تصوف يا عرفان التقاطي : مصاحبه صوفيان با امام صادق (ع)

مشخصات كتاب

نويسنده : جمعي از نويسندگان

ناشر : درس هايي از مكتب اسلام، شماره 356، آذر 69

مصاحبه صوفيان با امام صادق (ع)

سفيان ثوري بر امام صادق (ع) وارد شد، امام را ديد جامه اي سپيد و بسيار لطيف پوشده است. به عنوان اعتراض گفت اين جامه سزاوار تو نيست تو نمي بايست خود را به زيورهاي دنيا آلوده سازي. امام صادق (ع) به او فرمود: «اسمع مني وع ما اقول لك فانه خير لك عاجلاً و آجلاً ان انت مت علي السنة و الحق و لم تمت علي بدعة» خوب گوش كن كه از براي دنيا و آخرت تو مفيد است، اگر راستي اشتباه كرده اي و حقيقت نظر دين اسلام را درباره اين موضوع نمي داني، سخن من براي تو بسيار سودمند خواهد بود. و اما اگر منظورت اين است كه در اسلام بدعتي ايجاد كني، و حقايق را منحرف و وارونه سازي مطلب ديگري است و اين سخنان به تو سودي نخواهد داشت. ممكن است تو وضع ساده و فقيرانه رسول خدا و صحابه آن حضرت را در زمان خودش در نظر خود مجسم سازي و فكر كني كه آن يك نوع تكليف و وظيفه اي براي همه مسلمانان تا روز قيامت هست. اما من به تو مي گويم كه رسول خدا در زماني و محيطي بود كه فقر و سختي و تنگدستي بر آن مستولي بود عموم مردم از داشتن لوازم اوليه زندگي محروم بودند. وضع خاص زندگي رسول اكرم و اصحاب آن حضرت مربوط به وضع عمومي آن روزگار بود. اما اگر در عصري وسائل زندگي فراهم شد سزاوارترين مردم براي بهره بردن از آن نعمتها نيكان و صالحانند،

نه فاصقان و بدكاران. مسلمانند، نه كافران اي سفيان تو چه چيز را بر من عيب شمردي؟ به خدا قسم من در عين اينكه مي بيني كه از نعمتهاي الهي استفاده مي كنم، از زماني كه به حد بلوغ رسيده ام شب و روز بر من نمي گذرد مگر آنكه مراقب هستم كه اگر حقي در عالم پيدا شود فوراً آن را به موردش برسانم. سفيان نتوانست پاسخ منطق امام (ع) را بدهد ناچار محضر امام را ترك گفت و به ياران و هم مسلكان خود پيوست و ماجرا را به آنها گفت، آنها تصميم گرفتند كه دسته جمعي با امام مباحثه كنند، گروهي به اتفاق آمدند و گفتند رفيق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذكر كند، اكنون ما آمده ايم با دلائل روشن خود تو را محكوم سازيم. امام فرمود: دليلهاي شما چيست؟ بيان كنيد گفتند: دليلهاي ما از قرآن است امام: چه دليلي بهتر از قرآن؟ بيان كنيد كه آماده شنيدنم. گفتند: ما دو آيه از قرآن را دليل بر مدعاي خودمان و درستي مسلكي كه اتخاذ كرده ايم، مي آوريم، و همين ما را كافي است. خداوند در قرآن يك جا گروهي از صحابه را اين طور ستايش مي كند: «يوثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصة و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون» [1] (در عين اينكه خودشان در تنگدستي و زحمت هستند ديگران را بر خويش مقدم مي دارند، كساني كه از صفت بخل محفوظ بمانند آنها رستگارانند) و در جاي ديگر مي فرمايد: «و يطعمون الطعام علي حبه مسكيناً و يتيماً و اسيرا» [2] . آنها

