خشم رسول الله از بدگویی از علی (ع)

مشخصات کتاب

نویسنده : مجله حوزه
ناشر : مجله حوزه

خشم رسول الله از شکایت کننده از امیرالمؤمنین

فقال رسول الله: یا بریدة! احدثت نفاقا! ان علی بن ابیطالب یحل له من الفی‌ء ما یحل لی، ان علی بن ابیطالب خیر الناس لک و لقومک! و خیر من اخلف بعدی لکافة امتی! یا بریدة احذر ان تبغض علیا فیبغضک الله!«رسول الله فرمود: ای بریده! ایجاد نفاق کردی و نفاق آفریدی! برای علی بن ابیطالب از فیی‌ء و غنیمت جنگی آن چه حلال است، که بر من حلال است.علی بن ابیطالب بهترین مردم است‌برای تو و برای اقوام تو، و بهترین کسی است که من بعد از خودم برای جمیع امت‌خودم خلیفه قرار می‌دهم! ای بریده بپرهیز از اینکه علی را دشمن داری، که در این صورت خداوند تو را دشمن خواهد داشت»!قال بریدة: فتمنیت ان الارض انشقت لی فسخت فیها، و قلت: اعوذ بالله من سخط الله و سخط رسوله، یا رسول الله! استغفر لی فلن ابغض علیا ابدا، و لا اقول فیه الا خیرا.فاستغفر له النبی.قال بریدة: فصار علی احب خلق الله بعد رسوله الی [1] .«بریدة می‌گوید: من چنان پشیمان شدم که آرزو می‌کردم زمین برای من دهان باز کند، و در آن فرو روم، و گفتم: پناه می‌برم به خدا از غضب خدا و از غضب رسول خدا! برای من از خداوند طلب آمرزش کن! هیچ گاه دیگر من علی را دشمن نخواهم داشت، و درباره او سخن جز به خیر و خوبی نخواهم گفت! پیامبر برای او استغفار کردند.بریده می‌گوید: از آن پس علی در نزد من محبوب‌ترین مخلوقات بعد از رسول خدا بود».این داستان را بزرگان از اهل تاریخ و سیر و حدیث‌به الفاظ مختلف نقل کرده‌اند: ابن سعد در «طبقات» آورده است. [2] .و ابن کثیر چنین آورده است که رسول خدا به بریده گفتند: ای بریده! آیا علی را مبغوض داری؟! گفتم: آری، فرمود: او را مبغوض مدار! نصیب او در خمس بیش از این مقدار است.و در روایت دیگر آورده است که در میان کنیزان یک کنیز یک کنیز بود که از همه افضل بود، امیر المؤمنین غنائم را تخمیس کردند و تقسیم نمودند و آن کنیز را برای خود برداشتند.ما گفتیم: ای ابو الحسن این چه کاری است؟!امیر المؤمنین گفت: مگر شما ندیدید که این کنیز در میان کنیزان دیگر بود و من قسمت کردم و خمس را با قرعه جدا کردم، و این کنیز با قرعه در سهم خمس قرار گرفت، و سپس قرعه زدم و این کنیز در سهم اهل بیت رسول الله قرار گرفت، و سپس قرعه زدیم و این کنیز در سهم آل علی قرار گرفت، و در این صورت حکم صحیح همین بوده است.بریده می‌گوید: چون آن مرد (خالد بن ولید) نامه سعایت آمیز نوشت و مرا بر تصدیق مطالب آن گسیل داشت، من شروع کردم به خواندن نامه و می‌گفتم: راست می‌گوید.در این حال رسول خدا دست مرا با نامه نگاه داشت و فرمود: آیا علی را دشمن داری! گفتم: آری! فرمود: او را دشمن مدار و محبتت را درباره او زیاد کن، سوگند به آن کسی که نفس محمد در دست اوست، نصیب آل علی در خمس، بهتر و شایسته‌تر از یک کنیز وظیفه [3] و زیباست.بریده می‌گوید: از آن به بعد هیچ کس غیر از رسول خدا، در نزد من محبوب‌تر از علی نبود. [4] .و شیخ مفید این قضیه را در «ارشاد» آورده است، و اضافه می‌کند که: چون‌بریده به در خانه رسول خدا رسید عمر بن خطاب را ملاقات کرد، عمر از حال جنگ آنان سئوال کرد، و نیز پرسید: تو چرا زودتر آمده‌ای! بریده گفت: به جهت‌سعایت و عیب‌هائی که از علی بن ابیطالب خدمت رسول خدا بیان کنم! و بریده برای عمر شرح حال کنیزک را گفت که علی آن را برای خود اختیار نمود.عمر گفت: امض لما جئت له فانه سیغضب لابنته مما صنع علی!«برای انجام ماموریت‌خودت به نزد رسول الله برو، و مطالب را بیان کن! رسول خدا حتما از این کاری که علی انجام داده است، به جهت‌خاطر دخترش (که زوجه علی است) به غضب در خواهد آمد».بریده می‌گوید: چون نامه خالد بن ولید را می‌خواندم، و یکایک سعایت‌ها را درباره علی می‌شمردم، (علاوه بر آنکه ازاین عمل علی عصبانی نشد، بلکه) از سعایت و بدگویی درباره علی متغیر شد، و رنگ چهره رسول الله برگشت، و مرا از خواندن بقیه نامه منع کرده، و چنین و چنان درباره علی به من فرمود. [5] .و شیخ طوسی در «امالی» پس از نقل مفصل این واقعه گوید که: بریده گفت: چون بر رسول خدا وارد شدم و نامه را به آن حضرت دادم، با دست چپ خود گرفت، و همانطور که خداوند عز و جل می‌فرماید: پیغمبر چیزی را نمی‌خواند و نمی‌نوشت، من شروع کردم به بیان وقایع و عیب‌گوئی از علی، و حال من چنین بود که چون سخن می‌گفتم، سر خود را تکان می‌دادم، و پایین می‌آوردم، من سخن خود را گفتم، و چون عیبگویی من تمام شد، سر خود را بالا آوردم، و دیدم رسول خدا چنان غضبناک شده است که از شدت غضب هیچ گاه من او را به چنین غضبی ندیده بودم مگر در روز بنی قریظه و بنی النضیر.رسول خدا به من فرمود: یا بریدة ان علیا ولیکم بعدی! فاحب علیا فانه یفعل ما یؤمر! «ای بریده علی بن ابیطالب صاحب اختیار و مولای شماست‌بعد از من! پس او را دوست‌بدار! او همان عملی را انجام می‌دهد که به او امر شده است»! بریده گوید: من از نزد رسول خدا برخاستم، و هیچ کس روی زمین محبوب‌تر از علی در نزد من نبود.عبد الله بن عطآء که راوی این روایت است می‌گوید: من این حدیث را برای ابا حرث بن سوید بن غفلة بیان کردم، او به من گفت: عبد الله پسر بریده که این حدیث را برای تو بیان کرده است‌بعضی از فقرات آن را کتمان کرده است.رسول خدا به بریده فرمود: انا فقت‌بعدی یا بریدة [6] «ای بریده آیا پس از من نفاق می‌ورزی؟» ابن عساکر، در این باره در تحت عنوان احادیث وارده در ولایت، به روایت‌بریده اسلمی بیست و پنج‌حدیث از شماره 458 تا شماره 482 در «تاریخ دمشق»، کتاب الامام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام آورده است.