فقهاي نامدار شيعه

مشخصات كتاب

سرشناسه : عقیقی بخشایشی عبدالرحیم - 1322 عنوان و نام پديدآور : فقهای نامدار شیعه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی وضعيت ويراست : [ویرایش ]2 مشخصات نشر : قم کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی 1372. مشخصات ظاهری : 608 ص مصور، نمونه عکس شابک : بها:5500ریال ؛ بها:5500ریال یادداشت : کتابنامه ص [577] - 580 موضوع : فقیهان شیعه -- سرگذشتنامه موضوع : شیعه -- سرگذشتنامه شناسه افزوده : کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی رده بندی کنگره : ‮ BP153/1 /ع 7ف 7 1372 رده بندی دیویی : ‮ 297/392 شماره کتابشناسی ملی : م 72-3128

پيشگفتار

مقدمه

تاريخ ، نشان دهنده اوقات حوادث و رخدادها مى باشد و در حديث آمده است :

«من ورخ مؤمنا كمن احياه (هر كس سرگذشت يا حوادث زندگى مؤمنى را بنويسد ، همانند آن است كه او را زنده كرده است . )پس تاريخ را مى توان آئينه و نشانگر حوادث و رخدادهاى روزگار دانست .

مورخان در طول تاريخ ، احياگران و زنده نگهداران مفاخر ، ارزشها و اصالتهامى باشند و اين ارزشها بيش از هر گروه ديگر ، در وجود علماء ، فقهاء و دانشمندان اسلامى نمودار و متجلى مى باشد ، چون آنان با توجه به رهنمودهاى فقه و شريعت ، اززندگى فطرى ، طبيعى ، سالم و عبرت آموز برخوردار بوده اند كه مى تواند الگو و اسوه وقدوه نسبت به ديگران قرار گيرد .

فقهاء ، حصون اسلام ، دژهاى محكم ايمان ، نگهبانان آگاه شريعت و آئين الهى هستند . آنان در طول تاريخ ، پيشقراولان مبارزه با استبداد و استعمار و بيدادگرى بوده اند . و چه مشقتها و

ناملايماتى كه در اين راه متحمل گرديده اند ، به حدى كه اغلب جان خود را نيز فداى آرمان الهى خود نموده و در راه محبوب به فيض شهادت نايل آمده اند . از اينرو جا دارد براى نشان دادن نمونه هاى ايمان و تقوى ، تعمق بيشترى درزندگى آنان صورت گيرد . افعال و اعمال و نگرشهاى آنان مورد دقت و جستجو واقع شود تا نسل كنونى با مفاخر اسلام بيشتر انس و آشنايى پيدا نمايند و درس صحيح زندگى را از آنان بياموزند و آنان را پيشوا و اسوه خود قرار دهند .

«فقه از نظر لغت به معناى فهم و دانستن ، در اصطلاح فقهى علم و آگاهى به احكام شرعيه فرعيه از روى ادله تفصيلى مى باشد ، و فرد فقيه آن است كه آگاهى وآشنايى او با احكام الهى به صورت تفصيلى و گسترده و استدلالى باشد . به فردى فقيه گفته مى شود كه بتواند احكام فرعى را از اصول و مبانى كلى استخراج و استنباط نمايد وحوادث جاريه را بر اصول كلى و عمومى ارجاع دهد و احكام جزيى را از مبانى كلى وقواعد عمومى استخراج و استنباط نمايد .

كاربرد فقه

فقه از آغاز طلوع اسلام تا حال ، نقش بسيار مفيد و ارزنده در روند فكرى وتكاملى جامعه اسلامى ايفا نموده است ، چون هر فرد مسلمان زندگى فردى و اجتماعى خود را بر منوال رهنمودها و راهنماييهاى فقيهانى كه احكام الهى را از متون و منابع اوليه استنباط و استخراج نموده اند ، پايه گذارى مى نمايد و راهنماييهاى آنان رادستور العمل الهى و حكم واقعى آسمانى در حق خويش تلقى مى كند و آنان را بين خود و خدا حجت قرار مى دهد . با

توجه به چنين گستردگى شعاع فقه و عمق نفوذ آن در دلها است كه در طول تاريخ اسلام ، مشاهده مى شود كه چگونه جوامع اسلامى در اثريك فتوا از يك فقيه جامع الشرايط ، دگرگون و منقلب شده اند و آنچنان تغيير مسيرداده اند كه باعث اعجاب و تحير بيگانگان نا آشنا به اين رمز و راز گرديده است و از نوع اين فتاوا ، مى توان از فتواى مرحوم آية الله ميرزا محمد حسن شيرازى در زمينه استعمال تنباكو در جهان تشيع ، و فتواى مرحوم شيخ محمد شلتوت رئيس دانشگاه الازهر ، در جهان تسنن ، در ارتباط با رسمى شناختن فقه شيعه به عنوان يكى از مكاتب فقهى جهان اسلام نام برد كه بازتاب و عكس العمل هر دو مورد ، فوق العاده وسيع وگسترده بوده است ، به حدى كه فتواى نخست ، كشور ايران را منقلب ساخت ، و فتواى دوم ، جهان اهل سنت را دگرگون نمود ، كه حد و مرزى بر آن دو نمى توان تصور كرد ، واز هيچ عامل ديگر سياسى و اجتماعى ساخته نبوده است . از اين نوع فتاوى در طول تاريخ فراوان رخ داده است .

طبقات فقهاء

از دوران طلوع اسلام ، فقيهان نامدار و عالمان وارسته متعددى در جهان اسلام پابه عرصه حيات گذاشته اند و عمر خود را در راه اعتلاى كلمة الله صرف نموده اند وآثار ارزشمند بيشمارى از خويشتن به يادگار گذاشته اند كه ارباب رجال و تراجم ، شرح حال آنان را در كتابهاى مربوط به ثبت رسانده اند .

آية الله سيد حسن صدر ، مؤلف كتاب تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام ، سيرتحول و تكامل فقه ، طبقات و اسامى فقهاء را نام

برده است ، و مرحوم آية الله العظمى بروجردى در«جامع احاديث الشيعة ، طبقات محدثين و فقها را ذكر مى كند و تاريخ علوم و معارف را تا سرچشمه وحى خاستگاه اصلى آن مى رساند و ثابت مى كند كه نخستين اثر فقهى ، نوشته على بن ابيطالب(ع) بوده است كه با املاى رسول الله(ص)بود و آن نوشته در خاندان رسالت نسل اندر نسل محافظت و نگهدارى مى گرديد ، وفقه از نخستين علومى بود كه وارد فرهنگ اسلامى شده و نقطه آغازين ديگر علوم اسلامى گرديد . اين علم در آغاز ، توسط پيامبر عاليقدر اسلام ، و سپس با تلاش پيشوايان معصوم تاسيس و تبليغ گرديد ، ولى پس از اين سلسله نور و رحمت و رجال الهى ، نخستين فرد شاخص و معين كدام فقيه بوده است ؟ سيد حسن صدر در پاسخ گويد : «على بن ابى رافع ، نخستين فرد از خواص شيعه على(ع)بوده است كه در فقه كتاب و اثرى از خود به يادگار گذارده است . » (1)

«نجاشى (م 450 ه . ق) ، صاحب رجال معروف ، او را در رديف نخستين گردآورندگان فقه به شمار آورده است و مى گويد : «او از توابع رسول خدا(ص)و ازبهترين ياران امير المؤمنين على(ع)و عهده دار كتابت و نويسندگى بيت المال بوده است . او فرد امين و مورد وثوق بوده است و در مورد فقه نوشته اى درباره وضو ، غسل و ديگر ابواب فقهى داشته است . » (2)

پس از او ، سعيد بن مسيب(م 94) ، داماد امام سجاد(ع)مى باشد كه در عهدخليفه دوم به دنيا آمده است . پس از او ، قاسم بن محمد بن ابى بكر(م 104)و نيز كنگريا وردان ، مكنى

به ابو خالد كابلى ، يكى از اصحاب و ياران امام سجاد(ع)مى باشد . (3)

اينان از افراد فقه دان و مورد اعتماد و وثوق امام سجاد على بن الحسين بوده اند .

در دوران پيشوايان معصوم(ع)شاگردان و دانش اندوختگان مكتب آنان ، مانندابان بن تغلب ، زراره ، معروف بن خر بود ، بريد ، ابو بصير اسدى ، فضيل بن يسار ، محمدبن مسلم طائى و . . . زندگى فقهى داشته اند كه فقيه ترين آنان ، زرارة بن اعين بوده است .

آنچنانكه افرادى مانند : جميل بن دراج ، عبد الله بن مسكان ، عبد الله بن بكير ، حماد بن عيسى ، حماد بن عثمان و ابان بن عثمان در رديف فقهاء شمرده شده اند كه شرح زندگانى آنان در كتاب الفهرست شيخ طوسى و رجال نجاشى و كشى ، و اخيرا درمعجم رجال الحديث آية الله العظمى خويى ، قاموس الرجال علامة شوشترى و ديگركتب رجالى به تفصيل آمده است .

پس از اصحاب امام صادق(ع) ، شاگردان و ياران امام موسى بن جعفر(ع)مانندمحمد بن معانى و على بن حمزه و ديگران قرار دارند كه شرح زندگى علمى آنان دركتابهاى مربوطه مندرج است . پس از آنان ، ياران و اصحاب ديگر ائمه اطهار(ع)قراردارند تا نوبت به نواب چهار گانه و سفيران حضرت مهدى موعود(عج)مى رسد و درمرحله بعدى نوبت به نواب عام و فقيهان وارسته و شايسته فرا مى رسد .

اهميت فقه و فقهاء

فقه يكى از شريفترين و گسترده ترين علوم و معارف اسلامى است ، و نقش سازنده آن در زندگى مسلمانان بيش از هر علم و فن ديگر بوده است . پس بالطبع حاملان و دارندگان آن نيز از موقعيت و اعتبار و شايستگى خاصى برخوردارند

.

سخنى است از پيامبر عاليقدر اسلام كه : «فقهاء امانتداران پيامبران مى باشند . » (4)

اين كلام نبوى ، منزلت و جايگاه فقهاء و رهروان فقه و فقاهت را به خوبى ترسيم مى كند و نقش آنان را در روند اجتماعى بيان مى دارد .

در حديث ديگرى از آن بزرگوار نقل شده است كه فرمودند : «خداوند جانشينانم را مورد رحمت قرار دهد . »عرض شد : جانشينان تو كيانند ؟ فرمود : «آنان كه سنت وروش مرا برمى گزينند و آنها را به مردم ياد مى دهند . » (5)

خلف صالح و يادگار پيامبر گرامى رسول خدا(ص) ، امام حسن عسكرى(ع)درتوضيح و تفسير سخن جد بزرگوارش ، حدود و موازين فقها را بيان مى فرمايد : «آنان كسانى هستند كه صيانت نفس دارند ، پاسدار حريم ديانت ، مخالف هوى و فرمانبرداراوامر خدايند . وظيفه مردم پيروى از اينگونه افراد مى باشد . البته فقها همگى ، اينگونه نيستند ، بلكه تنها برخى از آنان واجد اين خصوصيات هستند . » (6)

امانتداران شريعت

و در حديث ديگرى كه از وجود مبارك امام زمان(عج)نقل شده است : «امور وحوادث جاريه به فقيهان و مفسران احاديث و گفتارهاى پيشوايان حوالت داده شده است و آنان به عنوان جت خدا بر مردم در روى زمين معرفى شده اند ، آنچنان كه امام معصوم حجت خدا بر بندگان خدا مى باشد . » (7)

نظاير اينگونه احاديث در كتابهاى حديثى ما فراوان وجود دارد كه نقش فقها ومنزلت واقعى آنان را تبيين ، و افراد صالح و برگزيده را معرفى ، و آنان را تاليان صفوف انبياء و پيروان كاروان اوصياء و پيشوايان معصوم و امينان رسولان نامگذارى مى نمايند ، كه در جاى خود به حد كافى مورد

عنايت قرار گرفته است .

تاريخ و جامعه

فرازهاى فوق ، موقعيت معنوى و روحى فقها را ترسيم مى كند كه آنان در چه شرايطى هستند و در چه موقعيتى بايد قرار داشته باشند ، ولى مطلب ديگرى نيز مطرح است كه فقيهان اسلام به عنوان يك واقعيت خارجى و يك پديده واقعى در تاريخ اسلام ، مطرح هستند . آنان با الهام از متن شريعت و برخوردارى از چنين پشتوانه معنوى محكم ، از چه پايگاه و منزلت در جامعه اسلامى برخوردارند .

حقيقت امر اين است كه سلسله فقها و دانشمندان علوم اجرائى و تربيتى اسلام ، در اجتماعات اسلامى به عنوان روح و روان پر تحرك جامعه اسلامى مطرح ، و موردپذيرش قرار گرفته اند . فقيه به عنوان الگو و اسوه زندگى اسلامى از نظر عبادى ، سياسى و اجتماعى مورد قبول واقع شده است و به تعبير رساتر ، همان آيت و حجت خدا برمردم و نشان راستين خدا در جامعه تعبير آورده شده اند و اين القاب و عناوين خودبازگو كننده و نشان دهنده عظمت كار و كارآيى آنان مى باشد . البته آنان كسانى هستند كه واقعا در مسير فقه و فقاهت گام برداشته اند و خود را با مسؤليتها و تعهدات آن تطبيق داده اند ، چون يك فرد مسلمان از آغاز رشد و دريافت تكليف الهى ، خود را موظف مى بيند كه بر اساس رهنمود فقها كه در رسائل عمليه و بيانات شفاهى آنان آمده است ، رفتار كند و كوچكترين تخلف را گناه و معصيت مى شمرد و به فقها از اين زاويه توجه دارد كه آنان جانشينان و نمايندگان رسول خدا(ص)و تعقيب كنندگان تعاليم پيشوايان معصوم(ع)هستند و اعمال آنان حجت ميان او و خالق يكتا مى باشد و

هر دستورى كه آنان دارند ، همان تكليف و دستور الهى و برنامه آسمانى در حق او مى باشد .

با بهره گيرى از اين جايگاه و منزلت و با تكيه بر چنين پايگاه اعتقادى و مذهبى است كه فقهاى اسلام ، عموما ، و فقهاى شيعه خصوصا نقش رهبرى و راهنمايى وهدايت جامعه اسلامى را در عصر غيبت به عهده گرفته اند . آنان الگوى زندگى فردى و اجتماعى ، معيار مبارزه حق و باطل ، نشانگر راستين خط اسلام و قرآن بوده اند و الحق گروه بيشمارى از آنان از عهده چنين نقشى برآمده اند . آنان در برخوردهاى اجتماعى وسياسى از فداكاريها و ايثارها و از بذل نفس نفيس و چشيدن شهد شيرين شهادت درراه خدا مضايقه و دريغ نداشته اند كه نمودار بس اندك ايثار آنان و كارنامه بس كوتاه آن جاودانگان ، به عنوان شهيدان راه فضيلت در كتابهاى رجال و درايت فراوان آمده است ، كه تنها كتاب شهداء الفضيلة علامه امينى(ره) ، در برگيرنده شرح حال بيش از130 تن از اين بزرگان راه علم فقه و اسلام مى باشد . شهيدانى كه در ميان آنان ، امثال شمس الدين مكى شهيد اول ، و زين الدين شهيد ثانى ، و شهيد ثالث و شهيد رابع ، واخيرا شهيد قرن رابع عشر ، شهيد صدر ، وجود دارد . هر كدام از آنان در نبرد با ستمگران تاريخ در مقام مرجعيت و فتوى به فيض شهادت و لقاى الهى شتافته اند و صحيفه نورانى فقاهت را روشن و پر جلا و جاودانه ساخته اند .

انحراف مسير تاريخ

واقعيتى انكار ناپذير است كه تاريخ در روزگار گذشته بيشتر با محورهاى قدرت و لطنت حركت كرده است . مستكبران و زورمداران و قدرتمندان مالى

و سياسى ، بيشتر مورد بررسى و موشكافى قرار گرفته اند تا دانشمندان و رجال الهى و عناصرسازنده تاريخ . در صورتيكه ستون فقرات اجتماعى و اعتقادى مردم را چنين افرادبا تقوى و پرفضيلت تشكيل مى دهند و جا دارد كه در اين محورها بيشتر مكث شود وشرح حال اين الگوهاى تربيت و آموزش ، بيشتر مورد بحث و بررسى قرار گيرند ، به ويژه از نظر تربيت و سازندگى نسل حاضر ، چون در زندگى اين بزرگ مردان الهى ، تاثيرخاص و بركت شايان توجهى وجود دارد كه مى تواند در اعماق قلب پژوهنده بنشيند وشديدا او را تحت تاثير قرار دهد ، البته در راههاى صحيح هدايت و تربيت و ايثار و درراه فضيلت و معنويت و انسانيت ، نه در راه ثروت و شهوت و قدرت .

نگاهى به كتابهاى موجود

تاكنون تعداد محدودى از كتابهاى تراجم و رجال در مورد اين رجال فضيلت وتقوى به رشته تحرير درآمده است ، با همه ارج و اعتبارى كه دارند ، اغلب آنها ناظرجنبه هاى علمى و وثاقت يا اعتبار آنان از نظر روايت و نقل حديث مى باشد و فراگيرنده زندگى شخصيتهاى مختلف از علما ، محدثين ، شعرا و ادبا بوده است و كمتر به صورت طبقه بندى صنفى بوده ، و اگر كتابى مانند«تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام ، تا حدودى اين وظيفه را به عهده گرفته باشد ، اين امر در اثر عربى بودن آن و فراگيرندگى آن نسبت به متكلمين ، اديبان ، شاعران نمى تواند ايفا كننده اين مسئوليت خطير باشد ، در صورتى كه اين نوع بررسى ها ميان اهل سنت فراوان صورت گرفته است . (8) از اين رو تاليف كتابهاى ويژه و خاص در هر صنف و قشر مطابق

طبع و ذوق اقشار مختلف ضرورت مى نمود .

نگارنده ناتوان ، پس از انتشار كتاب يكصد سال مبارزه روحانيت و استقبال كم نظيرى كه از آن به عمل آمد ، (هر چند برخى از آن علاقه ها مربوط به شرايط روز وپيروزى انقلاب اسلامى بود)به اين اعتقاد خود جازم گرديد كه جامعه ما نياز شديدى به شناخت تاريخ زندگى اين چهره ها و بزرگان دارد و اين علاقه و اشتياق در برخورد بادانشجويان ، طلاب ، خطبا ، و فضلا كاملا محسوس و ملموس بود . از اينرو بر اساس اين اعتقاد تصميم گرفت اين سير مطالعاتى را در حد توان خويش تعقيب نمايد و اين رشته مطالعات را توسعه بخشيده و سير مطالعاتى را در مورد فقها و علما تا دوران غيبت صغرى ادامه دهد ، و به آن سرچشمه ولايت منتهى سازد . گاهى بازشناسى اين چهره هارا به عنوان تكليف درسى به برخى از دانشجويان واگذار نمود و خود نيز در جستجو وپى گيرى اين هدف ، جسته و گريخته چهره هايى را مورد بررسى و در مطبوعات كشوربه چاپ رساند ، تا اينكه در تعقيب اين بررسى به طبقه بندى و تنظيم استاد شهيد مرتضى مطهرى در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران و«آشنايى با علوم اسلامى رسيد كه تاحدودى تامين كننده اين نياز مهم بود . چون نوشته استاد(ره)دربرگيرنده شرح حال اجمالى 36 تن از اين سلسله نور و رحمت و پيشروان فقه و فقاهت بود ، و اين امر تاحدى خواسته ما را تامين مى نمود ، ولى شرح حال هر كدام از فقها در تحقيق معظم له ، به اجمال و اختصار برگزار شده بود ، بهتر آن ديده شد كه به عنوان تكميل بحث آن

استادفرزانه ، و در راستاى تنظيم مطالعات پراكنده خويش ، نوشته استاد را«اصل قرار داده ومطالب خود را بر آن بيافزايم ، و شرح و تفصيل بيشترى در معرفى آن چهره ها به عمل آورد و احيانا عكس و تصوير يا دستخط و نوشته اى از آثار آن بزرگان جهت مزيدبهره گيرى علاقمندان بياورد و چهره هاى متاخر نيز بر آنان افزوده گردد كه مجموعاحدود 60 شخصيت فقهى و علمى معرفى و مطرح شود ، بزرگ مردانى كه هر كدام سهم بزرگ و نقش ارزنده اى در تداوم اين رشته پربركت فقه و فقاهت داشته اند . آنان كه بامجاهدات خود توانسته اند اين حبل الله المتين را از دوران غيبت تاكنون اتصال واستحكام بخشند .

بسيار طبيعى است كار در چنين گستردگى از عهده يك فرد در اين شرايطمحدود زندگى ساخته نيست ، پس در انجام اين هدف مقدس از نوشته ها و زحمات برخى از دانشجويان عزيز نيز بهره گيرى شده كه تشكر خود را از آنان اعلام مى دارد .

جاى خوشوقتى است كه بشارت داده شود اين سرى مطالعه و طبقه بندى درمورد ديگر طبقات و اقشار علمى نيز مانند : محدثين ، مفسرين ، متكلمين ، شعرا ، مورخين ، زنان نامدار و صحابه بزرگوار پيامبر اسلام(ص)نيز به عمل آمده است كه بالطف و عنايت الهى و همراهى عمر و حيات ، به تدريج مورد استفاده قرار خواهدگرفت ، آنچنان كه طبقات مفسران شيعه در پنج مجلد ، در برگيرنده شرح حال 2006تن از آفرينندگان آثار قرآنى شيعه ، گام به عرصه مطبوعات نهاده است .

جاى تذكر است كه يقينا نه سلسله فقهاء محدود به اين طبقه بندى و تنظيمى است كه استاد بزرگوار شهيد مطهرى انجام داده اند ،

و نه منحصر به آن تقسيم و ترتيبى است كه يكى از فضلاى نجف انجام داده اند ، فقط شرايط محدود ما چنين تنگنا راايجاد نموده است . هدف ما از اين تلاشها ، تنها نشان دادن نيمرخى از اين چهره ها وستارگان درخشان آسمان فقاهت و معنويت اسلام مى باشد و بهانه اى است كه نام جمعى از اين بزرگان به تاريخ سپرده شود و نامشان مخلد باشد . شناخت واقعى اين رجال فضيلت از راه بررسى متن كتابهاى پرارزش فقه و گنجينه هاى نفيس علوم آل محمد(ص)ميسر است كه بهترين و گوياترين و كاملترين تاريخ از شرح حال اين ستارگان فروزان مى باشد . چون تنها شمردن اسامى آنان ، چندين مجلد بزرگ رامى طلبد كه بزرگان ما مانند مرحوم علامه حاج آقا بزرگ تهرانى در«طبقات اعلام الشيعة و علامه سيد محسن امين در موسوعه اعيان الشيعه در چندين مجلد ، تنهاموفق به بازشمارى برخى از آنان گرديده اند .

هدف ما آن است كه نمونه هايى ارائه گردد تا اين رشته هر چه بيشتر مورد عنايت و توجه قرار گيرد ، تا روزى كه خلاهاى موجود از سوى محققان و پژوهشگران علوم اسلامى پر شود ، و تشنگان معارف اسلامى بتوانند بيشتر از چشمه سارهاى زلال معرفت ، سيراب گردند .

تشكر و سپاسگزارى

اينك كه چاپ جديد كتاب ، همراه با تجديد نظر كلى و افزوده هاى لازم به چاپ مى رسد ، ضمن اظهار تشكر و سپاس از حجة الاسلام و المسلمين ، آقاى دكتر سيدمحمود مرعشى ، متولى و سرپرست كتابخانه نفيس مرحوم آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره) ، كه اهتمام لازم را در چاپهاى قبلى مبذول داشته اند ، اينك با تقديم احترام به ساحت مقدسه و طيبه عموم فقهاى عظام ، اين مرزداران ايمان و

عقيده ، و طلب علودرجات نسبت به روح پرفتوح آية الله العظمى مرعشى ، تاييدات ايشان و ديگرخدمتگزاران جامعه اسلامى را از خداوند متعال مسالت مى دارد و پيشگفتار خود را به پايان مى برد .

پى نوشتها

1- تاسيس الشيعة لعوم الاسلام ، سيد حسن صدر ، ص 298 ، چاپ اعلمى تهران .

2- رجال نجاشى ، ص 5- 4 ، چاپ جامعه مدرسين قم ، با تصحيح آية الله شبيرى زنجانى .

3- معجم رجال الحديث ، ج 14 ، ص 133-129 ، ج 21 ، ص 141 .

4- جامع احاديث الشيعة ، ج 1 ، ص 7 .

5- جامع احاديث الشيعة ، ج 1 ، ص 299 .

6- احتجاج ، ج 2 ، ص 263 . متن عبارت : «و اما من كان من الفقهاء ، صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا لهواه ، مطيعا لامر مولاه ، فللعوام ان يقلدوه و ذلك لا يكون الا بعض فقهاء الشيعة ، لا جميعهم . »

7- اكمال الدين ، ص 484 .

8- سيرى در كتابهاى فقه و فقيهان اهل سنت .

در مورد سيره و روش فقهاى اهل سنت ، تاكنون كتابهاى متعددى به وجود آمده است كه به چند مورداشاره مى گردد :

8-1- ابن خلدون در مقدمه خويش ، در باب ششم ، آنجا كه از علوم بحث مى كند ، باب هفتم را به فقه و فقيهان اختصاص داده است .

8-2- ابو يوسف در«اختلاف ابوحنيفه و ابن ابى ليلى .

8-3- فخر رازى در«آداب الشافعى و مناقبه .

8-4- ابن قيم جوزى در«اعلام الموقعين .

8-5- ابن عبد البر در«الانتقاء من فضائل الثلاثة الائمة الفقهاء» .

8-6- قاضى عياض در«ترتيب المدارك و تعريب المسالك لمعرفة اعلام مذهب

المالك .

8-7- ابن سعد در«الطبقات الكبرى ، «طبقات الشافعية و«طبقات الحنابلة .

8-8- دكتر حسن ابراهيم حسن در«تاريخ سياسى اسلام ، بابى را به فقه و فقيهان اهل سنت اختصاص داده است .

8-9- احمد امين در«فجر الاسلام ، «ضحى الاسلام و«ظهر الاسلام ، خطوط كلى فقه و فقاهت را ترسيم كرده است .

8-10- خضرى در«تاريخ التشريع الاسلامى .

8-11- دكتر على حسن عبد القادر در«تاريخ الفقه الاسلامى .

8-12- استاد سايس در كتاب تاريخ الفقه الاسلامي .

8-13- محمد يوسف موسى در«تاريخ الفقه الاسلامى .

8-14- استاد عبد العظيم شرف الدين در«تاريخ التشريع الاسلامي .

8-15- استاد ابو زهره در«تاريخ المذاهب الاسلامية .

8-16- استاد على حسب الله در كتاب اصول التشريع الاسلامي .

8-17- استاد محمد حسن ثعالبى فاسى ، در«تاريخ الفقه الاسلامى .

8-18- استاد زرقاء در«المدخل الفقهى العام .

8-19- استاد محمصانى در«فلسفة التشريع في الاسلام .

8-20- استاد مدكور در«مدخل الفقهي العام .

8-21- دكتر محمد بلتاجى در«مناهج التشريع الاسلامي في القرن الثاني الهجري و ديگران . . .

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

15/7/1376

1- على بن بابويه قمى (متوفى 329 ه . ق)

گفتار استاد

«على بن بابويه قمى ، متوفى در سال 329 ه . ق ، مدفون در قم ، پدر شيخ محمد بن على بن بابويه ، معروف به شيخ صدوق است كه در نزديكى شهر رى مدفون است . پسر محدث است و پدر فقيه و صاحب فتوا ، معمولا اين پدر و پسر ، به عنوان صدوقين ياد مى شوند . » (1)

على بن بابويه كيست ؟

ابو الحسن على بن الحسين بن موسى بن بابويه ، يكى از فقهاى نامدار و يكى ازاصحاب فتوى و اجتهاد ، و در عصر خويش رئيس فقها و محدثين و پيشواى مردم قم بوده است . شيعيان در امور دينى به او مراجعاتى داشته اند و فتوايش نزد همگان نافذ ومحترم بوده است .

در بيان عظمت علمى و منزلت قدس و تقواى او ، همين بس است كه فقهاى مادر مواردى كه حديثى از اهل بيت عصمت و طهارت(ع)نرسيده باشد ، و از او فتوايى در آن زمينه وجود داشته باشد ، فتاواى او را به علت نزديك بودن به عهد امامت و عصرمعصوم(ع) ، به منزله حديث تلقى مى كردند و فتواى او را نشانى از وجود حديث در آن زمينه قلمداد مى نمودند . چنانكه شهيد اول در كتاب ذكرى با اين تعبير بيان فرموده اند :

«اصحاب ما ، دستور العمل خود را از رساله على بن بابويه مى گرفتند ، هنگامى كه دسترسى به نص روايت نداشتند ، چون اعتماد و اطمينان كاملى به او داشتند . » (2)

گفتار ابن نديم

ابن نديم ، كتابشناس و مورخ معروف در فهرست خود مى نويسد :

«ابن بابويه ، على بن موسى قمى ، يكى از فقها و يكى از موثقين شيعه مى باشد . باخط پسرش ابو جعفر محمد بن على پشت كتابى خواندم كه به يكى اجازه داده بودكتابهاى پدرش را روايت كند و تعداد آنها حدود 200 جلد مى باشد ، ولى او تصريح نموده بود كه تاليفات خودم 18 كتاب مى باشد . » (3)

تاليفات او

او تاليفات متعددى دارد . يكى از آنها كتاب الشرايع مى باشد كه جهت فرزندعزيزش صدوق نوشته است و از ديگر آثار او : رسالة الاخوان ، قرب الاسناد ، تفسيرقرآن كريم ، كتاب النكاح ، النوادر ، كتاب التوحيد ، الصلوة ، مناسك الحج و . . . مى باشد .

او نخستين مؤلف كتاب فقهى عارى از ذكر سند روايت مى باشد كه توانسته است كتاب فقهى را مجرد از سند روايت و مانند اثرى مخصوص به مؤلف ونشان دهنده فتوى و نظر او تاليف كند . و كتابى به همين سبك به نام الشرايع كه به نام الرسالة الى ابنه هم خوانده مى شود ، جهت پسر خود ، صدوق به يادگار گذاشت . ظاهرامر اين است ، اين كتاب همان است كه الفقه الرضوى هم خوانده مى شود ، چون درآغاز آن قال على بن موسى هست ، از اينرو برخى چنين پنداشته اند كه مقصود از او ، امام على بن موسى الرضا(ع)است . (4)

مورد عنايت و توجه

او مورد عنايت خاصه حضرت امام زمان(عجل الله تعالى فرجه الشريف)واقع شده است . و نامه اى از سوى آن بزرگوار توسط حسين بن روح نوبختى به او رسيده است كه متن آن در رجال نجاشى اين گونه آمده است :

«ابو الحسن على بن الحسين بن موسى بن بابويه قمى ، شيخ بزرگ و پيشواى قمى ها در روزگار خويش ، فقيه و مورد وثوق آنان ، او به عراق آمد و با ابو القاسم حسين بن روح(رحمه الله) ملاقات نمود و از او مسائلى را پرسيد . سپس با او مكاتبه نمود واين مكاتبات توسط على بن جعفر بن اسود انجام مى پذيرفت . در يكى از اين مكاتبات از او

مى طلبد كه نامه اى را به محضر صاحب امر(عج)برساند كه در آن نامه درخواست دعائى درباره فرزند صورت گرفته بود ، پس در پاسخ او چنين آمد كه ما از خداوندمتعال درخواست نموديم كه فرزندى به تو عنايت فرمايد و به زودى دو فرزند ذكورنيكوكار و خير نصيب تو خواهد شد . . . »

پس از آن مكاتبه بود كه ابو جعفر و ابو عبد الله از يك همسر ام ولدى متولدگرديدند . از ابو عبد الله حسين بن عبيد الله آمده است كه مى گفت : «از ابا جعفر مى شنيدم كه بارها مى گفت : «من با دعاى صاحب امر و امام زمان(عج)به دنيا آمده ام و به اين عنايت افتخار مى نمود . » (5)

وفات او

على بن بابويه در سال 329 ه . ق در همان سال رحلت ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى درگذشت ، و در قم ، نزديك صحن مطهر حضرت معصومه(ع)مدفون گرديد و مزارش معروف ، و هم اكنون مورد زيارت و عنايت مردم مى باشد .

از ديگر آثار او ، كتاب التفسير ، النكاح ، مناسك الحج ، قرب الاسناد ، التسليم ، الطب ، المواريث ، المعراج مى باشد . اين تاليفات را عباس بن عمر كلودانى(رحمه الله)خبر داد و افزوده است هنگامى كه او در سال 328 به بغداد آمد ، از او اجازه روايتى دريافت نمودم . (6)

او از سعد بن عبد الله اشعرى روايت نموده است و جعفر بن محمد قولويه ، كامل الزيارات را از او روايت كرده است . » (7)

«نجاشى از عده اى از اصحاب خود نقل كرده است كه از مجمعى از اصحاب شنيده اند كه : «پيش از ابو الحسن على بن محمد سمرى(ره) ، يكى از

نواب چهارگانه امام عصر(عج)بوديم كه گفت : «خداوند رحمت كند على بن الحسين بن بابويه را به او گفته شده است كه او زنده است . »در پاسخ گفت : «نه ، او امروز به رحمت ايزدى پيوست .

تاريخ آن را يادداشت كردند و خبر رسيد كه او همانروز از دنيا رفته است . » (8)

رحمت و رضوان خدا بر او باد

پى نوشتها

1- متن گفتار استاد شهيد مرتضى مطهرى ، آشنايى با علوم اسلامى ، ص 293

2- رياض العلماء ، ج 4 ، ص 8

3- فهرست ابن نديم ، ص 246 ، فن 5 از مقاله پنجم .

4- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 401 .

5- رجال نجاشى ، ص 261 ، چاپ جامعه مدرسين .

6- رجال نجاشى ، ص 262 ، كد معرفى 684 .

7- معجم رجال الحديث ، ج 12 ، ص 369 ، كد معرفى 8062- طبقات مفسران شيعه ، ج 1 ، ص 598 .

8- رجال نجاشى ، ص 262 .

2- محمد بن مسعود عياشى سمرقندى (متوفى حدود 320 ه . ق)

گفتار استاد

«يكى ديگر از فقهاى بنام و معروف آن زمان كه معاصر با على بن بابويه قمى ، بلكه اندكى بر او تقدم زمانى دارد ، عياشى سمرقندى ، صاحب تفسير معروف است . او مردى جامع بوده است ، گرچه شهرتش به تفسير است . ابن نديم در«الفهرست مى گويد : «كتب او در خراسان رواج فراوان دارد . در عين حال تاكنون ما نديده ايم كه در فقه آراء او نقل شده باشد . كتب فقهى او از بين رفته است . »

عياشى ابتدا سنى بوده و بعد شيعه شد . ثروت فراوانى از پدر به او ارث رسيد و اوتمام آنها را صرف جمع آورى و نسخه بردارى كتب و تعليم و تعلم و تربيت شاگردان كرد . برخى جعفر بن قولويه را كه استاد شيخ مفيد بوده است(در فقه)همدوره على بن بابويه و قهرا از فقهاء دوره غيبت صغرى شمرده اند و گفته اند : كه جعفر بن قولويه شاگرد سعد بن عبد الله اشعرى معروف بوده است . (1) ولى با توجه به اينكه او استاد شيخ مفيد بوده است و در

سال 367 و يا 368 ه . ق درگذشته است ، نمى توان او را معاصر على بن بابويه و از علماى عصر غيبت شمرد . آنكه ازعلماى غيبت صغرى است پدرش محمد بن قولويه است . » (2)

عياشى كيست ؟

محمد بن مسعود بن محمد بن عياشى سمرقندى كوفى ، كنيه اش ابو النضر» ، معروف به عياشى ، فقيه بزرگوار و عالم وارسته اى است كه در رشته هاى فقه ، ادب ، حديث و تفسير تبحر فراوان داشته است . او از اعيان علماء و از اكابر فقهاى شيعه درعهد مرحوم ثقة الاسلام كلينى ، و استاد كلينى بوده است .

گفتار مرحوم مدرس

صاحب ريحانة الادب مى نويسد :

«كشى ، صاحب رجال معروف نيز از تلامذه و شاگردان او بوده و از او روايت مى كند . او در علم و فضل و فهم و ادب ، تبحر و تنوع علمى ، يكتاى زمان خود بوده است . او در علم طب ، نجوم ، قيافه و فقه بيش از 200 جلد كتاب دارد كه در الفهرست ابن نديم بيش از 150 جلد از آنها را ياد كرده است . و مهم ترين آنها تفسير اوست كه براساس اخبار و احاديث اهل بيت اطهار(ع)مشى نموده است و بيشتر شبيه تفسير فرات و تفسير على بن ابراهيم مى باشد . » (3)

قرين سعادت

عياشى در آغاز با توجه به محيط نشو و نماى خود كه حدود سمرقند و بخارابوده است و اكثر ساكنان آن ديار از فقه اهل سنت پيروى مى كردند ، پيرو مكتب فقهى اهل سنت بود ، ولى در اثر مطالعه و ممارست در كتابهاى شيعه ، توفيق قرين او گرديد ومكتب پر فيض فقه جعفرى را پذيرفت و تمامى تركه پدر را كه بالغ بر سيصد هزار دينارآن روز بود ، در راه علم و نشر حديث ، انفاق و خرج نمود . گويند خانه اش همانندمسجد پر از جمعيت قارى ، محدث ، عالم ، دانشجو و مفسر مى گرديد . در آن خانه يكى به تاليف ، ديگرى به مقابله ، و جمعى به دست نويسى و جمعى به تعليقه وحاشيه پردازى اشتغال مى ورزيدند و او را دو گونه مجلس بود ، يكى براى عوام و توده مردم ، و ديگرى براى خواص و دانشجويان علوم و معارف اسلامى . (4)

گفتار مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى

علامه بزرگوار مرحوم آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى درباره او مى فرمايد :

«صاحب تفسير عياشى بالغ بر 200 جلد كتاب در زمينه هاى مختلف علوم اسلامى نگاشته است . او از مشايخ و اساتيد روايتى كشى صاحب رجال معروف و ازهم دوره هاى ثقة الاسلام كلينى مى باشد و فرزندش جعفر از كتابهاى او روايت مى كندكه يكى از آنها همين تفسير موجود است كه نيمه اول آن تا سوره كهف در خزانه كتابخانه آستان قدس رضوى مشهد ، و در كتابخانه خيابانى در تبريز و در كتابخانه شيخ الاسلام در زنجان و در كتابخانه سيد حسن صدر الدين در كاظمين موجود است كه از نسخه اخيره ، مرحوم شيخ محمد همدانى و ديگران استنساخ كرده اند

و جاى تاسف است كه اسانيد آن حذف شده است . »

و در پايان مى افزايد :

علامه مجلسى(ره)در آغاز بحار الانوار گفته است : «دو نسخه قديمى از تفسيرعياشى را مشاهده كرده است كه اساتيد آن به علت اختصار حذف گرديده است . » (5)

گفتار آية الله سيد حسن صدر

صاحب كتاب تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام در اثر ارزنده خويش دو بار از اوذكرى به ميان آورده است . يك بار او را در عداد اهل سيره و تاريخ ، و بار ديگر در جمع مفسرين و آشنايان با علوم قرآن آورده است .

بار نخست در مورد ايشان مى گويد :

«عياشى محمد بن مسعود ، بزرگى از بزرگان اصحاب ما است كه در كثرت تصنيف و تاليف شهرت بسزايى دارد و از كتابهايى كه در زمينه سيره و تاريخ دارد ، كتاب مكة و الحرام ، كتاب المعاريض (در شعر) ، كتاب الشعر ، الانبياء و الاولياء ، سيرة ابى بكر ، سيرة عمر ، سيرة عثمان ، سيرة معاويه و . . . مى باشد . او در طبقه و رديف ثقة الاسلام كلينى از علماء قرن سوم نام برده شده است . » (6)

بار ديگر او را در رديف مفسرين عاليقدر قرآن ذكر كرده است و در آن بخش نيزمى نويسد : «او از اعيان و بزرگان اين طايفه است . تاليف و تصنيف فراوانى دارد . اوتفسيرى در دو مجلد بزرگ نگاشته است كه متاسفانه اكنون تنها جزء اول آن در اختيارما است . اين عالم بزرگ قريب 200 جلد كتاب دارد كه همگى خوب و زيبا بوده اند . اودر طبقه شيخ كلينى ، از علماى قرن سوم مى باشد . » (7)

استاد علامه طباطبايى در

پيشگفتارى كه در سال 1380 ه . ق بر تفسير عياشى نگاشته اند ، او را با جلالت قدر و علو منزلت مى ستايند و گفتار بزرگان را در حق اوبازگو مى نمايند و احتمال وجود جزء دوم تفسير را در برخى از كتابخانه هاى مناطق جنوبى ايران ذكر مى نمايند . » (8)

ارادت به اهل بيت(ع)

در مورد عشق و علاقه او نسبت به خاندان رسالت ، كافى است به مطلبى كه مرحوم آية الله العظمى بروجردى(اعلى الله مقامه الشريف)در كتاب پر ارج جامع احاديث الشيعه در مورد رجوع به اهل بيت(ع)از تفسير عياشى نقل كرده است ، بسنده نماييم .

او از تفسير عياشى از عبد الله بن جندب ، از امام رضا(ع)نقل مى كند كه اين مردم ، شيطان آنان را مغرور ساخت و امور دين را بر آنان ملتبس نمود و هدايت را ازپيش خود خواستند و مطالب ناروايى از پيش خود گفتند و از اين زاويه بود كه گرفتارهلاكت گرديدند . در صورتى كه وظيفه آنان توقف در جايگاه تحير بود و چيزى را كه نمى دانستند وظيفه آنان رجوع به اهل و عالم آن مساله بود . چون قرآن مجيد دستورمى دهد : اگر آنان به خدا و رسول و اولو الامر ، و به كسانى كه از قرآن استنباط مى كنند وعالم و آشنا به حلال و حرام هستند رجوع مى كردند ، هرگز به ضلالت نمى افتادند ، چون آنان هستند كه حجت خدا بر مردم مى باشند . » (9)

گفتار صاحب سفينه

مرحوم شيخ عباس قمى(ره)در مورد او گويد : «او يكى از بزرگان اصحاب مااست كه در نوجوانى بصيرت يافت و به فقه اماميه رو آورد و از اصحاب و شاگردان على بن الحسن فتال و جمعى ديگر از مشايخ كوفه ، بغداد ، قم مى باشد . او در راه علم وحديث آنچه از پدر ارث برده بود را انفاق نمود . . . » (10)

گفتار مؤلف جامع الرواة

محمد بن على اردبيلى غروى ، مؤلف كتاب جامع الرواة در مورد او همان مطالب گذشته را بازگو مى كند و جلالت قدر و وسعت معلومات او را در نقل حديث وروايت مى ستايد و تاليفات او را بالغ بر 200 جلد مى شمارد . » (11)

تاليفات او

ابن نديم در فن 5 از مقاله پنجم ، به تفصيل به تاليفات او متعرض شده است و برحسب ترتيب خود مؤلف كتابهاى او را مى آورد و با شمارشى كه به عمل آمد ، تعدادمضبوط آنها 208 جلد است كه از آن تعداد27 جلد مفقود شده است و در دسترس نيست . » (12)

از مهم ترين تاليفات او ، تفسير شريف عياشى مى باشد كه نيمه نخستين آن دردسترس مى باشد و نيمه دوم آن در اختيار نيست ، هر چند برخى احتمال داده اند كه درجنوب كشور بوده باشد .

اسامى برخى ديگر از تاليفات او را ابن نديم به اين صورت آورده است : الصلوة ، الطهارة ، مختصر الصلوة ، مختصر الحيض ، الجنائز ، مختصر الجنائز ، المناسك ، العالم و المتعلم ، الدعوات ، الزكاة ، الاشربة ، حد الشار الاضاحى . . . .

فرزندان او

از او پسر فاضل و با كمالى به يادگار مانده است به نام جعفر»كه صاحب فضل ودانش و اطلاع بوده است و هم اوست كه از كتابهاى پدرش روايت مى نمايد . صاحب كتاب جامع الرواة در حق او گويد :

«او فرد فاضلى است كه تمام كتابهاى پدر را روايت كرده است و ابو مفضل شيبانى از او روايت مى كند و حديثى در باب مقدار زكات را او و هم ابن قولويه از اونقل كرده اند . » (13)

وفات او

تاريخ دقيق درگذشت اين عالم بزرگ و فقيه وارسته ، با همه بررسى كه صورت گرفت ، باز تا كنون براى نگارنده درست مشخص نگرديد ، فقط زركلى صاحب الاعلام آن را 320 ه . ق يادداشت كرده است ، ولى معلوم نيست از چه ماخذى گرفته است . احتمال مى رود با توجه به هم دوره بودن با ثقة الاسلام كلينى ، وفات او نيز درهمان حدود سالهاى وفات مرحوم كلينى رخ داده باشد . در صورتى كه اطلاعاتى در اين باره كسب گرديد ، درج خواهد شد .

عاش سعيدا و مات سعيدا رحمه الله

پى نوشتها

1- الكنى و الالقاب شيخ عباس قمى

2- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 294 .

3- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 220 .

4- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 221 .

5- الذريعه الى تصانيف شيعه ، ج 4 ، ص 295 .

6- تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام ، ص 260

7- مدرك سابق ، ص 332 .

8- مقدمه علامه طباطبائى(ره)بر تفسير عياشى ، ص 3 .

9- جامع احاديث شيعه ، ج 1 ، ص 173

10- سفينة البحار ، ج 2 ، ص 2001 ، چاپ محمودى

11- جامع الرواة ، ج 2 ، ص 192 ، چاپ مصطفوى .

12- فهرست ابن نديم ، ص 246

13- جامع الرواة ، ج 1 ، ص 161- طبقات مفسران شيعه ، ج 1 ، ص 582 ، چاپ دفتر نشر نويد اسلام . علاوه بر منابع فوق مى توان به : پيشگفتار تفسير مطبوع عياشى- معجم رجال الحديث ، ج 17 ، ص 240- 224 ، كد معرفى 11768- الاعلام زركلى ، ج 7 ، ص 95- منهج المقال ، ص 319- طبقات مفسران شيعه ، ج 1 ،

585- 582 مراجعه نمود .

3- ابن ابى عقيل عمانى

گفتار استاد

«ابن ابى عقيل عمانى ، گفته اند يمنى است ، عمان از سواحل درياى يمن است ، تاريخ وفاتش معلوم نيست . در آغاز غيبت كبرى مى زيسته است . «بحر العلوم گفته است كه او استاد جعفر بن قولويه بوده است و جعفر بن قولويه استاد شيخ مفيد بوده است . اين قول از قول بالا كه جعفر بن قولويه را همدوره على بن بابويه معرفى كرده است ، اقرب به تحقيق است .

آراء ابن ابى عقيل در فقه زياد نقل مى شود . او از چهره هايى است كه مكرر به نام او در فقه برمى خوريم . . . » (1)

حسين بن ابى عقيل ملقب به حذاء»معروف به عمانى و«ابن عقيل (2) ، كنيه اش ابو على ، از فقهاى بزرگ و از بزرگان اماميه و از متكلمين وارسته اى است كه معاصر با ثقة الاسلام كلينى(متوفى 329)بوده ، و از اساتيد شيخ مفيد به شمار مى آيد .

مرحوم مدرس صاحب ريحانة الادب درباره او مى نويسد :

«شيخ مفيد به غايت او را ستوده است و او نخستين كسى است كه در اول غيبت كبرى ، فقه را مهذب كرد و با قواعد اصوليه تطبيقش نمود ، طريق اجتهاد و تطبيق احكام با ادله و اصول آنها را باز كرد . بعد از او«ابن جنيد اسكافى ، (كه شرح او خواهد آمد)هم همان طريق را پيمود . بدين جهت است كه در اصطلاح فقهاء ، اين دو فقيه جليل القدر به قديمين (دو تن از قدماء) تعبير آورده مى شود . آراء ابن عقيل محل توجه واعتناء بيشتر محقق حلى و علامه و متاخرين قرار گرفته است و از فتاواى نادره او

عدم تنجس آب قليل به مجرد ملاقات با نجس ، وجوب اذان و اقامه در نماز صبح و شام وبطلان نماز در صورت ترك آنها(اذان و اقامه)است . . . » (3)

گفتار صاحب رياض

مرحوم ميرزا عبد الله افندى صاحب رياض العلماء درباره او گويد :

«فقيه بزرگ ، متكلم اصيل ، شيخ بزرگوار ، معروف به ابن ابى عقيل ، اقوال و آراء اودر كتابهاى ما مورد نقل قول قرار گرفته است ، با آنكه مردم سرزمين عمان همگى ازخوارج و ناصبيها هستند ، ولى به نظر مى رسد كه آنان پس از سده سوم از ديار مغرب به آن منطقه آمده باشند . »

او مى افزايد : «علامه در كتاب خلاصة الاقوال توصيف و تجليل فراوانى از او به عمل آورده است . » (4)

گفتار نجاشى

نجاشى ، صاحب كتاب رجال معروف ، پس از توصيف او به ثقة و فقيه و متكلم بودن ، و پس از ذكر كتابهاى او ، از كتاب المتمسك بحبل آل الرسول(ص)»نام مى بردو گويد : «كتاب بسيار مشهورى در ميان شيعه مى باشد . كمتر كسى پيدا مى شود كه واردخراسان گردد و از آن ، كتاب نسخه يا نسخه هايى تهيه نكرده باشد . از استادم ابا عبد الله شنيدم كه در حق اين مرد فراوان مدح و ثنا مى گفت . » (5) از ديگر آثار او ، كتاب الكفرو الفر»در امامت و ولايت مى باشد .

گفتار شيخ طوسى

فقيه بزرگوار شيعه ، شيخ طوسى در كتاب الفهرست درباره او مى گويد :

«ابن ابى عقيل عمانى ، داراى كتابهاى متعددى است . او از زمره متكلمين شيعه بوده و كتابهاى در فقه دارد . و كتاب الكر و الفر»(در امامت) ، و«المتمسك بحبل آل الرسول (در فقه)را ذكر كرده است . » (6)

گفتار بزرگان در حق او

«ابن شهر آشوب در معالم العلماء ، ص 37 ، و مرحوم شيخ حر عاملى در امل الآمل(2/61)عين مطالب گذشته را در حق او نقل نموده اند و او را با علم و فضيلت وفقاهت و كلامى بودن توصيف نموده اند .

گفتار اردبيلى

صاحب جامع الرواة درباره او سخن نجاشى را نقل مى كند و مى گويد : «حسن بن على بن ابى عقيل ، حذاء ، فقيه وارسته و متكلم است و كتابهايى در زمينه فقه و كلام دارد . از استادم ابو عبد الله شنيدم كه فراوان در حق او ثنا و تعريف مى نمود . . . » (7)

گفتار مرحوم سيد صدر

آية الله سيد حسن صدر ، مؤلف كتاب تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام او را درگروه فقهاى بزرگ اماميه نام برده است و درباره او چنين مى نويسد :

«او بزرگ شيعه و آبرو و اعتبار آنان ، متكلم ، فقيه ، ركن و مؤسس در فقه و محقق در علوم شرعى و مدقق در علوم عقلى ، كتابهاى متعددى در فنون اسلامى دارد ، ولى شهرت او در فقه و استنباط احكام شرعى است . او معاصر كلينى و از علماى قرن سوم هجرى مى باشد . . . » (8)

گفتار مرحوم آية الله خويى

صاحب معجم رجال الحديث ، پس از نقل اقوال و آراء نجاشى ، شيخ طوسى وعلامه حلى مى فرمايد : «شهرت و اعتبار او ، عظمت علمى و عملى اين شخصيت ، دربين فقهاى اعلام ، ما را بى نياز از اطاله سخن و تعرض به اقاويل و كلمات آن بزرگان مى نمايد . احتمال داده مى شود كه ابى عقيل كنيه عيسى بوده باشد . » (9)

وفات او

با همه تلاشى كه در رابطه با شناخت تاريخ دقيق وفات او صورت گرفت و به صاحبان فن نيز مراجعه شد ، ولى چيزى به دست نيامد ، ولى با توجه به هم عصر بودن اوبا ثقة الاسلام كلينى و ابن بابويه(صدوق اول) ، حدس زده مى شود كه وفات او نيزهمان نيمه اول قرن چهارم ، در حدود 330 تا 350 هجرى رخ داده باشد .

رحمت خدا و رضوان او شامل حالش باد

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 294 ، چاپ دفتر انتشارات اسلامى

2- عمان با ضم عين و تشديد ميم ، و آن منطقه اى است ميان بلاد يمن و فارس . حذاء با فتح حاء و تشديدذال ، كفاش و سازنده كفش مى باشد .

3- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 360 .

4- رياض العلماء ، ج 1 ، ص 204 .

5- رجال نجاشى ، ص 48 ، كد معرفى 100 ، چاپ جامعه مدرسين قم .

6- الفهرست ، ص 54 .

7- جامع الرواة ، ج 1 ، ص 911 .

8- تاسيس الشيعه ، ص 303 .

9- معجم رجال الحديث ، ج 5 ، ص 22 ، كد معرفى 2933 .

4- ابن جنيد اسكافى (متوفى 381 ه . ق)

گفتار استاد

«ابن جنيد اسكافى ، از اساتيد شيخ مفيد ، گويند كه در سال 381 ه . ق درگذشته است و گفته اند تاليفات و آثارش به پنجاه جلد مى رسد . فقهاء از ابن جنيد و ابن ابى عقيل به عنوان القديمين (دو فقيه دوران قديم)ياد مى كنند . آراء ابن جنيدهميشه در فقه مطرح است . » (1)

ابن جنيد و روزگار او

ابو على محمد بن احمد بن الجنيد اسكافى ، در اسكاف(كه محلى بين بصره ونهروان است)در يك خانواده علمى و روحانى گام به عرصه زندگى گذاشت . او درروزگارى به سر مى برد كه مناطق اسلامى تازه از تركتازى خلفاى بنى العباس نجات پيدامى كرد و به تعبير مسعودى در مروج الذهب ، كار آل ابيطالب يا كشتار و زندان يا جنگ و گريز بود .

از زمان رحلت رسول اكرم(ص)تا حدود 300 ه . ق ، شيعيان وضع ناگوار وموقعيت خطرناك و نامطلوبى داشتند . چه آنان هميشه در اقليت بودند و در دولت بنى اميه و بنى عباس سعى فراوان مى شد كه از نفوذ امامان جلوگيرى به عمل آيد و رابطه آنان با شيعيان به كلى قطع گردد . به همين جهت از اقصاى آفريقا و اسپانياى آن روز تامصر و روم شرقى و سرحد چين ، همه زير نگين خلفاى عباسى و اموى بود و شيعه درمحدوديت و فشار كامل به سر مى برد و از هر گونه ابراز عقيده و اعلام وجود ممنوع بود . ولى از اواسط قرن چهارم هجرى از دوران ابن جنيد اسكافى شيعيان به ميزان قابل توجهى در كشورهاى خاورميانه از آن محدوديتها رهايى پيدا كردند ، زيرا از يك طرف خلفاى فاطمى كه شيعه اسماعيلى بودند در مصر دولت نيرومندى را تشكيل دادند و

ازابهت و شكوه دربار بغداد كاستند ، و از سوى ديگر سيف الدوله حمدانى و امراء آنان كه در شام حكومت مى كردند ، نسبت به شيعه ابراز تمايل بسيارى مى نمودند . از جانب ديگر در مشرق و جنوب شرقى و شمال ايران نيز سلاطين گوريان ، صفاريان ، طاهريان و كمى قبل از آنها ، علويان مازندران حكومت داشتند كه همه شيعه بودند . آنان پرچم استقلال بلند كرده و بر ضد خلفاى عباسى قيام كردند . از همه مهم تر ، ظهور دولت مقتدر آل بويه بود كه از شيعيان مخلص بودند و حكومت آنان تا شام و مصر گسترش داشت و در احترام و تجليل شيعيان كوشا بودند . (2)

اين علل و عوامل زمينه را فراهم ساخت تا شيعيان از گوشه و كنار سر برآورده وبا همت شايان توجه ، به تشكيل جمعيتها و تاسيس حوزه هاى علمى و نشر معارف وحقايق اهل بيت(ع) بپردازند ، كه تشيع ابن ابى عقيل در آن روزگار ، و ارتباط ابن جنيد بادانشمندان اهل سنت و مسافرت كلينى و صدوق ، دو پيشواى بزرگ حديث به بغداد واقامت آنان در آن شهر(مركز اهل سنت)نشانه هايى از اين فضاى مناسب سياسى مى باشد .

گفتار نجاشى

نجاشى ، درباره او گويد :

«محمد بن احمد بن الجنيد ابو على الكاتب الاسكافى ، آبروى اصحاب ما ، ثقه ، جليل القدر . داراى تاليفات فراوان و متعدد . از برخى از مشايخ خود شنيدم كه در پيش او مال و شمشيرى از حضرت صاحب(عج)بود كه به هنگام مرگ به كنيزش وصيت نمود و پيش او ضايع گرديد . »

او پس از شمارش تاليفات متنوع و متعدد ابن جنيد ، اظهار مى دارد :

«از مشايخ موثق خود شنيدم كه

او قائل به قياس بود و همگى خبر داده اند كه آنان اجازه روايت كتابها و مصنفات او را داشته اند . » (3)

گفتار سيد صدر

مؤلف كتاب تاسيس الشيعه كه او را در عداد فقهاء برجسته شيعه نام مى برد و درحق او توصيف و تجليل شايانى دارد ، مى گويد :

«يكى ديگر از بزرگان فقهاى ما ، ابن جنيد محمد بن احمد بن الجنيد ابو على ، مشهور به كاتب اسكافى است . او داراى كتابهاى متعددى در فروع و اصول فقه مى باشد . فقه را تنظيم و ابوابى بر آن مترتب ساخت . ابواب را جدا از هم قرار داد ونهايت تلاش خود را در اين راه صرف نمود . اگر مساله اى روشن بود ، در آن مورد فقطبه ذكر فتوى اكتفاء ورزيد ، و اگر مساله تا حدودى مشكل و غامض بود ، به عامل اصلى آن نيز اشاره كرده و دليل آن را نيز ذكر مى نمود . و اگر مساله داراى اقوالى از سوى فقهابود ، آنها را نيز نقل مى كرد . از كتابهاى او مى توان : «تهذيب الشيعه لاحكام الشريعة ، و«كتاب الاحمدى للفقه المحمدى و كتاب النصرة لاحكام العترة و . . . را نام برد .

نجاشى درباره او گفته است كه او در حدود 200 مساله در 2500 ورق دارد . او معاصرابن بابويه والد شيخ صدوق و معاصر حسين بن روح نوبختى ، سفير سوم امام عصر(عج)بوده و از ابن العزافر شلمغانى در روزگار او در دين ، روايت كرده است و از او نيزابو محمد هارون بن موسى التلعكبرى ، و هم طبقه او روايت نموده اند . . . » (4)

گفتار صاحب معجم رجال الحديث

مرحوم آية الله العظمى خوئى ، پس از نقل آراء و نظريات بزرگان تراجم ، سخن علامه حلى(ره) را در حق او نقل مى كند

كه او را با ثقه بودن و جلالت قدر مى ستايد .

سپس سخن نوه شهيد ثانى ، شيخ محمد بن حسن بن الشهيد الثانى در اعتراض به توصيف علامه را بازگو مى نمايد ، جايى كه مى گويد : «سخن علامه نمى تواند خالى ازغرابت و تعجب باشد ، چون نجاشى و شيخ در حق او گفته اند كه او قائل به قياس بود واين دو گفتار نشانه آن است كه اختلالى در امر او وجود داشته است ، چون اصحاب ماعقيده دارند كه ترك عمل به قياس از ضروريات است . و اعتقاد به آن مضر عقيده وموجب خروج از عدالت مى باشد ، پس چگونه او مى تواند«ثقه بوده باشد ؟ »مرحوم آية الله خويى پس از نقل سخن او اظهار مى دارد : «مثل اينكه او دراعتراض به سخن علامه حلى ، قول خود نجاشى را نديده است و در عين اينكه مساله اعتقاد به قياس را در حق او بازگو مى كند ، در عين حال او را با ثقه و جليل القدر بودن توصيف مى كند ، حقيقت امر آن است كه عدم جواز عمل به قياس ، هر چند ازضروريات مذهب شيعه است ، ولى از كجا معلوم كه شيخ عالم به اين امر بوده است ، پس عمل او به قياس بر حسب اجتهاد خود بوده است و او در اين باره معذور است . واگر تنزل نموديم و گفتيم عمل او به قياس موجب فسق است(و با جزم اين سخن رانمى گويم)باز اين امر منافاتى با وثاقت او نمى تواند داشته باشد . » (5)

تاليفات او

او در عمر پر بركت خويش ، تاليفات متعددى را به رشته تحرير درآورده است كه تعداد آنها را

تا پنجاه جلد نگاشته اند كه بيشتر آنها در فقه ، اصول ، كلام و علوم ادبى است كه اسامى برخى از آنها به اين ترتيب آمده است :

1-احكام الارش

2-احكام الصلوة

3-احكام الطلاق

4-المختصر الاحمدى للفقه المحمدى

5-الارتياع في تحريم الفقاع

6-ازالة الران عن قلوب الاخوان(در امر غيبت)

7-استخراج المراد عن مختلف الخطاب

8-الاستنفار الى الجهاد

9-الاستيفاء

10-الاسراء

11-الاسفار في الرد على المؤيدة

12-الاشارات الى ما ينكره العوام

13-اشكال جملة المواريث

14-اظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن الائمة في امر الاجتهاد

15-الافهام لاصول الاحكام

16-الفى مسالة(دو هزار مساله)

17-الالفية(هزار مساله)در كلام

18-امثال القرآن(مثلهاى قرآن)

19-الايناس بائمة الناس

20-البشارة و القدارة

21-تبصرة العارف و نقد الزائف(در فقه اثنى عشرى حاوى احتجاج بر مذهب حق)

22-التحرير و التقرير

23-التراقى الى اعلى المراقى

24-بنية الساهى بالعلم الالهى

25-تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه

26-حدائق القدس

27-قدس الطور و ينبوع النور في معنى الصلوة على النبى

28-مشكلات المواريث ، كه مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى ، در جلد 21 الذريعه به نقل از نجاشى آن را ذكر مى كند .

29-المسح على الخفين

30-كتاب المسح على الرجلين

عنوان و تيتر كتابهاى فوق ، بدون توجه به محتوى و مضمون آنها نشان دهنده ادب و معرفت او به اساليب بلاغت و فصاحت مى باشد . از اين رو گفته شده است كه اودر اثر مهارتى كه در اصول نگارش و املاء داشته است ، عنوان كاتب و نويسنده را نيزداشته است . (6)

صاحب رجال نجاشى تعداد ديگرى از تاليفات را در حق او آورده است كه يكى از آنها كتاب ما نقضه الزجاجى النيشابورى بر ابى فضل بن شاذان مى باشد . (7)

وفات او

او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه اسلام ، و با به جا گذاشتن بيش از 50عنوان كتاب در زمينه فقه ، اصول ، كلام و تفسير ، در سال 381 ه .

ق ، همان سال وفات شيخ صدوق درگذشت و كلمه شفا»ماده تاريخ وفات اوست .

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 294 .

2- مروج الذهب ، ج 4 ، ص 307- مكتب اسلام ، سال اول ، شماره 3 ، ص 48-49 .

3- رجال نجاشى ، ص 385 تا 388 ، كد معرفى 1047 .

4- تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام .

5- معجم رجال الحديث ، ج 14 ، ص 318 تا 322 ، كد معرفى 10081 .

6- رجال نجاشى ، ص 386 ، كد معرفى 1047 .

7- معجم رجال الحديث ، ج 14 ص 318 تا 322 ، كد معرفى 10081 .

5- شيخ مفيد(ره) (متولد 338-متوفى 413 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ مفيد نامش محمد بن محمد بن نعمان ، هم متكلم است و هم فقيه . ابن النديم در فن دوم از مقاله پنجم الفهرست كه درباره متكلمين شيعه بحث مى كند ، از اوبه عنوان ابن المعلم ياد مى كند و ستايش مى نمايد . او در سال 338 متولد و درسال 413 درگذشته است . كتاب معروف او در فقه به نام مقنعه است و چاپ شده و موجود است . شيخ مفيد از چهره هاى بسيار درخشان شيعه در جهان اسلام مى باشد . ابويعلى جعفرى كه داماد مفيد بوده است ، گفته : «مفيد شبها مختصرى مى خوابيد ، باقى را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مى گذرانيد . »

شيخ مفيد شاگرد ابن ابى عقيل است . » (1)

شيخ مفيد و روزگار زندگى او

از قيام نافرجام مختار بن ابى عبيده ثقفى به بعد ، همه حركت محرومان ضد ستمگران ، به نام طرفدارى از«آل رسول(ع)»آغاز گرديده است . بدين معنى كه مخالفت با حكومتهاى وقت با هواداران خاندان رسالت از اماميه ، كيسانيه ، زيديه ، راونديه ، و ديگر فرقه ها براى تحقق يك نيت صورت گرفته است و آن برانداختن حكومت نژادى عباسى و تاسيس حكومت بر اساس عدل قرآنى بوده است كه در آن عرب و غير عرب مساوى بوده باشند . در آن روزگار مهم ترين كانون قيام ، «خراسان بود . مردم اين سرزمين زير پرچم تشيع گرد آمده بودند ، و مى خواستند حكومت را ازآل ابى سفيان به آل على(ع)بازگردانند . روزى كه محمد بن على بن عبد الله بن عباس ، داعيان خود را به خراسان فرستاد ، به آنها سپرد كه از شخص خاصى نام نبرند ، بلكه مردم را به الرضا من آل

محمد(ص)»بخوانند . سرانجام اين نهضت آن شد كه آل عباس بر خلافت غلبه يافت و بنى الحسن و بنى الحسين(ع)محروم ماندند . اما سيرتى كه خلفاى عباسى از آغاز كار يا اندكى پس از استقرار حكومت پيش گرفتند ، آن نبود كه توده هاى محروم مى خواستند ، آنچه به دنبال اين نهضت تحقق يافت ، حكومت نژادى ديگرى بود كه در آن تيره عباسى جاى تيره اموى را اشغال مى كرد . با اين تفاوت كه دراين حكومت عنصر ايرانى داخل در قوه اجرايى گرديده بود . بى جهت نيست كه سال 352 معز الدوله ديلمى زنان شيعه را گفت تا روهاى خود را سياه كنند و با گريبان چاك در بازار بغداد بيايند و فقهاى اهل سنت آن سال را«سنة البدعة (سال بدعت)ناميدند .

آنان با اين وضع حقوق از دست رفته را مطالبه مى نمودند .

بازگشت به خويشتن

پس از اين آزمايش تلخ و پس از اين دوره سياه بود كه متفكران شيعه به خودآمدند و به اين فكر افتادند كه نخست انديشه هاى فكرى و اعتقادى شيعه را به مردم بياموزند و آنان را با عدالت و مساوات و احكام اسلامى آشناتر سازند . از قرن دوم هجرى به بعد ، متكلمان شيعه و شاگردان امام باقر و امام صادق(عليهما السلام)كوشيدند اصول معتقدات تشيع را بر پايه منطق عقلى و منطق كلام پياده نمايند . از اين تاريخ تا سال 447 هجرى ، يعنى به سال ورود طغرل سلجوقى به بغداد و برانداختن آخرين فرمانرواى شيعه آل بويه ، «الملك الرحيم ، دانشمندان شيعه با استناد به ظاهرقرآن كريم و با استفاده از اخبار اهل بيت(ع)عالى ترين مكتب انديشه بشرى و اسلامى را ارائه داده اند كه تا آن روز در دنياى اسلام

بى سابقه بود . اصول فلسفى و اعتقادى اين مذهب را آن چنان پى ريزى نمودند كه نه تنها در طول تاريخ زنده بماند ، بلكه پيوسته پيشروى خود را حفظ كند و چاره ياب و پاسخگوى مشكلات اجتماعى باشد . از يك سو اصل عدالت را در زمره اصول اعتقادى درآوردند و از سوى ديگرعقل را جزء منابع استنباط احكام كلى شناساندند . در زمينه اعتقاد و عمل هر دو ، حكومت عقل را به سميت شناختند . عصر ظهور شيخ مفيد و هم رديفان او در چنين موقعيت ويژه بود .

اين نوع حركت مكتبى توسط فقهاء و متكلمين و انديشمندان اسلامى متوقف نگرديد ، بلكه پيوسته تعقيب و پى گيرى شد تا به وسيله فقيهان پارسايى مانندابن ادريس ، علامه حلى ، محقق حلى ، شيخ على كركى ، پسرش شيخ عبد العال و شيخ على منشار ، شيخ بهائى و دهها تن عالم ديگر در صحنه فقاهت ظاهر شدند و فقه شيعه را از عبادات و معاملات كه به وسيله صدوق و كلينى و مفيد و شيخ طوسى پى ريزى شده بود ، به مرحله كامل ترى رساندند . درست است كه پس از يورش مغول به مراكزعلمى ، اندك وقفه اى در حوزه هاى علمى مدارس دينى به وجود آمد ، ولى پس از فترت دوران مغول از نو ، طبقات بعدى فقهاء مانند : شهيد اول و دوم ، مقدس اردبيلى ، بعدهاعلامه وحيد بهبهانى ، شيخ جعفر آل كاشف الغطاء ، شيخ محمد حسن صاحب جواهر ، و ميرزاى بزرگ شيرازى و شيخ مرتضى انصارى ، فقه اسلام احياء شده و رونق گرفت تابه عصر كنونى رسيد كه در معرفى شخصيتهاى آينده مورد بحث قرار خواهد

گرفت . (2)

شيخ بزرگوار ما در آن بحران برخوردهاى اعتقادى و سياسى و حركتهاى سرنوشت ساز در حومه بغداد ديده به جهان گشود و دانشهاى ابتدايى را در خانواده وزادگاه خويش به پايان برد . او كه در يك خانواده عميق و اصيل در تشيع از سلاله نيكان و پاكان به وجود آمده بود و سراسر خاندان او مالامال از عشق به اهل بيت رسالت(ع)بوده اند ، راهى بغداد گرديد . از اساتيد و دانشمندان مدارس بغداد نيز كسب علم و دانش نمود تا در علم كلام ، فقه و اصول ، سرآمد دانشمندان گرديد .

مكتب مفيد

پيش از مفيد ، علم كلام و اصول فقه در ميان دانشمندان اهل سنت رونقى به سزاداشت . فقها و متكلمين بسيارى در اطراف بغداد گرد آمده و در رشته هاى گوناگون اصول عقائد ، سرگرم بحث و مناظره بودند .

هر چند علم كلام پيش از مفيد نيز در ميان شيعيان سابقه داشته است ، ولى در اثرمحدوديتى كه در كار شيعيان از نظر سياسى بود ، اين موضوع از مرحله تاليف و تدوين كتاب تجاوز نمى كرد . پيش از مفيد شيخ صدوق كه رئيس شيعيان بود سبك ساده اى رادر تصنيف و تاليف به وجود آورده بود و آن را به صورت املاء به صورت ساده به مستمعين القاء مى نمود . مفيد نيز در پيگيرى مكتب استاد كوشيد و با استفاده از مبانى علم كلام و اصول فقه ، راه بحث و استدلال را به روى شيعيان باز كرد و تلاشهايى را كه متقدمين مانند ابن جنيد اسكافى و قبل از او ابن عقيل فقيه معروف شيعه و عياشى ريخته بودند ، به صورت دلپذيرى درآورد . به گفته نجاشى كتاب

كوچكى در اصول فقه تصنيف كرد كه مشتمل بر تمام مباحث آن بود .

مفيد از ديدگاه دانشمندان شيعه

1-گفتار نجاشى

نجاشى ، شاگرد نامدار و مورد اعتماد شيخ مفيد در حق اوگويد :

«محمد بن محمد بن نعمان بن عبد السلام بن جابر بن نعمان بن سعيد بن جبير ، شيخ و استاد ما-كه رضوان خدا بر او باد-فضل او در فقه و حديث ، و ثقه بودن اومشهورتر از آن است كه توصيف شود . او تاليفات متعددى دارد كه از آنهاست : المقنعة ، الاركان في دعائم الدين ، الايضاح و الافصاح در امامت ، الارشاد العيون و المحاسن و . . . » (3)

2-گفتار طوسى

شيخ طوسى شاگرد ارزنده مكتب او ، درباره او در فهرست مى نويسد :

«محمد بن محمد بن نعمان ، معروف به ابن المعلم ، از متكلمان اماميه است . درعصر خويش رياست و مرجعيت شيعه به او منتهى گرديد . در فقه و كلام بر هر كس ديگر مقدم بود . حافظه خوب و ذهن دقيق داشت و در پاسخ به سؤالات حاضر جواب بود . او بيش از 200 جلد كتاب كوچك و بزرگ دارد . . . » (4)

3-گفتار ابويعلى جعفرى

فقيه بزرگوار ابويعلى جعفرى كه عنوان دامادى وجانشينى شيخ را نيز دارد ، در حق استاد خويش گويد :

«او اندكى از شب را مى خوابيد و باقى شبانه روز را يا نماز مى خواند يا مطالعه مى كرد يا درس مى گفت يا قرآن تلاوت مى كرد . . . » (5)

تمام دانشمندان كه به نوعى به شرح حال او پرداخته اند ، او را با جلالت قدر وعظمت علمى توصيف نموده اند .

نظر دانشمندان اهل سنت

1-گفتار ابن حجر عسقلانى

ابن حجر عسقلانى درباره او گويد :

«او بسيار عابد و زاهد و اهل خشوع و تهجد بود و مداومت بر علم و دانش داشت . ماعت بسيارى از محضر او بهره بردند . او بر تمام شيعيان حق دارد . پدرش درواسط زندگى مى كرد و به آموزگارى مى پرداخت . او در عكبرى كشته شد . گفته مى شودكه عضد الدوله به ملاقات او مى شتافت و هنگام مرض به عيادت او مى رفت . » (6)

2-گفتار ابن عماد حنبلى

عماد حنبلى ، يكى ديگر از دانشمندان اهل سنت ازتاريخ ابن ابى طى حلبى در مورد او نقل كرده است :

«او بزرگى از بزرگان اماميه و رئيس بخش فقه و كلام و مباحثه مى باشد . او باپيروان هر عقيده به مباحثه و مناظره مى پرداخت . موقعيت شايان توجهى در تشكيلات دولت آل بويه داشت . او صدقه فراوان مى داد . بسيار اهل خشوع و تهجد ، و اهل نماز وروزه و خوش لباس بود . او مورد زيارت و ملاقات عضد الدوله قرار مى گرفت . جثه اوچهار شانه و لاغر و گندمگون بود . نزديك 76 سال عمر كرد و بيش از 200 جلد تاليف دارد . تشييع جنازه او شهرت دارد . در تشييع او بيش از 80 هزار نفر از شيعيان شركت جستند و درگذشت او در ماه رمضان بود . رحمت خدا بر او باد . . . » (7)

3-گفتار يافعى

يافعى ، يكى ديگر از دانشمندان اهل سنت ، در وقايع سال 413نوشته است :

«در آن سال بود كه عالم بزرگ شيعه وفات نمود . او صاحب تاليفات فراوان وشيخ بزرگ اماميه ، معروف به مفيد»و«ابن المعلم بود . او در علم كلام ، فقه و جدل تبحر داشت و در مناظرات با هر صاحب عقيده شركت مى جست و در تشكيلات آل بويه با جلالت و احترام زندگى مى كرد . » (8)

اساتيد او

مرحوم نورى در خاتمه مستدرك ، 50 تن از استادان مفيد را نام مى برد . البته تعداد آنها بيش از اينهاست . از معروف ترين آنان : ابن قولويه قمى ، صدوق ، ابن وليدقمى ، ابوغالب ، ابن جنيد اسكافى ، ابو على صولى بصرى ، ابو عبد الله صفوانى و . . . مى باشند .

شاگردان او

تعداد كثيرى از دانشجويان علوم اسلامى از مكتب پر فيض او بهره برده اند كه سرآمد آنان سيد مرتضى علم الهدى ، برادر سيد رضى ، شيخ طوسى ، نجاشى ، ابو الفتح كراچكى ، ابويعلى جعفر بن سالار و عبد الغنى از مفاخر شاگردان اويند . . . » (9)

تاليفات او

نجاشى 171 جلد كتاب از تاليفات شيخ را ذكر كرده است كه اسامى برخى از آنهابه اين ترتيب است :

1-در فقه : المقنعه ، الفرائض الشرعية و احكام النساء

2-در علوم قرآنى : الكلام في دلائل القرآن ، وجوه اعجاز القرآن ، النصرة في فضل القرآن ، البيان في تاليف القرآن(او يكى از پركارترين افراد اين رشته بود . طالبان تفصيل مى توانند به كتاب طبقات مفسران شيعه ج 2 ، تاليف مؤلف مراجعه نمايند . )

3-در علم كلام و عقائد : اوائل المقالات ، نقض فضيله المعتزله ، الافصاح ، الايضاح ، الاركان و . . . (10)

وفات او

شيخ بزرگوار ما در سال 413 در بغداد ، پس از 75 سال تلاش و خدمت ارزنده درگذشت و مورد تجليل فراوان مردم و قدردانى علما و فضلا قرار گرفت . و به تعبيرشاگرد بزرگوارش شيخ طوسى كه خود حاضر در صحنه بوده است ، روز وفات او ازكثرت دوست و دشمن براى اداى نماز و گريستن بر او ، همانند و نظير نداشته است .

هشتاد هزار تن از شيعيان او را تشييع كردند و سيد مرتضى علم الهدى بر او نماز گزاردو در حرم مطهر امام جواد(ع)پائين پاى آن حضرت و نزديك قبر استادش ابن قولويه مدفون گرديد .

رحمة الله عليه رحمة واسعه

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 294 .

2- بخشى از تحليل آقاى دكتر جعفر شهيدى در آرام نامه ، ص 52 .

3- رجال نجاشى ، ص 399 ، چاپ جامعه مدرسين قم .

4- معجم رجال الحديث ، ج 17 ، ص 206 .

5- فهرست ابن نديم ، ص 266 و239 ، چاپ الاستقامه .

6- لسان الميزان ، ج 5 ، ص 368 .

7- شذرات الذهب ، ج 3 ، ص 199 .

8- مرآة الجنان يافعى .

9- مكتب اسلام ، سال اول ، شماره 3 ، مقاله دانشمند محترم على دوانى .

10- رجال نجاشى ، ص 400 تا403 .

6- سيد مرتضى علم الهدى (متولد 355-متوفى 436 ه . ق)

گفتار استاد

«سيد مرتضى علم الهدى ، متولد 355 و متوفى 436 . علامه حلى او را معلم شيعه اماميه خوانده است . مردى جامع بوده است . هم اديب بوده و هم متكلم و هم فقيه .

آراء فقهى او مورد توجه فقهاء است . كتاب معروف او در فقه ، يكى انتصار»است و ديگر كتاب جمل العلم و العمل . او و برادرش سيد رضى ، (جامع نهج البلاغه)نزد شيخ مفيد سابق الذكر تحصيل كرده اند . . . » (1)

ابو القاسم على بن الحسين بن موسى ، مشهور به سيد مرتضى علم الهدى ، نقيب طالبيان ، از نظر منزلت علمى و اعتبار فقهى در مرتبت بسيار والايى قرار دارد كه كمتركسى در آن عصر به پايه آن نايل آمده است . او پيشواى فقهى ، متكلم و مرجع اماميه درعصر خويش ، پس از درگذشت استاد عاليقدرش شيخ مفيد(م 413)بوده است .

وى در سال 355 در يكى از خانواده هاى محترم سادات بغداد به دنيا آمد كه ازجانب پدر و مادر نسب بس شريفى داشت . نامش على بن

حسين طاهر فرزند موسى فرزند محمد فرزند موسى و فرزند ابراهيم فرزند موسى فرزند امام جعفر الصادق عليهم السلام ، علوى هم موسوى ، نسب شريفش با پنج واسطه به حضرت امام موسى بن جعفر(ع)مى رسد . كنيه اش علم الهدى و لقبش ذو الثمانين ، ابو الثمانين وذو المجدين و شريف سيد مرتضى مى باشد .

او يكى از بزرگان فقهاى اماميه ، جامع علوم معقول و منقول در عصر خويش بوده و در ادبيات و فنون كلام و تفسير سرآمد اقران بوده است و آنچنان در علوم اسلامى تبحر داشته است كه او را مروج الذهب در راس قرن چهارم ، و يا مجدد مذهب در قرن مذكور ناميده اند .

او مدت سى سال امير حاج و حرمين و نقيب الاشراف و قاضى القضات ومرجع تظلمات و شكايات مردم بوده است . علامه حلى در كتاب خلاصه درباره اوگويد :

«علم الهدى ركن اماميه و معلم ايشان بوده و مصنفات او تا زمان حاضر كه 693هجرت مى باشد ، محل استفاده آن فرقه حقه مى باشند . » (2)

شيخ عز الدين احمد بن مقبل گويد :

«اگر كسى سوگند ياد كند كه علم الهدى در علوم عربيه داناتر از خود عرب بوده ، دروغ نگفته و گناهى نكرده است . . . » (3)

علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت

شخصيت علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت هم پوشيده نمانده است ، بلكه در اثر كثرت تاليفات و آثار مورد جلب نظر آنان نيز گرديده است . ابن خلكان ، يكى از مورخين اهل سنت گويد :

«فضائل وى بسيار و تاليفات او در دين و احكام مسلمين شاهد صادق هستند براينكه شاخه آن شجره بوده و از اهل آن خانواده جليل مى باشد . .

. »

ابن اثير در كامل التواريخ ، يافعى در مرآة الجنان ، سيوطى در طبقات ، خطيب بغدادى در تاريخ بغداد و ابن كثير شامى و ديگران ، همگى از سيد مرتضى با بهترين عبارات ياد كرده اند و علم و فضيلت و دانش او را ستوده اند . »

يكى از اساتيد ادبيات مصر گويد :

من از كتاب غرر و درر»سيد مرتضى مسائلى را استفاده كردم كه در هيچ يك ازكتابهاى ديگر نحويان به دست نياوردم (4)

حوزه درسى او

او حوزه درسى بسيار غنى داشته است و در علوم متنوعه تدريس داشته است وهر يك از شاگردان او شهريه معينى داشته اند ، چنانچه شيخ طوسى را ماهى دوازده ديناراشرفى(طلاى هيجده نخود)و قاضى ابن البراج را ماهى هشت دينار و هر يك ازتلامذه ديگر را به فراخور حال خود شهريه مى داده است . وقتى قحطى شديد پيش آند ، مرد يهودى براى تحصيل روزى ، چاره انديشيد كه در نزد سيد به تحصيل علم نحوبپردازد . بعد از استيذان از سيد حاضر درس او شد و حسب الامر سيد به او روزانه تعيين گرديد كه روز به روز مى گرفت و صرف ضروريات زندگى خود مى كرد تا پس از اندكى از مشاهده اين شيوه و رفتار نيك ، آخر به دين اسلام گرويد .

داستان آغاز تحصيل او

برخى از رؤياها در صداقت و راستى بى شباهت به الهام و نوعى آگاهيهاى غيبى نيستند و يكى از آن نوع رؤياها ، خوابى بود كه شيخ مفيد اعلى الله مقامه الشريف ديدندكه حضرت فاطمه زهرا(س)حسنين(ع)را پيش او آورده است و مى فرمايد : «يا شيخ علمهما الفقه (به اين دو فرزند فقه بياموز)شيخ پس از بيدارى به حيرت و تفكر فرومى رود ، تا آنكه صبح همان شب ، فاطمه والده ماجده سيد مرتضى و سيد رضى ، باخدمتگزاران خود كه دور او بوده اند ، دو پسر خود را كه در آن موقع از نظر سن صغير وخردسال بوده اند پيش شيخ آورده ، شيخ محض رعايت جلالت آن مخدره ، سلامش كرد و به پا ايستاد تا پس از احترامات معمولى ، فاطمه مادر كودكان ، همان عبارت مذكوردر رؤيا را(يا شيخ علمهما الفقه)به زبان آورد و گفت :

«اى شيخ

اين دو پسران منند ، اينها را پيش تو آورده ام كه به آنان فقه تعليم دهى . »

پس شيخ تحت تاثير قرار گرفت و خواب را به آن بانوى جليل القدر بازگو نمودو به تعليم و تربيت آن دو برادر والاگهر اهتمام تمام به كار برد تا به آن مقام عالى علم واجتهاد نائل آمدند كه هر دو از ذخيره هاى ارزشمند اسلام و از نوادر و نوابغ روزگارگرديدند . (5)

اساتيد و شاگردان او

او در محيط علمى مساعد رشد و نما كرد و از محضر بزرگان و افرادى مانند :

شيخ مفيد ، خطيب اديب ، ابن نباته و شيخ حسن بابويه بهره جست و شاگردانى مانند :

شيخ طوسى ، قاضى ابن البراج ، ابو الصلاح حلبى ، ابو الفتح كراجكى ، سالار بن عبد العزيزديلمى و دهها نظاير اين بزرگان را در حوزه درسى خويش تربيت نمود .

تاليفات او

او داراى تاليفات متعددى است كه هر كدام نشانگر وسعت علم و تبحر وگسترش كرانه اى دانش و فضيلت او بوده است . مرحوم مدرس ، صاحب ريحانة الادب بيش از 72 جلد از آنها را با اسم و رسم نام مى برد ، ولى برخى از آنچه كه راجع به فقه واصول فقه مى باشد ، به اين ترتيب مى باشد :

1-الانتصار

2-جمل العلم و العمل

3-الذريعه في اصول الشريعه(در اصول فقه)

4-المحكم و المتشابه

5-المختصر

6-ما تفردت به الامامية من المسائل الفقهيه

7-المصباح

8-الناصريات

و جز آنها ، كتابهاى الامالى ، «جواب الملاحدة في قدم العالم ، «درر الفوائد»وچند جلد ديگر كه طالبين تفصيل لازم است به آن كتابها مراجعه نمايند .

لقب علم الهدى

در مورد لقب علم الهدى ، بيشتر مورخين نگاشته اند كه ابو سعيد محمد بن حسين وزير القادر بالله(خلافت 381-422)در سال 420 بيمار شد . شبى در خواب ديد كه امير مؤمنان(ع) به او مى فرمايد : «به علم الهدى بگو تا براى تو دعا كند تا ازبيمارى بهبود يابى . »وزير گفت : «يا امير المؤمنين ، علم الهدى كيست ؟ »فرمود : «على بن الحسين موسوى است . »چون از خواب برخاست ، نامه اى به سيد مرتضى نوشت كه براى او دعا كند و در آن نامه او را علم الهدى خواند .

سيد مرتضى برآشفت و از وزير خواست كه او را با اين لقب بزرگ نخواند . وزيرگفت به خدا قسم امير المؤمنين(ع)امر فرموده كه شما را به اين لقب بخوانم . بعد ازآنكه وزير از دعاى سيد مرتضى شفات يافت ، جريان خواب خود و امتناع سيد مرتضى رااز قبول اين لقب براى خليفه بيان كرد . خليفه پيام فرستاد كه شايسته است لقبى را

كه ازسوى جد شما داده شده ست بپذيرى و اباء نكنى . سپس حكم شد كه منشيان درنامه هاى رسمى و عموم مردم او را با اين لقب بخوانند و بدين گونه ملقب به علم الهدى گرديد . » (6)

مناعت طبع و ملكات فاضله او

دانشمند متتبع ، آقاى على دوانى در بيوگرافى اين فقيه وارسته از رجال ابو على ، از كتاب اتحاف الورى ، ضمن حوادث سال نقل كرده است كه در اين سال سيدمرتضى و برادرش سيد رضى به زيارت بيت الله الحرام شتافتند . در بين راه ابن جراح طائى از آنها طلب چيزى كرد و آنها نه هزار دينار از مال خالص خويش را به او دادند .

و باز نوشته اند كه وقتى چند كتاب به قيمت ده هزار دينار يا بيشتر براى سيد مرتضى خريدارى كردند ، موقع مطالعه ديد كه بر پشت يكى از آنها اين دو شعر را نوشته اند :

و قد تحوج الحاجات يا ام مالك الى بيع اوراق بهن ضنين و ما كان ظنى اننى سابيعها و لو خلدتني في السجون ، ديونى

(گاهى احتياج وا مى دارد كه اوراقى را كه بيشتر مورد علاقه است ، فروخته گردد .

من گمان نمى بردم كه روزى برسد كه آن اوراق را بفروشم . هر چند طلبكارها مرا به زندان وامى داشتند . )

اين اشعار حاكى از فقر فروشنده آن بود كه از روى ناچارى آن كتب نفيس رافروخته است . سيد(ره)تمام كتابها را به صاحبش مسترد نمود و آن ده هزار دينار را نيزبه او بخشش نمود .

وقف ملك براى هزينه فقهاء

سيد مرتضى دهكده اى از املاك خود را وقف مصرف كاغذ فقها كرده بود كه عوائد آن صرف تاليفات مجتهدين گردد . صفات حميده و فضائل اخلاقى او در حدى بود كه افراد فاضل و دانشمند از هر گروه مى توانستند به مجلس او راه يابند و ازمحضرش بهره مند گردند . نابغه عرب ، «ابو العلاء معرى از كسانى بود كه هميشه ملازمت او را داشت .

گويند هنگامى كه ابو العلاء از عراق خارج مى شد ، از او پرسيدندكه سيد مرتضى را چگونه ديدى ؟ او در پاسخ اشعار زير را قرائت كرد :

يا سائلى عنه لما جئت تسئله الا هو الرجل العارى من العار لو جئته لرايت الناس في رجل و الدهر في ساعة و الارض في دار

(اى فردى كه از من جوياى حال او هستى ، بدان كه او مردى است كه از هر گونه نقص و عيب ، مبرى است . اگر او را ببينى خواهى ديد كه وجود همه مردم در يك فردجمع است و روزگار در يك ساعت متمركز گرديده و جهان در يك خانه قرار گرفته است . )

كتابخانه او

در كتابخانه سيد مرتضى ، هشتاد هزار جلد كتاب بوده است كه اغلب آنها ازكتابهاى مورد مطالعه يا تاليف او بوده است .

يكى از معاصرين او گويد :

«كتابهاى سيد را شماره كردم ، به هشتاد هزار جلد رسيد كه اغلب آنها ازمحفوظات يا مصنفات او بوده است . »

ثعالبى مورخ نامى نيز در تاييد اين گفتار اضافه مى نمايد : «در بغداد پس از وفات سيد مرتضى با اينكه قسمت عمده كتابهاى او را به امراء و وزراء اهدا كرده بودند ، بازباقيمانده آنها را به سى هزار دينار قيمت كردند . . . » (7)

وفات او

او در سال 436 در بغداد وفات نمود . نجاشى در رجال خود مى نويسد : «او درسال مزبور وفات يافت . فرزندش بر او نماز گزارد و در خانه اش دفن شد . من وابويعلى جعفرى(داماد شيخ مفيد) و سلار بن عبد العزيز او را غسل داديم . »

اخيرا جنازه او به كربلاى معلى منتقل شده و در جوار مطهر حضرت سيدالشهداء(ع)مهمان آن بزرگوار گرديد . » (8)

رحمت خدا بر روان او باد

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 299 .

2- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 183 تا 190 ، چاپ دوم ، كتابفروشى خيام ، تبريز ، چاپ شفق

3- مجله مكتب اسلام ، سال اول ، شماره 4 .

4- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 184 .

5- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 185 .

6- روضات ، ص 575 .

7- مجله مكتب اسلام ، سال اول ، شماره 4 ، مقاله نامبرده .

8- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 190- رجال نجاشى ، ص 261 ، كد معرفى 648 . علاوه بر منابع فوق مى توان به ادب المرتضى تاليف دكتر عبد الرزاق ، و معجم المؤلفين ، تاليف عمر رضاكحاله ، ج 7 مراجعه نمود .

7- شيخ ابو جعفر طوسى ، مؤسس حوزه نجف (1) (متولد 385-متوفى 460 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ ابو جعفر طوسى ، معروف به شيخ الطائفه از ستارگان بسيار درخشان جهان اسلام است . در فقه و اصول و حديث و تفسير و كلام و رجال تاليفات فراوان دارد . اهل خراسان است . در سال 385 متولد شده و در سال 408 يعنى در23سالگى به بغداد مهاجرت كرد و تا پايان عمر در عراق ماند و پس از استادش سيدمرتضى علم الهدى ، رياست علمى و فتوائى شيعه به او منتقل گرديد .

مدت پنج سال پيش شيخ مفيد درس خوانده است . ساليان دراز از خدمت شاگردمبرز شيخ مفيد ، سيد مرتضى بهره مند شده است . استادش سيد مرتضى در سال 436 درگذشت و او 24 سال ديگر پس از استادش در قيد حيات بود . دوازده سال بعد از سيد در بغداد ماند ، ولى بعد به علت يك سلسله آشوبها كه خانه وكاشانه اش به تاراج رفت ، به نجف

مهاجرت كرد و حوزه علميه را در آنجا تاسيس كرد و در سال 460 در همانجا درگذشت . قبرش در نجف معروف است . شيخ طوسى كتابى در فقه دارد به نام النهايه كه در قديم الايام كتاب درسى طلاب بوده است . كتاب ديگرى دارد به نام المبسوط كه فقه را وارد مرحله جديدى كرده است و در عصر خودش مشروح ترين كتاب فقهى بوده است . كتاب ديگرى دارد به نام الخلاف كه در آنجا هم آراء فقهاء اهل سنت را بيان كرده ، و هم راى شيعه را . شيخ طوسى كتابهاى ديگرى نيز در فقه دارد ، قدماء تا حدود يك قرن پيش ، اگر در فقه شيخ را به طور مطلق مى گفتند ، [منظور آنان] شيخ طوسى بودو اگر«شيخان مى گفتند مقصود شيخ مفيد و شيخ طوسى بوده است .

شيخ طوسى يكى از چند چهره معروفى است كه در سراسر فقه نامشان برده مى شود . خاندان شيخ طوسى تا چند نسل همه از علماء و فقهاء بوده اند . پسرش شيخ ابو على ملقب به مفيد ثانى ، فقيه جليل القدرى است و بنا بر نقل مستدرك(ج 3 ، ص 498)او كتابى دارد به نام امالى و كتاب النهايه پدرش را نيز شرح كرده است .

مطابق نقل كتاب لؤلؤة البحرين دختران شيخ طوسى نيز فقيهه و فاضله بوده اند .

شيخ ابو على فرزندى دارد به نام شيخ ابو الحسن ، بعد از پدرش مرجعيت ورياست حوزه علميه به او منتقل گرديد و بنا بر نقل ابن عماد حنبلى در كتاب شذرات الذهب في اخبار من ذهب(ج 4 ، ص 126 و127)در زمان اين فردبزرگ ، زاهد و عالم ، بوده است عماد طبرى گفته است اگر

صلوات بر غير انبياءروا بود ، من بر اين مرد صلوات مى فرستادم . او(پسر شيخ)در سال 540 درگذشته است . » (2)

ولادت

فقيه بزرگوار ، محدث كبير ، مفسر نامى ، دانشمند پرآوازه ، شيخ الطائفه ، ابو جعفرمحمد بن حسن بن على طوسى ، در رمضان سال 385 ه . ق در شهر«طوس خراسان ديده به جهان گشود . پس از طى تحصيلات مقدماتى در زادگاه خود ، در سال 408 ه . ق هنگامى كه 23 ساله بود ، به بغداد عزيمت نمود .

در آن هنگام رياست مذهب جعفرى در زمان غيبت امام زمان(عج)با شيخ بزرگوار و بزرگ پرچمدار شيعه ، محمد بن محمد عكبرى بغدادى ، معروف به شيخ مفيد بود . پس شيخ طوسى ملازمت او را اختيار كرد و شاگردى او را پذيرفت و تا پايان زندگى او از محضرش بهره ها برد .

در همين زمان از محضر مشايخ ديگر ، مانند : حسين بن عبيد الله غضايرى(م 411) ، ابن جنيد اسكافى(م 381)و احمد بن محمد بن موسى معروف به ابى الصلت اهوازى نيز كسب فيض نمود .

وى به علت هوش سرشار و ذكاوت فوق العاده اش مورد توجه استاد بزرگوارش شيخ مفيد قرار گرفت . بدين جهت اكثر اوقات را با شيخ به سر مى برد تا اينكه دررمضان سال 413 ه . ق شيخ مفيد به جوار رحمت الهى شتافت . پس از رحلت اين مجتهد سترگ شيعه ، رياست مذهب شيعه به داناترين و والا مقام ترين شاگردش يعنى سيد مرتضى علم الهدى(برادر سيد رضى ، گرد آورنده نهج البلاغه)رسيد . بدين خاطرشيخ طوسى بدو پيوست و از علوم الهى سرشارى كه از زبان او جارى مى گرديد ، مستفيض شده و از

چشمه گواراى علم و دانش او سيراب و بهره مند گشت .

سيد مرتضى نيز كه در او لياقت و استعداد كامل را ديده بود ، او را مورد عنايات وتوجهات خاصه خود قرار داده و او را به تدريس واداشت و مقررى قابل توجهى(12دينار در ماه)براى او تعيين نمود . بدين ترتيب شيخ طوسى 23 سال نيز در ملازمت آن عالم بزرگوار به سر برد تا اينكه سيد در ربيع الاول سال 436 ه . ق ، در سن 81 سالگى درگذشت .

بعد از رحلت آية الله سيد مرتضى علم الهدى ، رهبرى و پرچمدارى شيعه به شيخ طوسى رسيد . در اين هنگام منزل شيخ در محله كرخ بغداد ، پناهگاه و مقصد ومقصود مسلمانان بود . جهت درك محضر او علماء و دانشمندان بسيارى از سراسرسرزمين اسلامى ، قصد بغداد را مى نمودند تا افتخار مجالست و شاگردى او را دريابند واز چشمه خروشان علم الهدى كه بر زبان او جارى مى شد ، استفاده برند .

بدينگونه شماره شاگردان وى از فقهاء و مجتهدين و علماء شيعه ، به بيش ازسيصد تن رسيد و در همان وقت چند صد نفر از علماى اهل سنت نيز از محضر اواستفاده مى كردند .

كتابهاى مرجع

شيخ طوسى مؤلف دو كتاب از كتب اساسى و مرجع چهارگانه شيعه است . اين كتابها به نامهاى : «تهذيب الاحكام و«الاستبصار»مى باشند و هر دو در زمينه روايات و احاديثى است كه جنبه فقهى و حكمى دارند . قابل توجه است كه كتب اربعه به وسيله سه نفر نوشته شده است كه نام هر سه نفر آنان محمد»مى باشد . في المثل : «محمد بن يعقوب كلينى ، «الكافى را نوشته و در آن

بيش از 16000 حديث را جمع آورى كرده است . و شيخ صدوق ، «محمد بن بابويه كتاب من لا يحضره الفقيه را در احكام فقه تاليف كرده است و شيخ طوسى ، «محمد بن حسن نيز دو كتاب ديگر از اصول اربعه ، يعنى التهذيب و«الاستبصار»را نوشته است . به اين ترتيب به اين سه نفر ، «محمدون اوائل گويند .

سه نفر ديگر از بزرگترين علماى شيعه در اعصار اخير كتابهاى مهم ديگرى نگاشته اند كه محمدون اواخر»ناميده مى شوند كه عبارتند از : «علامه محمد باقرمجلسى ، مؤلف دائرة المعارف عظيم بحار الانوار»در 110 جلد ، و«محمد بن محسن فيض كاشانى مؤلف كتاب گرانقدر«الوافى و«محمد بن حر عاملى ، مؤلف كتاب گرانبهاى وسائل الشيعه در 20 جلد . پس اين هفت كتاب ارزشمند را در مجموع كتب سبعه شيعه مى نامند .

كرسى تدريس در بغداد

آوازه علم و دانش و ورع و زهد و تقواى شيخ طوسى ، همچنانكه از مرزهاى عراق گذشته و به اقصى نقاط دنيا رسيده بود ، از ديواره هزار كنگره هزار قصر با عظمت خليفه عباسى نيز گذشت ، به طورى كه القائم بامر الله خليفه عباسى ، با همكارى آل بويه كرسى تدريس كلام را در مركز خلافت براى او برقرار نمود . در آن روزگار بر اين كرسى ، عظمت و رتبه والايى قائل بودند ، به طورى كه آن را به بزرگترين دانشمند كشورواگذار مى نمودند و اين نشانه آن است كه در آن زمان بالاتر و والاتر از شيخ طوسى درتمام بغداد و سرزمينهاى اسلامى فرد ديگرى موجود نبود كه شايستگى تدريس راداشته باشد .

در آن روزگار خاندان ايرانى آل بويه در واقع امر بر بغداد حكومت مى كردند و خلفاى عباسى بيشتر

از يك مقام تشريفاتى ، عنوانى نداشتند . به طوريكه آل بويه هرگاه اراده مى كردند ، مى توانستند آنان را كنار زده ، فرزند يا يكى از نزديكان خليفه را به حكومت ظاهرى منصوب نمايند . اين نوع نمايشات براى ساكت كردن مردم عراق بودكه بسيارى از آنها از اهل نت بودند و خليفه را«امير المؤمنين و خليفة الله و ظل الله في الارض مى دانستند !

آل بويه كه خاندان شيعه بودند ، در ترويج شيعه و رهانيدن آنان از ظلم و ستم ديگران ، نقش بسيار مهمى را ايفا كردند ، و نخستين بار شعائر و شعارهاى شيعه را مطرح ساختند .

در سال 447 ه . ق ، تركان سلجوقى با استفاده از ضعف آل بويه به بغداد حمله نموده و با اشغال آن ، حكومت آل بويه را منقرض نمودند . در اين هنگام عده اى ازاوباش و اراذل به رهبرى عميد الملك وزير متعصب طغرل بيك ، به محله هاى شيعه نشين حمله كرده ، به قتل و غارت آنان پرداختند و بدين ترتيب يك قرن آزادى شيعيان در عراق به سر رسيد . قرنى كه با ظهور شيخ صدوق و سيد مرتضى و سيدرضى و شيخ مفيد ، و برهه اى از حيات علمى شيخ طوسى(ره) همراه بود . در اين يك قرن حكومت آل بويه ، بسيارى از كتب معروف شيعه نگاشته شد و شيعيان توانستندمراسم مذهبى خود را از قبيل عزادارى عاشورا و ديگر مراسم و شعائر را آزادانه انجام دهند .

اما با سقوط آل بويه و روى كار آمدن خاندان سلجوقى ، وضع به يك باره دگرگون گرديد و دوباره آزار و اذيت شيعيان و قتل عام آنان آغاز گرديد و شيعيان مجبور شدند براى حفظ جان و ناموس

خود تقيه نمايند . با حمله افراد متعصب و اراذل و اوباش به صفهاى عزادارى سيد الشهداء(ع) ، مراسم عزادارى شيعيان نيز به ظاهرمتوقف گرديد و بسيارى از عزاداران كشته شدند .

در يكى از اين حملات كه تحت نظارت وزير عبد الملك انجام گرفت ، بسيارى از شيعيان كشته شده و بسيارى از خانه ها و مغازه ها و مراكز علمى و كتابخانه هاى شيعى به آتش كشيده شده و غارت گرديد . شيخ طوسى نيز از اين غارت در امان نماند ، زيراهمانطور كه نوشته آمد ، وى داراى بزرگترين كرسى تدريس در بغداد بود . عده اى ازعلماء اهل سنت كه اين موضوع را خوش نداشتند و به شيخ حسادت مى كردند ، بارهاكوشيده بودند كه با تهمت و افتراء شيخ را از اين منصب كنار نمايند .

اما اين حسادتها ، بالاخره كار خود را كرد و اراذل و اوباش به خانه شيخ حمله برده و آن را به آتش كشيده و بسيارى از اموالش را به غارت بردند . كرسى تدريس شيخ نيز به آتش كشيده شد و كتابخانه بزرگ و معروف او نيز كه محزن گنجينه ها و ذخائرعلمى بود ، طعمه حريق گشت و بسيارى از كتب نفيس و بى مانند او نيز در آتش جهل وتعصب نابود گرديد . علاوه بر آن كتابخانه اى كه به دستور شاهپور بن اردشير وزيربهاء الدوله ديلمى ساخته شده بود و يكى از بزرگترين و عظيم ترين و معروف ترين ومعتبرترين كتابخانه هاى آن روزگار بود ، و هزاران جلد كتاب خطى و نفيس كه از روى كتابهاى مختلف از سراسر جهان آن روز استنساخ شده بود و در آن نگهدارى مى شد ، وقرآنهاى تذهيب كارى شده و قرآنهايى

كه به وسيله بزرگترين خطاطان عرب نوشته شده بود و به نفاست اين كتابخانه مى افزود ، تماما توسط عده اى از جاهلان متعصب وگمراه به آتش كشيده شد و تعداد زيادى از كتب منحصر به فرد ، از جمله تعداد زيادى ازكتابها و تاليفات خود شيخ از بين رفت . » (3)

بعد از اين حادثه ، اراذل و او باش به خانه شيخ حمله كردند تا وى را به قتل برسانند ، ولى چون او را نيافتند ، وسايل منزل و كتابهاى او را به بازار آورده ، پرچمها وعلمهايى كه شيعيان در عاشورا از آن استفاده مى نمودند ، بر آنها افزوده و همگى را به آتش كشانده و نابود ساختند .

در تاريخ ادبيات دكتر صفا ، به نقل از«كامل التواريخ ابن اثير ، حوادث 499 آمده است :

«در محرم سال 445 ، بين شيعه و سنى بغداد اختلافاتى كه از اواخر سال 444بروز كرده بود ، شدت گرفت و دسته هايى از تركان نيز در تعصبات شركت جسته ، درنتيجه بسيارى از خانه هاى محله كرخ بغداد كه مسكن شيعيان بود و خانه هاى محلات ديگر طعمه آتش و با خاك يكسان شد . در سال 449 خانه ابو جعفر طوسى ، فقيه امامى در كرخ به باد غارت متعصبان رفت . » (4)

بعد از اين حادثه اسفبار كه ضايعات جبران ناپذيرى به جهان علم وارد ساخت ، شيخ از بغداد خارج شده و به صورت متوارى به نجف اشرف رسيد .

«نجف اشرف در آن هنگام ده كوچكى بود كه عده معدودى از شيعيان مشتاق ، در جوار بارگاه مولاى متقيان امير المؤمنين على(ع)زندگى مى كردند .

بعد از فروكش كردن خشم و طغيان جاهلان ، شيخ در

نجف اشرف حوزه علميه اى تاسيس نموده كه بزرگترين حوزه علميه در ميان شيعيان گرديد . (5)

گفتار نجاشى

نجاشى(متوفى 450 ه . ق) ، معاصر او در شان شيخ مى نويسد :

«ابو جعفر محمد بن حسن بن على طوسى ، بزرگى از اصحاب ما ، ثقه ، عين ازشاگردان استاد ما ابو عبد الله(مفيد)مى باشد ، او تاليفاتى دارد . يكى از آنها«تهذيب الاحكام و آن كتاب بس بزرگى است ، و ديگرى الاستبصار-النهايه-المفصح(درامامت)-ما لا يسع المكلف الاخلال به كتاب العدة(در اصول فقه)-كتاب الرجال من روى عن النبى(ص)و عن الائمة(ع)-كتاب فهرست كتب الشيعه و اسامى المصنفين المبوسط(در فقه)-مقدمه اى در مدخل علم كلام-الايحاز(در ارث)-مسالة فى العمل بخبر الواحد-كتاب ما يعلل و ما لا يعلل-كتاب الجمل و العقود-تلخيص الشافى(درامامت)-مسالة فى الاحوال-كتاب التبيان فى تفسير القرآن-شرح المقدمة-رياضة العقول-تمهيد الاصول ، و شرح جمل العلم و العمل . . . » (6)

گفتار حاج آقا بزرگ تهرانى

شيخ آقا بزرگ تهرانى ، در مقدمه تفسير«التبيان تاليف شيخ طوسى ، از 48 كتاب وى نام برده است . اين كتابها را مى توان در موضوعات زير دسته بندى نمود :

1-تفسير قرآن ، 3 كتاب

2-فقه و احكام 11 كتاب

3-اصول فقه 2 كتاب

4-اخبار و احاديث 3 كتاب

5-رجال و درايه 3 كتاب

6-كلام و عقائد16 كتاب

7-ادعيه و مناجات 5 كتاب

8-مقتل و تاريخ 2 كتاب

9-پاسخ مسائل 3 كتاب (7)

برخى از عناوين كتابها به اين قرار مى باشد :

النهايه-الخلاف-المبسوط-عدة الاصول-تفسير التبيان-تلخيص الشافى الغيبة-الفهرست-رجال-مصباح المتهجد و . . .

1-النهاية :

اين كتاب كه يكى از نخستين آثار شيخ است . وى فتاواى خود را درمسائل فقهى به عبارات و روايات نوشته و مسائلى را كه درباره آن روايت يا حديثى نيافته است متعرض نگرديده است . اين كتاب تا عصر محقق همانند شرائع محقق مطرح بود .

2-المبسوط :

بر خلاف نهايه ، اگر چه كتابى است فقهى ، ولى در آن شيخ اجتهادنموده است و مسائل را با ديد

كلامى و اصولى بررسى كرده و فتوا داده است . اين كتاب فتاواى اجتهادى شيخ مى باشد . از كتابهاى ديگر شيخ اين كتابها را مى توان نام برد :

3-الخلاف :

در اين كتاب مباحث اخلاقى و موارد مورد اتفاق فريقين را بازگوكرده است .

«مفصح (در امامت) ، «لا يسع المكلف الاخلال به (در اصول) ، «عدة الاصول (در علم اصول) ، «الرجال كه نام رجالى است كه از اصحاب پيامبر اكرم(ص)و ياران ائمه معصومين(ع)روايت كرده اند . «فهرست كه فهرست كتب شيعه و نام مؤلفان آنهامى باشد . «مقدمه در علم كلام ، «ايجاز»در فرائض رساله ، «مساله در عمل به خبرواحد»رساله ما يعلل و ما لا يعلل ، كتاب رياض العقول كه شرح مقدمه و در علم كلام است . «تمهيد الاصول كه شرح جمل العلم و العمل سيد مرتضى علم الهدى است .

كتاب جمل العلم و العمل ، «كتابهاى عقود و تلخيص الشافى در امامت . كتاب التبيان در تفسير قرآن . تفسير التبيان در 20 مجلد قرار دارد . اين كتاب در ساليان اخيربه صورت 10 مجلد به چاپ رسيده است . اين تفسير نخستين تفسير استدلالى شيعه است . زيرا قبل از آن كتابهاى تفسيرى شيعه همگى روائى(يعنى مجموعه روايات واحاديث پيرامون آيات)بودند .

اين ابتكار شيخ ، بعدها پى گيرى شد و بدين ترتيب يك سرى از ارزشمندترين تفاسير استدلالى شيعه به وجود آمد . از جمله تفسير مجمع البيان طبرسى در 10 جلد ، تفسير گازر ، تفسير المنهج ، تفسير خلاصة المنهج ، تفسير ابو الفتح رازى و اخيرا تفسيرالميزان و تفسير نمونه و دهها تفسير ديگر كه ما در كتاب طبقات مفسران شيعه درمجلدات پنجگانه شرح

و تفصيل آنها را داده ايم .

ديگر كتابهاى شيخ عبارتند از :

رساله در تحريم فقاع(آب جو)

مسائل دمشقيه(كه دوازده مساله است . )

مسائل حلبيه مسائل حائريه

مسائل الياسيه(كه صد مساله است . )

مسائل جيلانيه(كه 24 مساله است)

مسائل در فرق ميان نبى و امام

رساله نقض بر ابن شاذان

رساله مختصر(در ادعيه و مناسك حج)

رساله مسائل ابن براج

كتاب مختصر مصباح المجتهد(در ادعيه كه همانند مفاتيح الجنان ثقة المحدثين

شيخ عباس قمى رايج بين مردم بوده است . )

كتاب انس التوحيد(در ادعيه)

كتاب الاقتصار فيما يجب على العباد

كتاب مختصر المصباح

كتاب اخبار مختار بن ابى عبيدة ثقفى

كتاب مقتل الحسين(در حادثه دلخراش كربلا)

كتاب اختيار الرجال كشى

كتاب مجالس(در اخبار و احاديث)

كتاب هدايه المسترشد و بصيرة المتعبد

كتابى در اصول و عقايد و كلام

مسائل رازيه در وعيد

مسائل فارسيه(در آيات قرآن)

و كتاب الغيبة كه در مورد زندگانى حضرت ولى عصر بقية الله الاعظم نوشته شده است و يكى از محكم ترين و استدلالى ترين كتب شيعه تا زمان خود شيخ و حتى امروزمى باشد . در اين كتاب به تمامى سؤالات و اشكالات مخالفين در مورد غيبت ، تولد وطول عمر حضرت مهدى(عج)پاسخ داده شده است . اين كتاب در سالهاى اخير به فارسى ترجمه شده است ، ولى اينك ناياب مى باشد .

مقام و موقعيت شيخ طوسى

شيخ مفيد كه استاد شيخ طوسى است ، نخستين شخصيت علمى در شيعه است كه علم كلام را تنظيم و تبويب نمود و آن را به عظمت و اعتبار خود رسانيد . شيخ طوسى نيز اكثر كتب خود را در علم اصول و عقايد با بيانات كلامى درآميخته است . اين كار شيخ به علماى ديگر نيز جرات داد كه تفسير قرآن را با مشربهاى عقيدتى و فكرى گوناگونى عرضه بدارند . بدين ترتيب پس از

شيخ ، تفاسيرى با مشربهاى فلسفى وعرفانى و علمى به وجود آمد كه تاثير مهمى در تغيير افكار مسلمين باقى گذاشت .

يكى ديگر از تاثيرات و ابتكارات شيخ طوسى ، استفاده از احاديث اهل سنت واستنتاج از مسائل كلامى آنان مى باشد . اين استفاده باعث ورود فرهنگ اهل سنت دركتب شيعه و انتقال آراء شيعه به ديگران بود . تفاسير مهمى چون مجمع البيان و تفسيرابو الفتوح رازى نيز از اين تاثير فرهنگى در امان نمانده و يك سرى مسائلى را كه مورداختلاف و يا انكار شيعيان مى باشد ، در متن خود آوردند كه اخيرا عالم وارسته ومجاهد ، علامه مرتضى عسكرى با تحقيقات سى ساله خود ريشه اين كجرويها را يافته و آنها را افشا نمود كه تحقيقات ايشان در جاى خود ارزشمند مى باشد . (8)

مجتهدى كه مرجعيت مجتهدان را داشت

از خصوصيات ديگر شيخ طوسى آن است كه تا مدت طولانى فقهاى شيعه راتحت تاثير آراء خود قرار داد ، به طوريكه هيچ يك از فقها جرات نيافتند كه در برابر آراءفقهى شيخ ، نظريات خود را ابراز نمايند . البته اين مسائل باعث ركود تكامل فقهى دربرهه اى از زمان گرديد ، ولى بعدها با درخششى كه برخى از فقهاء از نسل آن بزرگ فقيه نمودند ، اين سد شكسته گرديد و آراء و نظريات فقهى جديد در عرصه زندگى مسلمانان طلوع و تجلى نمود و افكار و آراء جديد فقهى در عرصه زندگى مردم تابش نمود . و اين يك حادثه تاريخى درك موقعيت شيخ طوسى را براى ما تسهيل مى نمايد .

در درك عظمت وى كافى است در نظر داشته باشيم كه تا سالها بعد از وى با وجود انبوه دانشمندان شيعه ،

هيچ عالمى توفيق نيافت كه شخصيت علمى و موقعيت او را تحت الشعاع خود قرار دهد . در علوم كلامى و فلسفى و معقول و منقول ، تا ظهور خواجه نصير الدين طوسى(متوفى 672)و علامه بى مانند حسن بن يوسف مطهر حلى(متوفى 726) ، هيچ كس ياراى برابرى با عقايد كلامى وى را نداشت . در تفسير قرآن تاپيش از مجمع البيان امين الاسلام طبرسى(متوفى 548)هيچ كتاب تفسيرى همتاى التبيان او وجود نداشته است . مجمع البيان نيز همچنانكه مؤلفش گويد ، از درياى بى كران معارف تبيان اقتباس نموده و خوشه هايى چيده است .

در فقه و اصول نيز تمام فقهاى بعد از او ، ناقل فتاواى وى بوده اند و به احترام فقاهت و دانش او از خود راى و نظرى ابراز نمى داشتند تا اينكه محمد بن ادريس حلى(متوفى 598)برخاست و اجتهاد و مكتب فقهى شيعه را با جرات و تهور خاصى ازحالت ركود موجود و وضع كنواخت بيرون آورد .

گفتار بحر العلوم

علامه سيد مهدى بحر العلوم كه خود از پيشوايان مكتب جعفرى و از باتقواترين علماى جهان اسلام مى باشد ، در مورد شيخ طوسى مى گويد :

«محمد بن حسن طوسى ، سرآمد طائفه اماميه و پرچمدار شريعت اسلام وپيشواى فرقه شيعه بعد از ائمه معصومين(سلام الله عليهم)است . او در آنچه متعلق به دين و مذهب است ، مورد اعتماد ماست . او محقق اصول و فروع و تهذيب كننده معقول و منقول است . شيخ الطائفه ما و رئيس شيعه على الاطلاق است . » (9)

فرزندان شيخ

از شيخ الطائفه يك پسر به نام شيخ حسن به يادگار مانده است كه معروف به شيخ ابو على طوسى است و او را در علم و عقل ، همتاى پدر عاليقدرش دانسته اند .

مكتب فقهى و مرجعيت و حوزه درس او با شايستگى لازم به او رسيد . او در سال 455 ، يعنى پنج سال قبل از رحلت پدر به دريافت اجازه اجتهاد نائل آمد .

مؤلف قاموس الرجال مى نويسد : «او فقيه ، ثقه و بزرگوار است . تمام تصانيف پدر را بر خودش قرائت نموده است . ابن شهر آشوب گفته است : «از تاليفات او ، «المرشد الى سبيل التعبد»مى باشد . »شيخ شوشترى مى افزايد : «او نيز همانند پدر«امالى دارد . » (10)

وفات شيخ

شيخ بزرگوار ما در شب دوشنبه بيست و دوم ماه محرم سال چهارصد و شصت به رحمت ايزدى پيوست . در نجف اشرف در خانه خويش به خاك سپرده شد . اكنون خانه او مسجد شده است . بدين ترتيب جهان اسلام يكى از بزرگترين و نامورترين فقيهان خود را از دست داد . شخصيتى كه در تاريخ كمتر به نظير او در جامعيت برخورده ايم و هنوز فقهاى ما از پرتو وجود او برخوردار هستند . (11)

عاش سعيدا و مات سعيدا رحمه الله

پى نوشتها

1- نگارش و تهيه اين مقاله ، توسط آقاى جهانشاه دارستانى دانشجوى دانشگاه علم و صنعت گروه 88صورت گرفته است .

2- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 295 .

3- زيربناى تمدن و علوم اسلامى ، تاليف نگارنده ، صفحات 150 تا 170 .

4- تاريخ ادبيات ايران ، نوشته دكتر ذبيح الله صفا ، ج 2 ، ص 197 .

5- قصص العلماء ، تاليف ميرزا محمد تنكابنى ، ص 416 به بعد- تتمة المنتهى ، تاليف شيخ عباس قمى ، حوادث قرن چهارم و پنجم ، ص 450 .

6- رجال نجاشى ، ص 403 ، چاپ جامعه مدرسين قم .

7- مقدمه التبيان ، تاليف حاج آقا بزرگ تهرانى .

8- يادنامه هزاره شيخ طوسى ، تاليف على دوانى ، مقدمه .

9- روضات الجنات ، ج 6 ، ص 220 .

10- قاموس الرجال ، ج 3 ، ص 358 ، كد معرفى 2024 .

11- مقاله شيخ آقا بزرگ تهرانى به نقل از مقدمه ترجمه الغيبه شيخ طوسى(به نام تحفه قدسى) .

8- قاضى عبد العزيز حلبى(ابن البراج) (متوفى 481 ه . ق)

گفتار استاد

«قاضى عبد العزيز حلبى معروف به ابن البراج شاگرد سيد مرتضى و شيخ طوسى است . از طرف شيخ طوسى به بلاد شام كه وطنش بود فرستاده شد . بيست سال در طرابلس شام ، قاضى بود . در سال 481 درگذشته است . كتابهاى فقهى اوكه بيشتر نام برده مى شود ، يكى به نام المهذب است و ديگرى به نام جواهر» . » (1)

ابن براج و عصر زندگانى او

شيخ ابو القاسم عبد العزيز بن نحرير بن عبد العزيز بن البراج ، در مصر تولد يافت و در آن منطقه رشد و نما كرد . تحصيلات خود را ابتداء در زادگاه خويش ، سپس دربغداد ادامه داد تا اينكه يكى از فقهاى نامدار و وجهه و اعتبار شيعه در عصر خويش گرديد . او از علم وسيع و اطلاعات شايسته در زمينه فقه و علوم اسلامى برخوردار بوده است و تاليفات فراوان او نشان دهنده اين وسعت اطلاعات و معلومات مى باشد . او درسال 429 ه . ق به جمع شاگردان علم الهدى پيوست و يكى از خواص شاگردان او قرارگرفت و در محضر او از منزلت و رتبت به سزايى برخوردار شد تا اينكه سيد به رحمت ايزدى شتافت ، او ملازمت شيخ الطائفه را داشت ، تا اينكه نمايندگى شيخ را در حدودشام پذيرفت و خود يكى از مردان فقه و فقاهت معروف آن ديار گرديد . او از سوى جلال الملك در سال 438 قضاوت منطقه طرابلس را پذيرفت و در آن منطقه به رتق وفتق امور مسلمين پرداخت .

گفتار ارباب تراجم در باب او

صاحب ريحانة الادب درباره او گويد : «شيخ عبد العزيز بن براج شامى حلبى طرابلسى ، مكنى به ابو القاسم ، ملقب به قاضى ، موصوف به عز الدين و عز المؤمنين ، ازاكابر فقهاى اماميه اواخر قرن پنجم هجرت ، از وجوه و اعيان ايشان و از تلامذه سيدمرتضى علم الهدى بود . ماهى هشت دينار(طلاى مسكوك هيجده نخود)از طرف سيدشهريه داشت . به جهت تلمذ و انسى كه با او داشته است ، او را خليفة المرتضى گفته اند .

ابن براج از اساتيد معظم خود ، سيد مرتضى و

ابو الفتح كراجكى روايت كرده است و ازراويان او شيخ عبد الجبار مفيد رازى است كه در ولايت رى ، فقيه اماميه بوده است وجمعى از اكابر وقت نيز از او روايت مى كنند . قضاوت او در طرابلس بيست يا سى سال ادامه داشته ، به همين جهت به لقب قاضى شهرت يافته است . » (2)

صاحب معجم رجال الحديث ، ضمن بازگويى سخن شيخ منتجب الدين رازى در الفهرست و بازشمارى كتابهاى او ، سپس نقل نظر ابن شهر آشوب و اخيرا بازگويى نظر سيد مصطفى تفرشى در رجال خويش كه همه او را به عنوان آبروى شيعه و فقيه آنان ستوده اند ، مطلب جديدى در مورد او ارائه نداده است . (3)

تاليفات او

او تاليفات متعدد و نوشته هاى پربارى در فروع فقهى دارد كه از آن ميان مى توان :

الجواهر-المعالم-المنهاج-الكامل-روضة النفس في احكام العبادات-المقرب المهذب-الموجز-حسن التصريف-شرح جمل سيد مرتضى و . . . را نام برد .

1-جواهر الفقه : اين كتاب در چند مجلد به نام جوامع الفقه در ايران چاپ شده است و اخيرا از سوى كتابخانه آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره)تجديد طبع گرديده است .

2-روضة النفس در احكام عبادات

3-شرحى بر جمل العلم و العمل علم الهدى(استاد خويش)

4-عماد المحتاج في مناسك الحج

5-الكامل

6-المعالم

7-المعتمد

8-المنهاج

9-الموجز (4)

وفات او

او پس از تلاش فراوان و مجاهدت خستگى ناپذير در راه تبليغ و اجراى احكام اسلام ، شب جمعه 9 شعبان 481 ه . ق در هشتاد سالگى در طرابلس درگذشت و باشكوه و احترام لازم مدفون گرديد .

رحمة الله عليه رحمة واسعه

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 297 .

2- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 408 ، چاپ اقبال تهران .

3- معجم رجال الحديث ، ج 10 ، ص 38 ، تحت كد معرفى 6571 .

4- روضات الجنات ، ج 1 ، ص 575 .

9- شيخ ابو الصلاح حلبى (متوفى 447 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ ابو الصلاح ، او نيز اهل شامات است . شاگرد سيد مرتضى پس از درگذشت او ، شاگرد شيخ طوسى بوده است . در ريحانة الادب مى نويسد كه او شاگرد سلاربن عبد العزيز آتى الذكر نيز بوده است . اگر اين نسبت درست باشد مى بايست ابو الصلاح سه طبقه را شاگردى كرده باشد . كتاب معروف او در فقه ، «الكافى است . در سال 447 ه . ق درگذشته است . اگر عمر او صد سال بوده است و درسال 447 هم وفات كرده باشد ، او از هر دو استادش بزرگسال تر بوده است . شهيدثانى او را خليفة المرتضى في بلاد الحلبيه خوانده است . » (1)

ولادت و عصر زندگى او

«حلب شهر بسيار بزرگ و معمور و پر نعمت و پر جمعيت از ديار شام مى باشدو هم اكنون نيز از شهرهاى پر جمعيت و آباد سوريه مى باشد . آب و هواى خوش ونعمت فراوان دارد و در كتابهاى مذهبى نيز آمده است كه ابراهيم خليل الرحمن گوسفندهاى خود را در آنجا به چرا مى برد و شير آنها را روز جمعه در راه خدا تصدق مى نمود . خداوند متعال اين شهر را با بركت و خيرات توام ساخته است . محصولات كشاورزى در آنجا به وفور و فراوانى به عمل مى آيد و دو محل هم در آنجا به عنوان انتساب به ابراهيم خليل الرحمن مورد زيارت مردم قرار دارند . اين شهر داراى كتابخانه ها و كتابفروشيهاى معتبرى است كه نشان عميق بودن رشد فرهنگى در اين شهر مى باشد كه از روزگاران گذشته سابقه داشته است . (2)

آرى حلب سابقه ديرينى در پرورش رجال علم و دين دارد و شخصيتهاى علمى و تاريخى متعددى منسوب به آن نقطه مى باشند

كه فقيه بزرگوار و نامدار ما ، شيخ ابو الصلاح ، تقى بن نجم الدين بن عبيد الله حلبى نيز نخستين و آخرين آنان نيست . بلكه افراد ديگرى نيز در فقه و حديث از اين مركز علمى برخاسته اند كه مورد مطالعه قرارخواهند گرفت و هم اكنون در صدد شرح حال يكى از پروردگان اين شهر قرار داريم وگاهى در مورد او و يكى ديگر از همشهريانش حلبيان به كار برده مى شود و مقصود ازآن دو همين ابو الصلاح تقى الدين و حمزة بن على حلبى معروف به ابن زهره يكى ديگر از فقيهان نامور اماميه برخاسته از آن ديار مى باشد . (كه شرح حالش خواهد آمد)

ولادت

تاريخ ولادت او همانند ديگر بزرگان فقه و ادب و علم ، درست مشخص نيست و با مسلم گرفتن تاريخ وفات او ، احتمالا ولادت او در حدود سال 347 در اواسط قرن چهارم هجرى صورت گرفته باشد . نام او تقى بن نجم الدين بن عبيد الله حلبى وشهرتش تقى الدين فقيه بزرگوار و شيخ جليل القدر ، فاضل ، محدث ، مفسر ، ثقه ومورد اعتماد و يكى از بزرگان و مشايخ اماميه در قرن پنجم هجرت مى باشد . او در مقام علم و عمل به منزلت بس شامخ نائل آمده است . تحصيلات او پيش سيد مرتضى علم الهدى و شيخ طوسى صورت گرفته است .

اساتيد او

او تحصيلات عاليه خويش را پيش فقيه بزرگوار ، علم الهدى(م 436)و شيخ بزرگوار طائفه ، شيخ طوسى(م 460)انجام داد و اندكى نيز از محضر عالم بزرگوارعبد العزيز ديلمى معروف به سلار»تلمذ نموده است و از طرف سيد مرتضى علم الهدى به تدريس و قيام به وظائف دينى و شرعى در بلاد شام و حلب منصوب گرديده است . از اين رو او را«خليفة المرتضى (نماينده سيد مرتضى)نيز گفته اند . آنچنان كه پس از درگذشت او از سوى شيخ طوسى نيز در آن مقام ابقاء شده است و نيابت او راپذيرفته اند ، از اين رو به او«خليفة الشيخ نيز مى گويند .

موضوع نيابت كه در مورد«ابن براج نيز گذشت ، نشان دهنده بسط يد علماء وفقهاء ، و وجود آثار مرجعيت و تقليد در آن نقاط همانند امروزين مى باشد كه مراجع عاليقدر تقليد نمايندگانى از سوى خويش در اطراف و اكناف تعيين مى نمودند تا در امرمراجعات مردم سهولت و تسريعى ايجاد كرده باشند و مشكلات دينى مردم توسط آنان حل

شده باشد و در مبادله درخواستهاى خويش دچار و قفه نشوند .

گفتار بزرگان در حق او

1-مرحوم ميرزا عبد الله افندى صاحب رياض العلماء شرح حال او را به اختصاردر كتاب خويش آورده است و مى نويسد :

«او شيخ تقى الدين بن نجم الدين بن عبد الله الحلبى ، شاگرد سيد مرتضى علم الهدى و شيخ طوسى ، و استاد قاضى ابن براج حلبى مى باشد . با اينكه او از شاگردان شيخ طوسى است ، باز نام او را در كتاب فهرست خويش آورده است و گفته است اوپيش ما و پيش سيد مرتضى درس خوانده است . » (3) سپس او را توثيق كرده است و اين امر نشانگر عظمت شان و اعتبار اوست .

3-علامه متتبع مرحوم ميرزا محمد باقر خوانسارى(ره)مؤلف روضات ، درتاليف منيف خود فصلى را در مورد زندگى اين فقيه نامدار بازگشوده است و مطالبى رادر مورد او بازگو مى كند كه بخشى از تقريرات او را در ذيل مى آوريم . او مى گويد :

«فقيه نامدار و بزرگوار ، ابو الصلاح تقى الدين بن نجم بن عبد الله حلبى ، فقيه ومورد اعتماد اهل رجال از اعيان اماميه و از مشاهير فقهاى حلب و موصوف به خليفة المرتضى است و آن بر اساس نيابتى است كه از سوى استاد بزرگوارش داشته است ، آن چنان كه ابن براج از سوى شيخ طوسى اعلى الله مقامه داشته است . اين گونه نيابت براساس قضاوت يا جنبه نيابت در تدريس داشته است ، چون هر دو نيابت مورد نص وتصريح قرار گرفته اند . اين امر نشانگر عظمت و شان اين فقيه بزرگوار مى تواندباشد . » (4)

توثيق بزرگان

اين فقيه بزرگوار مورد توثيق بزرگان فقه و فقاهت قرار گرفته است . شيخ طوسى در لفهرست خويش و شيخ منتجب الدين نيز در فهرست خويش

، و ابن شهر آشوب در معالم العلماء او را ستوده اند .

ابن داود صاحب رجال گفته است : «او داراى عظمت قدر و از بزرگان شيعه است .

محقق در المعتبر او را به عنوان اعيان فقهاى ما توصيف كرده است . »

در كتاب امل الآمل در مورد او آمده است : «ابو الصلاح حلبى كه ابن براج از اوروايت مى كند ، معاصر شيخ طوسى بود و او مورد وثوق ، عالم ، فاضل ، فقيه و محدث بوده است . و كتابهايى دارد ، و كتاب تقريب المعارف او بسيار نيكو و زيبا است . و من كتاب الكافى او را مشاهده كرده ام كه ابواب فقهى را به صورت منظم آورده است وكتاب بسيار زيبا و مورد استناد در فقه ماست و بيش از بيست هزار سطر مى باشد ، ولى آن نسخه اى را كه من مطالعه كرده ام ، سكته ها و سقطها در بر دارد ، و تنها نسخه اى است كه از آن كتاب در دست مى باشد . و كتاب المعراج كه در مورد حديث است ، به او نسبت داده مى شود ، شايد مؤلف آن ابو صالح حلبى باشد ، نه ابو الصلاح (5)

گفتار صاحب مجمع البحرين

طريحى مى نويسد : «نام صاحب گفتار ما تقى بن نجم الدين مى باشد و هر وقت تقى به صورت مطلق گفته شود ، منظور ايشان مى باشد . »

در مجمع البحرين هنگامى كه نامى از سلار مى برد ، در شرح حال او مى نويسد :

«ابو الصلاح حلبى نيز از او فرا گرفته است ، و هنگامى كه از شهر حلب مورداستفتاء و پرسش فقهى قرار مى گرفت ، در پاسخ مى گفت : «پيش شما«تقى وجوددارد . »يعنى به او مراجعه كنيد

. »

گفتار صاحب معجم رجال الحديث

مرحوم آية الله العظمى خويى در شرح حال او كلام شيخ طوسى را مى آورد كه اوپيش ما و سيد مرتضى درس خوانده است ، فرد موثقى است و داراى تاليفاتى مى باشد .

اسامى كتابهاى او را اين چنين نام مى برند :

1-البداية(در فقه)2-الكافى(در فقه)3-شرح ذخيره سيد مرتضى(در كلام) (6)

فرزندان او

از او فرزندان مشهور و معروف علمى سراغ نداريم ، جز آنچه يكى از نوادگان آن فقيه نامدار ، فقيه فاضل ابو الحسن على بن منصور بن ابى الصلاح است كه شهيد ثانى دربحث قضاء شرح ارشاد به او اشارتى دارد . (7)

آثار و تاليفات او

او داراى آثار و تاليفات متعددى است كه نوعا در زمينه فقه و كلام مى باشد واسامى برخى از آنها به اين ترتيب مى باشد :

1-البداية(فقه)

2-تقريب المعارف(كلام)

3-دفع شبه الملاحدة(كلام)

4-شرح ذخيره استاد خود ، علم الهدى(كلام)

5-الشافيه

6-العده(فقه)

7-الكافى(فقه)

8-اللوامع(فقه)

9-المرشد في طريق المتعبد(احكام)

وفات او

او پس از يك عمر طولانى و پر بركت كه همه را در راه خدا و احياى شريعت اوصرف نمود ، در صد سالگى به سال 447 ه . ق در شهر حلب به رحمت ايزدى شتافت ودر همانجا مدفون گرديد .

رحمت و رضوان الهى شامل حالش باد .

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 297 .

2- ديدار از حلب در سال 1357 ه . ش- شام سرزمين خطابه ها و خاطره ها ، انتشارات نويد اسلام .

3- رياض العلماء ، ج 5 ، ص 464- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 161 .

4- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 113 .

5- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 117 .

6- معجم رجال الحديث ، ج 3 ، ص 377 ، كد معرفى 1913 .

7- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 177 .

10- حمزة بن عبد العزيز ديلمى(سلار ديلمى) (متوفى 463 ه . ق)

گفتار استاد

«حمزة بن عبد العزيز ديلمى ، معروف به سلار ديلمى ، در حدود 448 تا463درگذشته است . شاگرد شيخ مفيد و سيد مرتضى ، و خود اهل ايران است و در«خسرو شاه تبريز درگذشته است . كتاب معروف او در فقه ، به نام مراسم است .

سلار هر چند هم طبقه شيخ طوسى است ، نه از شاگردان او ، در عين حال محقق حلى در مقدمه كتاب المعتبر از او و ابو الصلاح حلبى به عنوان اتباع الثلاثه نام مى برد ، يعنى او را از پيروان مى شمارد كه على الظاهر مقصود اين است اين سه نفر تابع و پيروان سه نفر ديگر ، شيخ مفيد ، سيد مرتضى و شيخ طوسى بوده اند . » (1)

زندگى او

شيخ حمزة بن عبد العزيز ابويعلى ديلمى ، فقيه ، ثقه ، شخصيت جليل القدر ويكى از اعيان طائفه ، معروف به سلار»مى باشد . او پيشتاز در فقه ، ادب و علوم ومعارف اسلامى بوده است . او بر شيخ مفيد و بر سيد مرتضى علم الهدى قرائت نموده است .

ولادت او همانند ديگر معاريف و مفاخر مكتب اسلام درست روشن ومشخص نيست ، ولى نام او حمزة بن عبد العزيز ديلمى طبرستانى ، كنيه اش ابويعلى ملقب به سلار ، فقيهى است بزرگوار و شيخى است جليل القدر و عظيم الشان كه ازمفاخر و اعيان فقهاى اماميه مى باشد . سلار معرب سالار»مى باشد كه به معناى امير ورئيس كل مى باشد . ولادتش در مازندران صورت گرفته است . او به قصد تكميل تحصيلات اسلامى خويش به مركز حوزه علميه آن روز كه بغداد و اخيرا نجف بوده است ، مهاجرت كرده است .

گفتار صاحب ريحانه

مرحوم مدرس مى گويد :

«او يكى از اعاظم علماى متقدمين اثنى عشريه است كه در علم و ادب مقدم بوده و فتاوى و اقوال او در كتب فقهيه مذكور مى باشد . وى از شاگردان شيخ مفيد و علم الهدى و از مشايخ روايتى شيخ ابو على طوسى(پسر شيخ طوسى)است و گاهى به سمت نيابت از سيد مرتضى در بغداد درس مى گفته است و در اثر فقاهت و جلالت مراتب علميه از طرف سيد به منصب حكومت شرعيه و فصل خصومات و مرافعات دينيه در بلاد حلب منصوب شده است . » (2)

تاليفات او

او تاليفات متعددى در زمينه فقه و اصول فقه و كلام دارد كه چند نمونه از آنهاذكر مى شود :

1-الابواب و الفصول(در فقه)

2-التذكرة في حقيقة الجوهر(كلام)

3-التقريب(اصول فقه)

4-الرد على ابى الحسن البصرى في نقض الشافى .

هنگامى كه ابو حسن بصرى كتابى در نقض الشافى سيد مرتضى نوشت ، سيد مرتضى به سلار دستور داد كه نقض آن را بنويسد ، پس كتاب او«نقض نقض الشافى شناخته شد و تفصيل آن به اين ترتيب مى باشد :

قاضى عبد الجبار معتزلى كتابى در نقض مذهب شيعه تاليف نموده و نام آن را«المغنى الكافى نهاد سيد مرتضى كتاب الشافى في نقض الكافى را در رد آن تاليف نمود و ابو الحسن بصرى كتابى در نقض كتاب شافى سيد مرتضى نوشت ، سلار هم دررد نوشته ابو الحسن بصرى ، به امر سيد مرتضى كتاب فوق را تاليف نمود .

5-المراسم العلويه و الاحكام النبويه در فقه كه با ده كتاب ديگر به نام جوامع الفقه در ايران به چاپ رسيده و اخيرا توسط انتشارات آقاى على اصغر مرواريد تجديدطبع شده است .

6-المقنع في المذهب(كلام)

در رجال نجاشى نام او را به هنگام دفن

استاد خويش سيد مرتضى علم الهدى جزء تشييع كنندگان در كنار ابويعلى جعفرى داماد مفيد مى بينيم ، جائى كه مى گويد :

«پس از فوت سيد مرتضى من مباشر غسل او بودم و با من ابو يعلى محمد بن الحسن الجعفرى و سلار بن عبد العزيز . . . همراه بود . » (3)

شاگردان او

از شاگردان او«ابى جنى اديب و نحوى معروف است . گويند او به ملاقات سلاررسيده و بحثى از ادبيات را پيش او خوانده است و آن هنگامى بوده است كه سلار در اثرضعف و پيرى نمى توانسته است زياد صحبت كند . او شرح مطلب را روى تخته اى مى نوشت و او از روى تخته ياد مى گرفت .

و از ديگر شاگردان او ، فاضل نحوى است كه در سال 448 از دنيا رخت بربسته است .

وفات او

او به سال 448 يا463 ه . ق و در خسرو شاه(خسروشهر)آذربايجان ، در چندفرسخى تبريز به رحمت ايزدى پيوست و در همانجا مدفون گرديد و اكنون به زبان محلى به شيخ سالار»معروف است . (4)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 298 .

2- ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 50 .

3- رجال نجاشى ، ص 270 ، كد معرفى 708- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 372 .

4- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 373- هدية الاحباب ، محدث قمى ، ص 150- مستدرك الوسائل ، محدث نورى ، ص 496 .

11- سيد ابو المكارم ابن زهره (متولد 511-متوفى 585 ه . ق)

گفتار استاد

«سيد ابو المكارم ابن زهره در حديث به يك واسطه از ابو على ، پسر شيخ الطائفه روايت مى كند و در فقه با چند واسطه شاگرد شيخ طوسى است . او اهل حلب است . در سال 585 هجرى درگذشته است . كتاب معروف او در فقه به نام الغنيه معروف است . هر گاه در اصطلاح فقها«حلبيان گفته شود ، به صيغه تثنيه ، مقصود ابو الصلاح حلبى و ابن زهره حلبى است . و هر گاه حلبيون به صيغه جمع گفته شود ، مقصود آن دو نفر به علاوه ابن البراج است كه او نيز اهل حلب بوده است .

بنابر آنچه در مستدرك(ج 3 ، ص 506)ضمن احوال شيخ طوسى آمده است ، ابن زهره كتاب النهايه شيخ طوسى را نزد ابو على حسن بن الحسين معروف به ابن حاجب حلبى خوانده است و او آن كتاب را نزد ابو عبد الله ذنونارى در نجف و او نزد رشيد الدين على بن زيرك قمى و سيد ابى هاشم حسينى و آن دو نفر نزدشيخ عبد الجبار رازى تحصيل كرده بوده اند و شيخ عبد الجبار شاگرد شيخ طوسى بوده است . بنابر اين نقل ، ابن زهره با چهار واسطه شاگرد شيخ طوسى بوده است . » (1)

ابو المكارم و عصر زندگى او

ابو المكارم عز الدين حمزه بن على بن زهره حسينى حلبى ، معروف به سيدابو المكارم بن زهره از فقهاى نامدار و از متكلمين مشهور قرن ششم هجرى ، و ازبزرگترين دانشمندان شهر تاريخى حلب بوده است . ولادت او در سال 521 در ماه رمضان اتفاق افتاد . او تحصيلات خود را نخست در وطن مالوف خويش ، و سپس درعراق و نجف تعقيب نمود و به

مراتب عاليه علمى نائل آمد .

ابن زهره در فقه ، اصول ، كلام ، نحو و ادبيات عرب مهارت و تبحر كامل پيدا كردو در اين رشته ها نيز صاحب تاليف شد كه هر كدام از آنها نشانگر مقام شامخ علمى او ، و معرف احاطه كامل وى بر علوم و فنون مختلف اسلامى است .

نياكان او

ابو المكارم ، گذشته از حسب و شرف علمى و تحصيلى ، داراى نسب بس شريف و بزرگوارى است . زيرا او با نه واسطه به امام ششم ، حضرت امام جعفر صادق(ع)مى پيوندد . به اين ترتيب كه جد او حمزه بن على بن محمد ، و او فرزند ابراهيم بن احمدبن محمد بن حسين بن اسحاق بن الامام جعفر الصادق(ع)مى باشد .

آراء دانشمندان درباره او

گفتار صاحب رياض

ملا عبد الله افندى اصفهانى در مورد او گويد :

«فقيه نامور ، عالم بزرگوار ، اصولى جليل القدر ، معروف به ابن زهره صاحب كتاب الغنيه كه مشتمل بر اصول فقه و فروع آن بوده ، از فقهاى جليل القدر و از بزرگان طايفه اماميه مى باشد . او معاصر ابن شهر آشوب و از شاگردان او مى باشد . » (2)

سخن علامه مجلسى در بحار

«كتاب الغنيه ، نويسنده آن ابن زهره بى نياز از توصيف مى باشد . او از فقهاى بزرگوار و جليل القدرى است . كتابهاى او از نهايت اشتهار برخوردار مى باشند . به ويژه كتاب نامبرده فوق . . . » (3)

گفتار مرحوم مدرس

صاحب ريحانة الادب در حق او مى نويسد :

«ابن زهره ، كنيه اش ابو المكارم ، ملقب به عز الدين ، معروف به ابن زهره و يا سيدبن زهره ، عالم فاضل و جليل القدر از اجلاى علماى اماميه و از اكابر متكلمين و فقهاى شيعه مى باشد و نسب او با شش واسطه به جناب اسحق فرزند امام جعفر صادق(ع)موصول مى شود . اين خاندان آل زهره به همين جهت به اسحاقيون نيز موصوف هستند و فقط ابن زهره در صورت نبودن قرينه تنها بدو منصرف مى گردد .

او با يك واسطه از ابو على پسر شيخ طوسى روايت مى كند . معين الدين مصرى ، ابن ادريس ، شاذان بن جبرئيل قمى ، و محمد بن جعفر مشهدى صاحب مزار معروف و بعضى ديگر از او روايت مى كنند . از تاليفات او : اباحة المتعة-غنية النزوع الى علمى الاصول و الفروع-قبس الانوار في نصرة العترة الاطهار-النكت(در نحو)مى باشد . اودر سال 585 هجرى در 74 سالگى در حلب وفات يافت و در دامنه كوه جوشن نزدمشهد السقط محسن بن حسين بن على(ع) مدفون گرديد . در نخبة المقال گفته است و ابن على بن زهرة الاجل ذوغنية ، عنه ابن ادريس نقل . » (4)

خاندان زهره

پيش از طلوع ابو المكارم ، اين دودمان اصيل را در اثر وجود نام اسحاق در تبارآنان ، «اسحاقيين مى گفتند ، ولى بعدها ابو المكارم و پدرش على و ساير دانشمندان خاندانش را به نام زهره جد آنها و همه را«بنى زهره ناميدند . از روزى كه اين دودمان عظيم الشان در حلب توطن اختيار كردند ، همواره اشعه علم و فضل و ديانت و تقواى آنان به مردم شيعه حلب ، و ساير

نواحى آن مى رسيد و همه از نعمت وجود آنان برخوردار بودند . آنان كتابها و آثار گرانبهايى در بين مردم از خود به يادگار گذاشته اند .

ابو المحاسن زهرة بن على ، جد ابو المكارم و على بن زهره پدر ابو المكارم وبرادر وى ابو القاسم عبد الله بن على مؤلف كتاب التجريد»در فقه و كتاب الفية من الحجج و الادلة و تبيين المحجه ، و فرزند او محى الدين محمد كه برادر زاده ابو المكارم و دانشمند بزرگى بوده است ، مؤلف كتاب الاربعين در حقوق برادران دينى است كه شهيد دوم(ره)نامه حضرت صادق(ع) به نجاشى را از آن كتاب نقل مى كند و عموزاده ابو المكارم ، علاء الدين ابو الحسن على است كه علامه حلى اجازه خود را به نام بنى زهره مندرج در جلد 25 بحار ، به نام از صادر كرده است . پسر عموى ديگر او ، احمد بن محمد بن حسن بن زهره است كه استاد شهيد اول مى باشد . و پسر عموى ديگرش احمد بن قاسم بن زهره شاگرد شهيد اول مى باشد . و ساير خاندان آنها نوعا از فقهاى نامور و از ادباى سخن گستر و از مجتهدين سرشناس و بلند پايه شيعه و از پيشوايان مردم حلب بوده اند . (5)

داستان جالبى از زندگى ابن زهره

محدث نورى در خاتمه مستدرك وسائل الشيعه ، نقل مى كند كه ابن كثير شامى در تاريخ خود نوشته است :

«چون صلاح الدين ايوبى از كار مصر فارغ شده و بر اوضاع آن منطقه تسلطيافت ، متوجه فتح بلاد شام شد . از جمله به حلب آمد و در بيرون حلب نيرو پياده كرد .

فرماندار حلب از اين موضوع بسيار مضطرب و نگران شد و مردم شهر را در

مسجدجمع نمود و نسبت به آنان مهربانى بسيار نمود و از آنان استمداد جست . مردم شهراطاعت كردند . شيعيان نيز اظهار موافقت كردند ، ولى مشروط بر اينكه حاكم شهرخواسته هاى مذهبى آنان را تامين نمايد و خواسته هاى خود را به اين ترتيب شرح دادند :

1-مسجد جامع شرقى حلب را كه مسجد بزرگان بود در اختيار آنان قرار دهند .

2-حق داشته باشند در اذان حى على خير العمل بگويند .

3-حق داشته باشند پيشاپيش جنازه هاى خود ، اسامى دوازده امام(ع)را بگويند .

4-حق داشته باشند بر مردگان خود با پنج تكبير نماز بخوانند .

5-عقد و نكاح آنان فقط توسط ابو المكارم ابن زهره صورت گيرد .

حاكم و مردم هم تمام شرايط آنان را پذيرفتند و از آن روز مسجد جامع حلب به آنان تعلق گرفت و در آنجا و ساير شهرستانها در اذان حى على خير العمل گفته شد . » (6)

اساتيد او

ابو المكارم ابن زهره ، از محضر اساتيد متعددى كسب علم و دانش نموده است كه از آن ميان مى توان اسامى : سيد كبير ابو منصور محمد بن حسن نقاش ، فقيه نامى شيخ ابو على طوسى ، عالم بزرگ حسن بن حسن معروف به ابن حاجب حلبى ، دانشمندمتبحر حسين بن طاهر صفرى و سيد بزرگوار على بن زهره حسنى را نام برد .

شاگردان او

جمع فراوان ديگرى در محضر او به كسب علم و دانش پرداخته اند كه از آن ميان مى توان به فقيه بزرگوار ابن ادريس حلى ، دانشمند معروف شاذان بن جبرئيل مشهدى مؤلف كتاب المزار» ، و جمع ديگرى را كه اسامى آنان در كتابهاى تراجم و رجال آمده است ، اشاره نمود .

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 298 .

2- رياض العلماء ، ج 2 ، ص 202 .

3- بحار الانوار ، ج 1 ، ص 40 .

4- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 550 و 551 .

5- مكتب اسلام ، سال دوم ، شماره 7 ، مقاله استاد آقاى على دوانى .

6- مستدرك نورى ، ج 3 ، ص 506 .

12- ابن حمزه معروف به عماد الدين طوسى (متوفى 585 ه . ق)

گفتار استاد

«ابن حمزه طوسى ، معروف به عماد الدين طوسى ، هم طبقه شاگردان شيخ طوسى(ره) . بعضى او را هم طبقه شاگردان شيخ دانسته و بعضى دوره او را از اين هم متاخرتر دانسته اند . نياز به تحقيق بيشترى است . سال وفاتش دقيقا معلوم نيست ، شايد در حدود نيمه دوم قرن ششم درگذشته است . اهل خراسان است .

كتاب معروفش در فقه به نام وسيله است . » (1)

ولادت

محمد بن على بن حمزه طوسى ، از اكابر فقهاى اماميه در قرن ششم هجرى مى باشد . فقيه ، متكلم جليل القدر و واعظ ناصر شريعت مقدسه ، كنيه اش ابو جعفر ، شهرتش طوسى و به جهت انتساب به تاليفش ، «الوسيله ، نام او را«صاحب الوسيله نيز گفته اند و چون زندگى او معاصر با شيخ طوسى يا پس از درگذشت او بوده است ، باتوجه به جنبه فقاهت ، به او ابو جعفر ثانى يا ابو جعفر متاخر گفته اند . (چون كنيه شيخ طوسى نيز ابو جعفر بوده است . )او معاصر با شيخ منتجب الدين رازى است .

تاليفات او

او تاليفات متعددى دارد كه صاحب ريحانة الادب برخى از آنها را به اين ترتيب ذكر مى كند :

1-الثاقب في المناقب في المعجزات الباهرات للنبى(ص)و الائمة المعصومين الهداة .

2-الرائع في الشرائع(فقه)

3-الواسطه

4-الوسيلة الى نيل الفضيلة ، كه در حدود هشت هزار سطر مى باشد . (2)

5-نهج العرفان الى هداية الايمان ، بنابر نظر صاحب رياض .

