رفتار پیامبر صلی الله و علیه و اله با کودکان و جوانان

مشخصات کتاب

سرشناسه : چنارانی محمدعلی 1338 -

عنوان و نام پدیدآور : رفتار پیامبر صلی الله و علیه و اله با کودکان و جوانان محمدعلی چنارانی

مشخصات نشر : مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی 1380

مشخصات ظاهری : 112 ص

شابک : 4500ریال 9644443489 ؛ 9500 ریال چاپ پنجم 978-964-971-020-4

یادداشت : چاپ چهارم: 1385.

یادداشت : چاپ پنجم: 1386.

یادداشت : کتابنامه ص [109] - 112؛ همچنین به صورت زیرنویس

موضوع : محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق -- اخلاق

موضوع : سنت نبوی

موضوع : اخلاق اسلامی شناسه افزوده : بنیاد پژوهش های اسلامی

رده بندی کنگره : BP24/46/چ 9ر7

رده بندی دیویی : 297/93

شماره کتابشناسی ملی : م 79-14427

پیشگفتار

در جهان کنونی موضوع تربیت کودکان یکی از اساسی ترین مسائل اجتماعی و از ارکان مهم سعادت بشریت به شمار می رود. از این رو دانشمندان درباره کودک از نظر روانی و تربیتی مطالعات و تحقیقات ژرف و عمیقی انجام داده و کتابهای بی شماری در این باره نگاشته اند.همچنین کشورهای بزرگ به منظور پرورش درست و صحیح جسم و جان کودکان، سازمانهای گسترده ای را به وجود آورده و کودکان را از هر جهت تحت مراقبتهای علمی و عملی قرار داده اند.اما در چهارده قرن پیش در روزگاری که بشریت در تاریکی جهل و نادانی به سر می برد، پیشوای گرانقدر اسلام به ارزش و اهمیت پرورش کودک توجه کامل داشته و در همین راستا آموزشهای لازم را به پیروان خود آموخته است.اگر امروزه، دانشمندان تربیت کودکان پس از تولد و زاده شدن و آمدن به این جهان را مورد توجه قرار داده اند، اسلام درباره اصل

ازدواج، شرایط همسران، چگونگی پاکی نسل، شیر دادن، پرورش جسم و جان کودک، گام به گام وظایف مردم را بیان کرده است.و اگر دانشمندان امروز جهان بسیاری از نکات دقیق روانی و تربیتی، مربوط به برنامه های پرورشی کودکان را، در کتابهای علمی خود آورده اند، پیشوایان اسلام در زمانهای پیشین آنها را یادآوری و در روایات مذهبی بیان کرده اند و خود نیز در رفتارشان نشان داده اند.هدف ما در این نوشتار بر دو پایه و اصل استوار است:اول: این که تمام مسلمانان، خصوصاًجوانان و تحصیل کنندگان ما که گروه بی شماری از جامعه را تشکیل می دهند، از جامعیت برنامه و دستورات دین مقدس اسلام و ارزشهای عملی این آیین آسمانی آگاه شوند و با ایمان و اعتقادی استوارتر از آن پیروی کنند و فریب برنامه های دیگران را نخورند.دوم: این که پدران و مادران به مسؤولیت مذهبی و ملی خود در تربیت فرزندان خویش آگاه شوند تا بهتر بتوانند انجام این وظیفه سنگین و حیاتی اقدام کنند، چرا که بدون تردید بخش مهمی از گرفتاریهای اجتماعی و آلودگیهای اخلاقی از جهل و بی اطّلاعی درباره انجام وظیفه به وجود می آید.از این رو، بر آن شدیم تا الگویی عملی برای کسانی که می خواهند فرزندان سالمی از نظر جسمی و روحی تربیت کنند، ارائه دهیم. بهترین الگوها برای مسلمانان، پیشوای گرانقدر اسلام حضرت محمدصلی الله علیه وآله و جانشینان برحق ایشان می باشند؛ که ما به گونه کاملاً اطمینان بخش در تمام زوایای زندگی می توانیم از آنان سرمشق بگیریم و پیروی کنیم چرا که هیچ گونه خلافی در پیروی از آن انسانهای کامل وجود نداشته است؛ زیرا آن بزرگواران بیمه الهی می باشند و اطاعت

از آنان هیچ گاه و در هیچ زمان و مکانی با مشکلات برخورد نخواهد کرد. به امید آن که بشریت آگاه شود و از الگوهای واقعی پیروی کند، والگوهای کاذب، دروغین و شیطانی را رها سازد، تا از این طریق بتواند به سعادت دنیا و آخرت دست یابد.این نوشتار از دو بخش تشکیل یافته است.1 - رفتار پیامبرصلی الله علیه وآله با کودکان که دارای پنج فصل و هر فصل دارای چند عنوان می باشد.2 - رفتار پیامبرصلی الله علیه وآله با جوانان که دارای چهار فصل و هر فصل چندین عنوان دارد.در پایان لازم می دانم از تمام عزیزان به ویژه از جناب حجةالاسلام والمسلمین الهی خراسانی مدیرعامل محترم بنیاد و همچنین از آقایان جعفر شریعتمداری، ویراستار؛ رضا ارغیانی، آماده ساز؛ رضا وحدتی، نمونه خوان و محمّدعلی علاقه مند، حروفچین و صفحه آرا، که در پیدایش این اثر که به زیور چاپ درآمده است نقشی داشته و زحماتی را متحمّل شده اند، تشکر و قدردانی کنم و توفیق روزافزون همگان را از خداوند توانا خواهانم.

رفتار پیامبر با کودکان

اشاره

مهربانی درباره کودکان از شیوه های مخصوص پیامبرصلی الله علیه وآله بود.

تربیت

اشاره

به فرزندان خود را احترام گذارید و با آداب و روش پسندیده با آنها رفتار کنید.پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

اهمیت تربیت

فرزند از آغاز زاده شدن، تا آن گاه که از محیط خانواده جدا می شود و زندگی مشترکی را با دیگران آغاز می کند، دو دوره تربیتی را باید بگذراند.1 - دوران کودکی که از یک تا هفت سالگی را شامل می شود، و این زمانی است که کودک آمادگی چندانی برای تربیت مستقیم ندارد، چرا که او دنیای خود را نمی شناسد.2 - از هفت تا چهارده سالگی، که در این دوران عقل به تدریج رشد می کند و برای فعالیتهای فکری آماده می شود و می تواند بیاموزد و تعلیم ببیند.در دوران نخست، تربیت باید غیر مستقیم باشد و هیچ گاه امر و نهی تربیتی نباید با فشار روحی همراه باشد بلکه کودک از طریق اطرافیان خود با ادب و تربیت آشنا می شود و در اصل پایه های نخست اخلاقی وی پی ریزی می گردد و از محیط خود خاطره های خوب و رفتارهای مناسب را در ذهن خود ثبت و ضبط می کند.در دوران دوم نیز، نباید کودک را آزاد گذاشت و خلافهای او را نادیده گرفت، بلکه باید از بی ادبیهای وی جلوگیری کرد، نظم وانضباط رابه وی آموخت و از بازیگوشی و بیهوده گذرانی اوقات او جلوگیری و او را به کارهای عبادی و نیکو تشویق کرد. [1] .متأسفانه بیشتر مردم نمی دانند که تربیت فرزندان خود را از چه زمانی باید شروع کنند. برخی از پدر و مادرها بر این باورند که تربیت پس از تمام شدن شش سالگی و برخی می گویند آغاز تربیت از سه سالگی است.اما این اندیشه ها اشتباه است؛

زیرا هنگامی که سه سالگی کودک تمام شد 75 درصد صفات خوب و بد در کودک شکل گرفته است.عده ای از روان شناسان بر این باورند که تربیت کودک از همان روز اول تولّد است. اما برخی دیگر تا اندازه ای احتیاط می کنند و شروع تربیت کودک را از روز اولِ ماه دوم زاده شدنِ کودک می دانند، اما در تحقیقات عملی دقیق در دانشگاه «شیکاگو» به این نتیجه رسیدند که:هر کودک سالم تقریباً سطح هوش خود را50 درصد در چهارسالگی، 30 درصد در هشت سالگی، و 20درصد در هفده سالگی به دست می آورد. پس هر کودک چهار ساله 50درصد قدرت هوشی دارد و تغییرات بین 2 تا 3 سالگی به مراتب بیشتر و مهمتر از تغییرات بین 8تا9 سالگی می باشد. [2] .

برای تربیت کودک از کجا شروع کنیم

برای آن که آموزش و تربیت مفید واقع شود، باید خیلی زودتر از آنچه عموماً امروز فکر می کنند شروع کرد، یعنی از همان هفته های پس از تولّد. نخست باید منحصراً به مسائل فیزیولوژیکی و پس از سال اول به مسائل روانی توجه شود.یک نکته قابل ذکر این است که ارزش زمان برای کودک یکسان نیست، زیرا مدت یک روز در یک سالگی به مراتب طولانی تر از یک روز در دوران سی سالگی می باشد. و شاید شش برابر، بیشتر از حوادث فیزیولوژیکی و روانی را شامل شود. بنابراین نباید چنین دوران پرمایه کودکی را بدون بهره برداری گذاشت. به احتمال زیاد در طول شش سال اول زندگی، نتیجه اجرای مقررات زندگی قطعی تر است. [3] .بدین جهت است که حضرت علی علیه السلام می فرماید:مَنْ لَمْ یَتَعَلَّمَ فِی الصِّغَرِ لَمْ یَتَقَدَّمَ فِی الْکِبَرِ. [4] .«کسی که در کودکی چیزی نیاموزد در بزرگی

نمی تواند بزرگی کند.»بنابراین، دوران کودکی بهترین زمان برای فراگرفتن راه و روش درست زندگی می باشد. زیرا قدرت تقلید و اقتباس و یادگیری کودک بسیار شدید است. کودک در این زمان تمام حرکات، گفتار و رفتار اطرافیان خود را با تمام دقت، همانند فیلم عکاسی در خود ضبط کند.از این رو، همزمان با رشد و تکامل جسم کودک باید روان او رابه راه صحیح هدایت کرد تا صفات پسندیده در وجودش قرار گیرد. زیرا، کودکانی که با شیوه درست تربیت نشده اند، تغییر صفات اخلاقی آنان در بزرگسالی بسیار دشوار می نماید.خوشبخت ترین و سعادتمندترین افراد کسانی هستند که از آغاز، با پرورش درست و سالم رشد یافته اند و صفات برجسته و ارزشمند، آویزه گوش و جان آنان شده است.برخی از روانشناسان، کودک را همانند نهال کوچکی دانسته اند که باغبان به آسانی می تواند با برنامه های صحیح وضع او را تغییر دهد. ولی کسانی که همانند درخت کهنسال به پرورشهای پلید و ناپسند عادت کرده اند، اصلاح آنان بسیار دشوار است، و کسی که می خواهد رفتار این گونه افراد را تغییر دهد باید دشواریهای فراوانی را تحمل کند. [5] .

پیامبر سرمشق مردم است

خداوند در قرآن می فرماید:«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». [6] .«در واقع رسول خداصلی الله علیه وآله برای شما بهترین سرمشق و پیشوایی است که می توانید از وجودش بهره مند گردید.»رسول گرامی اسلام در طول تاریخ بزرگترین سرمشق بشریت بوده است؛ زیرا پیش از این که با گفتار خود مربی و راهنمای مردم باشد، با رفتار شخصی خویش بهترین تربیت کننده و راهبر بود.شخصیت پیامبرصلی الله علیه وآله نمونه ای برای یک روزگار، یک نسل، یک ملت، یک مذهب و یک مکان خاص

نمی باشد، بلکه یک سمبل جهانی و همیشگی برای تمام مردم در همه زمانهاست.ما در این جا با توجّه و استناد به شواهد و مدارک معتبر، به رفتار و شیوه های عملی رسول گرامی درباره کودکان و جوانان می پردازیم.

شخصیت دادن به کودک

اشاره

در دنیای کنونی به کودک بسیار اهمیت می دهند. پرورش کودکان و احترام به شخصیت آنان در خانواده و اجتماع مورد توجه کامل دولت و ملت است؛ اما با همه این مسائل، آن اندازه که پیشوای مسلمانان به تربیت کودکان توجه داشته است، دنیای امروز به آن توجّه ندارد.اگر چه، گاهی حکمرانان و زمامداران کشورهای متمدن به یتیمخانه ها و کودکستانها می روند و یکی دو ساعت را با آنان می گذرانند و گاهی برخی از آنان را در آغوش می گیرند و از این صحنه ها، عکسها و فیلمهایی را تهیه می کنند، و پیرامون آن مقالات بسیاری می نویسند و از این راه مراتب احترام خویش را نسبت به کودک در افکار عمومی منعکس می کنند، اما تاکنون هیچ فردی همانند رسول گرامی اسلام در نهایت سادگی و مهربانی درکوچه و خیابان این گونه به کودکان مهربانی و محبّت نکرده و آنان را در آغوش نگرفته است. بنابراین پیامبرصلی الله علیه وآله نسبت به تمام کودکان، خواه فرزندان خود و یا اطفال دیگران محبّت مخصوص داشت، از این رو، درباره آن حضرت نوشته اند که: وَالتَّلَطُّفُ بِالصِّبْیانِ مِنْ عادَةِ الرَّسُولِ [7] یعنی: «مهربانی درباره کودکان از شیوه های مخصوص پیامبرصلی الله علیه وآله بوده است.»همین شیوه را دیگر پیشوایان دینی و امامان شیعه نیز ادامه دادند، و برای کودکان شخصیت قائل بودند که در زیر به چند مورد اشاره می کنیم:

پرسش از کودک

حضرت علی علیه السلام همواره در حضور مردم از فرزندان خود پرسشهای علمی می فرمود، و در برخی موارد پاسخ به پرسشهای مردم را به آنان واگذار می کرد.روزی علی علیه السلام از فرزندان خود امام حسن و امام حسین علیهما السلام در چند موضوع سؤالاتی کرد و هر یک

از آنان با عباراتی کوتاه پاسخهایی حکیمانه دادند، آنگاه آن حضرت متوجه شخصی به نام حارث أعور که در مجلس حاضر بود شد و فرمود:این سخنان حکیمانه را به فرزندان خود بیاموزید، زیرا موجب تقویت عقل و فکر و اندیشه آنان می گردد. [8] .آن حضرت با این عمل به بهترین وضع نسبت به آنها احترام گذاشته و بزرگترین شخصیت و استقلال را در وجود آنان ایجاد کرده است.

حسن معاشرت

یکی از اساسی ترین عوامل ایجاد شخصیت در کودک حسن معاشرت و رفتار نیکو با اوست، که رسول خداصلی الله علیه وآله در یک عبارت بسیار کوتاه بیان فرموده و آشکارا اجرای آن را به پیروانش دستور داده است: به فرزندان خود احترام گذارید و با آداب و روش پسندیده با آنها رفتار کنید. [9] .بنابراین، کسانی که می خواهند فرزند با شخصیت داشته باشند باید حتماً با آموزش پسندیده آنها را راهنمایی کنند، و از رفتار زشت و ناپسند و توهین آمیز بپرهیزند، زیرا با روش ناپسند هرگز نمی توان فرزندان ارزنده و با شخصیتی تربیت کرد.

وفای به عهد

وفای به عهد یکی از عواملی است که اعتماد را در کودک به وجود می آورد و در رشد شخصیت او بسیار مؤثر است. پیشوایان راستین اسلام درباره وفای به عهد نسبت به کودک سفارشهای فراوانی کرده اند که چند نمونه آن را یادآور می شویم.حضرت علی علیه السلام می فرماید: شایسته نیست انسان به جدّی و یا به شوخی، دروغ بگوید. شایسته نیست کسی به فرزند خود وعده ای بدهد و به آن وفا نکند. [10] .علی علیه السلام گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: اگر یکی از شما به فرزند خود وعده ای داد، باید به آن وفا کند و از عهد خود تخلف ننماید. [11] .در مصادر و مدارک حدیث شیعه از قول امامان بزرگوار تشیع، درباره وفای به عهد از سوی پدران و مادران، روایات بی شماری نقل شده که به جهت اختصار، از نقل آنان خودداری می کنیم.

آشنا کردن کودک با سختیها

یکی دیگر از راههای شخصیت دادن به کودکان آشنا ساختن فرزندان خصوصاً پسران با سختیهاست تا بتوانند در آینده با مشکلات مبارزه کنند، زیرا کودکان باید عملاً درک کنند که به دست آوردن هر چیزی نیاز به کوشش و زحمت دارد، و اگر کودکی با مشکلات و سختیها آشنا نباشد، در آینده در برابر ناملایمات گوناگون زندگی ناراحت و در نهایت سر خورده خواهد شد. این حقیقت در روایات پیشوایان دینی نیز بیان شده است.امام موسی بن جعفرعلیه السلام فرمود: بهتر است که کودک در کوچکی با سختی و مشکلات اجتناب ناپذیر حیات که غرامت زندگی هستند روبرو شود، تا در جوانی و بزرگسالی، بردبار و صبور گردد. [12] .لازم به تذکّر است که، آشنا کردن کودکان با مشکلات نباید باعث ناراحتی کودک

شود. یعنی، نباید کارهایی که به وی واگذار می شود بیش از توانایی او باشد، بنابراین توانایی کودک را باید در نظر داشت.رسول خداصلی الله علیه وآله در همین راستا چهار نکته را یادآور می شود:1 - آنچه را که کودک در توان خود داشته و انجام داده است از او قبول کنند.2 - آنچه را که انجام آن برای کودک سنگین و طاقت فرساست از او نخواهند.3 - او را به گناه و سرکشی وادار نکنند.4 - به او دروغ نگویند و در برابر او مرتکب اعمال احمقانه نشوند. [13] .در روایات دیگری چنین نقل شده است:هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله هفت ساله بود روزی از دایه اش (حلیمه سعدیه) پرسید، برادرانم کجا هستند؟ (چون در خانه حلیمه بود، فرزندان او را برادر خطاب می کرد). جواب داد: فرزند عزیز، آنان گوسفندانی را که خداوند به برکت وجود تو به ما مرحمت کرده است به چرا برده اند. طفل گفت: مادر، درباره من به انصاف رفتار ننمودی. مادر پرسید: چرا؟ گفت: آیا سزاوار است که من در سایه خیمه بمانم و شیر بنوشم ولی برادرانم در بیابان زیر آفتاب سوزان باشند؟ [14] .

بها دادن به کار کودک

رسول خداصلی الله علیه وآله علاوه بر آنچه درباره پرورش کودکان و شخصیت دادن بدانان برای پیروان خود فرموده، تمام نکات را نیز خود انجام داده است. یکی از شیوه های آن حضرت این بود که برای کارهای کودکان ارزش قائل بود.از عمروبن حریث چنین روایت شده که گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله از کنار عبداللَّه بن جعفربن ابی طالب گذشت. او در حالی که فرزند کوچکی بود حضرت درباره او چنین دعا کرد.

خداوندا، کار معامله یا تجارت به او برکت عنایت فرما. [15] .

بلند شدن در برابر کودکان

یکی از شیوه هایی که رسول گرامی اسلام انجام می داد و بدین وسیله برای کودکان شخصیتی قایل می شد، این بود که گاهی به احترام کودک خود، سجده نماز را طولانی می کرد و یا برای احترام به کودک مردم، نماز را با سرعت پایان می داد و در هر صورت به کودکان احترام می گذاشت و عملاً به مردم درس پرورش شخصیت کودکان را می آموخت.روزی پیامبرصلی الله علیه وآله نشسته بود. امام حسن و امام حسین علیهما السلام وارد شدند، حضرت به احترام آنان از جا برخاست و به انتظار ایستاد. چون کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتی چند طول کشید. بدین جهت پیامبرصلی الله علیه وآله به سوی آنان رفت و استقبال کرد. آغوش خود را گشود و هر دو را بر دوش خویش سوار کرد و به راه افتاد و می فرمود: فرزندان عزیز، مرکب شما چه خوب مرکبی است و شما چه سواران خوبی هستید. [16] .آن حضرت در برابر حضرت زهراعلیها السلام نیز به طور تمام قد برمی خاست. [17] .

آینده نگری برای کودکان

روزی امام مجتبی علیه السلام فرزندان و برادرزادگان خود را فراخواند و به آنان فرمود: شما امروز کودکان اجتماعید، امید می رود در آینده بزرگان اجتماع باشید، در کسب علم ودانش بکوشید، هرکدام که نمی توانید مطالب علمی را در ذهن و حافظه خود نگه دارید آنها را بنویسید و نوشته ها را در منزل نگهداری کنید تا در موقع احتیاج از آنها استفاده کنید. [18] .همان گونه که ملاحظه می کنید، امام مجتبی علیه السلام آینده کودکان را در نظر داشت و پدران و مادران را به این حقیقت آشنا می ساخت، بنابراین، آینده کودکان مورد توجه پیشوایان دین بوده است، چنان که در حدیثی می خوانیم:مردی از انصار که

دارای چند کودک بود درگذشت. وی اندک سرمایه ای داشت که در اواخر عمرش برای عبادت و جلب رضایت خداوند از دست داده بود. کودکانش در همان روز برای زندگی از مردم تقاضای کمک می کردند. این ماجرا به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید. پرسید: با جنازه او چه کردید؟ گفتند: دفنش کردیم. حضرت فرمود: اگر قبلاً می دانستم، نمی گذاشتم او را در گورستان مسلمانان به خاک بسپارید!! زیرا او اموال و ثروت خود را از دست داد و فرزندان خود رابه گدائی بین مردم رهاکرد. [19] .