در عين اينكه به غذا احتياج و علاقه دارند آن را به فقير و يتيم و اسير مي خورانند. همين كه سخنان آنها به اينجا رسيد، يك نفر كه در حاشيه ي مجلس نشسته بود و به سخنان آنها گوش مي داد گفت آنچه تاكنون فهميده ام اين است كه شما خودتان هم به سخنان خود عقيده نداريد، شما اين حرفها را وسيله قرار داده ايد كه مردم را به مال خودشان بي علاقه كنيد، تا به شما بدهند، و شما عوض آنها بهره مند شويد، و لهذا عملاً ديده نشده كه شما از غذاهاي خوب احتراز و پرهيز داشته باشيد؟ امام فرمود: فعلاً اين حرفها را رها كنيد، اينها فائده ندارد. بعد رو به جمعيت كرد و فرمود: اول بگوئيد آيا شما كه به قرآن استدلال مي كنيد محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تميز مي دهيد يا تميز نمي دهيد؟ هركس از اين امت كه گمراه شده از همين راه گمراه شد، كه بدون اينكه اطلاع صحيحي از قرآن داشته باشد، به آن تمسك كرد. گفتند: البته في الجمله اطلاعاتي در اين زمينه داريم ولي كاملاً نه. امام: بدبختي شما هم همين است. احاديث پيغمبر هم مثل آيات قرآن است اطلاع و شناسائي كامل لازم دارد. اما آياتي كه از قرآن خوانديد، اين آيات دلالت بر حرمت استفاده از نعمتهاي الهي ندارد. اين آيات مربوط به گذشت و بخشش و ايثار است. قومي را ستايش مي كند كه در وقت معيني ديگران را بر خودشان مقدم داشتند، و مالي را كه بر خودشان حلال بود، به ديگران دادند، و اگر

هم نمي دادند، گناهي و خلافي مرتكب نشده بودند، خداوند به آنها امر نكرده بود كه بايد چنين كنند، و البته در آن وقت نهي هم نكرده بود كه نكنند. پس اين آيات كه با مدعاي شما تطبيق نمي كند، زيرا شما مردم را منع مي كنيد و ملامت مي نمائيد بر اينكه از مال خودشان و نعمتهائي كه خداوند به آنها ارزاني داشته استفاده كنند. آن ها آن روز آن طور بذل و بخشش كردند ولي بعد در اين زمينه دستور جامعي از طرف خداوند رسيد، حدود اينكار را معين كرد و البته اين دستور كه بعد رسيد ناسخ عمل آن هاست، ما بايد تابع اين دستور باشيم نه تابع آن عمل. خداوند براي اصطلاح حال مومنين و بواسطه رحمت خاص خويش نهي كرد كه شخص، خود و عائله خود را در مضيقه بگذارد و آنچه در كف دارد به ديگران ببخشد زيرا در ميان عائله شخص، ضعيفان و خردسالان و پيران فرتوت پيدا مي شوند كه طاقت عمل ندارند، اگر بنا شود كه من گرده ناني كه در اختيار دارم انفاق كنم عائله من كه عهده دار آنها مي باشم تلف خواهند شد. و لهذا رسول اكرم (ص) فرمود: «كسي كه چند دانه خرما يا چند قرص نان و يا چند دينار دارد و قصد انفاق آنها را دارد، در درجه اول بر پدر و مادر خود بايد انفاق كند، و در درجه دوم خودش وزن و فرزندش و در درجه سوم خويشاوندان و برادران مومنش، و در درجه چهارم خيرات و مبرات» اين چهارمي بعد از همه آن ها است. رسول خدا

وقتي كه شنيد كه مردي از انصار مرده و كودكان صغيري از او باقي مانده و او دارائي مختصر خود را در راه خدا داده فرمود «اگر قبلاً به من اطلاع داده بوديد نمي گذاشتم او را در قبرستان مسلمين دفع كنند، او كودكاني باقي مي گذارد كه دستشان پيش مردم دراز باشد» پدرم امام باقر (ع) براي من نقل كرد كه رسول خدا فرموده است كه هميشه در انفاقات خود از عائله خود شروع كنيد، به ترتيب نزديك، كه هر كه نزديكتر است مقدم تر است. علاوه بر همه اينها در نص قرآن كريم از روش شما نهي شده است آنجا كه مي فرمايد: «والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما» [3] . متقين كساني هستند كه در مقام انفاق و بخشش نه تندروي مي كنند و نه كند روي، راه اعتدال را پيش مي گيرند. در آيات زيادي از قرآن نهي مي كند از اسراف و تندروي در بذل و بخشش همانطوريكه از بخل و خست نهي مي كند، قرآن براي اين كار حد وسط و ميانه روي را تعيين كرده است، نه اين كه انسان هرچه دارد به ديگران ببخشد و خودش تهي دست بماند و آنگاه دست به دعا بردارد كه خدايا به من روزي بده، خداوند اين چنين دعائي را هرگز مستجاب نمي كند زيرا پيغمبر اكرم فرمود خداوند دعاي چند دسته را مستجاب نمي كند: الف _ كسي كه از خداوند بدي براي پدر و مادر خود بخواهد. ب _ كسي كه مالش را به قرض داده و از طرف، شاهد و گواه

