اعتقادما

مشخصات كتاب

سرشناسه : مکارم شیرازی ناصر، 1305 - عنوان و نام پديدآور : اعتقاد ما: شرح فشرده ای از عقاید شیعه امامیه / مکارم شیرازی با همکاری جمعی از دانشمندان مشخصات نشر : قم نسل جوان 1375. مشخصات ظاهری : 127ص. شابک : 2000 ریال ‮ ؛ 3000ریال (چاپ سوم)‮ ؛ 5000 ریال (چاپ چهارم)‮ ؛ 9000 ریال‮: چاپ هفتم 964-6275-14-1 : ؛ 9500 ریال (چاپ هشتم) ؛ 11000 ریال (چاپ دهم) ؛ 11000 ریال (چاپ یازدهم)‮ ؛ 12000 ریال (چاپ دوازدهم) يادداشت : چاپ دوم 1376. يادداشت : چاپ سوم 1379. يادداشت : چاپ چهارم 1382. يادداشت : چاپ هفتم: 1385. يادداشت : چاپ هشتم: 1386. يادداشت : چاپ دهم و یازدهم: 1387. يادداشت : چاپ دوازدهم و سیزدهم: 1389. یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : شیعه امامیه -- عقاید رده بندی کنگره : BP211/5 /‮م 7‮الف 6 1387 رده بندی دیویی : 297/4172‮ شماره کتابشناسی ملی : م 75-10162

هدف از تاليف اين كتاب و رسالت آن

بسم الله الرحمن الرحيم

1-ما در عصر خود شاهد تحول عظيمى هستيم،تحولى كه از يكى از بزرگترين اديان آسمانى يعنى اسلام سرچشمه مى گيرد.

اسلام در عصر ما تولد نوينى يافته،مسلمين جهان بيدار شده و به اصل خويش باز مى گردند، و حل مشكلات خود را كه در جاى ديگر نيافته اند،در تعليمات اسلام و اصول و فروع آن جستجو مى كنند.

دليل اين تحول چيست؟موضوع بحث جداگانه اى است،مهم اين است كه بدانيم آثار اين تحول عظيم در همه كشورهاى اسلامى،و حتى در بيرون جهان اسلام آشكار شده است،و به همين دليل بسيارى از مردم دنيا مى خواهند بدانند كه اسلام چه مى گويد؟و چه پيام

تازه اى براى مردم جهان دارد؟

در چنين شرايط حساسى وظيفه ماست كه اسلام را آن چنان كه هست بدون هر گونه پيرايه و با تعبيراتى روشن و قابل درك براى عموم شرح دهيم و عطش مردمى را كه مى خواهند نسبت به اسلام و مذاهب اسلامى آگاهى بيشترى پيدا كنند با بيان حقيقت فرو نشانيم و اجازه ندهيم كه ديگران به جاى ما سخن بگويند و به جاى ما تصميم بگيرند.

2-قابل انكار نيست كه در اسلام مانند ساير اديان،مذاهب مختلفى وجود دارد كه هر يك داراى ويژگيهايى در مسائل عقيدتى يا عملى مى باشند،ولى اين تفاوتها هرگز در آن حد نيست كه مانع از همكارى نزديك ميان پيروان اين آيين گردد.بلكه آنها مى توانند در سايه همكارى و همگامى موجوديت خود را در برابر طوفانهايى كه از شرق و غرب مى وزد حفظ كنند و به مخالفان مشترك اجازه ندهند نقشه هاى خود را عملى سازند.

به يقين ايجاد اين تفاهم و تحكيم و تعميق آن،نياز به رعايت اصول و ضوابطى دارد كه از همه مهمتر اين است كه فرق اسلامى يكديگر را به خوبى بشناسند و ويژگيهاى هر يك براى ديگرى روشن گردد،چرا كه تنها با شناخت يكديگر مى توانند جلو سوء تفاهمها را بگيرند و راه همكارى را هموار سازند.

بهترين راه براى شناخت يكديگر اين است كه عقايد هر مذهبى را در فروع و اصول اسلام،از دانشمندان معروف و شناخته شده آن مذهب بگيرند چون اگر به سراغ ناآگاهان برويم،يا احيانا عقايد پيروان يك مذهب را از دشمنانشان بشنويم.حب و بغضها راه وصول به مقصد را مى بندد و تفاهم مبدل به دلسردى و جدايى مى شود.

3-با توجه به دو نكته بالا بر

اين شديم كه عقايد اسلامى را در اصول و فروع به ضميمه ويژگيهاى مذهب شيعه،در اين كتابچه مختصر گرد آورى كنيم و نوشتارى تهيه شود كه داراى خصوصيات زير باشد:

1-فشرده و عصاره همه مطالب لازم در آن منعكس باشد و زحمت مطالعه كتابهاى متعدد را از دوش خوانندگان جستجوگر بردارد.

2-بحثها روشن و خالى از هر گونه ابهام باشد و حتى از به كارگيرى اصطلاحاتى كه تنها به درد محيطهاى علمى و حوزوى مى خورد پرهيز شود،در عين حال اين كار چيزى از تعميق بحثها نكاهد.

3-با اين كه هدف ذكر عقايد است نه بيان دلايل آن،ولى در موارد حساس تا آن جا كه طبيعت چنين نوشتار فشرده اى اجازه مى دهد،بحثها آميخته با دلايلى از كتاب و سنت و دليل عقل باشد.

4-از هر گونه پرده پوشى و مجامله و پيشداورى خالى باشد،تا بتواند واقعيتها را آن چنان كه هست،منعكس نمايد.

5-موازين ادب و عفت قلم نسبت به همه مذاهب در تمام بحثها مراعات گردد.

كتابچه موجود با رعايت نكات بالا در سفر بيت الله الحرام كه روح و جان صفاى بهتر و بيشترى دارد تهيه شد،سپس در جلسات متعددى با حضور جمعى از دانشمندان مورد بحث و بررسى دقيق قرار گرفت و تكميل شد.اميدواريم با اين كار موفق به رسيدن به اهدافى كه در بالا اشاره كرديم شده باشيم و ذخيره اى براى يوم المعاد گردد.در اين جا دست به درگاه قادر متعال برداشته عرضه مى داريم:

«ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فآمنا ربنافاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار» (1)

محرم الحرام 1417

قم-مدرسة الامام امير المؤمنين (ع)

ناصر مكارم

شيرازى

آثار عظمت و قدرت خداوند

خدا در قرآن

خداوند متعال پديد آورنده تمام جهان هستى است،و آثار عظمت و علم و قدرت او در جبين تمامى موجودات جهان،آشكار و هويداست،در درون وجود ما،در عالم جانداران و گياهان،در ستارگان آسمان،و عوالم بالا و در همه جا نمايان است.

ما معتقديم:هر چه در اسرار موجودات اين جهان بيشتر انديشه كنيم به عظمت ذات پاك او و وسعت علم و قدرتش آگاهتر مى شويم و با پيشرفت علم و دانش بشرى هر روز درهاى تازه اى از علم و حكمت او به روى ما گشوده مى شود،و ابعاد انديشه ما را گسترش بيشترى مى دهد و اين تفكر سرچشمه عشق روز افزون ما نسبت به او خواهد شد و هر لحظه ما را به آن ذات مقدس نزديك و نزديكتر مى سازد و در نور جلال و جمال او فرو مى برد.

قرآن مجيد مى گويد:

«و فى الارض آيات للموقنين×و فى انفسكم افلا تبصرون ،و در زمين آياتى براى جويندگان يقين است و در وجود خود شما (نيز آياتى است) آيا نمى بينيد؟». (2)

ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاولى الالباب×الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا ،مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز،نشانه هاى (روشنى) براى خردمندان است-همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آن گاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند،و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند (و مى گويند:) بار الها!هرگز اينها را بيهوده نيافريده اى!». (3)

بخشى از صفات جمال و جلال خداوى سبحان ذات پاك خداوند از هر عيب و

نقص پاك و منزه است و آراسته به تمام كمالات مى باشد بلكه او كمال مطلق،و مطلق كمال است و به تعبير ديگر هر كمال و زيبايى در اين جهان است از ذات پاك او سرچشمه گرفته.

هو الله الذى لا اله هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون×هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسنى يسبح له ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم ،او خدايى است كه معبودى جز او نيست،حاكم و مالك اصلى اوست،از هر عيب پاك و منزه است،به كسى ستم نمى كند،امنيت بخش است،مراقب همه چيز است،قدرتمندى شكست ناپذير است كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى كند،او شايسته عظمت است،و منزه است از آنچه همتاى او قرار مى دهند-او خداوندى است خالق، آفريننده اى بى سابقه،و صورتگرى (بى نظير) ،براى او نامهاى نيك (و هر گونه صفات كمال) است،آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى گويند و او عزيز و حكيم است . (4)

و اين بخشى از صفات جمال و جلال اوست.

ذات پاك خداوند نا متناهى است

او وجودى است بى نهايت از هر نظر:از نظر علم و قدرت،حيات ابديت و ازليت و به همين دليل در زمان و مكان نمى گنجد،چرا كه زمان و مكان هر چه باشد محدود است،ولى در عين حال همه جا و در هر زمان حضور دارد چرا كه فوق زمان و مكان است.

و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله و هو الحكيم العلى ،او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود،و او حكيم و عليم است . (5)

و هو معكم اينما كنتم و الله

بما تعملون بصير ،او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند سبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست . (6)

آرى او به ما از ما نزديكتر است،او در درون جان ماست و او در همه جاست،و در عين حال مكانى ندارد: و نحن اقرب اليه من حبل الوريد ،و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم،»! (7)

هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شى ء عليم ،اوست آغاز و پايان،و پيدا و پنهان و او به هر چيز داناست . (8)

بنابر اين اگر در آياتى از قرآن مى خوانيم: ذو العرش المجيد ،او صاحب عرش و داراى مجد و عظمت است . (9) عرش در اين جا به معناى تخت بلند شاهانه نيست) و نيز اگر در آيه ديگر مى خوانيم:

الرحمن على العرش استوى ،خداوند رحمان بر عرش قرار دارد». (10)

هرگز به اين معنى نيست كه او مكان خاصى دارد،بلكه حاكميت او را بر تمام عالم ماده و جهان ماوراء طبيعت ثابت مى كند.چرا كه اگر براى او مكان خاصى قائل شويم او را محدود كرده ايم و صفات مخلوقات را براى او ثابت نموده،و او را مانند ساير اشياء دانسته ايم،در حالى كه ليس كمثله شى ء ،هيچ چيز همانند او نيست . (11)

و لم يكن له كفوا احد ،براى او هيچ گونه شبيه و مانندى وجود ندارد». (12)

خداى سبحان جسم نيست و هر گز ديده نمى شود

خداوند هرگز با چشم ديده نمى شود،چرا كه رؤيت با چشم به معنى جسم بودن و مكان و محل و رنگ و شكل و جهت داشتن است،و اينها همه صفات مخلوقات است،و خداوند برتر از آن است

كه صفات مخلوقات داشته باشد.

بنابراين اعتقاد به رؤيت خداوند يك نوع آلودگى به شرك است:

لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير ،چشمها او را نمى بينند ولى او همه چشمها را مى بيند و او بخشنده و آگاه است . (13)

به همين دليل هنگامى كه بهانه جويان بنى اسرائيل از موسى (ع) تقاضاى رؤيت خدا كردند و گفتند: لن نؤمن لك حتى نرى الله جهرة ،هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا خدا را آشكارا ببينيم! » (14) موسى آنها را به كوه طور برد و تقاضاى آنها را تكرار نمود،و از سوى خداوند چنين پاسخ شنيد: لن ترانى و لكن انظر الى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى فلما تجلى ربه للجبل دكا و خر موسى صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك و انا اول المؤمنين ،هرگز مرا نخواهى ديد ولى به كوه نگاه كن اگر در جاى خود ثابت ماند مرا خواهى ديد و چون پروردگارش بر كوه جلوه كرد،آن را همسان خاك نمود،و موسى مدهوش بر زمين افتاد، هنگامى كه به هوش آمد عرض كرد:خداوندا!منزهى از اين كه با چشم ديده شوى،من به سوى تو باز مى گردم و من نخستين مؤمنانم . (15) و با اين جريان ثابت شد كه خداوند هرگز قابل رؤيت نيست.

ما معتقديم:اگر در بعضى از آيات يا روايات اسلامى سخن از رؤيت پروردگار به ميان آمده منظور رؤيت با چشم دل و شهود باطن است،چرا كه هميشه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند (القرآن يفسر بعضه بعضا) . (16)

اضافه بر اين على (ع) در پاسخ كسى كه از حضرتش پرسيد:«يا امير المؤمنين هل رايت ربك،

اى امير مؤمنان!آيا هرگز خداى خود را ديده اى؟»فرمود:«ااعبد ما لا ارى،آيا كسى را كه نديده ام پرستش كنم؟»

سپس افزود:«لا تدركه العيون بمشاهدة العيان،و لكن تدركه القلوب بحقايق الايمان،چشمها هرگز او را آشكارا نمى بيند اما دلها با نيروى ايمان وى را درك مى كنند». (17)

ما معتقديم:صفات مخلوقات را براى خدا قائل شدن از جمله اعتقاد به مكان و جهت و جسميت و مشاهده و رؤيت،سبب دور افتادن از معرفت خداوند و آلوده شدن به شرك است، آرى او برتر از همه ممكنات و صفات آنهاست و چيزى همانند او نمى باشد. از مهمترين مسائل درباره معرفة الله،معرفت مساله توحيد،و يگانگى ذات پاك اوست،در واقع توحيد تنها يكى از اصول دين نيست،بلكه روح و خمير مايه تمام عقايد اسلامى است،و با صراحت مى توان گفت: اصول و فروع اسلام در توحيد شكل مى گيرد،همه جا سخن از توحيد و يگانگى است،وحدت ذات پاك و توحيد صفات و افعال خدا و در تفسيرى ديگر وحدت دعوت انبياء،وحدت دين و آيين الهى،وحدت قبله و كتاب آسمانى ما،وحدت احكام و قوانين الهى درباره تمام افراد بشر، و بالاخره وحدت صفوف مسلمين،و نيز وحدت يوم المعاد.

به همين دليل قرآن مجيد هر گونه انحراف از توحيد الهى و گرايش به شرك را،گناهى نابخشودنى مى شمرد: ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما ،خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد،و پايين تر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد،و آن كس كه براى خدا همتايى قرار دهد گناه بزرگى مرتكب شده است . (18)

و لقد اوحى اليك و الى الذين

من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين ،به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مى گردد،و از زيانكاران خواهى بود». (19)

شاخه هاى توحيد

اشاره

ما معتقديم:توحيد شاخه هاى زيادى دارد كه از همه مهمتر شاخه هاى چهار گانه زير است:

الف:توحيد ذات

يعنى ذات پاك او يگانه است و هيچ شبيه و نظير و مانندى ندارد.

ب:توحيد صفات

يعنى صفات علم و قدرت و ازليت و ابديت و...همه در ذات او جمع است و عين ذات يگانه اوست.نه مانند مخلوقات كه صفات آنها از يكديگر جدا،و از ذات آنها نيز جداست،البته عينيت ذات خداوند با صفات او نياز به دقت و ظرافت فكرى دارد.

ج:توحيد افعال

يعنى هر فعل و حركت و هر اثرى كه در جهان هستى است همه از اراده و مشيت خدا سرچشمه مى گيرد: الله خالق كل شى ء و هو على كل شى ء وكيل ،خداوند آفريننده همه چيز، و حافظ و ناظر بر همه اشياست . (20)

له مقاليد السموات و الارض ،كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست (و در دست قدرت او مى باشد) ». (21) آرى لا مؤثر فى الوجود الا الله ،هيچ مؤثرى در جهان هستى،جز ذات پاك خداوند وجود ندارد».

ولى اين سخن به آن معنى نيست كه ما در اعمال خود مجبوريم،بلكه به عكس ما در اراده و تصميم گيريهاى خود آزاد هستيم انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا ،ما او (انسان) را هدايت كرديم (و راه را به او نشان داديم) خواه شاكر باشد (و بپذيرد) يا كفران كند (و سر باز زند) . (22)

و ان ليس للانسان الا ما سعى ،و براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست . (23)

اين آيات قرآنى با صراحت نشان مى دهد كه انسان داراى آزادى اراده است،ولى چون آزادى اراده و قدرت بر انجام كارها را خداوند به ما داده است،اعمال ما مستند به اوست بى آنكه از مسؤوليت ما در برابر كارهايمان بكاهد-دقت كنيد.

آرى او اراده كرده است كه ما اعمال خود را

با آزادى انجام دهيم تا از اين طريق ما را آزمايش كند و در طريق تكامل پيش ببرد،چرا كه تنها با آزادى اراده و پيمودن راه اطاعت خدا با اختيار،تكامل انسانها صورت مى گيرد،زيرا اعمال جبرى و خارج از اختيار نه دليل خوبى كسى است و نه نشانه بدى او!

اصولا اگر ما در اعمالمان مجبور بوديم،نه بعثت انبياء و نازل شدن كتب آسمانى مفهوم داشت،و نه تكاليف دينى و تعليم و تربيت،همچنين پاداش و كيفر الهى نيز نامفهوم و خالى از محتوا مى شد. اين همان چيزى است كه ما از مكتب ائمه اهل بيت-عليهم السلام-نيز آموخته ايم كه به ما فرموده اند:نه جبر مطلق صحيح است و نه تفويض و واگذارى مطلق،بلكه چيزى در ميان اين دو است:«لا جبر و لا تفويض و لكن امر بين امرين . (24)

د:توحيد عبادت

يعنى،عبادت مخصوص خداست و هيچ معبودى جز ذات پاك او وجود ندارد،اين شاخه توحيد از مهمترين شاخه هاى آن محسوب مى شود،و پيامبران الهى بيشتر روى آن تكيه كرده اند: و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء...و ذلك دين القيمة ،به آنها (پيامبران) جز اين دستورى داده نشد كه تنها خدا را بپرستند،و دين خود را براى او خالص كنند و از شرك به توحيد باز گردند...و اين است آيين پايدار الهى ! (25)

براى پيمودن مراحل تكامل اخلاق و عرفان،توحيد از اين هم عميقتر مى شود و به جايى مى رسد كه انسان بايد تنها به خدا دل ببندد،در همه جا او را بطلبد و جز به او نينديشد و چيزى او را از خدا به خود مشغول نسازد:«كلما شغلك عن الله فهو صنمك،هر چيز تو را به خود

مشغول سازد و از خدا دور كند،بت توست .

ما معتقديم:شاخه هاى توحيد منحصر به اين چهار شاخه نيست،بلكه توحيد مالكيت (يعنى همه چيز از آن خداست) لله ما فى السموات و ما فى الارض (26) و توحيد حاكميت يعنى قانون تنها قانون خداست و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون (27) همه از شاخه هاى توحيد است.

7-توحيد افعالى و معجزات پيامبران

اصل توحيد افعالى اين حقيقت را تاكيد مى كند كه خارق عادات عظيم و معجزاتى كه از پيامبران الهى صادر مى شده همه به اذن الله بوده است،چنانكه قرآن مجيد درباره حضرت مسيح (ع) مى گويد: و تبرئ الاكمه و الابرص باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى ،كور مادر زاد و مبتلا به بيمارى (غير قابل علاج) پيسى را به اذن من شفا مى دادى!و مردگان را به فرمان من زنده مى كردى!» (28)

و درباره يكى از وزراى سليمان مى فرمايد: قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ،كسى كه دانشى از كتاب آسمانى نزد او بود گفت:پيش از آن كه چشم بر هم زنى،من آن را (تخت ملكه سبا را) نزد تو خواهم آورد و هنگامى كه (سليمان) آن را نزد خود ثابت و مستقر ديد،گفت:اين از فضل (و اراده) پروردگار من است . (29)

بنابر اين نسبت دادن شفاى بيماران غير قابل علاج و زنده كردن مردگان به حضرت مسيح (ع) ،به اذن و فرمان خدا،كه صريحا در قرآن آمده،عين توحيد است.

8-فرشتگان خدا

ما به وجود فرشتگان الهى معتقديم كه هر كدام ماموريت خاصى دارند،بعضى مامور ابلاغ وحى به

انبيا (30) بوده اند.

و گروهى مامور حفظ اعمال انسانها. (31)

و گروهى مامور قبض ارواح. (32)

و گروهى مامور كمك به مؤمنان با استقامت. (33)

و گروهى امدادگران نسبت به مؤمنان در جنگها هستند. (34)

و گروهى مامور مجازات اقوام سركشند (35) و ماموريتهاى مهم ديگرى در نظام جهان آفرينش دارند.

بى شك چون همه اين ماموريتها به اذن و فرمان خدا و به حول و قوه الهى است هيچ منافاتى با اصل توحيد افعالى و توحيد ربوبيت ندارد،بلكه تاكيدى بر آن است.

ضمنا از اين جا روشن مى شود كه مساله شفاعت پيامبران و معصومان و فرشتگان چون به اذن خداست،عين توحيد است ما من شفيع الا من بعد اذنه ،هيچ شفاعت كننده اى جز با اذن او نيست . (36)

شرح بيشتر درباره اين مساله و مساله توسل را در مبحث نبوت انبياء خواهيم داشت.

9-عبادت مخصوص اوست

ما معتقديم:عبادت مخصوص ذات پاك خداست (همان گونه كه در بحث توحيد عبادت اشاره شد) بنابراين هر كس غير او را پرستش كند«مشرك است،دعوت همه انبيا نيز روى اين مساله متمركز بوده است اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ،خدا را پرستش كنيد كه معبودى جز او نداريد».

اين سخنى است كه در قرآن مجيد بارها از پيامبران نقل شده است. (37)

جالب است كه ما مسلمانان هميشه در نمازهاى خود هنگام تلاوت سوره حمد اين شعار مهم اسلامى را تكرار مى كنيم:«اياك نعبد و اياك نستعين،تنها تو را پرستش مى كنيم و تنها از تو يارى مى جوييم .

روشن است اعتقاد به شفاعت انبياء و فرشتگان به اذن و فرمان خدا كه در آيات قرآن آمده است به معنى عبادت

نيست.

همچنين توسل به پيامبران به اين معنى كه از آنها خواسته شود كه از ساحت مقدس پروردگار حل مشكلى را براى توسل جوينده بخواهند، نه پرستش و عبادت محسوب مى شود، و نه منافات با توحيد افعالى يا توحيد عبادت دارد،و شرح اين مساله در مباحث نبوت خواهد آمد.

