سرشناسه : گلستاني، علي، ۱۳۱۷ -
عنوان و نام پديدآور : نكتههاي ناب از زندگاني چهاردهمعصوم عليهمالسلام/ نويسنده علي گلستانيهمداني؛ ويراستار مهديه شجاعي.
مشخصات نشر : تهران: سفير صبح، ۱۳۸۷.
مشخصات ظاهري : ۳۹۷ ص.
شابك : ۳۵۰۰۰ ريال:964-7071-38-8
وضعيت فهرست نويسي : فاپا
يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.
موضوع : چهارده معصوم -- سرگذشتنامه
رده بندي كنگره : BP۳۶/گ۸ن۸ ۱۳۸۷
رده بندي ديويي : ۲۹۷/۹۵
شماره كتابشناسي ملي : ۱۱۳۱۲۷۶
نام آن حضرت محمد، كنيه ابوجعفر و القاب شريفش، تقي، جواد، مختار، منتجب، مرتضي، قانع و عالم ميباشد. حضرت در دهم رجب سال 195 هجري در مدينه متولد شدند. ابنشهرآشوب به سند معتبر از حكيمه خاتون دختر موسي بن جعفر عليهالسلام روايت كرده كه روزي برادرم حضرت رضا عليهالسلام مرا طلبيد و فرمود: اي حكيمه امشب فرزند مبارك خيزران متولد ميشود بايد كه در وقت ولادت او حاضر باشي. من در خدمت آن حضرت ماندم، چون شب شد چراغي روشن كرد و درب را به روي ما بست. چون خيزران را درد زايمان گرفت چراغ خاموش شد و از خاموش شدن چراغ غمناك شديم ناگاه ديديم كه خورشيد امامت از خيزران طالع گرديد و نور آن بزرگوار تمام حجره را منور كرد. ناگاه حضرت امام رضا عليهالسلام وارد حجره شدند و نوزاد را از ما گرفت و در ميان گهواره گذاشت و فرمود: از اين گهواره جدا مشو. روز سوم ولادت، نوزاد ديدهي حقيقت به سوي آسمان گشود و به جانب راست و چپ خود نظر كرد و به زبان فصيح ندا كرد: اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمدا رسول الله. چون اين حالت را از [ صفحه 327] آن نور ديده مشاهده كردم به خدمت حضرت رضا رفتم و آن چه ديده و شنيده بودم به خدمت آن حضرت عرض كردم. حضرت فرمود كه آن چه بعد از اين از عجائب احوال او مشاهده خواهي كرد زياده است از آن چه اكنون مشاهده كردي. امام جواد عليهالسلام هنگامي كه ديده به جهان گشود حضرت رضا عليهالسلام فرمود: هذا المولود الذي لم يولد مولود اعظم بركة علي شيعتنا منه؛ [1] اين نوزادي است كه مولودي براي شيعيان ما پر بركتتر از او به دنيا نيامده است. مادر امام جواد عليهالسلام خيزران نام داشت، او را با نامهاي ديگري مانند ريحانه، سبيكه ميخواندند. اين بانو در عصر خود از برترين بانوان بود. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مورد اين بانوي با فضيلت و فرزندش امام جواد عليهالسلام چنين فرمود: پدرم به فداي پسر برترين كنيزان كه از اهالي نوبه و پاك سرشت است [2] . خيزران از اهالي نوبه (يكي از نقاط آفريقا نزديك مصر) و از طايفه ماريه قبطيه بود. ماريه قبطيه همان بانوي با كمال است كه نجاشي پادشاه حبشه او را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اهدا نمود و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از او داراي فرزندي به نام ابراهيم گرديد كه در دوران كودكي از دنيا رفت [3] . تا وقتي كه حضرت رضا عليهالسلام در سال 200 به دعوت مأمون از مدينه به سوي خراسان هجرت كرد، نتيجه آنكه حضرت جواد حدود پنج [ صفحه 328] سال در مدينه زير سايه پدر بودند. بعضي از شيعيان از صغر سن در امامت آن جناب تأملي داشتند تا اين كه علما و افاضل و اشراف از اطراف عالم متوجه حج گرديدند بعد از فراغ از مناسك حج به خدمت آن حضرت رسيدند و از وفور مشاهده معجزات اقرار به امامت امام جواد نمودند. حتي مرحوم شيخ كليني و ديگران روايت كردهاند كه در يك مجلس يا در چند روز متوالي سي هزار از غوامض مسايل از آن معدن علوم و فضائل سئوال كردند و حضرت جواد به همه جواب دادند [4] .