در روایت اول که شماره 458 می‌باشد، با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده نقل می‌کند تا می‌رسد به آنکه: فرایت وجه رسول الله صلی الله علیه و آلهو سلم یتغیر: فقال: یا بریدة الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟! فقلت: بلی یا رسول الله! فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه [7] .«بریده می‌گوید: دیدم که رنگ صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دگرگون شد و فرمود: ای بریده! آیا ولایت من به مؤمنان، از ولایت آنان به خودشان بیشتر و قوی‌تر نیست؟! گفتم: آری، ای رسول خدا! آنگاه فرمود: کسی که من مولای او هستم، علی مولای اوست».و در روایت دوم (459) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده می‌آورد که: قال رسول الله صلی الله علیه آلهو سلم: علی مولی من کنت مولاه. [8] .«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی صاحب اختیار و مولای کسی است که من صاحب اختیار او هستم».و در روایت‌سوم (460) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده که قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من کنت مولاه فعلی مولاه. [9] .«رسول خدا فرمود: کسی که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست».و روایت چهارم (461) بعینها همین مضمون است با سند دیگر. [10] .و روایت پنجم (462) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده که قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آلهو سلم: علی بن ابیطالب مولی من کنت مولاه. [11] .«رسول خدا فرمود: علی بن ابیطالب پیشوا و صاحب اختیار کسی است که من پیشوا و صاحب اختیار او هستم».و در روایت ششم (463) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده آورده است که قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من کنت ولیه فعلی ولیه. [12] .«رسول خدا فرمود: هر کس که من ولی او هستم، علی ولی اوست».و در روایت (464) با سند دیگر خود از ابن عباس آورده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. [13] .«کسی که من فرمانده و صاحب امر او هستم، پس علی فرمانده و صاحب امر اوست».و در روایت (465) با سند خود از عبد الله بن عطآء، از عبد الله بن بریدة از پدرش آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی بن ابیطالب مولی کل مؤمن و مؤمنة و هو ولیکم بعدی. [14] .«علی بن ابیطالب صاحب اختیار هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنه‌ای است، و اوصاحب اختیار شماست‌بعد از من».و در روایت (466) با سند خود از اجلح، از عبد الله بن بریده، از پدرش، داستان جنگ خالد بن ولید و امیر المؤمنین علیه السلام و ظهور مسلمانان را ذکر می‌کند، و انتخاب امیر المؤمنین یکی از کنیزان را برای خود بیان می‌نماید، می‌گوید: خالد نامه‌ای برای رسول خدا نوشت و به همراهی من فرستاد، و مرا امر و سفارش کرد که درباره علی در نزد رسول خدا بدگویی و عیب گویی نمایم.من چون به نزد رسول خدا رسیدم، آثار گرفتگی و کراهت را در چهره او مشاهده کردم، و گفتم: این مکان و موقعیت من، موقعیت کسی است که از دست علی به تو پناه آورده است، تو مرا با مردی (خالد) فرستادی، و امر کردی از او اطاعت کنم، و اینک آنچه را که او فرستاده است، به تو ابلاغ می‌نمایم!قال: یا بریدة! لا تقع فی علی، علی منی و انا منه، و هو ولیکم بعدی. [15] .«فرمود: ای بریده! درباره علی زشتی مگوی! علی از من است و من از علی هستم، و او صاحب اختیار شماست پس از من»! و در روایت (467) با سند خود از اجلح، از عبد الله بن بریده، (از پدرش) با روات دیگری بعین آنچه را که در روایت قبل آوردیم، ذکر کرده است. [16] .و در روایت (468) نیز با سند دیگر عین همین مضمون را آورده است. [17] .و در روایت (469) با سند خود، از عبد الله بن عطآء، از عبد الله بن بریده، از پدرش آورده است که پس از نقل مقدمات قضیه، بریده می‌گوید: دشمنی و بغض من نسبت‌به علی بن ابیطالب از بغض همه مردم بیشتر بود، و این معنی را خالد از من دانسته بود.در این حال مردی آمد و گفت: علی بن ابیطالب از سهم خمس، جاریه‌ای را برداشته است.خالد گفت: این چه کاری است؟ و سپس مرد دیگری آمد، و پس از آن مرد دیگری، و همینطور اخبار پشت‌سر هم می‌آمد، خالد بن ولید مرا خواست و گفت: ای بریده! می‌دانی که علی چکار کرده است؟! اینک این نامه مرا بگیر، و به نزد رسول الله ببر، و او را از این موضوع مطلع گردان!من نامه را گرفتم، و حرکت کردم، تا به مدینه رسیدم، و بر رسول خدا وارد شدم.رسول خدا نامه را به دست چپ گرفت، و همانطور که خداوند عز و جل فرموده است، نمی‌نوشت و نمی‌خواند.و من مردی بودم که چون به تکلم می‌آمدم، سر خود را پائین می‌آوردم، تا از مطلب و حاجت‌خود فارغ شوم.و پیوسته سر خود را پائین می‌آوردم و تکلم می‌کردم، و آنچه را که باید، درباره علی عیب‌گویی کردم.و سپس سر خود را بلند کردم، و دیدم که رسول خدا در غضب آمده است، چنان غضبی که در غیر روز بنی قریظه و بنی النضیر از آن حضرت ندیده بودم.رسول خدا نظری به من نموده گفت: یا بریدة ان علیا ولیکم بعدی، فاحب علیا فانه یفعل ما یؤمر. [18] .«ای بریده! علی پیشوای شماست‌بعد از من! علی را دوست‌بدار! کاری را که او انجام می‌دهد، طبق آن امری است که به او شده است»!و عبد الله بن عطا گوید: چون این حدیث را برای حرث بن سوید بن غفله خواندم، گفت: عبد الله بن بریده بعضی از این حدیث را از تو کتمان کرده است، و آن اینکه رسول الله به او گفته بود: انا فقت‌بعدی یا بریدة!«ای بریده آیا پس از من نفاق می‌ورزی؟» و در روایت (470) و (471) و (473) و (474) و (475) و (476) و (477) آورده است، که بریده گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من کنت ولیه فعلی ولیه [19] .. «هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست».و در روایت (472) آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: من کنت ولیة فان علیا ولیه. [20] .و در روایت (478) از بریده آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:من کنت مولاه فعلی مولاه (ولیه - خ). [21] .«هر کس که من پیشوا و آقا و صاحب اختیار او هستم، علی پیشوا و آقا و صاحب اختیار اوست».و در روایت (479) آورده است که رسول خدا به بریده گفت: آیا علی را مبغوض داری؟ بریده می‌گوید: گفتم: آری! رسول خدا گفت: او را مبغوض مدار! و بار دیگر نفسی کشیده و گفت: او را محبوب بدار، چون سهمیه علی از خمس، بیش از این مقدار بوده است.و در حدیث (480) نظیر همین مضمون را با سند دیگر آورده است.و در حدیث (481) با سند خود از عمرو بن عطیه، از عبد الله بن بریده، از پدرش - بریده - روایت را آورده است تا اینجا که بریده می‌گوید: چون به نزد رسول خدا آمدم، او مشغول شستن سر خود بود، من آنچه را که می‌خواستم درباره علی به او گفتم، و ما هر وقت در نزد رسول الله می‌نشستیم، چشمان خود را به او نمی‌دوختیم، رسول الله فرمود: ای بریده آرام بگیر! و دست از این گفتارت بدار!من سر خود را بلند کردم، و دیدم که چهره آن حضرت متغیر شده است، و چون این حال را نگریستم، گفتم: اعوذ بالله من غضب الله و غضب رسوله! قال بریدة: و الله لا ابغضه ابدا بعد الذی رایت من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). [22] .)«من پناه می‌برم به خدا از غضب خدا، و از غضب رسول خدا! سوگند به خدا که من هیچ گاه دیگر علی را مبغوض نمی‌دارم پس از آن حالتی که در رسول خدا مشاهده کردم».و در حدیث (482) آورده است که رسول خدا فرمود: فلا تبغضه و ان کنت تحبه فازد دله حبا، فو الذی نفس محمد بیده لنصیب آل علی فی الخمس افضل من وصیفة.قال: فما کان من الناس احد بعد قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم احب الی من علی. [23] .«ای بریده! او را مبغوض مدار! و اگر این چنین هستی که او را دوست می‌داری، پس دوستی خود را زیاده گردان! سوگند به آن خدائی که جان محمد در دست اوست، نصیب و بهره آل علی در خمس افضل است از یک کنیزک جوانی!بریده گوید: بعد از این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی نزد من از علی علیه السلام محبوبتر نبود».و حافظ ابو بکر هیتمی از بریده این روایت را ذکر می‌کند، تا می‌رسد به اینجا که بریده می‌گوید: من به مدینه وارد شدم، و داخل مسجد شدم، ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در منزل بودند، و جمعی از اصحاب بر در خانه آن حضرت بودند: به من گفتند: ای بریده چه خبر آورده‌ای؟!گفتم: خبر خیر! خداوند فتح و ظفر را نصیب مسلمانان کرد!گفتند: برای چه تو زودتر بدینجا آمده‌ای؟!گفتم: علی، جاریه‌ای را از سهم خمس برداشته است، من آمده‌ام تا به پیغمبر خبر دهم.گفتند: خبر بده به پیغمبر! زیرا این خبر، علی را از چشم پیغمبر می‌اندازد! و پیغمبر از درون منزل، این سخنان را می‌شنید.در این حال پیغمبر با حالت غضب از منزل بیرون آمد و فرمود:ما بال اقوام یتنقصون علیا؟ من تنقص علیا فقد تنقصنی، و من فارق علیا فقد فارقنی، ان علیا منی و انا منه، خلق من طینتی و خلقت من طینة ابراهیم، و انا افضل من ابراهیم، ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم.یا بریدة: اما علمت ان لعلی اکثر من الجاریة التی اخذ، و انه ولیکم بعدی؟!فقلت: یا رسول الله! بالصحبة الا بسطت‌یدک فبایعتنی علی الاسلام جدیدا! قال: فما فارقته حتی بایعته علی الاسلام.رواه الطبرانی فی الاوسط. [24] .«چه حالتی دارند اقوامی که از علی مذمت می‌کنند؟ کسی که از علی مذمت می‌کند، از من مذمت کرده است.و کسی که از علی دوری گزیند، از من دوری کرده است.بدرستی که علی از من است، و من از علی هستم.علی از سرشت من آفریده شده است، و من از سرشت ابراهیم آفریده شده‌ام، و من از ابراهیم، افضل و اشرف می‌باشم، ذریه‌ای است، که بعضی از بعضی هستند، و خداوند شنوا و داناست.ای بریده! آیا ندانسته‌ای که سهمیه علی از خمس، زیادتر از یک جاریه‌ای است که برداشته است، و او صاحب اختیار و ولی ماست‌بعد از من؟!بریده می‌گوید: من گفتم: ای رسول خدا! ترا سوگند می‌دهم به حق صحبت دیرینت که دستت را بدهی، تا من با تو بر سلام تازه‌ام بیعت کنم!بریده می‌گوید: من از پیامبر جدا نشدم تا اینکه بر اسلام با او بیعت کردم».و این روایت را طبرانی در «معجم اوسط» خود آورده است.باید دانست که همانطور که از بعضی از تواریخ [25] .و احادیث به دست می‌آید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوبار امیر المؤمنین علیه السلام را به عنوان ریاست لشگر سریه به سوی یمن فرستادند.یک بار، همان دفعه‌ای بود که برای تعقیب عمرو بن معدی کرب و اسلام نجران فرستادند، که در همان سفر هم خالد بن ولید را به سوی بنو جعفی روانه ساختند، و دستور دادند که در وقت تلاقی دو لشکر، پیوسته امارت لشکر با علی بن ابیطالب بوده باشد، و در آن سریه، حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نیابت و خلافت در لشگر را به خالد بن سعید بن العاص سپردند، و خالد بن ولید نیابت را به ابو موسی اشعری سپرد، و در همین سفر بود که خالد مخالفت کرد و مورد عتاب واقع شد.و نیز در همین سفر بود که خالد بن ولید نامه‌ای به معیت‌بریدة بن حصیب اسلمی در شکایت از امیر المؤمنین علیه السلام به رسول الله نوشت و به مدینه فرستاد، و هنوز لشکریان علی بن ابیطالب و خالد بن ولید، در ماموریت‌بودند که بریدة به مدینه آمد و پیغام رساند، و مورد غضب رسول خدا واقع شد، و آن حضرت او را امر به پیروی و متابعت از ولایت امیر المؤمنین کردند.