منطق استعمار

مشخصات كتاب

نويسنده : محمد حسيني شيرازي

ناشر : موسسه رسول الاكرم (ص)

مقدمه مؤلف

الحمد لله رب العالمين والصلاة على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين .

از محكمترين دژهاى استعمارگران اين سه موضوع است :

1 _ بما مى خندند .

2 _ _ دنياى روز قبول نمى كند يا چرخهاى تمدن به عقب بر نمى گردد .

3 _ نيازى به علماء و روحانيون و ارتباط و همبستگى با آنان نداريم .

و اينها منطق استعمارگران است ، كه بعضى از مسلمانان با اخلاص را به دام انداخته ، و ديگران اين كلمات را با مكر و حيله جهت خراب كردن چهره اسلام و مسلمين به كار مى گيرند .

بايد دقت كرد ، كه آيا اين منطق صحيح است ؟

از خداوند متعال مى خواهم كه به مسلمانان توفيق رهائى از دام استعمار را عنايت بفرمايد .

به ما مى خندند

آيا اين جمله مجوزى براى انجام دادن عملى يا ترك آن مى تواند باشد ؟ هرگز : زيرا آنچه كه مايه خنده است ، در هيچ روزگارى ملاك صحّت يا فساد عملى نبوده و نخواهد بود . بخاطر اينكه هميشه انسانهاى صالح به انسانهاى بد كار و برعكس مى خنديدند ، اين امرى است عادى و محسوس . در حديثى آمده است : هنگامى كه زن بى حجاب را در كفن مى پيچند و در قبر مى گذارند ، ملائكه مى خندند كه اين زن هنگامى كه زيبائى داشت و مايه رغبت ديگران بود ، خودش را در معرض ديد همگان قرار داده بود ، و اكنون كه مورد تنفر است در حجاب قرار گرفته است .

و خداوند متعال مى فرمايد : (فاليوم الذين امنوا من الكفار يضحكون) يعنى : امروز (كه روز جزاى نيك و بد است) اهل ايمان به كفّار مى خندند(1) .

اين آيه

شريفه خنده نيكوكاران به بدكاران را بيان مى كند . اما خنده بدكاران به انسانهاى درستكار و شايسته در اين آيه شريفه بيان شده است :

(إن الذين اجرموا كانوا من الذين امنوا يضحكون و اذا مروا بهم يتغامزون و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فاكهين و اذا رأوهم قالوا إنّ هؤلاء لضالّون) .

يعنى : امروز بدكاران بر اهل ايمان مى خندند (و مسخره مى كنند) ، چون به آنها بگذرند به چشم طعن و استهزاء بنگرند ، اگر از حضور محفل مومنان آن بدكار مردم به سوى كسان خود باز گردند به سخن مزاح و فكاهى (به نكوهش نماز و طاعت مؤمنان) با هم تفريح مى كنند و مؤمنان را كه ببينند گويند اينان به حقيقت مردم (ساده لوح) گمراهى هستند(2) .

و علاوه بر اين همه پيامبران از طرف مردم خود مورد تمسخر و استهزاء قرار مى گرفتند و قرآن كريم در اين باره مى فرمايد (يا حسرة على العباد ما ياتيهم من رسول الاكانوا به يستهزؤون) .

يعنى : واى بر حال اين بندگان (گمراه لجوج) كه هيچ رسولى براى هدايت آنها نيامد جز آن كه او را به استهزاء گرفتند(3) .

و همچنين انسانهاى با ايمان دائما به تمسخر گرفته مى شدند ، در اين زمينه خداوند مى فرمايد :

(و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا امنا و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزؤون) .

يعنى : چون به اهل ايمان برسند ، گويند ما ايمان آورده ايم و اگر با شيطانهاى خود خلوت كنند ، گويند ما باطناً با شمائيم ، جز اينكه مؤمنان را استهزاء مى كنيم(4) .