و سندي نگرفته و او مالش را خورده و حالا دست به دعا برداشته و از خداوند چاره مي خواهد. البته دعاي اين آدم مستجاب نمي شود زيرا او به دست خودش راه چاره را از بين برده و مال خويش را بدون سند و گواه به او داده است. ج _ كسي كه از خداوند دفع شر زن خود را بخواهد زيرا چاره اين كار در دست خود شخص است او مي تواند اگر واقعاً از دست اين زن ناراحت است عقد ازدواج را با طلاق فسخ كند. د _ كسي كه در خانه خود نشسته و دست روي دست گذاشته و از خداوند روزي مي خواهد خداوند در جواب اين بنده مي گويد: «بنده من مگر نه اين است كه من راه حركت و جنبش را براي تو باز كرده ام؟ مگر نه اين است كه من راه حركت و جنبش را براي تو باز كرده ام؟ اعضاء و جوارح صحيح به تو داده ام؟ در خلقت همه اينها هدف و مقصودي در كار بوده شكر اين نعمتها به اين است كه تو اينها را بكار واداري، بنابراين من بين تو و خودم حجت را تمام كرده ام كه در راه طلب گام برداري و دستور مرا راجع به سعي و تلاش اطاعت كني، و با روش ديگران نباشي، و البته اگر با مشيت كلي من سازگار بود به تو روزي وافر خواهم داد و اگر به علل و مصالحي زندگي تو توسعه پيدا نكرد، البته تو سعي خود را كرده، و وظيفه خويش را انجام داده اي، و معذور خواهي بود. ه_ _

كسي كه خداوند به او مال و ثروت فراوان داده و با بذل و بخششهاي زياد آنها را از بين برده، و بعد دست به دعا برداشته كه خدايا به من روزي بده خداوند در جواب او مي گويد: مگر من به تو روزي فراوان ندادم؟ چرا ميانه روي نكردي؟ و_ كسي كه درباره قطع رحم دعا كند. خداوند در قرآن مخصوصاً به پيامبر خويش طرز و روش بخشش را آموخت زيرا داستاني واقع شد كه مبلغي طلا پيش پيامبر بود، و او مي خواست آن ها را به مصرف فقراء برساند، و ميل نداشت حتي يك شب آن پول در خانه اش بماند، لهذا در يك روز طلاها را به اين و آن داد، بامداد سائل ديگري پيدا شد و با اصرار از پيامبر كمك خواست، و پيامبر هم چيزي در دست نداشت كه به سائل بدهد، از اين رو خيلي ناراحت شد، اينجا بود كه آيه قرآن نازل شد، و دستور كار را داد، آيه آمد كه: «ولا تجعل يدك مغلوله الي عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا» [4] نه دست هاي خود را به گردن خود ببندد و نه تمام گشاده داشته باش كه بعد تهي دست بماني، و مورد ملامت فقرا واقع شوي. اينها احاديثي است كه از پيامبر اكرم (ص) رسيده آيات قرآن هم مضون اين احاديث را تاييد مي كند، و البته كساني كه اهل قرآن و مومن به قرآن هستند به مضمون آيات قرآن ايمان دارند. به ابوبكر هنگام مرگ گفته شد، راجع به مالت وصيتي بكن، گفت يك پنجم مالم انفاق شود، و باقي