و بار دیگر دفعه‌ای بود که خالد بن ولید، چون شش ماه در یمن ماند، و دعوت او به اسلام به جائی منتهی نشد حضرت رسول الله امیر المؤمنین را روانه ساختند که خالد را عزل کنند و هر کدام از لشکریان خالد بخواهد به لشکریان امیر المؤمنین بپیوندد، و در این سریه بود که امیر المؤمنین علیه السلام بریدة بن حصیب را مامور محافظت و نگهداری از غنائم نمودند، و با لشکریان پس از انجام ماموریت‌به مکه آمدند، و خود از لشگر جدا شده، و به رسول الله برای حج پیوستند، و مامور آن حضرت در غیاب، حله‌های یمانی را بین لشگریان تقسیم کرد، و امیر المؤمنین چون از مکه برگشتند، و در نزدیکی مکه لشگر خود را بدین حال مشاهده کردند امر کردند تا حله‌ها را که از صدقات بود از تن بیرون آورند، و در عدل‌ها ببندند، و به نزد رسول الله آوردند.و چون این امر موجب ناراحتی لشگر شد، چون به مکه وارد شدند، زبان به تعییب امیر المؤمنین گشودند.و رسول خدا اعلان کردند در میان مردم که علی در راه خدا اهل مسامحه و مجامله نیست، او در راه خدا از چیزی ترس ندارد، و او فانی در ذات خدا گردیده است.ولی البته این دو سریه و ماموریت امیر المؤمنین علیه السلام به جانب یمن در سنه دهم از هجرت تحقق پذیرفته است، و از مکه امیر المؤمنین در معیت رسول خدا به مدینه بازگشتند، و در جحفه و غدیر خم، آن خطبه غراء را رسول خدا، درباره ولایت‌کلیه و مطلقه الهیه آن حضرت ایراد نمودند.و نیز ابو بکر هیتمی از عمرو بن شاس اسلمی که از اصحاب حدیبیه رسول الله است آورده است که او می‌گوید: من با علی بن ابیطالب علیه السلام به سوی یمن رفتیم.و علی در این سفر با من جفا کرد، تا به جائی که من در دلم از او ناراحت و غضبناک بودم، و چون به مدینه بازگشتیم، من شکایت‌خود را از علی در مسجد برای مردم بیان می‌کردم، و این شکایت من به سمع رسول الله رسیده بود.صبحگاهی که در مسجد وارد شدم، و رسول خدا در میان جمعی از اصحاب خود نشسته بود، چون نظرش به من افتاد، که من او را می‌نگرم، نگاه تند و حادی به من نمود، تا اینکه نشستم، و قال: یا عمرو! و الله لقد آذیتنی!قلت: اعوذ بالله من اذاک یا رسول الله!قال: بلی من آذی علیا فقد اذانی! [26] .«فرمود: ای عمرو بن شاس، سوگند به خدا که تو مرا اذیت کردی!گفتم: من پناه می‌برم به خدا، از آزار رسانیدن به تو، ای رسول خدا!فرمود: آری، کسی که علی را آزار برساند، مرا اذیت کرده است»!و نیز هیتمی از ابو رافع آورده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، علی را به عنوان امارت و ریاست لشکر برای یمن مبعوث کردند، و از جمله لشگر که با علی خارج شدند، مردی بود از قبیله اسلم که به او عمرو بن شاس می‌گفتند.این مرد که به مدینه مراجعت کرد، از علی مذمت می‌کرد، و از او شکایت می‌نمود.فبعث الیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: فقال: اخسایا عمرو! هل رایت من علی جورا فی حکمه او اثرة فی قسمه؟! قال: اللهم: لا!«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نزد او فرستادند، و او را احضار کردند و گفتند: خاموش شو، و دور و مطرود باش ای عمرو! آیا از علی در حکمی که نموده است ظلمی دیده‌ای؟ و یا در قسمتی که نموده است جانبداری خود را مشاهده کرده‌ای؟! گفت: سوگند به خدا، نه»!حضرت فرمودند: پس به چه علت در میان مردم چیزهایی را می‌گویی که به من ابلاغ شده است؟!عمرو گفت: بعضی از آن مطالبی را که گفته‌ام، اختیاری من نبوده است، و بدون توجه عیب گویی کرده‌ام!در این حال آثار غضب چنان از چهره رسول خدا مشهود شده و فرمودند: من ابغضه فقد ابغضنی، و من ابغضنی فقد ابغض الله! و من احبه فقد احبنی، و من احبنی فقد احب الله تعالی. [27] .

تفاوت حج تمتع با حج افراد و قرآن

باری، برگردیم به اصل آیه و مطلبی که درباره حج تمتع بیان شد، و بیان اینکه حج تمتع واجب است برای افرادی که خانواده و اهل آنان جزو نواحی و سکنه مسجد الحرام نیستند، و این فریضه تمتع واجب است تا روز قیامت، و ترک تمتع، گناه و مؤ؟ تقه کبیره بوده، و در آیه قرآن به عقاب شدید، توعید و تحذیر شده است.حج از شریعت حضرت ابراهیم علیه السلام است، و پس از آن حضرت با آنکه در میان اعراب حجاز و عربستان دستورات و احکام الهیه آن حضرت رو به ضعف نهاد، و غالب آنها نیز بکلی از بین رفت، ولی معذلک، فریضه حج - البته اصل حج‌با تغییرات و تصرفاتی که به مرور در آن داده بودند - باقی ماند.حج در زمان مخصوص انجام می‌گرفت، و از مکان مخصوص که به نام میقات بود، احرام می‌بستند و به سوی مکه و اطراف آن برای انجام مناسک آن رهسپار می‌شدند، و یا با خود قربانی می‌آوردند و در منی ذبح و یا نحر می‌کردند که در این صورت، حج قران بود، و یا قربانی نمی‌آوردند که حجشان، حج افراد بود.و اما حج تمتع هیچ سابقه نداشت، و اذهان هیچیک به آن آشنا نبود.این از مختصات‌اسلام است که جبرائیل از جانب حضرت باری تعالی حدود و مشخصات آن را آورد، و آیه قرآن بدان ناطق شد.و لذا برای بسیاری از مسلمانان موجب تعجب گردید که چگونه می‌شود در زمان حج، تمتع کرد؟البته این تعجب ناشی از همان انس ذهنی به حج قران و حج افراد بود که حاجی چون از میقات احرام می‌بست، و در مکه می‌آمد، به همان حال احرام و پرهیز و اجتناب از لباس دوخته، و استعمال عطر، و تمتع از زنان و همسران، و سایر محرمات احرام، باقی می‌ماند تا به عرفات و مشعر در منی برود، و مناسک آن را انجام دهد.ولی با حج تمتع که چون وارد مکه می‌شود، عمره بجا می‌آورد، و سپس محل می‌گردد، یعنی از لباس احرام بیرون می‌آید، و عطر استعمال می‌کند، و از زنان متمتع می‌گردد، و سایر محرمات احرام را مرتکب می‌شود، تا زمان حج که نیت‌حج می‌کند، و برای آن احرام می‌بندد و لبیک می‌گوید و دوباره در احرام می‌رود و از لذات و مشتهیات ممنوعه خودداری می‌نماید، مسئله کاملا متفاوت است.