مربی نمونه : تفسیر سوره لقمان

مشخصات كتاب

سرشناسه : سبحانی تبریزی جعفر، 1308 - عنوان و نام پديدآور : مربی نمونه : تفسیر سوره لقمان جعفر سبحانی مشخصات نشر : قم دارالتبلیغ اسلامی قم،مرکز انتشارات [1354]. مشخصات ظاهری : ح 215ص. شابک : 160 ریال وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری. يادداشت : کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است. یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : تفاسیر (سوره لقمان) رده بندی کنگره : BP102/652 /س2م4 1354 رده بندی دیویی : 297/18 شماره کتابشناسی ملی : 2035924

مقدمه

مقدمه

تربيت چيست؟

«تربيت» در لغت به معناي رشد و افزايش است و مربّي فردي است كه اسباب رشد و افزايش مورد تربيت را فراهم مي سازد، و كاري صورت مي دهد كه پديده، كمالات بالقوه خود را به حالت فعليت درآورد; به تعبير ديگر: هر كمالي كه در پديده است مربوط به خود اوست نه مربّي و اگر به مربّي نسبت داده مي شود به خاطر اين است كه او شرايط رشد را فراهم ساخته تا پديده، چهره واقعي خود را نشان دهد، و ما اين حقيقت را با مثالي روشن مي سازيم. باغبان پديد آورنده كمال در درخت نيست بلكه هموار كننده شرايطي است كه خودِ درخت، كمالات خود را نشان دهد; زيرا شاخ و برگ و ميوه هاي رنگارنگ در دل نهال، به صورت بالقوّه نهفته است، امّا در هر شرايطي امكان عرضه كمال نيست، بلكه تا زمين هموار نباشد و ريشه ها فعاليت نكند و درخت از انرژي خورشيد بهره نگيرد و آب به ريشه نرسد امكان اظهار كمال براي آن نيست.

با اين مثال مي توان موقعيت پيامبران و مصلحان و مربيان را ارزيابي نمود.

------------------ صفحه 14

اميرمؤمنان(عليه السلام) در يكي از سخنان خود به اين واقعيت چنين اشاره مي كند: خدا پيامبران را فرستاد تا ميثاقي را كه با انسان از طريق فطرت بسته است بازخواهي كنند، و آنان را به نعمت هاي فراموش شده متذكر سازند، و از طريق تبليغ، بر آنان احتجاج كنند، و انديشه هاي نهفته در خلقت را شكوفا سازند.(1) يكي از مربيان نمونه كه قرآن سخنان حكيمانه او را به عنوان اصول تربيتي مطرح مي كند، لقمان حكيم است. سخنان او در سوره اي كه به نام خود اوست وارد شده و پيوسته مورد نظر عالمان و دانشمندان بوده است. اين كتاب شرحي است گويا از سخنان و اندرزهاي حكيمانه او به ضميمه تفسير ساير آيات اين سوره. در گذشته اين كتاب به زيور طبع آراسته شده بود و هم اكنون با ويراستاري خاصي تقديم علاقه مندان مسايل تربيتي مي شود. قم _ مؤسسه امام صادق(عليه السلام) جعفر سبحاني 26فروردين ماه 1377/17ذيحجة الحرام 1418

------------------

1 . «ليستأدوهم ميثاقَ فطرتِهِ، ويذكّروهم منسيَّ نعمتِه، يحتجُّوا عليهم بالتبليغ، ويثيروا لهم دفائنَ العقول.».

------------------ صفحه 15

پيش گفتار

پيش گفتار

مهندسي انسان ها

1. تربيت چيست؟ 2. كار باغبان ما را با حقيقت تربيت آشنا مي سازد. 3. تربيت كودك بيش از هر چيز به شناخت او نيازمند است. 4. خطرناك ترين تكامل ها، تكامل هاي «يك بعدي» است. 5. تربيت منهاي معنويت، عقيم و بي ثمر است. 6. ناتواني يك دولت بزرگ از اجراي يك اصل اصلاحي. 7. نمونه زنده اي از تربيت هاي ديني.

هر كودك و نوزادي با استعداد و شايستگي خاصي ديده به جهان مي گشايد و دست آفرينش او را در مسير تكامل و خوشبختي قرار مي دهد. سعادت و نيك فرجامي از آنِ كودكي است كه پس از شناخت قابليت و شايستگي ويژه او، به پرورش استعداد وي همت گمارده شود. حقيقت تربيت، جز شناخت ويژگي هاي كودك و فعليت بخشيدن به استعداد و شايستگي هاي پنهاني او، چيز ديگري نيست; به عبارت روشن تر،

------------------ صفحه 16

واقعيت تربيت پس از شناخت شايستگي ها، فراهم ساختن زمينه براي تكامل و پيشرفت همه جانبه موجودي است كه قابليت رشد و نمو را دارد، تا هر نوع كمالي كه به طور قوه نامريي در آن هست، به مرحله بروز برسد. آگاهي از عمل و كار باغبان، ما را به حقيقت تربيت كاملاً آشنا مي سازد. كار يك باغبان چيست؟ او هرگز در نهال و درخت، ايجاد قابليت و شايستگي نمي كند و نهال خشكيده اي كه فاقد استعداد و لياقت باشد، از حوزه كار باغبان خارج است، بلكه كار باغبان، جز فراهم ساختن زمينه هاي گوناگون براي رشد و نمو درخت، چيز ديگري نيست; كار باغبان را مي توان در امور زير خلاصه نمود: 1. آگاهي كامل از خصوصيات نهال يا بذري كه در دل زمين افشانده شده است. بدون آگاهي صحيح از خصوصيات موجودِ در حال رشد، فعاليت هاي او بي ثمر خواهد بود، زيرا هر نهالي در شرايط ويژه اي رشد و نمو مي كند و شايستگي هاي خود را نشان مي دهد; چه بسا شرايطي براي نهالي و بذري مفيد و براي نوع

ديگر مضر و زيان بخش است. 2. فراهم آوردن زمينه هاي رشد و نمو، تا نهال و بذر، لياقت و شايستگي خود را نشان دهد و اين كار غالباً با برداشتن موانع رشد، صورت مي پذيرد و لذا باغبان به شخم زدن زمين و نرم كردن محل ريشه هاي نهال و برچيدن سنگ و كلوخ مي پردازد، باغچه را براي رشد و فعاليت بذر و نهال آماده مي سازد و گاهي براي رسيدن به اين هدف، شاخه هاي كج و معوج را مي زند، تا درخت رشد و نمو كند. 3. رسانيدن كمك هاي لازم براي رشد و نمو: پرورش يك واحد «نبات»،

------------------ صفحه 17

علاوه بر قدرت و نيروي داخلي، به كمك هاي خارجي نيز نياز دارد، تا واحد نبات در پرتو استعداد از اشعه حيات بخش خورشيد و مواد قندي زمين و آب هاي شيرين و ديگر مواد لازم ، بهره مند شود و به كمال مطلوب خود برسد و استعداد و لياقت خود را از طريق برگ و گل و ميوه نشان دهد. در اين مورد چه بسا باغبان ناچار مي شود تغييراتي در واحد نباتي پديد آورد و جهت او را با زدن پيوندهاي مناسب تغيير دهد. 4. مراقبت هاي پي گير از واحد نباتي، مادامي كه در حال رشد و توسعه است. هيچ واحد نباتي كه براي رشد آن، جهت خاصي در نظر گرفته شده است، از اين شرط بي نياز نيست، چه بسا غفلت مربي سبب مي شود موجود نباتي از مسير و جهت خاص خود بيرون رود و به كمال مطلوب برسد. اين تصوير كوچكي است از

وضع كارهاي يك مربي ساده در مورد واحدي نباتي كه هرگز از نظر لطافت و ظرافت و لزوم به كار بستن شيوه هاي مختلف تربيت، به پايه يك هزارم واحد انساني نمي رسد. هرگاه تربيت و پرورش يك نهال، از يك چنين برنامه گسترده و اهميت و موقعيت شايان توجهي برخوردار است، بايد مربيان واحدهاي انساني از عظمت مسؤوليتي كه درباره آنان دارند آگاه شوند و به اصطلاح از اين مجمل، حديث مفصلي بخوانند. عين همان تصوير را كه درباره پرورش يك واحد نباتي يادآور شديم، بايد در مقياس بسيار وسيع تري درباره پرورش انسان كه به صورت نهايي گام در اجتماع مي نهد، پياده كنيم.

------------------ صفحه 18

آگاهي از خصوصيات جسمي و روحي كودك

نخستين مرحله پرورش، آگاهي از خصوصيات جسمي و روحي و شرايط مفيد و زمينه هاي مضر كودك است، ولي متأسفانه نوع مربيان، مخصوصاً پدران و مادران، فاقد اين شرط اساسي تربيت هستند و با اين كه به هيچوجه كودك را نمي شناسند از او انتظارات عجيبي دارند. شگفت انگيز است كه امروز به مهندسي انساني (انساني كه آفريننده و رهبر ماشين است) كمتر از ماشين (ماشيني كه مصنوع فكر انسان است) توجّه مي شود. براي شناختن كار يك ماشين ساده، يا يك ماشين تحرير و يا رانندگي اتومبيل، بايد چندين ماه، وقت صرف درس هاي نظري و تمرين هاي عملي نمود، لكن انسان ها هنگامي كه به عنوان مادر يا پدر مي خواهند كودكي را بپرورانند، هيچ گونه آموزشي نمي بينند; نوع پدر و مادرها تقصير را متوجه كودكان مي كنند و كمتر از خود مي پرسند كه شايد تربيت

آنان بد بوده است. امروز اطلاع بر مقدمات مهندسي انساني، بر هركسي كه با انساني در همكاري و يا رهبري او _ چه در خانه و چه در مدرسه _ سر و كار دارد، اجتناب ناپذير است. انسان ها داراي قوانين و يا مكانيسم و فعل و انفعال هاي اختصاصي هستند; اگر بخواهيم با آنها كار كنيم، بايد مكانيسم و قوانين حاكم بر رفتار آنها را بشناسيم. انسان ها مانند صندوق رمزند; گشودن كتاب روح و قلب آنان و همكاري با آنها، پيش از هر چيز آگاهي و ظرافت مي خواهد، نه زور. قوانين رفتار انساني را بايد مانند قوانين فيزيك و شيمي و فيزيولوژي كشف كرد و نه

------------------ صفحه 19

وضع. وضع پاره اي از مقررات براي رهبري انساني اگر با قوانين اصل فطرت و خواسته هاي آفرينش منطبق نباشد، در خور استقبال و هضم نيست، و گرنه با هيچ قدرت و زوري نمي توان قوانين را بر خلاف سنت معمول، بر انسان تحميل كرد.(1) هرگاه عمل نخست درباره پرورش انسان انجام گرفت; يعني مربي خصوصيات كودك و مكانيسم آفرينش او را درك كرد و معلوم شد كه درباره جهات فردي كودك، مانند رشد تن، پرورش مغز، نموّ شخصيت و پيدايش اعتماد به نفس، چه شيوه و برنامه اي ضرورت دارد و درباره پرورش جهات اجتماعي او چه كارهايي بايد انجام داد تا عضو مؤثر و مفيد براي جامعه شود، در اين موقع، نوبت سه گام ديگر _ كه در تربيت واحد نباتي يادآور شديم _ فرا مي رسد. اين بيان، ما را به حقيقت تربيت و حد و مرز آن آگاه مي

سازد و روشن مي كند كه پرورش يك واحد نهال و يا يك واحد انسان، عملي است آگاهانه كه از جانب فردي قدرتمند و نافذ و مسلط، روي فردي ديگر انجام مي گيرد; در حالي كه عمل داراي ايده و هدف است و هدف، فعليت بخشيدن به تمام لياقت ها و شايستگي هاست و اين نتيجه بدون مراقبت پي گير، جامه عمل نمي پوشد.(2)

------------------

1 . ناصرالدين صاحب الزماني، ديباچه اي بر رهبري، ص 331 و 332. 2 . بنابراين، اساس تربيت را عوامل چهارگانه تشكيل مي دهند و با دقت در جمله هاي متن، هر چهار عاملْ روشن مي شود.

------------------ صفحه 20

تكامل يك بعدي

تكامل صحيح، آن است كه در تمام شؤون فردِ مورد تربيت صورت گيرد; زيرا تكامل در يك جهت و عقب ماندگي در جهات ديگر، مايه نابودي فرد است; مثلاً هرگاه در تكامل جسمي و مادي كودك، تنها قلب او رشد كند، ولي اعضاي ديگر او اصلاً رشد نكنند و يا رشد آنها متناسب با رشد قلب كودك نباشد، چنين تكامل يك بعدي، مايه مرگ مي شود. عين همين مطلب در مجموع شؤون انسان نيز حكم فرماست. هرگاه فشار رشد و نمو، روي جنبه هاي مادي و غرايز نفساني قرار گيرد و جهات ديگر زندگي او مورد غفلت واقع شود، نام اين تكامل، تكامل يك بعدي و تكامل غير صحيح خواهد بود و تنها آن تكامل، صحيح و ضامن بقاست كه در تمام جوانب و جهات موجودِ در حال رشد صورت پذيرد و همه جهات با نظام خاصي رو به جلو گام نهند. نقطه ضعف مكتب اخلاقي غرب اين است

كه تنها به يك بعد از ابعاد روح انسان تكيه مي كند و ابعاد ديگر روح انسان را ناديده مي گيرد; مثلاً هر نوع مكتب تربيتي كه بر اساس روان شناسي «فرويد» استوار شود، شخصيت انسان را از طريق غرايز، تجزيه و تحليل كرده و از ميان غرايز، بر شهوت و تمايلات جنسي تكيه مي كند و در نتيجه، شخصيت و منش واقعي انسان در شهوت و امور جنسي خلاصه مي شود و ديگر ابعاد روح انسان _ كه روان شناسي روز بر آنها دست يافته _ مورد غفلت قرار مي گيرد. اين گروه از علماي روان شناس و متخصصان امور تربيتي، انسان را از ديده شهوت و عينك تمايلات جنسي بررسي مي كنند و بر اثر محدوديت شيوه

------------------ صفحه 21

بحث، از ديگر كرانه هاي وجود او غافل و بي خبرند و ضرر اين گروه از كارشناسان امور تربيتي، بسيار سهمگين و هولناك است. برخي ديگر از كارشناسان امور تربيتي _ كه تمايلات ماترياليستي و مادي گري دارند و زيربناي افكار آنان را اصالت ماده و انكار ماوراي آن تشكيل مي دهد _ در روش بحث خود غالباً به پرورش تن اهميت مي دهند، نه روح و روان و به جاي تعديل غرايز و رهبري آن، به ارضا و اشباع هر چه بيشتر آن مي پردازند اصلاح آن; با سواداني مي پرورانند كه زمين و فضا و دريا را جولانگاه خود قرار مي دهند و با روشن كردن جرقه اي، جهان را به آتش مي كشند، نه انسان هاي كاملي كه به فضايل انساني آراسته شوند و نوع پروري و تفاهم را پيشه

خود سازند. در اين نظام هاي اخلاقي _ خواه از كشورهايي برخيزد كه رسماً به مادي گري و ماده پرستي و انكار ماوراي طبيعت معروف هستند و يا از كشورهايي كه هنوز حفظ صليب و خدايان سه گانه، مايه افتخار و مباهات آنهاست _ خلأ روحي انسان تنها با دانش، حرص تسلط بر منابع طبيعي و انرژي هاي جهان، گسترش و توسعه قدرت و اشباع غرايز پر مي شود و ديگر در فضاي روح انسان، جايگاهي براي ملكات انساني و فضايل اخلاقي _ كه شرق و شرقي به آن مي نازد _ باقي نمي ماند. مسابقه دولت هاي بزرگ جهان _ كه براي علوم تربيتي و انساني، ده ها دانشكده و صدها متفكر استاد دارند _ در ساختن سلاح هاي مخرب و ويرانگر، در گسترش پايگاه هاي نظامي، در استخدام مغزهاي علمي براي تحصيل نيروي رزمي بيشتر، گواه زنده بر گفتار ماست; زيرا با وجود گسترش

------------------ صفحه 22

علوم انساني و تربيتي و با وجود پيدايش رشته ها و شاخه هاي فراوان براي علوم انساني، غالباً كوشش هاي دانشمندان اين علوم در رهبري اجتماع به سوي يك سعادت واقعي، عقيم و بي نتيجه مانده است علت بزرگ عقيم ماندن تلاش ها اين است كه نظام تربيتي بر اساس مادي گري و ماده پرستي و انقطاع از خدا و ماوراي طبيعت است; روش هايي است بر اساس فيزيك و غفلت از متافيزيك و چون تربيت در چنين نظام هايي، يك بُعدي است، نمي تواند به نتيجه مطلوب برسد. بنابراين، براي رسيدن به هدف عالي، چاره اي جز اين نيست كه دگرگوني عظيم در سيستم هاي

تربيتي و نظام هاي پرورشي پديد آيد و متدهاي تربيتي بر اساس «متافيزيك» و اعتقاد به خداي بزرگ استوار شود; خدايي كه بشر را با مسؤوليت هاي بزرگ آفريده است و در سراي ديگر _ كه آغاز زندگي نو است _ به تمام اين مسؤوليت ها دقيقاً رسيدگي خواهد شد و هر فردي متناسب كردار و رفتار خود، كيفر و پاداش خواهد داشت. زماني كه اعتقاد به خدا و مذهب و توجه به سراي ديگر، اساس نظام هاي تربيتي انسان ها را تشكيل ندهد، كليه كوشش هاي بين المللي و منطقه اي براي اصلاح جوامع، عقيم و بي ثمر خواهد ماند. گواه زنده

اكنون در اين جا تلاش يك ملت بزرگ صنعتي را كه سنت هاي اصيل ديني را به دست فراموشي سپرده اند و دين و مذهب، جز لعابي شيرين، روي مادي گري تلخ آنان نيست، براي اجراي يك برنامه اصلاحي، يادآور مي شويم

------------------ صفحه 23

تا روشن شود كه چرا آن تلاش بزرگ و همه جانبه، عقيم و بي نتيجه ماند و چرا با آن همه تبليغات از طريق كليه وسايل ارتباط جمعي نتوانستند به اصلاح گوشه اي از اجتماع خود موفق گردند و جامعه خود را از يك كردار زشت و نوشيدن يك مايع مسموم و ويرانگر باز دارند. اين پرسش، يك پاسخ بيش ندارد و آن اين كه آنان در تلاش و كوشش خود، روي اصول مادي گري تكيه كرده و از نيروي مذهب و اعتقاد به مسؤوليت هاي دروني، كمك نگرفتند. توضيح اين كه دولت آمريكا پيش از جنگ جهاني دوم تصميم گرفت با نوشابه هاي الكلي به شدت

مبارزه كند و ملت آمريكا را از چنگال اين سم كشنده برهاند. دولت آمريكا براي مبارزه با مشروب خواري به كليه وسايل از قبيل مجلات و جرايد و سخنراني ها و فيلم ها متوسل شد و براي تبليغ بر ضد استعمال مشروبات الكلي، بيش از شصت ميليون دلار صرف كرد و بالغ بر ده ميليون صفحه كتاب و مجله و نشريه براي اين منظور منتشر ساخت و در ظرف چهارده سال مبارزه، مبلغي در حدود 250ميليون ليره براي اجراي قانون تحريم نوشابه هاي الكي صرف كرد و سيصد نفر را در اين جريان اعدام كرد و 532335 نفر را به زندان افكند و در حدود شانزده ميليون ليره بابت جريمه قاچاق مشروبات الكلي گرفت و معادل 404 ميليون ليره املاك مصادره كرد، ولي كليه اين مبارزات جز عشق و شيفتگي به صرف الكل سودي به بار نياورد، تا سرانجام در سال 1933م. ناگزير آن قانون را نقض كرد و مشروبات الكلي را به كلي آزاد ساخت.(1)

------------------

1 . ماذا خسر الإسلام بانحطاط المسلمين، ص 80.

------------------ صفحه 24

چرا دولت بزرگي مانند آمريكا از اجراي يك قانون عاجز و ناتوان ماند، و هر نوع كوشش و شدت عمل با بن بست كامل رو به رو گرديد؟ اين كار، يك علت بيش ندارد و آن اين كه زيربناي مسائل تربيتي را در انسان هاي بزرگ، اعتقادات مذهبي و علايق معنوي تشكيل مي دهد، و چون چنين زيربنايي در غرب، بسيار ضعيف و ناتوان است، از اين جهت كوشش نيرومندترين دولت هاي جهان عقيم ماند. در برابر اين تلاش بي ثمر، به گزارش گزارش گر تهران درباره

روز بيست ويكم ماه رمضان گوش فرا دهيد: تهران ديروز آرام و بي حادثه بود، پزشك قانوني بي كار مانده بود و در كلانتري ها از پرونده و متهم خبري نبود. ديروز آرام ترين روز سال بود و تقريباً هيچ حادثه اي رخ نداد و اداره پزشكي قانوني تهران، ديروز حتي يك جسد براي معاينه نداشت. پزشك كشيك گفت: تمام روز حتي يك جسد به اداره پزشكي قانوني نياوردند، در 24ساعت گذشته هيچ حادثه اي كه منجر به مرگ كسي بشود، در شهر تهران اتفاق نيفتاد و به قول معروف: آب از آب تكان نخورد. در كلانتري ها و پاسگاه هاي ژاندارمري نيز اين وضع حكمفرما بود. مأموران كلانتري ها مي گفتند: اكثر مردها ديروز در خانه هايشان بودند و اگر اختلافي بين آنها و همسرانشان اتفاق مي افتاد، به احترام شهادت مولاي متقيان، علي بن ابي طالب(عليه السلام) از ادامه آن صرف نظر مي كردند و به همين دليل، پرونده اي درباره اختلافات زناشويي تشكيل نشد. اين نوع آرامش و انضباط، مخصوص روز بيست و يكم ماه رمضان

------------------ صفحه 25

نيست، در تمام ايام سوگواري، مخصوصاً در تمام ماه رمضان به نسبت خاصي حكمفرماست و ما را به قدرت و اهميت مذهب در حفظ نظام و اجراي قانون، رهبري نموده و مي رساند كه شرق و شرقي چه گنجيه پنهاني در اختيار دارند و گروهي كه بدون آگاهي از اهميت مذهب، در تضعيف قدرت مذهب مي كوشند، چه لطمه هاي بزرگ و غير قابل جبراني بر اين گنجينه خود وارد مي سازند. كتابي كه هم اكنون به خوانندگان گرامي تقديم مي گردد، حاوي

يك رشته اصول اخلاقي و اجتماعي است كه پدري دلسوز و مربي نمونه، فرزند خود را با آنها آشنا كرده است و نام اين مربي نمونه «لقمان حكيم» است كه با بينش كاملاً صحيح و واقع بينانه، چنين اصولي را در اختيار ما نهاده است و از نظر اهميت به پايه اي رسيده است كه خداوند بزرگ آنها را در كتاب آسماني ما نقل كرده است. تشريح سخنان اين حكيم الهي كه در سوره لقمان وارد شده است، ما را بر آن داشت كه مجموع سوره را تفسير نموده و آن را به استادان تربيت و مربيان دلسوز كه مي خواهند از اصول تربيت ديني آگاه گردند، تقديم مي داريم. محتويات اين كتاب قبلاً در مجله وزين درس هايي از مكتب اسلام طي سال هاي ششم و هفتم مجله منتشر گرديده و هم اكنون به صورت كامل تري در اختيار خوانندگان گرامي قرار مي گيرد. جعفر سبحاني 2ربيع الآخر 1397 قم _ حوزه علميّه

------------------ صفحه 26 ------------------ صفحه 27

1- آشنايي با خصوصيات سوره لقمان

1- آشنايي با خصوصيات سوره لقمان

آيات اين سوره مكّي است

سوره لقمان، سي و يكمين سوره از سوره هاي صد و چهارده گانه قرآن است كه شماره آيات آن از 34 آيه تجاوز نمي كند. مفسران اسلامي اتفاق نظر دارند كه مجموع آيه هاي اين سوره در مكه نازل گرديده است، لذا مي گويند: سوره لقمان از سوره هاي مكي است، جز آيه هاي 27 و 28 و 29 كه در مدينه نازل گرديده است و به دستور پيامبر در اين سوره قرار گرفته اند. ولي هرگز دليل قطعي نداريم كه اين سه آيه

در مدينه نازل شده است، بلكه با توجه به مفاد آنها كه مانند بيشتر آيات مكي، درباره مبدأ و معاد بحث مي كنند، مي توان گفت كه اين سه آيه نيز در مكه نازل گرديده است; از اين جهت مي توان گفت: مجموع آيات اين سوره مكي است. اهداف سوره

همگي مي دانيم كه هر سوره اي از سوره هاي قرآن، با اين كه از آيات

------------------ صفحه 28

مختلفي كه هر كدام براي خود مفاد خاصي دارند، تشكيل شده است; مع الوصف; مجموع آيات هر سوره، هدف يا اهدافي را تعقيب مي كند كه با در نظر گرفتن آيات يك سوره، هدف آن، روشن و آشكار مي گردد. هدف اساسي از 34 آيه سوره لقمان ، مبارزه با شرك و دوگانه پرستي و ايجاد توجه به خدا و سراي ديگر است و با بررسي مجموع آيه هاي اين سوره، خواهيم ديد كه غرض نهايي از تشريح اسرار آفرينش و طرح مواعظ بزرگ دانشمند جامعه بني اسرائيل«لقمان»، همان توجه به خداي يگانه و محو آثار شرك و بت پرستي است. دستورهاي اخلاقي و اجتماعي لقمان، آن چنان مهم و سازنده است كه آفريدگار جهان سخنان و انديشه هاي عالي او را در اين سوره به عنوان عالي ترين نسخه سعادت و برنامه زندگي براي ما فرو فرستاده است و چون پاره اي از آيات سوره مورد بحث را سخنان حكيمانه او تشكيل مي دهد، از اين جهت نام آن حكيم روي اين سوره نهاده شده و مي گويند: «سوره لقمان» يعني سوره اي كه در لابه لاي آيات آن، سخنان و اندرزهاي لقمان حكيم وارد شده

است. اكنون وقت آن رسيده است كه به تفسير آيات بپردازيم.

------------------ صفحه 29

2- پژوهشي درباره حروف مقطّعه قرآن

2- پژوهشي درباره حروف مقطّعه قرآن

بسم اللّه الرحمن الرحيم

1. (الم);

«الف لام ميم.» اين سوره، بسان 28سوره ديگر با حروفي آغاز شده است كه در اصطلاح مفسران، آنها را «فواتح السور» و يا «حروف مقطعه» مي نامند و مجموع حروفي كه در آغاز 29سوره وارد شده اند، چهارده تاست و آنها عبارتند از: الف، لام، ميم، صاد، راء، كاف، هاء ، يا، عين، طاء، سين، حاء، قاف و نون، و همه اين حروف در جمله زير جمع شده اند: «صراط علي حقّ نمسكه; راه علي حق است، ما به آن چنگ مي زنيم.» مفسران در تفسير اين حروف به بحث و گفتگو پرداخته و اقوال و آراي زيادي در تفسير اين حروف بيان نموده اند و ما از ميان آنها يك نظر را كه با دلايل محكم واستوار همراه بوده و از ناحيه پيشوايان معصوم نيز تأييد شده است، تشريح مي كنيم.

------------------ صفحه 30

قرآن از اين حروف تشكيل يافته است

اين حروف به عنوان نمونه هايي از حروف تهجي در آغاز برخي از سوره ها آمده اند و هدف از آوردن آنها اين است كه قرآن مجيد از اين حروف، تركيب يافته، و اين سوره ها و آيات كه همه بشر در مقابله با آن عاجز و ناتوان مانده اند، از اين مواد و عناصرْ تشكيل يافته و در حقيقت «خميرمايه» قرآن، همين حروف و مانند آنهاست. اگر فكر مي كنيد كه قرآن ساخته و پرداخته فكر «محمد»(صلي الله عليه وآله وسلم) بوده و او با فكر بشري خود،

از اين حروف، قرآن را ساخته است، شما نيز برخيزيد از همين مواد كه در اختيار همگي است، به كمك يكديگر سوره اي مانند سوره هاي آن بسازيد و حجت و دليل او را ابطال نماييد و اگر با داشتن چنين امكانات در مقام مبارزه، با شكست رو به رو شديد، بايد اذعان كنيد كه قرآن ساخته فكر بشر نيست، بلكه وحي الهي است كه بر او نازل گرديده است. اصولاً تفاوت «اعجاز» و «صنعت» در اين است كه پيامبران پيوسته براي وصول به هدف و مطلوب، از وسايل بسيار ساده اي استفاده مي كردند و امر بسيط و ساده اي را پايه براي وصول به هدف خارق العاده قرار مي دادند، بر خلاف صنعتگران كه از وسايل پيچيده علمي و دقيق كه حقيقت آن براي نوع مردم معلوم نيست، براي نيل به هدف استفاده مي كنند. وسيله موسي براي اعجاز، همان عصاي خشك و بي روح و ساده او بود كه آن را در همه موارد، حتي در بردن گوسفندان خود به كار مي برد، و در مقام اعجاز همان وسيله را نيز به كار مي برد كه همگان با ديدگان ديده بودند كه چوب خشكي است كه به صورت حيوان درنده اي مي آمد و در حالي كه

------------------ صفحه 31

جادوگران مصر از ابزار پيچيده و ريسمان هاي مملو از جيوه استفاده مي كردند، كه نوع مردم از حقيقت آن آگاه نبودند. پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) با ساده ترين وسيله به سوي آسمان ها پرواز كرد، در حالي كه «فضانوردان شرق و غرب به وسيله «آپولوها» به سوي فضا مي روند

و يا گام در ماه مي نهند; وسيله اي كه براي ساختن يك واحد آن از سيصد هزار مغز انساني و صدها دستگاه «الكتروني» كمك مي گيرند و هزاران مهندس و تكنسين و دانشمندان فيزيكدان و شيميدان و... در تركيب قطعات و ساختن اجزاي آن تشريك مساعي كرده و سفينه را با دستگاه هاي متعددي به پرواز در مي آورند. قرآن نيز كه معجزه جاويدان پيامبر خاتم است، از اين راه وارد شده و از ساده ترين ابزار «حروف الفبايي» به عالي ترين هدف (كتابي كه بشر پس از گذشت چهارده قرن نتوانسته است مانند آن را بياورد) دست يافته است و از ساده ترين ابزار كه در اختيار همگاني قرار داشت، كتابي ساخته است كه كلمات آن موزون و معاني بزرگي در بر دارد; جمله هاي آن مرتب و كلمات آن در بلندترين پايه از فصاحت قرار دارند، و معاني بلند و ژرف را در قالب زيباترين الفاظ مي ريزد كه تاكنون نظيري بر آن ديده نشده است. هدف از آوردن اين حروف در آغاز 29سوره، اشاره به اين است كه اي مردم! اساس و ريشه اين قرآن را همين حروف تشكيل مي دهد و ابزاري كه در اختيار من است در دسترس شما نيز قرار دارد; هرگاه تصور مي كنيد كه اين كتاب، مصنوع فكر من و ساخته انديشه بشر است، برخيزيد از اين ابزار و اسباب سوره اي بسان يكي از سوره هاي قرآن بسازيد. اين نظر، گذشته از اين كه مؤيد قرآني دارد، چنان كه خواهيم گفت:

------------------ صفحه 32

مورد تأييد رواياتي است كه از پيشوايان معصوم وارد شده است.

شيخ صدوق از امام عسكري(عليه السلام) نقل مي كند:«قريش و يهود به قرآن تهمت زدند و آن را جادو تصور كردند، در حالي كه خدا مي گويد:(الم ذلِكَ الْكِتاب) يعني اي محمد! اين كتابي كه برايت فرستاده ام از همان حروف «الف»، «لام» و «ميم» تركيب و تشكيل يافته است و اين كتاب كه به زبان شما نازل شده، از حروفي مركب شده است كه با آن سخن مي گوييد، هرگاه در اين نسبت راستگو هستيد، برخيزيد و به كمك يكديگر بشتابيد و نظير آن را بياوريد».(1) پيشواي هشتم در حديثي كه درباره قرآن، نه حرف مقطعه سخن مي گويد، جمله اي دارد كه تا حدّي مؤيد اين است، آن جا كه مي فرمايد:

------------------

1 . تفسير برهان، ج1، ص 34.

------------------ صفحه 33

خداوند بزرگ، قرآن را با حروفي نازل كرد كه تمام عرب با آن سخن مي گفتند. سپس فرمود: هرگاه انس و جن دور هم گرد آيند و نظير اين قرآن را بياورند، نخواهند توانست، هر چند يكديگر را پشتيباني نمايند.(1) مؤيد اين نظر، اين است كه در سوره هاي بيست ونه گانه كه با اين حروف آغاز شده اند، جز در سوره هاي مريم، عنكبوت، روم و قلم، در همگي پس از ذكر اين حروف سخن از قرآن و كتاب به ميان آمده است: مثلاً در سوره بقره مي فرمايد: (الم* ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ); «اين است كتابي كه در آن شك و ترديدي نيست.» و در سوره آل عمران مي فرمايد: (الم* اَللّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ * نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ...); «خداوندي كه جز او خدايي نيست،

اوست زنده و بي نياز. كتاب را بر تونازل كرده است.» و همچنين بسياري از سوره هاي ديگر كه اين حروف در آغاز آنها وارد شده است.

------------------

1 . «إِنّ اللّهَ تبارَكَ وَتعالي أنْزلَ هذا القُرآنَ بِهِذه الحُروفِ الّتي يَتَداوَلُها جَميعُ العَربِ ثُمّّ قالَ: (لَئِن اجْتَمَعتِ الإِنْسُ وَالجِنُّ عَلي أَنْ يأْتُوا بِمِثْلِ هذَ القُرآن لا يَأْتُونَ بِمِثِلهِ وَلَو كانَ بَعضُهُمْ لِبَعْض ظَهيراً)».(توحيد صدوق، ص 162).

------------------ صفحه 34 ------------------ صفحه 35

3- نشانه هاي نيكوكاران

3- نشانه هاي نيكوكاران

2.(تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكيمِ); «اين است آيه هاي سراسر حكمت.» 3. (هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنينَ); «براي نيكوكاران هدايت و رحمت است.» 4. (الَّذِينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ); «كساني كه نماز مي گزارند و زكات مي دهند و به جهان ديگر ايمان دارند.» 5. (أُولئِكَ عَلي هُدًي مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); «آنها از جانب خداوند هدايت يافته اند، و آنان رستگارانند.» بررسي آيات قرآن به روشني، اين مطلب را ثابت مي كند كه آيين پيامبر اسلام، آيين جهاني و دين او خاتم اديان و شخص وي خاتم پيامبران است، و در اين باره آيات متعددي در قرآن وارد شده است كه فقط به نقل دو آيه اكتفا

------------------ صفحه 36

مي كنيم: 1.(يا أَيُّها النّاسُ إِنّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً);(1) «اي مردم! من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم.» اين آيه به روشني گواه بر اين است كه آيين اسلام، آيين جهاني است و به منطقه اي اختصاص ندارد. 2. (ما كانَ مُحَمَّداً أَبا أَحَد مِنْ رِجالِكُمْ ولكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيماً);(2) «محمد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه

فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خداوند از هر چيز آگاه است.» خداوند براي تثبيت عمومي بودن رسالت وي، هنگامي كه درباره كتاب او(قرآن) سخن مي گويد، آن را راهنماي جهانيان معرفي مي كند: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرآنُ هُدًي لِلنّاسِ وَبَيِّنات مِنَ الْهُدي وَالْفُرقانِ);(3) «ماه رمضان ، ماهي است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است; قرآني كه براي هدايت عموم مردم نازل شده و در آن دلايلي است كه موجب هدايت و جدا كننده حق از باطل است.» اين آيات و مانند آنها مي رساند كه نبوت پيامبر اسلام، جهاني است، حتي فيض معنوي قرآن كه همان هدايت و راهنمايي است، به گروه معيني

------------------

1 . اعراف(7) آيه 158. 2 . احزاب(33 آيه 40. 3 . بقره(2) آيه 185.

------------------ صفحه 37

اختصاص ندارد. ولي در سومين آيه مورد بحث، صريحاً مي فرمايد كه تنها آن گروه از قرآن بهره مند مي گردند كه نيكوكار باشند; چنان كه مي فرمايد: (هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنينَ); «براي نيكوكاران مايه هدايت و رحمت است.» اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه هرگاه فيض معنوي قرآن در شعاع وسيع و همگاني است، پس چرا در آيه مورد بحث، بهره گيري از آن را به نيكوكاران اختصاص داده است. پاسخ اين سؤال روشن است و آن اين كه: قرآن كه نسخه سعادت است كه براي هدايت همگان فرو فرستاده شده است و هدف از بعثت پيامبر خاتم نيز همين است و بس، امّا تنها آن گروه از آن بهره مند مي گردند كه خود را در مسير هدايت قرار داده و آماده بهره گيري باشند و

تا فردي آماده هدايت و بهره مندي نباشد، هرگز قرآن به حال او سودي نمي بخشد. مثلاً باران رحمت الهي بر دشت و دمن مي ريزد و سراسر صحرا را فرا مي گيرد، تنها آن گروه از كشاورزان بهره مند مي شوند كه زمين را براي كشت آماده كرده و دانه در آن پاشيده باشند. بنابراين، هم صحيح است بگوييم كه قرآن براي هدايت همه مردم فرو فرستاده شده است، زيرا انگيزه از نزول قرآنْ هدايت همه جهانيان است; و هم صحيح است كه بگوييم: تنها آن گروه از آن بهره مند مي شوند كه نيكوكار باشند. خلاصه، هدف از نزول قرآن، هدايت همگان است، هر چند نتيجه اش

------------------ صفحه 38

از آن گروهي است كه آماده بهره برداري باشند. روي اين بيان روشن مي شود كه چرا خدا قرآن را تنها شفا و رحمت براي افراد با ايمان مي داند، مي فرمايد: (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ);(1) «آياتي از قرآن مي فرستم كه مايه شفا و وسيله رحمت براي گروه با ايمان است.» قرآن در عين اين كه نجات دهنده انسان ها از بيماري هاي فردي و اجتماعي، و مايه رحمت براي همه جهانيان است، ولي تنها آن گروه از اين خوان گسترده بهره مند مي شوند كه آماده بهره مندي باشند. گروه ديگري كه در آنها آمادگي وجود ندارد، نه تنها بهره اي نمي برند، بلكه با شنيدن آياتي از قرآن از حق روي گردان شده و گامي به عقب مي نهند; چنان كه مي فرمايد: (وَلَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَما يَزيدُهُمْ إِلاّ نُفُوراً);(2) «ما در اين

قرآن به طور تفصيل درباره موضوعاتي سخن گفتيم، ولي نسبت به مشركان نيز جز دوري از حق نتيجه اي نمي بخشد». از اين جهت، قرآن پس از آن كه خود را شفا دهنده و مايه رحمت براي گروه با ايمان مي داند، صريحاً اعلام مي دارد كه گروه ظالم و ستمگر از اين قرآن جز زيان بهره اي نمي برند. زيرا قرآن با دلايل روشن، حجت را بر گروه هاي منحرف تمام كرده، و

------------------

1 . اسراء(17) آيه 82. 2 . همان، آيه 41.

