جنبشهاي احياگرانه متأثر از حركت امام حسين (ع)

مشخصات كتاب

پديدآورندگان : نويسنده داود الهامي
عنوان اصلي جنبشهاي احياگرانه متاثر از حركت امام حسين (ع)
ناشر : فصلنامه مصباح
صفحه : 95-114
زبان : فارسي
پياپي : 22
تاريخ : 1376 شمسي
موضوع : تاريخ اسلام - قيام عاشورا - پيامدها-قيامهاي بعد از عاشورا - بررسي تاريخي

چكيده

قيام امام‌حسين (ع) در بيداري روح انقلاب در جامعه اسلامي سهم بسزايي دارد. اين قيام مردان آزاده را به دفاع از حريم شخصيت و شرافت جامعه اسلامي واداشت و آتش مبارزه با ظلم را، كه در جامعه اسلامي به خاموشي گراييده بود، شعله‌اي تازه بخشيد و دلهاي مرده را به جنبش و حركت در آورد. در نتيجه شورشهاي مكرر به وقوع پيوست لذا مي‌توان گفت انقلاب امام‌حسين (ع) سلسله جنبان انقلابهاي ضد ظلم در تاريخ اسلام است. اين مقاله براي روشن شدن اين موضوع، نظري كوتاه به قيامهايي مي‌اندازد كه پس از واقعه عاشورا به وقوع پيوسته‌اند.امام‌حسين (ع) با قيام شجاعانه خود روح مردم را زنده كرد و حيات تازه‌اي در عالم اسلام دميد؛ احساس بردگي و اسارتي را كه بر جامعه اسلامي حكمفرما بود، تضعيف كرد و ترس و وحشت را فرو و به جامعه اسلامي شخصيت داد و وجدان ديني جامعه را بيدار كرد و تحول تازه‌اي به وجود آورد كه تحت تأثير آن جامعه اسلامي بكلي دگرگون شد و همين كافي بود مردان آزاده را به دفاع از حريم شخصيت و شرافت خود و جامعه‌اش وا دارد؛ روح مبارزه و ستيز را كه در جامعه اسلامي به خاموشي گراييده بود، شعله‌اي تازه بخشد و به دلهاي مرده و جانهاي افسرده، حياتي تازه دميد و آنها را به جنبش و حركت واداشت.براي روشن شدن ميزان تأثير انقلاب امام حسين (ع) در بيداري روح انقلاب در جامعه اسلامي، بايد توجه داشت كه جامعه اسلامي پيش از حادثه عاشورا بيست سال تمام را با سكوت مرگبار گذرانيده، و با اينكه در اين مدت، موجبات انقلاب فراهم بود، كسي جرأت نفس كشيدن نداشت.امام حسن مجتبي (ع) نيز به دليل نافرماني مردم و افول روحيه سلحشوري آنها، مجبور به پذيرش صلح با معاويه شد.پس از شهادت امام‌حسين (ع) اوضاع دگرگون شد و توده‌هاي ستمديده و محروم به‌پا خاستند و ملت هر لحظه آماده انقلاب و برچيدن بساط حكومت غاصب اموي گرديد و در واقع خون امام‌حسين (ع) بهانه تحريك مردم شد و آتش كينه توزي را در نهاد مردم روز به روز شعله‌ورتر ساخت. در نتيجه شورشهاي مكرر به وقوع پيوست و لذا مي‌توان گفت انقلاب حسين (ع) سرآغاز تاريخ انقلابها و نخستين انقلابي است كه مردم را بيدار و آماده ساخت. در ميان انقلابهاي جهان، انقلاب عاشورا از لحاظ روحي، غني‌ترين و استوارترين آنهاست زيرا موجي عظيم از حماسه، اراده و پايداري پديد آورد و از اين رو الهامبخش تمام انقلابهايي است كه پيوسته برضد هرگونه ظلم و طغيان به وقوع مي‌پيوندد. شايسته است براي روشن شدن اين موضوع نظري كوتاه به قيامهايي بيندازيم كه بعد از فاجعه كربلا به وقوع پيوسته‌اند.

