چراغ ايزد افروز

مشخصات كتاب

نويسنده : مجله حوزه
ناشر : مجله حوزه

كلام نخست

كوه حرا در اطراف مكه كه هر ساله در ماه رمضان بر پاك ترين مرد زمانه آغوش مي گشايد، دراين سال شاهد وقوع پديده اي شگفت است، ديوارها، قطعه قطعه ي سنگ ها، در نواي مناجات اين مرد نرم شده اند، در برابر روح پرستنده و بي آلايش او سر فرودآورده اند كه ناگاه نوايي بس پرمهابت لرزه بر پيكره ي كوه مي افكند، ندايي كه آن مرد را به نام مي خواند و بشارت مي دهد كه از سوي خالق جهان به شرف نبوت شرافت يافته، تا انسان هاي سرگشته در تاريكي هاي جهل را به روشنايي و نور راهبر شود. و اين آغازي است بر رنج هاي بي شمار مردي كه تا آن زمان محمد امين بود و پس از آن شب محمد رسول الله خاتم النبيين(ص) شد. رنج هايي كه تنها شانه هاي استوار و ايمان نستوه او توان تحمل آن را داشت، مردي كه در تمام كائنات يگانه بود و براين يگانگي، محبوب پروردگار عالميان شد.قريشيان، تا آن زمان محمد را امين مكه مي دانستند و در حل اختلافات او را حكم مي كردند،اما پس از آگاهي بر رسالتش، به يكباره چون تمام دنياي خود را در برابر پيام رهايي بخش او در خطر ديدند با تمام قوا و با هر آنچه در توان داشتند عليه وي به پاخاستند، ولي چه بيهوده تلاشي، كه آن كس را كه خداوند عزيز گرداند اگر تمامي جهانيان گردآيند نخواهند توانست اندكي از عزت وي بكاهند، و مشركان بر اسرار و قدرت خداوند بس ناآگاه بودند و گذشت زمان اين سرخداوندي را بر آنان آشكار ساخت. ولي اينك با گذشت بيش از 1400 سال از بعثت آن بزرگمرد تاريخ بشريت و آخرين حلقه اتصال آسمان و زمين، هنوز نواي تشكيك از سوي نه مشركان كه دينداران ديگر اديان كه بر دينداري خويش داعيه بسيار دارند شنيده و خوانده مي شود؛ و عجيب آنكه پيروان هر دين و آييني، قرآن و پيام رسول اكرم را نسخه برداري از كتاب آسماني و دين و آيين خود مي پندارند، اينان ديدگان حقيقت بين خود را براين مسئله مي بندند كه استواري دين اسلام، حق جويي و تازگي آن براي نومسلمانان حتي در دنياي پيشرفته غرب، خود مي تواند حجتي بر اصالت پيام رسول اكرم باشد.اين نوشتار فرصتي است براي پاسخگويي به آن دسته ازمشركان نويني كه شرك خود را در پس اديان گوناگون پنهان ساخته و بر آخرين حجت حق، رسول اكرم محمد مصطفي (ص) اشكال مي گيرند و او را نابغه و يا شاعري چيره دست مي خوانند نه پيامبري كه از جانب خداوند بر هدايت خلق مبعوث شده است؛ و اين نيست مگر عناد ديرپاي معاندان كه بر سعي باطل خود باور دارند ولي خُـبث طينتشان، آنان را بر طريقي چنين گمراه نگاه داشته است. " نويسندگان غربي كه همه پديده ها را با اصول مادي مورد مطالعه قرارمي دهند... مي كوشند كه نبوت پيامبران و زير بناي اين موهبت الهي را كه وحي باشد با اصول ماديگري توجيه وتفسير نمايند و آنچه را كه پيامبران از شنيدن وحي و رويت فرشته مدعي هستند همه را مولود تخيل و تجلي شخصيت دوم پيامبران معرفي كرده و فداكاري و تلاش هاي توانفرساي آنان را نتيجه يك عمر فرورفتگي در خويش و فكر وانديشه پيرامون نجات قوم خويش مي دانند. " [1] . در اين ميان تني چند از مستشرقان و سرسلسله آنان يك يهودي آلماني، در صدد هستند با تشكيك در رسالت نبي مكرم اسلام، اعتبار قرآن را به عنوان تنها سخن الهي كه دچار تحريف نشده است زير سوال برند. بنياد تمام تفاسير غيرالهي اين مستشرقان از بعثت پيامبر اسلام و محوري ترين سخن ايشان اين است كه:محمد نابغه و ابرمردي است كه با مطالعه درمتون يهوديان و مسيحيان و اقتباس از آنان توانسته بنياد انديشه و تفكر خود را پي ريزي كند. اين مدعيان براي اثبات نظر خويش بر چند مورد تاكيد فراوان دارند:- انكار امي بودن (فاقد تواناني خواندن و نوشتن) پيامبر؛- داشتن روابط فكري با علماي يهود و نصاري؛- داشتن روابط فعال با مراكز فكري - فرهنگي خارج عربستان.اين موارد خلاصه اي از ادعاهاي منكران بعثت نبي مكرم اسلام است كه توسط گلدزيهر آلماني - يهودي و درمنگام و بعضي غرب شيفتگان بيان مي شود، و ما در صدد هستيم با ارائه دلايل عقلي، باطل بودن اين ادعاها را آشكار سازيم.