محمد بن سنان ميگويد از درد چشم به امام رضا عليهالسلام شكايت كردم، ايشان براي حضرت جواد عليهالسلام كه در آن وقت كمتر از سه سال داشت نامه نوشت و آن را به خدمتكار داد تا به حضرت جواد برساند و به من فرمود همراه خدمتكار برو و اين موضوع را مخفي بدار (يعني معجزهاي را كه از او ميبيني پنهان كن) من همراه خدمتكار به حضور حضرت جواد عليهالسلام رسيدم، خادم نامه را در برابر چشم حضرت جواد باز كرد، حضرت جواد عليهالسلام به آن نگاه ميكرد و در حالي كه سر را به سوي آسمان بلند كرده بود، چند بار گفت خدايا نجات بده. هماندم همه دردهاي چشم برطرف گرديد و به قدري ديد چشمهاي من خوب شد كه چشم هيچ كس اين گونه ديد نداشت. به حضرت جواد گفتم خداوند تو را سرور و رهبر اين امت قرار داد چنان كه عيسي عليهالسلام را سرور و رهبر [ صفحه 329] بنياسرائيل نمود. مدتها گذشت و چشمانم سالم بودند تا وقتي كه اين معجزه را براي مردم نقل كردم دوباره درد چشم بر من عارض گرديد [5] . مورد ديگر؛ امام رضا عليهالسلام حضرت جواد را به عنوان مولود پر بركت براي شيعيان ياد ميكرد. چرا كه او با آن وسعت علم و حلم ميتوانست تمام توطئههاي دشمنان را خنثي كند كار به جايي رسيد كه بعضي القاء كردند چهرهي حضرت جواد نشان ميدهد كه فرزند امام رضا نيست، بعضي از افراد فريب خوردند به حضرت رضا عليهالسلام گفتند ميان ما و تو قيافه شناسي داور باشد زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در بعضي موارد به حكم چهرهشناس داوري ميفرمود. حضرت رضا عليهالسلام فرمود من به دنبال چهرهشناس نميفرستم شما آنها را دعوت كنيد ولي به آنها نگوئيد كه براي چه دعوتشان ميكنيد. جمعي از بستگان امام رضا عليهالسلام در باغي قرار گرفتند، امام رضا عليهالسلام لباس كشاورزان را پوشيد و در گوشهاي از باغ به صورت باغبان مشغول بيل زدن شد. سپس حضرت جواد عليهالسلام را آوردند او در كنار گروهي از بستگان نشست در اين هنگام چهرهشناسان را آوردند و به او گفتند پدر اين پسر در ميان اين جمعيت كيست؟ آنها گفتند پدر اين پسر در ميان اين گروه حاضر نيست ولي اين مرد و آن مرد عموي او هستند و آن خانم عمه او است. سپس قيافهشناسان به آن باغبان كه در چند قدمي مشغول بيل زدن بود از دور نگاه كردند و [ صفحه 330] گفتند اگر اين پسر (حضرت جواد عليهالسلام) در اين جا پدري داشته باشد همين باغبان است كه قدمهاي او با قدمهاي اين پسر يكسان است. چند لحظه بعد حضرت رضا عليهالسلام نزد آنان آمد و تا چهرهي آن حضرت را ديدند بيدرنگ گفتند پدر اين پسر همين شخص است. علي بن جعفر (عموي حضرت رضا عليهالسلام) ميگويد در اين هنگام برخاستم و لب حضرت جواد عليهالسلام را بوسيدم و به او عرض كردم گواهي ميدهم كه تو در پيشگاه خدا امام من هستي [6] . مورد ديگر؛ از زكريا بن آدم روايت شده گفت من در محضر حضرت رضا عليهالسلام بودم ناگاه حضرت جواد عليهالسلام كه كمتر از چهار سال داشت آمد، دستهايش را بر زمين زد و سر به آسمان بلند نمود و به فكر فرورفت، فكرش طولاني شد. امام رضا عليهالسلام به او فرمود جانم به قربانت چرا فكر كردن تو طولاني شد؟ حضرت جواد عليهالسلام گفت دربارهي ستمهايي كه به مادرم فاطمه عليهاالسلام كردند فكر ميكنم، سوگند به خدا آن دو تن را از قبر بيرون ميآورم و ميسوزانم و سپس خاكسترشان را بر باد ميدهم و به سوي دريا ميپراكنم. حضرت رضا عليهالسلام به او نزديك شد و بين دو كتف او را بوسيد و سپس به او فرمود: پدر و مادرم به فدايت، تو سزاوار مقام امامت هستي [7] . مورد ديگر؛ چون مأمون بعد از شهادت حضرت رضا عليهالسلام ميخواست مورد طعن مردم قرار نگيرد و به ظاهر خود را از آن جرم و خطا بيرون آورد، وقتي از سفر خراسان به بغداد آمد نامهاي به خدمت [ صفحه 331] امام محمد تقي عليهالسلام نوشت و آن جناب را طلبيد، آن حضرت به بغداد تشريف آورد. پيش از آن كه مأمون آن جناب را ملاقات كند روزي به قصد شكار شد، در اثناي راه به جمعي از كودكان رسيد كه در ميان راه ايستاده بودند. حضرت جواد عليهالسلام نيز در آن جا ايستاده بود چون كودكان مأمون را با آن وضع ديدند پراكنده شدند مگر آن حضرت كه از جاي خود حركت نفرمود تا آن كه مأمون به نزديك آن حضرت رسيد و از مشاهده آن حضرت متعجب گرديد و پرسيد چرا مانند كودكان ديگر از سر راه دور نشدي؟ حضرت فرمود: راه تنگ نبود كه بر تو گشاده گردانم و جرم و خطايي نداشتم كه از تو بگريزم و گمان ندارم كه بيجرم كسي را عقوبت كني. از شنيدن اين سخنان تعجب مأمون زياد گرديد پس پرسيد چه نام داري؟ فرمود محمد پسر علي بن موسي الرضا عليهالسلام. مأمون چون نسب شريفش را شنيد تعجبش زايل و از استماع نام آن امام مظلوم كه او را شهيد كرده بود منفعل گرديد و صلوات و رحمت بر آن حضرت فرستاد و روانه شد. چون به صحرا رسيد نظرش بر دراجي افتاد، بازي از پي او رها كرد. باز مدتي ناپيدا شد و چون از هوا برگشت ماهي كوچكي در منقار داشت كه هنوز زنده بود مامون ماهي را در كف گرفت و گشت، چون به همان موضع رسيد كه در هنگام رفتن حضرت جواد عليهالسلام را ملاقات كرده بود، ديد كودكان پراكنده شدند و حضرت از جاي خود حركت نفرمود. مأمون گفت اي محمد اين چيست كه در دست دارم؟ حضرت فرمود: حق تعالي درياهايي خلق كرده است كه ابر از آن درياها بلند ميشود و ماهيان ريزه با ابر بالا ميروند و بازهاي پادشاهان آن را شكار ميكند و [ صفحه 332] پادشاهان آن را در كف ميگيرند و سلاله نبوت را به آن امتحان مينمايند. مأمون از مشاهدهي اين معجزه تعجبش بيشتر شد و گفت حقا كه تويي فرزند امام رضا عليهالسلام پس آن حضرت را طلبيد و اكرام بسيار نمود و اراده كرد كه امالفضل دختر خود را به آن حضرت تزويج نمايد. بعد از اين قضيه بنيعباس نزد مأمون آمدند و گفتند اين كودك است اگر صبر كنيد كامل شود بعد تزويج نمائيد بهتر است. مأمون گفت شما ايشان را نميشناسيد، علم ايشان از جانب خداست و موقوف بر كسب تحصيل نيست اگر ميخواهيد بر شما معلوم شود علماي زمان را جمع و با او مباحثه نمائيد. ايشان يحيي بن اكثم را كه اعلم علما و قاضي بغداد بود اختيار كردند و مأمون مجلس بزرگي ترتيب داد و يحيي بن اكثم و ساير علما و اشراف را جمع كردند پس مأمون امر كرد كه صدر مجلس را براي آن حضرت فرش كردند و دو متكا براي آن حضرت نهادند. حضرت جواد تشريف آوردند در حال كه هفت سال و چند ماه از سن شريفش گذشته بود و در جاي خود نشست و يحيي بن اكثم مقابل آن حضرت نشست و جاي مأمون را كنار حضرت جواد قرار دادند. پس يحيي به مأمون گفت يا اميرالمؤمنين اجازه ميدهي از ابوجعفر سؤال كنم؟ گفت از خود آن جناب دستور بطلب. يحيي از آن حضرت اذن طلبيد، حضرت فرمود: بپرس. يحيي گفت فدايت شوم چه ميفرمايي در حق كسي كه محرم بود و قتل صيد كرد؟ [ صفحه 333] حضرت فرمود: در حل كشت يا در حرم؟ عالم بود يا جاهل؟ از روي عمد كشت يا از خطا؟ آزاد بود يا بنده؟ صغير بود يا كبير؟ ابتداي صيد او بود يا باز هم صيد كرده بود؟ آن صيد از پرندگان بود يا از غير آن؟ از صغار صيد بود يا از كبار آن؟ اين محرم اصرار دارد يا پشيمان شده؟ در شب بود صيد آن يا در روز؟ احرام عمرهي اوست يا احرام حج او؟ يحيي از شنيدن اين فروع در تحير ماند و هوش از سرش برفت بر حضار مجلس امر واضح شد. پس مأمون گفت آيا دانستيد آن چه را كه منكر بوديد؟ پس رو كرد به آن حضرت و گفت آيا خطيبه ميكني؟ فرمود: بلي. عرض كرد پس خطبه تزويج دخترم امالفضل را براي خود بخوان و من شما را براي دامادي خود پسنديدم اگر چه گروهي از اين وصلت كراهت دارند و دماغشان به خاك ماليده خواهد شد. پس حضرت با مأمون صيغه نكاح را خواند و امالفضل را تزويج كرد و صداق آن را پانصد درهم به اندازهي مهر جدهاش حضرت فاطمه عليهاالسلام قرار داد [8] . آن گاه مأمون عرض كرد شما هم سئوالي از يحيي بفرمائيد، حضرت به يحيي فرمود بپرسم؟ عرض كرد هر چه ميل شما باشد اگر دانستم جواب ميدهم اگر ندانستم از شما ياد ميگيرم. حضرت فرمود: مردي نظر كرد به زني، در اول روز نظرش حرام بود، چون روز بلند شد به او حلال شد، چون ظهر شد حرام شد، چون عصر شد بر او حلال شد، چون آفتاب غروب كرد حرام گشت، چون وقت عشا رسيد حلال شد، [ صفحه 334] چون نصف شب شد حرام گشت، چون فجر طالع گرديد حلال شد بر او. براي چه اين زن گاهي حرام بود بر آن مرد و گاهي حلال؟ يحيي گفت: به خدا سوگند كه جواب اين مسئله را نميدانم شما بفرمائيد تا ياد بگيرم. فرمود: اين زن كنيزي بوده و آن مرد اجنبي بود. وقت صبح كه نگاه كرد بر او نگاهش حرام بود، روز كه بلند شد او را خريد بر او حلال شد، وقت ظهر او را آزاد كرد حرام شد، عصر او را تزويج كرد حلال شد، وقت مغرب او را مظاهره كرد حرام شد، وقت عشا كفاره ظهار را داد حلال شد، نصف شب او را يك طلاق داد حرام شد، وقت فجر رجوع كرد حلال شد [9] . پس از آن كه مجلس خلوت شد و تنها عدهاي از نزديكان ماندند مأمون از امام جواد عليهالسلام تقاضا كرد تا احكام شاخههاي يازدهگانهي فوق را در مورد محرم بيان كند امام جواد عليهالسلام پاسخ هر كدام را به ترتيب بيان فرمود: اول: اگر محرم در بيرون از حرم شكار كند و شكارش پرنده باشد كفاره آن يك گوسفند است. دوم: اگر جوجهي پرنده را در بيرون حرم بكشد كفارهاش يك بره است. سوم: اگر همان جوجه پرنده را در داخل حرم بكشد كفارهاش يك بره است و به علاوه قيمت آن جوجه پرنده را بايد بپردازد. چهارم: هر گاه شكار از حيوانات وحشي باشد اگر گورخر بود كفارهاش يك گاو است اگر آن شكار شترمرغ باشد كفارهاش [ صفحه 335] يك شتر است. پنجم: اگر آن شكار آهو باشد كفارهاش يك گوسفند است. ششم: چنان چه هر كدام از اينها يعني گورخر، شترمرغ و آهوي وحشي را در حرم بكشد كفارهاش دو برابر خواهد شد. هفتم: هر گاه شخص محرم كاري كه موجب وجوب قرباني است انجام دهد اگر در احرام حج بود بايد قرباني را در مني ذبح كند و اگر در احرام عمره باشد بايد آن را در مكه ذبح نمايد. هشتم: كفارهي شكار براي آگاه به مسئله و ناآگاه به مسئله يكسان است ولي اگر از روي عمد باشد هم كفاره دارد و هم گناه كرده است ولي در صورت خطا گناه از