رحلت پيامبر وآشكار شدن توطئه ها

مشخصات كتاب

عنوان : رحلت پيامبر (ص) و آشكار شدن توطئه ها
پديدآورندگان : بوشهري، يوسف(پديدآور)
پيامبر اسلام محمد(ص)(توصيف گر)
منشأ مقاله: ماهنامه كوثر، شماره 27، خردادماه 1378
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : سقيفه بني ساعده
مرگ
عصر خلافت
وصيت نامه
عصر نبوت
ظهور فتنه
وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
الكترونيكي

مقدمه

آنچه پس از رحلت رسول اكرم (ص) مدينه به وقوع پيوست اين پرسش‌را در ذهن تداعي مي‌كند كه آيا رسول خدا (ص) به حوادث پس ازحيات خود اطلاع نداشت؟ در آن صورت براي پيشگيري از آن رخدادهاي تاسف‌آور چه تدابيري‌انديشيده و مردم را تاچه حد آگاه ساخته بود؟ آنچه در اين گفتار مي‌خوانيم پاسخ همين پرسش و بيان رويدادهايي‌است كه با رحلت پيامبر (ص) به وقوع پيوست.

پيشگيريهاي رسول خدا

مهمترين موضوع بيان مقام زمامداري علي (ع) بود كه تا توانست‌بدان سفارش كرد و چه بسا همان سفارشها فرصت‌طلبان آن روز رابه تلاش واداشت كه از اين كار جلوگيري كنند. گاهي گفته مي‌شوداي كاش پيامبر (ص) بيش از اين، مردم را نسبت‌به حق‌اهل بيت (عليهم السلام) و علي (ع) آگاه مي‌ساخت. ولي در همان حدنيز رسول خدا تحت فشار قرار داشت و معمولا هرگاه فضيلتي ازعلي (ع) بيان مي‌فرمود برخي خرده مي‌گرفتند كه آيا اين همه را ازجانب خود مي‌گويي يا فرماني از جانب خداست؟! اين خرده‌گيري‌حاكي از آن است كه از همان ايام، پذيرش زمامداري علي (ع) واعتراف به مقام معنوي و اجتماعي او براي برخي چندان هم آسان‌نبوده است. مشكل‌ترين چاره‌انديشي‌هاي پيامبر (ص) براي جانشين‌قرار دادن امام علي (ع) به روزگار پس از غدير باز مي‌گردد. ازغدير (18 ذيحجه) تا روز رحلت آن حضرت (28 صفر) هفتاد روز بيش‌فاصله نبود. اين زمان كوتاه براي آنان كه در تدارك توطئه‌ها به‌سر مي‌بردند زماني كافي بود تا عده‌اي را هم عقيده خويش سازند.شايد بهترين كاري كه پيامبر مي‌توانست انجام دهد آن بود كه ازاين مردم كساني را كه حضور آنان در مدينه پس از وفاتش براي‌حكومت علي (ع) مشكل‌ساز بود، از شهر دور سازد. اين كار توفيق‌علي (ع) را براي عهده‌داري خلافت افزون‌تر مي‌ساخت و به علاوه با دورشدن مخالفان، به موجب بي‌اطلاعي آنان از اوضاع مدينه، راه‌اندازي‌هر توطئه و نقشه ديگر را ناممكن مي‌نمود. اما چه بايدكرد كه پس از فرمان پيامبر (ص) بر گسيل لشكر به سوي شام،منافقان به نقشه حضرت پي بردند و بر سرپيچي از اين فرمان‌پاي‌فشاري كردند.