------------------ صفحه 39

زبان آنان را در روز رستاخيز مي بندد; ديگر نمي توانند بگويند: پروردگارا ما را معذور بدار و ما به وظايف و تكاليف خود جاهل و نادان بوديم، بلكه به آنان خطاب مي شد: (قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَكذلِكَ الْيَومَ تُنْسي);(1) «خداوند به آنان مي گويد: آيات و پيامبران ما به سوي تو آمدند، ولي تو آنها را به دست فراموشي سپردي و امروز نيز تو فراموش مي شوي». خود قرآن بار ديگر اين حقيقت را به روشن ترين وجه، ضمن آيه اي بيان مي كند و مي فرمايد: (يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثيراً وَما يُضِلُّ بِهِ إِلاّ الْفاسِقينَ);(2) «]با مثل هاي[ قرآن گروهي گمراه و گروه زيادي هدايت مي شوند و جز بدكاران كسي گمراه نمي گردد.» مولوي اين حقيقت را در ضمن مثلي مجسم مي كند و مي گويد: مثل قرآن مانند طناب چاه است كه گروهي به وسيله آن از چاه بيرون مي آيند و برخي به وسيله آن در درون آن وارد مي شوند، اين تقصير طناب نيست، بلكه تقصير آن كسي

است كه از آن به طور معكوس استفاده مي كند; چنان كه مي گويد: از خدا مي خواه تا زين نكته ها *** در نلغزي و رسي در انتها ز آن كه از قرآن بسي گمره شدند *** زين رسن قومي درونِ چَه شدند مر رسن را نيست جرمي اي عنود *** چون تو را سوداي سر بالا نبود

------------------

1 . طه(20) آيه 126. 2 . بقره(2) آيه 26.

------------------ صفحه 40

نكات آيات

1. در آيه دوم از آيات مورد بحث مي فرمايد:(الكِتابُ الحَكيم).همگي مي دانيم كه حكيم يكي از اسما و صفات خداست. قرآن مجيد به طور مكرر خدا را به اين صفت توصيف نموده است. حكيم به كسي مي گويند كه هر كاري را تحت ضابطه اي و براي هدفي انجام دهد(1) و از كارهاي لغو و بيهوده بپرهيزد. ولي در اين آيه، خود قرآن با اين صفت توصيف شده است و هدف از آن، بالا بردن مقام قرآن است كه آن چنان سخنان او حكيمانه و سراسر حكمت است كه گويا خود حكيم است و سخن مي گويد. 2. در آيات مورد بحث، نيكوكاران با سه صفت زير معرفي شده اند: الف) (يُقِيمُونَ الصَّلوةَ): نماز مي گزارند و نماز مايه رابطه انسان با خداست. ب) (و يُؤْتُونَ الزَّكوةَ): زكات مي دهند كه عامل ارتباط انسان با اجتماع است. ت) (بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ): به سراي ديگر مؤمن باشند و ايمان به روز بازپسين، زيربناي تربيت ديني و ضامن اجراي تمام قوانين آسماني است. صفات گروه نيكوكار، منحصر به اين سه صفت نيست، ولي از ميان آنها اين سه صفت را كه از برجسته

ترين صفات آنهاست، اختيار نموده و يادآور شده است و در هر كس اين سه صفت باشد، ديگر صفات نيكوكاري در او

------------------

1 . از قديم الأيام، حكيم را چنين تعريف كرده اند:«مَنْ يَضَعُ الأشياءُ مَواضِعَها.»

------------------ صفحه 41

جمع مي گردد. و در آيه پنجم چنين نتيجه گيري مي كند: گروهي كه واجد صفات ياد شده هستند، هدايت يافتگان واقعي و رستگاران حقيقي مي باشند; چنان كه مي فرمايد: (أُولئِكَ عَلي هُدًي مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ);(1) «آنان از جانب خداوند هدايت يافته اند و آنان رستگارانند.»

------------------

1 . بقره(2) آيه 5.

------------------ صفحه 42 صفحه 43

4-سرگرمي هاي ناسالم

4-سرگرمي هاي ناسالم

6.(وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَيَتَّخِذَها هُزُواً أُولئكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ); «برخي از مردم داستان هاي باطل را مي خرند ]انتخاب مي كنند[ تا مردم را ندانسته از راه خدا (قرآن) باز دارند، و آيات قرآن را استهزا كنند; براي آنان است عذاب خوار كنند.» تاريخ اسلام گواهي مي دهد كه مخالفان پيامبر گرامي از راه هاي گوناگوني وارد مبارزه شده و مخالفت و كارشكني خود را آغاز نمودند و فهرست برخي از پيكارهاي ناجوانمردانه آنان به قرار زير است: 1. حربه تهمت

آنان با تهمت هاي ناروا از قبيل شاعر، كاهن، مجنون و ساحر خواستند كه از نفوذ سخن او بكاهند، ولي پيشرفت چشمگير اسلام در ميان طبقات گوناگون، ثابت نمود كه وي بالاتر از آن است كه اين تهمت ها به او بچسبد.

------------------ صفحه 44

2. آزار پيروان

آزار و زجر و شكنجه و كشتن پيروان پيامبر، يكي ديگر از نقشه هاي شوم آنان بود كه

به اين وسيله مي خواستند از گسترش نفوذ سخن او بكاهند، ولي مقاومت پيروان وي در برابر هر نوع شكنجه و تهديد، سران قريش را مدهوش ساخت و همگي از ارادت و اخلاص علاقه مندان محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) انگشت تعجب به دندان گرفنتد، تا آن جا كه ابوسفيان مي گفت: من قيصر و كسري را ديده ام، ولي هيچ كس را در ميان پيروانش به عظمت محمد(صلي الله عليه وآله وسلم) نيافتم كه در راه اعتلا و هدف او اين قدر جانباز و فداكار باشند. 3. دعوت از داستانسراي بزرگ عرب

آنان در جذبه روحي قرآن سخت در شگفت و تعجب بودند و تصور مي كردند كه علت سر و دست شكستن مردم براي شنيدن آيات آن، همان داستان ها و سرگذشت اقوام پيشين است; از اين جهت «نضر بن حارث»، داستانسراي بزرگ عرب حاضر شد كه در مواقع خاصي در كوچه و بازار به نقل داستان هاي قهرمانان«ايران» بپردازد و از اين طريق افراد را از گرايش به رسول خدا باز دارد. اين نقشه به قدري احمقانه بود كه خود قريش از شنيدن داستان هاي او خسته و از دور او پراكنده شدند. شيوه مبارزه آنان با پيامبر، منحصر به آنچه كه گفته شد نبود، بلكه براي خاموش ساختن چراغ توحيد از طرق و راه هاي ديگري وارد شده اند كه ما مشروح آنها را در كتاب فروغ ابديت آورده ايم. آيه مورد بحث به جهت انتقاد از عمل نضر بن حارث نازل شده است.

------------------ صفحه 45

«نضر» بازرگاني بود كه گاه گاهي به ايران مسافرت مي كرد و با داستانسرايان

معروف ايران انس و الفتي داشت و در ضمن، داستان هاي مربوط به رستم و اسفنديار را ياد مي گرفت و يك مشت كتاب هاي رمان و داستان خريداري مي كرد. وي موقع بازگشت به مكه به خاطر سرگرم كردن و باز داشتن مردم از شنيدن قرآن، معركه هايي برپا مي كرد و شروع به نقّالي مي نمود و مي گفت: اگر محمد، سرگذشت عاد و ثمود مي گويد، من نيز داستان و جريان قهرماني هاي رستم و اسفنديار را مي گويم. نكات آيه

1. نضر براي هدف هاي پليدي اين داستان ها را تهيه و كتاب هاي مربوط به اين رشته را خريداري مي كرد; چنان كه مي فرمايد: (وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ); «برخي از مردم هستند كه داستان هاي باطل را مي خرند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند.» 2.او نه تنها خود گمراه بود، بلكه گروهي را نيز ناخودآگاه از حق باز مي داشت، قلب و روح آنان با سخنان باطل مملو مي شد، ديگر مجال براي شنيدن آيات الهي پيدا نمي كردند; چنان كه مي فرمايد: (لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ بِغَيْرِ عِلْم); «تا مردم ناآگاه را از راه خدا ]قرآن[ گمراه سازد و باز دارد.»

------------------ صفحه 46

3. وي با گفتار خود: «اگر محمد از عاد و ثمود خبر مي دهد، من نيز داستان رستم و اسفنديار مي گويم»، قرآن را به باد سخريه و استهزا گرفته و كتاب سراسر حكمت را با كتاب هاي رمان و داستان يكسان حساب مي ك_رد; چنان كه مي ف_رم_ايد: (وَيَتَّخِذَها هُزُواً); « آيات قرآن را به

سخريه و استهزا گرفته است.» «لهو الحديث» در عصر ما

قرآن مجيد در اين آيه، روي كلمه «لهو الحديث» تكيه كرده و سخن مي گويد. چه بهتر معناي اين كلمه را به خوبي فرا گيريم. لهو در لغت عرب به معناي «بازداشتن و مشغول كردن» است. هر نوع سخن و كلامي و يا كار و كرداري كه انسان را از حق و حقيقت باز دارد، به آن لهو مي گويند. چيزي كه هست، بازدارنده، گاهي مضمون كلام است و سخن، به آن لهو الحديث مي گويند و گاهي چيز ديگر است، مانند جمع ثروت و افراط در شهوت كه به آنها «لهو» مي گويند، كه ما را از حق باز مي دارد. قرآن مجيد مي فرمايد: (اَلْهكُمُ التَّكاثُرُ);(1) «گردآوري ثروت شما را از گرايش به حقيقت باز داشت.» بنابراين هر نوع سرگرمي كه مانع از توجه به حق و حقيقت گردد، در لغت قرآن به آن «لهو» مي گويند. هرگاه يك چنين سرگرمي و باز دارنده، كلام و داستان باشد، لفظ «حديث» به آخر آن ضميمه مي گردد، مي گويند: «لهو

------------------

1 . تكاثر(102) آيه 1.

------------------ صفحه 47

الحديث» و در غير اين صورت بدون ضميمه به كار مي برند و مي گويند: «لهو». رمان هاي عشقي و جنايي

رمان هاي عشقي و افسانه هاي جنايي كه رموز بي عفتي و آدمكشي را تعليم جوانان و دختران ما مي دهد، مصداق واقعي «لهو الحديث» است. اگر نضر بن حارث افسانه هاي ايراني را براي جلوگيري از ايمان آوردن افراد مي گفت، نويسندگان و ناشران رمان هاي عشقي و جنايي به منظور منحرف نمودن جوانان و تشديد

نشر فحشا، دست به اين كارها مي زنند و اگر چنين قصدي نيز نداشته باشند، ناخودآگاه نسل جوان را آلوده مي سازند. زيان هاي بي حد و حصري كه از اين ناحيه بر پيكر اجتماع وارد مي گردد، به مراتب بالاتر از ضررهاي افسانه هاي ايراني نضر بن حارث بود، كه زاييده خيال بود و از تحريكات جنسي و تعليمات جنايي، دور و پيراسته بود. فيلم هاي گمراه كننده، پرده هاي شهوت انگيز، صحنه هاي بي عفتي كه در سينما و تلويزيون نشان داده مي شود، حكم «لهو الحديث» دارد، بالأخص هنگامي كه گوينده در پشت پرده، رموز و اسرار فيلم را تشريح كند. دانشمندان روان شناس معتقدند كه فيلم هاي جنايي و جنسي در گسترش فحشا و افزايش حجم جنايات، كاملاً مؤثرند، و بسياري از مجرم ها در برابر هيأت هاي داوري صريحاً اعتراف مي كنند كه كارهاي زشت وناپسند آنها عكس العمل تماشاي فيلم هاي سينماهاست كه درس جنايت و خيانت در آنها تعليم مي دهد. اسلام هرگز با فيلم هاي علمي و اخلاقي و بهداشتي

------------------ صفحه 48

مخالف نيست. امروز فيلم يكي از وسايل بزرگ آموزش و پرورش است و در جامعه هاي متمدن از آن به طرز صحيح استفاده مي كنند و يك مادر مي تواند طرز تغذيه و تربيت فرزندان خود را با ديدن يك يا دو فيلم بياموزد، ولي متأسفانه چنين سينمايي وجود خارجي ندارد و اگر به ندرت بخواهند يك فيلم علمي و اخلاقي نشان بدهند، به قدري به آن پيرايه مي بندند كه حتماً با يك رشته كارهاي خلاف و نامشروع توأم مي گردد.(1) گسترش لهو

در زندگي ماشيني

درست است كه قرآن مجيد در آيه مورد بحث، يك قسم از لهو را كه همان «لهو الحديث» است تحريم نموده و مرتكبان را با عذاب خوار كننده تهديد كرده است، ولي بايد توجه نمود كه داستان هاي باطل و سرگرم كننده و باز دارنده از شنيدن سخنان خدا و پيمودن راه حق، از آن جهت حرام است كه «لهو» و سرگرم كننده است، نه از اين نظر حرام است كه داستان مي باشد، زيرا به گواه اين كه شنيدن داستان هاي آموزنده و سازنده نه تنها حرام نيست، بلكه يكي از وسايل و طرق تربيت مي باشد. و به عبارت ديگر، در موضوع بحث ما چيزي كه مايه تحريم «لهو الحديث» است، همان جنبه «لهو» بودن و باز دارندگي آن از شنيدن حقايق است، نه جنبه داستان و قصه گويي آن، بلكه داستان، محل و ظرفِ لهو

------------------

1 . خواننده محترم توجه داشته باشد كه اين كتاب در زمان طاغوت تأليف شده است، اگر چه امروزه نيز مستكبران از طريق ماهواره و ويدئو قصد دارند جوانان را به فساد بكشند.]ويراستار[.

------------------ صفحه 49

مي باشد; بنابراين هرگاه لهوي در غير مورد داستان محقق گرديد، حتماً حرام خواهد بود. از اين جهت، دانشمندان اسلامي با آيه مورد بحث بر تحريم «غنا» استدلال نموده و مي گويند: هر نوع آهنگ و آوازي كه مناسب مجالس عياشي و آوازخواني باشد، به حكم اين كه لهوي است كه انسان را از حق و حقيقت باز مي دارد، حرام است. اگر فرض كنيم قرآن و يا حديث و يا شعر بس آموزنده اي را با اين آهنگ

بخواند، باز حرام خواهد بود. درست است قرآن و يا شعر آموزنده اي كه با آهنگ غنا خوانده مي شود، از قبيل «لهو الحديث» نيست، يعني خود سخن و مضمون كلامْ لهو و بازدارنده نيست، زيرا يا قرآن است و يا شعر آموزنده، ولي كيفيت و نحوه سخن گفتنْ لهوي است كه مايه بازداشتن انسان از حق و حقيقت مي باشد. هرگاه تصنيف مبتذل عشقي كه احساسات خفته جنسي را به شدت بيدار مي سازد، با چنين آهنگ خوانده شود، در اين صورت علاوه بر اين كه مضمون كلامْ لهو و سرگرم كننده و بازدارنده است، كيفيت كلام نيز كه به صورت غناست، لهو خواهد بود. نواختن دستگاه هاي موسيقي هر چند توأم با تصنيف و آواز نباشد، اگر چه لهو الحديث نيست، امّا روشن ترين مصداق براي لهو است، زيرا نواختن و استماع اين آهنگ ها آن چنان مايه سرگرمي است كه انسان را از شنيدن آيات الهي و توجه به مبدأ و معاد و ديگر وظايف انساني باز مي دارد.

------------------ صفحه 50

موسيقي بلاي عصر

يكي از بلاهاي عصر ما گسترش موسيقي است كه به صورت هاي مختلفي در هر خانه و لانه وارد شده است. چون بسياري از خوانندگان عزيز، علاقه دارند كه از مضرات آن آگاه گردند، به گوشه اي از مضرات آن اشاره مي نماييم: گرچه رواج فوق العاده انواع موسيقي مانع از آن است كه بسياري از افراد در اين باره درست فكر كنند و بينديشند و مطابق طرز تفكر نادرستي كه متداول شدن هر چيز را دليل بر بي عيب بودن آن مي گيرند، حاضر به مطالعه در

اطراف آثار شوم و زيانبار موسيقي نيستند. ولي افراد واقع بين هيچ گاه به اين مقدار قناعت نخواهند كرد و براي پي بردن به واقعيت ها، علي رغم شيوع و عدم شيوع آنها، همواره مي كوشند و مطالعه مي كنند. موسيقي از چند نظر قابل مطالعه است: 1. از نظر زيان هاي جسمي و آثار شومي كه روي دستگاه اعصاب انسان مي گذارد. آقاي دكتر ولف آدلر، پروفسور دانشگاه كلمبيا مي گويد: بهترين و دلكش ترين نواهاي موسيقي، شوم ترين آثار را روي سلسله اعصاب انسان مي گذارد، مخصوصاً وقتي كه هوا گرم باشد، آثار نامطلوب آن شديدتر مي گردد. دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و زيست شناس معروف فرانسه مي نويسد:

------------------ صفحه 51

ارضاي وحشيانه شهوات ممكن است جلب نوعي اهميت كند، ولي هيچ چيز غير منطقي تر از يك زندگي كه به تفريح بگذرد نيست. كاهش عمومي هوش و نيروي عقل از تأثير الكل، بالأ خره از بي نظمي در عادت ناشي مي گردد و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكري سهيمند. به طور كلي بايد موسيقي را در رديف مواد مخدر شناخت، زيرا آثار تخدير آن به هيچوجه قابل انكار نيست، و تخدير، انواع و اقسامي دارد، و بشر مي تواند از طريق مختلف، اعصاب خود را تخدير كند. گاهي تخدير به وسيله خوردن است. نوشابه هاي الكلي تخدير شديدي در اعصاب به وجود مي آورد و انسان را از مطالب ديگر بي خبر مي سازد. و گاهي تخدير به وسيله استنشاق از بيني، در بدن ايجاد مي شود، مانند گرد هروئين كه از طريق بيني در بدن وارد

مي شود، اعصاب را براي مدتي تخدير مي كند; و براي بسياري از بيماراني كه احتياج به تخدير دارند، از طريق تزريق مواد مخدر در رگ انجام مي گيرد. و گاهي همين تخدير از مجراي گوش صورت مي پذيرد، و استماع موسيقي و «كنسرت»، در اعصاب شنونده اثر تخديري ايجاد مي كند و گاهي آن چنان شديد مي شود كه انسان را مانند افراد بهت زده، از حالت طبيعي بيرون مي آورد و توجه او را از يك سلسله امور مادي و معنوي سلب مي كند. با توجه به اين نكته، تصديق خواهيد نمود كه موسيقي مخدري بيش نيست و تمام و يا بسياري از عيوب و مضرات تخدير را داراست. اصولاً لذت فوق العاده اي كه افراد از آن مي برند، به سبب همين اثر

------------------ صفحه 52

تخديري آن است. گاهي اين اثر تخديري به قدري قوي است كه انسانْ عقل و هوش خود را آن چنان از دست مي دهد كه دست به حركات غير عادي مي زند. مثلاً وقتي تخدير موسيقي قوي گرديد، قدرت قضاوت صحيح از انسان سلب مي گردد، ديگر نمي تواند خوب و بد را در حد واقعي خود درك كند، چه بسا در مواقعي بسياري از اعمال ناشايست كه در حالت عادي از او سر نمي زند و آن را شايسته شأن و انسانيت خود نمي داند، وقتي تحت تأثير عوامل مرموز كشش هاي صوتي قرار گرفت و عقل و انديشه و قوه مميزه او اسير جذبه و آهنگ هاي تند موسيقي گرديد، بي پروا از او سر زده و كوچك ترين انديشه اي درباره عواقب و

مضرات آن نمي كند. تصور نمي كنيم اين قسمت از گفتار ما احتياج به ذكر مثال و بيان نمونه داشته باشد،زيرا هر فرد بيداري توجه دارد كه رقص هاي دسته جمعي و شب نشيني هايي كه مردان بيگانه با زنان بيگانه به پايكوبي و دست افشاني مشغول مي گردند، همواره توأم با آهنگ هاي تند موسيقي بوده و ارتعاش اصوات موسيقي، آن چنان سرپوشي بر روي عقل و ادراك افراد مي گذارد كه انجام دادن هرگونه عمل دور از مقام انساني، براي آنها سهل و آسان مي گردد. چه تخديري بالاتر از اين؟ وقتي انسان تحت نفوذ زير و بم آهنگ موسيقي قرار گرفت، يك نوع رخوت و نسبتي بر اعصاب مستولي شده و از مفاهيم انساني، جز شهوتراني، خوانندگي، عشق بازي و جمال پرستي چيزي در برابر ديدگان بي فروغ و عقل وي مجسم نمي گردد و آن چنان سرپوش روي ادراك و نيروي خرد گذارده مي شود كه مفاهيم مقدسي به نام رحم، مروت، عفت، حيا، امانت، مساوات، برادري، مجد و عظمت، كوشش و فعاليت

------------------ صفحه 53

و استقامت در راه هدف، به دست فراموشي سپرده مي شود؟ جاي گفتگو نيست كه از روز نخست، الكل و موسيقي بزرگ ترين وسيله هوسراني براي مردان و زنان شهوتران بوده و در مواقع خاصي براي تخدير اعصاب به آن پناه مي بردند. درست است كه اسلام هرگز انسان را از لذايذ طبيعي باز نمي دارد، ولي از آن لذايذ زودگذر كه از طريق تخدير اعصاب و تحريك غرايز شهواني پيدا مي شود و انسان را از حالت طبيعي بيرون مي برد جلوگيري مي نمايد.

ضررهاي اخلاقي موسيقي

آيا جاي گفتگوست كه يكي از عوامل انحطاط اخلاقي، همين صفحات و تصنيفهاست و آيا نواهاي فريبنده و تحريك آميز موسيقي به شيوع فساد و اعمال دور از عفت دامن نمي زند، و آواز گرم زنان و دخترانْ توأم با آهنگ هاي شهوت انگيز موسيقي روح عشق بازي را در جوانان ايجاد نمي كند؟ وانگهي، آيا قلبي كه مملو از نغمه هاي شهوت انگيز و تصنيف هاي عاشقانه گرديد، در آن جايگاهي براي ياد خدا باقي مي ماند؟ آيا دلي كه در آوازهاي عاشقانه و ارتعاش امواج موسيقي غرق گرديد، مي تواند به فكر بي نوايان و درماندگان باشد؟ اصولاً بايد ديد كه لوازم و مناسبات مجالس موسيقي چيست و زير و بم هاي موسيقي و ارتعاشات مختلف آن چه تقاضايي دارد؟ جز اين است كه دانش و رقص و اختلاط زنان و مردان و دختران و پسران و شراب و الكل را به دنبال دارد؟

------------------ صفحه 54

چيزي كه آفريننده اين عوامل سوء اخلاقي باشد، مي تواند در يك شريعت آسماني حلال گردد؟ نتيجه اين كه آهنگ هاي موسيقي، هم آثار زيان بخش تخدير اعصاب را دارد، و هم از نظر اخلاقي يك سلسله شهوت را در انسان زنده مي كند. اين بود گوشه اي از فلسفه حرمت موسيقي.

------------------ صفحه 55

5-انحراف در دستگاه رهبري

5-انحراف در دستگاه رهبري

7. (وَإِذا تُتْلي عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّي مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرهُ بِعَذاب اَليم); «هنگامي كه آيات الهي براي او خوانده شود، با تكبر از آن روي مي گردانند، گويي آن را نشنيده است، گويي در گوش هاي آنها سنگيني است; آنها

را به عذاب دردناك بشارت ده!» 8. (إِنَّ الّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ جَنّاتُ النَّعيمِ); «افرادي كه ايمان آورده اند و كارهاي نيك انجام داده اند، براي آنها باغ هايي است سراسر نعمت.» 9. (خالِدينَ فِيها وَعْدَ اللّهِ حَقّاً وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ); «در آن باغ ها جاودانه هستند]اين پاداش[ وعده قطعي وا ستوار الهي است، اوست قادر و گرامي و حكيم.» از مسائل مهم اجتماعي، موضوع تقسيم كار است، زيرا افراد بشر با مواهب و استعدادهاي گوناگوني آفريده شده اند و هر فردي براي كاري آمادگي

------------------ صفحه 56

دارد، چه بهتر براي كاري گمارده شود كه ذوق آن را در سر دارد. در جامعه هاي مترقي، استعداد افراد از همان دوران كودكي و نوجواني، مشخص مي گردد، و از بررسي پرونده هاي تحصيلي و آزمايش هاي مربوط به تشخيص روحيات و ذوقيات، نقطه تمايل عقربه استعداد افراد، مشخص مي گردد، ديگر جوان به كاري كه ذوق و شايستگي آن را ندارد گمارده نمي شود. در آفرينش انسان تقسيم كار به صورت روشني انجام گرفته و هر كاري به دست عضوي و يا نيرويي كه صلاحيت اداره و تنظيم آن را دارد، سپرده شده است. بدن ما نيازمندي هاي مختلفي دارد، و همه اين نيازمندي ها به وسيله اعضاي مختلف و نيروهاي گوناگون بدن برطرف شده است. بدن ما به هضم غذا، تصفيه خون، رسانيدن غذا به تمام سلول هاي بدن، سرباز مدافع، گيرنده و فرستنده، و ده ها كار ديگر نياز دارد، كه همگي به نحو احسن انجام گرفته و در تمام بدن، سلول و عضو بيكاري پيدا نمي شود و اگر كار گوش

به چشم و يا كار معده به قلب، محول گردد، زندگي انسان تباه مي شود. نه تنها دستگاه هاي مادي و جهاز ظاهري بدن، روي اصل «تقسيم كار» انجام وظيفه مي كند، بلكه براي روحيات و ادراكات او نيز نظام خاصي هست كه هر قوه اي از قواي روحي براي كاري آفريده شده اند. اساس و پايه نظام روحي انسان، دو نيروي عظيمي است كه زندگي معنوي انسان كاملاً به آن دو بستگي دارد: 1. قواي نفساني و غرايز انساني كه هر كدام براي خود هدف خاص و مشخصي دارد. اگر انساني با اين غرايز، مجهز نبود، زندگي براي انسان

------------------ صفحه 57

امكان نداشت. اگر انسان روزي فاقد غضب و شهوت و يا ميل به ثروت و مقام، علاقه به همسر و فرزند و... شد، زندگي در نظر او پوچ گشته و گامي براي حيات خود برنمي دارد. 2. قواي عقلي و فكري كه تعديل كننده اين غرايز و راهنماي انسان در بهره برداري از اين قواي روحي است. غرايز انسان بسان موتور ماشين، به او قدرت و نيرو، و حركت و جنبش مي دهند، در حالي كه قواي عقلي و فكري انسان، بسان ترمز ماشين از تحرك هاي بي جا جلوگيري نموده و حافظ سلامت جان و ضامن بقاي اوست. عقل و خرد بسان چراغ هاي ماشين، مسير را براي انسان روشن مي كند، و راه و چاه را مشخص مي سازد. در نظام روحي، عقلْ مقام بس ممتاز دارد، و بايد از عواملي كه مايه دگرگوني دستگاه عقلي، و فساد نظام فكري و ضعف شنوايي و بينايي خرد است، جلوگيري نمود، زيرا

حيات معنوي و مادي، بدون رهبري صحيح عقلْ ممكن نيست. اسلام براي حفظ مقام و موقعيت خرد، از عواملي كه مايه فساد عقل و انحراف دستگاه رهبري انسان مي گردد، به شدت جلوگيري كرده، شراب و انواع مخدر را تحريم كرده است و نه تنها از عوامل فاسد كننده دستگاه رهبري، جلوگيري نموده، بلكه در تربيت و پرورش عقل فطري كوشيده، تا انسانْ عقل فطري را با عقل مكتسب همراه سازد. علم و دانش، مطالعه و بررسي آثار دانشمندان، غور در قوانين آفرينش، مايه شكفتگي عقل و خرد مي گردد، چنان كه ممارست با گناه و همنشيني با

------------------ صفحه 58

بدكاران، ديدن مناظر معصيت، مايه ضعف شنوايي و بينايي خرد گرديده و زشتي بسياري از كارها را از ميان مي برد. بدترين انحراف براي يك انسان، انحراف فكري است، انحرافي كه سبب مي گردد كه وي خوب و بد را درست از هم تشخيص ندهد، بلكه بالاتر، مثلاً باطل در نظر او به صورت حق جلوه كند. پيامبر گرامي روزي ياران خود را نصيحت مي كرد، چنين گفت: روزگاري فرا مي رسد كه زنان و جوانان شما فاسد مي شوند و امر به معروف و نهي از منكر متروك مي گردد. يك نفر از ياران او برخاست، با كمال تعجب گفت: آيا چنين چيزي ممكن است؟ پيامبر فرمود: بدتر از اين هم انجام مي گيرد. روزگاري فرا مي رسد كه شما را به بدي ها امر كرده و از خوبي ها باز مي دارد. به حضرتش عرض شد: آيا چنين كاري امكان پذير هست؟ پيامبر فرمود: بدتر از اين هم رخ مي دهد و

آن اين كه خوبي ها در نظر مردم بد جلوه كرده و بدي ها لباس خوب مي پوشند.(1) جمله اخير پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم)، ناظر به اين است كه تشخيص مردم دگرگون خواهد شد، خوبي ها و بدي ها را از هم تميز نخواهند داد، بلكه رذايل اخلاقي و هرزه درايي جاي فضايل انساني را خواهد گرفت.

------------------

1 . «كَيْفَ بِكُمْ إذا فَسَدتْ نِساؤُكُمْ، وَفَسَقَ شَبابُكُمْ، ولَمْ تأمُرُوا بالمعروف، ولَمْ تَنْهَوا عَنِ الْمُنْكَر؟ فقيلَ لَهُ: ويكونُ ذلكَ يا رَسولَ اللّه؟ فقال: نَعَمْ، وشرٌّ مِنْ ذلِك. كَيفَ بِكُمْ إذا أمَرْتُمْ بِالمنْكَر وَنَهَيْتُمْ عَنِ الْمعْرُوف؟ فَقيلَ لَهُ: يا رسول اللّهِ، ويكون ذلك؟ قالَ: نعمْ، وشرٌّ مِنْ ذلِك. كيفَ بكُمْ إذا رأيتُمُ المعرُوفَ مُنكَراً والمُنْكَرَ معروفاً».(وسائل الشيعه، ج4، ص 394).

------------------ صفحه 59

تأثير فيلم در طرز تفكر انسان ها

شكي نيست كه صنعت فيلم، يكي از صنايع عظيم عصر ماست و انسان از طريق ديدن مناظر علمي و نظامي و طبيعي به بسياري از نكاتْ آگاه گرديده و اموري را مي آموزد. آيين اسلام، يگانه آييني است كه بشر را به علم و صنعت، به تفكر و تدبر دعوت نموده و خواهان پيشرفت هاي معنوي انسان هاست. ولي هزار نكته باريك تر ز مو اين جاست; هر فيلمي نه ارزش نشان دادن دارد و نه هر فيلمي جالب و آموزنده است، زيرا فيلم هاي عشقي و جنايي درباره كودكان و جوانان كه شخصيت آنان تكميل نگشته و دستگاه تفكر و داوري آنان در حال رشد و نمو است، به اندازه اي سوء تأثير دارد كه اين كتابْ گنجايش بيان يك صدم آن را ندارد. انسان از

طريق چشم و گوش با آنچه كه بيگانه است آشنا مي شود. به همين جهت بناي تعليمات امروز دنيا بر اساس آموزش سمعي و بصري گذاشته شده، بيش از آن كه روش پرورش و آموزش بر اين اصل جديد برقرار گردد. بابا طاهر عريان گفته است: ز دست ديده و دل هر دو فرياد *** كه هر چه ديده بيند دل كند ياد بس_ازم خنج_ري نيشش ز پولاد *** زن_م ب_ر دي_ده تا دل گ_ردد آزاد امّا متأسفانه از يك اصول صحيح، نتيجه معكوس گرفته مي شود; آنچه را كه امروز نسل جوان از راه ديدن و شنيدن ياد مي گيرند، گمراه كننده است. اكثر فيلم هايي كه در سينماها نمايش مي دهند، از ماجراهاي عشقي و

------------------ صفحه 60

كانگستر بازي مايه گرفته و دختران و پسران را به وادي ضلالت سوق مي دهد. براي اين كه به تأثير سينما و اين نوع فيلم ها و اثر آن در فكر انسان پي ببريم، كافي است روحيات كودكاني كه چند بار به تماشاي فيلم هاي به اصطلاح «بزن، بزن» رفته اند، مورد مطالعه قرار دهيم. غالب اين كودكان در وقت بيكاري به تقليد از آرتيست هاي سينما در كوچه و خيابان و خانه و دبستان، به جان هم مي افتند و با مشت، سر و صورت يكديگر را خونين مي كنند و در هنگام زد و خورد، اسم آرتيست هاي سينما را روي خود مي گذارند، بعضي اوقات كار به جاهاي بالاتري مي كشد. سال گذشته چند كودك از خانه هاي خود فرار كرده و به جنگل هاي شمال رفته بودند، تا تارزان «وطني» باشند.

مدير يكي از مدارس تعريف مي كرد كه يكي از شاگردان مدرسه او كه فيلم «يتيم» را ديده بود، به تقليد از آن، چند نفر از همشاگردي هاي خود را فريب داده و يك باند دزدي در دبستان تشكيل داده بود كه «طبق نقشه»، اثاثيه شاگردان را مي دزديدند. اين كودكان تقصيري ندارند، زيرا فيلمْ يك عامل تبليغاتي و تربيتي بسيار مؤثري است. دستگاه آفرينش، مقام فرماندهي را به دست عقل سپرده است، او بايد بسنجد و تصميم بگيرد و به ديگر قواي روحي، فرمان اجرا صادر كند. شهوت و تمايلات جنسي كه براي حفظ نسل و بقاي نوع انساني آفريده شده است، بايد به فرمان عقل كار كند و اگر به دست شهوت بيفتد، نظام زندگي به هم خواهد خورد و فضايل و ارزش هاي اخلاقي از ميان خواهد رفت. يكي از مواهب الهي، غضب و خشم است . آفرينش در نهاد انسان اين نيرو را نهاده كه در مقام دفاع از جان و مال و شرف و ناموس، قواي دروني بدن

------------------ صفحه 61

را بر ضد دشمن بسيج كند; از اين جهتْ از اين نيرو بايد به مقدار ضرورت و يا تجويز و راهنمايي عقل استفاده نمود، و اگر زماني زندگي فرد يا جمعيتي به دست غضب و خشم افتد، نتيجه اي جز ويرانگي نخواهد داد. زندگي سالم و سودمند، آن زندگي است كه بر نظام خلقت استوار باشد و عقل و خرد بر تمام روحيات و احساسات ما حكومت كند، و در غير اين صورت، دستگاه ادراكي و بينايي فكري، ضعيف و ناتوان شده و حقايق در نظر انسان اوهام و

پندار جلوه مي كند و از شنيدن سخنان حكيمانه و نصايح بزرگان چهره برمي تابد. هيچ بلايي براي انسان بالاتر از بلاي ناتواني بينايي دروني و دگرگون گشتن حس تشخيص نيست. ديگر براي چنين فردي شانس هدايت و بازگشت به راه حق باقي نمي ماند. قرآن مجيد در آيه مورد بحث به اين حقيقت اشاره مي كند، مي فرمايد:

------------------ صفحه 62

(وَإِذا تُتْلي عَلَيْهِ آياتُنا وَلّي مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً); «هنگامي كه آيات خدا براي او تلاوت شود، با تكبر از آن روي مي گرداند، گويي نشينده است، گويي در گوش هاي او سنگيني است.» جوان غرق در شهوات و تمايلات جنسي، غرق در تجملات، بينايي عقلي او آن چنان ناتوان مي شود كه هر چيزي كه در نقطه مقابل اهداف پست او قرار گيرد، بي ارزش و غير قابل استماع خواهد دانست و چيزي كه به تحريك عواطف جنسي و تمايلات مادي او كمك نمايد، رنگ قداست و لباس حقيقت خواهد پوشيد. قرآن مجيد به اين حقيقت در آيه زير اشاره مي كند و مي فرمايد: (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالأَخْسَرينَ أَعْمالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً).(1) آيا از زيانكارترين افراد به شما خبر دهم؟ كساني هستند كه كوشش هاي آنان در زندگي دنيوي بي فايده است و آنان تصور مي كنند كه كار خوبي انجام مي دهند ]و كارهاي بد آنان در نظرشان خوب جلوه مي كند[.» روزنامه كيهان در شماره 7320مي نويسد: «پسر بچه چهارده ساله اي كه در فرانسه كودكي را بعد از ربودن به قتل رسانده است، اعتراف كرد

كه اين جنايت را بعد از تماشاي يك فيلم جنايي تلويزيوني انجام داده است. وي به مأموران گفت: چند شب پيش از قتل، من برنامه فيلم «در روان و وجدان شما» را از تلويزيون پاريس تماشا مي كردم; در اين فيلم قاتل، يك جان 21ساله بود كه به جهت مجازات، آدم مي كشت. من هم هوس كردم ببينم اعدام شدن چه مزه اي مي دهد. روي اين فكر به سراغ «امانوئل» كوچولو رفتم و او را به عنوان بازي كردن، با خودم به خارج شهر بردم. «امانوئل» خيلي خوشحال بود و من از خوشحالي او رنج مي بردم و حتي تا آخرين لحظه هم به خيالش من با او بازي مي كنم و مي خنديد و خوشحالي مي كرد. قرار است اين قاتل خردسال، سه ماه تحت درمان رواني قرار بگيرد. _ باز هم بگوييد ديدن فيلم هاي جنايي مضر نيست و خاصيت ندارد!» در واقع تأثير سينما در اكثر تماشا كنندگان تقريباً به اندازه همان كودك

------------------

1 . كهف(18)آيه 103 و 104.

------------------ صفحه 63

است. يك جوان كارگر يا يك مرد كاسبكار وقتي مي بيند قهرمان فيلم با يك مشت، رقيب خود را از پا مي اندازد، يا با دست خالي جلو رگبار مسلسل سينه سپر مي كند، چنان مجذوب اين منظره مي شود كه قدرت تعقل خود را از دست مي دهد و باور مي كند كه اين كارها شدني است، زيرا فيلم سينما از سه جانبْ روح او را تسخير كرده: يكي از راه گوش، دوم از راه چشم، سوم از راه احساسات، زيرا آن چيزي را كه به او نشان

مي دهند حقيقت مي پندارد و ايده آل خود قرار مي دهد. اين تنها براي جوانان، ايده آل نيست، بلكه به صورت هاي گوناگون براي كليه تماشاگران از هر طبقه تحقق پيدا مي كند; براي دختران و پسران جوان، زيبايي هاي خيره كننده و عشق هاي آتشين موهوم، براي زنان و مردان جوان، عشق بازي هاي شهوت انگيز، براي مدپرستان، لباس هاي فاخر و مدهاي جالب و براي كساني كه غريزه تبهكاري دارند، عامل تحريك است.(1) بدترين انحراف ها انحراف فكري است. خسارت هاي اقتصادي، چندان كمرشكن و غير قابل جبران نيست، ولي ضررهايي كه از ناحيه انحراف فكري و فرهنگي متوجه ملتي مي گردد، قابل جبران نيست، زيرا در اين موقع، خوبي ها و ارزش هاي اخلاقي، تحت عنوان ارتجاع و بازگشت به سنت هاي ديرينه، محكوم شده و به دست فراموشي سپرده مي شود، بر عكس هرزه درايي و ژاژخايي و آزادي جنسي و لاقيدي اخلاقي و نوخواهي، جاي آنها را مي گيرد.