او برداشته شده است. نهم: آن كسي كه آزاد است كفاره بر عهده خودش ميباشد ولي كفاره برده بر عهده صاحبش ميباشد. دهم: كفاره بر صغير غيرمكلف نيست بلكه بر كبير مكلف واجب است. يازدهم: كيفر آخرت بر آن كسي كه توبه كند برداشته ميشود وگرنه در آخرت كيفر خواهد بود. در اين وقت مأمون فرياد زد احسنت، آفرين بر تو اي ابوجعفر [10] . مأمون گرچه در برابر عباسيان فضائل و كمالات امام جواد عليهالسلام را آشكار ميساخت تا به اعتراض آنها جواب دهد و خود را به امام جواد عليهالسلام نزديك ميكرد تا علويان را از خود راضي نگه دارد ولي حقيقت اين است كه كارهاي مأمون توطئه سياسي براي [ صفحه 336] حفظ خودش بود. در روايت آمده يكي از شيعيان بسيار خوشحال به نظر ميرسيد به حضور امام جواد عليهالسلام آمد. حضرت به او فرمود چرا اين گونه تو را شاد ميبينم؟ او عرض كرد اي پسر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از پدرت شنيدم كه فرمود سزاوارترين روز براي شادي كردن روزي است كه خداوند به انسان توفيق نيكي و انفاق نمودن بر برادران ديني دهد، امروز ده نفر از برادران ديني كه فقير بودند نزد من آمدند و من به همه آنها پول و خواربار دادم از اينرو خوشحال هستم. امام جواد عليهالسلام فرمود سوگند به جانم سزاوار است كه تو خوشحال باشي؛ اگر عمل خود را پوچ نساخته باشي و يا بعدا حبط و پوچ نكني. او عرض كرد با اين كه من از شيعيان خالص شما هستم چگونه عمل نيك خودم را حبط و پوچ ميكنم؟ امام جواد عليهالسلام فرمود همين سخني كه گفتي كارهاي نيك خود را حبط و پوچ نمودي (يعني ادعاي شيعه خالص بودن كار سادهاي نيست) او عرض كرد توضيح بدهيد، امام جواد عليهالسلام فرمود: اين آيه را بخوان: يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذي [11] ؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد بخششهاي خودتان با منت و آزار باطل نسازيد. او عرض كرد من به آن افرادي كه صدقه دادم منت بر آنها نگذاشتم و آنها را آزار ننمودم. امام جواد عليهالسلام فرمود خدا فرموده بخششهاي خود را با منت و آزار باطل و پوچ نسازيد. نفرموده تنها منت و آزار بر آنان كه بخشش كردي بلكه منت و آزار بر ديگران. آيا به نظر تو آزار به [ صفحه 337] آنان كه بخشش كرديد شديدتر است يا آزار به فرشتگان مراقب اعمال تو و فرشتگان مقرب الهي و يا آزار به ما؟ او عرض كرد بلكه آزار به فرشتگان و آزار به شما شديدتر است. امام جواد عليهالسلام فرمود: تو فرشتگان و مرا آزار دادي بخشش خود را باطل نمودي. او عرض كرد چرا باطل كردم و شما را آزار دادم؟ امام جواد عليهالسلام فرمود: اين كه گفتي باطل نكردم با اين كه من از شيعيان خالص شما هستم (همين ادعاي بزرگ ما را آزار داد). سپس فرمود: واي بر تو آيا ميداني شيعه خالص ما كيست؟ شيعه خالص ما سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حبيب نجار هستند تو خود را در صف اين افراد برجسته قرار دادي و با اين ادعا فرشتگان و ما را آزردي. آن مرد به گناه و تقصير خود اعتراف و استغفار كرد و توبه نمود و عرض كرد اگر نگويم شيعه خالص شما هستم پس چه بگويم؟ امام عليهالسلام فرمود بگو من از دوستان شما هستم دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن دارم. او چنين گفت و از گفته قبل استغفار كرد. امام جواد عليهالسلام فرمود: اكنون پاداش بخششهاي تو به تو بازگشت نمود و حبط و بطلان آنها برطرف گرديد [12] . مورد ديگر؛ يكي از شاگردان امام جواد عليهالسلام بيمار شد به حدي كه اميد زنده ماندن نداشت. امام جواد عليهالسلام باخبر شد و همراه جمعي از اصحاب به عيادت او رفت، وقتي كه در بالين او نشست و احوال او را پرسيد او [ صفحه 338] گريست و گفت ميترسم، چه كنم كه مرگ در انتظار من است. امام جواد عليهالسلام به او فرمود: اي بندهي خدا تو به اين جهت از مرگ ميترسي كه نميداني مرگ چيست؟ اگر بدنت آلوده به چرك و كثافات باشد و موجب زخمهاي پوستي بدن گردد و حمام بروي و شستشو كني همه اين چركها و آلودگيها و زخمها از بين ميرود، آيا ميل داري به حمام نروي؟ بيمار عرض كرد البته دوست دارم هر چه زودتر خود را از همه ناپاكيها پاك نمايم. امام جواد عليهالسلام فرمود مرگ براي مؤمن همان حمام است و آخرين منزلگاه و مرحله شستشو و پاكسازي از آلودگيهاي گناه ميباشد بنابراين اگر به سوي مرگ رفتي در حقيقت از همه اندوهها و رنجها نجات يافتي و به سوي شادي رو آوردي پس هيچ غم به خود راه نده. بيانات گرم و پر مهر امام جواد عليهالسلام روحي تازه در كالبد آن بيمار بخشيد قلب و اعصاب او آرام شد و اندوهش به شادي و نشاط تبديل گرديد [13] . مورد ديگر؛ شخصي به حضرت امام جواد عليهالسلام گفت مردم دربارهي خردسالي شما سخن (اعتراض آميز) ميگويند. حضرت امام جواد عليهالسلام فرمود: خداوند به داود عليهالسلام وحي كرد تا پسرش سليمان را كه در آن وقت كودك بود و گوسفند چراني ميكرد جانشين خود سازد. حضرت داود عليهالسلام طبق فرمان خدا سليمان را به عنوان جانشين خود معرفي نمود، دانشمندان و عابدان بنياسرائيل آن را نپذيرفتند و گفتند سليمان كودك است. خداوند به حضرت داود عليهالسلام وحي كرد عصاهاي اعتراض [ صفحه 339] كنندگان را بگير و عصاي سليمان عليهالسلام را نيز بگير و در داخل اطاقي بگذار و در آن اطاق را ببند و مهر و موم كن. روز بعد با بنياسرائيل به آن خانه بيا و درب را باز كن عصاي هر كدام كه مانند درخت سبز و داراي برگ و ميوه شده بود صاحب آن عصا جانشين است. حضرت داود عليهالسلام همين دستور را اجرا نمود. فرداي آن روز عابدان و عالمان بنياسرائيل به دعوت حضرت داود عليهالسلام به آن اطاق آمدند وقتي ديدند عصاي سليمان سبز و داراي برگ و ميوه شده است جانشيني حضرت سليمان را با اين كه كودك بود قبول كردند و گفتند راضي شديم و او را پذيرفتيم [14] . مورد ديگر؛ محمد بن ابيالعلا ميگويد شنيدم از يحيي بن اكثم كه قاضي در عصر خود بود كه گفت: روزي وارد مسجدالنبي شدم و قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را زيارت مينمودم، حضرت امام جواد عليهالسلام را ديدم كه مشغول زيارت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود، دربارهي چند مسئله با او گفت و گو نمودم همه را پاسخ داد، و در آخر گفتم من يك سئوال ديگر دارم ولي شرم ميكنم بپرسم. فرمود: قبل از آن كه بپرسي به تو خبر ميدهم، ميخواهي بپرسي اكنون امام مردم كيست؟ گفتم آري به خدا ميخواستم همين مطلب را بپرسم، فرمود: امام من هستم. يحيي بن اكثم گفت علامت و نشانه صدق امامت تو چيست؟ در دست آن حضرت عصايي بود ناگاه ديدم همان عصا به سخن درآمد و با كمال فصاحت گفت همانا صاحب من امام اين زمان و حجت خدا است [15] . [ صفحه 340]