گفتار صاحب رياض

صاحب رياض در جلد پنجم كتاب خود در مورد او گويد :

«شيخ بزرگوار امام عماد الدين ابو جعفر محمد بن على بن حمزة الطوسى المشهدى . فقيه بزرگوار و واعظ گرانمايه اى است . او كتابهايى دارد كه طبق نوشته منتجب الدين رازى از آنها : الوسيله-الواسطه-الرائع في الشرائع-المعجزات في مسائل الفقه مى باشد . » (3)

او سپس مى افزايد : «او مشهور به ابو جعفر متاخر مى باشد ، گر چه برخى از بزرگان در كتاب خويش او را از شاگردان شيخ طوسى نام برده اند و كتاب التنبه را به او نسبت داده اند ، ولى به نظر اينجانب در صحت اين انتساب ، نظر و ايراد وجود دارد . برخى ازافاضل در مصنف كتاب الوسيله مرتكب اشتباه شده اند . شيخ نجيب الدين يحيى بن سعيد حلى در كتاب نزهة الخاطر»آن را به شيخ ابو جعفر محمد بن على الطوسى نسبت داده است و گفته است او همان فردى است كه اصحاب ما اقوال او را در فقه نقل مى نمايند . نويسنده كتاب اسرار الائمه گفته است : «عماد الدين طوسى كتابى درباره معجزات ائمه و پيشوايان دارد . »شايد مقصود او همين شخصيت مورد ترجمه ما باشد ، و شهيد ثانى در كتاب الجمعه كتابى به نام نهج العرفان الى هداية الايمان را به عمادالدين طوسى نسبت داده است و از آن مطلبى نقل مى كند و

ظاهر اين است كه طبرسى اشتباهى از قلم ناسخ باشد ، بلكه صحيح آن عماد الدين طوسى ، همين شخصيت موردترجمه باشد ، چون ما عماد الدين طبرسى سراغ نداريم . » (4)

صاحب رياض در پايان مى افزايد : «برخى كتاب الوسيله را از تاليفات ابى يعلى محمد بن الحسن داماد شيخ طوسى دانسته اند و آن هم اشتباه است ، چون عماد طوسى متاخرتر از ابى يعلى است . » (5)

گفتار صاحب روضات

دانشمند متتبع ، مرحوم ميرزا محمد باقر موسوى خوانسارى در كتاب شريف روضات ، شرح زندگى او را آورده و درباره او مى نويسد :

«كتاب وسيله و واسطه كه هر دو از متون فقهى مى باشند ، از تاليفات او هستند وخوشبختانه هر دو كتاب تا كنون باقى مانده اند و مورد استناد فقهاء ما مى باشند . »ومرحوم طبرسى نويسنده آن را به عنوان شيخ بزرگوار و امام علامه فقيه ناصر الشريعه ، حجة الاسلام عماد الدين تعبير آورده است . باز او از كتاب الثاقب في المناقب او نام برده است و از نوشتار او معلوم مى گردد كه او در طبقه شاگردان شيخ الطائفه يا ازشاگردان شاگردان او دانسته است . (6)

صاحب رياض در شرح حال او مى افزايد : «در تكميل تقسيمات برخى از فقهاكه عبادات را نج باب : نماز ، زكات ، روزه ، حج و جهاد دانسته اند ، شيخ ابو جعفر محمدبن على طوسى در كتاب الوسيله آن را ده باب شمرده است ، به اين ترتيب : غسل جنابت ، خمس ، اعتكاف ، عمره و رباط را بر آن پنج نوع اول افزوده است و شيخ ابو يعلى سلار آن را شش باب شمرده است ، جهاد را از آن

تقسيم حذف كرده و طهارت و اعتكاف را بر آن تقسيم نخست افزوده است و برخى از فقها مانند ابو الصلاح(شرح زندگى او گذشت)عبادات را ده نوع شمرده است ، جهاد را از تقسيم اول حذف كرده است و به جاى آن وفاء به نذر و عهد و وعده و برهان ، قسم و اداء امانت و خروج ازوصايا و حقوق مردم را افزوده است . » (7)

از اين سخن منزلت و اعتبار علمى و اجتماعى او روشن مى گردد و هم رديف شمرده شدن او با فقهاء و پيشتازانى مانند سلار و ابو الصلاح حلبى كه هر دو ازبزرگترين فقهاى نامدار دوره شيخ طوسى(اعلى الله مقامه الشريف)مى باشند ، روشن مى گردد و تا حدودى هم عصر و نزديك به عهد بودن آنان نيز معلوم مى شود .

صاحب رياض در پايان گفتار خود ، درباره او مى افزايد : «الثاقب في المناقب او ، كتاب بسيار جالب و منظم در نوع خود مى باشد . فضائل ، كرامات ، معجزات پيامبراسلام(ص) ، فاطمه زهرا(س)و پيشوايان معصوم(ع)را در آن كتاب نقل كرده است وچون اين كتاب با توجه به نگارش آن در اختيار محمدون متاخر ، (محمد فيض صاحب الوافى ، محمد تقى مجلسى صاحب بحار الانوار و محمد حر عاملى صاحب الوسائل)نبوده است تا از آن مطالبى نقل نمايند و ما به عنوان يادگار و كسب ذخيره آخرت بخشى از آن كتاب را در روضات مى آوريم . »سپس به بازگويى قسمتى از آن كتاب درمورد معجزات پيامبر عاليقدر اسلام(ص)و كرامات اهل بيت عصمت(ع)كه فراگيرنده معجزات تمام انبياء سلف است مى پردازد و سه كرامت ارزنده و بسيارآموزنده از آن كتاب نقل مى كند كه طالبان تفصيل مى توانند به آن كتاب

مراجعه كنند . (8)

و اجمال آن سه كرامت به ترتيب زير است :

1-داستان ابو الصمصام و معجزه رسول اكرم(ص)در اخبار از منويات او ودرخواست هشتاد شتر از امير المؤمنين(ع)پس از رحلت رسول خدا(ص)و سخن سلمان به ابو بكر جايى كه مى گويد : كردى و نكردى و حق ميره ببردى ، چه بهتر حق رابه صاحب حق برگردانى .

2-داستان مورد غضب واقع شدن يك فرد ناصبى كه اهانتى در حق على(ع)وفاطمه(س) مرتكب شده بود تا نور چشم او گرفته شد .

3-داستان سلطان سنجر و شفا يافتن يك مجوسى جذام دار در مرقد امام رضا(ع)و شفا يافتن او ، و ساختن ضريح نقره اى بر مرقد مطهر آن حضرت .

تفصيل هر سه مطلب را در جلد ششم روضات مى توان مورد مطالعه قرار داد .

ترتيب و تنظيم كتاب دلالت بر وسعت اطلاعات نويسنده مى كند ، ولى تاريخ دقيق كتابت درست مشخص نيست ، ولى ترجمه آن به فارسى در سال 473 ه . ق ومجددا نقل آن به عربى در سال 560 ه . ق صورت گرفته است .

وفات او

احتمالا او در حدود 585 هجرى در كربلا فوت نموده باشد و مدفنش در دروازه نجف ، در محلى به نام بستان معروف و مزار است ، البته سال دقيق رحلت او درست مشخص نيست .

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 298 .

2- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 202 ، در جلد هفتم آن تعداد يازده نفر از كسانى را كه با عنوان ابن حمزه شهرت دارند معرفى شده اند ، ص 552- 480 .

3- رياض العلماء و حياض الفضلاء ، ج 5 ، ص 123 .

4- مدرك سابق ، همان صفحه .

5- مدرك سابق ، همان صفحه .

6- روضات الجنات ، ج 6 ، ص 263 .

7- روضات الجنات ، ج 6 ، ص 268 .

8- روضات الجنات ، ص 273 چاپ اسماعيليان قم .

13- محمد بن ادريس حلى (متولد543-متوفى 598 ه . ق)

گفتار استاد

«ابن ادريس حلى ، از فحول علماى شيعه است . خودش عرب است و شيخ طوسى جد مادرى او(البته مع الواسطه)به شمار مى رود . به حريت فكر معروف است ، صولت هيبت جدش شيخ طوسى را شكست ، نسبت به علماء و فقهاء تاسر حد اهانت ، انتقاد مى كرد . در سال 598 در سن 55 سالگى درگذشت .

كتاب نفيس و معروف او در فقه به نام سرائر»است . گفته اند كه ابن ادريس ازتلامذه سيد ابو المكارم ابن زهره بوده است ، ولى بنا بر تعبيراتى كه ابن ادريس دركتاب الوديعه از كتاب السرائر مى كند ، چنين برمى آيد كه صرفا معاصر وى بوده است و او را ملاقات كرده است و در برخى مسائل فقهى ميان آنها مكاتباتى رد وبدل شده است . » (1)

ولادت او

او در سال 543 هجرى در مركز حله قدم به عرصه حيات نهاد . تولد او در يك خانواده روحانى و معنوى صورت گرفت . او از محضر ابن زهره فقيه نامدار كسب علم نمود .

سرزمين حله

برخى از سرزمينها هستند كه از نوعى رحمت و بركت خاصى برخوردارند واطراف و اكناف آن از مباركى و ميمنت خاصى بهره مند هستند ، به تعبير قرآن مجيد ، اطراف آن مبارك و ميمون است . «حله كه واقع بين كوفه و بغداد است ، از آن گونه سرزمينهاى رحمت خيز و بركت آفرين است كه تاكنون علماء و فقهاى نامدار وخدمتگزار دين تحويل جامعه اسلامى داده است و چندين چهره سرشناس و معروف از فقهاء ما منسوب به آن منطقه هستند كه روزگارى مركز علمى و تدريس شيعيان بوده است . (2)

علامه حلى در آسمان علم و فضيلت ، و در ميان انبوه فقهاى نامدار شيعه ، همچون يك ماه مى درخشد و آراى فقهى ، اصولى و منطقى او در كتابهاى علمى ازبرجستگى خاص برخوردار است . او يكى از استوانه هاى محكم و پايدارى است كه درحساس ترين مراحل فكرى و اجتماعى شيعه درخشيده و اطراف خود را منور ساخته است .

او قطب دايره تحقيق و فضيلت ، ستاره درخشان فقه و فقاهت و يكى ديگر ازفرزانگان شهر حله است . شهرى كه به دستور امير سيف الدوله صدقة بن منصورمزيدى اسدى از امراء دولت ديالمه در سال 495 ه . ق بناگذارى و پى ريزى شده است .

به همين جهت گاهى آن شهر ، «حله مزيديه گفته مى شود و آن يكى از شهرهاى معروف بين نجف اشرف و حائر مقدس حسينى(ع)است كه در دو سمت شط فرات قرار گرفته است و به

منزله دو طرف بغداد است كه در شرق دجله و غرب آن قرار گرفته است و اين شهر از روز نخست بر اساس تشيع پايه گذارى شده است و از آن منطقه علماء و بزرگان متعددى برخاسته اند كه شرح حال برخى از آنان گذشته است و طبق روايتى كه علامه مجلسى در كتاب السماء و العالم بحار نقل كرده است ، ابو حمزه ثمالى از اصبغ بن نباته روايت كرده است كه گويد : «به هنگام عبور امير المؤمنين على(عليه السلام)به طرف صفين ، همراه او بودم كه روى تپه اى قرار گرفت . سپس به نيزارى كه ميان بابل(عراق)و آن تپه قرار گرفته بود اشاره نمود و فرمود : «شهرى و چه زيبا شهرى!»عرض كردم سرور من ، به شهرى اشاره مى كنيد ، آيا در اينجا شهرى بوده است كه آثارش از بين رفته است ؟ فرمود : «نه بلكه شهرى به وجود خواهد آمد كه به آن حله سيفيه خواهند گفت . در آن شهر اقوام نيكوكارى زندگى خواهند كرد . اگر يكى ازآنان سهم خود را به خداوند نذر كند ، وفاء به آن مى نمايد . » (3)

ابن ادريس در نظر محققين

علامه نورى در فائده سوم از خاتمه مستدرك مى نويسد : «ابو عبد الله محمد بن احمد بن ادريس عجلى حلى ، عالم بزرگوار و معروفى است كه بزرگان فقها در اجازات خود به عظمت مقام علمى ، فهم و دقت او اعتراف كرده اند و او را ستوده اند . » (4)

ابن داود در رجال خود مى گويد : «وى پيشواى فقهاى حله ، در علوم متقن وداراى تصنيفات بسيار است . » (5)

فقيه بزرگ ، شهيد اول(قدس سره)در اجازه خود او را با اين عبارات : شيخ امام ،

علامه شيخ العلماء و رئيس المذهب ستوده است . (6)

محقق دوم نيز در اجازه قاضى صفى الدين مى نويسد : «روايت مى كنم تمام تصنيفات و روايات شيخ امام سعيد محقق ، حبر العلماء ، فخر الملة و الحق و الدين ، ابى عبد الله محمد بن ادريس حلى را . »

محدث عالى مقام ، شيخ حر عاملى در كتاب امل الآمل مى نويسد : «دانشمندان متاخر ما ، ابن ادريس را بسيار ستوده اند و كتاب سرائر»او را با آنچه در آخر آن از كتاب!119 و اصول متقدمين نقل كرده است ، مورد اعتماد قرار داده اند . علامه حلى و ساير علماء ، احوال او را در كتب استدلالى خود نوشته و اكثر آن را پذيرفته اند . » (7)

همچنين دانشمند نامى ، شيخ يوسف بحرانى كه از علماى معتدل اخبارى است ، در«لؤلؤة البحرين مى نويسد :

«وى فقيه و اصولى خالص و مجتهد صرف بود ، او نخستين كسى است كه باب نكوهش از شيخ طوسى(ره)را به روى ديگران گشود ، و گر نه قبل از وى دانشمندانى كه در عصر شيخ بودند ، غالبا به روش شيخ عمل مى كردند ، تا آنكه نوبت به او رسيد ، آن گاه محقق اول(مؤلف شرايع) ، و علامه حلى در موارد بسيارى به نكوهش وى(ابن ادريس)پرداختند ، او و آراء و اقوالش را به باد انتقاد و طعنه گرفتند . ولى حقيقت امر اين است كه فضل و بزرگوارى او در ميان شيعه منكر ندارد . بهترين تعبير و تعريفى كه دركتب مربوطه به اين فقيه عظيم الشان ديده شده است ، چند سطر مختصر و دلپذير ولطيف است كه شهيد سعيد ، قاضى نور الله شوشترى در كتاب

نفيس مجالس المؤمنين نوشته است . اين عبارت كوتاه ، به قدرى مناسب و جالب و استوار به قلم آمده است كه به خوبى مى تواند معرف كامل فخر الدين محمد بن ادريس حلى باشد . او مى نويسد :

«در اشتعال فهم و بلند پروازى ، از فخر الدين رازى بيش ، و در علم فقه ونكته پردازى از محمد بن ادريس شافعى در پيش است ، كتاب سرائر»كه از جمله مصنفات شريفه اوست ، در دقت فهم و كثرت علم او دليلى ظاهر و برهانى باهر است .

او را بر تصنيفات شيخ اجل ابو جعفر طوسى ابحاث بسيار است و در اكثر مسائل فقهى او را خلافى يا اعتراضى يا استدراكى هست . » (8)

ابن ادريس خبر واحد را نمى پذيرد

دانشمندان در كتاب اصول ، اخبار معصومين(عليهم السلام)را به دو گونه تقسيم كرده اند : خبر متواتر و خبر واحد .

خبر متواتر روايتى است كه جمعى از راويان طورى آن را نقل كرده اند كه احتمال تبانى بر دروغ و جعل خبر ، محال باشد و به خودى خود انسان يقين به راستى وواقعيت آن پيدا مى كند ، ولى خبر واحد عكس آن است ، يعنى به تنهايى و بدون انضمام قرائن خارجى ، مفيد علم و يقين نيست .

دانشمندان ما در كتب اصول با دليلهاى متقن ، خبر واحد را بدون انضمام قرينه پذيرفته و به حكم عقل آن را مورد عمل قرار مى دهند ، ولى جمعى كه ابن ادريس ازجمله آنهاست ، نظر به اينكه خبر واحد مفيد ظن و گمان است ، آن را نپذيرفته و به مفادآن عمل نكرده اند .

گذشته از مخالفتى كه ابن ادريس با مكتب شيخ نمود و براى او گران تمام شد ، موضوع

مخالفت وى با ساير فقهاء در مساله خبر واحد نيز بيشتر موجب سر و صداگرديد ، در ميان فقهاى ما تنها ابن ادريس نيست كه خبر واحد را حجت و معتبرنمى داند ، بلكه جز او جمعى هم بدين عقيده بودند ، با اين فرق كه ابن ادريس به واسطه مزاج حادى كه داشته ، طبق معمول بيش از ديگران آن را دنبال كرده و براى قبولاندن آن پافشارى نموده است ، تا جائيكه نظريه او در اين باره مورد گفتگوى بسيار واقع شده ، جمعى از او سخت انتقاد نموده ، و گروهى به دفاع و توضيح مقصد وى برخاسته و برمخالفين او اعتراض كرده و گفته هاى ديگران را بى انصافى در حق ابن ادريس دانسته اند .

ابن داود كه معاصر علامه حلى است ، در رجال خود مى نويسد : «ابن ادريس به كلى از اخبار اهل بيت(ع)دورى جسته است . »

مؤلف نقد الرجال مى گويد : «ابن داود به همين دليل ابن ادريس را در باب ضعفاء»نام برده ، ولى بهتر اين بود كه او را در باب ممدوحين ذكر مى كرد . »

رجالى دانشمند مشهور ، شيخ ابو على حائرى در كتاب منتهى المقال بعد از نقل عبارت مزبور ، مى گويد : «گزاف گويى ابن داود و عدم رعايت جهت انصاف او ، بر كسى!121 پوشيده نيست ، چه كه نگوهش از اين دانشمند بزرگ ، مخصوصا با اين علتى كه ذكركرده(كه چون خبر واحد را معتبر نمى دانسته ، به كلى از اخبار اهل بيت(ع)دورى جسته است)چندان بى پايه است كه حد ندارد ، زيرا :

اولا : عمل كردن ابن ادريس و اعتماد وى به بسيارى از اخبار-مخصوصا كه اودر آخر سرائر از كتب

قدما آورده است-چيزى نيست كه بر اهل دانش پوشيده باشد .

ثانيا : در ميان فقهاى ما تنها ابن ادريس نيست كه عمل به خبر واحد نكرده است ، بلكه جمعى از بزرگان علما ، مانند سيد مرتضى ، ابو المكارم ابن زهره ، ابن قبه و ديگران نيز عمل به خبر واحد را معتبر نمى دانند .

پس اگر عمل نكردن به خبر واحد ، موجب تضعيف ابن ادريس باشد ، بايد اين بزرگان را هم تضعيف كرد ، در صورتى كه هيچ كس آنها را ضعيف ندانسته است . »

مؤلف لؤلؤة البحرين نيز در اين خصوص در دفاع از ابن ادريس مى گويد :

«اگر او مساله اى از مسائل فن(خبر واحد)به اشتباه رفته باشد ، اين موجب نمى شود كه او را اين طور مورد سرزنش قرار دهيم ، زيرا بسيارى از دانشمندان امثال اورا مى بينيم كه اين گونه اشتباهات داشته اند ، به خصوص در امثال اين مساله(يعنى عمل نمودن به خبر واحد) (9)

فاضل نامى ، استاد على دوانى مى نويسد :

آيا ابن ادريس نوه شيخ طوسى است ؟

اغلب علماى تراجم ابن ادريس را نواده شيخ طوسى دانسته اند ، بدون اينكه تاكنون معلوم شده باشد كه وى از كجا و چگونه به شيخ مى پيوندد . يكى مادر او را دخترشيخ مى داند و ديگرى شيخ را دايى او دانسته و سومى شخصى را نام مسعود بن ورام را كه تا كنون هويت او معلوم نگشته ، جد مادرى او و پدر زن شيخ معرفى كرده است وچهارمى مسعود بن ورام را همان مسعودى ، مؤلف مروج الذهب جد شيخ طوسى وجد مادرى ابن ادريس مى داند . اين اقوال پريشان به قدرى با هم ضد و نقيض هستند كه نمى توان آنها را جمع

و جور كرد . محدث متتبع مرحوم حاج ميرزا حسين نورى درخاتمه مستدرك چون چيزى از اقوال مربوطه دستگيرش نشده ، مى گويد اين اقوال گذشته از اينكه تخمين است و ماخذ محكمى ندارد ، اصولا از محالات عاديه به شمارمى رود .

ما نيز چندان كه در كتاب السرائر»نگريستيم ، جايى نيافتيم كه ابن ادريس شيخ را جد خود دانسته و اعتراف به اين نسبت نموده باشد .

او داراى تاليفات متعددى است كه السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى ، تلخيص تفسير تبيان شيخ طوسى و التعليقات حواشى و ايرادات بر تفسير التبيان از معروف ترين تاليفات او مى باشد . (10)

وفات وى

در لؤلؤة البحرين از رساله مشهور كفعمى كه درباره وفيات دانشمندان نوشته است ، نقل مى كند كه گفته است : ابن ادريس فرموده من در سال 558 بالغ گشتم ، سپس از صالح فرزند وى نقل مى كند كه گفت : «پدرم محمد بن ادريس روز جمعه وقت ظهرروز هيجدهم ماه شوال سال 598 وفات يافت . »

بنابر اين چنانكه بر خواننده پوشيده نيست ، تولد ابن ادريس سنه 543 و مدت عمر او 55 سال مى باشد ، جاى بسى تعجب است كه عالم معروف ، شيخ ابو على در«منتهى المقال عمر او را 25 ، و دانشمند جليل ، شيخ عبد الله مامقانى در«تنقيح المقال 35 سال مى دانند و با اينكه هر دو مطلب فوق را از كفعمى نقل كرده اند ، مى گويند : «دراين زمانها در السنه عوام مشهور است كه عمر ابن ادريس به واسطه اسائه ادب به مقام جدش كوتاه گشت . »در صورتيكه با توضيحى كه ما داديم مطلب اين طور نيست و بايداين را از اغلاط مشهوره دانست .

در«نخبة المقال آمده است :

ثم ابن

ادريس من الفحول و متقن الفروع و الاصول عنه النجيب بن نما الحلى حكى جاء مبشرا مضى بعد البكاء

كه عدد كلمه مبشر»543 ، و كلمه بكاء» 55 كه مدت عمر اوست . (11)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 299 .

2- در فرهنگ معين آمده است : «حله شهرى بود در عراق ميان كوفه و بغداد در ساحل رود فرات ، و سپس مى افزايد : «حلى ابو القاسم نجم الدين جعفر بن حسن بن يحيى معروف به محقق اول يا محقق حلى ازبزرگان فقيهان شيعه(متوفى 676)وى معاصر نصير الدين طوسى بود . او از پدر خويش اجازه گرفت . ازتاليفات او : شرائع الاسلام ، نافع ، معتبر مكاسب در اصول دين ، نكت النهايه(شرح نهايه شيخ طوسى) ، معارج(اصول فقه) ، تنبيه(منطق)و نهج الاصول را بايد نام برد . »(فرهنگ معين ، بخش اعلام ، ج 5 ، ص 465) .

3- مدرك سابق ، ص 271 .

4- تاسيس الشيعه ، ص 305 .

5- مكتب اسلام ، سال دوم ، شماره نهم ، ص 58 تا63 .

6- تاسيس الشيعه ، ص 305 .

7- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 379 .

8- مكتب اسلام ، سال دوم ، شماره نهم ، ص 62 .

9- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 377 .

10- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 378 .

11- ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 379 .

14- شيخ ابو القاسم جعفر بن حسن محقق حلى (متولد 602-متوفى 676 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ ابو القاسم جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد حلى ، معروف به محقق صاحب كتابهاى بسيار در فقه ، از آن جمله شرايع ، معارج ، معتبر ، المختصر النافع و غيره است . محقق حلى با يك واسطه شاگرد ابن زهره و ابن ادريس حلى سابق الذكر است . در الكنى و الالقاب ذيل احوال ابن نما مى نويسد : «محقق كركى دروصف حلى گفته است اعلم اساتيد محقق در فقه اهل بيت(ع)محمد بن نماى حلى و

اجل اساتيد او ابن ادريس حلى است . »

ظاهرا مقصود كركى اين است كه اجل اساتيد ابن نما ابن ادريس است ، زيرا ابن ادريس در 598 درگذشته است و محقق در676 درگذشته است . قطعا محقق حوزه درس ابن ادريس را درك نكرده است و در ريحانة الادب مى نويسد :

«محقق حلى ، شاگرد جد و پدر خويش ، و سيد فخار بن معد موسوى و ابن زهره بوده است . اين اشتباه است . »زيرا محقق ابن زهره را كه در 585 درگذشته است درك نكرده است ، بعيد نيست كه پدر محقق شاگرد ابن زهره بوده است .

او استاد علامه حلى است كه شرح حال او بعدا خواهد آمد . در فقه كسى را بر اومقدم نمى شمارند . در اصطلاح فقهاء ، هر گاه محقق به طور مطلق گفته شود ، مقصود همين شخص بزرگوار است . فيلسوف و رياضى دان بزرگ ، خواجه نصيرالدين طوسى با او در حله ملاقات كرده است و در جلسه درس فقهش حضوريافته است . كتابهاى محقق مخصوصا كتاب شرايع در ميان طلاب يك كتاب درسى بوده و هست و فقهاء زيادى كتب محقق را شرح كرده يا حاشيه بر آن نوشته اند . » (1)

ولادت و تحصيلات او

شيخ نجم الدين جعفر بن الحسن بن يحيى بن سعيد هذلى حلى ، يكى ازبزرگترين و نامورترين فقيهان عصر خويش ، و داراى عظمت و اعتبار خاص در ميان مجتهدان مى باشد ، به حدى كه وقتى كلمه محقق را بدون قرينه و نشانه اى در ميان فقها ذكر مى كنند ، شخصيت تحقيقى و علمى او مورد نظر است .

او در سال 602 هجرى در شهر تاريخى حله قدم به عرصه وجود گذارد

و ازهمان سنين كودكى به تحصيل مقدمات علوم متداول عصر خويش پرداخت . ادبيات عرب را كه زبان مادريش بود به خوبى فرا گرفت . هيات و رياضيات و منطق و كلام رابه مقدار لازم تحصيل نمود و در تمام اين رشته ها با توجه به هوش سرشار خود تبحركامل يافت . آنگاه فقه و اصول را پيش پدر دانشمندش حسن بن يحيى و از محضرفقهاى مشهور حله مانند ابن نما و سيد فخار موسوى ، شاگردان فقيه نامى ابن ادريس حلى تكميل نمود . سپس به تدريس علوم و فنون اندوخته اش همت گماشت . او درسايه قريحه سرشار و فكر مواج و وسعت نظرى كه داشت ، به تحكيم مبانى فقه شيعه واساس مكتب اجتهاد پرداخت . او با حسن تقرير و دقت نظر و تعمق كم نظير ، درس مى گفت و دانشجويان رشته هاى مختلف مى توانستند از محضر او استفاده كنند . او فقه را بر پايه استدلال محكم بنا نهاد و در تحقيقات خود به آراء ديگران نيز توجه داشت ودر توسعه ابعاد آن كوشش مى كرد . او در علم و فضل و جلالت قدر و تحقيق نمونه بودو در اوايل جوانى اشعارى چند سروده است ، ولى به سفارش پدرش آن رشته را دنبال نكرد .

استاد چهار صد مجتهد نامدار

علامه حلى در اجازه نامه اى كه به خاندان زهره داده ، درباره او نوشته است : «كان هذا الشيخ افضل اهل عصره في الفقه (اين بزرگ فقيه ترين مردم روزگار خويش بوده است . )

علامه نورى او را اين چنين مى ستايد :

«كشف كننده حقايق شريعت با ظريف ترين نكته هايى كه تا كنون هيچ انس وجنى با آنها انس و آشنايى نداشته است . او رئيس علما و

فقيه حكما ، آفتاب درخشان فضلاء ، ماه چهارده شبه(بدر) عرفاء و نام و دانش او بازگو كننده قصه جزيره خضراء .

او وارث علوم پيشوايان معصوم(ع)و حجتهاى حق بر جهانيان مى باشد . او برافرازنده پرچم تحقيق بر جهانيان مى باشد ، وقتى محقق گفته شد ، هدف تنها او است . خداوندمتعال اشعه رحمت آشكار و پنهان خود را نثار قبر او كند و در بهشت جايگاه شايسته ومكان عالى به او عنايت فرمايد . » (2)

صاحب تاسيس الشيعه مى افزايد :

«انگشت قلم ، عاجز از بازشمارى اوصاف اوست . او كتاب شرايع الاسلام داردكه به مثابه قرآن فقه است . كتاب معروف النافع ، المعتبر ، و ديگر المعارج در اصول فقه دارد و در علم كلام ، رسالات و تاليفاتى دارد كه در فهرست كتابهاى مفصل آمده است واز مجلس عالى درس او بيش از 400 مجتهد آگاه كه شرح حال آنان در علم رجال آمده است فارغ التحصيل گرديده اند و چنين موفقيتى تا كنون بر احدى نصيب نگرديده است . وفات او در حله در ماه ربيع الآخر سال 696 رخ داده است و بر قبر شريف او درحله قبه بلندى قرار دارد كه هم اكنون مورد تبرك و زيارت علاقمندان قرار مى گيرد . » (3)

ابن داود تقى الدين حسن بن على بن داود حلى شاگرد مجاز و دست پرورده اودر الرجال ص 83 درباره او مى نويسد :

«المحقق الموفق الامام العلامه واحد عصره (يكتاى عصر خويش و گوياترين اهل زمان و منطقى ترين آنان ، فردى كه حضور ذهن سريع داشت . ) (4)

از اشعار او

يا راقدا و المنايا غير راقدة و غافلا و سهام الدهر ترميه بما اغترارك و الايام مرصدة و الدهر

قد ملاء الاسماع واعيه اما ارتك الليالى قبح دخلتها و غدرها بالذى كانت تصافيه رفقا بنفسك يا مغرور ان لها يوما تشيب النواصى من دواهيه (5)

اساتيد او

1-پدرش شمس الدين حسن حلى

2-ابن زهره

3-ابو حامد نجم الاسلام محمد حلبى

4-ابن نما ، محمد بن جعفر حلى

5-شيخ الشرف شمس الدين ابو على فخار بن معد موسوى

6-سيد مجد الدين على بن حسن عريضى

7-تاج الدين حسن بن على بن دربى

شاگردان او

تعداد شاگردان او در مقاطع مختلف زندگى خويش بيش از 400 نفر بوده است .

از جمله مى توان :

1-علامه حلى خواهر زاده اش

2-ابن داود حلى

3-ابن ربيب آدمى

4-سيد غياث الدين عبد الكريم بن احمد بن طاوس

5-سيد جلال الدين مجد بن على بن طاوس

6-جلال الدين مجد بن الشيخ الامام ملك الادباء

7-شيخ صفى الدين عبدالعزيز بن سراياى حلى

8-عز الدين حسن ابى طالب يوسفى(صاحب كشف الرموز في شرح النافع)

9-جمال الدين ابو جعفر محمد بن على كاشى

10-مختصر الدين محمد حلى پسر علامه حلى

11-رضى الدين على بن يوسف حلى برادر علامه حلى

12-شيخ جلال الدين محمد بن شمس الدين محمد كوفى و بسيارى ديگر

تاليفات او

آثار قلمى و فكرى محقق بسيار عميق و انشاء او بسيار روان مى باشد و كتابهاى متعددى از او انتشار يافته است كه صاحب ريحانة الادب چهارده جلد از آنها را به اين ترتيب نام مى برد كه برخى از آنها هنوز هم از كتابهاى درسى حوزه هاى علميه به شمارمى آيند :

1-استحباب التياسر لاهل العراق

2-تلخيص الفهرست كه ملخص فهرست شيخ طوسى است .

3-شرائع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام

4-شرح نكت النهايه(در فقه اماميه)

5-الكهنه در منطق

6-مختصر المراسم ، تلخيص مراسم سلار

7-المسائل الغريه

8-المسائل المصريه

9-المسلك في اصول الدين 10-معارج الاحكام در اصول فقه

11-المعتبر في شرح المختصر

12-النافع في مختصر الشرائع

13-نكت النهايه

14-نهج الاصول الى علم الاصول

شرح اجمالى برخى از كتابهاى او چنين است

1-شرائع الاسلام : يكى از تاليفات وى كتاب مشهور شرائع الاسلام است كه ازنظر لفظ و معنى ، يكى از بهترين كتابهاى فقه شيعه است . معروف است كه داراى 15هزار مساله فقهى است و از سوى فقهاء و مجتهدين عاليقدر مورد توجه خاص قرارگرفته است و شروح و تعليقه ها و توضيحات متعددى بر آن نگاشته اند كه كتاب جواهردر43 جلد بزرگ نمونه اى از آن است و به برخى از زبانهاى زنده جهان(فارسى روسى-فرانسوى-آلمانى-اردو)نيز ترجمه گرديده است و در دانشكده ها و مراكزقضايى مورد استفاده مى باشد .

2-المختصر النافع : يكى ديگر از آثار فقهى او اين كتاب مفيد و گزيده شده ازشرائع مى باشد . اين كتاب به علت اختصار و فراگيرندگى آن مورد توجه محافل علمى وتحصيلى قرار گرفته است و كتاب رياض از سيد على طباطبايى اصفهانى(1161/1231) ، شرح آن مى باشد . و استاد محمد تقى دانش پژوه در پيشگفتار ترجمه خويش بيش از 40 شرح را بر آن كتاب نام برده اند و اخيرا با تصويب دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه ، از طرف

وزارت مصر در قاهره در 5000 نسخه چاپ و در اختياردانشجويان رشته فقه اهل سنت دانشگاه الازهر قرار داده شده است و محتويات آن مورد اعجاب و توجه دانشجويان و فضلاى آن خطه واقع گرديده است .

3-المعتبر : يكى ديگر از كتابهاى فقهى محقق ، معتبر در شرح مختصر است وكتاب نكت النهاية در دو جلد و در پاسخ مسائلى كه در نجف از او پرسيده اند ، كتاب المسلك في اصول الدين در كلام ، كتاب الكهنه در منطق ، كتاب المعارج در اصول فقه مى باشد .

محقق و خواجه نصير الدين طوسى

از زمانى كه محقق در حله حوزه گرمى داشت و شاگردان متعددى در محضرش به كسب فيض اشتغال داشتند ، بين النهرين و شهر بغداد توسط هلاكو خان مغول به سال 656 فتح شد . بعد از فتح بغداد ، حكيم معروف خواجه نصير الدين طوسى كه به عزم سياحت به حله كه آن روز حوزه شيعه بود وارد شد ، به مجلس درس محقق درآمد .

محقق خواست به احترام خواجه درس را ترك گويد ، ولى خواجه اصرار مى ورزند كه او درس را ادامه دهد . در اثناء درس رشته سخن به اينجا كشيده شد كه براى مردم عراق مستحب است به هنگام نماز گزاردن كمى به جانب دست چپ قبله متمايل شوند وخواجه به سخن او ايراد گرفت و گفت : «مستحب بودن ميل به دست چپ(تياسر)معنى ندارد . چون اگر تمايل و انحراف از قبله باشد ، حرام است . معنى ندارد . »محقق درپاسخ گفت : «هيچكدام نيست . بلكه مقصود از تياسر و تمايل به دست چپ از خود قبله به طرف قبله است . »و با اين توجيه خواجه قانع شد . سپس

محقق در اين زمينه كتابى نوشت و براى خواجه فرستاد و مورد تحسين او قرار گرفت . » (6)

گفتار مرحوم افندى در اين مورد

صاحب رياض العلماء در شرح حال محقق ، اين برخورد را اين چنين توجيه مى كند :

«شايد قبله هاى مساجد بغداد از آغاز انحراف داشته است و پيشوايان معصوم(ع)به لت حكومتهاى ظلم نتوانسته اند به صورت صريح به اين امر تصريح كنند . به اين ترتيب با كنايه مردم را ارشاد نموده اند .

ولى اين توجيه با توجه به نوع آزاديهايى كه در مسائل علمى وجود داشته است ، تطابق نمى كند و قبله خود يكى از موضوعات علمى است كه با ارائه صحيح راههاى علمى آن قابل حل است و نياز به تقيه ندارد . » (7)

اين سخن صاحب رياض عارى از واقعيت مى باشد . قبله يكى از موارد حساسى است كه اگر از راه منطقى و عقلانى قدم برداشته شود ، شايد موجب خونريزيها شود .

وفات او

محقق عاليقدر به سال 676 در روز پنجشنبه در سن هفتاد و چهار سالگى بعد ازيك عمر پر بركت كه در تاليف و تصنيف و تربيت شاگردان فاضل صرف نمود ، به جهان باقى شتافت و در حله به خاك سپرده شد . در علت مرگ او گويند او از اشكوب بالاى خانه اش به زمين افتاده و در دم درگذشته است . آرامگاهش هنوز هم زيارتگاه شيعيان مى باشد ، و مرحوم سيد حسين بروجردى صاحب نخبة المقال در ماده تاريخ اوسروده است :

ثم ابو القاسم نجم الدين ابن الحسين بن نجيب الدين هو المحقق الجليل المعتمد مولده بتر»و عمره نكد» (8)

(بتر 602 ، نكد 74)

برخى گفته اند : «زبدة المحققين رحمه الله (676)ماده تاريخ اوست كه به قاعده حساب اعداد ، حرف ة آخر كلمه زبدة به ملاحظه صورت خط عدد 5حساب مى نمايند . (9)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 299 .

2- تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام ، ص 305 .

3- همان مدرك ، ص 306 .

4- مجله مكتب اسلام ، سال سوم ، شماره اول ، ص 64- 65 ، مقاله آقاى دوانى .

5- ترجمه : «اى خواب آلوده در حالى كه مرگ و ميرها خوابى ندارد و اى غافلى كه تيرهاى روزگار هميشه اورا هدف گرفته اند ، فريب و مغرور بودن تو از چيست ؟ در صورتى كه روزگار مراقب توست و نداى آن گوشها را پر كرده است . به خودت دلسوزى و مهر داشته باش ، از آن رو محبت داشته باش كه پيشانيها ازشدت آلام پير مى گردد . »ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 234 .

6- رياض العلماء ، ج 1 ، ص 104 .

7- همان مدرك .

8-

ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 236 .

9- ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 235 .

15- شيخ حسن بن يوسف حلى(علامه حلى) (متولد 648-متوفى 726 ه . ق)

گفتار استاد

«حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى ، معروف به علامه حلى يكى ازاعجوبه هاى روزگار است . در فقه ، اصول و كلام و منطق و فلسفه و رجال و غيره كتاب نوشته است . در حدود صد كتاب از آثار خطى يا چاپى او شناخته شده كه بعضى از آنها به تنهايى(مانند تذكرة الفقهاء) كافى است كه نبوغ او را نشان دهد .

علامه كتب زيادى دارد كه غالب آنها مانند كتابهاى محقق حلى در زمانهاى بعد ازاو از طرف فقها ، شرح و حاشيه شده است . كتب معروف فقهى علامه عبارت است از ارشاد ، تبصرة المتعلمين ، قواعد ، تحرير ، تذكرة الفقهاء ، مختلف الشيعه ، المنتهى و . . .

علامه اساتيد زيادى داشته است . در فقه شاگرد دائى خود محقق حلى و در فلسفه و منطق شاگرد خواجه نصير الدين طوسى بوده است . فقه تسنن را نزد علماى اهل تسنن تحصيل كرده است . علامه در سال 648 متولد و در سال 726 درگذشته است . » (1)

علامه بزرگوار ، آية الله شيخ حسن بن يوسف بن مطهر حلى ، (متوفى 726 ه . ق)فقيه بزرگوار و متعهد اسلام ، رئيس طائفه و فقيه بزرگوار شيعه ، صاحب ابتكارات ونوآوريها ، داراى شخصيت معنوى بسيار جليل القدرى مى باشد كه رياست و مرجعيت شيعه در قرن هفتم هجرى به او منتهى گرديده است .

موقعيت ممتاز علمى و اجتماعى او ، بالاتر از آن است كه در يك مقال يا نوشتاركوتاه بگنجد ، يا شان و اعتبار علمى و اجتماعى او

در يك فصل بازگو گردد ، و درمحدوده مختصر نگارى گزيرى نيست جز آنكه خلاصه اى از گفته ها و نوشته هاى رجال تحقيق و تخصص را كه آشنايى كامل با نحوه فعاليت و انديشه هاى فقهى و علمى اودارند بازگو نماييم و سپس به بررسى و تجزيه و تحليل مطالب آنان در مورد اين شخصيت عاليقدر بپردازيم .

ولادت او

اين ستاره فروزان آسمان علم و فقاهت در روز29 ماه مبارك رمضان سال 648هجرى در شهر حله پا به عرصه وجود نهاد و ماده تاريخ آن لطف رحمت مى باشد .

تولد او در يك خانواده علمى و روحانى بوده است .

از اوان كودكى به تحصيل علم و كسب كمال پرداخت . ادبيات عرب و علوم مقدماتى و متداول عصر را در حله نزد پدر دانشمندش و ساير علماى بزرگ آن منطقه ، همچون دايى بزرگوارش محقق حلى و پسر عم مادرش شيخ نجيب الدين يحيى بن سعيد و سيد احمد بن طاوس و رضى الدين على بن طاوس و حكيم مشهور ابن ميثم بحرانى مؤلف شرح نهج البلاغه آموخت . هنوز سنين عمرش به حد بلوغ نرسيده بودكه از تحصيل علوم مقدماتى فراغت يافت و به مقام عالى اجتهاد نائل آمد و از همان روزها آوازه فضل و نبوغ و هوش سرشار او همه جا طنين افكند و آينده بسياردرخشانى را به او نويد داد .

عصر زندگى او

علامه در زادگاه خود رشد كرد و همانجا به ادامه تحصيل مشغول گرديد و در آن زمان كشور ايران در آتش بيداد اولاد چنگيزخان مغول مى سوخت و شهرهاى مركزى ايران ، يكى پس از ديگرى سقوط مى كرد ، و اهالى آن شهرها با اندك بهانه تا آخرين نفرقتل عام مى شدند . چيزى نگذشت كه هلاكو نواده چنگيزخان آهنگ فتح عراق كرد و در سال 656 لشكر به بغداد فرستاد و منطقه عراق را دچار وحشت و اضطراب نمود . دراين موقع علامه حلى هشت ساله بود .

اساتيد او

او در معقول و منقول ، محضر اساتيد بزرگوارى را درك كرده است كه از اساتيدمعقول او مى توان از :

خواجه نصير الدين طوسى ، كاتبى قزوينى ، حكيم منطقى شافعى معروف به دبيران را نام برد و از اساتيد منقول او مى توان از دايى با فضيلت خويش ، محقق حلى ، ووالد ماجد خويش ، شيخ سديد الدين يوسف و سيد احمد بن طاوس و برادرش سيدعلى بن طاوس و ابن ميثم بحرانى و پسر عموى مادر خويش ، شيخ نجيب الدين يحيى و شيخ تقى الدين عبد الله بن جعفر بن على صباغ حنفى و شيخ عز الدين فاروقى واسطى نام برد .

مشايخ روايتى او

از مشايخ روايتى او علاوه بر اساتيد مذكور ، خود از شيخ مفيد الدين بن جهم فقيه اسلامى و شيخ نجيب الدين محمد بن نماى حلى و سيد عبد الكريم بن طاوس صاحب كتاب فرحة الغرى و على بن عيسى اربلى صاحب كتاب كشف الغمه نام برد .

شاگردان او

او داراى حوزه وسيع و پربركتى بوده است و شاگردان متعددى از مكتب فقه واصول او فارغ التحصيل گرديده اند و جالب توجه آن است كه خواجه نصير الدين طوسى را از شاگردان فقهى او به شمار آورده اند ، آنچنان كه او استاد معقول و رياضيات علامه بوده است و اين نوع مبادله و تفاهم فرهنگى در جمع دانشمندان ما بى سابقه نبوده است .

تاليفات او

علامه حلى يكى از پركارترين و موفق ترين فقهاى نامدار شيعه از نظر تاليف به شمار مى آيد و طبق احصاء و شمارشى كه از تاليفات او به عمل آورده اند ، با تقسيم به روزهاى عمر او ، به هر روز آن تا هزار سطر رسيده است و اين امر ، از كرامتها و تاييدات الهى حكايت دارد ، حالا آيا او هم مانند مرحوم مجلسى از دستياران و معاونان وشاگردان خويش بهره جسته است يا آنكه اغلب اوقات خود را به تاليف و تصنيف اشتغال ورزيده است ، چندان مهم نيست ، آنچه بالعيان و بالمشاهده مى بينيم ، اين است كه كثرت و اتقان و استحكام تاليفات او از يك عمر پربركت و توام با توفيق ، حكايتهادارد و نوع تاليفات او نشانگر اين معنى است كه از فكر وقاد و نظر صائب خود اوسريان و جريان پيدا كرده است ، چون ابتكارات و تراوشهاى فكرى برجسته رانمى توان بر عهده فرد امين يا فاضل ديگرى گذاشت ، يا محصول فكرى آنان را به حساب خويش گذاشت ، و نوع آثار علامه از قسم اول مى باشد و اين احتمال هم وجوددارد كه علامه تكميل كتابهاى ناقص خود را بر عهده فرزند مجتهدش فخر المحققين نهاده باشد ، كه اصل فكر مربوط به خود او

بوده و تنظيم و تحرير و تنسيق مربوط به ديگران بوده باشد . چون فخر المحققين با عمر پر بركت هشتاد و يك ساله خويش درتكميل كتابهاى پدر كوشيده است ، و از خود او و به نام او چندان كتاب باقى نمانده است .

گفتار تفرشى

سيد مصطفى تفرشى ، صاحب كتاب نقد الرجال مى گويد : «علامه آن قدرفضيلت و شان و اعتبار دارد كه بهتر آن است كه توصيف نشود ، چون توصيفها وتعريفهاى من چيزى بر شان او نمى افزايد . او بيش از 70 جلد كتاب دارد كه هر كدام نشانگر نوعى از فضيلت و نبوغ و علم و دانش اوست . . . » (2)

صاحب روضات بعد از نقل اين سخن مى افزايد : «او بيش از 90 جلد تاليف دارد . » (3) ولى به تعبير استاد شهيد مطهرى ، او در حدود 100 جلد كتاب شناخته شده وناشناخته دارد ، چون خود علامه در كتاب الخلاصه بيش از اين رقم را معرفى نموده است .

عالم متتبع و دانشمند نامى مرحوم مدرس صاحب كتاب ريحانة الادب در شرح حال او بيش از 120 جلد كتاب را با نام و عنوان تحقيقى آنها نام مى برد و ما برخى ازآنها را برگزيده و در اينجا مى آوريم و طالبان تفصيل را به خود آن كتاب ارجاع مى دهيم :

1-الابحاث المفيده في تحصيل العقيده(كلام)

2-ابطال الجبر(كلام)

3-الفين بين الصدق و المين(در امامت و ولايت)

4-تبصرة المتعلمين في احكام الدين كه بارها در ايران به چاپ رسيده است .

5-تذكرة الفقهاء(در فقه استدلالى)در دو مجلد محتوى اكثر ابواب فقه

6-تسليك الاذهان الى احكام الايمان(در فقه)در يك مجلد

7-تلخيص الكشاف(در تفسير قرآن مجيد)

8-تلخيص المرام في معرفة الاحكام(در فقه)

9-شرح تجريد خواجه نصير

الدين طوسى كه به كشف المراد معروف است .

10-منهاج الاستقامه كه ابن تيميه در رد آن چند مقاله نوشته و پاسخ شنيده است .

11-القواعد كه در آن كتاب بيش از 40 هزار فرع فقهى را عنوان نموده است(در10 جلد)

12-الارشاد (4)

و جز اينها يكصد و ده جلد ديگر تاليف دارد كه اسامى آنها در منبع فوق الذكرآمده است .

گفتار صاحب مستدرك

محدث متتبع و دانشمند نامى ، محدث نورى(ره)در كتاب مستدرك وسائل الشيعه در مورد او چنين مى نگارد :

«علامه حلى شيخ بزرگوار و جليل القدر اقيانوس علوم ، و غواص فضائل وحكمتها ، حافظ ناموس هدايت و ارشاد و شكننده ناقوس ضلالت ، پاسدار حريم دين ، زائل كننده آثار فسادگران . او در جمع علماء و دانشمندان اسلام ، همانند بدر(ماه شب چهارده)در ميان ستارگان مى درخشد و نسبت به دشمنان و بدخواهان سياه دل ، شديدتر از عذاب زهرناك و برنده تر از شمشير مسموم است . او دارنده مقامات فاخره وكرامات درخشان و سعادتهاى ظاهرى است . او زبان گوياى فقهاء و متكلمين ، محدثين ، مفسرين و ترجمان حكماء و عرفاى سالكين متبحر است . او فردى است كه لقب آية الله تام و كامل ، شايسته اوست . رحمتها و عنايات خاص خدا شامل حال او باد!» (5)

گفتار صاحب رياض

رجالى معروف ، صاحب رياض العلماء درباره او گويد : «پيشواى وارسته ، عالم عامل ، فاضل كامل ، شاعر ماهر ، علامه علماء ، فهامه فضلاء ، استاد جهان ، معروف دربين ما به علامه على الاطلاق موصوف با نهايت علم ، فهم ، كمال . او فرزند خواهرمحقق مى باشد و او«آية الله روى زمين مى باشد . او حقوق بى شمارى از نظر زبان ، بيان و قلم بر عهده طائفه شيعه اماميه دارد . او جامع علوم مختلف و مصنف در رشته هاى گوناگون آن بود . او به تنهايى فقيه ، حكيم ، متكلم ، محدث ، اصولى ، اديب و شاعرماهرى بود . من برخى از اشعار او را در اردبيل ديدم كه به كمال جودت طبع او در نظم

وشعر دلالت دارد . » (6)

دانشمندان اهل سنت و علامه

تجليل و توصيف از مقام علمى علامه حلى اختصاص به علماء شيعه ندارد ، بلكه دانشمندان اهل سنت نيز او را مورد توصيف و تجليل قرار داده اند . از باب نمونه ، ابن حجر عسقلانى در كتاب لسان الميزان درباره او گويد :

«ابن يوسف بن المطهر الحلى ، عالم شيعه و پيشوا و مؤلف آنان است . او آيت حق در ذكاوت بود . «المختصر»ابن حاجب را شرح زيبايى نمود . او همان فردى است كه شيخ تقى الدين بن تيميه در كتاب خود ردى بر او نوشته است و كتاب او معروف به رد بر رافضى است . ابن مطهر بسيار خوش اخلاق و خوش برخورد بود . هنگامى كه كتاب رديه ابن تيميه به دست او رسيد ، گفت : اگر او مى فهميد كه من چه مى گويم ، به اوپاسخ مى دادم . » (7)

از اين نوع كلمات و سخنان توصيفى ، در مورد آن مجتهد والامقام به كثرت وفراوانى وجود دارد كه به نقل يك نمونه بسنده گرديد .

وفات او

او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه احياى شريعت ، در يازدهم يا بيست ويكم محرم الحرام 726 هجرت در حله وفات يافت و جنازه او به نجف اشرف حمل گرديد و در جنب رواق مطهر مرتضوى(ع)از ايوان طلا دفن شد و در مقابل آن ، مزارشيخ احمد مقدس اردبيلى قرار گرفته است .

در نخبة المقال در ماده تاريخ وفات آية الله علامه حلى چنين آمده است :

و آية الله بن يوسف الحسن سبط مطهر فريدة الزمن علامة الدهر جليل قدره ولد«رحمة و«عز»عمره

(آية الله فرزند يوسف كه نامش حسن است ، نواده مطهر يكتاى عصر خويش است .

او علامه دهر و جليل القدر بوده ، ولادتش كلمه رحمت (648)و عمرش كلمه عز»(77)مى باشد . ) حقيقتا ولادت او رحمت و زندگى او عز و شرف و سربلندى اسلام و مسلمين بود .

عاش سعيدا و مات سعيدا رحمه الله

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 301 .

2- ريحانة الادب ، ج 4 ، صفحات 176- 178 چاپ كتابفروشى خيام .

3- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 270- افرادى كه طالب تحقيق بيشتر در اين زمينه مى باشند ، مى توانند به :

روضات الجنات ، ج 1 ، ص 294 و ج 2 ، صفحات 269 تا286 و356- رياض العلماء ، ج 2- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 167- مجله مكتب اسلام ، سال 4 ، شماره هاى 6 ، 7 ، 8 ، 9 به قلم آقاى دوانى- تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام ، تاليف سيد حسن صدر ، صفحات 34 تا36 ، و ديگر كتابهاى مربوطه مراجعه نمايند .

4- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 179 .

5- فايده سوم از خاتمه مستدرك ، ص 459 ، جزء سوم چاپ سنگى .

6- رياض العلماء ، ص 357 .

7- لسان الميزان ، ج 2 ، ص 317 ، چاپ حيدر آباد دكن .

16- فخر المحققين حلى فرزند علامه حلى (متولد 682-متوفى 771 ه . ق)

گفتار استاد

«فخر المحققين ، پسر علامه حلى ، در 682 متولد و در سال 771 درگذشته است .

علامه حلى در مقدمه تذكرة الفقهاء ، و در مقدمه كتاب قواعد»از فرزندش به تجليل ياد كرده است و در آخر قواعد آرزو كرده است كه پسر بعد از پدر كارهاى ناتمام او را تمام كند . فخر المحققين كتابى دارد به نام ايضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد»آراء او در كتب فقهيه مورد توجه است . » (1)

فخر المحققين ، فخر الدين و فخر الاسلام ، هر سه لقب فرزند دانشمند و برومندعلامه حلى مى باشد . نام شريفش محمد»است . او نيز مانند پدر نابغه اى از نوابغ ارزنده شيعه است و در تمام كتب فقهى و علمى مورد

توجه خاص دانشمندان بزرگ ومجتهدين طراز اول ما قرار گرفته است .

فقيه عظيم الشان ، شهيد اول ، كه سرآمد شاگردان اوست ، در اجازه اى كه در زمان حيات وى به شاگردش ، شمس الدين بن نجده داده است ، از او اين گونه ياد مى كند :

«شيخ امام سلطان العلماء و منتهى الفضلاء و النبلاء ، خاتم المجتهدين ، فخر الملة و الدين ، ابو طالب محمد فرزند شيخ امام سعيد جمال الدين بن مطهر كه خداوند عمرگرانبهاى او را دراز گرداند و از پيشامدهاى سوء زمانه نگه دارد . . . »

فخر المحققين در شب بيستم جمادى الاول سال 682 هجرى در شهر حله موطن خويش ديده به دنيا گشود . علوم مقدماتى و متداول عصر و سپس علوم عاليه معقول ، يعنى فلسفه و كلام و منطق و فقه و اصول و حديث و غيره را نزد پدر علامه اش فرا گرفت و پيش از آنكه به حد بلوغ برسد ، در انواع آنها ورزيده شد ، يعنى تقريبا ازتحصيل آنها بى نياز گرديد .

استعداد و نبوغ وى

قاضى نور الله شوشترى در كتاب مجالس المؤمنين مى نويسد : «فخر المحققين محمد در علوم عقلى و نقلى محققى نحرير بود و در علو فهم و فطرت مدققى بى نظير .

سپس او از يكى از دانشمندان شافعى نقل مى كند كه وقتى با پدرش به نزد سلطان محمد خدابنده به سلطانيه قزوين آمد ، دانشمندى جوان ، عالى مقام ، مستعد ، نيكخوى و پسنديده خصال بود . »آنگاه مى گويد :

«وى در خدمت پدر بزرگوارش تربيت يافته و در سن ده سالگى نور اجتهاد ازناصيه حال او تافته ، چنانكه خود نيز در شرح خطبه كتاب قواعد»به آن اشاره فرموده وگفته

است چون از تحصيل علوم معقول در محضر پدرم علامه فراغت يافتم و بسيارى از كتب علمى علماى شيعه را نزد وى خواندم ، از او مسالت نمودم كتابى در فقه تصنيف كند كه جامع اسرار آن علم باشد . . . »

سپس به نقل از قاضى نور الله براى اثبات اينكه فخر المحققين هنگام تصنيف كتاب قواعد»پدر ، مجتهد بوده و كمتر از ده سال داشته است ، مى نويسد : «از ملاحظه تاريخ ولادت او ، و تاريخ تصنيف كتاب ظاهر مى شود كه سن او در آن موقع كمتر از ده سال بوده و تعجب شهيد ثانى در اين باب چنانكه در حاشيه قواعد اظهار فرموده ، وجهى ندارد . بلكه تعجب او عجب است ، زيرا كه خود(يعنى شهيد ثانى)در شرح درايه اصول حديث ، حال جمعى كثيرى را كه خداى تعالى ، در كمتر از آن عمر توفيق كمال داده ، ذكر نموده است . از جمله آن كه روايت كرده كه از شيخ تقى الدين حسن بن داود كه مى گفته سيد غياث الدين ، عبد الكريم بن طاوس كه دوست و مصاحب او بوده ، به كتاب خواندن مشغول شد و در چهار سالگى از معلم مستغنى گرديد و از ابراهيم بن سعيد جوهرى روايت نموده است كه گفت كودكى چهار ساله ديدم كه نزد مامون عباسى آوردند و او قرآن را خوانده بود و نظر در راى و اجتهاد كرده بود . اين قدر بود كه هر گاه گرسنه مى شد ، مانند طفلان مى گريست و مؤيد اين داستان ، زندگى شيخ ابو على سينا است ، بر وجهى كه در تواريخ مسطور است . »

مؤلف روضات الجنات ، بر قاضى نور الله

خرده گرفته است و گفته : «تاريخ تاليف قواعد بر من روشن نيست تا حكم كنم كه فخر المحققين در آن موقع چند ساله بوده ، ولى تعجب شهيد ثانى در واقع و اينكه قاضى گفته است به قول حسن بن داود ، غياث الدين بن طاوس در چهار سالگى از معلم بى نياز شد ، مقصود اين نيست كه وى در آن سن كلا از تحصيل بى نياز گرديد ، بلكه منظور از معلم ، معلم خط بوده است .

نظريه ديگر

فقيه نامور ، محمد بن حسن اصفهانى كه از اعاظم مجتهدين بود و به واسطه اقامت چندى در هندوستان ، معروف به فاضل هندى است ، در آغاز كتاب كشف اللثام تصنيف ذى قيمت خود كه شرح قواعد حلى است ، بعد از نقل عبارت فخر المحققين مى نويسد :

«ممكن است بعضى از گفته وى تعجب كنند كه چگونه در آن سن به اين مقام رسيده است ، ولى مى دانيم كه تولد وى در سال 682 روى داده و پدرش علامه ، برخى از كتب خود را در كتاب خلاصه كه به سال 692 يا693 تاليف نموده است ، ذكر كرده ، بنابراين با تطبيق اين دو تاريخ ، فخر المحققين در آن موقع ده سال يا كمتر داشته است . »

و سپس مى نويسد : «اين لطف و مرحمت الهى است كه به هر كس خواهد موهبت مى كند .

من خود نيز قبل از آنكه سيزده سالم تمام شود ، از تحصيل علوم معقول و منقول فارغ گشتم و پيش از آنكه يازده ساله شوم ، شروع به تصنيف نمودم و كتاب منية الحريس را كه شرح تلخيص است ، پيش از آنكه پانزده سالم كامل گردد ، تصنيف نمودم و

قبل از آن نيز ده كتاب اعم از متن و شرح و حواشى تصنيف نموده بودم و آن كتابها بدين قرار است :

التلخيص در بلاغت و توابع آن-زبده در اصول دين و عقايد-الخرد البديعه دراصول-شرح زيده-شرح الخرد البديعه-كاشفك و حواشى بر شرح عقائد نسفيه وغيره . زمانى كه هشت سال داشتم ، كتاب مطول و«مختصر مطول تفتازانى را تدريس مى كردم . »

تحقيق و بررسى در اين مورد

دانشمند گرامى ، جناب آقاى دوانى گويد :

«با كمال تاسف بايد گفت دانشمندان عالى مقام نامبرده ، يعنى قاضى نور الله ومؤلف كتاب روضات و فاضل هندى ، هر سه موفق به حل موضوع نشده اند و حتى گفته ابهام آميز و نظريات شگفت انگيز آنان نيز بدون تحقيق و بررسى مورد استفاده و استنادديگران واقع شده و در كتابهاى خود بازگو نموده اند .

مثلا مؤلف روضات ، فقط استدلال قاضى نور الله را مورد ايراد قرار داده و ازتعجب شهيد ثانى جانبدارى نموده ، بدون اينكه قضيه را حل كند و اثبات نمايد كه هنگام تاليف كتاب قواعد كه فخر المحققين مى گويد من از تحصيل تمام علوم متداول فراغت يافتم ، چند سال داشته است ؟

فاضل هندى نيز استدلال مى كند كه چون علامه تاليفات خود را در كتاب خلاصه كه به سال 692 تاليف نموده آورده است و قواعد مورد بحث نيز يكى از آنهابوده است . پس مى توان گفت فخر المحققين به گفته قاضى نور الله در آن موقع ده سال ياكمتر داشته است . در صورتى كه امكان دارد علامه كتاب قواعد را سالها بعد از تاليف خلاصه نوشته باشد . (چنانكه همين طور نيز هست)و به طوريكه معمول مؤلفين است ، بعد فهرست تاليفات خود را در خلاصه آورده باشد

. »

در نامه دانشوران ، ضمن شرح حال غياث عبد الكريم بن طاوس ، پس از نقل عبارت حسن بن داود درباره نبوغ و هوش سرشارى مانند قاضى نور الله ، چند نفر را كه در خردسالى به مقام عالى علمى نائل گشته اند نام مى برد . از جمله علامه حلى را نام برده و مى گويد :

«ديگر فرزند آن بزرگوار كه فخر المحققين لقب دارد ، چنانكه قاضى نور الله شوشترى آورده ، از آن پيش كه سن شريفش از ده سال متجاوز گردد ، به درجه استنباط احكام و استخراج فروع فايز گشت و با اينكه گفته ابن داود را درباره ابن طاوس بدين گونه نقل مى كند در چهار سالگى معلمى به تربيت وى گماشتند ، در مدت چهل روز ازتعلم خط بى نياز گشت . چون سن شريفش به يازده رسيد ، در اندك زمانى كلام الله مجيد را حافظ گرديد . »

مع الوصف مؤلفين نامه دانشوران متوجه اشتباهى كه در اينجا براى قاضى نور الله و فاضل هندى روى داده ، نشده و گفتار هر دو را بدون توضيح نقل كرده اند . (2)

محدث بزرگوار مرحوم حاج شيخ عباس قمى نيز در كتاب فوائد الرضوية گفته قاضى نور الله را عينا نقل كرده و با اينكه وصيت علامه به فخر المحققين را نيز درصفحه مقابل آورده است ، معهذا حل موضوع براى ايشان نيز پوشيده مانده است ، زيراعلامه در آن وصيت نامه كه در آخر كتاب قواعد»در بسيارى از كتب تراجم و غيره نيزذكر شده است ، از جمله مى نويسد : «اى فرزند من!در اين كتاب فتاواى احكام و قواعدشرايع اسلام را براى تو خلاصه نموده و بيان كردم و با

الفاظى مختصر و عباراتى شيوا وسبكى دلپذير و محكم روشن ساختم . سن من در اين موقع به پنجاه رسيد و اينك وارددهه بعد آن شده ام . »

اگر دانشمندان توجهى به اين جمله سن من در اين موقع به پنجاه رسيد»مى نمودند ، موضوع حل مى گشت ، و ديگر اين همه شرح و بسط مورد پيدا نمى كرد ، زيرا از اين عبارت كاملا پيدا است كه علامه هنگام تاليف قواعد»پنجاه سال داشت وچون ولادت وى در سال 648 روى داده ، بايد گفت علامه در سال 698 به تصنيف كتاب قواعد»پرداخته است و با در نظر گرفتن ولادت فخر المحققين در سال 682بدون ترديد فخر المحققين در آن موقع 16 ساله بوده است . از اين ميان نتايج زير به دست مى آيد :

1-فخر المحققين هنگام تاليف قواعد كه به خواهش وى صورت گرفته و خوددر شرح آن مى گويد در16 سالگى مجتهد مسلم بوده و علوم معقول را تكميل نموده است .

2-استنباط قاضى نور الله و فاضل هندى و ديگران كه از آنها پيروى نموده وگفته اند در آن موقع سن فخر المحققين ده سال يا كمتر بوده ، مورد ندارد و دليلى بر آن نيست .

3-تاليف قواعد در سال 692 صحيح نيست و استدلال قاضى و فاضل هندى مناسب نمى باشد .

4-تاريخ تاليف قواعد»از گفته خود علامه به خوبى آشكار است كه در پنجاه سالگى علامه ، يعنى به طور مسلم در سال 698 انجام گرفته است ، زيرا علامه وصيت نامه مزبور را بعد از تاليف كتاب بزرگ قواعد نوشته است و با اشتغالاتى كه داشته و كتب بسيارى كه در عرض يكديگر تاليف و تصنيف مى نموده ، امكان دارد كه يكى دو سال قبل از آن

، يا بيشتر ، دست به تاليف چنين كتابى زده باشد و به گفته خود ، از تحصيل علوم معقول و منقول بى نياز بوده است ، يا هنوز به حد بلوغ نرسيده ، و يادست كم تازه بالغ گشته باشد .

فخر المحققين در نظر علامه

فخر المحققين در ايام جوانى با پدرش به ايران سفر نموده ، آن گاه با پدر به حله واقع در كشور عراق برگشت ، و به طوريكه خود در حاشيه كتاب الالفين مى نويسد ، ناگزير به جلاى وطن گرديد و به نواحى آذربايجان آمد و گويا مجددا به حله برگشته باشد .

فخر المحققين به همان ميزانى كه از لحاظ مراتب فضل و كمال ممتاز و در حدخود بى نظير بوده است ، از حيث ادب و اخلاق و ملكات فاضله نيز امتيازى مخصوص داشته است . در ميان انبوه دانشمندان كه ما با زندگانى آنان آشنا هستيم ، چنين پدر وفرزندى را نديده ايم كه هر دو از نوابغ نامى و نسبت به هم تا اين اندازه خصوصيت واحترام مرعى دارند . علامه در برخى از آثار خود ، هر جا از فرزندش فخر المحققين نام مى برد ، مى گويد : «خداوند مرا فداى او گرداند و از بديها دور بدارد . »

در آغاز كتاب الالفين كه مشتمل بر هزار دليل در اثبات امامت امير المؤمنين على(ع)است ، مى نويسد : «من به خواهش فرزند عزيزم محمد كه خداوند امور دنيا وآخرت او را اصلاح گرداند ، چنانكه او نيز نسبت به پدر و مادرش از هر گونه احترام وخدمتگزارى مضايقت ندارند ، و اميدوارم كه خداوند ، سعادت دو جهان را به او روزى كند . چنانكه او هم در به كار بستن نيروى عقلى

و حسى خود از من اطاعت نموده و باگفتار و كردار خويش موجبات خوشنودى مرا فراهم كرده است و رياست ظاهرى ومعنوى را يكجا به او موهبت كند ، چه كه وى به اندازه يك چشم به هم زدن نافرمانى برمن ننموده . اين كتاب را كه موسوم به الفين است ، املاء نمودم .

در اين كتاب هزار دليل يقينى و برهان عقلى و نقلى براى اثبات امامت بلافصل حضرت شاه ولايت ، على بن ابيطالب(ع)و هزار دليل در رد شبهات مخالفين واردساختم و نيز ادله بسيارى در اثبات امامت ساير امامان عالى مقام به مقدارى كه طالبان راقانع سازد آوردم و ثواب آن را به فرزندم محمد اهداء نمودم .

خداوند او را از هر خطرى نگهدارد ، و هر گونه بدى و زشتى را از وى برطرف سازد و به آرزوهايى كه دارد نائل گرداند و شر دشمنانش را از او دور كند . »

همچنين در آغاز كتاب قواعد»و ارشاد و غيره به همين مضامين فرزندش راستوده است . در آغاز قواعد مى نويسد :

«اين كتاب را به خواهش دوست ترين مردم نسبت به خود و عزيزترين آنها ، يعنى فرزند عزيزم محمد تصنيف كردم . خداوند عمر او را دراز گرداند تا با دست خودمرا به خاك سپارد و برايم طلب آمرزش كند ، چنانكه من نيز خالص ترين دعاى خود رابراى ترقيات او مى نمايم . و نيز به وى سفارش اكيد نموده كه هر يك از كتب مرا كه ناقص بماند ، او تمام كند و نماز و روزه و حج و بقيه عبادات پدر را اعاده كند . » (3)

استاد-شاگردان

فخر المحققين تمام رشته هاى علوم و فنون را در خدمت پدر

علامه اش تكميل نمود و جز وى استادى نديده است .

شهيد اول ، سيد بدر الدين مدنى ، شيخ احمد بن متوج بحرانى ، سيد حيدر آملى ، سيد تاج الدين ابن معيه و ظهير الدين فرزنددانشمندش نيز از شاگردان بزرگ وى به شمار مى آيند .

تاليفات او

تاليفات او همه در شمار بهترين كتب علمى شيعه به شمار مى آيند و اغلب شرح و حاشيه و تعليقه كتب پدر عاليقدرش مى باشد ، مانند شرح المسترشدين ، شرح مبادى الاصول ، شرح تهذيب الاصول ، ايضاح الفوائد في حل مشكلات القواعد ، رساله فخريه در نيت ، حاشيه ارشاد ، الكافية الوافية در علم كلام ، و مسائل صدريه .

وفات و مدفن او

فخر المحققين شب جمعه پانزدهم يا بيست و پنجم جمادى الثانى سال 771 ، در سن 89 سالگى به جهان باقى شتافت .

در تاريخ وفات و عمر او گويند :

فخر المحققين نجل الفاضل «ذاع للارتحال بعد«ناحل

(كلمه داغ 771 و كلمه ناحل 89) (4)

دانشمند بزرگ ، شيخ عبد الله مامقانى در تنقيح المقال مى نويسد : «اطلاع نيافتم كه تا كنون كسى از دانشمندان مدفن او را معين كرده باشد ، ولى در فوائد الرضويه نقل كرده است كه در يكى از مجامع معتبره نوشته بود كه شهيد ، فخر المحققين را زيارت كرد و گفت من از صاحب اين قبر نقل مى كنم كه او نيز از پدرش نقل مى كرد . از اين عبارت معلوم مى شود كه مدفن او معلوم بوده ، ولى به مرور زمان از بين رفته يا فراموش شده است ، و نيز محدث قمى در فوائد الرضويه مى نويسد : «از سخن مجلسى اول درشرح من لا يحضره الفقيه ظاهر مى شود كه آن بزرگوار در حله وفات كرده و جنازه اش را به نجف اشرف حمل كرده اند و بعيد نيست كه قبرش نزديك والدش باشد . »كلام مجلسى در آخر كتاب طهارت شرح فقيه اين است : «و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند . »

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 300 ، چاپ دفتر تبليغات قم .

2- مؤلف روضات الجنات مى نويسد : از اين عبارت معلوم است كه علامه كتاب الالفين را به پايان آورده ، ولى از هزار و بيست و چند دليل آن پاكنويس نشده . سپس شواهدى مى آورد كه اين مدعا را به خوبى روشن مى سازد . رجوع كنيد به آن

كتاب ، ذيل شرح حال فخر المحققين محمد .

3- نگارنده توصيه هاى اخلاقى او را چندى پيش در مجله پيك اسلام ، منتشره در همدان ، ترجمه و انتشارداده است .

4- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 309 .

17- شهيد اول شمس الدين محمد بن مكى (متولد 734-مستشهد786 ه . ق)

گفتار استاد

«محمد بن مكى ، معروف به شهيد اول شاگرد فخر المحققين ، يكى از اعاظم فقهاى شيعه است . او در رديف محقق حلى و علامه حلى است . اهل جبل عامل است كه منطقه اى است در جنوب لبنان و از قديمى ترين مراكز تشيع است و هم اكنون نيز يك مركز شيعى است . (1)

شهيد اول در سال 734 متولد شده و در786 به فتواى يك فقيه مالكى مذهب وتاييد يك فقيه شافعى مذهب ، شهيد شده است . او شاگرد شاگردان علامه حلى ، ازآن جمله فخر المحققين(فرزند علامه حلى)بوده است . كتابهاى معروف شهيداول در فقه عبارت است از : اللمعه كه در مدت كوتاهى در همان زندانى كه منجربه شهادتش شده است ، تاليف كرده است و عجيب اين است كه اين كتاب شريف را در دو قرن بعد فقيهى بزرگ شرح كرد كه او نيز سرنوشتى مانند مؤلف را پيداكرد ، يعنى شهيد شد و«شهيد ثانى لقب گرفت . (2)

شرح لمعه تاليف ديگر شهيد است كه همواره از كتب درسى طلاب بوده وهست . كتابهاى ديگر شهيد اول عبارت است از : دروس-ذكرى-بيان-الغيبه القواعد . همه كتب او از نفائس آثار فقهى است . كتب شهيد اول نيز مانند محقق وعلامه حلى و . . . در عصرهاى بعد از طرف فقهاء ، شرحها و حاشيه هاى زيادى خورده است . در ميان فقهاء شيعه ، كتابهاى سه شخصيت فوق

الذكر يعنى محقق حلى ، علامه حلى و شهيد اول كه در قرن هفتم و هشتم مى زيسته اند ، به صورت متون فقهى درآمده و ديگران بر آنها شرح و حاشيه نوشته اند و كسى ديگرنمى بينم كه چنين عنايتى به آثار او كرده باشند . فقط در يك قرن گذشته ، دو كتاب از كتابهاى شيخ مرتضى انصارى كه در حدود صد و سيزده سال[اكنون 137سال]از وفاتش مى گذرد ، چنين وضعى به خود گرفته است . خاندان شهيد اول ، خاندان علم و فضل بوده و نسلهاى متوالى اين شرافت را براى خود نگهدارى كرده اند . شهيد سه پسر دارد كه هر سه از علماء و فقهاء بوده اند . همچنانكه همسرش ام على ، و دخترش ام الحسن نيز فقيهه بوده اند و شهيد ، زنان را درپاره اى از مسائل ، به اين دو بانوى فاضله ارجاع مى كرده است . در ريحانة الادب گويد :

برخى از بزرگان ، فاطمه دختر شهيد را سته و برخى ست مشايخ سيدة المشايخ لقب داده اند . » (3)

شهيد اول ، يكى از فقهاى بارز و نامدار جهان تشيع به شمار مى آيد كه آوازه او ، ازمرزهاى جغرافيايى مناطق اسلامى نيز بيرون رفته است و در مراكز علمى و حقوقى جهان ، نام او آشنا و مطرح مى باشد .

شهيد و شهادت

شهيد و شهادت ، كلمه اى است پرشكوه و والا كه بر تارك رهروان اين راه مى درخشد ، و واژه اى است كه بيش از هر واژه اى ديگر در پيروان اين مكتب تحقق پيداكرده است . خيل شهيدان نور و رحمت ، خود شاهد صدق و گويايى از ايثارها وفداكاريهاى اين امت راستين مى باشد كه چه جذبه ها و كششها ، فناها و تفانيها و چه اخلاصها

و ايثارها در دل پيروان خود افكنده است كه خود بهترين دليل صدق و اصالت مكتب است ، كه زيباترين ايثارها و گذشتها در راه آن صورت مى گيرد .

واژه شهيد و نيز واژه هاى هم خانواده آن ، آن چنان مفاهيم بلند و باشكوه را ازاعماق كلام برمى تابانند و نورى گرم و گرماى نورانى را در جان دل روشن و شعله ورمى سازند كه انسان را مجذوب عظمتها و اوج گيريهاى خويش مى سازند و تاريخ رامبهوت و حيران در نگرش آن مى نمايند ، و فقيه بزرگوار شهيد اول ، فقيه نامدار قرن هشتم ، از خيل انبوه اين كاروان نور بوده و هست ، ولى تنها شهيد اين مكتب نبوده ونيست ، آنچنان كه آخرين آنان نيز نبوده و نخواهد بود . چون فراوانند مردان با فضيلت وبزرگوارى از هم عقيده ها و هم مكتبهاى او ، كه در برابر بساط ظلم و جهل و عناد وتعصب و ضلالت ، دچار امواج فتنه ها و طوفانها شده اند و عاملان خود را گرفتار وبال اعمال خويش نموده و خود را به شاهق اعلاى فوز عظيم و كاميابى از شهد شيرين شهادت رسانده اند . موسوعه بزرگ علامه امينى شهدا الفضيلة آلبومى است از اين شهيدان ، و تابلويى است از اين بزرگان كه شهد شهادت بر آنان گوارا و مبارك باد !

ولادت و شهرت او

شهيد اول ، از بزرگان فقهاى اماميه و از اعاظم مجتهدين تاريخ اسلام مى باشد .

عالم عامل كامل ، محدث ، رجالى ، اصولى ، اديب و شاعر در اصطلاح رجال امام الفقه ناميده شده است .

شهيد اول ، محمد بن مكى بن احمد عاملى نبطى جزينى ، نخستين شهيد نامدار وبزرگوار از اين سلسله نور و

رحمت در اين طيف و قشر است كه شايد از نظر نداشتن همتا و نظير در آن رتبه و منزلت ، از نظر فقهى و علمى كه او داشته است ، او را«شهيداول و نخستين شهيد ناميده باشند ، و گرنه شهداى بسيارى از سلسله علماء و محدثين ودانشمندان داريم كه شايد شهيدى كه اول ناميده شده است ، در هزارمين رديف آنان قرار گرفته باشد .

او در سال 734 هجرى در يكى از قراء جبل عامل به نام جزين (بر وزن سكين)ديده به جهان گشود . قريه اى كه او در آن به دنيا آمد ، يكى از مناطق پربركت ازنظر پرورش فقهاء و علماء مى باشد ، به حدى كه گفته اند در يك فصل خاص در دوران شهيد ثانى در تشييع جنازه اى ، هفتاد مجتهد صاحب فتوى حضور داشته اند و رجال علم و تقواى فراوانى از آن خاك برخاسته اند كه شهيد اول و دوم ، دو فقيه نامدار وبزرگوار اسلام ، هر دو از آن منطقه هستند و هنگامى كه در اصطلاح فقهاء كلمه شهيد»بى قرينه ذكر گرديد ، مقصود همان شهيد اول مى باشد . از وى ، پس از محقق اول ، به عنوان سرآمد فقهاء تعبير آورده شده است . در استادى و فقاهت او ، اهل فن و خبره ، كوچكترين ترديدى به خود راه نداده اند . او علاوه بر علم فقه ، در ديگر علوم اسلامى رايج آن روز نيز مهارت داشته است ، چون در باب علوم و فنون حرام ، جايى كه شهيدثانى در كتاب مكاسب محرمه به حرمت تعلم سحر مى رسد ، برخى از حاشيه نگاران آن كتاب نوشته اند : «مگر آنكه هدف از تعلم آن باطل

كردن نبوت دروغين باشد . »مثالى كه ذكر مى كنند اين است : «همانند آنكه خود مؤلف نبوت دروغين محمد جالوشى راكه در جبل عامل آغازيده بود ، پس از ابطال سحرش ، مجاب و محكوم نمود و در عهدسلطنت برقوق حكم قتل او داده شد . »بر فرض صحت اين داستان ، اين امر نشانگروسعت معلومات او در زمينه علوم غريبه نيز مى باشد .

خاندان پربركت

شهيد اول در خانواده علم و فضيلت رشد و نما يافته بود . پدر ، جد ، تا چندين پشت از علماء و فقهاء بوده اند ، آنچنان كه فرزندان و خاندان او اعم از پسر و دختر ، ازدانشمندان و اهل كمال و معرفت بوده اند و از او سه پسر مجتهد و عالم و يك همسرفقيهه و يك دختر عالمه و فاضله به يادگار مانده و در جمع پربركت آنان آمده است :

1-شيخ رضى الدين ابو طالب محمد بن محمد بن مكى عاملى جزينى ، از پدرروايت مى كند كه او در عصر خويش فقيه و مجتهد وارسته بوده است .

2-شيخ ضياء الدين ابو القاسم . او نيز داراى علم و شايستگى لازم بوده است ، به حدى كه فردى مثل ابن مؤذن از او روايت مى كند .

3-شيخ جمال الدين ابو منصور حسن بن محمد بن مكى عاملى جزينى . !157 صاحب امل الآمل او را فاضل محقق و فقيه توصيف نموده است .

4-فاطمه ام الحسن ست المشايخ(سيدة المشايخ) ، يعنى سرور اساتيد و مشايخ روايتى ، چنانچه ست معصومه(ع)گويند ، يعنى سيدة معصومه(ع)سيده و سرورمشايخ روايتى شرح حال هر كدام از اين يادگارهاى ارزنده امت اسلامى در كتابهاى رجال وتراجم ، مورد بحث و بررسى قرار گرفته

است كه ما از روضات الجنات خوانسارى ، فشرده اى در اين باره مى آوريم .

اساتيد او

او يكى از پر استادترين فقهاى نامدار شيعه است و از سيد صدر كركى دختر زاده محقق نقل شده است كه او بيش از هزار اجازه روايتى و اجتهادى از اساتيد را با خودهمراه داشته است كه در محضر بيشتر آنان تلمذ نموده بود .

1-فخر المحققين ، پسر علامه حلى . شهيد اول بيش از هفت ماه از محضر اواستفاده كرده است . شهيد به قصد تلمذ از محضر علامه حلى عازم حله شده بود كه دربين راه مصادف با تشييع جنازه او گرديد . شهيد اول از فخر المحققين اجازه روايتى نيزدارد كه پشت كتاب القواعد»آمده است و صورت آن چنين است :

«امام علامه بزرگ افضل علماء و سيد فضلاء ، مولانا شمس الحق و الدين ، محمد بن مكى بن محمد بن حامد مشكلات اين كتاب را بر من خواند و من به او ، روايت تمام كتابهاى پدر و تمام تاليفاتى كه پيشينيان بزرگوار ما گردآورى نموده اند ، براساس آن طرقى كه به آنان منتهى مى گردد ، اجازه دادم . . . » (4)

2-سيد عميد الدين بن عبد المطلب حلى

3-سيد ضياء الدين عبد الله حلى . هر دو فرزندان دختر علامه حلى مى باشند .

مشايخ روايتى و اجازه

مشايخ اجازه او متعدد مى باشند كه از آن ميان مى توان به اسامى زير اشاره كرد :

1-سيد تاج الدين بن معية حسينى

2-سيد علاء الدين بن زهره حسينى

3-شيخ على بن طران مطار آبادى ملقب به رضى الدين

4-الشيخ رضى الدين على بن احمد مزيدى

5-شيخ جلال الدين محمد بن الشيخ شمس الدين حارثى

6-شيخ محمد بن جعفر مشهدى

7-شيخ قطب الدين بويهى رازى و از جمعى ديگر از علماء عامه نيز ، قريب چهل تن

از آنان اجازه روايتى كسب كرده است .

شاگردان او

حوزه علمى پربركت شهيد اول بهره وران و شاگردان متعددى را پرورده است كه هر كدام سند اعتبار و حجت وقت در علم و عمل بوده اند . سه فرزند دانشمند و عالم همسر فاضله اش ام على و دختر فاضله و فقيهه اش فاطمه ام الحسن . اين دو مادر ودختر هر دو از كسانى بودند كه شهيد مرحوم در مورد هر دو تعريف و توصيف داشت و زنان و دختران را در مورد مسائل شرعى به آنان ارجاع مى داد و از كسانى كه از شهيداول تلمذ و اجازه روايتى داشته اند :

1-شيخ مقداد سيورى صاحب كتاب التنقيح

2-شيخ حسن بن سليمان حلى صاحب كتاب مختصر بصائر الدرجات

3-سيد بدر الدين حسن بن ايوب مشهور به نجم الدين اعرج الحسينى

4-صاحب كتاب المحجة البيضاء در طهارت

5-شيخ شمس الدين محمد مشهور به ابن عبد العال كركى عاملى

6-شيخ زين الدين على بن خازن حائرى استاد روايت احمد بن فهد حلى ، صاحب المهذب و«الموجز»و«عدة الداعى

شهيد اول در تاريخ 12 رمضان 784 ه . ق ، دو سال قبل از شهادت خويش به افتخار او اجازه روايتى مفصلى صادر فرموده اند كه متن آن در«روضات الجنات آمده است . (5)

تاليفات و آثار او

او در مدت پنجاه و دو سال عمر پربركت خويش ، با وجود آن همه مسافرتها ومهاجرتها كه ضرورتا پيش مى آمد ، باز موفق به تاليف تعداد كثيرى از كتابهاى مفيد واصولى گرديده است كه از اسامى و محتويات كتابها نشان دهنده تبحر او در رشته هاى مختلف علوم اسلامى است . اينك فهرست تاليفات او از«ريحانة الادب مرحوم مدرس نقل مى شود :

1-اختصار الجعفر

2-الاربعون حديثا

3-الاربعون مساله

4-الاعتقادية

5-الالفية في فقه الصلوة ، با شرحى كه شهيد ثانى بر آن مرقوم داشته اند ، تحت نام المقاصد

العليه در تهران چاپ سنگى شده است .

6-الباقيات الصالحات

7-البيان در فقه(مطبوع)

8-التكليف يا تكليفيه

9-جامع البين يا الجامع بين شرحى الاخوين كه شرح تهذيب الاصول علامه حلى است كه ما بين دو شرح تهذيب كه از سيد عميد الدين و سيد ضياء الدين خواهر زادگان خود علامه حلى مى باشد ، جمع و تاليف نموده است .

10-حاشيه شرح ارشاد علامه حلى كه نامش غاية المراد في شرح نكت الارشاد»مى باشد و در ايران چاپ سنگى گرديده است .

11-حاشيه قواعد علامه

12-خلاصة الاعتبار في الحج و الاعتمار

13-الدروس الشرعية في فقه الامامية(مطبوع)

14-الذكرى در فقه اماميه(مطبوع)

15-غاية المراد كه به نام حاشيه ارشاد مذكور شد .

16-القواعد الكليه في الاصول و الفروع ، كه به قواعد شهيد»معروف است وچاپ سنگى شده است .

17-اللمعة الدمشقيه كه بارها در ايران چاپ گرديده و جزء كتابهاى درسى حوزه علميه اسلامى است .

18-مجاميع ثلثه در سه مجلد

19-المزار

20-المسائل ، كه به مسائل ابن مكى معروف است .

21-النفليه كه با الفوائد المكيه كه شرح شهيد ثانى بر همان كتاب مى باشد ، درتهران چاپ سنگى شده است .

22-نكت الاشاد كه همان غاية المراد مى باشد . (6)

خصوصيات روحى و جسمى او

او مردى ضعيف الجثه و كوتاه قد بود . هم مباحثه اى داشت به نام ابن جماعه شافعى كه در اواخر همو عامل شهادتش گرديد . ميان اين دو دانشجو مباحثه اى درگرفت ، در وسط دوات و قلمدانى بود . ابن جماعه به عنوان تحقير لاغرى اندام اوگفت : «من از پشت دوات جثه اى را احساس مى كنم ، ولى نمى فهمم معناى آن چيست ؟ شهيد در پاسخ تحقير او گفت : «آرى فرزند يك تن بزرگتر از اين نمى شود . »

(اين نوعى تعييرى بود كه تو فرزند يك نفر نيستى ، بلكه فرزند جماعتى هستى)ابن

جماعه از اين پاسخ ، شرمنده گرديد و از آن روز كينه و عداوت او را در دل داشت . (7)

او ذوق سليم و طبع شعر روان و روح ظريف و حساسى داشت . نمونه اى ازسروده ها و اشعار نغزى كه از او نقل شده است ، نشانگر اين خصوصيات مى باشد . اوگاهى با سلاح شعر و ادب به سراغ متخاصمين مى رفته است و در پاسخ ياوه گوئيهاى ديگران به صورت نظم ، پاسخ ادبى و شعرى داده است كه نمونه هايى از آنها را شاگردبا اخلاصش ، سيد محمد حسينى عاملى عينانى ، در مجموعه اى به نام اثنى عشريه درمواعظ عدديه گردآورى نموده است كه هر كدام از آن اشعار نشان دهنده علو منزلت وموقعيت روحى اين فقيه بزرگوار در اين رشته از پديده هاى فكرى و ادبى مى باشد .

در يكى از آنها مى سرايد :

و لا ابتغى الدنيا جميعا بمنة و لا اشترى من المواهب بالذل و اعشق كحلاء المدافع ظقة لئلا ارى في عينها منة الكحل

سيد جزائرى نيز از او اين شعر را نقل كرده است :

لقلبى حبيب مليح ظريف بديع جميل رشيق لطيف

و در وصف مولى على(ع)مى گويد :

على امام جليل عظيم فريد شجاع كريم حليم

در اشعارى كه به حاكم فرستاده ، آمده است :

الفقه و النحو و التفسير يعرفنى ثم الاصول و القرآن و الاثر

(فقه و نحو و تفسير ، سپس اصول دين و قرآن مرا مى شناسند . )سپس خلاصى خويش از زندان را در مجموعه شعرى از او درخواست مى كند كه مورد موافقت قرار نمى گيرد . (8)

اين اشعار نوعى گرفتارى مردان علم و دانش وتقوى را با ستمگران و زورمداران در طول تاريخ بازگو مى كند . شهادت

او در روزپنجشنبه نهم جمادى الاولى سال 786 ه . ق در عهد سلطنت يرقوق ، با فتواى قاضى برهان الدين مالكى و عباد بن جماعه شافعى ، پس از تحمل يك سال حبس و زندان درقلعه شام ، در دمشق صورت گرفت و با كينه ها و عداوتهاى ديرينه اى كه از او داشتند ، بدن شريفش را به دار كشيده و سنگسار كرده و مورد اهانتها قرار دادند .

عامل شهادت

عامل شهادت را سعايت و پرونده سازى در مورد تشيع او و ابراز برخى ازمقالات بر ضد معتقدات گروههاى اسلامى بوده است كه نقل و بازگويى آنها ما را باجهانى از قساوت و عناد و جهل رو به رو مى سازد . چه بهتر قضاوت و حكم او را به خداوند احكم الحاكمين واگذار نماييم . تفصيل شهادت آن فقيه بزرگوار را مى توان ازنوشته شيخ حر عاملى و روضات الجنات ، ج 7 ، ص 12 استفاده نمود . (9)

پى نوشتها

1- اين منطقه مدتى به چنگال دژخيمان صهيونيستى درآمد ، ولى با همت و پشتكارى رزمندگان اسلام و بافضل و عنايت الهى آزاد گرديد .

2- عجيب تر از آن هر دو ، شهادت نويسنده اين مطالب(شهيد مطهرى)است كه نخستين شهيد عالم ودانشمند جمهورى اسلامى گرديد .

3- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 300- 301 .

4- روضات الجنات ، ج 6 ، ص 5 .

5- روضات الجنات ، ج 7 ، ص 8 .

6- ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 277 .

7- روضات الجنات ، ج 7 ، ص 14 .

8- روضات الجنات ، ج 7 ، ص 210 .

9- اعيان الشيعه ، ص 36 ، و47- شرح حال تفصيلى او را مى توان از منابع زير به دست آورد :

روضات الجنات ، ج 7 ، شماره 592- امل الآمل ، ج 1 ، ص 181- بحار الانوار ، مقدمات آن تحفة الاحباب ، ص 354- تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 191- جامع الرواة ، ج 2 ، ص 203- الذريعه الى تصانيف الشيعه ، ج 2 ، ص 196- رياض العلماء و حياض الفضلاء ، ج 3- ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 276- سفينة البحار ، ج 1 ، ص 721-

شذرات الذهب ، ص 946- شهداء الفضيله امينى ، ص 80- الفوائد الرضويه ، ص 644- الكنى والالقاب ، ج 2 ، ص 377- لؤلؤة البحرين ، ص 142- مجالس المؤمنين ، ص 579- المستدرك ، ج 3 ، ص 437- المقابس- حياة الامام الشهيد الاول و منابع و ماخذ ديگر .

18- فاضل مقداد سيورى حلى (متوفى 826 ه . ق)

گفتار استاد

«فاضل مقداد ، اهل سيور از قراء حله است . از شاگردان مبرز شهيد اول است .

كتاب معروف او در فقه كه چاپ شده و در دسترس است و از آن نقل مى شود ، «كنز العرفان است . اين كتاب آيات الاحكام است ، يعنى در اين كتاب آن سلسله از آيات كريمه قرآن كه از آنها مسائل فقهيه استنباط مى شود و در فقه مطرح مى گردد ، تفسير شده و به سبك فقهى ، با آنها استدلال شده است . از شيعه و سنى كتابهاى زيادى در آيات الاحكام نوشته شده است و كنز العرفان مقداد از بهترين آنهاست . فاضل مقداد در سال 826 وفات يافته است . به اين ترتيب او از علماى قرن نهم هجرى محسوب مى شود . . . » (1)

مكتب پربار فقهى شهيد اول ، از بركت و رشد و بالندگى برخوردار مى باشد ، ازآن رو كه نفحات رحمانى شهادت ، به تمام آثار و مآثر او نيز وزيده است و همانند خودشهداى راه حق ، آنها را نيز جاودان و پايدار ساخته است ، جايى كه قرآن مى فرمايد :

«گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند ، مرده اند ، بلكه زندگان و برخورداران ازنعمتهاى الهى هستند . » (2) اين نسيم رحمت و شبنم نعمت و عنايت رحمانى به شاگردان و پرورش يافتگان مكتب آن شهيد عالى مقام

نيز تسرى كرده است . شاگردان بنام و فقهاى خدمتگزار و كتابهاى سودمند و نافع فقهى با الهام از حوزه درسى آن شهيدعاليقدر برخاسته اند كه مقداد بن عبد الله بن محمد بن حسين بن محمد سيورى حلى اسدى ، يكى از آن نمونه هاى برجسته برخاسته از اين مكتب مى باشد . او در تكميل وتنقيح مبانى فقهى استاد ارجمند خويش ، به شرح و توضيح كتاب القواعد»پرداخت وكتاب فضل القواعد»را در شرح آن كتاب بزرگ ، به رشته تحرير درآورد و شرحى نيزبر«الفيه استاد نگاشت . (3) و كنز العرفان او كه هم اكنون نيز مورد استناد و بهره گيرى فقهاى عظام مى باشد ، از آثار ماندگار اوست كه بر اساس تفسير فقهى آيات الاحكام قرآن ، استوار و تنظيم و تحرير گشته است . آن چنانكه در شرح كتاب مختصر نافع ، محقق حلى كتاب التنقيح الرائع را نگاشت و كتاب نهج المسترشدين را نيز در اصول دين در سال 792 پايان برده است .

گفتار بزرگان در حق او

1- گفتار صاحب رياض

مرحوم ميرزا عبد الله افندى اصفهانى درباره او گويد :

«شيخ جمال الدين مقداد بن عبد الله . . . سيوى حلى اسدى ، عالم فاضل محقق ومدقق توانا بوده است . شيخ يوسف الدين شغرابى از او روايت مى كند . او رساله اربعين دارد كه براى فرزندش عبد الله تاليف نموده است . من آنرا در شهر اردبيل باخط خود مقداد ديده ام كه اجازه خود را هم در آن نگاشته بود و تاريخ فراغت از تاليف آن ، روز جمعه ، 11 جمادى الثانى سال 794 هجرى بوده است . . . » (4)

2-گفتار صاحب روضات

مرحوم خوانسارى مى نويسد : «او عالم فاضل محقق مدققى است كه از استادش محمد بن مكى عاملى ، شهيد اول روايت مى كند و فراغت او از كتاب نهج المسترشدين در سال 792 بوده است . كتاب التنقيح او متين ترين متن فقهى و وزين ترين كتاب فقه استدلالى است كه عالى و دانى ، كامل و مبتدى مى تواند از آن بهره گيرد . در آن كتاب به برخى از اشتباهات ابن جوزى مشهور پرداخته است و به مناسبت ايام بيض كه ابن جوزى گفته است ، از آن نظر«ايام سفيد»گفته شده است كه شبهاى آن درخشان است . اظهار داشته است اين يك اشتباه است ، بلكه ايام و روزها همه اش سفيد ودرخشان مى باشد ، بلكه از آن نظر ايام بيض گفته شده است كه عرب هر سه شب از ماه را با يك نام مى نامند ، پس در واقع ماه را به ده نام زير تقسيم مى كنند ، به اين ترتيب :

«غرر ، نقل تسع ، عشر ، بيض ، درع ، ظلم ، جناد ، داد و محاق غرر

اول هر چيزى است .

نقل زيادت است ، چون هلال بر آن افزوده شده است . تسع آخر آن دهه است . عشر به نام نخستين آن ايام است . بيض چون تمام شب و روز درخشان است . به اين ترتيب پاسخ گفته است . » (5)

3- گفتار صاحب ريحانة الادب

مرحوم مدرس ، صاحب ريحانة الادب مى نويسد : «او عالمى است فقيه ، متكلم ، محقق ، مدقق ، منقولى . از اكابر علماى اماميه كه در كتب فقهيه اواخر متاخرين جهت انتساب او به قريه سيور»(بر وزن طيور»)نامى از قراء حله به فاضل سيورى شهرت داشته است . او از اجله تلامذه شهيد اول و مجازين(اجازه گرفتگان)وى بوده و محمدبن شجاع قطان حلى نيز از وى روايت مى كند . » (6)

تاليفات او

از او آثار و كتابهاى نفيس و پر ارزشى به يادگار مانده است كه اسامى برخى ازآنها به اين قرار مى باشد :

1-آيات الاحكام معروف به كنز العرفان كه بارها در ايران به چاپ رسيده است .

2-آداب الحج ، پيرامون آداب و مراسم و مناسك اين سفر پرشكوه الهى .

3-الادعية الثلثون كه حاوى سى دعا از مقام شامخ رسالت(ص)و ائمه اطهار(ع)مى باشد .

4-الاربعون حديثا(چهل حديث كه نگارش آن سنت سنيه اغلب فقهاء وبزرگان ما بوده است . )

5-ارشاد الطالبين الى نهج المسترشدين كه شرح نهج المسترشدين علامه حلى است و در بمبئى به چاپ رسيده است .

6-تجويد البراعه في شرح تجويد البلاغه كه شرحى از كتاب تجريد البلاغه ابن ميثم بحرانى است .

7-تفسير مغمضات القرآن(تفسير مشكلات و پيچيدگيهاى قرآن) .

8-التنقيح الرائع من المختصر النافع كه شرح المختصر النافع محقق حلى است .

9-جامع الفوائد في تلخيص القواعد كه مخلص قواعد استاد بزرگوارش شهيداول است .

10-شرح الفيه شهيد اول .

11-شرح باب حادى عشر علامه حلى كه نامش النافع يوم الحشر است وبارها در ايران چاپ شده است . (7)

12-شرح سى فصل خواجه نصير الدين طوسى كه در نجوم و شناخت تقويم رقمى است .

13-شرح الفصول النصريه المعريه كه اصل فصول در كلام و فارسى

است وركن الدين محمد بن على جرجانى آن را به عربى ترجمه كرده است .

14-شرح مبادى الاصول علامه

15-ارشاد الطالبين در شرح نهج المسترشدين

16-اللوامع الالهيه فى المباحث الكلاميه

17-نهج السداد في شرح واجب الاعتقاد

18-شرح نضد القواعد

19-تجويد البراعه في اصول البلاغه

و جز اين آثار ، نوشته هاى ديگرى نيز از او به يادگار مانده است كه در دسترس مانبوده است .

وفات او

وفات او ظهر يكشنبه ، بيست و ششم جمادى الآخر826 هجرى در نجف رخ داد . صاحب روضات الجنات معتقد است كه بقعه واقع در دشت شهروان بغداد كه درميان اهالى آن سامان به مقبره فاضل مقداد معروف است ، مدفن همين فقيه نامدارمى باشد .

رحمة الله عليه رحمة واسعه

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 301 .

2- و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون .

3- قصص العلماء تنكابنى ، ص 431 ، چاپ استانبول .

4- رياض العلماء و حياض الفقهاء ، ج 5 ، ص 216 ، چاپ كتابخانه آية الله العظمى مرعشى .

5- روضات الجنات ، ج 7 ، ص 171 تا173 .

6- ريحانة الادب ، ج 4 ، ص 283 .

7- اين كتاب توسط نگارنده ترجمه شده و به وسيله انتشارات دفتر نشر نويد اسلام قم چاپ ، و بارها تجديدچاپ شده و امروز يكى از كتابهاى متداول در حوزه و دانشگاه مى باشد .

19- احمد بن فهد حلى اسدى (متولد757-متوفى 841 ه . ق)

گفتار استاد

«جمال السالكين ابو العباس ، احمد بن فهد حلى اسدى در سال 757 متولد شده ودر سال 841 وفات يافته است . در طبقه شاگردان شهيد اول و فخر المحققين است . مشايخ حديث او فاضل مقداد سابق الذكر ، و شيخ على بن الخازن فقيه وشيخ بهاء الدين على بن عبد الكريم است . على الظاهر اساتيد فقهى او نيز همينهاهستند . ابن فهد تاليفات فقهى معتبرى دارد ، از قبيل : المهذب البارع كه شرح المختصر النافع محقق حلى است و شرح ارشاد علامه به نام المقتصر و شرح الفيه شهيد اول . شهرت بيشتر او در اخلاق ، دعا و سير و سلوك است . كتاب مشهور اودر اين زمينه ، «عدة الداعى است . » (1)

او از تربيت يافتگان مكتب فقهى شهيد اول ، و از اكابر فقهاء و علماى اماميه درقرن نهم هجرى است كه در فقه و سير و سلوك و زهد و تقوى و عبادت مقام شامخ ووالايى دارد . او

حاوى كمالات ظاهرى و باطنى و جامع علم و عمل و حاوى معارف عقلى و نقلى بوده است . بهترين معرف مقامات باطنى او ، آثار و تاليفات باقى مانده ازاوست كه حكايت از مقامات باطنى و معنوى او مى نمايد ، كه برخى از آنها به ترتيب زيراست :

1-آداب الداعى

2-الادعية و الختوم

3-استخراج الحوادث و بعض الوقايع المستقبله من كلام امير المؤمنين(ع)فيماانشاه في صفين بعد شهادة عمار بن ياسر .

در اين كتاب برخى از اسرار علوم غريبه مانندخروج چنگيز و پديد آمدن اسماعيل صفوى را از كلمات معجزه آميز على(ع)كه درصفين بعد از شهادت عمار فرموده است ، استنباط و استخراج نموده است .

4-اسرار الصلوة

5-تاريخ الائمة(ع)

6-التحرير در فقه

7-التحصين في صفات العارفين من العزلة و الخمول بالاسانيد المتلقاة عن آل الرسول(ع)

8-ترجمة الصلوة در بيان معانى ، اقوال و افعال و فوائد نماز

9-تعيين ساعات الليل و تشخيصها بمنازل القمر

10-جامع الدقائق و كاشف الحقائق

11-الدر النضيد في فقه الصلوة

12-عدة الداعى و نجاح الساعى در ايران چاپ شده و سه نسخه خطى آن تحت شماره هاى 2137-38-40 در كتابخانه مدرسه شهيد مطهرى(سپهسالار)موجوداست .

13-المسائل الشاميات

14-مصباح المبتدى و هداية المهتدى

15-المتقصر في شرح ارشاد الاذهان

16-الموجز الهادى

17-المهذب البارع في شرح المختصر النافع

18-الموجز الحاوى (2)

و تعدادى ديگر از رساله ها و مجموعه ها كه در ريحانة الادب آمده است .

گفتار ديگران درباره او

صاحب روضات الجنات در شرح زندگى او مى نويسد :

«عالم عارف پر از اسرار ، كاشف اسرار فضائل ، جمال الدين ابو العباس احمد بن شمس الدين محمد بن فهد اسدى حلى ، در اثر شهرت و اعتبار ، بى نياز از توصيف وتعريف مى باشد . وى جامع معقول و منقول ، فروع و اصول ظاهرى و باطنى و علم وعمل است . او از شاگردان

شهيد اول و فخر محققان است ، و از شيخ مقداد سيورى وعلى بن خازن حائرى و ابن متوج بحرانى ، و از سيد جليل نقيب ، بهاء الدين ابو القاسم على بن عبد الحميد نيلى صاحب كتاب الانوار الالهية اجازه روايتى دارد و پيش مااجازه نامه اى موجود است كه به خط فرزند شهيد ثانى ، يا پسرش محمد است(و از اين دو كنار نيست)و مضمون آن چنين است :

«احمد بن محمد بن فهد ، از رجال متاخر عصر ما و يكى از مدرسين زينبيه درحله سيفيه ، و يكى از رجال علم ، خير ، صلاح و بذل و بخشش و جود مى باشد . او از من كسب اجازه نمود ، پس به او در مورد تاليفات و روايات خويش اجازه دادم .

او تعدادى مصنفات و تاليفات دارد كه از آن ميان ، «عدة الداعى و نجاح الساعى است كه داراى فوائد متعددى است و كتاب كفاية المحتاج الى معرفة مسائل الحاج ، وكتاب الهداية في فقه الصلوة و كتاب التحصين في صفات العارفين و جز اينهاتاليفات ديگرى نيز دارد . . . » (3)

مناظره و گفتگو با ارباب مذاهب

او در مناظره و مباحثه ، تبحر و توانايى كامل داشته است و با برخى از پيروان فقه اهل سنت ، در عصر حكومت ميرزا اسبند تركمان حاكم عراق ، مباحثاتى داشت ، به ويژه در مورد مساله امامت و رهبرى گفتگوهايى انجام داد و بر جمع كثيرى از علماء مذاهب اهل سنت غلبه يافت . ميرزا تحت تاثير آن جلسه قرار گرفت و مذهب خويش را تغييرداد و خطبه اى به نام امير المؤمنين(ع)و اولاد پاك و معصوم او انشاء نمود . . . »

(4)

شاگردان او

او شاگردان متعددى را در مكتب تربيتى خويش پرورانده است كه يكى از آنان شيخ على بن هلال جزائرى است كه شرح زندگى او خواهد آمد .

2-شيخ بزرگوار فقيه نامى عز الدين حسن بن احمد بن يوسف ، معروف به ابن العشرة الكروانى العاملى

3-شيخ على بن عبد العالى كركى

4-شيخ عبد السميع بن فياض اسدى حلى صاحب كتاب تحفة الطالبين في اصول الدين

5-سيد محمد بن فلاح موسوى از نياكان سيد خلف

6-شيخ ابو القاسم على بن جمال الدين محمد بن طى عاملى مؤلف كتاب مسائل ابن طى(متوفى 855 ه . ق)و جز اين افراد شاگردان ديگرى نيز داشته است كه در كتابهاى تراجم و رجال ، تفصيلا آمده است .

وفات او

او پس از يك عمر تلاش و مجاهده در راه فقه و فقاهت و سير و سياحت روحى ، به سال 841 در هشتاد و پنج سالگى در كربلاى معلى به رحمت ايزدى پيوست و قبر شريفش كنار خيمه گاه معروف واقع شده و كراماتى هم از او نقل گرديده است كه هم اكنون نيز مورد تكريم و تجليل و تبرك اهل تقوى و دين قرار دارد . در نخبة المقال در وفات او آمده است :

و احمد بن فهد الحلى اجل×مقبضه الخير»و عمره نهل (احمد بن فهد حلى بزرگوار ، هنگام وفاتش كلمه الخير»( 841)و سالهاى عمرش كلمه نهل (85)مى باشد . (5)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 301 .

2- ريحانة الادب ، ج 8 ، ص 145 و146 .

3- روضات الجنات ، ج 1 ، ص 72 و73 .

4- روضات الجنات ، ج 1 ، ص 73 .

5- ريحانة الادب ، ج 8 ، ص 146 .

20- شيخ الاسلام على بن هلال جزائرى (متوفى 937 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ على بن هلال جزائرى ، زاهد و متقى و جامع المعقول و المنقول بوده است .

استاد روايت ابن فهد حلى است و بعيد نيست كه استاد فقه او نيز هم او باشد .

مى گويند در عصر خودش شيخ الاسلام و رئيس شيعه بوده است . محقق كركى شاگرد او بوده و او را به اوصاف فقاهت و شيخ الاسلامى ستوده است . ابن ابى جمهور احسائى نيز فقه را نزد او تحصيل كرده است . » (1)

جزائر نام ناحيه اى در كنار رود شوشتر نزديك بصره است كه كشاورزى خوبى دارد . علماء و بزرگان متعددى از آنجا برخاسته اند ، و هم نام كشورى است كه مركز آن الجزيره بوده كه بعد از قاهره و اسكندريه ، بزرگترين و آبادترين بلاد اسلامى درآفريقا مى باشد كه علماء و فقهاى متعددى از هر دو محل برخاسته اند كه شخصيت مورد ترجمه ما ، شيخ على بن هلال يا به تعبير كامل تر ، على بن محمد بن هلال يكى ازمتولدين آن محل اول مى باشد . و علماء ديگر نيز مانند سيد نعمت الله جزائرى و ديگران از آن محل برخاسته اند .

او يكى از بزرگان فقهاى اماميه در قرن دهم مى باشد كه در معارف معقول ومنقول يكتاى عصر خويش بوده و در روزگار خويش رياست مذهبى و فقهى شيعه به او منتهى گرديده است .

او يكى از معروف ترين مشايخ روايتى فقهاء و

بزرگان دين مى باشد كه نام او درسلسله اجازات اغلب بزرگان فقاهت و روايت ديده مى شود . فقيه نامورى مانند محقق كركى(متوفى 940 ه . ق) و ابن ابى جمهور احسائى و جمعى از اكابر و بزرگانى ازمكتب فقهى او برخاسته اند .

محقق نامبرده در سال 909 او را به عنوان شيخ الاسلامى و فقيه اهل بيت(ع)بودن مى ستايد و ابن ابى جمهور نيز كه فقه ، اصول و منطق ، و بالخصوص تهذيب القواعد ، و قسمتى از مختلف علامه را از وى كسب فيض نموده است و معترف است كه با كثرت اساتيد و مشايخ خويش ، تنها به پاس عظمت و جلالت قدر استادش ابن هلال ، به ذكر نام وى كفايت مى كند و ديگر اساتيد خويش را به احترام و عظمت نام او ياد نمى كند . (2) او يكى از علماى معاصر شاه اسماعيل اول ، سر سلسله سلاطين صفويه بوده است .

عنوان شيخ الاسلام چيست ؟

عنوان و لقب شيخ الاسلام نخستين بار در زندگى اين فقيه بزرگوار به چشم مى خورد و شايد جلوتر از او نيز به كار رفته باشد ، ولى ما نخستين بار در زندگى اين فقيه مى بينيم . آيا اين عنوان چه مضمونى را مى رساند ؟ آيا عنوانى بوده است دولتى يامردمى و توده اى ، يا آميزه اى بوده است از هر دو ؟ اين عنوان بعدها توسعه و گسترش پيدا كرده است و رجال علمى و فقهى مانند : شيخ بهايى ، مجلسى ، حاج ميرزا محمودتبريزى فرزند شيخ الاسلام ميرزا على اصغر و تنى چند از فقهاء و علماء صاحب اين عنوان بوده اند . آيا اين عنوان مقتبس از عناوين مقامات روحانى اهل سنت مى باشد يادر برابر عناوين و مناصب آنان پديد آمده

است ، مطلبى است كه بايد تحقيق وكنجكاوى بيشترى صورت گيرد . در ابتداء امر به نظر مى رسد اين لقب از القاب تفويضى حكومت صفويه بوده باشد و اين عالم بزرگوار در دوران حكومت شاه اسماعيل صفوى ، سر سلسله صفويان زندگى مى كرده است . آن چنان كه محقق ثانى(محقق كركى)در دوران شاه طهماسب حائز چنين مرتبت و عنوان گرديده است .

آيا پادشاهان صفويه واقعا معتقد به چنين عنوانى بوده اند ، يا در برابر رقباى عثمانى خويش ، توسل و تمسك به چنين دستاويزهايى مى كرده اند ، هنوز از نظرنگارنده درست روشن نگرديده است .

گفتار دانشمندان درباره او

صاحب رياض درباره او گويد :

«او يكى از مشايخ اجازه اماميه و يكى از بزرگان مورد احترام و تجليل مامى باشد . جماعت كثيرى از او روايت كرده اند ، مانند : شيخ محمد بن ابى جمهوراحسائى ، شيخ عز الدين آملى ، شيخ بزرگوار ابراهيم بن حسن وراق ، محقق نامدارمحمد بن سلطان حسين اصفهانى ، و محقق ثانى (3)

صاحب امل الآمل گويد :

«شيخ زين الدين على بن هلال جزائرى ، فاضل متكلم و عالم بزرگوارى است وكتابى به نام الدر الفريد في التوحيد»در علم كلام دارد و از شيخ احمد بن فهد روايت مى كند و از او هم شيخ على بن عبد العالى ميسى كركى روايت مى كند . او در برخى ازاجازات خويش مدح و ثناء كامل در مورد او به كار برده است ، از آن جمله مى گويد : اوشيخ الاسلام ، و فقيه اهل البيت(عليهم السلام)در عصر خويش بوده است . » (4)

گفتار صاحب رياض

ملا عبد الله افندى اصفهانى نيز پس از نقل گفتار صاحب امل الآمل او را ستوده واضافه كرده است :

«او تاليفات ديگرى نيز دارد و من در سجستان(سيستان)با خط برخى از علماءتاليف او را ديده ام و كتاب فوق(الدر الفريد)بسيار پرفايده است و آن از تاليفات على بن محمد بن هلال جزائرى است و ظاهرا لفظ محمد اشتباه باشد . . . »

ولى لفظ محمد اضافه و سهو نيست ، بلكه پدر او محمد بوده است و اينكه على بن هلال گفته مى شود ، به علت اشتهار جدش يا امتياز تشخصى است كه در لفظ هلال وجود دارد و مى تواند او را مشخص تر از على بن محمد نشان دهد . » (5)

وفات او

وفات او در سال 937 ه . ق در نجف رخ داده و عمر او نزديك به 70 سال بوده است . (6)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 301 .

2- ريحانة الادب ، ج 1 ، ص 407 ، چاپ تهران ، اقبال .

3- روضات ، ج 4 ، ص 356 .

4- امل الآمل ، ج 2 ، ص 210 .

5- رياض العلماء .

6- ريحانة الادب ، ج 1 ، ص 407 .

21- محقق كركى يا محقق ثانى (متوفى 940 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ على بن عبد العالى كركى ، معروف به محقق كركى يا محقق ثانى ، از فقهاى جبل عامل و از اكابر فقهاء شيعه است . در شام و عراق تحصيلات خود را تكميل كرده و سپس به ايران در زمان شاه طهماسب اول آمده و منصب شيخ الاسلامى براى نخستين بار در ايران به او تفويض شد . منصب شيخ الاسلامى بعد از محقق كركى به شاگردش شيخ على منشار ، پدر زن شيخ بهايى رسيد و بعد از او ، اين منصب به شيخ بهايى واگذار شد . فرمانى كه شاه طهماسب به نام او نوشته و به اواختيارات تام داده ، در حقيقت او را صاحب اختيار واقعى و خود را نماينده اودانسته است ، معروف است .

كتاب معروف او كه در فقه زياد از آن نام برده مى شود ، «جامع المقاصد»است كه شرح قواعد علامه حلى است . او علاوه بر اين ، «المختصر النافع محقق ، و شرايع محقق و چند كتاب ديگر از علامه و چند كتاب از شهيد اول را حاشيه زده و ياشرح كرده است .

آمدن محقق ثانى به ايران و تشكيل حوزه درسى در قزوين و سپس در اصفهان ، وپرورش شاگردانى مبرز در فقه ، سبب شده كه براى نخستين بار پس از دوره صدوقين ، ايران مركز فقه شيعه بشود . محقق كركى

ميان سالهاى 937-941درگذشته است . محقق كركى شاگرد على بن هلال جزائرى و او شاگرد ابن فهدحلى بوده است . ابن فهد شاگرد شاگردان شهيد اول از قبيل فاضل مقداد بوده .

على هذا او به دو واسطه شاگرد شهيد اول است . پسر محقق كركى به نام شيخ عبد العالى بن على بن عبد العالى نيز از فقهاء شيعه است كه ارشاد علامه و الفيه شهيد را شرح كرده است . . . » (1)

محقق دوم ، صاحب جامع المقاصد

شيخ نور الدين ، على بن الحسين بن عبد العالى كركى عاملى ، يكى از بزرگان فقهاى قرن دهم هجرى است و القاب : «مروج الذهب ، «شيخ الاسلام ، «محقق كركى ، «محقق ثانى و«المولى المروج در مورد او شهرت دارد . او عالمى است عامل ، و فقيهى است كامل ، مجتهد اصولى و محقق يكتاى عصر خويش و علامه وقت . وثاقت و دقت نظر و جلالت علمى و عملى و كثرت تحقيق و تدقيق و جودت تاليف و متانت تصنيف او بى نياز از توصيف و غنى از تعريف مى باشد .

او از علماء و فقهاى جبل عامل است كه پس از تكميل مراتب علمى و عملى ، بنابه رخواست شاه طهماسب به ايران مسافرت كرده است و شيخ الاسلام رسمى ايران گرديده است و پذيرش اين دعوت از سوى يك پادشاه ، گاهى در زندگى اين فقيه بزرگوار با توجه به حركت اسلامى ايران امروز ، ممكن است خواننده محترم را دچارحيرت و تردد گرداند كه مبارزه با رژيم ستمشاهى در عصر اخير و همكارى يك مجتهدعاليقدر در آن عصر را با پادشاه وقت ، به چه معنى و مفهومى مى توان تعبير و تفسيرنمود

؟ كدام يك از آنها حق و كدام يك از آنها باطل و ناروا شمرده مى شود ؟

در رفع اين تحير و تردد ، آنچه به نظر نگارنده مى رسد اينگونه است :

اولا : در رسيدگى به مسائل و قضاياى تاريخى نبايست شرايط زمان و مكان ومحيط اجتماعى را از نظر دور داشت ، بلكه ضرورت دارد با توجه به شرائط و ظروف خاص زمانى و مكانى قضاوت و داورى نمود و اين امر به سهولت و آسانى صورت نمى پذيرد ، بلكه يك فرد بى نظر و بى غرض بايد ريشه هاى قضايا را بررسى و پى جويى نمايد تا به حق مطلب برسد .

ثانيا : تشكيل حكومت صفويه ، پس از آن همه فشار و اختناق كه اقليت معدود ومحدود شيعه از اكثريت حاكم آن روز به جرم تنها اعتقاد و گرايش مذهبى اش كشيده بود ، و آن همه تظلماتى كه در دوره عثمانيها و بازماندگان خلفاى اموى و عباسى يااجراء كنندگان شيوه هاى حكومتى آنان متحمل گرديده بود ، كه تاريخ خود بهترين شاهدو صادق ترين گواه اين جريانات مى باشد ، به نهضت صفويه در آن مقطع خاص زمانى صبغه مذهبى و رنگ خالص نهضت دينى و اسلامى بخشيده بود كه فقهاى و علماى رنج ديده و ستم كشيده و صدا در گلو خفه شده ، همكارى و هم فكرى با اين حركت توفنده انقلابى و اسلامى را يك وظيفه صد در صد شرعى و اسلامى خويش بدانند و باجان و دل و با الهام از اعتقادات پاك مذهبى خويش ، با آن حركت همكارى داشته باشند ، نه آنكه از روى نيل به مقاصد دنيوى يا اشغال مناصب دنيوى به چنين مقامات روى آورده باشند ، واكنش و عكس العمل سر

سلسله اين حركتها هم تا حدودى اين نوع برخورد را نشان مى دهد كه جنبه هاى اعتقادى و مذهبى او بر ديگر جنبه ها و ابعاد مساله غلبه و پيروزى داشته است و شركت اين نوع فقهاء و علماى اسلام در چنين حركتهاى سياسى و حكومتى بر اين منوال و بر اين اصل استوار بوده است ، هر چند ناگفته نبايدگذاشت كه دنيامداران و سياست بازان از اين گرايشهاى پاك و تمايلات بى آلايش به سادگى عبور نكرده اند ، بلكه بهره برداريهاى ناپاك و ناخالص فراوانى نيز نموده اند كه نهضت مشروطيت ايران و نهضت ثوره عشرين عراق و دهها نظير آنها ، گوياترين سندتاريخى اثبات اين ادعاى ما مى تواند باشد و يقينا در مورد سلسله صفويه هم چنين اتفاقات ناروا رخ داده است ، ولى در آغاز حركت و در توجيه عامل اصلى شركت فقهاءدر اين حركت سياسى ، دقيقا همان رهايى و فرار از ظلمها و ستمها در كار بوده است كه در حق آنان به كار گرفته مى شد ، به ويژه افرادى مانند محقق كركى كه در كوران حوادث و در متن تظلمات و تعديات در لبنان و جبل عامل به سر مى برده است كه بارزترين نمونه آن شهادت فقيه بزرگوار شهيد اول ، و شاگرد نامدار محقق كركى ، شهيد ثانى ودهها شهيد گمنام تاريخ فقه و فقاهت مى باشد كه گرفتار آتش سوزنده جهل و نادانى وتعصب و عناد و لجاجت ستمگران گشته اند ، بى آنكه صدايى از آنان به گوش احدى رسيده باشد . پس به اين ترتيب مقايسه آن دوره با عصر انقلاب و شرايط روز ، هرگزصحيح و روا نيست .

گفتار ديگران در حق او

1- شهيد ثانى

او در اجازه اى كه به فرزند اين عالم ربانى صادر كرده است ، درباره او مى گويد :

«پيشواى

محقق ، يكتاى عصر خويش ، شيخ نور الدين على بن عبد العالى كركى عاملى ، از علماى دوره شاه طهماسب صفوى است كه شاه امور مملكتى را در اختيار اونهاده بود و دستور العملى به تمام نقاط كشور صادر نموده بود كه از او به عنوان فقيه بزرگوار امتثال و اطاعت نمايند و اعتقاد داشت كه حكومت از آن او است ، از آن جهت كه او نايب امام زمان(عج)مى باشد و پادشاه نماينده و نايب او مى باشد ، چون اساس حكومت از آن خدا و رسول(ع)و جانشينان بر حق اوست . اين فقيه بزرگواردستور العملهايى به شهرها و مناطق در مورد امور مردم و ماليات مى نوشت و در پاره اى از مناطق كشور ، قبله ها را كه بر اساس نادرست تنظيم گرديده بود ، تغيير مى داد . » (2)

2- سيد نعمت الله جزائرى

او در كتاب غوالى اللئالى مى گويد :

«شيخ على بن عبد العالى(قبرش معطر باد)هنگامى كه بنا به درخواست شاه طهماسب به قزوين و سپس اصفهان قدم گذاشت ، او دستور العملهاى متعددى به اطراف و اكناف نوشت و من برخى از اين احكام و دستورها را ديده ام كه متضمن نحوه رفتار با مردم و كميت و مقدار خراج ماليات ، امر به اقامه شعائر دين مانند نماز جماعت و تعيين امام جمعه و جماعت و . . . مى باشد . » (3)

3- صاحب رياض العلماء

ملا عبد الله افندى ، متن دستور شاه طهماسب را در مورد او آورده است كه جملاتى از آن به اين ترتيب است : «از آن جمله در اين زمان ، كثير الفضل عالى شان كه به رتبه ائمه هدى عليهم السلام و الثناء اختصاص دارد ، متعالى رتبت ، خاتم المجتهدين ، وارث علوم سيد المرسلين ، حارس دين امير المؤمنين ، قبلة الاتقياء المخلصين ، حجة الاسلام و المسلمين ، هادى الخلائق الى الطريق المبين ، ناصب اعلام الشرع المتين ، متبوع اعاظم الولاة في الاوان ، مقتدى كافة الزمان ، مبين الحلال و الحرام ، نائب الامام(ع)لازال كاسمه العالى عليا عاليا ، كه به قوه قدسيه ايضاح مشكلات قواعد ملت و شرايع حقه نموده ، علماء رفيع المكان اقطار و امصار ، روى عجز بر آستانه علومش نهاده به استفاده علوم از مقتبسات انوار مشكوة فيض آثارش سرافرازنده و اكابر و اشراف روزگار سر اطاعت و انقياد از اوامر و نواهى آن هدايت پناه نپيچيده ، پيروى احكامش راموجب نجات مى دانند ، همگى همت بلند و نيت ارجمند مصروف اعتلاى شان وارتقاء مكان و ازدياد مراتب آن عالى شان است ، مقرر فرموديم

كه سادات عظام و اكابر واشراف فخام و امراء و وزراء و . . . آنچه او نهى نمايد بدان منتهى نموده ، هر كس را ازمتصديان امور شرعيه ممالك محروسه و عساكر منصوره عزل نمايد ، معزول ، و هركسى را نصب نمايد ، منصوب دانسته ، در عزل و نصب مزبورين سند ديگرى محتاج ندانند . . . كتبه طهماسب بن شاه اسماعيل الصفوى الموسوى

4- گفتار صاحب امل الآمل

او در كتاب خويش ، ضمن تجليل و توصيف در مورد او گويد : «امر او در وثاقت ، علم ، فضل ، جلالت قدر ، عظمت شان ، فراوانى تحقيق و تدقيق ، مشهورتر از آن است كه ذكر كنم . »

سپس به ذكر اسامى كتابهاى تاليفى او مى پردازد كه در بخش خود خواهدآمد . (4)

5- گفتار صاحب ريحانة الادب

مرحوم مدرس او را در ذيل كلمه محقق در جلد پنجم كتاب خود آورده است و او را با وثاقت و دقت نظر و جلالت علمى و عملى مى ستايد و تفويض امور را ازناحيه حكومت وقت ، به او ذكر مى كند ، سپس به شرح تاليفات او مى پردازد . داستان سفير روم را ذكر مى كند كه گويند سفيرى از طرف سلطان روم به حضور حكومت واردشد و شيخ را شناخت ، از راه تعرض و فتح باب جدل گفت : «شيخ!ماده تاريخ اين مذهب(حكومت شما) ، «مذهب ناحق (906)است ، يعنى مذهب باطل كه كلمه نا»در زبان فارسى حرف نفى است(و اين سخن اشاره به آغاز حكومت صفويه است . )شيخ بالبديهه و بدون تامل گفت : «بلى ، بر عكس همين جمله ماده تاريخ رواج مذهب ما است ، ما عرب هستيم و اين جمله هم عربى است : «مذهبنا حق (مذهب ماحق است)و لفظ نا»هم در زبان عرب ضمير متكلم مع الغير و به معناى ما»مى باشد .

تاليفات او

1-اثبات الرجعه

2-احكام الارضين يا اقسام الارضين

3-اسرار اللاهوت في وجوب لعن الجبت و الطاغوت

4-ترجمة الجزيرة الخضراء كه در هند چاپ شده است .

5-جامع المقاصد في شرح القواعد شرح قواعد علامه حلى تا اواسط باب نكاح كه در ايران چاپ شده است .

6-الجعفرية في الصلوة و مقدماتها . يك نسخه از آن در كتابخانه رضوى موجوداست .

7-حاشيه ارشاد علامه حلى . دو نسخه از آن در كتابخانه رضوى موجود است .

8-حاشيه الفيه شهيد

9-حاشيه قواعد علامه كه غير از جامع المقاصد است .

10-حاشيه دروس و حاشيه ذكرى شهيد اول

11-حاشيه بر شرائع الاسلام

12-حاشيه المختصر النافع محقق اول

13-حاشيه مختلف علامه حلى ، و از هر يك از اين

دو آخرى ، يك نسخه دركتابخانه آستان قدس رضوى موجود است .

14-شرح ارشاد علامه

15-صيغ العقود و الايقاعات

16-قاطعة اللجاج في حل الخراج

17-النجميه در كلام

18-نفحات اللاهوت

19-رسالة السجود على التربة

فرزند او

فرزند فقيه و محقق او ، شيخ عبد العالى بن على ، از بزرگان فقهاء بوده و محقق فاضل و متكلم وارسته اى بوده است . وى معاصر با مقدس اردبيلى و وفاتش نيز در سال 993 هجرى بوده است .

شاگردان او

او شاگردان متعددى را در مكتب خويش پرورش داده است كه از آن جمله :

1-شيخ زين الدين فقعانى

2-شيخ احمد بن محمد بن ابى جامع

3-شيخ نعمت الله بن شيخ جمال الدين

4-احمد بن الشيخ شمس الدين

5-شيخ عبد النبى الجزائرى ، صاحب رجال

6-شيخ على منشار زين الدين العاملى(شيخ الاسلام)

7-كمال الدين درويش محمد بن الشيخ كمال الدين درويش محمد بن شيخ حسن عاملى .

8-نطنزى جد موسى استاد صاحب استناد

9-سيد امير محمود بن ابى طالب استر آبادى حسينى موسوى شارح جعفريه ومترجم نفحات اللاهوت استاد خويش

10-سيد شرف الدين على الحسن استر آبادى نجفى

11-شيخ على بن عبد العالى عاملى كركى شيخ الاسلام و المسلمين مؤلف شرح القواعد(در6 جلد)

وفات او

وفات او روز شنبه عيد غدير خم هجدهم ذى الحجه ، به سال 940 هجرى درنجف اشرف واقع گرديد و ماده تاريخ او در اين شعر گنجانده شده است :

ثم على بن عبد العالى محقق ثان و ذو المعالى بالحق امحى السنة الشنيعه للفوت قيل مقتداى شيعه

(مقتداى شيعه 940)

بعد از وفات محقق مذكور ، شيخ على منشار پدر زن شيخ بهائى كه از افاضل حوزه درسى او بود ، جانشين وى گرديد و مقرب تشكيلات حكومتى صفوى شد و دراصفهان شيخ الاسلام رسمى گرديد و بعد از وفات او نيز همين منصب عالى به شيخ بهايى داماد او منتقل شده است . محقق كركى مسموما درگذشته است و ظاهر آن است كه مسموميت وى از سوى برخى از امناى دولت صورت گرفته باشد . (5)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 302 .

2- روضات الجنات ، ج 4 ، ص 361 .

3- مدرك فوق .

4- امل الآمل ، ج 1 ، ص 121 .

5- ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 245 تا249 .

علاقمندان مى توانند براى تحقيق بيشتر به منابع زير مراجعه فرمايند :

ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 272- حبيب السير ، ج 4 ، ص 609- الذريعه ، ج 5 ، ص 72- اعيان الشيعه ، ج 41 ، ص 174- امل الآمل ، ج 1 ، ص 121- سفينة البحار ، ج 2 ، ص 147- شهداء الفضيلة ، ص 108- الكنى والالقاب ، ج 3 ، ص 161- لؤلؤة البحرين ، ص 151- مستدرك الوسائل ، ج 3 ، ص 431- نقد الرجال ، ص 238- روضات الجنات ، ج 4 ، ص 360 و

منابع ديگر .

22- زين الدين على بن احمد«شهيد ثانى (مستشهد966 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ زين الدين معروف به شهيد ثانى ، از اعاظم فقهاى شيعه است . مردى جامع بوده و در علوم مختلف دست داشته است . اهل جبل عامل است . جد ششم اوصالح نامى است كه شاگرد علامه حلى بوده است . ظاهرا اصلا اهل طوس بوده است ، از اين رو شهيد ثانى ، گاهى الطوسى الشامى امضاء مى كرده است . (1)

شهيد ثانى در سال 911 متولد شده و در966 شهيد شده است . مسافرت متعددى كرده و اساتيد فراوانى ديده است . به مصر و دمشق و حجاز و بيت المقدس وعراق و استانبول مسافرت كرده و از هر خرمنى خوشه هايى چيده است . تنهااساتيد سنى او را دوازده تن نوشته اند . به همين جهت مردى جامع بوده است .

علاوه بر فقه و اصول ، از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم ، آگاهى داشته است .

فوق العاده زاهد و متقى بوده است . شاگردانش در احوالش نوشته اند كه در ايام تدريس شبها به هيزم كشى براى اعاشه خاندانش مى رفت و صبح به تدريس مى نشست . مدتى در بعلبك به پنج مذهب(جعفرى ، حنفى ، شافعى ، مالكى وحنبلى)تدريس مى كرده است . شهيد تاليفات متعددى دارد . معروف ترين تاليف او در فقه ، شرح لمعه شهيد اول ، و ديگر«مسالك الافهام است كه شرح شرايع محقق حلى است . شهيد ثانى نزد محقق كركى(قبل از آنكه به ايران بيايد) تحصيل كرده است . شهيد ثانى به ايران نيامد . صاحب معالم كه از معاريف علماءشيعه است ، فرزند شهيد ثانى است . » (2)

فقيه عاليقدر و دانشمند بزرگوار شيعه ، زين الدين بن نور الدين شيخ

على بن احمد عاملى جبعى ، معروف به شهيد ثانى در سيزدهم شوال 911 ه . ق ، در يك خانواده علم و فقاهت زاده شده و همزمان با حيات پدر بزرگوارش ، نور الدين على بن احمد ، تحصيلات مقدماتى را نزد او گذراند . سپس به قريه ميس رفت و نزد شيخ على بن عبد العالى ميسى(م 938 ه . ق) تحصيلات خود را ادامه داد و كتابهاى شرائع الاحكام محقق حلى ، و«ارشاد»علامه حلى ، و كتاب قواعد»علامه را نزد او خواند .

او يكى از اعيان و مفاخر فقهاى نامدار شيعه ، و يكى از اكابر متبحرين در علوم اسلامى و يكى از استوانه هاى فقهى و اجتهادى در طول ادوار فقه اسلامى مى باشد كه ازنظر آثار و بركات وجودى كم نظير مى باشد . او در قرن دهم هجرى مى زيسته و با تلاش و كوشش خستگى ناپذير فقه آل محمد(ص)را به نقاط مختلف جهان بسط و انتشارداده است .

سفرهاى علمى

او به منظور ادامه تحصيلات علمى ، مسافرتهاى متعددى به نقاط مختلف جهان اسلام آغاز نمود ، يعنى آنگاه كه چندى در«ميس اقامت گزيد ، به كرك نوح رفت ونحو و اصول فقه را نزد سيد جعفر كركى ، نويسنده كتاب المحجة البيضاء»فرا گرفت ، ودر سال 934 ه . ق مجددا به جبع بازگشت و تا سال 937 ه . ق در آنجا سرگرم مطالعه و تحقيق و مذاكرات علمى شد . در همين سال به دمشق مسافرت كرد و قريب يك سال و اندى در آنجا به تحصيلات خود ادامه داد و نزد شيخ محمد بن مكى حكيم وفيلسوف بزرگوار ، پاره اى از كتب طب و حكمت و هيات را قرائت نمود و

در محضردرس شيخ احمد جابر شركت جست و كتاب شاطبيه را كه در علم قرائت و تجويداست ، بر او خواند .

او به سال 938 ه . ق دوباره به جبع بازگشت ، ولى نتوانست توقف خود را كه موجب توقف علمى او مى شد ، چندان ادامه دهد ، لذا مجددا آهنگ دمشق نمود تا ازآنجا به مصر برود . البته مدتى كوتاه در دمشق درنگ كرد و كتاب صحيح مسلم و«صحيح بخارى را در مدرسه سليميه نزد«شمس الدين طولون قرائت كرد و سپس در نيمه ربيع الاول 942 ه . ق به صوب مصر حركت نمود . مدت مسافرت او از دمشق به مصر ، حدود يك ماه به طول انجاميد و در ميان راه كرامات و خوارق عاداتى از وى مشاهده شد كه شاگردش ابن العودى آنها را بازگو كرده است . در مصر نزد شانزده استادبرجسته و دانشمند به اندوختن ذخاير علمى در علوم عربى ، اصول فقه ، هندسه ، معانى ، بيان ، عروض ، منطق ، تفسير و ساير علوم ديگر سرگرم شد .

شاگردش ابن العودى تمام اساتيد او را در«بغية المريد»نام مى برد كه از آن جمله است شيخ ابو الحسن بكرى ، نويسنده كتاب الانوار في مولد النبى و مجلسى ازاين كتاب در«بحار الانوار»مطالبى نقل كرده است . شهيد ثانى در شوال 944 ه . ق به زيارت خانه خدا و نيز زيارت قبر شريف پيامبر اكرم(ص)و ائمه بقيع موفق شد . درصفر 944 ه . ق بار ديگر به موطن خود«جبع مراجعت كرد . در ربيع الاول 946 ه . ق به زيارت ائمه هدى(ع)در عراق مشرف شد و در پنجم شعبان همان سال به جبع

بازگشت و چند سالى در آنجا ماند . در ذيحجه 948 ه . ق مسافرت به بيت المقدس رادر پيش گرفت و وارد اين شهر شد و در محضر شيخ شمس الدين بن ابى اللطيف مقدسى ، قسمتى از صحيح مسلم و بخارى را قرائت نمود و از اين استاد اجازه روايت رااخذ كرد . پس از آن به موطن خود مراجعت نمود و در آنجا مشغول تحقيق و مطالعه وتدريس گشت .

پس از آن به صوب روم شرقى عزم سفر كرد و در هفدهم ربيع الاول 949 ه . ق از طريق دمشق و حلب وارد قسطنطنيه گرديد . اين دانشمند بلند همت و سخت كوش به گوشه اى پناهنده گشت و در طى مدت هيجده روز دست اندر كار نگارش رساله اى شد كه راجع به ده علم بود . ده مبحث جالب آن را در آن رساله تحرير كرد و آن را نزدقاضى عسكر محمد بن محمد بن قاضى زاده رومى كه خود از دانشمندان برجسته آن ديار به شمار مى رفت ، فرستاد . پس از ملاقات او با شهيد ثانى ، ميان آن دو در مسائل مختلف مباحثات و مذاكرات علمى صورت گرفت و نوشته هاى شهيد ثانى و نيزمذاكرات علمى او ، قاضى رومى را بر آن داشت كه صورت برنامه اى كه حاوى وظائف مدارسى بود در اختيار او قرار داده و به او پيشنهاد كرد كه در انتخاب مدرسه دلخواه خود مختار است و مى تواند افاضات علمى و تدريسى خود را در هر مدرسه اى كه مطابق سليقه اوست اجرا نمايد ، و در ضمن با اصرار از او درخواست مى كرد كه در شام يا حلب به انجام وظيفه تدريس بپردازد . شهيد ثانى

پس از استخاره ، اقامت در«مدرسه نوريه واقع در بعلبك را انتخاب كرد و از سوى قاضى مزبور ، اداره امور اين مدرسه به وى ، واگذار شد .

مدت توقف شهيد ثانى در قسطنطنيه چهار ماه به طول انجاميد و طبق معمول كه لحظه اى را به هدر نمى داد ، در طول اين مدت كوتاه با سيد عبد الرحيم عباسى ، نويسنده كتاب معاهد التنصيص آشنايى پيدا كرد و با او مجالست و آمد و شد آغاز نمود و ازمحضرش از لحاظ علمى استفاضه مى كرد .

در يازدهم رجب از طريق عراق به جبع بازگشت و در مسير بازگشت خود به زيارت مراقد ائمه اطهار(ع)تشرف حاصل نمود و اين مراجعت با نيمه صفر953 ه . ق همزمان بود . او سر انجام در بعلبك اقامت گزيد .

شهرت علمى

او پس از اقامت در بعلبك ، در سايه شهرت علمى ، مرجعيت يافت و دانشمندان فرزانه و فضلاى آن ديار ، از دور دست ترين بلاد براى استفاضه علمى به محضر او روى مى آوردند و از بركات علمى و اخلاقى او بهره كافى مى گرفتند . وى در اين شهر ، تدريس جامعى را آغاز كرد ، به اين معنى كه چون نسبت به مذاهب پنج گانه جعفرى ، حنفى ، شافعى ، مالكى و حنبلى از لحاظ آگاهى علمى كاملا محيط و مسلط بود ، براساس تمام اين مذاهب پنجگانه تدريس مى نمود و در حقيقت فقه مقارن و عقائدتطبيقى را تدريس مى كرد و چنانكه سلف صالح او ، يعنى شيخ طوسى(قدس سره)براى نخستين بار كتابى در زمينه فقه تطبيقى و حقوق تطبيقى اسلام تاليف كرده بود ، شهيد ثانى براى نخستين بار تدريس فقه تطبيقى را در شهر بعلبك بنياد نهاد .

توده مردم نيز بر حسب مذهب خود ، پاسخ استفتاآت خويش را از محضر او دريافت مى كردند .

اقامت دائمى در موطن اصلى

شهيد ثانى پس از اقامت پنج ساله پر بار و ثمر بخش خود در بعلبك ، به موطن اصلى خود«جبع بازگشت و در آنجا به تدريس و تاليف آثار فقهى و علمى مشغول گرديد .

يكى از نكته هاى جالب در مورد آثار علمى او اين است كه او در نگارش مطالب علمى و فقهى بسيار زبردست و موفق بوده و آثار پر بركتى از خود به يادگار گذاشته است .

در امل الآمل آمده است كه شهيد ثانى پس از شهادت ، دو هزار مجلد كتاب ازخود به جاى گذاشت كه دويست عدد آن به خط خود شهيد بزرگوار بوده و تعدادى ازآن از آثار علمى او و مقدارى نيز از مؤلفات ديگران بوده است .

عظمت شخصيت او

شيخ حسين بن عبد الصمد حارثى ، پدر شيخ بهايى مى گويد : «روزى بر شهيدثانى وارد شدم و او را متفكر يافتم . او در خويشتن فرو رفته بود . علت اين حالت را از اوجويا شدم ، به من گفت : «برادرم!چنين مى پندارم كه من دومين شهيد باشم ، زيرا درعالم رؤيا سيد مرتضى علم الهدى را ديدم كه مجلس ضيافتى تشكيل داده و علماء ودانشمندان اماميه و شيعه در آن شركت داشتند . وقتى من وارد مجلس شدم ، سيد مرتضى از جا برخاست و به من تهنيت گفت و دستور داد كه در كنار استاد«شهيد اول بنشينم . »

در رساله مسائل السيد بدر الدين الحسن الحسينى كه سيد مذكور از شيخ حسين بن عبد الصمد پدر شيخ بهائى در اين رساله پرسشهايى را مطرح كرده ، چنين آمده است :

سؤال : استاد و مولاى ما درباره داستانى كه از شهيد ثانى نقل مى شود ، چه عقيده اى

دارد ؟ كه شهيد ثانى از نقطه اى از استانبول(قسطنطنيه)عبور مى كرد ، شما نيزهمراه او بوديد . شهيد ثانى به شما گفت : قريبا شخص عاليقدرى در اين نقطه كشته مى شود . آيا اين قضيه درست است ؟

جواب : آرى .

بدين سان چنين پيش بينى صورت گرفت و من مخاطب او در اين پيش بينى بودم و به ما نيز چنين گزارش دادند كه استاد در همان نقطه به شهادت رسيد و اين حادثه را ازطريق مكاشفه نفسانى بر خويش ، پيش بينى و آينده نگرى كرده بود .

در پايان اين جواب ، پدر شيخ بهايى نام خويش و تاريخ جواب را چنين يادداشت مى كند :

شيخ حسين بن عبد الصمد حارثى ، هيجدهم ذيحجه سال 983 ، مكة المشرفة .

در كتاب مقامات سيد نعمت الله جزائرى نيز همين موضوع قيد شده است .

كار و تلاش

شهيد ثانى با داشتن چنين مقام و شخصيت برجسته علمى و فقهى ، در تامين پاره اى از ضروريات معاش شخصا تلاش مى كرد . نوشته اند : وقتى هوا تاريك مى شد وشب فرا مى رسيد ، الاغى را كه مركب سوارى او بود از خانه بيرون مى آورد و به خارج شهر مى راند و هيزم فراهم مى آورد و بار بر آن مى نمود و بدين وسيله سوخت منزل رابراى خانواده اش فراهم مى ساخت .

از بركات وجودى اين شخصيت بزرگوار ، با اين فضائل روحى و معنوى ، فرزندبرومندى همچون علامه بزرگوار و دانشمند پارسا و ژرف نگر ، ابو منصور جمال الدين حسن(صاحب معالم)به ثمر رسيد كه آثار گرانبهايى در اصول فقه و ساير علوم اسلامى به دنياى شيعه ارمغان آورد .

كتاب معالم الدين في الاصول ابو منصور حسن ، جايگزين كتاب اصول فقه فشرده مختصر ابن حاجب گشت و چند قرن است

كه به عنوان كتاب درسى طلاب علوم دينى در حوزه علمى شيعه مورد استفاده قرار مى گيرد و مانند كتاب پدر ، يعنى الروضة البهيه همچنان جاويدان و پايدار است و در پايگاههاى حضرت ولى عصر(عج)عطش علمى شاگردان مكتب امير المؤمنين على(ع)را فرو مى نشاند و قلب آنان را با آبشخورهاى پر فيض خود سيراب مى سازد . اثر گرانبهاى ديگر فرزند چنان پدرى ، كتاب منتقى الجمان في الاحاديث الصحاح و الحسان است كه كمتردانشمندى مى تواند از آن احساس بى نيازى كند .

از نوادگان فاضل او ، شيخ محمد بن حسن مى باشد .

مرحوم خوانسارى صاحب روضات الجنات ، درباره شهيد ثانى چنين مى گويد :

«تا كنون در جمع دانشمندان بزرگ و برجسته شيعه كسى را به ياد ندارم كه از لحاظشكوه شخصيت ، سعه صدر ، خوش فهمى ، حسن سليقه ، داشتن نظم و برنامه تحصيلى ، كثرت اساتيد ، ظرافت طبع ، معنويت سخن و پختگى و بى نقص بودن آثار علمى به پاى او برسد ، بلكه اين استاد بزرگوار در تخلق به اخلاق الهى و قرب منزلت ، چنان مى نماياند كه تالى تلو معصوم(ع)است و بلافاصله در رده پس از معصومان(ع)قراردارد . » (3)

شهيد ثانى به هنگام ميزبانى از واردين بى اختيار مى گشت و در پذيرايى ازميهمانان و تامين حوائج متقاضيان در حد ايثار و فداكارى مى كوشيد .

اساتيد شهيد ثانى

از مجموع بحثها و مدارك تاريخى ديگرى كه در زندگى اين شهيد عاليقدر دردست داريم ، به اين نتيجه مى رسيم كه شهيد ثانى با مسافرتهاى متعدد خود ، در صدديافتن اساتيدى بود كه بتواند بيشترين بهره هاى علمى را از محضر آنان به دست آورد .

اگر چه نمى توانيم نام تمام اساتيد او را بر شماريم ، ولى

به خاطر مزيد اطلاع از آن اساتيدى نام مى بريم كه اسامى آنان در مدارك تاريخى ضبط شده است و شهيد ثانى ازمحضر آنان مستفيض گشته است و مى نماياند كه شهيد از درس اكثر اساتيد برجسته درتمام مذاهب پنجگانه اسلامى استفاده شايان كرده است . اينك تعدادى از آنان :

1-پدر او ، احمد عاملى جبعى(م 925 ه . ق)در ميس

2-شيخ على بن عبد العالى ميسى(م 938 ه . ق)در ميس

3-شيخ محمد بن مكى حكيم و فيلسوف ، در دمشق

4-سيد حسن بن جعفر كركى ، در كرك نوح

5-شيخ احمد بن جابر ، در دمشق

6-شمس الدين طولون دمشقى حنفى ، در دمشق

7-شيخ ابو الحسن بكرى

8-شيخ شمس الدين ابو اللطيف مقدسى ، در بيت المقدس

9-سيد عبد الرحيم عباسى ، در قسطنطنيه

10-ملا حسن جرجانى

11-ملا محمد استر آبادى

12-ملا محمد على گيلانى

13-شهاب الدين بن نجار حنبلى

14-زين الدين حرى مالكى

15-شيخ ناصر الدين طلاوى كفعمى

و استادان ديگرى كه در طى سفرهاى علمى خود با آنان آشنا شده بود و به وسيله آنها اندوخته هاى علمى خود را لحظه به لحظه فزاينده تر نموده است .

تاليفات و آثار علمى شهيد ثانى

مقدمه

علمى اين دانشمند پاك نهاد به دهها كتاب و رساله علمى مى رسد و على رغم اشتغالات ديگر تدريسى ، حدود هفتاد اثر علمى از خود به جاى گذاشت كه ما به برخى از آنها دست يافته و يا با نام پاره اى از آنها ضمن ترجمه احوال او در مراجع مختلف آگاهى يافته ايم .

تاليفات شهيد ثانى كه از«روض الجنان آغاز مى شود و به الروضة البهيه ازلحاظ تاريخ تاليف پايان مى گيرد ، واقعا همچون روضه و بوستانى است كه هرپژوهشگر دانشهاى دينى را با مناظر دل انگيز خود بر سر نشاط آورده تا گم شده خود رادر ميان آنها

بيابد و قلب او با مشاهده هر زاويه اى از اين بوستان و آبشخورهاى آن سيراب گردد و نسيم ايمان و عقيده را در سطور اين تاليفات استنشاق نمايد .

آثار شناخته شده اين عالم بزرگوار و فقيه عاليقدر را بر حسب ترتيب موضوعى در زير ياد مى كنيم :

الف- كتب و رسالات فقهى

1-روض الجنان في شرح ارشاد الاذهان ، كه ظاهرا نخستين اثر علمى اين بزرگوار است كه به تاريخ جمعه 25 ذى القعده 949 تاليف كرده است .

2-مسالك الافهام في شرح شرايع الاسلام كه تاريخ پايان كتاب ديات آن 2ربيع الاول 964 است . (4)

3-الفوائد العملية في شرح النفلية

4-المقاصد العلية في شرح الالفية ، در19 ربيع الاول 950

5-نتايج الافكار في حكم المقيمين في الاسفار ، در دوشنبه 27 رمضان 950

6-رسالة في ارث الزوجة من العقار ، در956

7-رسالة في احكام الحيوة ، در سه شنبه 25 ذى الحجه 956

8-رسالة في وجوب صلوة الجمعه

9-رسالة في الحث على صلوة الجمعه ، اين رساله ، به جز رساله قبلى مى باشد .

10-رسالة في تحريم طلاق الحائض الحامل المدخول بها ، الحاضر زوجها

11-رسالة في حكم طلاق الحائض الغائب عنها زوجها

12-رسالة في تحقيق النية

13-مناسك الحج الكبير

14-مناسك الحج الصغير

15-رسالة في عدم جواز تقليد الميت

16-الفتاوى المختصره ، غالبا در مسائل مربوط به عبادات است .

17-رسالة في انفعال ماء البئر

18-رسالة فيما اذا احدث المجنب حدثا صغيرا في اثناء الغسل

19-رسالة فيما اذا تيقن الحدث و الطهارة و شك في السابق منهما

20-المسائل النجفيه(كه هنگام بازگشت از استانبول(قسطنطنيه)به نجف ، به آنها پاسخ نوشته است . )

21-مسائل جبل عامل ، كه پس از مراجعت از مكه در جبل عامل پاسخ آنها رانگاشته است .

22-رسالة في عدم قبول الصلوة الا بالولاية

23-الرسالة الاسطنبولية في الواجبات العينيه كه هم در فقه و واجبات

علمى وهم در مسائل اعتقادى است ، در 12 صفر 952 ه . ق

24-الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية ، كه آن را در مدت 6 ماه و6 روز ، يا15 ماه تاليف كرده است .

25-حاشية المختصر النافع 26-حاشية ارشاد الاذهان

27-حاشيه قواعد الاحكام

28-حاشيه شرايع الاسلام

ب-كتب درايه

29-البداية في علم الدراية . شهيد ثانى در اين علم شايد نخستين دانشمند شيعى باشد كه دست اندر كار تاليف مهم در اين رشته باشد .

30-شرح البداية في علم الدراية

ج-كتب اصول فقه

تمهيد القواعد الاصولية لتفريع الاحكام الشرعيه . اين كتاب داراى 100 قاعده اصولى و 100 قاعده ادبى است كه در اول محرم 958 ه . ق تاليف كرده است .

د-كتب مربوط به حديث

32-غنية القاصدين في اصطلاحات المحدثين

33-شرح حديث الدنيا مزرعة الآخرة

34-كتاب في الاحاديث . مرحوم شيخ حر عاملى گويد : حدود هزار حديث به خط شهيد ثانى ديدم كه از«مشيخه حسن بن محبوب انتخاب كرده بود .

ه-كتب ادعيه

35-رسالة في الادعيه

36-رسالة في آداب الجمعه

و-كلام

37-حقائق الايمان يا تحقيق الاسلام و الايمان . در شب دوشنبه ، هشتم ذى القعده 954 ه . ق

ز-تفسير

38-رسالة في شرح بسمله

ح-نحو

39-منظومة في النحو

40-شرح المنظومة في النحو

ط-اخلاق و عرفان دينى

41-منار القاصدين في اسرار معالم الدين ، در تعليم و تربيت و اخلاق و عرفان

42-منية المريد في آداب المفيد و المستفيد ، در آداب تعليم و تعلم كه كتابى فوق العاده مفيد را در امر آموزش و تربيت مى باشد كه صحيح ترين و كامل ترين ترجمه آن توسط دانشمند محترم ، جناب آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى انجام پذيرفته است .

43-مسكن الفؤاد عند فقد الاحبة و الاولاد(آرام بخش دل به هنگام از دست دادن دوستان و فرزندان)كه اين كتاب را پس از حادثه از دست دادن چند فرزند ، پيش از شيخ حسن صاحب كتاب معالم الاصول در تسلى خاطر خويش و ديگران ، در روزجمعه اول رجب 954 ه . ق نگاشته است .

44-تلخيص مسكن الفؤاد

45-كشف الريبة عن احكام الغيبة

46-التنبيهات العليه على وظائف الصلوة الغيبية ، يا«اسرار الصلوة كه در اسرارعرفانى و نكات و آداب درونى و باطنى نماز مى باشد و با استمداد از احاديث در9 ذى الحجه 951 تحرير شده است .

اينها برخى از آثار و تاليفات مرحوم شهيد ثانى بوده كه بر آن اطلاع يافته شد . (5)

ماجراى شهادت او

براى هر فرد با وجدانى سخت دردناك است كه ببيند جان شخصيتهاى پرارزش علمى ، قربانى غرضهاى آلوده و منافع ناچيز دنيوى افراد مغرضى گردد . شهيد ثانى نيزمانند همه شهداى فضيلت ، قربانى مطامع دنيوى فردى فرومايه گشت . فردى كه تصفيه حساب خصوصى او اعث شد ، چنين دانشمند با فضيلتى كشته شود .

دو نفر از مردم جبع براى مرافعه و محاكمه به شهيد ثانى مراجعه كردند . او نيزطبق موازين دينى و ضوابط شرعى ، دعوى را فيصله داد . طبيعى است در مرافعات ، هردو طرف منتفع نيستند ،

نتيجه به نفع يكى از طرفين و به ضرر ديگرى فيصله يافت .