پس نتيجه مى گيريم كه تمسخر ديگران و خنده آنان ميزان و معيار صحت يا فساد

عمل نمى شود ، بلكه صحت كارها يا فاسد بودن اعمال را از راههاى عقلى يا نقلى بايد فهميد .

هنگامى كه جهان غرب و غربيها انديشه حمله به سرزمينهاى اسلامى را در سر پروراندند اين تفكر را در ذهن جوانان مسلمان وارد كردند كه خنده ديگران ميزانى براى شناسائى درستى يا نادرستى كارها است و بلكه محكمترين ميزان و معيار در اين زمينه مى باشد .

آنهم كدام خنده ؟ خنده از ناحيه غرب و غرب زده ها ، بدين معنى كه غرب به هرجه مى خندد بايد آن را رها كرد و دور انداخت اگرچه از محكمترين اصول دين باشد ، و هرچه را كه غرب به آن نمى خندد و تائيد مى كند اگرچه مخالف و ضد دين باشد ، درست و بايد به آن عمل كرد .

و اگر خداى ناكرده اين تفكر ميزان و ملاك امور ما در زندگى باشد ، چه آسان مى شود بر يك غربى كه هر عقيده و خرافه اى را در ذهن مسلمانى جاى دهد و فكر او را از هرگونه حقيقتى خالى نمايد .

جالب توجه اين است ، هنگامى كه بعضى از روشنفكرهاى غربزده مى خواستند بين دو فرهنگ اسلامى و غربى الفتى ايجاد كنند ، مجبور شدند كه دين را بر طبق انديشه ها و خواسته هاى غرب پياده كنند نه انديشه هاى غرب را بر اساس مبانى دين .

تنها به اين دليل كه مگر نيست ، كه دنيا به غرب رو كرده است ؟ مگر حق به جانب صاحبان قدرت و سلطه نيست ؟

و چه زيبا اميرالمؤمنين(ع) فرموده اند : (الدنيا اذا اقبلت على قوم اعارتهم محاسن غيرهم ، و اذا ادبرت عن قوم سلبتهم محاسن انفسهم) .

يعنى

: هرگاه دنيا به گروهى رو آورد ، فضيلت و خوبى ديگران را به ايشان نسبت مى دهند و هرگاه از آنها پشت گرداند ، فضيلتها را از آنان مى گيرد(5) .

اگر در دبيرستانها و دانشگاهها از دانش آموز يا دانشجويى سؤال شود ، آيا از دينت مواظبت مى كنى ؟ در جواب مى گويد خير ، اگر سئوال شود چرا ؟ مى گويد زيرا بما مى خندند .

اگر نماز بخوانيم و روزه بگيريم مايه خنده مى شويم . او با اين جواب فكر مى كند دليل بسيار محكمى را ارائه داده است و عذر واضحى را براى شما آورده است ، به گمانش مى رسد كه با داشتن چنين دليلى ديگر از جانب هيچ كس مورد مؤاخذه قرار نخواهد گرفت نه از طرف عقل و نه از جانب شرع مقدس .

يك زمانى براى تشكيل نماز جماعت در مدارس تلاش و كوشش فراوان شد كه نتيجه بخش هم بود ، و توانستيم نماز را در مدارس راه اندازى كنيم ، همين موضوع خنديدن ديگران بعضى از اين نمازها را از هم پاشيد و تعطيل كرد .

مگر مى شود مدرسه و نماز جماعت باهم باشد ؟ شما مرتجع و عقب افتاده هستيد نه روشنفكر و با فرهنگ ، و از اين قبيل حرفها و مسخره كردنها كه مانند باران بر صفهاى نماز باريدن گرفت و عده اى در مقابل اين كلمات فرار را برقرار ترجيح دادند ، با خود گفتم : اگر به جاى اين سخنها ، بر سر ما فشنگ و گلوله مى باريد آن وقت چه حالى داشتيم ؟

بسيارى از جوانان را مى بينيم كه محاسنشان را مى تراشند ، در حالى كه باطناً از اين كار متنفرند و

از حرمتش هم اطلاع دارند ، فقط بخاطر اين است كه به او مى خندند و بسيارى از دختران جوان ، حجابشان را رعايت نمى كنند به دليل اينكه همنشينان و هم كلاسيهاى آنها مى خندند و اگر اختيار به دستشان بود ، حتماً داراى بهترين حجاب مى شدند و لكن معيار و ميزان ، خنده ديگران است . آن هم خنده از طرف دختران بى بند و بار به دختران با حجاب .