10-كنه ذات پاك او بر همه مخفى است

ما معتقديم:با اين كه آثار وجود خداوند همه عالم هستى را پر كرده،حقيقت ذات خدا بر هيچ كس روشن نيست،و هيچ كس نمى تواند به كنه ذاتش پى برد،چرا كه ذات او از هر نظر بى نهايت است و ما از هر نظر محدود و متناهى هستيم و به همين دليل احاطه ما به او غير ممكن است: الا انه بكل شى ء محيط ،آگاه باشيد او به هر چيزى احاطه دارد». (38)

و الله من ورائهم محيط ،و خداوند به همه آنها احاطه دارد». (39)

به عقل نازى حكيم تا كى×به فكرت اين ره نمى شود طى!

به كنه ذاتش خرد برد پى×اگر رسد خس به قعر دريا!

در حديث معروف نبوى (ص) مى خوانيم كه آن حضرت نيز مى فرمود:«ما عبدناك حق عبادتك و ما عرفناك حق معرفتك،ما تو را آن گونه كه شايسته ذات توست عبادت نكرديم،و آن گونه كه حق معرفت تو است تو را نشناختيم!» (40) ولى اشتباه نشود اين سخن به آن معنى نيست كه چون از«علم تفصيلى نسبت به ذات پاكش محروميم،از علم و معرفت اجمالى نيز دست برداريم و تنها در باب معرفة الله به ذكر الفاظى كه هيچ مفهومى براى ما ندارد قناعت كنيم،اين همان تعطيل معرفة الله است كه ما آن را قبول نداريم و به

آن معتقد نيستيم،چرا كه قرآن و ساير كتب آسمانى،همه براى معرفة الله و شناخت خداوند نازل شده است.

مثالهاى زيادى براى اين موضوع مى توان ارائه داد،مثلا ما حقيقت روح را نمى دانيم چيست؟ ولى بى شك ما نسبت به آن معرفت اجمالى داريم،مى دانيم روح وجود دارد و آثار آن را مشاهده مى كنيم.

در حديث جالبى از امام محمد بن على الباقر (ع) مى خوانيم كه فرمود:«كلما ميزتموه باوهامكم فى ادق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم،هر چيزى را كه با فكر و وهم خود در دقيقترين معانيش تصور كنيد،مخلوق و ساخته شماست و مانند خود شماست،و به شما باز مى گردد (و خداوند از آن برتر و بالاتر است) ». (41)

در حديث ديگرى از امير مؤمنان على (ع) راه دقيق و باريك معرفة الله با تعبير زيبا و روشنى بيان شده است،مى فرمايد:«لم يطلع الله سبحانه العقول على تحديد صفته،و لم يحجبها امواج معرفته،خداوند سبحان عقلها را از حدود (و كنه) صفاتش آگاه نساخته و (در عين حال) آنها را از معرفت و شناخت لازم محجوب و محروم ننموده است . (42)

11-نه تعطيل نه تشبيه

ما معتقديم:همان گونه كه تعطيل شناخت خداوند و معرفت صفات او نادرست است،افتادن در وادى تشبيه نيز غلط و شرك آلود است،يعنى نمى توانيم بگوييم آن ذات پاك اصلا شناخته نمى شود،و ما راهى به معرفت او نداريم،همان گونه كه نمى توان او را«شبيه مخلوقات دانست كه يكى راه افراط است و ديگرى تفريط -دقت كنيد.

پى نوشتها:

1-سوره آل عمران،آيه 193.

2-سوره ذاريات،آيات 20 و 21.

3-سوره آل عمران،آيات 190 و 191.

4-سوره حشر،آيات 23 و 24.

5-سوره زخرف،آيه 84.

6-سوره حديد،آيه 4.

7-سوره ق،آيه 16.

8-سوره حديد،آيه 3.

9-سوره بروج،آيه 15.

10-از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه كرسى خداوند تمام آسمان و زمين را فرا گيرد بنابراين عرش او بر تمام عالم ماده است.«وسع كرسيه السموات و الارض (سوره بقره،آيه 255) .

11-سوره شورى،آيه 11.

12-سوره توحيد،آيه 4.

13-سوره انعام،آيه 103.

14-سوره بقره،آيه 55.

15-سوره اعراف،آيه 143.

16-اين جمله معروف است و از ابن عباس نقل شده است،ولى اين معنى در نهج البلاغه از امير مؤمنان على (ع) به شكل ديگرى آمده است:«ان الكتاب يصدق بعضه بعضا...» (نهج البلاغه،خطبه 18) و در جاى ديگر مى فرمايد:«و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض (خطبه 103) .

17-نهج البلاغه،خطبه 179.

18-سوره نساء،آيه 48.

19-سوره زمر،آيه 65.

20-سوره زمر،آيه 62.

21-سوره شورى،آيه 12.

22-سوره انسان،آيه 3.

23-سوره نجم،آيه 39.

24-اصول كافى،جلد اول،صفحه 160 (باب الجبر و القدر و الامر بين الامرين) .

25-سوره بينه،آيه 5.

26-سوره بقره،آيه 284.

27-سوره مائده،آيه 44.

28-سوره مائده،آيه 110.

29-سوره نمل،آيه 40.

30-سوره بقره،آيه 97.

31-سوره انفطار،آيه 10

32-سوره اعراف،آيه 37.

33-سوره فصلت،آيه 30.

34-سوره احزاب،آيه 9.

35-سوره هود،آيه 77.

36-سوره يونس،آيه 3.

37-سوره اعراف،آيات 59،65،73،85 و...

38-سوره فصلت،آيه 54.

39-سوره بروج،آيه 20.

40-بحار الانوار،جلد 68،صفحه 23.

41-بحار الانوار،جلد 66،صفحه 293.

42-غرر الحكم.

نبوت پيامبران الهى

فلسفه بعثت پيامبران

پيامبران الهى و پيامبران در قرآن

خداوند براى هدايت نوع بشر و رساندن انسانها به كمال مطلوب و سعادت جاويدان،پيامبران و رسولانى فرستاده است،چه اين كه اگر نمى فرستاد هدف آفرينش بشر حاصل نمى شد،و انسانها در گرداب گمراهى غوطه ور مى شدند و نقض غرض لازم مى آمد:«رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل و كان الله عزيزا حكيما،پيامبرانى (را فرستاد) كه بشارت دهنده و بيم دهنده

بودند،تا حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند (و راه سعادت را به همه نشان دهند و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند توانا و حكيم است . (1) ما معتقديم:از ميان آنها پنج نفر«اولو العزم يعنى صاحب شريعت و كتاب آسمانى و آيين جديد»بودند كه نخستين آنها«نوح (ع) سپس ابراهيم و«موسى و«عيسى (ع) و آخرين آنها«حضرت محمد» (ص) است.

«و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا،به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و (همچنين) از تو و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم،و ما از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداى رسالت و نشر كتاب آسمانى كوشا باشند) ». (2)

«فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل،صبر و استقامت كن آن گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر و استقامت كردند». (3)

ما معتقديم:پيامبر اسلام (ص) خاتم انبياء و آخرين رسولان الهى است و شريعت او براى همه مردم دنياست و تا پايان جهان باقى است،يعنى جامعيت معارف و احكام و تعليمات اسلام چنان است كه به تمام نيازمنديهاى انسان در جهات معنوى و مادى تا پايان جهان،پاسخ مثبت مى دهد،و هر كس ادعاى نبوت و رسالت تازه اى كند باطل و بى اساس است.

«ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شى ء عليما،محمد (ص) پدر (خوانده) هيچ يك از مردان شما نيست،ولى رسول خدا و ختم كننده سلسله پيامبران است،خداوند به همه چيز آگاه است (و آنچه لازم

بوده در اختيار او نهاده) ». (4)

مقدمه اديان و تمدنها دين شناسى

با اين كه ما اسلام را تنها آيين رسمى خداوند در اين زمان مى دانيم ولى معتقديم بايد با پيروان مذاهب آسمانى ديگر«همزيستى مسالمت آميز»داشته باشيم،خواه در كشورهاى اسلامى زندگى كنند خواه در بيرون آن،مگر كسانى از آنها كه در مقام مبارزه با اسلام و مسلمين بر آيند:«لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين،خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه به خاطر دين با شما پيكار نكردند و شما را از خانه و وطنتان بيرون نراندند،نهى نمى كند،زيرا خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد». (5)

ما معتقديم:با بحثهاى منطقى مى توان حقيقت اسلام و تعليمات آن را براى ساير مردان جهان،تبيين و آشكار كرد،و جاذبه اسلام را به قدرى قوى مى دانيم كه اگر به خوبى تبيين گردد،گروههاى زيادى را به خود متوجه خواهد ساخت،به خصوص در دنياى امروز كه گوش شنوا براى شنيدن پيام اسلام،بسيار است.

به همين دليل ما معتقديم:نبايد اسلام را از طريق جبر و فشار به ديگران تحميل كرد:«لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى،در قبول دين اكراهى نيست زيرا راه درست از نادرست آشكار شده است . (6) ما معتقديم:عمل كردن مسلمين به دستورهاى جامع اسلام مى تواند عامل ديگرى براى معرفى اسلام باشد پس حاجتى به اجبار و تحميل نيست.

معصوم بودن انبيا در تمام عمر

ما معتقديم:همه پيامبران الهى معصومند،يعنى در تمام عمر (چه پيش از نبوت و چه بعد از نبوت) از«خطا و اشتباه و«گناه به تاييد الهى مصون و محفوظ مى باشند،زيرا اگر مرتكب خطا يا گناهى شوند اعتماد لازم براى مقام نبوت از آنها

سلب مى شود،و مردم نمى توانند آنان را واسطه مطمئنى ميان خود و خدا بشناسند،و آنان را در تمام اعمال زندگى پيشوا و مقتداى خويش قرار دهند.

به همين دليل معتقديم:اگر در برخى ظواهر آيات قرآن گناهى به بعضى از پيامبران الهى نسبت داده شده،از قبيل ترك اولى است (يعنى در ميان دو كار خوب،آن را كه خوبى كمترى داشته انتخاب كرده اند در حالى كه سزاوار بوده خوبتر را برگزينند) يا به تعبير ديگر از قبيل حسنات الابرار سيئات المقربين،كارهاى خوب نيكان (گاهى) گناه مقربان محسوب مى شود.» (7) چرا كه از هر كس به اندازه مقام او انتظار مى رود.

پيامبران بندگان فرمانبردار خدا هستند

بزرگترين افتخار پيامبران و رسولان الهى اين بوده كه بنده مطيع و فرمانبردار خدا باشند،به همين دليل همه روز در نمازهايمان اين جمله را درباره پيامبر اسلام (ص) تكرار مى كنيم:«و اشهد ان محمدا عبده و رسوله،گواهى مى دهم كه محمد (ص) بنده خدا و رسول اوست .

ما عقيده داريم:هيچ يك از پيامبران الهى ادعاى الوهيت نكردند،و مردم را به پرستش خويش فرا نخواندند:«ما كان لبشر ان يؤتيه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله،براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد،سپس او به مردم بگويد:غير از خدا مرا پرستش كنيد». (8)

حتى حضرت مسيح (ع) نيز مردم را هرگز به پرستش خويش دعوت نكرد،و همواره خود را مخلوق و بنده و فرستاده خدا مى دانست:«لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لله و لا الملائكة المقربون،هرگز مسيح (ع) از اين ابا نداشت كه بنده خدا باشد،و نه فرشتگان مقربان او (ابا دارند كه

خود را بنده خدا بدانند) ». (9)

تواريخ امروز مسيحيت نيز گواهى مى دهد كه مساله تثليث (اعتقاد به خدايان سه گانه) در قرن اول مسيحيت وجود نداشت،و اين طرز فكر بعدا پيدا شد.

معجزات،علم غيب و مسئله عبوديت پيامبران

عبوديت پيامبران هرگز مانع از آن نيست كه آنها به اذن و فرمان خداوند از امور پنهانى مربوط به حال و گذشته و آينده آگاه باشند:«عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول،خداوند داناى غيب است،و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد،مگر رسولانى را كه برگزيده است . (10)

مى دانيم:يكى از معجزات مسيح (ع) اين بود كه به مردم از پاره اى از امور پنهانى خبر مى داد: «و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم،من شما را از آنچه مى خوريد و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم ! (11)

پيامبر اسلام (ص) نيز از طريق تعليم الهى بسيارى از اخبار نهانى را بيان مى فرمود:«ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك،اين از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى فرستيم . (12)

بنابراين مانعى ندارد كه پيامبران الهى از طريق وحى و به اذن پروردگار از غيب خبر دهند و اگر در بعضى از آيات قرآن،علم غيب از پيامبر اسلام (ص) نفى شده است:«و لا اعلم الغيب و لا اقول لكم انى ملك،من از غيب آگاه نيستم و نمى گويم فرشته ام . (13) منظور علم ذاتى و استقلالى است،نه علمى كه از طريق تعليم الهى حاصل شود،زيرا مى دانيم آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند.

ما معتقديم:اين بزرگواران كارهاى خارق العاده،و معجزات مهمى باذن الله انجام مى دادند،و اعتقاد به انجام اين گونه كارها به اذن الهى،نه شرك

است و نه منافاتى با مقام عبوديت آنها دارد.حضرت مسيح (ع) -به تصريح قرآن مجيد-مردگان را به اذن خدا زنده مى كرد،و بيماران غير قابل علاج را به فرمان خدا شفا مى داد:«و ابرى ء الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله . (14)

مقام شفاعت پيامبران

ما معتقديم:پيامبران الهى-و از همه برتر پيامبر اسلام (ص) -داراى مقام شفاعتند و براى گروه خاصى از گنهكاران نزد خداوند شفاعت مى كنند،ولى آن هم به اذن و اجازه پروردگار است:«ما من شفيع الا من بعد اذنه،هيچ شفاعت كننده اى نيست مگر بعد از اذن و اجازه پروردگار». (15)

«من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه،كيست كه در نزد او شفاعت كند جز به فرمان او» (16) و اگر در بعضى از آيات قرآن اشاره به نفى شفاعت بطور مطلق شده و مى فرمايد:«من قبل ان ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة،انفاق كنيد پيش از آن كه روزى فرا رسد كه در آن روز نه بيع وجود دارد (تا كسى بتواند سعادت و نجات را براى خود خريدارى كند) و نه دوستى (و رفاقتهاى معمولى سودى دارد) و نه شفاعت (17) منظور شفاعت استقلالى و بدون اذن خداست،يا درباره كسانى است كه قابليت شفاعت ندارند،زيرا بارها گفته شد كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند.

ما معتقديم:مساله شفاعت،وسيله مهمى است براى تربيت افراد،و باز گرداندن گنهكاران به راه راست و تشويق به پاكى و تقوا و احياى اميد در دل آنان،چرا كه مساله شفاعت،بى حساب و كتاب نيست،تنها در مورد كسانى است كه شايستگى آن را داشته باشند،يعنى آلودگى آنها در حدى نباشد كه رابطه خود را با شفيعان بكلى قطع كرده

باشند،بنابراين مساله شفاعت به گنهكاران هشدار مى دهد،تمام پلها را پشت سر خود خراب نكنند و راهى براى بازگشت براى خود بگذارند و لياقت شفاعت را از دست ندهند.

مساله توسل

ما معتقديم:مساله توسل نيز شبيه مساله شفاعت است،اين مساله به صاحبان مشكلات معنوى و مادى اجازه مى دهد كه دست به دامان اولياء الله بزنند تا به اذن الله حل مشكلاتشان را از خدا بخواهند،يعنى از يكسو خود به درگاه خدا روى مى آورند و از سوى ديگر اولياء الله را وسيله قرار مى دهند:«و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما،اگر آنها هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و مرتكب معصيت مى شدند) به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند،و رسول خدا (ص) نيز براى آنها طلب آمرزش مى نمود خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند». (18)

و نيز در داستان برادران يوسف (ع) مى خوانيم:«آنها به پدرشان متوسل شدند و گفتند:«يا ابانا استغفر لنا انا كنا خاطئين،اى پدر!براى ما،از خدا آمرزش بخواه،چرا كه ما خطا كار بوديم!»پدر پير (يعقوب پيامبر) اين پيشنهاد را از آنها پذيرفت و به آنان وعده مساعد داد و گفت:«سوف استغفر لكم ربى،به زودى براى شما از پيشگاه پروردگارم طلب آمرزش مى كنم . (19) اينها گواه بر اين است كه توسل در امتهاى پيشين بوده و هست.

ولى نبايد از اين حد منطقى فراتر رفت،و اولياء الله را مستقل در تاثير و بى نياز از اذن خدا دانست كه سبب شرك و كفر»خواهد شد.

و نيز نبايد توسل به صورت عبادت اولياء الله در آيد كه آن هم شرك و كفر»است،زيرا آنها در ذات خود و بدون اذن

پروردگار مالك سود و زيانى نيستند:«قل لا املك لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله،بگو:من (حتى) براى خودم مالك سود و زيانى نيستم مگر آنچه خدا بخواهد» (20) و غالبا در ميان گروهى از عوام از همه فرق اسلامى هميشه افراط و تفريطهايى در مساله توسل ديده مى شود كه بايد آنها را ارشاد و هدايت كرد.

اصول دعوت انبيا يكى است

ما معتقديم:همه انبياء الهى يك هدف را تعقيب مى كردند و آن سعادت انسانها از طريق ايمان به خدا و روز رستاخيز و تعليم و تربيت صحيح دينى و تقويت اصول اخلاقى در جوامع بشرى بوده است،و به همين دليل همه پيامبران نزد ما محترمند،اين مطلب را قرآن به ما آموخته است:«لا نفرق بين احد من رسله،ما هيچ فرقى ميان رسولان الهى نمى گذاريم . (21)

هر چند با گذشت زمان و آمادگى نوع بشر براى تعليمات عاليتر،اديان الهى تدريجا كاملتر،و تعليمات آنها عميقتر و عميقتر شده است تا نوبت به آخرين و كاملترين آيين الهى يعنى آيين اسلام رسيد و فرمان اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا،امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم،و اسلام را به عنوان آيين (جاويدان) شما پذيرفتم صادر شد. (22)

اخبار انبياى پيشين

ما معتقديم:بسيارى از پيامبران پيشين از ظهور پيامبران بعد از خود خبر داده اند،از جمله حضرت موسى (ع) و حضرت مسيح (ع) نشانه هاى روشنى از پيامبر اسلام (ص) دادند كه هنوز بعضى از آنها در كتب آنان موجود است:«الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية و الانجيل...اولئك هم المفلحون،آنها كه از رسول خدا، پيامبر درس نخوانده (ولى عالم و آگاه) پيروى مى كنند،همان پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است،مى يابند،آنها رستگارانند». (23)

به همين دليل تاريخ مى گويد:مدتى قبل از ظهور پيامبر اسلام (ص) گروه عظيمى از يهود به مدينه آمدند و با بى صبرى انتظار ظهورش را مى كشيدند،چون در كتب خود يافته بودند كه او از اين سرزمين ظهور مى كند،هر چند بعد از

طلوع اين آفتاب گروهى از آنها ايمان آوردند و گروهى ديگر كه منافع خود را در خطر مى ديدند به مخالفت برخاستند!

پيامبران و اصلاح تمام شؤون زندگى

ما معتقديم:اديان الهى كه بر پيامبران خدا نازل شده-مخصوصا دين اسلام-تنها ناظر به اصلاح زندگى فردى يا منحصر به مسائل معنوى و اخلاقى نبوده است بلكه اصلاح و بهبود تمام شؤون اجتماعى را نيز در بر مى گرفته،حتى بسيارى از علوم و دانشهاى مورد نياز براى زندگى روزانه را مردم از آنان آموختند كه به بعضى از آنها در قرآن اشاره شده است.

و نيز معتقديم:يكى از مهمترين اهداف آن پيشوايان الهى اقامه عدالت در جامعه بشرى بوده است:«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط،ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب آسمانى و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم (جهان) قيام به عدالت كنند». (24)

نفى امتيازات قومى و نژادى

پيامبران خدا مخصوصا پيامبر اسلام (ص) هيچ گونه امتياز«نژادى و«قومى را نمى پذيرفتند، بلكه تمام نژادها و زبانها و اقوام و ملتهاى جهان،همه و همه در نظرشان يكسان بود،قرآن خطاب به همه انسانها مى گويد:«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقاكم،اى مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (ولى اينها ملاك امتياز نيست) گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست!» (25)

در حديث معروفى از پيامبر اسلام (ص) آمده است كه در سرزمين منى (در مراسم حج) در حالى كه بر شترى سوار بود رو به سوى مردم كرد،و اين سخنان را ايراد فرمود:«يا ايها الناس! الا ان ربكم واحد و ان اباكم واحد،الا لا فضل لعربى على

عجمى،و لا لعجمى على عربى،و لا لاسود على احمر،و لا لاحمر على اسود،الا بالتقوى،الا هل بلغت؟!قالوا نعم!قال ليبلغ الشاهد الغائب،اى مردم!بدانيد:خداى شما يكى است و پدرتان يكى،نه عرب بر عجم برترى دارد،و نه عجم بر عرب،نه سياهپوست بر گندمگون،و نه گندمگون بر سياهپوست،مگر به تقوا،آيا متن دستور الهى را ابلاغ كردم؟همه گفتند:آرى!فرمود:اين سخن را حاضران به غائبان برسانند!» (26)

اسلام و سرشت انسانى دين شناسى

ما معتقديم:ايمان به خدا و توحيد و اصول تعليمات انبياء به صورت اجمالى بطور فطرى در درون جان همه انسانها وجود دارد،پيامبران الهى اين بذرهاى پر ثمر را با آب وحى آبيارى كرده،و علف هرزه هاى شرك و انحراف را از اطراف آن دور ساخته اند:«فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون،اين (آيين خالص پروردگار) سرشتى است كه خداوند همه انسانها را بر آن آفريده،هيچ دگرگونى در آفرينش الهى نيست (و اين فطرت در همه انسانها ثابت است) اين است آيين استوار،ولى اكثر مردم نمى دانند». (27)

به همين دليل در طول تاريخ،دين همواره در ميان انسانها وجود داشته و به اعتقاد مورخان بزرگ لادينى يك امر كاملا نادر و استثنايى بوده است و حتى ملتهايى كه ساليان دراز تحت فشار شديدترين تبليغات ضد دين بوده اند،همين كه آزادى خود را به دست آوردند به سوى ديندارى بازگشتند،ولى نمى توان انكار كرد كه پايين بودن سطح فرهنگ بسيارى از اقوام پيشين سبب مى شد كه عقايد و آداب دينى با خرافات آلوده شود و نقش مهم پيامبران الهى زدودن زنگار اين خرافات از آئينه فطرت انسانها بوده است.