شخص محكوم از اين داورى به خشم آمد و نزد قاضى صيدا»رفت و از او سعايت كرد كه شهيد ثانى رافضى و شيعه است . قاضى جريان را به سلطان سليم اطلاع داد . ازطرف او براى دستگير كردن شهيد ، شخصى مامور شد در پى گيرى اين ماموريت اووارد جبع شد ، از مردم شهر سراغ شهيد را مى گرفت ، به او گفتند كه در شهر نيست .

شهيد ثانى اصولا به علت محيط ناسالم و جو آلوده مردم زمان ، غالبا عزلت اختيار مى كرد و فقط براى اقامه نماز صبح به مسجد مى رفت و اكثر اوقات با حالتى آميخته به بيم و هراس به سر مى برد و خويشتن را از منافقان پنهان مى كرد و غالبا به تنهايى سرگرم تحقيق و مطالعه و تاليف بود . همزمان با ورود مامور كذايى ، استاد درانگورستان خود سرگرم تاليف كتاب بوده است . اين مامور موفق به دستگيرى او نشد ، چون به خاطر شهيد گذشت كه به سفر حج برود . مقدمات سفر مكه را آماده ساخت ودر محملى كه با روپوش بود نشست تا كسى او را نبيند و نشناسد .

قاضى صيدا به سلطان روم(عثمانى)نامه اى نوشت كه در بلاد شام(سوريه)مردى عالم زندگى مى كند كه بدعت گزار و بيرون از مذاهب چهارگانه اهل سنت ودست اندر كار نشر و تبليغ عقائد خود مى باشد . سلطان سليم شخصى به نام رستم پاشا»را كه وزير او بود ، براى دستگيرى شهيد مامور ساخت و گفت بايد او را زنده دستگير كنى تا با دانشمندان استانبول(قسطنطنيه)مباحثه كند و از عقائد او تفتيش شودتا سرانجام از مذهب

و آئين او مطلع گردند . رستم پاشا به جبع آمد و از شهيد پرس وجو كرد . به او گفتند كه به سفر حج رفته است . اين مامور در اثناء راه مكه به شهيد ثانى رسيد و او را دستگير كرد . شهيد ثانى به او گفت : به من مهلت ده تا سفر حج را به انجام رسانم و من فرار نمى كنم و مناسك حج را زير نظر و مراقبت تو انجام مى دهم . پس ازانجام مناسك به هر صورتى كه دلخواه توست با من عمل كن .

رستم پاشا راضى شد كه شهيد ثانى مراسم حج را برگزار كند و پس از پايان مراسم حج ، شهيد را به روم(عثمانى)برد . آنگاه كه او را وارد كشور عثمانى نمود ، درراه به شخصى برخوردند . آن شخص از مامور سؤال كرد كه اين مرد كيست ؟ گفت ازدانشمندان شيعه اماميه است كه بر حسب ماموريت او را نزد سلطان مى برم . آن شخص گفت : تو درباره اين مرد در اثناء راه كوتاهى كرده و او را آزار رسانده اى ، ممكن است درحضور سلطان از تو شكايت كند و دوستان و ياران او نيز به حمايت و دفاع از وى برخيزند و براى تو موجبات ناراحتى و احيانا قتل فراهم كنند . صلاح در اين است كه درهمين جا سرش را از بدن جدا كنى و سربريده او را نزد سلطان ببرى . اين مرد فرومايه و پست فطرت در كنار دريا استاد بزرگوار را شهيد كرد . آنگاه سر بريده او را حضورسلطان آورد . سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبيخ قرار داد

و به وى گفت :

من تو را مامور ساخته بودم كه او را زنده بياورى ، بنابراين به چه مجوزى او را كشتى ؟

سيد عبد الرحيم عباسى كه با شهيد ثانى سابقه دوستى و آشنايى داشت ، با ديدن سر بريده شهيد ثانى سخت متاثر گرديد و سعى كرد تا سلطان را وادارد كه اين مرد پليدرا به قصاص خود برساند . بالاخره مساعى او مؤثر واقع شد و رستم پاشا به جرم اين جرم بزرگ ، محكوم به مرگ گرديد .

مؤلف كتاب لؤلؤة البحرين مى نويسد : «در بعضى از كتب و منابع معتبر راجع به كيفيت دستگيرى و شهادت شهيد ثانى ديدم كه به دستور سلطان سليم پادشاه روم(تركيه فعلى)در مكه در خود مسجد الحرام پس از اقامه نماز عصر دستگير شد و دريكى از خانه هاى مكه تحت نظر به سر برد . سپس او را از راه دريا به قسطنطنيه بردند ودر آن شهر او را شهيد كردند و شهادت او در سال 966 ه . ق رخ داده است .

مدت سه روز جسد او بر روى زمين ماند و كسى او را دفن نكرد . سرانجام جسد شريف او را به دريا افكندند . خداى متعال غريق رحمتش فرمايد و با امامان معصوم(ع)محشور فرمايد كه در تحقق آرمانشان ، خويشتن را قربانى ساخت و طعمه ماهيان دريا گرديد . » (6)

پى نوشتها

1- برخى در مورد كلام استاد شهيد مطهرى ، جايى كه مى فرمايد : «ظاهرا اهل طوس بوده است ، از اين روگاهى الطوسى الشامى امضاء مى كرده است گفته اند كه اصل آن الطوسى الشامى بوده است . «طلوسه روستايى از جبل عامل مى باشد ، گويا در اعيان الشيعه

، ج 7 ، ص 143 و ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 28 آمده است . با مراجعه اى كه به آدرس اخير داشتيم ، چنين مطلبى نبود . جهت حفظ امانت مطلب استاد به همان صورت اصلى نقل گرديد . مشاهير دانشمندان اسلام ، قمى ، ج 3 ، صفحات 370 تا 380 .

2- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 303 .

3- روضات الجنات ، ج 3 ، ص 387- 352 ، كد معرفى 306 .

4- در حق اين كتاب گفته اند :

لو لا كتاب مسالك الافهام ما اتضحت طريق شرائع الاسلام كلا و لا كشف الحجاب مؤلف عن مشكلات غوامض الاحكام

5- اين مقاله ارزنده از پيشگفتار ترجمه شرح منية المريد شهيد ثانى كه به قلم استاد متتبع و توانا ، برادر گرامى جناب آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى تنظيم يافته بود . با كسب اجازه از معظم له ، نقل گرديد . خداوندمتعال به او جزاى خير عنايت فرمايد . قابل ذكر است كه ترجمه استاد ، كامل ترين و صحيح ترين ترجمه منية المريد مى باشد كه به نام آداب تعليم و تعلم در اسلام از سوى دفتر نشر فرهنگ اسلامى چاپ و انتشاريافته است .

6- معجم رجال الحديث ، ج 7 ، ص 372 تا377 .

23- احمد بن محمد اردبيلى مقدس اردبيلى (متوفى 993 ه . ق)

گفتار استاد

«احمد بن محمد اردبيلى ، معروف به مقدس اردبيلى ، ضرب المثل زهد و تقوااست و در عين حال از محققان فقهاى شيعه است . محقق اردبيلى ، در نجف سكنى گزيد . معاصر صفويه است . گويند شاه عباس اصرار داشت كه به اصفهان بيايد ، او حاضر نشد . شاه عباس خيلى مايل بود كه مقدس اردبيلى خدمتى به اوارجاع دهد تا اينكه اتفاق افتاد كه شخصى به علت تقصيرى از

ايران فرار كرد ودر نجف از مقدس اردبيلى خواست كه نزد شاه عباس شفاعت كند ، مقدس نامه اى به او نوشت به اين مضمون :

«بانى ملك عاريت بداند اگر چه اين مرد اول ظالم بود ، اكنون مظلوم مى نمايد ، چنانچه از تقصير او بگذرى ، «شايد»حق سبحانه از پاره اى از تقصيرات توبگذرد . »

بنده شاه ولايت ، اردبيلى

شاه عباس نوشت :

«به عرض مى رساند عباس خدماتى را كه فرموده بوديد به جان منت داشت ، به تقديم رسانيد ، اميد كه اين محب را از دعاى خير فراموش ننماييد . »

كلب آستان على ، عباس (1)

امتناع مقدس اردبيلى از آمدن به ايران ، سبب شد كه حوزه نجف به عنوان مركزى ديگر در مقابل حوزه اصفهان احياء شود . همچنانكه امتناع شهيد ثانى و پسرش شيخ حسن صاحب معالم و دختر زاده اش سيد محمد صاحب مدارك از مهاجرت از جبل عامل به ايران ، سبب شد كه حوزه شام و جبل عامل همچنان ادامه يابد ومنقرض نگردد . صاحب معالم و مدارك براى اينكه دچار محظور و رودربايستى براى توقف در ايران نشوند ، از زيارت حضرت رضا(ع)كه فوق العاده مشتاق آن بودند صرف نظر كردند . اين بنده فعلا نمى داند كه مقدس اردبيلى فقه را از كجا ونزد چه كسى تحصيل كرده است ، همين قدر مى دانيم كه فقه را نزد شاگردان شهيدثانى تحصيل كرده است . پسر شهيد ثانى و نواده دختريش ، صاحب مدارك درنجف شاگرد او بوده اند . در كتاب جلال الدين دوانى مى نويسد :

«ملا احمد اردبيلى ، ملا عبد الله شوشترى ، خواجه فضل الله تركه ، مير فخر الدين هاكى ، شاه ابو محمد شيرازى ، مولانا ميرزا جان و

مير فتح الله شيرازى ، شاگردان خواجه جمال الدين محمود بوده اند و او شاگرد محقق جلال الدين ديوانى بوده است (2) و ظاهرا تحصيل خواجه جمال الدين محمود در رشته هاى معقول بود ، نه منقول . مقدس اردبيلى كه در سال 993 درگذشته است ، كتاب فقهى معروف اويكى شرح ارشاد است و ديگر آيات الاحكام . نظريات دقيق او مورد توجه فقهاءاست . » (3)

احمد بن محمد اردبيلى يكى از فقهاى نامدار ، و يكى از مفاخر علماى اماميه قرن دهم هجرى است كه در بين توده مردم به مقدس اردبيلى ، و در ميان خواص و فقهاء به محقق و مدقق اردبيلى شهرت دارد ، و عامل اين شهرت ، وجود آن آثار و تاليفات وتحقيقات گرانقدرى است كه در زمينه فقه ، كلام و عقايد از او به يادگار مانده است .

ولادت او

او در عصر صفويه و در شهر اردبيل ديده به جهان گشود ، پس از رشد و نما وكسب تحصيلات ابتدايى ، به قصد تحصيلات عاليه ، به نجف اشرف مهاجرت كرد و بابهره گيرى از فضاى علمى و معنوى نجف اشرف مجاورت آن خاك اقدس را پذيرفت و على رغم دعوتهاى مكررى كه از سوى امراء و حكام صفوى از او به عمل آمد ، نپذيرفت و تدريس و تدرس را بر استفاده از مزاياى اجتماعى و سياسى ايران ترجيح داد . پس از شهيد ثانى مرجعيت و رياست تامه شيعه را در نجف بر عهده داشت .

على رغم شهرتى كه مقدس اردبيلى در ميان توده هاى مردم داشت ، ولى با كمال تاسف منابع شناخت اين فقيه عاليقدر در ميان كتابها و منابع تراجم و رجال بسيارمحدود

است و ما آنچه از چند منبع به دست آمده است ، بازگو مى كنيم :

گفتار دانشمندان درباره او

علامه حر عاملى درباره او گويد

«مولى بزرگوار ، احمد بن محمد اردبيلى ، عالم فاضل ، مدقق ، عابد زاهد ، ثقه ، پرهيزگار ، جليل القدر و عظيم الشان مى باشد . . . » (4)

صاحب جامع الرواة كه خود اردبيلى است ، در حق همشهرى خويش مى گويد :

«احمد بن محمد اردبيلى(ره)در جلالت قدر و اعتبار و موثق بودن ، مشهورتر از آن است كه ذكر گردد . او فقيه ، متكلم ، جليل القدر ، و عابدترين و پرهيزكارترين مردم عصرخويش بوده است . » (5)

گفتار محدث نورى

«عالم ربانى ، فقيه و محقق صمدانى ، مولى احمد بن محمد اردبيلى ، متوفى 993 .

درخت علم و تحقيقات او با انوار درخشان قدس ، زهد ، اخلاص و كرامات او پوشيده است . » (6)

گفتار محدث قمى

محدث قمى در كتاب الكنى و الالقاب در اين باره گويد :

«عالم ربانى ، محقق و فقيه بزرگوار احمد بن محمد اردبيلى ، در تقوى ، جلالت ، فضيلت ، اصالت ، زهد ، ديانت ، ورع ، امانت مشهورتر از آن است كه قلم بر آن احاطه كنديا تحت عدد و شمارش درآيد . او متكلم و فقيه بزرگوار مى باشد ، به حدى كه علامه مجلسى درباره او گفته است : «او در ورع و تقوى و زهد ، به حد نهايى و مرتبت عاليه رسيده است و همانند او را در ميان پيشينيان و متاخرين نشنيده ام . خداوند او را باپيشوايان معصوم(ع)محشور دارد . » (7)

كرامات روحى و فضايل اخلاقى

در كتاب انوار نعمانيه سيد نعمت الله جزائرى ، و در روضات الجنات ، حوادث و قضاياى حيرت انگيزى از آن عالم ربانى نقل كرده اند كه صدور چنين اعمال و كرامات از دارندگان چنين ارواح وارسته و پاك با آن همه اخلاص و پاكى ، هيچ نوع تعجب وشگفتى ندارد و طالبان تفصيل به آن كتابهاى مراجعه كنند . (8)

نامه او به شاه عباس

او در ارتباط با رفع گرفتارى يك مسلمان نيازمند و گرفتار كه از ترس شاه عباس به حرم مطهر امير المؤمنين على(ع)پناهنده شده بود و متوسل به آن عالم ربانى گرديد ، نامه اى به اين مضمون به شاه عباس نوشت :

«بانى ملك عاريت ، عباس بدانداگر چه اين مرد اول ظالم بود و اكنون مظلوم مى نمايد ، چنانچه از تقصير او بگذرى ، شايد كه حق تعالى از پاره اى ازتقصيرات تو بگذرد . . . »بنده شاه ولايت ، احمد اردبيلى

او در پاسخ نامه اين چنين نوشت :

«به عرض مى رساند عباس خدماتى كه فرموده بوديد ، به جان منت داشته به تقديم رسانيد ، اميد كه اين محب را از دعاى خير فراموش نكنند . »

كلب آستان على ، عباس

اين مكاتبه و مراسله شايد از ديدگاه برخى از افراد با توجه به مقام شامخ آن عالم ربانى بسيار بعيد به نظر آيد و احيانا او را با اين عمل مورد ذم و توبيخ قرار دهند ، ولى باتوجه به وقعيت سياسى حكام و شاهان اوليه صفويه در آن عهد و روزگار كه توانسته بودند نفوذ سياسى شيعه را بگسترانند و استقلال سياسى ايران را در پناه ولايت اهل بيت(ع)در برابر تركتازيها و قتل و غارتها و كشتارهاى چنگيزيان و عثمانيان تثبيت نمايند و استقلال سياسى و اجتماعى شيعه

را با آن همه سابقه فرهنگى و معنوى كه داشته است ، مسجل نمايند ، اين عمل آنان از ديدگاه علماء و فقهاء قابل تقدير و تجليل بود ، به ويژه جايى كه رفع گرفتارى يك مسلمان گرفتار و نيازمندى در بين بوده باشد كه سعى و تلاش در رفع گرفتارى محرومان خود ، وظيفه اصلى فقهاء و علماء ، اين پناه دهندگان راستين امت و ملت محروم و مستضعف مى باشد .

اساتيد او

او با شيخ بهايى و ميرزا محمد استر آبادى صاحب رجال معروف ، معاصر بود واز بعضى از تلامذه شهيد ثانى تلمذ نموده است ، و صاحب اعيان الشيعه اساتيد او را ، جمال الدين محمود ، شاگرد جلال الدين دوانى ، ملا عبد الله يزدى(صاحب حاشيه تهذيب المنطق)و مولى ميرزا جان باغندى ذكر نموده است . (9)

شاگردان او

صاحب معالم و صاحب مدارك ، ملا عبد الله شوشترى از شاگردان او مى باشند واز ديگر شاگردان او امير غلام و امير فضل الله مى باشد . هنگام فوت از او پرسيدند : «به چه كسى مى توانيم رجوع كنيم ؟ »گفت : «در شرعيات به امير غلام ، و در عقليات به اميرفضل الله تفرشى . » (10)

تاليفات و آثار او

1-زبدة البيان في آيات احكام القرآن ، كه در ايران بارها چاپ شده است . (11)

2-مجمع الفائدة و البرهان في شرح ارشاد الاذهان علامه حلى ، و آن كتابى است كه چاپ سنگى گرديده بود و اخيرا از سوى جامعه مدرسين حوزه علميه قم در 12جلد آغاز چاپ شده است و شروع تاليف آن در ماه رمضان 977 در كربلا صورت گرفته ، و انجام آن در سال 985 بوده است .

3-حديقة الشيعه در تفصيل احوال پيامبر(ص)و ائمه(ع)(فارسى)

4-شرح الهيات تجريد قوشجى

5-اثبات واجب تعالى

6-اثبات امامت

7-تعليقه اى بر شرح مختصر الاصول عضدى

8-تعليقه اى بر خراجيه محقق ثانى . اين كتاب در مورد مساله خراج و ماليات نوشته شده و هر دو در سال 1318 ه . ق در حاشيه كفاية الاصول آخوند خراسانى چاپ سنگى شده است .

9-استيناس المعنويه(به عربى)در علم كلام

10-اصول الدين ، كه يك نسخه از آن در كتابخانه رضويه موجود است . (12)

وفات او

او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه اسلام و معنويت ، سر انجام در ماه صفرسال 993 ه . ق در نجف اشرف به رحمت ايزدى پيوست و در جوار قبر محبوب ومعشوق خويش ، سرور متقيان مولى على(ع)در ايوان طلا سمت راست وارد شونده برحرم مدفون گرديد .

در ريحانة الادب از نخبة المقال در رديف احمد» ، در مورد تاريخ وفات او نقل مى كند كه گويند :

الاردبيلى من الاعاظم منه استجاز صاحب المعالم مقدس ذو ورع و عفة وفاته في الف الا السبعة

(اردبيلى از بزرگان اماميه است و صاحب معالم از او اجازه روايتى كسب كرده است . او مقدس و پرهيزكار و عفيف بوده است ، وفاتش هفت سال كمتر از هزار(993)صورت گرفته است . ) (13)

پى نوشتها

1- اين داستان هر چند در منابع معتبر نقل شده ، ولى با توجه به سال فوت محقق و جلوس شاه عباس قابل خدشه و نيازمند تحقيق بيشتر است .

2- زندگى جلال الدين دوانى ، تاليف فاضل نامى آقاى على دوانى .

3- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 304 .

4- معجم رجال الحديث ، ج 2 ، ص 229 .

5- مدرك فوق .

6- خاتمة المستدرك ، ج 3 ، ص 392 .

7- الكنى و الالقاب .

8- روضات الجنات ، ص 22 .

9- اعيان الشيعه ، ج 9 ، ص 95 .

10- مدرك سابق .

11- اين كتاب فقهى و تفسيرى آيات الاحكام ، در مجلد دوم كتاب طبقات مفسران شيعه ، تاليف نگارنده ، ص 416 به تفصيل معرفى شده است .

12- الذريعه ، ج 2 ، ص 35 .

13- ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 370 .

24- شيخ بهاء الدين محمد عاملى شيخ بهائى (متولد953-متوفى 1030 يا 1031 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ بهاء الدين محمد عاملى ، معروف به شيخ بهائى ، او نيز از اهل جبل عامل است . در كودكى همراه پدرش شيخ حسين بن عبد الصمد كه از شاگردان شهيدثانى بوده به ايران آمد . شيخ بهايى از اين رو كه به كشورهاى مختلف مسافرت كرده و محضر اساتيد متعدد در رشته هاى مختلف را درك كرده ، و به علاوه داراى استعداد و ذوقى سرشار بوده است ، مردى جامع بوده و تاليفات متنوعى دارد . هم اديب بوده و هم شاعر و هم فيلسوف و هم رياضى دان و هم فقيه و هم مفسر . ازطب نيز بى بهره نبوده است . اولين كسى است كه يك دوره فقه غير استدلالى به صورت رساله عمليه به زبان فارسى نوشت . آن كتاب همان است

كه به نام جامع عباسى معروف است . شيخ بهايى چون فقه رشته اختصاصى و تخصصى اش نبوده ، از فقهاء طراز اول به شمار نمى رود ، ولى شاگردان زيادى تربيت كرده است . ملا صدراى شيرازى و ملا محمد تقى مجلسى اول(پدر مجلسى دوم ، صاحب كتاب بحار الانوار)فاضل جواد صاحب آيات الاحكام از شاگردان اويند . همچنانكه قبلا اشاره شد ، منصب شيخ الاسلامى ايران پس از محقق كركى به شيخ على منشار پدر زن شيخ بهايى رسيد و پس از او به شيخ بهايى رسيد .

همسر شيخ بهايى كه دختر شيخ على منشار بوده است ، زن فاضله و فقيهه بوده است . شيخ بهايى در سال 953 به دنيا آمده و در سال 1030 يا 1031 درگذشته است . شيخ بهايى ضمنا مردى جهانگرد بوده است ، به مصر ، شام ، حجاز ، عراق ، فلسطين ، آذربايجان ، و هرات مسافرت كرده است . » (1)

در آسمان علم و فقاهت ، گاهى ستارگانى طلوع كرده اند كه غير از فروغ شعر ونويسندگى ، داراى پرتو نبوغ و مواهب فطرى ديگرى هم بوده اند . يكى از همين نوابغ ، بدون شك شيخ بهاء الدين عاملى ، معروف به شيخ بهايى است . شيخ بهايى نه تنها درفقه و حكمت و رياضيات و لغت و حديث دست داشته است ، بلكه او واجد كمالات وحايز علوم معقول و منقول بوده است . هنوز داستانهاى حيرت آورى كه از شگفتيهاى علمى اوست ، در افواه مردم جريان دارد و حقا مى توان گفت شيخ بهايى نه تنها عالم كم نظيرى است ، بلكه در نوع خود شخصى بى مانند است . اطلاعات وسيعى كه شيخ بهايى در رشته هاى مختلف

داشته ، به شهرت وى كمك بسيارى كرده است و تنها طبقه خواص و اهل مطالعه نيستند كه او را مى شناسند ، بلكه توده مردم هم با اسم او آشنايى كامل دارند .

ولادت

بهاء الدين محمد بن عز الدين حسين بن عبد الصمد بن شمس الدين محمد بن على بن حسين بن محمد بن صالح حارثى همدانى عاملى جبعى ، معروف به شيخ بهايى ، حكيم و فقيه و عارف و منجم و رياضى دان و شاعر و اديب و مورخ بزرگ ، درسال 953 ه . ق در بعلبك از توابع جبل عامل در يك خاندان علم و دانش كه تبار ونسب خود را به حارث همدانى يكى از ياران مخلص على(ع)مى رسانند ، پا به عرصه حيات نهاد . پدر عاليقدر او ، عالم بزرگوار ، شيخ حسين فرزند عبد الصمد حارثى(متوفى 984 ه . ق) ، يكى از شاگردان مبرز فقيه نامدار شيعه ، مرحوم شهيد ثانى(مستشهد966 ه . ق)است . او كه خود صاحب نظر بوده و كتبى در فقه و اصول و علوم متداول عصر خود داشته است ، پس از شهادت شهيد ثانى ، در ايام جوانى ، در اثرسختگيريها و كارشكنيهايى كه در امور شيعه در جبل عامل پيش آمده بود ، به ايران منتقل گرديد . كودك نو پا نيز همراه پدر بود . در عهد حكومت صفويه كه حركت سياسى با تز«دفاع از اهل بيت(ع)و دوستى و مودت آل عصمت(ع)»شروع شده بود ، به حكومت صفوى پيوست و با خاندان بزرگ منشار كه عنوان شيخ الاسلامى حكومت را داشت ، وصلت نمود .

شيخ بهايى در اثر ذكاوت و استعداد فطرى كه داشت ، با بهره گيرى از پدر ومحيط

علمى و فضيلتى اصفهان توانست در علوم و دانشهاى متداول عصر تبحرى به دست آورد ، تا آنجا كه برخى در توصيف او گفته اند : «علامه جهان بشر و مجدد دين درقرن حادى عشر»كه رياست مذهب و ملت به او منتهى گرديد ، در علوم و فنون اسلامى فنى وجود نداشته باشد كه او را در آن بهره اى نباشد .

منزلت علمى و قلمى او

فقيه ربانى و عارف صمدانى ، شيخ بهاء الدين محمد عاملى ، يكى از بزرگان ومفاخر و نوابغ اواخر قرن دهم و اوايل قرن يازدهم هجرى مى باشد كه در جامعيت وتنوع علوم و دانش ، كمتر نظيرى مى توان بر او پيدا نمود . او يكى از جامع ترين افرادروزگار خويش در وسعت معلومات و تنوع اطلاعات بوده است ، از اين نظر برجستگى مشخصى در ميان فقهاء و دانشمندان كسب كرده است ، و اگر او را نادره اى از نوادر و نابغه اى از نوابغ ناميده باشيم ، راه مبالغه نپيموده ايم . و خود با تواضع و فروتنى خاصى ، به اين حقيقت اعتراف دارد ، آنجا كه مى گويد : «من در مباحثه و جدل ، بر هر ذوفنونى چيره شدم ، ولى هرگز نتوانستم با كسى كه در يك فن استاد بود ، حريف شوم . »(با اين جمله به حقيقتى اشاره دارد كه متاسفانه در اثر فشار و نيازهاى اجتماعى ، اقتصادى وسياسى كمتر مورد توجه و عنايت حوزه ها و مراكز علمى و دانشگاهى ماست ، و آن اينكه استعداد طبيعى و ذاتى انسان ، توان و قابليت فراگيرى يك سنخ مطلب خاصى رادارد ، هر انسانى نمى تواند در تمام فنون موفقيت و پيشرفت داشته باشد ، بسيار بجاست كه مربيان و پيش كسوتان

ذوق فرد را دريابند و او را به مسير مورد علاقه اش هدايت كنند . )

شيخ بهايى در زمينه هاى مختلف اطلاعات و آگاهى دارد و همين آگاهى ووسعت معلومات ، نوعى جاذبيت به آثار او بخشيده است كه از ميان انبوه آثار گذشتگان ، كتابها و تاليفات او را به صورت كتاب روز و مورد علاقه درآورده است . في المثل دركتاب اربعين كه يك كتاب حديثى و فقهى است ، از مسائل رياضى و هيات نيزاستفاده كرده است ، و مسائل آنها را به صورت روشن و ملموس در اختيار خواننده قرارداده است .

عصر زندگى او

او در نيمه اول قرن يازدهم هجرى ، و در ربع اول قرن هفدهم ميلادى زندگى مى كرد ، قرنى كه براى مورخين داراى اهميت و اعتبار ويژه اى است . قرن هفدهم ميلادى ، قرن پيشرفت و رنسانس علمى در اروپا نام گرفته است ، از طرفى در اين زمان زمامداران نامدارى حاكميت داشته اند ، مانند«سليمان قانونى در عثمانى كه قلمروحكومت عثمانى را تا قلب اتريش گسترانده بود ، يا شاه عباس صفوى اول در ايران ، ياسلطان مغول محمد شاه اكبر در هندوستان ، و در اروپا نيز ملكه اليزابت اول درانگلستان ، و لوئى چهاردهم در فرانسه حكومت داشتند . همه اين زمامداران ، بر خلاف اسلاف و اقران خود ، عموما معروف به علم دوستى و دانش طلبى بوده اند و در روزگاراين حكومتها ، دانشمندان و هنرمندان نامى در سراسر جهان پا به عرصه حيات نهادند ، في المثل در انگلستان فرانسيس بيكن صاحب مكتب تجربى(1561-1626 م 968-1035(ه . ق)كه از ميراث غنى فرهنگ اسلامى بهره ها برده است . «شكسپير»شاعر نامدار(1564-1616 م 971-1021 ه .

ق) ، و در فرانسه رنه دكارت (1592-1655 م 1000-1065 ه . ق) ، شاعر و نمايشنامه نويس ، «كورلى (1604-1686 م 1013-1099 ه . ق) و«مولر»(وفات 1622 م 1031)(همان سال وفات شيخ بهايى) ، و در آلمان ، فلكى دان معروف ، «كپلر» ، و در ايتاليا«گاليله (1564-1642 م 971-1052 ه . ق)رشد و نما يافته اند .

به موازات همين آگاهيهاى عمومى و جهانى ، در دنياى اسلامى نيز نويسندگان وفلاسفه نامدارى مانند ملا صدرا(متوفى 1050 ه . ق)ميرداماد(متوفى 1041 ه . ق)وشيخ بهايى(م 1030 يا 1031)پا به عرصه حيات علمى نهاده اند ، كه در مورد شخصيت اخير گفته اند او قبل از«نيوتن دانشمند انگليسى ، به قوه جاذبه زمين توجه داشته و درمورد سقوط آزاد اجسام بر حسب جاذبه خورشيد ، ثوابت ، سيارات و اقمار بحث وگفتگو نموده است .

اساتيد او

شيخ بزرگوار ما به كشورهاى مختلفى مسافرت كرده و محضر اساتيد متعددى رادر رشته هاى گوناگون درك كرده است و چون داراى ذوق سرشار و استعداد وافى وجامع بوده ، موفق به آفرينش تاليفات متنوع و گوناگونى شده است . او هم اديب بوده وهم شاعر ، فيلسوف و هم رياضى دان و منجم و مهندس ، و هم فقيه اصولى و هم مفسر ، و از طب و پزشكى بى بهره نبوده است .

چنانكه گذشت ، او از محضر بزرگان و دانشمندان متعددى كسب علم نموده است . بنا به قول صاحب تاريخ عالم آراى عباسى ، تفسير و حديث و ادبيات عرب را از پدر ، حكمت و كلام و بعضى علوم معقول را از ملا عبد الله مدرس يزدى ، صاحب حاشيه ملا عبد الله ، و رياضيات را از

ملا على مذهب و ملا افضل قاضى مدرس و ملامحمد باقر بن زين العابدين يزدى ، صاحب كتاب مطالع الانوار ، و طب را از حكيم عمادالدين محمود ، و به قول صاحب روضات الجنات ، صحيح بخارى را نزد محمد بن عبد اللطيف مقدسى آموخته است .

شاگردان او

براى پى بردن به مقام علمى و ميزان دانش شيخ ، كافى است بدانيم كه متجاوز ازچهل تن از دانشمندان و بزرگان قرن يازدهم هجرى قمرى از وى علم آموخته و بهره برده اند و بعضى از آنان ، اشخاص زير هستند :

1-صدر الدين محمد ابراهيم شيرازى ، معروف به ملا صدرا ، فيلسوف معروف .

2-ملا محمد محسن بن مرتضى بن محمود ، معروف به فيض كاشانى ، صاحب تفسير صافى .

3-ملا عز الدين فراهانى مشهور به علينقى كمره اى ، شاعر معروف قرن يازدهم

4-ملا محمد باقر بن محمد مؤمن خراسانى ، معروف به محقق شيخ الاسلام .

5-شيخ جواد بغدادى ، مشهور به فاضل جواد ، صاحب شرح خلاصة الحساب وزبدة في الاصول .

6-ملا محمد تقى بن مقصود على مجلسى ، صاحب روضة المتقين(م 1070)

7-سيد عز الدين حسينى كركى عاملى ، مشهور به مجتهد مفتى اصفهانى .

تاليفات او

مقدمه

او يكى از پربركت ترين علماى جهان اسلام از نظر تاليف و تنوع در آن بوده است . برخى تعداد تاليفات او را با توجه به رساله ها و تحشيه ها و تعليقه ها ، به عدد 200جلد رسانده اند ، ولى تازه ترين تحقيق در اين مورد ، تلاش و كوشش دانشمند محترم ، جناب آقاى دكتر محمد باقر حجتى ، از اساتيد محترم دانشگاه تهران است كه به كنفرانس دمشق(در مورد شيخ بهايى)ارائه داده اند و نشريه الثقافة الاسلامية درشماره پنجم آن را نشر داده است . ايشان بر حسب تتبع و تفحص كاملى كه داشته است ، تعداد آنها را123 جلد اعلام مى كند و بر حسب دسته بندى كه دارد ، مى نويسد :

الف-فقه(29 جلد)

اثنى عشريات خمس :

1-نماز

2-زكوة

3-روزه

4-حج

5-پاسخ سؤال شاه عباس

6-پاسخ سؤالات شيخ صالح جابرى

7-اجوبه مسائل جزائريه

8-احكام سجود و تلاوت

9-جامع عباسى

10-جواب مسائل شيخ جار

11-حاشيه بر ارشاد الاذهان علامه حلى

12-حاشيه بر قواعد علامه

13-حاشيه بر قواعد شهيد اول

14-حاشيه بر احكام الشريعه علامه حلى

15-الحبل المتين

16-الحريرية

17-الذبيحيه

18-شرح فرائض نصيريه خواجه نصير الدين طوسى

19-فرائض بهائيه(بخش ارث)

20-قصر نماز در چهار مكان

21-مسح بر قدمين

22-مشرق الشمسين و اكسير السعادتين

23-رسالة في مباحث الكر

24-رسالة في القصر و التخيير في السفر

25-شرح رسالة في الصوم

26-شرح من لا يحضره الفقيه

27-رسالة في فقه الصلوة

28-رسالة في معرفة القبلة

29-رسالة في فقه السجود

ب-علوم قرآنى(9 جلد

30-حاشيه انوار التنزيل قاضى بيضاوى

31-حل الحروف القرآنية

32-حاشيه كشاف زمخشرى

33-اساله خواجه

34-تفسير عين الحيوة

35-العروة الوثقى

36-تفسير آيه شريفه فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى الكعبين كه دراربعين به تفصيل آمده است .

37-تاويل الآيات

38-اكسير السعادتين(آيات الاحكام)

ج-حديث(2 جلد)

39-حاشيه كتاب من لا يحضره الفقيه

40-اربعين(كه ترجمه آن توسط نگارنده انجام پذيرفته است . )

د-ادعيه و مناجات(6 جلد)

41-حاشيه بر صحيفه سجاديه

42-الحديقة الهلاليه 43-الحديقة الاخلاقية

44-شرح دعاى صباح

45-مصباح العابدين

46-مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة

ه-اصول اعتقادات(5 جلد)

47-اثبات وجود القائم

48-اجوبة سيد زين الدين

49-الاعتقادية

50-مقارنه بين اماميه و زيديه

51-وجوب شكر المنعم

و-اصول فقه(5 جلد)

52-زبدة الاصول

53-شرح عضدى

54-حاشيه زبدة الاصول

55-شرح حاشيه خطائى

56-الوجيزه

ز-رجال و اجازات(8 جلد)

57-اجازه او به ميرداماد

58-اجازه او به مجد الدين

59-حاشيه خلاصة الاقوال علامه حلى

60-حاشيه رجال نجاشى

61-حاشيه معالم العلماء ابن شهر آشوب مازندرانى

62-طبقات الرجال

63-الفوائد الرجاليه 64-الاجازات

ح-ادبيات و علوم عربى(28 جلد)

65-اسرار البلاغه

66-تخميس غزل خيالى بخارايى

67-تهذيب البيان

68-تعزيت نامه

69-حاشيه بر مطول تفتازانى

70-ديوان اشعار فارسى و عربى

71-رياض الارواح

72-شير و شكر

73-طوطى نامه(شامل 2500 بيت)

74-فوائد صمديه

75-قصيده در مدح پيامبر خدا(ص)

76-كافية

77-كشكول(5 جلد)

78-لغز الفوائد الصمدية

79-لغز القانون

80-لغز كافيه

81-لغز كشاف

82-محاسن شعر سيف الدوله

83-المخلاة

84-مكتوب او به سيد ميرزا ابراهيم همدانى

85-سوانح سفر الحجاز ، معروف به مثنوى نان و حلوا

86-نان و پنير

87-وسيلة الفوز و الامان في مدح صاحب الزمان(عج)

88-پند اهل دانش به زبان گربه و موش

ط-وقايع الايام(1 جلد)

89-توضيح المقاصد في ما اتفق في ايام السنة

ى-رياضيات(20 جلد)

90-اسطرلاب

91-انوار الكواكب

92-بحر الحساب

93-التحفه(اوزان شرعى)

94-تحفه حاتمى

95-تحقيق جهت قبله

96-تشريح الافلاك

97-حاشيه تشريح الافلاك

98-حاشيه شرح التذكره خواجه نصير الدين طوسى در هيات

99-حاشيه شرح قاضى زاده روحى

100-الحساب

101-حل اشكال عطارد و قمر

102-خلاصة الحساب و الهندسه

103-شرح صحيفه

104-صحيفه در اسطرلاب

105-استعلام

106-تقويم شمس با اسطرلاب

107-القبله ، ماهيت و علامات آن

108-معرفة التقويم 109-جبر و مقابله

ك-حكمت و فلسفه(3 جلد)

110-انكار جوهر الفرد

111-الوجود الذهنى

112-وحدت وجود

ل-علوم غريبه(4 جلد)

113-احكام النظر الى كتف الشاة

114-رساله جفر

115-جفر

116-فالنامه

و چند جلد كتاب ديگر كه موضوعات آنها مشخص نشده است ، مانند : شرح حق المبين ، الصراط المستقيم ، القدسيه و . . .

سخنى در تاريخ وفات او

در مورد تاريخ وفات شيخ بهايى نيز اقوال گوناگون وجود دارد ، صاحب تاريخ عالم آراى عباسى كه از مآخذ مورد اعتماد است ، مى گويد كه در شب چهارم شوال سال 1030 ه . ق بيمار شد و هفت روز رنجور بود ، تا اينكه در شب 11 شوال درگذشت ، وچون وى رحلت كرد ، شاه عباس در ييلاق بود و اعيان شهر جنازه او را برداشتند وازدحام مردم به اندازه اى بود كه در ميدان نقش جهان جا نبود كه جنازه او را حركت دهند . در مسجد جامع عتيق به آب چاه غسل دادند و علماء بر او نماز گزاردند و دربقعه اى منسوب به امام زين العابدين(ع)كه مدفن دو امامزاده است ، گذاشتند و از آنجابه مشهد بردند و به وصيت خود او در پائين پا ، در جايى كه هنگام توقف در مشهد درآنجا درس مى گفت ، به خاكش سپردند .

صاحب روضات الجنات مى گويد كه چون شيخ درگذشت ، پنجاه هزار كس بر جنازه وى نماز گزاردند و در تاريخ فوت وى گفته اند : «بى سر و پا گشت و شرع و افسرفضل اوفتاد . »مقصود از«بى سر و پا گشت شرع اين است كه شين و عين از آغاز و آخرشرع مى افتد ، و«راء»مى ماند كه 200 باشد ، و«افسر فضل اوفتاد» ، يعنى فاء»از آغازآن ساقط مى شود و«ضاء»كه 800 و«لام كه 30 باشد مى ماند و روى هم رفته ، 1030مى شود .

صاحب كتاب تنبيهات مى گويد كه سنه يك هزار

و سى هجرى ، مريخ در عقرب راجع شد ، و شيخ پس از يك هفته مريضى به رحمت ايزدى پيوست .

اعتماد الدوله ميرزا ابو طالب در تاريخ رحلت وى گفته است :

رفت چون شيخ از اين دار فناى گشت ايوان جنانش ماواى دوستى جست ز من تاريخش گفتمش شيخ بهاء الدين واى

كه از جمله آخر بدون همزه بهاء» ، عدد 1030 به دست مى آيد .

صاحب مطلع الشمس مى گويد كه در چهارم شوال سال 1030 هجرى شمسى مريض گشت و در سه شنبه دوازدهم رحلت نمود و جسد شريفش به مشهد نقل شد .

صاحب امل الآمل در مورد تاريخ وفات شيخ گويد كه از مشايخ خود شنيدم كه در سال 1030 هجرى قمرى درگذشت .

ولى صاحب قصص العلماء تاريخ درگذشت وى را سال 1031 هجرى قمرى ذكر كرده است .

صاحب سلافة العصر ، تاريخ وفات شيخ را دوازده روز مانده از شوال سال 1031 هجرى قمرى نوشته است ، و در كتاب ديگر خويش موسوم به حدائق النديه في شرح الفوائد الصمديه در دوازدهم شوال سال 1030 هجرى قمرى ذكر كرده است وممكن است در چاپ كتاب اول تحريفى شده باشد .

به طور كلى آنچه از اين اقوال برمى آيد ، وفات شيخ در دوازدهم شوال سال 1030 يا 1031 هجرى قمرى اتفاق افتاده است و چون صاحب تاريخ عالم آراى عباسى كه نظرش معتبرتر از ديگران است ، و همچنين كتاب تنبيهات كه تاليف خود را چند ماه بعد از آن واقعه نوشته است ، سال 1030 را ذكر كرده اند ، از اين رو گفته كسانى كه وفات شيخ را در اين سال نوشته اند ، صحيح تر به نظر مى رسد .

در اين صورت وفات شيخ

در دوازدهم ماه شوال سال 1030 ه . ق در شهراصفهان روى داده است . (2)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 305 .

2- در شناخت شخصيت آن بزرگوار ، منابع زير مى توانند راهگشا باشند :

آتشكده آذر ، ص 170- اعيان الشيعه ، ج 44 ، ص 216- امل الآمل ، ج 1 ، ص 155- تاريخ عالم آراى عباسى ، ج 2 ، ص 967- تذكره نصر آبادى ، ص 150- تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 107- جامع الرواة ، ج 2 ، ص 100- حديقة الاخراج ، ص 81- خزانة الخيال و خلاصة الاثر ، ج 3 ، ص 440- دائرة المعارف بستانى ، ج 11 ، ص 463- الذريعه ، ج 2 ، ص 29- رياض العارفين ، ص 58- ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 301 تا 320- سفينة البحار ص 113- سلافة العصر ، ص 289- طرائق الحقائق ، ج 1 ، ص 137- الغدير ، ج 11 ، ص 224- الفوائد الرضويه ، ص 2 تا 5- الكنى و الالقاب ، ج 2 ، ص 100- لؤلؤة البحرين ، ص 16- مجمع الفصحاء ، ص 8- 2- المستدرك ، ج 3 ، ص 417- نجوم السماء ، ص 28- نزهة الجليس ، ج 1 ، ص 377- نقد الرجال ، ص 303- هدية الاحباب ، ص 109- مجله الثقافة الاسلاميه چاپ دمشق ، شماره مخصوص سال 1407- روضات الجنات ، ج 7 ، صفحات 56- 84- پيشگفتار ترجمه اربعين ، چاپ دفتر نشر نويداسلام ، و ديگر كتب تراجم و رجال .

25- ملا محمد باقر سبزوارى (متوفى 1090 ه . ق)

گفتار استاد

«ملا محمد باقر سبزوارى ، معروف به محقق سبزوارى ، اهل سبزوار بوده و درمكتب اصفهان كه هم مكتب فقهى بوده و هم فلسفى پرورش يافته و از اين روجامع المعقول و المنقول بوده است . نام او در كتب فقهيه زياد برده

مى شود وكتاب معروف او در فقه ، يكى به نامه ذخيره و ديگرى به نام كفايه است وچون فيلسوف هم بوده است ، بر الهيات شفاى ابو على سينا حاشيه نوشته و درسال 1090 هجرى درگذشته است . محقق سبزوارى نزد شيخ بهائى ومجلسى اول تحصيل كرده است . . . » (1)

فقيه بزرگوار ، محقق سبزوارى ، فرزند محمد مؤمن خراسانى ، در سبزوار متولد شده ودر اصفهان سكنى گزيده است . او ازاكابر علماء و فقهاى شيعه در قرن يازدهم هجرى بوده است . وى عالمى فاضل و محقق مدقق ، فقيهى اصولى ، متكلم ، حكيم متاله ، از اكابر اصحاب مجلسى اول و از فحول شاگردان و تلامذه شيخ بهايى و دايى مكرم آقا جمال خوانسارى ، و برادر زن آقا حسين خوانسارى و استاد او بوده است . امامت جمعه وجماعت و منصب شيخ الاسلامى و تدريس مدرسه ملا عبد الله شوشترى به او تفويض گرديد . با ملا محسن فيض كاشانى رابطه الفت و انس داشت و در اثر عنايت خاص شاه عباس ثانى(سلطنت 1051-1078)بسيار محترم و بر ديگران مقدم بود . در علوم عقلى از شاگردان مير فندرسكى ، و در علوم نقلى از شاگردان ملا حسنعلى شوشترى و برخى ديگر از اكابر وقت بود .

او در دوران صفويه در كمال احترام و اكرام مى زيست و بر اقران و امثال مقدم بود .

تاليفات او

1-جامع الزيارات عباسى به زبان فارسى كه براى شاه عباس ثانى نگاشته است .

2-حاشيه الهيات شفاء

3-حاشيه شرح اشارات

4-ذخيرة المعاد في الارشاد كه تا آخر باب حج است و در تهران چاپ شده است و به همين جهت صاحب ذخيره ناميده مى شود .

5-روضه الانوار في آداب الملوك

6-شرح زبدة الاصول شيخ بهايى

7-كفاية الفقه كه

در تهران چاپ شده است .

او طبع شعر روانى نيز داشته است و رباعى زير از اوست :

در عالم تن چه مانده اى بى مايه ؟ پايى بردار و بگذر از نه پايه از مشرق جان بر تو نتابد نورى تا از پى تن همى روى چون سايه

وفات او

او پس از يك عمر خدمت در راه فقه و فقاهت ، در سال 1090 ه . ق در اصفهان درگذشت و جنازه اش به مشهد مقدس رضوى(ع)منتقل گرديد و در مدرسه ميرزاجعفر ، در سردابى محاذى قبر شيخ حر عاملى مدفون گرديد . در ماده تاريخش گفته شده است : «شد ريعت بى سر و افتاد از پا اجتهاد» . كه مجموع عدد شريعت بدون شين و اجتهاد بدون دال ماده تاريخ وفات او ، يعنى 1090 است . (2)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى .

2- ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 243 .

26- محقق خوانسارى (متوفى 1098 يا1099 ه . ق)

گفتار استاد

«آقا سيد حسين خوانسارى معروف به محقق خوانسارى . او نيز در مكتب فقهى اصفهان پرورش يافته است و جامع معقول و منقول بوده است . شوهر خواهرمحقق سبزوارى است . كتاب معروف او در فقه به نام مشارق الشموس است كه شرح كتاب دروس شهيد اول است .

محقق خوانسارى در سال 1098 درگذشته است . او با محقق سبزوارى معاصربوده است و همچنين با ملا محسن فيض كاشانى و ملا محمد باقر مجلسى كه هردو از اكابر محدثين مى باشند ، به شمار مى روند . » (1)

آية الله حسين بن جمال الدين محمد خوانسارى ، از فقهاى بزرگ و نامدار قرن يازدهم هجرى است كه از او به عنوان استاد الكل في الكل تعبير آورده اند . در فلسفه وحكمت يد طولانى داشته است . ابتدا در رشته فلسفه و حكمت اشتغال داشته است .

اتفاقا با يكى از فقهاى عصر ، شب در يك جا مهمان مى شوند . صاحبخانه در احترام وتجليل فقيه ، سعى و تلاش نموده است و در موقع خواب براى او رختخواب و بسترى مهيامى نمايد و براى آقا حسين خوانسارى چيزى نمى آورد . (شايد اين عمل عمدى و براى تنبيه بوده است . ) پس آن فقيه به آقا حسين مى گويد : «تو هيولى را زير و«صورت را روبيفكن و استراحت كن . »آقا حسين صبح آن روز حضور محقق سبزوارى صاحب ذخيره مى رود و در درس فقه او حضور پيدا مى كند و مدت 12 سال در حضور اومداومت به تحصيل فقه مى كند و از او اجازه مى گيرد و دخترش را نيز به حباله

نكاح خويش در مى آورد كه آقا جمال از او متولد مى گردد . پسرش آقا جمال و ميرزا محمدبن حسن شيروانى از شاگردان او مى باشند .

از تاليفات او شرح كتاب شهيد اول است ، به نام مشارق الشموس في شرح الدروس و صاحب وسائل اجازه از او دارد . (2)

صاحب امل الآمل و معاصر او ، شيخ محمد اردبيلى صاحب جامع الرواة ، او را باالقاب و اوصافى چون عالم ، فاضل ، حكيم ، محقق و . . . توصيف نموده اند . (3)

اساتيد او

او تحصيلات خود را در حوزه اصفهان به انجام رسانيد و در مدرسه خواجه ملك ، جنب مسجد شيخ لطف الله مشغول تحصيل گرديد . معقول را از مير فندرسكى ، ومنقول را نيز از ملا محمد تقى مجلسى اول(ره)و خليفة السلطان و محقق سبزوارى وديگر اكابر وقت تكميل نمود و به مقام عالى علمى نائل آمد .

شاگردان او

او شاگردان نامدارى داشته است كه هر كدام به نوبت خود مشعل داران فقه وفقاهت در جامعه اسلامى بوده اند . از آن ميان :

1-سيد نعمت الله جزائرى

2-شيخ جعفر قاضى

3-ملا ميرزا شيروانى

4-آقا جمال خوانسارى ، فرزند برومندش و جمعى ديگر از افاضل وقت كه دركتابهاى تراجم و رجال ، بيوگرافى آنان آمده است .

تاليفات او

او تاليفات متعددى داشته است كه صاحب ريحانة الادب اسامى برخى از آنها رابه اين ترتيب ذكر مى كند :

1-ترجمه صحيفه سجاديه

2-ترجمه قرآن كريم

3-تفسير سوره فاتحه

4-تواريخ وفيات العلماء

5-الجبر و الاختيار

6-الجزء الذى لا يتجزى

7-حاشيه الهيات شفا كه در دو فقره است و نسخه خطى يكى از آنها به شماره 1333 در كتابخانه مدرسه شهيد مطهرى(سپهسالار سابق)موجود است .

8-حاشيه شرح اشارات خواجه

9-شرح تجريد قوشجى

10-شرح لمعه

11-محاكمات قطب الدين رازى

12-معالم الاصول

13-شرح كافيه ابن حاجب

14-شرح هيات فارسى قوشجى

15-مشارق الشموس في شرح الدروس . در تهران چاپ سنگى شده است وچند جلد كتاب ديگر در حكمت و كلام دارد . او اشعارى نيز دارد . (4)

صاحب جامع الرواة كتابهاى شرح مفتاح الفلاح ، حاشيه بر شرح مختصرالاصول ، حاشيه بر حاشيه ملا ميرزا جان را نيز افزوده اند .

وفات او

وفاتش به سال 1098 يا1099 ه . ق در هشتاد و دو سالگى در اصفهان بوده است و در قبرستان تخت فولاد آنجا ، نزديك قبر بابا ركن الدين مدفون گرديد . از طرف حكومت وقت ، قبه بر مرقد او بناگذارى شد . مقبره او مزار عامه است . آقا جمال الدين وآقا رضى الدين ، پسران آن مرحوم نيز در آنجا مدفون هستند و به تكيه خوانساريهامعروف شده است ، و ماده تاريخ وفات او ، مفاد جمله : «ادخل جنتى ( 1098)و بنابرقول دوم ، «ادخل جناتى (1099) ، يا جمله امروز هم ملائكه گفتند يا حسين ( 1098)مطابق مى باشد .

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 305 .

2- قصص العلماء تنكابنى ، ص 265 .

3- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 214 .

4- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 358-349 .

27- آقا جمال خوانسارى (متوفى 1125 ه . ق)

گفتار استاد

«جمال المحققين معروف به آقا جمال خوانسارى ، فرزند آقا حسين خوانسارى سابق الذكر است . مانند پدر جامع معقول و منقول بوده است . حاشيه معروفى برشرح لمعه ، و حاشيه مختصرى بر طبيعيات شفاى ابو على سينا دارد كه در حاشيه شفاى چاپ سنگى تهران درآمده است . آقا جمال با دو واسطه ، استاد سيد مهدى بحر العلوم است ، زيرا او استاد سيد ابراهيم قزوينى است و او استاد پسرش سيدحسين قزوينى است و سيد حسين يكى از اساتيد بحر العلوم است . » (1)

او از فقهاى بزرگ عصر خويش است كه مرجعيت و رياست علمى و مذهبى مردم به او منتهى گرديده است ، از اين رو ملجا و پناهگاه نيازمندان و درماندگان نيز بوده و در انجام مهمات محرومان و بيچارگان كوشا بوده است .

آقا محمد ، فرزند آقا حسين خوانسارى ، معروف به جمال الدين و موصوف به محقق خوانسارى ، در تحقيق و تدقيق بى نظير بوده است . او از ملا محمد تقى مجلسى اجازه روايتى دارد و از (2) تاليفات او ، تعليقه بر شرح لمعه است كه در غايت متانت و دقت مى باشد ، و تعليقه اى بر الهيات شرح تجريد قوشجى و شرح فارسى بركتاب مفتاح الفلاح شيخ بهايى نيز از تاليفات او مى باشند .

دو لطيفه در زندگى او آورده اند كه به عنوان زنگ تفريح كتاب هم شده باشد درذيل مى آوريم :

1-گويند از طرف حكومت وقت ، هر سال

چهار هزار تومان به او به عنوان قضاوت داده مى شد تا گرفتاريهاى قضائى مردم را رفع كند . وقتى يكى از اعيان درخدمت او حاضر شد و مساله اى پرسيد ، او جواب نگفت و گفت اكنون نمى دانم .

پس شخص ديگرى آمد و سؤالى كرد و همان جواب را شنيد تا چهار نفر كه چهار مساله پرسيدند و جواب لا ادرى شنيدند . آن شخص از اعيان دولت گفت كه شما سالى چهار هزار تومان مى گيريد كه بدانيد ، و در اين مجلس هر كس از شماپرسيد ، شما مى فرمائيد كه نمى دانم .

آقا جمال فرمود : «من آن چهار هزار را براى آن چيزهايى كه مى دانم مى گيرم ، واگر براى آنچه نمى دانم پول بگيرم ، خزانه دولت وفا به آن نمى كند . . . » (3)

2-شيخ بهايى مى نويسد كه آقا جمال در دوران طلبگى عبارتى گفت كه جاى تانيث بود و به تذكير اداء كرده بود . در اين باب به او ايراد گرفتند . در پاسخ گفت : «الامرفي التذكير و لتانيث سهلة پس لفظ سهلة را نيز مؤنث آورد . روزى ملا محسن فيض كاشانى عازم حج بود و از كاشان حركت نمود و وارد اصفهان شد ، و بر آقا حسين محقق خوانسارى مهمان شد ، پس آقا جمال به حضور او شتافت . ملا محسن مساله اى از او پرسيد و آقا جمال از عهده جواب آن برنيامد . ملا محسن دست روى دست زد وگفت : «حيف كه در خانه آقا حسين بسته شد . »پس اين سخن در آقا جمال تاثير بسزانمود و تصميم بر تلاش و جد و جهد گرفت تا ملا محسن از مكه مراجعت كرد ودوباره به

منزل آقا حسين وارد گرديد و با آقا جمال صحبت داشت ، ديد كه صاحب فضيلت شده است و گفت : «اين آقا جمال ، غير آن جمالى است كه ما پارسال او راديديم . »و باز گويند زمانى براى آقا شام حاضر كردند ، در حالى كه او مشغول مطالعه بود ، پس سفره را آنجا گذاشتند و آقا هيچ ملتفت نشد ، تا آنكه يك بار اذان صبح بلندشد . او به اهل منزل گفت چرا شام را دير آورديد ، گفتند آن را اول شب آورده ايم و شماملتفت آن نگرديده ايد .

اين حالت از همان حالاتى است كه دارندگان آن دائما سر مى دهند : «اين الملوك و ابناء الملوك (كجايند زمامداران دنيوى و فرزندان زمامداران دنيا كه چنين لذات روحى و معنوى را دريافته باشند . )

تاليفات او

او در اثر تربيتهاى خانوادگى ، به عنوان فرزند عالم بزرگى مانند آقا حسين محقق خوانسارى ، و با داشتن دايى ارجمندى چون محقق سبزوارى صاحب ذخيره ، و در اثرمعاشرت و مصاحبت با افرادى مانند مجلسى اول و ملا محمد شيروانى ، داراى كمالات و مراتب علمى والائى در معقول و منقول بوده است كه تاليفات و تصنيفات او نشانگراين ذخيره هاى علمى است :

1-حاشيه شرح لمعه كه بارها در ايران به چاپ رسيده است و مورد بهره بردارى فضلاء و طلاب علوم دينى در حوزه هاى علمى بوده است .

2-اختيارات الايام و السعد و النحس منها من الليالى و الساعات

3-اصول الدين في الامامة

4-ترجمة الفصول المختاره علم الهدى

5-حاشيه شرايع

6-حاشيه شرح اشارات

7-حاشيه شرح مختصر الاصول

8-حاشيه شفا

9-حاشيه من لا يحضره الفقيه

10-شرح فارسى مفتاح الفلاح

11-حاشيه تهذيب الحديث .

و جز اينها تاليفات ديگرى نيز داشته است كه به نظر نگارنده نرسيده

است . (4)

وفات او

وى در سال 1125 ه . ق در26 ماه رمضان ، به فاصله 25 سال پس از فوت پدروفات يافت و در مقبره پدرش در تخت فولاد اصفهان كه به دست حكومت روزبناگذارى شده بود ، مدفون گشت . (5)

رحمة الله عليه ، رحمة واسعه

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 306 .

2- در حق خوانسار گفته اند : سه فرسخ در سه فرسخ لاله زار است ، بهشت روى دنيا خوانسار است .

3- قصص العلماء ، ص 266 .

4- ريحانة الادب ، ج 1 ، ص 54 .

5- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 215- 214 .

28- فاضل هندى (متولد 1062-متوفى 1137 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ بهاء الدين اصفهانى ، معروف به فاضل هندى . اين مرد قواعد علامه راشرح كرده است و نام كتابش كشف اللثام است و به همين مناسبت خود او را«كاشف اللثام مى خوانند . آراء و عقائد و نظرات او كاملا مورد توجه فقهاء است .

فاضل هندى در سال 1137 در گير و دار فتنه افعان درگذشت . فاضل هندى نيزجامع المعقول و المنقول بوده است . » (1)

ولادت او

محمد بن تاج الدين حسن بن محمد اصفهانى ، ملقب به بهاء الدين ، معروف به بهاء»كه به عالم ربانى و«فاضل هندى نيز شهرت يافته است ، و گاهى به جهت تاليف كتاب كشف اللثام ، به كاشف اللثام هم ناميده مى گردد . به هر صورت ولادت او در سال 1062 ه . ق در يك خانواده روحانى صورت گرفت . پس از طى مراحل تحصيل و كمالات ، به مرتبه اى رسيد كه از او به عنوان يكى از فقهاى بزرگ و نامداراواخر دولت صفويه نام برده مى شد و در اغلب علوم عقلى و نقلى و فنون اصلى وفرعى اسلامى ، وحيد عصر و اعجوبه دهر بود . پيش از سيزده سالگى از تحصيل معقول و منقول فراغت يافت و قبل از 12 سالگى شروع به تاليف كتاب نموده است . او به واسطه پدرش تاج الدين حسن ، از ملا حسنعلى پسر ملا عبد الله شوشترى كه از مشايخ علامه مجلسى بوده است ، روايت مى كند . علت اشتهار او به فاضل هندى به مناسبت همراهى او با پدرش در سفر هندوستان بوده است كه مدتى در آنجا اقامت گزيد و برخلاف رضايت و ميل باطنى اش به فاضل هندى مشتهر گرديده است .

تاليفات و آثار او

از او كتابها و آثار مفيدى به يادگار مانده است كه مرحوم مدرس در كتاب ريحانة الادب اسامى برخى از آنها را به اين ترتيب نام مى برد :

1-كشف اللثام عن قواعد الاحكام ، كه شرح قواعد علامه و مشهورترين تاليف او ، و از مهم ترين منابع و مدارك صاحب رياض در موقع تاليف كتاب رياض ، و مستندصاحب جواهر در تاليف كتاب پر ارزش جواهر»بوده است و مرحوم صاحب جواهراعتقاد

كامل به اين كتاب داشته است و هر گاه اين كتاب را همراه نداشته ، چيزى را آغازبه تحرير نمى نموده است .

2-اصالة النظر في القضاء و القدر

3-تفسير القرآن ، كه مبسوط و مفصل است(در جلد سوم طبقات مفسران شيعه معرفى شده است . )

4-تلخيص الشفا كه ملخص شفاى بوعلى است .

5-چهار آئينه به پارسى ، در اثبات چهار مطلب : اثبات صانع-اثبات عصمت آل عبا(ع)از آيه تطهير-اثبات اينكه اجماع امت بر امامت غير معصوم مستلزم كفر است اثبات اينكه آيه غار دلالت بر ضد مرام استدلال كنندگان آن مى كند . »

6-حاشيه شرح عقائد نسفيه تفتازانى

7-حاشيه شرح مواقف سيد شريف

8-الزبدة في اصول الدين

9-حاشيه شرح هداية ميبدى

10-شرح العوامل الماة

11-شرح قصيده حميرى

12-شرح الكافية

13-كليد بهشت(به پارسى)

14-ملخص التلخيص

15-المناهج السوية في شرح الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية و غير اينها كه هشتاد مورد را در فنون متنوعه به او منسوب داشته اند .

وفات او

او در سال 1137 ه . ق در همان سال فتنه افغان و تسلط آنان بر اصفهان درگذشت و در تخت فولاد ، بالاتر از قبر خاجوئى مدفون گشت ، و فاضل نامى حاج ملامحمد نائينى هم كه از فضلاى علماى اعلام بود ، در سال 1263 ه . ق در اصفهان وفات يافت و در جنب آرامگاه فاضل هندى مدفون گرديد و به همين مناسبت اين آرامگاه رامردم اصفهان فاضلان گويند . (2)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 306 .

2- ريحانة الادب مرحوم مدرس ، ج 4 ، ص 284- قصص العلماء تنكابنى ، ص 312- روضات الجنات في احوال العلماء و السادات ، خوانسارى ، ج 7 ، ص 117- 111 ، چاپ اسماعيليان .

29- علامه وحيد بهبهانى(استاد الكل) (متولد1117-متوفى 1205 ه . ق)

گفتار استاد

«محمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى ، معروف به وحيد بهبهانى . اين مرد شاگردسيد صدر الدين رضوى قمى شارح وافيه ، و او شاگرد آقا جمال خوانسارى سابق الذكر است .

وحيد بهبهانى در دوره صفويه قرار دارد . حوزه اصفهان بعد از انقراض صفويه ازمركزيت افتاد . برخى از علماء و فقهاء-از آن جمله سيد صدر الدين رضوى قمى و استاد بهبهانى-در اثر فتنه افغان به عتبات عاليات مهاجرت كردند .

وحيد بهبهانى كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسيار مبرز تربيت كرد . از آن جمله است : سيد مهدى بحر العلوم ، سيد على صاحب رياض ، ميرزا مهدى شهرستانى ، سيد محمد باقر اصفهانى شفتى معروف به حجة الاسلام ، ميرزامهدى شهيد مشهدى ، سيد جواد صاحب مفتاح الكرامه ، سيد محسن اعرجى و . . .

علاوه بر اين خدمات ، او در راه دفاع از اجتهاد و مبارزه با اخبارى گرى كه در آن وقت سخت رواج يافته بود مبارزه پى گيرى كرد . شكست دادن اخباريان ، تربيت گروهى مجتهد مبرز سبب شد كه او را استاد الكل خوانند . او تقوى را در حد كمال داشت . شاگردانش براى او احترام بسيار عميقى قائل بودند . وحيد بهبهانى نسب به مجلسى اول مى برد ، يعنى از نواده هاى دخترى مجلسى اول(البته به چندواسطه)است ، و او آمنه بيگم همسر ملا صالح مازندرانى بوده كه زنى فاضله وفقيهه بوده

است ، گاهى آمنه بيگم مشكلات علمى شوهر فاضل خود را حل مى كرده است . » (1)

ولادت او

ولادتش در سال 1117 ه . ق در اصفهان ، به فاصله چند سال پس از درگذشت مجلسى بوده است . او در دامن مادر مهربان و پدر بزرگوار رشد و نما كرد و پس از رشدو نما ، در آغاز امر در بهبهان سكونت گزيد و در اواخر به كربلا انتقال يافت .

علامه بزرگوار ، مرحوم آقا محمد باقر اصفهانى ، يكى از بزرگترين و نامورترين فقيهان نامدار مى باشد كه از دويست سال پيش تا عصر ما ، خود و شاگردانش ازاستوانه هاى بزرگ فقهى به شمار آمده و سر منشا تحولات عظيم در فقه و دفاع از آئين پاك تشيع بوده اند .

او يكى از نام آورترين مشعل داران علم اصول فقه در تاريك ترين دورانهاى حيات علمى آن بوده است كه به حمايت و دفاع از آن برخاست و علم اصول را از نوپايه گذارى و احياء نمود .

استاد اكبر و مروج شريعت سيد البشر ، علامه ثانى و محقق ثالث ، آقا وحيدبهبهانى ، يكى از اكابر فقهاى اواخر قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم هجرى قمرى مى باشد . او از شاگردان سيد صدر الدين رضوى قمى ، شارح وافيه ، و او شاگردآقا جمال خوانسارى بوده است ، و پدرش محمد اكمل شيرازى فاضل عصر خويش ، ازشاگردان مبرز شيخ جعفر قاضى و ملا ميرزا محمد شيروانى و علامه مجلسى بود ، ومادرش دختر نور الدين بن ملا محمد صالح مازندرانى و جده پدرى مادرش ، عالمه فاضله ، آمنه بيگم دختر مجلسى اول و خواهر مجلسى دوم بوده است ، از اين رو از اول به جد و

از دومى به خال تعبير آورده مى شود .

نسب او

طبق سلسله نسبى كه در دست فرزندان و رجال فاميل ايشان است ، نسب او باچهارده واسطه به شيخ مفيد دانشمند والا مقام و فقيه نامور اسلامى مى رسد و از طرف مادر نيز نسبى بس بزرگ و شريف دارد ، چه مادر وى نوه فقيه عاليقدر ، مرحوم ملاصالح مازندرانى و داماد علامه مجلسى اول است ، و پدرش ، ملا محمد اكمل ، دراجازات و كتب خود از مجلسى اول و ملا صالح ، به عنوان جد ، و از مجلسى دوم به دايى تعبير مى كند . پس از بررسى شرح حال هر يك از اين مردان بزرگ ، پى مى بريم كه خاندان ايشان از نظر نسب بسيار بلند مرتبت بوده اند .

مهاجرت به بهبهان

وحيد بهبهانى كه در اصفهان به دنيا آمده بود ، پس از طى مراحل آغازين زندگى ، در اين شهر ، همراه پدرش به بهبهان آمد و به تحصيل اشتغال ورزيد ، و شايد عامل مهاجرت پدر ايشان به بهبهان ، بر اساس تصريح جمعى ، براى مبارزه با مسلك اخبارى گرى باشد كه توسعه چشم گيرى در اين شهر يافته بود ، در اين شهر مردم را كه اختلافى با هم داشتند ، دعوت به برادرى نمود ، و بيش از سى سال در اين شهر به تدريس اشتغال ورزيد و گروه زيادى از مردم را از اخبارى گرى رويگردان نمود .

سفر به كربلا

علامه بهبهانى ، پس از طى اين مدت به كربلا عزيمت فرمود و علت آن را برخى اين گونه نوشته اند : روزى ايشان در بهبهان مشغول برگزارى نماز بودند و در بين دونماز ، «خواجه عزيز كلانتر»(حاكم وقت شهر)به ايشان گفت : «ببينيد بر اثر دستورى كه داده ام چه قدر مردم در نماز جماعت شما شركت كرده اند و جمعيت چه قدر زياد شده است . »اين سخن وحيد را منقلب نمود و از بيم آنكه مبادا يك نفر نادان زنگ ريا را دردلش بنشاند ، قصد عزيمت به كربلا را نمود و در سال 1159 ه . ق به اتفاق تمام فاميل وبستگانشان بهبهان را به قصد عتبات عاليات ترك گفت .

عده اى ديگر علت عزيمت او را اين موضوع مى دانند كه نفوذ اخباريين در اين منطقه زياد شده بود و آقا مى خواستند آن را ريشه كن سازند و در آن شرايط ميسورنبود ، به هر حال بعد از ورود به نجف اشرف و شركت در مجلس بحث مدرسين ، آن وقت متوجه شد كه استاد كاملى كه بتواند

از او استفاده كند ، وجود ندارد . از اين رو خودبه كربلا انتقال يافت . در كربلا نفوذ اخباريها بسيار زياد بود ، به طوريكه وقتى برخى ازآنها مى خواستند كتابى را كه قبلا در دست مجتهدين بوده است ، به دست گيرند ، دستمال بر دور كتاب پيچيده و آن را برمى داشتند ، چون آن را نجس مى دانستند . و اين وضع مجتهدين در كربلا بود ، ولى پس از ورود آقا به شهر و شركت در مجلس بحث آنان ، روزى در صحن شريف ايستاد و با صداى بلند فرياد بر آورد كه : «مردم!من حجت خدا بر شما هستم . »علماء و فضلاء از هر طرف متوجه او شدند و به دور او اجتماع نمودند ، گفتند چه مى خواهى ؟ وحيد گفت : مى خواهم شيخ يوسف صاحب حدائق منبرش را در اختيار من بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پاى منبر من حاضر شوند .

چون اين خبر به شيخ يوسف رسيد ، از آنجا كه وى آن روزها از مسلك اخبارى عدول كرده بود ، ولى از ترس جهال نمى توانست حق را اظهار كند ، با طيب خاطر تقاضاى وحيد را پذيرفت ، شايد او بتواند بطلان مسلك اخبارى گرى را براى آنان ثابت گرداند .

وحيد سه روز به درس و بحث و گفتگو پرداخت و در نتيجه دو ثلث از شاگردان شيخ يوسف را به روش اصولى برگردانيد . و صاحب حدائق از اين موضوع بسيار مسرور وخوشحال شد .

با اين مقدمات ، نفوذ اخباريها روز به روز در كربلا كمتر شد و حتى نماز خواندن در پشت سر شيخ يوسف متروك شده و خود شيخ يوسف نماز خواندن در پشت سروحيد را صحيح

دانسته و گفته بود كه بعد از مرگش وحيد بر جنازه اش نماز بخواند واين عظمت تفكر و اطلاعات عميق و وسيع وحيد را مى رساند ، و سستى فكر و راى اخباريها را . به اين ترتيب وحيد را در عصر خود ، «مجدد مذهب مى ناميدند وشاگردانش همه جا او را مروج دين حنيف و مجدد طريق اجتهاد و تقليد و زنده كننده اساس تشيع مى دانستند .

درباره مقام علمى ايشان ، همين بس كه شاگردانى چون علامه بحر العلوم وصاحب رياض او را«علامه بهبهانى ، و صاحب جواهر و شيخ انصارى و ديگران ، همه جا او را«استاد اكبر»و«استاد كل خوانده اند ، و ديگر اينكه ايشان در ديباچه حاشيه كتاب مدارك نوشته است كه صاحب مدارك را در خواب ديد كه اعتراف به غفلتهاى خود و يادآوريهاى او نمود و از وى در اين خصوص اظهار خوشنودى كرد . در موردخصوصيات و فضايل اخلاقى ايشان تعاريف زيادى شده و گفته اند كه وى بسيارخوش رو و خوش صحبت و لطيفه گو بوده است و بسيار زاهد ، به طوريكه لباسهايش كرباس و تابدار بود و به ظواهر دنيا هيچ نظرى نداشت .

تاليفات او

اين مرد بزرگوار ، قريب شصت كتاب تصنيف فرمود و تعدادى از تاليفاتش به فارسى ، و بسيار متين و پرفايده مى باشد ، كه از آن ميان كتب زير را مى توان به اختصاربرشمرد :

1-ابطال القياس

2-اثبات التحسين و التقبيح العقليين

3-الاجتهاد و الاخبار

4-اصالة البرائة

5-اصالة الصحة في المعاملات و عدمها

6-الاستصحاب

7-اصول الاسلام و الايمان

8-التحفة الحسينيه

9-التعليقة البهبهانية

10-التقية

11-حاشيه ارشاد علامه

12-حاشيه تهذيب علامه

13-حاشيه ارشاد اردبيلى

14-حاشيه مسالك الافهام

15-حاشيه معالم

16-شرح مفاتيح الكلام

اساتيد و شاگردان او

از اساتيد وى مى توان : آقا سيد محمد طباطبايى بروجردى ، و آقا صدر الدين همدانى و پدر علامه اش را نام برد . از شاگردان ايشان مى توان عالم عاليقدر ، علامه بحر العلوم ، و ميرزا محمد مهدى شهرستانى ، و آقا سيد على طباطبايى(صاحب رياض)و شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء ، و بسيارى از فضلاى ديگر را دانست كه هريك از آنان از مفاخر و مشاهير زمان مى باشند .

وفات او

عمر وحيد بهبهانى در حدود نود سال بود و در اواخر عمر ، ضعف بر وى مستولى شد و درس و بحث را ترك نمود و تنها به تدريس شرح لمعه اكتفا ورزيد ودستور داد كه سرآمد شاگردانش ، «علامه بحر العلوم به نجف اشرف بازگردد و مستقلابه تشكيل حوزه درس و بحث و رسيدگى به امور شيعيان همت گمارد .

به گفته نوه عاليقدرش ، «آقا احمد» ، ايشان در29 شوال 1205 ه . ق وفات يافتند . او در كربلاى معلى ، به جوار رحمت حق پيوست و در رواق حضرت امام حسين(ع) ، پايين پاى شهداء مدفون گرديد .

در مورد او گفته اند :

و البهبهانى معلم البشر مجدد المذهب في الثانى عشر ازاح كل شبهة و ريب فبان للميلاد كنه العقل

اين مرد بزرگوار ، تمام عمر گرانبهاى خود را صرف نگاهدارى علوم و اخبار وآثار اهل بيت عصمت(عليهم السلام)و تعليم و تربيت نوابغ و برجستگان بى شمارى نمود و خدمات فراوانى به مذهب شيعه كرد . از ايشان فرزندان عالم و بزرگوارى بر جاى مانده كه راه پدر را ادامه داده و در تبليغ دين مبين اسلام كوشيده اند . (2)

روانش شاد باد .

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 307 .

2- ريحانة الادب ، ج 1 ، ص 53- علاوه بر آن كتاب وحيد بهبهانى تاليف فاضل نامى آقاى دوانى- نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ، حامد الگار ، ص 51- تشيع و مشروطيت ، دكتر عبد الهادى حائرى- مقاله كوير ، باستانى پاريزى ، تفكر نوين سياسى در اسلام ، دكتر حميد عنايت ، ص 230- روضة الصفا ، هدايت ، ج 9 ، صفحات 204 و 205 و . .

. از منابع قابل استفاده در اين مورد مى باشند .

30- آية الله سيد محمد مهدى بحر العلوم (متولد 1155-متوفى 1212 ه . ق)

گفتار استاد

«سيد مهدى بحر العلوم ، شاگرد بزرگ و بزرگوار وحيد بهبهانى است و از فقهاى بزرگ است . منظومه اى در فقه دارد كه معروف است . آراء و نظريات او موردعنايت و توجه فقهاء است . بحر العلوم به علت مقامات معنوى و سير و سلوكى كه طى كرده است ، فوق العاده مورد احترام علماء شيعه است و تالى معصوم به شمارمى رود . كرامات فراوانى از او نقل شده است . كاشف الغطاء(شيخ جعفر)آتى الذكر با تحت الحنك عمامه خود ، غبار نعلين او را پاك مى كرد . بحر العلوم در سال 1154 يا 1155 متولد شده و در سال 1212 ه . ق درگذشته است . » (1)

علامه دهر و وحيد عصر ، سيد محمد مهدى بن سيد مرتضى بن سيد محمد بن سيد عبد الكريم حسنى حسينى طباطبائى بروجردى الاصل نجفى المسكن ، اعجوبه دهر ، جامع منقول و معقول ، و مرجع عصر و دوران خويش بود .

سيد مرتضى طباطبائى بروجردى(ره)كه از علماء و مراجع كربلا بود ، داراى دوفرزند مى باشد ، يكى سيد جواد كه جد مرحوم آية الله العظمى بروجردى(ره)است ، وديگرى ، سيد محمد مهدى بحر العلوم . هر دو از بزرگان فقهاء و علماى اسلامى مى باشند .

سيد محمد مهدى بحر العلوم ، پيش از پگاه عيد فطر در سال 1155 ه . ق در شب جمعه چشم به دنيا گشود . پدر ارجمندش مى گويد : «در آن شب كه ولادت فرزندم مهدى بود ، در عالم رؤيا امام هشتم(ع)را ديدم كه شمع بزرگى را به شاگردش محمدبن اسماعيل بن بزيع مى دهد . محمد آن شمع

را بر فراز بام منزل ما برده و روشن مى كند . ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنيا را فرا مى گيرد . » (2)

آرى شمعى كه توسط امام رضا(ع)افروخته شود ، بايد نورش جهان را روشن سازد و جهانيان را فرا بگيرد .

بحر العلوم مقدمات نحو و صرف و ادبيات و منطق و فقه و اصول را با كوششى بى نظير نزد پدر خود و ساير فضلاء و دانشمندان ، در مدتى كمتر از چهار سال فرا گرفت . در اوايل بلوغ به درس خارج پدر خود ، و همچنين درس استاد كل ، وحيدبهبهانى ، و نيز درس شيخ يوسف بحرانى صاحب حدائق راه يافت و از محضر آن بزرگان استفاده شايانى برد و پس از پنج سال درس و بحث فشرده و عميق و طى مرحله سطح ، به درجه اجتهاد عاليه نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضاءكردند .

پس از آن از كربلا به نجف مهاجرت كرد و در مركز بزرگ دانشهاى اسلامى ، به بحث و تحقيق پرداخت و در مدتى كم كه هنوز سنش از 30 سال تجاوز نكرده بود ، ارشاد و رهبرى مسلمانان را بر عهده گرفت و در عين حال كه به تدريس و تاليف اشتغال مى ورزيد ، به امور فقراء و مستمندان نيز رسيدگى كرده ، مسائل و مشكلات اجتماعى مردم را حل و فصل مى نمود .

بحر العلوم داراى اخلاق پسنديده انسانى و پيامبر گونه بود . تواضع و فروتنى اوزبانزد خاص و عام ، و عطوفت و مهربانى او نسبت به بينوايان و مستمندان ، در بالاترين حد ممكن خود بود ، به حدى كه شاگردان و مريدان خود را تحت

تاثير كامل قرارمى داد . او كم سخن مى گفت ، سكوتش از حرف زدنش بيشتر بود . همواره در حال تفكرو انديشيدن به سر مى برد ، اگر سخنى به زبان مى آورد با ذكر خدا همراه بود . در بين مردم كه مى نشست ، نشستن حالت تشهد در نماز را داشت . هنگام راه رفتن هيبت و وقارخاصى داشت . هيچ گاه به پشت سر خود يا به اطراف خود نگاه نمى كرد ، مگر در حال ضرورت . گامهاى استوار خود را بيشتر با انديشه هاى شگرف مى آميخت . دريافته بودكه هيبتش مانع از سخن گفتن مردم با وى مى شود ، لذا هميشه ملازمان خود را سفارش مى كرد باب سخن گفتن با مردم را بگشايند تا از راز دل مردم با خبر شده ، در رفع گرفتاريهاى آنان بيشتر بكوشند .

صبحها را همواره در بحث و تدريس و قضاوت بين مردم ، و شبها را در مطالعه وتحقيق مى گذراند و پس از اندكى خواب و استراحت ، براى عبادت و مناجات به درگاه خداوند ذو الجلال خود را كاملا آماده مى ساخت و بسيار ديده شده بود كه پس از نيمه شب از نجف تا كوفه پياده راه مى رفت كه هنگام مناجات در مسجد كوفه باشد و پس ازنماز صبح به نجف باز مى گشت و قبل از هر كار به حرم مطهر جد بزرگوارش امير المؤمنين(ع)مشرف مى شد و با آن حالت معنوى و عرفانى كه داشت ، به زيارت مشغول مى گشت و برخى از كتب رجال در احوال آن بزرگوار نوشته اند كه : «گاهى سؤالاتى از امام مى كرد و به نحوى كه ما نمى دانيم ، پاسخ دريافت مى نمود . »

آثار علمى و عملى بحر العلوم

سيد بحر العلوم پس از وفات استادش وحيد بهبهانى(قدس سره)

، رهبرى كامل و زعامت و مرجعيت شيعه را به دست گرفت و دنيا در برابر اين درياى دانش و بينش وتقوى و پارسائى و فضيلت خضوع نمود و آوازه او آفاق را پر كرد . در اين فرصت پيش آمده ، براى اينكه بتواند به مسائل اجتماعى و مشكلات گوناگون و فراوان امت اسلام رسيدگى نمايد و نظمى به حوزه هاى علميه بدهد ، تمام اوقات خود را براى اين كار وقف نمود و با كمال اخلاص و جديت مشغول خدمت شد و براى اينكه بهتر به كارهايش برسد ، از شخصيتهاى برجسته اى كه معاصر او بودند ، دعوت به عمل آورد .

شاگرد بزرگوارش شيخ جعفر كاشف الغطاء(ره)را براى فتوى و پاسخ به احكام شرعى تعيين نمود . و همچنين آية الله شيخ حسين نجفى(ره)را كه از علماى مقدس و پارساى نجف اشرف بود ، به عنوان امام جماعت در مهم ترين و مشخص ترين مسجد ، «مسجدهندى نصب نمود و شيخ شريف الدين محى الدين را براى قضاوت و حل و فصل دعاوى مردم گماشت و خود بار سنگين تدريس و مشكلات حوزه و اداره امور مردم رابر دوش گرفت .

«بحر العلوم چرا ؟

و اما اينكه چرا به او«بحر العلوم گفته اند ، مورخين نقل كرده اند كه سيد مهدى به عنوان دانشجو براى استفاده از محضر درس فيلسوف بزرگ ، ميرزا سيد محمد مهدى اصفهانى به خراسان سفر كرد . مدت 6 سال در آنجا اقامت گزيد و بالاترين بهره ها را ازاستاد خود گرفت . ميرزا اصفهانى كه از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود ، روزى در اثناى درس خطاب به او گفت : «انما انت بحر العلوم (براستى تو درياى دانشى)و از آن لحظه سيد به اين لقب مشهور شد و امروز خانواده

بحر العلوم ازخانواده هاى معروف و مشهور نجف اشرف مى باشند و چهره هاى شاخصى در علم وعمل در بين آنان وجود دارد .

گفتار بزرگان

استادش وحيد بهبهانى در ستايش او گويد : «عزيزترين و گرامى ترين فرزندانم ، پژوهشگر و محقق بزرگ ، فرزند روحانى من ، دانشمند مطلع و باهوش ، عالم با تقوا ، سيد نجيب محمد مهدى . . . »

محقق خوانسارى و سيد حسين در اجازه اى كه به او داده است ، متذكر مى شودكه ايشان مجتهد در فروع و اصول و مقتداى خاص و عام و يگانه روزگار مى باشد .

صاحب منتهى المقال مى نويسد : « . . . رهبر دينى وارسته اى كه دوران مانند اوسراغ ندارد ، و شخصيتى كه روزگار از آوردن نظير او ، عقيم مانده است . سيد دانشمندان و عالمان ، و ولى فاضلان ، علامه دهر و يگانه عصر ، كسى كه اگر در معقول سخن گويد ، مى پندارم شيخ الرئيس ابو على سينا است ، و اگر در منقول بحث كند ، بگويم اين علامه ومحقق است كه در فروع و اصول دريا آساست ، و اگر در كلام مناظره كند ، نخواهم گفت ، جز اينكه او به خدا سيد مرتضى(علم الهدى)است ، و اگر قرآن را تفسير كند و به اوگوش فرا دهم ، حيرت زده خواهم گفت : گويا خدا قرآن را بر او نازل كرده است كه اين چنين از رموز و اسرار آن آگاه است . »

در ستايش و مدح او سخنها بسيار و نوشته ها بى شمار است ، چرا كه او در عين اينكه دانشمندى بزرگ بود ، در زهد و عبادت نيز نظيرى نداشت ،

در همان حال كه به تدريس و تاليف با جديتى فراوان مشغول بود ، دمى از خدمت به بندگان خدانمى آسائيد و با تمام وجود در خدمت بندگان خدا بود .

داستان مفصلى را از مناظره او با دانشمندان يهود در كتابهاى نقل كرده اند كه بيشتر باهت به مناظره و احتجاج ائمه معصومين(ع)با علماى يهود و نصارى دارد .

اين مناظره كه در 14 صفحه با قطع وزيرى چاپ شده است و علماى يهود را به تسليم و خضوع واداشته است ، بيانگر اطلاع و آگاهيهاى فوق العاده سيد بحر العلوم در بخش عقائد و كلام مى باشد .

شاگردان او

علماء و دانشمندان بسيارى از محضر درس ايشان استفاده كرده و به مقامات والائى رسيده اند كه نام برخى از آنان را مى آوريم :

1-شيخ جعفر كاشف الغطاء ، بزرگ شخصيت برجسته جهان اسلام

2-سيد محمد جواد عاملى ، صاحب موسوعه بزرگ فقهى مفتاح الكرامة

3-شيخ محمد تقى اصفهانى ، صاحب حاشيه بر معالم

4-شيخ احمد نراقى ، صاحب مستند الشيعة في احكام الشريعة

5-شيخ ابو على حائرى ، مؤلف كتاب منتهى المقال در علم رجال

6-شيخ اسد الله تسترى ، نويسنده كتاب المقابيس در اصول

7-شيخ محمد على زينى عاملى نجفى

8-سيد مير على طباطبائى ، صاحب الرياض در فقه

9-مولى محمد شفيع استر آبادى

10-شيخ حسين نجف

11-شيخ شمس الدين بن جمال الدين بهبهانى

آثار و كتب او

بحر العلوم داراى تاليفات ارزنده اى در علوم مختلفه مى باشد كه چند نمونه ذكرمى شود :

1-مصابيح ، كتابى ارزنده در فقه(در عبادات و معاملات)

2-الدرة النجفية ، منظومه اى در فقه ، مشتمل بر دو هزار بيت شعر كه چندين بار تفسير و شرح شده است .

3-مشكاة الهداية ، شاگردش مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء ، به امر استاد بر آن شرحى نوشته است .

4-الفوائد الاصولية

5-حاشية على طهارة شرائع المحقق الحلى

6-الفوائد الرجالية پيرامون علم شامخ رجال

7-رسالة في الفرق و الملل

8-تحفة الكلام في تاريخ مكة و بيت الله الحرام

9-شرح باب الحقيقة و المجاز

10-قواعد احكام الشكوك

11-الدرة البهية في نظم بعض المسائل الاصولية

12-ديوان شعرى كه داراى بيش از يك هزار بيت مى باشد .

رسيدگى به حال بينوايان

داستانهاى بسيارى درباره دستگيرى بحر العلوم از بينوايان و رسيدگى او به حال مستمندان نقل شده است . و برخى از نويسندگان دارند كه شبها همانند جدش امير المؤمنين(ع) كوله بارى از مواد غذايى را بر دوش مى گرفت و از تاريكى شب استفاده مى كرد ، در كوچه هاى نجف راه مى افتاد و بر در خانه هر فقير مستمندى كه مى رسيد ، مقدارى از غذا و پول قرار مى داد و همواره از حال مردم سؤال مى كرد و به بينوايان رسيدگى كامل داشت .

نوشته اند شبى شاگرد برجسته اش سيد محمد جواد عاملى(صاحب مفتاح الكرامه)را فرا خوانده ، او را توبيخ و سرزنش نمود . مرحوم عاملى دليل نگرانى استادش را پرسيد ، استاد در پاسخ گفت : يكى از برادران مسلمان كه همسايه شما است ، تهيدست است . او هر شب خرماى بد و ارزان قيمتى از بقال مى گرفت و بچه هاى خود را با آن سير مى كرد . امروز رفته است از بقال خرما بگيرد ، بقال از دادن خرما امتناع ورزيده است ، زيرا

بدهكاريهاى آن بيچاره زياد شده بود و امشب او و بچه هايش بى شام مانده اند . سيد جواد عاملى از آقاى بحر العلوم معذرت خواهى مى كند و از اينكه از حال او خبر نداشته است ، پوزش مى طلبد .

بحر العلوم در پاسخ او مى گويد : معلوم است بى اطلاع بوده اى ، چون اگر با علم به حال آن بيچاره شام مى خوردى و به او اعتناء نمى كردى ، كافر بودى ، ولى آنچه مرانگران و ناراحت كرده است ، اين است كه تو چرا از برادر مسلمانت خبر نداشته اى ؟ (3)

بايد از حال برادرانت جستجو كنى و آنان را دريابى .

در هر حال سيد ، سينى بزرگى پر از غذا با مقدارى پول به آقاى عاملى داد و از اوخواست كه به منزل آن برادر مؤمن برود و با هم شام بخورند و اين پول را هم به اوبپردازد تا قرضهاى خود را اداء كند ، و خود همچنان منتظر ماند و شام تناول نكرد تااينكه آقاى عاملى برگشت و به او خبر داد كه غذا را با همسايه اش تناول كرده و پول راهم به او رسانده است ، و جالب اينجاست كه انعام بحر العلوم درست به اندازه قرضها وديون آن مؤمن بوده است . (4)

وفات او

او سرانجام در ماه رجب سال 1212 ه . ق ، در سن 57 سالگى ، جهان فانى راوداع و نداى حق را لبيك گفت و به سوى محبوب خود شتافت . جسد او را كنار قبرشيخ طوسى(ره)در مسجد طوسى به خاك سپردند كه امروزه اين مقبره به اسم مقبرة الطوسى و بحر العلوم معروف است .

شعر زير ، حاوى ماده تاريخ سال وفات و عمر او مى باشد :

و السيد

المهدى الطباطبائى بحر العلوم صفوة الصفاء و المرتضى والده سعيد مات غريبا»عمره مجيد»

(غريب 1212-مجيد57)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 306 .

2- ريحانة الادب ، ج 1 ، ص 234 ، چاپ دوم اقبال- الكرام البررة ، ج 1 ، ص 172 ، چاپ دوم .

3- ريحانة الادب ، ج 1 ، ص 234 ، چاپ دوم اقبال- الكرام البررة ، ج 1 ، ص 172 ، چاپ دوم .

4- داستان راستان ، شهيد مطهرى .

31- آية الله شيخ جعفر كاشف الغطاء (متولد 1154-متوفى 1228 ه . ق)

گفتار استاد

«شيخ جعفر كاشف الغطاء ، شاگرد وحيد بهبهانى و شاگرد سيد مهدى بحر العلوم بوده است . كتاب معروف او در فقه به نام كشف الغطاء»است . در نجف مى زيسته و شاگردان بسيارى تربيت كرده است . سيد جواد صاحب مفتاح الكرامة و شيخ محمد حسن صاحب جواهر الكلام از جمله شاگردان اويند . او چهار پسرداشته كه هر چهار تن از فقهاء بوده اند . كاشف الغطاء معاصر فتحعلى شاه است ودر مقدمه كشف الغطاء او را مدح كرده است و در سال 1228 ه . ق درگذشته است . كاشف الغطاء در فقه نظريات دقيق و عميقى داشته و از او به ظمت يادمى شود . . . » (1)

شيخ جعفر كاشف الغطاء ، فقيه بزرگ و مجتهد وارسته در عصر خويش بوده است . يكى از بزرگان او را چنين توصيف مى كند :

«بزرگ بزرگان ، شمشير بران اسلام ، استاد پژوهش و تحقيق ، آيت عجيب خداوند كه عقلها از درك آن قاصرند و زبانها لال . اگر به علم و دانش او بنگرى ، كتاب كشف الغطايش كه در هنگام سفر نوشته است ، تو را از امرى سترگ باخبر مى سازد و ازمقامى والا در مراتب علوم دينى او ، چه اصول باشد و چه فروع آگاه مى كند .

»

آرى ، مرحوم استاد ميرزا حسين نورى ، صاحب مستدرك الوسائل(ره)اين چنين كاشف الغطاء را ستايش مى كند و توصيف مى نمايد . (2)

درست است در هر عصر ، عالمان بزرگى داشته ايم كه از نظر علم و تقوى كم نظيربوده و همتايى نداشتند ، ولى امروز سخن از شخصيتى است عاليقدر و بزرگ مرتبه كه باكتاب ارزنده كشف الغطاء»خود فقه و دشواريهاى فقه را شكافت و همانند كشتى كه حباب دريا را مى شكافد . نام آن بزرگوار جعفر بن شيخ خضر جناجى نجفى و معروف به كاشف الغطاء»است . او در سال 1154 ه . ق در نجف اشرف چشم به جهان گشود واز همان اوان كودكى به تحصيل علوم دينى پرداخت . در آغاز مقدمات را نزد پدر خودآموخت و سپس از محضر بزرگانى نظير : شيخ محمد مهدى فتونى و آقا محمد باقروحيد بهبهانى و سيد مهدى بحر العلوم كسب دانش كرد و به مرتبت والايى از علم وعمل نائل آمد كه بزرگان در حق او گفته هايى دارند .

ستايش بزرگان از كاشف الغطاء

صاحب مفتاح الكرامة در مقدمه كتابش او را به عنوان امام ، علامه مورد اعتماد ومقدس و بزرگترين دانشمند»مى ستايد . (3)

در روضات الجنات چنين آمده است :

«او از استادان بزرگ فقه و كلام بود كه به احكام دين آشنايى و معرفت كامل داشت و مذهب را همواره ترويج مى كرد . مورد تقدير و احترام خاص و عام بود . درچشم بزرگان بزرگ مى نمود ، در امر به معروف و نهى از منكر بسيار جدى و كوشا ، و دركشاكش روزگار ثابت و استوار بود .

عرب و عجم از او فرمان مى بردند و اوامرش را به جان و دل مى خريدند .

دردين و دنيا بر همطرازانش تفوق و برترى داشت . در خانواده اى كه به علم شهرت نداشت ، پيدا شد ، ولى بزرگترين عالم عصر شد . در عين حال كه وقار و هيبت و قدرت داشت ، داراى تواضع و فروتنى و ملاطفت بسيار بود . در هيات ظاهريش با ديگران تفاوتى نداشت . او انسانى شجاع و نيرومند در دين ، و داراى همتى والا بود . گويند درآغاز طلبگى آن قدر فقير و تهى دست بود كه با نماز و روزه استيجارى زندگى روزمره خود را مى گذراند و با همين وضع درس مى خواند و تحصيل علم مى كرد . »

از استاد اعظم شيخ مرتضى انصارى نقل شده است كه فرمود : «اگر كسى آن قواعد و اصولى را كه شيخ جعفر در كتاب كشف الغطايش جا داده است بداند ، نزد من مجتهد خواهد بود . » (4)

شيخ عبد الحسين تهرانى(ره)مى گويد : «اگر مواظبت او را بر سنن و آداب واحكام ببينى و عبادت و مناجاتش را در سحرگاهان بشنوى ، و گريه و زاريش را در دل شب بنگرى ، مى بينى از همان كسانى است كه امير المؤمنين(ع)براى يكى از اصحابش به نام احنف بن قيس تعريف مى كرد و تو را به شگفتى خواهد واداشت . هنگامى كه ببينى او با آن مكانت و منزلت و همچنين با آن هيبت و وقارش در راه خدمت به بينوايان و بيچارگان و تهى دستان قرار دارد و در اين راه مايه مى گذارد و همواره در صددچاره جويى براى مستمندان و فقيران است ، و در اين باره داستانهاى زيادى از او نقل مى كنند كه اگر در يك جا گردآورى شود ، كتابى ظريف خواهد بود . »

اخلاق كاشف الغطاء

كاشف الغطاء داراى اخلاق الهى

بود . وارسته ، فروتن ، سخاوتمند ، غيور ، متواضع ، مجاهد و با مستمندان از هر راهى كه مى توانست براى فقرا پول جمع آورى مى كرد و بر آنان انفاق مى نمود . حتى نوشته اند كه گاهى خود به پول جمع كردن مى پرداخت و در عباى خود پول جمع آورى و در همان مجلس بر فقراء و بيچارگان تقسيم مى نمود .

در دل شب ، براى عبادت و راز و نياز بيدار مى شد و تا سپيده دم ، در حال تضرع و گريه و زارى بود ، و صبحگاهان براى درس و بحث ، و براى مقابله با دشمنان دين ومذهب ، همانند شير در اين ميدانهاى خطرناك وارد مى شد و همواره پيروز و سربلندبود . شب كه فرا مى رسيد ، هنگام خوابيدن به محاسبه نفس خويش مى پرداخت و گاهى خطاب به خويشتن مى گفت : «در كوچكى ترا«جعيفر»(جعفر كوچولو)مى گفتند ، سپس جعفر»شدى ، و پس از آن شيخ جعفر» ، و سپس شيخ الاسلام ، پس تا كى خدا را معصيت مى كنى و اين نعمت را سپاس نمى گويى ؟ »

هميشه مردم را به خواندن نماز جماعت سفارش مى كرد و بر اين امر اهميت فراوان قائل بود . غالبا در مسجدى كه مى رفت ، نماز ظهر را با مردم مى خواند ، سپس براى نماز عصر ، يكى از مؤمنين را-كه عدالتش ثابت بود-به عنوان امام جماعت برمى گزيد و خود نيز به او اقتداء مى كرد .

ميرزاى نورى(ره)در مستدرك مى نويسد : «سيد مرتضى نجفى كه مرد عادل وبا تقوى و فرد مورد اعتمادى است و در اوايل عمرش شيخ جعفر را درك كرده بود ، به من گفت : «روزى شيخ جعفر براى نماز ظهر تاخير كرد و به مسجد نيامد . مردم

كه از آمدن شيخ نااميد شدند ، شروع كردند نماز را فرادى خواندند . چيزى نگذشته بود كه شيخ وارد مسجد شد و با ناراحتى مردم را سرزنش كرد كه چرا نماز را فرادى مى خوانيد ؟ مگر يك نفر عادل بين شما نيست كه به او اقتداء كنيد ؟ سپس مؤمنى را ديدكه تا اندازه اى امكانات مالى نيز داشت ، و نماز مى خواند . فورا به او اقتداء كرده و به نمازايستاد . مردم كه شيخ را ديدند به آن مؤمن اقتداء كرده ، همه شت سر او ايستادند واقتداء كردند . آن مؤمن به قدرى شرمنده شد كه نمى دانست چگونه نماز را تمام كند .

پس از اداى نماز ظهر كنار رفته و به شيخ عرض كرد : بايد نماز عصر را خود جناب عالى امامت كنيد . شيخ خوددارى كرد . او اصرار نمود ، تا اينكه بالاخره شيخ گفت : حال كه اصرار مى كنى ، اگر پولى بدهى كه همين جا بر فقرا تقسيم كنيم ، از امامت تو صرف نظرمى كنيم . آن مرد پذيرفت و دويست شامى(كه پول رايج آن زمان بود)به شيخ پرداخت و شيخ جعفر قبل از شروع به نماز عصر ، دستور داد فقرا را جمع كنند و همانطور پولهارا بر آنها تقسيم نمود . سپس به نماز ايستاد . »

شيخ نسبت به مذهب خيلى تعصب داشت و در برابر دشمنان حق ، بى پروامى ايستاد و مقاومت مى كرد . هنگامى كه وهابيها به نجف يورش آوردند و به غارتگرى و جنايت دست زدند ، شيخ جعفر بزرگ با دست و زبان با آنان جهاد كرد و از مذهب دفاع نمود ، تا آنجا كه جبهه اى در مقابل آنان گشود و

رزمندگانى را براى دفاع از دين آماده ساخت و خود همراه علماء و بزرگان دين پيشاپيش آنان به راه افتاد و پس ازنبردى سهمگين آنان را تار و مار كرده ، از نجف راند و رئيس آنها كه سعود نام داشت(وشايد از نياكان ملك فهد ، پادشاه كنونى عربستان باشد . )ناچار پا به فرار گذاشته و براى انتقام جويى به كربلا حمله كرد ، چون ديگر توان مقاومت در برابر ياران شيخ جعفر رانداشت . و اهل كربلا با اينكه بيشتر از اهل نجف بودند ، تاب مقاومت نياورده ، تسليم ستمگران شدند . پس از آن حادثه براى اينكه نجف اشرف از هر گزندى مصون بماند ، شيخ جعفر قيام به ساختن سور نجف (ديوارى بزرگ در اطراف نجف اشرف)نمودو محمد حسن خان صدر اصفهانى به دستور آن بزرگوار كار ساختمانى اين سور مهم را به عهده گرفت و بنا كرد .

يكى از كارهاى مهم شيخ جعفر را نيز مى توان مقابله با ميرزا محمد اخبارى نام برد . اين شخص از بزرگترين دشمنان مراجع اصولى بود كه تهمتهاى ناروا و زشت به علماء مى زد و در گوشه و كنار فعاليت زيادى بر عليه آنان مى كرد . شيخ جعفر براى كوبيدن او ناچار به رى سفر كرده و به تبليغ بر عليه آن فرد اخبارى مشغول شد و در اين زمينه ، نامه ها و رساله هاى مفصلى در رد ميرزا محمد اخبارى و مذهب او نوشت و آن قدر كوشش كرد تا اينكه حركت او را در نطفه خفه كرد و ميرزاى اخبارى از ترس او پابه فرار گذاشت .

آثار علمى و شاگردان كاشف الغطاء

آثار علمى كاشف الغطاء منحصر به چند كتاب فقهى نيست ، بلكه يكى از

آثارمهم عملى و علمى او را مى توان تربيت كردن فرزندانى برجسته و فقيه ذكر نمود كه هريك دريايى از علم و دانش بودند . شيخ جعفر داراى سه فرزند مجتهد بود كه هر سه ازفقهاى بنام شيعه اند و بزرگترين آنها شيخ موسى است كه پدر براى وى احترامى فوق العاده قائل بود و برخى از تاليفات اين فرزند به خواهش پدر بوده است . شيخ جعفر اين فرزندش را بر تمام فقهاء ، به استثناى شهيد اول و محقق برتر مى دانست . درحق او گفته شده است : «كسى همانند شيخ موسى آگاه به قوانين فقه نبوده است . »دوفرزند ديگرش شيخ على و شيخ حسن مى باشند كه هر دو مجتهد بوده اند .

شيخ جعفر پنج داماد داشته است كه اين پنج داماد نيز هر كدام از فقهاى به نام شيعه مى باشند و آنها عبارتند از :

1-شيخ اسد الله تسترى كاظمى ، صاحب كتاب المقابيس

2-شيخ محمد تقى رازى اصفهانى ، صاحب هداية المسترشدين

3-سيد صدر الدين موسوى عاملى

4-آقا محمد على هزار جريبى

5-شيخ محمد ، پدر شيخ راضى

كاشف الغطاء را شاگردان بسيار ديگرى نيز هست كه بيشتر آنها از مجتهدين وشخصيتهاى برجسته تاريخ بوده اند و ما براى تيمن و تبرك نام برخى از آنها را ذكرمى كنيم :

1-سيد جواد عاملى ، مؤلف كتاب ارزنده مفتاح الكرامه كه شرح او خواهد آمد .

2-شيخ محمد حسن نجفى ، صاحب جواهر الكلام كه خود نيز به نام كتابش ، يعنى صاحب جواهر»معروف است . هيچ فقيه و مجتهدى از اين كتاب ارزشمندمستغنى نيست و نمى تواند باشد .

3-سيد محمد باقر صاحب انوار

4-حاج محمد ابراهيم كرباسى ، صاحب اشارات

5-شيخ قاسم مجيب الدين عاملى نجفى

6-ملا زين العابدين

سلماسى

7-شيخ عبد الحسين اعسم

8-سيد باقر قزوينى

9-آقا جمال

10-شيخ حسين نجفى

تاليفات شيخ

شيخ را مؤلفات بسيارى نيست ، ولى آنچه نوشته است ، عالى و ارزنده است :

1-مهم ترين و عالى ترين كتاب وى ، كتاب كشف الغطاء»است كه در عبادات مى باشد ، تا آخر باب جهاد» . و در آخر نيز كتاب وقف را بر آن افزوده است .

شيخ جعفر اين كتاب را در سفر تاليف كرده و از كتابهاى فقهى ، به جز قواعدعلامه ، همراه نداشته است و اين كتاب از عجايب روزگار است ، آنچنان كه مؤلفش بود .

2-شرح قواعد علامه

3-كتاب الطهارة كه خيلى مفصل است و در آن اقوال دانشمندان نيز در باب طهارت بررسى شده است .

4-بغية الطالب ، در طهارت و نماز

5-العقائد الجعفريه في اصول الدين

6-غاية المامول في علم الاصول

7-شرح الهداية للطباطبائى

8-الحق في تصويب المجتهدين و تخطئة الاخباريين ، كتابى است استدلالى دررد اخباريين و اظهار حق اصوليين

9-رساله منهج الرشاد لمن اراد السداد . شايد اولين كتابى است كه در رد وهابيان نوشته شده است .

شيخ جعفر همچنين داراى قريحه اى شعرى بوده و ديوان شعرى از او موجوداست كه در آن اشعار بسيار جالب و زيبا سروده است . در يكى از اشعارش چنين خودرا معرفى مى كند :

انا اشعر الفقهاء غير مدافع في الدهر بل انا افقه الشعراء شعرى اذا ما قلت دونه الورى بالطبع لا بتكلف الالقاء كالصوت في قلل الجبال اذا علا للسمع هاج تجاوب الاصداء

(من شاعرترين فقيهان دنيا ، بدون استثناء هستم ، بلكه فقيه ترين شاعرانم .

هنگامى كه شعرى مى سرايم ، جهان آن را ثبت مى كند ، چرا كه طبع من اديبانه است وتكلفى ندارد . همانند صدايى است كه در قله هاى كوه ها

مى پيچد و فورا گوش شنونده صداهاى زيادى كه گويا آن صدا را جواب مى دهند ، مى شنود كه از اين سو و آن سوبرانگيخته مى شوند . ) (5)

بين او و استادش آية الله سيد مهدى بحر العلوم(ره)اشعار زيادى رد و بدل مى شد كه در كتابهاى ادبى ثبت است .

وفات او

سرانجام شيخ جعفر كاشف الغطاء پس از گذراندن عمرى سرشار از خدمت به مكتب و امت اسلام ، در روز چهارشنبه ، 22 يا27 رجب سال 1228 ه . ق ، پس از هفتادو چهار سال زيستن پربركت در دنيا ، به لقاى خدا شتافت و زندگى جاودان خود را آغازكرد .

رحمة الله عليه رحمة واسعة

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 307- خدمات متقابل اسلام و ايران ، ص 442 .

2- خاتمه مستدرك علامه نورى .

3- مفتاح الكرامة ، ج 1 ، ص 3 .

4- روضات الجنات .

5- ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 24 .

32- آية الله سيد جواد حسينى عاملى (متولد 1160-متوفى 1226 ه . ق)

مقدمه

يكى ديگر از فقهاى نامدار شيعه ، علامه فقه و فقاهت ، آية الله سيد جواد بن سيدمحمد حسنى حسينى عاملى غروى ، از بزرگان فقه و فقاهت قرن سيزدهم و از تلامذه آية الله بحر العلوم و علامه وحيد بهبهانى مى باشد .

او كه يكى از افاضل شاگردان اين دو فقيه بزرگ است ، در سال 1160 ه . ق درآبادى شقرا»جبل عامل متولد شده و در همآنجا رشد و پرورش يافت ، سپس به روزگار مرجعيت علامه بهبهانى به كربلا رهسپار گشت و نزد آقاى سيد على صاحب رياض به فراگرفتن علوم اشتغال ورزيد . در سايه تلاش و جديت بليغى كه داشت ، توانست در اندك مدتى به بالاترين مدارج علمى نايل آيد و مقام استادى شخصيتهايى چون : صاحب جواهر ، سيد صدر الدين عاملى و جمعى ديگر را كسب نمايد كه دربخش شاگردان او خواهد آمد .

او در محضر جمعى از بزرگان كسب فيض و علم نموده است كه اسامى چند تن از آنان برده مى شود :

اساتيد او

1-علامه وحيد بهبهانى

2-آية الله سيد مهدى بحر العلوم

3-آية الله سيد على صاحب رياض

4-آية الله شيخ جعفر كاشف الغطاء

شاگردان او

در مكتب فقهى او شاگردانى تلمذ نموده و به مقام شامخ علمى و فقهى نائل آمده اند كه هر كدام از استوانه هاى فقاهت به شمار مى آيند كه اسامى چند تن از آنان ذكرمى شود :

1-آية الله شيخ محمد حسن صاحب جواهر الكلام كه از او اجازه روايتى نيزدارد .

2-آية الله سيد صدر الدين عاملى

3-آية الله شيخ جواد ، معروف به ملا كتاب

4-آية الله آقا على هزار جريبى

5-آية الله شيخ محسن اعسم

و ديگر اساطين فقه و فقاهت كه در كتابهاى تراجم و رجال ، به تفصيل مذكورهستند .

تاليفات او

علامه ميرزا محمد على مدرس ، طبق شيوه مرضيه و عادت حسنه اى كه در كتاب مستطاب ريحانة الادب پيش گرفته اند ، به بازگويى آثار و تاليفات او مى پردازند وتعدادى از آثار گران قيمت او را به ترتيب زير مى آورند :

1-مفتاح الكرامة في شرح قواعد الاحكام علامه حلى(ره)(10 جلد قطور)گويند ميرزاى قمى فراوان به آن مراجعه داشت . هشت جلد اين كتاب با مباشرت علامه سيد محسن جبل عاملى در سال 1332 ه . ق در مصر به چاپ رسيده است ، ولى متاسفانه عارى از هجوم اغلاط فراوان مطبعى نيست .

2-ارجوزه اى در خمس

3-ارجوزه اى در رضاع

4-ارجوزه اى در زكات

5-رساله اى در اصل برائت

6-حاشيه بر تهذيب الاصول علامه

7-حاشيه بر روضه شهيد ثانى

8-حاشيه بر مدارك الاحكام

9-حاشيه بر شرح طهارت وافى

10-شرح وافيه در اصول

11-تجويد قرآن كريم . (1)

احترام استاد

او در آغاز كتاب مفتاح الكرامه در مورد علت اقدام به اين تاليف بزرگ وپر مشقت اين چنين مى نگارد :

«امتثلت امر سيدى و استادى و من عليه بعد الله سبحانه و اوليائه(صلى الله عليهم)معولى و اعتمادى الامام العلامة المعتبر المقدس البحر الاعظم الشيخ جعفرجعلنى الله تعالى فداه و اطال الله تعالى للمؤمنين بقاه .

قال ادام الله تعالى حراسته : «احب ان تعمد الى قواعد»الامام العلامة اعلى الله تعالى في الجنان مقامه ، فتنظر الى كل مسالة اختلفت فيه كلمات الاصحاب و تنقل اقوالهم و تضيف الى ذلك نقل شهرتهم و اجماعهم ، و تذكر اسماء الكتب التى ذكر فيهاذلك و اذا عثرت على دليل في المسالة لم يذكروه ، فاذكره و متنه و اذكر عند اختلاف الاخبار مذاهب العامة على وجه الاختصار ، ليكمل و يعظم فان المختلف و ان كان عليه الفائدة الا انه قد خلا عنه ذكر كثير من

الاقوال . فامتثلت امره الشريف و رجوته ان يسعفنى بدعائه المقبول و فوضت امرى الى الله و توكلت على الله لا حول و لا قوة الابالله (2)

ترجمه گفتار او

«من دستور آقا و استادم را ، اوئى كه پس از خداوند سبحان و اولياى بزرگوارش(سلام خدا بر آنان باد)پناهگاه و تكيه گاه زندگى من بوده است ، امتثال نمودم و اوعبارت از پيشواى بزرگ ، علامه مقدس ، اقيانوس بزرگ[علم و معرفت]آية الله شيخ جعفر[كاشف الغطاء]است كه خداوند متعال مرا فداى او سازد و بقاى او را بر سرمؤمنين مستدام بدارد .

او كه خداوند عمرش را در كنف حراست و عنايت خاص خويش نگهدارد ، به من امر فرمودند : «دوست دارم كه تو كتاب قواعد الاحكام امام علامه[حلى](خداوندمقام شريفش را بالا برد)را محور بحث انتخاب كنى و به آن اعتماد ورزى . در هرمساله اى كه آراء اصحاب اختلاف پيدا نموده است ، دقيقا اقوال آنان را مورد تامل قراردهى . علاوه بر اقوال ، شهرت و اجماع آنان را نيز به دست آورى . منابع و كتابهايى كه اين اقوال از آنها نقل شده است ، باز بياورى . اگر به دليلى برخورد داشتى كه آنان ذكرنكرده اند ، پس همراه متن ، آن دليل را نيز ذكر نمايى ، به هنگام اختلاف اخبار و احاديث ، به صورت موجز آراء و نظريات اهل سنت را نيز بيان نمايى تا نفع آن كامل ، و موقعيت كتاب بزرگ گردد . چون كتاب المختلف علامه كه مخصوص اين برنامه است ، هرچند پر سود و پرفايده است ، ولى جاى اكثر اقوال و آراء در آن خالى است .

پس من امر شريف استاد را

امتثال نمودم و اميدوارم كه او با دعاى مقبول خويش مرا يارى دهد . امر خودم را به خدا تفويض كردم و بر او توكل بسته و هر قدرت و نيرواز سوى اوست . »

حادثه دلخراش حمله وهابيها

مرحوم سيد جواد عاملى در پايان جلد هفتم مفتاح الكرامة كه اواخر باب وكالت قواعد است ، داستانى را از وحشى گريهاى وهابيون عهد نخست نقل مى كند كه بازگويى آن مى تواند از اعمال وهابيون نفتى امروز نيز پرده بردارد و نيات اين حزب سياسى در ماسك اسلام را فاش و روشن سازد :

«خدا را سپاس مى گويم ، آن چنان كه او اهل و شايسته آن است . و درود وصلوات خود را تقديم بهترين مخلوقات او ، محمد و اولاد معصومين(ع)او مى نمايم .

خداوند متعال با فضل و كرم خود به بركت محمد و آل او بر اين بنده منت نهاد و توفيق اتمام اين بخش از مفتاح الكرامة را عنايت فرمود . هم اكنون نيمه شب نهم از ماه مبارك رمضان سال 1225 هجرى است و اين كتاب به دست مصنف آن ، كوچك ترين وذليل ترين بندگان خدا ، «محمد جواد حسينى حسنى موسوى عاملى ، كه خداوندسبحان با لطف و فضل و حمت خويش ، با او معامله و رفتار نمايد . پايان پذيرفت ، ولى تشويش خاطر و اضطراب احوال حاكم بر زندگى ما است ، چون اعراب وحشى ، ازجمله ، آن افرادى كه قائل به مقاله وهابى خارجى هستند ، نجف اشرف و زيارتگاه حسين(ع)را احاطه نموده اند ، راه را بسته اند و زائرين حسينى را قتل و غارت نموده اند .

پس از آنكه شيعيان از زيارت نيمه شعبان برمى گشتند ، تعداد كثيرى از آنان را

كشته اند ، واغلب آن زائرين از ايرانيان هستند . گاهى گفته مى شود تعداد كشته ها 150 نفر مى باشد ، و گاهى گفته مى شود كم تر . برخى ديگر از زوار عرب در حله مانده اند و تعدادى به نجف اشرف رسيده اند . برخى در حله به روزه دارى پرداخته اند و برخى به حسكه رفته اند ، و ما هم اكنون مثل اينكه در محاصره قرار گرفته ايم . وهابيون هنوز برنگشته اند .

صفوف آنان از كوفه تا حرم حسين(ع)به مسافت دو فرسخ يا بيشتر است .

قبيله خزعل تسليم شده اند ، ولى قبيله هاى بعيج و«جشم در حال مقاتله وكارزار هستند . حاكم بغداد كنار رفته و حاكم ديگرى جاى او را گرفته است و آنان با هم مقاتله و كارزار دارند . اخبار آنان نيز ما را مغموم ساخته است . چون راهها بسته است ، به همين جهت در اين اطراف وهابيها بر اقامت بيشتر طمع دوخته اند . حول و قوه از سوى خداوند بزرگ است . درود بر پيامبر خدا و اولاد و اطهار او ، و خداوند متعال از علماى ماخوشنود و راضى باشد و آنان را در بالاترين جايگاه و با نعمت بهشتى محشور فرمايد . » (3)

وفات او

او پس از يك عمر رنج و كوشش در راه علم و فقاهت ، در سال 1226 ه . ق ، درسن 66 سالگى در نجف اشرف وفات نمود و در صحن مولاى متقيان مدفون گشت . (4)

پى نوشتها

1- ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 396-397 .

2- مفتاح الكرامه ، ج 1 ، ص 1 ، چاپ مصر كه به اهتمام آقاى سيد محسن جبل عاملى چاپ شده است .

3- مفتاح الكرامة ، ج 7 ، ص 653 ، چاپ مصر .

4- تفسير بيشتر شرح زندگى او در ريحانة الادب ، و كتاب وحيد بهبهانى نوشته فاضل نامى على دوانى ، ص 216- روضات الجنات ، ج 2 ، ص 216- الكرام البررة ، حاج آقا بزرگ تهرانى ، ج 1 ، ص 287 تا289آمده است .

33- شيخ محمد حسن صاحب جواهر (متوفى 1266 ه . ق )

گفتار استاد

«شيخ محمد حسين صاحب كتاب جواهر الكلام كه شرح شرايع محقق است ، ومى توان آن را دائرة المعارف فقه شيعه خواند . اكنون هيچ فقيهى خود را از جواهربى نياز نمى داند . اين كتاب مكرر چاپ سنگى شده است و اخيرا با چاپ حروفى در قطع وزيرى مشغول چاپش هستند و در حدود پنجاه جلد 400 صفحه اى ، يعنى در حدود بيست هزار صفحه خواهد شد . كتاب جواهر عظيم ترين كتاب فقهى مسلمين است و با توجه به اينكه هر سطر اين كتاب مطلب علمى است ومطالعه يك صفحه آن ، وقت زياد و دقت زيادترى مى خواهد ، مى توان حدس زدكه تاليف اين كتاب بيست هزار صفحه اى ، چقدر نيرو برده است . او سى سال تمام يك سره كار كرد تا چنين اثر عظيمى به وجود آورده . اين كتاب مظهر نبوغ وهمت و استقامت و عشق و ايمان يك انسان به كمال خويشتن است . صاحب جواهر شاگرد كاشف الغطاء و شاگرد او سيد جواد صاحب مفتاح الكرامة است ، وخود در نجف حوزه عظيمى داشته و شاگردان زيادى تربيت كرده است . صاحب جواهر عرب

است . در زمان خود مرجعيت عامه يافت و در سال 1266 كه اوايل جلوس ناصر الدين شاه در ايران بود ، درگذشت . » (1)

فقيه بزرگوار ، آية الله شيخ محمد حسن بن شيخ باقر بن شيخ عبد الرحيم بن آقامحمد بن ملا عبد الرحيم شريف اصفهانى ، معروف به صاحب جواهر» ، ازشخصيتهاى خود ساخته اى است كه شهرت خاندان جواهرى او ديگر انتسابها را زيرشعاع خود قرار مى دهد و آغاز شهرتش از همان نقطه شروع مى گردد . هر افتخارى كه در اين سلسله به ظهور پيوندد به او منتهى مى گردد .

گرچه از نظر نسب و سلسله انتساب تا اين حد كوتاه و مختصر است ، ولى درمقابل آن از نظر فضيلت و كرامت و علم و تقوى مفصل ترين حسبها را دارد . او بانى وپايه گذار فخر جاويدان در فقه و فقاهت راستين مى باشد و از نوابغى است كه قرن سيزدهم هجرى نظير او را كمتر داشته است . «جواهر»او بهترين نشان و علامت نبوغ وكمال ، و مستندترين دليل ادعاى ماست .

در قرن نامبرده ، رياست و مرجعيت شئون عمومى شيعه به او منتهى گرديد و اوشايستگى كامل اداره اين امر را داشته است ، با آنكه در آن قرن علماء و فقهاى بزرگ ديگرى نيز مى زيسته اند ، ولى با توجه به عظمت و والايى مقام شيخ ، كسى در مقام معارضه يا رقابت با او برنخاسته است .

ولادت

مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى ، بزرگترين مورخ و رجالى معاصر شيعى ، درمورد ولادت او احتمال مى دهد كه ولادت او در سال 1200 يا 1202 رخ داده باشد ، باآن نشان كه آغاز تاليف جواهر در 25 سالگى بوده است

و برخى نوشته هاى كتاب را به استادش شيخ كاشف الغطاء ارائه داده است ، و فوت استادش در سال 1228 بوده است .

از اين رو بعيد نمى شمارد كه ولادت او در همان تاريخ مزبور بوده باشد .

برخى احتمال داده اند به نشان اينكه او در درس علامه آقا وحيد بهبهانى شركت جسته است ، ولادت او حدود 1192 باشد ، ولى احتمال اول شيخ آقا بزرگ صحيح تر به نظر مى رسد ، زيرا تاريخ پايان جواهر 1254 بوده و به تصريح خود صاحب جواهر ، 30سال در تاليف آن كتاب مى كوشيده و در هنگام شروع آن 25 ساله بوده است ، پس تاريخ ولادت صاحب جواهر در همان حدود1199 يا 1200 خواهد بود . به هر حال ولادت در هر تاريخ بوده باشد ، چندان نقشى در بحث ما ندارد . آنچه بيشتر اهميت دارد ، توليدات و آثار و نتايج فكرى و علمى و معنوى اوست كه مورد بحث قرار خواهدگرفت .

پدر و مادر

از نظر پدرى ، نسب او به يك خاندان علم و فضيلت از كشور ايران مى رسد ، و ازطرف مادر نيز به عالم بزرگوار ، شيخ ابو الحسن فتونى مى رسد كه در«عذارات اطراف حله قرار داشت ، و او كتاب جواهر را از آن نظر تاليف كرد كه كتاب جامعى باشد كه مراجعه كننده را از ديگر كتابهاى فقهى بى نياز سازد . كتاب جواهر درياى بى كران ومواجى است كه به تمام ابواب فقه اسلامى نظر دارد . او در تاليف اين كتاب ، به روح پرفتوح مولى الموالى على بن ابيطالب(ع) استمداد و توسل جسته است و در پايان كتاب مى گويد :

«خداوند متعال بر ما منت گذارد كه توسل ما را بر محمد

و آل او ، به خصوص اسد الله الغالب ، دروازه علوم اسلامى ، على بن ابيطالب(ع)پذيرفت و ما را بر آنچه خواسته بوديم ، توفيق عنايت فرمود . در برابر اين نعمت بزرگ شكرگزار و سپاس منديم و تاريخ فراغت آن ، شب سه شنبه 23 رمضان 1254 هجرى نبوى بود و در تاليف آن درست سى سال رنج و زحمت و اشتغال در كار بوده است . »

او تكميل كننده حركت علمى و فقهى جديدى بود كه اساس آن توسط علامه وحيد بهبهانى در كربلا ، پايه گذارى گرديد ، پس از آنكه مدت طولانى در قرن 11 و 12حوزه هاى علمى به خاموشى و سستى گرائيده بود ، در اثر حركت و تلاشهاى مرحوم وحيد بهبهانى و در عهد محقق والا مرحوم شريف العلماء ، متوفى 1254 تلاشها به اوج خود رسيد . حوزه درسى او از امواج طلاب پژوهشگر موج مى زد و بيش از هزار نفر درحوزه درسى او تلمذ مى نمودند . كافى است كه بگوييم يكى از شاگردان آن حوزه ، استادمتاخرين ، شيخ مرتضى انصارى بود ، ولى با وفات شريف العلماء مازندرانى از موقعيت حوزه كربلا كاسته گرديد . آنجا مركزيت علمى خويش را از دست داد و انظار و افكار مردم و طلاب به حوزه علميه نجف متوجه گرديد و وجود صاحب جواهر ، بزرگترين عامل اين جذبه معنوى و علمى بود . با جزم كامل مى توان گفت كه قرن سيزدهم هجرى ، يكى از قرون پرثمر و پربار علمى و فقهى در جهان اسلامى است . شخصيتها وفحول نامى علمى و فقهى به عرصه بروز و ظهور آمدند كه نمونه اى از آنها شيخ محمدحسن نجفى صاحب جواهر در فقه ، و شيخ مرتضى

انصارى(متوفى 1281)در فقه واصول بود و افرادى از مدرسه علمى اين شخصيتها به ظهور پيوستند كه هميشه افتخارشاگردى اين مكتب را داشتند ، مانند آية الله ميرزا حسين نائينى(متوفى 1355)و آية الله خراسانى ، مازندرانى و غيرهم كه همواره بر اين شاگردى افتخار و مباهات داشته اند .

موقعيت سياسى نجف

اين تحولات بزرگ علمى و فقهى ، مرهون امنيت و آسايش سياسى موقتى بودكه پس از آن همه برخوردها و مبارزات نظامى و سياسى دو دولت عثمانى و ايران برسر تصاحب عراق صورت گرفته بود ، و همانند عصر امام باقر(ع)و امام صادق(ع)بسيار كوتاه بود . پس از منازعات فراوان صلحى ميان دو دولت عثمانى و ايران ، باميانجى گرى شخصيت اصلاح گر ، عالم ربانى ، شيخ موسى ، نجل آل كاشف الغطاء(متوفى 1241)صورت گرفت و اسيران عراقى از ايران پس گرفته شد و زائران ايرانى به زيارت عتبات عاليات شتافتند . در اين رفت و آمدها ، مسائل مالى و اقتصادى علماء ومراجع عاليقدر تقليد مقيم كربلا نيز ترميم گرديد و حوزه هاى علمى فعاليت و نشاطخود را از سر گرفتند .

دوران زندگى صاحب جواهر ، بهترين و درخشان ترين فرصت و دوران آسايش فكرى بود ، چون حوزه نجف از جهات مختلف سياسى ، اقتصادى و اجتماعى ، در يك آسايش و آرامش نسبى به سر مى برد ، به حدى كه طلاب و مهاجرين و زائرين از هر سوبه آن ناحيه رو مى آوردند و نيازهاى فكرى و روحى خود را از خرمن علم و عرفان ، واز كانون آموزش و بينش اسلامى آن سيراب مى ساختند . در كنار حركتها و فعاليتهاى علمى و فقهى آن ، حركتها و نشاطهاى ادبى و شعرى هم

شروع گرديد و شعرائى مانندشاعران خاندان آل اعسم ، خاندان محى الدين ، خاندان شيخ عباس و ملا على و سيدحيدر حلى ، شيخ محسن خضرى ، سيد جعفر حلى ، سيد محمد جعفرى ، سيد ابراهيم بحر العلوم و . . . پديد آمدند . اينها همه و همه از بركت امنيت و آسايش اجتماعى وسياسى نجف نشات مى گرفت .

محصول فقهى و علمى اين نشاطها ، پديد آمدن آثار بزرگ فكرى بود كه هر كدام به نوبت خود از ذخاير فكرى و علمى اسلامى محسوب مى شوند ، چون از آن دوران درخشان آثار جاودان و ماندنى فراوان باقى مانده است كه مى توان از كتابها وموسوعه هاى بزرگ فقهى مانند : كشف الغطاء ، مفتاح الكرامة ، رياض المسائل ، مكاسب و . . . را در فقه ، و در علم اصول كتابهايى مانند : قوانين ، فصول ، ضوابط ، حاشيه معالم شيخ محمد تقى اصفهانى و تعليقات و شروح آن ، و فرائد الاصول را ذكر نمود . ازمهم ترين و نفيس ترين اين كتابها مى توان جواهر الكلام شيخ محمد حسن كه در شرح شرائع الاسلام محقق است در فقه ، و فرائد شيخ مرتضى انصارى را در اصول نام برد .

جواهر كتابى است كه از نظر دارا بودن آراء و گفته هاى علماء ، همراه با دليلهاى آنان بى نظير است ، و از نظر جامع بودن به اقوال پيشينيان و متاخرين مورد استقبال ورغبت اهل علم و پژوهندگان علم فقه بوده است . از اين نظر بارها به زيور طبع آراسته شده است ، پنج بار در ايران در6 جلد با چاپ سنگى چاپ شده و در بين علماء ودانشمندان توزيع گرديده است ، و

اخيرا چند بار در ايران و لبنان و عراق با چاپ حروفى ، در43 جلد تجزيه شده ، در چندين هزار نسخه چاپ شده و در اختياردانشمندان اهل فن قرار دارد ، و اكنون نيز در لبنان تجديد چاپ شده و با بهترين نوع كاغذ و جلد ارائه گرديده است . به طور كلى مى توان ويژگيهاى كتاب را به شرح زير بيان كرد :

1-جامع بودن آن به اقوال و آراء بزرگان فقه و استدلالهاى علماء و دانشمندان قبلى

2-تنها وجود آن در كتابخانه ، فرد را از بيشتر كتابهاى فقهى غنى و بى نيازمى سازد . يك فرد مجتهد وقتى آن را در اختيار داشته باشد ، از اكثر كتابهاى فقهى استدلالى بى نياز است .

3-امتياز ديگر جواهر آن است كه محتوى فروع نادر فقهى است كه در اغلب كتابها مورد فلت يا بى توجهى قرار گرفته است . جواهر جامع مسائل اساسى و هم مسائل فرعى و جزئى است ، پس جواهر به تمام معناى آن جواهر و درها وزبرجدهاست و رمز پايدارى و بقاء و انتشار و كثرت رغبت مردم در اين خصوصيات نامبرده نهفته است و هيچ امرى بدون حكمت و علت نيست و هيچ فقيهى هر چند ازنظر مالى در فقر و نيازمندى به سر ببرد ، بى نياز از داشتن آن نيست .

كتاب جواهر با آن خصوصيات نامبرده ، يكى از نوادر و غرائب روزگار است كه عمر يك فرد با آن همه اشتغالات مرجعيت بايد آن چنان با بركت باشد كه به جمع آورى و تاليف چنين موسوعه و دائرة المعارف بزرگ ، يك تنه قيام ورزد ، چون جواهر باچاپهاى كنونى كه هر جلد بالغ بر 500 صفحه است ، در حدود بيست و يك هزار وپانصد

صفحه مى گردد و با احتساب هر صفحه در 22 سطر ، در حدود 000/500 سطرمى باشد كه شمردن و مطالعه آن يك عمر بابركتى مى طلبد ، و نگارش آن يك عمر مؤيدمن عند الله !

او غير از جواهر الكلام ، تاليفات ديگرى نيز در هر يك از موضوعات حج ، خمس ، زكوة ، دماء ثلثه ، طهارت ، صلوة ، فرائض ، مواريث و غير اينها دارد . گاهى همه وگاهى بعضى از اينها به نام نجاة العباد»در ايران و جاهاى ديگر جهان به چاپ رسيده است .

اساتيد او

او از محضر اساتيد متعددى بهره مند بوده است كه از ميان مشاهير آنان ، مى توان به آية الله شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء ، و فرزند او آية الله شيخ موسى كاشف الغطاء ، و آية الله سيد جواد عاملى صاحب مفتاح الكرامة ، آية الله سيد محمد مجاهد صاحب مفاتيح(متوفى 1242)و تا حدى به سيد بحر العلوم اشاره كرد .

شاگردان او

صاحب جواهر شاگردان متعددى داشته است كه در مكتب پرفيض فقهى اوتربيت يافته اند چون حوزه درسى او مركز تجمع فضلاء و دانشمندان از هر نقطه و دياربود ، و در حق او گفته اند كه هيچ شهر شيعه نشينى وجود نداشت كه يكى از شاگردان اوبه عنوان مرجع مسائل مردم به آن نقطه نرسيده باشد . او در رعايت حقوق شاگردان وتكريم و تعظيم آنان ، روش پسنديده اسلامى و سلوك عالى داشت . مى گويند : يكى ازافاضل شاگردانش به نام شيخ محمد حسن آل يس را به بغداد اعزام داشته بود تا به وظيفه اسلامى خويش قيام ورزد . روزى يكى از تجار بغداد سى هزار(بيشلك)پول رايج آن روز عراق از حقوق واجب دينى به نجف پيش شيخ آورده بود ، و شيخ باناراحتى تمام آنها را رد كرد و فرمود : مگر شخصى مانند آل يس در بغداد نبود كه اين پولها را تا نجف آورده اى . اين عمل شيخ ، حسن تاثير فراوانى در آن منطقه ايجاد كرد ومردم را به عالم شهر خويش متوجه نمود . (نظير اين موضوع در حق مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى مؤسس حوزه علميه قم نسبت به شاگرد معنويش آية الله آخوند ملا على معصومى(اعلى الله مقامه الشريف)در همدان نيز رخ داده است كه

بسيار معروف است و در شرح حال او خواهد آمد . )

گوينده اين سخن اظهار مى دارد كه پس از بازگرداندن تصور كردم(با توجه به وضع مالى آن روز صاحب جواهر)شيخ محمد حسن خودش از گرسنگى و بى چيزى از دنيا خواهد رفت ، ولى لطف پروردگار آن چنان او را فرا گرفت كه دسته ها و گروهها وهياتها از بغداد و كربلا و ديگر مناطق اسلامى به ديدن او مى شتافتند و نيازمنديهاى حوزه را تامين مى نمودند . با چنين ديد اسلامى و علاقه و درايت اين چنين سنجيده بودكه صاحب جواهر شاگردان صميمى و وفادار فراوانى تربيت كرد كه از ميان جمع كثيرآنان مى توان افرادى مانند :

1-آية الله شيخ جعفر شوشترى

2-آية الله ميرزا حبيب الله رشتى

3-آية الله شيخ محمد حسن آل يس

4-آية الله سيد حسن مدرس اصفهانى

5-آية الله شيخ محمد حسن مامقانى

6-آية الله ميرزا حسين خليلى

7-آية الله حاج شيخ محمد حسين كاظمى

8-آية الله شيخ عبد الحسين شيخ العراقين تهرانى

و دهها تن ديگر را نام برد ، و مرحوم شيخ مرتضى انصارى به عنوان تيمن وتبرك در درس او شركت مى جست . از درايت و كاردانى و دلسوزى او به حفظ شئون حوزه اسلام ، اين بود كه در مرض مرگ خويش ، استاد بزرگ مرحوم حاج شيخ مرتضى انصارى را به عنوان زعيم حوزه علميه معرفى كرد ، با آنكه آن روز شيخ مرتضى يك فردگمنامى بيش نبود .

ديدگاه صاحب جواهر نسبت به شيخ مرتضى

حوزه نجف در آن روزگار با مديريت و رياست عامه دو عالم ربانى اداره مى شد :

شيخ على كاشف الغطاء فرزند شيخ جعفر ، و مرحوم شيخ محمد حسن صاحب جواهر . و مرحوم شيخ مرتضى در درس كاشف الغطاء شركت مى جست و به تاليف

وتصنيف نيز مشغول بود . پس از درگذشت آية الله كاشف الغطاء ، برادرش شيخ حسن همراه شيخ محمد حسن صاحب جواهر حوزه را اداره مى كردند . با فوت شيخ حسن در سال 1266 اداره تمام حوزه به صاحب جواهر منتهى گرديد . صاحب جواهر درروزهاى آخر عمر ، هنگامى كه در بستر بيمارى افتاده بود ، دستور داد تا مجلسى از تمام علماى طراز اول در حضور او تشكيل شود و شيخ مرتضى را نيز حاضر كنند ، آن گاه صاحب جواهر شيخ را بر بالين خود نشاند و دستش را بر بالاى قلب خود گذاشت وگفت حالا مرگ بر من گوارا است و رو به حاضرين كرد و گفت : اين مرد پس از من مرجع شما خواهد بود . و بعد رو به شيخ كرد و گفت : تو هم از احتياطات خود كم كن ، چه دين اسلام ، آئين سهل و آسان است . بدين ترتيب زعامت حوزه علميه نجف را كه كوچكترين دلبستگى به آن نداشت ، به شيخ مرتضى انصارى منتقل گردانيد . البته اين عمل مرحوم صاحب جواهر يك معرفى اجمالى و يك نوع توصيه و باز نمودن مقام علمى شيخ بود ، و گرنه در مرجعيت ، معرفى مرجع قبلى شرط نيست و فقط مى تواندراهگشا باشد .

نامه به سعيد العلماء و جواب ايشان

با معرفى مرحوم صاحب جواهر و با روند تكاملى و اشتهار علمى كه شيخ درحوزه نجف پيدا كرده بود ، مرجعيت و زعامت به او منتقل مى گشت ، ولى او از اين امراباء داشت و قبول نمى كرد . نامه اى در اين خصوص به هم درس و هم مباحثه سابق خوددر كربلا ، مرحوم سعيد العلماء مازندرانى ، به مازندران نوشت

و از او دعوت كرد تا به نجف بيايد و اين تكليف را عهده دار شود ، اما او اين پيشنهاد را نپذيرفت و در پاسخ نوشت : «هنگامى كه در كربلا بودم و من و شما با هم از محضر شريف العلماء استفاده مى برديم ، استفاده و فهم من از شما بيشتر بود ، اما در اين مدت شما در آنجا مشغول تدريس و مباحثه بوده ايد و من در اينجا گرفتار امور و مراجعات مردم هستم . شما دراين امر از من سزاواتر هستيد . »

اين داستان ، نوعى ورع و تقوى و تكليف پذيرى مردان خدا را نشان مى دهد كه چه سان از پذيرش امورى كه شائبه هاى ماديت و احتمال عوارض آلودگى دارد ، گريزان بوده اند و در ترك آن با يكديگر به مسابقه مى پرداختند !

او بدين ترتيب از سال 1266 تا 1281 ه . ق ، پانزده سال تمام رياست و زعامت علمى حوزه علميه نجف را در اختيار داشت و مردم مسلمان از او تقليد و پيروى مى كردند و آن چنان در عرصه فقه و اصول تبحر داشت كه با گذشت يك قرن و نيم ازوفات او هنوز هم تاليفاتش در فقه و اصول در حوزه ها مورد استفاده اساتيد مى باشد .

حفر كانال نجف اشرف

از ديگر آثار شيخ در راه رفاه عمومى و آسايش مردم نجف ، آبيارى نجف اشرف و حفر كانال معروف ، به نام نهر صاحب جواهر»است كه از فرات تا نجف كانال بسياروسيع و عميقى بازگشود كه هزينه هاى بسيارى را صرف كردند تا مردم را از بى آبى نجات دادند و اجراى اين تصميم با همت جمعى از مردم نيكوكار صورت گرفت . او درپاسخ كسانى كه او را از اقدام به چنين

عمل بزرگ و پرهزينه مى ترساندند ، گفته بود :

«اگر به اندازه ريگ هايى كه از اين نهر بيرون مى آيد . احتياج به صرف طلا و نقره باشد ، باز هم صرف خواهم كرد و دست از اين اقدام نخواهم برداشت . »

اين پاسخ از يك تصميم جدى و عزم بزرگ حكايت مى كند كه كوهها را مى توانداز جا بركند و گامهاى بزرگ علمى و فنى را در برمى گيرد كه از امثال كسانى مانندنويسنده جواهر با آن عظمت ساخته است . اين نهر دو سال قبل از فوت صاحب جواهربه اتمام رسيد و نجف را سيراب نمود ، ولى در اثر سهل انگارى مردم رو به خرابى نهاد ودر اثر ضعف صنعت آن روز ، ريگها و شنها آن را پر ساخت ، تا شاگرد بزرگوارش آية الله سيد اسد الله اصفهانى به تعمير و مرمت آن پرداخت و شش سال تمام در تعمير وآبادانى آن وقت و مال صرف نمود ، تا در سال 1288 مجددا به حالت نخستين خودبازگشت . سپس باز در اثر كوتاهى مردم ، باد و طوفان آن را پرساخت و نجف مجددا به حال عطش خويش بازگشت . از ديگر آثار شيخ ، تاسيس ساختمانهاى مجاور مسجدكوفه است .

شيخ به مسجد سهله علاقه فراوان داشت و هم او بود كه حركت به سوى مسجدسهله را چهارشنبه شبها ، پايه گذارى نمود و جمعى از شاگردانش با او حركت مى كردندو شب را در آنجا بيتوته و عبادت مى نمودند و احداث اين ساختمان در رابطه با اين برنامه ها بود .

او با شاگردان و اصحاب خود با عطوفت و مهربانى كامل رفتار مى نمود و نسبت به آنان همانند پدر مهربان بود

.

گفتار ديگران درباره او

بيشتر علماء و مورخين كه در مورد رجال نامى اسلام قلم زده اند ، در حق اومطالبى گفته اند كه به عنوان نمونه به چند نفر از آنان اشاره مى گردد :

مرحوم محدث نورى درباره او گويد :

«شيخ محمد حسن صاحب جواهر ، شخصيتى است كه رياست اماميه در عصرخويش به او منتهى گرديد و كتاب او نظير و همانند ندارد و در اسلام كتابى همانند آن در حلال و حرام نوشته نشده است .

مرحوم شيخ عبد الحسين تهرانى ، استاد نورى(ره)گفته است : «اگر مورخ زمان صاحب جواهر ، تصميم گيرد كه حوادث عجيبه آن زمان را ثبت اوراق نمايد ، هر آينه عجيب تر از تصنيف كتاب جواهر الكلام چيز ديگرى را سراغ نتواند كرد . »

وفات او

وفات صاحب جواهر ، در اول شعبان سال 1266 هجرى قمرى در نجف اشرف واقع شد و در مقبره اى كه هم اكنون به نام او معروف است ، مدفون گرديد . سيد حسين بروجردى از تلامذه اش ، در باب او گويد :

ثم محمد حسن بن الباقر شيخ جليل صاحب الجواهر منه استفدنا برهة مما سلف كان وفاته علا ارض النجف

(جمله علا ارض النجف 1266)

(ترجمه : سپس محمد حسن فرزند باقر ، شيخ بزرگوارى است صاحب كتاب الجواهر» . از او مدتى از دوران گذشته را استفاده نموديم . تاريخ وفات او ، جمله بر سرزمين نجف برترى جست است . )سيد حسين آل بحر العلوم كه از حاضرين تشييع جنازه صاحب جواهر بوده ، درماده تاريخ وفاتش گويد :

تبكيه شجوا و تنعاه مؤرخة «ابكى الجواهر هما فقد ناثرها»

(جمله ابكى الجواهر هما فقد ناثرها»1266)(ترجمه : با سوز دل در مرگ او مى گريى ، و با حال

عزا تاريخ او را مى نويسى كه فقدان جواهر گرد آورنده آن را به گريه واداشت . )

شيخ عبدالحسين مؤلف آثار الشيعة الاماميه كه نوه صاحب جواهر است ، درتاريخ وفات جد مذكورش انشاء نموده و بر لوح قبرش ثبت شده است :

ذا مرقد الحسن الذات الذى دفنت اسرار احمد فيه بل سرائره اودى و قد ايتم الاسلام ارخه «بين الانام يتيمات جواهره

(جمله بين الانام يتيمات جواهره 1266)

(ترجمه : اين مرقد حسن است ، فردى كه اسرار احمد(ص) ، بلكه مكنونات پنهانى او در او مدفون شده است . با رفتن او اسلام يتيم شد ، ولى در بين مردم درهاى جواهر او هنوز موجود است . ) (2)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 308 .

2- شرح حال او در كتابهاى : نظم اللئالى ، تاليف سيد مهدى هندى- تكملة امل الآمل ، سيد حسن صدر ، نخبة المقال ، سيد حسين بروجردى- روضات الجنات سيد محمد باقر خوانسارى ، ص 181- مستدرك الوسائل ، ميرزا حسين نورى ، قصص العلماء ، ميرزا محمد تنكابنى- نجوم السماء ، مولا محمد على ، ص 409- ماثر و آثار ، ص 135- ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 357- فوائد رضويه ، ج 2 ، ص 452- الكنى والالقاب ، تاليف شيخ عباس قمى- اعلام الشيعه و الكرام البررة في القرن الثالث بعد العشرة ، ص 310- الذريعه ، ج 5 ، ص 155- ماضى النجف و حاضرها ، شيخ جعفر محبوبه ، ج 2 ، ص 138- پيشگفتار چاپ جديد جواهر به قلم آية الله محقق محمد رضا مظفر آمده است . طالبين مى توانند مطالب بيشترى را از اين منابع در مورد اين فقيد علم

و ادب اسلامى استفاده كنند .

34- شيخ مرتضى انصارى (متولد 1214-متوفى 1281 ه . ق)

گفتار استاد

«نسبش به جابر بن عبد الله انصارى ، از صحابه بزرگوار رسول خدا(ص)مى رسد .

در دزفول متولد شده و تا 20 سالگى نزد پدر خود تحصيل كرده ، و آنگاه همراه پدر به عتبات رفته است و علماى وقت كه نبوغ خارق العاده او را مشاهده كردند ، از پدر خواستند كه او را نبرد . او در عراق چهار سال توقف كرد و از محضراساتيد بزرگ استفاده كرد . آنگاه در اثر يك سلسله حوادث ناگوار ، به وطن خويش بازگشت . بعد از دو سال ، بار ديگر به عراق رفت و دو سال تحصيل كرد وبه ايران مراجعت نمود . تصميم گرفت از محضر علماى بلاد ايران استفاده كند .

عازم زيارت مشهد شد و در كاشان با حاج ملا احمد نراقى صاحب كتاب مستندالشيعة ، و صاحب كتاب معروف معراج السعادة فرزند ملا مهدى نراقى سابق الذكر ملاقات كرد و آنگاه به مشهد رفت و پنج ماه توقف نمود . شيخ انصارى سفرى به اصفهان و سفرى به بروجرد رفته و در همه سفرها ، هدفش ملاقات اساتيد و استفاده از محضر آنان بوده است . در حدود سالهاى 1352 و1353 براى آخرين بار به عتبات رفت و به كار تدريس پرداخت . بعد از صاحب جواهرمرجعيت عامه يافت . شيخ انصارى را«خاتم الفقهاء و المجتهدين لقب داده اند . او از كسانى است كه در دقت و عمق نظر ، بسيار كم نظير است . علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جديدى كرد . او در فقه و اصول ابتكاراتى دارد كه بى سابقه است . دو كتاب معروف او ، «رسائل و«مكاسب كتاب درسى

طلاب شده است . علماء بعد از او شاگرد اويند . حواشى متعددى از طرف علماى بعد ازاو به كتابهاى او زده شده . بعد از محقق و علامه حلى و شهيد اول ، شيخ انصارى تنها كسى است كه كتابهايش از طرف علماى بعد از خودش مرتب حاشيه خورده و شرح شده است . » (1)

نام او شيخ مرتضى فرزند محمد امين بن شمس الدين بن احمد بن نور الدين بن محمد صادق شوشترى دزفولى ، يكى از نامورترين و پرآوازه ترين فقهاء و مراجع عاليقدر تقليد در عصرهاى اخير ، و يكى از محقق ترين چهره هاى علمى و فقهى قرون متاخر به شمار مى آيد .

نام پرشكوه شيخ مرتضى انصارى ، توام با نبوغ و ابتكار و تحول و دقت مى باشد .

او آغازگر و پايه گذار اصول نوينى در فقه و اصول جعفرى است كه در قرنهاى اخير به حق او را شايسته دريافت لقب خاتم الفقهاء و المجتهدين نموده است . هر چند او درزندگى و حيات مادى و معنوى خويش پيراسته و منزه از هر نوع تظاهر و تفاخر بوده است و در تلاشهاى علمى خود جز خدا و رضايت او و جز پيشبرد احكام الهى ، فكر وانديشه ديگرى نداشته است و به تعبير شاگرد نامدارش ، مرحوم آية الله حاج ميرزاحبيب الله رشتى ، «او تالى تلو مقام عصمت در علوم و اصول بود . » (2)

نام مرحوم شيخ مرتضى با دو كتاب بسيار ارزنده فرائد الاصول و«المكاسب در اصول و فقه همراه است و با اين دو اثر جاويدان ، نام خود را در پهنه معارف اصيل اسلام جاودانه كرده است ، كتابهايى كه هم اكنون در دنياى دانش و

معارف اسلامى اعتبارجهانى دارد و حوزه هاى علميه چندين سال با درس و بحث و تحقيق روى آن دو كتاب سرمايه گذارى نموده و وقت صرف مى كنند .

ولادت او

او در هيجدهمين روز ماه ذيحجه به سال 1214 ، روز غدير ، روز«اكمال دين واتمام نعمت در شهر قهرمان پرور دزفول از سلاله پاك يكى از اخلاف جابر بن عبد الله انصارى صحابى نامدار پيامبر عاليقدر اسلام(ص)پا به عرصه وجود نهاد و به مناسبت تولد در روز ولادت على(ع) ، نام مرتضى انصارى براى او انتخاب گرديد . پدرش شيخ محمد امين از مبلغين و مروجين شريعت مقدسه اسلام و مادرش دختر يكى از علماى محل و بانويى پرهيزكار و با تقوى در عصر خود ، هر دو از اخيار و نيكان و صالحان عصر بوده اند .

او در چنين خانواده اى چشم به جهان گشود و رشد و بالندگى آغاز نمود و ازهمان دوران كودكى به فرا گرفتن قرآن و معارف اسلامى پرداخت و به زودى آثار نبوغ وذكاوت در او مشاهده گرديد . پس از خواندن قرآن و ادبيات عرب به خواندن فقه واصول پرداخت و در اين دو رشته ، آن چنان استعداد و شايستگى نشان داد كه حيرت همگان را برانگيخت و در عنفوان جوانى به درجه عاليه اجتهاد نائل آمد .

مسافرت به كربلا

او در سال 1232 ه . ق در سن هيجده سالگى همراه پدرش به قصد زيارت عتبات عاليات به عراق مسافرت كرد و در كربلا به توصيه عموى مكرمش شيخ حسن انصارى به خدمت سيد مجاهد كه از علماى نامدار كربلا بود رسيد و بر او مهمان شد .

تصادفا در همان ملاقات نخست ، مباحثه اى بين او و علامه سيد مجاهد پيرامون وجوب يا حرمت نماز جمعه در دوران غيبت درگرفت كه طى آن سيد مجاهد با توجه به طرز بيان و شيوه استدلال شيخ ، به استعداد و نبوغ او

پى برد و آينده اى بسياردرخشانى براى او پيش بينى كرد ، و بر اساس پيشنهاد او ، در كربلا اقامت گزيد و اين اقامت چهار سال به طول انجاميد . او از محضر اساتيد بزرگ آن عصر ، همچون خودايشان و شريف العلماء مازندرانى كسب فيض نمود و بعد به موطن اصلى خودبازگشت . پس از اقامت كوتاه در موطن ، مجددا رهسپار نجف اشرف گرديد و با حضوردر درس فقيه متبحر زمان ، مرحوم شيخ موسى كاشف الغطاء»به تكميل معلومات خود پرداخت و پس از مدتى توقف در نجف باز به دزفول مراجعت نمود و آن هنگامى بود كه شيخ مرتضى به مرتبه اى از علم و تبحر رسيده بود كه در برخى از معارف اسلامى از اساتيد خود نيز پيشى داشت .

مسافرت به مشهد

در سال 1240 ه . ق ، شيخ تصميم گرفت كه به زيارت هشتمين اختر فروزان ولايت ، حضرت امام رضا(ع)به مشهد برود ، و در ضمن از حوزه علميه آن شهر نيزبازديد به عمل آورد . مادر شيخ كه ديگر فراق فرزند برايش ميسر نبود ، به اين مسافرت رضايت نمى داد . اصرار مادر به جايى رسيد كه سرانجام شيخ به قرآن متوسل شده ومساله را به استخاره واگذاشت ، و هنگامى كه قرآن را باز نمود ، اين آيه شريفه در برابرديدگانش پديدار شد :

لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين (3)

اين آيه شريفه مربوط به داستان حضرت موسى(ع)و نويد پيامبرى و رسالت او بود . مفهوم اين آيه باعث تسكين دل مضطرب مادر گشت و به مسافرت فرزندش رضايت داد .

او در اين مسافرت زيارتى و علمى ، از حوزه هاى علمى بروجرد

، اصفهان وكاشان نيز ديدن كرد و در برخى از آن حوزه ها مدتى اقامت گزيد و در كاشان مدتى درمحضر درس علامه مرحوم ملا احمد نراقى صاحب مستند الشيعه شركت جست . درعين حال به تاليف اشتغال ورزيد و آن چنان اين استاد و شاگرد به هم جذب شدند كه معروف است هنگامى كه شيخ از كاشان عزيمت نمود . علامه ملا احمد نراقى فرمود :

«استفاده اى كه من از اين جوان نمودم ، بيش از استفاده اى بود كه او از من برد ، و هم اوگفت من در مسافرتهاى مختلف افزون بر پنجاه مجتهد مسلم ديدم كه هيچ يك ازايشان مانند شيخ مرتضى نبود . »

شيخ مرتضى پس از چهار سال اقامت در كاشان به اتفاق برادرش شيخ منصور به مشهد رسيد . پس از زيارت و چهار ماه اقامت در آن شهر و تماس با علماء و رجال فقه و فقاهت آن ديار ، به تهران رسيد و مدتى نيز در تهران اقامت ورزيد . پس از شش سال مسافرت علمى و پربار ، به اتفاق برادر به دزفول بازگشت و مورد استقبال اهالى قرارگرفت و چند سالى در آنجا اقامت گزيد . اما اقامت در آن شهر روح تلاشگر و كنجكاواو را قانع نمى ساخت . لذا تصميم گرفت دوباره به نجف بازگردد . زيرا در آن مركزعلمى ، افراد فراوانى را مى توانست از علم سرشار خود بهره مند سازد ، از اين رو در سال 1249 ه . ق عازم نجف گرديد و به كرسى تدريس آن حوزه علمى نشست تا مرجعيت شيعه به او منتهى گرديد .