------------------

1 . نسل سرگردان، ص 41_ 43.

------------------ صفحه 64 ------------------ صفحه 65

6-يك اعجاز علمي قرآن

6-يك اعجاز علمي قرآن

10.(خَلَق السَّمواتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَها وَأَلْقي فِي الأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَبَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّة وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوج كَريم); «آسمان ها را بدون ستوني كه ببينيد آفريد، و در زمين كوه هايي ايجاد كرد تا ]بر اثر حركات ناموزون آن[ شما را مضطرب نكند، و در آن از تمام انواع جنبندگان منتشر ساخت، و از آسمانْ آبي نازل كرديم و از هر نوع گياه زيبايي رويانيديم.» در اين آيه، عالي ترين و جالب ترين درس

هاي توحيدي بيان شده است. آنچه قرآن پيرامون آفرينش آسمان ها و حكمت و رمز پيدايش كوه ها بيان كرده است، با آخرين تحقيقات علمي دانشمندان موافق است. پيامبر درس نخوانده و مكتب نديده، در آن محيط چگونه بر اين حقايق پيچيده علمي دست يافته، حقايقي را كه بشر امروز به كمك فكر هزاران دانشمند و ابزار و وسايل علمي به آنها رسيده است، بيان كرده است. ما در

------------------ صفحه 66

برابر اين سؤال پاسخي نداريم، جز اين كه بگوييم: راهنماي او در اين موارد، «وحي» الهي و آسماني بوده است. آيا اين گونه معجزات علمي دليل بارز و روشن بر نبوت وارتباط او با جهان ديگر نيست؟ آسمان نيلگون يا نقطه اي كه هميشه مورد توجه بشر بوده است. آسمان كه به صورت قبه نيلگون و طاق برافراشته، خودنمايي مي كند، پيوسته با اجرام شفاف و درخشنده خود مورد توجه انسان بوده است، و در هر دوره اي به گونه اي رموز و مشكلات آفرينش او تفسير مي شده است. روزگاري هيئت «ذيمقراطيس»، دوراني هيئت «فيثاغورث» و زماني هيئت «مصري ها» در جوامع علمي تدريس مي شد، ولي عمر همه اينها كوتاه بود،و يا رواج كامل نداشت. يگانه فرضيه اي كه از طول عمر و رواج كامل برخوردار گرديد، فرضيّه «بطلميوس» است. هيئت بطلميوس

اين فرضيه به وسيله دانشمند مزبور در يك قرن و نيم قبل از ميلاد به وجود آمد و حدود 1500سال بر افكار و جوامع علمي حكومت كرد و هواداران آن به اندازه اي فرضيه هاي او را محكم و استوار مي پنداشتند كه آيات و احاديث و رواياتي كه بر

خلاف نظريه بطلميوس بود، تأويل و توجيه مي كردند. از نظر او زمين، كره اي،ساكن و ثابت و مركز كرات ديگر مي باشد. دور زمينْ كره آب، دور آن را كره هوا و كره هوا را كره آتش فرا گرفته است. سپس ستارگان «سيار» هر كدام در فلكي به ترتيب ماه، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشتري و زحل وجود دارند. فلك زحل را نيز فلك هشتم بزرگي احاطه

------------------ صفحه 67

كرده كه همه ستاره هاي ثوابت كه مانند ميخ بر پيكر آن كوبيده شده و پس از فلك ثوابت، فلك نهم ناميده مي شود كه همه افلاك در شكم وي قرار دارد و اين افلاكْ بسان يك پياز، طبقات آن، محيط بر يكديگر است و پوست آن، محيط بر همه است. هر يك از سيارات، سير مخصوصي دارد كه تابع سير فلك خود بوده و بر خلاف جهت سير فلك اطلس حركت مي كند. اين بود خلاصه نظريه بطلميوس كه حدود 1500سال در جوامع علمي با قدرت هر چه تمام تر حكومت كرد، سپس به وسيله چهار دانشمند بزرگ، اساس آن متزلزل گرديد: 1. كپرنيك لهستاني: وي مركزيت زمين را جدا تكذيب كرد و كره آتشين و فروزان خورشيد را مركز سيارات معرفي نمود و از اين راه، طومار افلاك نه گانه درهم پيچيده شد. 2. كپلر منجم و رياضي دان آلماني: وي موفق شد اثبات كند كه هر سياره اي در گردش خود به دور خورشيد، يك مسير بيضي شكل را طي مي كند و هر سياره اي هر چه به خورشيد نزديك تر باشد، حركت آن سريع تر است. 3. گاليله ايتاليايي:

او با اختراع دوربين كوچك، از نظرهاي دو دانشمند پشتيباني كرد و نظرياتي درباره سيارات ابراز نمود. وي به وسيله دوربين، ستارگان نامرئي بسياري كشف كرد كه تا آن زمان شناخته نشده بودند، و كهكشان آسمان را با ستارگان انبوه تفسير نمود. 4. نيوتن: وي با اثبات قانون «جاذبه عمومي و قانون گريز از مركز» گردش ستارگان را تحت يك قانون كلي گنجانيد و معتقد بود كه قانون جاذبه

------------------ صفحه 68

عمومي به ضميمه قوه گريز از مركز، بر تمام اجرام آسماني حكمفرماست و در هر يك از اجرام بالا اين دو قوه به طور متعادل وجود دارد. منظور از جاذبه عمومي، اين است كه تمام اجسامْ يكديگر را جذب مي كنند و هيچ موجودي از جاندار و غيره از اين قانون مستثنا نيست، و نيروي جاذبه با فاصله دو جسم، نسبت معكوس دارد; يعني هر چه فاصله اجسامْ كمتر باشد، جاذبه آنها بيشتر مي شود، و اگر فاصله آنها بيشتر باشد، جاذبه آنها كمتر مي گردد. اگر تنها در اجسامْ نيروي جاذبه بود، در اين صورتْ اجسام و اجرام آسماني بايد به هم بخورند و انتظام از بين برود، ولي در پرتو قانون گريز از مركز، تعادلي به وجود مي آورد. قوه گريز از مركز در تمام اجسامي كه حركت دوراني دارند موجود است، هنگامي كه آتش گردان را مي چرخانيم، احساس مي نماييم كه دست ما را مي كشد، اين همان نيروي گريز از مركز است. در سايه اين دو قانون، ميليون ها منظومه شمسي و كهكشان و سحابي در فضا به طور معلق تحقق پذيرفته و بدون ستون، از سقوط و

اصطكاك آنها جلوگيري به عمل آورده است. اين بود اجمال هيئت نوين عصر حاضر; چيزي كه هست شماره سيارات با كشف سه ستاره ديگر به نام هاي اورانوس، نپتون و پلوتون، به نه شماره رسيده است و آينده نيز روشن نيست. قرآن مجيد متجاوز از ده قرن قبل از نيوتن، به اين حقيقت علمي در دو جاي قرآن تصريح كرده و مي فرمايد:

------------------ صفحه 69

(اَللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمواتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَها);(1) «خداوندي كه آسمان ها را بدون ستون مرئي برافراشته است.» توضيح اين كه مفسرانْ جمله(بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَها) را چنين تفسير مي كنند: 1. جمله «ترونها» صفت «عمد» كه جمع «عمود» است باشد و ضمير در «ترونها» به «عمد» برگردد، نه به «سماوات»; در اين صورتْ معناي جمله چنين خواهد بود: خداوندي كه آسمان ها را برافراشت بدون ستوني كه ديده شود و در حقيقت، آيه ستون مرئي را نفي مي كند، نه اصل ستون را. اين نظر را بسياري از مفسران مانند ابن عباس و غيره اختيار كرده اند،(2) و احاديثي كه از پيشوايان ما رسيده، كاملاً آن را تأييد مي كند. حسين بن خالد از امام هشتم، علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: «أليْسَ اللّهُ يقولُ: بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَها؟ فَقُلْتُ: بَلي قال: ثَمَّ عَمَد لكنْ لا تَرَونَها;(3) آيا خداوند نمي فرمايد كه بدون ستوني كه ديده شود؟ گفتم: آري چنين است. فرمود: در آسمان ها ستون هايي وجود دارد، ولي ديده نمي شوند.» مؤيد اين نظر، روايتي است كه از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل شده كه فرموده است:

------------------

1 . رعد (13) آيه 2; لقمان

(31)آيه 10. 2 . تبيان، ج6، ص 213. 3 . برهان، ج2، ص 278.

------------------ صفحه 70

«هذِه النُّجُومُ الّتي فِي السَّماءِ مَدائِنُ مِثْلُ المدائِنِ الّتي فِي الأرْضِ، مَرْبُوطةٌ كُلُّ مَدِينة إلي عَمُود مِنْ نُور;(1) اين ستارگان كه در آسمانند، شهرهايي هستند مانند شهرهاي روي زمين و هر شهري با شهر ديگر ، با ستوني از نور مربوط مي باشد.» روي اين نظر بايد ديد منظور از ستون هاي نامرئي كه ستارگان را از سقوط و اصطكاك حفظ مي نمايد چيست. آيا جز آن نيروي مرموز ناپيدايي است كه نيوتن و دانشمندان ديگر، نام آن را «جاذبه عمومي» نهاده اند، و عبارتي رساتر و همگاني تر از «ستون نامرئي» مي توان پيدا كرد؟ قرآن در رساندن اين حقيقت علمي، تعبيري را انتخاب نموده كه در تمام ادوار، براي بشر قابل درك و فهم باشد، حتي در آن دوراني كه بشر به واقعيت اين ستون نامرئي پي نبرده بود، از اين عبارت مي فهميد كه اين كاخ بي ستون، ستون هايي نامرئي دارد كه بسان ستون هاي عمارت، اين كاخ برافراشته را حفظ مي نمايد. قرآن مجيد در آيات ديگر نيز به وضع آسمان ها و زمين اشاره كرده آن جا كه مي فرمايد: (إِنَّ اللّهَ يُمْسِكُ السَّمواتِ وَالأَرْض أَنْ تَزُولا);(2) «خداوند، آسمان ها و زمين را از اين كه از محل خود بيرون بروند نگاه مي دارد.»

------------------

1 . سفينة البحار، ج2، ص 574; و قريب به همين در مجمع البحرين، ماده كوكب وارد شده است و به جاي جمله عمود من نور، عمودين من نور، و ممكن است منظور از عمودين (دو ستون) همان

دو قانون نيروي جاذبه و گريز از مركز باشد.«مجمع البحرين، ص 132». 2 . فاطر(35) آيه 41.

------------------ صفحه 71

و اين كه خداوند نگاهدارنده آسمان ها و زمين است، مانع از آن نيست كه يك رشته عوامل طبيعي، به فرمان خدا در حفاظت آنها مؤثر باشد. امام اميرمؤمنان(عليه السلام) در برخي از خطبه ها به اين حقيقت علمي درباره زمين تصريح كرده مي فرمايد: «وَأَرْساها عَلي غَيْرِ قَرار، وَأَقامَها بِغَيْرِ قَوائِمَ، وَرَفَعَها بِغَيْرِ دَعائِمَ;(1) زمين را بدون تكيه گاه، استوار ساخت و آن را بدون پايه، به پا داشت و بدون ستون برافراشت.»

------------------

1 . نهج البلاغه، خ186.

------------------ صفحه 72 ------------------ صفحه 73

7-اسرار آفرينش كوه ها

7-اسرار آفرينش كوه ها

1_ 10. (...وَأَلْقي فِي الأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَبَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّة وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوج كَريم); «...و در زمين كوه هايي بسان لنگرها پديد آورد تا شما را از اضطراب حفظ كند و در آن از همه جنبدگان منتشر ساخت، و از آسمانْ آبي نازل كرديم و از هر نوع گياه زيبايي رويانيديم.» 11. (هذا خَلْقُ اللّهِ فَاَرُوني ماذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظّالِمُونَ فِي ضَلال مُبين); «اين است آفرينش خداوند، به من نشان دهيد معبودهاي ديگر چه آفريده اند؟ ولي ستمگران در گمراهي آشكارند.» در برابر كسي بايد به سر حد بندگي، خضوع و اظهار تذلل نمود كه يكي از شرايط را دارا باشد: 1. معبود از نظر علم و قدرت و ديگر كمالات وجودي به حدي برسد كه وجدان هاي بيدار براي ستايش او برانگيخته شود، و در مقابل جمال نامحدود

------------------ صفحه 74

و

كمال نامتناهي او، بي اختيار سر تعظيم فرود آورد; و خضوع و كوچكي در مقابل جمال و زيبايي و كمال موجودي، آن هم به صورت نامحدود، امري قهري و غير اختياري است. 2. گذشته بر كمال و جمالي كه دارد، لطف و كرم وجود او شامل انسان ها گردد و نعمت هاي او در اختيار بشر قرار گيرد. اظهار كوچكي در برابر وليّ نعمت و احساس خضوع در برابر افراد كريم، فطري و قهري است. هرگاه ملاك عبادت و خضوع تا سر حد بندگي، به يكي از اين دو موضوع است جز خدا، كسي شايسته عبوديت و بندگي افراد نيست، زيرا خداوند جهان، موجود نامحدودي است كه براي كمال و جمال و صفات او حد و مرزي نيست. او موجودي است كه وجود او از خود او مي جوشد و صفات و همه كمالات وي مربوط به خود اوست و از جايي اخذ و كسب نكرده است. اگر موجوداتي در جهان، كمال و جمالي دارند، همگي به حكم قانون «عليت و معلوليت» از او گرفته و خود فاقد وجود و هر نوع كمالي مي باشند. اگر بنا باشد در برابر «ولي النعمي» سجده كنيم و او را تا سر حد بندگي بپرستيم، جز خدا ولي نعمتي وجود ندارد كه در برابر او خضوع و بندگي كنيم، زيرا سرچشمه تمام نعمت هاي ريز و درشت اوست و هر كسي هر چه دارد از خوان كرم او گرفته و به ديگري تعارف مي كند. خداوند در نخستين آيه مورد بحث، چهار موضوع را يادآور مي شود كه هر يك حاكي از قدرت بي پايان و كمال نامحدود

اوست و در عين حالْ يادآور

------------------ صفحه 75

نعمت هاي بي كران او مي باشد; از اين جهت در آيه بعدي نتيجه مي گيرد كه جز او كسي شايسته عبادت و پرستش نيست. اينك موضوعات چهارگانه: 1. كوه ها را آفريد تا ما را از حركات ناموزون زمين حفظ كند، چنان كه مي فرمايد: (...وَأَلْقي فِي الأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ ); «در زمين كوه هايي بسان لنگر پديد آورد، تا شما را از اضطراب حفظ كند.» 2. در زمين موجودات جانداري آفريده و در نقاط مختلف آن پخش كرد، چنان كه مي فرمايد: (وَبَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّة ); «در روي زمين از جنبندگان منتشر ساخت.» 3. از آسمان آب نازل كرديم، چنان كه مي فرمايد: (وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً); «از آسمان آب نازل كرديم.» 4. در روي زمين از هر گياه زيبايي رويانيد، چنان كه مي فرمايد: ( فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوج كَريم); «در آنجا از هر گياه زيبايي رويانيديم.» اينك درباره هر يك از موضوعات چهارگانه، به طور فشرده سخن مي گوييم.

------------------ صفحه 76

1. اسرار آفرينش كوه ها

اسرار مرموز كوه ها بيش از آن است كه در اين مقام بگنجد. تنها در آيه مورد بحث به راز مهمي اشاره مي نمايد و مي فرمايد: كوه ها بسان لنگرهاي كشتي، شما را از حركات ناموزون زمين حفظ مي كند و مضمون همين آيه در سوره ديگر نيز وارد شده است.(1) و در آيه ديگر، كوه ها را ميخ هاي زمين معرفي كرده و مي فرمايد:(وَالْجِبالَ أوتاداً).(2) اميرمؤمنان در نخستين خطبه نهج البلاغه مي فرمايد: «وَتَّدَ بالصُّخُورِ مَيَدانَ أَرْضِهِ; زمين

را با كوه از لرزش بازداشت.» و در برخي از سخنان اميرمؤمنان، كوه ها به لنگر كشتي نيز تشبيه شده، چنان كه مي فرمايد: «وَعَدَّلَ حَركاتِها بالرّاسِياتِ مِن جَلاميدِها;(3) حركات زمين را وسيله لنگرهايي از سنگْ تعديل نمود.» در آيه مورد بحث ، از كوه ها به لفظ «رواسي» تعبير آورده كه جمع «راسيه» به معناي لنگر است. در زبان عرب گفته مي شود: راست السفينةُ: أي وقفت علي الانجر. يعني روي لنگر ايستاد و «انجر» همان معرب «لنگر» است.

------------------

1 . نحل(16) آيه 15. 2 . نبأ(78) آيه 7. 3 . نهج البلاغه، خ91.

------------------ صفحه 77

بنابراين بايد ديد مقصود از لنگر بودن كوه ها چيست، و چگونه كوه ها براي زمين، حكم لنگر را دارند. در اين جا نظرهاي مختلفي بيان شده است كه ما دو نظر را يادآوري مي كنيم و معترفيم كه كشف اين راز، نياز به دقت بيشتري دارد، و شايد در آينده، بشر نحوه لنگر بودن كوه ها را بهتر از اين دريابد. 1. ممكن است كه اين حركات ناموزون كه كوه ها مانع از بروز آن است، معلول جاذبه نيرومند ماه باشد كه مي تواند در پوسته زمين جزر و مدي مانند جزر و مد درياها به وجود آورده و همواره در حركت و اضطراب باشد. ولي عامل مانع از بروز اين نوع حركات ناموزون، همان كوه هاست، زيرا كوه ها در حقيقت در حكم يك زره محكم فولادين را دارند كه دور تا دور زمين را احاطه كرده و با توجه به ارتباط و پيوندي كه از زير به هم دارند، يك شبكه نيرومند سرتاسري را

تشكيل مي دهند. اگر اين زره محكم و اين شبكه نيرومند، كره زمين را نپوشانده بود و پوسته روي زمين از يك قشر نرم و لطيفي همچون خاك و شن تشكيل يافته بود، مسلّماً به آساني تحت تأثير جاذبه نيرومند ماه واقع مي شد و حركات ناموزوني مانند جزر و مد درياها در آن به وجود مي آورد. با اين كه قشر محكمي پوسته زمين را پوشانيده، باز حركات خفيف جزر و مد در آن پيدا مي شود و هربار حدود سي سانتي متر پوسته زمين به تدريج بالا و پايين مي رود.(1) 2. ممكن است عامل اين حركات ناموزن، همان مواد مذابي باشد كه هسته مركزي زمين را تشكيل مي دهد و دل زمينْ مملو از گازهاي متراكمي است

------------------

1 . قرآن و آخرين پيامبر، ص 185.

------------------ صفحه 78

كه با شدت هر چه تمام تر بر آن فشار مي آورد. زلزله هاي خطرناكي كه ضررهاي جبران ناپذيري به وجود مي آورد، به عقيده گروهي از دانشمندان، نتيجه عمل حرارت و گازهاي دروني است كه با شدت خارج مي شوند. در اين صحنه متلاطم، يگانه عاملي كه از متلاشي شدن و تفرق قطعات زمين مانع مي گردد، همان كوه هاست، زيرا ريشه هاي كوه هاي سنگين كه در اعماق زمين فرو رفته و قطعات زمين را در برگرفته و آنها را به هم اتصال مي دهد، و بسان ميخ ها كه قطعات تخته را به هم متصل مي سازد و از انفكاك و جدايي جلوگيري مي كند، قطعات زمين را از تفرق و پاشيدگي باز مي دارد. شايد آيه (وَالْجِبالَ أَوتاداً);(1) «كوه ها

را ميخ هاي زمين قرار داديم». اشاره به همين حقيقت باشد كه بيان گرديد. اميرمؤمنان در ستايش و بيان عظمت كاخ آفرينش چنين مي فرمايد: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدانِ أَرْضِهِ;(2) زمين را با كوه هايي كه حكم ميخ را دارند، از لرزش باز داشت.» و يا در جاي ديگر مي فرمايد: «وَعَدَّلَ حَرَكاتِها بِالرّاسياتِ من جَلاميدِها;(3) حركات زمين را به وسيله كوه هاي استوار كه از صخره هاي بزرگ تشكيل يافته اند، تعديل نمود.» شايد فرموده علي(عليه السلام) ناظر به اين حقيقت باشد، تو گويي كه كوه ها بسان لنگر كشتي است كه حركات آن را تعديل مي نمايد.

------------------

1 . نبأ(78) آيه7. 2 . نهج البلاغه، خ1. 3 . همان، خ 91.

------------------ صفحه 79

2. پخش جاندار در روي زمين

يكي ديگر از مظاهر قدرت خداوند، وجود حيات و زندگي در روي زمين و دل درياهاست. «دابّه» در لغت عرب به جنبنده مي گويند، كه در نتيجه با حي و زنده مساوي و برابر است. پيدايش حيات در روي زمين، در گرو شرايط بي شماري است كه فقدان يكي از آنها مايه امتناع تحقق «زيست» در اين كره خاكي است. شماره اوضاع و احوالي كه حيات را در زمين پديد آورده، از حد فكر بشر بيرون است، و تصور اين كه همه اين شرايط بر حسب تصادف پيدا شده و جمع و جور گشته اند، دور از خرد و از نظر احتمالْ ممتنع و در سر حد صفر است. از باب نمونه، به توضيح يك شرط مي پردازيم: استقرار حيات در روي زمين، بر اثر حرارت متناسبي است كه از خورشيد به زمين مي

رسد. اگر فاصله زمين تا خورشيد دو برابر كنوني بود كه از خورشيد به زمين مي رسيد، حرارت كنوني تنزل مي كرد و سرعت حركت بر مدار آن نصف مي شد و طول مدت زمستاني دو برابر مي گرديد و همه موجودات يخ مي زدند.(1) تنظيم اين شرايط به اين شكل متناسب، گواه بر دخالت تدبير كلي در نظام آفرينش مي باشد.

------------------

1 . درباره آگاهي اجمالي از شرايط تحقق حيات در روي زمين ر.ك: سرچشمه هستي، ص 103_ 111.

------------------ صفحه 80

3. اوست كه از آسمان آب نازل مي كند

«سماء» در جمله (وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماء) به معناي مطلق بلندي است. اتفاقاً يكي از معاني «سماء»، همان بلندي است. ابن عباس مي گويد: «سماء» عبارت است از چيزي كه «علاك وأظَلَّك»، يعني چيزي كه بالاتر از تو قرار گيرد و بر سر تو سايه بيندازد. چون ابرهايي كه از دريا برمي خيزند، در نقطه مرتفع تر از ما قرار مي گيرند و پس از يك رشته فعل و انفعالْ به صورت قطرات باران به دشت و دمن مي ريزند، خداوند در اين مورد لفظ «سماء» را به كار برده و فرموده: (وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً). البته «سماء» در قرآن معاني ديگري نيز دارد; مثلاً، در همين آيه مورد بحث (آيه دهم سوره) به معناي «اجرام و ستارگان» به كار رفته است، چنان كه فرمود: (خَلَقَ السَّمواتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَها); «آسمان ها(اجرام و ستارگان) را بدون ستوني كه ببينيد آفريد.» البته «سماء» در قرآن معاني ديگري نيز دارد كه يكي از كليدهاي حل آيات مربوط به آفرينش آسمان ها اين است كه بدانيم «سماء» در

قرآن در يك معنا به كار نرفته است. آيات مربوط به خلقت و آفرينش آسمان ها، از مباحث شايان دقت قرآن است و پرده برداري از رازي كه در اين آيات وارد شده است، در گرو اين است كه مجموع آيات در يك جا گردآوري گردد، سپس با تأمّل و تدبير در مفردات وجمله هاي آيه ها، هدف قرآن روشن گردد.

------------------ صفحه 81

4. گياهان روي زمين

گياهان روي زمين كه به صورت مخمل هاي سرسبز، سطح زمين را پوشانيده است، خود آيتي بزرگ بر مبدأ آفرينش و دخالت تدبير در سازمان خلقت مي باشد. ساختمان گياهان و سلول هاي مختلف آنها كه به شكل هاي «كروي»، «بيضي»، «شش ضلعي»، «دوكي» و «استوانه اي» مي باشند، گواه بر عظمت خلقت آنها، و دليل بر مداخله نيروي عظيمي در آفرينش آنها مي باشد. نه تنها ساختمان سلول هاي آنها اعجاب هر دانشمند محقق را مي انگيزد، بلكه آنچه مربوط به پيدايش گياه و تكامل آنهاست، از قبيل نمو، توليد مثل، تقسيمات سلول، ساختمان ساقه و برگ و گل و...، همه و همه گواه بر علم و شعور آفريدگار آنهاست. از اين جهت مي فرمايد: ( فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوج كَريم). آيا با مطالعه احوال ستارگان و اجسام بزرگ معلق در فضا، كه از سقوط و اصطكاكْ مصون و محفوظ مي باشند، انسان به عظمت خلقت آنها و به عظمت خالق و آفريننده جهان پي نمي پرد. آيا شايسته است با وجود چنين مركز قدرت در برابر مخلوق هاي ناتوان او به عنوان پرستش، سر تعظيم فرود آورده و موجودات بي اثر و بي خاصيت را

شريك او بدانيم. عبادت و پرستش، شايسته آن ذات با كمال است كه خالق جهان و جهانيان مي باشد، نه موجوداتي كه توانايي آفريدن چيزي را ندارند. از اين جهت، در يازدهمين آيه مورد بحث مي فرمايد:

------------------ صفحه 82

(هذا خَلْقُ اللّهِ فَأَرُوني ماذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ); «اين است آفرينش خداوند، ]ولي[ به من نشان دهيد معبودهاي ديگر چه آفريده اند.». و در آيه ديگر در نكوهش معبودهاي باطل كه قادر به انجام دادن كاري نيستند، چنين مي فرمايد: (إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ);(1) «آنان را كه جز خدا مي خوانيد]و مي پرستيد[ نمي توانند مگسي را بيافرينند، هر چند دست به دست هم بدهند و اگر مگس چيزي از آن بگيرد، توانايي برگرفتن آن ندارند. چقدر دعوت كننده و دعوت شده ناتوانند!»

------------------

1 . حج(22) آيه 73. صفحه 83

8- لقمان و سپاسگزاري

8- لقمان و سپاسگزاري

12. (وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرِ للّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ); «ما به لقمان حكمت عطا كرديم و دستور داديم كه شكر خدا را به جا آورد. هر كس خدا را سپاس كند، نتيجه آن به خود او برمي گردد. هر كس كفران نعمت كند]خدا را ضرر نمي زند.[ خداوند بي نياز و شايسته ثناست.» مي گويند: در دوران حكومت حضرت داود(عليه السلام) در خانواده اي كه نسب آن به حضرت ابراهيم(عليه السلام) منتهي مي گشت، كودكي سيه فامْ چشم به دنيا گشود. سپس بر اثر داشتن ملكات فاضله، هوش سرشار، عقل و تدبير

فوق العاده، تجربه و پختگي، بيان شيرين و منطق محكم، به نام لقمان حكيم معروف گرديد. خصوصيات زندگي او درست ضبط نگرديده، ولي سخنان حكيمانه وي زينت بخش صفحات كتاب هاي اخلاق و تفسير و تاريخ است. آنچه مسلّم است، روزگاري غلام بوده و آقايي داشته، ولي اين نكته چندان روشن نيست كه چگونه كودكي كه در خاندان نبوت به دنيا آمده بود،

------------------ صفحه 84

بالأخره غلام زر خريد شده است. از اين جهت، برخي از مفسران معتقدند كه وي غلام حبشي يا مصري بوده و در ميان بني اسرائيل بزرگ شده و داراي كمالات اخلاقي و فضايل روحي زيادي بوده است. لقمانْ حكيم بود، نه پيامبر

برخي از روايات حاكي است كه لقمان با آن همه كمالات، به مقام پيامبري نرسيده بود. از پيامبر اسلام نقل شده كه آن حضرت فرمود: لقمان، پيامبر نبود، بنده اي بود فكور و خوش عقيده، او خدا را دوست مي داشت، خدا نيز او را دوست داشت و بر او منت نهاد و حكمت به او آموخت.(1) حماد بن عيسي از حضرت صادق(عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت چنين فرمود: «لقمان در سايه حسب و نسب، ثروت و مال، نيرومندي و زيبايي به آن مقام بلند نرسيد، لكن او مردي بود كه در اطاعت خدا استقامت داشت، گرد محرمات نمي گشت، آرام و با وقار و تيزبين بود، در هر موضوعي عميقانه فكر مي كرد، از هر حادثه اي درس مي گرفت، كمتر خنده و فراح مي كرد، از اقبال دنيا خوشحال نمي شد، و از پشت كردن آن اندوهناك نمي گشت، فرزندان زيادي داشت و

در مرگ آنها زمام بردباري را از دست نداد. يكي از صفات جميله او اين بود كه هرگاه دو نفر با يكديگر اختلاف پيدا مي كردند، تا صلح و

------------------

1 . لَمْ يَكُنْ نَبيّاً ولكنْ كان عبْداً كثيرَ التفكُّرِ، حَسَنَ اليَقينِ، أحبَّ اللّه فأحبَّهُ وَمَنَّ عَلَيهِ بالحكمَة».(مجمع البيان، ج4، ص 15).

------------------ صفحه 85

صفايي ميان آنها برقرار نمي ساخت، از پاي نمي نشست. مجالست دانشمندان و بزرگان را مغتنم مي شمرد. براي دادرسان و داوران و زمامداران، تأسف مي خورد كه چگونه فريب مقام و منصب چند روزه دنيا را مي خورند.»(1) و در حديث ديگر مي خوانيم: «روزي يكي از بزرگان بني اسرائيل از محلي عبور مي كرد، ديد گروهي مانند تشنگاني كه اطراف آب گوارا گرد مي آيند، دور لقمان جمع شده اند و به سخنان حكيمانه او گش مي دهند و حل مشكلات خود را از او مي خواهند. آن رهگذر از طريق تعجب رو به لقمان كرد و گفت: تو آن نيستي كه مدت ها با ما گله داري مي كردي؟ گفت: آري. گفت: در سايه چه چيز به اين مقام بلند رسيدي؟ فرمود: سه خصلت مرا به اين مقام رسانيده است: «صِدْقُ الْحَديثِ، وَ أداءُ الأمانة ، وَتَركُ ما لا يَعني;(2) راستگويي، پس دادن امانت، اعراض از كارهاي بيهوده.» از نظر يك مرد الهي، اين مطلب جاي گفتگو نيست كه بندگي و پيروي از اصول انساني و اخلاقي، و دوري از گناهان و پرهيز از معاصي و خلافكاري، روح و روان انساني را جلا و روشني مي بخشد، و ذهن او را براي درك حقايق و واقعياتْ آماده مي

سازد. به طور مسلّم يك مرد مادي كه با اين اصولْ سر وكاري ندارد و در اين راه، تجربه و آزمايشي نيز ندارد، اين مطلب را صد در صد انكار خواهد كرد. او قدرت فكري و جهش ذهني را در گرو نبوغ ذاتي و هوش طبيعي و پس از آن

------------------

1 . همان، ص 317. 2 . همان، ص 315.

------------------ صفحه 86

در دايره تعليم و تعلم مي داند و بس، ولي شخص خداشناس كه به جهان ديگر و عوالم غيبي، ايمان راسخ دارد و معتقد است كه اين جهان با تمام محتويات خود زير نظر عالم ديگري مي گردد، و تمام نعمت ها و كمال ها از جانب خداوند است، به آساني مي تواند اين مطلب را تصديق كند كه بندگي و پيروي اوامر خدا و مخالفت با شهوات و دوري از گناهان، مي تواند روح را براي درك حقايق و فهم مسائل پيچيده كمك كرده و راهنمايي كند. قرآن مجيد، كتاب بزرگ آسماني ما نيز به اين حقيقت اشاره كرده و مي گويد: (الَّذِينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا);(1) «وكساني كه براي ما ]با هوس ها و ساير مشكلات[ بجنگند، ما آنها را به راه هاي خود هدايت مي كنيم.» پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) فرموده است: «مَنْ أخْلَصَ للّهِ عَزَّوجلَّ أربَعينَ صَباحاً جَرَتْ يَنابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ فَمِهِ وَلِسَانِهِ.» مرحوم مجلسي حديث را اين طور نقل كرده است: «ما أخْلَصَ عَبْدٌ للّهِ عَزّ وجلّ أربَعينَ صَباحاً إلاّ جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلي لِسانِهِ;(2) هر كس چهل روز، خود را براي خدا پاك و خالص گرداند، چشمه هاي علم و دانش

از قلب او به سوي زبان او جاري خواهد شد.»

------------------

1 . عنكبوت(29) آيه 69. 2 . بحارالانوار، چاپ ايران، ج70، ص 249.

------------------ صفحه 87

بنابراين هرگاه از روايات ياد شده استفاده شود كه لقمان مراتب علمي و اخلاقي را از طريق بندگي حقيقي و ترك گناهان و فرمانبرداري به دست آورده، نبايد تعجب كرد. به علاوه، وي از مجاري طبيعي نيز براي بالا بردن مراتب علمي خود بهره برداري مي كرد، چنان كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)فرمود: «وي مرد فكوري بود و در هر موضوعي بيش از همه چيز فكر مي كرده است.» فكر، چراغي است روشن كه تاريكي ها را از بين مي برد. علاوه بر اين، امام صادق(عليه السلام)در حديث گذشته فرمود كه پيوسته با دانشمندان نشست و برخاست داشت. نمونه اي از طرز تفكر لقمان

معروف است روزي آقاي لقمان به او دستور داد كه وي گوسفندي را سر ببرد و لذيذترين عضو آن را بپزد و بياورد. وي زبان و دل آن را پخت و آورد. دو مرتبه دستور داد كه گوسفند ديگري را سر ببرد و پليدترين عضو آن را بپزد. وي فرداي آن روز زبان و دل آن حيوان را پخت و سر سفره گذارد. آقاي وي از روي تعجب، سرّ اين مطلب را پرسيد. وي گفت: «إنّهما أطْيَبُ شَيْء إذا طابا، وأخْبَثُ شَيء إذا خَبُثَا» ; دل و زبانْ پاكيزه ترين عضوند،هرگاه با يكديگر مطابق و برابر باشند; يعني آنچه در دل باشد به زبان جاري گردد، و آنچه به زبان جاري مي گردد حاكي از دل باشد، و اين دو پليدترين عضوند، هرگاه مخالف

يكديگر باشند و آنچه زبان مي گويد، دل با آن مخالف باشد.

------------------ صفحه 88

مقصود از حكمت چيست؟

حكمت در لغت يك معناي جامع و وسيعي دارد كه بر هر سخن و نظريه محكم و پا برجايي كه ضامن سعادت انسان است گفته مي شود; بنابراين هر نظريه سودمندي كه ضامن صلاح فرد و اجتماع باشد، از مصاديق حكمت است. هر عقيده اي در باب معارف و خداشناسي و صفات او و ساير مسائل عقيده اي كه مطابق و عين حق و صواب باشد، حكمت است. همچنين تفسير رواياتْ از «حكمت» به احكام فرعي فقهي يا شناسايي امام و يا نصايح و پندهايي كه ضامن مصلحت اجتماع است از اين باب است. هر نظريه صحيح، هر رأي حق و پا برجا در علوم نظري و مسائل عملي، حكمت است و تمام اينها از مصاديق اين لفظ به شمار مي روند. حالا لقمان حكيم از اين خرمن بي پايان حكمت، چقدر نصيب داشته است، خدا مي داند. ولي از نصايح و سخنان عالي و حكيمانه اي كه در اين سوره از او نقل شده و از دستورات سودمندي كه از اين مرد حكيم درباره مسائل اخلاقي و اجتماعي در كتاب هاي حديث ديده مي شود و از اين كه مدت ها مرجع سؤالات در «بني اسرائيل» بوده و سخنان بكر و بي سابقه اي در قسمت هاي مختلف، از آن جمله طب و بهداشت، از او شنيده شده است، همه گواه محكم است بر اين كه اين مرد در علوم نظري و اجتماعي و اخلاقي، از بزرگان دانشمندان عصر خود بوده و شايسته بود كه به

«لقمان حكيم» مشهور و معروف گردد.

------------------ صفحه 89

سپاسگزاري و جهان امروز

مقصود از جمله(أَنِ اشْكُرْ لِلّهِ)تفسير و توضيح «حكمت» نيست، بلكه منظور نتيجه گيري است، يعني از آن جا كه به لقمان، حكمت عطا كرديم، از اين جهت در برابر اين نعمت بزرگ به او دستور داديم كه شكر خدا را به جا آورد. شكر در لغت عرب به معناي اظهار نعمت و نشر و پخش آن در برابر كفر كه فراموش كردن و پنهان نمودن آن است. به طور مسلّم اظهار نعمت درجاتي دارد. دانشمندان مي گويند كه سپاسگزاري سه درجه دارد: 1. شناسايي نعمت دهنده است. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «و أدْنَي الشُّكْرِ رُؤْيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللّهِ;(1) كمترين مراتب سپاسگزاري، اين است كه انسان بداند نعمتي كه در اختيار دارد از جانب خداوند است.» و اين همان سپاسگزاري قلبي است كه نخستين درجه «شكر» شمرده مي شود.(2) 2. سپاسگزاري و شكر و تقدير به وسيله زبان است كه اين قسمت در تشويق نعمت دهنده تأثير به سزايي دارد; البته اين اثر در صورتي است كه نعمت دهنده بشر باشد نه خدا، زيرا تشويق خدا كه معناي آن تأثر از گفتار بندگان باشد و مدح و ثناي بنده در او اثر بگذارد، و او را تشويق كند كه انعام

------------------

1 . همان، ص 710. 2 . در روايت ديگري مي فرمايد: «مَنْ أنْعَمَ اللّهُ عَليهِ نِعْمَةً فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ وَعَلِمَ أنّ المُنْعِمَ عليه، اللّهُ تعالي فقَدْ أدّي شُكْرَها.»(سفينة البحار، ج1، ص 711; تحف العقول، ص 369.)

