و گرايش ها:

از قديمى ترين كتاب ها در اين زمينه كتاب«طبقات المفسّرين»جلال الدّين سيوطى (889-911 ق)است كه شرح حال مفسّران و آثار آنان است و هر چند كه مستقيم به بحث روش ها و گرايش هاى تفسيرى نپرداخته است ولى براى اين بحث مفيد و قديمى ترين منبع آن به شمار مى آيد.

سپس كتاب«مذاهب التفسير الاسلامى»از مستشرق مشهور،«گلدزيهر»به رشته ى تحرير در آمده،توسط دكتر«عبد الحليم النجار»به عربى ترجمه شده است.پس از آن،كتاب «التفسير و المفسّرون»دكتر ذهبى از مهم ترين منابع اين بحث به شمار مى رود،گرچه بيشتر به گرايش هاى تفسيرى پرداخته است.

ديگر آثار مدوّن در زمينه ى روش ها و گرايش هاى تفسيرى،كتاب ارزشمند:«التفسير و

ص: 26


1- در مورد هريك از اين گرايش ها و روش ها به مبحث مورد نظر در همين نوشتار مراجعه شود.

المفسّرون فى ثوبه القشيب»از آية اللّه معرفت است،كه تحت عنوان«الوان»تفسيرى مطالب متنوعى در زمينه ى گرايش ادبى،اجتماعى،علمى و...آورده اند.

و بالاخره كتاب«مبانى و روش هاى تفسير قرآن»از استاد عميد زنجانى،حاوى مطالبى در موضوع روش هاى تفسيرى است ولى به بحث گرايش ها توجّه چندانى نشده است.

البته برخى كتاب ها هم از زاويه ى خاص به بحث روش ها يا گرايش ها پرداخته اند:

همچون:«اتجاهات التفسير فى مصر الحديث،دكتر عفت محمد شرقاوى مصرى،كتاب «طبرسى و مجمع البيان»از دكتر حسين كريميان،كتاب«روش تفسيرى علاّمه طباطبايى (ره)در الميزان»از على آلوسى،كتاب«التفسير العلمي للقرآن في الميزان»از دكتر احمد عمر ابو حجر،كتاب«در آمدى بر تفسير علمى قرآن»از نگارنده كه در مورد روش تفسير علمى و معيارهاى آن مطالبى بيان شده است و نيز كتاب هاى ديگرى در مورد روش تفسيرى شيخ محمد عبده،رشيد رضا،فخر رازى و زمخشرى نوشته شده است. (1)

ص: 27


1- در مورد هر روش تفسيرى،در پايان هر بخش كتاب هاى مربوط معرفى شده است.

4-عوامل و انگيزه هاى پيدايش روش ها و گرايش هاى تفسيرى:

اشاره

با توجّه به مطالبى كه در تاريخچه بيان شد و با توجّه به تاريخ مفسّران و تفسيرهاى قرآن، مى توان عوامل زير را در پيدايش يا رشد برخى روش ها و گرايش هاى تفسيرى مؤثر دانست:

الف)طبيعت قرآن(اقتضاى كتاب بودن قرآن):

قرآن كتابى است كه در طول بيست و سه سال با مطالب متنوّع نازل شده و حاوى مجموعه اى از آيات مرتبط با يكديگر است،برخى آيات توضيح و روشنگر برخى ديگر است و اصولا تفسير صحيح و كامل يك آيه بدون توجّه به آيات ديگر و قراين موجود(ناسخ، خاص،مقيّد و...)ممكن نيست. (1)

ازاين رو،قرآن(همچون هر كتاب ديگر)اقتضا داشت كه براى فهم و تفسير جملات و كلمات آن به جملات ديگر آن مراجعه شود و از اينجا بود كه روش تفسير قرآن به قرآن شكل گرفت.و در موارد متعدّدى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام،از اين روش استفاده كردند.و بدين وسيله به ما نيز آموختند كه از اين روش استفاده كنيم.

ب)دستور قرآن:

قرآن كريم،پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را بيان كننده و مفسّر خود معرّفى كرده است، (2)يعنى سخنان و اعمال پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در رابطه با آيات،تفسيرى از قرآن است كه براى مردم حجّت شمرده مى شود و مى تواند مبناى فهم و عمل به آيات قرار گيرد.اين دستور قرآن سبب پيدايش روش و گرايش تفسير روايى شد،يعنى مسلمانان به روايات تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و

ص: 28


1- نك:مبحث روش تفسير قرآن به قرآن همين نوشتار.
2- وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (نحل44/).

بعد از ايشان به روايات تفسيرى اهل بيت عليهم السّلام توجّه وافر كردند و آنها را در مجموعه ى كتاب هاى روايات تفسيرى گرد آوردند و در فهم و تفسير قرآن به كار گرفتند.

ج)باورهاى اعتقادى مفسّران(پيدايش مذاهب و مكاتب):

بعد از رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كم كم مذهب هاى مختلفى همچون شيعه و اهل سنت و در اهل سنت نيز مذاهب فقهى حنفى،حنبلى،مالكى و شافعى پديد آمد و از طرف ديگر مكاتب كلامى مشهور همچون معتزله و اشعرى و نيز برخى نحله هاى ديگر همچون متصوّفه پيدا شدند.

اين اختلافات به حوزه ى تفسير قرآن كشانده شد و برخى مذاهب و مكاتب و نحله ها تلاش كردند آيات قرآن را طورى تفسير كنند كه عقايد و باورهاى آنان را اثبات كند و آيات مخالف عقايدشان را تأويل كردند و به وسيله ى آيات،عقايد طرف مقابل را نفى مى نمودند. (1)

نمونه ى اين تفاسير را در مبحث آيات مربوط به جبر و تفويض در مكتب اشاعره و معتزله مى بينيم.(نمونه ى تفسير كلامى را در تفسير كبير فخر رازى،تفسير ابن كثير و تفسير بيضاوى مى بينيم).

د)تكيه بر رأى و عقايد شخصى:

برخى افراد بر اساس نظرات شخصى يا هواهاى نفسانى و يا به خاطر حمايت از مكتب و مذهب خود در پى تفسير قرآن بر آمده،آن گونه كه خود مى خواستند بدون توجّه به قراين عقلى و نقلى به تفسير آيات قرآن پرداختند.اين نوع از تفسير،«تفسير به رأى»نام گرفت و كم كم به يك روش تفسيرى تبديل شد،كه در احاديث اسلامى از آن به شدّت مذمّت شد و

ص: 29


1- علاّمه طباطبايى در الميزان(ج 1،ص 6-5)به اين عامل توجّه مى دهد و اين روش تفسيرى را تطبيق مى نامد.

اين روش تفسيرى ممنوع اعلام گرديده است. (1)

ه)نفوذ افكار و علوم غير مسلمانان به حوزه ى اسلامى:

در قرن دوّم هجرى نهضت ترجمه ى آثار يونانيان و ايرانيان به زبان عربى شروع شد.اين آثار حاوى علوم عقلى و تجربى بود كه باعث رشد علومى همچون پزشكى و پيدايش فلسفه در بين مسلمانان شد (2)و در نتيجه ريشه هاى گرايش فلسفى در تفسير آيات قرآن شكل گرفت.مواردى از تأثير علوم تجربى در تفسير قرآن را مى توان در نوشته هاى بوعلى سينا به دست آورد.اين روش به يك جريان قوىّ تفسيرى تبديل شد (3)و تفسيرهايى همچون تفسير طنطاوى جوهرى با تكيه ى بر آن،به نگارش در آمده اند.

و)اختلاف منابع و ابزارهاى تفسير:

يكى از عوامل مؤثر در پيدايش و رشد روش هاى تفسيرى،استفاده ى مفسّران از منابع و ابزارهاى مختلف در تفسير قرآن است.برخى مفسّران از منبع عقل بيشتر استفاده كردند و به سوى روش تفسير عقلى و اجتهادى رفتند.برخى ديگر از منبع روايات(سنّت)بهره ى زيادترى بردند و به سوى روش و گرايش روايى روى آوردند(همچون تفسير نور الثقلين و درّ المنثور)،برخى ديگر از منبع علوم تجربى در تفسير قرآن استفاده كردند و به گرايش و روش تفسير علمى روى آوردند(همچون تفسير الجواهر طنطاوى)،برخى ديگر نيز از شهود و مكاشفات عرفانى در تفسير استفاده كردند و به روش تفسير اشارى و گرايش عرفانى و صوفى

ص: 30


1- نك:مبحث روش تفسير به رأى در همين نوشتار.
2- علاّمه طباطبايى در الميزان ج 1،ص 6-5 به اين مطلب اشاره كرده آن را تطبيق و تأويل ناميده است.و نيز استاد عميد زنجانى در مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 175 تذكر داده است.
3- نك:مبحث روش تفسير علمى و گرايش فلسفى در همين نوشتار.

روى آوردند(همچون تفسير كشف الأسرار،ميبدى)،استفاده از اين منابع و ابزارها نتايج خاصّى را در تفسير به دنبال داشت و گرايش ها و روش هايى را ايجاد كرده يا رشد داده است.

ز) جهت گيرى هاى عصرى مفسّران:

يكى از عوامل مؤثر در پيدايش گرايش هاى تفسيرى علاقه،نياز و ضرورت زمان مفسّر است.

به عنوان مثال:گاهى مفسّر در لبنان و در زمان مبارزه با اسراييل زندگى مى كند،ازاين رو تفسير او حالت حماسى و جهادى دارد و گاهى در موقعيتى زندگى مى كند كه نياز به مسايل معنوى،اخلاقى و تربيتى زيادتر هست و اين مطلب به تفسير او رنگ ديگرى مى دهد.

و گاهى هم براى حل مشكلات اجتماعى و تربيتى،به گرايش تفسير اجتماعى روى مى آورد.(همچون تفسير«فى ظلال»سيد قطب و«نمونه»آية اللّه مكارم شيرازى).

ح)تخصّص مفسّران در علوم خاص و تمايل به آنها:

يكى از عوامل مؤثر در پردازش سبك تفسير،تخصّص و تمايل مفسّر به يك علم است.

گاهى مفسّر قرآن به خاطر تخصّص در علوم ادبى،تفسيرى ادبى مى نويسد(مثل كشاف زمخشرى)و گاهى در علم كلام تخصص دارد تفسيرى كلامى از خود به يادگار مى گذارد(مثل تفسير كبير فخر رازى)و گاهى به علوم تجربى علاقه دارد تفسيرى با گرايش تجربى مى نويسد(همچون الجواهر طنطاوى).

ط)اسلوب نگارش مفسّران:

گاهى مفسّران قرآن به يك سبك نگارش تفسير تمايل دارند،و تفسير خود را به همان شيوه مى نويسند،همچون تفسيرهاى ترتيبى،موضوعى،مزجى،مختصر،مفصل،جامع

ص: 31

و غير جامع.اين شيوه ها مربوط به اسلوب نگارش و بر اساس ذوق و سليقه ى مفسّر شكل مى گيرد.

تذكّر:اين عوامل از مهم ترين عوامل پيدايش روش ها و گرايش هاى تفسيرى بود.البته شايد بتوان برخى آنها را در همديگر ادغام كرد يا برخى عوامل و انگيزه هاى ديگر نيز در اين مورد اضافه كرد.آن چه ملاحظه شد،اجمالى از اين مباحث است،پژوهش بيشتر،به محقّقان واگذار مى گردد.

5-تقسيمات روش ها و گرايش هاى تفسيرى:

اشاره

در مورد روش ها و گرايش هاى تفسيرى،تقسيم بندى هاى متعدّدى از جهت هاى مختلف صورت گرفته است،ما نخست تقسيم بندى مطلوب روش ها و گرايش ها را مى آوريم،سپس به ديدگاه هاى صاحب نظران در اين مورد اشاره مى كنيم:

يكم:تقسيم روش هاى تفسيرى(مناهج تفسيرى):

روش هاى تفسير قرآن بر اساس كيفيت استخراج معانى و مقاصد آيات و با توجّه به منبع و ابزار مورد استفاده در تفسير،به دو قسم عمده و اقسام فرعى زير تقسيم پذير است:

الف)روش هاى تفسيرى ناقص:

1-روش تفسير قرآن به قرآن.

2-روش تفسير روايى(تفسير بر اساس سنّت).

3-روش تفسير علمى(تفسير با استخدام علوم تجربى در فهم قرآن).

4-روش تفسير اشارى(عرفانى،صوفى،باطنى،رمزى،شهودى).

ص: 32

5-روش تفسير عقلى و اجتهادى.

6-روش تفسير به رأى(روش ممنوع در تفسير قرآن).

ب)روش تفسير كامل قرآن:

مقصود از روش تفسير كامل قرآن،روشى است كه در آن از همه ى روش هاى صحيح تفسير(روش هاى پنج گانه نخست كه در بالا آمد)استفاده مى شود تا مقصود آيات به طور همه جانبه دريافت و بيان شود.

و در حقيقت براى تفسير صحيح و معتبر قرآن بايد از همه ى روش هاى صحيح(پنج گانه) در جاى مناسب آن استفاده كرد.البته ممكن است برخى روش ها در مورد برخى آيات كاربرد نداشته باشد،مثلا روايتى در مورد آيه ى خاص قرآن وجود نداشته باشد و يا نكته ى علمى (علوم تجربى)در يك آيه يافت نشود.پس«روش كامل»در مورد آن دسته از آياتى كاربرد دارد كه بتوان از روش هاى مناسب و متعدّد-تا حدّ امكان-بهره جست،البته تعداد زير مجموعه هاى روش تفسير كامل بستگى به آيه و امكان بهره جويى از روش هاى صحيح در آن دارد.

تذكّر:روش تفسير به رأى روش صحيح و معتبرى در تفسير قرآن نيست و در حقيقت تفسير قرآن نيست(كه توضيح آن در مبحث روش تفسير به رأى خواهد آمد).پس ذكر آن در بين روش هاى تفسيرى براى ردّ آن و گوشزد كردن خطر آن است،يعنى اگر روش هاى تفسيرى را اعم از صحيح و باطل در نظر بگيريم،آنگاه روش تفسير به رأى نيز داخل آنهاست.

تقسيم ديگرى كه مى توان در روش هاى تفسيرى بر اساس اعتبار و عدم اعتبار روش ها و بطلان

ص: 33

و صحّت آنها بر اساس اعتبار و عدم روش ها و بطلان و صحّت آنها ارايه كرد عبارت است از:

روش هاى تفسيرى:صحيح و معتبر تفسير قرآن به قرآن/تفسير روايى/تفسير علمى/تفسير عقلى و اجتهادى/تفسير اشارى/تفسير كامل باطل و غير معتبر تفسير به رأى/برخى از شيوه هاى فرعى تفسير اشارى و علمى تذكر:هر كدام از اين روش ها و اقسام فرعى و چگونگى اعتبار آنها را در بخش هاى بعدى مورد بررسى قرار خواهيم داد.

دوّم:تقسيم گرايش هاى تفسير قرآن:

گرايش هاى تفسير قرآن بر اساس باورها،افكار،جهت گيرى ها،سبك پردازش،تخصّص علمى و سليقه هاى مفسّران قرآن به شيوه هاى فرعى زير تقسيم مى شود.

الف)مذاهب تفسيرى:

صاحبان مذاهب اسلامى بر اساس باورهاى خويش به تفسير آيات قرآن پرداخته اند به طورى كه گاهى يك مذهب،شيوه ى خاصّى در تفسير خويش برگزيده است.براى مثال، مفسّران شيعه بر اساس رهنمودهاى اهل بيت عليهم السّلام به ظاهر و باطن قرآن و آيات مربوط به

ص: 34

اهل بيت عليهم السّلام توجّه كرده،عصمت پيامبران را در تفسير آيات رعايت نموده اند و...ازاين رو، شيوه ى خاصّى در تفسير پيدا كرده اند.چنان كه اسماعيليه به تفاسير باطنى و رمزى و خوارج به شيوه ى خاصّ خود به تفسير قرآن پرداخته،هر كدام مذهب خاصّى در تفسير دارند.

شايد بتوان تفسيرهاى صوفيه را به مذاهب تفسيرى ملحق ساخت.

ب)مكاتب تفسيرى(گرايش كلامى):

برخى طرفداران مكاتب كلامى همچون معتزله و اشاعره و متكلمان شيعه اقدام به تفسير قرآن بر اساس گرايش فكرى خويش نموده اند.براى مثال،تفسير كشاف زمخشرى با گرايش معتزلى نوشته شده است.

ج)سبك هاى تفسيرى(الوان تفسير):

مفسّران قرآن بر اساس تخصصى كه در علم خاص داشته اند يا بر اساس علاقه و ذوقى كه به يك علم يا مبحث خاص داشته اند،در نگارش تفسير به طرف همان مبحث يا علم رفته اند و مطالب آن را در تفسير خود بيشتر مطرح كرده اند.ازاين رو گرايش ها و سبك هاى تفسيرى متفاوتى به وجود آورده است.از جمله:گرايش ها و سبك هاى ادبى،فقهى،اجتماعى، عرفانى،اخلاقى و تاريخى و...

د) جهت گيرى هاى عصرى در تفسير(اتجاهات تفسيرى):

گاهى به خاطر احساس نياز و ضرورت،ذهن و روان مفسّران قرآن در تعامل با شرايط و مسايل عصر خود،به يكى از آنها تمايل پيدا كرده،سمت و سوى خاصّى پيدا مى كند.

گاهى مسايل معنوى و تربيتى و اخلاقى مهم ترين جهت گيرى مفسّر است،ازاين رو،در نگارش تفسير قرآن نيز به آيات اخلاقى و معنوى توجّه بيشتر مى كند(همچون تفسير فى

ص: 35

ظلال القرآن و...).

گاهى هم توجّه و جهت گيرى مفسّر جهادى و سياسى و مبارزه با حكومت ها يا صهيونيست هاست،ازاين رو،به آيات مربوط به اين مطلب توجّه بيشترى پيدا مى كند (همچون تفسير مبين،محمد جواد مغنيه).

و گاهى مفسّر به تقريب بين مذاهب اسلامى و وحدت اسلامى مى انديشد،ازاين رو در تفسير خود به آيات مربوط به وحدت توجّه بيشترى مى كند.

يادآورى اسلوب هاى تفسيرى(شيوه هاى نگارش تفسير) شيوه ى نگارش مفسّران در تفسير يكسان نيست و بر اساس سليقه و ذوق و يا با توجّه به مخاطب خاص،اسلوب هاى نگارش و سبك پردازش مطلب متفاوت است.

گاهى تفسير ترتيبى است،يعنى از اوّل قرآن تا آخر به تفسير آيه به آيه مى پردازد(مثل تفسير الميزان،نمونه و مجمع البيان).

گاهى تفسير موضوعى است،يعنى يك موضوع را در آيات و سوره هاى مختلف پى گيرى مى كند و مطالب مربوط به آن را جمع آورى و نتيجه گيرى مى كند(مثل تفسير پيام قرآن آية اللّه مكارم شيرازى و منشور جاويد آية اللّه سبحانى و...).

گاهى تفسير مختصر،گاهى طولانى و گاهى متوسط مى نويسد،يعنى حجم و كميّت تفسيرها متفاوت مى شود.براى مثال،مرحوم فيض كاشانى سه تفسير«الاصفى»،«مصفّى» و«صافى»دارد و مرحوم شبّر سه تفسير«الوجيز»،«الجوهر الثمين»و«صفوة التفاسير»دارد و مرحوم طبرسى سه تفسير«جوامع الجامع»،«مجمع البيان»و«الكاف الشاف»دارد كه اوّل مختصر و ديگرى متوسط و سوّم مفصل است.

ص: 36

گاهى تفسيرها به صورت شرح و متن است،يعنى آيه را متن و تفسير را شرح آن قرار داده اند،مثل تفسير الميزان و گاهى تفسير و آيات مخلوط و به صورت مزجى است،مثل تفسير شبّر و نفحات الرحمن از نهاوندى.

و گاهى تفسير كامل آيات قرآن است مثل مجمع البيان و گاهى ناقص و دربرگيرنده ى سوره اى يا تعدادى از آيات يا سوره هاى قرآن است،مثل احكام القرآن راوندى كه شامل آيات فقهى قرآن است و تفسير آلاء الرحمن بلاغى كه ناقص است.

و گاهى تفسير جامع(علوم قرائات،لغت،ادب،اقوال و روايات)است و گاهى تفسير تخصّصى است(همچون تفاسير روايى يا ادبى).

ص: 37

گرايش هاى تفسيرى

1-مذاهب تفسيرى:تفسير اسماعيليه/تفسير شيعه اثنى عشرى/و...

2-مكاتب تفسيرى:تفسير معتزله/تفسير اشاعره و....

3-سبك هاى تفسيرى(الوان):تفسير ادبى/تفسير فقهى/تفسير فلسفى/تفسير اجتماعى/تفسير اخلاقى/تفسير تاريخى/تفسير علمى 4-جهت گيرى هاى تفسيرى(اتجاهات) :تفسير معنوى و تربيتى/تفسير جهادى/تفسير تقريبى/تفسير سياسى اسلوب هاى تفسيرى(شيوه نگارش):تفسير ترتيبى/تفسير موضوعى/تفسير مختصر،متوسط و مفصل/تفسير جامع و غير جامع/تفسير مزجى تذكر 1:تقسيم هاى ديگرى نيز در گرايش هاى تفسيرى موجود است و گاهى از اين نام ها به جاى همديگر استفاده شده و گاهى بين روش و گرايش خلط شده است.ولى ما آنچه كه به

ص: 38

نظرمان مطلوب و صحيح تر مى رسيد بيان كرديم و در ادامه ديدگاه هاى صاحب نظران را بيان، سپس بررسى مى كنيم.

تذكر 2:گاهى برخى شيوه هاى تفسيرى از جهتى جزء روش هاى تفسير و از جهت ديگر جزء گرايش هاى تفسيرى به شمار مى آيد.براى مثال،روش تفسير علمى از آن جهت كه استخدام علوم در فهم قرآن است و نتايج مشخّص و جديد به دنبال دارد و از منبع و ابزار خاص در تفسير استفاده مى كند،از جمله روش هاى تفسيرى به شمار مى رود.

و از آن جهت كه برخى مفسّران(مثل طنطاوى در الجواهر)مطالب زياد علوم تجربى را در تفسير نقل كرده اند گرايش تفسيرى به شمار مى آيد.

و همين مطلب نسبت به روش تفسير اشارى(عرفانى و باطنى)و روش تفسير روايى نيز صادق است كه در مباحث بعدى روشن خواهد شد.

تذكر 3:روش ها يا گرايش هاى تفسيرى نفى كننده ى همديگر نيستند بلكه مكمّل يكديگرند و پذيرش يكى،مانع از پذيرش روش و گرايش ديگرى نيست بلى روش تفسير به رأى و برخى شيوه هاى فرعى روش تفسير علمى و اشارى مردود است و تفسير قرآن بر اساس آنها ممنوع است كه در ادامه بيان خواهيم كرد.

سوّم:ديدگاه هاى صاحب نظران در مورد تقسيم روش ها و گرايش هاى تفسيرى:

مبحث روش ها و گرايش هاى تفسيرى،دانشى نو در زمينه ى تفسير قرآن به شمار مى رود كه به سرعت در حال رشد و بالندگى است،و هر سال در اين زمينه مقاله ها و كتاب هاى متعدد نوشته مى شود و ديدگاه هاى جديد ارايه مى گردد،ازاين رو،مانعى ندارد كه بزرگان و صاحب نظران اين مبحث،به عنوان گام اوّل،تقسيم هايى ارايه كرده باشند كه ناقص باشد و كم كم تكميل شود.

اكنون به برخى از مشهورترين و مهم ترين اين تقسيم ها اشاره مى كنيم:

ص: 39

الف)تقسيم گلدزيهر: (1)

ايشان نخست از روش تفسير مأثور،سپس از تفسير به رأى و مذمّت آن در روايات ياد مى كند.و در فصل ديگرى تفسير را در سايۀ عقايد تقسيم مى كند و از روش تفسيرى معتزله و نمونه هاى آن سخن به ميان مى آورد و در فصل بعدى به ذكر روش تفسيرى صوفيه و تفسير اشارى و تاثيرپذيرى آنان از فيلون و نيز به ذكر تفسير اخوان الصفا،و اسماعيليه باطنيه پرداخته است.و در فصل بعدى تفسير را در سايۀ فرقه هاى دينى تقسيم كرده،از تفسير شيعه،خوارج،غلات و...ياد مى كند.و در پايان از تفسير جديد در تمدّن اسلامى،روش سيد امير على در هندوستان به عنوان معتزله جديد،سيد جمال الدين افغانى و حركت جديد در مصر و روش محمد عبده و صاحب المنار ياد مى كند (2).

بررسى:

ايشان يكى از مبتكران بحث روش ها و گرايش هاى تفسيرى است كه گام هاى علمى اوليه را در اين راه برداشته است ولى كتاب او خالى از اشكال نيست.همان طوركه نظم منطقى بر مباحث روش ها و گرايش ها حاكم نكرده است و در مباحث روش ها(مثل روش تفسير به مأثور)و مباحث گرايش به طور كامل بحث نكرده و برخى از روش ها را متعرّض نشده است.

ب)تقسيم دكتر ذهبى:

ايشان با بيان سير تاريخى تفسير از عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به بعد،نخست تفسير را به دو شاخه ى اصلى تقسيم مى كند:

ص: 40


1- rehizdloGzangI (1850-1921 م)مستشرق مجارستانى يهودى كه در بوداپست،برلين و الازهر مصر تحصيل كرده است.(نك:فرهنگ كامل خاورشناسان،ص 336،عبد الرحمن بدوى،ترجمه شكر اللّه خاكرند).
2- مذاهب التفسير الاسلامي،گلدزيهر،ترجمه دكتر عبد الحليم النجار،مكتبة الخانجى لمصر،1955 م.

1-تفسير مأثور(روايى) 2-تفسير به رأى و تفسير به رأى را نيز به دو شاخه ممدوح(تفسير عقلى)و مذموم تقسيم مى كند. (1)

سپس تفسير به رأى مذموم را همان تفسير فرقه ها مى خواند و تفسيرهاى زير را نام مى برد:

1-تفسير معتزله 2-تفسير شيعه(اثنى عشرى) 3-تفسير شيعه اسماعيليه(باطنيّه) 4-تفسير شيعه زيديه 5-تفسير بابيه و بهائيه 6-تفسير خوارج 7-تفسير صوفيه(تفسير اشارى) 8-تفسير فلاسفه 9-تفسير فقهاء 10-تفسير علمى(علوم و فلسفه) 11-سبك هاى تفسيرى در عصر جديد(همچون تفسير علمى،تفسير مذهبى،تفسير الحادى،تفسير اجتماعى و...) (2)بررسى:

به نظر مى رسد،تقسيم بندى دكتر ذهبى يك نظم منطقى كامل ندارد،چرا كه تفسير مأثور(نقلى)در برابر تفسير عقلى و اجتهادى به كار مى رود.

ص: 41


1- التفسير و المفسّرون،ج 1،صص 255-284.
2- همان،ج اوّل و دوّم و سوّم.

و در مورد تقسيم تفسير به رأى به دو شاخه ى ممدوح و مذموم اشكالاتى وجود دارد كه در مبحث روش تفسير به رأى و روش تفسير عقلى بيان خواهيم كرد.

و نيز در تقسيم بندى ايشان،بين مكاتب تفسيرى با مذاهب تفسيرى خلط شده است، چون فرقه هاى شيعه در برابر فرقه هاى اهل سنت هستند نه در برابر فرقه هاى كلامى (همچون معتزله)مگر آن كه مقصود متكلمان شيعه باشد.

ج)تقسيم آية اللّه معرفت:

ايشان تفسير را به دو شاخه تقسيم مى كند:

1-تفسير مأثور،شامل:

1-تفسير قرآن به قرآن 2-تفسير قرآن به سنّت 3-تفسير قرآن با سخنان صحابه 4-تفسير قرآن با سخنان تابعين 2-تفسير اجتهادى،كه بر اساس نظر و استدلال عقلانى است.

سپس يادآور مى شود كه اين شيوه ى تفسيرى بر اساس قدرت علمى و فنون و علوم مفسّران به سبك هاى(الوان)مختلف تقسيم مى شود:

2/1-سبك مذهبى 2/2-سبك كلامى 2/3-سبك صوفى عرفانى(باطنى) (1)2/4-سبك فلسفى

ص: 42


1- التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،ج 2،صص 18-27.

2/5-سبك لغوى و ادبى 2/6-تفسير فقهى(آيات الاحكام) 2/7-تفسيرهاى جامع (1)2/8-تفسير علمى 2/9-تفسير اجتماعى بررسى:تقسيم بندى ايشان بسيار پيشرفته تر از دكتر ذهبى است ولى ايشان شيوه هاى تفسيرى علمى،عرفانى(اشارى)را فقط جزء سبك هاى تفسيرى شمرده اند در حالى كه مى توانيم آنها را هم جزيى از روش ها و هم سبك هاى تفسيرى به شمار آوريم.

همان طوركه در مباحث قبلى اشاره شد و در مباحث بعدى به طور مفصل خواهد آمد.

در ضمن ايشان تفسير مذهبى(مذاهب تفسيرى)را در يك جا يكى از سبك ها مى شمارد (2)و در جاى ديگر همين سبك را جزيى از سبك كلامى معرّفى مى كند (3).

د)تقسيم استاد عميد زنجانى:

ايشان روش هاى تفسيرى را به چند قسم كرده است:

1-روش تفسير نقلى يا تفسير به مأثور 2-روش تفسير به رأى 3-روش تفسير اجتهادى يا عقلى 4-روش تفسير اشارى 5-روش تفسير رمزى(و شهودى)

ص: 43


1- همان،ج 2،ص 394 به بعد.
2- همان،ص 18.
3- همان،ص 353.

6-روش تفسير قرآن به قرآن 7-روش تفسير جامع(بر اساس كتاب،سنت،اجماع و عقل) 8-روش تفسير هرمنوتيك بررسى:

ايشان يكى از پيش گامان طرح بحث روش هاى تفسيرى است و اخيرا هم روش تفسير هرمنوتيك را به چاپ هاى جديد كتاب افزوده است كه قابل تقدير است،ولى چند نكته قابل تأمل در تقسيم وى وجود دارد:

اوّل اين كه ايشان روش تفسير اشارى-رمزى و شهودى را جداگانه آورده است، (1)در حالى كه در مبحث روش تفسير اشارى توضيح خواهيم داد هر سه،گونه هاى يك روش هستند.

دوّم اين كه«تفسير به مأثور»اعم از تفسير روايى و تفسير قرآن به قرآن است ولى ايشان اين اصطلاح را به معناى خاص يعنى تفسير روايى به كار برده است.

سوّم اين كه ايشان به گرايش هاى تفسيرى نپرداخته اند مگر در لابه لاى بحث كه اشاراتى بدان ها كرده اند.

چهارم اين كه ايشان به«روش تفسير علمى»قرآن به طور مستقل و مناسب نپرداخته اند فقط در ضمن يك بحث حاشيه اى و ناقص تفسير به رأى بدان پرداخته اند.

ه)تقسيم محمد حسين على الصغير:

ايشان روش هاى تفسير قرآن را اين گونه تقسيم كرده است:

اوّل:نوع رايج مورد رضايت محققان كه معمولا با روش اثرى،لغوى،معجمى،ادبى، موضوعى و تفسير قرآن به قرآن است.

ص: 44


1- در فهرست دو روش اشارى و رمزى را آورده اند و در متن كتاب روش شهودى را نيز اضافه كرده اند.

دوّم:تفسير نوع جديد كه مجاز بوده و شامل تفسير جدلى،كلامى،فلسفى،عرفانى و علمى مى شود.

سوّم:تفسير ممنوع مانند تفسير رمزى صوفيه و باطنيه و تفسير به رأى. (1)

و)تقسيم خالد بن عثمان السبت:

ايشان روش هاى تفسيرى را اين گونه تقسيم مى كند:

اوّل:تفسير قرآن به قرآن دوّم:تفسير قرآن به سنت سوّم:تفسير قرآن با اقوال صحابه چهارم:تفسير قرآن با اقوال تابعين پنجم:تفسير قرآن با لغت ششم:تفسير به رأى (2)بررسى:ايشان برخى روش هاى تفسيرى را نياورده است و بين گرايش ها و روش ها خلط كرده است.

ز)تقسيم شيخ خالد عبد الرحمن العك:

وى پس از آن كه مى گويد:«بهترين روش تفسير،تفسير قرآن به قرآن است»،مناهج و روش هاى تفسيرى را اين گونه تقسيم مى كند:

ص: 45


1- دراسات قرآنية،المبادئ العامة لتفسير القرآن الكريم،محمد حسين على الصغير،تهران،مكتبة الأعلام الإسلامي،1412 ق،ص 77.
2- قواعد التفسير،خالد بن عثمان السبت،ج 2،ص 104 به بعد.

1-تفسير نقلى(تفسير بالمأثور):1-تفسير قرآن به قرآن2/-تفسير قرآن با روايات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله3/-تفسر قرآن با اقوال صحابه4/-تفسير قرآن با اقوال تابعين 2-تفسير لغوى 3-تفسير عقلى و اجتهادى 4-تفسير اشارى:1-تفسير با اشارات مخفى(تفسير صوفيه كه بر اساس كشف و شهود استوار است)2/-تفسير با اشارات روشن(يعنى تفسير آيات علمى قرآن) 5- جهت گيرى هاى منحرف در تفسير(اتجاهات):1-روش كلامى-فلسفى2/-روش فلسفى-صوفى3/-روش غلات متعصّب4/-روش تفسير سياسى قرآن5/-روش افراطى در تفسير علمى6/-تفسير مدّعيان تجدّد7/-تفسير با روايات اسرائيليات (1)بررسى:ايشان گرايش ها و روش هاى تفسيرى را خلط كرده است و تفسير لغوى را در كنار تفسير عقلى آورده است و نيز تفسير علمى را جزيى از تفسير اشارى(در كنار تفسير صوفى و عرفانى) آورده است.و برخى گرايشات تفسيرى را به عنوان جهت گيرى هاى(اتّجاهات)آورده است.

ص: 46


1- اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك،صص 77-261.

6-چكيده:

در اين درس نتايج زير به دست آمد و با مطالب زير آشنا شديم:

1-روش تفسير قرآن داراى اهميّت ويژه اى است كه تسلّط بر اين بحث مفسّر را قوى مى سازد هر چند كه اين دانش،جوان و در حال رشد است.

2-روش هاى تفسير قرآن مربوط به منبع و ابزار و كيفيّت استخراج معانى و مقاصد آيات است امّا گرايش هاى تفسيرى مربوط به سليقه،علوم و باورهاى مفسّر و سبك اوست.

3-برخى روش هاى تفسير قرآن از زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شروع شد و در قرن دوّم هجرى به بعد در اثر عوامل مختلف گرايش ها و روش هاى جديد پيدا شد و رشد كرد.

4-برخى عوامل پيدايش و تنوّع روش ها و گرايش هاى تفسيرى عبارت بودند از:طبيعت قرآن،دستور قرآن به پيروى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان مفسّر قرآن،باورهاى اعتقادى مفسّران،تكيه بر آراى شخصى،نفوذ افكار و علوم غير مسلمانان به حوزه ى اسلامى،اختلاف منابع و ابزارها، جهت گيرى هاى عصرى مفسّران،تخصّص مفسّر در علوم خاص،اسلوب نگارش مفسّران.

5-روش هاى تفسيرى به دو روش كلّى ناقص و كامل،روش ناقص به شش روش:قرآن به قرآن،روايى،علمى،اشارى،عقلى و اجتهادى،تفسير به رأى تقسيم مى شود.و از ديدگاه ديگر به دو روش معتبر و غير معتبر تقسيم مى شود.

6-گرايش هاى تفسيرى به اقسام زير تقسيم شد:

مذاهب تفسيرى كه بر اساس باورهاى مذهبى مفسّر شكل مى گيرد،مكاتب تفسيرى كه بر اساس آراى كلامى مفسّر شكل مى گيرد،سبك هاى تفسيرى كه بر اساس تخصّص مفسّر در علم خاصّى شكل مى گيرد،جهت گيرى هاى عصرى در تفسير توسط مفسّران.

7-اسلوب هاى نگارش تفسير(ترتيبى،موضوعى و...)متنوّع است.

8-ديدگاه هاى صاحب نظران و تقسيمات آنان در تفسير بيان شد و نقد گرديد.از جمله ديدگاه گلدزيهر،دكتر ذهبى،آية اللّه معرفت،استاد عميد زنجانى و...

نقد نماييد.

ص: 47

7-پرسش ها:

1-اهميّت روش هاى تفسير قرآن چيست توضيح دهيد؟ 2-روش و گرايش را تعريف كنيد و تفاوت هاى آنها را بنويسيد؟ 3-روش هاى گرايش هاى تفسيرى از چه زمانى شروع شد توضيح دهيد؟ 4-نقش باورهاى اعتقادى مفسّران را در پيدايش گرايش هاى تفسيرى بنويسيد؟ 5-پنج مورد از عوامل و انگيزه هاى پيدايش گرايش ها و روش هاى تفسيرى را بنويسيد.و يك مورد را با مثال توضيح دهيد؟ 6-روش هاى تفسيرى كامل و ناقص را برشماريد.و بگوييد كدام يك معتبر و كدام يك غير معتبرند.

7-گرايش هاى تفسيرى قرآن را برشماريد و براى هر گرايش يك تفسير مثال بزنيد؟ 8-تفاوت مكاتب و مذاهب تفسيرى چيست؟ 9-تفاوت سبك هاى تفسيرى با جهت گيرى هاى عصرى مفسّران چيست با مثال توضيح دهيد؟ 10-اسلوب هاى نگارش تفسير را با مثال بنويسيد؟ 11-آيا پذيرش يك روش يا گرايش تفسيرى مانع از پذيرش روش ديگر است چرا؟ 12-تقسيم دكتر ذهبى در مورد روش هاى تفسيرى را بنويسيد و نقد كنيد؟ 14-تقسيم آية اللّه معرفت را در مورد روش ها و الوان تفسيرى بنويسيد؟ 15-تقسيم استاد عميد زنجانى را در مورد روش هاى تفسيرى بنويسيد و نقد كنيد؟

ص: 48

8-پژوهش هاى جديد:

دانش پژوهان مى توانند موضوعات زير را به عنوان موضوعات تحقيقى برگزينند و مقاله اى در مورد آن بنويسند.

1-تعريف هاى مختلف صاحب نظران از روش و گرايش را نقل و نقد كنيد.

2-تأثيرات علوم يونانى و ايرانى در پيدايش گرايش ها و روش هاى تفسيرى را با ذكر نمونه هاى ملموس تاريخى جمع آورى و بررسى كنيد.

3-نقش فلاسفه،معتزله،اشاعره،متصوّفه را در پيدايش گرايش هاى تفسيرى تحقيق كنيد و با نمونه هاى تاريخى اثبات كنيد.

4-نظرات استاد عميد زنجانى در كتاب مبانى و روش هاى تفسير قرآن را در مورد علل و انگيزه ى پيدايش روش هاى تفسيرى نقد و بررسى كنيد.

5-در مورد شيوه هاى نگارش تفاسير،در طول تاريخ و نوسانات آن تحقيق كنيد و اقسامى غير از آنچه در كتاب آورديم بيان كنيد.

6-يك تحقيق ميدانى در مورد تعداد تفاسير به روش ها و گرايش هاى مختلف در بين شيعه(بر اساس طبقات مفسّران شيعه دكتر عقيقى بخشايشى)انجام دهيد و به صورت نمودارى رسم كنيد.

7-تحقيق كاملى در مذاهب و مكاتب مختلف تفسيرى انجام دهيد.

8-تقسيمات ديگر را در مورد روش ها و گرايش هاى تفسيرى در كتاب ها جمع آورى كنيد و نقد نماييد.

ص: 49

9-منابع جهت مطالعه بيشتر:

ما در آخر اين كتاب،يك كتابشناسى و كتابنامه از كتاب هايى كه به بحث روش ها و گرايش هاى تفسيرى پرداخته اند مى آوريم،ولى اكنون براى مطالعه ى بيشتر در زمينه ى اين درس منابع زير زودياب و مفيد است:

1-طبقات المفسّرين،جلال الدين سيوطى(م 911 ق).

2-مذاهب التفسير الاسلامى،گلدزيهر،ترجمه دكتر عبد الحليم النجار.

3-التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،سه جلد.

4-التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،آية اللّه معرفت،دو جلد.

5-مبانى و روش هاى تفسير قرآن،استاد عميد زنجانى.

6-در آمدى بر تفسير علمى قرآن،دكتر محمد على رضايى اصفهانى.

7-اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك.

8-مناهج التفسير،دكتر مصطفى الصاوى الجوينى مصرى.

9-اتجاهات التفسير فى مصر الحديث،دكتر عفت محمد شعر قاوى.

10-قواعد التفسير،خالد بن عثمان السبت،دو جلد.

11-روش هاى تفسير قرآنى،دكتر سيّد رضا مؤدّب.

12-روش ها و گرايش هاى تفسيرى،حسين علوى مهر.

ص: 50

فصل دوّم: روش تفسير قرآن به قرآن

اشاره

اهداف آموزشى:

اهداف اصلى:

1-شناخت روش تفسير قرآن به قرآن و ريشه هاى تاريخى آن 2-شناخت گونه هاى فرعى تفسير قرآن به قرآن و كاربرد آنها اهداف فرعى:

1-اطلاع از ديدگاه ها و دلايل موافقان و مخالفان تفسير قرآن به قرآن و نقد آنها 2-آشنايى دانش پژوهان با روش تفسيرى علاّمه طباطبايى در الميزان

ص: 51

ص: 52

درس دوّم:روش تفسير قرآن به قرآن

اشاره

(بخش اوّل) 1-مقدمه 2-واژگان 3-تاريخچه 4-دلايل الف)دلايل موافقان ب)دلايل مخالفان 5-چكيده

ص: 53

ص: 54

1.مقدمه:

يكى از پرسابقه ترين روش هاى تفسير قرآن كريم،روش تفسيرى قرآن به قرآن است.اين روش،يكى از اقسام روش نقلى تفسير به شمار مى آيد.چه اين كه روش نقلى تفسير را به دو شاخه:تفسير قرآن به قرآن و تفسير قرآن به روايت تقسيم كرده اند.

در مورد كمتر روش تفسيرى همچون اين روش اتفاق وجود دارد.و همه ى مفسّران و صاحب نظران،جز تعداد اندكى،اين روش را پسنديده اند.و در بسيارى موارد از آن استفاده كرده اند و برخى آن را بهترين روش تفسير دانسته اند.

اهميّت اين روش هنگامى روشن مى شود كه بدانيم تفسير موضوعى قرآن بدون استفاده از روش تفسير قرآن به قرآن ممكن نيست و در تفسير ترتيبى نيز مفسّر نمى تواند از اين روش بى نياز باشد و اگر آن را كنار بگذارد،در حقيقت از قراين نقلى موجود در آيات ديگر صرف نظر كرده،در نتيجه در دام تفسير به رأى گرفتار خواهد شد (1).

ازاين رو،لازم است كه مفسّر قرآن اين روش را به خوبى بشناسد و با تمرين و ممارست در آن مهارت يابد تا بتواند مفسّر خوبى باشد.

ص: 55


1- اين مطلب در مبحث تفسير به رأى به طور كامل و مستدل بيان خواهد شد.

در اين درس،روش تفسير قرآن به قرآن مورد بررسى و تحليل قرار مى گيرد و مثال هاى متعدّدى از آن ارايه مى گردد.

2.واژگان:

1-تفسير:

2-روش:

تذكر:اين دو واژه در مبحث قبل توضيح داده شد.

3-قرآن به قرآن:مقصود از«به»در عنوان«تفسير قرآن به قرآن»استعانت يا سببيّت است (1)،يعنى آيات قرآن را به كمك يا به وسيله ى آيات ديگر توضيح دادن و مقصود آن را مشخص ساختن.به عبارت ديگر:آيات قرآن منبعى براى تفسير آيه ديگر قرار گيرد.

برخى صاحب نظران نيز تفسير قرآن به قرآن را«مقابله آيات با يكديگر و شاهد همديگر قرار دادن و استدلال طرفينى به آيات براى شناخت مراد خدا»دانسته اند (2).

البته در مورد اقسام و گونه هاى تفسير قرآن و حقيقت اين روش تفسيرى مباحثى وجود دارد كه در درس هاى آينده بدان مى پردازيم و ضمن بيان ديدگاه هاى صاحب نظران،و تعريف نهايى اين روش را خواهيم آورد.

ص: 56


1- استاد عميد زنجانى معناى استعانت را آورده اند.(مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 288)اما به نظر مى رسد كه معناى سببيّت نيز صحيح است هر چند كه تفاوت چندانى در اينجا وجود نخواهد داشت.
2- «مقابلة»الآية بالآية و جعلها شاهدا لبعضها على الآخر ليستدل على هذه بهذه لمعرفة مراد الله تعالى من قرآنه الكريم»،المنهج الأثري،محمد ابو طبره،ص 65.

3.تاريخچه تفسير قرآن به قرآن:

تفسير قرآن به قرآن يكى از كهن ترين روش هاى تفسير قرآن است و سابقه ى آن به صدر اسلام و زمان حيات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بازمى گردد.سپس اين روش توسط اهل بيت عليهم السّلام ادامه يافت و برخى از صحابه و تابعين نيز از اين روش استفاده كرده اند.اينك به مثال هاى زير توجّه كنيد:

1-از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در مورد مقصود از«ظلم»در آيه لَمْ يَلْبِسُوا إِيمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ (1)پرسش شد،و حضرت با استناد به آيه إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (2)پاسخ دادند كه مقصود از ظلم در آيه اول همان شرك است كه در آيه دوم بيان شده است (3).

اين حديث و احاديث مشابه نشان مى دهد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از روش تفسير قرآن به قرآن استفاده مى كرده و عملا آن را به پيروان خود مى آموخته اند.

2-امام على عليه السّلام با استناد به آيه وَ فِصٰالُهُ فِي عٰامَيْنِ (4)و آيه وَ حَمْلُهُ وَ فِصٰالُهُ ثَلاٰثُونَ شَهْراً (5)نتيجه گرفتند كه كوتاه ترين مدت باردارى زنان شش ماه است (6).يعنى اگر شير خوارى كودك دو سال است(يعنى 24 ماه)و مدت حمل و شيرخوارى با همديگر سى ماه

ص: 57


1- انعام82/.
2- لقمان13/.
3- «فقالوا:أيّنا لم يظلم نفسه،ففسّره النّبي صلّى اللّه عليه و آله بالشرك و استدلّ بقوله تعالى إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ، صحيح بخارى،كتاب تفسير قرآن،و تفسير ابن كثير،ج 4،ص 444،بصائر الدرجات،صفار،ص 195.
4- لقمان14/.
5- احقاف15/.
6- تفسير صافى،ج 5،ص 14(ذيل آيات 15-16،سوره ى احقاف):تفسير القرآن العظيم،ابن كثير،ج 2،ص 445 از صحابه نقل مى كند.

است.و اين دو آيه را كنار همديگر بگذاريم،روشن مى شود كه كوتاه ترين مدت باردارى شش ماه است.و اين نوعى تفسير قرآن به قرآن است.

3-امام باقر عليه السّلام نيز در مورد قصر نماز مسافر در توضيح آيه فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاٰةِ (1)به آيه ى فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمٰا (2)استدلال كردند.و با تفسير قرآن به قرآن وجوب نماز قصر را اثبات كردند (3).

4-دكتر ذهبى با بيان مثالى از ابن عباس بيان مى كند كه صحابه پيامبر از روش تفسير قرآن به قرآن استفاده مى كردند (4).

5-مرحوم طبرسى در مجمع البيان مطالبى از تفسير قرآن به قرآن تابعين را آورده است (5).

در دوره هاى بعدى با پيدايش تفاسيرى همچون تبيان و مجمع البيان،مفسّران از اين روش استفاده كردند،و در ميان اهل سنت نيز مفسّران متعددى به سوى اين روش رفتند به طورى كه برخى از آنان نوشتند:اگر كسى بپرسد كه بهترين روش تفسير چيست؟جواب آن است كه صحيح ترين روش تفسير قرآن به قرآن است.پس آنچه كه در جايى مجمل آمده در جاى ديگر تفسير شده است و آنچه در موضعى مختصر آمده است در موضع ديگر توسعه داده شده است (6).» برخى محدّثان بزرگ شيعه همچون علاّمه مجلسى(ره)در بحار الانوار با آوردن آيات

ص: 58


1- نساء101/.
2- بقره158/.
3- وسائل الشيعة،ج 5،ص 538(باب 22 من ابواب صلاة المسافر،حديث 2).
4- التفسير و المفسّرون،ج 1،ص 41.
5- نك:مجمع البيان،ج 1،ص 478،ذيل آيه ى 1 سوره غاشيه(چاپ قاهره 1379).
6- مقدمة في اصول التفسير،ابن تيميه(661-728 ه)،ص 93،«فالجواب إنّ أصح الطرق في ذلك،أن يفسّر القرآن بالقرآن».

قرآن كه در ابتداى هر فصل،متناسب با موضوع آن،دسته بندى شده،در حقيقت از روش موضوعى تفسير قرآن به قرآن استفاده نموده است.سپس در ميان مفسّران قرن اخير،اين روش جايگاه ويژه اى پيدا كرد به طورى كه برخى تفسيرها همچون الميزان(علاّمه طباطبايى)و تفسير الفرقان(دكتر محمد صادقى تهرانى)و تفسير القرآني للقرآن(عبد الكريم خطيب)و آلاء الرحمن(بلاغى)اين روش را روش اصلى خود قرار دادند.

علاّمه طباطبايى معتقد است كه قرآن بيان همه چيز است پس نمى تواند بيان خودش نباشد.پس در تفسير آيات بايد به سراغ خود آيات قرآن برويم و در آنها تدبّر كنيم و مصاديق آنها را مشخص سازيم و تفسير قرآن به قرآن كنيم.

و نيز ايشان بر آن است كه تفسير قرآن به قرآن همان روشى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليه السّلام در تفسير پيموده اند و تعليم داده اند و در رواياتشان به ما رسيده است (1).

در كتاب هايى كه در مورد شيوه ى تفسير نگارش يافته،به روش تفسير قرآن به قرآن پرداخته و آن را تبيين كرده و نسبت به آن سفارش كرده اند.

از جمله اين افراد آية الله معرفت،استاد عميد زنجانى و عبد الرحمن العك را مى توان نام برد (2).

ص: 59


1- نك:تفسير الميزان،ج 1،صص 14-15(از مقدمه تفسير نقل به مضمون كرديم و كلام ايشان را به طور كامل در ديدگاه ها خواهيم آورد).
2- نك:التفسير و المفسّرون في توبة القشيب،ج 2،مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 287،و اصول التفسير و قواعده،ص 79.

4.دلايل:

اول:دلايل موافقان تفسير قرآن به قرآن:

در مورد جايز و مطلوب بودن تفسير قرآن به قرآن،مى توان به آيات قرآن و سنّت و سيره استدلال كرد،كه در اينجا مهم ترين اين دلايل را بيان مى كنيم:

الف)آيات قرآن:

1-قال اللّه تعالى: نَزَّلْنٰا عَلَيْكَ الْكِتٰابَ تِبْيٰاناً لِكُلِّ شَيْءٍ (1)«كتاب(قرآن)را بر تو فروفرستاديم در حالى كه بيانگر هر چيز است.» علاّمه طباطبايى(ره)با استدلال به اين آيه،در مورد تفسير قرآن به قرآن مى نويسد:

«حاشا كه قرآن بيان كننده ى همه چيز باشد ولى بيان كننده ى خودش نباشد. (2)» 2-قال اللّه تعالى: أَنْزَلْنٰا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً (3)«به سوى شما نور روشنگرى فروفرستاديم.» علاّمه طباطبايى(ره)با استدلال به آيه مى نويسد:

«چگونه قرآن هدايت و حجت و جداكننده ى حق از باطل(فرقان)و نور روشنگرى براى مردم در مورد تمام آنچه بدان نياز دارند باشد،ولى احتياج مردم در مورد تفسير قرآن را كه شديدترين نياز است،كفايت نكند (4)؟ 3-قال اللّه تعالى: أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كٰانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّٰهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاٰفاً كَثِيراً (5)

ص: 60


1- نحل89/.
2- الميزان،ج 1،ص 14(مقدمه).
3- نساء174/.
4- الميزان،همان.
5- نساء82/.

«و آيا در قرآن تدبّر نمى كنند؟و اگر از طرف غير خدا بود،حتما در آن اختلاف فراوانى مى يافتند.» علاّمه طباطبايى در تفسير اين آيه هم مطالبى را بيان مى كند كه خلاصه ى آن چنين آمده است:

اوّل آن كه قرآن،كتابى است كه فهم افراد معمولى نيز بدان دسترسى دارد.

دوم آن كه آيات قرآن مفسّر يكديگرند (1)،زيرا خداى متعال خود مردم را براى تدبّر در آيات قرآن دعوت كرده تا با انضمام آيات به يكديگر عدم اختلاف ميان آنها،براى مردم آشكار گردد.

4-قال اللّه تعالى: هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتٰابَ مِنْهُ آيٰاتٌ مُحْكَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ (2)«او كسى است كه بر تو اين كتاب را فروفرستاد،كه(قسمتى)از آنها آيات«محكم» است كه آنها اساس اين كتابند،و(قسمتى)ديگر متشابهانند.» در اين آيه،آيات قرآن به دو گروه محكم و متشابه تقسيم شده است.

واژۀ«محكم»در اصل از«احكام»به معناى«ممنوع ساختن»گرفته شده است و به موضوعات پايدار محكم گويند؛چرا كه عوامل نابودى را از خود مى رانند و نيز به سخنان روشن و قاطع كه هر گونه احتمال خلافى را از خود مى رانند محكم گويند (3).

بنابراين آيات محكم آياتى است كه مطلب آن واضح و روشن است و جاى گفتگو و بحث در معناى آن نيست،اما آيات متشابه آن آيات است كه معناى پيچيده يا داراى احتمالات

ص: 61


1- الميزان،ج 5،ص 20.
2- آل عمران7/.
3- تفسير نمونه،ج 2،ص 320 تا ص 329.

متعدد است كه با توجّه به آيات محكم معناى آن روشن مى شود.

در اين آيه بيان شده:كه آيات محكم قرآن«ام»است،يعنى اصل و اساس و مادر آيات ديگر است.به عبارت ديگر:بايد آيات متشابه را به محكمات ارجاع دهيم تا معناى آن را دريابيم (1).

و اين روش،يكى از گونه هاى تفسير قرآن به قرآن است،كه مورد تاييد خود قرآن كريم مى باشد (2).

5-قال الله تعالى: فَإِذٰا قَرَأْنٰاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنٰا بَيٰانَهُ (3).

«پس هرگاه آن را خوانديم،از خواندن آن پيروى كن.سپس بيان(و توضيح)آن بر عهده ى ماست.» بيان قرآن گاهى به وسيله ى خود آيات قرآن و گاهى از زبان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.در اين آيه به طور اعم فرموده است كه بيان و توضيح قرآن بر عهده ى ماست.

6-تكرار آيات قرآن مستلزم تفسير قرآن به قرآن است،چرا كه براى فهم و تفسير اين آيات مراجعه به آيات مشابه لازم است.

براى مثال،داستان موسى عليه السّلام و فرعون در سوره ى اعراف105/-136،طه9/-98، شعراء10/-67 و نمل آمده است كه بدون مراجعه ى هم زمان به اين آيات تفسير آنها بسيار مشكل و بعيد بوده،إبهام آيات بر طرف نمى شود و ممكن است مفسّر به خطا افتد.

بررسى:اين آيات فى الجمله بر جواز و مطلوب بودن تفسير قرآن به قرآن دلالت

ص: 62


1- همان.
2- در مورد گونه هاى تفسير قرآن به قرآن و رجوع آيات متشابه به محكم و مثال هاى آن،در مباحث بعدى مطالبى بيان خواهيم كرد.
3- قيامت18/-19.

مى كند،اما در اينجا تذكر دو نكته لازم است:

اوّل آن كه قرآن بيانگر كلّيات هر چيز در رابطه با هدايت بشر است،پس قرآن بيان براى آيات خودش نيز هست اما گاهى بيان قرآن از حدّ كليّات تجاوز نمى كند همان طوركه در مورد ركعات نماز،در ظاهر قرآن توضيحى نيامده است و در اين موارد،نيازمند بيان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام هستيم.

دوّم آن كه قرآن نور است،اما نور بودن قرآن به معناى آن است كه قرآن در ذات خود روشن و روشنگر است.ولى مخاطبان و استفاده كنندگان از قرآن درجات علمى متفاوتى دارند ،برخى عرب و برخى غير عرب اند.و براى فهم قرآن به لغت،ادبيات عرب،احاديث و...

نيازمندند.و اين به معناى نيازمندى قرآن به غير نيست بلكه به معناى نيازمندى مفسّر و مخاطب قرآن به وسيله ى تفسير قرآن است.

ب)سنت:

به دو بخش از سنّت مى توان جهت مطلوبيت تفسير قرآن به قرآن استدلال كرد:

نخست سنّت عملى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام كه خود اقدام به تفسير قرآن به قرآن كرده اند (1).

دوم احاديث خاص است كه به تفسير قرآن به قرآن اشاره كرده اند،مهم ترين اين احاديث عبارتند از:

1.امير المؤمنان عليه السّلام فرمود:

كتاب الله...ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض (2) ؛

ص: 63


1- نمونه هاى آن در تاريخچه بحث گذشت و در مباحث بعدى نيز مى آيد.
2- نهج البلاغه،خطبه133/.

«كتاب خدا(قرآن)...برخى قسمت هايش با كمك برخى قسمت هاى ديگر سخن مى گويد و برخى قسمت هاى آن شاهد برخى قسمت هاى ديگر است.» اين كه حضرت فرمود:برخى آيات قرآن به وسيله و كمك برخى آيه هاى ديگر به سخن مى آيد،مى تواند اشاره به تفسير قرآن به قرآن باشد كه در اين روش تفسيرى،مفسّر به وسيله و كمك برخى آيات برخى ديگر را به سخن مى آورد.و از اين روست كه در حديث ديگرى از امام على عليه السّلام حكايت شده كه قرآن را به سخن درآوريد (1).

2.و نيز فرمود:

ان كتاب الله ليصدق بعضه بعضا و لا يكذب بعضه بعضا (2) ؛ «در حقيقت كتاب خدا(قرآن)برخى قسمت هايش برخى قسمت هاى ديگر را تصديق(و تاييد)مى كند ولى همديگر را تكذيب نمى كنند».

تصديق برخى آيات قرآن براى برخى ديگر،به معناى عدم اختلاف در قرآن است.و اين كه معانى آيات مؤيّد يكديگرند.پس مى توان آيات را مؤيّد يكديگر قرار داد.بنابراين،حديث فوق اشاره به نوعى تفسير موضوعى قرآن به قرآن است.

3.«القرآن يفسّر بعضه بعضا» «قرآن برخى از آن برخى ديگر را تفسير مى كند.»اين جمله،بر تفسير قرآن به قرآن دلالت صريح دارد،اما سند آن روشن نيست،چرا كه برخى آن را از ابن عباس شاگرد امام على عليه السّلام در تفسير نقل كرده اند (3)و برخى ديگر به صورت حديث مضمر (4)آورده اند (5).6.

ص: 64


1- «ذلك القرآن فاستنطقوه»، نهج البلاغه،خطبه18/.
2- بحار الانوار،ج 9،ص 127،مشابه آن «ان الكتاب يصدق بعضه بعضا» در نهج البلاغه(خطبه158/)آمده است.
3- پيام قرآن،آيت اللّه مكارم شيرازى،ج 1،ص 21.
4- حديث مضمر آن است كه از معصوم حكايت شود ولى نام معصوم برده نشود.
5- درّ المنثور،سيوطى،ج 2،ص 6،صافى،فيض كاشانى،(مقدمه تفسير)،قرآن ناطق،دكتر بى آزار شيرازى، ج 1،ص 266.

4.در حديث ديگر از امام على عليه السّلام نقل شده:

«لا تنثره نثر الرمل» (1) ،(قرآن را)همچون شن هاى گسسته پراكنده نسازيد.» اين روايت اشاره مى كند كه قرآن يك كلّ به هم پيوسته است كه نبايد آن را به صورت اجزاى متفرّق و پراكنده در نظر گرفت.به عبارت ديگر:در قرآن نمى توان يك آيه را جداى از آيات ديگر فرض كرد و به ترجمه و تفسير آن پرداخت.

بررسى:

برخى از اين احاديث با دلالت صريح بر تفسير قرآن به قرآن،از جهت سند مشكل داشت.

برخى ديگر تنها اشاره اى به تفسير قرآن به قرآن و تفسير موضوعى قرآن داشت،ولى در مجموع مى تواند مؤيّدى براى تفسير قرآن به قرآن باشد.

ج)روش عقلاء(بناء عقلاء):

براى فهم هر نوشتارى،لازم است كه قراين موجود در آن مدّ نظر قرار گيرد و اگر در جايى از كتاب مطلبى به صورت مطلق و عام آمده و در جاى ديگر قيد و استثناى خاص آن ذكر شده است،لازم است،به مجموعه آن توجه شود و نتيجه گيرى گردد.

اين روش عقلاء در برداشت از كتابهاست و قرآن كريم شده-كه نيز كتاب بزرگ الهى است-كه از اين روش مستثنى نيست.و اين،همان چيزى است كه به نام تفسير قرآن به قرآن خوانده مى شود،يعنى از برخى از آيات به عنوان قرينه ى فهم و تفسير آيات ديگر

ص: 65


1- مجمع البيان،ج 6،ص 94،ذيل آيه«و رتّل القرآن ترتيلا».

استفاده شود.شارع اسلام نيز اين روش عقلايى را منع نكرده،بلكه بر اساس احاديثى كه گذشت آن را تأييد كرده است.

البته هنگامى كه به روش صحابه و تابعان و مفسّران قرآن و مسلمانان در طول تاريخ مراجعه مى كنيم در مى يابيم كه براى فهم آيات قرآن از آيات ديگر استفاده كرده اند.از اين استمرار روش آنان متوجّه مى شويم كه اين كار جايز بوده و شارع منعى از آن نكرده است (1).

دوّم:دلايل مخالفان تفسير قرآن به قرآن:

هر چند كه مخالفت صريحى با تفسير قرآن به قرآن ثبت نشده است،ولى برخى از مبانى اخبارى ها و بعضى از احاديث،موهم مخالفت با اين روش است.در اينجا با اشاره به اين احاديث و مبانى،آن ها را نقد و بررسى مى كنيم.

الف)احاديث ضرب القرآن:

1-

علىّ بن ابراهيم عن أبيه عن نضر بن سويد عن قاسم بن سليمان،عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال:قال أبي: «ما ضرب رجل،القرآن بعضه ببعض الاّ كفر» (2)امام صادق عليه السّلام از پدرش حكايت مى كند كه فرمود:«هيچ كس برخى از قرآن را به برخى ديگر نزد مگر آن كه كافر شد.» 2-سيوطى-از مفسّران اهل سنّت-گزارش مى كند كه:

«انّ رسول الله خرج على قوم يتراجعون في القرآن و هو مغضب فقال:بهذا ضلّت الامم قبلكم باختلافهم على أنبيائهم و ضرب الكتاب بعضه ببعض.قال:و انّ القرآن لم ينزل ليكذّب

ص: 66


1- از اين مطلب با عنوان«سيره متشرّعه»ياد مى شود.
2- كافى،ج 2،ص 632،بحار الانوار،ج 89،ص 39،مشابه همين حديث در معانى الاخبار،شيخ صدوق، ص 190.

بعضا و لكن نزل يصدّق بعضه بعضا فما عرفتم منه فاعلموا به و ما تشابه عليكم فآمنوا به» (1).

«رسول خدا از كنار گروهى گذشتند كه(آيات قرآن را تفسير كرده و)آيه اى را به آيه اى ديگر از قرآن ارجاع مى دادند.ايشان در حالى كه(از اين عمل)خشمناك بود،فرمود:به همين طريق، امّت هاى قبل از شما گمراه شدند.آنان درباره ى پيامبرانشان با همديگر اختلاف كردند و مطالب كتابشان را به يكديگر زدند(و ارجاع دادند).

(سپس)فرمود:به راستى كه قرآن فروفرستاده نشده تا برخى از آن برخى ديگر را تكذيب كند، بلكه قرآن نازل شده تا برخى قسمت هاى آن برخى ديگر را تصديق كند.پس هر چه را از قرآن شناختيد بدان عمل كنيد و هر چه را كه بر شما مشتبه بود،بدان ايمان آوريد.» بررسى:اين احاديث از ناحيه سند و دلالت قابل بررسى است:

الف)از نظر سند،حديث اول مشكل دارد چرا كه همه ى رجال سند ثقه هستند غير از قاسم بن سليمان كه در رجال مدح و ذمّى براى او آورده نشده است،بنابراين روايت اوّل معتبر نيست. (2)

ب)از نظر دلالت،اين روايات دلالت صريحى بر منع تفسير قرآن به قرآن ندارد،بلكه احتمالات متعددى در معانى اين احاديث داده شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم.

1.علاّمه طباطبايى(ره)معتقد است:«اين روايات،مفهوم و معناى«ضرب القرآن»را در برابر«تصديق القرآن»قرار داده است و به مقتضاى اين مقابله بايد گفت كه معناى ضرب القرآن همان خلط بين آيات و به هم زدن آنها از نظر مقامات و مناسبت هاى مفاهيم آيات با يكديگر و نيز اخلال نمودن در ترتيب بيان مقاصد قرآن است.مانند آن كه آيه محكمى را به

ص: 67


1- الميزان،ج 3،ص 90،مبانى و روش هاى تفسير قرآن،صص 373-374.
2- نك:معجم رجال الحديث،آية اللّه خويى،و تراجم نويسان ديگر ذيل نام«قاسم بن سليمان».

جاى متشابه و و آيه متشابهى را به جاى محكم مورد استفاده قرار دهند (1).

2.مرحوم فيض كاشانى هم بر آن است كه شايد منظور از روايات«ضرب القرآن»،تأويل برخى متشابهات قرآن به بعضى معانى(بر اساس هواى نفس و امثال آن)باشد (2).

3.مرحوم صدوق مى نويسد:از استادم ابن وليد پرسيدم:

معناى اين حديث(ضرب القرآن)چيست؟ وى در پاسخ گفت:معناى حديث اين است كه كسى در تفسير آيه اى به تفسير آيه ديگر جواب دهد (3).

4.استاد عميد زنجانى در توجيه روايات فوق مى نويسد:«ممكن است كه مفاد روايات فوق را چنين توجيه كنيم:مراد از«ضرب القرآن بعضه ببعض»مقارنه ى آيات و ارجاع آيه اى به آيات ديگر،به منظور ابراز اختلاف و تضاد بين آيات و ايجاد فتنه در دين خدا باشد (4)».

و تعبير«لم ينزل ليكذّب بعضه بعضا»در روايت سيوطى را عامل تقويت و تأييد اين معنا مى دانند.و نيز اين كه در روايت از كفر اين افراد سخن گفته شده است روشن مى كند كه مقصود تفسير غلط قرآن نيست چرا كه تفسير غلط عامل كفر كسى نمى شود بلكه منظور عملى است كه لازمه ى آن انكار آيات قرآن و تكذيب آنها باشد (5).

5.علاّمه مجلسى(ره)احتمال مى دهند كه مقصود از روايات«ضرب القرآن»كوبيدن قرآن به زمين يا به هم زدن قرآن باشد كه نوعى استخفاف به قرآن و حرام است.در اين

ص: 68


1- الميزان،ج 3،ص 85.
2- وافى،ج 5،ص 274.
3- بحار الانوار،ج 89،ص 39.
4- مبانى و روش هاى تفسيرى قرآن،ص 376،چاپ چهارم.
5- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 376.

صورت كفر هم به معناى گناه بزرگ خواهد بود (1).

تذكر:هر چند كه معناى چهارم با ظاهر احاديث سازگارتر است اما نمى توان احتمال اول و دوم را نيز نفى كرد.بنابراين اگر يكى از اين احتمالات را پذيرفته شود مفاد اين احاديث ربطى به تفسير قرآن به قرآن ندارد.و اگر در مورد معناى حديث ترديد شود،معناى اين احاديث مبهم بوده و قابل استدلال نيست.

ب)عدم حجيّت ظواهر قرآن در نظر اخبارى ها:

جواز تفسير قرآن به قرآن متوقف بر آن است كه ظاهر قرآن حجّت باشد و مفسّر بتواند در تفسير به ظواهر قرآن استدلال كند.امّا برخى از علماى اخبارى (2)معتقدند كه ظاهر قرآن حجّت نيست.هر چند كه اصل اين مبحث در علم اصول الفقه مورد بحث دقيق قرار مى گيرد و در تفسير به عنوان اصل مسلّم و پيش فرض پذيرفته مى شود،ولى در اينجا ناچاريم به صورت گذرا به دلايل طرفين و حاصل بحث اشاره كنيم.

اول:علماى«اصول»كه به حجيّت ظواهر قرآن قايلند گفته اند كه:

روش عقلاء در(نوشته ها و گفته ها)آن است كه در هنگام تعيين مراد و مقصود گوينده،از ظاهر كلام او پيروى(و به آن استدلال)مى كنند و شارع مقدس اسلام نيز از اين روش

ص: 69


1- بحار الانوار،ج 89،ص 39.
2- اخباريه همان اصحاب حديثند كه در شيعه آنان را«اخبارى»مى نامند.ايشان تابع(ظواهر)اخبارند و اجتهاد را باطل مى دانند.ملاّ محمد امين بن محمد شريف استرآبادى(متوفى 1033 ه.ق)مؤسس اين مذهب در ميان شيعيان متأخر بود.و كتاب او به نام«فوايد المدنيه»مشهور است.او منكر اجتهاد شد و گفت:قرآن هم داراى ناسخ و منسوخ و...است و استخراج احكام دين از آن دشوار است.پس بايد به اخبار ائمه عليهما السّلام مراجعه كرد.در برابر اخباريه،گروه اصوليون قرار دارند كه در استنباط احكام شرعيه فرعيه،به قرآن،سنت،اجماع و عقل استناد مى كنند.و اجتهاد را واجب كفايى مى دانند.ر.ك:فرهنگ فرق اسلامى،دكتر محمد جواد مشكور، صص 40-41.

عقلايى منع نكرده و روش ديگرى نيز اختراع نكرده است (1).پس همان روش عقلاء،در فهم و تفسير قرآن نيز حجّت است.

دوم:بسيارى از اخبارى ها كه به عدم حجيّت ظواهر قرآن قايلند و ظواهر كتاب را بدون روايات پيشوايان معصوم عليهما السّلام حجّت نمى دانند،به دلايل زير تمسّك كرده اند:

1-فهم قرآن مخصوص اهل آن و مخاطبان حقيقى آن(يعنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،و اهل بيت عليهم السّلام است همان طوركه در برخى احاديث آمده است (2).

2-قرآن مضامين عالى و مشكل دارد كه افكار انسان هاى معمولى به آنها نمى رسد و تنها راسخان در علم آنها را مى فهمند.

3-قرآن شامل آيات متشابه است كه همين مطلب مانع پيروى از ظواهر كتاب مى شود.

4-علم اجمالى داريم كه برخى آيات قرآن تخصيص يا تقييد خورده يا معناى مجازى دارد و همين علم اجمالى مانع از تمسك به ظواهر كتاب مى شود.

ص: 70


1- كفاية الاصول،مبحث حجيّت ظواهر(حجيّت ظواهر كتاب)ج 3،ص 405.
2- در اين مضمون روايات متعددى حكايت شده است از جمله: «عن الصادق عليه السّلام قال: يا ابا حنيفه تعرف كتاب الله حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ؟فقال:نعم.يا ابا حنيفة لقد ادعيت علما و يلك ما جعل اللّه ذلك الاّ عند أهل الكتاب الذى أنزله عليهم». عن الباقر عليه السّلام «ويحك يا قتاده انّما يعرف القرآن من خوطب به». عن الباقر: «ما يستطيع احد ان يدعى ان عنده جميع القرآن كلّه ظاهره و باطنه غير الأوصياء». تفسير صافى،ج 1، ص 20 و ص 22 ،مقدمه تفسير.البته اين گونه احاديث ناظر به همه ى علوم قرآن(اعم از ظاهر و باطن و تاويل و...)است و معمولا در برابر مخالفان و كسانى كه خود را فقيه مى دانسته اند و بدون توجّه به احاديث اهل بيت عليهما السّلام فتوا مى داده اند،آمده است.همان طوركه حديث اول به«قتاده»فقيه اهل بصره و ابو حنيفه فقيه اهل عراق گفته شده است.(براى اطلاع بيشتر نك:مجلّه بيّنات،ش 23-22،ص 226،مقاله ى روايت«انّما يعرف القرآن...».

5-روايات تفسير به رأى مانع اخذ به ظواهر كتاب است (1).

بررسى:

علماى اصول الفقه پاسخ هاى مبسوطى به اين استدلال ها داده اند كه ما فقط به برخى از آنها اشاره كرده.و خوانندگان محترم را به كتاب هاى منبع (2)ارجاع مى دهيم:

1-مقصود از اختصاص فهم قرآن به مخاطبان حقيقى و اهل بيت عليهما السّلام،همان فهم تمام قرآن اعم از محكم و متشابه و...و جلوگيرى از استقلال در فتوى بدون مراجعه به اهل بيت عليهما السّلام است.ولى اگر كسى بعد از مراجعه به قراين نقلى(روايات اهل بيت عليه السّلام)و يا بعد از جستجو و نيافتن روايات معتبر،اقدام به اخذ ظواهر قرآن كند،مانعى ندارد.علاوه بر آن كه خود روايات ما را به قرآن و استدلال به آن ارجاع مى دهند.

2-اين كه قرآن مضامين عالى و مشكل دارد مانع آن نمى شود كه ما به ظواهر روشن قرآن مراجعه كرده و بدان استدلال كنيم.

3-ظواهر قرآن از متشابهات قرآن نيست.چه اين كه،مقصود از متشابهات در اينجا آيات مجمل است ولى ظواهر قرآن مجمل و متشابه نيست.

4-هنگامى كه كسى به مخصّصها و مقيّدهاى آيات و روايات مراجعه كند سپس ظاهر قرآن را بگيرد و تفسير كند،علم اجمالى منحل مى شود و مانعى از اخذ به ظواهر نيست (3).

5-روايات تفسير به رأى به معناى تفسير قرآن بدون مراجعه به قراين عقلى و نقلى است.اما اخذ ظواهر قرآن و تفسير آن بعد از مراجعه به قراين عقلى و نقلى(اعم از آيات و

ص: 71


1- كفاية الاصول،همان و نيز فرايد الاصول،شيخ انصارى،ج 1،ص 140 به بعد.
2- همان ها و نيز نك:مصباح الاصول،آية اللّه خوئى،تهذيب الاصول،امام خمينى،مبحث حجيّت ظواهر كتاب،و البيان آية اللّه خوئى،مبحث حجيت ظواهر قرآن.
3- كفاية الاصول،همان.

روايات معتبر)جزء تفسير به رأى نخواهد بود (1)،بلكه برخى از علماى اصول گفته اند:حمل ظاهر الفاظ قرآن بر ظاهرش تفسير نيست چون تفسير كشف پرده است و ظاهر قرآن پرده ندارد.و مقصود از تفسير به رأى همان اعتبار ظنّى است كه اعتبار ندارد مثل حمل لفظ بر خلاف ظاهرش بر اساس رجحانى كه به نظر شخصى اوست (2).

نتيجه آن كه دلايل اخبارى ها براى منع حجيّت ظواهر قرآن مخدوش است و دليل عالمان اصول در اين مورد پذيرفته مى شود.

جمع بندى و نتيجه گيرى:

از مجموع دلايل موافقان تفسير قرآن به قرآن استفاده شد كه اين روش تفسيرى معتبر بوده و مورد تأييد خود قرآن و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليه السّلام بوده است.چنان كه دلايل مخالفان تفسير قرآن به قرآن،قابل اشكال و ردّ بود.

ص: 72


1- در مورد روايات تفسير به رأى در مبحث روش تفسير به رأى مفصل بحث شد.
2- كفاية الاصول،همان،فرايد الاصول،ج 1،ص 142 همين مضمون را آورده است.

چكيده:

از مباحث اين درس مطالب زير به دست آمد:

1-اهميّت تفسير قرآن به قرآن در آن است كه استفاده و كمك جستن از آيات قرآن براى تفسير آيات ديگر در روش تفسير موضوعى و ترتيبى هر دو لازم است و مقصود آيات را مشخص مى سازد.

2-روش تفسير قرآن به قرآن از زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،شروع و در روايات اهل بيت عليهما السّلام نمونه هاى متعدد دارد و صحابه و تابعان نيز از اين روش تفسيرى استفاده كرده اند.

3-در طول تاريخ تفسيرهاى متعددى همچون«الميزان»بر اساس تفسير قرآن به قرآن نگارش يافته است و برخى آن را بهترين روش تفسير ناميده اند.

4-موافقان تفسير علمى،به آيات و روايات و بناء عقلاء استدلال كردند و جواز و مطلوبيّت اين روش را اثبات كردند.

5-به مضامين آياتى همچون تبيان بودن قرآن،نور بودن آن،لزوم تدبّر در قرآن،اساس بودن آيات محكم و بيان الهى و تكرار آيات براى تفسير قرآن به قرآن استدلال شده است.

6-در مورد تفسير قرآن به قرآن به روايات متعددى استدلال شده كه برخى از نظر سند مشكل داشته،برخى ديگر دلالت روشن ندارد.ولى فى الجمله روايات روش تفسير قرآن به قرآن را تأييد مى كند.

7-بناء عقلاء و سيره ى مفسّران در طول تاريخ بر استفاده از روش قرآن به قرآن بوده است و شارع منعى از اين كار نكرده است.

8-احاديث«ضرب القرآن»از نظر سندى مشكل داشت و از نظر دلالت هم،دلالت روشنى بر ممنوعيت روش تفسير قرآن به قرآن نداشت،چون احتمالات متعددى در معناى آن داده شده بود.

9-ظاهر قرآن حجّت است و از اين ناحيه اشكالى به تفسير قرآن به قرآن وارد نيست و دلايل اخبارى ها بر عدم حجيّت ظاهر قرآن مخدوش است.

ص: 73

ص: 74

درس سوم: روش تفسير قرآن به قرآن

اشاره

عناوين بخش دوّم:

1-ديدگاه ها درباره ى تفسير قرآن به قرآن 2-جايگاه«سنّت»در تفسير قرآن به قرآن 3-گونه هاى تفسير قرآن به قرآن الف:ارجاع متشابهات به محكمات ب:جمع«مطلق»و«مقيد»در ميان آيات پ:جمع«عام»و«خاص»آيات ت:توضيح«آيات مبين» ج:استفاده از«سياق آيات» ث:تعيين مصداق آيه به وسيله آيات ديگر چ:توجّه به آيات مشابه ح:توجّه به آيات مخالف و رفع اختلاف ظاهرى آنها خ:تعيين معانى اصطلاحات قرآنى با كمك آيات د:ترجيح يك احتمال معناى آيه با كمك قراين ديگر آيات ذ:جمع آيات ناسخ و منسوخ 4-معرّفى برخى تفاسير قرآن به قرآن 5-چكيده 6-پرسش ها 7-پژوهش هاى جديد 8-منابع جهت مطالعه بيشتر

ص: 75

ص: 76

1.ديدگاه ها درباره ى تفسير قرآن به قرآن:

1.ديدگاه علاّمه طباطبايى:

ايشان در مقدمه تفسير الميزان پس از بيان مطالبى در مورد تفسير قرآن مى فرمايد:

«اين مطلب بر دو گونه است:

اول:اين كه ما بحثى علمى يا فلسفى يا غير آن در مورد مسأله اى از مسايل آيه قرآن طرح كنيم تا به حق در مسئله برسيم،سپس به سراغ آيه آييم و آن آيه را بر آن مطلب حمل كنيم.اين همان روشى است كه در مباحث نظرى(علوم)به كار مى رود.اما قرآن اين شيوه را نمى پسندد.

دوم:اين كه قرآن را با قرآن تفسير كنيم و معناى آيه را از آيات مشابه آن،با تدبّر به دست آوريم.(تدبّرى كه خود قرآن به آن سفارش كرده است.)سپس مصاديق آن را مشخص سازيم و آنها را به وسيله ى ويژگى هايى كه خود آيات به دست مى دهد،بشناسيم» (1).

ص: 77


1- الميزان،ج 1،ص 11،(مقدمه).

سپس با استدلال به برخى آيات مثل تِبْيٰاناً لِكُلِّ شَيْءٍ اين شيوه را تأييد مى كند كه قرآن بيان همه چيز هست پس چگونه بيان خودش نباشد (1).

2.ديدگاه آية الله معرفت:

ايشان بعد از تبيين اين كه استوارترين منبع براى تبيين قرآن،خود قرآن است،تفسير قرآن به قرآن را به دو شيوه تقسيم مى كنند:

اول:اينكه آيه اى در موضعى مبهم باشد در موضع ديگر قرآن بيان شده باشد.و اين دو آيه با يكديگر تناسب معنوى يا لفظى داشته باشد.

سپس به آيات مربوط به شب قدر (2)مثال مى زند كه از مجموع آيات به دست مى آيد كه قرآن در شبى مبارك كه همان ليلة القدر از ماه رمضان است نازل شده است.

دوم:تفسير قرآن به قرآن است كه آيه اى ارتباط ظاهرى لفظى و معنوى با مورد ابهام آيه ى ديگر ندارد ولى مى توان از آن آيه در رفع ابهام آيه ى ديگر شاهد آورد.

سپس آيه ى سرقت اَلسّٰارِقُ وَ السّٰارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمٰا (3)را مثال مى زند كه امام جواد عليه السّلام در مورد مقدار قطع دست دزد،به آيه ى أَنَّ الْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ (4)استناد كردنده،اشاره نمود كه مقصود آن است دست دزد را از انتهاى انگشتان قطع كنند،چون كه-كف دست به عنوان يكى از-مواضع سجود،براى خداست و چيزى كه براى خداست قطع نمى شود (5).

ص: 78


1- اين كلام علاّمه را در مبحث دلايل موافقان تفسير قرآن به قرآن آورديم.
2- نك:دخان1/-3،قدر1/،بقره185/.
3- مايده38/.
4- جن18/.
5- تفسير عيّاشى،ج 1،ص 319-320،التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،ج 2،ص 22-25.

3.استاد عميد زنجانى:

وى در مورد روش تفسير قرآن به قرآن مى نويسند:

«از روش هاى نوينى كه از عصر حاضر در باب تفسير قرآن معمول و متداول شده است،تفسير قرآن به قرآن و استخراج معانى آيات به كمك آيات مشابه كه موضوع و محتواى آنها يكسان يا نزديك به هم است، مى باشد (1).

4.ابن تيميه(661-728 ه):

كلام وى در تاريخچه ى تفسير قرآن به قرآن گذشت كه روش تفسير قرآن به قرآن را بهترين و صحيح ترين روش مى داند و مى گويد:

«آنچه كه در جايى مجمل آمده در جاى ديگر تفسير شده است و آنچه در موضعى مختصر آمده است در موضع ديگر توسعه داده شده است» (2).

5.شيخ خالد عبد الرحمن العك: (3)

ايشان در مورد بهترين روش تفسير مى نويسد:

«اجماع علما بر آن است كه هركس مى خواهد قرآن را تفسير كند،اول تفسير آن را از خود قرآن طلب كند،كه هر چه در مكانى مجمل آمده در مكان ديگر تفسير شده و آنچه در موردى مختصر آمده است در موضع ديگر توسعه داده شده است.

ص: 79


1- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 228،چاپ اوّل.
2- مقدّمة في اصول التفسير،ابن تيميه،ص 93.
3- مدرّس«ادارة الافتاء العام»بدمشق.

پس لازم است كه در قرآن با دقّت بنگرد و آيات را در يك موضع جمع كرده،با همديگر مقايسه نمايد» (1).

تبرسى:توجّه به چند نكته لازم است:

الف)معمولا كسانى كه در مورد تفسير قرآن به قرآن نظر داده اند يا آن را به نوعى تعريف كرده اند،به گونه هاى خاصّى از اين روش تفسيرى اشاره كرده اند.

براى مثال:علاّمه طباطبايى قدّس سرّه و استاد عميد زنجانى به دو گونه استفاده از آيات مشابه براى تفسير يكديگر اشاره كردند.و آية الله معرفت هم به دو گونه ى آن اشاره كرد.ابن تيميه گونه ى مجمل و مبين و مختصر و مفصل را بيان نمود.و عبد الرّحمن العك به گونه ى تفسير موضوعى قرآن به قرآن اشاره كرد.

امّا ما در بحث بعدى خواهيم گفت كه گونه هاى تفسير قرآن به قرآن متعدد است.و شامل همه موارد فوق و موارد ديگرى مى شود.

ب:تمام كسانى كه درباره تفسير قرآن به قرآن اظهار نظر كرده اند اين روش را تاييد كرده اند.و ما كسى را نيافتيم كه مستقيما و بطور كلى روش تفسير قرآن به قرآن را مردود شمارد.بلكه همان طوركه گذشت عبد الرحمن العك ادعاى اجماع كرد كه اين روش بهترين شيوه تفسيرى قرآن است.

بلى در مبحث دلايل بيان كرديم كه از برخى احاديث و ظاهر كلام علماى اخبارى مخالفت استفاده مى شد ولى در همان موضوع پاسخ مناسب داده شد.

ج:از مجموع سخنان صاحب نظران استفاده مى شود كه روش تفسير قرآن به قرآن عبارت

ص: 80


1- اصول التفسير و قواعده،ص 79.

است از:«تبيين معانى آيات قرآن و مشخص ساختن مقصود و مراد جدّى از آنها به وسيله و كمك آيات ديگر قرآن.

به عبارت ديگر:قرآن را منبعى براى تفسير آيات قرآن قرار دادن.» البته روش تفسير قرآن به قرآن گونه ها و شيوه هاى فرعى دارد كه در مبحث بعدى آنها را بيان مى كنيم.

2-جايگاه سنّت در تفسير قرآن به قرآن:

اشاره

در مورد جايگاه و ارزش سنت و احاديث پيامبر(ص)و اهل بيت(ع)در تفسير قرآن به قرآن دو ديدگاه عمده وجود دارد:

اول:ديدگاه لزوم استفاده از احاديث در تفسير قرآن به قرآن:

اين مطلب از كلام آية الله خويى در البيان در مبحث تفسير به رأى استفاده مى شود كه مى نويسند:

«احتمال دارد كه معناى تفسير به رأى،استقلال در فتوى بدون مراجعه به ائمه عليهم السّلام باشد.با اينكه آنان قرين قرآن در وجوب تمسك هستند و لازم است (1)كه امور به آنان ختم شود.پس اگر انسان به عموم يا اطلاق آيات قرآن عمل كند،ولى تخصيص و تقييدى كه از ائمه عليهم السّلام وارد شده است را نگيرد،اين تفسير به رأى مى شود» (2).

ص: 81


1- يعنى در حديث ثقلين هر دو در كنار هم آمده اند و لازم است به هر دو تمسّك جوييم.
2- البيان في تفسير القرآن،ص 269.

استاد عميد زنجانى در مورد اين ديدگاه مى نويسد:

«درست است كه قرآن خود،واضح بوده،مبيّن خويش است،ولى روايات صحيح نيز،مى تواند در توضيح پاره اى از آيات و همچنين به منظور تشريح آيات احكام و قصص و تشريح بعضى از امور كه در قرآن به اختصار بيان شده است،مورد استفاده قرار گيرد...

منافاتى بين روشن و واضح بودن معانى قرآن،و لزوم استفاده از سنّت در پاره اى از حقايق قرآن وجود ندارد،قرآن،در عين اين كه نسبت به مقاصد و مفاهيمى كه در صدد بيان آنها بوده است،كامل و واضح و مستغنى از غير مى باشد.تفصيل پاره اى از امور و معارف آيات را به عهده ى سنّت و بيان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله،گذارده و نبى اكرم را صريحا معلم و مبيّن قرآن معرفى نموده است» (1).

دوم:ديدگاه بى نيازى قرآن از غير قرآن و نفى احاديث در تفسير قرآن،اين مطلب از ظاهر كلام علاّمه طباطبايى استفاده مى شود.ايشان در مقدمه ى«تفسير الميزان»،تفسير قرآن به قرآن را به عنوان يك روش مى پسنديده و آن را روش اهل بيت عليهم السّلام معرفى نمود (2).

سپس ذيل آيه ى 7-/9آل عمران،پس از بيان مطالب مبسوطى در مورد روايات تفسير به رأى مى فرمايد:«حاصل آن كه،آنچه مورد نهى(روايات تفسير به رأى)قرار گرفته است،فقط استقلال در تفسير قرآن و تكيه كردن مفسّر بر خويشتن بدون رجوع به غير است.و لازمه ى

ص: 82


1- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 289.
2- كلام ايشان در بخش ديدگاه ها و تاريخچه گذشت.

اين مطلب آن است كه بر مفسّر واجب است(در تفسير قرآن)از غير كمك گيرد و به او رجوع كند.و اين غير،يا خود قرآن يا سنّت.

اما اين كه(آن غير)سنّت باشد با قرآن و خود سنّت منافات دارد.چرا كه سنّت فرمان مى دهد كه به قرآن رجوع كنيم و اخبار را بر قرآن عرضه كنيم.پس در تفسير قرآن،چيزى جز نفس قرآن نمى ماند كه به آن رجوع كنيم و از آن كمك جوييم» (1).

استاد عميد زنجانى نيز مبناى تفسير قرآن به قرآن را همين ديدگاه مى داند و مى نويسد:

«مبناى اين روش تفسيرى(قرآن به قرآن)بر اساس استغناى قرآن از غير قرآن بوده،طرفداران آن مدّعى اند هر نوع ابهام و اجمال ابتدايى كه در بادى امر نسبت به پاره اى از آيات قرآن مشاهده مى شود،معلول عدم توجّه به ساير آيات مشابه بوده،با مراجعه و تدبّر در مجموع آياتى كه موضوع آنها با موضوع آيات مورد نظر يكسان و يا نزديك به آنهاست،برطرف خواهد شد.ازاين رو،در تفسير آيات و فهم مقاصد قرآن،نيازى به سنّت و روايات تفسيرى نيست.و هر مفسّرى مى تواند در كمال آزادى،بدون آن كه خود را به امرى جز قرآن مقيّد نمايد،معانى و مقاصد هر آيه را با تدبّر در آن و آيات مشابه آن استخراج نمايد» (2).

ص: 83


1- و المحصّل:إنّ المنهي عنه إنّما هو الاستقلال في تفسير القرآن و اعتماد المفسّر على نفسه من غير رجوع إلى غيره،و لازمه وجوب الاستمداد من الغير بالرجوع إليه و هذا الغير لا محالة امّا هو الكتاب او السنة،و كونه هي السنّة ينافي القرآن و نفس السنة الآمرة بالرجوع إليه و عرض الأخبار عليه،فلا يبقى للرجوع إليه و الاستمداد منه في تفسير القرآن إلاّ نفس القرآن.(الميزان،ج 3،ص 89،ذيل آيات 9-/7آل عمران،بحث آخر روائي).
2- مبانى و روش هاى تفسيرى قرآن،صص 287-288.

سپس به استدلال هايى چون:«تبيان بودن»،«نور بودن قرآن»و«تحريف ناپذيرى»آن اشاره كرده،خاطرنشان ساخت كه روايات،دچار دستبرد جاعلان و سوداگران حديث گشته، روايات جعلى چند برابر روايات صحيح است.لذا،اين گونه روايات ارزش و اعتبار خود را از دست داده و فاقد صلاحيّت لازم براى تفسير قرآن مى باشد (1).

وى از طرفداران سر سخت اين ديدگاه،صاحب تفسير«الهداية و العرفان في تفسير القرآن بالقرآن»را نام مى برد (2).

بررسى:

در مورد اين دو ديدگاه چند نكته اساسى قابل ذكر است:

الف)قرآن كريم كه خود را نور و تبيان معرفى مى كند بدان معناست كه در ذات خود روشن و واضح است اما مخاطبان آن متفاوتند،فهم مطالب قرآن بر برخى از آنان مشكل يا مبهم است،ازاين رو نياز به لغت،شأن نزول و احاديث دارند تا تفسير آن را به خوبى دريابند.

پس استفاده از لغت،احاديث و مانند آنها در تفسير قرآن،به معناى نيازمندى قرآن به غير نيست و مستغنى بودن قرآن از غير با اين مطلب منافاتى ندارد.

ب)خداى متعال در سوره ى نحل مى فرمايد: وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (3).

«ما ذكر(قرآن)را به سوى تو فروفرستاديم تا براى مردم بيان كنى آنچه را به سوى آنان فرودآمده است و باشد كه آنان تفكّر كنند».

ص: 84


1- همان،ص 289(با تلخيص).
2- همان،ص 289(تلخيص).
3- نحل44/.

اين آيه خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،است و ايشان را بيان كننده ى قرآن معرّفى مى كند.

علاّمه طباطبايى در مورد تفسير اين آيه مى نويسند:

«اين آيه دلالت مى كند بر حجيّت قول پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،در بيان آيات قرآن،و به بيان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،ملحق مى شود بيان اهل بيت عليهم السّلام او،به خاطر حديث ثقلين كه متواتر است و غير آن حديث.اما غير آنان از امت مثل صحابه و تابعين و علما،حجيّتى براى بيان آنان(در تفسير قرآن)نيست،چون آيه شامل آنها نمى شود و نص مورد اعتمادى نيز در اين مورد نداريم كه بيان آنان را به طور مطلق حجّت گرداند...

اين در مورد اخبار شفاهى آنان،اما در مورد خبر حاكى(از آنان)هر چه متواتر يا محفوف به قراين قطعى و يا ملحق به آن باشد حجّت است،چون بيان است و...» (1).

بنابراين،احاديث پيامبر(ص)و اهل بيت(ع) فى الجمله مفسّر قرآن و حجّت است.