مبتكر علم اصول جديد

او نه تنها در زمينه مسائل علمى و فقهى يگانه دوران بود

، بلكه در اخلاق و زهدنيز در ميان اقران و امثال كم نظير بود . او در زهد و وارستگى معنوى و اخلاقى به مقام والايى از عروج و ارتقاء رسيده بود كه مرحوم حاج ميرزا حبيب الله رشتى ، يكى ازاصحاب و معاصران او ، آن را يكى از امتيازات فوق العاده اش به شمار آورده و مى گويد :

«شيخ در سه چيز امتياز داشت : علم ، رياست ، تقوى و زهد . »او در زهد نمونه و الگوبود .

يكى از بهترين موارد بروز و ظهور و تجلى تقوى ، در مسائل مالى و اقتصادى است . در تقوى و صيانت نفس او ، در اين باره كافى است كه گفته شود با آن كه وجوه شرعى فراوانى از چهل ميليون شيعه روى زمين آن روزگار در نجف به محضرش آورده مى شد ، در عين حال او همانند يك فرد فقير گذران مى كرد و حتى اموالى را كه به عنوان تحفه و هديه به محضرش آورده مى شد ، بين فقراء و مستمندان يا طلاب ومصالح عمومى مسلمين صرف مى كرد . از آن نظر كه اين تحفه ها به عنوان مرجعيت است ، نه به عنوان شخص مرجع . عنوان رئيس شريعت است ، نه شخص رئيس .

مقام علمى او

مقام علمى او در حدى است كه به حق و شايستگى تمام ، او را«خاتم الفقهاء»وپايان دهنده و تكميل كننده فقاهت لقب داده اند و او يكصد و پنجاه سال تمام است كه برجهان فقه و اصول و حوزه هاى علمى شيعه حكومت و زعامت روحى و فكرى دارد وانديشه ها و ابتكارات او سرفصل تاريخى در فقه به شمار آمده و مستند فقهاء است .

او نظريات ابتكارى و

ابداعى بى شمارى در فقه و اصول به وجود آورد كه مى توان نظريه حاكم بودن يكى از ادله بر دليلهاى ديگر در مبحث تعادل و ترجيح را ازنظريات مهم او به شمار آورد ، و همچنين بهاء دادن شايسته به عقل و خرد در شناخت حكم و قانون اسلام ، و ديگر مبارزه با اخبارى گرى رايج آن روز بود ، كه شيخ بزرگوار ماتوانست با يك رشته از بيانات دقيق علمى در برابر آنها بايستد و آنان را متقاعد سازد ، اين امر از امتيازات بارز او به شمار مى آيد . او كوشيد كه به منكرين اعتبار عقل درشناخت معارف و احكام اسلامى ثابت كند كه ملازمه اى ميان عقل و شرع وجود دارد وآنچه را كه عقل حكم مى كند ، شرع نيز حكم مى كند و حكومت اين قاعده در اغلب فتاوى و نظريات مرحوم شيخ ، جلوه خاصى داد ، منتهى بايد خود عقل و آن قاعده فقهى مورد ارزيابى قرار گيرد كه عقل چگونه عقلى باشد و قاعده نيز كدام قاعده باشد ؟

او با اين روش متين و مستحكم ، اصول اخبارى گرى رايج آن روز را درهم كوبيد وپايه ها و اصول مستحكمى براى فقه و اصول نوين بنياد نهاد و مسير اجتهاد را روشن ومبرهن نمود . او با اين وسعت مشرب ، باب اجتهاد و افتاء و استخراج و استنباط احكام شرعيه فرعيه را از منابع و مصادر اوليه بازگشود و رمز پيشرفت و ترقى مسلمانان را درمسير اجتهاد و اعتقاد بر خويش در راه عمل به احكام الهى قرار داد كه خود بحث شيرين و مفصلى دارد .

اخلاق و رفتار شيخ

شيخ انصارى(ره)نه تنها در فقاهت گوى سبقت را از ديگران ربوده بود

، بلكه در عمل نيز نظير و همتا نداشت . او به مشكلات و امور مردم شخصا رسيدگى مى كرد و ازاحوال طلاب و محصلين همواره جويا مى شد و براى ترويج بيشتر از علوم دين ، بابودن علماء و طلاب در يكى از شهرستانها ، اجازه نمى داد سهم امام را از آنجا به جاى ديگرى ببرند و سفارش مى نمود كه در همان شهر به مصرف محصلين و طلاب برسانند .

نقل شده است كه : «شخصى خدمت شيخ رسيد و به او گفت : «فلان طلبه چاى مى خورد!»(گويا در آن زمان چاى به اين صورت كنونى مرسوم نبوده و جزء تشريفات به حساب مى آمده است . ) و با اين سخن مى خواست سعايتى كرده باشد كه شيخ حقوق آن طلبه را كم كند ، ولى شيخ رو به او كرده و گفت : «خدا رحمتت كند كه اين مطلب را به من گفتى ، »و دستور داد تا اضافه بر ماهيانه آن طلبه ، مخارج چاى را نيز از بيت المال به وى بپردازند تا اينكه با راحتى و آسايش بيشتر به تحصيل خود ادامه دهد . »

شيخ نه تنها به طلاب حوزه رسيدگى مى كرد ، بلكه همواره به فكر فقرا ومستمندان نيز بوده است ، و شبها همانند رهبر و مولايش امير المؤمنين(ع)به خانه هاى مسكونى فقراء سر مى زد و مواد غذايى بر دوش گرفته ، در بين خانواده هاى مستمند وبيچاره تقسيم و توزيع مى نمود .

در كتاب لؤلؤ الصدف چنين آمده است : . . . و اغلب عطاياى آن مرحوم در سربوده ، كثيرى از فقرا معاش(حقوق)معين داشتند كه هميشه سالانه و ماهانه به آنان مى رسيد و هيچ نمى دانستند از كجاست . در وقت سحر بر در خانه فقرا

مى رفت با لباس مبدل ، و صورت را ستر مى كرد و به مقدار حاجت آنها مرحمت مى فرمود و چون شيخ از دنيا رفت ، معلوم شد آن مردى كه بر درب منازل اين مردم در اوقات غير متعارفه مى آمده ، آن مرحوم بوده است . او انصافا روى اسلام را سفيد كرد . . . »

نوشته اند كه يكى از ياران شيخ ، نسبت به اين كار انسانى وى(كمك به فقرا ومستمندان)از او ستايش و تمجيد كرد . شيخ در پاسخ گفت : «اين وسيله فخر و كرامتى نيست ، زيرا وظيفه هر فرد معمولى است كه امانت را به صاحبش برساند و اين وجوه هم حقوق فقر است كه به عنوان امانت نزد من مى باشد و من به صاحبانش مى رسانم . »

نماز استيجارى

ملكات فاضله و اخلاق پسنديده شيخ قابل توصيف نيست . در همان هنگام كه زعامت و رهبرى امت را بر عهده گرفته بود و مجلس درس داشت و نماز جماعت برپامى نمود و كارهاى مردم را بررسى مى كرد و به عيادت بيماران و تشييع جنازه ها مى رفت و گره از مشكلات مردم مى گشود ، در آن زمان يكى از علماء نقل مى كند كه : «خدمت شيخ رسيدم و به او گفتم : «فلان سيد طلبه بدهكار و بيمار است ، مرحمتى درباره اوبفرمائيد . »شيخ فرمود : «اكنون پولى ندارم ، مگر هشت تومان كه مربوط به دو سال نمازو روزه است ، اين را به او بدهيد و از وى بخواهيد كه دو سال نماز و روزه را به جاى آورد . »آن عالم مى گويد : پاسخ دادم : «ولى او مرد محترمى است و از خانواده هاى با شخصيت است و تا كنون چنين كارهايى را

نكرده است . »شيخ ، مقدارى تامل نمود وچنين فرمود : «دو سال عبادت(نماز و روزه)را خودم به جا مى آورم و شما هشت تومان اجرتش را به آن سيد بدهيد . »

شيخ انصارى به قدرى متقى و پرهيزكار بود كه حتى هدايايى را كه براى ايشان مى آوردند بين طلاب تقسيم مى نمود و خود به اندازه حقوق يك طلبه معمولى برمى داشت . با آنكه در هر سال زياده از صد هزار تومان(در آن زمان مبلغ كلانى بوده)

از وجوه شرعى به سوى او متوجه مى گرديد ، ولى وقتى وفات نمود ، درهم و دينارى باقى نگذاشت و در زندگى به اقل ما يقنع به ، اكتفا مى نمود .

نزديكان شيخ همواره به شيخ اعتراض مى نمودند كه چرا شيخ اين همه درمعيشت بر خود و خانواده سخت مى گيرد ؟ روزى مادر شيخ به وى گلايه نمود كه چرا بااين همه وجوهى كه به دستت مى رسد ، مقدار ناچيزى ماهيانه به برادرت منصورمى دهى ؟ شيخ(ره)فرمود تا كليد اتاقى را كه در آن بيت المال نگهدارى مى شد ، آوردندو به مادرش داد و فرمود : «اين كليد اتاق ، خودت بفرما و هر چه مى خواهى بردار و به برادرم منصور بده ، اما روز قيامت هم خودت بايد جوابگو باشى . »مادر محترمش با اين سخن شيخ متنبه شد و كليد را به شيخ برگرداند و فرمود : «من هرگز چنين مسئوليتى رابر عهده نمى گيرم . »

روزى شخصى خدمت شيخ رسيد و گفت : «اى شيخ!شب گذشته در خواب ديدم كه شيطان به سراى شما آمد و طناب بر گردن شما انداخت و كشان كشان شما را تاسر كوچه برد و شما در تمام مدت تلاش مى كرديد كه هر

جور شده خود را از بند وى برهانيد ، و بالاخره سر كوچه طناب را از گردن خود به دور افكنده و به خانه برگشتيد .

محبت بفرمائيد و مرا راهنمايى كنيد كه تعبير آن خواب آشفته چه بوده ؟ »شيخ(رحمة الله عليه)با تبسمى آهسته فرمود : «خدا لعنت كند شيطان را ، خواب شما راست بوده است . ديروز ما در خانه خرجى نداشتيم و وجوهات فراوانى نيز رسيده بود ، با خودگفتم من يك دينار برمى دارم و ما يحتاج زندگى را تهيه مى كنم و بعدا آن را به جاى خودبرمى گردانم . با اين خيال دينارى برداشته و به قصد خريد از خانه خارج شدم ، ولى دربين راه با خود فكر مى كردم كه آيا اين كار درست است كه من كردم ؟ تا بالاخره سركوچه كه رسيدم سخت متنبه شدم و با خود گفتم : شيخ اين چه كارى است كه مى كنى ، وپشيمان شدم و برگشتم و دينار را در سر جاى خود قرار دادم!»از اين نوع نكته هاى عبرت انگيز در زندگى شيخ فراوان وجود دارد . جا دادجهت بيدارى غفلت زدگان ، گردآورى و ارائه شود .

حاشيه نويسان محقق

در عظمت علمى و نبوغ فكرى شيخ مرتضى انصارى(ره)همين قدر كافى است كه اطلاع پيدا نمائيم تاكنون بيش از 200 نفر از علماء و فضلاء و دانشمندان و معاريف رجال اسلامى بر كتب و نوشته هاى او حاشيه و تعليقه نگاشته اند و كتابهاى تاليفى او به كرات در ايران ، عراق و ديگر كشورهاى اسلامى مورد تجديد طبع قرار گرفته است ، به حدى كه هم اكنون مواد غذاى فكرى طلاب و فضلاى حوزه هاى علميه و برخى از مجامع دانشگاهى و حقوقى را آثار او تشكيل

مى دهد و شخصيتهاى بزرگى مانند :

آخوند ملا محمد كاظم خراسانى(صاحب كفاية الاصول) ، سيد محمد كاظم يزدى(صاحب عروه) ، حاج ميرزا حبيب الله رشتى ، ميرزا حسن آشتيانى ، شيخ محمد حسين كاشف الغطاء ، سيد عبد الحسين شرف الدين ، شيخ محمد جواد بلاغى ، شيخ محمدحسن مامقانى و تعداد كثيرى از علماء و مجتهدين مبرز و نامدار كه نام بردن آنها به درازا مى كشد ، بر آن حاشيه و تعليقه دارند . آنان نوشته ها و تاليفات شيخ را اصل قرارداده و بر آن تعليقه و تحشيه افزودند و نظريات او را مورد تجزيه و تحليل و عمق نگرى و ژرف انگارى قرار داده اند .

سبك نگارش او

از ويژگيها و خصوصياتى كه در نوشته هاى شيخ بزرگوار ما جلب توجه مى كند ، سبك نگارش و روش ساده نگارى او است كه هر مطلب علمى را با سادگى و سلاست عبارت برگزار مى نمايد و سعى مى كند هر چه بيشتر مطلب را به ذهن خواننده نزديك ترسازد ، به حدى كه در خور فهم او تنزيل دهد . در تاليفات او الفاظ مشكل و غيرمستعمل كمتر ديده مى شود . او با قلم شيوا و خالى از ابهام مطالب را به رشته تحريردر آورده است و اين يكى در ميان اقران و امثال او همانند صاحب جواهر و صاحب رياض از اختصاصات وى به شمار مى آيد .

اساتيد شيخ

شيخ بزرگوار ما از محضر اساتيد متعددى بهره جسته است كه هر كدام نقش ويژه اى در اثر گذارى در روحيه او داشته اند كه به بازگويى نام چند تن از آنان مى پردازيم :

1-عموى بزرگوارش ، آية الله شيخ حسين انصارى(شاگرد صاحب رياض ، تاسن 17 سالگى)

2-آية الله سيد محمد مجاهد(از شاگردان آية الله وحيد بهبهانى)او در سنين 18سالگى ، دو سال تمام از محضر او بهره جسته است .

3-آية الله شريف العلماء مازندرانى كسب فيض از محضر او استدامه داشته است .

4-آية الله ملا احمد نراقى(صاحب مستند الشيعه) ، به مدت چهار سال تمام دركاشان

5-آية الله شيخ موسى كاشف الغطاء فقيه عصر و نابغه دهر ، به مدت يك سال تمام

6-آية الله شيخ على كاشف الغطاء ، زعيم دينى و مرجع عاليقدر شيعه ، به مدت 5سال

7-آية الله شيخ محمد حسن صاحب جواهر(مدت بسيار اندك محض تيمن وتبرك)

مجيزين شيخ

تعدادى از اساتيد عاليقدر اين مجتهد مبتكر و توانمند در بالا ذكر شدند ، تعدادى نيز اجازه روايتى يا اجتهادى به شيخ واگذار نموده اند كه اسامى چند نفر ازاجازه دهندگان به وى در اينجا ذكر مى شود :

1-آية الله سيد صدر الدين موسوى عاملى ، اجازه روايتى داده اند كه در آن كلمه افضل و اكمل قيد شده بود .

2-آية الله عارف سترگ ، ملا احمد نراقى ، اجازه روايتى مبسوطى عنايت كرده اند .

3-آية الله شيخ محمد سعيد قرجه داغى ، اجازه نامه روائى جامع و مبسوطى درحق او صادر نموده اند .

شاگردان او

در مكتب پربار و حوزه پربركت تدريسى شيخ بزرگوار ، شاگردان متعددى تربيت يافتند كه هر كدام از استوانه هاى فقهى ، و مجتهدين مسلم ، كاوشگر دقيق ومحقق ارزشمندى بوده اند ، چون محضر مبارك علمى او ، مجتهد پرور محقق ساز وانديشمند نواز بود .

شاگرد مستقيم شيخ بزرگوار در زمان حيات خويش بيش از هزار تن بوده است كه از ميان آنان شخصيتهاى نامى برجسته اى برخاسته اند كه هر كدام در يك صقع ازاصقاع جهان اسلامى مشعل دار فقه و فقاهت و زعامت روحى و حامل ميراث انبياء ورسولان بوده اند .

ما از تعداد كثير اين جمع ، به ذكر اسامى چند تن از آنان بسنده مى نمائيم :

1-آية الله ميرزا محمد حسن شيرازى ، صاحب فتواى بلند آوازه تحريم تنباكو

2-آية الله شيخ جعفر شوشترى ، خطيب توانا و كاتبى پركار و واعظ پر صلابت

3-آية الله حاج ميرزا حبيب الله رشتى ، صاحب بدائع الافكار» ، و«رساله اجاره و غصب

4-آية الله سيد حسين كوه كمرى تبريزى ، صاحب آثار و مآثر فراوان و استادبزرگ حوزه نجف

5-آية الله شيخ محمد حسن مامقانى ، صاحب كتاب ذرايع الاحكام في شرح شرائع

الاسلام و كتب ديگر

6-آية الله شيخ محمد كاظم خراسانى ، صاحب كفاية الاصول كه در تحقيق وتدقيق كم نظير است .

7-آية الله حاج ميرزا محمد حسن آشتيانى ، نماينده تام الاختيار مراجع نجف درتحريم تنباكو در تهران

8-آية الله ميرزا ابو القاسم كلانتر ، صاحب تقريرات استاد خود ، شيخ انصارى

9-آية الله حاج شيخ هادى تهرانى ، مجتهد و داراى تاليفات متعدد فقهى و تفسيرى .

10-آية الله ملا حسين قلى همدانى ، شاگرد شيخ و صاحب منظومه حاج ملاهادى سبزوارى ، عارف نامى

11-آية الله حاج ميرزا حسين خليلى تهرانى ، مجتهد نامور و صاحب فتواى مشروطيت

12-آية الله عابد و زاهد و فاضل بزرگوار ، شربيانى ، مجتهد معروف آذربايجانى

13-نابغه نامى ، سيد جمال الدين اسد آبادى ، بنيان گذار وحدت مسلمين و مبارزنستوه بر عليه استعمار خارجى .

آثار و تاليفات ارزنده شيخ انصارى(ره)

آثار ارزنده و تاليفات گران سنگ و ارزشمندى از مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ مرتضى انصارى(ره)به يادگار مانده است كه هر كدام نشانى از نبوغ ، اجتهاد ، دانش وسيع و تحقيق دقيق آن عالم ربانى مى باشد . ما در اين بخش به صورت اجمال به بازگويى برخى از آنها مى پردازيم . جا دارد نويسندگان و محققين حوزه علميه وبنيان گذاران كنگره شيخ اعظم انصارى(ره)به تبيين و تحليل آثار قلمى او نيز بنشينند وافكار نو و طرحهاى ابتكارى شيخ را از لابلاى اين كتابها و رساله ها بيرون كشند و دراختيار حوزويان و دانشگاهيان كشور قرار دهند . اينك ليست تاليفات آن بزرگوار :

1-المكاسب(فقه)شامل مكاسب محرمه ، خيارات ، و احكام عمومى معاملات

2-فرائد الاصول(اصول)شامل مباحث الفاظ ، امارات و اصول علمى . اين دوكتاب عالى ترين روشهاى فقهى و اصولى را در اختيار پژوهندگان اين

دو علم قرارمى دهد .

3-رساله اى در تقيه

4-رساله اى در رضاع و نشر حرمت آن

5-رساله اى در قضاء ميت

6-رساله اى در مواسعه و مضايقه

7-رساله اى در عدالت

8-رساله اى در مصاهره

9-رساله اى در ملك اقرار

10-رساله اى در تبيين قاعده لا ضرر و لا ضرار»

11-رساله اى در خمس

12-رساله اى در زكات

13-رساله اى در خلل صلوة

14-رساله اى در ارث

15-رساله اى در تيمم

16-رساله اى در قاعده تسامح

17-رساله اى در باب حجيت اخبار

18-رساله اى در قرعه

19-رساله اى در متعه

20-رساله اى در تقليد

21-رساله اى در قطع و جزم

22-رساله اى در ظن

23-رساله اى در اصالة البرائه

24-رساله اى در مناسك حج

25-حاشيه اى بر مبحث استصحاب

26-حاشيه اى بر نجاة العباد(رساله عمليه)

27-كتابى در علم رجال(از وجيزه مجلسى بزرگتر است . )

28-تاليفى در اصول الفقه

29-حواشى بر عوائد نراقى

30-حاشيه اى بر بغية الطالب

31-اثبات التسامح في ادلة السنن

32-التعادل و الترجيح

33-رساله اى در تقيه

34-رساله اى در التيمم الاستدلالى

35-رساله اى در خمس

وفات او

سرانجام اين رجل علم و فضيلت و شخصيت عاليقدر ، در سن 67 سالگى به سال 1281(مضمون آيه شريفه ظهر الفساد» 1281)در 18 جمادى الثانى ، با انبوهى از مفاخر و نوشته ها و ذخائر فكرى و معنوى كه عموما در خدمت به اسلام بود ، به دارباقى شتافت و جهان اسلام را در سوگ خود عزادار ساخت . هنگام مرگ دارائى اين زعيم عاليقدر اسلامى ، معادل هفده تومان رايج آن روز بود كه همان مقدار هم مقروض بوده است .

جسم مطهر و مقدسش در جوار قبر حضرت مولى الموحدين امير المؤمنين على(ع)دفن شد و وصى گرامى او ، حاج سيد على شوشترى بنا به وصيت شيخ برجنازه او نماز گزارد .

شيخ منصور انصارى برادر ارجمندش ، در تاريخ ولادت و وفات او گويد :

ز غيب آمده تاريخ حيات و ممات «غدير»عام تولد ، «فراغ عام وفات

(لفظ غدير» 1214 برابر با تاريخ تولد ، و لفظ فراغ 1281 سال وفات اوست . )و سن شريفش 67

سال بود .

صاحب ريحانة الادب مى نويسد : «بسيار عجيب است كه شماره لفظ شصت وهفت هم مطابق رقم 1281 مى باشد كه سال وفات اوست . » (4)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 309 .

2- شخصيت شيخ انصارى ، به قلم نواده اش .

3- سوره قصص ، آيه 28 .

4- ريحانة الادب ، ج 1 ، ص 189 تا193- شرح حال تفصيلى او را مى توان در : «شخصيت شيخ مرتضى انصارى ، تاليف نوه اش مرتضى الانصارى- هدية الاحباب ، ص 186- نامه دانشوران ، ج 1 ، ص 147- مستدرك الوسائل ، ص 382- روضات الجنات ، ص 655 مطالعه نمود .

35- ميرزاى شيرازى (متولد 1230-متوفى 1312 ه . ق)

گفتار استاد

«حاج ميرزا محمد حسن شيرازى ، معروف به ميرزاى شيرازى بزرگ ، ابتدا دراصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب جواهرشركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصارى رفت و از شاگردان مبرز و طراز اول شيخ شد . بعد از شيخ انصارى مرجعيت عامه يافت . در حدود23 سال مرجع على الاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو ، قرار داد معروف استعمارى رژى را لغو كرد . شاگردان زيادى در حوزه درس او تربيت شدند ، از قبيل آخوندملا محمد كاظم خراسانى ، سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى ، حاج آقا رضاهمدانى ، حاج ميرزا حسين سبزوارى ، سيد محمد فشاركى رضوى ، ميرزا محمدتقى شيرازى و غير اينها . از او اثرى كتبى باقى نمانده است ، ولى احيانا برخى ازآرائش مورد توجه است . در سال 1312 ه . ق درگذشت . » (1)

يكى از مصاديق بارز سير در تاريخ ، مطالعه احوال علماى دين ، به ويژه اعاظم علم و عمل در اسلام است . از ميان علمايى كه در اواخر قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم هجرى به منصه ظهور رسيده اند ،

نام مبارك ميرزاى بزرگ شيرازى ، مرجع بلامنازع شيعه بلكه عالم اسلام ، بر تارك تاريخ مى درخشد . وى بزرگترين جنبشهاى مذهبى عليه ظلم و فساد حاكم و استعمار در حال استيلا بر كشورهاى اسلامى ، من جمله ايران را پايه گذاشت . نام ميرزاى شيرازى و جنبش تحريم تنباكو چنان با هم عجين شده اند كه با ياد كردن يكى ، بى درنگ ديگرى در خاطر مى آيد . اما زندگى پربارميرزا تنها در پى ريزى اين نهضت خلاصه نمى شود ، بلكه شخصيت فوق العاده اين مردبزرگ ، در جاى جاى حيات طيبه او هويداست و ماجراى تنباكو تنها جلوه اى از بركات وجودى اين مرد مقدس است .

ولادت

روز پانزدهم جمادى الاولى سال 1230 ه . ق در شيراز متولد و نام محمد حسن بر او نهاده شد . در دوران طفوليت پدر خويش را از دست داد و دائى اش سيد حسين معروف به مجد الاشراف عهده دار سرپرستى او گرديد .

تحصيلات

ميرزا در زمانى كه فقط چهار سال و پانزده روز از عمرش مى گذشت ، شروع به تحصيل نمود . پس از دو سال از قرائت و كتابت فارسى فارغ گشت . شش سال و نيم داشت كه به آموزش علوم تجربى پرداخت . در 8 سالگى مقدمات را به پايان برد وتوسط دايى اش به بزرگترين خطيب شيراز معروف به ميرزا ابراهيم سپرده شد تا او اهل خطابه و منبر گردد . هوش وى چنان سرشار بود كه يك صفحه از كتاب ابواب الجنان قزوينى را كه كتابى بس مشكل بود ، دو بار مى خواند و از حفظ مى شد . پس از آن كتب متعارف فقه و اصول را خواند و در دوازده سالگى در درس شرح لمعه شركت جست و در كنار آموختن شرح لمعه خود به تدريس آن در پانزده سالگى نيز پرداخت .

پس از مدتى به توصيه استادش به دار العلم آن زمان ، اصفهان شتافت و در مدرسه صدر ، حجره اى گرفت . استاد بزرگوار وى در اصفهان ، شيخ محمد تقى صاحب حاشيه برمعالم بود . پس از فوت شيخ محمد تقى به محضر درس سيد محقق ، مير سيد حسن بيد آبادى حاضر شد و قبل از بيست سالگى به كسب اجازه از وى نائل آمد . (اجازه درآن زمان معمولا در سه چيز بود : اجازه در امور مربوط به ولايت فقيه ، اجازه

نقل حديث ، اجازه در اجتهاد)ميرزا پس از ده سال تعليم و تعلم در اصفهان ، عزم سفر به عتبات عاليات نمود و در سال 1259 ه . ق وارد كربلا شد و درس آية الله سيد ابراهيم صاحب ضوابط شركت جست ، سپس عازم نجف شد . ميرزا در نجف در حوزه هاى درس علما و اساتيدى چون صاحب جواهر ، و صاحب انوار الفقاهة حاضر شد . پس ازفوت صاحب جواهر در مجالس درس شيخ بزرگوار ، علامه دهر ، شيخ مرتضى انصارى شركت كرد و در نجف مقيم شد . در تعريف و مدح اين مرد بزرگوار همين بس كه بارهاشيخ مرتضى انصارى گفته بود : «من درسم را براى سه نفر مى گويم : ميرزا محمد حسن ، ميرزا حبيب الله ، آقا حسين تهرانى

گزينش ميرزا به مرجعيت و زعامت دينى

به سال 1281 ، شيخ مرتضى انصارى دار فانى را وداع گفت . افاضل شاگردان شيخ گرد آمدند و به گفته ميرزاى آشتيانى ، «همگى بر مقدم بودن ميرزاى شيرازى اتفاق كردند . »ميرزا به سبب تواضع و خاكسارى ابتدا از قبول اين مهم امتناع مى نمود ، ولى بااستماع سخنان ديگران و حكم ايشان مبنى بر وجوب تصدى اين امر از جانب استاد ، ميرزا قبول نمود . سال 1288 هنوز فرا نرسيده بود كه به زيارت خانه خدا مشرف شد .

ميرزا در اين سفر قصد اقامت در مدينه منوره را داشت كه اين امر ميسر نمى شود و به نجف باز مى گردد . پس از آن ، مجاورت مشهد امام رضا(ع)را نيت مى كند كه آن هم ممكن نمى شود . تا اينكه بالاخره در شعبان 1290 به سامراء مسافرت مى كند ، و اين مسافرت همان هجرت او به سامراء

است . با هجرت ميرزا به سامراء ، خانه علم و مركزاسلامى و مرجع مردم در امور دين و دنيا شد و خداوند متعال هم با نصرت خويش وبالا بردن مقام ميرزا ، نام او را در سراسر كره ارض منتشر ساخت .

سيرت ميرزا در دوران زعامت

در خوش برخوردى و شيرينى گفتار ، نمونه نداشت . شخص در هنگام جدا شدن از ميرزا در نهايت شادمانى و رضايت ايشان را ترك مى گفت . هيچ كس به سعه صدر اونبود . حتى بر مستحق ، يك كلمه زشت اداء نمى كرد . خطا كار را جز به احسان پاداش نمى داد و اين همان خلق عظيمى است كه از پيامبر عظيم الشان اسلام به ارث برده بود .

حافظه ميرزا

گستردگى خرد و حافظه ميرزا مساله شگرفى است كه انديشه ها را به حيرت فرومى برد . ميرزا اگر كسى را يك بار مى ديد ، حتى پس از بيست سال به محض ديدار مجدداو را مى شناخت . گاه مى شد به حديث يا عبارتى فقط يك نگاه مى انداخت و سرش رااز روى متن برمى داشت و آن را از حفظ مى خواند . كتاب ابواب الجنان را كه به خاطربرخوردارى از سجع و قافيه فراوان ، از مشكل ترين متون است ، با دوبار خواندن حفظكرده بود . بيشتر قرآن را از حفظ داشت . تمام دعاهاى ماه رمضان و ساير اوقات ، و نيززيارات همه مشاهد ائمه را از بر مى خواند . ديده نشده بود كه در هنگام زيارت با خودكتابى ببرد . در ضمن زيارتش را هم بسيار طولانى به انجام مى رسانده است .

خرد ميرزا

سياست مداران آن روز از سلاطين و وزراء در حيرت از خرد او بوده و همگى به تدبير و انديشه كاملش اذعان داشتند . هر كه با او هم نشين شده بود ، خويشتن راكوچك تر از او يافته بود . هيبتى همچون هيبت انبياء داشت ، حتى فرزندانش نزد او اين هيبت را حس مى كردند و اين يك موهبت الهى است كه برخى از مؤمنان از چنين صلابتى برخوردارند . شيوه تدريس :

وقتى در فهم حديث بحث مى نمود ، بر معتدل ترين راهها و همگون با عرفيات ووجدانيات گام مى زد و از باريك بينى هاى بسيار ريز به دور بود . و وقتى در پيچيدگيهاى مسائل به سخن مى نشست ، براى فيلسوفان بسيار دقيق هم اعجاب انگيز بود كه چگونه موشكافانه به ريزه كاريهاى آن مسائل مى پردازد . در هنگام تدريس كتابى از فقه فقط به مسائل بسيار مشكل آن

مى پرداخت و از گريز به ديگر بحثها خوددارى مى نمود . بدين جهت از درس او فقط كسى بهره مى گرفت كه با بررسيهاى قبلى در اطراف موضوع فقهى ، احاطه به نظرات و دلايل پيدا كرده و تنها حل معضلات و شكافته شدن حقايق امور برايش باقى مانده باشد . از ميان شاگردان دقيق وى مى توان ميرزا محمد تقى شيرازى ، شيخ فضل الله نورى ، شيخ محمد تقى آقا نجفى و . . . را نام برد كه هر كدام درصحنه هاى اجتماعى و سياسى پس از استاد ، فارس ميدان و رهبر امت گشته اند .

شيوه ميرزا در رسيدگى به امور

از ميان اصحابش عده اى را براى مشاوره در امور دينى و عمومى مردم ، برگزيده بود تا در شهرها و نواحى اطراف نماينده او باشند و از همين طريق مسائل مهمى چون مساله تحريم تنباكو ، تاراج چهار محال ، قضيه يهود همدانيها ، گرفتارى شيعيان به دست افغانها ، خريدن زمينهاى طوس به دست دولت روسيه و امثال اينها را به بهترين وجه حل و فصل نمود . بعضى از همين اصحاب ، محل رفع حوائج مؤمنان بودند كه ميرزا بادريافت كمكهاى بدون عوض آنها امور خيريه را در ميان برادران مؤمن جارى مى ساخت . در نهايت تواضع و پنهانى ، كمك مى نمود . اسامى فقراء هر شهر را داشت كه توسط وكلايش به ايشان كمك مى نمود . دانش پژوهان و نيازمندان مشاهد مشرفه درنظر او از موقعيت خاصى برخوردار بودند . براى همگى آنها بدون استثناء مقررى تعيين شده بود . برخوردش با خانواده نيز بسيار منظم و استوار و در كمال تدبير بود . حتى درطول گفتگو با فرزند 8 يا9 ساله اش او را جز با كلمه آقا»خطاب نمى كرد و

هنگام رفتن فرزندش از مجلس به احترام او كمى از جاى خود برمى خاست .

اخلاق او

او از نظر اخلاق و رفتار و مسائل انسانى و معنوى ، و در قيام به وظايف شرعيه ، در غايت كمال و اوج اشتهار بود . حكايات و نوادر بسيارى از حالات روحى و معنوى او را نقل كرده اند كه مجموع اين حالات ، او را به رتبه اى از مراتب سازندگى رسانده است كه به اصطلاح علماى وقت ، به او لقب مجدد و احياگر مذهب را داده اند كه درراس هر قرن ، يك فرد از ميان جمع اخيار و رجال علمى مى درخشيد و تجديد كننده واحياگر اصول معارف علمى و عملى مذهب مى شود . (اين حديث هر چند منبع معتبرروائى ندارد ، ولى در عمل و تاريخ چنين پايگاهها و محورهاى مردمى را مى توان نشان داد . )

كرامات ميرزا

از كرامات ميرزا نمونه هاى بسيارى نقل شده است . كارهاى شگفت انگيزى كه جز به خواست و لطف خدا ممكن نيست . نقل مى كنند : «سه مرد از زوار فقير سامراءكمك مالى طلب كردند . ميرزا به اولى بيست قران ، به دومى پنج قران داد و به سومى هيچ . سه نفر ابراز نارضايتى و عدم تساوى در اجراى عدالت كردند . ميرزا گفت تساوى برقرار شده است . بر رسوايى خودتان اصرار مكنيد . اما آنها راضى نشدند و پافشارى كردند . ميرزا دستور داد آن سه نفر را بازجويى كردند . معلوم شد كه نفر اول(كه به اوبيست قران داده بود)در كيسه اش پنج قران داشته ، و نفر دوم(كه به او پنج قران داده شده بود)در كيسه اش بيست قران داشته ، و نفر سوم(كه چيزى دريافت نكرده بود)بيست و پنج قران داشته است . از اينجا معلوم شد كه منظور

ميرزا از تساوى ميان آنها چه بوده است ؟

«المؤمن ينظر بنور الله

تاليفات و تصنيفات

بر خلاف نظر شريف استاد مطهرى ، ميرزا ، نوشته ها و تحريراتى در فقه و اصول داشته ، ولى به دليل اينكه خود آنها را ناچيز مى دانسته حاضر به انتشارشان در ميان مردم نبوده است . با اين حال بعضى از آنها مشاهده شده است . سيد محمد تقى اصفهانى ، يكى از شاگردان ميرزا نقل مى كند كه ميرزا در هنگام درس اشاره داشت كه اين مطلب رادر رساله طهارت و صلوة به طور مفصل آورده ام . هم ايشان مى گفت كه حاج ميرزااسماعيل شيرازى پسر عموى ميرزا ، نسخه اى از رساله اجتماع الامر و النهى به خطخود ميرزا در اختيار دارد . سيد محمد تقى باز يادآورى مى كند كه يادداشتهايى را كه ديده است ، در آن سؤالات ميرزا و جوابهاى شيخ انصارى بوده ، و نيز حاشيه اى را كه بر«نجاة العباد»و ديگر رساله ها زده است ، همگى را مشاهده كرده است . تاليفات وى عبارتند از :

1-كتابى در طهارت(تا مبحث وضو)

2-رساله اى در رضاع و شير دادن .

3-كتابى در فقه(از اول مكاسب تا آخر معاملات)

4-رساله اى در اجتماع امر و نهى

5-خلاصه اى از افادات استاد بزرگوارش شيخ مرتضى انصارى در تمام مباحث اصول .

6-رساله اى در مشتق

7-حاشيه اى بر نجاة العباد

8-تعليقه اى بر كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى

ا آنچه از فتاوى و تقريرات درس آن فقيه بزرگوار گردآورى شده است

1-صد مساله از فتاواى ميرزا ، توسط شيخ فضل الله نورى

2-مجموعه اى از فتاواى ميرزا به زبان عربى

3-مباحث درس اصول ميرزا ، توسط شيخ على دزدرى

4-مباحث درس اصول ، توسط سيد محمد اصفهانى

5-مباحث درس اصول و فقه ، توسط ابراهيم دامغانى

6-مباحث درس اصول ، توسط شيخ حسن فرزند محمد مهدى شاه عبد العظيمى كه آن را«ذخاير الاصول ناميده است .

7-تقريراتى از درس ميرزا نوشته باقر حيدر

8-ترجمه كتاب معاملات آقا

وحيد بهبهانى از فارسى به عربى توسط شيخ حسنعلى تهرانى(ميرزا بر اين كتاب تعليقاتى دارد . )

اقدامات و اصلاحات عملى ميرزا

امنيت و آسايش زمانى به زوار سامراء سايه گسترد كه ميرزاى شيرازى در آن ديار رحل اقامت افكند . شيعيانى كه قصد زيارت آنجا را مى نمودند ، به هنگام ورود وخروجشان بسيار ترسان بودند تا مبادا دچار گرفتارى شوند . زمانى كه ميرزا به سامراءمهاجرت كرد ، سامراء اهميت خود را دوباره باز يافت و مركز مهمى براى تحصيل علم ومحل تجمع علماى بزرگ گرديد و اين امر تا زمان مرگ ميرزا هر روز رو به افزايش بود .

ميرزا اقدامات عمرانى بسيارى انجام داد . مدرسه اى براى طلاب بنا نهاد كه تا هم اكنون به مدرسه ميرزا شهرت دارد . مدرسه ديگرى نيز در شرق اين مدرسه و كنار آن احداث كرد . بر شط سامراء پلى زد تا از چاپيده شدن مردم توسط بلم داران براى عبور مردم ووسايل و چهارپايانشان جلوگيرى كند ، ولى بعد از فوت ميرزا ، از آنجا كه به منافع عده اى سودجو ضرر وارد آمده بود ، پل تخريب شد و به مرور زمان از بين رفت . ازديگر كارهاى ميرزا در سامراء ساختن دو حمام ، يكى مردانه و ديگرى زنانه بود . ساعتى توسط ايشان خريدارى گرديد و بر بالاى باب قبله نصب شد . در حرم عسكريين(ع)تزئينات و اصلاحاتى صورت گرفت . بازار بزرگى توسط ايشان ساخته شد . حسينيه اى جهت برگزارى مراسم عزادارى امام حسين(ع)به همت ايشان بنا شد . براى بسيارى ازمجاورين سامراء خانه ساخت . فقراء بسيارى از اهل تسنن را انفاق نمود و زندگى آنها را به جريان انداخت . در سال 1311 ه .

ق فتنه اى ميان اهالى سامراء و مجاورين برانگيخته شد كه به تهديد مجاورين از جانب اهالى انجاميد . آتش فتنه از سوى عده اى از جاسوسها و دسيسه چينان كه خواهان جنگ ميان مسلمين و ايجاد آشوب و تفرقه بين برادران شيعه و سنى بودند ، برپا شد . ميرزا با كفايت و تدبير خويش آتش فتنه راخاموش ساخت و امور مردم به مجراى طبيعى خود بازگشت داد . در اجراى اين مهم اجازه دخالت به هيچ كس ، حتى كنسول انگلستان و والى عثمانى بغداد نداد و به آنهاپيغام داد : «مساله به زودى اصلاح خواهد شد و اين حادثه كوچك تر از آن است كه نيازبه مداخله ماموران حكومتى باشد . »

تحريم تنباكو

يكى از نقاط عطف و مهم تاريخ معاصر ايران ، «تحريم تنباكو»است كه سندگويايى بر رهبرى روحانيت مبارز و مقاومت و همبستگى مردم متعهد اين سرزمين درپاسدارى از ارزشهاى اسلامى و دفاع از استقلال و آزادگى است . نقش ميرزاى بزرگ شيرازى(اعلى الله مقامه الشريف)در اين حركت بزرگ ، انكار ناپذير است . چنانچه امام خمينى(ره)در اين باره فرمودند :

«آن مرحوم(ميرزاى بزرگ رحمة الله عليه)كه در سامره تنباكو را تحريم كرد ، براى اينكه ايران را تقريبا در اسارت گرفته بودند ، به واسطه قرار داد تنباكو ، و ايشان يك سطر نوشتند كه تنباكو حرام است ، و حتى بستگان خود آن جائر(ناصر الدين شاه)هم و حرمسراى آن جائر ترتيب اثر دادند به آن فتوا ، و قليانها را شكستند و در بعضى جاهاتنباكوهايى كه قيمت آن هم زياد بود ، در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند آن قرار داد را ، و لغو شد قرارداد ، و يك چنين چيزى

و آنها ديدند كه يك روحانى پيرمرد ، در كنج دهى از دهات عراق ، يك كلمه مى نويسد و يك ملت قيام مى كند ، و قراردادى كه ما بين شاه جائر و انگليسيها بوده است ، به هم مى زند و يك قدرت اين طورى دارد او . » (2)

در دوران قاجار-و كمى پيش از آن-محور عمده حل و فصل مشكلات سياسى ، اجتماعى و اقتصادى رژيم حاكم را ، سياست موازنه منفى و مثبت(جلب رضايت دو ابرقدرت روس و انگليس از طريق اعطاى امتيازات و منافع مختلف به آنها)تشكيل مى داده است ، تا جائيكه به عنوان شيوه اى سهل الوصول براى حفظ و بقاى شاه و در برابر تكاثر طلبى استعمارگران بين المللى به كار گرفته مى شد . در آن زمان ، دودولت روس و انگليس نقش تعيين كننده را در دربار شاه داشتند كه خود به دليل فقدان پايگاه مردمى دربار بود . بينش سياسى و فرهنگى مردم در سطح نازلى قرار داشت و ازوسايل ارتباطى آن روزگار(مانند روزنامه ها)به نحو قابل توجهى برخوردار نبودند وغالبا در اثر تبليغات انحرافى رژيم شاه ، تصور مى كردند كه ديگر شاهان جهان تابع شاه ايران هستند!مدتى پيش از انعقاد قرارداد امتياز تنباكو«عهدنامه رويتر»در تاريخ جمادى الاولى 1289 ه . ق(1872 م)با«بارون ژوليوس دورويتر»انگليسى كه رشوه هاى كلان به شاه و صدر اعظم وى(مشير الدوله سپهسالار)پرداخته بود ، صورت گرفت . در وصف ننگين بودن اين عهدنامه همين بس كه به اعطاى سند مالكيت ايران معروف گشت و«لرد كرزن ، آن را«بخشش از طرف ايران خواند . شاه و سپهسالارپس از اين بخشش و با پولى كه به عنوان رشوه از رويتر گرفتند . در سال 1290 ه . ق

ازطريق روسيه به فرنگ رفتند . ولى در پايتخت روسيه با اعتراض شديد دولت تزارى نسبت به اين عهدنامه روبرو شدند كه دنباله اين سفر به اعطاى امتيازات ديگرى به روسيه منجر شد .

سفر سوم ناصر الدين شاه به اروپا

در سفر سوم ناصر الدين شاه به فرنگ و توقف او در انگلستان ، پيشنهاد اعطاى امتياز توتون و تنباكوى ايران به انگليس مطرح مى شود . به اين منظور دولت انگليس يكى از اتباع خود به نام ماژور تالبوت را به عنوان طرف قرارداد معرفى مى كند .

سرانجام در رجب 1307 ه . ق مطابق با مارس 1890 ميلادى و پس از مراجعت شاه به ايران و آمدن تالبوت در راس يك سنديكاى ساختگى و خلق الساعة ، قرارداد امتيازانحصار تنباكوى ايران در 15 ماده تنظيم ، و به امضاى ناصر الدين شاه رسيد . درفضاحت اين قرارداد همين بس كه رويتر انگليسى گفت : «وقتى كه متن آن در جهان انتشار يافت ، معلوم شد كه حاوى يك تسليم دربست و غيرعادى كليه منابع صنعتى يك كشور پادشاهى به خارجيان است كه حتى در عالم خيال هم تصور نمى رفت كه امتيازى حتى به مراتب كمتر از آن در تاريخ واگذار شده باشد . »و اعلان فوق در آغاز سال 1308ه . ق و ورود تالبوت و هيات همراه وى به ايران كه در رجب 1308 ه . ق صورت گرفت و همچنين انتشار اعلاميه كمپانى رژى كه تمام خريد و فروش تنباكو را از آغاز سال 1308 ه . ق به خود متعلق مى نمود . برخوردهاى ريشه دار و شديد محافل مذهبى رانسبت به استعمارگران و اهداف شوم نهفته در قرار داد و تبعات آن برانگيخت و به مشابه در عثمانى ، از سوى برخى از روشنفكران

در پى داشت . اما خطر عمده اى كه علاوه بر به يغما رفتن بنيه مالى ايران ، جامعه اسلامى را تهديد مى كرد ، حضور فرهنگ استعمارى و گسترش تهاجم فسادى بود كه به تبع حضور عينى اجانب و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمين در ايران رخ مى نمود . چندى نگذشته بود كه نشانه ها ومصاديق آشكار اين فساد ، هويدا گرديد . هجوم فرنگيان به ايران-با آمارى بيش از 200هزار نفر-حتى شكل ظاهرى شهر و بازار و جماعت مسلمين را تغيير داده و از طرف ديگر ، استضعاف مالى و فرهنگى بسيارى از مردم ، آنان را به اجيرى و خدمتگزارى فرنگيان مى كشاند . طبيعى است در اين موقعيت اشاعه فساد اخلاقى و اجتماعى ، و ازبين رفتن قبح مفاسد ، و از سوى ديگر ، بد رفتارى و سلطه كارگزاران استعمار ، ارمغانى روز افزون و تباه گرى بود . انگليسيها در هر جا كه مى رفتند ، سوار و اسب و اسلحه باخود بردند و مزدور اسلحه به دست درست كردند ، و اين همان شيوه اى بود كه انگليسيان در تصرف هند و ايجاد كمپانى هند شرقى و سپس حضور نظامى به بهانه حفظ امنيت اين كمپانى و آنگاه مستعمره نمودن هند به كار گرفته بودند . سستى و فسادداخلى حكومت ، و پوسيدگى نظام حاكم ، به علاوه دست اندازيهاى شاه غرق دربى خبرى و مست از شكوه سلطنت چهل ساله!به حيطه قدرت علماى دينى به منظورخنثى نمودن نفوذ ايشان و نيز نارضايتى عامه مردم از استبداد«امين السلطان صدراعظم و زمامدار پر سابقه دولت كه در تحريص شاه نسبت به اعطاى امتيازات نقش اوليه و مؤثرى داشت را بايد به عنوان ديگر زمينه هاى بيدارى مردم

و تكوين خيزش ملت به رهبرى روحانيت برشمرد . به تدريج نخستين نغمه هاى مخالفت ، هم زمان با آغاز كاركمپانى در گوشه و كنار كشور بالا گرفت . مبارزه علماى دينى و مردم در ماجراى تنباكو ، ابعاد و مراحل گوناگونى را شامل گرديد كه بر طبق ضوابط و شرايط امر به معروف ونهى از منكر شكل يافته است كه در نخستين قدم با تذكر خطاها به دولت آغاز مى شود .

ميرزاى شيرازى از سامراء ، ميرزاى آشتيانى از تهران ، و علماء و مردم تبريز و اصفهان وشيراز و . . . ، هر يك اشتباهات دولت را در امر انحصار تنباكو متذكر گرديدند . اما شاه وامين السلطان در قبال اعتراضات ، ملت را نادان و غير مطلع از جريانات مى خوانند .

طبيعى است در شرايطى كه امتى عزم خود را جزم نموده تا به مقصد نرسيده از پاى ننشيند ، اين گونه برخوردها مانعى نخواهد بود . لذا مردم نيز خود را براى مراحل بعدى نهضت مهيا و آماده مى كنند . در شهرهاى مختلف كشور زمينه هاى قيام هم فراهم مى شود .

قيام مردم شيراز

در شيراز هم زمان با ورود ماموران انگليسى رژى ، بازارها و دكاكين بسته شده ومردم در مساجد اجتماع مى كنند . رژيم براى مقابله با اين عمل ، به دستگيرى و تبعيدعالم مبارز ، «سيد على اكبر فال اسيرى مبادرت مى ورزد . با ربوده شدن سيد على اكبرتوسط عمال دولت و تبعيد او به بوشهر ، و سپس بصره ، مردم با تجمع در شاهچراغ به ابراز تنفر از اين عمل رژيم مى پردازند ، ولى حكومت قوام الملك شيرازى ، با گلوله به استقلال طلبان پاسخ مى دهد ، ولى مقاومت

مردم ادامه مى يابد .

قيام مردم تبريز

در تبريز نيز مردم به رهبرى روحانيت و پيشوايى آية الله حاج ميرزا جواد آقامجتهد تبريزى به مقابله با قرارداد برمى خيزند . در تبريز مردم اعلاميه هاى كمپانى را ازديوارها كنده و از پذيرفتن خارجيان خوددارى مى ورزند و چون پاسخى جز خشونت بيشتر نمى بينند ، تهديد به قتل فرنگيها در روز عاشورا مى كنند . رژيم براى خاموش كردن شعله هاى قيام در تبريز تصميم به ايجاد تفرقه در بين صفوف روحانيون مى گيرد .

ناصر الدين شاه انگشترى الماس خود را براى موسى آقا»ملاى تبريزى به رسم هديه مى فرستد تا او را در مقابل ميرزا جواد آقا»قرار دهد . ولى اين كار هم تاثيرى نمى بخشد و روحانيت از اين حيله ، هوشيارانه آگاهى مى يابند . كار چنان در تبريز تنگ مى شود كه كمپانى حتى حاضر مى شود تمام ماموران و كاركنان خود را از ميان ايرانيان و مسلمانان قرار دهد ، ولى سودى حاصل نمى شود .

قيام مردم اصفهان

در اصفهان ، مردم به رهبرى سه عالم مجاهد ، «حاج شيخ محمد تقى (آقانجفى) ، «شيخ محمد على و«ملا باقر فشاركى به استوارى در برابر كمپانى و هوسهاى عمال شاه مى ايستد . علماى اصفهان براى اول بار در منطقه خود استعمال دخانيات وتنباكو را تحريم نموده و كاركنان رژى را نجس اعلام مى كنند . «ظل السلطان حاكم جبار اصفهان ، به تبعيد گروهى از علماء مى پردازد ، اما باز هم فروشندگان تنباكو ، به معامله با كمپانى تن در نمى دهند . عده اى تنباكوى خود را به جاى فروش بين فقراتقسيم مى كنند و گروهى هم محصول خود را آتش مى زنند .

ميرزاى شيرازى(اعلى الله مقامه)كه قبلا توسط علماى تبعيدى(از جمله سيد على اكبر فال اسيرى از شيراز ، و عالم ديگرى به نام منير

الدين از اصفهان)كه از شدت فشار شبانه به سوى سامراء گريخته بودند ، در جريان ماوقع قرار گرفته بود . پرداختن به موضوع و وارد شدن كامل به صحنه پيكار با سلطه صاحبان قدرت را وظيفه الهى خويش دانست و رهبرى مبارزه را به كف با كفايت خود گرفت . ميرزا در اول ذيحجه سال 1308 ه . ق تلگراف مفصلى به شاه فرستاد و در آن به منافات داشتن قرارداد بادستورات قرآن مجيد و نواميس الهيه و از بين رفتن استقلال دولت و اختلال نظم مملكت تاكيد ورزيد . متعاقب اين تلگراف ، ناصر الدين شاه از كارپرداز ايران در بغدادمى خواهد تا ميرزا به تشبثاتى متمسك شود ، از جمله ضرورت قرابت به دول بزرگ اروپا براى استخلاص از روسيه تزارى ، لزوم تقويت بودجه و قشون و رفع نقائص و كم بودن مالياتها ، موهن بودن الغاى قرارداد از نظر بى اعتبار شمرده شدن امضاى پادشاه ، اساسا عدم امكان اين عمل به جهت خسارات خارج از عهده و . . .

ميرزا در پاسخ تمام اين تشبثات ، فقط تاكيد بر اين نكته مى كند كه بايد فقط به ملت مسلمان تكيه كرد ، و بالاخره در مقابل تاكيد مجدد مشير الوزراء(كارپرداز ايران دربغداد) ، بر ضعف دولت چنين تهديد مى كند : «اگر دولت از عهده برنمى آيد ، من به خواست خدا آن را بر هم مى زنم . »شاه و دربار ، وقعى به گفته هاى ميرزا نمى دهند وتصميم مى گيرند كه با سياست دفع الوقت ، به تدريج مردم و علماء را از توجه به مساله تنباكو منصرف سازند . اما وقت گذرانى شاه و اعوان و انصارش در ارائه پاسخى متين وصحيح به ميرزا ، و همچنين زمينه هاى مبرم براى

تحريم تنباكو كه نشانه هاى آن دردرخواستهاى مكرر مردم به چشم مى خورد ، و در بخشهايى از كشور نيز به كار گرفته شده و به عنوان سياست منطقه اى موقتى تلقى مى شد ، سرانجام انتظارها را به سر رساندو حكم تحريم در عبارتى كوتاه و به شيوه اى مؤثر و محرك و حساب شده از سوى ميرزاى شيرازى به اين شرح صادر گرديد :

متن حكم

«بسم الله الرحمن الرحيم ، اليوم استعمال تنباكو و توتون ، باى نحو كان ، درحكم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه عليه است . حرره الاقل محمد حسن الحسينى

بلافاصله پس از صدور حكم ، ماموران حكومت وظيفه يافتند به هر نحو ازانتشار اين حكم و آگاهى مردم نسبت به صدور آن ممانعت كنند و به طريقى كه مى توانستند و ضرورت داشت عمل مى كردند . با اين حال ، در همان نصف روز اول كه حكم به دست ميرزاى آشتيانى رسيد ، در حدود صد هزار نسخه از حكم ميرزاى شيرازى نوشته شد . مردم ، حتى بى سوادها ، نشر آن را وظيفه شرعى خود مى دانستند .

حكم تحريم ، حتى درباره شاه و اندرون حرمسراى وى را نيز در برگرفت ، به نحوى كه انيس الدوله ، سوگلى ناصر الدين شاه دستور داد قليانها را جمع كنند و ناصر الدين شاه هم براى آنكه مبادا به احترامش لطمه اى وارد آيد ، بعد از آن به هيچ يك از نوكران خود دستور نمى داد قليان بياوردند و در تمام دربار ، قليانها را جمع كردند . كار به جايى رسيد كه يهود و نصارى نيز به متابعت از اسلام ، دخانيه را در ظاهر ترك نمودند . ازسوى ديگر ، شاه و

درباريان به مصداق الغريق يتشبث بكل حشيش به هر گونه نيرنگ و فريب به منظور جلوگيرى از روند پيروز تحريم دست مى زنند . در آغاز با مساعدت وعاظ السلاطين و معممين دربار به شايعه جعلى بودن فتوى و اين كه توسط فردى به نام ملك التجار»جعل شده است ، مى پردازند و سيستم حفاظت و اختناق خود را به شدت گسترش مى دهند تا هر گونه ارتباط مردم و علماء ، و كسب تكليف از ميرزاى بزرگ را سلب كنند . اما اين اقدامات نيز تاثيرى در روند قضايا نداشت . لذا دولتيان باتوسل به نيرنگى ديگر و ايجاد تفرقه ، دست به دامن علماى داخل ايران مى شوند . شاه وامين السلطان به ميرزاى آشتيانى روحانى تهرانى روى مى آورد و از او مى خواهند به اباحه و تجويز دخانيات حكم كند . ميرزاى آشتيانى و ديگر علماء ، شاه و درباريان را به كلى مايوس مى سازند و قاطعانه مى گويند كه حكم ميرزاى بزرگ را جز خود او كسى ديگر نمى تواند تغيير دهد ، و اضافه مى كنند : «اين كار اصلاح برنمى دارد ، بايد متوقف شود . . . اين امتيازات بايد برگردد و تا برنگردد ميرزا آرام نمى گيرد . »از طرف ديگر ، سياست ارعاب و تهديد و توسل به خشونت نيز كارآيى خود را از دست داد و مردم راهر چه بيشتر مصمم تر و مقاوم تر ساخت . بدين رو ، ناصر الدين شاه ، ناچار به فكرتسليم و لغو امتياز مى افتد ، ولى مسئولان كمپانى ، و على الخصوص كارگزاران سفارت انگليس ، او را از اين كار برحذر مى دارند و آن را خطرى براى اصل رژيم قلمدادمى كنند . سرانجام ، شاه در حالى كه فقط دو هفته

از صدور حكم تحريم مى گذرد ، به الغاى انحصار داخله توتون و تنباكو مى پردازد . اما علماء و مردم باز هم مقاومت مى كنندو خواستار لغو كامل امتياز تنباكو مى گردند . شاه كه خصوصا از مقاومت ميرزاى آشتيانى بسيار عصبانى شده بود ، او را تهديد مى كند . در عوض ميرزا نيز تصميم به مهاجرت مى گيرد . شاه از ترس به پا شدن طوفان ، به تملق و تهديد ميرزا پرداخته و وى را از هجرت باز مى دارد . در اين ميان ، زمزمه هاى جهاد عليه دستگاه نيز بالا مى گيرد واعلاميه هايى بدين مضمون بر در و ديوار شهر نصب مى شود :

«بر حسب حكم جناب حجة الاسلام ، آقاى شيرازى ، اگر تا 48 ساعت ديگرامتياز دخانيات لغو نشود ، يوم دوشنبه آتيه ، جهاد است ، مردم مهيا شويد . »

از سوى ديگر شدت اوضاع و تنگناهايى كه براى فرنگيان پديد آمده بود ، باعث شد كه مسئولين كمپانى از سوى سفراء و سياسيون اروپا در تهران ، تحت فشار قرارگيرند .

«آرنستين ، رئيس كمپانى ، امين السلطان را در اتخاذ دو راه مخير مى سازد : لغوامتياز و پرداخت خسارت ، لغو تحريم و آرام كردن مردم . شاه تصميم دوم رابر مى گزيند . شاه و دربار براى چاره جويى ، مجلسى با حضور علماى بزرگ تهران وبرخى از دولتيان تشكيل مى دهند . در اين مجلس ، از علماء آقايان ميرزا حسن آشتيانى ، سيد على اكبر تفرشى ، شيخ فضل الله نورى ، امام جمعه تهران ، سيد محمد رضاطباطبايى ، سيد عبد الله بهبهانى ، آخوند ملا محمد تقى كاشى ، و از طرف دولت : نايب السلطنه كامران ميرزا

، صدر اعظم امين السلطان ، ميرزا على خان امين الدوله ، مشيرالدوله ، قوام الدوله و مخبر الدوله شركت داشتند . در اين جلسه ، صورت امتياز نامه مطرح شد ، ولى آقايان علماء ، به علت اينكه كليه مفاد آن بر خلاف الناس مسلطون على اموالهم بود ، از صحه گذاردن بر آن خوددارى نمودند ، و حتى تهديدات دولتيان نيز نتوانست كارى از پيش ببرد . كار به جايى رسيد كه آقا سيد محمد رضا طباطبايى فرمود : «اگر اين حكم را دولت داده است ، كه بايد به امضاى ملت باشد ، و اگر شخص شاه داده است كه حقى نداشته و ندارد . »

حكم تبعيد ميرزاى آشتيانى

در اين ميان به فتنه يكى از درباريان ، حكم تبعيد ميرزاى آشتيانى مجددا دردستور كار قرار مى گيرد . در نتيجه وى را در قليان كشيدن در مجامع عمومى ، يا خروج از تهران مخير مى سازند ، و او نيز با صراحت و قاطعيت تمام ، خروج از تهران رامى پذيرد . شهر يك پارچه قيام مى شود . علماء همه در كنار ميرزا ، خود را براى هجرت آماده مى سازند . اغلب مردم نيز مصمم مى شوند با ميرزا از شهر خارج شوند . مردم مغازه ها را مى بندند و روانه ميدان ارك مى شوند و پس از آن مردم به مسجد شاه روى مى آورند و امام جمعه را كه مشغول تهديد مردم بود ، از منبر به زير مى كشند . عمال شاه كه از هراس آرام نداشتند ، به ناگاه وعده الغاى امتياز از طرف شاه كه به نايب السلطنه نوشته بود ، توسط عبد الله خان والى به ميرزاى آشتيانى واصل گرديد . در وضعيتى كه مردم به پا خاسته را

اميدى به وعده و وعيدهاى سلطان نيست ، طبيعى است اين دستخط دردى را درمان نمى كند . پس مردم به شورش خود ادامه دادند و«معين نظام نيز فرمان آتش داد . سربازان ترك زبان و غيرتمند تبريزى به طرفدارى از مردم ، از حكم معين نظام سرپيچيدند . از اين رو معين به فوج بى پدران -كه در بى پدرى و ظلم بى محابا بودند-دست توسل دراز كرده و بدين وسيله مردم گلوله باران شدند . عدم آمادگى كامل مردم براى مقابله با آتش و جنون دستگاه ، ميرزاى آشتيانى را واداشت تا مردم را به استقامت عاقلانه و اجتماع در مسجد جامع فرا خواند . از طرف ديگر ، پيكهاى شاه ، مدام به خانه ميرزاى آشتيانى مراجعه مى كردند . ميرزاى آشتيانى كه ازپذيرش هداياى شاه كه براى استمالت او فرستاده بود ، خوددارى ورزيد . ختم غائله رادر گروه سه پيشنهاد اعلام داشت : دادن خونبهاى مقتولين ، مصونيت ديگر كسانى كه درتظاهرات شركت جسته بودند ، برچيدن بساط كليه امتيازات خارجى . در مورد شرطسوم ، پس از مذاكرات طولانى ، بالاخره بر سر فسخ كامل رژى توافق به عمل آمد . با اين حال چون به وعده هاى شاه اميدى نبود ، ميرزا اصرار نمود كه شركت انگليسى راسا لغوانحصار را اعلام كند . شاه نيز بى قيد و شرط تسليم شده و از سفير انگليس برآوردن اين خواسته را مى طلبد و چنين نيز مى شود . رئيس كمپانى طى اعلانى كه سند درخشانى برتسليم وطن فروشان و پيروزى مردم و روحانيت است ، لغو انحصار را اعلام مى نمايد .

شاه نيز براى استمالت از ميرزاى آشتيانى و بازماندگان شهداء ، انگشترى الماس

خود رابراى ميرزا مى فرستد ، اما او نپذيرفته ، آن را باز مى گرداند . با اين حال هنوز به پايان راه مانده و انعطافى در موضع علماء پديد نيامده است . دولت از علماء كه پايان كار را به حكم ميرزاى شيرازى مربوط مى دانند ، مى خواهد كه ضمن تلگرافى به ميرزاى شيرازى ، حكم به اباحيت تنباكو را خواستار شوند . رهبر دورانديش و هوشيار قيام ، ميرزاى بزرگ(اعلى الله مقامه)براى بستن راه هر گونه فريب ، در حكم لغو تحريم شتاب نمى كند . براى اين كار به جهت بى اعتمادى به تلگراف ، فيصله كار را در ارسال دستخط علماء مى داند . مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى در تلگرافى به ميرزاى آشتيانى به نكته بسيار مهمى اشاره مى كند كه خود سندى گويا به رهبرى و دورانديشى اين مجاهدبزرگ است . وى با درايت تمام به ايشان توصيه مى كند كه بايد مسائل به نحوى حل شود كه فساد ديگرى كه دين و مردم را گرفتار سازد ، فراهم نشود . دولتيان نيز در برابراين همه هوشيارى ، ديگر ياراى فريب كارى ندارند و بالنتيجه حكم تحريم ، پس از 55روز از سوى علماء لغو شد . البته كارگزاران خارجى كه تلاشهاى خود را بى ثمرمى ديدند ، به ادعاى خسارت پرداختند و رئيس كمپانى خواستار 60000 ليره غرامت از دولت گرديد كه سرانجام انگليسيان با شاه و دربار ، بر سر 50000 ليره به توافق رسيدند .

بدين منظور شاه كه مى توانست از خزانه شخصى خود اين غرامت را كه در حقيقت همان رشوه هاى كلانى بود كه كمپانى به وى پرداخته بود ، بپردازد ، با اين حال از بانك شاهنشاهى كه در دست انگليسيان بود ، 50000 ليره وام با

نرخ شش درصد بهره گرفت كه بازپرداخت آن در 40 قسط و به مدت چهل سال و به موجب ماده پنج قرارداد ، اين وام : «درآمد گمرك بندر عباس ، بندر لنگه ، و شهر شيراز ضمانت اداى اين تنخواه خواهد بود . »اين همان نكته اى بود كه ميرزاى شيرازى بر آن هشدار داده بود كه مباداحاصل كار ، تحميلى ديگر بر مردم ستمديده اين سامان باشد . به هر حال نهضت تحريم تنباكو كه با ماهيتى ضد استعمارى و انگيزه هاى اسلامى صورت گرفت ، توانست نقش مهمى در تاريخ معاصر ايران و بيدارى مردم اين سرزمين در جهت احقاق حقوق ايشان فراهم سازد و بار ديگر پيوند ديرپاى روحانيت اصيل و مردم ، و از خود گذشتگى و ايثارآنان را در حفظ استقلال و هويت اسلامى كشور جلوه گر ساخت و هر چند نتوانست به صورت مبارزه تمام عيار مكتبى بر ضد استبداد داخلى نيز به نتيجه برسد ، و حكومت اسلامى را متحقق سازد ، ولى زمينه ساز بسيارى از حركتهاى اصيل و مردمى بعدى شد .

وفات ميرزا

در شب چهارشنبه بيست و چهارم شعبان 1312 ه . ق ، يكى ديگر از ستارگان آسمان فقاهت در خاموشى فرو رفت و تيرگى شب را دو چندان ساخت . افول اين ستاره ، انفجارى در دلها پديد آورد كه كوچكترين نمودش جارى شدن سيلاب اشكهابود . تقديرات خداوند تبديل ناپذيرند و مرگ بر همگان مقدر شده است . ميرزاى بزرگ نيز از اين قاعده مستثنى نبود . او كه 82 سال عمر گرانمايه اش را به پرتو افكنى در ميان مسلمين و به خصوص شيعيان سپرى كرده بود ، آن شب بعد از نماز عشاء ، بر اثر شدت بيمارى

سل دار فانى را وداع كرد و جان به جان آفرين تسليم نمود . ميرزا وصيت كرد كه او را در نجف ، در محلى كه خود قبلا مشخص كرده بودند به خاك بسپارند . به همين جهت جسد شريفش را پس از غسل دادن در شط سامراء ، به طرف نجف اشرف حركت دادند . در تمام شهرهاى سر راه ، مردم با گريه و زارى و نوحه خوانى و سينه زنى به پيشواز مى آمدند . در نزديكى بغداد ، تمام اهالى بغداد(حتى غير مسلمانان از اهل ذمه) نيز به استقبال آمدند . «مشير رجب پاشا»هم ارتش سلطانى را با هياتى آراسته به حزن و اندوه ، و تفنگهايى سرنگون به استقبال فرستاد . در كربلا ، جسد ميرزا در حرمين امام حسين(ع)و حضرت عباس(ع)طواف داده شد و در نجف نيز جسد ميرزا درحرم امير المؤمنين(ع)طواف داده شد و سپس در آخرين شب شعبان دفن ميرزا به پايان رسيد . از آن پس مجالس فاتحه در تمام شهرها برگزار گرديد . همه بازارها در ايام فاتحه بسته بود و اين عزادارى تا نزديك يك سال در بلاد اسلامى ادامه داشت . (3)

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 314 .

2- از بيانات 28/8/1359 امام خمينى(ره) .

3- يكصد سال مبارزه روحانيت از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى ، تاليف نگارنده ، چاپ 1360 ، دفتر نشرنويد اسلام .

علاوه بر منابع فوق ، مى توان از : هدية الرازى الى المجدد الشيرازى ، تاليف علامه حاج آقا بزرگ تهرانى ، انتشارات ميقات- تحريم تنباكو ، تاليف ابراهيم تيمورى و منابع فراوان ديگر استفاده نمود .

36- آخوند ملا محمد كاظم خراسانى (متولد 1255-متوفى 1329 ه . ق)

گفتار استاد

«در سال 1255 ، در مشهد ، در يك خانواده غير معروف متولد شد و در 22سالگى به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهى تحصيل فلسفه كرد ، سپس به نجف رفت . دو سال درس شيخ انصارى را درك كرده است ، اما بيشتر تحصيلاتش نزدميرزاى شيرازى بوده است . ميرزاى شيرازى در سال 1291 سامراء را محل اقامت خود قرار داد ، ولى آخوند خراسانى از نجف دور نشد و خودش مستقلا حوزه درس تشكيل داد . او از مدرسين بسيار موفق است ، در حدود هزار و دويست شاگرد از محضرش استفاده مى كردند و در حدود دويست نفر آنان ، خود مجتهدبودند .

فقهاء عصر اخير ، نظير مرحوم آقا سيد ابو الحسن اصفهانى ، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى ، مرحوم حاج آقا حسين بروجردى ، مرحوم حاج آقاحسين قمى ، و مرحوم آقا ضياء الدين عراقى . . . همه از شاگردان او بوده اند .

شهرت بيشتر آخوند خراسانى ، در علم اصول است . كتاب كفاية الاصول او ، يك كتاب درسى مهم است ، و حواشى زيادى بر آن نوشته شده است . آراءاصولى آخوند خراسانى ، همواره در حوزه هاى علميه نقل ميشود

و مورد توجه است . آخوند خراسانى همان كسى است كه فتوى به ضرورت مشروطيت داد .

مشروطيت ايران ، رهين اوست . او در سال 1329 هجرى قمرى درگذشت . » (1)

در فصل گذشته ، در سلسله رجال فضيلت و كاروان نور و رحمت ، به معرفى ميرزاى بزرگ شيرازى(اعلى الله مقامه الشريف)پرداختيم . اينك در راستاى حفظترتيب منطقى و اصولى ، به شرح حال محقق فاضل و عالم مدقق و استوانه بزرگ علم فقه و اصول ، و يكى از روزنه هاى بزرگ سياست آن عصر ، مرحوم آخوند (2) ملا محمدكاظم خراسانى مى پردازيم . زندگى او در دو بخش خلاصه مى گردد :

1-علم و دانش و فضيلت

2-سياست و كوشش در برقرارى حكومت الهى و اجراى قوانين شريعت اسلام

در بخش نخست ، فشرده زندگى وى را بررسى مى كنيم : او در سال 1255 ه . ق در طوس متولد گرديد . پس از طى مراحل تحصيلى لازم ، در شهر مشهد ، در بيست ودو سالگى عازم تهران گرديد و علوم عقليه را از اكابر فن آن روز فرا گرفت . سپس عازم حوزه علميه نجف اشرف گرديد و مدت اندكى در درس فقه و اصول مرحوم شيخ مرتضى انصارى(اعلى الله مقامه الشريف) حاضر گشت . پس از وفات او ، از ميرزامحمد حسن شيرازى تلمذ و كسب علم نمود . پس از آنكه ميرزاى شيرازى به سامراءمهاجرت كرد ، او به تدريس طلاب علوم دينيه پرداخت ، تا آنكه شماره حاضرين حوزه اش ، متجاوز از هزار نفر گرديد كه صد و بيست تن از آنان از زمره مجتهدان وصاحبان فتواى مسلم بودند . در اواخر ، آوازه اش جهانى گرديد و مرجعيت عامه

پيدانمود .

تاليفات او

از تاليفات او مى توان كتب زير را نام برد :

1-كتاب الاجاره

2-الاجتهاد و التقليد

جلسه تدريس آية الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى .

در اين جلسه آيات عظام : بروجردى ، مرحوم حاج آقا حسين قمى ، مرحوم حاج آقا ضياء الدين عراقى ، مرحوم حاج شيخ محمد حسن كمپانى ديده مى شوند . وقتى اين عكس به محضر آية الله العظمى گلپايگانى(مد ظله العالى)ارائه شد ، فرمودند : «در رؤياهمچو منظره اى را مى ديدم ، با مشاهده اين تصوير آن رؤيا تحقق يافت . »

3-التكلمة للتبصرة

4-حاشيه بر اسفار ملا صدرا

5-حاشيه بر رسائل شيخ مرتضى انصارى(ره)

6-حاشيه بر مكاسب شيخ(ره)

7-القضاء و الشهادات

8-كفاية الاصول در دو جلد

و مشهورتر از همه تاليفات او ، اين كتاب آخرى است كه در تمام اقطار ، درنهايت اشتهار مى باشد . دانشمندان حاشيه ها و تعليقه هاى متعددى بر آن افزوده اند كه ازمشهورترين آنها ، حاشيه شيخ محمد حسين اصفهانى ، شيخ محمد على قمى ، شيخ عبد الحسين آل شيخ ، و ميرزا ابو الحسن مشكينى است كه هر كدام در كشف معضلات و ابراز حقايق آن كتاب ، تلاش فراوانى نموده اند كه در روشنگرى مطالب آن كتاب مفيدمى باشد . و تاسيس چند مدرسه علميه را در نجف اشرف ، در سرى كارهاى علمى وتربيت علماء او مى توان ذكر كرد .

سياست

سياست و تشريك مساعى در امور عمومى ، و مصالح كلى مسلمين ، يكى ازوظايف مهم و بزرگ علماء و فقهاء و دانشمندان علوم الهى است كه خداوند متعال دخالت در اين امور را بر عهده آنان واگذاشته است و متعهد ساخته است كه هرگز دربرابر عربده هاى سيرى سيران مست و مغرور ، و ضجه فريادهاى گرسنگى گرسنگان مظلوم ، آرامش و

سكوت اختيار ننمايند ، و طبق فرمان علم و معرفت و ايمان خويش ، كه از معارف الهى كسب كرده اند ، به اين وظيفه مهم الهى و اسلامى قيام ورزند ، هر چندكه راحت طلبان و آسايش خواهان مى خواهند كه هميشه علم و مدارس علمى ودانشمندان علوم الهى را از اين مسئوليت ، عارى سازند و علم را در زاويه مقدسه كنج مدارس پرورش دهند ، و ديگر هيچ وظيفه اى و مسئوليتى و نه تعهد و مقاومتى در برابر نفوذ افكار شيطانى و اعمال جابرانه ستمكاران و جباران تاريخ نداشته باشند . و اين جدالى است قديمى و طولانى كه از دورانهاى گذشته نه چندان نزديك ، به يادگار مانده است و متاسفانه در عصرهاى اخير تا عصر انقلاب اسلامى ايران ، با تلاش و با آن همه سرمايه گذارى استعمارگران ، مسيحيان و سياستمداران و راحت طلبان كه در اين راه مبذول داشته اند . كفه دوم ترازو بر كفه اول آن برترى پيدا كرده است و انزواء و سكوت و اشتغال محض به درس و بحث و كتاب بر حوزه نجف سايه افكنده بود كه جريان مشروطيت و مبارزه با ديكتاتورى و خودسرى فرد حاكم بر سرنوشت عمومى مسلمانان ، در ايران اوج گرفت و فرياد مظلوميت مسلمانان به گوش مراجع عاليقدرنجف اشرف رسيد . آخوند ملا محمد كاظم خراسانى شاگرد و تربيت يافته مكتب ميرزاى شيرازى ، از كسانى بود كه به اين نداى مظلومان پاسخ مثبت داد و همراه با ديگراساتيد علم ، مانند : آية الله شيخ عبد الله مازندرانى و برخى ديگر از علماء احكام روشن وفتاواى صريح در مورد خلع محمد على شاه قاجار از سلطنت و تشييد مبانى حكومت الهى

و وجوب وحدت ميان امت اسلامى ، صادر نمودند و مشروطيت را كه خود گامى به جلو در راه استوارى عدالت بود ، به وجود آوردند . هر چند از اين مشروطيت عوامل نفوذى و مامورين استعمار و استثمار سوء استفاده ها كردند و نتايج ناروايى از آن گرفتند ، ولى اساس كار و آن هسته اوليه و نقطه مركزى كار ، بر اساس قويم و نيت پاك واقدام الهى استوار بود .

مبارزه با اومانيسم و لامذهبى

بحث و گفتگو از مشروطيت و دقايقى كه منجر به جدا شدن نيروى روحانيت گرديد ، يك بحث تاسف آور و خارج از عهده امروزين نگارنده است و اكنون چندان نيزمفيد فايده نمى بيند ، ولى موضوعى كه امروز نيز مطرح است ، موضوع روشنفكرى وخودرايى و صاحب راى و نظر بودن در برابر احكام قطعى خدا و اوامر مذهب است كه نمونه اش در روزگار مشروطيت ، سياستمدار معروف ، سيد حسن تقى زاده ، و ملكم خان و دار و دسته آنان بود ، كه معتقد بودند : «ايرانى بايد از نظر روحى و جسمى و آداب اخلاق ، پوشش ، كوشش و . . . صد در صد اروپايى و فرنگى باشد . »

و مفهوم روشن اين سخن ، مبارزه با تمام مبادى اخلاق و آداب و رسوم و فرايض اسلامى بود كه با روش فرنگى مغايرت پيدا مى كرد و تقى زاده از جمله كسانى بود كه وارد مجلس شوراى ملت اسلام آن روز گرديد ، و اين طرز فكر را القاء و تبليغ و تقنين مى كرد و حزبى به نام حزب دموكرات تشكيل داد كه باعث هيجانهاى شديد سياسى گرديد . بدين جهت مجتهد عالى مقام ، آخوند ملا محمد كاظم خراسانى و هم رزم

او آية الله شيخ عبد الله مازندرانى كه هميشه پاسدار استقلال احكام بودند ، تلگراف زير را داير بر اخراج او ازمجلس و تبعيد او از كشور صادر نمودند :

«از قصر شيرين به تهران :

چون ضديت مسلم سياسى سيد حسن تقى زاده كه تاكنون جدا آن را تعقيب نموده است ، با اسلاميت مملكت و قوانين شريعت مقدسه برخود و اعيان ثابت شده است و از مكنونات فاسده اش علنا پرده برداشته است ، لذا ازعضويت مجلس مقدس ملى و قابليت امانت نوعيه لازمه آن مقام منيع ، بالكليه خارج قانونا و شرعا منعزل است ، منعش از دخول در مجلس ملى و مداخله در امور مملكت و ملت بر عموم آقايان علماء و اولياء امور و امناء دار الشورى كبرى و قاطبه امراء وسرداران عظام و آحاد عساكر معظمه مليه و طبقات ملت ايران ايدهم الله تعالى بنصره العزيز ، واجب و تبعيدش از مملكت ايران فورا لازم ، و اندك مسامحه و تهاون حرام ودشمنى با صاحب شريعت(ع)است . به جاى او فرد امين دين پرست و وطن پرور ، ملت خواه صحيح المسلك انتخاب فرموده ، او را مفسد و فاسد مملكت شناسند ، و به ملت غيور آذربايجان و ساير انجمنهاى ايالتى و ولايتى هم اين حكم الهى عز اسمه رااخطار فرمايند ، و هر كسى از او همراهى كند ، در همين حكم است ، و لا حول و لا قوة الابالله العلى العظيم . و به جميع ما رقم قد صدر الحكم من الاحقر عبد الله مازندرانى ، قدصدرالحكم من الاحقر الجانى ، محمد كاظم خراسانى بذلك پس از انتشار اين حكم تلگرافى ، مجلس شوراى ايران ترتيبات

اخراج او را به منظور تبعيد از تهران صادر كرد . تقى زاده به تبريز آمد و مدتى در آنجا اقامت كرد عاقبت به استانبول رفته و متعاقبا به وطن ايده آل خويش كه همان اروپا باشد ، رهسپارشد . (3)

تلگراف آخوند خراسانى به آية الله انگجى

پس از صدور حكم فساد راى سياسى تقى زاده ، و مغايرت او با احكام مقدسه اسلام ، معروف شد كه تقى زاده از سوى مرجعيت اسلام تكفير شده است . عده اى ازدوستان و طرفداران او شروع به نامه پراكنى و ايجاد جو مصنوعى نمودند و آية الله خراسانى ، محض جلوگيرى از اتلاف وقت مسلمانان در امورى كه ضرورت ندارد ، تلگرافى در پاسخ اين همه نامه ها به آية الله انگجى(مرحوم ميرزا ابو الحسن انگجى ، جد بزرگوار حجة الاسلام و المسلمين سيد على انگجى معروف كه در مسجد ملك تهران اقامه جماعت مى فرمايند . )كه يكى از وزنه هاى بزرگ روحانيت آذربايجان بود ، صادر نمودند كه متن تلگراف چنين است :

از قصر شيرين به تبريز ، عدد كلمات 98 ، تاريخ اصل مطلب 5 شوال 1328«جناب مستطاب شريعتمدار كهف الانام ثقة الاسلام آقاى حاج ميرزا ابو الحسن انگجى دام تاييده :

در خصوص حكمى كه از اين خادمان شرع انور درباره آقا سيد حسن تقى زاده صادر شده بود ، مكاتيب و سؤالاتى از تبريز رسيده ، لازم است جناب مستطاب عالى به عموم علماء و قاطبه مسلمين اعلام فرمائيد حكم مزبور تكفير نبوده و نسبت تكفيربى اصل است ، فقط حكم به عدم جواز مداخله در امور نوعيه مملكت و عدم لياقت عضويت مجلس محترم ملى و لزوم خروجش بوده ، لا غير . البته زايد بر مدلول حكم اثرى مترتب نشود . »

(4)

اين نوع دقت و موشكافى در مورد يك فرد سياسى ، از ديانت و اعتقاد عميق ايمانى و الهى آن مردان بزرگ الهى سرچشمه مى گيرد كه در مورد حفظ اساس تشكيلات اسلامى ، آن چنان دلسوزى و مراقبت نشان مى دهند و در اين راه جان خويش را به مخاطره مى افكنند ، ولى در حفظ آبرو و حيثيت و شئون يك فرد مسلمان ناسالم هم اين قدر تلاش و كوشش دارند تا مبادا افزون بر حكم الهى آثارى بر اومترتب سازند كه فردا در پيشگاه عدل الهى مورد مؤاخذه قرار گيرند .

ولى اى كاش اين همه دقت و ريزبينى ، و اين همه تعهد و مسئوليت در برابرقوانين الهى را ديگران نيز بتوانند درك كنند و مورد بررسى و دقت قرار دهند و دست ازتوطئه ها و نقشه كشيها در مورد چنين رجال الهى و خدمتگزاران شريعت آسمانى بردارند و با اين مردان راستين و صادق از صفا و وفا ، نه از راه غدر و جفا رفتار نمايند .

وفات او

او در سال 1329 ه . ق ، پس از عمرى تلاش و كوشش در راه خدا به لقاء الله پيوست .

رحمت و رضوان خدا شامل حال او باد .

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 310 .

2- «آخوند»كلمه اى است فارسى ، و معناى آن معلم و استاد مى باشد ، و آن دو كلمه آقا»و«خوانده است وبا سواد تركيب يافته است و در اصطلاح متاخرين در صورت مطلق ذكر شدن ، مقصود از آن در علوم عقلى ، ملا صدراى شيرازى ، و در علوم نقلى(فقه و اصول) آخوند ملا محمد كاظم خراسانى صاحب ترجمه فوق مى باشد .

3- اوراق تازه ياب مشروطيت و نقش تقى زاده ، به كوشش ايرج افشار ، ص 208 .

4- اوراق تازه ياب مشروطيت ، ص 217 .

37- ميرزا محمد تقى شيرازى ميرزاى دوم (متولد 1270-متوفى 1338 ه . ق)

گفتار استاد

ميرزا محمد تقى شيرازى فرزند عارف كامل ، حاج ميرزا محب على بن ميرزامحمد على گلشن شيرازى ، از فحول علماى اماميه در قرن چهاردهم مى باشد .

او عالمى بوده است عامل ، فاضل ، كامل ، متقى و از شاگردان نام آور فاضل اردكانى ، و حاج ميرزا محمد حسن شيرازى كه بعد از وفات استاد معظم خود ، ميرزاى شيرازى اول ، در سامراء متصدى اداره حوزه علميه سامراء و تدريس آن شد ، وشاگردانى كه در مكتب تدريسى او ربيت يافته اند ، به اصحاب سامراء»معروف مى باشند كه از آن ميان مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى ، مؤسس حوزه علميه قم مى باشد .

تاليفات او

او داراى تاليفات و آثار قلمى متعددى است كه از آن ميان :

1-شرح مكاسب شيخ مرتضى انصارى ، كه در تهران چاپ شده است .

2-شرح منظومه رضائيه ، تاليف سيد صدر الدين عاملى

3-القصائد الفاخره ، في مدح العترة الطاهره (1)

4-رساله علميه كه بعدها مورد تحشيه برخى از فقهاء واقع شده است .

موقعيت عراق و نجف

رشد سياسى و اجتماعى او از سالهاى پيش ، از 1300 ه . ق آغاز مى شود ، از آن روزى كه عراق ، كشور همسايه و مجاور ما ، يكى از ايالتهاى نفوذى بريتانياى كبير(كه در آن زمان سيطره نفوذ و استعمار خود را در آفاق شرق ، و به خصوص سرزمينهاى اسلامى گسترده بود)به شمار مى آمد .

كشور عراق ، به خاطر موقعيت خاص طبيعى و جغرافيائى اش ، هميشه مطمع نظر بيگانگان ، به ويژه قدرتهاى بزرگ استثمارگر بوده است و حكومتهاى استعمارگربين المللى ، همواره نظر سوء و خائنانه به اين كشور خوش آب و هوا و زرخيزداشته اند . از سوى ديگر كشور عراق روى موقعيت خاص مذهبى و فرهنگى ، هميشه مورد توجه محافل علمى و معنوى جهان اسلام بوده است و چون مهد تمدنهاى گذشته ، و مركز روابط فرهنگى و علمى جهان اسلام به شمار مى آمده است ، از اين روروزگارى طولانى مركز خلافت اسلامى قرار گرفته بود . وجود دانشگاه نظاميه بغداد ومركزيت حوزه علمى نجف ، تمركز مراقد مطهر پيشوايان راستين اسلام در عراق ، هركدام به تنهايى عواملى هستند كه قلوب علاقمندان و شيفتگان را به آن ديار جذب مى كند ، به حدى كه امروز بيشتر شيعيان وجب به وجب با شهرها و استانها ، و گاهى حتى كوى و برزنهاى آن كشور ، آشنايى دارند و

خود را در سرنوشت آن همچون كشورخويش سهيم و دخيل مى دانند و طرد ايادى استعمار را از آن منطقه همانند ديار خويش و وطن مالوف خود واجب و فريضه الهى مى دانند .

در ميان شهرهاى عراق ، نجف ، كربلا ، كاظمين و سامراء از موقعيت معنوى خاصى برخوردارند كه نه تنها ديگر شهرهاى جهان ، كه حتى ساير شهرهاى عراق نيزفاقد آنند ، و باز در ميان شهرها هم ، شهر نجف موقعيت مذهبى ، سياسى و اجتماعى ويژه اى دارد كه آن را والاتر و ارجمندتر از ساير شهرها مى سازد . نجف كه پايگاه تربيتى ميرزاى دوم ، و نيز پايگاه پرورش فكرى و رشد مذهبى بسيارى از بزرگ مردان عالم اسلام ، و برگزيدگان مشرق زمين است ، با سابقه معنوى ، فرهنگى و تاريخى خود كه به قريب هزار سال مى رسد ، اكنون نيز مركز علمى و پايگاه تربيتى آزاد مردان و مجاهدان راه رستگارى و رهايى بشر از قيد و بند استعمار و استبداد است . مردانى كه نسل درنسل آنان از صدها سال پيش همواره در برابر ظلم و ستم ايستادگى كرده اند و هرگز دربرابر زور و زورگويى تسليم نشده اند ، سهل است كه غالبا خود برافروزنده پرچم استقلال و انقلاب بوده اند .

در اين ميان جنبشهاى سياسى و انقلابى سترگى كه خاستگاه آنها نجف اشرف بوده ، در تاريخ سياسى شرق و ممالك اسلامى بخش ويژه اى را به وجود آورده كه مى توان آن را«جنبش سياسى عراق ناميد .

نويسنده كتاب ثورة النجف ، در اين باره نوشته است :

«نجف اشرف در اواخر قرن نوزدهم و قرن بيستم ميلادى ، در يك جنبش سياسى و ملى درگير شد كه هدف آن عبارت

از نجات اسلام از مسيرهاى انحرافى بودكه استعمار براى آن تدارك ديده بود ، و نيز رهايى ملتهاى مسلمان از يوغ استعمار واستثمار نابود كننده و فقر بنيان كن و بى سوادى عمومى و بيماريهاى همه گير بود .

موقعيت خاص نجف ، چنان بود كه بازتاب و اخبار تمامى انقلابات و تحولات مهم سياسى ايران و عراق به گونه اى در آن شهر منعكس مى شد و اين انعكاس نتايج وآثار گوناگونى را در پى مى آورد . » (2)

فتواها و تلگرافهاى شديد اللحنى كه همواره از نجف به سوى فرماندهان وقدرتهاى سلطه گر آن روز تركيه و ايران سرازير مى شد ، نمونه اى كامل و گويا ازموقعيت نجف و نيروى اثرگذارى آن بر افكار عمومى مسلمين مى باشد . به همه اين دلايل است كه مرجع مسلمانان ناگزير مى بايست مرجعى باشد آزادى خواه ، حافظ وحامى قانون و مرجعى كه عوامل استعمار و استثمار و استبداد را از ايران و عراق بزدايدو از آن منطقه ريشه كن سازد .

علاوه بر ايران و كشورهاى مجاور بيش از هفتاد درصد از مردم خود عراق مادامى كه از نجف و مراجع مقيم اين شهر اجازه نمى گرفتند ، چه آشكار و چه پنهان دست به هيچ گونه حركت انقلابى نمى زدند ، مخصوصا در امر جهاد و مبارزه با آنچه دشمن اسلام و مسلمانان است ، فقط و فقط از نجف دستور مى گرفتند .

چنين بود كه در طول سالها ، نجف مركز تجمع متفكران آزاده و آزادى خواه سياسيون و انقلابيون عراق ، ايران ، تركيه و ديگر كشورهاى اسلامى گرديده بود .

اشغال نيروهاى اجنبى

با اين مقدمه است كه بايد گفت ، نجف كه در جنگ جهانى اول تحت اشغال نيروهاى بيگانه درآمده بود ، در راه دفاع از هستى و

موجوديت خود محل مشورت ورايزنى زعماى انديشمند و پيشگامان مسلح عشاير و نيز محل تشكيل انجمنهاى سياسى و اجتماعى گرديده بود ، و در همين مسير بود كه رهبرى انقلاب 1920 ميلادى(1337 ه . ق)نيز به پرچمدارى و پيشوايى مجاهد بزرگ آگاه ، و مرجع مذهبى رزمنده ، مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى يا ميرزاى دوم ، مسير شايسته خود را پيمود .

ميرزاى دوم با كمال صلابت و ايمان و در اوج شجاعت دينى و آگاهى وهوشيارى اسلامى ، خاصه به هنگام رو در رويى با حوادث ضد اسلامى و دسيسه هاى ضد قرآنى ، نيروهاى استعمار بريتانيا و عوامل دست نشانده محلى آن ، موضع راستين خود را انتخاب و اتخاذ كرد . در آن هنگام هنگامه ها ، ميرزاى دوم با تلاش پرثمر و پيكارجدى ، به مقابله و دفاع پرداخت و هنگامى كه به مراحل باريك رسيد ، امر به دفاع ازحريم اسلام داد و با صادر كردن فتواى انقلابى و پر اهميت خود عراق را تكان داد . (3)

گفتار حاج آقا بزرگ تهرانى

مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى ، در كتاب نقباء البشر»درباره ميرزاى دوم ومبارزات و مجاهدات وى مى نويسد :

« . . . ميرزا محمد تقى حائرى شيرازى ، پيشواى انقلاب عراق و نخستين برافروزنده شعله آن شورش و جنبش ، از بزرگترين عالمان و مجتهدان عصر خود بود .

او يكى از مشهورترين چهره هاى شناخته شده در علم و تقوى و غيرت و شهامت دينى بود ، چنانكه خود او برايم تعريف كرد ، در شيراز زاده شده و در كربلا پرورش يافته است ، در همان خاك پاك ، مقدمات علوم اسلامى را فرا گرفته است تا در فضل و دانش به رتبه اى رسيده

كه شايسته رسيدن به چنان مقام و موقعيتى بود . آن گاه با دوست ومصاحب و هم مباحثه خود ، سيد محمد فشاركى اصفهانى همراه نخستين دسته ازمهاجران به سامراء رفت و به محضر درس ميرزاى شيرازى(ره)پيوست و سپس درشمار برترين شاگردان حوزه درسى ميرزاى اول درآمد . وى به زودى يكى از اركان بحق تحقيق اين حوزه شد ، به حدى كه در دوران زندگى خود استاد ارجمند ، جمعى ازشاگردان فاضل و مبرز استاد ، به محضر درس و بحث او روى مى آوردند . اين روش ادامه داشت تا آن كه استاد بزرگوار درگذشت ، و ميرزا محمد تقى شيرازى به خاطرشايستگى و فضل و دانش و برازندگى خود ، به جانشينى وى تعيين شد و مرجع تقليدشيعيان گرديد .

از آن روز بود كه وى ، وظيفه سنگين و مسئوليت تعهد شگرف خود را با انجام تكاليف سنگين مرجعيت و رهبرى عالم تشيع در نهايت ايمان و شجاعت انجام داد ودر همين مسير و جهت ، به رهبرى قيام ، صدور فتواهاى انقلابى و درس گفتن و تربيت دانش پژوهان پرداخت . مردان بزرگى را پرورش داد كه هر كدام در تاريخ مبارزات ومجاهدات اسلامى نقطه عطفى به شمار مى روند . » (4)

گفتار مرحوم صدر

آية الله سيد حسن صدر ، نويسنده كتاب ارزشمند«تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام در كتاب تكمله مى نويسد : «بيست سال با وى معاشرت داشتم ، در اين مدت يك لغزش و خلافى هم از او نديده و يك روش ناپسند و مستهجن از او مشاهده نكردم ، دوازده سال با او هم حث بودم و همواره نظرهاى دقيق و افكار عميق و يادآوريهاى علمى و ارزنده از او مى شنيدم و

استفاده مى بردم . » (5)

آنچه بيش از هر چيز ديگر به شخصيت ميرزاى دوم ، عظمت و اعتبار داده و او رادر ميان صدها تن از مجتهدان و دانشمندان معاصر خود ممتاز و برجسته ساخته است ، احساس تعهد و مسئوليت در برابر حوادث و پيشامدهاى بزرگ زندگى اجتماعى مسلمانان است ، او خود را شريك و سهيم حوادث مربوط به زندگى ملتهاى مسلمان ، در هر نقطه اى از دنيا مى دانست و از فدا كردن جان خويش در راه انجام مسئوليتهايش دريغ نداشت .

او با احساس عميق مسئوليت ، دريافته بود كه در دوران زعامت و رهبرى او نبايدبيگانگان و استعمارگران بين المللى در سرزمينهاى اسلام و مهد و پايگاه تعاليم انبياء وپيامبران رخنه كنند و فكر و انديشه و اصالت فرهنگى آنها را به خصوص در زمينه فرهنگ اسلامى خدشه دار سازند .

او بر آن بود كه هيچ كس ، هيچ مقام ، هيچ نيرويى و هيچ كدام از قدرتهاى بزرگ خارجى آن روز ، حق ندارند منابع مسلمانان را به يغما برند ، منافع آنها را پايمال كنند واقتصاد مسلمانان را تباه سازند . از اين رو چون به وضوح مى ديد كه كشور پرقدرت انگليس و استعمارگر درجه اول آن روز جهان ، بر خلاف ايده و عقيده او رفتار مى كند ، و از استثمار ملتهاى مسلمان دريغ ندارد ، پرچم مبارزه عليه اين كشور پر قدرت روز واستعمار سياه آن برافراشت و در راه پيكار و جهاد به خاطر دفاع از حقوق و حدود وموازين اسلامى جان بر كف گرفت .

ميرزاى دوم ، در اين راه به لفظ فداكارى معناى خاص بخشيد . او همه امكانات و نيروهايش را

در راه مبارزه گذاشت ، و حتى فرزندان خود را در اين راه فدا كرد .

در همان روزهاى آغاز مبارزات بزرگش ، فرزندش ميرزا محمد رضا ، درحوادث عراق دستگير و بازداشت شد و اسير عوامل مزدور بيگانه گرديد . استعمارانگليس همان زمان ملت عراق را مجبور كرده بود تا نماينده دولت بريتانيا ، «سرپرسى كاكس را به عنوان رئيس حكومت عراق بپذيرند و همه جا و در همه موارد از اوامر وفرمانهاى او اطاعت كنند .

با صدور چنين دستورى براى تحت فشار قرار دادن ملت مسلمان عراق ، ميرزاى دوم به وضوح و روشنى دريافت كه نيروهاى استعمارى بريتانياى كبير مى رود تا تسلطبيگانگان به كشورهاى اسلامى را ابعاد تازه اى بدهد ، از اين رو در اوج بحرانى كه باگسترش دامنه تسلط غرب به شرق مسلمان درگرفته بود ، فتوايى صادر كرد كه لرزه براركان حكومت استعمارى انگليس درافكند . در اين فتوى به صراحت گفته شده بود كه انتخاب غير مسلمان به حكومت مسلمانان جايز نيست .

متن فتوى چنين است :

«ان المسلم لا يجوز له ان يختار غير المسلم حاكما»

محمد تقى الحائرى الشيرازى

اين فتوى و هم زمان با آن مقاومت و مبارزه منفى اش ، اثر عميقى بر دلهاى دردمند مسلمانان استعمار شده و تحت استعمار قرار گرفته ، به جاى نهاد و آنان را درابعادى وسيع به سئوليت سياسى و اجتماعى خود آگاه ساخت . اين فتوى بالاتر ازهمه ، به ملل اسلامى هشدار داد كه سرنوشت زندگى سياسى و اجتماعى و فردى آنان ، بايد به وسيله خود مسلمانان تعيين و مشخص گردد و هيچ نيروى بيگانه و اجنبى ، با هراندازه قدرت و سلطه گرى نبايد و حق ندارد در

اين مسائل دخالت كند .

ميرزاى دوم در راه مبارزه گسترده خود عليه پر قدرت ترين نيروى استعمارى آن زمان ، تنها به صدور فتوى اكتفاء نكرد ، بلكه هم زمان با اجراى فتوى يك محفل سرى هم تشكيل داد كه اعضاى آن را تنى چند از علماء مبرز و روحانيون مجاهد و مبارز به نامهاى : شيخ مهدى خالصى ، سيد هبة الدين شهرستانى و سيد ابو القاسم كاشانى و . . . تشكيل مى دادند .

اين گروه هر روز ، و گاه روزى چند بار جلسات خود را به طور سرى با حضوروى تشكيل مى دادند و نتيجه مذاكرات و تصميمات خود را ميان روحانيون نجف ورؤساى عشاير فرات پخش و توزيع مى كردند و افكار عمومى را در پيشبرد اهداف اسلامى ، توجيه و رهبرى مى كردند .

ميرزاى دوم ، در مقام رهبرى مجاهدات ضد استعمارى ملل مسلمان به طور اعم ، و ملت عراق به طور اخص ، اعلاميه ها ، نامه ها و فتواهاى متعددى نوشته و صادر كرده ، است كه از آن ميان براى آن كه نمونه اى به دست داده باشيم ، به دو نامه اشاره مى كنيم :

نامه تكان دهنده

نامه اول

در نامه اول خطاب به مردم عراق چنين مى نگارد :

«برادران عراقى!هم رزمان شما در بغداد ، كاظمين ، نجف ، كربلا و ديگر جاهاهم پيمان شده اند كه دست به تظاهرات مسالمت آميز زنند و برخى از اين تظاهرات راآغاز كرده اند ، خواسته همه مردم حقوق مشروع ملت عراق است كه نتيجه آن استقلال اين كشور است بر اساس يك حكومت عدل اسلامى .

بنابراين وظيفه همه شما است كه نمايندگان خود را براى مطالبه اين حقوق به بغداد گسيل داريد ، سعى كنيد به امنيت مردم ضرر و آسيب

نرسد و در ميان خودتان اختلاف ايجاد نگردد . توصيه مى كنم در اين جهاد بزرگ به همه عقايد و افكارى كه درميان مردم وجود دارد ، احترام بگذاريد . »

تاثير اين نامه ، شگرف و بيرون از حد تصور بود . همين كه اين نامه در ميان مردم عراق پخش شد و دست به دست گشت . در مدتى اندك نمايندگان مردم از شهرهاى مختلف ، حتى از روستاهاى عراق دسته به دسته به بغداد سرازير شدند . قدرتهاى انگليس ، در آغاز كار را جدى نمى گرفتند و باور نمى كردند كه تنها فتوى و يك نامه ازطرف يك رهبر مذهبى بتواند چنين شور و هيجانى برپا كند و بدينگونه هزاران نفر را ازاقصى نقاط كشور به راه اندازد و موجى چنين خروشان به پا كند . اما چون دو روز گذشت و ناگهان ديدند كه سيل خروشان مردم خشمگين به سوى بغداد سرازير شده است و ديگر در خيابانها و كوچه هاى بغداد راهى براى عبور پيدا نمى شود ، تازه دريافتند كه چه خطرى احاطه شان كرده است .

در اثر احساس اين خطر بود كه انگليسيها براى جلوگيرى از عواقب آن دست به شدت عمل و اعمال خشونت زدند .

تامين اعتبار جهاد

در اين هنگام ، ميرزاى دوم كه مى ديد تجهيزات ملت مسلمان در برابر نيروى استعمارى و قدرت كم مانند انگليس ، تاب مقاومت ندارد و به خصوص از لحاظ مالى هر آن بيم مى رود كه مسلمانان از پاى درآيند ، فتواى مشهور خود را كه فتواى مهم ومسئوليت برانگيزش بود ، صادر كرد و دستور داد كه هزينه مجاهدين از راه زكات اموال مسلمانان ، تامين گردد .

با صدور اين دستور ، مسلمانان متمكن و مرفه ، حتى آنان كه

عوايدشان تنهاكفاف مخارج خود و خانواده شان را مى داد ، دسته دسته راه افتادند و زكات خود را به دست خويش در اختيار رهبر مبارز و نهضت ضد استعمارى گذاشتند تا در راه جهاد وراه خدا مصرف كند .

سران حكومت انگليس و كارگزاران آنها ، حيرت مى كردند و براى آنهاباور كردنى نبود كه در ميان ملتى-به زعم خودشان-عقب مانده نيروى تعاون وهمكارى و هميارى تا اين اندازه دقيق و منظم و سنجيده و آگاهانه باشد ، مردمى كه خودتحت فشارهاى متعدد به سختى زندگى مى كنند ، در موقع لزوم بدين گونه دست يارى به يكديگر بدهند و در برابر دشمن مشترك ، يك پارچه متفق و متحد شوند و پشت دشمن را بلرزانند .

هر چه بر نيروى مبارزه و مقابله و قدرت ستيزه گرى ناشى از وحدت مسلمانان عراق افزوده مى شد ، انگليس هم بر فشار و شدت عمل خود مى افزود و به عكس ، هر چه اعمال خشونت و زور و فشار انگليسها بيشتر مى شد ، ملت مسلمان و به پا خاسته عراق ، بيشتر ايستادگى و مقابله و مبارزه مى كردند ، با اين حال ، رهبرى مجاهدين عراق ، زمانى متوجه شد انگليسها به راستى نيروى عظيمى از افراد تحت فرمان خود را براى جنگ با مسلمين تجهيز كرده اند ، عنقريب است كه اين نيروى كارآزموده و مجهز ومسلح ، تشكل و يك پارچگى و نيروى ستيز و رزمندگى آنان را درهم بريزد .

نامه دوم

ميرزاى شيرازى دومين نامه خود را خطاب به مردم عراق صادر كرد . اين نامه كه گويى كلمات آن شعله هاى آتشين سركش بود كه به خرمن خشك جان و روان مسلمانان مى افتاد ، آنان را به راستى يكپارچه تبديل به شعله مى كرد

و به جان استعمارگران انگليسى مى انداخت .

همين نامه است كه حاوى فتواى معروف و تاريخى ميرزاى دوم است ومورخين و محققين تاريخ ملل شرق و به خصوص تاريخ مبارزات مسلمانان ونهضتهاى اسلامى از آن چنين ياد كرده اند :

«فتوايى تكان دهنده و برانگيزاننده كه در سرنوشت مردم عراق و ديگركشورهاى مجاور تاثيرى خاص داشت و استعمارگران را چنان دچار وحشت واضطراب كرد كه ناگهان خود را در يك قدمى نابودى ديدند . »

اين نامه تكان دهنده و فتواى تاريخى با اين عبارت آغاز مى شود :

«مطالبة الحقوق واجبة على العراقيين و يجب عليهم في ضمن مطالباتهم رعاية السلم و الامن و يجوز لهم التوسل بالقوة الدفاعية اذا امتنع الانگليز عن قبول مطالباتهم

(بر مردم عراق استيفاى حقوق خود واجب است ، در خلال اقدامات خود ، صلح و امنيت را در نظر داشته باشند ، اما در صورتى كه دولت انگليس از پذيرفتن پيشنهادهاى آنان سرباز زند ، مردم مى توانند از سلاح استفاده كنند و با دشمن خود بجنگند . ) (6)

با صدور اين فتوى ، وضع دگرگون شد . مردم مسلمان و زجر كشيده و ستمديده و محروم مانده عراق ، تا آن زمان بلا تكليف و بى هدف و سرگردان بودند و نمى دانستنددر نهايت امر در برابر استعمارگران جهان غرب ، بايد چه كنند و چه جبهه اى داشته باشند ؟ ولى اكنون با صدور فتوايى به اين روشنى و وضوح ، ديگر كمترين نقطه تاريك و مبهمى باقى نمانده بود . چون زعيم عاليقدر و رهبر و مرجع عراقى مبارز و آگاه ، تكليف مردم را روشن ساخته ، آشكارا به ملت عراق اجازه داده بود كه همه اعم از شيعه و سنى ،

يك دل و يك جهت و يك پارچه ، در صفوف مبارزه قرار گيرند و كار را ازمرحله دفاع محض بگذرانند و در صورت لزوم جبهه خود را از«تدافعى به تهاجمى تغيير دهند .

همين فتوى و به دنبال آن بر انگيختن يكپارچه ملت مسلمان عراق ، پايه هاى نهضت بزرگ را بنيان نهاد و هسته مركزى انقلاب عراق را تشكيل داد .

گرچه ميرزا محمد تقى شيرازى ، چهار ماه پس از صدور اين فتوى ، دعوت حق را لبيك گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد ، ولى نهضت و انقلابى كه پايه گذارى كرده بود ، نه تنها خللى نيافت ، بلكه از بيم آن كه مبادا در اركان آن سستى و فتورى راه يابد ، مردم عراق آن را با جان و دل ، و با تلاش و جان فشانى بيشترى دنبال كردند و انقلاب راچنان محكم و استوار پابرجا و زنده نگاه داشتند كه فرماندهان و عمال حكومتى انگليس در عراق ، با هراس و ناباورى مى گفتند : «اين مسلمانان چگونه ملتى و چگونه مردمى هستند كه حتى پس از مرگ فرمانده خود از هم نمى پاشند و حتى يك پارچه تر ومتشكل تر مى شوند ؟ »آنها نمى دانستند كه در مرحله جهاد اسلامى ، ديگر تنها شخص رهبر مطرح نيست ، بلكه آنچه مطرح و سرنوشت ساز است ، «هدف رهبرى است وهدف رهبرى اسلامى ، به خصوص در زمينه نهضتهاى ضد ستم با تولد يك رهبر ايجادنمى شود تا با درگذشت او هم از ميان برود . رهبرى اسلامى نيرويى است مداوم ودنباله دار كه در طول تاريخ معنوى زندگى مسلمانان ادامه دارد و از يك نسل رهبرى به نسل رهبرى بعدى سپرده مى شود ،

چون فرمان حقيقى خود را از متن تعاليم اسلام دريافت مى دارد .

بدين گونه پس از درگذشت ميرزاى دوم ، ديگر مراجع عاليقدر ، به خصوص شاگردان و خوشه چينان خرمن فضل و تقوى و شجاعت اخلاقى و شهامت مذهبى اش ، راه او را دنبال كردند و رهبرى نهضت مردمى او را به عهده گرفتند و آنان نيز چون خودميرزا ، در اين راه جان به كف نهادند و بى توجه به جان و زندگى خاكى و فانى خود ، پيش تاختند .

همرزمان مرحوم ميرزا

از جمله علماى مشهور و مجتهدين بزرگى كه در آن جنگ و جهاد ضداستعمارى شركت جستند ، اين نامها در تاريخ مبارزات اسلامى ملت عراق بيشتر ودرخشان تر به چشم مى خورد :

1-مرحوم سيد محمد طباطبايى ، فرزند ارشد آية الله العظمى سيد كاظم يزدى

2- و3-آية الله آقاى سيد مصطفى كاشانى ، و فرزند برومندش آية الله سيدابو القاسم كاشانى

4-آية الله سيد محمد تقى خوانسارى

5- و6- آية الله شيخ مهدى خالصى و فرزند ارجمندش ، مرحوم شيخ مهدى خالصى زاده

7-آية الله شيخ محمد باقر زنجانى

كه هر يك در رهبرى نهضت اسلامى پايه گذارى شده توسط ميرزاى دوم ، نقش حساس و تاريخ سازى به عهده داشتند .

آنان هفته ها و ماهها در مناطق كوهستانى عراق كه سنگر مجاهدين اسلامى بود ، در اطراف بصره ، مزيرعه ، در حومه قرنه ، عماره ، ناصريه ، كوت و قصيبه كه در حوزه شهر بغداد واقع است ، به دفاع در مقابل نيروهاى انگليسى و مبارزه با نيروهاى مهاجم پرداختند و از كشور اسلامى عراق حمايت و پاسدارى كردند . حمايت آنان در حقيقت تنها حمايت از يك كشور اسلامى نبود ، بلكه حمايت از سنگر اسلام بود

، چرا كه رهبران ملل اسلامى آشكارا دريافته بودند كه اگر استعمارگران غرب در يك سنگرموفق شوند و مردم يك نقطه مسلمان نشين را تحت استعمار و استثمار درآورند ، درصدد هر چه بيشتر گسترش دادن متصرفات خود بر آمده ، قدم به قدم پيش خواهندرفت و سلطه استعمارگرانه خود را در ساير كشورهاى اسلامى نيز گسترش خواهند دادو بر اين گونه در تضعيف كشورهاى اسلامى و استضعاف ملل مسلمان ، حد و مرزى نخواهند شناخت . از اين رو ، اين رهبران بر آن بودند كه در همان گام نخست ازپيشروى و پيشتازى استعمارگران جلوگيرى كرده ، از دست اندازى آنان به حدود و ثغوركشورهاى اسلامى و تسلط يافتنشان بر جان و زندگى سياسى و اجتماعى و فردى مسلمانان ممانعت به عمل آورند .

شهيدان فضيلت

در آن جنگ خونين و پردامنه ، بسيارى از علماء مشهور و روحانيون طراز اول وپيشگام ، و رهبران مبارز و آگاه به خاطر شركت مستقيم چهره به چهره در ميدانهاى كارزار ، ربت شهادت نوشيدند كه يكى از آنان ، شهيد راه حق ، آية الله زاده يزدى بودكه در ميدان جنگ به شهادت رسيد و عده اى ديگر ، گروهى از روحانيون بودند كه گرچه در ميدان جنگ جان نسپردند ، ولى بر اثر صدمات و آسيبهايى كه در ميدان جنگ ديدند ، به بستر افتادند و چندى بعد ، بى آنكه از بستر برخاسته باشند ، به دنبال صدمات وارده بدرود حيات گفتند ، و از جمله اين افراد ، يكى هم آية الله سيد مصطفى كاشانى ، پدر مرحوم آية الله سيد ابو القاسم كاشانى ، مبارز مشهور عصر پهلويهاى خائن ، و يكى از بنيان گذاران نهضت اسلامى مردم

ايران در چهل ساله اخير ، و از تلاشگران انديشه حكومت اسلامى بود .

اين درست است كه در آن جنگ و جهاد ، كشور عثمانى(تركيه)از مهاجمين جنگ اول كست خورد و متفقين اين كشور اسلامى را ميان خود تقسيم كردند ، همچنين درست است كه در همان زمان ، سوريه و لبنان تحت قيموميت فرانسه درآمدند و فلسطين و عراق نيز زير سلطه انگليس ماندند ، ولى پيروزى مسلمانان در آن جنگ ، پيروزى صورى نبود ، بلكه پيروزى معنوى و باطنى بود . در همان دوران پرمخافت و مصيبت بار بود كه آگاهى و شعور سياسى مسلمانان به گونه اى روز افزون رو به تزايد گذاشت ، و از آن پس ، ملل مسلمان شرق در راه استخلاص و آزادى واستقلال موطن خود كوشيدند و در اين راه آن قدر مقاومت و مداومت نشان دادند ، تاسرانجام پيروزى نهايى را از آن خود كردند .

در مورد نقش حساس و تاريخ ساز علماى روحانى و پيشوايان دينى مبارز ومجاهد در پيشبرد اهداف نهضتهاى اسلامى ، يك مورخ و نويسنده غربى به نام مس بل مى نويسد :

« . . . رجال دين از مؤثرترين و بزرگترين مبلغين شورش عراق بودند ، و اين روش را هميشه در خلال جنگ و بعد از آن داشتند . همين نفوذ روحانيت باعث گرديد كه متصديان امور حكومت اقدام به تاسيس مدارس جديد كنند تا با تضعيف موقعيت مدارس دينى و معطوف داشتن توجه جوانان و نوجوانان از اين مدارس به مدارسى كه به شيوه هاى غرب اداره مى شود ، مقام و موقع دين و مذهب را در دل نسل جوان ضعيف كنند و با اين توطئه ، ريشه شورشها و نهضتها را چه در زمان

خود و چه در ادوارآينده از بيخ و بن خشك كنند و از ميان بردارند . » (7)

با اين همه ، پژوهشگران امروز جهان برآنند كه ملل مسلمان با برپا داشتن نهضتهاى اصيل و مقاوم ، خود نشان داده اند كه اسلام و مسلمانان ، فريب اين توطئه ها رانمى خورند و اگر هم مدتى ، بر اثر توطئه هاى استعمارگران از اهداف اسلامى خود دوربيفتند ، سرانجام يك حادثه ، يك هشدار يا يك ضربه بيدار كننده كافى است تا بينش اسلامى خود را باز يابند .

گروهى از علماء و مجاهدين كه در سال 1333 ه . ق از كاظمين به سوى جبهه نبرد با انگليس مى روند . از راست به چپ گروه نشسته :

1-ميرزا مهدى فرزند آخواند خراسانى 2-آية الله شيخ جواد جواهرى فرزند صاحب جواهر3-آية الله سيد محمد سعيد حبوبى 4-آية الله سيد مصطفى كاشانى 5-آية الله سيد على داماد6-آية الله سيد محمد يزدى فرزند صاحب عروه كه در اين جنگ به شهادت رسيد7-آية الله سيد محمد على بحر العلوم 8-شيخ اسحاق رشتى . سيد جوانى كه پشت سر بحر العلوم ايستاده است ، عكس جوانى مرحوم آية الله العظمى ميلانى مى باشد . رديف عقب ، نفر وسط ، آية الله سيد ابو القاسم كاشانى است كه پشت سر پدرش آية الله سيد مصطفى كاشانى ديده مى شود .

ابعاد و موازين آن را در دل و جان تقويت كنند و با ايثار جان خود ، در راه احياى اسلام و نجات آن از سلطه استعمارگران نشان دهند كه در نظر آنهاعالى ترين مكتب نجات بخش ، اسلام و تعاليم عاليه اسلام است .

اين رمز را ميرزا محمد تقى شيرازى معروف به ميرزاى دوم كه يكى از مجاهدين و بنيان گذاران

نهضت خونين مى باشد ، نشان داد . رمز رسيدن به ريشه و اصل را .

او با مجاهدت شور انگيز خود نقطه عطفى در تاريخ مبارزات ملل مسلمان به وجود آورد كه نبايد از نظر دور داشت ، مجاهدات وى گرچه در عراق آغاز شد ، درعراق ريشه گرفت و در عراق برگ و بار داد ، ولى درختى كه او با جان فشانى خودآبيارى كرد ، درختى تناور بود كه سايه هاى جان بخش برگ و بار آن در همه آفاق سرزمينهاى اسلامى گسترش يافت و مبارزات او ضربه اى آگاه كننده اى بود كه كليه جهان اسلام را بيدار و هوشيار ساخت .

وفات او

او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه تعليم و تربيت در حوزه علميه سامراء ونجف ، بالاخره در دهه اول ذى حجه سال 1338 هجرى قمرى ، در 68 سالگى ، در شهرنجف درگذشت ، و حوزه علميه آن شهر ، به مناسبت مرگ او تعطيل عمومى شد ، و باكمال تجليل جنازه او به كربلاى معلا نقل گرديد و مرحوم آية الله شريعت اصفهانى برجنازه اش نماز گزارد ، و در يكى از حجرات صحن مقدس حسينى(ع)دفن شد .

پى نوشتها

1- ريحانة الادب ، ج 6 ، صفحه 65 و66 .

2- ثورة النجف ، ص 172 .

3- يكصد سال مبارزه روحانيت ، ج 1 ، تاليف نگارنده .

4- نقباء البشر ، ج 1 ، ص 261 .

5- تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام .

6- ثورة النجف ، ص 172 .

7- بيدارگران اقاليم قبله ، استاد محمد رضا حكيمى ، ص 92 تا127 .

38- آية الله العظمى سيد كاظم طباطبايى يزدى (متولد1247-متوفى 1337 ه . ق)

اشاره

آية الله العظمى سيد محمد كاظم طباطبايى ، فرزند مرحوم سيد عبد العظيم يزدى ، يكى از فقهاى بزرگ و نامدار قرن چهاردهم است كه از نظر جامعيت در مسائل فرعى فقهى ، كم نظير مى باشد .

او عالمى متبحر و فقيهى مدقق است كه جامع كمالات علمى و عملى بود و درفقه جعفرى يكى از مفاخر و از فقهاى نامدار و برجسته عصر اخير مى باشد .

ولادت و تحصيلات او

او به سال 1247 هجرى در يكى از قراء يزد به نام كسنويه پا به عرصه وجودنهاد و تحصيلات ابتدايى را در زادگاه خود شروع نمود ، سپس به اصفهان رفت و مدتى نزد آية الله شيخ محمد باقر ، و در محضر صاحب روضات الجنات و برخى از اكابرديگر تلمذ نمود تا به مرحله عاليه اجتهاد و استنباط احكام شرعى نائل آمد و اجتهاد اومورد تاييد اساتيد خود قرار گرفت . سپس به نجف اشرف رهسپار گرديد و تمام اوقات خود را صرف تحصيل و تكميل علوم و اندوخته هاى علمى خود نمود و به حوزه درس مرحوم ميرزا محمد حسن شيرازى پيوست . پس از درگذشت او در سال 1312 ه . ق ، خود به تدريس و تشكيل حوزه درسى پرداخت .

تاليفات او

تاليفات و آثار قلمى او مطابق آنچه صاحب ريحانة الادب آورده است ، به اين قرار مى باشد :

1-بستان راز و گلستان نياز(در مناجات و دعا)متن اين رساله 35 صفحه اى درمجله نور علم ، دور دوم ، شماره سوم آمده است . در آغاز آن گويد :

كاظما تا كى به خواب غفلتى ؟ فكر خود كن تا كه دارى مهلتى كاظما عمرت هدر شد در خيال شرم بادت از خداى لا يزال كاظما برخيز و فكر راه كن توشه اى از بهر خود همراه كن كاظما از بى خودى سوى خود آى خرده خرده روى كن سوى خداى

2-تعادل و تراجيح(در اصول)

3-حاشيه مكاسب شيخ انصارى

4-حجية الظن في عدد الركعات

5-السؤال و الجواب(مسائل فقهى)

6-صحيفة الكاظمية

7-رساله اى در منجزات مريض

8-العروة الوثقى ، در برگيرنده ابواب فقهى : طهارت ، صلوة ، زكات ، خمس ، صوم ، حج و نكاح مى باشد و مجموعا

داراى 3260 مساله فرعى فقهى است . كتاب عروة به علت محتوى بودن مسائل فرعى ضرورى ، مستند و مورد مراجعه و دقت فقهاءو مراجع بعدى واقع گرديده است و بارها از سوى فقهاى عالى مقام محور بحث وتحشيه قرار گرفته است . شايد تا كنون دهها جلد كتاب استدلالى بر اساس اصل و محورقرار دادن عروه از سوى فقهاى بزرگ به صورت مستند عروه ، مستمسك عروه ياحاشيه و نقد و بررسى و توضيح مسائل آن چاپ و تكثير شده و در اختيار علاقمندان احكام فقهى قرار گرفته است .

نمونه اى از اشعار او

مرحوم سيد طبع روان داشت و در ايام فراغت ، اشعار معنوى و عرفانى مى سرود . نمونه اى از اشعار او ، رباعى زير است :

الهى دلى ده ، در آن دل تو باشى به راهى بدارم كه منزل تو باشى به درياى فكرت فرو برده ام سر الهى چنان كن كه ساحل تو باشى

بناهاى خيريه

او در كنار اشتغال به تربيت دانشجويان و تهذيب نفس و نشر احكام الهى به تاسيس ابنيه خيريه ، مساجد و مدارس نيز اهتمام داشته است و از آثار خيريه او ، مدرسه بزرگى است در نجف اشرف ، به نام مدرسه سيد»كه در تاريخ بناى آن شيخ على مازندرانى ، يكى از شاگردان او گفته است :

اسسها بحر العلوم و التقى محمد الكاظم من نسل طبا «و في بيوت اذن الله اتى تاريخها الا بحذف ما ابتدا

(ترجمه : آن را درياى علم و تقوى ، سيد محمد كاظم از نسل طباطبا تاسيس نمود . در دودمانهايى كه خداوند اذن داده است كه عبادت شود ، تاريخ آن آمد ، فقط باحذف آغاز جمله) يعنى از آيه/و في بيوت اذن الله/اگر«واو»را حذف كرده باشيم ، به حساب عدد ابجدى ، تاريخ ما بقى آن كه 1325 مى باشد ، نشانگر تاريخ بناى آن مدرسه مى تواندباشد . (1)

شهادت فرزند

در حمله انگليسيها به عراق و مقاومت دليرانه اى كه مردم مسلمان عراق در اثرفتاوى و رهبرى مراجع عاليقدر در مقابل نيروهاى مهاجم انجام دادند ، فرزند رشيد او به نام آية الله حاج سيد محمد طباطبائى يزدى نيز شركت جست و در حمله سختى كه به قواى انگليس نمودند ، تعداد چهار هزار تن از نيروهاى بيگانه را از پاى درآوردند وشكست فاحشى به نيروهاى مهاجم وارد آوردند و در اين حمله بود كه فرزند دلبند ومورد علاقه پدر به فيض شهادت نائل آمد و جنازه او را با كمال احترام از كاظمين به نجف حمل نمودند و به صحن مطهر علوى رساندند . عده اى از شاگردان سيد ، متحيربودند كه چگونه اين خبر تاسف آور را

به پدر پير برسانند . روضه خوانى با خود همراه داشتند ، اينگونه خبر را به او رساندند كه جنازه اى در صحن مطهر هست كه ولايت نمازاو به عهده شماست ، ولى او كه تحصيل كرده مكتب مبارزه و شهادت بود ، هرگز ازشنيدن اين خبر ، آن گونه كه انتظار مى رفت ، ناراحت نگرديد و كلمه مباركه انا لله و انااليه راجعون را سردادند . مطابق نقل برخى از ثقات فتوايى هم در رابطه با دفاع از اوصادر گرديده است كه از اهميت ويژه اى برخوردار بوده است .

شخصيت سيد از زبان بيگانه

يكى از سران انگليس كه در حدود سال 1333 موفق به ملاقات سيد شده بود ، در اين خصوص چنين مى گويد :

«سيد كه بسيار پير بود و عمامه كوچك سفيدى بر سر داشت(گويا در منزلشان عمامه كوچك سفيدى بر سر مى بستند)و محاسن و ناخنهايش با حناى قرمز خيلى خوب رنگ شده بود و درخشندگى خاصى داشت ، بيرون آمد و با كمال سردى وبى اعتنايى به ما خوش آمد گفت و ما را روى حصيرى كه در بيرون اتاقش افتاده بود ، نزديك خود نشاند . من متوجه تاثير و نفوذ زياد و حسن شهرت او بودم ، در خطوطصورت او قوه جاذبه اى وجود داشت و چشمانش خاكسترى و خسته مى نمود و دروجود نحيف و خسته او يك قدرت و نفوذ خارق العاده در حركت ، و بيان او سحر آميزبود كه من كمتر در كشورهاى اسلامى نظير آن را ديده بودم . »و بعد مى گويد : «سيد باكمال وقار پاكت پول ما را به طرف ما پس زده و با عزمى راسخ گفت كه هنوز موقع آن نرسيده است تا آنجا كه

مى گويد :

«من اطمينان حاصل كردم كه با او نمى توان صحبت كرد و مقام عالى او قابل خريد و فروش نيست و بسيار خوشوقت است كه در اين باب با او صحبتى ننمائيم والبته چنين وضعى را در كشورهاى مصر و حجاز كه همه براى پول به دنبال ما مى دوندنمى توان يافت . » (2)

فتواى او درباره جهاد با استعمار غرب

در آن هنگام كه دولت ايتاليا فتواى خود را براى اشغال ليبى در شمال آفريقا به حركت درآورده بود و مملكت ايران نيز از سوى همسايه شمالى در اشغال نيروهاى روس ، و از جنوب مورد هجوم استعمار انگليس بود ، آن مرحوم فتواى زير را صادركرد :

«بسم الله الرحمن الرحيم

در اين ايام كه دول اروپايى مانند ايتاليا به طرابلس غرب[ليبى]حمله نموده و از طرفى روسها شمال ايران را با قواى خود اشغال كرده اند ، و انگليسيها نيز نيروهاى خود را در جنوب ايران پياده كرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار داده اند ، بر عموم مسلمين از عرب و ايرانى واجب است كه خود رابراى عقب راندن كفار از ممالك اسلامى مهيا سازند . و از بذل جان و مال در راه بيرون راندن نيروهاى ايتاليا از طرابلس غرب و اخراج قواى روسى و انگليسى از ايران هيچ فروگذار نكنند ، زيرا اين عمل از مهم ترين فرايض اسلامى است تا به يارى خداوند دومملكت اسلامى از تهاجم صليبيها محفوظ بماند . »

محمد كاظم طباطبايى

وفات او

او پس از عمرى مبارزه و تلاش در راه تثبيت فرهنگ آل محمد(ص) ، در 28رجب 1337 ه . ق در نجف اشرف ، در نود سالگى به رحمت ايزدى پيوست . و در كناردرب طوسى از صحن مقدس مرتضوى مدفون گرديد و در بلاد شيعه مجالس ترحيم ترحيم متعددى به احترام او برگزار گرديد و شهرستان يزد چهل روز در عزاى او عزادار ، و مجلس ترحيم برقرار بود . (3)

روحش شاد و رهرو راهش فراوان باد .

بسم الله الرحمن الرحيم و به ثقفى و اعتمادى

الحمد لله الذى شرح صدور العلماء و فضل مدادهم على

دماءالشهداء و صلى الله على خير خلقه خاتم الانبياء و اله الائمة المعصومين الامناء و لعنة الله على مخالفيهم و معانديهم الى يوم الجزاء و بعد بر كافه اخوان مؤمنين و شيعيان حضرت امير المؤمنين عليه السلام مخفى نماند كه جناب مستطاب صفوة العلماءالراشدين المؤيد المسدد اقاى شيخ محمد اقا لنكرانى دام تاييده از قبل اين جانب ماذون ميباشند در تصدى امور حسبيه كه جواز و نفوذ ان متوقف بر اذن فقيه جامع الشرائط است بشرط مراعات كمال احتياط در آن و هم چنين ماذون هستنددر قبض حقوق شرعيه از خمس و زكوة و مظالم و مال امام عليه السلام و ارسال نزد اين جانب و رسانيدن قبض وصول را بصاحبان حقوق زاد الله تعالى في تاييداته الاحقر محمد كاظم الطباطبائى

دستخط مرحوم صاحب عروة

پى نوشتها

1- ريحانة الادب ، ج6 ، ص 392

2- مجله نور علم ، دوره دوم ، شماره سوم ، ص 82 .

3- الذريعه ، ج 15 ، ص 352 .

در مورد بررسى زندگى ايشان مى توان به منابع زير مراجعه نمود :

احسن الوديعه في تراجم مشاهير مجتهدى الشيعه ، ج 1 ، ص 152 تا156- اعيان الشيعه ، ج 46 ، ص 206 و207- الفوائد الرضويه ، ص 596 تا 598- معجم المؤلفين ، ج 11 ، ص 156 تا157- معجم رجال الفكر والادب خلال الف عام ، ص 285- علماى معاصرين ، ص 113 و 114- ماضى النجف و حاضرها ، ج 3 ، ص 8 ، 9 ، 121 و 198- مجله نور علم ، دوره دوم ، شماره 3 ، صفحات 76 تا86 .

39- آية الله شيخ الشريعة اصفهانى (متولد1266-متوفى 1339 ه . ق)

گفتار استاد

از مرزداران فقه و فقاهت و حماسه داران علوم آل محمد(ص)سخن مى گوييم .

آنان حلقه هاى ارتباط بندگان با خداى متعال ، و واسطه ها و عوامل فيض ربانى و الهى هستند . آنان كه عمرهاى خويش را در راه آشنا ساختن مردم با احكام از حلال و حرام ومباح و مكروه صرف مى كنند و خود الگو و مظهر تربيتهاى احكام الهى مى گردند و آيتى از آيات الهى .

ولادت و رشد و نماى او

استاد فقهاى معاصر و مرجع تقليد عصر ، ميرزا فتح الله فرزند محمد جواد نمازى شيرازى ، معروف به شيخ الشريعة اصفهانى نجفى ، در 12 ماه ربيع الاول سال 1266ه . ق در اصفهان ، در يك خانواده علم و دانش و فقه و فقاهت متولد گرديد و تحصيلات ابتدايى را در همان شهر از اساتيدى مانند : شيخ جواد خراسانى ، مولى حيدر على اصفهانى ، ملا احمد سبزوارى ، شيخ محمد صادق تنكابنى و شيخ محمد تقى اصفهانى فرا گرفت . سپس در راه پى گيرى تحصيلات و كسب فيض از انوار امامت ، به مشهدهجرت كرد . مدتى در آن آستان قدس رضوى اقامت گزيد ، سپس به موطن اصلى خودبازگشت و به تحصيل و تدريس اشتغال ورزيد و درس و بحثهاى او مورد اعجاب وشگفت همدوره ها و اساتيد قرار گرفت . ولى حوزه اصفهان آن روز ، نتوانست نيازروحى او را اشباع كند ، ناچار پس از مدتى اقامت در اصفهان ، در سال 1295 ، به حوزه نجف(حوزه علميه بزرگ اسلام)مهاجرت نمود و زانوى ادب را به عنوان كسب معلومات بيشتر پيش اساتيد عظام آن حوزه به زمين زد ، و شب و روز در پى فراگيرى علوم اسلامى تلاش و جهد به

خرج داد و از محضر بزرگانى مانند : عالم ورع وپرهيزكار ، حاج ميرزا حبيب الله رشتى و شيخ محمد حسين كاظمى و ديگر بزرگان واساطين فقه و فقاهت ، كسب علم نمود تا به مقام عالى اجتهاد نايل آمد .

سفر حج

او در سال 1313 ه . ق به قصد انجام مناسك حج و زيارت قبر رسول اكرم(ص)به مكه و مدينه مشرف شد . پس از بازگشت به تاليف و تصنيف و تدريس اشتغال ورزيد ، به حدى كه درس او يكى از حوزه هاى بزرگ و پرجمعيت حوزه علميه نجف گرديد كه صدها دانشجو و طالب علم را در بر مى گرفت و افرادى كه به شرح حال وى ، پرداخته اند ، عموما اتفاق نظر دارند كه او صدها تن از شاگردان فقه و اصول را تربيت ، ورجال نامى اسلامى را تحويل جامعه داد .

امتيازات شيخ شريعت

شخصيت مورد ترجمه ما با داشتن اطلاعات و معلومات وسيع ، و با داشتن حافظه قوى و سرشار ، در فراگيرى علوم مختلف و متنوع ، معروف و ممتاز بود .

او تنها به فقه و اصول(رشته اختصاصى خود)نمى پرداخت ، بلكه در كنار تبحردر آن دو ، به كلام ، عقايد ، فلسفه ، تفسير ، ادبيات ، رياضيات ، طب و . . . نيز پرداخته بود ، به حدى كه در هر كدام از اين رشته ها كتاب يا رساله اى تاليف نموده بود .

او در علم تفسير كتاب قرائت مالك و ملك و اختلاف آراء در آن موضوع رانگاشت ، آن چنان كه در حديث ، «القول الصراح را تدوين نمود كه دقت نظر او را دراحاطه به مسائل علم حديث مى رساند ، به حدى كه شاگرد بزرگوارش مرحوم حاج آقابزرگ تهرانى در كتاب مصفى المقال مى نويسد : «او پس از استاد بزرگوار ما ، شيخ نورى ، عالم ترين و داناترين استاد در علم حديث و رجال بوده كه درك كرده ام . »او به موازات تبحر در علوم

اختصاصى خويش ، به طب و رياضيات نيز پرداخته بود . برخى از بزرگان گفته اند هنگامى كه در حال مريضى ، يكى از پزشكان به بالين سر او آمد ، با اودر مورد مرض خود از كتاب قانون ابن سينا مطلبى بيان داشت . پزشك معالج تصوركرد كه او مبحث خاصى را مورد مطالعه قرار داده است ، ولى با تشريح و توضيح بيشترمعلوم گرديد كه او اغلب ابواب كتاب قانون را مورد مطالعه قرار داده است و احاطه كامل به مباحث و فصول آن دارد .

صاحب كتاب اعيان الشيعه درباره او گويد :

«او در فنون فلسفه قديم ، حكمت الهى ، كلام ، درايه ، و شناخت اقوال و آراء ومقالات ديگران عالم و متبحر بود . » (1)

تاليفات او

تاليفات و كتابهاى بازمانده از دانشمندان ، بهترين نمايانگر معلومات و دانشهاى آنان مى باشند ، از اين رو مرحوم شيخ شريعت نيز كتابها و تاليفات گرانبهايى به يادگارگذارده است كه هر كدام نشانگر تبحر و وسعت اطلاعات او در علوم اسلامى است كه از آن ميان مى توان اسامى كتابهاى زير را آورد :

1-انارة الحالك في قرائة ملك و مالك

2-ارث الزوجة من ثمن العقار

3-صيانة الابانة عن وصمة الرطانه

4-افاضة التقدير في احكام العصير(مطبوع در قم ، 1370)

5-قاعدة لا ضرر

6-قاعدة طهارت

7-قاعدة الواحد البسيط

8-رساله اى در متمم كر

9-رساله اى در جلود سباع

و كتابها و رساله هاى ديگر كه بالغ بر 15 جلد مى گردد .

شاگردان او

حوزه درسى او يكى از حوزه هاى پربركت از نظر تربيت شاگردان دانشمند بود وصدها تن از عاشقان علم و تشنگان معرفت در حوزه درس فقه و اصول او شركت مى جستند كه از آن جمع مى توان :

1-آية الله سيد محمد حجت كوه كمرى(مؤسس مدرسه حجتيه قم)

2-آية الله سيد صدر الدين صدر

3-آية الله سيد محمد تقى خوانسارى

اين سه فقيه بزرگوار ، زعماى حوزه علميه قم در دوران فترت پس از رحلت آية الله حائرى و تشريف فرمايى آية الله بروجردى به حوزه علميه قم مى باشند و خدمات بس ارزنده اى در آن موقعيت حساس حوزه انجام داده اند . روحشان شاد باد .

4-آية الله شيخ محمد حسين سبحانى تبريزى خيابانى(م 1392)را نام برد .

مرجعيت او

شهرت علمى و فضيلت و تقواى او در محافل علمى نجف و اصفهان ، مردم مسلمان را واداشت كه در مسائل دين از او تقليد نمايند . پس از فوت استاد بزرگوارش مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى ، مردم به او مراجعه كردند . در اثناء مرجعيت او بود كه انقلاب عراق شروع گرديد . او همراه ديگر علماء اسلام بر ضد استعمار بريتانيا شركت جست و در اثناء سفر به مرض خت سينه درد ابتلاء پيدا كرد و زمين گير گرديد ، به حدى كه روز به روز بر شدت مرض او افزوده مى گشت . تا اينكه در سال 1339 ه . ق در ماه ربيع الثانى به فيض لقاء پروردگار خود شتافت و در صحن غروى ، در يكى ازغرفه هاى شرقى آن مدفون گرديد .

رحمة الله عليه رحمة واسعه

پى نوشت

1- مطالبى كه در مورد اين مرد بزرگ فقه و فقاهت گذشت ، اجمالى بود از آنچه كه تفصيل آن را مى توان دركتابهاى : اعيان الشيعه ، ج 42 ، ص 257- معارف رجال ، ج 2 ، ص 154- احسن الوديعة ، ج 1 ، ص 171- علاء ساجدين ، ص 122- مصفى المقال ، ص 193- ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 206- الاعلام ، ج 5 ، ص 332- معجم المؤلفين ، ج 8 ، ص 52- الذريعه- و پيشگفتار سيد احمد حسينى اشكورى بر كتب نخبة الازهار في احكام الخيار ، ص 13 تاليف آية الله شيخ محمد حسين سبحانى(ره)والد استاد سبحانى ، مطالعه نمود .

40- آية الله علامه نائينى (متولد1276-متوفى 1355 ه . ق)

گفتار استاد

«حاج ميرزا حسين نائينى از اكابر فقهاء و اصوليين قرن چهاردهم هجرى است .

نزد ميرزاى شيرازى سابق الذكر و سيد محمد فشاركى اصفهانى تحصيل كرده است و خود مدرسى عالى مقام شد . شهرت بيشتر او در علم اصول است . به معارضه علمى با مرحوم آخوند خراسانى برخاست و از خود نظرات جديد درعلم اصول آورد . بسيارى از فقهاء زمان ، شاگرد اويند . او كتابى نفيس به فارسى دارد به نام تنزيه الملة و تنبيه الامة يا حكومت در اسلام كه در دفاع ازمشروطيت و مبانى اسلامى آن نوشته است . او در سال 1355 هجرى قمرى در نجف وفات كرد . » (1)

آية الله علامه حاج ميرزا محمد حسين نائينى ، يكى از بزرگترين و نامورترين مراجع عصر خويش و يكى از رجال تحقيق و تدقيق در اصول و فقه مى باشد ، به حدى كه او را«مجدد علم اصول و نوآور آن ناميده اند و با صراحت مى توان گفت كه اغلب مراجع فعلى ، و فضلاى

كشور ، نوعى از افاضات علمى و رشحات فكرى اين مردفضيلت و دانش ، مستقيم يا غير مستقيم تلمذ و بهره بردارى نموده اند و به شاگردى اش افتخار و تظاهر مى ورزند .

ولادت

او در17 ذيقعده سال 1276 ه . ق در نائين ، در يك خانواده روحانى چشم به جهان گشود و نشو و نماى خود را تحت تربيت پدرش حاج ميرزا عبد الرحيم از فاميل بزرگ منوچهرى ، آغاز كرد و تحصيلات ابتدايى را در زادگاه خود ، نائين اصفهان به انجام رساند و در پى گيرى سطوح عاليه و خارج ، به حوزه نجف رهسپار گرديد و دررديف شاگردان نامدار آية الله حاج ميرزا محمد حسن شيرازى بزرگ و مرحوم آية الله سيد محمد اصفهانى قرار گرفت و در درس آية الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى به عنوان ادب و احترام حضور به هم رساند ، نه از باب تعلم و تلمذ .

مقام علمى او

مرحوم ميرزاى نائينى در اثر اطلاعات وسيع در علوم رياضى ، حكمت و فلسفه و عرفان ، و احاطه به كليات فقه ، امتيازات خاصى ميان علماء نجف اشرف داشت .

ايشان علم اصول را با دقت تام و جديت خاص ، طورى منظم و خالى از اعوجاج وپيچيدگى ، تهذيب و تنقيح نمود كه مطلعين اين فن ، وى را در اين امر ستوده و استادى او را در اين فن پذيرا شده اند .

شاگردان و تاليفات او

فضل و دانش وى ، چنان در افق بالايى قرار داشت كه طلاب از اقطار مختلف كشورهاى اسلامى به درس ايشان حاضر گشته و از نظرات دقيقشان استفاده مى كردند ، وجود همان دقت نظر ، و تحقيقات علمى ، ايشان را محور حركت علمى در نجف اشرف گردانيد .

از سوى ديگر ، مرحوم ميرزا عنايت خاصى نسبت به شاگردان خود داشته واهتمام كامل در تربيت و پرورش آنان بذل مى نمود . در تهذيب و تعليم آنان ، طبق برنامه و اصول صحيح اهتمام كامل داشت . شاگردان آن مرحوم نظرات ايشان را حفظ كرده يا به تحرير درآورده و به طبع رسانيده اند و به حوزه هاى علميه خود القاء مى نمودند و اين امر حيات علمى ميرزاى نائينى را زنده نگه داشته است و با وجود اين آثار او هميشه باقى و جاويد است . در اينجا ما به ذكر اسامى تنى چند از مشاهير تلامذه ايشان كه به درجه اجتهاد رسيده اند اكتفاء مى كنيم :

1-آية الله آقا سيد جمال الدين گلپايگانى

2-آية الله آقا سيد محمود شاهرودى

3-آية الله آقا شيخ موسى خوانسارى

4-آية الله آقا شيخ محمد على كاظمى خراسانى

5-آية الله سيد محمد حجت كوه كمرى .

6-آية الله سيد محسن طباطبائى حكيم

7-آية الله علامه سيد محمد حسين

طباطبائى .

و جمعى ديگر از بزرگان و مراجع معاصر ايران . . . »

از تاليفات آن مرحوم در فقه و اصول كه به طبع رسيده است ، مى توان از رساله لباس مشكوك ، «رساله لاضرر»و كتاب وسيلة النجاة نام برد . همچنين سؤال وجوابهاى استدلالى فقهى كه مرحوم حجة الاسلام آقا شيخ حسين حلى آنها راجمع آورى نموده ، ولى تا به حال به طبع نرسيده است .

اخلاق و ملكات آية الله نائينى

آية الله نائينى ، توجه خاصى به تربيت نفس و تهذيب و آراستن آن به انواع فضايل اخلاقى داشت ، نماز شب ايشان هيچ گاه ترك نمى شد ، نه در حضر ، و نه درسفر . هر كسى كه چند روزى ملازم ايشان مى گشت ، حالات عرفانى و تعبدهاى خاص آن مرحوم را مشاهده مى نمود ، ايشان را در درجه اعلى از وارستگى و تقوى و صلاح وارشاد و اخلاص مى ديد ، گويا همه چيز در آن وجود جمع گشته بود : علم و فضل وشايستگى و آراستگى به كمال و رشد معنوى و فضايل اخلاقى و معنوى .

در طول ساليان خدمتگزارى به جهان علم و مقام روحانيت ، فردى از ايشان يك كلمه ناشايست نشنيده بود . او فردى نبود كه حق كسى را ضايع كند يا بى توجه به حقوق ديگران باشد . هرگز اوقات گرانبهايش را بيهوده صرف نمى نمود ، او يا مشغول مباحثه مسائل علمى بود ، و يا با شرح صدر و گشاده رويى در ميان مردم به گفت و شنود ورسيدگى به نيازها و مشكلات آنان اشتغال داشت ، هميشه در مصرف ، اقتصاد را رعايت مى نمود و در صرف بيت المال مسلمانان ، روش زهد و تقوى

و صرفه جويى را داشت تا آنجا كه مقدور بود ، از سهم مبارك امام(ع)و ساير حقوق شرعيه استفاده خصوصى نكرده و هزينه زندگى شخصى را از درآمدهاى خويش تامين مى نمود . او نمونه بارزى از تقوى و صلاح و رستگارى بود ، آن چنان كه نمونه بارزى از بلند انديشى در علم اصول و فقه به شمار مى آمد .

خدمات سياسى و اجتماعى او

آن روزى كه مردم مسلمان ايران زير پاى شاهزادگان و درباريان قاجار در اطراف و اكناف كشور ، پامال بودند و ملوك و پادشاهان و فرمانروايان ، مالكين رقاب مردم بى پناه بودند ، و مردم بى دفاع از خود صاحب اختيار و حركتى نبودند و عين الدوله ها وشمس الملوكها ، شاه ناتوان و بى اراده را آلت دست خودخواهى و هوس بازى خويش قرار داده و تركتازى را به حد اعلاى خود رسانده بودند . در آن شرايط خفقان وخودسرى ، تنها علماى بزرگ دينى بودند كه ناله هاى مردم را از دور و نزديك مى شنيدند و مى توانستند كمكى به حال آنان انجام دهند . آن چنان كه در تهران و تبريز وساير شهرها و بلاد ، علماء به ناله هاى مردم پاسخ مثبت داده و خواهان اجراى قانون ونظم برگيرنده عدالت و قسط اسلامى شدند .

به تعبير شادروان آية الله طالقانى :

«فرهنگ و معلومات لازم در آن روزگار آن چنان در مردم ضعيف بود كه اگر ازعموم مردم مى پرسيدند چه مى خواهند ؟ نمى توانستند جواب روشن و يكسان بدهند .

گاهى مى گفتند بايد قوانين وضع و تدوين گردد و حدود تعيين شود ، و گاهى اسيس عدالت خانه يعنى محل مراجعه و دادرسى عمومى را مى طلبيدند ، ولى آنچه مورداتحاد و اتفاق كلمه بود ، يك چيز بيشتر نبود و آن جلوگيرى

از خودسرى و استبداد وتنظيم قانون و نظام نامه ، به عبارت ديگر مشروطيت بود . » (2)

آرى در چنين روزگار سياه و خفقان بود كه آية الله نائينى ، آن فقيه دلسوز و آگاه ، كتاب شريف تنبيه الامة و تنزيه الملة را نوشت و انواع استبداد و خودسرى وحكومت خودكامه پادشاهان مستبد را با منطق و حكمت ، نشان داد و وظايف علماء وفقهاء را نسبت به دين و اوضاع جارى بيان نمود و با تبيين فصول مختلف عهدنامه مالك اشتر حدود و اختيارات حاكم و حكومت اسلامى را نشان داد و اين كتاب باحاشيه و تقريظ دو تن از مراجع بزرگ و استوانه هاى فقه و فقاهت آن روز ، زينت يافت و همانند دستور العمل و بيانيه حكومت اسلامى تلقى گرديد .

آرى ، دو مرجع مبارز و مجاهد آن روز ، آية الله آخوند خراسانى و آية الله شيخ عبد الله مازندرانى بر آن كتاب تقريظ نوشتند و ماخوذ بودن اصل مشروطيت را از متن شريعت محمدى(ص)مورد تاييد و امضاء قرار دادند ، به اين ترتيب گامى در راه برانداختن استبداد مطلق برداشته شد و هر چند ديرى نپائيد كه با دخالت اجانب وبيگانگان و توطئه و تلاش ستون پنجم و روشن فكر نمايانى مانند تقى زاده و ملكم خان و همدستان او ، باز از مسير انقلاب خارج گرديد و به تعبير خود ايشان ، انگورى كه انتظار و اميد سركه بودن در آن منظور بود ، يك باره شراب گرديد كه غير قابل استفاده مؤمنين بود . اين تعبير را يكى از بزرگان فقه و فقاهت روز ، از خود آقاى نائينى نقل مى نمود . (3) ولى هر چه بود ، با توجه به آن

روزگار سياه ، گامى به جلو و حركتى به سوى اسلامى و الهى شدن و عدالت اجتماعى بود .

مرحوم آية الله نائينى در يكى از فصول كتاب نامبرده ، با صراحت كامل چنين مى نگارد :

«قلع شجره خبيثه شاه پرستى و ترويج علم و دانش و مرجعيت امور نوعيه را تابع لياقت و درايت قرار دادن ، و ريشه چپاول و مملكت فروشى شاه پرستان را برانداختن ، هدف است . ناچار تا شجره ملعونه استبداد برقرار و بنيان استعباد(بنده گرفتن)درمملكت اسلامى استوار است ، سلب اين قوه و تبديلش به علم و دانش ، از محالات است ، و مادامى كه حقيقت سلطنت و لايت بر حفظ نظم و به منزله شبانى گله بودن آن ، به واسطه شدت در هوى پرستى بر شخص سلطان مجهول و سلطنتش را عبارت ازمشاركت با ذات احديت عزت كبريائه در مالكيت و قاهريت و فاعليت ما يشاء»و عدم مسئوليت عما يفعل پندارد ، و تمكين امت را از اين فرعونيت دوست خواهى شماردلا محالة به استيصال افراد آگاه ، و تقويت دولت خواهان همت خواهد گمارد و مفاد«الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم بالعيان مشاهد و محسوس خواهد بود . . . » (4)

او اين كتاب را در سال 1327 ه . ق ، درست 18 سال پس از فتواى پر حادثه استادبزرگش ميرزاى شيرازى نگاشت و آن كتاب مبدا تحول و تغيير در نظام سلطنتى مستبددر ايران گرديد .

علاوه بر كتاب مزبور ، كتابهاى فقهى و اصولى و تقريرات درسى او ، به نام تقريرات نائينى از پرخواننده ترين كتابهاى اصول است كه بارها مورد تجديد چاپ درايران و نجف گرديده است و شاگردان نامدار و دانشمندى از مكتب

فقهى و حوزه اصولى او برخاسته اند كه هر كدام از مشعل داران علم وفقه و فقاهت مى باشند و حوزه درسى او يكى از پربارترين حوزه هاى درسى نجف اشرف بوده است .

انقلاب عراق و نقش آية الله نائينى

در جنگ اول جهانى ، دولت عثمانى به كمك دولت آلمان ، عليه قواى انگليس وفرانسه وارد جنگ شد ، دامنه جنگ به عراق كشيده شد و آن كشور اسلامى در معرض خطر و زوال قرار گرفت . در اين هنگام علماى شيعه مقيم عراق(كربلا و نجف) ، اعلام جهاد نمودند و خود شخصا وارد جنگ گرديدند و در سنگرهاى اطراف بغداد به دفاع از مملكت اسلامى پرداختند .

اين نيروى متشكل به رهبرى روحانيت مبارز ، در طى مبارزات خود ، شكستها وعقب نشينى هايى را به قواى انگليس دادند و از آنان اسير گرفتند ، تا اينكه دولت عثمانى شكست خورد و قواى مجاهدين نيز رو به ضعف و انحلال نهاد و بالاخره پس از دوماه مقاومت در يك حمله سنگين و همه جانبه از انگليسها شكست خورده و ناگزير ازعقب نشينى شدند . در نتيجه مناطق شرقى عراق ، به تصرف قواى انگليس درآمد ودست دولت عثمانى از عراق به كلى قطع گرديد . متعاقب آن ، دولت انگليس ، «ويلسون انگليسى را به حكومت عراق تعيين نمود ، اما مسلمانان عراق عليه اين امر ، دست به قيام زدند . دولت انگليس ناچار براى فرو نشاندن احساسات مردم عراق ، يك حكومت ائتلافى ، مركب از رجال انگليس و عراق تشكيل داد و از مردم خواستند كه ضمن انتخابات عمومى ، يك حاكم انگليسى را براى رياست دولت عراق انتخاب كنند .

فتواى مرجع بزرگ آن روز شيعه ، مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد تقى شيرازى (5) مبنى

بر اينكه مسلمانان حق ندارند غير مسلمان را براى حكومت خودانتخاب كنند ، بار ديگر مسلمانان عراق را به قيام واداشت و در چندين شهر عراق تظاهرات دامنه دارى صورت گرفت . لكن با دخالت نيروهاى اشغالگر و سركوب آنان ، تظاهرات فرو نشست و عده اى از علماء تبعيد و عده اى نيز بازداشت شدند . در اين بحران سياسى و در اين هنگام هنگامه ها كه دشمن از هر طرف به حوزه مسلمين يورش آورده بود ، رئيس مسلمانان و رهبر عاليقدر و مرجع تقليد آنان ، ميرزاى شيرازى نيزوفات نمود و مرحوم شيخ الشريعه اصفهانى از علماء طراز اول نجف به جاى وى نشست و رهبرى انقلاب عراق را به عهده گرفت . هنگامى كه انگليسيها ثبات قدم علماى شيعه ايرانى را ديدند ، ناگزير از انتخاب حاكم انگليسى صرف نظر كردند و به جاى آن تصميم گرفتند كه پادشاهاى كه به ظاهر مورد رضاى شيعه و سنى باشد ، براى عراق تعيين كنند . مناسب تر ديدند كه امير فيصل سنى را كه از اهل حجاز بود ، به سلطنت برگزينند . اما شيعه نسبت به وى احساس گرمى نداشته و او را تحميلى مى دانستند .