در بعضى از كشورها كه مقدارى رنگ اسلام به خود گرفته است اگر انسانِ قرآن به دستى مشاهده شود فوراً به او مى خندند كه عجب آدم عقب مانده اى است هنوز دور و بر قرآن مى چرخد در حالى كه جهان دور و بر ماه مريخ مى چرخد .

جوانى استفتاء در باره مواردى كه انسان دچار موجى از خنده ديگران مى شود نمود و او چنين گفت : با دوستانم به كافه اى رفتيم ، ديدم جامهاى شراب بين دوستان تقسيم شد و هريك جامش را سر كشيد ولى من تعارفشان را رد كردم آنها به من اصرار كردند ولى من مقاومت نمودم تا اينكه به شدت مرا مسخره كردند و به من خنديدند ، و من در وضعيت بسيار دشوارى قرار گرفته بودم ، اگر بار ديگر چنين موضوعى برايم اتفاق افتاد چه كنم و وظيفه ام چيست .

واقعاً امر مسلمانان عجيب است ، هنگامى كه گاندى رهبر آزادى بخش هندوستان شراب را منع كرد ، هندوها در طول و عرض كشورشان يك ميليون درخت ، درختهائى كه از آنها شراب تهيه مى شود را در يك روز بريدند ، ولى قرآن مجيد و پيامبر اكرم(ص) اين جايگاه را در دل بعضى از مسلمانان

ندارند ، و همين امر از عقب ماندن مسلمين است .

اگر به مسلمانى در صدر اسلام و تقريباً قبل از نيم قرن گفته مى شد ، براى اطاعت از دستور اسلام دست از مال ، اولاد ، زندگى و حتى جان شيرينت بردار ، بى درنگ انجام مى داد ، اما در اين زمان و در بعضى از كشورهاى اسلامى ، يك فرد مسلمان حاضر نيست خنده ديگران را به خاطر اسلام تحمل كند و بر همين اساس بعضى از شركت كردن در شعائر حسينى(ع) إبا دارند زيرا ديگران به اين كارها مى خندند و بعضى ديگر اظهار مى كنند ، اگر غربيها ما را در حال انجام دادن اين مراسم ببينند ، چه مى گويند ؟ انگار كه قوانين اسلام و شعائر اسلامى بستگى به پسنديدن و يا نپسنديدن غربيها دارد ، كه اگر آنها پسنديدند ما هم انجام مى دهيم و اگر نپسنديدند ما هم نمى پسنديم و انجام نمى دهيم .

چقدر جاى تعجب است همين آقايان شيفته غرب روزانه به هزار و يك خطا و منكر گذر مى كنند ولى يك كلمه اعتراض از دهانشان بيرون نمى آيد ! و اگر به كارى كه غرب نمى پسندد و به آن مى خندد برسند دنيا را پر از داد و فرياد مى كنند ، و به مسلمانان نسبت نادانى و جهالت مى دهند . كدام نادانى ؟ و حال آنكه مرد مسلمان در واجبات ، مستحبات و ساير احكام اسلامى از علماء و دانشمندان دينى پيروى مىكند .

براى شناخت صحت يا فساد عملى ، براى كسى كه به درجه فقاهت و اجتهاد در بدست آوردن حكم خدا از كتاب ، سنت ، اجماع عقل نرسيده ، ميزان فتواى

علماء مى باشد .

اما خنده ديگران ميزانى است كه توسط غربيها بين مسلمانان رواج پيدا كرده است ، تا آنها را از دين و هستىشان باز بدارند و براى اين ميزان و معيار ، بازار پر رونقى ميان مسلمانان به راه انداخته اند و گروهى از روشنفكران و اشخاصى كه از آنها پيروى مى كنند ، خريدار اين بازار مى باشند .