انقلاب توابين

شهادت دلخراش امام‌حسين (ع) در كربلا بازتاب گسترده‌اي داشت و عواطف اخلاقي و مذهبي مردم را به هم ريخت و حتي احساسات خونسردترين اشخاص را نيز بيدار كرد. پيروان كوفي خاندان رسالت، كه خود با اشتياق فراوان از امام‌حسين (ع) دعوت كردند تا رهسپار عراق شود و رهبري نهضت را براي سركوبي امويان به دست بگيرد و پس از ورود آن حضرت به عراق از او حمايت نكردند و در نتيجه در كنار شهر آنها مظلومانه به شهادت رسيد از اين پيشامد بسيار پشيمان شدند و خود را ملامت كردند. آنان احساس مي‌كردند كه ننگ اين گناه از دامن آنها پاك نمي‌شود مگر به كشتن قاتلان وي و يا كشته شدن در اين راه [1] و به اين آيه استشهاد مي‌كردند «فتوبوا الي بارئكم فاقتلوا انفسكم ذالكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم» [2] توبه كنيد و به سوي آفريدگار خود بازگرديد و خود را بكشيد. اين كار براي شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است. خداوند توبه شما را پذيرفت زيرا او توبه پذير و رحيم است. آنها معتقد شدند كه تنها با انتقام گرفتن از خون حسين (ع) و جانبازي در راه او، مي‌توانند توبه واقعي كنند و لذا خود را «توابين» (توبه كاران) ناميدند و در تاريخ اسلام به همين نام شهرت يافتند. [3] در پي همين انديشه بود كه صد نفر از شيعيان سرسخت و فداكار كوفه نزد پنج تن از قديمي‌ترين و معتمدترين ياران علي (ع) اجتماع كردند كه آنها عبارت بودند از: سليمان بن صرد خزاعي، مسيب بن نجبه فزاري، عبيداللّه بن سعد ازدي و عبداللّه بن وال تيمي و رفاعة بن شداد بجلي. [4] از اين پنج تن «سليمان بن صرد» از صحابه و چهار نفر ديگر از تابعين بودند.اين گروه در اواخر سال 61 نخستين جلسه خود را در خانه «سليمان بن صرد» برگزار كردند. [5] گويا اين اولين فرصتي بود كه اين عده از مخفيگاه‌هاي خود بيرون آمدند و همديگر را ملاقات كردند. از اجتماع آنها پيداست كه اكنون حكومت نظامي كوفه، اندكي سست شده؛ در عين حال اين اجتماع، سرّي و پنهاني بوده است.منابع تاريخي، اخبار مفصل اين جلسه و سخنان شورانگيز رهبران نهضت را حفظ كرده‌اند كه همه حاكي از اين است كه نهضت خونين توابين بُعد جديدي بود كه تراژدي كربلا آن را آفريد؛ به عنوان مثال نخستين سخنگوي اين جلسه كه مسيب بن نجبه فزاري بود، خطاب به حاضران گفت: «... ما پيوسته دلباخته محاسن خالي خود بوده، ياران و پيروان خود را مي‌ستوديم، ولي خداوند با اين امتحاني كه پيش آورد، نيكان ما را در بوته آزمايش نهاد ولي ما از امتحان سرشكسته و خجلت زده بيرون آمديم و وعده‌هاي دروغ ما به فرزند پيامبر (ص) آشكار گرديد.حسين (ع) پسر پيامبر به ما نامه‌ها نوشت و پيكها فرستاد و بارها، چه پنهان و چه آشكارا، از ما ياري خواست و راه عذر و بهانه را به روي ما بست. ولي ما از بذل جان خود در ركاب او دريغ ورزيديم تا اينكه در بيخ‌گوش ما به خشن‌ترين وضعي به شهادت رسيد. ما آن قدر سستي كرديم كه نه با عمل و زبان او را ياري كرديم و نه با مال خود به پشتيبانيش شتافتيم و نه قبائل خود را براي ياري او فراخوانديم. در پيشگاه خداوند و در حضور پيامبراكرم (ص) چه عذري داريم؟ به خدا عذري غير از اين نداريم كه قاتلان حسين (ع) را به كيفر اعمالشان برسانيم و يا در اين راه كشته شويم تا خداوند از ما راضي گردد....» [6] .سليمان بن صرد به رهبري برگزيده شد و پس از قبول مسئوليت، سخناني بدين مضمون ايراد كرد: «... ما در انتظار ورود خاندان پيامبرمان بوديم و به آنها وعده ياري مي‌داديم و به آمدن عراق تشويقشان مي‌كرديم و چون بيامدند سستي كرديم و عاجز مانديم و دو رويي كرديم و امروز و فردا كرديم و در انتظار حوادث نشستيم تا اينكه فرزند پيامبرمان و باقيمانده و شيره و پاره‌اي از گوشت و خون وي در كنار ما كشته شد....هان به پا خيزيد كه خدايتان خشمگين است. سوي زن و فرزند باز مگرديد تا خداوند خشنود شود و گمان نمي‌كنم خداوند خشنود شود مگر اينكه انتقام خون پسر پيامبر را بگيريد و يا در اين راه كشته شويد. از مرگ نهراسيد. به خدا هركس از مرگ بترسد محكوم به شكست و ذلت است....» [7] بدين ترتيب رهبر نهضت بر اين نكته تأكيد كرد كه همگي بايد براي اجراي شريفترين وظيفه‌اي كه در پيش دارند، آماده ايثار و فداكاري شوند.همه حاضران به نداي رهبر نهضت يكصدا پاسخ مثبت دادند و آنان مخلصانه پيمان نهادند كه رضايت الهي را در پيكار با قاتلان فرزند پيامبر كسب كنند.جنبش توابين از همان سال شهادت امام‌حسين (ع) سال 61 آغاز شد و از آن تاريخ مخفيانه به خونخواهي امام (ع) دعوت مي‌كردند. مردم نيز از شيعه و غير شيعه دسته دسته به آنها مي‌پيوستند. توابين سرگرم تمهيد مقدمات نهضت بودند كه يزيد مرد. پس از مرگ يزيد، توابين فعاليت خود را آشكار كردند و عده‌اي را به اطراف فرستادند تا مردم را به همكاري دعوت كنند. تعداد زيادي از مردم دعوت آنان را از جان و دل پذيرفتند تا اينكه شب جمعه پنجم ربيع‌الثاني سال 65 هجري فرا رسيد. در آن شب توابين به اتفاق به سوي تربت پاك امام‌حسين (ع) روانه شدند و صبحگاهان خود را به كنار قبر آن حضرت رساندند. وقتي نظر آنها به قبر شريف آن حضرت افتاد، فريادي از دل برآوردند و عنان اختيار به دست اشك چشم سپردند و آنقدر گريه كردند كه در هيچ روز ديگر، بيشتر از آن، مردم گريان ديده نشده بودند و اين سخنان را با اشك ديدگان در آميختند: «يارب انا قد خذ لنا ابن بنت نبينا فاغفرلنا ما مضي منا و تب علينا انك انت التواب الرحيم و ارحم حسينا و اصحابه الشهداء الصديقين و انا نشهدك يارب انا علي مثل ما قتلوا عليه فان لم تغفره لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين» [8] پروردگارا! ما پسر دختر پيامبرمان را تنها گذاشتيم، پس گناهان گذشته ما را بيامرز و توبه ما را بپذير، زيرا تو خداي مهربان و توبه پذيري و بر حسين (ع) و ياران راستين و شهيد او درود فرست؛ پروردگارا! اگر گناهان ما را نيامرزي و به ديده رحم و عطوفت به ما ننگري زيانكار و بدبخت خواهيم بود.توابين، نهضت انتقامجويانه خود را از محل قبر امام‌حسين (ع) و شهيدان كربلا آغاز كردند. آنان معتقد بودند مسئول قتل امام‌حسين (ع) در درجه اول نظام فاسد اموي است نه افراد و لذا به منظور خونخواهي متوجه شام شدند. ظاهرا انقلاب توابين، هدفهاي اجتماعي روشن و مشخصي نداشت. تنها هدف روشن آنها گرفتن انتقام و جبران گناه و خطا بود، ولي در عين حال در جامعه كوفه تأثير عميقي برجا گذاشت. خطبه‌هاي آتشين و شعارهاي رهبران انقلاب، مردم را براي انقلاب برضد حكومت اموي آماده ساخت و لذا به محض اينكه خبر مرگ يزيد به كوفه رسيد برضد فرماندار اموي «عمرو بن حريث» قيام، و او را از مقر فرمانداري اخراج، و با «عامر بن مسعود» سازش كردند. [9] .