------------------ صفحه 90

خود را دو چندان نمايد، درباره خدا تصور ندارد، بلكه نتيجه سپاسگزاري نسبت به

خدا اين است كه بنده لياقت و شايستگي خود را اثبات مي كند و اين همان نكته اي است كه در اين آيه به آن تصريح شده: (وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ); «نتيجه سپاسگزاري به خود سپاسگزار برمي گردد، و خداوند از سپاسگزاري افراد بي نياز است.» خلاصه، سپاسگزاري در برابر خداوند، جز اثبات لياقت و شايستگي بنده، چيز ديگري نيست، ولي شكر در برابر نيكي و خدمات يك شخص، علاوه بر اين ]اثبات شايستگي[ اثر ديگري نيز دارد، و آن اين است كه طرف را تشويق و دلگرم مي نمايد و او بر اثر ابراز احساسات و تقدير، احسان و انعام خود را دو چندان مي نمايد. سپاسگزاري يك دانش آموز در برابر فداكاري هاي آموزگاران عشق و علاقه او را به امور آموزشي و پرورشي تشديد مي كند. باغباني كه در سرزميني تخم افشانده و تحمل سرما و گرما كرده است، هرگاه نتيجه اعمال خود را ديد، تصميم و علاقه او براي آباد كردن آن منطقه زيادتر مي شود، زيرا زمين به وسيله سرسبز شدن و ميوه دادن، با لسان تكويني، لياقت و شايستگي خود را اثبات نموده و به وسيله تقدير تكويني، شوق و شور باغبان را براي خدمتگزاري بيشتر عميق تر مي سازد. 3. مرحله ديگر شكرگزاري آن است كه انسان نعمت را در جاي خود مصرف كند. دانشمندان گفته اند:

------------------ صفحه 91

«الشُّكْرُ صَرْفُ الْعَبْدِ ما أنْعَمَهُ اللّهُ عَليهِ فيما خَلَقَ لَهُ»; يعني يكي از درجات سپاسگزاري ، اين است كه هر نعمتي را در جايي به كار ببرد كه براي آن آفريده

شده است.(1) دو نكته اجتماعي

در پايان از تذكر دو نكته ناگزيريم: 1. جهان امروز به اهميت مسأله شكر و سپاسگزاري كه در زبان امروز به آن «تقدير» مي گويند، پي برده است; از اين جهت، تشويق مخترعان و مكتشفان و دانشمندان بزرگ و خدمتگزاران اجتماع در سرلوحه دولت هاي جهان قرار گرفته است. زيرا از طريق تقدير مي توان موجبات دلگرمي آنان را فراهم آورد، تا آنان نيز در راه خدمت به علم و اجتماعْ ثابت استوار باشند. از اين جا مي توان پي به عظمت جمله اي برد كه در كتاب هاي حديث نقل شده است: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ النَّاسَ لَمْ يَشْكُرِ اللّهَ; هر كس از مردم تقدير نكند، هرگز موفق به سپاسگزاري خدا نيز نمي گردد.» زيرا بي اعتنايي به خدمات ديگران، يك نوع نمك نشناسي است و اگر اين روحيه در انسان تقويت شود، كم كم نسبت به نعمت هاي الهي نيز بي

------------------

1 . گاهي اين مراتب سه گانه به گونه اي براي ايمان كه يك نوع سپاسگزاري است از پيامبر نقل شده است كه وي فرمود: «الإيمانُ عقدٌ بِالقْلْبِ، ونُطْقٌ باللِّسانِ، وَعَمَلٌ بِالأركانِ».(سفينة البحار، ج1، ص 710).

------------------ صفحه 92

اعتنا بوده و از شكر او نيز سرباز خواهد زد; از اين جهت در احاديث اسلامي مي خوانيم: «أشْكُرُكُمْللّهِ أشْكُرْكُمْ لِلنّاسِ»;(1) آن گروه، بهتر به سپاسگزاري خدا موفق هستند كه از خدمات مردم تقدير نمايند. بنابراين، تقدير از خدمات ديگران، شاخه اي از روحيه حق شناسي است كه انسان را به خداشناسي و سپاسگزاري از الطاف و نعمت هاي او دعوت مي كند. مال و ثروت، شباب و جواني

، صحت و تندرستي، علم و دانش، قدرت و توانايي، همگي از نعمت هاي ارزنده الهي است كه بشر در مقابل آنها مسؤوليت عظيم دارد، و شكر اين نعمت، اين است كه تمام اين مواهب را در جاي خود صرف كند; وكفران آنها اين است كه از اين مواهب، سوء استفاده نموده و آنها را در موارد زيانبار به كار برد. بزرگ ترين كفران نعمت براي يك دانشمند، اين است كه علم و دانش خود را در ساختن سلاح هاي مخرب و ويرانگر به كار ببرد. بالاترين بدبختي براي يك شيميدان، اين است كه معلومات و اندوخته هاي علمي خود را در راه ساختن بمب هاي ميكروبي به كار اندازد. اين گروه از دانشمندان كساني هست كه نسبت به نعمت هاي خدا كفر ورزيده و از به كار بردن آنها در مورد خويش سرباز زده اند. امروز صنعت در خدمت فساد قرار گرفته است، بد نيست خبر زير را كه

------------------

1 . سفينة البحار، ج1، ص 709.

------------------ صفحه 93

خبرگزاري هاي جهان مخابره كرده اند بشنويد...: «اخيراً دزدان انگليسي با استفاده از جديدترين ابزار علمي برش، يك خزانه محكم را در لندن سوراخ كرده اند و آنچه بود به سرقت برده اند. در حدود220 ميليون ريال بوده كه تعلق به «مؤسسه كارگشايي لندن» داشت. اكنون مقامات اين مؤسسه به سرعت مشغول صورت برداري از اموال سرقت شده است و ممكن است تعيين رقم اموالْ چند روز طول بكشد. دزدها با استفاده از مته هاي ترميك توانستند با سرعت و بدون سر و صدا دري را به قطر شصت سانتي متر از فولاد سوراخ كنند

وبشكافند و از آن عبور كنند. مته هاي ترميك كه مورد استفاده سارقين قرار گرفت، آن چنان قوي است كه مي تواند بتون را سوراخ كند. جالب توجه اين كه اين مته ها چنان حرارتي ايجاد مي كنند هيچ فلزي در برابر آن مقاومت ندارد و مي تواند 2500درجه سانتيگراد حرارت به وجود آورد».(1) همان طور كه ملاحظه مي فرماييد، يك چنين مته هاي قوي و نيرومند كه از نعمت هايي است كه در اختيار بشر قرار گرفته، اكنون در خدمت فساد انجام وظيفه مي كند. مته هاي «ترميك» همان طور كه ممكن است براي سوراخ كردن سنگها و رسيدن به منابع پر ارزش و مفيد نفتي و امثال آن مورد استفاده قرار گيرد، كاملاً ممكن است براي سوراخ كردن درِ بسيار قطور شصت سانتي متري فولادي (مؤسسه كارگشايي لندن) مورد استفاده واقع شود.

------------------

1 . كيهان، 23/8/46.

------------------ صفحه 94

ممكن است دانشمند يا دانشمنداني كه اين مته هاي عجيب را اختراع كرده اند، به اين امر راضي نباشند، ولي رضايت آنها در تأثير اين مته ها شرط نيست. آن روز كه برادران «رايت» كه نخستين هواپيما را اختراع يا تكميل كردند، شايد تصور مي كردند در آينده اختراع آنها مفيدترين يا بي ضررترين وسيله نقليه سريع خواهد شد. آنها هرگز باور نمي كردند كه با همين هواپيماهاي تكامل يافته، كمي پس از نيم قرنْ هزاران تن بمب هاي آتش زا و مخرب، در يك كشور دور افتاده و بي دفاع به نام «ويتنام» ريخته خواهد شد. با اين كه پاستور كه براي نخستين بار در اروپا پرده از روي اسرار جانداران ذره بيني

و ميكروب ها برداشت، تصور نمي كرد از اين كشف مفيد او كه جان ميليون ها انسان را از مرگ نجات مي دهد، براي ساختن و تكميل بمب هاي ميكروبي نيز استفاده شود و ميليون ها نفر را به وسيله آن با فجيع ترين صورتي به مرگ تسليم نمايند. همين «اتم» كه شكافتن و آزاد كردن انرژي هسته اي آن يكي از بزرگترين پيروزي هاي علمي و صنعتي بشر محسوب مي گردد، چه كسي پيش بيني مي كرد كه اين پيروزي بزرگ، همزادي دارد به نام «فاجعه جنگ هاي اتمي» كه «ماكت» كوچك آن در «هيروشيما» و «ناكازاكي»(دو شهر بزرگ ژاپن كه در جنگ جهاني دوم با دو بمب كوچك اتمي، به گورستان وحشتناكي تبديل گرديد) به نمايش گذارده خواهد شد. بنابراين اگر پيشرفت هاي عظيم صنعتي، درهايي از خوشبختي و رفاه به سوي جهان بشري گشوده، درهايي از بدبختي و هلاكت را نيز به روي آنها باز كرده است، تا انسان ها از كدامين در وارد شوند. اگر انسان امروز از اين پله هاي ترقي صنعتي، به سرعت زياد بالا رفته،

------------------ صفحه 95

بايد توجه داشت كه به هنگام لغزش و سقوط هم از آن بلندي چنان استخوان هاي او درهم مي شكند كه قدرت حركت نخواهد داشت. البته اين حسابْ مخصوص يك قسمت و دو قسمت از فرآورده هاي صنعتي و ابزارهاي علمي كه پرتو اكتشاف جديد به دست آمده، نيست، بلكه تمام اين وسايل و ابزار را بدون استثنا شامل مي شود. بنابراين، عظمت و قدرت صنايعْ مهم نيست، مهم نحوه بهره برداري از آن است و آن هم بستگي به

نوع تربيت انسان، همان انسان زماني كه زمام اين وسايل بزرگ را در اختيار دارد، خواهد داشت و حساس ترين نقطه زندگي انسان ها همين جاست. مكتب هاي ديني و اخلاقي، دست روي همين نقطه حساس مي گذارند; آنها مي كوشند انسان ها را چنان تربيت كنند كه اين پديده هاي عجايب انگيز صنعتي و مادي را در راه خوشبختي و سعادت و رفاه خود و ديگران صرف كنند، نه اين كه با آنها سريع تر از پاي خويش، خود را به گور بكشانند، ولي اين يكي از بزرگ ترين خدماتي است كه اين مكتب ها مي توانند به نوع انسان كنند. كتاب بزرگ آسماني ما «قرآن» مي گويد: «ما به بعضي از اقوام و ملل گذشته امكانات و قدرت ها داديم كه به شما نداديم، و هم به آنها چشم و گوش و عقل داديم]تا مطالب را درست درك كنند[ ولي هيچ يك از آنها به حالشان سودي نداد، زيرا آيات خدا را انكار كردند و سرانجام به مجازات هاي دردناكي كه قبلاً آن را باد مسخره مي گرفتند گرفتار شدند.»(1)

------------------

1 . احقاف(46) آيه 25. قسمت اخير، از مجلّه مكتب اسلام، شماره 2، از سال نهم نقل شده است.

------------------ صفحه 96 ------------------ صفحه 97

9-لقمان و تربيت اولاد

9-لقمان و تربيت اولاد

13. (وَإِذْ قَالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ); ]بياد آر[ زماني را كه لقمان به فرزند خود اندرز داد، و گفت: فرزندم! براي خدا شريك قرار مده، زيرا شركْ ستم بزرگي است.» مسائل مربوط به تعليم و تربيت كودك، يكي از امور مهم اجتماع كنوني بشر

است كه فكر دانشمندان را به خود متوجه ساخته، و از اين راه فصل تازه اي در علوم تربيتي و پرورشي، بازگشوده شده و افكار تازه و سودمندي در اين باره به مراكز و محافل تربيتي عرضه شده است، و سازمان هايي براي رفع نيازمندي هاي علمي و تربيت كودك به وجود آمده و اين قسمت به صورت رشته تخصصي درآمده است. دانشمندان به خوبي دريافته اند كه زيربناي زندگي در دوران كودكي پي ريزي مي شود، و سعادت و شقاوت ادوار مختلف زندگي، يعني دوران هاي جواني و پيري، در گرو طرز تربيت دوران كودكي است.

------------------ صفحه 98

با اين كه شخصيت انسان به عوامل گوناگوني بستگي دارد كه هركدام از آنها در سرنوشت انسان تأثير بسزايي داشته و كاملاً مؤثر مي باشد، مع الوصف تربيت هاي دوران كودكي در نظر دانشمندان، حائز اهميت خاصي است و آن را «زيربناي زندگي» مي نامند. قلب و روان كودك بسان صفحه كاغذ سفيدي است كه در دست نقاش چيره دست قرار گيرد، هر نقشي كه روي آن ترسيم شود، تا آخر عمر صفحه، باقي مي ماند. فرض كنيد قطعه سنگ مرمري در دست استادكار هنرمندي قرار گيرد، از آن جا كه او يك سنگ تراش توانا، يك صنعتگر ماهر، يا يك مجسمه ساز چابك دست است، ده ها فكر و خيال درباره آن كرده و نقشه هايي مي ريزد، ولي اگر دست به پيكر آن «مرمر» زد و آن را به صورت مجسمه يكي از نوابغ جهان يا يكي از اشياي ظريف درآورد، همه گونه امكانات و استعدادهايي كه قبلاً در اين قطعه مرمر وجود

داشت، از ميان مي رود و تا سنگ باقي است، صورت نابغه نيز همراه آن باقي خواهد بود. روح و روان حساس كودك در آغاز زندگي، از جهات بسياري مانند همين ماده خامي است كه براي همه گونه فعاليت ها و صورت ها، براي همه رقم تربيت ها و پرورش ها آمادگي دارد; و اگر اولياي كودك، حسن ابتكار به خرج دهند و فطرت پاك و احساسات ارزنده او را با شيوه هاي پسنديده رهبري نمايند، سرنوشت او را از اين طريق روشن مي كنند، و اگر در اين راه، سهل انگاري نمايند و با روش هاي غلط و پرورش هاي ناستوده فطرت او را آلوده سازند، حتماً مقدمات بدبختي كودك را فراهم ساخته اند، به طوري كه عوامل

------------------ صفحه 99

ديگر شخصيت هاي غلط، زود يا دير در زندگي او نمايان خواهد شد. علي(عليه السلام) مي فرمايد: «إنّما قَلْبُ الحَدَثِ كَالأرْضِ الخالِيَة ما أُلْقِيَ فيها مِنْ شَيْء قَبِلَتْهُ;(1) همانا دل جوان نورس، همچون زمين كشت نشده و بكر است، هر بذري در آن بپاشند مي پذيرد.» بنابراين، جا دارد بگوييم كه مغز كودك مانند فيلم عكاسي است، از آنچه مي بيند و مشاهده مي كند، عكس برمي دارد. مسؤوليت هاي سنگين

برخي از پدران تصور مي كنند كه مسؤوليت آنان فقط منحصر به تأمين نيازمندي هاي جسماني كودك است و ديگر وظيفه اي ندارد، در صورتي كه پرورش هاي اخلاقي و ايماني، بزرگ ترين مسؤوليتي است كه بر دوش آنها گذارده شده است و انجام دادن اين مسؤوليت، ارزنده تر از تأمين حوايج مادي آنهاست. دومين شخصيت جهان اسلام، اميرمؤمنان(عليه السلام) مي فرمايد: «ما

نَحَلَ وَالِدٌ وَلَداً نُحْلاً أفْضَلَ مِنْ أدَب حَسَن;(2) بهترين هديه اي كه پدر مي تواند به فرزند خود بدهد، همان تربيت پسنديده است.»

------------------

1 . نهج البلاغه، ك31. 2 . مستدرك الوسائل، ج2، ص 625.

------------------ صفحه 100

مسؤوليت پدران در اين باره به قدري سنگين و قابل توجه است كه امام سجاد(عليه السلام) در انجام دادن اين وظيفه خطير از خداوند استمداد مي كند، و در ضمن راز و نياز خود چنين عرض مي كند: «وَأعِنّي عَلي تَرْبِيَتِهِمْ وَتَأدِيبِهِمْ وَبِرِّهِمْ;(1) ]بارالها[ مرا در تربيت و تأديب فرزندان و نيكي به آنها ياري بفرما.» اگر پدرانْ حق اطاعت در گردن فرزندان دارند، فرزندان نيز حق بزرگتري در عهده پدران دارند و آن حق تربيت است، يعني آموختن راه و رسم زندگي از طريق صحيح و پرورش دادن سجاياي انساني است كه در فطرت او تعبيه شده است. اگر دانشمندان، امروز به اهميت تربيت كودكان و راهنمايي رجال آينده كشور پي برده اند و با تشكيل جلسات و نوشتن كتاب ها و جزوه ها و نشان دادن فيلم هاي اخلاقي و علمي، گام هاي بلندي در اين راه برداشته اند، رهبران عالي قدر اسلام و پيشوايان مذهبي ما، از چهارده قرن پيش با دادن دستورات لازم و ارشاد و راهنمايي هاي سودمند، و با پرورش كودكان و فرزندان نمونه، قدم مؤثري در اين راه برداشته اند. اگر دانشمندان و روان شناسان، استادان آموزش و پرورش، برنامه هاي تربيتي خود را از دوراني شروع مي كنند كه كودك چشم و گوش خود را باز كرده و در آستانه چيز فهمي قرار مي گيرد، ولي اسلام برنامه وسيع

خود را براي تحقق يافتن سعادت كودك، پيش از انعقاد نطفه او آغاز مي نمايد. اسلام درباره پيوند زناشويي دستورات لازم و كافي دارد و در اين باره به

------------------

1 . صحيفه سجاديه.

------------------ صفحه 101

تمام جوانب توجه نموده و در انتخاب همسر به ريشه خانوادگي و شرافت موروثي، اهميت فوق العاده داده است. رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: از «خضراء الدمن»(گياهاني كه در نقاط آلوده مي رويند) بپرهيزيد! عرض كردند: منظور چيست؟ فرمود: زن زيبايي كه در خاندان بد و پليد به وجود آمده باشد.(1) اسلام براي حالت آميزش، آداب و وظايفي معين فرموده كه مراقبت هر كدام، در سعادت و خوشبختي كودكْ تأثير بسزايي دارد وبالأخص از آميزش در حالت مستي به شدت جلوگيري كرده است، زيرا كودكاني كه در اين حال نطفه آنها بسته مي شود، از عوارض عصبي درمان ناپذير بي نصيب نيستند. اسلام، تنها به اين قسمت اكتفا نكرده، در ايام بارداري و پس از وضع حملْ با موشكافي شگفت آوري، تمام شؤون پرورش كودك را مد نظر قرار داده است ، تا آن جا كه به پدران دستور داده كه براي فرزندانْ نام نيكي انتخاب نمايند، زيرا نام، خصوصاً نامي كه حاكي از بندگي كودك نسبت به خداي يكتا باشد، نشانه شخصيت و از نظر رواني اثر نيكي در روح كودك دارد. اسلام دستور مي دهد كه كودك را پس از تولد با آب پاك و تميزي شستشو دهند، و در گوش هاي او اذان و اقامه بگويند، تا گوش هاي او از روز نخستين با جمله هايي كه حاكي از يگانگي خدا و رسالت نبي

اكرم و دعوت به كارهاي نيك است، آشنا گردد. اگر مردمِ آن روز، اسرار اين تعاليم عالي را درنيافتند، امروز پيشرفت دانش، پرده از روي اين مطلب برداشته است. دستورهاي اسلام درباره تربيت كودك به قدري زياد است كه نقل يك

------------------

1 . المرأةُ الحَسْناءُ فِي المْنْبَتِ السُّوء.(كنزالعمال ، ج16، ص 300، ح44587).

------------------ صفحه 102

صدم آنها براي ما مقدور نيست، ولي خوشبختانه امروز اين مسائل زنده و ارزنده، مورد توجه دانشمندان است و نويسندگان و گويندگان ما با طرز جالبي، نظر اسلام را درباره نحوه تربيت كودك بيان مي كنند. ايجاد شخصيت در كودك

مربيان كودك بايد متوجه باشند كه كودكْ يك انسان به تمام معنا واقعي است، چيزي از انسانيت كم ندارد، چيزي كه هست انسانيت او در حال رشد و تكامل، در حال پيشرفت و پرورش است و مربي بايد از ذخاير و سرمايه معنوي و فطري او به تدريج بهره برداري كند. يكي از اساسي ترين اصول تربيت، همان «احياي شخصيت كودك» است; يعني بايد به طفل فهماند كه تو يك انسان واقعي هستي، و سپس به صورت يك انسان كامل با او سخن گفت و مطالب علمي و اجتماعي، روش هاي صحيح و اخلاقي را در افق فكر او توضيح داد; به سخنان او به طور دقيق گوش داد و مانند يك انسان كامل به گفت و شنود پرداخت، دست از تشريح و توضيح و افهام برنداشت، تا آن جا كه كودكْ حقيقت را بفهمد و باور كند. ما در اين جا نمونه اي از گفتار پيشوايان خود كه حاكي از طرز تربيت اسلامي است نقل مي كنيم، تا گواهي

براي گفتار خود آورده باشيم: امام مجتبي(عليه السلام) روزي فرزندان و برادرزادگان خود را دعوت كرد و رو به آنها كرد و گفت: «إنّكُمْ صِغارُ قَوم وَيُوشَكُ أنْ تكُونُوا كِبارَ قَوم آخرينَ،

------------------ صفحه 103

فَتَعَلَّمُوا العِلْمَ، فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ أنْ يَحْفَظَهُ فَلْيَكْتُبْ، ولْيَضَعْهُ فِي بَيْتِهِ; شما كودكان امروز و بزرگان اجتماع آينده هستيد، بر شماست كه تحصيل علم كنيد و هر كس از شما كه نمي تواند مطالب را حفظ كند، درس خود را بنويسد و در موقع لزم به آن مراجعه كند.» اكنون دقت كنيم، امام مجتبي(عليه السلام) چگونه مي خواهد فرزندان خود را تربيت كند. او مي خواهد فرزندانش دانش بياموزند، ولي هرگز در اين راه به شدت و خشونت متوسل نمي گردد و با سيطره و فشار، آنها را وادار به درس خواندن نمي كند، چرا؟ زيرا اثر آن موقت و مايه پيدايش عقده هايي است كه بعدها جبران ناپذير است. او در ايجاد شخصيت، با باز كردن فكر كودك، اميدوار ساختن او به آينده خود، و با تشريح منافع دانش اندوزي، وارد گفتگو شده و عملاً براي آيندگانْ روش صحيح تربيت را مي آموزد. لقمان و تربيت اولاد

اندرزهايي كه لقمان به فرزند خود داده و قرآن مجيد آنها را به عنوان برنامه تربيتي در اين سوره آورده است، همگي بر اساس ايجاد شخصيت در فرزند استوار است; همان اساسي كه امام مجتبي(عليه السلام) از آن پيروي كرده، همان روشي كه امروز در كشورهاي متمدن تعقيب مي شود. اكنون بايد ديد اساسي ترين مسأله در نظر لقمان چيست. نخستين پايه تربيت يك كودك در نظر او چه بوده و او

برنامه خود را از كجا شروع مي كند و

------------------ صفحه 104

چگونه اساس را پي ريزي مي نمايد. او برنامه تربيتي خود را با فطري ترين مسائل كه همان مسأله توحيد و يكتاپرستي و بت شكني است آغاز مي نمايد. هيچ مسأله اي ساده تر و روشن تر از مسأله «توحيد» نيست كه هر فردي به اتكاي سرشت خود مي تواند آن را بفهمد و درك آن، نيازي به دلايل پيچيده عقلي ندارد. ما براي آن كه حقيقت شرك و علل پيدايش آن و حدودي كه از طرف اسلام براي آن بيان شده است، به خوبي روشن گردد، در اين باره به طور گسترده بحث مي كنيم.

------------------ صفحه 105

10-لقمان و مبارزه با شرك

10-لقمان و مبارزه با شرك

13.(يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّركَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ); «فرزندم! براي خداوند شريك قرار مده، زيرا شركْ ستمي بزرگ است.» از نظر دانشمندان، نه تنها خداپرستي يك امر فطري و نهادي است، بلكه يكتاپرستي نيز بسان اصل خداپرستي از فطريات انسان مي باشد. در مواقع مصيبت و گرفتاري، همه مردم به خدا پناه برده و حس خداشناسي آنان بيدار مي گردد و چنين گرايشي گواه بر فطري بودن اصل خداپرستي است، همچنين اين انسان در همان لحظه به يك خدا، بلكه تمام افراد به خداي يگانه پناه برده و از او كه واحد و يگانه است استمداد مي جويند. بنابراين، يكتاپرستي(توحيد) روشن ترين مسأله اي است كه هر انساني به مقتضاي نداي فطرتْ ناچار است به آن معتقد شود و در برابر آن، پاسخ مثبت بگويد. يكتاپرستي، اساس و ريشه تمام اديان آسماني است و دعوت تمام پيامبرانْ روي

اين اساس بوده، و غرض اصلي از بعثت پيامبران، تحكيم اين

------------------ صفحه 106

عقيده در ميان ملت هاست و هر طريقه اي كه از آن بوي شرك بيايد، به طور قطع و مسلّمْ يك روش ساختگي و با هدف پيامبران الهي مباين است. واقعيت يكتاپرستي را دو عقيده تشكيل مي دهد: 1. اعتقاد به اين كه اين جهان سازنده و صانعي دارد. 2. سازنده و پديد آرنده جهان يكي است; بنابراين، مرد موحد بايد به هر دو مطلب معتقد باشد. مطلب اوّل به قدري روشن و واضح است كه پيامبران الهي روي آن فشار نياورده و فشار دعوت آنها روي قسمت دوم بوده است; يعني اعتقاد به اين كه صانعْ يكي است، دو تا يا بيشتر نيست. اعتقاد به صانع، كهن ترين انديشه انساني است

شما در تاريخ پر غوغاي بشريت، دوراني را پيدا نمي كنيد كه بشر نسبت به اصل وجود صانع مردد بوده باشد. اين عقيده، پيوسته در قلوب آنها راسخ و پاي برجا بوده است، گو اين كه در تشخيص خداي واقعي دچار اشتباه مي شده، و خدايان مجازي و ساخته خود را به جاي خداي واقعي مي پنداشت، ولي با اين همه اختلافات، اصل اعتقاد به خدا و صانع _ اعم از يك يا بيشتر _ با تشخيص درست و يا باطل، پيوسته محفوظ بوده است. راهنماي بشر اوّلي براي چنين اصل مسلّم، فطرت او بوده، فطرتي كه در هيجانات واضطرابات، بيشتر قدرت نمايي مي كند. او هنگامي كه فاصله مرگ و زندگي را كمتر مي ديد، و در لب پرتگاه قرار مي گرفت و تمام اسباب طبيعي از كار مي

افتاد، پرده ها و حجاب هاي ماديگري از برابر ديدگان او عقب

------------------ صفحه 107

مي رفت، فطرت با يك كشمكش پرقدرتي او را به عالم بالا، عالمي كه از شرايط زمان و مكان بيرون است، و تمام جهان در كف قدرت اوست، متوجه مي ساخت. از آن جا كه اعتقاد به خدا از فطرت انسان سرچشمه مي گيرد و با سرشت آدمي آميخته است، امروز هم بشر مغرور مادي در گرفتاري ها و شدايد و مصائب به آن نقطه پناه مي برد. بشر، در طول تاريخ در تحكيم اين عقيده نه تنها به فطرت اتكا داشته، بلكه از اصل مسلّم «عليت و معلوليت» به فراخور حال خود بهره مند و برخوردار بوده است. او مي ديد و با ديده خود درك مي كرد كه هر حادثه اي در جهان هستي، از نقطه اي سرچشمه مي گيرد كه به اصطلاح علمي به آن علت مي گويند و هرگز اتفاق نيفتاده كه چيزي خود به خود سر از عدم بردارد و بي علت پديد آيد. اين مسأله (هر حادثه اي علتي مي خواهد) تقريباً مانند ساير مسائل فطري، با سرشت انساني آميخته گرديده است. كودك در نخستين روزهاي زندگي، هر موقع صدايي را بشنود، بي اختيار متوجه سمتي مي شود كه صدا از آن طرف آمد، و اگر توانايي سخن گفتن داشته باشد، فوراً از مادر و نزديكان خود از علت حادثه سراغ مي گيرد. در طول تاريخ، روي اين دو اساس محكم، يعني «فطرت و قانون عليت»، كاخ رفيع و محكم خداپرستي استوار شده است و تا ابد اين كاخ، استوار و خلل ناپذير خواهد

ماند. همان طور كه در اثبات وجود خدا دو راه در اختيار داشتيم، گاهي از طريق فطرت پي به وجود مي برديم و هر انساني خود را در شرايط خاصي

------------------ صفحه 108

خداخواه و خداجوي مي ديد و گاهي از طريق مشاهده دلايل وجود او، به تصديق او برمي خواستيم; همچنين است وحدانيت و يكتايي او، گاهي با دلايل عقلي و فلسفي پي به يگانگي او مي بريم، و گاهي راهنماي ما در پيمودن اين راه، فطرت و سرشت انساني است و خود فطرت بهترين راهنما در اين موضوع مي باشد. سرشت هر انساني بر وحدانيت و يگانگي او گواه مي دهد، زيرا در مواقعي كه تمام اسباب مادي و علل طبيعي از كار مي افتد و بشر خود را بر لب پرتگاه و نابودي مي بيند، بي اختيار زنگ غفلت و غبار فراموشي از روي دل و روان انسان زدوده مي شود، و روح ما به نقطه مرموزي كه او را عالم و آگاه بر وضع خويش، و قادر و توانا بر رفع گرفتاري هاي خود مي داند، متوجه مي گردد. در اين لحظات حساس، هر فردي جز به يك نقطه و جز به يك قدرت وسيع متوسل نمي گردد، و همه انسان ها دل به نقطه واحدي بسته و پيوسته از او استمداد مي جويد كه مشكلات او را برطرف سازد. دلايل فلسفي و كلامي توحيد، بيش از آن كه در اين صفحات منعكس گردد، و ما به طور گسترده درباره يگانگي خدا در كتاب با صفات خدا آشنا شويم، بحث كرده ايم. علل پيدايش بت پرستي

شرك، به معناي معبود غير واقعي

را به جاي معبود واقعي پنداشتن، جهتي جز آميختگي فطرت با جهل و ناداني ندارد; يعني از يك طرف انسان تحت فشار فطرت و دلايل روشن خداشناسي قرار مي گيرد، خواه ناخواه معتقد

------------------ صفحه 109

مي گردد كه براي جهانْ صانعي هست و نظام شگفت انگيز عالم هستي بي پديد آرنده امكان ندارد، از طرف ديگر بر اثر جهل و ناداني و نبودن معلومات صحيح، و دور بودن از محيط تبليغي پيامبران الهي، چون خداي واقعي را از خدا نمايانْ درست تشخيص نمي دهد، بي اختيار مجازها را حقيقت پنداشته، بت هاي بي جان و بي روح و يا اجرام شفاف و درخشان آسماني را خدا مي پندارد. اگر مشعل هاي فروزان علم و دانش و برنامه هاي صحيح انبيا اين فطرت را راهنمايي كنند، ريشه بت پرستي از صفحه گيتي برداشته مي شود. شرك يعني چه؟

هرگاه كسي غير خدا را خدا پندارد، و يا موجودي را در انجام دادن كاري مستقل و غير محتاج به خدا بداند، و يا مخلوقي را براي تحصيل قرب و نزديكي به خدا بپرستد، به چنين فرد، مشرك و به خود اين كار شرك مي گويند; بنابراين، شرك داراي مراحل سه گانه است: 1. غير خدا را خدا بداند. 2. موجودي را در انجام دادن كاري مستقل انديشد. 3. موجودي را براي تحصيل قرب به خدا بپرستد. همه مسائل شرك كه فعلاً مورد بحث ماست، در اين مراحل سه گانه خلاصه مي گردد. گروه وهابيه در تشخيص شرك دچار اشتباه عجيبي شده اند و تصور كرده اند كه شفاعت خواهي از اولياي خدا و اين كه بگويد: اي

پيامبر گرامي، در روز رستاخيز در حق من شفاعت بنما، يا بوسيدن ضريح و تعمير قبور،

------------------ صفحه 110

شرك است. گويا حقيقت شرك در اختيار آقايان است كه هر طوري بخواهند آن را تفسير نمايند، در صورتي كه شرك براي خداوند حد و اندازه اي دارد. مشرك در اسلام و تمام اديان، كسي است كه مخلوقي را خدا بخواند، و يا مخلوقي را در تأثير و انجام دادن امور، مستقل بداند، و يا مخلوقي را براي تقرب به خدا بپرستد. بنابراين، بوسيدن ضريح به عنوان احترام از كسي كه آن جا دفن شده و يا خواندن زيارت و گفتن جمله هايي كه حاكي از مقام بلند او باشد، و يا تعمير نقطه اي كه بدن پاك مردان جانباز الهي در آن جا به خاك سپرده شده است، و يا حاجت خواهي از خدا در كنار قبر آنان، و يا خواستن شفيع بودن آنان در نزد خدا، كوچك ترين ارتباطي به شرك ندارد; يعني از نظر شرك نمي توان اينها را از مصاديق شرك دانست، زيرا مشرك به طوري كه اجمالاً گفته شد، كسي است كه به يكي از سه مطلب فوق ملتزم گردد، و كسي از مسلمانان نه يكي از پيشوايان ديني را خدا مي داند، و نه كسي آنها را به عنوان معبود و مقربْ پرستش مي كند، و نه براي آنها استقلالي در امور و انجام دادن كاري قائل است، بلكه همه مسلمانان به احتياج و نيازمندي آنان در تمام شؤون زندگي، اعتراف و اقرار صريح دارند. شگفت آور استدلالي است كه برخي از وهابي ها در اين مورد دارند; آنان مي

گويند: در شدايد و مصائب و حوايج نبايد جز خدا را خواند، زيرا قرآن مجيد دستور مي دهد: (وَأَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً);(1)

------------------

1 . جن(72) آيه 18.

------------------ صفحه 111

«مراكز سجده ]و يا معابد[ مال خداست، هرگز نبايد همراه خدا ديگري را خواند.» آنان مي گويند: به حكم جمله (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ)، نبايد گفت: «اشفع لنا يا محمد» پيامبر در حق ما شفاعت كند. همچنين نبايد گفت: اي رسول گرامي! از خدا بخواه تا خدا ما را شفا بخشد، يا دين ما را ادا كند، زيرا همه اينها مصداق «دعوت مع اللّه» است، يعني همراه خدا ديگري را نيز مي خوانيم. پاسخ اين استدلالْ كاملاً روشن است: اوّلاً، مقصود از اين كه غير خدا را نخوانيم، يعني غير او را عبادت و پرستش نكنيم، و هدف آيه اين است كه جز خدا كسي ديگر را پرستش ننماييم. گواه مطلبْ آيه بعدي است كه مي فرمايد: (قُلْ إِنّما أَدَْعُوا رَبّي وَلا أُشْرِكُ بِهِ أَحداً);(1) «بگو من تنها خدايم را مي خوانم]و او را مي پرستم[ و كسي را شريك او قرار نمي دهم.» جمله (وَلا أُشْرِكُ بهِ أَحداً) گواه بر اين است كه مقصود از «دعوت» در هر دو آيه، همان خواندن به عنوان پرستش است، نه هر دعوت و توسل. اگر كسي در چاهي افتاد و از كساني كه از اطراف چاه عبور مي كنند درخواست كرد كه او را نجات دهند، نمي گويند: اين شخص كه در درون چاه است با چنين دعوت، آنها را پرستش كرد. خلاصه پرستش داريم، دعوت و درخواستي، آنچه كه حرام است، همان

موضوع پرستش و عبادت غير خداست، نه هر دعوت، و مقصود از آيه

------------------

1 . همان، آيه 20.

------------------ صفحه 112

(فَلا تَدْعُوا)، «فَلا تَعْبُدُوا أَحَداً» است. ثانياً، دقت در لفظ «مَعَ اللّه»، حقيقت را روشن تر مي سازد، زيرا آنچه حرام است اين است كه از شخصي به عنوان شريك خدا چيزي بخواهيم، براي آن شخص همان مقامي را قائل بشويم كه براي خدا قائل هستيم و بگوييم: او نيز بسان خدا و رديف خداست. در صورتي كه هيچ مسلماني در تمام دعوت هاي خويش، چنين عقيده را درباره اولياي خدا ندارد، بلكه مدعو واقعي و درخواست شده حقيقي در همه جا خداست، چيزي كه هست گاهي به وسيله شخصي مانند پيامبر، از خدا، شفاي مريض و اداي دين را مي طلبيم و گاهي بدون رابطه و وسيله، حاجت خود را از خدا مي خواهيم. بنابراين، ما جز خدا كسي را نمي خوانيم و جز او كسي را در رفع حوايج و نيازمندي ها و شدايد و مصائب، مؤثر نمي دانيم، چيزي كه هست گاهي بدون واسطه از او خواستار چيزي مي شويم، و گاهي به واسطه يكي از اولياي او از او مطلبي را درخواست مي نماييم. هرگاه مستقلاً از او مطلبي را درخواست كرديم، به اين آيه عمل نموده ايم: (اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ);(1) «مرا بخوانيد] و از من بخواهيد[تا دعاي شما را مستجاب سازم.» و اگر به وسيله يكي از اولياي خدا از او چيزي را خواستيم، به دستور ديگر خدا عمل كرده ايم كه مي فرمايد:

------------------

1 . مؤمن(40) آيه 60.

------------------ صفحه 113

(يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا

إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ);(1) «اي افراد با ايمان! از مخالفت با خدا بپرهيزيد و به سوي او وسيله اي تحصيل كنيد.» همان طور كه نماز و روزه و ديگر اعمال نيك، وسيله جلب رضايت خداوند است، همچنين توجه به اوليا و درخواست دعا از آنان، از وسايلي است كه بايد سراغ آنها رفت و به طور مسلّم دعاي اولياي حق درباره افراد گنهكار و نيازمند، بي اثر نيست. اگر كسي تصور كند كه توجه به عزيزان درگاه الهي، و درخواست دعا از آنان، و دعا كردن و نكردن آنها يكسان است، زهي دور از حق، سخن گفته و مقام اوليا را نشناخته است. اگر دعا كردن و نكردن آنان درباره افراد نيازمند و گنهكار يكسان است، پس چرا فرزندان يعقوب از پدر خواستند كه درباره آنان طلب آمرزش كنند و چنين گفتند: (قَالُوا يا أَبانا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئينَ);(2) «پدرجان! درباره ما از خداوند طلب آمرزش كن، ما خطاكار بوديم.» حضرت يعقوب نيز به آنان وعده داد كه درباره آنها طلب آمرزش كند، چنان كه فرمود: (قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ);(3)

------------------

1 . مائده(5)آيه 35. قريب به همين مضمون، اسراء(17) آيه 57. 2 . يوسف(12) آيه 97. 3 . همان، آيه 98.

