زبان: فارسي نويسنده: جمعي از نويسندگان
ناشر: مجله حوزه
تعداد صفحات: 57
«عن الحسين بن علي بن ابي طالب و أنا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيّه فانّ السنّة قد أميتت و البدعة قد أحييت .بيشك امام حسين (ع) از فرجام حركت الهي ـ سياسي خودش آگاه بود او نيك ميدانست كه اين قيام به شهادت او و يارانش ميانجامد و زنان و دخترانش به اسارت دشمن در ميآيند. اكنون بايد به اين پرسش پاسخ داد كه آيا حفظ جان واجب نيست قهراً پاسخ مثبت است پس بايد پرسيد: چرا امام اين حركت خونبار را آغاز كرد؟ انگيزهها و اهداف آن حضرت چه بوده است با سيري اجمالي در سيره و سخنان سيد الشهدا (ع) اهداف كلان و خرد او را ميتوان اين گونه بيان كرد:
احياي اسلام ناب محمدي (ع) و ارزشهاي ديني آزاد سازي دين و حكومت ديني از چنگال نا اهلان و اشرار.
اهداف و مقاصد جزئي امام حسين (ع) عبارت بودند از:1. انجام دادن تكليف و تحصيل رضايت خدا.2. ترسيم زندگي سعادتمندانه و مسوؤليت3. مبارزه با زمامداران فاسد و مفسد.4. تشكيل حكومت ديني 5. اجراي احكام و حدود ديني و جلوگيري از تعطيلي آنها.6. اصلاحطلبي و ارائه الگوي عيني رهبر عادل با رويكرد به سنّت نبوي و علوي 7. احياي فريضه گرانسنگ امر به معروف و نهي از منكر.8. اتمام حجت و آگاهي بخشي به امت و تقويت هوشمنديهاي سياسي ـ ديني مردم اينك هر يك از اهداف جزئي را توضيح ميدهيم
فردي كه به مقام عبوديت بار يافته است و افتخار خود را بندگي خدا ميداند، جز انجام دادن تكليف و دستيابي به رضايت خداوند، به چيز ديگري نميانديشد و همه برنامههاي زندگي اش را بر اين اساس سامان ميبخشد. اين موضوع مهم را براي نمونه از اين سخنان حضرت ميتوان به دست آورد:الف ـ آنگاه كه مادر بزرگ ايشان «ام سلمه به حضرت گفت با حركت خودت به سوي عراق مرا اندوهگين مساز؛ زيرا از جدت رسول خدا شنيدهام كه فرمود: «فرزندم حسين در خاك عراق و در محلي به نام كربلا كشته خواهد شد». امام در پاسخ وي فرمود:«يا أمّاه و أنا أعلم انّي مقتول مذبوحٌ ظلماً و عدوناً و قد شاء عزّوجلّ أن يري حرمي ورهطي مشرّدين و اطفالي مذبوحين مأسويّ مقيّدين و هم يستغيثون فلا يجدون ناصراً؛اي مادر! به خوبي ميدانم كه براساس ستم و كينه توزي مردم كشته ميشوم و سرم ازبدنم جدا ميگردد آري خداوند بزرگ چنين خواسته است كه كودكانم كشته شوند و زنان و فرزندانم به اسارات دشمن درآيند و فرياد نالههاي آنان طنين انداز شود، ولي كسي به فرياد آنان نرسد».ب وقتي محمد بن حنفيه از حركت برادرش به سوي كوفه آگاه شد، سراسيمه به مكه شتافت و از بيمهري و بيوفايي مردم كوفه نسبت به امام علي (ع) و امام حسن (ع) سخن گفت او امام حسين (ع) را از سفر به كوفه بازداشت و حركت به طرف يمن را پيشنهاد كرد.امام به او فرمود: «درباره پيشنهاد تو فكر ميكنم ، ليكن ايشان صبحگاهان بارسفر بست و حركت خونين خودش را آغاز كرد. محمد شتابان پيش برادر آمد و گفت مگر وعده ندادي كه سخن مرا بررسي كني حضرت در پاسخ وي فرمود: «بلي ولكن بعد ما فارقتك رأيت رسول الله (ص) فيالمنام و قال يا حسين اخرج فان الله تعالي شاء ان يراك قتيلاً».محمد با شنيدن رؤياي برادرش گفت (انا لله و انا اليه راجعون . سپس پرسيد:پس چرا زنان و كودكانت را ميبري حضرت در پاسخ فرمود: «و قد شاء الله ان يراهن ّسبايا».ج هنگامي كه عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زينب از حركت به سوي كوفه آگاه شد، نامهاي به ايشان نوشت و توسط دو فرزندش عون و محمد، براي امام فرستاد او امام را از اين سفر خونين بازداشت و همزمان به ديدار، عمرو ابن سعد فرماندار مدينه و امير الحاج يزيد رفت تا امان نامهاي از وي بگيرد او نيز پذيرفت و برادرش يحيي را همراه امان نامه و عبدالله به سوي امام روانه ساخت وقتي پيش حضرت آمدند، عبدالله با تقديم نامه عمرو، دوباره بازگشت او را خواستار شد آنگاه امام در پاسخ وي فرمودند: «انّي رأيت رؤياً فيها رسول الله و أرمت فيها بأمر أنا ماضٍ له عليّ كان أولي در خواب پيامبر را ديدم و در آن دستوري به من داده شد كه بايد آن را دنبال كنم چه به سودم باشد يا ضررم .سپس عبدالله توضيح بيشتري درباره خواب حضرت طلبيد. امام فرمود: «ماحدّثت أحداً بها و ما أنا مُحدّثٌ بها حتي ألقي ربّي .د. هنگامي كه كاروان عشق و ايثار در منزلي (بطن عقبه به استراحت پرداخت امام خطاب به يارانش فرمود: «ما أراني الا مقتولاً فانّي رأيت في المنام كلاب تنهشني و اشدّها علي كلّب ابقع ؛ بيترديد من كشته خواهم شد؛ زيرا در خواب ديدم كه چندين سگ به من حمله ور شدند و سرسختترين آنها سگي بود سياه و سفيد».ه. هنگامي كه كاروان حماسه و شور، به نزديكي كربلا و منزل «قصر بني مقاتل رسيد، پس از استراحت كوتاهي امام دستور حركت داد و با ذكر «انا لله و انا اليه راجعون الحمد لله رب العالمين راه افتاد. جناب علي اكبر پيش آمد و سبب استرجاع پدرش را جويا شد، امام در پاسخ وي فرمود:«انّي خفقت برأسي فعنّ لي فارس و هو يقول القوم يسرون و المنايا تشري اليهم فعلمت اءنّها انفسنا نعيت الينا؛ خواب سبكي بر چشمانم غلبه كرد و ناگهان اين صدا را شنيدم اين گروه شبانه حركت ميكنند و مرگ نيز به دنبال آنهاست بدينسان فهميدم كه خبر مرگ را برايم ميدهند»آنگاه علي اكبر عرض كرد: «لا أراك ان شاء الله بسوء؛ ألسنا علي الحقّ؟؛ خداوند بر تو بد نخواهد، مگر ما در مسير حق نيستيم ».امام فرمود: «آري به خدا سوگند كه جز در راه حق گام برنميداريم .«علي اكبر گفت «پس در اين صورت چرا بايد از مرگ بترسيم هرگز هراسي به دل راه نميدهيم .و هنگامي كه طليعه سپاه ظلمت با كاروان نور، رو به رو گرديد و آنان را ناگزير در سرزمين كربلا فرود آوردند، امام فرمود: «اللهم اني أعوذ بك من الكرب و البلاء هيهنا محطُّ رحالنا و هيهنا و الله محلّ قبورنا، و هيهنا و الله محشرنا و منشرنا، و بهذا وعدني جدّي رسول الله و لا خلاف لوعده ؛بار پروردگارا! از اندوه و بلا به تو پناه ميبرم اين جاست محل فرود آمدن ما، به خدا سوگند! اينجاست مكان قبرهاي ما، به خدا سوگند! اين جا محل حشر و نشر ما درقيامت است اين وعدهاي است كه جدم پيامبر به من داده است و به يقين در وعده او خلافي نيست .ز. عصر تاسوعا سپاهيان نفاق آهنگ يورش به خيمههاي حسين (ع) كردند.حضرت در آستانه خيمه به شمشيرش تكيه زده بود كه خواب سبكي بر چشمانش چيره شد. حضرت زينب صداي همهمه سپاه را شنيد و سراسيمه پيش برادرش شتافت و با او سخن گفت حضرت در پاسخ وي فرمود: «انّي رأيت رسول الله في المنام فقال لي انّك صائر الينا عن قريب پيامبر خدا را در خواب ديدم كه به من گفت به زودي نزد ماميآيي »ح در واپسين ساعتهاي شب عاشورا، خواب سبكي چشم امام (ع) را فرا گرفت وقتي از خواب بيدار شد، به يارانش فرمود: «انّي رأيت في منامي كأنّ كِلاباً قد شتّت علي ّتَنْهَشُني و فيها كلب أبقعُ رأيتُهُ أشدَّها و أظنُ أنّ الَّذي يتولّي قتلي رجلٌ أبرصُ من هؤلاء القوم .در خواب ديدم كه چندين سگ شديداً بر من حمله ور شدند و سر سختترين آنها سگي بود به رنگ سياه و سفيد و فكر ميكنم از ميان اين مردم فردي كه بيماري برص دارد، مرا خواهد كشت .سپس افزودند: «و اني رأيت رسول الله بعد ذلك و معه جماعه من أصحابه و هو يقول أنت شهيد هذه الامة و قد استبشر بك أهل السموات و أهل لصفيح الاعلي وليكن افطارك عندي الليلة عَجِّلْ و لاتُؤخّرْ، فهذا ملك قد نزل من السماء ليأخُذَ دَمَك في قارورة خضراء؛ همچنين رسول خدا (ص) را با جمعي از يارانش ديدم كه به من فرمود: توشهيد اين امتي و ساكنان آسمانها و اهالي ملكوت اعلي و عرش برين آمدن تو را بهيكديگر مژده ميدهند. تو امشب افطار را پيش ما خواهي بود. بشتاب و تأخير را روا مدار.اكنون فرشتهاي از آسمان فرود آمده است تا خون تو را بگيرد و در شيشهي سبز رنگينگهداري كند؛در پايان فرمود: فهذا ما رأيتُ و قد أَنِفَ الامر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك فيه اي ياران اين بود خوابي كه ديدم مرگ ما فرا رسيده بيترديد هنگام كوچيدن از اين دنيا نزديك شده است »آري شهادت آن بزرگوار، ويژگيهاي قاتل ـ ابتلا به بيماري برص كه به صورت سگ سياه و سفيد نشان داده شد ـ روزه امساك از توجه به غير خدا و به مهماني افطار پيامبر (ص) رفتن استقبال فرشتگان از روح اين شهيد والا مقام ذخيره كردن خون او كهبايد براي زنده نگه داشتن دين در هماره تاريخ در جريان باشد،همه اين حقايق ملكوتي در عالم رويا به آن حضرت بيان شد و او نيز عاشقانه آنها را پذيرفت و در راه انجام وظيفه همه آنها را به جان خريد.
در بيانات امام (ع) سخن از «مشيت الهي به ميان آمده است شايد اين پرسش به ذهن برخي خطور كند كه اگر خواست خدا چنين بود، پس امام حسين (ع) چارهاي جز حركت نداشت و او در پيمودن اين راه مجبور بود! پس شهادت او و يارانش چندان ارزشي ندارد؛ زيرا عمل غير اختياري نيكو شمرده نميشود. از سوي ديگر، رفتار ددمنشانه سپاهيان كوفه نيز چندان زشت نمينمايد؛ چون هر مقتولي قاتلي ميطلبد و آنان نيزطبق خواست خدا عمل كردهاند! پس اين همه لعن و نفرين براي چيست در پاسخ بايد گفت مشيت و اراده دو نوع است تكويني و تشريعي آنچه به پيدايش چيزي در جهان پيوند دارد، اراده تكويني ناميده ميشود كه يكي از ويژگيهاي آن محال بودن تخلف از اراده است يعني محال است كه خواسته خدا تحقق نيابد؛ (انما امره اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون و آنچه به امور قانوني ربط دارد، اراده تشريعي نام دارد. از ويژگيهاي آن امكان تخلف مراد از اراده است يعني ممكن است كه خواسته خدا تحقق نيابد: (ان الله يأمر بالعدل والاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر والبغي يعظكم لعلكم تذكّرون خداوند به برپايي عدالت و نيكي به مردم و رسيدگي به امور خويشان فرمان داده آنها را از مردم خواسته و نيز از پيدايش زشتيها و منكرات و ستم باز داشته است خداوند شما را موعظه ميكند، شايد متذكر شويد». ليكنهمگي با چشم خود ميبينيم كه چنين نيست و خواسته خدا عملي نشده چه بسيار است نيكيها كه بر زمين مانده و چه بسيار آلودگيهايي است كه در جوامع پخش شده است بنابراين روشن شد كه در تحقق عملي از انسان تنها اراده خداوند كافي نيست بلكه خود انسان نيز بايد اراده داشته باشد و حسن و قبح و صلاح و فساد كار را دريابد و بهآن روي آورد، يا از آن رخ برتابد. وقتي امام حسين (ع) غصب خلافت نبوي و تكيه زدن فرد پليدي چون يزيد به مسند قدرت را نگريست ديگر لحظهاي درنگ را روا نشمرد وجهاد با غاصبان خلافت و دشمنان رسالت را بر خود واجب ديد تا بدينسان خود و فرزندانش را قرباني كند و اسلام در حال نابودي را جاني دوباره بخشد وقرآن و آيين فراموش شده نبوي را حياتي نو عطا كند.اين مأموريت آسماني در قالب خواب به سيدالشهداء (ع) عرضه شد و او نيز پيش از هر حركتي اين انگيزه و هدف مهم خويش را با يارانش بيان كرد تا آنان كه در طول تاريخ اوراق زرين اين حماسه شورانگيز را ورق ميزنند، به خوبي بدانند كه او بر پايه علم و آگاهي واراده و اختيار، اين مسير را پيمود و با نيروي بسيار اندك ولي با ايمان و فداكار، در برابر سپاهيان پرشمار دشمن پا به عرصه جهاد گذاشت نتيجهي طبيعي اين نبرد،شكست ظاهري او و يارانش بود؛ ليكن همان گونه كه او از طريق احاديث فراوان به شهادتش آگاه شده بود، اين موضوع مهم را هم ميدانست كه اين رفتار وي الگويي براي مبارزان مسلمان خواهد شد و اين حماسه آفريني او و يارانش همچنان بر تارك تاريخخواهد درخشيد.