رسول اكرم پيامبر درس نخوانده يا نابغه

نبوغ محمد

نبوغ پيامبر اسلام، امري است كه مستشرقان و معاندان جديد رسول خدا (ص) نيز به آن اذعان واعتراف دارند و چنانكه گفتيم يكي از پايه هاي تفسير غيرالهي ايشان از بعثت وي نيز همين اعتقاد به نبوغ و برخورداري آن حضرت از بهره هوشي بسيار بالاست. مسلمانان هم طبعاً اصل بهره مندي پيامبر اسلام از نبوغ را باور دارند. در اين نكته جاي هيچگونه مناقشه اي نيست، بلكه مناقشه در نتيجه اي است كه مستشرقان از نبوغ محمد (ص) گرفته و اذعان و اعتراف به آن را براي تفسير غير الهي خود از بعثت كافي دانسته اند. براي رد اين ادعا مي توان گفت " نه علماي روانشناسي و تربيتي برفعليت يافتن ظرفيت هوشي نوابغ، بدون محيط رشد مناسب باور دارند و نه تاريخ، نوابغي سراغ دارد كه بدون مكتب و مدرسه و معلم و محيط مناسب... به شكوفايي رسيده باشند " [2] به راستي آيا مي توان تصوركرد كه فردي برخوردار از استعداد خدايي و هوش بسيار بدون دستيابي به آموزش و بدون پرورش آغازگر نهضت بزرگي شود كه تاكنون ادامه دارد