آموختن احکام دینی

عبادت، دعا و نیایشِ تمرینی کودکان در پیشگاه خداوند، اثر درخشانی در درون کودک می گذارد، اگر چه کودک ممکن است معانی الفاظ و عبارات نماز را نفهمد، ولی توجه به خداوند، راز و نیاز، درخواست کمک از پروردگار، دعا و خواهش در پیشگاه الهی را در همان عالم کودکی درک می کند و دلش را به خداوند و رحمت نامحدود وی مطمئن می سازد و در باطن خود تکیه گاهی برای خویش احساس می کند و در هنگام سختیها و روبرو شدن با حوادث قلب خود را تسکین می بخشد، چنان که خداوند می فرماید:«الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ، اَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.» [20] .«مؤمنان واقعی با یاد خدا دلی آرام و مطمئن دارند، آگاه باشید که تنها با یاد خداوند دلهای مردم قرار و اطمینان پیدا می کند».برای این که کودکان از آغاز مؤمن و خداپرست تربیت شوند، لازم است بین جسم و جان آنها از نظر ایمانی هماهنگی برقرار باشد، به همین مناسبت، اسلام پدران و مادران را موظف کرده که فرزندان خود را به خداوند متوجه سازند و به آنان خداپرستی

و آموزشهای دینی بیاموزند و از سوی دیگر، دستور داده که کودکان را به نماز و عبادت تمرینی وادار کنند.معاویةبن وهب از امام صادق علیه السلام پرسید: در چه سنی کودک رابه خواندن نماز وادار کنیم؟ امام فرمود: بین شش تا هفت سالگی آنان را به خواندن نماز وادار سازید. [21] .رسول خداصلی الله علیه وآله در حدیثی فرمود: به کودکان خود در هفت سالگی امر کنید نماز بگزارند. [22] .امام باقرعلیه السلام در روایت دیگری وظایف پدران و مادران را در تربیتهای ایمانی کودکان، در دوران گوناگون سنی چنین بیان فرموده است.«در سه سالگی کلمه توحید لااله الا اللَّه را به کودک بیاموزید و در چهارسالگی محمدٌ رسول اللَّه یاد بدهید، و در پنج سالگی صورت او را به سوی قبله نمایید و به اودستور دهید، سر بر سجده گذارد، در شش سالگی کامل رکوع و سجود را به طور صحیح به او بیاموزید، و در هفت سالگی به کودک بگویید دست و صورت خود را بشوید (وضو بگیرد) و نماز بگزارد. [23] «پدران، مادران و مربیان باید توجه داشته باشند که مذهب بزرگترین کمک و یاور آنان است، زیرا ایمان همانند مشعل فروزانی است که تاریکترین راهها را روشن می کند و وجدانها را حساس و بیدار می سازد و هر کجا که انحرافی وجود داشته باشد می تواند او را به راحتی و آسانی به سوی راستی و سعادت رهبری کند.

آثار تربیت صحیح در کودک

تربیت صحیح کودکان باعث می شود که آنان دارای استقلال اراده و اعتماد به نفس پرورش یابند و احترام، آنها را انسانهایی با شخصیت می سازد، زیرا کودکی که از اوّل به ارزش خود پی برد هنگامی

که بزرگ شد در خود احساس حقارت نمی کند چنان که در روایات اسلامی آمده است که: کودک و قلب وی همانند زمینی خالی از بذر و گیاه است، هر بذری که در آن افشانده شود به خوبی می پذیرد و در خود پرورش می دهد. [24] .برای مثال شخصیت علی علیه السلام بر اثر تربیت در دامن پر مهر و محبّت رسول خداصلی الله علیه وآله به اوج شکوفایی خود رسید. اگر چه علی علیه السلام از نظر جسم و جان یک کودک عادی نبود، بلکه در وجود آن بزرگوار شایستگیهای مخصوصی وجود داشت، ولی مراقبتهای ویژه پیامبرصلی الله علیه وآله را درباره او نباید نادیده انگاشت.از دیگر آثار تربیت صحیح کودک این است که او را شجاع و دلاور بار می آورد و آن را در تربیت امام حسین علیه السلام به خوبی می توان مشاهده کرد.ابن شهاب گوید: روز جمعه ای خلیفه دوم مسلمانان روی منبر بود. امام حسین علیه السلام که کودک خردسالی بود وارد مسجد شد و گفت: ای عمر، از منبر پدرم بزیر آی، عمر گریست و گفت: راست گفتی؛ این منبر جد توست، صبر کن پسر برادر!! امام حسین علیه السلام لباس عمر را گرفته تکان می داد و می گفت از منبر جدم بزیرآی، عمر ناچار سخن خود را قطع کرد، از منبر پایین آمد و مشغول نماز گردید. پس از نماز دنبال امام حسین علیه السلام فرستاد. همین که آن حضرت آمد، عمر پرسید: پسر برادرم!! چه کسی به تو دستور داده که با من چنین برخورد کنی؟امام حسین علیه السلام فرمود: هیچ کس به من چنین دستوری نداده است. این عبارت را امام حسین علیه السلام سه بار تکرار کرد. در

حالی که امام حسین علیه السلام هنوز به حّد بلوغ نرسیده بود. [25] .در حالات امام جوادعلیه السلام نقل شده است پس از در گذشت امام رضاعلیه السلام مأمون، خلیفه وقت، به بغداد آمد. روزی برای شکار کردن حرکت کرد. در راه به منطقه ای رسید که چند کودک بازی می کردند. امام جوادعلیه السلام فرزند ارجمند امام رضاعلیه السلام نیز که در آن موقع حدود یازده سال داشت، بین کودکان ایستاده بود. هنگامی که مأمون و اطرافیانش به آن جا رسیدند همه کودکان فرار کردند ولی امام جوادعلیه السلام ایستاد. وقتی خلیفه نزدیک شد به آن حضرت نگاهی کرد و سخت مجذوب قیافه او شد. ایستاد و پرسید: چه چیزی باعث شد که با دیگر کودکان از این جا نرفتی؟امام جوادعلیه السلام فوراً جواب داد: ای خلیفه مسلمین، راه تنگ نبود که من با رفتن خود آن را برای عبور خلیفه وسعت داده باشم. مرتکب گناه نشده ام که از ترس مجازات فرار کنم. من نسبت به خلیفه خوش گمان هستم و می پندارم که بی گناهان را آسیب نمی رساند. بدین جهت در جای خود ایستادم و فرار نکردم!! مامون از سخنان منطقی و محکم و همچنین چهره جذاب و گیرنده او به شگفت آمد. پرسید: نامت چیست؟ پاسخ داد محمد. پرسید: فرزند کیستی؟ فرمود: علی بن موسی الرضاعلیه السلام. [26] .

محبت

اشاره

کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان مهربان باشید.پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

محبت نسبت به کودکان

همان گونه که کودک به غذا و آب و هوا نیاز دارد، به محبّت و نوازش نیز نیازمند است، زیرا محبّت بهترین غذای روحی کودک می باشد، از این جهت کودک از بوسیدن، بوییدن و در آغوش گرفتن خشنود می شود و لذت می برد.بنابراین، کسی که از آغاز کودکی به اندازه کافی از مهر و محبّت پدر و مادر بهره مند و از چشمه گوارای محبّت سیراب شده است. روحی شاد و روانی با نشاط دارد.در روایات پیشوایان دینی محبّت به کودک به صورتهای گوناگونی بیان و سفارش شده است که برخی را یادآور می شویم.رسول خداصلی الله علیه وآله در خطبه شعبانیّه در ضمن بیان وظایف مردم فرمود: به بزرگسالان خود احترام کنید و نسبت به کودکان خود ترحم و عطوفت نشان دهید. [27] .در حدیث دیگری فرمود: کسی که به کودکان مسلمان رحمت و محبّت نکند و بزرگسالان را احترام ننماید از ما نیست. [28] .در روایت دیگر فرمود: کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان رؤوف و مهربان باشید. [29] .علی علیه السلام هنگام شهادت چنین سفارش کرد. در خانواده خود با کودکان مهربان باش و به بزرگترها احترام نما. [30] .در روایت دیگر به پیروانش چنین فرمود: کودک باید در رفتار خود پیرو بزرگسالان باشد و بزرگان هم حتماً با کودکان مهربان باشند، مبادا مانند جفاکاران و ستمگران دوران جاهلیت رفتار کنید. [31] .امام صادق علیه السلام فرمود: مردی که نسبت به فرزند خود محبّت بسیار دارد مشمول رحمت و عنایت مخصوص خداوند بزرگ است. [32] .

محبت پیامبر به کودکان

علی علیه السلام می فرماید: کودک کوچکی بودم، پیامبرصلی الله علیه وآله مرا در دامان خود می نشاند و در آغوش می گرفت و

به سینه خود می چسبانید، و گاهی مرا در بستر خواب خود می خوابانید و از مهربانی صورت بر صورت من می نهاد، و مرا به استشمام بوی لطیف خود موفق می داشت. [33] .آری، کودک احتیاج به نوازش دارد، باید دست محبّت بر سر او کشید و با نظر محبّت به او نگریست و با نگاه گرم و مهربان او را شاد و مسرور کرد. [34] .رسول خداصلی الله علیه وآله به اندازه ای نسبت به کودکان مهربان بود که نقل گردیده، در ماجرای رفتن پیامبرصلی الله علیه وآله به طائف، کودکانِ طائف آن حضرت را با سنگ می زند، و رسول خداصلی الله علیه وآله متعرّض آنان نمی گردید، بلکه علی علیه السلام کودکان را از آن حضرت دور می ساخت!! [35] .رسول خداصلی الله علیه وآله کودکان انصار را که می دید، بر سر آنان دست می کشید و به آنان سلام می کرد و دعا می فرمود. [36] .انس بن مالک گوید: من هیچ کس را ندیدم که نسبت به خانواده خود از رسول خداصلی الله علیه وآله مهربانتر باشد. [37] .او هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگان خود دست نوازش می کشید [38] و مهربانی و محبّت و عطوفت نسبت به کودکان از ویژگیهای رسول خداصلی الله علیه وآله به شمار می رفت. [39] .روزی پیامبرصلی الله علیه وآله همراه یارانش از راهی عبور می کردند، در آن مسیر کودکانی مشغول بازی بودند نزدِ یکی از آنان نشست و پیشانی او را بوسید و با وی مهربانی کرد. علت آن را از وی پرسیدند. حضرت پاسخ داد: من روزی دیدم این کودک با فرزندم حسین علیه السلام بازی می کرد و خاکهای زیرِ پای حسین را برمی داشت

و به صورت خود می مالید. بنابراین چون او از دوستان حسین است من هم او را دوست دارم. جبرئیل مرا خبر داد این کودک از یاران حسین علیه السلام در کربلا خواهد بود. [40] .امام صادق علیه السلام فرمود: موسی بن عمران در مناجات خود پرسید: پروردگارا! چه اعمالی نزد تو برتر است؟، وحی شد: دوستی کودکان نزد من برتر از همه اعمال است! زیرا کودک در ذات خود خداپرست و دوستدار؛ من است، اگر کودکی در گذشت من با رحمت خود او را داخل بهشت خود می نمایم. [41] .اما نباید در محبّت به کودکان زیاده روی کرد؛ زیرا زیان آور خواهد بود و بدین جهت در روایات اسلامی از این کار منع شده است.

علاقه رسول خدا به امام حسن و امام حسین

پیامبرصلی الله علیه وآله نسبت به فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهما السلام علاقه بسیاری داشت. در مدارک گوناگون این واقعیّت بیان شده است که چند نمونه آن را در زیر یادآور می شویم.در کتابهای اهل سنّت نقل شده که عبداللَّه بن عمر گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: امام حسن و امام حسین علیهما السلام، گلهای خوشبوی من در دنیا هستند. [42] .از انس بن مالک نقل شده که: از رسول خداصلی الله علیه وآله پرسیدند کدام یک از خانواده ات را بیشتر دوست داری؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: امام حسن و امام حسین علیهما السلام را بیشتر از دیگران دوست دارم. [43] .در روایت دیگری سعیدبن راشد گوید: امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سوی رسول خداصلی الله علیه وآله دویدند. آن حضرت آنان را در آغوش گرفت و فرمود: این دو گلهای خوشبوی من در دنیا هستند. [44] .امام حسن علیه السلام گوید: رسول

خداصلی الله علیه وآله به من فرمود،ای فرزندم، به راستی که تو جگر گوشه من هستی، خوشابه حال کسی که تو و فرزندانت را دوست بدارد و وای بر کسی که تو را به قتل رساند. [45] .علاقه رسول خداصلی الله علیه وآله به حسین علیه السلام بدان اندازه زیاد بود که نمی توانست صدای گریه آن حضرت را تحمل کند.یزید بن ابی زیاد گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله از خانه عایشه بیرون آمد، گذرش به خانه فاطمه علیها السلام افتاد. صدای گریه حسین علیه السلام را شنید، آن حضرت به فاطمه علیها السلام فرمود: مگر نمی دانی که گریه حسین علیه السلام مرا می آزارد؟! [46] .

دعا کردن پیامبر برای کودکان

یکی دیگر از شیوه های برخورد پیامبرصلی الله علیه وآله با کودکان این بود که مسلمانان، فرزندان خود را نزد آن حضرت می آوردند و درخواست می کردند که برای آنان دعا کند.جمره دختر عبداللَّه نقل می کند که دختری گفت: پدرم مرا نزد رسول خداصلی الله علیه وآله برد و درخواست کرد، برایم دعا کند. پیامبرصلی الله علیه وآله مرا در دامن خود نشانید، دستش را بر سرم نهاد و برایم دعا کرد. [47] .

مدارا کردن با کودکان

ام الفضل همسر عباس بن عبدالمطلب که دایه امام حسین علیه السلام بود گوید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله، حسین علیه السلام را که در آن موقع شیرخوار بود، از من گرفت و در آغوش کشید. کودک لباس پیامبرصلی الله علیه وآله را تر کرد، من با شتاب کودک را از پیامبرصلی الله علیه وآله گرفتم که گریان شد. حضرت به من فرمود: ام الفضل، آرام! لباس مرا آب تطهیر می کند. ولی چه چیزی می تواند غبار کدورت و رنجش را از قلب فرزندم حسین علیه السلام برطرف سازد؟ [48] .نقل شده هنگامی که کودکی را برای دعاکردن یا نامگذاری نزد رسول خداصلی الله علیه وآله می آوردند، آن حضرت برای احترام به بستگانش او را با آغوش باز می گرفت و در دامن خود می نهاد. گاهی اتّفاق می افتاد که کودک در دامن پیامبرصلی الله علیه وآله ادرار می کرد کسانی که ناظر بودند، بر کودک پرخاش می کردند و تندی می نمودند تا او را از ادرار بازدارند. رسول خداصلی الله علیه وآله آنان را منع می کرد و می فرمود: با تندی و خشونت از ادرار کودک جلوگیری نکنید، آنگاه کودک را آزاد می گذارد تا ادرارش تمام شود.هنگامی که دعا و نام گذاری به پایان

می رسید، بستگان کودک در نهایت خوشحالی فرزند خود را می گرفتند و کمترین ناراحتی و آزردگی در رسول خداصلی الله علیه وآله از ادرار کودکان به وجود نمی آمد. پس از آن که بستگان کودک می رفتند، آن حضرت لباس خود را می شست. [49] .

هدیه دادن پیامبر به کودکان

یکی از شیوه های رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به کودکان این بود که به آنها هدایایی را مرحمت می فرمود.عایشه گوید: نجاشی پادشاه حبشه برای رسول خداصلی الله علیه وآله انگشتری طلا فرستاد که در حبشه ساخته شده بود. رسول خداصلی الله علیه وآله؛ أمامه، دختر ابی العاص (که دختر ربیبه پیامبرصلی الله علیه وآله بود) را فراخواند و گفت: ای دختر کوچک، خود را با این هدیه زینت بخش. [50] .در حدیث دیگری عایشه گوید: گردنبندی برای رسول خداصلی الله علیه وآله هدیه آوردند که از طلا ساخته شده بود. تمام همسران رسول خداصلی الله علیه وآله در یک جا گرد آمده بودند. أمامه دختر ابی العاص که کودکی بود، در گوشه منزل بازی می کرد. رسول خداصلی الله علیه وآله آن گردنبند را نشان داد و پرسید: این را چگونه می بینید؟ همه به آن نگاه کردیم و گفتیم ما تاکنون بهتر و نیکوتر از این را ندیده ایم.رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: او را به من دهید. سپس گرفته در گردن امام قرار داد. عایشه گوید: زمین در نظرم تاریک شد. من ترسیدم او را در گردن دیگران قرار دهد و دیگران نیز همانند من می اندیشیدند. همگی ساکت بودیم، تا این که أمامه به سوی رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و آن حضرت گردنبند را در گردن وی قرار داد و سپس از

نزد ما رفت. [51] .در برخی از روایات این گونه نقل شده که مرد عربی نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و گفت: ای رسول خدا، بچه آهویی را شکار کرده ام که آن را به شما هدیه می کنم تا به فرزندانتان حسن و حسین علیهما السلام بدهید. آن حضرت هدیه را پذیرفت و برای مرد صیاد دعا کرد. سپس آن بچه آهو را به امام حسن علیه السلام داد... امام حسن علیه السلام آن بچه آهو را گرفت و نزد مادرش فاطمه علیها السلام آمد. او بدین وسیله بسیار خوشحال بود و با وی بازی می کرد. [52] .

رفتار پیامبر با کودکان شهیدان

بشیر فرزند عقریة بن جهنی گوید: من در روز جنگ اُحد از رسول خداصلی الله علیه وآله پرسیدم، پدرم چگونه شهید شد؟ آن حضرت فرمود: او در راه خدا به شهادت رسید، درود و رحمت خداوند بر او باد. من گریستم. پیامبرصلی الله علیه وآله مرا گرفت و دست بر سرم کشید و با خود سوار مرکب کرد و فرمود: آیا دوست نداری که من به جای پدرت باشم؟... [53] .در ماه جمادی الاولی سال هشتم هجری جنگ مؤته اتفاق افتاد که در این نبرد سه تن از فرماندهان سپاه اسلام به نامهای زیدبن حارثه، جعفربن ابی طالب و عبداللَّه بن رواحه کشته شدند. این سپاه به مدینه بازگشت. [54] رسول خداصلی الله علیه وآله و مسلمانان در حالی که سرود می خواندند به استقبال آنان رفتند. پیامبرصلی الله علیه وآله نیز سوار مرکب بود. می فرمود: کودکان را بگیرید، بر مرکب سوار کنید و فرزند جعفر را به من دهید! عبیداللَّه فرزند جعفربن ابی طالب را آوردند. پیامبرصلی الله علیه وآله او را گرفت و جلوی خود

بر مرکب نشانید. [55] .ابن هشام می نویسد: اسماء دختر عمیس همسر عبداللَّه بن جعفر گوید: روزی که جعفر در جنگ موته به شهادت رسید، پیامبرصلی الله علیه وآله به خانه ما آمد. من تازه از کار خانه و شست وشو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم. به من فرمود: فرزندان جعفر را پیش من آور! آنان را پیش آن حضرت بردم، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان کرد در حالی که اشک از دیدگان آن بزرگوار سرازیر بود.من پرسیدم، ای رسول خداپدر و مادرم فدایت باد. چرا گریه می کنی؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبری رسیده است؟ فرمود: آری، آنها امروز به شهادت رسیدند... [56] .آری، فرزندان مردم نیز از این پرورش دلپذیر و مهر پدرانه رسول خداصلی الله علیه وآله محروم نبودند. چنین نقل شده که: رسول خداصلی الله علیه وآله بعضی از کودکان را در آغوش می گرفت و برخی را بر پشت و دوش خود سوار می کرد (و به یارانش می فرمود: کودکان را بغل بگیرید، بر دوش خود بنشانید) کودکان از این صحنه خوشحال می شدند و از شادی در پوست خود نمی گنجیدند و این خاطرات شیرین را هرگز فراموش نمی کردند، چه بسا پس از مدتی گرد هم جمع می شدند و جریان را برای یکدیگر بازگو می نمودند و در مقام افتخار و مباهات یکی می گفت: پیامبرصلی الله علیه وآله مرا بغل گرفت و تو را بر پشت خود سوار کرد. دیگری می گفت: پیامبرصلی الله علیه وآله به یاران خود دستور می داد که تو را پشت خود بنشاند. [57] .