در حج قران و افراد در تمام طول مدت، شخص احرام بسته، در احرام با موهای ژولیده، و بدن غبار آلوده، می‌ماند، ولی در حج تمتع از احرام بیرون می‌آید، و مدتی در مکه به حال عادی و معمولی از همه تمتعات بهره‌مند می‌شود، و سپس دوباره احرام می‌بندد.فلهذا این تمتع بین دو احرام را اعراب مانوس به آداب قبل، شکستی در حج پنداشتند و گویا نقصان و خللی در ارکان آن به شمار آوردند، و بر اساس همان سابقه ذهنی از دوران جاهلیت، این تمتع را مباین و منافی حقیقت‌حج انگاشتند، فلهذا در مقام اعتراض برآمدند.و ما می‌دانیم که این اعتراض بیجا و بیمورد است، زیرا که تشریع عبادات، و کیفیت مناسک، و دخالت دادن شروط، و یا معین کردن موانع، به دست‌خداست، که به وسیله وحی و انزال کتاب، و ارسال پیامبر، برای بشر مشخص و معین می‌نماید، و اصولا بشر هر که و هر چه باشد، و به هر قدر دارای علم و قدرت باشد، تا وقتی که متصل به عالم غیب نباشد، و با دل خود احکام الهیه را بدون شائبه‌دخالت نفسانیه خویش، از مصادر عالیه تلقی ننماید، نمی‌تواند برای مردم احکامی را جعل کند، بالاخص آن احکامی که راجع به عبادات و روابط قلبی مردم با خدای آنهاست.احکام به دست‌خداست، که با زبان پیامبر بیان می‌شود، و نسخ احکام نیز به دست‌خداست، زیرا نسخ حکم هم حکم جدیدی است که باید خداوند جعل فرماید.حکم اسلام بر اساس همان سنت‌حضرت ابراهیم تا سنه حجة الوداع درباره کیفیت‌حج، منحصر به همان حج قران و حج افراد بود، ولی در حجة الوداع، این حکم درباره افرادی که به مسجد الحرام نزدیک هستند، و حکم اهل آنجا را دارند، و اهل و قبیله آنان، در حکم حضار مسجد الحرام شمرده می‌شوند، که منظور، اهالی خود مکه و حرم و قرآء و قصبات نزدیک تا شانزده فرسخ که چهل و هشت میل است، به حال اولیه خود باقی ماند.ولی درباره افراد دورتر از این مقدار، البته در خصوص حج واجب تغییر یافت، و به حج تمتع مبدل شد.و جبرائیل آیه قرآن فرود آورد، و رسول الله بر فراز مروه پس از اتمام سعی برای مردم قرائت فرمود:فمن تمتع بالعمرة الی الحج فما استیسر من الهدی تا آنکه می‌فرماید: ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام.«بر آن کسانی که حج را بطور تمتع بجای می‌آورند، واجب است که به قدر میسور، قربانی و هدی بنمایند...و این حج تمتع، وظیفه است‌برای آن کسانی که اهل و عیال آنها از حاضرین مسجد الحرام نباشند».و علیهذا جمله ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام بطور وجوب تعیین وظیفه برای مردم دور دست می‌کند.و تا روز قیامت این حکم باقی است، هم به اطلاق آیه، و هم به نص صریح رسول خدا که انگشت‌های خود را در جواب سراقة بن مالک در یکدیگر نموده و فرمودند: این حکم تا روز قیامت‌باقی است.و علت آن این است که: شریعت اسلام که دین سمحه سهله است، تکلیف دو ماه و یا بیشتر را از احرام الزامی درباره حجاج برداشته است.البته درباره خوداهالی مکه و اطراف آن، این حکم صعوبتی ندارد، زیرا اهل و عیال آنان همان جا هستند، و در نزدیکی ایام حج می‌توانند محرم شوند و حج‌بجا آرند.ولیکن برای کسانی که دور دست هستند، و از نقاط مختلفه دنیا به سوی مکه رهسپار می‌شوند، و حتما باید از میقات‌های مشخصه و معینه احرام ببندند، و رنج‌سفر را از میقات تا مکه و تا زمان حج متحمل شوند، در این مدت طولانی در حال احرام باقی بودن بسیار سخت است.و این اشکال و سختی در حج‌های واجبی بطور الزام برداشته شده است.آنان می‌توانند در بین عمره و حج در استراحت‌خانوادگی در آیند، و از تمتعات و لذاتی که خداوند برای آنان حلال فرموده است، کامیاب گردند، و لطیفه در این جمله از آیه قرآن است که می‌گوید:لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام یعنی مسافر نیاز به سکون و آرامش و اهل دارد.افرادی که اهلشان با خود آنهاست، مانند حضار مسجد الحرام، از نعمت‌حضور بهره‌مند می‌شوند.و افرادی که اهل آنها از حضار مسجد نیستند، و نیاز به سکون و آرامش دارند، اجازه و اذن تمتع از محرمان خود بمنزله حضور اهل و عیال و سکون و آرامش در برابر آنهاست، و تمتع از زوجات و کنیزهای خود جایگزین حضور اهل و عیال آنها شده است.و چون در بین مردم زمینه مخالفت‌با این تشریع آسمانی موجود بوده است، خداوند به دنبال این آیه شدیدا امر به تقوا می‌کند، و مخالفین را از عذاب شدید خداوند در هراس و دهشت قرار می‌دهد:و اتقوا الله و اعلموا ان الله شدید العقاب.در سنت نبویه صلی الله علیه و آله و سلم بدون هیچ گونه شک و تردیدی، همگی اتفاق دارند بر جریان حج تمتع برای دوردستان در حجه الوداع که به دستور رسول خدا همه مردم از احرام بیرون آمده، و متمتع شدند، و سپس برای حج، احرام ثانوی بستند، و نیز بر جریان آن در زمان ابو بکر، و جریان آن تا مقداری از حکومت عمر.در این مسئله بین شیعه و عامه اختلافی نیست، ولیکن شیعه می‌گوید: همان‌طور که قرآن و رسول خدا آن را تشریع نمودند، به همان حال تا روز قیامت‌باقی‌است، و عامه می‌گوید: در زمان حکومت عمر منسوخ شد، و عمر آن را برداشت، و سنت عمر لازم الاجرآء است، مانند سنت رسول خدا.این اصل و روح مطلبی است که از مجموع مناقشات و رد و ایرادهای طرفین دستگیر می‌شود.ما در این مسئله نیازی به نقل روایات متواتره از شیعه و امامان آن نداریم، زیرا که بعد از صراحت آیه قرآن و بیان صریح رسول خدا مکررا در مکه، شبهه‌ای باقی نمی‌ماند، تا روایات معتضده از طریق شیعه را بازگو کنیم.ولیکن صرفا برای ارشاد و راهنمائی برادران عامه و برای رفاقت در بحث از طریق جدل، عین بعضی از روایات معتبره آنان را از کتب خود آنان می‌آوریم، و سپس به بحث کوتاهی در پیرامون آن می‌پردازیم.امید است‌برای همه آنان مفید باشد، به شرط آنکه در مقام مخاصمه برنیامده، و بر اصل حقیقت و بینش اصالت، با ما گام به گام بیایند.ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید. [28] .

