پژوهشي در زمينه شاعر نبودن پيامبر از ديدگاه قرآن

مشخصات كتاب

‏شماره كتابشناسي ملي : ايران۷۴-۲۴۴۴۰
‏سرشناسه : جبرييلي محمدصفر
‏عنوان و نام پديدآور : پژوهشي در زمينه شاعر نبودن پيامبر از ديدگاه قرآن جبرييلي محمدصفر
‏منشا مقاله : ، نامه مفيد، سال ۱، ش ۴، (زمستان ۱۳۷۴): ص ۲۱ ـ ۴۲.
‏توصيفگر : شعر
‏توصيفگر : قرآن
‏توصيفگر : محمد (ص ، پيامبر اسلام

مقدمه

در نوشتار حاضر، ابتدائاً از تاريخچه شعر و تدوين آن و اينكه شعر از فطريات انسان است سخن به ميان آمده است. سپس فرق شعر را با نظم بيان نموده و آيات مربوط به شعر و شاعران را ذكر كرده‌ايم و ضمن دسته بندي اين آيات به بيان آراي مفسران شيعه و اهل سنت پرداخته و نهايتاً مدعاي خود را با استناد به آيات و روايات به اثبات رسانده و در پايان با توجه به آيات شريفه قرآن موقعيت شاعران را نفياً و اثباتاً مطرح كرده و از مطلوبيت نفسي شعر سخن گفته‌ايم.

چكيده

در نوشتار حاضر، ابتدائاً از تاريخچه شعر و تدوين آن و اينكه شعر از فطريات انسان است سخن به ميان آمده است. سپس فرق شعر را با نظم بيان نموده و آيات مربوط به شعر و شاعران را ذكر كرده‌ايم و ضمن دسته بندي اين آيات به بيان آراي مفسران شيعه و اهل سنت پرداخته و نهايتاً مدعاي خود را با استناد به آيات و روايات به اثبات رسانده و در پايان با توجه به آيات شريفه قرآن موقعيت شاعران را نفياً و اثباتاً مطرح كرده و از مطلوبيت نفسي شعر سخن گفته‌ايم.

شعر و موقعيت آن

شاعر از قديم الايام معمول بوده و شايد بتوان گفت قدرت شعر گفتن در بشر همزمان با قدرت بيان بوده است. و حتي بعضي آنرا از غرائز فطري انسان به حساب آورده‌اند.اهميت شعر در انسان به قدري است كه او در ايّام خاصي تمايل به سرودن آن دارد؛ مثلاً مادر موقع بچه داري كه كودك خود را به ترقص در مي‌آورد عموماً الفاظي خيالي توأم با وزني هر چند محدود بر زبان جاري مي‌كند.و گاهي اوقات با صداي خود ترانه‌اي هم مناسب با آن، به اجرا در مي‌آورد و همچنين در مصائب باز اين خصوصيت را بيشتر در زنها خصوصاً زنان عزادار و مصيبت ديده به خوبي مشاهده مي‌كنيم.اما در مورد اينكه شعر از چه زماني به عنوان يك علم تدوين يافته و مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. مي‌توان گفت.از جمله «رساله‌هاي ارسطو در علوم مختلف» رساله‌اي است در فن شعر و آن نخستين نقد دقيقي است از پيشينيان در زمينه شعر و ادب كه به دست ما رسيده است.لذا در كتب منطق در بحث صناعات خمس منطقيون بالاتفاق صنعت پنجم را به شعر اختصاص داده و كم و بيش در باره آن بحث كرده‌اند. هر چند بحث منطق در باره شعر با بحث در باره آن در علم عروض و قافيه «علم بديع» و وزن و موسيقي تفاوت بسياري دارد.بعلاوه شعر اصلاً از نظر منطقي با شعر از نظر اديبان تفاوت زيادي دارد؛ چرا كه از نظر منطق شعر محدود به مخيلات است صرف نظر از وزن و قافيه؛ ولي شعر از نظر ادب مخيلات توأم با وزن و قافيه است، البته شعر نيمايي و شعر سپيد را بايد از اين مسأله استثنا كرد.مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي در كتاب شريف «اساس الاقتباس» در مقاله نهم چنين مي‌نويسند:«شرط تقفيه در قديم نبوده است و خاص است به عرب و ديگر امم از ايشان گرفته‌اند. اشعار يونانيان بعضي چنان بوده است و در ديگر لغات مانند عبري و سرياني و فرس هم وزن حقيقي اعتبار نكرده‌اند و اعتبار وزن حقيقي به آن مي‌ماند كه اول هم عرب را بوده است مانند قافيه و ديگران هم متابعت ايشان كرده‌اند. گرچه بعضي بر ايشان بيفزوده‌اند مانند فرس.»

تعريف شعر

با توجه به اين مطالب بايد گفت شعر از نظر متأخران و اديبان عبارت است از:«گره خوردگي عاطفه و تخيل كه در زباني آهنگين شكل گرفته باشد. بر خلاف نظم كه كلامي است موزون و مقفي بدور از عاطفه و خيال.»پس عناصر و اركان مهم شعر عبارتند از: عاطفه، تخيل، زبان، موسيقي و تشكل؛ ولي عناصر نظم همان وزن و قافيه هستند.در كتب منطق شعر را به دو 2 گروه تقسيم كرده‌اند.ـ شعر ارسطويي. كه تخيلي است صرف نظر از وزن و قافيه.ـ شعر عروضي. كه آميخته است از تخيل و وزن و قافيه.با توجه به اين تعريف و توضيح در مي‌يابيم كه اگر نظم بدون تخيل باشد ديگر شعر نيست؛ مانند: نصاب الصبيان تأليف ابونصر فراهي در فن لغت، الفيه تأليف محمدبن مالك در فن ادب عربي، منظومه تأليف فيلسوف بزرگوار حاج ملا هادي سبزواري در منطق و فلسفه و همچنين اُرجُوزه‌هاي متعددي كه علما در علوم مختلف (از فقه و اصول و كلام و رجال و...) به نظم در آورده‌اند.ملك الشعراي بهار قطعه شعري دارد با عنوان شعر و نظم بدين قرار:شعر داني چيست؟ مرواريدي از درياي عقلشاعر آن افسونگري كاين طرفه مرواريد سفتصنعت و سجع و قوافي هست نظم و نيست شعراي بسا ناظم كه نظمش نيست الاّ حرف مفتاي بسا شاعر كه او در عمر خود نظمي نساختواي بسا ناظم كه او در عمر خود شعري نگفت.از اينكه گفتيم ماده شعر از تخيلات است نبايد تصور كرد كه شعر سراسر خيالپردازي است. بلكه شعر نوعي محاكات است از عالم واقع؛ اما شاعر معمولاً عين واقع را توصيف نمي‌كند، بلكه در آن با افزودن و كاستن و آوردن تشبيهات زيبا و كنايه و استعاره و اغراق تصرف مي‌كند، هر چند نبايد از نظر دور داشت كه شخص شاعر و موقعيت او و زمان و مكاني كه در آن زندگي مي‌كند در كم و كيف شعر او دخالت دارند.چنانكه در قرآن راجع به شاعران دو پهلو خطاب فرموده. اول با كلمه الشعراء آنها را ذم نموده و سپس با حرف استثناء خوبان از آنها را مدح و توصيف مي‌نمايد.