و همه ديديم كه روشنفكرهاى غرب زده چگونه با همين ميزان و معيار ، به خدا و هر كسى كه اعتقاد به آفريدگار جهان دارد مى خندند ، و اسلام و هر شخصى را كه پايبند به مبانى و مقررات آن باشند كوچك و حقير مى شمارند .

و در پايان مى گوئيم : خواننده عزيز اگر شما در ميان دوستان ، آشنايان و همكارانى قرار گرفتيد كه سخنى از خنديدن و مسخره كردن ديگران بعنوان ميزان سنجش كارها و ارزشها پيش آمد ، آگاه باش كه بحث راجع به استعمار فكرى و حربه اى كه غرب داخل فكر مسلمانان منحرف نموده مىباشد و اينچنين وارد ميدان عمل شده و هميشه گفته خداوند را به ياد داشته باش :

(يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الا كانوا به يستهزؤون)(6) .

1 _ سوره مطففين : آيه34 .

2 _ سوره مطففين : آيه32 – 29 .

3 _ سوره يس : آيه30 .

4 _ سوره بقره : آيه14 .

5 _ نهج البلاغه ، فيض : كلمات قصار شماره 8 .

6 _ سوره يس : آيه30 ، ترجمه اين آيه شريفه قبلا گذشت .

چرخهاى تمدن به عقب بر نمى گردد

هنگامى كه بعضى از مردم بخواهند يك قانون اسلامى را بكوبند و يا سنت خوبى را از بين ببرند ، جمله چرخهاى تمدن به

عقب برنمىگردد را بكار مى گيرند ، بى آنكه مفهوم آن را درك كنند .

و گروهى ديگر بجاى اين جمله از جملات ديگرى استفاده مى كنند ، مانند : دنيا اين حرف را قبول نمى كند !

آيا اين كلمات و امثال آن صحيح است ؟ بايد دقت داشت كه دنيا هم چيز صحيح و هم فاسد را قبول مى كند . و اغلب مردم به سنتهاى قديمى عادت كرده اند حتى اگر آن سنت امر غلطى باشد و به همين جهت كسانى كه مى خواهند ، جامعه را اصلاح كنند ، در راه احقاق حق و منهدم نمودن باطل ، با سخت ترين مشكلات روبرو مى شوند .

ولى عقلائى كه در قلبشان مرضى نيست و اهل تعصب و عناد نيستند ، كار صحيح را اگر بيابند با كمال ميل مى پذيرند ، و اگر از كار باطلى آگاه بشوند دورى مى كنند حتى اگر آن كار صحيح را ديگران رها كرده و به كار باطل رو آورده باشند .

پس بايد از آنچه صحيح است پيروى كنيم ، چه دنيا آن را بپذيرد يا نپذيرد . و آنچه را كه باطل است بايد رها كنيم و زير بار قبولى آن نرويم چه آن را دنيا پذيرفته باشد يا نپذيرفته باشد .

و غرب استعمارگر اين جمله كه دنيا اين كار را نمى پذيرد پس ما هم نمى پذيريم را پتكى قرار داده ، كه با آن احكام اسلام از كوچك و بزرگش را بكوبد و از بين ببرد .

و اذهان مردم را از اين جمله پر كرده و طوطى وار آن را تكرار مى كنند ، بى آنكه از آن چيزى بفهمند و بارها شده كه هنگام بحث با افراد مختلف ،

وقتى از جواب و بحث عاجز مى شدند به اين جمله پناه مى بردند و بعنوان دليل قاطع از آن ياد مى كردند .

در اينجا به پاره اى از مسائل كه راجع به آنها با بعضى از جوانان بحث و گفتگو داشتم ، اشاره مى كنم .

از جمله با شخصى در باره پارلمان مجلس شورى كه مسئوليت قانون گذارى را بر عهده دارد ، و در كشورهاى جهان آزاد معمول است گفتگو كردم .