------------------ صفحه 114

«]يعقوب[ گفت: به همين زودي در حق شما طلب مغفرت مي كنم، خدايم غفور و رحيم است.» اگر واقعاً توجه به اولياي حق و درخواست دعا از آنان، يك نوع شرك محسوب مي گردد، پس چرا خداوند به جامعه اسلامي دستور مي دهد كه افراد خطاكار حضور پيامبر برسند، و از او بخواهند كه درباره آنان

طلب آمرزش نمايند؟ آن جا كه مي فرمايد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً);(1) «اگر آنان وقتي كه بر خويش ستم كردند پيش تو ]اي پيامبر[ مي آمدند و خود آنها از خداوند طلب آمرزش مي كردند و پيامبر نيز درباره آنان طلب آمرزش مي نمود، خدا را توبه پذير و رحيم مي يافتند.» قرآن مجيد، گروه منافق را از اين نظر نكوهش مي كند كه هر موقع به آنان گفته مي شود كه حضور پيامبر برسند تا پيامبر در حق آنها از خداوند طلب آمرزش كند، با بي اعتنايي كامل سرباز مي زنند و تكبر ميورزند، چنان كه مي فرمايد: (وَإِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ);(2) «و اگر به آنان گفته شود: بياييد تا پيامبر درباره شما طلب آمرزش كند، سرهاي خويش را برمي گردانند و چهره درهم مي كشند و سد راه حق مي شوند و كبر ميورزند.»

------------------

1 . نساء(4) آيه 64. 2 . منافقون(63) آيه 5.

------------------ صفحه 115

هرگاه دعاي پيامبر در درگاه الهي مؤثر نبود، پس چرا خداوند به پيامبر دستور مي دهد كه درباره افرادي كه زكات مال خود را مي پردازند دعا كند، چنان كه مي فرمايد: (وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ);(1) «درباره آنان دعا كن، زيرا دعاي تو مايه آرامش آنهاست.» خنده آور سخني كه پايه گذار مسلك وهابي در منطقه نجد، «محمد بن عبدالوهاب» در اين مورد دارد; او مي گويد: درست است كه خداوند به پيامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعاي او اثر

عجيبي بخشيده است، ولي ما را نهي كرده است كه از او چنين چيزي را نخواهيم. اين سخن از جهاتي مردود است: اوّلاً، از اين شخص بايد پرسيد: خداوند در كجا ما را از اين كار نهي كرده است، در صورتي كه در حال حيات پيامبر به ما دستور داده است كه حضور او برسيم و از او چنين كاري را بخواهيم; مع الوصف، چگونه مي گويد: خداوند ما را از درخواست دعا از او نهي كرده است؟ ثانياً، معنا ندارد كه خداوند بر پيامبر چنين مقامي را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهي كند. اين سخن، مثل اين است كه خداوند در روز رستاخيز، پيامبر را ساقي حوض كوثر كند، ولي ديگران را از طلب آب از او منع كند! يا زمامدار كشوري به يك نفر از شخصيت هاي بارز كشور، آن چنان اهميت دهد كه رسماً اعلان كند كه او هر چه از من بخواهد من سخن او را مي پذيرم، ولي از طرف ديگر مردم را از نزديك شدن و تماس با او و درخواست

------------------

1 . توبه(9)آيه 103.

------------------ صفحه 116

از او باز دارد; اين دو نوع كار، يك نوع تناقض و تضاد شمرده مي شود. شرك در اجتماع ما به صورت ديگر

قرآن مجيد بيش از هر مسأله اي روي شرك تكيه مي كند و از آن نكوهش مي كند. شرك به آن صورت كه در زمان نزول قرآن رايج بود، در پرتو تعاليم اسلام از سرزمين هاي ما رخت بربسته و جامعه اسلامي از بت پرستي پيراسته ساخت.(1) امّا گاهي در جامعه هاي اسلامي، شرك

به صورت ديگر جلوه كرده و جاي آن شرك كهن را مي گيرد. در اين جا هر چند از بت چوبي و فلزي يا اجرام آسماني خبري نيست، ولي بت در اين جا به صورت مقام و منصب، پول و ثروت، مد و تجمل پرستي و ديگر هواها و هوس ها در مي آيد، كه همگي از شاخه هاي خودپرستي و نفس پرستي است. قرآن مجيد درباره اين افراد مي فرمايد: (أَرءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ)(2). از مردم كساني هستند كه بت آنها هوا و هوس آنهاست، زيرا مقام، پول، جاه و شهرت را آن چنان مي خواهند كه آنها را به سرحد معبود مي پرستند. آنان به اندازه اي به مقام و هوا و هوس علاقه دارند كه تصور مي كنند پول و قدرت ظاهري همه كاره است و اگر اين وسايل مادي از دست آنها گرفته

------------------

1 . هر چند بيماري شرك و بت پرستي در كشورهاي هند و ژاپن و قسمتي از خاور دور و آسياي جنوبي به قوت خود باقي است و چه بدبختي هايي از اين راه دامنگير آنها شده است. 2 . فرقان(25) آيه 43.

------------------ صفحه 117

شود، دوران بيچارگي آنها آغاز مي گردد; از اين جهت، مقام، قدرت، ثروت و پول را بسان يك معبود مي پرستند و حيات و زندگي را در گرو آنها مي دانند. يك چنين افراد، تمام فضايل اخلاقي را فداي بت هايي به نام هاي قدرت، شهرت، جاه و مال و... مي نمايند و همه اصول انساني را فداي آنها مي سازند.جنگ هاي بين المللي اوّل و دوم، علتي جز هواپرستي يك

مشت توسعه طلب نداشت، كه بر اثر جاه طلبي آنها ميليون ها نفوس از بين رفت. سقوط چنين افراد نفس پرست از مقام انساني قطعي است، سقوطي كه از انسانيت اثري باقي نمي ماند. شايد آيه زير اشاره به مطلب فوق باشد: (وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكان سَحيق).(1) «كسي كه جز خدا را مي پرستد]خواه بت باشد يا نفس و مقام[مانند اين است كه از آسمان سقوط كند و در فضا بدن او طعمه پرندگان شكاري گردد، و يا طوفاني او را به قعر دره اي عميق پرتاب كند.» آيا با اين وضع ، جا ندارد كه لقمان شرك را ستم بزرگ بشمارد؟ ستمي بر خدا، ستمي بر خويش كه مبدأ بسياري از مفاسد است، چنان كه فرموده: (إِنَّ الشِّركَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ). ريا در مقابل اخلاص

شرك و دوگانه پرستي، در مقابل توحيد و يگانه پرستي است و درباره آن به گونه اي بحث نموديم. اكنون وقت آن رسيده است كه درباره همتاي شرك كه

------------------

1 . حج(22) آيه31.

------------------ صفحه 118

همان ريا در مقابل اخلاص باشد نيز سخن بگوييم. بسياري از افراد مسلمان، هرچند از چنگال ظاهري شرك رهايي يافته و موجودي را جز خدا نمي پرستند، ولي در برابر آن، گاهي دچار شرك مخفي و پنهان شده و در كارهاي خود، «اخلاص» و خدا را در نظر نمي گيرند. چه بسا يك فرد نيكوكار، دبستان و درمانگاه مي سازد و يا از مستمندان و فقيران دستگيري مي كند، امّا محرك او در اين كار جلب رضايت خدا و يا پاداش اخروي نيست، بلكه

انگيزه او يك رشته امور مادي زودگذر است كه او را به اين كار وادار مي سازد. قرآن مجيد در آيات فراواني، از رياي در عمل و انجام دادن كار نيك، روي انگيزه هاي مادي، نكوهش كرد و همه را در آخرت بي ثمر دانسته است.(1) در اين جا برتري مكتب اخلاقي و اجتماعي اسلام كاملاً روشن مي گردد. روشن تر بگويم: قضاوت و داوري درباره عمل يك فرد از نظر اسلام، نياز به بررسي دو پرونده دارد: 1. پرونده عمل; يعني كار ذاتاً كار خوبي باشد. 2.پرونده نيت و انگيزه; يعني بايد ديد كه انگيزه فرد در انجام دادن اين عمل چه بوده است. فرض كنيد مرد ثروتمندي به ساختن بيمارستاني پرداخت، بيمارستاني كه مجهز به چند صد تختخواب و تمام دستگاه هاي مورد نياز باشد. در موقع افتتاح، خبرنگار و عكاس مي ريزد و از نقاط حساس آن عكسبرداري كرده و همه را با آب و تاب، همراه با ذكر فضايل مؤسس، چاپ مي كند. تلويزيون و

------------------

1 . بقره(2) آيه 261_ 265.

------------------ صفحه 119

مطبوعات و ساير وسايل ارتباط جمعي، شروع به تعريف و تمجيد از او مي نمايند; ديگر نمي پرسند نيت او از اين عمل چه بود، براي چه دست به ساختن چنين بيمارستاني زده است، بلكه به ظاهر سازي اكتفا مي نمايند. ولي اسلام مي گويد: پرونده نيت او را بياوريد تا درست بررسي شود، سپس درباره عمل او قضاوت صحيح به عمل آيد. آيا او اين بيمارستان را براي جلب رضاي خدا ساخته است؟ آيا عواطف بشري محرك و انگيزه او بوده و جز معنويتْ محرك ديگري

نداشته است، و يا اين كه او اين بيمارستان را تأسيس كرده تا در ميان مردم به خوبي و نيكي معروف گردد تا در موقع انتخابات رأي بيشتري بياورد؟ هرگاه پرونده نيت او نشان داد كه او اين مؤسسه را به منظور انتفاع مادي و كسب مقام و شهرت نساخته است، در اين صورت، عمل او ارزش دارد، و الاّ اين ظاهر سازي فريبنده، در درگاه خدا و از نظر مكتب اسلام، ارزش بي ارزش است، زيرا «إنّما الأعمالُ بِالنِّيّاتِ»، ارزش عمل بسته به نيت است. قرآن مي گويد: عمل رياكاران مانند آن بذري است كه بر سنگ خارا كه مقداري خاك روي آن باشد افشانده شده باشد، سپس رگباري به آن برسد و خاك و بذر را بشويد و تنها سنگ به جا بماند; اينك متن آيه: (كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَلا يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوان عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلي شَيء مِمّا كَسَبُوا).(1)

------------------

1 . بقره(2)آيه 264.

------------------ صفحه 120 صفحه 121

11-احترام پدر و مادر

11-احترام پدر و مادر

14. (وَوَصَّيْنَا الإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلي وَهْن وَفِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصيرُ); «به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر ]احترام بگذارد و نيكي كند[مادر با ناتواني هاي روز افزون، دوران حمل او را طي مي كند، و پس از دو سال او را از شير باز مي گيرد. ]نيز توصيه كرديم[كه مرا و پدر و مادر خويش را شكرگزار باشد و بازگشت شما به سوي من است.» نخستين فرمان خداوند به لقمان حكيم، پس از آموختن حكمت به وي، اين بود

كه در برابر يك چنين نعمت بزرگ كه از خدا به وي رسيده است، شاكر و سپاسگزار باشد، زيرا شكر و سپاسگزاري نشانه معرفت و مقياس درك و فهم و شايستگي انسان است. همان طور كه بايد در برابر نعمت هاي الهي به وظيفه اخلاقي خود عمل كنيم و با قلب و زبان و يا به كار بردن نعمت هاي منعم در موارد مناسب، شكر او را به جا آوريم، همين طور بايد خدمات كليه افراد انسان را تقدير نموده و به

------------------ صفحه 122

نحو مناسب از آنها تشكر كنيم، خواه پدر و مادر باشند، خواه ديگران. پس از خداوند، برزگ ترين خدمتي را كه بشري درباره بشري انجام مي دهد، خدمات ارزنده پدر و فداكاري هاي مادر است; هستي انسان در مراحل بعدي در گرو خدمات ارزنده آنان است و پدر و مادر در دوران بارداري و كودكي، زحمات توانفرسايي را متحمل مي شوند و در حق كودك خود مبذول مي دارند، و اگر از طرف اين دو باغبان وجود، چنين خدماتي انجام نمي گرفت، نهال وجود تمام انسان ها مي خشكيد. به همين مناسبت، قرآن مجيد پس از مسأله شكرگزاري خدا، موضوع نيكي بر پدر و مادر را مطرح مي كند، تا انسان به بزرگترين وظيفه اخلاقي و وجداني خويش مطلع و آگاه گردد. اگر خدا را از آن نظر سپاسگزاريم كه آفريدگار و مربي و پرورش دهنده ماست، پدر و مادر نيز مربيان دوران كودكي و مراحل نخستين زندگي ما مي باشند. روي اين اساس، پيامبران و معلمان و مربيان اجتماع در هر صنف، درخور ستايش و احترامند و تمام طبقات

خدمتگزار با اختلافي كه از نظر حقوقي و تربيت دارند، همگي از نظر اسلام، عزيز و گرامي اند. گنج هاي نهفته در شرق

تعاليم عالي اسلام در تكريم و تعظيم پدران و مادران، از هر نظر بي سابقه است. عواطف و محبت هاي عميق و ريشه داري كه امروز در جامعه هاي مشرق زمين، ميان فرزندان و اوليا وجود دارد، از هر جهت ستايش پذير و از ديده جامعه شناسان حائز اهميت و برانگيزنده اعجاب ملت مغرب

------------------ صفحه 123

زمين مي باشد. امروز در اروپا و آمريكا كانون هاي گرم خانوادگي، رو به انحلال گذارده، زندگي ها به صورت زندگي ماشيني در آمده است. هنوز فرزندان به حد كامل از بلوغ نرسيده، مطابق تقاضاي محيط، حساب خود را از پدر و مادر جدا كرده و دور از محيط والدين زندگي مي نمايند و اين كار كه به عمل غير انساني بيشتر شبيه است، زيرا اين لفافه كه نبايد فرزندان سربار والدين باشند و از آغاز بلوغْ خود را براي سختي هاي زندگي آماده سازند، انجام مي گيرد، در صورتي كه روح مطلب غير اين است، زيرا تربيت رشدي و فكري فرزندان و آشنا ساختن آنها به رموز زندگي، هرگز نيازي به طرد آنان از كانون گرم زندگي دسته جمعي ندارد، تا رشته عواطف از هم گسسته شود و محيط گرم خانوادگي از بين برود. امروز روي همين عوامل، دايره خويشاوندي در محيط غرب، از فرزندان تجاوز نمي كند و ساير بستگان از عموها و خاله ها و ...در رديف بيگانگان قرار گرفته اند و اين خود يك ضربت مهلك بر اجتماعي است كه بايد اساس

آن را عواطف تشكيل دهد. اسلام و موقعيت پدران و مادران

راستي كتاب آسماني در تحكيم اصل حياتي «عاطفه» كه نشاط و لذت زندگي بستگي به آن دارد، حداكثر كوشش را به عمل آورده است و با تعابير گوناگون و روش هاي ستوده، اساس آن را محكم نموده است. ولي متأسفانه امروز در اجتماع ما، برخي از مادران هوسباز، پدران عياش، عملاً اساس عواطف را متزلزل ساخته و با فرستادن فرزندان به

------------------ صفحه 124

شيرخوارگاه، خود را از قيد پرورش اولاد راحت كرده اند و در نتيجه، محيط گرم و پر نشاط خانوادگي را به يك محيط سرد دور از مهر و محبت مبدّل نموده اند. دانشمندان مي گويند: شيرخوارگاه اگر چه مي تواند تربيت جسماني فرزندان را به عهده بگيرد، ولي ريشه عواطف را كه از دامن هاي پرمهر و آغوش هاي گرم پدران و مادران سرچشمه مي گيرد، مي سوزاند و ميوه چنين محيط (شيرخوارگاه) غالباً بچه هاي خشن، بي رحم و جاني مي باشد، و از اين رهگذر، بر دشواري هاي اجتماعْ مبالغي افزوده مي شود. اهميت مقام والدين در قرآن، از تعبيرات گوناگون و طرز بيان شيرين آن به خوبي استفاده مي شود: 1. براي اين كه فرزندان به اهميت مقام پدران و مادران متوجه شوند، در سوره هاي مختلف، نيكي به پدر و مادر پس از پرستش خدا بيان شده است و جمله زير و مشابه آن در قرآن زياد است: (وَقَضي رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً);(1) «فقط خداوند حكم كرده است كه او را بپرستيد و به والدين نيكي نماييد.» اين مضمون در سوره هاي بقره(2) آيه

83 ; نساء(4) آيه 36; انعام (6)آيه 151; اسرا(17)آيه 23; لقمان(31) آيه 24 با عبارات مختلف تكرار شده است. 2. صريحاً دستور مي دهد كه مسلمانان از هرگونه بذل و بخشش به والدين، خودداري ننمايند و در تمام دوران زندگي از والدين مواظبت كامل به

------------------

1 . اسراء(17) آيه 23.

------------------ صفحه 125

عمل آورند; اينك متن آيه ها را در اين جا مي نگاريم: (إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ);(1) «اگر مالي بر جاي گذارد، براي پدر و مادر و خويشاوندان به طور پسنديده وصيت كند.» (قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْر فَلِلْوالِدَيْنِ);(2) «بگو آنچه مي توانيد درباره پدران و مادران انفاق نماييد.» (إِمّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفّ);(3) «اگر يكي از آن دو يا هر دو در كنار تو به پيري رسيدند، به آنها]حتي[اف مگو.» 3. قرآن شيوه رهبران آسماني و آموزگاران الهي را نقل مي كند، كه آنان نسبت به پدر و مادر شديداً احترام مي كردند و پس از درگذشت در حق آنها استغفار مي نمودند و با ملاحظه آيات زير، اين مطلب روشن مي شود: (وَبَرّاً بِوالدَيْهِ)(4); «]حضرت يحيي[ نسبت به والدين نيكوكار بود.» (رَبّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ).(5) حضرت خليل الرحمن از خداوند درخواست مي نمايد كه خداوند، او و والدين و مؤمنان را روز حساب بيامرزد.

------------------

1 . بقره(2) آيه 180. 2 . همان، آيه 215. 3 . اسراء(17) آيه23. 4 . مريم(19) آيه14. 5 . ابراهيم(14)آيه 41.

------------------ صفحه 126

جامع ترين آيه اي كه وظايف فرزندان را نسبت به پدران و مادران معين مي نمايد، آيه 23 و

24 سوره اسراء است كه خلاصه آن را در اين جا مي آوريم: اوّل: نيكي به والدين; دوم: در دوران پيري از آنها پرستاري نمايد; سوم: سخني كه موجب انزجار روحي آنهاست نگويد و با كمال احترام با آنها سخن بگويد; چهارم: در برابر آنها خاضع و فروتن باشد; پنجم: از خداوند براي آنها طلب رحمت و مغفرت بنمايد. از رهبر عالي قدر اسلام و ساير پيشوايان ما روايات زيادي وارد شده است كه وظايف فرزندان را در برابر پدران و مادران تعيين نموده است، و ما براي اختصار از نقل آنها خودداري مي نماييم. اكنون برگرديم آيه مورد بحث را تفسير كنيم: قرآن مجيد روي اهميتي كه خدمات ارزنده پدر و مادر دارد، پدر و مادر را سفارش مي كند و مي فرمايد: (وَوَصَّيْنَاالإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ);«ما به انسان در مورد پدر و مادر سفارش كرديم.» سپس علت احترام به مادر را مدلل مي كند كه در راه پرورش كودك در دوران جنيني ناتواني هاي فراواني را متحمل شده، چنان كه مي فرمايد: (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلي وَهْن); «با ناتواني هاي روزافزونْ او را حمل كرده و كار او را به پايان رسانيده است.»

------------------ صفحه 127

مقصود از اين جمله ، همان دوران بارداري است كه دوران متوسط آن حدود 280روز است و حداكثر توقف طبيعي آن 10روز، و بالاتر از آن يك امر غير طبيعي محسوب مي شود، و اين ناتواني بر اثر رشد و نمو جنين است كه عارض مادر مي شود. تازه با طي شدن دوران حمل، كار مادر به پايان نمي رسد، بلكه بايد دو سال او را شير دهد، چنان

كه مي فرمايد: (وَفِصالُهُ في عامَيْنِ). مفسران مي گويند: مقصود از اين جمله، اين است كه پس از دو سال او را از شير بازگيرد. مؤيد اين تفسير آيه 233 سوره بقره است كه صريحاً دستور مي دهد كه مادران دو سال به فرزندان خود شير دهند، چنان كه فرموده: (وَالوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ); «مادران دو سال كامل به فرزندان شير بدهند.» ولي احتمال ديگر دارد كه منظور اين باشد كه در ضمن دو سال او را شير بازگيرد، و ديگر لازم نيست كه دو سال تمام شير دهد، زيرا در سوره احقاف(46) آيه 15، دوران حمل و شيردادن را سي ماه قرار داده است; چنان كه مي فرمايد: (وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً); «دوران بارداري و از شير گرفتن او سي ماه تمام است.» هرگاه بگوييم: اين آيه فقط راجع به فرزنداني است كه حداقل حمل آنها شش ماه است كه بر سر شش ماه متولد مي گردند، در اين صورت، اين نوع كودكان با طي كردن دوران 24ماه شيرخوارگي، سي ماه تكميل مي گردد. ولي اگر بگوييم كه اين حد، يعني سي ماه، منحصر به فرزنداني نيست

------------------ صفحه 128

كه در حداقل حملْ به دنيا مي آيند، بلكه يك قانون عمومي است، براي عموم فرزندان، خواه شش ماهه، يا نه ماهه، در اين صورت هرگاه بچه در رحمْ كم بماند به جبران اين كه كمتر در رحم مانده است، بايست دو سال تمام شير بخورد و اگر بچه سر نه ماه چشم به دنيا گشود، براي اين كه دوران بارداري و شيرخوارگي نبايست بيش از سي ماه باشد، بايد بچه را، سر

21ماه از شير باز گرفت، تا مدت دو دوران او بيش از سي ماه نباشد. بنابراين مي توان احتمال دوم را در جمله (وَفِصالُهُ في عامَيْنِ) تقويت كرد كه منظور اين است كه در ضمن دو سال بايد فرزند را از شير باز گرفت، خصوصاً كه غلبه با بچه هايي است كه در حد متوسط طبيعي كه همان نه ماه است، چشم به جهان مي گشايند; از اين جهت نمي توان آيه (وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) را حمل بر افراد غير غالب نمود.

------------------ صفحه 129

12-اطاعت و فرمان برداري محدود

12-اطاعت و فرمان برداري محدود

15. (وَإِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَصاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ); «اگر ]پدر و مادر[ به تو اصرار ورزند كه براي من شريكي قرار ده، در حالي كه به آن علم نداري ]و مي داني درست نيست[ از آنها پيروي مكن!]مع الوصف[ در دنيا با آنها به نيكي رفتار كن و از راه كساني كه به سوي من رو آورده اند، پيروي نما! سرانجام و بازگشت شما به سوي من است و شما را از آنچه انجام مي داديد آگاه مي كنم.»(1) اطاعت محدود

خدمات ارزنده پدر و مادر سبب شد كه ما نسبت به آنان احترام كنيم و تا جان در بدن داريم در رفع نيازمندي آنها بكوشيم و از اين طريق، مراتب حق

------------------

1 . ارتباط اين آيه با آيه هاي زير روشن است، زيرا يكي از نصايح حكيمانه لقمان در آيه سيزدهم به فرزند خود، نهي از شرك بود و اين آيه نيز

در همان موضوع بحث مي كند.

------------------ صفحه 130

شناسي خود را ابراز نماييم، ولي از طرف ديگر، مراتب حق شناسي و احترام به آنان، نبايد سبب شود كه دستگاه تعقل و تفكر خود را تعطيل كنيم و در مسائل فكري و عقيدتي از آنها پيروي كنيم، بلكه در اين مسائل بايد با پي گيري خاصي دنبال حق برويم و حق را با دليل و منطق پيدا كنيم، از اين جهت مي فرمايد: (وَإِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما); «هرگاه پدر و مادر اصرار ورزند كه براي من شريكي قرار بدهي، در حالي كه به آن علم نداري، از آنها پيروي مكن.» به عبارت ديگر، با اين كه در آيه چهاردهم دستور داده شده كه فرزند از پدر و مادر فرمان ببرد، در اين آيه، حدود فرمانبرداري او را محدود ساخته و حق حاكميت آنان را در «شرك» بلكه مطلق گناهان سلب مي نمايد. نكته اين مطلب روشن است، زيرا علت لزوم فرمانبرداري از سخنان پدر و مادر، اين است كه پدر و مادر، خواهان سعادت فرزندند، گرمي و سردي روزگار را زيادتر از او چشيده اند و تجربيات خوبي در اين راه اندوخته اند; از اين جهت بايد در مسائلي كه نمي دانند از تجربيات آنها استفاده كنند، ولي اگر پدر و مادر بر اثر ناداني و گمراهي يا هوسراني بخواهند فرزند را به لب پرتگاه بكشند، او را به انواع گناه آلوده سازند، مقام انساني او را به قدري تنزل دهند كه در برابر اجسام بي روح خاضع گردد، در اين صورت، جهتي براي فرمانبرداري نيست.

علي(عليه السلام) مي فرمايد:

------------------ صفحه 131

«إِنّ لِلْوَالِدِ عَلي الوَلَدِ حَقّاً... فَحَقُّ الوالِدِ أَنْ يُطيعَهُ فِي كُلِّ شَيْء إِلاّ في مَعْصِيَةِ اللّهِ; حق پدر آن است كه فرزند در هر چيزي جز معصيت خداوند، از او پيروي كند.» به خصوص موضوع شرك كه تمام رهبران آسماني براي مبارزه با اين بيماري مبعوث شده اند، خون ميليون ها خداشناس يكتاپرست در راه آبياري درخت خداپرستي ريخته شده، هرگز شايسته نيست كه براي جهل و بيماري روحي پدر و مادر در اين مورد، كوركورانه از منطق آنان پيروي شود. پناهگاه در مسائل اصولي، منطق و خرد است

اصولاً پناهگاه بشر در مسائل اصولي و اساسي، عقل و خرد است. پيروي از هر مقامي ولو هر اندازه بزرگ باشد، اگر توأم با منطق و استدلال نگردد، از نظر اسلام بي ارزش است و در اسلام، مسأله اي بالاتر از توحيد و مبارزه با شرك نيست و براي توبيخ كساني كه بي فكر در اين مسائل به دنبال اين و آن هستند، اين آيه نازل شده است: (وَلا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤوُلاً);(1) «بر چيزي كه آگاهي نداريد دل مبنديد، به راستي گوش و چشم و قلب، روز قيامت مسؤولند.» دانشمند بزرگ شيعه، مرحوم علاّمه حلّي صريحاً از عموم علماي اسلام

------------------

1 . اسراء(17) آيه 36.

------------------ صفحه 132

نقل مي نمايد كه تقليد و پيروي از قول ديگران در مسائل اصولي كه راه درك و فهم آن براي همه باز است، حرام است و هر فردي بايد اين رشته از مسائل را از طريق دليل و گواه خرد

به دست آورد، اينك عين عبارت ايشان را در اين جا نقل مي كنيم: «أجْمَعَ العُلَماءُ عَلي وُجُوبِ مَعْرِفَةِ اللّهِ، وصِفاتِهِ الثُّبُوتِيَّةِ، ومَا يَصِحُّ عَلَيْهِ وَما يَمْتَنِعُ عَنْهُ، وَالنُّبُوَّةِ وَالإمامَةِ وَالْمَعادِ بِالدَّليلِ لا بالتَّقْلِيدِ»; « دانشمندان اسلام به اتفاق آرا مي گويند كه هر فرد مسلماني بايد عقيده خود را نسبت به مسائل خداشناسي و صفات او و موضوع نبوت وامامت و معاد، روي دليل و برهان استوار سازد; هرگز جايز نيست در اين مسائل تقليد نمايد». لزوم تحقيق در مسائل اصولي اسلام، قدرت روحي و فكري و وسعت شعاع ديد اسلام را مي رساند كه مي خواهد جامعه انساني در اين مسائل خود فكر كند و پيرو منطق و استدلال باشد، در نتيجه سطح افكار بالا برود و يك مشت سودجو به عنوان متخصص در مسائل عقايد، افكار و روح مردم را قبضه ننمايند. اسلام با كمال شهامت به مردم در اين مسائل، حق دخالت و فكر داده است. دستگاه روحاني مسيح به پيروان خود اجازه نمي دهد كه در مسائل اساسي آيين مسيح، مانند «تثليث» و پسر خدا بودن حضرت مسيح و امثال آن، ابراز نظر كنند و مريدان را تحت عنوان «اسرار مگو» و «رمز مسيحيت» از تفكر آزاد باز مي دارد. راستي اين منطق، كجا و منطق قرآن كجا، زيرا اين كتاب آسماني

------------------ صفحه 133

كساني را كه بي جهت از روش گمراه كننده پدران پيروي مي نمايند، چنين مذمت مي فرمايد: (بَلْ قَالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنَا عَلي أُمَّة وَإِنّا عَلي آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ* وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَة مِنْ نَذِير إِلاّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنّا وَجَدْنا آباءَنَا عَلي أُمَّة

وَإِنّا عَلي آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قالَ أَوَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدي مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قَالُوا إِنّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).(1) « مشركان، آيين خرافي خود را روي تقليد از پدران توجيه مي كنند و مي گويند: ما پدران خود را بر آيين بت پرستي يافتيم و از پي آنها خواهيم رفت. تو اي رسول خدا، از جوابي كه به تو مي گويند دلگير مباش! ما به نقاط مختلفي پيامبراني اعزام كرده ايم و به آنها همان جوابي را داده اند كه به تو نيز داده اند و چنين گفتند: ما پدران خود را بر آيين بت پرستي يافتيم و از آيين آنها پيروي خواهيم نمود». در جواب آنها بگو: اگر ديني بهتر از آنچه از پدران شما به شما رسيده بياورم، باز از آيين پدران پيروي مي نماييد؟ آنان از روي لجاجت مي گويند، ما آيين شما را انكار مي كنيم. واجب بودن احترام پدر و مادر كافر

تا اين جا روشن شد كه هرگاه پدر و مادر از نظر عقيده منحرف بودند، هرگز نبايد از عقايد آنان پيروي كرد، ولي اين، سبب نمي شود كه نسبت به آنها

------------------

1 . زخرف(43) آيه 22_ 24.

------------------ صفحه 134

بي مهر باشيم. هر فرد مسلماني بايد حتي به پدر و مادر مشرك و غير مسلمان احترام كند و اين خود يكي از دستورات جاويدان اسلام است كه در اين آيه عنوان شده است، چنان كه مي فرمايد:(وَصَاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً) زيرا اين طرز برخورد با پدر و مادر غير مسلمان، علاوه بر اين كه روح حق شناسي و احترام به صاحبان حقوق را زنده مي كند، چه

بسا باعث هدايت و راهنمايي پدران و مادران گمراه مي گردد و بدبينيِ آنها را نسبت به دين اسلام از بين مي برد. زكريا فرزند ابراهيم نقل مي كند: من يك جوان مسيحي بودم و در محضر امام صادق(عليه السلام) به دين اسلام مشرف شدم. از حضرتش درباره پدر و مادر غير مسلمانم سؤال كردم كه آنها از نعمت اسلام بي نصيب و بي بهره هستند. فرمود: تا آن جا كه مي تواني به آنها احترام كن. وي مي گويد: من پس از مراجعت، سفارش آن حضرت را درباره مادرم مراعات مي كردم. كردار من به اندازه اي در نظر او اعجاب انگيز بود كه سرانجام از علت اين تكريم روز افزون سؤال نمود و گفت: در گذشته تا اين حد نسبت به من مهر نميورزيدي، اكنون چه شده است كه مراتب علاقه تو به من زيادتر شده است. به او گفتم: آيين تازه اي كه به آن گرويده ام، به من چنين دستور داده است. او اشتياق فراواني به شناسايي آيين اسلام پيدا كرد. من تا آن جا كه اطلاعاتم اجازه مي داد، درباره اسلام با او سخن گفتم، طولي نكشيد كه به آيين اسلام تشرف يافت.(1) جهاد يكي از وظايف بزرگ اسلام است. جواني به طور داوطلب، آماده

------------------

1 . بحارالأنوار، ج16، ص 18.

------------------ صفحه 135

رفتن به جهاد بود، ولي پدر و مادر او از رفتن وي خيلي متأثر شدند. جوان حضور پيامبر اسلام رسيد و او را آگاه كرد. رسول گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «فَوَ الَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ لأنْسُهُما بِكَ يَوْماً وَلَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهادِ سَنَة; به خدايي

كه روح من در دست اوست، يك شبانه روز در حضور پدر ومادر باشي و با تو مأنوس شوند، بهتر از آن است كه يك سال در راه خدا شمشير بزني.»(1) پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) در آخرين لحظه هاي عمر، گروهي را سفارش فرمود، از آن جمله، كارگران و پدران و مادران. پيروي از طريقه مردان نيك

قرآن پس از لزوم احترام به پدر و مادر مشرك، بار ديگر يادآور مي شود كه علاقه به آنها سبب نشود كه از راه توحيد، منحرف شويم و دستور مي دهد كه از طريقه مردان الهي كه هدفي جز رضاي خدا ندارند پيروي كنيم، چنان كه مي فرمايد: (وَاتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ);(2) «از راه كساني كه به سوي من رو آورده اند پيروي كن.» و پيروي از اين چنين گروه، غير از تقليد كوركورانه است، بلكه پيروي از اعمال مرداني است كه صحت و نيكويي كردار آنها روشن شده است. قرآن اين دستور را در آيات ديگري نيز يادآوري كرده:

------------------

1 . همان، ص 21. 2 . لقمان (31)آيه 15.

------------------ صفحه 136

1. (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ);(1) «كساني هستند كه پس از شنيدن سخنان از گفتارهاي پسنديده پيروي مي نمايند.» 2. (أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَْقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدي);(2) «آيا كسي كه به سوي حق هدايت مي كند، سزاوارتر براي پيروي است يا كسي كه خودش راه را پيدا نكرده و نيازمند به راهنماست.» بازگشت همه به سوي اوست

معاد و اعتقاد به روز رستاخيز، ضامن اجراي دستورهاي خداوندي است; روي اين اساس، مشرك و موحد، آثار اعمال خود را

در روز رستاخيز با چشم خود مشاهده خواهند كرد، همچنين فردي كه نسبت به پدر و مادر مهر ورزيده و يا صورت از آنها برتافته است، نتيجه اعمال خويش را در آن روز مشاهده خواهد كرد، چنان كه مي فرمايد: (ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ);(3) «بازگشت شما به سوي من است. من شما را از اعمال و كردارهاي خويش آگاه مي سازم.» از نظر بسياري از دانشمندان اسلام، پاداش و كيفرهاي انسان، اثر وضعي عمل و صورت تصعيد يافته اعمال انساني است، يعني هر عمل بد و

------------------

1 . زمر(39) آيه 18. 2 . يونس(10) آيه 35. 3 . لقمان(31) آيه 15.

------------------ صفحه 137

خوبي در اين جهان، به صورتي خود را نشان مي دهد، در حالي كه همان عمل در جهان ديگر، خود را به صورت ديگر نشان خواهد داد; گويا عمل انسان در آن روز به بهشت و دوزخ منقلب شده و جهاني از پاداش و كيفر براي او مي سازد.(1)

------------------

1 . در تفسير آيه شانزدهم از همين سوره درباره آگاهي خداوند از تمام خصوصيات اعمال ما و در تفسير آيه سي و سوم درباره معاد به گونه اي بحث خواهيم كرد.

------------------ صفحه 138 ------------------ صفحه 139

13-همه چيز حساب دارد

13-همه چيز حساب دارد

16. (يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَكُنْ فِي صَخْرَة أَوْ فِي السَّمواتِ أَوْ فِي الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللّه إِنَّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ); «اگر چيزي به اندازه سنگيني يك دانه خردل ]از اعمال بشر[ در دل سنگي يا در گوشه اي از آسمان ها و زمين باشد، خداوند آن را حاضر مي سازد]و حساب

آن را دارد[ خداوند دقيق و آگاه است.» جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم، اندازه و وسعت زمين و آسمان هاي آن براي ما پوشيده است و تاكنون كسي به طور تحقيق، وسعت آن ر ابه دست نياورده است. آنچه مسلم است، اين است كه هر اندازه علم، گام هاي بلندتري در گشودن رازهاي جهان ما بر مي دارد، انسان به وسعت و پهناوري و عظمت جهان بالا بيشتر پي مي برد. روزگاري دانش بشر درباره جهان، محدود به يك مركز (زمين) و نه فلك بود و معتقد بود كه پس از نه فلك، هيچ چيز وجود ندارد. تحقيقات

------------------ صفحه 140

دانشمنداني، مانند «كپرنيك » و «گاليله» اين فرضيه را درهم پيچيد و با چشم هاي مسلح، جهاني را ديدند كه طول و عرض و به اصطلاح صحيح تر، وسعت و پهناي آن را نمي توان با متر و فرسخ تعيين و تحديد نمود; از اين رو ناچار شدند با مقياس ديگري اين فواصل را تعيين كنند، آن مقياس نوين براي تعيين فواصل ستارگان «سير نور» است. نور در هر ثانيه، سيصد هزار كيلومتر كه با پنجاه هزار فرسنگ معادل است، راه مي پيمايد و اگر مقدار مزبور را ضرب در شصت ثانيه كه يك دقيقه تمام است بكنيم، سرعت سير نور در هر دقيقه به سه ميليون فرسنگ مي رسد; بنابراين نور مي تواند در يك ثانيه، هفت مرتبه دور زمين كه چهل هزار كيلومتر است دور بزند. اكنون كه مسلم است نور خورشيد تقريباً در ظرف هشت دقيقه به زمين مي رسد، بايد گفت: نور در اين مدت كوتاه، 24ميليون

فرسنگ، راه مي پيمايد و فاصله اين سياره(زمين) با مركز خود (خورشيد) تقريباً 24ميليون فرسنگ است. عقل و هوش در برابر اين وسعت و عظمت، مبهوت وحيران است، در صورتي كه اين محاسبه مربوط به يك ستاره از يك منظومه شمسي است، در حالي كه منظومه شمسي ما در برابر صدها هزار منظومه و سحابي بسيار ناچيز و بي ارزش است. آنچه مسلم است، اين است كه در اين سال هاي اخير، قدم هاي بزرگي در راه درك عظمت و وسعت عوالم نجومي برداشته شده، به طوري كه از ميزان تصور انسان خارج است. «فلاماريون» فاصله دورترين سحابي ها(عوالم نجومي خارج از كهكشان ما) را پنج ميليون سال نوري فرض كرده است، ولي

------------------ صفحه 141

امروز از هزار ميليون سال نوري هم بيشتر شمرده مي شود و عدد آنها تا جايي كه معلوم شده به ميليون ها مي رسد. هيچ بعيد نيست معلومات كنوني بشر در برابر معلومات آيندگان، بسان اطلاعات پيروان «بطلميوس» نسبت به اطلاعات كنوني بشر باشد و بشر آينده به اين اندازه گيري ها لبخند بزند و با ديده حقارت بنگرد. قرآن اين حقايق را در يك آيه كوتاه بيان فرموده است: (لَخَلْقُ السَّمواتِ وَالأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ وَلَكِنْ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ);(1) «آفرينش زمين و آسمان ها بر خلاف تصور بيشتر مردم، بالاتر و بزرگ تر از آفرينش بشر است». لقمان به فرزند خود چه مي گويد؟

مكتب اخلاقي و تربيتي لقمان داراي فصول و برنامه هاي گوناگوني است كه يكي پس از ديگري در ضمن چند آيه خواهد آمد: نخستين برنامه تربيتي وي خداشناسي و مبارزه با تمام

اقسام شرك بود; دومين برنامه او با معرفي و شناساندن خدا و احاطه وي بر سراسر جهان هستي آغاز مي گردد و مي گويد كه او بر تمام موجودات جهان، محيط است و هيچ چيز، هر قدر جزئي و كوچك باشد، از نظر او مخفي و پنهان نيست. لقمان با يادآوري و يا تعليم اين قسمت از صفات خدا هدف تربيتي دارد و آن، اين است اكنون كه ما در برابر يك چنين خداي آگاه از تمام امور قرار

------------------

1 . مؤمن(40) آيه 57.

