پيامبر (ص)

مشخصات كتاب

نويسنده : مجله حوزه
ناشر : مجله حوزه

احاديث

1. نشان منافق سه چيز است:1 - سخن به دروغ بگويد.2 - از وعده تخلف كند.3 - در امانت خيانت نمايد.(صحيح مسلم، كتاب الايمان، ح 89)2. منفورترين چيزهاي حلال در پيش خدا طلاق است.(سنن ابي داود، كتاب الظلاق، ح 1863)3. فرزند آدم وقتي تن تو سالم است و خاطرت آسوده است و قوت يك روز خويش را داري، جهانگر مباش.(كنز العمال، ج 3، ص 782، ح 8740)4. فرزند آدم، آنچه حاجت تو را رفع كند در دسترس خود داري و در پي آنچه تو را به طغيان واميدارد روز ميگذاري، به اندك قناعت نميكني و از بسيار سير نميشوي.(كنز العمال، ج 3، ص 782، ح 8740)5. از نفرين مظلوم بپرهيز زيرا وي به دعا حق خويش را از خدا ميخواهد و خدا حق را از حق دار دريغ نميدارد.(كنز العمال، ج 3، ص 507، ح 7650)6. از استعمال سنگ حرام در ساختمان بپرهيزيد كه مايه ويراني است.(كنز العمال، ج 15، ص 405، ح 41575)7. از فراست مؤمن بترسيد كه چيزها را با نور خدا مينگرد.(سنن ترمذي، كتاب تفسير القرآن، ح 3052)8. از دنيا بپرهيزيد، قسم به آن كس كه جان من در كف اوست كه دنيا از هاروت و ماروت ساحرتر است.(كنز العمال، ج 3، ص 182، ح 6063)9. از نفرين مظلوم بترسيد كه چون شعله آتش بر آسمان ميرود.(كنز العمال، ج 3، ص 50.، ح 7601)10. دو چيز را خداوند در اين جهان كيفر ميدهد: تعدي، و ناسپاسي پدر و مادر.(كنز العمال، ج 16، ص 462، ح 45458)11. هر كس از شما در خوردن قسم جديتر است به جهنم نزديكتر است.(كنز العمال، ج 11، ص 7، ح 30390)12. در طلب دنيا معتدل باشيد و حرص نزنيد، زيرا به هر كس هر چه قسمت اوست ميرسد.(سنن ابن ماجه، كتاب التجارات، ح 2133)13. بهترين كارها در نزد خدا نماز به وقت است، آنگاه نيكي به پدر و مادر، آنگاه جنگ در راه خدا.(كنز العمال، ج 7، ص 285، ح 18897)14. محبوبترين بندگان در پيش خدا پرهيزگاران گمنامند.(كنز العمال، ج 3، ص 153، ح 5929)15. محبوبترين كارها در پيش خدا كاريست كه دوام آن بيشتر است، اگر چه اندك باشد.(صحيح مسلم، كتاب صلاة المسافرين و قصرها، ح 1305)16. بهترين كارها در پيش خدا آن است كه بينوايي را سير كنند، يا قرض او را بپردازند يا زحمتي را از او دفع نمايند.(كنز العمال، ج 6، ص 342، ح 15958)17. بهترين كارها در پيش خدا نگهداري زبان است.(كنز العمال، ج 3، ص 551، ح 7851)18. بهترين جهادها در پيش خدا سخن حقي است كه به پيشواي ستمكار گويند.(مسند احمد، باقي مسند الانصار، ح 21137)19. بهترين غذاها در پيش خدا آن است كه گروهي بسيار بر آن بنشيند.(كنز العمال، ج 15، ص 233، ح 40716)20. بهترين بازيها در پيش خدا اسب دواني و تيراندازي است.(كنز العمال، ج 4، ص 344، ح 10812)21. خداوند بندهاي را كه به هنگام خريد و هنگام فروش و هنگام دريافت سهلانگار است دوست دارد.(نهج الفصاحه، ص 15، ح 85)22. از جمله بندگان آن كس پيش خدا محبوبتر است كه براي بندگان سودمندتر است.(نهج الفصاحه، ص 15، ح 86)23. بر چهره ستايشگران، خاك بيفشانيد.(كنز العمال، ج 3، ص 574، ح 7960)24. آنكه در فروبردن خشم از ديگران بيشتر است، از همه كس دورانديشتر است.(نهج الفصاحه، ص 17، ح 95)25. مردم را از معاشرانشان بشناسيد، زيرا كند هم جنس با هم جنس پرواز.(نهج الفصاحه، ص 19، ح 106)26. بر امت خويش بيش از هر چيز از هوس و آرزوي دراز بيم دارم.(كنز العمال، ج 3، ص 490، ح 7553)27. خدا را بخوانيد و به اجابت دعاي خود يقين داشته باشيد و بدانيد كه خداوند دعا را از قلب غافل بيخبر نميپذيرد.(كنز العمال، ج 2، ص 72، ح 3176)28. از مردم جهنم آنكه عذابش از همه آسانتر است دو كفش آتشين بپا دارد كه مغز وي از حرارت كفشهايش به جوش ميآيد.(كنز العمال، ج 14، ص 527، ح 39507)29. آسانترين كششهاي مرگ مانند صد ضربت شمشير است.(كنز العمال، ج 15، ص 569، ح 42208)30. اگر يكي از شما به كار قضاوت ميان مسلمانان دچار شود بايد به هنگام غضب از قضاوت خودداري كند و ميان ارباب دعوا در نگاه و نشيمنگاه و اشاره تفاوتي نگذارد.(كنز العمال، ج 6، ص 102، ح 15034)31. كسي كه خلق و دين وي مايه رضايت است به خواستگاري ميآيد به وي زن بدهيد وقتي و اگر چنين نكنيد فتنه و فساد در زمين فراوان خواهد شد.(كنز العمال، ج 16، ص 317، ح 44695)32. وقتي خداوند بندهاي را دوست دارد، دنيا را از او منع ميكند چنانكه شما مريض خويش را از نوشيدن آب منع ميكنيد.(كنز العمال، ج 6، ص 471، ح 16595)33.وقتي خداوند براي بندهاي نيكي خواهد، وي را در كار دين دانا و به دنيا بياعتنا سازد و عيوب وي را بدو بنماياند.(كنز العمال، ج 10، ص 137، ح 28689)34. وقتي خواستي كاري را انجام دهي، تأمل كن تا خدا راه آن را به تو نشان دهد.(كنز العمال، ج 3، ص 99، ح 5677)35. وقتي در كاري تصميم ميگيري، در نتيجه آن بينديش اگر نتيجه نيك است آن كار را انجام بده و اگر بد است از آن در گذر.(كنز العمال، ج 3، ص 99، ح 5676)36. وقتي ميخواهي عيوب ديگران را ياد كني، عيوب خويش را بياد آر.(كنز العمال، ج 3، ص 586، ح 8027)37. وقتي يكي از شما كسي را مزدور ميكند، مزدش را به او بگويد.(كنز العمال، ج 3، ص 906، ح 9124)38. وقتي خدا به يكي از شما چيزي داد، در صرف آن از خود و كسان خود آغاز كند.(صحيح مسلم، كتاب الاماره، ح 3398)39. وقتي كسي در نماز پيشواي مردم شد، نماز را سبك گيرد كه درميان كسان كوچك و بزرگ و بيمار و ناتوان هست، پس هر وقت براي خود نماز گذارد هر چه خواهد طول دهد.(صحيح مسلم، كتاب الصلاة، ح 714)40. وقتي مرگ طالب علم فرا رسد، شهيد ميميرد.(كنز العمال، ج 10، ص 137، ح 28693)41 وقتي بنده از خدا بترسد، خداوند همه چيز را از او بترساند، و اگر از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز بترساند.(كنز العمال، ج 3، ص 149، ح 5915)42 اگر كسي زني را خواستگاري كرد و موي خود را رنگ ميبندد بايد بدو خبر دهد كه موي خود را رنگ ميبندد، يعني پيري خود را نبايد مخفي كند.(كنز العمال، ج 16، ص 291، ح 44529)43. وقتي ميهماني بر كسان در آيد روزي خود را همراه ميآورد و وقتي بيرون رود با آمرزش گناهان آنها بيرون رود.(كنز العمال، ج 9، ص 242، ح 25836)44. اگر از كار نيك خود خوشحال و از كار بد خود دلگير ميشوي، مؤمن هستي.(مسند احمد، باقي مسند الانصار، ح 21145)45. هر كس كاري كه ميكند بايد آن را خوب انجام دهد.(نهج الفصاحه، ص 43، ح 221)46. وقتي خشمگين شدي، خاموش باش.(مسند احمد، مسند بني هاشم، ح 2425)47. وقتي زني به شوهر خود گويد هرگز از تو خيري نديدم، اعمال نيكش بياثر ميشود.(نهج الفصاحه، ص 44، ح 226)48. وقتي بندهاي در عمل كوتاهي كند، خداوند او را به غم مبتلا سازد.(كنز العمال، ج 3، ص 328، ح 6788)49. وقتي بندهاي بميرد مردم گويند چه به جاي گذاشت و فرشتگان گويند چه همراه آورد.(نهج الفصاحه، ص 47، ح 242)50. وقتي در انجمني كه تو هستي درباره مردي بد ميگويند آن مرد را ياري كن و آن گروه را از بدگويي بازدار و از آنجا برخيز.(كنز العمال، ج 3، ص 586، ح 8028)51. تيراندازي و سواركاري كنيد. و تيراندازي شما را بيشتر از سواركاريتان دوست دارم. هر چيزي كه مرد بدان سرگرم شود بيهوده است، جز آنكه مردي با كمان خود تير اندازد يا اسب خود را تربيت كند يا با زن خود بازي كند، همه اينها حق است. و هر كس تيراندازي آموزد و آن را فراموش كند، حق آنچه را ياد گرفته ادا نكرده است.(مسند احمد، مسند الشاميين، ح 16662)52. به وسيله پردهپوشي بر انجام كارهاي خود ياري جوييد، زيرا هر كه نعمتي دارد محسود كسان است.(كنز العمال، ج 6، ص 517، ح 1680.)53. از مردم بينياز باشيد و يك قطعه چوپ مسواك هم ازآنها نخواهيد.(كنز العمال، ج 3، ص 403، ح 7156)54. استوارترين كارها سه چيز است: ياد خداوند در همه حال، و رعايت انصاف بر ضرر خويش، و تقسيم مال با برادر ديني.(نهج الفصاحه، ص 57، ح 290)55. دعايي كه غايبي براي غايبي ديگر كند، از همه دعاها زودتر مستجاب ميشود.(سنن ابي داود، كتاب الصلاة، ح 1312)56. شجاعترين مردم آن كس است كه بر هوس خويش تسلط يابد.(نهح الفصاحه، ص 58، ح 299)57. روز رستاخيز عذاب دانشمندي كه از دانش خود بهره نميبرد از همه مردم سختتر است.(كنز العمال، ج 10، ص 187، ح 28977)58. دو كس در روز رستاخيز از همه مردم بيشتر حسرت ميخورند: يكي مردي كه در دنيا براي طلب دانش فرصت داشته ولي به جستجوي آن برنخاسته است و ديگر مردي كه دانشي به ديگري آموخته و شاگرد وي از آن بهرهمند شده ولي او بيبهره مانده است.(كنز العمال، ج 10، ص 138، ح 28696)59. از همه بدبختان بدبختتر كسي است كه فقر دنيا و عذاب آخرت را با هم دارد.(كنز العمال، ج 6، ص 492، ح 16683)60. همانا از همه مردم سپاسگزارتر خدايتعالي را، آن كس است كه بهتر سپاس مردم را ميگذارد.(مسند احمد، مسند الانصار، ح 20844)61. حوايج خويش را با عزت نفس بجوييد زيرا كارها جريان مقدر دارد، يعني با اصرار و خواهش تن به ذلت ندهيد.(كنز العمال، ج 6، ص 518، ح 16805)62. از گهواره تا گور دانش بجوييد.(نهج الفصاحه، ص 64، ح 327)63. قسم دروغ كالا را تلف كند و كسب را از ميان ببرد.(نهج الفصاحه، ص 648، ح 3226)64. به گدا چيزي بده گر چه بر اسب به نزد تو آيد، و مزد اجير را پيش از آنكه عرقش خشك شود بپردازيد.(كنز العمال، ج 3، ص 907، ح 9132)65. مؤمن از همه مردم گرفتارتر است، زيرا بايد به كار دنيا و آخرت هر دو برسد.(سنن ابن ماجه، كتاب التجارات، ح 2134)66. شوهر از همه كس بيشتر بر زن حق دارد و مادر از همه كس بيشتر بر مرد حق دارد.(كنز العمال، ج 16، ص 331، ح 44771)67. عاليقدر از همه مردم كسي است كه در آنچه بدو مربوط نيست و برايش فايده ندارد مداخله نكند.(نهج الفصاحه، ص 68، ح 355)68. عاقلتر از همه مردم كسي است كه با مردم بيشتر مدارا كند.(نهج الفصاحه، ص 69، ح 358)69. دانشمندتر از همه مردم كسي است كه دانش ديگران را به دانش خود بيفزايد.(نهح الفصاحه، ص 69، ح 360)70. عمرهاي امت من ميان شصت و هفتاد سال است.(سنن ابن ماجه، كتاب الزهد، ح 4226)71. فرزندان خود را در خوب شدن كمك كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون آورد.(كنز العمال، ج 16، ص 457، ح 45419)72. پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار: زندگي را پيش از مرگ، صحت را پيش از بيماري، فراغت را پيش از اشتغال، جواني را پيش از پيري و ثروت را پيش از نيازمندي.(كنز العمال، ج 15، ص 879، ح 43490)73. بهترين كارها آن است كه برادر مؤمن خويش را خوشحال سازي يا قرض او را بپردازي.(كنز العمال، ج 15، ص 823، ح 43269)74. بهترين كارها پس از ايمان به خدا دوستي با مردم است.(كنز العمال، ج 9، ص 5، ح 24653)75. بهترين كارها كسب حلال است.(كنز العمال، ج 4، ص، 4، ح 9194)76. بهترين كارها دوستي و دشمني در راه خداست.(سنن ابي داود، كتاب السنه، ح 3983)77. همانا بهترين جهاد سخن حقي است كه پيش پادشاه ستمكار گويند.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 10716)78. بهترين جهاد آن است كه كسي روز آغاز كند و در انديشه ظلم كسي نباشد.(كنز العمال، ج 4، ص 307، ح 10636)79. بهترين پولها پولي است كه انسان براي نان خواران خود خرج ميكند.(سنن ترمذي، كتاب البر و الصله، ح 1889)80. بهترين صدقهها آن است كه هنگامي كه سالم و تنگدستي و اميد ثروت و بيم فقر داري صدقه بدهي، نه آن كه بگذاري تا وقتي جان به گلو رسيد بگويي: اين مال فلاني و اين مال فلاني، زيرا آنها متعلق به فلاني شده است.(كنز العمال، ج 6، ص 40.، ح 16251)81. همانا بهترين صدقهها آن است كه به خويشاوندي كه دشمن توست چيزي بدهي.(مسند احمد، باقي مسند الانصار، ح 22430)82.بهترين عبادت انتظار گشايش است.(سنن ترمذي، كتاب الدعوات، ح 3494)83. روز قيامت مركب دانشوران و خون شهيدان را همسنگ كنند و مركب دانشوران بر خون شهيدان مرجح شود.(نهج الفصاحه، ص 648، ح 3222)84. قرض كمتر گير تا آزاد باشي.(كنز العمال، ج 16، ص 21، ح 43756)85. گناه كمتر كن تا مرگ بر تو آسان شود.(كنز العمال، ج 16، ص 21، ح 43756)86. پيش توانگران كمتر رويد زيرا در اين صورت نعمتهاي خدا را خوار نخواهيد شمرد.(نهج الفصاحه، ص 82، ح 434)87. مقررات خدا را درباره بيگانه و خويش اجرا كنيد و در كار خدا به سخن كسان گوش مدهيد.(سنن ابن ماجه، كتاب الحدود، ح 2531)88. بيشتر گناهان فرزند آدم از زبان اوست.(كنز العمال، ج 3، ص 549، ح 7841)89. در روز رستاخيز از همه مردم گناه آن كس بيشتر است كه بيشتر از همه در چيزهايي كه بدو مربوط نيست سخن گويد.(كنز العمال، ج 3، ص 641، ح 8293)90. هر كه به دانش از ديگران پيشتر است، قيمتش بيشتر است.(نهج الفصاحه، ص 83، ح 442)91.بسيار دعا كن كه دعا قضا را دفع ميكند.(كنز العمال، ج 2، ص 63، ح 3120)92. ميخواهي تو را از بهترين گنجينه مرد خبر دهم؟ زن پارسا كه وقتي بدو نگرد مسرور شود، و هم اينكه بدو فرمان دهد اطاعت كند، و هنگام غيبت امانت او را محفوظ دارد.(سنن ابي داود، كتاب زكات، ح 1417)93.ميخواهيد شما را از چيزي كه بهتر از روزه و نماز و صدقه است خبر دهم؟ اصلاح ميان كسان، زيرا فساد ميان كسان مايه هلاك است.(سنن ترمذي، كتاب صفة القيامه، ح 2433)94. ميخواهيد شما را خبر دهم كه آتش بر چه كس حرام است؟ هر كس كه زودجوش و ملايم و آسانگير باشد.(سنن ترمذي، كتاب صفة القيامه، ح 2412)95.ميخواهيد شما را از زناني كه اهل بهشتند خبر دهم؟ زن وفاداري كه فرزند زياد آورد و زود آشتي كند و همينكه بدي كرد گويد اين دست من در دست توست، چشم بر هم نميگذارم تا از من راضي شوي.(كنز العمال، ج 15، ص 884، ح 43505)96. ميخواهيد شما را به آن كس كه از همه زورمندتر است رهبري كنم؟ آنكه هنگام خشم بهتر خود را نگاه ميدارد.(كنز العمال، ج 3، ص 520، ح 770.)97. بدانيد كه كار اهل بهشت مانند آن است كه از راه سختي بر تپه مرتفعي بالا روند، و كار اهل جهنم مانند آن است كه در سراشيب زمين همواري راه سپرند.(نهح الفصاحه، ص 90، ح 471)98. چه بسا ساعتي خوشي كه موجب رنج طولاني شده است.(كنز العمال، ج 15، ص 935، ح 43605)99. چه بسيار كسان كه هنگام شب براي نماز برميخيزند و از كار خود جز بيداري ثمري نميبرند، و چه بسيار كسان كه روزه ميگيرند و از روزه خويش جز گرسنگي و تشنگي سودي نميبرند.(نهج الفصاحه، ص 91، ح 474)10.كسي كه سخن حقي ميداند نبايد از بيم مردم از گفتن آن خودداري كند.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 11404)101. به وسيله زناشويي روزي بجوييد.(كنز العمال، ج 16، ص 276، ح 44436)102. خداوندا مرا شاكر و صابر كن و مرا در چشم خويش خوار و در نظر مردم بزرگوار كن.(كنز العمال، ج 2، ص 187، ح 3675)103. تفريح كنيد و بازي كنيد، زيرا دوست ندارم كه در دين شما خشونتي ديده شود.(كنز العمال، ج 15، ص 212، ح 40616)104. اما بعد، اي مردم من بشري هستم كه نزديك است فرستاده خدا پيش من آيد و دعوت او را اجابت كنم، دو چيز سنگين ميان شما ميگذارم يكي كتاب خداوند كه در آن هدايت و نور است و هر كس بدان چنگ زند و آن را بگيرد قرين هدايت است و هر كس آن را رها كند گمراه ميشود، كتاب خدا را بگيريد و بدان چنگ زنيد، و خانواده من، در باره خانوادهام خدا را به ياد شما ميآورم. (كنز العمال، ج 1، ص 178، ح 898)105. منفورترين بندگان خدا در نزد وي شخص سركشي است كه در مال و فرزند مصيبت نديده است.(كنز العمال، ج 3، ص 285، ح 6578)106. درهاي بهشت زير سايه شمشيرهاست.(صحيح مسلم، كتاب الاماره، ح 3521)107. محبوبترين بندگان خدا بنزد وي كسي است كه با بندگان او دلسوزتر و مهربانتر باشد.