اعزام لشكر اسامه

در ماه محرم سال يازدهم، رسول گرامي اسلام (ص) پيش از آنكه دربستر بيماري افتد مسلمانان را فرمان داد تا براي گسيل به‌مرزهاي روم از جانب شام آماده شوند. [1] اين در حالي بود كه‌عده‌اي از نامسلمانان نواحي جزيره العرب و مدعيان پيغمبري، درتدارك حمله به مدينه بودند و به ظاهر بيرون رفتن سپاهي بدان‌بزرگي، چندان موافق احتياط نبود. با اين همه رسول خدا (ص)كمترين ترديدي در گسيل نيروهايش به سوي شام نداشت. حضرت اسامه‌بن زيد را كه كمتر از 20 سال داشت فرمانده اين لشكر كرد وبرخي از صحابه چون ابوبكر، عمر بن خطاب، ابو عبيده بن جراح وسعد بن ابي وقاص را فرمان اكيد داد تا هرچه زودتر به فرماندهي‌زيد جوان راهي شوند. [2] پيامبر (ص) با دست‌خود پرچم فرمانده‌جوان را بست و به او چنين دستور داد: مسافت را آنچنان به سرعت‌طي كن كه پيش از آنكه خبر حركت تو به آنجا رسد خود و سربازانت‌به آنجا رسيده باشيد. رسول اكرم (ص) صحابيان سالخورده‌اي چون ابوبكر و... را به زيرفرمان جواني كم‌سال به نبرد امپراتوري بزرگ روم راهي مي‌سازدتا پس از اين، كمي سن بهانه سرپيچي صحابه از فرمان فرد كاردان‌نشود. راستي چرا پيامبر (ص)، علي (ع) را همراه آنان نفرستاد؟ آياسالخوردگان لشكر اسامه تجربه نظامي و شجاعت ويژه داشتند؟در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزيده نشدند؟ اين سفرنزديك به دو ماه به طول مي‌انجاميده است. [3] و رسول خدا (ص) يقين‌داشت روزهاي آخر عمر را سپري مي‌كند.با اين حال به تاكيد از برخي صحابه خواسته بود تا گوش به‌فرمان اسامه هرچه زودتر مدينه را ترك كنند. اما حركت اين‌سپاه، به رغم تاكيد فراوان رسول خدا (ص) نخست‌به سبب اعتراض‌برخي از صحابه نسبت‌به جواني اسامه، سپس به بهانه تهيه ساز وبرگ سفر و سرانجام به سبب رسيدن خبر شدت يافتن بيماري‌پيامبر (ص) و باز گشت ابوبكر و عمر و برخي ديگر از از اردوگاه جرف به مدينه، سر نگرفت. [4] ابن ابي‌الحديد به نقل گفتارشيخ خود ابو يعقوب معتزلي در شرح خطبه 156 نهج البلاغه‌مي‌نويسد: چون بيماري پيامبر اكرم (ص) شدت يافت دستور داد سپاه‌اسامه به سوي شام حركت كند و فرمان داد ابوبكر و ديگر بزرگان‌مهاجرين و انصار در آن شركت جويند.با اين كيفيت اگر حادثه‌اي براي رسول خدا (ص) پيش آيد دستيابي‌علي (ع) به خلافت از اطمينان بيشتري برخوردار خواهد بود. [5] چون‌اسامه حال پيامبر را وخيم و افراد تحت امرش را سركش ديد ازرسول خدا (ص) در خواست كرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامت‌يافتن پيامبر از بيماري، سپاه را حركت دهد. حضرت پيامبرموافقت نكرد و فرمود: همين حالا. اسامه دوباره عرض مي‌كند آيادر حالي كه قلبم از بيماري شما اندوهگين است‌حركت كنم؟پيامبر (ص) مي‌فرمايد: به پيروزي فكر كن! اما كسان حاضر درپيرامون بستر رسول خدا (ص) به فرمانهاي آن حضرت چندان عنايتي‌نداشتند و گاه فرمانهاي وي را بنابر منافع و اهداف خويش‌تفسير و تحريف مي‌كردند. [6] .