------------------ صفحه 142

گرفته ايم، بايد بدانيم خدا به حساب تمام كارهاي ما اعم از كوچك و بزرگ خواهد رسيد. اكنون ما در هر دو مرحله (آگاهي خدا بر تمام امور و رسيدگي خدا به تمام كارهاي بشر) به طور اجمال سخن مي گوييم. قرآن خداوند را چگونه معرفي مي نمايد؟

قرآن احاطه علمي خدا را به تمام موجودات با جمله هاي گوناگوني بيان نموده و مقام مقدس الهي را از جهل به هر امري ولو كوچك باشد، منزه و مبرا دانسته است; اينك آياتي چند در اين باره: 1. (لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالَ ذَرَّة فِي السَّمواتِ وَلا فِي الأَرْضِ وَلا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلا أَكْبَرُ إِلاّ فِي كِتاب مُبين);(1) «هموزن ذره اي در زمين ها و آسمان ها و نه كوچك تر از آن و نه بزرگ تر بر خداوند پوشيده نيست». 2.(وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة إِلاّ يَعْلَمُها وَلا حَبَّة فِي ظُلُماتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْب وَلاَ يابِس إِلاّ فِي كِتاب مُبِين);(2) «كليدهاي اسرار غيب، نزد خداست كه جز او

كسي از آنها اطلاعي ندارد و آنچه در خشكي و درياهاست مي داند. هيچ برگ درختي نمي ريزد، مگر اين كه از آن آگاه است و نه هيچ دانه اي در دل زمين و هيچ تر و خشكي نيست، مگر اين كه در كتاب مبين (لوح محفوظ) منعكس است.»

------------------

1 . سبأ(34) آيه 3. 2 . انعام (6)آيه 59.

------------------ صفحه 143

آيه هاي متعددي در قرآن ، تسلط علمي خدا را بر امور جهان و بر آنچه در دايره هستي رخ مي دهد ثابت مي نمايد، مانند: (إِنَّ اللّهَ لا يَخْفي عَلَيْهِ شَيءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ);(1) « در حقيقت، هيچ چيز]نه[ در زمين و نه در آسمان بر خدا پوشيده نمي ماند.» اكنون شايسته است كه مقايسه كوتاهي ميان قرآن و تورات كنوني كه هرگز ربطي به تورات واقعي ندارد به عمل آيد. مقايسه كوتاهي ميان قرآن و تورات

ملاحظه فرموديد كه قرآن، چگونه از آگاهي و احاطه عملي خدا گزارش داده و همه را در برابر او حاضر خوانده، ولي تورات در داستان آدم و حوا علم و آگاهي خدا را آن چنان محدود و كوچك مي شمرد كه قلم از نقل آن شرم دارد: «وقتي آدم و حوا از ميوه آن درخت خوردند، ديدگان آنها باز گرديد و ديدند كه هر دو برهنه اند. فوراً براي خود لنگي درست كردند. خداوند آدم و حوا را در حالي كه در بهشت راه مي رفتند ديد. آدم و حوا فوراً پنهان شدند. خدا آدم را صدا زد كجايي؟ آدم پاسخ داد من تا صداي تو را شنيدم فوراً پنهان شدم، زيرا عريان و

برهنه ام. خدا گفت: چه كسي تو را آگاه ساخت كه برهنه هستي، مگر از ميوه آن درخت خورده اي؟»(2) آيا صحيح است بگوييم كه خدا از مخفي گاه آدم كه در دو قدمي او قرار داشت آگاه نبود. به طور مسلم، تورات كنوني غير از تورات واقعي است كه

------------------

1 . آل عمران(3) آيه 5. 2 . تورات، كتاب پيدايش، فصل دوم.

------------------ صفحه 144

قرآن درباره آن مي گويد: (وَفِي نُسْخَتِها هُديً وَرَحْمَةً لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ);(1) «تورات كتابي است كه سراسر آن، هدايت و رحمت براي كساني است كه از خداي خود بترسند.» هر كاري عكس العملي دارد

لقمان در نخستين پند خود، فرزند عزيزش را متوجه عبادت و ستايش خدا نمود و او را از انواع شرك بازداشت و در دومين پند خود، مكتب جزاي اعمال را به روي او باز كرد و يكي از صفات خداي بزرگ را متذكر مي گردد و مي گويد: «هر بشري هر عملي را ولو به اندازه يك دانه خردل باشد، انجام دهد و آن را در دل سنگ ها و يا فضاي لايتناهاي آسمان ها پنهان سازد، خدا آن را خواهد آورد.» مقصود از جمله (يَأْتِ بِهَا اللّهُ)(خدا آن عمل را مي آورد) چيست؟ اين جمله احتمالاتي دارد كه همه را يادآور مي شويم: 1. هر عمل به صورت خاصي در روز رستاخيز در برابر انسان مجسم مي گردد: نماز و روزه به يك صورت، اعمال ناشايست به صورت هاي ديگر، چنان كه صريح آيه 35 سوره برائت بر اين مطلب گواهي مي دهد، آن جا كه صريحاً مي گويد: طلا و نقره هاي اندوخته

شده كه حقوق واجب آن پرداخته نشده و با احتياج مسلمانان حبس گرديده است، روز رستاخيز به آتش مبدل شده و پيشاني و پهلوي صاحبان آنها را به آنها داغ مي كنند، آن جا كه مي فرمايد:

------------------

1 . اعراف(7) آيه 154.

------------------ صفحه 145

(يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْها فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوي بِهَا جِباهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذا ما كَنَزْتُمْ لأنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ);(1) «به ياد آرند روزي را كه طلا و نقره هاي گنج شده در آتش جهنم سرخ مي گردد و پيشاني و پهلو و پشت هاي آنها را به آن داغ مي كنند; اين (آتش ها) همان است كه آنها را گنجينه و ذخيره كرده بوديد; در اين صورت، رنج آن گنج را بچشيد». شايد مراد لقمان اين است كه هر عمل خوب و بدي روز قيامت به فرمان خدا به صورت مخصوص آن، حاضر مي گردد و مجسم مي شود. 2. ممكن است مقصود اين باشد كه روز رستاخيز، اعمال انسان با همان كم و كيف و خصوصياتي كه در دنيا داشته است، بدون كوچك ترين تفاوت در برابر ديدگان انسان، هنگام محاسبه حاضر مي گردد، امّا طرز حاضر كردن اين اعمال، بر ما پوشيده است. اين حقيقت يعني احضار اعمال از آيه هاي زير نيز استفاده مي شود: الف) (يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْس مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْر مُحْضَراً).(2) ب) (وَوَجَدُوا مَا عَمِلُواْ حَاضِراً وَلا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً).(3) اعمال خود را حاضر مي بينند و پروردگار تو به احدي ظلم نمي كند.» پ) (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ);(4) «هر كس به سنگيني ذره اي عمل خير انجام دهد، آن را

مي بيند.»

------------------

1 . توبه(9) آيه 35. 2 . آل عمران(3)آيه 30. 3 . كهف(18) آيه 49. 4 . زلزله(99)آيه 7.

------------------ صفحه 146

3. احتمال ديگر، اين كه بشر دير يا زود به سزاي كردار خود مي رسد و هر كرداري اثر مخصوص و عكس العملي دارد كه از آن، جدا نمي گردد; چه بسا اين عكس العمل ها در اين جهان، دامنگير او گردد. اين گنبد نيلگون، اين طاق برافراشته آسمان، بسان طاق هاي ساخته بشر است كه هرگونه صداي زير آن ، انعكاس مخصوصي دارد و در اين جهان مادي آثار اعمال ما به خود ما بازگشت مي كند.هرگز ذيل ندارد كه ما فقط در انتظار روز رستاخيز بنشينيم كه در آن جا مجازات شويم، بلكه پيش از آن روز، هر فردي ميوه نهال اعمال خود را در اين سراي خواهد چيد. خداوند، نهال اعمال نيك هر زن و مردي را در اين جهان، پرورش مي دهد و او را از اعمال خود بهره مند مي سازد، چنان كه مي فرمايد: (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَر أَوْ أُنْثي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَلَنَجَزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَاكانُوا يَعْمَلُونَ);(1) «هر فرد با ايماني عمل صالحي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، او را زندگي پاكيزه مي بخشيم و پاداش آنها را بهتر از اعمالي كه انجام داده اند عطا خواهيم كرد.» درست است كه مركز اصلي مكافات و كيفر اعمال و پاداش كردارهاي نيك، روز رستاخيز است و از اين جهت، نام اين روز، «يوم الدين»(روز جزا) است، ولي پاره اي از اعمال در همين جهان، عكس العمل شديدي دارد كه پيش

از آن كه گام در آن جهان بنهيم، با واكنش برخي از اعمال خوب و بد خويش، رو به رو مي گرديم و به قول مولوي:

------------------

1 . نحل(16)آيه 97.

------------------ صفحه 147

اين جهان، گواه است و فعل ما ندا *** سوي ما آيد نداها را صدا گرچه ديوار افكند سايه دراز *** باز گردد سوي او، آن سايه باز از اين جهت بعيد نيست كه بگوييم: مقصود از جمله (يَأْتِ بِهَا اللّهُ)يك معناي اعم و وسيعي است كه چه بسا همين جهان را نيز شامل مي باشد و گروهي از ستمكاران و يا مردان نيك، نتيجه اعمال خود را در همين جهان باز مي يابند. در تاريخ بشر به قدري گواه هاي زنده بر اين مطلب وجود دارد كه ما از بيان آن همه مشاهده، دو سرگذشت را نقل مي كنيم: 1) يكي از صفات برجسته پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) اين بود كه خدمات افراد و حقوق اشخاص را هر قدر هم كوچك و ناچيز بود، ناديده نمي گرفت و اگر كسي درباره وي نيكي مي كرد، آن را با چند برابر جبران مي نمود. پيامبر اسلام دوران كودكي خود را در ميان قبيله «بني سعد» كه تيره اي از قبيله «هوازن» بودند گذرانيده و زني به نام «حليمه سعديه» او را شير داده و پنج سال در دل قبيله خود به پرورش او پرداخته بود. قبيله بني سعد كه در نبرد با اسلام شركت كرده گروهي از زنان و كودكان و مقداري از اموال آنان در نبرد حنين به دست مسلمانان افتاده بود، سخت از كرده خود پشيمان بودند، ولي

به خاطر داشتند كه محمد در ميان آنان پرورش يافته و با شير زنان اين قبيله، بزرگ شده است و پيامبر اسلام، كانوني از

------------------ صفحه 148

عواطف و جوانمردي و حق شناسي است و اگر او را متوجه موضوع سازند، بدون تريد اسيران آنها را آزاد نموده و به كسان خود باز مي گرداند. چهارده تن از سران قبيله كه همگي اسلام آورده بودند( در رأس آن هيأت، زهير بن صرد و «ابو برقان» عموي رضاعي پيامبر قرار داشت) شرفياب محضر پيامبر شده و چنين گفتند: در ميان اسيران، عمه ها و خاله ها و خواهران رضاعي و خدمتگزاران دوران طفوليت شما وجود دارند و لازمه كرم و عطوفت، اين است كه به پاس حقوقي كه برخي از زنان اين قبيله در گردن شما دارند، كليه اسيران ما را از زن و مرد و كودك آزاد فرماييد و اگر ما از نعمان بن منذر و يا حارث بن ابي شمر، سرداران عراق و شام، چنين تقاضايي مي نموديم، اميد پذيرفتن آن را داشتيم تا چه رسد به شما كه كانوني از لطف و مهر مي باشيد. پيامبر در پاسخ آنان گفت: زنان و فرزندان خود را بيشتر دوست داريد يا ثروت خود را؟ همگي در پاسخ پيامبر گفتند: ما زنان و كودكان خود را با هيچ چيز عوض نمي كنيم. پيامبر فرمود: من حاضرم سهم خود و فرزندان عبدالمطلب را به خود شما ببخشم، ولي سهم مهاجر و انصار و مسلمانان ديگر مربوط به خود آنهاست وبايد شخصاً از حق خود درگذرند. پس از آن كه من نماز ظهر را گزاردم، شما در ميان

صفوف برخيزيد و رو به مسلمانان كنيد و چنين بگوييد: ما پيامبر را پيش مسلمانان شفيع مي سازيم و مسلمانان را پيش پيامبر واسطه قرار مي دهيم كه فرزندان و زنان ما را به خود ما بازگردانند، در اين لحظه من برمي خيزم و آنچه مربوط به من و فرزندان عبدالمطلب است به خود شما مي بخشم و از ديگران نيز تقاضا مي كنم كه قسمت خود را ببخشند.

------------------ صفحه 149

نمايندگان «هوازن» پس از نماز ظهر، سخناني را كه پيامبر به آنها تعليم كرده بود گفتند و پيامبر سهم خود و كسان خويش را به آنها بخشيد. مهاجر و انصار هم از پيامبر پيروي كرده، قسمت مربوط به خود را به آنها بخشيدند. در اين ميان، چند نفر انگشت شماري، مانند اقرع بن حابس و عييبة بن حصين از واگذار كردن قسمت خود ابا ورزيدند. پيامبر به آنها فرمود: اگر شماها اسيران خود را بدهيد، من در برابر هر اسير، شش تن از اسيراني كه در نخستين جنگ به دست من مي افتد، به شما مي دهم. اقدام عملي پيامبر و سخنان دلنشين آن حضرت، سبب شد كه تمام اسيران هوازن، جز يك پيرزن كه «عيينه» از دادن آن امتناع ورزيد آزاد گرديدند و يك عمل صالح و نيك كه نهال آن، شصت سال پيش در سرزمين قبيله بني سعد به دست «حليمه سعديه» غرس شده بود، پس از يك مدت طولاني بارور شد و ثمر داد و كليه اسيران متعلق به هوازن در سايه اين درخت از بند بردگي آزاد شدند و پيامبر خواهر رضاعي خود «شيما» را به حضور طلبيد و

عباي خود را پهن كرد و او را روي آن نشاند و از وي و زندگاني خاندان او تفقد نمود(1) و پيامبر با آزاد ساختن اسيران هوازن علاقه آنها را به اسلام دو چندان كرد(همگي از صميم دل اسلام آوردند) و بدين وسيله «طائف» آخرين متحد خود را از دست داد. 2) منصور، خليفه عباسي از ابي ليلي كه قاضي القضات بغداد بود، پرسيد كه در پيش شما افراد كه عمري در محاكم وداوري ها و فصل خصومت ها به سر برده اند، داستان هاي آموزنده اي پيدا مي شود، من درخواست مي كنم كه

------------------

1 . طبقات ابن سعد، ج2، ص 153_ 154; سيره ابن هشام، ج72 ص 490.

------------------ صفحه 150

براي من نقل كني. و گفت: روزي نشسته بودم، پيرزني كوژپشت نزد من آمد و مرا سوگند داد كه حق او را بگيرم. پرسيدم: طرف تو كيست؟ گفت: دختر برادرم. او را احضار كردم، ديدم زني است بسيار زيبا كه تاكنون زني به آن زيبايي نديده بودم. آن دختر داستان خود و عمه اش را چنين نقل كرد: من كودكي بودم يتيم و در دامان همين عمه بزرگ شدم و عمه ام مرا خوب تربيت كرد، سپس با رضايت خويش و رضايت عمه ام با جواني زرگر ازدواج كردم. من و شوهرم بسيار خوش بوديم. عمه ام بر اين زندگي خوش ما رشك برد و دختر خود را آراست تا شوهرم با او ازدواج كند. شوهرم خواست با او ازدواج كند. عمه ام حاضر شد كه دختر خود را به تزويج او درآورد، مشروط بر اين كه اختيار طلاق من در دست

عمه ام باشد. سپس با او ازدواج كرد. عمه ام مرا طلاق داد، زيرا وكيل شوهرم بود. پس از مدت ها شوهر عمه ام از سفر آمد، مرا تسليت گفت. بعد من خودم را آراستم و از گذشته نيز از زيبايي من آگاه بود، خواست با من ازدواج كند گفتم: حاضرم مشروط بر اين كه اختيار طلاق عمه ام در دست من باشد. او راضي شد و من با او ازدواج كردم و عمه ام را طلاق دادم، ولي پس از اندكي شوهر دوم من درگذشت. وقتي عده من به سر آمد، شوهر سابقم سراغ من آمد و گفت: تو عزيزترين مردم پيش من هستي، بيا بار ديگر، زندگي مشترك خود را آغاز كنيم. من حاضر شدم، مشروط بر اين كه اختيار طلاق دختر عمه ام در دست من باشد. او پذيرفت. از اين جهت، من دختر عمه ام را طلاق دادم و با او ازدواج كردم. آيا من جز اين كه تلافي ستم عمه ام را كرده ام، كار ديگري انجام داده ام؟ قاضي گفت: تو انتقام خود را از عمه ات گرفته اي. صفحه 151

14-لقمان و ياد خدا

14-لقمان و ياد خدا

17. (يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلوةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ); «نماز را به پا دار! مردم را به كارهاي نيك دعوت بنما! آنان را از كارهاي بد باز دار! در برابر مصائب، شكيبا و بردبار باش! اينها از كارهاي بزرگ وشايسته است.» لقمان حكيم، مكتب تربيتي و اخلاقي خود را به طرز مبتكرانه اي پايه گذاري نموده است. سخنان و مواعظ خود را بسان مسائل

رياضي تنظيم كرده كه يكي پايه ديگري است. نخست گفتار خود را با توحيد خداوند جهان، آغاز نمود و فرزند گرامي خود را به وحدانيت ويگانگي پروردگار كه اساس همه معارف اخلاقي و روش هاي تربيتي است، آشنا ساخت و فرمود: (لا تُشْرِكْ بِاللّه...). سپس در بخش دوم، درباره صفات خداوند بحث نمود و از ميان صفات كمال، صفت احاطه علمي خدا را و اين كه آفريدگار هستي بر تمام

------------------ صفحه 152

ذرات جهان احاطه دارد و از حساب آنها آگاه است، پيش كشيد و فرمود: (إِنّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ...). ناگفته پيداست،تنها اعتقاد به خداي يگانه و عقيده به اين كه او بر همه چيز آگاه است، در تهذيب روح و روان كافي نيست، بلكه بايد به دنبال اين عقايد، يك رشته وظايف عملي و بدني باشد كه با انجام دادن آنها روش صحيح تربيت پايان پذيرد; از اين نظر، لقمان وظايف مربوط به عمل را يادآور شده و در اين آيه، سه دستور عملي مي دهد: 1. نماز را به پا داريم; 2. با فساد مبارزه كنيم (امر به معروف و نهي از منكر); 3. در برابر شدايد، استقامت ورزيم(صبر). نماز، يگانه رابطه قلبي و عملي انسان است با خداوند بزرگ; از اين نظر، لقمان اين وظيفه را پيش از دو وظيفه ديگر يادآور شده است و هم اكنون ما در خصوص نماز سخن مي گوييم و شرح و تفسير آن دو وظيفه را به بخش بعد موكول مي نماييم. نماز كهن ترين نيايش خداست

ابراهيم خليل الرحمن، كه قهرمان توحيد و يكتا بت شكن جهان است، كعبه را به فرمان خدا ساخت. در

پايان عمل رو به درگاه خداوند كرد و چنين گفت: بارالها، من فرزندانم را از آن سرزمين سرسبز به اين نقطه خشك و بد آب و هوا آورده ام تا در اين محيط آزاد، دور از حكومت هاي بت پرست، تو را پرستش كنند و در كنار خانه تو نماز بگزارند. قهرمان توحيد (ابراهيم) مطلب

------------------ صفحه 153

خود را با اين جمله بيان كرده است: (رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَوةَ).(1) اين آيه نشان مي دهد كه نماز در دوران ابراهيم، جزء وظايف بوده و هدف از ساختن كعبه همين بوده است. قرآن درباره حضرت عيسي مي فرمايد: عيسي در گهواره، لب به سخن گشود و يادآور شد كه چند چيز از طرف پروردگار جهان به من سفارش شده است، از آن جمله، يكي نماز است، چنان كه مي فرمايد:(وَأَوصاني بِالصَّلوةِ والزَّكوةِ).(2) قرآن حضرت اسماعيل را چنين معرفي كرده است: (وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ);(3) «اسماعيل به فرزندان خود نماز و زكات را توصيه مي نمود». البته نمي توان ادعا كرد، نمازي كه اكنون ميان مسلمانان داير است، از هر نظر مانند همان نمازي است كه در دوره ابراهيم و يا حضرت اسماعيل و حضرت عيسي رايج بوده است; به طور مسلم از نظر كم و كيف با هم فرق دارند، ولي اين آيه ها مي رسانند كه نماز كهن ترين نيايش است كه پيامبران، بشر را متوجه آن ساخته اند، اگر چه به مرور زمان و تكميل شرايع، اجرا و شرايط آن كامل تر شده است. اسرار نماز

اسرار و رموز نماز، يكي و دو تا نيست كه بتوان در اين صفحات منعكس نمود، بلكه معجوني است

كه اسرار اجتماعي و سياسي و اخلاقي و

------------------

1 . ابراهيم(14) آيه 37. 2 . مريم(19) آيه 31. 3 . همان، آيه 55.

------------------ صفحه 154

بهداشتي آن فزون تر از آن است كه در اين جا بياوريم; از اين نظر، دانشمندان اسلام، نوشته هاي زيادي درباره آداب و وظايف نمازگزار، نوشته و گروهي گامي فراتر نهاده و درباره اسرار و رموز آن، كتاب هايي تأليف نموده اند. گاهي اين دو سنخ بحث به هم اشتباه مي شود. بحث پيرامون آداب و وظايف نمازگزار با بحث درباره اسرار و رموز نماز بسيار فرق دارد، چه بسا كتاب هايي به نام اسرار صلات و رموز نماز معروف شده، ولي در حقيقت، توضيح آداب نماز است، نه اسرار آن. يكي از اساتيد بزرگ ما مي گفت: كتاب هاي اسرار صلات مرحوم شهيد ثاني و اسرار نماز مرحوم ملكي در حقيقت، بحث در آداب نمازند، نه در اسرار آن، سپس مي فرمود: نغزترين كتابي كه درباره اسرار نماز نوشته شده، نگارش گرانبهاي مرحوم قاضي سعيد قمي است. ما اكنون به برخي از جنبه هاي معنوي و روحي و اجتماعي نماز اشاره مي نماييم و گرد مسائل و مطالب پيچيده و مشكل نمي گرديم، اميدواريم كه صاحبدلان ما را در اين قسمت معذور دارند. قرآن يكي از اسرار نماز را ياد خدا مي داند، كه آن جا كه مي فرمايد: (أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْري)(1); «نماز را براي ياد من به پا دار!» جاي گفتگو نيست، ياد خدا بسياري از فضايل را در انسان زنده مي كند. ريشه واقعي خيلي از روش هاي اخلاقي و تربيتي، ياد خداست، بلكه مي توان

گفت: ضامن اجراي واقعي براي بسط عدالت و گسترش حق و حقيقت و اجتناب از هرگونه تجاوز به حقوق فرد و اجتماع، همان ايمان به

------------------

1 . طه(20) آيه 14.

------------------ صفحه 155

خدا و ياد خداست. ياد خدا بسان زنجيري است كه انسان را از بسياري از كارهاي ناشايست كه موجب خشم و ناخشنودي اوست، باز مي دارد. جواني كه به انواع وسايل هوسراني مجهز است، پايه هاي حكومت غرايز طغيانگر در كانون وجود او مستحكم و پاي برجاست و براي تمايلات جنسي و هوس هاي نفساني خود مرزي نمي شناسد، يگانه وسيله براي كنترل كردن او همان ياد خدا و تذكر آفريدگار جهان است. ياد خدا، ياد مقام اوليا، ياد درجات مردان خدا، ياد عذاب الهي و كيفر خطا كاران ، ياد حساب هاي دقيق و بي اشتباه روز رستاخيز، به خودكامگي و هوسراني اعتدال مي بخشد. شما مي توانيد مثال ديگري را فرض كنيد: ثروت اندوزي را فرض نماييد كه براي غريزه مال اندوزي خود، حد و مرزي نمي شناسد و ستمگري را در نظر بگيريد كه غريزه مقام خواهي و توسعه طلبي او روز افزون است و چيزي را در برابر اراده خود رادع و مانع نمي داند. به طور مسلم، ياد رحمت خدا و كيفر خدا در تعديل اين افراد بي اثر نيست. آيين اسلام، پيوسته خواهان سعادت بشر و جامعه انساني است، از اين نظر هر فردي را موظف ساخته است كه در هر 24ساعت، پنج بار با تشريفات خاصي نماز بگزارد، يعني در طول اين ساعات، پنج بار به ياد خدا باشد; اوقاتي را كه براي اين عمل

معنوي انتخاب نموده از هر نظر حساس است: انسان از لحظه اي كه سر از خواب برمي دارد، سرگرم كارهاي دنيايي است، به طوري كه روح و روان، فقط به ماده و ماده پرستي، ثروت و ثروت

------------------ صفحه 156

اندوزي، مقام و مقام خواهي، توجه دارد. هنگام ظهر كه نداي مؤذن در چنين محيطي، طنين مي افكند، چنان دل ها را تكان داده و به قلوب، نورانيت مي بخشد كه تا مدتي اثر معنوي آن در روح و روان باقي مي ماند. اقامه نماز در اين لحظه كه وسايل غفلت و بي خبري از هر نظر فراهم است، روح و روان را جلا مي دهد، عواطف انساني و سجاياي اخلاقي در سايه توجه به خدا زنده مي گردند و نفس اماره را از تجاوز و تعدي باز مي دارد. اسرار اجتماعي نماز

البته نماز علاوه بر آنچه گفته شد، يك سلسله اسرار اجتماعي ديگري دارد كه هر كدام درخور بحث گسترده اي است: 1. نماز در اوقات معين، نموداري از وحدت و يگانگي ملت بزرگ اسلامي است. همه مسلمانان در وقت هاي مخصوصي رو به قبله ايستاده و باتشريفات خاصي، خداوند جهان را مي پرستد. اين خود نمونه بزرگي از اتحاد و يگانگي اين ملت است كه با ريسمان عبادت، همه را به هم پيوسته و متحد كرده است. 2. نماز در اوقات معين، عامل برانداختن فاصله هاي طبقاتي است كه در اجتماع ماديگري پديد مي آيد و بر عموم طبقات با فاصله هايي حكومت مي كند; در لحظات مخصوصي بايد اين وظيفه خطير را انجام دهند و كوچك ترين فرقي در اين باره ميان

عالي و داني، غني و فقير آنها نيست. هرگاه اين نمازها به صورت جماعت برگزار گردند، اسرار و رموز ياد شده

------------------ صفحه 157

به صورت روشن تري جلوه مي كنند و سيماي وحدت و اتحاد و چهره مساوات و برابري، از صف هاي فشرده نمازگزاران، توجه هر فرد خودي وبيگانه را به خود جلب مي كند. 3. شخص نمازگزار ناچار است براي صحت و قبولي نماز خود از بسياري از گناهان اجتناب ورزد، ناچار است مكان نماز و لباسي را كه در آن نماز مي گزارد، از طريق حلال تهيه كند، مجبور است پول آب غسل و وضو را از مال حلال بپردازد; اين گونه تقليد، باعث مي شود كه انسان در كار و كسب خود،تجديد نظر نمايد و آنها را بر طبق موازين شرع انجام دهد. ممكن است گاهي تصور شود كه ميان نمازگزاران و اجتناب از بسياري از محرمات، ملازمه اي نيست، زيرا مرد نمازگزار مي تواند، مكان و جامه نماز را از مال حلال تهيه كند و به نماز اختصاص دهد و در باقي امور به كوچك ترين وظايف شرعي پاي بند نباشد، ولي اين تصور درست نيست، زيرا در هزاران نفر شايد فقط يك نفر مي تواند به اين طرز زندگي كند، يعني فقط در مكان و جامه نماز و در پول آب غسل و وضو، مقيد به حلال بودن باشد، و الاّ افراد لاابالي و بي بند و بار كه حلال و حرام را از هم نمي شناسند، نمي توانند خود را در امور نماز مقيد سازند و در قسمت هاي ديگر دست خود را باز بگذارند. شايد اين

آيه به همين مطلب اشاره مي كند و مي فرمايد: (إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ);(1) «نماز از كارهاي زشت و ناپسند باز مي دارد.»

------------------

1 . عنكبوت(29) آيه 45.

------------------ صفحه 158

در اين جا وجه ديگري را نيز مي توان گفت و آن اين كه مقصود از اين كه نماز، انسان را از گناه باز مي دارد، اين نيست كه نماز، علت تام و قطعي براي دوري از گناه است، بلكه اثري كه نماز در روح و روان ما مي گذارد، همان تقويت روح ايمان و توجه به خداست و اين توجه، درجاتي دارد و درباره افرادي كه از ارتكاب بسياري از گناهان پروايي ندارند، ياد خدا نسبت به ترك گناهان تنها به صورت يك زمينه است، نه علت تامه. به عبارت ديگر، مقصود قرآن كه مي فرمايد: «نماز انسان را از گناه باز مي دارد» اين نيست كه هر فرد نمازگزار در برابر تمام گناهان، معصوم مي گردد، بلكه مقصود اين است كه نماز، موجب ياد خدا و سبب توجه به مقام ربوبي مي شود و اثر طبيعي يك چنين توجه، اين است كه در انسان، زمينه روح اطاعت و ترك گناه پديد مي آورد، ولي در عين حال چه بسا ممكن است بر اثر ضعف توجه به خدا، عوامل نيرومندتري اثر آن را خنثي سازد.(1) خلاصه اگر نماز، نماز باشد، در همه كس، در برابر گناه تأثير خواهد كرد،گاهي اين تأثير، بسيار نيرومند است و زماني كمتر و اين، با تفاوت نمازها تغيير پيدا مي كند، هر قدر نماز با روح تر و كامل تر باشد، اثر تربيتي و بازداري آن

از گناهان نيرومندتر خواهد بود. 4. نماز حس اطاعت را در انسان زنده مي كند. حس اطاعت و يا ملكه اطاعت از بزرگان، يكي از فضايل بزرگ انساني است. اين خصلت بسان ديگر ملكات فاضله، با تمرين هاي پي گير، در انسان پديد مي آيد، مدت ها افسران رنج مي كشند تا حس انضباط را در سربازان ايجاد كنند و در حقيقت،

------------------

1 . الميزان، ج16، ص 141.

------------------ صفحه 159

بسان عادت ثانوي، فطري و يك اثر طبيعي گردد. نماز در هر شبانه روز با فاصله هاي مختلف، اين حس را به طور واضح در انسان به وجود مي آورد و انسان در سايه اين حس به طور خودكار از فرمان هاي بزرگ و نصايح حكيمانه پيروي كرده و رنجي در خود حس نمي كند. 5. نمازگزار بايد در مواقع مخصوص، همه بدن را بشويد و بيشتر اوقات بايد وضو بگيرد و نظافت بدن و مواضع وضو را از هر نظر مراعات كند، اگر در اين راه، مستحبات وضو را از شستن دهان (مضمضه) و بيني (استنشاق) و نظافت لباس و سجده گاه و... مراعات نمايد، موجبات سلامت بدن را فراهم نموده است. 6. شرط پذيرفته شدن نماز، اين است كه شخص نمازگزار در انجام دادن اين كار، بايد اخلاص داشته و از انگيزه هاي پست مادي مانند جلب كردن ديگران (ريا) به دور باشد. مقصود از اخلاص، جز اين نيست كه انگيزه عبادت و پرستش جز اجراي فرمان خدا _ يا بالاتر از آن، جز شايستگي ذات او براي عبادت _ چيز ديگري نباشد. وجود «اخلاص» باعث پرورش روحيه عبوديت به عنوان يك

صفت متعالي در انسان مي گردد و اين روحيه، خود مبدأ بسياري از فضايل اخلاقي و سجاياي ارزنده مي باشد. اجتماع با اخلاص كه كار را براي خدا و به منظور تأمين مصالح جامعه انجام مي دهد، به عمق كار، بيش از ظاهر مي پردازد و به جاي آرايش ظاهري به اتقان كار و نتايج ارزنده آن فكر مي كند.

------------------ صفحه 160

سخني از امام صادق(عليه السلام) در خصوص نماز

در اهميت نماز همين بس كه ابوبصير مي گويد: پس از درگذشت امام صادق(عليه السلام) براي عرض تسليت به خانه امام رفتم. تا چشم «امّ حميده» مادر امام كاظم(عليه السلام) به من افتاد، اشك هاي وي جاري گشت، من نيز گريه كردم. سپس امّ حميده جريان زير را نقل كرد و گفت: ابوبصير! تو در آخرين لحظات زندگي امام صادق(عليه السلام) نبودي، قضيه عجيبي افتاد. موقعي كه پلك هاي امام روي هم بود، ما كم كم از او قطع اميد مي كرديم. ناگهان امام ديدگان خود را باز نمود و دستور داد خويشاوندان وي را حاضر كنيم. ما همت كرديم و همه را در كنار بستر امام حاضر نموديم. همه منتظر بودند كه امام چه سخني پراهميت در اين لحظات خواهد گفت. وقتي امام، اجتماع را فشرده ديد، فرمود: شفاعت ما نصيب كساني كه به نماز اهميت نمي دهند نمي شود.(1) پاسخ يك سؤال

گاهي در اين مورد، سؤال مي شود كه اصولاً چرا بشر بايد خدا را عبادت كند؟ خداوند چه نيازي به پرستش ما دارد؟ پاسخ اين پرسش از بيان پيش روشن گرديد، زيرا عبادت خدا، مايه تكامل خود ماست و هدف اصلي از

پرستش او همين است و بس; به عبارت ديگر، اين سؤال را از دو راه مي توان پاسخ داد: يكي اجمالي; ديگري تفصيلي.

------------------

1 . بحارالأنوار، ج11، ص 105.

------------------ صفحه 161

پاسخ اجمالي آن، اين است كه هرگاه هدف از عبادت، اين باشد كه نيازمندي هاي خدا را برطرف كنيم و از پرستش خود بهره اي به او برسانيم، اين پرسش، پيش مي آيد كه خداوند، وجود نامحدود و نامتناهي است و پيراسته از هرگونه نقص و نياز است، چه احتياجي به پرستش ما دارد، ولي هرگاه هدف از پرستش او تكامل خود ما باشد، در اين موقع، عبادت وسيله تكامل و سعادت ماست و دستور او به عبادت، يك نوع لطف و مرحمت و راهنمايي خواهد بود كه ما را به كمال شايسته برساند. و امّا پاسخ تفصيلي آن، اين است كه عبادت و نيايش و هرگونه كاري كه براي رضاي خدا انجام گيرد، داراي يك سلسله آثار گرانبهاي فردي و اجتماعي است و در حقيقت از عالي ترين ارزش هاي تربيتي و اخلاقي مي باشد، زيرا: اوّلاً: پرستش خدا و عبادت وي، حس تقدير و شكرگزاري را در انسان زنده مي كند. قدرداني از مقامي كه نعمت هاي بزرگ و پرارزشي را در اختيار انسان نهاده است، نشانه لياقت و شايستگي شكرگزار نسبت به الطافي است كه در حق او انجام گرفته است. تشكر و سپاسگزاري از مقام خداوند، اين نتيجه را دارد كه فرد سپاسگزار با عرض تشكر و اداي وظيفه، بندگي خود را نسبت به خوبي هايي كه درباره او انجام گرفته است، آشكار و هويدا مي سازد. ثانياً: عبادت

و پرستش خدا مايه تكامل روحي انسان است. چه تكاملي بالاتر از اين كه روح و روان ما با جهان بي كران كمال مطلق(خدا) مرتبط گردد و در انجام دادن وظايف بندگي و كارهاي زندگي از قدرت نامتناهي و نيروي نامحدود او استمداد بطلبد و به اندازه اي شايسته و لايق گردد كه بتواند با او سخن بگويد.

------------------ صفحه 162

آنچه در پاسخ تفصيلي بيان گرديد، در تمام عبادت هاي اسلامي اعم از نماز و روزه و حج و ...وجود دارد. گذشته از اين، هر يك از اين عبادت ها خود داراي مصالح و نكاتي است كه برخي در آغاز بحث در خصوص نماز بيان گرديد و بيان فلسفه هاي روزه وحج و ديگر عبادت هاي اسلامي به وقت ديگر موكول مي گردد.