او ابتداء گفت : پارلمان بايد اصلاح شود . گفتم : آيا بهتر نيست كه سفره قانونهاى جعلى غير شرعى را برچينيم ؟

گفت : چگونه ؟ آيا به نظام ديكتاتورى برگرديم ؟ !

گفتم : آيا بين اين دو نظام ، راه ديگرى نيست ؟

گفت : آن راه كدام است ؟ و ظاهراً راه ديگرى وجود ندارد .

گفتم : برگرديم بسوى قوانين اسلامى .

گفت : اسلام چه ربطى به اين كارها دارد ؟

گفتم : براى اسلام روش خاصى در سياست است كه ربطى به مجلس قانون جعلى و نظام و ديكتاتورى ندارد .

گفت : روش اسلام در اداره امور چگونه است ؟

گقتم : روشى كه پيامبر اكرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) بكار گرفتند ، قبل از بدنيا آمدن كلمه قانون وضعى .

گفت : دنيا پيشرفت كرده است .

گفتم : پيشرفت جهان و صنعت چيزى است قابل درك و فهم ، آيا دگرگونى و تحول در اخلاق اگر از خوب و صحيح بسوى بد و فاسد باشد بايد به آن عمل كنيم ؟

گفت : اين حرفها را كنار بگذار ، چرخهاى دنيا به عقب بر نمى گردد .

گفتم : مقصود شما از اين حرف چيست ؟

گفت : يعنى نمى توانيم

نظام سياسى قديمى را در اين زمان پياده كنيم .

گفتم : براى چه نمى توانيم پياده كنيم ؟

گفت : دنيا از آن استقبال نمى كند .

گفتم : برعكس ، اگر دنيا راه بهتر را بشناسد ، ديگر به آنچه كه عادت كرده اعتنايى نمى كند .

گفت : راجع به اين حرفها صحبت كردن وقت تلف كردن است ، بايد راجع به يك كار مفيدى صحبت كنيم و به نظر او كار مفيد ، تأسيس مدرسه يا انتخاب وكيل شايسته يا چاپ نشريه و مانند اينها بود و صحبت كردن راجع به اصل اينها يعنى نظامى كه در سايه آن زندگى خود را اداره كنيم ، راه غير مفيد مى دانست . و شايد كسى در اينجا از چگونگى قانون و حكم اسلامى كه غير از قانون و نظام ديكتاتورى و دموكراسى مى باشد بپرسد ؟

در پاسخ بطور خلاصه مى گوئيم : (مشروح آن را در كتابهاى مفصل بيان كرده ايم) حكم و قانون در همه كارها ، از كوچك و بزرگ از آن خداوند متعال مى باشد نه از آن فرد خاصى و نه از آن مردم و اين قانون را علماء و فقهاء از كتاب و سنت استنباط مى كنند و براى مردم بيان مى نمايند . و رئيس كشور از اين حكم و قانون پشتيبانى و حمايت مى كند ، و مسلمانان با اكثريت آراء شورى مرجعيت را انتخاب مى كنند كه اين شورى بالاترين قدرت در كشور مى باشد و اگر مشكلى در كارهاى حكومت پيش آمد ، رئيس حكومت و كارشناسان و فقهاء باهم همكارى نموده و در رفع آن مشكل اقدام مى نمايند . و تا هنگامى كه رئيس حكومت از نظر اسلام براى

رياست و اداره مسلمانان ، صلاحيّت داشته باشد ، در منصبش باقى مى ماند ، حتى اگر اين مدت به نصف قرن هم برسد و بركنار نمودن رئيس حكومت در صورت بى كفايتى و عدم صلاحيّت او از ديدگاه اسلام ، بر مردم واجب است حتى اگر چند روز پس از انتخاب او بوده باشد .

مثال ديگرى بزنيم شايد براى ذهنى كه از افكار غربى پرشده عجيب باشد . در رابطه با عنوان بحثمان كه بصورت گفتگو بين من و بعضى از پزشكان صورت گرفته است .