آخرين وصيت پيامبر

رسول‌خدا (ص)باآنكه در تب شديدي به سر مي‌برد،با حالت‌خشم به مسجدآمد و ضمن نكوهش عاملان كارشكني، متخلفان از حركت‌سريع سپاه‌را ملعون خواند. [7] براي پيامبر جاي ترديد نبود كه جمعي درانتظار مرگ او و انديشه قبض حكومت‌اند و براي اين هدف در پي‌نقشه و توطئه‌اند. از همين رو با آگاهي از حوادثي كه به انتظارمرگ حضرتش كمين كرده بود و با شناختي كه از برخي اطرافيان خودداشت‌براي آخرين بار فرصت را غنيمت‌شمرد و بر آن شد تامهمترين پيام دوران رسالت را ساده و روشن بيان و مسير آينده‌حركت اسلامي را ترسيم نمايد. عمر بن خطاب ماجراي رحلت پيامبررا براي ابن عباس چنين نقل مي‌كند:«... ما نزد پيامبر حضور داشتيم. بين ما و زنان (كه فاطمه‌نيز در ميانشان بود) پرده‌اي آويخته شده بود. رسول خدا به سخن‌درآمده، فرمود: نوشت‌افزار بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم‌كه با وجود آن هرگز گمراه نشويد. زنان پيامبر (ص) از پس پرده‌گفتند: خواسته پيامبر را برآوريد. من گفتم: ساكت‌باشيد.» [8] بخاري در صحيح خود بي‌آنكه نامي از عمر ببرد مي‌نويسد:يكي از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد كرد و گفت‌درد بر او غلبه كرده و نمي‌داند چه مي‌گويد... و رو به حاضران‌گفت: قرآن نزد شماست و همان ما را كفايت مي‌كند. در ميان‌حاضران اختلاف شد و به يكديگر پرخاش كردند. برخي سخن او راتاييد مي‌كردند و برخي سخن رسول خدا را و بدين ترتيب از نوشتن‌نامه جلوگيري شد. [9] به خوبي معلوم بود كه موضوع آن نوشته چه‌بود؛ گفتاري صريح در تعيين جانشين پيامبر. بدين ترتيب چيزي‌نمانده بود كه اصل نبوت حضرتش مورد ترديد قرار گيرد و قرآن‌كلام غير الهي پنداشته شود. زيرا قرآن، فرموده آن بزرگوار رادر هر حال، برگرفته از وحي ياد كرده بود. و اين گروه آن‌را هذيان ناشي از تب برشمردند. راستي آيا پيامبر اسلام (ص) حق‌تعيين جانشين پس از خود را نداشت؟ و آيا كسي را براي اين مقام‌برنگزيد؟ چگونه است كه ديگران حق انتخاب داشتند و پيامبرنداشت؟ آيا عاقلانه است كه رسول خدا با تعيين نكردن جانشين،امت را به حال خود رها سازد تا هر كه توانست‌بر جان و نواميس‌مسلمانان تسلط يابد؟ آيا اصولا جانشيني پيامبر امر الهي است كه‌تنها با تعيين پروردگار صورت مي‌پذيرد يا آنكه بر عهده بعضي ازمردم است تا هر كسي را بر مسلمانان فرمانروا سازند؟ آيا اين‌ديدگاه كه از سوي برخي ابراز شده صحيح است كه پيروي از بيانات‌پيامبر در مسائل سياسي و اجتماعي بر اصحاب وي واجب نبوده است؟پاسخ اين پرسشها را بايد در علم كلام جستجو كرد.

سقيفه آشكار شدن توطئه‌ها

درگذشت پيامبر گروهي را در سكوت فرو برد و چنانكه حضرتش پيش‌بيني‌كرده بود جمعي را نيز به تلاشهاي مرموز و مخفيانه واداشت.كساني كه از روزهاي شدت يافتن بيماري پيامبر و احتمال درگذشت‌وي در پي اين بيماري، نياتي براي دستيابي به قدرت در دل‌داشتند، بي‌درنگ پس از شنيدن اين خبر و هنگامي كه هنوز علي (ع)،فضل بن عباس و تني چند سرگرم تجهيز پيكر پاك رسول خدا (ص) براي‌دفن بودند، دست‌به كار شدند. اينان بي‌توجه به همه آنچه رسول‌اكرم (ص) فرموده بود به شور نشستند تا شايد پيروان آخرين‌برگزيده خدا را از بيراهه روي و بي‌رهبري برهانند. چه به ادعاي‌ايشان آن حضرت رهبري براي امتش برنگزيده يا به پيروي فردي‌سفارش كرده كه محبوبيتي در ميان قوم خود نداشته و از عهده كاررهبري برنمي‌آمده است.

تكذيب وفات پيامبر

پس از رحلت پيامبر (ص) نخستين واقعه‌اي كه مسلمانان با آن رو به‌رو شدند موضوع تكذيب وفات آن حضرت از جانب عمر بن خطاب بود.او در برابر خانه پيامبر (ص) افرادي را كه مي‌گفتند پيامبر فوت‌كرده است‌به قتل تهديد مي‌كرد. هرچه ابن عباس و ابن مكتوم‌آياتي را كه حاكي از امكان مرگ پيامبر بود تلاوت مي‌كردند مؤثرنمي‌افتاد. حركات او كه با نهايت‌شدت و قوت انجام مي‌شد همه رابه تعجب و ترديد انداخته بود و پاره‌اي پرسيدند: آيا پيامبرسخن خاصي با تو گفته يا وصيت ويژه‌اي در مورد مرگش با تو كرده‌است؟ او جواب منفي داد. طولي نكشيد كه دوست او ابوبكر كه‌در بيرون مدينه به سر مي‌برد به وسيله‌اي به مدينه فرا خوانده‌شد. ابوبكر هنگامي به مسجد رسيد كه عمر در ميان مردم، خشمناك،كساني را كه سخن از وفات پيامبر (ص) به زبان مي‌آوردند، باانتساب آنان به منافقان، تهديد به قتل مي‌كرد. ابوبكر بامشاهده اين صحنه جامه از چهره پيامبر به سويي زد و پس از بيان‌چند جمله به مسجد آمد و بي‌محابا به عمر گفت: «آرام باش عمر،خاموش و سپس با استشهاد به آيه‌اي از قرآن (آيه 30 سوره زمر: (انك ميت و انهم ميتون) (تو مي‌ميري و ديگران نيز مي‌ميرند) كه‌قبل از او ديگران نيز تلاوت كرده بودند عمر را خاموش و وفات‌پيامبر را تاييد كرد. اين گفتگوها حتي اگر صحنه‌سازي ازپيش طراحي‌شده نبود، تا همينجا مي‌توانست مردم را به نقش‌ابوبكر در رهبري جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه‌سازد.

