عطية الجواد

مشخصات كتاب

(در شرح زندگاني حضرت امام محمدتقي)مؤلف: مصلح الدين مهدوي

شمارگان: 1000 نسخه

نوبت چاپ: اول تاريخ چاپ: اسفند 1366 ش/ رجب 1408 ق ناشر: نشاط

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم و به ثقتي الحمد لله الذي هدانا، لهذا و ما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله و الصلوة و السلام علي محمد و آله المعصومين حجج الله علي عباده اجمعين و اللعن الدائم علي اعدائهم الي قيام يوم الدين. اين يازدهمين كتابي است از كتب چهارده گانه كه اين بنده كمترين غلام خاكسار پيشوايان دين، سيد مصلح الدين مهدوي درباره شرح حال و مجموعه كلمات قصار و فرمايشات درربار حضرات معصومين چهارده گانه عليهم السلام تأليف نموده ام و آن را هديه محضر انور حضرت بقية الله الاعظم امام عصر روحي له الفداء و عجل الله تعالي فرجه الشريف داشته ام و اميد از آن مولاي معظم دارم كه آن را قبول فرموده و مرا بدان مفتخر گردانند. كتاب حاضر مجموعه ي فرمايشات حضرت امام ابي جعفر محمد التقي عليه السلام است و آن عطيه و موهبتي است از آن معدن جود و سخا و علم و حيا و فضل و كمال نسبت به دوستان و شيعيان خود كه آن بزرگوار مواليان و شيعيان خود را تا دامان قيامت با اين مواعظ كامله به راه سعادت ابدي رهبري و هدايت فرموده اند. خوشا بر حال آنانكه اين كلمات كافيه شافيه را جهت عمل كردن بدانها نصب العين خويش قرار دهند و در نتيجه در دنيا و آخرت خوشبخت و رستگار گردند و آن را عطيه الجواد ناميدم. [ صفحه 5] در مقدمه اين سخنان حكيمانه شطري از زندگاني اين امام معصوم جهت آگاهي خوانندگان محترم اضافه شده

تا با معرفت و آشنائي بيشتري به مقام امامت كتاب را مطالعه كنند. و بالله التوفيق و عليه التكلان [ صفحه 6] نام: نام حضرت محمد و آن بزرگوار سومين محمد از ائمه اطهار و چهارمين محمد از معصومين اخيار مي باشد. 1- حضرت رسول اكرم محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم 2- حضرت امام ابوجعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام 3- حضرت جواد الائمه عليه السلام 4- چهارمين محمد از خاندان عصمت و طهارت حضرت بقية الله الاعظم امام زمان مي باشد كه طبق برخي از روايات ذكر اين نام مبارك در عصر غيبت نهي شده است و بزرگان علما به صورت (م ح م د) ثبت نموده اند. پدر: پدر حضرت جواد عليه السلام حضرت امام علي بن موسي الرضا عليه السلام مي باشد. مادر: مادر جناب امام محمدتقي ام ولدي است به نام سمانه مغربيه و يا سبيكه نوبيه. شيخ مفيد رضوان الله عليه در ارشاد و ثقة الاسلام كليني در كافي از جناب علي بن جعفر بن محمد عليهماالسلام ضمن حديث طويلي نقل مي كنند كه: حضرت رضا عليه السلام خطاب به علي بن جعفر فرمودند: اي عمو، آيا نشنيدي كه پدرم از پدرانش از قول رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره اين مولود (يعني حضرت جواد عليه السلام) فرمودند: بابي ابن خيرة الاماء النوبيه الطيبه يكون من ولده الطريد الشريد الموتور بابيه وجده صاحب الغيبة فيقال مات اوهلك اواي واد سلك. كنيه: كنيه حضرت جواد عليه السلام ابوجعفر و ابوعلي بوده لكن مشهور همان اولي است. [ صفحه 7] 3- ابوعبدالله: ابن جوزي در تذكرة الخواص اين كنيه را براي حضرت مي نويسد. 4- ابوالفضل مرحوم

مدرس تبريزي در ديوان المعصومين گويد: لكثرة فضله وجوده. القاب: القاب حضرت جواد عليه السلام كه در ادعيه و زيارات و احاديث و روايات به آن اشاره شده است به قرار زير است: التقي الجواد الرضي الزكي الصابر الصادق العالم الفاضل القانع المتقي المتوكل المختار المرتضي المنتجب المنتخب در بين القاب ياد شده مشهورتر از همه دو لقب: تقي و جواد مي باشد كه آن حضرت را عموما امام محمدتقي و يا امام محمدجواد عليه السلام مي خوانند. در بين كنيه هاي آن حضرت: ابوجعفر از همه مشهورتر بلكه تنها كنيه آن حضرت به شمار مي رود و آن حضرت را در اخبار و روايات به ابوجعفر ثاني تعبير مي كنند و مراد از ابوجعفر اول «امام محمدباقر عليه السلام مي باشد.»

مشهورترين القاب ابن الرضا

پس از ولايت عهدي حضرت رضا عليه السلام كليه خلفاء بني عباسي و تمامي وزراء و حكام و اشراف و بزرگان و ديگر مردم و عموم درباريان به افتخار حضرت ثامن الحجج امام رضا عليه السلام، اولاد و اعقاب آن بزرگوار از ائمه معصومين را: ابن الرضا مي گفتند و در مكاتبات خود مي نوشتند. اين لقب در مرحله اول اختصاص به حضرت جواد عليه السلام داشت و پس از شهادت آن بزرگوار فرزندان و فرزند زادگان آن حضرت را نيز به همين لقب مخاطب ساختند. [ صفحه 8]

تولد حضرت جواد

چهل و هفت سال از سن مبارك حضرت امام رضا عليه السلام مي گذشت و تا آن تاريخ فرزند پسري از حضرتش متولد نشده بود. اين امر سبب ناراحتي عده اي از دوستان و شيعيان آن بزرگوار گشته و مخالفين به خصوص واقفيه آن را دستاويز تبليغات خود قرار داده بودند. عده اي از خواص اصحاب گاه و بيگاه بكنايه و يا به صراحت از امام پس از حضرت پرسش مي كردند و حضرت رضا عليه السلام همگان را به مولود پسري از آن خويش بشارت مي داد. با فرارسيدن سال 195 هجري دوران انتظار اينان نيز پايان يافته و در ماه رجب يا رمضان اين سال خداوند فرزندي پسر به حضرت عنايت فرمود. نام اين مولود فرخنده را محمد نهادند و «ابوجعفر» مخاطب گردانيدند. تولد اين امام بزرگوار موجب شادي حضرت رضا عليه السلام و خاندان شريف امامت و روشني چشم دوستان و شيعيان گرديد، لكن مخالفين بناي اذيت و آزار و شايعه پراكني درباره او كردند كه به خواست خداوند قادر متعال و معجزه حضرت جواد عليه السلام همه نقش بر آب شد و موجب رسوائي و سرافكندگي

مخالفين و معترضين گرديد. مي نويسند كه در شب تولد اين مولود گرامي حضرت امام ابوالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام از گاه تولد تا هنگام صبح بر سر گهواره نشسته و ذكر خواب بر آن جناب مي گفت. در سال تولد عموم مورخين متفقذ لكن خلاف در روز و ماه آن سال است. عده اي ماه رجب را ماه تولد مي دانند و در روز و شب آن در بين دهم و پانزدهم اختلاف است و در بين علماء و محدثين معاصر عموما شب دهم رجب را ليلة الميلاد مي دانند. در شب و روز ماه مبارك رمضان نيز اختلاف است لكن چون در زمان ما [ صفحه 9] اين قول متروكست از بيان اختلاف آن نيز صرفنظر شد. بنابراين تولد حضرت امام محمدتقي شب جمعه 10 رجب سال 195 بوده است. در دعاي رسيده از ناحيه مقدسه بوسيله ي جناب شيخ ابوالقاسم حسين بن روح بن بحر نوبختي سومين نايب خاص حضرت امام زمان عليه السلام وارد شده است كه: اللهم اني اسئلك بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني و ابنه علي بن محمد المنتجب (زاد المعاد).

قد و اندازه و قامت حضرت جواد

در مناقب (ص 389 چهارم) از معلي بن محمد نقل مي كند كه گويد: روزي در اوايل امر امامت حضرت جواد عليه السلام پس از وفات حضرت ثامن الحجج عليه السلام بر من وارد شد آنگاه به قامت آن بزرگوار كه در سن كودكي بود كردم كه بعدا جهت دوستان و شيعيان كه در مصر سكونت دارند وصف كنم حضرت نشست (ظاهرا معلي كوتاهي قد و اندازه قامت حضرت در نظر كوچك آمده است) و فرمود: اي معلي خداوند تبارك و تعالي حجت و

دليل آورد در موضوع امامت پيشوايان همانگونه كه حجت آورده بود از براي پيغمبران عليهم السلام در امر نبوت و فرمود: و آتيناه الحكم صبيا (و هم در مناقب گويد كه: اين خبر را علي بن اسباط نيز روايت كرده است.

شمايل حضرت امام محمدتقي

قيافه حضرت جواد عليه السلام نمونه كامل از قيافه عربي بود. آن حضرت از جميع جهات شباهت به اباء بزرگوار خود داشت. ابروها قوسي شكل و پيوسته و باريك [ صفحه 10] چشمها سياه بيني باريك و كشيده گوشها نسبتا بزرگ دندانها ريز و سفيد محاسن سياه و بهم پيچيده (مجعد) رنگ صورت گندم گون متمايل به سياهي و برخي رنگ صورت را سفيد نوشته اند لكن از موضوع عرضه داشتن آن حضرت به قيافه شناسان قول اول بيشتر مورد قبول است. انگشتها بلند و كشيده مابين دو كتف گشاده، در كتف راست آثار نشانه مهر امامت ظاهر بود، سينه فراخ و خطي زيبا از ميان دو پستان مبارك تا ناف كشيده. كمر باريك، شكم صاف و هموار. اندام مبارك متوسط نه بلند و نه كوتاه (متوسط القامه). در مناقب (ص 387 چهارم) شرحي راجع به رنگ چهره و بدگوئي دشمنان حتي خويشان و نزديكان حضرت و عرضه داشتن كودك به قيافه شناسان نوشته كه به جهت اختصار از شرح آن خودداري شد. طالبين بدان كتاب و ديگر كتابها مراجعه كنند.

لباس و پوشاك حضرت جواد

ثقة السلام كليني در كتاب شريف كافي از حضرت جواد عليه السلام نقل مي كند كه آن حضرت فرمودند: انا معشر آل محمد (صلي الله عليه و آله) نلبس الخز و اليمنيه يعني «ما خاندان پيغمبر لباس خز و پارچه يمني مي پوشيم» البته اين عمل خاندان امامت مبارزه اي بود كه عليه صوفيه پشمينه پوش مي نمودند. خداوند متعال [ صفحه 11] در قرآن مجيد مي فرمايد: قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق. خداوند متعال تمام نعمتهاي خود را جهت بندگان مؤمن خود خلق

فرموده و همه نوع استعمال آنها را مطابق دستورات شرع مطهر بر آنان مباح گردانيده است. پس چرا آنان برخلاف حكمت بالغه الهيه آنها را بر خويشتن حرام كنند. شيخ صدوق رحمة الله عليه نقل مي نمايد كه: حضرت جواد عليه السلام: يصلي الفريضه في جبة خز علامه مجلسي رضوان الله عليه در بحارالانوار مي نويسد كه: به حضرت جواد عليه السلام نوشتند كه: «يابن رسول الله» مردم از اينكه شما لباس نيكو مي پوشيد و عطر استعمال مي كنيد بر شما ايراد مي گيرند و آن را عيب مي شمارند. حضرت در جواب نوشتند: كه آيا نمي دانند كه پيغمبر اكرم لباس حرير زربفت مي پوشيد و بر تخت طلا مي نشست و حضرت سليمان عليه السلام همچنين بوده و از حكمت و پيغمبري آنان چيزي كم نمي گرديد و اين چيزها مانع بزرگواري و شرافت آنان نبود.

نقش خاتم حضرت امام محمدتقي

يكي از آداب و سنن اسلام بدست كردن انگشتري در دست راست است. به طوري كه از حضرت عسكري عليه السلام، از نشانه هاي مؤمن يكي: التختم باليمين روايت شده است. پيغمبر اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام هر يك چندين انگشتري داشتند كه در مواقع مختلف به دست مي كردند. بر اين انگشتري ها عموما عباراتي حك شده بود از براي حضرت امام محمد جواد چندين انگشتري با نقش هاي مختلف روايت شده از آن جمله: 1- حسبي الله حافظي [ صفحه 12] 2- الشكر بدوام النعم 3- المهيمن عضدي 4- نعم القادر الله اين نقش انگشتري معروف و هميشگي آن حضرت بود. نگين اين انگشتري ها گاهي عقيق سرخ و زمرد زرد و ياقوت قرمز و گاهي از نقره بود. شباهت حضرت جواد عليه السلام محدثين و مورخين بزرگوار مي نويسند كه: «كليم بن

عمران» مي گويد به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم از خداوند بخواهيد كه به شما فرزند پسري عطا كند كه وارث مقام شما باشد. حضرت فرمودند كه: خداوند قادر متعال فرزندي به من عطا فرموده و او ابوجعفر است كه شبيه است به حضرت «موسي بن عمران» (كه درياها را مي شكافت) و عيسي بن مريم كه مادرش پاك و پاكيزه و منزه و طاهره و مطهره بود و يحيي بن زكريا كه در كودكي به مقام نبوت رسيد و اين در اوان كودكي و صغر سن به مقام امامت خواهد رسيد. اين فرزند عمر كوتاهي دارد و بسم جفا شهيد خواهد شد.

ادوار زندگي حضرت جواد

دوران زندگي حضرت امام محمدتقي عليه السلام را از نظر اجتماعي به سه دوره تقسيم مي كنيم: 1- از هنگام تولد تا موقع وفات حضرت رضا عليه السلام. 2- در دوره ي مأمون الرشيد يعني از سال 203 تا سال 218 سال مرگ مأمون. 3- دوره ي خلافت معتصم از مرگ مأمون تا هنگام شهادت حضرت جواد عليه السلام يعني سال 220 ه. ق. [ صفحه 13] اينك خلاصه اي از پيشامدهاي ادوار سه گانه: الف - دوره اول - در اين دوره كه مي توان آن را به دو قسمت تقسيم كرد: 1- از هنگام تولد تا سال هجرت حضرت رضا عليه السلام به خراسان. 2- از موقع هجرت حضرت رضا عليه السلام به خراسان تا هنگام شهادت (203 ه - ق) آن بزرگوار. ب - دوره امامت حضرت در عهد مأمون الرشيد آن هم دو دوره متمايز. 1- حضرت جواد عليه السلام در مدينه و سپس حركت به بغداد و جريان ازدواج با ام الفضل و سپس معاودت به مدينه. 2- حضرت در

مدينه تا وقت مرگ مأمون. ج - دوره خلافت معتصم دو دوره، اول از 218 تا آخر سال 219 كه حضرت در مدينه تشريف داشتند، قسمت دوم ازاول سال 220 تا آخر سال قريب 10 ماه كه حضرت در بغداد تشريف داشتند و جريان شهادت آن بزرگوار.

حضرت جواد در چهار سالگي

در كتاب دلائل طبري نقل از زكريا بن آدم اشعري قمي مي كند كه: من در خدمت حضرت رضا عليه السلام شرفياب بودم كه فرزندش امام محمدتقي را به نزد آن حضرت آوردند. سن مبارك آن حضرت قريب به چهار سال بود. حضرت جواد دست خود را بر زمين زد و سر به سوي آسمان كرد و مدتي به فكر فرورفت. حضرت رضا عليه السلام از او پرسيد: اي نور ديده در چه مي انديشي؟ حضرت جواد عليه السلام در جواب پدر فرمود: درباره مادرم فاطمه عليهاالسلام و آنچه نسبت به او انجام دادند سپس فرمود: و الله لاخرجنهما ثم لاحرقنهما ثم ثم لانسفنهما في اليم نسفا [ صفحه 14] حضرت رضا عليه السلام فرزند دلبند خويش را به نزديك خواند و مابين ديدگان او را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فدايت باد كه براي امامت و رهبري شايسته هستي. نامه حضرت رضا عليه السلام به فرزند عزيز و گراميش در وقتي كه حضرت رضا عليه السلام در خراسان تشريف داشت، امام محمدجواد كودكي پنج و شش ساله بود و در مدينه تشريف داشت. روزها غلامان حضرت براي حفظ و نگهداري آن جناب از شر دشمنان و برخي از بستگان وي را از درب كوچك منزل براي تفريح و گردش به خارج مي بردند و از همان در نيز برمي گرداندند. خبر در خراسان به امام

هشتم عليه السلام رسيد. نامه اي به اين مضمون به فرزند خويش مرقوم فرمود: به من خبر رسيده است كه چون از منزل بيرون مي روي غلامان از روي بخل و حسد به خاطر آنكه از جانب تو چيزي به فقرا و درماندگان نرسد تو را از درب كوچك خارج و داخل مي كنند، اكنون اي فرزند ورود و خروجت را از درب بزرگ قرار بده و موقع سوار شدن مقداري درهم و دينار با خود ببر تا هر كس از تو چيزي بخواهد به او انعام كني. اگر عموهايت چيزي خواستند از پنجاه دينار كمتر به آن ها عطا مكن و اگر عمه هايت چيزي خواستند از بيست و پنج دينار كمتر به آنان مده و بدانكه اين بخشندگي موجب محبوبيت تو در نزد خانواده و اقوام و دوستان و عموم مردم خواهد بود.

خبر دادن حضرت جواد از شهادت پدر بزرگوار

در مناقب (ص 389 چهارم) از قول امية بن علي نقل مي كند كه: حضرت ابوجعفر يكي از جواري و كنيزان را طلب داشته و فرمود: آماده عزاداري باشيد: [ صفحه 15] پرسيدند كه ماتم و عزاي چه كسي؟ فرمود: بهترين مردم روي زمين. پس از چند وقت خبر شهادت حضرت امام ابوالحسن الرضا عليه السلام به مدينه رسيد و مردم از ماجراي شهادت حضرت آگاه شدند.

ادله امامت

بزرگان محدثين و علماء در كتابهاي خود ادله و نصوص وارده درباره امامت حضرت جواد عليه السلام را كاملا شرح داده اند و موضوع امامت آن بزرگوار بين شيعه و پيروان حضرت رضا عليه السلام مورد اتفاق بوده و در آن خلافي نيست. حضرت رضا عليه السلام به عده اي از بزرگان اصحاب خود آن حضرت را به امامت و جانشيني معرفي فرموده بود. علم و فضل و زهد و تقواي آن حضرت دليل قاطعي بود بر امامت آن حضرت: كودكي به سن هفت سالگي يا هشت سالگي هر چه از او احكام و مسائل ديني سئوال مي كنند جواب مي گويد: به طوري كه علماء بزرگ و محدثين معروف در تعجب فرو مي روند و همگان به عظمت او اقرار مي كنند. داستان يحيي بن اكثم و سئوال جمعي از شيعيان و ديگر موارد نمونه هائي است از علم آن حضرت عليه السلام.

چند تن از بزرگان شيعه در محضر امام جواد

اشاره

در مناقب (ص 382 چهارم) از محمد بن جمهورعمي و علي بن مهزيار و حسن بن راشد و جمعي ديگر از بزرگان شيعه نقل مي كند كه: پس از شهادت حضرت رضا عليه السلام به مدينه وارد شده و از امام و جانشين آن [ صفحه 16] حضرت پرسش كرديم ما را بر عبدالله بن موسي بن جعفر عليه السلام هدايت كردند با خود گفتيم كه طبق روايت كه از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: لا تجتمع الامامة في اخوين بعد الحسن و الحسين. يعني امامت و پيشوائي بعد از حسن و حسين در دو برادر جمع نمي شود (دو برادر نمي توانند هر دو امام باشند) با اين حال برويم و عبدالله را ديدار كنيم كه چگونه مردي است و ميزان علمش تا

چه اندازه است. به قريه صريا رفته او را ديديم و سئوالاتي از او كرديم همه را جواب نامتناسب داد. در اين وقت از بالاي مجلس دري باز شد و امام جواد عليه السلام تشريف آوردند و همه به احترام آن بزرگوار برخاسته و امام در صدر مجلس جاي گرفت و فرمود: سئوالات خود را بپرسيد. اولين سئوال: سئوالي بود كه از عبدالله شده بود و آن اينكه مردي به زن خود مي گويد تو به عدد ستاره هاي آسمان طلاق داده شدي. امام به آن مرد فرمود: آيات طلاق را خوانده اي، گفت: بلي. فرمودند: بخوان، چون خواند رسيد به اين آيه مباركه: «و اقيمو الشهاده لله». حضرت فرمود: اي مرد طلاق به چند شرط وقوع مي يابد كه از آن جمله حضور دو شاهد عادل و وقوع طلاق در طهر غير مواقعه بودن و انجام امر طلاق از روي ميل و آزادي كامل بودن از شرايط ضروري است (پنج شرط) 1- حضور دو شاهد 2- شهود عادل باشند 3- وقوع در طهر باشد 4- طهر غير مواقعه باشد [ صفحه 17] 5- به قصد و اراده و آزادي كامل انجام يابد. سپس رو به آن مرد كرده فرمود: آيا در قرآن تعداد ستاره هاي آسمان را ديده اي، گفت: نه. سئوال دوم: مطرح شد و حضرت جواب فرمودند: حاضرين گفتند عموي شما در جواب چنين و چنان گفت حضرت روي مبارك به عبدالله نموده و فرمودند: اي عمو از خداي بترس و چيزي را كه نمي داني جواب مده در حالي كه عالمتر از تو و امام بر تو حاضر است.

خلفاء معاصر حضرت جواد

اشاره

حضرت جواد عليه السلام در دوره عمر كوتاه خود سه

نفر از خلفاء عباسي را درك نمود. 1- ابوعبدالله محمد امين فرزند هرون ششمين خليفه عباسي در 171 متولد و در محرم 198 كشته شد. 2- ابوالعباس عبدالله مأمون (170 -218). 3- ابواسحق محمد معتصم برادر مأمون فرزند هارون (180 يا 178 - 227).

فائده (1)

از امثال سائره است كه: كل سادس مخلوع (هر ششمي از پادشاهان از سلطنت خلع شده، اسامي خلفاي عباسي از اين قرار است: 1- ابوالعباس عبدالله سفاح فرزند محمد بن علي بن عبدالله بن عباس عموي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم (108 -136) 2 - ابوجعفر عبدالله منصور برادر سفاح (95 -158) 3- ابوعبدالله محمد معروف به مهدي فرزند منصور (127-169) 4- ابومحمد موسي بن مهدي معروف به هادي (147 -170) [ صفحه 18] 5- ابوجعفر هرون الرشيد (148 -193) 6- ابوعبدالله محمد امين

فائده(2)

در تاريخ الخلفاء (ص 300) سيوطي مي نويسد كه: محمد امين به حسين بن طاهر فرمانده قشون مأمون كه جهت فتح بغداد و گرفتار كردن او آمده بود نامه اي نوشت و در آن نامه نوشت: ما قام لنا منذ قمنا قائم بحقنا فكان جزاؤه عندنا الا بالسيف. نويسنده گويد: اين روش و سيره كليه خلفاء و سلاطين بوده است اول دسته اي را كه از بين برده اند ياران اوليه آنها بوده اند.

فائده (3)

در مناقب (ص 379 چهارم) و برخي از كتابهاي ديگر واثق را نيز معاصر آن حضرت نوشته و او را قاتل آن بزرگوار دانسته اند و با توجه به سال مرگ معتصم اشتباه واضح مي باشد.

اولين ديدار با مأمون

در مناقب (ص 388 چهارم) و ديگر كتب اخبار نوشته اند كه: روزي خليفه به شكار مي رفت، مأمون بر حضرت جواد عليه السلام كه در بين چند كودك ايستاده بود گذر كرد. همه كودكان غير از حضرت جواد عليه السلام با ديدن مأمون فرار كردند. مأمون گفت: اين كودك را به نزد من آوريد. مأمون به حضرت گفت: چرا تو با ديگر كودكان فرار نكردي؟ حضرت فرمود: (دليلي براي فرار كردن نبود) نه تقصيري كرده بودم و نه راه تنگ بود كه آن را باز كنم. [ صفحه 19] مأمون از حسب و نسب آن حضرت جويا شد در جواب فرمودند: منم: محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب (عليه السلام) مأمون پرسيد از علم چه مي داني. حضرت در جواب فرمود: (هر چه مي خواهي) از اخبار آسمانها بپرس. مأمون حضرت را واگذاشته و دنبال كار خود رفت و در دست او باز شكاري بود كه با او به شكار مي رفت. چون مقداري راه از حضرت دور شد باز به جنبش آمد. مأمون هر چه به چپ و راست خود نگريست شكاري نديد بالاخره باز را رها كرده و با چشم او را تعقيب مي كرد تا از ديدگاه او پنهان شد و پس از مدتي برگشت و ماهي شكار كرده بود (ماهي كوچكي) كه هنوز نيمه جاني در تن داشت. مأمون آن را در دست

گرفته و بازگشت چون به محل سابق كه با حضرت برخورد كرده بود رسيد حضرت را مجددا مشاهده كرد كه ايستاده بود و ديگر كودكان از ديدن كوكبه ي مأمون فرار كرده بودند. مأمون به حضرت عرض كرد كه: از اخبار آسمانها (اخبار غيبي) چه مي داني؟ (در دست چه دارم). حضرت فرمود: اي خليفه، حديث كرد مرا پدرم از پدرانش از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل از حضرت پروردگار جل و علا كه خداوند قادر متعال را دريائي چند است كه ابرها از آن برمي خيزند و باد و امواج ماهيان كوچكي را به بالا مي برد و باز شكاري پادشاه آن را صيد مي كند و شاه به وسيله آن كه در كف دست گرفته علماء را آزمايش مي كند. مأمون گفت كه راست گفتي و راست گفتند پدرانت و راست فرمود رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم). [ صفحه 20] نويسنده گويد: اگر چه خبر را بيشتر مورخين از نظر تاريخي در كتابهاي خود نقل كرده اند لكن از نظر اعتقادي با اصول اعتقادات شيعه سازگار نمي باشد و بزرگان محدثين درباره صحت و سقم آن و سند روايت آن بحث نفرموده اند. از حضرت سجاد عليه السلام نقل شده است كه به فرزند خود امام باقر عليه السلام فرمودند كه: بابي انت و امي لا تلهو و لا تلعب (بحارالانوار جلد 12 ص 109 چاپ كمپاني). و همانگونه كه معتقديم كه معصومين عليهم السلام زنده و مرده شان يكسان است چنانكه در اذن دخول حرمهاي مطهر مي خوانيم: «اشهد انك تشهد مقامي و تسمع سلامي و ترد جوابي» معتقديم و ايمان داريم كه سن و كمي

و زيادي آن نيز در آنها تأثير ندارد و قبل از رسيدن به مقام امامت نيز داراي بسياري از مقامات مي باشند. در قرآن كريم درباره مؤمنين و متقيان مي فرمايد: الذين عن الغو معرضون. مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم نيز در كتاب وفات امام الجواد عليه السلام (ص 73) در بي اعتباري اين خبر مطالبي مرقوم داشته طالبين مراجعه نمايند.