(نهج الفصاحه، ص 115، ح 578)108. پشيمانتر از همه مردم در روز قيامت، مردي است كه آخرت خود را به دنياي ديگري فروخته است.(كنز العمال، ج 3، ص 510، ح 7660)109. بدبختترين بدبختان كسي است كه فقر دنيا و عذاب آخرت را با هم دارد.(كنز العمال، ج 6، ص 470، ح 16593)110. بهترين كسبها، كسب تجاري است كه به هنگام سخن دروغ نگويند و در امانت خيانت نكنند و به وعده وفا كنند و در پرداخت قرض خود تعلل نكنند و به هنگام فروش در ستايش جنس خود مبالغه نكنند و به هنگام خريد از جنس ديگران بد نگويند.(نهج الفصاحه، ص 119، ح 595)111. مردمي از بهشتيان به سوي گروهي از جهنميان نگران شوند و گويند براي چه به جهنم رفتيد؟ به خدا ما به كمك چيزهايي كه از شما آموختيم به بهشت درآمديم، جهنميان گويند: ما ميگفتيم ولي عمل نميكرديم.(كنز العمال، ج 10، ص 189، ح 28991)112. بعد از گناهان بزرگ كه خداوند از آن نهي كرده بزرگتر از همه گناهان آن است كه مردي بميرد و قرض داشته باشد و محلي براي پرداخت آن نگذارد.(سنن ابي داود، كتاب البيوع، ح 2901). ثواب نيكي با خويشاوندان را از همه كارهاي نيك زودتر ميدهند.(كنز العمال، ج 3، ص 363، ح 6956)114. بزرگترين گناهان در نظر خدا آن است كه مردي نانخور خود را سرگردان گذارد.(كنز العمال، ج 16، ص 284، ح 44489)115.بيشتر بهشتيان، افراد ساده و بينيرنگ هستند.(كنز العمال، ج 14، ص 467، ح 39283)116. مردم بيشتر از همه به واسطه دو چيز مجوف به جهنم ميروند: عورت و دهان.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 9319)117. وقتي خداوند بر قومي خشمگين شود آنها را بر زمين فرو نبرد و مسخ نكند، قيمتهايشان گران شود و باران بر آنها كم بارد و اشرارشان زمام كارشان را بدست گيرند.(كنز العمال، ج 7، ص 833، ح 21597)118.خداوند بهشت را سفيد آفريده و سفيدي از همه رنگها پيش خدا محبوبتر است.(كنز العمال، ج 15، ص 30.، ح 41104)119. خداوند مرداني را كه مكرر زن بگيرند و زناني را كه مكرر شوهر كنند دوست ندارد.(كنز العمال، ج 9، ص 662، ح 27876)120. خداوند به خاطر مسلمان پارسا بلا را از صد خانه همسايه او دفع ميكند.(كنز العمال، ج 9، ص 5، ح 24654)121.خداوند جواني را كه جواني نميكند به ديده تحسين مينگرد.(مسند احمد، مسند الشاميين، ح 16731)122. خداوند كثافت و ژوليدگي را دشمن دارد.(كنز العمال، ج 6، ص 641، ح 17181)123.خداوند كسي را كه در زندگي بخيل باشد و هنگام مرگ بخشنده شود، دشمن دارد.(كنز العمال، ج 3، ص 447، ح 7376)124. خداوند دوست دارد كه وقتي يكي از شما كاري ميكند آن را كامل كند.(كنز العمال، ج 3، ص 907، ح 9128)125. خداوند ملايمت را در همه چيز دوست دارد.(صحيح بخاري، كتاب الادب، ح 5565)126. خداوند شخص آسانگير نرمخو را دوست دارد.(كنز العمال، ج 3، ص 3، ح 5139)127. خداوند دوست دارد كه ميان فرزندان خود حتي در بوسيدن آنها به عدالت رفتار كنيد.(كنز العمال، ج 16، ص 445، ح 45350)128. خداوند بنده پرهيزگار بينياز گمنام را دوست دارد.(صحيح مسلم، كتاب الزهد، ح 5266)129. خداوند از بنده ميپرسد كه فزوني دانش خود را كجا صرف كردهاي، همچنانكه از فزوني مال ميپرسد.(كنز العمال، ج 10، ص 188، ح 28983)130. خداوند روز رستاخيز بر بيسوادان چيزهايي را ميبخشد كه بر دانشمندان نميبخشد.(كنز العمال، ج 10، ص 188، ح 28984)131. خداوند گويد من ناظر گمان بنده خويشم، اگر گمان خوب به من برد خوبي بيند و اگرگمان بد برد بدي بيند.(كنز العمال، ج 3، ص 134، ح 5844)132. خداوند به وسيله صدقه هفتاد قسم مرگ بد را دفع ميكند.(كنز العمال، ج 6، ص 371، ح 16110)133.خداوند دوست دارد كارهايي را كه روا داشته انجام دهند، چنانكه دوست دارد از نافرماني او چشم بپوشند.(نهج الفصاحه، ص 163، ح 802)134.فرشتگان بالهاي خود را براي طالب علم پهن ميكنند، زيرا از آنچه ميجويد رضايت دارند.(سنن ترمذي، كتاب الدعوات، ح 3458)135. وقتي مرده را به خاك سپردند، صداي كفش كسان را كه از قبر وي باز ميگردند خواهد شنيد.(كنز العمال، ج 15، ص 60.، ح 42379)136. وقتي مردم ستمگر را ديدند و او را از ستم باز نداشتند، بيم آن ميرود كه خدا همه را به عذاب خود مبتلا كند.(سنن ترمذي، كتاب الفتن، ح 2094)137.بالاترين دستاويزهاي ايمان اين است كه كسي را براي خدا دوست داري و كسي را براي خدا دشمن داري.(مسند احمد، مسند الكوفيين، ح 17793)138.مؤمنان بايد از رنج يكديگر متألم شوند، چنانكه تن از رنج سر متأثر ميشود.(كنز العمال، ج 1، ص 145، ح 707)139. بدتر از همه مردم پيش خدا روز قيامت، كسي است كه مردم از شر او بترسند.(كنز العمال، ج 3، ص 502، ح 7613)140. بدتر از همه مردم پيش خدا روز قيامت، كسي است كه مردم از بيم بدزبانيش از او حذر كنند.(صحيح مسلم، كتاب البر و الصله، ح 4693)141. در مال به جز زكات حقي هست.(سنن ترمذي، كتاب الزكاة، ح 596)142. اگر از ترس خدا از چيزي درگذري، خداوند بهتر از آن را به تو خواهد داد.(مسند احمد، مسند البصريين، ح 19813)143. جواب نامه مانند جواب سلام لازم است.(كنز العمال، ج 10، ص 243، ح 29293)144. هر چيزي اساسي دارد و اساس اين دين دانش است و يك دانشمند براي شيطان از هزار عابد بدتر است.(نهج الفصاحه، ص 179، ح 890)145.خداوند فرشتهاي دارد كه هنگام نماز بانگ ميزند: آدمي زادگان برخيزيد و آتشهايي را كه بر خويشتن افروختهايد به نماز خاموش كنيد.(كنز العمال، ج 7، ص 281، ح 18881)146. از گناهان بزرگ اين است كه مال ديگري را بدون حق تصرف كنند.(كنز العمال، ج 15، ص 896، ح 43541)147.يكي از اقسام اسراف اين است كه هر چه ميخواهي بخوري.(سنن ابن ماجه، كتاب الاطعمه، ح 3343)148. از لوازم ايمان اين است كه براي خشنودي كسان، خدا را خشمگين نسازي و بر نعمتي كه خدا داده كسي را سپاس نگذاري و براي آن چه خدا نداده كسي را مذمت نكني كه روزي به آز حريصان فزوني نگيرد و به تنفر كسان نقصان نپذيرد.(نهج الفصاحه، ص 186، ح 921)149. همانا اين دين محكم است، پس به ملايمت در آن پيش برويد.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 12579)150.اين دينار و درهم پيشينيان شما را هلاك كرد و شما را نيز هلاك خواهد كرد.(كنز العمال، ج 3، ص 191، ح 6107)151. دلها مانند آهن هنگام رسيدن آب به آن زنگ ميزند، گفتند: صيقل آن چيست؟ آن حضرت فرمود: زيادي ياد مرگ و خواندن قرآن.(كنز العمال، ج 15، ص 549، ح 42130)152. هلاك پيشينيان شما از آنجا بود كه دزد معتبر را رها ميكردند و دزد ضعيف را مجازات ميدادند.(صحيح مسلم، كتاب الحدود، ح 3196)153. من از آنچه نميدانيد نگراني ندارم، ولي بايد ديد آنچه را ميدانيد چگونه به كار ميبنديد.(كنز العمال، ج 10، ص 191، ح 290.3)154. آدمي زاد پير ميشود و دو چيز از او جوان ميشود: حرص مال و حرص عمر.(كنز العمال، ج 3، ص 490، ح 7557)155. هنگاميكه آيه تطهير (آيه 33 از سوره احزاب) در خانه ام سلمه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شد آن حضرت، فاطمه زهرا (س) و حسن و حسين (ع) را خواندند. پس آنها را به عبايي پوشاندند در حاليكه علي (ع) هم پشت سر آن حضرت قرار داشت. پس او را هم به آن عبا پوشاند. سپس فرمود: بارالها ايشان اهل بيت منند، پس پليدي را از آنان ببر و آنها را پاك گردان. ام سلمه كه در همان نزديكي بود، سؤال كرد: يا رسول الله آيا من هم در زمره اهل بيت ميباشم؟ حضرت فرمودند: شما جايگاه مخصوص خود را داريد و شما در خير و سلامتي هستيد.(سنن ترمذي، كتاب تفسير القرآن، ح 3129)156.نخستين چيزي كه به حساب انسان ميرسند، نماز است.(سنن نسائي، كتاب تحريم الدم، ح 3926)157. حضرت مهدي (عج) از خاندان من و از فرزندان فاطمه (س) است.(سنن ابي داود، كتاب المهدي، ح 3735)158.قبل از برپايي قيامت، دنيا آكنده از ظلم و ستم خواهد شد، سپس مردي از خاندان من قيام نموده و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 10887)159. از قرض بپرهيزيد كه غم شب و ذلت روز است.(كنز العمال، ج 6، ص 232، ح 15483)160.از مدح كردن بپرهيزيد كه مانند سربريدن است.(مسند احمد، مسند الشاميين، ح 16299)161. از هوس بپرهيزيد كه هوس انسان را كر و كور ميكند.(كنز العمال، ج 3، ص 547، ح 7831)162. از سبزه مزبله بپرهيزيد، يعني از زن زيبا در خانواده بد.(كنز العمال، ج 16، ص 30.، ح 44587)163. از دوستي احمق بگريز، كه ميخواهد به تو نفع رساند ولي ضرر ميرساند.(كنز العمال، ج 16، ص 266، ح 44388)164. هيچ دردي بدتر از بخل نيست.(صحيح بخاري، كتاب فرض الخمس، ح 2904)165. هر زني كه بميرد و شوهرش از او خشنود باشد، به بهشت ميرود.(سنن ابن ماجه، كتاب النكاح، ح 1844)166. هر كس چيزي از كار مسلمانان را به دست گيرد و در كار آنها مانند كار خود دلسوزي نكند، بوي بهشت به او نخواهد رسيد.(كنز العمال، ج 6، ص 20، ح 14654)167. هر كس به قدر يك وجب زمين را به ناحق تصرف كند، روز رستاخيز خدا وادارش ميكند كه آن را تا عمق زمين هفتم بكند و طوق گردن كند تا رسيدگي ميان مردم به پايان رسد.(كنز العمال، ج 3، ص 502، ح 7617)168. هر جواني در آغاز جواني زن بگيرد، شيطان وي بانگ برآرد: واي بر او، دين خود را از دستبرد من محفوظ داشت.(كنز العمال، ج 16، ص 276، ح 44441)169. هر طفلي كه در طلب علم و عبادت بزرگ شود، خداوند ثواب هفتاد و دو صديق به او عطا كند.(كنز العمال، ج 10، ص 151، ح 28773)170. مردم (قابل اعتنا) دو كسند: عالم و علم آموز، و در غير آنها خيري نيست.(نهج الفصاحه، ص 634، ح 3145) 171. اي مردم هر چه از من براي شما نقل كردند و موافق قرآن است من گفتهام، و هر چه براي شما نقل كردند و مخالف قرآن است من نگفتهام.(نهج الفصاحه، ص 212، ح 1047)172. خواب دانشمند از عبادت عابد بهتر است.(نهج الفصاحه، ص 633، ح 3138)173. بامداد خود را با صدقه آغاز كنيد، زيرا بلا از صدقه نميگذرد.(كنز العمال، ج 6، ص 399، ح 16243)174. نيكي با پدر و مادر عمر را افزون كند، و دروغ روزي را كاهش دهد، و دعا قضا را دفع كند.(كنز العمال، ج 16، ص 466، ح 45475)175. خانهاي كه بچه در آن نيست، بركت در آن نيست.(كنز العمال، ج 16، ص 274، ح 44425)176. ميان بنده و بهشت هفت عقبه است كه آسانتر از همه مرگ است و سخت تر از همه توقف در پيشگاه خداست هنگامي كه ستم كشان دامن ستمگران را بگيرند.(كنز العمال، ج 3، ص 503، ح 7625)177. پرخوري دل را سخت ميكند.(نهج الفصاحه، ص 222، ح 1111)178. زمين، زمين خداست و بندگان، بندگان خدايند، هر جا نيكي به تو رسيد اقامت گير.(مسند احمد، مسند العشرة المبشرين بالجنه، ح 1346)179. براي نطفههاي خود جاي مناسب انتخاب كنيد، زيرا زنان نظير برادران و خواهران خود فرزند ميآورند.(كنز العمال، ج 16، ص 295، ح 44557)180. اي مردم دو چيز در ميان شما گذاشتم كه با وجود آنها گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم، يعني اهل بيتم را.(سنن ترمذي، كتاب المناقب، ح 3718)181. زن بگيريد كه زنان توانگري ميآورند.(كنز العمال، ج 16، ص 275، ح 44431)182. هر چه ميتوانيد از غم دنيا فارغ مانيد، زيرا هر كه غم جهان بيشتر خورد خداوند به تشتت و سردرگمي مبتلايش نمايد و فقر او را رو به رويش نهد، و هر كه غم آخرت بيشتر خورد خداوند كارش را به نظام آرد و بينيازي او را در دلش قرار دهد.(كنز العمال، ج 3، ص 184، ح 6077)183. در نعمتهاي خدا بينديشيد، اما در باره ذات خدا مينديشيد.(كنز العمال، ج 3، ص 106، ح 5707)184. به وسيله دشمني گناهكاران به خدا نزديك شويد و با آنها با چهرههاي عبوس ديدار كنيد و خشنودي خدا را در ناخشنودي آنها بجوييد و به وسيله دوري آنها به خدا تقرب جوييد.(كنز العمال، ج 3، ص 65، ح 5518)185. تاجر درستكار راستگوي مسلمان، روز رستاخيز با شهيدان است.(كنز العمال، ج 4، ص 7، ح 9216)186. اهمال شعار شيطان است كه آن را در دل مؤمنان افكند.(كنز العمال، ج 4، ص 213، ح 10208)187.توبه گناه اين است كه ديگر مرتكب آن نشوي.(كنز العمال، ج 4، ص 232، ح 10304)188. سه كسند كه خدا آنها را دوست ميدارد: 1 - كسي كه شب برخيزد و كتاب خدا را بخواند. 2 - كسي كه با دست راست خود صدقه دهد و آن را از دست چپ خود مخفي دارد. 3 - كسي كه با گروهي به جنگ رود و يارانش بگريزند و او به سوي دشمن رود.(كنز العمال، ج 15، ص 820، ح 43256)189. سه صفت است كه هر كه يكي از آنها در او نيست سگ بر او شرف دارد: تقوايي كه وي را از محرمات خدا مانع شود، يا حلمي كه به وسيله آن جهالت جاهلي را دفع نمايد، يا اخلاق نيكي كه به وسيله آن با مردم زندگي كند.(كنز العمال، ج 16، ص 27، ح 43878)190. بهشت زير قدم مادران است.(كنز العمال، ج 16، ص 461، ح 45439)191. فاطمه (س) پاره تن من است، پس هر كس او را به خشم آورد مرا خشمگين نموده است.(صحيح بخاري، كتاب المناقب، ح 3437)192. انتظار ستايش از مردم، چشم را كور و گوش را كر ميكند.(نهج الفصاحه، ص 283، ح 1341)193.از ام سلمه روايت شده است كه حضرت پيامبر (ص) حسن و حسين و علي و فاطمه را با عبايي پوشاند، سپس فرمود: بارالها اينان اهل بيت و خاصه من هستند، پليدي را از آنان ببر و آنها را پاك گردان. ام سلمه سؤال كرد: اي پيامبر خدا، آيا من هم با آنها هستم؟ حضرت فرمود: شما خير و سلامتي در پيش داريد. (سنن ترمذي، كتاب المناقب، ح 3806)194. واي بر آنكه نداند، و واي بر آنكه بداند و عمل نكند.(نهج الفصاحه، ص 643، ح 3193)195. حدي كه در زمين اجرا شود، براي زمينيان بهتر از آن است كه چهل روز باران ببارد.(سنن ابن ماجه، كتاب الحدود، ح 2529)196. يك شب نگهباني در راه خدا از هزار شب كه نماز خوانند و روز آن را روزه دارند بهتر است.(مسند احمد، مسند العشرة المبشرين بالجنه، ح 433)197. فرزندانتان را بر سه خصلت تربيت كنيد: دوستي پيامبرتان و دوستي اهلبيتش و تلاوت قرآن.(ينابيع الموده، ص 271)198. نگاه بد، تيري زهرآگين از تيرهاي شيطان است.(نهج الفصاحه، ص 636، ح 3159)199. مؤمني كه با مردم آميزش كند و بر آزارشان صبر كند، از مؤمني كه با مردم آميزش نكند و بر آزارشان صبر نكند، بهتر است.(سنن ابن ماجه، كتاب الفتن، ح 4022)20. زمستان، بهار مؤمن است.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 11291)201. اموال خود را به وسيله زكات محفوظ داريد، و مريضان خود را با صدقه علاج كنيد، و براي جلوگيري از بلا به دعا متوسل شويد.(كنز العمال، ج 6، ص 293، ح 15759)202. محفوظات طفل نورس مانند نقشي است كه بر سنگ رقم زنند، و محفوظات مرد بزرگ مانند نوشته بر آب است.(كنز العمال، ج 1، ص 604، ح 2759)203. بهشت با ناملايمات قرين است، و جهنم با خواستنيها همراه است.(صحيح مسلم، كتاب الجنه، ح 5049)204. هر كه از آبروي برادر خويش دفاع كند، خدا روز قيامت آتش را از چهره وي باز ميدارد.(سنن ترمذي، كتاب البر و الصله، ح 1854)205. سپاس بر نعمت مايه امنيت از زوال آن است.(كنز العمال، ج 3، ص 255، ح 6421)206. كار را به تدبير بنگر، اگر در سرانجام آن خيري هست قدم بگذار، و اگر از عاقبت آن بيم داري دست نگهدار.(كنز العمال، ج 3، ص 380، ح 7045)207.دو خصلت است كه نيكتر از آن نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به بندگان خدا.(نهج الفصاحة، ص 303، ح 1446)208. هر كه به نيكي راهبر شود، پاداش نكوكار دارد.(صحيح مسلم، كتاب الاماره، ح 3509)209. بهترين شما آن كس است كه ديدار او خدا را به ياد شما آرد، و سخنانش دانش شما را بيفزايد، و رفتارش شما را به آخرت راغب سازد.(كنز العمال، ج 1، ص 419، ح 1787)210. بهترين ذكرها آن است كه مخفي باشد، و بهترين روزيها آن است كه كافي باشد.(مسند احمد، مسند العشره، ح 1397)211.بهترين مهرها آن است كه سبكتر باشد.