پى نوشتها

1-سوره نساء،آيه 165.

2-سوره احزاب،آيه 7.

3-سوره احقاف،آيه 35.

4-سوره احزاب،آيه 40.

5-سوره ممتحنه،آيه 8.

6-سوره بقره،آيه 256.

7-مرحوم مجلسى در بحار الانوار،اين جمله را از بعضى معصومين نقل كرده بى آن كه نام ببرد (بحار،جلد 25،صفحه 205) .

8-سوره آل عمران،آيه 79.

9-سوره نساء،آيه 172.

10-سوره جن،آيات 26 و 27.

11-سوره آل عمران،آيه 49.

12-سوره يوسف،آيه 102.

13-سوره انعام،آيه 50.

14-سوره آل عمران،آيه 49.

2-سوره يونس،آيه 3.

15-سوره بقره،آيه

255.

16-سوره بقره،آيه 254.

18-سوره نساء،آيه 64.

19-سوره يوسف،آيه 97 و 98.

20-سوره اعراف،آيه 188.

21-سوره بقره،آيه 285.

22-سوره مائده،آيه 3.

23-سوره اعراف،آيه 157.

24-سوره حديد،آيه 25.

25-سوره حجرات،آيه 13.

26-تفسير قرطبى،جلد 9،صفحه 6162.

27-سوره روم،آيه 30.

قرآن و كتب آسمانى

فلسفه نزول كتابهاى آسمانى-پيامبران در قرآن-پيامبران الهى

خداوند براى هدايت نوع بشر كتابهاى آسمانى متعددى فرستاده،از جمله صحف ابراهيم و نوح،و«تورات و«انجيل و از همه جامعتر«قرآن مجيد»است،و اگر اين كتابها نازل نمى شد، انسان در مسير خداشناسى و عبادت پروردگار گرفتار خطا مى شد و از اصول تقوا و اخلاق و تربيت،و قوانين اجتماعى مورد نيازش دور مى ماند.

اين كتب آسمانى همچون باران رحمتى بر صفحه دلها فرو ريخت و بذرهاى تقوا و اخلاق و معرفة الله و علم و حكمت را در نهاد انسانها پرورش داد و شكوفا ساخت.

«آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله،پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده و همه مؤمنان (نيز) به خدا و فرشتگان او و تمام كتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند». (1)

هر چند متاسفانه بر اثر گذشت زمان و دخالت جاهلان و نااهلان، بسيارى از كتب آسمانى، مورد تحريف قرار گرفت و با افكار نادرستى آميخته شد،ولى قرآن مجيد با دلايلى كه در بخش جاودانگى قرآن آمده دست نخورده باقى مانده است و همچون آفتابى در همه اعصار و قرون مى درخشد و دلها را روشن مى سازد.

«قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام،از سوى خدا نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد-خداوند به بركت آن،كسانى را كه از خشنودى او پيروى

دارند،به راههاى سلامت (و سعادت) هدايت مى كند». (2)

قرآن برترين معجزه پيامبر اسلام (ص)

اعجاز قرآن-پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله

قرآن مهمترين معجزات پيامبر اسلام (ص) است،نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت،و شيرينى بيان و رسا بودن معانى،بلكه از جهات مختلف ديگر نيز داراى اعجاز است كه شرح آن در كتب عقايد و كلام داده شده است.

به همين دليل معتقديم:هيچ كس نمى تواند مانند آن،و حتى مانند يك سوره آن را بياورد، قرآن بارها همه كسانى را كه در شك و ترديد بودند بارها به اين امر دعوت كرد ولى آنها هرگز توان مقابله با آن را پيدا نكردند:«قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا،بگو اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند همانند آن را نخواهند آورد،هر چند يكديگر را در اين كار يارى كنند». (3)

«و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين،و اگر درباره آنچه بر بنده خود (پيامبر اسلام) نازل كرده ايم،شك و ترديد داريد (دست كم) يك سوره همانند آن را بياوريد،و گواهان خود غير خدا را براى اين كار فرا خوانيد اگر راست مى گوييد» (4)

و عقيده داريم كه قرآن با گذشت زمان،نه تنها كهنه نمى شود،بلكه نكات اعجاز آميز آن، آشكارتر،و عظمت محتوايش بر جهانيان روشنتر مى شود.

در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم كه فرمود:«ان الله تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان و لناس دون ناس فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غض الى يوم القيامة، خداوند متعال قرآن

را براى زمان خاص يا گروه معينى قرار نداده به همين دليل در هر زمانى تازه،و نزد هر گروهى تا روز قيامت پر طراوت كرد». (5)

عدم تحريف قرآن

جاودانگى قرآن

قرآنى كه امروز در دست مسلمين جهان است همان است كه بر پيامبر اسلام (ص) نازل شد، نه چيزى از آن كاسته شده و نه چيزى بر آن افزوده گشته است! از همان روزهاى نخست گروه بزرگى از كاتبان وحى،آيات قرآن را پس از نزول مى نوشتند،و مسلمانان موظف بودند شب و روز آن را بخوانند،و در نمازهاى پنجگانه خود آن را تكرار كنند،گروه عظيمى آيات قرآن را به خاطر مى سپردند و حفظ مى كردند،حافظان قرآن و قاريان،هميشه در جوامع اسلامى موقعيت و مقام ويژه اى داشته و دارند.

مجموع اين امور و جهات ديگر سبب شد كه كمترين تغيير و تحريفى در قرآن راه نيابد.

افزون بر اين،خداوند حفظ آن را تا پايان جهان تضمين كرده است و با وجود اين تضمين الهى، تغيير و تحريف آن غير ممكن است:«انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون،ما قرآن را نازل كرديم و بطور قطع از آن پاسدارى مى كنيم . (6)

همه محققان و علماى بزرگ اسلام-اعم از شيعه و اهل سنت-در اين امر متفقند كه هيچ گونه دست تحريف به سوى قرآن دراز نشده است،تنها افراد اندكى از هر دو گروه قول به تحريف را به خاطر پاره اى از روايات دنبال كرده اند،ولى آگاهان دو گروه،اين نظر را بطور قاطع رد مى كنند،و روايات مزبور را«مجعول دانسته و يا ناظر به تحريف معنوى (يعنى تفسير نادرست براى آيات قرآن) يا اشتباه تفسير قرآن به متن قرآن مى دانند-دقت كنيد.

كوته فكرانى كه اصرار

دارند،اعتقاد به تحريف قرآن را كه مخالف صريح كلمات علماى معروف و بزرگ شيعه و اهل سنت است به گروهى از شيعه يا غير شيعه نسبت دهند،ناآگاهانه به قرآن ضربه مى زنند و به خاطر اعمال تعصبهاى ناروا،اعتبار اين كتاب بزرگ آسمانى را زير سؤال مى برند و آب به آسياب دشمن مى ريزند.

مطالعه سير تاريخى جمع آورى قرآن از عصر پيامبر (ص) و اهتمام فوق العاده،مسلمين به كتابت و حفظ و تلاوت و نگهدارى آن مخصوصا وجود گروه كاتبان وحى از روز نخست،اين حقيقت را براى همه روشن مى سازد كه باز شدن دست تحريف به قرآن غير ممكن بوده است.

و نيز غير از اين قرآن معروف قرآن ديگرى وجود ندارد،دليل آن بسيار روشن است و راه تحقيق به روى همه باز است زيرا امروز قرآن در تمام خانه هاى ما،و همه مساجد و عموم كتابخانه هاى سراسر كشور ما وجود دارد،حتى قرآنهاى خطى كه قرنها پيش نوشته شده و در موزه هاى ما نگهدارى مى شود،همه نشان مى دهد كه عين قرآنهايى است كه در ساير كشورهاى اسلامى وجود دارد،و اگر در گذشته راه تحقيق براى اين مسائل وجود نداشت، امروز درهاى تحقيق به روى همه گشوده است و با مختصر تحقيقى،بى اساس بودن اين نسبتهاى ناروا آشكار مى گردد.

«فبشر عباد×الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه،بندگان مرا بشارت ده-كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آن پيروى مى كنند». (7)

در حوزه هاى علميه ما امروز علوم قرآنى به صورت گسترده تدريس مى شود،و يكى از مباحث مهمى كه در اين دروس مطرح است،بحث عدم تحريف و دگرگونى قرآن مى باشد. (8)

قرآن در قرآن

قرآن و نيازهاى مادى و معنوى انسانها

ما معتقديم:آنچه مورد نياز انسان براى

زندگى معنوى و مادى است،اصول آن در قرآن مجيد بيان شده است،براى اداره حكومت و مسائل سياسى،روابط با جوامع ديگر،اصول همزيستى، جنگ و صلح،مسائل قضايى و اقتصادى و غير آن ضوابط و قواعد كليه اى بيان شده كه به كار بستن آنها،فضاى زندگى ما را روشن مى سازد.

«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين،ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى پيروان اسلام است . (9)

به همين دليل اعتقاد ما اين است كه هرگز«اسلام از«حكومت و سياست جدا نمى باشد و به مسلمانان دستور مى دهد زمام حكومت خود را در دست گيرند،و ارزشهاى والاى اسلام را به كمك آن زنده كنند،و جامعه اسلامى چنان تربيت شود كه عموم مردم در مسير عدالت و قسط قرار گيرند و حتى عدالت را درباره دوست و دشمن اجرا كنند.

«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين، اى كسانى كه ايمان آورده ايد،كاملا قيام به عدالت كنيد و براى خدا شهادت دهيد هر چند (اين گواهى) به زيان خود شما يا پدر و مادر و نزديكان شما بوده باشد». (10)

«و لا يجرمنكم شنئان قوم على ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى،هرگز دشمنى با جمعيتى،شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند،عدالت كنيد كه به تقوا و پرهيزكارى نزديكتر است . (11)

تلاوت،تدبر،عمل

تلاوت قرآن از افضل عبادات است و كمتر عبادتى به پايه آن مى رسد،چرا كه اين تلاوت الهامبخش انديشه در قرآن،و انديشه و تفكر،سرچشمه اعمال صالح است.

قرآن خطاب به پيامبر

اسلام (ص) مى گويد:«قم الليل الا قليلا×نصفه او انقص منه قليلا×او زد عليه و رتل القرآن ترتيلا،...شب را جز كمى بپا خيز،نيمى از شب را (بيدار باش) يا كمى از آن كم كن،يا بر آن بيفزا،و قرآن را با دقت و تامل بخوان!» (12)

و خطاب به همه مسلمانان مى گويد:«فاقرؤا ما تيسر من القرآن،آنچه براى شما ميسر است قرآن بخوانيد!» (13)

ولى همان گونه كه گفته شد تلاوت قرآن بايد وسيله اى براى تفكر و تدبر در معنى و محتواى آن باشد،و تفكر و انديشه نيز بايد،مقدمه عمل به قرآن گردد:«افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها،آيا آنها در قرآن تدبر نمى كنند يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است . (14)

«و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر،ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكر شود (و عمل كند) !» (15)

«هذا كتاب انزلناه مبارك فاتبعوه،اين كتابى است پر بركت كه (بر تو) نازل كرديم،پس از آن پيروى كنيد!» (16)

بنابراين آنها كه به تلاوت و حفظ قرآن قناعت مى كنند،و از«تدبر»و«عمل به قرآن خبرى ندارند،گر چه يكى از سه ركن را انجام داده،ولى دو ركن مهمتر را از دست داده اند و گرفتار خسارت عظيمى شده اند.

بحثهاى انحرافى

ما معتقديم:هميشه براى منصرف ساختن مسلمانان از تدبر در آيات قرآن و عمل به آن، دستهايى در كار بوده است،يك روز در عصر حكام بنى اميه و بنى عباس (17) قديم بودن كلام الله يا حادث بودن آن را دامن زدند،و مسلمانان را به دو گروه تقسيم نموده به جان هم انداختند،و خونهاى بسيارى در اين راه ريختند.در حالى كه امروز مى دانيم اين بحث اصلا مفهوم

صحيحى كه در خور نزاع باشد ندارد،چرا كه اگر منظور از كلام الله،حروف و نقوش و كتابت و كاغذ آن باشد،بدون شك اينها امور حادثى است،و اگر منظور معانى آن در علم پروردگار باشد،بى شك علم خدا همچون ذات او قديم و ازلى است.ولى حكام جائر و خلفاى ظالم سالها مردم مسلمان را به اين مساله مشغول ساختند،و امروز نيز دستهاى ديگرى در كار است كه مسلمين را به گونه هاى ديگر از تدبر و عمل به آيات قرآن باز دارد.

ضوابط تفسير قرآن

الفاظ قرآن را بايد بر همان مفاهيم عرفى و لغوى آن حمل كرد،مگر اين كه قرينه اى از عقل يا نقل،در درون يا بيرون آيات وجود داشته باشد كه دلالت بر معانى ديگرى كند، (ولى از تكيه كردن بر قرائن مشكوك بايد پرهيز كرد،و آيات قرآن را با حدس و گمان تفسير ننمود) .

مثلا هنگامى كه قرآن مى گويد:«و من كان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى،كسى كه در اين جهان نابينا بوده است در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است ! (18)

يقين داريم كه منظور از«اعمى در اين جا نابينايى ظاهرى كه معنى لغوى آن است نمى باشد، چرا كه بسيارى از نيكان و پاكان ظاهرا نابينا بوده اند،بلكه منظور كور دلى و نابينايى باطن است.

در اين جا وجود قرينه عقليه سبب چنين تفسيرى است.

همچنين قرآن درباره گروهى از دشمنان اسلام مى گويد:«صم بكم عمى فهم لا يعقلون،آنها كر و لال و نابينا هستند،و به همين دليل چيزى نمى فهمند». (19) بديهى است آنها از نظر ظاهر، كر و لال و نابينا نبودند بلكه اين صفات باطنى آنها بود (اين تفسير را ما به خاطر

قرائن حاليه اى كه در دست داريم براى اين آيه ذكر مى كنيم) .

بنابراين هنگامى كه قرآن درباره خدا مى گويد:«بل يداه مبسوطتان،هر دو دست خداوند گشاده است . (20) يا مى فرمايد:«و اصنع الفلك باعيننا، (اى نوح) در برابر ديدگان ما كشتى بساز». (21)

هرگز مفهوم اين آيات،وجود اعضاى جسمانى چشم و گوش و دست براى خدا نيست،چرا كه هر جسمى داراى اجزايى است و نياز به زمان و مكان و جهت دارد،و سرانجام فانى مى شود،و خداوند برتر از آن است كه اين صفات را دارا باشد،پس منظور از«يداه (دستها) همان قدرت كامله الهى است كه سراسر جهان را زير نفوذ خود قرار داده،و منظور از«اعين (چشمها) علم و آگاهى اوست نسبت به همه چيز.

بنابراين ما هرگز جمود بر تعبيرات فوق-چه در باب صفات خدا و چه در غير آن-و ناديده گرفتن قرائن عقلى و نقلى را نمى پذيريم،زيرا روش تمام سخنوران عالم تكيه به اين گونه قرائن است و قرآن اين روش را به رسميت شناخته:«و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه،ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قومش . (22) ولى همان طور كه گفته شد قرائن بايد قطعى و روشن باشد.

خطرات تفسير به راى

تفسير به راى يكى از خطرناكترين برنامه ها در مورد قرآن مجيد است كه در روايات اسلامى، يكى از گناهان كبيره شمرده شده،و مايه سقوط از درگاه قرب پروردگار است،در حديث آمده است كه خداوند مى فرمايد:«ما آمن بى من فسر برايه كلامى،آن كس كه سخن مرا به ميل خود (و بر طبق هواى نفس خويش) تفسير كند به من ايمان نياورده است . (23) بديهى است اگر ايمان صحيحى داشت كلام خدا را

آنچنان كه هست مى پذيرفت نه آن گونه كه مطابق ميل اوست.

در بسيارى از كتب معروف (از جمله صحيح ترمذى و نسايى و ابى داود) اين حديث از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است:«من قال فى القرآن برايه او بما لا يعلم فليتبوء مقعده من النار، كسى كه قرآن را به ميل خويش تفسير كند يا ناآگاهانه چيزى درباره آن بگويد بايد آماده شود كه در جايگاه خويش در دوزخ قرار گيرد». (24)

منظور از تفسير به راى آن است،قرآن را مطابق تمايلات و عقيده شخصى يا گروهى خويش معنى كند،و بر آن تطبيق نمايد،بى آن كه قرينه و شاهدى بر آن باشد،چنين كسى در واقع تابع قرآن نيست،بلكه مى خواهد قرآن را تابع خويش گرداند،و اگر ايمان كاملى به قرآن داشت هرگز چنين نمى كرد. به يقين اگر باب تفسير به راى در قرآن گشوده شود،قرآن مجيد بكلى از اعتبار خواهد افتاد،و هر كس آن را مطابق ميل خويش معنى مى كند و هر عقيده باطلى را بر قرآن تطبيق مى نمايد.

بنابراين تفسير به راى يعنى تفسير قرآن بر خلاف موازين علم لغت و ادبيات عرب و فهم اهل زبان و تطبيق دادن آن بر پندارها و خيالات باطل و تمايلات شخصى و گروهى،موجب تحريف معنوى قرآن است.

تفسير به راى شاخه هاى متعددى دارد،از جمله برخورد گزينشى به آيات قرآن است،به اين معنى كه انسان مثلا در بحث شفاعت و«توحيد»و«امامت و غير آن،تنها به سراغ آياتى برود كه در مسير پيشداوريهاى اوست،و آيات ديگرى را كه با افكار او هماهنگ نيست،و مى تواند مفسر آيات ديگر باشد،ناديده بگيرد،و يا بى اعتنا از كنار آن به سادگى بگذرد.

كوتاه

سخن اين كه:همان طور كه جمود بر الفاظ قرآن مجيد و عدم توجه به قرائن عقلى و نقلى معتبر،نوعى انحراف است،تفسير به راى نيز انحراف ديگرى محسوب مى شود،و هر دو مايه دور افتادن از تعليمات والاى قرآن و ارزشهاى آن است-دقت كنيد.

قرآن و حديث

سنت،برخاسته از«كتاب الله است

هيچ كس نمى تواند«كفانا كتاب الله بگويد و احاديث و سنت نبوى را كه در مورد تفسير و تبيين حقايق قرآن و فهم ناسخ و منسوخ و خاص و عام قرآن است يا مربوط به تعليمات اسلام در اصول و فروع دين مى باشد ناديده بگيرد.زيرا آيات قرآن مجيد،سنت پيغمبر اكرم (ص) و كلمات و افعال او را براى مسلمين حجت شمرده،و آن را از منابع اصلى فهم اسلام و استنباط احكام قرار داده است:«و ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا،آنچه را رسول خدا (ص) براى شما آورده (و به شما دستور داده) بگيريد (و عمل كنيد) و آنچه را نهى كرده خود دارى نماييد». (25) .

«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا،هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشند،و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند گرفتار گمراهى آشكارى شده است . (26) .

آنها كه به سنت پيامبر (ص) بى اعتنا هستند در واقع قرآن را ناديده گرفته اند،ولى بديهى است كه سنت پيامبر (ص) بايد از طرق معتبر ثابت گردد و هر سخنى را هر كس به آن بزرگوار نسبت دهد

نمى توان پذيرفت.

على (ع) در يكى از سخنانش مى فرمايد:«و لقد كذب على رسول الله-صلى الله عليه و آله و سلم-حتى قام خطيبا فقال:من كذب على متعمدا فليتبوا مقعده من النار،در زمان حيات پيامبر (ص) دروغهايى به آن حضرت بستند تا آنجا كه برخاست و خطبه اى خواند و فرمود: هر كس عمدا دروغى به من ببندد بايد آماده قرار گرفتن در جايگاه خود در آتش باشد». (27) شبيه همين معنى در صحيح بخارى نيز آمده است. (28)

سنت امامان اهل بيت (عليهم السلام)

احاديث ائمه اهل بيت-عليهم السلام-نيز به دستور پيغمبر اكرم (ص) واجب الاطاعه است، زيرا«اولا»در حديث معروف متواترى كه در اغلب كتب مشهور حديث اهل سنت و شيعه نقل شده است به اين معنى تصريح شده،در صحيح «ترمذى آمده است كه پيامبر (ص) فرمود:«يا ايها الناس انى قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا،كتاب الله و عترتى اهل بيتى،اى مردم! من در ميان شما چيزى گذاردم كه اگر دست به دامن آنها زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد كتاب خدا و عترتم،يعنى اهل بيتم!» (29) .ثانيا امامان اهل بيت-عليهم السلام-تمام حاديث خود را از پيغمبر اكرم (ص) نقل كرده اند،و گفته اند آنچه ما مى گوييم از پدرانمان از پيامبر (ص) به ما رسيده است.

آرى پيامبر (ص) آينده مسلمين و مشكلات آنها را به خوبى مى ديده و راه حل مشكلات فزاينده آنها را تا پايان جهان در پيروى از قرآن و ائمه اهل بيت-عليهم السلام-شمرده است.

آيا مى توان حديثى را با اين اهميت و اين محتوا و اين اسناد قوى ناديده گرفت و به سادگى از كنار آن گذشت؟!،به همين دليل معتقديم:اگر نسبت به اين مساله توجه بيشترى مى شد، بعضى از مشكلات كه مسلمانان

امروز در مسائل عقايد و تفسير و مسائل فقهى با آن رو به رو هستند وجود نداشت.

پى نوشتها:

1-سوره بقره،آيه 285.

2-سوره مائده،آيات 15 و 16.

3-سوره اسراء،آيه 88.

4-سوره بقره،آيه 23.

5-بحار الانوار،جلد 2،صفحه 280،حديث 44.

6-سوره حجر،آيه 9.

7-سوره زمر،آيه 17 و 18.

8-ما در نوشته هاى خود اعم از بحثهاى تفسير»و«اصول فقه ،بحثهاى گسترده اى در زمينه عدم تحريف داشته ايم (به كتاب انوار الاصول و تفسير نمونه مراجعه شود) .

9-سوره نحل،آيه 89.

10-سوره نساء،آيه 135.

11-سوره مائده،آيه 8.

12-سوره مزمل،آيات 2-4.

13-سوره مزمل،آيه 20.

14-سوره محمد،آيه 24.

15-سوره قمر،آيه 17.

16-سوره انعام،آيه 155.