تبعيد مراجع شيعه به ايران

در سال 1341 ه . ق ، «ملك فيصل كه قصد انجام انتخابات و تاسيس مجلس شوراى ملى را داشت ، از فعاليتهاى انتخاباتى علماى شيعه ، سخت به زحمت افتاد ، چون اعتقاد علماى شيعه بر اين بود كه انتخابات زير نظر روحانيت صورت گيرد ونسبت به شيعيان عراق كه دو ثلث ملت عراق را تشكيل مى دادند ، توجه بيشترى شود .

اما ملك فيصل زير بار نمى رفت ، لذا«آية الله شيخ مهدى خالصى كه از علماى بزرگ عراق مقيم كاظمين بود ، حكم تحريم انتخابات را صادر

نمود . اين حكم را مرحوم آية الله نائينى و سپس آية الله سيد ابو الحسن اصفهانى(ره)امضاء نمودند و در اثر امضاى اين دو بزرگوار ، سر و صداى عجيبى در عراق برپا شد و دولت عراق تصميم گرفت شيخ مهدى خالصى و ساير روحانيون طراز اول و سرشناس را كه مؤثر در اين امربودند ، به ايران تبعيد كند .

در اواخر سال 1341 ه . ق ، تحت اقدامات و پوششهاى نظامى ، تبعيد علماء به طرز فجيع صورت گرفت . آية الله نائينى ، آية الله اصفهانى ، آية الله خالصى و جمعى ديگر از اصحاب و شاگردان مبرز آية الله نائينى ، مانند : آقا سيد جمال الدين گلپايگانى ، سيد حسن تهامى بيرجندى ، آقا سيد حسن بحر العلوم و آقا شيخ اسد الله زنجانى وجمعى ديگر از بستگان نائينى به صوب ايران تبعيد و اخراج گرديدند .

مردم متدين و مبارز ايران ، تا از خبر ورود علماء و مراجع اطلاع يافتند ، بى درنگ به استقبال آنان شتافتند ، در قصر شيرين ، كرمانشاه ، همدان و قم ، استقبال عظيمى از اين قافله تبعيد شده علم و فضيلت به عمل آمد . آية الله نائينى مدتى در كرمانشاه اقامت گزيد و پس از چندى ، به سوى همدان حركت كردند و مدتى در آنجا به سر برده وسپس وارد قم گرديدند . آية الله نائينى در مدت ده ماه توقف خويش در قم ، به تدريس و امامت جماعت اشتغال ورزيدند . قريب يك سال پس از تبعيد مراجع ، درست درسال 1341 ه . ق بود كه ملك فيصل در اثر فشار مردم مسلمان عراق ، توسط نمايندگان خود

از علماء عذرخواهى كرد و درخواست بازگشت مجدد آنان را به عراق نمود .

علماء نيز براى خالى نگذاشتن حوزه علميه نجف ، و ادامه مبارزات مردم مسلمان ، تصميم بر مراجعت گرفتند .

آية الله نائينى ، پس از بازگشت به عراق همچنان به پى گيرى امور اجتماعى واقدامات اصلاحى پرداخت و همانند يك رزمنده آگاه همواره خويش را مكلف به اصلاح امور مسلمانان و رفع نيازمنديهاى روحى و اجتماعى آنان مى دانست و در اين باره اقدام علمى و عملى و فكرى مى كرد .

وفات او

او پس از آن همه خدمات به جهان علم و تقوى ، و پس از عمرى زحمت وكوشش در راه تعليم و تربيت شاگردان مكتب توحيد و قرآن ، شمع وجود اين عالم ربانى و فقيه نامدار اسلام ، در26 جمادى الاول سال 1355 ه . ق ، مطابق با 24 مرداد1315 ه . ش به رحمت حق پيوست و ممالك اسلامى را عموما ، و ايران ، عراق وپاكستان را خصوصا در سوگ خود گرياند و جهان اسلام فقيه بزرگوارى را از دست داد . (6)

رحمت حق بر روانش باد و پيروان راهش فراوان

پى نوشتها

1- آشنايى با علوم اسلامى ، ص 311 .

2- پيشگفتار تنبيه الامة ، ص 12 .

3- متن اظهارات آية الله العظمى مرعشى نجفى در سال 1409 ه . ق .

4- اعيان الشيعه ، ج 42 ، ص 257 .

5- الثورة العراقية و رسالة الاسلام ، شماره 1 ، سال 6 .

6- شرح حال او را در : اعيان الشيعة ، ج 42 ، ص 257- ريحانة الادب ، مدرس تبريزى ، ج 6 ، ص 127 ، پيشگفتار تنبيه الامة به قلم آية الله طالقانى- مجله نور علم و كتابهاى تراجم معاصر مى توان مطالعه نمود .

41-آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى (متولد1276-متوفى 1355 ه . ق)

ولادت

آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى فرزند مرحوم محمد جعفرمهرجردى ، در سال 1276 در ميبد يزد چشم به جهان گشود . پدر وى كشاورز پرهيزكار وپارسايى بود . او مقدمات و سطوح را نزد علماى آن روز در يزد فرا گرفت . از آن پس براى ادامه تحصيل راهى عتبات عاليات شد و از محضر اساتيد بزرگى همچون سيدمحمد فشاركى اصفهانى ، ميرزاى شيرازى ، شيخ فضل الله نورى و ميرزا ابراهيم محلاتى در حوزه علميه سامراء ، به فراگيرى فقه و اصول پرداخت و پس از مهاجرت مرحوم آية الله فشاركى به نجف اشرف با استاد خود به نجف آمد و از محضر وى بالاترين بهره هارا برد تا اينكه آن بزرگوار به ديار ابديت پيوست . او در مجلس درس آخوند خراسانى(ره)حضور يافت و مدتى از محضر پرفيض ايشان نيز بهره مند شد .

پس از چندى با اينكه مرحوم آخوند نيز رهبرى شيعيان را به عهده داشت ، به كربلا مشرف شد و در آنجا حوزه تدريس برقرار ساخت و به پرورش و تربيت طلاب و دانش پژوهان پرداخت

.

هجرت به اراك و قم

در سال 1332 هجرى قمرى ، بنا به دعوتى كه از ايشان شده بود ، به اراك مهاجرت كرد و در آنجا حوزه اى بنيان گذاشت و مدت 8 سال در آنجا به پرورش فضلاء و طلاب علوم دينى پرداخت . در آن مدت اقامت در اراك به قصد زيارت حضرت معصومه(س)سفرى به قم نمودند كه در همين مسافرت بحث از ماندن ايشان و تاسيس حوزه علميه به ميان مى آيد . ولى براى ايشان اين امر تا اندازه اى مشكل مى نمود كه حوزه را از اراك انتقال دهند ، ولى با اصرار علماء و از جمله مرحوم آية الله بافقى كه ايشان را به روايات منقول از امامان تذكر دادند و اينكه در آخر الزمان ، قم مركزعلم و دانش خواهد شد و چه بهتر كه توسط شما انجام گيرد . ايشان موافقت مى كنند ، ولى براى اطمينان خاطر ، بنا را بر استخاره مى گذارند . اين قسمت از آيه مى آيد كه :

. . . و اتونى باهلكم اجمعين (1) خود و تمام خانواده و فاميل را به اينجا بياوريد . )

آيه را كه براى مردم تلاوت مى كنند ، موج شادى و خرسندى در بين آنان پيدا مى شود و به انتظار آن روز فرخنده هجرت مى نشينند .

تاسيس حوزه علميه قم

سرانجام در سال 1340 ه . ق حوزه علميه قم ، توسط آية الله حائرى در شرائطى دشوار به طور رسمى در قم تاسيس مى شود . مشكلات حوزه در آن زمان به اندازه اى بود كه اگر الطاف خداوند و همت و پشتكار آن مرد الهى نبود ، بى هيچ گمان نشان واثرى از آن باقى نمى ماند . توطئه هايى كه رضا خان براى انحلال حوزه تدارك ديد وجنايتهايى كه بر

اسلام و روحانيت روا داشت ، هر كدام به تنهايى براى نابودى حوزه كافى بود . در آن دوران سياه خفقان ، مرحوم حاج شيخ با استقامت و هوشيارى و باخون دل خوردن ، حوزه را حفظ كرد . طلاب كه در ابتدا تعدادشان از 600 نفر تجاوزنمى كرد ، با مشكلات سياسى و اقتصادى فراوانى روبرو بودند ، به طوريكه از ترس مامورين دولتى مجبور بودند هر روز صبح از مدرسه بيرون آمده و درس و بحث را درخارج شهر در باغات برگزار كنند و آخر شب براى استراحت به حوزه باز گردند .

طرح مساله متحد الشكل شدن البسه از سوى حكومت وقت چيزى جز يك توطئه عليه مكتب امام صادق(ع)نبود . ماموران رژيم هر چند وقت يك بار به اين بهانه به مدرسه حمله مى بردند و عمامه را از سر ارباب عمائم برمى داشتند . اما در چنين شرايطى طلاب به تحصيل علوم دينى ادامه دادند و حوزه را زنده نگه داشتند ، و بدون شك اين امور قلب آن بزرگ مرد را سخت جريحه دار مى ساخت ، ولى چون حوزه جديد التاسيس بود ، چاره اى غير از صبر و شكيب و بردبارى نمى يافت .

توطئه كشف حجاب

پس از توطئه متحد الشكل شدن البسه ، برنامه استعمارى كشف حجاب و اهانت به ساحت نواميس مسلمين از طرف رضاخان مزدور ، به اجرا درآمد .

نوشته اند كه وقتى آية الله حائرى از اين توطئه خطرناك مطلع شدند ، به قدرى برآشفتند كه با اضطراب و نگرانى فزون از حد به رگهاى گلوى خود اشاره كردند وگفتند : «تا پاى جان بايد ايستاد و من هم مى ايستم . ناموس است ، حجاب است ، ضرورى دين و قرآن است . »با اين

كه آية الله حائرى از رذالت و سرسپردگى رضاخان آگاه بود ، به ناچار براى او تلگرافى در اين باره ارسال نمود كه با توجه به شرايط آن زمان بسيار شديد اللحن و قاطع مى نمود . طى اين تلگراف حاج شيخ ، كشف حجاب رامخالفت صريح با طريقه جعفريه و قانون اسلام دانسته و رضاخان را از انجام اين گونه اقدامات استعمارى ، بر حذر داشت .

اينك متن تلگراف : «بنده با اينكه تاكنون در هيچ كارى دخالت نداشته ام ، اكنون مى شنوم اقدام به كارهايى مى شود كه مخالفت صريح با طريقه جعفريه و قانون اسلام دارد كه ديگر خوددارى و تحمل برايم مشكل است . »«الاحقر عبد الكريم حائرى

ولاى به اهل بيت(ع)

محبت و ارادت نسبت به اهل بيت(ع)با معرفت و شناخت ايشان رابطه مستقيم دارد . يعنى هر چه معرفت افزايش يابد ، محبت بيشتر مى شود . اما رسيدن به مقام والاى شناخت براى كمتر كسى ميسر است . مرحوم حاج شيخ از جمله عاشقان و عارفان مقامات اهل بيت عصمت(ع) بود ، چندان كه با ذكر نام ابا عبد الله الحسين(ع)اشك از ديدگانشان سرازير مى شد . دستورداده بود كه هميشه قبل از شروع درس چند دقيقه اى روضه خوانده شود . گاه در ايام عاشورا ، خود آن مرحوم ميان عزاداران مى رفت و مرثيه مى خواند .

از جمله برنامه هاى سوگوارى كه ايشان در ايران بنا نهادند ، عزادارى ايام فاطميه در ماه جمادى الثانى بود كه تا پيش از آن در ايران مرسوم نبود و ايشان اين سنت حسنه را احياء كرد و همواره در اين ايام در مدرسه فيضيه مجلس روضه خوانى برقرارمى نمود و نسبت به مادر ائمه اطهار(ع) ، بانو صديقه طاهره(ع)عزادارى و اداى احترام مى نمود .

خدمات ارزنده آية الله حائرى نسبت به مستضعفين

آية الله حاج شيخ عبد الكريم حائرى ، نه فقط به طلاب حوزه علميه رسيدگى مى نمود ، بلكه همواره در فكر بينوايان و مستمندان و عامه مردم بوده و از احوال آنهاجويا مى شد و به افراد درمانده شهريه مى داد . شبهاى عيد نيز براى فقراء عيدى در نظرمى گرفت . در يكى از سالهايى كه قحطى سايه شوم خود را بر كشور افكنده و فقراء درسختى به سر مى بردند ، «دار الاطعامى تاسيس كرد كه دائما فقراء را اطعام مى نمود .

ديگر از خدمات ارزنده ايشان تاسيس مريض خانه اى براى بيچارگان و فقراء بودكه مرحوم سيد الاطباء كهكى را براى معالجه بيماران به آنجا آورده بود . پس از مدتى كه توسط افراد نيكوكار

، مقدارى پول جمع آورى شد ، به پيشنهاد مرحوم حاج شيخ ، بيمارستان فاطمى را ساختند و خود ايشان نخستين كلنگ را به دست مباركشان بر زمين زدند . ساختن قبرستان نو»در كنار رودخانه ، و هم چنين تعمير دو مدرسه علميه دار الشفاء»و«فيضيه و تاسيس كتابخانه مدرسه فيضيه از فعاليتهاى ارزشمند ايشان مى باشد . جالب توجه اينجاست كه اين مرد بزرگ كه در زمان حيات خويش آن همه خدمات قابل تقدير انجام داده بود و وجوه فراوانى به دست مباركش مى رسيد ، در عين حال پس از درگذشتش تمام اثاثيه اش به 1500 تومان نمى رسيد و بيش از اين مبالغ نيزمديون بود كه با وجود آن همه پول سهم امام كه توسط ايشان پرداخت مى شد ، حاضرنبود ديون خود را از بيت المال بپردازد ، و هنگامى كه طلبكاران از اين مطلب آگاه شدند ، تمام ديون خود را به آن بزرگوار بخشيدند .

شاگردان آية الله حائرى

بى گمان برجسته ترين و مهم ترين خدمات آن فقيه معظم ، تاسيس حوزه علميه قم و ربيت شاگردانى والا مقام مى باشد كه يكى از آنها افتخار عالم تشيع ، سرور سروران ، حضرت امام خمينى(قدس سره)مى باشد كه همواره ايشان را به نام شيخ ما»يا«استادما»ياد مى كردند .

شاگردان برجسته ايشان از 80 تن تجاوز مى كنند كه ما تنها چند نفر از آنان را نام مى بريم . شاگردانى كه خود واحد كالالف مى باشند ، ولى در هر حال علماى متعددى ازمحضر پرفيض او استفاده كرده اند كه بيشتر آنها مجتهدين نام آور معاصر مى باشند . نام برخى از آنان را در اينجا يادآور مى شويم :

1-آية الله حاج آقا روح الله كمالوند

2-آية الله حاج سيد ابو الحسن رفيعى قزوينى

3-آية الله آخوند ملا على معصومى همدانى

4-آية الله

العظمى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى

5-آية الله سيد يحيى يزدى

6-آية الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى(ره)

7-آية الله سيد احمد لواسانى

8-آية الله سيد احمد زنجانى

9-آية الله سيد صدر الدين صدر

10-آية الله سيد محمد حجت

11-آية الله ميرزا هاشم آملى

12-آية الله سيد محمد داماد يزدى

13-آية الله فاضل لنكرانى

14-آية الله سيد مهدى انگجى

15-آية الله سيد محمد حسن مدرسى

16-آية الله العظمى سيد احمد خوانسارى

نظر مرحوم آية الله شيخ مرتضى حائرى در مورد استاد و والد خويش

مقدمه

در ارتباط با شناخت روحيات و صفات اخلاقى و فضيلتى مؤسس حوزه علميه قم ، نگارنده روز جمعه 26 محرم 1401 به حضور آية الله مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى ، فرزند ارشد آن مرحوم به منزل او واقع در تكيه سيد حسن مشرف گرديد و دراين زمينه سؤالاتى مطرح شد كه مطالب زير محصول آن ملاقات مى باشد .

معظم له نخست از آن نظر كه آية الله حائرى والد ايشان هستند و توصيف از اويك نوع تنزيه نفس و تعريف از خويشتن و خاندان است ، از پاسخ دادن امتناع داشتند ، ولى سؤال از جنبه ديگر مورد پرسش قرار گرفت و آن اين چنين بود كه آية الله حائرى نه از نظر پدر بودن ، بلكه از آن نظر كه استاد و معلم روحى شما هستند ، آنچه از ايشان در مدت تحصيل دريافت داشته ايد كه مى تواند براى خوانندگان مفيد و سازنده باشد ، مطالبى بيان داريد .

معظم له جزوه اى را كه در اين مورد نگاشته بودند ، در اختيار نگارنده قرار دادند وسه نكته جالب از خصوصيات اخلاقى ايشان را بيان داشتند كه در روزگار وانفساى امروزين مى تواند مورد توجه و شايان عنايت و دقت باشد :

1- توجه به حقوق همسر

او از ويژگيهاى اخلاقى خاصى برخوردار بود كه گاهى انسان را در برابر آن همه تهذيب نفس و تربيت اسلامى مبهوت مى سازد . او در زندگى به مسائلى توجه داشت كه معمولا از ديدگاه اغلب افراد ، مورد غفلت و بى توجهى قرار مى گيرد . فى المثل قبل ازاختيار والده ما ، همسر اولى داشت كه بينايى خود را از دست داده بود ، ولى آن مرحوم به صورتيكه توجه ما و ديگر افراد عائله را

بر نيانگيزاند ، از توجه و رعايت حقوق او هرگزغفلت نداشت و حتى از مرحوم فريد اراكى شنيدم كه او مشاهده كرده بود ، بارها با آن سن و سال و موقعيت ، در موقع نياز او را به كول مى گرفته است و به عنوان رفع نيازهاى ضرورى و تغيير محل ، به اين طرف و آن طرف يا گاهى در تابستان در هواى گرم قم به پشت بام مى برده است ، به صورتى كه مادر و همشيره ها آگاهى و اطلاع پيدا نمى كردند تاطبق معمول خصوصيات روحى زنان ، تحريك نگردد .

2- ايثار به ديگران

مرحوم سيد محمد فشاركى ، استاد اصول و فقه ، آقاى ضياء عراقى و والد ، وديگر اساتيد حوزه علميه نجف ، با همه علم و فضيلت و بزرگوارى كه داشت ، در كمال فقر و نياز مادى زندگى مى كرد . مرحوم والد در دوران طلبگى چندين سال تكفل خرج او و پس از رحلت او تكفل خرج فرزندان او را بر عهده داشت و از درآمد اندكى كه پيدامى كرد ، آنان را بر خويشتن ايثار و مقدم مى شمرد ، در صورتى كه خود كمال نياز راداشت .

قرآن كريم مى فرمايد :

و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة

(ترجمه : و ديگران را بر خوشتن مقدم مى دارند ، هر چند خود نياز و حاجتى داشته باشند . ) (2)

3- گرسنگى خانواده در شب رحلت مؤسس حوزه علميه قم

سؤال دوم در رابطه با سخنان رهبر عاليقدر انقلاب ، حضرت امام خمينى(ره)درسال 1342 قبل از واقعه 15 خرداد بود ، جايى كه در مقام رد ياوه گويى شاه مى فرمايند :

« . . . مايى كه وقتى مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى مان از دنيا مى رود ، آقازاده هاشان همان شب شام ندارند ، مفتخوريم يا آنان كه بانكهاى خارجى را پركرده اند و باز دست از سر لت برنمى دارند ، مفتخور نيستند ؟ »سؤال اين بود كه با توجه به مقام قدس و فتوى و احتياط خاصى كه از مرحوم مؤسس حوزه علميه قم سراغ داريم ، آيا احتياط و رعايت موازين اسلامى تا اين حدمورد دقت باشد كه فرزندان مؤسس عاليقدر حوزه تامين نداشته باشند ؟ خواهشمنداست چگونگى آن را بيان فرمائيد .

در پاسخ فرمودند : «حقيقت همان است كه معظم له بيان داشته اند ، مرحوم والددر صرف وجوه شرعيه معيارهاى خاصى را

در نظر مى گرفت و ويژگيهايى داشت .

پولها و وجوه شرعى را در مراكز خاصى نگهدارى مى كردند ، بى آنكه در مصارف شخصى خودمان صرف نمايند و قبل از فوت موارد آنها را تعيين و با كمال روشنى مصارف آنها را مشخص كرده بودند و احدى را حق دخالت در آنها نبوده است . در آن روز رحلت ايشان در مضيقه بوديم ، تا اينكه پنجاه تومان از آقاى سيد ابو الفضل زنجانى قرض گرفتيم تا در راه مخارج شخصى خود صرف كنيم و سپس با فضل الهى گشايش در امور زندگى ما پديد آمد . »

اين سه مورد از مرحوم حضرت آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى استماع گرديد . او نيز كه با وجود شهرت و اعتبار تام و تمام در فضيلت و تقوى همانند پدربى اعتناء به مسائل زندگى و ماديات ، و پشت پا زده به تشبثات و زد و بندهاى ظاهرى ومعمولى در يك خانه محقر و گلى ، در همان خانه موروثى پدر زندگى مى كردند ، درست نمودار عينى و تجسم خارجى از زندگى پدر عاليقدر بودند . ايشان در اظهار حق و دفاع از واقعيت و حمايت از مظلوم بى نظير بودند . خداوند متعال در ميان علماء ودانشمندان امثال ايشان را فراوان فرمايد و روح بلندشان را شاد فرمايد !

تاليفات آية الله حائرى

ايشان در كنار خدمات و فعاليتهاى زعامت و مرجعيت ، از توجه به فعاليتهاى علمى و فكرى باز نمى ايستادند ، و از مهم ترين فعاليت رجال دينى كه همان فعاليتهاى فكرى و علمى آنان مى باشد ، غفلت نداشتند . از اين رو مشاهده مى گردد كه در كنار آن همه اشتغالات ، به تاليفات و تصنيفات ارزنده اى نيز دست يازيده اند كه از آثار ايشان مى توان كتابهاى

زير را ياد نمود :

1-تقريرات درس استاد بزرگوارش ، مرحوم سيد محمد فشاركى كه در دوران حيات او به رشته تحرير درآورده است .

2-درر الفوائد ، در اصول فقه كه چندين بار در ايران به طبع رسيده است .

3-كتاب الرضاع ، در مورد احكام شير دادن

4-كتاب الصلوة كه بارها در تهران و قم چاپ شده است .

5-كتاب المواريث ، در مورد ارث و احكام آن

6-كتاب النكاح ، در مورد ازدواج و ابواب آن

وفات آية الله حائرى

آية الله حائرى پس از آن همه خدمات ارزنده و آثار باقيه و صالحه كه از خود به يادگار گذاشتند ، و پس از تحمل آن همه رنجها و سختيهاى توان فرسا ، دچار ضعف وكسالت شدند تا سرانجام در شب هفدهم ذى القعده 1355 هجرى قمرى با83 سال عمر پربركت در قم ، به لقاء الهى پيوست . مردم متدين قم با شنيدن اين خبرتاسف انگيز ، شيون كنان به خيابانها ريختند و با گريه و زارى جنازه آن بزرگ مرد پارسا راپس از تشييع با شكوه در جوار حضرت معصومه(عليها السلام)(بالاى سر)به خاك سپردند . (3)

رحمة الله عليه رحمة واسعه

پى نوشتها

1- سوره يوسف ، آيه 93 .

2- سوره حشر ، آيه 9 .

3- در مورد زندگى اين بزرگ مرجع مؤسس ، مى توان به منابع زير مراجعه نمود : آثار الحجة تاليف شيخ محمد رازى- علماى معاصرين مرحوم خيابانى- ريحانة الادب تاليف مرحوم مدرس- گنجينه دانشمندان تاليف رازى- يكصد سال مبارزه روحانيت ، تاليف نگارنده ، جلد سوم- مجله نور علم از انتشارات جامعه مدرسين .

42- آية الله العظمى سيد ابو الحسن اصفهانى (متولد1277-متوفى 1365 ه . ق)

مقدمه

رگوار و مرجع عاليقدر عصر خويش ، آية الله العظمى سيد ابو الحسن اصفهانى(اعلى الله مقامه الشريف)از فقهاء و مراجع بزرگ عصر اخير است كه دركياست و درايت و حسن اداره حوزه هاى علميه شهرت به سزا و نام پرآوازه اى دارند .

ولادت

او اصلا از سادات موسوى بهبهان ، پدرش مرحوم سيد محمد فرزند مرحوم سيدعبد الحميد از شاگردان صاحب جواهر مى باشد كه در سال 1277 هجرى در قريه مديسه از قراء لنجان اصفهان به دنيا آمد (1) و تحصيلات اوليه را در اصفهان درمدرسه نيماورد»به انجام رساند و از محضر ميرزا ابو المعالى كلباسى استفاده ها برد .

سپس در سال 1307 ه . ق به قصد ادامه تحصيلات ، عازم حوزه علميه نجف گرديد ودر محضر درس بزرگان و فضلاى حوزه نجف شركت جست . حوزه درس آية الله آخوند خراسانى او را به خود جذب نمود و در حوزه درس او بود كه به درجه عاليه اجتهاد نائل آمد . پس از رحلت آية الله آخوند خراسانى در سال 1329 ، مرجعيت عامه با آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى بود . او احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده بود .

پس از درگذشت او در سال 1338 ، آية الله نائينى و آية الله اصفهانى ، هر دو به عنوان مرجع تقليد معروف و مشهور گرديدند ، تا اينكه آية الله نائينى در سال 1355 هم سال بافوت آية الله حاج شيخ عبد الكريم حائرى درگذشتند . مرجعيت به صورت تمام به آية الله اصفهانى در نجف و اغلب بلاد شيعه ، محرز و مسجل گرديد . ايشان رساله اى نگاشتند كه نام آن وسيلة النجاة مى باشد كه ترجمه فارسى آن صراط النجاة وترجمه اردوئى آن

طريق النجاة مى باشد كه به علت جامعيت آن مورد تحشيه حضرت امام خمينى(ره)و برخى ديگر از فقهاى (2) معاصر قرار گرفته است .

صفات و اخلاق او

او داراى صفات كريمه و همت بلند بود و در كياست و درايت و مديريت ، گوى سبقت را از ديگر هم رديفان خود برده بود . او بيان رسا و طبع روان داشت ، به حدى كه مجلس درس ايشان از پرجمعيت ترين درسهاى حوزه نجف بود و با توجه به سهولت بيانات و شيوه تدريس همگان مى توانستند نسبت به فهم خويش از آن بهره مند گردند .

صبر و پايدارى

او صاحب روح بزرگ پايدارى و استقامت در راه خدا بود . معروف است كه فرزند رشيدش حجة الاسلام و المسلمين سيد حسن اصفهانى در بين نماز مغرب وعشاء ، به دست يك فرد ديوانه و تعليم ديده به قتل رسيد و اين پدر هفتاد ساله خم به ابرو هم نياورد و حتى از قاتل فرزند خود نيز گذشت ، و اين نمونه و ضرب المثل پايدارى و صبر در بين اقران بود .

دخالت در امور سياسى

انگليسها به بهانه حفظ پايگاههاى خود ، در عراق به اين كشور اسلامى لشكركشى كردند و آن را اشغال نمودند . رشيد عالى نخست وزير عراق به ايران گريخت و سپس به مصر رفت . همراه با حمله انگليسها به عراق و فرار رشيد عالى ، اميرعبد الله دائى ، فيصل و نورى سعيد از افسران عراق كه به اردن پناهنده شده بودند با قواى امدادى انگليس ، به عراق آمدند و دوباره دولت دستورى خود را در عراق تشكيل دادندو در اين موقع انتخابات فرمايشى راه انداختند و آن در سال 1341 هجرى قمرى بود .

فيصل در اين انتخابات اكثريت آراء شيعه را منظور نداشت و اين انتخابات توسط علماء و فقهاء شيعه تحريم گرديد . مرحوم آية الله نائينى و آية الله اصفهانى ، دو مرجع بزرگوار و عاليقدر آن روز ، فعاليتهاى مرحوم آية الله خالصى را مورد تاييد قرار دادند واين امر زمينه هاى قيام مردم را فراهم مى ساخت كه مرحوم آية الله اصفهانى و آية الله نائينى و سيد هبة الدين شهرستانى به ايران تبعيد گرديدند . آن روز بيش از يك سال از تاسيس حوزه علميه قم نمى گذشت و حوزه علميه نخستين گامهاى خود را برمى داشت و

آية الله حائرى مؤسس عاليقدر حوزه ، خود بامشكلاتى رو به رو بود كه خبر تبعيد شدن آيات عظام نجف به قم رسيد و مردم ايران آماده استقبال باشكوه از آنان شدند و استقبال بى سابقه اى از آنان به عمل آمد . پس ازورود به قم ، آية الله حائرى حوزه درس خود را در اختيار آن مرجع عاليقدر و حضرت آية الله نائينى قرار دادند و آنان فضلاء و طلاب حوزه نوپاى قم را از فيوض علمى خويش بهره مند ساختند . هنگام مهاجرت اعلاميه اى را صادر فرمودند كه متن آن را درزير مى آوريم كه نشانه اى از عمق اعتقاد قلبى اين مرجع عاليقدر در راه احياء حقوق ملت مسلمان مى باشد . اعلاميه اى كه امروز نيز مى تواند الهام بخش و حركت آفرين باشد .

متن فتواى آية الله اصفهانى

«بسم الله الرحمن الرحيم . سلام بر همه ، بالخصوص برادران عراقى . وظيفه دينى بر همه مسلمانان لازم مى گرداند كه در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامى تا آنجا كه قدرت دارند بكوشند و بر همه ما واجب و لازم است كه سرزمين عراق را كه مشاهدائمه هدى عليهم السلام و مراكز دينى ما در آنجا است ، از تسلط كفار حفظ نموده و ازنواميس دينى آن دفاع كنيم . من شما را بر اين موضوع دعوت كرده و ترغيب مى نمايم .

خداوند ما و شما را براى خدمت به اسلام و مسلمين موفق فرمايد . »

ابو الحسن الموسوى الاصفهانى (3)

حادثه مسجد گوهرشاد

مورد دوم از دهها مورد دخالت آن فقيه عظيم الشان در امور سياسى ، اجتماعى مسلمانان ، عكس العمل آن فقيه بزرگ در برابر حوادث مسجد گوهرشاد بود . فاجعه مسجد گوهرشاد مشهد ، يكى از دهها و صدها حوادث جنايت بار دوران رضاخان پهلوى است كه مردم مسلمان را در راه حمايت از روحانيت به خاك و خون كشيد . آن روز مردم در اعتراض به دستگيرى آية الله العظمى سيد حسين قمى دست به تظاهرات زده بودند . وقتى خبر به رضا شاه رسيد كه دهها هزار نفر از مردم مشهد به دفاع ازاهداف اسلام و روحانيت در مسجد گوهرشاد اجتماع كرده اند ، دستور داد همه مردم رااز طرف درها و چهار طرف پشت بام مسجد ، به رگبار مسلسل ببندند و هيچ نوع رحم به صغير و كبير و زن و مرد نكنند . دستور دژخيم تاريخ ، توسط مامورين جنايت كار اوعملى شد و مردم بى دفاع را به صفير گلوله بستند و چندين هزار نفر از زن و مرد وروحانى و غير روحانى

، زائر و بومى را به شهادت رساندند . پس از اين يورش وحشيانه و سبعانه ، درهاى مسجد را باز كردند و زندگان را بيرون بردند و كشتگان را به كاميونهاريخته و همه را در خندقى كه در بيرون شهر براى همين منظور حفر كرده بودند ، ريختند و روى آن را پوشاندند كه هنوز آن نقطه به قتلگاه مشهور است .

پس از اين ماجرا ، «آية الله سيد حسين قمى در باغ سراج الملك شهر رى محبوس گرديد و هر گونه تماس با ايشان ممنوع اعلام شد . بعد از يك ماه در آخر ماه ربيع الثانى بود كه او را به اتفاق فرزندش و جمعى ديگر به اعتاب مقدسه تبعيد كردند .

وقتى آية الله سيد حسين قمى وارد كربلا شد ، آية الله العظمى مرحوم سيد ابو الحسن اصفهانى ، دامادشان آقاى سيد ميرزا را با نامه اى به نمايندگى از خود خدمت ايشان اعزام نمود و آقا سيد مير گفته بود : «آقا به من دستور داده اند از طرف ايشان دست شما راببوسم . »اين عمل آية الله اصفهانى ، مرجع تقليد اسلامى اثر خود را بخشيد و به اين ترتيب آية الله اصفهانى رضايت خود را از اعمال و خدمات آن عالم ربانى و نارضايى وخشم خود را از اعمال فجيع دولت سرسپرده رضاخانى اعلام نمودند . » (4)

شاگردان مكتب او

حوزه پربركت آية الله اصفهانى دست پروردگان بسيارى را به اجتماع مسلمين ارائه داد كه به عنوان نمونه از فقهاى نامدار زير مى توان نام برد :

1-مرحوم آية الله العظمى حكيم

2-مرحوم آية الله العظمى ميلانى

3-مرحوم آية الله العظمى شيخ عبد النبى اراكى

4-مرحوم آية الله العظمى ميرزا هاشم آملى

5-مرحوم آية الله العظمى ميرزا محمد

تقى آملى

6-مرحوم آية الله معز الدوله

7-مرحوم آية الله شيخ محمد حسين خيابانى(والد استاد آية الله جعفر سبحانى)

8-مرحوم آية الله شيخ محمد تقى بروجردى(جد مادرى استاد آية الله آصفى)

هم چنين از همدوره ها و هم بحثهاى او مى توان از آية الله سيد حسن مدرس ، آية الله سيد محمود مرعشى ، آية الله سيد عبد الله ثقة الاسلام اصفهانى ، سيد على كازرونى ، شيخ زين العابدين تبريزى ، و سيد على داماد نام برد .

وفات

وفات او در روز دوشنبه نهم ذى الحجه 1365 ه . ق ، مطابق با سيزدهم آبان 1325 ه . ش ، اعت شش بعد از ظهر در كاظمين رخ داد . رحلت اين عالم ربانى چنان شور و غوغايى در مردم عراق ، ايران ، پاكستان و هندوستان و تمام بلاد شيعه نشين ايجادكرد كه تا آن روز بى سابقه بود . مجالس پرشكوه و پرجمعيت ترحيم او در تهران وشهرستانها رعب و وحشتى عظيم در دل دشمنان اسلام افكند ، و در اثر همين امر توطئه تجزيه آذربايجان توسط حزب منفور توده خنثى شد . در وفات آن روحانى جليل القدرگفته شده كه ممات او همانند حياتش نور و رحمت و خير و بركت بود . منقول است از«آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره)»كه وقتى جنازه مطهر آية الله اصفهانى در صحن مطهر علوى بود ، «آية الله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء»خطاب به جنازه ، اين جمله جاودانى را انشاء فرمود :

«هنيا لك يا ابا الحسن ، عشت سعيدا و مت حميدا قد انسيت الماضين و اتعبت الباقين كانك قد ولدت مرتين

(گوارا باد بر تو نزول بر معبود خويش . زندگى سعادتمندانه و مرگ و رحلت پسنديده اى داشتى . زندگى تو

آن چنان با شكوه و توام با تدبير بود كه بزرگان گذشته رابه بوته فراموشى سپردى و آيندگان را به تعب افكندى . گويا تو دوبار به جهان آمده بودى . يك بار تجربه و درايت كسب نموده و بار ديگر آن را به كار بسته بودى . . . » (5)

پى نوشتها

1- مجله يغما ، سال سوم ، شماره سوم ، ص 28 .

2- فرهنگ معين ، بخش اعلام ، ج 5 ، ص 154 .

3- الثورة العراقية و رسالة الاسلام ، شماره 1 ، سال 6 .

4- نهضت روحانيون ، ج 2 ، ص 161 .

5- نقل مستقيم از آن مرجع فقيد ، به سال 1404 ه . ق .

43- آية الله العظمى حاج حسين طباطبايى قمى (متولد 1282-متوفى 1366 ه . ق)

گفتاراستاد

علامه بزرگوار سيد جليل القدر مغازى و مجاهد في سبيل الله ، محامى شريعت جد خويش سيد الانام حجة الاسلام و المسلمين آية الله العظمى حاج آقا سيد حسين طباطبائى فرزند حاج سيد محمود قمى از تبار سيد سراج الدين اصفهانى(متوفى 1366)يكى از فقهاى نامى قرن چهاردهم هجرى است كه به زعامت و مرجعيت عامه نائل آمده اند .

اين شخصيت بزرگ از فقهاى عاليمقام عصر خويش و مرجع تقليد در منطقه عرب و عجم ، و يكى از اعيان تلامذه آية الله مولانا حاج ميرزا محمد تقى شيرازى اعلى الله مقامه الشريف و شيخ استاد فقهاء و اصوليين آخوند ملا محمد كاظم خراسانى صاحب كفاية الاصول بود .

مرحوم محدث قمى در مورد وى تعبير زيبائى دارد كه مى نويسد : «حسين الاسم ، حسن الرسم و الاخلاق جيد الخلق ، طيب الخلق و الاعراق او نامش حسين ، رفتار و كردارش زيبا ، خلقش نيكو ، اخلاق و تبار و نسبش بسيار پاكيزه مى باشد .

اساتيد ايشان

ايشان پس از كسب معلومات مقدماتى در زادگاه خويش در بازگشت از سفرحج از طريق عراق به نجف اشرف وارد شده ، سپس در سال 1303 به سامراء مهاجرت و عزيمت نمود ، و از محضر مبارك زعيم عاليقدر حوزه شيعه آية الله العظمى حاج ميرزا محمد حسن شيرازى(1312 ه . ق)تلمذ و كسب فيض نموده است پس از دو سال كسب فيض در سال 1305 به تهران مراجعت نموده است در تهران به مدت پنج سال به فرا گرفتن علوم عقلى ، عرفان ، رياضيات و فقه و اصول از اساتيد و متخصصين فن پرداخته است و در مدت اقامت در تهران از محاضر بزرگانى مانند : ميرزا ابو الحسن جلوه(متوفى 1314 ه . ق)مرحوم شيخ على مدرس

و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهى(متوفى 1336 ه . ق)مرحوم ميرزا هاشم رشتى(م 1332 ه . ق) و مرحوم ميرزا على اكبر يزدى و مرحوم ميرزا محمود قمى ، و جمعى ديگر تلمذ نموده است . در همين اوقات فقه و اصول رااز محضر آية الله حاج ميرزا محمد حسن آشتيانى(متوفى 1319 ه . ق)و شهيدآية الله شيخ فضل الله نورى(مستشهد1337 ه . ق)تلمذ وبهره برده است .

در سال 1311ه . ق پس از فتواى معروف ميرزا درمورد تحريم تنباكو وقضاياى مربوط به آن مجددا به نجف اشرف مراجعت و ازمحضر مبارك آيات عظام : حاج ميرزا حبيب الله رشتى(متوفى 1312)و مرحوم حاج ملا على نهاوندى ومرحوم آخوند خراسانى(متوفى 1329 ه . ق)و سيد محمد كاظم يزدى صاحب العروة الوثقى(متوفى 1338 ه . ق)و مرحوم حاج آقا رضا همدانى ، كسب فيض و دانش نموده است و در اين محاضر مقدس بود كه به مراتب والاى علم و اخلاق و فضيلت نائل و آنگاه به سامراء مراجعت و ملازم درس مرجع بزرگ شيعه آية الله العظمى مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(متوفى 1328 ه . ق)گرديده است تا اينكه خود يكى از فقهاى نامدار و يكى از علماى مبرز در آمده و مورد عنايت و توجه خاص استادخويش و مورد شور و مشورت او واقع شده است و استاد احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده است .

تاليفات ايشان

مرحوم علامه تهرانى فصل مشبعى را در معرفى اين عالم جليل القدر و مرجع شجاع دينى اختصاص داده است كه برخى از قسمتهاى آن را كه جنبه تكرارى نداشته باشد در اينجا مى آوريم :

تحصيل در سامراء

ايشان مرقوم داشته اند در سال 1321 ه . ق به سامراء مشرف گرديد و در درس شيخ استاد ما ، مرحوم حاج ميرزا محمد تقى شيرازى حدود 10 سال شركت جستند واز سرچشمه فضيلت ايشان سيراب گرديدند در اواخر اقامت او در سامراء من با ايشان هم مباحثه بودم (1) آن چنان كه در زمان اقامت در نجف با ايشان مودت و علاقه اى داشتم از آن زمان داراى صلاح ، تقوى و زهد و كثرت عبادت بود او در فقه و اصول درنهايت فضيلت و خبرويت بود .

او در سال 1331 به مشهد مشرف شده ، و در سال 1354 كدورت و رنجشى بين او و رضا شاه پديد آمد كه منجر به تبعيد ايشان از ايران گرديد . از ايشان بازماندگانى به نامهاى آية الله سيد حسن و سيد آقا مهدى به يادگار مانده اند كه هر دو در سلك روحانيت مى باشند . از ايشان نه نوع رساله عمليه و تحقيقيه انتشار يافته است .

1-مجمع المسائل

2-الذخيرة في العبادات و المعاملات

3-مختصر الاحكام

4-طريق النجاة

5-منتخب الافكار

6-مناسك الحج

7-هداية الانام

8-رساله الحج

9-مجمع المسائل

10-الرسالة الرضاعيه

11-الرسالة الارثيه

12-صحة المبادلات

13-صحة المعاملات

14-الرسالة الربائية

آية الله قمى و مشهد

مرحوم شيخ ناصر الشريعه مى نويسد : «مردم مشهد از علامه متقى مرحوم ميرزامحمد تقى شيرازى(قدس سره)درخواست نمودند تا عالمى با تقوى و مجتهدى دانا وتوانا به مشهد اعزام نمايد . حضرتش صاحب عنوان مرحوم آية الله قمى را به آن ارض مقدس گسيل فرمود . »اين واقعه در سال 1331 انجام پذيرفت . به اين ترتيب مرحوم آية الله قمى به مشهد نازل و مجاور آن ارض اقدس گرديد ، و به تدريس و بحث و اقامه جماعت و زعامت حوزه علميه خراسان و رهبرى و هدايت مردم مشغول گرديدند .

ايستادگى در برابر ظلم و تقوى

ايشان در مشهد مقدس مشغول فعاليتهاى مذهبى و دينى بود كه اقدامات خلاف شرع مبين اسلام و مخالف اصول آزادى رضاخان شروع مى گردد . اين عالم ورع وغيور بر ضد مظالم او قيام مى ورزد به اين جهت به عراق تبعيد مى شوند و داستان آن به اين كيفيت مى باشد كه ميرزا على اصغر خان حكمت روز پنجشنبه ماه ذيحجه 1353ه . ق مطابق 1313 خورشيدى به شيراز وارد و در جشنى كه به مناسبت ورود او درمدرسه شاهپور منعقد گرديده بود شركت مى كند و طبقات مختلف شهر هم حضورمى يابند آنگاه طبق برنامه اى كه از پيش تعيين شده بود چهل زن و دختر بى حجاب درمجلس حضور مى يابند و اركستر آهنگ رقص مى نوازد و دختران نيز به رقص وپايكوبى مى پردازند . خبر اين مجلس ، مانند بمب در محافل آن روز صدا مى كند و مردم مسلمان بسيار متاثر مى گردند ، اما احتمال نمى دهند كه به دستور شاه بوده باشد . چندى بعد اين خبر با واقعه ديگرى مورد تاييد قرار مى گيرد و آن خبر چنين بود كه در ميدان جلاليه با حضور رئيس الوزراء محمد على فروغى ذكاء

الملك ، دختران مدارس رابى حجاب گرد آورده و على اصغر خان حكمت ضمن نطقى گفته بود : «برخى گمان كردند اين اقدامات در شيراز خودسرانه بوده است ، لكن راى اعليحضرت همايونى است و بايستى به تصويب برسد و مى رسد . »مرحوم آية الله قمى بعد از خواندن اين خبر بسيار متاسف و متاثر مى گردد و سخنرانى مى نمايد و در آن محفل آن چنان متاثربوده است كه از شدت بغض و ناراحتى شروع به گريه مى نمايد و مى فرمايد : «اسلام فدائى مى خواهد . من حاضرم در اين امر فدا شوم . »سپس توسط محمد ولى اسدى نائب التوليه به شاه پيغام مى دهد كه لازم است شاه از اين عمل خوددارى نمايد . درضمن تهديد مى نمايد اگر از اين امر خوددارى نشود ، او خود به سختى مبارزه خواهدنمود . در آن پيغام مى افزايد : «گرچه شما نائب التوليه تا كنون اصرار داشتيد من با پهلوى ملاقات كنم و من حاضر به پذيرفتن آن نبودم اما حالا حاضرم كه براى جلوگيرى از اين عمل غير شرعى ، و ضد اسلامى ، به تهران بروم و شخصا به ديدار پهلوى برسم تا او رااز اين عمل منصرف كنم در غير اين صورت تا پاى جان ايستاده ام . . . »

يك روز پس از اين پيغام ، بيت مرحوم آية الله قمى و كوچه هاى اطراف آن توسط مامورين دولتى تحت نظر گرفته مى شود و مامورين رفت و آمدها را تحت تجسس درمى آورند . مرحوم آية الله قمى ، نامه اى به محضر مرحوم آية الله العظمى حائرى نويسد و از ايشان در اين امر استمداد مى طلبد . سپس توسط دو نفر از علماى مشهد ، آقايان : آية الله ميرزا

محمد كفائى معروف به آية الله زاده خراسانى و مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى آشتيانى تماس گرفته و آنها را در جريان امر قرار مى دهد ، دولت بر فشار خود نسبت به آية الله قمى مى افزايد به تدريج مانع ملاقات اشخاص باآية الله قمى مى گردد . وحشت ، اختناق و سانسور به حد اعلاى خود مى رسد به هر حال مرحوم قمى تصميم مى گيرد به تهران برود و با پهلوى در اين باره ملاقات نمايد و اين قصد خود را با آقايان نامبرده فوق در ميان مى نهدر وضع شهر متشنج شده بود . مردم ازاوضاع ناراحت و نگران بودند . مرحوم قمى در منزل خود ، درس مى گفت و صبح وعصر ، طلاب به منزل ايشان مراجعه مى كردند در يكى از جلسات مى فرمايد : «من قصداقدام دارم خود را موظف مى بنيم كه اقدام كنم چنانچه براى جلوگيرى از مسئله كشف حجاب ده هزار نفر هم كشته شود يكى از آنها هم من باشم جائز و رواست . »

اين گفتار در مشهد و اطراف آن به سرعت پخش و انتشار مى يابد دولت به صورت جدى وارد كارزار مى گردد اطراف بيت آقا را محاصره و اسامى رفت و آمدكنندگان را يادداشت و تظاهر مى كنند كه منزل تحت محاصره و كنترل مى باشد به تدريج وضع شهر مشهد و ديگر شهرهاى خراسان منقلب و آماده انفجار مى گردد روز 28 ربيع الاول 1354 مرحوم آية الله قمى مستقيم ، تلگرافى به تهران به عنوان رضاخان پهلوى مخابره مى نمايد كه در متن آن آمده بود«كه براى مذاكره در برخى از موضوعات به تهران خواهد آمد»و شب 29 ربيع الاول به اتفاق دو نفر از فرزندان و با همراهى خدمتگزار به طرف تهران حركت مى نمايند .

اين

گروه معدود ، ولى در باطن امر بسيار با شكوه ، هجرت خود را آغاز نموده واز مشهد عازم تهران مى گردند .

حركت ايشان به وسيله يكى از آقايان ، به صورت تلگراف به مرحوم آقاى حاج سيد يحيى صدر العلماء اطلاع داده مى شود و متن تلگراف بعد از نماز ظهر در مسجدحاج سيد عزيز الله تهران براى نمازگزاران خوانده مى شود . مردم از حركت ايشان اطلاع پيدا مى كنند و روز آخر ماه ربيع مرحوم قمى و همراهان وارد حضرت عبد العظيم مى گردند و در باغ سراج الملك منزل مى كنند .

روز اول ماه ربيع الثانى مردم تهران به اتفاق برخى از علماء و ائمه جماعات ازايشان ديدار مى كنند چون اين رفت و آمدها بيشتر با اتوبوس كرايه و قطار صورت مى پذيرفت ، رفت و آمد به صورت محسوس در مى آيد و رفت و آمدها رو به فزونى مى نهد و موجب نگرانى دولت و مسئولين امور قرار مى گيرد ، روز بعد مامورين دولت ، جلو حركت وسائل نقليه را مى گيرند و رفت و آمد قطار به حضرت عبد العظيم را به كلى لغو و تعطيل مى نمايند و از رفت و آمد وسائل نقليه عمومى را به حضرت عبد العظيم جلوگيرى مى كنند . مردم به صورت پياده و به صورت دسته جمعى به سوى اقامتگاه ايشان راه مى افتند منظره بسيار جالبى به نمايش گذاشته مى شود دهشت واضطراب دولت هر لحظه بيشتر مى گردد ساعت 10 صبح روز دوم ماه ربيع الثانى ملاقات با ايشان ممنوع اعلام مى گردد و درب باغ بسته مى شود و از ورود و خروج افراد به باغ جلوگيرى به عمل مى آيد و باغ سراج الملك عملا تحت محاصره پليس قرار مى گيرد و رفت و آمد به باغ

ممنوع اعلام مى شود پس از حبس و تحت نظر قراردادن ايشان چند نفر از مامورين دولت درب به ديدار ايشان مى شتابند آقا به آنان مى فرمايد من بايد شخص پهلوى را ملاقات كنم و مطلب خود را فقط به او خواهم گفت روز بعد رئيس ديوان عالى و دادستان وقت تهران به ملاقات ايشان مى روند وهدفشان اين بوده است كه از طريق بحث علمى با آقا وارد مذاكره شوند ولى معظم له به بحث با آنها رضايت نمى دهد و تاكيد مى كند كه من براى ملاقات و مذاكره با شخص پهلوى به تهران آمده ام آنان مى گويند آقايان رئيس الوزراء ، وزير كشور ، و وزير دربار به ديدار شما خواهند آمد آقا مى فرمايند هيچ فائده اى ندارد من جز با شخص پهلوى باكس ديگرى حاضر به صحبت نيستم ، اما رضاخان آمادگى ملاقات با ايشان را نداشت ، چون مى دانست اولا پس از ملاقات با ايشان حجت بر خودش و مردم تمام خواهد شدو جاى هيچ گونه شكى در غير اسلامى بودن عملش باقى نخواهد ماند و ثانيا آية الله قمى اهل هيچ گونه سازش و مصالحه و رعايت مقام كاذب شاهنشاهى نيست و چون تمام مقامات دولتى مقصود آقا را مى دانستند ، لذا هيچكدام راضى به ملاقات با اونمى شدند .

چند بار فقط رئيس كل شهربانى با آن مرحوم ملاقات معمولى داشت و مطلب مهمى مطرح نمى شد آقا فقط و فقط با دو نفر از نزديكانش طرف صحبت درسى وفقهى بودند و كس ديگرى حق ملاقات با آقا را نداشت چند روز بعد رئيس شهربانى به اتفاق محمد عبده دادستان كل كشور به خدمت آية الله قمى مى رسند و اظهار مى دارندكه در مشهد بر اثر حركت شما شورشى برپا شده

و منجر به قتل تعدادى بى گناه گرديده است و مسئوليت اين قضيه به عهده شما است مرحوم قمى بر مرگ يك عده مسلمان بى گناه گريستند و فرمودند گناه اين كار به گردن دولت و شخص شاه است نه من ، چون من با نهايت مسالمت و آرامش و با دست خالى براى ملاقات و مذاكره شما آمده بودم ، و شماها مرا حبس كرديد و مردم را كه به دفاع از اسلام علاقمند هستند تحريك كرده ايد قطعا خبر حبس شدن ما به مشهد رسيده است و اهالى مشهد هم اعتراض و انتقادكرده اند و شما به جاى پاسخگويى مثبت ، آنان را گلوله باران كرده ايد . . .

سرباز امام زمان(عج)

ماموران و فرستادگان شاه پس از آن كه از تاثير تهديد بر روحيه قوى و پولادين آقا مايوس شدند از در تطميع درآمدند و اظهار داشتند كه ملاقات شما با شاه ممكن نيست راجعت شما نيز به مشهد امكان ندارد يا بايد در همين باغ به همين صورت بمانيد يا به محلى كه دولت در نظر خواهد گرفت برويد . مرحوم قمى مى گويند اگر به ميل خودم نمى گذاريد و درخواستم اجابت نمى شود كه به مشهد بروم گذرنامه بدهيدكه به عتبات بروم رضاخان با درخواست ايشان موافقت مى نمايد و دستور مى دهد براى ايشان و عائله شان گذرنامه صادر شود . ضمنا يكى از صاحب منصبان بانكى را با چك سفيد امضا شده به حضور آقا مى فرستد تا ايشان هر چه مى خواهند بنويسند . آقامى فرمايند : من پول دولت را نمى گيرم . به ايشان عرض شده بود كه اطلاع داريم شماپولى همراه نداريد مدتى هم در محاصره هستيد و به جايى دسترسى نداشتيد ، لذا هرچه پول مى خواهيد به شما خواهيم داد

. ولى آقا در پاسخ جواب بسيار جالب و قانع كننده اى دادند . ايشان فرمودند : من رعيت امام زمانم تا به حال مخارج مرا امام زمان(عج)مرحمت كرده اند بعد از اين هم مرا فراموش نخواهند فرمود امام زمان(عج)از طريق غير طبيعى هم مى تواند نوكرهاى خود را اداره فرمايد .

اين سخنان و اظهار نظرها در نظر آن سست ايمانها اسباب مسخره بود . آنان رفتند . اتفاقا رئيس كلانترى شهر رى كه در اثر چند روز حصر و حبس آقا و در اثر رفت و آمد مكرر ، سبت به آقا علاقه و ارادت پيدا كرده بود و ضمنا او با كسبه بازار تهران هم بى ارتباط نبود و مطلب را محرمانه به برخى از بازاريان تهران رسانده بود او خود اظهارآمادگى كرده بود چنانكه كسى بخواهد وجهى به آقا برساند حاضر است كه به ايشان برساندى لذا چند نفر از بازاريان مبلغى در حدود يكهزار تومان از وجوه شرعيه توسطهمين رئيس كلانترى به خدمت آقا مى رسانند . جالب است دانسته شود كه بر حسب اظهار همين رئيس كلانترى چون براى انجام اين كار بسيار دقت داشته است وجه مذكور را كف پاى خود گذاشته جوراب را به پا كرده و چكمه نظامى روى آن مى پوشدو به قصد ديدار آقا به باغ مى رود ، خود ايشان بعدها مى گفت وحشت داشتم كه شايدخود مرا هم هنگام ورود جستجو نمايند و اگر كشف مى شد كه قصد كمك به آقا را دارم شديدا در معرض خطر تنبيهات ديكتاتر و مستبد زمان رضاخان قرار مى گرفتم به هر حال وجه مذكور به دست مرحوم آية الله قمى مى رسد و ايشان اظهار مى دارند كه : من مطمئن بودم امام زمان(عج)در چنين موقعيتى خاص ،

رعيت و سرباز خود راوانخواهد گذاشت . » (2)

درخواستهاى پنجگانه از دولت ايران

مرحوم آية الله قمى به اتفاق دو نفر از فرزندان و همراهى خدمتكار به سوى عراق رهسپار و در شهر كربلا در جوار مرقد مطهر سرور آزادگان حضرت حسين(ع)اقامت گزيدند . وقتى ايشان وارد كربلا مى شدند مرحوم آية الله العظمى سيد ابو الحسن اصفهانى مرجع عاليقدر تقليد شيعه ، دامادشان آقا سيد ميرزا را با نامه اى به نمايندگى خدمت آية الله قمى فرستاد و آقا ميرسيد مى گويد : «آقا به من امر فرمودند از طرف ايشان دست شما را ببوسم . » (3)

هنگامى كه مرحوم آية الله قمى براى زيارت به سامراء رفت ، از طرف دولت عراق دستگير و به كاظمين و بغداد جلب شد . ولى بعد ايشان را آزاد كردند و معلوم نشد علت توقيف و عامل آزاد كردن چه بوده است ؟

آية الله قمى مقيم كربلا شدند و به اداره حوزه علميه آنجا پرداختند و گروهى ازعلماى بزرگ از قبيل آية الله ميلانى(متوفى 1395 ه . ق)و مرحوم ميرزا عبد الهادى شيرازى(متوفى 1380 ه . ق)و عده ديگرى از علماء و جمعى از طلاب ايرانى به كربلاهجرت نمودند . مرحوم آية الله قمى از وضع ايرانيان و اقدامات رضاخان و گرفتارى سخت مردم ناراحت بوده و پيوسته مترصد بودند تا اقدامى كنند ولى موقعيت پيش نمى آمد تا شهريور 1320 ش پيش آمد و رضاخان توسط اربابان انگليسى اش از ايران اخراج و به سمت سنت موريس رهسپار و تبعيد گرديد . پس از سقوط او و ده سال دورى از وطن مرحوم قمى در نخستين فرصت پيش آمده به قصد زيارت مرقد مطهرامام رضا(ع)به ايران آمدند ، استقبال بى نظيرى از آن بزرگوار در سراسر ايران به

عمل آمد از قصر شيرين تا مشهد همه جا چراغانى شد همه بزرگان روحانى ، و سران قبائل ، مسئولان امور دولتى ، و مردم به ملاقات آقا و استقبال ايشان شتافتند . به هر كجا كاروان آقا مى رسيد ، شهر بصورت نيمه تعطيل يا به كلى تعطيل مى گشت .

ايران با اين سفر تكان خورد . آية الله قمى در مراجعت هنگام توقف در تهران پيشنهادات معروفى را به دولت وقت ارائه داد كه اهم آنها در پنج ماده زيرين گنجانده شده بود .

1-دولت ايران زنان را در انتخاب حجاب آزاد بگذارد و اجبارى در كشف حجاب وجود نداشته باشد .

2-مدارس مختلط كه رضاشاه ايجاد كرده بود منحل ، و مدارس پسرانه ودخترانه به صورت مجزى تشكيل و نماز در مدارس برقرار شود .

3-تعليم قرآن و دروس دينى جزو برنامه درسى دبستانها و دبيرستانها قرارگيرد .

4-حوزه علميه قم و مشهد آزاد باشند و محصلين و مدرسين علوم دينيه به هنگام تحصيل از خدمت نظام معاف باشند .

5-موضوع اقتصاد ، تجارت ، تحت نظر متخصصين اداره شود به حدى كه توازن صادرات و واردات حفظ گردد تا فشار كمبود مواد غذايى كه بر دوش طبقه ضعيف سنگينى مى كند از بين برود .

پيشنهادات فوق با حمايت عموم مردم ، مورد قبول رژيم قرار گرفت . بدين ترتيب مرجع عاليقدر كه چند سال پيش در حضرت عبد العظيم در باغى محبوس گرديده بود و مردم از ملاقات با او ممنوع بودند ، در ميان استقبال ميليونى مردم ، به ميهن اسلامى بازگشت . علاوه بر درخواست مشروع حجاب ، تعداد ديگرى از پيشنهادها ودستور العمل هاى حياتى او به مرحله اجرا و عمل درمى آيد و اين وعده الهى است كه

تحقق خارجى به خود مى گرفت .

ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم . . . (4)

مرحوم آية الله قمى پس از انجام مقصود و زيارت مشهد امام رضا(ع)دوباره به عتبات عاليات مراجعه و در كربلا اقامت ورزيد تا پس از فوت آية الله العظمى اصفهانى با درخواست جمعى از علما ، به حوزه نجف برگشت و اداره حوزه را به عهده گرفت .

عبرت از تاريخ

در جريان مسائل گوهرشاد يك نكته عبرت آموز وجود دارد كه جا دارد به محض عبرت و بهره گيرى از واكنش اعمال ، مورد عنايت و توجه قرار گيرد نوشته اندمحمد ولى خان اسدى استاندار و نائب التوليه آستان قدس رضوى كه پسرش دامادمحمد على فروغى نخست وزير رضاخان بود تا حدودى به عنوان يك عنصر مذهبى شناخته مى شد و در مسئله كشف حجاب به پدر زن پسرش نوشته بود كه از رضاخان بخواهد در جريان متحد الشكل نمودن سياسى مردان و كشف اجبارى حجاب ، مشهدرا با در نظر گرفتن موقعيت مذهبى آن ، از ديگر شهرها ، امتيازى قائل شوند و مانندديگر مناطق رفتار نكنند ، ولى به او جوابى نرسيده بود .

در آن ايام سرلشگر مطبوعى(كه پس از 44 سال از واقعه گوهرشاد در دادگاه انقلاب اسلامى محكوم به اعدام گرديد)فرمانده لشكر خراسان براى بررسى اوضاع به مشهد رفتند و نقشه حمله به مسجد گوهر شاد و صحن مطهر رضوى و قتل عام مردم رابه امر رضاخان پياده كردند . پس از اين واقعه خونين ، اسدى مجددا نامه اى به فروغى نوشت و گلايه نمود كه چرا اقدامى نكرده است كه منجر به اين حادثه گرديده است فروغى به جاى هر نوع توضيحى در پاسخ اين شعر را تلگراف مى كند :

در

كف شير نر خونخواره اى غير تسليم و رضا كو چاره اى ؟

اين تلگراف كشف و به دست رضاخان مى افتد . دستور اعدام اسدى را صادرمى كند و فروغى را نيز ضمن خواندن اين شعر از نخست وزيرى عزل مى كند . تا اين قسمت ، يك روى سكه بود .

اما روى ديگر آن سكه درست پس از هفت سال در اثر حوادث و پيش آمدهاى غير مترقبه جنگ جهانى و ديگر عوارض ناخواسته بود كه منجر به ايجاد گره كور دركشور مى گردد . در شهريور 1320 رضاخان مجددا از فروغى دعوت به عمل مى آوردكه با توجه به تجربه و كاركشتگى مجددا سكاندار كشتى كشور طوفان زده شود تا بتواندبا تشكيل دولتى نيرومند جلو مشكلات زمان را بگيرد و عوارض ناشى از جنگ رابرطرف سازد نخست وزير جديد نخستين كارى كه انجام مى دهد ، نوشتن متن استعفانامه رضاخان از سلطنت و كناره گيرى او از اين مقام مى باشد . وقتى رضاخان علت را مى پرسد ، در پاسخ مى گويد : قربان قواى روسى و انگليسى دارند به تهران واردمى شوند بايد هر چه زودتر استعفاء دهيد و از مملكت خارج شويد تا به چنگ دشمن نيفتيد و گرنه اصل و اساس سلطنت نيز در مخاطره مى باشد . در همين موقع تاريخ تكرارمى گردد و فروغى شعر گذشته را زمزمه مى كند و مى گويد :

در كف شير نر خونخواره اى غير تسليم و رضا كو چاره اى ؟

به اين ترتيب او از سلطنت به نفع پسرش كناره گيرى و به سوى آفريقا ، جزيره موريس رهسپار مى گردد . اين بود تكرار تاريخ و واكنش اعمال افراد كه همين دنيا نيز به ثمر مى نشيند . دل بصير و بينايى روشن مى خواهد كه انسان بتواند نتيجه اعمال سيئه خويش را با چشم

خود ببيند و عبرت بياموزد .

قضيه گوهرشاد از زبان آية الله اراكى

در مورد فاجعه گوهرشاد مقالات متعددى نوشته شده است كه اين حادثه را ازديدگاههاى مختلف مورد بررسى قرار داده اند . يكى از موثق ترين منابع ، افواه رجال مورد اجتهاد و وثوق مى باشد كه بخش اعظم تاريخ را همين شفاهيات تشكيل مى دهد .

خبرنگار مجله پيام انقلاب در سال 1406 هجرى قمرى سؤالاتى از آية الله العظمى اراكى مرجع عاليقدر مطرح مى سازند كه يكى از آنها پرسش از قضيه مسجد گوهر شاد مى باشد . ايشان در پاسخ مى فرمايند :

پس از جريانات قم كه نشست علما بود بر اين كه رضاخان بايد برود او هم سخت گرفت به اينكه بايد آخوندها جواز داشته باشند و اينكه نبايد زنان حجاب داشته باشند و كشف حجاب را مطرح ساخت . مرحوم حاج آقا حسين قمى(اعلى الله مقامه)كه در مشهد بودند تلگرافى به رضاخان زدند كه من(به تهران)آمدم پرسيده بودند چه نيتى دارى ؟ فرموده بود كه من مى خواهم بروم و شفاها با خودش(رضاخان)صحبت كنم كه اين چه كارى است كه مى خواهى بكنى چرا مى خواهى شب كلاه سر مردم بگذارى و زنها را بى حجاب كنى ؟ اگر حرفم را شنيد كه شنيده است و اگر نشنيد گلويش را اينطور مى گيرم و خفه اش مى كنم ! (5)

وقتى آية الله قمى قبل از آمدن به تهران به مسجد گوهرشاد مى رود بهلول هم به منبر مى رود و بنا مى كند به تهييج مردم و مردم بسيارى هم اجتماع مى كنند و پس ازسخنرانى دور آقاى قمى را مى گيرند كه به تهران نرويد و همين جا باشيد و به دنبال اين جريان بود كه آن ملعون قاتل هم دستور مى دهد بهلول را بگيرند و به حبس ببرند واجتماع مردم را در گوهرشاد ، به

گلوله ببندند و حتى آنهائى كه دستشان به ضريح امام رضا(ع)بند بوده را به گلوله مى بندند به طورى كه دور حرم آن حضرت جدول خون راه مى افتد و مرده و زنده را در ماشين مى ريزند و چاله اى بزرگ مى كنند و آنها را پرت مى كنند توى چاله و خاك مى ريزند روى آنها . نه غسلى و نه كفنى . اين فاجعه بود كه مجالس و محافل مذهبى به كلى قدغن شد و مجالس را توى سردابها يا بيرون باغات ، مسجد جمكران يا كوچه هاى كج و معوج پرت كه كسى از آنجاها سر درنمى آوردمخفيانه روضه خوانى مى كردند و از ترس او ، كسى جرات علنى گريه كردن را براى ابا عبد الله(ع)نداشت . البته ابتداى كار مرحوم بروجردى آن مرد با پسرش محمد رضاآمدند منزل آقاى بروجردى و در اتاق نشستند خيلى هم گرم گرفتند و چاى خوردند واظهار مى داشتند من مطيع شما هستم و خلاصه در باغ سبزى نشان دادند ، اما بعدش ديديم چگونه رفتار نمودند . تا وقتى آقاى بروجردى حيات داشتند ، از ايشان حساب مى بردند . محمد رضا همان اوايل كارش آمد و گفت حاج آقا تقسيم اراضى را اينطورمى خواهم بكنم و آقا خيلى سخت با او گفتند تو نمى توانى اينكار را بكنى . بدون اجازه حاكم شرع حق دخل و تصرف در املاك را ندارى . كار را سخت نكن كه مردم به جنبش درآيد و شاهى ات را از بين ببرند ، شايد به جمهورى مبدل شود ، دست بردار .

پس از آقاى بروجردى آنچه را كه خيال داشت انجام داد ، خيلى هم خراب كرد تا اينكه خداوند متعال اين مرد(حضرت امام خمينى)را مبعوث فرمود و رضاخانى كه درمدرسه فيضيه فرياد زده

بود ذريه تان را به باد فنا خواهيم داد ، ذريه خودش به باد فنارفت .

گفتار آية الله العظمى مرعشى

آية الله مرعشى در مورد ايشان مى نويسند .

«يكى ديگر از مشايخ روايتى ، علامه فقيه ورع و پرهيزگار ، سلمان مجتهدين ، حجة الاسلام و المسلمين آيت الله حاج آقا حسين بن حاج سيد محمود طباطبايى قمى سراجه اى مى باشد .

اين سيد جليل القدر و بزرگوار يكى از اعلام عصر و يكى از مراجع وقت صاحب تقوى و ورع ، و عفاف و سداد و قول و عمل بود او پيش صاحب كفايه آخوندخراسانى و همنام او آيت الله سيد محمد كاظم طباطبائى صاحب العروة الوثقى و آيت الله مدفق شيخ ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)و محقق بنيل حاج آقا رضاهمدانى صاحب الصباح و تنى چند از بزرگان تلمذ نمود سپس در مشهد سكونت يافت تا آن كه رضاشاه خواست كشف حجاب و تغيير البسه را پياده كند و به مسلمانان روش يهوديان و مسيحيان را تحميل نمايد . آيت الله قمى پس از مبارزات فراوان مجبور به مهاجرت به كربلا گرديد ، و در آن سرزمين اقامت نمود تا آنكه در سال 1366 ه . ق درزيارتگاه كاظمين(ع)وفات نمود ، و جنازه او به نجف اشرف حمل گرديد و در يكى از!405 حجره هاى شرقى در صحن شريف علوى(ع)مدفون گرديد .

اجازه روايتى بسيار مختصر است در آن اجازه از حاج سيد مرتضى كشميرى واز حاج ميرزا حسين تهرانى خليلى روايت مى كند . » (6)

وفات او

بالاخره اين عالم ربانى و مجاهد صمدانى پس از 84 سال تلاش و كوشش درراه وظيفه اسلامى الهى در تاريخ 1366 ه . ق به رحمت ايزدى واصل ، و دوستداران وعلاقمندان را تنها گذاشت .

پى نوشتها

1- نقباء البشر ج 2 ص 654 .

2- به كتاب قيام گوهر شاد ، سينا واحد ، بخش مصاحبه با آية الله سيد عبد الله شيرازى مراجعه شود .

3- مجله اعتصام شماره 30 ص 37 مقاله نگارنده .

4- سوره محمد آيه 7 .

5- مجله پيام انقلاب ، شماره 126- 125 .

6- اعيان الشيعه ج 1- مجله نور علم شماره 1 دوره دوم ص 81- 95- مقاله آقا سيد هندى قيام گوهرشاد- نقباء البشر ج م ص 653 تا 655 كد معرفى 1089- يكصد سال مبارزه روحانيت ج 3 .

44-آية الله العظمى حاج ميرزا محمد فيض قمى (متولد1293-متوفى 1370 ه . ق)

گفتار استاد

آية الله العظمى حاج آقا ميرزا محمد فيض ، فرزند اديب نامى ميرزا على اكبرفيض(قدس سره) يكى از اعاظم فقهاء و از اكابر علماى طراز اول در قرن چهاردهم هجرى مى باشد .

گرچه مرحوم آية الله فيض از نظر مرجعيت عامه و تقليد عمومى مردم ، در حدديگر فقهاى بزرگ ياد شده در اين كتاب نبوده اند ، ولى از آنجايى كه آن مرد بزرگ الهى و فيض آثار ، در احياء و ابقاء حوزه علميه قم نقش اساسى و حق بزرگى بر جامعه علمى و اسلامى ما دارند ، به عنوان اداء بخشى از حقوق شرعى وى ، به شرح حال مختصرى از آن مرد علم و فضيلت مى پردازيم . باشد كه شرح حال تفصيلى او را در ذيل كتاب علماى معاصرين مرحوم خيابانى آورده باشيم .

مرحوم حاج ملا على واعظ خيابانى در كتاب علماى معاصرين در شان ايشان مى نويسد :

«حضرت آية الله آقا ميرزا محمد فيض قمى يكى از اعاظم علماى طراز اول وداراى شاخصيت تامه و مقبوليت عامه و مرجعيت كامله اند .

تولد ايشان در سال 1293 ه . ق در قم رخ داده است . آنگاه مقدمات

و سطوح رادر قم تحصيل ، و سپس براى تكميل تحصيلات عاليه به تهران مهاجرت نموده و ازمحضر آية الله آقاى حاج ميرزا حسن آشتيانى صاحب حاشيه بر رسائل تحصيل فقه واصول و نزد آية الله ميرزا محمود قمى و آقاى آقا شيخ على رشتى تحصيل حكمت وعرفان نموده است ، و در سال 1317 ه . ق به نجف اشرف عزيمت و از محاضر درس آيات عظام : آية الله آخوند خراسانى ، و آية الله سيد محمد كاظم يزدى استفاده ها نموده است . پس از بهره گيرى كافى از دروس فوق ، جهت سير دقايق افكار حضرت آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)به سامراء هجرت نموده اند . ضمن تحصيل ازمحضر مبارك ايشان ، در شمار اعاظم تلامذه آن بزرگوار درآمده اند ، و يكى از مدرسين نامى آن حوزه قرار گرفته اند . به همين جهت فوق العاده مورد توجه و نايت خاص استاد بزرگوار خود واقع شده اند . در همان زمان در احتياطات مطلق ، خود برخى ازمقلدين خويش را به ايشان ارجاع فرموده اند . پس از مراجعت به قم هم هر كس ازاهالى قم و ساوه واطراف آن ، كه ازحضرت آية الله شيرازى سؤال مى نمودند ، كه احتياطات مطلق شمارا به كدام يك ازعلماء مراجعه نمائيم ؟

معظم له ايشان رامعرفى مى فرمودند .

آية الله فيض پس از تكميل معلومات و فوز به مقام عالى اجتهاد ، درسال 1333 ه . ق به قم مراجعت فرموده و ازمسئولين و بزرگان آن بلده طيبه به شمار آمدند . ايشان جهت ترتيب طلاب علوم دينى كمر همت بست ومدرسه فيضيه را كه بسيارى از حجرات آن انبار علاف ، بقال و كسبه شده بود ، از يدغاصبين و متصرفين انتزاع ، و مسكن طلاب

علوم دينى نمود و خود در آن مدرسه به تدريس اشتغال ورزيد و براى توسعه اداره علميه آن ، خود را نيازمند معاونت و كمك ديد ، تا بالاخره در سال 1340 ه . ق از آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى(ره)كه تا آن وقت در شهر اراك متوقف بودند ، درخواست مهاجرت فرمود ، وايشان نيز با تمهيدات فراوان وارد قم شد و براى مزيد تجليل ايشان ، مسجد بالاسر را كه محل نماز ايشان بود ، به آية الله حائرى واگذار ، و خود هم چند ايامى به ايشان اقتداءورزيدند ، و روز به روز در تقويت و رونق بخشيدن به حوزه علميه قم كوشيد ، به حدى كه آن را تاحد همسويى و رقابت با حوزه علميه نجف رساندند ، و از سال 1355 ه . ق كه آية الله حائرى رحلت نمود ، با عزمى راسخ و با اعانت ساير اعاظم دانشمندان قم ، حوزه علميه قم را حفظ نمودند . . . » (1)

اصرار در مهاجرت

گويند اين مرد بزرگ به آية الله حائرى كه جهت زيارت قبر شريف حضرت معصومه(ع)آمده بود ، و تصميمى بر اقامت نداشتند ، عرض كردند : مگر اين قمى هانباشند كه وقتى دعبل خزاعى ، جبه اعطايى امام رضا(ع)را كه به قم آورد ، و به هرقيمت بالايى كه گفتند حاضر به فروش نبود ، ولى در خارج شهر عده اى از جوانان ازچنگش درآوردند ؟

مرحوم آية الله حائرى فرمودند بودند : او جبه امام را داشت ، به من چه ارتباطپيدا مى كند ؟ ايشان گفته بودند : شما هم علم امام(ع)را داريد .

شاگردان

حوزه پربركت و پرفيض ايشان فارغ التحصيلات متعددى را تحويل جامعه دادكه به محض ارائه نمونه اسامى ، چند تن از فضلاى زير را ذكر مى كنيم :

1-مرحوم آية الله ميرزا مصطفى صادقى(متوفى 1358 ه . ق)

2-آية الله حاج سيد مرتضى فقيه

3-آية الله حاج شيخ احمد فقيهى

4-آية الله حاج شيخ عباس مستقيم

5-آية الله حاج شيخ عباس حائرى اصفهانى

6-مرحوم شيخ ابو القاسم نحوى

7-مرحوم حاج شيخ على پائين شهرى

8-مرحوم حاج محمد باقر قمى فرزند حاج شيخ ابو القاسم كبير قمى

ترويج براى خدا

گويند معظم له از آية الله بروجردى رحمة الله عليه كه پس از مؤسس بزرگوار ، پرچمدار و زعيم حوزه بود ، بسيار ترويج و تبليغ مى نمود . برخى به ايشان اعتراض مى كنند و مى گويند شما كه خود صاحب فتوى و مرجع تقليد هستيد ، براى چه از آقاى بروجردى ترويج مى كنيد ؟ در جواب مى فرمايند : اگر كار براى خدا است ، ما بايد ازكسى كه فعلا علمدار است ، و حوزه را حفظ مى كند ترويج كنيم ، و اگر براى غير خداست ، من اهلش نيستم .

تاليفات

تاليفات مرحوم فيض عبارت است از :

1-كتاب الفيض در طهارت آب قليل و عدم تنجيس متنجس(مطبوع)

2-حاشية بر العروة الوثقى

3-مناسك حج

4-حاشيه وسيلة النجاة

5-شرحى بر منظومه مرحوم سيد بحر العلوم در فقه

6-ذخيرة العباد و چند اثر ديگر

اخلاف شايسته

از آن مرحوم علاوه بر آثار علمى و تاليفى ، چند خلف صالح بر جاى مانده است كه هر كدام در شغل و موقعيت خود منشا خدمات اسلامى و انسانى بوده و هستند :

1-مرحوم ميرزا عباس فيض ، صاحب تاليفات عديده ، از جمله : گنجينه آثار قم ، قم و روحانيت ، انجم فروزان ، بدر فروزان ، تاريخ كاظمين و تاريخ پاكستان ، و آثارديگر .

2-حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا مهدى فيض ، يكى از ائمه جماعت مسجدامام حسن عسكرى(ع)و داراى تاليفات چند كه هنوز به طبع نرسيده اند .

3-دكتر عليرضا فيض ، استاد دانشگاه تهران ، نويسنده مبادى فقه و اصول ، ترجمه لمعه دمشقيه ، حقوق جزاى عمومى اسلام ، مقارنه و تطبيق در حقوق جزاى عمومى اسلام ، حقوق جزاى خصوصى ، و آثار و تاليفات ديگر .

در ضمن ايشان حق استادى بر حقير دارند ، چون در دانشكده الهيات و معارف اسلامى ، چند ترم با ايشان درس داشته ام .

4-ميرزا محمد تقى معروف به آقا ميرزا .

5-حاج حسين آقا .

مرحوم فيض چهار داماد داشتند كه تنها حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ عباس مستقيم از ميان آنان در كسوت روحانيت بود .

وفات

ايشان پس از عمرى تلاش و كوشش در راه خدا ، در دهه آخر جمادى الاولى سال 1370 ه . ق ، در حال نماز وقتى دستها را به دعا برداشته بود ، و«الهى عاملنابفضلك را مى گفت ، دار فانى را وداع گفت . آية الله بروجردى بر پيكر او نماز خواند ودر ايوان طلايى صحن عتيق مدفون گرديد .

عزادارى سراسرى در كشور اقامه شد . از جمله در تهران از سوى دربار درمسجد شاه

15 اسفند1329 ه . ش مجلس ترحيمى برگزار گرديد . در اين مجلس ترحيم وقتى حاج على رزم آرا نخست وزير وقت براى شركت وارد صحن مسجد شده بود ، نزديك حوض ناگهان هدف گلوله هاى تير فدائيان اسلام قرار گرفت و مقتول گرديد . (2)

پى نوشتها

1- علماى معاصرى ، ص 187 و 188 ، تاليف ملا على واعظ خيابانى(ره)

2- در مورد شناخت تفصيلى شخصيت ايشان مى توان به : آثار الحجة ، ج 1 ، ص 139- علماى معاصرين ، ص 288- گنجينه دانشمندان ، ج 1 ، ص 341- آئينه دانشوران ، ص 352- لغت نامه دهخدا ، ج 25 ، ص 365- انجم فروزان ، ص 138- مجله نور علم ، شماره 6 دوره دورم ، ص 100 تا 110 مقاله فاضل محترم آقاى باقر بيدهندى مراجعه نمود .

45- آية الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى (متولد 1305-متوفى 1371 ه . ق)

مقدمه

بيت يافتگان مكتب پربار حائرى ، آية الله العظمى حاج سيد محمد تقى موسوى خوانسارى(اعلى الله مقامه الشريف)مى باشد كه يكى از مشاهير علماء وفقهاى قرن چهاردهم هجرى و زعيم بزرگ حوزه علميه قم در آن مقطع خاص بوده است .

ولادت

ولادت با سعادت او در سال 1305 ه در خوانسار رخ داد در كنف عنايت حمايت پدر و حمايت مادر مهربان رشد و نمو را آغاز نمود و تحصيلات مقدماتى رادر زادگاه خويش به انجام رسانيد تا اينكه در سال 1322 در سنين نوجوانى به عتبات عاليات رهسپار و در نجف اشرف در دروس آيات عظام : آخوند خراسانى و آية الله يزدى صاحب العروة الوثقى شركت ورزيد پس از درگذشت آن بزرگان در دروس آيات عظام و بزرگوار شريعت ، آقا ضياء الدين عراقى و آقا شيخ على قوچانى حضور يافت ، تا واقعه ثوره عشرين عراق پيش آمد و او نيز همانند ديگر روحانيان مبارز به امر مطاع مرجع عاليقدر شيعه حضرت آية الله العظمى ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)پاسخ گفتند و با نيروهاى مهاجم به مقابله و مدافعه پرداختند تا در سال 1333 از طرف مزدوران به هندوستان مستعمره وسيع بريتانيا تبعيد گرديد پس از سپرى ساختن چهارسال دوران تبعيد و گرفتارى در سال 1337 به زادگاه خود بازگشت ، و پس از اندكى توقف به اراك منتقل ، و در دروس مرحوم آية الله حائرى شركت جست و همراه آن مرحوم بنا به دعوت مردم نيكوكار قم به حوزه علميه قم مهاجرت و در تشكيل حوزه وحفظ و نگهدارى آن تشريك مساعى نمود . پس از درگذشت زعيم و مؤسس حوزه ، همراه دو بزرگوار عاليقدر ، آيتين علمين : آية الله حجت

و آية الله صدر در دوران فترت ، تا آمدن آية الله بروجردى ، در نگهدارى و سرپرستى حوزويان و تربيت طلاب ومحصلين كمال سعى و كوشش خود را به كار گرفتند و چه بسيار از افاضل و مراجعى كه از حوزه تربيت و سرپرستى آن مرجع عاليقدر فارغ التحصيل گرديده اند .

يكى از نويسندگان آن روز كه تاليف خود را با حال و هواى آن روزگار به نگارش در آورده است و هنوز عطر ورايحه دوران طلبگى از كلمات و لغات آن استشمام مى گردد ، درمورد فعاليت تدريسى آية الله خوانسارى درحوزه نوبنياد حائرى تحت عنوان جلسه درس آقا سيد محمدتقى خوانسارى چنين مى نگارد :

«اين دانشمندعالى مقدار ، نظر به آن فكر عميق و نظردقيقى كه دارندمى توان گفت حوزه درسشان مخصوص يك دسته از متبحرين فضلاء است و اين محضر مقدس در منزل شخصى معظم له صورت پذير است . » (1)

نقش معظم له در نگهدارى حوزه

مرحوم آية الله خوانسارى پس از فوت آية الله مؤسس در آن شرائط بحرانى و حساس كه كوچك ترين غفلت و بى توجهى موجب از هم پاشيدن حوزه نوبنياد حائرى مى گشت و دشمنان داخلى و خارجى سعى و اهتمام كامل به اين امر حساسى داشتندهمراه دو هم رزم و هم سنگر ديگر سيدين علمين و آيتين بارزتين : مرحوم سيد محمدحجت و مرحوم سيد صدر الدين صدر ، سنگر استقلال و حيات حوزه را حفظ نمودندو با مجاهدات و تلاشهاى خداپسندانه در حفظ و نگهدارى اين يادگار سلف صالح كوشيدند ، به حدى كه تا ورود آية الله العظمى بروجردى و در كنار و معيت او نيز به انجام اين امر مهم ادامه دادند و در اين باره لحظه اى را به غفلت و تسامح نگذراندند وتوانستند آن را به دست

امين بزرگوار ، ديگرى از تبار بزرگان اسلامى صحيح و سالم بسپرند و ما در جلد سوم يكصد سال مبارزه روحانيت ، در اين باره مطالب فشرده اى را آورده ايم . (2)

نماز استسقاء

يكى از حوادث مهم زندگى او كه شهرت بسزايى دارد ، نماز استسقاء و طلب بارانى است كه در سال 1363 هجرى قمرى در اثر خشكسالى و بى آبى رخ داد . اين نماز را كه با حضور هزاران نفر از مردم خداجوى قم انجام داده اند و مردم قم را ازقحطى و بى آبى نجات داده اند ، بسيار معروف و مشهور است به حدى كه ادباء و فضلاءرا به سرودن شعر واداشته است .

ويژگيها و خصوصيات

هر كدام از مراجع عاليقدر خصوصيات روحى ويژه اى دارند كه مخصوص خويشتن مى باشد يا آن خصوصيت با كيفيت بيشتر و بهتر در آنان جلوه گر مى باشد آن مرحوم نيز در قضاى حوايج مؤمنين و سعى و تلاش در انجام آنها بى نهايت ساعى وكوشا بوده است غيرت دينى و تعصب خاص روحانى و علاقه به حضور در صحنه سياسى و اجتماعى از ويژگيهاى آن بزرگ بوده است . ايشان در مساله ملى شدن نفت وموضوع انتخابات دخالت نمودند و در مورد انتخابات با توجه به شرايط خاص آن روزاعلاميه دادند و مردم متدين را به مشاركت مؤثر در انتخابات 11 شهريور ربيع الاول 1371 دعوت نمودند . ايشان در دفاع از امر حجاب مشاركت مؤثرى با آية الله سيدحسين قمى داشتند .

تاليفات

يكى از آثار فقهى ايشان تقريرات كتاب الطهارة مى باشد . كه توسط آية الله العظمى اراكى تحرير و تنظيم شده ، ولى هنوز به چاپ نرسيده است گويا خود آن مرحوم در مورد اين كتاب مى فرموده است اگر چاپ شود بهتر از طهارت مرحوم حاج آقا رضا همدانى خواهد بود . (3)

شاگردان

1-آية الله العظمى حاج شيخ محمد على اراكى

2-آية الله حاج شيخ عبد الجواد اصفهانى

3-آية الله العظمى حاج شيخ راضى تبريزى

4-آية الله حاج ميرزا ابو القاسم دانش آشتيانى

5-آية الله حاج سيد احمد خسرو شاهى تبريزى

6-آية الله حاج سيد جلال شهيدى محلاتى

7-آية الله حاج ميرزا رضى تبريزى

8-آية الله ميرزا عبد الرحيم مدرسى تبريزى

9-آية الله سيد محمد باقر سلطانى

10-آية الله شيخ ابو المكارم رشتى

11-آية الله سيد احمد خرم آبادى

12-آية الله سيد حسين رسولى شميرانى

13-آية الله سيد عيسى رسولى شميرانى

14-آية الله حاج آقا عطاء الله اصفهانى

15-آية الله حاج شيخ غلامرضا اصفهانى

16-آية الله شيخ محمد ولى هرسينى

17-آية الله شهيد صدوقى يزدى

18-آية الله شيخ مهدى صادقى تبريزى

19-آية الله سيد مصطفى خوانسارى

20-آية الله سيد هادى روحانى

گفتار صاحب نقباء البشر

مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى ، خريط ماهر علم رجال و درايه در موردشخصيت ايشان مى نويسند :

آل خوانسار يكى از دودمانهاى علم و دين و زعامت اسلامى در اصفهان و درشهرستانهاى كشور مى باشند مرحوم سيد محمد تقى خوانسارى متولد 1305 و متوفى 1371 در ماه رمضان سال نامبرده در خوانسار متولد و مقدمات علوم را در زادگاه خويش فرا گرفت سپس در سال 1322 به عتبات مهاجرت نمود و در محضر علمين كاظمين(سيد كاظم يزدى و شيخ محمد كاظم خوانسارى)و ميرزا محمد حسين نائينى و شيخ على قوچانى و شيخ ضياء الدين عراقى حضور پيدا نمود تا اينكه خود به حدكمال و براعت و اجتهاد رسيد و خود يكى از مجتهدى مبرز و عاليقدر گرديد ، پس به ايران بازگشت . هنگامى كه علامه آية الله حاج شيخ عبد الكريم حائرى حوزه علميه قم را در سال 1340 ه . ق تشكيل و تاسيس داد او حوزه را قصد نمود پس يكى

ازستونهاى آن به شمار درآمد او از موقعيت و محبوبيت بسيار برخوردار بود و درشخصيت او ، علم ، فضيلت ، تقوى ، صلاح و حسن اخلاق متبلور بود و هر چه بيشتراشتهار پيدا مى كرد تا اينكه يكى از علما و مدرسين قم و يكى از ائمه جماعت مؤثق درآمد كه مردم در خوانسار ، تهران و قم و ديگر شهرها به او رجوع نمودند و رساله عمليه او«منتخب الاحكام و حاشيه عروة الوثقى چاپ گرديد و در اختيار علاقمندان قرارگرفت او در اواخر عمر به تعدادى از امراض ابتلاء پيدا نمودند تا اينكه در هفتم ذى الحجه 1371 در همدان فوت نمودند و جنازه او با احترام و شكوه خاصى به قم حمل گرديد و در كنار مرقد استادش آية الله حائرى مدفون گرديد . وفات او تاثير بس عميقى در قلوب علما و افاضل ايجاد نمود ، درسها تعطيل شد و مدتى در قم ، تهران ، نجف آبادو شهر رى مجالس ترحيم برگزار گرديد . مجله حكمت شماره ويژه اى در وفات اوانتشار داد و مراثى فراوانى درباره او سروده شده است كه در مجموعه حكمت آمده است . » (4)

وفات او

او در سال 1371 ه . ق ، هفتم ذيحجة الحرام در شهر همدان به رحمت ايزدى پيوست و با تشييع بسيار باشكوه جنازه او به تهران و قم حمل و در بالاى سر كنار مرقدمرحوم آية الله حائرى مؤسس حوزه و مربى و استاد خويش مدفون گرديد .

خواب راستين

در شب فوت آن مرحوم آية الله العظمى بروجردى در عالم رؤيا مى بيند كه سيدبزرگوار سيد مرتضى علم الهدى از دنيا رفته است و جنازه او را به قم حمل مى كنند . وى از مشاهده اين رؤيا بسيار متاسف و اندوهناك مى گردد و با اضطراب و وحشت ازخواب بيدار مى شود و انتظار وقوع حادثه اى را مى كشد كه ناگاه تلفنى به بيت او اطلاع مى دهند كه مرحوم آية الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى در همدان به رحمت ايزدى پيوسته است و جنازه او را به قم حمل مى كنند . مرحوم آية الله بروجردى عموم علماى اعلام و محصلين و طلاب حوزه علميه قم را براى استقبال و تشييع جنازه آن مرحوم آماده و به استقبال اعزام مى دهند و خود نيز به استقبال و تشييع مى شتابد و باعظمت و احترام خاصى در بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه(ع)نازل مى نمايند ودفنش مى كنند . رحمت و رضوان الهى شامل حالش باد ! (5)

در رثاى او

مرحوم حجة الاسلام و المسلمين سيد نبوى(واعظ)خطاب به آية الله خوانسارى(ايام حيات ايشان)اشعار زير را سروده اند .

ياور دين را تو يارى خصم او را دشمنى بى نوايى را نوايى بى كسان را ياورى قهرمان عرصه ميدان علم و دانشى علم و تقوى را سراسر ، كشور پهناورى اى محمد وز تقى شد نام ناميت تمام زين دو تن حق عيان گرديده اينك انورى اى مجاهد كه ز سر صدق و صفا كردى قيام الحق الحق در زمانه مظهر يا قاهرى بايد اينسان معدن علم و هنر آيد بيرون از دبستانى كه او آموخت علم و سرورى مايه فخر و مباهاتى تو بر اسلاميان دشمنان دين و آئين را فروزان آذرى عقل عاجز گردد از

وصف تو اى يكتا پرست يكه خواه و يكه جوى و يك نواى و يك سرى (6)

اين خبر در مطبوعات و روزنامه ها و راديوهاى بيگانه نيز مطرح شد . برخى ازفرماندهان نيروهاى متفقين كه در قم حضور داشتند از حضرت آية الله در مورد غائله جنگ جهانى التماس دعا كرده بودند .

پى نوشتها

1- آئينه دانشوران چاپ اول ج 1 ص 25 .

2- يكصد سال مبارزه روحانيت ج 3 ص 58- 70 چاپ 1358 ه . ش) .

3- آثار الحجة ج 2 ص 152 . مجله نور علم شماره 6 ص 152- كتاب فوق ، اخيرا به حليت چاپ آراسته شده است .

4- نقباء البشر في القرن الرابع عشر تحت رقم 534 ج 1 ، ص 246 .

5- يكصد سال مبارزه روحانيت ج 3 ص 67 .

6- يكصد سال مبارزه روحانيت تاليف نگارنده سال انتشار 1358 ش ص 66 .

46- آية الله العظمى سيد محمد حجت كوه كمرى (متولد 1310 ، متوفى 1372 ه . ق)

مقدمه

آيه الله العظمى حاج سيد محمد حجت كوه كمرى ، يكى ديگر از شاگردان برجسته آية الله العظمى حائرى و يكى از فقهاى نامدار قرن چهاردهم هجرى مى باشندكه در دوران فترت ، نقش اساسى در حفظ و نگهدارى حوزه قم از خود به يادگارگذاشته است .

ولادت و نسب

او فرزند آية الله سيد على برادر زاده آية الله سيد حسين كوه كمرى تبريزى مى باشد كه از مراجع معروف نجف بودند . تولد ايشان در سال 1310 در تبريز ، در بيت رفيع علم و ادب رخ داده و در همانجا رشد و نما نموده است . سپس از محضر مرحوم ميرزا حبيب الله رشتى و فاضل شرابيانى كسب فيض نموده است ، و از شاگردان شيخ الشريعة نمازى اصفهانى و آية الله نائينى و عراقى بوده است و آنگاه در سال 1349از مسقط الراس خويش به قم آمده و از محضر درس آية الله حائرى در فقه و اصول و حديث استفاده نموده است .

آقاى سيد عليرضا ريحان يزدى در آئينه دانشوران در مورد جلسه درس ايشان مى نويسند :

«يكى ديگر از جلسات تدريس فقه و اصول كه امروز رونقى بسزا دارد مجلس درس آقا سيد محمد حجت است فضلاء و طلاب در اين جلسه شركت دارند و جاى!421 آن مدرس مدرسه دار الشفاء مى باشد . » (1)

حقير در سال 1359 در كتاب يكصد سال مبارزه روحانيت ج 3 ص 58 درمورد ايشان چنين آورده ام آية الله العظمى حجت كوه كمرى بنيانگذار بنياد فرهنگى بزرگ :

آية الله حجت فقيه وارسته ، مجتهد متبحر ، درايه شناس و بيوگرافيست اسلامى متقن و انديشمند آگاه ، وى در فقه و اصول و از نظر مراتب تقوى و ورع مورد عنايت خاص استادگرانقدرش مؤسس حوزه علميه قم قرارداشت

و بارها و بارهااز طرف ايشان موردمحبت و عنايت قرارگرفته بودند ، به حدى كه محل نماز جماعت خود را در صحن مطهر حضرت معصومه(س)به اوواگذار نمودند و او رايكى از دو وصى شرعى خود قراردادند كه انجام وظايف و مسئوليتهاى حوزه در اختيار آنان بوده باشد وى در شرايط بحرانى و ايام تاريك و ظلمانى به مدت كوتاهى پس از فوت مؤسس حوزه ، زعامت حوزه را همراه ياران خود در اختيار داشت و با سبك خاص علمى و با روش تدريس ويژه ، تشنگان معارف اسلامى را با منابع اوليه اسلامى آشنامى ساخت .

بيوگرافى اجمالى

از آبادى كوه كمر از توابع تبريز مى باشند كه تبار وى با 25 واسطه به وجود پرجودامام سجاد(ع)مى رسد و از آن شجره طيبه شاخ و برگ و ميوه مى گيرد . او تحصيلات خود را نخست در آذربايجان ، سپس در نجف اشرف از محضر آية الله شريعت اصفهانى و آية الله نائينى و آية الله ضياء عراقى انجام دادند . او اهل مطالعه و تحقيق وغور و بررسى و دقت در مسائل بود ، به حدى كه در اندك مدت به درجه عاليه اجتهادنائل آمدند و در اثر بدى آب و هواى نجف و ضعف مزاج ، ناچار در سال 1349 ه . ق به قم مهاجرت كردند و با آن لياقت و استعداد ذاتى و اندوخته هاى علمى و فضيلتى كه داشت مورد توجه و عنايت خاص آية الله مؤسس(كه عاشق فضيلت و اهل آن بود)قرارگرفتند بحدى كه او را در جايگاه نماز خود دستور اقامه نماز جماعت دادند و در بالاى سر حرم حضرت معصومه(س)تعيين نمودند ضمن انجام نماز جماعت ، به كليه امورو مسائل مذهبى و شرعى قيام مى ورزيدند .

ايشان داراى حافظه قوى و ذهن وقاد و

فكر صائب بودند و در مورد حافظه شان از خودشان نقل شده است كه مى فرمودند : «اگر 20 سال پيش حديثى را در بحار الانوارديده باشم با فضل الهى هم اكنون مى توانم بگويم عين روايت چه بوده و در كدام صفحه آن قرار داشته است . »

ويژگيها و خصوصيات روحى آية الله حجت

از خصوصيات روحى آن مرحوم اين بوده است كه از تظاهر و خودنمائى!423 گريزان بوده است او به اصحاب و دوستان خود هميشه توصيه داشت كه از تبليغ وترويج وى ، خوددارى نمايند . به اهل منبر مى فرمودند : «راضى نيستم نام مرا بر منابرببريد . »

او از عزم و تصميم قوى برخوردار بوده است و اين اراده هاى استوار و محكم است كه رجال بزرگ و تاريخ ساز را مى سازد و بالندگى مى بخشد مرحوم استاد شهيدمرتضى مطهرى مى نويسند :

«مرحوم آية الله حجت يك سيگارى بود كه تا كنون نظير او را نديده بودم گاهى سيگار او از سيگار ديگر بريده نمى شد بعضى از اوقات هم كه مى بريد بسيار مدتش كوتاه بود طولى نمى كشيد كه مجددا سيگارى را آتش مى زد در اوقات بيمارى اكثروقتشان صرف كشيدن سيگار مى گشت . وقتى مريض شدند و او را براى معالجه به تهران بردند ، در تهران اطباء گفتند چون بيمارى ريوى داريد بايد سيگار را ترك كنيد وبه سينه تان ضرر دارد ايشان ابتدا به شوخى فرموده بودند : من اين سينه را براى كشيدن سيگار مى خواهم اگر سيگار نباشد سينه را مى خواهم چه كنم ؟ »عرض كردند به هر حال سيگار برايتان ضرر دارد و واقعا مضر است ، ايشان فرموده بودند واقعا مضر است گفته بودند بلى واقعا همينطور است . فرموده بودند ديگرنمى كشم . يك كلمه نمى كشم كار را يكسره

نمود يك حرف و يك تصميم اين مرد را به صورت يك مهاجر از عادت قرار داد . » (2)

آثار و خدمات

ايشان داراى آثار ارزنده و خدمات برازنده اى بودند كه يكى از آثار بلند ايشان احياء تفسير بزرگ التبيان تاليف شيخ بزرگوار طوسى(اعلى الله مقامه الشريف)مى باشد .

و از خدمات درخشان ايشان ، ايجاد و احداث مدرسه بزرگ حجتيه قم است كه در هشت هزار متر مربع با126 حجره روشن و مجهز است(البته با مهندسى و طراحى خودشان)هم اكنون مورد استفاده و بهره بردارى طلاب و فضلا مى باشد و تا كنون فضلاى نامدارى از آن مدرسه برخاسته اند .

يكى ديگر از خدمات ايشان ، كتابخانه نفيس و ذى قيمتى است كه در قلب مدرسه حجتيه جا گرفته است و در تاسيس و راه اندازى آن دانشمند محترم حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا مهدى حائرى امام جماعت مسجد ارك تهران نقش مؤثرو همكارى تمام داشته است و اكنون بيش از 25 هزار جلد كتاب متنوع و نفيس در زمينه هاى كتب درسى طلاب ، تفسير ادبيات ، اخبار و احاديث و رجال و تاريخ مى باشدساكنين مدرسه و ديگر طبقات ، طبق وقفنامه ، شبانه روز مى توانند از آن استفاده نمايند .

نگارنده خود در ايام تحصيل در سالهاى 39 تا 45 ش ، فراوان از كتابهاى تاريخى مفيدآن بهره برده است .

دخالت در امور سياسى

ايشان كه پس از ارتحال مؤسس عاليقدر زحمات و مسئوليت حوزه را بر عهده داشتند ، در مبارزات و برخوردهاى سياسى هم بى دخالت نبودند ، به ويژه آنگاه كه پاى دين و مسائل شرع مقدس اسلام در ميان مى آمد . به عنوان ذكر نمونه ، يكى از مواردى كه آن روزها مطرح شده بود ، مسئله كشف حجاب به صورت اجبارى بود ، ايشان درمورد دخالت اجبارى دولت در امور دينى اعلاميه اى به اين مضمون توسط آية الله بهبهانى به دولت

وقت مخابره نمودند :

«بسم الله الرحمن الرحيم . به شرف عرض عالى مى رساند خيلى مناسب است كه حضرت مستطاب عالى به اولياى امور تذكر دهيد كه در بلاد اسلامى ، امرى كه مخالفت آن از جهاتى با شريعت مقدسه محرز است ، اجراى آن غير ممكن است و توليد مفاسدخواهد نمود . از مساعى جميله حضرتعالى تشكر مى نمايم . محمد الحسينى الكوه كمرى . » (3) به اين ترتيب ايشان با جرات و شجاعت تمام با دولتى گفتگو مى نمايند كه ازپيشتيبانى كامل آمريكا و دولتهاى بريتانيا و ديگر دول غربى برخوردار و حمايت مى گردد .

گفتار صاحب ريحانة الادب

مرحوم ميرزا محمد على مدرس صاحب ريحانة الادب كه همشهرى او و يكى از تلامذه و شاگردان ايشان مى باشد . در ج 2 ، ص 23 ، در حق استاد خود مى نويسند :

«سيد سند ، حبر معتمد مولينا الاجل سيد محمد بن سيد على بن نقى بن محمدحسينى كوه كمرى كه از سادات آبادى كوه كمر نامى از توابع تبريز ، به صحت نسب وشرافت حسب ، در غايت شهرت معروف مى باشد نسب عاليش به سيد محمد مصرى ملقب به حجازى از اولاد على اصغر بن الامام السجاد(ع)موصول مى گردد ايشان حاوى فروع و اصول ، جامع معقول و منقول ، فقيه كامل ، عالم عامل ، عابد زاهد ، محدث ثقه رجالى ، داراى كمالات نفسانيه حائز مقامات معنويه مى بودند در مضمار مسايقت گوى سبقت را از اكابر و اقران ربودند حاوى قدح معلى و مرجع تقليد گروه انبوهى ازشيعيان و استاد الكل في الكل مى باشند . . .

مرحوم مدرس سپس عين نگارش مرحوم آية الله حجت را مى آورند كه در سال 1310 متولد شده اند و اساتيد را نام مى برد كه از

محاضر والد خويش فقه را ، و از حوزه درسى آية الله يزدى ، حديث را ، و از حوزه درسى آية الله سيد ابو تراب خوانسارى ، فقه و اصول را ، و از آية الله شريعت اصفهانى ، ميرزا حسين نائينى ، سيد محمد فيروز آبادى و شيخ ضياء الدين عراقى و ديگر اكابر وقت تلمذ نموده است . آنگاه به منابع رشته تخصصى خود كه بيشتر فن رجال و درايه بوده است مى پردازد كه استاد روايتى ايشان آقاى شيخ عبد الله مامقانى ، شريعت اصفهانى ، سيد حسن صدر ، سيد ابو تراب خوانسارى ، شيخ محمد باقر بيرجندى و والد معظم خودشان آية الله سيد على كوه كمرى بوده اند .

آثار و تاليفات

آثار و تاليفات ايشان عبارت است از :

1-الاستصحاب

2-البيع

3-تنقيح المطالب المهمة في عمل الصور المجسمة

4-جامع الاحاديث و الاصول ، كه تمامى احاديث شيعه را كه در اين زمان دردسترس فرقه محقه شيعه تواند بود ، جامع و بيان معانى و مقاصد و جمع بين متناقضات آنها را مشتمل ، و مطالب مهمه رجالى اينان حال اسانيد اخبار را به طرزى بس عجيب محتوى ، و تمامى طبقات اهل علم را رهين منت خود فرموده اند .

5-حاشية الكفاية في الاصول

6-الصلوة

7-لوامع الانوار الفردية في مرسلات الآثار النبوية .

8-مستدرك المستدرك في استدراك ما فات عن صاحب المستدرك

9-الوقف ، كه يك كتاب استدلالى و مشحون از جواهر و لئالى است و غير اينهاكه در موضوعات متنوعه بسيار و حواشى و تعليقات بر كتب حديث و رجال و درايه دارد . . . »

يكى از مؤلفان و خوشه چينان درس و بحث آية الله العظمى حجت و مؤلف محترم دو جلد از آثار الحجة ، حجة الاسلام حاج شيخ محمد شريف رازى مى باشد

كه دو جلد از تاليف خود را به نام آن بزرگ مرجع وقت ناميده است و در لابلاى كتاب خويش محاسن شايسته اى را از استاد خويش به عنوان اداى حق استادى انجام داده اندو در ضمن آن اخلاص و بساطت خاص خدمات و آثار و شاگردان بزرگ مردم علم وفقاهت را باز شمرده اند ما ضمن چشم پوشى از برخى از خطاها و اشتباهات لفظى ولبى كه احيانا در اغلب نوشته ها امكان وقوعى دارد با توجه به اخلاص و علاقه آن نويسنده تلاشگر بخشى از شاگردان آن مرحوم را از آن كتاب مى آوريم .

شاگردان

1-آقا شيخ ابراهيم رياضى

2-شيخ ابراهيم مراغه اى

3-سيد ابراهيم علوى مقبره اى

4-ميرزا ابو طالب تجليل تبريزى

5-ميرزا ابو طالب فاضلى

6-سيد ابو القاسم تهرانى

7-شيخ ابو القاسم نحوى

8-ابو المجد بروجردى

9-شيخ احمد يمينى

10-شيخ احمد عراقى

11-احمد غروى سبط حايرى

12-احمد قمى

13-شيخ اسحق قفقازى

14-شيخ اسد الله كاشانى 15-سيد اسد الله ده خرقانى

16-شيخ اسد الله اصفهانى

17-شيخ اسمعيل بهارى

18-سيد اسمعيل اردبيلى بهارى

19-حاج ميرزا باقر تهرانى

20-حاج آقا باقر قمى

21-ميرزا تقى تبريزى

22-شيخ جابر فاضلى

23-حاج شيخ مشايخى

24-ميرزا جعفر اشراقى تبريزى

25-سيد جعفر بروجردى

26-سيد حسن سريزدى

27-حاج ميرزا حسن تيلى

28-آقا سيد حسن حجت

29-حاج آقا سيد حسن سيدى

30-ميرزا حسن مصطفوى

31-ميراز حسن انصارى محلاتى

32-آقا سيد حسين قاضى

33-ميرزا حسين مراغه اى

34-سيد حسين بدلاء

35-سيد حسن هشترودى

36-حاج آقا حسين اثنا عشرى

37-مرحوم ميرزا حسين تبريزى

38-سيد حمد مرندى

39-سيد حميد تويسركانى

40-شيخ داود رشتى

41-حاج ميرزا شهاب همدانى

42-حاج سيد صادق لواسانى

43-شيخ صادق خوئى

44-ميرزا صادق نصيرى سرابى

45-شيخ صدر الدين قفقارى

46-حاج آقا ضياء استر آبادى

47-حاج شيخ عباس مستقيم

48-شيخ عباس تهرانى

49-حاج شيخ عباس علوى

50-ميرزا عبد الله اصفهانى

51-شيخ عبد الله اصفهانى

52-حاج آقا عبد الله آل آقا

53-شيخ عبد الله مهاجرانى

54-شيخ عبد الحسين سيدى

55-شيخ عبد الحسين قفقازى

56-شيخ عبد الحسين وكيلى

57-ميرزا عبد الحسين غروى

58-سيد عبد الرسول تهرانى

59-شيخ عبد الرسول تهرانى

59-شيخ عبد الرسول بسطامى

60-آشيخ

عبد الصمد خوئى

61-ميرزا عبد الكريم تهرانى

62-شيخ عبد الوهاب روحى

63-سيد عبد الوهاب يزدى

64-حاج شيخ عزيز الله نهاوندى

65-حاج ميرزا على تهرانى

66-حاج آقا على هاشمى

67-ميرزا على هاشمى

68-ميرزا على مرندى

69-سيد على حسينى

70-ميزرا على اردبيلى

71-شيخ على زنجانى

72-سيد على علوى

73-شيخ على انصارى

74-شيخ على اكبر تهرانى

75-ميرزا على اكبر اسلامى

76-ميرزا على اكبر فقيهى

77-شيخ على اصغر قزوينى

78-شيخ قاسم قفقازى

79-شيخ كاظم احمدى

80-سيد محمد داماد

81-آشيخ محمد كرمى

82-آميرزا محمد مجاهدى

83-آشيخ محمد اوليائى

84-آشيخ محمد فكور يزدى

85-حاج شيخ محمد لاكانى

86-آميرزا محمد بنابى

87-حاج ميرزا محمد باقر تهرانى

88-شيخ محمد باقر مهاجرانى

89-ميرزا محمد باقر مرندى

90-شيخ محمد تقى تهرانى

91-شيخ محمد تقى گيلانى

92-سيد محمد حسن مدرس

93-شيخ محمد حسن مازندرانى

94-سيد محمد حسين آل طه

95-شيخ محمد حسن هرسينى

96-سيد محمد حسين طباطبائى

97-شيخ محمد حسين دزفولى

98-شيخ محمد حيسن اردبيلى

99-سيد محمد رضا آل محمد

100-شيخ محمد رضاى فقيهى

101-شيخ محمد صادق قمى

102-شيخ محمد صادق تهرانى

103-سيد محمد على مجدى

104-حاج شيخ محمد على عبادى

105-ميرزا محمد على طباطبائى

106-ميرزا محمد على چرندابى

107-حاج سيد كاظم آية اللهى

108-شيخ محمود علمى

109-حاج آقا مجتبى محمد اراكى

110-شيخ محسن همدانى

111-شيخ محسن مشكينى

112-سيد محسن حجت

113-شيخ محسن طاهرى

114-آقا مرتضى حائرى

115-حاج شيخ سيد مرتضى فقيه

116-حاج سيد مرتضى ايروانى

117-سيد مرتضى علوى

118-شيخ مصطفى جليلى

119-آقا معتمد كرمانشاهى

120-حاج سيد مهدى انگجى

121-سيد مهدى تبريزى

122-حاج آقا مهدى حائرى

123-آقا شيخ مهدى منصورى

124-شيخ نصرت تبريزى ميانجى

125-شيخ نعمت الله مهدوى

126-شيخ هادى بروجردى

127-شيخ يحيى فاضل همدانى

128-ميرزا يحيى اراكى

129-آقا يحيى عبادى

130-آشيخ يوسف همدانى

131-آسيد يوسف مزلقانى

132-حاج سيد يونس اردبيلى

133-شيخ موسى زنجانى

اينها جمعى از شاگردان مشترك و مختص ايشان مى باشند و در«آثار الحجة تعداد بيشترى را آورده اند كه طالبان تفصيل مى توانند به آن كتاب مراجعه فرمايند .

رحلت

در آخرين روز بيمارى خود ، براى شكستن مهر خويش استخاره كرد آيه و له دعوة الحق آمد و او را به لقاء الله بشارت داد چنانكه بر روى سنگ قبر

ايشان در مدرسه حجتيه قم نيز حكم شده است و بعد ما استشار بكلام الحق في كسر خاتمه اجيب بقوله تعالى و له دعوة الحق امر به ثم تناول التربة الحسينيه و قال آخر زادى من الدنيا التربة فلبى دعوته زوال يوم الاثنين ثالث جمادى الاولى 1372 ه . ق

يكى از شاعران سروده است :

او ز خاك كربلا مى خورد و مى گفت همين باشد ز دنيا آخرين زاد

وقتى خبر مرگ آية الله حجت به آية الله بروجردى رسيد در فقدان همسنگر ويار و كمك خويش فرمودند : «كمرم شكست . » (4)

پى نوشتها

1- آئينه دانشوران چاپ قديم ص 25 .

2- گفتارهاى معنوى مقاله هجرت و جهاد ص 255 .

3- يكصد سال مبارزه روحانيت از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى تاليف نگارنده چاپ 1359 صفحات 58تا63 نقل از نهضت دو ماه روحانيت تاليف آقاى دوانى ص 66 .

4- نور علم شماره 140 ص 90- 91 . در مورد شناخت بيشتر او مى توان به : آثار الحجة ، تاليف شريف رازى- نقباء البشر ، حاج آقا بزرگ- ريحانة الادب ، ج 2 ، ص 25- 24- يكصد سال مبارزه روحانيت ، ج 3مراجعه نمود .

47- آية الله سيد صدر الدين صدر عاملى موسوى (متولد1299-متوفى 1373 ه . ق)

مقدمه

آية الله العظمى السيد صدر الدين بن سيد اسماعيل بن سيد صدر الدين الموسوى العاملى الكاظمى ، فقيه عظيم الشان و عالم نبيل يكى ديگر از تربيت يافتگان حوزه حائريه و يكى از فقهاى نامدار شيعه در قرن چهاردهم هجرى مى باشد .

مولد خاندان صدر

او در سال 1299 ه . ق در كاظمين ، در يك خاندان اصيل و شريف به دنيا آمد وراه پيشرفت و رشد و نمو و بالندگى را همانند اغلب ابناء آن خاندان پيش گرفتند .

خانواده صدر ، يكى از خاندانهاى پرثمر و اصيل در اسلام مى باشد كه اصل و تباربه امام موسى بن جعفر(ع)مى رسانند و شاخه ها و فروع آن در خاور ميانه گسترانده شده است ، و در كشورهاى ايران ، لبنان ، عراق ، فلسطين ، مصر ، يمن ، عربستان ، اردن و ديگر مناطق اسلامى ، رجال علمى نامى و شخصيتهاى بزرگ سياسى و اجتماعى وسادات جليل القدر فراوانى را دارند . رجالى مانند : مصلح بزرگ ، آية الله سيدعبد الحسين شرف الدين صاحب المراجعات و الفصول المهمه ، و آية الله السيد حسن صدر صاحب تاسيس الشيعة لفنون الاسلام ، و متفكر بزرگ ، امام موسى صدر ، و علامه مفضال ، مرحوم آية الله سيد رضا صدر ، از اين شجره طيبه مى باشند كه همانند ستارگان درخشان و پرفروغ در آسمان علم و دانش و در صحنه سياست و مديريت جامعه اسلامى مى درخشند و پرتوافكن خاندان خويش و جامعه اسلامى مى باشند .

ايشان در چنين خاندان اصيل و چنين بيت رفيع و والا قدر چشم به جهان گشود . والد عاليقدر ايشان ، آية الله سيد اسماعيل صدر ، يكى از اكابر علماء و فقهاى نامى كاظمين بودند

كه بعدها به كربلا مهاجرت نمودند ، وى در عين حالى كه گريزان ازمنصب مرجعيت و فتوى بودند ، ولى يك از كانديداهاى آن محسوب مى شدند . ايشان مقدمات علوم را در كاظمين از محضر پدر عالم و بزرگوار و اساتيد ادب روز تلمذنمودند ، آنگاه در سال 1328 ه . ق به قصد تكميل معلومات و تهذيب نفس و تزكيه اخلاق ، عازم نجف اشرف گرديدند و در حوزه درس آية الله العظمى آخوند خراسانى صاحب كفاية الاصول(متوفاى 1329 ه . ق)و ديگر بزرگان مانند درس آية الله العظمى طباطبايى يزدى ، صاحب عروة الوثقى(م 1337)و آية الله نائينى شركت جستند .

آنگاه در سال 1339پس از درگذشت والدبزرگوارش به قصدزيارت ثامن الحجج امام رضا(ع) عازم ايران گشتند و نزديك ده سال در مشهدمقدس به ارشاد واصلاح امور مسلمين پرداختند ، و در اثراستقبال طلاب ومحصلين ، مشغول تدريس شدند و پس از چند سال اقامت در ايران ، در سال 1344 به نجف اشرف بازگشتند و ملازم درس آية الله نائينى گرديدند ، و در سال 1349 ه . ق به ايران بازگشته و بنا به درخواست وعلاقه مرحوم آية الله العظمى حائرى ، مؤسس حوزه علميه در قم اقامت گزيدند و به عنوان يكى از اساتيد و مدرسين مسلم حوزه ، مشغول تدريس فقه و اصول گرديدند ، وبيشتر به تربيت و تعليم طلاب پرداختند ، به حدى توجه خاص آن مرحوم را به خودجلب نمودند كه او را يكى از دو وصى مورد اعتماد خود قرار دادند كه پس از رحلت مؤسس عاليقدر حوزه ، با همكارى دو برادر و دو يار وفادار و مجاهد في سبيل الله ، آيات عظام : سيد محمد حجت كوه كمرى ، و سيد

محمد تقى خوانسارى به حفظ ونگهدارى و حراست از ارزشهاى حوزه علميه قم پرداختند ، و در تثبيت و ابقاى آن كوشيدند ، به حدى كه در سخت ترين و سياه ترين ايام با فداكارى لازم و ايثار بى سابقه ، دوران فترت را پشت سر گذاشتند و حوزه را به دست زعيم عاليقدر ، حضرت آية الله العظمى حاج آقا حسين طباطبائى بروجردى سپردند .

اساتيد او

وى در طول مدت تحصيل از محضر بزرگان و اساطين فقه و فقاهت تلمذنموده ، و عمده بهره علمى ايشان از محاضر اساتيد زير بوده است :

1-آية الله سيد اسماعيل صدر ، والد معظم خودشان(متوفى 1339)

2-آية الله العظمى آخوند خراسانى(م 1329 ه . ق)

3-آية الله العظمى سيد محمد كاظم يزدى(م 1337) ، صاحب العروة الوثقى

4-آية الله العظمى حاج ميرزا حسين نائينى(م 1355)مؤلف تنزيه الملة .

5-آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى مؤسس حوزه(م 1355)

گفتار سيد عليرضا ريحان يزدى

مرحوم سيد ريحان يزدى ، در كتاب آئينه دانشوران (چاپ قديم)كه حال و هواى آن روز حوزه را در لابلاى صفحات و اوراق چاپى خود حفظ كرده است ، درمورد ايشان مى نويسند :

«مولانا سيد صدر الدين الموسوى بعد از آنكه حوزه علميه در قم تشكيل يافت ، علماء و دانشمندانى از نجف اشرف نيز به آن سرزمين مقدس مهاجرت فرمودند ، ازجمله ايشان بودند : مولانا سيد صدر الدين ، نجل آية الله آقا سيد اسماعيل صدر ، كه سالها محضر درسش ، مجمع علماء و فضلاء و مجتهدين بوده ، و يكى از مراجع تقليد وزعماى شيعه به شمار مى روند .

او در سال 1346(اشتباها1356 مرقوم شده است)به قم آمده ، طلاب و فضلاءاز فيض خدمتشان بهره بردار شدند . معظم له گو اينكه به عزم زيارت مشهد رضوى به ايران تشريف آورده بودند ، ولى به مقتضاى ميل آية اللهى(مؤسس حوزه)در قم اقامت گزيده و به امر تدريس و ترويج احكام پرداختند ، و هم در محضر درس آية الله شركت مى كردند ، و در سال 1348 به مشهد رضوى مشرف شدند . »وى در ادامه گفتار و معرفى خود مى نويسد :

«آية الله سيد شهاب الدين نجفى در

كتابى كه در شرح حال سادات و علماءنوشته است ، چنين مى نگارد :

آل صدر الدين

«من اشرف بيوت العلويين و اعرقهم في الاصالة و النجابة و قد نبغ فيهم رجال ورثوا المجد و السيادة و الفضل . منهم : سيدنا الاستاد امام ائمة الفقه و الحديث ، الرحلة القدوة ، مسند العراق شيخ الاجازة و مركز الرواية شرف آل الرسول و فخر و ذرارى البتول حجة الاسلام و آية الله في الانام السيد ابو الحسن صدر الدين ادام الله بركته و جزاه عنى خير الجزاء فقد ربانى في حجر تربيته و كم له حق على .

اخذت عنه الرجال و الدراية و قرات عليه الكافى و شطرا من الفقيه و امره في الجلالة اشهر من ان يذكر و فوق ما تحوم حواه العبارة . و منهم : سيد الفقهاء الراشدين فخر المجتهدين العلامة الزاهد المعرض عن رياسة الدنيا حجة الاسلام و المسلمين آية الله في الورى سيدنا و مولانا السيد اسماعيل الصدر قدس الله لطيفه و اجزل شريفه و كان ممن توجهت اليه الزعامة الدينية و ثنيت له الوسادة في بلاد الشيعة و لكنه لمكان زهده و ورعه قد اعرض عنها و اشتغل بتهذيب نفسه و تكميلها و خلف عدة هم عيون الهاشميين الرافلون في اثواب السعادة و المتسبلون بثياب الفخر و السيادة و هم حجة الاسلام السيد مهدى نزيل مشهد الامام ابى ابراهيم موسى بن جعفر(ع)احد اعلام الدين و مروجى الشرع ادام الله بركته .

و حجة الاسلام سيدنا الصدر نزيل مشهد الرضا بخراسان احد زعماء الشريعة بتلك الديار . . . هو فرع الشجرة الزكية و خلاصة السلسلة المصطفوية حراز العصابة العلوية . . . قرة عيون الانام سيدنا السيد صدر الدين لا زالت شموس المفاخر بوجوده طالعه و آثار الماثر بسعوده

طالعة . . . » (1)

ترجمه گفتار آن فقيد سعيد در شرافت و اصالت خاندان رفيع و بيت شامخ صدرمى باشد كه آنان از شريف ترين بيوت علويان مى باشند . رجال بزرگ و نوابغ ارزشمندى از آن خاندان به عرصه ظهور پيوسته است :

1-استاد بزرگوار افتخار نوادگان بتول(ع)پيشواى فقه و امام درايه و حديث . . .

آية الله العظمى سيد حسن صدر(صاحب تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام)چه حقوق فراوانى بر عهده من دارند . او در كنف حمايت و عنايت خويش مرا پروراند . رجال ودرايه را به من ياد داد و كافى و بخشى از من لا يحضر را بر او خواندم .

2-آية الله سيد اسماعيل صدر ، والد ماجد آية الله صدر كه عابد و زاهد و اعراض كننده از زخارف دنيوى و مقامات اعتبارى آن بود ، زعامت و مرجعيت به ايشان روى آورد ، ولى از جهت تهذيب نفس و اصلاح خويش از آن فرار نمود . دو نور چشمانى رااز خود به يادگار گذاشت :

الف-حجة الاسلام سيد مهدى نزيل كاظمين(ع)

ب-حجة الاسلام سيدنا صدر نزيل مشهد الرضا(ع)در خراسان كه نور چشم مردم و مايه اينك پاى صحبت خريط فن رجال و استاد ماهر و متضلع در حديث و كلام ، وشناخت كتاب ، و

‹رس ث/››ج : ى نارهت گ رزب اقآ ج اح راتفگ ج<>حخ)2( پرچمدار فرهنگى شيعه در قرون اخير ، آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى از كتاب نقباء البشر في القرآن الرابع عشر مى نشينيم كه هم جاذب است و جامع ، و هم مستند است و پرثمر ، چون ايشان سالها انيس و مونس آن مرحوم بوده است . اينك متن معرفى ايشان كه از كتاب فوق ترجمه و تلخيص مى گردد . ايشان در نقباء البشر ، شرح حال

تفصيلى آية الله صدر را آورده است

و چنين مى نگارد : «مرحوم صدر ، متولد1299 متوفى 1373 فرزند سيد اسماعيل بن سيد صدرالدين موسوى عاملى كاظمى ، فقيه جليل و عالم كبير مى باشد . او در كاظمين در سال 1299 به دنيا آمد و در سايه عنايت پدر كه يكى از اكابر فقهاى عصر خويش بود ، رشد ونما آغاز نمود ، و اوليات از علوم و معارف را در سامراء پيش برخى از فضلا فرا گرفت ، چون والدش آن روزها در سامراء بود ، سپس به كربلا مهاجرت نمود ، آنگاه متون راپيش برخى از اساتيد آن بلده طيبه مانند : شيخ حسن كربلايى فرا گرفت ، سپس پدرش او را به نجف اشرف اعزام داشت تا دروس خود را تكميل نمايد ، پس او در درس وبحث استاد آية الله شيخ محمد كاظم خراسانى و دروس ديگر بزرگان و اساطين ، ساليان درازى نشست و در سال 1339 پس از فوت والد بزرگوارشان به ايران مسافرت نمود وموفق به زيارت قبر امام رضا(ع)در خراسان گرديد . مدت 10 سال تقريبا مجاور آن قبرشريف گرديد ، در آن منطقه مشغول تدريس ، ارشاد ، اصلاح امور مسلمين شد و در عدادعلماى آن شهر درآمد و تعداد كثيرى از فضلاء و علماء از درس ايشان فارغ التحصيل گرديدند . ايشان در سال 1344 دوباره به نجف اشرف بازگشتند و ملازم درس آية الله ميرزا محمد حسين نائينى گرديدند و در سال 1349 پس از چهار سال اقامت ، در نجف به ايران بازگشتند ، و با علاقه و درخواست مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى به قم نزول اجلال فرمودند ، به تدريس و تربيت

طلاب و فضلاء پرداختند و يكى از ائمه جماعت گشتند . ايشان به منبر مى رفتند و به وعظ و ارشاد مردم مى پرداختند . خواص پيش از عوام از منبر ايشان فيض مى بردند . مدت زمان طولانى در قم اقامت نگزيدند تااينكه به عزم زيارت به مشهد رفتند . با توجه به سابقه آشنايى كه مردم خراسان با اوداشتند ، اطراف او را گرفتند و از او درخواست اقامت دائمى نمودند . وى دعوت آنان راپذيرفت و در مسجد گوهر شاد به اقامه جماعت پرداخت ، و مجلس درس او پر ازفضلاء و اهل علم مى گشت . دلها به سوى او كشيده شد و نفوس به وى اقبال و روى آوردند .

در آن ايام آية الله حائرى زعيم و سرپرست حوزه علميه قم در روزگار درد وعوارض كهولت سن و پيرى به سر مى بردند ، و از تلاشها و كوششهايى كه نسبت به حوزه كشيده بودند ، نگران و خائف . نگرانى از آن جهت بود كه امور حوزه از هم پاشيده و پراكنده گردد و طلابى را كه با هزاران خون دل خوردن ، گرد هم آمده اند ، متفرق شوند . وى از افرادى كه در آنها لياقت و استعداد زعامت دينى و پرورش طلاب و اداره هيات علمى حوزه را مى ديد ، يكى آية الله سيد محمد حجت بود كه آن روزهادر قم بودند ، و ديگر خود آية الله صدر بود كه در اثر آشنايى قبلى كه با ايشان داشتند ، اورا لايق اين امر مى دانستند ، از اين رو به برخى از تجار قم دستور داده بودند كه با آية الله صدر تماس حاصل كنند و او را از خراسان به قم فرا خوانند

. به اين ترتيب دعوت پذيرفته شد و آية الله صدر به قم نزول اجلال فرمودند ، و ديدگان آية الله حائرى باحضور وى روشن گرديد . او را با همكارى آية الله سيد محمد حجت مورد اعتماد ومحل ثقه و اطمينان خود قرار دادند و در كارها و شئون مهم و اختصاصى با آنان به مشورت نشستند ، تا اينكه مؤسس حوزه در سال 1355 ه . ق به رحمت الهى شتافت ، در حاليكه هر دو نفر را از طرف خود وصى قرار داده بودند .

دوران فترت

ايشان و همكار و برادر بزرگوارش آية الله حجت ، به مسئوليتهاى حوزه پرداختندو مباشر حفظ نظام ادارى و علمى آن حوزه گرامى گرديدند ، آنگاه آية الله سيد محمدتقى خوانسارى هم به جمع آنان پيوست . هر سه بزرگوار به صورت استوانه هاى حوزه و اركان آن مركز علمى درآمدند . با اخلاص ، ايثار و فداكارى تمام به تمشيت امور حوزه علميه قم پرداختند . كارها و مسئوليتها را بين خود تقسيم نمودند . هر كدام از آن بزرگان مسئوليتى را بر عهده گرفتند ، ولى راس و سخن يكى بيشتر نبود . تا روزى كه زعيم دينى بزرگ آية الله العظمى سيد حسين بروجردى به قم وارد شدند . پس همگى اتفاق نظرپيدا كردند كه امور را در اختيار ايشان قرار دهند . آية الله صدر نخستين فردى بود كه محل برگزارى نماز جماعت خود را به ايشان واگذاشت و خود نيز به او اقتداء فرمود .

ايشان پس از وفات آية الله حائرى مجددا همراه رفيق و همكار بزرگوار ، آية الله حجت مصائب و مشكلات فراوانى را متحمل گرديدند ، چون هدف حكومت

وقت ايران بر آن قرار گرفته بود كه هيات علمى و نظام موجود حوزه علميه قم را پراكنده سازد و اجتماع طلاب را به تفرق و پراكندگى مبدل سازد . در اجراى اين هدف شوم ، شيوه هاى مختلف و اسلوبهاى متعددى را به كار گرفت . گاهى طلاب را به صورتهاى دسته جمعى و گاهى متفرق ، دستگير مى كرد ، و آنان را بدون هيچ نوع جرم و خطا ، به زندان مى افكند . نظام سربازى اجبارى را در حق آنان به كار مى بست و با وجود اين نوع تضييقات و شيوه هاى ظالمانه ، اين دو بزرگ تمام اين مسائل و مصائب را با ناراحتى وتاثر فراوان ، تحمل مى نمودند و طلاب را به صبر و بردبارى فرا مى خواندند . مسائل رابه حالت اوليه خود برگرداندند . او و همكارانش موقعيتهاى بسيار شديدى را تحمل نمودند كه طلاب و فضلاى آن روز قم همه آنها را در خاطر دارند و با ديده اعجاب وشگفت به آنها مى نگرند .

دوران مرجعيت

پس از رحلت آية الله مؤسس مردم به ايشان و همكار عزيز و بزرگوارشان ، آية الله حجت مراجعه نمودند و از آنها درخواست رساله كردند ، با اينكه رساله عمليه ايشان چاپ گرديد و ايشان جزو زعماى علم و يكى از مراجع دين و از بزرگ مدرسان حوزه علميه قم قرار گرفتند ، ايشان درس اصول و فقه را تدريس نمودند كه در جلسه درس او نزديك به 400 نفر از طلاب و فضلاء مى نشستند . در تشويق آنان ، شيوه ها واسلوبهاى خاصى به كار مى گرفتند ، به حدى كه توانستند تعدادى از بزرگان و رجال حوزه علميه قم را تربيت و آماده سازند . ابو الزوجه

بزرگوار ايشان ، مرحوم آية الله العظمى حاج آقا حسين قمى(ره)تقليد از ايشان را اجازه داد . و احتياطات خويش را به ايشان ارجاع داد . كسانى كه آية الله قمى را مى شناسند ، و شدت ورع و پرهيزگارى او رامى دانند ، بهتر مى دانند كه او كمتر به كسى اطمينان و اعتماد مى ورزيد ، و هيچگاه به سرعت و سادگى تصميم نمى گرفت ، مادام كه اساس و پايه اى پيدا نمى شد ، سخنى به زبان نمى آورد و حقيقتى را مورد تاييد قرار نمى داد . » (3)

اخلاق و ويژگيها

هر كدام از مراجع بزرگوار خصوصيات اخلاقى ويژه اى داشته اند ، افزون بر آن تعهدات و تقيدات عمومى كه از اسلام و معارف الهى دريافت مى نمودند .

شخصيت مورد نظر ما ، از طبع بلند ، نيت پاك ، اخلاص كامل در عمل ، سعه صدربرخوردار بود و در امر دين و پيشرفت آن و در رسيدگى به امور مسلمين ، به ويژه مستضعفان و دردمندان فوق العاده ساعى و كوشا و داراى همت بلندى بود . او داراى ذوق خاص و شور و شوق فراوان به ادبيات عرب بود ، و اشعار و سروده هايى نيزداشت كه حاكى از عمق تبحر ايشان در آن مقوله مى باشد .

او در كنار حاشيه بر كفاية الاصول ، كتاب تاريخ اسلام و اشعار و قصايد آموزنده و سازنده در مراثى و مدايح اهل بيت عصمت و طهارت(ع)را داشت و شعر و ادب اونشان مى دهد كه او كوچكترين اعتنايى به مقامات ظاهرى و وابستگيهاى دنيوى ومظاهر اعتبارى ندارد .

او مرثيه اى در رثاء مادر مظلومه اش ، حضرت زهراى مرضيه(س)به عربى سروده است كه حاكى از سوز دل عميق و جانكاه او مى باشد (4) . در مورد فاجعه بقيع

وهدم بقاع متبركه اهل بيت(ع) ، سروده است :

لعمرى ان فاجعة البقيع يشيب لهولها خود الرضيع و سوف تكون فاتحة الرزايا اذا لم نصح من هذا الهجوع فهل من مسلم لله يرعى حقوق نبيه الهادى الشفيع

صاحب علماى معاصرين مى نويسد :

«اين اشعار آن روز در ميان ادباء و شعراى بين النهرين شهرتى بسزا يافت و زياده از صد نفر از شعراء عرب آن را تشطير و تخميس نموده و در مجله ها و روزنامه ها درج نمودند ، تا اينكه حكومت عراق از نشر آن جلوگيرى و به توقيف روزنامه ها و مجلات تهديد نمود . . . » (5)

حق استاد

ايشان در رساله حقوق كه در استيفاى برخى از حقوق آموزگاران و اساتيدمى باشد و در سال 1328 ه . ق در بغداد به چاپ رسانده اند ، در اين باره مى نويسند :

«حق استادى بسيار سنگين و پرارزش و پر اهميت مى باشد . از حقوق اساتيد ، تعظيم و تكريم و حسن استماع سخنان ، و مؤدب نشستن در محضر او است ، به حدى كه صداى خود را بالاتر از صداى او نبرى ، و در محضر او غيبت يا سخن ناروا نگوئى ، واگر از او سخنى به ميان آيد ، از وى دفاع نمايى و اگر عيبى داشته باشد ، بپوشانى . مناقب و فضايل او را منتشر سازى ، با دشمن او همنشينى منمايى و با دوست او دشمنى نكنى ، و اين معنى را به خوبى دريابى كه استاد است كه ترا از ظلمات و تاريكيهاى جهل بيرون آورده است و قلب ترا با چراغ معارف و علوم روشن و منور ساخته است . » (6)

باز به سخن آية الله حاج آقا

بزرگ تهرانى بر مى گرديم ، تا از خصوصيات اخلاقى ايشان سخن گويند :

«ايشان با خصوصيات ويژه اى از ديگر معاصرين تمايز پيدا مى كردند و اين يك امر عجيب و غريبى نيست ، چون ايشان از يك بيت بزرگ برخاسته اند ، پدر ، جد وبرادران همگى داراى چنين خصوصيات و امتيازاتى بودند . او فقيه متضلع ، اديب بارع ، ورع و پرهيزگار و متقى بود ، بيشتر به دنبال اصلاح امور و ايجاد الفت بودند . هنگامى كه در مشهد بودند ، اختلاف و پراكندگى بين مردم به وجود آمده بود ، به حدى كه به صفوف علماء نيز سرايت نموده بود . مرحوم آية الله صدر تنها فردى بودند كه توانستندآن اختلافات را به وحدت تبديل نمايند و صفوف رجال دين را متحد سازند و عوامل اختلاف را از بين بردارند و چنين فضاى مسمومى در قم نيز به وجود آمده بود . مرحوم مغفور آن را از ريشه خشكاند و از آغاز نشو و نما در قبر خويش مدفون ساخت . اوبسيار متواضع و خاكى بود ، با توده مردم مى نشست . به هر كه مى رسيد سلام مى گفت .

در مسكن و لباس و شئون زندگى شان و اعتبار ظاهرى را رعايت نمى نمود ، بلكه باسادگى و بساطت خود را ممتاز مى ساخت . او هميشه اين چنين بود ، تا روزى كه مرجع تقليد مسلمين گرديد ، و يكى از اكابر علماء و مدرسين حوزه قرار گرفتند . باز عادت وشيوه كار او عوض نشد ، و اخلاق و رفتارش تغيير پيدا نكرد . روى همين امتيازات اخلاقى بود كه او در قلوب مردم از موقعيت و منزلت خاصى برخوردار بود ، و يكى ازعوامل اين اقبال

و توجه مردم ، كتمان و پوشيده نگهداشتن اعمال و كارهاى نيك وشايسته خود بود ، مگر آن اعمالى كه خود به خود ظهور و شهود داشتند ، مانند تاسيس مدارس و تشييد مساجد و روشن ساختن برخى از اماكن مقدسه و تقديم شهريه به طلاب و ديگر خدمات ايشان . باقيات صالحات فراوانى در مشهد و قم از خود به يادگارگذاشتند كه خيلى ها نمى دانند .

ايشان مردم را دوست مى داشتند و در درد و آلام آنان متالم و متاثر مى شدند . به مشكلات و شكايات آنان گوش فرا مى دادند و در پى حل و باز گشودن آنها بودند .

سعى داشتند از نزديك ترين راهها و بهترين شيوه ها در حل مشكلات آنان سهيم باشند .

من ايشان را از دهها سال پيش از طريق والد بزرگوار و پسر عموى گرانقدرش السيد حسن صدر كه با ايشان و خاندان صدر محكم ترين روابط را دارم ، مى شناختم .

من چيزى را از او و درباره او نشنيده ام كه موجب عيب و تعيير وى بوده باشد . از اين روايشان در نظر حقير يكى از آن رجال كم نظيرى هستند كه زيبنده است تاريخ ياد و اعمال ايشان را مخلد و جاويدان در سينه خود ثبت و ضبط نمايد . » (7)

آثار و تاليفات

از مرحوم آية الله صدر آثار و تاليفات متعددى به جا مانده است ، كه شامل فقه ، اصول ، تاريخ ، ادب ، كلام ، عقايد ، حديث و اخلاق مى باشد . از آن ميان :

1-المهدى في احوال الحجة المنتظر(عج)اثبات وجود وى از طريق اخبار عامه .

2-خلاصة الفصول في علم الاصول ، و آن تلخيص فصول شيخ محمد حسين اصفهانى مى باشد كه در دو جزء

قرار دارد ، از دومى آن در سال 1363 فراغت پيداكرده اند . (8)

3-الحقوق ، رساله نفيسه اى است كه بارها به چاپ رسيده است . نخستين بار درسال 1329 آنچنان كه در الذريعه ، ج 7 ، ص 42 معرفى شده است .

4-التاريخ الاسلامى ، تاريخ فشرده اى است كه در سال 1330 دو جلد آن به چاپ رسيده است . (9)

5-حاشيه بر العروة الوثقى كه در حواشى وسيلة النجاة آية الله اصفهانى به چاپ رسيده است .

ديگر آثار ايشان مخطوط مى باشد :

6-منظومه اى در حج

7-منظومه اى در صوم

8-رساله اى در حكم ماء الغسالة

9-رساله اى در تقيه

10-رساله اى در حج

11-رساله اى در امر به معروف و نهى از منكر

12-رساله اى در نكاح و ازدواج

13-حاشيه كفاية الاصول خراسانى

14-حاشيه وسيلة النجاة فارسى

15-رساله اى در رد شبهات وهابيها

16-رساله اى در اثبات عدم تحريف كتاب

17-رسالة الحقوق

18-نداء محمد در اخبار خاصه و عامه(12 مجلد)

19-مدينة العلم في اخبار اهل البيت(ع)

20-ديوان شعر(6 مجلد)و ديگر آثار و تاليفات

گفتار كوتاه مرحوم خيابانى

مرحوم واعظ خيابانى در«علماى معاصرين به نقل از ريحانة الادب مى نويسد :

«شرح كوتاهى را بنا به درخواست نگارنده مرحوم آية الله صدر نوشته اند :

«اينجانب در رجب 1299 هجرى در كاظمين متولد و ادبيات و رياضيات را نزد اساتيدفن ياد گرفته تا در سال 1328 براى تكميل تحصيلات دينيه به نجف مهاجرت و در حوزه درس آخوند خراسانى و علامه يزدى حاضر و در سال 1331 به مشهد مقدس مسافرت كرده و چندى توقف نموده و در سال 1347 باز به عراق مراجعت و به فاصله چند ماه والد معظم له خواست بعد از آن باز هم چندى در مشهد و قدرى در نجف زيسته اند . اكنون كه سال 1361 ه . ق است ، در قم مقيم و مدير حوزه علميه قم و مرجع شيعه مى باشند . .

. » (10)

يادگارهاى ارزنده

از آن بزرگ مرجع تقليد ، دو فرزند شايسته به جا ماندند كه هر دو از يادگارهاى برازنده و ارزنده امت اسلامى به شمار مى آيند .

1-آية الله سيد رضا صدر كه امروز يكى از اساتيد بزرگ حوزه علميه قم مى باشند و اخيرا در ماه جمادى الثانية سال 1415 ه . ق با انبوهى از يادگارهاى علمى به رحمت ايزدى پيوست و با تكريم و تجليل فراوان در قم به خاك سپرده شد .

2-متفكر بزرگ اسلامى و سياستمدار نامى ، امام سيد موسى صدر ، رهبر شيعيان لبنان و جبل عامل كه امروز در اثر توطئه غرب ناپديد و مفقود الاثر مى باشد . خداوندمتعال از مسببين آن خود انتقام بگيرد . او بحق يكى از مفاخر شيعه و يكى از عوامل عزو سربلندى جهان اسلام مى باشد . مردم جنوب لبنان و شيعيان آن سامان هنوز هم درفراق او اشك خون مى ريزند .

وفات او

ايشان پس از عمرى تلاش و مجاهده در راه اسلام ، در اثر مرض قلبى در روزشنبه 19 ربيع الثانى سال 1373 ه . ق دار فانى را وداع گفت ، و روز رحلت ايشان در قم يك روز استثنائى بود . آية الله العظمى بروجردى به نماز او ايستاد . در بالاى سر رواق حرم حضرت فاطمه معصومه(ع) كنار قبر استاد و مؤسس حوزه علميه قم ، آية الله العظمى حائرى مدفون گرديد . فواتح و مجالس عزا و ترحيم در قم و شهرستانهاى تهران ، خراسان ، نجف ، كربلا ، كاظمين ، و در سوريه ، لبنان و برخى ديگر از بلاد اسلامى برگزار گرديد و شعرا و ادباء در رثاى او اشعارى سرودند ، كه يكى از آن اشعار ، سروده سيد

محمد حسن آل طالقان ، صاحب مجله معارف بود كه به امر آية الله كاشانى و درحضور ايشان اين شعر را سروده اند :

تبت يد الزمان من خؤون يعبث في شمل الهدى و الدين فكم له من ضربة قاضية تستنزف الدمع من العيون و فعلة منكرة عادت على الاسلام بالخسران و الشجون لهفى على الطلاب مذنفى منهم ناعى الردى شيخ ذوى الفنون فقد تولى شملهم ايدى سباء و كان قبل فاقد القرين (11)

پى نوشتها

1- آئينه دانشوران ، سيد عليرضا ريحان يزدى ، ص 54 تا56 ، چاپ 1353 .

2- از يادداشتهاى كتبى آن مرحوم پيش نگارنده .

3- نقباء البشر ، كد معرفى 1435 .

4- يكصد سال مبارزه روحانيت ، ج 3 ، ص 68 تا 70 ، اثر نگارنده كه در سال 1359 ش به چاپ رسيده است .

5- علماى معاصرين ، ص 217 .

6- رساله حقوق آية الله صدر ، ص 5 .

7- نقباء البشر ، ج 3 ، ص 946 .

8- الذريعه ، ج 7 ، ص 230 و 231 .

9- الذريعه ، ج 3 ، ص 232 .

10- علماى معاصرين ، مرحوم واعظ خيابانى ، ص 216 .

11- يكصد سال مبارزه روحانيت از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى ، عقيقى بخشايشى ، 3 ، صص 68 تا 70- آئينه دانشوران ، تاليف سيد عليرضا ريحانى يزدى ، چاپ قديم ، 1353 ه . ق ، صص 54 تا56- نقباء البشرفي القرن الرابع عشر ، ج 3 ، ص 946- آثار الحجة ، تاليف حجة الاسلام آقاى محمد شريف رازى ، ج 1 ، صفحات 201 تا 211 ، چاپ جديد- ريحانة الادب مرحوم مدرس ، ج 3 ، صص 427 تا429 .

48- آية الله العظمى سيد حسين بروجردى (متولد 1292-متوفى 1380 ه . ق)

مقدمه

يكى ديگر از فقهاى نامدار عصر اخير كه در نوشتار استاد شهيد(ره)نامى از اوبرده شده است ، مرحوم آية الله العظمى سيد حسين طباطبايى بروجردى(اعلى الله مقامه الشريف)مى باشد . او از تربيت يافتگان حوزه فقهى آية الله آخوند خراسانى و آية الله آقا ضياء الدين عراقى مى باشد .

او فرزند سيد على طباطبائى ، از سلسله طباطبائيان بروجرد مى باشد كه در سال 1292 ه . ق در بروجرد متولد گرديد . و در يك خانواده علم و تقوى و فضيلت رشد

ونما كردند ، سپس در حوزه علميه اصفهان و اخيرا در نجف تحصيلات خود را تعقيب نمودند .

آية الله بروجردى ، فقيه بزرگوار و عالم وارسته اى بود كه بخش عظيمى از زندگى خويش را در راه پربار ساختن مكتب فقهى اهل بيت عصمت و طهارت(ع)سپرى ساخت و در فقه و فقاهت مقام بس شامخ و ارج دارى را حائز گرديد و شاگردان متعددو فاضلى را تربيت نمود كه هر كدام مشعل دار فقاهت در عصر كنونى مى باشند .

چون نگارنده شرح زندگى اجتماعى و سياسى او را در جلد سوم كتاب يكصدسال مبارزه روحانيت آورده است ، از تكرار آن خوددارى مى كند ، فقط بخشى را كه مربوط به جنبه فقاهت اين فقيه بزرگوار مى باشد ، به صورت اختصار مى آورد و به صفحات تاريخ مى سپارد .

آية الله بروجردى شخصيت بزرگ توام با تفكر عميق و اصيل اسلامى همراه باسجاياى اخلاقى ممتاز و برجسته بود كه وجود اين فضايل اخلاقى به زندگى او يك نوع امتياز و تشخص خاصى بخشيده بود .

گفتار شهيد استاد مطهرى

مقدمه

او عاشق فقه و فقاهت و دل باخته مكتب پرفيض اهل بيت رسالت(ع)بود و بااين دو پشتوانه محكم و قوى ، منشا خدمات و تحولات در حوزه هاى علمى شد ، به حدى كه حوزه هاى علمى در دوران زعامت او به عالى ترين مراحل شكوفايى وبالندگى خويش رسيدند و فقه و فقاهت روح تازه و حركت جديدى را آغاز نمود كه قبل از او چنين تحركى را نداشت و اين حركت ، معلول عواملى بود كه استاد شهيدمطهرى كه خود افتخار تلمذ در حوزه فقه و فقاهتى او را دارد ، در رساله اى كه به نام مرجعيت و روحانيت با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان پس

از رحلت آن فقيه بزرگوار انتشار دادند ، تحت عنوان روش فقهى او»اين چنين مى افزايد :

«يكى از مزاياى برجسته معظم له ، روش فقهى ايشان بود كه شايسته است پيروى شود و فراموش نگردد . اين بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم كه مصادف باسالهاى اول ورود معظم له به آن شهر بود ، از درسهاى ايشان بهره مند مى شدم . به روش فقاهت ايشان ايمان دارم . معتقدم كه بايد تعقيب و تكميل شود .

فقهاء ، اسلوبهاى متفاوتى در اجتهاد و فقاهت داشتند و اسلوبهاى متنوعى به وجود آمده است ، به طورى كه فقه به دوره هاى مختلف تقسيم گرديده است ، به حدى كه خود آية الله العظمى بروجردى كه به تاريخ فقه آشنا بودند و اسلوبهاى مختلف فقهى را مى شناختند ، يكى از مزايا و امتيازاتشان همين آشنايى با روشهاى فقهى در شيعه وسنى بود .

فقه را به چهار دوره تقسيم مى كردند

1-دوره ما قبل شيخ طوسى(ره)

2-دوره شيخ طوسى تا قرن دهم كه تقريبا مقارن با عصر شهيد ثانى است .

3-از زمان شهيد ثانى تا يك قرن اخير

4-در يك قرن اخير

1- آشنايى با تاريخ فقه

او با تاريخ فقه آشنا بود و سبك فكرهاى مختلف قدماء و متاخرين رامى شناخت ، بعضى را تاييد كرده ، به بعضى انتقاد داشت و آنها را عامل انحراف فقه مى دانست .

2- تبحر در شناخت رجال

او بر حديث و رجال حديث ، تسلط كامل داشت . طبقات روات و محدثين راكاملا مى شناخت و خود يك طبقه بندى مخصوصى كرده بود كه بى سابقه بود . با يك نگاه به سند حديث ، اگر خللى در سند آن حديث وجود داشت ، درك مى كرد .

3- آشنايى با مكاتب فقهى

او بر فقه ساير فرقه هاى مسلمين و روش و مسلك آنان نيز تا اندازه اى محيط بود . كتب حديث و رجال حديث را مى شناخت .

معرفت رجال حديث شيعه و سنى از يك طرف ، و اطلاع بر فتاوى و فقه سايرفرقه هاى اسلامى از طرف ديگر ، موجب مى شد كه گاه اتفاق مى افتاد حديثى طرح مى شد و ابتدا يك معنى و مفهوم از آن به نظر مى رسيد ، ولى بعد معظم له تشريح مى كردكه اين شخصى كه اين سؤال را از امام كرده ، اهل فلان شهر يا فلان منطقه بود و در آنجامردم تابع فتواى فلان فقيه از فقهاى عامه بوده اند و فتواى آن فقيه اين بوده است ، وچون آن شخص در آن محيط بوده و آن فتوى در آن محيط شايع بوده ، پس ذهن وى مسبوق بر چنان سابقه اى بوده ، پس مقصود وى از سؤال اين بوده كه سؤال كرده وجواب شنيده وقتى كه معظم له اين جهات را تشريح مى كرد ، و به اصطلاح روحيه وى را تحليل مى كرد ، مى ديديم كه معنى و مفهوم سؤال و جواب عوض مى شود و حديث شكل ديگرى به خود مى گيرد .

يا كلمه اى در حديث بود كه در عرف عام امروز يك معناى معين دارد ، ولى با اظهارات معظم له معلوم مى شد كه اين كلمه در محيط خاصى كه در آن وقت محل پرورش سؤال كننده ديث بوده

معنى ديگرى داشت .

او با تبحرى كه در اصول فقه داشت ، كمتر مسائل فقهى را بر مسائل شكى اصولى مبتنى مى كرد و هرگز گرد مسائل فرضى نمى رفت . گاه به طعنه مى گفت كه آقايان طلاب منتظرند كه يك اصل را گير بياورند و دست آويز قرار دهند و به بحث وجدل بپردازند .

او با قرآن و تفاسير آشنايى كامل داشت ، قرآن را هر چند به تمامه حفظ نبود ، امانيمه حفظ داشت . تاريخ اسلامى را ديده و خوانده و آشنا بود .

در نتيجه همه اينها ، جو و محيط را كه آيات قرآن در آن نازل شده ، و همچنين فضا و محيطى را كه اخبار و احاديث در آن صدور يافته و محيطهايى كه فقه آنجاهاتدريجا رشد كرده و پرورش يافته كاملا مى شناخت ، و بديهى است كه اين جهات به وى روشن بينى خاصى داده بود .

سبك و سليقه معظم له در فكر و سليقه حوزه علميه قم زياد اثر كرد ، تا حدزيادى روشها را عوض كرد و اميدواريم هر چه بيشتر سبك و روش ايشان پيروى وتعقيب شود ، بلكه تكميل گردد .

در پايان اين نكته را هم اضافه ميكنم كه معظم له مكرر در ضمن اعتراف به پاره اى از محاسن كتاب حديثى معروف وسائل الشيعه تاليف شيخ حر عاملى نواقص اين كتاب را تذكر مى داد و آرزو مى كرد كه كتابى در حديث نوشته شود كه محاسن وسائل الشيعه را داشته باشد ، اما نواقص آن كتاب را نداشته باشد بالاخره اين آرزو جامه عمل پوشيد و تحت نظر و مراقبت خود معظم له ، عده اى از فضلاء و طلاب به اين كار مشغول شدند و در حدود ده سال طول كشيد

تا بالاخره در دو سه سال قبل به اتمام رسيد و طبع آن كتاب آغاز شد .