انقلاب مدينه

انقلاب مدينه عكس‌العمل ديگر شهادت امام‌حسين (ع) بود. ترديدي نيست كه آتش اين انقلاب قبلاً روشن شده بود و فقط به عامل نيرومند ديگري نياز داشت كه آن را شعله‌ور سازد. مهمترين عاملي كه آن را تشديد كرد حادثه دلخراش كربلا بود بويژه اينكه حضرت زينب كبري (ع) و ساير اسيران پس از بازگشت به مدينه، مرتب براي ايجاد انقلاب، تلاش، و مردم را برضد حكومت منفور يزيد تحريك مي‌كردند به گونه‌اي كه عمرو بن سعيد اشرق، فرماندار يزيد در مدينه از واژگون شدن اوضاع، بيمناك بود و درباره فعاليت زينب كبري نامه‌اي به يزيد نوشت و در آن توضيح داد كه: «وجود زينب در ميان مردم مدينه موجب تحريك احساسات است. او زني فصيح و عاقل و خردمند است. او و كسانش تصميم گرفته‌اند انتقام خون حسين (ع) را بگيرند.» يزيد در جواب نوشت: تماس و ارتباط زينب را با مردم قطع كن. [10] .البته علت اصلي آغاز اين انقلاب، سفر هيئت نمايندگي اهل مدينه به شام بود. هيئتي مركب از: عبداللّه بن حنظله انصاري معروف به «غسيل الملائكه»، عبداللّه بن ابي عمرو بن حفص بن مغيره مخزومي، منذر بن زبير و عده‌اي ديگر از رجال و اشراف مدينه به نمايندگي از طرف اهل مدينه نزد يزيد رفتند. يزيد به آنها خيلي احترام كرد، به هنگام بازگشت هداياي گرانبهايي به آنان بخشيد. وقتي اين عده به مدينه بازگشتند در حضور جمعي از اهل مدينه از يزيد انتقاد كردند و گفتند: «انا قدمنا من عند رجل ليس له دين يشرب الخمر و يغرف بالطنابير و يضرب عنده القيان و يلعب بالكلاب و يسامر الخراب و القيتان و انا نشهدكم انا قد خلعناه...» [11] اما از نزد شخصي مي‌آييم كه دين ندارد؛ شرابخوار است و هميشه مشغول ساز و آواز است؛ خنياگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربايي مي‌كنند؛ يزيد سگبازي مي‌كند و با جمعي دزد و خرابكار به شب ـ نشيني مي‌پردازد؛ شما را گواه مي‌گيريم كه از اين تاريخ او را از خلافت خلع كرديم.عبداللّه بن حنظله به پا خاست و گفت: من از پيش كسي مي‌آيم كه اگر هيچ‌كس با من ياري و همكاري نكند به كمك پسرانم به جنگ او خواهم رفت. او به من پولها و هداياي زيادي بخشيد و خيلي احترام كرد ولي من عطاياي او را به اين منظور پذيرفتم كه در راه جنگ خود او خرج كنم. به دنبال اين جريان، اهل مدينه يزيد را از خلافت خلع، و با عبداللّه بن حنظله بيعت كردند. بدين ترتيب اهل مدينه به قصد براندازي حكومت اموي قيام، و فرماندار يزيد را از شهر بيرون كردند. با اينكه تعداد انقلابيون هزار نفر بود، هيچ‌گونه تهديد و تطميع نتوانست آنها را منصرف سازد.سپاه خون آشام شام وحشيانه به شهر مدينه يورش آورد و با نهايت خشونت و وحشت، انقلاب مدينه را در هم كوبيد. فرماندار سپاه اموي به نام «مسلم بن عقبه مري، مردم را دعوت كرد كه با يزيد بيعت كنند كه همگي غلامان و بردگان مطيع يزيدند و يزيد در مورد جان و اموال آنها هر طوري بخواهد رفتار خواهد كرد. [12] .شك نيست كه انگيزه پيوستن مردم به انقلاب، همان روحيه تازه‌اي بود كه انقلاب خونين امام‌حسين (ع) در كالبد افسرده ملت دميده بود.