ج)در مورد اقسام احاديث معتبر و غير معتبر در تفسير،با ارايه ى مباحث مبسوط در روش تفسير روايى و روشن خواهد شد كه احاديث جعلى و ضعيف از مبحث ما خارج است.پس اشكالات مطرح شده در احاديث،دليل كنار گذاشتن كل سنّت از تفسير قرآن نمى شود،چرا كه بسيارى از احاديث متواتر يا صحيح است.بخش ديگرى از احاديث به وسيله ى قراين موجود در متن آن و هماهنگى با قرآن معتبر مى شود.

د)از مطالب مذكور روشن شد كه ظهور ابتدايى كلام علاّمه طباطبايى قدّس سرّه در ذيل آيه ى 7

ص: 85


1- الميزان،ج 12،ص 261-262.

سوره ى آل عمران قابل اخذ نيست و مقصود ايشان كنار گذاشتن كليه ى احاديث و قراين عقلى در تفسير نيست،چون كلام وى ذيل آيه ى 44 سوره ى نحل،كلام ايشان را توضيح داده،قيد مى زند (1).

جمع بندى و نتيجه گيرى:

بنابراين،استفاده از احاديث معتبر پيامبر(ص)و اهل بيت(ع)در تفسير قرآن مانعى ندارد، بلكه روش تكامل يافته ى تفسير قرآن به قرآن(و دستور خود قرآن)آن است كه از قراين موجود در احاديث نيز استفاده شود.

ص: 86


1- البته ممكن است كه گفته شود منظور علاّمه در ذيل آيه ى 7 سوره ى آل عمران آن است كه قرآن نيازى به سنّت ندارد و مستقلا قابل تفسير است،و ظاهر آن حجّت است،يعنى رجوع به سنّت جايز است نه واجب،اما سخنان وى در ذيل آيه ى 44 سوره ى نحل،بحث از حجيّت قول پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،و اهل بيت عليهم السّلام است.پس اين دو سخن،با همديگر منافات ندارد. ولى مشكل اينجاست كه اگر حجيّت سنّت در تفسير اثبات شد،و قرينه بودن احاديث مشخّص گشت،ديگر نمى توان آن قرينه را ناديده گرفت و گفت كه قرآن بى نياز از آن است.

3-گونه هاى تفسير قرآن به قرآن

(شيوه هاى فرعى روش تفسير قرآن به قرآن) «روش تفسير قرآن به قرآن»يك كلى با مصاديق و موارد و شيوه هاى فرعى متعدّدى.كه مفسّران قرآن از آنها استفاده كرده اند.شناخت اين شيوه هاى فرعى،به مفسّر كمك مى كند تا بتواند تفسير جامع ترى از آيات قرآن ارايه كند.

ما در اينجا به مهم ترين اين گونه ها و شايع ترين آنها اشاره مى كنيم و براى هر مورد مثال مى آوريم.

الف)ارجاع متشابهات به محكمات:

همان طوركه در دلايل تفسير قرآن به قرآن بيان كرديم و از آيه ى هفتم سوره ى آل عمران استفاده مى شود،برخى آيات قرآن«محكم»و برخى«متشابه»اند،و از آنجا كه آيات محكم،اساس و مرجع آيات قرآن به شمار مى روند،بايد آيات متشابه را به آنها ارجاع داد تا معانى آن روشن شود و يا يكى از احتمالات معانى آن معيّن گردد.

مثال:آياتى از قرآن وجود دارد كه ظاهر آنها با جسم داشتن خدا سازگار است.مثل آياتى كه خدا را«سميع»و«بصير» (1)معرفى مى كند و يا آيه ى شريفه ى: يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ (2)«دست خدا بالاى دست هاى آنهاست»اما اين گونه آيات به آيه ى محكم مانند لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (3)«هيچ چيز مانند او نيست.»ارجاع داده مى شود و معناى آن به دست مى آيد.يعنى هنگامى كه آيات فوق با آيات محكم پيش گفته مقايسه شود،روشن مى شود كه دست خدا

ص: 87


1- شورى11/.
2- فتح10/.
3- شورى11/.

مانند دست هاى ما جسمانى نيست.پس مقصود آيه چيز ديگرى،مانند قدرت داشتن خداست.

ازاين رو،مى توان آيه را چنين معنا كرد:«دست(قدرت)خدا بالاى دست هاى آنان است.» ب)جمع آيات مطلق و مقيد:

برخى از آيات قرآن به طور مطلق و بدون قيد آمده است و برخى ديگر مقيّد است (1)يا قيدى براى آيات مطلق به شمار مى آيد،ازاين رو،تفسير آيات مطلق بدون توجّه به آيات مقيّد صحيح نيست و در حقيقت مراد جدّى متكلّم را روشن نمى سازد.

به عبارت ديگر،آيات مقيّد مفسّر آيات مطلق است.به عنوان مثال:در برخى آيات قرآن به طور مطلق آمده است: أَقِيمُوا الصَّلاٰةَ (2)«نماز را برپاداريد.» اما در برخى ديگر از آيات اين اطلاق را مقيّد به زمان خاص كرده است و مى فرمايد:

أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ (3) .

«نماز را از زوال خورشيد(هنگام ظهر)تا نهايت تاريكى شب(نيمه شب) برپا دار و خواندن(نماز)بامداد را(مراقبت كن)».

مثال ديگر:حرمت خون در آيه ى /173سوره ى بقره،به طور مطلق آمده است،اما در آيه ى /145سوره ى انعام مقيّد(دما مسفوحا)شده است.

پ)جمع آيات عام و خاص:

برخى آيات قرآن عام است و افراد زيادى را شامل مى شود كه به وسيله ى الفاظى همچون

ص: 88


1- در مورد معناى مطلق و مقيّد و عام و خاص،ادات و شرايط آنها،به كتاب هاى اصول الفقه مثل كفاية الاصول آخوند خراسانى و رسائل شيخ انصارى و حلقات شهيد صدر مراجعه فرماييد.
2- بقره43/ و 83 و 110،نساء77/ و...
3- اسراء78/(و قيد ديگرى در آيه ى /114سوره ى هود).

«كل»مشخص مى شود.و برخى ديگر اين عمومات را تخصيص مى زند،تفسيرى از قرآن، مقصود خدا را مشخّص مى سازد و مطلب آيه را كاملا روشن مى كند كه آيا عام با خاص كنار هم گذاشته شود.به عبارت ديگر،آيات خاص،آيات عام را تفسير مى كند.

مثال:در مورد ازدواج در قرآن آمده است: فَانْكِحُوا مٰا طٰابَ لَكُمْ مِنَ النِّسٰاءِ (1)«آنچه از زنان دلخواهتان است به زنى بگيريد.» ولى در جاى ديگر موارد خاص و استثنا ذكر مى كند و مى فرمايد: وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ النِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سٰاءَ سَبِيلاً حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ... (2).

«و زنانى را كه پدرانتان به ازدواج(خود)در آورده اند،به همسرى نگيريد،مگر آنچه كه در گذشته انجام شده است،(چرا)كه آن،عملى زشت و كينه(ساز)و بد راهى بوده است.بر شما حرام شده است،(ازدواج با)مادرانتان و دخترانتان و...».

در آيات نخست،ازدواج با همه ى زنان دلخواه،مجاز شمرده شده است،اما در آيات بعد نخست همسر پدر و مادر و دختر و...استثنا شده است و از اين طريق،عام فوق را تخصيص زده است.سپس اين عام دوم(ممنوعيت ازدواج با همسر پدر)دوباره تخصيص خورده است.

نمونه هاى تخصيص در آيات قرآن بسيار است.

ص: 89


1- نساء3/.
2- نساء22/-23.

ت)توضيح آيات مجمل به وسيله ى آيات مبيّن:

بعضى از آيات قرآن در يك موضوع به صورت سربسته و مختصر سخن گفته است و برخى ديگر همان موضوع را توضيح داده و بيان كرده است.آيات دسته دوم مفسّر آيات دسته اول است و گاهى بدون رجوع به آيات مبيّن،مفهوم و معناى آيات مجمل روشن نمى شود و تفسير قرآن به درستى تحقق نمى يابد.

مثال اول:

قرآن در مورد خوردن گوشت حيوانات مى فرمايد: أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعٰامِ إِلاّٰ مٰا يُتْلىٰ عَلَيْكُمْ (1)«(خوردن گوشت و جنين)حيوانات چهارپا براى شما حلال شده است،مگر آنچه(حكمش) براى شما خوانده مى شود.» و در آيه ى ديگر مى فرمايد: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ... (2)

«(خوردن گوشت)مردار و خون و گوشت خوك...بر شما حرام شده است».

در آيه ى اول به صورت مجمل و سربسته فرمود كه گوشت برخى از حيوانات بر شما حرام شده است كه در آينده روشن مى شود.و در آيه ديگر اين موارد را توضيح داد و بيان كرد.در حقيقت آيه دوم تفسير آيه اول است.

مثال دوّم:

در مورد شب قدر در قرآن كريم سه تعبير وجود دارد:

ص: 90


1- مائده1/.
2- مائده3/-5.

إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبٰارَكَةٍ (1) «ما آن(قرآن)را در شبى پربركت فروفرستاديم.» إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (2) «ما آن(قرآن)را در شب قدر فروفرستاديم.» شَهْرُ رَمَضٰانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ (3)«ماه رمضان،كه قرآن در آن فروفرستاده شد.» از كنار هم گذاشتن اين سه آيه و مقايسه آنها با همديگر روشن مى شود كه قرآن در شب پربركت قدر در ماه رمضان نازل شده است.اين تفسير كامل از تك تك اين آيات به دست نمى آيد مگر آن كه آنها را مفسّر يكديگر قرار دهيم.

ث)تعيين مصداق آيه به وسيله آيات ديگر:

گاهى يك آيه ى قرآن مطلبى را به صورت كلى بيان كرده است و مصاديق و موارد آن را مشخص نساخته است.ولى در آيات ديگر موارد و مصاديق آنها مشخص شده است.كه مراجعه به اين آيات و جمع آورى و مقايسه ى آنها،مصاديق آيات دسته اول را روشن مى سازد.

مثال:در سوره حمد مى خوانيم اِهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرٰاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ . (4)

«ما را به راه راست هدايت فرما،راه كسانى كه به آنان نعمت دادى.» در آيه ى ديگر مى خوانيم:

ص: 91


1- دخان3/.
2- قدر1/.
3- بقره185/.
4- حمد6/-7.

وَ مَنْ يُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ الصّٰالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً (1) «كسانى كه خدا و فرستاده(اش)را فرمانبرى كنند،پس ايشان با كسانى،كه خدا به آنان نعمت داده،از پيامبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان(همنشين)خواهند بود.و آنان چه نيكورفيقانى هستند.» در اين آيه مصاديق كسانى كه به آنان نعمت داده شده را پيامبران،صديقان،شهداء و صالحان بر شمرده است.و در حقيقت،مصاديق آيه ى سوره حمد را مشخص و تفسير آن را روشن ساخته است.

ج)استفاده از سياق آيات:

سياق عبارت است از:

«نوعى ويژگى براى واژگان يا عبارت و يا يك سخن كه بر اثر همراه بودن آنها با كلمه ها و جمله هاى ديگر به وجود مى آيد (2).» اصل پيوستگى سخن و قرينه بودن سياق براى فهم سخن افراد،يكى از اصول عقلايى محاوره است،كه در همه زبان ها براى فهم متن و كلام از آن استفاده مى شود.مفسّران قرآن نيز از اين قرينه براى فهم آيات قرآن استفاده كرده اند.و آن را قرينه اى ظنّى مى دانند.

البته سياق اقسامى دارد:گاهى سياق كلمات و گاهى سياق جمله ها و گاهى سياق آيات مقصود است (3).

مثال اوّل:

ص: 92


1- نساء69/.
2- روش شناسى تفسير قرآن،جمعى از نويسندگان،ص 119.
3- نك:همان،ص 118-139.

واژۀ«دين»در آيه ى مٰالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (1)به معناى جزا است و اين مطلب از اضافه ى «مالك»به«دين»يعنى سياق كلمات استفاده شده است.در حالى كه دين در آيات ديگر قرآن به معناى آيين آمده است (2)چرا كه سياق آن آيات،مقتضى اين معنا بوده است.

مثال دوم:

قال اللّه تعالى: إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعٰامُ الْأَثِيمِ كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ كَغَلْيِ الْحَمِيمِ خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلىٰ سَوٰاءِ الْجَحِيمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذٰابِ الْحَمِيمِ (3)«مسلما درخت زقّوم،غذاى گناهكاران است،همانند فلز گداخته در شكم ها مى جوشد، جوششى همچون آب سوزان،(به مأموران دوزخ گفته مى شود)او را بگيريد و به ميان دوزخ پرتابش كنيد،سپس بر سر او آب جوشان بريزيد.» و نيز در ادامه ى آيات همان سوره آمده است: ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ . (4)

«بچش كه تو(عزيز) شكست ناپذير ارجمندى.» اگر ظاهر آيه ى اخير را در نظر بگيريم و بدون توجّه به سياق آيات قبل آن را ترجمه كنيم، استفاده مى شود كه خدا به فرد محترم و عزيزى سخن مى گويد.اما هنگامى كه آيات قبل را در نظر مى گيريم متوجّه مى شويم كه او(يعنى شخصى كه در آيه عزيز و كريم خوانده شده است) ذليل و حقير است. (5)

ص: 93


1- حمد4/.
2- هو الذى أرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كلّه...(توبه33/).
3- دخان43/-48.
4- دخان49/.
5- نك:تفسير القرآن الكريم للرحمن،ج 1،ص 22،نقل از بدايع الفوائد،ابن قيّم.

مثال سوم:

قال اللّه تعالى: لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا إِنْ كُنّٰا فٰاعِلِينَ . (1)

«اگر(بر فرض)مى خواستيم سرگرمى انتخاب كنيم،چيزى(متناسب)از نزد خود انتخاب مى كرديم.اگر ما انجام دهنده(اين كار)بوديم.» مفسّران در مورد آيه ى فوق دو تفسير كرده اند:

گروهى«لهو»را به معناى زن و فرزند گرفته اند و آيه را اشاره به نفى عقايد مسيحيان در مورد همسر و فرزند داشتن خدا دانسته اند.

و گروه ديگر«لهو»را به معناى سرگرمى يا هدف هاى نامعقول دانسته اند.

بنابراين،آيه مى فرمايد:هدف پروردگار سرگرمى خويش نيست.

گروه دوم،براى تفسير خود به سياق تمسك جسته اند كه در آيات قبل سخن از«لعب»(بازيگرى در خلقت آسمان ها و زمين)بود.و ديدگاه تفسيرى اول را رد كرده اند چرا كه پيوند آيه فوق را با آيات گذشته قطع مى كند و«لهو»بعد از«لعب»آمده است،بنابراين،به معناى سرگرمى است نه زن و فرزند (2).

تذكر:علاّمه طباطبايى از كسانى است كه در بسيارى از موارد در تفسير الميزان به سياق آيات استدلال مى كند و از اين شيوه ى تفسير قرآن به قرآن استفاده مى كند.

ص: 94


1- انبياء17/.
2- نك:نمونه،ج 13،ص 370 و ص 371(پاورقى).

چ)توجّه به آيات مشابه(در لفظ يا محتوا) قرآن كريم يك كتاب تربيت و هدايت است و ازاين رو گاهى،يك موضوع را در چند سوره مطرح كرده است و در هر سوره بعدى از ابعاد آن را مورد توجّه قرار داده،به گونه اى كه گاهى الفاظ عنوان موضوع ها با همديگر شبيه يا يكسان است.

مفسّر قرآن لازم است كه در تفسير آيات قرآن به موضوعات مشابه توجّه داشته باشد و آيات را كنار هم ديگر قرار دهد تا تفسير آنها روشن شود.البته گاهى اين شيوه نام تفسير موضوعى به خود مى گيرد،همان طوركه آية اللّه مكارم شيرازى در تفسير موضوعى پيام قرآن و آية الله سبحانى در تفسير موضوعى منشور جاويد اين گونه عمل كرده اند،يعنى از تفسير موضوعى قرآن به قرآن استفاده كرده اند.گاهى نيز اين مطلب نام تفسير ترتيبى دارد،مفسّر در موارد مختلف تفسير،آيات يك موضوع را جمع آورى مى كند و به تفسير قرآن به قرآن آنها مى پردازد.همان طوركه علاّمه(ره)در تفسير الميزان اين روش را به كار گرفت.

مثال اوّل:

علاّمه طباطبايى در ذيل آيه ى /29سوره ى بقره،مباحث مربوط به اعجاز قرآن و آيات آن را بحث كرد.و در ذيل آيه ى /124سوره ى بقره بحثى قرآنى در مورد كلمات خدا و امامت آورده اند و...

مثال دوّم:

اين شيوه ى تفسير قرآن به قرآن در تفسير قصص قرآن كارآيى زيادى دارد.براى مثال داستان آدم عليه السّلام و ابليس در سوره ى بقره20/-38 و اعراف11/-25 آمده است و نيز سر گذشت موسى عليه السّلام و فرعون در سوره هاى اعراف103/-155 و طه9/-98 و شعراء10/ به بعد

ص: 95

آمده است كه در هر كدام يك موضوع به صورت هاى مختلف و از ابعاد و شيوه اى بيان شده است كه براى تفسير آنها ناچاريم به همه سوره ها مراجعه كنيم.

ح)توجّه به آيات مخالف و رفع اختلافات ظاهرى آنها:

برخى آيات قرآن به ظاهر مخالف همديگر است،ولى با دقّت و تامل و مراجعه به تفسير آنها،تنافى بر طرف مى شود.مفسّر قرآن لازم است كه به اين گونه آيات مراجعه كند و آنها را جمع و با يكديگر تفسير كند تا تنافى ظاهرى بر طرف گردد.

مثال:قرآن كريم در مورد پرسش در رستاخيز مى فرمايد:

وَ لاٰ يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (1) «مجرمان از گناهانشان پرسش نمى شود.» و در جاى ديگر مى فرمايد: فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (2) .

«قسم به پروردگارت كه ما از همه ى آنها پرسش مى كنيم».

ظاهر اين آيات با هم منافات دارد.ولى با توجّه به تفسير آيات و تأمّل در آنها متوجّه مى شويم كه رستاخيز مواقف مختلفى دارد كه در برخى از اين ايستگاه ها از افراد پرسش مى شود و در برخى پرسش نمى شود.يا اين كه پرسش تحقيق از آنان نمى شود،چون در رستاخيز پرده ها كنار مى رود و مطالب آشكار مى شود.ولى پرسش براى سرزنش مى شود.

و آيات دسته ى اوّل و دوم به اين دو مطلب اشاره دارد.پس تنافى با يكديگر ندارند. (3)

خ)تعيين معانى اصطلاحات قرآنى با كمك آيات ديگر:

ص: 96


1- قصص78/،مشابه آن در:الرحمن39/ فَيَوْمَئِذٍ لاٰ يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لاٰ جَانٌّ .
2- حجر92/،مشابه آن:تكاثر8/،صافات24/.
3- نمونه،ج 16،ص 161(البته مفسّران قرآن به صورت هاى ديگر توجيه كرده اند).

در قرآن كريم اصطلاحات خاصّى وجود دارد كه به معناى لغوى آن نيست.

اين اصطلاحات را نمى توان با صرف مراجعه به لغت ترجمه و تفسير كرد،بلكه بايد با مراجعه به آيات ديگر و شناخت فرهنگ و زبان قرآن،آن اصطلاحات معنا شود.

مثال:اصطلاح جن:

به معناى پوشيد و در اصطلاح قرآنى موجوداتى عاقل و پوشيده از چشم ما.

اصطلاح كافر:

به معناى پوشيده اما در اصطلاح قرآن به كسى گفته مى شود كه خدا يا رستاخيز و...را انكار كند.و گاهى به معناى ناسپاسى نيز مى آيد.

اصطلاح«آيه» به معناى نشانه است اما در قرآن گاهى به معناى آيه ى قرآن و معجزه مى آيد.(در حالى كه لغت اصطلاحى معجزه در قرآن نيامده است).

و نيز اصطلاحاتى همچون صلاة-زكات-جهاد و...كه با دقّت و تدبّر در آيات،معناى اصطلاحى آنها به دست مى آيد.

د)ترجيح يك احتمال در معناى آيه اى با كمك آيات ديگر:

گاهى در معناى يك آيه احتمالات متعددى وجود دارد،كه پس از مراجعه به آيات ديگر يك احتمال تقويت مى شود،يعنى آيات معناى اين آيات،را تفسير و تبيين مى كنند (1).

مثال:قال اللّه تعالى: وَ إِذْ قٰالَ رَبُّكَ لِلْمَلاٰئِكَةِ إِنِّي جٰاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (2)

ص: 97


1- البته اين بحث با مبحث ردّ متشابهات به محكمات بسيار نزديك است اما به نظر مى رسد كه اين شيوه با شيوه ى محكم و متشابه اعم و اخص من وجه باشد.
2- بقره30/.

واژۀ خليفه در اين آيه مى تواند به معناى«جانشين و نماينده ى خدا»و مقصود همه افراد بشر باشد يا به معناى اين كه آدم عليه السّلام جانشين نوع موجودات زمينى شده كه قبل از او بوده است.علاّمه طباطبايى قدّس سرّه براى تأييد معناى اول به آيات اعراف69/ و يونس14/ و نحل63/ استشهاد كرده است و احتمال اول را ترجيح داده و پذيرفته است (1).

چون در اين آيات(جعلكم-جعلناكم)همه ى افراد بشر را به عنوان خليفه معرفى كرده است.

ذ)جمع آيات ناسخ و منسوخ:

برخى از آيات قرآن كريم،بيان كننده ى احكامى اند،سپس آياتى ديگرى(بر اساس مصلحت و شرايط جديد)نازل شده و آيات قبلى را نسخ كرده است و احكام جديدى آورده است.

در مورد تعداد آيات ناسخ و منسوخ بين دانشمندان علوم قرآن اختلاف است و تعداد آنها را از يك تا سيصد آيه گفته اند (2).

مفسّر قرآن بايد توجّه داشته باشد كه آيه اى كه تفسير مى كند اگر ناسخ يا منسوخ دارد يادآور شود و با توجّه به آنها آيه را تفسير و توضيح دهد.و اصلا تفسير آيه ى منسوخ بدون تذكّر ناسخ آن،تفسيرى ناقص خواهد بود.

مثال:در آيات سوره ى مجادله بر مؤمنان دستور داده شده كه هنگام سخن گفتن خصوصى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صدقه بدهند و تنها كسى كه بدين حكم عمل كرد،امام على عليه السّلام بود.و همين حكم در آيه ى بعد نسخ شد (3).

ص: 98


1- الميزان،ج 1،ص 117.
2- نك:البيان،آية الله خويى،مبحث نسخ.
3- يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدى نجواكم صدقه ذلك خير لكم اطهر،فان لم

بنابراين،بيان حكم آيه ى اوّل بدون تذكّر نسخ شدن آن در آيه ى بعد،تفسيرى ناقص است.و اگر حكم دو آيه با همديگر بيان شود تفسير قرآن به قرآن مى شود.

هر چند كه اين دو آيه ناسخ و منسوخ در كنار يكديگر است و كار را راحت كرده است اما همه ى آيات ناسخ و منسوخ اين گونه نيست.

تذكّر:برخى گونه ها و شيوه هاى فرعى ديگرى نيز براى تفسير قرآن به قرآن گفته شده است كه عبارت اند از:

1-توضيح كلمه اى با آيه ى ديگر (1)، 2-تبيين قصص قرآنى، 3-توضيح آيات مختصر به وسيله ى آيات مفصلى كه در همان موضوع آمده است، 4-تفسير موضوعى قرآن، 5-تعيين مراد آيه با آيه اى ديگر (2)، ما اين گونه ها را در لابه لاى گونه ها و شيوه هاى فرعى تفسير قرآن به قرآن بيان كرديم، چرا كه قابل ادغام با يكديگر بود.

البته ممكن است گونه هاى ديگرى از تفسير قرآن به قرآن نيز يافت شود.يا برخى از گونه هاى پيش گفته،به چند قسم فرعى تقسيم شوند.

ص: 99


1- از جمله گفته شده كه شيخ طوسى(ره)در تبيان از برخى از اين گونه ها استفاده كرده اند.نك:تبيان،ج 2، ص 58،ص 47.
2- همان.

4.معرفى تفاسير قرآن به قرآن:

از مهم ترين كتاب هايى كه از روش تفسير قرآن به قرآن به طور گسترده استفاده كرده اند، مى توان از كتاب هاى زير نام برد:

1-الميزان في تفسير القرآن،علاّمه طباطبايى(1321-1402 ق) 2-الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن،دكتر محمد صادقى تهرانى(معاصر) 3-آلاء الرحمن في تفسير القرآن،شيخ محمد جواد بلاغى(م 1352 ق)كل اين تفسير تا آيه ى /57نساء است.

4-التفسير القرآني للقرآن،عبد الكريم خطيب،(تأليف در 1386 ق) 5-تفسير اضواء البيان في ايضاح القرآن بالقرآن،محمد امين ابن محمد مختار (1305-1393 ق).

ص: 100

5-چكيده:

از اين درس به اين نتايج رسيديم:

1-در نظر علاّمه طباطبايى روش تفسير قرآن به دو صورت تحميل و روش تفسير قرآن به قرآن ممكن است.

2-از نظر استاد معرفت،روش تفسير قرآن به قرآن به دو گونه داراى ارتباط ظاهرى و بدون ارتباط ظاهرى تقسيم مى شود.

3-صاحب نظران در مورد تفسير قرآن به قرآن،هر كدام به گونه اى خاص از آن اشاره كرده بودند و اين روش را تأييد كرده بودند.

4-روش تفسير قرآن به قرآن عبارت است از تبيين معانى آيات قرآن و مشخّص ساختن مراد جدّى از آنها به كمك آيات ديگر قرآن.

5-در مورد استفاده از احاديث در تفسير قرآن به قرآن دو ديدگاه وجود داشت.گروهى آن را لازم مى دانستند و عدم استفاده از قراين نقلى را تفسير به رأى معرّفى مى كردند.

6-گروه ديگرى تفسير قرآن به قرآن را بى نيازى از رجوع به احاديث مى دانستند،بلكه احاديث را فاقد صلاحيت و ارزش در تفسير معرّفى مى كردند.

7-پاسخ ديدگاه دوم داده شد،كه بى نيازى و روشن بودن قرآن منافاتى با حجّيّت و استفاده از احاديث ندارد.بلكه بر اساس آيه ى /44نحل،پيامبر مبيّن قرآن است و احاديث اهل بيت عليهم السّلام هم بر اساس حديث ثقلين ملحق به اوست.

8-مشخص ساختيم كه نتيجه ى جمع كلام علاّمه در ذيل آيه ى /7آل عمران با كلام ايشان ذيل آيه ى /44نحل همان ديدگاه اول مى شود.

9-شايع ترين گونه ها و شيوه هاى فرعى تفسير قرآن به قرآن عبارتند از:

ارجاع متشابهات به محكمات-تفسير آيات مطلق با مقيّدها و عام ها با خاص ها،توضيح

ص: 101

آيات مجمل با آيات مبيّن و مفصل،تعيين مصداق آيه به وسيله ى آيات ديگر،استفاده از سياق آيات در تفسير،توجّه به آيات مشابه،توجّه به آيات مخالف و رفع اختلافات ظاهرى آن،تعيين معانى اصطلاحات قرآنى با كمك آيات ديگر،ترجيح يك احتمال در معناى آيه با كمك آيات ديگر قرآن،جمع آيات ناسخ و منسوخ...

10-برخى از تفاسير قرآن به قرآن معرفى شد كه از مهم ترين آنها تفسير الميزان است كه از شيوه ها و گونه هاى تفسير قرآن به قرآن به طور گسترده استفاده كرده است.

ص: 102

6-پرسش هاى دو درس:

1-تفسير قرآن به قرآن از زمان چه كسى شروع شد،مثالى بزنيد؟ 2-آيه ى أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ چگونه بر لزوم تفسير قرآن به قرآن دلالت مى كند؟ 3-آيه ى مِنْهُ آيٰاتٌ مُحْكَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ چگونه بر تفسير قرآن به قرآن دلالت مى كند؟مثالى بزنيد.

4-روايت القرآن يفسر بعضه بعضا را از نظر سند و دلالت مورد بررسى قرار دهيد.

5-روايت«ضرب القرآن»را از نظر سند دلالت مورد بررسى قرار دهيد و بگوييد آيا تفسير قرآن به قرآن را نفى مى كند؟ 6-رابطه ى تفسير قرآن به قرآن را و حجّيّت ظواهر قرآن چيست؟توضيح دهيد.

7-دليل حجّيّت ظواهر قرآن را بيان كنيد؟ 8-دو گونه تفسير قرآن به قرآن را از نظر آية الله معرفت بنويسيد.

9-تفسير قرآن به قرآن را تعريف كنيد.و يك مثال بزنيد.

10-دو ديدگاه درباره ى جايگاه سنّت در تفسير قرآن به قرآن بنويسيد.و نظر علاّمه طباطبايى را در اين زمينه روشن كنيد.

11-شيوه ى مطلق و مقيّد و عام و خاص را در تفسير قرآن به قرآن با مثال روشن سازيد.

12-شيوه ى تعيين مصداق در تفسير قرآن به قرآن را توضيح دهيد و مثال بزنيد.

13-سياق را تعريف كنيد و جايگاه آن را در تفسير قرآن به قرآن بنويسيد.

14-تفسير موضوعى چه رابطه اى با تفسير قرآن به قرآن دارد؟با مثال بيان كنيد.

15-چگونه به وسيله ى تفسير قرآن به قرآن اختلاف ظاهرى آيات بر طرف مى شود؟با مثال روشن سازيد.

16-بحث ناسخ و منسوخ چه ارتباطى با تفسير قرآن به قرآن دارد؟ 17-حدّ اقل سه تفسير قرآن به قرآن را با ذكر نام مؤلفان آنها نام ببريد.

ص: 103

7-پژوهش هاى جديد:

1-در احاديث تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امامان اهل بيت عليهم السّلام جستجو كنيد و تفاسير قرآن به قرآن را جمع آورى و بررسى كنيد كه كدام در كدام گونه قرار مى گيرند.

2-تفسير قرآن به قرآن را در آثار تفسيرى صحابه و تابعان جستجو و بررسى نماييد و گونه هاى آن را دسته بندى كنيد.

3-رواياتى كه مورد استناد موافقان تفسير قرآن به قرآن قرار گرفته است را از نظر سند و دلالت نقد و بررسى كنيد.

4-روايات«من خوطب به»را از نظر سند و دلالت بررسى كنيد.

5-آثار حجّيّت ظواهر قرآن و عدم حجّيّت آن را بررسى كنيد.

6-ديدگاه اخبارى ها و اصولى ها را در كتاب هاى آنها در مورد قرآن مقايسه و بررسى و نقد كنيد.

7-مواردى كه تفسير مجمع البيان و تبيان از گونه هاى تفسير قرآن به قرآن استفاده كرده اند جمع آورى كنيد.

8-ديدگاه علاّمه طباطبايى(ره)را در الميزان در مورد روش تفسير قرآن به قرآن به طور كامل جمع آورى و تحليل كنيد.

9-روش علاّمه طباطبايى(ره)در تفسير الميزان را بررسى و تحليل كنيد.

10-تحقيق كنيد و گونه هاى ديگرى از تفسير قرآن به قرآن را كه در اين كتاب نيامده است به دست آوريد.

11-در مورد عصاى موسى در قصه هاى قرآن(در سوره ى اعراف با طه،شعراء و...)نام يك تفسير قرآن به قرآن(موضوعى)بنويسيد.

12-در مورد هريك از تفاسير قرآن به قرآن تحقيق كنيد و روش آنها را تحليل و نقد كنيد.

ص: 104

8-منابع مطالعه بيشتر:

1-تفسير الميزان،علاّمه طباطبايى،ج 1،مقدمه،ج 3 ذيل آيه ى /7آل عمران.

2-روش علاّمه طباطبايى در تفسير الميزان،على آلوسى.

3-مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى.

4-در آمدى بر تفسير علمى قرآن،محمد على رضايى اصفهانى،(مبحث روش تفسير تفسير قرآن به قرآن) 5-التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،آية الله معرفت،ج 2.

6-فوايد المدنية،امين استرآبادى.

7-تفسير صافى،ج 1،مقدمه.

8- روش شناسى تفسير قرآن،جمعى از نويسندگان،سمت(دفتر همكارى حوزه و دانشگاه).

9-روش ها و گرايش هاى تفسيرى،حسين علوى مهر.

10-روش هاى تفسيرى،دكتر سيد رضا مؤدّب.

ص: 105

ص: 106

فصل سوم: روش تفسير روايى قرآن

اشاره

اهداف آموزشى:

هدف اصلى:شناخت كاربردهاى روايات در تفسير قرآن اهداف فرعى:1-آگاهى از ديدگاه ها درباره ى جايگاه روايات در تفسير 2-شناخت اقسام روايات و قلمرو تاثير آنها در تفسير

ص: 107

ص: 108

درس چهارم: روش تفسير روايى قرآن

اشاره

(بخش اوّل) عناوين بخش اوّل:

1-مقدّمه 2-واژگان 3-تاريخچه 4-ديدگاه ها در مورد جايگاه روايات در تفسير 5-حجّيّت سنّت در تفسير 6-كاربردهاى روايات تفسيرى 7-چكيده

ص: 109

ص: 110

1-مقدّمه:

روش تفسير روايى قرآن،يكى از كهن ترين و رايج ترين روش هاى تفسيرى است.اين شيوه ى تفسيرى يكى از اقسام«تفسير مأثور» (1)و«تفسير نقلى»است.تفسير روايى جايگاه ويژه اى در بين روش هاى تفسيرى داشته و هميشه مورد توجّه مفسّران بوده است.و در بستر تاريخ گاهى گرايش افراطى به آن پيدا شده است به طورى كه برخى مفسّران فقط از اين روش پيروى كرده و بقيه ى روش ها را نفى كرده اند.البته گرايش هاى مخالف و معتدل نيز در مورد آن وجود داشته است.

ما در اين مبحث ديدگاه هاى صاحب نظران در مورد تفسير روايى و گرايش هاى افراطى و تفريطى نسبت به اين روش و نيز نقش و قلمرو اقسام احاديث را در تفسير قرآن بررسى مى كنيم.تا ابهام هاى كاربرد روايات در تفسير روشن شود،و بتوانيم در فضاى روشن ترى از احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام در تفسير قرآن استفاده كنيم.

ص: 111


1- تفسير مأثور شامل:تفسير قرآن به قرآن،قرآن به سنّت،تفسير قرآن با سخنان صحابه و تفسير قرآن با سخنان تابعين مى شود.كه در تفسير روايى قسم دوم مراد است.نك:التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب، آية الله معرفت،ج 2 ص 21 به بعد.

2-واژگان:

در اين مبحث سه واژۀ اساسى وجود دارد:

الف)روش:

ب)تفسير:

تذكر:معنا و تعريف روش و تفسير در مبحث درس دوم بيان شد.

ج)واژه روايى:

واژۀ«روايت»در اصل(روى)به معناى«حمل و نقل»است و روايت حديث به معناى نقل و حمل حديث است (1).

صاحب نظران روش هاى تفسيرى،تفسير به مأثور يا تفسير نقلى را به چهار قسم تقسيم كرده اند:

اول:تفسير قرآن به قرآن، دوم:تفسير قرآن به سنّت، سوم:تفسير قرآن براساس سخنان صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله.

چهارم:تفسير قرآن بر اساس سخنان تابعين (2).

ولى مقصود از روش تفسير روايى همان تفسير قرآن به سنّت است.پس مقصود از روايت «قول و فعل و تقرير»معصوم(اعم از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،و امامان عليهم السّلام)است،يعنى گاهى معصوم

ص: 112


1- مصباح اللغة،ماده«روى»و نيز التحقيق فى كلمات القرآن الكريم،ج 4،ص 8،مادّه ى«رأى».(البته ايشان اصل ماده را رأى مى داند كه به«تناسب اين كه در رؤيت،قبول و تحمّل نور مرئى است،در علم به كار رفته است.)
2- نك:التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 2،ص 21 به بعد.

سخنى در تفسير آيه اى مى فرمايد و گاهى عملى(مثل نماز)انجام مى دهد كه تفسير آيات (صلاة)است.و گاهى مطلبى را كه شخصى در حضور او در مورد تفسير آيه اى،مى گويد يا طبق آيه اى كارى را انجام مى دهد تقرير مى كند،يعنى با سكوت خود آن را تأييد مى كند.

جمع بندى و نتيجه گيرى:

مقصود از روش تفسير روايى در اينجا آن است كه مفسّر قرآن از سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،و اهل بيت عليهم السّلام(كه شامل قول،فعل،و تقرير آنها مى شود)براى روشن كردن مفاد آيات و مقاصد آنها استفاده كند.اين روش نتايج خاصى نيز به دنبال دارد.

تذكر:هر چند در تفسير قرآن از روايات صحابه و تابعين در موارد خاصى استفاده مى شود، و بسيارى از سخنان تفسيرى آنان مفيد است ولى در مورد حجّيّت سنّت آنها و قلمرو اعتبار روايات آنها نظر يكسانى در ميان امّت اسلامى وجود ندارد.

ص: 113

3-تاريخچه:

اشاره

سير تاريخى تفسير روايى را مى توان به چند دوره تقسيم كرد:

الف)دوران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله:

تفسير روايى قرآن،همزاد وحى است.چرا كه اولين مفسّر قرآن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،است كه خداى متعال به او دستور بيان و تفسير قرآن داد و فرمود: وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (1)«و اين ذكر(قرآن)را به سوى تو فرستاديم تا براى مردم آنچه را كه به سوى آنان فروفرستاده شده است،روشن بيان كنى.» البته سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و بيان او نيز ريشه در وحى داشت،چنان كه از آن حضرت حكايت شده كه فرمودند:«آگاه باشيد كه به من قرآن داده شده و نيز مثل آن همراه آن»(به من داده شده است). (2)

و صحابيان با رجوع به ايشان تفسير قرآن را مى آموختند.گاهى پاى سخنان او مى نشستند و معانى و تفسير قرآن را فرا مى گرفتند.

از ابن مسعود حكايت شده كه:«هميشه هر فرد از ما هنگامى كه ده آيه قرآن را مى آموخت،از آنها عبور نمى كرد تا اين كه معانى و(روش)عمل بدانها را آموخت». (3)

گاهى اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از ايشان مطالب را مى پرسيدند و حتى دوست داشتند كه

ص: 114


1- نحل44/.
2- «ألا و انّي أوتيت القرآن و مثله معه»،الاتقان،ج 4 ص 174.
3- تفسير طبرى،ج 1،ص 27-28 و ص 30.

عرب هاى بيابانى بيايند و پرسشى بكنند و آنان گوش دهند. (1)

گاهى هم عمل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مفسّر آيات قرآن قرار مى دادند،همان طوركه خود ايشان حكايت شده كه در مورد نماز فرمودند:«نماز بگذاريد همان طوركه مى بينيد من نماز مى گزارم». (2)

يا در مورد حج حكايت شده كه فرمود:«مناسك و اعمال خود را از من بگيريد.» (3)كه در اين صورت افعال پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،در نماز و حج تفسير جزئيات آيات صلاة و حج بود.

از امام صادق عليه السّلام حكايت شد كه فرمود:

«إنّ اللّه انزل على رسوله الصلاة و لم يسمّ لهم:

ثلاثا و لا أربعا،حتّى كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله،هو الذي فسّر ذلك لهم» .

«خدا(دستور)نماز را بر رسولش نازل كرد ولى براى مردم مشخص نكرد كه سه يا چهار ركعت است تا اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،اين مطلب را براى مردم تفسير كرد.» (4).

آرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،مطالب كلى قرآن(همچون نماز،روزه،حج و...)را توضيح مى دادند.و نيز موارد تخصيص عمومات و تقييد مطلقات آيات را تبيين،و اصطلاحات جديد،لغات قرآن،و ناسخ و منسوخ آيات را توضيح مى دادند.و همه ى اينها تفسير قرآن بود كه در روايات و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،براى ما حكايت شده است و به عنوان منابع تفسير روايى باقى مانده است. (5)

ص: 115


1- المعيار و الموازنة،اسكافى،ص 304،التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 1 ص 175.
2- «صلّوا كما رأيتموني اصلّي»، بحار الانوار،علاّمه مجلسى،ج 85،ص 279.
3- «خذوا عنّي مناسككم» (اين روايت را با اين لفظ نيافتيم اما مضمون آن در بحار،ج 28،ص 95 و ج 37 ص 115 آمده است).
4- كافى،ج 1،ص 286،عيّاشى،ج 1 ص 249-251،حاكم حسكانى،شواهد التنزيل،ج 1،ص 149،التفسير و المفسّرون،معرفت،ج 1،ص 181.
5- براى اطلاع از احاديث تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،نك:الاتقان،ج 4 ص 180 و ص 214-257 و نيز
ب)دوران اهل بيت عليهم السّلام:

شيوه ى تفسير روايى در عصر امامان عليهم السّلام نيز ادامه داشت.

امام على عليه السّلام كه شاگرد ارشد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در تفسير بود (1)،سخنان و توضيحات آن حضرت را شنيده بود و حكايت مى كرد.

همان طور كه امامان اهل بيت عليهم السّلام نيز همين روش را دنبال كرده،احاديث تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،و امام على عليه السّلام را براى مردم حكايت نموده،و بدان ها استدلال مى كردند.تعداد اين احاديث كه با واسطه اهل بيت عليهم السّلام حكايت شده،به هزاران روايت مى رسد. (2)

البته اهل بيت عليهم السلام از آنجا كه آگاه به علوم الهى بودند خود نيز اقدام به تفسير قرآن مى كردند و سخنان و سنّت آنان نيز منبعى براى تفسير است.و اين احاديث جزيى از تفسير روايى به شمار مى آيد.

شخصى در مكه،خدمت امام رضا عليه السّلام رسيد و گفت:شما از كتاب خدا چيزى تفسير مى كنى،كه تاكنون شنيده نشده باشد، امام فرمود:قرآن قبل از اين كه بر مردم نازل شود بر ما نازل شده و قبل از اين كه براى مردم تفسير شود،براى ما تفسير شده است،حلال و حرام و ناسخ و منسوخ قرآن را ما مى شناسيم و...» (3)

ص: 116


1- اين مطلبى است كه دكتر ذهبى،در التفسير،و المفسّرون،ج 1،ص 89،بدان اعتراف دارد.
2- چ آية الله معرفت در التفسير و المفسّرون،ج 1،ص 181 از نوۀ سيد هاشم بحرانى نقل مى كند كه روايت پيامبر و روايات ايشان كه از طريق اهل بيت عليهم السّلام نقل شده را جمع آورى كرده و تاكنون به چهار هزار حديث رسيده است.
3- «قال له رجل انّك لتفسّر من كتاب اللّه ما لم يسمع،فقال:علينا نزل قبل الناس و لنا فسّر قبل أن يفسّر

و در حديث ديگرى فرمود:«بر مردم است كه قرآن را همان طوركه نازل شده بخوانند و هنگامى كه نياز به تفسير قرآن پيدا كردند،هدايت به وسيله ى ما و به سوى ماست.» (1)بنابراين اهل بيت عليهم السّلام نيز در زمينه ى مطالب كلى قرآن و آيات الاحكام،مخصّصها، مقيّدها،لغات،ناسخ و منسوخ،اصطلاحات جديد قرآن و نيز در مورد بطن و تأويل و مصاديق آيات،مطالب متنوّعى را بيان كرده اند كه به عنوان سنّت آنان بر جاى مانده است.

ج)دوران صحابه و تابعان:

روايات تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام مورد توجّه صحابيان پيامبر و تابعان آنان قرار گرفت و حتى صحابه ى بزرگ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همچون ابن عباس و ابن مسعود خود را از تفسير قرآن امام على عليه السّلام بى نياز نمى دانستند و از آن استفاده مى كردند.و بسيارى از احاديث تفسيرى ابن عباس از على عليه السّلام است. (2)

البته صحابيان و تابعان خود نيز قرآن را تفسير مى كردند و روايات تفسيرى زيادى از ابن عباس و ديگران باقى مانده است. (3)

در اين دوره،كم كم روايات تفسيرى در مجموعه هايى گردآورى شد كه به نام كتاب هاى تفسير روايى مشهور است.

ص: 117


1- تفسير فرات كوفى،ص 258،ح 351.
2- قال ابن عباس:«جلّ ما تعلّمت من التفسير،من عليّ بن أبي طالب»،بحار،ج 89،ص 6-105.
3- نك:التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى و آية الله معرفت،(مبحث ابن عباس).
ح)دوران جمع آورى و تأليف روايات تفسيرى:

اوّلين رساله از اين مجموعه ها در شيعه،كتاب تفسير منسوب به امام على عليه السّلام است كه طى يك روايت مفصّل در آغاز تفسير نعمانى آمده است. (1)

و نيز يكى ديگر از آنها،«مصحف عليّ بن أبى طالب»است كه علاوه بر آيات قرآن،تأويل و تفسير و اسباب نزول را بيان كرده است.هر چند كه اين كتاب اكنون در دسترس ما نيست. (2)

و نيز تفسير منسوب به امام باقر 7(57-114 ق)كه ابو الجارود آن را حكايت كرده است. (3)و نيز تفسير منسوب به امام صادق 7(83-148 ق)كه به طور پراكنده در كتاب حقايق التفسير القرآني آمده است. (4)

سپس از تفسير علىّ بن ابراهيم قمى(307 ق)و فرات كوفى(زنده در سال 307 ق)و تفسير عيّاشى(م بعد از 320 ق)و تفسير نعمانى(م بعد از 324 ق)و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(م 254)مى توان نام برد.

البته روايات فقهى پيامبر و اهل بيت عليهم السّلام نيز كه نوعى تفسير براى آيات الاحكام قرآن است در مجموعه هايى همچون كافى،من لا يحضره الفقيه و تهذيب و استبصار گردآورى شد.

در همين دوران،تفسير جامع البيان في تفسير القرآن،ابن جرير طبرى(م 310)را داريم.

همان طوركه مجموعه هاى حديثى صحاح ستۀ اهل سنّت در اين دوره تدوين شد.سپس

ص: 118


1- اين رساله گاهى تحت عنوان«رسالة المحكم و المتشابه»،به سيد مرتضى نسبت داده مى شود و در مجلدات قرآن بحار الانوار نقل شده است.نك:تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام،سيد حسن صدر،ص 318.
2- نك:بحار الانوار،مجلسى،ج 89،ص 40،التمهيد في علوم القرآن،معرفت،ج 1،ص 292،سير تطوّر تفاسير شيعه،سيد محمد على ايازى،ص 28.
3- الفهرست،ابن نديم،ص 36.
4- سير تطوّر تفاسير شيعه،ص 39.

تفسير روايى از قرن پنجم تا نهم با ركود نسبى مواجه شد و تفاسير عقلى و اجتهادى شد.اما در قرن دهم تا دوازدهم با رشد اخباريگرى در شيعه تفاسير روايى ديگرى همچون:تفسير البرهان في تفسير القرآن،سيد هاشم حسينى بحرانى(م 1107 ق)و تفسير نور الثقلين، الحويزى(م 1112 ق)نوشته شد.

همان طور كه مجموعه هاى حديثى بزرگ همچون وسائل الشيعة،وافى و بحار الانوار نوشته شد كه بسيارى از روايات آنها تفسير قرآن به شمار مى آيد.

در اهل سنّت نيز در اين دوران تفسير درّ المنثور،جلال الدين سيوطى(م 9111 ق) گردآورى شد.

اكنون نيز در تفاسير جديد به روايات تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام توجّه مى شود و معمولا در لابه لاى تفسير يا در بخش جداگانه اى اين روايات آورده مى شود و مورد نقد و بررسى قرار مى گيرد،همانند علاّمه طباطبايى در الميزان كه در ذيل هر دسته از آيات«بحث روايى»مى آورد.

تذكر:روايات تفسيرى در دوره ى جمع آورى و تدوين،از پديده ى جعل و اسرائيليات مصون نماند و برخى روايات ضعيف و ساختگى در آنها وارد شد كه همين مطلب موجب شده تا در هنگام بهره بردن از روايات تفسير طبرى و امثال آن دقّت بيشترى لازم باشد.

ص: 119

4-ديدگاه ها در مورد جايگاه روايات در تفسير:

اشاره

ديدگاه هاى دانشمندان در مورد جايگاه و قلمرو استفاده از روايات در تفسير قرآن را مى توان در سه بخش ارايه كرد:

اول:استقلال قرآن و بى نيازى از احاديث در تفسير

اين ديدگاه به چند صورت قابل طرح است:

الف)اين كه بگوييم:قرآن به زبان فصيح عربى نازل گشته است و قابل فهم است پس عقل ما براى فهم آن كافى است و نيازى به احاديث نداريم. (1)

بررسى:

اولا:اين ديدگاه با آيات قرآن(از جمله ى آيه /44نحل)و احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله(از جمله حديث ثقلين)ناسازگار است.كه دلالت مى كند كه احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام در تفسير قرآن حجّت و معتبر است. (2)

ثانيا:در اين ديدگاه توجّه نشده است كه تفسير قرآن فقط براى توضيح لغات عربى نيست ،بلكه در قرآن كلياتى همچون نماز،روزه،زكات،حج و...بيان شده كه نياز به تفسير و توضيح جزئيات دارد كه اين جزئيات احكام در احاديث بيان شده است.

و نيز قرآن داراى تأويل و بطن است كه در برخى روايات تفسيرى بيان مى شود.

ثالثا:تفسير قرآن بدون مراجعه به احاديث پيامبر و اهل بيت عليهم السّلام كه قراين نقلى تفسير آيات به شمار مى آيد،نوعى تفسير به رأى است، (3)همان طوركه برخى از صاحب نظران نيز

ص: 120


1- در آمدى بر تفسير علمى قرآن،ص 103.
2- ما اين مطلب را در بخش بعدى تحت عنوان«حجّيّت سنّت در تفسير قرآن»به طور مفصّل بحث مى كنيم.
3- در اين مورد،در بخش روش«تفسير به رأى»مطالب مبسوطى بيان شد.

بدين مطلب تصريح كرده اند. (1)

تذكر:شايد بتوان گفت:ريشه ى تاريخى اين ديدگاه،همان شعار«حسبنا كتاب اللّه»است كه از عصر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله شروع شد و بر جدايى قرآن و اهل بيت عليهم السّلام اصرار مى ورزد،يعنى اين ديدگاه قبل از آن كه يك نظر علمى باشد يك نظر سياسى است.

با توجّه به مطالب فوق اين ديدگاه قابل قبول نيست.

ب)ديدگاه علاّمه طباطبايى(ره):

ايشان در ذيل آيه ى /7سوره ى آل عمران در مورد روايات تفسير به رأى بحث مفصّلى دارد.و در پايان آن مى فرمايد:

«و المحصّل:انّ المنهي عنه انما هو الاستقلال في تفسير القرآن و اعتماد المفسّر على نفسه من غير رجوع الى غيره،و لازمه وجوب الاستمداد من الغير بالرجوع اليه،و هذا الغير لا محالة امّا هو الكتاب او السنّة،و كونه هي السنّة ينافي القرآن و نفس السنّة الآمرة بالرجوع اليه و عرض الاخبار عليه،فلا يبقى للرجوع اليه و الاستمداد منه في تفسير القرآن إلاّ نفس القرآن». (2)

ظاهر كلام ايشان آن است كه تفسير استقلالى آيات قرآن صحيح نيست چون تفسير به رأى است.

و تفسير قرآن به وسيله سنّت نيز صحيح نيست،چون منافات با قرآن و خود سنّت دارد.

پس تنها راه تفسير قرآن رجوع به خود قرآن است،كه«تفسير قرآن به قرآن»ناميده مى شود. (3)

ص: 121


1- البيان،آية الله خويى،ص 269.
2- الميزان،ج 3،ص 89.
3- كلام ايشان از دو زاويه ى مختلف،در مبحث روش تفسير به رأى و روش تفسير قرآن به قرآن مورد

بررسى:

هر چند كه ظاهر كلام علاّمه طباطبايى در اينجا بى نياز بودن تفسير قرآن از روايات بلكه عدم جواز تفسير قرآن با روايات است،اما وقتى سخن ايشان ذيل آيه ى /44نحل را ملاحظه مى كنيم،مى بينيم كه ايشان بيان پيامبر و اهل بيت عليهم السّلام را در تفسير قرآن حجّت مى داند. (1)

پس ظاهر كلام ايشان در ذيل آيه ى /7آل عمران به طور مطلق مقصود او نبوده است.

يكى از شاگردان برجسته ى علاّمه،درباره ى استقلال قرآن،تفسيرى به دست داد كه گويا توجيه خوبى براى سخن استاد باشد.وى آورده است:

«اوّلا،«ثقلين»هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد،بلكه با هم متّحدند و بر روى هم يك حجّت الهى هستند،منتها يكى اصل و ديگرى فرع،و همچنين يكى متن و ديگرى شرح است.(قرآن و عترت نه جدايند و نه در عرض هم)پس دين در ارايه ى پيام نهايى خود، هم به قرآن وابسته است و هم به سنّت.

ثانيا،قرآن كريم كه هم در سند و هم در حجّيّت ظواهر و هم در ارايه ى خطوط كلّى دين نيازمند به غير خود،يعنى احاديث نيست و حدوثا و بقايا مستقل است،نسبت به روايات كه حدوثا و بقايا تابع قرآن است،ثقل اكبر به شمار مى آيد،چون مراد از استقلال،استقلال نسبى است،نه نفسى.

ازاين رو،اعتماد به اصول عقلايى در فهم معانى الفاظ قرآن،منافى استقلال آن در حجّيّت و دلالت نخواهد بود.

ص: 122


1- الميزان،ج 12،ص 260.

ثالثا،وابستگى روايات به قرآن هم در ناحيه ى اعتبار سند است(چه در سنّت قطعى و چه در سنّت غير قطعى)و هم در ناحيه ى اعتبار متن(در خصوص سنّت غير قطعى)امّا پس از تأمين اصل اعتبار سنت به وسيله قرآن،سنّت نيز حجّت مستقل غير منحصرى است همتاى قرآن.» (1)«پس قرآن در همه شئون خود مستقل است و وابستگى به غير خود ندارد،ليكن چون دين در ارايه پيام نهايى خود هم به قرآن وابسته است و هم به سنّت معصومين عليهم السّلام ازاين رو، در محدوده ى«ارايه ى دين قابل اعتقاد و عمل»قرآن و سنّت جدايى ناپذير است،بدين معنا كه قرآن عهده دار تبيين خطوط كلى دين است و سنّت عهده دار تبيين حدود و جزئيات و تفاصيل احكام.» (2)

دوم:عدم جواز تفسير قرآن جز با روايات
اشاره

بر اساس اين ديدگاه افراطى كه به برخى از اخبارى ها (3)نسبت داده مى شود،تفسير آيات قرآن جز با روايات جايز نيست،ازاين رو،مى بينيم كه در برخى از تفاسير روايى همچون البرهان و نور الثقلين،تنها به جمع آورى روايات اكتفا شده است.

در مورد اين ديدگاه به دلايل زير استناد شده است:

الف)ظواهر قرآن حجّت نيست و هر گونه تفسير قرآن بر اساس ظواهر قرآن و با تكيه بر دلايل عقلى و اجتهادى تفسير به رأى است كه اين كار در روايات منع شده است و حرام است.

ص: 123


1- تفسير تسنيم،آية اللّه جوادى آملى،ج 1،ص 155.
2- همان،ص 154.
3- شخصيّت ها و عقايد اخبارى ها را ذيل مباحث تفسير قرآن به قرآن(مبحث عدم حجّيّت ظاهر قرآن در نظر اخبارى ها-پاورقى)معرّفى كرديم.

بنابراين،تفسير قرآن جز با احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام جايز نيست.

ب)رواياتى كه مى فرمايد:فهم قرآن،مخصوص مخاطبان آن،يعنى اهل بيت عليهم السّلام است.

براى مثال:در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم كه:قتاده فقيه اهل بصره خدمت حضرت رسيد و ايشان به او فرمود:«به من رسيده است كه تو تفسير قرآن مى كنى:

قتاده گفت:بلى،و حضرت مطالبى به قتاده تذكر داد تا اين كه فرمود:اى قتاده!اگر قرآن را از نزد خود تفسير مى كنى هلاك شده اى(ديگران را نيز)به هلاكت افكنده اى.و اگر قرآن را بر اساس سخنان ديگران تفسير مى كنى بازهم هلاك شده اى و(ديگران را)به هلاكت افكنده اى.

واى به حال تو،تنها قرآن را كسانى كه مورد خطاب آن قرار گرفته اند مى شناسند.» (1)ج)ناتوانى عقل بشر از تفسير قرآن،در برخى احاديث،عقل بشر در حوزه ى تفسير قرآن، ناتوان شمرده شده است (2)از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود:

«انّه ليس شيء بأبعد من الرجل من تفسير القرآن» ، (3)«هيچ چيز بيشتر از تفسير قرآن از مردم دورتر نيست.» امام صادق عليه السّلام به جابر گفت:

«إنّ للقرآن بطنا و للبطن بطن(ثم قال)يا جابر و ليس شىء أبعد من عقول الرجال منه» (4)، «همانا قرآن باطنى دارد و باطنش ظاهرى(سپس فرمود:)اى جابر!هيچ چيزى چون قرآن، از عقل هاى مردم دورتر نيست».

ص: 124


1- «انّما يعرف القرآن من خوطب به»، تفسير صافى،ج 1،ص 20.
2- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 201-203.
3- مرآة الانوار،ص 17.
4- الميزان ج 3،ص 90.

د)برخى از صاحب نظران دلايل ديگرى براى اين ديدگاه آورده اند،مانند:

-اعتماد به ظن در تفسير قرآن جايز نيست و هر گونه تفسيرى كه متّكى به روايت نباشد، اساسى جز گمان ندارد. (1)

-مبيّن قرآن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است و آيات قرآن واضح نيست كه به تفسير پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نياز نداشته باشد. (2)

اما از آنجا كه اين دو دليل با موضوع بحث(عدم جواز تفسير قرآن جز با روايات)ارتباط زيادى ندارد،از توضيح و پاسخ آنها صرف نظر شود.

بررسى:

علم اصول الفقه،عهده دار بحث از حجّيّت ظواهر قرآن و دلايل آن است،ازاين رو، اصوليّان دلايل اخبارى ها را در اين مورد نقد كرده اند. (3)در بخش تفسير قرآن به قرآن،با ذكر اين دلايل،روشن گرديد كه (4)ظواهر قرآن حجّت است و تفسير و عمل به آنها(بعد از جستجو از قراين عقلى و نقلى)مانعى ندارد و تفسير به رأى به شمار نمى آيد.

در مورد روايات«من خوطب به»پاسخ داده شد كه اين گونه احاديث،اشاره به فهم كامل قرآن و مراتب عالى آن اعم از ظاهر و باطن است كه مخصوص اهل بيت عليهم السّلام است وگرنه فهم نازل تر قرآن،ويژه معصوم عليهم السّلام نيست. (5)

ص: 125


1- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى،ص 194.
2- همان،ص 197.
3- نك:كفاية الاصول،آخوند خراسانى،فرائد الاصول،شيخ انصارى،مبحث«حجّية الظواهر»،...
4- نك:روش تفسير قرآن به قرآن(مبحث عدم حجّيّت ظواهر قرآن در نظر اخباريون).
5- نك:البيان،آية الله خويى،ص 267-268.

در مورد نقش عقل بشر و روايات آن در مبحث روش تفسير عقلى توضيح داده شد كه مقصود آن است كه فهم تمام مراتب آيات-اعم از ظاهر و باطن-در اختيار همه ى افراد نيست،يعنى مقصود نفى به علم به مجموع قرآن براى همه مردم است.به عبارت ديگر:هر شخصى نمى تواند تمام معانى ظاهر و باطن قرآن را درك كند(يعنى نفى كليت است نه سلب كلى)ولى افرادى همچون اهل بيت عليهم السّلام و راسخان در علم مى توانند همه ى علوم و معارف قرآن را دريابند.و در حقيقت اين گونه احاديث در برابر تفكّر«حسبنا كتاب اللّه»است.كه تفسير قرآن بدون مراجعه به قراين نقلى(روايات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام)را نفى مى كند، ولى انحصار تفسير در روايات،مقصود اين روايات نيست.

سوّم)روايات وسيله و قرينه اى براى تفسير آيات قرآن
اشاره

بر اساس اين ديدگاه اعتدالى،احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام همانند قراين عقلى و آيات قرآن،قرينه اى براى تفسير آيات است و ابزارى براى روشن شدن معانى و مقاصد آيات است كه كاربردهاى گوناگونى در تفسير قرآن دارد.

احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام گاهى شأن نزول آيه،گاهى مصداق و مفهوم آن و گاهى تأويل و باطن آيه را بيان مى كند.و گاهى هم جزئيات آيات الاحكام را شرح مى دهد.

بنابراين،تفسير قرآن بدون مراجعه به قراين نقلى كه در احاديث موجود است صحيح نيست،چون از باب مراجعه به عام قبل از جستجوى مخصّص و مراجعه به مطلق قبل از مراجعه به مقيّد است.

دليل ديگر اين ديدگاه آن است كه احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام در تفسير قرآن

ص: 126

حجّت و معتبر است. (1)ازاين رو،قرينه اى براى فهم و تفسير آيات قرآن به شمار مى آيد و تفسير قرآن بدون مراجعه به اين قراين،نوعى تفسير به رأى است. (2)

جمع بندى و نتيجه گيرى:

با توجّه به اين كه ديدگاه«استقلال قرآن از احاديث»باطل شد و ديدگاه افراطى«عدم جواز قرآن جز با روايات»نيز باطل گرديد،ديدگاه سوم با دليل استوارى كه داشت،ديدگاه مختار قلمداد مى شود.

از مجموع مطالب مطرح شده به اين نتيجه رسيديم كه احاديث اهل بيت عليهم السّلام از قرآن جدا نيستند ولى نبايد روايات را در عرض قرآن مطرح دانست چرا كه در هنگام ارزيابى روايات،قرآن اصل و روايات فرع است.و هر چه از احاديث مخالف قرآن بود كنار گذاشته مى شود.اما آنچه از روايات كه شرايط لازم را داشت و مخالف قرآن نيز نبود،مى تواند شارح و مفسّر قرآن باشد.

از اينجا روشن مى شود كه احاديث در طول قرآن حجّت است و همراه با قرآن يك حجّت واحد را تشكيل مى دهد كه پيام نهايى دين را ارايه مى كند.و در پايان مى توان گفت كه:سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السّلام از يك سو منبع تفسير قرآن است و از سوى ديگر وسيله و قرينه ى تفسير قرآن است.اين دو مطلب هم با يكديگر منافاتى ندارند.

ص: 127


1- دلايل حجيّت احاديث در تفسير قرآن،خواهد آمد.
2- توضيح آن،در بخش تفسير به رأى خواهد آمد.

5-حجّيّت«سنّت»در تفسير:

اشاره

مباحث مربوط به حجّيّت«سنّت»در تفسير قرآن در سه بخش،مورد تحليل و بررسى قرار مى گيرد:

الف)حجيّت سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در تفسير قرآن:

اصل حجّيّت سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در تفسير قرآن از يك طرف مورد تأييد قرآن كريم قرار گرفته است: وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (1)بر اساس اين آيه،قرآن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فروفرستاده شد تا آن را براى مردم بيان كند و اگر بيان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معتبر و حجّت بر مردم و لازم الاتباع نبود،اين مطلب لغو مى شد.

بنابراين،سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و توضيح و تفسير او در مورد آيات قرآن معتبر و حجّت است.و اين مطلبى است كه مفسّران بزرگ قرآن نيز ذيل آيه مذكور بدان تصريح كرده اند. (2)

و از طرف ديگر،پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله با سخنان و عمل خود به تفسير قرآن مى پرداخت و حتى به مردم دستور مى داد كه در جزئيات احكام نماز و حج و...از ايشان پيروى كنند.و صحابيان نيز چنين مى كردند و اين سيره ى عملى تا زمان ما هم ادامه دارد.

البته روشن است كه سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شامل قول،فعل و تقرير ايشان مى شود،ولى شرايط، قيود قلمرو حجّيّت هر كدام مباحث خاصّى دارد كه در آينده به آنها اشاره خواهيم كرد.

ب)حجيّت سنّت اهل بيت عليهم السّلام در تفسير

روايات تفسيرى اهل بيت عليهم السّلام همچون روايات تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حجّت است و با

ص: 128


1- نحل44/.
2- نك:الميزان،ج 12،ص 261،تفاسير ديگر ذيل آيه.

شرايط خاصّ خود در تفسير معتبر است،يعنى بيان آنان به بيان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آيه ى 44 سوره ى نحل ملحق مى شود.

در اين مورد دلايل زيادى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم: (1)

اوّل)حديث ثقلين كه توسط علما و راويان شيعه و اهل سنّت به صورت متواتر از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حكايت شده است كه آن حضرت فرمودند:إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبدا حتّى يردا إلىّ الحوض (2)«در حقيقت من دو چيز گرانبها(يا سنگين)را در ميان شما باقى گذاشتم:كتاب خدا و اهل بيت خودم را،تا مادامى كه به آنان تمسّك جوييد هرگز گمراه نمى شويد تا اين كه نزد حوض(كوثر)بر من وارد شويد».

در اين حديث تمسّك به قرآن و اهل بيت عليهم السّلام با هم ديگر و در كنار هم،شرط عدم گمراهى مسلمانان قرار داده شده است.پس اگر مسلمانان به هر دوى آنان يا به يكى از آنان تمسّك نكنند گمراه مى شوند.بنابراين،اهل بيت عليهم السّلام در كنار قرآن حجّت و معتبرند.و حجّيّت اهل بيت عليهم السّلام جز حجيّت سنّت آنان(اعم از قول،فعل و تقرير)نيست.روايات تفسيرى آنان جزيى از سنت آنهاست كه معتبر و حجّت است و بايد بدانها تمسّك كرد.

دوّم)در احاديث متعدّدى از اهل بيت عليهم السّلام حكايت شده كه فرمود:

ص: 129


1- در اين مورد مى توان از دليل عصمت امامان اهل بيت عليهم السّلام استفاده كرد،اما ما در اينجا دلايلى مى آوريم كه مورد قبول فريقين باشد.
2- اين حديث در كتاب هاى متعدد شيعه و اهل سنت با الفاظ مختلف و با سندهاى گوناگون از تعدادى از صحابه و تابعان مثل زيد بن ارقم و زيد بن ثابت و ابو سعيد خدرى و حذيفه و ابو هريره نقل شده است. نك:صحيح الترمذي،ج 2،ص 308،فضايل الخمسة،ج 2،ص 52-60،الغدير،احقاق الحق و....

«هر چه را ما مى گوييم كلام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.» (1)و روشن است كه اهل بيت عليه السّلام عادل و موثّق بوده اند و نقل آنان از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز معتبر است.بنابراين احاديث تفسيرى(و غير تفسيرى)آنان همان مطالب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه با واسطه به ما رسيده است. (2)

سوّم)احاديث ديگرى كه بر ملازمت امام على عليه السّلام(و امامان بعد از او)با قرآن دلالت دارد. (3)و از شيعه و اهل سنت حكايت شده است و ما براى اختصار از نقل آنها صرف نظر مى كنيم. (4)

ج)سخنان صحابيان و تابعان هر چند كه برخى افراد تفسير روايى را شامل روايات صحابه و تابعين مى دانند (5)ولى ما در مورد اعتبار سخنان نقل شده از صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و تابعان در تفسير قرآن تفصيل قايل مى شويم يعنى مى گوييم:

/1ج:مطالبى كه به عنوان معناى لغات قرآن از آنان حكايت شده است،با فرض آگاهى آنان از لغت اصيل عرب در صدر اسلام،در همان حوزه معتبر است.و به عنوان قول لغوى اصيل(با شرايط خاص خود)پذيرفته مى شود.

ص: 130


1- نك:الميزان،ج 19،ص 33،معجم رجال الحديث،آية اللّه خويى،ج 18،ص 276.
2- البته اين دليل شامل بخش ديگرى از مطالب اهل بيت صلّى اللّه عليه و آله كه از خودشان(بر اساس فهم از قرآن يا الهام و...)بيان كرده اند نمى شود.
3- عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: «علىّ مع القرآن و القرآن مع علىّ و لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض»، مستدرك الصحيحين،ج 3،ص 124،فضايل الخمسة،ج 2،ص 126.
4- از آنجا كه مبحث حجّيّت سنت اهل بيت عليهم السّلام از مبانى تفسيرى است و جاى بحث آن در روش هاى تفسيرى نيست،ما از دلايل و شواهد و مطالب ديگر صرف نظر مى كنيم.و خوانندگان را به آن مباحث ارجاع مى دهيم.(نك:علوم القرآن،سيد محمد باقر حكيم،ص 255).
5- اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك،ص 111.

/2ج:مطالبى كه از صحابيان در مورد شأن نزول آيات بيان مى شود در صورتى كه واقعه شأن نزول را مشاهده كرده باشند و موثّق باشند،كلام آنان به عنوان راوى معتبر است.و راه خوبى براى روشن شدن اسباب النزول آيات مى باشد.

/3ج:مطالبى كه آنان از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حكايت مى كنند،در صورتى كه قول يا فعل يا تقرير ايشان را حكايت كنند،و موثّق باشند،سخن آنان بعنوان راوى معتبر است.

/4ج:مطالبى كه ايشان به عنوان اجتهاد شخصى در فهم آيات قرآن بيان كرده اند،به عنوان نظر شخصى آنها قابل احترام است.و همچون سخنان ساير مفسّران مورد نقد و بررسى قرار مى گيرد.

اما اين سخنان براى ما حجّت نيست چرا كه دليلى از قرآن،سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا عقل براى اعتبار آنها در دست نداريم و اجماعى نيز در اين مورد وجود ندارد.

بنابراين سنّت صحابيان و تابعان(غير از اهل بيت:)در تفسير قرآن حجّت و معتبر نيست. (1)

علاّمه طباطبايى(ره)در ذيل آيه ى /44سوره ى نحل در اين مورد مى نويسد:

«اين آيه دلالت مى كند بر حجّيّت قول پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در بيان آيات قرآن...و ملحق مى شود به بيان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،بيان اهل بيت عليهم السّلام بخاطر حديث متواتر ثقلين و غير آن.اما ساير امت از صحابه و تابعان يا علما هيچ حجّيّتى براى بيان آنان نيست،چون آيه ى مذكور شامل آنان نمى شود،و نصّى وجود ندارد كه بتوان بر آن تكيه كرد و حجيّت قول آنان را به طور مطلق برساند». (2)

ص: 131


1- در مورد حجيّت اقوال صحابه و تابعين در تفسير در مبانى تفسير بحث مى شود ازاين رو ما بطور مختصر به اين مبحث اشاره كرديم.خوانندگان براى اطلاع بيشتر از ديدگاهها در اين مورد مراجعه كنند به:التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،آية الله معرفت،ج 1،ص 297 و ص 423.
2- الميزان،ج 12،ص 260.

6-كاربردهاى روايات تفسيرى:

احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام در مجموعه هايى گردآورى شده كه به عنوان تفاسير روايى شناخته مى شود،وقتى اين احاديث را ملاحظه مى كنيم در مى يابيم كه اين احاديث از زواياى گوناگون به آيات قرآن نظر كرده و در تفسير آيات قرآن نقش هاى متفاوتى را به عهده گرفته اند.اينك در اين مبحث،مهم ترين كاربردها و نقش هاى احاديث تفسيرى را بيان مى كنيم:

6/1.تفسير و توضيح آيه برخى از روايات تفسيرى لغات آيه را توضيح داده،كلمات مجمل و مبهم را شرح مى دهد،يعنى پرده از الفاظ مشكل قرآن برمى دارد كه مهم ترين كاركرد تفسير اصطلاحى است.

مثال: وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً (1)«و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه(او)كنند آنهايى كه توانايى رفتن به سوى او دارند.» در اين آيه استطاعت كه براى حج لازم است مشخص نشده و مبهم است و در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه مقصود از آن:«الزاد و الراحلة» (2)،«توشه و مركب سوارى»است.

مثال ديگر: وَ النَّخْلَ بٰاسِقٰاتٍ لَهٰا طَلْعٌ نَضِيدٌ (3)،«و نخل هاى بلندقامت كه ميوه هاى متراكم دارند.» شخصى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مورد لغت«باسقات»پرسش كرد،حضرت فرمود:«طول ها»، طول آن مقصود است.

ص: 132


1- آل عمران97/.
2- الاتقان،ج 4،ص 218.
3- ق10/.

6/2.تطبيق آيه بر مصداق خاص برخى از احاديث تفسيرى،مورد و مصداق آيه را بيان مى كند.اين مطلب بر سه گونه است:

الف)گاهى حديث يكى از مصاديق آيه را بيان مى كند،ولى معناى آيه منحصر در آن مصداق نيست.مثال هاى اين مورد در روايات فقهى زياد است.

مثال:در مورد كفّاره ى قسم در آيه ى /89سوره ى مائده أَوْ كِسْوَتُهُمْ از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرسش شد،حضرت فرمود:

«عباء لكلّ مسكين.» (1)،«براى هر بينوا يك عبا است.» روشن است كه عبا يكى از مصاديق لباس است كه بايد به ده نفر بينوا داده شود و شخصى كه كفاره مى دهد مى تواند لباس هاى ديگر هم بدهد و معناى آيه منحصر در اين مصداق نيست.

ب)گاهى حديث مصداق«اكمل و أتمّ»آيه را بيان مى كند،هر چند كه معناى آيه منحصر در آن مصداق نيست.

مثال: اِهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِيمَ (2)در احاديث حكايت شده كه مقصود از«صراط مستقيم»در اين آيه،امام على عليه السّلام است. (3)

روشن است كه اين گونه احاديث،يكى از مصاديق كامل راه مستقيم را بيان مى كند كه راه امام على عليه السّلام است.وگرنه راه پيامبران و امامان ديگر نيز راه مستقيم است.

ج)گاهى حديث،مصداق خاص آيه را بيان مى كند كه معناى آيه منحصر در آن مورد است و مصاديق ديگر ندارد.

مثال:در مورد آيه ى ولايت(مايده55/: إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ... )و در مورد آيه ى مباهله

ص: 133


1- الاتقان،ج 4،ص 221.
2- حمد6/.
3- الميزان،ج 1،ص 41.

(آل عمران61/:ندع أبناءنا و أبناءكم...)و در مورد آيه ى تطهير(احزاب33/:انّما يريد اللّه ليذهب...)احاديث متعدّدى وارد شده كه مصداق اين آيات را امام على عليه السّلام و اهل بيت عليهم السّلام بيان كرده است. (1)ولى اين آيات به گونه اى است كه با توجّه به روايات،مصاديق ديگرى ندارد. (2)

6/3.بيان جزئيات آيات الاحكام گاهى احاديث،برخى مطالب جزيى آيه را توضيح مى دهد كه در متن قرآن نيست و از طريق سنّت به ما مى رسد و بر ما حجّت است.

اين قسم نيز بر چند گونه است:

الف)تخصيص آيه ى عام به وسيله ى روايت مثال:در مورد آيه ى يُوصِيكُمُ اللّٰهُ فِي أَوْلاٰدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ (3)اين آيه سهم ارث فرزندان پسر را دو برابر دختر مشخص كرده است.ولى اين مطلب در سنت در مورد قاتل و كافر تخصيص خورده است.يعنى فردى كه قاتل پدر باشد يا فرزندى كه كافر باشد از پدر مسلمان ارث نمى برد. (4)

مثال ديگر: وَ الْمُطَلَّقٰاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاٰثَةَ قُرُوءٍ (5)؛«زنان مطلّقه بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهانه(و پاك شدن)انتظار بكشند(و عدّه نگه دارند).

ص: 134


1- نك:مجمع البيان،الميزان،تفسير نمونه،ذيل آيات و نيز كتاب آية التطهير،سيد على موحد ابطحى.
2- تسنيم،آية الله جوادى آملى،ص 169.
3- نساء11/.
4- كافى،ج 7،ص 140 و 143(باب ميراث القاتل و ميراث اهل الملل).
5- بقره228/.

اين آيه عام است و شامل همه ى زنان مطلّقه مى شود ولى در سنّت اين حكم عام تخصيص خورده به مواردى كه شوهر با همسرش نزديكى كرده باشد(دخول شده باشد)و زنانى كه اين گونه نباشند چنين عدّه اى ندارند. (1)

ب)تقييد آيه ى مطلق به وسيله ى روايت مثال: مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصىٰ بِهٰا أَوْ دَيْنٍ (2)،«تقسيم ارث بين وارثان بعد از انجام وصيّتى است كه كرده اند و بعد از پرداخت بدهى(ميّت).

اين وصيت در آيه مطلق آمده و مقدار آن مشخّص نشده است،ولى در سنّت بيان شده كه وصيت افراد كه بدان عمل مى شود نبايد از مقدار ثلث اموال آنها تجاوز كند (3).

ج)توضيح عناوين خاص تكليفى كه در قرآن آمده است،مانند:صلاة،زكات،حج و جهاد كه در آيات قرآن از آنها نام برده شده است و در احاديث توضيح داده شد كه مقصود از آنها چيست،يعنى حقيقت شرعيه و معناى اصطلاحى آن در شريعت را بيان مى كنند (4).

براى مثال:پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با كلام خود«نماز را همان گونه كه مى بينيد من به جا مى آورم،به جا آوريد». (5)و با عمل خويش واژۀ«صلاة»را توضيح مى دهد و جزئيات آن را بيان مى كند و روشن مى سازد كه معناى لغوى صلاة(دعا)مقصود نيست.

د)بيان موضوعات احكام،مانند:قتل عمد و خطا كه در قرآن آمده است ولى توضيح آن

ص: 135


1- تفسير صافى،ج 1،ص 256،ذيل آيه ى(البته اين مطلب از آيه /49احزاب نيز قابل استفاده است).
2- نساء12/
3- نك:وسائل الشيعة،كتاب الوصايا،باب 67،حديث 4،باب 66،حديث 1.
4- التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 1،ص 185.
5- «صلّوا كما رأيتموني أصلّي»،بحار الانوار،ج 85،ص 279

در احاديث آمده و اين موضوعات را روشن كرده است تا احكام خاص شامل آنها شود.

6/4.بيان آيات ناسخ و منسوخ در احاديث برخى آيات قرآن به وسيله ى برخى ديگر نسخ شده است،يعنى زمان حكم آيه ى منسوخ تمام گشته،حكم آيه ى ناسخ جانشين آن گرديده است.اين موارد در احاديث بيان شده است.

مثال: وَ الَّذٰانِ يَأْتِيٰانِهٰا مِنْكُمْ فَآذُوهُمٰا فَإِنْ تٰابٰا وَ أَصْلَحٰا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمٰا (1)در اين آيه مى فرمايد:«از ميان شما مردان و زنانى كه(همسر ندارند و)مرتكب آن(كار زشت زنا)مى شوند،آنها را آزار دهيد و اگر توبه كنند و(خود را)اصلاح نمايند از آنها درگذريد».

در احاديث از امام صادق عليه السّلام حكايت شده است كه اين آيه به وسيله ى آيه ى جلد(نور2/) و رجم(كه در سنّت آمده است)نسخ شده است. (2)

البته نظير اين احاديث زياد است و عمل به آنها نياز به بحث فقهى اجتهادى دارد.

6/5.بيان شأن نزول آيات در احاديث بسيارى از احاديث بيانگر اسباب النزول آيات قرآن است،يعنى زمان و مكان يا واقعه اى را كه در طى آن يا پس از آن آيه اى نازل شده،بيان مى كند كه غالبا اين مطلب در روشن شدن مفاد آيه تأثير بسزايى دارد.

اين گونه احاديث در تفسير البرهان،نور الثقلين،درّ المنثور و نيز در كتاب هاى اسباب النزول،جمع آورى شده است.

ص: 136


1- نساء15/.
2- تفسير عيّاشى،ج 1،ص 227-228

6/6.بيان بطن و تأويل آيات در احاديث برخى از احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام بطن و تأويل آيات را بيان مى كند.هر چند بيان بطن و تأويل آيه،ما را در فهم عميق آيه كمك مى كند و گاهى در تفسير آيه نيز تأثير مى گذارد،ولى از نظر اصطلاحى،تأويل و بطن جزيى از تفسير به شمار نمى آيد،اما روش مرسوم مفسّران آن است كه بطن و تأويل آيه را نيز در كتاب هاى تفسير مى آورند.

به هر حال يكى از كاربردهاى روايات تفسيرى همين بيان تأويل و بطن آيه است. (1)

مثال: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسٰادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمٰا قَتَلَ النّٰاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْيٰاهٰا فَكَأَنَّمٰا أَحْيَا النّٰاسَ جَمِيعاً . (2)

از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه در مورد اين آيه فرمود:

«من حرق أو غرق-ثم سكت-ثم قال:تأويلها الأعظم ان دعاها فاستجاب له».

و از امام باقر عليه السّلام حكايت شده كه فرمود:

«قال من حرق أو غرق».قيل:«فمن اخرجها من ضلال إلى هدى،قال:تأويلها الاعظم». (3)

ظاهر آيه ى شريفه در مورد كشتن ظاهرى انسان ها است كه كشتن يك نفر،مثل كشتن همه ى مردم و زنده كردن يك نفر مثل زنده كردن همه مردم است.

اما از روايت استفاده مى شود كه تأويل (4)،آيه يك قاعده ى كلّى است كه كشتن بدن

ص: 137


1- البته بطن و تأويل،معانى متعددى دارد كه در مبانى تفسير مورد بحث قرار مى گيرد.خوانندگان براى اطلاع بيشتر مراجعه كنند به:التفسير و المفسّرون،آية اللّه معرفت،ج 1،ص 24 به بعد.
2- مايده32/.
3- تفسير صافى،ج 2،ص 31.
4- ممكن است مقصود از تأويل در اينجا همان بطن باشد.

ظاهرى و احياى آن يكى از مصاديق آن است و گمراه كردن و هدايت كردن افراد نيز مصداق ديگر آن است،چرا كه زنده ساختن و كشتن روح افراد است.

مثال ديگر: وَ السَّمٰاءَ رَفَعَهٰا وَ وَضَعَ الْمِيزٰانَ أَلاّٰ تَطْغَوْا فِي الْمِيزٰانِ وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لاٰ تُخْسِرُوا الْمِيزٰانَ (1)از امام صادق عليه السّلام در مورد اين آيه حكايت شده كه فرمودند:

«الميزان الذي وضعه اللّه للأنام هو الامام العادل الذي يحكم بالعدل». (2)

و نيز از امام رضا عليه السّلام حكايت شده كه فرمود:

أَلاّٰ تَطْغَوْا فِي الْمِيزٰانِ ،قال:لا تعصوا الامام، قيل: أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ :قال:اقيموا الإمام بالعدل.قيل وَ لاٰ تُخْسِرُوا الْمِيزٰانَ قال:

لا تبخسوا الامام حقّه». (3)

و نيز ذيل آيه ى /47سوره ى انبياء وَ نَضَعُ الْمَوٰازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيٰامَةِ از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه مقصود،پيامبران و اوصياى آنان هستند،در روايت ديگر آمده

«نحن الموازين القسط». (4)

ظاهر آيه،ترازوى معمولى است كه به مردم دستور مى دهد كه بر اساس عدالت وزن كنند و در هنگام ترازو،كم فروشى نكنند.ولى از روايت استفاده مى شود كه بطن آيه قاعده ى كلّى است و«ميزان»معناى گسترده اى دارد كه هر وسيله ى سنجش را شامل مى شود كه يكى از مصاديق آن،ترازوى معمولى و يكى امام عادل است كه وسيله ى سنجش اعمال مردم است.

ص: 138


1- الرّحمن9/.
2- تأويل الآيات الظاهرة،سيد شرف الدين استرآبادى،ج 2،ص 632-633.
3- تفسير صافى،ج 5،ص 107-108(ذيل آيات).
4- همان،ج 3،ص 341.

تذكر:گاهى احاديث تفسيرى در صدد آموزش روش صحيح تفسير قرآن و منع روش غير صحيح تفسير است.

همان طوركه در مبحث تفسير قرآن به قرآن بيان شد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام اقدام به روش تفسير قرآن به قرآن كرده اند،اين مطلب در روايات تفسيرى براى ما بيان شده و گاهى به ما آموزش داده اند كه چگونه است.تفسير قرآن به قرآن.

و نيز در مبحث تفسير به رأى بيان شد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام روش تفسير به رأى ممنوع كرده،مردم را از اين روش دور داشته اند.و اين مطلب در روايات تفسيرى آمده است.

هر چند كه اين مطالب نيز از كاربردهاى احاديث تفسيرى است اما از آنجا كه به مباحث روشى تفسير-نه محتوايى آن-مربوط مى شود،جزو كاربردها آورده نشده است.

تذكر ديگر:روايات تفسيرى صحابيان و تابعان نيز كاربردهايى در تفسير قرآن دارد.مانند:

روشن كردن معناى لغوى،بيان شأن نزول آيات و حكايت روايات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه در مبحث حجّيّت سنّت در تفسير قرآن مورد بررسى قرار گرفت.

ص: 139

7-چكيده:

در درس چهارم،پس از بيان اهداف آموزشى و مقدّمه،به نتايج زير دست يافتيم:

1.مقصود از«روايت»در عنوان«روش تفسير روايى»همان سنّت-اعم از قول،فعل و تقرير معصوم-است كه شامل سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام مى شود.

2.تفسير روايى از زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شروع شده است.در زمان اهل بيت عليهم السّلام صحابه و تابعان ادامه يافته،و در بسيارى از سخنان آنان،روايات تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شده است.سپس در مجموعه هاى تفسيرى همچون:البرهان،نور الثقلين و درّ المنثور گردآورى شده است.

3.در مورد جايگاه احاديث در تفسير قرآن سه ديدگاه عمده وجود داشت.

اوّل:استقلال قرآن و بى نيازى آن از احاديث.

دوم:عدم جواز تفسير قرآن جز با روايات.

سوم:روايات،وسيله و قرينه اى براى تفسير آيات قرآن است.

هر كدام از اين ديدگاه ها دلايل خاصّى داشتند كه مورد نقد و بررسى قرار گرفت و ديدگاه سوم به اثبات رسيد.

4.حجّيّت سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در تفسير به وسيله ى آيه ى /44سوره ى نحل و سيره ى عملى صحابه اثبات شد.حجّيّت سنّت اهل بيت عليهم السّلام نيز به وسيله حديث ثقلين و احاديث ديگر به اثبات رسيد،ولى در مورد حجيّت احاديث(نظرات اجتهادى)صحابه و تابعان در تفسير،دليلى براى اثبات نداشتيم.

5.كاربردهاى روايات در تفسير قرآن بررسى شد كه عبارت بودند از:

تفسير و توضيح الفاظ آيه،تطبيق آيات بر مصاديق،بيان جزئيات آيات الاحكام و مخصّصات و مقيّدات آنها،بيان آيات ناسخ و منسوخ،بيان شأن نزول آيات و بيان بطن و تأويل آيات.

ص: 140

درس پنجم: روش تفسير روايى قرآن

اشاره

(بخش دوم) عناوين بخش دوّم:

1-اقسام روايات و نقش آنها در تفسير

2-ديدگاه ها درباره ى نقش خبر واحد در تفسير

3-خطر احاديث جعلى و اسراييليات

4-معرّفى تفاسير روايى

5-چكيده

6-پرسش هاى دو درس

7-منابع جهت مطالعه ى بيشتر

8-پژوهش هاى جديد

ص: 141

ص: 142

1-اقسام روايات و نقش آنها در تفسير

(راه هاى دستيابى به سنّت)

سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام به وسيله ى روايات و گزارش گران سيره و تاريخ به دست ما رسيده است.همه ى اين مجموعه از ارزش يكسان برخوردار نيست،چون شيوه و راه هاى نقل متفاوت بوده است،در نتيجه روش هاى دست يابى ما به احاديث مختلف است.

در مورد احاديث،تقسيم بندى هاى گوناگونى وجود دارد،ولى تقسيمى كه در اينجا براى ما كاربرد دارد آن است كه احاديث بر اساس طرق نقل به چهار دسته است:

الف)اخبار متواتر:

متواتر در لغت به معناى آن است كه:«يكى پس از ديگر بلا فاصله بيايد.»و در اصطلاح خبر جماعتى است كه(خودبه خود نه به وسيله ى ضميمه كردن قراين)اتفاق آنان بر كذب، محال و در نتيجه موجب علم به مضمون خبر باشد. (1)

به عبارت ديگر:رواياتى كه يك مطلب را به صورت متعدّد و از راه هاى مختلف نقل كنند به

ص: 143


1- علم الحديث،كاظم مدير شانه چى،ص 144.

طورى كه اطمينان پيدا كنيم مضمون آن دروغ نيست،چرا كه ناقلان حديث نمى توانسته اند با هم بر دروغ گويى تبانى كرده باشند.

خبر متواتر به دو شاخه ى:تواتر لفظى و معنوى تقسيم مى شود.تواتر لفظى آن است كه يك مطلب با لفظ مخصوص در روايات متعدد آمده باشد.تواتر معنوى آن است كه مفاد مشترك چند حديث(همچون شجاعت امام على عليه السّلام)در روايات زياد آمده،ولى الفاظ آن متفاوت اند.

تذكر:احاديث متواتر در تفسير قرآن معتبر و حجّت است،چرا كه علم آور است.پس هرگاه احاديثى متواتر از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا اهل بيت عليهم السّلام در مورد تفسير آيه اى رسيد براساس آن،آيه را تفسير و به مضمون آن(در صورت عملى بودن)عمل مى كنيم.اين مطلبى است كه علاّمه طباطبايى(ره)نيز در ذيل آيه ى /44سوره ى نحل بدان تصريح كرده است. (1)

ب)اخبار آحاد:

رواياتى كه براى ما نقل شده است ولى به حدّ تواتر نمى رسد(يعنى مثلا از يك يا دو طريق حكايت شده است).

اخبار آحاد خود به سه دسته تقسيم مى شوند:

دسته ى يكم:خبر واحد محفوف به قراين،يعنى خبرهايى كه متواتر نيست و از راه معتبر به ما رسيده ولى قراين و شواهدى به همراه دارد كه يقين به صدق آن پيدا مى كنيم كه حتما از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا اهل بيت عليهم السّلام صادر شده است،مانند:خبرى كه محتواى عالى و بلند داشته باشد (مثل برخى خطبه هاى نهج البلاغه)يا موافق ظاهر قرآن باشد.

تذكر:در اين مورد نيز تفسير قرآن به وسيله ى خبر واحد معتبر و حجّت است،چرا كه

ص: 144


1- الميزان،ج 12،ص 261.

علم آور است.

علاّمه طباطبايى نيز ذيل آيه ى /44سوره ى نحل به حجّيّت خبر واحد محفوف به قراين در تفسير تصريح كرده است (1).

دسته ى دوم:خبر واحد ضعيف،اخبارى كه متواتر نيست و سند معتبرى نيز ندارد،ازاين رو اطمينان به صدور آن از معصوم نداريم. (2)

اين گونه احاديث در ميان احاديث تفسيرى زياد است و گاهى ممكن است جعلى يا از اسرائيليات باشد.

تذكر 1:اين گونه احاديث در تفسير قرآن اعتبارى ندارد و حجّت نيست،چرا كه ما در تفسير،مراد خدا از آيه را بيان مى كنيم و هنگامى كه حديث يقين آور نباشد نمى توانيم به طور قطع بگوييم كه اين مطلب مقصود خداست.

به عبارت ديگر،استناد مطالب احاديث ضعيف به قرآن،نوعى استناد مطالب بدون علم به خداست كه اين مطلب افتراى بر خداست.

و به عبارت سوم احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله(به مقتضاى آيه ى /44نحل)بيان براى قرآن است، ولى خبر ضعيف بيان براى قرآن نيست،چون احراز نمى شود كه اين خبر از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صادر شده باشد.

آية اللّه خويى نيز مطالب فوق در مورد حجّيّت اخبار قطعى و عدم حجّيّت اخبار ضعيف در

ص: 145


1- الميزان،ج 12،ص 261-262.
2- البته در علم الحديث هر حديثى را كه خبر واحد صحيح،حسن و موثق نباشد،ضعيف خوانند كه شامل مرفوعات مرسلات،مجعولات و مانند آنها مى شود.(علم الحديث،همو،ص 149).

تفسير را پذيرفته اند. (1)

تذكر 2:البته برخى از مفسّران قرآن،متن اين احاديث را بررسى مى كنند و اگر شواهد صدق در متن آن باشد(براى مثال با ظاهر قرآن هماهنگ باشد)آن احاديث را مى پذيرند و به عنوان شاهد در تفسير قرآن از آنها استفاده مى كنند.

مثال:علاّمه طباطبايى(ره)ذيل آيه ى /37آل عمران كُلَّمٰا دَخَلَ عَلَيْهٰا زَكَرِيَّا الْمِحْرٰابَ وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً بحث روايى مفصّلى دارد و روايات متعددى از تفسير قمّى و عيّاشى نقل مى كند كه مضمون آنها بر وحى بر عمران و وجود ميوه ها در غير موسم آن براى مريم دلالت دارد.

سپس علاّمه مى نويسد:

«برخى مفسّران شديدا مضمون اين روايات را انكار كرده اند و گفته اند:اين امور(وحى به عمران و وجود ميوه در محراب مريم در غير موسم آن و اين كه سؤال زكريا براى تميز باشد) طريقى براى اثبات آنها نيست...و روايات اينجا اسرائيليات است.