امام جواد عليهالسلام هنگامي كه با امالفضل دختر مأمون ازدواج كرد داراي فرزند نشد چون او عقيم و نازا بود. حضرت امام جواد عليهالسلام با كنيزي پاك سرشت به نام سمانه از اهالي مغرب ازدواج كرد و از او در سال 213 هجري قمري داراي فرزند شد كه همان حضرت هادي عليهالسلام باشد. مطابق روايات متعدد حسادت باعث ناسازگاري امالفضل با امام جواد عليهالسلام شد و از اين كه آن حضرت داراي همسر ديگر و فرزند شد بسيار ناراحت بود و سرانجام امام جواد عليهالسلام را به دست خودش مسموم و شهيد كرد. امالفضل در مورد ازدواج امام جواد عليهالسلام با سمانه به پدرش مأمون شكايت نمود مأمون به او گفت تحمل و سازگاري كن زيرا حضرت جواد عليهالسلام پاره تن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است [16] . هنگامي كه امام جواد عليهالسلام به دعوت معتصم وارد بغداد شد، معتصم با جعفر پسر مأمون هم دست شدند و امالفضل دختر مأمون و همسر امام جواد عليهالسلام را مأمور زهر رساني به آن حضرت نمودند. امالفضل به پيشنهاد آنها پاسخ مثبت داد. معتصم و جعفر زهر كشندهاي درون انگور نمودند و براي امالفضل فرستادند. امالفضل آن انگور را نزد امام جواد عليهالسلام گذاشت، آن حضرت آن را خورد و پس از چند لحظه احساس مسموميت كرد و بر اثر همين مسموميت به شهادت رسيد. طولي نكشيد كه امالفضل در مخفيترين اعضايش زخمي عظيم پيدا كرد و همه اموالش را در درمان آن مصرف نمود ولي بيماريش خوب نشد و چنان تهيدست گرديد كه دست گدايي به سوي مردم دراز [ صفحه 341] ميكرد تا به او كمك كنند. آخر الامر هلاك گرديد [17] . در ميان حجره جان ميداد و يك ياور نداشت غير درد و غم نهان در سينه آن سرور نداشت آفتاب عمر كوتاهش نهان ميشد ولي آسمان ديدهاش جز اشك و خون اختر نداشت كس عيادت جز اجل زان يوسف زهرا نكرد گرگ مرگ آمد ولي او تاب در پيكر نداشت او ميان حجره جان ميداد و قاتل پشت در پاي كوبي كرد و شرم از روي پيغمبر نداشت تا كند رفع عطش آن لاله باغ رضا غير سقاي دو چشمش هيچ آب آور نداشت امام جواد عليهالسلام داراي چهار پسر بود: ابوالحسن حضرت امام هادي علي النقي عليهالسلام، ابواحمد موسي مبرقع كه مدفنش در قم ميباشد، ابواحمد حسين و ابوموسي عمران. دختران آن حضرت عبارتند از: فاطمه، خديجه، امكلثوم و حكيمه [18] .
[1] سيره چهارده معصوم، ص 749؛ نقل از بحار ج 50، ص 15.
[2] سيره چهارده معصوم؛ ص 751 نقل از اصول كافي، ج 1، ص 323؛ بحار ج 50، ص 7 و 13.
[3] بحار، ج 18، ص 419.
[4] منتهي الامال، ج 2، ص 459 و 461.
[5] سيره چهارده معصوم، ص 754.
[6] سيره چهارده معصوم، ص 756؛ اقتباس از اصول كافي، ج 1، ص 323.
[7] سيره چهارده معصوم، ص 757؛ اقتباس از دلائل الامامية؛ بحار، ج 50، ص 59.
[8] ارشاد، ج 2، ص 284؛ بحار، ج 50، ص 76.
[9] بحار، ج 50، ص 76. [
[10] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 242.
[11] بقره 2 / 264.
[12] بحار، ج 68، ص 159.
[13] داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم، ص 174.
[14] اصول كافي، ج 1، ص 383.
[15] همان، ج 1، ص 353.
[16] سيره چهارده معصوم، ص 793؛ نقل از بحار، ج 50، ص 96.
[17] انوار البهيه، ص 422؛ سيره چهارده معصوم، ص 408.
[18] اقتباس از منتهي الامال، ج 2، ص 497.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».