يكي از وظايف هر مسلمان اين است كه دربرابر دين الهي و سرنوشت امت اسلامي احساس مسؤوليت داشته باشد.فقط به زندگي فردي و وظايف انفرادي نينديشد؛ بلكه در مقابل هر حركتي كه سعادت امت را به خطر ميافكند، واكنش مناسبي از خود نشان دهد تا نااهلان زمينه نفوذ و به سقوط كشاندن حكومت ديني را در سر نپرورانند.اين مهم بر پيشوايي چون حسين بن علي (ع) واجبتر از ديگران است آن حضرت با اقدام شجاعانه خويش اين درس را به همگان آموخت و ويژگيهاي زندگي سعادتمندانه را برشمرد، زيرا زندگي به فرو رفتن و فرا آمدن نفس نيست بسياري از انسانها مردههاي متحركي هستند كه فقط خواص حيات حيواني دارند. براي آشنايي با اين هدف مهم امام (ع)، نمونه هايي از سخنانش را با هم بررسي ميكنيم
سيد الشهدا (ع) پس از ورود به مكه مكرمه نامهاي بدين مضمون براي سرشناسان مردم بصره مانند مالك بن مسمع بكري منذرين بن جارود و مسعود بن عمر فرستاد و درآن نوشت «أما بعد، فانّ الله اصطفي محمداً من خلقه و أكرمهُ بِنُبُّوته واختاره لرسالته ثم قَبَضهُ اليه و قد نصح لعباده و بلّغ ما أرسل به و كُنّا أهله و اوليائه وأوصيائه و ورثته و أحق الناس بمقاسه في الناس فاستأثر علينا قومُنا بذلك فَرضينا وكَِرهنا الفرقة و أحببنا العافية و نحن نعلم انّا احقُّ بذلك الحّق المستحّق علينا مِمّن تولاّه وقد بعثت رسولي اليكم بهذا الكتاب وأنا أدعوكم الي كتابالله وسنته نبيّه فانّ السنة قدأمتيتْ والبدعةَ قدأحييت فان تسمعوا قولي أهدكم الي سبيل الرشاد. و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته پس از حمد و ثناي الهي بيترديد خداوند، حضرت محمد (ع) را ازميان آفريدگانش برگزيد و او را به نبوت و رسالت كرامت بخشيد. سپس در حالي كه او وظيفه الهي و ابلاغ رسالتش را ناصحانه و خالصانه انجام داده بود، او را به ملكوت اعلا برد و جانش را گرفت ما اهل بيت وصي و وارث او و سزاوارترين مردم براي جانشيني او بوديم ولي گروهي بر ما پيشي جستند و حق ما را ربودند. ما با آگاهي از شايستگي خويش بر آنان براي سلامتي جامعه و پيشگيري از هر گونه فتنه و آشوبي بدان تن داديم وآرامش جامعه اسلامي و احياي دين خدا را بر دستيابي به حق خويش پيش انداختيم اكنون پيك خود را با نامهاي به سوي شما گسيل ميدارم و شما را به سوي قرآن و سنتپيامبر (ص) فرا ميخوانم زيرا در شرايطي هستم كه سنت نبوي مرده و نابود شده و جاي آن را بدعتها فرا گرفته است اگر دعوت مرا بپذيريد، راه رشد و سعادت را به شما مينمايانم درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد».
الموت أولي من ركوب العاروالعار أولي من دخول النار«مرگ از پذيرفتن ننگ بهتر، و تن دادن به ننگ از درآمدن به آتش جهنم بهتر است .أنا الحسين بن علي آليُت أن لا أنْثَنيأحمي عيالات أبي أمُضي علي دين النبي من حسين فرزند علي هستم سوگند ياد كردهام كه دربرابر دشمن سر فرود نياورم .«من از خاندان پدرم پشتيباني ميكنم و براي احياي دين جدم كشته ميشوم .براي آشنايي بيشتر با اشعار حماسي امام و يارانش مراجعه شود به كتاب العوالم مقتل خوارزمي و ادب الحسين (ع).
پس از آن كه همه ياران فرزندان و برادران امام حسين (ع) شهيد شدند، او به نبرد با دشمن پرداخت و با حملههاي پي در پي بسياري از سپاهيان كوفه را بر زمين افكند.آنان از رويا رويي با حضرت درماندند، حيلهاي به كار بستند و به خيمههاي خاندان او حمله ور شدند. آنگاه امام (ع) با صداي رسايي فرياد زد: «يا شيعه آل ابي سفيان ان لميكن لكم دين و كنتم تخافون المعاد، فكونوا أحرار في دنياكم و ارجعوا الي أحسابكم انكنتم عرباً كما تزعمون اي دوستداران خاندان ابوسفيان اگر دين نداريد و از روز رستاخير نميهراسيد، دست كم آزاد مرد باشيد و اگر خود را عرب ميدانيد، به آيين نياكان خود رفتار كنيد و مراقب شرافت انساني خود باشيد».
احساس مسؤوليت دربرابر دين آسماني و سرنوشت امت اسلامي از وظايف سنگين هرفرد مسلمان است كه درباره رهبران ديني نمود بيشتري دارد و نيز ترسيم سيماي جامعه سعادتمند از ويژگيهاي رهبران الهي است كه امام حسين (ع) در سراسر زندگي حماسه سازش به اين دو، عمل كرد و اهتمام به اين دو وظيفه اجتماعي را به همگان آموخت
عن الحسين بن علي (ع): سمعت جدي رسول (ص) يقول الخلافة محرّمة علي آلابي سفيان فاذا رأيتم المعاوية علي منبري فابقروا بطنه مبارزه حق و باطل در طول تاريخ هماره بوده است طاغوتها و مستكبران با بهرهگيري از ابزار قدرت تهديد و تطميع مردم را شست و شوي مغزي ميدهند؛(فاستخفّ قومه فأطاعوه و بدين سان بر جان و مال مردم سلطه مييابند و زمام امرآنان را در اختيار ميگيرند و آنان را به اطاعت و بندگي خود فرا ميخوانند، اينان رهبران نارند؛ ليكن رهبران نور، هماره مردم را به خدا پرستي و خودگريزي و حركت در مسيرصراط مستقيم الهي دعوت ميكنند.قهراً ميان اين دو روش برخورد بامردم درگيري پديد ميآيد؛ رهبران نوراني به هر وسيله ممكن ميكوشند تا انسانها را از بردگي غير خدا نجات دهند و به بندگي ذاتاقدس الهي ره بنمايانند، هر چند به نثار جان و مالشان بينجامد. از اين رو، امام حسين (ع) نيز يكي از اهدافش را مبارزه با زمامداران فاسد و مفسد مينامد. براي نمونه چند مورد را بررسي ميكنيم
پس از حضور امام (ع) در جلسه شبانه فرمانداري كه به جهت بيعتگيري بيسر و صدا ازآن حضرت بر پا شد و حضرت آن پاسخ دندان شكن را به وليد داد.صبح روز بعد،مروان امام (ع) را ديد و گفت من خيرخواه تو هستم بيعت با يزيد به سود دنيا و آخرت تو است سيدالشهدا (ع) در پاسخ وي فرمود:«انّالله وانا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا ابليت الامة براعٍ مثل يزيد ولقدسمعت جدّي رسول الله (ع)يقول الخلافة محرّمة علي آل أبي سفيان فاذا رأيتمالمعاويةعلي منبري فابقروا بطنه و قدرآه اهل المدينة علي المنبر فلم يبقروا، فابتلاهم الله يزيدالفاسق اكنون كه مسلمانان به زمامداري فردي چون يزيد گرفتار شدهاند، بايد فاتحه اسلام را خواند و با آن وداع كرد. شنيدم از جدم رسول خدا كه ميفرمود: خلافت بر دودمان سفيان حرام است اگر روزي معاويه را بر بالاي منبرم ديديد، شكمش را بدريد و با خواري و ذلّت او را بكشيد؛ ولي مردم مدينه اين صحنه را ديدند و هيچ واكنشي نشان ندادند،بدين جهت خداوند آنان را به يزيد بدتر از معاويه گرفتار كرد».
هنگام خروج امام (ع) از مكه مكرمه منطقه تنعيم ـ كه نزديكترين نقطه به حرم است ـ كارواني را ديد كه از سوي استاندار يمن بحيزي يسار، هداياي ارزشمند را به سوي شام ميبردند. حضرت جلو آنان را گرفت و آن اموال را مصادره كرد و خطاب به آنان گفت «من احبّ منكم ان ينصرف معنا الي العراق أوفينا كرائه و أحسّنا صحبته و من أحبّ المفارقة اعطيناه من الكراء علي ما قطع من الارض هر يك از شما دوست دارد كه همراهما به عراق بيايد، كرايه كامل او را ميپردازيم و با او به نيكي برخورد ميكنيم و آن كه بخواهد از همين جا برگردد، كرايه تا آن مكان را به او ميپردازيم .
سرور آزادگان با اين عملكرد انقلابي به همگان آموخت كه بايد با طاغوت هر چند با روشهاي اقتصادي بستيزند؛ زيرا آن اموال از آن مسلمانان محروم يمن بود كه مزدورمعاويه آن هارا از مردم به زور گرفته براي خود شيريني به يزيد فرستاده بود اين اموال بايد در اختيار حاكم عادلي قرار گيرد كه براي صلاح امت اسلامي مصرف شود.از سوي ديگر، با پيشنهاد اعطاي كرايه شترداران كه از طبقه محروم بودند،التزام خود را به احكام ديني و با وعده مصاحبت نيكو در طول سفر به عراق اخلاق زيبايي اسلامي را به نمايش گذاشت
كاروان امام (ع) با سپاه حر روبه رو شدو ناچار به همراهي آنان تن داد و در منازل ميان راهي و كنار همديگر به استراحت ميپرداختند. در منزلي به نام «بيضه حضرت زبان به سخن گشود كه در بخشي از آن آمده است «أيّها الناس انّ رسولالله (ص) قال من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناكثاً عهده مخالفاً لنبيه يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان فلم يُغّير عليه بفعل و لاقول كانحقّاً علي الله أن يدخله مدخله اي مردم پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: هر مسلماني حاكم ستمگر را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده پيمان الهي را شكسته با سنت پيامبرش به مخالفت برخاسته با بندگان خدا و امت اسلامي به گناه و تجاوز رفتار ميكند،ولي در برابر او هيچ واكنشي گفتاري يا رفتاري نشان ندهد و راه سكوت را در پيش گيرد، بر خداوند است همان گونه كه حاكم ستمگر را به عذاب جهنم گرفتار ميكند، آن فرد ساكترا نيز به همان آتش بسوزاند».
وقتي كه حرّ بن يزيد، كاروان عشق و ايثار را با اجبار در منطقه كربلا فرو نشاند،نامهاي به عبيدالله بن زياد، والي كوفه نوشت و ازاو كسب تكليف كرد. وي در پاسخ حرچنين نوشت از ورود آنان به سرزمين كربلا آگاه شدم اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه به من فرمان داده است كه لحظهاي استراحت نكنم و غذايي سير نخورم تا حسين را بكشم يا او به فرمان من درآيد و به حكومت يزيد تن در دهد.وقتي پيك ابن زياد اين نامه را به امام (ع) داد، حضرت آن را خواند و با بياعتنايي به زمين انداخت و فرمود: «لا افلح قوم اشتروا مرضات المخلوق بسخط الخالق رستگار و كامياب مباد مردمي كه خشنودي خلق را با غضب خالق معامله كردند و از خدا گريختند و به دنيا دل بستند». سپس در پاسخ نامه رسان چنين فرمود: «ما له عندي جوابّ، لانّهحقّت عليه كلمة العذاب اين نامه شايسته پاسخ نيست زيرا نويسندهاش دشمني با خدا را برگزيده و فرد بيارزش است و عذاب الهي او را در بر خواهد گرفت .گفتني است هنگامي كه پيك نزد ابن زياد بازگشت و رفتار امام را گزارش داد،وي بسيار خشمگين شد و در صدد انتقام و سختگيريهاي بيشتر بر آمد.
يكي از وظايف رهبران الهي تشكيل حكومتي است كه بر پايه آيين آسماني شكل گيرد و با هدف شكوفايي استعدادهاي انساني و بالندگي دين و ارزشهاي آن به ساماندهي امور مردم بپردازد.امام حسين (ع) نيز پس از مرگ معاويه و استقبال مردم عراق از امامت و دولت آن حضرت زمينه را براي تشكيل حكومت اسلامي مساعد يافت اين حقيقت را برخي از سخنان سيد الشهداء (ع) آشكار ميسازد كه براي نمونه چند مورد آن را بررسي ميكنيم
امام حسين (ع) پس از ورود به مكه نامهاي بدين مضمون براي مردم بصره نوشت «أما بعد، فانّ الله اصطفي محمداً من خلقه و أكرمهُ بِنُبُّوته و اختاره لرسالته ثمقَبَضَهُ اليه وقد نصح لعباده و بلّغ ما أرسل به وكُنّا أهله و اوليائه و أوصيائه و ورثته و أحقالناس بمقاسه في الناس فاستأثر علينا قومُنا بذلك فَرضينا و كَِر هنا الفرقة وأحببناالعافية و نحن نعلم انّا أحقُّ بذلك الحقّ المستحقّ علينا ممَّن تولاّه وقد بعثت رسولياليكم بهذا الكتاب و أنا أدعوكم الي كتاب الله و سنته نبّيه فانّ السنة قد أميتتْ و البدَعة قدأُحييت فان تسمعوا قولي أهدكم الي سبيل الرشاد، والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته پس از حمد و ثناي الهي بيترديد، خداوند، حضرت محمد را از ميان آفريدگانش برگزيد و او را به نبوت و رسالت كرامت بخشيد. سپس در حالي كه او وظيفه الهي و ابلاغ رسالتش را ناصحانه و خالصانه انجام داده بود، او را به ملكوت اعلا برد و جانش را گرفت ما اهلبيت وصي و وارث او و سزاوارترين مردم براي جانشيني او بوديم ولي گروهي بر ما پيشي جستند و حق ما را ربودند، ما با آگاهي از شايستگي خويش بر آنان براي سلامتي جامعه و پيشگيري از هرگونه فتنه و آشوبي بدان تن داديم و آرامش جامعه اسلامي و احياي دين خدا را بر دستيابي به حق خويش پيش انداختيم اكنون پيك خود را با نامهاي به سوي شما گسيل ميدارم و شما را به سوي قرآن و سنت پيامبر (ص) فرا ميخوانم زيرا در شرايطي هستم كه سنت نبوي مرده و نابود شده و جاي آن را بدعتها فرا گرفته است اگر دعوت مرا بپذيريد، راه رشد وسعادت را به شما مينمايانم درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد».رهبر آزادگان در اين نامه ضمن دعوت از مردم بصره براي قيام عليه حكومتامويان و مبارزه با بدعتها و انحرافها، حكمت سكوت خاندان رسالت را در برههاي از زمان پيشگيري از فتنه و آشوب در جامعه اسلامي خوانده شايستگي خودش را برايخلافت و تشكيل حكومت ديني به روشني بيان ميفرمايد.