گردهمايي انصار

در همين حال كه پيكر مطهر خاتم الانبياء (ص) بر زمين بود وبني هاشم در غم بزرگ از دست رفتن آخرين فرستاده خدا به سوگ‌نشسته بودند، عده‌اي از انصار به دليل مشاهده اين رفتارها كه‌حاكي از نوعي تحريكات سياسي مهاجران براي تصاحب مقام جانشيني‌پيامبر، بود به انگيزه چاره‌جويي براي زمامداري مسلمانان، درمحلي به نام سقيفه بني ساعده تجمع نمود. آنها چنين وانمودند كه‌تعيين جانشيني پيامبر نيز مانند ديگر امور اجتماعي با گفتگوي‌بزرگان قوم، امري شدني است. پيغمبر (ص) خود هنگامي كه زنده بوددر كارهاي بزرگ با مهاجر و انصار مشورت مي‌كرد.

به سوي محو وصيت پيامبر

در همين لحظات كسي براي ابوبكر و عمر خبر آورد كه انصار به‌گردهمايي پرداخته‌اند تا فردي را از ميان خود به زمامداري‌برگزينند. وي و ابوبكر چون از برپايي چنين انجمني آگاه شدندجسد پيامبر را كه براي غسل آماده مي‌شد ترك كردند و بي‌آنكه به‌كسي چيزي گويند به انجمن انصار در سقيفه پيوستند. آن دو درميان راه به يار ديرين خود ابو عبيده بن جراح رسيدند و هر سه‌راهي سقيفه شدند. در آنجا سعد بن عباده، پيشواي خزرجيان، با حال بيماري و تب،ميان گروهي از انصار (اوس و خزرج) نشسته بود و سخنگويي از سوي‌او در فضايل انصار و اولويت آنان بر مهاجران در خلافت‌سخن‌مي‌گفت. معلوم نمي‌توان داشت كه انگيزه اقدام سعد و اجتماع‌انصار در سقيفه بدون مقدمه و ناشي از رياست‌طلبي آنان بوده،يا بر اثر اطلاعات جسته و گريخته و قراين و اماراتي كه دلالت‌بربرخي پيش بينيها و مقدمه‌چينيهاي سران مهاجران داشته است.آنچه منطقي‌تر مي‌نمايد اين است كه طرح چنان سخناني از سوي‌انصار در آن ساعات، واكنشي در مقابله با اقدامات مهاجران‌باشد، نه موضع‌گيري در برابر وصاياي پيامبر خدا (ص). اما هرچه‌بود تاريخ آنان را نخستين گروهي مي‌شناسد كه به طور رسمي برخلاف خواسته رسول خدا (ص) اقدام به برپايي جلسه مشورتي براي‌تعيين جانشين پيامبر كردند. شايد هم اگر ديگران سالها پيشتراز ايشان مرموزانه در پي همين هدف بوده‌اند، چون زيركانه‌ترمقاصد خود را دنبال مي‌كردند كمتر كسي توانسته است از كرده‌ايشان رد پايي بر اين منظور بيابد. در هر صورت ترديد نيست كه مهاجران به مراتب نسبت‌به انصار ازاطلاعات و تجارب اجتماعي و سياسي بيشتري برخوردار بوده‌اند. به‌همين سبب در آن نشست انصار از مهاجران شكست‌خوردند. غير ازاينكه به موجب همان اقدام علني بر خلاف فرموده رسول خدا (ص)براي هميشه از رسيدن به خلافت محروم ماندند. با اين همه‌نمي‌توان انكار كرد كه حركات مرموزانه برخي مهاجران عامل مهمي‌در اقدام انصار بوده است. آن حركات تا آنجا كه از نگاه تاريخ‌مخفي نمانده به قرار زير است:- تخلف بعضي از مهاجران از همراهي با لشكر اسامه به رغم‌تاكيد پيامبر بر اعزام هرچه سريعتر آن. جلوگيري ازنوشتن وصيت پيامبر - انكار وفات پيامبر از سوي عمر- پيشگوييهاي پيامبر در باره محروم گشتن انصار از حقوق اجتماعي‌خود و روي آوردن سياهي آشوبها در آينده نزديك. [10] اين امورانصار را واداشت تا نسنجيده براي حفظ موقعيت و منافع خود به‌دست‌خويش زمينه‌ساز شكل‌گيري بزرگترين فتنه در سراسر تاريخ‌اسلام گردند و شكافي در اجتماع مسلمانان پديد آورند كه هرگز به‌هم نيايد.