انقلاب مختار ثقفي

در سال 66 هجري، مختار بن ابو عبيده ثقفي به دعوي خونخواهي امام‌حسين (ع) قيام كرد و آن جنبش بزرگ را در عراق پديد آورد. كار مختار در سايه دعوت به خاندان رسالت و ياري از ايرانيان بسرعت بالا گرفت و گذشته از كوفه و شهرهاي عراق، آذربايجان، ري، اصفهان و چند شهر ديگر ايراني نيز تحت فرمان او درآمد. مختار در اين نهضت بيشتر به ايرانيان اتكا داشت و لذا در سپاه او تعداد ايرانيان چندين برابر عربها بود. [13] بيشتر شيعيان كوفه به مختار دست بيعت دادند و به ياري او تصميم جدي گرفتند و هيئتي به منظور تحقيق درباره دعوت مختار به مدينه اعزام داشتند. هيئت اعزامي شيعيان كوفه، كه رهبرشان «عبدالرحمان بن شريح» بود، وارد مدينه شدند و به ديدن محمد بن حنفيه رفتند و گفتند: «وقد قدم علينا المختار ابن ابي عبيد يزعم لنا انه قد جاءنا من تلقائكم و قد دعانا الي كتاب اللّه و سنة نبيه (ص) و الطلب بدماء اهل‌البيت (ع) و الدفع عن الضعفاء فبايعناه علي ذلك...» مختار پيش ما آمده، ادعا مي‌كند كه از جانب شماست و ما را به كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و خونخواهي اهل‌بيت و دفاع از ضعيفان دعوت مي‌كند. ما با اين قرار با وي بيعت كرده‌ايم و به او پيوسته‌ايم. اگر دستور مي‌دهي از او پيروي كنيم و اگر منع كني از او دوري مي‌جوييم. [14] اعضاي هيئت هركدام يكي يكي سخن گفتند و ابن حنفيه نيز سخنان آنها را شنيد و در پاسخ آنها گفت: «و اما ماذكرتم من دعإ من دعاكم الي الطلب بدمائنا فواللّه لوددت ان اللّه انتصرلنا من عددنا بمن شاء من خلقه اقول قولي هذا و استغفراللّه لي ولكم» [15] آنچه گفتيد كه يكي شما را به خونخواهي ما دعوت كرده است به خدا دوست دارم خدا به وسيله هركس از مخلوق خويش كه خواهد انتقام ما را از دشمنان بگيرد. اين را مي‌گويم و براي خود و شما از خداوند آمرزش مي‌خواهم.به تعبير يعقوبي، محمد بن حنفيه به آن گروه از شيعيان گفت: «ما احب الينا من طلب ثارنا و اخذ لنا بحقنا و قتل عددنا» [16] چه قدر دوست داريم كسي را كه خون ما را بخواهد و حق ما را بگيرد و دشمن ما را به قتل برساند.مرحوم مجلسي از كتاب «ابن نما» نقل مي‌كند كه محمد حنفيه پس از بيان اين سخنان گفت: برخيزيد، خدمت امام من و امام شما «علي بن الحسين (ع)» برويم. هنگامي‌كه خدمت امام (ع) رسيدند، محمد بن حنفيه، هدفي را كه هيئت اعزامي براي آمده‌اند به عرض امام (ع) رسانيد. امام فرمود: «يا عم لو ان عبدا زنجيا تعصب لنا اهل البيت لوجب علي الناس موازرته و قد وليتك هذا الامر فاصنع ماشئت» [17] اي عمو! اگر يك برده زنگي به حمايت ما قيام كند براي مسلمانان واجب است به او ياري كنند. من شما را بر اين كار گماشتم هرچه صلاح مي‌داني انجام بده.هيئت اعزامي كوفه با نتيجه عالي و دريافت اجازه قيام در ركاب مختار وارد كوفه شدند و گفتند: به ما دستور داده‌اند تو را ياري كنيم.مختار وقتي اين خبر موفقيت آميز را شنيد دستور داد بزرگان شيعه جمع شوند. سپس در ميان آنها گفت: اي گروه شيعيان عده‌اي مي‌خواستند صحت مأموريت ما را بدانند براي اين منظور به خدمت امام و پيشواي هدايت و پسر پيامبر (ص) برگزيده يعني امام زين‌العابدين رفته‌اند. امام به آنها فرموده است كه من نماينده و پشتيبان او هستم و به شما دستور داده است كه از من پيروي كنيد و به فرمان من گردن نهيد. [18] .بالاخره سخنان هيئت اعزامي، عواطف و احساسات شيعيان را بر افروخت و افرادي كه تا آن موقع در شك و ترديد بودند با شور و هيجان، گرد مختار را گرفتند و اين بود كه كار مختار رونق بيشتري يافت و يكي از ياران مختار با صداي بلند بانگ زد كه: «يا آل ثارات الحسين يا منصور امت يا ايها الحي المهتدون الا ان امين آل محمد قد خرج منزل دير هنه و بعثني اليكم داعيا و مبشرا فاخرجوا اليه رحمكم اللّه [19] اي طالبان انتقام خون حسين! اي ياران امت! از طايفه هدايت يافتگان! بدانيد كه امير آل محمد و قيام كرده و در دير «هنه» مستقر شده و مرا به دعوت شما فرستاده است. به سوي او بشتابيد كه خدايتان رحمت كند.پس از خانه‌ها بيرون ريختند و شعار «يا لثارات الحسين» كوفه را تكان مي‌داد و لرزه بر اندام دژخيمان اموي و قاتلان كربلا انداخته بود. طولي نكشيد در كوفه از نو قتلگاه بلكه قتلگاه‌هاي ديگري به راه افتاد و اين بار قربانيان آن، پاكان و عزيزان خدا نبودند، دژخيماني بودند كه دستهايشان تا مرفق به خون آزادگان رنگين شده بود.خلاصه درباره مختار جنجالي‌ترين مرد تاريخ اسلام و نهضت بسيار حاد او، سخن بسيار گفته‌اند ولي داوري در اين باب نيز آسان نيست و طرفداري از موالي و ايرانيان درس بزرگي بود هم براي موالي كه بعدها جرأت اقدام و قيام برخلاف عربها را يافتند و هم براي عرب كه بيهوده شرف اسلام را منحصر به خود مي‌ديدند. [20] بدين گونه قيام مختار كه شديدا از انقلاب امام‌حسين (ع) متأثر شده بود، براي ايرانيان وسيله زور آزمايي و مجال انتقامجويي از بني‌اميه بود [21] .

انقلاب مطرف بن مغيره

در سال 77 هجري «مطرف بن مغيرة بن شعبه» برضد حجاج بن يوسف قيام، كرد و عبدالملك بن مروان را خلع كرد. او از طرف حجاج، فرماندار مدائن بود و وجدان بيدار و زنده‌اي داشت و لذا رياست و مقامي كه امويان به وي داده بودند، مانع از اين نبود كه ظلم و ستمي را كه امويان نسبت به ملت اسلامي روا مي‌داشتند، ببيند.در آغاز، خوارج از وي خواستند به آنان بپيوندد و «شبيب» را به عنوان خليفه به رسميت بشناسد. او نيز از خوارج خواست به او بپيوندند و آنگاه از طرفين، انتخاب خليفه را به شوراي مسلمانان واگذار كنند. خوارج نپذيرفتند. مطرف نيز پيشنهاد آنها را قبول نكرد. مطرف قيام كرد و ياران خود را مخاطب قرار داد و چنين گفت: «خداوند جهاد را بر بندگان خود واجب، و به عدل و نيكي توصيه كرده، و در قرآن مجيد فرموده است: «تعاونوا علي البر والتقوي ولا تعاونوا علي الاثم و العدوان و اتقوا اللّه ان اللّه شديد العقاب»(به نيكي و پرهيزكاري كمك كنيد و با گناه و تجاوز همكاري نكنيد و از خدا بترسيد، چون مجازات خدا سنگين است) اينك من خدا را گواه مي‌گيرم كه عبدالملك بن مروان و حجاج بن يوسف را خلع كردم. هركس از شما با من هم عقيده است از من پيروي كند و هركس مايل نيست هركجا مي‌خواهد برود زيرا من دوست ندارم كساني با من همراهي كنند كه قصد جهاد با ستمگران را ندارند. من شما را به كتاب خدا (قرآن) و روش پيامبر (ص) و جنگ با ستمگران دعوت مي‌كنم. هرگاه پيروز شديم و خداوند به وضع پريشان ما سرو سامان بخشيد، خلافت به شوراي مسلمانان محول خواهد شد تا هركس را بخواهند براي خلافت انتخاب كنند [22] .مطرف طي نامه‌اي به «سويد بن سرحان ثقفي» و «بكير بن هارون بجلي» چنين نوشت: «اما بعد، ما شما را به كتاب خدا و روش پيامبر (ص) و به جنگ با كساني دعوت مي‌كنيم كه از پيروي حق سرباز زدند، بيت المال را به خود اختصاص دادند. به احكام قرآن پشت پا زده‌اند. اگر حق، پيروز و باطل، سركوب و فرمان الهي، نافذ گردد، خلافت را به شوراي مسلمانان واگذار مي‌كنيم تا مسلمانان طبق دلخواه خود خليفه انتخاب كنند و هركس دعوت ما را بپذيرد برادر ديني ما و در دو جهان دوست ما خواهد بود و هركس مخالفت كند با او جنگ خواهيم كرد و از خداوند استمداد خواهيم نمود.» [23] .اين بود جنبش احياگرانه مطرف، كه از آن بوي نهضت عاشورا استشمام مي‌شود.