اين كتاب موسوم است به تهذيب الوسائل ، خيلى موجب تاسف خواهد بوداگر خداى نخواسته طبع اين كتاب موقوف شود . من هنوز شخصا موفق به زيارت آن كتاب نشده ام ، ولى از قرارى كه از اهل اطلاع شنيده ام همانگونه است كه معظم له آرزومى كرد . » (1)

توضيح مطلب

نكته اى كه استاد بزرگوار در رابطه با تهذيب الوسائل فرموده اند ، اكنون خواسته قلبى ايشان به صورت كامل جامه عمل پوشيده است و نيت پاك آية الله بروجردى اكنون در كسوت كتاب مفيد و جامع ، به نام جامع احاديث الشيعه در چندين جلد تاكنون 22 جلد آن ، هر جلد در 500 صفحه به صورت زيبا و كامل چاپ و انتشار يافته است و مجلدات بعدى هم در دست نشر مى باشد و نكته اى كه استاد شهيد در موردوسائل الشيعه ايراد فرموده اند ، در جلد اول آن به صورت كامل آمده است و به آن نكته افزوده شده است كه شيخ حر عاملى صاحب وسائل(رحمت خدا بر او باد)با همه زحمت و مشقتى كه در راه تاليف اين كتاب در طول 20 سال كشيده است كه جزايش باخداى متعال باد!نكاتى مورد غفلت آن بزرگوار واقع شده است كه اهم آنها اين است كه برخى از احاديث را در غير موضوع خود جا داده است و احاديثى را كه از كتب اصول احاديث نقل كرده است ، با رعايت ضبط و خصوصيت كامل همراه نبوده است و گاهى آداب و سنن را به احكام فرعى اختلاط داده است و مواضع را تعيين ننموده است . براساس اين انگيزه ها ضرورت تاليف كتاب حديثى جامع

احاديث الشيعه احساس گرديد و به دستور آن بزرگ مرجع ، جمعى از فضلاء مامور انجام اين نيت خير علمى گرديدند كه اين كتاب با عنايت خاص و توجه زعيم عاليقدر حوزه هاى علميه ، مرحوم آية الله العظمى آقاى سيد ابو القاسم خويى(ره)به زيور طبع آراسته گرديده است كه ازسوى مدينة العلم آن حضرت در قم انتشار مى يابد .

آثار تاريخى

آثار بنايى و تاسيساتى آن فقيه بزرگوار اسلام در اقصى نقاط ايران و جهان ، متعدد و بى شمار است كه از مهم ترين آنها مى توان تاسيس مسجد اعظم قم در ايران ، وتاسيس مسجد بزرگ بندر هامبورگ در آلمان ، و حفظ و نگهدارى حوزه هاى علمى ايران و ديگر مناطق شيعه بود كه صيت و صوت آن تا كشورهاى آفريقائى نيز رسيده بود .

شاگردان او

از حوزه پربركت فقهى آن فقيه سعيد ، افاضل و شاگردان آگاه به اوضاع روز ومسائل جهان برخاسته اند و شايد يكى از پربارترين حوزه ها در اعصار اخير باشد كه گاهى در محفل خود هزار نفر را در بر مى گرفت كه از نمونه هاى برجسته آنها مى توان وجود استاد شهيد آية الله مطهرى و آية الله منتظرى(كه در ايام حيات استاد تقريرات درس نماز جمعه استاد را انتشار داده بود)و ديگر معاريف وبزرگان را نام برد كه هر كدام از استوانه هاى علمى و وزنه هاى فقهى كنونى به شمارمى آيند . تعداد شاگردان او را نمى توان به شمار آورد ، چون حوزه درس او يكى ازحوزه هاى غنى و پرجمعيت بود و در طول 15 سال مرجعيت ، دهها تن از آن حوزه فارغ التحصيل شده اند .

تاليفات او

1-جامع احاديث الشيعه ، در چندين جلد

2-منجزات مريض

3-تعليقه بر اسفار ملا صدرا(به صورت حاشيه بر نسخه شخصى كتابخانه اش)

4-طبقات رجال

5-رساله اى در منطق

6-حاشيه بر كفاية الاصول

7-حاشيه بر كفايه شيخ طوسى

8-بيوت شيعه(خاندانهاى علمى شيعه)

9-اسانيد كتاب تهذيب ، من لا يحضره الفقيه و رجال كشى

وفات او

او در دوازدهم ماه شوال سال 1380 ه . ق ، مطابق 1340 ه . ش در سن هشتاد وهشت سالگى در قم رحلت نمودند كه ماده تاريخ آن ، جمله ما عرفناك حق معرفتك مى باشد . تشييع او يكى از پر شكوه ترين و مجلل ترين تشييعها در تاريخ اسلام بوده است كه تا شعاع چند كيلومترى ، علاقمندان و شيعيان صفوف توده ها را تشكيل داده بودند و در فراغ مرجع فقيد خود اشك مى ريختند . جنازه او در كنار مرقد فاطمه معصومه(س)در راهرو مسجد اعظم قم كه با همت و اراده او كمك مسلمانان تاسيس يافته بود ، مدفون گرديد . (2)

پى نوشتها

1- نهضت روحانيت ، ج 2 ، ص 161 .

2- مرجعيت و روحانيت ، ص 233- علاوه بر منابع فوق مى توان به ويژه نامه مجله مكتب اسلام در سال 1381 و كتاب آية الله بروجردى تاليف فاضل نامى على دوانى ، و«آية الله بروجردى به قلم دامادمكرمشان حجة الاسلام علوى كه از سوى روزنامه اطلاعات انتشار يافته است مراجعه نمود .

49- آية الله العظمى سيد عبد الهادى شيرازى (متولد 1305-متوفى 1382 ه . ق)

مقدمه

آية الله العظمى مرحوم حاج سيد عبد الهادى بن سيد اسماعيل بن سيد رضى الدين شيرازى ، فقيه پرهيزگار و ثابت و استوار يكى از فقهاى نامدار و يكى از اركان زعامت و مرجعيت عالم شيعه در قرن چهاردهم هجرى مى باشد .

ولادت و نسب

پدر بزرگوارش آية الله سيد اسماعيل پسر عموى زعيم بزرگ شيعه صاحب حكم معروف تنباكو ، آية الله العظمى حاج ميرزا محمد حسن شيرازى(متوفى 1312 ه . ق)و دايى فرزندان ايشان مى باشد .

او عالم بزرگ و فقيه نامدارى بود كه برخى از هيئتهاى علمى پس از فوت ميرزاى شيرازى بزرگ ، زعامت و مرجعيت او را پيش بينى و پيشنهاد مى كردند و متاسفانه اوهفت سال پيش از فوت ميرزا ، يعنى در سال 1305 از دنيا رخت بربست و به جواررحمت او شتافت .

مرحوم ميرزا عبد الهادى در سال 1305 ، يعنى همان سال درگذشت پدر به دنياآمد و تحت عنايت و حمايت پسر عموى بزرگوار خود ، مرحوم آية الله ميرزاى بزرگ شيرازى قرار گرفت و هفت سال با او بودند ، تا پس از رحلت ايشان ، مرحوم آية الله العظمى سيد ميرزا على آقا ، فرزند عاليقدر مجدد شيرازى حمايت و تربيت او را برعهده گرفت . او شديدا به اين كودك علاقمند بود و فوق العاده به او محبت و علاقه نشان مى داد . مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى كه خود ناظر قضايا بوده اند ، در كتاب نقباء البشر في القرن الرابع عشر»در حق او و دوران خردسالى او چنين مى نويسد :

«من بارها ديده بودم كه تا چه حد او را مورد محبت و مهر خود قرار مى داد ، به حدى كه او را خيلى بيشتر از فرزندان خود دوست مى داشت .

»پس جا دارد فردى كه درچنين خاندانى به وجود آمده و تحت سرپرستى و تربيت چنين افرادى بزرگ شده باشد ، و در آن چنان بيت آكنده از فضيلت و فضايل و مرجعيت و فقاهت به دنيا آمده باشد ، انتظار حيازت مقامات عاليه علمى و اجتماعى را داشت .

او مقدمات علوم و ادبيات را در محضر برخى از فضلاى حوزه سامراء»وسطوح فقه و اصول را از پسر عمه خويش ، مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى و آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)فرا گرفت و به دست آن دو بزرگ به پايان رساند ، و در سال 1326 ه . ق از سامراء به نجف انتقال يافت و در دروس عاليه فقه واصول اساتيد بزرگ حوزه نجف ، آيات عظام : شيخ محمد كاظم خراسانى ، شيخ الشريعة اصفهانى ، در حكمت پيش اصطهباناتى و در اخلاق پيش ميرزا رضا تبريزى شركت جست و در روايت از شيخ الشريعة و سيد مهدى آل حيدر كاظمى و پسر عمه خويش مير سيد على آقا شيرازى و ملا ملكى على محمد يزدى نجفى و ديگران موفق به كسب اجازه گرديد ، و در سال 1330 مجددا به سامراء بازگشت و ملازم درس مرحوم آية الله سيد ميرزا على آقا شيرازى گرديد ، و هنگامى كه مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)جهت رهبرى انقلاب بر ضد انگليسيها به كربلا مهاجرت نمود ، او نيز به همراه او حركت نمود ، تا اينكه در سال 1337 مجددا به نجف بازگشت و ملازم درس شيخ الشريعة اصفهانى گرديد و هميشه با او بود ، تا اينكه او در سال 1330 دار فانى راوداع گفت و وى مستقلا تدريس فقه و اصول را شروع

نمود .

مرحوم سيد عبد الهادى شيرازى يكى از اساطين فقه و فقاهت و يكى از صاحبان راى و اجتهاد بود . همه افرادى كه او را درك كرده اند ، به ثروت علمى و غناى فضل ومعلومات او ، اعتراف نموده اند و به حق ، يكى از پيشروان تحقيق و در طليعه علماى عصر و فقهاى آن روز بود .

خصوصيات و ويژگيها

او در بين فقهاء و مراجع عاليقدر تقليد ، خصوصيات و ويژگيهايى داشت كه درتكون آنها عواملى دست به دست هم داده بودند كه يكى از آنها ، ذكاوت فطرى واستعداد ذاتى خود وى ، و ديگر محيط تربيتى سامراء»بود كه او در آن محيط رشد ونمود پيدا كرده بود . سامراء در آن روزگار يك مركز علمى مهمى بود كه علماء و بزرگان و نوابغى را تحويل جامعه داده بود . او نيز در بيت رفيع علم و زعامت و مرجعيتى متولدگرديد كه تمام اسباب و عوامل پيشرفت دينى بر او فراهم و آماده گرديده بود ، و درجهان اسلام نام وآوازه آن بيت و ذكرجميل و اوصاف حميده آن انتشار يافته بود . همه اين زمينه هاو تشويقها ، عواملى بودند كه او را به ارتقاءنردبان فضيلت دعوت مى نمودند .

حضور اين عوامل مثبت در يك فرد ، اورا بهترين نمونه وعاليترين الگو وبهترين مثال ازفضليت و معنويت قرار داده بود كه تمام معانى آن در وى حضور و اجتماع پيدا كرده بود ، و شخصيت او را روى يك پايه متين و استوار قرار داده بود ، چون او حجت و نمونه بارزى در لغت ، علوم عربى و مقدمات آن ، منطق ، تاريخ ، حكمت ، تفسير ، رجال ، حديث ، فقه و اصول

درآمده بود ، و در تمام اين موارد او قوى و نيرومند ، دقيق و عميق ، همراه ذوق سليم و زبان گويا ، با روشنگرى و وضوح واضح وروشن بود . او در عين فقاهت و اجتهاد ، يكى از اعلام ادب و شعر و توانا در هر دو لغت عربى و فارسى بود ، و در هر دو زبان داراى شعر و سروده بود كه اغلب آنها پيرامون اهل بيت(ع)و بزرگواريهاى آنان بود .

مراتب علمى

مرحوم آية الله العظمى سيد عبد الهادى شيرازى ، در فقه و اصول ، به عاليترين مراتب رسيد و در بين علماء و طلاب با تحقيق و تدقيق نظر ، و خبرويت و تبحر اشتهارپيدا نمود . انظار و افكار متوجه او گرديد . اقبال و توجه طلاب به درس و بحث او بيشترگرديد . بزرگان و معاريف به درس او رو آوردند و جمعى از نخبگان و فضلاء در درس او حضور پيدا كردند و گم شده خود را در جلسات درس او پيدا نمودند ، چون مى ديدنداو حقايق علمى بلند و افكار ابكار عالى و انظار دقيق و ارزشمندى را با بيانات شافى ووافى ايراد مى نمايد . در طول زمان تدريس ، فضلاء و رجال علم و فضيلت بى شمارى ازمحضر درس او فارغ التحصيل گرديدند . او بيش از سى سال يكى از مدرسين مشهورنجف اشرف بود و در ميان خواص اهل علم از عرب ، عجم و افغانى ، عراقى ، ايرانى وديگر بلاد اسلامى ، اهل فضلى پيدا نمى شود كه از علم و ورع و تقوى و فضيلت او بهره نبرده ، يا ورع و تقواى او را نشنيده باشد .

ورع و تقوى

علاوه بر مراتب فضيلت ، خصوصيت ديگرى نيز او را محبوب قلب و داراى موقعيت خاص در جامعه ، به ويژه بين مؤمنين نيكوكار و اهل دين و تقوى قرار داد ، و آن ورع و پرهيزكارى و شايستگى و تقواى ايشان مى باشد . او از همان دوران جوانى ، بااين خصوصيت شناخته شده است ، بلكه اين خصوصيت را از آباء و اجداد خويش به ارث و يادگارى برده است . او از آن اتقياء و پرهيزگاران

بود كه روحانيت و معنويت ونزاكت و تواضع و دورى از رياء و تكبر و فخر ، و اعراض از دنيا و زخارف آن ضرب المثل بود .

او از آن اوتاد اخيار و زهاد و پاكبازانى بود كه جز امر دين و آخرت ، چيز ديگرى مورد همت و نظرش نبود . نفس خويش را از مطامع اين زندگى كنده ، و قلب خود را بامحبت خدا و عشق به امور آخرت آكنده و مالامال ساخته بود . علم را توام با عمل نموده بود ، و گام در راه سعادت ابدى برداشته بود . از اين رو او مثل اعلى و نمونه بارز دراخلاق و تربيت و تهذيب نفس بود .

با توجه به مقام علمى شامخ و رفيع ، و با توجه به ورع و تقواى صحيح وشديدش ، مردم او را تقديس و تعظيم مى نمودند . نام و آوازه او ، روز به روز شهرت وانتشار پيدا مى نمود . دلها به سويش كشيده مى شد . نماز جماعت او در«مسجد شيخ انصارى در نجف ، مركز اخيار و نيكان و عبادت كنندگان ، به ويژه اهل علم و تقوى بود .

هنگامى كه آية الله العظمى سيد ابو الحسن اصفهانى در سال 1365 ه . ق به حمت خداپيوست ، زعيم پاك و متقى ، آية الله العظمى مرحوم حاج آقا حسين قمى در سال 1366 ه . ق جانشين و جايگزين او گرديد . اتفاق كلمه خواص در ترشيح و كانديداى مرجعيت و زعامت عامه قرار گرفت ، و او را بر ديگران مقدم و مرجح شمردند ، اما خودوى گريزان از امور زعامت و مرجعيت بود . او از مبتلاء شدن به امور

و گرفتاريهاى مردم فرار مى كرد ، ولى چه بايد كرد ؟ مسئوليت بود و اقبال مردم و توجه بيش از حد آنان .

تعداد كثيرى از مؤمنين در عراق ، ايران و ديگر بلاد اسلامى به محضرش رجوع نمودندو مقلدين از او رساله خواستند تا مطابق آن عمل نمايند . پس رساله اش به چاپ رسيد ودستهاى خواهنده ، آن را به دست گرفتند . بارها و بارها رساله اش تكثير و تجديد طبع گرديد . مرجعيت او رو به گسترش نهاد و زعامتش توسعه پيدا كرد ، ولى هرگز اين توسعه و گسترش نه تنها او را شاد و مسرور نساخت ، بلكه آنچنان كه روزى به اينجانب و برخى از ياران در برخى از خلوتهاى خويش بيان داشتند ، او را متالم تر و پرمسئوليت ساخت . . . » (1)

از دست دادن بينايى

او در سال 1369 ه . ق بينايى خود را از دست داد . به اين ترتيب موج وسيع حزن و اندوه ، نجف و هيات علمى و تمام طبقات آن را فرا گرفت . نگرانى طلاب و فضلاء ازآن ناحيه بود كه مى ترسيدند تدريس و افاضه علم او متوقف گردد ، و آنان از علم سرشار و سرچشمه شيرين معارف او محروم گردند . مجرب ترين اطباى چشم راحاضر ساختند . به اتفاق جمعى از كبار علماء و اطرافيان به ايران مسافرت نمودند . درشهرهاى مختلف ايران و عراق ، با استقبال گرم و بى سابقه مردم روبرو شدند . اشكهاى شوق مقلدين و علاقمندان از ديدار او بر چشمها نشست ، و درد و غم از ناحيه از دست دادن بينايى بر دلها . در تهران استقبال عظيم و مجلس مهمى به افتخار ايشان ترتيب داده شد

. او مدتى در بيمارستان فيروز آبادى بسترى و همچنين در بيوت برخى از تجارمتدين اقامت گزيد ، و مشاهير اطباى چشم به معالجه وى پرداختند . اميد مى رفت كه شفا پيدا كند و نور به چشمان مباركش برگردد . او به زيارت امام رضا(ع)در خراسان وحضرت فاطمه معصومه(س)در قم مشرف گرديد . در هر دو شهر ، به ويژه در قم ، باهياتهاى علمى ملاقات نمود و در راس همه ، با فقيه امت ، زعيم عاليقدر شيعه ، آية الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى ديدار نمود و از ناحيه ايشان كمال تعظيم و احترام وتقدير را دريافت نمود . او دوباره به نجف بازگشت ، ولى هرگز تدريس و امامت را ترك ننمود ، و در عين نابينايى به امور خود قيام ورزيد ، و به انجام واجبات و وظايف خودادامه مى داد . هر چه از استفتائات و مسائل شرعى از اطراف و اكناف مى رسيد ، برايش خوانده مى شد ، و او اشراف و توجه كافى به آنها داشت و پاسخ مى داد . مدتى به اين منوال امور استمرار داشت ، تا اينكه مجددا به ايران بازگشت ، به اين اميد كه عمليات مورد اجراى چشم او موفقيتى به دست آورد ، ولى توفيقى حاصل نشد و با نوميدى به نجف بازگشت ، و در عين حال او به خدمات دينى و وظايف مرجعيت استمرار بخشيد .

در اين مدت تعداد كثيرى از مراجع و زعماى دينى يكى پس از ديگرى به رحمت خدانائل مى شدند . معظم مقلدين آنان به او مراجعه نمودند ، تا اينكه بزرگ مرجع جهان شيعه آية الله العظمى بروجردى در سال 1380 ه . ق به رحمت

الهى نائل آمد ، اكثرمقلدين ايشان به او مراجعه نمودند . دايره مرجعيت او ناگاه توسعه فراوان پيدا نمود .

آلام و دردهاى درونى او در اثر از دست دادن بينايى بيشتر گرديد . بارها از خوف الهى واز ترس اينكه مبادا لغزشى پيدا كند و خطايى در قدم او پديد آيد ، يا قلم او منحرف گردد ، يا به نام او چيزى پديد آيد كه او علم و آگاهى ندارد ، گريه مى نمود . در اثر اين آلام و دردها ، خيلى طول نكشيد تا اينكه در شب جمعه دهم صفر 1382 ه . ق سفير الهى به سراغش رسيد و روحش را به سوى معبود قبض نمود . پس عالم ديانت ، يكى ازبهترين و شريف ترين زعماى خود را از دست داد . حزن و اندوه سراسر طبقات رجال دين و طلاب علم و طبقات مختلف مردم را فرا گرفت و بر بيگانگان نيز موقعيت حرمت او پديدار شد . او در مقبره مجدد شيرازى مدفون گرديد . فواتح و محافل متعددى از ناحيه علماء و مراجع و گروههاى اسلامى برگزار گرديد . مجالس ترحيم اوتا اربعينش ادامه داشت ، و در اربعين و سالگرد نيز مجالس مهمى تشكيل مى يافت ، ومردم در عزاى او خون مى گريستند . شعراء و ادباء با قصايد و كلمات حزن انگيز ، اشعارو سروده هايى انشاد مى نمودند .

آثار و تاليفات

از او آثار و خدمات ذى قيمت و ارزشمندى باقى مانده است كه مهم ترين آنها تاليفات و كتابهاى اوست :

1-دار السلام در فروع و احكام كه تا 1000 فرع و مساله ادامه پيدا كرده است .

2-رساله اى در لباس مشكوك

3-رساله اى در صوم و روزه

4-رساله اى در نجاسات و مطهرات

5-رساله اى

در استصحاب

6-رساله اى در اجتماع امر و نهى

7-رساله اى در حواله

8-رساله اى در رضاع و شيردادن

9-رسائل عمليه فارسى و عربى كه بارها و بارها چاپ و انتشار يافته است .

يادگارهاى او

از او دو فرزند ذكور به نامهاى سيد محمد على و سيد محمد باقى مانده اند كه هردو از شيفتگان به علم مى باشند و دامادهاى محترم ايشان نيز سيد مهدى و سيد كاظم فرزندان علامه سيد محمد رضا رفسنجانى مرعشى ، از نوادگان سيد اسد الله شيرازى برادر مجدد شيرازى هر دو از فضلاء و بزرگان نجف مى باشند كه خداوند متعالى آنان را به مرضاى خويش موفق بدارد . (2)

پى نوشتها

1- در مورد شناسايى شخصيت اين فقيه نامور ، جامع ترين تذكره و شرح حال ، نگارش معاصر و هم فكروى ، مرحوم محقق بصير و دانشمند خبير ، رجالى نامى حضرت آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى اعلى الله مقامه الشريف بود كه با اندك تصرف و اختصار در عبارات از كتاب نقباء البشر في القرن الرابع عشر ، ج 3 ، ص 1250 تا 1255 ترجمه و نقل به فارسى شد . طلب رحمت به روان پاك و همت عالى و بلندش .

2- در مورد شناخت بيشتر او به : نقباء البشر في القرن الرابع عشر ، ج 3 ص 1250 تا 1255 مراجعه شود .

50-آية الله العظمى حاج آقا سيدمحمدمحقق داماد(متولد حدود 1325-متوفى 1388 ه . ق)

مقدمه

آية الله العظمى حاج سيد محمد محقق داماد ، مرد دانش و تحقيق ، يكى از انجم فروزان فقاهت و يكى از فقيهان نامدار شيعه در قرن چهاردهم هجرى مى باشند كه شاگردان برجسته و رجال علمى تربيت كرده او ، امروز نور افكنان اجتماع مى باشند وهمگى به وجود چنين استاد فرزانه اى افتخار و شكرگزارى دارند .

ولادت

ايشان در يك بيت رفيع علمى و ولائى ، در احمد آباد يزد ، پا به عرصه حيات نهادند . والد عاليقدرش مرحوم حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد جعفرموسوى ، يكى از ارادتمندان و شيفتگان مقام شامخ اهل بيت عصمت و طهارت بودند .

بارها به سفر عتبات عاليات تشرف پيدا كرده بودند . در سفر اخير كه با پاى پياده عازم ديار دوست بودند ، روح خداجويش به ملكوت اعلى پيوست و كودك هنوز از مادرمتولد نگرديده بود .

بسيار طبيعى است كودكى كه در چنين فضاى ولايى و دوستى اهل بيت(ع)چشم و گوش باز نمايد ، چگونه بار خواهد آمد ؟ او در ممات پدر ، تحت حمايت وعنايت مادر پارسا و عفيفه اش تربيت و پرورش مى يافت كه داغ مادر را نيز به زودى بردل گرفت و با كوله بارى از غم و اندوه به تحصيلات مقدماتى پرداخت .

مدت كوتاهى در اردكان بوده ، سپس عازم يزد گرديد و پيش اساتيد نامدارى مانند : مرحوم آقا سيد احمد مدرس ، مرحوم حاج سيد يحيى واعظ ، مرحوم آقاى سيد حسن باغ گندمى و مرحوم آقا سيد محمد عليرضا حائرى به تحصيل مقدمات علوم وسطوح پرداخت و مقدارى از قوانين را پيش آية الله آقاى حاج شيخ غلامرضا يزدى تلمذ نمود ، و با اشارت و صلاحديد

وى ، شاگرد ساعى و كوشا ، عازم حوزه علميه قم گرديد و اين مسافرت همراه بدرقه استاد مهربان و طالب كمال دانشجويش توام بوده است .

مرحوم محقق به بركت استعداد ذاتى و ذوق و شوق فراوان تحصيلى ، در طى نه سال اقامت در قم ، به مراتب عاليه علمى نائل آمدند . ضمن تحصيل به تدريس و تعليم نيز پرداختند .

ايشان در سال 1341 ه . ق ، يعنى در حدود16 سالگى به دروس حضرات آيات مير سيد على يثربى كاشانى(م 1380 ه . ق) ، مرحوم آقا سيد محمد تقى خوانسارى(م 1371 ه . ق) ، مرحوم حاج ميرزا محمد همدانى(م 1365)و آيات عظام شيخ محموداردكانى ، و سيد ابو الحسن رفيعى قزوينى و مرحوم سيد محمد حجت كوهكمرى(1372)و سرانجام درس آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى(قدس سره)راه يافته و تلمذ نموده است ، و استعداد درخشان خود را در اين محاضر منور نشان داده است ، و بيشترين بهره را از محضر مبارك زعيم عاليقدر و مؤسس حوزه علميه قم برده اند ، و در اثر احساس لياقت و استعداد شاگرد ، مورد عنايت و توجه خاص استادعاليقدرش قرار گرفته است ، و همين عنايت خاص استاد موجب گرديده است كه به افتخار دامادى و مصاهرت وى نيز نائل آيد ، و اين امر بس بود كه عنوان جديدى برعنوان پيشين وى(محقق)افزوده شده ، و آن كلمه داماد»است ، كه به صورت محقق داماد»درآمده است .

حوزه درس فعال

پس از ارتحال استاد بزرگوار و مؤسس حوزه علميه قم ، معظم له تدريس درحوزه علميه قم را شروع و در مدت اندكى ، محضر درس وى به صورت مجمع فضلاء و دانشمندان و محل ملاقات

انديشمندان اهل درد درآمد ، و ايشان از اين فرصت عالى ترين بهره ها را برده ، و در تمام ايام به تدريس و تربيت پرداخته اند . روزهايى هم كه حوزه تعطيل مى شد ، بيت شريف ايشان يك مدرس بزرگ ، و يك جايگاه رفع اشكالات و بحث و گفتگوى فقهى درمى آمد . روزهاى جشن و سرور ، يا ايام سوگوارى و عزا نيز ، بحث و گفتگوى پربركت فقهى و اصولى منقطع نمى گرديد ، و روح جوياى كمال وى هرگز از زلال آب شيرين علم سيراب نمى گشت . از اينرو ، با اينكه ايشان مرجعيت و رفت و آمد و بيا و برو مردمى ديگر مراجع عظام را نداشتند ، و اصولاعلاقه اى نيز به اين قبيل امور ، نشان نمى دادند ، رشته ها وريشه هاى مرجعيت رااز دل كنده و به غارب آن افكنده ، ومتمحض در علم وتعليم و تربيت گرديده بودند ، و اين امرشوخى نيست ، رياضت و مبارزه طولانى مى طلبد . . . ازاينرو درس ايشان ، مجتهد پرور و مركزتلاقى افكار وتضارب انديشه هابود . در اثر همين تمحض در علم بود كه جمعى از زبدگان حوزه به محفل گرم و با صفاى وى مى شتافتند .

جمع كثيرى كه نام بردن اسامى برخى از آنان مى تواند نمونه بس اندك از بيشترينهاباشد . افرادى مانند :

1-مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى(درس كفايه)

2-استاد شهيد ، آية الله مرتضى مطهرى(اعلى الله مقامه الشريف)

3-شهيد دكتر سيد محمد حسينى بهشتى

4-شهيد شيخ عبد الرحيم ربانى شيرازى

5-شهيد امام موسى صدر(رهبر شيعيان لبنان)

6-شهيد آية الله حاج آقا مصطفى خمينى

7-شهيد دكتر محمد مفتح

8-شهيد حاج شيخ على قدوسى

9-آية الله حاج شيخ حسينعلى منتظرى

10-آية الله حاج شيخ على مشكينى

11-آية الله سيد عبد الكريم موسوى اردبيلى

12-آية

الله استاد حاج شيخ ناصر مكارم شيرازى

13-آية الله حاج سيد موسى شبيرى زنجانى

14-آية الله حاج سيد مهدى روحانى

15-آية الله حاج ميرزا على احمدى زنجانى

16-آية الله سيد كرامت الله شيرازى

17-آية الله حاج سيد ابو الفضل مير محمدى

18-آية الله شيخ احمد آذرى قمى

19-آية الله حاج سيد فخر الدين طاهرى شيرازى

20-آية الله حاج سيد نور الدين شيرازى

21-آية الله حاج شيخ حسين نورى همدانى

22-آية الله حاج شيخ عباس ايزدى نجف آبادى

23-آية الله حاج سيد جلال طاهرى اصفهانى

24-آية الله حاج سيد محمد ابطحى كاشانى

25-آية الله حاج سيد عبد الرسول شريعتمدارى

26-آية الله حاج سيد محمد حسين تهرانى(لاله زارى)

27-آية الله حاج شيخ عبد الله جوادى آملى

28-آية الله حاج سيد محمد حسن مرتضوى لنگرودى

29-آية الله حاج شيخ محمد تقى ستوده اراكى

30-آية الله حاج شيخ حسين مظاهرى اصفهانى

31-آية الله حاج شيخ محمد مؤمن قمى

32-آية الله حاج سيد محمد حسينى كاشانى

33-آية الله حاج سيد على محقق يزدى

34-آية الله حاج شيخ محمد على ذاكرى شيرازى

35-آية الله حاج شيخ حسن شريعتمدارى . . .

و جمعى ديگر از بزرگان و معاريف حوزه .

خصوصيات و روحيات

مرحوم آية الله محقق داماد ، فرد زاهد و پارسا و بسيار صريح اللهجه ، خوش مجلس و شيرين سخن بودند . هرگز به مقامات صورى و مناسب ظاهرى اهميت نمى دادند . از تواضع و ادب خاصى برخوردار بودند . او در ايام ماه رمضان در مسجدبازار قم به وعظ و ارشاد مى پرداختند ، و سخنان وى تاثير عميقى در دل شنوندگان باقى مى گذاشت .

آثار و تاليفات

از آثار عمده ايشان ، حواشى بر العروة الوثقى مرحوم يزدى ، به قلم خودش مى باشد . ولى تقريرات دروس فقه و اصول ايشان توسط جمعى از فضلاى جلسه درس ايشان تحرير و تاليف ، و به مرحله چاپ رسيده است .

1-مباحث حج ، صلوة ، صوم ، اعتكاف ، خمس و قسمت عمده زكات توسطحضرت آية الله جوادى آملى تقرير و تحرير به چاپ رفته است . دوره كتاب الحج درسه جلد چاپ و نشر و كتاب صلوة نيز . . .

2-استاد بزرگوار آية الله مكارم شيرازى دوره درس اصول ايشان را نوشته اند .

3-آية الله طاهرى اصفهانى ، مبحث طهارت و دوره اصول ايشان را تقرير وتحرير نموده اند .

4-آية الله شيخ محمد مؤمن ، بحث صلوة ايشان را تقرير و تحرير نموده اند .

5-آية الله جوادى آملى بحث حج ايشان را تقرير و تحرير نموده اند .

فرزندان و اخلاف

از آن بزرگوار ، فرزندان شايسته به جا مانده اند كه از ميان آنان :

حضرت آية الله حاج سيد على محقق داماد ، از اساتيد حوزه علميه و عضومحترم جامعه مدرسين مى باشد .

و ديگر ، حضرت حجة الاسلام و المسلمين ، جناب سيد مصطفى محقق داماد ، عضو هيات علمى دانشگاه ، و عزيز ديگرى در يكى از مسئوليتهاى كشورى انجام وظيفه مى نمايند .

تاريخ وفات

مرحوم آية الله العظمى محقق داماد ، پس از عمرى تلاش و كوشش در راه انجام وظيفه الهى ، و پس از تربيت جمعى از شاگردان مجتهد و شايسته ، روز چهارشنبه 2 ذى الحجة الحرام سال 1388 ه . ق بر اثر سكته قلبى ، پس از 75 روز بيمارى دار فانى راوداع گفت ، و در مقبره اى از مقابر سمت شرقى صحن مطهر حضرت معصومه(س)باتجليل و تشييع كم سابقه مدفون گرديد . روحش شاد ! (1)

پى نوشت

1- منابع و مآخذ : مقاله فاضل محترم ، آقاى بيدهندى ، مجله نور علم ، شماره 5 ، دوره دوم ، ص 96 تا103- آثار الحجة ، ج 2 ، ص 62- گنجينه ، ج 2 ، ص 142 .

51- آية الله العظمى سيد محسن طباطبائى حكيم (متولد1306-متوفى 1390 ه . ق)

ولادت

ايشان در سال 1306ه . ق ، در يك خاندان علم وتقوى متولد شدند . پدرعاليقدرش ، حجة الاسلام والمسلمين علامه حاج سيدمهدى حكيم(متوفى 1312) ، و مادرش عفيفه تقيه ، نواده علامه رجالى ، آية الله آقا شيخ عبد النبى كاظمى ، صاحب كتاب تكملة الرجال مى باشد . خاندان حكيم يكى از خاندانهاى اصيل و عريق در عراق مى باشد كه شخصيتهاى علمى و اجتماعى بزرگى از آن خاندان برخاسته اند .

اساتيد او

او از محضر بزرگان و آيات عظام كه ذيلا نام برده مى شوند ، تلمذ نموده است :

1-مرحوم آية الله العظمى حاج سيد محمد كاظم يزدى

2-مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ محمد كاظم خراسانى

3-مرحوم آية الله سيد ابو تراب خوانسارى

4-مرحوم آية الله ميرزا حسين نائينى

5-مرحوم آية الله آقا ضياء الدين عراقى

6-مرحوم آية الله شيخ الشريعه اصفهانى

7-مرحوم آية الله سيد محمد سعيد حبوبى

8-مرحوم آية الله شيخ على باقر جواهرى

شاگردان ايشان

مرحوم آية الله حكيم ، بعد از رحلت آية الله العظمى بروجردى ، مرجعيت عامه وزعامت شيعه را به دست گرفت و در تنظيم امور ادارى حوزه هاى علمى و تاسيس مدارس و تربيت مبلغين ، سعى و كوشش بليغ مبذول داشت و در غنا بخشيدن به فرهنگ اسلامى ، شاگردانى را تربيت نمود . اينك اسامى تعدادى از شاگردان ايشان ذكرمى شود :

آيات و حجج اسلام

1-شيخ حسين وحيد خراسانى

2-شهيد سيد اسد الله مدنى

3-شهيد سيد محمد باقر صدر

4-مرحوم شيخ احمد فياض سدهى

5-شيخ محمد تقى جعفرى تبريزى

6-شيخ نصر الله شبسترى

7-سيد ابراهيم مرتضوى ميانجى

8-شيخ ابو الفضل نجفى

9-شيخ رضا توحيدى

10-شيخ على نجفى كاشانى

11-شيخ محمد على مدرس افغانى

12-شيخ محمد باقر محمودى

13-شيخ عبد اللطيف سماهى حائرى ، معروف به تنكابنى

14-شيخ على طسوجى

15-شيخ قدير على مميز

16-سيد محمد حسين فضل الله(رهبر شيعيان لبنان)

17-شيخ محمد مهدى شمس الدين

18-شيخ محمد تقى فقيه عاملى

19-سيد حسين مكى عاملى

20-سيد سعيد حكيم

21-شيخ حسين مشكورى

22-شيخ حسن بهبهانى

23-شيخ حسين معقوق عاملى

24-سيد يوسف حكيم

25-سيد محمد على حكيم

26-شيخ مرتضى انصارى(مؤلف زندگانى و شخصيت شيخ انصارى)

27-سيد محمد تقى حكيم

تاليفات او

او يكى از موفق ترين مراجع تقليد شيعه در امر تاليف و تصنيف بود . با وجود آن همه مشاغل مرجعيت ، باز دست از تاليف و تصنيف برنمى داشت و آثار ارزشمندى ازخود به يادگار گذاشته است كه به برخى از آنها اشاره مى شود :

1-مستمسك العروة الوثقى : نخستين شرح استدلالى كتاب عروة الوثقى ، كه يكى از كتابهاى مهم فقهى و متداول در بين مراجع و فقهاى شيعه مى باشد . مرحوم آية الله حكيم ، كتاب عروه را به عنوان منبع تدريس قرار داده و آراء و نظرات فقهى خود راذيل نظريه هاى صاحب عروه ، به صورت تفصيلى همراه با دليل خاص خويش آورده است .

2-نهج الفقاهه در دو جلد : اين كتاب حاشيه اى است بر مباحث بيع ، از كتاب مكاسب مرحوم شيخ انصارى . جلد اول در 450 صفحه به چاپ رسيده و حدودا درسال 1340 تاليف شده است . او تا اول عقد مكره ، شرح عبارات مكاسب و تعليق بر اين كتاب است ، ولى از اين به بعد تا اول باب خيارات ادامه دارد

، و جلد دوم كه مقدار خيلى كمى از آن در آخر جلد اول آمده است ، از اول مباحث خيارات مى باشد و هنوز خطى است و به چاپ نرسيده است .

3-حقايق الاصول : شرح سودمندى است بر كفاية الاصول آخوند خراسانى .

4-دليل المناسك : شرح استدلالى مختصرى است بر كتاب مناسك حج استادبزرگوارش ، آية الله ميرزا حسين نائينى

5-رسالة في ارث الزوجة من الزوج كه از نخستين آثار قلمى آن عالم ربانى است .

6-تعليقه اى بر كتاب رياض از بحث اجاره تا نكاح

7-رساله مختصرى در درايه

8-مختصر منهاج الصالحين

9-حواشى بر نجاة العباد

10-شرح تبصره علامه حلى در دو جلد

11-حاشيه بر رساله صلاتية كه در سال 1371 به چاپ رسيده است .

و ديگر تاليفات و آثار قلمى كه در جاى خود مبسوطا بيان شده است .

فعاليتهاى سياسى او

مقدمه

مى گويند از آية الله حكيم پرسيدند : «نظر شما درباره سياست و دخالت علماء درآن چيست ؟ »او با صراحت تمام فرمود : «اگر معنى سياست اصلاح امور مردم روى اصول صحيح عقلائى و رفاه حال و آسايش بندگان خدا باشد ، (كما اين كه ظاهر امر آن است كه معنى صحيح سياست همين باشد)اسلام تمامش همين است و جز سياست چيز ديگرى نيست و علماء غير از اين كار ديگرى ندارند . . . و اگر منظور معنى ديگرى باشد ، اسلام از آن بيگانه و دور است . »به همين دليل او در امور جارى سياسى واجتماعى دخالت داشت كه چند مورد از آنها آورده مى شود :

1-حضور شجاعانه در جبهه

نخستين بار هنگامى كه دولت انگلستان به قصد استعمار عراق لشكر خود را دردهانه فاو»در خليج فارس پياده كرد و هواپيماهاى آن دولت ، بمب بر سر مردم بى پناه عراق مى ريختند ، استاد آن مرحوم ، آية الله سيد محمد سعيد حبوبى ، فرمان جهاد و دفاع صادر كرد و خود او شخصا به جبهه ناصريه قدم گذاشت . آية الله حكيم نيز همراه استادو در التزام او قدم به جبهه جنگ نهاد و شهامت و استقامت عجيبى از خود نشان داد . اومى فرمود : «در تمام مدتى كه در جبهه جنگ بودم ، هرگز نترسيدم . »

2-تكفير حزب شيوعى و اشتراكى

هنگامى كه كمونيستها رخنه فوق العاده اى در تمام دستگاههاى عراق كرده بودندو با رهبرى عبد الكريم قاسم محيطى پر از وحشت و رعب در همه جا ايجاد نموده بودند ، با صدور فتواى معروف الشيوعية كفر و الحاد»قدرت آنان را درهم شكست ، واز خطرى كه عراق و مقدسات آن را تهديد مى نمود ، جلوگيرى به عمل آورد . درمسافرتهاى مكررى كه به هنگام بروز حوادث ناگوار سياسى به كاظمين و كربلامى فرمود ، موجى از تظاهرات سراسر عراق را فرا مى گرفت و در چند مرتبه باپيروزيهاى چشم گيرى قرين گرديد .

ضمنا ، او پيش از آنكه چهره منحوس حكام عفلقى به اين روشنى و صراحت ، روشن و واضح گردد ، و هتاكيها و سفاكيهاى آن به صورت روز روشن پديدار گردد ، باآن نور الهى و ذكاوت و شعور ايمانى ، چهره كريه آنان را علنى ساخت و به ماهيت آنان كاملا پى برد . (المؤمن ينظر بنور الله)

3-كمك به جنبشهاى آزادى بخش

او در كمك به جنبشهاى آزادى بخش اسلامى فعال بود و در همين ارتباطمسلمانان را به كمك و پشتيبانى از برادران مسلمان فلسطينى تشويق مى نمود .

اعلاميه هاى متعدد و مهمى در ارتباط با مساله فلسطين و وحدت مسلمين جهان براى نجات مسجد الاقصى صادر نمود . همچنين موضع دولت عراق را در قبال تظاهرات مردم در محكوميت تجاوز سه گانه سال 1956 م عليه مصر به شدت محكوم كرد و ازبرگزارى نماز جماعت امتناع ورزيد ، تا آنكه پادشاه وقت ، مجبور به عذر خواهى شد .

وى به سال 1963 م ، با حكومت عفلقيان به مقابله پرداخت ، و با اقدامات خود در دوران عارف ، موجب سقوط آنان گرديد .

4-شركت در نهضت اسلامى ايران

مقدمه

در آن اوج گير و دار مبارزات روحانيت كه از سال 1340 ه . ش با مساله انجمنهاى ايالتى و ولايتى شروع شده بود ، و در آن روزگار اوج قدرت نظام ستمشاهى كه سايه بر شرق و غرب و عرب و عجم افكنده بود ، و نيروهاى سيا»و«ساواك در اقصى نقاط جهان پراكنده و منتشر بودند ، آية الله حكيم ، با شجاعت و صراحت تمام ازحركتهاى اسلامى روحانيت ايران ، علنا حمايت نمود ، و از مواضع حساس آنان ، اعلام پشتيبانى كرد . ما ذيلا چند نمونه از اعلاميه هاى آن مرحوم را كه در مناسبتهاى مختلف در اين ارتباط صادر نموده است ، مى آوريم :

الف-تلگراف ايشان به مرحوم آية الله بهبهانى

بسم الله الرحمن الرحيم ، حضرت آية الله بهبهانى دامت بركاته ، تهران قبلا به وسيله نامه به حضرت عالى تذكر دادم ، تلگراف و نامه هاى زيادى ازعلماء(دامت بركاتهم)و مسئولين ولايات ايران به اينجانب رسيده ، و انزجار مؤمنين رااز آن لايحه مى رساند . لذا لازم ديدم بدين وسيله مجددا تذكر دهم كه به اولياى امورابلاغ كنيد كه از تصويب اين گونه قوانين كافره كه بر خلاف قوانين مقدسه اسلام ومذهب حقه جعفرى است ، جلوگيرى نمايند . و اين مركز اسلامى را(ايران)كه مطمح انظار مؤمنين جهان است ، به رايگان از دست نداده و به طوفان بلاهاى گوناگون نيندازند ، و از جريانات اخيره ممالك اسلامى ، عبرت و پند گيرند .

ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم و ان الله سميع عليم

محسن الطباطبائى الحكيم

ب-تلگراف دعوت از مراجع عظام قم

آن مرحوم ، طى تلگرافهاى متعدد از مراجع عظام قم براى هجرت به نجف اشرف ، بعد از واقعه تاسف انگيز حمله مزدوران رژيم شاه به مدرسه فيضيه(1342ه . ش)انجام دادند كه متن برخى از آنها چنين است :

قم-حضرت آية الله آقاى . . . دامت بركاته .

حوادث مولمه پى در پى و فجايع غم انگيز به ساحت علماى اعلام و روحانيت قم ، قلوب مؤمنين و متدينين را جريحه دار ، و موجب تاثر شديد اينجانب گرديده است . /و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون/حضرات علماء ، دست جمعى به عتبات عاليات مهاجرت نمايند ، تا بتوانم راى خود را درباره دولت صادر كنم .

8 ذيقعده 1382-محسن الطباطبائى الحكيم

ج-محكوم نمودن عوامل فاجعه 15 خرداد

پس از فاجعه دلخراش 15 خرداد 1342 ه . ش كه جمعى از مؤمنين پاكباخته رابه خاك و خون كشاند ، اين تلگراف از طرف آن مرحوم به آية الله آشتيانى در تهران مخابره شد :

تهران-آية الله آشتيانى دامت بركاته

خبر حوادث خونين ايران را كه همواره موجب شدت يافتن زخمهاى حوادث گذشته بسيار نزديك مى باشد ، دريافت داشتم . يقين دارم اصرار مسئولين امور در پيروى از سياست كوبيدن و ارعاب مردم در فاصله هاى پى در پى ، كاشف از عجز آنها در اداره امور مملكت است . بايد از اين گونه سياست بازى بهراسند كه به طور قطع آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت ، و انديشه بد دامنگير صاحبش خواهد شد . نفرت واستنكار شديد ما را به مسئولين امور از اين نحو رفتار ناهنجار به عموم مؤمنين ، به خصوص طبقه روحانيون ابلاغ نمائيد .

و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون

محسن الطباطبائى الحكيم

اينها مواردى از اقدامات بى شمار و متعدد آن

بزرگوار در مبارزه با ظلم و ستم ودخالت در امور سياسى و اجتماعى مسلمين بود كه به اختصار نقل گرديد .

آثار و ابنيه

آية الله حكيم ، علاقه شديدى به تاسيس مدارس ، و راه انداختن كتابخانه هاى مساجد و ديگر بناهاى علمى و دينى داشت ، از اين رو آثار متعدد دينى از آن بزرگوار به يادگار مانده است . كتابخانه معروف او كه به نام مكتبة الامام الحكيم در نجف اشرف تاسيس شده است ، يكى از مجهزترين و مدرن ترين كتابخانه هاى اسلامى است ، وجالب توجه آنكه اين كتابخانه بيش از يكصد شعبه در سراسر عراق دارد . به فرمان اين پيشواى بزرگ ، مدارس و مساجد متعددى در نجف اشرف ، بغداد ، بصره و ساير نقاط عراق و ديگر كشورهاى اسلامى ساخته شد كه هميشه نام آن فقيد سعيد را در خاطره هازنده مى سازد . مرحوم آية الله حكيم براى اداره امور مرجعيت خود ، نظم و سازمان خاصى ايجاد كرده بود و براى هر قسمت مسئول معينى انتخاب نموده بود ، و از افرادمطلع در اداره اين تشكيلات كمك مى گرفت ، به همين دليل تشكيلات او با نظم خاص و آبرومندى اداره مى شد و اين امر در نوع خود در تشكيلات روحانيت بى سابقه بود .

فرزندان آن مرحوم

از مرحوم آية الله حكيم ، فرزندان برومند ، عالم ، و لايق باقى مانده است . آنان دردوران زعامت پدر بزرگوار خود ، از معاونت و يارى او خوددارى نكردند ، و پس ازرحلت آن بزرگوار ، اغلب آنان به دست دژخيمان نظام عفلقى به فيض شهادت نائل آمدند ، و خاندان حكيم يكى از كانونهاى مقاومت و شهادت در عراق به شمار مى آيد .

وفات آن بزرگوار

اين عالم بزرگوار پس از عمرى تلاش و كوشش در راه اسلام و قرآن ، سرانجام در27 ربيع الاول 1390 ه . ق ، به ملكوت اعلى پيوست ، و در تشييع پيكر پاك او ، صدهاهزار نفر شركت جستند ، و تشييع جنازه او از بغداد تا نجف ، در اثر ازدحام مردم دو روزطول كشيد و عملا به تظاهراتى وسيع عليه رژيم خون آشام بعث عراق مبدل گشت .

نماز ايشان را فرزند برومندش آية الله سيد يوسف حكيم برگزار نمودند . مدفن آن مرحوم در نجف ، در مقبره مخصوص ، جنب كتابخانه خود مى باشد . (1)

رضوان خدا بر او باد

پى نوشت

1- منابع و مآخذ : مجله مكتب اسلام ، سال 11 ، شماره 7 ، شماره مسلسل 127 ، صفحه 2 تا7- مجله نورعلم ، دوره دوم ، شماره 12 ، ص 62 تا 80- علاوه بر منابع فوق ، مى توان از : الذريعه ، ج 14 ، ص 296 و209 ، و ج 6 ، ص 221- معارف الرجال ، ج 2 ، ص 192- مشاهير دانشمندان اسلام ، ج 4 ، ص 389 ، بخش استدراكات- مؤلفين كتب چاپى ، ج 5 ، ص 218- گنجينه دانشمندان ، ج 7 ، ص 276- اختران تابناك ، ج 1 ، ص 492- پندهايى از رفتار علماء اسلام ، ص 23- نهضت روحانيون ايران ، به قلم على دوانى- الامام الحكيم ، السيد محسن الطباطبائى الحكيم- آثار تاريخى آية الله العظمى طباطبائى حكيم ، شهيد سيدمحمد على قاضى طباطبائى- جامعة النجف ، شيخ محمد تقى فقيه- مجلة العالم ، سال سوم ، 26 ربيع الاول 1407 ، ص 37- معجم رجال الفكر و الادب في

النجف ، ص 131- زندگينامه آية الله العظمى آقاى حكيم ، مرحوم سيد عباس اهرى- ستارگان درخشان ، ص 336 استفاده نمود .

52- آية الله العظمى ملا على معصومى همدانى (متولد 1312-متوفى 1398 ه . ق)

گفتار استاد

عالم ربانى و فقيه همدانى ، استادنا الاعظم ، آية الله العظمى مرحوم آخوند ملاعلى بن ابراهيم معصومى همدانى(قدس سره الشريف)يكى از فقهاى نامدار و فرزانه و يكى از فرزانگان فقيه در قرن چهاردهم هجرى قمرى مى باشد .

او همانند همدوره هاى معاصر خويش يكى از تربيت يافتگان مكتب پربار وحوزه متبرك آية الله العظمى حائرى و يكى از نخستين فارغ التحصيلان آن حوزه مقدسه به شمار مى آيد او در زهد و تقوى و در تواضع و اخلاص و در ادب و اخلاق آيتى از آيات درخشان و اسوه و قدوه ى اهل علم و كمال و پيشواى اهل يقين و معرفت به شمار مى رفت .

ولادت

او در سال 1212 ه . ق در يكى از قراء همدان به نام وفس در دامنه تپه هاى زيباو سرسبز سردرود چشم به جهان گشود و در آن طبيعت صاف و ساده صبغه طبيعت وجلاء و زيبائى و صفاى آن را به خود گرفت و از همان اوان ولادت ، آثار نبوغ و استعداددر چهره اش نمايان گرديد پدرش مرحوم مشهدى ابراهيم معصومى يك كشاورز ساده و معمولى ولى اهل ايمان و تقوى و مذهب بود از اين رو او را بعنوان تحصيل علوم شرعى و اخذ تربيت اسلامى پيش يكى از علماى متقى و پرهيزكار محل ، مرحوم آخوندملا محمد تقى ثابتى(ره)سپرد . او تحصيلات مقدماتى و مبادى علوم را پيش او تلمذنمود و پس از طى آن مراحل بعنوان تعقيب تحصيلات خويش در اوائل نوجوانى عازم همدان شد و نزد اساتيد و علماى بزرگ آنروز همدان ، به يادگيرى نحو و منطق و معانى و بيان و علم اصول فقه پرداخت و سپس براى تكميل مراتب علمى و مدارج كلام

وفلسفه و علوم متعاليه و رياضيات و هيئت به حوزه علميه تهران كه در آن زمان جزوغنى ترين مراكز حوزوى به شمار مى رفت ، رهسپار گرديد و در آنجا حدود پنج سال ازمحضر اساتيد فن ، به ويژه حكيم و عارف هيدجى و مرحوم شيخ عبد النبى نورى به تلمذ پرداخت و تحت تربيت روحى حكيم هيدجى قرار گرفت ، طورى كه بعدها از اين حكيم فراوان ياد مى نمود .

پس از ورود آية الله العظمى حائرى به قم در سال 1340 ه . ق ، همانند بسيارى ازفضلا و مدرسين شهرستانها به قم عزيمت نمود و به تعلم و فرا گرفتن علوم اسلامى پيش آن عارف ربانى و فقيه صمدانى پرداخت و درست ده سال تمام در عتبه مقدسه قم اعتكاف ورزيد تا به مراحل عاليه اجتهاد و فقاهت نائل آمد .

معظم له درست پس از ده سال كسب فيض و دانش از محضر آن استاد بزرگ ، خود يكى از مدرسين سرشناس و يكى از اساتيد معتبر و نامور حوزه علميه قم گرديد وحوزه درسى او كه شرح لمعه شهيدين را شامل مى گشت يكى از حوزه هاى پرجمعيت آنروز گرديد و جمع گرم و پرجاذبه اى را به خود اختصاص داد يكى از تذكره نويسان آن روز مرحوم سيد ريحان الله يزدى در كتاب آئينه دانشوران كه در سال 1353 به رشته تحرير در آورده است ، از جلسات تدريس آية الله آخوند اين گونه ياد مى كند :

«جلسه درسى آخوند ملا على معصومى همدانى : قبل از آن كه من به حوزه علميه قم بيايم ، مجلس درسى آخوند ملا على همدانى رونقى بسزا داشته است ، ولى متاسفانه در همين نزديكى ها معزى اليه به همدان مراجعت فرموده بودند و

من به فيض يابى آن موفق نشدم . »

اين گفتار صريح از يك نويسنده بى نظر و بى غرض آن روز نشان مى دهد كه اين جلسات درسى بسيار پرآوازه و مشهور و زبانزد بوده است ، به حدى كه پس از سپرى شدن اين مدت طولانى ، گرمى و حلاوت آن در اذهان و افكار باقى مانده است و همواره با تاسف و تحسر از آن جلسات ياد مى شده است .

تقرب پيش استاد

او به علت داشتن استعداد بارز و سعى و تلاش فراوان ، اراده محكم ، حافظه قوى و اخلاق حسنه و رفتار نيك اسلامى ، يكى از شاگردان مورد توجه و عنايت استادبوده اند . و يكى از نزديكان استاد نقل مى نمودند كه آن مرحوم هر وقت نياز به كشف معناى لغت يا مراجعه به آدرس و سند روايتى را داشتند مى فرمودند : «از كتابخانه سياريا متحرك(مقصود آخوند ملا على) استفاده شود . »

در سال 1350 ه . ق ، وقتى مردم همدان از محضر مؤسس حوزه علميه قم تقاضامى نمايند كه آخوند ملا على را جهت سرپرستى حوزه علميه همدان به آن شهربرگردانند ، مرحوم آية الله حائرى با توجه به نياز مبرم منطقه غرب كشور ، پيشنهاد آنان رابا سختى مى پذيرد و به آنان مى فرمايد : من مجتهد عادلى را براى سرپرستى شما مردم همدان فرستادم . . . »

با اين كه در آن ايام در شهر همدان شخصيتهاى بزرگ علمى و فقهى و اجتماعى همچون مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد جولائى و حاج شيخ على دامغانى و مرحوم سيد نصر الله بنى صدر . . . زندگى مى كردند ، ولى در اثر حسن خلق و تدبير و علم وافرمرحوم آخوند معصومى ، زعامت امور دينى

مردم بصورت طبيعى به عهده ايشان قرارگرفت و او مشاراليه با لبنان گرديد معظم له جهت فعاليت علمى خويش مدرسه مخروبه آخوند ملا حسين را تجديد بنا نمود و خود در آن مدرسه مشغول تدريس طلاب گرديدو جمعى از شيفتگان معارف اهل بيت(ع)را دور خود گرد آورد .

خاطره اى از آن روزگاران

استاد بزرگوار مرحوم آية الله آخوند ملا على معصومى در تابستان 1344 و1345 ، آن ايامى كه محض بهره گيرى از مكارم اخلاقى و مراتب علمى ايشان در تابستانها به همدان مسافرت مى نمودم ، داستانى را تعريف مى نمودند كه بى مناسبت نخواهد بود در اين روزگار وانفسا اين سرگذشت حقيقى بازگو شود .

ايشان در مقام بيان مكارم اخلاقى و فضائل روحى استاد بزرگوارش آية الله آقاى حائرى سرگذشت بس جالبى را تعريف مى نمودند كه جاى بس عبرت گيرى و پند واندرز ، جهت ما طلاب مى تواند باشد و انگيزه نقل او ، ورود يك صدمه روحى از ناحيه برخى از اطرافيان مرحوم آية الله العظمى بروجردى بود كه خودشان رضايت نمى دادندمتن واقعه بازگو شود و حقير نيز متن قضيه را بازگو نمى كنم ، فقط نيت خير وشاگردپرورى توام با اخلاق استاد عالى قدرش را تعريف مى كنم . وى چنين فرمودند :

در آن روزهاى نخستين ورودم به شهر همدان ، جمع اندكى از طلاب را آماده درس واقامت در مدرسه آخوند نموده بودم و امكانات مالى حوزه بسيار ضعيف و در حد صفربود روزى در همين مدرسه آخوند و در آن حجره(اشاره به حجره اى رو به روى درب ورودى مدرسه)با جمعى از طلاب تازه وارد نشسته و مشغول تدريس مقدمات ومطالب فقه و اصول بودم كه خادم مدرسه وارد حجره شد و گفت : فرد تازه واردى ازبازاريان اجازه مى خواهند

تا به حضورتان برسد . اجازه هست يا نه ؟ گفتم بگو بفرمائيد .

ديدم فرد موقر و محترمى وارد شد و سلام گفت و از شخص حقير جويا شدند . درپاسخ گفتم : بنده خودم هستم . ايشان گفتند : آية الله العظمى حائرى در قم به شما سلام داشتند و امانتى نيز داشتند ، وظيفه داشتم كه به حضور شما برسانم . كيسه اى ازمسكوكات آن روز را بازگشود و گفت اين پول را آية الله حائرى فرستاده اند . گفتم چراخودشان مصرف ننمودند ؟ در صورتى كه مصارف ايشان خيلى بيشتر مى باشد .

مهمان تازه وارد در پاسخ گفت : من يكى از مقلدين حضرت آية الله حائرى هستم جهت اداى وجوه شرعى و پرداخت سهم مبارك امام(ع)به محضر مبارك ايشان به قم مشرف بودم . ايشان پرسيدند اهل كجا هستيد ؟ عرض كردم همدان و به تجارت فرش اشتغال دارم . از وضع زندگى ام جويا شدند ، گفتم بحمد لله وضع زندگى ام نسبتاخوب و رضايت بخش مى باشد و وجوهى كه به خدمت حضرتعالى آورده ام از درآمدامسال مى باشد . آقا فرمودند به من بگوئيد با وجود آقاى معصومى در همدان چرا وجوه خود را به اينجا آورده ايد ؟ اگر خواستيد پاداش بيشترى داشته باشيد ، دوباره به محل خود بازگرديد و اين وجوه را نيز به خدمت ايشان برسانيد . گفتم مگر در همدان مجتهدى وجود دارد ؟ من كه مقلد حضرتعالى هستم . فرموده بودند : آرى مگرنشنيده اى كه آية الله آخوند ملا على معصومى تازگى ها در همدان اقامت گزيده اند ؟ شمابهتر است اين وجوه را به محضر ايشان ببريد . با اين عمل دو ثواب نموده ايد : نخست ذمه ات را برى نموده اى ، دوم اينكه به

يك حوزه نو بنياد كمك مالى كرده اى تا پا بگيرد وراه بيفتد . از اين رو اينجانب طبق فرموده مرجع تقليدم به اينجا آمده ام تا امانت ايشان رابه شما برسانم . مرحوم آقاى آخوند مى فرمودند وجوه ارسالى ايشان قابل توجه بود وآن فرد يكى از تجار سرشناس بود و در بازار داستان را به همكاران خود بازگو نموده بود . به خصوص بركتى كه از قلب پاك و نيت راستين آية الله حائرى سرچشمه گرفته بود حوزه همدان را رفع نياز و بيمه و خودكفا نمود ، به حدى كه تا امروز كه به اين مرحله رسيده است كه در ماه حدود پانصد هزار تومان پرداختى دارم ، شكر خدا را كه لنگ و معطل شهريه آقايان طلاب نمانده ام و علتش نيت خير آن مرحوم بوده است .

چون آن تاجر حامل پيام ، ظاهرا نامش حاج پستچى همدانى از تجار سرشناس همدان بود و در پاسخ افرادى كه در بازار همدان علت برگرداندن وجوه را جويا شده بودند ، وى نقل فرمايش مرحوم حاج شيخ عبد الكريم(اعلى الله مكانه الشريف)را نموده بودند كه چرا با آن قرب مسافت و وجود آية الله آخوند ملا على ، وجوه شرعى را به قم حمل نموده اى ؟ و به اين طريق راه را بر ديگران روشن نموده و تجار و متدينين منطقه ، وظيفه شرعى خود را در قبال اين حوزه جديد التاسيس شناخته و اين حوزه را به نحواحسن تامين و اداره مى كردند .

مقامات علمى

مرحوم آخوند ملا على از نظر علمى فقيه جامع و رجالى متتبع و مفسر و متضلع بود . علاوه بر مقام فقهى و اصولى كم نظيرشان ، با استفاده از حافظه قوى

و نيرومندخويش در شناخت رجال حديث و آشنائى با معارف قرآن نيز مبرز بودند . هميشه درمباحث تاريخى و فلسفى و رجال ، سخن نو و تازه اى داشتند كه بتواند مجلس بحث رادر اختيار خويش بگيرند . ايشان فرد بسيار پر مطالعه ، پركار و زحمت كشى بودند . هر گاه به منزل او وارد مى شدى ، او را در حالى مى يافتى كه كتابى از تفسير يا رجال و فقه رامطالعه مى نمود . يكى از خصوصيات علمى آن مرد بزرگ در اين بود كه مطالب تازه رابراى افرادى كه به حضورش مى رسيدند بازگو مى نمود و از اين راه هم مطلب را درذهن خود تثبيت مى نمود و هم نفعى به مهمانش مى رساند .

گاهى به شوخى مى فرمودند : گمان نمى كنم در شهر همدان كسى به اندازه حقيرمطالعه داشته باشد ، مگر پسرم حسين آقا كه بيشتر از من با كتاب سرو كار دارند(اشاره به آقاى مهندس حسين معصومى ، عضو هيات علمى دانشگاه صنعتى شريف) . و گاهى به حقير كه آن ايام بيشتر هم خدمت ايشان مى رسيدم به شوخى مى فرمودند : «فلانى اهل كتاب و مطالعه است و مى دانيد من هم اهل كتاب را پاك مى دانم . »به اين ترتيب علاقه و تشويق خود را از كتابخوانى و مطالعه و تحصيل دانش ابراز مى داشتند .

ويژگيهاى اخلاقى

محاسن اخلاقى و ويژگيهاى كمالى ايشان فوق العاده فراوان بود و به جهت همين خصوصيات بود كه در اندك مدت هم محبوب خاص و عام گرديد ، به حدى كه اقليتهاى مذهبى شهر نيز او را از صميم قلب دوست مى داشتند و با او در مسائل انسانى تشريك مساعى مى نمودند .

مقامات معنوى

او زاهد واقعى به تمام معنى كلمه بود و اين زهد و بى اعتنائى به مال و جاه را ازمكتب انسان ساز استادش مرحوم آية الله حائرى فرا گرفته بود او هرگز خود را اسير دنيا ننمود و همواره سعى داشت زندگى بسيار متعارف و معمولى را داشته باشد و از داقل معيشت برخوردار باشد و از تجمل و اعتبارات ظاهرى گريزان بود در اين باره بى مناسبت نخواهد بود كه داستان واقعى زير را از زندگى آن عالم ربانى آورده باشيم .

عباى وصله دار

در مدرسه آخوند همدانى بودم ، يك مرتبه چشمم به عباى پاره و شكافته شده استاد بزرگوارم آية الله آخوند همدانى افتاد كه قسمت شانه چپ آن خيلى شكافدار بود .

چند روز بود كه اين عبا را در دوش ايشان مى ديدم . وقتى ايشان عازم منزل بودند ، دم در مدرسه دور از اغيار جسارتى نمودم و عرض كردم شانه عباى شما را چند روزى است كه پاره مى بينم ، اگر اجازه مى فرمائيد حقير از قم عباى تابستانى نو و خوبى برايتان تهيه نمايم ؟ آه عميقى كشيد و رو به سمت حقير فرمودند : آقاى عقيقى!همين عباى كذايى هم خيلى زياد است ، مگر ما مى خواهيم چه بكنيم ؟ شما مى دانيد من درآمدشخصى ندارم . آنچه به دستم مى رسد وجوه شرعى و بيت المال است كه مال طلاب واهل علم مى باشد و حقير احتياط مى كنم كه در مصارف شخصى خودم خرج كنم آن منزل مسكونى و زندگى را هم كه مى بينيد مال همسرم مى باشد و مربوط به حقير نيست و از بيت المال تهيه نشده است از اينرو اكتفا به اين نوع لباس راحت تر و سالم ترمى باشد فردا حساب و كتابى در كار است و نمى توان سهم

امام(ع)را هر طور كه ميل كشيد خرج نمود . . .

مرحوم آخوند معصومى بسيار صميمى و خون گرم بود هر طلبه اى مى توانست بدون ملاحظه و رادعى خواسته خود را با او در ميان نهد نسبت به واردين از علماء وطلاب كه تابستانها به همدان مى آمدند ، توجه خاصى داشت و در تامين آسايش آنان درحد توان تلاش و اقدام مى فرمود . به خود حقير چنين فرموده بود : «من حق استادى وتدريس خودم را حلال نمى كنم ، اگر روزى شنيده باشم كه وارد همدان شده اى و به مسافرخانه يا اين طرف و آن طرف رفته اى . هر وقت و در هر ساعت وارد شهر شدى ، درب منزل من به روى شما باز است مبادا جز خانه يا مدرسه جاى ديگرى برويد . »

او هرگز از بيان فضيلت ديگران اباء و امتناع نداشت . هر وقت از قم وارد محضرايشان مى شديم ، از حال يكايك مراجع عاليقدر تقليد وقت جويا مى شدند و عناوين مباحث درسى آنان را مى پرسيدند و موقع خداحافظى سلام و ادعيه خود را به يكايك آنان بر زبان مى آوردند و در غياب آنان ، فضايل و مكارم اخلاقى آنان را كه در دوره جوانى و همدرسى با آنها انس گرفته بود به طلاب بيان مى كردند به اين ترتيب آنان رانسبت به علما و مراجع موجود ، خوش بين مى ساختند . در يكى از اين مسافرتها ، سلامى به حضرت امام(ره)داشتند و ايشان نيز پاسخى مرحمت فرمودند كه محض يادآورى تحت عنوان تبادل رمز بين دو هم رزم در اينجا مى آورم .

تبادل رمز بين دو همرزم

در آغاز نهضت اسلامى ، يعنى به سال 1341 ه . ش ، درست آن روزهاى مطرح شدن لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى

در دوران نخست وزيرى اسد الله علم ، نوكرخانه زاد شاه و در طرح مصوبه وزيران ، جمله سوگند به قرآن مجيد به سوگند به كتاب آسمانى تبديل شده بود و هدف آن بود كه پاره اى از مكاتب سياسى و فرقه هاى ضاله ومضله را نيز داخل كادر حكومتى و كليدى آن هم به صورت رسمى و قانونى بنمايند واز سوى ديگر با ممنوعيت قانونى انتخابات زنان كه در قانون اساسى مشروطيت تصريح به آن شده بود ، مصوبه وزيران بدون شكل قانونى آن كه مى بايست اين تغيير ازطريق رفراندوم صورت گرفته باشد ، تنها با تصويب وزيران ، انتخاب شدن و انتخاب كردن بانوان را مطرح ساخته بود . نظر روحانيت و علماى اعلام و مراجع عاليقدر قم وشهرستانها ، اعتراض به اين هتك حرمت قانون اساسى و تفسير و تغييرهاى غير قانونى آن و از همه مهمتر خنثى كردن توطئه دخالت فرقه هاى ضاله در امور كليدى كشور بود .

كه قيام شروع شد آنان اعتراضات خود را بوسيله نامه ، تلگراف ، بيانيه و سخنرانى و راه انداختن تظاهرات ، به گوش دولت و ملت رساندند و پافشارى سختى روى اين دو!489 مسئله داشتند . خطبا و گويندگان مذهبى و نويسندگان حملات تند و كوبنده خود را برضد اين امر خلاف قانون و خلاف شرع اسلام اعلام مى داشتند . در تمام شهرستانها وقراء و قصبات ، جنب و جوش عظيمى برپا شده بود ، از آن نظر كه مردم حس مى كردنديك توطئه پنهانى و يك كودتاى خزنده زير زمينى در ارتباط با حذف مذهب در اموركشور جريان دارد . چون امارات و نشانه هاى آن را كرارا ديده بودند . آنان نخست مى خواهند

با از بين بردن قانون اساسى كه خونبهاى دهها و صدها تن از غيور مردان ميهن خواه مسلمان بود به صورت رسمى و عملى منويات خود را عملى سازند .

آن روز حركت متقابل روحانيت بسيار چشمگير و كوبنده و آگاهانه بود . به حدى كه پس از دو ماه مبارزه و تلاش ، در پايان كار ، دولت خود را مجبور ديد كه مصوبه خويش را لغو ، و اعلام دارد كه هيئت دولت تصويب نمود كه مصوبه مطرح شده درمورد انجمنهاى ايالتى و ولايتى ، لغو و خارج از محدوده قانون مى باشد . و هيچ نوع ترتيب اثر داده نخواهد شد .

در اين گير و دار سياسى و بحبوحه مذهبى و مردمى ، همگان ابراز تنفر و انزجارتمام داشتند و مى كوشيدند كه با اين پيش آمد ناگوار مبارزه و مخالفت داشته باشند . تمام مراجع عاليقدر و روحانيون عاليمقام پيشاپيش مردم بودند ، ولى موضع گيرى ها واعلاميه ها و تلگراف هاى حضرت آية الله العظمى خمينى(ره)حال و هواى ديگر ورنگ و جلاى خاص خويشتن را داشت . بيانات كوبنده ايشان در سر جلسه درس وتلگرافهائى كه بين ايشان و دولت رد و بدل مى شد ، بالاخره تلگرافى كه به شاه مخابره نمودند ، همه و همه گوياى اين حقيقت بود كه ايشان با چه عزم و اراده و با چه صلابت و شجاعتى قدم به ميدان نهاده اند و چگونه پافشارى جدى دارند ، به حدى كه دولت وقت پس از پاسخ نخستين به تلگراف ايشان ، از جواب دادن به ديگر تلگرافهاى معظم له طفره رفت ، در حاليكه به ديگر تلگرافها جواب مى داد و ارشاد عوام الناس وتوده ها را وظيفه آنان تعيين مى نمود و از اين قبيل تحقيرها و

تمسخرها . . .

مجموع گفتگوها و تلگرافها ، هر كدام بحث مفصل و مقوله بسيار وسيعى را مى طلبد كه در تاريخ مبارزات روحانيت ، به ويژه در كتاب نهضت دو ماهه روحانيت ، تاليف آقاى على دوانى منعكس مى باشد و طبعا خوانندگان نكته سنج ، مرور و عبورى هر چند به اجمال ، بر حوادث آن روزها داشته و دارند .

در آن ايام بحرانى و در آن هنگامه تبليغات طرفين كه بذرهاى انقلاب اسلامى امروزين بر سرزمين دلها پاشيده مى شد ، در آن روزهاى سرنوشت ساز كه تموج گردبادهاى شديد و غليظ سياسى اوج گرفته بود ، ما طلاب مبتدى و تازه كار به عنوان تبليغ و منبر يا صحيح تر جهت تمرين منبر و سخن ، به همدان يا اطراف آن شهر قديمى و باستانى مى رفتيم و از محبتها و عواطف مردم نجيب آن سامان بهره مند مى شديم وشايد يكى از دلايل عمده روى آوردن طلاب و اهل علم به آن شهر ، حضور شخص آية الله العظمى آخوند ملا على معصومى و اقامت آن بزرگوار در آن شهر بود . چون ايشان طلاب مهمان را بيش از حد مورد مهر و محبت و عنايت پدرانه خود قرارمى دادند و در مواقع گرفتارى به كمكشان مى شتافتند و راهگشاى بن بستهاى آنان بودند .

در يكى از همين سفرهاى تبليغى وقتى از همدان باز مى گشتم ، حضرت آية الله آخوند مطابق سليقه هميشگى و اخلاقى خود فرمودند : وقتى به قم رسيدى ، از قول اينجانب به همه آقايان علماء و مراجع بزرگوار ، فردا بفرد سلام مى رسانيد و هنگاميكه با آية الله حاج آقا روح الله خمينى(سلمه الله تعالى)ديدار داشتى ، جمله اى هم به شوخى از قول اينجانب به ايشان برسان و

آن جمله اين است بگو كه ملا على گفت :

«ابوذر!كمى آرام و قدرى يواشتر!»همين و بس .

از همدان برگشتم ، سرما و برف شديد زمستانى آن را پشت سر نهادم ، به حوزه علميه قم رسيدم . هواى قم نيز سرد بود ، ولى بازار اعلاميه ها و تلگرافها و سخنرانيهاگرم و گرمتر و شدت اين گرما در حول و حوش كانون انقلاب و حركت و موتورفعاليتها و جوششهاى انقلابى داغتر و آتشبارتر از هر جاى ديگر كشور بود . آية الله العظمى حاج آقا روح الله خمينى در مسجد اعظم ، طرف صبح درس فقه مى فرمودند . ظاهرا بحث بيع و معاطاة و مكاسب بود . جلسه مملو از شيفتگان معارف اسلامى ، شايدبيشتر از هزار نفر در درس مى نشستند . پس از يك ساعت تدريس ، سپس قرائت حمدو سوره به روح آية الله بروجردى كه قبرش در راهرو مسجد اعظم ، قرار دارد ، نعلين خود را مى پوشيدند و نوعا پياده و تنها راه مى افتادند و گاهى هم سوار تاكسى . دم درب مسجد در كنار مقبره آية الله بروجردى ، خواستم پيام آية الله همدانى را رسانده باشم .

چون تا دم درب ، مراجعات و رفع اشكالات درسى و توضيحات لازم فقهى ادامه داشت . ايشان پس از رفع اشكالات ، با طمانينه و آرامش به طرف درب حركت مى كردند .

و مشغول قرائت حمد و سوره مى شدند . سپس راه مى افتادند . هنگام قرائت حمد وسوره بود . جلو رفتم و سلام عرض نموده و گفتم : من از همدان مى آيم ، حضرت آية الله آخوند ملا على ، سلام شفاهى به حضرت عالى داشتند و به اينجانب ماموريت دادند كه پيام كوتاه او را

نيز شخصا به محضر حضرت عالى برسانم .

فرمودند : چه پيامى ؟

گفتم : فرمودند وقتى خدمت آقا رسيدى سلام مرا مى رسانى ، به ايشان بگوئى :

«ملا على گفت : ابوذر كمى آرام!»ايشان پرسيدند : آقاى آخوند حالشان خوب بود ؟

عرض كردم : الحمد لله . فرمودند : شما باز به همدان باز مى گرديد ؟ گفتم : آرى ، ولى چندماه ديگر در ماه رمضان . فرمودند : هر وقت به خدمتشان رسيدى ، ضمن ابلاغ سلام ، ازقول اينجانب به محضر ايشان مى رسانى كه فلانى مى گفتند :

«سلمان!كمى حركت ، كمى قدم به پيش!»همين و بس .

اين دو جمله پر معنا و پرمحتوا ، از دو شخصيت روحانى و بزرگوار آن روز ، به صورت رمزى تبادل پيدا كرد . هنگام بازگشت به همدان ، متن پيام را به محضر آية الله آخوند رساندم . ايشان تبسم كردند و بس و چيزى نفرمودند .

ولى حالا در تجزيه و تحليل آن ، پى مى بريم كه محتواى تاريخ شيعه را در درون خود و در بطن همين چند كلمه كوتاه و رسا جا داده اند كه بيانگر قرنها زندگى و تلاش و مجاهده مسلمين مى باشد . روح بزرگوار هر دو شاد و قرين رحمت باد

پايگاه روحانيت غرب كشور

حضرت استاد آية الله العظمى آخوند ملا على معصومى همدانى ، حقيقتا و بدون اغراق و مبالغه ، يكى از برجستگان جهان دانش و فضيلت بودند كه سيماى ايشان ، سيماى صالحان و رفتار و كردارشان ، رفتار اصحاب رسول الله(ص)بود . ايشان مظهركامل فردى بودند كه به مصداق من يذكركم الله رؤيته ديدار و ملاقاتش انسان را به عالم معنى و عرفان و مظاهر الهى مى كشاند و به سهولت و راحتى فرد را

در عوالم معادو آخرت سير مى دهد و به ترك دنيا و جلب مسائل بازدارنده آخرت جذب مى نمايد .

ايشان از شاگردان برجسته مؤسس حوزه علميه قم ، مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى بودند . از نظر علم و دانش همپايه و همرديف ديگرمراجع عظام و آيات معروف حوزه علميه قم و نجف و هم بحث و هم درس با اغلب آنان بودند و گاهى برخى از بزرگان او را از نظر حضور ذهن و داشتن حافظه نيرومند وقوى به ديگر معاصران خود ترجيح مى دادند و تقليد او را توصيه مى نمودند . گرچه خود آن عالم ربانى و فقيه صمدانى به طور قطع و جزم دور از اين گونه مسائل و زمينه سازيهاى ظاهرى بودند ، و بيزار و فرارى از كسب هر نوع مقام و هر نوع منصب و عنوان بودند . ايشان مرتب اين سروش الهى و اين سرود غيبى را سر ميدادند :

تلك الدارالآخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا

(اين سراى آخرت رابراى كسانى آماده ساخته ايم كه در اين دنيا برترى جوئى و مفسده انگيزى نداشته باشند . )

او مطرح ساختن خويش را حتى در عالم والاى مرجعيت و شاخص دستگيرى كردن ازايتام آل محمد(ص)را نوعى برترى جويى و برتر انديشى مى انگاشتند و بارهامى فرمودند : «به هر كدام از اين رساله هاى علميه موجود كه پخش و انتشار يافته اندعمل كنيد ، مبرء از تكليف و مسقط ذمه است و نيازى به چاپ رساله ديگر نيست وهر چه علاقمندان و مقلدين فراوان او در منطقه غرب اصرار داشتند كه رساله اش را به چاپ برسانند ، او مانع مى گشتند و مى فرمودند : «نيازى به

صرف بيت المال و خرج سهم امام(عج)را در اين مورد نمى بينم . من مسائل جديدى ندارم كه در اين رساله ها نيامده باشد . فقط در چند مسئله با مراجع معاصر(سلمهم الله تعالى)اختلاف نظر دارم .

خواستاران آن مسائل ، آنها را مى توانند شفاها بپرسند و جواب بگيرند . »(از مسائل موردنظر او ، پاك بودن اهل كتاب و كافى بودن غسل جمعه از وضو و چند مسئله ديگر بود) ، و تا آخر هم اجازه چاپ رساله ندادند .

عشق به استاد

نمى دانم در وجود ذى جود مرحوم آية الله العظمى حائرى چه خاصيت ويژه وچه اكسير حياتى و نشاط معنوى نهفته بود كه اغلب معتكفان حلقه درسش را عاشق واله و سودائى خويش نموده است نوع فارغ التحصيلان مكتب درسى او دائم در ذكرخير او و هميشه بازگو كننده ثناء جميل او بوده اند ، بويژه استاد بزرگوار مرحوم آية الله العظمى آخوند ملا على همدانى(قدس سره الشريف) .

درست است كه علاقه به استاد ، يك نوع علاقه به فطرت و عشق به كمال وجمال خدادادى و فطرى مى باشد كه همگان در درون خويش در راستاى كمال جويى چنين علاقه اى را دارند ، ولى اين عشق و علاقه درونى در وجود شاگردان وتربيت يافتگان مكتب او مبدل به عشق شور انگيز و سوز درونى گشته بود كه هميشه شعله سر مى كشيد و از درون به فرياد و تحسين وامى داشت . آنان همگى از استاد بحث مى كردند و جلسه اى نبود ، مگر آنكه ذكر خير او را تكيه كلام خود قرار داده باشند وطبق علاقه خاص و منحصر به فرد خودشان ، ياد و ذكر خيرى از استاد عاليمقام خويش ، مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى داشته باشند

.

ايشان در ايام متبركه رمضان منبرى نمى رفتند ، مگر آنكه با تصريح يا با استفاده وكنايه ، فضيلتى از فضائل اخلاقى او را بيان كنند . جلسه درسى پيش نمى آمد ، مگر آنكه به ياد استاد ، كلامى ، بيانى ، خاطره اى را بيان كنند . او نه تنها عاشق استاد ، بلكه عاشق منسوبين و وابستگان و اولاد و فرزندان رشيد استادشان نيز بودند . فرزند بزرگوارشان آقاى مهندس حسين معصومى نقل مى نمودند : گاهى از تابستانها اتفاق مى افتاد كه مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى(اعلى الله مقامه الشريف)يا حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج مهدى حائرى ، يادگارهاى ارزنده حاج شيخ به همدان يا دره مراد بيك مى آمدند و مهمان ما مى شدند . بارها ديده بودم پدرم با آن همه سن و سال و باآن همه عظمت و وقار ، كه هزاران نفر دست او را مى بوسيدند و توتياى چشم خودمى نمودند ، از سر تواضع و علاقه به استاد و مراد خويش و به ياد آن عزيز از دست رفته ، به دست نور ديده هاى آن مرحوم بوسه مى زدند و به اين ترتيب در قبال مقام استادتواضع و فروتنى و حق شناسى خود را اعلام مى داشتند . وقتى در غياب آنان از آقامى پرسيدم ، در پاسخ مى فرمودند : من عطر استاد را از فرزندان استادم استشمام مى نمايم و به خاطر استادم از دست يادگارهاى او بوسه برمى دارم . اين يك امر عجيب در زندگى آن مرد پرهيزگار بود . بارها مى فرمود مرحوم حاج شيخ همانند پدر دلسوز ازما طلاب مراقبت مى نمود . او فريفته دنيا و مقام و منصب نبود و انسان متواضع و خاكى و فروتنى بود . مثلا گاهى پيش

مى آمد كه آن مرحوم عرقچين در سر براى خريد نان سنگك به نانوايى محل مى رفت و در صف نانوايى مى ايستاد و به نوبت نان خود رامى گرفت ، با آنكه خادم و علاقمند فراوان داشت . آرى اينچنين بود كه در قلب مردم جا داشت ، و اينگونه مى زيستند مردان خدا و سالكان الى الله .

عبادت و تهجد

مرحوم آية الله آخوند معصومى ، مرد خدا ، اهل دعا ، حليف خلوت و جليس تهجد و انيس جلوت بود او اين سير و سلوك باطنى و عرفانى را از استاد بزرگوارش مرحوم عارف ربانى و سالك صمدانى ، آقاى حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى فرا گرفته بود . استادى كه هميشه به او ارادت مى ورزيد و ذكر جميلش ، هميشه بر سرزبانش بود .

گرچه اين مقوله از زندگى او شهره آفاق و ورد زبان مردم متدين همدان و منقطه غرب كشور مى باشد ، در عين حال بى مناسبت نيست موردى را كه خود شاهد و ناظرآن بوده ام-به اصطلاح ، درايت است و نه روايت ، رؤيت است نه حكايت-جهت شماخواننده عزيز تعريف نمايم تا هم تكرار معنويت و يادآور ذكر محبوب ، و هم يادواقعه اى از زندگى آن بزرگ بوده باشد .

در يكى از تابستانهاى سال 43 يا 44 ه . ش بود كه در همدان بودم ، ظهر روزپنجشنبه استاد بزرگوار موقع مراجعت به منزل فرمودند : عصر ساعت 3 و 4 ، جهت افتتاح مسجد نو بنياد كبوتر آهنگ ما را دعوت كرده اند و وسيله هم مى آورند ، شما هم اگر علاقه داشته باشيد يكى ديگر از شهرهاى ما را ببينيد ، مى توانيد همراه ما باشيد .

اينجانب كه حضور در محضر آن عالم ربانى را بسيار دوست مى داشتم

و از خداوندمتعال چنين فرصتى را مى طلبيدم ، منتظر ماندم . ساعت موعود ، تعدادى اتومبيل كرايه دم در مدرسه آماده شد و حضرت آية الله نيز تشريف آوردند و جمعى از شاگردان ، ياران و اصحاب او ، مانند حجج اسلام : مرحوم آقاى شيخ على انصارى و شيخ رضاانصارى و دكتر مقصودى و شيخ احمد مروج و سجادى و . . . نيز حضور پيدا كردند ، كه مجموعا متشكل از 15 و16 نفر بوديم ، به اتفاق راه افتاديم . اهالى متدين كبوتر آهنگ ، مشتاق زيارت آقا ، تا چند كيلومترى شهر همدان به استقبال شتافته بودند تا ايشان را باتجليل و تكريم هر چه با شكوهتر به شهر خود وارد سازند . مردم روى كاميونها ووانت بارها و اتوبوسها به انتظار ايستاده بودند و با سلام و صلوات و پخش قرآن ازبلندگوهاى نصب شده بر اتوبوسها به استقبال آمده بودند . آنان پشت سر جمع ما راه افتادند ، ولى در نزديكى هاى كبوتر آهنگ غوغا و هلهله عجيبى بود . اگر اغراق نباشدتمام مردم شهر بيرون آمده بودند . مسجد نو بنياد در اوايل دروازه شهر قرار داشت . آية الله و ياران حدود ساعت 5 وارد مسجد شدند . يكى از وعاظ معروف همراه ، به منبرتشريف بردند و از احساسات گرم مردم و از زحمات و مساعى بانيان مسجد تقدير وتشكر شايسته به عمل آوردند و نماز مغرب و عشا را پشت سر آية الله آخوند به اتفاق مردم ميزبان و خون گرم ، باشكوه خاص برگزار نموديم تا اينكه ما را به منزل يكى ازمحترمين شهر راهنمايى كردند كه جمعى از علما و اخيار و

اعيان شهر نيز در آن منزل با شكوه دعوت داشتند . در هواى مناسب و لطيف تابستانى همدان در فضاى آكنده ازصفا و معنويت ، تدارك خوبى ديده بودند و سفره را در ايوان پهن كرده بودند . جمعى ازاعيان شهر حاضر بودند . شام صرف شد و شكر خدا و دعا به عمل آمد . مردم مشتاق شهر به آسانى محضر آية الله آخوند را ترك نمى كردند . به هر ترتيب بود ، با تاخيرفراوان موقع استراحت فرا رسيد . حدود 20 و 25 رختخواب در همان محل شت بام پهن كردند . كم سن ترين فرد گروه ، حقير پر تقصير بود كه بى رختخواب ماندم ، ناچارآخرين رختخواب را به زور نزديك رختخواب استاد جا دادند ، ولى با توجه به طى مسافت و فشارى كه در موقع استقبال وارد آورده بودند و با توجه به صرف غذاهاى طبيعى محلى و صرف دوغ و ماست دهاتى خوشمزه و تازه ، و با توجه به هواى لطيف و دلنواز كبوتر آهنگ ، وقتى دوستان سر به بالين بردند ، از خروپف برخى و ناله و زارى برخى ديگر و از خواب اصحاب كهف جمعى مشخص بود كه نماز صبح جمعى موردتهديد قضا و فوت قرار خواهد گرفت . شايد اگر دعاها و تهجد حضرت استاد نبود ، حقير نيز يكى از آن نخستين ها بود كه نمازش قضا مى شد .

حدود ساعت 3 نصف شب بود كه زمزمه هاى عارفانه و دعاهاى آرام بخش ودلنواز حضرت استاد مرا از خواب بيدار نمود . ديدم ايشان در كنار رختخواب خود روبه قبله نشسته اند و مشغول دعا و ذكر مى باشند . تا بيدار شدم فرمودند : آقاى عقيقى !

خوب شد

بيدار شدى ، مى خواستم ظرف آبى را فراهم كنى تا وضو بسازم . پائين رفتن من در تاريكى مشكل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بيدار مى شوند . فورا به حياطپائين آمدم و آفتابه را از تلمبه چاه پر ساختم و به پشت بام رساندم استاد وضو ساختند ومشغول نماز شب شدند . با خضوع و خشوع و طمانينه كامل راز و نياز را ادامه دادند و تانزديكى هاى صبح مشغول نماز و دعا بودند . زمزمه هاى روحبخش العفو ، العفو او هنوزهم در گوشها موج مى زند و تسلى دهنده جان است . صبح شد ، پيش از نماز واجب آن ، دو ركعت نافله اش را انجام دادند ، سپس به آرامى اذان و اقامه گفتند و نماز صبح راشروع نمودند . حقير نيز اقتدا كردم و چند نفرى هم از جمع ياران بيدار شدند و خود رابه نماز جماعت رساندند پس از انجام نماز و اداى تعقيبات به رختخواب رفتيم واستراحت به اصطلاح خواب قيلوله . دم طلوع آفتاب ديدم صداى يكى ازخواب ماندگان از اصحاب آقا بلند شده است : حضرت آية الله!حضرت آية الله ! زودباش آفتاب دارد مى زند . . . زود باش نماز قضا نشود ! . . .

گفتم : اى غافل!خودت را بيدار كن!زاهد شب و شير روز و مرد تهجد و عبادت ساعتها است كه بيدار و هوشيار است .

اين قصه را تعريف نمودم ، يك مورد بسيار جزيى از آن همه تهجدها و راز ونيازهاى آن عالم ربانى و فقيه صمدانى بود كه نگارنده ناظر و شاهد آن بود . خداوندمتعال قبرش را پرنور و روانش را شاد و روح پرفتوحش

را دعاگوى ما نيز قرار دهد !

تاثير سخن

او در صدر منبر و خطابه ، همانند منابر مرحوم حاج شيخ جعفر شوشترى ازجذبه خاصى برخوردار بود و مستمع را تحت تاثير بيانات سبحانى خود قرار مى داد . اودر ايام ماه رمضان در مسجدى كه در جوار منزل وى و نزديكى هاى مقبره بابا طاهر درهمدان قرار داشت ، اغلب از نهج البلاغه سخن مى گفت . وقتى خطبه همام را با آن لحن سوزان و بيان شافى از عمق دل بيان مى داشت ، هم خود در بالاى منبر گريان بود و هم صداى شيون حضار از پاى منبر به آسمان بلند مى شد . مسجد يكسره ناله بود و زارى وسوز و گداز و نوعا منبر ايشان يك ساعت و نيم يا دو ساعت بدون ايجاد خستگى به درازا مى كشيد . مسجد او مالامال از جمعيت بود . گاهى جهت تهيه جا ، چند ساعت جلوتر راه مى افتادند . در ايام ماه رمضان ، فروش جا يك امر معمولى در مسجد بود ، وتعدادى هم مستمع ثابت و هميشگى بودند كه جانمازهاى پهن شده آنان نشانى ازتحجير تلقى مى شد . مكبر نمازش ، داماد بزرگوارش آقاى حاج حسين آقاى خياط بودكه در تقوى و زهد و عبادت ، نمونه بود .

طبع شعر

مرحوم آخوند معصومى علاوه بر فقاهت و اجتهاد ، داراى طبع شعر و ذوق خاصى بود و در مناسبتها از شعر و عرفان ، سخن به ميان مى آورد و گاهى تك بيتى ها راچاشنى سخن خود مى نمود . او سروده هائى دارد كه با تخلص فنا»انشاء مى نمود . ازنمونه اشعار او بنا به نقل حضرت آقاى صابرى همدانى(دام عزه العالى)شعر معروف دل باشد كه مى گويد :

به خرابات روم بهر پرستارى دل به بر پير

برم شكوه ز بيمارى دل اشك من سرخ رخم زرد شد و موى سفيد چه كنم چاره چه سازم ز سيه كارى دل ؟ خواب هرگز نكند آنكه دلش بيدار است ما نكرديم شبى صبح ، ز بيدارى دل اى فنا»چاره دردت نتوان كرد مگر اشك خونين و دعاى سحر و زارى دل

بارها اين شعر را زمزمه مى كرد :

به ذره گر نظر لطف بوتراب كند به آسمان رود و كار كبرياى كند

يا :

اولماز اولا گول تيكان ، تيكان گول گر ايستسن آغلا ، ايستسن گول

(يعنى ممكن نيست گلى خار ، يا خارى گل شود . اگر خواهى خنده نما ، ياخواهى گريه كن . )

حاضر جوابى و بديهه گويى

ايشان در محاورات از حضور ذهن و بديهه گويى خاصى برخوردار بودند .

روزى در حضور شادروان علامه امينى كه مهمان شهر همدان بوده است ، يكى از!449 روحانيون سرشناس آن شهر لب به شكوه مى گشايد كه در اين شهر چه كارهاى مفيد وعام المنفعه اى را به نفع مردم انجام داده ام ، ولى مردم همدان به سراغ آخوند ملا على رفته اند و مرا تنها گذاشته اند .

مرحوم آخوند بالبداهة ، در آن محضر لب به سخن گشوده و مى گويد : «آرى !

فلانى راست مى گويد . مردم ايران نوعا بى وفا هستند و قدر زحمات را پاس نمى دارند .

كشور ايران را عمر خليفه ثانى فتح نمود ، ولى مردم او را رها نموده و دور على(ع)راگرفتند ! »اين سخن ، با توجه به نام او كه على بود ، داراى كنايه و تشبيه لطيف و ظريفى مى باشد .

خصوصيت مجلس او

از خصوصيات مجلس او اين بود كه شنوندگان را متحول مى نمود و مستمع را به ياد خدا مى انداخت . به قول آقاى ذكائى ، تا در حوزه جاذبه شخصيت ايشان بودى ، يادخدا بودى . اينكه مى گويند نشستن نزد عالم و نگاه كردن به چهره او ثواب دارد ، ازهمين لحاظ است كه چيزهايى هست چشيدنى و ديدنى ، نه گفتنى و نوشتنى .

ملخص كلام آنكه در مورد آية الله آقاى آخوند جمله اى است كه يكى ازهمشهريان فاضل و مونس او ، ذكائى مى نويسد : «آية الله آقاى آخوند ملا على همدانى ، مردمى ترين ، خاكى ترين ، بى تكلف ترين مرجعى بود كه مى شود تصور كرد . درخانه اش به روى همه باز بود واقعا مظهرى از لا يشغله شان عن شان بود . او مردى آزادمنش بود .

»

آية الله شبيرى مى نويسد : «مرحوم آخوند ملا على ، جامع ، متواضع و كم نظير بود .

هيچگاه به خاطر مقام خواهى و رياست طلبى با رقبايش در نيفتاد و حتى از آنان به نيكى و احترام خاصى ياد مى كرد . »

ايشان قبل از استخاره نوعا اين دعا را مى خواند : «بسم الله الرحمن الرحيم . اللهم!500 انى اسئلك بحق فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها ، اسئلك ان تصلى على محمد و آل محمد . اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعل لى خيرا . »

اساتيد او

او از محضر جمع كثيرى از بزرگان كسب علم و دانش نموده است كه اسامى برخى ازآنان به اين ترتيب ميباشد .

1-آية الله ميرزا عبد الرزاق محدث حائرى

2-آية الله شيخ على گنبدى(4 سال در همدان)

3-آية الله شيخ على دامغانى

4-آية الله حاج ميرزا محمود آقا مدرس كهكى معروف به رضوان(5 سال درتهران)

5-آية الله حكيم آخوند ملا محمد هيدجى(معقول و فلسفه در تهران)

6-آية الله شيخ عبد النبى نورى

7-آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى(اخلاق و عرفان)

8-آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى(به مدت 10 سال ، اصول و فقه)

بيشترين بهره علمى را در معقول از حكيم هيدجى و در منقول از محضر شريف استاد اخير الذكر داشته است .

جمعى از شاگردان او

از محضر او جمع كثيرى از پويندگان معارف اسلامى بهره جسته اند و تدريس ايشان از سال 1340 ه . ق تا اواخر عمر كه سال 1398 بوده باشد ادامه يافته است يعنى درست به مدت 58 سال مدام در حال تدريس و پرورش طالبان علم بوده اند . تدريس ايشان در اواخر مختص تفسير ، فقه و اصول بود و از جمع شاگردان فراوان ايشان مى توان :

1-آية الله حاج سيد محمود طالقانى(ابوذر زمان)

2-آية الله شهيد دكتر محمد مفتح(پايه گذار وحدت حوزه و دانشگاه)

3-آية الله حاج شيخ حسين نورى همدانى(مؤلف كتب اسلامى فراوان و ازمدرسين عاليقدر حوزه علميه قم)

4-حجة الاسلام و المسلمين و حاج ميرزا حسن نورى(از وعاظ محترم قم)

5-آية الله مرحوم حاج شيخ على اوسطى(از مدرسين)

6-آية الله حاج سيد احمد خسروشاهى تبريزى(از آيات و مجتهدين تبريز)

7-آية الله آقاى حاج شيخ محمد حسين بهارى(از آيات و مجتهدين همدان)

8-آية الله حاج شيخ على انصارى(امام جماعت همدان)

9-حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا رضا انصارى(امام جماعت و عالم بزرگوار همدان)

10-حجة

الاسلام و المسلمين آقاى سيد باقر سجادى(امام جماعت همدان)

11-حجة الاسلام و المسلمين آقاى حسين احمد مروج(يكى از وعاظ وگويندگان همدان)

12-آية الله حاج شيخ احمد صابرى(مؤلف كتاب ولاية الفقيه و الحج . يكى ازمدرسين عاليقدر حوزه قم)

13-آية الله حاج سيد صادق شريعتمدارى تبريزى(يكى از آيات و حجج شهر رى)

14-حجة الاسلام و المسلمين آقاى شيخ احمد رحمانى واعظ همدانى(مقيم تهران ، از وعاظ شهر تهران)

15-حجة الاسلام و المسلمين آية الله سيد مصطفى هاشمى(از آيات و حجج همدان)

16-آية الله شيخ محمد على دامغانى(از آيات و حجج همدان)

17-حجة الاسلام و المسلمين شيخ حسن جوركانى(از آيات و حجج همدان)

18-حجة الاسلام و المسلمين شيخ شهاب الدين ملايرى(از آيات و حجج ملاير)

19-حجة الاسلام و المسلمين شيخ نوح معروف به عرب(از مدرسين عاليقدرهمدان)

20-حجة الاسلام و المسلمين شيخ على اصغر باقرى همدانى(از مدرسين همدان)

21-عبد الرحيم عقيقى بخشايشى(مؤلف ناچيز كتاب و كوچكترين همه آن بزرگان)

آثار و تاليفات

با توجه به اشتغالات فراوان مرجعيت و گرفتاريهاى وقت گير آن ، كه مجال تاليف و تصنيف را سلب مى نمود در عين حال ايشان در ايام فراغت به تاليف و تحقيق نيزپرداخته اند كه اين تاليفات را مى توان نام برد كه متاسفانه هيچكدام به حليه طبع آراسته نشده اند .

1-رساله در اجتهاد و تقليد .

2-رساله در حالات صحابى معروف ابو بصير .

3-رساله در لباس مشكوك .

4-رساله در قاعده لا ضرر و لا ضرار .

5-رساله در عصير عنبى و زبيبى و ثمرى .

6-رساله در كلام نفسى .

7-رساله در اطراف احوال اصحاب اجماع .

8-رساله در اسرار الصلوة .

9-رساله در اربعين حديثا .

10-رساله در حبط و تكفير .

11-رساله در بيان عده كافى .

12-حاشيه بر رساله انيس النجاة .

13-حاشيه بر العروة الوثقى سيد يزدى .

14-تقريرات فقه و اصول آية الله حائرى .

15-ديوان اشعار و سروده ها .

(1)

خدمات اجتماعى و فرهنگى

آثار فرهنگى و اجتماعى متعددى از آن عالم ربانى به يادگار مانده است كه به چند نمونه از آن باقيات صالحات اشاره مى كنيم :

1-تربيت شاگردان : خدمات تعليمى و تدريسى ايشان در خور نگرش و توجه مى باشد ايشان در طول نيم قرن از عمر تدريسى خويش ، دهها نفر از پژوهندگان معارف الهيه را تعليم و تربيت داد . شاگردان و اخلاف علمى و تربيتى آن بزرگمرد الهى ، يكى از آثار ماندگار آن مرجع عاليقدر مى باشند كه اسامى جمعى از آنان در بخش شاگردان گذشت .

2-تاسيس حوزه همدان : ايشان در پايه گذارى حوزه علميه همدان و راه اندازى آن و تاسيس كتابخانه وابسته آن به استادش مرحوم آية الله حائرى تاسى نموده و گام جاى گام ايشان نهاد .

3-تعمير مدرسه مخروبه آخوند : ايشان از نخستين روزهاى ورود به همدان ، به تعمير و مرمت مدرسه مخروبه آخوند ملا محمد حسن بن حسين مختارى متخلص به مجرم همدانى(متوفى 1275 ه . ق)صاحب مصائب العلماء»(خطى موجود دركتابخانه غرب همدان)همت گمارد و آن را در سالهاى 1321 تا1323(ه . ش)بازسازى نمود و به نام خود بانى اصلى مدرسه ، «آخوند»اشتهار يافت . ازدياد طلاب وتوسعه و گسترش حوزه همدان ايجاب نمود كه برخى از همسايگان نيكوكار مدرسه ، مانند مرحوم حاج جواد كرمانشاهى را وادارد كه حياط وسيعى را به مدرسه واگزارد كه در آن حياط اهدايى ، ساختمان حجره ها و رواق وسيع كتابخانه غرب همدان پى ريزى گرديد .

4-تاسيس كتابخانه غرب : در كنار توسعه و مرمت مدرسه آخوند ، در سال 1332 ه . ش اقدام به احداث كتابخانه مجهز و وسيعى نمودند كه هم اكنون يكى ازاعتبارات منطقه غرب به شمار مى آيد و حقير تفصيلا

در كتاب زير بناى تمدن و علوم اسلامى شرح آن را آورده ام ، و اجمال مساله آن است كه يكى از ياران جوان و اهل ذوق آية الله آخوند ، به نام حاج ميرزا على صفر ذكاوتى قراگوزلو(متوفى 1331 ه . ش)متخلص به زمزم ، از وضع اسفبار كتابخانه عارف شهير و عالم حكيم ميرزا محمدجعفر كبوتر آهنگى(مجذوب عليشاه همدانى ، 1171-1239 ه . ق) آگاهى و نگرانى داشت ، چون خود را از متوليان آن كتابخانه بود . در وقفنامه كتابخانه مجذوب آمده بودكه مجتهد زمان در همدان مى تواند اعمال اشراف و نظارت بر آن بنمايد . به اشارت آقاى آخوند(ره) ، شادروان ذكاوتى همتى شگرف نمود و بازمانده آن كتابخانه پيشين 4000 جلدى را كه در آن زمان يك گارى ورق بيش از آن نمانده بود ، از بويوكشابادكبوتر آهنگ به حوزه علميه آخوند انتقال داد و با كار طاقت فرساى فنى و كتابشناسانه ، ازآن مورقات 400 نسخه خطى نفيس بازسازى كرد كه اينك در فهرست كتابخانه مزبورشناخته شده است و همان پايه و مايه كتابخانه اى گرديد كه اينك با افزايش كتابهاى چاپى و خطى ديگر و با اهداى مجموعات برخى از معاريف همدان ، از جمله 2000جلد اهدايى خود آية الله آخوند همدانى و مراجع دانشگاهى و جز آنها ، امروز در حدود15000 جلد كتاب چاپى به زبانهاى عربى ، فارسى ، انگليسى ، و غيره دارد و به مثابه بزرگترين و معتبرترين كتابخانه حوزه عمليه همدان شناخته شده و از مصاديق بارز«ان آثارنا تدل علينا»مى باشد .

گفتارى از كتاب زير بناى تمدن و علوم اسلامى اينجانب كه در سال 1342 ش پس از بازديد از آن كتابخانه نوشته شده است

: !505«اين كتابخانه در سه طبقه با بهترين لوازم بنا در وسط صحن مدرسه واقع شده است و بناى آن در سالهاى 1338 و1339 ه . ش به اتمام رسيده و در رده كتابخانه هاى بزرگ روز تنظيم و تاسيس گرديده است و هم اكنون 14000 جلد كتاب نفيس دررشته هاى مختلف دارد كه از نفيس ترين كتابهاى آن ، رساله هاى فلسفى ابو على سينا وفارابى به خط خودشان مى باشد . آقاى دكتر جواد مقصودى ، فهرست جامعى بر اين نفايس نگاشته اند . » (2)

5-ايجاد و راه اندازى مجله ماهانه پيك اسلام : يكى ديگر از خدمات ارزشمندو فرهنگى آن بزرگ مرجع تقليد ، تاسيس و راه اندازى مجله علمى و اسلامى پربار«پيك اسلام بود كه به مثابه ارگان حوزه علميه و كتابخانه غرب همدان به سرپرستى ايشان و زير نظر هيئت تحريريه و با تلاش و كوشش مدير محترم كتابخانه آقاى دكترجواد مقصودى تاسيس و انتشار مى يافت . اين مجله كه به سبك مجله ماهانه مكتب اسلام حوزه علميه قم بود ، از دى ماه 1341 تا دى ماه 1342 استمرار و انتشار يافت ومجموعا شش شماره از آن منتشر گرديد . حقير در آن مجله وزين چند مقاله داشت كه يكى از آنها ترجمه وصيتنامه علامه حلى(ره)به فرزندش فخر المحققين و ديگرى ترجمه مقاله شيخ محمود شلتوت در مورد به رسميت شناختن مذهب جعفرى و چندمقاله ديگر بود . اين مجله نوعا از نويسندگان فاضل منطقه غرب و از اساتيد حوزه علميه قم و نجف تامين مطلب مى نمود .

6-تعمير و تاسيس مساجد و تكايا : شايد دهها مسجد و حسينيه و حمام درشهرستانها و قراء و قصبات تابعه همدان و كرمانشاه و حومه ، مستقيم

يا غير مستقيم بااشاره و عنايت آن بزرگوار تاسيس يا تعمير يافت كه آمار آنها از عهده نگارنده خارج مى باشد و تعداد آنها هم كم نيست .

چند داستان شيرين

1-توتياى چشم

از نوادر قصه ها و شنيدنيها كه از استاد بزرگوارش مرحوم حاج شيخ عبد الكريم نقل مى نمودند ، اين بود كه مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى(اعلى الله مقامه الشريف)فرمودند :

«چشم درد شديدى به من عارض شد ، به حدى كه توان مطالعه و نوشتن را ازمن سلب نمود . مطالعه و نگارش را كنار گذاشتم و به معالجه و درمان پرداختم ، ولى اين ناراحتى همچنان ادامه داشت ، تا آنكه فصل تعطيلى رسيد و با قطار عازم زيارت وعتبه بوسى ثامن لحجج حضرت امام رضا(ع)شدم و در نيتم بود كه از خداوند متعال توسط آن بزرگوار شفاى درد چشمم را مسئلت نمايم . اتفاقا با جمعى از زائرين دهات آذربايجان كه با شور و شوق فراوانى عازم زيارت بودند ، هم كوپه شدم . بى آنكه زبان همديگر را بدانيم ، در بين راه يك مرتبه به نظرم رسيد كه خوش قلب تر و پاكتر وخالصتر از اين زائران كسى را پيدا نخواهم كرد كه عازم زيارت آقا باشند . اينان يكسال باتمام زحمات طاقت فرسا كار مى كنند و بيل مى زنند و شخم مى كنند و اندك درآمدى راكه پيدا مى كنند ، گرانبهاتر و ماندنى تر از زيارت آقا ثامن الحجج(ع)چيزى براى خودنمى دانند و دسترنج حلال خود را صرف زيارت مى نمايند . چه بهتر از غبار خاك پاى اينان استشفاء نمايم . به همان نيت ذره اى از زير كفش يكى از اين زائرين را به چشم كشيدم ، بى آنكه او خود توجه داشته باشد . خداوند متعال از عنايت ثامن الحجج ازهمان

لحظه درد چشم را از من برط رف نمود و تا آخر عمر هم نياز به عينك پيداننمودم . »

آقاى آخوند مى فرمودند : مرحوم حاج شيخ تا اواخر عمر مى توانستند از فاصله دور به مطالعه كتاب بپردازند ، بى آنكه نيازى به عينك داشته باشند .

اين سرگذشت را آن مرحوم با يك حال و خلوص خاصى بيان مى فرمودند كه شنونده را تحت تاثير قرار مى داد و اين مورد را يكى از عنايات الهى در حق آن استادبزرگوار توصيف مى نمودند .

2-تفرس به سنت

از نوادر حكايات زندگى خود آن مرحوم هم اين است كه مى فرمودند : «روزى مرد مؤمنى از اهالى شمال كه ظاهرا كارمند دولت در همدان بودپيش من آمد و اظهار داشت من فرزند و خلفى ندارم ، تقاضا دارم از خدا بخواه ، فرزندى به من كرامت فرمايد كه سخت در طلب فرزند هستم ، ولى نمى دانم چه كاركنم ؟ »مرحوم آقاى آخوند مى فرمودند دلم به حالش سوخت ، يك مرتبه جرقه اى درذهنم برق زد و سخنى به زبان آوردم كه نه در كتابى ديده بودم و نه در معالجات اطباءسراغ داشتم ، فقط نوعى تفرس و تيمن نسبت به سنت پاك پيامبر بزرگوار اسلام(ص)بود . آنگاه كه خداوند متعال مى خواهد نطفه زهراى مرضيه منعقد گردد ، از سوى خداوند متعال به پيامبر خودش ابلاغ مى گردد چهل روز از همسر و خانواده خودش دورى گزيند و پس از چهل روز به سراغ خديجه برود . اين جدايى و فاصله انداختن لابد نكته اى را در برداشته است . به اين مرد سائل گفتم : من دعا مى كنم ، در ضمن روشى را هم تيمنا به تو ياد مى دهم تا طبق آن رفتار نمايى . اميدوارم خداوند

متعال ترا مايوس نكند . به او گفتم :

وقتى به شهر خود برگشتى ، چهل روز از همسر خود جدايى اختيار كن ، هرگز به سراغ او نرو ، ولى پس از نماز و دعا با وى همبستر شو . اميد است خداوند متعال فرزندى به تو عنايت فرمايد . اگر فرزندت پسر شد ، نام او را«محمد»بگذار .

سالى گذشت ، روزى از درس برگشته بودم ، ديدم چند جعبه پرتقال را در دالان منزل گذاشته اند و رفته اند . از مشهدى صفر(خادم منزل كه پيرمرد باصفايى بود)پرسيدم ، گفت يك نفر با ماشين آورد و اينجا گذاشت و چون شما نبوديد گفت عصربرمى گردم . . . منتظر بودم ، ديدم همان آقايى است كه يكسال پيش از من دعاى اولادخواسته بود . گفتم خوش آمديد!اين پرتقالها براى چيست ؟

گفت اين پرتقالها محصول باغ خودم و شيرينى فرزندم محمد است ، كه پارسال مرا ارشاد نمودى و طبق فرموده شما عمل كردم و خداوند متعال در اثر دعاى خير شمافرزندى به من عنايت فرمود ، شيرينى و تحفه آن را براى شما آورده ام .

مرحوم آقاى آخوند مى گفت : نماز گزاردم و شكر خدا را بجا آوردم كه خداوندمتعال درخواست فرد مؤمنى را عملى ساخته است .

اين قصه يكى از نوادر حكايات و سرگذشتهاى آن عالم ربانى و عارف صمدانى بود كه از اين سرى قصه ها و عجايب در زندگى او فراوان وجود داشت .

اخلاف و فرزندان

آية الله آخوند همدانى سه فرزند ذكور به نامهاى حسين و حسن و محمد ، و چندداماد همدانى داشت .

1-حسن معصومى ، در پيكار با رژيم ستمشاهى در سال 1353 و پس از مدتى زندانى بودن به شهادت رسيد .

2-محمد معصومى كه

هم اكنون يكى از دبيران خدمتگزار در همدان مى باشد .

3-مهندس حسين معصومى ، فاضل و هم اكنون مدرس تاريخ و فلسفه علم دردانشگاه صنعتى شريف ، و دانشور و پژوهشگر و ويراستار دقيق و فرزانه معاصرمى باشد . ايشان ايامى مسئول و سر دبير مجله نشر دانش بود .

علاوه بر پسران نامبرده ، داراى چند دختر هستند و دامادهاى محترم ايشان ، افرادمتدين و نيكوكار همدانى مى باشند كه خداوند بر توفيقاتشان بيفزايد .

وفات او

سرانجام اين عالم بزرگ و مرجع عاليقدر منطقه غرب كشور ، پس از يك بيمارى شديد كه جهت مداوا به انگلستان برده شد ، در 31/4/1357 ، مطابق شعبان 1398 ديده از جهان فرو بست . پيكر پاكش جهت دفن به همدان انتقال داده شد و در مسير راه به همدان ، با استقبال و احترام فوق العاده مردم رو به رو شد و در همدان تشييع فوق العاده و باشكوهى از جنازه ايشان به عمل آمد و دوستداران انقلاب اسلامى ، به بركت اين پيكر شريف ، تظاهرات وسيعى را بر ضد رژيم طاغوت راه انداختند . پيكر پاكش درقبرستان عمومى شهر مدفون گرديد . بر سنگ مزار او ، آية الله العظمى مرعشى نجفى اينگونه نبشتند : هذا مغرب شمس العلم و الحكمة و التقوى ، رجل الرجال و الدراية ، بطل الحديث و الرواية ، طود الفضل و جوهر الفقه ، فقه الاصول و اصل الفروع ، الحبر الجليل والبحاثة النقاد النبيل ، بانى المدرسه الدينية ببلدة همدان و القائم باحياء حوزتها العلمية وتاسيس مكتبتها المنيفة و المربى في حجر تربيته جماعة من الاعاظم و الاعلام . . .

بالاخره ذوقى شاعر معاصر و خوش ذوق همدان ،

در رثاء و تاريخ وفات او ، سرودند :

در دامن الوند كه شهر همدان است ز آيات خدا«آيتى امر عيان است «آخوند»لقب ، نام على ، مظهر تقوى در علم و يقين ، چشم و چراغ همگان است (3)

گويند پيش از وفات ، برخى از علاقمندان از او خواسته بودند كه اجازه دهندمقبره خاصى جهت وى تدارك ببينند . آن مرحوم ضمن رد اين پيشنهاد فرموده بودند :

مى خواهم باران رحمت الهى ، همراه قبر ديگر مؤمنان ، مستقيم بر قبرم ببارد و مانع ورادعى نداشته باشد .

از اين رو قبر او در جوار ديگر قبور مؤمنين در قبرستان عمومى شهر و دردروازه قرار دارد و حقير موفق به زيارت و استرحام آن شده است .

پى نوشتها

1- مجله نور علم شماره 46 سال دهم دوره چهارم صفحه 69 .

2- زير بناى تمدن و علوم اسلامى ، چاپ سوم ، 1356 ه . ش ، دفتر نشر نويد اسلام ، ص 193- 191 .

3- منابع و مآخذ : يكصد سال مبارزه روحانيت ، ج 3- زير بناى تمدن و علوم اسلامى ، تاليف نگارنده- تاريخ مفصل همدان ، تاليف استاد صابرى .

53- آية الله العظمى حاج سيد احمد خوانسارى (متولد1309-متوفى 1405 ه . ق)

مقدمه

مرحوم آية الله العظمى الحاج السيد احمد بن الحاج يوسف الخوانسارى(قدس سره الشريف) ، از سادات عظام و فقهاى كرام است كه با سى تبار نسب به حضرت موسى بن جعفر(ع) مى رساند . او يكى از پرچمداران فقه و فقاهت و يكى از مراجع عظام و عاليقدر و فقهاى نامدار شيعه در قرن چهاردهم هجرى مى باشد .

تحصيلات

او در 18 ماه محرم 1309 در شهر ادب پرور خوانسار در يك خانواده روحانى ديده به جهان گشود ، و تحت عنايت پدر و مادر دلسوز رشد و نما كرد و علوم مقدماتى را در زادگاه خود از محضر علماى آن سامان ، به ويژه مرحوم آية الله حاج سيد محمدحسن(متوفى 1337 ه . ق)و دامادشان ، مرحوم آية الله حاج سيد على اكبر خوانسارى فرا گرفت . سپس جهت تكميل معلومات به حوزه اصفهان مهاجرت نمود و از محضرآيات عظام : مرحوم حاج مير محمد صادق مدرس ، آخوند ملا عبد الكريم جزى و ميرزامحمد على تويسركانى فرا گرفت . آنگاه محض رفع عطش دانشجويى خويش ، جهت تكميل معلومات به دار العلم نجف اشرف عزيمت نمود و در آن حوزه هزار ساله ، دوسال در درس آية الله آخوند خراسانى و چندين سال هم در درس مرحوم صاحب العروة و مرحوم آية الله آقا ضياء عراقى و اساتيد ديگر فقه و اصول شركت جست تا به مدارج عاليه علمى در بخش فقه ، اصول ، فلسفه و رياضيات نائل آمد . سپس در سال 1335 ه . ق با دست پر به ايران بازگشت و در اراك اقامت گزيد و از محضر پر فيض آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى در اراك استفاده شايانى برد .

پس

از آنكه آية الله حائرى در سال 1340 ه . ق بنا به دعوت حوزه علميه قم ، درآن شهر اقامت گزيد ، مردم اراك از محضر ايشان درخواست نمودند كه مرحوم خوانسارى به جاى ايشان اقامه جماعت و رفع مراجعات مردم را بنمايد . مرحوم حائرى با اين امر موافقت كردند . پس از مدتى اقامت در اراك در يكى از جلسات ازآية الله مؤسس شنيده شد كه فرموده بودند كه ما مى خواستيم آقاى سيد احمدخوانسارى ، اعلم علماى شيعه باشد ، ولكن ايشان قناعت كردند كه اعلم علماى اراك باشند . محض شنيدن اين سخن كه حاكى از رضايت ضمنى آية الله مؤسس در موردحضور ايشان در قم بود ، به قم مهاجرت و در اين شهر اقامت مى گزينند . پس از دو ماه از ورود ايشان ، آية الله حائرى محل اقامت نمازجماعت خود را در مدرسه فيضيه به ايشان تفويض ، ودر اولين جلسه جماعت ، خود شخصا شركت نموده ونماز خود را به ايشان اقتداءمى كنند . به اين ترتيب عدالت و شايستگى معنوى ايشان راتاييد مى فرمايند .

مرحوم خوانسارى درمدت اقامت خود در قم ، ازاحترام و تجليل خاص مدرسين و فضلاء برخورداربوده اند . در درس خارج ايشان جمعى از بزرگان و معاريف حوزه شركت مى جستند و افرادى مانند امام موسى صدر ، و آية الله منتظرى از شاگردان فقه و فلسفه ايشان به شمار مى آيند .

اقامت در تهران

پس از درگذشت آية الله حاج آقا يحيى سجادى ، امام جماعت مسجد سيدعزيز الله در محرم 1370 ه . ق ، جمعى از اهالى تهران از مرجع بزرگ آية الله العظمى بروجردى تقاضا مى كنند كه شخصيت بزرگى را به تهران اعزام نمايند تا در مسجد حاج سيد

عزيز الله اقامه جماعت نموده و به امور دينى مردم و حل و فصل مسائل مباشرت نمايد . (1)

مرحوم آية الله بروجردى شخص با كفايت آية الله خوانسارى را كه از نظر زهد ، تقوا و مبارزه با هواى نفس مشهور عام و خاص بودند ، به تهران اعزام و تا آخر عمر درمسجد حاج سيد عزيز الله تهران به اقامه نماز جماعت و تدريس خارج فقه و اصول مشغول ، و عمر پر بركت خود را در خدمت به اسلام و حوزه هاى علمى سپرى نمودند .

حقير در اوايل جوانى كه در ارتباط با دانشگاه و مسائل مربوط به نشر كتاب ، رفت و آمد بيشترى داشتم ، و نوعا مسيرم از داخل بازار سراى گلستان و بوستان انجام مى گرفت ، نزديكى هاى ظهر ، سيد بزرگوار و جليل القدرى را مى ديدم كه همراه يك نفر ، بدون كوچكترين تشريفات و بيا و برو ، از ميان محيط شلوغ و مردم مشغول كسب و داد و ستد عبور مى نمايد و به سوى مسجد سيد عزيز الله در حركت مى باشد . درحركت و رهسپارى ايشان ، كوهى از وقار و متانت را مى ديدم كه روح و روحانيت وصفا و معنويت را به تماشاگران مى بخشيد ، و معنويت اسلام را به بازاريان و مردم غرق در ماديات عرضه مى كرد . با مشاهده ايشان ، بازاريان كركره ها را پائين كشيده ، به سوى نماز جماعت مى شتافتند . همين مرجع بزرگوار گاهى در راه بندانهاى بازار ، همانند مردم عادى متوقف و بدون كوچكترين امتياز و تشخص ، با يك حالت عادى و خاكى عبور ومرور مى نمودند . بعدها شناختم كه چه گنجينه اى بوده است ، به حدى كه حضرت امام(ره)پس

از فوت آية الله بروجردى ، پيشنهاد داشته اند كه آية الله خوانسارى به قم بازگردند و همه پشت سر او بايستند و مرجعيت نيرومند و پايدار شيعه را استحكام بخشند ، و از تعدد رساله ها كه همان تشعب و پراكنده ساختن قدرت شيعه است ، جلوگيرى به عمل بياورند . از اين پيشنهاد معلوم مى گردد كه آن مرحوم ، شايستگى ولياقت چنين مديريت والايى را داشته است كه كانديداى چنين رتبت و منزلت باشند .

مرجعيت عمومى

پس از درگذشت آية الله العظمى بروجردى ، جمع كثيرى از مردم ايران و برخى از كشورهاى مجاور ، به ايشان رجوع و از رساله ايشان استفاده كردند ، و در اواخر ، مرجعيت ايشان عظيم تر و فراگيرتر گرديد ، به حدى كه اداره مالى حوزه هاى علمى ايران و ساير بلاد ، بيشتر بر دوش مبارك ايشان قرار داشت ، و آنچنان از نظر امكانات مالى نيرومند و پرتوان بود كه شهريه اش چندين ماه پس از رحلت نيز استمرار داشت .

تاليفات

از تاليفات اين فقيه نامدار و زاهد پارسا ، كتابهاى زير قابل ذكرند :

1-جامع المدارك في شرح المختصر النافع ، در7 مجلد ، چاپ انتشارات اسماعيليان قم ، يك دوره فقه استدلالى منقح و مهذبى است كه جامع وجازت لفظ ودقت و گستردگى مطالب مى باشد .

2-العقائد الحقة ، در علم كلام ، پيرامون معتقدات شيعه و دفاع از مبانى كلامى آن .

3-حاشيه بر العروة الوثقى

4-رساله عمليه توضيح المسائل

5-رساله مناسك حج مداخله در امور سياسى :

معظم له از آغاز نهضت اسلامى به رهبرى روحانيت ، سهم ارزنده و مؤثرى داشته اند و حق بزرگى نسبت به شكل گيرى پايه هاى انقلاب اسلامى دارند .

در آن روزهاى نخستين كه همراه ديگر علماء در بازار تهران به حالت اعتراض نسبت به اعمال دستگاه حركت مى نمودند ، مورد هجوم پليس و ماموران امنيتى قرارگرفتند و مقدارى از ناحيه پا جراحت برداشتند . از ايشان اعلاميه هاى متعددى درباره انقلاب صادر شده است .

نمونه اى از اعلاميه هاى ايشان

ايشان به مناسبت تبعيد حضرت امام به تركيه و توقيف برخى ديگر از بزرگان ، اعلاميه زير را صادر نمودند :

«بسم الله الرحمن الرحيم . الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام على خيرخلقه محمد و آله الطاهرين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .

حوادث اسف آور يكى دو روز اخير كه منجر به قتل و جرح يك عده مردم بى گناه و توقيف حضرت آية الله خمينى و آية الله قمى و ديگر آقايان عظام شده است ، موجب كمال تاثر و تاسف حقير گرديد . با كمال تعجب مشاهده مى شود مسئولين امنيت كشور با نهايت گستاخى حضرات آقايان مراجع عظام و علماى اعلام دامت بركاتهم را موافق امورى كه مبانيت آنها با شرع مطهر محرز و مكرر

تذكر داده شده است ، جلوه مى دهند .

حقير در اين موقع حساس ، لازم مى دانم اولياء امور را متذكر سازم انجام اينگونه اعمال ضد انسانى نسبت به حضرات علماى اعلام ، و قتل و جرح مردم بى پناه ، نه تنهاموجب رفع غائله نخواهد بود ، بلكه جز تشديد امور و ايجاد تفرقه و وخامت اوضاع ، اثر ديگرى نخواهد داشت . موجب كمال تاسف است كه بايد حريم مقدس اسلام وروحانيت از طرف اولياى امور اين چنين مورد تجاوز قرار گيرد . انا لله و انا اليه راجعون . از خداوند متعال عز اسمه مسالت دارم كه اسلام و مسلمين را در كنف عنايات خود از همه حوادث ، مصون و محروس بدارد و ما توفيقى الا بالله ، عليه توكلت و اليه انيب .

الاحقر احمد الموسوى الخوانسارى ، 13 محرم 1383 ه . ق

ايشان علاوه بر اعلاميه فوق ، اعلاميه ها و تذكرات فراوانى در مواقع حساس صادر نموده اند و پس از پيروزى انقلاب نيز تذكرات و خير انديشيهايى نسبت به اولياى امور جمهورى اسلامى داشته اند ، و اين امور همه نشانگر آن مى باشد كه ايشان در تمام موارد ، از مولى و پيشوا و حجت الله في الارضين الهام مى گرفتند و كوچك ترين پيروى از هواى نفس و انانيت و خوش آيند مردم نداشته اند .

وفات

سرانجام اين عالم بزرگوار ، پس از96 سال عمر پر بركت ، در اثر كسالت درنخستين ساعات بامداد روز شنبه مورخ 30/10/63 مطابق 27 ربيع الثانى 1405 ه . ق دار فانى را وداع ، و به ديار جاودان شتافت ، و جهان اسلام و حوزه هاى علميه را عزادارساخت .

به مجرد انتشار خبر ارتحال اين فقيه ربانى ، امام امت به حوزه هاى علمى تسليت گفت

و درسهاى حوزه يك هفته تعطيل شد ، و از طرف دولت در سراسر كشور عزاى عمومى اعلام ، و بازار تهران هم سه روز تعطيل گرديد . جنازه مطهر ايشان به قم انتقال يافته ، و در جوار استاد بزرگوار خود ، در حرم كريمه اهل بيت ، حضرت معصومه(ع)مدفون گرديد .

دو اعلاميه تسليت

پيام امام امت

امام امت در اعلاميه تسليت فرمودند :

«بسم الله الرحمن الرحيم . انا لله و انا اليه راجعون . خبر رحلت مرحوم مغفورآية الله خوانسارى رحمة الله عليه موجب تاسف و تاثر گرديد . اين عالم جليل و بزرگوار و مرجع معظم كه پيوسته در حوزه هاى علميه و مجامع متدينه مقام رفيع و بلندى داشت وعمر شريف خود را در راه تدريس ، و تربيت و علم و عمل به پايان رساند ، حق بزرگى بر حوزه ها دارد ، چه اينكه با رفتار و اعمال خود و تقوا و سيره خويش ، پيوسته درنفوس مستعده ، مؤثر و موجب تربيت بود .

از خداوند تعالى براى ايشان رحمت و مغفرت ، و براى علماى اعلام وحوزه هاى علميه صبر و اجر خواستارم . و السلام على عباد الله الصالحين .

روح الله الموسوى الخمينى . 29 ديماه 1363 ه . ش

پيام آية الله العظمى گلپايگانى

آية الله العظمى گلپايگانى كه علاقه فراوان و ارتباط عميقى بين آن دو بزرگوارحاكم بود ، در تلگراف تسليت چنين مى نويسد :

«بسم الله الرحمن الرحيم . ثلمة لا تسد و كسر لا يجبر . با كمال تاسف رحلت مرجع عاليقدر ، بقية السلف و اسوه فضايل و تقوا و فقيه اهل بيت(ع)حضرت آية الله آقاى حاج سيد احمد خوانسارى(قدس سره)را به آستان اقدس بقية الله(ارواح العالمين له الفداء)و به محاضر علماى اعلام و حوزه هاى علميه و به عموم ملت مسلمان و شيعيان جهان تسليت عرض مى كنم .

آن فقيد روحانيت در علم و عمل و مخالفت هوى و اطاعت مولى و ترك اقبال به دنيا و انقطاع الى الله و جامعيت علمى و تدريس و تاليف و عبادت و تواضع در بيش ازنيم قرن مشار اليه

بالبنان و مسلم بين اقران بود . ضايعه رحلت ايشان را نمى توان باتوصيفات بيان كرد ، و بيش از حد تصور با فقدان ايشان در حصن و حصين رخنه افتاد .

انا لله و انا اليه راجعون .

محمد رضا الموسوى الگلپايگانى . »

تحليلى جزئى از دو تسليت مهم

اين دو اعلاميه تسليت از دو سيد سند و دو مرجع معتمد و بزرگوار كه هر دو در يك مكتب و در يك مدرس و پيش يك مدرس و معلم تعليم ديده اند ، در حق يك همدوره و همكلاس و هم مكتب و هم محضر سند گويا و نشانه بس مستحكم درعظمت شان و علو مقام آن فقيه ربانى و مجتهد صمدانى مى باشد كه طوبى له و حسن مآب .

امام بزرگوار در حق ايشان مى نويسند : «او با رفتار و اعمال خود و تقوا و سيره خويش پيوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربيت بود . »

اين سخن نشانگر آن معنى است كه خود عمل منهاى سخن و نطق ، سازنده است و كار ساز . آن فقيه بزرگوار چندان اهل سخن و بيان و نطق و گفتار نبود ، اما عمل وتقواى بوذرى و زهد و پارسايى بحر العلومى ، و قداست و نزاهت مقدس اردبيلى را درعصر ماديات و در مرز تزاحم اميال و شهوات نفسانى ، يعنى قلب بازار تهران را داشت ، به حدى كه با سيره عملى خويش مردم را به معنويت اسلام و حقانيت روحانيت وتقوى جلب مى نمود ، نه با بيان و گفتار .

اما اعلاميه آية الله العظمى گلپايگانى ، موج بلندتر و سوز بيشترى دارد . نشان مى دهد كه جايگاه او در قلب وى مؤثرتر و جانكاهتر بوده است . جايى

كه در آغازاعلاميه مى نويسد : «شكاف غير قابل انسداد و شكست غير قابل جبران به حريم دين ومرز روحانيت اسلام وارد آمده است كه هرگز قابل جبران نيست . »و آنگاه از وى به عنوان يادگار سلف و ذخيره گذشتگان و الگوى فضايل مخالف هوى و هوس و مطيع امر مولى و تارك دنيا و منقطع الى الله و جامع بين علم و عمل ياد مى كند ، نشانه ها واماراتى كه امام(ع)در مرجع تقليد تعيين فرموده اند ، و نكته مهم تر آنجا است كه مى فرمايند : «ايشان بيش از نيم قرن با اين اوصاف و صفات ، بين اقران و امثال مشار اليه بالبنان و مسلم بين اقران و نظاير بوده است . »طبيعى است رخنه اى كه با چنين ضايعه اى به اركان دژ اسلام رخ دهد ، به اين زوديها قابل جبران نخواهد بود .

پى نوشت

1- نقباء البشر ، ج 1 ، ص 462 .

54- آية الله العظمى سيد روح الله الموسوى الخمينى (متولد 1320-متوفى 1409 ه . ق)

مقدمه

حضرت آية الله العظمى الامام سيد روح الله الموسوى الخمينى(رضوان الله تعالى عليه)كه نقش رهبريهاى قاطع او از ديوار مرزها عبور كرده و تصديق و تحسين همگان را برانگيخته است ، يكى از معدود مراجع عاليقدر تقليد شيعه مى باشد كه توانست زعامت روحى و معنوى را با زعامت حكومتى و ولائى هماهنگ سازد ، وجهانيان را در برابر معنويت و صداقت تشيع به حيرت و شگفت وادارد . او يكى ازشگفتيهاى آفرينش و يكى از نوادر روزگار بود كه شناخت واقعى او به اين زوديها ميسرنيست .

ولادت

او در بيستم جمادى الثانى 1320 مصادف با ولادت با سعادت صديقه طاهره(عليها السلام)در شهرستان خمين ، در يك خاندان علم و تقوى متولد گرديد . پدربزرگوار او ، مرحوم آية الله شهيد سيد مصطفى موسوى خمينى ، يكى از علماى برجسته خمين و رهبر مذهبى و معنوى مردم آن سامان بود كه چند ماه پس از تولد فرزندش درراه خمين به اراك از سوى فئودالهاى آن زمان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و درتاريخ سى ام ذى الحجه 1320 در سن 47 سالگى ، به فيض شهادت نائل آمد .

مولود مسعود كه پيش از شناختن جهان اطراف خود پدر بزرگوار خود را ازدست داده بود ، در گهواره يتيمى بزرگ شد . هنگامى كه هنوز پا به 16 سالگى نگذاشته بود ، مادر گرامى خود را نيز در سال 1336 از دست داد ، آن گاه تحت سرپرستى عمه گرامى و برادر بزرگ خود ، آية الله حاج سيد مرتضى پسنديده قرار گرفت ، و زير نظرآندو ، به تحصيل علوم دينى پرداخت . وى مقدمات دروس ادبى را در خمين آموخت ، آن گاه در سال 1339 ه

. ق ، در عنفوان جوانى عازم اراك شد تا در حوزه درس مرحوم آية الله حاج شيخ عبد الكريم حائرى به تحصيلات دينى و علمى خود ادامه دهد . آن گاه كه مرحوم حاج شيخ عبد الكريم در سال 1340 ه . ق عازم حوزه نوپاى قم مى گرديد ، اونيز همراه آن بزرگ مرد به قم رهسپار گرديد و در مدرسه دار الشفاء سكونت ورزيد و به ادامه تحصيل و تكميل تهذيب نفس خويش پرداخت تا در سال 1345 ه . ق ، با استعدادو ذكاوت خاصى كه داشت ، سطوح عاليه را به اتمام رساند وسپس در محضردرس خارج فقه واصول آية الله حائرى ، مؤسس حوزه علميه قم حضور پيدا كرد .

هوش سرشار ، استعداد فوق العاده فراوان ، جديت وتلاش بى نظيرش آنچنان در وى تجلى يافت كه در سال 1355 ، هم زمان بارحلت مؤسس حوزه علميه قم ، او به عنوان استادى گرانقدر و مجتهدى عالى مقام در آسمان علم و فضيلت حوزه درخشيد ، و يكى از اساتيد بنام و معروف حوزه گرديد . وى در كنار فقه و اصول ، به كسب فلسفه و عرفان اسلامى و اخلاق عاليه نيز پرداخت ، و آن چنان در اين زمينه تلاش علمى و عملى داشت ، كه خود به عنوان استاد و مربى اخلاق در حوزه علميه قم مطرح گرديد وعاشقان علم و عرفان دور او را گرفتند . او به عنوان استاد مبرز معقول و منقول در حوزه علميه شناخته شد و با سرعتى برق آسا ، آوازه شهرت و شيوه تدريس و تعليم او زبانزدخاص و عام گرديد و گروهى از افراد با استعداد و شاگردان كمال جو ، دور شمع وجود اورا گرفتند و

از معلومات و مكتسبات اخلاقى او ، استفاده و استضائه نمودند .

مدرس عاليقدر حوزه

او در حوزه علميه قم به عنوان مدرس عاليقدر و پرجاذبه اى مطرح شد كه دههادانشجو را دور شمع وجود خود گرد آورد . او به عنوان مدرس و استاد گرانمايه ، مكتب و محضرى پرطرفدار و شكوه آميز داشت و با تمام وجود و با جديت و اخلاص كامل در تعليم و تربيت و تهذيب آن گروه مى كوشيد ، و دوشادوش تدريس علوم اسلامى ، به پرورش روح فداكارى ، شجاعت و بردبارى در آنان نيز مى پرداخت . وى كه از همان زمان از جنايات رژيم پليد و دست نشانده وقت خبر داشت ، و مى دانست تنها سنگراسلام است كه مى تواند آن حكومت جبار را از ريشه براندازد ، رنج و نگرانى ديگرى نيزداشت ، و آن از اين رو بود كه به دردناكى عميق ، كمبود احساس رسالت اسلامى ونقصان روحيه مسئوليت پذيرى را در برخى از روحانيون و جامعه آن زمان مى ديد ومى شناخت . از اين رو بود كه تمام هم خود را بر اين قرار مى داد تا افراد متعهد ، آگاه ، مبارز ، بى اعتنا به جلوه ها و مظاهر دروغين دنيا ، با يك كلمه : مؤمن و متقى و در عين حال دانشمند و وارسته براى جامعه پرورش دهد تا پيشتازان سپاهى باشند كه چون كوه به پا مى خيزد ، چون تندر مى غرد ، چون امواج كوه آسا پيش مى رود و ديوارهاى ستم رافرو مى ريزد . چنين بود آنچه در محضر و مكتب او مى گذشت ، درست بر خلاف مصالح سياستهاى داخلى و خارجى روز تلقى مى شد ، به همين جهت رضاخان ديكتاتور براى مصالح خود و اربابانش به

كمك مزدورانى كه در اختيار داشت ، بارها وبارها درس اخلاق ايشان را كه در مدرس مدرسه فيضيه انجام مى گرفت ، تعطيل نمود تابدين گونه از خطرى كه در دو قدمى خود مى ديد ، جلوگيرى به عمل آورده باشد .

او كه به خوبى با موقعيت زمانى و مكانى آشنا بود ، با دقتى موشكافانه ، و باآرامشى طوفان برانگيز ، دور از انظار مزدوران و نادانان به راه خود ادامه مى داد و منتظربود تا دوران سياه بيداد رضاخانى تمام شود ، و چون آن دوران به سر آمد ، ايشان نيزدرس انسان سازى خود را مجددا آغاز نمودند و مدرسه فيضيه را پايگاه خود ساختند .

مكتب درسى و تربيتى امام خمينى

آية الله خمينى(ره)تدريس علوم منقول و خارج فقه و اصول را در سال 1364ه . ق ، هم زمان با ورود مرحوم آية الله بروجردى به قم آغاز كرد . البته ايشان پيش ازشروع درس خارج ساليان درازى بود كه به تدريس سطح اشتغال داشت و كتابهاى فقه و اصول را با بيانى شيوا ، رسا و شيرين براى گروهى از فضلاء و محصلين علوم اسلامى شرح و بسط مى داد . ايشان با شروع درس خارج فقه و اصول ، دگرگونى ژرف و پر ارجى در حوزه علميه قم به وجود آورد و با سرمايه علمى سرشارى كه هماننددرياى بى كرانى از عمق قلب پرذخيره ايشان مى خروشيد و موج مى آفرينيد ، جويبارهايى از دانش و فضيلت را در بوستان روحانيت آن روز روان ساخت ، و حوزه علميه قم را به گهواره علم و فضيلت و كمال مبدل نمود ، و از شكر زار دانش خويش ، شهد و شكر به كام دانش پژوهان

معارف الهى فرو ريخت و چاشنى بخش زندگى علمى محصلين علوم اسلامى عصر خويش قرار گرفت .

سبك تدريس و شيوه مخصوص ايشان در بررسى مسائل علمى ، و موشكافيها ، ژرف نگريها ، و تحقيقات عميقى كه در مسائل و مطالب غامض فقه و اصول به عمل مى آورد ، روش استنباط و اجتهاد را در دانش پژوهان مى پروراند و راه آن را به شيفتگان مى آموخت . از اين رو مى بينيم كه بيش از دهها نفر مجتهد صاحب نظر و بى نياز از تقليداز حوزه درسى پر بار ايشان در قم بيرون آمدند . لازم به يادآورى است كه شيوه درسى ايشان در سطحى قرار داشت كه براى هر كسى قابل استفاده نبود ، و لازم بود كه محصل چند سالى دوره خارج ديده و پايه هاى علمى خود را تا حدى بالا برده باشد تا بتواند ازحوزه درس ايشان بهره گيرد ، از اين رو در حوزه علميه قم ، محصل تازه به خارج رسيده كمتر به درس ايشان مى آمد ، با وجود اين خصيصه ، بزرگترين كرسى تدريس علوم اسلامى از آن ايشان بود ، و جمعيت حوزه درسى ايشان ، از لحاظ كميت و كيفيت در حد والايى قرار داشت ، و حدود هزار نفر از فضلاء و صاحب نظران محقق وچيره دست در حوزه درس ايشان زانو زده ، از آن درياى مواج علم و فضيلت بهره مندمى شدند ، و آن گاه كه درس ايشان پايان مى يافت ، انبوه شاگردان در سراسر مسجدسلماسى(واقع در كوچه آقا زاده قم)يا در مدرسه فيضيه موج مى زد ، و حالتى روحانى به خيابان ارم و حومه صحن مطهر قم مى بخشيد . در سالهاى آخرى كه ايشان در قم مى زيستند ، و در مسجد

اعظم تدريس مى نمودند ، تعداد شاگردان درس ايشان از هزار ودويست نفر تجاوز مى كرد ، كه يك برابر و نيم شاگردان درس آية بروجردى در سالهاى آخر عمر آن فقيد سعيد بود .

اساتيد او

امام خمينى(ره)از محضر جمعى از علماء و بزرگان حوزه هاى علميه اراك و قم كسب فيض نموده اند كه اسامى برخى از آن بزرگان به ترتيب زير مى باشد :

1-آية الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى(مؤلف كتاب اسرار الصلوة و غيره)متوفى 1343 ه . ق

2-آية الله حاج مير سيد على يثربى كاشانى ، كه از سال 1341 تا1347 ه . ق درقم بوده اند .

3-آية الله حاج ميرزا ابو الحسن رفيعى قزوينى ، حكيم و فيلسوف متاله ، صاحب شرح دعاى سحر ، كه از سال 1341 تا1349 ه . ق در قم بوده اند ، سپس به تهران وقزوين مهاجرت كرده اند .

4-آية الله حاج شيخ محمد رضا مسجد شاهى ، صاحب وقاية الاذهان ، كه درسالهاى 1344 تا1346 ه . ق در قم بوده اند .

5-آية الله حاج ميرزا محمد على شاه آبادى ، صاحب رشحات البحار ، كه درسالهاى 1347 تا 1354 ه . ق در قم بوده اند ، و معظم له در تمام اين هفت سال از ايشان اخلاق و عرفان تلمذ نموده اند ، و در كتاب چهل حديث بارها از ايشان ياد نموده و باكمال تواضع كلمه روحى فداه را پس از نام استاد بزرگوارش ذكر مى كنند .

6-آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى ، مؤسس حوزه علميه قم ، و صاحب كتاب درر الفوائد»كه از حدود سال 1345 تا 1355 ه . ق ، از درس فقه واصول ايشان بهره مى برده اند . (1)

شاگردان او

تعداد كثيرى از طالبان علم و معنويت از محضر درس او بهره گرفته اند و در اينجابى مناسبت نيست كه اسامى تعدادى از علما و فضلايى كه در علوم منقول يا معقول ، يادر هر دو رشته افتخار شاگردى معظم

له را داشته ، و از مكتب پرفيض ايشان كسب دانش كرده اند ، آورده شود ، و صفحات كتاب ، با اسامى ستارگان درخشان فضيلت ، كه در گرد ماه علم و فضيلت ايشان حلقه زده و كسب نور و ضياء كرده اند ، آراسته شود ، ليكن از آنجا كه به دست آوردن اسامى كليه شاگردان بزرگ مرجعى كه حدود سى سال مهم ترين كرسى تدريس شيعه را به عهده داشته اند ، و در هر چند سالى دهها نفر عالم ومجتهد از حوزه درسى ايشان فارغ التحصيل شده و به اطراف و اكناف كشور و جهان پراكنده شده اند ، براى ما امكان پذير نمى باشد ، تنها به آوردن اسامى بعضى از آنان اكتفاءمى كنيم و از ديگر علماء و فضلاى مبرز كه افتخار شاگردى آن حضرت را داشته اند ونام آنان احيانا در اينجا آورده نشده است ، پوزش مى طلبيم ، كه گفته اند : «العذر عند كرام الناس ، مقبول

1-مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى

2-شهيد آية الله استاد مرتضى مطهرى

3-آية الله شيخ حسينعلى منتظرى

4-شهيد آية الله حاج آقا مصطفى خمينى

5-شهيد آية الله سيد محمد على قاضى طباطبائى

6-شهيد آية الله حاج آقا عطاء الله اشرفى اصفهانى

7-آية الله حاج شيخ عبد الجواد اصفهانى

8-آية الله حاج شيخ على كاشانى(فريد)

9-آية الله حاج آقا ضياء استر آبادى كاشانى

10-آية الله حاج شيخ اسد الله نور اللهى اصفهانى كاشانى

11-آية الله حاج آقا سيد رضا صدر

12-آية الله حاج شيخ عباس ايزدى نجف آبادى

13-آية الله سيد مرتضى خلخالى

14-آية الله حاج سيد عز الدين زنجانى

15-حجة الاسلام و المسلمين شهيد سيد محمد رضا سعيدى

16-آية الله شيخ محمد صادقى تهرانى

17-آية الله حاج شيخ على مشكينى

18-آية الله حاج شيخ حسين نورى

19-آية الله شيخ

محمد شاه آبادى

20-آية الله شيخ محمد موحدى فاضل لنكرانى

21-آية الله شيخ يحيى انصارى شيرازى

22-شهيد دكتر محمد مفتح همدانى

23-استاد شيخ نعمت الله صالحى نجف آبادى

24-آية الله شيخ هاشم قديرى

25-آية الله شيخ ابو القاسم خزعلى

26-آية الله شيخ احمد جنتى

27-آية الله شهيد دكتر سيد محمد حسينى بهشتى

28-حجة الاسلام و المسلمين شيخ محمد جواد حجتى كرمانى

29-حجة الاسلام شيخ على اكبر هاشمى رفسنجانى

30-حجة الاسلام و المسلمين شيخ على اصغر مرواريد

31-آية الله سيد على حسينى خامنه اى(رهبر معظم انقلاب اسلامى ايران)

32-آية الله شيخ غلامرضا صلواتى

33-آية الله شيخ ابراهيم امينى نجف آبادى

34-آية الله سيد حسن شيرازى

35-حجة الاسلام و المسلمين شهيد شيخ فضل الله محلاتى

36-حجة الاسلام و المسلمين شهيد سيد عبد الكريم هاشمى نژاد خراسانى

37-آية الله استاد شيخ جعفر سبحانى تبريزى

38-آية الله سيد عباس يزدى

39-آية الله شيخ غلامرضا رضوانى خمينى

40-آية الله شيخ حسين راستى كاشانى

41-آية الله شيخ عباس محفوظى گيلانى

42-آية الله شيخ مجتبى حاج آخوند

43-آية الله شيخ مرتضى تهرانى

44-آية الله شيخ مجتبى تهرانى

45-آية الله شيخ محمد محمدى گيلانى

46-آية الله سيد محمد باقر ابطحى اصفهانى

47-آية الله شيخ محمد يزدى

48-آية الله شيخ عبد الله جوادى آملى

49-آية الله شيخ حسين شب زنده دار

50-حجة الاسلام مرحوم شيخ على اكبر تربتى(واعظ)

51-آية الله اخوان مرعشى

52-آية الله شيخ حسن صافى اصفهانى

53-شهيد آية الله شيخ على قدوسى

54-آية الله شيخ محمد على گرامى

55-حجة الاسلام و المسلمين حيدرى نهاوندى

56-آية الله سيد يعقوب موسوى زنجانى

57-آية الله حاج ميرزا ابو القاسم آشتيانى

58-آية الله حاج ميرزا صادق نصيرى سرابى

59-آية الله حاج شيخ محمد مؤمن قمى

60-آية الله شيخ صدرا قفقازى

61-آية الله شيخ جواد خندق آبادى

62-آية الله فقيه برقعى

63-آية الله سيد عبد الغنى اردبيلى

64-آية الله سيد عبد الكريم اردبيلى

65-آية الله شيخ عبد الله لنكرانى

66-حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا مهدى

حائرى يزدى

67-آية الله شيخ فضل الله خوانسارى

68-آية الله شيخ يحيى اراكى

69-آية الله شيخ مسلم ملكوتى سرابى

70-آية الله شيخ عباسعلى اصفهانى

71-آية الله شيخ عبد الحسين زنجانى

72-آية الله شيخ بهاء الدين اراكى

73-آية الله شيخ محمد نهاوندى

74-آية الله شيخ محمد حسين لنگرودى تهرانى

75-آية الله سيد اسد الله اشكورى

76-حجة الاسلام و المسلمين صدر اشكورى

77-آية الله سيد عباس ابوترابى قزوينى

78-آية الله وحيدى تبريزى

79-آية الله مشايخى اراكى

80-آية الله سعيد اشراقى

81-آية الله شيخ محمد مهدى ربانى گيلانى

82-آية الله شيخ محمد رضا كشفى تهرانى

83-آية الله شيخ حسين مفيدى دليجانى

84-آية الله شيخ عباس رفسنجانى

85-آية الله شيخ عبد العظيم محصلى خراسانى

86-آية الله شيخ محسن حرم پناهى

87-حجة الاسلام و المسلمين عبد المجيد رشيدپور تهرانى

88-آية الله سيد عبد الرسول شيرازى

89-مرحوم آية الله شيخ عبد الرحيم ربانى شيرازى

90-مرحوم آية الله سيد عبد المجيد ايروانى تبريزى

91-آية الله سيد على اكبر موسوى يزدى

92-آية الله سيد جعفر يزدى

93-آية الله حسين زرندى قمى

94-آية الله شيخ محمد حسين قائينى

95-آية الله سيد احمد امامى اصفهانى

96-آية الله عابدى زنجانى

97-حجة الاسلام و المسلمين مهدى كروبى

98-آية الله شيخ محمد رضا مهدوى كنى

99-آية الله شيخ مرتضى مقتدائى

100-آية الله سيد محمد على حسينى تهرانى

101-آية الله شهيد شيخ حسين غفارى

102-مرحوم آية الله سيد ابراهيم علوى خوئى

103-آية الله بطحائى گلپايگانى

104-حجة الاسلام و المسلمين شيخ رضا گلسرخى كاشانى

105-شهيد آية الله سيد اسد الله مدنى تبريزى

106-آية الله شيخ يوسف صانعى

107-حجة الاسلام و المسلمين شيخ حسن صانعى

108-آية الله شيخ محمد مصباح يزدى

109-آية الله صابرى همدانى

110-حجة الاسلام و المسلمين شيخ عباسعلى عميد زنجانى

و جمعى ديگر كه در كتابهاى تاريخ معاصرين و تذكره ها معرفى شده اند . (2)

آثار و تاليفات امام

مقدمه

تا كنون درباره آثار قلمى و تاليفات امام خمينى(ره)مطالب زيادى گفته يا نوشته شده است ، جامع ترين تحقيق و بررسى ،

تحقيق حجة الاسلام و المسلمين ، آقاى رضااستادى است كه با اندك تصرف و تغيير جزئى در ذيل مى آوريم .

ايشان در تقسيم بندى كه در مورد آثار قلمى امام دارند ، آنها را در موضوعات دهگانه زير خلاصه نموده اند :

1-عرفان

2-اخلاق

3-فلسفه

4-فقه استدلالى

5-اصول فقه

6-رجال

7-رسائل علميه

8-حكومت

9-امامت و روحانيت

10-شعر و ادب

الف-عرفان

در اين رشته كتابهاى متعددى نوشته اند كه تاريخ تاليف آنها از1347 تا 1355 ه . ق مى باشد . تاليفات عرفانى ايشان به اين شرح است :

1-شرح دعاى سحر . اين كتاب از كتابهاى عرفانى معظم له ، همانند تاليف ديگرايشان ، «مصباح الهداية ، فقط مورد استفاده كسانى مى تواند باشد كه با فلسفه و عرفان آشنايى كامل داشته باشند .

2-مصباح الهدايه . اين كتاب در بيان حقيقت محمديه(ص)و ولايت علويه(ع)است . تاليف اين كتاب در سال 1349 ه . ق به پايان رسيده است .

3-لقاء الله . مقاله اى است به زبان فارسى در7 صفحه ، كه در آن از استادش مرحوم شاه آبادى ياد مى كند . اين كتاب در پايان كتاب لقاء الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى چاپ شده است .