سپس ايشان در پاسخ مى نويسد:اين سخن حجّت نيست و روايات اگر چه واحد است و خالى از ضعف سند نيست و بر شخص بحث كننده واجب نيست كه آنها را اخذ كند و بر طبق آنها استدلال كند،ليكن تدبّر در آيات،ذهن انسان را به اين(روايات)نزديك مى كند و آنچه كه از ائمه ى اهل بيت عليهم السّلام حكايت شده،شامل چيزى غير جايز نزد عقل نيست. (2)

مثال ديگر:علاّمه طباطبايى در تفسير سوره ى حمد در مورد روايات«الرّحمن الرّحيم»به گونه اى مشابه عمل كرده است يعنى نكات روايات را از معناى لغوى و صفت مشبّه و صيغه

ص: 146


1- البيان،ص 398.
2- الميزان،ج 3،ص 184-185.

مبالغه بودن آنها به دست مى آورد،سپس روايات را به عنوان مؤيّد مى آورد.البته اين يكى از شاهكارهاى علاّمه در برخورد با احاديث تفسيرى است كه دو نتيجه دارد:

اوّل آن كه روايات تفسيرى را كه معمولا ضعف سندى دارد احياء مى كند.

و دوم آن كه احاديث اهل بيت عليهم السّلام را مستند به قرآن مى كند تا براى همه ى مسلمانان قابل قبول و استفاده باشد.

دسته ى سوم:خبر واحد معتبر،اخبارى كه متواتر نيست ولى طريق آن معتبر است،يعنى ظنّ و گمان به صحت آنها مى رود،ولى يقين آور نيست.

اين احاديث به سه گونه صحيح،حسن و موثّق تقسيم مى شود. (1)

تذكر:در مورد اعتبار اين قسم از حديث در تفسير و عدم اعتبار آن ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد كه اين ديدگاهها و دلايل آنها را در مبحث بعدى مورد بررسى قرار مى دهيم.

ص: 147


1- توضيح اين اصطلاحات از حوصله اين نوشتار خارج است،به علم الحديث،كاظم مدير شانه چى،ص 148 و كتاب هاى ديگر در اين زمينه مراجعه كنيد.

روايات متواتر:تفسير قرآن با آن مانعى ندارد./غير متواتر:خبر واحد محفوف به قراين:تفسير قرآن با آن مانعى ندارد.

خبر واحد ضعيف:تفسير قرآن با آن صحيح نيست.

خبر واحد معتبر(صحيح-حسن-موثّق)اختلاف نظر در مورد آن وجود دارد.

روايات يقين آور:خبر متواتر/خبر واحد محفوف به قراين غير يقين آور:خبر واحد ضعيف/خبر واحد معتبر(صحيح-حسن-موثق)

2-جايگاه خبر واحد در تفسير قرآن:

اشاره

در مورد حجّيّت و اعتبار خبر واحد در ميان علماى شيعه اختلاف نظر وجود دارد،برخى علما همچون شيخ طوسى(ره)ادّعاى اجماع بر حجّيّت خبر واحد كرده اند و بسيارى از متأخّران نيز همين ديدگاه را برگزيده اند.

و در مقابل برخى علما همچون سيّد مرتضى(ره)ادّعاى اجماع بر عدم حجّيّت خبر واحد كرده اند و ابن ادريس از او تبعيت كرده است. (1)

ص: 148


1- نك:العدّه،ج 1،ص 47،اصول الفقه،مظفّر،ج 3-4،ص 84،معالم الدين،شهيد ثانى(...-1011)،ص 188 و....

به هر حال در عصر حاضر،مشهور علماى اماميه،خبر واحد معتبر را حجّت مى دانند و در احكام شرعى بر طبق آن عمل مى كنند،دليل عمدۀ آنان سيره ى عقلا است.

ولى آنچه كه مورد بحث ماست اين است كه آيا خبر واحد همان طوركه در احاديث فقهى حجّت است در احاديث تفسيرى نيز حجّت است و تفسير قرآن بر اساس آن جايز است يا نه؟ در اينجا سه ديدگاه عمده وجود دارد:

اول:ديدگاه موافقان حجّيّت خبر واحد در تفسير قرآن 1.از طرفداران اين ديدگاه،آية اللّه خويى(ره)در«البيان»است.ايشان پس از بيان مقدمه اى در مورد اين كه تفسير،بيان مراد خداست و جايز نيست كه در اين مورد به ظن و استحسان تكيه شود،چون پيروى ظن ممنوع است و استناد چيزى بر خدا بدون اجازه ى او حرام است.

سپس ظاهر قرآن،حكم عقل فطرى و روايات قطعى معصومين عليهم السّلام را از مدارك معتبر تفسير مى شمارد.

اما در مورد خبر واحد ثقه كه از معصوم در مورد تفسير قرآن صادر شده است اشكالى را مطرح مى كند و مى فرمايد:

معناى حجّيّتى كه براى خبر واحد ثابت شده است همان ترتيب آثار عملى بر آن است.

اين ترتيب آثار در وقتى تحقق مى يابد كه مفاد خبر حكم شرعى يا موضوع باشد كه شارع بر آن حكم شرعى مترتب كرده است.و اين شرط در مورد خبر واحدى كه از معصوم در تفسير نقل مى شود،يافت نمى شود.

و در ادامه،اين اشكال را پاسخ داده،مى فرمايد:

ص: 149

ما در علم اصول واضح كرديم كه معناى حجيّت در امارات ناظر به واقع آن است كه آن را علم تعبدى در مورد حكم شرعى قرار مى دهند.پس آن طريق معتبر(خبر واحد در اينجا) فردى از افراد علم مى شود.ولى فردى تعبّدى نه وجدانى،پس همه ى آثار قطع بر آن مترتّب مى شود.پس صحيح است كه بر طبق آن خبر دهى،مثل آن كه بر طبق علم وجدانى خبر مى دادى،و اين مطلب قول به غير علم نيست.

و سيره ى عقلا نيز بر همين مطلب دلالت دارد،چرا كه آنان با طريق معتبر(خبر واحد) معامله ى علم وجدانى مى كنند بدون آن كه در مورد آثار آنها فرق بگذارند...و منعى از اين سيره ى مستمره ى عقلايى از طرف شارع ثابت نشده است. (1)

2.آية اللّه معرفت:ايشان در مورد حجّيّت خبر واحد در تفسير پس از بيان مقدّمه اى كه نظر مخالفان را مى آورند و جواب آية اللّه خويى را حكايت مى كنند كه:«خبر واحد را علم تعبّدى گرفته است نه تعبّد به عمل»مى نويسد:«حجّيّت خبر واحد(ثقه)مستند به سيره ى عقلا(بناى عقلا)است و عقلا خبر واحد ثقه را اطمينان بخش و دليل علمى(يقين آور) مى دانند و در تمامى موارد به آن ترتيب اثر مى دهند مگر آن كه خللى در آن خبر آشكار باشد.»سپس مى گويد:«ازاين رو،تمامى احكام و سنن شريعت را كه تفصيل مجملات قرآن است و تفسير اين آيات به حساب مى آيد و با خبر واحد جامع الشرايط به دست رسيده است، مى پذيريم و معتبر مى دانيم.مگر خبرى كه خللى از لحاظ سند يا سنّتى محتوا در آن مشهود باشد،در اين صورت اعتبار ندارد.» (2)

ص: 150


1- البيان،آية الله خويى،ص 398،دار الزهراء،بيروت.
2- تفسير و مفسّران،ج 2،ص 22-23 آية اللّه معرفت،ترجمه على خياط،انتشارات ذوى القربى،1380 ش.

3.شاگردان آية الله خويى در كتاب شناخت قرآن نيز همين ديدگاه را انتخاب كرده اند. (1)

3.از ظاهر كلام زركشى در البرهان نيز همين ديدگاه برداشت مى شود،ايشان در مورد مآخذ تفسير مى نويسد:«اول نقل از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است و اين طراز معيار است،ليكن واجب است كه از روايات ضعيف و ساختگى پرهيز شود». (2)

ايشان بين اخبار متواتر،محفوف به قراين،خبر واحد موثق و اخبار ضعيف و موضوع فقط مورد اخير را استثنا كرد كه ظاهر سخن آن است كه اخبار آحاد را در تفسير معتبر مى داند.

دوم:ديدگاه مخالفان حجّيّت خبر واحد در تفسير 1.از طرفداران اين ديدگاه شيخ طوسى(ره)است،وى با اين كه ادّعاى اجماع بر اصل حجّيّت خبر واحد كرده است، (3)ولى در مورد منبع تفسير براى مفسّر مى نويسد:

«بل ينبغى أن يرجع إلى الأدلّة الصحيحة،اما العقلية او الشرعية من اجماع عليه او نقل متواتر به عمّن يجب اتّباع قوله و لا يقبل في ذلك خبر واحد خاصة اذا كان ممّا طريقه العلم»، (4)«بلكه سزاوار است كه(مفسّر)رجوع كند به دلايل صحيح،يا عقلى يا شرعى از اجماع،يا حديث متواتر از كسى كه(همچون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام)تبعيت قول او واجب است.و در اين مورد (تفسير)خبر واحد قبول نمى شود به ويژه هنگامى كه از چيزهايى باشد كه طريق آن علم است».

2.از ديگر مخالفان محمد عبده (5)است.

ص: 151


1- شناخت قرآن،هريسى و نجمى،ص 311.
2- البرهان،ج 2،ص 156.
3- العدّة،ج 1،ص 47.
4- تبيان،ج 1،ص 4.
5- نك:اضواء على السنّة المحمّدية،محمود ابو ريّه،ص 391،به نقل از تاريخ الأستاد.الإمام،ج 2،ص 643.

3.علاّمه شعرانى نيز در مقدّمه ى تفسير منهج الصادقين مى نويسد:

«چنانچه در الفاظ قرآن،اخبار آحاد حجّت نيست و قرائت به آن ثابت نمى شود،در معناى قرآن هم اخبار آحاد حجّت نيست.» (1)4.از ديگر مخالفان،علاّمه طباطبايى(ره)در الميزان است كه ذيل آيه ى /44نحل مى نويسد:

«حجّيّت بيان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السّلام فقط در مورد بيان شفاهى است اما اخبارى كه كلام آنها را حكايت مى كند اگر متواتر يا محفوف به قرينه ى قطعيه يا اگر،مانند آن باشد،حجّت است ولى اگر متواتر يا محفوف به قرينه ى قطعى نبوده،گرچه موافق كتاب اللّه باشد حجّيّت ندارد،چرا كه خبر واحد ظنى مخالف كتاب،بيان نيست.و خبر واحد ظنّى موافق كتاب هم، احراز بيان بودن برايش نمى شود». (2)

سوم:ديدگاه تفصيل در حجيّت خبر واحد در تفسير آية اللّه جوادى آملى در تفسير تسنيم،تفصيلى را در مورد حجّيّت حديث در مسايل دين قايل شد كه خلاصه ى كلام ايشان اين است:

مسايل دين از يك نظر به دو بخش تقسيم مى شود:

الف)احكام عملى،كه در آن جاى تعبّد و عمل است و در اين بخش افزون بر قطع و اطمينان،مظنّه ى خاص نيز راهگشاست.

ب)معارف اعتقادى،كه روايات معصومان عليهم السّلام در اين بخش دو دسته است:

ص: 152


1- تفسير منهج الصادقين،ج 1،ص 31،چاپ اسلاميه،تهران،1346 ش.
2- الميزان،ج 12،ص 262.

دسته ى يكم:رواياتى كه در اركان سه گانه ى خود،داراى جزم و يقين است،يعنى در«اصل صدور»،«جهت صدور»و«دلالت بر محتوا»قطعى است، به اين معنا كه از نظر سند،خبر متواتر يا خبر واحد محفوف به قرينه قطعى است و از نظر جهت صدور نيز قطعا مى دانيم در صدد بيان معارف واقعى است و از روى تقيّه صادر نشده است و در دلالت نيز نص است نه ظاهر.اين گونه روايات گرچه اندك است،ولى بر اثر يقين آور بودن آن،در معارف دين راه گشا و حجّت است و مى توان در اثبات مسايل اصولى(به استثناى اصل اثبات معاد كه تنها با دليل عقلى قابل اثبات است)از آن مدد گرفت.

دسته ى دوم:رواياتى كه در اركان سه گانه ى مزبور فاقد يقين است و در نتيجه يقين آور نبوده،بلكه تنها مفيد ظن و گمان است.اين گونه روايات ناظر به سه بخش است:

اوّل:معارف اصول دين(مثل توحيد،نبوت،معاد و اصل وجود بهشت و جهنّم).در اين گونه معارف كه از اصول دين است و اعتقاد به آن ضرورى است و يقين و جزم در آن معتبر است،با ادلّه ى نقلى ظنّى نمى توان به يقين دست يافت.ازاين رو،اين گونه از ادلّه نقلى در اين بخش حجّت نيست.

دوم:معارفى كه از اصول دين نيست تا اعتقاد تفصيلى به آنها ضرورى باشد بلكه ايمان اجمالى درباره ى آنها كافى و كارساز است،مانند اين كه حقيقت عرش،كرسى،لوح و قلم و فرشته چيست؟ در اين بخش،انسان مى تواند به علم اجمالى و يقين مجمل نه مفصّل قانع شود،بنابراين ،در اين موارد مى توان به ايمان اجمالى بسنده كرد و مفاد روايت ظنّى را نيز در حدّ احتمال پذيرفت.

ص: 153

سوّم:معارفى كه بيانگر مسايل علمى و آيات الهى در خلقت است مانند اين كه آسمان ها و زمين در آغاز آفرينش«رتق»و بسته بوده،سپس«فتق»و گشوده شده است.

اخبار و رواياتى كه مبيّن اين بخش از معارف است نه ثمره ى عملى دارد و نه جزم علمى در آنها معتبر است.

در اين بخش نيز روايات غير قطعى در حدّ احتمال قابل پذيرش است ولى حجّت تعبّدى نيست زيرا ادلّه ى حجّيّت خبر واحد راجع به مسايل عملى و تعبّدى است و در مسايل علمى نمى توان كسى را بدون حصول مبادى تصديقى متعبّد به علم كرد. (1)

بررسى و نتيجه گيرى:

در اينجا چند نكته قابل توجّه است:

1.در حجّيّت خبر واحد معتبر در مورد احكام عملى بحثى نيست و اين مطلبى است كه در اصول الفقه به اثبات رسيده است و دليل عمدۀ آن سيره ى عقلا است.

و شكى نيست كه بخشى از تفسير مربوط به آيات الاحكام است و رواياتى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام در مورد تفسير آيات الاحكام وارد شده است،عمدتا به صورت اخبار آحاد است.

بنابراين مى توان گفت:اخبار آحاد معتبر در آيات الاحكام حجّت است.چرا كه سيره ى عقلا بر قبول خبر واحد و مترتّب كردن آثار بر آن و عمل كردن به محتواى آن بوده و هست.

سيره ى علماى اسلام نيز در بخش آيات الاحكام همين بوده است كه در عصر ما نيز در فقه به همين شيوه عمل مى شود.

ص: 154


1- تسنيم،آية اللّه جوادى آملى،ج 1،ص 156-158.

اين مطلبى بود كه موافقان(همچون آية الله خويى)بر آن پافشارى مى كردند و با دقّت در كلمات مخالفان روشن مى شود كه اين مطلب نيز تا حدودى مورد قبول آنهاست.

شايد شيخ طوسى در ذيل كلامش(خاصّة اذا كان ممّا طريقه العلم)اشاره به همين مطلب دارد كه خبر واحد در جايى كه علم در طريق آن معتبر باشد(مثل عقايد)معتبر نيست.

علاّمه طباطبايى(ره)نيز در كتاب قرآن در اسلام تصريح مى كند:

«در ميان اهل سنّت نوعا به خبر واحد كه در اصطلاح«صحيح»ناميده مى شود مطلقا عمل مى كنند و در ميان شيعه آنچه اكنون در علم اصول تقريبا مسلّم است اين است كه خبر واحد موثوق الصدور در احكام شرعيّه حجّت است و در غير آنها اعتبار ندارد». (1)

و در الميزان نيز مكرر به اين مطلب اشاره كرده است و ذيل آيه ى /259بقره أو كالّذى مرّ على قرية پس از ذكر آيات مى نويسد:«هر دو دسته خبرهاى واحدند كه پذيرفتن و عمل كردن به خبر واحد در غير احكام فقهى دين،واجب نيست». (2)

البته استناد به كلام علاّمه در هنگامى صحيح است كه مقصود ايشان از«احكام شرعيه» احكام فقهى برداشت شده از آيات الاحكام و روايات مربوط به آنها نيز باشد.در اين صورت، چون خبر واحد در احكام شرعى حجّت است،بنابراين،بيان بر آيات الاحكام نيز هست و در اين بخش تفسير نيز حجّت مى شود.

2.خبر واحد در غير احكام شرعى حجّت نيست.

چون عمدۀ دليل حجّيّت خبر واحد،سيره ى عقلا است و آن دليل لبّى است و دليل لبّى

ص: 155


1- قرآن در اسلام،علاّمه طباطبايى،ص 88،بنياد علوم اسلامى،1361 ش.
2- الميزان،ج 2،ص 580.

قدر متيقّن دارد،ازاين رو،شامل بخش احكام مى شود كه شارع نيز از آن منعى نكرده است.

اما در مورد بخش غير احكام شك مى كنيم و از آنجا كه عمل به ظنّ در تفسير جايز نيست و همان طوركه گذشت استناد مطلبى به خدا بدون اجازه ى او حرام است.بنابراين در اين مورد قدر متيقّن حجّيّت خبر واحد را مى گيريم كه همان احكام عملى است. (1)

به عبارت علاّمه طباطبايى،كه گذشت،خبر واحد در تفسير بيان بودنش احراز نمى شود، مگر آن كه بگوييم خبر واحد صحيح(بر اساس بناى عقلا)علم عادى است (2)و عقلا نيز با آن معامله ى علم مى كنند،بنابراين،بيان براى قرآن مى شود و قول به غير علم و استناد مطالب غير علمى به خدا نيست.ليكن بازهم مى توان گفت كه عقلا در مورد كارهاى عادى به خبر واحد اكتفا مى كنند اما در مورد كارهاى مهم(مثل عقايد و...)مرتبه ى بالاترى از علم را طلب مى كنند كه به وسيله ى خبر متواتر يا محفوف به قراين به دست مى آورند.

هنگامى كه در كلمات موافقان حجّيّت خبر واحد در تفسير قرآن همچون آية اللّه خويى دقّت كنيم نيز متوجّه مى شويم كه ايشان هم اخبار آحاد را در حوزه ى عقايد حجّت نمى داند.در اصول به اين مطلب تصريح كرده است. (3)و بخش زيادى از تفسير هم مربوط به عقايد است كه غير از علم در آنجا معتبر نيست.

ص: 156


1- البته اين بر فرض آن است كه اشكال مربوط به عدم ترتيب آثار عملى در اخبار غير حوزه احكام،با بيان آية الله خويى حلّ شود.وگرنه اگر كسى بر اساس مبنايى كه در اصول الفقه در مورد معناى حجّيّت انتخاب مى كند اشكال فوق را مرتفع نداند.آنگاه حجّيّت خبر واحد در غير احكام از دو جهت اشكال دارد.
2- يعنى تخصّصا از دايره ى ظن خارج مى شود.اين مبناى برخى اساتيد همچون آية اللّه صالحى مازندرانى(ره) در درس خارج اصول بود و از كلام آية اللّه معرفت(با توجّه به صحبت حضورى كه در درس خارج با ايشان داشتيم)قابل استفاده است.
3- مصباح الاصول،ج 2،ص 236.

3.نتيجه ى بحث آن شد كه ما قايل به تفصيل در مورد حجّيّت خبر واحد در تفسير شديم،يعنى خبر واحد را در حوزه ى آيات الاحكام حجّت و معتبر مى دانيم اما در غير آنها(همچون عقايد- قصص،اشارات علمى قرآن،و مطالبى همچون عرش و كرسى و...)حجّت نمى دانيم.هر چند كه استفاده از روايات در اين حوزه ها،به صورتى كه استناد احتمالى بدهيم،مانعى ندارد.

3-خطر احاديث جعلى و اسرائيليات:

احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام يكى از منابع و وسايل مهم تفسير قرآن است كه در تفسير جايگاه ويژه اى دارد.

امّا در طول تاريخ اسلام برخى افراد و گروه ها به ساختن احاديث پرداخته و داخل در روايات تفسيرى كرده اند و برخى نيز مطالبى را از يهوديان و مسيحيان گرفته اند و به عنوان احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نشر داده اند.

اين واقعيت تلخ كه مورد تأييد مفسّران و محدّثان و صاحب نظران شيعه و سنّى است (1)، خطر بزرگى را براى تفسير قرآن به وجود آورده است.ازاين رو،لازم است كه مفسّر قرآن كاملا توجّه كند و با مراجعه به كتاب هايى كه در زمينه ى شناخت جعليات و اسرائيليات نوشته شد و با شناخت جاعلان احاديث و ناقلان اسرائيليات و فهم معيارهاى احاديث جعلى و اسرائيلى آنها را كاملا بشناسد و از آنها احتراز كند. (2)

ص: 157


1- نك:التفسير و المفسّرون،آية اللّه معرفت،ج 11،ص 476،ج 2،ص 94 به بعد.
2- نك:الموضوعات،ابن جوزى(م 597 ق)-اللئالى المصنوعة،سيوطى،تذكرة الموضوعات و قانون الموضوعات،محمد بن طاهر مقدس هندى ملقّب به قتنى(م 976 ق)،اللؤلؤ المرصوع،ابو المحاسن

در اينجا تذكر چند نكته مفيد است:

الف)مهم ترين اسباب جعل احاديث عبارتند از:

1-مخالفت با دين توسّط زنديق ها.

2-جعل حديث براى كمك به مذاهب در اصول يا فروع.

3-جعل حديث براى ترساندن مردم يا تشويق آنها به اخلاق و قرآن.

4-جعل حديث براى نزديكى به پادشاهان.

5-جعل حديث توسّط سياست مداران،مثل جعل احاديث در حكومت معاويه.

6-جعل حديث توسّط داستان سرايان براى كسب منافع دنيوى (1)،البته جعل حديث زمينه ها،انگيزه ها و عوامل ديگرى نيز دارد كه در كتاب هاى مفصّل آمده است. (2)

ب)مهم ترين شخصيت هايى كه به جعل حديث پرداخته اند:

علاّمه امينى(ره)در الغدير،نام چهل نفر از محدّثان بزرگ را نام مى برد كه به جعل حديث پرداخته اند. (3)

از مهم ترين جاعلان حديث:ابن أبى يحيى در مدينه،واقدى در بغداد و مقاتل بن سليمان در خراسان و محمد بن سعيد در شام.

ص: 158


1- نك:التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،آية اللّه معرفت،ج 2،ص 33-56،اضواء على السنّة المحمدية، محمود ابو ريّه،ص 121 به بعد.
2- نك:اضواء على السنّة المحمّدية،محمود ابو ريّه،مبحث جعل.
3- الغدير،ج 5،ص 209-275.

نام تعداد ديگرى از آنها به همراه احاديث جعل شده،در كتاب هاى مربوط آمده است. (1)

ج)مهم ترين شخصيت هايى كه اسراييليات را نقل مى كرده اند:

1-عبد الله بن سلام.

2-كعب الاخبار.

3-محمد بن كعب القرظى.

4-وهب بن منبه.

5-تميم بن اوس الدارى.

6-عبد الملك بن عبد العزيز بن جريح.

7-عبد الله بن عمرو بن العاص.

8-ابو هريرة. (2)

و حتى برخى اين افراد به استناد برخى احاديث،نقل اسراييليات را جايز مى دانسته اند. (3)

د:راه يابى احاديث جعلى و اسرائيلى در كتاب هاى اهل سنّت و شيعه:

هر چند كه اين گونه احاديث بيشتر در كتاب هاى اهل سنّت به ويژه در آثار طبرى،بغوى، خازن،ابن كثير و قرطبى يافت مى شود. (4)ولى در آثار شيعه هم راه يافته است.

علاّمه طباطبايى(ره)در مورد احاديث جعلى مى نويسند:

ص: 159


1- نك:التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 2،ص 60 به بعد.
2- آية اللّه معرفت(در التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 94 به بعد)و محمود ابو ريّه در اضواء على السنّة المحمّديه اين افراد را مى شمارند و نمونه هاى احاديث آنها را ذكر مى كنند.
3- الاسرائيليات و اثرها في التفسير،ص 117.
4- المفسّرون حياتهم و منهجهم،ص 98.

«راهيابى اسرائيليات و روايات مشابه آن كه از طريق جعل و دسيسه به وجود آمده اند،در احاديث ما قابل انكار نيست و خبرى كه از دسيسه و از آفت وضع در امان نباشد،فاقد حجّيّت است.» (1)ازاين رو مى بينيم كه علاّمه طباطبايى در الميزان با روايات جعلى و اسرائيليات برخورد مى كند و آنها را كنار مى زند.براى مثال ذيل آيه ى 103 و /104بقره در مورد داستان هاروت و ماروت و ذيل سوره ى يوسف و ذيل بحث آدم و حوا(بقره39/)در مورد خلقت حواء از دنده ى چپ آدم (2)اين نكته سنجى علاّمه ديده مى شود.

ه:معيارهاى ارزيابى تشخيص احاديث جعلى و اسرائيليات:

در اينجا مى توان از راه سند،احاديث را بررسى كرد و راويان جاعل و ناقل اسراييليات را بازشناسى كرد،يا از راه متن،و احاديثى كه مخالف آيات قرآن يا احاديث متواتر يا مخالف حكم قطعى عقل يا مخالف مطالب علمى قطعى است،را كنار گذاشت.

بررسى مفصّل اين موضوع نياز به يك كتاب مستقل دارد و در جاى خود مفصّل بحث شده است. (3)

ص: 160


1- الميزان،ج 12،ص 112.
2- الميزان،ج 1،ص 147.
3- نگارنده در دو مقاله به نام،دروغ پردازان در حوزه ى حديث شيعه و دروغ پردازان در حوزه ى حديث اهل سنّت،در مجلّه ى حديث شماره ى 3 و 8 به اين موضوعات پرداخته است.

4-معرّفى تفاسير روايى

برخى از تفاسير روايى در تاريخچه و لابه لاى بحث بيان شد،ولى لازم است كه فهرست مشهورترين و مهم ترين آنها بيان شود.

الف)مهم ترين و مشهورترين تفاسير روايى شيعه عبارتند از:

1-تفسير منسوب به امام على عليه السّلام،(مصحف علىّ بن ابى طالب)،قرآنى كه امام على عليه السّلام جمع آورى كرد به ترتيب نزول بود و روايات تفسيرى آن،يعنى توضيحات،و تأويلات و شأن نزول در اين كتاب اكنون در دسترس ما نيست،ولى از اين مطلب استفاده مى شود كه صدر المفسّرين امام على عليه السّلام است. (1)

2-تفسير ابن عباس؛اين كتاب با نام تنوير المقباس فيروزآبادى(م 817)و صحيفه ى علىّ بن ابى طلحة مشهور شده است.

بيشتر استفاده ى تفسيرى ابن عباس از على عليه السّلام بوده است. (2)

3-تفسير امام باقر عليه السّلام(57-114 ق)،ابن نديم بر آن است كه اين تفسير را ابو الجارود(م 150)روايت كرده است.

بسيارى از روايات اين تفسير در تفسير علىّ بن ابراهيم آمده است. (3)

4-تفسير منسوب به امام صادق عليه السّلام(83-148 ق)،كتاب مصباح الشريعة و تفسير جعفر الصادق در كتاب حقايق التفسير القرآنى،به آن حضرت منسوب است. (4)

ص: 161


1- سير تطور تفاسير شيعه،ايازى،ص 28.
2- همان،ص 30.
3- همان،ص 38،الذريعة،ج 4،ص 239.
4- همان،ص 34-39.

5-تفسير قمى،اثر علىّ بن ابراهيم بن هاشم قمى(متوفاى حدود 307 ق)،در مورد اعتبار روايات اين كتاب،اختلاف نظر وجود دارد. (1)

6-تفسير فرات كوفى،اثر ابو القاسم فرات بن ابراهيم بن فرات(زنده تا سال 307 ق).

7-تفسير عياشى،اثر ابو نضر محمد بن عياش سمرقندى(متوفّاى بعد از 320 ق).

اين كتاب از مشهورترين تفاسير روايى شيعه است كه اسناد آن حذف شده است. (2)

8-تفسير نعمانى،اثر محمد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى(متوفّاى بعد از 324 ق)كه علاّمه مجلسى در بحار الانوار آن را با عنوان«ما ورد عن امير المؤمنين في اصناف آيات القرآن و انواعها برواية النعماني»نقل كرده است.

اين تفسير نگرش موضوعى به مسايل مهمّ قرآنى است.

همين تفسير با عنوان«رسالة المحكم و المتشابه»علم الهدى(م 436 ق)نيز چاپ شده است. (3)

9-تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(م 254 ق).

اين مطالب را محمد بن قاسم استرآبادى(350 ق)از دو شاگرد حضرت،ابو يعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابو الحسن علىّ بن محمد بن يسار نقل كرده است.در مورد صحت سند و اعتبار اين كتاب اختلاف نظر وجود دارد. (4)

10-تفسير صافى،اثر محمد بن مرتضى مشهور به ملاّ محسن فيض كاشانى(1007-1091 ق).

ص: 162


1- التفسير و المفسّرون،آية اللّه معرفت،ج 2،ص 325 به بعد.
2- همان،ص 322 و سير تطور تفاسير شيعه،ص 50
3- سير تطور تفاسير شيعه،ص 52-53،و نيز نك:تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام،سيد حسن صدر،ص 318.
4- همان،ص 53-54،التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 1،ص 478.

در اين تفسير علاوه بر احاديث،لغت و توضيح آيات نيز آمده است.

11-البرهان،تأليف سيد هاشم حسينى بحرانى(م 1107 ق).اين كتاب از كامل ترين تفاسير روايى شيعه است.برخى روايات ضعيف در آن وجود دارد. (1)

12-نور الثقلين،تأليف عبد علىّ بن جمعه عروسى هويزى(م 1112 ق)،اين كتاب نيز از تفاسير كامل روايى شيعه و داراى نظم بهترى نسبت به برهان است.

برخى تفاسير ديگر همچون كنز الدقائق و بحر الغرائب،ميرزا محمد مشهدى قمى(1125 ق)و منهج الصادقين في الزام المخالفين،ملا فتح الله كاشانى را نيز از تفاسير روايى شمرده اند. (2)

البته تفاسير روايى شيعه زيادتر از موارد مذكور است و از نظر سند و متن قابل نقد و بررسى است.دانش پژوهان محترم مى توانند به منابع مستقل در اين زمينه مراجعه كنند. (3)

ب)مهم ترين و مشهورترين تفاسير روايى اهل سنّت:

1-جامع البيان،اثر ابو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الطبرى(224-310 ق).

در اين تفسير روايات ضعيف و اسراييليات وجود دارد. (4)

2-الدرّ المنثور فى التفسير بالمأثور،اثر جلال الدين ابو الفضل عبد الرحمن بن بكر بن محمد السيوطى(911 ق).

ص: 163


1- نك:مقدّمه محمد مهدى آصفى بر تفسير برهان،سير تطوّر تفاسير شيعه،ص 116.
2- التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 2،ص 338 و ص 346.
3- نك:همان،طبقات مفسّرين شيعه،سير تطوّر تفاسير شيعه.
4- التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 2،ص 313 و التفسير و المفسّرون دكتر ذهبى،ج 1،ص 212 و ص 215.

در اين مورد،كتاب روايات تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اصحاب او آمده است و در آن روايات اسرائيليات و احاديث جعلى وجود دارد. (1)

3-تفسير ابن كثير،اثر حافظ عماد الدين ابو الفداء اسماعيل بن عمرو بن كثير،الدمشقى (متوفّاى 774 ق).

در اين مورد تفسير روايات پيامبر و اقوال صحابه و تابعان آمده است.و گاهى به نقد احاديث مى پردازد و تلاش مى كند از اسرائيليات احاديث دور مى كند. (2)

4-تفسير ابن عطيه(المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز)،اثر ابو محمد عبد الحق بن غالب بن عطيه اندلسى مغربى قراناطى(م 481 ق).

ايشان روايات تفسيرى را نقد و بررسى هم مى كند.

ص: 164


1- التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 2،ص 334.
2- همان،ص 340.

5-چكيده:

در درس پنجم مطالب زير بررسى شد و نتايج ذيل به دست آمد:

1-معناى احاديث متواتر و خبر واحد محفوف به قراين بيان شد و روشن گشت كه اين گونه احاديث در تفسير قرآن معتبر است چون يقين آور است.

2-اقسام خبر ضعيف بيان شد و روشن گشت كه اخبار ضعيف در تفسير قرآن حجّت نيست مگر آن كه به عنوان شاهد در تفسير آيات از آنها استفاده شود.

3-در مورد خبر واحد معتبر در تفسير قرآن،سه ديدگاه بيان شد.

الف)ديدگاه موافقان همچون:آية الله خويى و زركشى كه خبر واحد معتبر را در تفسير قرآن حجّت مى دانستند.

ب)ديدگاه مخالفان همچون شيخ طوسى و علاّمه شعرانى و محمد عبده كه خبر واحد معتبر را در تفسير قرآن حجّت نمى دانستند.

ج)ديدگاه تفصيل كه از آية الله جوادى نقل شد.ايشان بين اخبار در مورد احكام عملى،معارف اعتقادى اصول دين و مسايل علمى خلقت تفاوت قايل شد و در قسم اول حجّت و در قسم دوّم و سوّم حجّت ندانستند.

4-ما نيز در حجّيّت خبر واحد معتبر در تفسير قرآن قايل به تفصيل شديم بدين معنا كه اين اخبار در بخش آيات الاحكام حجّت است و در مورد تفسير آيات ديگر حجّت نيست.

ص: 165

5-خطر احاديث جعلى و اسرائيليات را بيان كرديم و مهم ترين اسباب جعل حديث و شخصيت هاى جاعل و ناقل اسرائيليات را بر شمرديم،و نيز معيارهاى ارزيابى احاديث جعلى و اسراييلى را بيان كرديم.و يادآور شديم كه احاديث جعلى و اسرائيليات در روايات تفسيرى راه پيدا كرده است و بايد مفسّر قرآن دقّت لازم را به عمل آورد و آنها را بر اساس معيارها نقد كند.

6-مهم ترين و مشهورترين تفاسير روايى شيعه(13 مورد)و اهل سنّت(6 مورد)را بر شمرديم ولى يادآور شديم كه گاهى در اين تفاسير،احاديث جعلى و اسرائيليات وجود دارد كه نيازمند بررسى سندى و متنى است.

ص: 166

6-پرسش هاى درس هاى چهارم و پنجم:

1-روش تفسير روايى و تفسير به مأثور را تعريف كنيد و تفاوت آنها را بنويسيد؟ 2-روش تفسير روايى از چه زمانى شروع شد و توسّط چه كسى،آيه اى از قرآن و روايتى شاهد آورده شد؟ 3-ديدگاه استقلال قرآن(بى نيازى از روايات)را توضيح دهيد و نقد كنيد؟ 4-ديدگاه علاّمه طباطبايى(ره)را در مورد تفسير استقلالى قرآن توضيح دهيد و مقصود نهايى ايشان را بيان كنيد؟ 5-دلايل ديدگاه«عدم جواز تفسير قرآن جز با روايات»را بيان و نقد فرماييد؟ 6-اين سخن كه«روايات وسيله اى براى تفسير آيات است»را توضيح دهيد و،دلايل آن را بيان كنيد؟ 7-دلايل حجيّت سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در تفسير قرآن را بيان كنيد؟ 8-دلايل حجّيّت سنّت اهل بيت عليهم السّلام در تفسير قرآن را بيان كنيد؟ 9-نقش سخنان صحابه و تابعان در تفسير قرآن چيست؟و اعتبار آن تا چه اندازه است؟ 10-چهار كاربرد روايات تفسيرى را بنويسيد و براى آن دو مورد مثال بزنيد؟ 11-اقسام روايات يقينى و غير يقينى را برشماريد و بگوييد كدام يك در تفسير قرآن حجّت است؟ 12-توضيح دهيد كه در مورد احاديث ضعيف در تفسير قرآن چه بايد كرد؟روش علاّمه طباطبايى در اين مورد چه بوده است؟ 13-دلايل موافقان و مخالفان حجّيّت خبر واحد در تفسير قرآن را برشماريد؟ 14-ديدگاه آية اللّه جوادى آملى در مورد جايگاه خبر واحد در تفسير قرآن را بنويسيد؟

ص: 167

15-ديدگاه تفصيل(مختار)در حجّيّت خبر واحد در تفسير را بنويسيد؟ 16-خطر احاديث اسرائيلى و جعلى در تفسير را توضيح دهيد؟ 17-ده نفر از مهم ترين شخصيت هاى جاعل حديث و ناقل اسرائيليات را بنويسيد؟ 18-معيارهاى شناخت روايات جعلى و اسرائيليات را بيان كنيد؟ 19-ده كتاب از تفاسير روايى شيعه و اهل سنّت را نام ببريد و نام مشهور نويسندگان آنها را نيز بنويسيد؟

ص: 168

7-منابع جهت مطالعه ى بيشتر:

1-تفسير تسنيم،آية اللّه جوادى آملى،ج 1،نشر اسراء.

2-التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 1 و 2.

3-الميزان،علاّمه طباطبايى،ج 3 و...

4-البيان،آية اللّه خويى.

5-الإسرائيليات و اثرها في كتب التفسير،رمزى نعناعه،نشر دار القلم،دمشق،1390 ق.

6-طبقات مفسّرين شيعه،دكتر عقيقى بخشايشى.

7-سير تطوّر تفاسير شيعه،ايازى.

8-روش هاى تفسير قرآن،دكتر سيد رضا مؤدب.

9-التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى.

10-در آمدى بر تفسير علمى قرآن،محمد على رضايى اصفهانى،انتشارات اسوه.

11-مجلّه ى تخصصى حديث،ش 3 و 8،مقاله هاى دروغ پردازان در حوزه ى حديث شيعه و اهل سنّت،از محمّد على رضايى اصفهانى.

ص: 169

8-پژوهش هاى جديد:

1-دلايل حجّيّت قول صحابه و تابعان در تفسير را جمع آورى،بررسى و نقد كنيد.

2-تفاوت هاى منبع،وسيله و قرينه بودن روايات در چيست؟ 3-در مورد صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تحقيق كنيد كه كدام يك از آنان روايات تفسيرى بيشترى دارند.و در تفسير مشهورترند و چرا؟ 4-با بررسى روايات تفسير البرهان و درّ المنثور كاربردهاى ديگر براى روايات تفسيرى بيابيد و تحليل كنيد.

5-با بررسى روايات تفسير نور الثقلين،مواردى را كه در احاديث،آيات قرآنى به وسيله ى سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تفسير شده است جمع آورى و تحليل كنيد.

6-در يك جزء تفسير نور الثقلين،جستجو كنيد و احاديث متواتر لفظى و معنوى را جمع آورى.و نوع تواتر(معنوى يا لفظى)آن را مشخصى سازيد.

7-در مباحث روايى تفسير الميزان جستجو كنيد و مواردى كه علاّمه از روايات تفسيرى ضعيف به عنوان شاهد تفسير استفاده كرده است را جمع آورى و تحليل كنيد.

8-نمونه هايى از روايات اسرائيليات در مورد سوره ى يوسف و قصه هاى هاروت و ماروت (ذيل آيه ى /104بقره)را جمع آورى و نقد و بررسى كنيد.

9-در مورد احاديث جعلى در روايات تفسير شيعه و اهل سنّت جستجو كنيد و نمونه هاى آن را جمع آورى و نقد و بررسى كنيد.

10-تفاسير روايى شيعه را در قرن اول و دوم به طور كامل ليست كنيد و مشخصات و روش هر كدام را بنويسيد.

11-اعتبار تفاسير قمى،امام عسكرى عليه السّلام و عيّاشى را بررسى كنيد.

12-تفاسير روايى اهل سنّت را قرن به قرن ليست كنيد.

13-تفسير روايى طبرسى را معرّفى كنيد و روايات اسراييليات را در آن جستجو كنيد.

ص: 170

فصل چهارم: روش تفسير عقلى(و اجتهادى)

اشاره

اهداف آموزشى:

اصلى:شناخت كاربردهاى عقل در تفسير قرآن فرعى:1-اطلاع از ديدگاه ها درباره تفسير عقلى 2-آگاهى از گونه هاى روش تفسير عقلى 3-شناخت معيارهاى تفسير عقلى معتبر

ص: 171

ص: 172

درس ششم: روش تفسير عقلى(و اجتهادى)

اشاره

عناوين بخش اوّل:

1-مقدّمه 2-واژگان 3-تاريخچه 4-ديدگاه ها درباره ى معناى تفسير عقلى 5- جمع بندى و نتيجه گيرى 6-چكيده

ص: 173

ص: 174

1-مقدّمه:

در ميان روش هاى تفسيرى روش تفسير عقلى از جايگاه ويژه اى برخوردار است و تعبيرها و تعريف هاى گوناگونى از آن شده،در ميان مذاهب كلامى(شيعه،معتزله و اشاعره) برخوردهاى متفاوتى با آن شده است.

گاهى از اين روش،به عنوان روش تفسير اجتهادى هم نام برده مى شود و گاهى تحت عنوان يكى از اقسام روش تفسير به رأى از آن ياد مى شود و گاهى هم با گرايش فلسفى تفسير يكسان انگاشته مى شود،ولى كمتر ديده شده كه معنا و مفهوم روش تفسير عقلى مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.

ازاين رو لازم،است كه اين روش با دقّت تعريف شود و مورد ارزيابى قرار گيرد.

در اين مبحث تلاش مى شود كه تعبيرهاى مختلف از عقل و روش تفسير عقلى را بيان كرده و جايگاه اصلى بحث را روشن ساخته،با بررسى دلايل موافقان و مخالفان،ثابت مى شود كه روش تفسير عقلى در تفسير قرآن لازم است،و معيار دارد.و با روش تفسير به رأى و تأويل هاى نابجاى فلسفى از آيات قرآن متفاوت است.

ص: 175

2-واژگان

اشاره

در اين مبحث چند واژۀ اساسى به كار برده مى شود كه عبارتند از:

الف)روش، ب)تفسير:

تذكر:اين دو واژه در مباحث قبل توضيح داده شد.

ج)عقل، عقل در لغت به معناى امساك،نگهدارى و منع چيزى است.

عقل در دو مورد كاربرد دارد:

نخست به قوّه اى كه آماده ى قبول دانش است.اين،همان چيزى است كه اگر در انسان نباشد تكليف از او برداشته مى شود،و در احاديث از اين عقل تمجيد شده است.

دوم به علمى كه انسان به وسيله ى اين قوّه كسب مى كند،عقل گويند.

اين همان چيزى است كه قرآن كافران را بخاطر تعقّل نكردن مذمّت كرده است (1)».

در اين مورد به احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (2)و اشعار امام على عليه السّلام استناد كرده است. (3)

صاحب«التحقيق»نيز در مورد معناى عقل مى نويسد:

«اصل مادّه ى عقل،همان تشخيص صلاح و فساد در جريان زندگى مادى و معنوى

ص: 176


1- نك:مفردات راغب اصفهانى،ماده ى عقل.
2- عن رسول اللّه عليهم السّلام:ما كسب احد شيئا افضل من عقل يهديه الى هدى او يردّه عن ردى». رأيت العقل عقلين*فمطبوع و مسموع و لا ينفع مسموع*اذا لم يك مطبوع
3- نك:ديوان امام على عليه السّلام،ص 121،احياء علوم الدين:86/1.

سپس ضبط نفس و منع آن بر همان مطلب است.

و از لوازم عقل:امساك،تدبّر،نيكويى فهم،ادراك و انزجار و شناخت چيزهايى است كه در زندگى مورد نياز است و نيز تحت برنامه ى عدل و حق قرار گرفتن و نگه دارى خود از هوس ها و تمايلات است.

سپس مى گويد:قواى نفس با نفس انسان متّحد است و از آن جمله عقل نظرى و عملى است.عقل نظرى به لحاظ ما فوق آن،يعنى مبادى عاليه گفته مى شود كه به آن قوّه ى ادراك نيز گويند و عقل عملى به لحاظ ما دون آن است كه اين عقل مبدأ تحريكات بدنى و اعمال خارجى است.

پس تشخيص مصالح و مفاسد مربوط به عقل نظرى و ادراك است و ضبط نفس و منع آن مربوط به عقل عملى است. (1)

استاد ايازى در اين مورد مى نويسد:

«مقصود از عقل،حكم نظرى به ملازمه ى بين حكم ثابت شرعى يا عقلى و بين حكم شرعى ديگر يا ملازمه بين عقيده ى ثابت قطعى و بين عقيده ى ديگر است،مثل حكم عقل به ملازمه ى بين مسأله ى اجزاء و مقدمه ى واجب و (2)...».

آية اللّه جوادى آملى نيز در مورد تفسير عقلى معتقد است:

منظور از عقل در اينجا«عقل برهانى»است كه از مغالطه و وهم و تخيّل محفوظ باشد، يعنى عقلى كه با اصول و علوم متعارف خويش،اصل وجود مبدأ جهان و صفات و اسماى

ص: 177


1- التحقيق في كلمات القرآن الكريم،ج 8،ص 196-198.
2- المفسّرون حياتهم و منهجهم،ص 40

حسناى او را ثابت كرده است. (1)

جمع بندى:

از مجموع مطالب استفاده مى شود كه عقل گاهى به نيروى فكر انسان گفته مى شود و گاهى به مدركات اين نيرو كه همان علوم كسبى است.،ازاين رو عقل را به عقل فطرى و اكتسابى تقسيم كرده اند.

البته گاهى هم عقل را به عقل نظرى و عملى تقسيم كرده اند (2)اما در بحث روش تفسير عقلى،گاهى مقصود از عقل،همان عقل فطرى يا نيروى فكر و قوّه ى ادراك و تعقّل است.اين،در موردى است كه تفسير عقلى و اجتهادى به يك معنا استعمال مى شود.

گاهى مقصود از عقل،همان عقل اكتسابى يا مدركات عقل است كه به عنوان قراين عقلى يا دلايل عقلى در تفسير قرآن مورد استفاده قرار مى گيرد كه حكم نظرى عقل در ملازمات و عقل برهانى نيز از همين باب است.

توضيح بيشتر اين مطلب را در بخش ديدگاه ها پى مى گيريم.

د)اجتهاد،مقصود از اجتهاد در اينجا كوشش فكرى و به كار بردن نيروى عقل در فهم

ص: 178


1- تسنيم،آية اللّه جوادى آملى،ج 1،ص 169-170.
2- البته در مورد عقل عملى و نظرى تعريف هاى متعدّدى ارايه شده است،يعنى گاهى اختلاف آنها را در مدرك آنها دانسته اند كه اگر مدرك مربوط به عمل باشد عقل عملى است و اگر مدرك مربوط به عمل نباشد عقل نظرى است.گاهى اختلاف آنها را در آن دانسته اند كه عقل نظرى مدرك كليات است و عقل عملى مربوط به جزئيات است. البته اين بحث از حوصله ى اين نوشتار خارج است و تأثير چندانى در موضوع ندارد. نك:شرح منظومه،ملا هادى سبزوارى،ص 310،اشارات،بوعلى سينا،ج 2،ص 353،شواهد الربوبية،ص 20).

آيات قرآن و مقاصد آن است.بنابراين،اجتهاد در اينجا از يك جهت اعم از اجتهاد مصطلح در علم اصول و فقه است،چون شامل اجتهاد در آيات الاحكام و غير آنها مى شود،يعنى تفسير اجتهادى در برابر تفسير نقلى است.در تفسير نقلى تأكيد بيشتر بر نقل است و در تفسير اجتهادى،بر عقل و نظر و تدبّر تأكيد مى شود. (1)

3-تاريخچه:

روش تفسير عقلى قرآن،پيشينه اى كهن دارد و برخى معتقدند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اصحاب خويش كيفيّت اجتهاد عقلى در فهم نصوص شرعى(از قرآن يا سنّت)را تعليم داده است. (2)

ولى ريشه ها و نمونه هاى تفسير عقلى را مى توان در احاديث تفسيرى و اهل بيت عليهم السّلام يافت.

مثال:

عن عبد اللّه بن قيس عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام قال: سمعته يقول:

بَلْ يَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ . (3)

فقلت:له يدان هكذا-و اشرت بيدي الى يديه-؟ فقال:لا،لو كان هكذا كان مخلوقا. (4)

در اين حديث،حضرت با استفاده از نيروى عقل آيه ى قرآن را تفسير كرده اند و دست مادّى داشتن خدا را نفى كرده اند،چرا كه دست داشتن خدا،مستلزم جسم بودن و مخلوق بودن اوست و

ص: 179


1- نك:التفسير و المفسّرون،آية اللّه معرفت،ج 2،ص 349،اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك،ص 176.
2- تطوّر تفسير القرآن،محسن عبد الحميد،ص 98،المفسّرون حياتهم و منهجهم،ايازى،ص 40.
3- مائده64/.
4- نور الثقلين،ج 1،ص 650(حديث 279).

ساحت الهى از اين صفات منزّه است.(پس مقصود از دستان خدا همان قدرت اوست).

در احاديث ديگرى نيز در مورد شىء بودن خدا و عرش و كرسى و مكان داشتن خدا و...

تفاسيرى عقلى از اهل بيت عليهم السّلام به ما رسيده است (1).

و امام على عليه السّلام نيز در برخى خطبه هاى نهج البلاغه از مقدمات عقلى براى تفسير آيات بهره برده است. (2)

البته برخى آيات قرآن خود دربردارنده ى برهان هاى عقلى است مثل آيه ى: لَوْ كٰانَ فِيهِمٰا آلِهَةٌ إِلاَّ اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا (3).

خود قرآن نيز انسان ها را به تفكّر و تعقّل و تدبّر در آيات فرا مى خواند. (4)

ازاين رو،مفسّران قرآن لازم ديده اند كه از نيروى فكر و استدلال ها و قراين عقلى در تفسير آيات قرآن استفاده كنند.

از اينجا بود كه روش اجتهادى(عقلى)در تفسير قرآن از دوره ى تابعان شروع شد. (5)و در قرون بعدى به ويژه به وسيله ى معتزله اوج گرفت و در شيعه تفاسيرى همچون تفسير تبيان شيخ طوسى(385-460 ق)،مجمع البيان شيخ طبرسى(م 548 ق)به وجود آمد.در اهل سنّت تفسير كبير فخر رازى حاصل توجّه به اين روش بود.

سپس اين شيوه در دو قرن اخير رشد بيشترى كرد و در شيعه تفسير الميزان،علاّمه

ص: 180


1- نك:نور الثقلين،ج 1،ص 706 و ص 494،ج 3،ص 383،ج 4،ص 608.
2- نك:نهج البلاغه،خطبه هاى 152،184،228.
3- انبياء22/.
4- نك:ص29/،محمد24/،نساء82/،يوسف2/،نحل44/...(اين گونه آيات را در مبحث دلايل موافقان تفسير عقلى قسمت جايگاه عقل در قرآن،مورد بررسى قرار مى دهيم).
5- التفسير و المفسّرون،آية اللّه معرفت،ج 2،ص 350،ج 1،ص 435.

طباطبايى و...به وجود آمد.و در اهل سنّت نيز تفسير روح المعانى از آلوسى(م 1270)و المنار از رشيد رضا(1865-1935 م)و...حاصل آن بود.

در تفاسير جديد جهان اسلام معمولا به روش تفسير عقلى و اجتهادى در كنار روش نقلى توجّه كامل مى شود.

4-ديدگاه ها درباره ى معناى تفسير عقلى:

اشاره

در مورد مفاد روش تفسير عقلى،بين صاحب نظران اختلاف نظر وجود دارد و در مورد معناى آن ديدگاه هاى مختلفى ارايه شده است،و هركس براساس برداشت خود در مورد اين روش داورى كرده است.اينك اين ديدگاه ها را مطرح كرده،مورد نقد و بررسى قرار مى دهيم:

1-استفاده ى ابزارى از قراين عقلى در تفسير؛
اشاره

آية اللّه مكارم شيرازى مى نويسد:

«منظور از تفسير به عقل آن است كه ما از قراين روشن عقلى كه مورد قبول همه ى خردمندان براى فهم معانى الفاظ و جمله ها،از جمله قرآن و حديث است، استمداد جوييم.مثلا هنگامى كه گفته مى شود يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ (1)«دست خدا بالاى دست هاى آنهاست».عقل در اينجا مى گويد،مسلّما منظور از دست خدا عضو خاصّى كه داراى پنج انگشت است،نيست،زيرا خدا اصولا جسم نيست، هر جسمى محدود است و فناپذير،خداوند نامحدود است و فناناپذير و ازلى و ابدى،بلكه منظور از آن قدرت خدا است كه ما فوق همه ى قدرت ها است.اطلاق

ص: 181


1- فتح10/.

دست بر قدرت،جنبه ى كنايه دارد،زيرا قدرت انسان از طريق دست او عملى مى شود و در آن متمركز است». (1)

وى در پايان بحث يادآور مى شود كه:

«هرجا سخن از تفسير به عقل در ميان آيد منظور اين گونه تفسيرهاست،نه مطالب تحميلى و سليقه هاى شخصى و افكار عليل و پندارهاى بى اساس». (2)

بررسى:

ايشان به يك معنا از تفسير عقلى توجّه كرده اند كه همان استفاده از قراين قطعى عقلى در تفسير آيات قرآن است.

اما به معناى ديگر تفسير عقلى كه همان تفكّر در آيات قرآن و استنباط و اجتهاد از آنهاست اشاره نكرده اند.ولى برخى نويسندگان تفسير عقلى را به همين معناى دوم گرفته اند كه در ادامه ديدگاه آنان را بيان مى كنيم.

2-تفسير عقلى،همان تفسير اجتهادى است،
اشاره

آية اللّه معرفت مى نويسد:

«تفسير اجتهادى بر عقل و نظر تكيه مى كند،بيشتر از آن كه بر نقل و آثار تكيه كند تا معيار نقد و پالايش،دلالت عقل رشيد و رأى درست باشد». (3)

ايشان يكى از ويژگى هاى تفسير تابعان را اجتهاد در تفسير و تكيه بر فهم عقلى دانسته

ص: 182


1- تفسير به رأى،آية الله مكارم شيرازى،ص 38.
2- همان،ص 39.
3- التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،ج 2،ص 349.

است و مى فرمايد:«آنان در مسايل قرآنى كه به معانى صفات،اسرار خلقت،احوال پيامبران و مثل آنها بازمى گشت،اعمال نظر مى كردند و آنها را بر روش عقل عرضه مى كردند.و بر طبق حكم عقل رشيد حكايت مى كردند و چه بسا آنها را،به آنچه موافق فطرت سالم است، تأويل مى كردند». (1)

وى،سپس در اين رابطه از مدرسه ى مكّه ابن عباس و مدرسه كوفه ابن مسعود را به عنوان پيش گامان اين روش نام مى برد و مثال هاى متعدّدى از تفسير عقلى و اجتهادى آنان مى آورد. (2)

در پايان مى نويسد:«تفسير عقلى بعدها رواج يافت.به ويژه نزد معتزله و كسانى كه راه آنان را مى رفتند كه عقل را بر ظواهر نقلى مقدم مى شمردند». (3)در اين رابطه از ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانى(255-344)نام مى برد و مثال مى آورد.

بررسى:

ايشان تفسير عقلى و اجتهادى را به يك معنا گرفته (4)،در بخشى از كلام خويش بر «فهم عقلى»آيات پافشارى كرده،در بخش ديگر بر«حكم عقل رشيد»تاكيد كرده است.

ولى مرز بين اين دو را به طور كامل واضح نكرده،چرا كه در ديدگاه قبلى ملاحظه شد كه بر قسم دوم(يعنى احكام عقلى به عنوان قراين عقلى در تفسير قرآن)تأكيد مى شد و اين،غير از اجتهاد در فهم آيات قرآن است كه برخى از صاحب نظران همچون آية اللّه جوادى اين قسم

ص: 183


1- همان،ج 1،ص 435.
2- همان،ص 435-439.
3- همان،ص 440.
4- يكى ديگر از كسانى كه تصريح كرده تفسير عقلى به معناى اجتهادى است،على آلوسى در كتاب روش علاّمه طباطبايى در تفسير الميزان،ص 246 است.

اخير را تفسير عقلى ندانسته و جزيى از تفسير مأثور(روايى و نقلى)دانسته است. (1)پس لازم است كه اين مطلب روشن شود كه مقصود آية اللّه معرفت از تفسير عقلى كدام قسم است.

استاد ايازى در اين مورد مى نويسند:

«اصطلاح«تفسير عقلى اجتهادى»در قبال تفسير به رأى مذموم(كه بر اساس هواى نفس و بدعت است)مى باشد.و مقصود از آن،روش اجتهادى است كه بر اساس قواعد عقلى قطعى در شرح معانى قرآن و تدبّر در مضامين آن و تأمّل در ملازمات بيانى آن،استوار شده است.» (2)سپس به اين مسئله مى پردازد كه در مورد صلاحيت عقل در استدلال براى احكام بين مسلمانان اختلاف شده است.

اماميه و معتزله عقل را معتبر دانسته اند كه راهى به سوى علم قطعى و مدرك حكم و راهى به سوى آن است.

در مقابل،اشاعرة،و برخى از اخباريون شيعه بر آنند كه منشأ تكليف حكم شارع است نه عقل.

سپس ايشان مقصود از عقل را در اينجا حكم نظرى عقل در ملازمه(بين حكم ثابت شرعى يا عقلى و بين حكم شرعى ديگر)دانسته است. (3)

بررسى:

ايشان نيز تفسير عقلى و اجتهادى را يكسان انگاشته است ولى در تعريف آن از هر دو قسم تفسير عقلى يعنى تدبّر در مضامين و استفاده از قواعد عقلى قطعى سخن گفته،همچون

ص: 184


1- سخن ايشان در ادامه ى مباحث مى آيد.
2- المفسّرون،حياتهم و منهجهم،ص 40.
3- همان.

آية اللّه معرفت مرز آنها را مشخص نساخته است.

البته ايشان عقل را در تفسير عقلى اجتهاد منحصر در حكم نظرى عقل در باب ملازمات عقليه كرده اند كه در اصول فقه مطرح شده است و اين انحصار دليلى ندارد.بلكه مقصود از عقل در اينجا همان عقل اكتسابى يا مدركات عقل است كه شامل همه ى احكام قطعى عقلى و برهان ها و قراين عقلى مى شود،اعم از اين كه در باب ملازمات احكام باشد يا غير آن.

3-تفسير عقلى نوعى از تفسير به رأى است؛
اشاره

استاد شيخ خالد عبد الرحمن العك مى نويسند:

«تفسير عقلى مقابل تفسير نقلى است،كه بر فهم عميق...از معانى الفاظ قرآن تكيه مى كند.

البته بعد از آن كه مدلول عبارات قرآنى و دلالت هاى آنها را درك كرد.

پس تفسير عقلى بر اجتهاد در فهم نصوص قرآنى و درك مقاصد آن از مدلول ها و دلالت هاى آيات استوار است.و دانشمندان«تفسير عقلى»را به«تفسير به رأى»نام گذارى كرده اند». (1)

سپس در ذيل بحث،مطالب مربوط به تفسير به رأى را مفصّل بحث مى كند.

دكتر ذهبى در مبحث تفسير به رأى،مى نويسد:

«مقصود از رأى در اينجا اجتهاد است،پس تفسير به رأى همان تفسير قرآن به اجتهاد است». (2)

سپس تفسير به رأى را به دو قسم ممدوح و مذموم تقسيم كرده،تفسير به رأى ممدوح را همان تفسير عقلى معرّفى مى كند كه ممكن است با تفسير نقلى(مأثور)تعارض پيدا كند و

ص: 185


1- اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك،ص 167(با تلخيص).
2- التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 1،ص 255.

راه حل هاى تعارض را بيان مى دارد (1).

اين روش تفسير به رأى ممدوح(تفسير عقلى)را جايز مى شمارد و تفسيرهاى متعددى همچون مفاتيح الغيب فخر رازى،روح المعانى آلوسى و...را نام مى برد كه از اين روش پيروى كرده اند (2).

بررسى:

در مبحث تفسير به رأى روشن خواهد شد كه تفسير عقلى و تفسير اجتهادى غير از تفسير به رأى است و با هم تفاوت هاى اساسى دارد در اينجا به طور كوتاه اشاره مى شود كه:در تفسير به رأى شخص مفسّر بدون توجّه به قراين عقلى و نقلى اقدام به تفسير قرآن بر اساس سليقه و نظر شخصى مى كند،اما در تفسير عقلى،مفسّر به قراين و دلايل قطعى عقلى توجّه مى كند و بر اساس آنها قرآن را تفسير مى كند (3).و در مورد تفسير اجتهادى نيز بيان شد كه اجتهاد بر دو قسم است:اول استنباط بدون مراجعه به قراين عقلى و نقلى كه نوعى تفسير به رأى است و استنباط و اجتهاد مفسّر از آيه بعد از مراجعه به قراين عقلى و نقلى كه صحيح و معتبر است و تفسير به رأى به شمار مى آيد.در همان بحث،بيان شد كه تقسيم تفسير به رأى،به دو قسم ممدوح و مذموم مبناى صحيحى ندارد و در روايات تفسير به رأى به طور مطلق منع و مذمّت شده است.

ص: 186


1- همان،ص 284 و ص 285(التعارض بين التفسير العقلي و التفسير المأثور...).
2- همان،ص 288-289.
3- اين مطلب در ادامه ى بحث،در مطالب منقول از استاد عميد زنجانى روشن تر مى شود.
5-تفسير عقلى،حدّ وسط تفسير به رأى و تفسير نقلى است:

استاد عميد زنجانى تحت عنوان«تفسير عقلى و اجتهادى»مى نويسد:

«مشهورترين روش و مبناى تفسيرى كه در طىّ قرون اسلامى همواره در ميان دانشمندان اسلامى و مفسّران قرآن معمول بوده،تفسير اجتهادى است.اين نوع تفسير را مى توان حدّ وسط بين دو نوع تفسير ديگر،يعنى تفسير به رأى(طبقه افراطى)و تفسير نقلى (طبقه تفريطى)دانست».

سپس اين روش تفسير عقلى و اجتهادى را به اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و تابعان نسبت مى دهند و معتقدند كه آنان«با وجود عنايت و توجّه فراوان به روايات تفسيرى،تأمّل و تدبّر و اجتهاد را پايه و اساس فهم آيات و استخراج معانى آنها قرار داده،از طريق روايت و سماع به عنوان يكى از وسايل و مقدّمات فهم قرآن،استفاده مى نمودند،همچنين در مورد آياتى كه روايتى در تفسير آنها وارد نشده بود،از راه تدبّر و اجتهاد،معانى و مقاصد قرآن را به دست مى آوردند.»و در ادامه مى نويسد:«روش تفسير اجتهادى،اعتماد به تدبّر و عقل را توأم با تقيّد به روايات تفسيرى،مورد استفاده قرار مى دهد.به همين جهت است كه با روش تفسير به رأى و همچنين تفسير نقلى فرق اصولى دارد.» (1)ايشان با اعتراف به مبهم بودن مرز تفسير اجتهادى با تفسير به رأى،تلاش مى كند كه در اين مورد ملاك روشنى ارايه كند و در نهايت مى نويسد:«در اين روش،مفسّر بايد از تحميل رأى و نظريّه ى به دست آمده از غير قرآن،به آيات و تطبيق آن با مطالبى كه مناسبت

ص: 187


1- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عباس على عميد زنجانى،چاپ چهارم،ص 331.

لفظى و معنوى با ظاهر آيات ندارد،اكيدا خوددارى نمايد.» (1)

بررسى:

مرزبندى ايشان بين تفسير به رأى با تفسير عقلى امرى لازم است،امّا ايشان هم تفسير عقلى را با تفسير اجتهادى و تدبّر در آيات همراه با توجّه به روايات يكسان انگاشته است و از قسم دوّم تفسير عقلى،يعنى استفاده از قراين و برهان هاى عقلى در تفسير قرآن به طور صريح ياد نكرده،و مرز اين دو قسم از تفسير عقلى را در تعريف روشن ساخته است.

6-تفسير عقلى همان تفسير قرآن با عقل برهانى است كه نقش منبع
اشاره

دارد نه مصباح:

ستاد آية اللّه جوادى آملى در مورد«تفسير قرآن به عقل»مى نويسد:

«يكى از منابع علم تفسير و اصول بررسى و تحقيق براى دست يابى به معارف قرآنى، عقل برهانى است.كه از مغالطه،وهم و تخيّل محفوظ باشد».

و در ادامه اضافه مى كند كه:«تحقيق درباره ى تفسير«قرآن به عقل»گذشته از لزوم آشنايى با علوم قرآنى نيازمند بررسى شرايط برهان و موانع آن است تا بتوان از برهان عقلى بهره برد و از آسيب مغالطه مصون ماند».

سپس ايشان تفسير عقلى را به دو گونه تقسيم كرده،مى نويسد:

«تفسير عقلى،يا به تفطّن عقل از شواهد داخلى و خارجى صورت مى پذيرد،به اين كه عقل فرزانه و تيزبين معناى آيه اى را از جمع بندى آيات و روايات دريابد كه در اين قسم،

ص: 188


1- همان،ص 333.

عقل نقش«مصباح»دارد و نه بيش از آن و چنين تفسير عقلى مجتهدانه چون از منابع نقلى محقّق مى شود،جزو تفسير به مأثور محسوب مى گردد،نه تفسير عقلى،يا به استنباط برخى از مبادى تصورى و تصديقى از منبع ذاتى عقل برهانى و علوم متعارفه صورت مى پذيرد كه در اين قسم،عقل نقش منبع دارد،نه صرف مصباح.

بنابراين،تفسير عقلى مخصوص به موردى است كه برخى از مبادى تصديقى و مبانى مستور و مطوىّ برهان مطلب به وسيله ى عقل استنباط گردد و آيه ى مورد بحث بر خصوص آن حمل شود.» (1)

بررسى:

مرزبندى و جداسازى واضح بين عقل مصباح و عقل منبع در تفسير قرآن،امرى لازم و صحيح است كه از ابتكارات آية اللّه جوادى به شمار مى آيد.

اما اين كه ايشان استفاده از عقل مصباحى را جزيى از تفسير به مأثور دانسته اند نه تفسير عقلى،قابل تأمّل است.توضيح اين كه كاربرد عقل در تفسير قرآن دو گونه است:

الف)كاربرد ابزارى و برهانى(يا عقل منبع)كه از استدلال ها و قراين عقلى در تفسير استفاده كنيم.

ب)كاربرد اجتهادى(يا عقل مصباح)كه به وسيله ى عقل در آيات و روايات تدبّر كنيم يا به جمع بندى آيات و روايات بپردازيم.همان طوركه ديديم صاحب نظران تفسير و علوم قرآن هر دو قسم را جزيى از تفسير عقلى دانسته اند.و برخى همچون آية اللّه مكارم بر قسم اوّل از

ص: 189


1- تسنيم،آية اللّه جوادى آملى،ج 1،ص 169-171.

تفسير عقلى تأكيد داشتند و برخى همچون عميد زنجانى بر قسم دوم تأكيد داشتند.و برخى نيز همچون آية اللّه معرفت به هر دو قسم اشاره كرده بودند.بنابراين،منحصر كردن تفسير قرآن به عقل،به يك قسم از اين دو كار كرد،با ديدگاه مشهور سازگار نيست و از نظر اصطلاح موجّه به نظر نمى رسد. (1)

اما به هر حال اصل مطلب و مرز دو قسم تفسير عقلى روشن شد و نزاع در اينجا نزاع در نام گذارى و اصطلاح است،يعنى بنا بر ديدگاه آية اللّه جوادى،تفسير اجتهادى قسمى از تفسير مأثور است و بنا بر ديدگاه مشهور،تفسير اجتهادى قسمى از تفسير عقلى است.

تذكر:بر اساس ديدگاه مشهور تفسير اجتهادى،تفسير عقلى به شمار آمده است،چرا كه در تفسير اجتهادى از نيروى فكر و عقل در جمع بندى مطالب استفاده شده است.اما از آنجا كه اين كاركرد عقل در همه ى روش هاى تفسيرى وجود دارد پس بايد بر اساس اين ديدگاه تمام روش هاى تفسيرى را روش عقلى ناميد.بنابراين،با دقّت در مطلب روشن مى شود كه اصل اين نام گذارى مخدوش است و اشكال آيت اللّه جوادى آملى بر مشهور وارد است.

اما اگر بخواهيم در مباحث روش هاى تفسيرى بر اساس اصطلاح مشهور حركت كنيم، لازم است كه تفسير عقلى را به دو قسم تفسير عقلى اجتهادى و تفسير عقلى برهانى تقسيم كنيم.

ص: 190


1- در اينجا شايد بتوان گفت كه تفسير به مأثور،استفاده از روايات در روشن كردن مفاد آيه اى از قرآن است.و اين مطلب اگر در حدّ نقل روايات باشد،تفسير نقلى(روايى)به شمار مى آيد.اما اگر به حد اجتهاد و استنباط برسد ناچاريم كه از نيروى عقل و فكر استفاده كنيم كه اين نوعى تفسير اجتهادى مى شود.
جمع بندى و نتيجه گيرى:

از مجموع مطالبى كه از صاحب نظران حكايت كرديم و با توجّه به نقد و بررسى سخنان ايشان،مى توان گفت كه:

روش تفسير عقلى قرآن عبارت است از:

الف)استفاده ى ابزارى از برهان و قراين عقلى در تفسير براى روشن كردن مفاهيم و مقاصد آيات قرآن.كه در اين صورت عقل منبع و ابزار تفسير قرآن شده و احكام و برهان هاى عقلى قراينى براى تفسير آيات قرار مى گيرد.

از اين عقل با عنوان عقل اكتسابى و احكام عقلى قطعى يا عقل برهانى ياد مى شد.

ب)استفاده از نيروى فكر در جمع بندى آيات(همراه با توجّه به روايات،لغت و...)و استنباط از آنها براى روشن ساختن مفاهيم و مقاصد آيات.حاصل اين مطلب همان تفسير اجتهادى قرآن است.

و در اين صورت عقل مصباح و كاشف است.

از اين عقل با عنوان عقل فطرى يا نيروى فكر و قوّه ى ادراك ياد مى شد.

البته بنا بر ديدگاه مشهور هر دو قسم فوق جزيى از روش تفسير عقلى قرآن است.امّا با دقّت در مطالب روشن شد كه قسم دوم(ب)به طور تسامحى به نام تفسير عقلى خوانده مى شود و در حقيقت تفسير عقلى همان قسم اول(الف)است.

ص: 191

5-چكيده:

در درس ششم،با طرح مطالبى درباره ى روش تفسير عقلى،به نتايج زير دست يافتيم:

1-تفسير عقلى از جايگاه ويژه اى در روش هاى تفسيرى برخوردار است و مورد نقض و ابرام مذاهب(شيعه،معتزله و اشاعره)قرار گرفته است و معانى متفاوتى از آن ارايه شده است.

2-در مبحث واژگان،مقصود از روش،تفسير و عقل روشن شد.در مورد عقل گفته شد كه گاهى عقل فطرى يا نيروى فكر مراد است و گاهى عقل اكتسابى يا مدركات و برهان عقلى كه هر دو در تفسير كاربرد دارد.

3-برخى از صاحب نظران،تاريخچه ى تفسير عقلى را از عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دانسته اند ولى ريشه هاى اين روش در روايات اهل بيت عليهم السّلام يافت مى شود و در دوره ى تابعان توجّه بيشترى به آن شد و در قرون بعدى اوج گرفت.

4-ديدگاه هايى درباره ى تفسير عقلى بيان شد كه برخى،استفاده ابزارى از برهان و قراين عقلى را تفسير عقلى دانستند و برخى استفاده از نيروى فكر در جمع بندى آيات و احاديث را تفسير عقلى دانستند و برخى هر دو را مطرح كردند.در پايان درس،به اين نتيجه رسيديم كه در حقيقت تفسير عقلى قسم اول است ولى طبق اصطلاح مشهور(و به طور تسامحى)قسم دوم نيز از تفسير عقلى به شمار مى آيد.

ص: 192

درس هفتم:

اشاره

(بخش دوم) عناوين بخش دوّم:

1-دلايل:

الف:دلايل موافقان ب:دلايل مخالفان 2-گونه هاى تفسير عقلى 3-بررسى تعارض عقل و نقل 4-معيارهاى تفسير عقلى معتبر 5-معرّفى تفاسير عقلى 6-پژوهش هاى جديد 7-چكيده 8-پرسش هاى دو درس 9-منابع جهت مطالعه ى بيشتر

ص: 193

ص: 194

1-دلايل:

اشاره

صاحب نظران در مورد روش تفسير عقلى و اجتهادى،دلايلى در مخالفت و دلايلى بر موافقت آورده اند.البته در بيان اين استدلال ها،دو قسم تفسير عقلى(كاربرد برهانى عقل و كاربرد اجتهادى)از هم جدا نشده است.بلكه دلايلى كه به صورت كلى بيان شده،اكثرا ناظر به جواز تفسير اجتهادى است.

يعنى جايز بودن كاربرد عقل در فهم آيات و استنباط از آنها و قابل فهم بودن آيات قرآن را اثبات كرده اند.

اينك ما به اختصار مهم ترين دلايل را بيان و بررسى مى كنيم.

الف:دلايل موافقان تفسير عقلى و اجتهادى 1-قرآن:

قرآن كريم به طور مكرّر مردم را به تعقّل و تدبّر در آيات خويش فرا مى خواند (1).

ص: 195


1- لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكُمْ كِتٰاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (انبياء10/)، إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

بلكه كسانى را كه در قرآن تدبّر نمى كنند سرزنش مى كند (1).

اگر عقل از نظر خدا و قرآن اعتبار نداشت اين همه دعوت به تفكّر و تعقّل بى معنا و بى فايده بود.

و نتيجه ى تدبّر و تفكّر در آيات نيز چيزى جز تفسير عقلى و اجتهادى نخواهد بود. (2)

2-روايات:

در احاديث جايگاه ويژه اى براى عقل در نظر گرفته شده و مورد تكريم قرار گرفته است به طورى كه عقل به عنوان حجّت باطنى معرّفى شده است.

از امام كاظم عليه السّلام حكايت شده كه فرمود:

يا هشام انّ للّه على الناس حجّتين حجّة ظاهرة و حجّة باطنة،فأمّا الظّاهرة فالرسل و الانبياء و الأئمة و اما الباطنة فالعقول». (3)

اگر عقل حجّت باطنى انسان است پس اگر چيزى را درك كرد و به طور قطعى حكمى نمود، براى انسان ها حجّت است و لازم است بر طبق آن عمل شود.وگرنه حجّيّت آن بى معنا مى شود.

تذكر:البته كاربرد حجّيّت عقل در دو جهت است:

اول اين كه عقل انسان به صورت نيروى ادراك و تعقّل عمل كند و مصالح و مفاسد و تكاليف را بشناسد و چراغ راه انسان شود.اين همان چيزى است كه پس از بلوغ معيار تكليف افراد است.و كاركرد عالى اين عقل همان جمع بندى دلايل و اجتهاد و استنباط است.

ص: 196


1- أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلىٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا (محمد24/).
2- استاد عميد زنجانى اين دليل را با بيانى ديگر آورده اند.كه بيشتر امكان فهم قرآن را اثبات مى كند. نك:مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 334-335.
3- كافى،كلينى،ج 1،ص 6.

دوم اين كه عقل انسان به احكامى قطعى حكم مى كند و به اصطلاح عقل برهانى شود،كه اين احكام كاشف احكام الهى است و در اين صورت است كه عقل منبع است.البته منبعى در طول منابع كتاب و سنّت و كاشف از آنها،كه انسان را از وحى بى نياز نمى سازد.

2-سيره:

برخى از صاحب نظران روش تفسير عقلى را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اصحاب او نسبت مى دهند و نمونه هايى از اين روش تفسيرى را در سخنان ائمه عليهم السّلام ملاحظه كرديم.و فعل و كلام معصوم حدّ اقل دلالت بر جواز دارد.

علاوه بر آن،سيره ى مستمر مفسّران بزرگ اسلام همچون شيخ طوسى در تبيان و شيخ طبرسى در مجمع البيان و...آن بوده كه از روش عقلى و اجتهادى در تفسير استفاده مى كرده اند.

اين سيره ى مستمرّه كه ريشه در زمان معصومين عليهم السّلام داشته است و منعى از آن نشده است دليل جواز تفسير عقلى و اجتهادى،بلكه مطلوب بودن آن است.

استاد عميد زنجانى در مورد سيره ى علماى اسلام در تفسير اجتهادى و عقلى مى نويسد:

«حتّى دانشمندان اسلامى،اعم از عامّه و خاصّه،همواره در مسايل و مطالب مورد نياز، به قرآن مراجعه مى نمودند و از آيات براى حلّ مشكلات و معضلات و مطالب اعتقادى، علمى،عملى،اخلاقى و تاريخى استفاده مى كردند.حتى كسانى كه خود،تفسير اجتهادى را تجويز نمى كردند،دانسته يا ندانسته،به آيات قرآن تمسّك نموده،از آنها براى ردّ نظريّه ى مزبور استعانت مى جستند (1).

ص: 197


1- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 351.

4-بناى عقلا:

روش و بناى عقلا بر اساس روش تفسير اجتهادى است كه در مورد هر سخنى،به ظاهر گفتار گوينده توجّه نموده،مقاصد و معانى كلام وى را از طريق قواعد ادبى و دلالت لفظى و قراين موجود به دست مى آورند و شارع اسلام نيز از اين روش عقلايى منع نكرده و روش جديدى اختراع و ابلاغ نكرده است (1).

5-روايات تفسيرى به اندازه ى همه ى آيات قرآن نيست و تفسير همه آيات را بيان نمى كند.

علاوه بر آن،بسيارى از روايات تفسيرى ضعيف و غير معتبر است.بنابراين،اگر تفسير قرآن منحصر به منقولات شود بسيارى از آيات تعطيل مى شود.در حالى كه خدا اين كتاب را براى راهنمايى بشر به زبان عربى روشن فرستاده است.تا در آن دقت و تدبّر كنند و وظايف خود را دريابند و به آنها عمل كنند و به سعادت برسند.و تعطيل آيات با اين هدف و فلسفه ناسازگار است و مستلزم نفى تكليف و انكار جنبه ى جاودانى بودن قرآن است.

پس راهى جز تفكّر و اجتهاد در اين قسم آيات نيست (2).

البته آياتى نيز كه روايات در مورد آنها آمده است نيازمند تفكّر،جمع بندى،اجتهاد و استنباط است.

بسيارى از مطالب قرآن نيز به صورت كلى بيان شده است و فهم آنها نيازمند تفكر است و

ص: 198


1- نك:همان،ص 352.
2- استاد عميد زنجانى در كتاب مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 349،همين دليل را با بيانى ديگر آورده اند. البته ايشان به دلايل ديگرى همچون آيات زبان قرآن،هدايت و روشنگرى قرآن،آيات تحدّى،بزرگداشت قرآن در روايات،معيار سنجش بودن قرآن در مورد روايات،عدم ابهام قرآن،و استدلال ائمه عليهم السّلام به قرآن نيز استناد كرده اند كه برخى از اين موارد مى تواند شواهد خوبى براى بحث باشد.(نك:همان،ص 333-348)

تطبيق آنها بر مصاديق و موارد،نيازمند اجتهاد است.(اجتهاد به معنايى كه در اوّل اين مبحث بيان كرديم).

6-بخشى از آيات قرآن مشكل است،مثل آيات مربوط به عرش،كرسى،يدالله،سميع و بصير بودن خدا و آيه ى لَوْ كٰانَ فِيهِمٰا آلِهَةٌ إِلاَّ اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا... كه فهم اينها بدون دقت هاى عقلى يا بدون توجّه به قراين و برهان هاى عقلى،انسان را به انحراف در فهم مى كشاند.و منتهى به تجسيم و تشبيه مى شود،در حالى كه خدا از اين امور منزّه است.

بررسى دلايل موافقان:

مجموع دلايلى كه موافقان روش تفسير عقلى و اجتهادى آوردند،فى الجمله اثبات مى كند كه عقل حجّت است و برهان هاى عقلى در تفسير قرآن قابل استناد است.همان طوركه اجتهاد عقلى نيز در تفسير لازم است.

به عبارت ديگر استفاده از برهان هاى عقلى و اجتهاد در تفسير به معناى بى نيازى از روش هاى ديگر تفسير قرآن نيست.و ما را از مراجعه به آيات ديگر قرآن و روايات معتبر بى نياز نمى سازد.بلكه تفسير اجتهادى صحيح آن است كه مفسّر پس از مراجعه به قراين نقلى و عقلى به جمع بندى و استنباط در تفسير آيه بپردازد.

ب:دلايل مخالفان تفسير عقلى و اجتهادى 1-در روايت از امام سجّاد عليه السّلام حكايت شده كه:

«انّ دين اللّه لا يصاب بالعقول» «به راستى كه دين خدا از راه عقل به دست نمى آيد» (1).

عن النبي صلّى اللّه عليه و آله و عن الائمة القائمين مقامه عليهم السّلام: انّ تفسير القرآن لا يجوز الاّ

ص: 199


1- بحار الانوار،مجلسى،ج 2،ص 303.

بالأثر الصحيح و النص الصريح». (1)

بنابراين،روايت تنها راه رسيدن به مراد خدا است و احكام الهى در دين،راه نقل است و قرآن نيز جزيى از دين است.پس روش تفسير عقلى و اجتهادى راه به جايى نمى برد.

2-محمد امين استرآبادى كه از سران اخبارى هاست مى نويسد:

«...اقول لاكتفاء هذه الجماعة بمجرّد العقل في كثيرة من المواضع،خالفوا الروايات المتواترة عن العترة الطاهرة عليهم السّلام في كثير من المباحث الكلامية و الاصولية». (2)

هر چند كه سخن ايشان در برابر اصولى هاست اما شامل روش تفسير عقلى(حد اقل در آيات الاحكام)مى شود.

3-سيد نعمت اللّه جزايرى يكى ديگر از پيش گامان اخبارى گرى مى نويسد:

«أقول:امّا قولهم بنفي حجّيّة دليل العقل باقسامه فهو حق،لأنّ الشارع سدّ باب العقل و منعه من الدخول في الاحكام الالهية». (3)

4-شيخ حرّ عاملى كه از اخبارى هاى بشمار مى آيد مى نويسد:

«انّ الضرورة قاضية بأنّ مجرّد العقل لا يستقلّ بتفصيل مراد اللّه من العباد و لو كان كافيا ما احتاج الناس إلى نبيّ و لا امام و لا اختلف الشرائع و الأديان». (4)

5-به اشاعره نسبت داده اند كه معتقدند:

ص: 200


1- تفسير صافى،ج 1،ص 70،المقدمة الخامسة،حديث 3،و تبيان،ج 1،ص 4،وسائل الشيعة،ج 18،ص 151.
2- الفوائد المدنية،محمد امين استرآبادى،ص 28.
3- منبع الحياة،سيد نعمت اللّه جزايرى،ص 44.
4- الفوائد الطوسية،شيخ حرّ عاملى،ص 411.

منشأ هر تكليفى حكم شارع است نه عقل،و بر ادراكات عقل تكيه نمى شود،آن گونه كه بر حكم شارع تكيه مى شود. (1)

6-روايات ممنوعيت تفسير به رأى،در حقيقت تفسير اجتهادى را منع مى كند.

استاد عميد زنجانى در مورد روش تفسير اجتهادى و على مى نويسد:

«تنها منعى كه در روايات در زمينه ى استفاده از اين روش عملى و شايع ديده مى شود، عبارت از همان تصريحات اكيدى است كه در مورد نهى از«تفسير به رأى»وارد شده است». (2)

بررسى دلايل مخالفان:

1-در مورد دليل اول چند نكته قابل دقت است:

اول:اين گونه احاديث در مقابل مخالفان اهل بيت عليهم السّلام و كسانى صادر شده است كه به قراين نقلى و سخنان معصومان عليهم السّلام توجّه نمى كردند و تفسير به رأى مى نمودند و صلاحيت و شرايط اجتهاد را نداشتند،همان طوركه برخى در حديث اول،عقول ناقص و آراى فاسد و قياس در كنار هم آمده است و بزرگان نيز بدين مطلب اشاره كرده اند. (3)

دوم:مقصود از عدم كاربرد عقل در اين گونه احاديث آن نيست كه انسان از نيروى فكر و اجتهاد در دين(و قرآن)استفاده نكند،بلكه منظور آن است كه دين خدا را بر اساس نظرات شخصى و رأى خود تفسير و بيان نكند.وگرنه همان طوركه گذشت عقل حجّت باطنى است

ص: 201


1- المفسّرون حياتهم و منهجهم،ايازى،ص 40.
2- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 351.
3- فيض كاشانى روايت «ان تفسير القرآن لا يجوز الاّ بالأثر الصحيح و النصّ الصريح» را در مبحث منع تفسير به رأى آورده است.تفسير صافى،ج 1،ص 70،نيز استاد عميد زنجانى نيز در مبانى و روش هاى تفسير قرآن ص 351 به اين مطلب اشاره دارد.

و برهان هاى آن در دين معتبر است و معيار تكليف انسان و عقاب و ثواب همين عقل است.

سوم:روايت صافى مرسل است و از نظر سند،معتبر نيست.

چهارم:اگر ظاهر اين احاديث را اخذ كنيم با احاديثى كه ما را به قرآن ارجاع مى دهد و دعوت به تفكّر و تدبّر در آن مى كند،متنافى مى شود.همان طوركه فيض كاشانى بعد از نقل اين احاديث،به اين نكته دقّت كرده است (1).

2-در پاسخ امين استرآبادى بايد گفت،استفاده از عقل به معناى نفى روايات صحيح و معتبر نيست.و اگر كسانى در اين مورد به خطا رفته اند و به بهانه ى عقل گرايى با روايات متواتر اهل بيت عليهم السّلام مخالفت كرده اند،اين مطلب دليل محكوميت آن افراد است نه دليل محكوميت عقل و روش تفسير عقلى و كاربرد عقل در دين.

3-در پاسخ سيد نعمت اللّه جزايرى گفته مى شود:در مبحث دلايل موافقان تفسير عقلى اثبات شد كه عقل حجّت باطنى است و در مورد رواياتى كه كاربرد عقل را ممنوع مى كند در شماره ى 1 مطالب كافى بيان شده است.

4-مطلبى كه شيخ حرّ عاملى بيان كرده است به يك معنا مورد قبول ماست،يعنى ما هم در مبحث دلايل موافقان تفسير عقلى به اين نتيجه رسيديم كه عقل كاشف از احكام شرعى است ولى اين مطلب به صورت موجبه كليه اثبات نشد كه عقل بتواند همه ى جزئيات احكام و مراتب و بطون قرآن را كشف كند.بنابراين،انسان از وحى و نقل بى نياز نمى شود.

اما اگر مقصود شيخ آن باشد كه عقل اصلا نمى تواند مقصود خدا را كشف كند و احكام عقلى حجّت نيست،اين مطلب مورد قبول ما نيست،چون به وسيله ى دلايل موافقان تفسير

ص: 202


1- تفسير صافى،ج 1،ص 71.

عقلى مردود مى شود.

5-در پاسخ اشاعره بايد گفت:عقل كاشف حكم شرع است.يعنى عقل انسان حكم مخالف شرع صادر نمى كند بلكه در باب ملازمات در اصول الفقه بيان شد كه«كلّما حكم به العقل حكم به الشرع». (1)براى مثال:اگر عقل ملاك قطعى چيزى را كشف كرد و حكم قطعى صادر كرد با توجّه به ملازمه،متوجّه مى شويم كه نظر شارع نيز همين است،پس منشأ هر تكليفى شارع است اما ادراكات قطعى عقل نيز معتبر است.

جمع بندى و نتيجه گيرى:

از مجموع دلايل موافقان و مخالفان تفسير عقلى و اجتهادى متوجّه شديم كه تفسير عقلى و اجتهادى(در هر دو قسم آن)جايز بلكه مطلوب است.و دلايل مخالفان مخدوش است.

اما اين مطلب بدان معنا نيست كه تفسير عقلى و اجتهادى قرآن،ما را از قراين نقلى(و روايات تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام)بى نياز مى سازد.

ص: 203


1- نك:اصول الفقه،مظفر مبحث ملازمات عقليه،ج 1-2،ص 236 به بعد.

2-گونه هاى تفسير عقلى:

با دقّت در روش تفسير عقلى و اجتهادى و با بررسى ديدگاه هاى صاحب نظران مى توان اقسام و گونه هاى مختلفى را در تفسير عقلى و اجتهادى يافت.اينك مهم ترين آن گونه ها و مثال هاى مناسب هر كدام را بيان مى كنيم.

اولين تقسيم:همان طوركه در مباحث قبل بيان شد،تفسير عقلى به دو معناى تفسير اجتهادى و تفسير قرآن به وسيله ى برهان هاى عقلى به كار مى رود.

1-تفسير اجتهادى:

همان طوركه گذشت برخى از صاحب نظران تفسير عقلى را به معناى تفسير اجتهادى گرفته اند كه عبارت است از به كار بردن نيروى عقل در جمع بندى آيات و روايات و مطالب تفسيرى و استنباط خردمندانه ى مفسّر از آنها.

اين قسم از تفسير عقلى در برابر تفسير نقلى است.

اجتهاد خردمندانه در چند مورد كاربرد بيشترى دارد:

الف)در جمع بين آيات،يعنى در تفسير قرآن به قرآن.

ب)در جمع بين روايات و رفع تعارض آنها در تفسير روايى.

ج)در جمع بندى اقوال مفسّران و نتيجه گيرى از آنها.

د)در جمع بين آيات و روايات مربوط به آيات الاحكام و اجتهاد و استنباط احكام شرعى از آنها،و از اين روست كه ما معتقديم هر مفسّر بايد در علم فقه مجتهد باشد تا بتواند در برخورد با آيات الاحكام(كه آنها را بيش از پانصد آيه دانسته اند)بتواند نظر تفسيرى نهايى خود را بيان كند.

ه)فهم و تفسير آياتى كه روايتى ذيل آن حكايت نشده است.

ص: 204

و)فهم مقاصد آيات قرآن و سوره ها.

ز)فهم درس ها و پيام هاى عبرت آموز قصّه هاى قرآنى و مجرّد ساختن آنها از زمان و مكان و تطبيق قواعد و مواعظ آن بر زندگى امروز بشر،براى روشن ساختن راه صحيح زندگى.

براى مثال وقتى قرآن داستان زندگى يوسف را بيان مى كند،به جوانان پيام مى دهد كه مراقب حيله ها باشيد كه شما را به بهانه ى بازى نبرند (1)و مواظب باشيد كه اگر در شرايط سخت جنگ شهوت قرار گرفتيد،همچون يوسف مقاومت كنيد تا سعادتمند و پيروز شويد.و...

ح)فهم ابعاد اعجاز قرآن(اعجاز بلاغى،علمى و...) 2-تفسير استفاده از عقل برهانى:

همان طوركه گذشت برخى از صاحب نظران تفسير عقلى را به معناى استفاده از عقل برهانى و قراين عقلى در تفسير مى دانند.در اين صورت،عقل منبع است و احكام شرعى و حقايق كتاب الهى را كشف مى كند.

اين گونه از روش تفسيرى در دو مورد كاربرد بيشترى دارد:

الف)گاهى در اين قسم از تفسير عقلى،دلايل و برهان هاى قطعى عقلى قرينه اى براى تفسير آيات قرار مى گيرد.هرگاه ظاهر آيه اى با برهان عقلى منافات داشت،آن برهان قرينه اى مى شود تا دست از ظاهر آيه برداريم و آن را تأويل كنيم.

مثال اين مورد در تفسير آيه ى يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ (2)گذشت و بيان شد كه عقل انسان حكم مى كند كه خدا جسم نيست و دستى مثل دست انسان ندارد وگرنه محدوديت و

ص: 205


1- أَرْسِلْهُ مَعَنٰا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ يوسف12/.
2- فتح10/.

فناپذيرى در ذات او راه مى يابد،بنابراين،مقصود از دست همان قدرت خداست.

همين برهان و تأويل در آيات مربوط به سميع،بصير بودن خدا و نيز در تعبيراتى همانند جٰاءَ رَبُّكَ (1)مى آيد.

ب)گاهى عقل برهانى و برهان هاى عقلى براى فهم بهتر آيات مربوط به برهان خداشناسى قرآن مورد استفاده قرار مى گيرد.

براى مثال:در مورد برهان نظم كه در آيات زيادى از قرآن به نمونه ها و مصاديق آن اشاره شده (2)و نيز در مورد آيه ى لَوْ كٰانَ فِيهِمٰا آلِهَةٌ إِلاَّ اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا (3)و اين كه آيا برهان تمانع را مى گويد يا برهان ديگر.

تقسيم دوّم:

برخى صاحب نظران تفسير عقلى اجتهادى را به سه قسم تقسيم كرده اند:

1-تفسير عقلى اجتهادى تفريطى،يعنى جمود بر استدلال هاى كلامى در تفسير قرآن.

2-تفسير عقلى اجتهادى افراطى،يعنى تفسير عقلى قرآن كه تأويلات بعيدى در آن به كار برده شود.

3-تفسير عقلى اجتهادى معتدل(واسطه بين افراط و تفريط)كه اين روش صحيح است.

در اين قسم،روش اصولى به كار مى رود و بر تفسير قرآن به قرآن تكيه مى شود و متشابهات به محكمات و به سنّت صحيح ارجاع داده مى شود.تا احكام الهى استنباط گردد.و هنگامى

ص: 206


1- فجر22/.
2- نك:انفال3/-13 و...
3- انبياء22/.

كه اشكال پيدا مى شود.برخى آيات متشابه تأويل مى شود (1)و...

تذكر:در اين تقسيم به يك مطلب اساسى،يعنى افراط در عقل گرايى در برخى تفاسير اشاره شده است.گاهى برخى مفسّران از حدّ اعتدال خارج شده اند و آيات قرآن را بر اساس دلايل غير قطعى تأويل كرده،دست از ظهور آيات برداشته اند.اين مطلب به ويژه در مورد آياتى كه مطالب غيبى و غير محسوس و معجزات را بيان مى كند بيشتر اتفاق افتاده گاهى به تفسير به رأى منتهى شده است.