رفتار پیامبر با کودکان خود در نماز

شدادبن هاد گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله در یکی از دو

نماز ظهر یا عصر، یکی از دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام را همراه داشت. وی در جلوِ صفوف ایستاد و آن کودک را سمت راست خود قرار داد. سپس به سجده رفت و آن را طولانی کرد.راوی از قول پدرش گوید: من از میان مردم سرم را از سجده بلند کردم، دیدم رسول خداصلی الله علیه وآله در سجده است و آن کودک بر پشت آن حضرت سوار شده، دوباره به سجده برگشتم. هنگامی که نماز تمام شد، مردم عرض کردند، ای رسول خداصلی الله علیه وآله در نمازی که امروز خواندی سجده طولانی داشتی که در نمازهای دیگر نداشتی، آیا دستوری به شما در این باره رسیده؟ یا وحی بر شما نازل شده است؟ فرمود: هیچ کدام از اینها نبود. بلکه پسرم بر پشت من سوار شده بود، نخواستم او را ناراحت کنم. تا هر کاری که می خواهد انجام دهد. [58] .در حدیث دیگری از ابوبکر نقل شده که: حسن و حسین علیهما السلام را دیدم در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله نماز می خواند، بر پشت آن حضرت می پریدند. رسول خداصلی الله علیه وآله آن دو را با دست خود نگه می داشت تا این که بلند شود و پشت وی راست گردد تا آن دو به راحتی بتوانند روی زمین بایستند و هنگامی که نمازش تمام می شد آن دو را در دامان خود می نهاد و دست بر سرشان می کشید،آنگاه می فرمود: این دو پسر من دو گل خوشبوی من از دنیا هستند.و در حدیث دیگر فرمود: فرزند گل خوشبو است و گل خوشبوی من حسن و حسین علیهما السلام هستند. [59] .در روایتی این گونه

نقل شده که: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله با گروهی از مسلمانان در مکانی نماز می گذارد، هنگامی که آن حضرت به سجده می رفت، حسین علیه السلام که کودک خردسالی بود، بر پشت رسول خداصلی الله علیه وآله سوار می شد و پاهای خود را حرکت می داد و هی هی می کرد.وقتی که پیامبرصلی الله علیه وآله می خواست سر از سجده بردارد او را می گرفت و کنار خود روی زمین می گذارد، این کار تا پایان نماز ادامه داشت.یک نفر از یهودیان شاهد این جریان بود. پس از نماز به رسول خداصلی الله علیه وآله عرض کرد، با کودکان خود به گونه ای رفتار می کنید که ما هرگز انجام نمی دهیم.رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: اگر شما به خدا و فرستاده او ایمان داشتید، با کودکان خود مهربان بودید، مهر و محبّت پیامبرصلی الله علیه وآله نسبت به کودک، مرد یهودی را سخت تحت تأثیر قرار داد؛ وی اسلام را پذیرفت. [60] .نکته ای که در پایان این بحث لازم به یادآوری است این که: این نمازها طبق نقل برخی از محدثان نمازهای مستحبی بوده است نه نمازهای واجب، زیرا نمازهای مستحبی را در هر حال و در گونه های مختلفی می توان برگزار کرد.کودکان مردم نیز در نظر رسول خداصلی الله علیه وآله مورد احترام بودند و آن حضرت به عواطف روحی و احساسات روانی آنها نیز توجه کامل داشت.

بوسیدن کودکان

اشاره

فرزند گلِ خوشبوست.پیامبر اکرم صلی الله علیه وآلهیکی دیگر از شیوه های رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به کودکان بوسیدن آنان بوده است. اثر وضعی این رفتار این است که علاقه بین پدر و مادر و فرزند را عمیق می سازد و از سوی دیگر بهترین

روش برای برطرف ساختن عطش فرزند از آب محبّت می باشد. بوسه نشان می دهد که پدر و مادر درباره فرزند خود مهربان هستند و از سوی دیگر، نهال محبّت و علاقه را در وجود فرزند زنده می سازد و فرزند هم از علاقه پدر و مادر نسبت به خود آگاه می شود و نیروی تازه ای در او به وجود می آید.جالب توجه این که احترام رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به فرزندان خود بیشتر در حضور مردم انجام می شد و آن دو فایده دارد:اول: این که ریشه شخصیّت فرزندان، با احترام گذاشتن در حضور مردم بهتر تقویت می شود.دوم: این که رسول خداصلی الله علیه وآله از این راه طریقه پرورش کودک را به مردم می آموخت.در اسلام بوسیدن فرزند بسیار سفارش شده است.پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: کسی که فرزند خود را ببوسد، خداوند برای او یک حسنه می نویسد و کسی که فرزند خود را خوشحال سازد، خداوند هم روز قیامت او را خوشحال می کند. [61] .عایشه گوید: مردی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: آیا کودکان را می بوسید؟ من هرگز کودکی را نبوسیده ام. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: من چه کنم که خداوند رحمتش را از قلب تو گرفته است؟ [62] .در حدیث دیگر آمده است که مردی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: من تاکنون هرگز کودکی را نبوسیده ام! همین که رفت پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: این مرد به نظر من اهل آتش و دوزخ می باشد. [63] .در روایت دیگر آمده: رسول خداصلی الله علیه وآله حسن و حسین علیهما السلام را بوسید، أقرع بن حابس گفت: من ده فرزند دارم

که هرگز یکی از آنان را نبوسیده ام!! رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: من چه کنم که خداوند رحمتش را از تو گرفته است؟! [64] .علی علیه السلام فرمود: فرزندان خود را ببوسید؛ زیرا برای شما در هر بوسیدن درجه و مقامی است. [65] .امام صادق علیه السلام فرمود: فرزندان خود را بسیار ببوسید، زیرا به خاطر هر بار بوسیدن، خداوند درجه ای به شما عنایت خواهد فرمود. [66] .ابن عباس گوید: من نزد پیامبرصلی الله علیه وآله بودم بر زانوی چپ وی فرزندش ابراهیم قرار داشت و بر زانوی راستش امام حسین علیه السلام نشسته بود. آن حضرت گاه ابراهیم و گاهی حسین علیه السلام را می بوسید. [67] .

عدالت نسبت به کودکان

یکی از نکاتی که پدران و مادران درباره کودکان باید در نظر داشته باشند، موضوع برقرار کردن عدالت در میان کودکان است، زیرا فرزندان باید از همان آغاز طعم عدالت را بچشند و خوبی آن را لمس کنند و با آن آشنا شوند و آن را لازمه زندگانی خود و جامعه بدانند و از بی عدالتی و ظلم و تبعیض گریزان باشند چرا که در زندگی کودکان هیچ چیزی کوچک نیست، از این جهت کوچکترین امور نیز در اجرای عدالت لازم به نظر می رسد.علی علیه السلام می فرماید: پیامبرصلی الله علیه وآله مردی را دید که دو کودک داشت یکی را بوسید و دیگری را نبوسید. آن حضرت فرمود: چرا بین آنان با عدالت رفتار نمی کنی؟! [68] .ابی سعید خدری گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله روزی به خانه دخترش فاطمه علیها السلام رفت. علی علیه السلام در بسترش خوابیده بود. حسن و حسین علیهما السلام نیز در کنار آنان بودند. آنان آب خواستند. رسول خداصلی الله

علیه وآله برای آنان آب آورد. حسین علیه السلام جلو آمد. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: برادرت حسن علیه السلام از تو جلوتر آب خواست. فاطمه علیها السلام فرمود: حسن علیه السلام را بیشتر دوست داری؟ آن حضرت فرمود: هر دو نزد من مساویند، هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند. (امّا باید عدالت اجرا شود و هر کدام به نوبت خود آب بنوشند. [69] (انس گوید: مردی نزد پیامبرصلی الله علیه وآله نشسته بود. پسر او آمد. پدر، او را بوسید و روی زانوی خود نشاند. سپس دختر آن مرد آمد (بدون این که او را ببوسد)وی را کنار خود نشانید. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: چرا بین آنان با عدالت رفتار نکردی؟! [70] .علی علیه السلام فرمود: بین فرزندان خود با عدالت رفتار کنید، همان گونه که مایلید بین شما با عدالت رفتار نمایند. [71] .

پیامبر و بوسیدن فاطمه

پیامبرصلی الله علیه وآله دخترش فاطمه علیها السلام را بسیار دوست می داشت و با این که وی دارای همسر و فرزند بود، رسول خداصلی الله علیه وآله او را می بوسید.ابان بن تغلب گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله دخترش فاطمه علیها السلام را بسیار می بوسید! [72] .امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده اند: پیامبرصلی الله علیه وآله شبها پیش از خوابیدن فاطمه علیها السلام را می بوسید و صورت خود را بر سینه دخترش می نهاد و برای او دعا می کرد. [73] .عایشه گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله روزی زیر گلوی فاطمه علیها السلام را بوسید، من به آن حضرت گفتم: ای رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به فاطمه علیها السلام رفتاری داری که با دیگران آن را انجام نمی دهی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای عایشه من هر گاه به

بهشت علاقه مند می شوم زیر گلوی او را می بوسم. [74] .

از چه سنی کودک را نباید بوسید؟

اکنون این پرسش مطرح می شود که از چه سنی دیگر نباید کودکان را بوسید؟ برای پاسخ آن به سخنان پیشوایان دینی مراجعه می کنیم.اسلام در برنامه های تربیتی کودکان، سالهای بین 6 تا 10 سالگی را مورد توّجه خاصی قرار داده است و دستورات لازم را به پیروان خویش آموخته و هماهنگی قانونهای الهی را با وضعیت جسمی و روحی افراد در نظر گرفته است. از این رو با روشهای عملی، زمینه تمایلات جنسی کودکان را کنترل کرده که آثار خلاف اخلاقی در آنان به وجود نیاید.بنابراین، اسلام کودکان شش سال به بالا را از هرگونه حرکات تحریک کننده تمایلات جنسی دور نگه داشته و به پدران و مادران دستور داده تا محیط مساعدی برای پنهان ساختن تمایلات جنسی آنان فراهم آورند.رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: دختر بچه شش ساله را پسربچه نبوسد و همچنین زنان از بوسیدن پسر بچه شش تا هفت ساله خودداری کنند. [75] .

پیامبر و بوسیدن امام حسن و امام حسین

رسول خداصلی الله علیه وآله علاوه بر بوسیدن دخترش فاطمه علیها السلام فرزندان وی، امام حسن و امام حسین علیهما السلام را نیز دوست می داشت و می بوسید.ابوهریره گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله همواره حسن و حسین علیهما السلام را می بوسید. عُیینه از انصار گفت: من ده فرزند دارم که هرگز هیچ کدام را نبوسیده ام، آن حضرت فرمود: کسی که رحم نکند بر او رحم نخواهد شد. [76] .سلمان فارسی گوید: من بر پیامبرصلی الله علیه وآله وارد شدم، دیدم حسین علیه السلام را بر زانوی خود نهاده و پیشانی و گاهی لبان او را می بوسد! [77] .ابن ابی الدنیا گوید: زیدبن ارقم در مجلس عبیداللَّه بن زیاد، هنگامی که مشاهده کرد که آن فاسق

با چوبدستی خود بر لبان امام حسین علیه السلام می زند خطاب به عبیداللَّه گفت:چوبدستی خود را بردار، به خدا سوگند، بارها دیدم که پیامبرصلی الله علیه وآله میان این دو لب را می بوسید این سخن را گفت و گریست. ابن زیاد گفت: خدا چشمت را بگریاند، اگر پیرمرد نبودی و عقلت تباه نشده بود، هم اکنون دستور می دادم گردنت را بزنند. [78] .زمخشری گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله حسن علیه السلام را در برگرفت و بوسید. سپس او را روی زانوی خود نهاد و فرمود: حلم و صبر و هیبت خود را به او بخشیدم. آنگاه حسین علیه السلام را در برگرفت و بوسید، روی زانوی چپ خود نشانید و فرمود: به او نیز شجاعت، جود و سخاوت خود را بخشیدم. [79] .

بازی با کودکان

اشاره

هرکس نزد وی کودکی است باید با او رفتار کودکانه داشته باشد.پیامبر اکرم صلی الله علیه وآلهیکی از شیوه هایی که در پرورش شخصیت کودکان اثر دارد، شرکت بزرگسالان در بازی کردن با آنان می باشد، زیرا کودکان از یک سو به جهت ضعف و ناتوانی جسمی که در خود احساس می کنند و از سوی دیگر به علت نیرو و قدرتی که در بزرگسالان می بینند و عشقی که فطرتاً به رشد و تکامل دارند، کارها و رفتار بزرگان را تقلید می کنند و خود را همانند آنان جلوه می دهند.هنگامی که پدران و مادران خویش را تا پایه کودکان تنزل می دهند و در بازی کردن با آنها شرکت می کنند مسلّماً کودک مسرور و خوشحال می شود و به هیجان می آید و در درون خود این احساس را دارد که کارهای کودکانه او بسیار مهم است.بنابراین بازی کردن با کودکان از سوی

بزرگترها در برنامه های تربیتی کنونی ارزشمند است و دانشمندان روانشناس، این روش را یکی از وظایف پدر و مادر می دانند.تی اچ موریس T. H. MORRIS در کتاب درسهایی برای والدین می نویسد:با فرزندان خود رفیق و دوست باشید، و با آنان بازی کنید، برایشان داستان بگویید و با آنها گفتگوهای دوستانه و صمیمی داشته باشید. بویژه پدران و مادران باید بدانند که خود را همسطح بچه ها قرار دهند و با زبانی سخن گویند که آنها درک کنند و بفهمند. [80] .یکی دیگر از روان شناسان می نویسد:لازم است پدر در تفریحات و سرگرمیهای کودکانش شرکت کند. این حسن تفاهم ضروری به نظر می رسد. البته زمان و مکان و فصلهای زندگانی نسبت به آنها مختلف است. پدری که در بازیهای کودکانش شرکت می کند، بدون شک وقت اندکی دارد، اما با در نظر گرفتن ارزش آن که همان پایین آمدن پدر تا سطح فرزندان است، در نظر کودک آن اندازه مهم است که در هر حال باید برای آن وقت گذاشت اگر چه بسیار اندک باشد. [81] .

غریزه بازی در کودکان

یکی از غریزه هایی که خداوند حکیم در وجود کودکان قرار داده، علاقه به بازی می باشد. او می دود، جَست وخیز می کند و گاهی نیز با اسباب بازیهای خویش سرگرم می شود و از جابجا کردن آنها لذت می برد. اگر چه این حرکتها در آغاز بیهوده می نماید، ولی باعث تکامل جسم و جان کودک است و بر اثر آن جسم کودک محکم می شود و قدرت اندیشه و ابتکار در او افزایش می یابد و نیروهای درونی او را آشکار می سازد. شاید یکی از دلایل توجه به بازی کودکان که در روایات اسلامی به آن اشاره شده همین بوده باشد.بازی کردن

کودک، تمرین یک نوع استقلال اراده و زنده کردن نیروی خلّاقیّت و ابتکار است، زیرا هنگامی که کودک مثلاً مشغول بنایی با وسایل بازی خود است، تمام دستگاه فکر او مانند یک مهندس ساختمان کار می کند و از موفقیّتهای خود لذت می برد، و هنگامی که در وسط کار به مانعی برخورد می کند به فکر چاره می افتد که در نتیجه، همه این کارها به رشد فکر و ساختن شخصیّت وی تأثیر فراوان می گذارد.رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر کس که نزد وی کودکی است باید با او رفتار کودکانه داشته باشد. [82] .و نیز فرمود: رحمت خداوند بر پدری باد که در راه نیکی و نیکوکاری به فرزند خود کمک کند. به او نیکویی نماید و مانند کودکی، رفیق دوران کودکی وی باشد، او را دانشمند و باادب پرورش دهد. [83] .علی علیه السلام فرمود: فرزند خود را تا هفت سال آزاد بگذار تا به بازی کردن بپردازد. [84] .امام صادق علیه السلام فرمود: کودک در هفت سال اول بازی می کند. در هفت سال دوم به آموختن علم می پردازد، و در هفت سال سوم حلال و حرام (احکام دینی)را می آموزد. [85] .علی علیه السلام فرمود: کسی که کودکی دارد باید در راه تربیت او رفتار کودکانه داشته باشد. [86] .

بازی کردن پیامبر با کودکان

رسول گرانقدر اسلام با کودکان خود امام حسن و امام حسین علیهما السلام بازی می کرد. در این باره روایات فراوانی نقل شده که به چند نمونه اشاره می کنیم.نقل شده است که پیامبرصلی الله علیه وآله هر روز صبح دست علاقه و محبّت بر سر فرزندان خود و اولاد آنان می کشید و با حسین علیه السلام بازی می کرد. [87] .یعلی بن مرّه گوید:

رسول خداصلی الله علیه وآله را به غذایی دعوت کرده بودند، ما هم با آن حضرت بودیم که ناگهان حسن علیه السلام را دیدیم که در کوچه بازی می کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله او را دید، در حضور مردم دوید و دست خود را گشود تا وی را بگیرد. ولی کودک به این سو و آن سو می دوید و می گریخت و رسول اللَّه را می خندانید، تا این که آن حضرت کودک را گرفت و یک دست خود را بر چانه حسن علیه السلام و دست دیگر را بالای سر وی نهاد، سپس صورت خود را نزدیک صورت کودک آورد، او را بوسید و فرمود: حسن از من است و من از اویم. خداوند هر کس که او را دوست دارد، دوست خواهد داشت. [88] .در بسیاری از روایات نقل شده که این موضوع درباره امام حسین علیه السلام بوده است. [89] .امام صادق علیه السلام فرمود: روزی امام حسین علیه السلام در دامن پیامبرصلی الله علیه وآله بود آن حضرت با وی بازی می کرد و می خندید. عایشه گفت: ای رسول خداصلی الله علیه وآله، چقدر با این کودک بازی می کنی؟! رسول خدا فرمود: وای بر تو! چگونه او را دوست نداشته باشم در حالی که او میوه دل و نور چشم من می باشد؟! [90] .جبیربن عبداللَّه گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله با کودکان اصحاب و یارانش بازی می کرد و ایشان را در کنار خود می نشانید. [91] .انس بن مالک گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله خوش اخلاق ترین مردم بود. من برادر کوچکی داشتم که تازه او را از شیر گرفته بودند، از وی نگهداری می کردم، کنیه او ابوعمیر بود. آن حضرت همین که او را

می دیدند می فرمود: از شیر گرفتن چه بر سرت آورده است؟ و ایشان خود نیز با او بازی می کرد. [92] .در حدیثی نقل شده که: پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله عبداللَّه و عبیداللَّه و کُثَیّر یا قثم فرزندان عباس را فرا می خواند، آنان کودکانی بودند که بازی می کردند. آنگاه آن حضرت می فرمود: هر کس زودتر نزد من آید، پاداش او چنین و چنان است. کودکان به صورت مسابقه به سوی آن حضرت می دویدند. رسول خداصلی الله علیه وآله آنان را در آغوش می گرفت و می بوسید!! [93] و گاهی آنان را پشت سر خود بر مرکب سوار می کرد، و بر سر بعضی دست نوازش می کشید!! [94] .

سوار کردن کودکان

یکی دیگر از شیوه های رفتاری پیشوای بزرگوار اسلام با کودکان این بود که آنان را پشت سر خود و گاهی جلوی خویش بر مرکب سوار می کرد. این روش از نظر روانی برای کودکان بسیار جالب توجه بود. چرا که آنان برای خود این حرکت رسول خداصلی الله علیه وآله را افتخاری بس گرانقدر و ارزنده می دانستند و خاطره ای فراموش ناشدنی برای آنان بود.نکته قابل توجه این است که آن حضرت گاهی فرزندان خود را بر شانه های مبارک حمل می کرد و گاهی بر پشت خود سوار می نمود و فرزندان دیگران را بر مرکب خود حمل می نمود که نمونه های هر کدام را در این فصل یادآور می شویم.همان گونه که یادآور شدیم، رهبر عزیز اسلام کودکان خود را بر پشت مبارک سوار می کرد و با آنان مشغول بازی می شد، که روایات بسیاری این مطلب را نقل کرده اند.جابر، صحابه گرانقدر رسول خداصلی الله علیه وآله گوید: من بر پیامبرصلی الله علیه وآله وارد شدم در حالی

که حسن و حسین علیهما السلام بر پشت آن حضرت سوار بودند، وی با دست و پاهای خود راه می رفت و می فرمود: مرکب شما نیکو مرکبی است و شما نیز نیکوسوارانی هستید. [95] .ابن مسعود گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله، حسن و حسین علیهما السلام را بر پشت خود حمل می کرد در حالی که حسن را برطرف راست خود و حسین را بر طرف چپ خود سوار کرده بود. هنگامی که حرکت می کرد، می فرمود: مرکب شما نیکو مرکبی است و شما نیز نیکو سوارانی هستید. پدرتان از شما بهتر است. [96] .