17-در بعضى از تواريخ آمده است كه مامون عباسى،با كمك يكى از قضات خود حكمى صادر كرد كه هر كس عقيده به مخلوق بودن قرآن ندارد،از مناصب دولتى خلع كنند و شهادت او را در دادگاهها نپذيرند (تاريخ جمع قرآن كريم،صفحه 260) .

18-سوره اسراء،آيه 72.

19-سوره بقره،آيه 171.

20-سوره مائده،آيه 64.

21-سوره هود،آيه 37.

22-سوره ابراهيم،آيه 4.

23-وسايل،جلد 18،صفحه 28،حديث 22.

24-كتاب مباحث فى علوم القرآن،نوشته مناع الخليل القطان از دانشمندان معروف رياض، صفحه 304.

25-سوره حشر،آيه 7.

26-سوره احزاب،آيه 36.

27-نهج البلاغه،خطبه 210.

28-صحيح بخارى،جلد 1،صفحه 38 (باب اسم من كذب على النبى (ص) ) .

29-صحيح ترمذى،جلد 5،صفحه 662،باب مناقب اهل بيت النبى (ص) ،حديث 3786-اسناد متعدد اين حديث در بحث امامت بطور مشروحتر خواهد آمد.

معاد ودلائل آن اعتقادات در قرآن

همه انسانها در روز واحدى بعد از مرگ زنده مى شوند و به حساب اعمال آنها رسيدگى خواهد شد،نيكان و صالحان در بهشت جاويدان جاى مى گيرند و بدان و گنهكاران به دوزخ فرستاده مى شوند.

«الله لا اله الا هو ليجمعنكم الى يوم القيمة

لا ريب فيه،معبودى جز خداوند يكتا نيست،به يقين همه شما را در روز رستاخيز كه شكى در آن نيست گرد آورى مى كند». (1) .

«فاما من طغى×و آثر الحيوة الدنيا×فان الجحيم هى الماوى×و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى×فان الجنة هى الماوى،اما آن كس كه طغيان كرده و زندگى دنيا را مقدم داشته است به يقين دوزخ جايگاه اوست و آن كس كه از مقام (عدالت) پروردگارش بترسد و نفس را از هوى و هوس باز دارد به يقين بهشت جايگاه اوست . (2) .

ما معتقديم:اين جهان در واقع پلى است كه انسانها بايد از آن بگذرند و به سراى جاويدان برسند،يا به تعبير ديگر دانشگاه،يا بازار تجارت،يا مزرعه اى است براى سراى ديگر.

على (ع) درباره دنيا مى گويد:«ان الدنيا دار صدق لمن صدقها...و دار غنى لمن تزود منها،و دار موعظة لمن اتعظ بها،مسجد احباء الله و مصلى ملائكة الله و مهبط وحى الله و متجر اولياء الله،دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كس كه با صداقت با آن برخورد كند...و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه بر گيرد،و جايگاه آگاهى و بيدارى است براى آن كس كه از آن پند گيرد،مسجد دوستان خداست،و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى،و تجارتخانه دوستان حق!» (3) .

دلايل معاد روشن است

دلايل معاد بسيار روشن است چرا كه اولا:زندگى اين جهان نشان مى دهد كه نمى تواند هدف نهايى آفرينش انسان باشد كه چند روزى بيايد،در ميان انبوه مشكلات زندگى كند و بعد همه چيز پايان گيرد و در عالم نيستى فرو رود:«افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون،آيا گمان كرديد شما را

بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد!» (4)

اشاره به اين كه اگر معادى در كار نبود حيات دنيا عبث و بيهوده به نظر مى رسيد.

ثانيا:عدل الهى ايجاب مى كند كه نيكوكاران و بد كاران كه غالبا در اين جهان در يك صف قرار مى گيرند و گاه بد كاران جلوترند،از هم جدا شوند و هر كدام به سزاى اعمالشان برسند: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون،آيا آنها كه مرتكب گناهان شدند گمان كردند كه ما آنها را همچون كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند؟كه حيات و مرگشان يكسان باشد؟چه بد داورى مى كنند!» (5)

ثالثا:رحمت بى پايان الهى ايجاب مى كند كه فيض و نعمت او با مرگ از انسان قطع نشود و تكامل افراد مستعد و شايسته همچنان ادامه يابد:«كتب على نفسه الرحمة ليجمعنكم الى يوم القيمة لا ريب فيه،خدا رحمت را بر خود فرض كرده و همه شما را در روز رستاخيز كه شكى در آن نيست جمع خواهد كرد». (6)

قرآن به كسانى كه در مساله معاد ترديد داشتند مى گويد:چگونه ممكن است در قدرت خدا براى زنده كردن مردگان شك و ترديد كنيد،در حالى كه خلقت نخستين شما نيز از اوست، همان كسى كه در آغاز شما را از خاك آفريد باز هم به زندگى ديگر بر مى گرداند:«افعيينا بالخلق الاول بل هم فى لبس من خلق جديد،آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم (كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم) ولى آنها (با اين دلايل روشن) باز در آفرينش مجدد ترديد دارند! » (7)

«و ضرب لنا مثلا

و نسى خلقه قال من يحى العظام و هى رميم×قل يحييها الذى انشاها اول مرة و هو بكل خلق عليم،او براى ما مثالى زد،ولى آفرينش خود را فراموش كرد و گفت:چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند؟!بگو همان كسى كه او را در آغاز آفريد،و او نسبت به هر مخلوقى آگاه است . (8)

اضافه بر اين مگر آفرينش انسان در برابر آفرينش آسمانها و زمين مساله مهمى است!كسى كه قادر است اين جهان پهناور را با آن همه شگفتيهايش بيافريند،توانايى بر زنده كردن مردگان را پس از مرگ دارد:«او لم يروا ان الله الذى خلق السموات و الارض و لم يعى بخلقهن بقادر على ان يحى الموتى بلى انه على كل شى ء قدير،آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد و از آفرينش آنها ناتوان نشد قادر است مردگان را زنده كند؟آرى او بر هر چيز تواناست . (9)

معاد جسمانى

اعتقادات در قرآن

نه تنها روح انسان،بلكه جسم و روح با هم در آن جهان باز مى گردد،و حياتى نوين از سر مى گيرند،چرا كه آنچه در اين جا انجام شده است با همين جسم و روح بوده،و پاداشها و كيفرها نيز بايد نصيب هر دو شود. در غالب آيات مربوط به معاد در قرآن مجيد،روى معاد جسمانى تكيه شده است و در برابر تعجب مخالفان كه مى گفتند:چگونه اين استخوانهاى پوسيده به حيات مجددى باز مى گردند،قرآن مى گويد:«قل يحييها الذى انشاها اول مرة، كسى كه روز اول انسان را از خاك آفريد،بر چنين كارى قادر است . (10)

«ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه×بلى قادرين على ان نسوى بنانه،آيا انسان گمان مى كند كه استخوانهاى (پوسيده) او را جمع (و

زنده) نخواهيم كرد؟آرى ما قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را مرتب كنيم (و به حال اول باز گردانيم) ». (11)

اين آيات و مانند آن همه صراحت در معاد جسمانى دارد.

آياتى كه مى گويد:شما از قبرهايتان بر انگيخته مى شويد،نيز به وضوح معاد جسمانى را بيان مى كند. (12)

اصولا بيشتر آيات معاد در قرآن معاد روحانى و جسمانى را شرح مى دهد.

عالم عجيب پس از مرگ

ما معتقديم:آنچه در جهان پس از مرگ و عالم قيامت و بهشت و دوزخ مى گذرد،بسيار برتر و بالاتر از آن است كه ما در اين دنياى محدود از آن آگاه و با خبر شويم:«فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين،هيچ كس نمى داند چه پاداشهايى كه مايه روشنى چشمهاست براى آنها (نيكوكاران) نهفته شده است . (13) .

و در حديث معروف نبوى آمده است:«ان الله يقول اعددت لعبادى الصالحين ما لا عين رات و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر،من براى بندگان صالحم نعمتهايى فراهم كرده ام كه هيچ چشمى آنها را نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است . (14)

در واقع ما در اين دنيا به منزله جنين هايى كه در محيط محدود شكم مادر قرار دارد مى باشيم و اگر جنين فرضا عقل و هوشى هم داشته باشد،حقايق و مفاهيمى را كه در جهان بيرون رحم وجود دارد مانند:آفتاب و ماه درخشان،وزش نسيم،منظره گلها و غرش امواج دريا را هرگز درك نمى كند،اين جهان نسبت به عالم قيامت همچون جهان جنين است سبت به اين دنيا-دقت كنيد.

پرونده اعمال،شهود و گواهان در قيامت

در روز قيامت نامه هايى كه بيانگر اعمال ماست،به دست ما داده مى شود،نامه اعمال نيكوكاران به دست راستشان،و بدكاران به دست چپشان،مؤمنان صالح از مشاهده نامه اعمال خود خوشحال و مسرور مى شوند،و بدكاران شديدا نگران و ناراحت،همان گونه كه قرآن مجيد مى فرمايد:«فاما من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرؤا كتابيه×انى ظننت انى ملاق حسابيه×فهو فى عيشة راضية×...و اما من اوتى كتابه بشماله فيقول يا ليتنى لم اوت كتابيه،اما آن كس كه نامه اعمالش را به دست راستش داده اند (از شادى) صدا

مى زند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد!من يقين داشتم كه به حساب اعمالم مى رسم!و او در يك زندگى رضايتبخش خواهد بود-ولى كسى كه نامه اعمالش را به دست چپش داده اند مى گويد:اى كاش نامه اعمالم را به من نمى دادند!» (15)

ولى در اين كه نامه اعمال چگونه است؟و چگونه نوشته مى شود كه هيچ كس قادر به انكار محتواى آن نيست؟درست بر ما روشن نمى باشد،و چنانكه قبلا نيز اشاره شد اصولا معاد و رستاخير ويژگيهايى دارد كه درك جزييات آن براى مردم دنيا مشكل يا غير ممكن است ولى كليات آن معلوم و غير قابل انكار است.

شهود و گواهان در قيامت

در قيامت علاوه بر اين كه خداوند شاهد بر تمام اعمال ماست،گواهانى نيز بر اعمال ما گواهى مى دهند،دست و پاى ما و حتى پوست تن ما،زمينى كه بر آن زندگى مى كنيم و غير آنها،همه شاهد و گواه اعمال ما هستند.«اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون امروز (روز قيامت) بر دهانشان مهر مى نهيم و دستهايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان به كارهايى كه انجام مى دادند (نيز) شهادت مى دهند». (16)

«و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذى انطق كل شى ء،آنها به پوستهاى تن خود مى گويند:چرا بر ضد ما گواهى داديد؟در جواب خواهند گفت:همان خدايى كه هر موجودى را به نطق در آورده،ما را گويا ساخته (و اين ماموريت افشاگرى را به ما بخشيده است!». (17)

«يومئذ تحدث اخبارها×بان ربك اوحى لها،در آن روز زمين خبرهايش را بازگو مى كند!چرا كه پروردگارت به آن وحى كرده است (كه اين ماموريت را انجام دهد) ». (18)

صراط و ميزان اعمال

صراط همان پلى است كه بر روى جهنم كشيده شده و همگان بايد از روى آن عبور كنند،آرى راه بهشت از روى جهنم مى گذرد!

«و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا×ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا،همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم مى شويد،اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت،سپس آنها را كه تقوا پيشه كرده اند از آن رهايى مى بخشيم و ظالمان را،در حالى كه به زانو در آمده اند در آن رها مى سازيم . (19)

عبور از اين گذرگاه صعب العبور خطرناك بستگى به چگونگى اعمال انسانها دارد چنان كه در حديث معروفى مى خوانيم:منهم من يمر مثل البرق،و

منهم من يمر مثل عدو الفرس،و منهم من يمر حبوا،و منهم من يمر مشيا،و منهم من يمر متعلقا،قد تاخذ النار منه شيئا و تترك شيئا،بعضى مانند برق از آن مى گذرند و بعضى همچون اسب تيز رو،بعضى با دست و زانو،بعضى همچون پيادگان و بعضى به آن آويزان مى شوند (و مى گذرند!) گاه آتش دوزخ از آنها چيزى را مى گيرد و چيزى را رها مى كند!» (20)

اما«ميزان چنانكه از نامش پيداست وسيله اى است براى سنجش اعمال انسانها،آرى در آن روز همه اعمال ما را مى سنجند و ارزش و وزن هر يك را آشكار مى كنند:

«و نضع الموازين القسط ليوم القيمة فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتينا بها و كفى بنا حاسبين،ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت بر پا مى كنيم،و به هيچ كس كمترين ستمى نمى شود،حتى اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى) داشته باشد ما آن را حاضر مى كنيم و (جزايش را به او مى دهيم) و كافى است كه حساب كننده باشيم!». (21)

«فاما من ثقلت موازينه فهو فى عيشة راضية×و اما من خفت موازينه فامه هاوية،اما كسى كه در آن روز،ترازوهاى اعمالش سنگين است،در يك زندگى رضايتبخش خواهد بود،و كسى كه ترازوهايش سبك است جايگاهش دوزخ است!» (22)

آرى عقيده ما اين است كه نجات و رستگارى در آن جهان بستگى به اعمال انسانها دارد،نه آرزوها و پندارها،هر كس در گرو اعمال خويش است و بدون پاكى و تقوا كسى راه به جايى نمى برد:«كل نفس بما كسبت رهينة،هر انسانى در گرو اعمال خويش است . (23)

اين شرح كوتاهى بود از چگونگى صراط و«ميزان هر چند جزئيات

آن براى ما معلوم نيست و همان گونه كه قبلا نيز گفته ايم چون سراى آخرت عالمى است بسيار برتر از جهانى كه در آن زندگى مى كنيم،درك همه مفاهيم آن براى ما زندانيان دنياى مادى مشكل يا غير ممكن است.

شفاعت در قيامت

ما معتقديم:در قيامت پيامبران و امامان معصوم و اولياء الله بعضى از گنهكاران را به اذن خدا شفاعت مى كنند و مشمول عفو الهى مى گردند،ولى فراموش نكنيم كه اين اذن تنها براى كسانى است كه پيوندهاى خود را از خدا و اولياء الله قطع نكرده باشند،بنابراين شفاعت بى قيد و شرط نيست،آن نيز نوعى رابطه با اعمال و نيات ما دارد.

«و لا يشفعون الا لمن ارتضى،آنها جز براى كسى كه خدا راضى به شفاعت اوست،شفاعت نمى كنند!» (24)

و چنانكه در گذشته نيز اشاره شد«شفاعت راهى است براى تربيت انسان و وسيله اى ست براى جلوگيرى از غوطه ور شدن در گناه و قطع تمام پيوندها و روابط از اولياء الله به انسان مى گويد اگر آلوده گناه هم شده اى،از همان جا باز گرد و بيش از اين گناه مكن!

به يقين مقام شفاعت عظمى از آن پيامبر اسلام (ص) است و بعد از او ساير پيامبران و امامان معصوم و حتى علما و شهدا و مؤمنان عارف و كامل و از آن فراتر قرآن و اعمال صالحه نيز براى بعضى شفاعت مى كنند.

در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم:«ما من احد من الاولين و الآخرين الا و هو يحتاج الى شفاعة محمد (ص) يوم القيامة،هيچ كس از اولين و آخرين نيست مگر اين كه نياز به شفاعت محمد (ص) در قيامت دارد!» (25)

در حديث ديگرى در كنز العمال از پيامبر اكرم

(ص) آمده است:«الشفعاء خمسة:القرآن و الرحم و الامانة و نبيكم و اهل بيت نبيكم،در روز قيامت پنج شفيع وجود دارد:قرآن،صله رحم، امانت و پيامبر شما و اهل بيت او». (26) در حديث ديگرى از امام صادق (ع) مى خوانيم:«اذا كان يوم القيامة بعث الله العالم و العابد،فاذا وقفا بين يدى الله عز و جل قيل للعابد انطلق الى الجنة،و قيل للعالم قف تشفع للناس بحسن تاديبك لهم،روز قيامت كه مى شود خداوند«عالم و«عابد»را مبعوث مى كند،هنگامى كه در پيشگاه خداوند متعال قرار مى گيرند، به عابد»گفته مى شود:به سوى بهشت برو!و به عالم گفته مى شود:بايست و براى مردم به خاطر تربيت خوبى كه نسبت به آنها داشتى شفاعت كن!» (27)

اين حديث اشاره لطيفى نيز به فلسفه شفاعت دارد.

عالم برزخ

ما معتقديم:در ميان اين جهان و سراى آخرت،جهان سومى به نام «برزخ است كه ارواح همه انسانها پس از مرگ تا روز قيامت در آن قرار مى گيرند.

«و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون،و پشت سر آنها (پس از مرگ) برزخى است تا روز قيامت . (28)

البته از جزئيات آن جهان نيز آگاهى زيادى نداريم و نمى توانيم داشته باشيم،اين قدر مى دانيم كه ارواح نيكان و صالحانى كه در درجات بالا قرار دارند (مانند ارواح شهدا) در آن جهان،متنعم به نعمتهاى فراوانى هستند:«و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون،هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند،بلكه آنها زنده اند و در پيشگاه پروردگارشان متنعمند». (29)

و نيز ارواح ظالمان و طاغوتها و حاميان آنها در آن جهان معذبند،همان گونه كه قرآن درباره فرعون و آل فرعون مى گويد:«النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة

ادخلوا آل فرعون اشد العذاب،عذاب آنها (در برزخ) آتش (دوزخ) است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند،و روزى كه قيامت بر پا شود (مى فرمايد) آل فرعون را داخل سخت ترين عذابها كنيد! » (30)

ولى گروه سومى كه گناهان كمترى دارند نه جزء اين دسته اند و نه جزء آن دسته،و مشمول هيچ كدام از عذاب و كيفر نيستند،گويى در جهان برزخ در حالتى شبيه به خواب فرو مى روند و در رستاخيز بيدار مى شوند!«و يوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة.. .و قال الذين اوتوا العلم و الايمان لقد لبثتم فى كتاب الله الى يوم البعث فهذا يوم البعث و لكنكم كنتم لا تعلمون،و روزى كه قيامت بر پا شود گنهكاران قسم ياد مى كنند كه جز ساعتى در عالم برزخ درنگ نكردند...اما كسانى كه علم و ايمان به آنها داده شده (خطاب به مجرمان) مى گويند:شما به فرمان خدا تا روز قيامت (در عالم برزخ) قرار داشتيد،و اكنون روز رستاخيز است ولى شما نمى دانستيد!» (31) .

در روايات اسلامى نيز از پيغمبر اكرم (ص) آمده است كه فرمود:«القبر روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النيران،قبر يا باغى است از باغهاى بهشت،يا حفره اى از حفره هاى دوزخ . (32)

پاداشهاى معنوى و مادى اعتقاد در قرآن

پاداشهاى قيامت هم جنبه مادى دارد و هم جنبه معنوى،چرا كه معاد نيز هم روحانى و هم جسمانى است.

آنچه در قرآن مجيد و روايات اسلامى درباره باغهاى بهشتى كه نهرها از زير درختانش جارى هستند«جنات تجرى من تحتها الانهار» (33) باغهايى كه ميوه هاى آن و سايه هايش جاودانى است اكلها دائم و ظلها» (34) و براى افراد با ايمان همسران خوب بهشتى وجود دارد«و ازواج

مطهرة (35) و مانند آن آمده است،و همچنين آنچه درباره آتش سوزان دوزخ و مجازاتهاى دردناك آن ديده مى شود،همه ناظر به جنبه هاى مادى پاداش و كيفر آن جهان است.

ولى از آن مهمتر،پاداشهاى معنوى،انوار معرفت الهى و قرب روحانى پروردگار و جلوه هاى جمال و جلال اوست،همان لذاتى است كه با هيچ زبان و بيانى،قابل توصيف نيست.

در بعضى آيات قرآن بعد از بيان بخشى از نعمتهاى مادى بهشت (باغهاى پر طراوت و مسكنهاى پاكيزه) مى افزايد:«و رضوان من الله اكبر،و رضا و خشنودى خدا از همه اينها برتر است!»و بعد مى افزايد:«ذلك هو الفوز العظيم،پيروزى بزرگ همين است!» (36) آرى لذتى بالاتر از اين نيست كه انسان درك كند از سوى معبود و محبوب بزرگش پذيرفته شده و مشمول رضا و خشنودى و پذيرش او قرار گرفته است!

در حديثى از امام على بن الحسين (ع) مى خوانيم:«يقول (الله) تبارك و تعالى رضاى عنكم و محبتى لكم خير و اعظم مما انتم فيه...،خداوند متعال به آنها مى گويد:خشنودى من از شما و محبتم نسبت به شما بهتر و برتر است از نعمتهايى كه شما در آن هستيد!...آنها همگى اين سخن را مى شنوند و تصديق مى كنند!» (37) راستى چه لذتى از اين بالاتر كه انسان مخاطب به اين خطاب شود:«يا ايتها النفس المطمئنة×ارجعى الى ربك راضية مرضية×فادخلى فى عبادى×و ادخلى جنتى،تو اى روح آرام يافته!به سوى پروردگارت باز گرد،در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود،و در سلك بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو!» (38)

پى نوشتها

1-سوره نساء،آيه 87.

2-سوره نازعات،آيات 37-41.

3-نهج البلاغه،كلمات قصار،شماره 131.

4-سوره مؤمنون،آيه 115.

5-سوره جاثيه،آيه 21.

6-سوره انعام،آيه 12.

7-سوره ق،آيه 15.

8-سوره يس،آيات 78 و 79.

9-سوره احقاف،آيه 33.

10-سوره يس،آيه 79.

11-سوره قيامت،آيات 3 و 4.

12-مانند آيات سوره يس:51 و 52،قمر:7،معارج:43.

13-سوره سجده،آيه 17.

14-محدثان مشهور مانند بخارى و مسلم،و مفسران معروف مانند طبرسى،آلوسى و قرطبى اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند.

15-سوره الحاقه،آيات 19 تا 25.

16-سوره يس،آيه 65.

17-سوره فصلت،آيه 2.

18-سوره زلزلة،آيات 4 و 5.

19-سوره مريم،آيات 71 و 72.

20-اين حديث با مختصر تفاوتى در منابع معروف شيعه و اهل سنت،مانند كنز العمال حديث 39036 و قرطبى،جلد 6،صفحه 4175 ذيل آيه 71 سوره مريم و صدوق در امالى خود آن را از امام صادق (ع) نقل كرده است.در صحيح بخارى نيز بابى ديده مى شود تحت عنوان الصراط جسر جهنم (صحيح بخارى،جلد 8،صفحه 146) .