پيامبر امي

مفسران، محققان و مستشرقان در باب واژه امّي و معناي آن اتفاق نظر ندارند. برخي از ايشان واژه امّيين در آيه "هو الذي بعث في الامّيين رسولاَ منهم يتلوا عليهم آياته..." را به معناي مشركين و اعراب كه اهل كتاب نبودند، گرفته اند. برخي نيز امّي را مأخوذ از ام القري و منسوب به آن دانسته و نوشته اند كه اطلاق امّي به حضرت رسول از آن جهت است كه اهل و ساكن ام القري يعني مكه بود. غالب علماي لغت هم، امّي را به معناي كسي كه قادر بر خواندن و نوشتن نباشد گرفته اند.در قرآن كريم دو بار در سوره اعراف از حضرت محمد به عنوان امّي ياد شده است. غالب مفسران در معناي امّي به نقل معاني متعدد ياد شده پرداخته و سرانجام معناي صريحي از آن به دست نداده اند. به اين ترتيب به نظر مي رسد كه از طريق واژه مذكور، عدم توانايي رسول خدا را بر قرائت و كتابت نمي توان ثابت كرد. ولي با اين حال قريب به اتفاق علماي مسلمان در امّي بودن پيامبر، در سالهاي قبل از بعثت ترديدي ندارند. تعدادي از همين علماء، البته نه مبتني بر دلايل تاريخي روشن، بلكه براساس استدلال عقلي كه سواد، كمال است و پيامبري كه داراي تمام كمالات است، نمي بايد بعد از بعثت از اين كمال بي بهره باشد، معتقدند كه حضرت رسول پس از بعثت سواد آموخته و بر قرائت و كتابت توانايي يافته است." آيه "و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطّه بيمينك اذاً لارتاب المبطلون" (تو پيش از نزول قرآن نه هيچ كتابي مي خواندي و نه با دست خويش آن را مي نوشتي، اگر چنان بود باطل گرايان به شك مي افتادند) صراحتاً برعدم توانايي حضرت رسول در سالهاي قبل از بعثت بر قرائت و كتابت تاكيد مي كند....كه جمله انتهايي آيه، ضمن اينكه ارائه قرآن را با عنايت به بي سوادي پيامبر، به خودي خود اعجازي براي آن حضرت و صدق الهي بودن بعثتش مي شمارد، تلويحاً بياني تحريك آميز نيز هست. بديهي است سكوت تاييد آميز قريش در مقابل اين آيه و عدم ادعايشان در با سوادي حضرت رسول، علي رغم بيان انكاري آيه، بارزترين دليل بر بي سوادي آن حضرت است." [3] .انكار بي سوادي پيامبر اسلام، از سوي مدعيان يهودي و مسيحي به اين معني است كه او در دوره قبل از بعثت معلماني داشته كه نزد ايشان قرائت و كتابت را آموخته است. ناگفته معلوم است كه اگر پيامبر چنين معلماني مي داشت، طبعاً قريش از وجود آنان آگاه بودند و آنها را معرفي مي كردند. اما قريشيان هيچگاه مدعي نشدند كه پيامبر نزد كس يا كساني قرائت يا كتابت آموخته است.

پيامبر و شاعران

ادعاي شاعري پيامبر هم از سوي منكران قريشي ايشان و هم از سوي مستشرقان عصر حاضر مطرح شده است. " شاعران، در ميان اعراب، عالمان، مورخان و روشنفكران جامعه محسوب مي شدند. اين سخن درستي است كه شعردفتر عرب است دفتري كه تمام انديشه ها، عقليات و حكمت و فرهنگ و دانش عرب در آن انعكاس دارد." [4] .شاعران در ميان اعراب جايگاه فرهنگي ويژه اي داشتند و مجبور بودند تمامي اطلاعات ممكن و لازم را گردآوري كنند، تا به هنگام ضرورت آنها را در خدمت شعر خود درآورند و به عنوان سلاحي براي دفاع از قبيله خويش مورد استفاده قرار دهند. عرب جاهلي به هنگام جنگ بر هرچيزي كه مي توانست با قبيله رقيب مباهات مي كرد و در اين ميان كه شعر به سلاح خيال پردازي و غلو مجهز است مي توانست در مفاخره و گردن فرازي بسيار به كار اعراب آيد." اگر قرار بود پيامبر اسلام، دستمايه هايي براي اعتلاي دانش و آگاهي خويش جستجو كند طبعاً بايد با همين شاعران كه دانشمندان جامعه حجاز بودند، مربوط مي شد و در جمع ايشان رفت و آمد مي كرد و همانند ايشان با اين دفتر عرب پيوستگي مي داشت، اما نه تنها هيچ سند تاريخي از رابطه پيامبر اسلام با شاعران در دست نيست، بلكه گزارش هايي در دست داريم كه خلاف اين ادعا را نيز آشكار مي سازد " [5] طبري (تاريخ نگار معتبر اسلام در سده)از پيامبر اكرم نقل مي كند كه ايشان شعر را دوست نمي داشتند. علاوه بر اين پيامبر اكرم برخلاف اعراب كه شعرشناس بودند يا اشعاري را از حفظ داشتند هيچگاه " شناخت دقيقي از قالب هاي شعري نداشتند " [6] و قرآن كريم به حق در اين باره مي فرمايد: "و ما علّمناه الشّعر و ما ينبغي له".(سوره يس آيه 69)