جزئيات رويداد

در سقيفه نخست انصار در فضل خود سخن گفتند و آنگاه عمر بن‌خطاب به مخالفت‌با ايشان پرداخت و خلافت را حق مهاجران برشمرد. چون گفتگوها به خشونت گراييد ابوبكر پيش شتافت و خودفصلي در بيان فضايل مهاجران ايراد كرد و با زباني نرم راي رابا استفاده از اختلاف ديرينه دو قبيله بزرگ در مدينه (اوس وخزرج) به مهاجران اختصاص داد. پس از اين گفتار بعضي بدين راضي‌شدند كه كار حكومت‌با شركت هر دو دسته مهاجر و انصار انجام شودو گفتند: از ما اميري و از مهاجران اميري. ليكن ابوبكر اين‌راي را نپذيرفت و گفت: چنين اقدامي وحدت مسلمانان را بر هم‌خواهد زد. امير از ما و وزيران از انصار انتخاب شود و بدون‌مشورت آنان كاري صورت نگيرد. [11] او روايتي از پيغمبر (ص) نقل‌كرد كه الائمه من قريش. اين روايت‌با آنكه به طور كامل ذكرنشد، سخني بود كه در چنان مجمع اثري بزرگ به جا گذاشت و به‌دعوي انصار پايان داد. به نظر مي‌رسد دشمني ديرينه دو قبيله‌انصار، (اوس و خزرج) نيز در پيشبرد نظر مهاجران بي‌تاثيرنبوده است، چه بر فرض كه امارت به انصار مي‌رسيد هيچ يك از اين‌دو قبيله راضي به رياست قبيله ديگر نبود. چون زمامداري مهاجران و قريش مسلم شد، گفتگو بر تعيين شخص به‌ميان آمد. آنها كه در آن مجلس كار را در دست داشتند هر يك به‌ديگري واگذار مي‌كردند. سرانجام عمر و ابو عبيده جراح، ابوبكر رابه رياست پذيرفتند و با او بيعت كردند. در همين هنگام فريادهابه موافقت و مخالفت‌بلند شد. طبري نقل مي‌كند كه حتي بعد ازبيعت عمر با ابوبكر هنوز جمعي از انصار بودند كه به اين تصميم‌اعتراض داشته، بانگ برآوردند:«ما جز با علي با هيچ كس ديگر بيعت نخواهيم كرد.» ولي اين‌فرياد و فريادهاي ديگر در آن آشوب گم شدند. بعد از عمر وابو عبيده، مهاجران حاضر با ابوبكر بيعت كردند. [12] دو گروه‌انصار چون خود را شكست‌خورده ديدند هر يك در از دست ندادن‌آخرين موقعيت، در بيعت‌با ابوبكر نسبت‌به هم پيشدستي كردند.اوسيان گردن به فرمان رهبر قريشي را مطلوب‌تر و مفيدتر از اين‌مي‌دانستند تا اينكه بگذارند رئيس قبيله رقيب (خزرج) بر آنهاحكمراني كند. از همين رو در ميان ايشان اولين كسي كه باابوبكر بيعت كرد، سعد بن حضير (يكي از رؤساي اوس) بود. [13] سرانجام سياست گروهي و رقابتهاي طايفه‌اي ابوبكر را قادر به‌مطالبه بيعت از اكثر مردم كرد. از طرفي رقابتهاي طايفه‌اي درميان قريش و بخصوص در ميان مهاجران، قبول رهبري ابوبكر كه‌مردي از تيره كم‌اهميت‌بنو تيم بن مره بود آسانتر ساخت. بنو تيم هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سياسي كه قبايل رقيب قريش (همچون بني اميه و بني هاشم و بني مخزوم) را به ستوده آورده‌بود، درگير نبوده‌اند. از طرف ابوبكر از اعتبار خاصي برخورداربود و در زيادي سن و برقرار ساختن رابطه نزديك با پيامبر درپي تزويج دخترش با پيامبر (ص) و اظهار حمايت از اسلام از ابتداي‌رسالت، جلوه‌اي كسب كرده بود. بر پايه مآخذ ابوبكر و عمر از زمان بسيار دور اتحادي را تشكيل‌داده بودند كه ابو عبيده جراح عضو سوم آن بود. اين سه نفراهميت و نفوذ چشمگيري در شرافت اسلامي نوظهور و نيز در سياست‌گروهي عليه حكومت اشرافي مكه كسب كرده بودند.