------------------ صفحه 163

15-لقمان و نظارت ملّي

15-لقمان و نظارت ملّي

17. (وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلي مَا أَصابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ); «فرزندم... مردم را به كارهاي نيك دعوت بنما و از امور زشت بازدار! در برابر مصيبت و سختي ها شكيبا و بردبار باش! اينها يك سلسله سفارش هاي مؤكّد و لازم است.» لقمان حكيم در اين آيه، پس از يادآوري نماز، موضوع امر به معروف و نهي از منكر را پيش كشيده و بعداً دستور صبر و استق_امت به فرزند خ_ود داده است. اكنون بحث ما درباره اص_ل دوم، تحت عنوان مبارزه با فساد و يا نظارت ملي انجام مي گيرد و بعداً موضوع صبر و استقامت را مطرح خواهيم ساخت. موضوع امر به معروف و به اصطلاح، نظارت ملي، موضوع دامنه داري است كه در تمام شؤون زندگي

ما دخالت دارد و نمي توان حق آن را در مقاله اي ادا نمود، از اين نظر بخشي از مسائل مهم آن را در اين جا مطرح مي سازيم و

------------------ صفحه 164

بررسي كامل آن را به وقت ديگري محول مي نماييم. در جهان امروز، علاوه بر نظارت و مراقبت هاي خصوصي كه بر عهده مؤسسه هاي خاص و دواير مخصوص است، مانند شهرداري كه حق نظارت بر عمران و آبادي شهر دارد، يك نظارت ملي و عمومي به تمام مردم واگذار شده كه حق نظارت و راهنمايي و انتقاد در كليه امور داشته باشند تا با بيان و منطق، لغزش ها و نقايص را تذكر دهند. نظارت ملي در اسلام واجب است

در ملت هاي زنده جهان امروز، نظارت ملي، يك امر مشروع است، هر فردي مي تواند از اين حق بهره برداري نمايد، ولي اگر همان فرد از اين حق استفاده نكرد، او را مجازات نمي كنند، مثلاً اگر گوينده و يا نويسنده اي در امور اجتماعي، انحراف را ديد، مي تواند با گفتن و نوشتن از حق مشروع خود استفاده نمايد، ولي اگر نكرد، او را محاكمه نمي كنند، امّا در اسلام امر به معروف و نهي از منكر به صورت يك اصل لازم و واجب وارد شده و هيچ مسلماني حق ندارد در برابر گناه و خطا سكوت كند و مهر خاموشي بر دهان بزند. اسلام به قدري به اين مطلب اهميت داده كه شخصيت و ارزش هر ملتي را در سايه مبارزه با فساد دانسته است، ملتي كه در اجراي قوانين، دقت كامل به عمل آورد، در برابر گناه و

طغيان يك فرد و يا يك جمعيت، سكوت اختيار نكند; قرآن اين حقيقت (شخصيت از آن ملتي است كه با فساد مبارزه نمايد) را در آيه زير بيان فرموده است:

------------------ صفحه 165

(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَونَ عَنِ الْمُنْكَرِ);(1) «شما در ميان ملت ها در صورتي بهترين ملت و امت هستيد كه مردم را به نيكي دعوت كنيد و از كارهاي زشت باز داريد.» اسلام به اندازه اي به اين مسأله حياتي اهميت داده كه كساني را كه از اين اصل مسلم و حق مشروع خود بر اثر سستي و تنبلي و يا علل ديگر، استفاده نمي نمايند، مردگان زنده نما خوانده است و چنين فرمود: «ذَلِكَ مَيِّتُ الأَحْياءِ;(2) او (عالم) مرده زنده نماست» زيرا يك چنين فرد يا جمعيت بسان مرده از حق مسلم فردي و اجتماعي استفاده ننموده و از حقوق خود دفاع نمي كنند و در برابر عصيان و طغيان ديگران كه به طور مسلم، دود آن به چشم آنها نيز خواهد رفت، سكوت مي نمايند. اسلام و ارزش مبارزه با فساد

ارزش هر عمل، بستگي به نتيجه اي دارد كه از آن عمل گرفته مي شود. ارزش عمل جراحي كه بيمار مبتلا به بيماري «آپانديسيت» را نجات مي دهد، به مراتب بالاتر از ارزش استاد كاري است كه در برابر شعله هاي آتش، آهني را جوش مي دهد و يا در و پنجره اي مي سازد، در صورتي كه رنج بدني دومي و مقدار وقتي كه كار دوم لازم دارد، قابل قياس با رنجي كه جراح در اطاق عمل در هواي معتدل متحمل مي شود نيست; خلاصه ارزش

عمل جراح كجا و

------------------

1 . آل عمران(3) آيه 110. 2 . نهج البلاغه، خ87.

------------------ صفحه 166

ارزش كار يك استاد كار كجا و نكته اين تفاوت در بزرگي و كوچكي نتيجه اي است كه عايد طرف مي گردد. جراح نيم ساعت وقت صرف مي نمايد و رنج مي كشد و در نتيجه، يك شخص مشرف به مرگ را نجات مي دهد، آن گاه دومي چند برابر انرژي مصرف مي نمايد و رنج مي كشد، در آخر كار در و پنجره و يا چكشي را مي سازد; از اين نظر، ارزش كار آنها با هم فرق روشن پيدا مي كند. عين اين تفاوت در امر به معروف و نهي از منكر و به اصطلاح مبارزه با فساد و نظارت ملي با ساير كارهاي شرعي و عرفي موجود است. به طور مسلم، هيچ عملي از نظر ارزش معنوي به پايه امر به معروف نخواهد رسيد، چون هر كار مشروعي، به جز امر به معروف، نتيجه آن، جزئي و عايد خود انسان است، زيرا افضل اعمال به حكم عقل و نقل، همان ايمان به خداوند و پرستش (نماز) اوست، ولي نتيجه ايمان، فقط و فقط، مربوط به خود شخص ايمان آورنده است و شخص مؤمن در پرتو ايمان، سعادتمند و اصلاح مي شوند; در حقيقت، ايمان و ساير اعمال بدني، مانند نماز و حج، موجي در اجتماع از نظر اصلاح ايجاد مي نمايد، امّا موجي بسيار كوچك كه از حدود يك فرد تجاوز نمي نمايد، از اين نظر بايد گفت : ايمان به خداوند از نظر اعمال فردي با فضيلت ترين عمل است نه از نظرهاي

ديگر، ولي امر به معروف و مبارزه با گناه و فداكاري در طريق اصلاح جامعه موجي بسيار بزرگ تر از ايمان در اجتماع به وجود مي آورد ، گاهي يك جامعه را از لب پرتگاه سقوط نجات مي بخشد، گاهي در سايه نظارت ملي يك فرد، جمعيت هاي بزرگي از خطرهاي مادي و ضررهاي معنوي مستخلص مي شوند.

------------------ صفحه 167

گاهي يك رهبري سياسي، يك راهنماي مذهبي، يك دلسوزي نوع دوست، با نظارت هاي پي گير، مبارزه هاي ريشه دار و دعوت ها و راهنمايي هاي سودمند، يك ملت چند ميليوني را از ناكامي ها و محروميت ها، از سيه روزي و تيره بختي، نجات مي دهد. شاهد گفتار ما آزادي هايي است كه از ملل استعمار زده و زجر ديده افريقا، پاكستان و هندوستان در سايه فداكاري يك اقليت ناچيز به دست آورده اند. روي اين مبنا مي توان به عظمت گفتار اميرمؤمنان در ارزش امر به معروف و نهي از منكر پي برد، امام مي فرمايد: «وَمَا أَعْمالُ البِرِّ كُلُّها وَالْجِهادُ فِي سَبيلِ اللّهِ عِنْدَ الأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْي عَنِ الْمُنْكَرِ إِلاّ كَنَفثَة فِي بَحْر لُجِّيّ;(1) كليه كارهاي خير ونيك و جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهي از منكر چيزي نيست جز قطره اي در برابر درياي عميق.» هرگز قطره آب يا دم انساني در برابر قطره هاي بي پايان آب هاي دريا قابل سنجش نيست. روزي كه اميرمؤمنان اين جمله را بيان نموده، مسائل جامعه شناسي مطرح نبود، لذا دانشمنداني كه كلمات آن حضرت را شرح كرده اند، در توضيح اين جمله، حق مطلب را ادا

نكرده و شايد با يك نظر تعجب آميز گذشته اند، ولي امروز علم جامعه شناسي و جريان هاي زندگيِ ملل از پا درآمده كه بار ديگر در سايه راهنمايي يك اقليت، دو مرتبه قد علم كرده اند، اين مطالب را آفتابي نموده است.

------------------

1 . نهج البلاغه، خ374.

------------------ صفحه 168

امر به معروف، ضامن اجراي كليه قوانين است

كليه قوانين عرفي و شرعي تا ضامن اجراي محكمي پشت آن نباشد، هرگز اجرا نخواهد شد. در حقيقت در سايه امر به معروف و نظارت ملي، تمام قوانين اجتماعي و اقتصادي اجرا مي شود و اگر دستگاه نظارت و بازرسي از كار افتد، تمام دستورات به حالت تعطيل، درآمده و كوچك ترين سودي عايد مردم نمي گردد. امام باقر(عليه السلام) اين مطلب را در جمله كوتاهي بيان كرده است: «إنّ الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبيلُ الأنْبياءِ، وَمِنْهاجُ الصُّلَحاءِ، فَريضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقام الفَرائضُ، وتأمَنُ الْمَذاهِبُ، وتحِلُّ المكاسِبُ، وتُرَدُّ المَظالِمُ، وَتَعْمُرُ الأَرْضُ وَيُنْتَصَفُ مِنَ الأعْداءِ، وَيَسْتَقِيمُ الأمْرُ».(1) يعني با نظارت مردم، فرايض و تكاليف انجام مي گيرد و مردم ملزم مي شوند از حرام بپرهيزند و از طرق مشروع و كسب حلال ارتزاق كنند و در سايه دستگاه هاي مبارزه با فساد، تمام راه هاي كشور امن مي گردد و امنيت بر اثر اجراي حدود و كيفر دادن جنايتكاران در سرتاسر كشور سايه مي افكند. اگر اين قدرت، يعني قدرت امر به معروف با تمام مراحل گوناگوني كه دارد، از راهنمايي زباني گرفته تا برسد به اجراي حدود و قوانين جزايي، از اجتماع گرفته شود، هرج و مرج، بي نظمي، وحشت و اضطراب در تمام شؤون مردم

رخنه كرده و لذت زندگي را از بين مي برد.

------------------

1 . وسائل الشيعه، ج11، ص 395.

------------------ صفحه 169

آيا مبارزه با فساد، با آزادي بشر منافات دارد؟

در اجتماعي كه من و شما در آن زندگي مي كنيم، حساب من و شما از حساب جامعه جدا نيست. اگر ضرر و ضربه اي ولو بر اثر ناداني يك اقليت به جامعه وارد آيد، همه آن جامعه متضرر مي شوند، حتي آنها كه نقش تماشاگري داشته و عامل فساد و ضرر نبودند، زيرا اجتماع بسان يك پيكر و افراد به طور كلي اعضاي آن پيكرند، به هر نقطه اي از اعضاي بدن صدمه اي وارد آيد، همه اعضا در آتش مي سوزند. ضربه هاي اقتصادي، اخلاقي و فرهنگي بر اثر جهالت يك اقليت وارد مي شود، دود آن به چشم همه رفته، گنهكار و غير گنهكار در برابر آن يكسانند. سقوط اخلاقي در قسمتي از اجتماع، بسان بيماري سرايت كننده است كه دامنگير همه مي شود. ضررهاي مالي و اقتصادي و فلج شدن كشاورزي در يك منطقه، هر فرد را به سهم خود بدبخت و تيره روز مي سازد و هرگز نمي توان حساب فرد را از حساب اجتماع جدا ساخت; بنابراين سكوت در برابر مفاسد، غلط و گناه است. اين حقيقت را قرآن در ضمن يك آيه كوتاه بيان كرده است: (وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خاصَّةً);(1) «اي مردم از بلاهايي بترسيد كه هنگامي كه وارد مي شود، تنها دامنگير گنهكاران نمي شود، بلكه گنهكار و بي گناه در آتش آن مي سوزند». بنابراين مبارزه با فساد، راهنمايي و دعوت به كارهاي نيك

وجلوگيري از

------------------

1 . انفال(8) آيه 25.

------------------ صفحه 170

انحراف، هرگز با آزادي فردي منافات ندارد، زيرا آزادي در صورتي محترم است كه سلب آزادي از ديگري نكند، منافع ديگري را در خطر نيفكند. در حقيقت، فرد مبارز از حقوق خود و دوستان خود كه در سايه افراط و انحراف چند فرد مفسد در خطر مي افتد، دفاع مي كند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) پاسخ اين پرسش را در ضمن يك مثل روشن فرموده است، او در پاسخ سؤال كننده اي چنين گفت: اجتماع ما بسان يك كشتي است، سرنشينان كشتي تا آن جا آزادند كه موجبات هلاك ديگران را فراهم نكنند، هرگاه مسافري از اين آزادي سوء استفاده بنمايد و بخواهد با ميخ يا تيشه، بدنه كشتي را سوراخ كند، كليه مسافران روي غريزه دفاعي كه دارند، به شدت هر چه تمامتر با او مبارزه مي نمايند و عمل او را يك نحوه سوء استفاده از آزادي تلقي مي كنند. جامعه نيز بسان كشتي است، افراد جامعه سرنشينان اين كشتي هستند، آنها در ضرر و نفع يكسانند و نمي توان حساب ضرر يك فرد را از اجتماع جدا نمود.

------------------ صفحه 171

16-لقمان و استقامت

16-لقمان و استقامت

2_17. (وَاصْبِرْ عَلي مَا أَصابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ); «در برابر سختي ها و مصايب بردبار باش! اينها از سفارش هاي مؤكد و لازم است.» آخرين اندرز لقمان در اين آيه، مسأله صبر و استقامت است كه يكي از اساسي ترين مسائل اخلاقي و اجتماعي و در حقيقت، پايه و اساس تمام صفات نيك و فضايل اخلاقي به شمار مي رود كه اگر موضوع صبر

و استقامت از ميان برود، تحصيل همه گونه كمال و فضايل اخلاقي با بن بست عجيبي رو به رو مي گردد. استقامت، رمز ترقي و پايه تكامل است

هر كسي در اين جهان براي خود آرزو و آمالي دارد و مي كوشد كه به مقصد و مرام نهايي خود برسد: يكي عاشق علم و دانش، ديگري خواهان مال و ثروت، سومي دلباخته مقام و منصب است و ... نيل به اين مقاصد معنوي و مادي در گرو صبر و شكيبايي و بهره گيري از نيروي استقامت و بردباري است.

------------------ صفحه 172

تا دانشجو شب و روز، رنج تحصيل را بر خود هموار نكند، و با نيروي استقامت، مشكلات فراگرفتن علم و دانش را حل ننمايد، هرگز به آرزوي خود نخواهد رسيد. مي گويند:«اديسون» به قدري در تحصيل علم و گشودن رازهاي جهان طبيعت، استقامت داشت كه گاهي غذا خوردن را فراموش مي كرد.دانشمندان بزرگ جهان، پايه گذاران علوم از اسلامي و غير اسلامي در سايه استقامت و بردباري به مقامات بلندي از علم و دانش رسيده اند و گرنه با خيابان گردي، شب نشيني، هرگز به مقام بلندي از علم و دانش نمي توان رسيد. بازرگان ثروت اندوز براي يك هدف بزرگ، براي بالا بردن سطح زندگي، تا رنج سفر را بر خود هموار نكند و مسافرت هاي دريايي و هوايي را ناچيز نشمرد، هرگز به آرمان خود نخواهد رسيد. يك فرد با ايمان كه راستي خواهان رضاي خدا و تحصيل خشنودي اوست، بدون نيروي استقامت، هيچ معصيتي را نمي تواند ترك كند و مشقت هيچ طاعت و عبادتي را مانند نماز و روزه و...

نمي تواند متحمل شود. از اين صبر و استقامت، پايه و اساس هر كمال و شالوده هر آرمان و آرزويي است كه انسان در مغز خود مي پروراند. سخني از اميرمؤمنان علي(عليه السلام)

روي اين بيان، عظمت گفتار اميرمؤمنان كه در خصوص صبر و استقامت ايراد فرموده اند روشن مي گردد، وي مي فرمايد: يكي از صفات برجسته انساني، صبر و استقامت است. ايمان بي صبر و استقامت بسان تن

------------------ صفحه 173

بي سر است كه به صورت يك لاشه غير مفيد در مي آيد. اين عين جمله اي را كه آن حضرت بيان كرده است: «وَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الإِيمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَلاَ خَيْرَ فِي جَسَد لا رَأْسَ مَعَهُ، وَلاَ فِي إِيمان لا صَبْرَ مَعَهُ».(1) راستي صبر و استقامت، رمز موفقيت و اساس ترقي و تكامل و شالوده نيل به هدف است، مثلاً سرباز بي استقامت در جبهه جنگ، خود را تسليم دشمن مي كند و سلاح و سنگر را در اختيار دشمن مي گذارد. هر فرد با ايماني مي تواند در سايه شكيبايي واستقامت، فرايض الهي را كه بي رنج و مشقت نيست، انجام دهد و از معاصي و گناهان چشم بپوشد. عظمت و عزت و ترقي و تعالي از آن مخترع و مهندسي است كه با نيروي استقامت پنجه جهل و ناداني را بشكند. فتح و پيروزي براي آن ارتشي است كه به نيروي استقامت مجهز باشد و هكذا.... قرآن مي گويد: بيست سرباز با صبر و استقامت بر دويست تن غالب وپيروز مي گردد(إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مائَتَيْنِ).(2) قرآن مجيد مي فرمايد: درجات روز بازپسين در سايه

صبر، نصيب افراد مي گردد: (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ);(3) «سلام بر شما اي بهشتيان كه بر اثر صبر و كوشش و بردباري و استقامت در اقامه واجبات وترك محرمات به اين مقامات نايل شده ايد».

------------------

1 . نهج البلاغه، خ82. 2 . انفال(8)آيه 65. 3 . رعد(13) آيه 24.

------------------ صفحه 174

مرزباني و حفظ مرزهاي اسلام كه يكي از وظايف بزرگ ارتش اسلام است، بدون صبر و استقامت امكان پذير نيست; از اين نظر در قرآن، صبر و مرزباني در يك جا ذكر شده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُواْ);(1) «اي كساني كه ايمان آورده ايد، صبر كنيد و ايستادگي ورزيد و مرزها را نگهباني كنيد.» در قرآن، صبر و استقامت، متجاوز از صد مرتبه وارد شده و آثار مخصوصي براي آن بيان شده است. هدف بيشتر آيه ها اين است كه در سايه صبر و استقامت، مردان و زنان مي توانند مشكلات را از هم بگشايند; از اين جهت، لقمان به فرزند خود گفت: (وَاصْبِرْ عَلي مَا أَصابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ); در برابر سختي ها بردبار باش، اين كار از سفارش هاي مؤكد است. تحريف حقايق

در طول تاريخ، گروهي هوسباز براي فريب دادن عوام، حقايق مسلم تاريخي و اخلاقي را تحريف نموده و از اين مجرا بهره هايي برده اند; اينك از باب نمونه: پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) درباره عمار گفته بود كه قاتل عمار در آتش است.(2) عمار در نبر «صفين» در ركاب علي(عليه السلام) به وسيله سربازان معاويه كشته شد.

------------------

1 . آل عمران(3) آيه 200. 2 . «قاتلُ ابن سميّة في

النّار».

------------------ صفحه 175

معاويه براي پوشيدن اعمال قبيح خود و خاموش ساختن غوغايي كه در سپاه شام پس از كشته شدن عمار به وجود آمد، سخن پيامبر را چنين تفسير كرد و گفت: قاتل عمار ما نيستيم، بلكه علي است. اگر علي عمار را براي نبرد با شاميان روانه نكرده بود، هرگز كشته نمي شد. چون مردم شام بي سواد و چشم و گوش بسته بودند، تسليم رأي معاويه شدند. كلمه «صبر» نيز از اين تحريف، جان به سلامت نبرده. كمونيست ها براي بدبين ساختن توده مردم نسبت به آيين اسلام، موضوع صبر را عنوان كرده و چنين مي گفتند: آيين اسلام، زاييده افكار سرمايه داران است و به وسيله آن، طبقه كارگر و كشاورز استثمار مي شود، زيرا اسلام، طبقه ستمديده را به صبر (دقت فرماييد) يعني تحمل زور و دست روي دست گذاردن و به انتظار خشم خدايي نشستن، دعوت كرده است و اين روش، هميشه طبقه كارگر و زارع را از هر نوع مبارزه با عوامل ستم باز مي دارد و همه كارها را به دست يك مبدأ غيبي مي سپارد. اشتباه و غلط اندازي بزرگ

اين گونه اشتباه و يا غلط اندازي از اين قبيل افراد بعيد نيست، زيرا منظور آنها جستجوي حقيقت نيست، بلكه مقصود، پيشبرد هدف است، ولو به وسيله صدها تهمت و افترا باشد، بنابراين بين صبر به معناي استقامت در طريق هدف و كار و كوشش و مبارزه با عوامل فساد، كه اسلام به آن دعوت كرده است و صبر به معناي تحمل زور و ستم كشي و دست روي دست گذاردن، كه اسلام شديداً از آن

جلوگيري فرموده است، تفاوت بسيار هست.

------------------ صفحه 176

اسلام صريحاً دستور مي دهد كه مسلمانان با طبقه ستمگر نبرد كنند، چنان كه مي فرمايد: (فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتّي تَفِيءَ إِلي أَمْرِ اللّهِ);(1) يعني با طبقه ستمگر، نبرد كنيد تا گردن به فرمان حق بگذارند». اميرمؤمنان مي فرمايد: از پيامبر مكرر مي شنيديم كه مي فرمود: هر ملتي كه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد، روي سعادت نخواهد ديد، چنان كه فرموده است : «لَنْ تُقَدَّس أُمَّةٌ لا يُؤخَذُ للضَعيفِ فِيها حَقَّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعتِع». آيا با اين وصف، دور از شرافت و وجدان انساني نيست كه اسلام را طرفدار طبقه بورژواها بدانيم و تصور كنيم كه اسلام طبقه محروم و بيچاره را به صبر در برابر ستم ها و تحمل در برابر زورگويي ها دعوت نموده است؟

------------------

1 . حجرات(49) آيه 9.

------------------ صفحه 177

17-لقمان و ميانه روي در رفتار و گفتار

17-لقمان و ميانه روي در رفتار و گفتار

18. (وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور); «هرگز ] با تكبر و غرور[ از مردم رو برمگردان و با غرور و بي خبري راه مرو! خداوند متكبران خودپسند را دوست نمي دارد.» 19. (وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ); «در راه رفتن ميانه رو باش وصداي خويش را ملايم كن كه نامطبوع ترين صداها صوت خران است.» خضوع يكي از ستوده ترين فضايل اخلاقي است، ولي با اين همه اگر از حد خود تجاوز كند، به صورت بدترين صفات به نام «تملق» و«چاپلوسي» در مي آيد، همچنين وقار كه يكي از فضايل اخلاقي

است، اگر به رنگ بي اعتنايي و گردنكشي و رخ تابي از مردم وناچيز شمردن حقوق ديگران درآيد، به صورت يكي از بدترين و زشت ترين صفات به نام «تكبر» و «خودپسندي» جلوه مي كند. گاهي فروتني به چاپلوسي و متانت به «كبر» و «خودخواهي» مشتبه

------------------ صفحه 178

مي شود; از اين نظر چاپلوسان اجتماع براي توجيه اعمال خود به فروتني و تواضع پناه مي برند، همچنين خودپسندان و متكبران، اعمال زشت و گردنكشي و بي اعتنايي خود را با متانت و وقار توجيه مي نمايند، در صورتي كه هر كدام در رتبه و درجه اي هستند كه هرگز آميخته به ديگري نمي شوند. تواضع و فروتني

فروتني يعني تسليم در برابر حق، احترام به همنوعان، اعتراف و شناسايي مقام واقعي خود و حقوق ديگران _ كه همگي از ثبات روحي و آرامش رواني سرچشمه مي گيرد _ حاكي از يك شخصيت تام و تمامي است كه ديگر در تكميل آن، احتياج به ابراز تفوق و گردنكشي نيست. چاپلوسي

هرگاه ستايش كسي از حد شايستگي وي تجاوز كرد، چاپلوسي و تملق است. خضوع و تذلل در برابر شخصيتي براي رسيدن به منافع مادي و دنيوي از مصاديق تملق به شمار مي رود. علي(عليه السلام) مي فرمايد: «الثَّناءُ بِأكْثَرَ مِنَ الاستِحْقاقِ مَلَقٌ وَالتَّقْصيرُ عَن الاسْتِحقاقِ عِيٌّ أوْ حَسَدٌ»;(1) يعني ثنا بيش از استحقاق، تملق گويي و چاپلوسي است و مدح به كمتر از آنچه در خور آن است، نشانه ناتواني در بيان و يا حسد است.

------------------

1 . نهج البلاغه، خ347.

------------------ صفحه 179

معمولاً افراد چاپلوس كساني هستند كه بي شخصيت وبي اراده بار آمده اند

و حاضرند براي خاطر منافع جزئي و مادي بر اراده و شخصيت خود قلم قرمز كشند و استقلال خود را از بين ببرند. وقار و متانت

هرگاه يك فرد براي رسيدن به مقاصد خود، اصول اخلاقي را مراعات كند و اهدف خود را بدون شتابزدگي و حرص و ولع و دست پاچگي تعقيب نمايد، اعمال چنين فرد توأم با وقار و متانت خواهد بود. كبر و خودپسندي

يك بيماري رواني است كه مبدأ آن، احساس حقارت و كوچكي است كه بر اثر گذشت زمان به عقده حقارت تبديل مي شود. معمولاً فرد متكبر در خود احساس حقارت و تقصير مي كند و مي خواهد اين قسمت را با خودفروشي و گردن كشي و با غرور و طغيان جبران نمايد و معمولاً اين گونه اوصاف در افرادي پيدا مي شود كه در محيط هاي پست و خانواده هاي كم ارزش رشد و نمو نموده و ذاتاً فاقد شخصيت ذاتي مي باشند. اگر شخصيت فردي در نظر خودش تكميل باشد و در خود، احساس حقارت و كمبود شخصيت ننمايد، هرگز علت ندارد حالت عصيان و طغيان به خود بگيرد; اين ناراحتي و بي ثباتي و بي قراري روحي، نتيجه يك ناراحتي است كه پيوسته شخص را وا مي دارد كه به وسيله كبر فروشي و تقدم خواهي و بي اعتنايي و گردنكشي، آلام خود را تسكين دهد.

------------------ صفحه 180

آنچه گفته شد، آخرين تحقيقي است كه دانشمندان روان شناس در اين باره به آن دست يافته اند، ولي امام صادق(عليه السلام)هزار و اندي پيش با يك جمله كوتاه در عين حال، پر معنا و سودمند، پرده از روي

اين حقيقتِ علمي كه روان كاوان امروز پس از ساليان درازي به آن رسيده اند برداشته است، زيرا آن حضرت چنين فرموده: «مَا مِنْ رَجُل تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلاّ لِذِلَّة يَجِدُها فِي نَفْسهِِ»;(1) يعني كبر متكبران و ستم ظالمان به دليل ذلت و حقارتي است كه در نفس خود احساس مي كنند و مي خواهند با اعمال خود، آن را جبران نمايند. از آثار خانمان برانداز «كبر» اين است كه روح، يك حالت عصيان زدگي پيدا مي كند كه آرامش و قرار رواني را از دست مي دهد و در سايه حبّ ذات، رهبري نشده و در برابر حق و حقيقت تسليم نمي شود، حقوق ديگران را محترم نمي شمرد و در پايمال كردن حقوق شخصيت افراد بي پرواست. از امام صادق(عليه السلام) سؤال كردند: نخستين پايه «الحاد» (انكار حقايق) چيست؟ در جواب فرمود: كبر است.(2) و نيز جمله جامع تري در اين باره فرموده: «الكِبَرُ أَنْ تُغْمِضَ النَّاسَ وَتَسْفُهَ الحَقَّ;(3) يعني خودپسندي اين است كه مردم و حقوق آنان را ناديده بگيري».

------------------

1 . كافي، ج2، ص 312. 2 . سفينة البحار، ج2، ص 459. 3 . معاني الاخبار، ص 426.

------------------ صفحه 181

زندگاني پيامبران و پيشوايان اسلام، مخصوصاً زندگي عالي قدر پيامبر اسلام و جانشين بلافصل وي اميرمؤمنان، بهترين سرمشق زندگي است. در لابه لاي تاريخ، نمونه هاي كامل از تواضع و فروتني و احترام به حقوق همنوعان زياد به چشم مي خورد. اميرمؤمنان پيشاپيش سپاه بزرگي براي برانداختن حكومتي كه فرزند ابوسفيان به وجود آورده حركت مي كرد. در نيمه راه به يكي از شهرهاي عراق به نام «انبار» رسيد كه

در قلمرو حكومت علي بود. مدت ها اين شهر زير نظر ساسانيان اداره مي شد و رسم و رسوم آن زمان كه سجده در برابر زمامداران بود، هنوز از ميان آن مردم، رخت برنبسته بود. خبر عبور ارتش خليفه اسلام از ميان اين شهر در بين مردم منتشر گرديد. همه به استقبال علي شتافتند و در برابر علي، زير آفتاب داغ و سوزان به سجده افتادند، به گمان اين كه به اين وسيله مي توانند مراتب رضايت علي را به دست آورند. اميرمؤمنان از اسب پياده گرديد و چنين فرمود: در اين سجده به خدا شرك ميورزيد و ساعت ها زير آفتاب گرم و سوزان به سر مي بريد و خود را ناتوان و بيچاره قلمداد مي كنيد، در صورتي كه من و شما هر دو بنده ضعيف خداونديم و من هم مثل شما اسير بستر بيماري مي گردم، دچار چنگال مرگ مي شوم. من و شما بايد براي خدايي سجده كنيم كه بيمار نمي شود و نمي ميرد. من از اين كه پيشواي شما هستم، هيچ مزيتي بر شما ندارم. فقط بار مسئوليت من سنگين تر است. حالت طغيان زدگي در عده اي از جوانان

امروزه به سبب عللي كه منشأ همه آنها كبر و خودپسندي است، يك

------------------ صفحه 182

حالت عصيان زدگي، بي اعتنايي به حقوق، ناديده گرفتن زحمات ديگران و قضاوت كردن در همه چيز و ابراز نظر در مسائل مختلف، بدون كسب اطلاع كافي درباره آنها، در گروهي از جوانان و گروهي از مربيان و استادان به وجود آمده است. گاهي فردي كه رشته تخصص او شناختن بيماري هاي دامهاست، در

پيچيده ترين مسائل فلسفي و كلامي و مذهبي قضاوت كرده و كتاب منتشر مي سازد. همان طور كه امام ششم فرمود: نخستين پايه انكار حقايق، همان «كبر» است; امروز بعضي از درس خوانده ها با فرا گرفتن چند فرمول رياضي و فيزيكي به خود حق مي دهند كه در تمام مسائل جهاني ابراز نظر كنند، هنگامي كه سخن از خدا و روح و از موجودات ماوراء الطبيعه پيش مي آيد با يك قيافه مخصوص، كه نشانه تخصص و غرور بسيار در اين مسائل است، همه را به باد مسخره مي گيرند، در صورتي كه عمر خود را فقط در حلّ معادلات جبري صرف كرده و لحظه اي در اين قسمت به دقت و تحقيق نپرداخته اند. راستي اين بيماري واگيري است كه امروز دامنگير نسل كنوني شده است. هرگز از خاطرم نمي رود كه در يكي از روزنامه هاي تهران، موضوع «تعدد زوجات» كه از پيچيده ترين مسائل اجتماعي و در عين حال، فقهي و مذهبي است مطرح شده و طراح موضوع از تمام طبقات، رأي و نظر خواست، ولي در اين مسأله به جاي اين كه دانشمندان، استادان حقوق، جامعه شناسان رأي دهند، عطاران و قصابان تيغ زن به جواب دادن برخاستند و مسأله را از دريچه نظر خود تحليل كردند. هدف لقمان از نصايح چهارگانه خود، يك چيز بيش نيست و آن اين كه

------------------ صفحه 183

در زندگي از تملق و چاپلوسي و يا تكبر و ابراز برتري دوري بجوييم و در گفتار و كردار خود ميانه رو باشيم، چنان كه مي فرمايد: 1.(وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ);« با تكبر روي از مردم

برمگردان»; 2. (وَلا تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحاً); «با غرور و بي خبري راه مرو». چرا؟ زيرا خداوند، متكبران خودپسند را دوست نمي دارد، چنان كه مي فرمايد: (إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور)زيرا كبر وخودپسندي آفت فضايل انساني و سجاياي اخلاقي است; 3. (وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ); «در راه رفتن ميانه رو باش»; 4. (واغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ) ;« از صداي خود بكاه». چرا؟ زيرا خروج از اقتصاد و ميانه روي نشانه شتابزدگي و عدم توازن روحي است; گذشته از اين، صداي نامطبوع، موجب ناراحتي مردم مي شود. پاسخ يك سؤال

ممكن است سؤال شود كه چرا لقمان ، روي يك كار جزئي به نام «راه رفتن» تكيه مي كند و به پسر دستور مي دهد كه در راه رفتن ميانه رو باش؟ نه تنها لقمان، بلكه خود قرآن مجيد در سوره فرقان روي اين موضوع تكيه كرده و مي فرمايد: (وَعِبادُ الرَّحمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلي الأرْضِ هَوناً);(1) «بندگان خدا كساني هست كه به تواضع راه مي روند.»

------------------

1 . فرقان(25) آيه 63.

------------------ صفحه 184

پاسخ

صفات و روحيات بد و نيك انسان، غالباً از خلال كارهاي جزئي او آشكار مي شود. چه بسا نحوه سيگار كشيدن شخصي، كيفيت امضاي فردي، نمايانگر روحيات او مي باشد; از اين جهت، قرآن مجيد مي خواهد با روحيات بد، با بروز نخستين جوانه آن مبارزه كند و هرگز نبايد نسبت به اين نوع كارهاي جزئي با ديده بي اعتنايي بنگريم، زيرا چه بسا كار جزئي و كوچك، نشان دهنده كانون فساد در درون مي باشد كه به اين شكل جوانه مي زند. جوش ها و يا دمل هاي كوچكي كه

در اطراف بدن نمايان مي گردند، هر چند جزئي و كوچكند، امّا همين ها از نظر يك پزشك، نشان دهنده چرك هاي عظيم دروني است كه در ميان خون، لانه گزيده اند و خود را از اين طريق نشان مي دهند. صفحه 185

18-نعمت هاي آشكار و پنهان خداوند

18-نعمت هاي آشكار و پنهان خداوند

20. (أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمُهُ ظاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَلا هُديً وَلا كِتاب مُنِير); «آيا نمي بينيد كه خداوند آنچه را در آسمان ها و زمين است، براي شما مسخر كرده است و نعمت هاي ظاهري و باطني خود را درباره شما كامل گردانيده، ولي گروهي از مردم] با اين نشانه هاي بارز توحيد[ ندانسته و بي دليل و بدون كتاب روشنگر، درباره خدا سخن مي گويند.» 21.(وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنَا أَوَ لَوْ كَانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلَي عَذابِ السَّعيرِ); «وقتي به آنان گفته مي شود از آنچه ]آييني كه[ خداوند فرستاده است، پيروي نماييد! مي گويند: بلكه آنچه كه ]روشي كه[ نياكان خود را بر آن يافته ايم پيروي مي كنيم. آيا ]صحيح است[هر چند شيطان آنان را به سوي عذاب سوزان دعوت كند.»

------------------ صفحه 186

22. (وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَي اللّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي وَإِلَي اللّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ); «هركس خود را _ در حالي كه نيكوكار باشد _ تسليم خدا كند، قطعاً در ريسمان استوارتري چنگ در زده و فرجام كارها به سوي خداست.» 23. (وَمَنْ كَفَرَ فَلا يَحزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا

عَمِلُوا إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ); «و هر كس كفر ورزد، نبايد كفر او تو را غمگين سازد. بازگشت آنان به سوي ماست. آنان را (از نتايج) كارهاي خود آگاه مي سازيم. خداوند از آنچه در دل هاست آگاه است.» 24. (نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَي عَذاب غَلِيظ); «آنان را از زندگي كوتاه بهره مند مي نماييم، سپس دچار عذاب سخت مي سازيم.» مطالعه و بررسي هر برگي از برگ هاي بي شمار كتاب آفرينش، اين نكته را روشن و ثابت مي كند كه هر موجودي در جهان خلقت براي هدفي كه مايه تكامل اوست آفريده شده است و هر موجودي با شتاب وحركت خاصي، گام در جهت تكامل خود برمي دارد. داشتن هدف در گرو اين نيست كه موجود متحرك، داراي شعور و اراده و احساس لذت و توجه به هدف و استكمال داشته باشد، بلكه با سبر و تقسيم دقيقي مي توان ثابت نمود كه علم و شعور يا احساس لذت در داشتن هدف دخالت ندارد. تنها انسان است كه از اين طريق، هدف خود را تعيين مي كند و با علم و اراده و احساس لذت و توجه به هدف به سوي هدف گام برمي دارد.

------------------ صفحه 187

آنچه در داشتن هدف، دخالت اساسي دارد، اين است كه موجودي، خواه از طريق اراده و احساس و خواه از طريق نيروي طبيعي، متوجه هدفي گردد كه براي او كمال محسوب شود و اين شرط در سراسر موجودات جهان حتي در جمادات و نباتات و...وجود دارد; به عبارت روشن تر، مناط هدف گيري و هدف خواهي اين است كه موجود متحول و متكامل

در جهت معيني كه براي آن كمال است گام بردارد و تمام فعاليت هاي طبيعي و ارادي او مقدمه رسيدن به كمال شمرده شود و هدف به اين معنا در سراسر جهان، اعم از جماد و گياه وجاندار وجود دارد و اين جاست كه مي گوييم: تكامل هر موجودي هدف آفرينش است. قرآن مجيد بر وجود هدف در سراسر جهان آفرينش تصريح كرده و مي فرمايد: (الَّذِينَ ... وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ رَبَّنا مَا خَلَقْتَ هذا بَاطِلاً);(1) «كساني كه در آفرينش آسمان ها و زمين به تفكر پرداخته و مي گويند: پروردگارا! كاخ عظيم خلقت را بي هدف نيافريده اي». هدف نهايي

در يك كارخانه عظيم ريسندگي و يا بافندگي و يا مؤسسه پتروشيمي و پالايشگاه هاي نفت، دستگاه هاي مختلفي كار مي كنند. هر ماشيني براي خود كار ويژه اي انجام مي دهد، ولي هنگامي كه محصول كارخانه را براي فروش به بازار عرضه مي دارند، معلوم مي شود كه فعاليت هاي ده ها ماشين و آلات و

------------------

1 . آل عمران(3) آيه 191.

------------------ صفحه 188

دستگاه هاي مختلف، مقدمه توليد محصول خاص بوده است. هر چند هر دستگاه و ماشيني در ظاهر براي خود وظيفه خاصي را تعقيب مي كرد، امّا مجموع اين كارها و هدف هاي جزئي، مقدمه پيدايش هدف عالي و بالاتر بوده است. با توجه به اين مثال، وضع جهان خلقت به روشني معلوم مي گردد، زيرا هر يك از موجودات آسماني و زميني، از نبات وجاندار، از ستاره و ماه براي خويش هدفي دارند، امّا مجموع اين هدف هاي جزئي، مقدمه يك هدف كلي و آن استقرار حيات

در روي زمين و پيدايش انسان كامل است. اين انديشه، مولود تكبر وخودخواهي انسان نيست كه خود را مدار جهان و عالم خلقت را مقدمه هستي خويش بداند، بلكه حقيقتي است كه انسان آن را با بررسي هاي خاصي لمس مي كند. قرآن و تسخير فضا

مفسران عالي قدر اسلام، اين آيه و مانند آنها را چنين معرفي كرده اند كه خداوند، آسمان ها و زمين را براي بشر تسخير كرد، يعني آنها را براي سود بردن بشر آفريده است و اين مطلب از تمام آيه هاي زير استفاده مي شود: 1.(سَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهارَ);(1) «چشمه ها را براي شما تسخير كرد.» 2.(اللّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ);(2) «خداوند كه دريا را براي سود بردن شما مسخر ساخت.»

------------------

1 . ابراهيم(14) آيه 32. 2 . جاثيه(45) آيه 12.