يحيي بن اكثم در حضور حضرت جواد

يحيي بن اكثم (فرزند محمد بن قطن بن سمعان تميمي مروزي ابومحمد بغدادي حنفي، قاضي القضاة زمان مأمون الرشيد مؤلف: 1- ايجاب التمسك باحكام القرآن. 2- التنبيه در فقه متوفي سال (242 ه - ق). وقتي كه بني عباس درباره حضرت جواد عليه السلام به مأمون فشار آورده و او [ صفحه 21] را در احترام به آن حضرت نكوهش مي كردند و در جواب آنان مي گفت: شما هنوز ابن الرضا را نشناخته ايد و از ميزان علم و شخصيت او آگاه نيستيد و او را جوان بلكه نوجواني مي دانيد كه از علم و دانش بهره چنداني ندارد و حال آنكه او عالم به علم لدني است. قرار شد كه حضرتش را بيازمايند تا صدق و كذب سخن مأمون روشن گردد. براي اين كار مجلسي فراهم ساختند و علماء گوش تا گوش مجلس را فراگرفتند و يحيي بن اكثم قاضي القضاة در پهلوي دست مأمون نشست. حضرت جواد عليه السلام كه در اين هنگام قريب پانزده سال از سن مباركش مي گذشت وارد مجلس گرديد هيبت و عظمت او حاضرين را تحت تأثير قرار داده و همگان به احترامش قيام كردند و آن بزرگوار سمت راست مأمون در روي جايگاه مخصوص نشست. يحيي به مأمون رو كرده و گفت اجازه مي دهي از ابن الرضا

سئوالي بكنيم. مأمون گفت: اجازه با خود آن جناب است. حضرت در جواب يحيي كه سئوال را تكرار كرد فرمود: بپرس هر چه مي خواهي.

سؤال يحيي بن اكثم از حضرت جوادالائمه

يحيي پس از مقدماتي گفت: فدايت شوم: چه مي فرمايد درباره كسي كه محرم بوده و قتل صيد كرده است. امام عليه السلام فرمودند: 1- در حل او را كشت يا در حرم 2- دانا بود به حكم يا نادان 3- از روي عمد كشت يا اشتباها اين عمل را انجام داد [ صفحه 22] 4- آزاد بود يا بنده 5- بالغ بود يا نابالغ و كوچك 6- اولين دفعه اي بود كه چنين عملي انجام داده يا باز هم شكار كرده و كشته بود. 7- شكار او از پرندگان بود يا از غير آنها 8- شكار كوچك بوده يا بزرگ 9- اين شخص در عمل خود مصر است يا نادم و پشيمان 10- احرام آن شخص جهت عمره بوده است يا به جهت حج 11- عمل شكار در شب انجام گرفته يا در روز يحيي بن اكثم و حاضرين كه به خيال خود يك سئوال مشكل مطرح كرده بودند اكنون در برابر بازده سئوال يعني بازده فرع از فروع اين مسئله قرار گرفتند همگي مات و متحير ماندند و زبانشان از سخن گفتن باز ماند و بر همه حاضرين مجلس عجز و بيچارگي قاضي و اضطراب او روشن گرديد. مأمون الرشيد از اين پيش آمد بسيار خرسند شده و خطاب به حاضرين گفت: آيا دانستيد آنچه را من درباره ابن الرضا و علمش مي گفتم و شما منكر او بوديد. بعدا جواب مسئله را از خود حضرت خواستند و آن حضرت كليه فروع آن

را بيان فرمود. طالبين اگهي از جواب مسئله به كتب مربوطه مراجعه كنند. [ صفحه 23]

به زوجيت دادن مأمون دخترش ام الفضل را به حضرت جواد و مخالفت بني عباس

مأمون الرشيد پس از شهيد گردانيدن حضرت رضا عليه السلام را ظاهرا نادم و پشيمان بود و مي خواست اين عمل خود را به گونه اي جبران كند و خويشتن را در آن گناه بزرگ در جامعه مسلمين بي تقصير قلمداد نمايد. لذا بر آن شد كه دخترش ام الفضل را به حضرت جواد عليه السلام به عنوان زوجيت داده تا: 1- برحسب ظاهر تفقد و دلجوئي از فرزند بزرگوار آن امام معصوم شهيد كرده باشد. 2- حضرت جواد عليه السلام را بدون آنكه ظاهرا زنداني و يا تحت نظر قرار دهد عملا زيرنظر مستقيم بگيرد و از كليه احوالات آن حضرت و دوستان بي شمارش آگاه باشد. مأمون الرشيد از اين پيشنهاد يعني موضوع دامادي حضرت جواد عليه السلام انديشه ديگري داشت و بني عباس از اين ماجرا برداشت ديگري داشتند. آنها مي ترسيدند كه خلافت ظاهري و رياست دنيائي از آل عباس بيرون رفته و در اولاد حضرت علي عليه السلام و امام جواد عليه السلام مستقر شود. مأمون بهتر از ديگران حضرت رضا و حضرت جواد عليهماالسلام يعني ائمه راستين اسلام و جانشينان واقعي پيغمبر اكرم را شناخته بود كه اينان اهل سلطنت و حكومت نيستند و هيچ داعيه اي ندارند لكن ساير افراد اولاد عباس از درك اين حقيقت عاجز و غافل بودند. آنها به صراحت اين نكته را به مأمون اظهار داشتند كه پدران تو با سعي و كوشش و جنگ و نزاع حكومت را بدست آوردند مبادا كه [ صفحه 24] تو آن را نداسته به اولاد علي عليه السلام واگذاري. بالاخره مأمون الرشيد از روي عقل و

زيركي ميزان شخصيت و مقام علمي حضرت جواد عليه السلام را بر همه مخالفين ثابت و آشكار ساخت و دختر خود را به زني بدان حضرت كابين بست. مأمون پس از جلسه آزمايش از ميزان علمي و فقاهت حضرت جواد عليه السلام كه شرح آن به طور اجمال بيان شد به حضرت رو كرده و گفت: يا اباجعفر دختر مرا به نام ام الفضل جهت خود خطبه بخوان او را به زوجيت خويش درآور.

خطبه ازدواج

پس از آنكه مأمون پيشنهاد كرد كه دخترش ام الفضل را به عنوان زوجيت به حضرت به عقد نكاح درآورد و پيشنهاد قرائت خطبه كرد حضرت جواد عليه السلام فرمودند: الحمد لله اقرارا «بنعمته و لا اله الا الله اجلالا» لعظمته و صلي الله علي محمد و آله عند ذكره اما بعد فقد كان من قضاء الله علي الانام ان اغناهم بالحلال عن الحرام فقال جل و عز: فانكحوا الايامي منم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم «ثم ان محمد بن علي خطب ام الفضل ابنة عبدالله و قد بذل لها من الصداق خمسمائة درهم فقد زوجته فهل قبلت يا اباجعفر» مأمون در جواب حضرت عرض كرد كه قبول كردم اين تزويج را به همين صداق.... سپس مجلس جشن عقدكنان منعقد گرديد و به هر يك از حاضرين در [ صفحه 25] مجلس از بزرگان و علماء و اشراف به قدر و مرتبه و مقامشان انعام و اكرام نمود. (در عبارات خطبه حضرت جواد عليه السلام در كتابهاي مختلف اندك اختلافي به نظر مي رسد و آنچه نقل شد از كتاب تحف العقول ص

452 مي باشد.)

الوسائل الي المسائل

محمد بن حارث نوفلي خادم حضرت امام محمدتقي عليه السلام روايت مي كند كه: پس از ازدواج دختر مأمون با حضرت، آن بزرگوار به مأمون مرقوم فرمودند كه: براي هر زني كابيني است از شوهرش و حق تعالي اموال ما را در آخرت ذخيره نموده همانگونه كه اموال شما را در دنيا قرار داده است. و من رساله «الوسائل الي المسائل» را كه پدرم از پدرانش از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و او از جبرئيل و او از حضرت رب العزه. كه خداوند جهت پيغمبر خود پيغام فرستاد كه: اين كليد گنجهاي دنيا و آخرت است و آن را جهت وصول به مطالب و حاجات خود... و آنها مجموعه ده مناجات است. رساله نامبرده توسط سرتيپ شمس الدين رشديه (متولد 1297 شمسي فرزند مرحوم حسن رشديه و مؤلف: 1- ترجمه دعاهاي كميل، دعاي ندبه، دعاي سمات، دعاي عديله. 2- ترجمه سخنان حضرت سجاد عليه السلام 3- موضوع تغيير خط اسلامي (به فارسي ترجمه شده و به چاپ رسيده است). [ صفحه 26]

مباحثه يحيي با حضرت جواد درباره خلفاء

در كتب اخبار شرح مفصلي راجع به اين موضوع نوشته شده كه يحيي چندين خبر كه سنيان درباره ي اولي و دومي نقل مي كنند را درباره صحت و عدم صحت آن از حضرت سئوال كرد و حضرت امام محمدتقي عليه السلام از روي ادله عقلي و آيات صريح قرآن تمام آنها را رد فرمود و ساختگي و نادرست بودن آنها را ثابت فرمود كه نويسنده به جهت اختصار و هم به عللي ديگر از ذكر آنها خودداري كرد. طالبين به ديگر كتابها مراجعه كنند.

رفتار خلفاء با بني هاشم

از جمله مطالبي كه مأمون با افراد خاندان بني عباس كه به نزد او آمده بودند و او را از دوستي و محبت نسبت به حضرت جواد عليه السلام مورد ايراد و انتقاد قرار داده بودند اين بود كه به آنان گفت: چون حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رحلت فرمود و ابوبكر بر مسند خلافت و جانشيني آن حضرت مستقر گرديد به هيچ يك از اولاد هاشم ولايت و اختيار و حكومت در هيچ كجاي از شهرهاي اسلامي نداد. پس از او عمر نيز همين رويه را ادامه داد و خاندان بني هاشم را حكومت و ولايت نداد.نوبت كه به خليفه سوم عثمان رسيد همه كسان خود را از اولاد عبدالشمس بدور خود جمع كرد هر يك را حكومت يكي از شهرها را بدانها داد. چون خلافت در مقراصلي خود قرار گرفت و حضرت علي عليه السلام خليفه مسلمين شد به چهار تن از پسران عباس حكومت داد: «عبدالله بن عباس را والي بصره كرد» عبيدالله بن عباس را به يمن فرستاد «معيد را والي مكه نمود.» «و قثم را به بحرين

فرستاد» لكن به اولاد ابوطالب حكومت و رياست نداد و از اين رو حضرت علي عليه السلام بر اولاد عباس حق مسلم [ صفحه 27] دارد. آيا ما تاكنون اين حق را چگونه جبران كرده ايم.

چند امتياز از اختصاصات خاندان پيغمبر اكرم

گفتيم كه بني عباس مأمون را در احترام كردن به حضرت جواد عليه السلام كه در سنين ده و يازده سالگي بود مورد اعتراض و ايراد قرار دادند و پس از جلسه امتحان و رسوائي يحيي بن اكثم و عجزا و در مسئله و جواب و سئوال امام عليه السلام مأمون روي به حاضرين كرده و گفت: واي بر حال شما، اين خاندان اختصاص يافته اند از فضيلت و دانش بر همه مردمان همچنانكه ديديد. كمي سن آنان مانع كمال و بزرگواري آنها نيست. آيا ندانستيد كه پيغمبر اكرم (ص) دعوت خود را از حضرت علي بن ابي طالب شروع فرمود و حال آنكه او ده سال بيشتر نداشت و اسلام او را پذيرفت و هيچ كس جز اورا در اين سن دعوت به اسلام نكرد. با حسن و حسين بيعت كرد (بيعت آنان را پذيرفت) و آن دو كمتر از شش سال داشتند و بيعت هيچ كودك ديگري را قبول نفرمود. آيا اكنون ندانستند كه اين خاندان همان خانداني هستند كه در قرآن مجيد درباره آنها مي فرمايد: «ذرية بعضها من بعض» اول و آخرشان در حكم يكسانند (ص 208 سوم كشف الغمه). همچنين در كشف الغمه (203 سوم و مناقب) 381 چهارم) و ديگر كتب در ضمن جواب اعتراضات بني عباس به مأمون درباره محبت و دوستي كردن او نسبت به حضرت جواد عليه السلام و علوم و فضائل آن بزرگوار گويد. مأمون به بني عباس گفت:

واي بر شما من بهتر اين خاندان را [ صفحه 28] مي شناسم. ان اهل هذا البيت عليهم من الله و مواده و الهامه و لم يزل اباؤه اغنياء في علم الدين و الادب عن الرعايا الناقصه من حد الكمال.

حيله گري و بدانديشي مأمون نسبت به حضرت جواد

اشاره

مأمون الرشيد اگر چه بر حسب ظاهر نسبت به حضرت رضا عليه السلام و پس از شهادت آن امام معصوم نسبت به فرزند بزرگوارش اظهار محبت و دوستي و ارادت مي كرد لكن باطنا و قلبا مانند پدر و ساير افراد خاندانش با اولاد حضرت علي عليه السلام نظر خوشي نداشت و آنچه از محبت و دوستي و احترام به جاي مي آورد سياست مملكت داري و حكومتش بود و از اينكه مردم حضرت جواد عليه السلام را قلبا دوست مي دارند و از نظر علم و زهد و تقوي و فضائل نفساني به او ارادت مي ورزند ناراضي بود و به هر وسيله اي مي خواست آن حضرت را نزد مردم كوچك نموده و مانند ساير مردم جلوه دهد از اين رو: به طوري كه تاريخ نويسان و محدثين مي نويسند در يك شب (شب عروسي) صد نفر كنيز از زيباترين كنيزان با كليه وسائل سازندگي و نوازندگي با جامها و ظرفها به محضر امام فرستاده و دستور داد كه در خدمت آن حضرت به لهو و لعب و رقص و غيره بپردازند. اينان طبق دستور عمل كردند لكن مقام امامت بالاتر از آن است كه به گناه آلوده شود و توجه به كنيزان مه صورت و ساز و نواز آنان نمايد. شبي ديگر مخارق آوازه خوان را فرستاد كه در محضر امام عليه السلام آوازه خواني كند شايد حضرتش را به خود مشغول گرداند. مخارق

مردي ريش دراز بود كه صدائي بسيار زيبا و گيرا داشت و موسيقي را خوب مي زد، او هر چه خواند و زد حضرت به او توجهي نكرد. [ صفحه 29] اخر الامر فرمود: «اتق الله يا ذالعشنون» اي ريش دراز از خداي بترس به قدرت كامله حضرت حق جل و علا و اثر نفس قدسي امام عليه السلام آلت موسيقي از دست او بيفتاد و دستش خشك شده و تا آخر عمر ديگر نتوانست آوازه خواني كند و بربط بنوازد. مأمون و ديگران اين آثار و معجزات را از حضرت مي ديدند لكن از خواب غفلت بيدار نمي شدند خداوند متعال در قرآن مجيد مي فرمايد: و لهم اعين لا يبصرون بها، صدق الله العلي العظيم در كتب حديث اين جريان را مربوط به شب زفاف نوشته اند وتعداد كنيزان را 200 تن.

جواب سؤالات بسيار

اشاره

در موقع شهادت حضرت رضا عليه السلام حضرت امام ابوجعفر محمد التقي در سنين كودكي يعني 7 سال از سن مباركش مي گذشت. اين موضوع براي جمعي از شيعيان كه ميزان معرفت آنها به مقام شامخ امامت ناقص بود و في الجمله سال را در احراز مقام امامت مؤثر مي دانستند ايجاد شك نموده بود، لذا جمعي از آنان بر آن شدند كه خدمت حضرتش شرفياب شده و حقايق را حضورا درك كنند. در مناقب (ص 384 - چهارم) از قول جمعي از مورخين و محدثين مي نويسند كه: عده اي از شيعيان به محضر مبارك امام رسيده و در طي چندين جلسه و چند روز قريب سي هزار مسئله از مسائل مختلف اعتقادي و مربوط به فروع احكام از حضرت سئوال كردند و به جوابهاي شافي و كافي مفتخر شدند

و يقين كردند كه: آن كس را كه خداوند جهت امامت و پيشوائي و هدايت مردم برمي گزيند [ صفحه 30] ديگر كمي و زيادي سن در او تأثير ندارد. علم او ربوبي و الهي است و نيازي به تحصيل و اكتساب ندارد. همچنانكه حضرت يحيي بن زكريا و حضرت عيسي بن مريم عليهماالسلام در سنين كودكي به مقام نبوت و هدايت خلق رسيدند. حضرت جواد عليه السلام نيز در سن هفت سالگي به مقام امامت رسيد كه: «الله يعلم حيث يجعل رسالته.

فائده

ابن شهر آشوب مازندراني در مناقب (ص 350 چهارم) نقل از محمد بن عيسي يقطيني گويد: موقعي كه مردم در موضوع (امامت) حضرت رضا عليه السلام اختلاف كردند قريب هيجده هزار مسئله از مسائل گوناگون در موضوعات مختلفه از آن بزرگوار پرسيدند و آن حضرت همه را جواب شافي و كافي فرمود.

سؤال يحيي بن اكثم از حضرت جواد

در تحف العقول (ص 454) مي نويسد كه: مأمون به يحيي گفت سئوالي از ابن الرضا بپرس كه (در جواب آن درماند و بدان جهت او را سرزنش كني). يحيي گفت: اي اباجعفر چه مي گوئي درباره مردي كه با زني زنا كرده است آيا جايز است كه او را تزويج نمايد يا نه؟ حضرت فرمودند زن را مي گذارند تا پاك شود از نطفه او و نطفه غير او (عده طلاق بگيرد) در صورتي كه مطمئن نباشند كه با مردي ديگر نيز زنا نكرده باشد همچنانكه با اين مرد زنا نموده است (پس از عده طلاق و پاك شدن) اگر اين مرد بخواهد مي تواند او را به زوجيت انتخاب كند. [ صفحه 31] مثل اين زن مانند درخت خرمائي است كه كسي از ميوه آن به حرام خورده است. سپس آن درخت را خريده و ميوه آن را مي خورد. با شنيدن اين جواب يحيي بن اكثم شرمنده شده و دم فروبست سپس حضرت جواد عليه السلام از او سئوالي فرمود كه در جواب آن متحير بماند و همه فقهاي حاضر در مجلس زبانشان از كلام بسته و نتوانستند سخني بگويند. مأمون جواب سئوال را از خود حضرت خواست آن را به شرح بيان فرمود: طالبين به كتب شرح حال امام جواد عليه السلام مراجعه كنند.

يك نمونه از علم حضرت جواد

مرحوم مقدس اردبيلي در حديقة الشيعه نقل مي كند كه: خليفه (مأمون الرشيد) بيمار شد و نذر كرد كه اگر بهبودي حاصل كند مال زيادي (مال كثير) در راه خداوند انفاق كند. پس از بهبودي از علماء و فقهاء حاضر در بغداد و محضرش فتوي خواست كه چه مقدار بايد انفاق كند. همگان گفتند:

در كتاب خدا و سنت رسول (ص) اين را نديده ايم و مقدار آن را نمي دانيم. خليفه از حضرت امام محمدتقي (ع) جواب خواست، حضرت فرمودند: اگر دينار يا درهم قصد كرده اي از هر يك هشتاد عدد بدهي، فقهاء دليل اين جواب را سئوال كردند، حضرت فرمودند كه: خداوند متعال در قرآن مجيد خطاب به پيغمبر اكرم مي فرمايد: «لقد نضركم الله في مواطن كثيره» [ صفحه 32] و لفظ كثير در اين آيه مباركه از عدد هشتاد مراد است (تعداد غزوات و جنگهاي پيغمبر اكرم با مشركين) همه فقهاء از اين جواب متحير شده و در برابر كثرت علوم حضرت و احاطه آن به جزئيات فروع مسائل اظهار عدم اطلاع و كوچكي نمودند. در كشف الغمه (ص 222 سوم) اين داستان را از متوكل نقل مي كند و سپس خود مي گويد كه اگر متوكل نذر كرده باشد جواب از حضرت هادي عليه السلام مي باشد و من (علي بن عيسي اربلي) گمان مي كنم كه اين جواب مربوط به هيچ يك از ائمه طاهرين عليهم السلام نمي باشد. سپس شرحي درباره ي آن مي نويسد. طالبين رجوع نمايند. نمونه ديگر مسعودي در اثبات الوصيه روايت مي كند كه: وقتي عمر بن فرج در خدمت حضرت جواد عليه السلام در كنار دريا بود (ظاهرا كنار دجله در بغداد) روي به حضرت كرده و گفت: شيعيانت مدعي هستند كه شما وزن و كيل آب دريا را مي دانيد: حضرت در جواب او فرمودند: آيا اگر خدا بخواهد علم آن را به پشه اي بدهد قدرت دارد يا نه؟ گفت: قدرت دارد فرمودند: من در نزد خدا از پشه گرامي ترم (يعني علم آن را خدا به من عنايت فرموده است و

من مي دانم).

آگهي از ضمائر

تشرف بر خواطر، يكي از خصوصيات ائمه معصومين عليهم السلام آگاه بودن آنها بر انديشه ها و افكار مردم است. در بسياري از مواقع يكي از دوستان و شيعيان شرفياب محضر مبارك يكي از پيشوايان و امامان [ صفحه 33] معصوم شده و قبل از آنكه سئوالي كند حضرات آنها را به اصل سئوال و جواب آن آگاه فرموده اند و يا آنكه اينان فكري و انديشه اي درست و يا نادرست نموده و ائمه طاهرين آنها را به صحت و يا سقم آن آگاه ساخته اند از آن جمله: ابن شهر آشوب در مناقب (ص 390 چهارم) از محمد بن حمزه هاشمي نقل مي كند كه در خدمت جواد عليه السلام تشنه بودم حضرت فرمودند كه: ترا تشنه مي بينم، گفتم: بلي، به غلام دستور فرمود كه آب بياورد، تا آخر داستان كه مي گويد ترسيدم آب مسموم باشد حضرت خود اول نوشيد و بعد به من نوشانيد و در دفعه دوم نيز چنين كرد. در كشف الغمه (ص 212 سوم) همين حكايت را از قول محمد بن علي هاشمي نقل مي كند كه در صبح اولين روز زفاف حضرت جواد،عليه السلام خدمتش شرفياب شدم و... 2- داستان يحيي بن اكثم و سئوالي كه خواست از حضرت در مدينه بنمايد و آن حضرت قبلا سئوال را و جواب آن را خود فرمود. 3- موضوع سه نامه بدون عنواني كه ابوهاشم جعفري خدمت حضرت برده و حضرت صاحبان نامه را معرفي فرمود (ص 213 كشف الغمه سوم به اضافه ص 390 چهارم مناقب).

امام در مدينه

پس از آنكه حضرت جواد عليه السلام برحسب مصلحت با دختر مأمون الرشيد ازدواج فرمود و مدتي در بغداد در نزد خليفه زندگي

فرمود كه مدت آن ظاهرا از دو سال كمتر مي باشد به قصد زيارت خانه خدا و اقامت در مدينه از بغداد خارج گرديد و خويشتن را از اذيت و [ صفحه 34] آزارهاي روحي و جسمي كه به وسيله خليفه و درباريان بدان حضرت مي رسيد نجات داد. در اين سفر معجزات و كراماتي از وجود مقدسش ظاهر شد كه محدثين و مورخين در كتابهاي خود مشروحا بيان داشته اند. از جمله اذيتها كه از مأمون بدان حضرت رسيد يكي آنكه در يك شب كه مست و لايقعل بود در اثر شكايت دخترش از حضرت كه جز من كنيزان اختيار كرده است به اطاق حضرت وارد شده و آن حضرت در رختخواب آرميده بود با شمشير برهنه آن قدر بر سر و صورت و اندام حضرت زد كه يقين به هلاكت آن بزرگوار نموده،به منزل خود رفت. بامدادان كه به هوش آمد و به ياد كردار ناهنجار خود افتاد پشيمان شد به سراغ حضرت فرستاد چون حضرت را سالم و تندرست ديدار كرد با تعجب و حيرت خداي را سپاس گفت، غافل از اينكه: «يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره المشركون» ابن شهر آشوب سروي مازندراني در مناقب (ص 390 چهارم) روايت مي كند كه: گاهي كه حضرت جواد عليه السلام عازم مراجعت به مدينه شد از شارع كوفه گذر فرموده و در دار المسيب نزل فرمود در صحن آنجا درخت سدري بود كه ميوه نداشت، حضرت آب خواست و در پاي درخت وضو گرفت و با مردم نماز مغرب و عشاء به جاي آورد و پس از نماز سجده شكري به جاي

آورد و خارج گرديد. چون به درخت سدر رسيد مردم ديدند كهميوه داده و ميوهخوبي آوردههمه به تعجب فرو رفتندو از ميوه درخت خوردند كه ميوه شيرين و بدون هسته است. حضرت از آنجا گذشته به سمت مدينه روانه گرديد. [ صفحه 35] شيخ مفيد رضوان الله عليه مي فرمايد: (من از ميوه اين درخت خوردم هسته نداشت). و اين يكي از معجزات آن حضرت بود كه در اين سفر آشكار شد. در مناقب (ص 369 چهارم) گويد كه ابوهاشم جعفري گويد: با حضرت جواد عليه السلام در مسجد مسيب نماز خوانديم (بقيه داستان مانند قبل).