زمامداري با پنج راي موافق

پس از جدالهاي لفظي و مشاجره، ابوبكر با پنج راي به عنوان‌خليفه رسول الله انتخاب شد. اجتماع‌كنندگان هنوز پراكنده نشده‌بودند كه عده‌اي سواره و پياده در شهر خودنمايي كردند. قبيله‌بني اسلم كه وابسته مهاجران بودند، وارد مدينه شدند، به آن سان‌كه كوچه‌ها را پر كردند و با ابوبكر بيعت نمودند. [14] شيخ مفيدبه روايت از ابو مخنف آورده است كه بني اسلم براي تهيه خواربار به مدينه آمده بودند. به آنان گفته شد: اگر به ما ياري‌دهيد كه براي جانشين پيامبر (ص) بيعت‌ستانيم، به شما خوار وبار مي‌دهيم. پس بني اسلم به اميد دريافت‌خوار و بار به ياري‌برخاستند، تا آنجا كه هر كس را كه از بيعت‌خودداري مي‌كرد باضرب و زور بدين كار مجبور مي ساختند. [15] بي‌سبب نبود كه عمرمي‌گفت: من تا بني اسلم نيامده بودند به پيروزي اطمينان‌نيافتم. [16] .

تأكيد بر بيعت گيري

در آن هنگامه ديگر جاي هيچ اقدام مخالفي كه بتواند به نتيجه‌انجامد وجود نداشت. كمترين مخالفت‌با شديدترين پاسخ و شوم‌ترين‌كشتار و اختلاف مواجه مي‌شد. تا اينجا به خوبي معلوم بود كه آن‌گفتگوها و مشورتهاي سران قبايل، نظر عمومي مسلمانان مدينه رادر بر نداشت و آنان هيچ فرصت انديشه در اين باره نداشته ومخالفان نيز با تهديد و تطميع سكوت كرده‌اند. نيز با مطالعه‌متن گفتگوها و دقت در استدلالهاي طرفين، آنچه كه معيار تعيين‌حق اولويت‌خلافت مطرح و بر آن تاكيد و توافق مي‌شود و بر همان‌اساس «ابوبكر» خليفه مي‌گردد، مساله خويشاوندي و نسب باپيامبر (ص) مي‌باشد. اما به راستي آيا طبق اين معيار كسي‌شايسته‌تر از ابوبكر يافت نشد؟ ابوبكر خود در فرداي آن روز اين‌پرسش را پاسخ گفت. وي به مسجد پيامبر آمد و عمر خطبه‌اي درفضيلت و سبقت او در اسلام و ياري وي از دين و همراهي‌اش باپيغمبر (ص) از مكه به مدينه خواند و از مردم خواست‌با او بيعت‌كنند. مردم نيز جز عده‌اي از انصار [17] و خويشاوندان پيغمبر (ص)بيعت‌با او را پذيرفتند و ابوبكر به طور رسمي به خلافت رسيد.او در آن مجلس خطبه‌اي خواند و در ضمن آن گفت: مرا كه براي‌زمامداري برگزيده‌ايد بهترين شما نيستم حاضرم اين مسؤوليت رااز گردن خود بردارم. من در كار خود و اداره امور مسلمانان به‌كتاب خدا و سنت رسول خدا رفتار خواهم كرد. جز آنكه همراه‌پيامبر فرشته‌اي بود كه او را از گناه و خطا بازمي‌داشت اماآگاه باشيد كه مرا شيطاني است كه گاهي مرا فرو مي‌گيرد. هرگاه‌پيش من آمد از من بپرهيزيد. [18] با بيعت مردم با ابوبكر كارتعيين زمامدار به ظاهر پايان يافت. اما از آن زمان تا حال وآينده اين پرسش باقي است كه چرا در چنان مجلس مشورت كه سرنوشت‌مسلمانان تعيين مي‌شد، خاندان حصرت محمد (ص) را در زمره مشاوران‌به حساب نياورند؟ براي آشوبگران سقيفه كاملا هويدا بود كه فراخواني خاندان‌پيامبر اكرم به آن مجلس، مانع از پيشبرد اهداف آنان است. زيرادر آن صورت ايشان حقايقي از فرمايشهاي رسول اكرم (ص) را كه‌گوياي منزلت‌خود بود به ياد مردم مي‌آوردند و توطئه‌ها خنثي‌مي‌شد. به همين منظور بازيگران سقيفه براي اين كار بهترين زمان‌ممكن را انتخاب كردند تا اهل بيت‌به موجب اشتغال به مراسم‌تجهيز پيامبر (ص) فرصت‌حضور نيابد.