انقلاب ابن اشعث

نخستين قيام و شورشي كه از درون حكومت بي‌اعتبار اموي آغاز شد، قيام خونين عبدالرحمان بن محمد بن اشعث، حاكم زابل بود. او از اشراف قحطان بود و از جانب حجاج در زابل امارت داشت و خواهر او را، كه ميحونه نام داشت، حجاج براي پسر خود «محمد» به زني گرفته بود. [24] .ظلم و بيداد امويان و حاكم دست نشانده آنان در عراقين به مرحله‌اي رسيد كه والي و مأمور بني‌اميه و حجاج در سيستان سر به شورش برداشت.مؤلف «زين الاخبار» مي‌نويسد: ميان عبدالرحمن بن اشعث و حجاج هشتاد حرب بيفتاد. وي در سال 81 از سيستان به جنگ حجاج و بر انداختن خلافت بني‌اميه بيرون شد و از سيستان تا بصره و كوفه را فتح كرد. سپاهيان او 60هزار نفر بودند. مدت نهضت ابن اشعث پنج سال طول كشيد. [25] .مورخان علت خروج وي را چنين نوشته‌اند: وقتي حجاج نامه‌اي تند بدو نوشت كه مالها بستان از مردمان و سوي هند و سند تاختن‌ها كن و سر عبداللّه‌عامر را در وقت نزديك، نزد من بفرست. عبدالرحمن كه در فكر سركشي و طغيان بود در پي بهانه مي‌گشت. از اين نامه برآشفت در پاسخ نامه نوشت كه: تاختن هند و سند كنم اما ناحق نستانم و خون ناحق نريزم. [26] .سرچشمه اصلي اين انقلاب بنا به گفته «دلهاوزن» پايه‌هاي حكومت اموي را به لرزه درآورد. [27] يك سلسله فتوحات استعماري بود كه ملت آن را به نفع خود تشخيص نمي‌داد. ابن اشعث از مردم سيستان و اطراف آن، نزديك به 60هزار نفر دور خود جمع كرد و چون به شاپور رسيد كردها نيز به او پيوستند. مردم كوفه و فراريان از اطراف به سوي او گرد آمدند. [28] .دينوري مي‌نويسد: ابن اشعث در عراق به ملاقات ايرانيان كوفه رفت و به آنان گفت: اي مردم! آيا نمي‌بينيد اين مرد سركش و ستمگر (حجاج) با مردم چه مي‌كند؟ آيا براي خدا به خشم نمي‌آييد؟ پس همت كنيد و به همراه من به پا خيزيد. [29] .بنابراين، ابن اشعث به اجتماعي قدم گذاشته بود كه آماده انقلاب، و واقعه دلخراش كربلا در نظرها زنده بود و فقط احتياج به يك رهبر داشت.ابن اشعث به ياري سپاهيان عراقي كه بيشتر ايراني و كمتر عرب بودند، قيام كرد و سران اهل عراق را به خلع حجاج فراخواند. هنگامي‌كه شمار لشكريان او با پيوستن گروهي ديگر از مخالفان حكام بني‌اميه افزونتر شد و بسياري از زهاد و سران قوم بدو پيوستند، طي فرماني نه فقط حجاج، بلكه عبدالملك مروان، خليفه اموي را هم از خلافت خلع كرد. او در اسطخر فارس بود كه همه مردم عبدالملك را خلع كردند. عبدالرحمن خود را ناصرالمؤمنين خواند و پيمان بستند كه به كتاب خدا و روش پيامبر (ص) عمل، و با گمراهان و بي‌دينان جهاد، و آنها را از كار بركنار نمايند. [30] اين انقلاب از سال81 تا سال 83 هجري ادامه يافت و پيروزيهاي نظامي به دست آورد ولي سرانجام، حجاج به وسيله سپاه شام او را درهم شكست. [31] .در اين حادثه نافرجام بيشتر كساني كه به ياري ابن اشعث برخاستند فقيهان و زاهدان و موالي (ايرانيان) بصره و عراق بودند. حجاج آنان را بسيار شكنجه داد. موالي را پراكنده كرد و هركدام را به قريه خود فرستاد و براي اينكه نتوانند از آن محل خارج شوند بر دست هر يك نام قريه‌اي كه وي را به آنجا فرستاد، نقش‌داغ نهاد. [32] .