از آنجا كه مردم كوفه از ستم امويان به تنگ آمده بودند، وقتي از مرگ معاويه و ورود امام حسين (ع) به مكه و مخالفت او با خلافت يزيد و خودداري از بيعت با او خبردار شدند، نامههاي گوناگوني براي آن حضرت نوشتند و آمادگي خودشان را براي پذيرفتن رهبري و امامت سيدالشهدا (ع) به روشني بيان كردند و وعده پشتيباني از دولت حسين را جار زدند وقتي نامهها به دست امام (ع) رسيد، در پاسخ آنها چنين نگاشت «بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي الي الملا من المؤمنين والمسلمين اما بعد فانّ هانياً و سعيداً قدّما عليّ بكتبكم و كانا آخر من قدم عليّ منرسلكم و قد فهمت كلّ الذي قصصتم و ذكرتم و مقالة جلكم انه ليس علينا امام فاقبل لعلّالله يجمعنا بك علي الهدي و الحقّ؛ و قد بعثت اليكم اخي و ابن عمّي و ثقتي من اهلبيتي و امرته ان يكتب اليّ بحالكم و امركم و رأيكم فان كتب انه قد اجتمع رأي ملاكم وذوي الفضل وو الحجي منك علي مثل ماقدم عليّ به رسلكم و قرأت في كتبكم اقدمعليكم وَشيكاً ان شاءالله. فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدّائنبالحقّ و الجالس نفسه علي ذات الله، والسلام .«به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر، از حسين بن علي به بزرگان و سرشناساناهل ايمان و اسلام پس از حمد و ثناي الهي آخرين نامه شما را توسط هاني و سعيددريافت كردم و به مقاصد شما پي بردم درخواست شما در نامههايتان اين بود كه ما امام ورهبري نداريم به سوي ما بشتاب تا خداوند ما را به وسيله تو به حق رهنمون سازد. اكنونبرادر ديني و پسرعمويم (مسلم بن عقيل و مطمئنترين فرد خاندانم را به سوي شما گسيل ميدارم و به او فرمان دادهام كه از نزديك با آرا و افكار شما آشنا شود و گزارش آن را به اطلاع من برساند. اگر خواسته توده مردم و آگاهان و خردورزان شما همان باشد كه در نامهها به من نوشتهايد و پيكهاي شما به من گفتهاند، من نيز اگر خدا بخواهد، به زوديبه سوي شما حركت ميكنم به خدا سوگند! پيشواي بر حق فقط كسي است كه به كتابخدا عمل كند، دادپيشه باشد، سر به حق بسپارد و جانش را وقف خدمت به دين ذاتاقدس الهي كند».
كاروان نور وايثار در منزل «شراف فرود آمده بود كه سپاهيان ظلم و ظلمت از راه رسيد. حر بن يزيد رياحي به فرماندهي هزار نفر از مردان كوفه براي كنترل و دستگيري امام حسين (ع) حركت كرده بود. هنگام اذان ظهر شد و حضرت به حجاج بن مسروق دستور داد تا اذان بگويد آنگاه به حر گفت تو با ما نماز ميخواني يا با سپاهيانت حر درپاسخ گفت همگي با هم نماز ميخوانيم پس از برگزاري نماز جماعت سيدالشهدا (ع) به سخنراني پرداخت و فرمود:«يا ايُّها الناس انّها معذرة الي الله و انّي لم آتكم حتي أتتني كتبكم وقدمت بهارسلكم أن تقدم علينا فانه ليس لنا امام و لعلّالله ان يجمعنا بك علي الهدي فان كنتمعلي ذلك فقد جئتكم فأعطوني ما اطمئنّ به من عهودكم و مواثيقكم وان كنتم لمقدميكارهين انصرف عنكم الي المكان الذي جئت فيه اليكم اي مردم اين سخنان من به جهت اتمام حجت بر شماست تا در پيشگاه خداوندنيز مسؤوليّتي نداشته باشم من بيجهت به سوي شما نيامدم اگر بدين نوشته هايتان وفاداريد، اكنون من آمادهام و شما نيز با من پيماني استوار ببنديد و مرا از همكاري خودتان مطمئن سازيد (تاحكومت ديني را بر پا و حكومت يزيدي را سرنگون كنيم و اگر از آمدن من ناخرسنديد، من حاضرم به محلي برگردم كه از آن جا آمدهام .
همچنين پس از برگزاري نماز عصر در منزل «شراف ، امام (ع) براي دومين بار سخنراني كرد و فرمود: «أما بعد، ايّها الناس فانكم ان تتّقوا الله و تعرفوا الحقّ لاهله يكنأرضي لله عنكم و نحن أهل بيت محمد (ص) اولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاء المدّعين ما ليس لهم و السّائرين فيكم بالجور و العدوان و ان أبيتم الاّ الكراهة لنا والجهل بحقّنا و كان رأيكم الان غير ما أتتني به كتبكم انصرف عنكم اي مردم اگر ازخدا بترسيد و حق را به حق دار بدهيد. براي خداوند پسنديدهتر است ما دودمان حضرت محمد (ص) براي تشكيل حكومت ديني و احراز ولايت و رهبري مردم از خاندان اميه سزاوارتريم آنان كه به ناحق مدعي اين مقام هستند و هماره در راه ستم و تجاوز گام برميدارند، اگر در رويگرداني از ما و شناختن حق ما پا ميفشاريد و از نوشتهها و دعوتنامههاي خودتان دست برداشتهايد، من حرفي ندارم و از همين جا برمي گردم »
1ـ از اين سخنرانيهاي سرور آزادگان به روشني بر ميآيد كه امويان فاسد و مفسد، هيچ گونه صلاحيتي براي تصدي خلافت را ندارند و تنها خاندان رسالت سزاوار به دست گرفتن زمام حكومت ديني است ليكن در اين ميان پرسشي است كه بايد بدان پرداخت اگر سپاهيان كوفه آن حضرت را رها ميكردند، او از مبارزه دست بر ميداشت و به مدينه باز ميگشت در پاسخ بايد گفت اين سخنان حضرت جنبه اتمام حجت دارد كه با هشدار دادن به آنان و طرح دعوتنامههايشان دل خفته آنان را بيدار و ضمير خاموش آنان را روشن سازد تا هيچ گونه عذر و بهانهاي نداشته باشند.2 ـ خداوند، وليّ و اختياردار همه جهان هستي به ويژه انسان است چون آفريدگار اوست و ولايت امت اسلامي از سوي خداوند به پيامبر (ص) واگذار شده است (النّبيّ أوليبالمؤمنين من أنفسهم و رسول خدا (ص) سكه اين ولايت را در موارد گوناگون مانند«غدير خم به نام علي ابن ابيطالب (ع) و فرزندان او زد. پس ولايت و امامت الهي جاي گفت و گو نيست محور سخن رهبري ظاهري و به دست گرفتن قدرت اداره جامعه است بسي روشن است كه اگر مردم آمادگي بيعت نداشته باشند، هيچ امامي حكومت اسلاميرا نميتواند بر پا كند؛ مگر علي بن ابي طالب (ع) به همين دليل 25، سال خانه نشين نشد؟ مگر تشكيل حكومت علوي پس از بيعت مردم نبود؟آري مشروعيت ولايت و امامت اهل بيت (ع) از سوي خداوند است و مردم در اين زمينه هيچ گونه نقشي ندارند، ولي مقبوليت حكومت آنان در گرو پذيرش و بيعت مردم است و اگر مردم آمادگي بيعت نداشته باشند، اين تكليف از رهبران الهي ساقط است هرچند آنان هيچ گاه از تشكيل حكومت عدل غفلت نميورزند و هماره در صدد زمينه سازي براي برپايي آن هستند.از اين رو امام حسين (ع) به آنان فرمود: «اگر دست بيعت با من ميدهيد و دربرپايي حاكميت ديني مرا ياري ميكنيد، من نيز با شما هماهنگ ميشوم و همراه شما ميكوشم تا نااهلان را از مسند قدرت پايين بكشيم ولي اگر شما چنين نظري نداريد،پس چنين تكليفي بر من نيست نه بدين معنا كه از مبارزه دست بر ميدارم و حاكميت يزيد را به رسميت ميشناسم هرگز، بلكه بدين معنا كه از وعده همكاري شما براي تشكيل دولت اسلامي قطع اميد ميكنم و راه ديگري را در مبارزه عليه طاغوت زمان پيش روي خود قرار ميدهم آري عزت و افتخار حسيني در اين است فَقتلُ امرءٍ بالسّيف في الله أفضل سأمضي ومابالموت عارُ علي الفتيهيهات منّ الذّله لا أعطيهم بيدي اعطاء الذّليل ولا أفّرمنهم فرار العبيد»با اين همه آيا او حكومت ننگين امويان را به رسميت ميشناسد و از مبارزه با آنان دست ميكشد؟همچنين در سخنراني امام (ع) در منزل «بيضه آمده است «.. وقد أتتني كتبكم و قدمت عليّ رسلكم ببيعتكم انكم لا تسلّموني و لاتخذلوني فان اتمتم عليّ بيعتكم تصبيوا رشدكم فأنا الحسين بن علي و ابن فاطمه بنت رسول الله (ع) نفسي مع أنفسكم و أهلي مع أهليكم و لكم فيّ أسوة و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدكم و خلّفتم بيعتي من أعناقكم ما هي لكم بنكر، لقد فعلتموها بأبي و اخي و ابن عّمي مسلم پيام شما در نامهها و زبان پيك هايتان اين بود كه با من بيعت كردهايد تا عليه يزيد مبارزه كنيم ومرا در برابر دشمن تنها نگذاريد و دست از ياري من برنداريد؛ پس اگر به عهد خودتان وفادار باشيد، به سعات و رشد دست مييابيد؛ زيرا من حسينم فرزند علي و فاطمه دختر پيامبرتان در اين صورت من و خانوادهام در كنار شما و خانواده هايتان خواهم بود وميان من و شما هيچ گونه فاصله و طبقهاي نخواهد بود و من الگو و رهبر شما خواهم شد و اگر پيمان خود شكستيد و از بيعت با من تخلف ورزيديد، اين عمل شماپيشينه دارد. به خدا سوگند! شما با پدرم علي (ع) و برادرم حسن (ع) و پسر عمويم مسلم نيز چنين كرديد»
سخن از بيعت گفتن وآن را چندين بار تكرار كردن براي تفهيم اين معناست كه من و شما هم پيمان شديم تا من رهبر شما باشم و حكومت امويان را سرنگون و دولت اسلامي را برپا كنيم پس اين همه وعدهها كجا رفت
احياي امر به معروف و نهي از منكر و آموزش آن دو به امت اسلامي يكي از مقاصد آن حضرت به شمار ميرود: «اللهمّ انّي أحبّ المعروف و أنكر المنكر».بيشك نخستين سنگ بناي هر جامعهاي «قانون است و بدون آن دستيابي به فلاح و رستگاري و ساحل امن خيالي است خام ليكن «قانون به تنهايي بس نيست بلكه بايد مجري آگاه و ناظر اميني نيز در كار باشد. در تمامي نظامهاي سياسي فرد ياگروهي مأمور اجراي قانون و نيز نظارت بر چگونگي اجراي آن هستند؛ اما در نظامسياسي اسلام افزون بر برگزيدگان خاص تعريف شده قانوني تمامي افراد جامعهاسلامي وظيفه نظارت بر اجراي قانون و پاسداري از حريم آن را بر عهده دارند. اين نظارت عمومي اسلامي كه وظيفه بسيار سترگ و سنگين و ضامن اجراي عدل و داد و دستيابي آحاد جامعه به كمال و سعادت است «امر به معروف و نهي از منكر» نام دارد.با تأسف فراوان اين نسخه شفابخش و اين فريضه گران سنگ به وادي فراموشي سپرده شده يا در سايه عدم آگاهي از شرايط شيوهها و مراتب آن به زهر كشنده و نسخه ويرانگري بدل گشته است زيرا آن كه بدون شناخت رويكرد به عملي داشتهباشد، چون روندهاي است كه در مسير غلط حركت ميكند و هر چه شتابش بيش دوري از مقصد و گمراهياش بيشتر است «العامل علي غير بصيرة كالسائر علي غير الطريق لايزيده سرعة السير الاّ بعداً».به راستي ريشه اين سهل انگاري و فراموش كاري چيست امام باقر (ع) در سخن نوراني اش به اين پرسش پاسخ ميدهد و آن را «دنيا دوستي و لذت جويي ميداند:«يكون في آخر الزّمان قوم يُتّبع فيهم قوم مُرائون يتقرّئون و ينتسكون حُدثاء سفهاء، لا يوجبون أمراً بمعروف و لا نهياً عن منكر، الا اذا أمنوا الضرّر، يطلبون لانفسهمالرُّخص و المعاذير، يتّبعون زلاة العلماء و فساد عملهم يُقبلون علي الصّلاة و الصّيام و مالا يُكلّمهم في نفس و لا مال و لو أضرّت الصّلاة بسائر ما يعملون بأموالهم و أبدانهم لرفضوها كما رفضوا أسمي الفرائض و أشرفها؛در آخر الزمان گروهي پديدار ميگردند كه رياكاران و عابد نمايان و نادانان تازه به دوران رسيده را الگوي خود ميدانند و از آنان پيروي ميكنند. آنان فرمان دادن به نيكيها و بازداشتن از بديها را واجب نميشمارند، مگر زمان كه از اين طريق آسيب نبينندهمواره در پي راه گريز و بهانه جويي و عذر تراشي هستند. دنبال عيب جويي و جست و جوي لغزشهاي دانشمندان و آشكار ساختن رفتارهاي زشت آنان هستند رويكرد آنان به نماز و روزه و ساير اعمالي است كه به مال و جانشان آسيب نرساند، ليكن اگر نماز نيز به مال و جان آنان ضرري داشته باشد، از آن گريزانند، همان گونه كه بلند پايهترين و گران سنگترين واجبات (امر به معروف و نهي از منكر) را رها كردهاند».