رسول اكرم و ديگر اديان وآيين ها

پيامبر و حنفاء

حنفاء (جمع حنيف) بت پرستان مكه بودند كه در آستانه ظهور اسلام، از بت پرستي روي بر تافتند و خود را پيرو آيين حضرت ابراهيم شمردند. به عبارت ديگر، اينان روشنفكران و عناصر مترقي و آگاه جامعه خويش بودند كه با غور وتفكر در نظم آفرينش از يك سو و ناتواني بتان از سوي ديگر به باطل بودن بتان و وجود خالقي يكتا ايمان يافته بودند. از ميان حنيفان پيش از اسلام مي توان به ابوذر غفاري اشاره كرد.مستشرقان ادعاي پيامبر بر نبوت را ادامه جريان حنفا در حجاز مي دانند ولي در اين باره مي توان ايرادهايي را وارد دانست. اگر اسلام در پيوند با حنفا بود بايد يكي از حنيفان مشهور به رهبري اين جريان مي رسيد، و يا حنيفان بايد جزء اولين ايمان آورندگان بوده باشند ولي تاريخ نشان مي دهد كه " جريان حنفاء عقيم است و دين اسلام بدون كمترين پيوند با ايشان پديد مي آيد....تاريخ چهره تمام حنفاي مكه را مي شناسد؛ شگفت تر اينكه پس از بعثت پيامبر هم، هيچكدام از حنفاء به آن حضرت ايمان نياوردند؛ با آنكه اگر او نماينده اقشار تكامل يافته اجتماعي جامعه خويش بود، علي القاعده بايد نخستين كساني كه به او ايمان مي آوردند و او را همراهي مي كردند، همين حنفاء باشند. حنفاء نه تنها پس از بعثت پيامبر به آن حضرت ايمان نياوردند، بلكه بعضي از ايشان، نظير امية بن ابي الصلت، به دشمني با آن حضرت برخاست و در رثاي كشته هاي مشركين در جنگ بدر، اشعاري سرود." [7] .