روایات عامه درباره تمتع در حج

در «الدر المنثور» آورده است که: اخرج البخاری و البیهقی عن ابن عباس انه سئل عن متعة الحج، فقال: اهل المهاجرون و الانصار و ازواج النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی حجة الوداع و اهللنا، فلما قدمنا مکة قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اجعلوا اهلالکم بالحج عمرة الا مقلد الهدی.فطفنا بالبیت و بالصفا و المروة و اتینا النسآء و لبسنا الثیاب.و قال: من قلد الهدی فانه لا یحل حتی یبلغ الهدی.ثم امرنا عشیة الترویة ان نهل بالحج، فاذا فرغنا من المناسک جئنا فطفنا بالبیت و بالصفا و المروة، و قد تم حجنا و علینا الهدی کما قال الله: «فما استیسر من الهدی فمن لم یجد فصیام ثلاثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم» الی امصارکم، و الشاة تجزی.فجمعوا نسکین فی عام بین الحج و العمرة، فان الله انزله فی کتابه و سنة نبیه، و اباحه للناس غیر اهل مکة.قال الله تعالی:ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام.و اشهر الحج التی ذکرها الله: شوال و ذو القعدة و ذو الحجة، فمن تمتع فی هذه الاشهر فعلیه دم او صوم.و الرفث: الجماع، و الفسوق: المعاصی، و الجدال: المرآء. [29] .«بخاری و بیهقی از ابن عباس تخریج کرده‌اند که: چون از او درباره متعه حج‌سئوال شد، در جواب گفت: تمام مهاجرین و انصار و زن‌های رسول خدا صلی الله علیه و آلهو سلم در حجة الوداع احرام بسته و لبیک گفتند، و ما هم احرام بستیم و لبیک گفتیم، و چون وارد مکه شدیم، رسول خدا صلی الله علیه و آلهو سلم به ما گفت: همه شما احرامتان برای حج را، احرام برای عمره قرار دهید مگر آن کسی که با خود هدی و قربانی به همراه آورده باشد.ما دور خانه خدا طواف نمودیم، و سعی بین صفا و مروه کردیم، و سپس نزد زن‌های خود رفتیم و لباس‌های خود را در تن نمودیم. و رسول الله فرمود: کسی که با خود هدی آورده است از احرام بیرون نشود تا وقتی که هدی به جای خودش برسد.و سپس رسول خدا در شامگاه روز ترویه ما را امر نمود که احرام برای حج‌ببندیم، و لبیک بگوییم.و چون از مناسک حج فارغ شدیم، به مکه آمدیم، و طواف بیت الله را کردیم، و سعی صفا و مروه را نمودیم، و حج ما تمام شد، و بر عهده ما هدی بود همچنانکه خداوند فرمود: «هر کس باید به قدر وسع خود هدی بیاورد، و کسی که متمکن از هدی نباشد، به جای هدی باید در ایام حج، سه روز روزه بگیرد، و هفت روز در وقتی که شما حاجیان به شهرهای خود مراجعت نموده‌اید»، و در هدی هم یک گوسفند کافی است.و بنا بر این در حجة الوداع بین دو عبادت و نسک را که حج و عمره باشد، در سال واحد، جمع کردند، چون این قسم از حج را خداوند در کتاب خود بیان فرموده، و در سنت رسول خدا آمده است، و برای همه مردم غیر اهل مکه مباح گردانیده است.خداوند می‌فرماید: «این وظیفه کسی است که اهل او از حضور یافتگان در مسجد الحرام نباشند».و ماه‌های حج را که خداوند ذکر کرده است عبارت است از: ماه شوال و ماه ذو القعدة و ماه ذوالحجة.پس کسی که در این ماهها تمتع کند، بر عهده اوست که خونی (از گوسفند و یا گاو و یا شتر) بریزد، یا روزه بگیرد، و رفث که منع شده است عبارت است از: جماع، و فسوق عبارت است از گناهان، و جدال عبارت است از مرآء و مجادله و گفتگو کردن».و نیز در «تفسیر الدر المنثور» آورده است که: اخرج البخاری و مسلم عن ابن عمر، قال: تمتع رسول الله فی حجة الوداع بالعمرة الی الحج، و اهدی فساق معه الهدی من ذی الحلیفة، و بدا رسول الله فاهل بالعمرة، ثم اهل بالحج، فتمتع الناس مع النبی صلی الله علیه و آله و سلم بالعمرة الی الحج، فکان من الناس من اهدی فساق الهدی، و منهم من لم یهد.فلما قدم النبی صلی الله علیه و آله و سلم مکة، قال للناس: من کان منکم اهدی فانه لا یحل لشی‌ء حرم منه حتی یقضی حجه، و من لم یکن اهدی فلیطف بالبیت و بالصفا و المروة و لیقصر و لیحلل ثم لیهل بالحج، فمن لم یجد هدیا فلیصم ثلاثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجع الی اهله. [30] .«بخاری و مسلم از ابن عمر تخریج کرده‌اند، که می‌گوید: رسول خدا در حجة الوداع به سبب بجا آوردن عمره و تمامیت آن، تا زمان فرا رسیدن حج، تمتع نمود، و هدی را با خود سوق داده بود، از ذو الحلیفه، و رسول خدا ابتدا اهلال به عمره کرد، و سپس اهلال به حج نمود.و مردم با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بجا آوردن عمره تا فرا رسیدن حج، تمتع نمودند، بعضی از مردم با خود هدی آورده بودند همان را با خود به منی بردند، و بعضی با خود هدی نیاورده بودند، چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد مکه شدند به مردم گفتند: هر کدام از شما که هدی آورده است، نباید از چیزی از آن چیزهایی که احرام بسته است، و بر او حرام شده است، بیرون آید تا وقتی که‌حج‌خود را به انجام رساند، و هر کدام از شما که هدی نیاورده است‌باید دور خانه خدا طواف کند، و سعی به صفا و مروه نماید، و تقصیر کند، و از احرام بیرون آید، و سپس برای بجا آوردن حج، احرام بندد و تلبیه گوید.و کسی که متمکن از هدی نیست‌باید در موسم حج‌سه روز روزه بگیرد و هفت روز بعد از آنکه به منزل و اهل خود بر می‌گردد».این روایت‌به ملاحظه صدرش که دلالت دارد بر آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خودشان حج تمتع بجای آوردند، خالی از اضطراب نیست، ولیکن به ملاحظه ذیلش که افرادی که با خود هدی نیاورده‌اند باید محل شوند و سپس تلبیه برای حج‌بگویند، صراحت در تبدیل وظیفه حج افراد به تمتع دارد.و نیز در «الدر المنثور» آورده است که: اخرج الحاکم و صححه من طریق مجاهد و عطآء عن جابر: قال: کثرت القالة من الناس، فخرجنا حجاجا حتی اذا لم یکن بیننا و بین ان نحل الا لیال قلائل امرنا بالاحلال.قلنا: ایروح احدنا الی عرفة و فرجه یقطر منیا؟ فبلغ ذلک رسول الله، فقام خطیبا فقال: ابا لله تعلمون ایها الناس؟! فانا و الله اعلمکم بالله و اتقاکم له.و لو استقبلت من امری ما استدبرت ما سقت هدیا و لحللت کما احلوا.فمن لم یکن معه هدی فلیصم ثلاثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجع الی اهله، و من وجد هدیا فلینحر.فکنا ننحر الجزور عن سبعة.قال عطآء: قال ابن عباس: ان رسول الله صلی الله علیه و آلهو سلم قسم یومئذ فی اصحابه غنما، فاصاب سعد بن ابی وقاص تیس، فذبحه عن نفسه. [31] .