مقام و موقعيت شعر و شاعر در عصر جاهليت

شعر و شاعر در آن زمان به قدري حائز اهميت بودند كه آن دو را مقدم بر شمشير و جنگجو مي‌دانستند و چه بسا ارزش او را بر خطيب و خطابه نيز برتري مي‌دادند؛ چرا كه شاعر زبان قبيله بود و در جنگها او بود كه دشمن را هجو مي‌كرد و با رجزهايش لشكر را بر مي‌انگيخت و احساسات آنها را به هيجان در مي‌آورد و نهايتاً پيروزي را نصيبشان مي‌نمود. و اگر در قبيله‌اي شاعري پديدار مي‌شد براي او جشنها بر پا مي‌كردند و به رقص و پايكوبي و اطعام مي‌پرداختند كه قبيله آنها زبان گويائي به دست آورده است كه در تمام مراحل حيات منشأ موفقيتهاي مختلفي برايشان بود.در اهميت شعر و شاعر در آن عصر چنين نوشته‌اند:«در آن روزگار نقش اجتماعي راستيني به عهده شاعر بود. قدرت شاعر بر قدرت خطيب فزوني داشت؛ زيرا شعر با سرعت بيشتري در خاطره‌ها نقش مي‌بندد و زودتر از خيمه گاهي به خيمه گاهي ديگر و از چاه آبي به چاه آب ديگر انتشار مي‌يابد؛ از طرف ديگر نوعي ويژگي مافوق طبيعي با نام شاعر ملازم بود. مي‌پنداشتند كه موجودي نامرئي و نيرومند كه همان جن باشد به وي الهام مي‌بخشد و يا حتي در درون او حلول كرده است. هر شاعر جن خاص خود را داشت؛ سخنان شاعر خاصه هجاهاي او از قدرت خباثت آميزي برخوردار بود و گاه همچنان كه پيش از اين گفتيم قبائل شاعران اسير را دهان‌بند مي‌زدند تا شايد از قدرت زيان آور سخنانشان رهايي يابند.»

ظهور اسلام و پيشرفت شعر

با ظهور اسلام در جزيرة العرب نه تنها اهميت و مقام و رتبه شعر تنزل نيافت بلكه شعر به نحو بهتري به حياط خود ادامه داده و با ترغيبها و تشويقهاي پيامبر و توجه آن حضرت به مقام شعر و شاعري مكان و مقام خود را به نحو مطلوبتري افزايش داد.در تاريخ مي‌بينيم كه در بين اسراي جنگ احد اسيري كه شاعر است مورد لطف پيامبر قرار گرفته و بر او منت نهاده و آزادش مي‌كند؛ اما بر خلاف ديگر اسيران از او فديه دريافت نكرده؛ ولي در مقابل آزادي او تعهد مي‌گيرند كه بر ضد اسلام و مسلمين شعر نسرايد. و يا در جاي ديگر پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله كعب بن زهير را مهدور الدم دانسته و خون او را مباح نموده‌اند؛ ولي به جهت شعري كه سروده بود مورد توجه پيامبر قرار گرفته و حضرت او را مورد عفو و مرحمت قرار مي‌دهند.مقام شعر در مواردي به حدي بالا ميرود كه پيامبر عزيز اسلام مسلمين را همانطوريكه امر به تعليم و تعلم قرآن كريم مي‌فرموده آنان را امر به سرودن و ضبط و ثبت اشعار فرموده و اين امر را ياري دين و جهادي در راستاي حفظ اسلام مي‌دانستند.شهيد مطهري در اهميت شعر و شاعران به نمونه‌هايي اشاره فرموده‌اند، از جمله نوشته‌اند:«كميت اسدي با همان اشعارش بيشتر از يك سپاه براي بني اميه ضرر داشت».و باز نوشته‌اند:«يك قصيده آنها به اندازه يك سلسله مقالاتي كه يك متفكر انقلابي بنويسد اثر دارد.»