سؤال يحيي بن اكثم از حضرت جوادالائمه

ثقة الاسلام كليني در كافي از قول يحيي بن اكثم نقل مي كند كه گويد: به حضرت جواد عليه السلام گفتم: به خدا قسم مي خواهم سئوالي از شما كنم اما شرم دارم. حضرت فرمودند: من قبل از آنكه سئوال كني به تو خبر مي دهم. تو مي خواهي بپرسي امام كيست؟ يحيي گفت: آري سئوال من همين است. حضرت فرمود: منم امام. يحيي گفت: علامت و نشانه اي بنما عصائي در دستش بود (در دست حضرت) به سخن درآمد و گفت: مولاي من امام اين زمان است و او حجت خداست. در مناقب (ص 393 چهارم) اين موضوع را از قول محمد بن ابي العلاء و او از قول يحيي بن اكثم مفصلا بيان داشته است و گويد اين جريان در مدينه اتفاق افتاد. [ صفحه 36]

معتصم در مسند خلافت

پس از مرگ مأمون در سال 218 مردم با برادرش معتصم بيعت كردند و او را به خلافت برگزيدند. از جمله كارهائي كه او انجام داد رسيدگي و تحقيق درباره حضرت جواد عليه السلام و شيعيان آن حضرت بود. به عبدالملك زيات نوشت كه حضرت را با ام الفضل زوجه آن حضرت روانه بغداد كند. عبدالملك، علي بن يقطين را مأمور انجام اين خدمت نموده و او حضرت را از مدينه با كمال عزت و احترام حركت داد و به بغداد وارد نمود. ورود حضرت به بغداد در محرم 220 بوده است. از اين هنگام تا موقع شهادت و رحلت آن حضرت گرچه ظاهرا از حضرت احترام مي كرد لكن به عناوين مختلف و صورتهاي گوناگون موجبات اذيت و آزار حضرت را فراهم مي كرد و هر روز به نوعي آن حضرت را مي آزرد تا سرانجام

شقاوت باطني خود را ظاهر ساخته و حضرت را مسموم ساخت. به طوري كه مورخين مي نويسند در ايامي كه حضرت جواد عليه السلام در عهد معتصم در بغداد تشريف داشت (از 28 محرم تا 29 ذي القعده) كاملا تحت نظر مأمورين خليفه بوده و كسي حق ديد و بازديد آن بزرگوار را نداشته است. (حبس نظر) و كليه رفتار امام عليه السلام و كارهاي او به نظر خليفه مي رسيده است. معتصم را آن چنان از حضرت ترسانيده بودند كه دقيقه اي از آن بزرگوار و شيعيان او غافل نبود و هر آن بيم آن داشت كه آن حضرت قيام فرمايد و حكومت را از وي بگيرد و خود در مسند خلافت مستقر گردد. [ صفحه 37]

اختلاف فقهاء اهل سنت درباره سارق و نظريه امام

در زمان خلافت معتصم مردي را به عنوان دزدي گرفتار كرده و نزد خليفه بردند. خليفه روي به احمد بن ابي دواد (160 -240) قاضي القضاة و ديگر فقهاء حاضر در مجلس نمود و از حكم او پرسيد يكي گفت: بايد از مچ، دست او را بريد ديگري از مرفق و سومين از كتف نظر داد و هر يك طبق نظريه خود از آيات قرآن دليل آورد و استشهاد نمود. اختلاف و گفتگو بين آنان زياد شد. معتصم روي به حضرت جواد عليه السلام نموده و گفت: يابن رسول الله نظريه شما در اين مسئله چيست؟ حضرت فرمودند: خليفه مرا از جواب اين سئوال معاف دار، خليفه اصرار كرد و جوياي جواب مسئله شد. حضرت فرمود كه بايد فقط انگشتان دزد بريده شود (چهار انگشت) چون فقهاء دليل خواستند حضرت فرمودند كه خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد: «ان المساجد الله» و كف دست

جزو مواضع سجود است كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: السجود علي سبعة اعضاء: الوجه و اليدين و الركبتين و الرجلين اگر دست از مچ و بالاتر بريده شود ديگر دستي باقي نمانده است كه بتوان با آن سجود نمود. خليفه اين جواب را پسنديده و حكم كرد كه طبق نظريه امام عليه السلام نسبت به سارق انجام شود. اين پيشامد موجب تشديد عداوت و دشمني فقهاء اهل سنت و به خصوص شخص قاضي يعني احمد بن ابي دواد گرديد و هر روز به [ صفحه 38] عنواني نزد خليفه از حضرت سعايت مي كرد و او را به قتل امام عليه السلام تشويق و ترغيب مي نمود.

سؤال

آيا از زمان رسول اكرم (ص) و زمان خلفاء راشدين و دوران حكومت بني اميه و بني عباس تا زمان معتصم كسي دزدي نكرده و يا دزدي او ثابت نشده بود كه بايد دست او بريده شود تا فقهاء زمان اين خليفه از حكم آن آگاه باشند و موجب اختلاف نباشد. اين اختلاف نظريه فقهاء از كجا سرچشمه گرفته است (اين قضيه را به گونه ديگري نيز روايت كرده اند كه جهت اختصار از نقل آن صرفنظر شد).

سعايت كردن قاضي

درباره حضرت جواد عليه السلام، عياشي از قول زرقان دوست و رفيق احمد بن ابي دواد پس از نقل داستان فوق از قول قاضي و برآشفتگي و دگرگوني حال او گويد: ديگر روز قاضي به نزد خليفه رفته و اظهار داشت كه: وظيفه من خيرخواهي است و نصيحت خليفه بر من لازم است. كاري كه روز گذشته نسبت به ابن الرضا و حكم او انجام داديد مخالف صلاح ملك و خلافت بود. عده زيادي از مردم ابن الرضا را خليفه بر حق و جانشين پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مي دانند و شخص خليفه را غاصب مقام و منصب آن بزرگوار، شايسته نبود كه در مجلس عام كه از همه طبقات مردم از لشكري و كشوري و امراء و نويسندگان و مردم به خصوص فقهاء و دانشمندان حضور داشتند خليفه نسبت به نظريه همه علماء بي اعتنائي كند و حكم و [ صفحه 39] نظر ابن الرضا را قبول نموده و بدان كار بندد اين عمل موجب سستي كار خلافت و رواج كار ابن الرضا مي باشد. معتصم با شنيدن اين بيانات شيطاني، گوئي از خواب غفلت بيدار شد و

شروع به مخالفت و معاندت و دشمني با حضرت جواد عليه السلام را نهاده تا جائي كه آن حضرت را مسموم و شهيد گردانيد.

خدعه و نيرنگ معتصم عليه حضرت جواد

پس از مرگ مأمون و به خلافت رسيدن برادرش «معتصم» اول كاري كه عليه حضرت جواد عليه السلام انجام داد آن بود كه به حاكم مدينه نوشت كه آن حضرت را به بغداد روانه كند و او چنين كرد. حضرت جواد عليه السلام در محرم سال 220 وارد بغداد شد از اين روز تا هنگام شهادت آن بزرگوار هر روز خليفه عليه امام اقدامي مي كرد و آن حضرت را به عناوين مختلف مورد شكنجه و آزار قرار مي داد از آن جمله: به عده اي از وزيران و خاصان خود دستور داد نامه هائي دروغين به نام حضرت به اسم افراد مختلف بنويسند و در آن نامه ها مردم را عليه حكومت به نفع خود بشورانند سپس اين نامه ها را به عنوان آنكه جاسوسان خليفه به دست آورده اند به نزد معتصم آورده و او را از اين ماجرا آگاه سازند. آن از خدا بي خبران كه رضايت مخلوق را بر سخط خالق ترجيح مي دادند چنين كردند. معتصم حضرت را احضار كرده و گفت: شنيده ام كه قصد خروج داري و به اطراف و به اين و آن نامه نوشته اي و مردم را به ياري خود دعوت [ صفحه 40] حضرت فرمود: كه به خدا قسم من در اين موضوع چيزي نمي دانم. معتصم گفت: فلان و بهمان بر تو گواهي دارند و آنها نيز عليه حضرت طبق دستور گواهي دادند و نامه هاي ساختگي و غير حقيقي را نشان دادند كه از غلامان گرفته ايم.

نفرين كردن حضرت

در اين موقع حضرت سر به سوي آسمان كرده و فرمود: بار پروردگارا اگر اينان به دروغ بر من چيزي گفته اند آنها را بر من (به خاطر من) بگير. راوي

اين خبر مي گويد كه در اين موقع ديدم ناگهان اوضاع مجلس بهم خورد و هيچ كس قدرت حركت كردن ندارد و چون برمي خيزد بي اختيار مي افتد وحشت و اضطراب همه را گرفت. در اين وقت معتصم رو به حضرت جواد عليه السلام كرده و گفت: يابن رسول الله از آنچه گفتم توبه كردم. دعا بفرما كه خداوند اين اضطراب را از بين ببرد. حضرت فرمود: بار پروردگارا اين تشويش و پريشاني را از بين ببر تو خود مي داني كه اين جمعيت دشمنان تو و من هستند. در اثر دعاي آن بزرگوار آثار نفرين برطرف گرديد و آرامش در مجلس برقرار شد.

چند معجزه از معجزات حضرت جواد

خداوند متعال در قرآن مجيد درباره حضرت عيسي، علي نبينا و آله و عليه السلام و معجزات آن حضرت مي فرمايد: و رسولا الي بني اسرائيل اني قد جئتكم بايه من ربكم: اني اخلق لكم من الطين كهيفئه الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابري الا كمه و الابرص و احي الموتي باذن الله و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون في بيوتكم ان في ذلك لاية لكم ان كنتم مؤمنين (سوره آل عمران آيه ي 49). [ صفحه 41] در اين آيه شريفه حضرت عيسي عليه السلام شش معجزه از معجزات خود را براي قوم خويش يعني بني اسرائيل بيان مي فرمايد. 1- ساختن پرنده از گل و دميدن در او و به پرواز در آمدن آن (حيات يافتن جماد به صورت حيوان). 2- شفا دادن به كور و نابينا. 3- زنده كردن مرده. 4- شفا دادن به مبتلاي به مرض برص و پيسي. 5- خبر دادن از آنچه خورده اند (مي خورند). 6- خبر دادن از اندوخته ها و آنچه در

خانه پنهان داشته اند. و در همه اين كارها نكته اساسي و اصل كلمه (باذن الله) است. پيغمبران بزرگوار و حضرت رسول اكرم (ص) و ائمه طاهرين عليهم السلام به قدرت ولايت تكويني كه به اذن و خواست خداوند دارا بودند قدرت انجام همه گونه كاري داشتند و چون معصومين عليهم السلام زنده و مرده شان از اين لحاظ يكسان است بنابراين صدور كرامات و خوارق عادات از قبور مطهر آنان نيز امري ساده و قابل انجام است و بهترين دليل بر آن، وقوع آن در طول تاريخ مي باشد. از قبور امامزادگان محترم و سادات و علماء و عظام و اولياء خداوند نيز ممكن است به خواست و اراده خداوند متعال خوارق، عادات و كرامات به ظهور برسد و از لحاظ شرعي و عقلي وقوع آن امكان پذير است. اينك جهت روشني قلوب شيعيان و دوستان خاندان عصمت و طهارت و ازدياد معرفت آنان به ذكر چند كرامت و معجزه اكتفاء مي كنيم و آگهي بيشتر را به كتب ديگر حواله مي نمائيم. 1- در مناقب ابن شهر آشوب از ابوسلمه روايت مي كند كه: [ صفحه 42] به منزل حضرت ابي جعفر عليه السلام وارد شدم و گوشم در شدت و نهايت كري و ناشنوائي بود به حضرتش ورود مرا خبر دادند مرا نزد خود خواند و دست مبارك بر سر و گوشم كشيد و فرمود: بشنو به خدا قسم پس از اين صداهاي بسيار آهسته را كه ديگران نمي شنوند من مي شنوم. 2- شفا يافتن چشم محمد بن ميمون كه نابينا شده و در اثر دست كشيدن آن حضرت چشم او شفا يافته و بهتر از اول شد و اين در سنين شيرخوارگي حضرت

جواد عليه السلام است و شرح آن را راوندي در خرائج و ديگران نقل نموده اند. 3- شفا دادن به محمد بن عمير بن واقد رازي و همچنين شفا دادن بيماري برادرش كه هر دو را مؤلف كشف الغمه (ص 221 سوم) نقل مي كند.

تذكر و تنبيه

دانشمند محترم جناب آقاي حاج احمد آقا سياح در كتاب نفيس و ارزشمند: پيشگوئيهاي پيشوايان، قريب 81 كرامت و معجزه و پيشگوئي از حضرت جواد عليه السلام از كتب معتبره مانند: اثبات الوصيه، ارشاد مفيد، اصول كافي، اعلام الوري، اكمال الدين امان الاخطار، بصائر الدرجات، حلية الاولياء، خرائج، دلائل عيون اخبار الرضا عليه السلام، عيون المعجزات، قرب الاسناد، كشف الغمه مشارق الانوار، مطالب السئول، مفتاح الفلاح، مناقب ابن شهر آشوب مناقب فاطمي و ديگر كتب نقل نموده، طالبين مراجعه نمايند. [ صفحه 43]

طرز بيعت كردن زنان با حضرت رسول

در تحف العقول (ص 457) از حضرت جواد الائمه عليه السلام نقل مي كند كه: بيعت نمودن زنها با پيغمبر اكرم (ص) بدين كيفيت بود كه حضرت دست مبارك را در ظرف آبي فرومي برد و خارج مي فرمود سپس زنها دست خودشان را در آن ظرف فروبرده و اقرار به وحدانيت خداوند و تصديق به پيامبري آن حضرت مي نمودند (دست پيغمبر اكرم و دست زنها در يك موقع در ظرف آب نبود).

علوم و معارف در عهد خلفاء

ما در اين جا بر سر آن نيستيم كه اين موضوع بسيار جالب و قابل توجه را آنچنان كه بايد و شايد شرح و توضيح داده و از زمان خليفه اول شروع نموده تا به زمان مأمون الرشيد برسانيم زيرا وقت و مجال اين كار نيست و اساسا با قصد اوليه نويسنده كه بنابر اختصار داشته مغايرت دارد، همين قدر گوئيم: يكي از موضوعاتي كه از اواخر عهد خلفاء بني اميه قسمت مهمي از تاريخ اسلام را به خود اختصاص داده است توجه عمومي مسلمين به خاندان نبوت و رسالت و اهل بيت عليهم السلام است كه تا اين تاريخ از طرف خلفاء و حكام وقت سعي مي شد ما بين عامه مسلمانها و اهل بيت عليهم السلام جدائي بيندازند و مردم را از اينان بدور نگهدارند و عملا به فرموده رسول اكرم (ص) كه در دقايق آخر عمر شريف فرمودند: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي» پشت پا بزنند. [ صفحه 44] در اين دوره يعني در اواخر حكمراني و خلافت و سلطنت بني اميه، ابومسلم خراساني مردم را به مخالفت با بني اميه و خلافت: «الرضا من آل محمد» دعوت مي كرد مردم اين دعوت را

از جان و دل مي پذيرفتند. داستان دعوت و قيام ابومسلم و سرانجام به حكومت و سلطنت به اصطلاح به خلافت رسيدن بني عباس نمونه كامل عنايت مسلمانها به خاندان رسول اكرم (ص) مي باشد. با روي كار آمدن عبدالله سفاح و پس از مرگش خلافت منصور دوانيقي مردم متوجه اشتباه خود در تعيين موضوع الرضا من آل محمد (ص) شدند، دانستند كه آن كس را كه به خاطر او قيام كردند و جانفشاني نمودند اينان نيستند اما ديگر كار گذشته بود و قيامهاي سادات علوي در شهرهاي مختلف اگر چه مردم بدانها مي گرويدند و آنان را ياري مي كردند لكن، جدا بودن و هماهنگ نبودن اين قيامها از يك طرف و بدون مقدمه و برنامه بودن آنها از سوي ديگر و از همه مهمتر مسلط بودن بني عباس بر اوضاع سبب شكست كليه اين قيامها گرديد اما نتيجه كلي آن، بيداري و آگاهي مردم از خطاي خود در انتخاب اينان جهت حكومت بود. نكته ديگر و مهمتر از اين، كه آن هم از اواخر عهد بني اميه شروع گرديد، نهضت علمي و فرهنگي مسلمين است كه در كليه علوم و فنون به خصوص علوم حديث و تفسيركه در بين جامعه مسلمين ايجاد گرديد. ده ها و صدها محدث و فقيه و طالب علم از شهرهاي مختلف جهت اخذ حديث به مراكز علمي- مكه، مدينه، دمشق و مصر روي مي آوردند. محور اصلي و كانون اساسي شهر مدينه و محضر مقدس حضرتين امامين صادقين (امام محمدباقر و امام جعفرصادق عليهماالسلام بود. با توجه به تعداد محدثين و رواة شيعه و سني كه از محضر مبارك حضرت امام [ صفحه 45] جعفرصادق عليه السلام كه

تعداد آن را با ذكر نام و نشان متجاوز از ششهزار نفر مي نويسند اهميت اين موضوع ثابت مي شود. در دوره خلفاي بني عباس علوم و فنون گسترش يافته و علوم فلسفه و كلام و حكمت و طب و رياضي و غيره بر علوم اوليه افزوده شد و تعداد دانشجويان و طالبان علم فزوني يافت. بسياري از كتب حكماء و فلاسفه يونان و روم از زبان لاتين به زبان عربي برگردانيده شده و علماي اسلام به يادگيري و آموختن و بحث درباره مطالب آن پرداختند. حوزه هاي بحث و تدريس در بيشتر شهرها منعقد گرديد و هرون و به خصوص مأمون به اين نهضت علاقمند بودند و در پيشرفت آن كوشش مي كردند. مأمون خود نيز فردي درس خوانده و عالم و آشنا به فلسفه و حكمت بود و گاهگاهي در جلسات دانشمندان و بحث آنان شركت مي كرد احتجاجات حضرت رضا عليه السلام با علماء مذاهب مختلفه در حضور مأمون و چيره شدن بر همگان نمونه اي از توجه مأمون به موضوع و شركت در جلسات بحث مي باشد. آنچه در اين نهضت علمي قابل توجه است آنكه پرچمداران اين نهضت و پيشروان علمي اين انقلاب فكري و اولين كساني كه در كليه علوم اسلام كتاب تأليف كرده اند بزرگان علماء و محدثين و اصحاب ائمه طاهرين عليهم السلام از فرقه حقه شيعه بوده كه تحت رهبري حضرات معصومين موفق به انجام اين خدمات به عالم اسلام شده اند.

علت دشمني عموم خلفاء با ائمه شيعه

آنچه ائمه معصومين را از همه افراد برتر و والاتر ساخته بود. 1- مقام علم و دانش 2- زهد و تقواي اينان بود. عموم مسلمين شيعه و سني در اين دو قسمت متفق القولند كه

بعد از [ صفحه 46] حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله اهل البيت اعلم و ازهد مردم زمان بوده اند انتساب اينان به پيغمبر (ص) نيز يكي از امتيازات خاصه ايشان است. بعد از خلفاي راشدين به غير از شيعه كه خلافت را حق مسلم الهي خاندان نبوت و ائمه طاهرين مي داند بسياري ديگر از مسلمانها اهل البيت را جهت خلافت شايسته تر مي دانستند و به همين دليل حكومت از بني اميه به بني عباس منتقل گرديد. رفتار خلفاي بني عباس مردم را بيشتر متوجه سادات علوي نمود و اينان را بر آنان مقدم مي دانستند. همين علاقه قلبي و ميل باطني جامعه مسلمين به اولاد اميرالمؤمنين يكي از اساسي ترين علل و موجبات دشمني خلفاء با اين سلسله علويه مي باشد. رفتار منصور دوانيقي نسبت به حضرت صادق عليه السلام و كيفيت برخورد هارون با حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام دو نمونه بارز از طرز انديشه و فكر خلفاء نسبت به آن دو امام معصوم بود. آنها از اين مي ترسيدند كه دوستان و شيعيان ائمه معصومين روزي جهت در اختيار گرفتن حكومت قيام كنند و اين سلطنت و خلافت را از آنها بگيرند و خود در آن جايگاه قرار گيرند. اگر مأمون حضرت رضا عليه السلام را به عنوان ولايت عهدي انتخاب مي كند به خاطر عقيده قلبي او نيست، او در اول پيشنهاد مي كند كه خلافت را بپذيريد (چون مي داند كه هرگز نمي پذيرند) چگونه مي تواند اين عقيده او باشد. خلافتي كه اين همه براي او جنگ كرده و خون مسلمانها را ريخته و سرانجام برادر خود را كشته تا به اين مقام رسيده آيا او از روي ميل و قصد خالص رها

مي كند. هرگز هرگز حاشا و كلا. او حضرت رضا عليه السلام را به مقام ولايتعهدي انتخاب مي كند و از اين [ صفحه 47] تير دو نشانه را مي زند. 1- او حضرت رضا عليه السلام را به مركز خلافت در آورده و زيرنظر مستقيم خود قرار داده است و تحت نظر گرفته مأموريني به عنوان «خدم و حشم» در اطراف آن حضرت گذاشته اينان جاسوسان اويند. 2- كليه سادات علوي و شيعيان را آرام و راضي نگاه داشته است بنابراين مأمون با اين سياست شيطاني خود موفقيت كاملي حاصل كرده. پس از آنكه مقصود اصلي خود را درباره ي حضرت ثامن الائمه عليهم السلام به وسيله مسموم گردانيدن آن حضرت انجام داد و خود را از انديشه آن حضرت آسوده ساخت و ضمنا رضايت اقوام و بستگان خود را كه با ولايتعهدي آن حضرت مخالف بودند فراهم ساخت مكر و خديعت را از سر گرفته و: اولا خود را در شهادت حضرت بي گناه و اظهار عدم اطلاع و حتي انكار نمود و خويشتن را صاحب مصيبت معرفي كرد. ثانيا جهت رفع توهم از عموم شيعيان آن زمان فرزند دلبند آن حضرت را از مدينه به بغداد طلبيده و در كليه مجالس و محافل از فضائل و كمالات او سخن گفت و از آن حضرت (حضرت جواد عليه السلام) تجليل و تكريم به عمل مي آورد و بالاخره دختر خود را نيز به زوجيت بدان حضرت داد. البته در اين كار قصد شيطاني او همان بود كه درباره پدر بزرگوارش بود. 1- زيرنظر داشتن كليه كارها و مراودات حضرت جواد (ع) 2- راضي نگاه داشتن كليه سادات و شيعيان 3- تبرئه خود از

موضوع مسموم ساختن حضرت ثامن الائمه (ع) 4- ايجاد دوستي و محبت خود در دل دوستان حضرت جواد (ع) هر يك از اين موارد و ديگر نتايج حاصله از اين وصلت احتياج به شرح و بسط و توضيح كامل دارد كه مقام قابل ذكر نمي باشد. [ صفحه 48]

اصحاب و روات و محدثين از حضرت جواد

يكي از ادوار درخشان علمي شيعه عصر امامين همامين حضرتين رضا و جواد عليهماالسلام مي باشد. مأمون الرشيد در بين خلفاء به دوستي خاندان حضرت علي عليه السلام تظاهر مي كرد و خود مردي نسبتا عالم و دانشمند بود و علماء و دانشمندان را احترام مي كرد و به خصوص جهت اين دو امام معصوم احترام بيشتري قائل بود و در هر موقعيت به مناسبت مقام از فضائل و بزرگواري و علم و دانش آنان ستايش مي كرد. احتجاجات حضرت رضا عليه السلام با اهل اديان مختلف و مغلوبيت آنان در عموم كتب بشرح و بسط كامل ثبت و ضبط گرديده. مجالس علمي حضرت جواد و مباحثه آن حضرت با يحيي بن اكثم و احمد بن ابي دواد و غيره نيز معروف است. شيعيان در اين عهد برحسب ظاهر آرامشي داشتند و به طور آزاد و بدون مانع خدمت امام شرفياب مي شدند و از بركات انفاس قدسيه آن حضرت و علوم او بهره مند و كامياب مي شدند. عده ي محدثين و رواة شيعه كه به محضر امام رسيده اند نسبتا زياد است و اينك ما به جهت آگهي خوانندگان عزيز اسامي آنها را مطابق رجال مرحوم شيخ الطائفة الحقه جناب شيخ طوسي رضوان الله عليه عينا نقل مي كنيم (برحسب حروف مرتب مي كنيم). 1 - ابراهيم بن داود يعقوبي 2- ابراهيم بن شيبه اصفهاني اصل او

از كاشان است. 3- ابراهيم بن محمد همداني (وكيل الناحيه «معجم رجال الحديث») 4- ابراهيم بن مهرويه از اهل جسر بابل 5- ابراهيم بن مهزيار ابواسحق اهوازي از سفراء ناحيه مقدسه 6- احلم بن بشار مروزي [ صفحه 49] 7- احمد بن اسحق بن سعد اشعري قمي ابوعلي از خواص حضرت عسكري عليه السلام 8- احمد بن حماد 9- احمد بن حماد مروزي 10- احمد بن عبدالله كوفي 11- احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي 12- احمد بن محمد بن بندار 13- احمد بن محمد بن خالد (ابوجعفر البرقي الكوفي وفاتش سال 274 و يا 280 ه - ق). 14 احمد بن محمد بن عبيد 15- احمد بن محمد بن عبيدالله اشعري 16- احمد بن محمد بن عيسي اشعري 17- ادريس قمي ابوالقاسم 18- اسحق بن ابراهيم حضيني 19- ايوب بن نوح بن دراج كوفي 20- جعفر الجوهري 21- جعفر بن داود يعقوبي 22- جعفر بن محمد هاشمي صيرفي 23- جعفر بن محمد بن يونس الاحول ثقه 24- جعفر بن يحيي بن سعد الاحول خال الحسين بن سعيد 25- حسن بن راشد اباعلي بغدادي ثقه 26- حسن بن سعيد 27- حسن بن عباس بن حريش رازي [ صفحه 50] 28- حسن بن عباس بن خراش 29- حسن بن علي ابي عثمان السجاده غالي 30- حسن بن يسار (بشاره ن خ) 31- حسين بن اسد ثقه صحيح 32- حسين بن داود يعقوبي 33- حسين بن سعيد 34- حسين بن سهيل 35- حسين بن علي 36- حسين بن محمد قمي 37- حسين بن مسلم (بن الحسن) 38- حسين بن يسار 39- حفص جوهري 40- خلف بصري 41- داود بن