قرآن مجيد،مهمترين ويژگي حكومت اسلامي و جامعه ديني را رواج وگسترشفريضه ارجمند امربه معروف و نهي از منكر ميشمارد (كنتم خير اُمة اُخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) (ولينصرنّ الله من ينصره انّ الله لقويّ عزيز - الّذين ان مكّنّاهم في الارض أقاموا الصّلاة و ءاتوا الزّكاة و أمروا بالمعروف و نهوا عنالمنكر و لله عاقبة الامور).همچنين خداوند سبحان يكي از ويژگيهاي برجسته پيامبر اكرم را در كتابهاي تورات و انجيل ـ كه بشارت آمدن او را دادهاند ـ امر به معروف و نهي ازمنكر ياد ميكند:(الذّين يتّبعون الرّسول النّبي الاُمّي الّذي يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر)
واژه «امر و نهي به معناي «فرمان دادن و بازداشتن است ناگفته پيداست كه همگان داراي چنين مقامي نيستند و صلاحيت دستور دادن را ندارند؛ زيرا دستيابي به جايگاهي كه حرف انسان سكه قبولي خورده مطلوب و محبوب ديگران باشد، بسيار دشوار است ازاين رو، بايد بسياري ازموارد مشابه را ارشاد و نصيحت و موعظه ناميد، نه فرمانبه فعل و بازداشتن از كاري گفتني است كه اين هم در جاي خود، وظيفه همگاني و كاري بسيار ارزشمند است و بركات فراواني نيز در پي دارد.بنابراين اگركسي از چنين موقعيت اجتماعي مقبولي برخوردار باشد،وظيفه او سنگين و ايفاي رسالتش پيچيدهتر و دشوارتر است او لحظهاي نميتواند درنگ كند و شاهد ترك معروف يا فعل منكري در جامعه اسلامي باشد و گرنه در پيشگاه ذات اقدسالهي مسؤول و معاقب خواهد بود.در پايان بايد گفت خداوند والا، نوعي ولايت مؤمنان بر يكديگر را در اين آيه كريمه بيان كرده است (المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر...) پس با استناد به اين آيه لزوم رويكرد به امرو نهي را ميتوان ثابت كرد.
اصولاً در فرهنگ وحي امر به معروف و نهي از منكر، يك حرفه نيست بلكه هنري تربيتي و سنگري براي دفاع از دين است احياگر معروف هنرمند اين صحنه انسان سازي و مجاهد نستوه اين ميدان مبارزه است و هدفي جز اصلاح و تكامل و رشد تك تك افراد جامعه را دنبال نميكند.شايان توجه است كه فرمان دادن به زيباييها و بازداشتن از زشتيها، تحميل يك فكر نيست بلكه نوعي احياي تفكّر و خيزش انگيزش است و در حقيقت به گونهاي اتمام حجّت است كه در جهت پاسداري از مرزهاي ديني و ايجاد وحدت و اتحادِ مبتني برپند و نصيحت است كه با بهترين و مستدلترين شيوهها انجام ميشود:(أبلّغكم رسالات ربّي و أنصح لكم .(ادع الي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي احسن .از اين رو محور تمامي دستورهاي ديني بستر سازي مناسب براي ايجاد پاكي و پاكيزگي انسانها و خشكاندن زمينههاي انحراف و آلودگي است بيشك معروف بذر پاكيزهاي است كه براي رشد و بالندگي اش شرايط ويژهاي نياز دارد، همانگونه كه گناه نيز تخم گنديده و ميكروب هستي سوزي است كه براي بقاي حياتش زمينه مساعدي ميطلبد.پس براي احياي فريضه گران پايه امر به معروف و نهي از منكر، فراهم آوردن زمينههاي رشد معروف و افول منكر، بسيار ضروري است زيرا آن كه بذر قيمتي را در زميني شوره زار بريزد، انرژي خود را هدر داده سرمايهاش را تلف كرده است بنابراين زيباترين و بهترين شيوه كارآمد، رويكرد به اقدامات علمي و عملي براي از ميان برداشتن منكر و گسترش معروف در جامعه است كه به موارد زير ميتوان اشاره كرد:
از آنجا كه حكمتِ برانگيخته شدن پيامبران و هدف از مجاهدتهاي صالحان هدايت كردن انسانهاست ساماندهي زمينه هايي براي آموزش آنها از مهمترين وظايف رهبران الهي است از اين رو، بايد توده مردم به ويژه نسل جوان با دستورهاي كتاب آسماني و سيره اهل بيت عصمت و طهارت و كوششهاي مستمر آنان درباره احياي واجب سترگي چون امر به معروف آشنا شوند. دراين زمينه به چند نمونه بسنده ميكنيم 1. امام علي ميفرمايد: «وما أعمال البّر كلّها و الجهاد في سبيل الله، عند الامربالمعروف و النهي عن المنكر الاكنفثة في بحر لُجَّيَّ»چنانچه اعمال صالح رابايكديگر ارزيابي كنيم و تمامي آنها را دريك كفّه ترازوقراردهيم حتي گل سرسبد كردارهاي نيكو كه همان حضور در جبهههاي نبرد و ميدانجهاد است و امربه معروف را در كفّه ديگر آن بگذاريم كفّه دوم بسيار سنگين ميشود.همه كارهاي عبادي انسان در مقابل فريضه ارجمند امر به معروف مانند كفي بر روياقيانوس بيكراني است كه هيچ گونه مقايسهاي ميان آنها، شدني نيست 2. امام باقر ميفرمايد: «انّ الامر بالمعروف و النهي عن المنكر سبيل الانبياء ومنهاج الصّلحاء، فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر؛ فرمان دادن به خوبيها و بازداشتن از بديها راه پيامبران و شيوه صالحان است آن دو، عامل تحقق امنيت فرهنگي اقتصادي و اجتماعي است اجراي احكام الهي و دستورات ديني برقراري عدالت اجتماعي امنيت سازندگي استواري و پايداري نظام اسلامي وسلامت اقتصادي و برچيده شدن ظلم وستم همه و همه از بركات احياي اين فريضه بس بزرگ است .3. پيامبر اكرم در ايام خردسالي اش كه در كنار حليمه سعديه به سر ميبرد، از مادرش پرسيد: برادرانم كجا ميروند؟ او گفت آنان گوسفندان را به بيابان و چراگاه ميبرند. حضرت فرمود: «يا أمّاه ما أنصفتني اي مادر! انصاف به خرج ندادي .آنگاه در پاسخ حليمه كه علت را جويا شد، حضرت اين گونه پاسخ داد:«أكون أنا فيالظّلّ و اخوتي في الشمس و الحرّ الشديد و أنا أشرب منهااللّبن چگونه است كه من درسايه بياسايم و برادرانم در زير آفتاب و گرماي سوزان آن باشند و من از شير آن گوسفندان بياشامم .4. پس از انعقاد پيمان حديبيه و پيمان شكني مشركان مكه ابوسفيان به فكر چاره افتاد و براي تجديد پيمان و عذرخواهي از پيامبر، مخفيانه وارد مدينه شد و به دنبال واسطهاي بود كه مقبول آن حضرت باشد. نخست در خانه علي بن ابي طالب (ع) را زد و تقاضايش را با او در ميان گذاشت ولي آن بزرگوار نپذيرفت در اين هنگام ناگهان چشمش به حسن بن علي (ع) افتاد كه در كنار مادرش زهرا(س نشسته است ابوسفيان با اشاره به حسن (ع)، خطاب به فاطمه س گفت اي دختر محمد (ص)! از اين كودك بخواه تا نزد پدربزرگش از ما شفاعت كند تا عرب و عجم رهين منت خويش سازد و برهمگان سروري يابد.آنگاه امام حسن (ع) جلو رفت و يك دست خود را بر بيني آن ملعون مكار نهاد و با دست ديگرش ريش وي را گرفت و فرمود: «يا أباسفيان قل لا اله الا الله، محمد رسولالله، حتّي أكون شفيعاً».
براي زدودن منكرات از چهره زيباي جامعه اسلامي و واداشتن افراد به رعايت حدود الهي تنها به گفتار نميتوان بسنده كرد بلكه افزون بر آموزشهاي علمي رويكردهاي عملي مناسبي را بايد در پيش گرفت خداوند بزرگ به مسلمانان فرمان دادهاست كه هنگام لزوم با اقدامات عملي حساب شده از شكسته شدن مرزهاي دين الهي جلوگيري كنند. شايد برخي گمان كنند كه مراد از اقدامات عملي كارهاي خشونتآميزي مانند زدن و دستگير كردن و... باشد، ولي مقصود ما زمينه سازي بنيادين براي احياي معروف و مرگ منكر در جامعه است كه آن را در سه محور خلاصه ميكنيم 1. خشكاندن زمينههاي گناه و آلودگي درمان مشكلات اقتصادي فقر،وضعيت ناگوار و ناپسندي است كه زمينه بسياري از گناهان را فراهم ميكند. رسولخدا (ص) فرمود: «كاد الفقر أن يكون كفراً». بسياري از مفاسد اقتصادي زاييده فقرند؛يعني اگر گناهكار، فقير نبود، به اين راهها كشيده نميشد. بدين جهت ائمه اطهار (ع)،امر به معروف و نهي از منكر را با كمكهاي مالي همراه ميكردند. پيامبر اسلام پس از فتح اعجازآميز مكه همه دشمنان خويش و سران قريش را امان داد و چون غزوه حنين رخ داد و مردمان مكه او را در اين نبرد همراهي كردند، حضرت پس از تقسيم عمومي غنايم جنگي 15 آن را كه سهم خودش بود، به سران مكه بخشيد كه بسياري از آناندشمنان ديرينه او بودند. امام كاظم (ع) در اين زمينه ميفرمايد: «آنان گروهي بودند كه خدا را به يگانگي پذيرفته بودند و پرستش غير خدا را رها ساخته بودند،ولي اعتقاد به نبوت حضرت محمد (ص) در دلشان رسوخ نكرده بود، از اين رو، پيامبر با آنان انسميگرفت .. بخشي از صدقات و غنايم جنگي را به آنان ميبخشيد تا شناخت راستين و تمايل به دين الهي در دلشان پديد آيد.»ابن عباس در تفسير آيه شريفه (رجال لا تلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر الله و اقامالصلاة چنين ميگويد: «به خدا سوگند! مراد از اين آيه علي بن ابي طالب است زيرا روزي رسول خدا سيصد دينار به ايشان هديه كرد، او دينارها را گرفت و با خود گفت به خدا سوگند! من امشب با اين پولها صدقهاي خواهم داد كه خداوند از من بپذيرد.از اين رو، پس از نماز عشا از مسجد بيرون آمدم و زني را ديدم كه از من كمك طلبيد؛ صد دينار به او دادم ولي چون فردا صبح پيش مردم آمد، آنان به يكديگر ميگفتند: علي ديشب به يك زن آلوده صدقه داده است سخت اندوهگين شدم و فردا شب كه نماز عشا را خواندم صد دينار ديگر برداشتم و با خود گفتم به خدا سوگند! امشب صدقهاي خواهم داد كه خداوند از من پذيرا باشد. آنگاه مردي را ديدم و دينارها را به او دادم فردا صبح از مردم شنيدم كه چنين ميگفتند: علي ديشب به يك دزد، صدقه داده است بسيار غمگين شدم و محضر رسول خدا شرفياب شدم و داستان را بازگو كردم حضرت فرمود: اكنون جبرئيل از سوي خدا خبر آورد كه صدقات تو پذيرفته شده است زيرا آن زن آلوده و مرد دزد، پس از بازگشت به خانه از گناهانشان توبه كردند و با همان صد دينار به كسب و تجارت پرداختند و آن مرد ثروتمند كه چندين سال زكات مالش را نداده بود، خودش را سرزنش كرد و گفت من چقدر بخيل هستم با اين كه علي مالي ندارد، صد دينار صدقه ميدهد، ولي سالهاست كه من زكات بدهكارم و سرانجام توبه كرد و زكاتش را پرداخت اي علي خداوند درباره صدقه تو، اين آيه را فرو فرستاد».2. برچيدن شهوات و زمينههاي فساد جنسي فساد در جامعه چون آتشي است كه همگان در آن ميسوزند و همه ارزشهاي ديني و انساني در اين آتش خاكستر ميشود. تنها راه مبارزه با اين مشكل اجتماعي اجراي حدود يا امر و نهي گفتاري و زندان و شلاق نيست گرچه همه اينها لازم است غريزه قدرتمند شهوت را با سفارشها و نصايح اخلاقي و نيز شلاق نميتوان مهار كرد، تا زماني كه راه ازدواج براي جوانان بسته است و گردنههاي سختي پيش روي آنان نهاده شده است فساد اخلاقي و جنسي جوانان اجتنابناپذير است پسنديدهترين راه براي پاك شدن جوانان و رهيدن آنان از دام غريزه تند خوي شهوت فراهم كردن زمينه ازدواج آنان است امام صادق (ع) ميفرمايد: «مردي را كه استمنا كرده بود، نزد امام علي (ع) آوردند.حضرت چنان با شلاق به دستهاي او زد تا سرخ شد، آنگاه از بيت المال هزينه ازدواج او را پرداخت و او را همسر داد.».3. نابودسازي زمينهي فكري گناه گاه با پيشگيريهاي برنامه ريزيشده منكرات بسياري را ميتوان برطرف كرد يا از شدت و كثرت آن كاست هنگامي كه احتمال ميرود برخي از سخن يا رفتار كسي برداشت ناروا كنند يا به اشتباه بيفتند، بايداين زمينه را نابود كرد. در سيره معصومان ميبينيم كه پيامبر، براي پيشگيري از گمراهي مردم در زمان حياتش علي بن ابي طالب را «اميرالمؤمنين خواند و گروهي از اصحابش را فرمان داد تا با اين عنوان به وي سلام كنند. در پايان فرمود: «شما را براي اين دعوتكرده بودم كه شاهدان خدايي باشيد؛ خواه اين شهادت را به ديگران برسانيد يا آن راپنهان سازيد.»همچنين امام صادق (ع) براي پيشگري از گمراهي مردم و نيفتادن در دامبدعتگذاران هنگام مرگ پسر بزرگش اسماعيل گروهي از يارانش را جمع كرد و چندين بار (هنگام غسل دادن كفن كردن دفن كردن از آنان گواهي گرفت كه فرزندش اسماعيل مرده است آنگاه دست فرزند كوچكش موسي را گرفت و فرمود: «او حق است وحق با اوست و از اوست تازماني كه خداوند زمين و آنچه را در زمين است به ارث برد.»همچنين امام كاظم (ع) در مراسم حج به زياد قندي فرمود: «اي زياد! اين فرزندم علي سخنش سخن من و كردارش كردار من است هرگاه نيازي داشتي از او بخواه و سخنش را بپذير، او چيزي جز حق را به خداوند نسبت نميدهد.» گفتني است سرانجام زياد قندي از سران فرقه واقفيه شد، به او گفتند، مگر تو خودت سخن امام كاظم را درباره فرزندش علي نقل نكردي وي گفت اكنون وقت اين حرفها نيست ..