21-سوره انبياء،آيه 47.

22-سوره قارعه،آيات 6 تا 9.

23-سوره مدثر،آيه 38.

24-سوره انبياء،آيه 28.

25-بحار،جلد 8،صفحه 42.

26-كنز العمال،حديث 39041 (جلد 14،صفحه 390) .

27-بحار،جلد 8،صفحه 56،حديث 66.

28-سوره مؤمنون،آيه 100.

29-سوره آل عمران،آيه 169.

30-سوره مؤمن،آيه 46.

31-سوره روم،آيه 56.

32-صحيح ترمذى،جلد 4،كتاب صفة القيامة،باب 26،حديث 2460،در منابع شيعه اين حديث گاه از امير مؤمنان على (ع) و گاه از امام على بن الحسين (ع) نقل شده است (بحار الانوار،جلد 6،صفحه 214 و 218) .

33-سوره توبه،آيه 89.

34-سوره رعد،آيه 35.

35-سوره آل عمران،آيه 15.

36-سوره توبه،آيه 72.

37-تفسير عياشى،ذيل آيه 72 سوره توبه،مطابق نقل الميزان،جلد 9.

38-سوره فجر،آيات 27 تا 30.

مساله امامت

هميشه امامى وجود دارد

ما معتقديم:همان گونه كه حكمت خداوند ايجاب مى كند پيامبرانى براى هدايت انسانها بفرستد،حكمتش ايجاب مى كند كه بعد از پيامبران در هر عصر و زمانى،امام و پيشوايى

از سوى خدا براى هدايت انسانها وجود داشته باشد تا شرايع انبيا و اديان الهى را از تحريف و تغيير حفظ كنند،نيازهاى هر زمان را روشن سازند و مردم را به سوى خدا و عمل به آيين پيامبران دعوت نمايند،در غير اين صورت هدف آفرينش انسان كه تكامل و سعادت است عقيم مى ماند،بشر از راه هدايت باز مى ماند،شرايع انبياء ضايع مى گردد و مردم سرگردان مى شوند.

به همين دليل معتقديم بعد از پيامبر اسلام (ص) در هر عصر و زمانى امامى وجود داشته است:«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين،اى كسانى كه ايمان آورده ايد!تقواى الهى پيشه كنيد و با صادقان باشيد». (1)

اين آيه مخصوص به زمانى نيست و همراه بودن بى قيد و شرط با صادقان،دليل بر اين است كه در هر عصرى امام معصومى وجود دارد كه بايد از او پيروى كرد،همان گونه كه بسيارى از مفسران شيعه و اهل سنت،در تفسير خود به آن اشاره كرده اند. (2)

حقيقت امامت

ما معتقديم:امامت تنها يك مقام حكومت ظاهرى نيست،بلكه يك مقام بسيار والاى معنوى و روحانى است،و امام علاوه بر رهبرى حكومت اسلامى،هدايت همه جانبه را در امر دين و دنيا بر عهده دارد.فكر و روح مردم را هدايت كرده و شريعت پيامبر اسلام (ص) را از هر گونه تحريف و تغيير پاسدارى مى كند و به اهدافى كه پيامبر (ص) براى آن مبعوث شد تحقق مى بخشد.

اين همان مقام والايى است كه خداوند به ابراهيم خليل،پس از پيمودن راه نبوت و رسالت و پيروزى در امتحانات متعدد بخشيد،او نيز براى بعضى از فرزندان و دودمانش اين مقام والا را از خداوند تقاضا نمود و

به او جواب داده شد كه هرگز ظالمان و گنهكاران به اين مقام نمى رسند.«و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين،به ياد آور هنگامى را كه پروردگار ابراهيم (ع) او را با امور گوناگون آزمود،و او از عهده آزمايشهاى الهى بطور كامل بر آمد،خدا فرمود من تو را امام مردم قرار دادم،ابراهيم عرض كرد:از دودمان من نيز امامانى قرار ده،خداوند فرمود:پيمان من (امامت) هرگز به ستمكاران نمى رسد (و تنها نصيب معصومان از ذريه تو مى شود) !» (3)

بديهى است يك چنين مقامى در مساله حكومت ظاهرى خلاصه نمى شود،و اگر امامت به صورتى كه گفته شد تفسير نشود آيه فوق مفهوم روشنى نخواهد داشت.

ما معتقديم:تمام پيامبران اولوا العزم داراى مقام امامت بودند،آنچه را با رسالت خود عرضه كردند،در عمل تحقق مى بخشيدند،و رهبر معنوى و مادى و ظاهرى و باطنى مردم بودند، مخصوصا پيامبر اكرم (ص) از آغاز نبوتش مقام والاى امامت و رهبرى الهى را نيز داشت،و كار او در ابلاغ فرمانهاى الهى خلاصه نمى شد.

ما معتقديم:خط امامت بعد از پيامبر (ص) نيز در معصومان از ذريه او ادامه يافت.

با توجه به تعريفى كه براى مساله امامت در بالا آمد به خوبى معلوم مى شود كه رسيدن به اين مقام،شرايط سنگينى دارد،هم از نظر تقوا (تقوايى در حد معصوم بودن از هر گونه گناه) و هم از نظر علم و دانش و احاطه به تمام معارف و دستورات دين و شناختن انسانها و نيازهاى آنها در هر عصر و زمان و مكان-دقت كنيد.

امام از گناه و خطا معصوم است

ما معتقديم:امام بايد معصوم از هر گناه و خطا باشد زيرا علاوه بر

آنچه در تفسير آيه بالا آمد، غير معصوم نمى تواند بطور كامل مورد اعتماد واقع شود،و اصول و فروع دين را از او اخذ نمايند،و به همين دليل معتقديم گفتار امام همچون افعال و«تقرير»او حجت و دليل شرعى است (منظور از««تقرير»آن است كه در برابر او كارى انجام دهند و او با سكوت خود آن را امضا كند) .

امام پاسدار شريعت است

ما معتقديم:امام هرگز«شريعت و قانون تازه اى از خود نمى آورد،بلكه وظيفه او پاسدارى و حفظ شريعت و آيين پيامبر اسلام (ص) و كار او تبليغ و تعليم و حفظ و معرفى و هدايت به سوى اين آيين مقدس است.

امام آگاهترين مردم به اسلام است

و نيز معتقديم:امام بايد نسبت به تمام اصول و فروع اسلام و احكام و قوانين آن و معنى و تفسير قرآن،آگاهى كامل داشته باشد،و علم او نسبت به آن علوم جنبه الهى دارد و از پيغمبر اسلام (ص) به او مى رسد.

آرى چنين علمى است كه مى تواند بطور كامل مورد اعتماد مردم قرار گيرد و در فهم حقايق اسلام بر آن تكيه كرد.

امام بايد منصوص باشد

ما معتقديم:امام (و جانشين پيامبر) بايد منصوص باشد،يعنى با تصريح و نص پيامبر (ص) و نيز تصريح هر امامى نسبت به امام بعد،تعيين گردد،به تعبير ديگر:امام نيز مانند پيامبر (ص) از سوى خدا (به وسيله پيامبر) تعيين مى شود،همان گونه كه در آيه مربوط به امامت ابراهيم خوانديم:«انى جاعلك للناس اماما،من تو را امام مردم قرار دادم .

اضافه بر اين تشخيص وجود تقوا در سر حد عصمت،و مقام علمى والا (در حد احاطه به تمام احكام و تعليمات الهى بدون هيچ گونه خطا و اشتباه) چيزى نيست كه غير از خدا و پيامبرش از آن آگاه باشد.

و به اين ترتيب ما امامت امامان معصوم را به انتخاب مردم نمى دانيم.

-امامان به وسيله پيامبر (ص) تعيين شده اند.

ما معتقديم:پيامبر اسلام (ص) امامان بعد از خود را تعيين فرموده است.در يك جا بطور عموم،در حديث معروف ثقلين فرموده است.

در صحيح مسلم مى خوانيم:پيغمبر اكرم (ص) در سرزمينى ميان مكه و مدينه به نام خم برخاست،خطبه اى خواند،سپس فرمود:«نزديك است كه من از ميان شما بروم انى تارك فيكم الثقلين،اولهما كتاب الله فيه الهدى و النور...و اهل بيتى،اذكركم الله فى اهل بيتى، من دو چيز گرانمايه در ميان شما به يادگار مى گذارم نخستين آنها كتاب خداست كه

در آن، نور و هدايت است...و اهل بيتم،به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد (اين جمله را سه بار تكرار كرد) ». (4) همين معنى در«صحيح ترمذى نيز آمده و با صراحت مى گويد:«اگر دست به دامن اين دو بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد». (5)

اين حديث در سنن دارمى (6) و خصائص نسائى (7) و مسند احمد (8) و غالب كتب معروف و مشهور اسلامى آمده و جاى ترديدى در آن نيست و در واقع جزء احاديث متواتره محسوب مى شود كه هيچ مسلمانى نمى تواند آن را انكار كند و از روايات استفاده مى شود كه پيامبر اسلام (ص) نه يك بار بلكه چندين بار در مواقع مختلف آن را تكرار فرمود.

بديهى است كه تمام اهل بيت پيامبر (ص) نمى توانند چنين مقام والايى را در كنار قرآن داشته باشند بنابراين تنها اشاره به امامان معصوم از ذريه پيامبر (ص) است (فقط در بعضى از احاديث ضعيف و مشكوك به جاى اهل بيتى،سنتى آمده است) .

ما به حديث مشهور ديگرى كه در منابع معروف مانند صحيح بخارى،صحيح مسلم،صحيح ترمذى،صحيح ابى داود و مسند حنبل و كتب ديگر آمده است نيز استناد مى كنيم،پيغمبر اكرم (ص) فرمود:«لا يزال الدين قائما حتى تقوم الساعة او يكون عليكم اثنتى عشر خليفة كلهم من قريش،دين اسلام بر پاست تا قيام قيامت و تا اين كه دوازده خليفه بر شما حكومت كنند كه همه از قريشند». (9) ما معتقديم:تفسير قابل قبولى براى اين روايات جز آنچه در عقايد شيعه اماميه مربوط به ائمه دوازده گانه آمده است تصور نمى شود،فكر كنيد آيا تفسير ديگرى مى تواند داشته باشد!

نصب على (ع) از سوى پيامبر (ص)

ما

معتقديم:پيامبر اسلام (ص) در موارد متعدد على (ع) را بالخصوص به عنوان جانشين خود (به فرمان خداوند) معرفى كرده است،از جمله در غدير خم (منزلگاهى نزديك جحفه) به هنگام بازگشت از حجة الوداع در ميان جمع عظيمى از اصحابش خطبه خواند و جمله معروف:«ايها الناس الست اولى بكم من انفسكم قالوا بلى،قال:فمن كنت مولاه فعلى مولاه،اى مردم آيا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نيستم؟گفتند:آرى!فرمود:كسى كه من مولى و رهبر و سزاوارتر به او هستم،على (ع) مولى و رهبر و سزاوارتر به اوست . (10) چون هدف اين نيست كه در بيان اين اعتقادات زياد به سراغ استدلالات برويم و پافشارى و جر و بحث داشته باشيم،همين اندازه مى گوييم حديث مزبور چيزى نيست كه به سادگى بتوان از كنار آن گذشت و يا آن را به عنوان بيان يك دوستى و محبت ساده تفسير نمود كه پيامبر اسلام (ص) با آن تشريفات و تاكيدات بيان كرده باشد.

آيا اين همان چيزى نيست كه مطابق گفته ابن اثير در كامل،پيامبر (ص) در آغاز كارش، هنگامى كه آيه و انذر عشيرتك الاقربين نازل شد،خويشان خود را جمع نمود و اسلام را بر آنها عرضه داشت،سپس فرمود:«ايكم يوازرنى على هذا الامر على ان يكون اخى و وصيى و خليفتى فيكم،كدام يك از شما مرا در اين كار يارى مى كند تا برادر من و وصى و خليفه من در ميان شما باشد».

هيچ كس به دعوت پيامبر (ص) پاسخ نگفت جز على (ع) كه عرض كرد:«انا يا نبى الله اكون وزيرك عليه،من اى پيامبر وزير و ياور تو در اين كار خواهم بود!»پيامبر (ص) به او اشاره كرد و

فرمود:«ان هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم،اين نوجوان برادر من،وصى من و خليفه من در ميان شماست . (11) و آيا اين همان نيست كه پيامبر (ص) در آخرين ساعات عمرش ى خواست بار ديگر آن را بيان كند و بر آن تاكيد نهد و به گفته صحيح بخارى دستور دارد: «ايتونى اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده ابدا،وسيله اى بياوريد تا نامه اى بنويسم كه در پرتو آن هرگز گمراه نشويد!»و در ادامه حديث آمده است كه بعضى به مخالفت با پيامبر (ص) در اين زمينه پرداختند و حتى سخن بسيار توهين آميزى گفتند و مانع شدند. (12) باز تكرار مى كنيم هدف ذكر عقايد با مختصرى استدلال است،نه بيشتر از آن و گرنه بحثها شكل ديگرى داشت.

تاكيد هر امام بر امام بعد از خود

ما معتقديم:هر يك از امامان دوازده گانه به وسيله امام قبل تاكيد شده اند كه نخستين آنها على بن ابى طالب (ع) ،سپس فرزندش امام حسن مجتبى (ع) ،سپس فرزند ديگرش حسين بن على سيد الشهداء (ع) و بعد فرزندش على بن الحسين (ع) و سپس فرزندش محمد بن على الباقر (ع) ،و بعد فرزندش جعفر بن محمد الصادق (ع) و سپس فرزندش موسى بن جعفر (ع) و سپس فرزندش على بن موسى الرضا (ع) و بعد فرزندش محمد بن على التقى (ع) و سپس على بن محمد النقى (ع) و بعد حسن بن على العسكرى (ع) و آخرين آنها محمد بن الحسن المهدى-سلام الله عليهم-است و ما معتقديم او هم اكنون زنده مى باشد. البته اعتقاد به وجود مهدى-عج-كسى كه دنيا را پر از عدل و داد مى كند،آن گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد،مخصوص ما نيست بلكه تمام مسلمين

به آن عقيده دارند و بعضى از علماى اهل سنت درباره متواتر بودن روايات مهدى-عج-كتاب مستقل نوشته اند،حتى در رساله اى كه چند سال قبل از طرف رابطة العالم الاسلامى در پاسخ سؤالى كه درباره حضرت مهدى-عج-شده بود ضمن تاكيد بر مسلم بودن ظهور مهدى-عج-اسناد فراوانى از كتب معروف و معتبر درباره حضرت مهدى-عج-از پيغمبر اكرم (ص) نقل شده است، (13) منتهى بسيارى از آنان معتقدند كه مهدى-عج-در آخر الزمان متولد مى شود.ولى ما عقيده داريم او دوازدهمين امام و هم اكنون زنده است و در زمانى كه خداوند به او ماموريت دهد،براى پيراستن صفحه زمين از ظلم و جور و اقامه حكومت عدل الهى قيام مى كند.

على (ع) افضل صحابه بود

ما معتقديم:على (ع) افضل صحابه بوده است و بعد از پيامبر اسلام (ص) مقام نخستين را در امت اسلامى داشت،ولى با اين حال هر گونه غلو و زياده روى را در اين زمينه حرام مى دانيم و معتقديم آنها كه براى على (ع) مقام الوهيت و خدايى يا چيزى شبيه آن قائل باشند،كافرند و از زمره مسلمين بيرونند،و ما از اعتقادات آنها بيزاريم،هر چند متاسفانه آميختگى نام آنها با نام شيعه،گاه سبب اشتباهاتى در اين زمينه شده است،در حالى كه هميشه علماى شيعه اماميه در كتابهاى خود،اين گروه را بيگانه از اسلام شمرده اند.

صحابه در برابر داورى عقل و تاريخ

در ميان ياران پيامبر (ص) افراد بزرگ و فداكار و با شخصيتى بودند و قرآن و روايات اسلامى در فضيلت آنان،بحث فراوانى دارد،ولى اين به آن معنى نيست كه همه اصحاب پيامبر را معصوم بدانيم و اعمال آنها را بدون استثناء صحيح بشمريم،چرا كه قرآن در آيات زيادى (آيات سوره برائت،سوره نور و سوره منافقين) از منافقانى سخن مى گويد كه در لا به لاى اصحاب پيامبر (ص) بودند،در ظاهر جزء آنها محسوب مى شدند،در حالى كه آيات قرآن شديدترين مذمتها را از آنها نموده است.و از سوى ديگر كسانى بودند كه بعد از پيامبر (ص) آتش جنگ در ميان مسلمين روشن كردند و بيعت خود را با امام و خليفه وقت شكستند،و خون دهها هزار مسلمان را ريختند،آيا ما مى توانيم همه اين افراد را از هر نظر پاك و منزه بشمريم؟!

به تعبير ديگر چگونه مى توان هر دو طرف نزاع و جنگ (مثلا جنگ جمل و صفين) را درستكار و منزه دانست؟اين تضادى است كه براى ما قابل قبول نيست و آنها كه موضوع اجتهاد»را

براى توجيه اين مسائل كافى مى دانند كه بگويند يكى از دو طرف بر حق بوده،و ديگرى خطا كار،اما چون به اجتهاد خود عمل مى كرده است،نزد خداوند معذور،بلكه داراى ثواب است!-براى ما پذيرفتن اين سخن مشكل است.

چگونه مى توان به بهانه اجتهاد،بيعت با جانشين پيامبر (ص) را شكست،و سپس آتش جنگ را روشن كرد و خون بى گناهان را ريخت،اگر اين همه خونريزى با توسل به اجتهاد قابل توجيه باشد چه كارى قابل توجيه نيست!

صريحتر بگوييم،ما معتقديم:همه انسانها حتى ياران پيامبر (ص) در گرو اعمال خويشند،و اصل قرآنى ان اكرمكم عند الله اتقيكم،گرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست (14) درباره آنها نيز صادق است.بنابراين بايد وضع آنها را با عملشان روشن سازيم و به اين صورت يك قضاوت منطقى درباره همه آنان داشته باشيم و بگوييم:آنها كه در عصر پيامبر (ص) در صف اصحاب مخلص بودند و بعد از پيامبر (ص) نيز براى پاسدارى از اسلام كوشيدند،و به پيمانى كه با قرآن داشتند وفادار ماندند آنها را خوب مى دانيم و به آنها احترام مى گذاريم.

و آنها كه در زمان آن حضرت در صف منافقان بودند و كارهايى كردند كه قلب مبارك پيامبر (ص) را آزرده ساختند،و يا بعد از رحلت پيامبر (ص) مسير خود را تغيير داده كارهايى انجام دادند كه به ضرر اسلام و مسلمين تمام شد،آنها را دوست نداريم.قرآن مجيد مى گويد:«لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يؤادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان،هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى كه با

كسانى كه نافرمانى خدا و رسولش را كردند دوستى كنند هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند،آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته است . (15)

آرى آنها كه در زمان حيات پيامبر (ص) يا بعد از رحلت او،پيامبر (ص) را آزار دادند به اعتقاد ما شايسته ستايش نيستند.

ولى نبايد فراموش كرد كه جمعى از ياران پيامبر (ص) بزرگترين مجاهدتها را در راه پيشرفت اسلام نمودند و از سوى خداوند مورد مدح و ستايش قرار گرفتند،همچنين كسانى كه بعد از آنها روى كار آمدند يا در آينده تا پايان دنيا متولد مى شوند چنانچه راه اصحاب راستين و خط و برنامه آنها را ادامه دهند شايان هر گونه مدح و ثنا هستند«السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه،پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكيها از آنها پيروى كردند،خداوند از آنها خشنود شد و آنها از خداوند خشنودند». (16)

اين عصاره عقيده ما درباره صحابه پيامبر اسلام (ص) است. 55-علوم ائمه اهل بيت (ع) از پيامبر (ص) است.

ما معتقديم:با توجه به دستورى كه پيامبر (ص) طبق روايات متواتره درباره قرآن و اهل بيت-عليهم السلام-به ما داده است كه دست از دامان اين دو بر نداريم تا هدايت شويم و نيز با توجه به اين كه ما،امامان اهل بيت-عليهم السلام-را معصوم مى دانيم همه سخنان آنها و اعمالشان براى ما حجت و سند است،و همچنين تقريرشان (يعنى در حضور آنها كارى انجام شود و آنها نهى نكنند) ،بنابراين يكى از منابع فقهى ما بعد از قرآن و

سنت پيامبر (ص) ،قول و فعل و تقرير امامان اهل بيت-عليهم السلام-است.

و هر گاه به اين نكته توجه كنيم كه طبق روايات متعدد و معتبر،امامان اهل بيت-عليهم السلام-فرموده اند:آنچه را مى گويند از پدران خود،از پيامبر اكرم (ص) نقل مى كنند روشن مى شود كه در واقع روايات آنان روايات پيامبر است.و مى دانيم روايات شخص ثقه و مورد اعتماد از پيامبر (ص) در ميان تمام علماى اسلام مورد قبول است.

امام محمد بن على الباقر (ع) به جابر»فرمود:«يا جابر انا لو كنا نحدثكم براينا و هوانا لكنا من الهالكين،و لكنا نحدثكم باحاديث نكنزها عن رسول الله (ص) ،اى جابر!اگر ما حديثى به راى خويش و هواى نفس خود براى شما بيان كنيم از هلاك شدگان خواهيم بود،ولى ما احاديثى براى شما نقل مى كنيم كه به صورت گنجينه اى از رسول خدا (ص) براى شما اندوخته ايم . (17) در حديث ديگرى از امام جعفر بن محمد الصادق (ع) مى خوانيم:كسى سؤالى از آن امام نمود، حضرت جواب گفت.آن مرد براى تغيير دادن نظر مبارك امام به بحث و گفتگو پرداخت،امام صادق (ع) فرمود:اين سخنها را رها كن!«ما اجبتك فيه من شى ء فهو عن رسول الله،هر جوابى درباره چيزى به تو دادم از پيامبر (ص) است (و جاى گفتگو ندارد!) ». (18)

نكته مهم و قابل توجه اين كه ما منابع معتبرى در حديث مانند«كافى و«تهذيب و«استبصار»و«من لا يحضره الفقيه و غير آنها داريم،ولى معتبر بودن اين منابع از نظر ما به اين معنى نيست كه هر روايتى در آنهاست،از نظر ما مورد قبول است، ما در كنار روايات،كتب رجال داريم كه وضع راويان اخبار در تمام سلسله سندها در آنها تبيين

شده است،روايتى از نظر ما مورد قبول است كه تمام افراد در سلسله سند حديث،اشخاص ثقه و مورد اطمينان باشند.بنابراين رواياتى كه در اين كتب معروف و معتبر است اگر واجد اين شرط نباشد از نظر ما قابل اعتماد نيست.