قاسم جعفري ابوهاشم... ثقه جليل القدر 42- داود بن مهزيار اخوعلي 43- زكريا بن آدم القمي 44- سعد بن سعيد 45- سهل بن زياد آدمي اباسعيد رازي 46- شاذان بن خليل نيشابوري 47- صالح بن ابي حماد يكني اباالخير 48- صالح بن محمد همداني 49- صفوان بن يحيي بياع السابري (ابومحمد اوثق اهل زمانه عند اصحاب الحديث) [ صفحه 51] 50- عباس بن عمر همداني 51- عبدالجبار بن مبارك نهاوندي 52- عبدالرحمن بن ابي نجران كوفي 53- عبدالله بن صلت ابوطالب قمي 54- عبدالله بن محمد رازي 55- عبدالله بن محمد حضيني 56- عبدالله بن محمد بن حماد 57- عبدالله بن محمد بن سهل بن داود 58- علي بن اسباط (ابوالحسن) 59- علي بن بلال بغدادي ثقه 60- علي بن حسان واسطي (ابوالحسين القصير المعروف بالمنمس) 61- علي بن حديد بن حكيم 62- علي بن الحسين بن علي بن عمر بن علي بن الحسين (ع) 63- علي بن حكم 64- علي بن عبدالله قمي 65- علي بن عبدالله مدايني 66- علي بن محمد قلانسي 67- علي بن محمد بن علي علوي حسني 68- علي بن مهزيار 69- علي بن ميسر (ميسر) 70- علي بن نصر 71- علي بن يحيي 72- قاسم بن حسين بزنطي صاحب ايوب بن نوح [ صفحه 52] 73- محمد بن ابراهيم 74- محمد بن ابي يزيد (ابي زيد) 75- محمد بن اسماعيل بن بزيع ابوجعفر كوفي 76- محمد بن حسن واسطي 77- محمد بن حسن بن شمون (ابوجعفر بغدادي 114 سال عمر كرده و در 258 وفات يافته است) 78- محمد بن حسن بن محبوب 79- محمد بن حسين بن ابي الخطاب كوفي ثقه (ابوجعفر

الزيات) 80- محمد بن حمزه 81- محمد بن خالد برقي 82- محمد بن سالم 83- محمد بن سنان (ابوجعفر زاهدي خزاعي فوتش به سال 220 بوده 84- محمد بن عبدالجبار 85- محمد بن عبدالله مدايني 86- محمد بن عبدالله بن مهران ضعيف (من ابنا الاعاجم غال 87- محمد بن عبده 79- محمد بن فرج رخجي [ صفحه 53] 89- محمد بن نصير 90- محمد بن نصير 91 - محمد بن الوليد 92- محمد بن يونس بن عبدالرحمن 93- مختار بن زياد (العبدي البصري) 94- مروك بن عبيد (بن ابي حفصه) 95- مصدق بن صدقه 96- معاوية بن حكيم 97- منذر بن قابوس 98- منصور بن عباس كوفي او بغدادي (ابوالحسين الرازي مضطرب الامر). 99- موسي بن داود منقري 100- موسي بن داود يعقوبي 101- موسي بن عبدالله 102- موسي بن عمر بن بزيع ثقه 103- موسي بن قاسم بن معاوية بن وهب بجلي 104- نوح بن شعيب بغدادي - نوح بن صالح (برخي اين دو نام را از يك نفر مي دانند) 105- هارون بن حسن بن محبوب [ صفحه 54] 106- يزداد 107- ابوخداش مهري بصري (نامش عبدالله بن خداش است). 108- ابوالحصين بن حصين حضيني ثقه 109- ابومساور 110- ابوساره 111- ابوسكينه كوفي 112- ابوجعفر بصري 113- زينب دختر محمد بن يحيي 114- زهرا، ام احمد بن الحسن و هو احمد بن داود بغدادي اسامي افراد ذكر شده همگان از كتاب رجال شيخ طوسي عليه الرحمه نقل شد. اينك اسامي چند نفر ديگر از اصحاب و راويان حديث از حضرت جواد الائمه عليه السلام: 1- ابراهيم بن ابي البلاد (معجم رجال الحديث ص 191 يكم سطر

19). 2- ابراهيم بن ابي محمود خراساني (معجم رجال الحديث ص 199 يكم سطر 8). 3- ابراهيم بن سعيد 4- ابراهيم بن محمد بن هرون (معجم رجال الحديث ص 278 سطر 14). 5- ابراهيم بن هاشم (معجم رجال الحديث ص 318 يكم سطر 17). 6- ابن ارومه (محمد بن ارومه (ص 317 تحفة الاحباب) 7- ابن السكيت: يعقوب بن اسحق [ صفحه 55] ابوبكر بن اسماعيل (ص 220 سوم كشف الغمه) 8- ابوسلمه 9 - ابوعلي بن بلال (مناقب ص 379 چهارم). 10- ابويحيي جرجاني (صنعاني) (مناقب ص 389 چهارم) 11- احكم (احتمالا احلم بن بشاره) (ص 10 تحفة الاحباب) متعه كردن او زني را و معجزه حضرت جواد (ع) راجع به او. 12- احمد بن ابراهيم مراغه اي ابوحامد (ص 380 چهارم مناقب) 13- احمد بن ابي خالد خادم حضرت. احمد بن اسماعيل بن نوبخت (ابواسحق ظاهرا همان اسحق بن اسماعيل) (77 سرور الفؤاد) 14- احمد بن جديد 15- احمد بن عامر مؤذن حضرت (ص 73 نجاشي) 16- احمد بن عيسي (احمد بن محمد بن عيسي اشعري) ابوجعفر قمي (ص 16 تحفة الاحباب سطر 7) 17- اسحق بن اسماعيل ابويعقوب (ص 380 چهارم مناقب) 18- اسماعيل بن عياش (عباس) هاشمي (ص 222 سوم كشف الغمه) 19- اسماعيل بن مهران (اصول كافي) 20- امية بن علي بن عيسي (ص 77 رجال نجاشي) 21- بكر بن احمد بن زياد (ص 79 نجاشي ص 341 سوم معجم رجال الحديث) 22- بنان بن نافع (كشف الغمه به اضافه ص 388 چهارم مناقب) 23- حسن بن جهم (ص 380 چهارم مناقب) [ صفحه 56] 24- حسن بن محبوب (ص 379 چهارم مناقب) 25-

حسن بن محمد 26- حسين مكاري (ص 542 پيشگوئي پيشوايان) 27- حكم بن يسار مروزي (ص 397 چهارم مناقب) 28- حماد بن عيسي (ص 103 نجاشي) 29- حمزه (ص 102 رجال نجاشي) 30- حيران اسباطي (حيراني) (ص 112 نجاشي به اضافه 88 تحفة الاحباب) 31- دعبل بن علي (اصول كافي) 32- ريان بن شبيب (ص 118 نجاشي به اضافه 380 چهارم مناقب) 33- ريان بن صلت (ص 118 نجاشي) - سعد الخير (سعد بن عبدالملك اموي (ص 96 معجم رجال الحديث 118 تحفه) 34- سعد بن سعد قمي (ص 127 رجال نجاشي) 35- صالح بن داود 36- صالح بن عطيه 37- صالح بن يعقوب 38- عبدالرحمن بن صالح: ابوالصلت الهروي ثقه جليل اثني عشري علي الا قوي (ص 300 ششم مستدرك سفينه البحار) 39- حضرت عبدالعظيم بن عبدالله الحسني (ع) (ص 173 رجال نجاشي و جميع كتب حديث) [ صفحه 57] 40- عبدالله بن رزين (ص 395 چهارم مناقب) 41- عبدالله بن مساور 42- عثمان بن سعيد عمري سمان از نواب اربعه. (ص 384 مناقب چهارم) 43- عسكر غلام حضرت جواد عليه السلام (مناقب) 44- علي بن جرير (ص 220 سوم كشف الغمه) 45- علي بن الامام جعفر الصادق (ع) (ص 222 تحفه به اضافه 380 چهارم (مناقب) و كليه كتب حديث. 46- علي بن محمد بن هرون بن الحسن بن محبوب. (مناقب 380 چهارم) 47- علي بن مدرك (مناقب 382 چهارم) 48- عمران بن محمد 49- عمر بن فرات شاعر و مادح حضرت 50- عيسي بن عبدالله 51- عيسي بن المستفاد (ص 262 تحفه) 52- فضل بن شاذان نيشابوري (ص 267 تحفه) 53- قاسم بن

عبدالرحمن 54- قاسم بن محسن (ص 221 سوم كشف الغمه) 55- محمد بن ابي عباد كاتب حضرت (ص 351 عيون اخبار الرضا) 56- محمد بن ابي عمير بغدادي 57- محمد بن احمد محمودي (مناقب 380 چهارم) - محمد بن اورمه (ابن اورمه) (ص 317 تحفه) [ صفحه 58] 58- محمد بن جمهور (مناقب 382 چهارم) 59- محمد بن حارث نوفلي خادم حضرت 60- محمد بن حسن واسطي (ص 325 تحفه) 61- محمد بن حسن بن ابي خالد (ص 258 رجال نجاشي) 62- محمد بن ريان 63- محمد بن زياد ازدي (ص 155 نجاشي) 64- محمد بن سهل (ص 260 نجاشي) 65- محمد بن علي هاشمي 66- محمد بن عمير رازي 67- محمد بن عيسي بن عبدالله اشعري: ابوعلي (ص 239 نجاشي) 68- محمد بن عيسي بن عبيد (ص 235 نجاشي) 69- محمد بن فرات 70- محمد بن فضيل صيرفي: ابوجعفر (ص 259 نجاشي) 71- محمد بن ميمون 72- معمر بن خلاد (مناقب ص 380 چهارم) 73- موفق خادم حضرت (ص 382 تحفة الاحباب) 74- ميسر بن محمد بن وليد 75- نصر خادم 76- يحيي بن حبيب الزيات (مناقب 380 چهارم) 77- يحيي بن عمران: ابوعمران يعقوب بن اسحق: ابن السكيت (ص 312 نجاشي) 78- يعقوب بن بريد (باء موحده و الراء) (ص 313 نجاشي) [ صفحه 59] 78- يوسف بن سخت (ص 423 تحفه) اين نامبردگان و ده ها نفر ديگر از بزرگان محدثين و روات از اصحاب بزرگوار حضرت جواد (ع) مي باشند كه برخي از آنان درك محضر ائمه معصومين حضرت كاظم و حضرت رضا عليهماالسلام و يا شرفياب حضور حضرت هادي و حضرت عسكري و حضرت بقية

الله الاعظم امام زمان نموده و از هر يك از اين امامان حديث نقل نموده اند و برخي از اينان داراي تأليفاتي بوده اند و شايسته است كه در شرح حال آنان كتابي مستقل تأليف گردد تا مقام و منزلت آنان در نزد امامان معصوم و هم در جامعه شيعه و به طور كلي در اسلام و مسلمين شناخته شود. در خاتمه اين مقال متذكر مي شود كه: ابوتمام حبيب بن اوس طائي شاعر معروف از شعراي اهل بيت و متجاهرين به تشيع معاصر حضرت جواد عليه السلام بوده و اشعاري در مدح آن بزرگوار فرموده، وفاتش به سال 231 هجري قمري روي داده است. مرحوم علامه سيد محسن امين عاملي جلد نوزدهم اعيان الشيعه را در 604 صفحه اختصاص به شرح حال و خصوصيات او داده و به طور اختصار آنكه وي در سال 190 در قريه اي به نام «جاسم» متولد گرديد و در سال 231 يا 228 در موصل از دنيا رفته، كتب زير از اوست: 1- الاختيارات من شعر الشعراء 2- الحماسه يا ديوان الحماسه 3- ديوان اشعار 4- فحول الشعراء در كتب رجاليه شعيه نام او مذكور و نمونه اشعارش كه در مدح ائمه معصومين سروده مسطور است. قصيده اي در مدح ائمه معصومين تا حضرت [ صفحه 60] «مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف» و قصيده ديگري در مدح آن بزرگواران تا حضرت جواد عليه السلام از او نقل مي كنند.

غلامان و خادمين حضرت جواد

در كتب تاريخ و رجال به نام چند تن از افراد برخورد مي كنيم كه آنان را خادم و يا غلام حضرت معرفي كرده اند از آن جمله: 1- احمد بن ابي خالد كه شاهد و گواه بر

وصيت نامه آن حضرت مي باشد. 2- جناب عثمان بن سعيد عمري سمان، ابوجعفر از سن يازده سالگي وارد خدمت شد و خدمت چهار تن از ائمه معصومين رسيده و نيابت خاص از طرف حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالي فرجه داشته است. 3- عمرو بن فرات كه علاوه بر خدمت، شاعر و مداح آن حضرت نيز بوده است. 4- محمد بن حارث نوفلي. 5- موفق غلام حضرت رضا (ع) 6- حيراني در بغداد خادم درب اطاق حضرت بوده است. مؤلفين و محدثين در نصوص امامت حضرت جواد عليه السلام روايتي از او نقل مي كنند.

مسافرتهاي حضرت جواد الائمه به شهرهاي مختلف

به طوري كه محدثين بزرگوار و مورخين مي نويسند حضرت امام محمدتقي (ع) در طول مدت عمر كوتاه خود چندين سفر به شهرهاي مختلف فرموده كه هر يك از آنها از نظر آثار مترتبه به آن قابل توجه و تذكر و دقت [ صفحه 61] مي باشد. ذيلا اين سفرها را با ذكر سال تقريبي يا تحقيقي آن به ترتيب سنوات ذكر مي كنيم. 1- سفر به مكه معظمه در خدمت پدر بزرگوار در سال 198 در سن 25 ماهگي حضرت جواد (ع) در اين سفر خطبه اي خواند كه بعدا به آن اشاره مي كنيم. 2- سفر به مكه معظمه در خدمت حضرت رضا (ع) در سال 200 به سن تقريبا 5 سالگي در سالي كه حضرت رضا (ع) عازم مسافرت به خراسان بودند. در اين سفر موفق خادم، آن حضرت را بر گردن خود سوار كرده و طواف مي داد. 3- سفر خراسان در سال 202 يا 203 مطابق آنچه از تاريخ بيهق نقل شده است. 4- سفر خراسان پس از شهادت پدر بزرگوارش جهت

زيارت قبر مطهر آن حضرت. مشهور آن است كه: اول كسي كه قبر مطهر حضرت ثامن الحجج را زيارت نمود فرزند عزيز و گراميش امام جواد (ع) بود و اين همان سفري است كه حضرت جهت تغسيل و تكفين و تدفين پدر به خراسان تشريف فرما شد. 5- سفر اول بغداد در سال 205 در اين سفر حضرت 9 و يا 10 سال از سن مباركش مي گذشت و داستان ملاقات مأمون را با آن حضرت قبلا نقل كرديم. 6- سفر دوم بغداد در حدود سال 211 سن مبارك حضرت در اين موقع قريب به شانزده سال بود و در همين سفر است كه مأمون دختر خود ام الفضل را به عقد ازدواج آن حضرت در آورد. [ صفحه 62] 7- سفر مكه معظمه جهت اداء فريضه حجة الاسلام ظاهرا در سال 212 يا 213 در اين سفر ام الفضل زوجه آن حضرت نيز همراه آن بزرگوار بوده است و ظاهرا در مراجعت به بغداد نيز تشريف برده اند. 8- سفر به مكه در سال 218 (سال اول خلافت معتصم) چنانكه علامه مجلسي مي نويسد: در اين سفر حضرت جواد (ع) نامه اي بوالي سيستان مرقوم مي فرمايد. 9- سفر به مكه در سال 219 قبل از حركت به بغداد، در اين سفر ام الفضل زوجه آن حضرت نيز همراه آن بزرگوار بوده است چنانچه علامه مجلسي و ديگران نوشته اند. همچنين حضرت هادي (ع) نيز همراه بود. 10- سفر سوم به بغداد پس از مراسم حج در محرم 220 ه. ق. ورود آن حضرت به شهر بغداد در روز 28 محرم سال 220 بوده است. (روز دوشنبه) و در همين

سال حضرت مسموما وفات يافت. اين سفر به دستور معتصم انجام گرديد. مدت اين سفرها و عده همراهان و اسامي آنان عموما غير معين است. از اين مسافرتها سفر چهارم يعني سفري كه جهت تجهيز پدر بزرگوار به خراسان تشريف فرما گرديد به طي الارض بوده است. [ صفحه 63]

خطبه خواندن حضرت جواد

در منتخب التواريخ (ص.... چاپ اصفهان) از مشارق الانوار نقل مي كند كه: بعد از شهادت حضرت رضا عليه السلام حضرت جواد عليه السلام داخل مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شدند و يك پله بالاي منبر تشريف بردند و فرمودند: انا محمد بن علي الرضا، انا الجواد انا العالم بانساب الناس في الاصلاب انا اعلم بسرائركم و ظواهركم و ما انتم سائرون. الله علم منحنا من قبل خلق الخلق و بعد فناء السموات و الارضين و لولا تظاهر اهل الباطن و دولة اهل الضلال و وثوب اهل الشك لقلت قولا تعجب منه الاولون و الاخرون. پس از آن دست مبارك بر دهان نهاد و فرمود: يا محمد اصمت كما صمت آبائك من قبل. اين خطبه را حضرت در سن هفت سالگي در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در جمع مسلمين خوانده و در حقيقت اعلام امامت خود فرموده است. از حضرت جواد عليه السلام خطبه ديگري در 25 ماهگي آن حضرت نقل شده و همچنين خطبه نكاح كه در پانزده سالگي خواندند. [ صفحه 64]

خطبه حضرت جواد در بيست و پنج ماهگي

اشاره

گفتيم كه رنگ چهره حضرت جواد عليه السلام اندكي تيره و مايل به سياهي بود از اين رو مخالفين حضرت رضاعليه السلام حتي خويشان و نزديكان آن حضرت بناي بدگويي و نسبت بد دادند و گفتند كه: در بين ما امام تيره رنگ (حايل اللون) نبود. حضرت رضا فرمود او فرزند من است گفتند: حضرت رسول خدا در اينگونه موارد حكم به قيافه مي فرمود، خلاصه امام عليه السلام امر فرمود كه: قيافه شناسان را حاضر كنند و كودك را به آنان بنمايانند، همه در باغي جمع شدند.

لباس و قيافه حضرت رضا را عوض كردند كه او كارگر باغ است. كودك را نزد قيافه شناسان آوردند و گفتند اين پسر را به پدرش ملحق كنيد. قيافه شناسان پس از بررسي كامل گفتند در بين حاضرين پدر او نيست لكن عمو و عمه را معرفي كردند و سپس گفتند پدر اين كودك: آن مردي است كه در بستان مشغول كار كردن است و چون حضرت رضا عليه السلام صورت خويش را برگرداند گفتند: او پدر اين كودك است. در اين اثنا حضرت جواد عليه السلام به زبان فصيع به طوري كه همه حاضرين شنيدند فرمود: الحمدلله الذي خلقنا من نوره و اصطفانا من بريته و جعلنا امناء علي خلقه و وحيه معاشر الناس انا محمد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي سيد العابدين ابن الحسين الشهيد بن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و انا بن فاطمه الزهراء و ابن محمد المصطفي. آيا در مثل من شك مي كنيد و بر پدر من تهمت مي زنيد و مرا بر قيافه شناسان عرضه مي داريد به خدا قسم كه من از تمامي آنها داناترم.... حضرت رضا عليه السلام پس از آن فرمود: الحمد الله الذي جعل في و في ابني محمدا سوه برسول الله و ابنه ابراهيم. [ صفحه 65]

نامه هاي ائمه معصومين به برخي از اصحاب و خواص شيعيان

اشاره

ائمه اطهار عليهم السلام گاهي به مناسباتي به يكي از اصحاب و يا وكلاي خود در شهرها و برخي از خواص شيعيان نامه اي مرقوم مي فرمودند و يا جواب نامه آنها را مي دادند. در كتب تاريخ و حديث نمونه هاي فراواني از اينگونه نامه ها مشاهده مي شود از آن جمله است: 1- نامه حضرت سجاد عليه السلام به

محمد بن مسلم زهري منقول در تحف العقول. 2- نامه حضرت باقر عليه السلام به سعد بن طريف حنظلي مذكور در رجال نجاشي. 3- نامه حضرت صادق عليه السلام به اصحاب خود منقول در روضه كافي. 4- نامه حضرت صادق عليه السلام به نجاشي والي اهواز. 5- نامه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام به علي بن سويد سائي (رجال كشي) 6- نامه حضرت جواد عليه السلام به علي بن مهزيار (چهار نامه) (رجال كشي) 7- نامه حضرت هادي عليه السلام به علي بن بلال، رجال شيخ طوسي. 8- نامه حضرت هادي عليه السلام به علي بن راشد، رجال شيخ طوسي 9- نامه حضرت عسكري عليه السلام به عبدالله بن حمدويه (رجال كشي). 10- توقيعات صادره از ناحيه مقدسه به نام نواب اربعه و همچنين وكلاء حضرت و برخي از خواص شيعيان منقول در كتابهاي غيبت. [ صفحه 66] و از آن جمله است نامه هاي منسوب به حضرت جواد عليه السلام (يا حضرت باقر عليه السلام) به سعد الخير منقول در روضه كافي جلد يكم.

فائده

مجموعه اي از نامه ها و عهدنامه هاي حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه به پادشاهان ممالك و يا رؤساء و قبائل و عشاير و ديگران نوشته اند را فاضل محترم آقاي علي بن حسينعلي احمدي در دو جلد كتاب ضمن 701 صفحه به نام «مكاتيب الرسول» جمع آوري كرده و به طبع رسانده است. كتاب فوق كتابي است بسيار ارزنده و مفيد و مطالعه آن و دقت در نكات و دقايق آن بر اهل تحقيق و پژوهشگران تاريخ از اهم مهمات بلكه از واجبات مي باشد.

سعد الخير

سعيد بن عبدالملك بن عبدالعزيز بن مروان بن الحكم بن ابي العاص بن امية بن عبد شمس بن عبد مناف قرشي اموي. در كتب رجال (رجال نجاشي - رجال طوسي - رجال كشي) نامي از سعد الخير ذكر نشده است. مرحوم سيد محسن امين عاملي در اعيان الشيعه (ص 173 سي و چهارم) و محدث قمي در تحفة الاحباب (ص 118) مي نويسد: علامه مجلسي در مرآت العقول از كتاب اختصاصي تأليف شيخ مفيد عليه الرحمه به اسنادش نقل مي كند كه: سعد بن عبدالملك كه او را حضرت سعد الخير مي ناميد بر حضرت باقر عليه السلام وارد شد و همچون زنان مي گريست، حضرت به او فرمودند: [ صفحه 67] اي سعد موجب گريه تو چيست در جواب عرض كرد چگونه گريه نكنم و حال آنكه من از شجره ملعونه هستم كه در قرآن مي فرمايد: حضرت به او فرمودند: تو از آنها از شجره ملعونه نيستي، از بني اميه مي باشي لكن از ما خانداني آيا فرموده خداي تبارك و تعالي را نشنيدي كه از قول حضرت ابراهيم عليه السلام مي فرمايد: «فمن ثبعني فانه

مني» هر كس مرا پيروي كرد از من است.

بني اميه و بني مروان

سخن درباره مذمت اينان بسيار است و طالبين بايد به كتب مربوطه مراجعه كنند. از عمرو بن مره جهنمي نقل شده است كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره حكم بن ابي العاص پدر مروان فرمودند: هر كس از نسل او پيدا شود را به غير از مؤمنينشان لعن كنيد و كمي از آنان مؤمن مي باشند (تتمة المنتهي ص 56) و هم صاحب اغاني كه خوداز بني مروان است مي نويسد: مروان بن حكم بر معاويه وارد شد و معاويه در ضمن مكالماتي به او گفت يابن الوزغ... و ظاهرا اين گفتار معاويه اشاره به فرمايش حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد. در كتابهاي: حيوة الحيوان و تاريخ الخميس و اخبار الدول هر سه از كتاب مستدرك تأليف حاكم نقل مي كنند (نويسندگان اين چهار كتاب همه از بزرگان علماي سني مي باشند). عبدالرحمن بن عوف مي گويد: چون مروان متولد شد او را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آوردند كه براي او دعا كند. حضرت درباره او فرمودند: هو الوزغ بن الوزغ الملعون بن الملعون (ص 56 تتمة المنتهي). حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج سيد ابوالقاسم خوئي در كتاب: [ صفحه 68] معجم رجال الحديث (ص 96 جلد هشتم) شرحي راجع به سعد الخير مرقوم فرموده و درباره حديث حضرت باقر عليه السلام درباره او كه فرمودند «انت اموي منا اهل البيت» جلالت مقام سعد را به علت پيروي كردن او از ائمه اطهار عليهم السلام استفاده فرموده. و همچنين درباره دو نامه كه در روضه

كافي از حضرت ابي جعفر عليه السلام درباره او نقل مي كند نيز مي فرمايند: در نامه دوم حضرت دو بار به وي خطاب: يا اخي: اي برادر من مي فرمايد و اين مخاطبت دلالت بر حسن حال او دارد. لكن در هر دو مورد سند ضعيف و غير قابل توجه بوده به عللي كه ذكر مي فرمايند() كه مقام ذكر ادله آن نيست. در هر صورت حال او مجهول و شخص او غير معروف است. در هر حال وي معاصر يا حضرت باقر و حضرت صادق عليهماالسلام بوده و علامه مجلسي نامه ها را منسوب به حضرت جواد عليه السلام دانسته ظاهرا به علت روايت حمزه بن بزيع است كه در زمان حضرت رضا عليه السلام وفات يافته و درك زمان حضرت امام محمدتقي عليه السلام را ننموده است. در اين جا بي مناسبت نيست كه از يك نفر ديگر از بني مروان كه مصداق آيه شريفه «يخرج الحي من الميت» مي باشد و برخلاف عموم افراد خاندان خويش از دوستان و مواليان بلكه از شيعيان خالص بوده ذكري كنيم و او: سعيد بن مسلمه اموي دمشقي كوفي است.