شعر در قرآن

چنانكه ديديم اسلام به «شعر» اهميت مي‌دهد و پيامبر اسلام شعراي متعهد را ارج مي‌نهاده است، با اين حال خداوند متعال در قرآن مجيد با صراحت تمام صفت «شاعر» بودن را از پيامبر نفي فرموده است. چنانكه «شعر نبودن» قرآن مجيد را تصريح نموده و اكنون سيري در اين دسته از آيات قرآن مجيد مي‌كنيم.مجموع آياتي كه درباره رسالت خاتم النبيين نازل شده است حدود 1920 آيه مي‌باشد كه درصد متوسط آن 30% كل قرآن مي‌باشد.اين آيات خود بر سه 3 دسته تقسيم شده است:دسته اول. تذكر و تعليم توحيد و ذكر صفات و نعمات الهي است كه حدود 817 آيه را در بر مي‌گيرد.دسته دوم. تنزيل قرآن از جانب پروردگار و مسأله وحي و خصوصيات پيامبر اكرم است و حدود 634 آيه مي‌باشد.دسته سوم. وصف و جدال با مشركين كه اوج اين آيات مربوط به چند سال قبل از هجرت بوده ولي بعد از هجرت نيز حتي تا سال آخر عمر مبارك پيامبر اكرم ادامه داشته است كه حدود 445 آيه مي‌باشد.آنچه در اين مقاله مطمح نظر است دسته دوم از اين آيات است كه در آنها بيشتر به جنبه تنزيل قرآن از طرف خداوند و مسأله وحي و بيان خصوصيات پيامبر و احياناً رد اتهامات وارده بر آن حضرت از طرف كفار و مشركين توجه شده است.از جمله آيات نازل شده در شش مورد طي شش سوره در ضمن حدود ده آيه مواردي را در مقام دفع اين تهمت كه پيامبر اكرم شاعر است و چيزهايي را كه به عنوان قرآن آورده است، شعر است مطرح فرموده است.مناسب است كه قبل از هر گونه بيان و نظري اصل آيات را بترتيب قرآن با ترجمه فارسي آنها نوشته سپس به شأن نزول و توضيح و بيان آنها پرداخته شود.ـ بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلياتنا بايه كما ارسل الاولون (انبياء / 5)و ليكن اين مردم غافل نادان گفتند كه سخنان قرآن خواب و خيالي بي اساس است.بلي محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله كه به اين قرآن دعوي نبوت مي‌كند شاعري است كه اين كلمات را خود بافته است و از دروغ به خدا نسبت مي‌دهد و گرنه بايد مانند پيغمبران گذشته آيت و معجزه‌اي براي ما بياورد.ـ والشعراء يتبعهم الغاون. الم تر انهم في كل واد يهيمون. و انهم يقولون مالا يفعلون. الاالذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكرواالله كثيراً وانتصروا من بعد ما ظلموا و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون. (شعراء / 227 ـ 224)«پيامبر شاعر نيست». شعرا كساني هستند كه گمراهان از آنان پيروي مي‌كنند. آيا نمي‌بيني آنها در هر وادي سرگردانند و سخناني مي‌گويند كه خود عمل نمي‌كنند، مگر كساني كه ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام مي‌دهند و خدا را بسيار ياد مي‌كنند و به هنگامي كه مورد ستم واقع ميشوند به دفاع از خويشتن و «مؤمنان» بر مي‌خيزند (و از ذوق شعري خود كمك مي‌گيرند) و به زودي آنها كه ستم كردند مي‌دانند كه بازگشتشان به كجاست.ـ و علمناه الشعر و ماينبغي له ان هو الا ذكر و قرآن مبين. (يس / 69)نه ما او را (يعني محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) شعر آموختيم و نه شاعري شايسته مقام اوست، بلكه اين كتاب ذكر الهي و قرآن روشن بيان خداست.ـ و يقولون ائنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون. (صافات / 36)«با كمال تكبر و بي شرمي» مي‌گفتند آيا ما براي خاطر شاعر ديوانه‌اي دست از خدايان خود برداريم.ـ ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون. قل تربصوا فاني معكم من المتربصين. (طور / 31 ـ 30)يا كه «كافران نادان) گويند «محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله» شاعريست «ماهر» و ما حادثه مرگ او را انتظار داريم. «تا به مرگ از دعوي نبوتش آسوده شويم». اي رسول بگو شما به انتظار مرگ من باشيد كه من هم از منتظران «مرگ و هلاك» شما هستم.ـ انه لقول رسول كريم. و ما هو يقول شاعر قليلا ما تؤمنون. (حاقه / 42 ـ 41)قرآن به حقيقت وحي خدا و كلام رسول بزرگوار است. نه شخص شاعري «و گفتار خيالي و موهومي» است گرچه اندكي مردم هوشيار به آن ايمان مي‌آورند.تذكراين شش سوره تماماً جزو سوره‌هاي مكي هستند؛ و همانگونه كه گفته شده معلوم مي‌شود اين اتهام در مكه بين سران كفار مطرح بوده است.شأن نزول آيات شريفهبراي اينكه بهتر بتوانيم به علت و فلسفه نزول اين آيات شريفه پي ببريم، لازم است شأن نزول آنها را بيان كنيم.كفار قريش با اينكه خود از جاذبه‌هاي قرآن بي بهره نبوده و شديدا تحت تأثير آن كلام الهي قرار مي‌گرفتند خصوصاً وقتي كه وجود مقدس پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله با آن صداي زيبا و قرائت جذّاب و نفس گيرايش آيات الهي را تلاوت مي‌فرمودند همه شديداً جذب شده و تحت تأثير قرار مي‌گرفتند؛ حتي سران كفار قريش كه از مخالفين سرسخت بودند شبانه از خفا و تاريكي استفاده كرده و پنهان از ديگران خود را در گوشه‌اي مخفي كرده و به تلاوت قرآن گوش فرا مي‌دادند؛ اما وقتي به طور جدي دريافتند كه اين امر با عقايد و افكار و منافع آنها سر سازگاري ندارد بلكه شديداً آنها را به خطر مي‌اندازد به فكر چاره انديشي افتادند و براي اينكه اين جاذبه پر قدرت و با صولت قرآن و پيامبر را از ديدگاه عامه مردم بيندازند، دست به اتهامات مختلف و متعدد و گاه متضاد با هم مي‌زدند. چنانكه گاهي حضرت را ساحر مي‌خواندند و در برهه‌اي ايشان را كاهن معرفي مي‌كردند و در زماني او را شاعر مي‌پنداشتند؛ حتي به آن حضرت نسبت جنون داده و يا ايشان را مُفْتِرْ و دروغگو مي‌خواندند.اين تهمت‌هاي نامناسب و احياناً متضاد خود حاكي از تحيّر و بيچارگي آنها بود كه توأم با جهالت و لجاجتشان معجوني ساخته بود كه مرتكب هر نسبت و هر كاري مي‌شدند تا بتوانند از نفوذ قرآن و پيامبر بكاهند.بد نيست اين نكته را متذكر شويم كه آنها در اين اتهامات دست به اقدام دسته جمعي مي‌زدند. قبل از نسبت هر تهمتي به پيامبر به طور مخفيانه جلسه‌اي تشكيل مي‌دادند؛ چنانكه اين امر از آيه شريفه معلوم است.و اسرّواالنجوي الّذين ظلموا. هل هذا الاّ بشر مثلكم...(سوره انبياء / 3)اين ظالمان در گوش خود گفتگوهايي را كه براي توطئه انجام مي‌دهند، پنهان مي‌دارند و مي‌گويند اين يك بشر عادي مثل شماست...در تاييد اين مطلب به روايتي كه علاّمه مجلسي در بحارالانوار نقل كرده‌اند استناد مي‌كنيم.مضمون روايت چنين است:قريش در مجلسي اجتماع كردند و بعد از مشورت، عتبة بن ربيعه را به نزد پيامبر فرستادند و به او گفتند كه به پيامبر چنين بگويد: قوم و قبيله تو مي‌گويند كه تو امر عجيب و بزرگي را آورده‌اي كه آبا و اجداد تو بر آن نبودند و هيچيك از ما نيز بر آن اعتقاد نداشته و تو را تبعيت نخواهيم كرد و يقيناً تو احتياجي داري كه ما او را برآورده مي‌كنيم و هر چقدر مال مي‌خواهي ما بتو مي‌دهيم و از اين كار دست بردار.بعد از اينكه عتبه اين پيغام را به حضرت رسانيد و سخنانش تمام شد، پيامبر فرمودند بسم الله الرّحمن الرّحيم حم تنزيل من الرّحمن الرّحيم و سوره شريفه را تا آيه فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقه مثل صاعقة عاد و ثمود تلاوت فرمودند. عتبه بعد از شنيدن اين آيات به سوي قريش برگشت و قضيه را به اطلاع آنها رساند و سپس گفت: كلمني بكلام ماهو بشعر و لا بسحر و انه لكلام عجب ماهو بكلام الناس... او «پيامبر» طوري با من صحبت كرد كه نه شعر بود و نه سحر بلكه كلماتي بود عجيب كه از جنس كلام بشر نبود...مشابه همين مسأله و برخورد را وليد بن مغيره داشت كه بعد از استماع آيات سوره حم به خانه برگشت و از منزل خارج نشد؛ او كه عموي ابوجهل بود، سران قريش متعرض ابوجهل شدند كه عمويت به دين محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله گرويده است. ابوجهل و ديگران از اين امر شديداً غصه‌دار و غمگين شدند؛ صبح اول وقت ابوجهل به سراغ عمويش وليد رفته و به او گفت: مرا سرافكنده كردي و به افتضاح كشاندي و به دين محمد در آمدي. گفت: نه من به دين خود و اجدام هستم؛ لكن كلامي از او شنيدم كه مو بر بدنم راست شد؛ وقتي پرسيدند كه آيا آن كلام شعر بود گفت: خير. خطابه بود؟ گفت: خير. هر چه گفتند گفت: خير. گفتند پس چه بود؟ گفت: مرا مهلت دهيد تا فكر كنم.اين روايت و روايات قبلي همه حاكي از متحير بودن قريش در امر قرآن و پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله بود؛ لذا مكرراً جلسه تشكيل داده و به مشورت مي‌پرداختند تا شايد بتوانند مرهمي بر آن زخمهاي دردناكشان بگذارند؛ امّا هيهات.مرحوم شيخ طوسي در تفسير تبيان در بيان اين آيات چنين فرموده‌اند:«... با اينكه مي‌دانستند پيامبر شاعر نيست چنانكه مي‌دانستند مجنون هم نيست؛ اما اين اتهامات را به اين جهت مي‌گفتند كه نبوت و نزول وحي را بر پيامبر تكذيب كنند تا بتوانند خود را از پيامدهاي آن راحت كنند و اين عملي است كه از بيچارگان و سفيهان سر مي‌زند كه آنها نيز مخالفان خود را تكذيب مي‌كنند...»سيد قطب در تفسير في ظلال القرآن در همين رابطه مي‌گويند:«... آري. قريش زماني مي‌گفتند قرآن شعر است و پيامبر شاعر. آنها وامانده و متحير در اينكه چگونه با اين بيانات مقابله كنند و چطور با آن مواجه شوند. بيانات و اقوالي كه مانند آن را نديده و نشنيده و نمي‌شناختند و آنقدر اثر داشت كه در دل مردم نفوذ كرده و افكار و ديدگاه آنها را به حركت درآورده و بر اراده و افكارشان غلبه كرده بود.»