متعلق به ورثه باشد، و يك پنجم كم نيست. به يك پنجم مال خويش وصيت كرد، و حال آنكه مريض حق دارد در مرض موت تا يك سوم هم وصيت كند، و اگر مي دانست بهتر اين است از تمام حق خود استفاده كند، به يك سوم وصيت مي كرد. سلمان و ابوذر را كه شما به فضل و تقوي و زهد مي شناسيد سيره و روش آنها هم همين طور بود كه گفتم. سلمان وقتي كه نصيب سالانه خويش را از بيت المال مي گرفت به اندازه يك سال مخارج خود را ذخيره مي كرد به او گفتند: «تو با اين همه زهد و تقوي در فكر ذخيره سال هستي؟ شايد همين امروز يا فردا بميري؟ او در جواب گفت «شايد هم نمردم» اي نادانها شما از اين نكته غافليد كه نفس انسان اگر به مقدار كافي وسيله زندگي نداشته باشد، در اطاعت حق كندي و كوتاهي مي كند؛ و همين كه به قدر كافي وسيله فراهم شد آرامي مي گيرد» اما ابوذر، وي چند شتر و چند گوسفند داشت كه از شير آنها استفاده مي كرد و احياناً اگر ميلي در خود به خوردن گوشت مي ديد، و يا مهماني برايش ميرسيد، و يا ديگران را محتاج مي ديد، از گوشت آنها استفاده مي كرد، و اگر مي خواست به ديگران بدهد، براي خودش هم برابر ديگران سهمي منظور مي كرد. چه كسي از اينها زاهدتر بود؟ پيامبر درباره اينها چيزها گفت كه همه مي دانيد، هيچگاه اين اشخاص تمام دارائي خود را به نام زهد و تقوي از دست ندادند و از

اين راهي كه شما امروز پيشنهاد مي كنيد كه مردم از هرچه دارند، صرف نظر كنند و خود و عائله خود را در سختي بگذارند، نرفتند. من به شما اين حديث را از پدرم و او از پدر و اجدادش از رسول خدا نقل كرده اند اخطار مي كنم، رسول خدا فرمود: «ما عجبت من شيء كعجبي من المومن انه ان قرض جسده في دار الدنيا بالمقاريض كان خيراً له و ان مك مابين مشارق الارض و مغاربها كان خيراله... عجيب ترين چيزها حالي است كه مومن پيدا مي كند، اگر بدنش با مقراض قطعه قطعه شود برايش خير و سعادت خواهد بود، و اگر هم ملك شرق و غرب به او داده شود باز برايش خير و سعادت است. امام خطاب به آنان فرمود نمي دانم همين مقدار كه امروز براي شما گفتم كافي است يا بر آن بيفزايم. هيچ مي دانيد كه در صدر اسلام آن وقت كه عده مسلمانان كم بود قانون جهاد اين بود كه يك نفر مسلمان در برابر ده نفر كافر ايستادگي كند، و اگر ايستادگي نمي كرد گناه محسوب مي شد، ولي بعد كه امكانات بيشتري پيدا شد، خداوند به لطف و رحمت خود تخفيف بزرگي داد، و اين قانون را به اين نحو تغيير داد، كه هر فرد مسلمان موظف است كه فقط در برابر دو كافر ايستادگي كند نه بيشتر. از شما مطلبي راجع به قانون قضا و ما حكم قضائي اسلامي سئوال مي كنم. فرض كنيد يكي از شما در محكمه هست و موضوع نفقه زن او در بين است و قاضي حكم مي كند

كه نفقه زنت را بايد بدهي، در اينجا چه مي كنيد؟ آيا عذر مي آورد كه بنده زاهد هستم و از متاع دنيا اعراض كرده ام؟ آيا اين عذر موجه است؟ آيا به عقيده شما حكم به اينكه بايد خرج زنت را بدهي مطابق حق و عدالت است يا آن كه ظلم و جور است؟ اگر بگوئيد اين حكم ظلم و ناحق است يك دروغ واضح گفته ايد، و به همه اهل اسلام با اين تهمت ناروا جور و ستم كرده ايد، و اگر بگوئيد حكم قاضي صحيح است، پس عذر شما باطل است و قبول داريد كه طريقه و روش شما باطل است. مطلب ديگر. مواردي هست كه مسلمان در آن موارد يك سلسله انفاقهائي واجب يا غير واجب انجام مي دهد، مثلاً زكوه يا كفاره مي دهد، حالا اگر فرض كنيم معناي زهد اعراض از زندگي و مايحتاجهاي زندگي است، و فرض كنيم همه مردم مطابق دلخواه شما «زاهد» شدند، و از زندگي و مايحتاج آن روگرداندند، پس تكليف كفارات و صدقات واجب چه مي شود؟ تكليف زكاتهاي واجب چه مي شود؟ مگر نه اين است كه اين صدقات فرض شده كه تهي دستان زندگي بهتري پيدا كنند، اين خود مي رساند كه هدف دين و مقصود از اين مقررات رسيدن به مواهب زندگي و بهره مند شدن از آن است، و اگر مقصود و هدف دين فقير بودن بود، و حد اعلاي تربيت ديني اين بود كه بشر از متاع اين جهان اعراض كند و در فقر و مسكنت و بيچارگي زندگي كند، پس فقرا به آن هدف عالي رسيده اند و