سعيد بن مسلمه مؤمن آل بني اميه

1- در رجال نجاشي (ص 130 چاپ) گويد: سعيد بن مسلمه كوفي له كتاب اخيرناه ابن نوح عن الحسن بن حمزه عن ابن بطه قال حدثنا محمد بن الحسن عن احمد بن محمد بن عيسي عن [ صفحه 69] ابن ابي عمير عن سعيد به 2- سعيد بن مسلمه بن هشام بن عبدالملك بن مروان دمشقي. شيخ طوسي عليه الرحمه در كتاب رجال (ص 203 چاپ نجف) وي را از اصحاب حضرت صادق عليه السلام نام مي برد. 3- همچنين شيخ الطائفه الحقة الاماميه ابوجعفر محمد بن حسن طوسي عليه

الرحمه در كتاب: الفهرست (ص 77 چاپ نجف) مي نويسد: سعيد بن مسلمه له اصل رويناه بالاسناد الاول عن ابن ابي عمير عنه. 4- مولي عنايت الله قهپايه اي در مجمع الرجال (ص 120 سوم) اقوال بزرگان را درباره او عينا نقل مي كند كه ما نيز از كتب آنها نقل نموديم. 5- علامه حاج شيخ آقا بزرگ طهراني در الذريعه (ص 151 دوم) مي نويسد: اصل: سعيد بن مسلمه... سپس گويد از اصحاب امام صادق عليه السلام است. 6- علامه حاج سيد محسن امين عاملي در اعيان الشيعه (ص 64 سي و پنجم) پس از نقل عبارت نجاشي مي فرمايد: در تعليقه گويد: روايت ابن ابي عمير از او اشاره به وثاقت او است.

توضيح و تنبيه

پس از ذكر اسامي عده اي از اصحاب و رواة از حضرت جواد عليه السلام گفتيم كه: شايسته است كه درباره هر يك از آنها توضيحاتي داده و كتابها تأليف نمود اينك براي نمونه گوئيم: 1- ابوطالب قمي عبدالله (عبيدالله) فرزند صلت. [ صفحه 70] در رجال كشي (ص 567) گويد: ابوطالب قمي گويد: نامه اي به حضرت جواد عليه السلام نوشتم و از آن حضرت خواستم كه براي پدر بزرگوارش مرثيه بگويم. حضرت در جوابم مرقوم فرمود: «اند بني و اندب ابي» بر من و بر پدرم گريه كن و به گريان (يعني مرثيه بگو). و همو گويد: اشعاري در مرثيه پدرش (حضرت رضا عليه السلام) سروده بودم جهت حضرت جواد عليه السلام فرستادم و اجازه خواستم كه درباره آن حضرت مرثيه بگويم. حضرت اشعار را از نامه من جدا فرمود و نزد خود نگاه داشت و در بالاي نامه من مرقوم فرمود: «خوب گفته اي خدا جزاي خير بتو دهد». و

هم در آن كتاب است (ص 503) كه: حضرت جواد عليه السلام را در آخر عمرش ديدار كردم آن حضرت درباره: صفوان بن يحيي و زكريا بن آدم و محمد بن سنان و سعد بن سعد قمي دعا كرد و فرمود كه: «جزي الله صفوان بن يحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم و سعد بن سعد عني خيرا» فقد و فوالي. و درباره صفوان از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند: او از حزب ما و پدران ما مي باشد و هر كس از حزب ما باشد خداوند او را داخل بهشت گرداند. صفوان در سال 210 در مدينه وفات يافته و حضرت جواد عليه السلام جهت او حنوط و كفن فرستاده و امر فرمود كه اسماعيل بن موسي بر او نماز گزارد. 2- ابوعلي محمد بن ابوالعباس احمد بن حماد مروزي محمودي [ صفحه 71] در رجال كشي (ص 511) درباره او مي نويسد: حضرت جواد عليه السلام پس از مرگ پدرم به من مرقوم فرمود: «قد مضي ابوك رضي الله عنه و عنك و هو عندنا علي حال محموده و لم يتعد من تلك الحال». و هم در آن كتاب است كه: ابوعلي حج بسيار گذاشت. فضل بن هشام مروزي گويد: از تعداد دفعاتي كه به حج مشرف گرديده بود پرسيدم شماره آنها را نگفت و فقط اظهار داشت كه: خداوند خير زيادي نصيب من گردانيده و سپاس گزارده ايم. 3- محمد بن حسن بن ابي خالد شينوله گويد: به حضرت جواد عليه السلام عرض كردم: مشايخ ما از حضرت باقر و حضرت صادق عليهماالسلام احاديثي نقل كردند و چون زمان آنان تقيه سخت و شديد بود

احاديث را نوشتند و كسي از آنان روايت ننمود. پس از مرگشان اين كتابها بدست ما رسيده است آيا از آنها روايت بكنيم؟ حضرت در جواب فرمودند: روايت كنيد آنها را كه آن احاديث حق است (وافي جلد يكم نقل از اصول كافي). 4- برخي از محدثين از اولاد ائمه معصومين عليهم السلام در بين اولاد و اعقاب ائمه اطهار عليهم السلام و منسوبين به خاندان عصمت و طهارت جمعي علاوه بر شرافت نسب و علم و زهد و تقوي در رديف اصحاب ائمه و محدثين بزرگوار بوده اند از آن جمله است: 1- جناب ابوطاهر احمد بن عيسي بن زيد بن علي بن الحسين عليهماالسلام (امامزاده احمد ذكر اخبار اصفهان). [ صفحه 72] 2- جناب حمزة بن قاسم بن علي بن حمزة بن حسن بن عبيدالله بن ابي الفضل العباس ابن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام. 3- جناب ابوهاشم داود بن قاسم بن اسحق بن عبدالله بن جعفر الطيار بن ابيطالب جعفري. خدمت چهار امام معصوم رسيده و از حضرت رضا تا حضرت عسكري عليهم السلام را درك كرده و از ايشان حديث نقل نموده است. 4- جناب سليمان بن جعفر جعفري از اعقاب جناب عبدالله بن جعفر بن ابيطالب از اصحاب حضرت كاظم و حضرت رضا عليهماالسلام. 5- جناب علي بن الامام جعفر بن محمد الصادق عليهماالسلام از اجله سادات و اصحاب حضرت كاظم و حضرت رضا و حضرت جواد عليهم السلام بوده و كتاب خطب اميرالمؤمنين و عمل يوم و ليله از تأليفات او است. مقام و شخصيت جناب علي بن جعفر بالاتر از آن است كه در اين مختصر درباره آن شرحي نوشته شود. طالبين به

كتب مربوطه مراجعه كنند. 6- جناب علي بن عبيدالله بن حسين بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام از خواص اصحاب حضرت كاظم و مؤلف كتابي در مناسك حج. 7- جناب عبدالعظيم حسني عليه السلام - حضرت عبدالعظيم فرزند عبدالله فاقه فرزند ابوالحسن علي سديد فرزند ابومحمد حسن بن زيد بن الامام حسن المجتبي عليه السلام. در بين اولاد ائمه اطهار عليهم السلام چند تن از همه بزرگوارتر و شريف تر و از حيث علم و تقوي و زهد و ورع از همگان برتر بوده اند كه از آن جمله است جناب ابوالقاسم عبدالعظيم حسني. [ صفحه 73] درباره شخصيت اين امامزاده واجب العظيم و التكريم از طرف نويسندگان چندين كتاب مستقل تأليف شده. علاوه بر آنچه در كتب ديگر در ضمن اولاد و اعقاب حضرت مجتبي عليه السلام نقل گرديده است از آن جمله: 1- رساله اي كه صاحب بن عباد درباره حضرت عبدالعظيم مرقوم فرموده است. 2- جنة النعيم و العيش السليم در احوال سيدنا عبدالعظيم تأليف حاج مولي محمدباقر بن مولي اسماعيل بن ملا عبدالعظيم بن محمدباقر كجوري مازندراني طهراني متولد در سال 1255 متوفي در ربيع الاول سال 1313 در مشهد در حين مسافرت زيارت رحمة الله عليه 3- زندگاني حضرت عبدالعظيم تأليف دانشمند گرانمايه آقاي عزيزالله عطاردي قوچاني. جاي قدمهاي مبارك دانشمند بزرگوار جناب آقاي حاج آقا حسين عمادزاده اصفهاني در كتاب زندگاني حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام (صفحه 612 به نقل از تاريخ بيهق) (ص 46) مي نويسد: ابوالحسن علي بن زيد بيهقي مي نويسد: محمد بن موسي الرضا (بايد محمد بن علي بن موسي الرضا باشد و حضرت به جد بزرگوارش نسبت داده شده

كه در زبان فارسي معمول و متداول بوده و مي باشد) كه لقب او تقي بود از راه طبس مسينا دريا عبرت كرد كه آن وقت راه قومس مسلوك نبود و آن راه را در عهدي نزديك مسلوك گردانيدند به ناحيت بيهق آمد و در ديه ششتمد نزول كرد و از آنجا به زيارت پدر خويش علي بن موسي الرضا عليه السلام رفت في سنه اثنتين ثلثين و مأتين سال232. [ صفحه 74] (نويسنده گويد: اين سال يقينا اشتباه است زيرا از شهادت حضرت جواد عليه السلام 12 سال مي گذرد). از تاريخ بيهق، در مسجد ششتمد نماز خوانده و اثر پاي آن حضرت در سنگي كه فعلا در موزه است باقي است (ص 47 به نقل از تاريخ نيشابور تأليف ابوعبدالله حافظ). و هم جناب عمادزاده در كتاب نامبرده (ص 614) مي نويسد: در موزه كنوني سنگ هائي است (ننوشته اند موزه كجا - مشهد يا تهران يا جاي ديگر) كه محل پاي مبارك حضرت جواد الائمه عليهم السلام مي باشد. در اين سنگ علامت پائي است بسيار بزرگ... سنگ از نظر قدمت تاريخي و اينكه از آن مسجدي است كه امام نهم عليه السلام در آن نماز خوانده اند سخني نيست. نويسنده گويد: اگر سال 232 را سال 202 تصور كنيم همانگونه كه مؤلف بزرگوار زندگي حضرت رضا عليه السلام تصحيح و تصور كرده اند در اين سال حضرت جواد كودكي هفت ساله است و پاي مبارك او با اين قدمي كه منسوب به آن حضرت است هيچگونه تناسب ندارد. ديگر آنكه هيچ يك از مورخين مسافرتي براي حضرت جواد عليه السلام در زمان پدر بزرگوارش به خراسان ننوشته اند و در اين قول نويسنده تاريخ بيهق تنها

مدعي و نويسنده و گوينده اين قول است. قدمگاه هاي ديگر: در برخي از نقاط ديگر و شهرهاي مختلف نيز چنين سنگ هائي ديده و شنيده مي شود: از آن جمله در اصفهان در دو محل: 1- در مسجد آقانور در محله دردشت در سمت راست گنبد مقصوره چهلستون مسجد سنگي به ديوار نصب شده و معروف آن است كه آن جاي قدمهاي [ صفحه 75] مبارك حضرت، مي باشد. 2- در بازارچه ميرزا باقر از متفرعات محله بيدآباد سمت شمالي خيابان مسجدسيد نيز بر ستون يكي از مغازه ها سنگي منصوب است آن هم شهرت دارد كه جاي قدمهاي حضرت مي باشد. به نظر نويسنده هيچ يك از اين دو قدمگاه اعتبار تاريخي ندارد، لكن من آنها را انكار نمي كنم. ضمنا تاييد نيز نمي نمايم و حقيقت امر را خدا مي داند و بس. معروف ترين قدمگاه ها در راه مشهد مقدس در ده سرخ قرار دارد كه شرح آن مفصل و خارج از موضوع كتاب است. طالبين به كتاب مطلع الشمس مراجعه كنند.

زنان حضرت جواد

آنچه در كتابها درباره زنهاي آن حضرت نوشته اند بدين قرار است: 1- ام الفضل دختر مأمون الرشيد نام ديگر او ام عيسي مي باشد چنانكه [ صفحه 76] محدث قمي در منتهي الامال مي نويسد: 2- دختري از اعقاب جناب عمار ياسر. 3- ام ولدي به نام سمانه مغربيه مشهور به سيده مادر حضرت امام علي النقي (ع) 4- ام ولدي كه مادر جناب «موسي المبرقع» بوده و در قم وفات يافته و هم در آن شهر به خاك رفته است. شيخ مفيد عليه الرحمه در ارشاد و ديگر مورخين و محدثين در كتابهاي خود مي نويسند كه: ام الفضل از مدينه

به پدرش به بغداد نامه اي نوشت و در آن نامه شكايت كرد كه: حضرت امام محمدتقي (ع) كنيزكان اختيار كرده است. مأمون در جواب نامه او نوشت: اي دخترك من: ما تو را به حضرت جواد نداديم كه حلالي را بر او حرام كنيم. ديگر از اينگونه مطالب در نامه هايت چيزي ننويس. مناقب (ص 382 چهارم) اين داستان را از قول مردم نقل مي كند. برخي از مورخين نام مادر حضرت امام ابوالحسن علي النقي الهادي (ع) را: دره، سوسن، شقراء، عاتكه، منقوشه و مكناة به ام الفضل نوشته اند. همچنين مي نويسند كه سمانه مغربيه مادر ام كلثوم و حكيمه خاتون از دختران آن حضرت بوده است. تذكر و تنبيه: در كشف الغمه (ص 219 سوم) پس از ذكر داستان دختري از اعقاب جناب عمار ياسر كه قبلا ذكر شد مي نويسد: به نظر من اين داستان حقيقت ندارد زيرا كه: [ صفحه 77] اگر حضرت جواد (ع) زن گرفته باشد و يا كنيز اختيار فرموده باشد اين كارها در مدينه انجام يافته و مأمون در مدينه نبود كه ام الفضل به او شكايت از حضرت بنمايد. و اگر گفته شود كه مأمون به قصد حج وارد مدينه شد و دختر به پدر شكايت از شوهر نمود آن نيز به جهاتي مردود و غيرقابل قبول است (به كشف الغمه و ديگر كتب مراجعه شود).

اولاد و اعقاب حضرت جواد

در تعداد و اسامي اولاد حضرت امام «ابوجعفر محمد بن علي الجواد (ع)» در بين علماء نسابه اختلاف است برخي تعداد فرزندان آن حضرت را چهار پسر و چهار دختر به شرح زير نوشته اند: 1- امام ابوالحسن علي النقي الهادي (ع) 2- ابواحمد موسي

المبرقع (ابوجعفر نيز نوشته اند) 3- ابواحمد حسين 4- ابوموسي عمران و اما دختران آن حضرت: 1- فاطمه 2- خديجه 3 - ام كلثوم 4- جناب حكيمه خاتون سلام الله عليها در منتهي الامال مي نويسند كه: از تاريخ قم ظاهر مي شود كه: 5- زينب 6- ميمونه [ صفحه 78] 7- ام محمد نيز از دختران حضرت جواد (ع) مي باشند. شيخ مفيد رضوان الله عليه دختري ديگر به نام: 8- امامه جهت حضرت امام محمدتقي (ع) ذكر نموده است. مخفي نماند كه اعقاب حضرت جواد (ع) منحصر است در فرزندان حضرت امام علي النقي (ع) و جناب موسي مبرقع (سادات برقعي)... براي آگهي بيشتر از جريان حال و گزارش زندگاني اولاد امجاد حضرت جواد عليه السلام به كتب مربوطه مراجعه فرمائيد.

امامزاده احمد رضا در بلوك كرون اصفهان

در قريه معروف به احمد رضا از بلوك كرون از محال اصفهان در دامنه كوه، امامزاده اي است موسوم به احمد رضا (احمد الرضا يا احمد رضا، احمد منسوب به رضا از اولاد حضرت رضا عليه السلام) معروف آن است كه وي از اولاد و اعقاب جناب موسي المبرقع فرزند حضرت امام محمدتقي (ع) مي باشد. جائي است بسيار خرم و باصفا و از زير مرقد مطهر چشمه آبي روان است. مردم آن حوالي به حضرتش اعتقاد كامل دارند و به زيارتش مي روند خصوصا در روز 28 ماه صفر جمعيت غريبي از اطراف گرد مزارش جمع شده و به زيارت و عزاداري مشغول مي شوند. نويسنده به زيارت اين مرقد مطهر موفق شده و آثار عظمت و بزرگواري در آن مشاهده نموده است. علامه فقيه مرحوم آقا ميرزا محمدهاشم چهارسوقي (1225 - 1318) در كتاب ميزان الانساب (ص 49) مي فرمايد: سوم

از سه امامزاده هاي معتبر (كه در اطراف شهر اصفهان [ صفحه 79] مي باشد) امامزاده احمد الرضا مي باشد در كروند اصفهان كه او: احمد بن موسي مبرقع فرزند حضرت امام محمدتقي (ع) مي باشد به نظر فقير چنين نيست كه بعضي او را احمد فرزند امام موسي كاظم (ع) مي دانند زيرا كه آن احمد فرزند آن حضرت آن است كه در شيراز به شاه چراغ و سيد السادات معروف است. نويسنده گويد: اصل در امامزادگان صحت انتساب است و اين امامزاده از اعقاب و احفاد جناب موسي المبرقع بوده نه فرزند بلاواسطه آن جناب كه مؤلف جليل ميزان الانساب مي فرمايد.

وفات امام محمدتقي

از حضرت جواد (ع) روايت شده است كه فرمودند: الفرج بعد المأمون بثلثين شهرا (ص 216 سوم كشف الغمه) در روز و ماه وفات حضرت بين مورخين اختلاف است و آنچه مورد توجه و قبول است روز آخر ذي القعده الحرام مي باشد. و اما سال وفات آن حضرت دو سال و نيم پس از مرگ مأمون يعني در سال 220 هجري در بغداد واقع گرديده است. (فوت مأمون 17 رجب سال 218 هجري بوده است). روز وفات حضرت را روز سه شنبه نوشته اند (روز سه شنبه 29 ذي القعده بوده است بنابراين در سال 220 ماه ذي القعده 29 روز بوده است). [ صفحه 80]

علت فوت

درباره علت وفات حضرت جواد (ع) در بين محدثين بزرگوار و مورخين اختلاف است بدين شرح: 1- جناب شيخ مفيد عليه الرحمه در ارشاد مي نويسد: قيل انه مضي مسموما و لم يثبت بذلك عندي خبر فاشدبه. 2- در مناقب (ص 384 چهارم) گويد: حضرت را به وسيله شربت اترج مسموم و شهيد نمودند. 3 - روايت ديگري نيز نقل شده كه ام الفضل آن حضرت را مسموم ساخت و سپس پشيمان گرديد. 4- و هم روايت شده كه يكي از وزراي معتصم به دستور خليفه از آن حضرت دعوت نموده و حضرتش را به وسيله غذا مسموم كرد. 5- و هم گويند آن حضرت را به وسيله انگور رازقي شهيد گردانيدند. عاملين و محرك قتل حضرت جواد (ع) آنچه مسلم است آنكه محرك اصلي قتل حضرت جواد (ع) در مرتبه اول شخص خليفه و در مرحله دوم جعفر فرزند مأمون و عامل قتل ام الفضل دختر مأمون يا يكي از

وزراي معتصم بوده است كه همگان به سعايت و فتنه انگيزي ابن ابي دواد قاضي و خبث طينت مرتكب چنين جنايتي شده اند اللهم العن اعداء محمد و آل محمد

مرقد مطهر حضرت جواد

حضرت جواد (ع) را پس از وفات در مقابر قريش در پشت سر حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام دفن نمودند. [ صفحه 81]

سن مبارك امام جواد

هنگام شهادت، با توجه به اختلافي كه در ماه و روز تولد و همچنين ماه و روز وفات حضرت امام ابي جعفر محمد بن علي التقي در كتابها به نظر مي رسد تعيين سن مبارك آن حضرت نيز مورد اختلاف قرار مي گيرد لكن آنچه اجماعي مورخين است تولد در سال 195 و شهادت در سال 220 بوده بنابراين سن مبارك 25 سال مي شود. اگر تولد حضرت را در 10 رجب و شهادت را در 29 ذي قعده كه معروفترين اقوال است در نظر بگيريم سن مبارك حضرت 25 سال و پنج ماه و 19 روز خواهد بود. در كشف الغمه (ص 189 سوم) گويد: هارون بن اسحق (واثق) بر حضرتش نماز خواند در منزل او در اول «رحبه اسوار بن ميمون» از ناحيه قنطره (پل) بردان و در مقابر قريش مدفون گرديد. البته اين نماز خواندن واثق بر حضرت برحسب ظاهر بود و مطابق عقيده شيعه حضرت امام ابي الحسن علي الهادي بر پدر بزرگوار خود نماز خواند. نويسنده اين كتاب را كتابي در تاريخ كاظمين مي باشد كه متأسفانه به چاپ نرسيده است. در آنجا از مرقد مطهر حضرت امام موسي الكاظم و امام محمد الجواد عليهماالسلام و كليه وقايع تاريخي اين شهر مقدس از هنگام شهادت حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام تا هنگام تأليف (1390 قمري) مفصلا بحث نموده ام. توفيق طبع و انتشار آن را از خداوند قادر متعال خواهانم. انه ولي قدير. [ صفحه 82]

نماز حضرت جواد

براي اينكه اين مجموعه از هر جهت كامل بوده و همگان بتوانند از آن بهره مند شوند مناسب چنان ديد كه در اين جا نماز آن حضرت را از مفاتيح

الجنان مرحوم محدث قمي رحمه الله عليه نقل نموده و توفيق همگان را در اداي آن از خداوند خواستارم. محدث قمي در مفاتيح الجنان در قسمت مربوطه به نمازهاي منسوب به ائمه طاهرين عليهم السلام مي نويسد: نماز حضرت جواد (ع) دو ركعت است در هر ركعت حمد يك مرتبه و توحيد هفتاد مرتبه. دعاي آن حضرت: اللهم رب الارواح الفانيه و الاجساد الباليه اسئلك بطاعة الارواح الراجعة الي اجسادها و بطاعة الاجساد الملتئمة بعروقها و بكلماتك النافذة بينهم و اخذك الحق منهم و الخلائق بين يديك ينتظرون فصل قضائك و يرجون رحمتك و يخافون عقابك صل علي محمد و آل محمد و اجعل النور في بصري و اليقين في قلبي و ذكرك في الليل و النهار علي لساني و عملا صالحا فارزقني.

روز و ساعت منسوب به حضرت جواد

براي هر يك از معصومين چهارده گانه روزي معين از روزهاي هفته و ساعتي مقرر شده است از ساعات روز كه آن روز و ساعت را به آن بزرگوار اختصاص داده اند. زيارت آن بزرگواران در آن ساعت مخصوص و دعا و [ صفحه 83] نمازشان در ساعت تعيين شده بهتر و پسنديده تر است. اما روز منسوب به حضرت جواد (ع) روز چهارشنبه است و ساعت آن حضرت در هر روز ساعت 9 پس از طلوع يعني يك ساعت بعد از وقت مخصوص نماز عصر مي باشد. دعاي حضرت جواد (ع) در ساعت مخصوص: يا من دعاه المضطرون فاجابهم و التجاء اليه الخائفون فامنهم و عبده الطائعون فشكرهم و شكره المؤمنون فحباهم و اطاعوه فعصمهم و سئلوه فاعطاهم و نسوا نعمته فلم يخل شكره من قلوبهم و امتن عليهم فلم يجعل اسمه منسيا عندهم. اسئلك

بحق محمد بن علي عليهماالسلام حجتك البالغة و نعمتك السابقة و برهانك الواضحة و اقدمه بين يدي حوائجي ان تصلي علي محمد و آل محمد (حاجات خود را طلب كند.) در كتب ادعيه براي اين ساعت دعاهاي ديگري نيز ذكر شده طالبين بدان كتابها مراجعه كنند.

دعاي توسل به حضرت جواد

اللهم اني اسئلك بحق وليك محمد بن علي الاجدت به علي من فضلك و تفضلت به علي من وسعك و وسعت علي من رزقك و اغنني بحلالك عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك و جعلت حالي اليك انك لما تشاء قدير. حرز حضرت جواد (ع) دو حرز از آن بزرگوار نقل گرديده است: حرز اول: [ صفحه 84] الخالق اعظم و اكبر من المخلوقين نار الله المؤصده في عمد ممده تكيله افئدة المرده و تردكيد الحسده بالاقسام باللوح المحفوظ المقرون بعرض ربنا العظيم احتجبت و استجرت و اعتصمت و تحصنت بالم و بكهيعص و بطه و بطسم و بطس و بحم (حاء ميم) و بحمعسق (ح م ع س ق) و بقاف و القرآن المجيد و انه لقسم لو تعلمون عظيم و الله هو الولي و نعم النصير. توجه: نويسنده اين مجموعه كتابي از دعاهاي منقول از حضرت جواد عليه السلام جمع آوري نموده و آن را: «صحيفة الجواد (ع) ناميده از خداوند عليم و خبير توفيق اتمام و چاپ و انتشار آن را خواهانم.