در قرآن مجيد و روايات اهل بيت پاداشهاي فراواني براي احياگران امر به معروف و نهي از منكر ياد شده است كه به ذكر برخي از آنها بسنده ميكنيم 1 ـ پيامبر گرامي اسلام (ص) ميفرمايد: «مَن أَمَرَ با المعروف و نهي عن المنكر فهو خليفةالله في ارضه و خليفة رسولالله وخليفة كتابه احياگر اين فريضه والا، شايستگي رسيدن به مقام گرامي خلافت خدا، رسول و قرآن را پيدا كرد».2ـ نيز از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه فرمود: «أَلا أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَقْوامٍ لَيْسُوابِأَنْبِياءَ وَلا شُهَداءَ، يَغْبِطُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ، الاَنْبِياءَ وَالشُّهَداءُ بِمَنازِلِهِمْ مِنَ اللهِ عَلي مَنابِرَ مِنْنُورٍ يُعْرَفُونَ؟ قالُوا: وَمَنْ هُمْ يارَسُولَ اللهِ؟ قالَ: الَّذينَ يُحَبِّبُونَ عبادَ اللهِ اءلَي اللهِ وَيُحَبِّبُونَاللهَ اءلي عِبادِهِ. قُلْنا: هذا حَبَّبُوا اللهَ اءلي عِبادِهِ، فَكَيْفَ يُحَبِّبُونَ عِبادَ اللهِ اءلَي اللهِ؟ قالَ:يَأْمُرُونَهُمْ بِما يُحِبُّ اللهَ وَيَنْهَوْنَهُمْ عَمّا يَكْرَهُ اللهُ فَاءذا أَطاعُوهُمْ أَحَبَّهُمُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ؛آيا مردماني را به شما معرفي كنم كه از سلسله پيامبران و شهيدان نيستند، ولي داراي مقامات نوراني و بلندي هستندكه همگان به آن غبطه ميورزند؟ ياران گفتند:آري يا رسول الله. فرمودند: آنان كه بندگان خدا را محبوب خدا و خداي بزرگ را محبوب بندگانش ميكنند، حركت آنها در زمين آميخته با نصيحت و ارشاد است گفته شد: ايپيام آور حق و حقيقت معناي جمله دوّم روشن است كه ذات اقدس الهي را معرفيميكنند و محبت او را در دلهاي مردم زياد ميگردانند؛ ليكن مفهوم جمله اول براي ماروشن نيست چگونه بندگان خدا را محبوب او ميگردانند؟فرمودند: به آنها فرمان ميدهند تا اعمالي را كه خدا دوست دارد، انجام دهند و كارهايي را كه او نميپسندد، ترك كنند و هنگامي كه مردم به سخنان و ارشادهاي آنها جامه عمل پوشاندند، خداوند سبحان چنين مردمي را دوست ميدارد».
از آنجا كه اين دو فريضه گرانسنگ از اهميت ويژه فردي و اجتماعي برخوردار است ترك آن دو نيز پيامدهاي شومي را در بردارد. در اين زمينه به روايات زير توجه فرماييد:1. تغيير فرهنگ عمومي جامعه امام صادق (ع) ميفرمايد: روزي رسول خدا (ص)به مردم گفت چگونه است حال شما، هنگامي كه زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق ميشود و شما امر به معروف و نهي از منكر نميكنيد؟ مردم گفتند: آيا چنين چيزي شدني است پيامبر (ص) فرمود: بدتر از آن خواهد شد؛ چگونه است حال شما، زماني كه به منكر، فرمان ميدهيد و از معروف باز ميداريد؟ مردم گفتند: آيا چنين چيزي شدني است رسول خدا (ص) فرمود: آري بدتر از اين نيز رخ خواهد داد؛ چگونه است حال شما، آنگاه كه معروف را منكر و منكر را معروف ميشماريد؟».2. چيرگي فساد و حاكميت فاسدان ومفسدان 3. عدم استجابت دعا: امام علي (ع) فرمود: «لا تَتْركُوا الامرَ بِالمعروفِ والنَّهيَ عَنِالمُنكرِ، فَيُوَلّي عَلَيكم شِرارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا يُسْتَجابُ لَكُمْ».4. هرج و مرج اجتماعي و گرفتاري در منجلابهاي فساد.5. رخت بر بستن بركات از جامعه رسول خدا (ص) فرمود: «همواره امت من درميان زيباييها و نيكيها هستند، تا زماني كه به معروف فرمان دهند و از منكر، باز دارند و در نيكوكاري همديگر را ياري دهند، ليكن هنگامي كه چنين نكردند، بركات از جامعه آنان برچيده ميشود، هرج و مرج در جامعه رواج مييابد و به گونهاي گرفتار ميشوند كه كسي به ياري آنان نميشتابد».
همان گونه كه ترك آن دو، پيامدهاي شومي را در بردارد، احياي آن دو نيز بركات بسيار خوبي را براي فرد و جامعه اسلامي به ارمغان ميآورد. در اين زمينه نيز برخي از روايات را بررسي ميكنيم 1. دلگرمي مؤمنان و نگراني كافران «فمن أمر بالمعروف شدّ ظهور المؤمنين و من نهي عن المنكر أرغم أنوف الكافرين .2. پايداري دين و ضمانت اجرايي براي احكام آن امام علي (ع) فرمود: «قوام الشريعة الامر بالمعروف و النهي عن المنكر و اقامة الحدود».3. حاكميت زيباييها در جامعه رسول گرامي اسلام (ص) فرمود:«لا تزال امّتي بخير ما أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و تعاونوا علي البرّ...».همچنين امام باقر (ع) فرمود: «ان الامر بالمعروف والنهي عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء، فريضه عظيمه بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تردّ المظالم و تعمّر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر».
«معروف از ريشه «عرف به معناي شناخته شده و «منكر» از اصل «نكر» به معناي ناشناخته است و در فرهنگ ديني نيز به معناي آن رفتار و گفتاري است كه از ديدگاه عقل و نقل مطلوب و پسنديده يا نامطلوب و نكوهيده است بدين مناسبت شايسته است كه برخي از مصاديق معروف و منكر را از نظر بگذرانيم 1. معروف فرهنگي تلاش براي ارتقاي سطح فكري و آگاهيهاي جامعه به ويژه نسل جوان آسيبشناسيهاي فكري و معنوي جوانان آمادگي در برابر تهاجم فرهنگي دشمن بيان ويژگيهاي خودي و غير خودي و تعيين مرزها...2. معروف سياسي حفظ دستاوردها و ارزشهاي انقلاب اسلامي دفاع از كيان نظام اسلامي حضور در صحنههاي انقلابي صبر و بردباري در مشكلات انقلاب حرمت نهادن به قوانين نظام اسلامي پاسداري از موهبت گرانسنگ ولايت فقيه ..3. معروف نظامي جهاد در راه خدا؛ پاسداري از مرزهاي كشور اسلامي تقويت بنيادهاي دفاعي كشور؛ فراگرفتن فنون نظامي آمادگي و بسيج همگاني براي دفاع از نظام اسلامي ..4. معروف اداري برخورد شايسته و خداپسندانه با ارباب رجوع دقت در حفظ بيتالمال مسلمانان داشتن نظم و وجدان كاري ..5. معروف علمي بر دانشآموزان عزيز و دانشجويان گرامي معلمان و اساتيد آنان واجب است كه در امر آموزش بسياربكوشند و فرصتها را غنيمت بشمرند و آموزههاي سودمند را در اختيار شكوفايي و تكامل نظام اسلامي قرار دهند. همچنين بر طلاب و اساتيد حوزههاي علميه لازم است علوم الهي را به گونه شايسته به جامعه اسلام عرضه كنند مردم را به حقايق ديني آشنا سازند.6. منكر سياسي تحت تأثير تبليغات منفي دشمنان انقلاب قرار گرفتن نشر اكاذيب و پخش شايعههاي بياساس دلسرد و نااميد كردن مردم از نظام و انقلاب بازداشتن مردم از حضور در صحنههاي سودمند اجتماعي شرارت و فتنه انگيزي جاسوسي براي دشمنان نظام حزب گرايي و زير پانهادن منافع ملي اهانت به نظام و رهبري و ولايت فقيه ناديده گرفتن خدمات نظام و برجسته كردن كاستيها؛ حمايت ناآگاهانه يا هوس مدارا نه از فرد يا گروهي خاص ..7. منكر فرهنگي عقبگرد به سنتهاي دوران طاغوت و احياي مراسم شاهنشاهي مانند چهارشنبه سوري و سيزده بدر و...؛ گرايش به فرهنگ بيگانه برهنگي فرهنگي و رويكرد به فرهنگ برهنگي ترويج فساد و بدحجابي در جامعه ترويج تنپوشهاي مبتذل ..8. منكر اداري بينظمي در كار؛ دزديدن از وقت كاري رشوهگيري بيحرمتي به مردم و ارباب رجوع ..
دهها آيه از قرآن مجيد، لزوم اين نظارت همگاني را ثابت ميكند؛ ليكن فقيهان بزرگوار، شرايطي را كه برگرفته از مجموع آيات و روايات است در وجوب امر به معروف و نهي از منكر ذكر كردهاند كه توجه خوانندگان گرامي را به آنها جلب ميكنيم 1. مفهوم و مصداق معروف و منكر را بشناسد.2. احتمال تأثير داشته باشد وگرنه لغو است ليكن مراد از اثر، اثر نقد و بالفعل نيست اگر احتمال دهد كه در آينده مؤثر خواهد شد يا از تكرار منكر، پيشگيري خواهد كرد يا در بازدارندگي ديگران اثر خواهد داشت يا سبب اتمام حجت بر همگان خواهد شد، نهي از منكر واجب است 3. تارك معروف و فاعل منكر بر ادامه رفتارش پافشاري داشته باشد وگرنه با صدور يك گناه از فردي و توبه از آن ديگران هيچ وظيفهاي ندارند.4. ضرر و مفسده بزرگتري در كار نباشد؛ اين شرط در صورتي است كه ضرر جمعي و ديني در ميان نباشد وگرنه بايد اهم و مهمّ رعايت شود.5. آمر و ناهي بايد عادل باشد و به گفته هايش عمل كند؛ اين مورد از شرايط كمال است زيرا بدون آن نميتواند در ديگران اثر گذار باشد.در پايان شايسته است كه مراتب سه گانه امر و نهي را نيز باز گويم 1. رفتاري 2. گفتاري 3. برخورد عملي مرتبه يكم و دوم همگاني است ولي مرتبه سوم از اختيارات حكومت اسلامي است و بايد زير نظر فقيه عادل انجام شود. از اين رو، بايد سازمان جداگانهاي شكل گيرد و با نظارت مجتهد عادل اين مرحله مهم نيز عملي گردد.عن الحسين بن علي (ع): «ألا ترون أنّ الحقّ لايعمل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المومن في لقاء الله؛ آيا نميبينيد كه مردم به حق عمل نميكنند و از باطل رويگردان نيستند؟ در اين موقعيت حساس بر هر فرد با ايماني بايسته استكه با دشمنان دين بجنگد و جانش را در اين راه قرباني كند و به لقاي يار بشتابد.»
يكي از وظايف حاكم اسلامي اجراي احكام نوراني ديني است زيرا دين مجموعهاي از اعتقادات و اخلاقيات و احكام عملي است كه به وسيله مردان آسماني ازسوي خداوند بزرگ براي هدايت بشر فرود آمده است حراست از دين وظيفه همگاناست ليكن رهبران دين رسالتي حساستر و سنگينتر دارند. از اين رو،امامحسين (ع) در لابهلاي سخنانش اين جمله را گوشزد ميكند كه برخي از آنها را بررسي ميكنيم الف در سخنراني سرور آزادگان در منزل «بيضه آمده است «أيها الناس ... ألا وان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و أظهروا الفساد وعطلوا الحدود و استأثروا بالفيء وأحلّوا حرامالله و حرّموا حلال الله و أنا أحقّ ممَّنَ غيّر».آگاه باشيد! دودمان پليد اميه به فرمان شيطان درآمده از اطاعت خداي رحمان سرباز زدهاند، فساد را آشكار ساخته حدود الهي را به تعطيلي كشانده فيء ـ بخشي از حقكه مخصوص خاندان پيامبر است ـ را به خود اختصاص داده حلال و حرام خدا را جا به جا كردهاند. در اين موقعيت حساس براي تغيير اين همه فساد و منكرات كسي شايستهتر از من نيست .ب آغازين روز ورود به كربلا پس ازآن كه كاروان نور وايثار در دوم محرم سال 61 هجري به كربلا وارد شد و خيمه هايش را برافراشت و در آن جا استقرار يافت در نخستين سخنراني خود در جمع يارانش چنين فرمود: «...ألا ترون الي الحقّ لايعمل به والي الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله؛ آيا نميبينيد كه مردم به حق عمل نميكنند و از باطل رويگردان نيستند! در اين موقعيت حساس برهر فرد با ايماني شايسته است كه با خودكامگان بستيزد و جانش را در اين راه فدا كند تا به ديدار الهي باريابد».
خدا و رسول و خاندانش از هرگونه فسادي بيزار و هرگونه صلاح و اصلاحي را خواستارند. از اين رو، رويكرد به صلاح و اصلاح طلبي وظيفه هر فرد با ايماني است به ويژه رهبران الهي كه همه كوششهاي آنان در اين مسير، رقم ميخورد. امام حسين (ع)در سخنان نوراني اش اين حقيقت را بيان ميكند كه در اين زمينه فقط وصيتنامه آن حضرت را با هم مرور ميكنيم «بسم الله الرّحمن الرحيم هذا ماأوصي به الحسين بن علي الي أخيه محمد بنالحنفيّه أن الحسين يشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و ان محمداً عبده و رسوله جاء الحق من عنده وان الجنة حق و النار حق والساعة آتية لاريب فيها و انّ الله يبعث منفي القبور، وانّي لم أخرج اشرا و لابطراً ولامفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في أمّة جدي أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدّي و أبي علي بنابي طالب فمن قبلني بقبول الحق فالله أولي بالحقّ و من ردّ عليّ هذا، أصبر حتي يقضيالله بيني و بين القوم و هر خير الحاكمين و هذا وصيتي اليك يا أخي و ما توفيقي الا بالله،عليه توكلت واليه أنيب .امام حسين (ع) پس از بيان عقيدهاش درباره توحيد و نبوت و معاد، اهداف حركتش را چنين برشمرد: «من نه از روي خودخواهي و خوشگذراني و نه براي فساد و ستم از مدينه حركت كردم بلكه تنها هدفم اصلاح مفاسد اين امت امر به معروف و نهياز منكر، احياي سنت نبوي و روش علوي است پس هر كه اين حقيقت را از من بپذيرد و مرا همراهي كند، بيترديد راه خدا پسندانهاي را در پيش گرفته است و هر كه از من رخ برتابد، در برپايي اين نهضت پايداري ميكنم تا خداوند ميان من و اين افراد، داوري كند و او بهترين داوران است برادرم اين است وصيت من به تو و هر توفيقي از خداست بر اوتوكل ميكنم و بازگشتم به سوي اوست .