(كنز العمال، ج 16، ص 320، ح 44707)212. بهترين كسبها كسبي است كه كارگر با دست كند، اگر با دقت انجام گيرد.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 8060)213. بهترين مردم كسي است كه براي مردم سودمندتر باشد.(كنز العمال، ج 1، ص 142، ح 679)214. مشورت حصار ندامت است و ايمني از ملامت.(نهج الفصاحه، ص 627، ح 3095)215. بهترين ازدواجها آن است كه آسانتر انجام گيرد.(سنن ابي داود، كتاب النكاح، ح 1808)216. بهترين برادران شما آن است كه عيوبتان را به شما آشكارا بگويد.(نهج الفصاحه، ص 316، ح 1509)217. بهترين جوانان شما آن است كه رفتار پيران پيش گيرد، و بدترين پيران شماآن است كه روش جوانان داشته باشد.(كنز العمال، ج 15، ص 776، ح 43058)218. بهترين شما كسي است كه براي زنان و دختران خود بهتر باشد.(كنز العمال، ج 16، ص 371، ح 44944)219. بهترين شما كسي است كه قرآن را تعليم گيرد و تعليم دهد.(صحيح بخاري، كتاب فضائل القرآن، ح 4639)220. دنيا به پايان نميرسد تا اينكه مردي از خاندانم كه همنام من است بر اعراب (و بر كل جهان) حكومت خواهد كرد.(سنن ترمذي، كتاب الفتن، ح 2156)221. خط نيكو وضوح حق را افزون ميكند.(كنز العمال، ج 10، ص 244، ح 29304)222. امانتداري مايه رزق و روزي، و خيانت مايه فقر است.(كنز العمال، ج 3، ص 61، ح 5499)223. يك درهم ربا كه انسان دانسته گيرد، در نظر خدا بدتر از سي و شش زناست.(مسند احمد، مسند الانصار، ح 20951)224. دعاي ستمديده پذيرفته است اگر چه بدكار باشد، بدكاري از مربوط به خودش است.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 8440)225. ديناري در راه خدا خرج كردهاي، و ديناري براي آزاد كردن بندهاي دادهاي، و ديناري به بينوايي صدقه كردهاي، و ديناري خرج كسان خود كردهاي، بهتر از همه ديناري است كه خرج كسان خود كردهاي.(صحيح مسلم، كتاب زكات، ح 1661)226. قرض دين و بزرگي را بكاهد.(كنز العمال، ج 6، ص 231، ح 15480)227. زن خوبروي نازا را واگذاريد و سياهي كه فرزند بسيار آرد برگزينيد.(كنز العمال، ج 16، ص 293، ح 44546)228. خدا رحمت كند كسي را كه كسب حلال كند و به اعتدال خرج كند و مازاد آن را براي روز تنگدستي و حاجت از پيش فرستد.(كنز العمال، ج 4، ص 6، ح 9207)229.خدا رحمت كند آن كس را كه زبان خود را حفظ كند و روزگار خود را بشناسدو روش او راست باشد.(كنز العمال، ج 3، ص 352، ح 6894)230.خشنودي خدا در خشنودي پدر و مادر است، و ناخشنودي وي در ناخشنودي آنهاست.(نهج الفصاحه، ص 349، ح 1665)231. چه نيكو شفيعي است قرآن در روز قيامت، براي كسي كه قرآن خوانده باشد.(كنز العمال، ج 1، ص 540، ح 2422)232. دو ركعت نماز شخص زن دار بهتر از هفتاد ركعت نماز عزب است.(كنز العمال، ج 16، ص 277، ح 44445)233.دو ركعت نماز دانشمند بهتر از هفتاد ركعت نماز غير دانشمند است.(كنز العمال، ج 10، ص 154، ح 28787)234. مسلمانان برادرانند، هيچكس بر ديگري جز به پرهيزكاري برتري ندارد.(كنز العمال، ج 1، ص 149، ح 743)235. ربا اگر چه بسيار باشد، سرانجام آن به كمي است.(مسند احمد، مسند المكثرين، ح 3567)236. مؤمن نزد خدا از بعض فرشتگان او عزيزتر است.(سنن ابن ماجه، كتاب الفتن، ح 3937)237. لغزش دانشمند به زودي مشهور شود، و لغزش نادان را جهل مستور دارد.(نهج الفصاحه، ص 357، ح 1703)238. به زيارت قبرها رويد، كه آخرت را به ياد شما ميآورد.(سنن ابن ماجه، كتاب ما جاء في الجنائز، ح 1558)239. زنا مايه فقر است.(كنز العمال، ج 5، ص 313، ح 12989)240. خدا را از فضل او طلب كنيد، كه خدا دوست دارد كه از او بخواهند.(سنن ترمذي، كتاب الدعوات، ح 3494)241. از خدا علمي سودمند بخواهيد، و از علمي كه سود ندهد به خدا پناه بريد.(سنن ابن ماجه، كتاب الدعاء، ح 3833)242.در ناداني تو همينقدر بس كه هر چه داني آشكار كني.(نهج الفصاحه، ص 288، ح 1367)243.بدترين مردم آن كس است كه آخرت خويش به دنيا فروشد، و بدتر از او كسي است كه آخرت خويش به دنياي ديگري فروشد.(نهج الفصاحه، ص 381، ح 1799)244. بدترين مردم علماي بدند.(كنز العمال، ج 10، ص 191، ح 290.6)245. مؤمن آيينه مؤمن است، و مؤمن برادر مؤمن است و در كسب و كارش به او كمك ميكند و از پشت سر مراقب و محافظ اوست.(سنن ابي داود، كتاب الادب، ح 4272)246. در دروغگويي تو همينقدر بس كه هر چه شنيدهاي نقل كني.(نهج الفصاحه، ص 288، ح 1368)247.قرضدار در قبر خويش در بند است، و جز پرداخت قرض وي، او را رهايي نميبخشد.(كنز العمال، ج 6، ص 232، ح 15486)248. همه چيز حتي ماهي دريا براي دانشمند آمرزش ميخواهد.(كنز العمال، ج 10، ص 145، ح 28737)249.دو گروه از مردمند كه اگر صالح بودند، مردم به صلاح آيند و اگر فاسد بودند، به فساد گرايند، دانشوران و زمامداران.(كنز العمال، ج 10، ص 191، ح 290.7)250.نماز چهره شيطان را سياه كند، و صدقه دادن پشت او را بشكند، و دوستي در راه خدا ريشه او را ميشكند، و وقتي چنين كرديد از شما به فاصله شرق و غرب دوري كند.(كنز العمال، ج 7، ص 284، ح 18893)251. بيماري تازيانه خدا در زمين است كه به وسيله آن بندگان خويش را ادب ميكند.(كنز العمال، ج 3، ص 306، ح 6680)252. هر كه علم براي رضاي خدا جويد، نزد خدا از مجاهد في سبيل الله بهتر است.(كنز العمال، ج 10، ص 143، ح 28727)253. خوشا آنكه عيوبش او را از عيوب مردم مشغول دارد.(كنز العمال، ج 16، ص 143، ح 44175)254. ظلم سه قسم است: ظلمي است كه خدايش نميآمرزد، و ظلمي هست كه ميآمرزدش، و ظلمي هست كه از آن نميگذرد. اما ظلمي كه خدا نميآمرزد شرك است خدا گويد: حقا كه كه شرك ظلمي بزرگ است، و اما ظلمي كه خدا ميآمرزد ستم بندگان به خودشان ميان خود و پرودگارشان است، اما ظلمي كه خدا از آن نميگذرد ظلم بندگان به يكديگر است.(كنز العمال، ج 3، ص 498، ح 7588)255. دانشمندي كه از علم او سود برند، از هزار عابد بهتر است.(كنز العمال، ج 10، ص 143، ح 28723)256. نسبت به زنان مردم عفت كنيد تا زنانتان عفيف بمانند، با پدران خويش نيكي كنيد تا فرزندانتان با شما نيكي كنند، هر كس برادرش به عذرخواهي پيش وي آيد، بايد عذر وي را، حق باشد يا باطل، بپذيرد و اگر نپذيرد بر سر حوض به نزد من نيايد.(كنز العمال، ج 5، ص 316، ح 13011)257. فرزندان خويش را شنا و تيراندازي آموزيد، و زنان را نخ رشتن.(كنز العمال، ج 16، ص 443، ح 45342)258. مؤمن كم خرج است.(كنز العمال، ج 1، ص 142، ح 685)259. نيك خويي كن كه از مردم هر كه نكوخوي تر، دينش نكوتر.(كنز العمال، ج 3، ص 11، ح 5187)260. هر كه دوست دارد خدا هنگام سختي و مصيبت دعاي وي اجابت كند، هنگام گشايش دعا بسيار كند.(سنن ترمذي، كتاب الدعوات، ح 3304)261.وعده دادن چون دين به گردن گرفتن است، واي بر آنكه وعده دهد و تخلف كند، واي بر آنكه وعده دهد و تخلف كند، واي بر آنكه وعده دهد و تخلف كند.(نهج الفصاحه، ص 424، ح 20.5)262. عفت زينت زنان است.(نهج الفصاحه، ص 425، ح 20.8)263. مؤمن آن است كه مردم او را بر مال و جان خويش امين شمرند.(سنن ابن ماجه، كتاب الفتن، ح 3924)264.مؤمن هوشيار و دقيق و محتاط است.(نهج الفصاحه، ص 626، ح 3089)265. ساعتي انديشيدن، بهتر از شصت سال عبادت كردن است.(نهج الفصاحه، ص 436، ح 2059)266. معده خانه مرض است، و پرهيز سرآمد دواهاست.(نهج الفصاحه، ص 625، ح 3084)267. از جمله بهترين وساطت، وساطت ميان دو كس در كار زناشويي است.(سنن ابن ماجه، كتاب نكاح، ح 1965)268. هر كه بيعلم عمل كند، بيش از آنچه اصلاح ميكند، افساد خواهد كرد.(نهج الفصاحه، ص 622، ح 3058)269. همه فرزندان آدم خطاكارند، و بهترين خطاكاران توبه گرانند.(كنز العمال، ج 4، ص 215، ح 10220)270مؤمن هر صفتي تواند داشت، مگر خيانت و دروغ.(مسند احمد، باقي مسند الانصار، ح 21149)271 در دنيا چون ميهمانان باشيد، و مسجدها را خانه كنيد، دلها را به رقت عادت دهيد، و انديشه و گريه بسيار كنيد، و هوسها شما را از راه نبرد. بناها ميسازيد كه درآن ساكن نميشويد، و چيزها فراهم ميكنيد كه نميخوريد، و اميدها داريد كه بدان نميرسيد.(نهج الفصاحه، ص 463، ح 2188)272.خداوند مردمي را كه حق ضعيفان را از نيرومندشان نگيرند، چگونه تقديس كند.(سنن ابن ماجه، كتاب الفتن، ح 40..)273. اينكه مردي در زندگي خويش درهمي صدقه كند، براي وي بهتر است تا صد درهم هنگام مرگش صدقه كند.(سنن ابي داود، كتاب الوصايا، ح 2482)274 274. به نيكي واداريد و از بدي باز داريد، و گرنه خدا بدانتان را بر شما مسلط كند و نيكانتان دعا كنند و استجابتشان نكنند.(كنز العمال، ج 3، ص 66، ح 5520)275. از بهترين عملها خوشحال كردن مؤمن است، يعني دين وي را ادا كني، حاجتي از او برآوري، يا محنتي از او برطرف كني.(كنز العمال، ج 15، ص 770، ح 43023)276. هر چيزي را زكاتي هست، و زكات خانه اطاق مهمان خانه است.(كنز العمال، ج 15، ص 390، ح 41504)277.هر چيزي را كليدي هست، و كليد بهشت دوستي مستمندان و فقيران است.(كنز العمال، ج 6، ص 469، ح 16587)278. هر كه مسلمانان را در راههايشان آزار كند، لعنت بر وي واجب است.(كنز العمال، ج 9، ص 365، ح 26486)279. آدمي زاد اگر دو دره از طلا داشته باشد، به علاوه آن دره سوم را طلب كند، و دهان آدمي زاد را جز خاك پر نكند.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 12991)280. اگر ايمان در ثريا بود، مرداني از فارس بدان ميرسيدند.(سنن ترمذي، كتاب تفسير القرآن، ح 3184)281. اگر علم به ثريا آويخته بود، مرداني از فارس بدان ميرسيدند.(كنز العمال، ج 12، ص 91، ح 34131)282. هر كه دوست دارد كه روزي وي گشاده كنند و زندگيش طولاني شود به خويشاوندان خود خدمت كند.(صحيح بخاري، كتاب الادب، ح 5527)283. هر كه خواهد بداند نزد خدا چه دارد، بنگرد خدا نزد وي چه دارد.(كنز العمال، ج 11، ص 94، ح 30757)284. هر كه روز آغازد و سر پرهيزكاري داشته باشد و در اين اثنا گناهي كند، خدا وي را بيامرزد.(كنز العمال، ج 3، ص 89، ح 5627)285. مؤمن طعنهزن و لعنتگر و بدگو و بدزبان نيست.(سنن ترمذي، كتاب البر والصله، ح 190.)286.هر كس با آنكه از معاشرت وي ناچار است به نيكي معاشرت نكند تا خدا فرجي براي او پيش آرد، خردمند نيست.(كنز العمال، ج 9، ص 27، ح 24761)287. بهترين شما آن نيست كه دنياي خويش را براي آخرت خود واگذارد و نه آخرت خويش را براي دنيا واگذارد، تا از هر دو بهره گيرد كه دنيا وسيله رسيدن به آخرت است، و سربار مردم نباشيد.(كنز العمال، ج 3، ص 238، ح 6334)288. در ميزان اعمال، چيزي سنگين تر از خوي نيك نيست.(مسند احمد، مسند القبائل، ح 26256)289. هيچ چيز نزد خداي والا، گرامي تر از مؤمن نيست.(كنز العمال، ج 1، ص 145، ح 713)290. هيچ چيز نزد خدا، گرامي تر از دعا نيست.(سنن ترمذي، كتاب الدعوات، ح 3292)291. هر كه به غير ما مانند شود، از ما نيست.(كنز العمال، ج 9، ص 128، ح 25333)292. هر كه با مسلماني تقلب كند، يا به او ضرر رساند، يا با وي حيله كند، از ما نيست.(كنز العمال، ج 3، ص 546، ح 7825)293. مؤمن مايه سود است، اگر همراهش شوي سودت دهد، و اگر با وي مشورت كني سودت دهد، و اگر شريكش شوي سودت دهد، و همه كار وي مايه سود است.(كنز العمال، ج 1، ص 143، ح 692)294. آنچه خودتان نميخوريد، به مستمندان مخورانيد.(كنز العمال، ج 6، ص 399، ح 16247)295. از كار هيچ كس شگفتي مكنيد، تا بنگريد عاقبت آن چه ميشود.(مسند احمد، باقي مسند المكثرين، ح 12854)296. مسلماني مردي شما را به شگفت نيارد، تا كنه عقل وي بدانيد.(نهج الفصاحه، ص 518، ح 2469)297. ترس از مردم، شما را از رعايت حقي كه ميدانيد باز ندارد.(كنز العمال، ج 15، ص 923، ح 43588)298.دلهاي خويش را به كثرت خوردن و نوشيدن نميرانيد، كه دل چون زراعت است، وقتي آب آن زياد شد خواهد مرد.(نهج الفصاحه، ص 521، ح 2489)299. هر چه آسان گيري، آسان گذرد.(كنز العمال، ج 2، ص 201، ح 3755)30. مرد نبايد با زن به خلوت نشيند، كه در اين صورت سومي شان شيطان است.(سنن ترمذي، كتاب الرضاع، ح 1091)301. مؤمن نبايد بدون همسايه خود سير شود.(كنز العمال، ج 5، ص 769، ح 14331)302. هر كه ستمگري را اعانت كند، خدايش بر او مسلط كند.(كنز العمال، ج 3، ص 499، ح 7593)303. شايسته مؤمن نيست كه خويشتن را خوار كند.(سنن ترمذي، كتاب الفتن، ح 2180)304.دوگرگ گرسنه در آغل براي گوسفندان خطرناكتر از حب جاه و مال براي دين مرد مسلمان نيست.(نهج الفصاحه، ص 532، ح 2565)305. هر كه تنگدستي را مهلت دهد تا گشايش يابد، خدا گناهش را مهلت دهد تا توبه كند.(كنز العمال، ج 6، ص 214، ح 15392)306. هيچ كس به چيزي بهتر از سجده نهان، به خدا تقرب نميجويد.(كنز العمال، ج 3، ص 24، ح 5269)307. اندكي كه كفايت كند، بهتر از بسياري است كه مايه بطالت شود.(كنز العمال، ج 3، ص 394، ح 7111)308. هيچ كس آن قدر كه من در راه خدا اذيت ديدم، اذيت نكشيد.(كنز العمال، ج 3، ص 130، ح 5818)309. هر كه استغفار كند، خدا براي او از هر غمي گشايش و از هر تنگنايي مفري پديد آرد، و او را از جايي كه انتظار ندارد روزي دهد، زيرا گناه مانع فيض و رزق است و استغفار گناه را ميشويد.(مسند احمد، مسند بني هاشم، ح 2123)310. هر ثروتمندي روز قيامت آرزو كند كه در دنيا فقط قوت خويش ميداشت.(كنز العمال، ج 3، ص 197، ح 6143)311. ساعتي بي ذكر خداي بر آدمي زاد نگذرد مگر روز قيامت بر آن حسرت خورد.(كنز العمال، ج 1، ص 424، ح 1819)312. هر گروهي كه ربا ميانشان رواج گيرد به قحط مبتلا شوند، و هر گروهي رشوه ميانشان رواج گيرد به ترس دچار شوند.(مسند احمد، مسند الشاميين، ح 17155)313. هر كه ميانهروي كند، فقير نشود.(كنز العمال، ج 16، ص 140، ح 44172)314. حكايت خاندان من چون كشتي نوح است، هر كه در آن نشست برست، و هر كه از آن باز ماند غرق شد.(كنز العمال، ج 12، ص 95، ح 34151)315. هر كه ميانهروي كند خدا بينيازش كند، و هر كه اسراف كند خدا فقيرش كند، و هر كه فروتني كند خدايش بردارد، و هر كه بزرگي فروشد خدايش در هم شكند.(كنز العمال، ج 3، ص 50، ح 5437)316. هر كه يك وجب از جماعت دور شود، طوق مسلماني از گردن خود بردارد.(مسند احمد، مسند الانصار، ح 20581)317.هر كه صبوري كند، به آرزوي خويش برسد.(نهج الفصاحه، ص 573، ح 2773)318. هر كه به پرخوري عادت كند، دلش سخت شود.(نهج الفصاحه، ص 573، ح 2776)319. هر كه غذا خورد و ديگري به او نگرد و جيزي بدو ندهد،به بلايي مبتلا شود كه دوا نداشته باشد.(نهج الفصاحه، ص 573، ح 2777)320. هر كه دوست دارد از همه مردم نيرومندتر باشد، بايد به خدا توكل كند.(كنز العمال، ج 3، ص 101، ح 5686)321. هر كه ضمن دفاع از مال خويش كشته شود، شهيد است.(صحيح بخاري، كتاب المظالم، ح 230.)322. هر كه زن بگيرد، يك نيمه ايمان خويش را كامل كرده است،پس از خدا در نيم ديگر بترسد.(نهج الفصاحه، ص 60.، ح 2936)323. هر كه به گروهي تشبه جويد، از آنهاست.(ثسنن ابي داود، كتاب اللباس، ح 3512)324. هر كه چهل روز خاص خدا شود، چشمههاي حكمت از قلب وي بر زبانش جاري شود.(كنز العمال، ج 3، ص 24، ح 5271)325.هر كه مهمان قومي شود، بياجازه آنها روزه دلخواه نگيرد.(نهج الفصاحه، ص 586، ح 2851)326. هر كه دهان و عورت خويش نگه دارد، بهشتي شود.(كنز العمال، ج 15، ص 806، ح 43203)327. هر كه معامله پشيماني را اقاله كند، خدا از گناهانش بگذرد.(نهج الفصاحه، ص 588، ح 2860)328. هر كه از پي حاجت برادر خويش باشد، خدا از پي حاجت وي باشد.(صحيح بخاري، كتاب المظالم، ح 2262)329. از گنجينههاي نيكي، نهان داشتن مصيبتها و مرضها و صدقه است.(كنز العمال، ج 3، ص 299، ح 6643)330. هر كه به قرضدار خويش مهلت دهد يا قرض او را قلم گيرد، روز قيامت در سايه عرش باشد.(كنز العمال، ج 6، ص 211، ح 15379)