اشعار در مدح و ستايش حضرت امام محمدجواد

عده زيادي از بزرگان شعراء و ادباء قصائد و قطعاتي در مديحه و يا مرثيه حضرت امام محمدتقي عليه السلام سروده اند كه در ديوان اشعارشان مضبوط و مطبوع است. اينك جهت تيمن و تبرك بذكر چند بيت از يك قصيده از ديوان عالم حكيم و فيلسوف اديب مرحوم حاج شيخ مهدي الهي قمشه اي قناعت مي كنيم. اي باد صبا بگشا، آن طره پرچم را آور خبر از زلفش كز دل ببرد غم را اي مطرب جان، رازي زان ماه حجازي گو تا شاهد كنعاني، بيند زنوا دم را زان طلعت سبحاني در عالم

روحاني بر عالم و آدم ريز الطاف دمادم را [ صفحه 85] از مدرسه علمش درسي بفلاطون گو وزميكده جودش يك جام بده جم را از شاه تقي مدحي اي بلبل گلشن گو تا باغ جنان سازي اين انجمن غم را درياي سخاوت كيست سلطان جواد اي جان زان بحر كرم دادند يك مشربه حاتم را در مكتب تعليمش، ادريس فلك فربين بر مائده جودش، صد عيسي مريم را چون بارقه علمش بر چرخ زند پرچم با خاك كند يكسان صد يحيي اكثم را درهم شكند قهرش هر قدرت و نيرو را بر باد دهد عزمش هر عزم مصمم را چون يحيي اكثم خواست كان بحر به ظرف آرد موجي زد و بشكست آن كشتي محكم را با كاخ فلك كم زن از لانه مرغان دم اي بي خبر از اسرار در ظرف مكن يم را گردم زند از حكمت آن ناطقه رحمت بر خاك فرود آرد نه چرخ معظم را زان منطق حق بنيوش توحيد محقق را زان عقل نخست آموز برهان مسلم را وصفيش جواد آمد وصقيش تقي كان شه شد مظهر لطف و قهر سلطان دو عالم را قصيده فوق جمعا 32 بيت مي باشد و به همين اندازه اكتفاء نموديم. [ صفحه 86]

به مناسبت ميلاد فرخنده نهمين پيشواي عالم تشيع حضرت جواد الائمه

مژده كه از عالم الله و نور جلوه ي حق يافت كمال ظهور به به از اين مجلس مينو سرشت خرم و زيباست چو باغ بهشت وه كه جهان پرزگل و سنبل است نغمه سرا بر رخ گل بلبل است روي به ما كرده چو عيد سعيد باغ ارم گشته بكيهان پديد از كرم و فضل خداوندگار شمس هدايت شده باز

آشكار شاه نهم خسرو والا نژاد پاي در اين عرصه گيتي نهاد حجت حق زاده خير النساء سبط علي نور دو چشم رضا رهبر خلق آن شه با عدل و داد حامي دين ناشر قرآن جواد فخر زمين زينت عرش برين گنج عطا مجري احكام دين بحر سخا منبع احساس و جود كان كرم مظهر رب ودود آنكه بشاهان جهان افسر است بنده ي دارائيش اسكندر است تاج امامت بسرا نورش جن و ملك خادم و فرمانبرش منشأ آيات و حديث و خبر واقف و آگاه بهر خشك و تر خوان جهان سفره احسان اوست اهل جهان ريزه خور خوان اوست بر در درگاه تو اي پادشاه برده چو (جاويد) بعالم پناه دارد اميد آنكه بروز جزا در صف محشر شويش رهنما تا به ابد جشن تو پاينده باد مهر جلال تو درخشده باد متوسلين حضرت جوادالائمه عليه السلام [ صفحه 87]

در مدح مقتداي متقي حضرت امام محمدتقي

اشاره

برون در بنه اينجا هواي دنيي را در آ به محفل و برگير زاد عقبي را بگير ساغر پر از مي ولايت را گذار برد گران خوان من و سلوي را به زير سايه نخلي نشين كه پرتو آن به زير سايه گرفته است نخل طوبي را ببوس سر خط آن را كه رشحه قلمش توان معجزه بخشد عصاي موسي را سخن نيوش از آن لب كه جانفزا سخنش دهد زلطف دم روح بخش عيسي را در آبه وادي ايمن كه نخل طور اينجاست بيار ديده پاك و نگر تجلي را بيا در آينه طلعت امام جواد (ع) ببين معاينه انوار حق تعالي را بخواه هر چه كه خواهي مراد خود زجواد كه پر كند

زكرم دامن تمني را شفا طلب كه به هر درد بي دواست دوا از اين مقام طلب كن شفاي اعمي را نديده ايم كسي نامراد برگردد بخواه حاجت و بشنونداي بشري را شفيع ساز به درگاه حق امام نهم جواد نوگل باغ علي موسي را تقي كه دوخته خياط لم يزل از لطف به قدر سرور سايش رداي تقوي را خداي خلق جهان كرد في المثل چون لفظ كه جلوه گاه شود آن جهان معني را به غير نخل امامت به بوستان وجود نياورد بر آرامش و تسلي را بخواه حاجت از او با خلوص دل صاعد كه مدعي نگر خويش صدق دعوي را اصفهان محمدعلي صاعد [ صفحه 88] نويسنده در نظر دارد كه بخواست خداوند متعال مجموعه اي از مدايح و مراثي كه به نام مبارك آن امام معصوم سروده شده است را در مجموعه اي فراهم آورد و مقدمات اين كار را نيز فراهم نموده و تاكنون قريب بيست قصيده و رباعي و قطعه در اين موضوع گرد آورده توفيق اتمام و انتشار آن را از خداوند خواهانم. اكنون قسمت دوم اين مجموعه كه شامل كلمات قصار آن جناب است را شروع مي كنيم. و السلام [ صفحه 89]

كلمات قصار و مواعظ حضرت امام ابوجعفر محمد ابن علي الجواد

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم و له الشكر مجموعه مواعظ و نصايح و كلمات قصار منسوب به حضرت جواد الائمه عليه السلام منقول از كتاب هاي معتبر حديث و تاريخ. ترجمه هر كلام بهر قدر با دقت و صحيح انجام گيرد در بسياري از موارد نمي تواند بيان كننده اصل مطالب باشد، چون بسياري از لغات و كلمات داراي معاني متعدد و مختلف بوده و ترجمه كننده يكي از آنها را در

نظر مي آورد و حال آنكه محتمل است گوينده كلام معني ديگري به خاطر داشته باشد، بنابراين نويسنده عين عبارت منقول از معصوم را نوشته سپس به ترجمه تحت اللفظي و ظاهري آن پرداختم و شرح و توضيح آن را به وقت مناسبتري موكول نمودم. اگر خواننده محترم در ترجمه متوجه خطائي شدند اصلاح فرموده و مرا نيز از آن آگاه فرمايند كه اگر ديگر باره توفيق چاپ و انتشار آن را يافتم رفع اشتباه نموده و براي هميشه از اين بزرگواري سپاسگزارم. و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب [ صفحه 91]

ابناء الكرام اذا تعلموا تواضعوا و ابناء اللئام اذا تعلموا تكبروا

اشاره

بزرگزادگان و نجبا چون دانش فراگرفتند متواضع و فروتن مي شوند و مردمان پست و فرومايه و بي اصل و نسب وقتي علمي آموختند تكبر و خودنمائي مي كنند.

اثنان عليلان ابدا: 1- صحيح محتم، 2- و عليل مخلط

صفحه 92

ابوهاشم جعفري در ضمن خبري مي گويد: به حضرت جواد (ع) عرض كردم: درباره روز (خوب و بد آن) چه بگويم، حضرت فرمودند درباره آن به خوبي سخن بگو (هيچ روزي را نحس و بد مدان) زيرا كه اگر خوب (يا بد) گفتي همان به تو مي رسد. مي گويد عرض كردم، اي آقاي من (بعد از اين) به همين گونه خواهم گفت و مخالف امر شما نمي كنم. حضرت فرمودند:

اذا ترشد و لا تري الاخيرا

در اين صورت هدايت مي يابي و نمي بيني مگر خير و خوبي.

اذا مات ابني علي بدا سراج بعده ثم خفي فويل للمرتاب و طوبي للغريب الفار بدينه ثم يكون بعد ذلك احداث تشيب فيها النواصي و يسير الصم الصلاب

حضرت عبدالعظيم حسني (ع) مي گويد: كه شنيدم از حضرت «جواد عليه السلام» كه فرمود: چون فرزندم علي بميرد پس از آن چراغ روشني ظاهر شود (حضرت امام حسن عسكري (ع) پس از آن پنهان مي شود (امام غايب كه از نظرها پنهان است عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس واي بر كسي كه درباره او شك كند و خوشا بر حال غريبي كه دين خود را پنهان دارد. پس از آن پيش آمدهائي روي دهد كه در آن پير مي كند جوانان را و مرد دلاور در آن زمان از جايگاه خود سست مي شود (كنايه از سختي كارها به طوري كه مؤمنين نيز در امر دين [ صفحه 93] خود متزلزل مي گردند.)

اذا نزل القضاء ضاق الفضاء

گاهي كه قضاي خداوندي (بر بنده اي) فرود آيد فضا (بر او) تنگ مي شود (راه چاره بر او بسته مي شود) از ضرب المثلهاي فارسي است كه: چون قضا آيد طبيت ابله شود

اربع خصال تعين المرء علي العمل 1- الصحة 2- و الغني 3- و العلم 4- و التوفيق

حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوارش از حضرت اميرالمؤمنين (ع) نقل مي فرمايد: چهار خصلت است كه شخص را در انجام كار ياري مي دهد: 1- تندرستي 2- بي نيازي 3- دانائي 4- توفيق [ صفحه 94]

اربع من كن فيه استكمل الايمان 1- من اعطي لله 2- و منع في الله 3- و احب لله 4- و ابغض فيه

چهار صفت است كه اگر در كسي بود ايمانش كامل است: 1- اگر ببخشد به خاطر خدا بدهد. 2- و اگر نبخشد و منع كند آن نيز به خاطر خداوند باشد. 3- هرگاه كسي را دوست دارد دوستي او به خاطر خدا باشد. 4- و بالاخره اگر كسي را دشمن دارد اين بغض و دشمني نيز به جهت خداوند تبارك و تعالي باشد (هر چه مي كند براي رضا و خشنودي حضرت حق جل و علا انجام دهد.)

ارحموا ضعفائكم و اطلبوا الرحمة من الله بالرحمة لهم

به ناتوانان و ضعفايتان رحم كنيد و در برابر اين رحم و مهرباني نسبت به آنان از خداوند مهربان و رئوف طلب رحمت كنيد.

استصلاح الاخيار باكرامهم و الاشرار بتأديبهم

به صلاح و راه راست آوردن مردمان نيك سيرت و خوب به احترام كردن و بزرگ داشتن آنها است و نسبت به مردمان پست و شرور به ادب كردن و تنبيه نمودن آنان مي باشند.

اصبر علي ما تكره فيما يلزمك الحق و اصبر عما تحب فيما يدعوك الي الهدي

در راه حق به ناملايمات صبر كن و شكيبا باش (و همچنين) از آنچه دوست داري و ميل نفساني تو در آن است و نفس اماره تو را بدان [ صفحه 95] مي خواند شكيبا باش.

اظهار الشيئي قبل ان يستحكم مفسدة له

اشاره

اظهار كردن و آشكارا ساختن مطلب و كار، قبل از آنكه آن را محكم كرده باشند موجب فساد و تباهي آن كار است.

اعلم ان اخوان الثقة ذخائر بعضهم لبعض

اشاره

بدان كه برادران مورد اعتماد گنجينه هائي هستند برخي براي برخي ديگر.

افضل العبادة الاخلاص

برترين عبادتها اخلاص و پاكدلي است

اقصد العلماء للمحجة الممسك عند الشبهة

عادلترين و ميانه روترين دانشمندان از: جهت عدالت و ميانه روي خويشتن دارترين آنها است در موارد شبهه (عالمي كه در جاي شبهه خويشتن را حفظ كند عادلتر و ميانه روتر دانايان است.) هرگاه لفظ (اقصد) فعل امر باشد معني چنين مي شود: قصد حضور خدمت علماء و دانشمندان كن به جهت علم و خرد يافتن به موارد خودداري در موارد شبهات (تا موارد شبهه را بشناسد سپس از آنها اجتناب كند.) [ صفحه 96]

اما هذه الدنيا فانا فيها معترفون، ولكن من كان هواه هوي صاحبه و دان بدينه فهو معه حيث كان (فاذا كان ميلك و هواك الي و تحبني كنت انت معي حيث كنت) و الاخرة هي دارالقرار

حضرت جواد (ع) به يكي از دوستانش مرقوم فرمود: و اما اين دنيايي است كه ما (خاندان پيغمبر (ص) در آن معروف و شناخته شده ايم) و اما هر كس كه ميل و خواهشش همان اميال و خواهشهاي دوست و مصاحبش باشد و بدين و روش او باشد هر كجا باشد (در قيامت اين دوست) با او باشد: (پس زمانيكه ميل و آرزو و خواهش تو به سوي من باشد. يعني مرا دوست بداري و مطابق ميل من رفتار كني تو با من هستي هر كجا كه باشم.) و آخرت و روز رستاخير محل قرار گرفتن و آرامش است. دارالقرار يكي از اسم هاي روز قيامت است. در سرور الفواد (ص 180) جمله به اين نحو شروع مي شود: اما هذه الدنيا فانا مغرقون معني چنين مي شود كه: اما اين دنيائي است كه ما در آن غرق گشته و در آن فرورفته ايم...

ان الله احتج في الامامة بمثل ما احتج به النبوة فقال «و اتيناه الحكم صبيا»

معلي بن محمد گويد: در اوائل امر امامت حضرت جواد (ع) يعني پس از وفات حضرت رضا (ع) به حضرت جواد (ع) و قد [ صفحه 97] و اندازه آن حضرت (كه كودكي هفت ساله بود نگاه مي كردم تا قامت او را براي يارانمان در مصر بيان كنم). حضرت جواد (ع) (كه ايستاده بودند) نشستند و فرمودند: يا معلي: اي معلي خداوند احتجاج فرمود در موضوع امامت همانگونه كه احتجاج كرده بود در امر پيغمبري و فرمود: «و داديم به او حكم پيغمبري را در حالي كه او كودك بود.»

ان الله بكرمه و فضله يدخل العبد بصدق النية و السريرة الصالحه الجنه

خداوند تبارك و تعالي به كرم و فضل خود بنده را به جهت نيت خالص و راست و باطن نيكو داخل بهشت مي گرداند. حضرت عبدالعظيم حسني (ع) از قول حضرت جواد الائمه عليه السلام از قول پدران بزرگوارش مي فرمايد: كه حضرت اميرالمؤمنين (ع) فرمود:

ان انفسنا و اموالنا من مواهب الله الهنيئة و عواريه المستودعة يمنع بما متع منها في سرور و غبطه و يأخذ ما اخذ منها في اجر و حسبه

براي حضرت جواد (ع) از طرف دوستان آن حضرت پارچه هاي گرانبهائي توسط كسي فرستاده بودند. در بين راه آن اموال را پنهاني دزديدند. آن كس كه مأمور رساندن بارها به حضرت بود مطلب را جهت آن حضرت نوشت حضرتش به خط مبارك در جواب نوشتند كه: بدرستي كه نفس ها و مالهاي ما از نعمت ها و بخشش هاي خوب و [ صفحه 98] گواراي خداوندي است و آنها به عنوان امانت است كه برگشت داده مي شود. آنچه را كه از آن بهره مند شديم در حال شادي (خود) و حسرت (ديگران) است و آنچه را از ما مي گيرند در برابر آن اجر و پاداش مي بريم. (بقيه اين سخن را در ضمن: «من غلب» مي نويسيم.)

ان تأخير التوبة اغترار

به درستي كه عقب انداختن توبه خود فريفتن است. (هرگاه انسان مرتكب گناه شد بايد فورا از آن گناه توبه كند واز خداوند طلب مغفرت و آمرزش نمايد.)

ان القائم من الميعاد و الله لا يخلف الميعاد

جناب ابوهاشم داود بن قاسم جعفري مي گويد: در خدمت حضرت ابي جعفر محمد بن علي الرضا (ع) بوديم صحبت از سفياني شد كه در روايات آمده است كه: خروج سفياني از حتميات است. به حضرت عرض كردم: آيا در امور محترمه نيز ممكن است بداء حاصل شود فرمودند كه: آري. گفتيم كه از آن مي ترسيم كه در امر حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز بداء حاصل شود. حضرت فرمودند: موضوع قائم آل محمد عليهم السلام جزو اموري است كه خداوند وعده فرموده است و خداوند تبارك و تعالي در وعده خود خلاف نمي كند. علامه مجلسي مي فرمايد: ممكن است كه محتوم به چند معني استعمال [ صفحه 99] شده باشد كه در برخي از آنها بداء امكان داشته باشد و آيه ميعاد عبارت است از: وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض

ان لله عبادا يخصهم بالنعم و يقرها فيهم ما بذلوها فاذا متعوها نزعها عنهم و حولها الي غيرهم

خداوند عزوجل را بندگاني است كه آنان را به انواع نعمت ها مخصوص گردانيده و نعمتها را در آن ها قرار داده. تا گاهي كه آن را مي بخشند پس گاهي كه منع كردند و به فقراء و مستحقين ندادند از آنها مي گيرد و به ديگران تحويل مي دهد. حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوار خود از حضرت اميرالمؤمنين (ع) نقل مي فرمايد و مرحوم سيد رضي رضوان الله عليه اين كلام را در جزو حكمتهاي حضرت علي (ع) در نهج البلاغه (شماره 417 ص 1275 شرح نهج البلاغه مرحوم فيض الاسلام) نقل نموده است.

ان للمحن غايات لابد ان ينتهي اليها فيجب علي العاقل ان ينام لها الي ادبارها فان مكايدتها بالحيلة عند اقبالها زيادة فيها

بدرستي كه براي محنت ها و سختيها آخري هست كه بايد بدان برسد. لازم است كه شخص خردمند در آن مواقع آسوده بخوابد تا برطرف شود زيرا حيله جهت از بين بردن آنها موجب زيادتي آنهاست. در كشف الغمه از حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوارش از حضرت [ صفحه 100] علي (ع) نقل مي كند كه: موقعي كه قيس بن سعد از مصر آمده بود حضرت به او فرمودند كه: يا قيس

انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللقاء

حضرت از پدران بزرگوار خود از حضرت اميرالمؤمنين (ع) روايت مي فرمايد كه فرمودند: شما قدرت آن را نداريد كه به مردم به واسطه مال و ثروتتان وسعت دهيد پس با خوشروئي و برخورد خوب و خوشرفتاري به آنها گشايش دهيد.

اوحي الله الي بعض الانبياء اما زهدك في الدنيا فتعجلك الراحة اما انقطاعك الي فيعزرك بي، و لكن هل عاديت لي عدوا و واليت لي وليا

خداوند تبارك و تعالي وحي كرد به يكي از پيغمبران (ع) اما زهد و پارسائي تو در دنيا موجب راحتي و آسايش تو است (در آخرت) و اما بريدنت از مردم، به خاطر نزديكي به من، موجب عزت و احترام تو شد در نزد من وليكن آيا (به خاطر رضا و خشنودي من با دشمني، دشمني كردي و يا با دوستي محبت و مهرباني و دوستي كردي؟) (يا دوستي و دشمني تو با افراد [ صفحه 101] به خاطر مال و جاه دنيا و هواهاي نفساني خودت بود.) بزرگان گفته اند كه چند دسته دشمند و چند دسته ديگر دوست، اما دشمنان عبارتند از: 1- دشمن خود شخص 2- دشمن دوست 3- دوست دشمن و دوستان از اين قرارند: 1- دوست 2- دوست دوست 3- دشمن دشمن كسي كه دوست خدا را دوست بدارد در حقيقت خدا را دوست داشته و آنكس كه با دشمن خدا آشنا و دوست باشد از خدا بيگانه و با او دشمن است همانگونه كه حضرت صادق (ع) فرمودند: صديق عدوالله عدوالله يعني: دوست دشمن خدا، دشمن خدا مي باشد.

اهل المعروف الي اصطناعه احوج من اهل الحاجة اليه: لان لهم اجره و ذكره (و فخره): فمهما اصطنع الرجل من معروف فانما يبداء فيه بنفسه فلا يطلبن شكر ما صنع الي نفسه من غيره

نيكوكاران به نيكي كار خود نيازمندترند از حاجتمندان به او، زيرا كه: پاداش نيكي كردن و افتخار آن و ذكر و ياد آن كار نيك براي آنهاست. [ صفحه 102] پس وقتي كسي كار نيك انجام مي دهد (مسجد مي سازد، مدرسه ديني بنا مي كند، بيمارستان ايجاد مي كند...) پس اثر اين كار خير، اول به خود او بازمي گردد بنابراين نبايد كه شكر اين كار نيك را از ديگران بخواهد (كه آنان از روي تقدير كنند و سپاسگزارش باشند.)

اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح آثاره (اثره ن خ)

(از معاشرت با مردم شرير بپرهيز زيرا كه او همچون شمشير پرنقش و نگار است ظاهرش نيكو مي نمايد و نتيجه اي زشت و بد دارد (شمشير كشيده و خارج از نيام)

الايام تهتك لك الامر عن الاسرار الكامنه

روزگار اسرار پنهاني تو را فاش مي كند. روزگار از اسرار پنهاني براي تو كار را فاش مي سازد (هيچ چيز ازامور پنهاني براي هميشه مخفي نمي ماند و روزگار سرانجام آن را فاش مي گرداند.)

الايثار زينة الزهد

ايثار و گذشت كردن پيرايه و زينت زهد است

بئس الزاد الي المعاد العدوان علي العباد

براي سفر قيامت دشمني نسبت به بندگان خداوند، بد توشه اي است. حضرت عبدالعظيم حسني از حضرت جواد عليه السلام از پدران [ صفحه 103] بزرگوارش از حضرت اميرالمؤمنين (ع) روايت مي فرمايد.

بالدعا تصرف البلية (عنه عن آبائه عن علي)، بالراعي تصلح الرعية (عنه عن آبائه علي)، بئس الظهير الرأي الفطير، بذل المجهود زينة النفس،

معني: به وسيله دعا بلا (از انسان) برمي گردد. - به وسيله توجه كردن و رعايت كردن به حال مردم كار رعيت اصلاح مي شود. - كار بدون فكر كردن، بد يار و پشتيباني است. - پيرايه نفس كوشش و بخشش است. - گشاده روئي زينت حلم و بردباري است. - گشاده روئي پيرايه قناعت و راضي به نعمت بودن است. [ صفحه 104]

تأخير التوبة اغترار و طول التسويف حيرة و الاعتلال علي الله هلكه و الاصرار علي الذنب امن لمكر الله «و لا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون»

عقب انداختن توبه از بي خبري و غفلت است. اهمال كاري و مماطله در كارها موجب حيرت و سرگرداني است. ايراد گرفتن و بهانه جوئي كردن (در كارها) بر خداوند تبارك و تعالي موجب هلاكت است. اصرار و پافشاري و تكرار گناه از ايمن بودن از مكر خداوند عزوجل مي باشد و سپس آيه قرآن را قرائت فرمودند كه: و ايمن نمي شود از مكر خدا مگر زيان كاران (سوره الاعراف - آيه 97)

التحفظ علي قدر الخوف

حفظ و نگاهداري به اندازه ترس است. انسان هر قدر بيشتر از عذاب خداوند بترسد، خويشتن را بيشتر و بهتر از گناه حفظ مي كند.

ترك ما لا يعني زينة الورع

ترك كردن و رها كردن كارهاي بي فايده زينت و پيرايه ورع و پاكدامني است (شخص متقي و پرهيزكار از كارهاي بي فائده اجتناب مي كند. خداوند متعال در قرآن كريم در صفات مؤمنين مي فرمايد: الذين عن اللغو معرضون

ترك المن زينة المعروف

زينت و پيرايه كار نيك منت ننهادن بر آن است [ صفحه 105]

التواضع زينة الحسب

تواضع و فروتني كردن زينت و پيرايه حسب و شرافت است.

التقوي عز و العلم كنز و الصمت نور

تقوي و پرهيزكاري موجب عزت و بزرگواري است. علم و دانش همچون گنج است. خاموشي و سكوت نور است.

التوبه علي اربع دعائم، ندم بالقلب و استغفار باللسان و عمل بالجوارح و عزم ان لا يعود

توبه بر چهار پايه استوار است 1- پشيماني بدل و قلب. 2- طلب مغفرت نمودن به زبان. 3- عمل به جوارح و اركان (جبران گذشته كردن در آنچه ترك شده است.) 4- تصميم راسخ كه ديگر گرد معصيت نگردد. (اين است معني واقعي توبه نه تنها استغفار كردن و پشيمان واقعي نبودن و جبران گذشته نكردن و عزم بر ترك هميشگي گناه نداشتن.) [ صفحه 106]

توسد الصبر و اعتق الفقر وارفض الشهوات و خالف الهوي و اعلم انك لن تخلو من عين الله فانظر كيف تكون

شخصي خدمت حضرت جواد (ع) عرض كرد: مرا وصيت فرمائيد: حضرت به او فرمودند: اگر وصيت و اندرز به تو دهم قبول مي كني عرض كرد: بلي حضرت فرمودند: 1- بر متكاي صبر و شكيبائي تكيه كن. 2 - فقر و ناداري را در آغوش بگير. 3- هواهاي نفساني را از خود دور كن. 4- با خواهشهاي دل خود مخالفت كن. 5- و بدانكه هيچگاه از نظر و ديد حضرت حق تعالي شأنه پنهان نيستي پس ببين (كه در اين حال كه هميشه در ديدگاه خداوند قرار داري) چگونه مي باشي.

الثقة بالله ثمن لكل غال و سلم الي كل عال

اعتماد به خداوند تبارك و تعالي نمودن بهاي هر چيز گرانبها و نردبام وصول به هر مقام و رتبه بلند است.

الثقة بالله حصن لا يتحصن فيه الا مؤمن امين

اعتماد به خداوند عزوجل نمودن ديوار محكمي است كه متحصن [ صفحه 107] نمي شود در او مكر بنده مؤمن و امين. در ارشاد القلوب ديلمي (ص 147) خبر مستقيما از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده و در كشف الغمه فرمايد كه حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوار خود از اميرالمؤمنين (ع) روايت مي فرمايد.

ثلاث خصال تجتلب بهن المحبة، 1- الانصاف في المعاشرة 2- و المواساة في الشدة 3- و الانطواء و الرجوع الي قلب سليم

سه صفت موجب جلب محبت و دوستي (مردمان) است. 1- انصاف داشتن در معاشرت با مردمان. 2- برابري كردن با مردم در هنگام سختي. 3- برگشت نمودن به قلب سليم (بدخو و سنگدل نبودن) در سرور الفؤاد (ص 186) عبارت اندكي تغيير دارد.

ثلاث من عمل الابرار 1- اقامة الفرائض 2- و اجتناب المحارم 3- و احتراس من الغفلة في الدين

سه چيز از كارهاي مردمان نيكوكار است: 1- انجام دادن واجبات. 2- دوري كردن از محرمات و كارهاي حرام [ صفحه 108] 3- حفظ كردن خود از غفلت و بي خبري در امور ديني

ثلاث من كن فيه لم يندم 1- ترك العجلة 2- و المشورة 3- و التوكل عند العزم علي الله عزوجل

سه چيز است كه اگر در شخصي بود پشيمان نمي شود. 1- شتاب و عجله نكردن در كارها. 2- مشورت نمودن (با خردمندان). 3- چون قصد انجام كاري كند بر خداي تبارك و تعالي توكل نمايد.