يكي از سياستهاي شوم استكباري به غفلت كشاندن مردم از حقايق جاري زندگي است فردي كه همّ و غمّ او فقط پرداختن به شكم و شهوت باشد و از اصول آزاد زيستن و انسان بودن باخبر نباشد، حيوانيست كه در سراشيبي سقوط قرار گرفته درآستانه درنده شدن است (أولئك كالانعام بل هم أضلّ) چنين موجودي براي رسيدن به مقاصد مادي و پاسخگويي به غرايز حيوانياش به هركاري دست ميزند، هرچند كشتن انسان بيگناهي باشد، بلكه بالاتر، گر چه پيامبر يا فرزند او باشد. در چنين موقعيت بحراني است كه بايد به فرياد او رسيد و آگاهيها و هشدارهاي لازم را براي او بيان كرد تازمينه خروجش از حيوانيت به عالم انسانيت و هدايت به قلههاي سعادت فراهم گردد؛دست كم حجت بر او تمام شود كه در صورت گرفتاري به عذاب و كيفر الهي هيچ گونه عذرو بهانهاي نداشته باشد. در موارد گوناگون از سخنان نوراني امام حسين (ع) اين هدف دنبال شده است كه برخي از آنها را بررسي ميكنيم الف در ميان راه مكه به كوفه در منزل «ثعلبيه ، مردي خدمت سيدالشهداء (ع) شرفياب شد و از تفسير اين آيه پرسيد: (يوم تدعوا كل أناس بامامهم : «روز رستاخيز هر امتي را با امامش فرا ميخوانيم . حضرت در پاسخ وي فرمود: «امام دعي الي هديفأجابوا اليه و امام دعي الي ضلاة فأجابوا اليها؛ هؤلاء في الجنة وهؤلاء في النار و هو قوله تعالي فريق في الجنة و فريق في السعير؛برخي از رهبران مردم را به راه راست فرا ميخوانند و گروهي صدايشان را ميشنوند و از آنان پيروي ميكنند وبرخي از پيشوايان مردم را به راه كج سوق ميدهند و گروهي نيز به آنان پاسخ مثبت ميدهند، دسته نخست در بهشت و طايفه دوم در جهنم هستند. اين حقيقت را خداوند (در آيه هفتم از سوره شورا) بيان كرده است كه انسانها دو نوعند، بعضي در بهشت و برخي در دوزخ .ب در همين مكان مردي به حضور حضرت شرفياب شد و امام از او پرسيد: اهل كدام شهري او گفت اهل كوفه سخناني ميان آن دو مبادله شد و آنگاه به او فرمود: أماوالله! لو لقيتك بالمدينه لاريتك اثر جبرئيل في دارنا و نزوله بالوحي علي جدّي يا أخا اهل الكوفه من عندنا مشتقي العلم أنعلموا وجهلنا؟ هذا مما لايكون آگاه باش به خدا سوگند! اگر تو را در مدينه ميديدم اثر وردّ پاي جبرئيل را در خانه ما و محلي را كه در آن به جدم وحي ميآورد، به تو نشان ميدادم اي مرد كوفي خاندان ما سرچشمه علوم است آيا اينان دانايند و ما نادان اين شدني نيست .
پيداست كه اين سخنان نوراني امام (ع) در پاسخ شبهاتي بود كه در ذهن آن مرد كوفي جا گرفته بود. متأسفانه در منابع حديثي و تاريخي از پرسشهاي آن مرد، اثري نيست ليكن از پاسخ امام برمي آيد كه او فردي قشري نگر بوده كه حركت حضرت را عليه حكومت به ظاهر ديني يزيد ميدانست زيرا او يزيد را خليفه مسلمانان ميشمرد و نبرد با او را نبرد با حاكم ديني ميپنداشت از اين رو، سرور آزادگان با بر شمردن ويژگيهاي خود وخانوادهاش او را با لايههاي زيرين ديني آشنا كرد وبه او فهماند كه كانونپيدايش دين و فرود آمدن وحي الهي خاندان پر بركت رسالت است نه دودمان پليد اميه بنابراين شدني نيست كه آنان با حقايق ديني آشنا باشند و بر اساس آنها رفتار كنند، ولي ما چنين نباشيم ج امام حسين وارد منزل «شراف شد و طليعه سپاهيان كوفه نيز به فرماندهي حربن يزيد رياحي از راه سيد و پيام امير كوفه را به حضرت بيان كرد. آنگاه امام به سخنراني پرداخت و سخنان آگاهي بخش را به آنان فرمود:«أيها الناس انّها معذرة الي الله واليكم و انّي لم آتكم حتي أتتني كتبكم و قدمتبها رسلكم أن أقدم علينا فانّه ليس لنا امام ولعلّ الله أنّ يجمعنا بك علي الهدي فانكنتم علي ذلك فقد جئتكم فاعطوني ما أطمئنّ به من عهودكم و مواثيقكم و ان كنتملقدومي كارهين انصرف عنكم الي المكان الّذي جئت منه اليكم اي مردم اين سخنان من به جهت اتمام حجت بر شماست تا در پيشگاه خداوند نيز مسؤوليتي نداشته باشم من بيجهت به سوي شما نيامدم اگر بدين نوشته هايتان وفا داريد، اكنون من آمادهام و شما نيز با من پيماني استوار ببنديد و مرا از همكاري خودتان مطمئن سازيد (تا حكومت ديني را برپا و حكومت يزيدي را سرنگون كنيم و اگر از آمدن من ناخرسنديد، من حاضرم به محلي برگردم كه از آن جا آمدهام .د. امام به منزل «بني مقاتل وارد شد و اطلاع يافت كه عبيدالله بن حرّ جعفي نيز همراه يارانش در آنجاست وي از دوستداران عثمان بودكه پس از كشته شدن او به دربار معاويه پيوست و در نبرد صفين نيز در صف سپاهيان شام بود. سرانجام او يكي از راهزنان بنام شد و ثروت فراواني به چنگ آورد. نخست حضرت حجاج بن مسروق را پيش او فرستاد تا او را هدايت كند، ولي سودي نبخشيد؛ زيرا او از عزم جزم كوفيان مبني بركشتن فرزند فاطمه س خبر داشت امام شخصاً در خيمههاي او حضور يافت و به او فرمود:«يابن الحرّ! انّ أهل مصركم كتبوا اليّ أنهم مجتمعون علي نصرتي و سألوني القدوم عليهم و ليس الامر علي ما زعموا و أنّ عليك ذنوباً كثيراً، فهل لك من توبة تمحوبها ذنوبك ؛اي فرزند حر! مردم ديار شما به من نامه نوشتند كه عزمشان را براي ياري من جزم كردهاند و از من خواستهاند كه به سوي آنان بشتابم ليكن حقيقت برخلاف نوشتههايشان است و تو در دوران زندگانيات گناهان بسياري انجام دادهاي آيا قصد پاك شدن از آن گناهان را داري »عبيدالله گفت به خدا سوگند! من ميدانم كه هر كس از تو پيروي كند، به سعادت جاويد دست مييابد؛ ولي احتمال نميدهم كه ياري من به حال تو سودي داشته باشد؛زيرا در كوفه كسي را نديدم كه عزمش را به نصرت تو استوار ساخته باشد. به خدا سوگندت ميدهم كه مرا از اين كار معاف بدار، چون من از مرگ سخت گريزان و هراسناكم و در عوض آن بهترين اسبم را به تو هديه ميكنم كه در ميدان جنگ بسيار چالاك است حضرت در پاسخ فرمود: «أما اذا رغبت بنفسك عنّا فلا حاجة لنا في فرسك و ماكنت متخذ المضلّين عضداً؛ اكنون كه از ما رو گرداندي و از نثار جانت خودداري ورزيدي ما نه به خودت نيازمنديم نه به اسبت زيرا من افراد گمراه را ياور خود برنميگزينم .در پايان افزودند: «انّي أنصحك كما نصحتني ان استطعت أن لا تسمع صراخنا و لاتشهد وقعتنا فافعل فوالله! لايسمع و اعيتنا أحد و لاينصرنا، الا أكبّه الله في نار جهنم همانگونه كه تو مرا نصيحت كردي من نيز به تو نصيحت ميكنم اگر خودت را به منطقه دوردستي ميتواني برساني كه صداي استغاثه ما را نشنوي و حادثه دلخراش ما را نبيني حتما اين كار را بكن به خدا سوگند! اگر فرياد يارخواهي ما به گوش كسي برسد و او به ياري ما نشتابد، خداوند او را با خواري در آتش جهنم ميافكند».
1. از آنجا كه رهبران الهي در صدد درمان و نجات دادن انسانها از منجلابهاي هلاكت و هدايت كردن آنان به سوي چكادهاي برافراشته سعادت هستند، گاهي شخصاً به بالين بيمار ميروند وبا آگاهي از آلودگيهاي فراوانش به درمان او ميپردازند. از اينرو، حضرت با ياداوري خطاهاي گذشته عبيدالله، سعي در بازگشت او ميكند؛ حتي با ذكر نام پيامبر و دخترش فاطمه به تحريك احساسات او ميپردازد. اين رفتار حسين (ع)همان اتمام حجت و آگاهي بخشيدن به مردم نسبت به پيامدهاي شوم رفتارشان شمرده ميشود.2. وقتي امام از هدايت يافتگي او نااميد شد و فطرت خدا جوي او را خموش يافت اين پندار دنياگران را كه «هدف وسيله را توجيه ميكند» به شدت غلط و باطل شمرد و با اقتباس از آيه (وما كنت متخذ المضلّين عضداً)، اين حقيقت را در گوش جهانيان طنين انداز كرد كه براي رسيدن به هدف مقدس از وسيله پاك بايد مدد جست و اموال دزدي و غارتي يا اهدايي دربار معاويه به كار حسين بن علي نيايد؛ زيرا او در صدد اجراي فرمان الهي و انجام دادن تكليف ديني خود است ه. نامهاي از كربلا به مدينهسرور شهيدان پس از استقرار در كربلا، در نامهاي كوتاه به برادرش محمد بنحنفيه و ساير بني هاشم چنين نوشت «أمّا بعد فكأنَّ الدنيا لم تكن و كأنَّ الاخرة لاتزل .«پس از حمد و ثناي الهي گويا دنيايي نبوده و ما نيز در اين جهان نبودهايم و آخرت نيز هماره پايدار و بيزوال است و ما نيز نبود نخواهيم شد».
اين نامه پر نغز امام از اعتقاد راسخ و ايمان بنيادي او به مبدأ و معاد حكايت ميكند و در اين لحظههاي حساس و بحراني به فكر نماياندن حقايق جهان هستي به ياران و خويشاوندان است از زاويه ديد انسان كامل دنياي به اين بزرگي بسيار كوچك و گذرگاه است و هرچه هست در جهان آخرت است و دلبستگي به آن سبب اشتياق به مرگ و ايثار جان و مال است پس چنين فرهنگي است فرهنگ نوراني عاشورا. عاشوراييان دنيا را هيچ ميانگارند و به لذتهاي آن دل نميبندند و آن را مزرعهاي براي آخرت خويش ميدانند.و. دو خطبه در يك روزامام حسين در نخستين ساعتهاي روز عاشورا كه سپاهيان كوفه را آماده نبرد ديد،سوار براسب شد و صفوف سپاهش را سامان داد و آنگاه خطاب به كوفيان فرمود: «أيهاالناس سمعوا قولي و لاتعجلوا، حتي أعظكم بما هو حق لكم علّي و حتي أعتذر اليكممن مقدمي عليكم فان قبلتم عذري و صدّقتم قولي و أعطيتموني النّصف من أنفسكم كنتم بذلك أسعد و لم يكن لكم عليّ سبيل وان لم تقبلوا منّي العذر و لم تعطوا النصفمن أنفسكم فأجمعوا أمركم و شُركاءكم ثم لايكن أمركم عليكم غمّة ثم اقضوا اليّ ولاتنظرون انّ ولييّالله، الذي نزّل الكتاب و هو يتولّي الصالحين اي مردم سخنم رابشنويد و در نبرد شتاب نكنيد تا من وظيفه نصحيت كردن به شما را انجام دهم و انگيزهسفرم را بيان كنم پس اگر دليل مرا پذيرفتيد و انصاف را پيشه خود كرديد، سعادتمندميشويد و دست از جنگ برمي داريد؛ زيرا دليلي بر آن نداريد. اگر حرف مرا قبول نكرديد و انصاف به خرج نداديد، آنگاه با يكديگر متحد شويد و انديشه باطلتان را درباره من عملي سازيد و هيچ مهلتي به من ندهيد؛ ليكن بدانيد كه وليّ و پشتيبان من آن خدايياست كه قرآن را فرو فرستاده است و اوست مولا و ياور شايستگان .وقتي سخنان امام به اين جا رسيد، صداي گريه و نالههاي زنان و كودكان حرم بلندشد. آنگاه حضرت به برادرش عباس و فرزند ارشدش علي اكبر مأموريت داد تا آنان را ساكت كنند و بديشان بگويند كه فعلاً ساكت باشيد؛ زيرا گريههاي زيادي در پيش روداريد. پس از اتمام حجت بر مردم كوفه و بازگويي حقيقت نامهها و درخواستهاي آنان مطالب مهمي را در تقويت هوشمندي سياسي ـ اجتماعي و پندگيري از اقبال و ادبار دنيا را بدينسان بازگو فرمود: «عباد الله! اتّقوا الله و كونوا من الدنيا علي حذر، فان الدنيا لو بقيتعلي احد، لكانت الانبياء احقّ بالبقاء و أولي بالرضاء و أرضي بالقضاء غير ان الله خلق الدنياللفناء، فجديدها بالٍ و نعيمها مضمحل و سرورها مكفهر و المرل تلقة والدار تلعة فتزوّدوافان خير الزاد التقوي و اتقوالله لعلكم تفلحون اي بندگان خدا! تقوا پيشه كنيد و ازدنياطلبي بگريزيد. اگر دنيا به كسي وفا ميكرد، يا كسي در آن هميشگي ماندگار بود،بيترديد پيامبران الهي براي بقا سزاوارتر و جلب رضايت شايسته ترين و تن دادن به چنين حكمي خرسندتر بودند؛ زيرا اين كه خداوند، دنيا را براي فنا آفريده است تازههايش كهنه نعمتهاي نابود شدني و شادي هايش به اندوه بدل ميشود، منزلي پست و خانهاي موقت است پس به هوش باشيد و براي آخرت خود توشه برگيريد؛ زيرا بهترين توشه آخرت تقوا و خدا انديشي است تقوا پيشه كنيد تا رستگار و كامياب گرديد».پس از بيان بيوفايي و گذرايي لذايذ دنيوي افزودند: «أريكم قد اجمتمعهم علي أمر قد اسخطتم الله فيه عليكم و أعرض بوجهه الكريم عنكم و احلّ بكم نعمته فنعم الرّب ربّنا و بئس العبيد انتم اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد ثم انّكم زحفتم الي ذرّيّته و عترته تريدون قتلهم لقد استحوذ عليكم الشيطان فانساكم ذكر الله العظيم فتبّالكم و لما تريدون انالله و انا اليه راجعون هؤلاء قوم كفروا بعد ايمانهم فبعداً للقوم الظالمين شما بر چيزي با يكديگر متحد شدهايد كه خشم خدا را بر شما برانگيخته بدين جهت خداوند از شما رخ برتافته عذابش را بر شما فرود آورده است عجب خدايخوبي داريم وعجب بندگاني هستيد كه به طاعت او اعتراف كرديد و پيامبرش را پذيرفتيد، آنگاه براي كشتن خاندان و فرزندانش حمله ور شديد؛ بيترديد شيطان بر شما چيره گشته خداي بزرگ را از ياد شما برده است واي بر شما، ننگ بر فكر و هدف شما، مااز آنِ خداييم و بازگشت ما به سوي اوست خدايا! تو شاهد باش اينان مردماني هستند كهپس از ايمان كفر ورزيدند، لعن و نفرين بر اين مردم ستمكار باد».آن گاه براي پاسخ گويي به شبهات افراد ساده لوحي كه بر اثر تبليغات مسموم امويان فريب خورده بودند و حركت حسين بن علي را شورشي عليه مصالح امت و خليفه شرعي و قانوني ميدانستند، جايگاه نَسَبي و شخصيت معنوي خود و خاندانش را بيان كرد و با اين سخنان ثابت كرد كه حمزه و جعفر، عموهاي فداكار و جان نثار وي و علي بنابيطالب ـ نخستين ايمان آورنده به خدا و رسول و سردار دلاور در جبهههاي نبرد عليه كفار ـ پدر او بود و بدينسان هويدا ساخت كه دودمان امويان سلسله جنبانان ضديت بااسلام بودند و مخالفان دين ديروز، امروز، قدرت ديني را در دست گرفتهاند.سخنان امام در ميان كوفيان ولولهاي پديد آورد و كم مانده بود كه صداي اعتراض آنان بلند شود؛ ناگهان شمربن ذي الجوش داد زد: او نادان و گمراه است و نميفهمد كه چه ميگويد! حبيب بن مظاهر در پاسخ وي گفت تو نادان و گمراهي و سخنان او را نميفهمي زيرا خداوند قلبت را مهر و موم كرده است سپس امام (ع) سخنان را اين گونه ادامه داد: «فان كنتم في شك من هذا،أتشكون انّي ابن بنت نبّيكم فوالله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبّي فيكم و لا في غيركم ويحكم أتطلبوني بقتيل قتلته او مال استهلكته او بقضاء من جراحة اگر در سخنان من به ديده ترديد مينگريد، آيا شك داريد كه من پسر دختر پيامبرتان هستم به خدا سوگند! در روي كرهي خاكي فرزند دختر رسول خدا، كسي جز من نيست واي برشما! آيا كسي از شما را كشتهام كه به خونخواهي او قصد كشتن مرا داريد يا مالي را نابود ساختهام يا جراحتي بر كسي وارد كردهام كه مرا قصاص كنيد؟با اين خطابه حضرت سكوت مرگباري بر سپاه كوفه حكمفرما گرديد. آن گاه براي تأييد سخنانش چند تن از سرشناسان كوفه را با نام صدا زد و فرمود: يا شيث بن ربعي و يا حجار بن ابجر ويا قيس بن اشعث يا يزيد بن حارث الم تكتبو اءليّ أن قد اينعت الثمار و اخضّر الجناب و انّما تقدّم علي جندٍ لك مجنّدة آيا شما براي من نامه ننوشتيد كه ميوهها رسيده درختان سرسبز و خّرم گشته است و در كوفه سپاه آمادهاي در اختيار توست ».آنان كه راه گريزي نداشتند، سكوت پيشه كردند و قيس بن اشعث گفت چرا با پسر عمويت بيعت نميكني در اين صورت او با تو به نرمي و مساعدت رفتار ميكند.حضرت بسيار بر آشفت و فرمود: «لا والله! لاأعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا أفّرمنهمفرار العبيد. يا عبادالله! انّي عذتُ بربّي و ربّكم ان ترجمون اعوذ برّبي و بربّكم من كّلمتكبر لا يومن بيوم الحساب .نه هرگز! به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان ميگذارم و نه مانند بردگان صحنه نبرد را رها ميكنم من به پروردگار خويش و شما پناه ميبرم از اين كه سخنان مرا باور نميكنيد. به خداي خود و شما پناه ميبرم از هر فرد متكبري كه روز رستاخير را باور ندارد».