سوارکردن کودکان مردم را بر مرکب خود

رسول خداصلی الله علیه وآله همان گونه که با فرزندان خود رفتار می کرد، با دیگر فرزندان یارانش نیز رفتار می نمود و آنان را بر مرکب خود سوار می کرد. در این زمینه چند مورد را یادآور می شویم.عبداللَّه فرزند جعفربن ابی طالب گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله روزی مرا پشت سر خود سوار کرد و حدیثی را برای من نقل کرد که به هیچ کس از مردم باز نخواهم گفت! [97] .روایت شده که هر گاه که رسول خداصلی الله علیه وآله از سفر بازمی گشت و با کودکان برخورد می نمود؛ می ایستاد سپس دستور می داد آنان را بلند نمایند، برخی را جلوی خود و بعضی را پشت سرش سوار می کرد. پس از آن که مدتی می گذشت، آنان به یکدیگر می گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله مرا جلوی خود سوار کرد ولی تو را پشت سرش سوار نمود!! و برخی دیگر می گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحابش دستور داد، تا این که تو را پشت سر وی سوار مرکب کنند. [98] .فضیل بن یسار گوید: شنیدم امام باقرعلیه السلام

فرمود: پیامبرصلی الله علیه وآله از منزل خارج شد تا کاری انجام دهد، فضل بن عباس را دید، گفت: این کودک را پشت سر من سوار کنید. از این رو، آن کودک را پشت سر پیامبرصلی الله علیه وآله سوار کردند، و آن حضرت مواظب او بود. [99] .عبداللَّه فرزند جعفر گوید: من همراه قُثَم و عبیداللَّه فرزندان عباس بودم که بازی می کردیم. رسول خداصلی الله علیه وآله از کنار ما گذشت، فرمود: این کودک (عبداللَّه بن جعفر را) بلند کنید، سوار شود. او را بلند کردند و جلوی رسول خداصلی الله علیه وآله سوار نمودند. آنگاه فرمود: این کودک (قثم را) بلند کنید. او را بلند کردند و پشت سر حضرت سوار شد... [100] .برای چگونگی سوار کردن کودکان بر دوش پیامبرصلی الله علیه وآله وجوهی را نقل کرده اند که یادآور می شویم.1 - هر دو را روی شانه خود به گونه ای نشانید که روبروی یکدیگر باشند.2 - آن دو را پشت به پشت روی دوش خود سوار کرده است.3 - یکی را روی شانه راست و دیگری را روی شانه چپ خود نشانید.4 - یکی را به طرف جلو روی شانه راست خود و دیگری را به طرف عقب روی شانه چپ خویش نشانیده است. [101] .

آب و غذا دادن به کودکان

اشاره

درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گفته اند:(بر کوچک و بزرگسال سلام می کرد.)یکی از وظایف سنگین و دقیق در راه پرورش و تربیت فرزندان حفظ عدالت و توازن بین آنان است از این رو، پدران و مادرانی که دارای چند فرزند هستند، باید در رفتار خود همه آنان را با نظر عدل و انصاف و مساوات بنگرند و در عمل

همگی را به حساب آورند، تا برخی در خود احساس کوچکی ننمایند. این رفتار را پیامبرصلی الله علیه وآله درباره کودکان خود انجام داد، در همین راستا درباره آب دادن به فرزندان و عدالت نسبت به آنان چنین نقل گردیده است.علی علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله به منزل ما آمد، در حالی که من، حسن و حسین علیهما السلام زیر یک لحاف خوابیده بودیم. حسن علیه السلام آب خواست، رسول خداصلی الله علیه وآله برخاست و ظرف آبی آورد. در همین هنگام حسین علیه السلام از خواب بیدار شد آب خواست، اما رسول خداصلی الله علیه وآله ابتدا به او آب نداد.فاطمه علیها السلام فرمود: گویا حسن علیه السلام را بیشتر از حسین علیه السلام دوست داری ای رسول خدا؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: حسن پیش از حسین علیهما السلام آب خواست، من، تو، حسن و حسین علیهما السلام و این که خوابیده (علی علیه السلام) روز قیامت در یک مکان قرار خواهیم داشت!! [102] .رسول خداصلی الله علیه وآله خود به کودکانش غذا نیز می داد. این رفتار بیانگر آن است که توجه کاملی به روحیات فرزندان خود داشته است.سلمان گوید: وارد خانه رسول خداصلی الله علیه وآله شدم. حسن و حسین علیهما السلام نزد وی غذا می خوردند. آن حضرت گاهی لقمه ای در دهان حسن علیه السلام و گاهی در دهان حسین علیه السلام می نهاد. پس از آن که خوردن غذا به پایان رسید. آن حضرت، حسن علیه السلام را بر دوش خود و حسین علیه السلام را روی زانوی خود نهاد. آنگاه رو به من کرد و فرمود: ای سلمان! آیا آنان را دوست داری؟ گفتم: ای رسول خداصلی الله علیه وآله چگونه آنان را

دوست نداشته باشم در حالی که می بینم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟! [103] .

سلام کردن به کودکان

یکی از روشهای نیکویی که رسول گرامی اسلام برجای نهاده است، سلام کردن به کودکان می باشد، چرا که کودکان در عین این که خردسال هستند و بازیگوشی دارند و از مسؤولیتها گریزان می باشند، ولی خوب می فهمند و محبّت را درک می کنند.این شیوه رسول خداصلی الله علیه وآله برخلاف دیدگاه گروهی کوتاه اندیش و جاهل است که جایی برای کودکان در میان خود نمی شناسند و فرزندان را جدای از خود و ناچیز می دانند. امّا در مکتب اسلام سفارش شده که آنها نیز همگی شایسته همان رفتاری هستند که یک بزرگسال در خورِ آن می باشد. آری، پیامبرصلی الله علیه وآله به کودکان احترام گذاشت و تلاش می کرد که آنان وارد محیط اجتماع شوند. درباره سلام کردن به کودکان روایات بی شماری نقل شده است که:انس بن مالک گوید: حضرت محمدصلی الله علیه وآله در رهگذری با چند کودک خردسال مواجه گشت و به آنان سلام کرد و غذا داد. [104] .و در حدیث دیگری گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله نزد ما آمد، ما کودک بودیم، بر ما سلام کرد. [105] .امام باقرعلیه السلام گوید: رسول خدا می فرمود: پنج چیز است که تا لحظه مرگ آنها را ترک نمی کنم. یکی از آنها سلام کردن به کودکان است. [106] .در حدیث دیگر نقل شده که: پیامبرصلی الله علیه وآله بر کوچک و بزرگسالان سلام می کرد. [107] و در سلام کردن بر دیگران، حتی به کودکان پیشی می گرفت. [108] و هر کس را می دید، نخست او سلام می کرد و با آنان دست می داد. [109] .در حدیث

دیگری فرمود: در سلام کردن به کودکان مراقبت دارم، تا پس از من به صورت یک سنّت میان مسلمانان بماند و همه بدان عمل کنند. [110] .

آیا پیامبر کودکان را تنبیه می کرد؟

آیا رسول خداصلی الله علیه وآله برای تربیت کودکان از کتک زدن و تنبیه بدنی استفاده می کرد یا خیر؟از بررسی دقیق سیره و رفتار آن حضرت چنین استفاده می شود که رسول خداصلی الله علیه وآله هیچ گاه از تنبیه بدنی برای تربیت کودکان استفاده نمی کردند. اگر چه تنبیه امری ضروری و غیرقابل اجتناب می باشد، زیرا کمتر کودکی یافت می شود که در دوران تربیتش نسبت به او هیچ گونه تنبیه و تندی انجام نشده باشد، امّا نکته ای که مورد بحث ما می باشد این است که آیا می توان کودک را تنبیه بدنی کرد یا خیر؟از بررسی روایات اسلام و رفتار پیشوایان دینی، چنین استفاده می شود که کودکان را نباید تنبیه بدنی کرد. در جهان کنونی از نظر علمی و تربیتی، زدن کودکان و آسیب رساندن بدانان به منظور ادب، یا مجازات کردن نادرست شمرده شده است و تقریباً در تمام کشورها از کتک زدن و تنبیه بدنی جلوگیری می شود.امّا گروهی جاهل و بی اطّلاع از شیوه پیشوایان اسلام، غفلت کرده اند و بر روایاتی که زدن کودکان را منع کرده، توجّه ندارند.امام کاظم علیه السلام به مردی که از فرزند خود شکایت کرد آشکارا فرمود: فرزندت را مَزن و برای ادب کردنش از او قهر کن، ولی مواظب باش، قهر کردنت طولانی نشود، بلکه هر چه زودتر آشتی کن. [111] .رسول گرامی اسلام نه تنها خود کودکان را تنبیه بدنی نمی کرد، بلکه اگر کسی هم این رفتار را انجام می داد، آن حضرت شدیداً مخالفت می کرد و

سخت اعتراض می فرمود. تاریخ نمونه هایی را در این مورد ثبت و ضبط کرده است.ابومسعود انصاری گوید: من غلامی داشتم که او را کتک می زدم، از پشت سر خود صدایی شنیدم که می فرمود: ابومسعود، خداوند تو را بر او توانایی داده است (او را بنده تو ساخته) برگشتم، نگاه کردم، دیدم رسول خداصلی الله علیه وآله است.به رسول خداصلی الله علیه وآله عرض کردم، من او را در راه خدا آزاد کردم!! پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: اگر این کار را انجام نمی دادی، زبانه آتش تو را فرامی گرفت. [112] .امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله با مردی از بنی فهد که برده خود را کتک می زد برخورد کرد، و آن برده فریاد می زد پناه بر خدا، و تقاضای کمک می کرد. اما آن مرد توجهی نداشت. همین که چشم آن غلام به رسول خداصلی الله علیه وآله افتاد گفت: از او کمک می گیرم، ارباب از کتک زدن وی دست برداشت.رسول خداصلی الله علیه وآله به آن ارباب گفت: از خدا بترس، او را کتک مزن!! او را به خدا ببخش، ولی آن مرد او را نبخشید، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: او را به حق محمّد ببخش، ولی خداوند سزاوارتر است از محمّدصلی الله علیه وآله که کسی را به خاطر او ببخشند.آن مرد گفت: آن برده را در راه خدا آزاد کردم. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرده است. اگر او را آزاد نمی کردی، حرارت آتش جهنم تو را درمی یافت. [113] .از بررسی تاریخ، این مطلب به دست می آید که رسول خداصلی الله علیه وآله کودکان متخلّف نیز

تنبیه بدنی نکرده، و با محبّت و اخلاق نیکو برخورد می نمود.در تاریخ نقل شده که هنگام بیرون آمدن سپاهیان اسلام برای جنگ اُحُد، در میان آنان کودکانی دیده شد که با شور و اشتیاق برای حضور در میدان نبرد بسیج شده بودند. رسول خداصلی الله علیه وآله دلش به حال آنان سوخت و آنان را بازگردانید. در میان آنان کودکی به نام رافع بن خدیج بود. به آن حضرت عرض کردند که او تیرانداز خوبی است، از این رو، پیامبرصلی الله علیه وآله اجازه داد که او همراه لشکر اسلام برود.کودک دیگری در حال گریه ادعا کرد که از رافع نیرومندتر است. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله به آنها گفت: با یکدیگر کُشتی بگیرند، در مسابقه رافع شکست خورد، آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله به آنها اجازه داد که در جنگ شرکت کنند. [114] .بنابراین، تنبیه بدنی هیچ گاه نباید در تربیت به عنوان یک عامل تعیین کننده و راهگشا مورد پذیرش واقع شود. مخصوصاً اگر این روش به مدت زیادی ادامه پیدا کند که به شخصیت کودک ضربه وارد می آورد و اثر تنبیه نیز از بین می رود و دیگر، فرزند آن را امری عادی می پندارد و از آن پرهیزی ندارد و احساس شرم و سرافکندگی نمی کند.علی علیه السلام می فرماید: پندپذیری انسان عاقل، به وسیله ادب و تربیت است. چهارپایان و حیوانات هستند که تنها با تازیانه تربیت می شوند. [115] .از این رو، بازداشتن از تنبیه بدنی آن اندازه مهم است که دستور داده اند درباره کسانی که به حدّ بلوغ نرسیده اند و خلافی را مرتکب می شوند اجرای حدّ جایز نیست، بلکه باید مجازات تأدیبی شوند. [116] .بدین جهت است که

در تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله یا دیگر پیشوایان دینی سراغ نداریم که در کار مقدس تربیت فرزندان، نیازی به کتک زدن پیدا کرده باشند. آنان همواره به عنوان دوستی مهربان و پیشوایی دوست داشتنی و یاری غمخوار و راهنمایی دلسوز در کنار فرزندان خود بودند، و در کودکی با آنان بازی می کردند و در بزرگسالی رفیق، مونس و همدم آنان بودند. این شیوه می تواند راهگشای پیروان آنان در زمانها و مکانهای گوناگون باشد. چرا که برنامه های اسلام و دین، مخصوص زمان، مکان یا فرقه و گروه مخصوصی نمی باشد، بلکه برای همه زمانها، مکانها و بشریّت است.

رفتار پیامبر با جوانان

اشاره

جوانی یکی از نعمتهای گرانقدر خداوندو سرمایه بزرگ سعادتدر زندگی بشر است.

نیروی جوانی

اشاره

من شما را سفارش می کنم با نوجوانان و جوانان نیکی کنید.پیامبر اکرم صلی الله علیه وآلهدر بخش نخست به اختصار با رفتار رسول گرانقدر اسلام با کودکان آشنا شدید. اکنون به بخش دوم که رفتار آن بزرگوار با جوانان می باشد می پردازیم، باشد تا راهگشای جامعه و مسلمانان قرار گیرد، زیرا یکی از بزرگترین سرمایه های هر کشور، نیروی انسانی آن مملکت است و مهمترین نیروی انسانی هرکشوری را می توان در نسل جوان آن جامعه دانست چون قدرت و نیروی جوانی است که می تواند بر مشکلات زندگی پیروز شود و راههای سخت و ناهموار را به آسانی پشت سر گذارد. اگر مزارع سرسبز و خرم است و چرخهای بزرگ و عظیم صنایع سنگین در حرکت اند، اگر منابع زیرزمینی از اعماق زمین بیرون می آید، اگر کاخهای مجلل و باشکوه، آسمانها را می شکافد و به بالا می رود، اگر شهرها آباد می گردد و پایه های اقتصادی کشورها رونق می گیرد، اگر مرزهای کشورها از هجوم بیگانگان حفظ می شود و امنیّت کامل بر آن حکمفرماست، همه و همه، از آثار فعّالیّتهای گرانقدر نسل جوان است، زیرا این نیروهای خستگی ناپذیر، مایه امیدواری تمام ملتها می باشند.بدین جهت است که با فرارسیدن ایام جوانی، دوران کودکی پایان می یابد و انسان به محیط مسؤولیّتهای شخصی گام می نهد و به انجام وظایف اجتماعی و همگانی مکلّف می شود. از این رو، دنیای امروز، جوانان را مورد توجه مخصوصی قرار داده و در همه امور اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و اخلاقی سهم بزرگی به دست آورده اند.دین مقدّس اسلام نیز در چهارده قرن پیش، ضمن برنامه های جامع، روح بخش و

سعادت آفرین خود به نسل جوان توجه خاصّی داشته است به طوری که هیچ جامعه، فرهنگ، دین و برنامه بشری نتوانسته همانند آن را بیاورد. اسلام جوانان را از نظر مادی و معنوی، روانی، تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، دنیایی و آخرتی و در همه جهات تحت مراقبت خود قرار داده است، حال این که در دیگر مذهبها و فرهنگها به بخشی از دنیای جوانان توجه می شود.

ارزش جوانی

همان گونه که یادآور شدیم، در دنیای کنونی موضوع جوان و ارزش آنان زبانزد همه ملتها و اقوام گوناگون بشری بوده و همه جا سخن از نسل جوان است. از این رو محققان، اندیشمندان و نویسندگان درباره آنان از جهات گوناگون علمی بحث کرده اند.در این میان افرادی دچار تندروی شده و جوانان را از مقام و ارزشی که شایسته آن هستند بالاتر برده و برخی دیگر نیز در برابر آنها، دچار تفریط شده و جوانان را به علت خامی و نداشتن تجربه های علمی و عملی، از مقام واقعی خود پایین تر آورده اند. گروه سومی نیز وجود دارند که راه میانه روی و اعتدال را پیش گرفته اند.رهبران دین، جوانی را یکی از نعمتهای گرانقدر خداوند و سرمایه بزرگ سعادت در زندگی بشر دانسته اند و این موضوع را با عبارتهای گوناگونی به مسلمانان یادآور شده اند.رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: من شما را سفارش می کنم که به نوبالغان و جوانان نیکی کنید، زیرا آنان دلی رقیقتر و قلبی فضیلت پذیرتر دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخن مرا پذیرفتند و با من پیمان بستند، ولی پیران از قبولِ دعوتم سرباز زدند و به مخالفت من

برخاستند. [117] .علی علیه السلام فرمود: دو چیز است که اندازه و قیمت آن را نمی شناسد مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد: یکی جوانی و دیگر تندرستی و عافیت. [118] .هنگامی که محمّدبن عبداللَّه بن حسن قیام کرد و از مردم برای خود بیعت گرفت، نزد امام صادق علیه السلام آمد و از وی تقاضای بیعت کرد، ولی امام نپذیرفت و مطالبی را به وی یادآوری کرد که یکی از آنها سفارش درباره جوانان بود. امام چنین فرمود: بر تو باد که جوانان را با خود همراه سازی و پیران را از خود دور نمایی. [119] .این سفارش امام صادق علیه السلام خود ارزش و اهمّیّت جوانان را یادآور می شود و توجه به این نعمت بزرگ الهی را بیان می کند. از این روست که رسول خداصلی الله علیه وآله به ابوذر می فرماید:پنج چیز را پیش از آن که از دست بدهی قدر بدان یکی از آن موارد جوانی است که پیش از رسیدن پیری باید آن را قدر بدانی... [120] .

توجه به جوانان

رهبران راستین اسلام در زمانهای پیشین، ضمن سخنان ارزشمند خود، به روح پاک جوانان و علاقه آنان به اصول اخلاقی و انسانی سفارش کرده اند و بهره برداری از آن سرمایه گرانقدر را در راه تربیت درست نسل جوان به مربّیان، همواره یادآور شده اند.مردی به نام «ابی جعفر أحول» که از دوستان امام صادق علیه السلام بود، مدّتی به تبلیغ مذهب شیعیان و آموزش اندیشه های خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله پرداخت. روزی نزد امام صادق علیه السلام آمد. امام از او پرسید: مردم بصره را در قبول وپذیرش روش اهل بیت علیهم السلام و سرعت پذیرش اعتقاد شیعیان چگونه یافتی؟عرض کرد:

تعداد اندکی از آنان تعالیم اهل بیت علیهم السلام را پذیرفتند. امام به وی فرمود: توجه تبلیغی خود را به نسل جوان متمرکز نما. و نیروی خود را در راه هدایت آنان به کارگیر؛ زیرا جوانان زودتر حق را می پذیرند و سریعتر به سوی هر خیر و صلاحی گرایش پیدا می کنند. [121] .اسماعیل فرزند فضل هاشمی از امام صادق علیه السلام پرسید: چرا حضرت یعقوب علیه السلام (پس از آن که یوسف را در چاه انداختند و برادران یوسف نزد پدر آمدند و تقاضای عفو و بخشش کردند) درخواست عفو فرزندان خود را به تأخیر انداخت ولی حضرت یوسف علیه السلام فوراً برادران خود را بخشید و برای آمرزش آنان دعا کرد.امام صادق علیه السلام فرمود: به جهت این که قلب جوانان زودتر از قلب پیران حق را می پذیرد. [122] .از این دو روایت بخوبی استفاده می شود که نسل جوان فضیلتها را دوست دارند، و خوبیها را زودتر می پذیرند و به طور طبیعی تمایل و علاقه زیادی به مردانگی، جوانمردی، راستگویی، درستکاری، وفای به عهد، ادا کردن امانت، عزّت نفس، خدمت به مردم، فداکاری و صفاتی همانند اینها، داشته و دارند و از صفات پست و رذایل اخلاقی متنفّر و گریزانند.

چند نکته

از دیدگاه پیشوایان دینی، جوانی یک ارزش واقعی و گرانقدر است. اگر کسانی هستند که خواهان سعادت و خوشبختی خود می باشند و می خواهند از این نیروی ارزنده بهره لازم را ببرند، باید به چند نکته توجه کامل داشته باشند:1 - دوران جوانی یکی از بهترین و گرانقدرترین فرصتهای ثمربخش دوران زندگی بشریّت است.2 - استفاده از نیروی جوانی و تلاش و کوشش در راه بهره برداری از آن، شرط اساسی موفقیت می باشد.3

- خوشبختی و بدبختی هر انسانی در دوران جوانی او پی ریزی می شود، زیرا اگر کسی از آن فرصتها بهره لازم را ببرد، می تواند سعادتمند شود و با استفاده از تواناییها، خوشبختی خویش را برای تمام دوران زندگی به دست آورد. [123] .