پيامبر و يهوديان

يكي از مهم ترين ادله مستشرقين (البته به زعم خودشان) بر واهي بودن بعثت پيامبر ارتباط آن حضرت با علماي يهودي است. يهوديان در يكتاپرستي خود را پيشگام تمام اديان مي دانند و بر پيروان ديگر اديان دراين زمينه مباهات مي كنند و چنان پيامبران ساير اديان را منكر مي شوند كه گويي خداوند در بعثت انبيا مي بايست از آنان اجازه مي گرفت؛ از اينرو با اين كه در كتاب تورات (البته كتاب بدون تحريف تورات) نام و نشان پيامبران پس از موسي ذكر شده بود ولي يهود، تمام اين انبيا را منكر شدند و براي انكارآنان،آن سخنان الهي (انجيل و پس از آن قرآن) را نسخه برداري از تورات و عهد عتيق خواندند؛ اين در حالي است كه ادعاي آنان كه عمري به درازاي تاريخ اسلام دارد تنها به نبي مكرم اسلام محدود نمي شده است و حضرت مسيح نيز مورد اين ادعا ي يهوديان قرارگرفته است. در باره اين ادعاي يهود مي توان گفت: " مركز يهوديت حجاز، شهر يثرب بود. بر خلاف اين شهر، مكه هرگز مركز زندگي يهود نبود و يهوديان در آنجا توطن نداشتند. تعرض گسترده قرآن در سوره هاي مدني به يهوديان و سكوت مطلق اين كتاب آسماني در آيات مكي در باره آنان، آشكارا حاكي از آن است كه در اين شهر خبري از وجود يهوديان، و يا نفوذ آنان نبوده است. طبعاً اگر جريان غير از اين بود، قرآن در آيات مكي متعرض ايشان مي شد و آنان را همچون مشركين مكه، مورد خطاب قرار مي داد و يا از عناد ايشان سخن مي گفت." [8] ." ولفنسون نويسنده يهودي، تصريح مي كند كه قبل از بعثت، يهودي عالمي در مكه زندگي نمي كرده است". درست با توجه به اين نكته است كه مي توانيم نتيجه بگيريم پيامبر اسلام قبل از بعثت، در مكه با هيچ عالم يهودي ارتباط نداشته است تا بتواند آيين و رسالت او را از اين طريق تبيين بشري نمود." طبعاً اگر محمد (ص) كمترين پيوند فكري با يهوديان داشت و از آنان چيزي مي آموخت، ايشان با توجه به كينه شديدي كه نسبت به وي داشتند، اين معني را در همان زمان كه قريش به دنبال يافتن معلم و آموزگاري براي محمد بودند، آشكار ساخته، نمي گذاشتند تا برخي مستشرقين يهودي، پس از هزار و چهار صد سال، زحمت طرح ادعايي بي سند و مبنا را بكشند."يك اسلام شناس غربي درباره ادعاي يهوديان مقايسه اي ميان قرآن و تورات انجام داده است تا تفاوت هاي آن دو و ادعاي باطل يهوديان را آشكار سازد:"در باب آفرينش، عدم تشابه ميان معلومات عهد عتيق و آيات قرآن جالب توجه است و خصوصاً پاسخگوي اين اتهام بي ربط و بي پايه به پيغمبر اسلام است كه از آغاز اسلام تاكنون تكرار مي شود. بدين بيان كه: وي به نسخه برداري و رونويسي روايات عهد عتيق پرداخته است.... فرضيه رونويسي از عهد عتيق غير قابل دفاع است، زيرا گزارشي كه قرآن از آفرينش عرضه مي كند، با گزارش عهد عتيق تفاوت كلي دارد....اين مطلب به همان اندازه بي بنا و بنياد است كه گفته مي شود پيغمبر اسلام (ص) از تعليمات مذهبي يك راهب مسيحي استفاده كرده است". [9] .براي روشن تر شدن اين مطلب بهتر است به تصويري كه قرآن از پيامبران يهود نظير داود (ع) ارائه مي كند با تصويرتوراتي آنان مقايسه شود. قرآن داود را چنين معرفي مي كند: به او مقام حكم فرمايي و دانش عطا كرديم (انبيا 78و79)، بهره داود به فضل و كرم خداوند كامل شد (سبا 10)، نيرومند بود وبه درگاه ما توبه وانابه مي كرد (ص 17). در صورتي كه يهوديان در تورات تحريف شده به اين پيامبر خدا، نسبت رابطه نامشروع با زني شوهردار وارد مي سازند. اين خود گوشه اندكي از نارسايي بسياراين ادعاست.