اينك به نمونه هايى در اين زمينه توجّه كنيد:

رشيد رضا در تفسير المنار در مورد داستان گاو بنى اسراييل و دستور كشتن يك گاو و زدن قسمتى از آن به بدن مقتول و زنده شدن آن مرده و مشخّص شدن قاتل او (2)،مى گويد:

مقصود از«احياء»در اين آيه،معناى مجازى آن است كه گفته اند معناى زنده گردانيدن مردگان حفظ خون آنهاست (3).

و نيز ايشان در مورد معجزات حضرت عيسى عليه السّلام در باب زنده كردن مردگان و خلق پرنده (4)،امكان اين معجزات را مى پذيرد،اما وقوع آنها را منكر مى شود. (5)

در حالى كه ظاهر آيات سوره ى بقره زنده شدن واقعى مقتول بنى اسرائيل است.و دليلى براى حمل آن بر معناى مجازى نداريم و نيز ظاهر آيات سوره ى آل عمران آن است كه

ص: 207


1- المفسّرون حياتهم،و منهجم،ايازى،ص 41.
2- بقره67/-73 فَقُلْنٰا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهٰا كَذٰلِكَ يُحْيِ اللّٰهُ الْمَوْتىٰ وَ يُرِيكُمْ آيٰاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ .
3- تفسير القرآن الكريم،(المنار)،ج 1،ص 347.
4- أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّٰهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتىٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ -آل عمران49/)
5- المنار،ج 3،ص 311.

حضرت عيسى عليه السّلام اين معجزات را انجام مى دهد.

البته معجزات،خرق عادت است و در نظر ابتدايى عقل،بعيد به نظر مى رسد ولى خلاف عقل و محال نيست.

و از همين باب است كه گفتند:«ملائكه»و«جن»دليل عقلى ندارد (1)و«جن»را به معناى ميكروب دانستند كه به طور نامحسوس در بدن انسان اثر مى كند (2).

سومين تقسيم:

شيخ خالد عبد الرحمن العك در بيان روش اجتهاد عقلى در تفسير،آن را شامل انواع بيانات زير مى داند.به عبارت ديگر:تفسير اجتهادى عقلى در عمل مفسّر ظاهر مى شود كه به موضوعات تقسيم مى شود:

1-كشف و اظهار معانى معقولى كه نصوص قرآنى دربردارد.

2-استنباط اسرار قرآنى بر اساس طاقت بشرى.

3-استخراج مقاصد آيات قرآن و توجيهات آنها.

4-بيان موارد عبرت در قصه هاى قرآنى و روشن كردن موعظه هاى آن.

5-آشكار كردن عظمت قرآن در بلاغت آن،كه معجزه است.

در پايان نتيجه مى گيرند كه روش اجتهاد عقلى در تفسير قرآن كريم شامل انواع روشنگرى و كشف و بيان آيات قرآنى مى شود (3).

ص: 208


1- تفسير مراغى،احمد مصطفى مراغى،ج 29،ص 94.
2- نك:المنار،ج 8،ص 364،منهج المدرسة العقلية الحديثة في التفسير،دكتر فهد بن عبد الرحمن بن سليمان الرومي،ص 631-649.
3- اصول التفسير و قواعده،ص 6-175.

تذكر:ايشان تفسير عقلى را به معناى تفسير اجتهادى گرفته است و كاركردهاى عقل و كاربردهاى قوّه ى تعقّل را در تفسير قرآن بر شمرده است.

3-بررسى تعارض عقل و نقل:

بحث تعارض عقل و دين يكى از مباحث كلام جديد است و بررسى كامل ابعاد آن از حوصله و موضوع اين نوشتار خارج است.ازاين رو در اينجا در حدّ نياز به اين مبحث اشاره مى كنيم:

تعارض عقل و نقل كه زير مجموعه ى بحث تعارض عقل و دين است،در دو مورد قابل طرح است:

يك:تعارض عقل و آيات قرآن.

دو:تعارض عقل با روايات.

هريك از دو مورد مذكور به دو صورت قابل تصور است:

اول:تعارض ابتدايى و ظاهرى،يعنى اين كه در بررسى ابتدايى يك آيه يا روايت يا يك حكم عقلى،به نظر آيد كه آن دو با هم متعارض است.

ولى پس از تأمّل و دقّت اين تعارض ظاهرى و ابتدايى بر طرف مى شود،البته بسيارى از تعارضات توهّم شده در مورد عقل و قرآن يا عقل و روايات اين گونه است (1).

دوم:تعارض مستقر و واقعى،يعنى اين كه برخى آيات قرآن يا روايات با احكام عقلى تعارض جدّى پيدا كند به طورى كه قابل جمع نباشد.در اين صورت،مبحث تعارض عقل و دين و راه

ص: 209


1- بسيارى از اين موارد را دكتر فهد بن عبد الرحمن بن سليمان الرومى در كتاب منهج المدرسة العقلية الحديثة في التفسير،ص 497 تا ص 719 آورده است.

حل هاى آن مطرح مى شود.براى بررسى اين مطلب ناچاريم احتمالات رابطه ى علم و دين را مورد بررسى كوتاه قرار دهيم.

رابطه ى عقل و دين:

در اين مورد،سه احتمال،بلكه سه نوع ارتباط بين احكام عقل و دين ممكن است تصور شود:

الف)مطالب عقل پذير،يعنى آيات و رواياتى كه دستورها(اوامر و نواهى)،يا مطالبى دارد عقل سليم،آن را مى پذيرد.بلكه عقل انسان ها نيز همان حكم را مى نمايد،مانند:دستورهاى بهداشتى اسلام و يا محكوم كردن ظلم و پذيرفتن عدالت كه مطابق حكم عقل است.

ب)مطالب عقل ستيز،يعنى مطالبى در دين،وجود داشته باشد و بر خلاف حكم صريح عقل سالم باشد.در اين مورد،عقيده بر آن است كه چنين احكامى،در اديان الهى وجود ندارد، چرا كه از طرفى دين و خصوصا اسلام،مطابق فطرت و عقل است و خداوند خود،عاقل و حكيم است،پس دستورى خلاف عقل نمى دهد و از طرف ديگر در مباحث قبل بيان كرديم كه عقل خود حجّت باطنى است همان طوركه پيامبران،حجّت ظاهرى انسان ها هستند.

بلكه تعارض بين احكام قطعى عقل و دين محال است،چرا كه تعارض قطعى با قطعى معقول نيست،چون حقيقت يكى بيشتر نيست و تعارض دو حكم قطعى به تناقض منتهى مى شود. (1)پس اگر در موردى،ظاهر يك آيه يا روايت با احكام قطعى عقل،معارض باشد دو احتمال وجود دارد:

اول آن كه مقدّمات حكم عقل كامل نباشد و خطايى در آن،صورت گرفته باشد.

ص: 210


1- در اين مورد نك:التفسير و المفسّرون،ج 1،ص 286،روح المعانى،ج 9،ص 104،در آمدى بر تفسير علمى قرآن،از نگارنده،ص 96-99.

دوم آن كه اگر قطعى بودن حكم عقلى ثابت باشد،معلوم مى شود،ظاهر آن آيه يا روايت منظور شارع نبوده است.براى مثال:اگر روايتى با حكم محال بودن اجتماع النقيضين متضاد بود،بايد در ظاهر آن روايت،تصرّف نمود و با قرينه ى عقلى،حمل بر خلاف ظاهر آن كرد، چون فهم ما از آيه يا روايت خطا بوده است،يا اگر ظاهر آيه ى يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ با حكم عقل در مورد جسم نبودن خدا معارض شد،ظاهر آيه را تأويل مى كنيم و يَدُ اللّٰهِ را به معناى قدرت خدا تفسير مى كنيم.

ج)مطالب فراتر از عقل فعلى،يعنى احكام و مطالبى در قرآن يا روايات وجود دارد كه براى عقل غالب انسان ها قابل فهم و درك نيست،بلكه فراتر از عقل است.

هر چند در اين مورد،عقل حكمى بر خلاف و متضاد با آن مطلب دينى نمى دهد،ولى دليلى براى پذيرش و توجيه آن نيز ندارد.

براى مثال:عقل انسان وجود خداوند را،مى پذيرد و اثبات مى كند و اين از احكام عقل پذير است،ولى ذات خداوند و چگونگى آن را،درك نمى كند.پس ذات الهى از مطالب عقل گريز است.

يا اين كه بسيارى از احكام تعبّدى شرعى كه وجود آنها ثابت است،عقل از درك دليل آن عاجز است.(در موارد احكام واجب و حرام فقهى،مثال هاى فراوان وجود دارد.

براى مثال:اين كه نماز ظهر،چهار ركعت و نماز مغرب سه ركعت است،عقل دليل آن را درك نمى كند،ولى دليلى هم،بر محال يا ناروا بودن آنها ندارد).

نكته:از اينجاست كه در دانشمندان مسلمان در مباحث اصول فقه مى گويند:«كلّما حكم به العقل حكم به الشرع و بالعكس»،يعنى هر چه را عقل سليم پذيرفت شرع هم مى پذيرد و عكس اين قاعده هم جارى است،چون ما احكام عقل ستيز نداريم و احكام عقل پذير را هم،

ص: 211

عقل انسان درك مى كند،اما انبيا احكامى و جزئياتى را بيان مى كنند كه عقل بشر،از درك آنها عاجز است يا احتياج به رشد بيشترى دارد،تا آنها را درك كند و آن احكام عقل گريز يا فراتر از عقل فعلى بشر است.

به عبارت بهتر:تعارض ظاهرى رابطه ى احكام عقلى و دينى چهار گونه متصوّر است:

دليل عقلى:ظنى/در اين مورد شرع مقدّم است.

قطعى/در اين مورد،عقل مقدّم است.

دليل شرعى:ظنى/در اين مورد شرع مقدّم است.

قطعى/در اين مورد،تعارض نيست.

و در اين مورد چهارم اگر تعارض ظاهرى به نظر آيد يا مقدّمات دليل خطاست،يا ظاهر شرع مراد نيست(و خطا در فهم ما است).

تذكّر 1:دليل ظنّى عقلى احتمال مخالف را نفى نمى كند و محتمل الخطاست و به خاطر آن از ظهور ظنّى آيه يا روايت دست بر نمى داريم.چون عقلا و شارع حجّيّت ظاهر را پذيرفته اند.در اين صورت،دليل ظنّى عقلى حجيّت ندارد.

تذكر 2:حكم عقلى وقتى صادر شد،حتما قطعى،جزمى كلى است،اما منظور ما از احكام عقلى ظنّى(با كمى تسامح)،همان تصديقات نظرى است كه ظن،به اثبات آنها مى رود،ولى يقين قطعى نداريم،يعنى مانند بديهيات عقلى كه احتياج به دليل ندارد،نيست.

ص: 212

4-معيارهاى تفسير عقلى و اجتهادى:

براى آن كه نتيجه ى تفسير عقلى و اجتهادى معتبر باشد،لازم است كه شرايط عام و خاص در زير رعايت شود:

الف)شرايط عام مفسّر و تفسير معتبر، (1)همچون آگاهى از ادبيات عرب،لغت،علوم قرآن،ممارست در تفسير و آگاهى از نظرات مفسّران،دارا بودن دانش فقه،اصول، آگاهى هايى تاريخى،جغرافيايى(در مورد جزيرة العرب)و اطلاعات لازم در زمينه ى علوم نقلى و عقلى و تجربى (2).

ب)شرايط خاص براى تفسير عقلى و اجتهادى؛ 1-شخص مفسّر با توجّه به علومى كه كسب كرده و استعدادى كه دارد،قادر به اجتهاد در تفسير باشد.

2-توجّه به تمام قراين عقلى و نقلى(از جمله روايات معتبر تفسيرى)آيه قبل از تدبّر و تفكّر و استنباط و اجتهاد.

3-پرهيز از تحميل رأى و نظرى كه از غير قرآن به دست آمده است بر قرآن،يعنى مطالبى كه مناسبت لفظى و معنوى با ظاهر آيه ندارد بر قرآن تحميل نكند (3).

4-استفاده از برهان هاى قطعى عقلى به عنوان قراين عقلى در تفسير.

تذكر:البتّه در تفسير قرآن مى توان از دو نوع دليل استفاده كرد:

ص: 213


1- در مورد شرايط كامل مفسّر و اطلاع از ديدگاهها در اين زمينه مراجعه كنيد به:در آمدى بر تفسير علمى قرآن ،بخش اوّل،شرايط مفسّر،از نگارنده.
2- همان.
3- نك:مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى،ص 333.

اول:دليل عقلى كه انسان به آن قطع منطقى دارد،يعنى قطع او معرفت شناسانه است.و بر اساس مبادى برهان پديد آمده است.اين قطع در تفسير قرآن معتبر است.

دوّم:دليلى يقينى كه انسان به آن قطع روانشناختى دارد يعنى قانع شده و يقين روانى پيدا كرده است كه اين مطلب صحيح است.اما قطع او بر اساس مبادى برهان نيست.و تنها مى تواند افراد قطّاع را قانع سازد.ازاين رو اين قطع فاقد مبادى فكرى است و قابل انتقال به غير نيست و اعتبارى در تفسير قرآن ندارد. (1)

5-مفسّرى كه مى خواهد تفسير عقلى برهانى كند،بايد با برهان هاى عقلى به قدر كافى آشنا باشد.و مقدمات منطقى و فلسفى آن را بداند و شرايط برهان و مغالطه را رعايت نمايد.

6-مفسّرى كه مى خواند تفسير عقلى كند،لازم است كه با مسئله توهم تعارض عقل و دين و موارد تعارض تفسير عقلى و نقلى و راه حل هاى آن آشنا باشد (2).

تذكر:روشن است كه عدم رعايت شرايط مذكور و تفسير عقلى و اجتهادى قرآن بدون آنها غالبا منتهى به تفسير به رأى خواهد شد كه اين نوع تفسير حرام است.

ص: 214


1- براى اطلاع بيشتر در مورد اين دو نوع قطع،نك:تفسير تسنيم،ج 1،ص 212.
2- شيخ خالد عبد الرحمن العك،ضوابط تفسير عقلى را اين گونه مى شمارد: الف:معرفة التعارض بين التفسير العقلى و النقلى و قانون الترجيح فى التفسير العقلى. ب:معرفة وجوه تعارض الآيات. ج:معرفة التعارض بين الآية و الحديث. د:معرفة الاختلاف و التناقض. ه:معرفة موهم الاختلاف. و:معرفة الاسباب الموهمة للاختلاف. ز:معرفة علم المبهمات. ح:بيان وجوه الخفاء فى معانى النظم القرآنى.(اصول التفسير و قواعده،ص 190).

5-معرفى تفاسير عقلى و اجتهادى:

بر اساس تقسيم بندى اى كه در تفسير عقلى انجام شد،و تفسير عقلى به دو قسم كار برد عقل برهانى در تفسير و كاربرد نيروى عقل در تفسير اجتهادى تقسيم گشت،تفاسير عقلى و اجتهادى نيز گاهى از يكى و گاهى از هر دو قسم بهره برده اند.كه مهم ترين آنها را بر مى شماريم.

1-تفسير تبيان،شيخ طوسى(385-460 ق)10 جلد، 2-مجمع البيان،طبرسى(م 548 ق)10 جلد، 3-تفسير الميزان،علاّمه طباطبايى،20 جلد، 4-تفسير نمونه،آية اللّه مكارم شيرازى،27 جلد، 5-تفسير ابى السعود،المسمّى ارشاد العقل السليم الى مزايا القرآن الكريم،ابو السعود محمد بن محمد العمادى(م 951 ق)9 جلد، 6-روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع،ابو الفضل شهاب الدين انسيه محمود الآلوسى(م 1270 ق)30 جلد، 7-تفسير كبير(مفاتيح الغيب)فخر الدين رازى،30 جلد، 8-انوار التنزيل و اسرار التأويل،بيضاوى، 9-مدارك التنزيل و حقايق التأويل،نسفى، 10-لباب التأويل في معاني التنزيل،خازن، 11-البحر المحيط،ابو حيان، 12-غرايب القرآن و رغائب الفرقان،نيشابورى، 13-تفسير الجلالين،جلال المحلى و جلال السيوطى، 14-السراج المنير في الاعانة على معرفة بعض معاني كلام ربّنا الحكيم الخبير،الخطيب الشربيني (1)

ص: 215


1- از شماره ى 5-14 را دكتر ذهبى در التفسير و المفسّرون،ج 1،ص 289 آورده است.

6-پژوهش هاى جديد:

1-نمونه هايى از تفسير عقلى و اجتهادى در احاديث تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گردآورى كنيد.

2-نمونه هايى از تفسير عقلى و اجتهادى در احاديث تفسيرى اهل بيت:گردآورى كنيد.

3-رابطه ى تفسير عقلى و مبحث امكان فهم قرآن را بررسى كنيد.

4-ديدگاه بزرگان معتزله و اشاعره را در مورد عقل و تفسير عقلى مقايسه كنيد.

5- عقل گرايى در تفسير را نزد مفسّران مصر همچون محمد عبده و رشيد رضا بررسى و نقد كنيد.

6-علاّمه طباطبايى در الميزان تا چه اندازه از روش عقلى استفاده كرده است؟ 7-ضوابطى كه عبد الرحمن العك در مورد تفسير عقلى آورده است بررسى و نقد كنيد.

8-برهان هاى عقلى موجود در آيات قرآن را جمع آورى و تحليل كنيد.

9-نمونه هايى از تفسير اجتهادى و عقلى افراطى و تفريطى در تفسير فخر رازى و تفسير المنار و تفاسير فلاسفه جمع آورى و تحليل و نقد كنيد.

10-آياتى از قرآن كه روايات تفسيرى ذيل آنها نيست و لازم است با استفاده از روش عقلى و اجتهادى تفسير شود،جمع آورى و تحليل كنيد.

11-نقش تفسير عقلى اجتهادى را در اعجاز قرآن بررسى كنيد.

12-نمونه هايى از تعارضات ادّعاشده بين عقل و قرآن را پيدا كنيد و پاسخ دهيد.

ص: 216

8-چكيده:

در درس هفتم،پس از بررسى مطالب زير،نتايج آن چنين به دست آمد:

1-موافقان تفسير عقلى اجتهادى به آيات قرآن(در مورد تشويق تفكّر)و روايات(در 2 مورد حجّت بودن عقل)و سيره ى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اصحاب ايشان و ائمه عليهم السّلام و مفسّران اسلام و نيز بناى عقلا و كمبود روايات تفسيرى و مشكل بودن برخى آيات قرآن استدلال كرده اند كه دلايل آنان مورد قبول قرار گرفت.

2-مخالفان تفسير عقلى و اجتهادى به برخى احاديث(كه ظاهرا عقل را از صحنه ى دين و تفسير خارج مى كند)و نيز روايات منع تفسير به رأى و برخى دليل ديگر استدلال كرده اند.

پاسخ آنان داده شد كه احاديث ضعيف است و مقصود آنها نفى روش مخالفان اهل بيت عليهم السّلام بوده كه تفسير به رأى مى كرده اند.

3-تفسير عقلى گاهى به دو معناى تفسير اجتهادى(در برابر تفسير نقلى)به كار مى رود كه گونه هاى آن در جمع بين آيات و روايات و فهم مقاصد آيات و مانند آنها بيان شد.

4-تفسير عقلى گاهى به معناى استفاده از عقل برهانى در تفسير به كار مى رود كه گونه هاى آن در مورد استفاده از قراين قطعى عقلى در تفسير آيات و استفاده از برهان ها در فهم بهتر آيات خداشناسى بيان شد.

5-برخى صاحب نظران تفسير عقلى را به سه گونه تفريطى،افراطى و معتدل تقسيم كرده اند.

6-برخى صاحب نظران تفسير عقلى را بر اساس كاربردها و موضعات آن تقسيم كرده اند.

(همچون اظهار معانى معقول-استنباط اسرار قرآنى،استخراج مقاصد،عبرت هاى قصّه ها و...).

7-تعارض عقل و نقل بررسى شد و به دو قسم تعارض ابتدايى ظاهرى و تعارض مستقر تقسيم

ص: 217

شد.و بيان شد كه قسم دوم در اسلام وجود ندارد.و قسم اول هم پس از تأمّل و دقّت رفع مى شود.

8-در مورد رابطه ى عقل و دين سه احتمال وجود دارد:مطالب دينى گاهى عقل پذير، گاهى عقل ستيز و گاهى فراتر از عقل است.نوع دوم در اسلام وجود ندارد.

9-معيارهاى عامّ تفسير عقلى و اجتهادى را همان شرايط عام مفسّر و تفسير معرّفى كرديم و شرايط خاصّ تفسير اجتهادى را قدرت بر اجتهاد،توجّه قراين عقلى و نقلى قبل از استنباط،پرهيز از تحميل رأى استفاده از برهان هاى قطعى عقلى آشنايى با شرايط برهان و مغالطه و آشنايى با مسأله ى تعارض عقل و دين دانستيم.

10-چهارده تفسير مهمّ عقلى و اجتهادى شيعه و سنّى معرّفى شد.

ص: 218

8-پرسش هاى دو درس:

1-واژۀ عقل را در لغت و اصطلاح معنا كنيد؟ 2-مقصود از اجتهاد در عنوان«تفسير عقلى و اجتهادى»چيست؟ 3-تاريخچه ى تفسير عقلى از چه زمانى شروع شده است؟مثال بزنيد.

4-حدّ اقل سه ديدگاه را در مورد تفسير عقلى بنويسيد؟ 5-ديدگاهى كه تفسير عقلى را همان تفسير به رأى مى داند توضيح دهيد و نقد كنيد.

6-حدّ اقل سه دليل براى اثبات روش تفسير عقلى و اجتهادى بياوريد.

7-كمبود روايات تفسيرى و وجود آيات مشكل در قرآن چگونه بر لزوم تفسير عقلى و اجتهادى دلالت مى كند؟مثال بزنيد.

8-رواياتى كه در مورد مخالفت با تفسير عقلى و اجتهادى مورد استناد قرار گرفته است،را بيان كنيد و تحليل و نقد كنيد.

9-دلايل اخبارى ها و اشعرى ها را در مورد مخالفت با تفسير عقلى و اجتهادى بيان كرده، نقد كنيد؟ 10-گونه ى تفسير اجتهادى(از اقسام تفسير عقلى)را توضيح داده و كاربردهاى آن را در تفسير بنويسيد.

11-مقصود از استفاده ى عقل برهانى در تفسير چيست؟آن را با مثال بيان كنيد.

12-گونه هاى تفسير عقلى اجتهادى(افراطى،تفريطى،معتدل)را با مثال توضيح دهيد.

13-آيا تعارض عقل و نقل ممكن است؟توضيح دهيد.

ص: 219

14-اقسام احتمالى رابطه ى عقل و دين را بنويسيد.

15-در تعارض ظاهرى احكام عقلى و دينى چه بايد كرد؟(اقسام چهارگانه ى آن را بنويسيد).

16-چهار معيار خاصّ تفسير اجتهادى و عقلى را بنويسيد.

17-حدّ اقل چهار تفسير از شيعه و چهار تفسير از اهل سنّت نام ببريد كه از روش عقلى و اجتهادى استفاده كرده باشند.

ص: 220

9-منابع جهت مطالعه بيشتر:

1-تسنيم،آية اللّه جوادى آملى،ج 1،نشر اسراء.

2-مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى،سازمان چاپ و انتشارات.

3-درآمدى بر تفسير علمى قرآن،محمد على رضايى اصفهانى،نشر اسوه.

4-منهج تفسيرى اهل بيت عليهم السّلام،محمد شريفانى،(پايان نامه كارشناسى ارشد،تربيت مدرس دانشگاه قم).

5-التفسير و المفسّرون في ثوبة القشيب،آية اللّه معرفت،ج 1 و 2.

6-المفسّرون حياتهم و منهجهم،استاد ايازى.

7-التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى.

8-اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك.

9-العقل البشري في تفسير القرآن،آية اللّه شيخ محمد طاهر آل شبير الخاقاني.

10- عقل گرايى در تفاسير قرن چهاردهم،شادى نفيسى،دفتر تبليغات اسلامى قم.

11-منهج المدرسة العقلية الحديثة في التفسير،دكتر فهد بن عبد الرحمن بن سليمان الرومى.

12-روش علاّمه طباطبايى در تفسير الميزان،على الآلوسى.

ص: 221

ص: 222

فصل پنجم: روش تفسير علمى قرآن

اشاره

اهداف آموزشى:

هدف اصلى:

شناخت روش تفسير صحيح علمى و كاربردهاى آن در قرآن اهداف فرعى:

1-آشنايى با تاريخچه تفسير علمى و علل رشد آن 2-شناخت اقسام تفسير علمى 3-اطلاع از دلايل موافقان و مخالفان تفسير علمى و نقد آنها 4-شناخت معيارهاى تفسير علمى معتبر براى احتراز از تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن

ص: 223

ص: 224

درس هشتم: روش تفسير علمى قرآن

اشاره

(بخش اوّل) عناوين بخش اوّل:

1-مقدّمه 2-واژگان كليدى(تفسير،روش،علم) نگاهى گذرا به علم(تعريف،تقسيم بندى،قطعى و ظنّى بودن علم) 3-تعريف تفسير علمى 4-پيشينه ى تاريخى تفسير علمى 5-ديدگاه ها الف)ديدگاه موافقان ب)ديدگاه مخالفان ج)ديدگاه هاى تفصيل

ص: 225

ص: 226

1-مقدمه

يكى از مباحث گسترده و عميق در عصر حاضر،مبحث قرآن و علوم جديد است،كه ذهن بسيارى از مفسّران شيعه و سنّى و حتّى برخى دانشمندان غير مسلمان را به خود مشغول كرده است.

از طرفى مباحث مربوط به ماهيّت علم تجربى و رابطه ى آن با قرآن و قلمرو و حوزه هاى علم و قرآن و تعارضات پندارى و ابتدايى در اين مورد،و از طرف ديگر علاقه ى مردم و دانشمندان به اين مبحث و ديدگاه هاى متفاوت مفسّران و از طرف سوم مثال هاى متنوّع و زياد،كه حدود هزار آيه ى قرآن را در بر مى گيرد،سبب شده كه مبحثى گسترده به نام تفسير علمى در روش شناسى تفسير علمى پيدا شود.البته در اين رابطه موضوعات و مقدّمات ديگرى هم وجود دارد كه نياز به كاوش دارد مثل آن كه آيا همه ى علوم بشرى در قرآن وجود دارد يا نه؟ هدف مثال هاى علمى قرآن چيست؟ پس مى توان گفت:كه اگر بخواهيم حق مطلب ادا شود،لازم است چند جلد كتاب در اين

ص: 227

زمينه نوشته شود (1)و حدّ اقل دو واحد درسى تدريس شود.

بنابراين،با توجّه به محدوديت در اين نوشتار و سطح علمى مخاطبان،مطالبى فشرده در مورد تفسير علمى بيان مى كنيم و دانش پژوهان را به منابع مفصّل ارجاع خواهيم داد.

2-واژگان كليدى:

اشاره

در اين درس،از واژه هاى زير استفاده مى شود كه لازم است قبل از ورود به درس با معانى مورد نظر آنها آشنا شويم.

1-تفسير:

تذكر:در مورد واژۀ«تفسير»در مباحث قبل توضيح داده شد.

2-روش:مقصود از«روش»در اينجا،استفاده از ابزار يا منبع خاص در تفسير آيات قرآن است كه معانى و مقصود آيه را روشن ساخته،نتايج مشخصى را به دست مى دهد.البته روش تفسير علمى،همان شيوه ى استفاده از منبع علوم تجربى به عنوان ابزارى براى تفسير اشارات علمى آيات قرآن است. (2)

ص: 228


1- حدود 200 جلد كتاب به طور مستقل يا غير مستقل،مبحث تفسير علمى و اعجاز علمى قرآن را پى گرفته اند(نك:در آمدى بر تفسير علمى قرآن،كتابشناسى تفسير علمى)از سوى نگارنده،دو كتاب:در آمدى بر تفسير علمى قرآن(550 ص)و پژوهشى در اعجاز علمى قرآن(600 ص)در اين زمينه نشر يافته است.
2- در مورد تفاوت«روش و گرايش»(منهج،مكتب،مذهب،لون)تفسيرى در درس اول توضيح داديم. البته برخى صاحب نظران تفسير علمى را جزيى از الوان و گرايش هاى تفسيرى مى دانند.ولى با توضيحى كه گذشت و خواهد آمد روشن مى شود كه تفسير علمى ويژگى هاى يك روش تفسيرى را دارد و همچون روش هاى ديگر در بسيارى از آيات قرآن كاربرد دارد.بسيارى از مفسّران نيز از آن بهره برده اند،هر چند كه برخى از كتاب ها همچون الجواهر طنطاوى،گرايش تفسير علمى دارند و كمتر از روش تفسير علمى بهره برده اند.شايد اين گونه شيوه،سبب شده كه برخى تفسير علمى را در رديف گرايش ها قرار دهند.

3-علم:مقصود از«علمى»در عنوان«تفسير علمى»همان علوم تجربى (1)كه به دو شاخه علوم طبيعى (2)(همچون فيزيك-شيمى و...)و علوم انسانى (3)(همچون جامعه شناسى و روان شناسى)تقسيم مى شود.

نگاهى گذرا به علم:

براى روشن شدن مقصود ما از علم و بخاطر كاربرد وسيع اين واژه در روش تفسير علمى ناچاريم كه مطالبى اجمالى پيرامون علم بيان كنيم:

الف)تعريف علم:مفهوم لغوى كلمۀ علم و معادلهاى آن،مثل دانش و دانستن،روشن است (4)ولى معانى اصطلاحى مختلف دارد كه ما براى روشن كردن مقصود خود،از اين كلمه ناچاريم اشارات مختصرى به آنها بكنيم:

1-اعتقاد يقينى مطابق با واقع،در برابر جهل بسيط و مركب.

2-مجموعۀ قضايايى كه مناسبتى بين آنها در نظر گرفته شود،هر چند قضاياى شخصى و خاص باشد مانند علم تاريخ(دانستن حوادث خاص تاريخى)،علم رجال و...؟؟؟ 3-مجموعۀ قضايايى كلى كه محور خاصى براى آنها،لحاظ شده و هر كدام از آنها قابل

ص: 229


1- SECNICSLATNEMIREPXE
2- LARUTANSEcNICS
3- SECNICSSEITINAMUH
4- منطقيون علم را:«حصول صورة الشيء عند العقل»مى دانند،چنانچه مرحوم مظفّر در مقدّمه ى كتاب المنطق آورده است.ولى فلاسفه آن را به علم حصولى و حضورى تقسيم مى كنند و بحث ما،در علم حصولى است كه همان معناى منطقى علم است،هر چند در اين زمينه فلاسفه ى غرب سخنان ديگرى دارند كه در خلال بحث به آنها اشاره خواهد شد.

صدق و انطباق بر موارد و مصاديق متعدد مى باشد،هر چند قضاياى اعتبارى و قرار دادى باشد،به اين معنا علوم غير حقيقى و قرار دادى مانند لغت و دستور زبان هم،علم خوانده مى شود.

4-مجموعه ى قضاياى كلّى حقيقى(غير قراردادى)كه داراى محور خاصّى باشد و اين اصطلاح علوم نظرى و عملى،از جمله الهيّات و ما بعد الطبيعة را در برگيرد.

5-مجموعه ى قضاياى حقيقى كه از راه تجربه ى حسّى قابل اثبات باشد و اين همان اصطلاحى است كه پوزيتيويست ها،به كار مى برند و بر اساس آن،علوم و معارف غير تجربى را علم نمى شمارند،اين اصطلاح امروزه در سطح جهان رواج يافته و طبق آن،علم را در مقابل فلسفه قرار مى دهند. (1)هر چند جعل اصطلاحى اشكال ندارد اما اصطلاح اخير،به خاطر ديدگاه خاصى پوزيتيويستها (2)در دايره ى معرفت يقينى و شناخت واقعى انسان است كه آن را،محدود به امور حسّى و تجربى مى پندارند و لذا انديشيدن،در ماوراى طبيعت را لغو،و بى حاصل مى دانند (3).

6-در روايات اسلامى،علم به معناى ديگرى نيز آمده است:نورى كه توسط خدا در قلب مى تابد، (4)ولى اين علم حقيقى يا نورانى،از مورد بحث ما خارج است و ما اينجا در مورد علوم ظاهرى سخن مى گوييم.

ص: 230


1- علم در نظر آنان مطابق با كلمه ecneicS است.
2- emsivitisoP مكتبى كه توسط آگوست كنت( etnoC-etsuguA 1798-1857 م)بنياد نهاده شد و ريشه ى او در اصالت حسّ هيوم بود كه معرفت بشر را،محدود به تجربه ى حسّى مى داند.
3- آموزش فلسفه،ج 1،ص 61،استاد مصباح يزدى،با تلخيص.
4- ر.ك:بحار الانوار،ج 1،ص 219 به بعد،ج 2،ص 33 به بعد،ميزان الحكمة،محمد محمدى رى شهرى، ج 6،مادّه ى علم.

منظور ما از علم در تفسير علمى،معناى پنجم مى باشد(علوم قابل تجربه ى حسّى كه پوزيتيويست ها مى گويند)پس علم به معناى فلسفه يا الهيات،از دايره ى بحث ما خارج است،زيرا كسانى كه قرآن را با علوم تجربى،تفسير مى كنند به همين علوم قابل تجربه ى حسّى بيشتر نظر دارند.

ب) تقسيم بندى علوم:

علوم را به گونه هاى مختلف تقسيم كرده اند:

فارابى آن را به پنج علم(لسان،منطق،تعاليم،طبيعى و الهى،پنجم مدنى و فقه و كلام) تقسيم مى كند. (1)

حكماى اسلامى حكمت را به شاخه ى نظرى و عملى و شاخه ى علم نظرى را به الهيات، طبيعيات و رياضيات و شاخه ى عملى را به اخلاق-سياست مدن و تدبير منزل تقسيم كرده اند.

برخى علم را بر اساس قواى حافظه(تاريخ)متخيّله(هنر)عقل(فلسفه)تقسيم كرده اند.و برخى ديگر بر اساس موضوع،آن را به دو شاخه علوم بيرونى و علوم درونى و معنوى تقسيم كرده اند.

از آخرين تقسيم بندى هاى علم،تقسيم آن بر اساس روش علم است كه علوم را به چهار گروه تقسيم مى كند كه عبارتند از:

1-علوم تجربى كه شامل دو بخش علوم طبيعى(مانند فيزيك و شيمى)و علوم انسانى (همچون جامعه شناسى و روانشناسى)مى شود،كه در آن ها از روش تجربه استفاده مى شود.

ص: 231


1- احصاء العلوم،فارابى،ص 111-120.

2-علوم عقلى كه شامل علومى همچون فلسفه و رياضيات و منطق مى شود كه در آنها از روش استدلال عقلى استفاده مى شود.

3-علوم نقلى،كه شامل علومى همچون تاريخ و لغت مى شود كه در آن ها از روش نقلى استفاده مى شود.

4-علوم شهودى همچون علوم الهى پيامبران و عرفا،كه در آن از روش شهود استفاده مى شود و در حقيقت علم حضورى است.

مقصود ما از علم،در روش تفسير علمى همين«علوم تجربى»است كه در تقسيم بندى اخير بيان شد.

ج)قطعى و ظنى بودن علم تجربى:

علوم تجربى حاصل كاوش ها و تجربه هاى بشرى است كه در طى قرن ها بر هم انباشته شده است،تا قبل از نيمه ى دوم قرن بيستم ميلادى،علوم تجربى را به دو شاخه ى نظريه هاى علمى اثبات نشده و قانون هاى علمى اثبات شده تقسيم مى كردند.و اگر نظريه علمى به وسيله ى مشاهده و تجربه هاى مكرر تأييد مى شد آن را اثبات شده و قانون علمى مى دانستند (1).

اما پس از آن و با پيدايش نظريات جديد در فلسفه ى علم،روشن شد كه علوم تجربى افسانه هاى مفيدى است كه در صحنه ى طبيعت و زندگى كاربرد دارد اما هيچ گاه به صورت

ص: 232


1- در اين مورد اشكالات متعدّدى به نحوه ى استقراى ناقص علوم شده است و پاسخ هايى نيز داده شده است.(نك:مبانى فلسفه،دكتر على اكبر سياسى،ص 210-244،علم و دين،ايان باربور،ترجمه ى خرمشاهى،ص 3 و صص 213-214،الاسس المنطقية للاستقراء،شهيد صدر،ص 135 و ص 383-400، در آمدى بر تفسير علمى قرآن،نگارنده،صص 185-200).

قانون در نمى آيد.

يعنى در تشكيل يك نظريه ى علمى نخست ما به مسئله و مشكلى برخورد مى كنيم،و در مرحله ى دوم راه حلى براى آن حدس مى زنيم.سپس در مرحله ى سوم قضاياى قابل مشاهده تجربه از آن راه حل استنتاج مى كنيم و در مرحله ى چهارم اقدام به ابطال اين قضايا مى كنيم.و اگر اين قضايا باطل نشود،آن نظريه،تا هنگامى كه نظريه ى بهترى پيدا و جايگزين آن نشود در علم باقى مى ماند و مبناى عمل قرار مى گيرد (1).

بنابراين،علوم تجربى اثبات پذير نيست بلكه ابطال پذير است و در علم،قانون قطعى وجود ندارد.

يادآورى:قضاياى علوم تجربى قطعى نيست(به معناى قطع معرفت شناختى)يعنى نمى توان گفت:فلان گزاره ى علمى حتما مطابق واقع و تغييرناپذير است،اما برخى از قضاياى علوم تجربى قطعى اند(به معناى قطع روانشناختى)يعنى گاهى گزاره ى علمى از راه مشاهده يا به وسيله ى قراين ديگر مثل بديهى مى گردد.همچون«حركت زمين»كه در عصر ما مثل بديهى شده است.همان طوركه گاهى انسان به وسيله ى قراين خارجى يا دلايل عقلى كه مطلب را پشتيبانى مى كند،در مورد يك گزاره ى علمى به قطع مى رسد.

در مباحث آينده روشن مى شود كه در تفسير علمى بين علوم تجربى قطعى و نظريه هاى ظنّى علوم تجربى تفاوت گذاشته مى شود.و استفاده از نوع دوم در تفسير علمى قرآن صحيح

ص: 233


1- اين ديدگاه پوپر(متوفّى-1373 ش)است،نك:حدسها و ابطالها و منطق اكتشافات،تأليف پوپر،ترجمه احمد آرام،در آمدى بر تفسير علمى قرآن،از نگارنده،صص 200-204.

نيست،چرا كه نظريه هاى ظنّى علوم گاهى صدها سال در حوزه ى علم مى ماند سپس تغيير مى كند (1)،پس نمى توان تفسير قرآن را بر آن ها بنا نهاد.

3.تعريف روش تفسير علمى:

اشاره

در مبحث واژگان،به معناى واژه هاى روش،تفسير و علم اشاره كرديم،اينك در اين قسمت برخى از تعريف هاى اصطلاحى«روش تفسير علمى»(ارايه شده از سوى صاحب نظران تفسير و علوم قرآن)را بيان مى كنيم.

1-علاّمه طباطبايى(ره)در مورد روش متكلّمان،فلاسفه و كسانى كه علوم جديد را با آيات قرآن،وفق مى دهند و آنچه موافق مذهب و رأى آن ها است از قرآن اخذ مى كنند و آيات مخالف را تأويل مى كند،مى نويسد:«اين روش از بحث را سزاوار است كه تطبيق،بناميم و نام تفسير بر آن نگذاريم». (2)

تحليل و بررسى:

الف:ايشان به قسم خاصّى از تفسير علمى كه همان تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن است، اشاره مى كند كه البته اين روش به تفسير به رأى منتهى مى شود و تفسير صحيح قرآن نيست.

ب:در ادامه خواهيم ديد كه علاّمه طباطبايى(ره)نيز در تفسير الميزان از يافته هاى علوم

ص: 234


1- همچون نظريه ى بطلميوسى( soameotP -قرن دوم ميلادى)در مورد اين كه زمين مركز جهان است و خورشيد و ستارگان در هفت فلك به دور آن مى چرخند.اين نظريه حدود چهارده قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود.سپس توسط كپلر و كپرنيك و گاليله دگرگون شد و ديدگاه كنونى(يعنى حركت زمين به دور خورشيد)جاى آن را گرفت.
2- الميزان،ج 1،ص 7-8.

جديد براى تفسير آيات قرآن استفاده كرده است. (1)و همه ى اقسام تفسير علمى را مردود نمى داند.

2-آية اللّه معرفت در مورد تفسير علمى مى نويسد:

«اين رنگ و گرايش تفسير براى كسانى است كه قرآن را دربردارنده ى،اشاراتى به اسرار طبيعت مى دانند.اسرارى كه علوم جديد آنها را كشف كرده است...

سپس مى نويسد:از تأثيرات اين شيوه ى تفسيرى آن است كه مشتاقان آن بسيارى از كتابها و رساله ها نوشته اند كه بسيارى از علوم زمين شناسى و كيهان شناسى را بر قرآن تحميل مى كنند.(و معتقدند كه)قرآن به صورت صريح يا كنايه و اشاره بر اين مطالب دلالت دارد و اين مطلب از مهم ترين نواحى راست گويى اعجاز قرآن است.» (2)تحليل و بررسى:

الف)ايشان نيز به يك قسم خاص از تفسير علمى يعنى تحميل علوم بر قرآن سخن گفته و از اقسام ديگر سخنى به ميان نياورده است.

ب)ايشان به يكى از نتايج تفسير علمى كه همان اثبات اعجاز علمى قرآن است اشاره كرده اند.

3-دكتر ذهبى در مورد تفسير علمى مى نويسد:

«مقصود ما از تفسير علمى،آن تفسيرى است كه اصطلاحات علمى را بر عبارات قرآن حاكم

ص: 235


1- نك:الميزان،ج 14،ص 279(ذيل آيه ى /30انبياء)،ج 18،ص 382(ذيل آيه ى /47ذاريات).
2- التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،ج 2،ص 443(نقل به مضمون).

مى كند و تلاش مى نمايد تا علوم مختلف و نظريات فلسفى را،از قرآن استخراج سازد». (1)

تحليل و بررسى:

الف)ايشان تفسير علمى را اعم از تفسير فلسفى دانسته است.در حالى كه بنا بر تعريف مشهور اين دو روش تفسيرى از هم جداست.و در اينجا علوم تجربى در برابر علوم عقلى( مثل فلسفه)مقصود است.

ب)ايشان به دو قسم از تفسير علمى يعنى«تحميل نظريه ها بر قرآن»و«استخراج علوم از قرآن»اشاره كرده است.در حالى كه در ادامه خواهيم گفت كه قسم سومى از تفسير علمى نيز وجود دارد كه همان«استخدام علوم در فهم قرآن»است.

4-استاد امين الخولي مى نويسد:

«آن تفسيرى است كه طرفداران آن اقدام به استخراج همه علوم قديم و جديد از قرآن مى كنند.و قرآن را ميدان وسيعى از علوم فلسفى،انسانى در زمينه پزشكى،كيهان شناسى و فنون مختلف...مى دانند.و اصطلاحات علمى را بر قرآن حاكم مى كنند و مى كوشند كه اين علوم را استخراج كنند». (2)

تحليل و بررسى:

اين تعريف نيز به دو قسم تفسير علمى يعنى استخراج علوم از قرآن و تحميل نظريات بر قرآن اشاره كرده است و اما به قسم سوم يعنى استخدام علوم در فهم قرآن اشاره نكرده است.

ص: 236


1- التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 474.
2- مناهج تجديد،امين الخولى287/،همين تعريف را سيد محمد ايازى در المفسّرون حياتهم و منهجهم، ص 93 آورده است.

5-عبد الرحمن العك تفسير علمى را اين گونه تعريف مى كند:

«اين تفسير در اصل براى شرح و توضيح اشارات قرآنى است كه به عظمت آفرينش الهى و تدبير بزرگ و تقدير او اشاره دارد». (1)

تحليل و بررسى:

الف)اين تعريف تا حدودى به مقصود اصلى تفسير علمى نزديك شده است.و از تعريف آن به صورت استخراج و تحميل دورى گزيده است.

ب)در اين تعريف روشن نشده كه علوم قطعى يا نظريه هاى ظنّى در تفسير علمى استفاده خواهد شد.

6-دكتر فهد رومى و دكتر رفيعى:

آقاى دكتر فهد رومى در تعريف تفسير علمى مى نويسد:«مراد از تفسير علمى اجتهاد مفسّر در كشف ارتباط بين آيات وجودى قرآن كريم و اكتشافات علم تجربى است به طورى كه اعجاز قرآن آشكار شود و ثابت گردد كه آن(از طرف خدا)صادر شده و صلاحيت براى همه ى زمان ها و مكان ها دارد.» (2)آقاى دكتر رفيعى نيز پس از بيان تعريف هاى مختلف و نقد و بررسى آنها تعريف فوق را مناسب تر معرفى مى كند. (3)

ص: 237


1- اصول التفسير و قواعده،عبد الرحمن العك،ص 217.
2- اتجاهات التفسير في القرآن الرابع عشر،ج 2،ص 549.
3- تفسير علمى قرآن،دكتر ناصر رفيعى محمدى،ج 1،ص 140.
نتيجه گيرى:

روش تفسير علمى قرآن داراى گونه ها و اقسام مختلف است كه بر اساس آن ها تعريف هاى متفاوتى از آن ارايه شده است،گاهى با عنوان استخراج علوم از قرآن و گاهى با عنوان تحميل مطالب علمى بر قرآن از آن ياد شده است.اما مقصود ما در اين نوشتار همان استخدام علوم در فهم بهتر آيات قرآن است يعنى منبع علوم تجربى قطعى،به عنوان ابزارى براى تفسير و توضيح اشارات علمى آيات قرآن درآيد،و در اين راستا تمام معيارها و ضوابط تفسير صحيح رعايت شود و هيچ تحميل يا استخراجى صورت نپذيرد. (1)

4-پيشينه ى تاريخى تفسير علمى و علل رشد آن:

اشاره

خورشيد اسلام،در سرزمين عربستان طلوع كرد و اعراب آن سرزمين را-كه تعداد افراد با سواد آنها،از تعداد انگشتان تجاوز نمى كرد-به علم و دانش دعوت كرد و قرآن را،به عنوان معجزه معرّفى نمود.

قرآن با دعوت به تفكّر و تعمّق در آيات الهى،خلقت آسمان ها،زمين و...مردم را از خواب جهل و غفلت بيدار كرد.مسلمانان كه با فتوحات عظيم در قرن اوّل هجرى،به سرزمين هاى تازه اى دست يافته بودند،هر روز با افكار نو و اديان ديگرى آشنا مى شدند.با فروكش كردن نسبى جنگها،تبادل فرهنگى بين اسلام،اديان و تمدن هاى ايران،روم و يونان آغاز شد و ترجمه ى آثار ديگر ملل،در دوره ى هارون الرّشيد و مأمون شدّت گرفت. (2)

ص: 238


1- براى توضيح بيشتر نك:در آمدى بر تفسير علمى قرآن،از نگارنده،ص 274 و ص 378.
2- تاريخ التمدّن الاسلامى،جرجى زيدان،ج 2،ص 153.

مسلمانان علومى مانند:طب،رياضيات،نجوم،علوم طبيعى و فلسفه را از يونان گرفتند و مطالب زيادى،به آن ها اضافه كردند و در طى چند قرن،خود را به اوج قلّه ى دانش رساندند، چنان كه مسلمانان در قرن سوم و چهارم هجرى،بهترين كتاب ها را در زمينه ى طب(مانند قانون بوعلى سينا)،در زمينه ى فلسفه(مانند شفاى بوعلى سينا)،رياضيات و نجوم نگاشتند.حتّى غرب كه اصل اين علوم را از يونان گرفته و به مسلمانان وام داده بود،مجبور شد،دوباره آنها را از مسلمانان اخذ كند.ازاين رو،در قرن دوازدهم ميلادى به بعد،نهضت ترجمه در اروپا شكل گرفت و نظريات بوعلى سينا و ابن رشد،تا سال ها در دانشگاه هاى اروپا، تفكر حاكم بود.

بارى ترجمه و تأليف آثار غير مسلمانان،در زمينه ى علوم مختلف،موجب شد تا تعارضاتى بين ظاهر بعضى آيات قرآن و علوم جديد به نظر آيد.

دانشمندان مسلمان،در همان قرن هاى اوليه ى اسلام،در تلاش براى رفع اين معضل، دو طريق را انتخاب كردند كه به اين شرح است:

الف)ردّ مطالب باطل اين علوم كه براى آگاهى مردم و ارشاد آنان صورت مى گرفت،زيرا بسيارى از مبانى فلسفى و علمى يونان،قابل خدشه و اشكال بود و از طرفى با دين اسلام هم به معارضه برخاسته بود،بر اين اساس،كتاب هايى مانند:تهافت الفلاسفة(تأليف ابو حامد غزالى)و مفاتيح الغيب(تأليف فخر رازى)نوشته شد.

ب)انطباق آيات قرآن،با علوم تجربى يونان،تا به مردم ثابت كنند كه قرآن بر حق و مطالب علمى آن صحيح است،ازاين رو،آياتى از قرآن،مانند آسمان هاى هفت گانه(سبع

ص: 239

سماوات)را بر سيّارات هفت گانه كه در نجوم يونانى،اثبات شده بود حمل كردند.و از اينجا بود كه روش تفسير علمى پيدا شد،و رشد كرد.اما اين شيوه ى تفسير كه همواره با جذابيت خاصى براى جوانان و افراد تحصيل كرده همراه بوده در طول تاريخ به صورت يكنواخت رشد نكرده است،بلكه گاهى تحت تأثير عواملى اوج گرفته و بعضى اوقات رونق خود را از دست داده است.

اين شيوه ى تفسير به طور عمده سه دوره داشته است:

دوره ى نخست از حدود قرن دوم هجرى تا حدود قرن پنجم بود كه با ترجمه ى آثار يونانى به عربى آغاز شد و بعضى مسلمانان،سعى كردند آيات قرآن را،با هيئت بطلميوسى تطبيق كنند(مانند بوعلى سينا). (1)

دوره ى دوم از حدود قرن ششم،شروع شد،هنگامى كه بعضى دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه ى علوم در قرآن وجود دارد و مى توان علوم مختلف را،از قرآن كريم استخراج كرد(در اين مورد غزالى سر آمد بود).اين دو نوع از تفسير علمى(تطبيق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن)قرن ها،ادامه داشت و هر زمان دانشمندان مسلمان،به موافقت يا مخالفت با آن مى پرداختند.

دوره ى سوم از تفسير علمى كه موجب اوج گيرى و رشد فوق العاده آن گرديد،از زمانى

ص: 240


1- البتّه در برخى احاديث أهل بيت عليهم السّلام نيز نكات علمى در تفسير آيات قرآن آمده است.مثلا در مورد تعداد 360 مشرق و مغرب در معارج40/(معانى الاخبار،شيخ صدوق،ص 221)و نام سيارات در تفسير تكوير/ 16-15(مجمع البيان،ج 1،ص 677)و...كه يكى از موارد تفسيرى اهل بيت عليهم السّلام بشمار مى آيد،ولى تفسير علمى مصطلح نيست چون از يافته هاى علمى در تفسير قرآن استفاده نشده است،بلكه اهل بيت عليهم السّلام اسرار علمى آيه را با كمك علم امامت بيان كرده اند كه اين جزيى از تفسير روايى مى شود.

شروع شد كه در قرن 18 ميلادى به بعد علوم تجربى در مغرب زمين رشد كرد،و كتاب هاى مختلف در زمينه ى علوم فيزيك،شيمى،پزشكى و كيهان شناسى به عربى ترجمه گرديد،اين دوره ى جديد،به ويژه در يك قرن اخير،كه در جهان اسلام،اثرات خود را در مصر و هندوستان بر جاى گذاشت،موجب شد تا دانشمندان مسلمان،در صدد انطباق قرآن با علوم تجربى برآيند.اين مسئله آن موقع اهميّت بيشترى يافت كه تعارض علم و دين در اروپا،اوج گرفت و كتاب مقدّس،به خاطر تعارضات آن با علوم جديد هر روز عقب نشينى تازه اى مى كرد و ميدان براى پيدايش افكار الحادى و ضد دينى باز مى شد هجوم اين افكار به كشورهاى اسلامى و تفوّق صنعتى غرب،موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ غربى مى گشت.

در اين ميان عدّه اى از دانشمندان مسلمان،از سر درد و براى دفاع از قرآن و با توجّه به سازگارى علم و دين در نظر اسلام،به ميدان آمدند تا نشان دهند كه آيات قرآن،نه تنها با علوم جديد،در تعارض نيست بلكه بر عكس،يافته هاى علمى،اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند،ازاين رو،به استخدام علوم در فهم قرآن اقدام كردند و تفسيرهاى علمى نوشته شد، هر چند در اين ميان بعضى افراط كرده يا يكسره جذب فرهنگ غربى شدند و به تأويل و تفسير به رأى در آيات قرآن دست زدند-و از آنجا كه مبانى تفسيرى اين روش بررسى كامل نشده بوده-دچار انحراف شدند يا عدّه اى از مغرضان آن ها،براى اثبات افكار انحرافى خود دست به تفسير علمى و تأويلات نابجا زدند و همين مطلب موجب شد تا احساسات بعضى مسلمانان،بر افروخته شود و در مقابل تفسير علمى موضع گيرى كنند و آن را يكسره به باد حمله بگيرند و آن را نوعى تفسير به رأى يا تأويل غلط آيات قرآن بدانند،در اين ميان

ص: 241

بسيارى از عالمان،و دانشمندان و مفسّران،در ايران و مصر راه انصاف پيمودند و بين انواع تفسير علمى و اهداف گويندگان آن،فرق گذاشتند و به اصطلاح قايل به تفصيل شدند.

جمع بندى و نتيجه گيرى:

از مطالب گذشته،روشن شد كه تفسير علمى قرآن،از قرن دوم هجرى شروع شد و به زودى جاى خود را،به عنوان يك روش تفسير قرآن باز كرد و بسيارى از مفسّران،فلاسفه، متكلّمان و محدّثان به آن روى آوردند،هريك قرن اخير،در جوامع اسلامى،توجّه بيشترى به اين روش تفسيرى شد،تا آنجا كه بسيارى از روشن فكران و مفسّران و حتى متخصّصان علوم تجربى،هم به تفسير آيات به وسيله ى علوم تجربى روى آوردند،هر چند هدف هر گروه،يا فردى از اين نوع تفسير با ديگران تفاوت داشت.

به طور خلاصه علل عمدۀ شروع و گسترش اين روش تفسيرى در بين مسلمانان چنين بود:

1-توجّه قرآن به علم،ذكر مثال هاى علمى و ترغيب به تفكّر در آيات الهى در آسمان ها، زمين و خود انسان كه موجب رشد علوم،معارف و مقايسه ى آن ها با آيات قرآن شد.

2-ترجمه ى آثار علوم طبيعى و فلسفى از يونان،روم و ايران به عربى و نشر آن در بين مسلمانان كه از قرن دوم هجرى به بعد صورت گرفت.

3-اين تفكر كه همه ى علوم در قرآن هست و ما بايد آن ها را از آيات،به دست آوريم.

4-توجّه به علوم طبيعى و كشفيات جديد،براى اثبات اعجاز علمى قرآن نيز،به رشد تفسير علمى كمك كرد.

ص: 242

5-پيروزى تفكر اصالت حس،در اروپا و تأثيرگذارى آن بر افكار مسلمانان و به وجود آمدن گروه هاى التقاطى يا انحرافى،در ميان مسلمان كه به تأويل و تطبيق آيات قرآن، منجر شد.

6-حسّ دفاع دانشمندان مسلمان در مقابل حملات غربى ها به دين و القاى تفكر تعارض علم و دين،موجب شد تا سازگارى آيات قرآن با علوم تجربى،در تفاسير و كتاب ها وارد شود.

5.ديدگاه ها درباره ى تفسير علمى قرآن:

اشاره

مفسّران و دانشمندان مسلمان در مورد تفسير علمى قرآن سه ديدگاه متمايز داشته اند كه به صورت مختصر به آنها اشاره مى كنيم:

اول:ديدگاه موافق تفسير علمى:
اشاره

جمعى از مفسّران قرآن،فلاسفه و متفكّران و بسيارى از متخصّصان علوم تجربى طرفدار تفسير علمى بوده و از علوم تجربى در تفسير آيات قرآن استفاده كرده اند.

اينك به برخى از مهم ترين شخصيت هايى كه به نوعى اقدام به برخى اقسام تفسير علمى كرده اند،اشاره مى كنيم:

1-شيخ الرئيس ابن سينا(370-428 ق)فيلسوف و پزشك مشهور ايرانى،او واژۀ «عرش»در آيه ى وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمٰانِيَةٌ (1)،را به فلك الافلاك(يعنى فلك نهم هيئت بطليموسى)تفسير كرده است و«ملايكه»هشت گانه را به افلاك هشت گانه(

ص: 243


1- حاقه17/.

قمر-خورشيد-زهره-عطارد-زحل-مشترى-مريخ و فلك ثوابت)تفسير نموده است. (1)

2-ابو حامد غزالى(م 505 ق).

ايشان در كتاب«احياء العلوم»مى گويد:در قرآن علوم زيادى وجود دارد و از برخى علما نقل كرده كه در قرآن هفتاد و هفت هزار و دويست علم است،زيرا براى هر كلمه علمى است و اين علوم چهار برابر مى شود،چون هر كلمه ظاهر و باطن و حد و مطلع و...دارد. (2)و نيز در كتاب«جواهر القرآن»آورده است:علومى همچون علم طب،نجوم،هيئت العالم،هيئت بدن حيوان،تشريح اعضاى او،علم سحر،طلسمات و غير اين ها،ريشه هاى آن خارج از قرآن نيست.و مثال هاى زيادى از آيات قرآن در رابطه با علوم مختلف بيان مى كند. (3)

3-امام فخر رازى(م 606 ق)در تفسير كبير(مفاتيح الغيب)برخى مطالب علمى را با آيات قرآن تطبيق كرده است.

او به آيه ى اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرٰاشاً (4)استدلال مى كند كه زمين ساكن است. (5)

و در ذيل آيه ى /164بقره،فلكيات قديم و آراى بطلميوس و قدماى هند و چين و بابل و مصر و روم و شام را مورد بررسى قرار مى دهد.

3-ابن أبي الفضل المرسى(570-655 ق)معتقد است:قرآن علوم اولين و آخرين را جمع كرده است و تلاش مى كند كه علم طب،جدل،هيئت،هندسه،جبر و مقابله را از قرآن استخراج

ص: 244


1- نك:رسايل ابن سينا،ص 124-125 چاپ هند 1908،التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 426.
2- احياء علوم دين،ج 1،ص 289(باب رابع از ابواب آداب تلاوت قرآن).
3- جواهر القرآن،فصل پنجم،ص 25.
4- بقره22/.
5- مفاتيح الغيب،ج 2،ص 94.

كند.و براى خياطى،نجّارى،صيد،آهنگرى،كشاورزى و دريانوردى آياتى مى آورد. (1)

4-بدر الدين محمد بن عبد اللّه زركشى(م 764 ق)صاحب كتاب«البرهان في علوم القرآن»نيز معتقد است كه مى توان همه ى علوم را از قرآن استخراج كرد.

براى مثال عمر حضرت عيسى(ع)را از آيه ى قٰالَ إِنِّي عَبْدُ اللّٰهِ كه سى و سه كلمه است استخراج كرده كه سى و سه سال بوده است. (2)

5-جلال الدين سيوطى(م 911 ق)صاحب كتاب«الاتقان فى علوم القرآن»نيز قرآن را شامل تمام علوم مى داند و براى مثال از آيه ى وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّٰهُ نَفْساً إِذٰا جٰاءَ أَجَلُهٰا استفاده مى كند كه عمر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شصت و سه سال بوده است،چون كه اين آيه در اوايل سوره ى 63 قرآن(منافقين)است.

تذكّر:در اين مقطع زمانى ابو اسحاق شاطبى(م 790 ق)زندگى مى كرده كه از مخالفان تفسير علمى شمرده شده است.ديدگاه هاى او را در بخش مخالفان تفسير علمى ذكر خواهد شد.

6-علاّمه محمّد باقر مجلسى(م 1111 ق)صاحب كتاب بزرگ بحار الانوار،در برخى از مجلّدات اين كتاب مطالبى پيرامون آسمان ها آمده است و در موارد متعدّدى تفسير علمى كرده است از جمله در مورد آيه ى 29 سوره ى بقره مى گويد:«(در آيه ى شريفه)بدل يا تفسير

ص: 245


1- نك:التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 478-482 و التفسير العلمي للقرآن،احمد عمر ابو جحر، ص 159. -مريم30/-33.
2- البرهان فى علوم القرآن،ج 2،ص 181. -المنافقون11/. -نك الاتقان،ج 2،ص 282-271 و الاكليل فى استنباط التنزيل،ص 2.

(سماء)است و هفت گانه بودن آسمان ها،منافاتى با نه گانه بودن آن ها كه در علم نجوم كه ثابت شده است ندارد.زيرا آسمان هشتم و نهم در زبان دينى،به كرسى و عرش تعبير شده است.» (1)7-ملاّ صدراى شيرازى(م 1050 ق)فيلسوف مشهور در تفسير خويش (2)و نيز ملاّ هادى سبزوارى فيلسوف مشهور در كتاب شرح منظومه (3)همان مطالب پيش گفته را در مورد آسمان هاى هفت گانه و عرش و كرسى احتمال مى دهند و تكرار مى كنند.

8-سيد عبد الرّحمن كواكبى(م 1320 ق)در كتاب طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد در موارد متعددى به انطباق قرآن با علوم تجربى مى پردازد.و براى جدا شدن ماه از زمين(بر طبق نظريات كيهان شناسى)به آيات /41رعد و /1قمر استدلال مى كند. (4)

9-سر سيد احمد خان هندى(1817-1898 م)و سيّد امير على(1347-1265 ق)،از دانشمندان هندى كه براى تفسير علمى كالجى در«عليگره»تأسيس كردند و نماز و روزه و زكات و حج را بر پايه فوايد جسمانى و اجتماعى تفسير كردند و حتى قواى طبيعى مانند آب و باد و ابر را،ملك(فرشته)مى دانستند.و امكان وقوع معجزه و تأثير دعا را انكار مى كردند.

سيّد جمال الدين اسدآبادى در هند با تفسير آنان مخالفت كرد. (5)

10-طنطاوى(متولد 1862 م)صاحب تفسير«الجواهر،فى تفسير القرآن»تفسير ايشان

ص: 246


1- بحار الانوار،ج 57،ص 5.
2- تفسير القرآن الكريم،محمد بن ابراهيم صدر الدّين شيرازى،ج 2،ص 289-293.
3- شرح منظومه،ص 269(قسمت فلسفه)
4- طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد ص 43-46
5- تفسير و تفاسير جديد،بهاء الدين خرمشاهى،صص 59-71،تاريخ نهضتهاى دينى،اسلامى معاصر،ص 143-146.

را مى توان اوج استفاده از علوم در تفسير قرآن ناميد.

ايشان در موارد متعددى از علوم مختلف در تفسير قرآن استفاده كرده از جمله علم احضار ارواح را از آيات مربوط به گاو بنى اسرائيل (1)استخراج كرده است.و در هر مبحث تفسيرى بسيارى از علوم جديد را در لابه لاى تفسير آورده است. (2)

11-عبد الرزاق نوفل از نويسندگان مصرى كه حد اقل پنج كتاب در مورد تفسير علمى نوشته است كه عبارتند از:القرآن و العلم الحديث،الله و العلم الحديث،الاسلام و العلم الحديث،بين الدين و العلم...

12-سيد هبة الدين شهرستانى(1301-1369 ق)در كتاب الاسلام و الهيئة كه حركت زمين را از آيه ى اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً (3)استفاده كرده است. (4)و معتقد است «بيان تصديق و تأييد علوم و اكتشافات جديد از طريق دين و لسان علما موجب تقويت ايمان مردم است». (5)

13-برخى از نويسندگان متأخّر ايران كه در مورد تفسير علمى قلم زده اند عبارتند از:

آية اللّه طالقانى در تفسير پرتوى از قرآن،محمد تقى شريعتى در تفسير نوين، حجة الاسلام اهتمام در فلسفه احكام،دكتر پاك نژاد در اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، مهندس بازرگان در كتاب هاى راه طى شده -باد و باران در قرآن-مطرات در اسلام و...

ص: 247


1- بقره67/-72.
2- الجواهر فى تفسير القرآن،ج 1،ص 84-89.
3- زخرف-10.
4- اسلام و هيئت،شهرستانى،ترجه خرمشاهى،ص 110.
5- همان.
تحليل و بررسى:

اين افراد را مى توان به چند دسته تقسيم كرد كه هر گروه هدف خاصى را دنبال مى كرده اند.

1-كسانى كه تلاش كردند علوم مختلف را از قرآن استخراج كنند،از جمله اين افراد:

غزالى،المرسى،زركشى،سيوطى،طنطاوى. (1)

دليل عمدۀ اكثر اين افراد آن بوده كه همه ى علوم در قرآن وجود دارد.پس مى توان با دقت در آيات و با روش هاى خاص و با كمك علوم،آن ها را از آيات استخراج كرد. (2)

2-افرادى كه نظريه هاى ظنّى علوم را بر آيات قرآن تطبيق كرده اند.از جمله ى اين افراد مى توان از:فخر رازى(در مورد استفاده سكون زمين از آيه ى 22 بقره)علاّمه مجلسى، ملا صدرا شيرازى،سيد عبد الرحمن كواكبى،و عبد الرزاق نوفل نام برد. (3)

البته گاهى برخى از اين افراد نظريه هاى علمى را بر قرآن تحميل كرده اند.همان طوركه عبد الرزاق نوفل در مورد آيه ى هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا مى گويد:«مقصود از نفس واحد،همان پروتون و زوج همان الكترون است و اين دو عنصرى است كه اتم از آنها تشكيل شده است».

وى اين مطلب را دليل اعجاز علمى قرآن شمرده است. (4)البته روشن است كه اين تفسير با معانى لغوى و اصطلاحى و ظاهر آيه سازگار نيست و نوعى تحميل نظر قرآن و

ص: 248


1- مثال ها و نمونه هاى آنان گذشت.
2- همان.
3- نمونه هاى مطالب اين افراد گذشت.
4- القرآن و العلم الحديث،ص 156.

تفسير به رأى است.

3-گروهى در پى اثبات اعجاز علمى قرآن بوده اند.براى مثال در مورد زوجيت عام و زوجيت گياهان ادعاى اعجاز علمى كرده اند. (1)از جمله ى اين افراد مصطفى صادق رافعى (م 1938 م)در كتاب اعجاز«القرآن و البلاغة النبوية»بوده اند. (2)

4-گروهى در پى نشان دادن اهميّت علم در نظر اسلام بوده اند.

از جمله ى اين افراد طنطاوى و سيد هبة الدين شهرستانى بوده اند كه مطالب آنان گذشت.

5-گروهى در پى اثبات افكار انحرافى خود بوده اند و تلاش كرده اند كه با استفاده از علوم تجربى،معجزات پيامبران را كه در قرآن بيان شده را توجيه كرده و انكار كنند.

از جمله ى اين افراد مى توان از سر سيد احمد خان هندى و سيد امير على و رشيد رضا (1865-1935 م)در المنار نام برد.

رشيد رضا در ذيل آيه ى /243بقره مسأله ى مرگ افراد را به شكست آن ها و از دست دادن استقلال و زنده شدن آنان را به استقلال و قوّت مجدّد تفسير كرده است (3)و ذيل آيه ى 260 بقره زنده شدن چهار مرغ را در داستان ابراهيم عليه السّلام به تربيت و انس آنان تفسير كرده است. (4)

به خاطر وجود همين افراد بود كه افرادى همچون علاّمه طباطبايى(ره)به تطبيق قرآن

ص: 249


1- كلام ايشان در تعريف تفسير علمى گذشت.(نك:الميزان،ج 1،ص 7)
2- ما در كتاب«پژوهشى در اعجاز علمى قرآن»(انتشارات كتاب مبين،1380 ش)كه در دو مجلد چاپ شد ادّعاهاى اعجاز علمى را در حدود 300 آيه ى قرآن را مورد بررسى قرار داديم و شش مورد را پذيرفتيم و بقيه را رد كرديم.
3- المنار،ج 2،ص 458.
4- همان،ج 1،ص 55.

بر علوم تجربى خرده گرفتند و آن را رد كردند. (1)

دوم:ديدگاه مخالف تفسير علمى:

1-ابو اسحاق شاطبى(م 790 ق)فقيه مالكى مذهب اندلسى(اسپانياى)در كتاب «الموافقات»تفسير علمى را،انكار مى كند و دلايل قايلان آن را رد مى نمايد:«در زمان نزول قرآن،اعراب علومى داشتند،مانند:نجوم،علم اوقات نزول باران،علم طب،بلاغت،فصاحت ،علم كهانت،رمل،جفر و...اسلام و قرآن،اين علوم را به دو دسته تقسيم كرد:علومى كه صحيح بود تصديق كرد و بر آن ها مطالبى افزود و علومى كه باطل بود(مانند كهانت،رمل و ...)را باطل اعلام نمود و منافع و مضار هر دسته را اعلام كرد.سپس براى هر دسته، مثال هايى از قرآن مى آورد (2)و بعد مى گويد:«بسيارى از مردم از حدّ خود تجاوز كرده،ادّعا مى كنند كه در قرآن،همه ى علوم گذشتگان و آيندگان وجود دارد،مانند:علوم طبيعى،هندسه، رياضى،منطق و علم حروف،ولى اين صحيح نيست،سپس براى ادعاى خود دليل مى آورد كه:از سلف صالح،كسى اين ادّعا را نكرده است و قرآن هم،براى بيان احكام تكاليف و احكام آخرت و مسايل جنبى آن آمده است. (3)پس از آن،دلايل قايلان به تفسير علمى را كه به آيات قرآن مانند: تِبْيٰاناً لِكُلِّ شَيْءٍ (4)، مٰا فَرَّطْنٰا فِي الْكِتٰابِ مِنْ شَيْءٍ (5)استناد كرده اند،رد مى كند و مى گويد:اين آيات مربوط به تعبّد و تكليف است و مراد از كتاب،در آيه ى دوم لوح

ص: 250


1- كلام ايشان در تعريف تفسير علمى گذشت(نك:الميزان،ج 1،ص 7).
2- التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 458،به نقل از الموافقات،ج 2،ص 69-76(با تلخيص).
3- همان،منبع،ص 488(با تلخيص).
4- نحل89/.
5- انعام38/.

محفوظ است و در مورد حروف فواتح سور،هم مى گويد:كه عدد جمل(حروف ابجد و تطبيق آن با آيات)اثبات نشده و اين از معارف اهل كتاب است و فواتح را از متشابهات مى داند. (1)

2-شيخ محمود شلتوت(1893-1964 م)از علماى الازهر مصر در مقالاتى كه در مجلۀ «الرسالة»در سال 1941 ميلادى چاپ مى شد به تفسير علمى حمله كرد و عقيده داشت كه...

اين نوع تفسير خطاست چون:اوّلا قرآن براى بيان نظريات علوم و فنون نازل نشده است، ثانيا اين طريق موجب تأويل قرآن به صورت تكلّفى(تحميلى)مى شود كه اين تأويلات،با اعجاز قرآن و ذوق سليم ناسازگار است و ثالثا موجب مى شود كه قرآن در هر زمان و مكان به دنبال مسايل علوم برود،در حالى كه علوم ثبات و قرار و سخن قاطع ندارد و چه بسا امروز، چيزى را ثابت كنند و فردا مخالف آن اثبات مى شود،خطاهاى علوم به قرآن راه يابد و ما در مقام دفاع قرار گيريم(هر چند قرآن اشاراتى به علوم و فنون دارد).

و در ضمن مواردى از خطاها در تفسير علمى كه موجب استخراج مسايل عجيبه از آيات قرآن شده است را بر مى شمارد (2).

3-دكتر ذهبى از اساتيد علوم قرآن و حديث در الازهر مصر صاحب كتاب مشهور «التفسير و المفسّرون».وى از دانشمندان متأخّر مصر محسوب مى شود.ايشان به دنبال نظر شاطبى در مخالفت با تفسير علمى مى گويد:«اعتقاد من اين است كه حق با شاطبى است

ص: 251


1- همان منبع،ص 489.
2- شماره هاى 407 و 408،مجله ى الرسالة،سال 1941 ميلادى به نقل از التفسير العلمي في الميزان،ص 299-302،تأليف احمد عمر ابو حجر(چاپ دار القتيبه).

چون دلايلى كه آورده قوى است و جواب هايى كه به مخالفان خود مى دهد محكم است». (1)

سپس دلايل ديگرى براى تقويت قول شاطبى مى آورد كه در مبحث دلايل خواهيم آورد.

4-در بعضى از كتاب ها افرادى را به عنوان مخالفان تفسير علمى ذكر كرده اند كه عبارت اند از: (2)

1-استاد امين الخولى(1956 م).

2-استاد عباس محمود عقاد(1964 م).

3-استاد محمد عزه دروزه(متولد 1888 م).

4-شيخ محمد عبد العظيم الزرقانى،مؤلف كتاب مناهل العرفان في علوم القرآن.

اما بعد از مراجعه به دلايل اين افراد،متوجّه شديم كه چيزى اضافه بر آنچه كه شاطبى مى گويد،ندارند و معمولا تكرار سخنان او را به نوعى ديگر مى كنند،ازاين رو،به صورت تفصيل به آنها نمى پردازيم.يادآور مى شويم كه عباس محمود عقاد در دو كتاب(الانسان في القرآن)و(قرآن و مكتب تكامل)به بحث تفسير علمى پرداخته است،پس نمى تواند از مخالفان مطلق تفسير علمى به شمار آيد.

سوم:ديدگاه تفصيل در تفسير علمى:

برخى از مفسّران و دانشمندان اسلامى يك قسم از تفسير علمى را با شرايطى پذيرفته و قسمى ديگر را رد كرده اند،يعنى قايل به تفصيل در اين مورد شده اند.از جمله كسانى كه اين راه را توصيه كرده اند اين افراد هستند:

ص: 252


1- التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 491-494،چاپ دوم،سال 1976 م(چاپ دار الكتب الحديث،با تلخيص، ترجمه و تصرّف در عبارات).
2- التفسير العلمي في الميزان،ص 297 به بعد.

1-سيد قطب(1906-1933 م)متفكر اسلامى مصر كه صاحب تفسير في ظلال است.

سيد قطب در تفسير فى ظلال،به تفسير علمى اشكال مى كند و مى گويد:«من تعجب مى كنم كه افراد ساده،سعى مى كنند تا چيزهايى كه در قرآن نيست به قرآن نسبت دهند و آنچه را مقصود قرآن نيست،بر آن تحميل كنند و جزئيات علوم پزشكى،شيمى،نجوم و...را از قرآن استخراج سازند و مثل اين كه بدين وسيله،شأن قرآن را بزرگ مى كنند». (1)سپس به دو نوع تفسير و برداشت از آيات علمى قرآن مى پردازد و يك نوع را جايز و نوع ديگر را غير مجاز مى شمارد.براى نوع غير مجاز،انطباق تكامل با آيه ى لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسٰانَ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ طِينٍ (2)را مثال مى زند كه ممكن است،اين نظريه تغيير كند.

و براى نوع جايز آن،آيه ى شريف وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً (3)را مثال مى زند كه براى هر چيزى مانند شكل زمين و فاصله ى آن از خورشيد،ماه،حجم خورشيد و ماه،سرعت حركت آن ها و نسبت هايى كه بين آنها برقرار است،مقدار و تناسب دقيقى است كه نمى تواند تصادفى باشد و اين آيه را مى توان در مفهومش،توسعه داد و اشكالى ندارد. (4)

2-محمد مصطفى مراغى(1881-1945 م)شيخ جامع الازهر و از علماى بزرگ مصر و سودان است.

ايشان از كسانى است كه دو موضع مختلف،نسبت به تفسير علمى داشته است.

ص: 253


1- تفسير فى ظلال القرآن،ج 1،ص 260.
2- مؤمنون12/.
3- فرقان2/.
4- نك:في ظلال القرآن،ج 1،ص 261-263.

در مقدمه اش بر كتاب«الاسلام و الطب الحديث»،تأليف عبد العزيز اسماعيل،مى گويد:

«من نمى خواهم بگويم كه قرآن كريم،همه ى علوم را به صورت كلى و تفصيلى در بر دارد، بلكه مى گويم كه قرآن اصول عام هر چيزى را كه معرفتش،براى انسان مهم است و عمل به آن،انسان را به درجه ى كمال جسمى و روحى مى رساند را،در بر دارد و درهاى علم را براى دانشمندان علوم مختلف،باز كرده تا بتوانند جزئيات آن علوم را طبق پيشرفت زمان،براى مردمشان بيان كنند».

و نيز مى گويد:تأويل قرآن مى كنند براى(تطبيق با)نظريات علمى كه ثبات ندارد و اين خطر بزرگى براى قرآن است...زيرا نظريات علمى كه ثابت نشده است،صحيح نيست قرآن را به آنها،برگردانيم و در پايان مى گويد:واجب است كه آيه ى قرآن را به طرف علوم نكشانيم،تا تفسيرش كنيم و علوم را هم به طرف آيه نكشانيم تا قرآن را تفسير كنيم،بلكه اگر ظاهر يك آيه با يك حقيقت علمى ثابت موافق بود،آن آيه را با آن حقيقت علمى تفسير مى كنيم». (1)

مراغى در تفسير خود،در موارد متعدد اقدام به تفسير علمى كرده است.

براى مثال در ذيل آيه ى شريفه ى خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا (2)عمد را به نيروى جاذبه عمومى تفسير مى كند. (3)

3-احمد عمر ابو حجر صاحب كتاب التفسير العلمي في الميزان،ايشان در اين كتاب دلايل طرفين،در مورد اثبات و نفى تفسير علمى را آورده است.

ص: 254


1- الإسلام و الطب الحديث،با مقدّمه ى شيخ مراغى،ص 5،به نقل از التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 519
2- لقمان10/.
3- الدروس الدينية،ص 61-64،نقل از التفسير العلمي في الميزان،ص 231.

ايشان در پايان قايل به تفصيل در تفسير علمى مى شود و مى گويد:«آنچه نفس انسان بعد از اين كه به ديدگاه هاى طرفين نظر افكند به آن مطمئن مى شود اين است:كسانى كه قرآن را از تفسير علمى دور نگه مى دارند بر حق هستند،زيرا اين نوع تفسير،بر وهم،ظن و تكلف در تأويل استوار است،اما وقتى بر مطلب يقينى علمى استوار باشد،مانعى در استفاده از نور علم،براى روشن كردن حقايق علمى وجود ندارد». (1)در جاى ديگر مى گويد:«ما طريق ميانه را انتخاب مى كنيم كه افراط و تفريط در آن نيست،چون وقتى قرآن كلام خداست و وجود نيز،آفريده ى خداوند است پس بايد حقايق علمى با آيات قرآنى هماهنگ باشند». (2)

4-علاّمه طباطبايى(م 1360 ش)،صاحب تفسير شريف«الميزان»از متفكران،مفسّران و فيلسوفان بزرگ شيعه،در قرن حاضر.ايشان در مورد تفسير علمى مى فرمايد:«بعضى از مسلمانان در اثر غرق شدن در علوم طبيعى و مشابه آن ها كه مبتنى بر حس و تجربه است،به مذهب اصالت حس،از فلاسفه ى اروپا متمايل شدند و بعضى به طريق اصالة العمل(كه ارزشى براى ادراكات قايل نيستند،مگر به مقدارى كه عملى بر آن مترتّب شود)گرايش پيدا كردند،ازاين رو گفتند كه معارف دينى،با طريقه علمى(اصالت حسّ و مادّه)معارضت ندارد و موارد آيات مخالف اين نظر را،تأويل كردند و حتى معاد را با قوانين مادّى،تطبيق نمودند و گفتند روح مادّى است و از خواصّ مادّه به دست مى آيد و نبوت يك نبوغ خاصّ اجتماعى است كه موجب قانون گذارى،براى ايجاد مصالح مى شود و نتيجه گرفتند كه روايات،به خاطر خلطى كه در آنهاست،قابل اعتماد نيست و تفسير آيات قرآن،به طريق عقلى(كه در

ص: 255


1- التفسير العلمي في الميزان،ص 113(چاپ اول 1991 م 1411 قمرى،دار القتيبه،بيروت).
2- همان منبع،ص 118.

تفسيرهاى گذشتگان انجام مى شد)را هم،علم،باطل كرد(روش عقلى را علم باطل كرد)پس قرآن را بايد با علم تفسير نمود.

در پايان چنين مى فرمايد:«انما الكلام في أنّ ما أورده على مسالك السلف من المفسّرين (انّ ذلك تطبيقا و ليس بتفسير)وارد بعينه على طريقتهم في التفسير». (1)

آن اشكالى كه بر روش تفسير علماى گذشته وارد كرده اند كه تفسير نيست،بلكه تطبيق است(همان اشكال)بر ايشان نيز وارد است.

ولى علاّمه خود،در تفسير بعضى از آيات قرآن از علوم تجربى و نتايج آنها كمك مى گيرند چنانچه در ذيل آيه ى شريفه ى وَ جَعَلْنٰا مِنَ الْمٰاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ (2)«و حيات هر چيزى را از آب قرار داديم»مى فرمايد:«منظور اين است كه آب دخالت كاملى در وجود هر موجود زنده اى دارد...و در بحث هاى علمى جديد،ارتباط حيات با آب واضح شده است» (3)در ذيل آيه ى شريفه ى وَ السَّمٰاءَ بَنَيْنٰاهٰا بِأَيْدٍ وَ إِنّٰا لَمُوسِعُونَ (4)مى فرمايد مراد توسعه خلقت آسمان است،همان طوركه علوم رياضى،امروزه به اين مسئله نظر دارند. (5)

ما در مباحث آينده،روشن خواهيم كرد كه اين دو نوع برخورد علاّمه،با تفسير علمى بدين جهت است كه تفسير علمى،چند نوع مختلف دارد كه همگى يك حكم واحد ندارند،

ص: 256


1- الميزان،ج 1،ص 7-8،با تلخيص و ترجمه.
2- انبياء30/.
3- الميزان،ج 14،ص 279(چاپ اسماعيليان).
4- ذاريات47/.
5- الميزان،ج 18،ص 382.

ازاين رو علاّمه در شمار قايلان به تفصيل در تفسير علمى محسوب مى شود.

5-آيت اللّه مكارم شيرازى صاحب تفسير نمونه،ايشان از افراد موافق تفسير علمى ولى معتدل،به حساب مى آيند كه تفسير علمى را در يك نوع آن پذيرفته اند و در تفسير نمونه،در موارد متعدد براى اثبات اعجاز علمى قرآن،از آن استفاده كرده اند (1)و با نوعى از تفسير علمى مخالفت كرده اند و آن را تفسير به رأى مى خوانند (2).آنجا كه با تفسير علمى موافقت دارند مى فرمايند:«گاهى هم مشاهده مى شود كه علم به ميدان آمده و قرآن را تفسير مى كند،تأكيد مى كنم وقتى مى گوييم علم،منظورم كشفيات ثابت شده و قطعى علمى است،نه فرضيات كه اشكال كنند فرضيه ها با گذشت زمان،دست خوش تغيير و دگرگونى مى شود و نمى توان قرآن ثابت و تغييرناپذير را،بر فرضيات دگرگون شونده تطبيق داد.

براى مثال:زوجيت نر و ماده،در عالم گياهان كه بعد از قرن هفده ميلادى كشف شد و يا حركت زمين به دور خود،ديگر يك فرضيه نيست،تا با گذشت زمان دگرگون شود». (3)

6-آيت اللّه محمد هادى معرفت ايشان مى گويد:شريعت،درس علوم طبيعى نيست و قرآن بالذات كتاب علم نيست،مگر اشاراتى گذرا و در كنار مطالب اصلى(حكمت،هدايت، تربيت،ارشاد و...)دارد كه به بعضى از اسرار وجود،اشاره مى كند اما اين به نحو اجمالى و غامض بيان شده،به طورى كه علماى راسخ در علم،آن اشارات را درك مى كنند چون در صدد بيان مطالب علمى نبوده،ولى در عين حال از درياى بى كران علم الهى سرچشمه گرفته است.

ص: 257


1- تفسير نمونه،ج 1،ص 131،ج 11،ص 410،ج 12،ص 275،ج 15،ص 568.
2- تفسير به رأى،تأليف استاد مكارم شيرازى،ص 69-79.
3- مجله پيام قرآن،پيش شماره،ص 48(انتشارات دار القرآن كريم قم).

ايشان معتقدند قطعيات علوم و معارف بشرى براى فهم قرآن لازم است و اشاراتى علمى در قرآن هست كه بدون استفاده از علوم فهم حقيقت آن ها ممكن نيست (1)ولى قرآن قطعى است و علوم غير قطعى،بنابراين بايد علوم بر قرآن تطبيق شود نه بالعكس.يعنى با توجّه به كشفيات علمى،ما از يك آيه مطلبى را مى فهميم اما اين كه بگوييم آيه حتما اين مطلب را مى گويد نمى دانيم،بلكه اگر كسى نسبت قطعى دهد،تحميل است كه جايز نيست. (2)

پس ايشان به طور واضح بين اسناد قطعى علوم تجربى،به قرآن و تفسير قرآن با علوم تجربى،به نحو احتمالى فرق مى گذارند،ازاين رو ايشان را در شمار قايلان به تفصيل در تفسير علمى ذكر كرديم.ايشان جلد ششم التمهيد را به تفسير علمى و اعجاز علمى قرآن اختصاص داده اند.و به طور مفصل اين مباحث را مطرح كرده اند.

7-آيت اللّه سبحانى،ايشان از افراد معتدل در تفسير علمى محسوب مى شوند،چنان كه در مورد شرايط مفسّر مى فرمايند:

«آگاهى از بينش هاى فلسفى و علمى كه مايه ى شكوفايى ذهن و سبب برداشت هاى ارزنده اى از قرآن مى گردد(از شرايط تفسير قرآن به معناى واقعى است).امروز بشر،گام هاى بس بلندى پيرامون شناخت زمين،كيهان،حيوان و انسان برداشته و افق هاى بس تازه اى در روان شناسى و جامعه شناسى كشف كرده.درست است كه نمى توان گفت تمام آنچه را كه در اين مقوله،گفته و ترسيم كرده است صحيح است،ولى آگاهى از چنين كشفيات علمى،سبب تقويت دماغ فلسفى و علمى انسان مى گردد و مايه ى شكوفايى ذهن مفسّر مى شود و به او توان خاصى مى بخشد،كه از

ص: 258


1- التمهيد،ج 6،ص 31 به بعد.
2- در آمدى بر تفسير علمى قرآن،ص 340.

قرآن به صورت كاملترى بهره بردارد.مقصود اين نيست كه به كمك فلسفه ى يونان و يا اسلامى و يا به كمك علوم جديد،به تفسير قرآن بپردازيم و قرآن را بر اين افكار غير مصون از خطا تطبيق كنيم، زيرا يك چنين كار جز تفسير به رأى كه عقلا و شرعا ممنوع است نتيجه ى ديگرى ندارد» (1).

ايشان در كتاب برهان رسالت،در مورد جاذبه ى عمومى،كرويت زمين،حركت زمين و اجرام سماوى زوجيّت گياهان،به قرآن و علم اشاره مى كند و براى اعجاز قرآن به آن ها استدلال مى نمايد (2).ايشان هر چند با تطبيق قرآن،بر علوم جديد مخالف است،اما بر لزوم استفاده از كشفيات علمى،در تفسير قرآن تأكيد مى كند(پس ظاهرا با استخدام علوم در فهم قرآن،موافق است)و اين تفصيل در تفسير علمى محسوب مى شود.

ص: 259


1- تفسير صحيح آيات مشكله قرآن،اثر استاد سبحانى،تنظيم سيّد هادى خسرو شاهى،ص 315.
2- برهان رسالت،ص 253-283(چاپ انتشارات كتابخانه صدر تهران 1398 ه،ق).

ص: 260

درس نهم: روش تفسير علمى قرآن

اشاره

(بخش دوم) عناوين بخش دوم:

1-دلايل تفسير علمى الف)دلايل موافقان و بررسى آنها ب)دلايل مخالفان و بررسى آنها ج)دلايل طرفداران ديدگاه تفصى و بررسى آنها 2-اقسام و گونه هاى تفسير علمى الف)استخراج علوم از قرآن ب)تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن ج)استخدام علوم در فهم قرآن 3-معيارهاى تفسير علمى معتبر 4-چكيده ى دو درس 5-پرسش هاى درس 6-پژوهش هاى جديد 7-معرّفى منابع جهت مطالعه ى بيشتر

ص: 261

ص: 262

1-دلايل موافقان و مخالفان تفسير علمى:

اشاره

در رابطه با تفسير علمى،آراى مختلف و متضادّى وجود دارد و هريك از مفسّران و صاحب نظران اين بحث،دلايل متعددى ارايه كرده اند،گاهى از مطلق تفسير علمى دفاع شده است و گاهى مطلقا آن را مردود شمرده اند و گاهى از ديدگاه تفصيل خاص دفاع كرده اند.در مبحث ديدگاه ها به برخى از اين دلايل اشاره شد و اينك دلايل هر ديدگاه را جداگانه بيان كرده،و به نقد و بررسى آنها مى پردازيم.

الف)دلايل موافقان تفسير علمى
اشاره

براى اثبات ضرورت تفسير علمى قرآن به دلايل زير استدلال شده است:

1-استخدام علوم در تفسير قرآن موجب تبيين اشارات علمى قرآن شده،و ما را در تفسير، تبيين و فهم بهتر آيات كمك مى كند،براى مثال وقتى قرآن از زيان و منافع شراب سخن مى گويد قُلْ فِيهِمٰا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ (1)يافته هاى علوم پزشكى اين آيه را توضيح مى دهد

ص: 263


1- بقره219/.

و مقصود خدا را از منافع و مضار تبيين مى كند،تفسير روشنى از آيه در اختيار ما مى گذارد.

بلكه گاهى تفسير برخى آيات قرآن بدون كمك گرفتن از علوم جديد بسيار مشكل مى شود.براى مثال:فهم و تفسير آيات 12-14 سوره ى مؤمنون و آيه ى 5 سوره ى حج نياز مبرم به استفاده از علوم پزشكى دارد.و همان طوركه براى فهم لغات آيه از علم لغت استفاده مى كنيم،براى فهم مراحل خلقت انسان نيز از علم جنين شناسى استفاده مى كنيم.

تذكر:البته بايد در اين مورد توجّه كرد كه نظريه هاى ثابت نشده ى علمى را بر قرآن تحميل نكرده،اقدام به استخراج علوم از قرآن نيز نكنيم،بلكه علوم تجربى به عنوان منبع و ابزارى در خدمت تفسير قرآن درآيد.

2-تفسير علمى قرآن در برخى موارد مى تواند اعجاز علمى قرآن را اثبات كند،يعنى قرآن كريم چهارده قرن قبل مطلبى علمى را بيان كرده كه براى انسان آن عصر كشف نشده بوده است و مردم از آوردن مثل آن عاجز بوده اند و اكنون پس از قرن ها به طور قطعى به وسيله ى علوم تجربى كشف گرديده است.

از اين مطب استفاده مى شود كه قرآن معجزه اى الهى است كه نمى تواند كلام بشرى باشد.

در مورد اعجاز علمى قرآن به آياتى در مورد زوجيّت عام موجودات(و زوجيّت گياهان) (1)، نيروى جاذبه (2)،حركت خورشيد (3)،فلسفه ى حرمت شراب خوارى (4)،مراحل خلقت

ص: 264


1- يس36/.
2- رعد2/؛لقمان10/.
3- يس38/.
4- بقره219/.

انسان (1)،لقاح ابرها و گياهان (2)و...استدلال شده است. (3)

تذكر:البته برخى ادّعاها در اين مورد غير صحيح بوده و گاهى در آن ها از علوم تجربى قطعى استفاده شده يا به صورت تحميل بر قرآن بوده است.كه بايد موارد صحيح و غير صحيح از هم جدا شود.

3-تفسير علمى قرآن سبب افزايش ايمان مردم مسلمان و گرايش غير مسلمانان به قرآن و اسلام مى شود،يعنى هنگامى كه ثابت شد قرآن اشارات علمى دارد كه قرن ها قبل از كشفيات علوم تجربى آنها را بيان كرده است،ايمان مسلمانان و به ويژه جوانان نسبت به صدق قرآن بيشتر مى شود،همان طوركه مخالفان قرآن در برابر آن سر تسليم فرودمى آورند و به عظمت آن اعتراف مى كنند.