در قیامت از جوانی می پرسند

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: در قیامت هیچ بنده ای قدم از قدم برنمی دارد، مگر آن که به این پرسشها پاسخ دهد.اول: آن که عمرش را در چه کاری فانی کرده است؟دوم: جوانی خود را چگونه و در چه راهی تمام کرده است؟ [124] .این گفتار پیامبرصلی الله علیه وآله بخوبی می نمایاند که اسلام تا چه اندازه به نیروی جوانی ارزش داده و به آن توجه کرده است، زیرا هدر دادن این سرمایه گرانقدر بدان اندازه مهمّ است که در روز قیامت از صاحب آن پرسش مخصوص خواهد شد.آری، ارزش جوانانی که دارای ارزشهای اخلاقی و صفات انسانی هستند، همانند شاخه گلی است که دارای عِطر دل انگیز است و علاوه بر طراوت، زیبایی و جمال طبیعی خود، دارای بوی دل افزا و شامّه نواز است. امّا اگر جوانی دارای ارزشهای الهی نباشد، همانند خاری است که هرگز مورد محبّت دیگران قرار نخواهد گرفت.رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: بر مرد با ایمان لازم است که از نیروی خود به نفع خویشتن استفاده کند و از دنیا برای آخرت خود، و از جوانی پیش از فرا رسیدن پیری، و از زندگی پیش از رسیدن مرگ بهره مند شود. [125] .و نیز فرموده است: فرشته الهی، هر شب به جوانان بیست ساله ندا می دهد کوشش و جدیّت کنید و برای رسیدن به کمال و سعادت خویش تلاش نمایید.

[126] .بنابراین، دوران جوانی، روزگار مسؤولیّت فردی و هنگام بیداری و به خود آمدن و زمان کار و تلاش و کوشش است و کسانی که از این نیروی الهی استفاده نکنند، مورد سرزنش قرار خواهند گرفت.خداوند می فرماید:«اَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مایَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ». [127] .«آیا آن قدر شما را عمر نداده بودیم که پند گیرندگان پند گیرند؟»امام صادق علیه السلام می فرماید: این آیه برای سرزنش و ملامت کردن جوانان غافلی است که به سن هیجده سال رسیده اند و از فرصت جوانی خود استفاده نمی کنند. [128] .

زمان گرایش جوانان به مذهب

اشاره

اگر جوان با ایمان قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می شود و در همه اعضای بدنش اثر می گذارد.امام جعفر صادق علیه السلامعلاقه به مذهب و دین یکی از تمایلات فطری بشریت است که با فرارسیدن بلوغ، مانند دیگر تمایلات طبیعی در درون جوانان بیدار می شود و در نتیجه آنان را به کار و تلاش وادار می سازد.جوانان به طور طبیعی علاقه و رغبت فراوانی به درک و فهمیدن مسائل مذهبی دارند به همین جهت است که گفتارهای دین را با عشق و علاقه و آغوش باز می پذیرند. این اندیشه بسیاری از مردان بزرگ و روان شناسان امور تربیتی است.جان بی کایزل John. B. Cyzyl می گوید: برطبق آزمایشهایی که به عمل آمده است به طورکلی، نیروی ایمان به مذهب از سن دوازده سالگی آغاز می شود. [129] .به عقیده اکثر دانشمندان متخصص، در حدود دوازده سالگی، یعنی آغاز دوران نوجوانی به طور طبیعی، علاقه دیگری در فرزند بشر آشکار می شود که همان عشق و علاقه به مذهب است. این تمایل همراه دیگر علاقه ها و تمایلات طبیعی جوانان پیشرفت می کند و همواره افزون می شود، تا این

که در شانزده سالگی به اوج خود می رسد [130] که در نتیجه، جوانان از نادرستیها و بداخلاقیهای دیگران رنج می برند و بر ناپاکی و انحراف دیگران افسوس می خورند و همواره خواستار گسترش فضایل اخلاقی در سراسر جهان هستند و تلاش می کنند که تمام مردم جهان در راه درستی و ارزشهای واقعی گام بردارند.

آثار تعالیم دینی در جوانان

آموزش برنامه های دینی و پرورش صفات ایمانی و اخلاقی در جوانان دو اثر بزرگ دارد:1 - آن که احساسات دینی و مذهبی جوانان که خود یکی از خواسته های فطری آنان، می باشد بدین وسیله ارضا می شود.2 - این که نیروی اعتقاد و مذهب، دیگر تمایلات طبیعی و غریزی جوانان را مهار می کند و مانع تندروی و سرکشی آنان می شود و در نتیجه آنها را از تیره روزی، سقوط و بدبختی نجات می دهد و حفظ می کند.نکته قابل تذکّر این که اسلام، برنامه های پرورشی، ایمانی و اخلاقی را که یکی از اساسی ترین ارکان و پایه های تربیت در نسل جوان به شمار می رود و با خواهشهای فطری آنان هماهنگ می باشد، براساس نظام عرضه و تقاضا تنظیم کرده است.از این رو، هنگامی که تقاضای مذهب در وجود جوانان بیدار می شود، آنان را به فراگرفتن احکام و مسائل دینی علاقه مند می سازد و رهبران بدون از دست دادن فرصت، برنامه های سازنده دینی را بر آنان عرضه می کنند و جوانان را به آموزش قرآن و دستورات مذهبی، شیوه های بندگی، جلوگیری از خلافکاری، انجام کارهای نیکو موظف می سازند.امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که قرآن می خواند اگر جوان با ایمان باشد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می شود و در همه اعضای بدنش اثر می گذارد. [131] .در حدیث دیگر فرمود: پسر بچه تا هفت

سال بازی می کند، هفت سال نوشتن می آموزد، و هفت سال حلال و حرام دینی و مذهبی را یاد می گیرد. [132] .امام باقرعلیه السلام فرمود: اگر جوانی از شیعیان را ببینم که مسائل و احکام مذهبی را نمی آموزد و از این وظیفه تخلف می کند، او را مجازات خواهم کرد! [133] .بنابراین، جوانانی که می خواهند با صفات ارزشمند اخلاقی و انسانی پرورش یابند و درخشانترین شخصیت معنوی را به دست آورند و در حال عادی و بحرانی همواره بر هواهای نفسانی خود مسلط گردند و عمری را با پاکدامنی و درستکاری سپری کنند، باید از آغاز جوانی به دین و مذهب و باورهای اعتقادی گوش دل فرا دهند و با به کاربستن برنامه های عملی و پیروی از دستورات دین، پیمان روحی خود را با خداوند محکم کنند و در هر حال به یاد پروردگار باشند.

نتیجه بی توجهی به عاطفه مذهبی جوانان

بی توجهی و بی اعتنایی به عاطفه نوجوانان و جوانان، برخلاف قوانین فطرت و سنّت آفرینش است، و سرپیچی از دستورات و مقرّرات خلقت بدون کیفر نخواهد ماند، چرا که نتیجه این سرپیچی ها و سرکشی ها، خودسری و لجام گسیختگی روزافزون جوانان در سراسر جهان است. بنابر آنچه آمارهای دقیق نشان می دهد هر روز جرائم و جنایات جوانان در دنیای غرب و کشورهایی که از مذهب و اعتقادات دینی بدورند، رو به افزایش است. این تجاوزطلبی، سرقت، قانون شکنی، بی توجهی به تحصیل و دانش اندوزی، اعتیاد، بی عفتی و انواع نارواییها، نتیجه تربیت بدون ایمان و سرپیچی از قانون آفرینش است، زیرا گناه و ناپاکی بر اثر بی دینی می باشد که زندگی را بر جوانان و سرپرستان آنان ناگوار ساخته و جامعه را در تنگنای شدید قرار داده است.از

این رو، در کشورهای پیشرفته امروز، موضوع جوانان در ردیف یکی از بزرگترین مشکلات اجتماعی قرار گرفته و افکار دانشمندان را به خود مشغول ساخته است. اینک نمونه هایی از این چاره اندیشیها را بخوانید.سومین کنگره سازمان ملل متحد برای پیشگیری از جنایت و راه جلوگیری از جنایتکاران، که با شرکت هزار نفر قاضی، جامعه شناس و پلیس در «استکهلم» تشکیل شده بود، پس از یک هفته کار خود را پایان داد. در این کنگره از تمام کشورهای جهان درخواست شد که علیه جنایات جوانان قیام کنند و تصمیمات لازم را برای جلوگیری از این جنایات اتخاذ نمایند، زیرا جهان از جنایات این جوانان به ستوه آمده است. [134] .کمیته جلوگیری از جنایت علیه کودکان وابسته به شورای ملّی جلوگیری از جنایت علیه کودکان در کانادا در گزارش سال 1991 م خود چنین نوشت [135] :در سال 1991 م یک میلیون و دویست هزار کودک در فقر زندگی می کردند که تعداد پانصد هزار نفرشان کمتر از هفت سال داشته اند و بیشترین بزهکاری در همین گروه دیده شده است. دلیل جنایت این کودکان بی توجّهی والدین و نقش برنامه ها و فیلمهای خشونت آمیز تلویزیون بوده است.کودکانی که در خانواده های پرخشونت رشد کرده اند، احتمال خطر خودکشی در آنها هفت برابر دیگر خانواده ها است؛ این گروه 24 برابر کودکان همسن و سال خود به تجاوز جنسی گرایش داشته و مشاهده می شود که 76% کودکان بزهکار در امریکا از همین خانواده ها به وجود آمده اند.علّت قتل 63% پدرانی که به دست فرزندان خود که بین 11 تا 20 ساله خود به قتل رسیده اند آن بوده که این کودکان، پدران خود را در حال کتک کاری مادرشان

می دیده اند!!شورای مشورتی ملّی منزلت زن در کشور کانادا در گزارش سال 1993 م خود چنین نوشت [136] :در هر 17 دقیقه در کانادا یک زن مورد تجاوز به عنف قرار می گیرد و 25% زنان کانادایی در طول زندگی خود حتماً مورد تجاوز به عنف قرار گرفته اند و 50% مردانی که به زنان تجاوز می کنند، مردان به اصطلاح مورد احترام و متأهل جامعه کانادا هستند و 49% این تجاوزات در روزِ روشن انجام می پذیرد. سن 80% از زنانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند بین 14 تا 24 می باشد.در سال 1993 م، 26 / 8% از دانشجویان دختر در دانشگاهها و دانشکده های کانادا توسط دانشجویان پسر مورد تجاوز به عنف قرار گرفته اند که 13 / 6% از روابط ناخواسته جنسی بین آنان در حال مستی روی داده است.از هر سه نفر زن یک نفر و از هر شش نفر پسر یک تن از آنان تا سن 18 سالگی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و 98% مرتکبان این جنایات جوانان هستند!!80% کودکان کمتر از ده سال چه پسر و چه دختر از سوی پدران خود مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند و از همین رو، روابط جنسی بین پدران و دختران رو به افزایش است.نکته قابل توجّه این است که 80% بزهکارانی که در زندانها به سر می برند جوانان هستند که در اعترافات خود گفته اند: «در کودکی از سوی پدران خود یا مردان دیگر مورد تجاوز جنسی قرار می گرفته اند».آنچه در این مختصر خواندید، نمونه ای از هزاران مطلبی بود که در این باره در روزنامه ها، کتابها و مجلات نوشته می شود و بیماریهای فراوانی را که گریبانگیر انسانها شده و امروز یکی از

مشکلات اساسی به شمار می رود باید بر اینها افزود، چرا که نسخه درمان تمام بیماریهای روحی فقط دین و مذهب و دستورات اسلام است اما بیشتر آنان از این درمان محرومند.

پیغمبر و نسل جوان

جوان بنابر فطرت و سرشت آفرینش خود که ملهم از وجدان اخلاقی اوست، عاشق و علاقه مند به حقیقت، تقدس، پاکی و رستگاری می باشد. از این جهت برای درستکاری و نیکی حسّاسیّت مخصوصی دارد، از آن لذت می برد و خشنود می شود. و همواره در اندیشه پاکی و ارزشهای الهی است و تلاش می کند که گفتار و رفتارش بر درستی و ارزش واقعی استوار باشد.جوان نه تنها از نادرستی دیگران افسوس می خورد و از رفتارهای ناپاک مردم رنج می برد، بلکه در درون خود همواره در این اندیشه به سر می برد که توانایی و اقتداری به دست آورد، تا از این طریق ناپاکیها را بزداید و آلودگیها را برطرف سازد.هنگامی که رسول گرانقدر اسلام دعوت خود را در شهر مکه آشکار ساخت و مأموریت یافت که به گونه ای آشکار مردم را به پذیرش اسلام دعوت کند، نخستین کسانی که به وی گرویدند، نسل جوان بودند. نکته با اهمیّت این است که این گروه از جوانان، پسران و دختران اشراف مکه و ثروتمندانی از خانواده های معروف قریش به شمار می آمدند.آری، جوانان پرشور که از وضعیّت اسف بار ملّت عقب افتاده عرب به ستوه آمده بودند و از پرستش بتهای سنگی و چوبی و روشهای پوسیده و خرافی زمان جاهلیّت، سخت احساس سرخوردگی می کردند، آنگاه که ندای روح بخش، شورانگیز و نجات دهنده انسانها را از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله شنیدند، دعوتش را به جان و دل پذیرفتند.سخنان ارزشمند رسول

خداعلیه السلام برای همه طبقات مؤثّر بود، امّا جوانان بیش از دیگران ابراز علاقه می کردند، چرا که سخنان آن حضرت پاسخگوی افکار و اندیشه های درونی و غذای روحی آنان به شمار می رفت. در مدینه نیز هنگامی که مصعب بن عمیر نماینده مخصوص پیامبرصلی الله علیه وآله برای آموزش قرآن و نشر معارف دینی و اسلام به مدینه آمد، جوانان بیش از بزرگسالان دعوتش را پذیرفتند و برای آموختن احکام دینی علاقه بیشتری نشان دادند. مصعب در مدینه در منزل اسعدبن زراره سکونت داشت و روزها به محل تجمع قبایل خزرج می رفت و آنان را به دین اسلام دعوت می کرد و بیشتر نوجوانان دعوتش را می پذیرفتند. [137] .

مبارزه جوانان با افکار جاهلیت

همان گونه که یادآور شدیم، سخنان ارزشمند و گرانقدر رهبر اسلام در جوانان، دگرگونی ژرف و عمیقی را به وجود آورد. به گونه ای که در تمام زمانها و مکانها، از دین و اعتقادات و اندیشه های مذهبی خویش دفاع و در برابر افکار جاهلی مقاومت می کردند.سعد بن مالک یکی از جوانان پرشور صدر اسلام بود که در هفده سالگی مسلمان شد و در شرایط مشکل پیش از هجرت، همه جا همراه با دیگر جوانان مراتب وفاداری خود را به دین مقدس اسلام و نیز مخالفت خویش را با افکار جاهلیّت ابراز می کرد. این کار باعث شد که مشرکان به اذیت و آزار او بپردازند. جوانان نیز برای این که از شرّ آنان درامان باشند، روزها نمازهای خود را در شکاف کوههای مکه برگزار می کردند تا کفّار قریش آنان را نبینند.در یکی از روزها گروهی از مشرکان، جوانان را مشاهده کردند که مشغول عبادت بودند. لب به سرزنش جوانان گشودند و به

اعتقادات آنان توهین کردند.سعدبن مالک که از سخنان مشرکان به خشم آمده بود، با استخوان چانه شتری سر یکی از مشرکان را شکست و از سر آن فرد خون سرازیر شد. این اولین خونی بود که در راه دفاع از اسلام به زمین ریخت.سعدگوید: من نسبت به مادرم بسیار علاقه مند و مهربان بودم، هنگامی که اسلام را پذیرفتم مادرم آگاه شد. روزی به من گفت: فرزندم، این چه دینی است که پذیرفته ای؟ باید آن را رها کنی و بت پرست باقی بمانی، یا این که من از خوردن و آشامیدن خودداری می کنم تا این که از دنیا بروم، و به سرزنش من پرداخت.سعد که مادرش را بسیار دوست داشت با کمال ادب و مهربانی گفت: من از دینم دست برنخواهم داشت و از شما نیز درخواست می کنم که از خوردن و آشامیدن خودداری نکنی! ولی مادر به سخن او توجهی نکرد، بلکه یک شبانه روز غذا نخورد. مادرش می پنداشت که سعد از دین دست برخواهد داشت. اما سعد با همه علاقه ای که به مادرش داشت به مادر گفت: به خدا سوگند! اگر هزار جان در تن داشته باشی و یک یک از بدنت خارج گردد، من از دینم دست برنمی دارم! وقتی مادر دید که او دین خود را با دل و جان پذیرفته است، غذا خورد. [138] .آری، سعد با افکار جاهلیّت مبارزه کرد و جوانان دیگر نیز با وی همراه شدند و بتها را شکستند، بتخانه ها را ویران کردند و ظلم و ستم را ریشه کن ساختند و جامعه تازه را براساس ایمان، علم، تقوا و ارزشهای اخلاقی بنیان نهادند و عقب افتاده ترین ملّتها را به بالاترین

و عالی ترین درجات کمال و ارزشهای معنوی رساندند.

استفاده از جوانان در کارهای مملکت

اشاره

جوان عاقل از جوانی زودگذرِ خود، بهره می گیرد و اعمال خود را نیکو می گرداند و در فراگیری دانشها تلاش می کند.حضرت علی علیه السلامدر کشورهای پیشرفته، موضوع احترام و شایستگی نسل جوان و استفاده از نیروهای عظیم آنان مورد توجه کامل قرار گرفته است و در موارد گوناگونی کارهای مهم و حسّاس مملکتی را به آنان می سپارند و از نیروهای جوان و لایق به نفع کشور و ملت خود استفاده می کنند.پیشوای گرانقدر اسلام نیز در چهارده قرن پیش به این نکته مهم اجتماعی، توجه خاصی داشت و در کشور کوچک و نوبنیاد خود از نسل جوان برای کارهای حساس مملکت بهره می جست. در موارد گوناگونی مشاغل مهم مملکتی را به جوانان شایسته و سزاوار واگذار می کرد و آشکارا، هم در گفتار و هم در عمل از آنان حمایت می فرمود. [139] .اگر چه انجام چنین رفتاری در محیط سراسر جهل و نادانی و پر از تعصب، به سادگی قابل پذیرش نبود. چرا که سالخوردگان حاضر نبودند زیر بار نسل جوان بروند و از آنان پیروی کنند. هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله جوانی را انتخاب می کرد و او را عهده دار مقام بزرگی می ساخت، پیران سالخورده آزرده خاطر می شدند و آشکارا از آن حضرت گله می کردند. همان گونه که در ماجرای نخستین دعوت خویشاوندانش بخوبی می توان این حقیقت را درک کرد. [140] .رسول خداصلی الله علیه وآله همواره برای تثبیت روش خود پافشاری می کرد و در برابر افکار ناروا و تعصبهای جاهلانه مقاومت می فرمود و سرانجام با سخنان حکیمانه و تذکرات بی شمار خویش مردم را قانع می ساخت، یا این که آنها را به

سکوت وادار می کرد. افزون بر این مطلب، در منبر و سخنان خود در حضور مردم، جوانان شایسته را مورد ستایش و پشتیبانی خود قرار می داد و بدین وسیله آنان را در مقامات عالی کشوری مستقر می ساخت.ناگفته نماند که شرط اساسی برگزیدن جوانان، صلاحیت و شایستگی آنان است. این واقعیّت از بررسی سخنان آن بزرگوار بخوبی استفاده می شود. جوانانی را که پیامبرصلی الله علیه وآله برگزیده و به کارهای اساسی مملکت گمارده است، از نظر عقل، فکر، هوش، ایمان، اخلاق و تدبیر، شایستگی و لیاقت داشتند.اکنون چند نمونه از جوانانی که رسول خداصلی الله علیه وآله برای کارهای اجرایی مملکت برگزیده است معرفی می کنیم، تا در تشخیص حق واقعی جوانان اشتباهی صورت نگیرد و با قضاوتهای نابجای خود دچار افراط و تفریط نشویم و خود جوانان و مردم نیز در این باره اشتباه نکنند، زیرا ملاک ارزش این انتخاب جوانان، همان ایمان و ارزشهای معنوی بوده است.