اضافه بر اين،ممكن است روايتى باشد كه سلسله سند آن نيز معتبر باشد،ولى علما و فقهاى بزرگ ما از آغاز تاكنون،آن را ناديده گرفته و از آن اعراض كرده اند،زيرا خللهاى ديگرى در آن يافته اند،ما اين روايت را«معرض عنها»مى ناميم و از نظر ما فاقد اعتبار است.

از اين جا روشن مى شود كسانى كه براى پى بردن به عقيده ما تنها به وجود روايت يا رواياتى كه در بعضى از اين كتب آمده استناد مى كنند بى آن كه تحقيق درباره سند اين روايات كرده باشند،راه صحيحى را نمى پيمايند.

به تعبير ديگر در ميان بعضى از مذاهب معروف اسلامى،كتابهايى وجود دارد به نام صحاح كه صحت روايات آنها از نظر نويسندگانش،تضمين شده و ديگران نيز بر آن صحه مى گذارند،ولى كتب معتبر نزد ما چنين نيست،بلكه كتابهايى است كه صاحبانش شخصيتهاى برجسته و مورد اعتماد هستند،اما صحت سند روايات اين كتب،موكول به بررسى رجال سند در كتب علم رجال مى باشد.

توجه به نكته اى كه گفته شد مى تواند به بسيارى از سؤالاتى كه در مورد عقايد ما وجود دارد پاسخ دهد،همان گونه كه غفلت از آن منشا اشتباهات فراوانى در تشخيص عقايد ما مى شود.

به هر حال بعد از آيات قرآن مجيد و روايات پيامبر (ص) ،احاديث امامان دوازده گانه اهل بيت-عليهم السلام-از نظر ما معتبر است،به شرط اين كه صدور اين احاديث از امامان-عليهم السلام-از طريق معتبر معلوم شود.

پى نوشتها

1-سوره

توبه،آيه 119.

2-فخر رازى بعد از بحث فراوانى درباره اين آيه چنين مى گويد:آيه دليل بر اين است كه هر كس جايز الخطاست واجب است همگام و پيرو كسى باشد كه معصوم است و معصومين همانها هستند كه خداوند آنها را«صادقين ناميده،پس اين سخن دليل بر اين است كه واجب است بر هر جايز الخطايى كه همگام و همراه با معصوم باشد تا«معصوم از خطا»جايز الخطا را از خطا باز دارد،و اين معنى در همه زمانهاست و مخصوص به زمانى نيست و دليل بر اين است كه در هر زمانى معصوم از خطايى وجود دارد (تفسير كبير،جلد 16،صفحه 221) .

3-سوره بقره،آيه 124.

4-صحيح مسلم،جلد 4،صفحه 1873.

5-صحيح ترمذى،جلد 5،صفحه 662.

6-سنن دارمى،جلد 2،صفحه 432.

7-خصائص نسائى،صفحه 20.

8-مسند احمد،جلد 5،صفحه 182 و كتاب كنز العمال،جلد 1،صفحه 185،حديث 945.

9-اين تعبير در صحيح مسلم،جلد 3،صفحه 1453 از«جابر بن سمره از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است و با تفاوت مختصرى در ساير كتابهايى كه در بالا نام برده شد آمده است (صحيح بخارى،جلد 3،صفحه 101،صحيح ترمذى،جلد 4،صفحه 501 و صحيح ابى داود،جلد 4،كتاب المهدى) .

10-اين حديث به طرق متعدد از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است و تعداد روات حديث

بالغ بر 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعين و در 360 كتاب معروف اسلامى آمده است كه شرح آنها در اين مختصر نمى گنجد. (به جلد 9 پيام قرآن،صفحه 181 به بعد مراجعه فرماييد) .

11-كامل ابن اثير،جلد 2،صفحه 63،چاپ بيروت،دار صادر-همين معنى را با مختصر تفاوتى در مسند احمد حنبل،جلد 1،صفحه 11،و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه،جلد 13،صفحه 210 و ديگران در كتب

ديگر نقل كرده اند.

12-اين حديث را بخارى در جزء پنجم،صفحه 11 باب مرض النبى نقل كرده،و از آن روشنتر، صحيح مسلم در جلد 3،صفحه 1259 ذكر كرده است.

13-اين نامه در 24 شوال 1396 از«رابطة العالم الاسلامى به امضاى مدير«ادارة مجمع الفقه الاسلامى محمد المنتصر الكتانى صادر شده است.

14-سوره حجرات،آيه 13.

15-سوره مجادله،آيه 22.

16-سوره توبه،آيه 100.

17-جامع احاديث الشيعه،جلد 1،صفحه 18 از مقدمات،حديث 116.

18-اصول كافى،جلد 1،صفحه 58،حديث 121.

مسائل گوناگون

گذشته از بحثهايى كه در فصول پيشين آمد كه اصول اعتقادات ما را در مباحث اساسى دين اسلام روشن مى سازد،ويژگيهاى ديگرى در اعتقادات ماست كه در اين فصل مطرح مى شود.

-مساله حسن و قبح عقلى

ما معتقديم:عقل انسان خوبى و بدى و حسن و قبح بسيارى از اشياء را درك مى كند،و اين به بركت نيروى معرفت خوب و بد است كه خدا به انسان بخشيده.بنابراين حتى قبل از نزول شرايع آسمانى،بخشى از مسائل به وسيله عقل بر انسان روشن بوده است،خوبى عدالت و نيكوكارى،بدى ظلم و بيدادگرى،و خوبى بسيارى از صفات اخلاقى مانند«راستگويى ، «امانت ،«شجاعت ،«سخاوت و امثال آن،همچنين بدى دروغ و«خيانت و«بخل و مانند آن، همه از مسائلى است كه عقل آنها را درك مى كند،ولى از آن جا كه عقل قادر به درك حسن و قبح همه اشياء نيست و معلومات انسان در هر حال محدود است،اديان الهى و كتب آسمانى و پيامبران براى تكميل اين امر از سوى خداوند مبعوث شدند تا هم بر ادراكات عقلى تاكيد كنند و هم زواياى تاريكى را كه عقل از درك آن عاجز بوده بر او روشن سازند.

اگر ما استقلال عقل را در تشخيص حقايق بكلى انكار كنيم،مساله توحيد و خداشناسى و بعثت انبياء و اديان آسمانى از ميان خواهد رفت،زيرا اثبات وجود خدا و حقانيت دعوت انبياء، جز از طريق عقل امكان پذير نيست.بديهى است بيانات شرع در صورتى قابل قبول است كه اين دو اصل (توحيد-نبوت) قبلا با دليل عقل ثابت شود،و اثبات اين دو موضوع تنها به دليل شرع غير ممكن است.

عدل الهى

توضيح

به همين دليل ما معتقد به عدل الهى هستيم و مى گوييم محال است خداوند بر بندگانش ظلم كند،بى دليل كسى را مجازات و يا بى دليل عفو نمايند،محال است به وعده هاى خود وفا نكند،و محال است شخص ناصالح و خطا كارى را به مقام نبوت و رسالت از سوى خويش

منصوب نمايد،و معجزاتى در اختيار او بگذارد.

و نيز محال است بندگانش را كه براى پيمودن راه سعادت آفريده است بدون راهنما و رهبر بگذارد،چرا كه همه اين كارها زشت و قبيح است،و بر خداوند متعال زشت و قبيح روا نيست.

آزادى انسان

و باز به همين دليل معتقديم كه خدا انسان را آزاد آفريده است.افعال انسان از روى اراده و اختيار او سرچشمه مى گيرد،چرا كه اگر غير اين باشد يعنى ما معتقد به اصل جبر در اعمال انسانها بوده باشيم،مجازات بدكاران ظلم و بى عدالتى واضح،و پاداش نيكوكاران،كارى بيهوده و بى دليل خواهد بود،و چنين امرى بر خداوند محال است.

كوتاه سخن اين كه:قبول حسن و قبح عقلى و استقلال فكر و خرد انسان در تشخيص بسيارى از حقايق،پايه اصلى دين و شريعت و قبول نبوت انبيا و كتب آسمانى است،ولى همان گونه كه گفته شد درك و آگاهى انسان محدود است،و تنها به وسيله آن نمى تواند تمام حقايقى را كه مربوط به سعادت و تكامل اوست دريابد،و به همين دليل نياز به بعثت انبيا و كتب آسمانى دارد.

يكى از منابع فقه،دليل عقل است

با توجه به آنچه گفته شد ما معتقديم كه يكى از منابع اصلى دين اسلام،دليل عقل است،و منظور از دليل عقل در اينجا اين است كه عقل بطور قطع و يقين چيزى را درك كند و درباره آن داورى نمايد،مثلا اگر (فرضا) هيچ دليلى در كتاب و سنت براى حرام بودن ظلم و خيانت و دروغ و قتل نفس و سرقت اموال و تجاوز به حقوق مردم نداشتيم،ما به وسيله دليل عقل اين امور را تحريم مى كرديم،و يقين داشتيم خداوند عالم و حكيم،اين امور را براى ما حرام شمرده،و هرگز راضى به انجام آنها نيست،و اين يك حجت الهى بر ما بود.

آيات قرآن پر است از تعبيراتى كه همه بيانگر اهميت عقل و دلايل عقلى است.

براى پوييدن راه توحيد،قرآن ارباب عقل و خرد را دعوت به

مطالعه آيات الهى در زمين و آسمان مى كند:«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاولى الالباب . (1)

از سوى ديگر،هدف از بيان آيات الهى را افزايش فهم و عقل انسانها مى شمرد:«انظر كيف نصرف الآيات لعلهم يفقهون،بنگر چگونه آيات را با تعبيرات گوناگون بيان مى كنيم تا بفهمند». (2)

و از سوى سوم،همه انسانها را دعوت به تميز نيكيها از بديها و به كار انداختن نيروى تفكر در اين راه مى كند،و مى گويد:«قل هل يستوى الاعمى و البصير افلا تتفكرون،بگو:آيا نابينا و بينا (نادان و دانا) يكسانند،آيا فكر نمى كنيد!» (3)

و بالاخره بدترين جنبندگان عالم را كسانى مى شمرد كه چشم و گوش و زبان خود را به كار نمى اندازند و از نيروى عقل و خرد استفاده نمى كنند:«ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون،بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى كنند» (4) ... و آيات فراوان ديگر.

با اين حال چگونه مى توان نيروى عقل و خرد و تفكر را در اصول و فروع اسلام ناديده گرفت.

باز هم عدل الهى

همان گونه كه اشاره شد ما معتقد به عدل الهى هستيم و يقين داريم كه هرگز خداوند ستمى به بنده اى از بندگان روا نمى دارد،چرا كه ظلم كار زشت و ناپسندى است،و ساحت قدس الهى از چنين كارى پاك و منزه است:«و لا يظلم ربك احدا،پروردگارت به احدى ظلم نمى كند». (5)

اگر مجازاتهايى در دنيا و آخرت دامن افرادى را مى گيرد،سبب اصلى آن خودشان هستند«فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون،خداوند به آنها (اقوام پيشين كه گرفتار عذاب الهى شدند) ستم نكرد،آنها خودشان بر خويشتن ستم مى كردند!» (6)

نه فقط انسانها بلكه هيچ موجودى در جهان از سوى خداوند مورد ستم قرار نمى گيرد«و ما الله يريد ظلما للعالمين،خداوند هيچ گاه ستمى بر جهانيان نمى خواهد» (7) -البته تمام اين آيات تاكيد و ارشاد به سوى حكم عقل است.

نفى تكليف ما لا يطاق

به همين دليل ما معتقديم:هرگز خداوند تكليف ما لا يطاق (كارى كه از توان انسان بيرون باشد) نمى كند«لا يكلف الله نفسا الا وسعها». (8)

فلسفه حوادث دردناك

و نيز به همين دليل معتقديم حوادث دردناكى كه در اين جهان صورت مى گيرد (از قبيل زلزله ها و آفات و بلاها،گاه جنبه مجازات الهى دارد آن گونه كه درباره قوم لوط آمده است: «فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليهم حجارة من سجيل منضود،هنگامى كه فرمان ما (دائر بر عذاب) فرا رسيد،شهرهاى آنها را زير و رو كرديم و بارانى از سنگهاى متراكم بر آنان فرو فرستاديم . (9)

درباره مردم ناسپاس و طغيانگر«سبا»مى فرمايد:«فاعرضوا فارسلنا عليهم سيل العرم،آنها (از اطاعت خدا) روى گرداندند و ما سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم .

بخش ديگرى از اين حوادث،براى بيدار كردن انسانهاست تا به راه حق باز گردند:«ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون، فساد و تباهى در خشكى و درياها به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار گشت،خدا مى خواهد نتيجه پاره اى از اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد باز گردند!» (10) پس اين بخش از حوادث دردناك در واقع لطف الهى است.

بخش ديگر،مصائبى است كه انسان با دست خويش براى خود فراهم مى سازد و به تعبير ديگر نتيجه ندانم كاريهاى خود اوست:«ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم،خداوند آنچه را مردم دارند تغيير نمى دهد مگر اين كه آنها خودشان را تغيير دهند». (11)

«ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك،آنچه از نيكيها و پيروزيها به تو مى رسد از ناحيه خداست

(و به كمك اوست) و آنچه از بديها و مشكلات دامنگير تو مى شود،از سوى خود توست!» (12)

عالم هستى نظام احسن است

ما معتقديم:جهان آفرينش صحنه نظام احسن است،يعنى نظم موجود عالم شايسته ترين نظمى است كه مى تواند بر جهان حكمفرما باشد،همه چيز روى حساب است و هيچ گونه مطلبى بر خلاف حق و عدالت و نيكى در آن وجود ندارد،و اگر بديها در جامعه انسانى ديده مى شود از ناحيه خود آنهاست.

تكرار مى كنيم ما معتقديم:عدل الهى يكى از پايه هاى الهى جهان بينى اسلامى است،و بدون آن مساله توحيد و نبوت و معاد نيز به خطر مى افتد-دقت كنيد.

در حديثى مى خوانيم كه امام صادق (ع) پس از اين كه تاييد فرمود:«ان اساس الدين التوحيد و العدل،پايه و اساس دين توحيد و عدالت است ،افزود:«اما التوحيد فان لا تجوز على ربك ما جاز عليك،و اما العدل فان لا تنسب الى خالقك ما لامك عليه،توحيد آن است كه آنچه بر تو رواست،بر خدا روا ندارى (و او را از تمام صفات ممكنات پاك و منزه بشمرى) و اما عدل آن است كه عملى را به خدا نسبت ندهى كه اگر آن را خودت انجام مى دهى،تو را به خاطر آن ملامت مى كند»-دقت كنيد. (13)

منابع چهار گانه فقه

منابع فقهى ما همان گونه كه در گذشته نيز اشاره شد،چهار چيز است:

نخست كتاب الله قرآن مجيد است كه سند اصلى معارف و احكام اسلام مى باشد.

دوم سنت پيامبر (ص) و«امامان معصوم اهل بيت-عليهم السلام.

سوم اجماع و اتفاق علما و فقهاست كه كاشف از نظر معصوم باشد.

و چهارم دليل عقل است و منظور از دليل عقل،دليل عقل قطعى است،و اما دليل عقل ظنى مانند«قياس و«استحسان در هيچ يك از مسائل فقهى نزد ما قابل قبول نيست،بنابراين هر گاه فقيه با گمان خويش مصلحتى

را در چيزى ببيند كه در كتاب و سنت حكم آن به خصوص وارد نشده است،نمى تواند آن را به عنوان يك حكم الهى معرفى كند،و همچنين پناه بردن به قياسهاى ظنى و امثال آن براى كشف احكام شرع نزد ما جايز نيست،اما در مواردى كه انسان يقين پيدا كند مانند يقين به زشتى ظلم و دروغ و سرقت و خيانت،اين حكم عقل معتبر است و به مقتضاى كل ما حكم به العقل حكم به الشرع بيانگر حكم شرع است.

حقيقت اين است كه ما درباره احكام مورد نياز مكلفين در امور عبادى و سياسى و اقتصادى و اجتماعى،به اندازه كافى روايات از پيغمبر اكرم (ص) و ائمه معصومين-عليهم السلام-در دست داريم،و نيازى به پناه بردن به اين گونه ادله ظنيه نمى بينيم،حتى معتقديم براى كشف احكام در«مسائل مستحدثه يعنى مسائلى كه با گذشت زمان در زندگى بشر وارد شده اصول و كلياتى در كتاب و سنت پيامبر (ص) و ائمه معصومين-عليهم السلام-وارد شده كه ما را از توسل به اين گونه دلايل ظنى بى نياز مى كند،يعنى با رجوع به همان كليات احكام، مسائل مستحدثه كشف مى شود (توضيح اين سخن از حوصله اين بحث فشرده بيرون است) . (14)

باب اجتهاد دائما مفتوح است

ما معتقديم:باب اجتهاد در تمام مسائل شرع باز است،و همه فقهاى صاحب نظر مى توانند احكام الهى را از منابع چهار گانه فوق استنباط كرده و در اختيار كسانى كه قدرت استنباط ندارند بگذارند،هر چند نظراتشان با فقهاى پيشين تفاوتهايى داشته باشد و معتقديم افرادى كه در فقه صاحب نظر نيستند،هميشه بايد به فقهاى زنده كه آگاه به مسائل زمان و مكان هستند مراجعه كنند و به اصطلاح از

آنها تقليد كنند و مراجعه افراد نا آگاه را به متخصصان در فقه از بديهيات مى دانيم.ما اين فقها»را«مرجع تقليد»مى ناميم،به اين ترتيب تقليد ابتدايى از فقيه ميت را جايز نمى دانيم،حتما بايد مردم از فقهاى زنده تقليد كنند تا دائما فقه در حركت و تكامل باشد.

خلا قانونى وجود ندارد

ما معتقديم:كه خلا قانونى در اسلام وجود ندارد،يعنى تمام احكام مورد نياز انسانها تا دامنه قيامت در اسلام بيان شده،گاه به صورت خاص و گاه در ضمن يك حكم كلى و عام،و به همين دليل براى فقها حق قانونگذارى قائل نيستيم،بلكه آنها را موظف مى دانيم كه احكام الهى را از منابع چهار گانه فوق استخراج كنند و در اختيار همگان بگذارند،مگر قرآن مجيد در سوره مائده كه آخرين يا از آخرين سوره هايى است كه بر پيامبر (ص) نازل شده نمى گويد:«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا،امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم،و اسلام را آيين شما پذيرفتم . (15) چگونه آيين اسلام مى تواند كامل باشد بى آن كه احكام فقهى كامل براى همه اعصار و قرون داشته باشد؟! مگر در حديث معروف پيامبر (ص) نمى خوانيم كه در حجة الوداع فرمود:

«ايها الناس و الله ما من شى ء يقربكم من الجنة و يباعدكم عن النار الا و قد امرتكم به،و ما من شى ء يقربكم من النار و يباعدكم عن الجنة الا و قد نهيتكم عنه،اى مردم!هر چيزى شما را به بهشت نزديك كند و از آتش دوزخ دور سازد،شما را به آن دستور دادم و هر چيزى كه شما را به آتش دوزخ نزديك سازد و از بهشت دور

نمايد شما را از آن نهى كردم . (16)

در حديث معروف ديگرى از امام صادق (ع) مى خوانيم:«ما ترك على (ع) شيئا الا كتبه حتى ارش الخدش،على (ع) چيزى از احكام اسلام را فرو گذار نكرد مگر اين كه (به دستور پيامبر-ص-و املاى آن حضرت) آن را نوشت،حتى ديه يك خراش كوچك (كه بر بدن انسانى وارد مى شود) ». (17)

با اين حال نوبتى به ادله ظنيه و قياس و استحسان نمى رسد.

تقيه و فلسفه آن

توضيح

ما معتقديم:هر گاه انسانى در ميان افراد متعصب و لجوج و بى منطبق گرفتار شود كه اظهار عقيده در ميان آنان،سبب خطر جانى يا مانند آن گردد و از اين اظهار عقيده فايده مهمى حاصل نشود،در چنين موردى موظف است عقيده خود را مكتوم دارد،و جان خود را بيهوده بر باد ندهد،و نام اين كار را«تقيه مى گذاريم و اين مساله را از دو آيه در قرآن مجيد و دليل عقل آموخته ايم.

قرآن درباره مؤمن آل فرعون مى فرمايد:«و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رجلا ان يقول ربى الله و قد جاءكم بالبينات من ربكم،مرد با ايمانى از آل فرعون كه ايمان خود را كتمان مى كرد (در مقام دفاع از موسى بر آمد و) گفت:آيا مى خواهيد كسى را به قتل برسانيد كه مى گويد:پروردگار من خداست،در حالى كه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است!» (18)

جمله يكتم ايمانه صراحت در مساله تقيه دارد،آيا سزاوار بود مؤمن آل فرعون ايمان خود را آشكار كند و جان خود را از دست بدهد و كارى از پيش نبرد؟

و درباره بعضى از مؤمنان مبارز و مجاهد صدر اسلام كه در چنگال مشركان

لجوج گرفتار شدند دستور تقيه مى دهد و مى فرمايد:«لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شى ء الا ان تتقوا منهم تقاة،افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان،كسى را از كافران،دوست و ولى خود قرار دهند،هر كس چنين كند رابطه خود را از خدا بريده است مگر اين كه (شما در خاطر باشيد و) از آنها تقيه كنيد». (19)

بنابراين تقيه يعنى كتمان عقيده،مخصوص جايى است كه جان و مال و عرض انسان در برابر دشمنان متعصب و لجوج به خطر مى افتد،بى آن كه نتيجه اى داشته باشد،در چنين مواردى نبايد بيهوده افراد را به خطر انداخت و نيروها را از دست داد،بلكه بايد آن را براى مواقع لزوم حفظ كرد،به همين دليل در حديث معروف امام صادق (ع) مى خوانيم:«التقية ترس المؤمن، تقيه سپر دفاعى مؤمن است . (20)

تعبير به ترس (سپر) تعبير لطيفى است كه نشان مى دهد تقيه يك وسيله دفاعى در مقابل دشمنان است.