علت اتهام شاعر بودن به پيامبر و وجه تناسب آن

گفته شد كه كفار قريش براي آنكه مرهمي بر زخم دلشان بنهند هر گاه پيامبر را بطريقي مورد اتهام قرار مي‌دادند تا اينكه بتوانند تأثير كلام ايشان را كمتر كنند و توجه مردم به آن حضرت را از بين ببرند و گفته شد كه نوعاً اتهاماتي كه به حضرت مي‌بستند هيچ وجه تناسبي نداشته؛ اما از جهاتي قابل توجيه بود؛ مثلاً در يكي از جلسات وقتي بحث بر اين شد كه چه نسبتي به ايشان بدهند، بعضي پيشنهاد ساحر بودن را مطرح كردند.چنانكه وليدبن مغيره در يكي از همان جلسات بعد از رد پيشنهادهاي ديگران به فكر فرو رفت و بعد از مدتي با ناراحتي سر بلند كرد و گفت: او نيست مگر ساحر و جادوگر؛ چرا كه بين پدر و فرزند و برادر و زن و شوهر جدايي مي‌اندازد و اين نيست مگر همان سحر و جادو.اما اينكه چرا حضرت را شاعر مي‌گفتند، تناسب قضيه در آن بود كه در جاهليت مردم اعتقاد بر اين داشتند كه هر شاعري را شيطان و يا جن خاص خودش است كه اشعار را به او القا مي‌كند. چنانكه در تاريخ ادبيات عرب در اين خصوص آمده است:«از طرف ديگر نوعي ويژگي مافوق طبيعي با نام شاعر ملازم بود؛ مي‌پنداشتند كه موجودي نامرئي و نيرومند كه همان جن باشد به وي الهام مي‌بخشد و يا حتي در درون او حلول كرده است؛ هر شاعر جن خاص خود را داشت.دكتر جواد علي اين قضيه را به طور مبسوط مطرح كرده است و حتي نام شياطين بعضي شعرا، كه در عصر جاهليت مردم و خود شاعران به آن اعتقاد داشتند، را ذكر كرده است. از جمله اسم شيطان اعشي، مسحل بود و شيطان امرئ القيس، لافظ و شيطان عبيد بن ابرص، هبيد نام داشت.لذا قريش با اين عنوان كه پيامبر شاعر است و اين مطالبي را كه به عنوان وحي و قرآن بيان مي‌كند از طرف خدا نمي‌باشد، بلكه اشعاري است كه توسط جن يا شيطان به او القاء مي‌شود؛ حضرت را مورد اتهام قرار مي‌دادند.ظاهراً بعضي از قريش نيز به همين مسأله دل خوش كرده بودند كه آري او پيغمبر نيست بلكه شاعري است كه اشعاري مي‌سرايد؛ لذا امر او را مقطعي دانسته و مي‌گفتند او هم مانند ديگر شاعران مي‌ميرد و ما از دست او راحت مي‌شويم. با اين چاره انديشي ظاهراً هم مرهمي بر دلهاي زنگ زده خود مي‌گذاشتند، هم جواب سؤال ديگران را مي‌دادند.بعلاوه اينكه اين تهمت مي‌توانست توجيهي براي دفع تأثير كلام و بيانات حضرت خصوصاً آيات نازله بر ايشان باشد و از مقام و موقعيتشان بكاهد؛ چرا كه ايشان نيز شاعري است مانند ديگر شاعران كه باستناد مخيلات و ذوقيات و نهايتاً آموخته‌هاي خود اشعاري را در قالبي جذاب مي‌سرايد، بالاخره مرگ او فرا رسيده و از بين خواهد رفت. چنانكه آيه شريفه ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون (سوره طور / 30) حاكي از اين ديدگاه است.علامه طباطبايي در ذيل اين آيه چنين فرموده‌اند:«حاصل اين معني اين است كه او شاعر است و ما منتظر مرگ او هستيم تا بعد از مردنش يادش از دلها برود و اسم و رسمش فراموش شود و ما از دست او راحت مي‌شويم.»

ديدگاه قرآن

با توجه به اين دو بحث كه شأن نزول آيات و تناسب اين اتهام را مطرح كرديم. اكنون ديدگاه قرآن را در باره شعر بودن قرآن و شاعر بودن پيامبر مطرح مي‌كنيم:چنانكه از ظاهر آيات بدست مي‌آيد مي‌توان آنها را در سه دسته از هم متمايز كرد:دسته اول. آياتي كه خداوند از قول كفار اين اتهام را به پيامبر مطرح كرده است و آنها عبارتند از سه آيه زير:ـ بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر. (انبياء / 3)ـ يقولون ائنا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون. (صافات / 36)ـ ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون. (طور / 30)دسته دوم. آياتي كه خداوند اين اتهام را با تأكيد تمام رد فرموده است و عبارت از دو آيه زير است:ـ و ما علمناه الشعر و ما ينبغي له ان هو الاّ ذكر مبين. (يس / 69)ـ (انه لقول رسول كريم) و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون. (حاقه / 41)دسته سوم. آياتي كه ديدگاه كلي قرآن را راجع به شاعران نفياً و اثباتاً مطرح كرده است.و الشعراء يتبعهم الغاوون....(شعراء / 227 ـ 224)الف: دسته اول. راجع به اين آيات در دو بحث گذشته توضيحات لازم گفته شد.ب: دسته دوم. كه خود در برگيرنده دو مطلب است:ـ پيامبر شاعر نيست و ما به او تعليم شعر نداديم.ـ قرآن شعر نبوده و سروده شاعر نيست.ظاهراً اين آيات جواب صريح و قاطعي است به مفاد آيات دسته اول كه كفار پيامبر را شاعر مي‌دانستند و قرآن را شعر مي‌پنداشتند. خداوند صراحتاً فرموده است كه پيامبر شاعر نيست و اصلاً شعر به او تعليم داده نشده و شعر گفتن او را سزاوار نيست.توضيح آيات دسته دوم با بيان چند مطلب:هر چند ما كه قرآن را بعنوان اولين منبع و سند در بيان افكار و عقايد و كليه مطالب ديگري كه مورد نظر است مي‌دانيم اما خالي از فايده نخواهد بود. اگر به استناد نظر علماي بزرگوار از مفسرين و قبل از آن روايات وارده اين مسأله را توضيح بيشتري داده و چند مطلب مربوط را مطرح نماييم.