ازاين رو است كه مى بينيم برخى دانشمندان غربى،همچون«موريس بوكاى»در كتاب «مقايسه اى ميان تورات،انجيل،قرآن و علم»به بررسى مطالب علمى قرآن،تورات و انجيل پرداخته است و در موارد متعدّدى اعتراف مى كند كه تورات و انجيل با يافته هاى علوم تجربى مخالف است،اما قرآن مطالب مخالف علم ندارد،بلكه در اين مورد مطالب اعجازآميزى بيان كرده است. (4)

ص: 265


1- حج5/،مؤمنون14/-12.
2- حجر22/.
3- نك:پژوهشى در اعجاز علمى قرآن،از نگارنده.
4- . elliacuBeciruaM.ecneicSdnanaruQehtelbiBehT اين كتاب چند بار به فارسى و به عربى ترجمه شده است.نام ترجمه هاى فارسى و عربى آن به اين قرار است: -حسن حبيبى،عهدين،قرن و علم،انتشارات سلمان،1357

4-برخى پيش رفت علوم تجربى و فلسفه را در غرب دليل بر بطلان روشن قدما(روش عقلى،ارسطويى)دانسته،از سويى تمسّك جستن به روايات را نيز براى تفسير قرآن-به دليل وجود اسرائيليات و جعليات در بين آن ها-مردود و غير معتبر مى دانند،و در نتيجه معتقدند تنها راه باقى مانده براى تفسير قرآن،همانا تفسير علمى آن است،يعنى بايد قرآن را در پرتو نظريات و فرضيه هاى علمى بشر تفسير كرد. (1)

5-براى از ميان برداشتن تعارض ظاهر برخى از آيات قرآن كريم با فرضيه هاى علمى، ناچار بايد به تفسير علمى قرآن به قرآن همّت گماشت؟،براى مثال در هزار سال قبل كه هيئت بطلميوسى حاكم بود و وجود افلاك نه گانه را امرى مسلم مى دانستند،آسمانهاى هفت گانه ى قرآن،با افلاك نه گانه مطابقت نداشت،پس ناچار شدند عرش و كرسى را به عنوان فلك هشتم و نهم معرّفى كنند،تا تعارض ظاهر آيات با علم نجوم آن زمان از ميان برداشته شود. (2)

6-پاره اى از نويسندگان اخير مصر،چنين مى گويند كه:اعجاز قرآن براى عرب ها به وسيله ى الفاظ و تركيب جالب و غيره قابل تقليد آن،اثبات مى شود،ازاين رو،قرآن تحدّى كرده و گفته است هركس مى تواند سوره اى مانند آن بياورد،ولى با گذشت چهارده قرن هيچ كس نتوانسته است سوره اى مانند قرآن بياورد،اما براى ملّت هاى غير عرب كه نمى توانند

ص: 266


1- ر.ك:علاّمه سيد محمد حسين طباطبائى،الميزان،ج 1،ص 7.
2- در مبحث ديدگاه ها،اين تفسير از قول بوعلى سينا و علاّمه مجلسى بيان گرديد.

اعجاز ادبى قرآن را درك كنند،لازم است كه تفسير علمى از قرآن صورت گيرد،زيرا اعجاز علمى قرآن،آنها را قانع و به طرف اسلام جذب مى نمايد. (1)

7-دسته اى ديگر از دانشمندان مدّعى اند كه در قرآن كريم همه ى علوم،بلكه همه چيز وجود دارد و به آياتى،از جمله لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ يٰابِسٍ إِلاّٰ فِي كِتٰابٍ مُبِينٍ (2)، نَزَّلْنٰا عَلَيْكَ الْكِتٰابَ تِبْيٰاناً لِكُلِّ شَيْءٍ ...و تمسّك مى جويند.و در اين راستا،با توجه به آيات بسيار مى كوشند تا ثابت كنند در قرآن علم طب،هيئت،هندسه،و...وجود دارد.

نقد و بررسى دلايل موافقان تفسير علمى:

1-دليل چهارم تمام نيست،زيرا اين كه مى گويند:روش عقلى با ظهور و تطوّر فلسفه ى غرب باطل گرديده است،سخنى است قابل بحث و بسيارى آن را نپذيرفته اند و يا دست كم در بخشى از معارف بشرى قابل قبول نيست،زيرا برخى از مسايل علمى،از جمله مسايل علم شيمى و فيزيك از راه آزمايش و تجربه اثبات مى گردد،در حالى كه در همان موارد هم، استقرا،ناقص است و براى تعميم قوانين علمى،احتياج به استدلال عقلى هست (3).از سوى ديگر،در پاره اى معارف بشرى استدلال عقلى،كاربرد اصلى دارد،مانند علم منطق و رياضى، تجربه اگر وجود داشته باشد،نقش ثانوى دارد.

اما اين كه گفتند روايات قابل خدشه است،اين هم به طور مطلق قابل قبول نيست،زيرا روايات ما چند گروه و به اين شرح است.

ص: 267


1- ر.ك:عبد الرزاق نوفل،القرآن و العلم الحديث،ص 26،(با اندكى دخل و تصرّف).
2- نحل89/.
3- نك:نگارنده،درآمدى بر تفسير علمى قرآن،صص 200-185 و سيّد محمّد باقر صدر،الأسس المنطقية للاستقراء،ص 135 و صص 400-383 و نيز محمّد رضا مظفّر،المنطق،ص 264.

الف)خبر واحد ضعيف، ب)خبر واحد صحيح، ج)خبر واحد همراه با قرينه كه آن را تبديل به خبر يقينى مى كند، د)خبر متواتر كه اطمينان بخش است، و ما در تفسير قرآن،از دو گروه اخير استفاده مى كنيم و اشكال ضعف يا جعل،به گروه اول وارد است كه در تفسير قرآن نقشى ندارد (1).

2-در نقد دليل پنجم مى گوييم:در بحث تعارض قرآن و علم روشن شده است كه اولا، بين قرآن و علم قطعى،تعارضى وجود ندارد (2)و ثانيا،اگر تعارضى بين علم ظنى با قرآن در گيرد،ما نمى توانيم به خاطر علوم ظنّى،دست از دليل قطعى(قرآن)برداريم.

3-دليل ششم در بعضى موارد مصاديق است،ولى يك قضيه ى كليه نيست،زيرا بسيارى از غير عرب ها نيز دانش ادبيات عرب را دارا هستند و مى توانند اعجاز ادبى قرآن را متوجّه شوند و يا دست كم،هر غير عربى مى تواند با فراگيرى ادبيات عرب،از اعجاز قرآن مطلع شود.

4-دليل هفتم صحيح نيست،زيرا:

اولا،آيه ى تِبْيٰاناً لِكُلِّ شَيْءٍ (3)قرينه ى لبّى دارد،يعنى اين كه مى فرمايد:قرآن بيان كننده ى هر چيز است،يعنى بيان كننده ى هر چيزى كه در راستاى هدف قرآن باشد و هدف اصلى قرآن هدايت بشر است،همان طوركه اگر يك پزشك كتابى نوشت و گفت:در آن همه

ص: 268


1- در مورد تفسير قرآن با خبر صحيح واحد،ديدگاه هاى مختلفى وجود دارد كه در بحث تفسير روايى به آن پرداخته خواهد شد.
2- نك:در آمدى بر تفسير علمى قرآن،از نگارنده،مبحث تفسير علمى و تعارض علم و دين،صص 391-412.
3- .نحل89/.

چيز هست،مقصود او آن نيست كه همه ى علوم رياضى،فيزيك و...در آن كتاب موجود است،بلكه همه چيز مربوط به علوم پزشكى مراد او است.در اينجا نيز هدف قرآن،بيان مسايل پزشكى،فيزيك،شيمى و...نيست تا همه ى فرمول ها و جزئيات اين علوم در آن موجود باشد،بلكه هر چيزى كه مربوط به هدايت بشر است،درون اين قرآن وجود دارد، (1)و اگر اشارات علمى داشته است در راستاى همان هدف بوده است يعنى براى توجّه دادن انسان به خدا،آيات او را در طبيعت يادآور مى گردد.

ثانيا،ظهور اين آيه و آيات مشابه خلاف بداهت است،زيرا مى بينيم كه در ظواهر آيات قرآن(كه مورد بحث طرفين تفسير علمى است)همه ى فرمول ها و جزئيات علوم تجربى وجود ندارد و شاهد اين مطلب آن است كه برخى از مفسّران صريحا اين ظهور را انكار كرده اند (2)- (3).

5-دليل اوّل و دوم تفسير علمى قوى است و ضرورت تفسير علمى قرآن را اثبات مى كند، ولى بدان معنا نيست كه ما را از روش هاى ديگر تفسير قرآن كريم بى نياز سازد،بلكه اين دو دليل دلالت دارد كه در تفسير قرآن همان طوركه از قراين عقلى و نقلى استفاده مى شود،بايد از قراين قطعى علمى نيز استفاده شود،تا تفسير آيات روشن تر گردد.

6-دليل سوم تفسير علمى در حقيقت نتيجه ى دليل اوّل و دوم است.و شايد نتوان آن را به عنوان دليل مستقل پذيرفت.

ص: 269


1- در حوزه ى امور مربوط به هدايت بشر نيز غالبا كلّيات بيان گرديده است و جزئيات توسط پيامبر و اهل بيت عليهم السّلام بيان شده است.
2- نك:المنار،ج 7،ص 395،الجواهر طنطاوى،ج 8،ص 130،الميزان،ج 14،ص 325،تفسير نمونه،ج 11، ص 381.
3- پيرامون اين آيه و آيات مشابه(انعام59/ و 38)و نيز روايات مربوط در كتاب«در آمدى بر تفسير علمى قرآن»،صص 161-178،بحث مبسوطى آمده است.
ب)دلايل مخالفان تفسير علمى قرآن
اشاره

براى ردّ ضرورت تفسير علمى قرآن و اثبات بى اعتبار بودن اين روش به دلايل زير استناد شده است:

1-قرآن براى بيان احكام و مسايل تعبّدى و آنچه مربوط به آخرت است،نازل شده و براى بيان و شرح و بسط علوم نيامده است و آيات شريفه هم كه ظهور در اين مطلب دارد، مانند: نَزَّلْنٰا عَلَيْكَ الْكِتٰابَ تِبْيٰاناً لِكُلِّ شَيْءٍ (1)و مٰا فَرَّطْنٰا فِي الْكِتٰابِ مِنْ شَيْءٍ (2)،مربوط به تعبّد و تكليف است،بلكه منظور از كتاب در آيه ى دوم لوح محفوظ است. (3)

2-اين كه تمام علوم در قرآن وجود داشته باشد،يك مطلب مهمى است و اگر چنين چيزى بود،اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و تابعان آن را ذكر مى كردند،در حالى كه كسى از آنها اين مطلب را ادّعا نكرده است،بنابراين،وجود همه ى علوم در قرآن اثبات نمى شود. (4)

3-از مهم ترين دلايلى كه براى ردّ تفسير علمى قرآن آورده اند،اين است كه علوم تجربى، قطعى نيست و نظريات و تئورى هاى آن،متزلزل است و بعد از مدّتى تغيير مى يابد و صحيح نيست كه قرآن را با علوم متزلزل و غير قطعى تفسير كنيم،زيرا پس از مدّتى كه آن نظريه ها تغيير كرد،مردم در مورد بيانات قرآنى شك كرده و ايمان آن ها متزلزل مى گردد،براى مثال، اين كه بعضى افراد قرآن را با هيئت بطلميوسى تفسير كردند و افلاك نه گانه را با آيات قرآن

ص: 270


1- نحل،89.
2- انعام،38.
3- اين استدلال از شاطبى و دكتر ذهبى است.نك:الموافقات،ج 2،صص 69-76،التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 485.
4- التفسير المفسّرون،همان،ص 489.

تطبيق نمودند و پس از قرن ها آن نظريه باطل شد،موجب گرديد تا بعضى گمان كنند علم هيئت جديد(كپرنيكى)با قرآن در تعارض است و همين مطلب در غرب(جهان مسيحيت)اتفاق افتاد و موجب تعارض جدّى بين دانشمندان علوم تجربى و علماى مسيحى گرديد،و اين تعارض علم و دين،موجب نااميدى مردم از دين و پيدايش مكاتب ضدّ دينى و الحادى گرديد و در اصل دين و اعتبار كتاب مقدّس شك كردند،پس اگر در جهان اسلام،اجازه دهيم كه قرآن را تفسير علمى كنند،همان نتايج به بار خواهد آمد و پس از مدّتى ايمان مردم متزلزل مى گردد. (1)

4-تفسير علمى در بسيارى موارد به تفسير به رأى منجر مى شود،زيرا افرادى كه در صدد تفسير علمى قرآن هستند،به دلايل متعدّدى كه در ذيل مى آيد،به دام اين مسئله گرفتار مى آيند:

الف)بعضى افراد تخصّص كافى در قرآن و تفسير آن ندارند و بدون داشتن شرايط يك مفسّر،اقدام به تفسير علمى قرآن مى كنند و اين،يكى از مواردى است كه افراد به دام تفسير به رأى مى افتند.

ب)برخى افراد مغرض،ممكن است با استفاده از آيات ناظر به علوم مختلف،بخواهند نظريات خود را اثبات كنند كه گاهى اين نظريات،انحرافى و حتى الحادى است،ولى اين كار را با استفاده از تفسير علمى قرآن سامان مى دهند كه از مصاديق بارز تفسير به رأى است، براى مثال،كسانى سعى مى كنند حقايق غيبى و ماوراى طبيعى قرآن را به مسايل محسوس ربط بدهند و تا آنجا پيش مى روند كه مى گويند:منظور قرآن از ملائكه،همان ميكرب هاست كه جان انسان ها را مى گيرد. (2)و يا در جاى ديگر،قابيل را حمل بر دو دوره ى جامعه ى

ص: 271


1- دكتر ذهبى،التفسير و المفسّرون،ج 2،صص 491-494.
2- دروس سنن كائنات،ص 451،به نقل از التفسير العلمي في الميزان،احمد عمر ابو الحجر،ص 228.

بى طبقه و جامعه ى فئوداليزمى (ارباب و رعيتى)مى كنند،تا با مراحل تكامل جامعه در مكتب ماركسيسم مطابقت كند. (1)

5-تفسير علمى قرآن،به ماديگرى و دهرى گرى(اصالت طبيعت و مادّه،و نفى خدا)منجر مى شود،چنانچه بعضى از ملحدان و منكران خدا و گروه هاى انحرافى كه داراى چهرۀ نفاق بودند،با تفسير آيات علمى،نظريات خود را اثبات كرده،جوانان را به طرف الحاد فرا مى خواندند،يعنى اين گونه تفسير،پلى بين اسلام و كفر و ارتداد مى گردد.

6-تفسير علمى قرآن به تأويل غير جايز منتهى مى شود،چنانچه بعضى افراد براى تفسير علمى قرآن،از حدود ظواهر الفاظ و آيات مى گذرند و هر كدام از آيات را كه با يك نظريه،يا قانون علمى(كه مورد نظر آنهاست)منافات و تعارض دارد،تأويل مى كنند تا بتوانند آن نظريه را،به قرآن نسبت دهند. (2)

نمونه ى جالب اين نوع تاويلات،در مورد نظريه تكامل انواع داروين صورت گرفته است.يك نفر،كتابى مى نويسد با پيش فرض پذيرش نظريه ى تكامل و هر آيه اى كه موافق نظريه ى تكامل است مى آورد،سپس آيات مخالف را تأويل مى كند و بر خلاف ظاهر آيات، آن ها را با نظريه ى تكامل وفق مى دهد و شخص ديگر،كتابى مى نويسد با پيش فرض ردّ نظريه ى تكامل و آيات مخالف را مى آورد،سپس آيات موافق نظريه تكامل را به نظر خود بر مى گرداند و مرتكب تأويل مى گردد (3)،و هر دو هم،نظر خود را به قرآن نسبت مى دهند و

ص: 272


1- ناصر مكارم شيرازى،تفسير به رأى،ص 78.
2- البته اين گونه تأويل هاى غير جايز،تحميل بر قرآن و نوعى تفسير به رأى است.
3- براى اطلاع بيشتر،ر.ك:مسيح مهاجرى،نظريه ى تكامل از ديدگاه قرآن،على مشكينى،تكامل در قرآن، يدالله سحابى،خلقت انسان در بيان قرآن.

گاهى بر آن اصرار مى ورزند.

نمونه ى ديگر آن را در بحث«عرش»و«كرسى»و تأويل آن ها،به فلك هشتم و نهم مى توان ديد،چنانچه نمونه ى ديگر آن در تأويل قصۀ ابراهيم،حيات و مرگ جامعه ها در تفسير المنار ملاحظه شد. (1)و شايد مقصود علاّمه طباطبايى نيز از«تطبيق»ناميدن تفسير، همين تحميل و تأويل آيات باشد. (2)

7-تفسير علمى،امرى ذوقى است و هيچ معيار مشخصى ندارد و نمى توان قرآن را با چيزى كه معيار ندارد تفسير كرد،زيرا هركس طبق ميل و ذوق خود به تفسير آيات مى پردازد و به اين ترتيب تفسير از طريق صحيح خارج مى گردد.بنابراين،بهتر است از طريق تفسير علمى،صرف نظر كرد.

8-تفسير علمى قرآن و آوردن مطالب علمى زياد،در لابه لاى تفسير قرآن،موجب مى شود كه مقصد اصلى آن كه تربيت،تزكيه ى انسان و هدايت اوست،فراموش گردد، چنانچه پاره اى از تفسيرهاى جديد(مثل طنطاوى)اين گونه عمل كرده اند،بر اين اساس، بهتر است از تفسير علمى قرآن،چشم پوشى كرده و مقاصد اصلى را در تفسير ذكر كنيم.

به عبارت ديگر،تفسير علمى موجب سوء فهم،از ذات قرآن و وظيفه ى آن مى شود(چون با بيان مطالب علمى قرآن،گاهى هدف اصلى آن كه تربيت انسان است،فراموش مى گردد)و گمان مى شود كه قرآن تنها براى بيان علوم آمده است. (3)

9-قرآن،كتاب هدايت،نور و بيان است،ولى تفسير علمى آن،موجب مى شود كه قرآن

ص: 273


1- مبحث ديدگاه ها به نظريه ى بوعلى سينا،علاّمه مجلسى و رشيد رضا در المنار،مراجعه شود.
2- الميزان،ج 1،ص 6.
3- تفسير في ظلال القرآن،ج 1،صص 261-263(با تصرّف در عبارات).

در تفسير خود،محتاج غير شود و به جاى اين كه بيان و نور باشد،از ديگران طلب نور،بيان و هدايت كند.در حالى كه غير قرآن محل اختلاف است و مرجع و پناهگاهى ندارد تا هنگام اختلاف نجات يابد،پس نمى تواند هدايت كننده باشد.

10-تفسير علمى موجب مى شود كه حقايق قرآنى مجاز شود،يعنى معانى اصلى خود را از دست بدهد(و قرآن بر اساس لغت عرب صدر اسلام معنا نشود،پس تفسير علمى صحيح نيست.دكتر ذهبى در اين مورد مى نويسد:«از نظر لغوى تفسير علمى معقول نيست،زيرا الفاظ در طول قرون و اعصار،معنايشان تغيير مى كند و معانى لغوى،شرعى و اصطلاحى، پديد مى آيد و بسيارى از اين معانى جديد است كه در صدر اسلام نبوده است،با اين حال آيا مى تواند معقول باشد خداوند كه با همان الفاظ،اين معانى را كه نسل ها بعد،پيدا شده اراده كرده باشد؟اين مطلب را كسى قبول نمى كند،مگر آن كه عقل خود را انكار كند». (1)

11-اگر تفسير علمى را بپذيريم،بلاغت قرآن،مخدوش مى شود،زيرا بلاغت عبارت از مطابقت كلام با مقتضاى حال است،در حالى كه طبق تفسير علمى بايد بگوييم كه خداوند، معانى و مفاهيمى را كه از الفاظ قرآن،اراده كرده،عرب ها به آن معانى جاهل بوده اند و اين موجب مى شود كه يكى از خصايص مهم قرآن(بلاغت و مراعات حال مخاطب را)از آن سلب كنيم. (2)

12-راه هاى زيادى براى اثبات اعجاز قرآن وجود دارد،بنابراين،قرآن از اعجاز علمى با اين پيامدها بى نياز است. (3)

ص: 274


1- التفسير و المفسّرون،ج 2،صص 491-494(با تلخيص و تصرّف در عبارات).
2- همان.
3- همان.

13-تفسير علمى،با اعجاز قرآن و تحدّى آن منافات دارد،زيرا قرآن خطاب به عرب هاى صدر اسلام كه اغلب خواندن و نوشتن نمى دانستند،مى گويد:«اگر مى توانيد سوره اى مانند قرآن بياوريد»و اگر بنا باشد قرآن مطالب و كشفيات عالى علمى را بيان كند،مسلّم است كه مردم آن زمان،به دليل عدم پيشرفت علمى،از آوردن مثل قرآن عاجز بوده اند،با اين مبنا تحدّى قرآن،باطل مى گردد،چرا كه اگر مردم پيشرفت علمى داشتند،شايد مى توانستند مانند قرآن را بياورند،ازاين رو،كسانى كه همه ى علوم را به قرآن نسبت مى دهند،توجّه ندارند كه اعجاز تحدّى قرآن را باطل كرده اند،در حالى كه قصد آنان اين بوده كه اعجاز قرآن را اثبات كنند.

نقد و بررسى دلايل مخالفان تفسير علمى:

1-در مورد دليل اول مى گوييم:اولا،اين كه قرآن براى بيان مسايل آخرت و احكام آمده باشد،با اين مطلب كه قرآن بعضى مطالب علمى را قبل از كشف آن به وسيله ى علوم تجربى خبر داده باشد، منافاتى وجود ندارد،بلكه بر عظمت قرآن و علم غيب نازل كننده ى آن دلالت دارد.

بلى هدف اصلى قرآن،بيان علوم طبيعى و ذكر فرمول هاى فيزيك،شيمى و امثال آن ها نيست،ولى مى توان گفت كه قرآن اشارات علمى دارد كه در راستاى اهداف هدايتى و تربيتى خود از آن ها استفاده كرده است.ثانيا،اگر قرآن صرف مطالب احكام و آخرت است پس مثال هاى علمى قرآن و مطالب آن ها،چه مى شود،آيا آن ها از قرآن نيست و احتياج به تفسير ندارد؟ ثالثا،نظر شاطبى،ردّ استخراج همه ى علوم از قرآن(يك قسم خاص تفسير علمى)است كه اين مطلب صحيحى است و ما هم اين قسم از تفسير علمى را صحيح نمى دانيم.

2-دليل دوم مخالفان نيز ناظر به وجود همه ى علوم بشرى در قرآن و استخراج آن ها از

ص: 275

قرآن است كه اين مطلب مردود است.و ناظر به قسم خاصّى از تفسير علمى(يعنى استخراج علوم از قرآن)است.

3-دليل سوم از يك جهت صحيح و از جهتى غير صحيح،به نظر مى رسد،اگر قرآن را با نظريه ها و تئورى هاى ثابت نشده ى علمى تفسير كنيم،همين اشكال راهيابى تضاد علوم در قرآن(ترديد در ايمان مردم و...)به وجود مى آيد،ولى اگر قرآن را با علوم تجربى قطعى تفسير كنيم اين اشكال به وجود نمى آيد.

4-دليل چهارم و پنجم به صورت جزيى(موجبه ى جزئيه)صحيح است،يعنى در بعضى موارد،افراد با حسن نيّت يا سوء نيّت دچار تفسير به رأى مى شوند،يا از تفسير علمى،سوء استفاده مى كنند و به كژراهه مى روند و خود را مستحق آتش الهى مى سازند.

اما تفسير علمى هميشه اين گونه نيست،بلكه اگر فردى با دارا بودن شرايط يك مفسّر قرآن و با رعايت ضوابط تفسير معتبر،آيه اى از قرآن كه ظاهر آن،با يك مطلب قطعى علمى موافق است،تفسير كند،نه تنها تفسير به رأى نيست،بلكه موجب روشن شدن مفهوم و تفسير آيه نيز مى گردد.به عبارت ديگر،اين اشكال به مفسّر است نه روش تفسيرى،يعنى كسانى كه تفسير قرآن به قرآن يا تفسير روايى مى كنند،ممكن است گرفتار تفسير به رأى شوند،ولى اين مطلب موجب محكوميت روش تفسير قرآن به قرآن يا تفسير روايى نمى شود.

بلكه خطاى مفسّر را اثبات مى كند.

5-دليل ششم(به صورت موجبه ى جزئيه)در بعضى موارد صحيح است،يعنى بعضى افراد ممكن است بدون قرينه ى نقلى يا عقلى،به تأويل آيات قرآن بپردازند،تا افكار و نظريات مورد قبول خود را،بر قرآن تحميل كنند و اين خطاى افراد است،يعنى اگر تأويل

ص: 276

(ارجاع لفظ به معناى خلاف ظاهر)با داشتن قرينۀ قطعى باشد،اشكال ندارد و اگر بدون قرينه ى قطعى باشد،صحيح نيست،ولى در همه ى موارد،تفسير علمى قرآن به تأويل غير صحيح منجر نمى شود،بلكه اگر يك مفسّر،با رعايت ضوابط تفسير معتبر،آيه اى از قرآن را با يك مطلب قطعى علمى تفسير كند و از تأويل ناصواب بپرهيزد،نه تنها اشكالى پديد نمى آيد،بلكه معناى آيه واضح و تفسير آن روشن مى شود و همين طور است اگر با قرينه ى قطعى،تأويل صحيح نمايد. (1)

6-دليل هفتم صحيح نيست،زيرا ما در ادامه ى بحث،معيارهاى تفسير علمى معتبر را بيان خواهيم كرد،پس هرگاه يك مفسّر با دارا بودن شرايط تفسير و از كانال تفسير معتبر(با رعايت شرايط تفسير معتبر)اقدام به تفسير علمى كند،نه تنها عمل ذوقى و بى ملاك انجام نداده است،بلكه به يكى از طرق تفسير عمل نموده و معانى قرآن را روشن ساخته است.

7-در مورد دليل هشتم بايد گفت:برخى مفسّران در تفسير علمى افراط كرده اند و از اهداف هدايتى و تربيتى قرآن غفلت نموده اند-همچون طنطاوى در الجواهر-ولى ممكن است در يك تفسير قرآن،هم مطالب علمى آن بررسى شود و هم مقاصد عالى آن،مانند هدايت،تربيت و...فراموش نشود و اگر يك نفر مفسّر،دچار خطا شد،دليل خطا بودن يك شيوه ى تفسيرى نيست،بلكه او افراط كرده است،ولى تفسير علمى به نحو معتدل و همراه با استفاده از روش هاى ديگر تفسير و توجّه به اهداف عالى قرآن،بلا اشكال است.

8-دليل نهم براى ردّ تفسير علمى كافى به نظر نمى رسد،زيرا اين كه قرآن نور،هدايت و

ص: 277


1- براى اطّلاع از معانى تأويل و موارد جواز و عدم جواز آن،نك:آية اللّه معرفت،التفسير و المفسّرون،نگارنده، درآمدى بر تفسير علمى،مبحث تأويل.

بيان است،منافاتى با اين مطلب ندارد كه براى تفسير آيه اى،يا روشن كردن مفاد جملات آن (كه براى ما روشن نيست)از علوم مختلف،مانند نحو،صرف،معانى،بيان،اصول و مطالب قطعى علوم تجربى كمك بگيريم و اين بدان معنا نيست كه قرآن نور و هدايت نباشد،زيرا قرآن در ذات خود،نور و هدايت و بلكه خودش هدايت كننده است،اما فهم ما ناقص است و ما به وسيله ى،اين علوم از مطالب عالى قرآن بهره مند مى شويم،پس در حقيقت،ما به كمك گرفتن از علوم،براى فهم قرآن نيازمنديم و قرآن نيازمند چيزى نيست.

و در موارد اختلاف در علوم معيار ما خود قرآن است،به اين معنا كه هر چه موافق قرآن بود،صحيح و هر چه مخالف بود،باطل است.

9-دليل دهم،در مورد بعضى انواع تفسير علمى،مانند استخراج،تحميل و تطبيق نظريه هاى علمى بر قرآن صادق است،براى مثال،هنگامى كه عبد الرزّاق نوفل،«نفس واحده»را به پروتون تفسير مى كند،از معناى لغوى و اصطلاحى آيه خارج شده است و اين روش صحيح نيست،اما در تفسير علمى به صورت استخدام علوم در فهم قرآن اين گونه نيست.براى مثال هنگامى كه در مقام تفسير آيه ى رَفَعَ السَّمٰاوٰاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا (1)بر مى آييم،«عمد»را به همان معناى ستون تفسير مى كنيم اما نيروى جاذبه يكى از مصاديق آن است كه علوم جديد كشف كرده است.يا الفاظ قرآنى(مثل زوجيت)با يافته هاى علمى،كاملا موافق است و لازم نيست الفاظ را به طور مجازى معنا كنيم.

10-در پاسخ دليل يازدهم مى توان گفت:قرآن براى يك نسل خاص نازل نشده است و اين كه با مرور زمان،معانى و مصاديق تازه اى از آيات قرآن فهميده يا كشف شود و تفسيرها

ص: 278


1- رعد2/.

و تبيين هاى جديدى از آنها ارايه شود،دليل عظمت قرآن است و اين اوج بلاغت است كه كسى طورى سخن گويد كه هركس و هر نسل به اندازه ى فهم و علم خود از آن برداشت كند.

البته معانى الفاظ قرآن بر اساس همان لغت صدر اسلام معنا مى شود و معانى ديگرى از الفاظ اراده نشده بوده،ولى آيا همه ى آيات قرآن و معانى بلند آن را عرب صدر اسلام متوجّه مى شد؟مگر در مورد آيات اول سوره ى حديد و سوره ى توحيد حكايت نشده كه معارف بلند آن ها را مردم آخر الزّمان مى فهمند؟آيا برخى از صحابه نسبت به لغات و تفسير آيات با مشكل روبه رو نمى شدند و از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و على عليه السّلام و ابن عباس نمى پرسيدند؟! 11-در مورد دليل دوازدهم مى گوييم:اين كه راه هاى مختلف،براى اثبات اعجاز قرآن وجود دارد،مانع استفاده از طريق علمى براى اثبات اعجاز قرآن نمى شود و اشكالى ندارد كه با پيش رفت علم و آگاهى انسان،ابعاد تازه اى از اعجاز قرآن براى ما معلوم شود.

12-دليل سيزدهم مخالفان تفسير علمى شبيه به يك مغالطه است،زيرا اولا اعجاز علمى قرآن از صدر اسلام كه مردم پيشرفت علمى نداشتند،تا امروز كه مردم در اوج پيشرفت علمى هستند،پابرجاست و هنوز هم قرآن تحدّى مى كند،ولى كسى نمى تواند سوره اى مانند آن بياورد.ثانيا؛اين كه مردم نسبت به واقعيات قطعى علمى جاهل باشند،موجب باطل شدن اعجاز علمى قرآن نمى شود،بلكه همين مطلب خود دليل اعجاز قرآن است كه آورنده ى قرآن از قطعيات علوم،اطلاع داشته و دانشمندان حتى در زمان حاضر،اطلاع كافى ندارند و هر چه علم پيش رفت مى كند،مطالب علمى قرآن روشن تر مى شود.

نتيجه:از مجموع دلايلى كه براى ردّ تفسير علمى قرآن آورده شده بود،به اين نتيجه مى رسيم كه بيشتر آنها،براى ردّ قسم خاصّى از تفسير علمى-مانند استخراج همه ى علوم از قرآن يا تطبيق

ص: 279

علوم بر قرآن-بوده است.مطلب ديگر آن كه:بسيارى از اشكالات،در مورد سوء استفاده از تفسير علمى،براى اثبات افكار انحرافى يا تفسير به رأى بوده است كه اين اشكال به افراد است،نه به شيوه ى تفسيرى خاص!افزون بر اين كه اين اشكال كم وبيش به همه ى روش هاى تفسيرى وارد است،زيرا هركس ممكن است از هر شيوه ى تفسيرى سوء استفاده كند.

ج)دلايل ديدگاه هاى تفصيل در تفسير علمى:

بسيارى از مفسّران شيعه و سنّى(خصوصا متأخّران)معتقد به«تفصيل»در مورد تفسير علمى هستند،زيرا تفسير علمى،شيوه هاى فرعى و اقسام مختلفى دارد كه بعضى صحيح و معتبر و برخى ناصحيح و غير معتبر هستند.ما مى كوشيم اين ديدگاه ها و دلايل آن ها را تا حدّ امكان،در يكديگر ادغام كرده،نظم و نسق مناسبى در آن ها ايجاد كنيم.

1-تفصيل بين تطبيق(تحميل)و غير آن در تفسير علمى:

بعضى از بزرگان تفسير علمى،شيوه ى تحميل و تطبيق را رد مى كنند،ولى تفسير علمى بدون تحميل يا تطبيق را عملا مى پذيرند.

تطبيق در اينجا به معناى اين است كه مفسّر،در ابتدا يك نظريه ى علمى را انتخاب كند و سپس آيات موافق آن را از قرآن پيدا كرده و آيات مخالف آن را تأويل كند كه اين عمل در نهايت، منجر به تفسير به رأى خواهد شد،ولى اگر تفسير علمى به معناى موافقت ظاهر قرآن،با مطالب علمى باشد،بى اشكال است،چه آن كه تحميل و تفسير به رأى،در آن ها وجود ندارد.اين ديدگاه را مى توان به علاّمه طباطبايى (1)،استاد مصباح يزدى (2)و استاد سبحانى (3)نسبت داد.

ص: 280


1- ر.ك:علاّمه طباطبائى،تفسير الميزان،ج 1،صص 7-8،معارف قرآن،آية اللّه مصباح،ص 229.
2- ر.ك:علاّمه طباطبائى،تفسير الميزان،ج 1،صص 7-8،معارف قرآن،آية اللّه مصباح،ص 229.
3- آية اللّه سبحانى،تفسير صحيح آيات مشكله قرآن،تنظيم سيّد هادى خسرو شاهى،ص 315.

2-تفصيل بين علوم قطعى و غير قطعى در تفسير علمى:

در اين ديدگاه،اگر ظواهر قرآن با علوم تجربى قطعى موافق باشد،مى توان در تفسير قرآن از آن مطلب علمى استفاده كرد،ولى اگر علوم ظنّى باشد،مانند نظريه ها و تئورى هاى علمى،نمى توان از آنها در تفسير قرآن استفاده نمود،زيرا اين نظريات در معرض تغيير و تبديل هستند و انطباق قرآن با آن ها،موجب مى شود تا بعد از تغيير آن علوم،مردم در حجّيّت و صدق قرآن شك كنند.

از طرفداران اين ديدگاه،مى توان استاد آيت اللّه مكارم شيرازى را نام برد.

ايشان در تفسير نمونه (1)،از اين شيوه پيروى كرده و در كتاب قرآن و آخرين پيامبر،آن را توصيه مى كند (2)و مى نويسد:

«در اينجا نظرات مختلفى وجود دارد،بعضى چنان راه افراط در پيش گرفته اند كه آيات قرآن را با كمترين تناسب،بر يك سلسله فرضيات علمى و نه حقايق مسلّم و قطعى،تطبيق كرده اند و به گمان خود،از اين راه خدمتى به شناسايى قرآن نموده اند،در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است.فرضيات علمى پيوسته در حال تغيير و تحوّل مى باشد و قرآن يك واقعيت ثابت است.تطبيق يك واقعيت ثابت،بر يك سلسله امور متحوّل و متغيّر نه منطقى است،نه خدمت به علم و نه خدمت به دين،مثلا اگر ما فرضيه ى لاپلاس را درباره ى چگونگى پيدايش منظومه شمسى اساس قرار دهيم و آيات قرآن را با مناسبت هاى جزيى بر آن تطبيق

ص: 281


1- ناصر مكارم شيارى و جمعى از نويسندگان،تفسير نمونه،ج 1،ص 131 و ج 11،ص 410 و ج 12،ص 275 و...
2- قرآن و آخرين پيامبر،ص 147 به بعد.

كنيم،مسلّما مرتكب كار خلافى شده ايم،چه اين كه هيچ دور نيست،فرضيه ى لاپلاس در پرتو اكتشافات علمى جديدى(همچون صدها فرضيه ى ديگر)راه فنا و نيستى را طى كند، آنگاه تكليف ما با آن آيات كه وحى آسمانى است و خطا و اشتباه در آن راه ندارد،چه خواهد بود؟ در برابر اين دسته،دسته ى ديگرى هستند كه راه تفريط را پيموده اند و معتقدند كه ما به هيچ وجه حق نداريم مسايل علمى را هر قدر مسلّم باشد و آيات قرآن هر قدر روشن و صريح باشد تطبيق نماييم.اين تعصّب و جمود نيز،كاملا بى دليل به نظر مى رسد.اگر راستى يك مسأله ى علمى به روشنى اثبات شده و از محيط فرضيه ها،قدم به جهان قوانين علمى گذارده و حتّى گاهى جنبه ى حسّى به خود گرفته-مانند گردش زمين به دور خود يا گردش زمين،به دور آفتاب و مانند وجود گياهان نر و ماده،تلقيح در عالم نباتات و امثال اينها-و از سوى ديگر،آياتى از قرآن هم صراحت در اين مسايل داشته باشد،چرا از تطبيق اين مسايل،بر آيات قرآن سرباز زنيم و از اين توافق كه نشانه ى عظمت اين كتاب آسمانى است وحشت داشته باشيم...

از اين بيان روشن شد كه چه حدودى از تطبيق آيات قرآن،بر مسايل علوم طبيعى مجاز و منطقى و چه حدودى نادرست و غير مجاز است» (1)يكى ديگر از موافقان اين ديدگاه،آية اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى،در كتاب«بسوى آفريدگار»است. (2)

3-تفصيل بين نسبت دادن قطعى و احتمالى در تفسير علمى:

از آنجا كه علوم تجربى غير قطعى است،چرا كه استقراى ناقص است و نمى تواند يقين آور

ص: 282


1- همان،ص 147 به بعد.
2- به سوى آفريدگار،ص 85.

باشد و از طرف ديگر،وحى الهى كه قرآن كريم نمونه ى والاى آن است،قطعى و خدشه ناپذير و خطاناپذير است،پس ما حق نداريم كه مطالب علوم تجربى را،به طور حتمى و قطعى،به قرآن نسبت دهيم و بگوييم قرآن همين را مى گويد،بلكه با توجّه به موافقت علوم جديد،با ظاهر آيه،اين طور مى توان گفت:قرآن احتمالا اين مطلب علمى را مى گويد.

در اين مورد حتّى اگر كسى نسبت قطعى،به قرآن بدهد،نوعى تحميل حساب مى شود كه جايز نيست،چون به تطبيق و تفسير به رأى مى انجامد،پس بايد علوم را بر قرآن عرضه كنيم،نه قرآن را بر علوم.

از طرفداران اين ديدگاه،مى توان از استاد محقق آيت الله محمد هادى معرفت نام برد.

براى توضيح بيشتر،در رابطه با اين ديدگاه بهتر است،متذكر شويم كه ما پس از بررسى مبانى قوانين علوم تجربى،به اين نتيجه رسيديم كه علوم تجربى،فقط ابطال پذير است،و يقين به معناى اخص را(اطمينان همراه با مطابقت واقع)نمى توان اثبات كند،در حالى كه وحى،در نظر مؤمنان،حقايق عالم را بيان مى كند و خطا در آن راه ندارد.

4-تفصيل بين استفاده از علوم،در فهم قرآن و تحميل كردن نظريات علمى بر آن:

سيد قطب(1906-1966 م)در تفسير«في ظلال القرآن»،اين تفصيل را ذكر مى كند و مى گويد:«چون مطالب علمى،در معرض تغيير است و مطلق نيست،پس نمى توان آن ها را به قرآن كه حقايق مطلق و نهايى دارد،نسبت داد،اضافه كرد يا تحميل نمود،ولى مى توان از مطالب كشف شده،در نظريات و حقايق علمى كه راجع به وجود،حيات و انسان است،براى فهم قرآن استفاده كرد و مدلولات قرآن را توسعه داد». (1)

ص: 283


1- سيّد قطب،تفسير فى ظلال القرآن،ج 1،ص 260 به بعد،(با تلخيص و نقل به معنى).

ايشان سپس براى هر دو نوع از تفسير علمى،مثال ذكر مى كند.

5-تفصيل بين تفسير علمى افراطى و غير افراطى:

دكتر رفيعى در كتاب تفسير علمى،روش تفسير علمى را به سه قسم،استخدام علوم در فهم قرآن،تحميل مطالب علمى بر قرآن و استخراج علوم از قرآن(جامعيت)تقسيم كرد، (1)سپس در تقسيم ديگرى تفسير علمى را به دو بخش«زياده روى و افراط در تفسير علمى»و «ميانه روى و اعتدال در تفسير علمى»تقسيم كرده و براى هر كدام مثال هايى آورده است. (2)

بررسى ديدگاه هاى تفسير به اين شرح است:

به نظر مى رسد كه يك مفسّر آگاه،براى تفسير علمى از هيچ كدام از تفصيل هاى چهارگانه بى نياز نيست،يعنى اين تفصيل ها مكمّل يكديگرند و بى توجّهى به هر كدام، انسان را به پرتگاه تفسير به رأى مى رساند.

2-اقسام تفسير علمى از جهت شكل و شيوه ى تفسير:

اشاره

تفسير علمى،نوعى از روش تفسيرى است كه خود داراى روش هاى فرعى متفاوتى است كه بعضى سر از تفسير به رأى و شمارى منجر به تفسير معتبر و صحيح مى شود و همين مطلب موجب شده تا برخى تفسير علمى را رد كنند و آن را نوعى تفسير به رأى يا تأويل بنامند،و گروهى آن را قبول نمايند و بگويند:تفسير علمى،يكى از راه هاى اثبات حقّانيت قرآن است.

ص: 284


1- اين همان ديدگاه اساسى ما در كتاب در آمدى بر تفسير علمى قرآن است.كه در مبحث بعدى نيز به طور كامل بيان خواهد شد.
2- دكتر ناصر رفيعى،تفسير علمى قرآن،ج 1،صص 145-146.

ما در اينجا شيوه هاى فرعى تفسير علمى را مطرح مى كنيم،تا هر كدام جداگانه به معرض قضاوت،گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيرى گردد:

الف)استخراج همه ى علوم از قرآن كريم

طرفداران قديمى تفسير علمى،مانند:ابن أبي الفضل المرسى،غزالى و...كوشيده اند تا همه ى علوم را از قرآن استخراج كنند،زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن وجود دارد و در اين راستا،آياتى را كه ظاهر آن ها با يك قانون علمى سازگار بود،بيان مى كردند و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نمى كرد،دست به تأويل،مى زدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومى كه در نظر داشتند،بر مى گرداندند و از اينجا بود كه علم هندسه،حساب،پزشكى،هيئت، جبر،مقابله و جدل را از قرآن استخراج مى نمودند.

براى مثال،از آيه ى شريفه ى إِذٰا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (1)ابراهيم عليه السّلام نقل مى كند كه:

وقتى من بيمار شدم،اوست كه شفا مى دهد،علم پزشكى را استخراج كردند (2)و علم جبر را از حروف مقطعه ى اوايل سوره ها استفاده كردند (3)و از آيه ى شريفه ى إِذٰا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا زمين لرزه ى سال 702 هجرى قمرى را پيش بينى كردند. (4)

روشن است كه اين نوع تفسير علمى،منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن،بدون رعايت قواعد ادبى،ظواهر و معانى لغوى آن ها مى شود.

از همين رو است كه بسيارى از مخالفان،تفسير علمى را نوعى تأويل و مجاز گويى

ص: 285


1- شعراء80/.
2- ابو حامد غزالى،جواهر القرآن،ص 27،فصل پنجم.
3- التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 481،به نقل از ابن ابى الفضل مرسى.
4- البرهان في علوم القرآن،ج 2،صص 181-182

دانسته اند (1)كه البته در اين قسم از تفسير علمى،حق با آنان است و ما قبلا،اين مسئله (وجود همه ى علوم در ظواهر قرآن)را بررسى كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اين كلام، مبانى صحيحى ندارد.

ب)تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن كريم

اين شيوه از تفسير علمى،در يك قرن اخير رواج يافته و بسيارى از افراد با مسلّم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربى سعى كردند تا آياتى موافق آنها در قرآن بيابند و هرگاه آيه اى موافق با آن نمى يافتند،دست به تأويل يا تفسير به رأى زده و آيات را بر خلاف معانى ظاهرى،حمل مى كردند.

براى مثال،در آيه ى شريفه ى هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا (2)، «اوست خدايى كه همه ى شما را از يك تن آفريد و او نيز جفتش را مقرر داشت.»كلمه ى «نفس»را،به معناى پروتون و«زوج»را الكترون معنا كردند و گفتند:منظور قرآن،اين است كه همه ى شما را از پروتون و الكترون كه اجزاى مثبت و منفى اتم است،آفريديم.در اين تفسير،حتّى معناى لغوى و اصطلاحى نفس را نكردند (3).

اين گونه تفسير علمى،در يك قرن اخير،در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبينى برخى دانشمندان مسلمان نسبت به مطلق تفسير علمى گرديد و يكسره تفسير علمى را به عنوان تفسير به رأى و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن طرد كردند،چنان كه علاّمه

ص: 286


1- ر.ك:التفسير و المفسّرون،ج 2،صص 454-تا 495.
2- اعراف189/،ترجمه ى الهى قمشه اى.
3- عبد الرزاق نوفل،القرآن و العلم الحديث،ص 156.

طباطبايى،تفسير علمى را نوعى تطبيق اعلام كرد. (1)

البتّه در مورد اين نوع تفسير علمى،حق با مخالفان آن است،چرا كه مفسّر در هنگام تفسير بايد از هر گونه پيش داورى خالى باشد،تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد و اگر با انتخاب يك نظريه ى علمى،آن را و بر قرآن تحميل كند،پا در طريق تفسير به رأى،گذاشته كه در روايات وعده ى عذاب به آن داده شده است.

ج)استخدام علوم براى فهم و تبيين بهتر قرآن

در اين شيوه از تفسير علمى،مفسّر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر،اقدام به تفسير علمى قرآن مى كند.

او سعى دارد با استفاده از مطالب قطعى علوم-كه از طريق دليل عقلى پشتيبانى مى شود- و با ظاهر آيات قرآن-طبق معناى لغوى و اصطلاحى-موافق است،به تفسير علمى بپردازد و معانى مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسان هاى تشنه ى حقيقت قرار دهد.اين شيوه ى تفسير علمى،بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمى است.

ما در مبحث آينده،معيار اين گونه تفسير را،به طور كامل بيان خواهيم كرد،اما در اينجا تأكيد مى كنيم كه در اين شيوه ى تفسيرى،بايد از هر گونه تأويل و تفسير به رأى،پرهيز كرد و تنها به طور احتمالى از مقصود قرآن سخن گفت،زيرا علوم تجربى به خاطر استقراى ناقص، و مبناى ابطال پذيرى كه اساس آن هاست،نمى توانند نظريات قطعى بدهند.

براى مثال،آيه ى شريفه ى اَلشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا (2)،«خورشيد در جريان است تا

ص: 287


1- ر.ك:مقدمه ى تفسير الميزان،ج 1،ص 6 به بعد.
2- يس،38.

در محل خود استقرار يابد.»در زمان صدر اسلام كه نازل شد،مردم همين حركت حسّى و روزمرّه ى خورشيد را مى دانستند،به اين ترتيب از اين آيه،همين حركت را مى فهميدند،در حالى كه حركت خورشيد،از مشرق به مغرب كاذب است،زيرا خطاى حس باصره ى ماست و در حقيقت،زمين در حركت است.ازاين رو ما خورشيد را متحرك مى بينيم،همان طوركه شخص سوار بر قطار،خانه هاى كنار جاده را در حركت مى بيند و با پيشرفت علوم بشرى و كشف حركت زمين و خورشيد،روشن شد كه خورشيد هم،خود داراى حركت انتقالى است(نه حركت كاذب،بلكه واقعى)و خورشيد،بلكه تمام منظومه ى شمسى و حتّى كهكشان راه شيرى در حركت است. (1)پس مى گوييم اگر به طور قطعى اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه ى قرآن هم مى گويد كه خورشيد در جريان است،پس منظور قرآن حركت واقعى(حركت انتقالى و...)خورشيد است.علاوه بر آن،قرآن از«جريان»خورشيد سخن مى گويد نه حركت آن،و در علوم جديد كيهان شناسى بيان شده كه خورشيد حالت گازى شكل دارد كه در اثر انفجارات هسته مرتب زير و زبر مى شود (2)و در فضا جريان دارد و همچون گلوله اى جامد نيست كه فقط حركت كند،بلكه مثل آب در جريان است.

در ضمن از اين نوع تفسير علمى،اعجاز علمى قرآن نيز اثبات مى شود،براى مثال،قانون زوجيت تمام گياهان در قرن هفدهم ميلادى كشف شد،اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن،از زوج بودن تمام گياهان،بلكه همه ى موجودات سخن گفته است (3).

ص: 288


1- دكتر اريك-اوبلاكر،فيزيك نوين،ترجمه ى بهروز بيضايى،صص 45-48.
2- همان،صص 45-48.
3- يس،36.

3-معيارهاى تفسير علمى معتبر:

اشاره

در روش هاى تفسيرى دو گونه شرايط و معيار وجود دارد:يك قسم،شرايط و معيارهايى عام كه بايد در تمام روش هاى تفسيرى مراعات شود،و قسم دوم،شرايط و معيارهاى خاصّى كه بايد در هر روش تفسير خاص رعايت گردد.در اينجا هدف ما بيان شرايط و معيارهاى قسم دوم است،اما براى يادآورى،به قسم اول نيز اشاره مى كنيم.

الف)معيارهاى عام در روش تفسير قرآن اين معيارها شامل شرايط مفسّر و تفسير مى شود كه ما آن ها را در دو دسته خلاصه مى كنيم:

1-تفسير علمى توسط مفسّرى صورت پذيرد كه داراى شرايط لازم باشد،يعنى آشنايى با ادبيات عرب،آگاهى به شأن نزول آيه،آشنايى با تاريخ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و صدر اسلام در حدودى كه به آيه مربوط است،اطلاع از علوم قرآن،مانند ناسخ و منسوخ،مراجعه به احاديث و اصول فقه،آگاهى از بينش هاى فلسفى،علمى،اجتماعى و اخلاقى،پرهيز از هر گونه پيش داورى، تطبيق و تحميل،آشنايى با تفسير و عدم تقليد از مفسّران. (1)

2-معيارهاى تفسير معتبر در آن رعايت شده باشد،مانند:پيروى از روش صحيح تفسير، عدم منافات تفسير با سنّت قطعى،پرهيز از پيش داورى غير ضرورى،عدم منافات تفسير با آيات ديگر و حكم قطعى عقل و استفاده از منابع صحيح در تفسير كه لازم است اين معيارها در تفسير علمى نيز رعايت گردد (2).

3-پرهيز از تفسير به رأى و استقلال رأى در تفسير قرآن،يعنى مفسّر بايد قبل از تفسير،

ص: 289


1- ر.ك:نگارنده،در آمدى بر تفسير علمى قرآن،صص 53-74.
2- همان.

به قراين عقلى و نقلى مراجعه كرده.و پس از در نظر گرفتن آن ها اقدام به تفسير كند.

ب)معيارهاى خاصّ روش تفسير علمى قرآن 1-تفسير علمى به وسيله ى علوم تجربى قطعى صورت پذيرد.

در اين مورد در مبحث علم،مقصود از قطعى بودن علوم تجربى را توضيح داديم،و در اينجا اضافه مى كنيم كه:

يك.اگر علوم تجربى يقينى و قطعى بود،مى توان قرآن را بر اساس آن تفسير كرد.

دو.اگر مطالب علوم تجربى به صورت نظريه هاى پذيرفته شده در علم باشد،مى توان به صورت احتمالى بيان كرد كه شايد اين آيه اشاره به اين مطلب علمى باشد.اما نمى توان به طور قطعى مطلبى را به قرآن نسبت داد،چرا كه اين علوم قطعى نيست.

سه.اگر مطالب علوم تجربى به صورت فرضيه هاى احتمالى در علم باشد و هنوز مورد پذيرش عام جامعه ى علمى قرار نگرفته و قطعى نيز نشده است،نمى توان قرآن را با آنها تفسير كرد، (1)چرا كه اين فرضيه ها در معرض تغيير است و همان اشكالاتى را كه مخالفان

ص: 290


1- در قضاياى علمى چند احتمال وجود دارد:الف)قضيه ى علمى كه يقين مطابق واقع مى آورد،چرا كه تجربه علمى همراه با دليل عقلى است(و به مرحله ى بداهت رسيده باشد). ب)قضيه ى علمى يقين به معناى اعم مى آورد،يعنى اطمينان حاصل مى شود،ولى احتمال طرف مقابل به صفر نمى رسد،چنانچه بيشتر قضاياى اثبات شده ى علوم تجربى اين گونه است. ج)قضيه ى علمى،به صورت تئورى يا نظريه ى ظنّى باشد كه هنوز به مرحله ى اثبات نرسيده است.بنابراين در صورت نخست(الف)تفسير علمى جايز است،زيرا قرآن و علم قطعى(كه به قطع عقلى بر مى گردد)تعارضى ندارد،بلكه قراين قطعى«نقلى،عقلى و عملى»براى تفسير قرآن لازم است.بنابراين،در صورت دوم(ب) تفسير علمى،اگر به صورت احتمال ذكر شود،صحيح به نظر مى رسد.براى مثال گفته شود:چون ظاهر قرآن،با حركت انتقالى خورشيد،مطابق است به احتمال قوى منظور قرآن،همين حركت است.و در صورت

تفسير علمى مى كردند در پى دارد (1).

2-دلالت ظاهر آيه ى قرآن بر مطالب علوم تجربى مورد،نظر روشن باشد و تحميلى بر آيه صورت نگيرد،يعنى در تفسير علمى بايد تناسب ظاهر آيه با مسايل علمى مورد نظر رعايت شود،به طورى كه معانى الفاظ و جملات آيه با مسايل علمى همخوان باشد و نياز به تحميل نظر بر آيه نباشد.به عبارت ديگر،در تفسير علمى به نحوى عمل شود كه نياز به توجيه و تفسيرهاى مخالف ظاهر پيدا نكنيم (2).

3-استفاده از گونه ى صحيح تفسير علمى،يعنى استخدام علوم در فهم علوم و تبيين و تفسير قرآن،و پرهيز از گونه هاى ناصحيح همچون،استخراج علوم از قرآن و تطبيق و تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن.

چند تذكر

تذكر 1:اقسام تفسير علمى در مبحث قبل توضيح داده شد.

تذكر 2:در تفسير علمى قرآن بايد احتياط را رعايت كرد و نبايد به صورت قطعى سخن گفت،يعنى مفسّر بايد هميشه احتمال خطا در فهم خود يا مقدّمات و نتايج علوم تجربى را بدهد،و به صورت احتمالى سخن گويد،و مطالب علوم تجربى را به طور قطعى بر قرآن تطبيق نكند،بلكه بگويد احتمالا يا به نظر بنده اين آيه بر فلان مطلب علمى قطعى دلالت دارد.

ص: 291


1- مضمون اين معيار را آيت اللّه مكارم شيرازى در كتاب قرآن و آخرين پيامبر،ص 147 آورده اند و در كلمات بسيارى از قايلان به تفسير هم وجود داشت.
2- همان.و نيز عبد الرحمن العك،اصول التفسير و قواعده،ص 224،عميد زنجانى،مبانى و روش تفسير قرآن، ص 256.

تذكر 3:برخى از صاحب نظران معيارهاى زير را براى تفسير علمى ذكر كرده اند:

3/1-تفسير آيات مطابق معناى نظم قرآن باشد.

3/2-قرآن را در معرض نظريات علمى متضاد قرار ندهد.

3/3-مفسّر در پى اثبات اشارات علمى قرآن به وسيله ى نظريات علمى باشد.

3/4-آيات قرآن را اصل و محور تفسير قرار دهد،(نه مطالب علمى را) 3/5-مفسّر ملتزم به معانى لغوى عرب در آيات باشد.

3/6-تفسير علمى با مطالب شرعى مخالف نباشد.

3/7-تفسير علمى مطابق آيه باشد نه كمتر و نه زيادتر 3/8-تأليف و تناسب آيات و وحدت موضوعى آنان رعايت گردد.(1)

بررسى

برخى از معيارهاى فوق به نوعى به يكى از معيارهاى سه گانه ى پيشين بازمى گردد؛ همچون شماره ى 1 و 4 و 7 و 8 كه به معيار دوم بازمى گردد و همچون شماره ى 2 كه به معيار اوّل بازمى گردد.

و برخى ديگر،از شرايط عامّ تفسير است،مثل شماره ى 6 و 5 و در شماره ى 3 اگر مقصود از نظريات علمى،فرضيه هاى اثبات نشده باشد قابل قبول نيست و اگر مقصود مطالب قطعى علوم تجربى باشد(با اصلاح در عبارت)قابل قبول است.

ص: 292

4-چكيده ى درس هشتم و نهم

1-از مطالب بيان شده در اين دو درس روشن شد كه مقصود از«علم»در عنوان تفسير علمى،همان علوم تجربى است كه شامل علوم طبيعى و انسانى مى شود.و مطالب علوم تجربى جز در موارد معدودى قطعى نيست.

2-تفسير علمى از حدود قرن چهارم هجرى شروع شد و در ابتدا،واكنشى به ترجمه علوم يونانى و ايرانى بود كه وارد قلمرو فكرى مسلمانان شده بود،سپس به صورت استخراج علوم از قرآن ادامه يافت و در قرن اخير،گاه به صورت تحميل و تطبيق نظريه هاى علمى به قرآن رخ نمود.ولى برخى از مفسران بزرگ قرآن از علوم تجربى به عنوان منبع و ابزار تفسير آيات استفاده كرده اند.

3-تفسير علمى به علل مختلفى در يك صد سال اخير گسترش زيادى يافت.برخى از علت هاى گسترش آن عبارتند از:اثبات اعجاز علمى قرآن و دفاع در برابر هجوم فرهنگى غرب.

4-موافقان تفسير علمى به دلايلى همچون:استخدام علوم در فهم و تبيين اشارات علمى آيات،اثبات اعجاز علمى قرآن و افزايش ايمان مردم،استدلال مى كردند.

و مخالفان نيز به دلايلى از جمله:اين كه همه ى علوم بشرى در قرآن نيست و اين كه علوم تجربى قطعى نيست،بلكه نظريه هاى تغييرپذير است كه در صورت تفسير قرآن با آنها بعد از تغيير آنها ايمان مردم متزلزل مى شود،و نيز اين كه تفسير علمى موجب تفسير به رأى، تأويل ناصحيح و مادى گرى گردد،استدلال كردند.

5-اشاره شد كه همه جزئيات علوم در قرآن وجود ندارد و هدف قرآن هدايت مردم است، اما در اين راستا اشارات علمى دارد كه مى توان به وسيله ى علوم تجربى قطعى آنها را بهتر تفسير كرد.

ص: 293

6-روشن شد كه تفسير علمى سه گونه دارد:استخراج علوم از قرآن،تحميل و تطبيق نظريه هاى علمى بر قرآن و استخدام علوم در فهم و تبيين اشارات علمى آيات قرآن كه قسم سوم صحيح و معتبر است امّا دو قسم اوّل ناصحيح است و اشكالات مخالفان نيز به همين دو قسم بازمى گردد.

7-در مورد تفسير علمى ديدگاه هاى تفصيل نيز وجود داشت كه برخى صاحب نظران بين علوم تجربى قطعى و نظريه ها و فرضيه هاى غير قطعى و نيز بين تحميل و تطبيق و استفاده از علوم در فهم بهتر قرآن و بين نسبت دادن قطعى علوم به قرآن و نسبت احتمالى دادن تفاوت قايل شده بودند،نيز اين تفصيل ها مكمّل يكديگر دانسته شد و بين سه قسم تفسير( كه در بالا ذكر گرديد)تفصيل داده شد.

8-معيارهاى تفسير علمى عبارت بود از:استفاده از علوم قطعى در تفسير علمى،و استفاده از گونه ى صحيح تفسير علمى و دلالت روشن آيه بر مطلب علمى و عدم تحميل بر آن(كه همان استخدام علوم در فهم و تبيين آيه است).

ص: 294

5-پرسش هاى درس هشتم و نهم

1-سه تعريف علم را بيان كنيد و بگوييد مقصود از علم در عنوان«تفسير علمى»كدام است؟ 2-ديدگاه دانشمندان فلسفه ى علم در مورد علوم تجربى در نيم قرن اخير چيست؟ 3-با بيان ديدگاه دكتر ذهبى و آية اللّه معرفت در تعريف روش تفسير علمى،آن ها را نقد كنيد.

4-علل و انگيزه هاى رشد تفسير علمى در يك قرن اخير چيست؟ 5-چگونه تفسير علمى قرآن،تفسير آيات را روشن و تبيين كرده و فهم ما را از قرآن كامل تر مى كند،با مثال توضيح دهيد.

6-سه ديدگاه تفصيل را در تفسير علمى بنويسيد و بيان كنيد كه چگونه مكمّل يكديگرند.

7-مخالفان تفسير علمى مى گويند:اين روش تفسير،به تفسير به رأى و تأويل منتهى مى شود،پاسخ آنها چيست؟ 8-پاسخ كسانى كه به آيه ى تِبْيٰاناً لِكُلِّ شَيْءٍ براى وجود همه ى علوم بشرى در قرآن استناد مى كنند،چيست؟ 9-اگر هدف اصلى قرآن هدايت مردم است،پس مطالب و آيات علمى قرآن چه نقشى دارند؟ 10-اقسام تفسير علمى را بنويسيد و بگوييد كدام قسم صحيح است و چرا؟ 11-معيارهاى عام و خاصّ تفسير علمى را بيان كنيد.

ص: 295

6-پژوهش هاى جديد

1-ديدگاه پوزيتيويست ها را در مورد ماهيت علوم تجربى تحقيق كنيد.

2-مراحل تشكيل نظريه ى علمى را از ديدگاه«پوپر»تحقيق كنيد.

3-ديدگاه«شهيد صدر»در مورد استقرا در علوم تجربى چيست؟ 4-تفاوت هاى قطع روان شناختى و قطع معرفت شناختى را پيدا كنيد.

5-ارتباط تفسير علمى و اعجاز علمى قرآن را به طور كامل تحقيق كنيد.و ديدگاهها را در اين مورد بنويسيد.

6-تأثير نهضت ترجمه(دار الحكمة مأمون)را در پيدايش تفسير علمى بررسى كنيد.

7-نقش سر سيّد احمد خان هندى و سيّد امير على در هندوستان را در تفسير علمى نقد و بررسى كنيد.

8-روش تفسير علمى طنطاوى را در«الجواهر»نقد و بررسى كنيد.

9-ديدگاه عبد الرزاق نوفل را در تفسير علمى نقد و بررسى كنيد.

10-ديدگاه سيد عبد الرحمن كواكبى را در تفسير علمى نقد و بررسى كنيد.

11-تفسير علمى قرآن را در زوجيّت گياهان،لقاح ابرها،حرمت شراب،خون،مردار، نيروى جاذبه،حركت زمين و كوه ها و مراحل خلقت انسان بررسى كنيد و بگوييد كه كدام يك اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند.

12-آيه ى لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ يٰابِسٍ إِلاّٰ فِي كِتٰابٍ مُبِينٍ را تفسير كنيد و دلالت آن را بر ديدگاه استخراج علوم از قرآن نقد كنيد.

13-اقسام رابطه ى علم و دين را توضيح دهيد و بگوييد رابطه ى قرآن با علم از كدام قسم است.

14-تحقيق كنيد كه در موارد تعارض ظاهرى بين قرآن و علوم تجربى چه بايد كرد.

ص: 296

7-منابع جهت مطالعه ى بيشتر

1-حدس ها و ابطال ها،پوپر،ترجمه ى احمد آرام.

2-منطق اكتشافات علمى،همان.

3-الأسس المنطقية للاستقراء،شهيد صدر.

4-التمهيد في علوم القرآن،ج 6،آية اللّه معرفت،مؤسّسة النشر الاسلامي.

5-مناهل العرفان فى علوم القرآن،زرقانى،دار الكتب العلمية.

6-اصول التفسير و قواعده،عبد الرحمن العك،دار النفائس.

7-مبانى و روش هاى تفسيرى،عميد زنجانى.

8-تفسير علمى قرآن،دكتر ناصر رفيعى محمدى،انتشارات فرهنگ گستر،1379 ش.

9-تفسير الجواهر،طنطاوى.

10-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،دكتر پاك نژاد.

11-معارف قرآن،استاد مصباح يزدى.

12-در آمدى بر تفسير علمى قرآن،محمد على رضايى اصفهانى،انتشارات اسوه.

13-پژوهشى در اعجاز علمى قرآن،همان،انتشارات كتاب مبين.

ص: 297

ص: 298

فصل ششم: روش تفسير اشارى

اهداف آموزشى:

1-شناخت روش تفسير اشارى و ريشه هاى تاريخى آن 2-شناخت گونه هاى فرعى اين روش همچون تفسير باطنى،رمزى،شهودى و...

3-اطلاع از ديدگاه ها و دلايل موافقان و مخالفان اين روش

ص: 299

ص: 300

درس دهم: روش تفسير اشارى

اشاره

(بخش اوّل) عناوين:

بخش اوّل 1-مقدّمه 2-واژگان 3-تاريخچه 4-ديدگاه ها 5-چكيده

ص: 301

ص: 302

1-مقدّمه:

يكى از روش هاى پرسابقه ى تفسير قرآن كريم،روش تفسير اشارى است كه با نام هاى گوناگون همچون روش باطنى،عرفانى،صوفى،شهودى و رمزى خوانده مى شود كه هر كدام اشاره به گونه ى خاصّى از اين تفسير دارد.

در مورد اين روش تفسيرى و گونه هاى آن،اختلاف نظرهاى زيادى بين مفسّران و صاحب نظران وجود دارد.گروهى،برخى اقسام آن را مى پسندند و تفسير قرآن بدون استفاده از اين روش را قبول ندارند و گروه ديگرى اصلا اين روش را تفسير قرآن نمى دانند بلكه مرتبت با تأويل و باطن قرآن مى دانند.

اما براى روشن شدن همين مطلب و جداسازى شيوه ى صحيح و غير صحيح در تفسير اشارى لازم است كه در اينجا مورد بررسى كامل قرار گيرد و از آنجا كه اهل بيت عليهم السّلام به باطن قرآن توجّه كرده اند،اهميّت اين روش و بحث در مورد آن آشكارتر مى شود.

ازاين رو،لازم است كه زوايا و ابعاد و گونه هاى اين روش و سخنان و دلايل صاحب

ص: 303

نظران بررسى شود تا بتوانيم گونه هاى صحيح و غير صحيح اين روش را تشخيص دهيم.

در اين درس،روش تفسير اشارى و گونه ها و معيارهاى آن مورد بررسى قرار مى گيرد و مثال هاى متعدّدى براى آن آورده مى شود.

2-واژگان:

الف)روش:

ب)تفسير:

تذكر:اين دو واژه در مباحث قبل توضيح داده شد.

ج)اشارى:

1-«اشاره»در لغت به معناى علامت و نشانه دادن به عنوان انتخاب چيزى(از قول، عمل يا نظر)است. (1)

واژۀ«اشارت»در قرآن نيز به كار رفته است كه مريم عليه السّلام به سوى عيسى عليه السّلام در گاهواره اشاره كرد تا مردم از او پرسش كنند. فَأَشٰارَتْ إِلَيْهِ (2)يعنى چيزى را در پاسخ مردم انتخاب كرد و به آن ارجاع داد.

2-اشاره در اصطلاح،به معناى چيزى است كه از كلام استفاده مى شود بدون اين كه كلام براى آن وضع شده باشد.

اشاره گاهى حسّى است،همان طوركه در الفاظ اشاره،مثل هذا،مى آيد و گاهى اشاره ى

ص: 304


1- نك:التحقيق في كلمات القرآن الكريم،ج 6،ص 149،ماده ى«شور».
2- مريم29/.

ذهنى است مثل اشارات كلام به معناى زياد،كه اگر گوينده مى خواست به آن ها تصريح كند بايد سخنان زيادى مى گفت.

البته اشاره گاهى ظاهر و گاهى خفى است. (1)

3-مقصود از تفسير اشارى چيست؟ «تفسير اشارى به اشارات مخفى گفته مى شود كه در آيات قرآن كريم موجود است،و بر اساس عبور از ظواهر قرآن و اخذ به باطن استوار است.

يعنى از طريق دلالت اشاره و با توجه به باطن قرآن مطلبى از آيه برداشت و نكته اى روشن شود،كه در ظاهر الفاظ آيه بدان تصريح نشده است.به عبارت ديگر،اشارات آيه لوازم كلام هستند كه از نوع دلالت التزامى به شمار مى آيند.» البتّه از آنجا كه تفسير اشارى داراى گونه هاى مختلف همچون تفسير رمزى،عرفانى، صوفى،باطنى و شهودى است،تعريف هاى متعدّدى از آن ارايه شده است كه در مبحث ديدگاه ها و دلايل،نقل و نقد و بررسى خواهد شد.

ص: 305


1- اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك،ص 205-206.

3-تاريخچه:

تاريخچه ى برخى از اقسام تفسير اشارى همچون تفسير باطنى را مى توان در صدر اسلام كرد.يعنى ريشه هاى اين تفسير در سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام است كه فرموده اند:

قرآن ظاهر و باطنى دارد (1)و در برخى احاديث به باطن آيات اشاره كرده اند. (2)

و در برخى احاديث از امام علىّ بن الحسين عليهما السّلام و امام صادق عليه السّلام حكايت شده كه:

«كتاب اللّه عزّ و جلّ على أربعة أشياء على العبارة و الإشارة و اللطائف و الحقائق،فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء». (3)

«كتاب خداى عز و جلّ بر چهار چيز استوار است:بر عبارت و اشارت و لطايف و حقايق.

پس عبارت هاى قرآن برأى عموم مردم است و اشارات آن برأى افراد خاص است و لطايف قرآن برأى دوستان و اولياست و حقايق قرآن برأى پيامبران است».

از آنجا كه همه ى مسلمانان پذيرفته بودند كه قرآن داراى باطنى عميق و معانى دقيق و كنايات و اشارات است،راه برأى اين گونه تفسيرها باز شد تا آنجا كه ابن عربى نوشت:

«همان طوركه تنزيل اصل قرآن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،از پيش خدا بوده،تنزيل فهم آن نيز بر قلوب مؤمنان از ناحيه ى حضرت حق صورت مى گيرد». (4)

ازاين رو در اعصار بعدى،برخى عرفا و صوفيه به گونه هايى از تفسير اشارى همچون تفسير رمزى و شهودى و صوفى و عرفانى توجّه كردند.و كتاب هاى تفسيرى متعدّدى در اين

ص: 306


1- نك:بحار الانوار،ج 92،ص 95،نهج البلاغه،خطبه18/،كنز العمال،ج 1،ص 2461.
2- در مبحث گونه هاى تفسير اشارى(تفسير باطنى)برخى از اين موارد ذكر خواهد شد.
3- بحار الانوار،ج 92،ص 20 و ص 103 و ج 78،ص 278.
4- الفتوحات المكية،محى الدين ابن عربى،ج 1،ص 279.

زمينه به نگارش در آمد.

از جمله تفسير تسترى از ابن محمد بن سهل بن عبد الله التسترى(200-283)و كشف الأسرار و عدّة الابرار،ميبدى(زنده در سال 520 ه)و تفسير ابن عربى(560-638 ه)را مى توان نام برد.

علاّمه طباطبايى و آية اللّه معرفت تاريخچه ى اين روش تفسيرى را از قرن دوّم و سوّم هجرى مى دانند،يعنى پس از آن كه فلسفه ى يونانى به عربى ترجمه شد. (1)

اين روش تفسيرى در طول تاريخ،فراز و نشيب هاى گوناگون داشته است و مفسّران مذاهب مختلف اسلامى و نيز صوفيه و عرفا هر كدام به گونه اى به اين تفسير توجّه كرده اند، كه نمى توان همه را يكسان انگاشت و داورى واحدى در مورد همه روا داشت،چرا كه برخى در اين راه افراط كرده به راه تفسير به رأى و تأويل هاى بى دليل افتاده اند ولى برخى از باطن قرآن بر اساس ضوابط صحيح استفاده كرده اند.

ص: 307


1- الميزان،ج 1،ص 5 و ص 7،التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،ج 2،ص 526-527.

4-ديدگاه ها:

اشاره

درباره ى روش تفسير اشارى ديدگاه ها،تعريف ها و تقسيم بندى هاى متفاوتى وجود دارد.

و هر مفسّر يا صاحب نظرى كه در اين مورد قلم زده به يك يا چند گونه از تفسير اشارى توجّه كرده و با آن موافقت يا مخالفت نموده است يا يك گونه ى ديگرى را ردّ كرده است.اينك برأى آشنايى با ديدگاه ها برخى آنان را ذكر مى كنيم.

اول:ديدگاه موافقان:

الف)ديدگاه امام خمينى قدّس سرّه ايشان در مورد برداشت هاى عرفانى از قرآن مى نويسد:

«يكى ديگر از حجب كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسّران نوشته يا فهميده اند كسى را حق استفاده از قرآن شريف نيست،و تفكّر و تدبّر در آيات شريفه را با تفسير به رأى كه ممنوع است اشتباه نموده اند و به واسطه ى اين رأى فاسد و عقيده ى باطله،قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عارى نموده و آن را به كلى مهجور نموده اند،در صورتى كه استفادات اخلاقى و ايمانى و عرفانى به هيچ وجه،مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأى باشد...».

سپس با مثالى در مورد آيات پيروى موسى از خضر و استفاده ى توحيد افعالى از آيه اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ مى نويسد:«الى غير ذلك»از امورى كه از لوازم كلام استفاده مى شود كه مربوط به تفسير به هيچ وجه نيست.

علاوه بر آن كه تفسير به رأى نيز كلامى است كه شايد آن غير مربوط به آيات معارف و

ص: 308

علوم عقليه كه موافق موازين برهانيه است و آيات اخلاقيه كه عقل را در آن مدخليت است، باشد.زيرا كه اين تفاسير مطابق با برهان متين عقلى يا اعتبارات واضحه عقليه است كه اگر ظاهرى بر خلاف آن ها باشد لازم است آن ها را از ظاهر مصروف نمود.

...پس محتمل است بلكه مظنون است كه تفسير به رأى راجع به آيات احكام باشد كه دست آرا و عقول از آن كوتاه است.و به صرف تعبّد و انقياد از خازنان وحى و مهابط ملائكة الله بايد اخذ كرد». (1)

بررسى:ايشان برداشت هاى عرفانى از آيات را از مقوله ى تفسير نمى داند بلكه از باب لوازم كلام(كه شايد مقصود ايشان بطون باشد)مى داند.

بنابراين ايشان به تفسير عرفانى باطنى ضابطه مند اشاره دارد كه متكى بر عقل است و منتهى به تفسير به رأى نمى شود.

البته در مورد اين كه تفسير اشارى باطنى به نوعى داخل در تفسير نيز هست در پايان مبحث دلايل مخالفان و موافقان تفسير اشارى،مطالبى بيان خواهيم كرد.

ب)ديدگاه استاد حسن عبّاس زكىّ:

ايشان به دفاع از صوفيه برخاسته و تفسير اشارى آنان را توجيه كرده و آن را از تفسير باطنيه كه ظاهر قرآن را كنار مى گذارند،جدا مى داند و مى نويسد:

«مفسّران كه از علماى شريعت هستند بر ظاهر الفاظ قرآن توقّف مى كنند.ولى اهل تحقيق يا صوفيه اين تفسير ظاهرى را قبول مى كنند و آن را اصل مى دانند،ولى نمى گويند تفسير ظاهرى تنها مراد است.چون اين موجب محدوديت كلام خدا مى شود كه نامحدود است.

ص: 309


1- پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلاة،امام خمينى،ج 2،ص 112-113.

بلكه ما فوق ادراك عقلى چيزى به نام قلب است كه ذوق خاص دارد كه مثل كسى است كه ميوه اى مى خورد ولى نمى تواند مزه ى آن را براى ديگرى بگويد.ازاين رو سخن قلب در قالب الفاظ در نمى آيد و از آن به«اشاره»تعبير مى شود.پس اشارات،ترجمان تجليّات و مشاهدات قلبى است،يعنى اسرار كلام خدا و پيامبر كه خدا بر برگزيدگان و دوستان خود افاضه مى كند و اين،همان باطن قرآن است.

ولى اين اشارات قلبى و تفسير صوفيه نيز تنها مراد آيات قرآن نيست آن گونه كه باطنيه مى گويند و شريعت را باطل مى دانند.و در برابر نصوص قرآن خاضع نمى شوند. (1)

بررسى:سخن ايشان درباره ى جمع بين ظاهر و باطن قرآن نيكوست اما ايشان توضيح نداده كه چگونه شهودهاى قلبى را به عنوان باطن قرآن بپذيريم،و معيار و ضابطه آن چيست.

به نظر مى رسد كه مشكل اصلى تفسير عرفانى،صوفى،اشارى،رمزى و باطنى در همين جاست.كه در مباحث بعدى بدان مى پردازيم.

ج)از ديگر طرفداران تفسير اشارى(از نوعى صوفى)مى توان از تفتازانى نام برد كه مى نويسد:

«اما آنچه كه برخى محققان گفته اند كه نصوص قرآن ظواهر آن باقى است اما در آن اشارات مخفى به امور دقيق است كه برأى اهل سلوك كشف مى شود،كه ممكن است اين اشارات را با ظاهر آيات كه مقصود است جمع كرد،اين مطلب از كمال ايمان و عرفان خالص است». (2)

ص: 310


1- مقدمه تفسير القشيرى،ج 1،ص 4-6.
2- اصول التفسير و قواعده،عبد الرحمن العك،ص 215.

دوّم:ديدگاه مخالفان تفسير اشارى:

ديدگاه استاد عميد زنجانى:

ايشان در كتاب مبانى و روش هاى تفسيرى فصل هشتم را به اين روش تفسيرى اختصاص داده و آن را به سه گونه ى فرعى تقسيم كرد،و اين گونه توضيح داده است:

الف)تفسير رمزى:

صوفيه و باطنيه،كه دين را از قيد و بند ظواهر شرع و جهات خشك و تقيّدات مذهبى آزاد مى دانستند،جهت استحكام تشكيلات مذهبى خود به دو مسأله ى باطن داشتن قرآن،و امثال و كنايات و اشارات موجود در آيات توجّه كردند.

آنان از اين دو مسئله به منظور تأمين مقاصد مذهبى خود استفاده كردند و تعليمات عرفانى و ذوقى و اسرار و مبانى مذهبى خويش را به عنوان تفسير بطنى قرآن بيان كردند.

سپس ايشان اين روش را تفسير به رأى مى خواند و مثال هايى از تفسير قرآن ابن عربى مى آورد. (1)

سپس گروه«باطنيه»را معرّفى مى كند و مى نويسد:

«باطنيه،طايفه اى از شيعيان بودند كه منكر ظواهر شرع و قرآن بودند و مقصود حقيقى قرآن را باطن آن مى دانند.و هركس به ظاهر قرآن تمسّك جويد گمراه است.آنان ظواهر عبادات و بهشت و جهنّم و...را رموز و اشاراتى حاكى از اسرار مذهب مى دانند.حتى مفضّل يكى از ياران امام صادق عليه السّلام در نامه اى به حضرت در مورد گروه باطنيّه كسب نظر مى كند كه حضرت در پاسخ مى نويسد:«درباره ى طايفه اى سخن گفته بودى كه من آنان را مى شناسم

ص: 311


1- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 314-316.

...به تو گفته اند كه آنان گمان مى كنند شناخت دين همان شناخت اشخاصى چند(همچون امامان باطنيّه)است،نوشته بودى كه آنان مى پندارند مقصود از نماز،زكات،روزه،حج،عمره، مسجد الحرام،و مشعر الحرام يك شخص معين است....

آگاه باش كه هركس چنين عقيده اى داشته باشد در نظر من مشرك است....اين گونه افراد،سخنانى شنيده اند ولى نتوانسته اند آن را درك كنند». (1)

و در پايان اين شيوه را خارج از حدود دلالت لفظى دانسته،آن را تفسير به شمار نمى آورد. (2)

ب)تفسير اشارى:

برخى به شيوه ى تفسيرى صوفيه،تفسير اشارى اطلاق كرده اند،ازاين رو كه ظواهر آيات به معانى مورد نظر آنان اشاره دارد.اين اصطلاح از روايت معروف كه يكى از وجوه قرآن را اشاره،است اتخاذ گرديده است. (3)

سپس شرايط تفسير اشارى را مى آورد و با بيان مثالى در دلالت تفسير اشارى(با فرض وجود شرايط)تشكيك مى كند. (4)

ج)تفسير شهودى:

تفسير شهودى يا تفسير اشراقى بر اساس مكتب اشراق و شهود،در برخى از تفاسير ديده مى شود.

ص: 312


1- بصائر الدرجات،محمد بن حسن صفّار،ص 526،مقدمه تفسير برهان،ص 12.
2- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 322.
3- اين روايت به نقل از امام سجاد عليه السّلام و امام صادق عليه السّلام در مبحث تاريخچه آورده شد.
4- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 325-326.

شهود حالتى روحى و احساسى درونى و شخصى است كه با اذكار يا افعال يا تفكر در امر خاصى در انسان به وجود مى آيد،و در مصاديق صحيح آن واقعيت هايى بر انسان مكشوف مى شود.

سپس يادآور مى شود:راه مكاشفه يك منطق و طريقه ى احساس شخصى است و قابل انتقال به ديگرى نيست و بر ديگران نمى تواند حجّت باشد.و در پايان چنين آورده است:راه درك حقايق،يعنى مكاشفه و شهود،حتّى اگر حق و قابل قبول هم باشد،رسيدن به معانى و مقاصد آيات قرآن از طريق مكاشفه و شهود نمى تواند مصداقى براى تفسير باشد،زيرا در صدق تفسير،استناد به دلالت لفظى شرط اساسى است در حالى كه در مكاشفه و شهود استناد به امر ديگرى است. (1)

بررسى:به نظر مى رسد كه جداسازى تفسير اشارى در بخش شهودى و رمزى مفيد است.

با توضيح اين كه مقصود از تفسير رمزى همان تفسير صوفى نظرى و منظور از تفسير شهودى همان تفسير صوفى عملى يا فيضى باشد.اما جداسازى تفسير اشارى از رمزى با توضيحاتى كه نويسنده ى محترم آورده است روش مند مستدل نگرديده و در حقيقت دو نام برأى يك شيوه ى تفسيرى است.

به هر حال ايشان روش تفسير اشارى،شهودى و رمزى يعنى تمام اقسام تفسير عرفانى و صوفى را نمى پذيرد.

ص: 313


1- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 327-328(با تلخيص).

سوم:ديدگاه قايلان به تفصيل در تفسير اشارى:

الف)ديدگاه علاّمه طباطبايى:

ايشان در مقدّمه ى تفسير الميزان با اشاره به روش تفسير صوفى مى نويسد:«اما اهل تصوّف به خاطر مشغول بودن به سير باطنى در خلقت،و توجّه به آنان به آيات انفسى و توجّه كمتر به عالم ظاهر و آيات آفاقى،فقط به تأويل قرآن پرداختند و تنزيل(و ظاهر قرآن) را كنار گذاشتند.

و اين مطالب موجب جرأت مردم بر تأويل قرآن و تأليف سخنان شعرى و استدلال از هر چيزى برأى هر چيز شد.

تا آن كه در نهايت كار به تفسير آيات بر اساس حساب جمل و برگشت دادن كلمات به زبر و بيّنات و حروف نورانى و ظلمانى و غير آن شد». (1)

سپس در انتقاد از اين روش مى نويسد:«واضح است كه قرآن تنها براى اهل تصوّف نازل نشده است و مخاطب آن اهل علم اعداد و آفاق و حروف نيستند و معارف قرآن بر اساس حساب جمل كه اهل نجوم يونانى آن را قرار داده اند نيست».

در ادامه به روش تفسير باطنى اشاره مى كند و مى نويسد:«بلى در احاديث از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،و ائمه عليه السّلام وارد شده كه قرآن ظاهر و باطنى دارد و باطن آن باطن دارد تا هفت يا هفتاد بطن دارد.

ولى اهل بيت عليهم السّلام با توجّه به ظاهر،به باطن نيز توجّه مى كردند و به تأويل و تنزيل-هر دو-توجّه داشتند.» (2)

ص: 314


1- الميزان،ج 1،ص 7.
2- همان.

بررسى:ايشان چند گونه از تفسير اشارى را نام برده اند:

اول تفسير صوفى كه بر اساس تأويل هاى بدون دليل پايه گذارى شده است.

دوّم تفسير باطنى صحيح كه بر اساس توجّه به ظاهر و باطن قرآن استوار است.

ب)ديدگاه آية اللّه معرفت:

ايشان در مورد تفسير عرفانى(رمزى و اشارى)مى نويسد:«در اينجا براى اهل عرفان باطنى تفاسيرى هست كه بر اساس تأويل ظواهر(آيات)و اخذ به باطن تعابير(قرآن)بدون توجّه به دلالت هاى ظاهرى آن ها،پايه گذارى شده است.و بر دلالت رمز و اشاره بر اساس اصطلاح خودشان،پايه گذارى شده است.

و از اطراف و جوانب كلام استفاده مى كنند نه از صريح الفاظ و دلالت كلام.

آنان برأى ظواهر تعابير باطن هايى را فرض كرده اند و آن ها را بر قرآن كريم حمل(تحميل) مى كنند و در اين راه به ذوق عرفانى ويژه اى استناد مى كنند كه ماوراى فهم معمولى مردم است). (1)

سپس ايشان با بيان تاريخچه تفسير عرفانى آن را تفسير صوفيه مى خواند و به مسأله ى تفسير باطنى اشاره مى كند و مى فرمايد:«هر چند كه ما تأويلات غير مستند اين افراد را منكر هستيم،اما قبول داريم كه قرآن ظاهر و باطن دارد،همان طوركه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،حكايت شده است.

ظاهر قرآن عبارت است از معنايى كه از تنزيل(آنچه نازل شده است)استفاده مى شود.و بر استفاده از ظاهر تعبيرات(آيات)بر اساس اصول مقرّر در باب تفهيم و تفهّم استوار است.

اما باطن عبارت است از مفهوم عام شامل،كه از فحواى آيه استنباط مى شود.يعنى آيه به طورى تأويل مى شود و به جايى بازمى گردد كه بر بر موارد مشابه در طول زمان منطبق شود.

ص: 315


1- التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،ج 2،ص 526.

البته تأويل(و به دست آوردن بطن)شرايطى دارد كه بر اساس ذوق هاى مختلف و سليقه ها نيست.» (1)سپس ايشان به تفسير شهودى اشاره مى كند و مى نويسد:

تفسير صوفى بر مقدّمات علمى و برهان هاى منطقى و سبب معقول تكيه نمى كند،بلكه تفسير آنان چيزى است كه به سبب اشراقات نورى كه از محل بالاتر افاضه مى شود.يعنى صوفى عارف به درجه ى كشف و شهود مى رسد و معنا براى او كشف مى شود.و به او اشارات قدسيّه مى شود و به قلب او از غيب معارف الهى مى رسد. (2)

و در ادامه ايشان در مورد انواع تفسير باطنى مى نويسد:«تفسير صوفى را به دو نوع تقسيم كرده اند:نظرى و فيضى.

اين تقسيم بر اساس تقسيم تصوّف به نظرى و عملى است كه تصوّف نظرى بر اساس بحث و درس است اما تصوّف عملى بر اساس زهد و گذراندن مراحل سير و سلوك عملى و اذكار و اوراد است». (3)و در ادامه،ريشه ى تصوّف نظرى را به يونانيان بر مى گرداند و تعاليم آن ها را از روح قرآن دور مى داند كه آنان تلاش مى كنند نظريات عملى خود را بر قرآن تحميل كنند.

اما تصوّف فيضى آن است كه قرآن را بر خلاف ظاهر آن بر اساس اشارات رمزى تفسير مى كند كه برأى صاحبان سلوك و رياضت ظاهر مى شود ولى دليل و برهان ندارد. (4)

ص: 316


1- همان،ص 527.
2- با تلخيص،همان،ص 528.
3- همان،ص 537.
4- همان ص 538.
بررسى:

ايشان نيز چند قسم از تفسير اشارى را بيان كرده اند:

اول تفسير صوفى كه بر اساس تأويل و باطن قرآن و تصوّف نظرى قرآن استوار است،اما تأويلات آن ها دليل ندارد.

دوّم تفسير صوفى كه بر اساس كشف و شهود و تصوّف عملى است.

سوّم تفسير باطنى صحيح كه بر اساس ضوابط صحيح تأويل و بطن يابى استوار است.

ج)ديدگاه دكتر ذهبى:

ايشان تفسير اشارى را به دو قسم تقسيم مى كند:

اوّل:تفسير صوفى نظرى كه بر مقدمات عملى استوار است كه در ذهن صوفى مشخّص شده است.

در اين شيوه،مفسّر گمان مى كند كه تمام مقصود آيه را درك كرده و چيزى غير از اين تفسير اشارى صوفى نظرى نيست كه آيه را بر آن حمل كنند.

سپس ايشان محى الدين ابن عربى را از بزرگان اين شيوه مى نامد.

دوّم:تفسير صوفى فيضى،كه بر اساس رياضت هاى روحى صوفى استوار است تا اين كه او به درجه ى كشف مى رسد و اشارات قدسى را دريافت مى كند.

در اين شيوه،مفسّر گمان نمى كند كه تفسير صوفى فيضى تمام معناى آيه باشد بلكه احتمال مى دهد كه معناى ديگرى نيز باشد كه همان معناى ظاهرى است كه قبل از هر چيز به ذهن مى رسد. (1)

ص: 317


1- التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 339.

د)ديدگاه شيخ خالد عبد الرحمن العك:

ايشان تفسير اشارى را اين گونه تعريف مى كند:«آن تأويل آيات قرآن كريم بر اساس چيزى غير از ظاهر آيات و به مقتضاى اشارات خفى است كه برأى اهل علم و سلوك ظاهر مى شود،كه بر اساس تطابق بين آن اشارات و بين ظواهر مقصود از آيات قرآن به وجهى شرعى،بنا گذاشته مى شود». (1)

سپس ايشان با توضيح معناى اشاره و تقسيم آن به اشاره ى حسّى و ذهنى،تفسير اشارى ذهنى را به دو قسم مخفى و آشكار تقسيم مى كند و مى نويسد:

اوّل:اشارات خفى كه اهل تقوى و صلاح و علم هنگام تلاوت قرآن آن ها را درك مى كنند.و اينها معانى اسرار قرآنى است كه به قلب مؤمن متقى و صالح عالم القاء مى شود،كه يا بين خود و خدايش مى ماند يا اين كه آن را برأى ديگران مى گويد،بدون آن كه كسى ملزم به پذيرش آن ها باشد.

دوّم:اشارات آشكار كه آيات طبيعت در قرآن آن ها را در بر دارد.يعنى آياتى كه اشارات واضح به علوم جديد و اكتشافات دارد كه اين همان اعجاز علمى قرآن در عصر ما-يعنى عصر علم-است». (2)

سپس شروط تفسير اشارى را بيان كرده (3)،يادآور مى شود كه تفسير اشارى در حوزه ى اخلاق و كمال نفس و تقويت ايمان و يقين كاربرد دارد اما احكام شرعى از تفسير اشارى گرفته نمى شود.

ص: 318


1- اصول التفسير و قواعده،ص 205.
2- همان،ص 206 و ص 209.
3- شروط ايشان را در مبحث معيارهاى تفسير اشارى خواهيم آورد.

و در پايان مرز تفسير اشارى را با تفسير صوفى مشخص ساخته و مى نويسد:

«تفسير اشارى كه با شروط مذكور بيان شد غير از تفسير به روش فلسفى نظرى صوفى درباره ى تفسيرهاى اشارى است كه از دايره ى تفسير مشروع خارج مى شود».

سپس تفسير صوفى را اين گونه توضيح مى دهد:«صوفيه به علم«اشاره»قايل هستند و آن علمى به اسرار قرآن كريم است از طريق عمل به آن،صوفيه مى گويند كه تحت هر حرف از حروف قرآن،نكات قابل فهم زيادى است كه برأى هركس بهره اى از آن هست».

سپس براى اين روش تفسيرى مثال هايى آورده است.

بررسى:

ايشان سه قسم از تفسير اشارى را بيان كرد:

اوّل:تفسير اشارى مخفى به معناى اسرار قرآنى كه به قلب عالمان اهل تقوى القا مى شود.

دوّم:تفسير اشارى آشكار به معناى اشارات علمى قرآن به علوم جديد.

سوّم:تفسير اشارى به معناى تفسير فلسفى صوفى كه بر اساس علم اشاره و اسرار حروف استوار است.

البته به نظر مى رسد كه قسم دوّم از تفاسير اشارى به شمار نمى آيد بلكه روش مستقلّى در تفسير قرآن است كه ما تحت عنوان روش تفسير علمى قرآن بيان كرديم.

ص: 319

5-چكيده-:

1-تفسير اشارى ريشه در صدر اسلام و مسأله ى بطون قرآن دارد.

ولى در قرن دوّم و سوّم در بين اهل عرفان و تصوّف رشد بيشترى كرد و در طول تاريخ فراز و نشيب ها و اقسام گوناگونى پيدا كرد.

2-از موافقان تفسير اشارى مى توان از امام خمينى قدّس سرّه،استاد حسن عباس زكى و تفتازانى نام برد.

3-از مخالفان تفسير اشارى،استاد عميد زنجانى است كه سه قسم تفسير رمزى،اشارى و شهودى را بيان كرده و آن ها را يا تفسير به رأى خوانده يا از حوزه ى تفسير خارج دانسته است.

4-علاّمۀ طباطبايى قدّس سرّه و آية اللّه معرفت بين تفسير باطنى صوفيه و مسأله ى بطون قرآن كه در روايات مطرح است تفاوت گذاشته اند و اوّلى را رد مى كنند و دوّمى را ضابطه مند و مورد قبول مى دانند.

5-آية الله معرفت و دكتر ذهبى تفسير اشارى را به دو نوع تفسير صوفى نظرى و تفسير صوفى فيضى تقسيم مى كنند و هر دو را مردود مى دانند.

6-شيخ خالد عبد الرحمن العك تفسير اشارى را به دو قسم خفى و جلى تقسيم مى كند و اشارات علمى قرآن را نيز جزيى از تفسير اشارى مى داند كه اين مطلب خلط بين روش تفسير اشارى با روش تفسير علمى قرآن است.

ص: 320

درس يازدهم:

اشاره

(بخش دوم) عناوين بخش دوّم:

1-اقسام تفسير اشارى و نمونه ها الف)تفسير اشارى باطنى غير صحيح تحليل و بررسى:

ب)تفسير اشارى باطنى صحيح مراحل به دست آوردن بطن آيات 2-معيارهاى تفسير اشارى صحيح 3-مرورى بر دلايل موافقان و مخالفان تفسير اشارى 4-چكيده 5-معرّفى برخى تفاسير اشارى 6-پرسش هاى جديد دو درس 7-پژوهش هاى جديد 8-منابع جهت مطالعه ى بيشتر

ص: 321

ص: 322

1-اقسام تفسير اشارى و نمونه هاى آن ها:

اشاره

در مباحث قبلى بيان شد كه تفسير اشارى بر اساس ديدگاه هاى مختلف،تقسيمات متفاوتى شده است.