زيارتنامه حضرت رسول الله

براي پيغمبر اي كسانيكه ايمان آوردهايد رحمت خواهيد بر او و درود فراوان فرستيد رهنمود كرد تو را كه رحمت فرستد بر تو براستي خدا و فرشتگانش رحمت خواهند ميخواهم از خدا كه برگزيد تو را و اختيار كرد تو را و راهنمايي كرد تو را و پروردگارم و پروردگارت تا بيامرزد گناهان مرا من نزد تو آمدم آمرزشجو توبهكار از گناهانم و من به تو رو آوردم به خداي.آمرزش ميكردند براي آنها رسول ميفهميدند كه خدا بسيار توبهپذير و مهربان است و وقتي به خود ستم ميكردند ميآمدند نزد تو و آمرزش ميخواستند از خدا و طلب مقام پسنديدهاي كه رشك برند بر او اولين و آخرين خدايا تو فرمودي كه اگر آنها خدايا بده به او درجه بلند و بياور برايش وسيله از بهشت و برانگيز او را به و امينت و همرازت و دوستت و برگزيدهات و مخصوصت و ويژهات و بهتر از خلقت كند اي پروردگار جهانيان از اولين و آخرين بر محمد بنده تو و رسول تو و پيغمبرت پيامبران مرسلت و بندگان شايستهات را و اهل آسمانها و زمينها و هر كه تسبيح تو نجات داد خدايا پس قرار بده صلوات خودت و درودهاي فرشتگان مقربين خودت و به بهترين شرافت مقام مكرمان حمد خدا را كه ما را بوسيله تو از شرك و گمراهي براي توست از حق و تويي مهربان به مؤمنان و سختگير بر كافران برساند خدا تو را خدا و پرستيدي خدا را تا رسيدي به يقين از روي حكمت و پند نيك و ادا كردي آنچه رساندي رسالتهاي پروردگارت را و نصيحت كردي براي امتت و جهاد كردي در راه و رسول خدا و گواهم كه تو فرستاده خدايي و تو محمد بن عبدالله و گواهم كه تو حق گواهم به اينكه نيست معبودي جز خدا يگانه و بيشريك هستي و گواهم كه محمد بنده و با اخلاص تا يقين به تو رسيد درودهاي خدا بر تو و رحمت او و بر اهل و خاندان پاكت و عطا كردي زكات را و امر به معروف و نهي از منكر كردي و پرستيدي خدا را خالص درود بر تو اي خاتم پيغمبران گواهم كه تو رساندي رسالت را و بپا داشتي نماز رادرود بر تو اي رسول خدا درود بر تو اي پيغمبر خدا درود بر تو اي محمد بن عبدالله

زندگينامه

تولد و كودكي

بيش از هزار و چهار صد سال پيش در روز 17 ربيع الاول (برابر 25 آوريل 570 ميلادي) كودكي در شهر مكه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر يثرب (مدينه) چشم از جهان فروبست و به ديدار كودكش (محمد) نايل نشد. زن عبد الله، مادر محمد آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانوادههاي بزرگ مكه آمنه پسر عزيزش، محمد را به دايهاي به نام حليمه سپرد تا در بيابان گسترده و پاك و دور از آلودگيهاي شهر پرورش يابد. حليمه زن پاك سرشت مهربان به اين كودك نازنين كه قدمش در آن قبيله مايه خير و بركت و افزوني شده بود، دلبستگي زيادي پيدا كرده بود و لحظهاي از پرستاري او غفلت نميكرد. كسي نميدانست اين كودك يتيم كه دايههاي ديگر از گرفتنش پرهيز داشتند، روزي و روزگاري پيامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پايان روزگار با عظمت و بزرگي بر زبان ميليونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنهها با صداي بلند برده خواهد شد، و مايه افتخار جهان و جهانيان خواهد بود. حليمه بر اثر علاقه و اصرار مادرش، آمنه، محمد را كه به سن پنج سالگي رسيده بود به مكه باز گردانيد. دو سال بعد كه آمنه براي ديدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدينه رفت، فرزند دلبندش را نيز همراه برد. پس از يك ماه، آمنه با كودكش به مكه برگشت، اما دربين راه، در محلي بنام ابواء جان به جان آفرين تسليم كرد، و محمد در سن شش سالگي از پدر و مادر هر دو يتيم شد و رنج يتيمي در روح و جان لطيفش دو چندان اثر كرد. سپس زني به نام امايمن اين كودك يتيم، اين نوگل پژمرده باغ زندگي را همراه خود به مكه برد. اين خواست خدا بود كه اين كودك در آغاز زندگي از پدر و مادر جدا شود، تا رنجهاي تلخ و جانكاه زندگي را در سرآغاز زندگاني بچشد و در بوته آزمايش قرار گيرد، تا در آينده، رنجهاي انسانيت را به واقع لمس كند و حال محرومان را نيك دريابد. از آن زمان در دامان پدر بزرگش عبد المطلب پرورش يافت. عبد المطلب نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود كه آثار بزرگي در پيشاني تابناكش ظاهر بود، مهرباني عميقي نشان ميداد. دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب، محمد از سرپرستي پدر بزرگ نيز محروم شد. نگراني عبد المطلب در واپسين دم زندگي بخاطر فرزند زاده عزيزش محمد بود. به ناچار محمد در سن هشت سالگي به خانه عموي خويش (ابو طالب) رفت و تحت سرپرستي عمش قرار گرفت. ابوطالب پدر علي بود. ابو طالب تا آخرين لحظههاي عمرش، يعني تا چهل و چند سال با نهايت لطف و مهرباني، از برادرزاده عزيزش پرستاري و حمايت كرد. حتي در سخت ترين و ناگوارترين پيشامدها كه همه اشراف قريش و گردنكشان سيه دل، براي نابودي محمد دست در دست يكديگر نهاده بودند، جان خود را براي حمايت برادر زادهاش سپر بلا كرد و از هيچ چيز نهراسيد و ملامت ملامتگران را ناشنيده گرفت.

نوجواني و جواني

آرامش و وقار و سيماي متفكر محمد از زمان نوجواني در بين همسن و سالهايش كاملا مشخص بود. به قدري ابو طالب او را دوست داشت كه هميشه ميخواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رويش كشد و نگذارد درد يتيمي او را آزار دهد. در سن 12 سالگي بود كه عمويش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتي - كه آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد. درهمين سفر در محلي به نام بصري كه از نواحي شام (سوريه فعلي) بود، ابو طالب به راهبي مسيحي كه نام وي بحيرا بود برخورد كرد. بحيرا هنگام ملاقات محمد - كودك ده يا دوازده ساله - از روي نشانههايي كه در كتابهاي مقدس خوانده بود، با اطمينان دريافت كه اين كودك همان پيغمبر آخر الزمان است. باز هم براي اطمينان بيشتر او را به لات و عزي - كه نام دو بت از بتهاي اهل مكه بود - سوگند داد كه در آنچه از وي ميپرسد جز راست و درست بر زبانش نيايد. محمد با اضطراب و ناراحتي گفت، من اين دو بت را كه نام بردي دشمن دارم. مرا به خدا سوگند بده! بحيرا يقين كرد كه اين كودك همان پيامبر بزرگوار خداست كه بجز خدا به كسي و چيزي عقيده ندارد. بحيرا به ابو طالب سفارش زياد كرد تا او را از شر دشمنان بويژه يهوديان نگاهباني كند، زيرا او در آينده مأموريت بزرگي به عهده خواهد گرفت. محمد دوران نوجواني و جواني را گذراند. در اين دوران كه براي افراد عادي، سن ستيزهجويي و آلودگي به شهوت و هوسهاي زودگذر است، براي محمد جوان، سني بود همراه با پاكي، راستي و درستي، تفكر و وقار و شرافتمندي و جلال. در راستي و درستي و امانت بي مانند بود. صدق لهجه، راستي كردار، ملايمت و صبر و حوصله در تمام حركاتش ظاهر و آشكار بود. از آلودگيهاي محيط آلوده مكه بر كنار، دامنش از ناپاكي بت پرستي پاك و پاكيزه بود بحدي كه موجب شگفتي همگان شده بود، آن اندازه مورد اعتماد بود كه به محمد امين مشهور گرديد. امين يعني درست كار و امانتدار. در چهره محمد از همان آغاز نوجواني و جواني آثار وقار و قدرت و شجاعت و نيرومندي آشكار بود. در سن پانزده سالگي در يكي از جنگهاي قريش با طايفه هوازن شركت داشت و تيرها را از عموهايش بر طرف ميكرد. از اين جا ميتوان به قدرت روحي و جسمي محمد پي برد. اين دلاوري بعدها در جنگهاي اسلام با درخشندگي هر چه ببيشتر آشكار ميشود، چنانكه علي (ع) كه خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد (ص) گفت: هر موقع كار در جبهه جنگ بر ما دشوار ميشد، به رسول خدا پناه ميبرديم و كسي از ما به دشمن از او نزديكتر نبود با اين حال از جنگ و جدالهاي بيهوده و كودكانه پرهيز ميكرد. عربستان در آن روزگار مركز بت پرستي بود. افراد يا قبيلهها بتهايي از چوب و سنگ يا خرما ميساختند و آنها را ميپرستيدند. محيط زندگي محمد به فحشا و كارهاي زشت و مي خواري و جنگ و ستيز آلوده بود، با اين همه آلودگي محيط، محمد هرگز به هيچ گناه و ناپاكي آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستي همچنان پاك ماند. روزي ابو طالب به عباس كه جوانترين عموهايش بود گفت: هيچ وقت نشنيدهام محمد (ص) دروغي بگويد و هرگز نديدهام كه با بچهها در كوچه بازي كند. از شگفتيهاي جهان بشريت است كه با آنهمه بي عفتي و بودن زنان و مردان آلوده در آن ديار كه حتي به كارهاي زشت خود افتخار ميكردند و زنان بدكار بر بالاي بام خانه خود بيرق نصب مينمودند، محمد (ص) آنچنان پاك و پاكيزه زيست كه هيچكس - حتي دشمنان - نتوانستند كوچكترين خردهاي بر او بگيرند. كيست كه سيره و رفتار او را از كودكي تا جواني و از جواني تا پيري بخواند و در برابر عظمت و پاكي روحي و جسمي او سر تعظيم فرود نياورد؟!