4-سر الصلوة(صلوة العارفين يا معراج السالكين)فارسى . اين كتاب براى خواص از اهل عرفان و سلوك نگارش يافته و تاريخ پايان تاليف آن ، سال 1358 ه . ق است ، و تا كنون دو بار چاپ شده است .

5-تعليقة على شرح فصوص الحكم(عربى) . «فصوص الحكم ، تاليف محى الدين عربى ، و شرح آن از محمود قيصرى است ، و امام خمينى شرح فصوص رادر هفت سالى كه از محضر مرحوم آية الله شاه آبادى استفاده مى كرده ، نزد ايشان خوانده و تاريخ تاليف اين تعليقه هم در همان سالها است ، و در اين

تعليقه به مصباح الهدايه خود ارجاع مى دهد ، و از استادش مرحوم شاه آبادى نيز ياد مى كند .

كتاب شرح فصوص ، 495 صفحه است ، و تعليقه امام تا صفحه 396 آن مى باشد .

6-تعليقة على مصباح الانس(عربى)

7-تعليقة على شرح حديث راس الجالوت(عربى)

8-شرح حديث راس الجالوت(عربى) . كه تاريخ تاليف آن سال 1348 ه . ق مى باشد .

9-شرح ديگرى بر حديث راس الجالوت(عربى) ، بنا به نوشته سيد ريحان الله يزدى

10-تفسير سوره حمد . تفسيرى است عرفانى بر سوره حمد كه در سالهاى اول پيروزى انقلاب در 5 جلسه بيان فرموده اند .

11-الحاشية على الاسفار

12-آداب الصلوة

13-مبارزه با نفس-جهاد اكبر(فارسى) . رساله اى است اخلاقى در موضوع جهاد با نفس ، كه تقرير بيانات حضرت امام در نجف اشرف براى طلاب و فضلاست . اين رساله بارها چاپ شده است .

14-شرح جنود عقل و جهل(فارسى)

15-اربعين يا چهل حديث(فارسى) . شرح چهل حديث است كه 33 حديث آن اخلاقى ، و7 حديث ديگر آن اعتقادى است . (اين كتاب توسط نگارنده از كتابخانه مرحوم آية الله العظمى آخوند ملا على معصومى همدانى ، كشف و پى گيرى شد و به سازمان تبليغات اسلامى ، مركز تهران انتقال يافت ، و نخستين بار با استخراج منابع ومصادر در مجله اعتصام ، وابسته به آن مركز تبليغى انتشار يافت ، و سپس به صورت مستقلى چاپ گرديد كه هم اكنون در تيراژ وسيع انتشار يافته است)

ب-كتابهاى فقه استدلالى

در فقه استدلالى كتابهاى متعددى دارند كه تاليف آنها مربوط به سال 1365 تا تاريخى است كه حضرت امام از نجف به ايران آمدند ، يعنى در حدود سال 1397 ه . ق .

16-كتاب الطهاره ، جلد اول . تاريخ پايان تاليف دهم ذى حجة 1373 ه . ق ، چاپ

اول در 272 صفحه در قم ، و چاپ دوم در 358 صفحه در نجف به سال 1389

17-جلد دوم كتاب الطهاره ، بحث مياه ثلاثه ، تاريخ پايان تاليف ، 22 ربيع الاول 1376 ه . ق ، چاپ قم در319 صفحه

18-جلد سوم كتاب الطهاره ، بحث تيمم ، تاريخ پايان تاليف ، 11 شعبان 1376چاپ قم در 235 صفحه

19-جلد چهارم كتاب الطهاره ، پيرامون بحث از احكام طهارات و نجاسات . اين كتاب كه آخرين قسمت از مباحث طهارت است ، تاليف آن در تاريخ 28 ذيقعده 1377ه . ق به پايان رسيده و چاپ آن نيز در سال 1389 در نجف اشرف انجام پذيرفته است . تعداد صفحات اين كتاب 290 صفحه است .

20-جلد اول المكاسب المحرمه ، پايان تاليف آن پس از سال 1377 و قبل از1380 ه . ق مى باشد . چاپ قم در 322 صفحه

21-جلد دوم المكاسب المحرمه ، شامل بحثهاى قمار ، كمك به ظالم ، ولايت ازطرف جائر ، تكسب به واجبات ، جوايز سلطان ، و خراج و مقاسمه . تاريخ پايان تاليف ، هشتم جمادى الاولى 1380 ، چاپ قم در 290 صفحه ، در سال 1381

22-جلد اول كتاب البيع ، تاليف پس از 1380 ، در457 صفحه كه در نجف چاپ شده است .

23-جلد دوم كتاب البيع ، در سال 1391 در 575 صفحه در نجف چاپ شده است ، متضمن بحث ولايت فقيه معظم له كه منشا بسيارى از تحولات اجتماعى وسياسى گشت .

24-جلد سوم كتاب البيع ، تاريخ پايان تاليف 11 جمادى الاولى 1392 ، و درهمان سالها در 485 صفحه در نجف چاپ شده است . بدين ترتيب اين سه جلد حاصل تدريس

حدود 12 سال حضرت امام مى باشد كه به قلم خودشان نوشته شده است .

25-جلد چهارم كتاب البيع ، بحث خيارات ، تاريخ پايان تاليف ، 25 جمادى الاولى 1394 ه . ق . اين كتاب در 452 صفحه در نجف در همان سال تاليف چاپ شده است .

26-جلد پنجم كتاب البيع ، شامل بقيه بحث خيارات ، و بحث نقد و نسيه وقبض ، تاريخ پايان تاليف ، 15 جمادى الاولى 1396 مى باشد . اين كتاب در 402 صفحه در سال 1397 در نجف به چاپ رسيده است .

27-كتاب الخلل ، بحث خلل صلوة است كه ظاهرا پس از سال 1397 تا هنگام مراجعت به ايران بحث نموده و نوشته اند . اين كتاب در 314 صفحه چاپ قم مى باشد .

28-رسالة في التقيه ، رساله اى است شامل مباحث تقيه در 35 صفحه ، كه تاريخ تاليف آن شعبان 1373 مى باشد . پيوست رساله هاى اصولى حضرت امام در سال 1385در قم به چاپ رسيده است .

29-رسالة في قاعدة من ملك . اين رساله در كتاب آثار الحجة جلد دوم ، ص 45 جزء تاليفات حضرت امام ياد شده است .

30-رسالة في تعيين الفجر في الليالى المقمره . اين رساله در 32 صفحه رقعى درسال 1367 منتشر شده است . در عين اختصار از تاليفات فقه استدلالى ايشان به شمارمى آيد .

ج-كتابهاى اصول فقه

در اين زمينه هم رساله هاى متعددى دارند كه تاليف آنها مربوط به سالهاى قبل از 1370 تا حدود 1371 مى باشد كه نوعا به زبان عربى است .

31-رساله لا ضرر . تاريخ پايان تاليف آن ، غره جمادى الاولى 1368 مى باشد كه در 68 صفحه ، به پيوست چند رساله ديگر ، تحت عنوان الرسائل در قم ، به سال 1385چاپ شده است

.

32-رسالة الاستصحاب . اين رساله در دوره اول درس اصول ايشان نوشته شده ، و تاريخ پايان تاليف آن نهم رمضان 1370 مى باشد كه در 290 صفحه ، با همان رسائل در سال 1385 در قم چاپ شده است .

33-رسالة في التعادل و التراجيح . در دور اول درس نوشته اند و تاريخ پايان تاليف آن ، نهم جمادى الاولى 1370 ، و تاريخ پاكنويسى آن ، ماه رمضان همان سال كه در 92 صفحه در همان رسائل در سال 1385 در قم به چاپ رسيده است .

34-رسالة الاجتهاد و التقليد ، تاريخ پايان تاليف اين رساله ، همان سال 1370است ، و اين رساله در 78 صفحه در همان كتاب رسائل ، در سال 1385 در قم به چاپ رسيده است .

35-رسالة في الطلب و الاراده . پايان تاليف اين رساله ، ماه رمضان 1371 درهمدان است . اين رساله با ترجمه فارسى آن در157 صفحه در سال 1362 ه . ش(1404 ه . ق)توسط مركز انتشارات علمى و فرهنگى چاپ شده است .

36-تعليقة على كفاية الاصول . مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در كتاب الذريعه ، ج 26 ، ص 285 چاپ مشهد مى نويسد : «حاشيه كفاية الاصول آخوند خراسانى ، تاليف امام خمينى كه تاريخ تاليف آن 1368 مى باشد . »

37-رساله در موضوع علم اصول .

38-تقريرات درس آية الله العظمى بروجردى ، بنا به تصريح استاد سبحانى كه ازشاگردان برجسته اصول حضرت امام بوده اند ، اين كتاب از آغاز مباحث اصول ، تاحجيت ظن مى باشد . د-رسائل عمليه يا فقه غير استدلالى : رسائل عمليه و حواشى حضرت امام كه براى مقلدين نوشته اند . البته غير از«تحرير الوسيله كه پيش

از سال 1380 تاليف شده است .

39-تعليقة على العروة الوثقى(عربى)حاشيه اى است بر تمام العروة الوثقى ، تاليف مرحوم آية الله العظمى سيد محمد كاظم يزدى . تاريخ پايان اين تعليقه ، هفتم جمادى الاولى 1357 مى باشد . چاپ اول آن در349 صفحه در قم انجام شده است وپس از چندى توسط مطبوعات دار الفكر تجديد چاپ ، و سپس به ضميمه خود العروة الوثقى مكرر به چاپ رسيده است .

40-تعليقة على وسيلة النجاة(عربى)حاشيه اى است بر تمام وسيلة النجاة آية الله سيد ابو الحسن اصفهانى . تاريخ تاليف آن مشخص نيست .

41-حاشية توضيح المسائل(فارسى)حاشيه اى است بر توضيح المسائل آية الله العظمى بروجردى كه در قم در 138 صفحه در سال 1381 پس از رحلت آية الله بروجردى چاپ شده است .

42-رساله نجاة العباد(فارسى)اين رساله از مكاسب محرمه تا طلاق است ، و در155 صفحه در حدود سال 1380 به چاپ رسيده است .

43-حاشيه رساله ارث(فارسى) . مرحوم حاج ملا هاشم خراسانى ، صاحب كتاب منتخب التواريخ رساله اى در ارث به زبان فارسى نوشته كه با حاشيه برخى ازمراجع تقليد گذشته چاپ سنگى شده است . حضرت امام خمينى(ره)حاشيه اى بر اين رساله نوشته اند كه با اصل رساله در 120 صفحه در قم ، ظاهرا پس از رحلت آية الله العظمى بروجردى چاپ شده است .

44-مناسك يا دستور حج(فارسى) . اين رساله مكررا چاپ شده است .

45- و46-تحرير الوسيله(عربى) . وسيلة النجاة تاليف مرحوم آية الله العظمى آقاى اصفهانى ، از جهت كثرت ابواب فقهى ، بر العروة الوثقى ، تاليف آية الله يزدى برترى دارد ، يعنى بسيارى از ابواب فقه ، مانند مكاسب ، طلاق و نذر در العروة الوثقى نيست ، ولى در وسيلة النجاة هست . امام خمينى(ره)همان طور

كه قبلا گفته شد ، بروسيلة النجاة حاشيه داشته اند و در سال 1384 كه در تركيه تبعيد بودند ، به اين فكرافتادند حاشيه خود را در متن وسيله درج كرده و ضمنا بابهايى را هم كه وسيلة النجاة ناقص دارد ، تتميم كرده و مسائل مستحدثه را هم به آن بيفزايند . اين كار به صورت بسيار خوبى در مدتى كه تبعيد بودند انجام گرفت و به نام تحرير الوسيلة در همان سالها در نجف ، در 2 جلد ، 662 و647 صفحه چاپ شده و سپس مكرر تجديد چاپ گرديده است و اخيرا به فارسى نيز برگردانده شده است .

47-زبدة الاحكام(عربى)رساله مختصرى است كه با توجه به تحرير الوسيله توسط برخى از شاگردان ايشان تنظيم و مكرر به چاپ رسيده است . يكى از چاپهاى ممتاز آن ، چاپ سازمان تبليغات اسلامى ، در273 صفحه در سال 1404 قمرى انجام پذيرفته است .

48-توضيح المسائل(فارسى)در زمان آية الله العظمى بروجردى احساس شدكه رساله عمليه ايشان بايد ويراستارى شود تا براى عامه مردم باسواد قابل فهم باشد . به اين منظور حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ على اصغر كرباسچى ، مؤسس مدرسه علويه در تهران ، و استاد محترم جناب آقاى على اصغر فقيهى ، صاحب تاليفات ارزشمند ، با همكارى يكديگر رساله عمليه آن مرحوم را به صورت بسيار مطلوبى درآوردند و به نام توضيح المسائل ناميده شد . پس از رحلت آية الله بروجردى ، مراجع تقليد بر اين كتاب حاشيه زدند ، از جمله حضرت امام ، حاشيه اى بر اين كتاب نوشتند كه بعدها توسط برخى از علماء ، حاشيه ايشان در متن درج شده و به نام توضيح المسائل امام خمينى مكرر چاپ

شده است .

49-ملحقات توضيح المسائل(فارسى) . تحرير الوسيله حضرت امام(ره)مسائل جديد و مستحدثه را نيز داشت ، ولى به زبان عربى بود ، و چون اين مسائل براى فارسى زبانان هم لازم بود ، به فارسى ترجمه شده و به زبان برخى از مسائل امر به معروف و نهى از منكر و دفاع كه در توضيح المسائل نبود ، به نام ملحقات توضيح المسائل مكرر چاپ شده است .

50- و 51-استفتائات(فارسى) . يكى از كارهاى بسيار ارزنده ، جمع و تنظيم جواب سؤالاتى است كه از فقهاء مى شد تا براى غير سؤال كننده هم مورد استفاده قرارگيرد . استفتائات حضرت امام نيز در دو جلد تنظيم شده است . يك جلد آن در519صفحه توسط انتشارات جامعه مدرسين قم چاپ شده است . اميد است همين كارنسبت به كل استفتائات آن بزرگوار به صورت وسيع انجام گيرد كه جلد دوم آن محسوب گردد .

52-حكومت اسلامى يا ولايت فقيه(فارسى)اين كتاب حاصل درسهاى حضرت امام راجع به ولايت فقيه است كه در كتاب البيع ايشان هم به گونه اى مختصرتر آمده است . چاپ سوم اين كتاب در 208 صفحه در سال 1391 انجام شده است ، و اين همان كتابى است كه زمينه فكرى تشكيل حكومت اسلامى را در ايران آماده ساخت ، و دستگاه جبار شاهنشاهى نسبت به آن خيلى حساسيت نشان مى داد .

53-كشف الاسرار(فارسى) . مرحوم حاج شيخ مهدى پائين شهرى ، از علماى بزرگ قم و از اتقياء بود . فرزند ناخلف او ، على اكبر حكمى زاده ، رساله اى به نام اسرارهزار ساله نوشت و در 38 صفحه در سال 1322 ه . ش منتشر ساخت . موضوع اين رساله حمله به مذهب تشيع بود .

او حرفهاى فرقه ضاله وهابى را به ضميمه تبليغات سوء عليه روحانيت كه آن روزها بازارش بسيار داغ بود ، در اين رساله آورده بود ، و درحقيقت رساله اى بود در ترويج وهابيت ، و از طرفى هم سو با كسروى ، و از ديگر سو ، همگام با رضاخان كه دشمن روحانيت بود . امام خمينى(ره)سكوت را روا ندانستند وكتاب كشف الاسرار»را در همان تاريخ در پاسخ آن رساله نوشتند ، و در ضمن خيانتهاى رضاخان را هم با صراحت بيان كردند . كتاب مورد استقبال قرار گرفت و بارهابه چاپ رسيد . چاپ اول در سال 1323 ه . ش و چاپ سوم آن در سال 1327 ه . ش در334 صفحه توسط كتابفروشى علميه اسلاميه تهران انجام شده است . قابل ذكر است حضرت امام براى تاليف كشف الاسرار مدتى درس خود را تعطيل كردند و به نوشتن اين كتاب پرداختند ، و يك بار ديگر به همه اين درس را آموختند كه بايد دنبال عمل به تكليف بود ، نه اينكه به يك كار مخصوص دل بست .

54-رساله اى مشتمل بر فوائدى در بعضى مسائل مشكله . اين كتاب در بعضى ازمصادر ياد شده است و اطلاعى از كم و كيف آن وجود ندارد .

ه-رجال

در اين موضوع بحثى دارند كه در كتاب الطهاره درج شده است .

55-رساله در رجال(عربى) . حضرت امام در علم رجال تاليف مستقلى ندارند ، اما در جلد اول كتاب الطهاره كه قبلا ياد شد ، بحثى درباره خبر اصحاب الاصول والكتب دارند كه در 24 صفحه تنظيم شده است ، و مى توان آن را رساله اى جداگانه دانست .

و-شعر و ادب

56-ديوان شعر(فارسى) . حضرت امام از آغاز جوانى تا پايان عمر ، گاهگاهى شعر مى سروده اند ، و نمونه هايى از آنها در كتابها آمده ، يا در حافظه ها هست . بخشى ازآنها پس از رحلت ايشان به صورتهاى گوناگون چاپ شده و مجموعه اشعار ايشان ديوان نسبتا بزرگى را تشكيل مى دهد ، ولى قسمتهايى از آن مفقود شده است .

ز-كتابهاى اصول فقه

در اين زمينه رساله هاى متعددى دارند كه تاليف آنهامربوط به سالهاى قبل از 1370 تا حدود سال 1371 مى باشد .

57- و 58-تهذيب الاصول(عربى)تقرير بحث اصول فقه معظم له به قلم استادمحترم آية الله حاج شيخ جعفر سبحانى است كه با چهار رساله لا ضرر» ، «استصحاب ، «تعادل و تراجيح و«اجتهاد و تقليد»كه به قلم خود امام است ، دوره كامل اصول فقه مى باشد . پايان جلد اول 1373 ، و تاريخ تقريظى كه حضرت امام بر آن نوشته اند ، 1375مى باشد ، و تاريخ پايان جلد دوم كه تا آخر برائت است ، 1375 ، و تاريخ پاكنويسى آن ، 1379 است . اين كتاب در سه جلد و دو جلد مكرر تجديد چاپ شده است .

59-رسالة في قاعدة لا ضرر يا نيل الاوطار(عربى) . تقرير بحث حضرت امام به قلم استاد آية الله جعفر سبحانى . تاريخ پايان تاليف ، 1375 و تاريخ پاكنويسى آن 1380ه . ق مى باشد . اين رساله به ضميمه تهذيب الاصول چاپ شده است .

60-رسالة في الاجتهاد و التقليد(عربى) . تقرير بحث حضرت امام به قلم استادسبحانى ، تاريخ پايان تاليف ، 1370 ه . ق كه تاريخ پايان دوره اول درس اصول فقه امام است ، و تاريخ تجديد نظر در اين رساله ، 1377 است

كه تاريخ پايان دوره دوم درس اصول فقه امام مى باشد ، و تاريخ پاكنويسى آن 1382 مى باشد . اين رساله هم به پيوست تهذيب الاصول چاپ شده است .

61-لب الاثر يا رسالة في الطلب و الاراده و الجبر و التفويض(عربى) . تقريرات بحث حضرت امام به قلم استاد سبحانى . تاريخ پايان تاليف ، 1371 و تاريخ پاكنويسى 1373 مى باشد .

62-كتاب البيع(عربى) . تقرير قسمتى از بحث بيع حضرت امام است ، به قلم استاد محترم ، جناب آقاى قديرى كه اخيرا توسط وزارت ارشاد چاپ شده است .

ح-حكومت و سياست

63-تا 82-صحيفه نور(فارسى)اعلاميه ها و گفتارها و حكمها و سخنرانيها ومصاحبه هاى حضرت امام از سال 1341 ه . ش تا سال آخر عمر شريفشان به صورتهاى گوناگون جمع آورى و تنظيم و نشر شده است . اين كتاب ظاهرا 20 جلد است كه 19جلد آن چاپ شده است . در آغاز اين كتاب ، نوشته اى از سال 1363 ه . ق كه مربوط به حدود 20 سال قبل از نهضت 15 خرداد است ، آمده است كه بسيار جالب توجه مى باشد .

83-وصيت نامه سياسى ، الهى . آخرين تاليف حضرت امام خمينى است كه پس از رحلت آن بزرگوار در اختيار امت اسلامى قرار گرفت ، و در ميليونها نسخه چاپ وانتشار يافته است و به اغلب زبانهاى زنده دنيا ترجمه و منتشر شده است .

ط-عرفان

84-ره عشق(فارسى) . نامه عرفانى حضرت امام خمينى ، مورخ 1404 ازانتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خمينى(ره)

85-باده عشق(فارسى)نامه عرفانى ديگرى است از انتشارات سروش (3) مطالب فوق ، برگزيده اى از مقاله استاد رضا استادى بود كه از نظر گذشت .

نگارنده كتاب ديگرى از معظم له در كتابخانه آية الله العظمى مرعشى مشاهده نموده است كه همراه جمعى از فضلاء روى كتاب عبقات الانوار»مير حامد حسين هندى انجام داده اند كه مى توان آن را جزء آثار آن بزرگ پيرامون ولايت و امامت دانست .

تشكيل حكومت اسلامى

مهم ترين و بارزترين امرى كه اين مرد بزرگ الهى در طول حيات خود انجام دادند ، تشكيل حكومت اسلامى و برانداختن حكومت طاغوتى بود . البته فكر تاسيس حكومت اسلامى و اجراى احكام فقه ، در انديشه اغلب فقهاى عظام در طول تاريخ اسلام بوده است ، ولى مرحله عملى و عينى اين انديشه الهى ، توسط اين فقيه بزرگ وعارف وارسته صورت گرفت . مواد اصلى و اصول كلى اين انديشه در وصيت نامه سياسى و الهى ايشان منعكس است كه خواننده را به مطالعه و تعمق در كلمات آن دعوت مى نمائيم .

در مورد عامل يا عوامل پيروزى انقلاب اسلامى ، تحليلهاى مختلفى از سوى دوست و دشمن ابراز شده است ، ولى اعتقاد ما بر آن است كه ذيلا يادداشت مى گردد :

راز پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، مرهون دو عامل اساسى زير بود كه جا دارد به صورت فشرده به آنها اشاره شود :

1-كلمه توحيد و استوارى آن بر ستون دين و معيار آسمانى ايمان و اعتقادمسلمانان ، با الهام از مكتب خونين حسينى(ع) ، بدون هيچ گونه وابستگى به شرق وغرب ، و بدون كمترين پيوستگى به چپ يا

راست ، فقط و فقط الهام گرفتن از اصالتها ومعيارهاى متعالى اسلام ، و برخوردارى از منبع پر فيض تعاليم انبياء(عليهم السلام) ، واين عامل مهم ترين و اصلى ترين راز و رمز پيدايش ، و راز بقا و استمرار انقلاب شكوهمند اسلامى مى باشد .

2-وحدت كلمه مسلمين و پيوستگى آنان به حبل مستحكم الهى . البته ايجادوحدت و يكپارچگى ، در اثر اعلاميه ها و آگاهى بخشيها و تدابير حكيمانه مقام معظم رهبرى انقلاب بود ، ولى هوشيارى و آگاهى ملت متدين و فداكار و ايثارگر كه مشكلات را به جان خريدند و در راستاى رهبريهاى رهبر دانا و فرزانه گرد هم آمدند وهمه اقشار و توده ها و گروهها ، اعم از مرد و زن ، كوچك و بزرگ ، روحانى ودانشگاهى ، بازارى و كشاورز ، همه و همه در كنار هم دوشادوش همديگر قرار گرفتندو به مبارزه حيات بخشيدند . اين امر دومين عامل پيروزى انقلاب اسلامى بود . درلحظه هاى پيروزى انقلاب ، باران رحمت و عطوفت و انبوه احساسها و محبتها ، آن چنان شروع به باريدن گرفته بود كه همه بالعيان اين عنايات ربانى و فيوض صمدانى رالمس مى كردند ، بى آنكه بتوانند آن را ترسيم نمايند ، و مردم علاقمند انقلاب ، آن چنان با هم صميمى و متحد و متفق شده بودند كه قاموس من از ميان رفته ، و جاى خود رابه ما»و«مصالح ما»بخشيده بود .

در اين ميان نقش رهبريهاى امام بس والا و ارزشمند بود كه قلم نمى تواندعظمت آن را ترسيم نمايد . صحنه ها و صفحه هاى تاريخ انقلاب اسلامى ، بازگو كننده وميدان نمايش اين صداقتها و صرافتها است .

در اين عكس تاريخى : جمعى از

خبرگان قانون اساسى در لحظه هاى پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، در اقامتگاه حضرت امام(ره)در قم ، حضور يافتند . از سمت چپ پس از حضرت امام : آية الله شيخ مرتضى حائرى(نماينده قم) ، آية الله سيد محمد على انگجى(نماينده آذربايجان) ، آية الله صدوقى(نماينده يزد) ، آية الله سبحانى(نماينده تبريز) ، آية الله مكارم شيرازى(نماينده شيراز)و جمعى ديگر از سادات و اعيان حضور دارند كه متاسفانه قابل شهود و رؤيت نيستند .

نگارنده راز پيروزى انقلاب اسلامى را دو امر بالا مى داند و بس ، هر چند استادمحمد رضا حكيمى در كتاب تفسير آفتاب ، رمز پيروزى را سه چيز دانسته اند :

1-مكتب انقلابى اسلام(تشيع)

2-قاطعيت و والايى رهبرى

3-فداكارى فداكاران (4)

گر چه اين سخن بهره اى از واقعيت و حقيقت دارد ، ولى ما معتقديم رهبرى بزرگوار انقلاب آن چنان در اسلام و تعاليم عاليه مكتب ارزنده آن فانى و فادى شده بود ، كه نمى توان با حد و مرزى فاصله انداخت ، يا مقوله جداگانه اى بر او بازگشود . اوهر چه داشته است ، از اسلام بوده است و هر تلاشى انجام داده است ، جهت اعتلاى اسلام و سرافرازى مسلمين بوده است و بس .

رحلت

سرانجام پس از عمرى تلاش و كوشش در راه خدا و انجام تكاليف فردى واجتماعى ، در ساعت 10 شنبه شب 13 خرداد 1368 ه . ش مطابق با29 شوال 1409 ه . ق نداى حق را لبيك گفت و به ملكوت اعلى پيوست ، و ميليونها انسان شيفته انديشه والاى اسلامى خود را عزادار ساخت .

حضرت آية الله العظمى گلپايگانى با جمعيت بى شمارى از شخصيتهاى مذهبى و سياسى ، بر جسد مطهر امام نماز گزارد ، سپس

با تشييع عظيم ميليونى ، از مصلاى تهران ، به آرامگاه ابدى خود در بهشت زهرا ، در جوار شهيدان انقلاب اسلامى منتقل شد . هجوم جمعيت براى تبرك از خاك مرقد و شركت در تدفين ، ساعتها اين مراسم رابه عقب انداخت ، و بدين سان جهان ناباورانه با صحنه شگفت انگيز و معجزه آساى ديگرى از عظمت اسلام و انقلاب روبرو شد و حتى دشمنان به ناچار اعتراف كردند كه بزرگترين تشييع جنازه تاريخ در«بدرقه امام به وقوع پيوست . (5)

پى نوشتها

1- كيهان انديشه ، ويژه نامه حضرت امام ، مقاله حجة الاسلام رضا استادى .

2- بررسى و تحليل نهضت امام خمينى ، ص 42 .

3- كيهان انديشه ، ويژه نامه حضرت امام ، مقاله حجة الاسلام رضا استادى .

4- تفسير آفتاب ، ص 15 .

5- در مورد زندگى امام(رضوان الله تعالى عليه)منابع و مآخذ فراوانى وجود دارد كه نگارنده به منابع زيردسترسى داشته است :

تفسير آفتاب ، تاليف استاد محمد رضا حكيمى ، از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، در 465 صفحه- تحليلى از نهضت امام خمينى(ره) ، تاليف سيد حميد روحانى ، در3 مجلد ، حدود 3000 صفحه- يكصدسال مبارزه روحانيت از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى ، تاليف نگارنده ، از انتشارات دفتر نشر نويد اسلام ، 4 جلد ، حدود 700 صفحه- ويژه نامه كيهان انديشه ، شماره 24 ، خرداد و تيرماه 1368 ، مقاله استادآشتيانى و استاد جوادى آملى- ويژه نامه درسهايى از مكتب اسلام ، شماره خرداد ماه 1368 ، مقاله استادجعفر سبحانى و ديگر اعضاى هيات تحريريه آن مجله- درخششى در غروب ، مركز پژوهشهاى فرهنگى بنياد شهيد- شماره هاى مجله حضور ، از انتشارات مركز

تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره) ، شماره هاى 1 تا4- ويژه نامه مجله حوزه ، از انتشارات دفتر تبليغات اسلامى- سايه آفتاب ، تاليف حجة الاسلام محمدحسن رحيميان از اعضاى دفتر مركزى امام(ره) ، انتشارات پاسدار اسلام- ويژه نامه مجله مشكوة ، بنيادپژوهشهاى اسلامى ، و دهها منبع ديگر .

55- آية الله العظمى مرعشى نجفى (متولد 1315-متوفى 1411 ه . ق)

گفتار استاد

مرجع عاليقدر و فقيه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) ، آية الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى ، يكى از بزرگان فقه و فقاهت و يكى ازمجتهدين نام آور عصر حاضر به شمار مى آيد .

ولادت ايشان در روز بيستم صفر 1315 ه . ق در نجف اشرف در يك خانواده علم و فضيلت رخ داد و در محيط تربيتى آن خانواده رشد و نما يافت و بالندگى گرفت و به عنوان يكى از مشعلداران فقاهت و زعامت اسلامى درآمد . آن بزرگوار يكى ازاستوانه هاى فقهى جهان اسلام و يكى از دانشمندان عاشق كتاب و مطالعه بود و در اكثرعلوم و معارف اسلامى متبحر و صاحب نظر بود . تدريس بيش از هشتاد سال در حوزه علميه نجف ، تهران و قم ، و تربيت هزاران شاگرد خداجوى كه خود هر يك از زمره بزرگان اسلام بوده و مى باشند ، او را به عنوان يك شاخص فقاهت ، در آفاق و اكناف جهان ، مشار اليه بالبنان نموده بود .

خدمات ارزشمند

بنياد چندين مدرسه علمى و دينى و تاسيس چندين مسجد و حسينيه و كتابخانه و مراكز فرهنگى و رفاهى و درمانى در قم و ديگر شهرستانها ، در داخل و خارج كشور ، احياء و اشاعه آثار دانشمندان متقدم اسلامى و همچنين تاليف ، تصنيف و مقدمه نگارى به بيش از يكصد اثر در معارف مختلف اسلامى ، به ويژه فقه ، اصول ، كلام ، تفسير ، رجال ، درايه ، انساب ، ادبيات و تاريخ خود گواهى صادق از تلاشهاى ربانى اين فقيه وارسته مى باشد .

دريافت بيش از دويست اجازه روايتى از علماى بزرگ شيعه و اهل سنت وزيديه ، خود گواه

صادق بر جامعيت آن بزرگ مرد الهى در رشته هاى مختلف علوم اسلامى است كه در يكى دو سده اخير ، چنين علاقه و جامعيت در كسى سراغ نيست .

علاقه خارج از وصف آن مرحوم به مطالعه و جمع آورى آثار گذشتگان به مقصد حفظو نگهدارى از ضايع شدن و حراست از تاراج و يغماگرى ، يكى از اختصاصات آن بزرگ مرجع اسلامى بود . او از روزگارانى كه در نجف اشرف به تحصيل و تدريس وتدرس اشتغال داشته است ، پيوسته در گردآورى كتابهاى نفيس و خطى از هر فرصتى استفاده مى نمود . هر چند در مقابل انجام صوم و صلاة استيجارى و انجام كارهاى شاق و پرزحمت ، مانند كار در كارگاه برنج كوبى در شبها و اكتفاء به يك وعده غذا در 24ساعت به دست آمده باشد . او برخى از كتابها را به اين طريق به دست آورده و در اواخرعمر ، وقف امت اسلامى خداجوى و حوزه علميه قم نمود كه هم اكنون مورد استفاده ميليونها انسان شيفته علم و معرفت ، در ايران و اكناف جهان مى باشد .

تاسيس كتابخانه

در نتيجه آن تلاشهاى مستمر ، اكنون شاهد حضور كتابخانه بس نفيس و عظيمى در قلب حوزه علميه قم هستيم كه مى توان گفت نبض علمى و فكرى حوزه علميه قم والهام بخش مطالعات و تغذيه هاى فكرى و علمى علماء و دانشمندان جهان اسلام مى باشد . محصول تلاشهاى خداپسندانه او و فرزند ارجمندش ، حجة الاسلام و المسلمين ، آقاى حاج سيد محمود مرعشى ، اكنون حوزه علميه اهل بيت(ع)شاهدكتابخانه عظيمى است كه بخشها و واحدهاى آن در برگيرنده دهها هزار مجلد كتاب چاپى ، عكسى و ميكرو فيلم ، و داراى 25 هزار نسخه

خطى نفيس و منحصر به فردى است كه در تمام جهان اسلام بى نظير است و كتابهاى آن داراى پنجاه هزار عنوان مى باشد كه اغلب به خطوط دانشمندان بزرگ و مشهور اسلامى به رشته تحرير درآمده است كه خود آن خطوط ، امروز از ذخاير و ميراثهاى ارزشمند جهان علم و انديشه وهنر مى باشد .

مصاحبه با فرزند عاليقدر آن مرحوم

روزنامه اطلاعات در سالگرد رحلت آن فقيه راحل جهان شيعه ، مصاحبه مفصلى با حجة الاسلام و المسلمين ، آقاى دكتر سيد محمود مرعشى نجفى انجام داده اند كه حاوى نكات اساسى زندگى والد معظم خويش مى باشد ، از آن جهت كه گفته اند : «اهل البيت ادرى بما في البيت ، بخشهايى از مصاحبه ايشان را از آن جريده ذيلا مى آوريم و در پايان بخشى از وصاياى آن مرحوم را كه در ارتباط با علم و علماء وكتاب و كتابخانه و حراست از ميراث ارزشمند اهل بيت عصمت و طهارت(ع)مى باشد ، مى آوريم تا مجموعه اى از اطلاعات ذى قيمت پيرامون اين فقيه علم وروحانيت در اختيار پژوهندگان و طالبان علم و معرفت قرار گيرد .

سؤال : با توجه به اينكه در آستانه نخستين سالگرد رحلت آية الله العظمى مرعشى نجفى(قدس سره)قرار داريم ، خواهشمندم شرح مختصرى از زندگانى با بركت معظم له را بيان بفرمائيد .

جواب : بسم الله الرحمن الرحيم . آية الله العظمى سيد شهاب الدين المرعشى النجفى ، در روز بيستم صفر سال 1315 ه . ق در نجف اشرف در يك خانواده علم وتقوى متولد شد . پدر ايشان مرحوم آية الله سيد شمس الدين محمود الحسينى المرعشى النجفى ، متولد سال 1279 ه . ق از علماء بزرگ نجف اشرف و از شاگردان مبرز آيات عظام : مرحوم آخوند خراسانى

صاحب كفاية الاصول و مرحوم حاج سيدمحمد كاظم طباطبائى يزدى ، صاحب كتاب العروة الوثقى و . . . بوده كه به سال 1338ه . ق در نجف اشرف وفات يافته اند .

جد ايشان مرحوم آية الله سيد على ، معروف به سيد الاطباء يا سيد الحكما ، ازشاگردان مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شيخ مرتضى انصارى صاحب كتاب مكاسب و رسائل است . نسب شريفش چنانچه ذكر شد ، با سى و سه واسطه به امام زين العابدين(ع)منتهى مى شود . والده ماجده ايشان ، علويه صالحه فاضله ، بنت مرحوم آية الله آقا سيد ابو القاسم خوئى ، فرزند مرحوم آية الله سيد مهدى خوئى است كه از بنى اعمام مرحوم آية الله العظمى آقاى حاج سيد حسين كوه كمرى عم بزرگوار مرحوم آية الله آقاى سيد محمد حجت(قدس سرهما) مى باشد .

ايشان پس از طى مراحل مقدماتى و دروس سطح ، نزد مرحوم والدشان ، به خاطر هوش سرشار و عشق و علاقه وافرى كه به تحصيل علوم دينى داشته اند ، به زودى در سن 20 سالگى به درجه اجتهاد مى رسند و از درس خارج فقه و اصول مرحوم آية الله العظمى آقا ضياء الدين عراقى ، مرحوم علامه محقق اصولى ، آية الله سيداحمد بهبهانى ، مرحوم آية الله علامه مصلح شيخ محمد حسين كاشف الغطاء نجفى ، مرحوم علامه محقق آية الله آقا ميرزا آقا اصطهباناتى و ديگر بزرگان حوزه علميه نجف اشرف استفاده مى نمايند . علاوه بر اين در ساير علوم ، نظير : علم حديث ، رجال ، درايه ، تراجم ، انساب ، تفسير ، حروف و اوقاف ، كلام و عقايد و اديان ، طب ، تجويد و

قرائت قرآن كريم ، ادبيات و علوم آلى ، حساب و هندسه و ساير علوم رياضى و بعضى علوم غريبه از محضر اساتيد و بزرگانى چون مرحوم والد معظمشان ، مرحوم آية الله شيخ محمد حسين شيرازى ، مرحوم حجت الاسلام و المسلمين ميرزا باقر ايروانى نجفى ، مرحوم آية الله شيخ اسماعيل محلاتى نجفى و مرحوم آية الله سيد حسن صدر وبسيارى ديگر از اعلام و مشاهير آن زمان بهره وافر برده و بر بسيارى از علوم مذكوره تسلط كامل يافتند .

معظم له پس از كسب مدارج عالى و اشتغال به تدريس در حوزه علميه نجف اشرف ، در سال 1342 ه . ق به قصد زيارت ثامن الائمه(ص)به ايران سفر مى كند . پس از تشرف به ارض اقدس و زيارت مرقد مطهر حضرت امام رضا(ع)به هنگام مراجعت در مجالس ديد و بازديد در تهران برخوردى داشتند با علماى آن روز تهران از جمله مرحوم آية الله آقا شيخ عبد النبى نورى و مرحوم آية الله آقا حسين نجم آبادى و به خاطر علاقه اى كه به فراگيرى علوم مختلف داشتند . مدت يك سال در تهران اقامت داشتند واز محضر اين بزرگان كسب فيض مى نمايند . سپس به قصد زيارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س)عازم شهر مقدس قم مى شوند .

در آن زمان حضرت آية الله العظمى حائرى(مؤسس حوزه علميه قم)در حوزه تدريس مى فرمودند . مرحوم والد در همان چند روزى هم كه قصد اقامت در قم داشتند ، در محضر درس مرحوم آقا شيخ عبد الكريم حاضر مى شوند و ضمن درس اشكالات متعددى به ايشان مى گيرند . مرحوم آية الله العظمى حائرى چون ايشان راشايسته و لايق تشخيص مى دهند ، لذا به طور جدى از ايشان مى خواهند كه

در قم اقامت نموده و به تدريس در حوزه مشغول شوند . ايشان مى فرمايند من به قصد زيارت آمده ام و بايد برگردم به نجف اشرف . ولى مرحوم آقا شيخ عبد الكريم به ايشان تكليف مى كنند و لذا معظم له از همان سال 1343 ه . ق در قم متوطن شده و از همان سال شروع به تدريس سطح و خارج فقه و اصول مى نمايند . ايشان مى فرمودند : «من به قدرى براى تدريس مجهز بودم كه هيچگاه خسته نمى شدم و هر گاه كسالتى يا مشكلى براى من پيش مى آمد ، نذر مى كردم كه اگر مشكل برطرف شود ، يك دوره مكاسب محرمه درس بدهم و اين كار در موارد بسيارى پيش آمد و تكرار شد . »

ايشان در طول بيش از 68 سال تدريس در حوزه علميه قم با تلاش و كوشش وقفه ناپذير و برقرارى روزانه بيش از هفت جلسه درس ، شاگردان بسيارى را تربيت نموده اند كه از جمله شاگردان برجسته و مبرز ايشان ، مى توان از آية الله حاج سيد باقرطباطبائى سلطانى ، مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى ، مرحوم آية الله شهيد مرتضى مطهرى ، مرحوم آية الله شهيد حاج شيخ حسين غفارى ، مرحوم آية الله شهيد حاج سيد محمد على قاضى طباطبائى ، مرحوم آية الله شهيد صدوقى يزدى وبسيارى ديگر از بزرگانى كه بعضا در قيد حيات هستند نام برد .

سؤال : رساله عمليه معظم له در چه سالى منتشر شد و آيا ايشان غير از ايران دركشورهاى ديگر هم پيروانى داشتند ؟ جواب : پس از سالها تدريس در حوزه عمليه قم ، كم كم از روى توجهى كه مردم به ايشان پيدا كردند ، با اصرار زياد طلاب و

محصلين و شاگردان ايشان ، معظم له نخستين رساله عمليه خود را در سال 1370 ه . ق به نام سبيل النجاة به زبان فارسى منتشر مى كنند كه بعدا چندين بار تجديد چاپ شد . با رحلت مرحوم آية الله العظمى بروجردى(ره)رساله عمليه ديگر ايشان به نام توضيح المسائل منتشر شد . اين رساله تا كنون بيش از 55 بار تجديد چاپ شده و مورد استفاده مقلدين قرار گرفته است . از آن سال به بعد ايشان مرجعيت عامه پيدا كرده و در كنار حضرت آية الله العظمى گلپايگانى(مد ظله)و ديگر بزرگان ، حوزه علميه قم را اداره مى كردند .

معظم له داراى مقلدين بى شمارى در ايران و خارج ، بخصوص در هند و پاكستان و قسمتى از لبنان و كشورهاى حاشيه خليج فارس بوده اند . رساله ديگرى نيز به زبان عربى دارند كه به نام منهاج المؤمنين و در دو جلد چاپ شده است . همچنين خلاصه فتاواى ايشان در يك مجموعه به زبان اردو در هند چاپ شده است .

سؤال : تاليفات معظم له چه تعداد و در چه موضوعاتى است ؟

جواب : ايشان داراى تاليفات بسيار متعددى هستند كه تا كنون از اين آثار به طبع رسيده و ما بقى انشاء الله به تدريج چاپ خواهد شد . اين تاليفات را مى توان در چندبخش تقسيم كرد كه ذيلا به ذكر نام آنها مى پردازيم :

تاليف و تصانيف و آثار علمى و سفرنامه ها

الف-كتب رجال ، انساب ، تاريخ

1-كتاب مشجرات آل رسول الله الاكرم(ص)در چهار مجلد بزرگ ، شامل انساب كليه علويين و سادات در ممالك دنيا ، حدود نيمى از عمر خود را صرف تاليف اين اثر بزرگ تاريخى نموده و كتب و رسائل بسيارى را جهت جمع آورى اين كتاب مطالعه فرموده اند و آن به طريق تشجير مى باشد . (عربى)

2-كتاب المسلسلات

في ذكر الاجازات ، شامل كليه اجازات علماى شيعه وعامه و زيديه كه به معظم له داده شده است . (عربى)

3-كتاب طبقات النسابين ، در دو مجلد بزرگ ، شامل شرح حال علماء علم نسب از قرن اول تا قرن حاضر(شروع تاليف اين اثر بزرگ هنگام كشف حجاب در ايران زمان رضاخان)در اين كتاب شرح حال و بيوگرافى صدها نفر از علماء علم نسب به ترتيب قرن ذكر شده است . (عربى)

4-كتاب مزارات العلويين ، در ذكر قبور سادات و علويين در اقطار عالم و در آن از صدها كتاب رجال و انساب و الواح قبور و تواريخ مختلف استفاده شده است . به ترتيب حروف الفبائى(عربى)

5-كتاب الفوائد الرجاليه ، شامل فوائد مهم در رجال كه از درسهاى رجالى اساتيد آن زمان ، مانند مرحوم آية الله سيد حسن صدر(متوفى به سال 1354)صاحب كتاب تاسيس الشيعة الكرام لفنون الاسلام و مرحوم آية الله سيد ابو تراب خوانسارى نجفى ، صاحب كتاب : سبل الرشاد في شرح نجاة العباد . و مرحوم آية الله سيدشمس الدين محمود مرعشى نجفى ، (متوفى به سال 1338)والد ماجد معظم له صاحب كتاب مشجرات العلويين . و مرحوم آية الله ميرزا محمد بن رجبعلى تهرانى عسكرى ، صاحب كتاب مستدرك البحار و غيره استفاده نموده اند . (عربى)

6-كتاب اعيان المرعشيين ، شامل بيوگرافى صدها تن از فقها علماء و حكما ومتكلمين و فلاسفه و محدثين و ادبا و ملوك و وزراء از اين سلسله جليله . (عربى)

7-كتاب اللئالى المنتظمة و الدرر الثمينة ، در شرح حال علامه حلى و قاضى نور الله مرعشى شوشترى ، (شهيد به سال 1019)به دستور جهانگير شاه تيمورى درهند و قاضى فضل بن روزبهان خنجى اصفهانى شافعى معروف

به خواجه ملا»صاحب كتاب مهمانخانه بخارا»در تاريخ و غيره ، در اين اثر معظم له شرح حال عده اى از نوابغ سلسله مرعشى را نيز ذكر فرموده اند و به سال 1377 هجرى قمرى در تهران به ضميمه مجلد اول كتاب احقاق الحق قاضى نور الله شهيد مذكور چاپ شده است . (عربى)

8-مستدرك كتاب شهداء الفضيلة مرحوم آية الله حاج شيخ عبد الحسين امينى نجفى ، صاحب كتاب الغدير . در اين كتاب شرح حال عده اى از علماء شيعه را كه به درجه رفيعه شهادت نائل شده اند ذكر نموده اند . (عربى)

9-كتاب لمعة النور و الضياء ، در شرح حال سيد ابو الرضا فضل الله راوندى حسنى كاشانى ، كه ضميمه كتاب المناجات الالهيات در مناقب حضرت امير المؤمنين عليه السلام به سال 1384 هجرى قمرى در تهران به چاپ رسيده است . (عربى)

10-رساله سجع البلابل في ترجمة صاحب الوسائل ، شامل بيوگرافى شيخ محمد بن حسن حر عاملى كه با كتاب اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات از محدث مذكور به سال 1378 هجرى قمرى در تهران به چاپ رسيده است . (عربى)

11-رساله وسيلة المعاد في مناقب شيخنا الاستاد ، شامل شرح حال مرحوم آية الله شيخ محمد جواد بلاغى نجفى ، صاحب تفسير«آلاء الرحمن في تفسير القرآن اين رساله به ضميمه كتاب المدرسة السيارة در رد نصارى از آن مرحوم به سال 1383هجرى قمرى در تهران چاپ شده است . (عربى)

12-رسالة لؤلؤة الصدف في حياة السيد محمد الاشرف ، در شرح حال ميرمحمد اشرف بن علامه عبد الحسيب سبط فيلسوف بزرگ اسلام ، علامه مير محمد باقرداماد حسينى مرعشى . اين رساله به ضميمه كتاب فضائل السادات تاليف محمد اشرف مذكور به سال 1380 ه . ق در قم به

چاپ رسيده است . (عربى)

13-رسالة منية العاملين ، در شرح حال محدث شهيد شيخ ابو جعفر محمد بن فتال نيشابورى كه به سال 1377 ه . ق به ضميمه كتاب روضة الواعظين آن مرحوم در قم به چاپ رسيده است . (عربى)

14-رساله الفتحيه ، در شرح حال مير ابو الفتح حسينى شريفى عربشاهى گرگانى الاصل صاحب كتاب تفسير شاهى پيرامون آيات الاحكام به فارسى كه به ضميمه كتاب مذكور در تبريز چاپ شده است .

15-رساله مطلع البدرين ، در شرح حال محدث لغوى مفسر شيخ فخر الدين محمد على طريحى نجفى ، صاحب كتاب مجمع البحرين در لغت كه به سال 1379ه . ق به ضميمه كتاب مذكور در تهران به چاپ رسيده است . (عربى)

16-رساله مفرج الكروب ، در شرح حال علامه ديلمى صاحب كتاب ارشادالقلوب كه به سال 1378 ه . ق به ضميمه كتاب مذكور در تهران چاپ شده است . (عربى)

17-رساله طريفه ، در شرح حال شيخ محمد جعفر يا شيخ علينقى كمره اى قاضى صاحب تحفه شاهى در معارف الهى فارسى كه به سال 1380 هجرى قمرى به ضميمه كتاب مذكور در تهران چاپ شده است . (عربى)

18-رساله در شرح حال استاد خود ، مرحوم آية الله شيخ محمد محلاتى نجفى ، صاحب كتاب گفتار خوش يارقلى به فارسى در رد مذاهب باطله كه به سال 1384ه . ق به ضميمه كتاب مذكور در تهران چاپ شده است . (فارسى)

19-كتاب منية الرجال في شرح نخبة المقال در شرح منظومه نخبة المقال درعلم رجال تاليف سيد حسين حسينى بروجردى(متوفى به سال 1277 ه . ق)جلد اول اين شرح به سال 1378 در قم به طبع رسيد . (عربى)

20-رساله در شرح حال شيخ

عز الدين بن اثير موصلى صاحب كتاب اسدالغابة في معرفة الصحابة كه به ضميمه جلد اول كتاب مذكور در تهران چاپ شده است .

21-رساله در شرح حال آية الله حاج سيد ابو القاسم طباطبائى تبريزى نجفى ، مشهور به علامه ، (متوفى به سال 1362 ه . ق)كه به ضميمه مشجره اجازات علماءاماميه از سيد مذكور در دانشگاه تهران به چاپ رسيده است . (عربى)

22-رساله رياض الاقاحى در شرح حال متكلم محدث شيخ زين الدين بياضى عاملى صاحب كتاب الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم كه به سال 1384 ه . ق درتهران به ضميمه كتاب مذكور چاپ شده است . (عربى)

23-كتاب هدية ذوى الفضل النهى في ترجمة المولى محمد علم الهدى در شرح حال مولى محمد مشهور به علم الهدى كاشانى ابن مولى محسن فيض كاشانى كه به ضميمه كتاب معادن الحكمة في مكاتيب الائمه تاليف علم الهدى در تهران چاپ شده است . (عربى)

24-مقدمه اى بر كتاب الدر المنثور»تاليف جلال الدين عبد الرحمن سيوطى شافعى(م 910 ه . ق) ، شامل فوائد تفسيرى و ذكر اختلاف سليقه مفسرين و فوائد مهم ديگرى كه به ضميمه كتاب مذكور در تهران چاپ شده است . (عربى)

25-شرح كتاب عمدة الطالب في انساب آل ابيطالب ، تاليف علامه نسب سيدجمال الدين احمد بن عنبه حسنى داودى شامل شرح و حواشى مهم در تراجم نوابغ علويين ذكر شده در كتاب مذكور . اين كتاب از جمله آثار علمى بسيار مهم معظم له به شمار مى رود و در چند مجلد قرار دارد . (عربى)

26-رسالة الافطسية در نسب سادات قريه طغرود از قراء قم كه به ضميمه كتاب وقايع الايام مرحوم محدث قمى در تهران چاپ شده است .

27-رساله در اثبات صحت

نسب خلفاى فاطميين مصر كه به خواهش علامه فاضل حسن قاسم مصرى ساكن قاهره و مدير مجله هدى الاسلام نوشته شده است . (عربى)

28-رساله در اشباه رسول الله(ص) ، (عربى)

29-رساله در تعيين مدفن سر مقدس حضرت سيد الشهداء(روحى له الفداء)شامل ذكر اقوال مورخين در تعيين مدفن آن سر و اختيار بين اقوال(عربى)

30-رساله كشف الظنون عن حال صاحب كشف الظنون ، كه با كتاب مذكور درتهران چاپ شده است . (عربى)

31-رساله منهج الرشاد في ترجمة الفاضل الجواد(مطبوع)

32-كتاب مزارات الطالبيين(عربى)

33-كتاب الصرفة في ترجمة صاحب كتاب النفحة

34-رساله در شرح حال حاج محمد مؤمن شيرازى جزايرى

35-رساله در احوال حضرت سلطان على فرزند امام باقر(ع)كه در مشهداردهال كاشان مدفون است .

36-رسالة المنن و المواهب العددية در شرح حال مير محمد قاسم نسابه سبزوارى كه به ضميمه كتاب مذكور در تبريز چاپ شده است .

37-كتاب غنية المستجيز شامل اجازه روايتى مفصلى است براى مرحوم حاج ميرزا محمد احمد آبادى اصفهانى نگاشته اند . (عربى)

38-رساله در ترجمه احوال صاحب كتاب عمدة الطالب

39-كتاب الرحلة الاصفهانيه ، شامل سفرنامه اصفهان و مشاهدات معظم له ازآثار و ابنيه تاريخى و قبور علماء و ادبا و شرح حال فضلائى كه با آنان ملاقاتهايى داشته اند . (عربى)

40-كتاب الرحلة الشيرازية ، شامل سفرنامه شيراز و مشاهدات آثار تاريخى وملاقات و مذاكره با علماء ، از جمله مرحوم آية الله حاج شيخ عبد النبى و همچنين ميرزااحمد بن محمد تبريزى قطب سلسله ذهبيه و عارف شاعر سيد محمد قدسى خطاط وآية الله حاج شيخ محمد جعفر محلاتى و غيرهم(عربى)

41-تكميل كتاب تذكرة القبور آخوند ملا عبد الكريم گزى اصفهانى و اين تكميل تا كنون چاپ نشده ، مگر مقدارى از آن را كه اديب مورخ سيد مصلح الدين مهدوى

اصفهانى به ضميمه كتاب مذكور در اصفهان چاپ كرده است .

42-كتاب جذب القلوب الى ديار المحبوب . نام ديگر اين كتاب فاكهة النوادى در فوائد علميه و رجاليه و ادبيه و تاريخيه و دهها مطالب مفيد ديگر(عربى)

43-رساله در فوائد متعلق به صحيفه كامله سجاديه كه به صحيفه مذكور درتهران چاپ شده است .

44-الرحلة الآذربايجانية ، شامل سفر به آذربايجان و نقاط تاريخى و ديدنى آن منطقه . (ناتمام)

45-حاشيه بر كتاب وقايع الايام محدث قمى

46-رساله العزية در شرح حال شهيد مظلوم سيد عز الدين يحيى مشهور به امامزاده يحيى كه قبرش در تهران مزار اهالى است و به سال 1382 در تهران چاپ شده است .

47-كتاب هدية النبلاء في تراجم العلويين من العلماء ، در چند مجلد شامل شرح احوال علماء و سادات بعد از سال يكهزار كه نام آنان كمتر در كتب رجالى ذكر شده است . (ناتمام-عربى)

48-الضوء البدرى في حياة صاحب الفخرى كه با كتاب الفخرى قاضى مروزى در علم انساب به سال 1409 ه . ق در قم چاپ شده است . (عربى)

49-المجدى في حياة صاحب المجدى كه با كتاب المجدى ابن الصوفى در علم نسب به سال 1409 ه . ق در قم چاپ شده است . (عربى)

50-كشف الارتياب في ترجمة صاحب لباب الانساب و الاعقاب و الالقاب كه با كتاب لباب الانساب بيهقى در سال 1410 ه . ق در دو جلد در قم چاپ شده است .

51-الدرة النثيرة فيما يتعلق بالاجازة الكبيرة كه با كتاب الاجازة الكبيرة سيدعبد الله جزايرى در سال 1409 ه . ق در قم چاپ شده است .

52-الظرائف في ترجمة صاحب الطرائف كه با كتاب طرائف المقال از سيد على اصغر جاپلقى بروجردى در دو جلد به سال

1410 ه . ق در قم چاپ شده است .

53-زهر الرياض في ترجمة صاحب الرياض كه با كتاب رياض العلماء وحياض الفضلاء مولى عبد الله افندى اصفهانى در6 جلد عربى در سال 1401 ه . ق درقم چاپ شده است . همچنين همين زهر الرياض در مقدمه كتاب تعليقه امل الآمل ازهمان مؤلف به سال 1410 ه . ق در قم چاپ شده است .

ب-كتب فقه-اصول

54-كتاب مسارح الافكار في مطارح الانظار ، كتابى است به صورت حاشيه برتقريرات شيخ مرتضى انصارى(عربى) 55-كتاب مصطلحات فقهيه در شرح الفاظ رايج در زبان فقهاء و مجتهدين ومحدثين(عربى)

56-حاشيه مختصر بر شرح لمعه شيخ زين الدين شهيد ثانى(عربى)

57-حاشيه بر كتاب معالم الاصول شيخ حسن عاملى(عربى)

58-حاشيه بر كتاب متاجر استاد علامه شيخ مرتضى انصارى(عربى)

59-كتاب الهداية في معاضل الكفاية ، حاشيه اى است بر كتاب كفاية الاصول آخوند خراسانى ، شامل فوائد و مطالب مفيد در دو مجلد(عربى)

60-در بيع خيارى . اين رساله به خواهش بعضى تلاميذ معظم له نوشته شده است . (عربى)

61-حاشيه بر قوانين الاصول ميرزاى قمى(ناتمام-عربى)

62-رساله در اثبات حليت لباس مشكوك(عربى)

63-كتاب الغاية القصوى ، حاشيه اى است نسبتا استدلالى بر العروة الوثقى علامه طباطبائى يزدى در دو مجلد كه در قم چاپ شده است . (عربى)

64-حاشيه بر فرائد شيخ انصارى(ره)

65-رساله توضيح المسائل ، كتاب فقهى فارسى از طهارت تا ديات كه بيش ازپنجاه و پنج بار به چاپ رسيده است .

66-كتاب سبيل النجاة ، فقه فارسى ، بيش از دو بار در قم چاپ شده است ونخستين رساله عمليه معظم له مى باشد .

67-رساله در لباس مشكوك(عربى)

68-كتاب هداية الناسكين در مناسك حج و زيارت حرمين شريفين كه در قم چاپ شده است . (فارسى)

69-راهنماى سفر مكه و مدينه ، كه

در تهران چاپ شده است . (فارسى)

70-رساله نخبة الاحكام شامل بعضى مسائل فقهى به فارسى در تهران به چاپ رسيده است .

71-حاشيه بر كتاب الوسيلة مرحوم آية الله اصفهانى(عربى)

72-مصباح الناسكين در مناسك حج ، بسيار بزرگ در 1 جلد كه بارها چاپ شده است .

73-كتاب منهاج المؤمنين ، رساله عمليه به عربى كه در قم ، در سال 1406 در دوجلد به چاپ رسيده است .

ج-مسائل متفرقه

74-كتاب الروض الرياحين ، كشكولى است شامل فوائد مهم علمى(عربى)

75-كتاب اجوبة المسائل الرازيه ، در جواب مسائلى كه بعضى از مؤمنين ازتهران از معظم له سؤال كرده اند از جمله نجاست الكل و جواز عكاسى با آلات متداوله و جواز تشريح اجساد در دانشگاهها و مدارس پزشكى و غير آنها(عربى)

76-كتاب اجوبة المسائل العلمية و الفنون المتنوعة(عربى)

77-انس الوحيد ، كشكول مانندى است كه در عنفوان جوانى در سامراء ، نوشته اند . (ناتمام-عربى)

د-حديث

78-كتاب مفتاح احاديث الشيعة ، در چندين مجلد شامل تعيين موارد احاديث ومواضع آنها . اين كتاب تحت اشراف معظم له با همكارى عده اى از افاضل حوزه علميه قم تاليف شد و متاسفانه به عللى در حال حاضر تاليف اين اثر به حالت تعطيل درآمده است و اميدواريم هر چه زودتر مجددا اقدام به نوشتن آن شود . (عربى)

79-حاشيه بر كتاب الفصول المهمة صاحب وسائل(ناتمام)

ه-كلام

80-شرح كتاب احقاق الحق علامه قاضى نور الله شوشترى مرعشى ، (شهيد به سال 1019 ه . ق) در هند . تا كنون 30 مجلد آن در تهران و قم به طبع رسيده است وشايد بيش از 50 مجلد بشود ، شامل فضائل اهل بيت(ع)از طرق عامه و مناقب آنان ومثالب دشمنانشان و بعضى از مسائل مهم فقهى و اصولى مختلف و آراء آنان . و اين موسوعه عظيم بيش از چهل سال بر روى آن كار شده است و به بيش از سه هزار كتاب از كتب اهل سنت به دقت مراجعه گرديده است و مطالب مورد نظر از آن استخراج و درتاليف كتاب فوق به كار رفته است . (تاليف اين كتاب به صورت گروهى تحت اشراف ونظارت معظم له صورت پذيرفته است . )

و-ادعيه و زيارات و اوراد و اذكار

81-مجموعه اى در ادعيه و زيارات انتخاب شده از كتابهاى مفاتيح الجنان و زادالمعاد و اقبال و مصباح و بلد الامين و كامل الزيارات و مزار كبير و غير آنها از مدارك معتبره . تا كنون بيش از ده بار در تهران به وسيله كتابفروشى حافظ به چاپ رسيده است . (فارسى)

82-رسالة شمس الامكنة و البقاع في خيرة ذات الرقاع ، اين رساله به خواهش حجة الاسلام شيخ محمد حسن منتظرى مازندرانى ساكن تهران نوشته شده است .

ز-ادبيات

83-قطف الخزامى من رياض الجامى ، حاشيه اى است بر شرح كافيه عبد الرحمن جامى(عربى)

84-كتاب المعول في امر المطول ، حاشيه اى است بر شرح تلخيص علامه تفتازانى(عربى)

85-كتاب الفروق ، در بيان فرق بين الفاظ متشابه مثل اراده و مشيت و جسم وجسد و روح و نفس و امثال آن(عربى)

ح-منطق

86-كتاب رفع الغاشية عن وجه الحاشية ، حاشيه اى است بر حاشيه مولى عبد الله يزدى بر كتاب تهذيب المنطق علامه تفتازانى(عربى) .

ط-نوادر و علوم غريبه

87-حاشيه بر كتاب سرخاب در رمل . شامل فوائد متفرقه اين علم و واضع آن و اسامى مشهورترين عالمان اين علم و كتب معروفه آنان(ناتمام)

88-حاشيه بر مفتاح علامه ايدمر جلدكى در اعمال شمسى ، قمرى و زحلى .

89-حاشيه بر كتاب السر المكنون در علم حروف(ناتمام)

90-كتاب سلوة الحزين و مونس الكئيب . كشكولى است در فوائد علم جفر ورمل و حروف و اعمال شمسى و زحلى و زهرى و مريخى و ختومات و اوراد و اذكارمجرب و مثلثات و بعض مجربات طبى و غير آن از مطالب متنوعه نفيسه .

91-كتاب الشمعه في مصطلحات اهل الصنعه ، شامل الفاظى است كه درزبانهاى مختلف در مقام افاده و استفاده قرار مى گيرد ، به ترتيب كتب لغت با حروف الفبائى .

ى-علوم قرآنى

92-كتاب التجويد ، مشتمل بر فوائد مهم علم تجويد

93-كتاب الرد على مدعى التحريف ، در رد بر كلمات ثقة الاسلام نورى دركتاب فصل الخطاب با بهترين جوابها از اخبار مربوط به تحريف قرآن .

94-حاشيه بر كتاب انوار التنزيل در تفسير قرآن ، تاليف قاضى ناصر الدين بيضاوى . (عربى)

ك-نجوم ، فلكيات

95-كتاب الوقت(عربى)

96-كتاب القبلة(عربى)

(عناوين كتابهاى فوق ، درست برابر با سالهاى عمر پربركت ايشان مى باشد كه 96 سال داشته اند ، يعنى به طور متوسط در هر سال يك كتاب يا رساله نگاشته اند . )

سؤال : حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره)علاوه بر اشتغال به تدريس در حوزه علميه قم ، فعاليتهاى ديگرى نيز داشته اند . در مورد اين فعاليتها توضيح دهيد .

جواب : معظم له در بيشتر اوقات فراغت ، اشتغال به تاليف و تصنيف در علوم وفنون مختلف اسلامى داشته اند . علاوه بر آن همه روزه در سه وعده صبح و عصر وشب در حرم مطهر حضرت معصومه(س)اقامت جماعت مى فرمودند و اين كار را تاآخرين روز حيات مباركشان نيز ترك نفرمودند . يكى ديگر از كارهاى معمول ايشان ، رسيدگى به امور مقلدين در داخل و خارج كشور بوده است . برقرارى ارتباط باعلماء و دانشمندان و نمايندگان خود در ساير بلاد و كشورها از اهم فعاليتهاى ديگرايشان به شمار مى رفته است . مكاتبات ايشان هميشه با دانشمندان بزرگ اسلامى ، مثل مرحوم طنطاوى جوهرى ، صاحب تفسير الجواهر ، مفسر معروف مصرى و . . . برقراربود . به خاطر دارم در يكى از مكاتباتى كه ايشان با مرحوم طنطاوى جوهرى داشتند ، براى ايشان مى نويسند : «شما در آثارتان از نهج البلاغه ما اسم مى بريد ، ولى از صحيفه سجاديه كه

بسيار كتاب مهمى است از حضرت سجاد(ع)اسمى نمى بريد و من يك نسخه از اين كتاب را براى شما مى فرستم . »و اين آقاى طنطاوى جوهرى در پاسخ براى ايشان مى نويسند كه : «خوب شد شما اين كتاب را براى من فرستاديد و شما شيعيان بايد به اين كتاب افتخار كنيد»و به عبارت عربى در زير نامه شان نوشته بودند«صحيفه سجاديه دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق است به هر حال اين مكاتبات وارتباطات نيز بخشى از اوقات ايشان را به خود اختصاص مى داد . و سؤالات علمى از معظم له مى شد و ايشان نيز مبادرت به جواب آنها مى فرمودند .

اجازات و استجازات

سؤال : حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره)از مقام و منزلت خاصى نزدعلماء و اساتيد برخوردار بوده است و اجازات فراوانى از آنان دريافت داشته اند . در اين مورد توضيحاتى بفرمائيد .

جواب : يكى از خصوصيات مرحوم آقا اين بود كه ايشان مطالعه زيادى داشتند وهر كتابى كه به دستشان مى رسيد ، همان شب اول مى نشستند و تا نصف شب و گاهى تاسحر مطالعه مى فرمودند . سپس رئوس مطالب يا احيانا مطلبى اگر به نظرشان مى رسيد ، در حاشيه يادداشت مى كردند . لذا اكثر كتابهايى كه از منزل ايشان به كتابخانه منتقل شده است(چندين هزار جلد)اين خصوصيت را دارند و روى اين زمينه با اشخاص وشخصيتهاى بزرگ دنيا ارتباط و مباحثاتى نيز داشته اند . از جمله مباحثه خيلى مهم ايشان با فيلسوف معروف ، «تاگور»هندى مى باشد كه در قم مهمان مرحوم ابوى مابودند ، و مباحثه با وزير امام زيديه ، «امام يحيى كه در زمان مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى(ره)از سوى امام يحيى به دعوت ايشان به قم آمده بودند .

وايشان با زيديها و علماى مصر و ديگر كشورهاى اسلامى و علماى بزرگ داخل كشورروابط حسنه داشته اند و به خاطر همين ارتباطات و مباحثات بود كه به دريافت بيش از200 اجازه روايتى از اين علماء نائل آمدند كه حدود 160 اجازه از علماى بزرگ شيعى خودمان در ايران و حدود 12 اجازه از علماى اهل سنت و حدود 25 اجازه هم ازعلماى زيديه است . اين اجازات را در مجموعه اى به نام المسلسلات في الاجازات در دو جلد جمع آورى كرده ايم كه جلد اول شامل مقدمه و عين دستخط علماء و جلددو شامل زندگينامه هاى آنان مى باشد ، و در اين يكى دو سده اخير در ميان علماى اسلامى ، اين تعداد اجازات و نيز عالمى كه اين قدر احاطه به ممالك اسلامى داشته باشد و داراى ارتباطات فرهنگى در اين سطح باشد ، سابقه ندارد . حد اكثر اجازه اى كه-علماى اسلامى دريافت مى كردند ، شايد به 20 تا هم نمى رسيد . ولى اجازات ايشان متجاوز از دويست اجازه مى باشد .

نقش او در انقلاب اسلامى

سؤال : درباره نقش معظم له در دوران مبارزات انقلابى مردم ايران و پس ازپيروزى انقلاب و همچنين رابطه ايشان با رهبر كبير انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى(قدس سره)را توضيح بفرمائيد .

جواب : مرحوم والد ما در دوران مبارزات انقلابى مردم ايران و همچنين دوران پس از انقلاب اسلامى ، همواره در تمامى صحنه ها در كنار رهبر كبير انقلاب حضرت آية الله العظمى امام خمينى(ره)بوده است . به خاطر دارم زمانى كه ساواك شاهنشاهى حضرت امام را دستگير و در تهران زندانى كرده بودند ، مرحوم آية الله شهيد حاج آقامصطفى(ره)تشريف آوردند در منزل و مشغول صحبت با مرحوم والد بودند كه ناگهان ماموران ساواك براى دستگيرى

ايشان با وضع اسفبارى از روى ديوارها به خانه ما ريختند و وقتى با ممانعت مرحوم ابوى روبرو شدند ، مشتى به سينه ايشان زده وبالاخره مرحوم حاج آقا مصطفى را بردند . به هر تقدير پس از آزادى امام و تشرف ايشان به قم ، مرحوم والد سه روز تمام تشريف مى بردند بيت امام و در معيت امام و دركنار امام مى نشستند و با اين كار ثابت مى كردند كه مراجع همه در اين هدف شريك بوده و متفقا به دنبال حضرت امام هستند .

در قضيه 15 خرداد كه ساواك مجددا حضرت امام را دستگير كرد ، مرحوم والداز نخستين افرادى بودند كه تشريف بردند در صحن مطهر و از بلندگو مردم را به تحصن در صحن مطهر دعوت كردند و مرحوم حاج آقا مصطفى و بعضى آقايان ديگرهم تشريف آوردند ، در آن روز مرحوم ابوى اعلاميه اى صادر كردند و در آن رژيم راتهديد كردند كه چنانچه يك مو از سر آية الله خمينى كم شود ، ما به اقدامات دامنه دارى دست خواهيم زد .

پس از آن تا يك هفته منازل مراجع عظام در محاصره نيروهاى امنيتى قرارداشت . سپس با مشاوره اى كه با آقايان مراجع ديگر داشتند ، قرار شد مسافرتى به تهران بكنند . بدين ترتيب ايشان به اتفاق بعضى ديگر از مراجع قم و مرحوم آية الله العظمى ميلانى از مشهد و مرحوم آية الله العظمى خوانسارى و علماى منتفذ ساير شهرها ، درتهران جمع شدند و روزانه جلسات متعددى را تشكيل داده و خواهان آزادى حضرت امام بودند . چهار ماه تمام اين وضع ادامه داشت و رژيم كه استمرار اين وضع راخطرناك مى ديد ، لذا مرحوم والد و

ديگر مراجع را دستگير كرده و در ماشين انداختند ويكسره به قم آوردند . حتى ايشان در راه محصور بودند و مى خواستند تطهير كنند ، ولى مامورين گفتند ما حتى يك لحظه هم اجازه نداريم ماشين را نگه داريم . ايشان راآوردند و با يك وضع بدى داخل منزل انداختند و رفتند . پس از تبعيد حضرت امام به تركيه ، نمايندگانى از طرف برخى مراجع براى ديدار ايشان مى رفتند ، ولى دولت وقت به بنده كه نماينده ايشان بودم ، اجازه خروج نداد ، ليكن پس از تبعيد حضرت امام به عراق ، بلافاصله مرحوم ابوى مرا خواستند و چند نامه به من دادند و فرمودند شماماموريت داريد اين چند نامه را به امام برسانيد . من با كسب اجازه از محضرشان به طورمخفيانه از طريق خرمشهر خود را به بصره و از آنجا به كربلا رساندم و در بيت حضرت امام به حضور ايشان رسيده و دست مباركشان را بوسيدم . ايشان سؤال فرمودند شماچطور آمديد ؟ عرض كردم حسب الامر ابوى و براى ملاقات حضرتعالى شرفياب شدم . حضرت امام خيلى خوشحال شدند ، نامه ها را گرفتند و تكليف فرمودند تا روزى كه در عراق هستيد ، بايد در منزل ما باشيد . لذا بنده در آن شرايط حساس پس از يك ماه اقامت در بيت ايشان در نجف اشرف ، با كسب اجازه از محضرشان به ايران مراجعت نمودم و در نامه هايى را هم ايشان در پاسخ نامه ها دادند و فرمودند سعى كنيد اينها به دست نيروهاى امنيتى نيفتد . در زمانى هم كه امام در پاريس تشريف داشتند ، بنده از طرف مرحوم ابوى خدمت ايشان شرفياب شدم و در مجموع روابط

امام و ابوى ما بسيارخوب بود و نامه هاى متعددى بين آن دو بزرگ رد و بدل مى شد . و همچنين مرحوم حاج آقا مصطفى نامه هاى زيادى را به مرحوم ابوى مى نوشتند و مى فرمودند : «من واقعاهمانگونه كه به پدرم احترام مى گذارم و علاقمند هستم ، به حضرتعالى هم علاقمندهستم . »بعضى از اين نامه ها را الآن در اختيار داريم . همچنين مرحوم ابوى كرارامى فرمودند : «حضرت امام را من به تازگى نمى شناسم ، بلكه از همان اوائل ورودم به شهر قم حجره اى در مدرسه دار الشفاء داشتم و به فاصله يك حجره ، حجره حضرت امام قرار داشت و ما با حضرت امام از همان زمانها آشنايى نزديك داشتيم . به هر حال مرحوم ابوى خيلى به حضرت امام علاقمند بودند و اعلاميه ها و سخنرانيهاى ايشان گواه اين مطلب است .

يادى از سال 1384

اينك قسمتى از سخنرانى حضرت آية الله مرعشى نجفى(ره)كه در روز شنبه 23 رجب 1384 در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه(س)ايراد فرمودند :

«در اين قضاياى اخير ، و مسائل روز كه پيش آمد ، در اينجا علمايى كه اقدام كردند از جمله سيد بزرگوار المجاهد في سبيل الله ، حضرت مستطاب آية الله آقاى خمينى دامت بركاته ، آيا ايشان و ساير علماى اعلام مى خواهيم ببينيم هدفى غير از اين هدفها داشتند ؟ !شما را به خدا(اين آقايان)در بياناتشان و نوشتجاتشان هدفى غير ازاين داشتند ؟ آيا هدفشان حفظ دين نبود ؟ حفظ احكام الهيه نبود ؟ آيا هدفشان حفظ استقلال مملكت نبود ؟ و مى گفتند كارى نكنيد كه ما سرشكسته شويم و مملكت به دست اجانب بيفتد ، كارى نكنيد كه منجر به مفاسدى بشود ، غير از اين حرفها بود ؟ و الله غير

از اين نبود . بالله غير از اين نبود . تالله غير از اين نبود . با قسم جلاله عرض مى كنم .

هر كسى قلمى برداشت . هر كسى حرفى زد ، تمام هدفش همين است . همه علماء با اين هدف شريكند ، حفظ مملكت و حفظ استقلال آن و حفظ احكام شرعيه و احكام الهيه .

روحانى هدفش اين است و اين يك هدف مقدسى است . سابقين و لاحقين و آينده هاهم انشاء الله در اين هدف شريكند و فعلا هم همه شريكند . اگر ايشان تبعيد شده اند ، اگر!566 ايشان گرفتار شدند ، همه گرفتار شده اند . . . »

خصوصيات اخلاقى

مقدمه

سؤال : در رابطه با خصوصيات اخلاقى معظم له مطالبى بيان بفرمائيد .

جواب : حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره)از سجاياى اخلاقى بى شمارى برخوردار بوده اند كه ذكر همه اين خصوصيات در اين وقت كم ، مقدورنيست و ما تنها به ذكر چند مورد بسنده مى كنيم .

1-ساده زيستن

يكى از خصوصيات برجسته ايشان ساده زيستى و عدم توجه به مسائل مادى وزخارف دنيوى بود . ايشان پس از اقامت در قم و ازدواج با والده ما از نظر مالى مدتها دروضعيت بدى به سر مى بردند و مدتها اجاره نشين بودند تا اينكه كم كم با تهيه يك زمين كوچك در آن خانه اى ساختند و تا آخر عمرشان نيز در آن زندگى كردند . ايشان هيچوقت از وضعيت مالى مطلوبى برخوردار نبودند و هر آنچه به دست مى آوردند ، درراه رفع حوايج مردم مصرف نموده ، يا وقف مى كردند و هيچ گاه مالى را به خودشان اختصاص نداده اند . مى فرمودند : «من شب كه مى خوابم هيچ پولى ، هيچ اندوخته اى درجيب من نباشد ، چون ما عامل هستيم . ما بايد از اين دست بگيريم و با دست ديگربدهيم به فقرا ، ايتام ، نيازمندان و كمك كنيم به مراكز علمى ، دينى و فرهنگى ، اينها مال مانيست!»و تا آخر عمر نيز چنين بودند . شب آخرى كه ايشان رحلت فرمودند ، همان شب به بنده مى فرمودند : «من خيلى بارم سبك است و هيچ نگرانى ندارم ، تنها يك چيزمرا زجر مى دهد و آن اين است كه مى ترسم در ايام زندگيم نوشته من يا صحبتهاى من در هر موردى باعث شده باشد كه حقى ناحق شود ، يا در همسايگى ما گرسنه اى بوده باشد و ما غذاى سير خورده باشيم

كه و الله و بالله و تالله اگر چنين چيزى بوده من آگاهى نداشته ام و نصيحت مى فرمودند كه شما هم بارتان را سبك كنيد و از تجمل پرستى وخانه بزرگ و . . . بپرهيزيد ، كه همه چيز ظرف چند دقيقه نابود مى شود . »و روزى كه ايشان از دنيا رفتند ، يك قبا داشتند كه مشكى بود و در ايام محرم و صفر مى پوشيدند ومجموع پولى كه در جيب ايشان بود ، هشتصد تومان بود و هيچ اندوخته اى ، زمينى ياملكى نداشتند و هر آنچه به دستشان مى رسيد ، در موارد فوق الذكر مصرف مى كردند .

2-عشق به كمال و علم

يكى ديگر از خصوصيات ايشان علاقه و عشق بى حد و حصر نسبت به كسب علم و دانش بود . يك وقتى ايشان نقل مى فرمودند : «زمانى كه ما در نجف اشرف به تحصيل اشتغال داشتيم ، گاهى مى شد كه ما تا 40 روز اصلا گوشت گيرمان نمى آمد كه بخوريم ، خوب آقازاده هم بوديم و رويمان نمى شد برويم پيش اعلام و بزرگان آن وقت و دست دراز كنيم و گاهى آنقدر سرگرم درس بوديم كه تا 24 ساعت گرسنه مى مانديم ولى اصلا توجه به اين مسائل نداشتيم . »

مى فرمودند : «زمانى كه من در مدرسه قوام در نزديكيهاى صحن مطهر مولى امير المؤمنين در نجف اشرف به تحصيل اشتغال داشتم ، با مرحوم آية الله حاج سيدابو القاسم ارسنجانى شيرازى كه از علماء بزرگ شيراز بودند ، هم حجره بودم . ما گاهى گرسنه مى شديم و هيچ چيز نداشتيم بخوريم . بعضى از اعيان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را مى فرستادند به نجف اشرف كه درس بخوانند ، ولى اينها معمولامى آمدند و درس نمى خواندند و آش

و پلويى راه مى انداختند و عده اى هم از اين افرادى كه دنبال دنيا بودند ، دور اينها را مى گرفتند و ارتزاق مى كردند ، گاهى اينها كاهوى زيادى مى خريدند و مى آمدند در كنار حوض و برگهاى زيادى را مى ريختند در حاشيه حوض و ساقه هاى وسطش را مى بردند و مى خوردند . و من و آن رفيق هم حجره ام باهم مى رفتيم اين برگهاى اضافى كاهوها را مخفيانه جمع مى كرديم و با آنها سد جوع مى كرديم و هيچگاه هم به خودمان اجازه نمى داديم كه براى كسى بازگو كنيم ، ولى آنى از تحصيل و تدريس غافل نبوديم . »

3-استفاده از امكانات داخلى

حضرت آية الله خصوصيت ديگرى كه داشتند ، مى فرمودند : «من از روز اولى كه خودم را شناختم و روى پاى خودم ايستادم ، از البسه خارجى استفاده نكرده ام . »و تاآخر عمرشان هم همينطور بودند و مى فرمودند : «اين يك راه مبارزه با استعمار واستعمارگران است . »حتى يك وقتى من هنوز كوچك بودم ، خياط آمد و به ايشان گفت :

آقا دكمه از خارج مى آيد و براى قبا ناچاريم از آن استفاده كنيم ، ايشان اجازه ندادند ومدتى در اين فكر بودند كه چه بكنند ، بعد يكى گفت بعضى از خانمها در خانه از اين قيطانهايى كه به لب عبا مى دوزند ، شبيه دگمه درست مى كنند و شما مى توانيد اين را به خياط بدهيد و لذا لباسهاى ايشان هيچ وقت دگمه نداشت و از همين قيطانهايى كه درداخل توليد مى شد استفاده مى كردند .

4-مداومت بر نماز جماعت

خصوصيت ديگر ايشان ، پايبندى ايشان به اقامه جماعت در حرم مطهر حضرت معصومه(س) بود . از همان زمان قديم ، نزديك به 60 سال پيش ايشان مرتب سه وعده مشرف مى شدند به حرم مطهر و در آنجا اقامه جماعت مى فرمودند . صبحها نخستين زائر حضرت معصومه(س) ايشان بودند ، گاهى يك ساعت قبل از اذان تشريف مى بردند پشت درب صحن و آنجا مى نشستند تا فراش حرم بيايد درب را باز كند وايشان نخستين زائر حرم باشند . در زمستانهاى خيلى سرد ، تا آن زمان مى گفتند برف زيادى مى باريد كه گاهى ارتفاع برف به 80 ، 90 سانتى متر مى رسيد ، ايشان قبل از اذان صبح ، پارويى به دست مى گرفتند و از منزل تا حرم مطهر مسير را براى مردم بازمى كردند و هرگاه هم كسى مى گفت آقا شما

اين كار را نكنيد ، مى فرمود : من مى خواهم ثواب كنم .

رفتار ايشان چه با اهل منزل و چه با ديگران بسيار صميمى بود و ايشان اجازه مى فرمودند كه هر كس مشكلى دارد بيايد مطرح كند و ارائه طريق مى فرمودند . سينه!569 ايشان به قول خودشان صندوق اسرار مردم بود . ايشان در غم و شادى مردم شريك بودند و در مراسم مختلف وفيات و مجالس عقد و عروسى آنان شركت مى كردند ومى فرمودند : «من به اكثر منازل قمى ها قدم گذاشته ام . »

5-ارادت به اهل بيت(ع)

يكى ديگر از بارزترين خصوصيات اخلاقى ايشان ، علاقه و اظهار ارادت وتوسل و تضرع شديد نسبت به ائمه معصومين(ع)بود . ايشان مى فرمودند از روزى كه خودم روى پاى خودم ايستادم ، هرگاه لباس نوى مى دوختم ، نخستين بار مى بردم درحرمهاى ائمه(ع)و با ماليدن به ضريح ، آن را متبرك نموده ، بعد از آن استفاده مى كردم ، ساختمان كتابخانه ، مدرسه ، حسينيه و يا هر ساختمانى كه مستقيم زير نظر ايشان ساخته مى شد ، وقتى گودبردارى مى كردند ، ايشان مقدارى از تربت سيد الشهداء(ع)را درپى هاى آن مى ريختند و مى فرمودند با اين تربت من اينجا را بيمه مى كنم . و به خصوص هر وقت مشرف مى شدند به حرم ، در آستانه حرم هنگام ورود خودشان را روى زمين مى انداختند و محاسنشان را روى خاكهاى درب ورودى حرم مى ماليدند و به مامى گفتند شماها مثل اينكه خجالت مى كشيد اين كار را انجام دهيد ، اين خجالت باعث مى شود شما از در خانه اينها دور شويد و شما بايد كارى كنيد كه ديگران هم تاسى كنند ، علاوه بر اين در مجالس روضه خوانى هر كجا نام مبارك ائمه معصومين(ع) برده مى شد ، ايشان واقعا بى اختيار اشك

مى ريختند و آن زمان كه حالشان مساعد بود ، به طور ناشناس شبهاى عاشورا كرارا در ميان جمعيتهاى عزادار مى رفتند و به سينه زنى مى پرداختند و مى فرمودند من با اين سينه زنى خودم را در طول سال بيمه مى كنم .

همچنين مى فرمودند من در اين مدتى كه در قم هستم ، هر گاه مشكلى داشتم مى رفتم حرم مطهر حضرت معصومه(س)و چند ساعت در آنجا دخيل مى شدم و معمولاگره گشايى مى شد . ايشان از روى عشق و علاقه خاصى كه به ائمه معصومين(ع)

داشتند ، سعى مى كردند خودشان را خادم ائمه اطهار(ع)بدانند و سعى هم داشتند كه از طريق مكتوب باشد ، يعنى واقعا خادم آنجا باشند . لذا داراى چندين حكم افتخارى درحرمهاى مشاهد مشرفه شامل منصب تدريس و خدمت افتخارى در حرم مطهر فاطمه معصومه(س)در قم ، منصب خدمت افتخارى در حرم حضرت ثامن الحجج(ع) ، منصب تدريس و خدمت افتخارى در حرم سيد الشهداء(ع)در كربلا ، منصب تدريس و نقابت سادات و خدمت افتخارى در حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع)منصب خدمت افتخارى در حرم احمد بن الامام موسى بن جعفر(ع)معروف به شاه چراغ در شيراز ، منصب خدمت افتخارى در حرم حضرت عبد العظيم حسنى درشهر رى ، منصب خدمت افتخارى در بقعه سيد جلال الدين اشرف از احفاد امام موسى بن جعفر(ع)در آستانه اشرفيه گيلان ، و منصب خدمت افتخارى در حرم على بن الامام محمد باقر(ع)در مشهد اردهال كاشان بودند . لذا هميشه در پايان دستنوشته هايشان مرقوم مى فرمودند : «خادم علوم آل محمد(ص)» ، «خادم اهلبيت عصمت و طهارت .

مرحوم والد با وجود كسالتهايى كه داشتند و با وجود كهولت سن ، در سن 96 سالگى هيچ گاه از خدمت به مردم غفلت نمى نمودند و همين اواخر عمر و حتى در

همين سال آخر ، روزى يك مرتبه مى رفتند در حرم مطهر و آنجا درس مى دادند . هر چه ما خواهش مى كرديم آقا شما اين درس را در منزل برگزار كنيد ، نمى پذيرفتند و حتى ايشان هميشه با تاكسى به حرم مشرف مى شدند . من اين اواخر به ايشان عرض كردم آقا يك اتومبيل پيكان را الآن بسيارى از مردم دارند و اگر شما بخواهيد سوار شويد مساله اى نيست .

ايشان مى فرمودند : «مى دانم ، ولى من روزى دو سه ساعت بيشتر با ماشين كار ندارم ، براى چه يك ماشين و يك راننده را اسير كنم ؟ من زمانى سوار اتومبيل شخصى مى شوم كه همه بتوانند از آن استفاده كنند . »

بناها و آثار دينى

سؤال : حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره)مراكز و مؤسسات ارزنده اى نظير مدارس ، مساجد ، كتابخانه و . . . از خود به جاى گذارده اند ، در اين مورد توضيح!571 بفرمائيد .

جواب : ايشان از زمان قديم كه در قم اقامت گزيدند ، هميشه در فكر احداث مدرسه ، مسجد ، حسينيه ، كتابخانه و آثار و ابنيه خيريه بوده اند . مثلا قبل از اين كه شهرقم داراى آب لوله كشى شود ، مردم از طريق آب انبارها ، آب مصرفى خود را تامين مى كردند . لذا اين آب انبارها نقش مهمى در زندگى مردم داشتند . به همين لحاظ مرحوم والدمان در آن زمان ، بيش از صدها آب انبار چه به صورت مستقيم كه خودشان بانى بودند و چه به صورت غير مستقيم كه دخالت داشتند ، احداث نمودند . البته با جايگزينى آب لوله كشى اين آب انبارها به تدريج از ميان رفت و به جاى آنها مساجد ، حسينيه ها ، يامؤسسات ديگرى ساخته

شده . علاوه بر اين ، ايشان در ساخت مساجد و حسينيه هاى بسيارى چه در شهر قم و چه در شهرهاى ديگر و حتى در كشورهاى خارجى دخالت داشته اند . مدارس علميه مرعشيه ، مهديه ، مؤمنيه ، شهابيه و حسينيه جنب بيت و كتابخانه عمومى و كوى آية الله العظمى مرعشى نجفى واقع در خيابان آذر قم از ديگر آثاراحداث شده توسط ايشان است كه به اختصار در مورد هر يك توضيح مى دهم .

مدرسه مرعشيه كه در خيابان ارم واقع شده ، داراى سه طبقه است و در حال حاضر طلاب در آن سكونت دارند و بسيارى از دادستانهاى كل انقلاب و نمايندگان مقام معظم رهبرى در نهادها ، فارغ التحصيلان اين مدرسه مى باشند .

مدرسه مهديه در خيابان باجك ، در دو طبقه هم اكنون داير است و حدود 80طلبه دارد .

مدرسه ديگر كه مدرسه بزرگى هم هست ، مدرسه مؤمنيه در خيابان چهار مردان(انقلاب) قرار دارد . ساختمان اين مدرسه در دو طبقه و داراى كتابخانه و76 حجره و به ظرفيت 222 نفر است . كتابخانه اين مدرسه در حدود 3500 جلد كتاب دارد .

مدرسه شهابيه واقع در خيابان امام ، اين مدرسه در محل تنها سينماى سابق قم كه به دست جوانان غيور و مبارز اين شهر در زمان طاغوت منفجر و سپس به امر معظم له خريدارى و در3 طبقه ساخته شد كه قسمتى از آن جهت سكونت طلاب و قسمتى!572 ديگر به روابط عمومى و انتشارات كتابخانه اختصاص دارد .

حسينيه كه در جنب بيت ايشان واقع شده و ايشان دستور داده اند كه بدون استثناءدر تمام مراسم وفيات ائمه معصومين(ع)در آنجا روضه خوانى داير باشد و غير ايام روضه خوانى هم آقايان طلاب

بيايند براى خواندن دروسشان و الآن به صورت مدرسه اى است كه از صبح تا شب در آنجا تدريس مى كنند .

كتابخانه عمومى كه در خيابان ارم واقع و از نظر كتب چاپى و خطى موجود درآن ، در رديف بزرگترين كتابخانه هاى اسلامى جهان مى باشد .

عاشق كتاب

سؤال : گفته مى شود معظم له علاقه و توجه خاصى نسبت به جمع آورى كتب نفيس و نسخه هاى منحصر به فرد داشته اند . در اين مورد اگر مطالبى داريد بفرمائيد .

جواب : مرحوم والد از همان زمانهاى قديم موضوعى را تشخيص داده بودند وآن اين بود كه استعمارگران براى تاراج فرهنگ و منابع اسلامى به اين كشورها سرازيرشده بودند . اينها دست نوشته ها و كتابهاى قديمى و نسخه هاى خطى نفيس و منحصر به فرد را مى خريدند و به كشورهاى خود مى بردند ، و بدين ترتيب ما را از دسترسى به اين منابع و مآخذ نفيس مرحوم مى كردند ، مرحوم ابوى اين خطر را به خوبى حس كرده بودند ، لذا علاقه زيادى به جمع آورى اين گونه آثار از خود بروز مى دادند . ايشان ازهمان جوانى كتابچه اى را تهيه كرده بودند و اسامى كتابهاى مهم و منابع اسلامى را كه دردسترس نبود ، در آن يادداشت مى كردند كه به تدريج بتوانند اينها را فراهم كنند . كتابهاى زيادى را در آن اسم برده اند و به مرور زمان هر كدام را خريده اند . در مقابل مرقوم فرموده اند خريدارى شده . البته اين كار براى ايشان بسيار مشكل بوده است ، چون ايشان آن روز مشكل مالى داشتند و حتى نمى توانستند سد جوع كنند . ولى در مقابل ، نمايندگان كنسولگرى انگليس در اين رابطه پولهاى كلانى خرج مى كردند و چنانچه اثرى را به دست

مى آوردند ، به هر قيمتى كه بود آن را مى خريدند . لذا مرحوم ابوى پس از رفع نيازهاى ضرورى حيات ، هر آنچه كه به دست مى آوردند ، براى خريد اين كتابهاى نفيس و مآخذ و مصادر مصرف مى كردند . حتى ايشان وقتى پول كم مى آوردند ، براى خريد كتاب با گرفتن نماز و روزه استيجارى پولى تهيه مى كردند وكتابى را مى خريدند . ما الآن كتابهايى در كتابخانه داريم كه در حاشيه آن نوشته شده من اين كتاب را خريدم ، مثلا در قبال يك ماه روزه ، يا شش ماه نماز كه براى فلان كس استيجار نموده بودم ، و حتى گاهى كه از اين راه هم تامين نمى شد ، مدتى را شبها بعد ازفراغت از درس و بحث مى رفتند در كارگاه برنج كوبى كار مى كردند و با دستمزد آن ، به خريد كتاب مبادرت مى ورزيدند . ايشان نقل مى كردند : «آن وقتها من در مدرسه قوام كه در محله مشراق نجف واقع است ، حجره داشتم . يك روز از مدرسه به قصد خريد ازبازار كه جنب صحن علوى بود حركت كردم . ابتداى بازار ناگهان چشمم به زنى خوردكه كنار ديوار نشسته و تخم مرغ مى فروشد . براى خريد تخم مرغ به طرف آن زن رفتم وبا تعجب از زير چادر زن ، گوشه كتابى را ديدم ، شديدا حس كنجكاوى ام تحريك شد ، به طورى كه مدتى خيره به كتاب نگاه كردم ، حالا ديگر قسمت بيشترى از كتاب از زيرچادر زن بيرون آمده بود ، طاقت نياوردم و پرسيدم اين چيست ؟ زن همانطور كه تخم مرغها را با احتياط جابجا مى كرد ، با خونسردى نگاهى به من انداخت و گفت : «كتابه

، فروشى است . »كتاب را از دست زن گرفتم و عنوان آن را خواندم و با حيرت تمام متوجه شدم كه نسخه ناياب رياض العلماء»علامه ميرزا عبد الله افندى است كه احدى آن را در اختيار ندارد ، مانند يعقوبى كه يوسفش را پيدا كرده باشد ، با شور وشعفى وصف ناشدنى به زن گفتم اين را چند مى فروشى ؟ زن گفت : پنج روپيه . و من گفتم : تمام داراى من صد روپيه است كه حاضرم براى اين كتاب بدهم و زن تخم مرغ فروش با خوشحالى پذيرفت . در همين گير و دار سر و كله كاظم دچيلى پيدا شد . اين كاظم ، دلال كتاب بود و براى انگليسى ها كار مى كرد . نسخه هاى ناياب و كتابهاى قديمى را به هر طريقى به چنگ مى آورد و توسط حاكم انگليسى نجف كه گويا اسمش ميجر»بود ، به كتابخانه لندن مى فرستاد و اين ميجر نخستين حاكم انگليسى بود كه در نجف به حكومت گماشته شده بود .

كاظم دلال ، كتاب را به زور از دست من گرفت و به زن گفت : من بيشتر مى خرم و مبلغى خيلى بالاتر از آنچه من پيشنهاد كرده بودم به زن پيشنهاد نمود . در آن لحظه من اندوهگين رو كردم به سمت حرم شريف امير المؤمنين(ع)و آهسته گفتم : «آقا جان من مى خواهم با اين كتاب به شما خدمت كنم ، پس راضى نباشيد اين كتاب از دست برود . »

هنوز كلامم تمام نشده بود كه زن تخم مرغ فروش رو كرد به دلال و گفت به تونمى فروشم ، اين كتاب مال اين آقاست و كاظم شكست خورده و عصبانى از آنجا دورشد . پس من به زن گفتم بلند شو برويم

تا پول كتاب را بدهم . زن همراه من به مدرسه آمد ، در حجره بيشتر از 20 روپيه نداشتم . تمام لباسهاى كهنه و قديمى ام را با ساعتى كه داشتم ، برداشتم و همراه زن به دكان حاج حسين شيش كه دلال لباس بود رفتم و همه رابه او دادم تا برايم بفروشد ، او هم بلافاصله دست به كار شد و با داد و فرياد مشتريها راخبر كرد تا آنها را به طريقى بفروشد و در اين بين زن تخم مرغ فروش مرتب نق مى زد وغرغر مى كرد كه آقا خيلى ما را معطل كردى و آن بابا پول نقد مى داد . ساعت و لباسهاى نو و كهنه كه فروش رفت ، باز هم صد روپيه جور نشد ، ناچار به طرف مدرسه راه افتادم و زن تخم مرغ فروش هم غرغر كنان به دنبالم آمد ، در مدرسه شروع به قرض گرفتن ازدوستان طلبه ام كردم . از يكى پنج روپيه از ديگرى ده روپيه و از آن ديگرى پانزده روپيه و . . . تا اينكه پول جور شد و زن كتاب را به من داد و به راه خود رفت و من در آن لحظه از شادى دست يافتن به آن كتاب عظيم در پوست خود نمى گنجيدم .

ساعتى از ختم معامله نگذشته بود كه كاظم دلال ، همراه شرطه ها به مدرسه حمله كردند و مرا دستگير كرده و پيش حاكم انگليسى(ميجر)بردند . ميجر مرا به سرقت كتاب متهم كرد و به زبان انگليسى عربده ها كشيد و چيزهايى گفت كه من فكر مى كنم بيشترش فحش و ناسزا بود . از فحش و ناسزا طرفى نبست و دستور داد تا مرا به زندان بياندازند . آن شب در زندان

مدام با خدا راز و نياز مى كردم كه كتاب در مخفيگاهش محفوظ بماند .

روز بعد مرجع بزرگ آن وقت ، حاج ميرزا فتح الله نمازى كه به شيخ الشريعه شهرت داشت و ميرزا مهدى پسر آخوند صاحب كفايه ، جماعتى را براى آزادى من به نزد حاكم فرستادند . بالاخره نتيجه كار اين شد كه من از زندان آزاد شدم ، با اين شرط كه در مدت يك ماه كتاب را به ميجر تسليم كنم .

پس از آزادى از زندان ، به سرعت به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبه ام را جمع كردم و گفتم : بايد كار مهمى را انجام بدهيم كه خدمت به شريعت مقدسه است .

طلبه ها گفتند : چه كارى ؟

گفتم : بايد از اين كتاب نسخه بردارى كنيم . اين دو ، جزء دوم و سوم از ده جزءاين كتاب بزرگ است كه با حاء مهمله و لفظ حسن شروع مى شود . طلبه ها با شور وشوق شروع به نسخه بردارى و مقابله كردند ، به طورى كه قبل از مهلت مقرر الحمد لله كار به پايان رسيد و نسخه دوم آماده شد . اما من هر چه با خودم فكر مى كردم ، نمى توانستم خودم را راضى كنم كه آن كتاب را به ميجر تحويل بدهم . در اين موردخيلى فكر كردم و با خودم سر و كله زدم تا اينكه يك روز كتاب را برداشتم و به خانه شيخ الشريعه رفتم و گفتم : شما امروز مرجع مسلمين هستيد و اين هم كتابى است كه همانند و نمونه اش در جهان مسلمين پيدا نمى شود و حالا يك آدم انگليسى مى خواهداين كتاب را تصاحب كند .

شيخ الشريعه وقتى كتاب را ديد ، بلند شد و

نشست و چند بار اين كار را تكراركرد و پرسيد : اين همان كتاب است ؟

گفتم : بله شيخ الشريعه گفت : الله اكبر ، لا اله الا الله . . . و بعد كتاب را از من گرفت و تا انتهاى مهلت مقرر پهلوى خودش نگهداشت . اما گفتنى است كه قبل از پايان مهلت ، با يك قيام و هجوم مردمى كه به سركردگى حاج نجم بقال صورت گرفت ، حاكم انگليسى يعنى ميجر به قتل رسيد و كتاب در خانه شيخ الشريعه باقى ماند و بعد از فوت ايشان به ورثه اش منتقل شد كه من پس از آن ديگر اطلاعى از اين كتاب ندارم . اما از نسخه اى كه طلبه ها با مشاركت هم تهيه كرده بودند و پيش من بود ، 12 نسخه ديگر استنساخ شد كه از آن جمله ، نسخه آية الله سيد حسن صدر ، و نسخه آية الله سيد عبد الحسين شرف الدين مى باشد . همچنين نسخه هاى ديگرى كه نزد افراد ديگرى موجود است . »

و نسخه ما امروز در كتابخانه ما در شهر قم است كه البته بنده در قم جزء ديگرى را پيدا كردم كه آن هم الآن در كتابخانه ماست و اين واقعه بين سالهاى 1340 و 1341هجرى قمرى رخ داده است .

ايشان وقتى هم كه به قم مى آيند ، براى تهيه كتاب اقدام مى كنند . هر روز درمدرسه فيضيه در دقايقى كه ايشان استراحت داشتند ، بعضى افراد ، كتابهايى رامى آوردند آنجا و حراج مى كردند ، ايشان مى فرمودند من اين كتابهاى موريانه خورده راآن روزها مى خريدم و بعضى از آقايان طلاب كه رد مى شدند ، مى گفتند اين كتابها راايشان مى خواهد چه بكند

، وقتى اين چاپهاى زيباى امروزى هست ، اين كتابها را بايدريخت مثلا در چاه يا در رودخانه ، اين آقايان توجه نداشتند كه مصادر اصلى ما همينهاهستند و خيلى از اينها هنوز چاپ نشده اند .

با گذشت زمان اين كتابها در منزل جمع آورى و در چندين اطاق روى هم انباشته شده بود و استفاده از اينها مشكل بود . لذا مرحوم والد حدود 278 جلد از كتب خطى فارسى را به دانشكده الهيات آن روز اهداء فرمودند كه در مقدمه فهرست جلد اول آن كتابخانه نوشته شده است . مقدارى هم به كتابخانه آستان قدس رضوى(ع)هديه كردندو مقدارى هم به كتابخانه آستانه مقدسه قم و بعضى كتابخانه هاى كوچك ديگر ، ولى كتابهاى مهم را نگه داشته بودند تا زمانى كه يك كتابخانه بزرگى تشكيل دهند .

سرانجام با ساخته شدن مدرسه مرعشيه ، حجره كوچكى را با چند قفسه به كتابخانه مدرسه اختصاص دادند و كتابها را به تدريج از منزل منتقل كردند . چند روزگذشت و جمعيت كتابخوان بيشتر شد ، لذا طبقه سوم مدرسه براى كتابخانه ساخته شد ، ولى باز هم طولى نكشيد كه مراجعين بى شمار شدند و جا نبود و اين خلاء حس مى شد كه كتابخانه بزرگى ضرورت دارد ساخته شود . لذا زمين فعلى ساختمان كتابخانه به وسيله افراد خير خريدارى و به تدريج ساخته شد .

تاسيس كتابخانه فعلى

سؤال : همانگونه كه رهبر كبير انقلاب اسلامى ، حضرت امام خمينى(قدس سره)تصريح فرموده اند ، كتابخانه حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره)ازكتابخانه هاى كم نظير ، يا بى نظير ايران است ، لطفا تاريخچه تاسيس و وضعيت فعلى كتابخانه را بيان فرمائيد .

جواب : اين كتابخانه در سال 1353 ه . ش رسما به دست مبارك ايشان

افتتاح شد . روزهاى اول حدود 10 هزار جلد كتاب بيشتر نداشت ، ولى به مرور زمان حضرت آية الله كتابهايى را كه با زحمات فراوان و تحمل مرارتهاى زياد در طول چندين سال تهيه كرده بودند ، به اين كتابخانه اهداء و منتقل فرمودند .

اين كتابخانه در حال حاضر داراى بيش از 25 هزار جلد از كتابهاى دست نوشته بسيار نفيس و منحصر به فرد است كه بعضى از اين مجلدات خود شامل مجموعه هايى هستند كه چندين رساله در آن قرار دارد . مجموعا ميانگين عناوين خطى كتابخانه چيزى در حدود 50 هزار عنوان مى شود و در ميان اينها كتب زيادى با خطوط علماء ودانشمندان بزرگ ، به خصوص از قرن پنجم به بعد ، نظير خط مبارك مرحوم شيخ طوسى صاحب تفسير تبيان ، خط محقق حلى ، صاحب شرايع و علامه حلى وفخر المحققين . و به خصوص از قرن هشتم به بعد تاليفات كليه علماى شيعه ، و به ويژه مشاهير به خطوط خودشان در كتابخانه موجود است و در حال حاضر داريم از روى تمام نسخه هاى خطى ميكرو فيلم مى گيريم و اين ميكروفيلمها را در يك ساختمان مجزا نگهدارى مى كنيم كه احيانا اگر اصل اين كتابها از بين رفتند ، لا اقل ميكروفيلمهاموجود باشد .

فهرست كتابهاى خطى اين كتابخانه بيش از 50 جلد مى شود كه تا كنون 29 جلدآن ، به ضميمه دو جلد راهنماى آن چاپ شده است و چاپ بقيه هم ادامه دارد و اين فهرستها براى كليه كتابخانه هاى مهم داخل و خارج كشور فرستاده مى شود . بخش ديگرى از كتابهاى كتابخانه ، شامل كتابهاى عكسى است ، هم اكنون در گنجينه كتابهاى عكسى اين كتابخانه ، حدود3 هزار جلد كتاب

عكسى وجود دارد كه اين عكسها ازروى نسخه هاى خطى نفيس موجود در كتابخانه هاى بزرگ دنيا كه اغلب در زمان رضاخان از ايران خارج شده ، تهيه شده اند . مجموعه كتابهاى چاپى نيز تا اين لحظه افزون بر 300 هزار جلد كتاب به زبانهاى فارسى ، عربى و مقدار كمى هم اردو و تركى در علوم مختلف اسلامى و غير اسلامى است و حدود 15 هزار جلد هم به زبانهاى ديگر مى باشد .

در اين كتابخانه منابعى هست كه در كتابخانه هاى ديگر نيست . به خصوص كتابهاى خطى ، همچنين ما كتابهاى چاپى بسيار مهمى داريم كه نظير كتاب خطى هستند ، مثل قانون ابن سينا و نجات ابن سينا كه در 400 سال پيش در رم چاپ شده اند ، تحرير اقليدس كه در 500 سال پيش در اروپا چاپ شده است ، كتاب شرايع به زبان روسى كه 130 سال قبل در لنينگراد چاپ شده ، شرايع به زبان فرانسه كه 80 سال قبل در پاريس چاپ شده و اينها همه ذخائرى هستند كه در كتابخانه هاى ديگر يافت نمى شود و واقعا اين مقدار از كتابهاى خطى و چاپى كه مورد توجه مستشرقين واسلام شناسان سراسر دنياست ، پشتوانه فرهنگى عظيمى براى ما شيعيان است وبسيارى از اين كتابها از نفايس روزگار هستند . در حال حاضر همه روزه شاهد مراجعه افراد و محققينى هستيم كه از مراكز آموزشى و دانشگاهها به اينجا مراجعه مى كنند و ازمنابع غنى و ذخاير نفيس موجود در اين كتابخانه بهره مند مى گردند .

كتابخانه فعلا داراى بخشهاى مختلف از جمله ميكرو فيلم با لابراتوار مجهز ، آسيب شناسى و آفت زدايى ، بازسازى و مرمت ، صحافى و روابط عمومى و بخش تحقيقات و ويراستارى

متون ، بخش ادارى و مالى ، واحد فهرست نويسى خطى وچاپى ، واحد پستى و دبيرخانه و از ساعت 7 صبح تا 30 : 9 شب پاسخگوى بيش از 1500تا 2000 نفر از مراجعين مى باشد . ناگفته نماند كه در حال حاضر كتابخانه با سيستم كامپيوتر مجهز گرديده و مراجعان از سرويس دهى آن بهره مى گيردند . »

متن دستخط حضرت امام خمينى(ره)در خصوص كتابخانه حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى(ره)

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آقاى موسوى نخست وزير محترم ايده الله تعالى كتابخانه حضرت آية الله آقاى نجفى مرعشى دامت بركاته از كتابخانه هاى كم نظير و شايد بتوان گفت بى نظير ايران است . كتب نفيس اعاظم شيعه و كتابهاى منحصر بفرد و خطى آن ازذخائر فرهنگ غنى اسلام و ايران مى باشد از قرار اطلاع مركز حفاظت آنها بگونه اى نيست كه كتابها مصون از خطر باشد و محيط مطالعه براى مشتاقان كتاب بسيار كوچك است جنابعالى موظف مى باشيد آنچه را كه آن كتابخانه احتياج دارد به بهترين وجه فراهم آوريد جناب حجة الاسلام آقاى حاج سيد محمود مرعشى نجفى كه خود از خبرگان و شايستگان در امر كتاب شناسى و كتاب و شناخت محيطى مناسب براى حفظكتاب است بهترين فردى است كه مى تواند شما را در اين امر يارى دهد انشاء الله هر چه زودتر با ساخته شدن بنائى در خور اسلام و انقلاب و حوزه علميه قم قدمى مفيد در راه رشد تعاليم اسلام برداشته شود . روشن است آنچه در اين زمينه ساخته ميشود اختيارش با حضرت آية الله آقاى نجفى مرعشى و يا فردى است كه ايشان تعيين نمايند توفيق جنابعالى را از خداوند متعال خواستارم و السلام عليكم

روح الله خمينى

24/12/67

شيوه بهره بردارى از كتب خطى

سؤال : نحوه دسترسى و استفاده مراجعين از كتابهاى نفيس خطى چگونه است ؟

جواب : در مورد كتابهاى خطى ، تمامى آقايان اذعان دارند كه اين كتابخانه ازسهل الوصول ترين كتابخانه هاى ايران است . ما در اينجا يك محل ويژه اى را به اين مساله اختصاص داده ايم و محققينى كه مراجعه مى كنند ، كتابها در اختيارشان گذاشته مى شود و در حضور يكى از كاركنان كتابخانه به هر مقدار كه بخواهند از آن استفاده مى كنند و چنانچه نياز داشته باشند كه

كل يا قسمتى از كتاب را بيرون ببرند ، ما برايشان از كتاب عكس تهيه مى كنيم و فقط و فقط هزينه هاى عكسبردارى را دريافت مى كنيم .

حتى مواردى بوده كه كتابى منحصر به فرد را به همين صورت از كتابخانه گرفته و آن را چاپ كرده اند و حتى يك نسخه هم به خود كتابخانه نداده اند و ما هم پى گيرى نكرده ايم ، چون مرحوم والد مى فرمودند : «مؤلفين اين كتابها را براى استفاده عموم نوشته اند و هر يك حاصل عمر يك عالم است ، براى اينكه همگان استفاده كنند ، و اگرما آن را حبس كنيم ، اين خلاف نظر مؤلف يا واقف است . »

سؤال : با توجه به اينكه مرقد مطهر آن معظم له در سالن ورودى كتابخانه آن حضرت قرار گرفته ، بفرمائيد علت انتخاب اين محل چه بوده است ؟

جواب : يك روز بنده انگيزه سفارش دفن در كتابخانه را از ايشان سؤال كردم ، ايشان فرمودند : «حقير با آنكه محل مناسبى در حرم مطهر بى بى فاطمه معصومه سلام الله عليها برايم از ساليان قبل در نظر گرفته شده ، لكن ميل دارم در كنار كتابخانه عمومى ، زير پاى افرادى دفن شوم كه به دنبال مطالعه علوم آل محمد(ص)به اين كتابخانه مى آيند . » (1)

وصيتنامه

وصيتنامه هاى بزرگان و رجال علمى ، خود گنجينه اى از تجربه ها و معارف وانديشه هاى ناب علمى است كه از دوران حيات گرد آورده اند و به بازماندگان خودانتقال مى دهند . در وصيتنامه الهى ، اخلاقى اين مرد بزرگ فقهى و معنوى هم نكته هايى نهفته است كه بخشى از آنها كه مربوط به علم و كتاب و آموزش و كتابخانه است ، دراينجا مى آوريم تا مورد استفاده همگان

واقع گردد . اين نكته ها ، چكيده اى از چندوصيتنامه آن مرحوم مى باشد كه در تاريخهاى متفاوت ثبت و تحرير نموده اند :

بسم الله الرحمن الرحيم . الحمد لله الباقى بعد فناء الموجودات ، و وارث الكائنات ، و الصلوة و السلام على سيد الانبياء و مقدام السفراء ، سيدنا ابى القاسم محمدبن عبد الله ، صلى الله عليه و آله ، و على سفن النجاة و المشاكى في الهلكات ، صلوة دائمة مستمرة .

و بعد : چنين گويد خادم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، پناهنده ومعتكف آستان مقدس آن بزرگواران و اميدوار به شفاعت آنان : ابو المعالى شهاب الدين الحسينى المرعشى النجفى كه اين چند صفحه را در حال صحت نفس و بدن ، وسلامت عقل ، بدون اكراه و اجبار ، به عنوان وصيت ذيلا به قلم تحرير در مى آورم :

حقير معتقد به عقائد حقه اثنى عشريه و آنچه نبى اكرم(ص)و ائمه طاهرين(عليهم السلام) فرموده اند مى باشم و از خداوند منان مسالت مى نمايم با همين عقيده پاك و موالاة و حب آل رسول(صلى الله عليه و آله)از دنيا بروم .

وصى خود قرار دادم : فرزند ارشد ذكورم جناب حجة الاسلام آقاى حاج سيدمحمود مرعشى كه دقيقا به مواردى كه ذكر مى گردد ، بايستى عمل نمايد :

سفارش مى كنم او را كه دامن همت به كمر زده ، و با اراده تمام و آهنين آماده ترويج دين حنيف و دفاع از مذهب حقه اثنى عشرى باشد ، چه اين مذهب در حالى كه غريب است و با فرياد بلند آوا سر مى دهد :

«هل من ناصر ينصرنى ، هل من ذاب يذب عنى ، و لا ارى من يلب دعوته ، و يجيب

صرخته ، الا القليل ، شكر الله مساعيهم و جزاهم خير الجزاء»ترجمه : «آيا كمك كننده اى هست كه دفاع از من بنمايد ؟ و نمى بينم كسى كه لبيك گفته و ناله او را پاسخ دهد ، مگر عده كمى كه پروردگار كوششهاى آنان راسپاسگزارى كند . »

سفارش مى كنم او را به انديشيدن در كتاب خداوند و پند گرفتن از آن .

سفارش مى كنم او را به تصنيف و تاليف كتابها و آثار دانشمندان شيعه اماميه ، به ويژه كتابهاى گذشتگان از آنان ، زيرا اين روش از بهترين راههاى تقويت مذهب درزمان واژگونى و انحطاط است .

سفارش مى كنم او را به اشتغال و كوشش در فرا گرفتن علوم شرعى .

سفارش مى كنم او را به تدوين و تنظيم كتاب خودم ، «مشجرات آل الرسول (صلى الله عليه و آله)و نيز حواشى و تعليقاتى كه بر كتاب عمدة الطالب دارم ، و تمامى آثار حقير و آنچه از قلم من بر صفحات جارى شده ، و چه بسا شبهاى بسيارى را تا به صبح بيدار بوده ، و چه رنجهايى در روزها جهت استخراج از گوشه و كنار صدها كتاب ، بلكه هزاران كتاب در فنون مختلف كشيده ام .

سفارش مى كنم به كوشش اكيد در امر كتابخانه عمومى كه در اين شهر مقدس تاسيس كرده ام ، براى حوزه مقدسه قم و عموم مردم ، و نيز حسينيه اى كه از نفقه مرحوم حاج غلامحسين شاكرين بنياد كرده ام و در آن عزاى آل رسول(صلى الله عليه و آله)ومجالس يادبود برادران دينى منعقد مى گردد ، همچنين مدرسه اى كه در خيابان ارم ساخته ام ، و نيز مدرسه اى كه نوسازى و عمران آن را نموده ام كه در انتهاى خيابان چهارمردان واقع شده

، و نيز مدرسه شهابيه كه در محل سينماى سابق قم قرار دارد كه زمين آن را از صاحبش خريدارى و با كمك مردمان با ايمان ساخته شد ، خداوندتوفيقات آنان را افزون فرمايد . و غير آنها از آثارى كه خداوند توفيق ساختن يا ترميم وتعمير آنها را به حقير داد .

سفارش مى كنم او را به تكميل آنچه از قلم من صادر شده ، از تاليف و تصنيف و نيز نشر آنها ، و شامل نوشتجات زيادى در فقه و اصول و كلام و انساب و رجال و درايه و تفسير و حديث و تاريخ و تراجم و مجموعه ها و سير و سلوك و عرفان و مقامات ونيز نوشتجات ديگر در حالات معنوى و مكاشفات و مجاهدات و رياضيات وسختى هايى كه متحمل شده ام ، مى باشد .

سفارش مى كنم او را كه سعى كند موسوعه عظيم ملحقات الاحقاق را كه تا كنون بيست و يك جلد آن چاپ شده و نتيجه زحمات پيگير سى ساله حقير و رفقاء و نيزخود ايشان است ، به تدريج چاپ و منتشر كند كه اين از آرزوهاى ديرينه حقير است .

سفارش مى كنم او را به نشر آثار اسلاف كرامش و پدران بزرگوارش حاملين فقه و استوانه هاى حديث و تمامى علوم اسلامى و طبع آن ، تا در طول تاريخ براى استفاده وافاده بماند ، به ويژه آنچه از قلم پدر علامه بزرگوارم صادر شده است .

سفارش مى كنم او را به حفظ دعاهايى را كه هميشه با خود داشتم .

نگهدارى كتابخانه

راجع به موضوع كتابخانه عمومى كه اهم موضوعات اين وصيت است ، اين است كه اين كتابخانه در حقيقت بنيانگذار آن آقاى حاج سيد محمود فرزندم مى باشد

، زيرا ايشان بيش از بيست سال قبل با اختصاص دادن دو حجره در مدرسه مرعشيه خيابان ارم كه روبروى كتابخانه فعلى قرار دارد ، براى كتابخانه مدرسه ، و سپس خريدارى چند زمين و خانه قديمى كه محل فعلى كتابخانه را تشكيل مى دهد ، اين مؤسسه عام المنفعه عظيم را به تدريج توسعه داده تا به امروز كه يكى از بزرگترين كتابخانه هاى اسلامى است . من جدا از ايشان كه براى ابقا و اداره و توسعه روز افزون آن از هيچ كوششى فروگذار نكرده و نمى كند و همواره تمام اوقات خود ، چه روزها و چه شبها و با مسافرتهاى متعدد و تحمل رنج و زحمت صرف در آن مى نمايد ، تشكر وقدردانى مى كنم ، و در حقيقت بايستى گفت كه بانى و مؤسس اولى آن شخص ايشان است . تنها نگرانى حقير درباره اين فرهنگستان عظيم اسلامى ، توسعه ساختمان و اداره آن از لحاظ مالى پس از حقير مى باشد ، چون چنين مؤسسه عظيم با مخارج سنگين وتوسعه روز افزون آن ، ظاهرا از عهده شخص يا اشخاص خارج ، و تنها مى توان بر روى پشتوانه دولتى تكيه كرد و اين خود از وظايف دولت يا نهادهاى ديگر است كه چنين مجموعه اى را نگاه بدارند ، چه خوب است آنهايى كه تاكنون نديده اند از نزديك ملاحظه نمايند و ببينند كه چه خون دلهايى ايشان و حقير براى جمع آورى اين مقداركتاب خورده ايم . باشد تا دعاى صاحبان آن موجب توفيق بيشتر ايشان گردد . به هر حال من جدا خواهان اين موضوع مى باشم كه به اين مؤسسه عظيم كه وقف عام شده ومربوط به عموم مردم است ، توجه بيشترى شود تا به يارى خداوند اين گونه

آثارارزشمند اسلامى كه از آفات زمان مصون مانده و به دست ما رسيده ، صحيح و سالم به نسلهاى بعدى تحويل گردد . و من اشخاصى را كه در اين راه از هيچ كوششى فروگذارنكنند ، روز جزا آنان را دعا كرده و طلب مغفرت مى نمايم ، و بدانند كه وجود اين كتابخانه از صدها مسجد و مدرسه و حسينيه و بيمارستان و غيره لازم تر است . و خداخود شاهد است كه حتى براى يك حج بلدى خود از اينها به فروش نرسانيده و فقطذخيره آخرت خود كرده ام . روا نيست حال كه در طبق اخلاص گذارده و صدها وصدها ميليون ارزش ظاهرى آنهاست و تقديم جامعه نموده ام ، نگران اداره و بقاء آن باشم ، گرچه خداوند بزرگ تا حال عنايت فرموده و از اين پس نيز خود وسائل آن رامهيا مى فرمايد . انشاء الله تعالى . حقير متوليان را يكى پس از ديگرى معين كرده ام . »

رحلت

سرانجام ، پس از يك عمر سعى و كوشش در راه احياى شريعت نبوى(ص)ونگهبانى از ميراث گران سنگ فرهنگ غنى اسلامى ، پس از حدود يك قرن تعليم و تعلم و ارشاد و هدايت و تاليف ، فقيه بزرگوار اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ، علامه نسابه ، در هفتم ماه صفر سال 1411 هجرى قمرى ، مطابق با هفتم شهريور1369 هجرى شمسى ، ساعت 21 ، در سن 96 سالگى به لقاء الهى شتافت و تشييع بسيار با شكوهى از جنازه او به عمل آمد ، و طبق وصيت در قسمت ورودى كتابخانه ، كه سالها در گرد آورى كتابهاى آن كوشيده بود ، مدفون گرديد . (2)

رحمت و رضوان خدا بر او باد

.

پى نوشتها

1- روزنامه اطلاعات ، 10 شهريور ماه 1370 ، شماره 19412 .

2- در مورد زندگى ايشان مى توان به : ريحانة الادب مرحوم مدرس تبريزى- علماى معاصرين ، خيابانى- گنجينه دانشمندان ، رازى- آثار الحجة رازى- زير بناى تمدن و علوم اسلامى ، تاليف نگارنده- شهاب شريعت ، و كتاب زندگى نامه معظم له كه در ايام حيات ايشان توسط حقير تنظيم يافته و اغلب بخشها وابواب آن با خود آن فقيد راحل قرائت و بازخوانى و تصحيح گرديده است و اكنون در اختيار كتابخانه مى باشد ، مراجعه نمود .

56- آية الله العظمى سيد ابو القاسم خويى (متولد1317-متوفى 1413 ه . ق)

ولادت

آية الله العظمى حاج سيد ابو القاسم خوئى ، در شب نيمه رجب 1317 ه . ق درشهرستان خوى از توابع آذربايجان غربى ، در يك خانواده علمى و مذهبى ديده به جهان گشود . والد بزرگوار او ، مرحوم آية الله سيد على اكبر خوئى ، از شاگردان مبرز آية الله شيخ عبد الله مامقانى بود كه پس از فراغت از تحصيل به زادگاه خود مراجعت نموده و به وظايف روحانى خود اشتغال مى ورزيد . پس از مطرح شدن مشروطيت در ايران وموضع گيريهايى كه دو طرف موافق و مخالف داشتند ، او در سال 1328 ه . ق شهرستان خوى را به قصد سكونت در نجف اشرف ترك گفت . سيد ابو القاسم جوان نيز در سن 13 سالگى ، همراه برادرش سيد عبد الله خوئى در سال 1330 به پدر خود پيوستند و درنجف شروع به فرا گرفتن ادبيات عرب ، منطق و سطوح عاليه نمودند . در حدود 21سالگى بود كه شايستگى آن را پيدا نمود تا در درس خارج بزرگترين مدرس حوزه علميه نجف ، يعنى مرحوم آية الله العظمى شيخ الشريعه

اصفهانى حاضر شود وخوشه چين علوم و معارف او گردد . البته جز آن استاد بزرگ ، اساتيد ديگرى هم دررشته هاى مختلف و در مقاطع تحصيلى متفاوت داشته است كه خود آن مرحوم دركتاب معجم رجال الحديث به اسامى برخى از آن اعاظم تصريح دارد .

اساتيد او

اساتيد او در مراحل مختلف تحصيلى ، بزرگان و استوانه هاى فقاهتى زير بوده اند :

1-آية الله العظمى شيخ الشريعه اصفهانى(1289-1361 ه . ق)

2-آية الله العظمى شيخ مهدى مازندرانى(متوفى 1342 ه . ق)

3-آية الله العظمى شيخ ضياء الدين عراقى(1289-1361 ه . ق)

4-آية الله العظمى شيخ محمد حسين اصفهانى كمپانى(1296-1361 ه . ق)

5-آية الله العظمى شيخ محمد حسين نائينى(1273-1355 ه . ق)

خود آن مرحوم تصريح دارد كه : «من از دو استاد اخير الذكر(آية الله نائينى وآية الله كمپانى) بيشترين بهره را برده ام و نزد هر كدام از بزرگان فوق الذكر ، دوره كاملى از اصول و خارج فقه ، يا كتابهاى متعددى از فقه را حاضر شده ام . مرحوم نائينى آخرين استاد من بود كه تا آخر عمر ملازم محضر او بودم و از او اجازه روايتى گرفته ام . او به من اجازه داد كه كتب اربعه را از ايشان روايت كنم و ايشان نيز از شيخ و استاد خود محدث نورى(1254-1320 ه . ق)و او از استاد خود ، شيخ مرتضى انصارى(م 1281 ه . ق)روايت مى نمود و طريقه شيخ انصارى نيز تا ائمه اطهار(ع) ، بسيار روشن و واضح است . » (1)

عاشق تاليف و تدريس و تربيت شاگرد

آية الله العظمى خوئى ، عاشق تدريس و تاليف كتاب بود . او تا توان داشت ، دراين دو سنگر مهم به انجام وظيفه مى پرداخت . خود در همان كتاب نامبرده ، مراحل تدريس خود را چنين مى نويسد :

«خارج مكاسب شيخ اعظم انصارى را از اول تا آخر دو بار تدريس كرده ام ، همچنان كه خارج كتاب صلوة را ده بار تدريس نموده ام . تدريس خارج العروة الوثقى ، تاليف فقيه طايفه ، آية الله العظمى سيد محمد

كاظم يزدى را در26 ربيع الاول 1377آغاز نموده ، و از كتاب طهارت تا كتاب اجاره به پايان رسانيده ام-چون اجتهاد و تقليدرا قبلا تدريس نموده بودم-و هم اكنون كه ماه صفر 1401 مى باشد ، نزديك به اتمام آن هستم . مباحث مربوط به اصول را6 بار تمام القاء نموده ام ، اما در دور هفتم گرفتاريهاى مرجعيت ، مانع از اتمام آن شد و در مبحث ضد»آن را كنار گذاشتم . » (2)

آثار و تاليفات او

معظم له شايد يكى از موفق ترين مراجع عصر اخير از نظر تاليف و تصنيف وتقرير بوده باشند ، چون علاوه بر تاليفات گران سنگ و پر محتوايى كه خود انجام داده اند ، به همان مقدار يا بيشتر از آن شاگردان و فارغ التحصيلان مكتب فقهى ، اصولى و تفسيرى او تقريرات او را نگاشته و نشر داده اند . در دو جدول زير ستون تاليفات وتقريرات او با استفاده از منبع پيشين اجمالا مشخص مى گردد :

1-البيان في تفسير القرآن 1 ج(تفسير)

2-نفحات الاعجاز در دفاع از كرامت و عظمت قرآن 1 ج(علوم قرآن)

3-اجود التقريرات 2 ج(اصول)

4-تكملة منهاج الصالحين 1 ج(فقه)

5-مبانى تكملة منهاج الصالحين 2 ج(فقه)

6-تهذيب و تتميم منهاج الصالحين 2 ج(فقه)

7-المسائل المنتخبه 1 ج(فقه)

8-مستحدثات المسائل 1 ج(فقه)

9-تعليقة على العروة الوثقى 1 ج(فقه)

10-رسالة في اللباس المشكوك 1 ج(فقه)

11-منتخب الرسائل 1 ج(فقه)

12-تعليقة على المسائل الفقهيه 1 ج(فقه)

13-منتخب توضيح المسائل 1 ج(فقه)

14-تعليقة على توضيح المسائل 1 ج(فقه)

15-تلخيص المنتخب 1 ج(فقه)

16-مناسك الحج(عربى)1 ج(فقه)

17-مناسك حج(فارسى)1 ج(فقه)

18-تعليقة المنهج لاحكام الحج 1 ج(فقه)

19-معجم رجال الحديث 23 ج(رجال)

به اين ترتيب مجموع آثار چاپ شده ايشان 43 جلد مى باشد . البته جز اين آثارمطبوع ، آثار مخطوط و چاپ نشده و نوارهاى پياده نشده بسيارى دارند كه هنوز به مرحله استفاده همگانى نرسيده است

.

تقريرات دروس او

تعدادى از افاضل شاگردان او ، تقريرات درسى استاد را در فقه و اصول ، در ايام حيات آن مرحوم به رشته تحرير درآورده اند كه نوعا از نظر معظم له گذشته است . ماتعدادى از تقريراتى را كه در عهد خود آن مرحوم به چاپ رسيده است ، در اينجامى آوريم و ذيلا توضيح كوتاهى در مورد هر كدام داده مى شود :

1-تنقيح العروة الوثقى 6 ج(فقه)

2-دروس في فقه الشيعة 4 ج(فقه)

3-مستند العروة 3 ج(فقه)

4-فقه العترة 2 ج(فقه)

5-تحرير العروة 1 ج(فقه)

6-مصباح الفقاهه 3 ج(فقه)

7-محاضرات في الفقه الجعفرى 2 ج(فقه)

8-الدرر الغوالى في فروع العلم الاجمالى 1 ج(اصول)

9-محاضرات في اصول الفقه(دوره كامله)5 ج(فقه)

10-مصباح الاصول 2 ج(اصول)

11-مبانى الاستنباط 2 ج(اصول)

12-دراسات في الاصول العمليه 1 ج(اصول)

13-مصابيح الاصول 1 ج(اصول)

14-جواهر الاصول 1 ج(اصول)

15-الامر بين الامرين 1 ج(اصول)

16-الراى السديد في الاجتهاد و التقليد 1 ج(فقه)

17-رسالة في تحقيق الكر 1 ج(فقه)

18-رسالة في حكم اوانى الذهب 1 ج(فقه)

بنا به تصريح خود آن مرحوم ، تمام مباحث اصولى و فقهى ايشان در نوارهاى خاصى ضبط و محفوظ مى باشند .

توضيحاتى پيرامون آثار فقهى و اصولى آن مرحوم

مجله درسهايى از مكتب اسلام به هنگام رحلت آن زعيم بزرگ جهان تشيع ، ويژه نامه اى انتشار داد كه در آن مقاله اى به قلم استاد آية الله جعفر سبحانى تحرير يافته بود كه توضيحات اجمالى پيرامون كتابهاى فقهى و اصولى ياد شده داده شده بود .

محض بهره گيرى خوانندگان محترم ، عين آن توضيحات با كسب اجازه شفاهى ازمعظم له آورده مى شود تا ابعاد خدمات اين فقيه عاليقدر نسبت به جهان علم و دانش ومعرفت روشن شود و معلوم گردد اين مشعلداران فقه و فقاهت چه خون دلهايى را درراه ترويج شريعت متحمل گرديده اند .

آثار فقهى معظم له

در زندگى اين فقيه عاليقدر ، عشق و علاقه به تدريس و تاليف و تربيت استاد وفقيه ، بيش از هر خصوصيت ديگر جلوه گر است . از اين رو مى بينيم در اين مدت 60سال(1350-1410 ه . ق)كه قدرت و توانايى تدريس داشت ، صدها مجتهد مطلق كه هر يك مى تواند حوزه فقهى شيعه را اداره كند ، در دامن خود پرورش داده و هم اكنون گروهى از آنان در نجف و بلاد عراق و ايران و لبنان عهده دار وظايف سنگينى هستند وغالب آنان ، دروس استاد خويش را به رشته تحرير درآورده اند كه شرايط ، اجازه طبع آنها را نداده است . اما در عين حال در قلمرو فقه و اصول از اين استاد آثار فراوانى ، چه به قلم خود و چه به خامه شاگردانش منتشر شده است كه بحق در تاريخ مرجعيت شيعه بى نظير است و ما در اينجا به ذكر اسامى برخى از آنها مى پردازيم :

1-التنقيح : نگارش آية الله حاج ميرزا على غروى تبريزى(دامت بركاته) . وى درچندين جلد دروس استاد خويش را در مباحث مربوط به اجتهاد

و تقليد و طهارت وصلوة به رشته تحرير كشيده و تا كنون از آن 8 جلد چاپ شده و از خداوند بزرگ خواهانيم كه او را به اتمام خدمت علمى خود موفق گرداند .

2-مستند العروة الوثقى : نگارش آية الله شيخ مرتضى بروجردى(دامت بركاته) . اين اثر نيز تقرير درس آية الله خوئى به موازات كتاب پيشين(التنقيح)است ، ولى چون مباحث مربوط به اجتهاد و تقليد و طهارت به وسيله كتاب التنقيح منتشر شده بود ، وى نشر تقرير خود را از كتاب صلوة آغاز نمود و آن را در 5 جلد منتشر نموده است و همچنين مباحث مربوط به صوم را در 2 جلد و اجازه را در 1 جلد منتشر كرده است كه مجموعا 8 جلد مى شود .

3-معتمد العروة الوثقى : نگارش آية الله سيد رضا خلخالى(دامت بركاته) .

اين فقيه بزرگ مباحث استاد خود در زمينه حج را در 5 جلد منتشر نموده است .

4-مستند العروة الوثقى : نگارش فرزند عزيز آية الله العظمى خوئى ، آية الله سيدمحمد تقى خويى كه تقريرات درس والد بزرگوار خود را در نكاح در 2 جلد منتشرنموده است .

5-مبانى العروة الوثقى : باز فرزند دانشمند ايشان سيد محمد تقى ، درسهاى فقهى والد خود را در مساقات و مضاربه در 2 جلد به نام ياد شده منتشر ساخته است .

6-فقه الشيعة : نگارش آية الله سيد مهدى خلخالى . اين مرد بزرگ نيز تقرير درس استاد خود آية الله خوئى را در مباحث مربوط به اجتهاد و تقليد و طهارت و غيره در 5 جلد منتشر ساخته است .

7-منهاج الصالحين : در 2 جلد كه يك دوره متن فقهى است و به قلم خودحضرت

آية الله خوئى به رشته تحرير كشيده شده است ، هر چند خلاصه اى از اين رساله ، به وسيله ديگران تحرير يافته است .

8-تكملة المنهاج : اين كتاب مسايلى را كه در منهاج الصالحين نيامده است ، به صورت جداگانه آورده است .

9-مبانى التكملة : اين كتاب مسايلى كه در تكملة المنهاج وارد شده را به صورت استدلالى مطرح نموده است و در اين جلد قسمتى از احكام مربوط به حدود وديات و قضا و شهادات وارد شده كه متن آنها در منهاج الصالحين وجود ندارد .

10-حاشية العروة الوثقى : در اين كتاب حواشى فقيه فقيد به طور مستقل باعروة الوثقى چاپ شده است .

11-مصباح الفقاهة : در احكام مكاسب و بيع و خيارات ، نگارش فقيد عزيزآية الله شيخ محمد على توحيدى(متوفى رمضان 1395) . اين كتاب در3 جلد چاپ شده است .

12-فقه العترة : در 2 جلد كه در معجم الرجال از آن ياد مى كند .

13-تحرير العروة : كه در معجم از آن ياد مى كند .

14-محاضرات في الفقه الجعفرى : در 2 جلد كه در مصدر ياد شده آمده است .

15-الدرر الغوالى في فروع العلم الاجمالى : نگارش آقاى حاج آقا رضاى لطفى كه در تهران در سال 1368 به طبع رسيده است .

16-الراى السديد في الاجتهاد و التقليد

17-رسالة في تحقيق الكر

18-رسالة في حكم اواني الذهب . و از هر دو در معجم الرجال نام مى برد .

تا اينجا ما بخشى از كتب فقهى كه به قلم آن فقيه فقيد يا به خامه تلاميذ آن بزرگوار به رشته تحرير كشيده شده است ، آورديم و يك حساب سرانگشتى ما را به عظمت خدمت و بزرگى و شدت علاقه به فقه و

تربيت فقيه در آن بزرگوار رهبرى مى كند و تنها مجلدات چاپ شده از وى در حد 48 جلد است و اگر ما كتابهايى كه پيرامون فقه به قلم خود اين فقيه نوشته شده يا به وسيله تلاميذ او نگارش يافته ، اما به زيور طبع آراسته نشده را بيفزاييم ، فكر و انديشه از عظمت كار به شگفت درآمده وزبان به تحسين اين استاد باز مى كند . (3)

آثار اصولى آية الله العظمى خوئى

اگر در قلمرو فقه ، 48 اثر از آن فقيه بزرگ منتشر شده ، در قلمر اصول نيز آثارمتعددى از آن استاد بزرگ به چاپ رسيده است ، بالاخص كه آن فقيد در علم اصول نادر دوران خود بود .

1-اجود التقريرات : در 2 جلد ، استاد فقيد در اين 2 جلد دروس استاد خويش علامه نائينى را در علم اصول به رشته تحرير درآورده ، و هر 2 جلد آن به امضا وتصويب استاد رسيده و در بيروت چاپ شده است و سپس جلد نخست آن در سال 1368 با يك رشته تعاليق آن مرحوم در تهران تجديد چاپ گرديده است .

2-محاضرات في اصول الفقه : نگارش آية الله شيخ محمد اسحاق فياض . اين كتاب يك دوره تقرير درسى اصول استاد فقيد است كه تنها 5 جلد از آن منتشر شده است . و مسايل عقلى علم اصول به صورت مخطوط باقى است .

3-مصباح الاصول : نگارش سيد سرور بهسودى كه مباحث عقلى را در 2 جلدمنتشر نموده است . گويا مؤلف به وسيله دژخيمان نظام پيشين افغانستان به شهادت رسيده است .

4-مبانى الاستنباط : در 2 جلد ، حاوى مباحث عقلى نگارش آية الله سيدابو القاسم كوكبى تبريزى(دامت بركاته) .

5-مصابيح الاصول : در 1

جلد ، نگارش آية الله سيد علاء الدين بحر العلوم(دامت بركاته)كه نيمى از مباحث الفاظ علم اصول در آن آمده است و اجزاى ديگر آن به صورت خطى باقى است .

6-دراسات في الاصول العملية : تاليف آية الله سيد على شاهرودى در يك جلد

7-جواهر الاصول : در يك جلد .

فقيد معظم در«معجم رجال الحديث از اين دو نام مى برد تا اينجا ما با آثار به جامانده از آن استاد در علم اصول آشنا شديم كه مجموع آن به 14 جلد مى رسد . هر گاه آنچه كه از خود آن فقيه يا از تلاميذ او نگارش يافته و منتشر نشده است ، بر آن بيفزاييم عظمت علاقه به اين علم در او بيشتر جلوه مى كند .

آثار ديگر آية الله العظمى خوئى

1-البيان في تفسير القرآن : در تاريخ مرجعيت شيعه ، افراد معدودى را سراغ داريم كه در عين تبحر و ژرف انديشى در فقه و اصول در ديگر فنون اسلامى نيزمتخصص يا سهيم و وارد باشند .

شيخ مفيد در حالى كه فقه شيعه را به صورت بسيار زيبايى تنظيم كرد و پايه هاى آن را از نظر اجتهاد استوار ساخت ، در قلمرو كلام ، متكلمى بى نظير و در ميدان حديث ، محدث ماهر و در چشم انداز تاريخ مورخ توانايى است و كتاب ارشاد و الجمل او نشانه نبوغ او در اين بخش است .

تلميذ بزرگ او آية الله سيد مرتضى علم الهدى ، در حالى كه فقيه و مرجع شيعه بود ، اديبى نامدار و شاعرى نغزگو و مفسرى توانا و متكلمى نيرومند بود . شيخ طوسى ديگر شاگرد مفيد ، در قلمروهاى مختلف ، استاد و نمونه بود . كتابهاى تهذيب و استبصاراو نشانه محدث بودن و كتاب

التبيان او در تفسير گواه بر غور و دقت او در كلام الله مجيد است . وى در عين حال زعامت شيعه را بر عهده داشت . اين نمونه از مراجع درتاريخ شيعه كم نبوده و در هر قرنى نمونه هايى به چشم مى خورند . در تاريخ معاصر ، حضرت آية الله العظمى خوئى در حالى كه كرسى فقه و اصول را متجاوز از 50 سال دراختيار داشته ، ولى از ديگر علوم و فنون غفلت نورزيد . در دوران جوانى كه تبليغ مسيحيان عليه اسلام و قرآن در كشورهاى عربى در حال افزايش بود ، وى كتابى به نام نفحات الاعجاز»در اين مورد نوشته و از حريم قرآن با قاطعيت كامل دفاع نموده است .

روزگارى احساس كرد كه حوزه نجف تا حدى از علوم قرآن و مسايل تفسيرى به دور مانده و غور در فقه و اصول به گونه اى فضلا را پرورش داده كه از تفسير آگاهى كاملى ندارند .

از اين جهت در سال 1370 ه . ق ، درسى به عنوان درس تفسير و علوم قرآن پى ريزى كرد كه نخستين اثر آن كتاب البيان في تفسير القرآن است كه بارها و بارهاچاپ و منتشر شده است . اين اثر استاد يكى از مصادر علاقه مندان علوم قرآن و تفسيراست و به حق شايسته بود استاد فقيد اين نوشته را تعقيب كند و تا آخر قرآن آن را ادامه دهد . در اين جلد هر چند مقدمات علوم قرآن به صورت گسترده مورد بررسى قرارگرفته ، ولى از تفسير قرآن جز سوره حمد چيزى نيامده است و از نظر علوم قرآن درچهار مساله تحقيق شايان تقديرى انجام داده است :

الف-بخش اعجاز قرآن : از

ديدگاههاى مختلف كه در نوع خود ابتكارى بود .

هر چند بخشى از آنها را استاد وى شيخ محمد جواد بلاغى(1282-1352)در كتاب آلاء الرحمن آورده است ، ولى شاگرد بسيارى از آنها را پرورش داده و در بخشى نوآوريهاى زيبايى دارد .

ب-مساله ابطال : تحريف قرآن كه بالاخص دشمنان آن را به شيعه نسبت داده واو از نظر تاريخ جمع قرآن به اين حقيقت رسيده است كه در قرآن به هيچ نحو كاستى وفزونى رخ نداده و نمى توانست رخ دهد و به شبهاتى كه در اين راه قاصران وكوته فكران مطرح مى كنند به خوبى پاسخ داده و ثابت نموده است كه قرآن در زمان خود پيامبر اكرم(ص)جمع شده است . ج-مساله ناسخ و منسوخ : كه افراط گران در قرآن به نسخ فراوان قائل شده و ازاين طريق از عظمت آن كاسته اند . استاد با تبحرى كه در مسايل تفسيرى و فقهى دارند ، 36 آيه را كه در آنها ادعاى نسخ شده مطرح كرده و ثابت نموده اند كه نسخ در آنها راه نيافته است .

د-مساله قراءات سبع : كه عمر بسيارى از قاريان را به خود مشغول ساخته و به جاى امعان و دقت در قرآن ، به فراگيرى اختلاف قراءات پرداخته اند . ايشان ثابت نموده كه اين قراءات فاقد سند معتبر به پيامبر(ص)است .

با توجه به چنين بحثهاى ابتكارى ، شايسته بود كه استاد همين كار علمى را به وسيله تلاميذ خود به گونه اى ادامه مى داد ولى خود از توقف اين كار اظهار تاسف مى كند و چنين مى نويسد : «الى ان حالت ظروف قاسية دون ما كنت ارغب فيه من اتمامه و كم كنت اود انتشار هذا الدرس و تطويره . » (4)

(شرايط

سخت مانع از آن شد كه من اين اثر را به پايان برسانم و پيوسته دوست مى داشتم كه درس تفسير به پيش برود و كامل شود . )

2-معجم رجال الحديث : علم رجال يعنى شناسايى راويان حديث از نظروثاقت و اتقان روايت ، يكى از اركان اجتهاد است و از همان زمان معصومان(ع) ، اين علم مورد توجه ياران امامان ما بوده و حسن بن محبوب(150-224)كه از ياران امام كاظم(ع)و حضرت رضا(ع)است ، كتابى به نام المشيخة نگاشته و در اختيارمحدثان آن زمان قرار داده است و پيوسته اين علم از زمان امامان تا به امروز راه تكامل خود را پيموده و طبق نقل محقق خبير شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب مصفى المقال ، قريب 500 اثر رجالى به صورتهاى مختلف از جانب علماى شيعه نوشته شده است .

مرحوم آية الله العظمى خوئى كتاب خود ، «معجم رجال الحديث را در23 جلدمنتشر ساخته و تا كنون چند بار جامه طبع به خود پوشيده است و اساس آن را طبقات تشكيل مى دهد . او هر چند از روش شيخ طوسى كه امام عصر را محور طبقه قرارمى دهد ، پيروى نكرده ، و همچنين از اين كه راويان حديث را از نظر تاريخ وفات طبقه بندى كند و طبقه اول را در بخشى و طبقه دوم را در بخش دوم و به همين ترتيب قرار دهد ، صرف نظر كرده و همه رواة را به صورت الفبايى و معجمى به رشته تحريردرآورده است . اما ابتكارى كه در آن وجود دارد اين است كه :

اولا : همه مشايخ يك راوى و همچنين همه تلاميذ با ذكر محل روايت از قبيل باب و جلد و

صفحه را مى آورد و از اين طريق انسان مشايخ و تلاميذ هر راوى را به خوبى مى شناسد .

ثانيا : تعداد روايت هر راوى را با ذكر مصدر جايگاه از نظر نام كتاب و جلد وباب يادآور شده و انسان از اين طريق به مقام علمى راوى واقف مى شود ، چه بسا راوى حديث است كه بيش از يك حديث ، يا چند حديث انگشت شمار از معصومان(ع)نقل نكرده است ، ولى در اين ميان راويانى داريم كه هزاران حديث از پيشوايان معصوم(ع)دارند و مسلما اين نوع از راويان متخصص حديث بوده اند ، در حالى كه راويان نوع اول نقل حديث براى آنها جنبه اتفاقى داشته است .

ثالثا : اختلاف نسخه ها و احيانا اغلاط آنها را در ضمن فصلى يادآور شده و ازاين طريق خدمت عظيمى به كتب حديث ، به ويژه كتب اربعه نموده است .

ما اين گام بزرگ مرجع عاليقدر و از دست رفته را تحسين مى كنيم كه اثرجاودانى اوست . هر چند از نظر ما بايد از طريق تلاميذ ايشان اين كتاب به گونه اى ديگرنيز تنظيم شود ، و روش طبقه بندى نيز از نظر عصر و زمان در آن رعايت شود .

مشايخ آية الله العظمى خوئى

آية الله العظمى خوئى نزد مشايخ و اساتيد مختلفى علم و دانش فرا گرفته است .

اساتيد او را در فقه و اصول در آغاز مقاله از خود او شنيديم ، اكنون به برخى از اساتيد اودر علوم ديگر اشاره مى كنيم : 1-آية الله شيخ محمد جواد بلاغى(1282-1352) . وى استاد كلام و عقائد وتفسير عصر خود در نجف اشرف بود . مبارزات قلمى او با مسيحيان و يهوديان وماديون مشهور و آثار او در اين باره براى اهل تحقيق

روشن است . مرحوم آية الله العظمى خوئى كلام و تفسير را نزد او فرا گرفته و از او نيز در آثار خود ياد مى كند .

2-سيد ابو تراب خوانسارى : رجالى عصر خويش در نجف اشرف ، آية الله خوئى رجال و درايه را نزد او فرا گرفته و او حق عظيمى بر غالب رجاليون پس از خوددارد .

3-سيد ابو القاسم خوانسارى : رياضى دان عصر خويش ، حضرت آية الله خوئى رياضيات عالى را نزد او فرا گرفته است .

4-سيد حسين بادكوبه اى : استاد بلامنازع فلسفه و عرفان(1293-1358)وى استاد فلسفه آية الله خوئى بوده است .

5-حاج سيد على قاضى : عارف و سالك عصر خود كه گروهى را در اخلاق وعرفان پرورش داده و مترجم ما مدتها در مكتب او به سير و سلوك پرداخته است .

ويژگيهاى آية الله العظمى خوئى

نگارنده(حضرت آية الله سبحانى)كه خود مدت كمى محضر او را درك كرده ، ويژگيهاى خاص او را از نزديك دريافته است ، و كسانى نيز كه مدتى در محضر او به كسب فيض پرداخته اند ، بر ويژگيهاى ياد شده در زير اتفاق نظر و تاكيد دارند :

1-علاقه به تدريس : آن مرد بزرگ از دوران جوانى به تدريس و بحث وگفتگوهاى علمى علاقه فراوانى داشت . با اينكه بار مرجعيت در سنين اخير بر دوش اوسنگينى مى كرد ، ولى از تدريس و تحقيق و نگارش دست برنداشت . حتى در سفرهاى خود به مشاهد مشرفه ، كار علمى را ترك نمى كرد و كارهاى موقتى كه يك محقق مى تواند در سفر انجام دهد ، جزء برنامه خود قرار مى داد و چه بسا در مجلسى كه گروهى به ديدن او مى آمدند ، او از كار مقابله و غيره استفاده

مى كرد . در علاقه او به بحث و گفتگو همين بس كه چه بسا ساعاتى با طرف مقابل به بحث و گفتگو مى پرداخت واحساس خستگى نمى كرد .

در شيوه آموزشى ، راه سقراط را مى پيمود و با طرح سؤالها و شنيدن جوابها ازطرف ، چه بسا او را نسبت به راى و انديشه خود قانع مى ساخت ، همچنان كه سقراطنيز به اين روش معروف بود و مى گفت : «معلم بيش از آن كه آموزنده باشد ، پرورش دهنده فكر است . »

2-تواضع و فروتنى فزون از حد : او از دوران جوانى تا سنين بالا كه مرجعيت عظيمى پيدا كرد ، به يك حالت زيست و زندگى طلبگى را از دست نداد و پيوسته باكمال ابهت و عظمت مانند يك دانشجوى دينى سخن مى گفت و سخن مى شنيد و ازدوستان و بزرگان و كوچكان پذيرايى مى كرد . عجب و خودبينى در او راه نداشت ، ولى در عين حال از آراء و انديشه هاى خود تا حد توان دفاع مى كرد .

3-احترام به بزرگان : او بزرگان را بيش از حد تكريم مى كرد ، به خاطر دارم روزى كه در مسجدى درس مى گفت ، حضرت آية الله حكيم پس از درس او در همان جايگاه تدريس مى كرد ، استاد پس از فراغت از تدريس به خاطر مذاكره تلاميذ ، كمى درجايگاه تدريس باقى ماند كه ناگهان آية الله حكيم وارد مسجد شد . وقتى چشم آية الله خوئى به وى افتاد ، با يك دستپاچگى خاصى كفش و لوازم ديگر خود را برداشت ودست به سينه ايستاد و معذرت خواست .

شاگردان او

مقدمه

حقيقتا نمى توان شاگردان و خوشه چينان حوزه درسى اين فقيد بزرگوار و بزرگ مدرس حوزه علميه نجف

را به شمار آورد . چون در طول شصت و هفت سال تدريس ، انبوهى از علماء و فضلاء از محضر درس ايشان بهره گرفته اند و همانند ستارگان درخشان در افق آسمان جهان اسلام پراكنده و منتشر گشته اند . فقط مى توان به اسامى برخى از برجستگان و اصحاب فتواى ايشان اشاره نمود .

ايشان در دو مقطع خاص ، دو نوع اصحاب استفتاء و فتوى داشته اند :

دور نخستين

1-آية الله حاج شيخ صدرا بادكوبه اى

2-آية الله شهيد سيد محمد باقر صدر

3-آية الله حاج شيخ مجتبى لنكرانى

4-آية الله حاج ميرزا جواد آقا تبريزى

5-آية الله حاج ميرزا كاظم تبريزى

6-آية الله حاج سيد جعفر مرعشى

دوره دوم

كه پس از اخراج ايرانيان از حوزه علميه نجف ، تركيب هيات فتوى به هم خورد و اين حضرات به عنوان اعضاى شوراى فتواى ايشان برگزيده شدند :

7-آية الله حاج سيد على سيستانى

8-آية الله حاج سيد على بهشتى

9-آية الله حاج شيخ محمود فياض

10-آية الله حاج شيخ مرتضى خلخالى

11-آية الله حاج شيخ على اصغر احمدى شاهرودى

12-آية الله حاج شيخ جعفر نائينى

ديگر شاگردان

13-آية الله حاج ميرزا على غروى تبريزى ، مؤلف التنقيح

14-آية الله شيخ مرتضى بروجردى ، مؤلف مستند العروة الوثقى(باب صلوة)

15-آية الله سيد رضا خلخالى ، مقرر معتمد العروة الوثقى

16-آية الله سيد محمد تقى خوئى ، مؤلف مستند العروة الوثقى(نكاح 2 جلد)

17-آية الله سيد مهدى خلخالى ، مؤلف فقه الشيعه(اجتهاد و تقليد 5 جلد)

18-آية الله شيخ محمد اسحاق فياض ، مؤلف محاضرات في اصول الفقه(5 ج)

19-آية الله سيد سرور بهسودى ، مؤلف مصباح الاصول(2 ج)

20-آية الله سيد ابو القاسم كوكبى تبريزى ، مؤلف مبانى الاستنباط(4 ج)

21-آية الله سيد علاء الدين بحر العلوم ، مؤلف مصابيح الاصول(1 ج)

22-آية الله سيد على شاهرودى ، مؤلف دراسات في الاصول العمليه(1 ج)

23-آية الله شيخ محمد على توحيدى تبريزى ، مؤلف مصباح الفقاهة(7 ج)

به عنوان اعضاء شوراى فتواى ايشان برگزيده شدند .