داستان تقيه كردن عمار ياسر»در برابر مشركان و صحه نهادن بر آن از سوى پيامبر اسلام (ص) معروف است. (21)

استتار سربازان و سلاحها در ميدانهاى جنگ،مخفى نگهداشتن اسرار جنگى و غير آن از دشمنان و امثال اينها،همه نوعى تقيه در زندگى انسانها محسوب مى شود،و در مجموع،تقيه يعنى كتمان در جايى كه اظهار كردن موجب خطر و ضررى است بى آن كه فايده اى در بر داشته باشد.اين يك حكم عقلى و شرعى است كه نه تنها شيعه بلكه همه مسلمين جهان بلكه همه عقلاى عالم،در موارد لزوم به آن عمل مى كنند.

با اين حال شگفت آور است كه بعضى اعتقاد به تقيه

را مخصوص شيعه و پيروان مكتب اهل بيت دانسته و آن را به صورت يكى از ايرادهاى عمده بر آنها در آورده اند،در حالى كه مساله روشنى است،هم ريشه در قرآن مجيد دارد و هم در احاديث اسلامى و سيره ياران پيامبر (ص) و هم برنامه هاى تمام عقلاى جهان.

در كجا تقيه حرام است

ما معتقديم:دليل اصلى اين سوء تفاهمها عدم آگاهى كافى از عقايد شيعه و يا گرفتن عقايد آنها از دشمنان آنهاست،و تصور مى كنيم با توضيحى كه در بالا آمد مساله كاملا روشن شده باشد.

البته نمى توان انكار كرد كه در بعضى از موارد تقيه كردن حرام است و آن در جايى است كه اساس دين و اسلام و قرآن،يا نظامهاى اسلامى به خطر بيفتد،در چنين مواردى بايد عقايد را اظهار نمود هر چند انسان قربانى اظهار عقيده اش شود،و معتقديم قيام امام حسين (ع) در عاشورا و كربلا،درست در راستاى همين هدف بود،چرا كه حكام بنى اميه اساس اسلام را به خطر افكنده بودند،و قيام امام حسين (ع) پرده از كار آنها برداشت،و جلو خطر را گرفت.

عبادات اسلامى

ما به تمام عباداتى كه قرآن و سنت بر آن تاكيد نهاده است،معتقد و پايبنديم،مانند نمازهاى پنجگانه روزانه كه مهمترين رابطه خلق با خالق است،و روزه ماه مبارك رمضان كه بهترين وسيله براى تقويت ايمان و تزكيه نفس و تقوى،و مبارزه با هوى پرستى است.

ما حج خانه خدا را كه وسيله مؤثرى براى تقوا و تحكيم علقه هاى مودت و سبب عزت مسلمين است يك بار در عمر براى افراد مستطيع واجب مى دانيم و زكات مال و خمس و امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در برابر مهاجمين به اسلام و مسلمين را نيز از واجبات مسلم مى شمريم.

هر چند در جزئيات اين امور،تفاوتهايى ميان ما و بعضى ديگر از فرق مسلمين وجود دارد همان گونه كه مذاهب چهار گانه اهل سنت نيز در احكام عبادات و غير آن تفاوتهايى با هم دارند.

جمع ميان نمازها

از جمله اين كه ما معتقديم:جمع ميان نمازهاى ظهر و عصر يا نماز مغرب و عشا در يك وقت مانعى ندارد (هر چند جدا خواندن آنها را افضل و بهتر مى دانيم) و معتقديم اجازه جمع از سوى پيامبر (ص) براى ملاحظه حال اشخاصى كه در زحمتند داده شده است.

در صحيح ترمذى از ابن عباس چنين نقل شده:«جمع رسول الله (ص) بين الظهر و العصر،و بين المغرب و العشاء بالمدينة من غير خوف و لا مطر،قال فقيل لابن عباس ما اراد بذلك؟ قال اراد ان لا يحرج امته،پيغمبر اكرم (ص) در شهر مدينه بين نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا جمع كرد در حالى كه نه ترسى بود و نه بارانى،از ابن عباس پرسيدند:منظور حضرت از اين كار چه

بود؟گفت:براى اين بود كه امت خود را به زحمت نيفكند (يعنى در مواردى كه جدا ساختن موجب زحمتى شود،از اين ترخيص استفاده كنند) ». (22)

مخصوصا در عصر و زمان ما كه زندگى اجتماعى به ويژه در كارخانه ها و مراكز فعال صنعتى شكل پيچيده اى به خود گرفته و مقيد بودن به پنج وقت جداگانه نماز سبب شده كه بعضى نماز را بكلى ترك كنند،استفاده از اين ترخيص كه پيامبر (ص) فرموده مى تواند سبب پايدارى بيشتر در امر نماز شود-دقت كنيد.

سجده بر خاك

ما معتقديم:به هنگام سجده نماز،بايد بر خاك يا ساير اجزاى زمين سجده كرد يا بر چيزهايى كه از زمين مى رويد،مانند برگ و چوب درختان و تمام گياهان (به استثناى آنچه خوردنى يا پوشيدنى است) .

بنابراين سجده كردن بر فرش را مجاز نمى دانيم،مخصوصا خاك را بر همه چيز جهت سجده كردن ترجيح مى دهيم،لذا براى آسان شدن كار،بسيارى از شيعيان قطعه اى از خاك تميز را كه قالب گيرى شده با خود همراه دارند كه نام آن را مهر مى نهند و بر آن سجده مى كنند كه هم پاك است و هم خاك.

مستند ما در اين امر حديث معروف پيامبر (ص) «جعلت لى الارض مسجدا و طهورا»است، ما«مسجد»را در اين حديث به معنى محل سجده مى دانيم. اين حديث در غالب كتب صحاح و غير آن نقل شده است. (23)

ممكن است گفته شود منظور از«مسجد»در اين حديث محل سجده نيست،بلكه جايگاه نماز، در مقابل كسانى كه نماز را فقط در محل معينى مى خواندند،ولى با توجه به اين كه سخن از«طهور»يعنى خاك تيمم در اين جا به ميان آمده روشن مى شود كه منظور از آن محل سجده است،يعنى خاك زمين

هم طهور»است و هم محل سجده .

بعلاوه احاديث زيادى نيز از ائمه اهل بيت-عليهم السلام-به ما رسيده كه محل سجده را خاك و سنگ و مانند آن معرفى مى كند.

زيارت قبور پيامبران و امامان

ما معتقديم:زيارت قبر پيامبر اكرم (ص) و امامان اهل بيت-عليهم السلام-و بزرگان از علما و دانشمندان و شهداى راه خدا از مستحبات مؤكد است.

در كتب علماى اهل سنت،روايات بى شمارى درباره زيارت قبر پيامبر (ص) نقل شده،همان گونه كه در كتب علماى شيعه نيز اين معنى آمده است،و هر گاه اين روايات جمع آورى شود، كتاب مستقلى را تشكيل مى دهد. (24) در تمام طول تاريخ علماى بزرگ اسلام و تمام قشرهاى مردم،به اين كار اهميت مى دادند،و كتابها پر است از شرح حالات كسانى كه به زيارت قبر پيامبر (ص) يا ساير قبور بزرگان مى رفتند (25) و در مجموع مى توان گفت اين مساله از مسائل مورد اتفاق و اجماع همه مسلمين است.

بديهى است هيچ كس زيارت را با«عبادت نبايد اشتباه كند،عبادت و پرستش مخصوص خداست،و منظور از زيارت احترام و بزرگداشت بزرگان اسلام و طلب شفاعت از آنها در پيشگاه خدا مى باشد،حتى در روايات آمده كه شخص پيامبر (ص) گاه به زيارت اهل قبور مى رفت و در بقيع مى آمد و بر آنها سلام و درود مى فرستاد. (26)

بنابراين هيچ كس نبايد و نمى تواند در مشروعيت اين كار از نظر فقه اسلام ترديدى به خود راه بدهد.

مراسم سوگوارى و فلسفه آن

ما معتقديم:مساله سوگوارى و عزادارى براى شهداى اسلام مخصوصا«شهداى كربلا»سبب زنده ماندن ياد آنها و خاطره فداكاريهاى آنان در راه بقاى اسلام است،به همين دليل در مقاطع مختلفى مخصوصا ايام عاشورا (ده روز آغاز محرم) كه مصادف است با شهادت حسين بن على (ع) سيد جوانان اهل بهشت (27) فرزند امير مؤمنان على (ع) و فاطمه زهرا (س) دخت گرامى پيامبر اسلام (ص) ،مراسم عزادارى را بر پا مى داريم،تاريخ

زندگى آنها و رشادتهايشان را تحليل مى كنيم و از اهداف آنها سخن مى گوييم و بر ارواح پاك آنان درود مى فرستيم.

ما معتقديم:كه بنى اميه،حكومت خطرناكى را تشكيل داده بودند،بسيارى از سنن پيامبر اسلام (ص) را تغيير داده و كمر بر محو ارزشهاى اسلامى بسته بودند.

حسين بن على (ع) در سال هجرى 61 بر ضد يزيد كه مردى بسيار آلوده به گناه و سبكسر و بيگانه از اسلام بود،و متاسفانه بر كرسى خلافت اسلامى تكيه زده بود،قيام كرد،هر چند او و تمام يارانش در عراق در سرزمين كربلا شهيد شدند و زنان خانواده اش اسير گشتند،ولى خون آنها هيجان عجيبى در تمام مسلمانان آن زمان به وجود آورد،قيامها يكى بعد از ديگرى بر ضد بنى اميه آغاز شد و ضربات كوبنده بر پايه هاى كاخ ظلم و بيدادگرى آنان وارد آمد،و سرانجام طومار زندگى كثيفشان پيچيده شد،و جالب اين كه تمام قيامهايى كه بعد از واقعه عاشورا بر ضد حكومت بنى اميه صورت گرفت تحت عنوان الرضا لآل محمد و يا لثارات الحسين بود،و بعضى از اين شعارها حتى در دوران حكومتهاى خود كامه بنى عباس نيز ادامه داشت. (28)

مساله قيام خونين امام حسين (ع) امروز براى ما شيعيان به صورت يك الگو و برنامه جهت مقاومت در برابر هر گونه استبداد و زورگويى و ظلم و ستم در آمده و شعارهاى هيهات منا الذلة،ما هرگز تن به ذلت نمى دهيم ،«و ان الحياة عقيدة و جهاد،حقيقت زندگى ايمان و جهاد است كه بر گرفته از تاريخ خونبار كربلاست هميشه به ما كمك كرده است كه در مقابل حكومتهاى ظالم بايستيم و با اقتدا به سالار شهيدان حسين و

يارانش،شر ظالمان را بر طرف سازيم (در انقلاب جمهورى اسلامى ايران نيز همه جا اين شعارها به چشم مى خورد) .

كوتاه سخن اين كه:بزرگداشت خاطره شهداى اسلام،مخصوصا شهيدان كربلا،روح حماسه و ايثار و شهامت و جانبازى در راه عقيده و ايمان را همواره در ما زنده مى دارد،و به ما درسهاى مهمى براى سر بلند زيستن و تن به ظلم ندادن مى دهد،اين است فلسفه زنده نگهداشتن اين خاطره ها و تجديد مراسم عزادارى در هر سال. ممكن است كسانى ندانند كه ما در مراسم سوگوارى چه مى كنيم و آن را مربوط به يك واقعه تاريخى تصور كنند كه مدتهاست گرد و غبار فراموشى بر آن نشسته،ولى ما خود مى دانيم كه زنده نگهداشتن اين خاطره ها چه تاثيرى در تاريخ ديروز و امروز و فرداى ما داشته و دارد.

مراسم سوگوارى پيامبر اسلام (ص) و مسلمين بر«حمزه (سيد الشهدا) »بعد از غزوه احد»در همه تواريخ معروف آمده است كه رسول خدا (ص) از كنار يكى از خانه هاى انصار عبور مى كرد،صداى گريه و نوحه گرى شنيد،چشمان پيامبر (ص) گريان شد و اشك از صورت مباركش جارى گشت و فرمود:ولى حمزه عزادار ندارد،«سعد بن معاذ»اين سخن را شنيد و به سراغ گروهى از طايفه بنى عبد الاشهل رفت،و به زنان آنها دستور داد كه به خانه حمزه عموى پيامبر (ص) بروند و براى حمزه سيد الشهداء سوگوارى كنند. (29)

بديهى است اين كار مخصوص حمزه نبود،بلكه برنامه اى است كه براى همه شهيدان بايد انجام شود،و خاطره آنها را براى نسلهاى امروز و فردا زنده نگهداريم،و از اين راه پيوسته خون تازه اى در عروق مسلمين جارى سازيم.تصادفا هم اكنون كه اين سطور را

مى نويسيم روز عاشورا (دهم محرم الحرام) سال 1417 هجرى قمرى است،به راستى شور عظيمى سراسر جهان تشيع را فرا گرفته است.جوانان و نوجوانان و بزرگسالان همه لباس سياه پوشيده، يكپارچه در مراسم سوگوارى امام حسين (ع) و شهداى كربلا شركت كرده اند،چنان تحولى در فكر و جان همه نمايان است كه اگر از آنها براى مبارزه با دشمنان اسلام دعوت شود همه اسلحه به دست گرفته وارد ميدان مى شوند،از هر گونه ايثار و فداكارى ابا ندارند،گويى خون شهادت در عروق همه جارى شده و در همين لحظه و همين ساعت حسين و يارانش را در كربلا در ميدان جانبازى در راه اسلام در برابر خود مى بينند.

اشعار پر حماسه اى كه در اين مراسم عظيم خوانده مى شود پر است از اشعارهاى كوبنده بر ضد استعمار و استكبار و تسليم ظلم و ستم نشدن و مرگ افتخار آميز را بر زندگى ذلت بار ترجيح دادن.

ما معتقديم:اين يك سرمايه عظيم معنوى است كه بايد آن را حفظ كرد و از آن براى زنده نگهداشتن اسلام و ايمان و تقوا بهره گرفت.

ازدواج موقت

ما معتقديم:ازدواج موقت امر مشروعى است كه در فقه اسلامى به عنوان متعه معروف شده است،به اين ترتيب ازدواج،دو گونه است،ازدواج دائم كه وقت و زمان آن نامحدود است و ازدواج موقت كه مدت آن با توافق طرفين تعيين مى گردد.

اين ازدواج با ازدواج دائم در بسيارى از مسائل شباهت دارد از جمله مساله مهريه،خالى بودن زن از هر گونه مانع،و احكام مربوط به فرزندانى كه از اين ازدواج متولد مى شوند كه با فرزندان ازدواج دائم هيچ تفاوتى ندارد،نگهداشتن عده بعد از جدايى،اينها همه نزد ما جزء مسلمات

است،به تعبير ديگر عقد موقت (متعه) يك نوع ازدواج است،با تمام ويژگيهايش. البته تفاوتهايى ميان عقد موقت و دائم وجود دارد از جمله اين كه در عقد موقت نفقه زن بر شوهر واجب نيست،و دو همسر از همديگر ارث نمى برند (ولى فرزندان آنها از پدر و مادر و يكديگر ارث مى برند) .

به هر حال ما اين حكم را از قرآن مجيد گرفته ايم كه مى فرمايد:«فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فريضة،زنانى را كه متعه مى كنيد،مهر آنها را بايد بپردازيد». (30)

بسيارى از محدثان معروف و مفسران بزرگ،تصريح كرده اند كه اين آيه درباره عقد موقت است.

در تفسير طبرى روايات زيادى در ذيل اين آيه نقل شده كه نشان مى دهد آيه فوق مربوط به ازدواج موقت است و گروه كثيرى از صحابه پيامبر (ص) به آن شهادت داده اند. (31)

در تفسير«الدر المنثور»،و«سنن بيهقى نيز روايات در اين زمينه فراوان است. (32)

در«صحيح بخارى و«مسند احمد»و«صحيح مسلم و كتب فراوان ديگر نيز رواياتى كه دليل بر وجود عقد موقت در عصر پيامبر اكرم (ص) است ديده مى شود،هر چند روايات مخالف آن نيز وجود دارد. (33)

جمعى از فقهاى اهل سنت معتقدند كه نكاح متعه در عصر پيامبر (ص) بوده سپس اين حكم نسخ شده است،در حالى كه جمعى مى گويند اين حكم تا آخر عمر پيامبر (ص) بوده و«عمر»آن را نسخ كرده است،حديث متعتان كانتا على عهد رسول الله و انا محرمهما و معاقب عليهما:متعة النساء و متعة الحج،دو متعه در عصر پيامبر (ص) وجود داشت و من آنها را تحريم كردم و بر آنها مجازات مى كنم!متعه زنان و متعه حج (كه نوع خاصى از حج است) »گواه

اين معنى است. (34)

شك نيست كه در اين حكم اسلامى در ميان روات اهل سنت مانند بسيارى از احكام ديگر اختلاف نظر است،بعضى معتقد به نسخ آن در زمان پيامبر (ص) و بعضى به نسخ آن در زمان خليفه دوم و گروه اندكى بكلى آن را انكار مى كنند،و اين گونه اختلافات در مسائل فقهى وجود دارد،ولى فقهاى شيعه در مشروعيت آن اتفاق نظر دارند و مى گويند در عصر پيامبر (ص) نسخ نشده و بعد از رحلت آن حضرت نسخ آن غير ممكن است.

به هر حال ما معتقديم:ازدواج موقت اگر مورد سوء استفاده واقع نشود،پاسخگوى قسمتى از ضرورتهاى اجتماعى در مورد جوانانى است كه قادر به ازدواج دائم نيستند،يا مسافرانى كه به خاطر كارهاى تجارى و اقتصادى،يا تحصيلى يا جهات ديگر مدتى از خانواده خود دور مى مانند و مواردى ديگر از اين قبيل و مبارزه با ازدواج موقت راه را براى توسعه فحشا در ميان اين گروهها باز مى كند،مخصوصا در عصر و زمان ما كه سن ازدواج دائمى به علل مختلفى بالا رفته و از سوى ديگر عوامل تحريك كننده شهوات،بسيار فراوان است.اگر اين راه بسته شود،راه براى فحشا به يقين گشوده خواهد شد.

بار ديگر تكرار مى كنيم كه ما با هر گونه سوء استفاده از اين حكم اسلامى،و آن را بازيچه دست هوسبازان قرار دادن،و زنان را به آلودگى كشاندن،شديدا مخالفيم،ولى سوء استفاده بعضى هوسبازان از قانون نبايد موجب جلوگيرى از اصل قانون شود،بلكه بايد از سوء استفاده جلوگيرى گردد.

تاريخچه تشيع

ما معتقديم:مبدا پيدايش تشيع،عصر پيامبر (ص) و سخنان آن حضرت بوده است و اسناد روشنى براى اين مطلب در دست داريم:

از جمله بسيارى از مفسران در تفسير آيه شريفه:«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية،كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترين مخلوقات (خدا) هستند. » (35) اين حديث را از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده اند كه فرمود:«منظور از اين آيه،على (ع) و شيعيان اوست .

از جمله مفسر معروف سيوطى در«الدر المنثور»از«ابن عساكر»از جابر بن عبد الله نقل مى كند كه ما خدمت پيامبر (ص) بوديم كه على (ع) به سوى ما آمد هنگامى كه چشم پيامبر (ص) به او افتاد فرمود:«و الذى نفسى بيده ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة،سوگند به كسى كه جانم به دست اوست او و شيعيانش رستگاران در روز قيامتند»سپس آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية نازل شد و بعد از آن،هنگامى كه على (ع) به مجلس اصحاب پيامبر (ص) مى آمد آنها مى گفتند:«جاء خير البرية،بهترين مخلوقات خدا آمد!» (36)

همين معنى را«ابن عباس و«ابو برزه و«ابن مردويه و«عطيه عوفى (با تفاوتهاى مختصرى) نقل كرده اند. (37)

به اين ترتيب مى بينيم كه انتخاب نام شيعه براى كسانى كه ارتباط با على (ع) داشتند،در همان عصر پيامبر (ص) صورت گرفته،و اين نام را پيامبر (ص) به آنها داده است نه اين كه در عصر خلفا و يا در زمان صفويه يا غير آن پيدا شده باشد.

ما در عين اين كه به فرق اسلامى ديگر احترام مى گذاريم و با آنها در يك صف جماعت نماز مى خوانيم،و در زمان و مكان واحدى حج بجا مى آوريم و در اهداف مشترك اسلام همكارى مى كنيم،معتقديم پيروان مكتب على (ع) داراى ويژگيهايى هستند،و مورد توجه و

نايت خاص پيامبر (ص) بوده اند،به همين دليل ما پيروى از اين مكتب را برگزيده ايم.

گروهى از مخالفان شيعه اصرار دارند كه رابطه اى ميان اين مذهب و«عبد الله بن سبا»برقرار كنند،و پيوسته اين سخن را تكرار مى كنند كه شيعيان،پيرو عبد الله بن سبا هستند كه در اصل يهودى بوده،و سپس اسلام را اختيار كرده!اين سخن بسيار عجيب است،زيرا بررسى تمام كتب شيعه نشان مى دهد كه پيروان اين مكتب كمترين علاقه اى به اين مرد ندارند،بلكه در تمام كتب رجال شيعه عبد الله بن سبا»به عنوان مردى گمراه و منحرف معرفى شده و طبق بعضى از روايات ما،على (ع) فرمان قتل او را به خاطر مرتد بودنش صادر كرده است. (38)

از اين گذشته اصل وجود تاريخى عبد الله بن سبا زير سؤال است و بعضى از محققان معتقدند او يك فرد افسانه اى است و وجود خارجى نداشته است تا چه رسد به اين كه بنيانگذار مذهب شيعه باشد (39) و به فرض كه او را يك مرد افسانه اى ندانيم از نظر ما فرد گمراه و منحرفى بوده است.

جغرافياى مذهب شيعه

اين نكته حائز اهميت است كه مركز شيعيان هميشه كشور ايران نبوده است،بلكه در همان قرون نخستين اسلام مراكز متعددى داشتند از جمله كوفه ،«يمن و حتى خود«مدينه ،و در شام على رغم تبليغات زهرآگين بنى اميه نيز،مراكز متعددى براى شيعيان وجود داشت،هر چند به وسعت مراكز شيعه در«عراق نمى رسيد. در سرزمين پهناور مصر نيز هميشه گروههايى از شيعه مى زيسته اند حتى در عصر خلفاى فاطمى حكومت مصر به دست مردانى از شيعه بوده است. (40)

هم اكنون در كشورهاى مختلف جهان گروههايى از مسلمانان شيعه وجود دارند از جمله

در كشور سعودى،جمعيت زيادى از شيعيان در«منطقه شرقيه زندگى مى كنند،و روابط خوبى با ساير فرق اسلامى دارند،هر چند دشمنان اسلام هميشه سعى داشته و دارند كه ميان مسلمانان شيعه و غير آنها بذر عداوت و دشمنى و سوء ظن و بدبينى بپاشند و آتش نزاع و اختلاف و جنگ را در ميان آنها روشن كنند و هر دو گروه را تضعيف نمايند.