علی بن ابیطالب

یکی از جوانانی که از آغاز تا پایان عمر خود، همواره در کنار رسول خداصلی الله علیه وآله مشغول به خدمت بود، علی علیه السلام می باشد. وی در همه صحنه ها حضوری فعّال داشت و محبوب رسول خداصلی الله علیه وآله بود و از آغاز اسلام یکی از سربازان جان برکف به شمار می آمد.علی علیه السلام فرزند ابوطالب و از بزرگترین و مشهورترین قبیله اصیل به نام قریش بود. مادرش فاطمه دختر اسدبن عبد مناف بانوی بزرگ و با شخصیت و از خاندان بنی هاشم بود. از این جهت علی علیه السلام نخستین نوزادی است که از سوی پدر و مادر هاشمی بوده است. [141] .علی علیه السلام به گونه ای معجزه آسا در خانه کعبه زاده شد. این

افتخار نصیب هیچ کس دیگری نشده است و سه روز در درون کعبه به سر برد. پس از آن در حالی که مادرش او را در آغوش گرفته بود از کعبه خارج گشت. [142] .ابوطالب پدر علی علیه السلام در روزگار بحرانی اسلام، که همه علیه پیامبرصلی الله علیه وآله بسیج شده بودند، از آن حضرت دفاع کرد. تا این که در سال دهم بعثت وی و حضرت خدیجه همسر گرامی پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا رفتند، که آن را «سال غم» نامیده اند. پس از درگذشت ابوطالب که از 8 سالگی سرپرستی پیامبرصلی الله علیه وآله را برعهده داشت. پیامبرصلی الله علیه وآله، علی علیه السلام را که شش ساله بود، به خانه خود آورد. بنابراین علی علیه السلام در منزل و تحت سرپرستی رسول خداصلی الله علیه وآله پرورش یافت. [143] .پس از آن که جبرئیل در غار حِرا بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و آن حضرت به پیامبری برگزیده شد هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله به خانه آمد و موضوع وحی را به علی علیه السلام اطّلاع داد، علی علیه السلام که کودکی 9 ساله بود، دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله را پذیرفت و او نخستین مسلمان از مردان می باشد. [144] .رسول خداصلی الله علیه وآله پس از آن که به پیامبری برگزیده شد مدت سه سال دعوت خود را آشکار نکرد. در سال سوم به فرمان خداوند مأمور شد تا دعوت خود را آشکار سازد و نخستین دعوتش را از بستگانش آغاز کرد. از این رو، آنان را دعوت کرد و پس از دادن غذا فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا به رهبری

عموم و مخصوصاً شما بستگانم فرستاده و فرموده: نخست فامیل نزدیک خود را از نافرمانی ما بیم ده. [145] .سه بار این مطلب را اعلام فرمود، کسی به غیر از علی علیه السلام به ندای پیامبرصلی الله علیه وآله پاسخ نداد، در حالی که علی علیه السلام در آن هنگام سیزده سال داشت. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: یا علی، تو برادر و جانشین، وارث و وزیر من خواهی بود. [146] .

جانفشانی علی در بستر پیامبر

در سال سیزدهم بعثت سران قریش با طراحی نقشه ای تصمیم گرفتند رسول خداصلی الله علیه وآله را به قتل رسانند. از این رو، از هر قبیله یک نفر را برگزیدند، تا شبانگاه بر آن حضرت حمله برند و او را به شهادت رسانند. رسول خداصلی الله علیه وآله از علی علیه السلام درخواست کرد که در بستر او بخوابد تا بدین وسیله دشمنان از اندیشه بیرون رفتن پیامبرصلی الله علیه وآله منحرف شوند.علی علیه السلام در آن روزگار 23 سال داشت که خواسته رسول خداصلی الله علیه وآله را با دل و جان پذیرفت و در بستر پیامبرصلی الله علیه وآله خوابید. رسول خداصلی الله علیه وآله از شهر بیرون رفت و در «غار ثور» که نزدیک مکه بود پنهان شد. در آخر شب چهل نفر به خانه رسول خداصلی الله علیه وآله حمله کردند، که با دیدن علی علیه السلام در بستر رسول خداصلی الله علیه وآله روبرو شدند. [147] .

جنگ بدر

جنگ بدر نخستین نبرد حق و باطل در تاریخ اسلام بود. این جنگ در سال دوم هجری میان سران کفّار مکه و سپاهیان اسلام در محلّی به نام چاههای بدر که در بیست وهشت فرسنگی مدینه و شش کیلومتری دریای سرخ می باشد، اتفاق افتاد. سپاهیان کفر شامل بیش از هزار نفر مرد جنگی با امکانات کافی بود، ولی رسول خداصلی الله علیه وآله تنها سیصدوسیزده نفر نیرو داشت. سه پهلوان مشهور لشکر کفر به نامهای عتبه، برادرش شیبه و پسرش ولید به دست علی علیه السلام و حمزه و عبیده کشته شدند. علی علیه السلام در این جنگ 25 سال داشت. [148] .

جنگ احد

یک سال پس از جنگ بدر، مشرکان با تدارک و بازسازی نیروهای خود به فرماندهی ابوسفیان با سه هزار مرد جنگی از قبیله های مختلف بسیج شدند و با امکانات کافی در دامنه کوه احد که در یک فرسنگی مدینه بود فرود آمدند. رسول خداصلی الله علیه وآله با تعداد هفتصد نفر با آنان روبرو شد. پنجاه نفر تیرانداز را به فرماندهی عبداللَّه بن جبیر به دهانه کوهی فرستاد که پشت سر مسلمانان قرار داشت و دستور داد در هیچ صورتی آن مکان را رها نکنند.پهلوانانی به نامهای طلحةبن ابی طلحه و ابوسعیدبن طلحه و حرث بن ابی طلحه و ابوعزیزبن طلحه و عبداللَّه ابی جمیله و ارطات بن شرحبیل به ترتیب به میدان آمدند، که همگی به دست جوان برومند 26 ساله یعنی علی علیه السلام به هلاکت رسیدند. سپاهیان اسلام در آغاز پیروزی جنگ بودند. اما بر اثر رها کردن تنگه توسط تیراندازان، خالدبن ولید با سوارانش از پشت سر به سوی مسلمانان حمله کرد و آنان را شکست داد. از

مسلمانان هفتاد شهید که یکی از آنان حضرت حمزه بود بر جای ماند. برخی از سپاهیان از جمله علی علیه السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله بسختی دفاع کردند. علی علیه السلام در این جنگ 90 زخم برداشت و در همین نبرد بود که از آسمان صدایی شنیده شد که: جوانی غیر از علی علیه السلام و شمشیری جز ذوالفقار نیست. [149] .

نبرد خندق (احزاب)

در شوّال سال پنجم هجرت مشرکان مکه با همکاری یهودیان باقی مانده در مدینه و کمک گرفتن از قبایل دیگر، با هزار مرد جنگی آماده شدند که مسلمانان را نابود سازند. قهرمان این نبرد عمروبن عَبْدَود مرد هشتاد ساله نیز حضور داشت. او در جنگ بدر زخمی شده بود و کینه مسلمانان را در دل داشت و با خود عهد کرده بود تا هنگامی که از رسول خداصلی الله علیه وآله و مسلمانان انتقام نگیرد بر بدن خویش روغن نمالد!!پس از آن که به مدینه رسیدند، قبیله یهودیان بنی قریظه که با رسول خداصلی الله علیه وآله پیمان بسته بودند با مهاجمان کفر آماده همکاری شدند و پیمان خود را با رسول خدا شکستند!! با صلاحدید سلمان فارسی در اطراف مدینه خندقی کندند تا دشمنان نتوانند وارد شهر شوند. مسلمانان 28 روز در محاصره به سر بردند، تا این که پهلوان کفار به نام عمروبن عبدود از خندق عبور کرد و مبارز طلبید. هیچ کس بجز علی علیه السلام حاضر نشد که با او نبرد کند، زیرا عمرو مردی شجاع و دلاور بود. علی علیه السلام به میدان رفت. هنگامی که در برابر عمروبن عبدود قرار گرفت، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: همه ایمان با همه شرک

روبرو شد.پس از نبردی که بین آنان روی داد، علی علیه السلام دشمن را به هلاکت رسانید و سر او را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله افکند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: همانا ضربت علی علیه السلام در جنگ خندق از عبادت جن و انس برتر است.علی علیه السلام که در آن روز این خدمت گرانقدر را به اسلام و مسلمانان انجام داد، جوانی 27 ساله بود. پس از این نبرد، رسول خداصلی الله علیه وآله با سپاهی به فرماندهی علی علیه السلام به سوی یهودیان بنی قریظه رفت که با کشته شدن حُیّ بن اخطب، بزرگِ یهودیان، مردم شهر مدینه بکلّی از خطر یهودیان آسوده شدند و اموال و زنان آنان به تصرّف مسلمانان درآمد. [150] .

فتح خیبر به دست علی

در سال هفتم هجرت، یهودیان خیبر به فکر توطئه افتادند به طوری که برخی از قلعه های هفت گانه خیبر که در سمت شمال غربی مدینه در فاصله دویست کیلومتری قرار داشت، به انباری از اسلحه تبدیل شده بود. در این قلعه ها چهارده هزار یهودی زندگی می کردند. رسول خداصلی الله علیه وآله با هزار وچهارصد پیاده و دویست سواره به سوی خیبر حرکت کرد و پرچم لشکر را به دست علی علیه السلام که جوانی 30 ساله بود، داد.در این جنگ، عمر و ابوبکر شکست خوردند. تا این که علی علیه السلام به دستور رسول خداصلی الله علیه وآله به نبرد پرداخت و با ضربتی برق آسا بر مرحب - پهلوان یهودیان - او را به خاک افکند. آنگاه مسلمانان حمله کردند و علی علیه السلام درِ آهنی خیبر را از جا کند و مانند سپر روی دست گرفت. در این جنگ مرحب، حارث و یاسر

به دست علی علیه السلام کشته شدند و خیبر فتح شد. پس از پایان جنگ چهل نفر کمک کردند، تا توانستند آن در را به جای خود بازگردانند! [151] .

فتح مکه

در سال هشتم هجری مکه توسط پیامبرصلی الله علیه وآله بدون جنگ فتح شد. رسول خداصلی الله علیه وآله با دوازده هزار نفر وارد مکه شد و شخصاً همه بتهای خانه کعبه را شکست و فرو ریخت. آنگاه به علی علیه السلام دستور داد پا روی شانه اش نهد و از دیوار بالا رود و بتها را درهم کوبد. علی علیه السلام اطاعت کرد. سپس پایین پرید. پیامبرصلی الله علیه وآله پرسید: چرا روی دوشم پا ننهادی؟ علی علیه السلام فرمود: وقت رفتن دستور دادی، بالا رفتم، اما هنگام پایین آمدن نفرمودی چه کنم، از این رو، پریدم و بی ادبی نکردم، خدا را سپاسگزارم که طوری نشدم!! [152] .آری، این قهرمان بزرگ اسلام در تمام صحنه هایی که دشمنان و کفار برای از بین بردن اسلام و مسلمانان می آمدند حاضر بود و با دل و جان از آن دفاع می کرد و افتخاراتی نصیب این قهرمان دلاور شد که دیگران از آنها محروم بودند.

جعفر بن ابیطالب

جعفر فرزند ابوطالب از صحابه رسول خداصلی الله علیه وآله و برادر علی علیه السلام می باشد، که ده سال از آن حضرت بزرگتر بود. وی مردی دلاور و از پیشگامان مسلمانان بود. او را جعفر طیّار می نامند، چرا که در جنگ، هر دو دست خود را فدا کرده بود و رسول خداصلی الله علیه وآله درباره او فرمود: خداوند در بهشت به عوض دستانش دو بال به او عطا فرمود. از این جهت معروف به جعفر طیار شد. [153] .پیامبرصلی الله علیه وآله او را بسیار دوست می داشت. وی در سال پنجم هجری با دیگر مسلمانان به حبشه مهاجرت کرد و در آن جا به عنوان سخنگوی هیأت مهاجران

انتخاب شد، در حالی که جوانی 24 ساله بود. مسلمانان تا سال هفتم هجری در حبشه بودند و سپس به مدینه بازگشتند. آمدن آنان به مدینه همزمان با بازگشت پیروزمندانه رسول خداصلی الله علیه وآله از فتح خیبر بود.پیامبرصلی الله علیه وآله همین که آنان را دید، برای پسرعم برومندش از جا برخاست و دست در گردن وی افکند و پیشانی او را بوسید و گریست. سپس فرمود: نمی دانم از کدام یک خوشحال باشم؛ از آمدن جعفر یا فتح خیبر!! [154] .در سال هشتم هجری - یعنی یک سال پس از بازگشت از حبشه - از سوی رسول خداصلی الله علیه وآله به عنوان فرمانده سه هزار سپاه برای جنگیدن با رومیان به سرزمین اردن روانه گشت. سپاهیان اسلام از مدینه حرکت کردند و در زمینهای «مؤته» واقع در خاک اردن با رومیان روبرو شدند.جعفر در سال هشتم هجری در مؤته که در سرزمین شام قرار دارد پس از مقاومت دلیرانه جنگید. دو دست او را قطع کردند، پرچم اسلام را به سینه چسبانید، تا این که به درجه رفیع شهادت دست یافت. در حالی که هفتاد زخم بر بدنش بود، او را به خاک سپردند. [155] هنگامی که خبر شهادت جعفر به رسول خداصلی الله علیه وآله رسید، نخست گریست وفرمود: باید برای فردی همچون جعفر گریست.

مصعب بن عمیر

مُصعب بن عمیر یکی از جوانان برومند و چهره های درخشان تاریخ اسلام به شمار می رود. او جوانی بسیار زیبا، عفیف، بلندهمت و جوانمرد بود. پدر و مادرش او را بسیار دوست می داشتند. وی در مکّه مورد احترام همگان بود و زیباترین لباسها را می پوشید و در بهترین شرایط و امکانات مادی زندگی

می کرد. [156] .او که شیفته سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله شده بود، بر اثر رفت و آمد با رسول خداصلی الله علیه وآله و شنیدن آیات قرآن، اسلام را صمیمانه پذیرفت. در محیط مکّه پذیرفتن اسلام بزرگترین جرم به شمار می رفت. از این رو، اظهار آن بسیار مشکل بود و بسیاری از انسانها اسلام خود را پنهان می کردند. از جمله آن افراد، مصعب بن عمیر بود. تا این که پدر و مادرش متوجه شدند و او را زندانی کردند. اما وی گریخت و همراه دیگر مهاجران به حبشه رفت و پس از زمانی با همراهان خود بازگشت.در عقبه اُولی در یک شب مهتابی، تعداد دوازده تن از شخصیّتهای مهمّ مدینه با رسول خداصلی الله علیه وآله ملاقات کردند و مسلمان شدند. هنگامی که این گروه خواستند به مدینه بازگردند، دو نفر به نامهای اسعد بن زراره و زکوان بن عبدقیس از رسول خداصلی الله علیه وآله درخواست کردند، کسی را به نمایندگی خود با آنان به مدینه بفرستد که قرآن را به مردم بیاموزد و آنان را به اسلام دعوت کند. [157] .پیامبرصلی الله علیه وآله که چنین فرصت گرانبهایی به دست آورده بود، می بایست نماینده ای بفرستد که بتواند با روش عالمانه و درست خود مردم را به دین اسلام فراخواند، به گونه ای که آنان اسلام را بپذیرند و این فرستاده باید از هر جهت شایستگی و لیاقت داشته باشد.در آن روزگار، مدینه یکی از مهمترین شهرهای جزیرةالعرب بود و دو قبیله بزرگ و معروف اوس و خَزرج در آن زندگی می کردند که با یکدیگر سخت دشمنی و کینه داشتند و سالیان دراز با هم

می جنگیدند.پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله از میان همه مسلمانان و از بین تمام اصحاب و یارانش، مصعب بن عمیر جوان را برای انجام این مأموریت مهم به مدینه فرستاد و فرمود: همراه اسعدبن زراره به سوی مدینه حرکت کند.مصعب که قرآن را خوب یاد گرفته بود، با شور و هیجان جوانی وارد مدینه شد و با خلوص نیت و تلاش، کار تبلیغ خود را آغاز کرد. وی در مدینه در خانه اسعد که از بزرگان قبیله خزرج بود ساکن شد و همراه میزبان خود به خانه سعدبن معاذ رهبر و رئیس قبیله اوس رفت و آنان را به اسلام دعوت کرد که مسلمان شدند. همچنین اسیدبن حُضیر به دست مصعب مسلمان گردید. مصعب این نیروی جوان و برومند در سفر خود به مدینه مأموریت خویش را به بهترین وجه انجام داد. او نخستین کسی بود که در مدینه نماز جمعه و جماعت را برگزار کرد و افتخارات درخشانی را نصیب خود ساخت. [158] .فعالیت مؤثّر و تبلیغات نافذ مصعب، زمینه را برای ورود رسول خداصلی الله علیه وآله به شهر مدینه آماده ساخته بود و مردم با آغوش باز آماده پذیرایی پیشوای اسلام و پیروان آن حضرت بودند. این کار نبود مگر با دوراندیشی، تقوا، فضیلت، دانش و بصیرت مصعب؛ زیرا او بود که زنان، مردان، پیران، جوانان، رهبران قبایل و افراد عادی مدینه به وی متوجه شدند و قرآن را فراگرفتند و دین اسلام را پذیرفتند و دشمنیهای دیرینه را از دل خود زدودند، با یکدیگر برادر شدند و در کمال صفا و صمیمیّت در صفهای نماز جمعه و جماعت شرکت کردند.مصعب پس از

ورود رسول خداصلی الله علیه وآله به مدینه، در جنگهای بدر و احد شرکت کرد. در جنگ اُحد بود که به عنوان پرچمدار پیامبرصلی الله علیه وآله انجام وظیفه کرد و سرانجام به شهادت رسید و در کنار حمزه عموی رسول خداصلی الله علیه وآله سردار نامی و گرانقدر اسلام به خاک سپرده شد. [159] .

عتاب بن اسید فرماندار مکه

در سال هشتم هجری، مکه بدون خونریزی توسط سپاهیان اسلام سقوط کرد. پس از فتح مکّه زمانی نگذشت که جنگ حُنین پیش آمد. رسول خداصلی الله علیه وآله و یارانش ناچار بودند که مکه را ترک کنند و به جبهه نبرد بروند.از سوی دیگر می بایست برای اداره کردن شهر مکه که به تازگی از دست کفار و مشرکان خارج شده بود، فرمانداری لایق و شایسته، و مدیر باکفایتی برگزیده شود، تا بتواند به کارهای مردم رسیدگی کند و اگر از سوی دشمنان حرکاتی انجام شد، مانع شود.پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله از میان تمام مسلمانان، جوان بیست و یک ساله ای به نام عتاب ابن اسید را برای این کار مهم برگزید و به نام وی فرمانی صادر کرد و دستور داد با مردم نماز گزارد. وی نخستین امیری بود که پس از فتح مکه، در آن مکان نماز جماعت برپا کرد. [160] .رسول خداصلی الله علیه وآله به عتاب فرماندار برگزیده خود فرمود: آیا می دانی تو را به چه مقامی برگزیده ام و بر چه قومی فرمانروا کرده ام؟ تو را به امیری اهل حرم خدا و ساکنان مکه معظمه برگزیدم. اگر میان مسلمانان کسی را از تو شایسته تر می دانستم، حتماً این مقام را به وی واگذار می کردم. عتاب روزی که

از سوی رسول خداصلی الله علیه وآله به مقام فرمانداری مکه برگزیده شد حدود بیست ویک سال داشت. [161] .انتخاب آن جوان از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله به چنین مقام بزرگی باعث رنجش خاطر و آزردگی شدید بزرگان عرب و سران مکه شد. در نتیجه زبان به اعتراض و شکایت گشودند و گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله دوست دارد که ما همواره حقیر و پست باشیم. بدین جهت جوان نورسی را بر ما پیران عرب و بزرگان مکه، امیر و فرمانروا کرده است.این سخنان به گوش رسول خداصلی الله علیه وآله رسید. از این رو نامه مفصلی خطاب به مردم مکه نوشت و در آن مراتب شایستگی و لیاقت عتاب را یادآور شد و تأکید کرد مردم موظفند از دستورات وی پیروی کنند و فرمان او را به کار برند.در بخش پایانی نامه، با جمله کوتاهی اعتراض نابجای مردم را چنین پاسخ داد:هیچ یک از شما نباید جوانی عتاب را اساس اعتراض خود قرار دهد زیرا ملاک برتری و ارزش انسان، بزرگی سنّ نیست، بلکه برعکس، میزان ارزش انسان، فضیلت و کمال معنوی او می باشد. [162] .عتاب پس از پیامبرصلی الله علیه وآله از سوی ابوبکر نیز فرماندار مکه بود تا این که در آغاز سال 23 هجری درگذشت. [163] .بنابراین، تأکید و پافشاری رسول خداصلی الله علیه وآله برای تثبیت مقام عتاب بن اسید، و بی توجهی به آزردگی دیگران و سالخوردگان و پاسخگویی به اعتراض آنان، نشانگر برنامه های مکتب ارزشمند اسلام و پشتیبانی از جوانان لایق و شایسته است، زیرا رسول خداصلی الله علیه وآله با رفتار و حمایت شدید و آشکاری که از

عتاب کرد نه تنها همه پیروان خود را متوجه این واقعیت ساخت که، باید نابخردیها و تعصّبهای جاهلانه را رها کرد، بلکه باید با آن اندیشه های غیراسلامی به مبارزه پرداخت و اگر جوانان شایسته و لایقی وجود داشته باشند باید در قسمتی از کارهای مهمّ مملکتی از آنان بهره جست و از نیروی ثمربخش نسل جوان به نفع کشور و ملت استفاده کرد.