خاندان پيامبر را به شور نطلبيدند

اين پرسش كه چرا در سقيفه خاندان وحي را به شور نطلبيدند درهمان زمان نيز از سوي برخي مطرح شد. اما پاسخي كه از طرف‌گردانندگان حكومت ارائه مي‌شد اين بود كه اين حركت تصميمي ازپيش طراحي‌شده نبود بلكه ناخواسته و به يكباره اتخاذ شده است. صميمي‌ترين يار ابوبكر، خليفه دوم، بعدها گفت: انتخاب ابوبكربراي زمامداري كاري ناخواسته و ناانديشيده بود كه خود جوش‌پيش آمد اما خداوند آثار زيانبار احتمالي آن را پيشگيري‌كرد. [19] او اين سخن را پس از وقتي بيان كرد كه اين زمزمه درميان مردم رواج يافته بود كه: اگر خلافت‌براي ابوبكر به تعيين‌پيامبر (ص) نبوده و با راي تني چند از افراد، استوار شده است‌پس هم اينك نيز مردم حق دارند با رايي به مراتب افزون‌تر،ديگري را به زمامداري برگزينند.

طراحي توطئه از قبل

جز دلايل و قرايني كه پيشتر برشمرديم شواهدي نشان مي‌دهد كه آن‌تصميم با توطئه قبلي صورت گرفته است و گرنه براي گروهي اندك‌چگونه زمينه و امكان كودتايي اين چنين وجود داشته است؟! برخي‌شواهد بر توطئه بودن آن غايله به قرار زير است: الف- در آيه‌اي از قرآن در هشدار الهي به پيامبر (ص) چنين‌مي‌خوانيم: (و من اهل المدينه مردوا علي النفاق لا تعلمهم) [20] يعني هم اينك در شهر تو مدينه از كساني كه به ظاهر اسلام‌آورده‌اند هستند كساني كه بر نفاق خويش باقي‌اند (آنان كه برنفاق خو گرفته‌اند و دمي از روي حقيقت‌به تو ايمان نياورده‌اند)غير از آنكه نفاق ايشان چنان زيركانه است كه اگر ما آنها رابه تو معرفي نكنيم هيچ گاه آنان را باز نشناسي! ب- تلاش عمر و ابوبكر براي تصدي امامت نماز به جاي پيامبر (ص)در ايام بيماري آن حضرت [21] ج- گفتار امام علي (ع) به عمر كه «شير خلافت را بدوش كه براي‌تو نيز نصيبي خواهد بود. امروز زمام آن را محكم براي ابوبكردر دست گير، تا فردا در اختيار تو باشد.» [22] د- نامه معاويه به محمد بن ابي‌بكر و اشاره به همدستي ابوبكرو عمر بر ضد علي (ع) و غصب خلافت. [23] ه- واگذاري خلافت از طرف ابوبكر به عمر و سخن عمر پس ازمضروب شدن به دست ابو لؤلؤ كه اگر ابو عبيده زنده بود، او را به‌جانشيني برمي‌گزيدم. [24] در برخي از روايات نيز به اين زمينه‌چيني كه ريشه در گذشته (زمان رسول اكرم-ص-) داشته تصريح شده است. [25] حوادث بعدآشكار نمود كه انتخاب خلفا در عهد هر سه خليفه بر اساس آن بودكه خلافت در خاندانهاي قريش به جز خاندان بني هاشم به گردش‌درآيد. و در اجراي اين سياست، قريشيان، اول «ابوبكر» را ازتيره تيم و سپس «عمر» را از تيره عدي، و پس از او «عثمان را از تيره بني اميه، براي خلافت انتخاب كردند. خلفا بر پايه‌همين مقصد و سياست، انصار و بني هاشم را از صحنه سياست دورنگاه داشتند و به هيچ وجه رياست ارتش در فتوحات و حكومت‌شهرهاي اسلامي را به آنان واگذار نكردند.