مخصوصا امروز كه اسلام به عنوان يك قدرت عظيم جهانى در برابر شرق و غرب مادى،قد بر افراشته،و مردم جهان را كه از تمدنهاى مادى سر خورده و مايوس شده اند به سوى خود فرا مى خواند،يكى از مهمترين اميد دشمنان اسلام براى در هم شكستن قدرت مسلمين و سست كردن آهنگ پيشرفت اسلام در جهان به اين است كه به آتش اختلاف مذهبى دامن زنند و مسلمانان را به هم مشغول دارند،بى شك اگر پيروان تمام مذاهب اسلامى،بيدار و هوشيار باشند،مى توانند اين توطئه خطرناك را از بين ببرند.

گفتنى است كه شيعه مانند«اهل سنت فرقه هاى متعددى دارند،ولى مشهورتر و معروفتر از همه،شيعه اثنى عشرى است كه رقم عمده شيعيان جهان را تشكيل مى دهد.

گر چه تعداد دقيق شيعيان و نسبت آنها به ساير مسلمين جهان روشن نيست،ولى مطابق بعضى از آمارها،عدد آنها حدود دويست تا سيصد ميليون نفر است كه تقريبا يك چهارم مسلمانان جهان را تشكيل مى دهد.

ميراث اهل بيت (عليهم السلام)

اشاره

پيروان اين مكتب روايات زيادى از رسول خدا (ص) از طريق ائمه اهل بيت-عليهم السلام-نقل كرده اند،و روايات زياد ديگرى از على (ع) و ساير امامان-عليهم السلام-دارند كه امروز از منابع اصلى معارف و فقه شيعه محسوب مى گردد،از جمله كتابهاى چهار گانه زير كه به كتب

اربعه معروف شده است:«كافى ،«من لا يحضره الفقيه ،«تهذيب و«استبصار»را مى توان نام برد.ولى تكرار اين موضوع را ضرورى مى دانيم كه هر حديثى در يكى از اين منابع معروف يا ساير منابع معتبر وجود داشته باشد به اين معنى نيست كه آن حديث به خصوص معتبر است،بلكه هر حديثى سلسله سندى دارد كه بايد هر يك از رجال سند آن جداگانه در كتب رجال مورد بررسى قرار گيرد،هر گاه تمام رجال سند مورد اعتماد بودند،آن حديث به عنوان يك حديث صحيح پذيرفته مى شود،در غير اين صورت،مشكوك يا ضعيف است و اين كار تنها در خور آگاهان و علماى علم حديث و رجال است.

از اين جا به خوبى روشن مى شود كه وضع جمع آورى احاديث در كتب شيعه با منابع معروف اهل سنت متفاوت است چرا كه در كتب معروف صحاح مخصوصا صحيح بخارى و صحيح مسلم،مبناى نويسندگان اين بوده است،كه احاديثى را گرد آورى كنند كه نزد آنها صحيح و معتبر بوده است و به همين دليل هر يك از آن احاديث مى تواند،براى دستيابى به عقايد اهل سنت مورد استناد قرار گيرد (41) در حالى كه مبناى محدثان شيعه به اين بوده كه همه احاديث منسوب به اهل بيت-عليهم السلام-را جمع آورى كنند،و شناخت صحيح از غير صحيح را به علم رجال واگذار كرده اند-دقت كنيد.

دو كتاب بزرگ

از منابع مهمى كه جزء ميراثهاى مهم شيعه محسوب مى شود،نهج البلاغه است كه مرحوم شريف رضى حدود يك هزار سال قبل از كلمات على (ع) در سه بخش خطبه ها،نامه ها و كلمات قصار تنظيم كرده است،و به قدرى محتواى آن بالا و الفاظ زيباست كه هر كس پيرو هر مكتب و آيينى

باشد اين كتاب را مطالعه كند،تحت تاثير محتواى عالى آن قرار مى گيرد،و اى كاش نه تنها مسلمانان كه غير مسلمانان نيز با آن آشنا مى شدند،تا به معارف بلند اسلام در توحيد و مبدا و معاد و مسائل سياسى و اخلاقى و اجتماعى آشنا شوند.

يكى ديگر از اين ميراثهاى بزرگ،كتاب صحيفه سجاديه است كه مجموعه اى است از بهترين و فصيحترين و زيباترين دعاها،با محتواى بسيار بلند و بالا و عميق كه در واقع كار همان خطبه هاى نهج البلاغه را از طريق ديگرى مى كند و جمله به جمله آن درس تازه اى به انسان مى آموزد،و به راستى طرز نيايش و مناجات با خداوند را به هر انسانى مى آموزد،و روح و جان آدمى را نور و صفا مى بخشد.

اين مجموعه چنان كه از نامش پيداست از دعاهاى چهارمين پيشواى مكتب شيعه،امام على بن الحسين بن على بن ابي طالب،مشهور به سجاد» (ع) است و ما هر وقت بخواهيم روح دعا و نيايش و توجه بيشتر به درگاه خداوند و عشق به ذات پاكش در ما پيدا شود به سراغ اين دعاها مى رويم و همچون گياهان نو رس كه از ابر پر بركت بهارى سيراب مى شوند از آن سيراب مى گرديم.

بيشترين احاديث شيعه كه بالغ بر دهها هزار حديث مى شود از پنجمين و ششمين امام،يعنى محمد بن على الباقر،و جعفر بن محمد الصادق-عليهما السلام-نقل شده،و قسمت مهمى نيز از هشتمين امام،على بن موسى الرضا (ع) است،و اين به خاطر آن است كه اين سه بزرگوار در شرايطى از زمان و مكان بودند كه فشار دشمنان و حكام بنى اميه و بنى عباس بر آنها كمتر بود،به همين دليل توانستند احاديث زيادى كه

از رسول خدا (ص) به وسيله پدران و اجدادشان به آنها رسيده بود،در تمام ابواب معارف و احكام فقه اسلام از خود به يادگار بگذارند و اين كه مذهب شيعه را مذهب جعفرى مى گويند به خاطر همين است كه بيشترين روايات آنها از امام ششم جعفر بن محمد الصادق (ع) نقل شده است كه در دورانى مى زيسته كه بنى اميه رو به ضعف مى رفتند و بنى عباس نيز قدرت كافى براى فشار بر مردم پيدا نكرده بودند،و در كتب ما معروف است كه آن حضرت چهار هزار شاگرد در حديث و معارف و فقه تربيت كرد.

ابو حنيفه امام و پيشواى معروف حنفيه در سخن كوتاهى در توصيف امام جعفر بن محمد الصادق (ع) مى گويد:«ما رايت افقه من جعفر بن محمد،من فقيه تر از جعفر بن محمد (ع) نديدم!» (42)

مالك بن انس پيشواى ديگر فقه اهل سنت در يكى از سخنان خود چنين مى گويد:«من مدتى نزد جعفر بن محمد (ع) رفت و آمد داشتم،او را همواره در يكى از سه حالت ديدم،يا نماز مى خواند يا روزه مى گرفت،يا مشغول تلاوت قرآن بود،و به اعتقاد من مردى با فضيلت تر از جعفر بن محمد الصادق از نظر علم و عبادت كسى نديده و نشنيده است!» (43) و چون بنا بر نهايت اختصار و فشردگى مطالب است،از سخنان ساير علماى اسلام درباره امامان اهل بيت-عليهم السلام-چشم پوشى مى كنيم.

نقش شيعه در علوم اسلامى

ما معتقديم:شيعه،در پيدايش علوم اسلامى نقش مؤثرى داشته است،بعضى معتقدند كه علوم اسلامى از آنها نشات گرفته،حتى كتاب يا كتابهايى در اين زمينه نوشته شده و اسناد و مداركى ارائه داده اند،ولى ما مى گوييم حداقل،آنها در پديد آوردن اين علوم سهم

بسزايى داشته اند،و بهترين شاهد و گواه اين مساله كتابهايى است كه از علماى شيعه در علوم و فنون اسلام ديده مى شود.هزاران كتاب در فقه و اصول،كه بعضى بسيار گسترده و در نوع خود بى نظير است،هزاران كتاب در تفسير و علوم قرآنى،و هزاران كتاب در عقايد و علم كلام،و هزاران كتاب در علوم ديگر،بسيارى از اين كتابها هم اكنون در كتابخانه هاى معروف دنيا موجود است و در معرض ديد همگان قرار دارد و هر كس مى تواند صدق اين ادعا را با مراجعه به اين كتابخانه ها بداند.

يكى از دانشمندان معروف شيعه اين كتابها را فهرست كرده و در 26 مجلد بزرگ فهرست آن را گرد آورى كرده است. (44) اين فهرست مربوط به دهها سال قبل است،و در اين چند دهه اخير از يكسو تلاش زيادى براى احياى آثار علماى پيشين شيعه،و كشف كتب خطى و چاپ آنها صورت گرفته،و از سوى ديگر براى تصنيف و تاليف كتابهاى جديد،كه هنوز دقيقا آمار آن را تهيه نكرده ايم ولى بطور مسلم،در هر رشته از علوم اسلامى صدها يا هزاران كتاب جديد به رشته تحرير در آمده است.

ما معتقديم:صدق و راستى و امانت از اركان مهم و اساسى اسلام است،قرآن مجيد مى گويد: «قال الله هذا يوم ينفع الصادقين صدقهم،خداوند مى فرمايد امروز روزى است كه صدق راستگويان به آنها نفع مى بخشد». (45)

بلكه از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود پاداش اصلى روز قيامت پاداشى است كه در برابر صدق و راستى به انسان داده مى شود (صدق و راستى در ايمان،در عمل به پيمانهاى الهى،و در تمام شئون زندگى) (ليجزى الله الصادقين بصدقهم) . (46)

و همان گونه

كه در گذشته نيز اشاره شد طبق دستور قرآن ما مسلمانان ماموريم كه در تمام دوران زندگى همگام و همنشين معصومان و راستگويان باشيم (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين) . (47) اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه خداوند به پيامبرش دستور مى دهد از خدا بخواهد در هر كارى صادقانه وارد شود و صادقانه خارج گردد (و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق) . (48)

درست به همين دليل در روايات اسلامى مى خوانيم كه هيچ پيامبرى از سوى خدا مبعوث نشد مگر اين كه صدق و راستى و امانت در برنامه هاى اصلى او بوده (ان الله عز و جل لم يبعث نبيا الا بصدق الحديث و اداء الامانة الى البر و الفاجر) . (49)

ما نيز با الهام گرفتن از اين آيات و روايات نهايت سعى و كوشش را به كار گرفتيم كه در بحثهاى اين كتاب جز راه صدق و راستى نپوئيم و كلامى بر خلاف حق و امانت نگوييم و اميدواريم كه به لطف پروردگار در اداى اين رسالت توفيق يافته باشيم انه ولى التوفيق.

آخرين سخن

آنچه در اين مجموعه آمده،فشرده اى است از عقايد پيروان مكتب اهل بيت-عليهم السلام-و شيعيان،در اصول و فروع اسلام كه بدون كمترين تغيير و تحريف بيان شده،و به مدارك آن از آيات قرآن و روايات اسلامى و كتب مختلف دانشمندان اسلام اجمالا اشاره شده است،هر چند ذكر همه مدارك به ملاحظه اختصار و فشرده بودن بحثها ممكن نبود،و ما غير از بيان اجمالى و فشرده در اين كتاب هدفى نداشتيم.

ما معتقديم:اين بحث نتايج زير را در بر دارد:

1-منبع خوبى

است كه در عين اختصار،عقايد شيعه را به روشنى و با نهايت دقت بيان مى كند و همه فرق اسلامى و حتى غير مسلمانان مى توانند با مطالعه اين جزوه كوچك،عقايد پيروان اين مذهب را به طور اجمال و از دست اول در اختيار بگيرند و براى گرد آورى آن زحمت زيادى كشيده شده است.

2-ما معتقديم:اين جزوه مى تواند اتمام حجت الهى باشد،براى كسانى كه گاهى ناآگاهانه درباره عقايد ما،داورى مى كنند يا آن را از افراد مشكوك و مغرض،و يا كتابهاى غير معتبر مى گيرند.

3-ما معتقديم:با ملاحظه عقايد بالا،روشن مى شود كه موارد تفاوت ميان پيروان اين مكتب و ساير فرق مسلمين چنان نيست كه مانع از همكارى مشترك،ميان پيروان اين مذهب و ساير مذاهب اسلامى گردد،چرا كه نقاط مشترك در ميان همه مذاهب اسلامى بسيار فراوان است و دشمنان مشتركى نيز همه را تهديد مى كنند.

4-ما معتقديم:دستهايى در كار است كه با بزرگ كردن اختلافات ميان مذاهب اسلامى،آتش نزاع و جنگ و خونريزى در ميان آنان روشن كنند،و اسلام را كه در عصر و زمان ما مى رود مناطق عظيمى از جهان را زير سايه پر بركت خود قرار دهد،و خلاهاى ناشى از فرو ريختن كمونيسم و مشكلات روز افزون و لا ينحل نظام مادى سرمايه دارى را پر كند،به ضعف بكشاند يا پيشروى اسلام را در جهان متوقف سازد.

مسلمانان نبايد به مخالفان امكان دهند كه در اين كار خود موفق گردند،و فرصتهاى بسيار پر ارزشى كه براى شناخت اسلام در جهان حاصل شده از دست برود.

5-ما معتقديم:اگر علماى مذاهب اسلامى،دور هم بنشينند و در محيطى آكنده از صفا و صميميت و دور از تعصب و لجاج،به بحث و بررسى

در مسائل مورد اختلاف بپردازند،امكان كم شدن اختلافات بسيار زياد است،نمى گوييم همه اختلافات بر چيده مى شود،بلكه مى گوييم از دامنه آن كاسته مى شود،همان گونه كه در اين اواخر در كشور ايران گروهى از علماى شيعه و اهل سنت در شهر زاهدان در جلسات متعددى با هم نشستند و به قسمتى از اختلافات پايان دادند كه شرح آن در اين مختصر نمى گنجد. (50)

در پايان دست دعا به درگاه قادر متعال برداشته و عرض مى كنيم:«ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤف رحيم . (51)

پايان

پى نوشتها

1-سوره آل عمران،آيه 190.

2-سوره انعام،آيه 65.

3-سوره انعام،آيه 50.

4-سوره انفال،آيه 22.

5-سوره كهف،آيه 49.

6-سوره توبه،آيه 70.

7-سوره آل عمران،آيه 108.

8-سوره بقره،آيه 286.

9-سوره هود،آيه 82.

10-سوره روم،آيه 41.

11-سوره رعد،آيه 11.

12-سوره نساء،آيه 79.

13-بحار الانوار،جلد 5،صفحه 17،حديث،23.

14-در كتاب المسائل المستحدثة اين مطلب را مشروحا بيان كرده ايم.

15-سوره مائده،آيه 3.

16-اصول كافى،جلد 2،صفحه 74،بحار الانوار،جلد 67،صفحه 96.

17-جامع الاحاديث،جلد اول،صفحه 18،حديث 127 (احاديث متعدد ديگرى نيز در همان كتاب در اين زمينه وارد شده است) .

18-سوره مؤمن،آيه 28.

19-سوره آل عمران،آيه 28.

20-وسائل،جلد 11،صفحه 461،حديث 6،باب 24.در بعضى از احاديث تعبير «ترس الله فى الارض،سپر الهى در زمين شده است.

21-اين حديث را بسيارى از مفسران و مورخان و ارباب حديث،در كتابهاى معروف خود آورده اند از جمله واحدى در اسباب النزول،طبرى،قرطبى،زمخشرى،فخر رازى،بيضاوى و نيشابورى هر كدام در تفسير خود (ذيل آيه 106 نحل) آورده اند.

22-سنن ترمذى،جلد 1،صفحه 354،باب 138-سنن بيهقى،جلد 3،صفحه 167.

23-از جمله بخارى در صحيح خود از«جابر بن عبد الله انصارى

در باب التيمم (جلد 1، صفحه 91) و همچنين نسائى در صحيح خود نيز از«جابر بن عبد الله در باب التيمم بالصعيد ذكر كرده،در مسند احمد از ابن عباس نيز نقل شده است (جلد اول،صفحه 301) و در منابع شيعه نيز از طرق مختلف از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است.

24-براى آگاهى از اين روايات و همچنين كلمات بزرگان و حالات آنها در زمينه زيارت به كتاب الغدير،جلد 5،صفحه 93 تا 207 مراجعه شود.

25-براى آگاهى از اين روايات و همچنين از كلمات بزرگان و حالات آنها در زمينه زيارت به مدرك سابق مراجعه شود.

26-اين روايات را در صحيح مسلم و ابو داود و نسايى و مسند احمد و صحيح ترمذى و سنن بيهقى مى توان مطالعه كرد.

27-حديث الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة،حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشتند»در صحيح ترمذى از ابو سعيد خدرى و حذيفه (جلد 2،صفحه 306 و 307) و صحيح ابن ماجه در باب فضائل اصحاب رسول الله و در مستدرك الصحيحين و حلية الاولياء و تاريخ بغداد و اصابه ابن حجر،و كنز العمال و ذخائر العقبى و بسيارى از كتب ديگر نقل شده است.

28-ابو مسلم خراسانى كه ريشه حكومت بنى اميه را قطع كرد،براى جلب عواطف توده هاى مسلمان از شعار الرضا لآل محمد كمك مى گرفت (كامل ابن اثير،جلد 5،صفحه 372) .

قيام توابين نيز با شعار يا لثارات الحسين صورت گرفت (كامل ابن اثير،جلد 4،صفحه 175) .

قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى نيز با همين شعار بود (كامل،جلد 4،صفحه 288) .

مى دانيم از جمله گروههايى كه بر ضد بنى عباس قيام كردند،حسين بن على

صاحب فخ بود، او هدف خود را در يك جمله خلاصه مى كرد:«و ادعوكم الى الرضا من آل محمد،من شما را دعوت به جلب خشنودى آل محمد (ص) مى كنم (مقاتل الطالبين،صفحه 299-تاريخ طبرى،جلد 8،صفحه 194) .

29-كامل ابن اثير،جلد 2،صفحه 163-سيره ابن هشام،جلد سوم،صفحه 104.

30-سوره نساء،آيه 24.

31-تفسير طبرى،جلد 5،صفحه 9.

32-الدر المنثور،جلد 2،صفحه 140-سنن بيهقى،جلد 7،صفحه 206.

33-مسند احمد،جلد 4،صفحه 436-صحيح بخارى،جلد 7،صفحه 16 و صحيح مسلم،جلد 2، صفحه 1022 تحت عنوان باب نكاح المتعه آمده است.

34-اين حديث به همين عبارت يا عباراتى شبيه آن از نظر محتوا در سنن بيهقى،جلد 7، صفحه 206 و بسيارى از كتب ديگر آمده است،نويسنده الغدير،بيست و پنج حديث از كتب صحاح و مسندها نقل مى كند كه متعه در شرع اسلام،حلال و در عصر پيامبر (ص) و خليفه اول و مقدارى از زمان عمر معمول بوده،سپس او در اواخر عمرش از آن نهى كرد (الغدير،جلد 3،صفحه 332) .

35-سوره بينه،آيه 7.

36-الدر المنثور،جلد 6،صفحه 379.

37-براى آگاهى بيشتر به پيام قرآن،جلد 9،صفحه 259 به بعد مراجعه فرماييد.

38-«تنقيح المقال فى علم الرجال در ماده عبد الله بن سبا»و ساير كتب مشهور و معروف رجال شيعه.

39-كتاب عبد الله بن سبا،نوشته علامه عسكرى.

40-هنگامى كه شيعيان شام در زمان بنى اميه دچار فشارهاى هولناك شدند،و در زمان عباسيان نيز آسوده نبودند،تا آنجا كه بسيارى از آنها در زندانهاى بنى اميه و بنى عباس جان سپردند،گروهى راه مشرق را پيش گرفتند و جمعى راه مغرب را،از جمله ادريس بن عبد الله بن حسن به طرف مصر»رفت،سپس از آنجا به مراكش (مغرب) عزيمت نمود و به كمك شيعيان مراكش،حكومتى به

نام ادريسيان تشكيل داد كه از اواخر قرن دوم تا اواخر قرن چهارم هجرى ادامه يافت و دولت ديگرى از شيعيان در مصر تشكيل شد.

اينها كه خود را از فرزندان امام حسين (ع) و از فرزندان فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) مى دانستند و با آمادگى كه در مردم مصر براى تشكيل حكومت شيعى يافتند دست به اين كار زدند و از قرن چهارم هجرى رسما اين حكومت تشكيل شد و شهر قاهره را آنها بنا كردند، خلفاى فاطمى مجموعا چهارده نفر بودند كه ده تن از آنها مركز حكومتشان مصر بود،و حدود سه قرن در مصر و ساير نقاط آفريقا حكومت داشتند،و مسجد جامع الازهر و دانشگاه الازهر نيز به وسيله آنها ساخته شد،و نام فاطميان از نام فاطمه زهرا (س) مشتق شده است (دائرة المعارف دهخدا،دائرة المعارف فريد و جدى،و المنجد فى الاعلام،واژه فطم و«زهر») .

41-به مقدمه صحيح مسلم و«فتح البارى فى شرح صحيح البخارى مراجعه شود.

42-تذكرة الحفاظ ذهبى،جلد 1،صفحه 166.

43-تهذيب التهذيب،جلد 2،صفحه 104 (مطابق نقل اسد حيدر در كتاب الامام الصادق،جلد 1،صفحه 53) .

44-نام اين كتاب الذريعة الى تصانيف الشيعة نوشته مفسر و محدث معروف،شيخ آقا بزرگ تهرانى است،تعداد كتابهايى كه با نام و نشان و ذكر مؤلف،در اين فهرست بزرگ آمده بالغ بر 68 هزار جلد كتاب مى باشد،اين كتاب مدتى است چاپ و منتشر شده است.

45-سوره مائده،آيه 119.

46-سوره احزاب،آيه 24.

47-سوره توبه،آيه 119.

48-سوره اسراء،آيه 80.

49-اين حديث در بحار از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است (جلد 68،صفحه 2) و همچنين در جلد 2،صفحه 104.

50-شرح آن را مى توانيد در مجله پيام حوزه علميه قم مطالعه

فرماييد.

51-سوره حشر،آيه 10.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109