گاهى به تفسير اشارى نظرى و فيضى.

گاهى به تفسير اشارى،رمزى و شهودى.

گاهى به تفسير اشارى مخفى و آشكار.

گاهى به تفسير اشارى صوفى غلط و باطنى صحيح. (1)

اما به نظر مى رسد كه تقسيم بهترى در اين روش تفسيرى قابل ارايه است به اين گونه كه،روش تفسير اشارى به دو قسم اساسى تقسيم مى شود:

ص: 323


1- اين تقسيمات در مبحث ديدگاهها به ترتيب در ديدگاه:دكتر ذهبى،استاد عميد زنجانى،عبد الرحمن العك و آية اللّه معرفت و علاّمه طباطبايى مطرح شد.
الف)روش تفسير اشارى باطنى غير صحيح:
اشاره

در اين شيوه،مفسّر با استفاده از شهود باطنى خويش يا نظريات عرفانى و مبانى نظرى تصوّف يا غير آن به تأويل آيات قرآن مى پردازد.و از حدّ ظواهر قرآن و قواعد استنباط از ظاهر مى گذرد و باطن آيات را بيان مى كند،بدون اين كه در اين كار تابع ضوابط كشف باطن باشد يا اين كه دلايل عقلى و نقلى برأى تأويل آيات ارايه كند.

روشن است كه اين شيوه منتهى به تفسير به رأى مى شود.

اين شيوه ى تفسيرى اشارى خود به چند گونه ى فرعى تقسيم مى شود:

/1الف)روش تفسيرى اشارى شهودى(فيضى).

در اين شيوه شخص با استفاده از كشف و شهودهاى عارفانه و تجلّياتى كه بر قلب او مى شود به تفسير قرآن مى پردازد و از حدود ظاهر آيات و قواعد آن تجاوز مى كند.البته برخى از طرفداران اين گونه تفسير ادّعا كرده اند كه تفاسير ظاهرى قرآن را نيز مى پذيرند ولى تفسير اشارى شهودى نيز دارند.

اين شيوه ى تفسيرى به صوفيه و عارفان نسبت داده شده است.

مثال:تسترى در تفسير باطنى خويش «بسم اللّه» را اين گونه تفسير مى كند:

باء،بهاء اللّه؛سين،سناء اللّه،ميم،مجد الله و«اللّه»اسم اعظمى است كه نام هاى ديگر خدا را در بردارد.بين الف و لام آن حرفى مخفى است كه غيبى از غيب به سوى غيب و سرّى از سرّ به سوى سرّ است...و«الرحمن»اسمى است كه در آن خاصيتى از حرف مخفى بين الف و لام است (1)...

ص: 324


1- تفسير التستري،ص 3.

و نيز قشيرى نيشابورى در لطايف الاشارات،در مورد آيه ى وَ عَهِدْنٰا إِلىٰ إِبْرٰاهِيمَ وَ إِسْمٰاعِيلَ أَنْ طَهِّرٰا بَيْتِيَ لِلطّٰائِفِينَ... مى نويسد:

ظاهر آيه امر مى كند كه خانه(كعبه)را پاك سازيد،ولى اشاره ى آيه به تطهير قلوب است، به حفظ كردن آن از توجّه به غير. (1)

و از ابن عربى حكايت شده كه در تفسير آيات مربوط به كعبه و بيت و حجّ مى گويد:

«بيت،قلب است و مقام ابراهيم،مقام روح،مصلاّ مشاهده و مواصله الهيّه است و شهر با امنيت،سينه انسانى است و طواف اشاره به رسيدن به مقام قلب و بيت معمور،قلب عالم است و حجر اسود،روح است». (2)

و نيز در تفسير آيه ى يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قٰاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّٰارِ (3)مى گويند:

«فكانه قال:امرنا بقتال النفس و من يلينا من الكفار». (4)

بررسى:اين گونه تفسير اشارى بر اساس شهود است و شهود حالتى روحى و احساسى درونى است كه بر اثر اذكار يا افعال يا تفكر در امر خاصى در انسان به وجود مى آيد.

ولى اولا:مصاديق الهى و شيطانى دارد و در مصاديق صحيح و الهى آن واقعيت ها بر انسان كشف مى شود،اما مرز آن با مصاديق شيطانى مكاشفه قابل تعيين دقيق و كنترل نيست.

ثانيا اين مكاشفات اگر صحيح و يقين آور باشد فقط برأى شخصى كه رخ مى دهد حجّت است و قابل انتقال به غير نيست،ازاين رو بر ديگران حجّت نيست.از همين رو،اين

ص: 325


1- لطايف الاشارات،ج 1،ص 136.
2- تفسير منسوب به ابن عربى،ج 1،ص 84-86.
3- توبه23/.
4- فتاوى ابن الصلاح،ص 29 به نقل از التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 368.

مكاشفات نمى تواند منبع و وسيله ى تفسير قرآن واقع شود.تفاوتى نمى كند كه مفسّر تفسير اشارى شهودى ادّعا كند كه تنها تفسير آيات همين مطالب شهودى است يا تفسير ظاهرى را هم بپذيرد.

/2الف:روش تفسير اشارى نظرى در اين شيوه شخص با استفاده از مبانى و مطالب عرفان نظرى يا تصوّف نظرى به تفسير آيات قرآن مى پردازد و در اين راه از حدود ظواهر قرآن تجاوز كرده و به تأويل باطن قرآن مى پردازد،بدون آن كه دليل يا قرينه ى عقلى و نقلى براى اين تأويل و بطن يابى قرآن ارايه كند.

يعنى ضوابط تأويل و بطن يابى را رعايت نمى كند.و در اين راه گاهى ادّعا مى كند كه غير از اين تفسير اشارى نظرى تفسير ديگرى برأى قرآن نيست.اين نوع تفسير را به صوفيه و اهل عرفان نظرى نسبت داده اند.

مثال:از صوفيه حكايت شده كه در تفسير نَحْنُ خَلَقْنٰاكُمْ فَلَوْ لاٰ تُصَدِّقُونَ (1)يقول:«نحن خلقناكم باظهاركم بوجودنا و ظهورنا فى صوركم» (2)،«و هو معكم أينما كنتم» (3)يقول:«و هو معكم اينما كنتم لوجودكم به و ظهوره فى مظاهركم». (4)

و في سورة المزّمّل وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ (5)يقول:و اذكر اسم ربّك الذى هو انت.أي اعرف

ص: 326


1- واقعه57/.
2- تفسير منسوب به ابن عربى،ج 2،ص 593(البته به احتمال زياد اين تفسير همان تفسير تأويلات قاشانى است كه نوشتۀ شيخ كمال الدين ابى الغنائم عبد الرزاق بن جمال الدين كاشى سمرقندى است.-نك:التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 2،ص 574.)
3- حديد4/.
4- تفسير منسوب به ابن عربى،ج 2،ص 599.
5- مزمل8/

نفسك و اذكرها و لا تنسها فينساك اللّه (1)...».

البته روشن است كه اين تفاسير بر اساس قول وحدت وجود است كه مورد قبول غالب صوفيه و عرفاست.

از غزالى نيز حكايت شده كه در مورد تفسير آيه ى فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ قال:من يريد ادراك الوحدانيّة الحقيقية يجب عليه أن يطرح عن نفسه التفكير في الحياتين الدنيا و الأخرى». (2)

بررسى:اولا قرآن كريم برأى گروه خاصى نازل نشده است تا فقط صوفيه با مبانى خاصّى تفسير قرآن را دريابند،بلكه قرآن براى همه ى مردم نازل شده و ظواهر آن روشن و واضح است تا همه ى مردم بفهمند.

ثانيا:اين كار به حدّ تحميل مبانى و نظرات بر قرآن برسد تفسير به رأى است كه از گناهان كبيره است.

ثالثا:اين شيوه،از حدود دلالت لفظى قرآن خارج است و در حقيقت تفسير قرآن نيست بلكه بيان ديدگاه ها و مبانى تصوّف و عرفان نظرى است كه در قالب آيات قرآن بيان شده است.

رابعا:اين شيوه ى تفسير،سبب جرأت افراد برأى تأويل هاى بدون دليل در آيات قرآن مى شود كه آن هم جايز نيست.

/3الف)روش تفسير اشارى باطنيّه:

برخى از افراد منكر ظواهر شرع و قرآن بوده اند و مقصود حقيقى را باطن قرآن دانسته اند و حتّى ظواهر عبادات و بهشت و جهنم را اشاراتى به اسرار مذهب و شخص معيّن(پيشواى خود)دانسته اند.

ص: 327


1- تفسير منسوب به ابن عربى،ج 2،721-720.
2- اصول التفسير و قواعده،عبد الرحمن العك،ص 214.

مثال:اين افراد مقصود از نماز و زكات و روزه و حج و عمره و مسجد الحرام و مشعر الحرام را يك شخص معيّن(يعنى پيشواى باطنيه)مى دانند.و شناخت دين را شناخت شخص (پيشواى خود)مى دانند. (1)

بررسى:اين گونه تفسير اشارى همان اشكالات گونه ى قبل(/2الف)را دارد و علاوه بر آن به شرك منتهى مى شود (2)،چرا كه آنان امام خود را باطن همه چيز مى دانند و كم كم او را در حدّ خدا و همتاى او معرفى مى كنند.

ب)روش تفسير باطنى صحيح:

از آنجا كه در برخى احاديث از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،و ائمه عليهم السّلام حكايت شده كه قرآن ظاهر و باطن بلكه بطن هاى متعدّد دارد،برخى مفسّران علاوه بر توجّه به تفسير ظاهرى آيات به بطون آيات نيز توجّه مى كنند ولى اين كار را بر اساس قراين و ضوابط انجام مى دهند،و تفسير باطنى صحيح انجام مى دهند.

اين همان شيوه اى است كه مورد تأييد امام خمينى و علاّمه طباطبايى و آية اللّه معرفت قرار گرفت. (3)

در اين شيوه،بر تأويلات بدون دليل و اشراقات و شهودهاى قلبى تأكيد نمى شود همان طوركه مبانى نظرى تصوّف نيز بر قرآن تحميل نشده،از روش باطنيّه نيز پيروى نمى شود.

اينك برأى توضيح اين روش تفسير اشارى باطنى صحيح ناچاريم كه به معناى واژۀ تأويل و بطن و معيارهاى آن بطور گذرا اشاره كنيم:ظاهر قرآن عبارت است از معنايى كه از

ص: 328


1- همان طوركه در بصائر الدرجات،صفّار،ص 526 و مقدمه برهان،ص 12 در حديثى(پاسخ نامه مفضّل) آمده است.
2- همان طوركه در حديث فوق بدان اشاره شده است.
3- به مبحث ديدگاه ها مراجعه شود.

تنزيل(آنچه نازل شده)استفاده مى شود و بر اساس قواعد عرفى محاوره و تفهيم و تفهّم به دست مى آيد.

و واژۀ«تأويل»در اصل به معناى رجوع است و داراى معانى متعدّد در قرآن است مثل توجيه متشابهات (1)و تعبير رؤيا (2)و عاقبت امر (3)و نيز به معناى بطن مى آيد. (4)

اما واژۀ«بطن»به معناى درون است كه معانى متعددى برأى آن گفته شده است و در اينجا مقصود ما به معناى مفهوم عام بر گرفته از فحواى آيه اى است كه در مورد خاصى نازل شده است. (5)يعنى اگر آيه اى براى شرايط خاصّ زمان و مكانى يا فردى خاص نازل شده است از خصوصيات منسلخ شود و طورى تأويل و بطن يابى گردد كه بر موارد مشابه در طول زمان منطبق شود. (6)

شرايط تأويل و بطن يابى صحيح در مبحث معيارهاى تأويل و بطن خواهد آمد كه مهم ترين آن ها رعايت مناسبت بين ظاهر و باطن كلام و مراعات نظم و دقّت در الغاى خصوصيت و تنقيح مناط است. (7)

البته بحث كامل از تأويل،بطن و ديدگاه هاى مختلفى كه در اين زمينه وجود دارد نياز به توضيح زيادى دارد كه از موضوع اين نوشتار خارج است. (8)

ص: 329


1- آل عمران7/.
2- يوسف6/ و 21 و 36.
3- اسراء35/.
4- التفسير و المفسّرون،ج 1،ص 20-21.
5- همان،ص 21-22.
6- همان،ج 2،ص 527.
7- التفسير و المفسّرون،آية اللّه معرفت،ج 1،ص 24 و ص 28.
8- براى اطلاع بيشتر در اين زمينه نك:التفسير و المفسّرون،آية اللّه معرفت،ج 1،ص 20 به بعد،و در آمدى بر تفسير علمى قرآن،از نگارنده،بحث تأويل و كتاب مبانى و روش هاى تفسيرى،دكتر شاكر.

مثال:

قال اللّه تعالى: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسٰادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمٰا قَتَلَ النّٰاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْيٰاهٰا فَكَأَنَّمٰا أَحْيَا النّٰاسَ جَمِيعاً . (1)

عن الصادق عليه السّلام(في مورد الآية قال:) من حرق أو غرق-ثمّ سكت-ثمّ قال:تأويلها الاعظم ان دعاها فاستجاب له.

و في الكافي عن الباقر قال عليه السّلام: من حرق أو غرق.

قيل:فمن اخرجها من ضلال إلى هدى،قال تأويلها الاعظم. (2)

ظاهر آيه در مورد كشتن و زنده كردن يك نفر انسان است كه همچون كشتن و زنده كردن تمام مردم شمرده شده است.

اما تأويل(بطن)آيه ى مهم تر و بزرگ تر است چون از كشتن و زنده كردن جسم الغاى خصوصيت مى شود و قاعده اى كلى به دست مى دهد كه هر گونه زنده كردن انسان ها را شامل مى شود و زنده كردن جسم و روح دو مصداق آن مى شود.يعنى اگر كسى از گمراهى نجات يابد و هدايت گردد،با نور ايمان روح او زنده شده و او پاسخ مثبت به دعوت حق داد،اين كار مثل آن است:كه شما همه انسان ها را زنده كرده باشيد.

مثال ديگر:

امام خمينى قدّس سرّه در مورد استفاده هاى عرفانى و اخلاقى از آيات قرآن اين گونه مى نويسد:«اگر كسى از كيفيّت مذاكرات حضرت موسى با خضر و كيفيّت معاشرت آن ها و شدّ رحال(هم سفر

ص: 330


1- مايده32/.
2- صافى،ج 2،ص 31(اين روايت را در بحث كاربردهاى روايات در تفسير آورديم ولى در اينجا به خاطر اهميّت و مناسبت آن تكرار كرديم).

شدن)حضرت موسى با آن عظمت و مقام نبوت،براى به دست آوردن علمى كه پيش او نبوده و كيفيّت عرض حاجت خود به حضرت خضر به طورى كه در كريمه ى شريفه هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّٰا عُلِّمْتَ رُشْداً (1)مذكور است و كيفيّت جواب خضر و عذرخواهى هاى حضرت موسى، بزرگى مقام علم و آداب سلوك متعلّم با معلّم را،كه شايد بيست ادب در آن هست،استفاده كند...»و در ادامه يادآور مى شود كه«بسيارى از استفاده هاى قرآن از اين قبيل است». (2)

مثال سوم:در سوره ى يوسف مى خوانيم كه برادران يوسف براى اين كه يوسف را از پدر جدا سازند و نقشه ى خود را(در مورد دور كردن يوسف از پدر)عملى كنند به پدرشان مى گويند:

أَرْسِلْهُ مَعَنٰا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (3) «فردا يوسف را با ما بفرست تا بگردد(و بخورد)و بازى كند و ما قطعا نگهبان او هستيم».

اين آيه ظاهرى دارد كه همان ماجراى يوسف و حيله ى برادران او براى جداسازى يوسف از پدر است.اما ماوراى الفاظ ظاهرى،باطن آيه است كه يك عبرت آموزى را برأى همه ى انسان ها در طول اعصار بيان مى كند كه شيّادان و مخالفان راه هدايت،فرزندان شما را به بهانه ى بازى و غذا مى برند،پس مراقب فرزندان خود باشيد.

اين مطلب به وسيله ى الغاى خصوصيّت از زمان،مكان و افراد قصّه به دست مى آيد كه يك قاعده ى كلّى و عبرت آموز براى همگان است و در زندگى امروز ما نيز موارد و مصاديق زيادى دارد كه استعمارگران از راه بازى هاى متنوّع نسل جوان را از ما جدا مى سازند و به نابودى مى كشانند.

آرى قرآن قصّه پردازى نمى كند تا ما را سرگرم سازد و قصه هاى تاريخى بيان نمى كند تا با

ص: 331


1- كهف66/.
2- پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلاة،امام خمينى،ج 2،ص 114.
3- يوسف12/.

گذشت زمان تمام شود.و به صورت روايات تاريخى درآيد.

بلكه خود قرآن مى فرمايد: لَقَدْ كٰانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبٰابِ (1)،«به راستى در سرگذشت آنان،عبرتى برأى خردمندان است».

اين قصّه ها عبرت است،يعنى بايد از ظاهر الفاظ آن عبور كرد و به ماورا و باطن آن رسيد و قواعد كلى براى زندگى در هر زمان استخراج كرد.

از اين روست كه در حديثى امام رضا عليه السّلام از پدرش حكايت مى كند كه،مردى از امام صادق عليه السّلام پرسيد:چگونه است كه هر چه قرآن درس داده مى شود و منتشر مى شود بازهم شيرينى آن افزوده مى شود؟

فقال: لأنّ اللّه تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو في كل زمان جديد و عند كلّ قوم غضّ إلى يوم القيامة. (2)

تازگى و شيرينى قرآن به خاطر آن است كه خدا آن را براى يك زمان خاص و مردم خاص قرار نداده است،بلكه قرآن تا روز رستاخيز در زمان جديد و نزد هر ملتى تازه است.

آرى از اين روست كه در برخى احاديث اشاره شده كه قرآن همچون ماه و خورشيد در جريان است و اگر قرآن مخصوص يك قوم بود بعد از گذشت زمان آنان،آيات آن مى مرد. (3)

و اين همان مطلبى است كه در حديث امام سجّاد عليه السّلام از آن با عنوان اشارات قرآن براى خواص ياد شده بود. (4)

ص: 332


1- يوسف111/.
2- بحار الانوار،ج 62،ص 15.
3- عن النبي صلّى اللّه عليه و آله: ظهره تنزيله و بطنه تأويله منه قد مضى و منه ما لم يكن(القرآن)يجرى كما تجري الشمس و القمر (بصائر الدرجات،صفار،ص 195) و در مورد حديث فوق از امام باقر عليه السّلام پرسيدند،حضرت فرمود: «و لو ان الآية إذا نزلت فى قوم ثمّ مات اولئك القوم،ماتت الآية و لما بقي من القرآن شيء (عيّاشي،ج 1،ص 110).
4- اين حديث در مبحث تاريخچه گذشت.

همين مطلب يكى از رموز جاودانگى قرآن است كه هر زمانى برأى هر شخص يا ملّتى پيام جديد دارد و قابل انطباق با زندگى آنان است و اين از راه تفسير اشارى باطنى و به دست آوردن بطن و تأويل صحيح بر اساس ضوابط معتبر است.كه مى توان در هر زمان از اشارات و آموزه هاى قرآن استفاده كرد و آن را بر زندگى عصر جديد منطبق ساخت و پاسخ نيازهاى معنوى و فكرى و اجتماعى و اخلاقى بشر را به دست آورد.

مراحل به دست آوردن بطن و تأويل آيات:

مراحل صحيح پى بردن به بطون(پيام هاى نهفته)قرآن عبارت است از:

1-جويا شدن هدف آيه.

2-سنجيدن آن هدف با خصوصيات ذكرشده در متن آيه.

3-آنچه در تحقّق يافتن هدف دخالت دارد باقى گذارده شود و آنچه دخالت ندارد ناديده گرفته شود.

4-مفهومى عام از متن آيه برداشت شود كه مستقيما در راستاى هدف آيه قرار داشته باشد و از خصوصيات ذكرشده پيرامون آيه فراتر بوده و بر موارد مشابه مورد نزول آيه در هر زمان و هر مكان قابل تطبيق باشد.

5-معيار صحّت اين برداشت در آن است كه:مفهوم عام مستخرج از بطن آيه به گونه اى باشد كه مورد نزول آيه يكى از مصاديق شاخص آن مفهوم عام گردد.و اگر چنين نشد و با ظاهر تنزيل تناسب قريب نداشت،چنين استخراجى نادرست و از قبيل تأويل باطل و تفسير به رأى خواهد بود. (1)

در اين مورد به مثال هاى سه گانه گذشته توجّه كنيد تا مطلب روشن شود.

ص: 333


1- اين مطلب از مبحث تأويل و بطن از نوشته هاى نشريافته ى آية اللّه معرفت استفاده شد كه معظّم له از سر لطف در اختيار نگارنده قرار داده بود.

2-معيارهاى تفسير اشارى صحيح:

از سخنان كسانى كه تفسير اشارى باطنى صحيح را پذيرفته اند استفاده مى شود،كه رعايت ضوابط و شرايط زير در اين تفسير لازم است:

الف)توجّه به ظاهر و باطن قرآن هر دو،يعنى توجّه به بطن و اشارات قرآن،مفسّر را از توجّه به ظاهر آيات و تفسير ظاهرى آن غافل نكند و نگويد كه قرآن غير از تفسير اشارى باطنى تفسير ديگرى ندارد.اين ضابطه از كلام علاّمۀ طباطبايى و آية اللّه معرفت و استاد حسن عباس زكى استفاده مى شد. (1)

ب)رعايت مناسبت نزديك بين ظاهر كلام و باطن آن،يعنى بين دلالت ظاهرى و دلالت باطنى كلام،به طورى كه بيگانه نسبت به همديگر نباشد،يعنى مناسبت لفظى يا معنوى باشد به گونه اى كه بتوان بطن را از ظاهر كلام انتزاع كرد. (2)

همان طوركه در مثال قتل و حيات ديديم كه حيات جسم و حيات معنوى و روحى(يعنى هدايت)مناسبت دارد.

ج)مراعات نظم و دقت در الغاى خصوصياتى كه در كلام هست.تا بتوان اصل و مغز كلام را به صورت مفهوم عامى به دست آوريم.

همان طوركه در قانون«سبر و تقسيم»در منطق گفته شده و در علم اصول از آن با عنوان«تنقيح مناط»ياد مى شود كه فقها براى به دست آوردن ملاك قطعى حكم شرعى از آن استفاده مى كنند و حكم نفيا و اثباتا داير مدار آن است و ملاك همان عموم فحواى كلام

ص: 334


1- نك:الميزان ج 1،ص 7،التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،ج 2،ص 527،مقدّمه تفسير القشيرى،ج 1،ص 4-6.
2- التفسير و المفسّرون،آية اللّه معرفت،ج 1،ص-15.

است نه خصوص عنوان واردشده در زبان دليل.

اين دو شرط و ضابطه را آية اللّه معرفت براى تأويل و بطن صحيح آورده اند. (1)

د)تفسير اشارى باطنى با آيات محكم قرآن و دلايل قطعى عقل منافات نداشته باشد.

ه)تفسير اشارى باطنى قرينه ى معتبر داشته باشد كه اين قرينه گاهى عقلى و گاهى نقلى همچون آيات و روايات است.يعنى گاهى از روش تفسير عقلى و اجتهادى و گاهى از روش تفسير روايى براى به دست آوردن از بطن و پيام آيه استفاده مى شود.

و)مفهوم عام و قاعده ى كلى كه از آيه استخراج مى شود طورى باشد كه مورد آيه يكى از مصاديق آن باشد.

بنابراين اگر شرايط عام تفسير رعايت شود،تفسير اشارى باطنى ضابطه مند و معتبر خواهد بود.

تذكر:برخى از صاحب نظران شرايط ديگرى نيز براى تفسير اشارى آورده اند كه بيان مى كنيم:

اوّل:زرقانى سه شرط براى قبول تفسير اشارى آورده است:

1-مفاد تفسير اشارى با ظواهر و معانى محكمات قرآن و نظم ادبى آن منافات نداشته باشد.

2-ادّعا نشود كه تنها مراد از آيه،تفسير اشارى است و ظاهر آيه مورد نظر نيست.

3-تفسير اشارى همراه با شاهد و قرينه ى معتبر خارجى باشد كه آن را تأييد نمايد. (2)

دوّم:عبد الرحمن العك علاوه بر شرايطى كه زرقانى ذكر مى كند شرايط ديگرى آورده است:

1-اين كه تفسير اشارى شاهد شرعى داشته باشد كه آن را تأييد كند.

ص: 335


1- همان،ص 28.
2- مناهل العرفان،ج 2،ص 80.

2-اين كه تفسير اشارى معارض شرعى و عقلى نداشته باشد.

بررسى:اگر مقصود از شاهد شرعى آيات و روايات باشد،آنگاه تفسير قرآن منحصر در تفسير به مأثور مى شود،كه اين انحصار در مبحث روش تفسير عقلى رد شد و شرايط ديگرى كه زرقانى و عبد الرحمن العك آورده اند،در ضوابط فوق بدانها اشاره شده است.

3-مرورى بر دلايل موافقان و مخالفان تفسير اشارى:

اشاره

هر چند كه در لابه لاى سخنان موافقان و مخالفان و قايلان به تفصيل دلايل آنان بيان شد ولى،اينك به جمع بندى و بررسى نهايى دلايل آنان مى پردازيم:

الف)دلايل مخالفان:

/1الف:تفاسير اشارى صوفيه بر مقدّمات علمى و برهان هاى منطقى و اسباب معقول تكيه ندارد،بلكه كه بر اساس كشف و شهود شخصى است كه غير از اوهام و تخيّلات نيست. (1)

/2الف:تفسير اشارى نظرى صوفى با روح قرآن و تعاليم اسلام ناسازگار است و نوعى تحميل بر قرآن است بلكه تفسير به رأى است. (2)

/3الف:سران صوفيه براى تأمين مقاصد مذهبى خود از روش تفسير رمزى استفاده كردند تا تعليمات عرفانى و ذوقى و اسرار و مبانى مذهبى خود را به عنوان تفسير قرآن توضيح دهند(و توجيه كنند)كه اين كار تفسير به رأى است. (3)

/4الف:روش تفسير رمزى از فهم و درك مقاصد قرآن و از حدود تفسير بيرون بوده،

ص: 336


1- التفسير و المفسّرون،آية الله معرفت،ج 2،ص 528 و ص 536.
2- همان،ص 537 و 538.
3- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى،ص 316.

كاملا با معناى تأويل تطبيق دارد،چون از حدود دلالت لفظى و مناسبات آن بيرون است و اين تأويلات چون متكى به وحى و سرچشمه ى علوم رسالت نيست ازاين رو مصداق تأويل باطل محسوب مى شود. (1)

/5الف:مكاشفه و شهود،يك احساس شخصى و غير قابل انتقال به ديگرى است و براى ديگران حجّت نيست و حتى اگر مكاشفه و شهود قابل قبول هم باشد،رسيدن به معانى و مقاصد آيات قرآن از طريق مكاشفه و شهود نمى تواند مصداقى براى تفسير باشد،زيرا در تفسير استناد به دلالت لفظى شرط اساسى است در حالى كه در مكاشفه و شهود استناد به امر ديگرى است. (2)

/6الف:انحراف روش تفسير فلسفى صوفى،به خاطر آن است كه آنان بر فكر فلسفى يونانى اعتماد كردند.و به همان روش فيثاغورثيان و افلاطونيان و رواقيان و غنوصيان رفتند كه روش رمزى باطنى را مى پيمودند. (3)

ب:دلايل موافقان:

/1ب:تفسير اشارى صحيح استفاده از بطن قرآن است كه در احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،و ائمه عليه السّلام بدان تصريح شده است. (4)

پس اين شيوه يكى از شيوه هاى تفسيرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه عليه السّلام به شمار مى آيد و ادامه اين راه تمسّك به سنت آنان در تفسير است.

ص: 337


1- همان،ص 322(با تلخيص).
2- همان ص 328(با تلخيص).
3- اصول التفسير و قواعده،عبد الرحمن العك،ص 8-327.
4- اين مطلب از كلام علاّمه طباطبايى در الميزان ج 1،ص 7 و آية الله معرفت،در التفسير و المفسّرون،ج 2، ص 537 و استاد حسن عباس زكى،در مقدمه تفسير القشيرى ج 1،ص 6-4 قابل استفاده است.

/2ب:اگر در تفسير اشارى باطنى،انجام تأويل و بطن يابى بصورت ضابطه مند و صحيح انجام گيرد،ديگر اشكالى به آن نيست،و علماء ضابطه هاى تأويل و بطن را بيان كرده اند پس تفسير اشارى باطنى بر دلايل و قراين و ضابطه هاى صحيح پايه گذارى شده و معتبر است.

/3ب:اگر جلوى استفاده هاى عرفانى و اخلاقى(تفسير اشارى باطنى)از قرآن گرفته شود،يك حجاب بر قرآن مى افتد و موجب مهجور شدن قرآن مى گردد. (1)

/4ب:تفسير اشارى عرفانى و اخلاقى تفسير به رأى نيست چون تفسير اشارى از لوازم كلام استفاده مى شود.كه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأى باشد. (2)

/5ب:قرآن بارها ما را به تفكر و تدبّر در آيات و استفاده از عبرت هاى قصص آن فرا مى خواند (3)و اين بدان معناست كه قصه هاى قرآن را داستان هايى براى سرگرمى فرض نكنيد.

بلكه قواعدى كلّى از آيات استخراج كنيد كه در هر زمان قابل تطبيق بر زندگى بشر باشد.

از اين روست كه در احاديث آمده است كه قرآن در هر زمان جديد است و همچون ماه و خورشيد در جريان است و مخصوص يك قوم نيست. (4)

/6ب:مخالفان تفسير اشارى باطنى بين خطاى افراد با خطاى روش تفسيرى خلط كرده اند،چرا كه خطاى صوفيه در باب مبانى نظرى تصوّف و پيروى از يونانيان يا خطاى آنان در شهودهاى شخصى و تحميل آن ها بر قرآن و تفسير به رأى آن ها(بر فرض قبول كامل اين سخنان)نمى تواند دليل مردود بودن روش تفسير اشارى باطنى باشد.چون خطاى

ص: 338


1- پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلاة،امام خمينى،ج 2،ص 112-113.
2- همان.
3- يوسف111/.
4- اين احاديث در مبحث اقسام تفسير اشارى(تفسير باطنى صحيح)گذشت نيز نك:بحار الانوار،ج 92،ص 15 و عياشى،ج 1،ص 110 و...

اشخاص غير از خطاى يك روش علمى است.

بررسى:با توجّه به تقسيماتى كه مورد روش تفسير اشارى كرديم،در مى يابيم كه اكثر اشكال ها و دلايل مخالفان مربوط به تفسير اشارى باطنى غير صحيح است.

ولى تفسير اشارى باطنى صحيح و ضابطه مند،دلايل موافقان پشتيبان آن است،و مى تواند به عنوان يك روش صحيح در تفسير قرآن براى بدست آوردن تأويل و باطن يابى ضابطه مند مورد استفاده قرار گيرد.

تذكر:در دلايل موافقان و مخالفان تفسير اشارى باطنى آمده بود كه اين برداشت ها از لوازم كلام استفاده مى شود يعنى از باب تأويل و بطن است كه از حوزه دلالت لفظى آيات خارج مى شود پس در حقيقت تفسير نيست و نمى توانيم روش تفسيرى باطنى را تفسير بناميم.

در توضيح و پاسخ اين مطلب بايد گفت كه:

تفسير اصطلاحى پرده بردارى از ابهامات كلمات و جمله هاى قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنهاست.

اگر ما اين تعريف را معيار قرار دهيم تفسير اشارى باطنى از حوزه تفسير مصطلح خارج مى شود.

اما بنظر مى رسد كه اولا تفسير رايج در عصر ما كه در كتب تفسير نگاشته مى شود دايره وسيع ترى از اين تعريف اصطلاحى دارد و مفسّران معمولا مباحث بطن و تأويل آيات را نيز در تفسيرهاى خود مى آورند.

بنابراين بر طبق عرف مفسّرين بطن و تأويل نيز جزيى از تفسير به شمار مى آيد.

ثانيا بيان شد كه باطن بايد با ظاهر الفاظ آيه متناسب و سازگار باشد پس تفسير اشارى باطنى صحيح كه ما پذيرفتيم با دلالت لفظى آيه مرتبط است و بيگانه از ظاهر نيست،تا از حوزه تفسير خارج باشد يعنى از لوازم كلام است كه گاهى به نوعى اهداف آيات را بيان مى كند.

ص: 339

4-چكيده:

1-در مورد تفسير اشارى تقسيم هاى گوناگون شده است ولى تقسيم بهتر آن است كه به دو قسم تفسير اشارى باطنى غير صحيح و تفسير اشارى باطنى صحيح تقسيم كنيم.

2-تفسير اشارى باطنى غير صحيح،بر نظريات عرفانى يا شهود عرفانى پايه گذارى شده و امرى ذوقى و بدون ضابطه است كه به تفسير به رأى منتهى مى شود.و به سه قسم تفسير اشارى شهودى(فيضى)،تفسير اشارى نظرى و تفسير اشارى باطنيه تقسيم مى شود.

3-مقصود از روش تفسير اشارى صحيح،به دست آوردن بطن قرآن و تأويل آن به صورت ضابطه مند است كه در اين شيوه خصوصيات زمان و مكان و اشخاص از آيه جدا و القاى خصوصيت مى شود و قاعده اى كلّى و قابل انطباق بر هر زمان و مكان به دست مى آيد.

4-مراحل به دست آوردن بطن آيه عبارت است از:به دست آوردن هدف،و الغاى خصوصيات از آيه،و باقى گذاشتن عناصر دخيل در هدف آيه سپس به دست آوردن مفهوم عام آيه كه قابل انطباق در هر زمان و مكان باشد.

5-معيارهاى تفسير اشارى صحيح عبارت است از:توجّه به ظاهر و باطن آيه هر دو، رعايت مناسبت نزديك ظاهر و باطن كلام،دقت در الغاى خصوصيت از كلام(رعايت شرايط تنقيح مناط و معيارهاى منطق در آن)،عدم مخالفت تفسير اشارى با محكمات قرآن و دلايل عقلى،قابل انطباق بودن بطن و مفهوم عام بر مورد آيه.

6-دلايل مخالفان تفسير اشارى عبارت بود از:عدم تكيه بر دليل و برهان،ناسازگارى آن با روح قرآن،تفسير به رأى صوفيه در آن،خارج بودن از حدود تفسير مصطلح،عدم حجّت شهود عرفانى در تفسير،تكيه ى صوفيه بر فكر فلسفى يونانى.

بيان شد كه اكثر اين دلايل به تفسير اشارى باطنى غير صحيح بر مى گردد.

ص: 340

7-دلايل موافقان تفسير اشارى عبارت بود از اين كه:تفسير اشارى همان استفاده از بطن قرآن است،عدم استفاده از تفسير اشارى موجب حجاب قرآن است،تفسير اشارى از لوازم كلام مستفاد است(و تفسير به رأى نيست)،تفسير اشارى نتيجه عبرت هاى قصص قرآن و تدبّر در قرآن است كه مورد تاييد احاديث است و مخالفان بين خطاى افراد و خطاى روش خلط كرده اند.

ص: 341

5-معرفى برخى تفاسير اشارى:

1-تفسير القرآن العظيم،ابو محمد سهل بن عبد اللّه التسترى(200-283 ه).

2-حقايق التفسير سلّمى،ابو عبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسى الأزدي السّلمي (330-412 ه).

3-لطايف الاشارات قشيرى،ابو القاسم عبد الكريم بن هوازن قشيرى نيشابورى (376-448 ه).

4-كشف الأسرار و عدّة الأبرار(معروف به تفسير خواجه عبد اللّه انصارى)مؤلّف:

رشيد الدين ابو الفضل ابن ابى سعيد احمد بن محمد بن محمود الميبدي(زنده در 530 ه) عمدۀ اين تفسير به زبان فارسى است.

5-تفسير خواجه عبد اللّه انصارى،ابو اسماعيل عبد اللّه بن محمد بن علىّ بن محمد الانصاري الهروي(396-481 ه).

6-تفسير القرآن الكريم منسوب به ابن عربى.

اين تفسير از آن شيخ كمال الدين أبي الغنائم عبد الرزّاق بن جمال الدين الكاشي السمرقندي(م 730 ه)است.

7-عرايس البيان فى حقايق القرآن،ابو محمد شيرازى(م 666 ه).

8-تأويلات النجميّة،نجم الدين دايه(م 654 ه)و علاء الدولة المسناني(م 736 ه).

9-تفسير شاه نعمت اللّه كرمانى(م 834 ه).

10-غرايب القرآن و رغائب الفرقان،نيشابورى(اوّل قرن هشتم). (1)

ص: 342


1- براى اطلاع بيشتر در مورد اين تفاسير و ديگر تفاسير اشارى صوفيه و عرفا،به كتاب التفسير و المفسّرون آية اللّه معرفت،ج 2،ص به 539 به بعد و كتاب روش هاى تفسير قرآن،دكتر مؤدّب،ص 261 به بعد مراجعه شود

6-پرسش هاى دو درس:

1-معناى لغوى و اصطلاحى اشاره و نيز تعريف تفسير اشارى را بنويسيد؟ 2-تفسير اشارى از چه زمانى شروع شد و عوامل رشد آن چه بود؟ 3-سه تفسير اشارى را با نام نويسنده نام ببريد كه يكى از آن ها از قرن سوم هجرى باشد؟ 4-ديدگاه امام خمينى(ره)را در مورد تفسير عرفانى با مثال توضيح دهيد؟ 5-تفاوت تفسير اشارى،رمزى و شهودى را از ديدگاه استاد عميد زنجانى توضيح دهيد و نقد كنيد؟ 6-ديدگاه تفصيل علاّمه طباطبايى(ره)و آية اللّه معرفت در مورد تفسير اشارى چيست؟ توضيح دهيد.

7-آيا تفسير علمى آيات قرآن جزيى از تفسير اشارى است؟توضيح دهيد و نقد كنيد.

8-مقصود از تفسير اشارى فيضى چيست؟با مثال توضيح دهيد و اشكال آن را بگوييد.

9-منظور از تفسير اشارى باطنيه چيست،و اشكال كار آن ها چه بود؟ 10-مراحل به دست آوردن بطن آيه(و تأويل صحيح)در تفسير اشارى صحيح را با يك مثال قرآن توضيح دهيد.

11-معيارهاى تفسير اشارى صحيح را بنويسيد و دو مورد را با مثال توضيح دهيد.

12-رابطه ى تفسير اشارى باطنى صحيح و غير صحيح با تفسير به رأى چيست؟توضيح دهيد.

13-چرا عدم استفاده از تفسير اشارى صحيح(تفسير عرفانى)موجب حجاب و مهجوريت قرآن مى شود؟ 14-پنج دليل مخالفان تفسير اشارى را توضيح دهيد و نقد كنيد؟

ص: 343

7-پژوهش هاى جديد:

1-بررسى كنيد كه واژه هاى«رمز»و«شهود»و«اشارى»(يعنى كاربرد اين واژه ها در تفسير)از چه زمانى شروع شده و سير تاريخى آن ها چيست؟ 2-ارتباط رشد تفسير اشارى صوفى را با ترجمه آثار فلسفى يونانيان به عربى ريشه يابى و بررسى كنيد.

3-مسأله ى شهود عرفانى را بررسى كنيد و معيارهاى شهود و الهامات الهى و شيطانى را مشخص سازيد.

4-روايات بطون و معانى قرآن را بررسى كنيد و معيارهاى بطن يابى قرآن را جمع آورى نماييد.

5-صوفيه و عرفا چه كسانى بوده اند؟تاريخچه و عقايد آنان را به طور مختصر بررسى كنيد و تفاوت هاى آنان را برشماريد.

6-عرفان نظرى و عرفان عملى را تعريف كنيد و تفاوت هاى آن ها را برشماريد و نقش هر كدام را در تفسير بررسى كنيد.

7-تقسيم هاى مختلف تفسير اشارى را در كتاب ها جمع آورى و سپس نقد كنيد.

8-معانى مختلف تأويل را بررسى كنيد و رابطه ى آن را با تفسير اشارى بررسى كنيد.

9-ضوابط الغاى خصوصيت و تنقيح مناط را در علم منطق و فقه جمع آورى و بررسى كنيد و آن را بر تفسير اشارى تطبيق كنيد.

10-اقسام دلالت هاى لفظ و دلالت التزامى را به دست آوريد و رابطه ى هر كدام را با تفسير و نيز با تفسير اشارى بررسى كنيد.

11-مقصود از عبرت در قرآن چيست و رابطه ى آن با اشارات و بطون قرآن چيست؟

ص: 344

8-منابع جهت مطالعه بيشتر:

1.آداب الصلاة،امام خمينى(ره).

2.مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى.

3.التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،آية اللّه معرفت.

4.روش هاى تفسير قرآن،دكتر سيد رضا مؤدّب.

5.اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك.

6.منهج تفسيرى اهل بيت،محمد شريفانى(پايان نامه كارشناسى ارشد تربيت مدرس قم).

7.مبانى و روش هاى تفسيرى،دكتر شاكر.

8.مناهل العرفان،زرقانى.

9.التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى.

ص: 345

ص: 346

فصل هفتم: روش تفسير به رأى

اهداف آموزشى:

هدف اصلى:شناخت تفسير به رأى و احتراز از آن در تفسير قرآن اهداف فرعى:

1-آشنايى با تاريخچه ى تفسير به رأى 2-بررسى روايات تفسير به رأى 3-شناخت اقسام،مصاديق و موارد تفسير به رأى 4-اطّلاع از دلايل موافقان و مخالفان تفسير به رأى 5-اطّلاع از آثار منفى و خطرات تفسير 6-شناخت معيارهاى تفسير به رأى

ص: 347

ص: 348

درس دوازدهم: روش تفسير به رأى

اشاره

(بخش اوّل) عناوين بخش اول:

1-مقدمه 2-واژگان كليدى(روش،تفسير،به،رأى) 3-پيشينه ى تاريخى تفسير به رأى 4-دلايل:

الف)دلايل مخالفان تفسير به رأى«نقد و بررسى» ب)دلايل موافقان تفسير به رأى«نقد و بررسى» 5-چكيده

ص: 349

ص: 350

1.مقدّمه

روش تفسير به رأى يكى از روش هاى مردود و مذموم در تفسير قرآن به شمار مى آيد،و بحث و بررسى در مورد آن به خاطر آن است كه در احاديث اسلامى آن را مذموم شمرده اند و خطراتى براى مفسّر به دنبال دارد به گونه اى كه ممكن است مفسّر قرآن را گرفتار انحراف در تفسير و آتش دوزخ نمايد.ازاين رو،شناخت اين روش تفسيرى و احتراز از مصاديق آن از اهميّت ويژه اى براى مفسّران قرآن برخوردار است.

بيان اين نكته مفيد است كه اگر روش تفسير قرآن را اعم از صحيح و غير صحيح بدانيم، روش تفسير به راى در شمار روش هاى تفسيرى قرار مى گيرد،اما اگر روش هاى صحيح و معتبر تفسير قرآن مقصود باشد،آنگاه به صورت تسامحى به روش تفسير به رأى،روش تفسير قرآن گفته مى شود،چون كه در حقيقت اين روش،مقصود آيات قرآن را كشف و بيان نمى كند بلكه راى و نظر شخصى افراد را بيان مى كند،پس در واقع محصول تفسير به رأى «تفسير قرآن»به شمار نمى آيد.

ص: 351

در مورد روايات«تفسير به راى»و مصاديق و موارد آن،ديدگاه هاى متفاوتى وجود دارد.

ازاين رو لازم است كه اين روايات به طور مستقل تحليل شود و ديدگاه ها در مورد آنها بيان شود تا بتوانيم پس از نقد و بررسى به يك تعريف جامع از تفسير به راى دست يابيم.

2.واژگان كليدى

در اين درس از واژه هاى زير استفاده مى شود كه لازم است قبل از ورود به درس با معانى مورد نظر آن ها آشنا شويم.

1.تفسير:

2.روش:

تذكّر:در مورد اين دو واژه در مباحث قبل توضيح داده شد.

3.رأى اصل اين واژه به معناى نظر كردن به هر وسيله اى است،اعم از نظر كردن با چشم يا قلب يا به وسيله ى شهود روحانى يا به وسيله ى قوۀ خيال. (1)

و واژۀ«رأى»به معناى عقيده اى است كه از غلبه ى گمان پيدا مى شود. (2)

و برخى مفسّران بر آنند كه واژۀ«رأى»در كتاب و سنّت به معناى درك عقلانى به كار نرفته است. (3)

پس مى توان گفت كه واژۀ«رأى»به معناى عقيده،ديدگاه و سليقه ى شخصى است كه

ص: 352


1- التحقيق في كلمات القرآن الكريم،مصطفوى،ج 4،ص 14.
2- .مفردات راغب اصفهانى،ماده ى«رأى».
3- تفسير به رأى،مكارم شيرازى،ص 22.

بر اساس گمان شكل گرفته است.

4.باء:

واژۀ«باء»در«تفسير به رأى»ممكن است به يكى از سه معنا باشد:

الف)باء سببيّت،يعنى:هركس قرآن را به وسيله و به سبب رأى خود تفسير كند،جايگاهى از آتش دارد(يعنى ممكن است انگيزه و سبب اصلى تفسير آيه،همان رأى و نظر شخصى او باشد، در برابر كسى كه سبب و انگيزه ى اصلى او از تفسير،رأى او نيست بلكه او به دنبال حقايق قرآن است و اگر رأى شخصى او مطابق يا مخالف تفسير باشد برايش فرقى نمى كند).

ب)باء استعانت،يعنى:هركس قرآن را با كمك راى خود تفسير كند جايگاهى از آتش دارد.(در برابر كسانى كه قرآن را با كمك قراين عقلى و نقلى تفسير مى كنند.) ج:باء زايده،يعنى:هركس به جاى تفسير قرآن رأى خود را بگويد.و رأى شخصى او مصداق تفسير شود.(در برابر كسى كه تفسير حقيقى قرآن را مى گويد نه رأى خود را به جاى تفسير) البتّه معناى اوّل و دوم با روايات تفسير به راى سازگار است و معناى دوّم(استعانت)اظهر است. (1)

در مباحث آينده در تحليل روايات تفسير به رأى،اين معانى با توجّه به روايات بررسى خواهد شد.

ص: 353


1- نك:در آمدى بر تفسير علمى قرآن،ص 109،نگارنده،مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى،ص 228-229.

3.پيشينه ى تاريخى تفسير به رأى

زمان دقيق پيدايش روش تفسير به راى روشن نيست،اما برخى از روايات در مورد مذمّت تفسير به راى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،حكايت شده است، (1)از ظاهر اين گونه احاديث مى توان استفاده كرد كه روش تفسير به رأى از زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،شروع شده بود و ازاين رو ايشان از اين روش ياد كرده و انجام دهندگان آن را سرزنش نموده است،و لحن روايات آن نيست كه در آينده چنين چيزى اتفاق خواهد افتاد و الآن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،پيش گويى مى كند.

بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،در زمان ائمه عليهم السّلام نيز،اين مسئله مطرح بوده است،ازاين رو تعدادى از روايات در مورد مذمّت تفسير به رأى از آنان صادر شده است. (2)و حتّى حكايت شده كه امام على عليه السّلام برخى افراد را مخاطب قرار داده و از تفسير به رأى نهى كرده است. (3)

البتّه برخى از اين احاديث ناظر به افرادى است كه مكتبى در برابر اهل بيت عليهم السّلام در تفسير قرآن گشوده بوده اند. (4)

در عصرهاى بعدى نيز تفسير به رأى در برخى از كتاب هاى تفسير راه يافت و گاهى فرقه ها و مفسّران همديگر را متّهم به تفسير به رأى مى كردند.براى مثال برخى نويسندگان فخر رازى صاحب تفسير كبير و اخوان الصفا و برخى صوفيه و نيز گاهى اشاعره و معتزله را متهم به تفسير به رأى كرده اند چرا كه آيات قرآن را مطابق با عقايد خويش تأويل و تفسير كرده اند. (5)

ص: 354


1- نك:امالى صدوق،ص 6،حديث 3 و سنن ترمذى،ج 4،كتاب تفسير القرآن،حديث 2960-2961،مقدّمه تفسير برهان،ص 16.
2- اين روايات در بخش بعدى مى آيد.
3- البرهان،ج 1،ص 41.
4- وسائل الشيعة،الحر العاملى،ج 18،باب 13 من ابواب صفات القاضى،حديث 25.
5- نك:التفسير بالرأي،دكتر محمد زغلول،ص 177،به بعد و مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى،ص 223.

و در عصر حاضر اين روش تفسير اوج گرفت،و برخى افراد منافق صفت نيز با ظهور مكاتب الحادى تلاش كردند كه با استفاده از آيات قرآن و تفسير به رأى آن ها جوانان مسلمان را جذب خويش سازند و مقاصد الحادى خود را بپوشانند. (1)كه شهيد مطهرى اين روش را ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مى خواند. (2)

ما در بخش نمونه ها و اقسام،برخى از اين موارد را ذكر خواهيم كرد.

4.دلايل

اشاره

موافقان و مخالفان تفسير به رأى دلايل آورده اند و دلايل يكديگر را نقد كرده اند و گروهى نيز دلايلى براى تفصيل آورده اند.در اينجا به دلايل هر دسته مى پردازيم.

اول:دلايل مخالفان تفسير به رأى مهم ترين دلايل مخالفت با تفسير به رأى عبارتند از:

يك:آيات قرآن در اين مورد به آيات متعددى استدلال شده است كه مهم ترين آنها عبارتند از: (3)

قال اللّه تعالى: قُلْ إِنَّمٰا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوٰاحِشَ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللّٰهِ مٰا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّٰهِ مٰا

ص: 355


1- نك:تفسير به رأى،مكارم شيرازى،ص 49-52.
2- نك:مجموعه آثار شهيد مطهرى،ج 1،ص 460(در علل گرايش به ماديگرى).
3- در اصول التفسير و قواعده،خالد عبد الرحمن العك،ص 168،به آيه /44نحل نيز استدلال كرده است ولى از آنجا كه ايشان تفسير عقلى و تفسير به رأى را خلط كرده،اين آيه را آورده است ما استدلال او را در روش تفسير عقلى مورد بررسى قرار مى دهيم.

لاٰ تَعْلَمُونَ (1) .

«بگو:پروردگارم،تنها اعمال زشت را،چه آشكار باشد چه پنهان،حرام كرده است،و گناه و ستم به ناحق را،و اين كه چيزى را كه خدا دليلى براى آن فرونفرستاده ،شريك او قرار دهيد،و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد».

و نيز مى فرمايد: وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ . (2)

«و از آنچه بدان آگاهى ندارى،پيروى مكن».

توضيح:

كسانى كه به اين آيات استدلال كرده اند مى گويند:

أولا:تفسير به رأى سخنى غير علمى است كه به خدا نسبت داده مى شود.چون كسى كه تفسير به رأى مى كند يقين ندارد كه به واقع مى رسد،و حدّ اكثر آن است كه گمان مى كند.

ثانيا نسبت دادن سخن غير علمى به خدا حرام است،چرا كه در آيات قرآن از آن نهى شده است.همان طوركه در دو آيه ى مذكور هم آمده است.

پس تفسير به رأى حرام است. (3)- (4)پاسخ:موافقان تفسير به رأى به اين استدلال پاسخ داده اند كه:

صغراى قياس مخدوش است،چون كه ظنّ راجع خود نوعى از علم است.

ص: 356


1- اعراف33/.
2- اسراء36/.
3- اين دليل يك قياس منطقى است كه صغرى،كبرى و نتيجه دارد.
4- نك:الاتقان،سيوطى،الجزء الرابع،ص 210 و مناهل العرفان،زرقانى،ج 2،ص 61 و اصول التفسير و قواعده، خالد عبد الرحمن العك،ص 168.

و كبراى قياس مخدوش است،چون وقتى ظنّ حرام و ممنوع است كه دسترسى به دليل قطعى عقلى يا نقلى ممكن باشد اما اگر آن ها در دسترس نباشند،ظن جانشين علم مى شود.بلكه در اينجا دليل قطعى آيه لاٰ يُكَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا (1)دليل عمل به اين ظن است (2).

بررسى:به نظر مى رسد كه پاسخ موافقان تفسير به رأى كافى نباشد،چرا كه ظن دو نوع است:

اوّل،ظنّ معتبر همچون خبر واحد موثق كه جانشين علم مى شود(و برخى آن را نوعى علم عادى مى دانند).

دوم،ظنّ غير معتبر مثل خبر ضعيف كه نهى از غير علم و ظن شامل آن مى شود.

اما تفسير به رأى،از موارد ظنّ غير معتبر است چون كسى كه بدون رجوع به قراين عقلى و نقلى به تفسير قرآن مى پردازد،يا نظر خود را بر قرآن تحميل مى كند.چنين مفسّر نظر شخصى يا ظنّ خويش را بيان كرده است كه علم آور نيست و شارع هم آن را معتبر ندانسته است.و آيه ى(/286بقره)هم شامل آن نمى شود،چرا كه كسى كه تفسير به رأى مى كند تمام توان خود را به كار نبسته و به منابع تفسير و قراين عقلى و نقلى مراجعه نكرده است.

دو:روايات ممنوعيت تفسير به رأى:

در اين مورد روايات متعددى در منابع حديثى شيعه و سنّى آمده است كه مى توان آن ها را به چند دسته تقسيم كرد:

الف)رواياتى كه فقط تفسير به رأى را محكوم و مذمّت مى كند و مجازات هاى آن را بر

ص: 357


1- بقرة286/(هيچ كس را خدا جز به اندازه تواناييش تكليف نمى كند.)
2- نك:مناهل العرفان و اصول التفسير و قواعده،همان ها.

مى شمارد:

1-

عن النبي صلّى اللّه عليه و آله: «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار». (1)

«هركس قرآن را به رأى خويش تفسير كند،جايگاهى از آتش براى خود فراهم خواهد كرد».

2-

عن النبي صلّى اللّه عليه و آله: «من قال في القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار». (2)

«هركس به رأى خود در قرآن سخن گويد،جايگاهى از آتش براى خود فراهم خواهد كرد.» تذكر:در اين روايت مطلق«قول»و سخن به رأى درباره ى قرآن،سرزنش شده است.

3-

عن الصادق عليه السّلام: «من فسّر برأيه آية من كتاب اللّه فقد كفر». (3)

«هركس آيه اى از كتاب خدا(قرآن)را تفسير به رأى كند به يقين كافر شده است».

4-

في عيون اخبار الرضا عليه السّلام للصدوق عن ابن المتوكّل(محمد بن موسى بن المتوكل) عن علىّ بن ابراهيم،عن أبيه،عن الريان بن الصلت عن علىّ بن موسى الرضا عليه السّلام عن أبيه عن آبائه عن امير المؤمنين عليه السّلام قال:«قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ،قال اللّه جلّ جلاله ما آمن بي من فسّر برأيه كلامى.» (4)«پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،از خداى متعال حكايت مى كند كه:هركس كلام مرا تفسير به رأى كند،به من ايمان ندارد».

تذكر:اين روايت سند آن صحيح و معتبر است (5).

ص: 358


1- مقدمة تفسير برهان(مرآة الانوار)ص 16 و الميزان،ج 3،ص 75.
2- سنن ترمذي،ج 5،ص 199،تفسير قرطبى،ج 1،ص 27،كنز العمال،ج 2،ص 10(در سنن ترمذى ابن حديث را حسن مى دانند).
3- تفسير برهان،ج 1،ص 19.
4- عيون اخبار الرضا عليه السّلام،الصدوق،ج 1،ص 116،بحار الأنوار،ج 89 ص 107،امالى صدوق،ص 6،حديث 3
5- محمد بن موسى بن متوكل ثقه است.(معجم رجال الحديث،خويى،ج 17،ص 5-284)و علىّ بن

ب)رواياتى كه تفسير به رأى را نوعى سخن ناآگاهانه و دروغ به شمار مى آورد:

1-

عن النبي صلّى اللّه عليه و آله: «من فسّر القرآن برأيه فقد افترى على اللّه الكذب». (1)

«هركس قرآن را تفسير به رأى كند به يقين بر خدا دروغ بسته است.» 2-

عن النبي صلّى اللّه عليه و آله: «من قال في القرآن بغير علم فليتبوأ مقعده من النار». (2)

«هركس در مورد قرآن چيزى بدون آگاهى بگويد،جايگاهى از آتش براى خود فراهم خواهد كرد».

تذكر:مقصود اين گونه احاديث آن است كه تفسير به رأى بدان معناست كه چيزى بدون علم در تفسير قرآن گفته شود.و نسبت دادن سخنى بدون آگاهى به خدا دروغ بستن و تهمت زدن بر اوست.

3-

عن امير المؤمنين عليه السّلام: «قال لمدّعى التناقض في القرآن):«ايّاك أن تفسّر القرآن برأيك حتّى تفقهه عن العلماء،فانّه ربّ تنزيل يشبه بكلام البشر و هو كلام اللّه و تأويله لا يشبه كلام البشر». (3)

«مراقب باش كه قرآن را با رأى خودت تفسير نكنى(و صبر كن)تا اين كه آن را از دانشمندان بگيرى،چرا كه چه بسيار(آيات) نازل شده اى كه مشابه سخنان انسان هاست ولى آن كلام خداست و تاويل آن مشابه سخنان بشر نيست».

ص: 359


1- مقدمه تفسير برهان(مرآة الأنوار)،ص 16.
2- الميزان،ج 3،ص 75،نقل از منية المريد.
3- كتاب التوحيد،للصدوق،باب 36،ص 264(ط بيروت).

ج)رواياتى كه تفسير به رأى را از جهت گمراهى محكوم مى سازد:

عن الباقر عليه السّلام: «ويحك يا قتاده آن كنت انّما فسّرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت و اهلكت». (1)

«(امام باقر عليه السّلام به قتاده كه مفسّر بصره بود)فرمود:واى بر تو اى قتاده،اگر قرآن را از پيش خود تفسير كنى،به يقين هلاك مى شوى و ديگران را نيز به هلاكت خواهى كشاند».

تذكر:هلاكت در اين احاديث به معناى گرفتارى در آتش آخرت نيست بلكه به معناى هلاكت دنيوى يعنى گمراهى نيز هست،چرا كه شنونده ى تفسير را نيز اهل هلاكت معرفى مى كند.

پس اين گونه احاديث،تفسير به رأى را كه بدون استفاده از قراين نقلى(احاديث معصومين عليهم السّلام)انجام گرفته است،موجب گمراهى خود مفسّر و ديگران و به هلاكت افتادن هر دو معرّفى مى كند و ازاين رو آن را محكوم مى كند.

د)احاديثى كه تفسير به رأى را هر چند كه نتيجه ى آن صحيح باشد،محكوم مى كند.

1-

عن الصادق عليه السّلام: «من فسّر القرآن برأيه،ان اصاب لم يؤجر و ان اخطأ فهو أبعد من السماء». (2)

«كسى كه قرآن را تفسير به رأى كند،اگر(به واقع)برسد،پاداشى داده نمى شود،و اگر به خطا رود،پس او(از مرز حق)بيش از فاصله آسمان(از

ص: 360


1- مقدمه تفسير برهان(مرآة الانوار)،ص 16.
2- مقدمه تفسير برهان(مرآة الانوار)،ص 16 و مشابه آن در ص 28،بحار الانوار ج 89،ص 110.

همديگر)دور شده است».

2-

عن النبي صلّى اللّه عليه و آله: «من قال في القرآن برأيه فاصاب فقد اخطأ» (1).

«هر كسى در مورد قرآن به رأى خود سخن گويد و(به واقع)برسد،يقينا خطا كرده است».

بررسى احاديث

احاديث مذمّت تفسير به رأى از دو جهت قابل بررسى است:

اوّل:از جهت سند بسيارى از اين احاديث ضعيف،يا مرسل هستند و در ميان احاديث شيعه حديث /4الف صحيح السند بود و در احاديث اهل سنّت حديث /2الف را حسن دانسته اند.

ولى از آنجا كه اين روايات در منابع حديثى شيعه و سنّى زياد هستند،برخى از بزرگان (2)و صاحب نظران (3)در مورد آن ها ادعاى تواتر كرده اند،كه ظاهرا مقصود تواتر معنوى است.

اما به هر حال با توجّه به كثرت روايات و وجود رايات معتبر در بين آن ها از بحث سندى بى نياز هستيم.

دوم:از جهت متن از مجموع احاديث نكات زير به دست مى آيد:

1-تفسير به رأى،گناه كبيره است چرا كه وعده ى آتش بر آن داده شده است.ازاين رو خطر بزرگى به شمار مى آيد.

ص: 361


1- سنن ترمذى،ابو داود سجستانى،ج 4،كتاب تفسير القرآن،حديث 2961. (البتّه ايشان اين حديث را غريب مى دانند.)و مشابه آن در همان،حديث 2960.و نيز الميزان،ج 3،ص 75.
2- البيان في تفسير القرآن،آية اللّه خويى،ص 269،فرايد الاصول،شيخ انصارى،ج 1،ص 139.
3- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى،ص 221.

2-تفسير به رأى يك«روش خطا»در تفسير است و محكوميت آن از آن جهت نيست كه نتيجه ى آن غلط است،چرا كه گاهى ممكن است نتيجه ى تفسير به رأى صحيح باشد اما بازهم در احاديث(رديف د)مذموم و خطا شمرده شده است.

به عبارت ديگر:خود روش تفسير موضوعيت دارد.و اگر روشى غلط باشد(هر چند كه گاهى به نتيجه درست برسد بازهم)محكوم است. (1)

چون كه در صورت صحيح بودن نتايج هم،مفسّر مطلبى را به خدا نسبت داده كه هيچ گونه حجّتى براى آن نداشته است و ازاين رو بازهم خطا كرده است.(مفاد احاديث رديف ب و د).

البتّه اين يك مطلب عقلايى است،براى مثال:اگر كسى به دروغ ادّعاى پزشك بودن كند،سپس اقدام به مداواى مردم نمايد و اتفاقا كسى را از مرگ نجات دهد،بازهم عقلا او را سرزنش مى كنند و بر طبق قوانين عقلايى بشرى كه در دنيا رايج است پاداش به او داده نمى شود بلكه به جريمه يا زندان محكوم مى شود،چرا كه روش او غلط است و معمولا به خطا مى رود(هر چند كه اتفاقا يك مورد صحيح باشد و به واقع برسد).

تذكر:جالب آن است كه اگر كسى روش صحيح علمى(در پزشكى)داشت و در عمل جرّاحى خطا كرد،به نوعى خطاى او بخشوده و جبران مى شود و به وسيله ى ديگران سرزنش نمى شود چون روش صحيح بوده اما خطاى انسانى كرده است.

به خلاف آن مواردى كه روش او غلط باشد يا تخصص كافى نداشته باشد.در احاديث تفسير به رأى(رديف«د»)به نوعى به اين مطلب اشاره شده بود.

ص: 362


1- علاّمه طباطبايى به همين نكته در مورد روايات تفسير به رأى تصريح كرده و مى فرمايد:«فالتفسير بالرأي المنهي عنه أمر راجع الى طريق الكشف دون المكشوف»،(الميزان،ج 3،ص 76).

3-ممنوعيت تفسير به رأى،حكم ارشادى است. (1)يعنى چيزى است كه مورد قبول عقلا نيست،چون انسان حق ندارد بدون داشتن تخصّص و آگاهى در مورد مطلبى علمى اظهار نظر كند.همان طوركه در مورد مثال پزشكى گذشت.

و در مورد امور تخصّصى بشرى ديگر نيز مشهود است كه اظهار نظرهاى افرادى بى اطلاع پذيرفته نمى شود،بلكه سرزنش مى شود.چرا كه رواج اين مطالب و اقدام بر طبق آن ها موجب كج روى و نتايج غلط و خطاهاى متعدّد ديگران مى شود.شايد برخى از احاديث تفسير به رأى نيز به اين مطلب اشاره داشت.

همان طوركه در احاديث رديف«ج»آمده بود كه اين روش موجب هلاكت مى شود.

و در احاديث رديف«ب»تفسير به رأى را نوعى تهمت و دروغ زنى بر خدا معرفى مى كند، چرا كه سخن گفتن بدون علم در مورد آيات قرآن و نسبت دادن آن به خدا(كه مقصود خدا از اين آيه فلان مطلب است)نوعى دروغ و تهمت است.پس تفسير قرآن توسط افراد غير متخصص در علم تفسير و بدون آگاهى از تفسير آيه نوعى تفسير به رأى مى شود.

4-در اين احاديث آمده است كه«برأيه»يعنى رأى را به ضمير اضافه كرده است،يعنى هركس قرآن را با رأى شخص خود تفسير كند،نه اين كه هركس قرآن را بر مطلق رأى تفسير كند جايگاهش آتش است.

يعنى اگر كسى قرآن را بر اساس نظر شخصى خود و به خاطر داشتن آن عقيده تفسير خاص كند،مستحق آتش است.

ص: 363


1- آقاى عميد زنجانى در مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 229-230،ارشادى بودن را مى پذيرد ولى در توضيح مطلب،ما با ايشان اختلاف نظر داريم كه در مبحث ديدگاه ها بيان خواهيم كرد.

البتّه اين مطلب ديدگاهى را تقويت مى كند كه«باء»را در«برأيه»به معناى سببيت مى گرفت.يعنى انگيزه ى تفسير قرآن اين شخص،نظر شخصى او بوده است.

5-همان طوركه در بحث واژگان در مورد معناى«باء»در«تفسير برأى»بيان شد، ممكن است«باء»در اين احاديث به معناى استعانت(يعنى:با كمك رأى خود قرآن را تفسير كردن)و يا به معناى سببيت(يعنى:با انگيزه و سبب رأى،قرآن را تفسير كردن)باشد.

اما هنگامى كه در احاديث فوق دقت شود مى بينيم كه معناى استعانت با ظاهر روايات سازگارتر است.چون كه لسان روايات آن نيست كه شخصى با انگيزه ى شخصى تفسير كرده است.بلكه لسان روايات آن است كه كسى با كمك رأى خود و از نزد خود تفسير قرآن كرده،و حتى گاهى به واقع رسيده است.(اما روش او غلط بوده چون از قراين عقلى و نقلى استفاده نكرده است).

هر چند كه معناى«سببيت»نيز از برخى احاديث(همچون روايات رديف«ب») استشمام مى شود.چون كه دروغ و افترا بدون قصد قبلى و انگيزه ى بد معنا ندارد و نمى توان آن را به طور كامل نفى كرد.

6-نكته ى ديگرى كه در اينجا قابل توجّه است آن است كه از طرفى در قرآن به ما دستور داده شده كه در آيات آن تدبّر،تفكّر و تعقّل كنيم،و از طرف ديگر در اين احاديث از تفسير به رأى نهى شده است.

از مقايسه ى اين روايات با آن آيات روشن مى شود كه مقصود از«رأى»در اين احاديث تفكر و تعقل و تدبّر در آيات نيست،بلكه اعمال نظر و سليقه ى شخصى مراد است آن هم وقتى كه برأى ديگران گفته شود و به صورت تفسير درآيد.ازاين رو،در برخى احاديث بر

ص: 364

«تفسير و گفتن»(قال)تاكيد شده بود.

به عبارت ديگر:اگر كسى در آيات قرآن فكر كند و به نتايجى شخصى برسد ولى آن ها را برأى ديگران به عنوان تفسير قرآن بيان نكند و به قرآن(و به خدا)نسبت ندهد مرتكب تفسير به رأى نشده است.چون چنين شخصى نظرات خود را نگه مى دارد تا پس از بررسى قراين عقلى و نقلى و مراجعه به منابع تفسير و نظرات مفسّران،و گذشتن از كانال صحيح تفسير،بيان كند كه در آن صورت تفسير صحيح قرآن است نه تفسير به رأى.

ولى اگر كسى بر نظر شخصى و ابتدايى خود نسبت به آيه اصرار ورزد و آن رأى را بدون مراجعه به منابع تفسير و قراين عقلى و نقلى،به عنوان تفسير قرآن بيان كند،مشمول اين روايات مى شود.

به عبارت روشن تر:مفاد روايات منع تفسير به رأى آن است كه با قرآن مثل كلمات معمولى ديگران برخورد نكنيد. (1)همان طوركه با استفاده از كتاب لغت به تفسير اشعار و متن هاى ديگر مى پردازيد،در مورد قرآن اين گونه عمل نكنيد،بلكه در تفسير از روش و كانال خاص و با توجّه به قراين عقلى و نقلى تفسير كنيد.

دوّم:دلايل موافقان تفسير به رأى

موافقان تفسير به رأى دلايل زير را برأى جواز تفسير به رأى آورده اند:

الف)آيات قرآن كه انسان ها را به تدبّر،تفكّر در قرآن تشويق مى كند مثلا آيه:

ص: 365


1- علامه طباطبايى نيز به همين مطلب اشاره كرده،مى نويسد:«انما نهى عليه السلام عن تفهم كلامه على نحو ما يتفهم به كلام غيره»،(الميزان،ج 3،ص 76).

أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ . (1)

«آيا در قرآن تدبّر نمى كنند»؟ و نيز آيه ى بعد در سوره ى نساء كه مسأله ى استنباط از قرآن را مطرح مى كند و مى فرمايد:

وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ . (2)

«و[لى]اگر آن را به فرستاده[ى خدا]و به اولياى امر از بينشان ارجاع دهند،از ميان آنان كسانى كه آن را استنباط مى كنند.حتما به(درستى و نادرستى)آن آگاهى دارند».

توضيح:اين آيات ما را به تفكّر و تدبّر در آيات قرآن تشويق مى كنند و بيان مى كنند كه صاحبان عقل و فهم مى توانند با تلاش خود از قرآن استنباط كنند.و به مطالب قرآن با عقل خود برسند. (3)

آرى نفس تدبّر موضوعيت ندارد،بلكه هدف از تدبّر فهم و درك و استنباط است.و معنا ندارد كه قرآن ما را به تدبّر در آيات تشويق كند ولى جلوى اجتهاد و نظر و رأى را بگيرد.

بررسى:در اين مورد بين تفسير به رأى و تفسير عقلى و تدبّر و فهم قرآن خلط شده است.يعنى آنچه كه در آيات تشويق شده است تفكّر و تدبّر و فهم قرآن است.و اجتهاد و

ص: 366


1- نساء82/ و نيز در ص29/ همين مضمون با بيان ديگرى آمده است.
2- نساء83/.
3- اصول التفسير و قواعده،خالد عبد الرحمن العك،ص 169 و مناهل العرفان ج 2،زرقانى،ص 65(با تصرّف در عبارات و نقل به مضمون.)

استنباط از آيات،بعد از مراجعه به قراين عقلى و نقلى و تدبّر در آن ها جايز است اما در تفسير به رأى مفسّر قبل از مراجعه به قراين عقلى و نقلى نظر شخصى خود را اعلام مى كند و تدبّر و تفكّر در آيات نمى كند،بلكه نظر خود را بر آيات تحميل مى كند و همان طوركه در تحليل روايات تفسير به رأى بيان شد ممنوعيت تفسير به رأى به معناى ممنوعيت تدبّر و تفكّر در آيات نيست.

ب)اگر تفسير به رأى جايز نباشد،اجتهاد نيز جايز نيست و بسيارى از احكام تعطيل مى شود و اين مطلب بالضرورة باطل است.چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،تفسير همه ى آيات را بيان نكرده است،پس مجتهد لازم است كه احكام را استنباط كند و اگر خطا كند بازهم مأجور است. (1)

بررسى:اجتهاد در احكام دو قسم است:يكى اجتهاد قبل از مراجعه به قراين عقلى و نقلى،دوم اجتهاد بعد از مراجعه به آن ها،كه اولى ممنوع است چون اجتهاد و فتواى بدون دليل مى شود اما دومى جايز است چون استنباط و اجتهاد صحيح است.

اجتهاد در تفسير نيز به همين دو قسم تقسيم مى شود كه قسم اول به نام تفسير به رأى خوانده مى شود و نوع دوم تفسير اجتهادى صحيح است.

ج)اين مطلب مشهور است كه صحابه ى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قرآن را قرائت مى كردند،ولى در تفسير آن اختلاف پيدا مى كردند و با توجّه به اين كه تمام آنچه مى گفتند و در آن اختلاف داشتند،از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل نشده بود و به فهم خود استناد مى كرده اند و در مقابل همديگر اجتهاد نموده اند،اگر تفسير به رأى حرام بود،صحابه مرتكب عمل حرام شده اند (2)!!

ص: 367


1- اصول التفسير و قواعده،ص 169،مناهل العرفان،ج 2،ص 66.
2- الميزان،ج 3،ص 76 به بعد،با تلخيص و تصرف اندك در عبارت.

بررسى:در مورد اختلاف صحابه در تفسير،چند نكته قابل توجّه است:

اولا،ممكن است خبرهاى مختلف كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،به صحابه رسيده است يا فهم آن ها از كلام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،موجب اختلاف در تفسير شده باشد.

ثانيا،احتمال دارد در مورد آيات متشابه يا جمع ناسخ و منسوخ،عام و خاص و امثال اينها اختلاف داشته اند كه امرى طبيعى است و تفسير به رأى،محسوب نمى شود.

ثالثا،ثابت نشده كه در همه ى موارد،صحابه بدون مراجعه به معيارهاى تفسير معتبر و بدون داشتن قرينه هاى عقلى و نقلى و بدون توجّه به آيات محكم قرآن سخن گفته باشند،تا موجب تفسير به رأى شود.

رابعا،بر فرض كه بعضى از صحابه از روى غفلت يا سهو يا...به تفسير به رأى دچار شده باشند،ما دليلى بر عصمت صحابه نداريم،تا عمل آن ها را دليل جواز تفسير به رأى بدانيم.

د)پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،در مورد ابن عباس دعا كرد كه:

«اللّهمّ فقّهه في الدين و علّمه التأويل».

«خدايا او را درك عميقى از دين عطا كن و تأويل(قرآن)را به او بياموز».

اگر مقصود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،از تأويل همان مطالب نقلى و شنيدنى،ظاهر آيات بود،دليلى براى اختصاص ابن عباس به اين دعا نبود،پس معلوم مى شود كه تأويل در مقابل نقل است و آن،همان تفسير اجتهادى و تفسير به رأى است. (1)

بررسى:در مورد اين حديث بر فرض صحت سند،چند نكته قابل تأمّل است.

اوّل اين كه تأويل هم مثل تفسير اقسامى دارد كه گاهى همراه با قراين عقلى و نقلى

ص: 368


1- اصول التفسير و قواعده،ص 170،مناهل العرفان،ج 2،ص 65-66.

قطعى است كه صحيح و معتبر است و گاهى غير معتبر و غير جايز است چرا كه بدون دليل انجام مى شود.

دوم آن كه در اينجا نيز بين تفسير اجتهادى(بعد از مراجعه به قراين نقلى و عقلى)و تفسير به رأى خلط شده است.در مطالب قبل بيان شد كه اين دو به يك معنا نيست.

جمع بندى و نتيجه گيرى

از مجموع دلايل مخالفان تفسير به رأى متوجّه شديم كه دلايل منع تفسير به رأى قابل قبول بوده و اين روش تفسير خطاست.

ولى دلايل موافقان تفسير به رأى قابل قبول نبود،چنان كه نقد و بررسى آن ها گذشت.

ص: 369

ب)تفسير به رأى يك روش خطا در تفسير است.

ج)ممنوعيت تفسير به رأى در موردى است كه نظر شخصى مفسّر مطرح شود نه مطلق نظر،پس تدبّر و تعقّل در آيات،مصداق تفسير به رأى نيست.

د)ممنوعيت تفسير به رأى حكم ارشادى است و اين روش از نظر عقلا مذموم و ممنوع است.

8-دلايل موافقان تفسير به رأى تام نبود و جواز تفسير به رأى را اثبات نكرد.

ص: 370

5-چكيده:

از مجموع مطالبى كه در اين بخش آمد مطالب زير استفاده شد:

1-روش تفسير به رأى يك روش مذموم تفسير قرآن است كه شناخت آن برأى دورى از آن لازم است.

2-در تفسير به رأى،واژۀ«رأى»به معناى عقيده،ديدگاه و سليقه ى شخصى است كه از گمان سرچشمه مى گيرد و«با»سه معناى سببيّت،زايده و استعانت دارد،كه ظاهر آن معناى استعانت است.

3-از ظاهر احاديث استفاده مى شود كه تفسير به رأى از زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله،شروع شده و در زمان پيشوايان معصوم عليهم السّلام وجود داشته است.و در عصر حاضر با ظهور مكاتب الحادى گسترش يافته است.

4-موافقان تفسير به رأى،به آياتى كه نسبت دادن غير علم را به خدا ممنوع مى كند، استدلال كرده اند،كه اين استدلال قابل قبول است.

5-موافقان تفسير به رأى به روايات منع تفسير به رأى استدلال كرده اند كه اين روايات به چهار دسته تقسيم شدند.

6-برخى روايات تفسير به رأى از نظر علماى رجال شيعه يا اهل سنّت صحيح السند بودند و برخى آن ها را متواتر خوانده اند.

7-از روايات تفسير به رأى استفاده مى شود كه:

الف)تفسير به رأى گناه كبيره است.

ص: 371

ص: 372

درس سيزدهم: روش تفسير به رأى

اشاره

(بخش دوم) اهداف آموزشى:

عناوين بخش دوم:

1-ديدگاه ها درباره ى تفسير به رأى نقد و بررسى جمع بندى و نتيجه گيرى

2-نمونه هاى تفسير به رأى

3-معيارها و ضوابط تفسير به رأى

4-مرز تفسير به رأى با اجتهاد در تفسير و تفسير عقلى

5-آثار منفى و خطرات تفسير به رأى

6-چكيده

7-پرسش ها

8-پژوهش هاى جديد

9-منابع جهت مطالعه ى بيشتر

ص: 373

ص: 374

1-ديدگاه ها درباره ى تفسير به رأى:

اشاره

مفسّران و صاحب نظران در مورد مفاد روايات منع تفسير به رأى ديدگاه هاى متفاوتى ارائه كرده اند،كه ما مهم ترين آن ها را بيان كرده و به نقد و بررسى آن ها مى پردازيم:

1-علاّمه طباطبايى قدّس سرّه مى نويسد:

«آن چيزى كه(در روايات تفسير به رأى)نهى شده است همان استقلال در مورد تفسير قرآن و اعتماد مفسّر بر خودش است بدون اين كه به غير خودش مراجعه كند.و لازم اين مطلب آن است كه از ديگران در مورد تفسير قرآن كمك جويد».

و در پايان نتيجه مى گيرد كه در تفسير قرآن بايد از خود قرآن كمك جست. (1)

اين«غير»(كه از او كمك مى جويند)قرآن يا سنّت است.اگر اين«غير»همان سنّت باشد،اين با خود قرآن و خود سنّت مخالف است،چون كه سنّت به ما دستور مى دهد كه به قرآن رجوع كنيم و روايات را بر قرآن عرضه كنيم،پس چيزى جز قرآن نمى ماند كه در تفسير

ص: 375


1- الميزان،ج 3،ص 77.

قرآن به آن رجوع كنيم و از آن كمك جوييم.

در جاى ديگر يادآور مى شود كه مقصود از منع تفسير به رأى،نهى از طريق و روش است نه منع از نتيجه ى كشف شده،پس بايد در تفسير و فهم قرآن روش انتخاب كرد كه غير از روش معمولى برأى فهم و تفسير كلمات مردم است. (1)

هر چند كه الفاظ و كلمات قرآن عربى معمولى است اما مراد و مصداق آن ها با ديگر كلمات فرق دارد،سپس به صفات خدا و اسم هاى او مثال مى زند كه مصاديق آن ها با مصاديق كلمات معمولى فرق دارد. (2)

بررسى:ايشان به يكى از موارد تفسير به رأى(يعنى استقلال به رأى و عدم مراجعه به آيات ديگر قرآن)اشاره كرده اند.اما تفسير به رأى منحصر در اين معنا نيست.و اگر كسى بدون مراجعه به قراين قطعى سنت،آيه اى را تفسير كند آن هم تفسير به رأى مى شود،همان طوركه اگر كسى بدون علم و تخصص كافى اقدام به تفسير قرآن كند آن هم،سر از تفسير به رأى در مى آورد.

و اين مطالب از احاديث رديف«ب»تفسير به رأى به خوبى قابل استفاده است.

2-امام خمينى و آية اللّه خويى قدّس سرّه.

آية اللّه خويى تفسير به رأى را اين گونه معنا مى كنند:«احتمال دارد كه معناى تفسير به رأى،همان استقلال در فتوى دادن بدون مراجعه به ائمه عليهم السّلام باشد.با اين كه آنان هم رديف هاى قرآن هستند در اينكه واجب است به آنان تمسّك شود.و كارها به سوى آنان ختم شود.پس هنگامى كه انسان به عمومات و اطلاقات قرآن عمل كرد ولى تخصيص ها و تقييدهاى(روايات) ائمه عليهم السّلام را تأثير نداد،اين تفسير به رأى است.

ص: 376


1- همان،ص 76.
2- همان،ص 78-80.

بنابراين،حمل لفظ بر ظاهر آن پس از جست وجو از قراين متّصله و منفصله از كتاب و سنّت يا دليل عقلى،تفسير به رأى نيست». (1)

از امام خمينى قدّس سرّه حكايت شده كه آورده است:

پس محتمل است بلكه مظنون است كه تفسير به رأى راجع به آيات احكام باشد كه دست آرا و عقول از آن كوتاه است و به صرف تعبّد و انقياد از خازنان وحى و مهابط ملائكة اللّه بايد اخذ كرد.

چنان چه اكثر روايات شريفه در اين باب در مقابل فقهاى عامه كه دين خدا را با عقول خود و مقايسات مى خواستند بفهمند وارد شده است. (2)

بررسى:در دو ديدگاه مذكور،تفسير به رأى به عنوان يك مطلبى كه در فقه(آيات فقهى قرآن)جارى مى شود،مطرح شده است.ولى اين دو فرزانه ى دوران،يكى از موارد و جايگاه هاى تفسير به رأى را بر شمرده اند،كه همان جايگاه فتوى و موارد فقهى است.ولى تفسير به رأى منحصر در اين مورد نيست چرا كه لفظ«قرآن و كتاب و كلام الهى»در روايات تفسير به رأى مطلق است و شامل آيات الاحكام و غير آن ها مى شود.پس اگر كسى در آيات مربوط به عقايد يا غير آن بدون قراين عقلى و نقلى(اعم از آيات و روايات اهل بيت عليهم السّلام) تفسير كند بازهم گرفتار تفسير به رأى حرام و ممنوع شده است.

تذكر:نكته جالب آن است كه علاّمه طباطبايى،تفسير به رأى را به معناى استفاده از غير قرآن(حتى روايات)در تفسير قرآن مى داند اما آية اللّه خويى تفسير به رأى را عدم استفاده از روايات در تفسير قرآن مى داند.ما اين ديدگاه ها را در مبحث تفسير قرآن به قرآن و تفسير

ص: 377


1- البيان،ص 287-288.
2- پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلاة،امام خمينى،ج 2،ص 115،تأليف سيد احمد فهرى،نهضت زنان مسلمان،1359 ش.

قرآن به روايات پى مى گيريم.

3-شيخ انصارى از اصوليون بزرگ شيعه،در مورد تفسير به رأى كلامى دارند كه مفاد آن اين است:

اساسا عمل به ظاهر تفسير نيست،چون تفسير يعنى كشف قناع و بر فرض كه حمل لفظ بر معناى خود را تفسير بدانيم،ليكن تعبير«رأى»ظاهرا نوعى اعتبار عقلى و ظنّى است كه به استحسان بر مى گردد،لذا شامل حمل ظاهر كتاب بر معناى لغوى و عرفى آن نمى شود.

بنابراين،منظور از تفسير به رأى،يا حمل لفظ بر خلاف ظاهر آن است يا (اگر دو يا چند احتمال در معنا باشد،بدون دليل)لفظ را بر يك معنا حمل كند.به خاطر آن كه آن معنا در نظرش ترجيح دارد يا ظاهر لفظ را در ابتداى امر به معناى لغوى و عرفى حمل كند بدون آن كه هيچ دقت در دلايل عقلى و قراين نقلى به خرج دهد. (1)

بررسى:البتّه هر گونه حمل لفظ بر خلاف ظاهر آيه تفسير به رأى نيست بلكه شايد مقصود شيخ وقتى است كه بدون دليل و بر اساس نظر شخصى اين كار انجام شود.

4-آية اللّه معرفت:

ايشان مفاد احاديث تفسير به رأى را دو گونه مى داند:

الف)اين كه گروهى آيه اى از قرآن را بر مقصود و رأى و عقيده و مذهب يا مسلك خود تطبيق كنند،تا آنچه را در اين راستا انتخاب كرده اند،تثبيت كنند و قرآن را وسيله اى براى رسيدن به مقصود خود كنند و هدف اصلى آنان

ص: 378


1- فرائد الاصول،شيخ انصارى،ج 1،ص 142-143.

تفسير قرآن نباشد.و اين است مقصود روايات كه فرمود:از آسمان ها دورتر مى شوند و جايگاهى از آتش براى خود فراهم مى سازند.

ب)استبداد به رأى در تفسير قرآن،(يعنى)بر خلاف روش عقلا،در فهم معانى كلام،به ويژه كلام الهى(عمل كند)،چون براى رسيدن به مراد خدا وسايل و راه هايى هست از قبيل:مراجعه به كلام گذشتگان،توجّه به رواياتى كه در مورد آيه حكايت شده است،رعايت اسباب النزول و شرايط ديگرى كه لازم است مفسّر قرآن داشته باشد.

پس غفلت از اين امور و تكيه بر فهم خاصّ(خود)مخالف روش گذشتگان در تفسير است.و هركس استبداد به رأى خويش داشته باشد هلاك مى شود.و هركس بدون علم به خدا چيزى نسبت دهد،حتما گمراه شده است و از اين روست كه او اگر چه به واقع برسد خطا كرده است چون راه او خطاست. (1)

5-قرطبى بر آن است كه احاديث منع تفسير به رأى مى تواند به يكى از اين دو معنا باشد:

الف)اين كه شخصى مايل به يك نظر باشد كه مطابق هواى نفس اوست.

و قرآن را مطابق آن نظر تاويل(و تفسير)كند تا بدين وسيله ديدگاه خود را مستدل كند به طورى كه اگر آن ميل و نظرش نبود آن معنا را برأى قرآن نمى كرد.

كه اين قسم خود به دو صورت قابل تصور است:

گاهى همراه با آگاهى است يعنى برخى آيات را برأى استدلال در مورد

ص: 379


1- التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،ج 1،ص 69-70.

بدعت ها به كار مى برد.

و گاهى همراه با جهل است يعنى آيه دو احتمال تفسيرى دارد و يكى را كه موافق ميل خودش است ترجيح مى دهد.

ب)اين كه شخصى وقتى قرآن را مى شنود،با سرعت تفسير كند بدون آن كه به سراغ قراين نقلى و ادبى برود. (1)

6-دكتر ذهبى:

ايشان نيز همان دو صورت الف و ب را كه در كلام قرطبى بود بيان كرده اند،ولى اقسام فرعى آن را شش مورد شمرده است،كه چهار مورد آن مربوط به صورت الف است كه عبارتند از:

/1الف)معناى مقصود مفسّر صحيح باشد و به خاطر آن لفظ قرآن را بر آن حمل كرده در حالى كه دلالتى بر آن ندارد.

/2الف)معناى مقصود مفسّر صحيح است و به خاطر آن لفظ قرآن را از معناى اصلى سلب كرده و بر معناى مرادش حمل كرده است.

/3الف)اين كه معناى مقصود مفسّر خطا باشد و لفظ قرآن را بر آن حمل كند.

/4الف)اين كه معناى مقصود مفسّر خطا باشد و لفظ قرآن را به خاطر آن از معناى اصلى سلب كند و بر معناى مقصود حمل نمايد.

و صورت«ب»داراى دو قسم فرعى است كه عبارتند از:

/1ب)اين كه الفاظ آيه دو معنا يا بيشتر داشته باشد و از نظر لغوى بتواند معنايى را كه مفسّر گفته است تحمّل كند اما در اين آيه آن معنا مقصود نباشد.

ص: 380


1- تفسير قرطبى،ج 1،ص 32-34.

/2ب)اينكه لفظ يك معنا داشته باشد ولى مراد در آن آيه معناى ديگرى باشد(كه موضوع له نيست و با قرينه فهميده مى شود). (1)

سپس ايشان تفسير به رأى را به دو قسم ممدوح و مذموم تقسيم مى كند و تفسير به رأى ممدوح را همان تفسير عقلى مى داند كه در برابر تفسير نقلى قرار مى گيرد. (2)

بررسى:در مطالب پيشين بيان شد كه تفسير به رأى غير از روش تفسير عقلى قرآن است.

ما اين مطلب را در مباحث آينده ذيل كلام زرقانى بررسى خواهيم كرد و نيز در روش تفسير عقلى توضيح خواهيم داد.

7-آية اللّه مكارم شيرازى صاحب تفسير نمونه:

ايشان در مورد تفسير به رأى مى نويسد:

«هرگاه انسان،عقيده اى را برأى خود اتخاذ كرده است و كوشش مى كند شواهدى از قرآن و احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام برأى آن،بتراشد و هرگاه در ميان آن ها چيزى كه صريحا يا ظاهرا موافق عقيده ى او باشد نيابد، ناچار برأى رسيدن به مقصود خود آيات و رواياتى را انتخاب كرده و بدون هيچ گونه قرينه اى بر خلاف مفهوم ظاهر آن،تفسير مى كند». (3)

و در جاى ديگر مى نويسد:

«يكى ديگر از معانى تفسير به رأى اين است كه مفهوم جمله اى را آن چنان كه قواعد ادبى و لغت اقتضا مى كند،بپذيريم ولى در تطبيق آن بر مصاديق، مرتكب تحريف شويم و چيزى را كه مصداق آن نيست بر طبق سليقه ى

ص: 381


1- التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 1،ص 281-284.
2- همان،ص 284-285.
3- تفسير به رأى،آية اللّه مكارم شيرازى،ص 23.

شخصى خود،مصداق آن قرار دهيم». (1)

8-استاد عميد زنجانى:

ايشان در مورد معناى تفسير به رأى مى نويسد:

«روش تفسير به رأى(آن)است كه در آن،نظر و انديشه ى مفسّر محور استنباط است و در فهم معانى و مقاصد آيات آزاد بوده،مقيّد به تفكّر و تعقّل در محدوده ى خاصّى نيست،اين نظريّه،درست در مقابل نظريّه ى تفسير نقلى است». (2)

سپس ايشان روايات تفسير به رأى را آورده و معناى سه گانه ى«باء»را بيان مى كند و در مورد معناى استعانت(باء)مى نويسد:

«مفسّر در استخراج مقاصد قرآن بدون توجّه به طريق معمول و عنايت به جهات لازم و استمداد از مبادى و مقدّمات مقرر برأى تفسير قرآن،تنها از رأى و نظر شخصى خويش استمداد جويد». (3)

و در پايان نتيجه مى گيرد كه هر چند هر سه معناى«باء»(استعانت،سببيّت و زايده،يعنى رأى را مصداق تفسير قرار دادن)شرعا و عقلا ممنوع است اما معناى سوم مقصود روايات تفسير به رأى است. (4)

9-عبد الرحمن العك (5):

ص: 382


1- همان،ص 27.
2- مبانى و روش هاى تفسيرى،ص 249(چاپ چهارم).
3- همان،ص 257.
4- همان ص 257-258.
5- شيخ خالد عبد الرحمن العك،المدرس في ادارة الافتاء العام بدمشق.

ايشان بحثى را تحت عنوان«المنهج العقلى»شروع كرده سپس مى نويسد:

«دانشمندان تفسير عقلى را تفسير به رأى نيز مى نامند.

و رأى در لغت به معناى اعتقاد،عقل و تدبير مى آيد.همان طوركه رأى در اصطلاح به معناى اجتهاد است.و از همين باب است كه به«اهل فقه»گفته مى شود،اصحاب اجتهاد،بنابراين،تفسير به رأى همان تفسير به عقل و اجتهاد است». (1)

سپس ايشان دلايل موافقان و مخالفان تفسير به رأى را بيان مى كند و نتيجه مى گيرد كه:

«رأى دو قسم است،قسمى از آن موافق كلام عرب و شيوه ى آنان در سخن گفتن و موافق قرآن و سنّت و همراه با رعايت ساير شرايط تفسير است.

اين قسم جايز است و شكّى در آن نيست.

قسم دوم رأى است كه موافق قوانين ادبيات عرب است ولى موافق دلايل شرعى و دربردارنده ى شرايط تفسير نيست و اين همان تفسير به رأى مذموم و منهى است». (2)

بررسى:آقاى عبد الرحمن العك از كسانى است كه تفسير به رأى را به دو قسم تقسيم مى كند،ما اين ديدگاه را در ذيل كلام زرقانى بررسى خواهيم كرد.

اما در كلام ايشان چند نكته قابل تأمّل است:

اول اين كه ايشان تفسير به رأى را همان تفسير عقلى دانسته اند در حالى كه تفسير عقلى غير از تفسير به رأى است.يعنى تفسير عقلى استفاده از قراين و دلايل عقلى برأى فهم و

ص: 383


1- اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك،ص 167 و مشابه همين مطالب را دكتر محمد حمد زغول در كتاب التفسير بالرأى،ص 107 آورده است.
2- همان،ص 171.

تبيين آيات قرآن است(كه در مبحث تفسير عقلى بيان مى شود)و تفسير به رأى استفاده از نظر و گمان شخصى(نه دليل قطعى عقلى)برأى تفسير قرآن است.