يادي از پيمان جوانمردان يا حلف الفضول

در گذشته بين برخي از قبيلهها پيماني به نام حلف الفضول بود كه پايه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بيچارگان بود و پايه گذاران آن كساني بودند كه اسمشان فضل يا از ريشه فضل بود. پيماني كه بعدا عدهاي از قريش بستند هدفي جز اين نداشت. يكي از ويژگيهاي اين پيمان، دفاع از مكه و مردم مكه بود در برابر دشمنان خارجي. اما اگر كسي غير از مردم مكه و هم پيمانهاي آنها در آن شهر زندگي ميكرد و ظلمي بر او وارد ميشد، كسي به دادش نميرسيد. اتفاقا روزي مردي از قبيله بني اسد به مكه آمد تا اجناس خود را بفروشد. مردي از طايفه بن سهم كالاي او را خريد ولي قيمتش را به او نپرداخت. آن مرد مظلوم از قريش كمك خواست، كسي به دادش نرسيد. ناچار بر كوه ابو قبيس كه در كنار خانه كعبه است، بالا رفت و اشعاري درباره سرگذشت خود خواند و قريش را به ياري طلبيد. دادخواهي او عدهاي از جوانان قريش را تحت تأثير قرار داد. ناچار در خانه عبد الله پسر جدعان جمع شدند تا فكري به حال آن مرد كنند. در همان خانه كه حضرت محمد (ص) هم بود پيمان بستند كه نگذارند به هيچكس ستمي شود، قيمت كالاي آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند. بعدها پيامبر اكرم (ص) از اين پيمان، به نيكي ياد ميكرد. از جمله فرمود: در خانه عبد الله جدعان شاهد پيماني شدم كه اگر حالا هم - پس از بعثت به پيامبري - مرا به آن پيمان دعوت كنند قبول ميكنم. يعني حالا نيز به عهد و پيمان خود وفادارم. محمد (ص) در سن بيست سالگي به اين پيمان پيوست، اما پيش از آن - همچنان كه بعد از آن نيز - به اشخاص فقير و بينوا و كودكان يتيم و زناني كه شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند، محبت بسيار ميكرد و هر چه ميتوانست از كمك نسبت به محرومان خودداري نمينمود. پيوستن وي نيز به اين پيمان چيزي جز علاقه به دستگيري بينوايان و رفع ستم از مظلومان نبود.

ازدواج محمد

وقتي امانت و درستي محمد (ص) زبانزد همگان شد، زن ثروتمندي از مردم مكه بنام خديجه دختر خويلد كه پيش از آن دوبار ازدواج كرده بود و ثروتي زياد و عفت و تقوايي بي نظير داشت، خواست كه محمد (ص) را براي تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگاني خود سهمي به محمد (ص) بدهد. محمد (ص) اين پيشنهاد را پذيرفت. خديجه ميسره غلام خود را همراه محمد (ص) فرستاد. وقتي ميسره و محمد از سفر پر سود شام برگشتند، ميسره گزارش سفر را جزء به جزء به خديجه داد و از امانت و درستي محمد (ص) حكايتها گفت، از جمله براي خديجه تعريف كرد: وقتي به بصري رسيديم، امين براي استراحت زير سايه درختي نشست. در اين موقع، چشم راهبي كه در عبادتگاه خود بود به امين افتاد. پيش من آمد و نام او را از من پرسيد و سپس چنين گفت: اين مرد كه زير درخت نشسته، همان پيامبري است كه در (تورات) و (انجيل) درباره او مژده دادهاند و من آنها را خواندهام. خديجه شيفته امانت و صداقت محمد (ص) شد. چندي بعد خواستار ازدواج با محمد گرديد. محمد (ص) نيز اين پيشنهاد را قبول كرد. در اين موقع خديجه چهل ساله بود و محمد (ص) بيست و پنج سال داشت. خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمد (ص) گذاشت و غلامانش رانيز بدو بخشيد. محمد (ص) بيدرنگ غلامانش را آزاد كرد و اين اولين گام پيامبر در مبارزه با بردگي بود. محمد (ص) ميخواست در عمل نشان دهد كه ميتوان ساده و دور از هوسهاي زود گذر و بدون غلام و كنيز زندگي كرد. خانه خديجه پيش از ازدواج پناهگاه بينوايان و تهيدستان بود. در موقع ازدواج هم كوچكترين تغييري - از اين لحاظ - در خانه خديجه بوجود نيامد و همچنان به بينوايان بذل و بخشش ميكردند. حليمه دايه حضرت محمد (ص) در سالهاي قحطي و بي باراني به سراغ فرزند رضاعياش محمد (ص) ميآمد. محمد (ص) عباي خود را زير پاي او پهن ميكرد و به سخنان او گوش ميداد و موقع رفتن آنچه ميتوانست به مادر رضاعي (دايه) خود كمك ميكرد. محمد امين بجاي اينكه پس از در اختيار گرفتن ثروت خديجه به وسوسههاي زودگذر دچار شود، جز در كار خير و كمك به بينوايان قدمي بر نميداشت و بيشتر اوقات فراغت را به خارج مكه ميرفت و مدتها در دامنه كوهها و ميان غار مينشست و در آثار صنع خدا و شگفتيهاي جهان خلقت به تفكر ميپرداخت و با خداي جهان به راز و نياز سرگرم ميشد. سالها بدين منوال گذشت، خديجه همسر عزيز و باوفايش نيز ميدانست كه هر وقت محمد (ص) در خانه نيست، در غار حرا بسر ميبرد. غار حرا در شمال مكه در بالاي كوهي قرار دارد كه هم اكنون نيز مشتاقان بدان جا ميروند و خاكش را توتياي چشم ميكنند. اين نقطه دور از غوغاي شهر و بت پرستي و آلودگيها، جايي است كه شاهد راز و نيازهاي محمد (ص) بوده است بخصوص در ماه رمضان كه تمام ماه را محمد (ص) در آنجا بسر ميبرد. اين تخته سنگهاي سياه و اين غار، شاهد نزول وحي و تابندگي انوار الهي بر قلب پاك عزيز قريش بودهاست. اين همان كوه جبل النور است كه هنوز هم نور افشاني ميكند.

آغاز بعثت

محمد امين (ص) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نياز با آفريننده جهان ميپرداخت و در عالم خواب رؤياهايي ميديد راستين و برابر با عالم واقع. روح بزرگش براي پذيرش وحي - كم كم - آماده ميشد. درآن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحي مأمور شد آياتي از قرآن را بر محمد (ص) بخواند و او را به مقام پيامبري مفتخر سازد. سن محمد (ص) در اين هنگام چهل سال بود. در سكوت و تنهايي و توجه خاص به خالق يگانه جهان جبرئيل از محمد (ص) خواست اين آيات را بخواند: اقرأ باسم ربك الذي خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ وربك الاكرم. الذي علم بالقلم. علم الانسان ما لم يعلم. يعني: بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. او انسان را از خون بسته آفريد. بخوان به نام پروردگارت كه گراميتر و بزرگتر است. خدايي كه نوشتن با قلم را به بندگان آموخت. به انسان آموخت آنچه را كه نميدانست. محمد (ص) - از آنجا كه امي و درس ناخوانده بود - گفت: من توانايي خواندن ندارم. فرشته او را سخت فشرد و از او خواست كه لوح را بخواند. اما همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمد (ص) احساس كرد ميتواند لوحي را كه در دست جبرئيل است بخواند. اين آيات سرآغاز مأموريت بسيار توانفرسا و مشكلش بود. جبرئيل مأموريت خود را انجام داد و محمد (ص) نيز از كوه حرا پايين آمد و به سوي خانه خديجه رفت. سرگذشت خود را براي همسر مهربانش باز گفت. خديجه دانست كه مأموريت بزرگ محمد آغاز شده است. او را دلداري و دلگرمي داد و گفت: بدون شك خداي مهربان بر تو بد روا نميدارد زيرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستي و به بينوايان كمك ميكني و ستمديدگان را ياري مينمايي. سپس محمد (ص) گفت: مرابپوشان خديجه او را پوشاند. محمد (ص) اندكي به خواب رفت. خديجه نزد ورقة بن نوفل عمو زادهاش كه از دانايان عرب بود رفت، و سرگذشت محمد (ص) را به او گفت. ورقه در جواب دختر عموي خود چنين گفت: آنچه براي محمد (ص) پيش آمده است آغاز پيغمبري است و ناموس بزرگ رسالت بر او فرود ميآيد. خديجه با دلگرمي به خانه برگشت.

نخستين مسلمانان

پيامبر (ص) دعوت به اسلام را از خانهاش آغاز كرد. ابتدا همسرش خديجه و پسر عمويش علي به او ايمان آوردند. سپس كسان ديگر نيز به محمد (ص) و دين اسلام گرويدند. دعوتهاي نخست بسيار مخفيانه بود. محمد (ص) و چند نفر از ياران خود، دور از چشم مردم، در گوشه و كنار نماز ميخواندند. روزي سعد بن ابي وقاص با تني چند از مسلمانان در درهاي خارج از مكه نماز ميخواند. عدهاي از بت پرستان آنها را ديدند كه در برابر خالق بزرگ خود خضوع ميكنند. آنان را مسخره كردند و قصد آزار آنها را داشتند. اما مسلمانان در صدد دفاع بر آمدند.

دعوت از خويشان و نزديكان

پس از سه سال كه مسلمانان در كنار پيامبر بزرگوار خود به عبادت و دعوت ميپرداختند و كار خود را از ديگران پنهان ميداشتند، فرمان الهي فرود آمد: فاصدع بما تؤمر... آنچه را كه بدان مأموري آشكار كن و از مشركان روي بگردان. بدين جهت، پيامبر (ص) مأمور شد كه دعوت خويش را آشكار نمايد، براي اين مقصود قرار شد از خويشان و نزديكان خود آغاز نمايد و اين نيز دستور الهي بود: وأنذر عشيرتك الاقربين. نزديكانت را بيم ده. وقتي اين دستور آمد، پيامبر (ص) به علي كه سنش از 15 سال تجاوز نميكرد دستور داد تا غذايي فراهم كند و خاندان عبد المطلب را دعوت نمايد تا دعوت خود را رسول مكرم (ص) به آنها ابلاغ فرمايد. در اين مجلس حمزه و ابو طالب و ابو لهب و افرادي نزديك يا كمي بيشتر از 40 نفر حاضر شدند. اما ابو لهب كه دلش از كينه و حسد پر بود با سخنان ياوه و مسخره آميز خود، جلسه را بر هم زد. پيامبر (ص) مصلحت ديد كه اين دعوت فردا تكرار شود. وقتي حاضران غذا خوردند و سير شدند، پيامبر اكرم (ص) سخنان خود را با نام خدا و ستايش او و اقرار به يگانگياش چنين آغاز كرد:... براستي هيچ راهنماي جمعيتي به كسان خود دروغ نميگويد. به خدايي كه جز او خدايي نيست، من فرستاده او به سوي شما و همه جهانيان هستم. اي خويشان من، شما چنانكه به خواب ميرويد ميميريد و چنانكه بيدار ميگرديد در قيامت زنده ميشويد، شما نتيجه كردار و اعمال خود را ميبينيد. براي نيكوكاران بهشت ابدي خدا و براي بدكاران دوزخ ابدي خدا آماده است. هيچكس بهتر از آنچه من براي شما آوردهام، براي شما نياورده. من خير دنيا و آخرت را براي شما آوردهام. من از جانب خدا مأمورم شما را به جانب او بخوانم. هر يك از شما پشتيبان من باشد برادر و وصي و جانشين من نيز خواهد بود. وقتي سخنان پيامبر (ص) پايان گرفت، سكوت كامل بر جلسه حكمفرما شد. همه درفكر فرو رفته بودند. عاقبت حضرت علي (ع) كه نوجواني 15 ساله بود برخاست و گفت: اي پيامبر خدا من آماده پشتيباني از شما هستم. رسول خدا (ص) دستور داد بنشيند. باز هم كلمات خود را تا سه بار تكرار كرد و هر بار علي بلند ميشد. سپس پيامبر (ص) رو به خويشان خود كرد و گفت: اين جوان (علي) برادر و وصي و جانشين من است ميان شما. به سخنان او گوش دهيد و از او پيروي كنيد. وقتي جلسه تمام شد، ابو لهب و برخي ديگر به ابو طالب پدر علي (ع) ميگفتند: ديدي، محمد دستور داد كه از پسرت پيروي كني! ديدي او را بزرگ تو قرار داد! اين حقيقت از همان سرآغاز دعوت پيغمبر (ص) آشكار شد كه اين منصب الهي: نبوت و امامت (وصايت و ولايت) از هم جدا نيستند و نيز روشن شد كه قدرت روحي و ايمان و معرفت علي (ع) به مقام نبوت به قدري زياد بوده است كه در جلسهاي كه همه پيران قوم حاضر بودند، بدون ترديد، پشتيباني خود را - با همه مشكلات - از پيامبر مكرم (ص) اعلام ميكند.

دعوت عمومي

سه سال از بعثت گذشته بود كه پيامبر (ص) بعد از دعوت خويشاوندان، پيامبري خود را براي عموم مردم آشكار كرد. روزي بر كوه صفا بالا رفت و با صداي بلند گفت: يا صباحاه! (اين كلمه مانند زنگ خطر و اعلام آمادگي است). عدهاي از قبايل به سوي پيامبر (ص) شتافتند. سپس پيامبر رو به مردم كرده گفت: اي مردم اگر من به شما بگويم كه پشت اين كوه دشمنان شما كمين كردهاند و قصد مال و جان شما را دارند، حرف مرا قبول ميكنيد؟ همگي گفتند: ما تاكنون از تو دروغي نشنيدهايم. سپس فرمود: اي مردم خود را از آتش دوزخ نجات دهيد. من شما را از عذاب دردناك الهي ميترسانم. مانند ديدهباني كه دشمن را از نقطه دوري ميبيند و قوم خود را از خطر آگاه ميكند، منهم شما را از خطر عذاب قيامت آگاه ميسازم. مردم از مأموريت بزرگ پيامبر (ص) آگاهتر شدند. اما ابو لهب نيز در اين جا موضوع مهم رسالت را با سبكسري پاسخ گفت.

نخستين مسلمين

به محض ابلاغ عمومي رسالت، وضع بسياري از مردم با محمد (ص) تغيير كرد. همان كساني كه به ظاهر او را دوست ميداشتند، بناي اذيت و آزارش را گذاشتند. آنها كه در قبول دعوت او پيشرو بودند، از كساني بودند كه او را بيشتر از هر كسي ميشناختند و به راستي كردار و گفتارش ايمان داشتند. غير از خديجه و علي و زيد پسر حارثه - كه غلام آزاد شده حضرت محمد (ص) بود -، جعفر فرزند ابو طالب و ابوذر غفاري و عمرو بن عبسه و خالد بن سعيد و ابوبكر و... از پيشگامان در ايمان بودند، و اينها هم در آگاه كردن جوانان مكه و تبليغ آنها به اسلام از كوشش دريغ نميكردند. نخستين مسلمانان: بلال - ياسر و زنش سميه - خباب - أرقم - طلحه - زبير - عثمان - سعد و...، روي هم رفته در سه سال اول، عده پيروان محمد (ص) به بيست نفر رسيدند.