انقلاب خونين زيد بن علي

بعد از قيام عاشورا، دستگاه ستمگر اموي، چنان نفسها را در سينه‌ها خاموش كرده بود كه حتي تا چند نسل ديگر هم خود را از خطر قيام مسلحانه خاندان علي (ع) آسوده خاطر مي‌دانستند. ناگهان زيد بن علي به قيام مسلحانه شكوهمندي دست زد و با پيكار خونين و شهادت مردانه خود و فرزند برومندش، يحيي، دستگاه و رژيم امويان را به لرزه در آورد.آري زيد بن علي نخستين كسي از آل علي (ع) بود كه پس از واقعه دلخراش كربلا برضد امويان قيام، و با قيام پرشور خود، صحنه كربلا را در نظرها زنده كرد. قيام وي در دوره خلافت هشام بن عبدالملك اموي (127 ـ 105 ه) در سال 121 اتفاق افتاد. وي مدتي پنهاني مشغول دعوت بود و زمينه را براي قيام آماده مي‌ساخت و در اين مدت مخفي بود و چندين بار مخفيگاه خود را از بيم كارگزاران هشام تغيير داد. علاوه بر كوفه كه در آنجا افكار عمومي را براي خويش آماده مي‌ديد، چندي نيز در بصره و ديگر شهرهاي عراق به جمع آوري ياران پرداخت.او چون به كوفه برگشت، شيعيان به او روي آوردند و براي بيعت به نزد وي شتافتند تا اينكه در ديوان وي نام 15 هزار نفر از مردم كوفه ثبت شد و اين سواي مردم مدائن، بصره، واسط، موصل، خراسان، ري، جرجان، و جزيره بود. [33] .زيد يكي از علل قيام خود را خونخواهي حسين (ع) و يارانش و شهدا از اهل‌بيتش (ع) ذكر مي‌كند و مي‌گويد: «انما خرجت علي الذين قاتلوا جدي الحسين» [34] من برضد كساني كه با جدم حسين (ع) جنگيدند قيام كرده‌ام.او جنگ با فرزندان معاويه را، هركدام باشند، يكسان مي‌داند و جنايات هشام را كمتر از يزيد نمي‌داند و در ضمن قيام خود، علت نبرد خويش را ريشه‌كن كردن شجره خبيثه بني‌اميه مي‌داند و مي‌گويد: من بر آن كساني خروج كرده‌ام كه به مدينه هجوم آوردند و خانه كعبه را با منجنيق سنگباران كردند». [35] .شعار انقلابيون طرفدار زيدبن علي اين بود: «اي اهل كوفه! از زير بار ذلت به در آييد و در زير عزت و پيروزي دين و دنيا گرد آييد.» [36] .شيخ مفيد در ارشاد يكي از علل نهضت زيد (ع) را خونخواهي جدش حسين (ع) مي‌داند و مي‌گويد: «يطلب بثارات الحسين» [37] غرض او خونخواهي جدش حسين (ع) بود ولي انقلاب زيد با مداخله سپاه شام، كه در عراق اردو زده بودند در نطفه خفه شد و خود زيد به وضع دلخراشي به شهادت رسيد.دژخيمان اموي چون بر دشمن خود پيروز مي‌شدند در ظلم و جنايت و اعمال دد منشانه نسبت به آنان هيچ حد و مرزي نمي‌شناختند و حتي به جنازه‌هاي آنان نيز هرگونه اهانت و توهين را روا مي‌داشتند و چون جنازه زيد به دست آنها افتاد سرش را از تن جدا كردند و آن را براي هشام بن عبدالملك به شام فرستادند. هشام به حامل سر زيد ده‌هزار درهم جايزه داد و بدن مطهر زيد را با تني چند از يارانش در كنار كوفه به دار زدند [38] و چندين نگهبان در كنار دار گذاشتند تا شبانه روز مراقب بدن باشند، مبادا كسي آن را شبانه بربايد و دفن كند.بني‌اميه براي اينكه انتقام سختي گرفته باشند و از سوي ديگر نفسها را در سينه‌ها خاموش كنند و فكر هرگونه قيام و نهضتي را از سر آنان بيرون بياورند، مدتي طولاني بدن مطهر زيد را بالاي دار نگه داشتند.مؤلف «منهاج السنة» مي‌نويسد: مردم كوفه شبها كنار چوبه دار زيد مي‌رفتند و به عبادت و راز و نياز با خداوند عالميان مي‌پرداختند. [39] .مقريزي مي‌نويسد: «لما قتل زيد (ع) سودت الشيعه» [40] بعداز شهادت زيد شيعيان به عنوان سوگواري لباس سياه پوشيدند.«ولهاوزن» مي‌گويد: گر چه نهضت زيد به گونه‌اي دلخراش پايان يافت ولي در هر حال حادثه مهمي بود زيرا تمام انقلابهاي ملي كه بعد از آن رخ داد و منجر به سقوط نهايي حكومت شام شد، همگي با انقلاب زيد ارتباط داشت. زيرا چندان طول نكشيد كه پس از وفات يحيي، ابومسلم قيام كرد تا انتقام خون او را بگيرد و قاتلانش را به كيفر اعمالشان برساند». [41] .