دوم آن كه ما براى واژۀ«رأى»در لغت معناى«عقل و تدبير»نيافتيم و ايشان هم آدرس ذكر نكرده اند.و همان طوركه در بحث واژگان بيان شد،برخى مفسّران معاصر كاربرد رأى در معناى درك عقلى(در قرآن و روايات)را انكار مى كردند.

10-زرقانى پس از بررسى دلايل موافقان و مخالفان تفسير به رأى به اين نتيجه رسيده كه اختلاف آنان لفظى است و اختلاف حقيقى نيست.

يعنى رأى دو قسم است:

قسم اول آن است كه رأى و نظر شخص موافق كلام عرب و كتاب و سنّت باشد و با رعايت ساير شرايط مفسّر صادر شود،كه اين قسم جايز است.و كلام موافقان تفسير به رأى بر همين قسم حمل مى شود.

و قسم دوم آن است كه رأى و نظر شخص بر اساس قوانين ادبيات عرب و موافق دلايل شرعى نباشد و نيز شرايط تفسير را نداشته باشد كه اين قسم ممنوع است و كلام مخالفان تفسير بر همين قسم حمل مى شود،سپس تفسير به رأى را به دو قسم ممدوح و مذموم تقسيم كرده است كه مقصود او از تفسير به رأى ممدوح همان روش تفسير عقلى است. (1)

قبلا گذشت كه دكتر ذهبى نيز پس از بيان مفصلى در مورد اقسام تفسير به رأى آن را به دو قسم ممدوح و مذموم تقسيم مى كند و تفسير به رأى ممدوح را همان تفسير عقلى معرّفى مى كند كه در برابر تفسير نقلى قرار مى گيرد. (2)

ص: 384


1- مناهل العرفان،ج 2،ص 66 و ص 71.
2- التفسير و المفسّرون،ج 1،ص 284-285.

و نيز بيان شد كه عبد الرحمن العك ديدگاهى مشابه زرقانى در تقسيم رأى دارد. (1)

بررسى:به نظر مى رسد كه تقسيم تفسير به رأى به دو قسم ممدوح و مذموم و تفصيل در مورد آن كه قسم اول را جايز و قسم دوم را ممنوع بدانيم،اساسا صحيح نيست،چرا كه «تفسير به رأى»-آن طور كه بيان شد-تفسير قرآن بدون مراجعه به قراين عقلى و نقلى بر اساس نظر شخصى مى باشد،در حالى كه تفسير عقلى تفسير قرآن به وسيله ى قراين عقلى قطعى مى باشد.(كه در مبحث روش تفسير عقلى خواهد آمد.)يعنى تفسير به رأى به هر صورت كه باشد بر اساس آيات و رواياتى كه گذشت،مطلقا مذموم و ممنوع است.و تفسير عقلى از موضوع اين بحث خارج است و تفسير به رأى شمرده نمى شود كه ممدوح باشد.

و علاوه بر آن در واژگان بيان شد كه«رأى»به معناى درك عقلانى نيست.

استاد عميد زنجانى نيز در ردّ اين ديدگاه مى نويسد:

«برخى تفسير به رأى را به دو نوع ممدوح و مذموم تقسيم نموده، روايات نهى از آن را مربوط به نوع مذموم آن دانسته اند.اين تقسيم بندى صرف نظر از اين كه با ظواهر روايات فوق سازگار نيست،و با اطلاق آن ها نيز مخالف است،اصولا بر اساس يك انديشه ى نادرست در زمينه ى اصالت رأى مى باشد». (2)

تذكر:در مورد كلام شيخ خالد عبد الرحمن العك و زرقانى بايد گفت:كه تقسيم و جعل اصطلاح جديد مانعى ندارد اما در مورد تقسيم«رأى»به دو قسم،و بيان قسم جايز،اگر مقصود آنان همان نظر استنباطى و اجتهادى مفسّر بعد از مراجعه به لغت،كتاب و سنت باشد.

اين مطلب همان طوركه گذشت قسمى از تفسير به رأى به شمار نمى آيد بلكه تفسير صحيح

ص: 385


1- اصول التفسير و قواعده،ص 171.
2- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 230(چاپ سوم).

و اجتهادى است،چون تفسير به رأى همان نظر و رأى مفسّر قبل از مراجعه به قراين عقلى و نقلى است.

11-طبرى معتقد است كه احاديث تفسير به رأى در مورد آياتى است كه نيازمند بيان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است مثل آيات الاحكام (1).

بررسى:اين سخن حق است كه عمومات و مطلقات آيات الاحكام بدون مخصصات و مقيّدات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صحيح نيست اما روايات تفسير به رأى مخصوص همين قسم از آيات نيست بلكه مطلق است.

12-ابن انبارى در مورد حديث تفسير به رأى نقل مى كند كه مقصود آن است كه:

هركس در مورد مشكلات قرآن چيزى بگويد كه در مذهب صحابه و تابعين نخستين نبوده است اين شخص گرفتار خشم خدا مى شود. (2)

بررسى:دليلى برأى انحصار تفسير قرآن به اقوال صحابه و تابعين نداريم،بلكه در جاى خود ثابت شده كه سخنان صحابه و تابعين در مورد لغت و شأن نزول و نقل احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله(اگر از طريق موثق و شخص مورد اعتماد حكايت شود)معتبر است.و در غير آن ها حجّت نيست.

بنابراين تفسير قرآن بدون توجّه به اقوال آنان تفسير به رأى و غير معتبر نيست.

و در اين زمينه تفاوتى بين مشكلات قرآن و غير آن نيست.

البتّه اگر صحابى همچون على عليه السّلام معصوم باشد،كلام او در تفسير مطلقا حجّت است. (3)

كه لازم است به سخنان ايشان به عنوان قراين نقلى تفسير توجّه شود.

13-ابن انبارى در مورد روايت(من قال في القرآن برأيه فاصاب فقد اخطأ)

ص: 386


1- تفسير طبرى،ج 1،ص 25-27(نقل به مضمون).
2- التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،آيه اللّه معرفت،ج 1،ص 63.
3- نك:درآمدى بر تفسير علمى قرآن،از نگارنده،ص 88.

از برخى اهل علم حكايت مى كند كه:رأى به معناى هواى نفس است و هركس موافق هواى نفس خود در مورد آيات قرآن سخن بگويد،و از ائمه ى سلف نگرفته باشد،در حكم خود نسبت به قرآن خطا كرده است. (1)

و نيز سيوطى نقل مى كند كه:«تفسير به رأى همان تفسير به استحسان و هواى نفس است». (2)

بررسى:اولا همان طوركه در تحليل روايات تفسير به رأى گذشت،اضافه كلمه ى«رأى» به ضمير نشان مى دهد كه رأى شخصى مراد است.اما اين به معناى آن نيست كه هميشه رأى شخصى مطابق هواى نفس انسان باشد.پس اگر كسى مطابق نظر شخصى و بدون توجّه به قراين عقلى و نقلى تفسير قرآن كند،گرفتار تفسير به رأى شده است،چه بر اساس هواى نفس باشد يا نباشد،يعنى اين روش غلط است.

پس يكى از مصاديق تفسير به رأى،تفسير بر اساس هواى نفس است ولى تفسير به رأى منحصر در آن نيست.

البتّه تفسير قرآن بر اساس هواى نفس فى نفسه نيز ممنوع است.

ثانيا تفسير بر اساس استحسان نيز تفسير بدون دليل معتبر است كه مردود مى باشد.و مى تواند يكى از مصاديق تفسير به رأى باشد و مشمول روايات گروه«ب»باشد كه تفسير قرآن بدون علم را تفسير به رأى معرّفى كرد.

14-سيوطى از ابن نقيب محمد بن سليمان بلخى نقل مى كند كه در مورد حديث تفسير به رأى پنج قول است و يكى از اقوال اين گونه بر مى شمرد:

«تفسير قرآن بدون تحصيل علومى كه همراه با آن ها تفسير قرآن

ص: 387


1- همان.
2- الاتقان في علوم،القرآن،ج 4،ص 191.

جايز است». (1)

بررسى:در تحليل روايات گفتيم كه اگر فردى غير متخصّص در تفسير اقدام به تفسير قرآن كند،تفسير به رأى كرده است.

و اين مطلب از احاديث رديف«ب»و«د»قابل استفاده بود.

چرا كه تفسير افراد غير متخصص،نوعى سخن گفتن بدون علم و تهمت بر خدا و خطاى در روش است كه مورد سرزنش عقلا نيز هست.

اما اين مطلب تمام موارد و معناى تفسير به رأى نيست و همان طوركه گذشت تفسير قرآن به وسيله ى افراد متخصّص ولى بدون مراجعه به قراين عقلى و نقلى را نيز شامل مى شود.

15-بازهم سيوطى نقل مى كند كه:

«تفسير به رأى همان تفسير آيات متشابه قرآن است كه غير از خدا تأويل آن را نمى دانند». (2)

بررسى:در اينجا چند نكته قابل دقت است:

اولا:اين سخن مبتنى بر آن است كه در آيه ى وَ مٰا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ . (3)«واو»را عطف ندانيم و بگوييم غير از خدا كسى تأويل آيات متشابه را نمى داند،در حالى كه اين مطلب در تفسير مورد اتفاق نيست و برخى«واو»را عطف مى دانند.و مى گويند:

راسخان در علم(اعم از ائمه عليهم السّلام و دانشمندان راسخ)نيز تأويل متشابهات را مى دانند. (4)

ص: 388


1- الاتقان في علوم القرآن،ج 4،ص 191.
2- همان.
3- آل عمران7/.
4- نك:الميزان،ج 3،ص 27-28 كه«واو»را مستأنفه مى داند،تفسير نمونه،ج 2،ص 441،ذيل

ثانيا:تأويل آيات غير از تفسير آيات است و آنچه كه در اين آيه مخصوص خدا معرّفى شده است تأويل آيات متشابه است نه تفسير آن.مگر آن كه كسى بگويد مقصود از تأويل در اين آيه تفسير آن است.

ثالثا:در همان آيه محكمات را مادر و محل رجوع متشابهات معرّفى مى كند،پس آيات متشابه قرآن به وسيله ى رجوع به محكمات قابل تفسير است،و تفسير كردن آن ها تفسير به رأى نيست.

16-بازهم سيوطى نقل مى كند:

«تفسير به رأى آن است كه كسى مذهبى فاسد داشته باشد و آن را اصل قرار دهد و تفسير قرآن را تابع آن قرار دهد.و به هر روش آن تفسير را به سوى آن مذهب بر گرداند و گرچه آن روش ضعيف باشد». (1)

بررسى:مطلبى كه سيوطى نقل كرده يكى از اقسام تفسير به رأى است.اما معنا و موارد تفسير به رأى منحصر در آن نيست.يعنى اگر كسى عقيده اى صحيح داشته باشد.و آيه اى بر آن دلالت نداشته باشد و بدون قراين آن آيه را مطابق عقيده ى خود تفسير كند بازهم تفسير به رأى شده است.

17-بازهم سيوطى نقل مى كند كه:

«تفسير به رأى آن است كه كسى بگويد قطعا مقصود خدا(از آيه)فلان مطلب است و دليلى بر آن نداشته باشد». (2)

ص: 389


1- الاتقان في علوم القرآن،ج 4،ص 191.
2- الاتقان،ج 4،ص 191 و نيز همين اقوال سيوطى را در التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،آية اللّه معرفت، ج 1،ص 69،و الميزان،ج 3،ص 77-78 مطالعه فرماييد.

بررسى:اين مطلب يكى از موارد و مصاديق تفسير به رأى است و از روايات گروه«ب» قابل استفاده است،چون سخن بدون علم و تهمت زدن بر خدا به شمار مى آيد.

18-علاّمه طباطبايى قدّس سرّه نيز دو وجه ديگر از ابن انبارى و ديگران در تفسير به رأى حكايت مى كند:

اول آن كه:«كسى در مورد قرآن چيزى بگويد و بداند كه حق در غير آن است». (1)

دوّم آن كه:«كسى در مورد قرآن سخنى بگويد بدون آگاهى،چه بداند كه حق در طرف مقابل آن هست يا نه». (2)

بررسى:وجه اوّل كه از ابن انبارى است به ديدگاه يازدهم و چهاردهم بازمى گردد.و وجه دوم به ديدگاه دوازدهم و پانزدهم بازمى گردد كه بررسى آن ها گذشت.

19-بازهم علاّمه طباطبايى نقل مى كند كه برخى گفته اند:

تفسير به رأى آن است كه مبناى ما آن باشد كه قرآن بدون روايات پيشوايان معصوم عليهم السّلام ظهورى ندارد،يا ظهورى دارد كه ما بدون روايت معصوم نمى فهميم و با حفظ اين مبنا ظاهر قرآن را اخذ كنيم و بدون روايات تفسير كنيم. (3)

بررسى:بناى عقلا آن است كه ظاهر كلام هر گوينده اى حجّت است و ظهور آيات قرآن كريم نيز قابل فهم و حجّت است،بنابراين اخذ به ظاهر آيات در تفسير بلا اشكال است.البتّه

ص: 390


1- الميزان،ج 3،ص 78.
2- همان.
3- الميزان،ج 3،ص 78(ايشان معناى فوق را دو معناى«نهم و دهم»تفسير به رأى قرار داده است ولى ما به همديگر ادغام كرديم و مضمون را بيان نموديم،چون كه آن دو با هم ديگر نزديك بود).

علماى اخبارى مخالف اين موردند،كه اين مسئله در علم اصول الفقه مورد بررسى قرار گرفته و پاسخ اخبارى ها داده شده است (1)در مبحث تفسير روايى اين مطلب بررسى خواهد شد.

تذكر:برخى از تعريف هاى مذكور تعريف به مصداق و مورد تفسير به رأى است (2)و شايد برخى قابل ادغام با برخى ديگر باشند.ولى براى روشن شدن مطلب و بررسى،تا حد امكان جداگانه آورده مى شود.

جمع بندى و نتيجه گيرى

با توجّه به مفاد روايات منع تفسير به رأى،و نكاتى كه در مورد آن ها بيان كرديم،و با توجّه به ديدگاه هاى مفسّران و صاحب نظران مى توانيم بگوييم كه:

«تفسير به رأى عبارت است از اين كه مفسّرى بدون مراجعه به قراين عقلى و نقلى به تفسير قرآن بپردازد و يا مفسّرى نظر شخصى خود را بر قرآن تحميل كند يا اين كه شخصى كه شرايط لازم يك مفسّر را ندارد،به تفسير قرآن بپردازد كه اين كارها از نظر شرعى حرام و از نظر عقلا محكوم است».

در مورد موارد و مصاديق و مثال هاى تفسير به رأى در مباحث بعدى مطالبى بيان خواهيم كرد.

ص: 391


1- نك:مبحث حجّيت ظواهر در كفاية الاصول،آخوند خراسانى و حلقات شهيد صدر و...
2- يعنى حدّ تام نيست بلكه رسم تام يا ناقص است.

2-نمونه هاى تفسير به رأى

نمونه هاى تفسير به رأى در كتاب هاى تفسير قديم و جديد و در نوشته هاى افراد منحرف و غافل وجود دارد.

اينك به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1-تفسير به رأى گروه هاى منحرف،يعنى انتخاب يك عقيده ى انحرافى و دليل تراشى براى آن از آيات قرآن كه در اين راه از تحميل بر قرآن اجتناب نمى شود.

مثال:استاد شهيد مطهرى قدّس سرّه در كتاب علل گرايش به مادّيگرى،نمونه هايى از تفسير به رأى را نقل مى كند:«در تفسير آيه ى كريمه ى اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ،وَ يُقِيمُونَ الصَّلاٰةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ (1)،درباره ى ايمان به غيب اين چنين مى گويد:مفسّران غيب را آنچه كه ديدنى نيست اعم از خداوند،فرشتگان و...از اين قبيل دانسته اند حال آن كه اولا خداوند، فرشتگان و...غيب نيستند،ثانيا با طرح عنوان متقين مسأله ى ايمان به خدا مطرح شده و گذشته است.منظور از غيب معهود و شناخته شده،همان مراحل ابتدايى رشد انقلاب توحيدى و زمان انجام تحوّلات كمّى است». (2)

و نيز نقل مى كند كه:«شما جمله ى و يُقِيمُونَ الصَّلاٰةَ را اين طور تفسير كرده ايد:آنان براى تحقق ايمان خود،آن پيوستگى را كه در زبان مذاهب،نماز خوانده مى شود بر پاى مى دارند». (3)

و بازمى گويد:«شما هرجا كه نام دنيا آمده آن را با كلمه ى«زندگى پست تر»ترجمه

ص: 392


1- بقره3/.
2- مجموعه آثار شهيد مطهرى قدّس سرّه،ج 1،ص 465.
3- همان،ص 466.

كرده ايد كه اصل ترجمه درست است ولى مقصود از زندگى پست تر را،منحصرا زندگى در نظام به اصطلاح سرمايه دارى قرار داده ايد و آخرت را كه به نظام برتر ترجمه كرده ايد به معناى نظام عادلانه ى سوسياليستى كه بعد از اين نظام بر قرار خواهد شد،دانسته ايد». (1)

سپس استاد شهيد مطهرى قدّس سرّه بر اين روش تفسير خرده مى گيرند و آن را ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مى خوانند.

مثال ديگر:در تفسير«غرايب القرآن»نظام الدين نيشابورى بعد از ذكر تفسير هر قسمت از آيات،بحثى تحت عنوان«تأويل»مى بينيم كه روشن ترين مصداق تفسير به رأى است.

مثلا در ذيل آيات مربوط به مبارزه موسى با ساحران مى گويد:«منظور از اژدها(ثعبان) (2)در اين داستان همان اژدهاى نفس است،زيرا هر چيز را به خود اضافه كنى و محل حاجات خويش قرار دهى اژدها است.همان طوركه موسى عصا را به خود اضافه كرد و گفت: هِيَ عَصٰايَ (3)اين عصاى من است.و لذا به او گفته شد:

أَلْقِهٰا يٰا مُوسىٰ (4) اين عصاى نفس را بيفكن.

و منظور از«يد بيضاء»(روشنى دست موسى كه معجزه او بود)اين است كه دست ها قبل از آن كه به اشياى مادى و دنيوى تماس پيدا كند،پاك و نورانى و روحانى است». (5)

تذكر:ما برخى از نمونه هاى تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن را كه منتهى به تفسير به

ص: 393


1- همان،ص 466.
2- اعراف107/.
3- طه18/.
4- طه19/.
5- غرائب القرآن،در حاشيه تفسير طبرى،ج 9،ص 24-25.

رأى مى شد در مبحث روش تفسير علمى بيان كرديم.(همچون ديدگاه عبد الرزاق نوفل و...) 2-تفسير قرآن توسط افرادى كه شرايط مفسّر را ندارند و قواعد ادبى و معناى لغوى را در نظر نمى گيرد.

مثال:آيه اللّه مكارم شيرازى با اشاره به كسانى كه قصه آدم عليه السّلام را سمبوليك معنا مى كنند از آنان حكايت مى كند كه مى گويند:«در آفرينش آدم،زبان(قرآن)زبان متشابه،پرمعنا و رمزى و فلسفى است،خلقت انسان يعنى حقيقت و سرنوشت معنوى و صفات نوعى او،در قصّۀ آدم فرمول دارد:

روح خدا،لجن متعفن،انسان.

لجن متعفن و روح خدا دو رمز است،دو اشاره ى سمبوليك است.

انسان واقعا نه از لجن بدبو(حمأ مسنون)ساخته شده و نه از روح خدا،بلكه اولى پستى و ركود و توقف مطلق را نشان مى دهد و ديگرى تكامل بى نهايت و برترى لا يتناهى را مى رساند.» سپس به ايشان اشكال مى كنند و مى نويسند:«با نبودن هيچ قرينه اى بر خلاف مفهوم اصلى لغات و جمله هايى كه در زمينه ى خلقت انسان به كار رفته،آن ها را به صورت رمزى و سمبوليك تفسير كردن و طبق سليقه ى شخصى يكى را به معناى بى نهايت پست و ديگرى را به مفهوم بى نهايت برتر دانستن و از گفتار پاسكال گواه و شاهد برأى آن آوردن چيزى جز تفسير به رأى نيست».

سپس ادامه مى دهند:ما چگونه مى توانيم بر خلاف قواعد ادبى دست به چنين تفسيرهاى

ص: 394

بى اساس و تحميل فكر شخصى بر مفاهيم اسلامى بزنيم. (1)

3-تفسير قرآن توسّط مفسّرانى كه به قراين عقلى و نقلى كه گاهى نظرات مورد پسند خود را بر قرآن تحميل مى كنند.

مثال:استاد عميد زنجانى در مورد مصاديق و موارد تفسير به رأى مى نويسد:

«تفسير به رأى امثال طنطاوى در تفسير خود،سيد هبه الدين شهرستانى در الهيئة و الاسلام و كواكبى در طبايع الاستبداد به دور از اغراض فاسد بوده است».

سپس به تفسير آيات خلقت در قرآن بر اساس نظريه ى تكامل (2)و تفسير آيات معاد بر اساس اصول مادّى علمى (3)و تفسير آيات مربوط به معجزات انبياء به امور عادى كه از هر انسان ديگر ساخته است (4)،اشاره مى كند و آن ها را از نمونه هاى تفسير به رأى برمى شمارد.

و در جاى ديگر نمونه هايى از تفسير به رأى در تفسير فخر رازى (5)و اخوان الصفا (6)و صوفيه (7)مى آورند. (8)

ص: 395


1- تفسير به رأى،آية اللّه مكارم،شيرازى،ص 74-77.
2- نك:خلقت انسان،دكتر يدالله سحابى.
3- نك:راه طى شده،مهندس بازرگان.
4- نك:التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 534.
5- تفسير كبير،ج 1،ص 42.
6- گزيده رسائل اخوان الصفا،على اصغر حلبى،ص 78.
7- حاشيه تفسير طبرى،ج 9،ص 24-25.
8- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،ص 233-236.

3-معيارها و ضوابط تفسير به رأى

اشاره

مقصود از معيارهاى تفسير به رأى،ضوابط و شرايطى است كه مفسّر قرآن را به دام تفسير به رأى مى كشاند.كه شناخت و بررسى اين ضوابط و معيارها و احتراز از آن ها باعث مى شود كه مفسّر قرآن گرفتار تفسير به رأى نشود.و معيارها و ضوابطى كه در اينجا مى آوريم مستفاد از دلايل تفسير به رأى و تحليل آن ها و ديدگاه هايى است كه در مورد تفسير به رأى بيان كرديم.البتّه در ضمن بيان اين معيارها و ضوابط،موارد و مصاديق تفسير به رأى نيز روشن مى شود.همان طوركه لغزشگاه هاى مفسّران قرآن نيز واضح مى شود.

محورهاى اين معيارها و ضوابط عبارتند از:

اولا:عدم توجّه به قراين عقلى و نقلى در تفسير آيات قرآن رعايت و توجّه به قراين عقلى و نقلى در تفسير قرآن لازم است،يعنى در تفسير قرآن بايد به حكم قطعى عقل و آيات ديگران قرآن و روايات معتبر توجّه كرد و عدم توجّه به اين قراين و عدم جست وجو از اين قراين سبب مى شود كه شخص گرفتار تفسير به رأى شود.

موارد زير مى تواند مصاديق اين بحث به شمار آيد:

الف)عدم توجّه به مخصّصها و مقيّدهاى موجود در آيات ديگر و روايات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام در تفسير آيات الاحكام و فتوى دادن بدون رعايت اين قراين.

ب)تفسير قرآن بر اساس ظهور ابتدايى بدون مراجعه به اقوال مفسّران،قراين عقلى و نقلى و منابع تفسيرى ديگر.

ج)تفسير قرآن بر اساس نظر شخصى به يكى از دو احتمال مساوى در تفسير آيه،

ص: 396

بدون اين كه قرينه اى برأى ترجيح يكى از آن دو مورد وجود داشته باشد.

د)تفسير قرآن بر اساس نظر شخصى و ميل به احتمال مرجوح در تفسير آيه بدون اين كه قرينه اى قطعى براى صرف نظر كردن از معناى راجح وجود داشته باشد و به عبارت ديگر تفسير قرآن با حمل الفاظ بر خلاف ظاهر آن بدون قرينه.

ه)استبداد به رأى و استقلال در رأى در تفسير قرآن.

دوم:تحميل نظرات شخصى يا گروهى و مذهبى بر قرآن:

مفسّر قرآن بايد تفسيرى از قرآن ارايه دهد كه با ظاهر آيه سازگار باشد و نبايد نظر خود را بر قرآن تحميل كند به طورى كه ظاهر آيه تحمّل آن معنا را نداشته باشد.و كسى كه اين كار را انجام دهد گرفتار تفسير به رأى شده است.

معمولا كسانى كه تعصبات عقيدتى يا مذهبى دارند گرفتار اين نوع از تفسير به رأى مى شوند.

موارد زير مى تواند از مصاديق اين بحث به شمار آيد:

الف)تحميل نظريه هاى اثبات نشده علمى بر قرآن كريم.

ب)تحميل عقايد شخصى بر قرآن بدون تناسب تفسير با ظاهر آية.

ج)تحميل عقايد انحرافى احزاب و گروه ها بر قرآن.

د)انتخاب يك ديدگاه سياسى،اقتصادى و...و جست وجو در قرآن براى پيدا كردن آيات مؤيّد آن و هنگامى كه آيه اى پيدا نشد،ظاهر برخى آيات را بر خلاف معناى اصلى تأويل و تفسير كردن تا ديدگاه مورد نظر اثبات شود.

ه)فهم و تفسير صحيح آيه و تطبيق نابجاى آن بر مصاديق غلط همچون گروه هاى

ص: 397

انحرافى بهايى و...كه آيات را بر عقايد خويش تطبيق مى كنند.

و)ديدگاه و رأى خود را به جاى تفسير صحيح قرآن ارايه كردن و به خدا نسبت دادن.

ز)تفسير قرآن بر اساس هواى نفس.

سوم-تفسير قرآن توسط فرد غير متخصص:

تفسير قرآن مانند هر كار تخصّصى ديگر بايد توسط افراد متخصّص در تفسير صورت گيرد به طورى كه مفسّر منابع،ضوابط و شرايط تفسير را بشناسد و شرايط لازم يك مفسّر را دارا باشد،تا بتواند تفسيرى معتبر از قرآن ارايه كند. (1)

پس اگر مفسّر قرآن اين شرايط را نداشته باشد روش تفسيرى او خطاست.و اگر حتّى مطلب واقعى و صحيحى بگويد بازهم گرفتار تفسير به رأى شده است.

موارد زير مى تواند از مصاديق اين بحث باشد:

الف)تفسير قرآن توسّط افرادى همچون دانشجويان و طلاّب كم اطلاع (غير متخصص در تفسير).

ب)تفسير قرآن توسط افراد ناآگاه كه نمى دانند مطلبى كه مى گويند حق است يا باطل،

ص: 398


1- شرايط مفسّران قرآن عبارتند از:آشنايى با ادبيات عرب(صرف،نحو،لغت،اشتقاق،معانى،بيان و بديع)، آگاهى هاى تاريخى و جغرافيايى(يعنى شأن نزول ها،تاريخ قرآن،تاريخ عرب و مسلمانان و فضاى جغرافيايى كه آيا در آن نازل شده است)،اطّلاع از علوم قرآن(همچون ناسخ و منسوخ،محكم و متشابه و...)،علم فقه و اصول، آگاهى از احاديث پيامبر و اهل بيت عليهم السّلام و مراجعه به آن ها،آگاهى از قرابت هاى قرآن آگاهى از علم اصول دين، آگاهى از بينش هاى فلسفى و علمى و اجتماعى و اخلاق،پرهيز از پيش داورى،آشنايى با تفاسير و ممارست با آن ها،داشتن روش صحيح در تفسير قرآن. نك:در آمدى بر تفسير علمى قرآن،از نگارنده،ص 61-73،الاتقان في علوم القرآن،سيوطى،ج 2،ص 200 به بعد.

و بدون علم تفسير آيه مى كنند و آن را بطور قطعى به خدا نسبت مى دهند.

ج)تفسير قرآن توسط افرادى كه روش هاى صحيح تفسير را نمى شناسند يا بر طبق آن عمل نمى كنند.

4-مرز تفسير به رأى با اجتهاد در تفسير و تفسير عقلى:

اشاره

اجتهاد همان طوركه در فقه دو گونه است،در تفسير هم دو گونه است:

الف)اجتهاد بدون نظر داشتن به روايات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السّلام،قراين و برداشت مفسّر از آيه است.

ب)اجتهاد با توجّه به روايات،قراين عقلى و آيات محكم قرآن.

يعنى مفسّر بعد از مراجعه به منابع تفسير و با دارا بودن شرايط مفسّر،نظر و برداشت و اجتهاد خود را بيان مى كند و در جايى كه پيامبر و ائمه عليهم السّلام سخنى دارند،با توجّه به آن تفسير مى نمايد و در جايى كه سخنى ندارند،با توجّه به ظاهر آيه و علوم ادبى و قراين عقلى درك خود را بيان مى كند.

اجتهاد در تفسير در نوع اول،مردود است و همان تفسير به رأى است.

و اجتهاد نوع دوم،صحيح و معتبر است و لازمه ى تفسير معتبر،همين است،چرا كه مفسّر نمى تواند،مقلّد ديگران باشد،پس بايد از خود نظر دهد.علاّمۀ طباطبايى هم در تفسير الميزان،به همين مطلب اشاره اى دارد.ايشان مى فرمايد:

«رأى همان اعتقاد از روى اجتهاد است و كلمه ى«به رأيه»در حديث،به صورت اضافه به ضمير آمده است،بنابراين نفى اجتهاد مطلق،در تفسير قرآن را نمى كند...(بلى اگر«برأى»

ص: 399

مى فرمود،نفى اجتهاد مطلق بود)تا بگويى اجتهاد در تفسير ممنوع است و فقط تفسير با روايات ممكن است،بلكه اضافه در كلمه ى«به رأيه»معناى اختصاص،و انفراد و استقلال در رأى را افاده مى دهد.يعنى مفسّر نمى تواند،در تفسير قرآن و فهم آيات،مستقل عمل كند، چنانچه يك كلام عربى غير قرآن را تفسير مى نمايد،بلكه بايد آيات مناسب ديگر را هم بررسى و در فهم آن ها كوشش كند». (1)

تفاوت تفسير به رأى با تفسير عقلى:

مقصود از تفسير آيات قرآن به عقل آن است كه ما از قراين روشن عقلى كه مورد قبول همه ى خردمندان است برأى فهم معانى الفاظ و جمله ها،از جمله قرآن و حديث استمداد جوييم،مثلا هنگامى گفته مى شود.خدا«سميع»و«بصير»است،عقل مى گويد منظور اين نيست كه خدا داراى چشم و گوش،همانند ماست،بلكه مقصود اين است كه او با علم وسيع و بى انتهاى خود از همه ى صداها با خبر،و از همه ى مناظر آگاه و در همه جا حضور دارد. (2)

بر خلاف تفسير به رأى كه بدون توجّه به قراين عقلى و نقلى به تفسير قرآن مى پردازد و افراد سليقه ى شخصى خود را بر قرآن تحميل مى كنند و قرآن را تابع فكر خود مى كنند.

به عبارت ديگر،«رأى»در اينجا به معناى عقل نيست و تفسير به رأى تفسير عقلى به شمار نمى آيد.در مبحث روش تفسير عقلى،پيرامون آن توضيح بيشترى داده خواهد شد.

ص: 400


1- الميزان،ج 3،ص 76 به بعد،با تلخيص و تصرف اندك.
2- تفسير به رأى،آية اللّه مكارم شيرازى،ص 38-39.

5-آثار منفى تفسير به رأى:

1-سرزنش عقلا بر تفسير به رأى.

2-وعده ى عذاب الهى كه در روايات وارد شده است و روايات آن گذشت.

3-هرج و مرج شديد در فهم معانى آيات قرآن،چون معيارها و ضوابط تفسير كنار مى رود.

و معانى اصلى آيات مورد غفلت واقع مى گردد و مدّعيان دروغگو،گاهى يك آيه را بر دو معناى متضاد حمل خواهند كرد،بلكه در اثر تفسير به رأى ارزش تمام قوانين و الفاظ در جهان از بين مى رود.

4-قرآن كه راهبر افكار بشر است،عملا به صورت وابسته و تابع فكر بشر در مى آيد.و قرآن كه روشنگر جامعه است،پشتيبان انحرافات فكرى و اخلاقى خواهد شد و قرآن كه وسيله ى وحدت است عامل نفاق و پراكندگى مى شود.و برنامه هاى سعادت عمومى،به برنامه هاى سجودجويى شخص تبديل مى شود.

5-ارزش هاى اصيل كتاب و سنّت و محتواى واقعى آن ها از بين مى رود و دستاويزى براى افراد گمراه و گمراه كننده به وجود مى آيد.

6-تطبيق قوانين آسمانى برخواسته هاى انحرافى محيطهاى آلوده كه تغيير و تبديل مفاهيم آن ها را با دگرگون شدن محيطها،در پى خواهد داشت.

7-سقوط مفاهيم نامحدود ابدى و تبديل آن ها،به مفاهيم مبتذل،محدود و نارساى افكار انسان هاى كوتاه فكر و دورسازى مسلمانان از نور هدايت قرآن. (1)

8-كم رنگ شدن تعبّد دينى و اوج گيرى خود محورى ها و حكومت سليقه هاى شخصى

ص: 401


1- كتاب تفسير به رأى،استاد آيت اللّه مكارم شيرازى،با تلخيص و تصرّف.

بر افكار جامعه.

9-جدايى مسلمانان از اهل بيت عليهم السّلام در اثر ناديده انگاشتن احاديث و قراين نقلى در تفسير و در نتيجه گمراهى و گمراه سازى.

10-غلطيدن در قياس و استحسان و رخنه ى افكار غلط در معارف اسلامى. (1)

و ده ها نتيجه ى سوء ديگر كه ممكن است با مرور زمان آشكار شود.

ص: 402


1- نك:تفسير به رأى،حسن عاشورى لنگرودى.

6-چكيده:

از مجموع مطالبى كه در اين بخش آمد،مطالب زير استفاده شد و يا بيان شد:

1-نوزده ديدگاه صاحب نظران و مفسّران در مورد تفسير به رأى بيان شد و مورد نقد و بررسى قرار گرفت.

2-تفسير به رأى گاهى مربوط به شخص مفسّر است كه شرايط لازم را ندارد و گاهى مربوط به روش غلط اوست كه بدون مراجعه به قراين عقلى و نقلى تفسير قرآن مى كند و يا اين كه نظر خود را بر قرآن تحميل مى كند.

3-نمونه هايى از تفسير به رأى از مفسّران و گروه هاى منحرف و افراد غير متخصّص بيان شد.

4-معيارها و ضوابط تفسير به رأى در سه محور بيان شد كه پانزده مورد و مصداق فرعى براى آن ها بيان گرديد.كه عمدتا به عدم توجّه به قراين،و تحميل نظر بر قرآن و نداشتن شرايط مفسّر بر مى گشت.

5-مرزهاى تفسير به رأى با اجتهاد بيان گرديد و روشن شد كه اجتهاد بدون مراجعه به قراين عقلى و نقلى نوعى از تفسير به رأى است.ولى اجتهاد و استنباط پس از مراجعه به قراين تفسير به رأى نيست.

6-تفسير به رأى غير از تفسير عقلى است،چون در تفسير عقلى از قراين عقلى براى تفسير قرآن استفاده مى كنيم ولى در تفسير به رأى اين گونه نيست.

7-آثار منفى تفسير به رأى در ده مورد بيان شد كه مهم ترين آن ها وعده ى عذاب الهى و هرج مرج در فهم و تفسير آيات،تابع شدن قرآن و دستاويز شدن تفسير براى افراد گمراه پيشه و گمراهى افراد بود.

ص: 403

7-پرسش هاى دو درس:

1-توضيح دهيد كه آيا تفسير به رأى واقعا روش تفسير قرآن است؟ 2-واژۀ«رأى»در«تفسير به رأى»به چه معنا است و اضافه ى آن به ضمير(به رأى) چه نكته اى را در بردارد.

3-معانى«باء»در«تفسير به رأى»به چه معنا است و بر اساس هر كدام حديث(من فسّر القرآن برأيه...)را معنا كنيد و بگوييد كدام معنا با ظاهر روايات سازگارى بيشترى دارد.

4-آيا تفسير به رأى در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السلام وجود داشته است،به چه دليل؟ 5-چگونه به آيه ى لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ بر ممنوعيت تفسير به رأى استدلال شده است؟آن را نقد و بررسى كنيد.

6-يك روايت در مورد تفسير به رأى بنويسيد كه سند آن صحيح باشد.

7-مقصود از حديث«من قال من القرآن فاصاب فقد اخطأ»چيست و چگونه از آن خطا بودن روش را مى فهميم؟ 8-از طرفى به ما دستور داده اند كه در قرآن تفكر و تدبّر كنيم و از طرف ديگر تفسير به رأى ممنوع شده است،اين دو مطلب چگونه با هم جمع مى شود؟ 9-مرز تفسير به رأى را با اجتهاد و تفسير عقلى روشن سازيد.

10-دو دليل از دلايل جواز تفسير به رأى را بيان كنيد و پاسخ دهيد؟ 11-مقصود علاّمه طباطبايى از استقلال در تفسير قرآن چيست و رابطه ى آن با تفسير به رأى چيست؟ 12-ديدگاه امام خمينى و آية اللّه خويى را در تفسير به رأى بنويسيد و با ديدگاه علاّمه طباطبايى مقايسه كنيد.

13-ديدگاه تقسيم تفسير به رأى به دو قسم ممدوح و مذموم نظر كيست،و چه اشكالى

ص: 404

به آن وارد است؟ 14-استبداد در تفسير قرآن به چه معنا است و رابطه ى آن با تفسير به رأى چيست؟ 15-نظر عبد الرحمن العك را در مورد تفسير به رأى بنويسيد و بگوييد چگونه او بين تفسير عقلى و تفسير به رأى خلط كرده است؟ 16-دو معيار تفسير به رأى را بنويسيد و توضيح دهيد.

17-حدّ اقل پنج مصداق تفسير به رأى را نام ببريد و برأى دو قسم مثال بزنيد.

18-حد اقل پنج اثر منفى تفسير به رأى را بنويسيد.

ص: 405

8-پژوهش هاى جديد:

1-همه ى روايات تفسير به رأى را در منابع حديثى اهل سنّت جمع آورى كنيد و صحّت سند آن ها را از نظر كتب رجال خودشان بررسى كنيد.

2-همه روايات تفسير به رأى را در منابع حديث شيعه جمع آورى كنيد و سند آن ها را تك تك بررسى كنيد.

3-ديدگاه اخبارى ها در مورد عدم حجّيت ظواهر قرآن را مورد بررسى قرار دهيد و رابطه ى آن را با تفسير به رأى روشن سازيد.

4-برخى مخالفان تفسير به رأى به سخنان صحابه يا آيات ديگرى استدلال كرده اند، آن ها را نقد و بررسى كنيد.

5-تفاوت هاى تفسير به رأى و تفسير عقلى را تحقيق كنيد و بررسى نماييد كه چرا برخى افراد اين دو را با هم خلط كرده اند.

6-آثار منفى تفسير به رأى را از نظر اعتقادى،اخلاقى و اجتماعى پيگيرى كنيد و جمع آورى نماييد.

7-دلايل ديدگاه استقلال قرآن(نظر علاّمه طباطبايى)و ديدگاه آية اللّه خويى(عدم استقلال از اهل بيت عليهم السّلام)را مورد بررسى و نقد قرار دهيد.

8-ديدگاه دكتر ذهبى در مورد تقسيم تفسير به رأى به دو قسم ممدوح و مذموم و مصاديقى كه از شيعه بر مى شمارد را بررسى و نقد كنيد.

9-نمونه هاى تفسير به رأى را در رسايل اخوان الصفا بررسى و نقد كنيد.

ص: 406

10-نمونه هاى تفسير به رأى را در آثار صوفيه بررسى و نقد كنيد.

11-نمونه هاى تفسير به رأى را در مورد تفسير علمى غير معتبر(استخراج علوم از قرآن) و(تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن)بررسى و نقد كنيد.

12-معيارهاى تفسير به رأى را از نظر صاحب نظران ديگر بررسى و نقد كنيد.

ص: 407

9-منابع جهت مطالعه بيشتر

1-التفسير بالرأي،دكتر محمد حمد زغلول،مكتبة الفارابى،1420 ق.

2-مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عميد زنجانى،مبحث تفسير به رأى.

3-در آمدى بر تفسير علمى قرآن،محمد على رضا اصفهانى،مبحث تفسير به رأى.

4-التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب،آية اللّه معرفت،ج 2.

5-التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 1.

6-الميزان،ج 3،ص 75 به بعد.

7-اصول التفسير و قواعده،عبد الرحمن العك.

8-مناهل العرفان،زرقانى،ج 2.

9-تفسير به رأى،حسن عاشورى لنگرودى،(پايان نامه كارشناسى ارشد/تربيت مدرّس قم).

10- روش شناسى تفسير قرآن،جمعى از نويسندگان،سمت،1379 ش.

ص: 408

فصل هشتم: روش تفسير كامل و جامع

اشاره

هدف آموزشى:

شناخت روش تفسير كامل و جامع قرآن.

ص: 409

ص: 410

مقدمه

در مباحث پيشين روش هاى صحيح در تفسير قرآن در مورد نقد و بررسى قرار گرفت اينك در اين مبحث،بر آنيم كه روشن سازيم روش كامل و جامع كدام است،يعنى يك مفسر قرآن از چه روشى استفاده كند تا بتواند مطمئن گردد كه همه ى ابعاد لازم را در تفسير يك آيه بررسى كرده است و حق مطلب ادا شده است.

روش تفسير كامل و جامع چيست؟

واژۀ روش و تفسير در مباحث پيشين تعريف شده،ولى مقصود از روش كامل و جامع آن است مفسر از تمام ابزارها و منابع لازم در تفسير آيات قرآن استفاده كند،به طورى كه ابعاد معنا و مقصود آيه را كاملا مشخص سازد و نتيجه ى كامل بگيرد.

بنابراين همان طوركه در مبحث كليات بيان كرديم:

پس مى توان گفت كه در يك روش تفسير كامل بايد از موارد زير استفاده مى شود.

ص: 411

روش تفسير:باطل و غير معتبر(همچون تفسير به رأى و برخى گونه هاى تفسير اشارى و علمى) صحيح و معتبر:تفسير كامل تفسير ناقص:تفسير قرآن به قرآن/تفسير اشارى/تفسير روائى/تفسير عقلى/تفسير علمى الف)در مبحث روش ها:

1-از روش تفسير قرآن به قرآن براى به دست آوردن قراين نقلى قرآنى براى تفسير آيه.

2-از روش تفسير روايى براى به دست آوردن قراين نقلى حديثى براى تفسير آيه.

3-از روش تفسير علمى براى به دست آوردن قراين علمى قطعى براى تفسير آيه.

4-از روش تفسير عقلى براى به دست آوردن قراين قطعى عقلى براى تفسير آيه.

5-از روش تفسير اشارى براى به دست آوردن بطن و تأويل و پيام آيه به روش صحيح استفاده مى شود.

البته روشن است كه در روش تفسير كامل از روشهاى باطل و غير معتبر(همچون تفسير به رأى)اجتناب مى شود.

ب)در مبحث گرايش ها:

در روش تفسير كامل قرآن نياز به استفاده از گرايش هاى تفسير نيز هست،يعنى براى

ص: 412

تفسير جامع لازم است كه:

1-به كتاب ها و تفاسير گرايش لغوى و ادبى مراجعه شود تا نكات ادبى و لغوى آيات روشن شود.

2-به تفاسير گرايش فقهى مراجعه شود تا نكات فقهى آيه روشن شود.

3-به تفاسير گرايش كلامى مراجعه شود تا نكات كلامى و اعتقادى آيات روشن شود.

البته مفسر قرآن نبايد خود را تابع گرايشات كلامى كند بلكه بايد عقايد كلامى خود را از قرآن اخذ كند.

به عبارت ديگر عقايد خود را بر قرآن عرضه كند نه اين كه بر آن تحميل كند.

4-به تفاسير گرايش اجتماعى مراجعه شود تا نكات جامعه شناختى قرآن و برداشت ها اجتماعى آيات روشن شود.

ج)استفاده از علوم قرآن و مراجعه به تفاسير گذشته و تاريخ اسلام و مسلمانان تفسير را كامل تر و غنى تر مى سازد.

نتيجه:هر كدام از روش ها و گرايش هاى تفسيرى صحيح به تنهايى پاسخ گوى تفسير همه ى آيات قرآن نيست بلكه هر كدام مكمل يكديگر بوده و استفاده از همه ى آنها(به تناسب آيه ى مورد بحث)مى تواند تفسيرى معتبر و كامل ارايه سازد.

ص: 413

ص: 414

فصل نهم: گرايش هاى تفسيرى

اهداف آموزشى:

هدف اصلى:شناخت گرايش تفسيرى قرآن اهداف فرعى:

1-آشنايى با تاريخچه هر گرايش 2-آشنايى با ويژگى هاى هر گرايش 3-آشنايى با اقسام و گونه هاى گرايش ها 4-آشنايى با مهم ترين تفسيرهاى هر گرايش

ص: 415

ص: 416

درس چهاردهم: گرايش هاى فقهى-كلامى

اشاره

عناوين 1-مقدمه 2-واژگان 3-تاريخچه و عوامل پيدايش و اقسام گرايش ها بخش اوّل:گرايش فقهى الف)تاريخچه ب)ويژگى ها ج)گونه ها و منابع مهم د)نمونه ها و موضوعات بخش دوم:گرايش كلامى الف)تاريخچه ب)ويژگى ها ج)گونه ها و منابع د)نمونه ها و موضوعات

ص: 417

ص: 418

1-مقدمه:

گرايش هاى تفسيرى از ديرباز در عرض روش هاى تفسيرى مطرح بوده است،و نقش اين مبحث در تاريخ تفسير و شناخت تفاسير و مفسّران بسيار مهم است.

ما در بخش نخست اين نوشتار كلياتى پيرامون روش ها و گرايش ها بيان كرديم و تاريخچه آن را روشن نموديم.و ازاين رو در اين بخش برخى مباحث را تكرار نمى كنيم، علاوه بر آن،قصد نداريم كه در مبحث گرايش ها بطور مفصل و عميق وارد بحث شويم،چرا كه هر كدام از اين گرايش هاى تفسير نياز به درس و كتاب مستقل دارد.كه در عصر حاضر در مراكز تخصصى تفسير و علوم قرآن تحت عنوان هايى همچون:قرآن و علوم ادبى-فقه القرآن و آيات الاحكام-منتخب التفاسير كلامى و عرفانى و...،مورد بحث و بررسى و تدريس قرار مى گيرد و به نگارش در مى آيد.

بنابراين ما در اين بخش به معرفى اجمالى گرايش هاى تفسيرى مى پردازيم و دانش پژوهان مى توانند با تحقيق در مورد هر كدام از گرايش ها يا شاخه هاى فرعى آن ها،با استفاده

ص: 419

از كتاب هاى مستقل و دروس تخصصى اطلاعات خود را تكميل كنند.

2-واژگان:

در اين مبحث واژه هاى اساسى زير وجود دارد:

الف:گرايش:در اينجا مقصود از«گرايش»،تأثير باورهاى مذهبى،كلامى، جهت گيرى هاى عصرى،سبك هاى پردازش تفسير قرآن است كه بر اساس عقايد،نيازها و ذوق و سليقه و تخصص علمى مفسّر شكل مى گيرد.

ب:تفسير:كشف و پرده بردارى از ابهامات كلمات و جمله هاى قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنهاست.

و به عبارت ديگر:تبيين مراد استعمالى آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدّى آن بر اساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره است (1).

تذكر:در مورد تفاوت هاى گرايش ها و روش هاى تفسيرى در بخش اوّل(كليات)توضيح داديم.

3-تاريخچه و عوامل پيدايش و اقسام گرايش ها.

اشاره

در اين مورد نيز در بخش اوّل(كليات)توضيح داديم.

بنابراين تكرار نمى كنيم فقط جدول اقسام گرايش ها را يادآورى مى كنيم:

الف:مذاهب تفسيرى:همچون تفسير شيعه اثنى عشرى-اسماعيليه و...

ص: 420


1- تعريف تفسير در مبانى روش هاى تفسيرى بيان شده است.و در اينجا حاصل سخن مفردات راغب اصفهانى،تاج العروس،قاموس قرآن،علاّمه طباطبايى(الميزان ج 1 ص 4)و سيوطى(الاتقان،ج 2،ص 192)و طبرسى(مجمع البيان،ج 1،ص 13)بيان شد.كه در كتاب در آمدى بر تفسير قرآن،ص 35 تا ص 39 ديدگاههاى آنان و جمع بندى آن آمده است.

ب:مكاتب تفسيرى(كلامى):همچون تفسير معتزله و اشاعره ج:سبك هاى تفسيرى(الوان):همچون تفسير ادبى-فلسفى-فقهى-اجتماعى-اخلاقى- تاريخى و علمى.

د:جهت گيرى هاى تفسيرى(اتجاهات):همچون تفسير معنوى-جهادى-تقريبى- سياسى.

تذكر:ما در اينجا گرايش ها را مورد بحث قرار نمى دهيم،چرا كه برخى از اين گرايش ها را بطور مختصر در بخش اوّل نوشتار(كليات)توضيح داديم و به همان اندازه اكتفا مى كنيم و توضيح بيشتر از حوصله اين نوشتار خارج است.

اما برخى از گرايش هاى تفسيرى را به خاطر اهميّت آن ها توضيح مى دهيم.

بخش اوّل:گرايش فقهى

در اينجا به چند بحث مهم مى پردازيم:

الف)تاريخچه:

قرآن كريم داراى آيات متعددى در مورد احكام تكليفى انسان است،كه از پانصد آيه تا دو هزار آيه گفته شده است (1)،همين آيات در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بدان ها عمل مى شد و موارد ابهام را از ايشان مى پرسيدند،سپس در عصر صحابه از اين آيات استنباط مى شد و بدان ها عمل مى شد و گاهى صحابه در مورد آيات الاحكام اختلاف مى كردند كه اختلاف امام على عليه السّلام و عمر در مورد

ص: 421


1- نك:كنز العرفان،فاضل مقداد ج 1،ص 5 و آيات الاحكام،ابن عربى،ج 4،ص 2098.

اقلّ مدت حمل و استناد امام آيات قرآن (1)و تعيين مدت شش ماه مشهور است. (2)

و در اين ميان روايات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام راهگشاى فقهاى صحابه و تابعين شد و در حقيقت روايات فقهى نوعى تفسير موضوعى قرآن شد كه بعدها علم فقه و فقه القرآن در دامان آن رشد كرد.

فقه القرآن يا آيات الاحكام در حقيقت نوعى تفسير موضوعى قرآن است كه به صورت يك گرايش تفسيرى از قرون اوليه اسلام تا كنون ادامه داشته و ده ها كتاب در اين زمينه نگارش يافته است.(كه در ادامه مى آيد)اما با پيدايش مذاهب فقهى از قرن دوّم به بعد،شيعه و پيروان مذهب حنفى،مالكى،شافعى،حنبلى به تفسير آيات الاحكام و تأليف در اين زمينه پرداختند و گاهى برخى افراد به تأويل آيات مخالف نظر خود اقدام كردند و راه افراط را پيمودند.

به طورى كه عبد اللّه كرخى(م 340 ه)كه از متعصبان مذهب حنفى است گفت:هر آيه يا حديثى كه مخالف نظر اصحاب ما باشد تأويل مى شود يا منسوخ است. (3)

البته بسيارى از مفسّران كه در گرايش فقهى قلم زده اند راه انصاف را پيموده اند.و امروز نياز به كتاب هايى در تفسير آيات الاحكام بصورت تطبيقى كه استدلال هاى همه مذاهب را در بر گيرد احساس مى شود.

ص: 422


1- بقره233/(حولين كاملين)و احقاف15/(و حمله و فصاله ثلاثون شهرا)
2- تاريخ التشريع،خضرى،ص 113 و التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 433
3- تاريخ التشريع الاسلامى،السبكى و السائس و البريرى،ص 281 و التفسير و المفسّرون دكتر ذهبى-،ج 2، ص 434.

ب)ويژگى ها:

مفسّر در گرايش فقهى به عناصر زير توجّه بيشترى مى كند:

1-به تفسير آياتى مى پردازد كه احكام فقهى در مورد زندگى بشر دارد و تكليف انسان را به صورت واجب،مستحب،حرام،مكروه و مباح در ابواب عبادات و معاملات و...بيان مى كند.

2-همّت مفسّر به استنباط احكام شرعى فرعى عملى از آيات قرآن است.

3-معمولا مفسّر آيات الاحكام،شخصى مجتهد در فقه است و در نهايت فتواى خويش را بيان مى كند.

4-معمولا مفسّر در اين گرايش با روش فقهى مسايل را تجزيه و تحليل مى كند و در اين راه از كتاب،سنت و عقل و اجماع بهره مى برد.

5-تفسير فقهى بر اساس مبانى كه مفسّر در فقه و اصول مذهب خويش برگزيده است متنوع مى شود و نتايج مختلف مى دهد.

براى مثال اگر مفسّر فقيه،اجماع و خبر واحد و ظواهر كتاب را حجّت بداند يا نداند، چهره تفسير آيات الاحكام او متفاوت مى شود.

ج)گونه ها و منابع فهم:

گرايش فقهى تفسير بر اساس مذاهب فقهى متنوع است،اينك به مهم ترين اين موارد اشاره مى كنيم:

1-گرايش فقهى شيعه:

فقهاى شيعه بر اساس مذهب اهل بيت عليه السّلام حركت مى كنند و آيات الاحكام را با استفاده از روايات پيامبر و اهل بيت عليه السّلام تفسير مى كنند،هر چند كه در اين راه از قراين عقلى و آيات

ص: 423

ديگر نيز استفاده مى كنند.

از تفاسير فقهى شيعه مى توان از موارد زير نام برد:

1/1-احكام القرآن(فقه القرآن)راوندى(م 573 ه).

1/2-زبدة البيان فى احكام القرآن،مقدس اردبيلى(م 993 ه).

1/3-كنز العرفان فى فقه القرآن از سيورى معروف به فاضل مقداد(م 826 ه).

1/4-تفسير آيات الاحكام،سيد محمد حسين طباطبايى يزدى(م 1386 ه).

1/5-تفسير شاهى،سيد امير ابو الفتوح حسينى جرجانى(م 976 ه)به زبان فارسى.

1/6-مسالك الافهام الى آيات الاحكام،جواد كاظمى(م قرن 11 ه).

2-گرايش فقهى شافعى:

پيروان نظرات فقهى محمد بن ادريس شافعى(م 204 ه)را شافعى نامند.كه آيات الاحكام را مطابق نظرات او تفسير مى كنند.

برخى از كتابهاى تفسير فقهى آنان عبارتند از:

2/1-احكام القرآن،منسوب به شافعى.

2/2-احكام القرآن،كياهراسى(م 504 ه) 2/3 نيل المرام من تفسير آيات الاحكام،ابو طيب سيد محمد صديق بن حسن خان قنوجى بخارى،(م 1307 ه).

3-گرايش فقهى مالكى:

پيروان مذهب فقهى مالك بن انس(90-179 ه)را مالكى نامند كه آيات الاحكام را بر اساس نظرات فقهى او تفسير مى كنند.برخى از كتاب هاى تفسير فقهى آنان عبارتند از:

ص: 424

3/1-احكام القرآن،ابو بكر ابن عربى(م 543 ه).

3/2-الجامع لاحكام القرآن،قرطبى(م 671 ه).

4-گرايش فقهى حنفى:

پيروان مذهب فقهى ابو حنيفه نعمان بن ثابت(50-153 ه)را حنفى مى نامند،كه آيات الاحكام را بر اساس نظرات فقهى او تفسير مى كنند برخى از كتاب هاى تفسير فقهى آنان عبارتند از:

4/1-احكام القرآن،جصّاص(م 370 ه).

4/2-التفسيرات الاحمدية احمد بن ابى سعيد بن عبد اللّه(م 1130 ه)معروف به ملاجيون (1)حنفى(م 1130 ه).

5-گرايش فقهى حنبلى:

پيروان مذهب فقهى احمد بن محمد بن حنبل(164-241 ه)را حنبلى مى نامند.كه آيات الاحكام را بر اساس نظرات فقهى او تفسير مى كنند.

برخى از كتاب هاى تفسير فقهى آنان عبارت است از:

1/1-آيات الاحكام،محمد بن الحسين بن محمد بن الفراء(م 458 ه).

1/2-تفسير آيات الاحكام،شمس الدين محمد ابى بكر دمشقى،مشهور به ابن قيم جوزى،(م 751 ه).

1/3-احكام الرأى من احكام الالا،شمس الدين محمد بن عبد الرحمن بن صائغ،(م 776 ه).

ص: 425


1- نك:التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 435 به بعد و التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،آية اللّه معرفت،ج 2،ص 355،به بعد و روش هاى تفسير قرآن،دكتر مؤدب، ص 232 به بعد.

تذكر 1:برخى كتاب هاى تفسير آيات الاحكام،بصورت تطبيقى نظرات مذاهب مختلف را آورده اند همچون:تفسير آيات الاحكام،محمد على سايس(م 1396 ه)و روايع البيان فى تفسير آيات الاحكام،محمد على صابونى و تفسير آيات الاحكام،طباطبايى يزدى(م 1386 ه).

تذكر 2:كتاب هاى آيات الاحكام برخى به صورت تفسير موضوعى است همچون:احكام قرآن،دكتر محمد خزايلى و آيات الاحكام،زين العابدين قربانى و برخى به صورت تفسير ترتيبى است مثل آيات الاحكام،ميرخانى و آيات الاحكام سيد حسين طباطبايى يزدى.

د)نمونه ها و موضوعات:

برخى از مهم ترين آيات مورد اختلاف در گرايش فقهى تفسير عبارتند از:

1-آيه متعه(نساء24/).

2-آيه وضو(مايده20/).

3-آيه خمس(انفال41/).

4-حج تمتع و...

البته آيات الاحكام بر اساس تقسيمات فقه به عبادات(مثل صلاة و صوم و...)و عقود (مثل نكاح و...)و ايقاعات(مثل طلاق و...)و احكام قضايى(مثل قصاص و...)تقسيم مى شود.

و برخى احكام حكومتى(مثل ولايت،و جهاد و...)احكام اجتماعى(مثل:ارث،وصيت و...) را بدان اضافه كرده اند.

مثال:از بهترين و مهم ترين نمونه ها در مورد آيات الاحكام تطبيقى بين گرايش هاى فقهى تفسير مى توان از آيه«وضو»(مايده20/)ياد كرد كه فقها و نويسندگان آيات الاحكام در مورد آن به بحث و بررسى پرداخته اند.

ص: 426

بخش دوم:گرايش كلامى:

الف)تاريخچه:

واژه«كلام»به معناى گفتار است اما در اصطلاح به علم عقايد گفته مى شود.

در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عقايد مسلمانان همگون بود اما پس از ايشان در مورد برخى مسايل عقيدتى همچون امامت اختلاف پيدا شد و كم كم دايره اختلافات به مسايل عقيدتى ديگر همچون صفات خدا و پيامبران كشيده شد و در اواخر قرن اوّل.اوايل قرن دوّم هجرى علم كلام شكل گرفت و مكتب معتزله توسط واصل بن عطاء(80-131 ه)بوجود آمد سپس در اواخر قرن سوّم و اواخر قرن چهارم مكتب اشاعره توسط ابو الحسن اشعرى(م حدود 330 ه) پايه گذارى شد.سپس در ادامه مكتب ماتريدى(م 333 ه)پديد آمد.

و مكتب كلامى شيعه كه عقايد خاص در مسئله امامت و عصمت و مانند آن داشت از همان صدر اسلام به وسيله اهل بيت عليه السّلام تقويت شد و در قرن هاى بعدى توسط شيخ مفيد (336-413)نظام مند گرديد. (1)

مكاتب كلامى در جهان اسلام به سراغ تفسير قرآن نيز آمدند و آيات موافق مكتب خويش را قبول كرده و آيات مخالف را به حق و ناحق تأويل يا توجيه مى كردند،ازاين رو گرايش كلامى تفسير با گونه هاى مختلف بوجود آمد.كه ما به صورت مختصر مهم ترين گرايش ها و كتاب هاى تفسيرى آنان را معرفى مى كنيم.

ص: 427


1- به گرايش تفسيرى شيعه در مبحث مذاهب تفسيرى اشاره كرديم.

ب)ويژگى ها:

مفسّران در گرايش كلامى تفسير به عناصر زير توجّه بيشترى مى كنند:

1-به تفسير آيات عقايد(توحيد-نبوت-عدل-امامت-معاد)توجّه مى كنند.

2-غالبا آيات مشابه قرآن را پيگيرى مى كنند.

3-پس از تفسير آيه به اثبات عقيده خويش و نفى ديگران مى پردازند.

4-انگيزه مفسّر دفاع از عقايد مسلمانان يا دفاع از مكتب كلامى خاص است.

5-در تفسير كلامى بيشتر از روش تفسير اجتهادى و عقلى و شيوه استدلالى استفاده مى شود.هر چند كه از روايات و آيات ديگر قرآن نيز استفاده مى شود.

ازاين رو گاهى تفاسير كلامى داراى روش ها يا گرايش هاى متعدد است.

ج)گونه ها:

مشهورترين مكاتب كلامى در تفسير عبارتند از:

1-گرايش كلامى معتزله در تفسير:

معتزله پيروان و اصل بن عطاء(80-131 ه)به شمار مى آيند.و از شخصيّت هاى بارز اين گروه عمرو بن عبيد،ابو الهذيل علاف(م 235 ه)و ابراهيم نظام(م 231 ه)و جاحظ و قاضى عبد الجبار معتزلى(م 415 ه)و زمخشرى(م 583 ه)بودند.

معتزله انسان را آزاد و مختار مى دانستند و معتقد بودند كه قرآن را با عقل مى توان تفسير كرد.و عقل پاره اى از مسايل را(بدون راهنمايى شرع)درك مى كند.و در تعارض حديث با عقل،عقل را مقدم مى داشتند.و مى گفتند:فاسق نه مؤمن است و نه كافر(منزلة بين المنزلتين)،و مغفرت انسان را بدون توبه ناممكن مى دانند.

ص: 428

آنان توحيد صفاتى را قبول داشتند و منكر توحيد افعالى بودند.

آنان طرفدار عدل هستند و خدا را عادل مى دانند.و افعال خدا را هدفمند و داراى غرض مى دانند و كلام خدا را مخلوق و قديم را منحصر در خدا مى دانند. (1)

دكتر ذهبى اصول معتزله را پنج چيز معرفى مى كند:توحيد،عدل،وعد و وعيد،منزلة بين منزلتين،امر به معروف و نهى از منكر. (2)

سپس به معتزله و تفسيرهاى آن ها به شدت انتقاد مى كند و از ابو الحسن اشعرى حكايت مى كند كه تفسير معتزله گمراهى است چون قرآن را بر اساس آراء و هواى نفس خود تأويل مى كنند (3).

عقايد معتزله تا زمان متوكل عباسى رونق داشت و توسط متوكل سركوب شدند و از آن زمان به بعد عقايد اشعرى رشد كرد (4).

از مهم ترين تفسيرهايى كه با گرايش كلامى معتزله نوشته شده موارد زير است:

1/1-متشابه القرآن،قاضى عبد الجبار همدانى(م 415 ه)عربى.

قاضى در مذهب شافعى و در مكتب كلامى معتزلى است.

1/2-تنزيه القرآن عن المطاعن،از همو.

1/3-الكاشف،ابو القاسم محمود بن عمر زمخشرى(م 538 ه).

ايشان به مسايل ادبى قرآن نيز پرداخته است.

1/4-انوار التنزيل و اسرار التأويل(تفسير بيضاوى)قاضى ناصر الدين ابو الخير عبد الله بن

ص: 429


1- نك:آشنايى با علوم اسلامى،جلد كلام و عرفان،شهيد مطهرى،ص 27 تا ص 42.
2- التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 1،ص 370-369.
3- همان ص 385.
4- تاريخ تفسير،دكتر عبد الوهاب طالقانى،ص 258.

عمر بن محمد بن على البيضاوى شافعى(م 685 ه)عربى تفسير با تكيه بر كشاف زمخشرى نوشته شده است و مشهور آن است كه بيضاوى اشعرى مسلك است اما برخى محققان معتقدند كه او معتزلى است چون به عقل و عدل در تفسير اهميّت داده است. (1)

1/5-جامع التأويل لمحكم التنزيل،تفسير ابو مسلم اصفهانى،(م 322 ه) اصل اين تفسير در دست نيست اما فخر رازى در تفسيرش و نيز طبرسى در مجمع البيان از آن نقل كرده اند و اخيرا آراء ابو مسلم در تفسير به صورت كتاب مستقلى در مصر (2)و در ايران چاپ شده است.روش ايشان تفسير عقلى است.

1/6-تفاسير ديگرى نيز از معتزله نام برده شده كه اكنون در دسترس نيست مثل:تفسير ابو بكر،عبد الرحمن بن كيان الاصم(م 240 ه)و محمد بن عبد الوهاب بن سلام(ابو على الجبائي) (م 303 ه)و تفسير كعبى معتزلى(م 319 ه)و ابو الحسن علىّ بن عيسى الرمانى(م 384 ه) (3)و نيز عبد السلام بن محمد بن يوسف القزوينى شيخ معتزله(م 483 ه)كه تفسير عظيمى داشته است. (4)

2-گرايش كلامى اشعرى در تفسير:

اشاعره پيروان ابو الحسن اشعرى(م حدود 330 ه)به شمار مى آيند.و از شخصيت هاى بارز آن ها مى توان از قاضى ابو بكر باقلانى(م 403)و ابو السحاق اسفراينى و امام الحرمين جوينى و امام محمد غزالى(م 505 ه)و امام فخر رازى نام برد.

ص: 430


1- التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،ج 2،ص 430.
2- التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 1،ص 389.
3- التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 1،ص 389-388.
4- طبقات المفسّرين،سيوطى،ص 19.

اشاعره انسان را مختار و آزاد نمى دانند و كارهاى او را مخلوق خدا مى دانند.

و انسان را آفريننده عمل خويش نمى دانند بلكه اكتساب كننده آن مى دانند.

و حسن و قبح افعال را ذاتى نمى دانند بلكه آن ها را شرعى مى دانند همان طوركه عدل را شرعى و نه عقلى مى دانند.(ازاين رو آنان را منكر عدل شمرده اند.)و مى گويند:انسان فاسق ،مؤمن است.و مغفرت انسان بدون توبه اشكال ندارد.و نيز شفاعت را قبول دارند.

توحيد صفاتى را قبول ندارند ولى بر توحيد افعالى تأكيد دارند.

و قضا و قدر الهى و اراده او را در همه حوادث عام مى دانند.و مى گويند شرور نيز مانند خيرات از جانب خداست.و كلام خدا قديم است.(اما كلام نفسى نه كلام لفظى)و افعال خدا داراى غرض و غايت نيست.آن ها معتقدند كه خدا در قيامت با چشم ديده مى شود و عالم را حادث زمانى مى دانند.و تكليف به ما لا يطاق را بلا مانع مى دانند. (1)

اشاعره در تفسير بيشتر به ظاهر آيات توجّه دارند و از تفسير عقلى دورى مى گزينند.

از مهم ترين تفسيرهايى كه با گرايش كلامى اشعرى نوشته شده است موارد زير است:

2/1-تأويلات القرآن،ابو منصور محمود بن ماتريدى(م 333 ه)عربى ماتريدى بر مذهب حنفى و منتماى به مكتب كلامى اشعرى بود.

2/2-تأويلات اهل السنة(تفسير ماتريدى)از همو.

تذكر:برخى از صاحب نظران مكتب ماتريدى را يك مكتب كلامى مستقل مى دانند.

2/3-مدارك التنزيل و حقايق التأويل(تفسير نسفى)،عبد اللّه بن احمد بن محمود محمد نسفى(قرن هفتم)عربى.

ص: 431


1- آشنايى با علوم اسلامى،جلد كلام و عرفان،شهيد مطهرى،ص 27-50.

كتاب فوق در نقد ديدگاههاى زمخشرى در كشاف نوشته شده است.نسفى از سران مذهب حنفى در زمان خويش بوده است.

2/4-بيان المعانى،عبد القادر ملا خويش ال غارى،او حنفى مذهب و پيرو مكتب اشعرى است.

2/5-مفاتيح الغيب،(تفسير كبير)فخر رازى(م 602 ه) (1)ايشان را امام المشككين ناميده اند و آن قدر به مباحث كلامى و غير آن پرداخته است كه در مورد تفسير او گفته اند:فيه كل شىء الاّ التفسير.

برخى نيز او را شيعه دانسته اند و در مكتب كلامى او را اشعرى دانسته اند اما گاهى بر خلاف مكتب اشعرى هم سخن گفته است. (2)

3-گرايش كلامى شيعه در تفسير:

شيعيان كه پيروان امام دوازده گانه(از امام على تا امام مهدى عليه السّلام)هستند كه در سه قرن اوّل از محضر اهل بيت عليهم السّلام استفاده كرده اند.و عمده مسايل كلامى خويش را از آنان اخذ كرده اند.

و بعد از غيبت امام عصر عليه السّلام(329 ه)عالمان بزرگ شيعه همچون شيخ طوسى،شيخ مفيد و سيد مرتضى و خواجه نصير الدين طوسى و...كلام شيعى را بارورتر كردند.

شيعيان معتقد به توحيد صفاتى و افعالى و عدل الهى هستند.و به عقل و نقل هر دو اهميّت مى دهند و حسن و قبح عقلى را قبول دارند.و انسان را آزاد(نه آزاد مطلق بلكه بصورت الامر بين الامرين)مى دانند و تكليف به ما لا يطاق را جايز نمى دانند و خدا را با چشم سر قابل رؤيت نمى دانند.

ص: 432


1- سال فوت او را«606»نيز نوشته اند.(نك:التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،ج 2،ص 406).
2- همان،ص 414 و ص 415.

از مهم ترين مسايل كلامى شيعه اعتقاد به امامت علىّ بن ابى طالب عليه السّلام و يازده فرزند اوست و نيز اعتقاد به عصمت پيامبران و امامان گرايش تفسيرى شيعه توجه به ظاهر و باطن قرآن هر دو دارند.

از مهم ترين تفسيرهايى كه با گرايش كلامى شيعه نوشته شده است موارد زير است.

3/1-غر الفوايد و در القلايد،(امالى سيد مرتضى)،شريف مرتضى(م 436 ه)كه بين ظاهر و باطن قرآن جمع كرده است.

3/2-تفسير تبيان،ابو جعفر شيخ طوسى(م 460 ه).

3/3-تفسير مجمع البيان،ابو على طبرسى(م 548 ه)دو تفسير فوق هر چند كه از تفاسير جامع است اما به مباحث كلامى نيز توجّه وافر داشته اند.

3/4-متشابه القرآن و مختلفه،ابن شهرآشوب مازندرانى(م 583 ه)عربى-كه به صورت موضوعى است.

3/5-حدايق ذات بهجة،ابو يوسف عبد السلام قزوينى.(م 488 ه)عربى و در بردارنده تمام آيات قرآن است اين تفسير تا زمان صفويه وجود داشته است. (1)

3/6-بلابل القلاقل،ابو مكارم محمد بن محمد حسنى(قرن هفتم)فارسى.

آياتى را آورده است كه با واژه«قل»شروع مى شود.

3/7-دقايق التأويل و حقايق التنزيل،از همو.

اين تفسير آياتى را تفسير كرده كه عبارت«يا ايها الذين آمنوا»و«ان الذين آمنوا»و«أ لم تر»داشته است.

ص: 433


1- الاعلام،زركلى،ج 4 ص 7 و كشف الظنون،ج 1 ص 634.

3/8-جلاء الاذهان و جلاء الاحزان،ابو محاسن حسين بن حسن جرجانى(قرن هشتم)فارسى.

تا حدودى بر گرفته از تفسير ابو الفتوح رازى است.

3/9-لوامع التنزيل و سواطع التأويل،ابو القاسم رضوى لاهورى(م 1324 ه)فارسى.

ايشان از علماى هند است.

3/10-آلاء الرحمن،محمد جواد بلاغى نجفى(1282-1352 ه)عربى.

اين تفسير تا آيه 57 سوره نساء است و ايشان در مسايل كلامى بين اديان بيشتر قلم زده است.

3/11-به الميزان فى تفسير القرآن،محمد حسين طباطبايى(1321-1402 ه)عربى.

ايشان مباحث اعتقادى(به ويژه در جلدهاى اوايل تفسير)توجّه زيادى كرده است.هر چند كه روش او تفسير قرآن به قرآن است اما مباحث فلسفى و كلامى زيادى دارد.

3/12-نمونه،ناصر مكارم شيرازى و همكاران،(معاصر)فارسى.

3/13-تفسير كلامى قرآن مجيد،محمّد حسين روحانى.

هر چند كه گرايش تفسيرى آن اجتماعى است بصورت تفسير جامع نگارش يافته است اما به مباحث عقيدتى شيعه و دفاع از آن ها پرداخته است.

د)نمونه ها:

برخى از مهم ترين موضوعات و آياتى كه در تفسيرهاى كلامى مورد بحث و ردّ و اثبات قرار گرفته است عبارتند از:

1-توحيد صفاتى 2-توحيد افعالى 3-عصمت پيامبران

ص: 434

4-عدل الهى 5-امامت و جانشينى پيامبر عليه السّلام 6-هدايت و ضلالت و رابطه آن با آزادى و اختيار انسان.

7-ديدن خدا با چشم سر و رابطه آن با مسئله تجسيم و تشبيه.

مثال:در تفسير آيه شريفه وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَكَ عَسىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقٰاماً مَحْمُوداً (1).

اسحاق مروزى كه از پيروان حنبلى هاست(و گرايش اشعرى دارد) مى گويد:خدا پيامبر را با خودش بر عرش مى نشاند به خاطر جزاى شب زنده دارى(و نماز شب) اما طرفداران معتزله مكان داشتن خدا را نفى كردند و گفتند:نشستن خدا بر عرش محال است.

و در مورد تفسير اين آيه بين طرفداران آن ها درگيرى شد و به خانه مفسّر معتزلى حمله ور شدند و آن قدر سنگ به در خانۀ او زدند كه تلّى از سنگ فراهم شد.و عدّه زيادى در اين در گيرى كشته شدند. (2)

و نيز در آيه شريفه وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نٰاضِرَةٌ إِلىٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ (3)اختلاف شديدى شد و برخى مفسّران بر آن شدند كه در قيامت خدا ديده مى شود.و روايات صحيح بخارى نيز آن را تاييد مى كرد. (4)

ص: 435


1- اسراء79/.
2- ابن اثير،احداث سنة 317 ه و مذاهب التفسير الاسلامى،گلدزيهر،ص 123.
3- قيامة22/-23.
4- صحيح بخارى،كتاب التوحيد،باب قوله تعالى:وجوه يومئذ ناظره.

ولى معتزله ظاهر اين آيه را با آيه لاٰ تُدْرِكُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصٰارَ (1)معارض مى ديدند و ديدن خدا را در رستاخيز به صورت مجازى مى دانستند. (2)

و علاّمه طباطبايى(ره)در مورد آيه فوق مى نويسند:«و المراد بالنظر اليه تعالى ليس هو النظر الحسّى المتعلّق بالعين الجسمانية الماديّة التى قامت البراهين القاطعة على استحالته فى حقه تعالى بل المراد النظر القلبى و رؤية القلب بحقيقة الايمان على ما يسوق اليه البرهان و يدلّ عليه الاخبار المأثور عن اهل العصمة عليه السّلام». (3)

ص: 436


1- انعام103/.
2- مذاهب التفسير الاسلامى،ص 7-125.
3- الميزان،ج 20،ص 198.

درس پانزدهم: گرايش هاى تفسيرى فلسفى،اجتماعى و ادبى

اشاره

عناوين بخش سوم:گرايش فلسفى الف)تاريخچه ب)ويژگى ها ج)گونه ها و منابع مهم د)نمونه ها بخش چهارم:گرايش اجتماعى الف)تاريخچه ب)ويژگى ها ج)منابع مهم د)نمونه ها بخش پنجم:گرايش ادبى و لغوى الف)تاريخچه ب)ويژگى ها ج)گونه ها و منابع مهم د)نمونه ها ه)چكيده و)پرسش هاى دو درس ز)پژوهش هاى جديد ح)منابع جهت مطالعه بيشتر

ص: 437

ص: 438

بخش سوّم:گرايش فلسفى

الف)تاريخچه:

فلسفه به وجود و مباحث مربوط به آن مى پردازد.و فيلسوفان با تكيه بر عقل و استدلال به تحليل وجود موجودات مى پردازند.

هر چند كه توجّه عقل و استدلال از صدر اسلام وجود داشته است و قرآن دعوت كننده به تفكر تعقّل است.اما حركت فلسفى اصطلاحى در تاريخ اسلام از هنگامى شروع شد كه در دوره عباسيان،به ويژه از زمان منصور و مأمون عباسى،ترجمه آثار يونان،هند و فارسى به زبان عربى شروع شد.

برخى متفكران مسلمان آثار فلسفى ايران و يونان را مطالعه كردند و در برابر آن دو واكنش متفاوت ابراز كردند:

گروهى همچون فخر رازى و غزالى آن افكار فلسفى را با اسلام در تعارض ديدند و به

ص: 439

مقابله با آن ها برخاستند.كتاب هايى بر ضد فلسفه نوشتند.و در عصر ما نيز افرادى همچون دكتر ذهبى در التفسير و المفسّرون به اين گرايش تفسيرى سخت انتقاد مى كنند.و آن را نوعى تأويل و تحميل خطرناك و شرّ مى خواند. (1)

و شيخ خالد عبد الرحمن العك،تلاش آنان را براى فهم صفات خدا،گناهى بزرگ مى خواند كه آن ها را از دايره ايمان و اسلام خارج مى كند. (2)

ولى گروهى ديگر همچون فارابى،بوعلى سينا و ملا صدراى شيرازى از افكار فلسفى استقبال كردند و آن ها را گسترش داده و با آيات قرآن هماهنگ خواندند و گفتند كه عقل و دين معارض نيست و مى توان بين حكمت و عقيده را جمع كرد.و در اين راه گاهى به تأويل آيات پرداختند. (3)

و در اين راه تفسيرها و كتابهاى متعددى نگارش يافت كه به تفسير فلسفى آيات اقدام كردند.

البته بايد توجّه داشت كه تفسير فلسفى با تفسير كلامى در برخى گونه ها و شاخه ها ارتباطى نزديك دارد.يعنى برخى نحله هاى كلامى مثل معتزله و شيعه به مباحث فلسفى و عقلى بسيار نزديك هستند.و مسايل و نظرات مشتركى دارند.

ب)ويژگى ها:

دانشمندانى كه به گرايش فلسفى تفسير روى آورده اند به عناصر زير توجّه بيشترى كرده اند:

1-به تفسير آيات مربوط به هستى،خدا و صفات او توجّه كرده اند.

ص: 440


1- التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 418.
2- اصول التفسير و قواعده،ص 234.
3- نك:التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 418-417 و اصول التفسير و قواعده شيخ خالد عبد الرحمن العك،ص 232.

2-به آيات متشابه قرآن توجّه وافر دارند.

3-در بسيارى از موارد ظواهر قرآن را تأويل كرده و آيات را با نظرات فلسفى هماهنگ مى كند.و آيات را شاهد نظريات فلسفى خود قرار مى دهند.

دكتر ذهبى در اين مورد مى نويسد:

فلاسفه اى كه بين دين و فلسفه جمع كرده اند دو طريق را پيموده اند:

اوّل:روش تأويل نصوص دينى به طورى كه با آراء فلسفى هماهنگ شود.

دوّم:شرح نصوص دينى و حقايق شرعى به وسيله آراء و نظرات فلسفى و تحميل بر نصوص كه اين طريق خطرناك تر است. (1)

4-در اين گرايش تفسيرى اصل عقل و برهان است.و از روش اجتهادى و عقلى در تفسير استفاده مى شود.

5-انگيزه مفسّران در تفسير آيات دفاع از مشرب فلسفى خاص يا نظريات فلسفى خويش است.

ج)گونه ها و مهم ترين منابع:

1-گرايش فلسفه مشاء در تفسير:

روش فلسفى كه ريشه در افكار ارسطو دارد فلسفه مشاء ناميده مى شود،كه از بزرگان اين مكتب در بين مسلمانان بوعلى سينا(م 370 ه)است كه كتاب شفاء او مشهور است و آراء فلسفى او را بيان مى كند.

مهم ترين كتاب هايى كه مباحث تفسيرى فلسفى مشاء را بيان كرده است عبارتند:

1/1-تفسير ابن سينا،ابو على حسين بن عبد اللّه بن حسين مشهور به ابن سينا

ص: 441


1- نك:التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 418.

(370-428 ه)ايشان به تفسير سوره هاى:اعلى،اخلاص،فلق،ناس و آيه نور و آيه 11 سوره فصلت و...پرداخته است.

1/2-كتاب«النيروزية في معاني الحروف الهجائيه»نيز از بوعلى سيناست كه مربوط به حروف مقطعه آغاز سوره ها و بيان اسرار آنهاست و نيز كتاب«التفسير القرآنى و اللغة الصوفية فى فلسفه ابن سينا»از حسن عاصى به بيان مبانى تفسيرى بوعلى سينا پرداخته است.

2-گرايش فلسفه اشراق در تفسير:

روش فلسفى كه ريشه در افكار نوافلاطونى و حكماى قديم ايران دارد،فلسفه اشراق ناميده مى شود.كه از بزرگان اين مكتب در بين مسلمانان شيخ شهاب الدين سهروردى (549-587 ه)است.

اين نحله به مسئله اشراق و شهود در فلسفه اهميّت مى دهند.بسيارى از نظرات اين نحلۀ فلسفى را در آثار شيخ اشراق مى بينيم.

3-گرايش حكمت متعاليه در تفسير:

اين روش فلسفى تلفيقى از اشراق و مشاء است كه به نام حكمت متعاليه مشهور شده است،پايه گذار اين مكتب ملا صدراى شيرازى(م 1050 ه)است كه كتاب«اسفار اربعه»او در زمينه فلسفه مشهور است.

مهم ترين كتاب هايى كه مباحث تفسيرى فلسفى حكمت متعاليه را بيان كرده است از:

3/1-تفسير القرآن الكريم(تفسير صدر المتألهين)،محمد بن ابراهيم،صدر الدين شيرازى،معروف به ملا صدرا يا صدر المتألهين(م 1050 ه)عربى.

ص: 442

و شامل سوره هاى فاتحه،واقعه،يس،اعلى،حديد و جمعه است.

3/2-اسرار الآيات،از همو.

از تفسيرهاى فلسفى ديگر مى توان از:تحفة الابرار فى تفسير القرآن،ملا محمد ملايكه (قرن دوازدهم)و تفسير رضوان،ميرزا عبد الوهاب(م 1294 ه)نام برد. (1)

و نيز مخزن العرفان،بانوى اصفهانى(م 1403 ه)و الميزان في تفسير القرآن،علاّمه طباطبايى(م 1402)از تفاسير فلسفى به شمار مى رود كه از روش ها و گرايش هاى ديگر نيز استفاده كردند. (2)

د)نمونه ها:

مهم ترين مسايل و آياتى كه در گرايش فلسفى بدان ها پرداخته مى شود عبارتند از:

1-اثبات وجود خدا و استدلال هاى مختلف بر آن 2-حقيقت وجود خدا و صفات او 3-توحيد و مراتب و مراحل آن 4-مسئله نفس 5-مسئله عقل 6-مسئله عليّت 7-مسئله اعجاز مثال:بوعلى سينا،در تفسير آيه ى نور اَللّٰهُ نُورُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكٰاةٍ... (3)

ص: 443


1- دائرة المعارف تشيّع،ج 3،ص 183 و ص 185.
2- روش هاى تفسير قرآن،دكتر سيّد رضا مؤدّب،ص 257-258.
3- نور35/.

مى نويسد:«النور اسم مشترك لمعنيين:ذاتى و مستعار و الذاتى هو كمال المشف من حيث هو مشف كما ذكرها ارسطاطاليس و المستعار على وجهين:اما الخير،و اما السبب الموصل الى الخير،و المعنى هاهنا هو القسم المستعار بكلى فى قسيمة...و قوله السموات و الارض،عبارة عن الكل و قوله مشكاة،فهو عبارة عن العقل الهيولانى و النفس الناطقة...و المصباح هو عبارة عن العقل المستفاد بالفعل (1)...».

مثال ديگر:فارابى(م 339 ه)در مورد آيات اوّل سوره حديد(هو الاول و الآخر...)مى نويسد:

«الاول من جهة انه منه و يصدر عنه كل موجود لغيره و هو اوّل من جهة انه بالوجود لغاية قربه منه و...فهو الآخر لانه الغاية الحقيقية فى كل طلب». (2)

مثال ديگر:اخوان الصفا بهشت را به معناى عالم افلاك و جهنّم را به معناى عالم تحت فلك قمر،يعنى عالم دنيا تفسير مى كنند.و ملايكه را به كواكب افلاك تفسير مى كنند. (3)

مثال ديگر گاهى فلاسفه از مطالب فلسفى براى فهم آيات قرآن كمك گرفته اند و به گرايش كلامى نزديك شده اند يعنى فلسفه را در خدمت دفاع از دين در آورده اند.همان طوركه علاّمه طباطبايى،از مبحث فلسفى«عليت»سود برده و بيان كرده كه قرآن عليّت عامه را مى پذيرد و تفسير خاصى از معجزه ارايه كرده است. (4)

ص: 444


1- رسائل ابن سينا،ص 128-125 و التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 429.
2- فصوص الحكم،فارابى،ص 174-175 و التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 420.
3- رسائل اخوان الصفاء،ج 1،ص 2-91 و ص 98 مطبعة العربية،1928 م.
4- نك:الميزان،ج 1،ص 73.

بخش چهارم:گرايش اجتماعى

الف)تاريخچه:

قرآن كريم همان طوركه به عقايد و احكام تكليفى انسان مى پردازد،بسيارى از مطالب مربوط به زندگى اجتماعى و فردى بشر را بيان كرده است.

اين بعد از قرآن از ديرباز مورد توجّه مفسّران بوده است و به تفسير آيات مربوط به آن مى پرداختند.

اما در قرون اخير با حركت اجتماعى سيد جمال الدين اسدآبادى(م 1315 ه)در مصر، نگاهى نو به تعاليم قرآن و اسلام شكل گرفت و شاگرد او محمد عبده(م 1323 ه)اين نهضت را در گرايش تفسير اجتماعى متبلور ساخت. (1)و تفسيرهايى همچون المنار شكل گرفت.هر چند كه رشيد رضا در المنار در برخى موارد از اهداف سيد جمال و عبده فاصله گرفته است (2)اما گرايش اجتماعى تفسير راه خود را ادامه داد و در مصر افرادى همچون شيخ احمد مصطفى مراغى(تفسير مراغى)و سيد قطب(فى ظلال القرآن)و در سوريه قاسمى(محاسن التأويل) و در ايران علاّمه طباطبايى(ره)(الميزان)و آية اللّه مكارم شيرازى(تفسير نمونه)و آية اللّه طالقانى(پرتوى از قرآن)و در لبنان محمد جواد مغنيه(الكاشف)و علاّمه سيد محمد حسين فضل اللّه(من وحى القرآن)اين راه را ادامه دادند.

ص: 445


1- آية اللّه معرفت شيخ محمد عبده را رهبر اين مدرسه تفسيرى مى داند.(التفسير و المفسّرون،ج 2،ص 453).
2- ايشان در باب انطباق قرآن با علوم جديد و تأويل معجزات گاهى افراط كرده است و تحت تأثير وهابى ها گاهى در برابر شيعه موضع گيرى كرده است.(نك:التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،ج 2،ص 456 تا ص 465 و التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 585 به بعد).

گرايش اجتماعى تفسير گاهى با جهت گيرى هاى عصرى همچون جهادى-تربيتى و ارشادى-تقريبى همراه شده و حركت هاى انقلابى و اصلاحات اجتماعى را پى گيرى كرده است.

اين گرايش تفسيرى(همراه با جهت گيرى هاى عصرى)در عصر حاضر از پررونق ترين گرايش هاى تفسيرى است.كه هر سال تفسير جديدى با اين شيوه پا به عرصه وجود مى گذارد.

دكتر ذهبى به گرايش اجتماعى تفسير اشاره كرده و امتيازاتى براى آن بر شمرده و اشكال آن را آزادى زياد عقل در تفسير مى داند كه برخى حقايق شرعى را بصورت مجاز يا تمثيل مى كند.و به سوى روش معتزله مى رود. (1)

ولى آية اللّه معرفت گسترش عقل گرايى در اين گرايش را از امتيازات آن مى داند كه جلوى روايات ضعيف و جعلى را در تفسير مى گيرد. (2)

ب)ويژگى ها:

مفسّرانى كه به اين گرايش تفسيرى روى آورده اند به عناصر زير توجّه بيشترى كرده اند:

1-به آياتى از قرآن كه مسايل اجتماعى را بيان مى كند بيشتر پرداخته اند.

2-به مشكلات مسلمانان در عصر خويش توجّه كرده و آيات قرآن را بر زندگى عصر خود تطبيق كرده و درمان مشكلات اجتماعى را در قرآن جستجو كرده اند.

3-به گرايش هاى فلسفى،مذهبى،و سبك هاى ادبى و فقهى كمتر توجّه كرده اند.و

ص: 446


1- التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى،ج 2،ص 550-547.
2- التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب،ج 2 ص 453.

تلاش كرده اند عقايد را از قرآن بگيرند نه اين كه قرآن را تابع عقايد سازند.

4-به جهت گيرى هاى عصرى در باب جهاد با دشمنان اسلام(به ويژه اسراييل)و استعمارگران غربى و حركت تقريبى(وحدت بين مسلمانان)توجّه كرده اند.

5-به آموزه هاى تربيتى و ارشادى قرآن توجّه خاص داشته اند.

6-به عقل و علوم تجربى قطعى در تفسير قرآن اهميّت داده اند و از روش تفسير عقلى و علمى استفاده كرده اند.

7-از روايات اسراييليات و روايات جعلى خرافى و ضعيف دورى گزيده اند.

8-معمولا از بيانى شيوا و ساده استفاده كرده اند تا تفسير براى عموم مردم(سطح متوسط جامعه)قابل استفاده باشد.

9-به شبهات و اشكالات مخالفان نسبت به قرآن و اسلام توجّه كرده و در پاسخ گويى به آن ها در تفسير بر آمده اند.

10-معمولا هر كجا كه ظواهر آيات و روايات با حقايق ثابت شرعى يا عقلى يا علمى منافات دارد،آن ها را تأويل كرده يا مجاز دانسته اند.

11-مفسّر در گرايش اجتماعى،روحيه اى اجتماع گرايانه دارد و آيات قرآن و احكام اسلامى را از زاويه فردى نمى بيند.

12-مفسّر گرايش اجتماعى،تقليد گونه با تفسير برخورد نمى كند و مى كوشد با اسلوبى زيبا سنن اجتماعى آيات قرآن را بر نيازهاى عصر تطبيق كند و با بيانى در خور فهم همگان ارايه نمايد.

ص: 447

ج)مهم ترين منابع:

1-تفسير جزء عمّ،محمد عبده(م 1323 ه)و نيز تفسير سوره العصر و برخى سوره ها و آيات ديگر قرآن كه از ايشان منتشر شده است.

2-المنار(تفسير القرآن العظيم)عربى،كه شامل نظرات محمد عبده(م 1323 ه)است كه شاگرد او سيد محمد رشيد رضا(م 1354 ه)آن ها را به رشته تحرير در آورده است.اين تفسير از اوّل قرآن تا آيه 53 سوره يوسف است.

3-تفسير القاسمي(محاسن التأويل)عربى.

جمال الدين أبو الفرج محمد بن محمد المعروف بالقاسمى،(م 1332 ه)او از علماى دمشق و رهبران نهضت ضد استعمارى در آنجاست كه از شاگردان محمد عبده بوده است.

4-تفسير المراغى،شيخ احمد مصطفى المراغى(م 1371 ه) او نيز از شاگردان محمد عبده است.و به اسرار احكام الهى و علل انحطاط مسلمانان توجّه خاص كرده است.

5-في ظلال القرآن،سيد بن قطب بن ابراهيم الشاذلى،(م 1386 ه) ايشان كه در مصر شهيد شد،تفسير خود را با جهت گيرى جهادى و سياسى همراه ساخته است.و به مسايل اجتماعى توجّه خاص كرده است.

6-الميزان فى تفسير القرآن،علاّمه سيد محمد حسين طباطبايى(م 1402 ه) اين تفسير جامعى است كه به روش تفسير قرآن به قرآن اهتمام ورزيده است و به مسايل اجتماعى توجّه خاص كرده است.

اين تفسير به عربى است اما به فارسى ترجمه شده است.

ص: 448

7-تفسير نمونه،آية اللّه مكارم شيرازى و همكاران(معاصر-ايران)فارسى.

اين تفسير 27 جلدى،تفسير جامع است اما گرايش غالب آن اجتماعى است و به گرايش علمى نيز توجّه خاص داشته است.و اولين تفسير جمعى به شمار مى آيد.اصل اين تفسير به فارسى است اما به عربى تحت عنوان«الامثل»(و زبان هاى ديگر)ترجمه شده است.

8-پيام قرآن،تفسير موضوعى قرآن كريم به زبان فارسى است كه تا كنون حدود ده جلد آن منتشر شده است،از همان ها.

9-من وحى القرآن،علاّمه سيد محمد حسين فضل اللّه،(عالم معاصر-لبنانى)عربى.

اين تفسير مشابه تفسير فى ظلال سيد قطب است.

10-الكاشف،علامة شيخ محمد جواد مغنيه(1322-1400 ه)عربى.

ايشان از علماى لبنان بوده كه تفسير تك جلدى به نام«مبين»نيز دارد.و حالت ضد صهيونيستى او قوى است.

11-الفرقان فى تفسير القرآن،دكتر محمد صادقى تهرانى.(معاصر-ايران)عربى 12-من هدى القرآن،سيد محمد تقى مدرسى(تألف 1405 ه)در 18 جلد.