معاذ بن جبل

معاذبن جبل بن عمرو انصاری، از قبیله خزرج و کنیه اش ابوعبدالرّحمان است. او یکی از صحابه معروف رسول خداصلی الله علیه وآله به شمار می رفت که از عقل سرشار، صورتی زیبا، جود و سخاوت و نیز از حُسن اخلاق برخوردار بود. وی در هیجده سالگی مسلمان شد و در همه جنگهای زمان پیامبرصلی الله علیه وآله حضور داشت. [164] .معاذ در مکتب آسمانی، با مدیریت پیامبرصلی الله علیه وآله به کسب دانش و فراگرفتن علوم اسلامی پرداخت و در پرتو استعداد فطری و کوشش و تلاش پیگیر خود در مدّت چند سال تحصیل، قسمت قابل ملاحظه ای از معارف اسلامی را دریافت و در شمار صحابه برجسته قرار گرفت.در فتح مکّه 26 سال داشت و در آن هنگام، لازم بود شخص لایق و شایسته ای در آن شهر گمارده شود، تا دستورات و مقررات اسلام را در مورد عبادات و معاملات به مردم بیاموزد. [165] ازاین رو، معاذ برای امور علمی مکه و تدریس احکام دینی برگزیده شد، و در واقع به سمت ریاست فرهنگ آن شهر انتخاب گشت.پس از جنگ تبوک، رسول خداصلی الله علیه وآله معاذ را به یمن فرستاد، تا در آن جا به قضاوت و حکومت بپردازد و در نامه ای که

برای مردم یمن فرستاد چنین نوشت: «من یکی از بهترین افرادم را به سوی شما فرستادم!»پیامبرصلی الله علیه وآله به معاذ دستور داد که افراد لشکر را آموزش دهد، قرآن و احکام شرعی را به آنها بیاموزد، زکات بگیرد و به مدینه بفرستد تا به مصرف مسلمانان برسد. [166] .هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله خواست آن جوان را به یمن بفرستد، از وی پرسید. ای معاذ، اگر دعوایی رخ دهد چگونه قضاوت می کنی؟ عرض کرد: با آنچه در کتاب خداوند است قضاوت خواهم کرد.حضرت فرمود: چنانچه حکم آن در قرآن نبود چه می کنی؟ معاذ گفت: به آن گونه که پیامبرصلی الله علیه وآله عمل می کند قضاوت می کنم! پیامبرصلی الله علیه وآله پرسید: اگر در روش من نیز حکمی نیافتی چه خواهی کرد؟ معاذ گفت: در آن صورت با نظر خود حکم می کنم. در این جا پیامبرصلی الله علیه وآله دست بر سینه او نهاد و فرمود: خدا را شکر که پیامبر را خشنود کردی به چیزی که پیامبران خشنود می شوند! [167] .آنگاه که رسول خداصلی الله علیه وآله در سال یازدهم هجری چشم از جهان فروبست، معاذ در یمن بود. ابوبکر هم او را در مقامش ابقا کرد. سپس در زمان خلافت عمر به شام رفت و در سرزمین اردن در سال هیجدهم هجری در 32 ،28 یا 34 سالگی بر اثر بیماری طاعون در عِمواس [168] درگذشت. [169] .یکی از نکاتی که شایستگی معاذ را می رساند این است که وی در آن سن و سال و در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله به گونه مجتهدان بعدی فتوا می داد و احکام دینی را

براساس قرآن، سنّت و عقل استنباط می کرد. و همین موضوع نیز برای نشان دادن نبوغ و لیاقت آن جوان برومند در صدر اسلام کفایت می کند. [170] .ا

اسامة بن زید

ُسامة بن زید کودکی مسیحی و عرب نژاد از سوریه بود. کنیه اش ابومحمّد بود و یکی از یاران جلیل القدر رسول خداصلی الله علیه وآله به شمار می رفت. وی در مکّه هفت سال قبل از هجرت زاده شد. پیامبرصلی الله علیه وآله او را بسیار دوست می داشت. جوانی باهوش، شایسته و مستعدّ بود. [171] .پدرش زید در جنگ با رومیان در سرزمین مؤته به عنوان دومین فرمانده پس از جعفربن ابی طالب کشته شد. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله تصمیم گرفت اسامه را که هیجده سال بیش نداشت، برای جنگ با رومیان به فرماندهی سپاه اسلام برگزیند و روانه آن سرزمین کند. در حالی که تمام افسران بلندپایه و فرماندهان ارتش اسلام و تمام بزرگان مهاجر و انصار و افراد برجسته عرب در این سپاه عظیم حاضر بودند. رسول گرامی برای دیدن سپاه به خارج شهر مدینه آمد، دید که تمام بزرگان مسلمان آماده جنگ شده اند. [172] .انتخاب فرمانده هیجده ساله از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله بسیاری از افراد را دچار تحیّر و شگفتی کرد و این شیوه رهبر اسلام، باعث شد که آنها با نگاههای حیرت زده به یکدیگر بنگرند. در نتیجه برخی از یاران رسول خداصلی الله علیه وآله خیلی زود افکار و اندیشه های درونی خود را آشکار ساختند و آنچه در دل داشتند به زبان آوردند و اعتراض خود را بیان کردند و گفتند: چه شد که این جوان نورس به فرماندهی مهاجران سابقه دار و پیشگامان

اسلام برگزیده شده است؟رسول خداصلی الله علیه وآله از شنیدن سخنان طعن آمیز برخی از افسران بسختی ناراحت شد. از این رو، بر منبر رفت و پس از حمد و ستایش خداوند فرمود: مردم! این چه سخنی است که درباره فرماندهی اُسامه از برخی به من رسیده است؟ طعنه های امروز شما تازگی ندارد. چند سال پیش که زید پدر اُسامه را به فرماندهی سپاه در جنگ مؤته تعیین کردم، زبان به طعن و ملامت گشودید.به خدای بزرگ، سوگند یاد می کنم که دیروز زیدبن حارثه برای فرماندهی سپاه شایسته بود، امروز نیز فرزندش اسامه شایستگی دارد و باید همه شما از وی پیروی کنید [173] .این پافشاری و اصرار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در پشتیبانی از جوانان لایق و شایسته اثری ژرف در افکار عموم مسلمانان گذارد و آنان که درباره نسل جوان به اشتباه فکر می کردند، رفته رفته به خطای خود پی بردند. انتخاب جوانی هیجده ساله از نظر تاریخ نظامی در جهان کم نظیر است.

پایان کار اسامه

آری، موضوع فرماندهی اسامه و پافشاری پیامبرصلی الله علیه وآله بر آن، که باید همگان زیر پرچم وی گرد آیند، از ماجراهای جالب و مشهور تاریخ اسلام است. در آن هنگام پیامبرصلی الله علیه وآله بیمار بود و لحظات آخر عمر خود را سپری می کرد، هنگامی که ابوبکر و عمر بر بالین پیامبرصلی الله علیه وآله آمدند، تا حضرت آنان را دید با ناراحتی فرمود: بروید به لشکرگاه اسامه، بروید، بروید. خدایا، لعنت کن کسی را که آمادگی جنگی دارد و از پیوستن به سپاهیان اسامه خودداری می کند. [174] .پس از درگذشت پیامبرصلی الله علیه وآله، اسامه در بیرون مدینه در لشکرگاهی

که ترتیب داده بود منتظر ماند، تا ببیند تکلیفش چیست؟ هنگامی که ابوبکر روی کار آمد، اسامه را با سپاهیان به همان سویی که پیامبرصلی الله علیه وآله فرموده بود فرستاد. اسامه آهنگ شام کرد، ولی هنگامی که به سوریه رسید، ابوبکر او را برکنار کرد و یزیدبن ابی سفیان را به جای وی به کار گماشت.هنگامی که فرمانده جوان برکنار گشت، به مدینه رفت و کنار درِ مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله ایستاد و فریاد زد: ای مسلمانان! شگفت آور است، مردی که دیروز رسول خداصلی الله علیه وآله مرا فرمانده او ساخت، امروز بر من فرمان می راند و از فرماندهی سپاهیان برکنارم می سازد. [175] .اسامه پس از آن در مدینه تا سال 54 هجری زیست، تا این که در محلّی به نام «جُرْف» در دوران حکومت معاویه درگذشت. [176] .از این نمونه های تاریخی بخوبی استفاده می شود که ارزش جوانان در مکتب گرانقدر و آسمانی اسلام، سخت مورد توجه و عنایت بوده است.

ویژگیهای جوانان

اشاره

اگر کسی در جوانی زاهد و عابد شد در آینده دهها برابر درجات معنویش افزایش می یابد.حضرت علی علیه السلامحقیقت این است که بشر در تمام دوران زندگی خود نیازمند به هدایت، راهنمایی و نصیحت از سوی دیگران است. حتّی، بزرگسالان نیز که عقل آنان به رشد نهایی خود رسیده و در دوران زندگی تجربیاتی اندوخته اند، همواره در معرض گمراهی و انحرافند و به اندرز دیگران نیازمند، تا چه رسد به جوانانی که گرفتار نارسایی فکری و خامی عقل و اندیشه اند. به همین جهت آنها به مراتب نیاز بیشتری به راهنمایی و هدایت دیگران دارند. برای اثبات این ادعا به یک روایت توجه کنید.محمّد

بن مسلم زهری یکی از مردان بزرگ، فهمیده و دانشمند زمان خویش بوده است که علاقه به ثروت و مقام، او را از مسیر پاکی و فضیلت منحرف ساخته و در پیری گرفتار بدبختی و تیره روزی شده بود.پزشک روحی در زمان وی، یعنی امام سجادعلیه السلام به منظور راهنمایی و هدایت و اندرز، به وی نامه ای نوشت و در ضمن یک جمله کوتاه خطراتی را که بر اثر نارسایی فکر متوجه جوانان می شود، یادآوری کرد:هنگامی که دنیاپرستی می تواند مانند تویی را، تا این اندازه به پستی و انحطاط بکشاند، با آن که عمر بسیاری کرده ای و از تحصیلات ژرف و عمیق علمی بهره مند شده ای و با مرگ فاصله زیادی نداری، پس یک نفر جوان چگونه در برابر تمایلات نفسانی خود سالم بماند؟ جوانی که از سویی نوخاسته و از دانش بی بهره می باشد، و از سوی دیگر، رأی او ضعیف و عقلش نارسا و منحرف است. [177] .علی علیه السلام می فرماید: عذرِ نادانی جوان قابل قبول است، زیرا علم و دانش او محدود و نارسا می باشد. [178] .بنابراین، ناپختگی و نادانی، یکی از خصوصیّات جوانان است که در هنگام تربیت باید مورد نظر واقع شود. بدین جهت است که خداوند، راه توبه را برای همه بندگان خود باز گذارده و از همه بیشتر به جوانان برای توبه کردن سفارش کرده است، چرا که جهالت و جنون جوانی ممکن است علّت بسیاری از خطاها و اشتباهات در آنان باشد و تنها راه نجات، توبه و گرایش به سوی خداوند و پیروی از دستورات دینی است.جوانان در انتخاب مسائل گوناگون ثابت نیستند و نظرشان همیشه در حال تغییر است. گاهی

گرایش به این سو و گاهی گرایش به سوی دیگر دارند، و هر لحظه خطرات گوناگونی آنان را تهدید می کند. از این رهگذر دشمنان نیز از این موقعیّت جوانان به نفع خویش بهره های فراوانی می برند.ویژگی دیگر جوانان، نیرومندی، توانایی، نشاط، تحرّک و فعّالیّت آنان است که اگر در راه درست از آن استفاده نشود، دچار اشتباهات فراوانی می شوند که قابل جبران نخواهد بود. بنابراین، باید این قدرت و توانایی را با تجربه، علم و اندیشه هماهنگ کرد، تا نتیجه مطلوب و قابل ارزش داشته باشد.علی علیه السلام می فرماید: اندیشه روشن پیرمردان، نزدِ من از قوّت و نیرومندی جوانان، دوست داشتنی تر و محبوبتر است. [179] .

نشانه های جوانان با ایمان

اشاره

از مجموع بررسیهایی که در تاریخ و احادیث بزرگان دینی به دست آمد، این گونه استنباط می شود که جوانان با ایمان دارای ویژگیها و نشانه هایی هستند که مختصراً به برخی از آنها می پردازیم.

آشنایی با احکام دینی

اساسی ترین و مهمترین دانشی که یک جوان باید بیاموزد، شناخت دین است، چرا که جوانان بیگانه با دین، جوانی خویش را تباه می سازند. درک و فهم احکام دینی، سعادت جوانان را تأمین می کند.امام باقرعلیه السلام می فرماید: اگر جوانی، از جوانان شیعه را ببینم که احکام دینی را نمی آموزد و در دین شناخت ندارد، او را مجازات می کنم. [180] .موسی بن جعفرعلیه السلام می فرماید: اگر یکی از جوانان شیعه را بیابم که درصدد دین شناسی نیست او را بیست تازیانه خواهم زد! [181] .

آشنایی با قرآن

از آنجا که قرآن کلام خداوند و معجزه جاوید فرستاده پروردگار و کتاب گرانقدری است که در بردارنده پیام هدایت بشریّت و معارف الهی است؛ وظیفه هر مسلمانی است که با قرآن و علوم قرآنی آشنا بوده و با آن کتاب مقدس انس داشته باشد. چنان که روایتی بدین مضمون بیان شده است.هنگامی که فرزند در جوانی با قرآن آشنا شود و آن را پیاپی بخواند، معنویّت بیشتری از قرآن به دست می آورد و گویا قرآن با گوشت و خونِ او آمیخته می شود و در همه اجزای وجودش اثر می گذارد. [182] .

آشنایی با سخنان امامان

جوانان و نوجوانان باید با سخنان امامان شیعه و رهبران دینی آشنا باشند تا این که دل پاک خود را با این گوهرهای گرانبها و ارزنده بیارایند. در حدیثی بدین مضمون آمده است:جوانان باید قلبهای خود را با احادیث پیشوایان دین نورانی کنند، زبان و بیان خود را با آنها لطافت بخشند و گوش خود را با شنیدن آن گفته ها به شایستگی رسانند. [183] .

آموختن دانش

علی علیه السلام در حدیثی می فرماید:علوم تجربی که نیازهای مادی آنان را تأمین می کند و در خدمت جامعه نیز کارآیی خواهد داشت و علوم ادبی و انسانی دیگری که هر یک به شکلی مورد نیاز فرد و جامعه خواهند بود، همه مناسب یادگیری جوانان می باشد. [184] .

انجام عبادات

دیگر از ویژگیهای جوان شایسته این است که به پرستش و عبادت خداوند توجه داشته باشد و با این وسیله زنگارهای روح خویش را شستشو دهد و در عبادت و پرستش خداوند پرورش یابد. از این رو، نقل شده که: اگر کسی در جوانی عابد و زاهد شد، در آینده دهها برابر درجات معنویش افزایش خواهد یافت. [185] .

توبه کننده

یکی دیگر از خصوصیات جوانان با ایمان این است که باید از خطاها و اشتباهات خود توبه کنند، زیرا جوانان در حال دگرگونی هستند، گاهی دارای روحیّات معنوی می باشند و گاهی نیز کارهای جاهلانه انجام می دهند. از این رو، اگر جوانی را دوران بی ثباتی زندگی بنامیم سخنی نابجا نگفته ایم. بنابراین، جوانِ معتقد، همیشه در حال توبه می باشد. این شیوه، او را از سقوط در بدبختیها نجات می دهد.پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید: محبوبتر از هر کس نزد خداوند آن جوانی است که از گناه خود توبه می کند و در پیشگاه پروردگار درخواست آمرزش می نماید. [186] .

کار و تلاش

دوران جوانی که از حدود هیجده سالگی شروع می شود، هنگام کار و تلاش انسان است و از نشاط و تحرک خود برای انجام کارهایش استفاده می کند و اگر سستی و تنبلی نماید، بی ارادگی در وجودش ریشه خواهد یافت. در روایتی این گونه نقل گردیده است.اگر او در دوران جوانی (که دارای نیروی بی نهایت جسمی و روحی است) با نفسِ خود مبارزه نکرده باشد، چگونه می تواند در آینده و در دوران پیری به ساختن روحیات خود بپردازد؟ او نباید نیروی خود را بیهوده مصرف کند. زیرا، در غیر این صورت، در هنگام پیری خیلی مشکل است که بتواند در جهت اصلاح خود کاری انجام دهد. [187] .

آراستن خود

در اسلام به زیبایی و تجمل توجه خاصی شده است و پیشوایان دینی در مورد تجمل نیز مطالبی را یادآور شده اند که نشانه اهمیت این موضوع در زندگی انسانی می باشد. این ویژگی در جوانان بیشتر از دیگران وجود دارد و پیشوایان اسلام نیز نه تنها چنین گرایشی را مردود ندانسته اند، بلکه عملاً آن را تأیید کرده اند.امام صادق علیه السلام هنگام روغن زدن موهای خود می فرمود: خداوندا، از تو درخواست زیبایی و زینت می کنم! [188] .از آن حضرت نیز نقل گردیده است که: مردی به خانه رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و درخواست دیدار نمود، هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله خواست از خانه خارج شود و به دیدار آن مرد برود، جلو آینه یا ظرف بزرگی از آب داخل اتاق ایستاد و سر و صورت خود را مرتب کرد.عایشه از دیدن این کار تعجب کرد. پس از بازگشت آن حضرت پرسید: یا رسول اللَّه؛ چرا هنگام رفتن در برابر ظرف

آب ایستادی و موها و سر و صورت خود را مرتب کردی؟فرمود: ای عایشه، خداوند دوست دارد، هنگامی که مسلمانی برای دیدار برادرش می رود، خود را برای دیدار او بیاراید!! [189] .به هر حال، اگر چه اسلام به زیبایی ظاهر و لباس توجه کرده، اما نباید ارزشهای معنوی و جمالهای روحی را تحت الشعاع خود قرار دهد، زیرا جمال معنوی که در واقع همان زیبایی حقیقی می باشد و زیباییهای ظاهری در صورتی نیکو می باشد که همراه با جمال باطنی و اخلاق نیکو باشد.

آفات جوانی

اشاره

اگر چه جوانی یکی از نعمتهای بزرگ خداوند است، امّا در معرض برخی از آفات قرار دارد، که تعدادی از آنها قابل ذکر است:

بی توجهی به نیروی جوانی

یکی از آفتهایی که نیروی جوانی را تهدید می کند عدم استفاده درست از این نیرو و بیهوده مصرف کردن آن است چنان که در روایات اسلامی به این حقیقت اشاره شده است.آن جوانی که از فرصتهای خود به گونه مناسبی استفاده نکرده باشد، هنگامی که به میانسالی و پیری می رسد، دیگر توانایی اطاعت از دستورات خداوند را ندارد. [190] .

زودگذر بودن جوانی

یکی دیگر از آفتهای جوانی، امروز و فردا کردن و به تأخیر انداختن کارها و فرصتهاست.علی علیه السلام فرمود: جوان عاقل و فهمیده هر چه زودتر و بهتر از همین جوانی زودگذر بهره خود را می گیرد و بر حُسن اعمال و رفتار خود می افزاید و در فراگیری دانشها تلاش می کند. [191] .