24-آية الله سيد محمد حسين فضل الله ، مؤلف من وحى القرآن ، 24 مجلد

25-الشيخ اسد حيدر ، مؤلف الامام الصادق و المذاهب الاربعه

26-الشيخ عبد الله الخنيزى ، مؤلف ابو طالب مؤمن قريش

27-السيد عبد الرزاق المقرم ، مؤلف الصديقة الزهراء ، مقتل الحسين

28-الشيخ محمد جواد مغنيه ، مؤلف الفقه على مذاهب الخمسه و الكاشف

29-الشيخ محمد باقر شريف القرشى ، مؤلف النظام التربوى في الاسلام 30-السيد محمد تقى الحكيم ، مؤلف الاصول

العامه للفقه المقارن

31-الشيخ محمد تقى الجواهرى ، مؤلف غاية المامول من علم الاصول

32-الشيخ عبد الله نعمه ، مؤلف دليل القضاء الجعفرى

33-الشيخ مهدى ، مؤلف دراسات في قواعد اللغة العربية(2 ج)

34-الشيخ عبد الهادى الفضلى ، مؤلف في علم العروض ، نقد اقتراح

35-الشيخ محمد الخاقانى ، مؤلف نقد المذهب التجربى

36-السيد محمود الهاشمى ، مؤلف تعارض الادلة الشرعيه

37-السيد مرتضى الحكمى ، مؤلف نظرية الحركة الجوهرية عند صدر المتالهين

38-الشيخ محمد على البهاولى ، مؤلف في ضلال الصحيفة السجاديه

39-الشيخ محمد امين زين الدين ، مؤلف الاسلام ينابيعه ، غاياته ، اهدافه

40-الشيخ محمد مهدى شمس الدين ، مؤلف في الاحتجاج السياسى الاسلامى

41-السيد هاشم معروف الحسنى ، مؤلف المبادى العامه للفقه الجعفرى

42-الشيخ محمد مهدى الآصفى ، مؤلف النظام المالى و تداول الثروة في الاسلام

43-آية الله شيخ قربانعلى كابلى ، مؤلف تحرير العروة الوثقى

44-آية الله سيد محمد تقى حسينى جلالى ، مؤلف فقه العترة في زكاة الفطرة

45-آية الله سيد على شاهرودى ، مؤلف المحاضرات في الفقه الجعفرى(3 ج)

46-آية الله شيخ رضا لطفى ، مؤلف الدرر الغوالى في فروع العلم الاجمالى

47-آية الله سيد عباس مدرسى يزدى ، مؤلف نموذج في الفقه الجعفرى و بلغة الطالب في شرح المكاسب(2 جلد)

48-آية الله سيد محمد تقى طباطبائى ، مؤلف شرح الناسك في شرح المناسك ومبانى منهاج الصالحين

49-آية الله شيخ محمد تقى جعفرى ، مؤلف الامر بين الامرين(جبر و تفويض)

50-آية الله غلامرضا عرفانيان ، مؤلف الراى السديد في الاجتهاد و التقليد (5)

خدمات اجتماعى و آثار باقيه و جاودانى

شادروان آية الله العظمى خوئى(ره)در سلسله نور و رحمت فقاهت ، فردشاخص و چهره بسيار ممتازى بود كه دهها اثر ماندى و بناى خير جاودان از او به يادگار مانده است . علاقه ايشان به گسترش اسلام در

سطح جهان ، انگيزه اى شده بود كه دهها مركز مهم اسلامى و تبليغى در نقاط مختلف جهان به وجود آورند . اين مؤسسات مراكز نشر اسلام و معاهد نشر مكتب تشيع هستند . اين مراكز در شهرهاى مذهبى قم ومشهد مقدس ، اصفهان و ديگر شهرهاى ايران به وجود آمده اند ، آنچنان كه دركشورهاى هندوستان ، پاكستان ، عراق ، لبنان و مخصوصا در انگلستان و آمريكا دو مركزبسيار باشكوه و آبرومندى به وجود آورده اند و مبلغانى كه آشنا به زبانهاى زنده جهان بوده اند ، به مناطق مختلف اعزام نموده اند . اينك فهرست اجمالى برخى از خدمات اجتماعى و اسلامى آن فقيه فقيد نامور در اينجا به ثبت مى رسد :

1-مدينة العلم حوزه علميه قم ، با امكانات وسيع و خانه ها و منازل مسكونى طلاب ، و كتابخانه جهت طلاب علوم دينى ، به صورت شهرك علم و دانش .

2-مدرسه علوم دينى در7 طبقه و كتابخانه معظم مشهد جهت طلاب ومحصلين علوم اسلامى .

3-دار العلم اصفهان جهت طلاب و عاشقان معارف اسلامى

4-مجتمع امام زمان(عج)در اصفهان

5-مركز تبليغى و آموزشى لندن . ساختمان كامل و مجهزى كه تمام نيازمنديهاى مسلمانان را در نظر دارد .

6-المجتمع الثقافى الخيرى بمبئى-هندوستان

7-مبرة الامام الخوئى لبنان

8-مدرسة دار العلم نجف اشرف-عراق

9-مدارس دينى بانكوك(تايلند)و داكار(بنگلادش)

10-مكتبة الثقافة و النشر للطباعة و الترجمة و التوزيع(انتشاراتى پاكستان)

11-مكتبة الامام الخوئى الاسلامى نيويورك-آمريكا

12-مركز الامام الخوئى(سوانزى)

13-مدرسة دار العلم بانكوك(تايلند)

14-مكتبة الامام الخوئى(كتابخانه بزرگ نجف اشرف-عراق)

15-مدرسة الامام الصادق(پسرانه)لندن-انگلستان

16-مدرسة الزهراء(دخترانه)لندن-انگلستان

17-مركز اسلامى امام خوئى در فرانسه

18-مسجد و مركز اسلامى در شهر لوس آنجلس-آمريكا

19-مسجد و مركز اسلامى در شهر ديترويت ايالت ميشيگان آمريكا

20-دهها بناى خير و مركز تعليم و تربيت در كشورهاى عربى حوزه خليج فارس . (6)

رحلت مظلومانه او

آية الله العظمى خوئى در

مدت زعامت خود با مصائب و مشكلات فراوانى روبرو شد ، زيرا پس از تسلط عبد الكريم قاسم بر عراق و كودتاهاى مكرر ، وضع روحانيت و مردم نجف ، دچار مشكل شد .

كمونيستهاى وطنى از يك سو و بعثيهاى بى رحم از طرف ديگر ، عرصه را برروحانيت تنگ كردند . خصوصا از سال 1389 كه بعثيها روى كار آمدند ، مصائب فراوانى آفريده و آية الله حكيم و پس از وى آية الله خوئى را با مشكلات انبوهى روبرونمودند . در شهامت و استقامت اين مرد بزرگ همين بس كه از دوران تسلط بعثيها تا به امروز كه ربع قرن از آن مى گذرد ، آنان نتوانستند از اين مرجع بزرگ ، برگى به نفع خوددريافت كنند ، يا در جنگ تحميلى عليه ايران ، دست خطى از او بگيرند و او پيوسته باحفظ مرجعيت و حوزه علميه نجف ، كوچكترين باجى به آنان نداد و در عين حال ناملايمات را تحمل مى كرد ، تا آنجا كه متجاوز از ده سال است كه گروهى ازنزديك ترين ياران او به جرم خدمت و ديانت به زندان افتاده اند و از سرنوشت آنان خبرى نيست ، حتى يكى از فرزندان او يعنى آقاى سيد ابراهيم خوئى به وسيله بعثيان ربوده شده و هيچ نوع نام و نشانى از او در دست نيست .

او به خاطر ناملايمات از يك طرف و كبر سن از طرف ديگر ، دچار بيمارى سختى شد و هر چه علاقمندان و بزرگان تلاش كردند كه براى او پزشكى از خارج بياورند ، يا او را به خارج ببرند ، حزب بعث با آن موافقت نكرد و سرانجام به بيمارستان بغداد منتقل گشت و با يك مداواى مرموز او را مرخص

كردند و هيچ روشن نيست كه چگونه و به چه علتى از جهان رفت و در تاريخ مرجعيت شيعه اين مساله به تجربه ثابت شده است هر مرجعى كه به بيمارستان بغداد منتقل گشت ، مرموزانه درگذشت وشما مى توانيد اين مساله را در تاريخ زندگى حاج شيخ احمد كاشف الغطاء(م 1344)وحاج آقا حسين قمى(م 1366)و آية الله حكيم(م 1390)و غيره به روشنى بيابيد .

سرانجام اين مرد بزرگ پس از يك عمر با بركت ، طرف عصر روز هشتم ماه صفر1413 جان به جان آفرين سپرد و خبر درگذشت او ساعتها مكتوم ماند و سرانجام راديوبغداد مجبور به بازگويى آن شد . انتشار خبر درگذشت او موجى از اندوه در ميان شيعيان پديد آورد . شيعيان مظلوم عراق كه در خوف و رعب عظيمى به سر مى برند ، خود راآماده تشييع نمودند ، ولى متاسفانه حكومت بعث ، حتى در خود نجف اجازه تشييع ندادو آن مرحوم در يك حكومت نظامى محلى در نيمه شب در صحن شريف در مدخل مسجد الخضرا كه جايگاه تدريس او بود به خاك سپرده شد و در تشييع او جز چند نفراز شاگردان او و فرزند عزيزش سيد محمد تقى خوئى كسى حضور نداشت .

آنان به ظاهر جنازه آية الله العظمى خوئى را به خاك سپردند ، ولى در حقيقت كوهى از علم و دانش و جهانى از سعى و تلاش و وقار را زير خاك نهادند ، و همان مطالبى را كه شاعر شيعى عصر امام صادق(ع)به هنگام دفن آن حضرت در سوگ ايشان گفت ، ما نيز درباره فرزند آن حضرت ، يعنى آية الله العظمى خوئى يادآور مى شويم . زيرا«الولد سر ابيه آن شاعر گفت :

اقول و قد

راحو به يحملونه على كاهل من حامليه و عائق اتدرون ماذا تحملون الى الثرى ثبيرا هوى من راس علياء شاهق غداة حثى الحاثون فوق ضريحه ترابا و اولى كان فوق المفارق

(مى دانيد چه گوهر گرانبهايى را به سوى خاك مى بريد ؟ كوه علمى را زيرخروارهاى خاك مى نهيد . صبحگاهان كه خاك بر روى قبر او مى ريختند ، اى كاش به جاى ريختن آن بر روى قبر ، بر سرهاى خود مى پاشيدند . )

«فسلام الله عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيا»

پى نوشتها

1- معجم رجال الحديث ، ج 22 ، ص 18 .

2- معجم رجال الحديث ، ج 22 ، ص 18 و19 .

3- مجله مكتب اسلام ، شماره 6 ، سال 32 ، مهرماه 1371 ، مقاله استاد سبحانى .

4- معجم رجال الحديث ، ج 22 ، ص 19 .

5- مجله نور علم ، شماره 47 ، مقاله آقاى انصارى .

6- و مضات من حياة الامام الخوئى ، تاليف على البهادلى ، دار القارى بيروت ، لبنان .

57- آية الله العظمى سيد محمد رضا گلپايگانى (متولد1316-متوفى 1414 ه . ق)

مقدمه

در حلقات زرين فقاهت و در سلسله جليله رجال علم و اجتهاد ، مردان بزرگ وشخصيتهاى شايسته و عاليقدرى درخشيده اند كه هر كدام در برهه اى از زمان ، مشعلدارهدايت و پرچمدار مكتب سرخ ولايت در طول تاريخ واقع شده اند . خداوند متعال همواره دين خود را با وجود چنين افراد وارسته و الهى مورد تاييد و نصرت قرار داده است . فقيد سعيد ما ، آية الله العظمى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى ، يكى از آن بزرگ پرچمداران موفق و ماندگار ، و يكى از ذخاير ارزشمند سلف صالح(رضوان الله تعالى عليهم)بود ، كه عمرى را در راه خدمت به فقاهت و جهان تشيع سپرى ساخت .

زندگى ايشان در شكل گيرى حوزه و تحولات آن

تاريخ حوزه علميه قم ، در مسير عمر كوتاه خود ، روزگارى را به ياد مى آورد كه جمعى از تشنگان معارف الهى و پويندگان راه حقيقت و معرفت ، در عصر خفقان وفشار پهلوى ، دور شمع وجود پرنور پير روشن ضمير ، و عارف دل آگاه آية الله حائرى ، محور دايره مرجعيت و ولايت را گرفته بودند ، و با وجود همه فشارها و تنگناها ، ازحوزه ولايت و فقاهت ، سرسختانه حمايت و دفاع نموده ، و در برابر ملامت ملامت كنندگان ، و شماتت شماتت گران ، بيم و هراسى به خود راه نمى دادند . يكى از آن مدافعان پرصلابت و پرخروش ، همراه ديگر هم سنگران و هم رزمان خويش مانندآيات : حاج آقا روح الله خمينى ، سيد احمد زنجانى ، سيد محمد محقق داماد ، آخوند ملاعلى معصومى همدانى ، سيد احمد خوانسارى ، شيخ عباس تهرانى ، حاج ميرزا عبد الله چهل ستونى ، مير سيد على يثربى ، سيد محمد

حجت كوه كمرى ، حاج سيد محمد تقى خوانسارى ، و سيد صدر ، و . . . يكى هم همين مدرس فاضل ، و طالب علم جوان وپرشور آن روز ، آقاى سيد محمد رضا موسوى گلپايگانى بود .

حوزه پربركت

تاريخ در مسير پرفراز و نشيب خود ، حوزه هاى اسلامى متعددى را به خود ديده است . از زوال و افول ، و از درخشش و بالندگى آنها ، اخبار و گزارشهايى در صفحات خود جا داده است ، ولى حوزه اى به بركت و جاودانگى و گرما و صفا و نشاط وكارسازى و پرثمر و پربركت بودن ، همانند حوزه علميه آية الله العظمى حائرى يزدى راكمتر نشان داده است . حوزه اى كه با وجود قلت انصار و محدود بودن تعداد طلاب(درحد 600 نفر) ، با وجود شدت عداوت دشمنان و كثرت مشكلات ، و تراكم تضييقات ، اينهمه آثار و بركات ، و اينهمه تربيت يافتگان و فارغ التحصيلان ارزنده و برازنده و اين همه اصحاب و انصار صالح و شايسته ، با ايمان و با تقوا و پرفضيلت ، در خود جا داده است . رجال الهى كه همچون ستيغ كوههاى سر به آسمان كشيده ، در اوج عظمت ووقار و ايمان زندگى كرده اند و سر تعظيم در مقابل كسى جز خداى بزرگ فرودنياورده اند . سرفرازانى كه آية الله حاج سيد محمد رضا موسوى گلپايگانى نيز يكى ازآن انصار صديق ، و يكى از آن ياران با وفا و صميمى اين حوزه گرم و اين كانون صفا وعشق و ايثار بوده است .

در روزگار مراجع سه گانه

تاريخ حوزه علميه قم ، پس از رحلت اسف انگيز پير و مراد ، و قطب دايره ولايت و مديريت خود ، حضرت آية الله العظمى حائرى ، مؤسس حوزه علميه قم ، يك دوران فترت و روزگار خلا مرجعيت متمركز را به خود ديده است ، كه در فراق مؤسس وپايه گذار آن ، سه تن از شاگردان وارسته و

برجسته آن بزرگمرد ، آيات عظام : سيد محمد حجت ، سيد صدر الدين صدر ، سيد محمد تقى خوانسارى زمام امور طلاب را به دست با كفايت خود گرفتند ، و با تلاش و جديت فوق العاده ، اين كشتى ناخدا از دست داده رابه سوى ساحل نجات و روشنايى سوق داده و با وجود همه كارشكنى ها به كار خودادامه داده اند . در آن روزها ، آية الله سيد محمد رضا موسوى گلپايگانى نيز در كنار آنان ، يك همكار غمخوار ، و يك هميار پشتيبان و دلسوزى بود كه با جان و دل با آنان همراهى و همدلى مى نمود .

تاريخ پر التهاب حوزه علميه قم ، روزگار مشعشع وپرجاذبه مرجعيت حضرت آية الله العظمى حاج سيدحسين بروجردى رادر سينه خود دارد كه مدت پانزده سال همانند مدت زعامت مؤسس عاليقدرحوزه ، زمام امور را دراختيار داشت ، و حوزه علميه شيعه در اثرلياقتها و شايستگيهاى آن مرجع بلند انديش ، نه تنها با«الازهر» مصر آن روز رقابت مى كرد ، بلكه رئيس جامع الازهر آن روز ، استاد شيخ محمودشلتوت را به تواضع و خشوع در برابر فقه شيعه وا مى داشت ، كه فتواى رسمى بودن فقه جعفرى را صادر كرد . در روزگار او ، مناره هاى مساجد مونيخ و هامبورگ و لندن به ترنم اذان و شهادت بر ولايت على(ع)ندا سر مى دادند . در آن روزگار پر عظمت و پر جلالت نيز آية الله سيد محمد رضا گلپايگانى ، يكى از مدرسين عالى مقام ، و يكى از چهره هاى فقاهتى حوزه علميه قم بود كه چشمها به او دوخته شده ، و اميدها به او بسته مى گشت .

او در آن روزگار ، يكى از كانديداهاى زعامت ، و

يكى از روزنه هاى اميد مرجعيت شيعه به شمار مى رفت . آن روز درست سال 1380 ه . ق بود .

تاريخ حوزه علميه قم ، روزگار پروحشت و پر اضطرابى را پشت سر نهاده است .

روزگارى كه زبانها بسته ، و قلمها شكسته ، و صدايى جز صداى روحانيت به گوش نمى رسيد . ما هم آن روزگار را دريافتيم . آية الله العظمى بروجردى ، پس از 15 سال زعامت روحى و معنوى پر اقتدار ، جهان اسلام را بدرود گفته بود . حكومت وقت تلگراف تسليت به آية الله العظمى حكيم در نجف مخابره نموده بود . اين تلگراف معناو مفهوم خاصى داشت . توطئه هاى سرى ، و تلاشهاى علنى در كار بود كه حوزه علميه قم پخش و پلا گردد ، تا به زعم خود مانع جدى اصلاحات اساسى كشور(!)از قلب كشور اسلامى ايران برداشته گردد . در آن روزگار ، مراجع عاليقدر و تربيت يافتگان مكتب آية الله حائرى عموما قد علم كردند ، و مديريت حوزه را با همه مشكلات وهراسها و اضطرابها كه داشت ، به دست خود گرفتند . يكى از فعال ترين چهره هاى آن روز ، در كنار امام بزرگوار و ديگر مراجع عصر ، حضرت آية الله العظمى گلپايگانى بود .

آن روزها ، دهه نهم و دهم از چهاردهمين قرن تاريخ هجرى بود .

روزگارى را در حوزه علميه قم ديديم كه امام بزرگوار(ره)در اثر مجاهدتها وتلاشها ، و در اثر مخالفت با سياست غربى و آمريكايى شاه ، و در اثر مبارزه با فسادها وخيانتها ، به تركيه و نجف تبعيد گرديده بود . در فترت خلاء وجودى آن بزرگ ، مراجع!613 بزرگوار اسلام ، مسؤوليت بس خطير و بزرگى را بر عهده داشتند : حفظ كيان

حوزه ، ودفع فتنه ها و رفع توطئه ها كه از ناحيه دشمن تا دندان مسلح بر حوزه وارد مى آمد . درآن روزگار ، مراجع وقت به وظايف خود قيام مى ورزيدند . اعلاميه هاى روشنگر صادرمى كردند ، و تمام تلاش آنان اين بود كه با زحمات طاقت فرسا و كمرشكن ، حوزه امام صادق(ع)را حفظ كنند ، و به افشاگرى چهره دشمن غدار بپردازند . در آن روزگار سياه ، يكى از فعالان مراجع آن روز ، حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمد رضاگلپايگانى بودند .

اينك به شرح حال و زندگى معنوى و انسانى اين بزرگ فقيه شيعه مى پردازيم :

ولادت

آية الله العظمى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى ، فرزند حجة الاسلام و المسلمين ، آقا سيد محمد باقر گلپايگانى ، در هشتم ماه ذى القعده 1316 در قريه گوگد»از توابع گلپايگان به دنيا آمدند ، و اين ولادت در اثر توسل به ساحت قدسى ثامن الحجج(ع)صورت پذيرفته بود .

مرحوم والدشان كه يكى از علما و سادات مشهور به زهد و امانت و وثاقت مردم بود ، هنگامى كه كودك صغير9 سال بيشتر نداشت ، از دنيا رفت و ايشان در كنف عنايت ربانى و حمايت مادرش ، بانو سيده هاجر كه يكى از زنان عفيفه و پرهيزكار بودند ، زندگى را ادامه دادند . او پس از فوت پدر به تحصيل علوم متداوله ، به خصوص علوم دينى پرداختند . پس از طى تحصيلات مقدماتى ، و تكميل مقدارى از سطوح ، نزدعلماى بزرگ آن ديار ، در اوايل سال 1336 كه آية الله العظمى شيخ عبد الكريم حائرى به اراك وارد شده بودند ، به او پيوستند . پس از تكميل سطوح ، در سال 1337

در دروس فقه و اصول آية الله حائرى شركت نمودند ، و با توجه به استعداد شايسته و ذهن بديع خود ، به زودى از شاگردان ممتاز ، و طرف توجه استاد قرار گرفت . در شعبان 1340 ه . ق كه آية الله حائرى به قم مشرف ، و به تاسيس حوزه علميه قم مبادرت ورزيدند ، پس ازاستقرار در قم ، توسط نامه اى از شاگرد ساعى و كوشاى خود ، دعوت به عمل آوردند تابه قم مهاجرت كند . ايشان هم در شوال همين سال به قم مهاجرت نمودند ، و تدريس سطوح را در آن حوزه مباركه تصدى نمودند ، و اين همكارى و معاونت تا سال 1355كه آن فقيد حيات داشتند ، در كنار ايشان و به عنوان يكى از اصحاب و ياران ثابت وپايدار جلسه درس و بحث او ادامه مى دادند .

گفتار مرحوم سيد ريحان الله يزدى

او در مقام معرفى مجالس درس و حوزه هاى تدريسى آن روزها ، پس ازبرشمردن جلسات دروس آقايان سيد صدر الدين صدر ، و مير سيد على يثربى ، و ميرزامحمد قمى و سيد احمد خوانسارى ، و جلسه درس آقاى سيد محمد حجت و ميرزامحمد همدانى و آقا سيد شهاب الدين نجفى ، و آخوند ملا على همدانى ، و جلسه درس شيخ عباسعلى شاهرودى ، از جلسه درس مرحوم آقا سيد محمد رضا گلپايگانى اين گونه گزارش مى دهد :

«آقاى گلپايگانى سطوح عاليه فقه و اصول را تدريس مى كنند ، و جايگاه درس ايشان ، مدرس قبلى فيضيه است . » (1)

اساتيد او

ايشان با توجه به اوج پوياگرى و اشتياق فراوانى كه به تحصيل علوم اسلامى داشته اند ، طبيعى است اساتيد متعدد و متنوعى را در طول ايام تحصيل ديده باشند ، ولى مؤثرترين و سابقه دارترين آنان كه نقش اساسى در روحيه او داشته اند ، انگشت شمارمى باشند :

1-حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد باقر گلپايگانى والد محترمشان ، كه دروس ادبى را از ايشان فرا گرفته اند .

!615 2-حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد محمد حسن خوانسارى(متوفى 1337)(برادر آية الله العظمى سيد احمد خوانسارى)كه دروس سطح را در خوانسارپيش ايشان فرا گرفته اند .

3-مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى(متوفى 1355) ، مؤسس حوزه علميه قم ، شاخص ترين و مؤثرترين استاد ايشان مى باشد كه حدود 20سال تمام در اراك و قم از محضر پر فيض ايشان كسب علم و دانش و كمالات نموده اند .

4-آية الله ملا محمد تقى گوگدى كه بخشى از دروس ادبى و فقهى را از ايشان فرا گرفته اند .

5-آية الله العظمى نائينى(متوفى 1355)كه هنگام مهاجرت به ايران ، به صورت

موقت به امر استادش آية الله حائرى در درس ايشان حضور پيدا كرده اند .

6-آية الله العظمى حاج آقا ضياء عراقى كه بخشى از دروس فقه را پيش ايشان تلمذ كرده اند .

7-آية الله العظمى حاج سيد ابو الحسن اصفهانى(متوفى 1365)كه بخشى ازمباحث خارج فقه را در نجف اشرف پيش ايشان تلمذ نموده اند .

اينها ، تعدادى از اساتيد آن مرحوم مى باشد . يقينا تعداد اساتيدشان منحصر به اينها نبوده است و خيلى بيش از اين تعداد مى باشد .

خصوصيات علمى و اخلاقى

گرچه خصوصيات اخلاقى و مكارم صفات ايشان در رسانه ها و مطبوعات كشور به صورت جامع منعكس شده است و نيازى به تفصيل ندارد ، ما فشرده اى ازخصوصيات ايشان را جهت تذكار در اينجا مى آوريم :

ايشان داراى ذهن تيز و حسن سليقه و پشتكار كامل در مسائل تحقيقى و فقهى ، و متصلب در عقيده ، و استوار و محكم در حفظ معتقدات و خصوصيات اخلاقى ، خويش بود . وجود او تجسم عينى كلام على(ع)بود جايى كه مى فرمايد : «المؤمن!616 كالجبل الراسخ ، لا يعصفه العواصف (مؤمن همانند كوه استوارى است كه وزش بادهاى تند او را نمى لرزاند) . آن فقيه شيعه همواره در تقويت مذهب اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ، و ترويج قرآن ، سعى و تلاش وافر داشت ، و در دفاع از ارزشهاى اسلامى و الهى ، حاضر به هيچگونه سازش و گذشت نبود . اعتقاد او به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ، يك اعتقاد راستين و راسخى بود ، نه صورى و خودنمايى .

كتابها و قلمهايى را كه جهت گيرى روشنفكر مآبى و پايمال نمودن اصالتها و ارزشهاى واقعى داشت ، نه تنها پذيرا نبود ، بلكه به مقابله جدى آنها نيز برمى خاست .

معظم له دراحترام به استاد و اداى حق او ، و در تواضع و محبت به دانشجويان و طالبان علم ، بى نظير بود . بارها و بارها از خصوصيات استاد و مربى اش ، حاج شيخ عبد الكريم حائرى(ره)ذكر خير مى نمود ، و هرگز او را فراموش نمى كرد ، و پيش از شروع درس به روح پرفتوحش فاتحه قرائت مى نمود ، سپس آغاز درس مى كرد . هر صبحگاه پس ازنماز ، در بالاى سر به قرائت سوره فاتحه به روح ايشان مى پرداخت . اين خصوصيت ، ازصفا و وفادارى او به ذوى الحقوق حكايتها داشت . اصحاب و حواشى كه او انتخاب كرده بود ، نوعا از روحيات او متاثر ، و از نيكان و اخيار بودند ، و برخورد آنان با طلاب واهل مراجعه ، يك برخورد احترام آميز بود .

اخلاص در توسل

ايشان مرد دعا و توسل ، و اهل نماز و تهجد ، و حليف شب و انيس خلوت ومونس جلوت بود . به نماز و دعا و قرآن عشق مى ورزيد . حال و احوال انس كامل باخداى متعال داشت . نوادر حالات و قضاياى شگفت روحى كه مربوط به عوالم معنويت و روح بوده باشد ، در زندگى ايشان فراوان وجود داشت كه برخى از عزيزان به نگارش و جمع آورى آنها اقدام نموده اند و ما را نياز به بازگويى آنها نيست ، فقطمواردى از توسل و دعاى مستجاب آن روحانى متعبد را كه ناقل آن فرد موثق و قابل احترام ، حضرت حجة الاسلام و المسلمين ، آقاى حاج مير شاه ولد عالم بزرگوار و امام جماعت محترم شهرستان ملاير بود ، در اينجا مى آوريم كه نشانى از دعا و خلوص اين مرد زاهد و

وارسته و نمايشى از ارتباط عجيب عالم ارواح مى باشد . ايشان مى فرمودند :

«در يكى از بيمارستانهاى تهران ، پنج شش روز بود كه در بخش سى سى يو»تحت مراقبت بودم . وضع روحى و جسمى ام در شرايط فوق العاده نامناسبى بود كه درشب هفتم در عالم رؤيا ديدم كه حضرت آية الله گلپايگانى در كنار بسترم سجاده پهن كرده است . با حالت خاصى مشغول نماز و تهجد مى باشد . تا از خواب بيدار شدم ، به خود گفتم من از اين وضعيت وخيم شفا و نجات پيدا خواهم كرد . نماز و دعاى ايشان در كنار تختخواب ، نشانى از استجابت اين دعا است .

اتفاقا آقاى انصاريان مدير محترم انتشارات انصاريان قم به عيادت اينجانب آمده بود . من خوابى را كه آن شب ديده بودم كوتاه و فشرده براى او تعريف نمودم كه چنين صحنه اى را در عالم رؤيا ديده ام . ايشان در بازگشت به قم اين خواب را به آقا تعريف كرده بود . آقا مكثى نموده و از آقاى انصاريان پرسيده بودند : «آن رؤيا در چه شبى بوده است ؟ »پاسخ دادند در فلان شب . آقا فرمودند : «من در آن شب ، افرادى را در نماز شب ياد كردم و نام بردم ، يكى هم آقاى مير شاه ولد بود . . . »

در عالم شهود

يك وقت پس از چاپ اول كتاب فقهاى نامدار شيعه را به معظم له نشان دادم كه در آن تصوير جلسه درس آية الله آخوند خراسانى منعكس بود و بزرگانى مانندآيات : بروجردى ، ميلانى ، حاج آقا حسين قمى نيز به عنوان تلمذ در آن محضرنشسته اند . ايشان به راحتى و بداهت اظهار داشتند : «من اين

جلسه درس را ديشب به همين كيفيت كه نشان مى دهيد مى ديدم و اكنون تعبير آن را مشاهده مى نمايم . »

استقلال حوزه

او معتقد به حفظ استقلال و اصالت حوزه هاى علمى ، به ويژه حوزه علميه قم بود ، پيام اول و آخر ايشان به شوراى مديريت قديم و شوراى سرپرستى جديد ، همين يك كلمه بود و بس : «حفظ استقلال حوزه . بارها مى فرمود كه حوزه علميه قم ، يك نيروى بزرگ ، و يك قدرت الهى در اين كشور مى باشد ، و اين قدرت الهى ، مشروعيت خود را از علم و دانش ، و از قداست و معنويت طلاب الهام مى گيرد . از اين رو ، سعى وتلاش داشت كه پايه علمى طلاب هر چه بالاتر رفته باشد ، و در كنار علم و دانش ، ازتقوى و آراستگى اخلاقى ، ديندارى و خداشناسى ، و امانتدارى بيشترى برخوردارباشند . اندوخته هاى آنها ، تنها علم عارى از عمل نباشد كه به دردى نخواهد خورد .

او پايبند استمرار دروس حوزه بود و هرگز به آسانى به تعطيل آن رضايت نمى داد . او تا 94 سالگى در مسجد اعظم تدريس داشت . با سن كهولت ، باز به درس تشريف مى بردند . وقتى پايشان صدمه ديد كه مانع از راه رفتن شد ، طلاب و فضلاء رابه منزل دعوت نمود و به تدريس ادامه داد .

او پيروزى انقلاب اسلامى و شكل گيرى جمهورى اسلامى را در اين كشور يكى از الطاف حسنه الهى مى دانست ، و سعى و تلاش داشت اين نعمت الهى ، و اين لطف برجسته پروردگار ، همچنان صحيح و سالم و بى عيب و نقص محفوظ بماند . تضعيف وصدمه

رساندن به اين موهبت بزرگ الهى را گناه بزرگ مى شمرد ، از اين رو با همه تذكرات اخلاص آميز و دلسوزانه اى كه به پاره اى از مسائل جاريه كشور داشت ، در عين حال ، رضايت نمى داد كه كوچكترين خدشه به اعتبار و حيثيت جهانى و عمومى جمهورى اسلامى وارد آيد . از اين رو ، او بازوى توانا و پشتيبان نيرومند انقلاب اسلامى و مسؤولين امر بود ، و اگر تذكرى به مسؤولين داشت ، آن را به صورت احترام آميز بيان مى نمود ، يقينا نصيحت و دلسوزى با موضع گيرى و جبهه بندى تفاوت فاحشى دارد .

فعاليتهاى سياسى و اجتماعى او

زندگى سياسى و اجتماعى آن بزرگ مرجع تقليد شيعيان ، در اين 32 سال دوران زعامت و مرجعيت ، در دو مرحله اساسى و سرنوشت ساز خلاصه مى گردد . هر دو مرحله اى كه هر كدام از اعتبار و حساسيت ويژه اى برخوردار مى باشند :

1-هفده سال تمام ، از سال 1340 تا1357 ، پيش از پيروزى انقلاب اسلامى ، تالحظه هاى پيروزى .

2-پانزده سال تمام ، از1357 تا 1372 ، از لحظه هاى پيروزى انقلاب اسلامى تاهنگام رحلت آن بزرگ .

در هر دو مرحله ياد شده ، حيات سياسى و اجتماعى او سخت طاقت فرسا وسرنوشت ساز و توام با مشكلاتى بوده است ، ولى يقينا در مرحله نخستين ، گرفتاريها وفشار و شكنجه هاى روحى وى ، بيشتر از مرحله دوم بوده است .

تحليل مساله به اين صورت است كه در مرحله دوم ، حضور رهبرى معظم ورشيد انقلاب اسلامى ، و خلف صالح ايشان ، حضرت آية الله خامنه اى ، به عنوان سكان دار كشتى انقلاب ، كار را آسان تر كرده بود ، و هر نوع مشكل و معضلى را باسرپنجه عقل و

درايت ، و از راه مذاكره و بحث و گفتگو ، و تفاهم موجود حل مى نمود ، و چندان جاى تامل و درنگ نبود ، هر چند در اين مرحله هم مسائل لا ينحل و مشكلات ناگشودنى فراوان وجود داشته است . . . ولى در نخستين مرحله از زندگى سياسى واجتماعى ايشان ، طرف حساب او بيگانگان و اجانب از معارف دين ، يا دوستان ناآشنا بامفاهيم و مصالح اسلام بودند;يا به تعبير ديگر ، روند قضايا آنچنان سريع و شتابزده وغير قابل كنترل بود كه تبيين و تفسير و تحليل منطقى آنها بيرون از عهده تحليلگر بود وشرايط چنين اجازه اى را نمى داد . و از طرف ديگر توقعات و انتظارات فوق العاده فراوان بود ، از اين رو به نظر نگارنده كه حاضر در روند مسائل آن روز و جريانات 15خرداد و پيامدهاى آن بود ، سخت ترين و مشكل ترين لحظات زندگى سياسى واجتماعى آن بزرگ مرجع ، پس از تبعيد حضرت امام شروع شده بود كه مسائل ومشكلات داخلى و خارجى ، فوق العاده پيچيده ، و تصميم گيرى و اجراى تصميمات ، مشكل تر و غير قابل عمل و اجرا بود . حضور آيات در شهر رى ، و عدم امكان تخليه حوزه علميه قم كه مساوى با انحلال ركزيت حوزه تلقى مى شد ، و از سوى ديگر ، حمله و هجمه دوستان و آشنايان از جبهه داخلى ، و احساس مسؤوليت بزرگترى ازآن ، يكى از بحرانى ترين و پيچيده ترين بغرنجهاى سياسى و اجتماعى بود ، كه با همه درد و رنج و مشكلاتى كه داشت ، گذشت .

در آن روزگار سياه ، و در آن مراحل حساس پيش از

پيروزى انقلاب ، كه رژيم جبار و ستمگر يكه تاز ميدان بود ، و تلاش داشت در غياب فيزيكى رهبر انقلاب ، تمام برنامه ها و اهداف ضد اسلامى را كه داشت و يا از سوى آمريكا ديكته مى شد را يكجا وسريع ، يكى پس از ديگرى به مرحله اجرا درآورد . در اجراى اين توطئه ها آن چنان آماده بود ، كه ساده ترين مساله اى كه نشانگر هويت اسلامى و تشخص فرهنگى مردم مسلمان بود-مثلا تاريخ-آن را نيز مى خواست مطابق خواسته اربابان خويش تغييردهد ، و اين ملت اسلامى را همانند ديگر اقليتهاى مسلمانى كه در كشورهاى بيگانه زندگى مى كنند ، بريده از تاريخ و بيگانه از محورهاى زندگى معنوى شان درآورد . اين مرجع بزرگ ، پس از فاجعه 15 خرداد ، به موضع سازش ناپذيرى خود ادامه داده ، و درمقاطع مختلف ، با انتشار بيانيه ، پيام و تلگراف ، به وظيفه الهى خود عمل كردند ، كه تفصيل قضايا از عهده اين مختصر خارج ، و نيازمند كتاب مفصلى است . فقط به صورت روزشمار به سرفصلهايى اشاره مى شود :

روز شمار حوادث آن روز

1-در مورد غائله انجمنهاى ايالتى و ولايتى ، همراه ديگر حضرات آيات ، اعلاميه شديد اللحن و تلگراف مؤثرى را مخابره نمودند .

2-در ماجراى حمله كماندوها و دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در فروردين 1342 كه خود آن حضرت نيز مصون از حمله و يورش آنان نبودند ، با انتشار بيانيه اى تند ، رژيم طاغوتى را استيضاح نمودند .

3-در ماجراى جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل ، و تجاوز صهيونيستها به بلادمسلمين ، و تصرف مسجد الاقصى ، بيانيه شديد اللحنى را صادر نموده ، و در مدرسه فيضيه عزاى عمومى اعلام كردند ، كه

رژيم حامى صهيونيزم از برگزارى آن جلوگيرى به عمل آورد .

4-در ارتباط با مساله تبديل تاريخ هجرى به تاريخ شاهنشاهى ، عكس العمل شديد و تندى نشان دادند ، كه كم سابقه ، بلكه بى سابقه بود .

5-در جريان تبعيد حضرت امام(ره)بيانيه مؤثرى را صادر نمودند كه طى آن ، چهره كريه رژيم را به مردم شناسانده ، و خواستار بازگشت سريع و عاجل معظم له شدند .

6-در لحظات حساس اوان پيروزى انقلاب اسلامى كه حوادث پشت سر هم مى آمد ، مانند آتش سوزى سينما ركس آبادان ، مجالس ترحيم استاد شهيد آية الله سيدمصطفى خمينى ، و چهلمى كه به احترام ايشان برگزار شد ، و پشت سر آن ، چهلمين هايى كه به وجود مى آمد ، در هر حادثه اى اعلاميه هاى مشتركى با امضاى آن بزرگ مرجع و ديگر مراجع قم موجود است كه تعداد آنها كم نيست ، و در كتابهاى مربوطه مى توان مطالعه نمود . ما فقط سه نمونه از آن اعلاميه هاى شديد اللحن ايشان رااز كتاب يكصد سال مبارزه روحانيت ، از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى (چاپ سال 1358 ه . ش)كه در همان ايام و حال و هواى لحظه هاى پيروزى انقلاب به نگارش در آمده است ، محض آگاهى نسل جوان ذيلا مى آوريم .

نمونه هايى از اعلاميه هاى پيش از پيروزى انقلاب

مقدمه

حوزه علميه قم ، سخت ترين ، سهمناك ترين ، شكننده ترين وپرمخاطره ترين روزها را به خاطر دارد . روزهاى خاك و خون ، آتش و خمپاره ، و توپ و تانك و مسلسل . در آن اوج احساسات انقلابى ، و ضعف و فتور دستگاه حاكم .

حكومتهاى موقت ، يكى پس از ديگرى سر كار مى آمدند و مى رفتند . درست 27/8/57 ، در آن شرايط خفقان و تسلط رعب و وحشت و

حكومت نظامى ، اين مرجع بزرگوار ورشيد ، پيامى به ارتشبد ازهارى ، نخست وزير وقت مخابره مى نمايد كه همانند بمب در آن روز منفجر مى شود ، كه متن آن چنين مى باشد :

1-به ازهاري

«تهران-تيمسار ارتشبد غلامرضا ازهارى

ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين

بر حسب وظيفه شرعيه ، ومسؤوليت مهمى كه بر عهده دارم ، لازم دانستم به جناب عالى و تمام درجه داران وافسران ارتش تذكر دهم ، باشد كه اين تذكرات باعث تنبيه و اتخاذ ترتيب مشروع ومنطقى گردد ، و در مقابل خداوند متعال و وجدان و ملت ايران ، و مردم آزاد دنيا ، بيش ازاين ، اين مملكت اسلامى سرافكنده و مورد تنفر واقع نشود .

فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لا يكن امركم عليكم غمة

آقاى ازهارى!سلب آزاديهايى فردى و اجتماعى ، و ايجاد اختناق و سانسور ، وكشتار و اتلاف نفوس ، نه شما را بر ابقاء حكومت استبدادى توفيق مى دهد و نه اين ملت ستمديده را آرام و نه مقام روحانيت را از انجام وظيفه شرعيه باز مى دارد . اگرراستى بقاء اين مملكت را مى خواهيد با ملت عناد و لجاج نورزيد و بر آتش تنفر وانزجار و اعتراض و اعتصابى كه ضد اسلامى و مخالف مصالح مملكتى حكومت آن راروشن كرده است ، هيزم نريزيد . و از راهى كه منتهى به ندامت و زوال حيثيات مملكت است بازگرديد ، و به نداى وجدان و عقل و دين پاسخ دهيد . با اسلحه اى كه در انبارها باپرداخت ميلياردها پول ملت محروم ذخيره شده ، ملت را كه مالك واقعى آن است ، نكشيد و به اظهار پشتيبانى بعض اجانب كه مى خواهند شما را هر

چه بيشتر به دشمنى با ملت برانگيزند تا مطيع فرمانشان باشيد و غير از آنها پناهگاه و پشتيبانى نداشته باشيدمغرور نشويد و شخص پرستى را بر مصالح مملكت ترجيح ندهيد .

من به شما اتمام حجت مى كنم كه آنچه شما در مقام حفظش هستيد ، كه حتماخواسته ملت و مصلحت مملكت نيست ، مجوز اين اقدامات خشونت بار نمى باشد .

آيا نمى بينيد كه مملكت در اعتصاب است ؟ آيا نمى دانيد كه دانشگاهيان وفرهنگيان و بازاريان و كارگران و كارمندان صنعت نفت و مطبوعات و جرايد و همه وهمه ، همكارى با نظام را خيانت به مملكت و حقوق و آزادى خود مى دانند ؟ راضى!623 نشويد در تاريخ ثبت شود كه ارتش ايران بعد از سالها استراحت ، ملت را هدف قرار دادو خيابانها و كوچه و بازار و دانشگاه و مدارس را از خون ملتى كه بودجه هنگفت ارتش را متحمل است ، رنگين ساخت .

آقاى ازهارى!با توجه به اينكه نهضت اصيل ملت ايران براى طرد استعمار واستبداد تمام قشرهاى مملكت را فرا گرفته است ، مقابله با آن ، با نيروهاى مسلح و كشتارصغير و كبير ، مملكت را از بحران ها و ناآرامى ها نجات نخواهد داد و مردم به چيزى غير از پايان يافتن حكومت استبدادى و تامين آزادى و عدالت اجتماعى در سايه برقرارى نظام اسلامى راضى نخواهند شد . شما كه به عنوان حفظ نظام مشروطه سلطنتى با مردم روبرو شده ايد و افراد را به جرم مخالفت با رژيم دستگير مى نمائيد ، مى دانيد كه نيم قرن است از جانب نظام حاكم بر اين مملكت رژيم مشروطه ملغى شده و سالها است كه عملا بساط آن را برچيده اند و به رژيم ديكتاتورى و به اصطلاح شاهنشاهى كه از

فلسفه هاى مهم انقلاب مشروطه پايان دادن آن بود ، تبديل شده است و اسناد و مدارك و سخنرانيها و مسافرتها و اوضاع مملكت و روزنامه ها همه در اين مدت گواه اين است كه رژيم مشروطه عملا و رسما و حتى اسما الغاء شده است ؟ آياخود شما واقعا تحت رژيم مشروطه بر مملكت مسلطيد ؟

بيائيد بيش از اين مملكت را به خطر ، و مردم را به جنبش وادار نسازيد . معلوم است مردم اين سبك حكومت و استبداد را نمى توانند هضم نمايند كه اين همه كشته مى دهند و باز هم ايستادگى مى نمايند . آيا اگر مملكتى رژيم خود را بخواهد تغيير دهد ، ارتش آن ملت حق دارد به عنوان معارضه و كوبيدن ملت وارد عمل شود و مردم راهدف تير قرار دهد و به قتل عام تهديد نمايد ؟ از خدا بترسيد و از راه باطل برگرديد .

خداوند متعال همه را به رشد و صلاح و آنچه موجب خير و ترقى مسلمانان و طرداستعمار است هدايت فرمايد . »

17/ذى الحجة الحرام 1399 ه . ق ، 27/8/1357 (2)

انتشار متن تلگراف ايشان ، در آن شرايط خفقان ، و در آن عصر تسلط رعب ووحشت ، و حكومت مسلسل و توپ و تانك ، اعجاب همگان را برانگيخت ، و شور وشوق مردمى را كه نيازمند تقويت روحى بيشتر از طرف روحانيون ، و روشنگرى مراجع عاليقدر تقليد بودند ، دو صد چندان نمود ، و با وجود مقررات شديد منع عبور ومرور شبانه ، در فرصتى كوتاه ، اعلاميه بر سر هر كوى و برزن نصب گرديد ، و مردم براى به دست آوردن نسخه هاى آن بى تابى مى كردند . بدين ترتيب

سختگيرى و فشاردستگاه بر ايشان به مراتب بيش از سابق گرديد ، اما اينها همه در نظر والاى ايشان موانع كوچكى بودند كه از ضعف و زبونى رژيم در حال اضمحلال سرچشمه مى گرفت ، ونمى توانست در اراده آهنين ايشان خللى وارد آورد .

2-به مهندسين و كارگران صنعت نفت

بنابراين با همه فشارها ، مى بايست راه ادامه مى يافت . او اندكى بعد اعلاميه اى حماسه آفرين در پاسخ تلگرام كارمندان وكارگران صنعت نفت صادر نمودند كه كارمندان صنعت نفت ، در تلگرام خود بسيارى ازمسائل و دردهايشان را مطرح كرده ، و اظهار داشته بودند كه رژيم تحت فشارشان قرارداده ، و تهديد به تجاوز به ناموسشان نموده ، و اظهار مى دارد كه اعتصابشان مورد تاييدمراجع تقليد نيست ، و همچنين اعلام داشته بودند كه هرگز توليد نفت مصرف داخلى راقطع ننموده ، و كمبود نفت به دليل ارسال سهميه داخلى به اسرائيل ، و مصرف بى حد وحصر ارتش مى باشد ، و از ايشان تقاضا نموده بودند حكم شرعى را سريعا در مورداعتصاب شركت نفت ، و ارسال نفت به اسرائيل و آفريقاى جنوبى ، و ديگر كشورهايى كه در اين موقعيت خطير تاريخى ، از حكومت بى داد و ضد اسلامى ايران حمايت مى كنند ، اعلام فرمايند .

ايشان در پاسخ آنان ، تلگرامى در تاريخ 5 دى ماه 1357 به اين مضمون صادرنمودند :

بسم الله الرحمن الرحيم

رشد و آگاهى اجتماعى و اسلامى كاركنان شرافتمند و مسلمان صنعت نفت مورد تقدير است . متاسفانه حكومت به جاى تنازل در برابر خواستهاى مشروع ايشان ، و عموم ملت مى خواهد با شدت عمل ، اعتصاب كنندگان را مجبور به شكستن اعتصاب نمايد . و با اينكه در كشتار مردم بى اسلحه و سلب آزادى از آنها ، و ارسال

نفت به اسرائيل و تحريك افراد مزدور به نام شاهدوست ، با حمله به خانه ها و مغازه ها ، احكام مسلمه اسلام را كنار گذاشته ، در اعتصاباتى كه به هت حمايت از احكام اسلام ، وپشتيبانى از حقوق ملت انجام شده است ، آنها را با استفتاء از علماى اعلام ، مى خواهد ازروزى كه پس از ملى شدن صنعت نفت ، مجددا اين ثروت ملى تحت تسلط استعماردرآمد ، از جانب مردم هيچگونه نظارت بر فروش نفت و صرف درآمد آن برقرار نبوده ، و عوائدش به صورتهاى مختلف در جهت ضد مصالح ملت و ولخرجيها و عياشيها وترويج فساد و فحشاء و حقوق گزاف مستشاران اجنبى و اندوختن در بانكهاى خارجى ، و صرف ميلياردها در خريد اسلحه ، و پر كردن جيب استعمار ، به يغما رفته است ، و مملكتى كه مى توانست با اين درآمد و ثروت سرشار ، در تمام شئون علمى وصنعتى و كشاورزى و دامدارى به پيشرفتهاى شايانى نايل شود ، وضع اقتصادى اش ازكشورهاى مشابهى كه نفت ندارند ، بدتر شده است . جهت اطلاع عموم اعلام مى داريم ، حرمت مؤكد كمك و تقويت كفار كه با مسلمين در حال جنگ مى باشند ، از احكام مسلمه اسلام است . بنابراين در شرايط فعلى كه اسرائيل با مسلمانان در حال جنگ است ، و تا سرزمينهاى مسلمانان از احتلال و تجاوز آنان آزاد نشده ، جلوگيرى از ارسال نفت براى اسرائيل ، و كشورهايى كه با جنبش اسلامى ايران ضديت مى ورزند ، وحكومت استبدادى آن را تاييد مى نمايند ، به وسيله اعتصاب و امتناع از استخراج نفت زايد بر مصرف داخلى ، عمل به وظيفه و تكليف شرعى است ، و تا

وقتى كه اطمينان حاصل نشود كه درآمد نفت مانند گذشته غارت و تاراج نمى شود ، اين امتناع بجا ، ولازمه علاقه بر مصالح عاليه مسلمين ، و موجب حفظ ذخاير مملكت و جلوگيرى ازهدر رفتن آن مى باشد .

بديهى است كاركنان شريف و مسلمان صنعت نفت ، اگر اطمينان پيدا كنند نفتى را كه استخراج مى نمايند ، به مصرف داخلى كشور مى رسد ، به مقدار نياز مردم و رفع مضيقه داخلى استخراج نموده ، و راضى به ضرر برادران دينى خود نخواهند شد .

موفقيت عموم مسلمين را در عمل به احكام و وظايف شرعيه از خداوند متعال مسالت دارم .

25/محرم الحرام 1399 ه . ق ، 5/1/57 (3)

با اين پيام روشنگر ، تمام توطئه هاى رژيم خنثى ، و كارمندان و كارگران صنعت نفت ، با اعتماد و اطمينان كامل ، راهى را كه در پيش گرفته بودند ، دنبال نمودند . راهى راكه امام خمينى(ره) ، راهنما و رهبر بود . اما به علت دور بودنشان از ايران ، اعلاميه هايشان را عوامل مزدور رژيم ، با حيله هاى رذيلانه تحريف نموده ، و به دروغ وحيله صنعتگران نفت را با اين بهانه كه اعتصابشان مورد تاييد مراجع نيست ، درتصميمشان مردد مى نمودند ، اكنون با انتشار فتواى حضرت آية الله العظمى گلپايگانى ، اعتصاب همچنان استمرار داشت ، تا جايى كه رژيم در حال احتضار دست به حيله جديدى زد ، و تشكيل دولت را به شاپور بختيار ، كه به اصطلاح وجهه خلقى داشت ، سپرد . و چه تلاش بيهوده و مذبوحانه اى . او غافل از اراده آهنين ملت ى خواست بدين وسيله مردم را ساكت كند ، و تطميعشان كند ، بى آنكه بتواند بفهمد كه

ديگر اين ملت به پا خاسته را هيچ يك از مسكنهاى رژيم نمى تواند آرام كند ، و رهبريهاى رهبر ، و تاييد وحمايت مراجع بزرگ تقليد ، راه هر گونه برگشت را مسدود نموده و مردم تنها به نابودى كامل رژيم و امپرياليسم شرق و غرب مى انديشند .

3-تلگراف به شاپور بختيار

در آن شرايط حكومت وقت ، بختيار روى كار آمد .

او با وعده هاى دهان پر كن ، و پر زرق و برق ، خود را مرغ طوفان دانست كه از امواج باكى ندارد ، و خادم خلق و ملت است ، و با پنهان شدن زير چتر نام مصدق ، و چسباندن خود به جامعه روحانيت ، مى خواست وجهه و آبرو و پايگاهى براى خود بين مردم دست و پا كند ، و با اظهار اين موضوع كه 90%علماى اعلام و مراجع تقليد با سكوتشان مرا تاييد مى كنند ، آنچنان ابلهانه بى گدار به آب زد كه هرگز نتوانست جبران حماقتهاى خودش را بنمايد ، و حضرت آية الله العظمى گلپايگانى ، در تاريخ 1/10/1357 مطابق باصفر1399 براى روشن شدن ذهن كند و زنگ زده بختيار ، در نامه اى به او اين چنين فرمودند :

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آقاى دكتر شاپور بختيارمسموع شد كه جنابعالى نه دهم(90%)از حضرات آقايان علماى اعلام و مراجع(دامت بركاتهم)را متهم نموده ايد كه با سكوت خود در مورد دولت شما موافقت دارند .

اگر چه اين موضوع محتاج به رد نيست ، براى اينكه مبادا بعضى توهم كنند اين تهمت حقيقت دارد ، تذكر مى دهم :

جنابعالى آنچه در اين مدت كوتاه ، براى توجيه قبول نخست وزيرى اظهارداشته ايد ، جز يك سفسطه و اشتباهكارى ، مطلب منطقى و معقولى نگفته ايد . البته بر هركسى لازم است كه

در اين شرايط حساس و خطير ، از خدمت به جامعه ، و قبول هرمسؤوليت كه از عهده آن برآيد ، استقبال نمايد . ولى اين قبول مسؤوليت ، به هر شكل وعنوان باشد ، على رغم خواسته هاى ملت و مخالفت مردم ، بر اساس غير قانونى كه سالها است به دسيسه استعمار جريان داشته است ، صحيح نيست .

شما وجدانا و شرعا موظفيد هر وقت مقامات صلاحيت دار و ملت ايران ، به شماخدمتى ارجاع نمودند ، بپذيريد . و از قبول هر مسؤوليتى كه با حاكميت ملى و حقوق جامعه مخالفت داشته باشد ، جدا اجتناب نمائيد . اگر ملت شما را در اين شرايطحساس به ماموريت گماشته بود ، و شما على رغم تمام مشكلات موجود ، آن را پذيرفته بوديد ، مى توانستيد از خود دفاع نمائيد ، و دولت خود را ملى و قانونى معرفى كنيد ، اما بااينكه همه مى دانند دولت شما در اساس و انتساب با دولتهاى خائن كه در اين ادوارپنجاه ساله نصب شدند ، جز اينكه قبل از صدور فرمان ، راى تمايل گرفته ايد ، هيچ فرقى ندارد . !628 چه جواب مى دهيد ؟ از تظاهرات متعددى كه از مراجعه به آراء عمومى قاطع تربود ، و تشكيلات(رژيم)سابق را كه به شما فرمان داد غير قانونى و غير رسمى اعلام داشت ، و هر حكومتى را كه بر اساس سابق باشد ، ملغى كرد .

چه جواب مى دهيد ؟ مجلسين غير قانونى كه به شما راى اعتماد دادند ، همان مجلسينى است كه به هويداها راى اعتماد دادند . و افرادى كه به اسم نامزدهاى حزب تحميلى و بى مسماى رستاخيز»به تهديد ساواك انتخاب شده اند ، نمى توانند دولت شما را قانونى كنند ، تا

شما مسؤول حوادث و كشتارها و تجاوزاتى كه در اين روزها دراهواز ، دزفول ، نجف آباد ، خوانسار ، انديمشك ، نهاوند و ساير بلاد به نفوس و اموال مردم شده ، مى باشيد .

فرضا تمام خواسته هاى مردم را عملى كنيد ، اصل صلاحيت خود را در دخالت در امور چگونه قانونى مى نمائيد ؟ شما كه مى گوئيد 25 سال با رژيم ديكتاتورى حاكم مبارزه داشته ايد ، با اين عمل خود قانونى بودن آن دولتها را كه رژيم استبداد روى كارآورد ، تصويب كرده و موضع خود را تغيير داده ايد . من به شما و تمام افرادى كه خود راوطن دوست و مسلمان مى دانند و سران و درجه داران مسلمان و متعهد ارتش ابلاغ مى كنم كه در اين امواج خروشان احساسات ملى ، حركت در مسير مخالف موج ، خلاف مصلحت و موجوديت و استقلال مملكت است ، با آنها كه اين امواج را رهبرى مى كنند ، تا كشتى مملكت را به ساحل نجات برسانند ، همكارى نمائيد .

ملت مسلمان را نمى توان از راهى كه رفته است ، باز گرداند . بايد هر كسى ملت را يارى كند تا در راهى كه رفته به مقصد برسد ، و هر چه زودتر نظم و استقرار و ثبات كامل براساس عقايد و تعاليم و برنامه هاى اسلامى برقرار گردد .

از خداوند متعال خير و صلاح و ترقى مملكت و دفع شر ايادى استعمار رامسالت مى نمايم .

انه قريب مجيب

و السلام على من اتبع الهدى

سيد محمد رضا الگلپايگانى (4)

اين پيامها و اعلاميه هاى كوبنده ، آخرين روزنه هاى اميد را به روى بختيار و ديگرهمكاران رژيم بست ، و ديديم كه درست سه هفته بعد ، مرغ طوفان را امواج خلق خشمگين و

مصمم غرق نمود ، و تلاشهاى مذبوحانه اش عقيم ماند . اينها نمونه هايى بس اندك از دهها اعلاميه كوبنده و روشنگر اين زعيم عاليقدر اسلامى بود ، كه در آن روزهاى پرمخاطره و ظلمانى ، در راه روشنگرى راه ملت اسلام انتشار داده بود .

پس از پيروزى انقلاب

پس از پيروزى انقلاب ، اين مرجع بزرگ ، يكى از حاميان جدى نظام مقدس جمهورى اسلامى بود ، و آن را يكى از نعمتهاى خداى متعال مى دانست كه همگان وظيفه دارند قدرشناس آن باشند . او در مراحل مختلف جبهه و دفاع مقدس ، مدافع رزمندگان بود ، و اجازه داده بود كه لث سهم مبارك امام(ع) ، صرف جبهه هاى نور عليه ظلمت شود ، و در مواقع حساس تصميم گيريهاى ملى و همگانى ، در صحنه حضورداشت ، كه بيانيه ها و مصاحبه هاى آن بزرگ مرجع ، در آرشيو صدا و سيماى جمهورى اسلامى موجود ، و در مطبوعات و رسانه هاى گروهى منعكس است . او با مسؤولين امور همدلى و همنوايى داشت ، در عين حال اشتباهات و نارسائيها و احيانا روشهاى غير واقعى را كه گاهى از روى كم اطلاعى در پاره اى از نهادها و دستگاهها رخ مى داد ، تذكر مى داد ، و نظر خود را اعلام مى داشت ، و معتقد بود كه نصيحت و دلسوزى به ائمه مسلمين ، از ضروريات و واجبات هر فرد مسلم مى باشد .

يك فقيه بزرگوار و اين همه خدمات

مقدمه

آية الله العظمى گلپايگانى ، در عمر پربركت 98 ساله خود ، موفق به انجام كارهايى شدند كه يقينا از عهده افراد عادى و غير الهى خارج مى باشد ، و اگر عنايات الهى و توجهات خاصه ولى عصر(عج)نبود ، هرگز چنين توفيقاتى نصيب نمى گشت .

1-سرپرستى و مديريت

سرپرستى و مديريت حوزه هاى علميه شيعه در داخل و خارج كشور ، و رسيدگى به امور مادى و معنوى آنان ، به مدت تقريبى چهل سال .

وقتى سخن از سرپرستى حوزه ها به ميان مى آيد ، گاهى از نظر برخى از مردم عنوان تشريفى به نظر مى رسد ، در صورتى كه اين چنين نيست . در زمان آية الله العظمى حائرى ، حوزه علميه قم در حدود 600 نفر طلبه داشت . جمعيت حوزه در زمان آية الله العظمى بروجردى حدود 6000 نفر بود ، و به همين تعداد نيز شايد در شهرستانها وخارج كشور افراد حوزوى وجود داشتند ، اما در عصر كنونى ، وقتى سرپرستى گفته مى شود ، معنى و مفهوم وسيع و گسترده ترى پيدا مى كند ، و آن سرپرستى و اداره امورزندگى حداقل يكصد هزار نفر در داخل ايران ، و ديگر بلاد اسلامى و خارجى مى باشد ، و حداقل هزينه اى كه براى اداره اين عده لازم است ، و از راه كمكهاى مردمى و وجوه شرعى ، سهم مبارك امام ، و خمس و ديگر عناوين شرعى است كه به دست مبارك زعيم و سرپرست حوزه ها ، توسط مقلدين و پيروان او مى رسد ، و طبق نظام خاصى دراختيار طلاب و حوزه هاى علمى قرار مى گيرد ، در شرايط كنونى ، هر ماه بيش از 200ميليون تومان مى باشد ، و تامين اين رقم ، و صرف آن در

مصارف حقيقى خويش كارسهل و ساده اى نيست .

2-تدريس و تعليم و تربيت

تدريس و تعليم و تربيت در طول بيش از هفتادسال مدام استمرار داشته ، كه با رغبت و شوق و علاقه فراوان ، به تدريس و تربيت طلاب مى پرداختند . حوزه درسى ايشان به سادگى تعطيل بردار نبود . معظم له مراقبت كيد داشتند كه جز در مواقع واجب و ضرورى درس را تعطيل نكنند . در اين مدت طولانى استمرار تدريس ، هزاران نفر از محضر مبارك ايشان تلمذ نموده اند ، و تعدادافرادى كه در پاى دروس ايشان به مقام عالى اجتهاد نائل آمده اند ، كم نيستند . او هزاران شاگرد براى اسلام و قرآن تربيت كرد كه به عنوان تيمن و تبرك ، اسامى حدود 200 تن از فضلاء و فارغ التحصيلان مكتب تدريسى او را(به ترتيب حرف اول نام فاميلى و باحذف القاب و عناوين)ارائه مى دهيم :

آيات و حجج اسلام

1-آذرى قمى-شيخ احمد

2-آشتيانى-شيخ محمد تقى

3-آل طه قمى-سيد محمد

4-ابطحى-سيد محمد حسين

5-ابهرى-سيد نور الدين

6-اتفاقى-شيخ محمد تقى

7-اجتهادى-شيخ محمد على

8-احدى شعار موسوى-سيد سليمان

9-احمدى-سيد احد

10-احمدى ميانجى-شيخ على

11-احمدى يزدى-شيخ محمد حسين

12-احمدى يزدى-شيخ محمد حسن

13-اديب لارى-شيخ نعمت الله

14-ارسنجانى-شيخ محمد حسين

15-استادى تهرانى-شيخ رضا

16-اسعدى-شيخ ابو الفضل

17-اشترى-شيخ على

18-اشتهارى-شيخ على پناه

19-افتخارى گلپايگانى-شيخ على

20-الهى قمى-شيخ على رضا

21-امامى-شيخ حسينلى

22-اميرى اراكى-سيد جعفر

23-اميرى اراكى-سيد جواد

24-امينيان-شيخ محمد على

25-انصارى-شيخ محمد باقر

26-انصارى-شيخ محمد رضا

27-انصارى قمى-شيخ مهدى

28-ايزدى نجف آبادى-شيخ عباس

29-ايمانى-شيخ اسد الله

30-ايوقى-شيخ حسين

31-باقرى همدانى-شيخ باقر

32-بحرانى يزدى-شيخ على

33-بطحائى گلپايگانى-سيد هاشم

34-بطحائى گلپايگانى-سيد محمود

36-پاكستانى-اختر عباس

37-تبريزى نوبرى-مرحوم ميرزا جعفر

38-تقوى اشتهاردى-سيد رضا

39-ثابتى همدانى-شيخ على

40-ثار اللهى همدانى-شيخ محمد

41-ثمرى جبارى-شيخ حسين

42-جعفرى-شيخ محمد حسين

43-جنتى-شيخ احمد

44-حائرى يزدى-حاج شيخ مرتضى

45-حاج نظرى سارى

46-حاج حسينى بابل

47-حجتى بروجردى-شيخ محمد

48-حرم پناهى-شيخ محسن

49-حسن زاده آملى-شيخ حسن

50-حسينى-سيد عبد العظيم

51-حسنى ميلانى-سيد على

52-حسينى بهشتى-شهيد سيد محمد

53-خدائى-شيخ احمد

54-خرازى تهرانى-سيد محسن

55-خندق آبادى-شيخ جواد

56-دانش آشتيانى-شيخ ابو القاسم

58-دعوتى-مير ابو الفتح

59-ديباجى اصفهانى-شيخ حسن

60-دين

پرور-سيد جمال الدين

61-ذبيحى همدانى-شيخ ابو القاسم

63-زارى همدانى-شيخ محمد

64-ربانى-شيخ مرتضى

66-ربانى شيرازى-شيخ عبد الرحيم

67-رحمت اراكى-شيخ رحمت الله

68-رسولى اراكى-شيخ محمد على

69-رضوى تويسركانى

70-رفيعى-شيخ محمد باقر

71-زارعى گلپايگانى-محمد ابراهيم

72-زبرجد شيرازى-شيخ عبد الله

73-زين الدين-سيد عطاء الله

74-سبحانى تبريزى-شيخ جعفر

76-ستوده-شيخ محمد تقى

76-سلم زاده-شيخ خير الله

77-سيستانى-سيد على

78-شاكرى آشتيانى

79-شاه آبادى-شهيد شيخ مهدى

80-شب زنده دار-شيخ حسين

81-شجاعى-حاج سيد زين العابدين

82-شجاعى-حاج سيد زين العابدين

82-شرابيانى-شيخ عبد الحميد

83-شرعى-شيخ محمد على

84-شريعتمدار جهرمى شيخ عبد الرسول

85-شريعتى-شيخ حسين

86-شريعتى اصفهانى-شيخ محمد باقر

87-شريفى گلپايگانى-شيخ مهدى

88-شيخ الاسلامى تويسركانى سيد حسين

89-شيرى-شيهد شيخ محبوب

90-صابرى همدانى-حاج شيخ احمد

91-صادقى-شيخ محمد حسين

92-صافى گلپايگانى-شيخ لطف الله

93-صافى گلپايگانى-شيخ على اكبر

94-صلواتى-شيخ غلامرضا

95-طاهر شمس گلپايگانى-شيخ جلال

96-طباطبائى نژاد-شهيد سيد نور الله

97-عابدى خلخالى-شيخ محمود

98-عالمى دامغانى-شيخ محمد على

99-عقيقى بخشايشى-عبد الرحيم

100-علائى-مرحوم شيخ محمود

101-علوى فريدنى

102-علوى بخشايشى-سيد مهدى

103-علوى گرگانى-شيخ محمد على

104-علوى لارى-شيخ مصطفى

105-عليزاده بخشايشى شيخ عبد الحسين

106-عمانى-شيخ محمد

107-غروى تويسركانى-شيخ احمد

108-فاضل گلپايگانى

109-فاضل همدانى

110-فقيهى-شيخ موسى

111-فكور يزدى-مرحوم شيخ محمد

112-قاضى طباطبائى-سيد محمد على

113-قاضى طباطبائى-سيد محمد على

113-قاضى زاده-شيخ على اصغر

114-قاضى زاده-شيخ حسن

115-قاضى زاهدى گلپايگانى-شيخ احمد

116 قاضى زاهدى گلپايگانى-شيخ على

117-قدوسى-شهيد حاج شيخ على

118-قرائتى كاشانى-شيخ محسن

119-قرنى گلپايگانى-شيخ على

120-كابلى-محقق

121-كرمانى-سيد حسين

122-كرمانى-شيخ حسين

123-كريمى جهرمى-شيخ على

124-كرمى قمى-شيخ حسين

125-كيشانى-مرحوم شيخ على

126-گركانى-حاج محسن

127-گلزارى گلپايگانى-محمد

128-محقق داماد-سيد على

129-محقق-شيخ عباس

130-محلاتى-شيخ مجد الدين

131-محمودى-سيد محمد رضا

132-محمودى گلپايگانى-سيد محمد

133-محمودى-سيد محمد

134-محمودى-شيخ ابو طالب

135-محمودى تفرشى

136-مدنى-شيخ سيد اسد الله

137-مدنى-شهيد سيد اسد الله

137-مشايخى-شيخ محسن

138-مشايخى-شيخ حاجى آقا

139-مشكينى-حاج شيخ على

140-مطهرى-شهيد استاد مرتضى

141-مظفرى-حاج شيخ على

142-معزى ملايرى-شيخ اسماعيل

143-معنوى-سيد محمد تقى

144-معنوى-سيد محمد على

145-مفتح-شهيد دكتر محمد

14-مقتدائى-شيخ مرتضى

147-مقدسى-شيخ احمد

148-مقدسى نجفى-شيخ هادى

149-مكارم شيرازى-شيخ ناصر

150-ملبوبى-شيخ محمد باقر

151-ملكوتى-شيخ هادى

152-ملكى-مرحوم شيخ مصطفى

153-منتظرى گلپايگانى-محمد على

154-منتظرى نجف آبادى-حسينعلى

155-منصورى-شيخ مهدى

156-موحد ابطحى-حاج سيد على

157-موحد ابطحى-سيد محمد باقر

158-موحد ابطحى-سيد محمد رضا

159-موحدى-مرحوم شيخ على محمد

160-موسوى قافله باشى-سيد محمد

161-موسوى كرمانى-سيد حسين

162-موسوى گلپايگانى-سيد محمد باقر

163-موسوى گلپايگانى سيد محمد جواد

164-موسوى گلپايگانى-سيد مهدى

165-مهربانى-شيخ سلمان

166-مير جعفرى-مرحوم سيد مجتبى

167-مؤيدى-شيخ محمد رضا

168-نجفى-شيخ ضياء الدين

169-نجفى-شيخ محمد

170-نسابه لارى-شيخ حسن

171-نسابه لارى-سيد محمد على

172-نقوى پاكستانى-سيد ساجد على

173-نكونام گلپايگانى-شيخ على

174-نهاوندى-مرحوم شيخ عزيز الله

175-نيازى-صفر على

176-نيرى همدانى-شيخ

على

177-واعظ زاده خراسانى-شيخ محمد

178-واعظى بخشايشى-ميرزا بيوك

179-واعظى-شيخ حسين

180-وحيدى ميانجى-سيد سجاد

181-وحيدى گلپايگانى

182-وكيلى-مرحوم شيخ عبد الحسين

183-هاشمى-سيد حسن

184-هاشمى-سيد عباس

185-هاشمى-سيد آصف

186-هاشمى-سيد ابو الحسن

187-هاشمى-سيد عبد الفتاح

188-هاشمى سنجانى-شهيد شيخ على

189-هاشمى-شيخ على اوسط

190-هاشمى رفسنجانى-شيخ على اكبر

191-همدانى-سيد مجتبى

192-هيدجى-شيخ عبد الرحمن

193-ياورى-شيخ على

194-يثربى كاشانى-سيد مهدى

195-يزدى-شيخ محمد

196-يزدى اصفهانى-شيخ حسين

3-تاسيس بيمارستانها

يكى از اساسى ترين كارهاى ايشان ، تاسيس بيمارستان جهت مداوى و رسيدگى به امور درمانى و معالجاتى طلاب و علما و افراد محروم مى باشد . نخستين بيمارستان كه در سال 1344 ه . ش تاسيس يافت ، در سخت ترين ايام گرفتارى حوزه هاى علميه ، در آن روزهاى سياهى كه رژيم گذشته بر علماء پيش آورده بود ، صورت گرفت . ايامى كه اغلب درها به روى طلاب و علماء بسته شده بود ، و درمعالجات و گرفتاريهاى درمانى ، دچار مشكلات فراوانى مى گشتند . اين بيمارستان بااعطاء دفترچه درمانى رايگان ، به افراد حوزه علميه قم و وابستگان نزديك آنان ، در طول تاريخ تاسيس خود ، خدمات شايان توجهى انجام داده است ، و يكى از تكيه گاهها واميدهاى روحى حوزه علميه قم در ايام سخت و گرفتارى آنان بود . اكنون نيز از كادردرمانى مجهزى برخوردار مى باشد . اين بيمارستان مجهز به مدرن ترين وسايل ودستگاههاى پزشكى ، درمانى و جراحى است ، و روزانه بيماران متعددى به آن مراجعه مى كنند ، كه با حق الزحمه مناسب ، جراحيهاى مهم در آن صورت مى پذيرد .

علاوه بر بيمارستان مهم و معرف ياد شده ، بيمارستان ديگرى نيز در يزدانشهرقم و بيمارستانى نيز در«گوگد»زادگاه خويش تاسيس فرموده اند .

4-تاسيس مدرسه مهديه

نخستين بار ، مدرسه اى با برنامه و نظم و انضباطخاص ، جهت تحصيل طلاب در مرحله مقدمات و سطح ، به نام مدرسه امام المهدى(عج)»تاسيس نمودند ، كه با مراقبتهاى ويژه و برگزارى امتحانات در مواقع خاص اداره مى شد . اين مدرسه هم اكنون حدود 400 تا 500 نفر طلبه دارد .

5-تاسيس مركز بررسى مطبوعات

در آن روزگار خفقان و استبداد ، كه مطبوعات از اهانت و پرده درى نسبت به مقدسات مذهب ، و آرمانهاى والاى اسلام كوتاهى نداشتند ، و گاهى در اين مورد به مسابقه هم نيز مى رفتند ، و هر روز نشريه اى با رنگ و روغن تازه اى در اين كشور انتشار مى يافت ، و مجلات مفسد و گمراه كننده اى كه پيامى جز آموزندگيهاى خلاف عفت نداشتند ، مجلاتى مانند : روشنفكر ، تهران مصور ، سپيد و سياه ، خواندنيها ، فردوسى ، اطلاعات هفتگى ، زن روز و . . . هر كدام از اين نشريات نامبرده ، در هتك حرمت مقدسات دينى برنامه ويژه اى را تعقيب مى نمودند .

پاسخگويى به محتويات اينها ، يكى از كارهاى ضرورى بود . بررسى مطبوعات از سوى بيت ايشان ، انجام مى پذيرفت ، و سرپرستى آن مركز را مرحوم حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد مهدى گلپايگانى بر عهده داشت . اين نشريه همراه مجله مكتب اسلام ، به طور ماهانه منتشر مى شد ، و در هر ماه به اتهامات و جعليات و خلاف واقعيات منتشر شده در مطبوعات ، پاسخ مى داد . از اين نشريه هشت ، نه شماره بيشترمنتشر نشد ، تا توسط ساواك به تعطيلى و توقيف كشانده شد .

6-تاسيس مدرسه كبرى

طلاب علوم دينى و فضلاء ، از نظر كلاس درس وتدريس در مضيقه شديدى به سر مى بردند ، اغلب در مقابر اطراف حرم مطهر حضرت معصومه(ع)تدريس مى نمودند . اين مقبره ها عارى از بهداشت و وسايل ضرورى تدريس بود . از اين رو نياز به كلاسهاى مجهز و آبرومندى داشت ، رفع اين نياز توسط ايشان برطرف شد . مدرسه اى در كنار حرم مطهر حضرت معصومه(ع)احداث نمودندكه داراى يك مسجد بزرگ

مى باشد كه نماز جماعت در آن منعقد مى شود ، و در غيراوقات نماز ، درس خارج گروهى از مدرسين و علما در آن برگزار مى شود ، و صدهاطالب علم حوزه از آن استفاده مى كنند . مجموع درسهايى كه در مسجد و مدرسه آن برگزار مى شود ، هم اكنون روزانه بيش از 150 درس مى باشد ، كه 50 درس آن مرحله عالى و خارج فقه و اصول مى باشد . اين مدرسه در كنار مدرسه فيضيه و مسجد اعظم ، يكى از سه مركز بزرگ دروس علوم حوزوى به شمار مى آيد .

7-كتابخانه عمومى

: در كنار اين مدرسه بزرگ ، كتابخانه عمومى و مفصلى تشكيل يافته است ، كه داراى دهها هزار كتاب چاپى ، و صدها نسخه كتاب خطى مى باشد ، كه هم اكنون مورد استفاده طلاب و مدرسين محترم حوزه قرار دارد ، و سه جلد از فهرست نسخه هاى خطى آن ، توسط حجة الاسلام و المسلمين آقاى استادى تدوين و انتشار يافته است .

8-تاسيس مجمع علمى اسلامى در لندن

جهت پاسخگوئى به نيازهاى مسلمانان خارج كشور ، به ويژه در اروپا ، مركز بزرگ اسلامى را در لندن به وجودآورده اند ، كه داراى نمازخانه ، كتابخانه عمومى ، سالن سخنرانى مى باشد و نمايندگى معظم له در آنجا استقرار دارد . اين مركز مجالس دينى و محافل مذهبى را اداره مى كند ، ودر مناسبتهاى مذهبى برنامه دارد ، و داراى يك مركز كامپيوترى نيز مى باشد .

9-دار القرآن الكريم

يك مؤسسه تحقيقى و تبليغى است ، كه در مورد قرآن وشؤون آن بررسى و تحقيق دارد . اين مؤسسه در همان مدرسه بزرگ قرار گرفته است ، ودر آن گنجينه اى از نسخه هاى خطى و چاپى قرآن مجيد قرار دارد ، و در ضمن دو نشريه قرآنى از اين مؤسسه صادر مى شود كه يكى به زبان عربى است ، و نامش رسالة القرآن مى باشد ، و تا كنون 12 شماره از اين مجله وزين انتشار يافته است ، و ديگرى نشريه اى به زبان فارسى ، به نام پيام قرآن مى باشد كه به صورت فصلنامه منتشرمى شود . سالانه سمينار مفصلى پيرامون قرآن و شؤون مربوط به آن در اين مؤسسه برگزار مى شود . اين مؤسسه ناشر كتابهايى است كه پيرامون قرآن و عترت مى باشد .

10-تعمير اساسى مدرسه فيضيه در سال 1384 ه . ق

پس از يورش كماندوهاى رژيم ، احداث ساختمان وضوخانه ، حمام و رختشويخانه براى مدرسه فيضيه ، و حفر چاه عميق اختصاصى براى آن مدرسه و دار الشفا ، و لوله كشى آن دومدرسه از سوى ايشان انجام پذيرفته است .

ساير خدمات

11-تاسيس مدرسه علوى در خيابان امام ، كوچه منوچهرى .

12-تاسيس مدرسه با شكوهى در خيابان چهارمردان

13-تاسيس مدرسه امام موسى بن جعفر(ع) ، آخر خيابان چهارمردان ، روبروى گلزار شهداء .

14-تعمير مدرسه حاج محمد صادق واقع در خيابان چهارمردان ، و خريد منازل اطراف آن .

15-تاسيس مدرسه حاج غضنفر در جوى شور .

16-تاسيس مدرسه ستيه در جوار اقامتگاه سيده فاطمه معصومه(س)درخيابان چهارمردان .

17-تاسيس مركز كامپيوترى معجم فقهى : تاسيس مركز كامپيوترى معجم فقهى ، يكى ديگر از كارهاى ارزشمند فقهى ايشان مى باشد . معظم له دستور دادندبخش وسيعى از امكانات مدرسه كبرى به اين امر اختصاص داده شود . در اين مركز ، نخست متون فقهى به كامپيوتر داده مى شود ، و تا كنون 600 مجلد كتاب فقهى ، و 150مجلد از كتابهاى اصول فقه ، و بيش از 400 جلد كتاب حديث ، با ميانگين 150 ساعت كار براى هر جلد ، به كامپيوتر داده شده است . علاوه بر آن ، شمارش آيات و روايات وقواعد ذكر شده در منابع فقهى ، و يكپارچه كردن آنها نيز انجام پذيرفته است . در اين بخش بيش از 200 محقق از دانش پژوهان سطوح عالى حوزه مشغول به كار هستند . دركنار بررسى كتابهاى فقهى و آيات و روايات ، زندگى فقها از منابع مختلف گردآورى شده است ، كه محصول كار اين تحقيق ، بيش از 25 جلد كتاب مى باشد .

18-تامين زمين

قبرستان بقيع : اين قبرستان در جاده قم و كاشان ، در نزديكيهاى مسجد جمكران ، در فضاى آكنده از معنويت ، در يك قطعه زمين وسيعى قرار گرفته است . با صيغه وقف شرعى كه از طرف آن مرحوم انجام پذيرفته است ، آسايش خاطرصاحبان اموات را فراهم ساخته ، و با هزينه مناسب اموات را دفن مى كنند .

19-مرمت مساجد و حسينيه هاى لبنان : در حمله هاى ددمنشانه اسرائيل به جنوب لبنان ، ويرانيهاى فراوانى به وجود آمده است كه مساجد و حسينيه هاى زيادى نيز در اين حملات خراب يا ويران شده بود . از اينرو معظم له دستور مرمت و بازسازى بيش از 30 مسجد و حسينيه را در جنوب لبنان صادر فرمودند .

20-تربيت شاگردان و پژوهندگان علوم اسلامى : مهم ترين خدمت علمى واجتماعى و فرهنگى آن بزرگوار ، تربيت شاگردان وارسته ، فقيه و عالم در طول هفتاد سال تدريس و تعليم بوده است كه تعداد آنان همانند تعداد ستارگان آسمانها به آسانى وسادگى قابل شمارش نيست .

با توجه به فرصت وسيع تدريس و كلاس دارى كه بيش از هفتاد سال تدريس مداوم و بى وقفه را داشته است ، و با توجه به علاقه و عنايت ايشان به حضور در صحنه تدريس و تربيت شاگرد ، و حضور بيش از 700 تا 800 نفر از فضلا و محصلين درجلسه تدريس ، اين تعداد سر از يك رقم بالايى در مى آورد كه خارج از امكان نويسنده ، و بيرون از توان ضبط و كنترل مى باشد .

اگر معدل متوسط محصلين در هر سال 700 نفر فرض شود ، در طول مدت 70سال ، قريب پنجاه هزار نفر خواهد شد . اين افراد پس از گذراندن مراحل درسى

وتحصيلات لازمه ، به قراء و قصبات و شهرستانها رهسپار ، و هر كدام به عنوان امام جمعه يا جماعت ، واعظ و رهبر دينى مشغول ارائه خدمات دينى به اسلام و مسلمين گرديده اند .

تاليفات

مقدمه

سعيد و اين فقيه وارسته اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ، يكى از مراجع موفق در امر تاليف و تصنيف و احياء آثار و مآثر اهل بيت(ع)و قرآن بودند .

با وجود مسؤوليتهاى سنگين مرجعيت ، و با وجود مراجعات فراوان مردم ومشكلات مختلفى كه مسند زعامت و مرجعيت او داشت ، كه خود يك تشكيلات منظم وسيعى را مى طلبيد ، در عين حال مى بينيم كه در كنار آن همه گرفتاريها ، باز دست ازتاليف و تصنيف ، و تحقيق و تحرير برنداشته ، و آثار فقهى و اصولى جاودان و ماندگارعلمى از خود به يادگار گذارده است .

آثار و تاليفات ايشان بر سه نوع مى باشد

الف-آثارى كه مستقيم به قلم خودشان به رشته تحرير و تاليف درآمده است .

ب-آثارى كه تحت نظر و اشراف ايشان به صورت تقريرات و دروس معظم له به وسيله شاگردان و تلامذه فاضل و عالم به مرحله تاليف و تدوين درآمده است .

ج-ترجمه رساله هاى عمليه ايشان به زبانهاى مختلف مجموع هر سه نوع بالغ بر 40 عنوان كتاب و رساله مى شود كه به ترتيب زيرمعرفى مى گردند

الف : آثار مستقيم

1-افاضة العوائد في التعليق على درر الفوائد : (در دو مجلد ، مجموعا 800صفحه) . كتاب درر الفوائد ، تاليف استاد بزرگوارشان مرحوم آية الله حائرى(رضوان الله تعالى عليه) ، يكى از كتابهاى اصول فقه مى باشد . ايشان تعليقات ، حواشى و نظريات خود را به هنگام تدريس اصول فقه به اين كتاب افزوده ، و مطالب آن را توسعه و بسطداده اند ، و در تاريخ 1356 از تعليق و تحشيه آن فراغت يافته اند . اين كتاب توسطدار القرآن الكريم قم انتشار يافته است .

2-حاشيه بر العروة الوثقى : العروة الوثقى تاليف آية

الله العظمى ، حاج سيدمحمد كاظم يزدى ، به علت جامع فروع بودن ، مورد توجه مجتهدين عاليقدر معاصر ومراجع عظيم الشان گذشته قرار گرفته است ، و نوع مراجع حواشى و نظرات فقهى خودرا بر آن افزوده اند ، كه يكى از آنها ، حاشيه فقيد سعيد بر اين كتاب مستطاب مى باشد كه بارها توسط دار الكتب الاسلاميه تهران ، يا ديگر انتشارات به صورت مستقل ، يا همراه تعليقات ديگر مراجع عظام چاپ و انتشار يافته است .

3-حاشيه بر وسيلة النجاة اصفهانى : كتاب شريف وسيلة النجاة به علت شامل بودن به برخى از ابواب فقهى ، كه العروة الوثقى فاقد آن ابواب مى باشد ، مورد عنايت وتوجه مراجع بزرگوار واقع شده است ، و نوع مراجع ، حواشى و نظريات خود را بر آن افزوده اند ، كه يكى از مشهورترين آنها ، تحرير الوسيله حضرت امام(ره)مى باشد كه به فارسى نيز ترجمه شده است . فقيد سعيد ما حواشى ارزنده اى بر آن كتاب دارند كه بارهاچاپ و انتشار يافته است . اين كتاب در ايران در3 مجلد و در بيروت در 2 مجلد به چاپ رسيده است .

4-توضيح المسائل(رساله عمليه) : از دوران زعامت مرحوم آية الله العظمى بروجردى ، مسائل فقهى مورد ابتلاى مردم ، با عبارات ساده و روان در اختيار مقلدين قرار گرفته است . از آن دوران تا كنون ، توضيح المسائل معيار و محور رسائل عمليه مراجع عاليقدر قرار گرفته است كه نوعا مسائل جديد ، و مسائل مستحدثه در داخل آن عناوين قرار مى گيرد . رساله توضيح المسائل فقيد سعيد كه هم اكنون چاپ هفتاد وپنجم آن را در اختيار داريم ، و نوعا در هر چاپ در

تيراژهاى ده هزار و بيست هزارشماره اى به طبع رسيده است ، در 508 صفحه مى باشد ، و يكى از انتشارات دار القرآن الكريم قم مى باشد ، و در پايان آن مسائل متفرقه و جديد ، و مساله مهم امر به معروف ونهى از منكر درج شده است ، و مجموعا محتوى 2917 مساله فرعى مى باشد .

5-مجمع المسائل : (در سه مجلد ، فارسى و عربى)مجمع المسائل ، محتوى مسائل جديده و مستحدثه در اغلب ابواب فقهى مى باشد ، و نوعا متضمن مسائلى است كه به صورت استفتاء از محضر آن فقيه عصمت و طهارت(ع)در طول دوران زعامت ومرجعيت خواسته شده است ، و از سوى ايشان پاسخ لازم و تفصيلى با شرح و بسطكافى داده شده است . كتاب فوق در 1352 صفحه ، مشتمل بر آن نوع مسائلى است كه كمتر در رساله هاى عمليه مى توان آنها را به دست آورد . اين كتاب به عربى نيز ترجمه شده است ، و از سوى انتشارات دار القرآن الكريم قم چاپ و انتشار يافته است .

6-آداب و احكام حج : رساله اى است در مورد شعائر و مناسك حج ، و آداب وادعيه آن كه مورد نياز حجاج و معتمرين بيت الله الحرام مى باشد ، و مشتمل بر فتاوى فقيد سعيد در مورد حج مى باشد . اين كتاب در 600 صفحه ، از سوى انتشارات دار القرآن الكريم چاپ و انتشار يافته است .

7-مناسك حج : اين كتاب نيز به صورت رساله صغيره پيرامون مسائل حج واحكام آن مى باشد ، و بارها تجديد چاپ شده است ، كه تكاليف زائرين بيت الله الحرام را تعيين مى كند .

8-مناسك الحج(عربى) : اين كتاب نيز آراء و فتاوى آن مرحوم

را به زبان عربى در اختيار مقلدين عرب زبان ايشان قرار مى دهد ، و در 305 صفحه از سوى دار القرآن الكريم قم چاپ و انتشار يافته است .

9-رساله مختصر الاحكام(عربى) : برگزيده اى از رساله عمليه تفصيلى ايشان مى باشد ، كه به زبانهاى فارسى ، اردو و انگليسى نيز چاپ شده است .

10-هداية العباد : (در دو مجلد)رساله عربى هداية العباد ، تلفيقى از وسيلة النجاة ، و حواشى العروة با پاره اى از آراء جديده ايشان مى باشد كه به صورت رساله عمليه عربى درآمده است . مجلد اول آن كه به رؤيت حقير رسيده است ، در 434صفحه ، و تا كتاب اجاره تنظيم و تبويب شده است . اين كتاب نيز در سال 1413 توسط انتشارات دار القرآن الكريم در ده هزار نسخه چاپ و نشر يافته است .

11-رساله اى در عدم تحريف قرآن(عقايد)

12-رساله اى در صلاة الجمعة و العيدين(فقه استدلالى)

13-رساله اى در المحرمات بالنسب(فقه استدلالى)

ب : آثار غير مستقيم

آثارى كه توسط علما و فضلاء به عنوان تقريرات مباحث درسى ايشان تاليف وتدوين ، و تحت اشراف و نظر ايشان چاپ و نشر يافته است :

14-كتاب الحج : (در 4 مجلد)تقريرات درس خارج فقه معظم له در باب حج واحكام و فروع آن مى باشد . اين كتاب توسط آية الله حاج شيخ احمد صابرى همدانى به رشته تحرير و تاليف درآمده است . پس از جلب نظر استاد ، در 800 صفحه ، توسطدار القرآن الكريم چاپ و نشر يافته است .

15-ولاية الفقيه : تقريرات درس معظم له در باب حدود ولايت فقيه كه آن نيزتوسط آية الله صابرى همدانى به رشته تحرير درآمده است ، پس از جلب نظر استاد ، توسط دار القرآن الكريم چاپ و نشر يافته است

. 16-الدر المنضود في احكام الحدود : اين كتاب نيز تقريرات درس خارج فقه معظم له مى باشد كه توسط حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ على كريمى جهرمى به رشته تحرير درآمده است ، و به نظر شريف استاد رسيده است ، و مجلد اول آن در 505 صفحه ، از سوى انتشارات دار القرآن الكريم قم چاپ و نشر يافته است . دوجلد ديگر آماده چاپ مى باشد .

17-نتايج الافكار في نجاسة الكفار : مباحث فقهى معظم له پيرامون مساله مشهور نجاست كفار ، يا عدم آن مى باشد كه در سال 1388 در مسجد اعظم ايرادنموده اند ، و توسط حجة الاسلام و المسلمين آقاى جهرمى ، تهيه شده و به نظر شريف استاد رسيده است . اين كتاب در246 صفحه ، از سوى انتشارات دار القرآن الكريم چاپ و نشر يافته است . در اين كتاب نخست آيات ، و آنگاه روايات و دلايل عقلى و اجماع وسيره و سنت آورده شده است .

18-كتاب الطهارة : اين كتاب نيز تقرير درس خارج معظم له پيرامون مباحث آبها ، و طهارات سه گانه(وضو ، غسل و تيمم) ، و اغسال هفتگانه مى باشد ، كه توسطحجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ محمد هادى مقدسى نجفى ، در 392 صفحه تهيه و تنظيم شده ، و از نظر استاد بزرگوار گذشته است ، آنگاه توسط دار القرآن الكريم در سال 1402 چاپ و انتشار يافته است .

19-رساله احكام اموات : پيرامون احكام مردگان ، و آداب و واجبات ومستحبات و ارث و غيره بحث و گفتگو مى نمايد . اين كتاب از رساله ها و مباحث فقهى استاد بزرگوار توسط حجة الاسلام شيخ محمد على حسينى زفره اى تلخيص وگردآورى شده ،

و در 145 صفحه توسط دار القرآن الكريم در سال 1412 چاپ و انتشاريافته است .

20-آراء المراجع في الحج : گردآورى حجة الاسلام و المسلمين ، آقاى حاج شيخ على افتخارى گلپايگانى مى باشد . اين كتاب كه به چاپ چهارم نيز رسيده است ، در476 صفحه ، دربرگيرنده آراء مراجع تقليد شيعه در مورد حج و احكام آن مى باشد كه از سوى بعثه حج معظم له تهيه و تدوين شده ، و توسط دار القرآن الكريم قم چاپ و نشريافته است .

اين رساله بر اساس آراء مراجع بزرگوار : امام خمينى ، آية الله خويى ، آية الله گلپايگانى ، و آية الله اراكى تهيه و تنظيم شده است .

21-رسالة القرآن : مجله تخصصى و علمى ، مربوط به شؤون قرآن مجيد است كه در هر دو ماه يك شماره چاپ و انتشار مى يابد . اين مجله ، يكى از بهترين نشريات پيرامون مباحث قرآن و مسائل مربوط به آن مى باشد كه تحت نظر جمعى از فضلاء واشراف عالى آن بزرگ مرجع ، از دار القرآن الكريم انتشار مى يابد . تا كنون 12 شماره ، ودر هر شماره نوعا در 220 صفحه از سوى آن انتشارات چاپ و نشر يافته است .

22-بلغة الطالب في التعليق على المكاسب : (دو جلد)تقريرات درسى معظم له ، بر اساس مكاسب محرمه فقيه بزرگوار ، استاد كل حاج شيخ مرتضى انصارى(متوفى 1281)است ، و احيانا نقد و بررسى و ايراد نظر بر آن كتاب مى باشد ، كه توسطحجة الاسلام و المسلمين ، آقاى سيد على حسينى ميلانى تدوين شده ، و جلد اول آن در 214 صفحه در سال 1399 در چاپخانه قيام قم چاپ و نشر يافته

است . حقير به رؤيت جلد دوم آن موفق نشده است .

23-كتاب القضاء : (دو جلد)اين كتاب نيز تقريرات درس معظم له مى باشد كه پيرامون احكام قضاوت در اسلام است ، كه توسط مقرر فوق ، حضرت آقاى ميلانى تهيه و تنظيم شده ، و پس از كسب نظر استاد ، در دو جلد ، مجموعا در 790 صفحه توسط دار القرآن الكريم چاپ و نشر يافته است ، و دو جلد ديگر آن آماده چاپ مى شود .

24-كتاب الشهادات : اين كتاب نيز توسط حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيدعلى حسينى ميلانى ، از مباحث درسى ايشان تنظيم و تقرير يافته ، و سپس توسطدار القرآن الكريم ، منتشر گرديده است . ج : رسائل عمليه به زبانهاى مختلف جهان :

با توجه به توسعه و گسترش دائره مرجعيت ايشان ، رساله هاى عمليه ايشان نيز ازتوسعه و گسترش وسيعى برخوردار شده است كه در تاريخ مرجعيت بى سابقه بوده است . رسائل عمليه ايشان به چندين زبان زنده دنيا ترجمه شده است و در كشورهاى اروپا ، آمريكا ، آفريقا و آسيا به زبانهاى محلى چاپ و پخش شده است . ما تعدادى ازاين رساله ها را كه به آنها دسترسى داشتيم ، ذيلا مى آوريم . يقينا مواردى را كه ننوشته ايم ، خيلى بيشتر از معرفى شده ها خواهد بود :

25-ارشاد السائل : استفتاءات جديدى كه در مدت زمان چند ماه فاصله بين ماه صفر و شعبان سال 1413 از آن بزرگوار شده است و جنبه استفتاء با جلب نظر و راى ايشان فراهم ساخته اند . اين رساله در دار الصفوة لبنان ، بيروت به چاپ رسيده است .

26-مناسك الحج : (به زبان عربى)آراء و فتاوى معظم له در مورد حج و

احكام آن مى باشد ، كه توسط دار القرآن الكريم در 305 صفحه چاپ و نشر يافته است .

27-رساله مختصر الاحكام به زبان انگليسى : ( RESALAHEpistle) چاپ دوم اين رساله در 250 صفحه ، در سال 1371 در تيراژ ده هزار نسخه از سوى دار القرآن الكريم به چاپ و نشر رسيده است .

وفات او

سرانجام پس از عمرى تلاش و مجاهده در راه خدا ، و تربيت هزاران نفر از اهل علم و عمل ، و تاسيس دهها مدرسه ، مسجد ، مركز فرهنگى و علمى ، و انجام خدمات شايسته به حوزه علميه قم كه خود يكى از مؤسسين آن به شمار مى رفت ، در عصر روزپنجشنبه 24 جمادى الثانى 1414 ، مطابق 18 آذر 1372 ، در بيمارستان قلب تهران به لقاء الهى شتافت و روح ملكوتى او به سوى مبدا متعال عروج نمود .

حضور جمعيت عزادار در مراسم تشييع اين فقيد سعيد در تهران و قم بى سابقه بود ، و يادآور مراسم استقبال با شكوه از امام ، به هنگام مراجعت از پاريس ، و تشييع ايشان پس از رحلت بود . نگارنده كه خود در مراسم تشييع حضور داشت ، تعدادتشييع كنندگان قم را از دروازه عمومى شهر ، از مسجد امام حسن مجتبى(ع)تا حرم مطهر حضرت معصومه ، در مساحت چندين كيلومترى مشاهده نمود ، كه به علت تراكم جمعيت و انبوه ازدحام مردم ، جنازه از ساعت 9 صبح تا ساعت 3 بعد از ظهر ، (درست 6ساعت)روى دست مردم بود ، و در ساعت 3 ، پس از انجام نماز توسط دامادبزرگوارشان ، آية الله شيخ لطف الله صافى ، در بالاى سر حضرت معصومه(ع) ، كنار قبراستاد و مربى و مراد

خود ، مؤسس حوزه علميه قم ، حضرت آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى به خاك سپرده شد . عاش سعيدا و مات سعيدا ، رحمه الله .

پيامهاى تسليت

پس از رحلت ايشان ، پيامهاى تسليت فراوان از شخصيتها و كشورهاى مختلف صادر شد ، كه ما از بين آنها ، دو پيام تسليت را مى آوريم كه حائز اهميت فوق العاده مى باشد :

1-پيام تسليت آية الله العظمى شيخ محمد على اراكى : اين فقيه وارسته ، در پيام تسليت خود ، او را به عنوان فقيه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ، مظهر علم و تقوى ، سابقين و اولين از شاگردان مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم مى ستايد و اورا فقيهى نكته سنج ، دقيق النظر ، زيرك و دانا و يكى از مصاديق بارز صائنا نفسه عن الهوى ، و مخالفا لهواه ، و مطيعا لامر مولاه توصيف مى نمايد ، كه قريب يك قرن عمرشريف خود را در راه اشاعه فقه آل محمد(عليهم السلام)و پاسدارى از حريم ولايت و مبارزه عليه طاغوت و همراهى با حضرت امام قدس سره الشريف در طول انقلاب وحمايت از دين و حاكميت حدود الهى صرف نموده اند . اين پيام در تاريخ 24 جمادى الثانى 1414 صادر شده است .

2-پيام رهبر انقلاب اسلامى ، حضرت آية الله خامنه اى : حضرت آية الله خامنه اى رهبر معظم انقلاب اسلامى پيام تسليتى در رحلت اين بزرگ مرجع تقليد صادر نمودند كه به علت شامل بودن آن به نكاتى از زندگى سياسى و روحى اين بزرگ مرد ، اقدام به درج آن مى گردد :

«بسم الله الرحمن الرحيم . انا لله و انا اليه راجعون . با تاسف و اندوه فراوان ، خبرمصيبت بار

فقدانى بزرگ و جبران ناپذير را دريافت كردم . عالم بزرگ ، فقيه نام آور ، مرجع تقليد عظيم الشان ، عبد صالح و تقى نقى زكى ، آية الله العظمى آقاى حاج سيدمحمد رضا گلپايگانى قدس الله نفسه و اعلى الله مقامه ، دار فانى را وداع كردند و پس ازعمرى مشحون از حسنات با نامه عملى سرشار از خيرات و مبرات ، دعوت معبود رالبيك گفته ، به پيشگاه محاسبه الهى شتافتند . اينجانب با قلبى متالم و با تضرع و ابتهال ازحضرت حق جلت عظمته مسالت مى كنم كه اين ميهمان نيكوكار و مطيع را با سلام قولا من رب رحيم استقبال و ضيافت فرموده ، به مرتبه والاى لقاء الله نايل فرمايد ، وبهترين پاداش صالحان را به وى ارزانى دارد . اين شخصيت والاى كهنسال ، يكى ازموفق ترين و سعادتمندترينها بودند .

سى و دو سال مرجع تقليد ، حدود هفتاد سال مدرس حوزه علميه قم ، و حدودهشتاد و نج سال سرگرم فرا گرفتن و آموختن فقه آل محمد(عليهم السلام)بودند .

اولين مدرسه علوم دينى به سبك جديد را ايشان در قم تاسيس نمودند . اولين مؤسسه بزرگ قرآنى را ايشان در قم بنيان نهادند . اولين فهرست بزرگ فقهى و حديثى با استفاده از دانش و اختراعات جديد بشرى را ايشان پديد آوردند . صدها مدرسه ومسجد و مؤسسه تبليغ دين در سراسر كشور و در كشورهاى ديگر بنياد كرداند . هزاران شاگرد را از فقه پخته و عميق خود بهره مند ساختند . بسيارى آراء و نظرات فقهى را كه حاكى از روشن بينى و ذهن نوگراى ايشان بود ارائه كردند ، و بالاتر از همه با منش ورفتار پرهيزكارانه

و با طهارت و تقوايى كه ى توانست براى علما و فقها ، الگويى زنده وملموس باشد ، عمرى پربركت را به نزاهت كامل گذرانيدند .

آن بزرگوار يكى از اسطوانه هاى انقلاب و نظام جمهورى اسلامى به شمارمى آيد . در دوران اختناق و در مقابله با حوادث سهمگين سالهاى تبعيد امام خمينى(قدس سره)مواردى پيش مى آمد كه صداى اين مرد بزرگ تنها صداى تهديد كننده اى بود كه از حوزه علميه قم برخاست و به نهضت شور و توان بخشيد . پس از پيروزى انقلاب همواره در قضاياى عمومى كشور حضورى بارز و پشتيبانى صريح از نظام جمهورى اسلامى و از مقام منيع رهبرى و شخص شخيص امام راحل(قدس الله نفسه الزكيه)داشت و مورد تكريم و احترام بليغ آن حضرت بود . فقدان اين بقية السلف اعاظم ، و اين ملجا مرجع مؤمنان ، ثلمه اى بزرگ و ضايعه اى جبران ناپذير است .

اينجانب مصيبت اين فقدان تاسف بار را به پيشگاه حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا له فدا و به علماى عظام و مراجع تقليد و حوزه هاى علميه و به عموم شيعيان وعلاقمندان و مقلدان ايشان و به خصوص به آقا زادگان محترم ايشان تسليت مى گويم . ودر اين شب جمعه و شب رحمت لطف و تفضل و غفران الهى را براى ايشان مسالت مى نمايم .

سيد على خامنه اى

24 جمادى الثانى 1414 برابر با 18 آذرماه 1372» (5)

پى نوشتها

1- آيينه دانشوران ، تاليف سيد ريحان الله يزدى ، چاپ قديمى ، 1351 ه . ق ، ص 26 .

2- يكصد سال مبارزه روحانيت ، ج 2 ، ص 116 .

3- يكصد سال مبارزه روحانيت ، ج 2 ، ص 119 .

4- يكصد سال مبارزه روحانيت ، ج 2 ، صص 120 و 121 .

5-

منابع : نقباء البشر في القرن الرابع عشر ، ج 3- ميراث جاويدان- فروع فقاهت- مكتب اسلام ، سال 33 ، شماره 11 ، ص 14- زندگانى آية الله العظمى گلپايگانى ، تاليف نگارنده .

58- آية الله العظمى شيخ محمد على اراكى (متولد 1312 ه . ق-متوفى 1415 ه . ق)

مقدمه

شيخ العلماء و المجتهدين ، قدوة الفقهاء العاملين ، اسوة الاذكياء و الاتقياء ، آية الله العظمى الشيخ محمد على الاراكى ابن حجة الاسلام حاج ميرزا آقا فراهانى ، يكى ديگراز آخرين يادگارهاى حوزه پربركت مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى ، و يكى ازمراجع عاليقدر تقليد و از اوتاد و زهاد وارسته و يكى از عالمان عاملى بودند كه علم راهمراه عمل ، و عمل را مقدم بر علم و دنيا را قرين آخرت ، و آخرت را مقدم بر دنياساخته بودند . ايشان يكى از برجستگان ذخيره اى اين عصر بودند كه هرگز هيچكدام ازمباحث اصولى و فقهى استاد را ترك نگفته بودند .

ولادت

ايشان در سال 1312 ه . ق در اراك ، در يك خانواده روحانى قدم به عرصه حيات نهادند ، و تا سال 1340 در آن شهر از محاضر اساتيد بزرگوارى مانند مرحوم سلطان العلماء و ديگران كسب دانش نمودند تا اينكه در سال 1340 ه . ق به هنگام عزيمت آية الله حاج شيخ عبد الكريم حائرى در سال مزبور ، همراه مؤسس به حوزه علميه قم مهاجرت نمودند و در ملازمت و همراهى ايشان بوده اند . ضمن تحصيل ، پيوسته در تهذيب نفس و تكميل مراتب علمى و پربار ساختن فقه و اصول ومبادى معارف اسلامى كوشا و ساعى بوده اند و درس فقه و اصول ايشان همواره موردتوجه و عنايت فضلاء و دانش پژوهان قرار داشته است .

سندى از تاريخ

صاحب آئينه دانشوران در مقام معرفى اساتيد حوزه علميه قم ، در آن اوان شكل گيرى حوزه در سالهاى 1340 و 50 چنين مى نويسد :

«آقاى شيخ محمد على عراقى ، فرزند حاج ميرزا آقا فراهانى است كه در سال 1312 ه . ق در سلطان آباد عراق تولد يافته است . معزى اليه در مسقط الراس بوده كه حوزه علميه به قم انتقال يافته بود . ايشان نيز از علماى مهاجر بودند و از خصيصين(اصحاب خاص و ويژه) مؤسس آية اللهى به شمارند . چه بيشتر تحصيلات ايشان خدمات حضرت معظم له بوده و امروزاز مدرسين ودانشمندان موثق حوزه بشمارند . » (1)

خصوصيات و ويژگيها

چهره نورانيش حكايت از نور ايمان و تقوى ، نگاه نافذش نشانى از بصيرت وتوسم خدايى ، بيان شيرينش بيانگرهدايت و تربيت ، قدخميده اش نشانى ازتلاش و كوشش در راه خدا ، وجود روحانيش نمايانگر شخصيت معنوى و فضايل وكمالات نفسانى و اخلاقى مى باشد . او محضر گرم و باصفا ، سخنان عالمانه وحكمت آميز داشت . نماز جماعت او در مدرسه فيضيه ميعادگاه محتاطان و وارستگان واهل يقين و تقوى بود كه به آسانى حاضر نبودند پشت سر هر امام نمازگزارى ، قامت ببندند ، و نماز جمعه او در هر هفته آن ايام تيره و سياه روزگار طاغوت ، محل اجتماع وگرد آمدن دردمندان و منتظران حكومت عدل الهى بود كه به سهولت و آسانى حاضرنبودند پشت سر هر امام جمعه منصوب رژيم قيام ورزند . ما خود اين روزهاى سياه وآن خطبه هاى حكمت آميز و پر از وعظ و اندرز آن ايام را ديديم و صفوف منظم ومشحون از انسانهاى خداجوى و دردمند را كه شبستانهاى طرف شمال مسجد امام حسن عسكرى(ع)را با وجود خود پر

مى ساختند . و عطش انقلاب و حركت اسلامى خود را با بيانات ايشان تسكين مى بخشيدند . شاهد بوديم در جمع آن نمازگزاران جمعه ، شخصيتهاى حوزوى و فرهنگى و اهل دل و اهل درد فراوان يافت مى شد . اين نماز پربركت و پرصلابت تا اوايل پيروزى انقلاب ادامه داشت ، تا ايامى كه دوران كهولت و پيرى اجازه نداد و حضور مرتب در جمعه هاى هفته واقعا سخت بود .

نعمات الهى

مجله پيام انقلاب ، در شماره هاى 125 و126 در سال 1363 ه . ش ، مصاحبه اى با معظم له انجام داده اند كه حاوى نكاتى از زندگى آن فقيه بزرگوار از زبان خودشان مى باشد . چه بهتر عنان قلم را معطوف بيانات خود معظم له نمائيم تا ترسيم صحيح تر ودقيق ترى از زندگى ايشان داشته باشيم :

«از نعمات بزرگ الهى بر بنده ، يكى وجود مرحوم حاج احمد شيرازى بود كه بسيار آدم بصير و بينائى بود و ايشان يك دفعه مى فرمود كه خداوند به تو(يعنى بنده)سه نعمت بزرگ عنايت كرده كه به احدى نداده است : يكى استادى خداوند به شما داده كه به احدى نداده(منظورشان مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى بوده است)و نيز يك پدرى هم به شما داده است كه به احدى نداده ، پدر من يك آدم بخصوصى بود . ازعلم و ايمان و ايشان علاقه خاصى به پدرم داشتند . و همچنين از آنجا كه ايشان باخانواده بنده محرميت داشتند و با هم در يك منزل مى نشستيم ، مى گفتند خداوند عيالى به شما داده كه به احدى نداده است . (از فضل و تقوى)همچنانكه مرحوم حاج احمد شيرازى نيز فرمودند ، پدرم يكى از بزرگترين نعمات الهى به بنده بوده است . ايشان دست پرورده مرحوم

آخوند ملا محمد ابراهيم الجدانى بود كه از اوتاد عصر بوده است و نيز دست پرورده شيخ اصفهانى بوده كه موردعلاقه خاص مرحوم شيخ بوده است . از پدرم شنيدم كه مى گفت آخوند به من مكررامى فرمود كه تو استوانه مسجد ما هستى . يعنى هر وقت كه آخوند به مسجد مى رفته ، پدرم را در مسجد در حال قيام مى ديده است . پدرم اين طور بود .

امن هو قانت اناءالليل ساجدا و قائما يحذر الآخرة (2)

دوران تحصيل و اساتيد

شوهر همشيره اى داشتم به نام آقاى عمادى . ايشان مرا در سن 11 يا 12 سالگى به درس و تحصيل علوم الهيه واداشت . يادم مى آيد پدرم يك پنجه حمد كه كتابى بودداشتيم و من در حالى كه چيزى از خواندن و نوشتن نمى دانستم ، و نمى فهميدم مرتب اين كتاب دست من بود ، و ورق مى زدم و براى خودم چيزهايى مى خواندم . اين آقاى عمادى كه خود يكى از نعمتهاى بزرگ الهى براى من بود ، كه ايشان مرا دلالت فرمود به مرحوم حاج شيخ جعفر كه از اوتاد خاص بودند و دروس صمديه ، سيوطى ، معالم ، رسائل و مكاسب را تدريس مى فرمودند ، و اديب كاملى از هر جهت بودند .

بعد از ايشان آقاى سلطان وارد اراك شدند . آية الله شيخ محمد تقى شيرازى درمورد آقاى سلطان فرموده بودند او نور چشم و قوت بازوى من است . لذا پيش خودم مى گفتم كسى را كه حاج محمد تقى شيرازى اينچنين بگويد ، اين بايد ملك و ازفرشتگان باشد . دور آقاى سلطان مثل پروانه پر مى زدم . ايشان را بسيار دوست مى داشتم و از حضورشان فيض مى بردم .

بعد از فوت حاج سيد جعفر

در همان سال ، در محضر شريف آية الله حاج سيدمحمد تقى خوانسارى(اعلى الله مقامه الشريف)بودم . ايشان هم شخص عجيبى بود .

دواب قلب بود . مجاهد في سبيل الله و مقامى بس عظيم داشت . ايشان هم مقدارى مراكفالت فرمودند .

پس از فوت ايشان ، يك حاج حسينى نجار بود كه او نيز شخص بزرگى بود . درعظمتش اينقدر كه بعضى توهم مى كردند كه خدمت آقا مى رسند . بعيد هم نبود . مقامات عجيبى داشت .

آشنايى با حضرت امام(ره)

حضرت آقاى خمينى مدتى را در اراك بوده اند و در حوزه اراكيه آنجا تحصيل مى نمودند و حتى منبر مى رفته اند كه در آن مدت با ايشان آشنايى نداشتم . اما آن وقتى كه در قم بوديم معارفه تامى پيدا كرديم و يكى از همصحبتهاى بنده بودند . گاهى اتفاق مى افتاد از منزل تا ميدان كهنه قم ، نزديك شاهزاده حمزه ، اين راه را دو به دو طى مى كرديم و ضمن صحبتها و مباحثه ها برمى گشتيم . با هم خيلى مانوس بوديم . آن اوايل كه وارد قم شدم ايشان به من اظهار كرد ، شما يك درس تفسير صافى براى من بگوييد ، تفسير صافى با اصول فقه و اصطلاحات آن مناسبتى نداشت و لذا چون با آن اصطلاحات مانوس نبودم ، چند شب تدريس كردم . اما ديگر نرفتم . ايشان هم اصرارى نكرد . بله اوايل آشناييمان اين طور بود .

ايشان مرد بسيار جليل است و او را به جلالت شناختم . بسيار مرد پاكى است .

پاك ، پاكى نفس دارد . پاكى ذاتى و درونى دارد و اين بر همه خلق معلوم شده است . مادر مدت پنجاه سال كه با اين شخص بزرگ

آشنايى پيدا كرده ايم ، جز تقوى و ديانت وسخاوت و شجاعت و شهامت و بزرگى نفس و بزرگى قلب و كثرت ديانت و جديت در علوم نقلى و عقلى و طى مقامات عالى و . . . در او چيز ديگرى نيافتيم و نديديم .

مردى با تقوى به تمام معنى و مردى فداكار اسلام به تمام معنى . اين مرد قد مردانگى علم كرد و در مقابل كفر ايستادگى كرد و يد غيبى هم با او همراهى كرد . به طورى كه محير العقول بود و در هيچ خانه اى و هيچ زاويه اى از زواياى اين مملكت باقى نماند ، مگر كه گفته شد : «مرگ بر شاه او(حضرت امام)جان در كف دست گذاشته است و در مقابل تبليغ قرآن و دين حنيف اسلام جانبازى مى كند ، جان در كف گذاشته و حاضر براى شهادت شده است .

خداوند قوه غريبى در اين مرد خلق فرموده كه همچو قوه اى كه به ايشان داده به هيچ احدى نداده . همچنين جراتى ، چنين شجاعتى و ديدى به او داده است كه به احدى نداده . او مانند جدش على بن ابيطالب(ع)است كه : «ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين شد . يك چنين جراتى را خداوند به حضرت امير داده بود . حالا فرزندش نيز اين طور است . اين همه عمرو ابن عبدودها در دنيا نعره مى زنند و فرياد مى كنند ، ولى ابدا ترسى ندارد . اين چه شجاعتى است كه خداوند به او داده است!ان شاء الله خداوند از چشم بد محفوظش بدارد . يك چنين كسى كمياب است . كم نظير است ونظير ندارد . خداوند عاقبتش را ختم به خير كند

ان شاء الله . و آنچه را كه مى خواهد و دردل دارد ، خداوند نصيبش كند .

س : حضرت آية الله از مشكلاتى كه در ايام تحصيل در قم داشتيد ، يا چنانچه خاطراتى از سختيها و مشقتهايى كه در دوران رژيم رضاخانى براى روحانيان فراهم مى شده است ، در خاطرتان مى باشد ، مطالبى را بيان بفرمائيد .

ج : مشكلات بسيار بوده است ، يكى از مشكلات اينكه آن زمان كه رضاخان نظام اجبارى سربازگيرى و بى حجابى را حكم كرده بود ، آقايان علماى اصفهان به قم آمدند وچندين ماه در قم ماندند يك حاج آقا نور اللهى بود كه اس و اساس اين نهضت وجريان بود كه تمامى مخارج اين برنامه به عهده ايشان بود ، و اول متمول ايران شايدبود . علماى عصر ما در يك گوشه صحن اجتماع مى كردند و سخنرانى مى شد و!656 توسلاتى داشتند و آن مرد كه(رضاخان)تمام اينها را مى شنيد و در دل نگه مى داشت واز اين مى ترسيد كه نكند اين علما پيش ببرند . و مرتب تلفنى با قم در تماس بود وماجرا را دنبال مى كرد تا اينكه قضيه حاج شيخ محمد تقى بافقى پيش آمد كه شخصاآمد قم و توى پله هاى مدرسه فيضيه كه از در صحن كهنه باز مى شود ايستاد و نعره اى زد كه تا آخر مدرسه نعره اش رفت . مى گفت ذرياتتان را به آب مى ندازم و بر مى اندازم .

خيلى نعره كشيد و رفت . (پس از آن)سيد محمد تقى را گرفتند و آن ملعون با دست خودش جلوى ايوان آيينه خواباند و شلاق زد و او هم مرتب مى گفت يا صاحب الزمان . البته ابتدا حاج شيخ محمد تقى به ضريح حضرت معصومه(س)پناهنده

شده بود كه سيد ناظم رئيس امنيه قم با رفقايش با چكمه وارد حرم حضرت معصومه(س)شدند و هيچ احترام و اعتنايى نكردند و حاج شيخ محمد تقى را گرفتند و بردند امنيه وپس از شلاق زدن در جلوى ايوان آيينه ، به حبس انفرادى نمور و تنگ و تاريك بردند .

براى شام شبش كه چيزى نياورده بودند دست در كيسه پولش كرده و يك ريال پول داشته ، بيرون مى آورد و به زندانبان مى گويد اين را براى من نخودچى و كشمش بخر وبياور . نخودچى و كشمش را دو سه شب تناول مى نمود و با آنها تحمل مى كرد و پس ازآن كه ديگر هيچ نداشته است ، رو به آسمان كرده و به خدا عرض مى كند : «خدايا !

آخوندت حركت دارد و مى جنبد . »اشاره به اينكه تو خود در قرآن روزى هر جنبده وموجود زنده اى را تضمين فرموده اى . پس حالا كه من گرسنه ام ، روزى مرا برسان .

شب بعدش يك سينى غذا و اطعمه اى كه تا آن موقع حاج شيخ نخورده و حتى نديده بود برايش مى آورند . اين را آقاى حاج شيخ محمد رازى در كتاب تقوا(التقوا والتقوا و ما ادريك ما التقوى در احوال حاج شيخ محمد تقى بافقى)مفصلا نوشته است .

اين يك خاطره از آن دوره سخت بود و يك مشكل ديگرمان در دوران تحصيل ، قطع شدن شهريه بود ، مى گفتند شهريه نرسيده ، حالا بايد چكار كرد ؟ اين ماه را به نصف شهريه قرض مى كردند . از تجار قم نصف اين شهريه را قرض مى كردند تابتوانند تمام ماه را بگذرانند . شهريه اى كه فوق فوقش 12 تومان بود و خيلى خيلى كه بالا

مى رفت ، 15 تومان بود . و خيلى خيلى كه بالاتر مى رفت ، 20 تومان مى شد ، و هرگزشهريه اى به 21 تومان نمى رسيد . و مى شد زمانى كه تنگى و قحطى پيش مى آمد و درخيابان و دكان نانوايى جمعيت پشت سر هم جمع بودند تا چقدر معطل مى شدى تانانى به اندازه يك آجر كه فقط اسم نان را داشت ، ولى معلوم نبود كه چه هست ، همه اش چلغز و گلگز گندم بود .

س : آيا اين قحطى در زمان جنگ و در اثر جنگ پيش آمده بود ؟

ج : خير ، اين قحطى در اثر خشكسالى و نيامدن باران بود . مساله جنگ مصيبت ديگرى بود كه پيش آمدن آن هم بليه اى ديگر بود كه مفصل است و اينكه تمام اين شهرقم را متفقين پر كرده بودند ، كه قضيه نماز استسقاء هم در همان اوان پيش آمد .

س : حضرت آية الله!حضرتعالى از كى به اقامه نماز جمعه پرداختيد و آثاراجتماعى ، سياسى نماز جمعه را چه مى دانيد ؟

ج : من نماز جمعه را واجب تخييرى مى دانم و از خيلى سال قبل هم بنا بر حكم خودم اقامه مى كردم تا وقتى ديدم براى من پيرمرد اشكال دارد . عذر خواستم كه ديگرپير شده ام . اما آثار اجتماعى آن ، خوب معلوم است . از سنتهاى ائمه اطهار(عليهم السلام)است كه هر جمعه جمعيتى را جمع كنند و به گوش آنها نصايح و مواعظ رابرسانند . آنچه كه مناسب وقت و زمان عصر است ، از مسائل سياسى و اجتماعى را بايدگوشزد نمود .

س : تقريرات و نوشته هاى حضرتعالى چه مى باشد ؟

ج : مقدارى از درس مرحوم آقاى سلطان است

، پيش از آنكه مرحوم حاج شيخ عبد الكريم به اراك بيايند . يكسال تقريرات بحث ايشان را نوشتم . بعد از آن تقريرات مرحوم حاج شيخ را هم قدرى از طهارت ، و از اصول او تقريبا سه دوره يا چهار دوره كه ناتمام بوده و از فقه او هم ، مكاسب ، بحث بيع و خيارات را نوشته ام كه بعضى جاهايش ناتمام است .

مباحثه آقاى خوانسارى را هم بعضى وقتها مى نوشتم . يك بحث ارث هم!658 مرحوم حاج شيخ در اراك گفته بودند كه آن را هم نوشته ام . »

مرجعيت

پس از رحلت حضرت امام(قدس سره)در سال 1409 ه . ق ، بويژه پس ازرحلت فقيد حضرت آية الله العظمى گلپايگانى(رضوان الله تعالى عليه)يك حالت خاص در جامعه اسلامى پيش آمد كه مى توان از آن وضع موجود با عبارت خلامرجعيت متمركز و جا افتاده تعبير آورد . چون اغلب مجتهدين و مدرسين محترم درشرايط خاص تساوى شان و شهرت قرار داشتند ، انتخاب و گزينش يكى و تقديم يكى بر ديگرى خالى از اشكال و عارى از نقص نبود .

جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، بيش از هر نهاد ديگر ، مرجعيت ايشان را مطرح ساختند ، و بر اساس اين گزينش ، تبليغات را آغاز نمودند . در پى اين اقدام بود كه برخى از وزنه هاى علمى حوزه مطالب و گفتگوهايى را انجام دادند .

در اين گفتار به برخى از خصوصيات و ويژگيهاى معظم له اشاره شده است .

«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ،

بسم الله الرحمن الرحيم .

ضايعه اسفبار ارتحال آية الله العظمى گلپايگانى(رضوان الله تعالى عليه)را به پيشگاه ولى عصر(ارواحنا فداه)تعزيت عرض مى كنيم . آنچه فعلا درباره مرجعيت جهان تشيع مطرح است ، اين است

كه حضرت آية الله العظمى اراكى به نظر ما مرجع متعين جهان تشيع است ، زيرا هميشه-مخصوصا عصر كنونى-عناصر محورى مرجعيت را بايد شناخت و بر اساس آن شناخت عمل كرد . چهار عنصر محورى درمرجعيت دخالت دارد كه به اين شرح است :

1-حضور علمى و فقاهت تام : عنصر اول ، فقاهت تام و كامل است كه به تمام ابواب فقهى حضور علمى داشته باشد . اين كار بدون مهارت چندين ساله تدريس وتاليف و تصنيف خارج فقه و اصول ميسور كسى نخواهد بود . آن احاطه تام كه اگر در!659 مشرق زمين ، در مغرب زمين حكم الهى را بخواهند از كسى سؤال بكنند ، او فورا بتواندپاسخ بدهد ، اين يك احاطه تام به تمام ابواب فقه را طلب مى كند و اين احاطه تام نيزمحصول مهارتهاى چندين ساله است كه حضرت آية الله العظمى اراكى ساليان متمادى با تدريس خارج فقه و اصول و پرورش شاگردان زياد و مجتهدين و علماى بزرگ ، اين احاطه تام را دارند . اين اجتهاد مطلق و حضور علمى و فقاهت تام در تمام ابواب فقه .

2-تقوى ، عدالت و وارستگى : عنصر محورى ديگر ، «وارستگى است . زيرازمام دينى مردم به دست دين شناس امين است . دين امانت خداست ، چه اينكه بندگان خدا امانت الهى هستند . امانت جز به فرشتگان و انبياء و ائمه(عليهم السلام)بالاصاله داده نخواهد شد كه اينها امين وحى هستند و بعد از ارتحال آنها و يا در زمان غيبت آنها ، جز به فقيه دين شناس ديندار پارساى وارسته و منزه داده نخواهد شد . «امين دين بودن يعنى چيزى را كه نمى داند نگويد و

براى خدا فتوى بدهد و آن چه را مى داند كتمان نكند و تا نداند فتوى ندهد . اين كار ، كار يك انسان امين وحى خدا است ، و اين امانت وحى ، غير از فرشتگان و ائمه و انبياء(عليهم الصلوة و عليهم السلام)در عصر غيبت ، جز عالمان ديندار و فقيهان وارسته نصيب كسى نخواهد شد .

و اين عنصر محورى دوم را نيز آية الله العظمى اراكى به خوبى دارا است . زيراتقريبا يك قرن است كه دارد امتحان مى دهد . يعنى سن شريفشان الآن به 102 سال رسيده است . در حدود 90 سال است كه در حوزه هاى علمى اراك و قم به فضيلت وپارسايى و تقوى و ديندارى و نزاهت و صيانت نفس معروف و زبانزد هستند .

3-مرجعيت مايه هراس دشمنان و اميد دوستان : عنصر محورى سوم آن است كه كسى جاى امام مى نشيند كه مرجعيت او كار امامت امام را در زمان غيبت بكند . ذات اقدس الله وقتى امامت على بن ابيطالب امير المؤمنين(عليه افضل صلوات المصلين)رامطرح مى كند ، مى فرمايد : /اليوم يئس الذين كفروا من دينكم/فرمود : با خلافت وولايت و امامت على بن ابيطالب(عليه السلام)كافران و منافقان و دشمنان دين نا اميدشدند . اگر امامت امام نقش تعيين كننده دارد ، كه كافران و منافقان و دشمنان نااميدمى شوند و متقابلا مؤمنان و موحدان خوشحال مى شوند ، كسى مى تواند به جاى امام بنشيند و جانشين امام در عصر غيبت باشد كه با مرجعيت او دشمن بترسد و نااميدبشود و موحدان و محرومان الهى سراسر جهان خوشحال بشوند . وقتى على بن ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه)در جريان غدير به مقام امامت تكيه زد ، همانطوريكه آيه/اليوم اكملت

لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى/نازل شد ، جريان/اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون/نيز نازل شد . اگر كسى بخواهد به مرجعيت برسد و داعيه آن را داشته باشد كه در زمان غيبت جانشين امام باشد و با مرجعيت او دشمن دين نهراسد ، معلوم مى شود كه او به جاى امام ننشسته است . كرسى امامت طبعا رعب آور است و دشمنان را نااميد مى كند و دوستان را اميدوارمى كند . اينهم عنصر محورى سوم .

4-توحيد در ترس : عنصر محورى و اصل چهارم كه در مرجعيت هميشه شرطبود و مخصوصا در جريان كنونى ، آن است كه كسى مرجع مى شود كه دشمن ازمرجعيت او بهراسد ، چه اينكه در عنصر سوم و اصل سوم بيان شد ، كسى مايه هراس دشمن است كه در ترس موحد باشد . يعنى هم از خدا بترسد و هم از غير خدا نترسد .

آنكه اصلا نمى ترسد ، انسان متهور و بى باك ملحدى است كه از هيچ كس نمى ترسد ، نه از خدا و نه از غير خدا . آنكه هم از خدا و هم از غير خدا مى ترسد ، او در خشيت وخوف و ترس موحد نيست ، قهرا شايسته مرجعيت نخواهد بود .

آنكه مى ترسد و فقط از خداى سبحان مى ترسد ، نظير امام راحل-رضوان الله تعالى عليه-او در زمان غيبت جاى امام مى نشيند و اين وصف انبياء و اولياء است . ذات اقدس الله در سوره مباركه احزاب ، انبياء و مبلغان الهى و پيام آوران حق را چنين وصف مى كند : /الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله/يعنى انبياء كه مبلغان راستين الله هستند ، فقط از خدا مى ترسند ،

از غير خدا از احدى نمى ترسند ، نه ازشرق ديروز و نه از غرب امروز . نه از توطئه داخل ، نه از تحريك خارج . آنكه احيانااحتمال هراس مى دهد و ترس را بر خود تحميل مى كند ، او به جاى امام و پيغمبرنمى نشيند ، چون اوصاف نائب را از اوصاف منوب عنه بايد شناسائى كرد . خداى سبحان مبلغان الهى را به توحيد در ترس وصف كرد . فرمود : اينها موحد در ترس هستند . آن مرجعى كه ملاحظه كار باشد ، هم از غرب بهراسد ، هم از توطئه بيگانگان بترسد ، او براى مرجعيت صلاحيت ندارد . زيرا او جاى كسى نشسته است كه از خدامى ترسد ، و بس . چنين كسى كه هم از خدا و هم از غير خدا مى ترسد ، نمى تواند بركرسى نيابت تكيه كند . اينها ، يعنى مساله فقاهت از يك سو كه از دير باز معروف بود ، مساله تقوى و عدالت كه اين از ديرباز مشخص بود . اين عنصر سوم و چهارم را نيزكاملا بايد در نظر داشته باشيم . يعنى مرجعيت كسى را بپذيريم كه بيگانگان از مرجعيت او مى هراسند . مرجعيت كسى را بپذيريم كه او جز از خدا از احدى نمى ترسد . و فعلا آن كسى را كه ما مى شناسيم ، حضرت آية الله العظمى اراكى است . انسان يا خودش بايدمثل امام راحل(ره)شجاع و بطل ميدان مبارزه باشد ، يا لااقل تاييد كننده نظام و امام(ره)باشد . اگر آية الله العظمى اراكى آن شهامت بى بديل امام(ره)و آن شجاعت كم نظير امام راحل(ره)را نداشت ، لكن امام شناس بود ، مؤيد امام(ره) بود و هم اكنون مؤيد

نظام ورهبرى است . چنين كسى اگر از نظام سخنى به ميان بيايد ، چون نظام را به رسميت مى شناسد و عظمت و اسلامى بودن نظام را كاملا تحقيق كرده است ، در متن انقلاب ازنزديك حضور آگاهانه داشته است ، نظام را تاييد مى كند و روى آگاهى تاييد مى كند . درجريان كربلا ، بعضى از سالمندانى بودند كه سيد الشهداء(ع)را با حضورشان تاييدكرده اند . كسانى بودند كه عمر شريفشان در حدود 1 قرن بود و توانستند با حضورشان در محضر سالار شهيدان(صلوات الله و سلامه عليه)او را يارى كنند . آنان اگر چه نمى توانستند نظير جوانها شمشير بزنند ، اما حامى نهضت سالار شهيدان و قيام حسينى بودند ، و آية الله العظمى اراكى حامى انقلاب بود ، حامى امام(ره)بود ، و هم اكنون حامى رهبر است و حامى اين نظام است . هم عنصر اول و دوم ، يعنى فقاهت و عدالت را درحد عالى و اعلى دارا است ، و هم كسى است كه از مرجعيت او آمريكا رنج مى برد . اومى تواند به جاى كسى بنشيند كه در خلافت او آيه نازل شده است كه

اليوم يئس الذين كفروا من دينكم

اينكه بيگانگان اصرار دارند به بهانه هاى سن و بهانه هاى واهى گوناگون مرجعيت اين بزرگ مرجع تقليد جهان تشيع را لكه دار كنند ، براى آن است كه ازمرجعيت او مى هراسند . در حقيقت از نظام و ادامه راه امام(ره)هراسناكند .

به نظر ما مرجعيت جهان تشيع چه در داخل كشور ، چه در خارج كشور ، امروزدر حضرت آية الله العظمى اراكى(متع الله المسلمين بطول بقائه الشريف)متعين است .

اميدواريم كه دسائس و وساوس بيگانگان در پيروان مكاتب قرآن و عترت(عليهم الصلوة و عليهم

السلام)اثر نگذارد ، و همه شيعيان داخل و خارج به مرجعيت اين بزرگ مرجع تقليد احترام بگذارند . » (3)

تاليفات

از حضرت آية الله العظمى اراكى تاليفات متعددى به جاى مانده است . كه نوعاپيرامون فقه و اصول مى باشد . تاليفات ايشان به ترتيب زير مى باشد :

1-تقريرات بحث مرحوم آية الله شيخ محمد سلطان العلماء اراكى .

2-تقريرات درس فقه حاج شيخ عبد الكريم حائرى شامل :

الف : كتاب الطهارة

ب-رسالة في الاجتهاد و التقليد ، كه در ضمن كتاب درر الفوائد مرحوم حائرى چاپ شده است .

ج : رسالة في الولايه ، كه به ضميمه جلد اول كتاب القرآن و العقل به چاپ رسيده است .

د : الارث :

ه : نفقه زوجه ، كه همراه كتاب ارث با نام رسالتان في الارث و نفقة الزوجة به چاپ رسيده است .

!663 و : المكاسب المحرمه .

ز : كتاب البيع .

ح : كتاب الخيارات ، اين هر سه به چاپ رسيده است .

3-تقريرات درس اصول فقه حاج شيخ عبد الكريم حائرى(3 دوره) .

4-حاشيه بر«درر الاصول مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى ، كه در پاورقى همان كتاب چاپ شده است .

5-تقرير درس فقه آية الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى كتاب الطهارة .

6-حاشية العروة الوثقى .

اين حاشيه را با مشاركت آية الله العظمى خوانسارى نوشته اند و راى هر دو درتمامى مسايل مطابق هم است مگر در دو مورد ، يكى بقا بر تقليد از ميت و ديگرى نمازجمعه كه آيت الله اراكى اولى را جايز و دومى را واجب عينى دانسته اند . اين حاشيه ابتدابه نام حضرت آية الله خوانسارى چاپ شد ولى بعدها كه مردم به حضرت آية الله اراكى رجوع كردند و

بر نوشتن رساله عمليه اصرار ورزيدند ، ايشان در جواب آنان فرمودند حاشيه العروه مرحوم خوانسارى را بگيريد عمل كنيد;كه با هم نوشته ايم .

7-شرح مفصل العروة الوثقى-باب طهارت .

8-توضيح المسائل(كه مكرر به چاپ رسيده است) .

9-مناسك حج .

10-رساله استفتائات .

11-مقدمه بر تفسير«القرآن و العقل تاليف آية الله سيد نور الدين اراكى .

12-كتاب النكاح و الطلاق . (4)

اقدامات اجتماعى و سياسى

1-مشاركت در تاسيس حوزه علميه قم

نخستين اقدام مهم آن بزرگوار ، همراهى با مؤسس حوزه علميه در قم در تاسيس حوزه تشيع در قم مى باشد كه در آن اوضاع خفقان با پشتيبانى آن استاد دلسوخته در به ثمر رسيدن حوزه تلاش بسيار كرد .

2-اقامه نماز جمعه

اقدام سياسى مهم ديگر ايشان اقامه نماز جمعه در آن دوران ظلمانى بود . فتواى ايشان در مورد نماز جمعه ، مبنى بر وجود عينى آن در عصر غيبت حضرت ولى عصر(عج)ايشان را بر آن مى داشت كه اين سنت را در هر جمعه به پا كند . ايشان خود درجواب سؤالى پيرامون اقامه نماز جمعه و آثار اجتماعى و سياسى آن چنين فرموده اند :

«من نماز جمعه را واجب عينى مى دانم و از خيلى سال قبل هم بنا بر حكم خودم(آن را)اقامه مى كردم;تا وقتى ديدم براى پيرمرد اشكال دارد ، عذر خواستم كه ديگر پيرشده ام . » (5)

استاد شيخ ابو الحسن مصلحى در اين مورد و نيز تاريخ نماز جمعه در سده اخيردر قم چنين فرموده اند :

«ايشان(حضرت آية الله اراكى)مطلبى را از مرحوم حاج شيخ عبد الكريم . . .

مؤسس حوزه علميه قم نقل مى فرمودند كه مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب (6) پدرآقاى اشراقى كه مرد فاضل و ملايى بود و به خاتم المحدثين شهرت يافته بود ، ايشان فرد سرسختى بود و به راحتى مسئوليت نمى پذيرفت . وقتى حاج شيخ وارد قم شدند ، ايشان گفته بودند كه من بايد او را امتحان كنم . وقتى كه امتحان كرده بودند ، فرموده بودند كه حاج شيخ تهمتن علم است . چون مرحوم ارباب محدث بودند ، قائل به وجوب نماز جمعه بودند . لذا به حاج شيخ پيشنهاد مى كند كه شما اقامه

نماز جمعه كنيدو من هم چون در قم و اطراف آن نفوذ دارم ، از مردم دعوت مى كنم كه در نماز شركت كنند ، حاج شيخ فرموده بودند كه من هنوز بحث نماز جمعه را مطرح نكرده ام وخوشايند هم نيست كه بحث خارج را عوض كنم ، هر موقع رسيديم و از مشروعيت آن فارغ شديم ، اقامه مى كنم .

بعد از رحلت ايشان مرحوم حاج شيخ ، آية الله سيد محمد تقى خوانسارى كه باپدرم(حضرت آية الله اراكى)هم مباحثه بودند در مورد نماز جمعه بحث كردند ، مرحوم خوانسارى راجع به نماز جمعه قائل به احتياط وجوبى بودند و حضرت آقاواجب مى دانستند و اين يكى از دو مساله اى بود كه اين دو بزرگوار با هم اختلاف نظرداشتند .

مرحوم آقاى خوانسارى بعد از نماز استسقاء-كه داستان آن معروف است شديدا مورد توجه بسيارى از مردم بودند . از همين رو جمعيت كثيرى به نماز جمعه ايشان مى آمدند . در همان موقع روزهايى كه مرحوم آقاى خوانسارى كسالت داشتند ، پدرم مى آمدند و به جاى ايشان اقامه نماز جمعه مى كردند و بعضا آقاى خوانسارى هم به ايشان اقتدا مى كردند و خطاب به پدرم مى فرمودند : شما در خطابه و تهييج از من قويتر هستيد . بعد كه حضرت آية الله بروجردى به قم آمدند و در كفايت نماز جمعه ازظهر(كافى بودنش به جاى نماز ظهر)شبهه كردند ، ديگر آقاى خوانسارى صلاح ندانستند كه اقامه جمعه كنند . لذا به پدرم فرمودند كه شما اقامه كنيد . از آن به بعد ، باجمعيت كمترى نماز جمعه در مسجد امام حسن عسكرى(ع) توسط ابوى اقامه مى شد .

ايشان همانند يك جلسه درس براى نماز جمعه و خطبه هاى آن مطالعه مى كردند

و از خطب نهج البلاغه و خطبه هاى آن آماده مى نمودند و هر كسى مى گفت آقا نصيحتى به ما بكنيد مى فرمودند : روز جمعه بياييد نماز جمعه .

رفته رفته نماز جمعه رونق بيشترى گرفت و با جمعيت بيشترى برگزار گرديد وامامت ايشان بر نماز جمعه تا بعد از انقلاب كه حضرت امام به قم آمدند ، ادامه داشت . حضرت امام در مدتى كه در قم بودند روزى به منزل ما آمدند و مرحوم پدرم خطاب به امام خمينى فرمودند كه شما الآن دستتان باز است و مقتدر هستيد ، چون در زمان حكومت اسلامى قرار داريد شما بايد اقامه نماز جمعه كنيد ، ولى ايشان به پدرم فرمودند : شما نماز جمعه را بايد اقامه كنيد . لذا مرحوم پدرم نماز را با شكوه تمام اقامه مى كردند و بعد هم بر اثر ازدحام جمعيت به صحن حرم مطهر حضرت معصومه(ع)انتقال داده شد .

ولى بعد از مدتى چون ايشان شبهه اى در مورد امامت شيخ كثير السن (7) داشتندكه آيا مجزى هست يا خير ، لذا به خاطر همين شبهه نماز جمعه را به ناچار ترك نمودند . » (8)

3-امامت جماعت

حضرت آية الله اراكى ساليان متمادى(نزديك به 35 سال)در محراب نمازجماعت مقتداى مشتاقان وصال قرب الهى و برآورده ساز آرزوى سالكان شركت دراين عروج روحانى و مجمع عرفانى بود . ابتدا در كنار مقبره حاج شيخ عبد الكريم حائرى به اقامه جماعت پرداخت و بعد از آن در بقعه شاه عباسى(مسجد امام خمينى)فريضه ظهر و عصر و در مدرسه فيضيه تا چند سال قبل نماز مغرب و عشاء را اقامه مى كرد .

نماز جماعت ايشان با حال و هواى خاص خود ، مصداق حقيقى عروج مؤمنان بود .

4-همگانى با انقلاب اسلامى

حضرت آية الله اراكى به عالمان مجاهد عشق مى ورزيد و احترام فوق العاده براى آنان قائل بود و تجليلشان از حضرت آية الله سيد نور الدين اراكى و آية الله سيدمحمد تقى خوانسارى بر همين اساس بود . ايشان بارها به همراهى آية الله خوانسارى پيشنهاد قيام و مبارزه عليه طاغوت را با آيت الله بروجردى در ميان گذاشته بود . و نيز درماجراى فدائيان اسلام به رهبرى شهيد نواب صفوى چون مرحوم خوانسارى از آنان حمايت مى كرد ، ايشان هم نظر مساعد داشت .

به همين سبب از زمانى كه حضرت امام ، حركت خود را در خرداد 1342 آغازكرد ايشان همواره حامى و پشتيبان امام بودند و چنان كه نقل كرديم بعد از تبعيد امام ، درنجف اشرف با ايشان ديدار كرد . بعد از انقلاب اسلامى نيز پيوسته طرفدارى خود را ازحضرت امام و انقلاب اعلام مى كرد . با اينكه ايشان حدود ده سال از حضرت امام بزرگتر بودند ، اما لحظه اى در تقويت و تاييد نهضت اسلامى درنگ نكردند و در تمام مقاطع حساس از جمله انتخابات حضور داشتند و اين مطلب از

جواب ايشان به سؤالى كه در مورد انقلاب از ايشان كرده اند كاملا هويدا است . وقتى از ايشان پرسيده شد كه روحانيون در قبال اين انقلاب كه قرآن را زنده كرده است ، چه وظيفه دارند ، فرمود :

«من از شخص معتمدى شنيدم كه از آقا سيد احمد خوانسارى شنيده بود كه ايشان فرموده بودند : عجب امتحان بزرگى است ، خيلى هنر مى خواهد آدم خودش را ازاين امتحان سالم در بياورد . خيلى هنر مى خواهد ، امتحان بزرگى است .

جماعت دنيا كه رئيسشان آمريكا و شوروى است و سايرين هم كه دست بسته آنان هستند همگى در يك طرف هستند و آقاى خمينى تنها;چه مى شود كرد ؟ امتحان بزرگى است . آقاى خمينى شخص نيك نفس است جاى شك ندارد و هيچ غرضى دراو جز ترويج دين نيست . و ديدن اين تحكمات و زورگويى هايى كه اين دو نفر-پدر وپسر (9) -چه كارها كردند ، مى خواستند اصل دين اسلام را بكلى از ريشه بكنند ، مثل يزيد كه مى خواست به كلى ريشه دين را از بين ببرد . اگر نهضت حضرت سيد الشهداء(ع)نبود الآن من و شما كافر بوديم . اشهد ان لا اله الا الله بين ما نبود . اثر قيام حضرت ابا عبد الله(ع)و آن شهادت هاى 18 نفر از بنى هاشم كه نظير ندارند ، خداوند دينش راحفظ فرمود تا به ماها رسيد . اين شخص(پهلوى)هم مى خواست همين كار را بكند .

اين نهضت هم امروز انشاء الله اميدواريم از عنايات و الطاف خداوند متعال انشاء الله به ثمر برسد . . . » (10)

5-حمايت از دفاع مقدس

در مورد جنگ نظر مباركشان اين بود كه چون اين جنگ دفاع از اسلام ومسلمين است ، شركت در

آن و تقويت رزمندگانش واجب است . وقتى از ايشان پرسيده شد : «لطفا نظر خودتان را نسبت به جنگ و انقلاب اسلامى بيان فرماييد»چنين اظهاركردند : «نظريه من هم مثل آقاى خمينى است . آقاى خمينى و همه علما نظرشان اين است كه هر گاه اسلام در خطر باشد بايد تمام مسلمانان در مقام دفاع برآيند;هر كس كه مى تواند . در اين عصر و زمان آقاى خمينى اين مطلب را احراز كرده است كه همينطوراست . يعنى دول خارجه تماما دست به دست هم داده و مى خواهند اسلام را سرنگون كنند و به كلى كلمه اسلام را از ميان بردارند .

از اين جهت آنها دشمنى تمام با حقيقت اسلام دارند ، خصوصا پاپ ها آنها راوادار مى كنند كه حقيقت اسلام از ميان برداشته شود و اين را حضرت آقاى خمينى احراز كرده است و لهذا در مقام دفاع برآمده به هر شكل و به هر نوع كه ممكن باشدبايد در مقابل حفظ اين سرزمين و جامعه مسلمانان بيرون آمد و العلم عند الله .

جنگ هم همان دفاع است و پاسداران هم همان جنگجويانى هستند كه ازحقيقت اسلام حمايت مى كنند و همه شان مؤيد و منصورند انشاء الله/ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم/و پاسدارها جزو همين آيه هستند . » (11)

6-تاييد و تقويت رهبرى بعد از رحلت امام

در موقعيت حساس بعد از رحلت حضرت امام خمينى كه دشمنان اسلام از هرسو چشم دوخته ، طمعها داشتند ، ايشان با حركت حساب شده و سريع خود كمك مهمى در روند انقلاب اسلامى و حفظ نظام اسلامى انجام دادند . وى در ضمن پيامى ، رهبرى حضرت آية الله خامنه اى را تاييد و پشتيبانى خود را از ايشان اعلام كرد ، متن آن پيام چنين است :

بسم

الله الرحمن الرحيم

خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمين آقاى خامنه اى رهبرجمهورى اسلامى ايران(دامت افاضاته)

ضمن ابراز تسليت در مورد فقدان اسفناك و ضايعه جبران ناپذير رحلت مرحوم آية الله العظمى امام خمينى(طاب ثراه)كه حقا مجدد المذهب در قرن حاضر مى باشداعلام مى دارد :

انتخاب شايسته جنابعالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ايران مايه دلگرمى واميدوارى ملت قهرمان ايران است . شكى نيست كه در موقعيت حساس كنونى حفظنظام جمهورى اسلامى كه از اهم واجبات شرعى است متوقف به اين امر مهم مى باشد .

اينك اينجانب با ابتهال و تضرع به درگاه ربوبى و با استغاثه به ناحيه مقدسه حضرت ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشريف)دوام تاييدات و توفيقات آن جناب را درانجام اين مسئوليت بسيار سنگين خواستارم . بديهى است در متشابهات امور شرعيه ومسائل مهم مملكتى مشورت با مراجع عظام و علماى اعلام راهگشاى همه خواهد بود .

اميدوارم همچون گذشته دست غيبى آن حضرت مكر و نقشه اجانب را نقش برآب فرموده آن جناب را يار و ياور باشد . و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته . (12)

الاحقر محمد على العراقى-6 ذيقعده 1409

7-پيامها در مقاطع حساس

چنانكه ذكر شد حضرت آية الله اراكى در هر موقعيتى كه احساس مى كردندانقلاب و نظام جمهورى اسلامى نياز به حمايت و تقويت دارد ، در عمل و با قلم خوداز هيچ كوششى فروگذار نمى كردند . نمونه آن ، صدور پيامهاى مختلف در مقاطع حساس انقلاب و شرايط خاص مسلمانان است كه ما به عناوين آنها اشاره مى كنيم :

1-پيام به مناسبت انتخابات رياست جمهورى و همه پرسى متمم قانون اساسى . (13)

2-پيام به مناسبت انتخابات مجلس شوراى اسلامى و تاييد آن . (14)

3-پيام به مناسبت ارتحال حضرت آية الله العظمى

خويى . (15)

4-پيام به مناسبت گراميداشت اربعين ارتحال امام خمينى . (16)

5-پيام به مناسبت شهادت شانزده تن از حجاج كويتى به دست آل سعود . (17)

6-پيام به مردم براى حضور در انتخابات مجلس خبرگان . (18)

7-پيام در پى هتك حرمت عتبات مقدسه و اهانت به آية الله خوئى درعراق . (19)

8-پيام به مناسبت ارتحال حضرت آية الله العظمى گلپايگانى . (20)

و ساير پيامهايى كه ذكر همه آنها موجب طول كلام خواهد شد .

8-مرجعيت

بعد از رحلت حضرت امام خمينى مقلدين ايشان به حضرت آية الله اراكى مراجعه نمودند و پيرامون باقى ماندن بر تقليد امام كسب تكليف نمودند .

چون فتواى معظم له جواز بقاء بر تقليد ميت بود لذا مقلدين حضرت امام توانستند بارجوع به ايشان در تقليد حضرت امام باقى بمانند و اين فتوا از عنايات الهى بود ، لذا درمورد سؤال از بقاء بر تقليد حضرت امام(ره)همان فتواى قبلى شان را به عينه تكرارنمودند .

وفات

حضرت آية الله اراكى پس از يك قرن و اندى عمر توام با وارستگى و قداست ، در اول آبان ماه 1373 با بروز يك عارضه عروقى در بيمارستان شهيد رجايى تهران بسترى و پس از يك و ماه و اندى بسترى شدن ، بالاخره در ساعت 23 شب سه شنبه هشتم آذر1373 مطابق 25 جمادى الثانى 1415 ، مرغ روحش از قفس تن به عوالم بالاپرواز نمود و نداى/ارجعى الى ربك/را لبيك گفت و انبوه مقلدان و پيروان خود رادر غم و اندوه فرو برد . با اعلام خبر ارتحال آن مرجع عاليقدر تمام بلاد ايران اسلامى عزادار شده و يكسره به سوگوارى پرداختند . (21)

پى نوشتها

1- آئينه دانشوران ، ص 50 .

2- الزمر ، آيه 9 .

3- روزنامه جمهورى اسلامى ، 25 ديماه 1372 ، دوم شعبان 1414 .

4- آية الله اراكى(يك قرن وارستگى) ، على صدرائى خوئى و ابوالفضل حافظيان ، ص 76- 74 .

5- پيام انقلاب ، ش 126 ، ص 15 ، مصاحبه با حضرت آية الله اراكى .

6- حاج ميرزا محمد فرزند محمد تقى بيك مشهور به ارباب از اجله عالمان ، محدثان ، حكيمان و متكلمان سرشناس بود . در شهر قم قبل از مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى رياستى بزرگ و مرجعيتى تمام داشت ، در سال 1341 ه . ق در قم مرحوم و در قبرستان شيخان مدفون گرديد . از تاليفات او«اربعين الحسينيه به طبع رسيده است . تاريخ قم ، ناصر الشريعه ، ص 280 .

7- كسى كه پير شده و سنش زياد گشته است .

8- روزنامه رسالت ، پنجشنبه ، ش 2578 ، 10 آذر1373 ، ص 4 .

9- منظورشان رضا خان پهلوى و

پسرش محمد رضا است .

10- مجله حوزه ، ش 12 ، ص 45- 44 .

11- پيام انقلاب ، ش 126 ، ص 15 ، مصاحبه با حضرت آية الله العظمى اراكى .

12- روزنامه جمهورى اسلامى ، ش 29-66 ، خرداد 1368 ، ص 11 .

13- روزنامه جمهورى اسلامى ، 9 آذر 1368 ، ص 2 .

14- روزنامه جمهورى اسلامى ، 9 آذر 1368 ، ص 2 .

15- روزنامه جمهورى اسلامى ، ش 19583 ، 17 فروردين 1368 ، ص 2 .

16- روزنامه جمهورى اسلامى ، ش 2928 ، 18 تير 1368 ، ص 4 .

17- روزنامه جمهورى اسلامى ، ش 2993 ، 6 مهر 1368 ، ص 4 .

18- روزنامه كيهان ، ش 14016 ، 15 مهر1369 ، ص 2 .

19- روزنامه كيهان ، ش 14331 ، 20 آبان 1370 ، ص 2 .

20- روزنامه جمهورى اسلامى ، 20 آذر 1368 .

21- آية الله اراكى(يك قرن وارستگى) ، على صدرائى خوئى و ابو الفضل حافظيان ، ص 144-143 .

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109