آزار مخالفان

كم كم صفها از هم جدا شد. كساني كه مسلمان شده بودند سعي ميكردند بت پرستان را به خداي يگانه دعوت كنند. بت پرستان نيز كه منافع و رياست خود را بر عدهاي نادانتر از خود در خطر ميديدند ميكوشيدند مسلمانان را آزار دهند و آنها را از كيش تازه برگردانند. مسلمانان و بيش از همه، شخص پيامبر عاليقدر از بت پرستان آزار ميديدند. يكبار هنگامي كه پيامبر (ص) در كعبه مشغول نماز خواندن بود و سرش را پايين انداخته بود، ابو جهل - از دشمنان سرسخت اسلام - شكمبه شتري كه قرباني كرده بودند روي گردن مبارك پيغمبر (ص) ريخت. چون پيامبر، صبح زود، براي نماز از منزل خارج ميشد، مردم شاخههاي خار را در راهش ميانداختند تا خارها در تاريكي در پاهاي مقدسش فرو رود. گاهي مشركان خاك و سنگ به طرف پيامبر پرتاب ميكردند. يك روز عدهاي از اعيان قريش بر او حمله كردند و در اين ميان مردي به نام عقبه بن ابي معيط پارچهاي را به دور گردن پيغمبر (ص) انداخت و به سختي آن را كشيد به طوري كه زندگي پيامبر (ص) در خطر افتاده بود. بارها اين آزارها تكرار شد. هر چه اسلام بيشتر در بين مردم گسترش مييافت بت پرستان نيز بر آزارها و توطئه چينيهاي خود ميافزودند. فرزندان مسلمان مورد آزار پدران، و برادران مسلمان از برادران مشرك خود آزار ميديدند. جوانان حقيقت طلب كه به اعتقادات خرافي و باطل پدران خود پشت پا زده بودند و به اسلام گرويده بودند به زندانها درافتادند و حتي پدران و مادران به آنها غذا نميدادند. اما آن مسلمانان با ايمان با چشمان گود افتاده و اشك آلود و لبهاي خشكيده از گرسنگي و تشنگي، خدا را همچنان پرستش ميكردند. مشركان زره آهنين در بر غلامان ميكردند و آنها را در ميان آفتاب داغ و روي ريگهاي تفتيده ميانداختند تا اينكه پوست بدنشان بسوزد. برخي را با آهن داغ شده ميسوزاندند و به پاي بعضي طناب ميبستند و آنها را روي ريگهاي سوزان ميكشيدند. بلال غلامي بود حبشي، اربابش او را وسط روز، در آفتاب بسيار گرم، روي زمين ميانداخت و سنگهاي بزرگي را روي سينهاش ميگذاشت ولي بلال همه اين آزارها راتحمل ميكرد و پي در پي (احد احد) ميگفت و خداي يگانه را ياد ميكرد. ياسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوي بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف يكديگر راندند تا ياسر دو تكه شد. سميه مادر عمار را هم به وضع بسيار دردناكي شهيد كردند. اما مسلمانان پاك اعتقاد - با اين همه شكنجهها - عاشقانه، تا پاي مرگ پيش رفتند و از ايمان به خداي يگانه دست نكشيدند.

روش بت پرستان با محمد

وقتي مشركان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهديد و تطميع در آمدند، زيرا روز به روز محمد (ص) در دل تمام قبايل و مردم آن ديار براي خود جايي باز مينمود و پيروان بيشتري مييافت. مشركان در آغاز تصميم گرفتند دسته جمعي با ابو طالب عم و يگانه حامي پيغمبر (ص) ملاقات كنند. پس از ديدار به ابوطالب چنين گفتند: ابو طالب، تو از نظر شرافت و سن بر ما برتري داري. برادر زاده تو محمد به خدايان ما ناسزا ميگويد و آيين ما و پدران ما را به بدي ياد ميكند و عقيده ما را پست و بي ارزش ميشمارد. به او بگو دست از كارهاي خود بردارد و نسبت به بتهاي ما سخني كه توهين آميز باشد نگويد. يا او را اختيار ما بگذار و حمايت خود را از او بردار. مشركان قريش وقتي احساس كردند كه اسلام كم كم در بين مردم و قبايل نفوذ ميكند و آيات قرآن بر دلهاي مردم مينشيند و آنها را تحت تأثير قرار ميدهد بيش از پيش احساس خطر كردند و براي جلوگيري از اين خطر بار ديگر و بار ديگر با ابو طالب بزرگ قريش و سرور بني هاشم ملاقات كردند و هر بار ابو طالب با نرمي و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد كه به برادر زادهاش پيغام آنها را خواهد رساند. اما پيامبر عظيم الشأن اسلام در پاسخ به عمش چنين فرمود: عمو جان، به خدا قسم هر گاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند كه دست از دين خدا و تبليغ آن بردارم حاضر نميشوم. من در اين راه يا بايد به هدف خود كه گسترش اسلام است برسم يا جانم را در اين راه فدا كنم. ابو طالب به برادرزادهاش گفت: به خدا قسم دست از حمايت تو بر نميدارم. مأموريت خود را به پايان برسان. سرانجام فرعونيان مكه به خيال باطل خود، از در تطميع در آمدند، و پيغام دادند كه ما حاضريم هر چه محمد (ص) بخواهد از ثروت و سلطنت و زنهاي زيباروي در اختيارش قرار دهيم، بشرط اينكه از دين تازه و بد گفتن به بتهاي ما دست بردارد. اما پيامبر (ص) به سخنان آنها كه از افكاري شايسته خودشان سرچشمه ميگرفت اعتنايي نكرد و از آنها خواست كه به الله ايمان بياورند تا بر عرب و عجم سروري كنند. آنها با انديشههاي محدود خود نميتوانستند قبول كنند كه به جاي 360 بت، فقط يك خدا را بپرستند. از اين به بعد - همانطور كه گفتيم - ابو جهل و ديگران بناي آزار و اذيت پيامبر مكرم (ص) و ديگر مسلمانان را گذاشته و آنچه در توان داشتند در راه آزار و مسخره كردن پيامبر و مؤمنان به اسلام، بكار بردند.

استقامت پيامبر

با اين همه آزاري كه پيامبر (ص) از مردم ميديد مانند كوه در برابر آنها ايستاده بود و همه جا و همه وقت و در هر مكاني كه چند تن را دور يكديگر نشسته ميديد، درباره خدا و احكام اسلام و قرآن سخن ميگفت و با آيات الهي دلها را نرم و به سوي اسلام متمايل ميساخت. ميگفت الله خداوند يگانه و مالك اين جهان و آن جهان است. تنها بايد او را عبادت كرد و از او پروا داشت. همه قدرتها از خداست. ما و شما و همه، دوباره زنده مي شويم و در برابر كارهاي نيك خود پاداش خواهيم داشت و در برابر كارهاي زشت خود كيفر خواهيم ديد. اي مردم از گناه، دروغ، تهمت و دشنام بپرهيزيد. قريش آن چنان تحت تأثير آيات قرآني قرار گرفته بودند كه ناچار، براي قضاوت از وليد كه داور آنها در مشكلات زندگي و ياور آنها در دشواريها بود، كمك خواستند. وليد پس از استماع آيات قرآني به آنها چنين گفت: من از محمد امروز سخني شنيدم كه از جنس كلام انس و جن نيست. شيريني خاصي دارد و زيبايي مخصوصي، شاخسار آن پر ميوه و ريشههاي آن پر بركت است. سخني است برجسته و هيچ سخني از آن برجستهتر نيست. مشركان وقتي به حلاوت و جذابيت كلام خدا پي بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره كار خود را در اين ديدند كه به آن كلام آسماني تهمت سحر و جادو بزنند، و براي اينكه به پيامبري محمد (ص) ايمان نياورند بناي بهانه گيري گذاشتند. مثلا از پيامبر ميخواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر كند! از وي ميخواستند كاخي از طلا داشته باشد يا بوستاني پر آب و درخت! و نظاير اين حرفها. محمد (ص) در پاسخ آنها چنين فرمود: من رسولي بيش نيستم و بدون اذن خدا نميتوانم معجزهاي بياورم.

مهاجرت به حبشه

در سال پنجم از بعثت يك دسته از اصحاب پيغمبر كه عده آنها به 80 نفر ميرسيد و تحت آزار و اذيت مشركان بودند، بر حسب موافقت پيامبر (ص) به حبشه رفتند. حبشه، جاي امن و آرامي بود و نجاشي حكمرواي آنجا مردي بود مهربان و مسيحي. مسلمانان ميخواستند در آنجا ضمن كسب و كار، خداي را عبادت كنند. اما در آنجا نيز مسلمانها از آزار مردم مكه در امان نبودند. مكيها از نجاشي خواستند مسلمانان را به مكه برگرداند و براي اينكه پادشاه حبشه را به سوي خود جلب كنند هديههايي هم براي وي فرستادند. اما پادشاه حبشه گفت: اينها از تمام سرزمينها، سرزمين مرا برگزيدهاند. من بايد تحقيق كنم، تا بدانم چه ميگويند و شكايت آنها و علت آن چيست؟ سپس دستور داد مسلمانان را در دربار حاضر كردند. از آنها خواست علت مهاجرت و پيامبر خود و دين تازه خود را معرفي كنند. جعفر بن ابيطالب به نمايندگي مهاجرين برخاست و چنين گفت: ما مردمي نادان بوديم. بت ميپرستيديم. از گوشت مردار تغذيه ميكرديم. كارهاي زشت مرتكب ميشديم. حق همسايگان را رعايت نميكرديم. زورمندان، ناتوانان را پايمال ميكردند. تا آن گاه كه خداوند از بين ما پيامبري برانگيخت و او را به راستگويي و امانت ميشناسيم. وي ما را به پرستش خداي يگانه دعوت كرد. از ما خواست كه از پرستش بتهاي سنگي و چوبي دست برداريم. و راستگو، امانتدار، خويشاوند دوست، خوشرفتار و پرهيزگار باشيم. كار زشت نكنيم. مال يتيمان را نخوريم. زنا را ترك گوئيم. نماز بخوانيم. روزه بگيريم، زكوة بدهيم، ما هم به اين پيامبر ايمان آورديم و پيرو او شديم. قوم ما هم به خاطر اينكه ما چنين ديني را پذيرفتيم به ما بسيار ستم كردند تا از اين دين دست برداريم و بت پرست شويم و كارهاي زشت را دوباره شروع كنيم. وقتي كار بر ما سخت شد و آزار آنها از حد گذشت، به كشور تو پناه آورديم و از پادشاهان تو را برگزيديم. اميدواريم در پناه تو بر ما ستم نشود. نجاشي گفت: از آياتي كه پيامبر (ص) بر شما خوانده است براي ما هم اندكي بخوانيد. جعفر آيات اول سوره مريم را خواند. نجاشي و اطرافيانش سخت تحت تأثير قرار گرفتند و گريه كردند. نجاشي كه مسيحي بود گفت: به خدا قسم اين سخنان از همان جايي آمده است كه سخنان حضرت عيسي سرچشمه گرفته. سپس نجاشي به مشركان مكه گفت: من هرگز اينها را به شما تسليم نخواهم كرد. كفار قريش از اين شكست بي اندازه خشمگين شدند و به مكه باز گشتند.

محاصره اقتصادي

مشركان قريش براي اينكه پيامبر (ص) و مسلمانان را در تنگنا قرار دهند عهد نامهاي نوشتند و امضا كردند كه بر طبق آن بايد قريش ارتباط خود را با محمد (ص) و طرفدارانش قطع كنند. با آنها زناشويي و معامله نكنند. درهمه پيش آمدها با دشمنان اسلام هم دست شوند. اين عهدنامه را در داخل كعبه آويختند و سوگند خوردند متن آنرا رعايت كنند. ابو طالب حامي پيامبر (ص) از فرزندان هاشم و مطلب خواست تا در درهاي كه به نام شعب ابي طالب است ساكن شوند و از بت پرستان دور شوند. مسلمانان در آنجا در زير سايبانها زندگي تازه را آغاز كردند و براي جلوگيري از حمله ناگهاني آنها برجهاي مراقبتي ساختند. اين محاصره سخت سه سال طول كشيد. تنها در ماههاي حرام (رجب - محرم - ذيقعده - ذيحجه) پيامبر (ص) و مسلمانان از شعب براي تبليغ دين و خريد اندكي آذوقه خارج ميشدند ولي كفار - بخصوص ابو لهب - اجناس را ميخريدند و يا دستور ميدادند كه آنها را گران كنند تا مسلمانان نتوانند چيزي خريداري نمايند. گرسنگي و سختي به حد نهايت رسيد. اما مسلمانان استقامت خود را از دست ندادند. روزي از طريق وحي پيامبر (ص) خبردار شد كه عهد نامه را موريانهها خوردهاند و جز كلمه بسمك اللهم چيزي باقي نمانده. اين مطلب را ابو طالب در جمع مشركان گفت. وقتي رفتند و تحقيق كردند به صدق گفتار پيامبر پي بردند و دست از محاصره كشيدند. مسلمانان نيز نفسي براحت كشيدند... اما... اما پس از چند ماهي خديجه همسر با وفا و ابو طالب حامي پيغمبر (ص) دار دنيا را وداع كردند و اين امر بر پيامبر گران آمد. بار ديگر اذيت و آزار مشركان آغاز شد.

انتشار اسلام در يثرب (مدينه)

در هنگام حج عدهاي در حدود شش تن از مردم يثرب با پيامبر (ص) ملاقات كردند و از آيين پاك اسلام آگاه گرديدند. مردم مدينه به خاطر جنگ و جدالهاي دو قبيله (اوس) و (خزرج) و فشارهايي كه از طرف يهوديان بر آنها وارد ميشد، گويي منتظر اين آيين مقدس بودند كه پيام نجات بخش خود را بگوش آنها برساند. اين شش تن مسلمان به مدينه رفتند و از پيغمبر و اسلام سخنها گفتند و مردم را آماده پذيرش اسلام نمودند. سال ديگر در هنگام حج دوازده نفر با پيامبر (ص) و آيين مقدس اسلام آشنا شدند. پيامبر (ص) يكي از ياران خود را براي تعليم قرآن و احكام اسلام همراه آنها فرستاد. در سال ديگر نيز در محلي به نام عقبه دوازده نفر با پيامبر بيعت كردند و عهد نمودند كه از محمد (ص) مانند خويشان نزديك خود حمايت كنند. به دنبال اين بيعت، در همان محل، 73 نفر مرد و زن با محمد (ص) پيمان وفاداري بستند و قول دادند از پيامبر (ص) در برابر دشمنان اسلام تا پاي جان حمايت كنند. زمينه براي هجرت به يثرب كه بعدها مدينه ناميده شد، فراهم گرديد. پيامبر (ص) نيز اجازه فرمود كه كم كم اصحابش به مدينه مهاجرت نمايند.

معراج

پيش از هجرت به مدينه كه در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگي پيامبر مكرم (ص) پيش آمد كه به ذكر مختصري از آن ميپردازيم: در سال دهم بعثت معراج پيغمبر اكرم (ص) اتفاق افتاد و آن سفري بود كه به امر خداوند متعال و بهمراه امين وحي (جبرئيل) و بر مركب فضا پيمايي به نام براق انجام شد. پيامبر (ص) اين سفر با شكوه را از خانه ام هاني خواهر امير المومنين علي (ع) آغاز كرد و با همان مركب به سوي بيت المقدس يا مسجد اقصي روانه شد، و از بيت اللحم كه زادگاه حضرت مسيح است و منازل انبيا (ع) ديدن فرمود. سپس سفر آسماني خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسماني و بهشت و دوزخ بازديد به عمل آورد، و در نتيجه از رموز و اسرار هستي و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بي پايان حق تعالي آگاه شد و به سدرةالمنتهي رفت و آنرا سراپا پوشيده از شكوه و جلال و عظمت ديد. سپس از همان راهي كه آمده بود به زادگاه خود مكه بازگشت و از مركب فضا پيماي خود پيش از طلوع فجر در خانه ام هاني پائين آمد. به عقيده شيعه اين سفر جسماني بوده است نه روحاني چنانكه بعضي گفتهاند. در قرآن كريم در سوره اسرا از اين سفر با شكوه بدين صورت ياد شده است: منزه است خدايي كه شبانگاه بنده خويش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصي كه اطراف آن را بركت داده است سير داد، تا آيتهاي خويش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بيناست. در همين سال و در شب معراج خداوند دستور داده است كه امت پيامبر خاتم (ص) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمايند، كه نماز معراج روحاني مومن است.

سفر به طائف

حادثه ديگر سفر حضرت محمد (ص) است به طائف. در سال يازدهم بعثت بر اثر خفقان محيط مكه و آزار بت پرستان و كينه توزي مكيان، پيامبر (ص) خواست به محيط ديگري برود. يكه و تنها راه طائف را در پيش گرفت تا با سران قبايل ثقيف تماس بگيرد، و آيين اسلام را به آنها بشناساند. اما آن مردم سخت دل به سخنان رسول مكرم (ص) گوش ندادند و حتي بناي اذيت و آزار حضرت محمد (ص) را گذاشتند. رسول اكرم (ص) چند روز در نخله بين راه طائف و مكه ماند و چون از كينه توزي و دشمني بت پرستان بيمناك بود، ميخواست كسي را بجويد - كه بنا به رسم آن زمان - او را در بازگشت به مكه امان دهد. از اين رو شخصي را به مكه فرستاد و از مطعم بن عدي امان خواست. مطعم حفظ جان رسول مكرم (ص) را به عهده گرفت و در حق پيامبر خدا (ص) نيكي كرد. بعدها حضرت محمد (ص) بارها از نيكي و محبت او در حق خود ياد ميفرمود.