آيا پيامبر شعر بلد بودند يا خير؟

با توجه به اين آيه و آيات ديگر ظاهر اين است كه پيامبر عالم به شعر نبودند؛ يعني نمي‌توانستند شعر بسرايند و انشا كنند؛ چرا كه اين امر نسبت به ايشان منهي عنه بوده و اصلاً خداوند ذوق و قريحه شعر گفتن را به ايشان نداده است.چنانكه مرحوم طبرسي نوشته‌اند:ما علّمناه الشعر. اي ما اعطيناه العلم بالشعر و انشائه. يعني ما به پيامبر علم و دانش شعر گفتن را عطا نكرديم.علامه طباطبايي نيز همين نظر را دارند.اشكال و جواب.اگر گفته شود كه درست است پيامبر نسبت به سرودن شعر نهي شده بود اما از آنجاييكه شعر گفتن معمولاً از ذوقيات انسان است و ممكن است هر كس بتواند شعر بگويد؛ لذا مي‌گوييم پيامبر احتمالاً ذوق و قدرت شعر گفتن را داشته لكن چون منهي عنه بوده از آن پرهيز مي‌كرده است.در جواب اين اشكال بايد گفت كه ديدگاه مفسران متفاوت است. اكثر آنان ـ از شيعه و اهل سنت ـ اعتقاد دارند كه پيامبر اصلاً علم به سرودن شعر نداشته است و اگر احياناً بيت و يا ابياتي بعنوان شعر به ايشان نسبت داده باشند آنها را تأويل كرده و جواب داده‌اند.اما اينكه علم و قدرت سرودن شعر را نداشته‌اند.اول. خداوند صراحتاً فرموده است كه پيامبر را شعر تعليم نداده است.دوم. اگر ايشان توان و قدرت شعر گفتن را داشتند هر آينه اين شبهه براي ديگران به وجود مي‌آمد كه نكند اين آيات از همان اشعار باشد كه ايشان با استفاده از ذوق و قريحه شعري آنها را مي‌سرايد.سوم. اصلاً خداوند اين ذوق و قريحه شعري را در وجود مقدس پيامبر ننهفته است.نظريه دوم. پيامبر ذوق و قريحه شعري داشته‌اند.در مقابل قول اول ـ كه مشهور بين مفسران همان بود ـ كساني از مفسران هستند كه اين نهي را دليلي بر نداشتن ذوق و قريحه شعري پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله ندانسته و اعتقاد دارند كه ايشان طبع و ذوق شعر داشته‌اند لكن چون منهي عنه بوده‌اند از آن استفاده نمي‌كرده‌اند.انگيزه رأي به قول دوم.شايد بتوان گفت كه طرفداران قول دوم به اين علت كه پيامبر را جامع تمام كمالات مي‌دانسته و بعلاوه ذوق شعري از فطريات انسان است به اينكه حضرت ذوق و قريحه شعري داشته نظر داده‌اند؛ اما بايد توجه داشت كه شايد ذوق و طبع شعري از كمالات باشد اما براي پيامبر كه پرورش يافته مكتب وحي است و خود فرموده‌اند: ادبني ربي فاحسن تأديبيذوق و قريحه شعري كمالي محسوب نمي‌شود كه هيچ بلكه موجب نقص هم هست؛ چرا كه او موجودي است ملكوتي و از منبع لايزال وحي بهره مي‌گيرد كه هر چه هست حق است و واقعيت اما شعر چيزي است خيالي آميخته با توهمات و اكاذيب كه مشهور است. «احسن الشعر اكذبه».

آيا پيامبر شعر سروده و انشاء فرموده‌اند؟

با توجه به توضيحات مطلب اول معلوم مي‌شود كه پيامبر شعري انشاء نفرموده‌اند. چنانكه علامه طباطبايي فرموده‌اند:لم يقل رسول اللّه ص شعراً قط. پيامبر هرگز شعري نگفتند.

اشعار منسوب به پيامبر

بيت و يا ابياتي موزون و مقفي به پيامبر نسبت داده شده است.مثل اينكه فرموده‌اند:انا النبي لا كذبانا ان عبدالمطلبيا در جنگ حنين فرموده‌اند:هل انت الاّ اصبع رميتو في سبيل اللّه مالقيتتمام مفسرين و علما اين مسأله را به چند وجه جواب داده‌اند:اول. اين بيت و ابيات شعر نيستند تا مورد اشكال واقع شوند؛ چرا كه شعر بايد با قصد به وزن و قافيه و نظم گفته شود در حاليكه در قرآن نيز آيات نسبتاً موزون و مقفي داريم و يا بعضي مردم گاه بدون هيچ قصد و اراده‌اي در محاورات روزمره خود جملات موزون و مقفي بكار مي‌برند اما هيچكدام از اينها شعر به حساب نيامده و گوينده را شاعر محسوب نمي‌كنند.دوم. اين ابيات اگر شعر هم باشد اتفاقاً از پيامبر صادر شده و حضرت قصد شعر گفتن را نداشته‌اند.سوم. مشهور بين اديبان آن است كه كلام منظوم يك بيتي و دو بيتي را شعر نمي‌گويند.اگر جواب دوم را بپذيريم بايد قبول كنيم كه پيامبر ذوق و قريحه و قدرت شعر گفتن را داشته ولي به علت آنكه منهي عنه بوده استفاده نمي‌كرده‌اند.

نظر مؤلف روح البيان

ايشان در كتاب تفسيرش در بيان ما علمناه الشعر و آيات مربوطه شعر را به دو نوع تقسيم كرده‌اند:ـ شعر منطقي. كه تأليف شده است از مقدمات كاذبه و خيالي؛ـ شعر اصطلاحي. كلام موزون و مقفي كه گوينده با اراده و قصد آنرا به وزن و قافيه در مي‌آورد.ضمن اينكه معتقد است شعر در نزد قدما عبارت از چيزي بوده كه از مقدمات تخيلي و كاذب تشكيل مي‌شده و وزن و قافيه در آن نقشي نداشته و بعدها اين دو ركن مهمي را در شعر بوجود آوردند. سپس اضافه مي‌كند: منظور از قرآن در ماعلمناه الشعر و ما هو بشاعر شعر منطقي است نه اصطلاحي، لذا در جاي ديگر مي‌گويد:اينكه پيامبر را شاعر مي‌دانستند منظور از شاعر بودن كاذب بودن بود؛ چرا كه بليغان عرب مي‌دانستند اين كلماتي كه پيامبر مي‌فرمايد شعر نيست.