«حاکم تخریج کرده و تصحیح نموده از طریق سلسله روایت مجاهد و عطاء از جابر، که او می‌گوید:قیل و قال کنندگان در میان مردم بواسطه امر رسول خدا به حج تمتع زیاد شد، چون ما برای بجا آوردن حج از مدینه بیرون شدیم، تا وقتی که دیگر بین ما و بین زمانی که باید در منی محل شویم و از احرام بیرون آییم، جز چند شب کمی بیشتر نبود، در این زمان رسول خدا ما را امر فرمود که از احرام بیرون آییم.ما گفتیم: چگونه افراد ما به سوی عرفه رهسپار شوند، در حالی که از آلت آنان قطرات منی جاری است؟این گفتار به رسول خدا رسید، و برای ایراد خطبه قیام فرمود، و گفت: سوگند به خدا که ای مردم آیا شما خدا و رسول خدا را تعلیم می‌دهید؟! سوگند به خدا من از همه شما به خدا داناترم، و تقوای من در برابر اوامر او بیشتر است! و اگر من می‌دانستم جریانی را که پیش آمده است، از آنچه را که گذشته است، با خود هدی نمی‌آوردم، و من هم همچنان که مردم محل شدند محل می‌شدم، و از احرام بیرون می‌آمدم.پس هر کدام از شما که هدی ندارد، باید سه روز روزه بدارد در ایام حج و هفت روز در هنگامی که به سوی اهل خود مراجعت می‌کند، و هر کدام که هدی بیابد باید نحر کند.جابر گوید که: ما در آن وقت شتری را که موسم کشتنش رسیده بود، از طرف هفت نفر قربانی می کردیم.عطآء که راوی این روایت است می گوید: ابن عبّاس می گفت: رسول خدا (ص)در آن روز در میان أصحاب خود تعداد گوسفندانی را تقسیم کرد تا برای خود ذبح کنند؛ به سهمیة سعدبن أبی وقّاص یک بز نری اصابت کرد که برای خود ذبح کرد».و نیز در «الدّرّ الْمَنْثُور» آورده است که: أخْرَجَ ابْنُ أبِی شَیْبَهَ وَ الْبُخَارِیُّ و مُسْلِمٌ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حَصِینٍ قَالَ: نَزَلَتْ آیَهُ الْمُتْعَهِ فِی کِتَابِ اللهِ؛ وَ فَعَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلیه (و آله) و سَلّم ثُمَّ لَمْ تَنْزِلْ آیَهٌ تَنْسَخُ آیَهَ مُتْعَهِ الْحَجَّ؛ وَ لَمْ یَنْهَ عَنْهَا حَتَّی مَاتَ، قَالَ رَجُلٌ بَرَأیِهِ مَاشَآءَ. [32] .«ابن أبی شَیْبَه و بخاری و مسلم از عمران بن حصین تخریج کرده اند، که او گفت: آیه تمتّع در کتاب خدا نازل شد؛ و ما با رسول خدا صلّی الله علیه (و آله) وسلّم تمتّع نمودیم؛ و هیچ آیة دیگری نازل نشد که حکم تمتّع را نسخ کند؛ و رسول خدا نیز تا وقتی که از دنیا رحلت نمود، از آن نهی نکرد. آنگاه مردی به رأی خود آنچه را که می خواست دربارة آن گفت».استاد أکرام علاّمة طباطبائی _ رضوال الله علیه _ پس از نقل این روایات در «تفسیر المیزان» در ذیل بیان روایت أخیر گفته اند:این روایت نیز به ألفاظ دیگری قریب المعنی به آنچه در «الدّرّ المنثور» نقل شده است، روایت شده است.و در «صحیح مسلم» و «مسند أحمد» و «سنن نسائی» از مطرف آورده است، که می گوید: عمران بن حصین در مرض مرگ خود، به دنبال من فرستاد و مرا طلب کرد؛ و گفت: من تو را به أحادیثی حدیث می کنم که امید دارم بعد از من برای تو سود داشته باشد؛ پس اگر من از این مرض بهبودی یافتم آنها را کتمان کن و نقل مکن از من! و اگر مردم، آنها را برای مردم حکایت کن! چون که در این صورت خداوند مرا از آفات افشاء آنها حفظ فرموده است.و بدان که رسول خدا (ص) بین حجّ و عمره را جمع کرد؛ و پس از آن نه در کتاب خدا و نه از رسول خدا نهیی از آن نرسید؛ و مردی به رأی خود آنچه را که می خواست دربارة آن گفت.و در «صحیح ترمذی» و «زادالمعاد» ابن قیّم آمده است که: سُئِلَ عَبْدُاللهِ بْنُ عُمَرَ عَنْ مُتْعَهِ الْحَجَّ. قَالَ: هِیَ حَلالٌ. فَقَالَ السَّائِلُ إنَّ أبَاکَ قَدْ نَهَی عَنْهَا!فَقَالَ: أرَأیْتَ إنْ کَانَ أبِی نَهَی وَ صَنَعَها رَسُولُ اللهِ (ص)؛ أ أمْرُإبِی مُتَّبَعٌ أمْ أمْرُ رَسُولِ اللهِ (ص)؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: بَلْ أمْرُ رَسُولِ اللهِ (ص).فَقَالَ: لَقَدْ صَنَعَها رَسُولُ اللهِ (ص). [33] .«از عبدالله بن عمر دربارة تمتّع حجّ پرسیدند. او در جواب گفت: حلال است.سائل گفت: پدر تو از آن نهی کرده است! عبدالله گفت: بگو ببینم اگر پدر من نهی کند، و لیکن رسول خدا بجای آورده باشد، آیا أمر پدر من باید پیروی شود، و یا أمر رسول خدا؟!آن مرد گفت: بلکه أمر رسول خدا باید پیروی شود. عبدالله گفت: حجّ تمتّع را پیامبر انجام داده است».و در «صحیح تِرمَذِی» و «سُنن نسائی» و «سنن بیهقی» و «موطّأ مالک» و کتاب «امّ شافعیّ» از محمّد بن عبدالله روایت کرده است که او گفتگوی سعدبن أبی وقّاص و ضحّاک بن قیس را در سالی که معاویه بن أبی سفیان حجّ کرده بود شنیده بود، که آنان دربارة حجّ تمتّع با یکدیگر مذاکره داشتند.ضحّاک می گوید: تمتّع را بعد از عمره تا حجّ کسی انجام نمی دهد مگر آنکه نسبت به أمر خدا جاهل باشد.سعد می گوید: بد مطلبی را گفتی ای، پسر برادر من!ضحّاک می گوید: عمر بن خطّاب از تمتّع در حجّ، مردم را منع کرد.سعد می گوید: رسول خدا آن را عمل کرد؛ و ما هم با رسول خدا عملکردیم. [34] .و در «الدّرّ المنثور» آورده است که: أخْرَجَ الْبُخَارِیُّ وَ مُسْلِمٌ وَ النَّسآئِیٌّ عَنْ اَبِی مُوسَی، قَالَ: قَدِمْتُ عَلَی رَسُولِ اللهِ صَلّی الله عَلیه (و آله) وَ سَلّمَ وَ هُوَ بِالْبَطْحَآءِ، فَقالَ: اَهَلَلْتَ؟ قُلْتُ: اَهْلَلْتُ باِ هْلالِ النَّبِیَّ صَلَی اللهُ علیه (و آله) وَ سَلَّم. قَالَ: هَلْ سُقْتَ مِنْ هَدْیٍ؟!قَلْتُ: لاَ. قَالَ: طُفْ بِالْبَیْتِ و بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ ثُمَّ حَلَّ. فَطُفْتُ بِالْبَیْتِ و بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ، ثُمَّ أتَیْتُ امْرَأهً مِنْ قَوْمِی فَمَشَطَتْنِی رَأْسِی وَ غَسَلَتْ رَأْسِی، فَکُنْتُ اُفْتِی النَّاسَ فِی إمَارَهِ أبِی بَکرٍ وَ إمَارَهِ عُمَرَ، فَإنَّی لَقَائِمٌ بِالْمَوْسِمٍ إذْ جَاءَ نی رَجُلٌ فَقَالَ: إنَّکَ لاَ تَدْری مَا أحْدَثَ أمِیرُ الْمُؤْمِنینَ فِی شَأْنِ النُّسْکِ؟فَقُلْتُ: یَا أیُّهَا النَّاسُ! مَنْ کُنَّا أفْتَیْنَاهُ بِشَیْءٍ فَلْیَتَّئِدَّ! فَهَذَا أمِیرُ الْمُؤْمِنینَ قَادِمٌ عَلَیْکُمْ؛ فَبِهِ فَائْتَمُّوا!فَلَمَّا قَدِمَ، قُلْتُ: مَا ذَا الَّذِی أحْدَثْتَ فِی شَأْنِ النَّسْکِ؟! قَالَ: إنْ نَأْخُذْ بِکِتابِ اللهِ، فَإنَّ اللهَ قَالَ: «وَ أتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَهَ للهِ»، وَ إنْ نَأْخُذْ بِسُنَّهِ نَبِیَّنَا صلّی اللهُ عَلیهِ (و آله) وَ سلَّم، لَمْ یُحِلَّ حَتَّی نَحَرَ الْهَدْیَ. [35] .