قيام پرشور و حماسه آفرين يحيي بن زيد

يحيي آن جوان پرشوري است كه تاريخ شهدا و سرگذشت انقلابات آزاديبخش بزرگ جهان، كمتر كسي را مثل او به خاطر دارد. شخصيتي كه هرگاه چهره مقدس و حماسه آفرينش را در نظر مجسم كنيم از شهامت و شجاعت بي‌نظيرش دچار شگفتي مي‌شويم. او پس از شهادت مردانه پدرش، چنان قيامي در خراسان به پا كرد كه دستگاه ظلم و ستم بني‌اميه را بار ديگر به لرزه در آورد. از اينرو تمام دستگاه‌هاي تبليغاتي امويان بسيج شد تا چهره مقدس او و پدرش را در اذهان مردم بويژه در نظر شيعيان و ايرانيان مطرود جلوه دهند و چنان شايع كردند كه گويا زيد و يحيي و ديگر علويان، مخالف امامت ائمه، و ائمه شيعه نيز مخالف آنان و قيامشان بودند. [42] .بعد از شهادت دلخراش زيدبن علي بن حسين، ياران و طرفداران صديق وي كاملاً تحت تعقيب دژخيمان بني‌اميه قرارگرفتند. آنان كه جان خود را در كوفه در خطر مي‌ديدند مخفيانه از كوفه گريختند. ايران بويژه سرزمين خراسان و مناطق كوهستاني شمال شرقي و مركزي ايران را محل مناسبي براي فعاليت خود تشخيص دادند لذا گروهي از شيعيان و علويان كه در رأس آنان چهار فرزند زيد به نامهاي: يحيي، حسين، عيسي و محمد قرار داشتند به طور پنهاني رهسپار ايران شدند و پس از ورود به خاك ايران به سوي ري و شمال شرقي خراسان عزيمت كردند و در اندك زماني در نقاط مختلف بويژه اماكن صعب العبور مسكن گزيدند.يحيي كه پس از پدر، رهبري انقلابيون شيعه را به عهده داشت به خراسان رفت. مردم را به بيعت خود فراخواند و با ورود او خراسان، مركز انقلاب و قيام برضد امويان شد. شيعيان خراسان به جنبش آمدند و امرايشان آشكار شد و هواخواهانشان بسيار شدند و كارهاي بني‌اميه و ستمهايي را كه بر آل پيامبر كرده بودند براي مردم باز مي‌گفتند تا شهري باقي نماند مگر اينكه اين خبر در آن آشكار گشت و داعيان ظاهر شدند. خوابها ديده شد و كتابهاي پيشگويي بر سر زبانها افتاد. [43] .يحيي بن زيد در زمان خلافت وليد بن يزيد در جوزجان خراسان برضد بيداد و ستمي كه بر مردم مي‌رفت به پا خاست و جنگهاي بسيار كرد و سرانجام سلم بن اعور عامل خليفه در جوزجانان با يحيي در جنگ روبرو شد و در قريه «اورغانه» پس از جنگ سخت و خونين، يحيي با يارانش كشته شدند (رمضان 125ه). سرش را به دمشق بردند و پيكرش را بر دروازه جوزجانان آويختند تا روزي كه ياران ابومسلم بر خراسان دست يافتند او همچنان بر سر دار بود تا ابومسلم به خراسان آمد و سلم بن اعور را بكشت و جسد يحيي را از دار پايين آورد و بر او نماز خواند و جسدش را هم به خاك سپرد. [44] .شهادت يحيي كه به هنگام قتل ظاهرا هيجده سال بيش نداشت و رفتار اهانت آميزي كه با كشته او و برادرش كردند، شيعيان خراسان را سخت متأثر كرد و هفتاد روز بر او سوگواري كردند و از بس غمگين بودند در عزاي او جامه سياه پوشيدند و طبق نقل مسعودي در آن سال هم هيچ كودك در خراسان متولد نشد مگر اينكه نام او را يحيي يا زيد گذاشتند. [45] آري شهادت مظلومانه يحيي بن زيد پس از شهادت حسين بن علي (ع) كوبنده‌ترين ضربات را بر پي بناي رژيم بي‌اعتبار بني‌اميه وارد آورد. ابو مسلم از موقعيت استفاده كرد و به كساني كه با او بيعت مي‌كردند وعده مي‌داد كه انتقام خون يحيي را از كشندگانش باز خواهد گرفت. در واقع، خون يحيي بهانه تحريك مردم شد و آتش كينه توزي را در نهاد مردم روز به روز شعله‌ورتر ساخت و در نتيجه بسياري از مردم خراسان را برضد بني‌اميه همداستان كرد.مجموع اين مطالب تأثير انقلاب حسين (ع) را در پرورش و گسترش روح انقلاب، آشكارا نشان مي‌دهد، زيرا انقلاب زيد و يحيي جز فروغي از انقلاب جد خودشان حسين (ع) در كربلا نبود. اين انقلابها در تمام دوران حكومت امويان ادامه داشت تا اينكه بساط اين حكومت با انقلاب عظيم سياه جامگان برچيده شد.

انقلاب عظيم سياه جامگان

شورشهاي مكرر در دوره تسلط بني‌اميه سرانجام به صورت انقلاب و رستاخيز عظيم سياه جامگان به اوج خود رسيد. انقلاب سياه جامگانِ ابومسلم را قيام سراسري جامعه ستمديده اسلامي آن روز بايد شمرد و آن، جنبش و حركتي عمومي بود كه از درون جامعه برخاسته، و هدف از آن از بين بردن آثار و نشانه‌هاي نظام فاسد امويها بود كه سالها بر جامعه اسلامي حكمراني مي‌كردند. تقريبا همه مسلمانان آن روز اتفاق نظر داشتند كه بايد رژيم بني‌اميه، كه مالامال از تبعيض و ستم است، برچيده شود و شخصي پرهيزگار از خاندان پيغمبر اسلام (ص) بر سر كار آيد؛ خلافتي نظير خلافت بي‌تبعيض علي (ع) زمام امور را در دست گيرد.تلقي اين نهضت به صورت يك شورش نظامي در حدي كه مرد گمنامي چون ابومسلم بتواند برپا كند، نوعي ساده و سطحي انگاشتن يك حركت ريشه‌دار و رستاخيز اجتماعي بزرگي است كه از پشتوانه فكري و فرهنگي غني و استوار و آرمان بلند و جهان بيني عميق و شكل گرفته‌اي مايه گرفته و ريشه عميق در وجدان مردم داشت.آري اين نهضت پيش از قيام ابومسلم و ظهور بني‌عباس شكل گرفته و چهره‌اش را مشخص ساخته بود. از بزرگ بانوي اسلام صديقه كبري آغاز شده و همچنان در تاريخ ادامه داشته است. سادات حسني و حسيني و موسوي و بطور كلي آل علي، هميشه در رأس مخالفان حكومت جابرانه بني‌اميه قرار داشتند. به قول دانشمند معروف مصري «عباس محمود عقاد» «كان اسم علي بن ابيطالب (ع) علم يلتفت حوله كل مغصوب» [46] نام علي (ع) پرچمي بود كه هر غصب شده حقي، گِرد آن جمع مي‌شد.به تعبير نويسنده عاليقدر مسيحي، جرج جرداق،: «و كان اسم علي بن ابيطالب هو العلم الذي التف حوله التثائرون» [47] نام علي بن ابيطالب (ع) درفشي بود كه انقلابيون همواره گرد آن فراهم مي‌آمدند.هرچند در طول حكومت هولناك اموي، قيامها و شورشهايي به پاخاست ولي در اين ميان مبارزات پيگير و افشاگرانه اهل‌بيت بيش از همه، امويان را ضعيف و بي‌اعتبار مي‌ساخت از اينرو امويها اهل بيت را دشمن اصلي خود مي‌دانستند و لبه‌تيز حملات خود را متوجه آنان ساختند و همواره مي‌كوشيدند تا هرگونه اثري را از آنان از بين ببرند و لذا خاندان پيامبر در مبارزه با امويها بيش از همه متحمل ضايعات و تلفات سنگين شدند و در اين راه سختيها و شكنجه‌هاي بسيار تحمل كردند و هرگز پرخاش و فريادشان به خاموشي نگراييد.از اينرو طبيعي بود كه عواطف مردم به اهل‌بيت روز به روز بيشتر برانگيخته شود و در برابر، نفرت و كينه آنان نيز عليه خاندان اموي رو به اوج گذارد. مردم ديگر بخوبي دريافته بودند كه اهل‌بيت تنها پايگاه استوار و قابل اطميناني هستند كه جز با روي بردن بدان، راه نجات ديگري براي آنان وجود ندارد. اهل‌بيت آرمان زنده امت اسلامي بود كه در كالبد همگان روح مي‌دميد و آنان را به آينده اميدوار مي‌ساخت، به قول سيد اميرعلي: اهل‌بيت واژه‌اي جادويي بود كه دلهاي طبقات مختلف مردم را به هم مي‌پيوست و همه را در زير پرچم سياه گردهم مي‌آورد. [48] .بدين جهت عباسيان ابتدا خود را طرفدار علويان وانمود كردند و چهره خود را كاملاً پنهان داشتند. احمد شبلي مي‌گويد: عباسيان چنين نزد علويان وانمود مي‌كردند كه دارند به نفع آنان كار مي‌كنند ولي در باطن براي خود فعاليت مي‌كردند. [49] .عباسيان فرصت طلب از هر انقلاب و نهضتي و از خون هر شهيدي از اهل‌بيت براي مقصود خود استفاده مي‌كردند و از خون دو شهيد مظلوم، زيد و يحيي، حداكثر استفاده را بردند و به پيروان خود وعده دادند كه انتقام خون زيد را باز خواهند گرفت.بدين ترتيب رنجهايي را كه علويان در راه مبارزه با بني‌اميه كشيده بودند به حساب خود مي‌گذاشتند. از اينجاست كه مورخان، شهادت زيد را مبدأ نهضت عباسيان شمرده‌اند [50] و لذا عباسيان خود را وارث خون علويان معرفي مي‌كردند و علت اينكه رنگ سياه را نشانه خود قرارداده بودند اين بود كه مي‌خواستند خون و اندوه خود را به مناسبت مصائب اهل‌بيت در روزگار امويان اظهار كنند. [51] .خلاصه اينها نمونه‌هايي از همان روح انقلاب است كه انقلاب عاشورا آن را در ميان امت اسلامي پديد آورد و در پرتو آن هرگونه سستي و تسليم و كرنش در برابر حكام ستمگر را ريشه كن ساخت و امت اسلامي را به نيرويي آماده مبارزه مبدل گردانيد كه پيوسته مترصد فرمان آتش باشند.بديهي است اگر انقلاب عباسيان از انقلاب كربلا الهام نمي‌گرفت و يا متكي به موقعيت و محبوبيت قهرمانان كربلا نبود به پيروزي نمي‌رسيد.

پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 4، جزء7، ص47ـ ترجمه فارسي تاريخ طبري ج 7 /3180 ترجمه پاينده.
[2] سوره بقره، آيه 54 ـ دكتر سميره مختارالليثي، جهاد الشيعه ص27 بيروت دارالجيل).
[3] بلاذري ج 5/ 205 ـ مسعودي، مروج الذهب ج3/ 101.
[4] ابن حجر، الاصابه 3 /127.
[5] تاريخ طبري، ج 4 /7 /48 ـ بلاذري، ج 5 /204.
[6] تاريخ طبري، ج 4، جزء7 ص48 ـ ابن اثير، كامل ج 3/3 - 332.
[7] تاريخ طبري، ج 4، جزء7 ص49 ـ بلاذري 5/ 205 ـ ابن اثير ج 3 /333.
[8] طبري، ج 4، جزء7، ص70 ـ مشروح جريان انقلاب توابين را طبري در تاريخ خود به تفصيل آورده است.
[9] تاريخ طبري، ج 4، جزء7، همانجا.
[10] زينب الكبري، تأليف جعفر النقدي، ص120 ـ 122 چاپ نجف.
[11] تاريخ طبري، ج 4، جزء7 /4 حوادث سنه 62.
[12] تاريخ طبري، همانجا.
[13] اخبار الطوال، ص258 ـ 315.
[14] تاريخ طبري، ج4، جزء7 /97 ـ حوادث سنة 66.
[15] همان مدرك.
[16] تاريخ يعقوبي، ج 2 /258.
[17] بحارالانوار، ج45 /365.
[18] بحارالانوار، ج45 /365.
[19] تاريخ طبري، ج3 جزء7 /102 ـ ابن اثير،كامل، ج 3 /360ـ مجلسي، بحار45 /368.
[20] دائرة‌المعارف اسلام، ج3 /765.
[21] اسلام و ايران، تأليف نگارنده، ص447.
[22] تاريخ طبري ج4 جزء7 /262 حوادث سنه 77.
[23] تاريخ طبري ج4 جزء7 /264.
[24] الامامه والسياسه ج2 /38.
[25] زين الاخبار، ص110.
[26] تاريخ سيستان به تصحيح ملك الشعراء بهار، ص114.
[27] الدوله العربيه، ص219.
[28] تاريخ طبري، ج4، جزء8 /10.
[29] الاخبارالطوال، ص336.
[30] تاريخ طبري، ج4 جزء8 /10.
[31] همان مدرك، ص17.
[32] اسلام و ايران، چاپ دوم، ص450.
[33] ترجمه تاريخ فخري، ص177 و 178.
[34] الفرق بين الفرق، بغدادي ص25 - اعلام الوري طبري، ص257.
[35] اعلام الوري، طبري ص257.
[36] مقاتل الطالبين، ص 139.
[37] ارشاد مفيد،ص 251.
[38] مقاتل الطالبين، ص 3ـ142.
[39] منهاج السنه، ج1 /8.
[40] المواعظ و الاعتبار، ج2 /440.
[41] الدوله العربيه، ص271.
[42] تا جايي كه حتي از قول ائمه رواياتي در اين مورد جعل كردند، در صورتي كه در روايات زيادي از زيد و يحيي و قيامشان تمجيد شده است (به كتاب اسلام و ايران ص453 به بعد مراجعه شود).
[43] تاريخ يعقوبي، ج2 /299.
[44] المقالات والفرق، ص205 ـ مقاتل الطالبين، ص 158.
[45] مروج الذهب، ج2 /158ـ كامل ابن اثير، ج4 /260.
[46] عبقرية‌الامام، عباس محمود عقاد.
[47] الامام علي، صوت العداله الانسانيه، ج5 /1185.
[48] طبيعة الدعوة العباسيه، امبراطورية العرب، ص406.
[49] التاريخ الاسلامي والحضارة الاسلاميه، ج3 /20.
[50] سيد حسن تقي زاده، از پرويز تا چنگيز، ص218.
[51] ابن خلدون ص259.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».