نقد نظريه صاحب روح البيان

اينكه در نزد قدما شعر خالي از وزن و قافيه بوده صحيح است؛ اما در عصر جاهليت قبل از اسلام وزن و قافيه جزو اركان اصلي شعر محسوب مي‌شده و اصطلاحاً شعر به كلامي مي‌گفتند كه ضمن اينكه از مقدمات خيالي و كاذب تشكيل مي‌شده است داراي وزن و قافيه نيز بوده است و اين امر از اشعاري كه از شاعران جاهليت به ما رسيده است و يا اشعار شاعران مخضرم و همچنين شاعران صدر اسلام مثل حسان و ديگران اين موزون و مقفي بودن كاملاً مشهود است و قريب به اتفاق مفسران و اديبان بر اين امر اتفاق دارند؛ پس منظور همان شعر اصطلاحي موزون و مقفي است نه نظر صاحب تفسير روح البيان؛ـ اينكه مقصود از شاعر بودن پيامبر كاذب بودن ايشان باشد و به تناسب آيات ديگر مثل: ما علمناه الشعر. والشعراء يتبعهم الغاوون. شاعر مجنون. سازگاري ندارد؛ـ اينكه بلغاي عرب مي‌دانستند اين كلماتي كه پيامبر مي‌فرمايد شعر نيست صحيح است. چنانكه در بيان شأن نزول آيات به طور مفصل گفته شد؛ يا اينكه وليد بعد از شنيدن آياتي از كلام اللّه مجيد از زبان پيامبر قرآن را چنين توصيف كرد و گفت:من از محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله امروز سخني شنيدم كه از سنخ كلام انس و جن نيست. و ان له لحلاوة و ان اعلاه لَمُثمر و ان اسفله لمعذق. و انه يعلو و ما يعلي عليه. بدرستي كه سخن او شيريني خاصي دارد و زيبايي مخصوص. شاخسار آن پر ميوه و ريشه‌هاي آن پر بركت است. سخني است برجسته و هيچ سخني از آن برجسته‌تر نيست؛ـ در آيه شريفه سوره انبياء قبل از شاعر بودن نسبت مفتر بودن را به ايشان داده‌اند كه همان كذب است. پس معلوم مي‌شود منظور از شاعر بودن كاذب بودن حضرت نبوده است. و همچنين موارد ديگر كه تماماً دليل بر رد نظر مؤلف روح البيان است. اللّه اعلم.

آيا پيامبر شعر و اشعار ديگران را انشاد مي‌فرموده‌اند؟

مرحوم علامه اميني تصريح دارند به اينكه حضرت شعر ديگران را انشاء مي‌فرموده‌اند.در عين حال ايشان بيت يا ابياتي كه پيامبر از شاعران انشاد فرموده باشد ذكر نكرده‌اند.مرحوم طبرسي، علامه طباطبايي، ابوالفتوح رازي، قرطبي، دكتر جواد علي و ديگران نوشته‌اند كه:پيامبر هر وقت مي‌خواست شعر شاعري را انشاد فرمايند در آن تغيير و تصرف مي‌كردند.چنانكه از عايشه چنين نقل كرده‌اند:روزي پيامبر به شعر ابن قيس«ستبدي لك الايام ما كنت جاهلاًو يأتيك بالاخبار من لم يتزود»تمثل جستند؛ اما آنرا با تغيير و تصرف چنين انشاد فرمودند:ستبدي لك الايام ما كنت جاهلاًو يأتيك من لم يتزود بالاخبارابوبكر گفت: يا رسول اللّه صلي‌الله‌عليه‌و‌آله شعر چنين نبود.حضرت در جواب او فرمودند: من شاعر نيستم و گفتن شعر مرا سزاوار نيست.پس اگر پيامبر در مواردي به شعر ديگران استناد مي‌فرموده و تمثل مي‌جستند در آن تغيير و تصرف كرده و وزن آنرا بر هم مي‌زدند و اين امر هم بسيار محدود بوده است كه پيامبر شعر ديگران را مورد استناد قرار دهد. چنانكه از عايشه سؤال شد آيا پيامبر به چيزي از اشعار شاعران تمثل مي‌فرمودند؟ عايشه در جواب گفت:«شعر» مبغوض‌ترين سخنان نزد او بود؛ هر چند گاهي به شعر ابن قيس تمثل مي‌فرمودند اما آنرا دگرگون كرده و اول و آخر بيت را عوض مي‌كردند.ابوالفتوح رازي به روايتي غير از روايت عايشه و به شعري غير از شعر ابن قيس استشهاد كرده است كه پيامبر اكرم آنرا با تغيير و تصرف خواندند وقتي ابوبكر اعتراض كرد پيامبر در جواب او فرمودند: دانيم تا چگونه گفته است؛ ليكن نه شعر كار من است.