«بخاریّ و مسلم و نسائی از أبوموسی اشعری تخریج کرده اند که او می گوید: در بطحاء مکّه بر رسول خدا وارد شدم؛ حضرت فرمود: احرام بسته أی؟! گفتم: احرام بسته ام به احرام رسول خدا.فرمود: با خود هدی آورده أی؟! گفتم: نه! حضرت فرمود: به دور خانة خدا طواف کن؛ و به صفا و مروه سعی کن؛ و پس از آن محلّ شو و از احرام بیرون بیا!من طواف خانة خدا، و صفا و مروه را نمودم؛ و سپس به نزد زنی از اقوام خود آمدم؛ او سر مرا شانه کرد؛ و سر مرا شست؛ و من به همین نحو در زمان حکومت ابوبکر و عمر فتوی می دادم، تا در زمان عمر که در موسم حجّ شرکت کرده بودم و متولّی و امیر حجّ بودم مردی آمد و گفت: آیا خبر داری که امیر المؤمنین _ عمر _ دربارة کیفیّت حجّ چه چیز تازه ای، قرار داده است؟!من به مردم گفتم: أیّها النّاس، هر کسی که در امر عبادت حجّ، من برای او فتوی داده ام، تأمّل و درنگ کند؛ زیرا که امیر المؤمنین اینک می رسد، و شما باید از او پیروی نمائید!چون عمر از راه رسید، من به او گفت: دربارة امر حجّ چه چیز تازه ای، قرار داده ای؟!گفت: اگر به کتاب خدا عمل کنیم، خدا می گوید: حجّ و عمره را برای خدا تمام کنید! و اگر به سنّت پیامبرمان عمل کنیم، او از احرام بیرون نیامد مگر آنکه در منی شتر نحر کرد»!و محصّل مطلب و مستفاد از این روایات و روایات مشابه آنها که برخی از آنها نیز خواهد آمد؛ و مستفاد از نصّ صریح آیة قرآن؛ وجوب و لزوم کیفیّت تمتّع است در حجّ های واجب و لازم، برای افراد دور دست؛ که در ابتداء به احرام عمره محرم شوند؛ و سپس در مکّه پس از طواف و سعی و تقصیر محلّ گردند؛ و پس از آن ثانیاً برای حجّ از مکله محرم گردند؛ و حجّ خود را تمام کنند؛ و در این صورت با یک سفر به بیت الله الحرام در ایّام حجّ، یک عمرة تمام و یک حجّ تمام، با دو نیّت و دو احرام مستقلّ انجام داده اند. و عمره در حجّ داخل شده؛ و گویا مثل ن است که در بین عمل حجّ، احلال و تمتّعی صورت گرفته است فلهذا آن را حجّ تمتّع نام نهاده اند.عمر در زمان حکومت خود این حکم را برداشت؛ و دستور داد که در اشهر حجّ، عمره بجای نیاورند؛ و از میقات فقّط برای حجّ احرام بندند، و تمتّعی بعمل نیاید؛ و عمره را در سایر ماههای سال مستقلاً از میقات محرم شده و انجام دهند؛ و در حقیقت حجّ منحصر می شود به همان دو قسم حجّ افراد و حجّ قران. و در این صورت کیفیّت حجّ بازگشت می کند به همان کیفیّت سابق که در میان اعراب از زمان جاهلیّت به سنّت حضرت ابراهیم (ع) باقی مانده بود. و بطور کلّی حجّ تمتّع، و نسخ آن حجّ سابق را نسبت به افراد دور دست، و دستورات جدید رسول الله در حجّه الوداع، و نزول جبرائیل در بالای مروه، و انزال آیة قرآن ذَلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ اَهلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، و خطبة مکرّر رسول خدا در مکّه، و اعتراض شدید آن حضرت به اعتراض بعضی که متعرض شده بودند؛ همه و همه از بین می رود.

پاورقی

[1] «اعلام الوری» ص 134 و ص 135؛ و «حبیب السّیر» ج 1، ص404؛ و «روضة الصّفا» ج 2، ضمن ذکر توجّه أمیرالمؤمنین علیّ علیه السّلام به جانب یمن.
[2] «طبقات» ج 2، ص 170؛ و «سیرة حلبیّه» ج 3، ص 232 و ص233.
[3] وظیفة دختر جوان را گویند.
[4] «البدایة و النّهایة» ج 5، ص 104.
[5] «ارشاد» مفید، طبع سنگی، از ص 85 تا ص 87.
[6] «أمالی» طوسی، طبع سنگی، ج 1، ص 157.
[7] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 365 و ص 366.
[8] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 366.
[9] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 366. [
[10] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 366.
[11] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 366 و ص 367.
[12] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 367 و ص 368.
[13] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 368.
[14] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 368 و ص 369.
[15] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 369 و هیتمی در «مجمع الزوائد» ج 9، ص 128.
[16] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 370.
[17]
[18] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 371 و این روایت را هیتمی در «مجمع الزوائد» ج9، ص 128 و ص 129 آورده است؛ و شیخ طوسی در «أمالی» آورده است.
[19] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 372 تا 375.
[20] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 373.
[21] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 375.
[22] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 376 و 377.
[23] جزء اوّل از کتاب ترجمة أمیرالمؤمنین علیه السّلام از «تاریخ دمشق» ص 376 و ص 378 و هیتمی در «مجمع الزوائد»، ج 9 ص 127.
[24] «مجمع الزوائد و منبع الفوائد»، ج 9 ص 128.
[25] «طبقات» ابن سعد، ج 2، ص 169، و ابن اثیر در «الکامل» فی التاریخ» ج 2، ص 300 و ص 301 آورده است که یک بار أمیرالمؤمنین علیه السّلام را به یمن برای دعوت به اسلام فرستاد و یک بار برای جمعآوری صدقات و جزیه.
[26] «مجمع الزوائد» هیتمی ج 9، ص 129؛ و گفته است که: أحمد حنبل و طبرانی با اختصار این قضیّه را ذکر کردهاند؛ و بزّار از آن مختصرتر ذکر کرده است؛ و «البدایة و النّهایة» ج 5، ص 104 و ص 105 و «تذکرة الخواصّ» ص 26.
[27] «مجمع الزوائد» ج 9، ص 129؛ و گفته است که بزّار هم این حدیث را روایت کرده است.
[28] آیة 37، از سورة 50: ق «بدرستیکه در این امر یادآوری و تذکّر است برای کسی که دارای ادراک و تعقّل باشد، و یا گوش فرا دهد، و حاضر و ناظر باشد».
[29] «تفسیر الدّرّ المنثور» ج 1، ص 215.
[30] «تفسیر الدّرّ المنثور» ج 1، ص 216.
[31] «تفسیر الدّرّ المنثور» ج 1، ص 217. و نظیر این روایت را ابن سعد در «طبقات» ج 2، ص 187 از جابر آورده است.
[32] «تفسیر الدّرّ المنثور» ج 1، ص 216.
[33] «تفسیر المیزان» ج 2، ص 89.
[34] «تفسیر المیزان» ج 2، ص 89.
[35] «تفسیر المیزان» ج 2، ص 90؛ و «تفسیر الدّرّ المنثور» ج 1، ص 216.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».