پيامبر و مسيحيان

اين ادعا كه پيامبر اسلام، تعاليم خويش را تحت تاثير آموزش علماي نصاري عرضه داشته است، مطلبي نيست كه تنها برخي از مستشرقان قرون اخير آن را عنوان كرده باشند، بلكه اشراف قريش نيز كه مي ديدند تهمت هاي گوناگون آنان به پيامبر، در نظر همگان سست و بي پايه است و شخصيت وي با شاعران، كاهنان و ساحران تفاوت فاحش دارد، سرانجام تصميم گرفتند براي آن حضرت معلمي دست و پا كنند. حاصل اين تلاش اين بود كه آهنگري رومي را كه در نام او نيز اختلاف وجود دارد، به عنوان آموزگار وي معرفي كردند، و گفتند كه چون ديده اند محمد (ص) گاهي براي ديدن چگونگي ساخت شمشير به محل كار اين آهنگر مي رفته، پس تعاليم خود را از وي كه زبان عربي را هم درست نمي دانسته، فرا گرفته است!" قرآن مجيد در پاسخ اين تهمت مي گويد: لسان الذي يلحدون اليه اعجمي و هذا لسان عربي مبين (زبان كسي كه به آن اشاره مي كنند غيرعربي است در صورتي كه اين قرآن به زبان عربي آشكار است) (نحل 103)" [10] .و اما در اين باره با دلايل تاريخي و منطقي مي توان گفت:" در مقايسه با يهوديت، نفوذ مسيحيّت در سراسر حجاز بسيار محدود بود. اين محدوديت در شهر مكه به حدّ اعلي مي رسيد. اصولاً با توجه به خصايص جهان شناسي مسيحي آن روز، علماي اين مذهب اغلب ترجيح مي دادند تا در مراكزي دور از شهرها زندگي كنند و عمر خود را به عزلت و گوشه گيري بگذرانند؛ بنابر اين بايد پرسيد كه معدود معلمان فرضي مسيحي محمد (ص) چه كساني بودند. مسيحيان بردگاني بودند كه از شهرها و نقاط ديگر خريداري شده و در مكّه نزد اربابان خويش زندگي مي كردند و از طريق انجام خدمات و فعاليت هايي خاص، درآمد و ثروتي براي اربابان خود تدارك مي ديدند.... برخي از مستشرقين تلاش بي ثمر و متروك بعضي از علماي مسيحي قرون وسطي را زنده كردند و مدعي شدند كه پيامبر اسلام، مباني آيين خويش را از دو راهب مسيحي (بحيرا و راهب بُصري) اخذ كرده است. " [11] . ولي اساساً ملاقات پيامبر اكرم با اين دو راهب مسيحي ازسوي تاريخ نگاران جاي شك وشبهه دارد و بسياري از آنان در پايان نقل اين داستان با جملاتي از قبيل الله اعلم فقدان منابع معتبر در اين باره را آشكار ساخته اند. حال بر فرض وقوع اين ملاقات ها " آيا مي توان سرچشمه آموزشهاي پيامبر اسلام را آن دو راهب مسيحي دانست؟ آيا انسان عاقل و انديشمند، مي تواند دو ملاقات كوتاه را كه به فرض صحت وقوع، گذرا و شتابزده دقايقي به هنگام عبور كاروان روي داده و متن سخنان رد و بدل شده در آنها هم جز پيشگويي رسالت رسول خدا، حاوي هيچ سخن ديگري نيست، مبناي تكوين آيين گسترده اسلام در انديشه پيامبر بداند؟ اين ادعاهاي سست ممكن است معاند را به ظاهر ساكت كند، اما خرد خردمندان را قرار و آرام نمي دهد." [12] .مرحوم دكتر راميار (در اين باره) مي نويسد:آن معارف عاليه قرآن كجا و اين چند تن مرد گمنام و يا افسانه اي كجا كه حداكثر، راهب دير دور افتاده بُصري و يا زاهد عزلت نشين مكه و يا آهنگر سرگذر و يا چند تن سرباز حبشي وامانده از لشگر ابرهه بوده اند. اين سخنان بيشتر به شوخي هاي سبك مردم سبك مغز مي ماند تا به سخني جدّي و در خور اعتناء. چنين است كه قرآن با لحني قاطع اين سفاهت ها را مي كوبد و اعلان مي كند: "و ما كان هدا القرآن ان يفتري من دون الله و لكن تصديق الّذي بين يديه و تفصيل الكتاب لاريب فيه من رب العالمين" (و اين قرآن نه چنان است كه كسي جز به وحي خدا تواند يافت، و ليكن ساير كتب آسماني را نيز تصديق مي كند و كتاب الهي را تفصيل مي دهد كه بي گفتگو از جانب پروردگار جهانيان است). (يونس/ 37)