علم و اطلاع پيامبر به شعر ديگران

در اينكه پيامبر علم و آگاهي به اشعار ديگران داشته و آنها را مي‌شناخته است شكي نيست. چنانكه از عبارت ابوالفتوح رازي و نظر صاحب روح البيان ـ كه سابقاً مطرح كرديم ـ اين نظر به خوبي تأييد مي‌شود. مضافاً اينكه مرحوم علامه اميني در تأييد اين نظر چنين فرموده‌اند:روزي پيامبر فرمودند: چه كسي شعر ابوطالب را براي ما انشاد مي‌كند؟ عمر بلند شد و گفت: يا رسول اللّه شايد اين ابيات را در نظر داريد.و ما حملت من ناقة فوق ظهرهاابر و ادني ذمه من محمد.پيامبر فرمود: خير. اينكه از اشعار ابوطالب نيست اين شعر حسان بن ثابت است.سپس حضرت علي عليه‌السلام برخاسته و فرمود شايد اين را اراده فرموده‌ايد:و ابيض يستسقي الغمام بوجههو بيع اليتامي عصمة للاراملو ابيات ديگر را نيز خواندند. پيامبر فرمود: آري.تا اينجا در طي چهار مطلب وجه ما علّمناه الشعر و اينكه پيامبر شاعر نيست معلوم شد. ضمن اينكه انه لقول رسول كريم. و ما هو بقول شاعر نيز از نظر بدور نماند. انشاء اللّه.اما اينكه خداوند فرموده است: و ما ينبغي له (يس / 69) شعر گفتن شايسته پيامبر نيست. و اين در حالي است كه پيامبر اسلام آنقدر براي شعر ارزش قايل بودند كه مردم را به حفظ و ثبت و ضبط آن امر ميفرمودند. چنانكه آنها را به تعلم و تعليم قرآن دستور مي‌دادند و آن را ياري دين و جهاد در راه خداوند و تعالي دين مي‌دانستند و مرحوم علامه اميني مكررا به اين مسأله تصريح فرموده‌اند. و يا حضرت براي حسان بن ثابت منبري قرار مي‌داد و حسان بر فراز آن در مدح پيامبر شعر مي‌سروده است و حضرت در شأن او چنين مي‌فرموده‌اند:خداوند حسان را تا موقعي كه از ما دفاع مي‌كند تأييد فرمايد.و يا گاهي در سفرهاي طولاني حسان را به خدمت خود مي‌خواندند تا از شنيدن اشعار او كسب نيرو و استراحت كنند. همچنين پيامبر در تأييد و تشويق شاعران اسلامي مكرر مي‌فرموده‌اند:والذي نفس محمد بيده فكانما تنضحونهم بالنبل فيما تقولون من الشعر.سوگند به آن كسي كه جان محمد در دست قدرت اوست با اين اشعار گويي تيرهايي به سوي آنها پرتاب مي‌كنيد.آري عنايت پيامبر در باره شعر و شاعران به قدري است كه وقتي كعب بن زهير قصيده لاميه‌اش را در مسجد در محضر پيامبر قرائت كرد حضرت لباسي از برد يماني به عنوان صله به او تقديم فرمودند كه بعداً معاويه همان لباس را به بيست هزار درهم خريداري كرده و خلفا در عيد فطر و قربان آن را به تن مي‌كردند.پيامبر در مورد يكي از شاعران مدافع اسلام چنين فرموده‌اند:اهج المشركين فان روح القدس معك ما هاجيتهم.مشركين را هجو كن بدرستيكه تا زمانيكه آنها را هجو مي‌كني جبرئيل همراه توست.و همچنين موارد متعدد ديگري كه همه حكايت از توجه و عنايت پيامبر به شعر و شاعران دارد.آري اين را مي‌دانيم كه جبرئيل همان فرشته‌اي است كه حامل وحي الهي به پيامبر اكرم است؛ اما به نص صريح حضرت در مواردي به كمك و تأييد شاعران اسلامي مي‌آيد و اين نيست مگر عنايت رباني و لطف نبوي به شعر و شاعران.

عنايت و توجه ائمه

در زندگي ائمه (عليهم اسلام) كه نظر مي‌افكنيم مي‌بينيم هر كدام به طريقي شعر و شاعري را مورد عنايت و لطف خود قرار داده‌اند و چه بسا بعضي از آن بزرگواران خود نيز شعر و اشعاري سروده باشند. چنانكه از وجود مقدس اميرالمؤمنين عليه‌السلام و امام حسين عليه‌السلام نيز اشعاري زيادي نقل كرده‌اند و حتي ديواني به امام علي عليه‌السلام نسبت داده شده است. و از جمله توصيه‌هاي امام صادق عليه‌السلام به شيعيان اين است:به فرزندان خود اشعار عبدي را بياموزيد كه او بر دين خداست.با توجه به اين ديدگاه از پيامبر و ائمه (عليهم السلام) و به تبع آنها علما و بزرگان از دانشمندان اسلامي كه همه لطف و عنايت خاصي به شعر و شاعران دارند چرا خداوند متعال فرموده و ما ينبغي له. شعر گفتن شايسته پيامبر نيست.در جواب اين بيان شريف و ذكر حكمت اين قول رفيع با اتكا به تفسير شريف نمونه كه معيار كلي مباحث اين قسمت مديون آن نوشتار است، توضيحاتي داده مي‌شود.ـ همانطوري كه گفته شد اگر پيامبر شعر مي‌سرودند، با توجه به تهمتهاي قريش از جمله اينكه حضرت شاعر است ممكن بود اين شبهه براي عده‌اي پيش بيايد كه اين آيات نازله واقعاً شعر است و پيامبر نيز شاعر است؛ـ شأن و مقام پيامبر بالاتر از آن است كه شعر بگويد؛ چرا كه شعر مركب از مخيلات و مكذوبات و آميخته‌هاي ديگري است و اين براي پيامبر كه رسول خداست جداً مناسب نبوده بلكه موجب كسر شأن حضرت مي‌باشد. در حاليكه پيامبر گرامي با وحي الهي آن معدن حقايق و واقعيت‌ها كه خود سرچشمه از منبع لايزال الهي دارد بهره‌مند مي‌شده است؛ لذا شخصيتي با اين مقام و موقعيت احتياجي به شعر ندارد؛ـ شعر از عواطف متغير انساني سرچشمه مي‌گيرد و هميشه در حال دگرگوني است. در حاليكه پيامبر و افكار عالي او حقايق ثابت و غير قابل تغيير آسماني است كه تا روز قيامت براي تمام جهانيان مطرح است؛ـ معمولاً شاعران در موارد زيادي لطافت شعر خود را با اغراق و مبالغه گويي مي‌رسانند. در حاليكه پيامبر از طريق وحي بدون هيچ اغراق و مبالغه‌اي افكار عالي اسلام و قرآن را به بهترين وجه به مردم ابلاغ فرمودند.آري اين قرآن است كه از ابتدا تا انتها با آن گستردگي فوق العاده و جذابيت فوق تصورش ذره‌اي از اغراق و مبالغه را در آن نمي‌يابيم؛ـ شاعر در موارد بسياري به جهت زيبايي و لطافت و رديف شدن قافيه و سجع خود را تسليم الفاظ مي‌كند و نوعاً از حقايق و واقعيت‌ها بدور است؛ اما قرآن با همين الفاظ متداول بهترين حقايق و واقعيت‌ها را با بياني جذاب و فوق العاده گيرا مطرح فرموده است؛ـ شعر هر چقدر جالب و عالي باشد محدود به زمان و مكان و گروه خاصي است؛ اما قرآن بدور از هر گونه محدويت بيانگر بهترين و كاملترين واقعيت‌ها بوده و گاهاً با عباراتي كوتاه بالاترين معارف را به بشريت معرفي نموده است؛7 ـ با نگاهي به موقعيت شعر در زمان جاهليت كه بيشتر مولود زندگي شاعر، اموال طبيعي و اجتماعي او بود و مشهورترين موضوعات او وصف، مدح، رثا و هجاء، فخر و غزل و خمر بود. خصوصا با توجه به اينكه مردم اعتقاد به اين داشتند كه شاعر را شيطان و يا جني است كه مطالب را به او القاء مي‌كند، بهتر مي‌توان به حكمت آيه شريفه پي برد.تذكر اين نكته خالي از اهميت نيست كه تمام اين موارد نسبت به مقام رفيع نبوت است و موقعيت ناهنجار شعر جاهليت. والا شعر نفساً امري است مطلوب و مي‌تواند در تعالي امور مثمر ثمر باشد. چنانكه پيامبر فرموده‌اند:ان من الشعر لحكمة و ان من البيان لسحرابعضي اشعار حكمت و پاره‌اي از سخنان سحر هستند.