13-مخزن العرفان،سيده نصرت بنت محمد على امين،مشهور به بانوى اصفهانى(م 1403 ه)فارسى.

14-منشور جاويد،آية اللّه جعفر سبحانى(معاصر)تفسير موضوعى به زبان فارسى است كه تا كنون حدود 10 جلد آن منتشر شده است.و به عربى نيز تحت عنوان مفاهيم القرآن منتشر شده است.

15-تفسير نور،استاد محسن قرائتى(معاصر).

ص: 449

16-تفسير كاشف،دكتر بى آزار شيرازى و دكتر سيد محمد باقر حجّتى(معاصر).

17-برخى صاحب نظران در مورد تفاسير اجتماعى از موارد زير ياد كرده اند (1).

تفسير عاملى-ابراهيم عاملى(م 1347 ه) بدايع التفسير-شمس الدين ابن قيّم(م 1350 ه) التحرير و التنوير-محمد طاهر بن عاشور الحديث-محمد عزه دروزه نابلسى(م 1400 ه)و...

د)نمونه ها:

در گرايش اجتماعى تفسير به موضوعات و آيات زير توجّه بيشترى شده است:

1-روابط اجتماعى مسلمانان با همديگر(آل عمران200/ و...) 2-مسئله وحدت امت اسلامى(آل عمران103/ و...) 3-ارتباط مسلمانان با ملل ديگر.و اصل نفى سبيل در سياست خارجى اسلام(نساء101/).

4-مسئله حكومت اسلامى و مسايل سياسى جامعه اسلامى 5-امر به معروف و نهى از منكر 6-مسايل بهداشت فردى و اجتماعى(اسراف-غذاى پاك و...) 7-همكارى و تعاون اجتماعى(در امور خيريه و رسيدگى به فقرا و...) 8-جهاد اسلامى و لزوم مبارزه با دشمنان اسلام همچون استعمار و صهيونيسم.

9-مسئله آزادى انسان و لزوم مبارزه با ظلم و استبداد.

10-توجّه به تعليم و تربيت و اهميّت علم در اسلام.

ص: 450


1- روش هاى تفسيرى قرآن،دكتر مؤدب،ص 280.

11-توجّه به علوم طبيعى و انسانى در تفسير قرآن.

مثال:علاّمه طباطبايى رحمه اللّه در ذيل آيه 200 سوره آل عمران مباحثى را تحت عنوان «كلام فى المرابطة فى المجتمع الاسلامى»مطرح مى كند كه حدود 50 صفحه را دربر مى گيرد و عناوينى همچون:انسان و اجتماع-رابطه فرد و اجتماع-آزادى در اسلام-تكامل در جامعه اسلامى-دين و سعادت دنيا-ولايت و سرپرستى جامعه اسلامى-مرزهاى كشور اسلام و...را در بر مى گيرد (1).

بخش پنجم:گرايش ادبى و لغوى

الف)تاريخچه:

ادبيات عرب و لغت آن يكى از منابع و ابزارهاى تفسير قرآن است.كه هر مفسّر از آن ها بى نياز نيست،توجّه به نقش ادبيات لغت در فهم قرآن از ديرباز مورد توجّه مفسّران و ادبيات بوده است.

در مبحث روش تفسير روايى بيان شد كه يكى از كاربردهاى روايات،توضيح لغات مشكل قرآن است و صحابه گاهى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مورد لغات قرآن پرسش مى كردند و آنان معناى لغت را توضيح مى دادند،اين كار در عصر تابعين نيز رواج داشته است.

سپس در عصر اهل بيت عليهم السلام نخستين كتاب در مورد«غريب القرآن»توسط محمد بن سايب كلبى كوفى از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السلام نوشته شده،سپس اين شيوه رونق گرفت و گونه هاى متعدد پيدا كرد و در تفاسير قرآن وارد شد و تفاسير ادبى و لغوى همچون كشاف زمخشرى(467-538 ه)شكل گرفت،و يا برخى از مفسّران همچون طبرسى در مجمع البيان

ص: 451


1- الميزان،ج 4،ص 97 تا 147.

بخشى از تفسير خود را به بحث هاى اعراب و لغت اختصاص دادند.

در عصر حاضر هم به نقش ادبيات عرب و لغت در تفسير قرآن اهميّت داده مى شود و حتى در برخى مراكز به صورت واحدهاى درسى تدريس مى شود.چرا كه مفسّر بدون توجّه به آن ها نمى تواند قرآن را بدرستى بفهمد و تفسير نمايد.

ب)ويژگى ها:

مفسّرانى كه به گرايش ادبى و لغوى تفسير روى آورده اند،به عناصر زير توجّه بيشترى كرده اند:

1-به صرف و نحو لغات و جملات قرآن پرداخته اند و گاهى اقدام به تجزيه و تركيب آيات نموده اند.

2-به توضيح نكات بلاغت و فصاحت قرآن پرداخته اند.

3-اعجاز ادبى و بلاغى قرآن را مورد توجّه قرار داده يا آن را اثبات كرده اند.

4-لغات غريب و مشكل قرآن را توضيح داده اند.

5-به ريشه يابى لغات در عرب و فرهنگ هاى غير عرب پرداخته اند.يعنى لغات دخيل را پى گيرى و در عبرى،سريانى،فارسى و...ريشه يابى كرده اند.

6-به اختلاف روايات و تأثير آن در معانى آيات توجّه كرده اند.

7-در اين شيوه از اشعار عرب به ويژه اشعار جاهلى بعنوان منبع معناشناسى استفاده مى شود.

8-به مباحث وجوه و نظاير و حقيقت و مجاز توجّه وافر مى شود.

ج)گونه ها و منابع مهم:
1-گرايش تفسير لغوى:(مفردات قرآن غرايب قرآن معانى قرآن):

در اين شيوه بر شناخت لغات مشكل و غريب و ريشه يابى و اشتقاق و شكل و تغييرات و

ص: 452

سير تطوّر لغات تاكيد مى شود.

در اين شيوه به اشعار عرب و سخنان مردم عادى و قبايل استشهاد مى شود.

و به كاربردهاى مختلف يك لغت در قرآن و علم وجوه و نظاير و نيز به مترادف ها و حقيقت و مجاز لغات توجّه مى شود.

كه در اين موارد بايد معناى موضوع له از مستعمل فيه به وسيله اجتهاد در لغت جدا شود.

برخى از مشهورترين كتاب ها در اين زمينه عبارتند از:

1-تفسير غريب القرآن،منسوب به شهيد زيد بن علىّ بن الحسين،كه با تحقيق سيد محمد جواد جلالى چاپ شده است.و بر اساس ترتيب آيات است.

2-تفسير معانى القرآن،يحيى بن زياد ديلمى معروف به فراء(م 207 ه)عربى.

3-تفسير غريب القرآن،ابو محمد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبه دينورى(م 276 ه)عربى.

كه بر اساس ترتيب آيات است.

4-تفسير مفردات الفاظ قرآن(مفردات راغب).

ابو القاسم حسين بن محمد بن مفضل معروف به راغب اصفهانى(م 503 ه)كه لغات قرآن را بر اساس حروف الفبا آورده و ريشه يابى كرده است.

5-تفسير وجوه قرآن،ابو الفضل بن ابراهيم تفليسى(م 600 ه)كاربردهاى واژه هاى قرآنى اعم از حقيقت و مجاز(معانى مستعمل فيه)را بررسى كرده است.

6-تفسير الوجوه و النظائر فى القرآن،ابو عبد اللّه حسين بن محمد دامغانى(قرن هشتم) كه به ترتيب معجم است و در نوع خود از بهترين كتابهاست.

7-تفسير مبهمات القرآن،ابو عبد اللّه محمد بن على بلنسى(م 782 ه)كه لغات مبهم

ص: 453

قرآن را بررسى كرده است.

8-تفسير غريب القرآن،سراج الدين ابو حفص عمر بن ابى الحسن(م 804 ه).

9-تفسير غريب القرآن الكريم،فخر الدين طريحى(م 1087 ه)صاحب كتاب مجمع البحرين.

تذكر:البته تفسير شبّر(عبد اللّه بن شبّر كاظمى نجفى-م1242/ ه)و تفسير جلال الدين (جلال الدين محلى م864/ و جلال الدين سيوطى م911/)و تفسير مجمع البيان و جوامع الجامع(شيخ طبرسى م548/)نيز بطور ضمنى و پررنگ به مباحث لغت قرآن پرداخته اند.

و در عصر حاضر نيز كتاب التحقيق فى كلمات القرآن الكريم،(مصطفوى)و قاموس قرآن(سيد على اكبر قرشى)در اين مورد قابل توجّه و ارزشمند است.و التحقيق(مصطفوى)و لغات دخيل قرآن (آرتور جفرى)،به ريشه يابى لغات غير عربى نيز توجّه كرده است.

2-گرايش ادبى(بلاغى و بيانى):

در اين شيوه بر پژوهش هاى لفظى و هم معناى آيات از طريق توجّه به تجزيه و تركيب جملات تاكيد مى شود.و در اين مسير از ادبيات عرب(يعنى صرف،نحو،بلاغت،بديع و...) بطور كامل استفاده مى شود چرا كه قرآن به زبان عربى نازل شده و براى فهم آن بايد به پژوهش هاى لفظى ادبيات عرب توجّه كرد.

برخى از كتاب هايى كه به اين گرايش تفسيرى توجّه كرده اند عبارتند از:

1-تفسير مجمع البيان و نيز تفسير جوامع الجامع،امين الاسلام ابو على فضل بن حسن طبرسى(م 548 ه)عربى.

ص: 454

طبرسى شيعى مذهب بوده و در مجمع البيان مباحثى مستقل در مورد اعراب و لغت آيات دارد.و تركيب آيات را بيان كرده است كه بسيار ارزشمند است.

2-الكشاف عن حقايق غوامض التنزيل،جار اللّه زمخشرى،(467-538 ه)عربى.

زمخشرى معتزلى مذهب بوده و به نكات ادبى آيات توجّه زيادى كرده است و از بهترين كتاب ها در نوع خود است.

3-املاء ما منّ به الرحمن من وجوه الاعراب و القراءات.

فى جميع القرآن،ابى البقاء عبد اللّه بن الحسين بن عبد اللّه العكبرى(م 616 ه).

4-البحر المحيط،اثير الدين محمد بن يوسف بن على الحيانى الاندلسى النحوى مالكى مذهب(م 745 ه).

5-التحصيل فى مختصر التفصيل،ابو العباس احمد تميمى اندلسى(م 440 ه).

6-عناية اللّه القاضى و كفاية الراضى على تفسير البيضاوى(حاشيه خفاجى)احمد بن محمد بن عمر شهاب الدين خفاجى مصرى(م 1069 ه)عربى،از كتاب هاى حاشيه بر تفسير بيضاوى است.

7-تفسير القرآن و اعرابه و ميانه،شيخ محمد على طه دره(معاصر از اهل سنت).

8-نظم الدرر فى تناسب الآيات و السور(تفسير بقاعى)،برهان الدين ابو الحسن ابراهيم بن عمر بقاعى.(م 885 ه)عربى.

ايشان به مناسبات آيات و نظم آن ها و نكات بلاغى آن توجّه كرده است و اعجاز قرآن را در همين امور مى داند.

9-ارشاد العقل السليم الى مزايا القرآن الكريم(تفسير ابى السعود)،ابو السعود محمد بن

ص: 455

محمد بن مصطفى عمادى،حنفى مذهب(م 982 ه)عربى.

او اسرار بلاغت قرآن و استعارات و تشبيهات را بيان كرده و در پى اثبات اعجاز از اين طريق بوده است.

تذكر:تفسير شبّر و جلالين و تفسير تبيان(شيخ طوسى)و بسيارى از تفاسير ديگر نيز به مباحث ادبى قرآن پرداخته اند.

د)نمونه ها و موضوعات:

در گرايش ادبى تفسير به موضوعات زير توجّه بيشترى شده است:

1-تجزيه آيات(صرف).

2-تركيب آيات(نحو) 3- واژه شناسى لغات و ريشه يابى آن ها(اشتقاق و لغت) 4-لغات دخيل در قرآن(لغاتى كه ريشه غير عربى دارد) مثل«فردوس»كه فارسى است و ابراهيم و...

5-به فصاحت و بلاغت آيات توجّه شده است.

6-لغات هم معنا(مترادف ها)و مشترك هاى لفظى مورد توجّه قرار گرفته است(وجوه و نظاير).

مثال:زمخشرى در مورد آيه وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نٰاضِرَةٌ إِلىٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ (1)توضيح مى دهد و از اينكه مفعول(الى ربّها)مقدم شده است انحصار را نتيجه مى گيرد يعنى در رستاخيز فقط به پروردگارشان نظر مى كنند.سپس اشكال مى كند كه از طرفى مردم در رستاخيز به چيزهاى ديگر نيز نگاه مى كنند پس چگونه آيه انحصار را مى رساند و از طرف ديگر نگاه كردن به خدا

ص: 456


1- قامت23/-22.

محال است(چون جسم نيست)پس بر معنايى حمل مى كند كه با انحصار مناسب باشد يعنى «نظر»در اينجا به معناى توقّع و اميد است.مثل وقتى كسى مى گويد:نگاه من به دست شماست كه ببينم با من چه مى كنى.

سپس مى نويسد كه در مكه در هنگام ظهر كه درها بسته بود،ديدم شخصى مى گويد:

«چشمان من به خدا و به شما(مردم)نظر مى كند.» (يعنى اين شخص به كرامت خدا و مردم چشم دوخته است.) و مردم نيز در رستاخيز چشم به نعمت و كرامت خدا دوخته اند. (1)

ص: 457


1- كشاف،زمخشرى،ج 4،ص 662.
ه)چكيده:

1-در اين درس واژه گرايش و تفسير بيان شد و به اقسام گرايش ها،يعنى مذاهب، مكاتب(كلامى)،سبك هاى تفسيرى(الوان)،جهت گيرى هاى تفسيرى(اتجاهات)و اسلوب هاى تفسيرى(شيوه نگارش)اشاره شد.

2-در مورد گرايش فقهى تفسير بيان شد كه اين گرايش از زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سلم شروع شد سپس به صورت نوعى تفسير موضوعى در آمد.

3-ويژگى هاى گرايش فقهى بيان شد و گونه هاى فرعى آن(شيعى-شافعى-مالكى- حنبلى-حنفى)و منابع و نمونه هاى آن روشن شد.

4-گرايش كلامى تفسير از صدر اسلام تا پيدايش معتزله و اشاعره و ماتريدى پيگيرى شد.و ويژگى هاى پنج گانه آن بيان گرديد و گونه هاى فرعى آن(معتزله-اشاعره-شيعه)و منابع مهم آنان همراه با نمونه ها بيان شد.

5-گرايش فلسفى تفسير را از زمان خلفاى عباسى پيگيرى كرديم و ديدگاههاى مخالف و موافق آن را بيان كرديم سپس پنج ويژگى آن را بر شمرديم.و گونه هاى فرعى(مشاء-اشراق -حكمت متعاليه)را با منابع آن ها و نمونه ها توضيح داديم.

6-گرايش احتمال تفسير را از زمان سيد جمال الدين اسدآبادى و محمد عبده مورد بررسى قرار داديم و رابطه آن را با جهت گيرى هاى تفسيرى بيان كرديم و ويژگى هاى آن و مهم ترين منابع گرايش اجتماعى و نمونه ها را بيان كرديم.

7-گرايش ادبى و لغوى تفسير را از صدر اسلام بررسى كرديم و ويژگى هاى هشت گانه آن را بيان كرده و گونه هاى مهم آن(لغوى،ادبى،بلاغى و بيانى)و منابع و نمونه ها را توضيح داديم.

ص: 458

و)پرسش هاى دو درس:

1-گرايش تفسيرى را تعريف كنيد و اقسام گرايش هاى تفسيرى را فقط نام ببريد؟ 2-چهار ويژگى فقهى گرايش فقهى تفسير را بيان كنيد؟ 3-گرايش فقهى شيعه و شافعى را توضيح دهيد و براى هر كدام دو كتاب مثال بزنيد؟ 4-گرايش فقهى مالكى و حنبلى را توضيح دهيد و براى هر كدام دو كتاب مثال بزنيد؟ 5-گرايش كلامى تفسير معتزله را معرفى كنيد و دو منبع تفسيرى آنان را برشماريد؟ 6-گرايش كلامى تفسير شيعه را با مهم ترين منابع و شخصيت هاى آن توضيح دهيد.

7-گرايش كلامى تفسير اشاعره چيست و دو تفسير مهم آنان را نام ببريد.

8-گرايش فلسفى تفسيرى مشاء را با ذكر دو منبع تفسيرى آنان بيان كنيد؟ 9-گرايش فلسفى تفسيرى حكمت متعاليه را با ذكر دو منبع تفسيرى آنان توضيح دهيد؟ 10-گرايش اجتماعى تفسير را توضيح دهيد و ارتباط آن را با جهت گيرى هاى تفسيرى (اتجاهات)بيان كنيد؟ 11-حد اقل پنج ويژگى گرايش اجتماعى تفسير را بنويسيد؟ 12-برخى نمونه هاى گرايش اجتماعى تفسير و سه منبع تفسيرى اين گرايش را بنويسيد؟ 13-نخستين كتاب غريب القرآن و نويسنده آن را بنويسيد؟ 14-گرايش ادبى(بلاغى و بيانى)تفسير را با ذكر دو منبع آن توضيح دهيد؟ 15-پنج ويژگى گرايش تغوى و اوبى را برشماريد؟

ص: 459

ز)پژوهش هاى جديد:

1-آيه متعه را از منظر گرايش هاى فقهى تفسير مورد نقد و بررسى قرار دهيد.

2-در مورد گرايش كلامى ما تريديه و منابع تفسيرى آنان تحقيق كنيد.

3-مسئله عدل الهى و توحيد صفاتى و افعالى را از منظر گرايش هاى كلامى تفسير در آيات قرآن بررسى كنيد.

4-مسئله امامت را از منظر گرايش كلامى تفسير شيعه در قرآن بررسى كنيد.

5-مسئله هدايت و ضلالت و رابطه آن با اختيار انسان را از منظر گرايش هاى كلامى تفسيرى تحقيق كنيد.

6-در مورد گرايش فلسفى تفسيرى در تفسير الميزان جستجو كنيد و تأثير عقايد فلسفى علاّمه را در تفسير آيات با ذكر نمونه هايى مشخص سازيد.

7-كتاب اسرار الآيات،ملا صدرا را با توجّه به معيارهاى تفسيرى نقد و بررسى كنيد.

8-مسئله نفس و عقل را از منظر گرايش هاى فلسفى تفسير بررسى و نقد كنيد.

9-در مورد گرايش اجتماعى تفسير نمونه تحقيق كنيد و با ذكر مثال هايى ويژگى هاى آن را بيان كنيد.

10-گرايش اجتماعى تفسير المنار را بررسى و نقد كنيد.

11-گرايش ادبى و لغوى مجمع البيان و كشاف را مقايسه كنيد.

12-در مورد اعتبار منابع گرايش لغوى بررسى كنيد و سه منبع معتبر لغت قرآن را(با دلايل)معرفى كنيد.

13-اعتبار قول لغوى در تفسير را مورد بررسى قرار دهيد.

ص: 460

ح)منابع جهت مطالعه بيشتر:

1-التفسير و المفسّرون فى ثوبة القشيب،آية اللّه معرفت(الجزء الثانى).

2-التفسير و المفسّرون،دكتر ذهبى.

3-اصول التفسير و قواعده،شيخ خالد عبد الرحمن العك.

4-المفسّرون حياتهم و منهجهم،ايازى.

5-مذاهب التفسير الاسلامى،گلدزيهر،ترجمه.

6-روش هاى تفسير قرآن،دكتر سيد رضا مؤدب.

7-روش و گرايش هاى تفسيرى،حسين علوى مهر.

8-فلسفه و قرآن،مخبر دزفولى،انتشارات اسلامى،1368.

9-مكاتب تفسيرى،على اكبر بابايى،دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.

ص: 461

ص: 462

ملحقات

1-قرآن و هرمنوتيك

2-شيوه ى تفسير موضوعى و ويژگى هاى آن

3- كتاب شناسى روش ها و گرايش هاى تفسيرى

ص: 463

ص: 464

تفسير قرآن و هرمنوتيك:

در آمد:

مبحث هرمنوتيك در چند صباحى است،در مباحث قرآنى مطرح شد،و برخى از نويسندگان ان را در رديف روش هاى تفسير قرآن تحت عنوان«روش تفسير هرمنوتيك قرآن»مطرح كرده اند (1).و برخى ديگر از نويسندگان اين مبحث را زير مجموعه ى«گرايش ادبى تفسير قرآن»قرار داده اند. (2)

صرف نظر از درستى يا نادرستى اين كار،مبحث هرمنوتيك و رابطه ى آن با تفسير قرآن و روش هاى تفسيرى نياز به بررسى دارد.اما ديدگاه ها در موضوع هرمنوتيك بسيار گسترده و متفاوت است،و پذيرش هر كدام لوازم خاصى دارد كه گاه با لوازم پذيرش ديدگاه ديگر متناقض است،ازاين رو بررسى اين مبحث نيازمند تأليف مستقل و برترى آن در سطح

ص: 465


1- مبانى و روش هاى تفسير قرآن،عباس على عميد زنجانى،چاپ چهارم،ص 267 تا 312.
2- روش ها و گرايش هاى تفسيرى،حسين علوى مهر،ص 269.

دانش پژوهان دكترى است.

ما در اين نوشتار بر آنيم كه به صورت خلاصه به برخى مباحث هرمنوتيك و پيامدهاى قابل قبول و پيامدهاى منفى و باطل آن اشاره كنيم.ازاين رو،به چند مطلب اشاره مى كنيم:

اوّل:پيشينه ى تاريخى هرمنوتيك.

دوم:تعريف هاى مهم هرمنوتيك.

سوم:رابطه ى هرمنوتيك با تفسير قرآن و لوازم احتمالى پذيرش برخى ديدگاه ها.

چهارم:بررسى پيامدهاى هرمنوتيك در تفسير قرآن.

البته روشن است كه برترى عميق و گسترده ى اين مباحث نيازمند كتابى قطور است كه همّت دانش پژوهان قرآنى را مى طلبد زواياى تا بحث را روشن سازند.

البته كوشش هايى در اين زمينه شده است كه هنوز نيازمند تكميل و نقد و بررسى بيشتر است كه در پايان نوشتار بدان ها اشاره مى كنيم.

ص: 466

اوّل:اشاره به پيشينه ى هرمنوتيك

مفهوم شناسى هرمنوتيك:

واژۀ هرمنوتيك« ECITIUENEMREH »از معنى يونانى« NIUENEMREH »به معناى«تفسير كردن»است.

اين واژه از زمان افلاطون به كار مى رفته است و به معناى به فهم در آوردن چيزى يا موقعيتى مبهم است.ارسطو از اين لفظ براى نام گذارى بخشى از كتاب«ارغنون»(كه درباره ى منطق قضايا است)استفاده كرد.معمولا در ريشه يابى لغوى هرمنوتيك ربط روشنى ميان واژه و«هرمس»خداى پيام رسان يونانيان،برقرار مى كنند.اين تا قبل از قرن هفده ى ميلادى شاخه اى خاص از دانش را سراغ نداريم كه به نام هرمنوتيك ناميده شده باشد.و تنها از قرن هفدهم به بعد هرمنوتيك شاخه اى از دانش بشرى شد. (1)

هرمنوتيك در بستر تاريخ:

هرمنوتيك به طور رسمى از قرن هفدهم ميلادى شروع شد.

دان هاور (2)نخستين كسى است كه واژۀ هرمنوتيك را در عنوان كتابش گنجاند،نام كتاب او«هرمنوتيك قدسى يا روش تفسير متون مقدس»بود. (3)

برخى صاحب نظران نهضت اصلاح دينى را نقطه ى آغاز هرمنوتيك مى دانند،اما شلاير ماخر (4)(1768-1834 م)را بنيانگذار هرمنوتيك جديد مى دانند. (5)و نخستين بار در حدود

ص: 467


1- نك:در آمدى بر هرمنوتيك،احمد واعظى،ص 22-24.
2- revaHnnaD.C.J.
3- درآمدى بر هرمنوتيك،ص 75.
4- rehcaMrelhcShcirdeirF.
5- درآمدى بر هرمنوتيك،ص 72.

صدسال پيش ويليام ديلتاى (1)(1833-1911 م)هرمنوتيك به عنوان يك روش انديشه تدوين شد كه هدف آن بالا بردن ارزش علوم انسانى و هم رديف كردن آن با علوم تجربى بود.

تا اينجا دانشمندان هرمنوتيك بر نيّت مؤلّف در فهم متن تأكيد مى كردند.

اما به دنبال آنان ديدگاه ديگرى در هرمنوتيك پيدا شد كه مارتين هايدگر(1889-1976 م)و گادامر(1900 م) پايه گذار آن بودند و بر كاوش فلسفى در موضوع فهم تأكيد مى كردند و از نقش نيّت مؤلّف در متن كاست.

تذكر:هر چند كه بيان شد هرمنوتيك از قرن هفدهم ميلادى به عنوان شاخه ى علمى مطرح گرديد اما برخى مباحث هرمنوتيكى در لابه لاى كتاب هاى دانشمندان قبل از قرن هفدهم نيز آمده است كه تحت عنوان«هرمنوتيك بى نام»از آنها ياد مى كنند،از جمله:

سنت اگوستين،فيلسوف و متكلّم مسيحى(430-454 م)كه خلط معناى حقيقى با معناى مجازى و استعمارى،را دليل اصلى ابهام كتب مقدس مى دانست. (2)

و در ميان دانشمندان مسلمان نيز در مبحث تفسير و اصول الفقه،مباحثى مشابه نظريات هرمنوتيكى مطرح شده است يعنى برخى مباحث اصول الفقه به قواعد فهم متن مى پردازد و نيز مفسّران در مقالات تفسير به مباحثى پيرامون فهم و تفسير فهم و تفسير قرآن مى پردازد و نيز مباحث شيوه هاى تفسير قرآن گونه اى از مباحث هرمنوتيكى به شمار مى آيد.از جمله تفسير اشارى(رمزى،كنايى و تمثيلى و...) (3).

ص: 468


1- yehtiDmlehliW
2- همان،ص 47-48.
3- همان،ص 52-54.

ديدگاه ها درباره ى هرمنوتيك:

براى هرمنوتيك تعريف هاى متعدّدى شده است از جمله:

1.جان مارتين كلادينوس(1759-1710 م)علوم انسانى را مبتنى بر«هنر تفسير» مى دانست و هرمنوتيك را نام ديگر آن قلمداد مى كرد.هرمنوتيك هنر دست يابى به فهم كامل و تامّ عبارات گفتارى و نوشتارى است البته در مواردى كه ابهام رخ مى دهد.

2.فردريك آگوست ولف(در سخنرانى هاى 1785 تا 1807 م)هرمنوتيك را اين چنين تعريف كرد:«علم به قواعدى كه به كمك آن،معناى نشانه ها درك مى شود».هدف از اين علم،درك انديشه هاى گفتارى و نوشتارى شخص مؤلّف يا گوينده،درست مطابق آنچه مى انديشيده است.

3.فردريش ارنست دانيل شلاير ماخر(1834-1767 م)به هرمنوتيك به مثابه ى«هنر فهميدن»مى نگريست.

او به مسأله ى بدفهمى توجه كرد و بر آن بود كه تفسير متن دائما در معرض خطر ابتلاء به سوء فهم قرار دارد.ازاين رو هرمنوتيك بايد به منزله ى مجموع قواعدى روشمند و روش آموز براى رفع اين خطر به استخدام درآيد.

او هدف تفسير را كشف نيّت مؤلّف مى دانست (1)و بر دو محور تأكيد مى كرد:

اول:فهم دستورى انواع عبارات و صورت هاى زبانى و فرهنگى كه مؤلّف در آن زيسته و تفكّر او را مشروط و متعيّن ساخته است.

دوم:فهم فنى يا روان شناختى ذهنيّت خاص يا نبوغ خلاّق مؤلّف. (2)

4.ويلهلم ديلتاى(1833-1911 م)هرمنوتيك را دانشى مى دانست كه عهده دار ارائه ى

ص: 469


1- هرمنوتيك لوازم و آثار،دكتر احمد بهشتى،كتاب نقد،ش 506،ص 59.
2- همان،ص 59.

روش شناسى علوم انسانى است.هدف اصلى تلاش هرمنوتيكى او ارتقاى اعتبار و ارزش انسانى و هم طراز كردن آن با علوم تجربى بود.

او بر تمايز«فهميدن»و«تبيين»تكيه دارد،تبيين حوادث طبيعى بر استخدام قوانين كلى تكيه دارد،ولى مورخ در پى فهم اعمال عاملان حوادث است تا از طريق كشف نيّات و اهداف و آمال و منش و شخصيت آنان به فهم افعالشان نايل آيد.

فهميدن يعنى«كشف من در تو»و اين به دليل ماهيت بشرى عام امكان پذير است.از پيروان او ماكس وبر آلمانى(1864-1920 م)و يواخيم واخ آلمانى است. (1)

5.بابنر،از نويسندگان معاصر آلمانى،هرمنوتيك را«آموزه ى فهم»تعريف كرد.

البته اين تعريف،با هرمنوتيك فلسفى مارتين هايدگر(1976-1889 م)و هانس گادامر (1901 م)تناسب دارد،كه به مطلق فهم نظر دارد و در صدد تحليل واقعه ى فهم و تبيين شرايط وجودى حصول آن است و خود را در مقوله ى فهم متن يا در چارچوب فهم علوم انسانى محدود نمى كند.

هايدگر،معتقد است كه در جمع بشرى،جهان را از راه پيش ساخت فهم-يعنى مفروضات،انتظارات و مفاهيم-مى فهمند،اينها تشكيل دهنده ى فهم هستند.گادامر باورهاى فوق(نظرات هايدگر)را تأييد مى كرد و معتقد بود:هر متن يا چيزى كه از ديدگاه خاص مورد تفسير قرار گيرد خود به سنّتى خاص تعلّق دارد و افق خاصى را مى سازد كه در چارچوب آن هر چيزى قابل فهم مى شود.

اين افق در اثر مواجهه با اشيا،دائما تعديل مى يابد ولى هيچ گونه تفسير نهايى و عينى وجود ندارد. (2)

ص: 470


1- همان،ص 60.
2- همان،ص 61 و نامه فرهنگ،شماره ى 14،ص 128.

وجود ندارد. (1)

اين تعاريف نشان مى دهد كه گستره ى هرمنوتيك و تلقّى ها از آن بسيار متنوّع است و قلمرو مباحث آن همراه با سير تاريخى آن گسترده تر شده است.و از حدّ معرّفى هرمنوتيك به مثابه ى راهنمايى براى تفسير دينى و حقوقى تا حدّ آن به منزله ى تأمّلى فلسفى در باب ماهيت فهم و شرايط وجودى حصول آن،ارتقاء يافته است. (2)

سوم:رابطه ى هرمنوتيك با تفسير قرآن:

برخى دانشمندان مصر همچون محمد ابراهيم شريف در كتاب«اتجاهات التجديد في تفسير القرآن»و عفت محمد شرقاوى در كتاب«الفكر الديني في مواجهة العصر»و نصر حامد ابو زيد در كتاب«نقد الخطاب الدينى»به كاربرد هرمنوتيك در تفسير قرآن روى آوردند،سپس در ايران نيز افرادى همچون محمد مجتهد شبسترى در كتاب«هرمنوتيك كتاب و سنّت» بدان پرداختند.به عقيده ى برخى نويسندگان،متفكّران هرمنوتيك مسلمان اصول روشن تفسير متون خود را از دانشمند زبان شناس سوئيسى به نام«فرديناند سوسير» (1857-1931)گرفته اند. (3)

در اينجا لازم است مهم ترين مشخصات و آموزه هاى تفسير قرآن مشهور را در برابر تفسير هرمنوتيكى بيان كنيم تا دعاوى طرفين روشن شود و داورى آسان گردد:

الف)ويژگى ها و آموزه هاى تفسير قرآن مشهور:

1.مفسّر در جستجوى معناى متن است و معناى متن همان مقصود و مراد جدّى متكلّم و مؤلّف است،و متون مقدّس پيام هاى الهى براى بشر هستند كه هدف مفسّر درك پيام نهايى

ص: 471


1- همان،ص 61 و نامه فرهنگ،شماره ى 14،ص 128.
2- درآمدى بر هرمنوتيك،ص 27-30.(با تلخيص)
3- مبانى و روش هاى تفسيرى،عميد زنجانى،ص 275.

متن است. (1)

2.رسيدن به معناى متن(مقصود متكلّم و مؤلّف)از طريق پيمودن روش متعارف و عقلايى فهم متن ميسّر است كه بر اساس حجّيت ظواهر الفاظ استوار است.و دلالت الفاظ تابع وضع لغوى و اصول و قواعد عقلايى محاوره و تفهيم و تفاهم است كه هر متكلّم و مخاطبى در هر زبان بر اساس آنها سخن مى گويند و مى فهمند.

3.مفسّر گاهى به فهم تعيينى از متن مى رسد(مثل فهم نصوص)و گاهى به فهم ظنّى از متن مى رسد(مثل فهم ظواهر)و گاهى در فهم متن خطا مى كند.

4.معيارهايى براى تشخيص خطاهاى مفسّران وجود دارد كه از جمله ى آنها قوانين منطق،قواعد عقلايى محاوره(اصول الفقه)و قواعد تفسير است كه برخى از آنها توسط پيشوايان دينى بيان شده است(همچون قاعده ى تفسير به رأى)و برخى توسط دانشمندان تدوين شده است.هرگاه فهم و تفسير متن مطابق قواعد فوق بود حجّت و معتبر است.بنابراين نسبى گرايى در فهم متن بى معناست چون فهم هاى صحيح و فهم هاى نادرست قابل تشخيص است.

5.فاصله ى زمانى عصر مفسّر با زمان پيدايش متن مانع جدّى براى دست يابى به مقصود و مراد جدّى متن قرآن نيست.

چرا كه اوّلا:برخى قراين از طريق احاديث و شأن نزول ها و تاريخ به ما رسيده است و مى توانيم تا حدود زيادى معناى اصيل لغات را دريابيم.

ثانيا:ظهور الفاظ متن قرآن حجّت است و اگر با توجه به قراين ظهورى در زمان ما منعقد شود معتبر است.

ص: 472


1- علاّمه طباطبايى(ره)در مقدمه ى تفسير الميزان،در تعريف تفسير بر فهم مقاصد آيات تأكيد دارد. (التفسير و هو بيان معاني الآيات القرآنية و الكشف عن مقاصدها و مداليلها).

تفسير به رأى مى شود كه ممنوع و حرام است و تفسير او را غير معتبر مى سازد.و بايد تا حد امكان خود را از اين پيش داورى ها تهى نمايد(هر چند كه به طور كامل ممكن نيست).

7.متن قرآن از خداست و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقشى در تعيين لفظ و محتواى وحى نداشته است بلكه بارها از طرف خدا تهديد شده كه اگر كلمه اى كم و زياد كند مجازات مى شود. (1)

ب)ويژگى ها و آموزه ها و پيامدهاى تفسير هرمنوتيكى از قرآن:

1.فهم متن محصول تركيب و امتزاج افق معنايى مفسّر با افق معنايى متن است،بنابراين دخالت ذهنيّت مفسّر در فهم،نه امرى مذموم،بلكه شرط وجودى حصول فهم است و واقعيتى اجتناب ناپذير است.

2.درك عينى متن،به معناى امكان دست يابى به فهم مطابق با واقع،امكان پذير نيست.

زيرا عنصر سوبژكتيو(يعنى ذهنيت و پيش داورى مفسّر)شرط حصول فهم است و در هر دريافتى،لا جرم پيش دانسته هاى مفسّر دخالت مى كند.

3.فهم متن عملى بى پايان و امكان قرائت هاى مختلف از متن،بدون هيچ محدوديتى وجود دارد.زيرا فهم متن،امتزاج افق معنايى مفسّر با متن است و به واسطه ى تغيير مفسّر و افق معنايى او،قابليت نامحدودى از امكان تركيب فراهم مى آيد.

4.هيچ گونه فهم ثابت و غير سيّالى وجود ندارد و درك نهايى و غير قابل تغييرى از متن نداريم.

5.هدف از تفسير متن،درك«مراد مؤلّف»نيست،ما با متن مواجه هستيم نه با پديدآورنده ى آن.نويسنده يكى از خوانندگان متن است و بر ديگر مفسّران يا خوانندگان متن رجحانى ندارد.

ص: 473


1- لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنٰا بَعْضَ الْأَقٰاوِيلِ لَأَخَذْنٰا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنٰا مِنْهُ الْوَتِينَ (حاقّه46/.)

متن،موجود مستقلّى است كه با مفسّر به گفتگو مى پردازد و فهم آن محصول اين مكالمه است،براى مفسّر اهميتى ندارد كه مؤلّف و صحب سخنى،قصد القاى چه معنا و پيامى را داشته است. (1)

6.نص قرآن متنى زبانى است كه يك محصول فرهنگى است و زبان آن مختصّ اولين دريافت كننده است،و زبان هرگز از فرهنگ و واقعيت هاى زمان جدا نيست (2).نصّ قرآن از واقعيت ها و فرهنگ زمان شكل گرفته است. (3)

يادآورى:مطالبى كه تحت عنوان قرآن و فرهنگ زمانه،مطرح مى شود و برخى به قرآن نسبت مى دهند كه عناصر فرهنگ جاهلى عرب را اخذ كرده است،نتيجه و پيامد همين مطلب است.

7.برخى نصوص قرآن شواهد تاريخى است كه به شرايط خاص صدور آن اختصاص دارد همچون:جن،شيطان،حسد،ربا،دعا،تعويذ و احكام مربوط به بردگى،كه قابل تسرّى به شرايط متفاوت زمان ما نيست. (4)

تذكر:هرمنوتيك با موضوعات ديگر قرآن همچون تأويل و نيز در مبحث پلوراليسم (تكثّرگرايى)و مانند آن پيوند و تعامل دارد كه از بيان همه ى اين موارد صرف نظر مى كنيم.

چهارم:بررسى پيامدهاى هرمنوتيك در تفسير قرآن:

بررسى لوازم و آثار و پيامدهاى مثبت و منفى هرمنوتيك در تفسير قرآن نيازمند تأليفى

ص: 474


1- نك:درآمدى بر هرمنوتيك،احمد واعظى،ص 59،(ايشان اين پنج مورد را به عنوان نقاط اصلى تقابل هرمنوتيك فلسفى با شيوه ى تفسيرى رايج در ميان مسلمانان مطرح مى كند).
2- نك:مفهوم النص،دراسته فى علوم القرآن،دكتر نصر حامد ابو زيد،ص 24،چاپ بيروت،1990.
3- همان،ص 201.
4- همان،ص 215-220.

مستقل و بررسى همه جانبه ى موضوع است كه در اين مختصر نمى گنجد،ازاين رو در اينجا به ذكر چند نكته بسنده مى كنيم،و تفصيل سخن را براى فرصت ديگرى وامى نهيم.

1.يكى از مسايلى كه مورد توجه طرفداران هرمنوتيك قرار نگرفته و نقش تعيين كننده اى در موضوع دارد،تفاوت قرآن كريم با متون تاريخى و حتى متن كتاب مقدس(تورات و انجيل و ملحقات آنها)است.

قرآن كتابى است كه همه ى كلمات و حروف آن از طرف خداى متعال نازل شده و مؤلّف، به معناى متعارف،ندارد،يعنى سخن بشرى نيست.همان طوركه خود قرآن بارها تكرار كرده است.پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه نقل كننده ى اين سخن براى ماست،حق ندارد كلمه اى از وحى را كم يا زياد كند وگرنه مجازات مى شود. (1)

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آن قدر در مورد نقل كلام الهى دقت دارد و مواظبت مى كند كه«واژۀ قل»را حكايت مى كند.يعنى اگر من به كسى بگويم«به پدرت بگو فلان كار را انجام بده»او به پدرش مى گويد:«آقاى رضايى گفت:فلان كار را انجام بده»و نمى گويد:«بگو:فلان...».

ولى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در هنگام نقل سخن خدا مى فرمايد: قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ (بگو:خدا يكتاست)يعنى به من گفته اند كه«بگو».

در حالى كه مسيحيان و يهوديان در مورد متن تورات و انجيل چنين ادّعايى ندارند.انجيل توسط چهار نفر(لوقا-متى-يوحنّا-مرقس)نوشته شده ازاين رو به چهار صورت متفاوت در آمده است.آنان پس از عيسى و در زمان هاى تقريبا متفاوت زندگى مى كرده اند،ازاين رو برخى زبان و فرهنگ زمانه آنان در انجيل بازتاب يافته است.

تورات نيز پس از فوت موسى نوشته شده و برخى قسمت هاى آن هشتصد سال پس از او

ص: 475


1- حاقّه46/.

توسط افراد مختلف تهيه شده است. (1)

ازاين رو مى تواند برخى عناصر فرهنگى و حتى خرافى در آن راه يافته باشد.اما با توضيحى كه بيان شد قرآن اين گونه نخواهد بود،قرآن كتابى تحريف نايافته است،كلامى بشرى نيست و نمى تواند بازيافت فرهنگ زمانه باشد.

2.در برخى متون تاريخى،از جمله تورات تحريفه شده،مسايل خرافى و ضد اخلاقى (هم بستر شدن لوط با دخترانش)و مطالب ضد علم(مثل ممنوعيت آدم از درخت علم)و...

يافت مى شود.

اما قرآن كريم با خرافات و انحرافات جامعه عرب جاهلى(همچون شرك،شراب خوارى، زنا،برخى اقسام طلاق،دختركشى،و...)مخالفت كرد.و اگر مطالبى از فرهنگ عرب (همچون حجّ و...)را تأييد كرد(و در همان حال تصحيح هم نمود)به خاطر آن بود كه ريشه ى اين مطالب الهى بود،يعنى حجّ ابراهيمى را تأييد كرد كه يادگار پيامبر بزرگ الهى بود.

پس اگر جن،شيطان و مانند آنها واقعيت نداشت آنها را تأييد نمى كرد و همچون خرافه «غول»كه در فرهنگ عرب موجود بود ولى قرآن از آن يادى نكرد.

بنابراين مى توان گفت كه قرآن تابع فرهنگ زمانه نشد بلكه عناصر مثبت و صحيح آن را تأييد و عناصر منفى آن را ردّ كرده است. (2)

3.همان طوركه در بخش قبل گذشت تأثير پيش دانسته ها و ذهنيّت مفسّر(و هر پژوهشگر علوم تجربى يا علوم انسانى)بر مورد مطالعه امرى مسلم است و اگر اين تأثير زياد باشد منتهى به تفسير به رأى و تحميل نظر بر متن مورد مطالعه مى شود و تفسير را غير

ص: 476


1- علم و دين،ايان باربور،ترجمه خرمشاهى،ص 130.
2- ما رابطه ى قرآن و فرهنگ زمانه را در مقاله اى تحت همين عنوان در مجلّه معرفت،ش 26،مورد بررسى قرار داده ايم،مراجعه كنيد.

معتبر مى سازد.

ازاين رو همه ى پژوهشگران و مفسّران لازم است كه تلاش كنند اين تأثير را به حدّ اقل برسانند،ولى اين تأثير حد اقل پژوهش و تفسير را غير معتبر نمى سازد.هر شخص پژوهشگر و دستگاه و فضاى اطراف بر حركت الكترون در آزمايشگاه اثر دارد ولى اين مطلب موجب بى اعتبارى آمار و ارقام و نتايج پژوهش در اين مورد نمى شود،و نيز دانش هاى قبلى پژوهشگر ذهن او را تا حدودى جهت دار مى كند.

و همين گونه در پژوهش هاى علوم انسانى و تفسير كتب مقدّس داورى مى كنيم،يعنى در صدى از خطا در همه ى علوم وجود دارد و اين موجب نمى شود كه فهم هاى ما غير معتبر و غير مطابق با واقع باشد وگرنه بايد خط بطلان بر همه ى علوم بشرى كشيد.

البته در مورد تأثيرات باورها و ذهنيت هاى مفسّران در تفسير در مبحث گرايش ها(مكاتب و مذاهب تفسيرى)مطالب مبسوطى بيان شده و راه جلوگيرى از آن نيز بيان شده است يعنى مفسّر بايد تلاش كند بدون عينك خاصّى به سراغ متن برود و عقايد و پيش فرض هاى خود را بر متن تحميل نكند وگرنه تفسير او غير معتبر و نوعى تفسير به رأى خواهد بود كه در اسلام گناهى بزرگ به شمار مى آيد. (1)

4.در مورد قرائت هاى مختلف و نامحدود متن چند نكته قابل ذكر است:

اول:آن كه قرآن داراى بطون و لايه ها و سطوح مختلف فهم است(همان طوركه در احاديث متعدّد به اين مطلب اشاره شده است). (2)

ص: 477


1- عن رسول اللّه(ص): «ما آمن بى من فسّر برأيه كلامى»، امالى صدوق،ص 6،طبق نجف،التفسير و الفروق، آية اللّه معرفت،ج 1،ص 60. عن رسول اللّه(ص): «من قال فى القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار» (طبرى،ج 1،ص 27).
2- عن الصادق عليه السّلام: ان للقرآن ظاهرا و باطنا-عن الباقر عليه السّلام:ان للقرآن بطنا و للبطن بطن. نك:كافى،ج 1،ص 374،بحار الانوار،ج 89،ص 90-91،تفسير صافى،ج 1،ص 28-29،و مشابه آنها از اهل سنت در الاتقان،سيوطى،ح 4،ص 225 و 226.

بنابراين اگر قرائت هاى مختلف بدين معنا باشد اين موافق طبيعت قرآن است و مانعى ندارد كه قرائت هاى مختلف و فهم هاى متنوعى از آن به وجود آيد.

دوم:آن كه وجود تفسيرهاى متنوع از قرآن كريم واقعيتى مبارك است و موجب رشد فهم ما از قرآن مى شود.يعنى هر روز فهم هاى عميق تر و دقيق تر كلام الهى حاصل مى آيد و لايه هاى جديدى از آن روشن مى شود.

سوم:آن كه فهم ها و تفسيرهاى قرآن هر چقدر كه زياد شود بى ضابطه و معيار نيست بلكه قواعد و ملاك هايى براى تشخيص تفسيرهاى صحيح و باطل وجود دارد.(همان طوركه در بخش قبل بيان كرديم).

يعنى بر اساس قواعد منطق،اصول عقلايى محاوره(اصول الفقه)و قواعد تفسيرى به ويژه قاعده ى تفسير به رأى،مى توانيم سره را از ناسره تشخيص دهيم.بنابراين فهم ها و تفسيرهاى نامحدود به وجود نمى آيد.و قرائت پذيرى متن بى انتها و بى معيار و دلخواه نخواهد بود بلكه تفسيرهاى معتبر و محدودى در قلمرو و چارچوب قواعد تفسير باقى مى ماند و هركس حق ندارد و نمى تواند تفسير دلخواهى از قرآن ارايه كند.

5.در مورد فهم هاى سيّال و غير ثابت چند نكته قابل ذكر است:

اول:آن كه فهم بشرى تحت تأثير پيشرفت هاى بشرى و علوم قرار مى گيرد و رشد مى كند، اين مطلب به صورت موجبه ى جزئيه صحيح است.اما اين به معناى رشد علم و فهم بشرى است و چيزى مبارك و نيكو است.

دوم:آن كه قبلا بيان شد كه ما سه گونه فهم و تفسير داريم،تفسيرهاى قطعى(مثل نصوص) تفسيرهاى ظنّى(مثل ظواهر)و تفسيرهاى خطا كه مفسّر به دلايل مختلف خطا مى كند.

ص: 478

براى مثال:جمله ى«كل بزرگ تر از جزء است»يا جمله ى«جمع متناقضين محال است» از اصول ثابت فكر بشرى است كه تغيير نمى كند.

و نيز نصوص قرآن كريم(مثل وحدانيت خدا)در گرايش ها و مذاهب و مكاتب مختلف تفسيرى تغيير نمى كند.

پس ما فهم ها و تفسيرهاى مختلف و سيّال از متون داريم و وجود يكى ديگرى را نفى نمى كند.البته اين به اين معنا نيست كه فهم ما از متن خطاناپذير و نهايى است چرا كه علوم بشرى و فهم ما از قرآن در حال تكامل است ولى در هر مرحله اگر تفسير بر اساس معيارهاى صحيح انجام شده باشد معتبر و حجّت است.

سوم:اين كه اگر بنا باشد كه همه ى فهم ها و تفسيرهاى بشرى متغيّر و غير ثابت باشد،پس خود همين ادعاى هرمنوتيكى كه«هيچ گونه فهم ثابت و غير سيّالى وجود ندارد»نيز خودش در معرض تغيير است يعنى اين جمله تناقض نما و پارادوكس است كه اول خودش را معرض بطلان قرار مى دهد.

بنابراين،اگر ما نسبيّت فهم بشرى را به طور كلى بپذيريم هيچ فهم ثابتى نخواهد بود و همه ى علوم بشرى زير سؤال مى رود از جمله خود اين ادّعا.

6.همان طوركه ملاحظه شد در مورد نيّت مؤلف در فهم متن،دو ديدگاه متضاد در بين دانشمندان هرمنوتيك وجود داشت:

الف)دانشمندان هرمنوتيك همچون جان مارتين كلادينوس و فردريك آگوست ولف و شلاير ماخر تا ويلهلم ديلتاى بر نقش نيّت مؤلّف در فهم متن تأكيد داشتند و هدف تفسير را فهم نيّت و مقصود مؤلّف مى دانستند.

اين ديدگاه با نظرگاه مفسّران قرآن كريم نزديك است و همان طوركه بيان شد هدف تفسير قرآن نيز فهم معناى متن و مقصود خداى متعال يعنى مراد جدّى گوينده است.

ص: 479

البته اين مطلب روشن است كه قرآن مؤلّف(به معناى متعارف بشرى)ندارد و پيامبر واسطه اى بيش نيست،پس مقصود از نيّت مؤلّف در مورد قرآن،مقصود خدا از آيات قرآن خواهد بود.

ب)دانشمندان هرمنوتيك فلسفى همچون هايدگر و گادامر،نقش نيّت مؤلّف را در فهم متن نفى كردند.و گفتند براى مفسّر اهميتى ندارد كه گوينده قصد القاى چه معنايى دارد.

البته اين سخن ممكن است در برخى موارد در مورد متون تاريخى و ادبى مفيد و قابل تطبيق باشد اما در مورد كلام الهى صحيح و قابل تطبيق نيست،چون هدف قرآن هدايت بشر به وسيله ى پيام ها و سخنان خدا است،پس مفسّر بايد تلاش كند تا پيام و هدف الهى را به درستى درك كند و به ديگران انتقال دهد.

اگر بر فرض،خدا قصد القاى مطلب«الف»را داشته باشد و تفسير قرآن مطلب«ب»را بيان كند اين تفسير موفق نبوده است.

ص: 480

نتيجه گيرى و جمع بندى:

از مطالب گذشته به اين نتيجه رسيديم كه برخى ديدگاه ها در هرمنوتيك متون،مى تواند با تفسير قرآن سازگار باشد(همچون تأكيد بر فهم نيّت گوينده كه در تفسير قرآن نيز مورد تأكيد است).

ولى برخى ديدگاه ها كه منتهى به نسبت در فهم و عدم تطابق فهم با واقع يا بى اعتنايى به نيّت مؤلّف مى شود با تفسير قرآن ناسازگار است.

و نيز روشن شد كه نتايج هرمنوتيكى تفسير متون ادبى همچون تأثيرپذيرى مطلق از فرهنگ زمانه در مورد قرآن صادق نيست.

البته براى هرمنوتيك و رابطه ى آن با تفسير قرآن نيازمند بحث و تحقيق بيشترى است.

ص: 481

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1.درآمدى بر هرمنوتيك،احمد واعظى مؤسسه ى فرهنگى دانش و انديشه معاصر،1380 ش.

2.كتاب نقد،ش 5 و 6،ويژه نامه ى تفسير به رأى،نسبيت و هرمنوتيك،زمستان 76 و بهار 1379 ش.

3.مبانى و روش هاى تفسيرى،عباس على عميد زنجانى،چاپ چهارم،انتشارات ارشاد اسلامى،1379 ش.

4.هرمنوتيك مدرن،بابك احمدى،مهران مهاجر،محمد نبوى،نشر مركز،تهران،1377 ش.

5.اشكاليات التأويل و آليات القراءة،نصر حامد ابو زيد المركز الثقافي العربي،بيروت، لبنان.

6.النص الخطاب الدينى،همو.

7.مجله معرفت،ش 26،پاييز 1377،مقاله ى قرآن و فرهنگ زمانه.

8.هرمنوتيك كتاب و سنّت،محمد مجتهد شبسترى،1357 ش.

ص: 482

تفسير موضوعى:

اشاره

درآمد:

در مبحث كليات روش ها و گرايش هاى تفسيرى بيان كرديم كه تفسير با اسلوب هاى مختلف نگارش مى يابد كه از جمله ى آنها تفسير موضوعى و ترتيبى است.و در مبحث روش تفسير قرآن به قرآن بيان كرديم كه يكى از گونه هاى فرعى روش تفسير قرآن به قرآن،تفسير موضوعى است.

اينك در اين بخش از نوشتار به دنبال آن هستيم كه تعريف و ويژگى هاى اين شيوه ى تفسيرى را به طور مختصر بيان كنيم.

الف)تعريف تفسير موضوعى و ترتيبى:

شيوه ى تفسير ترتيبى آن است كه مفسّر،آيات هر سوره را به ترتيب چينش(مصحف يا به ترتيب نزول)تفسير كند.

اما تفسير موضوعى آن است كه مفسّر آيات مربوط به يك موضوع را گردآورى كرده و با استفاده از روش تفسير قرآن به قرآن،آنها را قرينه ى تفسير هم ديگر قرار دهد و نظر نهايى

ص: 483

قرآن را در مورد آن موضوع روشن سازد.

البته تعريف هاى ديگرى نيز براى تفسير موضوعى شده است كه به هم ديگر نزديك است. (1)

اما اين شيوه ى تفسيرى را«تفسير موضوعى»ناميده اند چرا كه از يك موضوع شروع مى كنيم و نظر قرآن را در مورد آن جستجو مى كنيم.

و اين شيوه را«تفسير توحيدى»نامند،چرا كه بين تجربه ى بشر و قرآن جمع مى كند و يك نظريه ى واحد را در موضوع ارايه مى كند.و گاهى اين شيوه را«تفسير تقطيعى»نامند چرا كه آيات قرآن را تقطيع كرده و جداى از آيات قبل و بعد سوره مورد بررسى قرار مى دهد.

ب)پيشينه ى تاريخى:

رشد تفسير موضوعى قرآن پديده اى نو آمد به شمار مى آيد كه در چند دهه ى اخير بالنده شده است.اما هنگامى كه به ميراث مكتوب مفسّران قرآن و محدّثان مراجعه مى كنيم متوجه مى شويم كه در احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام از اين شيوه ى تفسيرى(كه نوعى تفسير قرآن به قرآن است)استفاده شده است. (2)

در گذشته نيز اين شيوه ى تفسيرى به كم رنگ در ميان مفسّران وجود داشته است.

كتاب هايى همچون احكام القرآن،محمد بن صائب كلبى(م 146 ق)و زبدة البيان،محقق اردبيلى،كنز العرفان،فاضل مقداد و فقه القرآن،راوندى و...از پيشگامان تفسير موضوعى به شمار مى آيند،بلكه كتاب هاى فقهى شيعه و اهل سنت كه موضوعات قرآنى(همچون نماز،

ص: 484


1- آية اللّه مكارم شيرازى تفسير موضوعى را اين گونه تعريف مى كند:«آيات مختلفى كه درباره ى يك موضوع در سرتاسر قرآن مجيد در حوادث و فرصت هاى مختلف آمده است جمع آورى و جمع بندى گردد.و از مجموع آن، نظر قرآن درباره ى آن موضوع و ابعاد آن روشن گردد.(پيام قرآن،ج 1،ص 21).
2- نك:بحار الانوار،ج 74،ص 94-110،پيام قرآن،ج 1،ص 23-27.

روزه،زكات و...)را با توجه به آيات و روايات مورد بررسى قرار مى داده اند نوعى تفسير موضوعى رقيق به شمار مى آيد.

اما در دو دهه ى اخير شيوه ى تفسير موضوعى بالندگى خاصى پيدا كرد و در موضوعات متنوع نگاشته شد.و تفسير موضوعى منشور جاويد،آية اللّه سبحانى،پيام قرآن،آية اللّه مكارم، آية اللّه مصباح يزدى و...از نمونه هاى جديد اين شيوه ى تفسيرى به شمار مى آيد.

ج)اقسام تفسير موضوعى:

برخى صاحب نظران تفسير موضوعى را به دو قسم تقسيم كرده اند: (1)

1.تفسير موضوعى اتحادى:در اين شيوه يك موضوع قرآنى(همچون معاد،امامت و...)در آيات قرآن مورد بررسى قرار مى گيرد.

2.تفسير موضوعى ارتباطى:در اين شيوه ارتباط و موضوع قرآنى(همچون رابطه ى ايمان و عمل)در آيات مورد بررسى قرار مى گيرد،مثل كتاب جامعه و تاريخ،آية اللّه مصباح يزدى.

د)ويژگى هاى تفسير موضوعى:

1.در تفسير موضوعى آيات مربوط به يك موضوع جمع آورى مى شود و مورد بررسى قرار مى گيرد.

براى مثال:آيات مربوط به توحيد،نبوّت و معاد از تمام سوره هاى قرآن و با كمك گرفتن از فهرست هاى موضوعى و معجم المفهرس جمع آورى و با همديگر تفسير مى شود.

2.هدف اين شيوه ى تفسيرى به دست آوردن نظر نهايى قرآن درباره ى يك موضوع است.

ص: 485


1- نك:پيام قرآن،آية اللّه مكارم شيرازى،ص 18،روش ها و گرايش هاى تفسيرى،حسين علوى مهر،ص 365.

3.تفسير موضوعى آيات محكم قرآن را محور قرار داده و آيات متشابه را به آنها بازمى گرداند و تفسير مى كند.

4.تفسير موضوعى معمولا كاربردى و مرتبط با تجربيات زندگى بشر است و به پرسش ها و مشكلات او پاسخ مى دهد.

5.تفسير موضوعى آزاد از قيود زمان،مكان و محدوديت هاى عبارتى است،يعنى خصوصيات زمانى و مكانى آيات(مثلا در قصه هاى قرآن)الغاء مى شود و لب معانى به دست آمده و به صورت قانون و قاعده ى كلى براى پاسخ گويى مصاديق جديد و موضوعات و مشكلات بشر به كار مى رود.

ه)فوايد تفسير موضوعى:

1.به دست آوردن نظر نهايى قرآن در يك موضوع.

2.پاسخ گويى به نيازها و پرسش هاى جديد بشر با استفاده از آيات قرآن.

3.رفع ابهام هايى كه در بدو نظر در برخى آيات به چشم مى خورد و روشن شدن آيات متشابه.

4.آگاهى از شرايط،علل و نتايج موضوعات و مسايل مختلفى كه در قرآن مطرح است.

5.به دست آوردن اسرار و پيام هاى تازه ى قرآن از طريق انضمام آيات به يكديگر.

6.به دست آوردن يك تفسير جامع درباره ى موضوعاتى مانند توحيد،خداشناسى،معاد و... (1)

ص: 486


1- از شماره ى سوم تا ششم را از كتاب پيام قرآن،آية اللّه مكارم شيرازى،ج 1،ص 22-23 نقل كرديم.

و)تفاوت هاى تفسير ترتيبى با موضوعى:

1.در تفسير ترتيبى مدلول جداگانه آيات بيان مى شود اما در تفسير موضوعى مدلول مركب آيات و نظر نهايى قرآن به دست مى آيد.

2.تفسير ترتيبى صرف،گاهى از يك جنبه به موضوع مى نگرد و ديدى ناقص از موضوعات قرآنى به انسان مى دهد در حالى كه تفسير موضوعى ديدى جامع و كامل نسبت به موضوع مى دهد.

يادآورى:همين مطلب گاهى موجب مى شود كه افراد در فهم آيات قرآن خطا كنند يا از آيات سوء استفاده كنند.و همين مطلب موجب پيدايش اختلافات مذهبى يا دامن زدن به آنها شده است.مثلا كسانى كه ديدگاه جبرى دارند به آياتى كه ظاهرى جبرى دارد(مثل:

ما رميت (1)-يضلّ من يشاء... (2)استناد مى كنند و افرادى كه ديدگاه تفويض و آزادى انسان را قبول دارند به آياتى كه موافق نظر آنهاست(مثل:انا هدينا السبيل اما شاكرا و اما كفورا) (3)استناد مى كنند در حالى كه اگر هر دو دسته ى آيات در كنار هم گذاشته شود ديدگاه معتدل«امر بين امرين»به دست مى آيد.

و همين مسئله در مورد مسأله ى شفاعت،شرك،توسّل و مانند آن ها اتفاق افتاده است.

3.تفسير ترتيبى مقدمه ى تفسير موضوعى به شمار مى آيد،و تفسير موضوعى بدون توجه به تفسير ترتيبى آيات قرآن صحيح نيست چرا كه بسيارى از قراين موجود در آيات قبل و بعد(همچون سياق)در تفسير ترتيبى به دست مى آيد ولى در تفسير موضوعى اين گونه نيست.

ص: 487


1- انفال17/.
2- ابراهيم4/.
3- انسان3/.

اما توقف بر مقدّمه(تفسير ترتيبى)و نيز داشتن به تفسير موضوعى،نوعى در جا زدن است.

4.تفسير ترتيبى سلبى است و معمولا بدون توجه به آيات ديگر قرآن و بدون طرح و نظريه يا موضوعى قبلى انجام مى گيرد اما تفسير موضوعى اثباتى است،يعنى تفسير آيات با توجه به آيات ديگر قرآن صورت مى گيرد و نظر نهايى قرآن اثبات مى شود.به عبارت ديگر:از تفسير ترتيبى ارتباط آيات و مطالب و مفاهيم كشف نمى شود به خلاف تفسير موضوعى. (1)

5.تفسير ترتيبى از نص شروع مى شود اما تفسير موضوعى از واقع حيات بشرى شروع مى شود،يعنى در تفسير موضوعى به موضوعاتى مى پردازيم كه براى بشر رخ نموده و مشكل يا پرسش هاى بشر است.

به عبارت ديگر تفسير ترتيبى توضيح آيات قرآن در خلاء و بدون توجه به نياز فعلى اجتماع است اما تفسير موضوعى پاسخى به نياز فعلى جامعه ى بشرى است ازاين رو كاربردى است.

6.تفسير ترتيبى يك طرفه است يعنى مفسّر منفعل و شنونده است اما تفسير موضوعى دو طرفه است يعنى مفسّر پرسش گر و فعّال است.يعنى او پرسش هاى بشريت را از قرآن مى پرسد و با تفسير موضوعى به آنها پاسخ مى دهد.

7.تفسير موضوعى،نسبت به تفسير ترتيبى،رشد علمى بيشترى به بار مى آورد.همان طوركه در جهان حديث اتفاق افتاد،يعنى دانشوران حديث به دو گروه محدّثان و فقيهان تقسيم مى شوند،محدثان فقط به نقل حديث و شرح احاديث به صورت ترتيبى پرداختند (مثل مرآة العقول علامه مجلسى و...)اما فقيهان به شرح موضوعى احاديث پرداختند و آنها

ص: 488


1- نك:مقاله ى:«التفسير القرآنى بين التجزيئي و الموضوعى،مجموعه آثار شهيد صدر،ج 13 به بعد،ج 13، ص 27 به بعد.

را در قالب علم فقه بيان كردند و همين مطلب موجب رشد حديث موضوعى(فقه)شد اما در جهان تفسير،مفسّران در طول صدها سال به تفسير ترتيبى روى آوردند و به تفسير موضوعى نپرداختند يا كمتر پرداختند ازاين رو علم تفسير رشد كمترى پيدا كرد.

ز)تفسير موضوعى مقدم است يا تفسير ترتيبى:

معمولا تفسير ترتيبى را مقدم بر تفسير موضوعى مى دانند چرا كه مفسر نخست بايد با مفاهيم آيات آشنا شود و يك دوره تفسير قرآن بياموزد تا تسلّط نسبى بر تفسير پيدا كند سپس به تفسير موضوعى بپردازد.

اما برخى صاحب نظران بر آنند كه تفسير موضوعى مقدم بر تفسير ترتيبى است چون كه در تفسير ترتيبى نظر نهايى قرآن به دست نمى آيد و تصويرى ناقص از موضوعات و نظرگاه هاى قرآنى ترسيم مى شود،پس براى فهم قرآن بايد به سراغ تفسير موضوعى رفت. (1)

اما به نظر مى رسد كه راه ميانه اى نيز وجود داشته باشد كه به صواب نزديك تر است و آن اين كه تفسير ترتيبى قرآن را با تفسير موضوعى همراه كنيم.همان روشى كه علامه طباطبايى(ره)در تفسير الميزان پيموده است يعنى آيات قرآن را به ترتيب تفسير مى كند ولى گاهى يك موضوع قرآنى(مثل معجزه،رؤيا و...)را مورد بررسى همه جانبه قرار مى دهد و در موارد ديگر در تفسير ترتيبى به آيات آن كمتر مى پردازد و به آن تفسير موضوعى كه انجام شده ارجاع مى دهد.

ص: 489


1- نك:دائرة المعارف الاسلامية،مقاله ى تفسير،امين خولى.

ح) آسيب شناسى تفسير موضوعى:

يكى از آسيب هاى جدّى تفسير موضوعى تقطيع است،يعنى با جدا كردن آيات،از قراين موجود در آيات قبل و بعد غافل شويم.

به عبارت ديگر بايد تفسير موضوعى با تفسير ترتيبى همراه باشد تا گرفتار اين لغزش نشويم.يعنى هرگاه آيات مربوط به نبوت را بررسى مى كنيم هر آيه اى كه مورد توجه قرار مى گيرد نخست به تفسير ترتيبى آن مراجعه كنيم و قراين عقلى و نقلى و سياق آيه را بررسى كنيم سپس آن را در چرخه ى تفسير موضوعى وارد كنيم.

آسيب ديگر تفسير موضوعى آن است كه كسى گمان كند مى تواند بدون هيچ پيشينه ى تفسيرى وارد حوزه ى تفسير موضوعى شود،و آيات را كنار هم گذاشته و نتيجه بگيرد.در حالى كه مفسّر قرآن شرايطى دارد كه از جمله ى آنها ممارست و تمرين تفسير است،يعنى مفسّر قرآن بايد قبلا با تفسير ترتيبى و روش هاى تفسيرى آشنا شده باشد و سپس به تفسير موضوعى بپردازد وگرنه ممكن است گرفتار لغزش يا تفسير به رأى شود.

آسيب سوم در تفسير موضوعى آن است كه مفسّر با تحليل هاى برون قرآنى(قبل از بررسى موضوع در قرآن)،نظر خويش را انتخاب كرده و بر قرآن تحميل كند،كه اين كار منتهى به تفسير به رأى مى شود.در حالى كه روش صحيح آن است كه آيات مربوط به موضوع در قرآن گردآورى و بررسى و جمع بندى شود و نظر قرآن اعلام و پذيرفته شود.

برخى از بزرگان و پيشگامان در تفسير موضوعى نيز موارد زير را از مشكلات تفسير موضوعى بر شمرده اند:

1.تكيه بر الفاظ معجم المفهرس و غفلت از مفاهيم قرآنى كه با الفاظ ديگر به كار مى رود.

ص: 490

2.عدم دقّت در جمع بندى آيات.

3.گستردگى موضوعات و نياز به حوصله زياد در بررسى آنها. (1)

ط)تفاسير موضوعى مشهور:

1.منشور جاويد،آية اللّه سبحانى،اين كتاب دوازده جلد آن چاپ شده و به زبان عربى نيز تحت عنوان«مفاهيم القرآن»ترجمه شده است.

2.پيام قرآن،آية اللّه مكارم شيرازى،اين كتاب نيز بيش از ده جلد آن چاپ شده است.

3.تفسير موضوعى قرآن مجيد،آية اللّه جوادى آملى،از اين كتاب تا كنون چهارده جلد آن منتشر شده است.

4.معارف قرآن،آية اللّه مصباح يزدى.

5.گامى به سوى تفسير موضوعى سوره هاى قرآن كريم،محمد غزالى،ترجمه ى على اصغر محمدى،نشر فرهنگ اسلامى.

6.فرهنگ قرآنى،على اكبر هاشمى رفسنجانى،مركز فرهنگ قرآن قم.

7.تفسير الموضوعي للقرآن لكريم،دوازده جلد،سميح عاطف الزين.

ص: 491


1- پيام قرآن،ج 1،ص 30-31.

ى)منابع جهت مطالعه بيشتر:

1.مقدّمه ى پيام قرآن،آية اللّه مكارم شيرازى،جلد اوّل،انتشارات نسل جوان،پاييز،73.

2.مباحث في التفسير الموضوعي،مصطفى مسلم،دار القلم،دمشق،1410 ق.

3.مقاله ى التفسير القرآني بين التجزيئي و التوحيدي،مجموعه آثار شهيد صدر،جلد 13، دار التعارف،بيروت،1410 ق.

4.بحوث و حوارات قرآنية،(الاتجاهات الموضوعي و التجزيئي في تفسير القرآن) سيد محمد باقر صدر،بيروت،الدار العالمية،1414 ق.

ص: 492

كتاب شناسى روش ها و گرايش هاى تفسيرى

1.ابو مسلم الاصفهاني و منهجه في التفسير؛ ابطحى كينوبي ابراهيم،المدينة المنورة،رسالة ماجستير من الجامعة الاسلامية،1405 ه 1985 م.

2.البغوي الفرّاء و تفسيره للقرآن الكريم، محمد ابراهيم شريف،قاهره،مطبعة المدينة و دار الاسلام،اوّل،1406 ه 1986 م،515 ص.

3.البغوى و منهجه في التفسير، عفاف عبد الغفور حميد،عمان،دار الفرقان،1402 ه 1982 م،بغداد،مطبعة الارشاد،1983 م،224 ص.

4.اتجاهات التجديد في العصر الحديث، عبد المجيد عبد السلام المحتسب،بيروت دار الفكر،اوّل،1393 ه 1973 م،333 ص.

5.اتجاهات التجديد في تفسير القرآن الكريم، محمد ابراهيم شريف،قاهره،دار التّراث،اوّل،1402 ه 1982 م،767 ص.

6.اتجاهات التفسير في العصر الحديث،

ص: 493

عفت محمّد الشرقاوى،قاهره،رسالة ماجستير من كلية الآداب بجامعة عين الشمس،1383 ه 1963 م.

7.اتجاهات التفسير في العصر الحديث في مصر و سورية، فضل حسن احمد عباس،جامعة الأزهر:رسالة دكتوراه من كلية اصول الدين،1392 ه 1972.

8.اتجاهات التفسير في القرآن الرابع عشر، فهد بن عبد الرحمن بن سليمان الرومى،عربستان سعودى:بى تا،1407 ه 1986 م،3 جلد، 1238 ص.

9.اتجاهات التفسير في مصر في العصر الحديث، عفت محمّد الشرقاوى،قاهرة،رسالة ماجستير من كلية الآداب بجامعة عين الشمس،1383 ه 1963 م.

10-اتجاهات فخر الدين الرازي في تفسير القرآن، فؤاد محمد فهمي،رسالة دكتوراه من كلية الآداب بجامعة الاسكندرية،1384 ه،1964 م.

11.التفسير الصوفي للقرآن الكريم عند نجم الدين الداية، سيّد عباس التواب هادي،رسالة دكتوراه من كلية اصول الدين بجامعة امّ القرى،1400 ه 1980 م.

12.التفسير العلمي للقرآن في الميزان، احمد عمر ابو حجر،بيروت،دار قتيبة،اوّل،1411 ه 1991 م،563 ص.

13.التفسير العلمي للقرآن و تاريخ تطوّره، محمد على سلامة،قاهرة،مكتبة الأدب،1991 م،1 جلد،170 ص.

14.التفسير القرآني،

ص: 494

محمد رجب البيومي،قاهرة،المؤسسة العربية الحديثة،1988 م،1 جلد،207 ص.

15.التفسير القرآني و اللغة الصوفية في فلسفة ابن سينا، حسن عاصي،بيروت،المؤسسة الجامعية،اوّل،1403 ه 1983 م،390.

16.التفسير الموضوعي و الفلسفة الاجتماعية في المدرسة القرآنية، السيد محمد باقر الصدر،بيروت،الدار العالمية،1409 ه 1989 م،192 ص.

17.التفسير النبوي، محمد عبد الرحيم محمد،قاهرة،مكتبة الزهراء،اوّل،1413 ه 1992 م،150 ص.

18.التفسير بالرأي؛ محمد حمد زغلول،دمشق،مكتبة الفارابي و مكتبة الاسد،1999 م،1 جلد،480 ص.

19.التفسير عند اهل البيت(ع)، السيد محمد باقر الحكيم،58 ص.

20.التفسير:معالم حياته،منهجه اليوم، امين الخو(لى)تي،قاهره،دار المعلّمين،1365 ه 1994 م.

21.التفسير:نشأته،تدرّجه تطوّره، كارادة قو،مترجم دائرة المعارف الاسلامية:(ابراهيم خورشيد،عبد الحميد يونس،حسن عثمان)،دار الكتب اللبناني،بيروت،اوّل،1982 م،106 ص.

22.التفسير و التفاسير الحديثة، بهاء الدين خرّمشاهى،مترجم عصام حسن سالم،2 جلد،بيروت،دار قتيبة،1413 ه 1933 م.

23.التفسير و المفسّرون، محمد حسين الذهبي،قاهره،مكتبة وهبة،1409 ه 3 جلد.

ص: 495

24.التفسير و المفسّرون، محمد هادى معرفت،مشهد،الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية،1409 ه،2 جلد.

25.الإتجاهات المنحرفة في تفسير القرآن الكريم دوافعها و دفعها، محمّد حسين الذهبي،مصر،مكتبة وهبة،سومة 1406 ه 1986 م،دار الاعتصام،1391 ه، 112 ص.

26.اثر القرآن على نهج التفكير النقدي عند ابن تميمه، محمود سعيد الكردي،ليبي،الدار الجماهيرية،اوّل،1395 ه 1986 م،230 ص.

27.اثر المترجمات في مناهج التفسير القرآني حتّى نهاية الخامس الهجري، شحات السيد زغلول،رسالة دكتوراه من كلية الآداب بجامعة الاسكندرية،1388 ه 1986 م.

28.اصول التفسير بين شيخ الاسلام ابن تيمية و بين غيره من المفسّرين، عبد اللّه ديريّه ابتدون،مدينة منوره،رسالة ماجستير من الجامعة الاسلامية،1405 ه 1985 م.

29.اصول التفسير لكتاب اللّه المنير، خالد عبد الرحمن العك،دمشق،مطبعة فارابي،1388 ه 1968 م،بيروت،دار النفائس،دوّم، 1406 ه 1986 م،469 ص.

30.اصول التفسير، (مجردا عن النقاية)،جلال الدين عبد الرحمن أبي بكر السيوطي،محقق:جلال الدين القاسمي، دمشق،بى تا،1331 ه 1911 م.

31.اصول التفسير و قواعده/اصول التفسير لكتاب اللّه المنير، همان.

32.اضواء على خواطر الشيخ الشعراوي و منهجه في تفسير القرآن الكريم، التندي،قاهره،مكتبة التراث الاسلامي،بى تا،104 ص.

ص: 496

33.اعلام الدراسات القرآنية في خمسة عشر قرنا، مصطفى الصاوي الجويني،اسكندريه،منشأة المعارف،1982 م،381 ص.

34.الاسرائيليات في التفسير و الحديث، محمد السيد حسين الذهبي،دار القلم،بيروت، 35.الاسرائيليات و اثرها في كتب التفسير، رمزى نعناعه،دمشق،دار القلم،بيروت،دار الصياغة،1390 ه 1971 م،439 ص.

36.الاضواء القرآنية في اكتساح الأحاديث الاسرائيلية و تطهير البخاري منها، السيد صالح ابو بكر،بى تا،مطابع محرم الصناعية،1934 ه 1974 م.

37.الاكسير في اصول التفسير، أبو الطيب محمد صديق خان بن السيد حسن القنوجي الهندي.

38.الاكسير في علم التفسير، الطوفي سليمان بن عبد القرى بن عبد الكريم الصرصرى البغدادي،مصر،مكتبة الآداب،بى تا، 376 ص.

39.الواحدي و منهجه في التفسير، جودة محمد مهدي المهدي،مصر،وزارة الأوقاف المجلس الاعلى للشئون الاسلامية،بى تا، 456 ص.

40.الهدى إلى منهج أهل البيت في تفسير القرآن، محقق السيّد حسين التقوي الدهاقاني،بى جا،بى تا،1 جلد،55 ص.

41.اهل بيت(ع)و تفسير قرآن، گروه تفسير بنياد فرهنگى باقر العلوم(ع)،قم بى تا،1370 ش،(كتاب خانه ى فرهنگ و معارف قرآن،قم،1 جلد).

ص: 497

42.بحوث في اصول التفسير و مناهجه، فهد بن عبد الرحمن بن سليمان الرومي،رياض،مكتبة التوبة،اوّل،1413 ه 186 ص.

43.بحوث في تفسير القرآن الكريم، (تاريخه،اتجاهاته،مناهجه)محمد ابراهيم شريف،قاهرة،مطبعة المدينة و دارالسلام،1406 ه 1986 م.

44.بحوث في تفسير القرآن، جمال الدين عياد،قاهرة،دار الجمالي،1387 ه 1967،بيروت،دار الفكر،1398 ه 1978 م.

45.بحوث و حوارات قرآنية، (الاتجاهات الموضوعي و التجزيئي في تفسير القرآن)،السيّد محمد باقر الصدر،بيروت،الدار العالمية،1414 ه 1993 م،224 ص از صفحه ى 43 تا 661.

46.بين أبي حيان و الزمخشري، يحيى الشاوي المغربي،مخطوط بالازهر،رقم 1254،رافعي 26641.

47.بين الشيعة و السنّة دراسة مقارنة في التفسير و اصوله، على السالوس،قاهرة،مكتبة ابن تيمية و دار الاعتصام،بى تا،316 ص.

48.پيام قرآن، آية اللّه ناصر مكارم شيرازى،قم،انتشارات نسل جوان،1379 ش،جلد اول(مقدمه اى در روش تفسير موضوعى و روش هاى تفسير قرآن).

49.تاريخ التفسير، قاسم القيسي،بغداد،مكتبة المجمع العراقي،1385 ه،1996 م،179 ص.

50.تاريخ القرآن و التفسير،

ص: 498

عبد اللّه محمود شحاته،مصر،الهيئة المصرية العامة للكتاب،1392 ه 1972 م،198 ص.

51.تاريخ تفسير القرآن الكريم، حبيب اللّه جلاليان،مصحح محمد رضا آشتيانى،تهران،انتشارات اسوه،1372 ش،1 ج، 236 ص.

52.تاريخ تفسير و مفسّرين(اردو)، غلام احمد يرى(پاكستانى)،لاهور،ملك سنز،1984 م،732 ص.

53.تاريخ و روش تفسير در قرآن، سيد محمد حسين طباطبايى،تهران،بنياد فرهنگى امام رضا(ع)،1361 ش،1 جلد،22 ص.

54.تأمّلات قرآنية، (بحث منهجي في علوم القرآن الكريم)،موسى ابراهيم الابراهيم،عمان(اردن)،دار عمار،اوّل، 1409 ه 1989 م،226 ص از 72 تا 100.

55.تحقيق حول ابن عباس و مكانته في التفسير و المعارف الاخرى، سيد محمد باقر حجتي،بيروت،دار الروضة،اوّل،1410 ه 1990 م،222 ص.

56.تحقيق درباره ى شخصيت ابن عباس و روش تفسير او، سيد ابراهيم ميرباقرى،پايان نامه ى دكترى از تهران،دانشكده ى الهيات و معارف قرآن،بى تا، 379.

57.تحقيق در تفسير ابو الفتح رازي، عسكر حقوقى،تهران،انتشارات دانشگاه تهران،1364 ش،250 ص.

58.ترجمه و تحقيق بخشى از كتاب مذاهب التفسير الاسلامي، گلدزيهر،مترجم و محقق،اسماعيل نذريان،پايان نامه فوق ليسانس از دانشگاه تهران، دانشكده الهيات،1354 ش،124 ص.

ص: 499

59.ترجمه و تحقيق كتاب المبادئ العامة لتفسير القرآن، محمد حسين على الصغير،مترجم محسن مشعل،پايان نامه كارشناسى ارشد از دانشگاه تهران،بى تا،153 ص.

60.ترجمه ى الفوز الكبير في اصول التفسير، احمد شاه ولي اللّه الدهلوي،مترجم محمد مثير الدمشقي،دمشق،دار قتيبه،1409 ه،130 ص.

61.تطوّر تفسير القرآن، محسن عبد الحميد،بغداد،جامعة بغداد،بيت الحكمة،بى تا،248 ص.

62.تفسيرات ابن عباس الصحيحة في الثلثين الخيرين من القرآن الكريم، آدم محمد علي،كرساة دكتوراه من الجامعة الاسلامية في المدينة.

63.تفسيرات حديثة لقرآن المسلمين، بيلجون-ج.م.س،ليدن بريل،1381 ه 1961 م.

64.تفسير الصحابة:مميّزاته،خصائصه،مصادره،قيمته العملية، محمد عبد الرحيم،قاهره،مكتبة التراث الاسلامي،بى تا،118 ص.

65.تفسير القرآن الكريم اصوله و ضوابطه، علىّ بن سلمان العبيد،رياض،مكتبة التوبة،1418 ه 1 جلد.

66.تفسير القرآن بالقرآن عند اهل البيت(ع)، خضير جعفر،قم دار القرآن الكريم،1370 ش،1 جلد،30 ص.

67.تفسير القرآن بالقرآن عند العلاّمة الطباطبائي، خضير جعفر،قم،دار القرآن الكريم،1411 ه،400.

68.تفسير المعتزلة للقرآن الكريم،تاريخه و منهجه، محمود كامل احمد عبد المنعم،مدينة منوره،رسالة،ماجستير من كلية الآداب بجامعة عين

ص: 500

الشمس،1393 ه 1973 م.

69.تفسير به رأى و هرج و مرج ادبى، ناصر مكارم شيرازى،قم،مؤسسه ى مطبوعاتى هدف،بى تا،1 جلد،94 ص.

70.تفسير روحانى، محمد على لسانى فشاركى،تهران،مؤسسه ى چاپ و نشر عروج،1376 ش،1 جلد،308 ص.

71.تفسير علمى قرآن، ناصر رفيعى محمدى،انتشارات فرهنگ گستر،1379 ش،2 جلد.

72.تفسير كلامي قرآن مجيد، محمد حسين روحانى،تهران،انتشارات توس،اوّل،1370 ش،347 ص.

73.تفسير و تفاسير جديد، بهاء الدين خرّمشاهى،تهران،انتشارات كيهان،اوّل،1364 ش،238 ص.

74.تفسير به رأى، حسن عاشورى لنگرودى،پايان نامه ى كارشناسى ارشد/تربيت مدرس قم.

75.تفسير قتادة،دراسة للمفسّر و منهج تفسيره، عبد اللّه ابو السعود بدر،قاهرة،عالم الكتب،1399 ه،1979 م،135 ص.

76.جلوه ى تفسيرى باطنيه، على اكبر اسماعيلى،اراك،دانشگاه آزاد اسلامى،1375 ش،1 جلد،113 ص.

77.در آمدى بر تفسير علمى قرآن، محمد على رضائى اصفهانى،قم،انتشارات اسوه،1375،1 جلد،515.

78.دراسات في التفسير و المفسّرون، عبد القهار داود العانى،بغداد،مطبعة أسعد،1987 م،1 جلد،234.

ص: 501

79.روش شناسى تفسير قرآن، بابائى و ديگران،دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.

80.روش ها و گرايش هاى تفسيرى، حسين علوى مهر،انتشارات اسوه،سال 1381.

81.روش هاى تفسير قرآن؛ جعفر نكونام،بى جا،بى نا،1375 ش،1 جلد،135 ص.

82.روش هاى تفسير قرآن، سيّد جعفر سجّادى،تهران،نشر تاريخ ايران،1401 ه،1 جلد،125 ص.

83.روش هاى تفسير قرآن، سيّد رضا مؤدّب،انتشارات اشراق،1380 ش،قم.

84.الراغب الاصفهاني و جهوده في اللغة و الادب، عمر عبد الرحمن الساريسى،اردن(عمان)مكتبة الاقصى،1407 ه 1987 م،298 ص از ص 203 تا 226.

85.شناخت جريان علمى نگرى به قرآن(روش تفسير علمى)، فروغ پارسا،تهران،دانشگاه تربيت مدرّس،1372 ش،1 جلد،349 ص.

86.صوفيه مكتب و روش آنها در تفسير، سيد نور الدين ابطحى،بى جا،بى نا،بى تا،1 جلد،164 ص.

87.ظاهرة التفسير العلمي للقرآن الكريم، خليل ابراهيم ابو ذياب،عمّان،دار عمّار،1999 م،1 جلد،376 ص.

88.قانون تفسير، سيد على كمالى دزفولى،تهران،انتشارات كتابخانه ى صدر،1396 ه،1 جلد،495 ص.

ص: 502

89.قرآن پژوهى، (هفتاد بحث و تحقيق قرآنى)،بهاء الدين خرّمشاهى،تهران،نشر فرهنگ،مشرق،اوّل،1372 ش،826،ص از ص 139 تا 320.

90.قصّة التفسير، احمد الشرباص،بيروت،دار الجبل،1988 م،1 جلد،172 ص.

91.قواعد التفسير، محمد بن ابراهيم بن علي المرتضى اليماني،مخطوط في التيمورية،رقم 587.

92.القرآن و التفسير، عبد اللّه محمود شحاتة،مصر،الهيئة المصرية العامة،1394 ه،1 جلد،283 ص.

93.القواعد الحسان لتفسير القرآن، عبد الرحمن بن ناصر السعدي،عربستان سعودى،دار ابن الجوزية،اوّل،1413 ه،1993 م، 176 ص.

94.القول المختصر المبين في مناهج المفسّرين، أبو عبد اللّه محمود الحمود النجدي،كويت،مكتبة دار الامام الذهبي،اوّل،1412 ه،109 ص.

95.كيف نفهم القرآن،دراسة في مذاهب التفسير و اتجاهاتها، كامل موسى-على دحروج،بيروت:دار المحروسة،1412 ه 1992 م،334 ص.

96.لمحات في علوم القرآن و اتجاهات التفسير، محمد الصباغ،بيروت،المكتب الاسلامي،1394 ه 1974 م،240 ص.

97.مباحث في التفسير الموضوعى، مصطفى مسلم،دمشق،دار القلم،اوّل،1410 ه،1989 م،373 ص.

98.مبادئ التفسير،

ص: 503

محمد الخضرمي الدمياطي،دمشق:دار البصائر،14014 ه 1984 م،بى جا،مطبعة النيل، 1321 ه 1905 م.

99.مبانى و روش هاى تفسير قرآن، عباس على عميد زنجانى،تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،اوّل،1366 ش،1 جلد، 343 ص.

100.مبانى و روش هاى تفسيرى، محمد كاظم شاكر،انتشارات مركز جهانى علوم اسلامى،1382 ش.

101.متد تفسير قرآن به قرآن، ابو الفضل بهرام پور،تهران،انتشارات اسلامى،دوم،1360 ش،1 جلد،77 ص.

102.مدارس التفسير القرآني، مصطفى الصاوي الجويني،اسكندرية،دار المعرفة الجامعية،1992 م،297 ص.

103.مقدّمات تفسير القرآن، نهضت زنان مسلمان،تهران،68 ص.

104.مقدمة في اصول التفسير، تقي الدين احمد بن عبد الحليم بن تيميه،محقق:عدنان زرزور،بيروت،دار القرآن الكريم،اوّل، 1391 ه 1971 م،137 ص.

105.مقدمة في اصول التفسير، تقى الدين احمد بن عبد الحليم بن تيميه،محقق:محمود محمد محمود نصّار،بغداد، دار التربية،بى تا،112 ص.

106.مكاتب تفسيرى، على اكبر بابايى،قم،پژوهشكده حوزه و دانشگاه،1381 ش.

ص: 504

107.مكاتب و روش هاى تفسيرى، واعظزاده خراسانى،38 ص.(جزوه ى جامعة الزهراء قم).

108.مناهج المفسّرين من العصر الأوّل إلى العصر الحديث، محمود النقراشي،السيد على،رياض،مكتبة النهضة،اوّل،1407 م،3/34،219 ص.

109.مناهج المفسّرين، منيع عبد الحليم محمود،قاهره،دار الكتاب المصري،بيروت،دار الكتاب اللبناني،اوّل، 1987 م،3/34.

110.مناهج في التفسير، مصطفى الصاوي الحمويني،اسكندريه،منشأة المعارف،اوّل،1980 م.3/34،278 ص.

111.مناهج في تحليل النظم القرآني، منير سلطان،اسكندريه،منشأة المعارف،بى تا،347 ص.

112.منهج ابن عطية في تفسير القرآن الكريم، عبد الوهاب فايد،قاهره،الهيئة العامة شئون المطابع الأميرية،1393 ه 1973 م،411 ص.

113.منهج الإمام الخمينى في التفسير، عبد السلام زين العابدين،قم،مسجد اهل البيت شهيد صدر،بى تا،1 جلد،111 ص.

114.منهج الامام محمد عبده في تفسير القرآن الكريم، (دراسة موضوعية لجهود ابن القيم التفسيرية)صبري المتولي،قاهره،دار الثقافة و النشر و التوزيع،1986 م،1 جلد،469 ص.

115.منهج الزمخشري في تفسير القرآن و بيان اعجازه، مصطفى الصاوي الجويني،قاهره،دار المعارف،1959 م،305 ص.

116.منهج الطبرسي في تفسيره مجمع البيان،

ص: 505

عبد الزهرة كاظم سمحاق الحجاج،رسالة ماجستير من مجلس كيلة الفقه في جامعة الكوفة، 1410 ه،1989 م،341 ص.

117.منهج الطوسي في تفسير القرآن، محمد حسن آل ياسين،عراق،كاظميه،بى تا،42 ص.

118.منهج المدرسة العقلية الحديثة في التفسير، فهد بن الرحمن بن سليمان الرومي،بيروت،مؤسسه الرسالة،1407 ه،2 جلد در 1 مجلد، 886 ص.

119.منهج تفسيرى اهل بيت عليهم السّلام، محمد شريفانى،قم،پايان نامه ى دوره كارشناسى ارشد تربيت مدرس قم،1373 ش،1 جلد، 268 ص.

120.موقف الامام ابن كثير من الاسرائيليات في موضوع التفسير، محمد ابراهيم تراوري،رسالة ماجستير من الجامعة الاسلامية بمدينة المنورة،بى تا.

121.موقف صاحب المنار من المفسّرين، محسن عبد الحميد،بغداد،مطبعة المعارف.

122.الامام الشوكاني مفسّرا، محمد حسن بن احمد الغماري،عربستان سعودى،دار الشروق،اوّل،1401 ه 1981 ن، 357 ص.

123.الامام القرطبي شيخ ائمة التفسير، مشهور حسن محمود سلمان،دمشق،دار القلم،اوّل،1413 ه 1993 م،261 ص.

124.الامام محمد بن عبده و منهجه في التفسير، عبد الغفار عبد الرحيم،قاهره،المركز العربي للثقافة و العلوم،بى تا،قاهره،دار الانصار،1402

ص: 506

ه 1981 م،423 ص.

125.المبادئ لتفسير القرآن الكريم، محمد حسين على الصغير،بيروت،المؤسّسة الجامعية للمدرسات،بى تا،190 ص.

126.المحاكمة بين أبي حيّان و الزمخشري و ابن عطية، يحيى الشاوي الفاسي المغربي،مخطوط،بالأزهر،رقم 1254.

127.المذاهب الإسلامية في تفسير القرآن، گلدزيهر،مترجم:علي حسن عبد القهار،قاهرة،مطبعة العلوم،1363 ه 1994 م،183 ص.

128.المفسّرون حياتهم و منهجهم، سيّد محمد على ايازى،تهران،نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى،1414 ق.

129.المنهج البياني في تفسير القرآن الكريم، كامل على سعفان،مصر،مكتبة الانحلو،اوّل،1981 م،508 ص.

130.المنهج الحركي،في ظلال القرآن، صلاح عبد الفتّاح الخالدي،جدّة:دار المنارة،اوّل،1406 ه 1986 م،471 ص.

131.النظم القرآني في كشاف الزمخشري، درويش الجندي،مصر،دار النهضة،1969 م،262 ص.

132.نحو منهج لتفسير القرآن، محمد الصادق عرجون،رياض،دار السعوديّة،1397 ه 1977 م.

133.نخستين مفسّران پارسى نويس، موسى درودى،تهران،انتشارات نور فاطمة(ع)1362 ش،231 ص.

134.نشئه التفسير و اتجاه تطوّره، احمد خليل،رسالة ماجستير من كلّية الآداب بجامعة القاهرة،1366 ه 1947 م،367.

ص: 507

135.نظرية تفسير النصوص المدنية، محمد شريف احمد،بغداد،وزارت الاوقاف و الشئون الدينية،1402 ه 1982 م،367.

136.هزار سال تفسير فارسى(سيرى در متون كهن تفسيرى پارس)، سيّد حسن سادات ناصرى،منوچهر دانش پژوه،تهران،نشر البرز،اوّل،1369 ش،880 ص.

137.همان، همو،مترجم:عبد الحليم النجّار،مصر،مكتبة الخانحي،1374 ه 1995 م،418 ص

138.يادنامه ى طبرى، (به مناسبت 1100 سالگرد درگذشت طبرى)،جمعى از دانشمندان،تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى،اوّل،1369 ش،753 ص.

ص: 508

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109