هجرت به مدينه

مسلمانان با اجازه پيامبر مكرم (ص) به مدينه رفتند و در مكه جز پيامبر و علي (ع) و چند تن كه يا بيمار بودند و يا در زندان مشركان بودند كسي باقي نماند. وقتي بت پرستان از هجرت پيامبر (ص) با خبر شدند، در پي نشستها و مشورتها قرار گذاشتند چهل نفر از قبايل را تعيين كنند، تا شب هجرت به خانه پيامبر بريزند و آن حضرت را به قتل رسانند، تا خون وي در بين تمام قبايل پخش گردد و بني هاشم نتوانند انتقام بگيرند، و درنتيجه خون آن حضرت پايمال شود. اما فرشته وحي رسول مكرم (ص) را از نقشه شوم آنها با خبر كرد. آن شب كه آدمكشان قريش ميخواستند اين خيال شوم و نقشه پليد را عملي كنند، علي بن ابيطالب (ع) بجاي پيغمبر خوابيد، و آن حضرت مخفيانه از خانه بيرون رفت. ابتدا به غار ثور (در جنوب مكه) پناه برد و از آنجا به همراه ابوبكر به سوي يثرب يا مدينة النبي كه بعدها به مدينه شهرت يافت، هجرت فرمود.

ورود به مدينه

رسول اكرم (ص) و همراهان روز دوشنبه 12 ماه ربيع الاول به قبا در دو فرسخي مدينه رسيدند. پيامبر (ص) تا آخر هفته در آنجا توقف فرمود تا علي (ع) و همراهان برسند. مسجد قبا در اين محل، يادگار آن روز بزرگ است. علي (ع) پس از هجرت محمد (ص)، مامور بود امانتهاي مردم را به آنها برگرداند و زنان هاشمي از آن جمله: فاطمه دختر پيامبر (ص) و مادر خود فاطمه دختر اسد و مسلماناني كه تا آن روز موفق به هجرت نشده بودند همراه ببرد. علي (ع) با همراهان به راه افتاد. راهي پر خطر و سخت. علي (ع) با پاهاي خون آلود و ورم كرده، پس از سه روز به پيامبر اكرم (ص) پيوست و مورد لطف خاص نبي اكرم (ص) قرار گرفت. مردم مدينه با غريو و هلهله شادي - پس از سه سال انتظار - از پيامبر خود استقبال كردند.

اهميت هجرت

ورود پيامبر و مسلمانان به مدينه، فصل تازهاي در زندگي پيغمبر اكرم (ص) و اسلام گشود. مانند كسي كه از يك محيط آلوده و خفقان آور به هواي آزاد و سالم پناه برد. بي جهت نيست كه هجرت در راه خدا و براي گسترش دين خدا برابر با جهاد است و اين همه عظمت دارد. هجرت، يعني دست از همه علاقههاي قبلي كشيدن و پا بر روي عادات و آداب كهنه نهادن و به سوي زندگي نوين رفتن. رفتن شخص از جهل به سوي نور و دانايي، هجرت است. رفتن از ناپاكي به سوي پاكي هجرت است. هجرت پيامبر (ص) و مسلمانان ازمكه (محيط اختناق و آلودگي و كينه) به سوي مدينه (شهر صفا و نصرت و برادري) و به سوي پيريزي زندگي اجتماعي اسلامي، نخستين گام بلند در پيروزي و گسترش اسلام و جهاني شدن آن بود. نظر به اهميت هجرت بود كه بعدها در زمان خليفه دوم به پيشنهاد علي (ع)، اين سال مبدا تاريخ اسلام يعني (هجري) شد.

نخستين گام

وقتي پيامبر اكرم (ص) آن همه استقبال و شادي و شادماني را از مردم مدينه ديد، اولين كاري كه كرد اين بود كه، طرح ساختن مسجدي را براي مسلمانان پي افكند. مسجد تنها محلي براي خواندن نماز نبود. در مسجد تمام كارهاي قضائي و اجتماعي مربوط به مسلمانان انجام ميشد. مسجد مركز تعليم و تربيت و اجتماعات اسلامي از هر قبيل بود. شعرا اشعار خود را در مسجد ميخواندند. مسلمانان در كنار هم و پيامبر اكرم (ص) در كنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پيامبر اكرم (ص) خود سنگ بر دوش ميكشيد و مانند كارگر سادهاي كار ميكرد. اين مسجد همان است كه اكنون با عظمت برجاست و بعد از مسجد الحرام، دومين مسجد جهان است. پيامبر بين دو قبيله اوس و خزرج كه سالها جنگ بود، صلح و آشتي برقرار كرد. بين مهاجران و مردم مدينه كه مهاجران را در خانههاي خود پذيرفته بودند يعني انصار، پيمان برادري برقرار كرد. پيامبر (ص)، توحيد اسلامي و پيوند اعتقادي و برادري را جايگزين روابط قبيلگي كرد. با منشوري كه صادر فرمود، در حقيقت قانون اساسي جامعه اسلامي را در مدينه تدوين كرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود برابر اعلام فرمود. طوايف يهود را كه در داخل و خارج مدينه بسر ميبردند امان داد. بطور خلاصه، پيامبر (ص) از مردمي كينه توز، بي خبر از قانون و نظام اجتماعي و گمراه، جامعهاي متحد، برادر، بلند نظر و فداكار بوجود آورد. بتدريج از سال دوم برابر حملات دشمنان اسلام، اقدامات رزمي و دفاعي صورت گرفت.

جنگها يا غزوههاي پيغمبر

دشمن كينهتوز ديرين اسلام يعني كفار مكه، در صدد بودند، به هر صورتي امكان دارد - جامعه نو پاي اسلامي را با شكست مواجه كنند - بدين جهت به جنگهايي دست زدند. پيامبر اكرم (ص) نيز براي دفاع دستور آمادگي مسلمانان را صادر فرمود. بنابراين در مدينه از آغاز گسترش اسلام جنگهايي اتفاق افتاده است كه به اختصار از آنها ياد ميكنيم. اين نكته را هم بايد بياد داشت كه: جنگهايي كه رسول اكرم (ص) شخصا در آن شركت فرموده است، غزوه و بقيه جنگهايي را كه در زمان پيامبر (ص) واقع شده، سريه مينامند.

غزوه بدر

در سال دوم هجرت جنگ بدر پيش آمد. در اين جنگ نابرابر تعداد لشكر دشمن 950 نفر بود، با آمادگي رزمي، اما عده مسلمانان فقط 313 نفر بود. مسلمانان با نيروي ايمان و با فداكاري كامل جنگيدند و در مدتي كوتاه دشمنان خود را شكست دادند. كفار با 70 كشته و 70 اسير و بر جاي گذاشتن غنائم جنگي بسيار فرار كردند. و دشمن سرسخت اسلام ابو جهل نيز در جنگ كشته شد. اين پيروزي سر فصل پيروزيهاي ديگر شد.

تغيير قبله

در همين سال از سوي خداوند متعال، دستور آمد مسلمانان از سوي بيت المقدس بسوي كعبه نماز بگزارند. علت اين امر آن بود كه، يهوديان نداشتن قبله ديگري را براي اسلام دين كامل، نقص شمردند و به جهاني بودن اسلام باور نداشتند. مسجد ذو قبلتين (داراي دو قبله) يادگار آن واقعه مهم است.

جنگ احد

يك سال بعد از جنگ بدر، دشمنان اسلام با تجهيزاتي سه برابر جنگ بدر، به قصد انتقام به سوي مدينه حركت كردند. پيامبر (ص) با ياران مشورت كرد و در نتيجه قرار شد در كناره كوه احد، صفآرائي كنند. در آغاز جنگ، مسلمانان - با عده كم، ولي با نيروي ايمان زياد - پيروز شدند، ولي بخاطر آن كه محافظان درهاي كه در پشت بود، سنگر را به طمع غنيمتهاي جنگي ترك كردند، شكستي بر لشكريان اسلام وارد شد و عدهاي از جمله حمزه عموي دلاور پيامبر (ص) كشته شدند، ولي بر اثر فداكاريهاي علي (ع) كه زخم بسيار برداشته بود و ديگر دلاوران و شيوه تازهاي كه پيامبر (ص) در جنگ احد به كار بست، ديگربار مسلمانان گرد آمدند و به تعقيب دشمن زبون شده پرداختند و سرانجام اين جنگ به پيروزي انجاميد.

غزوه خندق يا (احزاب)

جمعي از يهوديان از جمله قبيله بني نضير در مدينه بسر ميبردند. پيامبر (ص) در ابتداي كار، با آنان پيمان دوستي و همكاري بست ولي اينان هميشه با نفاق و دورويي، درصدد بودند كه ضربت خود را بر اسلام وارد كنند. پيامبر مكرم (ص) با همه رافت و رحمت، در برابر نفاق و توطئه، گذشت نميفرمود و منافق را تنبيه ميكرد. طايفه بني نضير وقتي در مدينه نقشههاي خود را نقش بر آب ديدند، با مشركان مكه و چند طايفه ديگر همدست شدند و در سال پنجم هجرت، سپاه عظيمي كه شامل ده هزار نفر مرد شمشير زن بود به فرماندهي ابوسفيان به قصد ريشهكن كردن اسلام به مدينه حمله كردند. زمان آزمايش و فداكاري بود. مسلمانان با مشورت سلمان فارسي و پذيرش پيامبر مكرم (ص)، خندقي در اطراف مدينه كندند. دشمن به مدينه آمد. يكباره با خندقي وسيع روبرو شد. يهوديان بني قريظه مانند ديگر يهوديان بناي خيانت و نفاق گذاشتند. لحظههاي سخت و بحراني در پيش بود. پيامبر مكرم (ص) با طرحهاي جالب جنگي صفوف دشمن را آشفته ساخت. عمرو بن عبدود، سردار كمنظير مكه در جنگ تن به تن با علي (ع) كشته شد، با ضربتي كه از عبادت جن و انس بيشتر ارزش داشت ضربتي كاري و موثر، دشمن به وحشت افتاد. بدبيني بين مهاجمان و يهوديان - كمي آذوقه - تندبادهاي شديد شبانه - خستگي زياد - همه و همه باعث شد كه، پيروزي نصيب لشكر اسلام گردد و لشكريان كفر به سوي مكه فرار كنند.

سال ششم هجرت - صلح حديبيه

پيامبر اكرم (ص) در پي رؤياي شيريني ديد كه، مسلمانان در مسجد الحرام مشغول انجام فريضه حج هستند. به مسلمانان ابلاغ فرمود براي سفر عمره در ماه ذيقعده آماده شوند. همه آماده سفر شدند. قافله حركت كرد. چون اين سفر در ماه حرام انجام شد و مسلمانان جز شمشيري كه هر مسافر همراه خود ميبرد چيزي با خود نداشتند و از سوي ديگر با مقاومت قريش روبرو شدند و بيم خونريزي بسيار بود، پيامبر (ص) با مكيان پيماني برقرار كرد كه به پيمان حديبيه شهرت يافت. مطابق اين صلح نامه پيامبر (ص) و مسلمانان از انجام عمره صرف نظر كردند. قرار شد سال ديگر عمل عمره را انجام دهند. اين پيمان، روح مسالمت جوئي مسلمانان را بر همگان ثابت كرد. زيرا قرار شد تا ده سال حالت جنگ بين دو طرف از بين برود و رفت و آمد در قلمرو دو طرف آزاد باشد. اين صلح در حقيقت پيروزي اسلام بود، زيرا پيامبر (ص) از ناحيه دشمن داخلي خطرناكي آسوده خاطر شد و مجال يافت تا فرمانروايان كشورهاي ديگر را به اسلام دعوت فرمايد.

نامههاي رسول مكرم به پادشاهان

ميدانيم كه به موجب آيات قرآن، دين اسلام، دين جهاني و پيامبر خاتم (ص)، آخرين سفير الهي به جانب مردم است. بنابراين ماموريت، حضرت محمد (ص) به سران معروف جهان، مانند: خسرو پرويز (پادشاه ايران)، هرقل (امپراطور روم)، مقوقس (فرمانروي مصر) و... نامه نوشت و آنها را به دين اسلام دعوت كرد. نامههاي حضرت كه هماكنون موجود است، روشن و قاطع و كوتاه بود. اين نامهها را ماموراني با ايمان، فداكار و با تجربه براي فرمانروايان ميبردند. در اين نامهها پيامبر (ص) آنها را به اسلام و كلمه حق و برادري و برابري دعوت ميكرد و در صورت نافرماني، آنها را از عذاب خداوند بيم ميداد. همين پيامها زمينه گسترش جهاني اسلام را فراهم آورد.

جنگ خيبر

خيبر يا بهتر بگوييم وادي خيبر، هفت دژ بود، در سرزمين حاصلخيزي در شمال مدينه به فاصله سي و دو فرسنگ، كه پناهگاه مهم يهوديان بود. يهوديان بيش از پيش توطئه ميكردند و مزاحم مسلمانان بودند. پيامبر اسلام (ص) تصميم گرفت اين افراد منافق را سر جاي خود بنشاند و شر آنها را دفع كند. بدين جهت دستور فرمود مسلمانان براي فتح خيبر عازم آن ديار شوند. پس از تلاش و مقاومت بسيار اين سنگرها - يكي پس از ديگري - فتح شد. پس از فتح دژهاي خيبر يهودياني كه در قريه فدك - در 140 كيلومتري مدينه ميزيستند - بدون جنگ و مقاومت تسليم شدند و سرپرستي پيامبر (ص) را بر خود پذيرفتند. برابر قوانين اسلام، جاهايي كه بدون جنگ تسليم ميشوند مخصوص پيامبر (ص) است. اين قريه را رسول مكرم (ص) به دخترش فاطمه زهرا (س) بخشيد، كه ماجراي غصب آن، تا زمان عمر بن عبد العزيز در تاريخ ثبت است و ما در زندگي نامه فاطمه زهرا (س) از آن سخن ميگوييم.

فتح مكه

در سال هشتم هجرت جرياني پيش آمد، كه پيمان شكني قريش را ثابت مينمود. بدين جهت پيامبر مكرم (ص)، تصميم گرفت مكه را فتح كند و آن را از ناپاكي بتها و بت پرستها پاك سازد. بنابراين با رعايت اصل غافلگيري، بي آنكه لحظه فرمان حركت و مسير و مقصد حركت براي كسي روشن باشد، پيامبر (ص) روز دهم ماه رمضان، فرمان حركت صادر فرمود. ده هزار سرباز مسلمان به حركت آغاز كرد. شهر مكه بدون مقاومت تسليم شد. پيامبر (ص) و مسلمانان وارد زادگاه پيامبر (ص) شدند. بتها در هم شكسته شد و اسلام به پيروزي بزرگي نائل آمد. در اين فتح، پيامبر (ص) كه اختيار كامل داشت و ميتوانست از دشمنان سرسخت ديرين خود انتقام بگيرد، همه را مورد عفو و رحمت قرار داد و به تمام جهان ثابت كرد كه هدف اسلام گسستن بندهاي اسارت و بندگي از دست و پاي افراد بشر است و فراخواندن آنها به سوي الله و نيكي و پاكي و درستي. از اين سال به بعد، گروه گروه به اسلام روي آوردند و با احكام حيات بخش و انسان ساز آن، آشنا شدند. پس از فتح مكه، غزوه حنين و غزوه طائف و غزوه تبوك و... اتفاق افتاد. در دو غزوه اول پيروزي با مسلمانان بود، اما در غزوه تبوك، اگر چه پيامبر (ص) با دشمن رو به رو نشد و نبردي نكرد، ولي يك سلسله بهرههاي معنوي و رواني - در اين غزوه بسيار پرمشقت - عايد مسلمانان گرديد. پيامبر (ص) با اين سفر پر رنج، راه را براي فتح شام و روم هموار ساخت و شيوه جنگ با قدرتهاي بزرگ را به اصحاب وفادار خود آموخت.

فوت فرزند دلبند پيامبر

در سالهاي گذشته پيامبر اسلام (ص) با مرگ سه فرزند خود به نامهاي قاسم و طاهر و طيب و سه دختر به نامهاي زينب و رقيه و ام كلثوم رو به رو شد و در فراق آنها متاثر گرديد. اما اين بار كودك دلبندش ابراهيم كه از ماريه بود، قلب حساس پيامبر مكرم (ص) را سخت آزرده كرد. پيامبر (ص) در حالي كه ابراهيم را در آغوش داشت و آن نو گل بوستان رسالت جان به جان آفرين تسليم ميكرد، اين كلمات آتشين را فرمود: ابراهيم عزيز! كاري از ما براي تو ساخته نيست. مقدر الهي نيز بر نميگردد. چشم پدرت در مرگ تو گريان و دل او اندوهبار است، ولي هرگز سخني را كه موجب خشم خداوند باشد، بر زبان جاري نميسازم.... برخي از اصحاب از گريه پيامبر (ص) تعجب ميكردند. اما پيامبر (ص) در اين جا مثل همه مراحل، به مسلمانان درسي بزرگ آموخت: درس مهر و محبت نسبت به اولاد. مهر و مودت به اولاد، از عاليترين و پاكترين تجليات روح انساني است و نشانه سلامت و لطافت آن ميباشد پيامبر عاليقدر (ص) پيوسته ميفرمود: (اكرموا اولادكم)، فرزندان خود را گرامي داريد و نسبت به آنها مهر بورزيد. باري، يگانه فرزندي كه از آن حضرت به يادگار ماند و رشته تابناك ولايت و امامت را - در صفحه روزگار - پايدار ساخت، دخت ارجمند آن سرور (ص) يعني فاطمه زهرا (س) زوجه وصي آن حضرت، علي (ع) بود.