نمي بايست به آنها چيزي داد كه آنها از حال سعادتمندانه خود خارج شوند و نه همه آنها چون غرق در سعادت مي باشند بايد بپذيرند. اساساً اگر حقيقت اين است كه شما مي گوئيد شايسته نيست كه كسي مالي را در كف نگهدارد، بايد هر چه بدستش ميرسد همه را ببخشد و ديگر محلي براي زكوة باقي نمي ماند. پس معلوم مي شود كه شما طريقه بسيار زشت و خطرناكي را پيش گرفته ايد، و به سوي مسلك بدي مردم را دعوت مي كنيد، راهي كه ميرويد و مردم را هم به آن مي خوانيد، ناشي از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت و احاديث پيامبر است، اينها احاديثي نيست كه قابل تشكيك باشد، احاديثي است كه قرآن به صحت آنها گواهي مي دهد، ولي شما احاديث معتبر پيامبر را اگر با روش شما درست در نمي آيد، رد مي كنيد، و اين هم ناداني ديگر است. جواب مرا راجع به قصه سليمان بن داود بدهيد كه از خداوند ملكي را مسالت كرد كه براي كسي بالاتر از آن ميسر نباشد [5] و خداوند هم چنان ملكي به او داد، البته سليمان جز حق نمي خواست، نه خداوند در قرآن و نه هيچ فرد مومني اين را بر سليمان عيب نگرفت كه چرا چنين ملكي را در دنيا خواسته، و همچنين است داستان داود پيغمبر كه قبل از سليمان بود. و همچنين است داستان يوسف و... امام در پايان اين گروه صوفي را مخاطب ساخت و فرمود: «فتادبوا ايها النفر بآداب الله عزوجل للمومنين و اقتصروا علي امرالله و

نهيه و دعوا عنكم ما اشتبه عليكم ممالا علم لكم به وردوا العلم الي اهله توجروا و تعذروا عندالله تبارك و تعالي و كونوا في طلب علم ناسخ القرآن من منسوخه و محكمه... [6] . از اين راه ناصواب دست برداريد، و خود را به آداب واقعي اسلام، تربيت كنيد، از آنچه خدا امر و نهي كرده تجاوز نكنيد، و از پيش خود دستور نتراشيد، در مسائلي كه نمي دانيد مداخله نكنيد، علم آن مسائل را از اهلش بخواهيد، درصدد باشيد كه ناسخ را از منسوخ و محكم را از متشابه و حلال را از حرام باز شناسيد، اين براي شما بهتر و آسانتر و از ناداني دورتر است جهالت را رها كنيد كه طرفدار جهالت زياد است، به خلاف دانش كه طرفداران كمي دارد خداوند فرمودند بالاتر از هر صاحب دانشي دانشمندي است.

پاورقي

[1] سوره حشر آيه ي 91.

[2] سوره دهر آيه ي 8.

[3] سوره فرقان آيه ي 67.

[4] سوره اسراء آيه ي 29.

[5] وهب لي ملكا لاينبغي لاحد عن بعدي. سوره ص آيه ي 35.

[6] مرحوم كليني، فروع كافي ج 5 / 65_ 71 كتاب المعيشه _ تحف العقول و مرحوم استاد شهيد مطهري اين جريان را به صورت داستان، در كتاب داستان راستان ج اول داستان 15 آورده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109