ديدگاه قرآن درباره شاعران

گفته شد كه شاعر از مقام و موقعيت فوق العادهاي برخوردار بوده به حدي كه بالاتر از خطيب و رفيع‌تر از جنگنجو بوده است. و با پيدا شدن شاعري در قبيله مجالس جشن و سرور برگزار مي‌گرديد كه قبيله صاحب شاعري شده است كه در واقع او زبان گوياي قبيله خواهد بود و با اشعارش هم مي‌تواند تأليف قلوب نمايد و هم دشمنان را هجو كند. و با رجزهايش جنگجويان را تشويق كرده و پيروزيها را نصيبشان نمايد. و با رثاهايش مصائب و مصيبت‌ها را بيان كند و مصيبت زدگان را تسلي خاطر دهد...از جمله آيات نازله در اين كتاب شريف چند آيه است كه با بيان اوصاف شاعران ديدگاه خود را نسبت به آنها بيان داشته و بهمين مناسبت يك سوره از قرآن بنام الشعراء نام گرفته است.خداوند در آياتي از اين سوره ابتدا در مقام نفي و رد شاعران آنها را طرد كرده اما براي اينكه اين توهم پيش نيايد كه چرا؟ و علت رد آنها چيست؟ اوصافشان را به خوبي بيان فرموده كه علت طرد آنها وجود آن خصائص است. در آخر با يك استثنا شاعران مورد نظر را با بيان اوصافشان مورد توجه و عنايت خاص خود قرار داده است.آيات دسته سوم از آيات مربوط به شعر و شاعري كه شامل چهار آيه آخر سوره شعراء مي‌باشد بيانگر همين ديدگاه است.

شأن نزول آيات

بعضي گفته‌اند كه آيات در باره تني چند از شاعران قريش كه پيامبر را ناسزا گفته بودند نازل شده است. اما مشهور بين مفسران اين است كه آيات دربر گيرنده تمام شاعران جاهليت و كفار بوده و همچنين در تمام مكانها و زمانها شاعران هم فكر و عقيده و مشترك در اين اوصاف را در بر مي‌گيرد.خط مشي و سير فكري شاعران با پيامبر اكرم متفاوت است.خداوند در اين آيات ضمن رد و طرد اينگونه شاعران خط مشي آنها را كه مغاير با سير فكري و عملي پيامبر اكرم است معرفي كرده كه به مواردي از آنها اشاره مي‌شود:ـ شاعران در عالم خيال و پندار حركت مي‌كنند ولي پيامبر مملو از واقع بيني براي نظام بخشيدن به جهان بشريت سير مي‌كند؛ـ شاعران غالباً طالب عيش و نوشند و در بند زلف و خال يار؛ـ آنها معمولاً در پندارها و تشبيهات شاعرانه خويش گرفتارند؛ حتي هنگامي كه قافيه‌ها آنها را به اين سمت و آن سمت مي‌كشاند، در هر وادي سرگردان مي‌شوند؛ـ آنها غالباً در بند منطق و استدلال نبوده و اشعارشان از هيجاناتشان تراوش مي‌كند و اين هيجانات و جهتهاي خيالي هر زمان آنان را به وادي ديگري سوق مي‌دهد؛ـ هنگامي كه از كسي راضي و خوشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمانها مي‌برند هر چند كه او مستحق قعر زمين باشد و از او فرشته‌اي زيبا مي‌سازند هر چند شيطاني لعين باشد و هنگامي كه از كسي برنجند چنان به هجو او مي‌پردازند كه گوئي مي‌خواهند به اسفل السافلينش بكشانند هر چند موجودي آسماني و پاك باشد؛ـ شاعران غالباً مردان بزمند نه جنگاوران رزم؛ اهل سخنند نه اهل عمل.خدا فرموده است: «انهم يقولون ما لايفعلون.» و اين در حالي است كه پيامبر با خط مشي با محتوا و حساب شده وحي و قرآن كه سرتاسر عمل به موازين و مباني عالي كمال است و سير فكري و عملي قابل توجهش هيچ سنخيت و ارتباطي با آن سير فكري شاعران نداشته و ندارد.

بيان آيات

با توجه به آن سير فكري بيان شده اوصافي را كه قرآن براي شاعران مطرح فرموده است به شرح زير هستند:ـ پيروان آنها گروهي گمراهند؛ يتبعهم الغاوون.ـ آنها مردمي بي هدف و متأثر از هيجانهايند؛ انهم في كل واد يهيمون.ـ سخناني مي‌گويند كه خود به آن عمل نمي‌كنند. انهم يقولون مالا يفعلون.با مراجعه به تاريخ، عقل، عرف و... كاملاً معلوم مي‌شود كه پيامبر اكرم دقيقاً در مقابل اين اوصاف است.

بيان اوصاف شاعران اسلامي

. مؤمن به خدا و اسلام و مباني قرآن؛ الا الذين آمنوا.... اعمال صالح پيشه مي‌كنند؛ و عملوا الصالحات.... هميشه بياد خدا هستند؛ و اذكروا الله كثيراً.... در مقابل ظلم و ستم مقاوم بوده و دادخواه مظلومانند. و انتصروا من بعد ماظلموا...در روايات است وقتي كه اين آيات نازل شد عده‌اي از شاعران خدمت پيامبر رسيدند. در حاليكه گريه مي‌كردند و مي‌گفتند ما هم جزو شاعران هستيم در حاليكه خداوند اين آيات را نازل فرموده است. پيامبر قسمت آخر آيه را براي آنها تلاوت نموده و فرمود: شما از اينها هستيد. الا الذين آمنوا...پس معلوم شد كه نفس شعر مذموم نيست چنانكه هر كه شاعر شد مطرود و مغضوب الهي نخواهد بود. بلكه همانطوري كه شعر در مواردي بسيار مورد پسند است شاعر نيز به تناسب آن مورد نظر و عنايت است.بقول منوچهري دامغاني كه در يكي از قصايدش چنين سروده است:گر مديح و آفرين شاعران بودي دروغشعر حسان بن ثابت كي شنيدي مصطفي؟بر لب و دندان آن شاعر كه نامش بابغه استكي دعا كردي رسول هاشمي. خير الوري؟در خاتمه بحث جمله‌هايي از گفتار دانشمند محترم جناب آقاي قرشي را يادآور مي‌شويم.«نا گفته نماند در قرآن به شعر جاهليت و شعر غير مسئول حمله شده است. شعري كه در خدمت هوسهاي شخصي است و به جهت آن شعر سروده مي‌شود و قابل پياده شدن در عمل نيست. مثل تابلوهاي خيالي كه نفعي به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص ميليونر آنها را با قيمت گزاف مي‌خرند. آري اينگونه اشعار غير مسئول و مضر و محصول خيالبافي مورد حمله قرآن قرار گرفته است و قرآن نسل آنها را قطع كرد. ولي بعدها خلفا آن را زنده كردند و به شاعران مطرب كيسه‌هاي زر دادند».و گرنه شعر مفيد و مبين حقيقت مورد نظر قرآن و اولياي دين است چنانكه از استثنا در آيه اخير روشن گرديد.اصولاً سخني كه از روي وهم و خيال باشد خواه بصورت نظم باشد، يا نثر، در اسلام مذموم است. ولي بيان حقايق در هر قالبي كه باشد ممدوح و مورد نظر است.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».