ثلاث يبلغن بالعبد 1- كثرة الاستغفار 2- و خفض الجانب (و لين الجانب) 3- و كثرة الصدقة

سه چيز موجب مي شود كه انسان را به خوشنودي خداوند تبارك و تعالي برساند: 1- زياد طلب مغفرت نمودن. 2- شكسته نفسي. (ملايمت و نرمي با مردم) 3- زياد صدقه دادن. [ صفحه 109]

الجدل يورث الرياء (الشك)

جدل و ستيزه جوئي (در مباحث علمي) موجب ريا و خودنمائي است. در نسخه بدل ريا با شك و ترديد نقل شده است.

الجمال في اللسان و الكمال في العقل

جمال و زيبائي (اشخاص) در زبان است و كمال آنها در خردمندي و عقل

حسب الانسان من كمال المروءة ان لا يلقي احدا بما يكره

شرافت و بزرگواري انسان از كمال مروت و مردانگي اوست و نشانه آن اينكه با كسي به چيزي كه ناپسند او و خلاف ميل اوست برخورد نكند.

حسن الادب زينة العقل

باادب بودن پيرايه و زينت خردمندي است.

حفظ الادب زينة الورع

رعايت ادب كردن پيرايه ورع و پرهيزكاري است (شخص پرهيزكار باادب است)

الحفظ زينة الرواية

نگاهداري و حفظ (مطالب همانگونه كه گفته شده است) پيرايه روايت كردن و نقل مطالب است. [ صفحه 110]

حسب المرء من كمال المروءة، تركه ما لا يحمل به و من حيائه ان لا يلقي احدا بما يكره، و من عقله حسن رفقه، و من ادبه ان لا يترك ما لا بد له منه؛....

و من عرفانه علمه بزمانه: و من ورعه غض بصره و عفة بطنه. و من حسن خلقه كفه اذاه: و من سخائه بره بمن يجب حقه عليه و اخراجه حق الله من ماله. و من اسلامه تركه ما لا يعنيه و تجنبه الجدال و المراء في دينه و من كرمه ايثاره علي نفسه. و من صبره قلة شكواه. و من عقله انصافه من نفسه. و من حلمه تركه الغضب عند مخالفته. و من انصافه قبوله الحق اذا بان له. و من نصحه عمالا يرضاه لنفسه. و من حفظه جوارك تركه توبيخك عند اساءتك مع علمه لعيوبك و من رفقه تركه عذلك عند عضبك و بحضرة من تكره و من حسن صحبته لك اسقاطه عنك مؤنة اذاك: و من صداقته كثرة موافقته و قلة مخالفته و من صلاحه شدة خوفه من ذنوبه و من شكره معرفة احسان من احسن اليه. و من تواضعه معرفته بقدره. و من حكمته علمه لنفسه: و من سلامته قلة حفظه لعيوب غيره و عنايته باصلاح عيوبه. [ صفحه 111] در اين كلمات حضرت 24 نشانه از علائم انسان مؤمن را ذكر مي فرمايد (كشف الغمه 193 سوم) 1- حسب و شرافت مرد مسلمان و كمال مردانگي او، واگذاشتن چيزهائي است كه موجب زينت او نيست. 2- از نشانه هاي حيا و شرم او آن است كه با كسي به چيزي كه دوست ندارد برخورد و ملاقات نكند. 3- از نشانه خردمندي او، حسن و خوبي دوستي و رفاقت اوست. 4- از نشانه هاي دانائي

و شناسائي او، وقت شناسي اوست. 5- از نشانه هاي ادب او واگذاشتن چيزهاي غيرضروري است. 6- از نشانه هاي پاكدامني او چشم پوشي از محارم و جلوگيري از شكم است از حرام خوردن. 7- از نشانه خوش خلقي جلوگيري و خويشتن داري از اذيت و آزار رساندن است. 8- از نشانه هاي سخاوت و گشاده دستي بخشندگي و نيكي كردن به كسي است كه حقش براو واجب شده و همچنين پرداخت وجوهات الهيه (خمس و زكوة) از اموالش مي باشد. 9- از نشانه هاي اسلام و مسلماني او رها كردن كارهاي بيهوده و دوري كردن از جهل و خودستائي و ريا در امور ديني است. 10- و از نشانه هاي كرم و بخشندگي او ايثار و گذشت اوست بر نفس خودش و ديگري را بر خود مقدم دارد. [ صفحه 112] 11- از نشانه هاي صبر و شكيبائي او كم شكوه و شكايت كردن است. 12- از نشانه هاي خردمندي انصاف و دادگري است از نفس خود (درباره خود مانند ديگران قضاوت كند.) 13- از نشانه هاي حلم و بردباري ترك خشم و غضب است در وقت مخالفت كردن ديگران با او. 14- از نشانه هاي انصاف و دادگري شخص پذيرفتن حرف حق است وقتي كه حقيقت بر وي ظاهر شد. 15- از نشانه هاي پند و اندرز آن است كه پند گويد بدانچه بر خود نمي پسندد. 16- از نشانه همسايه داري ترك كردن سرزنش كردن به تو مي باشد در موقع بدي تو، با وجودي كه به بديها و عيب هاي تو آگاه است. 17- از نشانه هاي رفاقت و دوستي ترك كردن ملامت و سرزنش كردن به تو است در هنگام خشم تو و در برابر كسي كه نمي خواهي

از تو عيب جوئي كنند. 18- از نشانه هاي حسن صحبت و معاشرت او آن است كه رنج و اذيتش به تو نرسد. 19- و از نشانه هاي دوستي او موافقت كردن او و مخالفت نكردن با تو مي باشد. 20- و از نشانه هاي صلاح و نيكي او ترس و خوف و وحشت زيادش از گناهانش مي باشد. 21- و از نشانه هاي شكرگزاري و سپاسگزاري او شناختن نيكي و خوبي كساني است كه به او احسان و نيكي كرده اند. [ صفحه 113] 22- و از نشانه هاي تواضع و فروتني او آن است كه قدر و مرتبه خود را بشناسد. 23- و از نشانه هاي حلم و حكمت و خردمندي او خويشتن شناسي اوست. 24- و از نشانه هاي سلامت نفس او آن است كه كمتر به عيوب مردم توجه كند و بيشتر متوجه اصلاح معايب خود باشد. الحق شايسته است كه درباره هر يك از اين سخنان درربار رساله ها و كتابها نوشت و آنها را به آيات و روايات مبرهن و روشن ساخت لكن بناي اين كتاب بر اختصار است.

الحوائج تطلب بالرجاء و هي تنزل بالقضاء

نيازها و حاجت ها در اثر اميد (به خداوند تبارك و تعالي) خواسته مي شود (ولي) آن به قضا و حكم الهي نازل مي شود.

الخشوع زينة الصلوة

پيرايه نماز خشوع و خضوع است

خفض الجناح زينة العلم

پيرايه دانش شكسته نفسي است

الخلق اشكال فكل يعمل علي شاكلته

مردم به صورتهاي گوناگونند پس هر كدام به شكل و طبيعت خود عمل مي كند. در كتاب سرور الفؤاد به جاي (الخلق) (الناس) نوشته است [ صفحه 114]

راكب الشهوات لاتقال عثرته (لا تستقال له عثرته)

آنكس كه بر مركب شهوت و هوس سوار است لغزش و خطايش كم نمي شود (خطا و گناه شهوتران برطرف نمي گردد و او هميشه به راه خطا و در حال لغزش مي باشد.) در سرور الفؤاد: «ساكب الشهوات» مي نويسد و آن را مرتكب معني مي كند.

السكينة زينة العبادة

آرامش بدن زينت و پيرايه عبادت است.

السود دلمن اتقي الله ربه

آقائي و سروري براي كسي است كه از خداوند بزرگوار بپرهيزد.

شر المداراة مقاربة للمكروه

بدي و شر معاشرت و مدارا كردن (با بدان) همان برخورد با مكروهات است.

الشريف كل الشريف من شرفه علمه

بزرگواري و شرافت و تمامي شرافت كسي راست كه علم و دانش او وي را [ صفحه 115] بزرگ كرده باشد. (به واسطه علم بزرگ شده باشد نه به واسطه مال و جاه)

الشكر زينة البلاء

سپاسگزاري (از نعمتهاي خداوندي) زينت و پيرايه بلا و مصيبت است (بلا يا از جمله نعمت هاي خداوندي است كه بايد شخص مبتلا شكر آن را به جاي آورد.)

الشكر زينة الغني

شكرگزاري پيرايه و زينت ثروت و بي نيازي است.

الشهوات من ضعف القلب

پيروي از شهوتها و اميال نفساني در اثر ضعف و ناتواني قلب است. (در اين جا ظاهرا مراد از قلب ايمان است و يا ضعف نفس.)

الصبر زينة البلاء

شكيبائي (در برابر مصائب و بلايا) زينت بليات است.

الصبر علي المصيبة مصيبة علي الشامت بها

شكيبا بودن در مصيبت ها مصيبتي است بر شماتت كننده بر آن.

صلاح الاخلاق بمنافسته العقلاء

درست شدن و اصلاح اخلاق و رفتار (انسان) در اثر معاشرت و رغبت داشتن به خردمندان و عاقلان است. [ صفحه 116]

الصمت نور

خاموشي و سكوت نور است (سبب روشنائي قلب و خرد انسان مي شود.) حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين (ع) نقل مي فرمايد.

الطامع في وثاق الذل

آزمند و طمع پيشه در بند خواري و ذلت است.

طول التسويف حيرة

ادامه دادن و طول دادن به زمان اهمال و مماطله در كارها نتيجه حيرت و سرگرداني است (موجب حيرت و سرگرداني است)

العالم بالظلم و المعين عليه و الراضي شركاء

آن كس كه به ظلم كردن ستمگري به ستمديده اي دانا باشد (و بتواند رفع كند و نكند) و كسي كه ظالمي را در ظلم كردن كمك و ياري دهد و آن كس كه به اين ظلم كردن راضي و خشنود باشد هر سه در عقوبت شريك مي باشند. احتمال مي رود كه اين عبارت همان جمله بعد باشد كه عالم و عامل تحريف شده باشند و العلم عبدالله تبارك و تعالي.

العافية احسن عطاء

تندرستي و عافيت بهترين بخشش هاي (خداوندي) است. [ صفحه 117]

العامل بالظلم و المعين له و الراضي به شركاء

آن كس كه ستم مي كند و آنكه وي را ياري مي دهد و كسي كه به آن كار خشنود است همه آنها (در گناه ظلم) شريك مي باشند. شيخ صدوق در خصال در باب (ثلثه) اين جمله را از قول حضرت علي عليه السلام مي نويسد.

العجب صارف عن طلب العلم و داع الي الغمط

خودپسندي (سبب) انصراف و بازداشتن از دانشجوئي است و (صاحب او را) مي كشاند و مي خواند به سوي ناداني و تيره بختي (شخص خودپسند به تصور آنكه دانا مي باشد از تحصيل علم غفلت مي ورزد و در نتيجه نادان و بدبخت مي ماند.)

عز المؤمن من غناة عن الناس

عزت و بزرگواري شخص با ايمان، در بي نيازي او از مردم است.

العفاف زينة الفقر

پاكدامني زينت و فقر تهيدستي است (اگر فقر با عفت توأم شد موجب آراستگي شخص فقير است)

العدل زينة الايمان

عدالت و دادگري موجب زينت ايمان است.

العلماء غربا لكثرة الجهال بينهم

دانشمندان به علت زيادي مردم نادان در بين آنها (كه جهت درك مسائل بانان مراجعه نمي كنند همچون) غريبان مي باشند. [ صفحه 118]

العلم علمان، مطبوع و مسموع، و لا ينفع مسموع اذا لم يكن مطبوع

علم و دانش بر دو گونه است: 1- مطبوع و (كه در خاطر نقش بسته باشد.) 2- مسموع (شنيده باشد). و علم مسموع كه فقط به شنيدن باشد (نه فهميدن و به كار بستن آن) تا زماني كه آن را مورد استفاده قرار ندهند سودمند نيست.

عليكم بطلب العلم فان طلبه فريضة و البحث عنه نافلة و هو صلة بين الاخوان و دليل علي المرؤة و تحفة في المجالس و صاحب في السفر و انس في الغربة (و انيس)

بر شما باد به علم آموختن و طلب آن زيرا كه: 1- علم آموزي واجب است. (طلب علم دين و احكام واجب است.) 2- و بحث در مورد ان مستحب (غير واجب) 3- و او (يعني علم) موجب پيوند بين برادران است. 4- و نشانه مروت و مردانگي 5- و تحفه و هديه در مجالس 6- يار و مصاحب است در سفر 7- و انيس و مونس است در غربت و تنهائي [ صفحه 119]

عنوان صحيفة السعيد حسن الثناء

سرلوحه و نشانه نامه شخص سعادتمند و خوشبخت ستايش و خوب گوئي از اوست (مردم او را به خوبي ياد كنند.)

غاية الزهد الورع

نهايت درجه و بالاترين حد زهد پرهيز و پارسائي است.

فساد الاخلاق بمعاشرة السفهاء

فساد اخلاق در اثر معاشرت با نادانان است. با بدان كم نشين كه صحبت بد گر چه پاكي تو را پليد كند

الفصاحة زينة الكلام

شيوائي در سخن موجب زينت در كلام است. [ صفحه 120]

الفضائل اربعة اجناس احدها، الحكمة و قوامها في الفكرة و الثاني، العفة و قوامها في الشهوة و الثالث، القوة و قوامها في الغضب و الرابع، العدل و قوامه في اعتدال قوي النفس

فضائل بر چهار نوع است: 1- حكمت و قوام و پايداري آن در اثر انديشيدن است. 2- پاكدامني و قوام آن در (حفظ) شهوت است. 3- نيرو و قوت است و قوام آن در غضب است (كه انسان بتواند غصب خود را مهار كند) 4- عدالت و دادگري است و علت قوام آن در اعتدال قواي نفساني است.

الفقه ثمن لكل غال و سلم الي كل عال

دانائي بها و قيمت هر چيز گرانبها و نردبان وصول به مقامات عاليه و درجات رفيعه است. قبلا نوشتيم كه در كشف الغمه اين جمله بدينگونه نقل شده است: الثقة بالله ثمن...

قد عاداك من ستر عنك الرشد اتباعا لما يهواه

آنكس كه راه رشد و رستگاري را به خواهش نفساني و ميل دل خود به تو ننمايد به حقيقت با تو دشمني كرده است. [ صفحه 121]

القصد الي الله بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال

توجه به خداوند تبارك و تعالي بدل كردن از رنج بردن اعضاء و جوارح بر اثر اعمال نزديك تر و رساتر مي باشد. (نيت براي خدا بايد باشد و قصد خالص و الا عمل بدون توجه به ذات مقدس حضرت حق جل و علا و رضايت او مفيد فايده نمي باشد.)

كثرة البكاء زينة الخوف و التقلل زينة القناعة

زياد گريستن از ترس خدا زينت و پيرايه خوف و بيم (از خداوند متعال است.) (ترس از خداوند از نشانه هاي علم و از صفات علماء مي باشد، قرآن مجيد مي فرمايد: انما يخشي الله، من عباده العلماء فقط دانشمندان و خداشناسان از حق تعالي مي ترسند.) كم طلبي و به كم ساختن زينت و آرايش قناعت است.

الكريم كل الكريم من اكرم عن ذل النار وجهه

كريم و بزرگوار و حقيقت و تمامي بزرگواري براي كسي است كه خويشتن را از ذلت و خواري آتش دوزخ نگاهدارد.

كفر النعمة داعية المقت و من جازاك بالشكر فقد اعطاك اكثر مما اخذ منك

كفران نعمت موجب دشمني است و آن كس كه در برابر نعمت تو شكر و [ صفحه 122] سپاس به جا مي آورد بيشتر از آنچه از تو گرفته است به تو عطا نموده است.

كفي بالاجل حرزا

مرگ پناهگاه كافي است.

كفي بالمرء خيانة ان يكون امينا للخونة

براي مرد همين خيانت و نادرستي كافي است كه وي امين و مورد اعتماد مردمان خيانت كار باشد.

كيف يضيع من الله كافله و كيف ينجو من الله طالبه

چگونه ضايع مي شود كسي كه خداوند كفيل (كارهاي) اوست. و چگونه نجات مي يابد آن كس كه خداوند طالب و خواهان اوست (طلبكار اوست)

لا اذنب ذنبا فعلم ان الله مطلع عليه ان شاء عذبه و ان شاء غفر له، الا غفر الله له قبل ان يستغفره

بنده ي مؤمن كه مي داند خداوند تبارك و تعالي از كارهاي او آگاه است و اگر خواهد به گناه او وي را عذاب مي كند و اگر بخواهد وي را مي آمرزد. مرتكب گناهي نشود مگر آنكه خداوند تبارك و تعالي پيش از آنكه طلب آمرزش كند وي را مي آمرزد. [ صفحه 123]

لا افسد للرجال من الطمع

هيچ چيز از براي مردمان تباه تر و فاسدتر (و بدتر) از طمع و آزمندي نيست. حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوار خود از اميرالمؤمنين (ع) نقل مي فرمايد: در غرر الحكم (ص 835) مي نويسد: لا يفسد الدين كالطمع يعني هيچ چيز دين را مانند طمع از بين نمي برد.

لا تسبن الابليس في العلانية و انت صديقه في السر

شيطان را به ظاهر و آشكار العن مكن و دشنام مده (در صورتي كه) در پنهاني دوست و رفيق او هستي (و به دستوراتش عمل مي كني) اين سخن از حضرت اميرالمؤمنين (ع) نيز روايت شده است:

لا تعادين احدا حتي تعرف الذي بينه و بين الله فان كان محسنا فلا تعاده و ان كان مسيئا فان علمك به يكفيك فلا تعاده

با هيچ كس دشمني و عداوت منما تا وقتي كه بشناسي (بداني) آنچه بين او و حضرت حق جل و علا مي باشد را (پس از شناسائي كامل). اگر آن كس نيكوكاراست با او دشمني و مخالفت مكن (كه دشمني با خوبان و نيكان شايسته نيست) و اگر بد است نيز با او دشمني مكن زيرا همين كه مي داني و دانستي او بد است [ صفحه 124] (و قابل معاشرت نيست) براي تو (در زندگاني) كافي است.

لا يطولن عليكم الامل فتقسوا قلوبكم

آرزوهاي دراز و امال زياد نداشته باشيد زيرا كه آرزوي دراز موجب قساوت دلهاي شما مي شود. در كشف الغمه به جاي: «الامل (الامد)» نوشته است به معني مدت زمان.

لا تعاجلوا الامر قبل بلوغه فتندموا

در كارها شتاب نكنيد (هر كاري را به وقت خودش انجام دهيد) زيرا كه اگر قبل از رسيدن موقع انجام آن، اقدام كرديد پشيمان مي شويد.

لا تكن ولي الله في العلانية و انت عدوه في السر

به ظاهر دوست خدا و در باطن دشمن خداوند مباش (رياكار و منافق مباش)

لا يزال العقل و الحمق يتغالبان علي الرجل الي ثمانية عشر سنة فاذا بلغها غلب عليه اكثر هما فيه

پيوسته عقل و جهل بر شخص غلبه مي كنند (گاهي مغلوب جهل شده و زماني عقل بر آن چيره مي شود) تا وقتي كه به سن هيجده سالگي [ صفحه 125] رسيد (سن رشد و بلوغ كامل در انسانها) در اين موقع هر كدام از آن دو، در او بيشتر بود همان پيروز مي شود.

لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استو و اهلكوا

حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوار خود از اميرالمؤمنين (ع) روايت مي فرمايد كه آن حضرت فرمودند: تا زماني كه در بين مردم اختلاف طبقاتي هست مردم در خير و خوشي بسر مي برند و زماني كه اختلاف برطرف شد و همه در يك درجه قرار گرفتند (فرقي بين عالم و جاهل - كارگر و كارفرما رئيس و مرئوس... و غيره نبود) هلاك مي شوند.

لا يزيل الوقار مثل الطمع

هيچ چيزي وقار و متانت شخص را همچون طمع و آز برطرف و نابود نمي كند.

لا يضرك سخط من رضاه الجور

ضرر و زيان نرساند به تو خشم و غضب كسي كه بيدادگري و ستم مورد رضا و خشنودي اوست.

لا يفسدك الظن علي صديق و قد اصلحك اليقين له

گمان بد درباره دوستي كه دوستي و محبت او مورد يقين [ صفحه 126] تو مي باشد، يقين تو را تباه و فاسد نگرداند. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الضن اثم. (سورة الحجرات آيه 12) حضرت حق تعالي و تقدس خطاب به مؤمنين مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورديد از بسياري از گمان ها دوري كنيد زيرا كه برخي از اين گمانها گناه است. در سرور الفؤاد جمله اندكي اختلاف دارد.

لا يونسنك الا الحق و لا يوحشنك الا الباطل

مأنوس نمي گرداند تو را چيزي مگر حق و حقيقت و به وحشت نمي اندازد تو را مگر باطل و غير حق.

لا ينقطع المزيد من الله حتي ينقطع انشكر من العباد

روايت شده است كه شترداري حضرت را از مدينه به كوفه مي برد و درباره اجرتش با آن حضرت سخن مي گفت و حضرت چهارصد دينار اجرت به او مرحمت فرموده بود. حضرت به آن شخص شتردار فرمود: پاك و منزه است خداوند آيا نمي داني كه خداوند: نعمت و بخشش خود را نسبت به بندگان نمي برد و قطع نمي كند تا موقعي كه آنان شكر نعمت هاي او را قطع [ صفحه 127] كنند (تا وقتي مردم شكرگزار نعمت هاي اويند خداوند نعمتهايش را بر آنان بيفزايد و چون كفران نعمت كردند از آنان سلب كند و محرومشان گرداند.) سعدي گويد: شكر نعمت نعمتت افزون كند كفر نعمت از كفت بيرون كند

لن يستكمل العبد حقيقة الايمان حتي يؤثر دينه علي شهوته و لن يهلك حتي يؤثر شهوته علي دينه

هرگز بنده كامل نمي گرداند حقيقت ايمان را تا آنكه: 1- اختيار كند، دينش را بر شهوتش و هرگز هلاك نشود تا وقتي كه اختيار كند شهوتش را بر دينش. (مؤمن كسي است كه به خاطر دين خود پشت پا به هواهاي نفس زند و اگر خواهشهاي نفساني بر دين او غلبه كرد حقيقت ايمان را درك ننموده است.)

لو تكا شفتم ما تدافنتم

حضرت عبدالعظيم حسني (ع) از حضرت جواد (ع) روايت مي كند كه آن حضرت از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن فرمايشاتي فرمود كه آن حضرت فرمودند: اگر عيب و نقص هاي شما بر همديگر آشكار شود و از باطن يكديگر آگاه شويد همديگر را دفن نخواهيد كرد. [ صفحه 128] از قول معصوم نقل شده است كه فرمودند: لو علم سلمان ما في قلب ابي ذر لكفره، اگر سلمان فارسي از ما في الضمير ابي ذر غفاري آگاه مي شد او را تكفير مي نمود.

لو سكت الجاهل ما اختلف الناس

اگر جاهل و نادان خاموش بود (و در كارها اظهارنظر نمي كرد) مردم اختلاف پيدا نمي كردند. سعدي مي گويد: دو عاقل را نباشد كين و پيكار نه عاقل مي ستيزد با سبكبار اگر از هر دو جانب جاهلانند اگر زنجير باشد بگسلانند

ما انعم الله نعمة علي عبد فعلم انها من الله الا كتب الله (علي الله) شكرها له قبل ان يحمده عليها. و لا اذنب عبد دنبا فعلم ان الله مطلع عليه ان شاء عذبه و ان شاء عفا عنه الا غفر له قبل ان يستغفره

خداوند متعال نعمتي به بنده اي عطا نمي فرمايد كه آن بنده مي داند كه آن نعمت از جانب حضرت حق جل و جلا بدو رسيده است خداوند (از روي كمال لطف و مرحمت) شكران نعمت را قبل از آنكه آن بنده شكرگزاري كند در نامه عمل او ثبت مي فرمايد. و بنده اي گناهي مرتكب نمي شود در حالي كه مي داند خداوند [ صفحه 129] به حال او آگاه و خبير و بصير و دانا مي باشد، اگر خواهد او را (بدان گناه) عذاب مي كند و اگر خواهد وي را مي آمرزد و از گناهانش مي گذرد (در اين حال) قبل از آنكه توبه كند خداوند وي را مي بخشد و مي آمرزد.

ما حار من استخار و لا ندم من استشار يا علي: عليك بالدلجة فان الارض تطوي بالليل ما لا تطوي بالنهار يا علي اغد باسم الله فان الله تبارك و تعالي بارك لامتي في بكورها

علي بن عيسي اربلي در كشف الغمه (ص 190 سوم) مي نويسد: از جمله اخباري كه حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوار خود از حضرت علي (ع) نقل مي كند كه: حضرت اميرالمؤمنين (ع) فرمود: رسول اكرم (ص) مرا به يمن فرستاد و به من سفارش و اندرز فرمود كه: آنكس كه در كارها طلب خير از خدا كند حيران نماند. و كسي كه مشورت كرد پشيمان نگرديد. بر تو باد به سير و حركت در شب زيرا كه زمين در شب طي و پيچيده مي شود به قدري كه در روز نمي شود. در هنگام صبح با نام خدا شروع كن به كارها زيرا خداوند بامداد را [ صفحه 130] جهت امت من مبارك گردانيده است.

ما عظمت نعمة الله علي عبد الا عظمت عليه مؤنة الناس، من لم يحتمل تلك المؤنة فقد عرض النعمة للزوال

نعمت هاي خداوند تبارك و تعالي بر بنده اي عظيم و زياد نمي شود مگر آنكه رنج و زحمت مردم بر او زياد مي گردد. آن كس كه زيربار اين زحمت (تحمل بار مشقت مردم و اجتماع) را نكند نعمت خود را در معرض زوال و نيستي قرار مي دهد. در سرور الفؤاد عبارت اندكي تفاوت دارد.

ما هدم الدين مثل البدع

هيچ چيزي مانند بدعتها باعث خرابي دين نمي شود (خراب نكرد دين را چيزي مانند بدعتها)

مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار

همنشيني با بدان سبب بدگماني نسبت به نيكان است. حضرت عبدالعظيم حسني از حضرت جواد (ع) از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين (ع) روايت مي كند.