پاورقي

[1] الكامل، ابن اثير، ج 2، ص 317.
[2] الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاريخ ابن اثير، ج 2، ص‌317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 17، ص 177، ج 1، ص‌159.
[3] در ايام خلافت ابوبكر سپاه اسامه راهي شام شد و نوشته‌اندآنان پس از چهل يا هفتاد روز به مدينه باز گشتند.
[4] تاريخ طبري، ج 3، ص 186؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص‌159-162.
[5] شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.
[6] مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 356؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص‌217، 242، 245؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 192 و 193. ابن ابي الحديد در تاييد نظر شيعه مي‌گويد: مي‌توان احتمال دادكه فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگيري از حركت‌سپاه وي‌توسط برخي از همين حاضران پيرامون بستر پيامبر، به قصد اعمال‌برخي از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82-90.).
[7] شرح ابن ابي‌الحديد، ج 2، ص 20؛ المراجعات، ص 275 و 276؛ملل و نحل شهرستاني، مقدمه چهارم، ص 29.
[8] الطبقات الكبري، ج 2، ص 243 و 244؛ چاپ بيروت.
[9] صحيح بخاري، ج 8، ص 9؛ و ج 4، ص 85؛ مسند احمد، ج 1، ص‌425؛ الطبقات الكبري، ج 2، ص 244. 10- سوره نجم، آيه 3 و 4. دلايل و مدارك اين پندار را درمباحث بعدي خواهيم آورد. 11- الطبقات، ج 2، ص 271 و 272؛ ابن كثير، ج 5، ص 243؛ حلبي،ج 3، ص 390 و 391. 12- سيره ابن هشام، ج 4، ص 305؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 200-203؛طبقات ابن سعد، ج 2، ص 265-270؛ انساب الاشراف بلاذري ج 1، ص‌581. 13- شرح ابن ابي‌الحديد، ج 1، ص 162159. 14-؟ 15- الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 2، ص 242، 245. 16- سيره ابن هشام، ج 4، ص 305؛ ابن ابي الحديد، «زماني كه‌عمر از مرگ رسول خدا مطلع گرديد از شورش و انقلاب مردم درمساله امامت‌به هراس افتاد. او مي‌ترسيد انصار يا ديگران رشته‌حكومت را به دست گيرند. به ناچار مصلحت در اين ديد كه مردم رابه هر نحوي كه ممكن است‌ساكت و آرام كند، به خاطر همين بود كه‌گفت آنچه را گفت، و مردم را در شك و ترديد نگاه داشت تا حريم‌دين و دولت محفوظ ماند. همه اينها بود تا زماني كه ابوبكررسيد.» (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 129.
[10] صحيح بخاري، ج 8، ص 86 به بعد؛ المغازي واقدي، ج 2، ص‌113؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 130.
[11] اين وعده هيچ گاه تحقق نيافت.
[12] تاريخ طبري، ج 1، ص 1818.
[13] الاستيعاب، ج 1، ص 172.21.
[14] تاريخ طبري، ج 3، ص 205.
[15] الجمل، شيخ مفيد، ص 59؛ لامنس بااستناد بر مطالب تاريخ‌ابن فرات نوشته است اين گروه سه نفره (ابوبكر، عمر، ابو عبيده)از همكاري بني اسلم مطمئن شده بودند (ص 142، حاشيه 7).
[16] تاريخ طبري، ج 3، ص 222.
[17] از گروه بيعت نكردگان، سعد بن عباد رئيس قبيله خزرج كه‌از بيعت‌با ابوبكر سر باز زد، هيچگاه در نماز او حاضر نشد. درروزگار خلافت عمر به زخم تير از پا درآمد. جز سعد، علي(ع) وبني هاشم و چند تن ديگر از صحابه نيز تا مدتي از يعت‌باابوبكر سر باز زدند.
[18] طبقات ابن سعد، ج 3، ص 212، تاريخ طبري، ج 3، ص 223،الامامه، ج 1، ص 16.
[19] سيره ابن هشام، ج 4، ص 308؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 205.
[20] سوره توبه، آيه 110.
[21] مسند احمد، ج 1؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 190.
[22] ابن ابي الحديد، ج 6، ص 11.
[23] مسعودي، مروج، ج 3، ص 21 و 22.
[24] ابن سعد، ج 3، ص 413.
[25] مسند احمد، ج 1، ص 110.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».