حماسه شورانگيز كربلا، سراسر درس و عبرت و منشور هدايت است حماسهاي جاري در همه عصرها و نسلها، حماسهاي پرشكوه كه حاوي پيامهاي حياتبخش فراواني است حماسهاي كه درسهايش در طول تاريخ زندگي سعادتمندانه را براي انسانها، از هر نژاد و هر كشوري رقم ميزند. بدين جهت برخي از آنها را از لابه لاي سنت و سيرت و روايات امام حسين (ع) استخراج و با همديگر مرور ميكنيم
(مبارزه با طاغوت و به رسميت نشناختن او، زير بار ذلت نرفتن در برابر سختيها مقاوم و پايدار بودن .-در پاسخ وليد بن عقبه «أيها الامير! انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و مهبط الرحمة بنا فتح الله و بنا يختم و يزيد رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق و مثلي لا يبايع مثله .- در پاسخ مروان بن حكم «انالله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ بليت الامة براع مثل يزيد.»- در پاسخ برادرش عمر اطرف «والله اعطي الدنيّة من نفسي ابداً و لتلقينّفاطمة اباها شاكية ما لقيت ذرّيّتها من امته و لاتدخل الجنة احدٌ اذاها فيذرّيّتها».- در پاسخ برادرش محمد بن حنفيه «يا اخي لو لم يكن في الدنيا ملجأ و لامأوي لما بيعت يزيد بن معاوية - پس از ورود به سرزمين كربلا: «فانّي لا أري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين اِلاّ برماً».- درآغازين نبردهاي عاشورا: «صبرا يا بني الكرام فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الّضّراء الي الجنان الواسعة و النّعم الدائمة .- در دومين سخنراني در روز عاشورا:«الا و انّ الدّعي قد ركز بين أثنتين بينالسّلة و الّذلّة و هيهات منّا الذّلّة يأبي الله لنا ذلك و رسوله و المؤمنون و حجورُ طابت وطهرت و انوف حميّه و نفوسٌ أبيّه من ان نؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام .- پس از جنگ مغلوبه مرحلة عمليات «اما والله! أحبيبهم الي شي ء مّما يريدونحّتي ألقي الله و أنا مُخضبُ يدمي .- خطاب به فرزندان ابوطالب «صبراً علي الموت يا بن عمومتي صبراً يا اهلبيتي والله رأيتم هواناً بعد هذا اليوم .
- هنگام وداع با جدش پيامبر (ص):«اللهم انّ هذا قبر نبيك محمد (ص) و انا ابنبنت نبيّك و قد حضرني من الامر ما قد علمت و اسئلك يا ذالجلال و الاكرام بحقّ القبر و من فيه الاّ اخترت لي ما هو لك رضي و لرسولك رضي .- در ديدار با مردي كه از اوضاع نابسامان كوفه گزارش داد: «ان الامر لله يفعل ما يشاء و ربّنا تبارك كّل يوم هو في شأن .- در پاسخ طرماح بن عدي و عمرو خالد و سعد و مجمع و نافع بن هلال كه پس از شهادت مسلم و قيس بن مسّهر صيداوي از كوفه گريختند و به امام حسين (ع) پيوستند:«اما والله اني لارجو ان يكون خيراً ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا».- در واپسين لحظههاي حيات «اللهم متعالي المكان عظيم الجبروت شديدالمحال غنُّي عن الخلائق عريض الكبرياء، قادرُ علي ما تشاء... صبراً علي قضائك ياربّ لا اله سواك يا غياث المستغيثين مالحارب سواك و لا معبود غيرك صبراً عليحلمك يا غياث من لا غياث له .
- در وصيتنامهاش به محمد بن حنفيه «و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص).»- در نامهاش به مردم بصره «وانا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيّه فان السّنةّ قداميتت و البدعة قد احييت .- سخنراني در جمع حاجيان در مكه «الحمدلله و ماشاء الله و لاقّوة الابالله و صّليالله علي رسوله .. لا محيص عن يوم خُطَّ بالقلم رضي الله رضانا أهل البيت نصبر عليبلائه و يوفّينا اجور الصّابرين .- پس از اداي آخرين نماز عشق «يا كرام هذه الجنّة قد فتحت ابوابها و اتصلتانهارها و ايعنث ثمارها و هذا رسول الله (ص) و الشهداء الذين قتلوا في سبيل الله، يتوقّعون قدومكم و يتباشرون بكم فحاموا عن دين الله و دين نبيّه و ذّبوا عن حرم الرسول .- در وصيتنامهي الهي سياسياش به محمد حنفيه «اريد.... أن اسير بسيرة جدّي و أبي علي بن ابي طالب (ع)».- حضرت ابوالفضل (ع) هنگام بريده شدن دست راستش «والله ان قطعتموا يميني انّي أحامي ابداً عن ديني .
- هنگام وداع مرقد مطهر رسول خدا (ص): «اللهم ان هذا قبر نبيك محمد (ص) وانا ابن بنت نبّيك و قد حضرني من الامر ما قد علمت اللهم انّي احب المعروف و انكرالمنكر».- در منزل بيضه «يا ايها الناس انّ رسول الله: من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناكثاً عهده مخالفاً لسنّة رسولالله، يعمل في عبادالله بالاءثم و العدوان فلميغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّاً علي الله يدخله مدخله .. و انا أحقّ ممّن غيّر».
-در پاسخ نامههاي مردم كوفه «فلعمري ما الامام الاّ العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن و الجالس نفسه علي ذات .- در وصيتنامه الهي سياسياش به محمد بن حنفيه «اريد ان .. اسير بسيرة جّدي و ابي علي بن ابي طالب .
- در نامهاش به مردم بصره «فان تسمعوا قولي اهدكم الي سبيل الرشاد».- در سخنراني منزل شراف پس از برگزاري نماز عصر با طليعه سپاه كوفه به فرماندهي حربن يزيد رياحي «اما بعد، ايها الناس فانكم ان تتقواالله و تعرفوا الحقّ لاهله يكن ارضي الله و نحن اهل بيت محمد (ص) اولي بولاية هذا الامر من هؤلاء المدّعين ما ليس لهم والسائرين بالجور و العدوان .- در سخنراني منزل بيضه يا نامهاي به سران كوفه «فان اقمتم علي بيعتكم تصيبوا رشدكم فانا الحسين بن علي و ابن فاطمه بنت رسول الله، نفسي مع انفسكم و اهلي مع اهليكم لكم فيّ اسوة .- در دومين سخنراني امام (ع) در روز عاشورا: «... ما عليكم ان تنصتوا اليّ فتسمعوا قولي و انما ادعوكم الي سبيل الرشاد، فمن اطاعتي كان من المرشدين و من عصاني كان من المهلكين .
- در پاسخ عبيدالله حّر جعفي كه از هواداران عثمان و از دوستداران معاويه بود: «واني انصحك كما نصحتني ان استطعت ان لاتسمع صراخنا و لا تشهد وقعتنا فافعل فوالله لا سمع و اعيتنا احدٌ و لاينصرنا الاّ اكبّه الله في نار جهّنم .- در پاسخ عمروبن قيس مشرفي و پسر عمويش كه به بهانه كثرت اولاد و نابودي اموال و سرمايه از پشتيباني امام حسين (ع) گريختند: «انطلقا فلا تسمعا لي واعية ولاتريا لي سواداً. فانه من سمع واعيتنا او رآي سوادنا فلم يجبنا او يغثنا، كان حقا علي الله عزوجل ان يكبّه علي منخريه في النار».
- در پاسخ برادرش محمد بن حنيفه كه وي را از حركت به سوي مكه باز ميداشت «يا اخي جزاك الله خيرا، لقد نصحت و اشرت بالصواب و انا عازم علي الخروج الي مكه و قد تهيّات لذلك انا و اخوتي وبنو اخي و سميعتي و امرهم امري و رأيهم رأيي .- پس از تصميم امام حسين (ع) مبني بر حركت به سوي كوفه شماري از سرشناسان مانند محمد بن حنفيه عبدالله بن عباس عبدالله بن زبير، از او خواستند كه از تصميم خودش برگردد. حضرت در پاسخ آنان فرمود:«و قد أزمعتُ علي المسير».- در پاسخ طرماح بن عدي و چهار نفر از مردان كوفه كه به سپاه نور پيوستند و امام را از حركت به سوي كوفه بازداشتند: انّ بيننا و بين القوم عهداً و ميثاقاً ولسنا نقدر علي الانصراف حتي تتصّرف بنا و بهم الامور في عاقبة .