مقتل الرجل بين لحيتيه و الرأي مع الاناة

كشتن گاه مرد بين دو طرف صورت اوست (زبان كه در دهان [ صفحه 131] او قرار گرفته است.) و انديشه با سستي توأم است (تعجيل در كارها نبايد كرد). در برخي از نسخه ها: «بين فكيه» نوشته شده است و معني چنين مي شود كه: قتلگاه مرد بين دو فك اوست يعني زبانش كه گفته اند: زبان سرخ سرسبز مي دهد بر باد.

من احب البقاء فليعد للبلاء قلبا صبورا

آنكس كه هستي و بقاي (در دنيا را) دوست دارد پس بايد كه قلبي شكيبا و صبور در برابر بلاها مصيبت ها (جهت خود) آماده گرداند. در سرور الفؤاد اين سخن: من طلب البقاء.... نوشته شده است.

من اخطا وجوه المطالب خذلته الحيل

كسي كه پيش آمدها او را به اشتباه و خطا بيندازد حيله ها وي را پست و خوار گرداند (كسي كه مرتكب اشتباهي شد براي نجات از آن به حيله و مكر متوسل مي شود و همين حيله ها موجب رسوائي و خواري او مي گردد.

من استحسن قبيحا كان شريكا فيه

كسي كه كار زشتي را خوب و نيكو شمارد (و از آن تعريف كند و يا از آن خوشش آيد.) در (گناه آن كار) شريك مي باشد. [ صفحه 132]

من استغني بالله افتقر الناس اليه و من اتقي الله احبه الناس و ان كرهوا

كسي كه طلب غنا و ثروت و بي نيازي از خداوند، كند مردم به او نيازمند گردند. و آن كس كه از خداي بپرهيزد مردم او را دوست دارند اگر چه (قلبا دوستي او را مايل نباشند.)

من استفاد اخا في الله فقد استفاد بيتا في الجنة

آنكس كه فائده اي بدهد به برادري در راه خدا به درستي كه استفاده نموده خانه اي در بهشت. استفاده به معني: فائده بردن و فائده دادن و فائده خواستن است بنابراين معني فرمايش امام (ع) چنين است كه: هر كس به خاطر خدا به برادري فائده برساند خود در بهشت خانه اي به فائده برده است. از وصاياي رسول اكرم به حضرت امير عليهماالسلام. [ صفحه 133]

من اصغي الي ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن الله فقد عبدالله و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس

كسي كه به سخن گوينده اي گوش مي دهد به تحقيق وي را عبادت و بندگي كرده است. اگر سخنگو از خداوند تبارك و تعالي سخن گويد شنونده عبادت خدا كرده است و اگر گوينده از زبان شيطان حرف بزند اين كس عبادت شيطان نموده است. در سرور الفؤاد (ص 49) از كتاب بحارالانوار (ص 332 هفتم) به روايت ابراهيم ابن ابي محمود اين جمله را از فرمايشات حضرت رضا عليه السلام نقل مي كند. در هر حال مفهوم اين كلام آن است كه به سخن هر گويند اي نبايد گوش داد چه بسا كه شيطاني باشد به صورت انسان مصور گشته و بخواهد با سخنان دلفريب و گيرا و ظاهرا صحيح خود مردم را گمراه كند كه گفته اند: اي بسا ابليس آدم رو كه هست پس بهر دستي نبايد داد دست اين كلام از رسول اكرم و از امام ششم نيز روايت شده است.

من اطاع هواه اعطي عدوه مناه

اشاره

آنكس كه از هواي نفس خود اطاعت و فرمانبرداري نمود آرزوي دشمن خود را به او داده است (به آرزوي دل دشمن خود عمل كرده است) زيرا كه اطاعت نفس موجب بدبختي و سيه روزي است و دشمن نيز همين را مي خواهد. [ صفحه 134]

من امل انسانا فقد هابه و من جهل شيئا عابه

اشاره

كسي كه انساني را اميدوار كرد به تحقيق او را ترسانيده است. كسي كه چيزي را نمي داند آن چيز را عيب مي گذارد

و الفرصه خلسه

وقت و فرصت از دست رفتني است

و من كثر همه سقم جسمه

آنكس كه هم و غمش زياد شد جسمش بيمار گشت

و المؤمن لا يشتفي غيظه

خشم و غضب مؤمن هرگز تسكين نمي پذيرد

و عنوان صحيفه المؤمن حسن خلقه

نشانه و علامت نامه مؤمن اخلاق پسنديده اوست

من امل فاجرا كان ادني عقوبته الحرمان

كسي كه به فاسق و بدكاري اميدوار باشد، كمترين عقوبت او نااميدي است.

من انقاد الي الطمأنينة قبل الخبرة فقد عرض نفسه للهلكة و العاقبة للمعتبة

آنكس كه قبل از خبر گرفتن و آگاه شدن از كاري بدان مطمئن شد و يقين حاصل نمود خويشتن را در معرض هلاك و نيستي قرار داده است و سرانجام كارها به سرزنش شدن منتهي مي شود. [ صفحه 135]

من انقطع الي غير الله و كله الله اليه

كسي كه اميد به غير خدا داشته باشد خدا آن كس را بر او وكيل گرداند (بايد كارها را به خدا واگذاشت و اميد از غير او هر كس و هر چه باشد بريد كه همه محتاج اويند. و اميد به غير خدا داشتن يكي از مظاهر شرك خفي است.)

من تهور اصيب و من شتم اجيب

آنكس كه متهور و بي باك بود گرفتار مصيبت و بلا مي شود و كسي كه دشنام داد جواب دشنام مي شنود.

من رفق رجل باخيه ترك توبيخه بحضرة من يكره

از نشانه هاي دوستي و رفاقت مرد نسبت به برادر (مؤمنش) سرزنش نكردن اوست در حضور كسي كه از او كراهت دارد (نمي خواهد در برابر او وي را سرزنش كنند)

من ركب مركب الصبر اهتدي الي مضمار النصر

آنكس كه بر مركب صبر و شكيبائي سوار شد (صبر كرد) به ميدان پيروزي و موفقيت راهنمائي مي شود. صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند در اثر صبر نوبت ظفر آيد [ صفحه 136]

من شهد امرا فكرهه كان لمن غاب عنه و من غاب عن امر فرضيه كان لمن شهده

كسي كه كار (بدي) را ببيند از آن بدش آيد مانند كسي است كه آن را نديده است (چون توجه به آن نكرده است) و كسي كه كار زشتي را نديده اما به آن شاد و خشنود بوده همچون كسي است كه آن را ديده است (زيرا درباره آن كار و جزئياتش تحقيق كرده است)

من عتب علي الزمان طالت معتبته

كسي كه بر دنيا و زمانه (در اثر پيش آمدهاي ناموافق) خشم گيرد (و ناراحت شود) اين ناراحتيها بر او ادامه خواهد يافت (در برابر حوادث و اتفاقات ناملايم روزگار بايد صبر كرد و از خداوند تبارك و تعالي فرج و گشايش خواست و دانست كه اظهار نارضايتي خود مصيبتي است اضافه بر مصيبت و بليه اوليه) حضرت عبدالعظيم حسني (ع) از حضرت جواد (ع) و آن حضرت از پدران خود از حضرت اميرالمؤمنين (ع) روايت فرمودند. [ صفحه 137]

من عرف الحكمة لم يصبر علي الازياد منها

كسي كه حكمت را شناخت، در زياد كردن آن شكيبائي روا نمي دارد، (دانشمندان از دانشجوئي دقيقه اي آرام نمي گيرند.)

من عمل علي غير علم كان ما يفسد اكثر مما يصلح

كسي كه بدون علم كاري را انجام دهد فساد آن كار بيشتر از آن چيزي است كه اصلاح مي كند (فساد و بدي كار بدون علم از نتيجه مطلوبه او بيشتر است.) (در كشف الغمه عبارت اندكي اختلاف دارد.)

من غرس اشجار التقي اجتني ثمار امني

آنكس كه درخت تقوي و پرهيزكاري كشت نمود ميوه هاي آرزو چيد (در اثر تقواي نفس به مراد و آرزوي خود رسيد.) [ صفحه 138]

من غلب جزعه علي صبره حبط اجره و نعوذ بالله من ذلك

آنكس كه بي تابي و جزع او (در مصيبت) بر شكيبائي و صبر او چيره شود. اجر و پاداش او (در آن مصيبت) از بين مي رود و پناه مي بريم به خداوند تبارك و تعالي از اين (يعني از بين رفتن اجر مصيبت) شرح و مقدمه اين سخن را در جمله (ان نفسنا) به طور اختصار بيان كرديم.

من لم يرضي من اخيه بحسن النية لم يرض بالعطية

كسي كه از بردارش به نيت خوب راضي نمي شود به بخشش و عطا نيز خشنود نمي گردد.

من وثق بالله و توكل عليه نجاه الله من كل سوء و حرزا من كل عدولو كانت السموات رتقا علي عبد ثم اتق الله لجعل له مخرجا منها

كسي كه در كارهايش اعتماد به خداوند تبارك و تعالي نمود (و به او اميدوار گشت) خداوند او را از هر بدي و سختي نجات مي دهد و از هر دشمني در پناه خود مي گيرد (كه به او گزندي نرسد) اگر آسمانها بر بنده اي بسته شود سپس آن بنده از خدا بپرهيزد (و مرتكب گناه نشود) خداوند براي او راه نجاتي از آن مهالك قرار مي دهد. [ صفحه 139] خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: آيه و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب

من وعظ اخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانية فقد شانه

آنكس كه برادر (مؤمن) اش را در پنهان پند و نصيحت كرد او را در حقيقت زينت كرده و پيراسته است و آنكس كه وي را آشكارا (و در نزد مردمان) نصيحت نمود و اندرز داد وي را خوار و سبك ساخته است.

من لم يعرف المصادر اعيته الموارد

آنكس كه اصل و مبداء چيزي را نشناخت زحمات وارد و خارج شدن بدان كار وي را خسته مي گرداند.

موت الانسان بالذنوب اكثر من موته بالاجل و حياته بالبر اكثر من حياته بالعمر

مرگ انسان در اثر گناه و گناهكاري از مرگش در اثر اجل بيشتر است (و همچنين) زندگانيش در اثر نيكي كردن زيادتر از زندگي او در اثر عمر (خدادادي) اوست (گناه موجب تعجيل در مرگ [ صفحه 140] و نيكي به ارحام و مسلمين و غيره موجب تأخير در مرگ مي باشد همچنان كه در اخبار از بزرگان دين رسيده است كه صله رحم موجب طول عمر و صدقه سبب رفع بلا مي باشد.) در سرور الفؤاد به جاي اكثر «اكبر» نوشته شده است به معني بيشتر.

الموده قرابة مستفاده

دوستي خويشاوندي به دست آمده اي است. (دوستي و محبت مانند خويشي و قوميت است.)

المؤمن بركة علي المؤمن و حجة علي الكافر

مؤمن براي مؤمن موجب بركت است و براي كافر دليل و راهنماست. (و در قيامت حجت خداوند است بر كافر كه هيچگونه عذر و بهانه اي نداشته باشد. در قرآن كريم مي فرمايد: و لله الحجة البالغه يكي از اين حجتهاي بالغه خداوندي مؤمنين مي باشند. [ صفحه 141]

المؤمن يحتاج الي ثلث خصال توفيق من الله؛ و واعظة من نفسه؛ و قبول ممن ينصحه

شخص مؤمن به سه صفت نيازمند است: اول: توفيق از طرف حضرت حق جل و علا. دوم: پند دهنده اي از نفس خودش (عقل، وجدان، دين، نفس لوامه) سوم: پذيرفتن پند و نصيحت از كسي كه او را اندرز مي دهد. در تحف العقول (ص 457) جمله: (ثلث خصال) را ندارد.

الناس اخوان فمن كانت اخوته في غير ذات الله فانها تحور (تعود) عداوة و ذلك قوله تعالي: «الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين»

مردم (همچون) برادران مي باشند پس كسي كه برادريش براي غير ذات مقدس حضرت حق جل و علا باشد (به خاطر امور دنيوي با ديگري اظهار محبت و دوستي و برادري كند.) پس او (در حقيقت با او) دشمني كرده است دوستي آنان به دشمني برمي گردد و اين است معني فرمايش خداوند تبارك و تعالي كه مي فرمايد: دوستان در اين روز (يعني روز رستاخيز) برخي از آنان دشمن عده اي ديگر مي باشند مگر مردمان پرهيزكار (كه اينان در قيامت [ صفحه 142] دشمن يكديگر نيستند.)

الناس اشكال و كل يعمل علي شاكلته

مردم به صورتها و طبيعت هاي گوناگون مي باشند هر كدام به طبيعت و سرشت خود عمل مي كنند. مه فشاند نور و سگ عوعو كند هر كسي بر طينت خود مي تند

نعمه لا تشكر كسيئة لا تغفر

نعمتي را كه شكر آن به جاي آورده نشود همچون گناهي است كه آمرزيده نشود.

و الله لا وصل الي حقيقة معرفتنا الا من من الله عليه و ارتضاه لنا وليا

عسكر، غلام حضرت جواد (ع) ضمن داستاني مي گويد: حضرت مرا مخاطب ساخته و فرمودند: به خدا قسم به كنه و حقيقت معرفت ما نمي رسد مگر كسي كه خداوند تبارك و تعالي بر او منت نهاده و خواسته است كه از دوستان ما باشد. [ صفحه 143]

يكون للصاحب الامر غيبة في بعض هذه الشعاب (و اومأ بيده الي ناحية ذي طوي)

محمد بن اسماعيل بن بزيع و اسماعيل بن جابر نقل مي كنند كه حضرت جواد (ع) فرمود: از براي حضرت صاحب الامر غبتي در برخي از شكافهاي اينجا مي باشد و با دست مبارك اشاره فرمود به ناحيه ذي طوي. نويسنده گويد: شيعيان و منتظرين ظهور آن بزرگوار هر روز جمعه با گريه و انابه دعاي شريف ندبه را مي خوانند و مي گويند: ابرضوي او غيرها ام ذي طوي يعني: اي امام زمان آيا در كوه رضوي و يا در ذي طوي و يا جائي غير از آن مي باشي.

يوم العدل علي الظالم اشد من يوم الجور علي المظلوم

روزي كه درباره ستمگر دادگري شود سخت تر است از آن روزي كه (او) بر مظلوم و ستمديده ظلم روا داشته است. [ صفحه 144]

استدراك

اشاره

قبلا برخي از جملات كوتاه و سخنان پرمغز و آبدار منسوب به حضرت جواد عليه السلام را منقول از كتب مختلف نقل كرديم. اينك جهت مزيد فايدت و بهره مندي بيشتر خوانندگان عزيز به نقل چندين جمله ديگر مبادرت مي شود. قبل از شروع مناسب است كه حديثي از امام ششم عليه السلام نوشته شود. ابوبصير گويد از حضرت ابي عبدالله عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: رحم الله عبدا حببنا الي الناس و لم يبضضنا اليهم: اما و الله لو يردون محاسن كلامنا لكانوا به اعز و استطاع احد ان يتعلق عليهم بشئي ولكن احدهم يسمع الكلمه فيحط اليها عشرا. خداوند رحمت كند بنده اي را كه ما رادر نزد مردم محبوب و گرامي گرداند [ صفحه 145] و نزد آنان مورد خشم و غضب نسازد: قسم به خدا اگر سخنان شيواي ما را (همانگونه كه مي شنيدند نقل مي كردند (و چيزي به آن نمي افزودند) بهتر و شايسته تر بود و احدي (از مخالفين) نمي توانست بر آن دست زند (و آن را عوض كرده و يا كم و زياد نمايد) اما يكي از آنها كلمه اي مي شنود و(از پيش خود) ده كلمه بر آن مي افزايد يا كم مي كند (بعدا آن را به ما نسبت مي دهد). (ص 42 جلد دوم روضه كافي حديث 293)

ابتدء نصب او تكد

كار را شروع كن يا به نتيجه مطلوب مي رسي و يا زحمت آن بر تو مي ماند (در هر حال بايد كار را شروع كرد و در انجام كار سستي و اهمال ننمود).

ان ابن آدم اشبه شيئي بالعيار اما راجح بعلم (بعقل) او ناقص بجهل

حضرت جواد عليه السلام مي فرمايد: در كتاب حضرت علي عليه السلام وارد شده است كه: به درستي كه فرزند آدم شبيه ترين چيز است به سنگ محك با برتري و امتيازش به جهت علم و دانش (خرد و عقل) اوست و يا سبب نقص او ناداني او مي باشد.

ان الاسلام قد قيد الفتك

اسحق انباري گويد: حضرت جواد عليه السلام ابن ابي الرزقاء و ابو السمهري را لعن فرموده و خون آنها را هدر گردانيد. اسحق پرسيد آيا [ صفحه 146] خون آنها را هدر كردي و كشتن آنان را مباح گردانيدي؟ در جواب فرمودند: اسلام براي خونريزي حد و قيدي معين كرده است.

ان الله عزوجل يقي بالتقوي عن العبد ما عزب عنه عقله

بدرستي كه خداوند تبارك و تعالي به واسطه تقوي و پرهيزكاري بنده را از (پيش آمدها و صدمات و مكروهات چنان) حفظ مي كند كه عقلش بدان نمي رسد (و راه چاره آن را نمي داند).

احسن من العجب بالقول ان لا يقول

نيكوتر از عجب و شگفتي در اثر گفتار آن است كه گفته نشود.

تعرف عن الشيئي اذ صنعته لقلة صحبته اذا اعطيته التنفل زينة القناعة خاطر بنفسه من استغني

جناب عبدالعظيم حسني از حضرت جواد عليه السلام و آن حضرت از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: آن كس كه خود را بي نياز (از پند و نصيحت) دانست خويشتن را به خطر و هلاك افكند.

الدين عز

دينداري موجب عزت است [ صفحه 147]

السنة سنتان: سنة في فريضة، الاخذ بها هدي و تركها ضلاله و سنة في غير فريضه الاخذ بها فضيله و تركها الي غيرها خطيئه

حضرت جواد عليه السلام از پدران بزرگوار خود از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم روايت مي كند كه آن حضرت فرمودند: سنت بر دو نوع است: 1- سنت در واجبات ياد گرفتن و عمل به آنها موجب هدايت و رستگاري و تركش سبب گمراهي است. 2- سنتي در غير واجبات ياد گرفتن آنها فضيلت و امتياز است و ترك آنها بدون جهت خطا و اشتباه است.

سوء العادة كمين لا يؤمن

عادت زشت و نكوهيده كمين گاه ناامني است.

صن نفسك عن عار العاجلة و نار الاجلة

شخصي خدمت حضرت جواد عليه السلام عرض كرد: مرا در جمله كوتاهي پندي و اندرزي بفرمائيد: حضرتش به او فرمودند: خود را از ننگ و عار در دنيا و آتش دوزخ نگاهداري كن.

ضمنت لمن زار ابي بطوس عارفا بحقه الجنة علي الله تعالي

حضرت عبدالعظيم حسني از حضرت جواد عليه السلام روايت مي كند كه آن حضرت فرمودند: ضمانت مي كنم براي كسي كه پدرم را در طوس زيارت مي كند در حالي كه [ صفحه 148] حق او را بشناسد (يعني او را امام واجب الاطاعه بداند و به اوامر و نواهي او عمل كند) در نزد خداوند تبارك و تعالي بهشت را (من ضامن او هستم كه خدا او را به بهشت ببرد.)

الطمع علي قدر السبيل

حرص و آز به اندازه طول راه است انسان بايد انديشه كند كه چند سال در دنيا خواهد ماند و طول زندگاني او چقدر است به آن اندازه در تهيه مال و ثروت دنيا كوشش كند كه رفع نياز عمر كوتاه او را بكند نه بيشتر. سعدي مي گويد: آن شنيد ستم كه در صحراي غور بار سالاري بيفتاد از ستور گفت چشم تنك دنيا دار را يا قناعت پر كند يا خاك گور

عجبت لمن ايقن بالموت كيف يفرح و من يري الدنيا و تغيرها باهلها كيف يركن البها و ينبغي لمن غفل عن الله ان لا يستبطئي الله في رزقه و لا يتهمه في قضائه

احمد بن عمر حلبي گويد: در مني خدمت حضرت رضا عليه السلام مشرف شدم پس از شرحي كه نقل مي كند گويد: حضرت جواد عليه السلام فرمود در قرآن مي فرمايد: و كان تحته كنزلها اين گنج لوحي از طلا بود كه بر آن نوشته شده بود. تعجب مي كنم از كسي كه يقين به مرگ دارد چگونه اظهار شادي و خرسندي مي كند و دنيا را با دگرگونيهايش به اهل آن مي بيند چگونه به آن اعتماد مي كند و شايسته است براي كسي كه از ياد خدا غافل و بي خبر مي شود اينكه روزي را به سختي و كندي برساند و در اين كار نبايد خدا را متهم گرداند (كه چرا روزي مرا تنگ و سخت قرار داده است). [ صفحه 149]

عقوق الوالدين من الكبائر لان الله عزوجل جعل العاق عصيا شقيا

حضرت جواد عليه السلام از پدر بزرگوارش از جدش روايت مي كند كه فرمود: نافرماني از دستورات پدر و مادر از گناهان كبيره است زيرا خداوند تبارك و تعالي نافرمان امر پدر و مادر را گناهكار و بدبخت معرفي فرموده است.

العلماء في انفسهم خانه ان كتموا النصيحة ان رأ و انائها ضالا لا يهدونه او ميتا لا يحبونه

از نامه حضرت به سعد الخير دانشمندان در حقيقت خيانتكارند اگر از پند و اندرز گوئي خودداري كنند و حقايق را (به خاطر امور واهي) پنهان دارند اگر گمراهي را ديدند و هدايتش نكردند يا مرده اي (جاهل و نادان) را ديدند و او را به نور علم و معرفت زنده نكردند.

كل امة قد رفع الله عنهم علم الكتاب حين نبذوه و ولاهم عدوهم حين تولوه

از نامه حضرت به سعد الخير هرامت و ملتي كه كتاب خداي را كنار گذارند (و به دستوراتش از امر و نهي عمل نكنند) خداوند قادر متعال علم به كتاب و فهم و درك معاني (قرآن) آن را از آنان سلب و رفع كند و دشمن خود وآنان را بر آنها حكومت و ولايت دهد.

لئن ظننتم انا لا نراكم و لا نسمع كلامكم لبئس ما ظننتم

اگر گمان كنيد كه ما شما را نمي بينيم و صداي شما را نمي شنويم بد فكر مي كنيد. [ صفحه 150] خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون... (سوره التوبه قسمتي از آيه 105). خداوند متعال خطاب به مؤمنين مي فرمايد: اي پيغمبر به آنان بگو: عمل كنيد زود است كه خدا و پيغمبرش و مؤمنين عمل شما را ببينند. در تفاسير مؤمنون در اين آيه شريفه به ائمه اطهار عليهم السلام تفسير شده است طالبين مراجعه كنند.

لا هدم للدين مثل البدع

هيچ چيز مانند بدعتها و خودآورديهاي در دين موجب انهدام و خرابي دين نمي شود.

ما شكر الله عبد علي نعمة انمعها عليه الا استجب بذلك المزيد قبل ان يظهر علي لسانه

شكرگزاري ننمود بنده اي بر نعمتي كه خداوند متعال به او انعام و اكرام فرموده است مگر آنكه خداوند قادر متعال از لطف و كرم و بزرگواري خود در برابر اين شكرگزاري نعمت او را زياد مي كند پيش از آنكه او شكر را بر زبان آرد. [ صفحه 151]

ما من عمل افضل يوم النحر من دم مسفوك او مشي فر بر الوالد او ذي رحم قاطع يأخذ عليه بالفضل و يبتدأ بالسلام او رجل اطعم من صالح نسكه و دعا الي بقيتها جيرانه من اليتامي و اهل المسكنة و المملوك و تعاهدا لاسراء

در روز عيد قربان هيچ كاري بهتر و بالاتر از اين پنج كار نمي باشد: 1- قرباني كردن 2- به ديدار پدر و مادر رفتن و با آنها نيكي نمودن 3- به ملاقات خويشاني كه با آن ها قطع كرده است رفتن و ابتداء به سلام كردن به آنها و مازاد هزينه خود را بدانها دادن. 4- از قرباني خود بخورد و با زيادي آن همسايگان يتيم و فقير و بيچاره خود را ميهماني كند و به آنان بخوراند. 5- دلجوئي و رسيدگي به حال اسيران و گرفتاران در بند.

من الشكر معرفة المرء بقدره

يكي از وسيله ها و راههاي شكرگزاري بنده نعمت هاي خداوند تبارك و تعالي را خويشتن شناسي است (شناختن انسان قدر و منزلت خود را موجب شكرگزاري اوست و از شكر او محسوب مي شود).

من عتب من غير ارتياب اعتب من غير استعتاب

كسي كه تحمل رنج و زحمتي كند بدون آنكه در نتيجه آن شك نمايد شادي و خوشي به او مي رسد بدون آنكه انتظار آن را داشته باشد (براي آن زحمت كشيده باشد).

من وثق بالله اراه السرور و من توكل علي الله كفاه الامور

آنكس كه بر خداوند تبارك و تعالي اعتماد كرد خدا او را شاد و خرم مي گرداند و آنكس كه كارهايش را به او واگذاشت خداوند امور او را كفايت فرمايد. [ صفحه 152]

من هجر المداراة قاربه المكروه

آنكس كه از ملايمت و مدارا كردن با مردم دوري كند (تندخو و خشن باشد) چيزهاي نامطلوب و مخالف ميل به او نزديك شود (بدي به او برسد) قبلا نوشتيم كه در برخي از كتابها اين جمله: شر المداره نقل شده است (جمله 63). [ صفحه 153]

الحمد الله و له الشكر

سپاس ذات اقدس حضرت حق را كه به اين بنده خود توفيق عنايت فرمود كه مختصري از شرح حال حضرت تاسع الائمة المعصومين و نخبه اي از فرمايشات درربار آن بزرگوار را جمع آوري نموده و هديه محضر مبارك سومين فرزند آن امام معصوم يعني حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداه نمايم. مطالب گفتني درباره آن حضرت بسيار است و به علت كمي وقت از نقل تمامي آنها صرفنظر شد. همچنين كلمات و سخنان آن حضرت نيز زياد وبه اندكي قناعت گرديد. و السلام خير ختام

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109