شیوه برخورد با لغزشهای جوانان

همان گونه که یادآور شدیم، پیامبرصلی الله علیه وآله برای جوانان احترام خاصی قایل بودند و همواره بدانان علاقه مند بودند و احترام می کردند. اما با دقت و بررسی در رفتار رسول خداصلی الله علیه وآله به یک موضوع دیگر نیز برخورد می کنیم، که قابل توجه و اهمیت است، و آن روش برخورد با جوانان خلافکار و گناهکار است که چند نمونه را یادآور می شویم.امام باقرعلیه السلام فرمود: فضل بن عباس که جوانی خوش سیما بود، در روز عید قربان در کنار پیامبرصلی الله علیه وآله سوار شده بود. در این هنگام زن زیبارویی از قبیله خَثعم همراه برادرش برای پرسیدن احکام شرعی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد. برادر آن زن مسائل دینی را می پرسید و فضل بن عباس به آن زن نگاه می کرد!رسول خداصلی الله علیه وآله چانه فضل را گرفت، صورت او را از سوی آن زن برگردانید تا به وی نگاه نکند. اما آن جوان از سوی دیگر نگاه می کرد. تا این که پیامبرصلی الله علیه وآله نیز صورت او را برگردانید.هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله از پاسخ دادن به مسائل آن مرد عرب فارغ گردید. شانه فضل بن عباس را گرفت و به او فرمود: آیا نمی دانی که روزگار می گذرد، اگر کسی چشم و زبان خود را حفظ کند، خداوند

پاداش حج قبول شده را در نامه عمل او ثبت خواهد کرد!! [192] .در روایت دیگری نقل شده که: عباس عموی پیامبرصلی الله علیه وآله گفت: صورت پسر عمویت را گردانیدی؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: زن و مرد جوانی را دیدم و از این که گرفتار فتنه و گناه شوند، ایمن نبودند. [193] .نقل شده که: روزی جوانی خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد ای رسول خداصلی الله علیه وآله به من اجازه دهید تا زنا کنم. مردم عصبانی شدند و با صدای بلند به او اعتراض کردند، ولی رسول خداصلی الله علیه وآله با ملایمت فرمود: نزدیک بیا. آن جوان نزدیک رفت و در برابر آن حضرت نشست. پیامبرصلی الله علیه وآله با محبّت از او پرسید: آیا دوست داری، با مادر تو چنین کنند؟ گفت: نه، فدایت شوم. حضرت فرمودند: مردم هم به همین گونه راضی نمی شوند.سپس همین سؤال را درباره خواهر و دختر او پرسید و جوان به همین گونه پاسخ گفت.سپس رسول خداصلی الله علیه وآله به آن جوان گفت: آیا دوست داری مردم با خواهرت چنین کنند؟ جواب داد: خیر! رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: مردم نیز بدین گونه اند. آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله پرسید: آیا دوست داری کسی با دختر تو چنین کاری انجام دهد؟ گفت: خیر! پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: مردم نیز اگر کسی با دختر آنان چنین کاری را انجام دهد، ناراحت می شوند.پس از گفتگو بین رسول خداصلی الله علیه وآله و آن جوان، آن حضرت دست بر سینه او نهاد و فرمود: خداوندا، قلب او را از گناه پاک گردان و گناهانش

را ببخش و او را از زنا نگهداری نما. در اثر این رفتار، از آن پس ناپسندترین کارها نزد آن جوان، زنا بود. [194] .برخورد پیامبرصلی الله علیه وآله با جوانان گناهکار، خود بهترین الگو برای مسلمانان است. اما یک نکته در این رفتارها قابل دقت می باشد که باید جلوگیری از گناهان به شیوه صحیح امر به معروف و نهی از منکر باشد.

اندرزهای حکیمانه امام خمینی به جوانان

امام خمینی قدس سره بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در مناسبتهای گوناگون مطالبی را در مورد جوانان توصیه فرموده است از آن جمله:ما جوانهایمان را لازم داریم که تربیت بشوند به تربیت انسانی، یعنی تربیت اسلامی. این جوانهایی که در آتیه باید این مملکت را حفظ کنند، این مملکت را اداره بکنند. اینها باید درست تربیت بشوند و اصلاح گردند. اسلام آن قدر که به تهذیب این بچه های ما و جوانهای ما کوشش دارد، نسبت به هیچ چیز کوشش ندارد.از جوانان، دختران و پسران می خواهم که استقلال و آزادی و ارزشهای انسانی را ولو با تحمّل زحمت و رنج، فدای تجملات و عشرتها و بی بندوباریها، و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمّال بی وطن به شما عرضه می شود، نکنند. آنهایی که می خواستند ما را غارت کنند، در طول تاریخ و در طول این پنجاه وچند سال کوشش کردند که جوانهای ما را بی تفاوت بار بیاورند.شما جوانان مسلمان لازم است که در تحقیق و بررسی حقایق اسلام، در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و غیره اصالتهای اسلامی را در نظر گرفته و امتیازاتی که اسلام را از همه مکاتب دیگر جدا می سازد، فراموش نکنید. باید جوانان ما بدانند، تا معنویّت و عقیده به توحید و

معاد در کسی نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امّت باشد.شما ای جوانان عزیز! یأس را به خود راه ندهید، حق پیروز است. به نیروی شما جوانها باید این مملکت اصلاح بشود. چقدر موجب افتخار است که جوانهای برومندی در مملکت ما، در خدمت اسلامند. شما جوانها که امید من هستید، کوشش کنید، وحدت کلمه خود را حفظ کنید.شما نسل جوان موظّف هستید غربزده ها را از خواب بیدار کنید و فجایع حکومتهای ضد انسانی آنها را و اعمال آنها را، برملا نمایید.تمام حیثیّت ملّی خودشان را، بعضی از جوانهای ما فدای غرب کردند و این شکست روحی بود که برای ما از همه شکستهایی که داشتیم بالاتر بود. گمان نکنند جوانهای ما، که هر چه هست در غرب است و خودشان چیزی ندارند!از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت کنید به این که هوای نفس را، از نفس خودتان خارج کنید. بهار توبه ایام جوانی است، که بار گناهان کمتر و کدورت قلبی و ظلمت باطنی ناقص تر و شرایط توبه سهل تر و آسان تر است. [195] .به امید روزی که نوجوانان و جوانان میهن عزیز اسلامی، این پند و اندرزهای پدرانه رهبر فقید انقلاب را آویزه گوش خود قرار دهند و بتوانند همواره راه آن بنیانگذار فرهیخته و گرانقدر را ادامه دهند و دشمنان اسلام و ایران را ناامید سازند.

پاورقی

[1] با تربیت مکتبی آشنا شویم، 77-78.

[2] روانشناسی کودک / 77.

[3] راه و رسم زندگی / 118.

[4] غررالحکم / 697.

[5] کودک از نظر وراثت و تربیت / 223 و 224.

[6] احزاب / 21.

[7] المحجة البیضاء 366 / 3.

[8] بحارالانوار

350 / 35؛ البدایة و النهایة 37 / 8.

[9] بحارالانوار 95 / 104، ح 44.

[10] بحارالانوار 295 / 72؛ امالی صدوق / 252.

[11] مستدرک الوسائل 626 / 2؛ وسائل الشیعه 126 / 5. چ قدیم.

[12] وسائل الشیعه 126 / 5.

[13] کافی 50 / 6.

[14] بحارالانوار 376 / 15.

[15] مجمع الزوائد 286 / 9.

[16] بحارالانوار 285 / 43 ح 51؛ مناقب ابن شهر آشوب 388 / 3.

[17] السیرة الحلبیه 48 / 3.

[18] بحارالانوار 25 / 43، ح 22.

[19] قرب الاسناد / 31.

[20] رعد / 28.

[21] وسائل الشیعه 3 / 2.

[22] مستدرک الوسائل 171 / 1.

[23] مکارم الاخلاق طبرسی / 115.

[24] نهج البلاغه فیض، نامه 903 / 31.

[25] تاریخ المدینة المنورة 799 / 3.

[26] بحارالانوار 91 / 50؛ کشف الغمه 187 / 4.

[27] عیون اخبار الرضا 295 / 1؛ بحارالانوار 356 / 96؛ وسائل الشیعه 126 / 5.

[28] مجموعه ورام 34 / 1؛ المحجة البیضاء 365 / 3.

[29] وسائل الشیعه 126 / 5؛ من لایحضره الفقیه 311 / 3؛ فروع کافی 49 / 6؛ بحارالانوار 93 / 104.

[30] بحارالانوار 203 / 42؛ امالی مفید / 129.

[31] نهج البلاغه فیض / 531.

[32] مکارم الاخلاق طبرسی / 115.

[33] نهج البلاغه ملافتح اللَّه / 406.

[34] مستدرک الوسائل 626 / 2؛ مکارم الاخلاق / 113.

[35] بحارالانوار 52 / 20 و 67؛ تفسیر قمی 115 / 1.

[36] شرف النبی، خرگوشی 115 / 1.

[37] سیره دحلان در حاشیه سیره حلبیه 252 / 3؛ السیرة النبویه، ابن کثیر 612 / 4.

[38] بحارالانوار 99 / 104؛ عدةالداعی / 61.

[39] المحجة البیضاء 366 / 3.

[40] بحارالانوار 242 / 44، ح 36.

[41] بحارالانوار 97 / 104 و 105.

[42] احقاق الحق

595 / 10، به نقل از مدارک اهل سنّت.

[43] همان / 655 به نقل از مدارک گوناگون.

[44] همان / 619 ،621 ،609 و 623 به نقل از مدارک بی شمار.

[45] ملحقات احقاق الحق 316 / 11.

[46] ملحقات احقاق الحق 311 / 11 تا 314

[47] مجمع الزوائد 266 / 9.

[48] بحارالانوار 104 / 80؛ اللهوف ابن طاووس / 12؛ هدیةالاحباب / 176.

[49] معانی الاخبار / 211؛ مکارم الاخلاق / 115؛ بحارالانوار 240 / 16.

[50] سنن ابن ماجه 1303 / 2.

[51] مجمع الزوائد 254 / 9.

[52] بحارالانوار 312 / 43.

[53] مجمع الزوائد 161 / 8.

[54] سیره ابن هشام 381 / 2.

[55] مسند احمد حنبل 334 / 1؛ صحیح مسلم 196 / 15؛ السیرة الحلبیة 69 / 3.

[56] سیره ابن هشام 252 / 2 - مترجم.

[57] المحجة البیضاء 366 / 3.

[58] مستدرک حاکم 165 / 3؛ مسند احمد حنبل 693 / 3.

[59] مقتل الحسین خوارزمی / 130؛ الارشاد مفید 25 / 2؛ ملحقات احقاق الحق 615 / 10 و 50 / 11.

[60] بحارالانوار 294 / 43 تا 296.

[61] کافی 49 / 6؛ مکارم الاخلاق / 113؛ بحارالانوار 113 / 23.

[62] صحیح بخاری 9 / 8.

[63] بحارالانوار 99 / 104؛ وسائل الشیعه 202 / 15؛ کافی 50 / 6.

[64] بحارالانوار 93 / 104.

[65] وسائل الشیعه 126 / 15.

[66] وسائل الشیعه 126 / 15.

[67] بحارالانوار 161 / 43 و 153 / 22؛ مناقب ابن شهر آشوب 234 / 3.

[68] بحارالانوار 97 / 104؛ نوادر راوندی 6.

[69] مجمع الزوائد 171 / 9.

[70] مجمع الزوائد 158 / 8؛ مکارم الاخلاق / 113.

[71] بحارالانوار 92 / 104، ح16.

[72] همان 142 / 8.

[73] همان 42 / 43 تا 55.

[74] ذخائر العقبی /

36؛ ینابیع المودّة / 260.

[75] مکارم الاخلاق / 115.

[76] مستدرک حاکم 170 / 3؛ الادب المفرد، بخاری / 34.

[77] بحارالانوار 241 / 36؛ کمال الدین و تمام النعمة / 152؛ الخصال 76 / 2؛ کفایةالاثر / 7.

[78] الصواعق المحرقه / 196؛ احقاق الحق 746 / 10.

[79] ربیع الابرار / 513.

[80] ما و فرزندان ما / 45.

[81] همان / 22.

[82] وسائل الشیعه 203 / 15؛ من لایحضره الفقیه 312 / 3؛ کنزالعمال، خ45413.

[83] مستدرک الوسائل 626 / 2.

[84] کافی 47 / 6.

[85] همان.

[86] وسائل الشیعه 126 / 5.

[87] سنن النبی / 152؛ رحمت عالمیان / 658؛ بحارالانوار 285 / 43.

[88] بحارالانوار 306 / 43.

[89] مستدرک الوسائل 626 / 2؛ صحیح ترمذی 615 / 5؛ مستدرک حاکم 177 / 2.

[90] بحارالانوار 260 / 44؛ کامل الزیارة / 68؛ حیاة الحیوان 111 / 1.

[91] شرف النبی خرگوشی / 102؛ نهایة المسؤول فی روایة الرسول 340 / 1.

[92] صحیح بخاری 37 / 8 و 55؛ دلائل النبوة بیهقی / 154، ترجمه دامغانی، به نقل از صحیح مسلم.

[93] السیرة الحلبیة 340 / 3؛ اسدالغابة 210 / 5؛ مجمع الزوائد 285 / 9.

[94] مجمع الزوائد 285 / 9؛ مسند احمد 337 / 1.

[95] احقاق الحق 714 / 10؛ بحارالانوار 285 / 43؛ سنن نسائی 229 / 2؛ مستدرک حاکم 166 / 3؛ مجمع الزوائد 182 / 9.

[96] بحارالانوار 286 / 43.

[97] مسند احمدبن حنبل 335 / 1؛ صحیح مسلم 197 / 15.

[98] المحجة البیضاء 366 / 3.

[99] بحارالانوار 135 / 77؛ امالی صدوق 287 / 2. [

[100] مجمع الزوائد 285 / 9؛ مسند احمد 337 / 1.

[101] مناقب ابن شهرآشوب 387 / 3؛ بحارالانوار 285 / 43.

[102] مجمع الزوائد

169 / 9.

[103] بحارالانوار 304 / 36، ح143؛ کفایةالاثر / 7.

[104] مکارم الاخلاق / 31بحارالانوار 229 / 16؛ مکارم الاخلاق / 14.

[105] سنن ابن ماجه 2220 / 2.

[106] مستدرک الوسائل 96 / 2؛ امالی صدوق ص44؛ عیون اخبار الرضا(ع) / 235؛ الخصال 130 / 1؛ علل الشرائع / 54؛ بحارالانوار 215 / 16، ح2.

[107] مستدرک الوسائل 69 / 2.

[108] رحمت عالمیان / 663.

[109] نهایة المسؤول فی روایة الرسول 341 / 1؛ مکارم الاخلاق 23 / 1.

[110] وسائل الشیعه 209 / 3.

[111] بحارالانوار 99 / 104، ح74؛ عدةالداعی / 61.

[112] بحارالانوار 142 / 74، ح12.

[113] بحارالانوار 143 / 74، ح15.

[114] اسلام و تربیت کودکان 224 / 1.

[115] شرح غررالحکم 10 / 1 ح 81.

[116] مستدرک الوسایل 223 / 3.

[117] با تربیت مکتبی آشنا شویم / 320.

[118] شرح غررالحکم 183 / 4.

[119] کافی 163 / 2.

[120] بحارالانوار 173 / 81 ،75 / 77 و 180 / 71؛ الخصال 113 / 1.

[121] روضه کافی / 93.

[122] سفینةالبحار، ماده قلب، 442 / 2

[123] گفتار فلسفی، جوان، 71 / 1.

[124] بحارالانوار 180 / 71؛ امالی صدوق / 25.

[125] وسائل الشیعه 30 / 4.

[126] مستدرک الوسائل 353 / 2.

[127] فاطر / 37.

[128] تفسیر البرهان ذیل آیه فوق.

[129] شادکامی / 41.

[130] گفتار فلسفی، جوان 375 / 1.

[131] وسائل الشیعه 140 / 2.

[132] کافی47 / 6.

[133] سفینةالبحار 680 / 1، ماده شبب.

[134] روزنامه اطلاعات، شماره 11765.

[135] National Crime Prevention Committee (Canada), Annual Report, 1991.

[136] National Advisory Concil on Status of Women, 1993 Annual Report.

[137] اعلام الوری / 68.

[138] اسدالغابة 290 / 2.

[139] در مکتب اهل بیت 117 / 2؛ وسائل الشیعه 125 / 5.

[140] تاریخ

طبری 62 / 2؛ الکامل 40 / 2؛ مسند احمد 111 / 1؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 210 / 13.

[141] تاریخ انبیاء 76 / 1؛ بحارالانوار 68 / 35؛ شرح نهج البلاغه حدیدی 6 / 1.

[142] المستدرک حاکم 483 / 3؛ کفایة الطالب / 260؛ الغدیر 22 / 6.

[143] اصول کافی 448 / 1؛ الغدیر 330 / 7؛ بحارالانوار 68 / 35 تا 183.

[144] تاریخ طبری 212 / 2؛ الغدیر 226 / 3؛ بحارالانوار 262 / 38؛ احقاق الحق 153 / 4.

[145] بقره / 215؛ تفسیر فرات / 112.

[146] احقاق الحق 449 / 6؛ بحارالانوار 244 / 38؛ مناقب ابن شهرآشوب 180 / 2؛ کنزالعمال 397 / 6.

[147] احقاق الحق 26 / 3 و 479 / 6؛ بحارالانوار 60 / 19؛ سیره حلبیه 26 / 2.

[148] احقاق الحق 352 / 8؛ بحارالانوار 80 / 41؛ ارشاد مفید 62 / 1.

[149] احقاق الحق 359 / 8؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 401 / 3؛ تذکرة الخواص / 30؛ تاریخ طبری 37 / 3.

[150] احقاق الحق 378 / 8؛ مستدرک حاکم 32 / 3؛ تاریخ بغداد 19 / 13؛ مقتل الحسین خوارزمی / 45.

[151] احقاق الحق 420 / 5، کنزالعمال 283 / 5؛ ارشاد مفید 114 / 1؛ مستدرک الصحیحین 37 / 3.

[152] احقاق الحق 682 / 8؛ سیره ابن هشام 429 / 2؛ اسدالغابة 102 / 3؛ الاصابة 318 / 1.

[153] الاعلام زرکلی 125 / 2؛ الاصابة 237 / 1؛ صفة الصفوة 205 / 1؛ مقاتل الطالبیین / 3.

[154] الاستیعاب فی هامش الاصابة 212 / 1؛ حلیة الاولیاء 114 / 1؛ طبقات ابن سعد 22 / 4.

[155] الاصابة

239 / 1؛ سیره حلبیه 786 / 2؛ معجم البلدان 219 / 5؛ الاعلام زرکلی 125 / 3.

[156] الاعلام زرکلی 248 / 7.

[157] حلیة الاولیاء 106 / 1.

[158] طبقات ابن سعد 82 / 3؛ الاصابة 401 / 3؛ حلیة الاولیاء 106 / 1.

[159] سیره ابن هشام 294 / 2؛ اسدالغابة 369 / 4؛ صفة الصفوة 125 / 1؛ بحارالانوار 405 / 6.

[160] تاریخ الاسلام ذهبی 380 / 1؛ شذرات الذهب 26 / 1؛ سیره حلبیه120 / 3.

[161] اسدالغابه 358 / 3؛ الاعلام زرکلی 200 / 4.

[162] ناسخ التواریخ، حالات پیامبرصلی الله علیه وآله / 378.

[163] الاعلام زرکلی 200 / 4؛ الاصابة 451 / 2.

[164] اسدالغابة 376 / 4؛ طبقات ابن سعد 120 / 3؛ القسم الثانی.

[165] سیره حلبیه 120 / 3.

[166] حلیة الاولیاء 228 / 1.

[167] الاصابة 357 / 2.

[168] عِمواس نام منطقه ای از فلسطین در نزدیکی بیت المقدس است که در سال 18 هجری بیماری واگیرداری برای نخستین بار شیوع یافت که بسیاری از مسلمانان و صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله در آن کشته شدند. این بیماری از راه داخل شدن میکرب در خون بوجود می آید که ظرف چند ساعت فرد را می کشد. معجم البلدان 157 / 4.

[169] مجمع الزوائد 310 / 9؛ غایةالنهایة 301 / 2؛صفة الصفوة 195 / 1.

[170] طبقات 120 / 3، الاستیعاب در حاشیه الاصابة، مادّه معاذ.

[171] الاعلام زرکلی 291 / 1؛ الاصابة 29 / 1.

[172] طبقات 42 / 4؛ بحارالانوار 50 / 21؛ اسدالغابة 64 / 1.

[173] بحارالانوار 50 / 21؛ اسدالغابة 81 / 2.

[174] طبقات ابن سعد 42 / 4؛ تهذیب تاریخ ابن عساکر 391 / 2.

[175] اعلام الوری / 145.

[176] الاعلام زرکلی 291

/ 1؛ الاصابة 29 / 1.

[177] تحف العقول / 277.

[178] غررالحکم / 372.

[179] نهج البلاغه فیض / 1114.

[180] بحارالانوار 214 / 1.

[181] سفینةالبحار 680 / 1.

[182] کافی 47 / 6.

[183] همان.

[184] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید / 20، حکمت 817.

[185] مجمع البیان 385 / 2.

[186] مجموعه ورام 118 / 2؛ مشکوة الانوار / 155.

[187] مستدرک الوسایل 353 / 2؛ تفسیر برهان / 882؛ غررالحکم / 645.

[188] مکارم الاخلاق / 51.

[189] با تربیت مکتبی آشنا شویم / 113.

[190] کافی 135 / 2؛ تاریخ یعقوبی 59 / 2.

[191] نهج البلاغه فیض، خ82.

[192] بحارالانوار 351 / 9، ح3؛ فقه الرضا / 73.

[193] اسلام و تربیت کودک / 383.

[194] روش تبلیغ / 63.

[195] کلمات قصار، پندها و حکمتهای امام خمینی / 216.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109