- در نخستين سخنراني اش در جمع زايران خانه خدا فرمود: «الحمدلله و ماشاءالله و لاقوّة الا بالله و صلي الله علي رسوله خطّ الموت علي ولد آدم مخطّ القلادة علي جيد الفتاة و ما أولهني الي أسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف و خير لي مصرع انالاقيه كاني بأوصالي تتقّطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا فيملؤنّ منّي أكراشا جوفا و أجربة شغباً، لامحيص عن يوم خط بالقلم .. من كان باذلا فينا مهجته موطّناً عليلقاء الله نفسه فليرحل معنا، فاني راحل مصبحاً ان شاء الله»- امام سجاد (ع) ميفرمايد: شب عاشورا پدرم در ميان خيمه با چند تن از يارانش نشسته بود و «جون غلام سياه پوست ابوذر به آماده سازي شمشير، مشغول بود، آنگاه پدرم اين اشعار را خواند:يا دهر افّ لك من خليل كم لك بالاشراق والاصيلمن صاحب أو طالب قتيل والدهر لايقنع بالبديلو انّماالامر الي الجليل وكّل حّي سالك سبيل اي دنيا! اُف بر دوستي تو كه صبحگاهان و شامگاهان افراد بيشماري از دوستانت را به كشتن ميدهي و هيچ قناعت نميكني و بيترديد امور انسان در اختيارخداي بزرگ است و هر موجود زندهاي در مسير مرگ حركت ميكند».آنگاه چشمانم پراز اشك شد و عمهام زينب (س) با شنيدن اين اشعار، نگران گرديد و پس از رفتن ياران حضرت به خيمه برادرش درآمد و گفت اي كاش مرده بودم وچنين روزي را نميديدم اي يادگار گذشتگان و اي پناهگاه بازماندگان امشب همه داغهاي مرا تازه كردي امام حسين (ع) به خواهرش زينب تسلي داد و پس از سفارش به صبر و پايداري فرمود: «يا أختاه تعزّي بعزاء الله و اعملي ان اهل الارض يموتون واهل السماء لايبقون و انّ كّل وجه هالك الاّوجه الله الذي بقدرته و يبعث الخلق فيعودون و هو فرد وحده ابي خيرمنّي و امّي خير و اخي خير منّي ولي و لهم ولكّل مسلم برسول الله اسوة .- در نزديكي كربلا خواب سبكي بر چشمان امام (ع) چيره شد و ندايي را شنيد كه ميگويد: «اين گروه شبانگاهان در حركتند و مرگ نيز آنان را دنبال ميكند. وقتي بيدارشد، استرجاع كرد و علي اكبر (ع) اين حالت پدرش را ديد و سبب را جويا شدو امام خوابش را به پسر بازگو كرد. آنگاه علياكبر گفت «لا أراك الله بسوء ألسنا علي الحق ». امامفرمود: ما جز در صراط مستقيم گام نمينهيم سپس علي اكبر گفت «اذا لا نبالي أن نموت محقين .- در نخستين گفتمان با ياران پس از نماز صبح روز عاشورا فرمود: «صبرا يابنيالكرام فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الضّرّاء الي الجنان الواسطة والنّعم الداعة فأيّكم يكن ان ينتقل من سجن الي قصر و ما هو لاعدائكم الاكمن ينتقل من قصر الي سجن و عذاب انّ ابي حدّثني عن رسول الله(ص انّ الدّنيا سجن المؤمنوجنة الكافر، و الموت جسر هؤلاء الي جنانهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم ماكذبت و لاكذبت
عصر پنج شنبه نهم محرم الحرام بود كه سپاهيان سيهروي كوفه آهنگ حمله به سپاه نور را كردند و امام (ع) به برادرش ابوالفضل (ع) فرمود: «اركب بنفسي انت يا اخي حتي تلقاهم فتقول لهم مالكم و ما بدألكم و تسئلهم عما جاء بهم .جناب عباس (ع) رفت و قصد آنان را جويا شد. اميرشان گفت از سوي ابن زياد دستور جنگ رسيده است حضرت برگشت و موضوع را به محضر امام (ع) عرضه داشت آنگاه سالار عابدان فرمود: «ارجع اليهم فان استطعت ان تؤخّرهم الي غدوة و تدفعهم عنّا العشّية نصلّي لربنّا الليلة تدعوه و نستغفره فهو يعلم انّي احّب الصلاة و تلاوة كتابه و كثرةالدعاء و الاستغفار».- هنگام ظهر روزعاشورا عمروبن كعب (ابوثمامه صائدي به امام حسين (ع) عرض كرد: وقت نماز ظهر فرا رسيده است دوست دارم آخرين نمازم را به امامت شما بخوانم حضرت فرمود: «ذكرت الصّلاة جعلك الله من المصّلين الذاكرين نعم هذا اوّل وقتها سلوهم ان يكفوا عنا حتي نصلي .حصين بن نمير گفت نماز شما قبول نيست (زيرا عليه خليفه و اميرالمؤمنين شوريدهايد). حبيب بن مظاهر به او گفت اي نادان خيال ميكني نماز تو قبول است و نماز فرزند پيامبر پذيرفته نيست آنگاه حصين به وي حمله كرد و سپاهيان كوفه نيز او را به محاصره در آوردند و سرانجام وي شهيد شد. در نتيجه دو تن از حماسه آفرينان ميدانعشق سپر بلا شدند و سالار عشق نماز عشق را خواند و پس از پايان يافتن نماز،آن دو با بدني خون آلود از تيرهاي دشمن بر زمين افتادند و آن دو سعيد بن عبدالله حنفي و عمربن قرظه انصاري بودند كه امام به آنان فرمود: «انت أمامي في الجنة فاقرء رسول الله مني السلام .
در دومين سخنراني روز عاشورا فرمودند: «وكلّكم عاص لامري غير مستمع لقولي قد انخزلت عطّياتكم من الحرام و ملئت بطونكم من الحرام فطبع الله علي قلوبكم و يلكم الا تنصتون الا تسمعون «همگي سركشي كرده به سخنانم گوش نميدهيد، زيرا بر اثر هداياي حرام و لقمههاي حرام كه شكمهايتان به آن پر شده خداوند دلهايتان را مهر و موم كرده است واي بر شما چرا ساكت نميشويد؟
در نخستين سخنراني امام پس از ورود به سرزمين كربلا:«الناس عبيد الدنيا والدّين لعقُ علي السنتهم يحوطونه مادرّت به معايشهم فاذا محصّوا بالبلاء قلّ الديّانون .
گاهي ياران امام (ع) موقعيت راهبردي داشتند و به سادگي دشمن را ميتوانستند از پا درآورند؛ ليكن آن حضرت از اين عمل نهي كرد و فرمود: «هيچ گاه آغازگر نبرد نخواهم شد».حر بن يزيد رياحي نامه عبيدالله بن زياد را دريافت كرد كه بر امام حسين (ع) سخت بگيرد:«جعجع بالحسين حين تقرء كتابي و لاتنزله الا بالعراء علي غير ماء و غيرحصن .آنگاه امام (ع) فرمود: «بگذار در بيابان نينوا يا غاضريات فرود اييم .حر گفت «پيك عبيدالله مراقب من است و من اين پيشنهاد شما را نميتوانم بپذيرم »در اين هنگام زهير بن قين به امام (ع) گفت «جنگيدن با اين گروه اندك براي ما آسانتر است تا ديگر سواران كوفه نرسيدهاند، با اينان بجنگيم .امام در پاسخ وي فرمود: «ما كنت لابداهم بالقتال .در واپسين لحظههاي حيات نوراني اش در قتلگاه فرمود: «يا شيعة ال أبي سفيان ان لم يكن لكم دينٌ و كنتم لا تخافون المعاد. فكونوا أحراراً في دنياكم و ارجعوا الي أحسابكم ان كنتم عرباً كما تزعمون أنا الّذي أقاتلكم و تقاتلوني و النساء ليس عليهنّجناحٌ، فامنعوا عتاتكم عن التّعرض لحرمي ما دمت حيّاً».هنگام برخورد با طليعه سپاه دشمن به فرماندهي حر بن يزيد كه خود و اسبانشانبسيار تشنه بودند: «أسقوا القوم و ارووهم من الماء و رشِّفوا الخيلَ ترشيفاً».
در پاسخ سخنان هوسآميز عبدالله بن زبير در مكه فرمود: «انّ بمكّة كبشاً به تستحلّ حرمتها، فما أحبّ أن أكون ذلك الكبش و لئن أُقتل خارجاً منها بشبرٍ أحبّ اءلي ّمن أن أقتل فيها و لئن أقتل خارجاً منها بشبرين أحبّ الي من أن أقتل خارجاً منها بشبرٍ... ولئن أقتل بالطّفّ أحبُّ اءلي من أن أُقتل بالحرم .
تلاوت قرآن در جمع ياران در شب عاشورا: و لايحسبن الذين كفروا انما نُملي لهم خيرٌ لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اءثماً و لهم عذاب مُهين - ما كان الله ليذر المؤمنين علي ما أنتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيّب كثرت و پيروزي ظاهري لشكريان باطل نشان عنايت خدا و قلّت و شكست ظاهري سپاهيان حق نشان بيمهري خدا به آن دو گروه نيست بلكه صحنهاي براي ازمون است تا صف نيكان از بدان و جبهه پاكيزگان از آلودگان جدا شودواين پيروزي موقت سبب هرچه بيشتر فرو رفتن جنايتكاران در منجلاب فساد وگناهشود تا خداوند يكسره آنان را به عذاب خويش گرفتار سازد؛ همان گونه كهحضرتزينب س درپاسخ عبيدالله بن زياد ملعون كه از پيروزي بر امام حسين (ع) مغرور شده بود، اين ايه را تلاوت كرد و به او هشدار داد كه در انتظار عذاب سهمگين الهي بماند.- هنگامي كه سخنراني عمومي امام حسين (ع) در روز عاشورا و گفت و گو با عمربن سعد بن ابي وقاص نتيجهاي نداد و او تيري را در چله كمان گذاشت و به سوي سپاهيان نور، شليك كرد و گفت پيش اميرتان گواهي كنيد كه نخستين تير را من شليككردم لشكريان كوفه همگي به تيرباران سربازان ميدان عشق پرداختند كه شماري از آنان شهيد شدند. (و اين حمله عمومي ناميده شد).آنگاه امام حسين (ع) برخاست و خطاب به ديگر يارانش فرمود: «قوموا ايّها الكرام الي الموت الذي لابدٌ منه فانّ هذه السهام رسلُ القوم اليكم فوالله ما بينكم و بين الجنة و النار الا الموت يعبر بهؤلاء الي جنانهم و بهؤلاء الي نيرانهم .همچنين پس از اداي نماز عشق به اندك ياران باقي مانده فرمود: «يا كرام هذهالجنة قد فتحت ابوابها و اتّصلت انهارها و اينعت ثمارها و هذا رسول الله (ص) و الشهداء الذين قتلوا في سبيل الله يتوقعون قدومكم و يتباشرون بكم فحاموا عن دين لله و دين نبيّه و ذبّوا عن حرم الرسول (ص)».
امام حسين (ع) در نخستين سخنراني اش در روز عاشورا فرمود: «عبادالله! اتقواالله و كونوا من الدنيا علي حذرٍ. فانّ الدنيا لو بقيت علي احد أو بقي عليها احدٌ، لكانت الانبياء احقّ بالبقاء و اولي بالرضاء و ارضي بالقضاء؛ غير انّ الله خلق الدنيا للفناء، فجديدهابالٍ و نعيمها مضمحلّ و سرورها مكفهرٌ و المنزل تلعةٌ؛ فتزودوا اءنّ خير الزاد التقوي واتقواالله لعلكم تفلحون »
امام حسين (ع) در نخستين سخنرانياش در روز عاشورا اين آيه را تلاوت فرمود:(اءن وليّ الله الذي نزّل الكتاب و هو يتولّي الصالحين ؛ اگر شما مردمان كوفه مرا ياري نميكنيد، بدانيد كه وليّ، سرپرست و ياور من آن خدايي است كه همه انسانها را با فرو فرستادن پيامهاي آسماني اش سرپرستي ميكند و سايه لطف و هدايت ويژهاش را بر نيكو سيرتان ميگستراند.
«الصالحين غير «عملوا الصالحات است برخي در پرتو ايمان به مبدأ و معاد،كارهاي شايسته ونيكويي انجام ميدهند، به اين اميد كه پاداش الهي را در آغوش بكشند كه گاهي نيز از اين افراد، كارهاي ناشايستي سر ميزند؛ ليكن برخي ديگر در سايه همت و پشتكارشان رويكرد به تقوا و گريز از طغيان چنان اوج ميگيرند كه گوهر ذاتشان شايسته و نيكو ميگردد. در حقيقت صلاح جز و جان و مقوم ذات آنان ميشود.
هنگامي كه جناب حرّ بن يزيد رياحي از عزم راسخ عمر بن سعد با جنگ در برابر فرزند پيامبر (ص) آگاه شد، از سپاهيان كوفه جدا شد و به سوي امام حسين (ع) حركت كرد و عذرخواهي كرد و گفت «آيا توبه من پذيرفته ميشود؟».حضرت فرمود: «نعم يتوب الله عليك و يغفر لك آري خداوند، توبه تو را ميپذيرد و گناهانت را ميبخشد».
در فرجامين ساعتهاي روز عاشورا كه همه ياران و فرزندان امام حسين (ع) شهيدشدند، حضرت براي اتمام حجت نداي «هل من ناصر» را سر داد. وقتي صدا به خيمهها رسيد، صداي گريه و نالههاي آنان بلند شد، و حضرت به سوي آنان برگشت و به آرامش سفارش كرد. همچنين به خواهرش زينب فرمود: «فرزند شيرخوارهام را به من بده تابراي آخرين بار با او وداع كنم . آنگاه حرمله بن كاهل اسدي به دستور عمر بن سعد،تيري به سوي آن كودك شيرخوار انداخت و گلويش را هدف گرفت خون از گلوي علي اصغر جاري شد و حضرت با دستش آن خون را گرفت و به سوي آسمان پاشيد وفرمود: «هون عليَّ ما نزل بيأنّه بعين الله؛ تحمل اين مصيبت بر من آسان است زيرا در منظر و پيشگاه خداست .
هنگام بازگشت آزادگان حماسه آفرينان كربلا به شهر مدينه ابراهيم فرزند طلحه با هدف استهزاي امام سجاد (ع) به وي گفت چه كسي در اين نبرد پيروز شد؟حضرت پاسخ دندان شكني به او داد و فرمود:«اذا دخل وقت الصلاة فأذّن و اقم تعرف من الغالب هنگامي كه وقت نماز ميشود، اذان و اقامه بگو تا فرد پيروز را بشناسي (يعني آن كه نامش در بالاي مأذنهها و بر سر زبانهاست پيامبر خداست .
از بررسي و تحليل همه جانبه فاجعه كربلا بر ميآيد: عواملي كه در پيدايش آننقش بسياري مهمي داشت بدين قرار است 1. ضعف آگاهي و بينش اسلامي 2. ضعف ايمان و باورهاي ديني 3. كم رنگ شدن معنويت 4. افول غيرت ديني 5. رويكرد به دنياگرايي و گريز از آخرتجويي 6. كنار زدن وصاياي پيامبر درباره ثقلين (قرآن و عترت .پس اكنون كه به فضل الهي و همت مردم نظام امامت و ولايت در ايران اسلامي برپا شده است براي پيشگيري از تكرار تاريخ به اين موارد با ديده عبرت بنگريم و از ظاهر حماسه كربلا به باطن آن عبور كنيم و اين حقايق مشكل را به خوبي دريابيم و نسل جوان را از اين خطرها آگاه سازيم و براي تقويت بنيادهاي فكري عقيدتي باورهاي ديني پررنگ ساختن معنويت در جامعه فروزان ساختن مشعلههاي غيرتديني آخرتطلبي و گسستن از دنيا و دل نبستن به زرق و برق آن نصب العين قرار دادن سفارش رسول خدا (ص) درباره ثقل اكبر و كبير و عملي ساختن رهاوردهاي آسماني آن دو،بيش از پيش بكوشيم تا به لطف الهي شاهد پيروزي مطلق را در آغوش كشيم و اين نظاماسلامي را به پرچمدار اصلي اش حضرت بقية الله الاعظم ـ روحي فداه ـ بسپاريم و در ركاب مهرتاب او براي رشد و شكوفايي اسلام ناب نبوي (ص)، بكوشيم و جان ناقابل خود را فدايش سازيم
در تمامي سخنان پيش گفته تنها چيزي كه نمود برجستهاي دارد،تشخيص تكليف الهي و وظيفه ديني و عمل به آن براي دستيابي به رضايت خداوند سبحان است كه امام حسين (ع) نمادهاي اختيار از اين مهم را به صورت الهام هايي در عالم رؤيا بيانكرده است شايان تأمل است كه خواب معصوم حجت است و هيچ تفاوتي ميان خواب و بيداري او نيست قرآن مجيد، چگونگي آگاهي حضرت ابراهيم (ع) از يك تكليف مهم آسماني رادر عالم رؤيا ذكر ميكند. همچنين در روايات آمده است كه امام رضا (ع) فرمود«... ياحسن اءنَّ منامنا و يقظتنا واحدة .
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».