حجة الوداع آخرين سفر پيامبر به مكه

چند ماه از عمر پربار پيامبر عاليقدر اسلام (ص) باقي نمانده بود. سال دهم هجرت بود. پيامبر (ص) اعلام فرمود: مردم براي انجام مراسم عظيم حج آماده شوند. بيش از صد هزار نفر گرد آمدند. پيامبر مكرم (ص)، با پوشيدن دو پارچه سفيد، از مسجد شجره در نزديك مدينه احرام بست و مسلمانان نيز همچنين. صداي گوش نواز: لبيك اللهم لبيك، لا شريك لك لبيك، در فضا طنين انداز شد. هزاران نفر اين نداي ملكوتي پيامبر (ص) را تكرار ميكردند. شكوه عظيمي بود: وحدت اسلامي، برابري و برادري تبلور يافت. پيامبر مكرم (ص)، براي اولين و آخرين بار مراسم و مناسك حج را، به مسلمانان آموخت. اين سفر بزرگ نمايشگر ثمرات بزرگ و تلاشهاي چند ساله پيغمبر اكرم (ص) بود كه جان و مال و زندگي خود را، خالصانه در راه تحقق آرمانهاي اسلامي و فرمانهاي الهي بذل كرد، و پيامهاي الهي را به مردم جهان رسانيد. پيامبر (ص) در سرزمين عرفات - پس از نماز ظهر و عصر - هزاران نفر از مسلمانان پاك اعتقاد را، مخاطب ساخته چنين فرمود: اي مردم! سخنان مرا بشنويد - شايد پس از اين شما را در اين نقطه ملاقات نكنم - اي مردم، خونها و اموال شما بر يكديگر تا روزي كه خدا را ملاقات نمائيد مانند امروز و اين ماه، محترم است و هر نوع تجاوز به آنها، حرام است. سپس مردم را به برابري و برادري فراخواند و به رعايت حقوق بانوان سفارش كرد و از شكستن حدود الهي بيم داد و از ستمكاري و تجاوز به حقوق يكديگر بر حذر داشت و به تقوي توصيه كرد.

در صحنه غدير خم

وقتي پيامبر اكرم (ص) و دهها هزار نفر در بازگشت به مدينه به محلي به نام غدير خم رسيدند، امين وحي، جبرئيل بر پيامبر (ص) وارد شد و پيام الهي را بدين صورت به پيامبر (ص) ابلاغ كرد: اي پيامبر، آنچه از سوي خداوند فرستاده شده به مردم برسان و اگر پيام الهي را مردم نرساني رسالت خود را تكميل نكردهاي، خداوند تو را از شر مردم حفظ ميكند. مردم ميپرسيدند آن چه چيزي است كه كامل كننده دين است و بي آن، دين حق كامل نيست؟ آن آخرين اقدام پيامبر (ص) است براي تعيين خط وصايت و امامت. پيامبر (ص) بايد - به امر خدا - تكليف مردم را پس از خود معين كند. در زير آفتاب سوزان و در روي رملها و شنهاي داغ بيابان، ضمن خطبه بلندي، پيامبر (ص)، حضرت علي (ع) را، به عنوان ولي و جانشين خود، به مردم معرفي فرمود، و به ويژه اين جمله را - كه محدثان شيعه و سني همه نقل كردهاند - گفت: من كنت مولاه فعلي مولاه... مردم در آن روز كه هجدهم ماه ذيحجه بود، با حضرت علي (ع) بيعت كردند. دو ماه و چند روز بعد، در اواخر صفر سال يازدهم هجري، پيغمبر اكرم (ص) در مدينه چشم از جهان فروبست و در جوار مسجدي كه خود ساخته بود مدفون شد. اين قبر منور، امروز زيارتگاه نزديك به يك ميليارد مردم مسلمان جهان است.

قرآن و عترت

حديثي از پيامبر گرانقدر اسلام (ص) نقل شده است بدين صورت: اني تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا: كتاب الله و عترتي اهل بيتي. يعني: من در ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم، تا از آن دو پيروي نماييد، هرگز گمراه نميشويد. اين دو چيز گرانبها عبارتند از: كتاب خدا (قرآن) و عترتم (اهل بيت من).

قرآن

قرآن شامل آياتي است كه در مدت 23 سال بتدريج بر حضرت محمد (ص) نازل شده است. قرآن شامل 114 سوره كوتاه و بلند و نزديك 640. آيه است. همه سورههاي قرآن با (بسم الله الرحمن الرحيم) آغاز ميشود، جز سوره برائة يا توبه. تنظيم آيات قرآن بر مبنايي است كه شخص پيامبر اكرم (ص) دستور فرموده است. سورههايي كه در مكه نازل شده مكي و آنها كه در مدينه نازل شده است مدني ناميده ميشود. هر سوره، نامي دارد كه آن نام، در متن سوره آمده است، مانند: نحل، بقره، علق و... به محض اين كه يك سوره يا يك آيه يا چند آيه بر پيغمبر (ص) نازل ميشد افراد مورد اعتمادي كه به آنها نويسندگان وحي مي گفتند، آيات را مينوشتند. معروفترين آنها عبارتند از: علي بن ابيطالب (ع) - عبد الله بن مسعود - زيد بن ثابت - معاذ بن جبل - ابي بن كعب و...، امتياز قرآن بر ديگر كتابهاي آسماني اينست كه، در قرآن كوچكترين تحريف و تغييري وارد نشده است. قرآن معجزه باقيه و هميشگي پيامبر اكرم (ص) است. در چند جاي قرآن بصراحت آمده است كه اگر در قرآن شك و ترديد داريد چند سوره، حتي يك سوره كوچك كه سه آيه است، مانند آن را بياورند كه هرگز دشمنان اسلام به چنين كاري توفيق نيافته و نخواهند يافت. قرآن فقط از جهت لفظ و فصاحت و شيوايي معجزه نيست، بلكه از جهت معني و دارا بودن احكام و نظامات استوار و قوانين ابدي نيز معجزه است - هر چه علم بشر پيشرفت كند و پرده از اسرار جهان برگرفته شود، رمز جاوداني اسلام و قرآن روشنتر خواهد شد - قرآن تاكنون به بيش از صد زبان دنيا و به فارسي و انگليسي و فرانسوي، چندين بار ترجمه شده است. در قرآن بيش از همه چيز، به پرستش خداي واحد و صفات جلال و جمال خداوند و عظمت دستگاه آفرينش و سير در آفاق و عوالم طبيعي و مطالعه در احوال گذشتگان و قوانين و احكام عبادي، اجتماعي و قضائي و روز رستاخيز و سرگذشت انبيا بزرگ الهي و پند گرفتن از زندگاني اقوام گذشته توجه داده شده است. براي اينكه بتوانيم به لطف ظاهر و باطن عميق قرآن پي ببريم بايد - در درجه اول - با زبان فصيح و بليغ قرآن آشنا شويم. قرآن راهنمايي است راستگو، پايدار و خيرخواه.

عترت يا اهل بيت

همان علي (ع) و فرزندان پاك گوهرش و نيز فاطمه زهرا (س) دختر بسيار عزيز و فداكار پيامبر اكرم (ص) است كه از طرف پدر بزرگوار خود به (ام ابيها) يعني مادر پدرش ملقب گرديد. علي (ع) وصي و جانشين و امامي است كه بارها پيامبر (ص) او را جانشين خود و در حكم هارون نسبت به موسي (ع) معرفي ميفرمود و فرزنداني كه از صلب علي (ع) و بطن پاك فاطمه زهرا (س) به وجود آمدند و آخر آنها به حضرت مهدي موعود (عج) ختم ميشود همه معصوم و از رجس و گناه بدورند. اولاد ديگر از اين شجره طيبه نيز بسيارند و در همه جا و همه وقت منشا خير و بركت و فضل و فضيلت بوده و هستند.

زنان پيامبر

پيامبر اكرم (ص) در طول عمر نه زن داشته است و اين امر زاييده اوضاع و احوال جامعه آن روز و موقعيت شخصي آن حضرت بوده است. پيش از اسلام تعدد زوجات به نحو گسترده و نامحدودي در ميان اقوام مختلف رواج داشته است. بعدها اسلام تا چهار زن را اجازه داد، آن هم به شرط برقراري عدالت بين آنان. ميدانيم كه پيامبر (ص) تا 25 سالگي زن نگرفت و در 25 سالگي با خديجه (س) كه 15 سال از پيامبر (ص) بزرگتر بود ازدواج كرد و در حدود 25 سال تنها با خديجه بود. پس از فوت خديجه (س) با زن بيوه ديگري به نام سوده ازدواج كرد. سپس با عايشه ازدواج فرمود. زنان ديگري كه پيغمبر (ص) گرفت، به غير از سوده، همه بعد از عايشه بودند و همه اينها بيوه زن و بزرگسال بودند. پيامبر حق و عدالت و نوبت را درباره آنها كاملا رعايت ميفرمود و با همه به مهرباني رفتار ميكرد. زناني كه پيغمبر اكرم (ص) ميگرفت، يا از بيوه زناني بودند بي سرپرست كه شوهرشان در جنگ شهيد شده بودند، يا از اسيران جنگي بودند كه در خانه پيغمبر (ص) با نهايت احترام زندگي ميكردند. ازدواجهاي پيغمبر (ص) عموما و بخصوص در ده سال آخر عمر، جنبه اجتماعي و تحبيب قلوب داشته است و خويشاوندي با قبيلهها براي پيوند داشتن با كساني كه مسلمان شدن آنها موجب تقويت اسلام و مسلمين بوده است. برخلاف آنچه برخي از دشمنان اسلام يا مستشرقين خارجي گفتهاند، به هيچ وجه نظر پيامبر (ص)، مسائل جنسي و لذت جويي نبوده است - بخصوص كه پيامبر اكرم (ص) بنابر آنچه در قرآن آمده است، يك ثلث و گاهي دو ثلث از شب را به عبادت و تلاوت قرآن ميگذراند - و روزها نيز در مسائل اجتماعي و جنگها اشتغالات فراوان داشته است، و اين ازدواجها در سن جواني نبوده است.

رفتار و خلق و خوي پيامبر

خداوند در حق رسول مكرمش محمد بن عبد الله(ص) ميفرمايد: انك لعلي خلق عظيم. براستي كه بر خلق عظيمي هستي (سوره قلم آيه 4) بنده ناتواني چه ميتواند در حق پيامبري كه سراپا فضيلت و رحمت و منبع خير و نيكي و بزرگواري است بگويد؟ آنچه ميگويم قطرهاي است از دريا. خوي پيامبر (ص) و رفتار آن بزرگوار و كردار آن حضرت، سرمشق مسلمين و بلكه نمونه عالي همه انسانها است و در حقيقت تجسم اسلام. پيغمبر (ص) به همه مسلمانان با چشم برادري و با نهايت مهر و محبت رفتار ميكرد. آن چنان ساده و بي پيرايه لباس ميپوشيد و بر روي زمين مينشست و در حلقه ياران قرار ميگرفت كه اگر ناشناسي وارد ميشد، نميدانست پيغمبر (ص) كدام است. در عين سادگي، به نظافت لباس و بدن خيلي اهميت ميداد. وضوي پيامبر (ص) هميشه با مسواك كردن دندانها همراه بود. از استعمال عطر دريغ نميفرمود. هميشه با پير و جوان مؤدب بود. هميشه در سلام كردن پيشدستي ميكرد. تبسم نمكيني هميشه بر لبانش بود، ولي از بلند خنديدن پرهيز داشت. به عيادت بيماران و تشيع جنازه مسلمانان زياد ميرفت. مهمان نواز بود. يتيمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار ميداد. دست مهر بر سر يتيمان ميكشيد. از خوابيدن روي بستر نرم پرهيز داشت و ميفرمود: من در دنيا همچون سواري هستم كه ساعتي زير سايه درختي استراحت كند و سپس كوچ كند. با همه مهر و نرمي كه با زيردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسيار شدت عمل نشان ميداد. در جنگها هرگز هراسي به دل راه نميداد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزديكتر بود. از دشمنان سرسخت مانند كفار قريش در فتح مكه عفو فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پيامبر (ص) شدند و دسته دسته به اسلام روي آوردند. از زر و زيور دنيا دوري ميكرد. اموال عمومي را هرچه زودتر بين مردم تقسيم ميكرد و با آن كه فرمانروا و پيامبر خدا بود، هرگز سهمي بيش از ديگران براي خود برنميداشت. براستي آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق براي همگان بود.

عترت در يك نگاه

نام - لقب - كنيه - نام پدر - نام مادر - تاريخ ولادت - محل ولادت - مدت امامت - مدت عمر - تاريخ شهادت - علت شهادت - نام قاتل - محل دفن - شماره فرزندان- 1 - محمد - مصطفي - ابوالقاسم - عبدالله - آمنه - 17ربيعالاول عامالفيل - مكه معظمه - 23 سال - 63 سال - 28ماه صفر سنه1هجري - ذراع زهرآلود - ذبيحه زنيهوديه خيبري - مدينه طيبه - 3 پسرو4 دختر - 2 - علي - مرتضي - ابوالحسن - عمران ابوطالب - فاطمه - 13ماه رجب30عامالفيل - مكهمكرمهخانهكعبه - 30 سال - 63 سال - 21ماهرمضانسنه40هجري - تحريكات قطام - عبدالرحمنبنملجم - نجف اشرف - 12 پسرو16دختر 3 - فاطمه - زهراء - ام ابيها - محمد - خديجهكبري - 20جماديالثانيةسنه5بعثت - مكه خانه خديجه - - 18 سال - 3جماديالثانيةسنه11هجري - صدمات وارده - ثاني يا قنفذ - مدينه طيبه - 3 پسرو2 دختر 4 - حسن - مجتبي - ابومحمد - علي - فاطمه - 15ماهرمضانسنه3هجري - مدينه طيبه - 10سال - 47 سال - 7 يا 28 صفر سنه 5 هجري - تحريكمعاويهوزهرجعده - جعده دختراشعث - بقيع - 8 پسرو7 دختر 5 - حسين - سيدالشهداء - ابوعبدالله - علي - فاطمه - 3ماهشعبانسنه4هجري - مدينه طيبه - 11سال - 57 سال - 10 ماه محرمسنه61 هجري - عدم بيعت با يزيدلعين - شمربنذي الجوشن - كربلا معلي - 3 پسرو2 دختر 6 - علي - زينالعابدين- ابومحمد - حسين - شهربانوبنتيزدگرد - 5شعبانيا15جماديالاولسنه38هجري - مدينه طيبه - 35سال - 57 سال - 25ماه محرم سنه95هجري - زهر وليد - هشامبنعبدالملك - بقيع - 11پسرو4 دختر 7 - محمد - باقر العلوم - ابوجعفر - علي - فاطمهبنتالحسن - غرهرجبيا 3 ماهصفرسنه 57 هجري - مدينه طيبه - 19سال - 57 سال - 7 ذي الحجهسنه114هجري - به تحريك هشام - ابراهيمبنوليدزهرآلود - بقيع - 5 پسرو2 دختر 8 - جعفر - صادق - ابوعبدالله - محمد - ام فروه - 17ربيعالاول سنه83 هجري - مدينه طيبه - 34سال - 65 سال - 25شوالالمكرمسنه148هجري - مسموميت به زهر - منصور دوانيقي - بقيع - 7 پسرو3 دختر 9 - موسي - كاظم - ابوالحسن - جعفر - حميده - 7 ماه صفر سنه 128 هجري - مدينه طيبه - 35سال - 55 سال - 25 ماه رجب سنه 183هجري - خرماي زهرآلود - هارونيحييبرمكيسندي - كاظمين - 18پسرو19دختر 10 - علي - رضا - ابوالحسن - موسي - نجمه تكتم - 11 ذي القعده سنه 148 هجري - مدينه طيبه - 20سال - 55 سال - آخر ماه صفر سنه 203 هجري - انگور زهرآلود - مأمون ملعون - سنابادخراسان - 1 پسرو1 دختر 11 - محمد - جواد تقي - ابوجعفر - علي - سبيكه نوبيه - 15يا19رمضانيا10رجبسنه195هجري - مدينه طيبه - 17سال - 25 سال - آخر ذي القعده سنه 220 - مسموميتبهزهر- دخترمامون معتصم عباسي - كاظمين - 2 پسرو2 دختر 12 - علي - هادي نقي - ابوالحسن - محمد - سمانه مغربيه - 15 ذيالحجه سنه 212 هجري - مدينه طيبه - 33سال - 42 سال - 3 ماه رجب سنه 254 هجري - طعام زهرآلود - متوكل عباسي - سامراء - 4 پسر و 1 دختر 13 - حسن - زكيعسكري - ابومحمد - علي - حديث سليل - 8 ربيع الثاني سنه 232 هجري - مدينه طيبه - 6 سال - 28 سال - 8 ربيعالاول سنه 260 هجري - شربت زهرآلود - معتمد عباسي - سامراء - 1 پسر 14 - محمد - مهدي - ابوالقاسم - حسن - نرجس خاتون - 15 ماه شعبان سنه 255 هجري - سامراء - بسيارطولاني - - - - - -

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».