به آقاى دكتر گفتم : مگر جنابعالى به اسلام ايمان نداريد ؟ گفت : من مسلمانِ معتقد به مبانى اسلام همراه با عمل به آنها مى باشم انشاءالله تعالى .

گفتم : پس چگونه بدن مردگان را تشريح (كالبد شكافى) مى كنيد ؟

گفت : مگر ايرادى دارد ؟

گفتم : تشريح (كالبد شكافى) در شريعت اسلام حرام است ، و ديه دارد و در كتاب ديات از كتابهاى فقهى اسلام حكم آن مفصلاً بيان شده است .

با تعجب گفت : در اسلام تشريح (كالبد شكافى) حرام است ؟

گفتم : بله ، گفت : ولى پيشرفت علم بر تشريح (كالبد شكافى) متوقف است .

گفتم : اين حرف مجوزى براى انجام دادن تشريح (كالبد شكافى) نمى تواند باشد .

گفت : آيا برگرديم به عقب ؟

گفتم : برعكس ، از زمانى كه علم طب از روش اسلامى منحرف گرديده است به عقب برگشته است .

با تعجب گفت : اين حرف شما را چه كسى باور مى كند ؟

گفتم : جنابعالى و همه مردم باور مى كنند ، كه پدران و نياكان ما از نظر جسمى صحيح تر ، از نظر عمر طولانى تر

و از نظر نشاط بهتر از ما بودند ، و بيماريها نسبتاً عجيب كمتر از بيماريهاى امروز بود ، حتى شهرى كه داراى پنجاه هزار نفر جمعيت بود ، دو يا سه پزشك و بيست يا سى بيمار بيشتر نداشت . ولى همان شهر فعلاً داراى بيش از صد پزشك و بيش از هزار بيمار مى باشد .

گفت : اينهايى كه گفتى همه درست است ، ولى چه ربطى به بحث ما دارد ؟

گفتم : در اينكه طب جديد چيزهاى جديدى را كشف نموده است ، شكى نيست ولى برخى از برنامه هايش داراى اشتباه است و از آن جمله تشريح (كالبد شكافى) است .

گفت : پس مى گويى چه كار كنيم ؟

گفتم : خوبى هاى طب قديم و خوبيهاى طب جديد را جمع مى كنيم و بدى و نقصهاى هردو طرف را دور مى ريزيم .

گفت : پس مى گويى ، پزشكى بدون تشريح (كالبد شكافى) ؟

گفتم : بله . ولى با تشريح (كالبد شكافى) حيوانات و اجساد پلاستيكى .

گفت : دنيا اين حرف را قبول نمى كند .

گفتم : دنيا در مقابل حق و حقيقت ، چه قيمتى دارد ؟ و آيا درست است بخاطر اين دنياى منحرف ، خودمان را در مشكلات قرار دهيم ؟

در باره قانون و حكم اسلامى با افراد متعددى گفتگو نموده ام ، كه يكى از آن افراد مى گفت :

دستور اسلام قابل پياده شدن نيست . گفتم : براى چه ؟

گفت : بخاطر اينكه اسلام براى زمانى غير از زمان اتم و ماهواره و سفينه هاى فضائى آمده است .

گفتم : به چه دليل اين حرف را مى زنى ؟

گفت : خيلى روشن است .

گفتم : چگونه ؟

گفت

: براى اينكه دنياى امروز با دستورات اسلامى كنار نمى آيد .

گفتم : از كجا اين را دانستى ؟

گفت : از آنجائى كه آنها اسلام را رها كرده اند .

گفتم : واقعيت برعكس گفته شما است . اگر امروز دنيا اسلام را مى شناخت بيشتر از قبل دستورات اسلام را مى پذيرفت ، زيرا آنچه را دنياى امروز از آزادى ، برابرى ، برادرى ، كارهاى شورايى و رفاه مى طلبد ، همه آنها در اسلام به بهترين وجه و آسانترين روش براى عملى نمودن ، موجود است .