كلام آخر

اگر انگيزه عناد را براي گلدزيهر و ديگر مستشرقيني كه نبوت پيامبر مكرم اسلام را منكر مي شوند، نپذيريم، لااقل بايد بگوييم كه اينان نمي دانسته اند كه با انتساب اين موارد به پيامبر اسلام به راهي رفته اند كه مشركين قريش رفتند. به عبارت ديگر قريشيان و اعراب باديه نشين صدر اسلام كه همه بر جاهل بودن آنان اذعان دارند همان دلايلي را اقامه كرده اند كه اينك افرادي كه داعيه برخورداري از دانش روز دارند. خداوند اين آيات را نه تنها براي قريشيان، كه براي تمام منكران در سراسر تاريخ گفته است: " فلا اقسم بالخنس الجوار الكنّس و اللّيل اذا عسعس و الصّبح اذا تنفّس انّه لقول رسول كريم ذي قوّة عند ذي العرش مكين مطاع ثمّ امين و ما صاحبكم بمجنون و لقد راه بالافق المبين و ما هو علي الغيب بضنين و ما هو بقول شيطان رجيم فاين تذهبون ان هو الّا ذكر للعالمين لمن شآء منكم ان يستقيم و ما تشآوون الا ان يشاء الله ربّ العالّمين.سوگند به اختران گردان كه نهان شوند و از نو آيند، وبه شب چون روان گردد و به صبحدم آنگه كه نفس بركشد كه اين قرآن سخن فرستاده اي گرانقدر است، نيرومند كه در پيشگاه خداوند عرش صاحب اختيار مطلق است. هم مطاع و هم امانتدار است؛ رفيق شما مجنون نيست. بي شك رسول شما و آن رسول آسماني، در افقي بالاتر با هم ديدار كرده اند. دانش غيبي بخيل نيست و قرآن سخن شيطان مطرود نيست. پس به كجا مي رويد؟ اين قرآن فقط يادواره اي براي جهانيان است، براي كسي از شما هم كه بخواهد در راه راست قدم بگذارد و شما نمي خواهيد مگر آنكه خدا پروردگار عالميان خواسته باشد."(تكوير،آيات 16الي 29)و اما در مورد ادعاي پاياني مستشرقان مبني بر ارتباط پيامبر اكرم با خارج شبه جزيره بايد گفت كه رسول مكرم اسلام تنها يك بار آن هم در بيست و پنج سالگي با كاروان تجاري خديجه به شام سفركرد و اين سفربهانه اي به دست مغرضان و ديرباوران داده تا سرچشمه قرآن را در اين سفرو در شام جستجو كنند. آيا كسي كه واجد اين ميزان ذخاير عقلي است كه مي تواند نام او را ازگمنامي به در آورد، اين ذخاير را در اختيار جواني از صحراي عربستان مي گذارد كه در پناه آن به بلند آوازه ترين مرد تاريخ بشري تبديل شود؟ به هر روي به نظر مي رسد معاندان دين اسلام كه بر پوشالي بودن تمام آيين ها و اديان موجود و درخشش اسلام در برابر آنها باور دارند در صدد هستند با دانش اندك و جان هاي بي مقدار خويش اين درخشش را از اسلام بازستانند ولي مثل اين معاندان و درخشش قرآن و اسلام مانند روشنايي كرم شب تاب در برابر خورشيد عالم تاب است.

پاورقي

[1] سبحاني.جعفر. راز بزرگ رسالت. ص 162.
[2] زرگري نژاد. غلامحسين.تاريخ صدر اسلام،عصر نبوت.ص 200.
[3] همان ص 201.
[4] همان ص 204.
[5] همان.
[6] همان.
[7] همان ص 205.
[8] همان ص 206.
[9] همان ص 207.
[10] سبحاني ص 190.
[11] زرگري نژاد. ص 208.
[12] همان ص 209.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».