گفت : آيا در اسلام آزادى وجود دارد ؟

گفتم : اسلام انواع آزادى را كه جهان به خواب هم نديده ، در بر دارد .

گفت : چگونه ؟

گفتم : بيان اين مطلب نياز به توضيح مفصل دارد و سپس گوشه اى از آزادى در اسلام را براى او شرح دادم .

گفت : اگر آنچه كه تو مى گويى ، از اينكه دنياى امروز آمادگى بيشترى براى پذيرفتن دستورات اسلامى دارد صحيح است ، پس چرا دستورات اسلامى را نمى پذيرد ؟

گفتم : براى اينكه دنيا هنوز معنى اسلام را نمى داند كه چيست ؟ چه رسد به اينكه دستورات اسلام را بداند .

گفت : پس چرا شما روحانيت اسلام را به جهانيان معرفى نمى كنيد ؟

گفتم : ما به مقدار و وسائلى كه در اختيارمان باشد سعى و تلاش در جهت معرفى اسلام به جهان مى كنيم ، ولى اين مقدار تلاش كافى نيست . بيشتر از اينهم اسباب و وسائل در اختيار نداريم ، بعلاوه موانعى در اين راه هست كه همه مى دانند آن موانع چيست و نمى گذارند كه ما اسلام را به جهانيان معرفى كنيم .

و

ديگر اينكه اگر كارها بستگى به پذيرفتن يا نپذيرفتن دنيا داشت ، بر يك مسلمان لازم مى شد كه دست از اسلام بكشد ، و يك كيش و آيين جديدى را براى خودش انتخاب نمايد ، زيرا روش خاصى در كارهاى زراعت ، صنعت ، قانون ، فرهنگ ، ارتش ، آموزش ، پرورش ، اقتصاد و دارائى و ديگر موارد زندگى داريم ، پس ميزان براى همه اينها چيست ؟

مگر اينكه كسى بگويد بنا به خواسته استعمارگران ، اسلام به هيچ وجه ربطى به زندگى ندارد و فقط دين براى مسجد ، نماز ، روزه و يكسرى از روشها و طريقه هاى خاصى مى باشد .

ناچاريم از علماء پيروى كنيم

از سد خنده و چرخ دنيا گذشتيم و قرار بر اين شد ، كه براى ريشه كن كردن مفاسد تلاش كنيم . عده كمى از مردم به اين مرحله مى رسند ، ولى مى بينيم كه استعمار براى اين مرحله نيز نقشه طراحى كرده است ، تا با اجراى آن تلاش ثمربخش اسلامى را از كار بياندازد .

نقشه استعمارگران چيست ؟

نقشه اينست كه مفاسد موجود در جامعه ، فقط بواسطه تشكيل احزاب و جداى از مرجعيت شيعه اصلاح شود و براى اجراى اين نقشه ، هزار و يك شاهد دروغين آماده و جعل كرده اند . و مقصود استعمار از اين نقشه درهم كوبيدن علماء مى باشد . حزب به ظاهر اسلامى يك انجمن دينى است كه هيچ گونه ارتباطى با مرجعيت ندارد ، و نمى تواند اسلام را آنگونه كه علماء مى فهمند بفهمد . زيرا فهميدن اسلام احتياج به ساليانى دراز تحقيق و مطالعه دارد . و چگونه يك حزب فرصت اين را دارد ؟ در حالى كه حزب يك جبهه عملى مى باشد ، نه يك جبهه علمى .

پس براى برپائى يك دولت با قوانين اسلامى ، تأسيس و تشكيل احزاب اسلامى آزاد لازم و فعاليت اين احزاب بايد زير نظر شوراى فقهاء كه مراجع تقليد و از سوى مردم انتخاب شده اند ، باشد . با اين وجود بايد مجلس شورائى براى پياده نمودن قوانين اسلامى . و نيز براى دقت در كارها و نظارت بر نحوه اجراء قوانين ، تشكيل مجلسى از فقهاء بزرگ و خبره هاى عادل در سياست ، تشكيل گردد .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109