------------------ صفحه 189

3.(وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ);(1) «آفريدگاري كه شب و روز و آفتاب و ماه را براي انتفاع شما آفريد.» شاهد گفتار آنها اين است كه در اين آيه ها خداوند خود را مسخر (با كسره) معرفي كرده است و منظور از تسخير به گواه «لام» (لكم) سود بردن بشر مي باشد و اين معنا با مسأله تسخير فضا، كه روزي بشر به كرات آسماني دست مي يابد، تفاوت زيادي دارد و نمي توان گفت: قرآن از اين قدرت عظيم به طور غيب خبر داده است. تسخير فض_ا، پ_دي_ده تازه اي اس_ت ك_ه بش_ر در عص_ر حاض_ر با آن رو به رو ش_ده است و پس از ب_ه ه_م آميختن صنعت و جسارت، آرزوي افسانه اي او جامه هستي به خود پوشي_د و فض_ان_وردان در تي_رم_اه 1348

گ_ام بر ماه نهادند و انسان خاكي با صرف مبلغ سرسام آوري در حدود 000،000،000،200(دويست هزار ميليون تومان) به كمك سيصد هزار تكنيسين، مهندس، دانشمند، كارشناس و كارگر توانست گوشه بس كوچكي از فضا را تسخير كند، و پرچم قدرت خويش را بر بلندي هاي آن نصب نمايد. اين كه گفته شد گوشه بس كوچكي، براي اين است كه از نظر مقياس هاي فلكي، ماه عضو وابسته و تقريباً چسبيده به كره زمين است و نور ماه به فاصله يك ثانيه و نيم به زمين مي رسد و با توجه به عظمت جهان بالا، اين فاصله، بسيار كم و ناچيز است. نكته شايان توجه، اين جاست كه براي نخستين بار، تنها فضانوردان امريكا يا شوروي نبودند كه درهاي آسمان ها را به روي بشر گشودند و راه

------------------

1 . نحل(16) آيه 12.

------------------ صفحه 190

تسخير ديگر كرات را در نظر آنان جلوه دادند يا به عبارت صحيح تر، اين چند صد هزار مهندس و تكنيسين نبودند كه با علوم و دانش هاي خويش به فضانوردان توان بخشيدند كه اين طرح را اجرا كنند و از اين راه، نام و نشان و افتخاري براي خود كسب نمايند; آنان نخستين پيروان اين راه نبودند، بلكه نخستين گروهي كه درهاي آسمان ها را به روي بشر گشود، انبيا و پيامبران آسماني بودند و قرآن مجيد، كتاب آسماني ما، از تسلط آنان بر فضا و آسمان ها گزارش داده است. در قدرت سليمان ، همين بس كه باد به فرمان او حركت مي كرد و راهي را كه مراكب آن روز در ظرف يك ماه مي پيمودند، وي

در نيم روز طي مي كرد و در ظرف يك روز، مسافت دو ماه را مي پيمود. معمولاً كاروان ها با وسايل نقليه آن روز، روزانه هشت فرسنگ راه مي پيمود و در ظرف يك ماه 240فرسنگ را طي مي كرد و در ظرف دو ماه، مسافت 480فرسنگ را زير پا مي نهاد. سليمان بر اثر تسخير مركبي تندرو كه خدا در اختيار او نهاده بود، مي توانست مسافت 480فرسنگ را در ظرف يك ماه در هوا بپيمايد، ولي روشن نيست كه صعود وي در فضا چقدر بود و تا چه اندازه از سطح زمين بالا مي رفت. قرآن مجيد اين حقيقت را در آيه زير بيان مي كند: (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُها شَهْرٌ وَرَواحُهَا شَهْرٌ);(1) «باد را براي سليمان مسخر ساختيم. مسير آن در هر نيم روز، مسافت يك ماه بود.» باد كه در تسخير او بود، او وگروهي از همراهان او را حركت مي داد، به

------------------

1 . سبأ(34) آيه 12.

------------------ صفحه 191

هر نقطه اي كه او مايل بود مي برد، چنان كه مي فرمايد: (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ);(1) يعني باد وزنده مسخر سليمان بود و به فرمان او حركت مي كرد. پس از سليمان ، حضرت مسيح(عليه السلام) دومين شخصيت آسماني است كه درهاي آسمان را به روي بشر گشود، آن جا كه قرآن درباره وي مي گويد: (وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ... بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ);(2) «او را نكشتند و به دار نياويختند، بلكه براي آنان مشتبه شد...بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد.» گروهي از مفسران، جمله (بل رفعه اللّه) را چنين تفسير مي

كنند كه او را از اين كره خاكي بالا برده و در ديگر كرات آسماني جاي داد; ولي از همه روشن تر معراج و سير جسماني و روحاني پيامبر خاتم است كه در قرآن در سوره هاي «اسراء» و «النجم» آمده است و از سير او در عوالم بالا به صراحت كامل خبر داده است.(3) خلاصه، پيامبران نخستين كساني بودند كه درهاي آسمان ها را از طريق اعجاز به روي بشر گشوده و امكان عقلي آن را عملاً ثابت كرده اند. در قرآن مجيد از برخي از آيات مي توان امكان تسخير كرات بالا را استفاده كرد، ولي استفاده اين مطلب نياز به لطف قريحه دارد.

------------------

1 . انبياء(21) آيه 81. 2 . نساء(4) آيات 157_ 158. 3 . ر.ك: اسراء(17) آيه 1 و نجم (53) آيات 13_ 18.

------------------ صفحه 192

بيان مطلب

شكي نيست كه نيروي روحي و فكري بشر از روزي كه گام به پهنه هستي نهاده رو به تكامل است. روزي نمي گذرد، مگر اين كه قدم هاي برجسته اي به سوي تكامل و به منظور كشف رازهاي نهفته در عالم آفرينش برمي دارد; از اين رو، هيچ گونه بعيد نيست روزي فرا رسد كه انسان، با نيرو و قدرت خدادادي، دامنه زندگي خود را در كرات آسماني نيز پهن كند. آياتي كه در قرآن كريم، درباره مسخر نمودن زمين و آسمان براي بشر وارد شده است، شايد خالي از اشاره به اين مطلب نباشد، زيرا درست است كه خورشيد و ماه و آنچه در آسمان هاست، اگر چه از روز اوّل براي بشر مسخر و رام شده اند، ولي تسخير يا

بهره برداري از اين تسخير نيز درجاتي دارد كه كامل تر آن، اين است كه مهد زندگي گردند. اينك پاره اي از آياتي كه در اين باره نازل گرديده است: 1. (وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ في ذَلِكَ لآيات لِقَوم يَتَفَكَّرُونَ);(1) « آفريدگار جهان به نفع شماها (بشر) آنچه در آسمان ها و زمين است كه تمام از آن اوست، رام و مسخر نموده است و اين مطلب براي مردم متفكر، وسيله هدايت و ايمان است». 2. (أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وبَاطِنَةً);(2)

------------------

1 . جاثيه(45) آيه 13. 2 . لقمان(31) آيه 20.

------------------ صفحه 193

«آيا نمي بينيد كه خداوند آنچه را كه در آسمان ها و زمين است، براي شما رام و تسخير كرده است و نعمت هاي باطني و ظاهري خود را به طور رايگان در اختيار شما گذارده است؟» 3. (وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ);(1) «خورشيد و ماه را براي شماها رام نمود.» و اين جمله در قرآن در سوره هاي مختلفي وارد شده است. طبق اين آيات، قرآن مي فرمايد: «ما آنچه در زمين است از روز اوّل در اختيار شما گذارده ايم»، در صورتي كه منابع تحت الارضي يكجا و يك مرتبه، بشر بر آنها دست نيافته است، بلكه تدريجاً و در هر عصري، يك طبقه ممتاز تا حدودي از اين دفاين آگاهي يافته و آن را استخراج كرده است. از اين جا معلوم مي شود، مقصود قرآن از اين كه مي فرمايد: «ما آنچه در زمين است در اختيار بشر نهاده ايم»

آن نيست كه تمام ذخاير زمين در اختيار تمام افراد بشر قرار داده شده است، زيرا بسياري از اين معادن با مرور زمان، كشف شده و در هر قرن، يك طبقه ممتاز، موفق به كشف منابع تحت الارضي شده اند، بلكه مقصود، مجموع اجتماع بشري است كه در طول زمان به وجود مي آيند، اگر چه بعضي از آنها فقط به برخي از معادن پي برده اند و بعيد نيست كه در آينده بشر به كشف منابع تازه اي در زمين موفق گردد كه در قرن حاضر از آن، كوچك ترين اطلاعي در دست نيست; بنابراين چه مانعي دارد، در عين اين كه سيارات از روز اوّل براي بشر رام بود، ولي طبقه ممتازي از بشر در طول زمان استفاده بيشتري بنمايند و به كرات آسماني دست يابند و آنچه قرآن فرموده (وَسَخََّرَ

------------------

1 . ابراهيم(14) آيه 33.

------------------ صفحه 194

لَكُمْ ما فِي السَّموات) به طور اتم و اكمل مصداق پيدا مي كند. به علاوه در سوره الرحمن (آيه 34) امكان نفوذ در فضا با تكيه به قدرت ها و استفاده از نيروهاي اين جهان پيش بيني شده، آن جا كه مي گويد: (يا مَعْشَرَ الْجِنَّ وَالإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاّ بِسُلْطان); «اي گروه جنيان و انسيان اگر مي توانيد از اقطار آسمان ها و زمين به خارج رخنه كنيد، پس بكنيد]ولي[ جز با ]به دست آوردن[ تسلّطي رخنه نمي كنيد.» همان طور كه در ادبيات مي خوانيم استثناي از «نفي»، «اثبات» است; در اين آيه، نخست نفي قدرت انسان از نفوذ در فضا مي كند

و سپس با استثناي (إِلاّ بسلطان) اثبات مي كند كه اين كار با استفاده از قدرت ها امكان پذير است.(1) نعمت هاي ظاهري و باطني چيست؟

نعمت هاي ظاهري عبارتند از موجوداتي كه با قواي حسي و ظاهري درك شوند و به عبارت روشن تر به موجودات مادي و نمودهاي طبيعي، نعمت هاي ظاهري مي گويند، ولي منظور از نعمت باطني، همان امور معنوي است كه اساس زندگي صحيح بشر روي آن استوار است، مانند خرد و هوش، حتي

------------------

1 . در اين جا تعبير «نفوذ» بسيار جالب است، هم از تعبير «تسخير فضا» واقع بينانه تر است و هم حكايت از وجود موانع مختلف بر سر اين راه مي كند، زيرا تعبير به نفوذ معمولاً آن جا مطرح است كه موانعي در كار باشد و اين موانع به گونه اي باشد كه تنها با قدرت و قوت از او برداشته شود.

------------------ صفحه 195

مي توان شرايع آسماني و برنامه هاي پيامبران را نيز جزء نعمت هاي باطني شمرد. از اين بيان، معناي آيه كه مي فرمايد: (وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرةً وَبَاطِنَةً) روشن گرديد، يعني او بشر را غرق نعمت كرده و همه نوع نعمت در اختيار او نهاده است. جهان آفرينش طوري آفريده شده كه بسياري از موجودات جهان خدمتگزار بشر بوده و قسمتي را نيز خود او استخدام نموده و از آنها بهره مي كشد. ولي انسان با اين همه قدرت و نيرو، با اين همه دانش و بينش، به قسمتي از نعمت هاي مادي و معنوي پي برده، امّا قسمت زيادي از اسرار آفرينش هنوز براي او روشن نشده است. چه بسا

تا پايان دوران عمر بشر، قسمت مهمي از آنها كه وسايل حيات و زندگي به شمار مي روند، براي او مكشوف نشود، زيرا نعمت هايي كه هميشه ملازم با ماست و هرگز از ما جدا نمي شود، به طور مسلم مورد غفلت قرار گرفته و در افق فكر و تصور ما نمي آيند. آري نعمتي كه گاهي هست و گاهي نيست، چون فقدان آن، عكس العمل مخصوصي در ما مي گذارد، از اين نظر، پيوسته مدّ نظر بوده و كمتر مورد بي توجهي قرار مي گيرد، ولي نعمت هاي ملازم كه هميشه با انسان هست، چون با چنين عكس العملي روبه رو نيست، از اين جهت مورد توجه قرار نمي گيرد. يك مثال روشن: اگر انسان، يك سلسله امواج صوتي را از آغاز زندگي تا پايان عمر، بدون كوچكترين وقفه اي بشنود، ممكن است اصلاً وجود آن را

------------------ صفحه 196

تشخيص ندهد و در صورتي مي تواند آن را تشخيص بدهد كه لااقل لحظه اي توقف در آن پيدا شود. بر اين اساس، چه بسا احتمال مي دهيم كه بسياري از نعمت هاي الهي، بسان همان اصوات ممتدي باشند كه از روز نخستين با ما همراه بوده و تا پايان زندگي نيز با ما همراه خواهند بود، در اين صورت، اين گونه مواهب هرگز مورد توجه قرار نخواهد گرفت. ولي شايسته يك چنين انعام بزرگ چيست؟ جز اين است كه در برابر پديد آرنده اين نعمت، سپاسگزار باشيم و شايستگي خويش را ثابت كنيم، ولي متأسفانه برخي از مردم به جاي شكر و سپاس، راه كفر ورزيده و درباره خدا و وحدانيت او به

سفسطه و مغالطه و مجادله بر مي خيزند، چنان كه مي فرمايد: (وَمِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَلا هُديً وَلا كِتاب مُنِير). بشر در برابر آيات يگانگي خداوند بر دو گروهند: گروهي، آيات وحدانيت او را ناديده گرفته و بر اثر تعصب كور و كر، از روش نياكان پيروي مي كنند، هر چند سرانجام چنين پيروي، آتش دوزخ باشد، چنان كه مي فرمايد: (وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّه...). در برابر آنان، گروه ديگر، آيات وحدانيت و نعمت هاي سرشار او را به دقت بررسي كرده و با تمام قوا به سوي او متوجه مي گردند و در برابر او تسليم مي شوند; چنين افرادي به قلعه رصين و دژ استواري پناه برده و به دستاويز محكم و ريسمان ناگسستني چنگ زده و در ظل عنايات خداي بزرگ جهان قرار گرفته اند; چنان كه مي فرمايد: (ومَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَي اللّه...). كفر و ضلالت هر كسي، فقط به زيان خود او تمام مي شود و هر فردي

------------------ صفحه 197

در جهان ديگر به نتايج اعمال خود مي رسد و پيامبر الهي كه پيام رساني بيش نيست، نبايد از انحراف ها و روگرداني ها ناراحت گردد، چنان كه مي فرمايد: (وَمَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ...). از اين افراد منكر، چند روزي غرق لذت و نعمت مي باشند، نبايد تصور كرد كه اين وضع براي آنان دايمي و پيوسته است، بلكه اين نعمت ها از آنان سلب مي گردد، همگي تحويل دستگاه الهي مي شوند، چنان كه مي فرمايد: (نُمَتِّعْهُمْ قَليلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَي عَذاب غَلِيظ).

------------------ صفحه 198 ------------------ صفحه 199

19-روح بت پرستي

19-روح بت پرستي

25. (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاواتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الحَمْدُ للّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ); «اگر از آنها (بت پرستان) بپرسي كه آسمان و زمين را چه كسي آفريد، مي گويند: خدا. بگو: ستايش مخصوص خداست، ولي بيشتر آنها نمي دانند.» 26. (للّهِ مَا فِي السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الحَمِيدُ); «براي خداست آنچه در آسمان ها و زمين است. به راستي خدا بي نياز و ستوده است.» اعتقاد به خداي جهان، سازنده نظام هستي، اصيل ترين و كهن ترين فكري است كه در ميان بشر به وجود آمده، ولي سرچشمه اين فكر چيست و چگونه به وجود آمده است؟ مادي و الهي در اين باره اختلاف دارند.

------------------ صفحه 200

نظريه مادي ها در پيدايش بت پرستي

مادي ها مي گويند: انسان در اعصار گذشته با بدن ناتوان در برابر امواجي از بلاها و حوادث خطرناك، قرار مي گرفت. بادهاي شديد، طوفان هاي ويرانگر، سيل هاي سهمگين، زمين لرزه هاي مخرب، شعله هاي كوه آساي آتش فشاني ها، روشنايي خيره كننده برق ها، نعره مهيب رعدها، قحطي ها و خشك سالي هاي جانكاه و...همگي دهان باز كرده و مي خواستند اين موجود ناتوان را ببلعند. ناتواني او در برابر اين عواملِ نابود كننده، او را بر آن داشت به موجود نيرومندتر از خود پناه برد، از اين نظر، گاهي به موجودات آسماني و اجرام كيهاني كه برتري محسوسي داشتند و از تيررس اين حوادث كه وجود او را تهديد مي كردند فراتر بودند، پناه مي برد. گاهي روح بلند پرواز او به اين حد قانع نمي شد و به موجودات

دور از حس و فكر از قبيل «ارباب انواع» فرشته و جن و پري متوجه مي شود و روي علاقه اي كه به آنها داشت، صورت هاي خيالي آنها را با تراشيدن بت ها و سنگ ها مجسم مي ساخت و آنها را به جاي خداي و يا خدايان واقعي مي پرستيد. خلاصه، ترس بشر از علل خصمانه، طبيعت او را واداشت كه به موجودات برتري پناه ببرد و نام او را خدا بگذارد و اعتقاد به موجود بالاتر، علتي جز ترس و وحشت از آفات و بلاها علت ديگري نداشت و اگر چنين عللي در كار نبود، هرگز انديشه خدا به مغز او راه نمي يافت. نظر خدا پرستان

اين گفتار مادي هاست و آنان در اين طرح، حق و باطل را به هم

------------------ صفحه 201

آميخته اند. در اين كه بشر، پاره اي از اين موجودات را مي پرستد سخني نيست، ولي علت توجه او به يك مبدأ، ترس و وحشت او نبوده است، بلكه علت توجه، اين بود كه در درون خود، يك نوع جذبه و كشش باطني نسبت به جهان ديگر احساس مي كرد، به عبارت ديگر، تقاضا و نداي فطرت بود كه او را در تمام احوال، خصوصاً در شدايد به يك قدرت مافوق متوجه مي ساخت، گويا مسأله مذهب و اعتقاد به خداي جهان با وجود آدمي سرشته شده. خلاصه عقيده به خداي جهان، معلول حس مذهبي انسان است كه امروز دانشمندان روان شناس، آن را چهارمين حس بشر دانسته اند و با دلايل روشن، فطري و نهادي بودن توجه به خدا را بر نبوت رسانيده اند.(1) براي توجه

به خدا علاوه بر فطري بودن موضوع خداشناسي، علت ديگري در كار است و آن مشاهده نظام خلقت كه انسان را به وجود نظم دهنده اي رهبري مي كند كه اعتقاد به او با وجودش سرشته شده است. گواه روشن بر اين كه اعتقاد انسان به خداوند، زاييده ترس و خوف و مولود نيازمندي هاي مادي او نيست، اين است كه اگر بشر در بهشت برين كه در آن جا اثري از گرسنگي و تشنگي و ديگر عوامل مهلك و نابود كننده نيست، چشم به جهان مي گشود، باز حس كنجكاوي وي آرام نمي گرفت و بنابراين اصل مسلم كه هر دستگاه منظمي به نظم دهنده اي و هر اثري به مؤثري نياز دارد از خود سؤال مي كرد: پديد آورنده اين نظام كيست؟ و اگر در آن محيط، كوچك ترين نيازي به خدا نداشت، باز حس كنجكاوي وي، او را به

------------------

1 . نگارنده در كتاب راه خداشناسي در خصوص نهادي بودن حس خداشناسي به طور مبسوط سخن گفته است.

------------------ صفحه 202

سوي آفريدگار آن نظام، رهبري مي نمود. بشر موجودي نيست به ظاهر هستي بنگرد و از علت و پديد آورنده آن، تحقيق ننمايد و در كنار سفره سعادت بنشيند و تمام اسباب رفاه براي او فراهم گردد و از تحقيق و تحري درباره قدرتي كه اين سفره را گسترده است خودداري نمايد. حسن كنجكاوي است كه آدمي را به سوي حقايق و سرچشمه آنها يعني خداوند سبحان سوق مي دهد و بر عطش او در كسب آگاهي عميق تر و بيشتر مي افزايد; بر همين اساس، كمتر كسي پيش از نهضت

ماديگري در غرب، آفريدگار جهان را انكار مي كرد. بنابراين، عقيده بشر به آفريدگار جهان، در درجه اوّل، معلول فطرت و سپس معلول حس كنجكاوي اوست از علل حوادث و موجودات جهان; آيه هاي مورد بحث، علاوه بر اين كه از يك مطلب علمي دقيق(بت ها به عقيده بت پرستان معبودند، نه خالق) پرده برداشته كه شرح آن را در زير مي خوانيد، حقيقت ديگري(وجود صانع يك امر مسلم بت پرستان بود) را نيز بيان كرده است. بت ها معبود بودند نه خالق

انسان به عللي به سوي جهان مافوق طبيعت كشيده مي شود، ولي به جاي اين كه او را بپرستد و به جاي اين كه در برابر خداوند، خاضع گردد، در مقابل آفريده هايي، مانند خود خضوع مي كرد. توجه آنان به بتان، بيشتر براي اين بود كه خداوند را دور از حس

------------------ صفحه 203

مي ديدند; از اين نظر با خود فكر مي كردند كه توجه به موجود دور از حس و عبادت مبدئي كه از افق ديد ما بيرون است بي ثمر مي باشد، ناچار بايد محسوس را عبادت كرد كه توجه و پرستش آن، پرستش خداوند حساب شود و يا لااقل، شفع وواسطه ميان آنها وآفريدگار جهان گردد; بنابراين آنان هرگز بت ها را خدا و آفريدگار زمين و آسمان نمي دانستند و خالقيت را از شؤون خدا و از صفات منحصر به او مي شمردند و لذا هر موقع از آنان سؤال مي شد و به آنان گفته مي شد: (مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرض); «آسمان ها و زمين را چه كسي آفريده است». (لَيَقُولُنَّ اللّهُ); «خدا آفريده است». قرآن

در اين موقع، مطابق اعتراف آنان، محكوميت آنها را صادر مي كند و مي فرمايد: اگر واقعاً خالق جهان اوست، پس چرا ديگري را مي پرستيد; و به پيامبر دستور مي دهد كه بگويد:«الحَمْدُ للّهِ» ستايش و پرستش از آن خداست. شعب بت پرستي در جهان، بيرون از حد و شمار است، از ميان فرقه هاي آن، صابي ها، برهمائي ها و بودائيان و بت پرستان شبه جزيره عربستان از برجستگي بيشتري برخوردارند و تمام اين فرق، بتان خود را معبود لايق ستايش و شفيع و مقرب مي دانستند، نه خالق زمين و آسمان; گروهي گام فراتر نهاده و آنها را مدبر جهان مي دانستند و بت پرستان شبه جزيره به اين مطلب نيز معتقد بودند. بت پرستي در شبه جزيره

عرب هاي پيشين، مانند قوم عاد و ثمود به طور مسلم، بت پرست بودند و به وسيله بلاهاي مخصوصي هلاك شدند، ولي از زماني كه ابراهيم با هاجر و اسماعيل در مكه فرود آمدند و سكونت گزيدند، دين توحيد و يكتاپرستي در

------------------ صفحه 204

آن نقطه منتشر بود تا آن كه يكي از فرزندان اسماعيل به نام «عمرو بن لحي» حكومت مكه را در دست گرفت و پس از مدتي، سخت بيمار شد و براي معالجه به سرزمين شام رفت. مشاهده كرد كه آنان اشكال اجرام كيهاني و تمثال هاي شخصيت هاي بشري را مي پرستند و معتقدند كه بر اثر عبادتِ اين اشكال و تمثال ها، خود اجرام و روح آنها، آنان را ياري مي نمايند. وي اين مطلب را پسنديد و از آنها تقاضاي بت كرد و آنان بت «هبل»و بت هايي

به نام «اساف» و «نائله» را كه به صورت دو جوان زيبا يا به شكل زن و شوهر بود، به وي دادند و او آنها را در خانه خدا (كعبه) جاي داد و مردم را به عبادت آنها دعوت كرد و اين دعوت، كه با روح جهل وناداني بشر توأم و با روح خضوع در برابر نيروي مافوق كاملاً وفق مي داد، رواج كامل پيدا كرد. روزي كه پيامبر مبعوث شد، عقيده آنان اين بود كه بتان معبودند نه خالق، شفيع و مقربند، نه آفريدگار جهان و لذا قرآن در رد آنان چنين مي گويد: «اين بتان مانند شما بندگانند و اين بت ها نه شما را مي توانند ياري كنند و نه خود را»(1) و در آيه دوم مورد بحث در پاسخ آنها چنين مي گويد: (لِلّهِ مَا فِي السَّماواتِ وَالأَرْضِ); «آنچه در آسمان ها و زمين است، از آن خداست.» او شايسته پرستش است، يعني اين اجرام آسماني و زميني بسان شما مخلوقند و بر شما برتري ندارند و پرستش آنها باعث تقرب نيست. اين حقيقت، كه بت ها معبود بودند، نه خالق، در قرآن در سوره هاي عنكبوت (آيه 16) و زخرف(آيه 87) و زمر(آيه 38) نيز وارد گرديده است.

------------------

1 . اعراف(7) آيه 194 و 197.

------------------ صفحه 205

20-علم و قدرت بي پايان

20-علم و قدرت بي پايان

27.(وَلَوْ أَنّما فِي الأَرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر مَا نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكيمٌ); «و اگر آنچه درخت در زمين است، قلم باشد و دريا و آب هفت درياي ديگر به ياري آيد (و نويسندگان معلومات و مخلوقات خدا را

بنويسند) كلمات خدا تمام نمي شود. قطعاً خداست كه شكست ناپذير حكيم است.» 28. (مَا خَلْقُكُمْ وَلاَ بَعثُكُمْ إِلاّ كَنَفْس واحِدَة إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ بَصيرٌ); «آفريدن و زنده كردن همه شما (از نظر سهولت) همانند خلقت و زنده كردن يك تن است. خداوند شنوا و بيناست.» وسعت و عظمت خيره كننده جهان آفرينش، بيش از آن است كه بشر بتواند به درك آنها موفق گردد. رموز و اسرار پيچيده پديده هاي طبيعي، بالاتر از آن است كه دانشمندان جهان بر آنها احاطه يابند. هنوز بشر نتوانسته است كه

------------------ صفحه 206

به رموز يك سلول احاطه پيدا كند. او هنوز به بسياري از اسرار وجود خود پي نبرده است، همچنان وجود او مجموعه سراپا راز و ابهام است. آگاهي هاي او با همه پيشرفتي كه كرده است، محدود به كره خاكي و قسمتي بالاتر از آن است، در صورتي كه محيط زندگي و تمام سيارات منظومه شمسي و اقمار آن در برابر عظمت خيره كننده جهان آفرينش، بسيار بسيار ناچيز است. ما در جهاني به سر مي بريم كه صدها هزار كهكشان دارد و منظومه شمسي ما با تمام اقمار و سياراتش جزء كوچك يكي از كهكشان هاست. اين جهان سحابي هايي دارد كه به صورت قطعه ابري ديده مي شوند، ولي همين قطعه ابر، حتي در تلسكوپ هاي كوچك به انبوه ستارگاني تبديل مي شود و يكي از اين سحابي ها را كه قريب نهصد هزار سال نوري از ما فاصله دارد و عرض آن برابر با 45هزار سال نوري است، سحابي عظيم «اندرومدا»(1) مي نامند، اين سحابي تنها داراي چندين ميليون خورشيد است.(2)

ستارگاني مانند دانه هاي برف، فاصله بين ما و اين سحابي را پوشانيده است. درك وسعت جهان هستي و قوانين و رموز عالم آفرينش از گنجايش عقل بشري، بيرون است. او همين اندازه مي داند ميلياردها جاندار دريايي و زميني و بيليون ها گل وگلبرگ و نبات، نمونه بسيار بسيار كوچكي از اقيانوس عظيم جهان خلقت است. بهترين وروشن ترين جمله براي معرفي اين اقيانوس عظيم بي كرانه، همان جمله اي است كه آيه مورد بحث آن را آورده و مي فرمايد: (وَلَوْ أَنَّمَا فِي الأرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ...); اگر تمام درختان روي

------------------

1.ANDROMEDA. 2 . نجوم براي همه.

------------------ صفحه 207

زمين، قلم شود و درياهاي روي زمين به كمك هفت(1) درياي ديگر براي نوشتن كلمات خدا مركب گردد هرگز كلمات (مخلوقات) تمام نمي شود، يعني اين قلم ها مي شكند و آن مركب ها تا آخرين قطره تمام مي شود و شرح اسرار مخلوقات و رموز جهان آفرينش و شماره آنها پايان نمي پذيرد. جمله (مَا نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ)بهترين جمله اي است كه مي تواند اين حقيقت را مجسم سازد و هيچ رقم رياضي و لو هر اندازه بزرگ تر باشد، نمي تواند جاي اين جمله بنشيند. اگر مي فرمود: شماره موجودات و اسرار جهان آفرينش به اندازه عددي است كه يك ميليون صفر همراه آن باشد، باز اين جمله مي رساند كه شماره آنها متناهي است، در صورتي كه جمله (مَا نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ); كلمات خدا تمام نمي شود» به صورت واضح تري نامتناهي بودن آن را مي رساند. اين حقيقت را بار ديگر قرآن در سوره كهف يادآور شده و فرموده

است: (قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبّي وَلَوْ جِئْنا بِمِثْلهِ مَدَداً);(2) يعني اگر دريا مركب گردد(و كلمات خدا را با آن بنويسند) آب دريا، پيش از آن كه كلمات خداوند تمام گردد، پايان پذيرد». اگر طول زماني را كه جهان از بدو پيدايش تاكنون داشته و در آينده نيز خواهد داشت و حوادث بي پاياني كه روي خواهد داد در نظر بگيريم، عظمت اين بيان روشن تر مي شود.

------------------

1 . عدد هفت در عرب كنايه از تكثير است و اين اصطلاح در هفتاد نيز وارد شده است. 2 . كهف(18) آيه 109.

------------------ صفحه 208

آيا موجودات جهان، كلام خداوند هستند؟

اگر به الفاظي كه از دهان بيرون مي آيد «كلمه» مي گوييم، از اين نظر است كه هر كدام، از سلسله حقايق خارجي مفاهيم ذهني و تصورات عقليِ متكلم حكايت مي كنند; بنابراين اگر چنين دلالتي از يك موجود خارجي برآيد; يعني هر موجودي با نظام دقيق خود، دال و گواه به علم و قدرت بي پايان خالق خود باشد، در اين صورت بايد آن را «كلمه» گفت; بر اين اساس، موجودات جهان هستي كلمات خداوند بزرگ است، زيرا سازمان وجودي هر ممكن از قدرتي عظيم حكايت مي نمايد. سازمان پيچيده يك سلول، نظام شگفت انگيز جانداران، ساختمان زيباي گل ها، عظمت و بزرگي سحابي ها و كهكشان ها، جانداران بي شمار درياها و سازمان مرموز هر انساني، حاكي از عظمت و قدرت بي پايان اوست، گويا هر كدام با زبان تكويني، از قدرت و علم و جمال و جلال او سخن مي گويند. قرآن حضرت

مسيح را «كلمة اللّه» خوانده است: (إِنّما الْمَسِيحُ عِيسَي ابنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ);(1) «عيسي بن مريم پيامبر خدا و كلمه او است». اميرمؤمنان مي فرمايد: «يَقُولُ لِمَنْ أَرادَ كَونهُ كُنْ فَيَكُونُ لا بِصَوت يَقْرَعُ وَلا بِنِداء يُسْمَعُ وَإِنَّما كَلامُهُ سُبْحانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ»;(2)

------------------

1 . نساء(4) آيه 171 و آل عمران(3) آيات 39 و 45. 2 . نهج البلاغه، خ186.

------------------ صفحه 209

يعني اين كه مي گويند: خداوند به موجودات مي گويد باش، آنها فوراً موجود مي شوند، نه به اين معناست كه در اين ميان، صدا و آهنگ در كار است، بلكه سخن خدا كار و عمل اوست. جايي كه كوه و كاه يكي است

نخستين آيه مورد بحث، معرّفِ علم بي پايان خداوند است و آيه ديگر، يعني آيه (مَا خَلْقُكُمْ وَلا بَعْثُكُمْ...) مبيّن قدرت بي پايان اوست.و معناي آيه اين است كه آفريدن تمام بشر و زنده كردن همه آنها از نظر سهولت و آساني بسان آفريدن و زنده كردن يك تن از شماهاست و در حقيقت، منظور اين است كه سراسر جهان خلقت از كوچك و بزرگ، از زياد و كم در برابر قدرت بي پايان او يكسان است و براي چنين قدرت بي پاياني كه به هر ممكن مي تواند در هر لحظه اي لباس وجود بپوشاند، مشكل و آسان مفهومي ندارد. اين دو مفهوم در مورد كساني صدق مي كند كه قدرت آنها محدود باشد. در چنين وضعي، حادثه اي كه يك مقدمه لازم دارد، با كاري كه با ده مقدمه درست مي شود، فرق پيدا خواهد نمود و اوّلي آسان و دومي مشكل جلوه خواهد كرد; ولي درباره

صانع توانايي كه با اراده و مشيت خود به هر ممكن بخواهد وجود مي بخشد، اين دو سنخ كار، يكسان است، بنابراين خلق كردن و زنده كردن ميلياردها موجودات بسان آفريدن يك فرد و احياي يك تن است. اين حقيقت به ط_ور واض_ح در سخنان اميرمؤمنان چني_ن وارد ش_ده است: «وَمَا الجَليلُ وَاللَّطيفُ وَ الثَّقيلُ وَالخَفيفُ والْقَوِيُّ وَالضَّعيفُ

------------------ صفحه 210

فِي خَلْقِهِ إِلاّ سَواءٌ;(1) بزرگ و ريز، سنگين و سبك، نيرومند و ناتوان در برابر قدرت او يكسانند.» اين آيه پاسخ كساني بود كه مي گفتند: «خداوند ما را يك يك آفريده، چگونه به طور دسته جمعي زنده خواهد نمود.»

------------------

1 . همان، خ185. صفحه 211

21-نمونه هاي بارزي از علم و قدرت خدا

21-نمونه هاي بارزي از علم و قدرت خدا

29.(اَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فِي النَّهارِ وَيُولِجُ النَّهارَ فِي الَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلي أَجَل مُسَمّيً وَأَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ); «آيا نديده اي كه خداوند شب را در روز و روز را در شب وارد مي كند]از يكي مي كاهد و به ديگري مي افزايد[ و آفتاب و ماه را رام كرده و هر كدام به مدت معيني به سير خود ادامه مي دهند. خداوند از اعمال شما آگاه است.» 30. (ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ); «اين]ها همه[ دليل آن است كه خدا خود حق است و غير از او هر چه را كه مي خوانند باطل است و خدا همان بلندمرتبه بزرگ است.» هدف اين آيه ها چيست؟

آيات مورد بحث، دو هدف را تعقيب مي كند:

------------------ صفحه 212

1. در بحث پيش،

قرآن درباره علم و قدرت بي پايان آفريدگار جهان، سخن گفت و خداوند جهان را چنين معرفي كرد: او علم و قدرت بي پاياني دارد. اكنون به عنوان نمونه، بشر را به برخي از موجودات زميني و كيهاني و حوادث طبيعي متوجه ساخته تا از طريق تدبر در آنها اين حقيقت براي او محسوس و مشاهده گردد. 2. چنان كه در آغاز تفسير سوره گفته شد، يكي از اهداف اين سوره، مبارزه با شرك و بت پرستي است، به اين معنا كه بت ها نه تنها آفريدگار جهان نيستند، بلكه شايستگي كوچك ترين ستايش و بندگي را ندارند و خداوند است كه شايسته ستايش است و اين هدف با بيان نمونه هاي بارزي از علم و قدرت او عملي مي گردد، زيرا يك فرد، با تفكّر در آيات و مخلوقات الهي مي فهمد كه شايسته ستايش، فقط و فقط، آن منبع قدرت و مركز علم و كمال و جلال است، نه اين بت هاي چوبي و فلزي كه كوچك ترين قدرت دفاع و شعور و حس ندارند; از اين رو قرآن كريم پس از بيان يك سلسله شواهد (اختلاف شب و روز، رام شدن ماه و خورشيد...) در آيه سي ام چنين نتيجه مي گيرد:(ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ); يعني اين مظاهر علم و قدرت از آنِ خدايي است كه حق مطلق است، يعني زوال و فنا ندارد، عاجز و ناتوان نيست وعلم و قدرتش محدود نمي باشد، پس شايسته پرستش اوست، نه غير او كه عاجز و ناتوانند و باطل و فناپذير. مظاهر قدرت و علم بي پايان

اختلاف

شب و روز كه در طول سال، پيوسته از يكي كاسته و به ديگري

------------------ صفحه 213

افزوده مي شود، يكي از بدايع نظام جهان آفرينش است و سرچشمه آن به طور مسلم، علم و قدرت عظيم و بي پايان است و از نظر علمي، عامل آن، حركت زمين به دور خورشيد و مايل بودن محور آن، نسبت به مدار آن است; اينك توضيح هر دو مطلب: الف) زمين در هر 24ساعت يك بار به دور خود مي گردد و علت پيدايش شب و روز همين گردش وضعي است، زيرا در پرتو حركت، پيوسته نصف زمين يا كمي بيشتر، رو به آفتاب است و اشعه خورشيد، آن را روشن و حالت روز را پديد مي آورد و آن نصف كمتر، هميشه پشت به آفتاب و در سايه مخروطي شكلي فرو رفته و حالت شب را پديدمي آورد ب) زمين در طي يك سال خورشيدي در مدار معيني به دور خورشيد مي گردد، ولي محور زمين (خط موهومي كه از مركز زمين گذشته و دو قطب شمال و جنوب را به هم وصل مي كند) نسبت به مدار زمين (مسير گردش زمين به دور آفتاب) عمودي نيست، بلكه زمين در زاويه 23 درجه و 27دقيقه اي قرار گرفته است و به همان نسبت، محور زمين به مدار آن انحراف دارد. دو نقطه، از اختلاف شب و روز، يعني كوتاهي و بلندي مستثناست: يكي نقاط استوايي كه شبانه روز در آن جا يكسان و تقريب_اً 365 شب و روز دارند، ديگري مناط_ق قطبي كه شب و روز در آن جا يكسان است، ولي هر موقع، در قطب

شمال، روز باشد، در قطب جنوب، شب است وبالعكس و در غير اين نق_اط، اخت_لاف شب و روز دايمي است و كوتاه_ي و بلن_دي آنها ب_ر حس_ب دوري و نزديكي آنها از خط استوا و قطب شمال و جنوب مي باشد.

------------------ صفحه 214

تأثير اختلاف شب و روز در حفظ حيات

اختلاف شب و روز، اثر عميقي در حفظ حيات و پرورش انواع گياهان دارد، زيرا هر قدر از منطقه استوا به سوي «قطب» پيش مي رويم، تأثير تابش آفتاب كمتر مي گردد و با اين حال، اگر مقدار شب و روز پيوسته يكسان باشد، مقدار حرارت لازم براي پرورش گياهان در فصل بهار و تابستان به آنها نمي رسد، ولي با طولاني شدن روزها اين مطلب جبران شده و حرارت لازم تأمين مي گردد. شايان توجه اين كه اين تغيير، به طور تدريجي (كه براي نمو تدريجي گياهان لازم است) صورت مي گيرد، لذا هيچ گونه عكس العمل نامطلوبي، در حيات انسان و حيوانات و گياهان ايجاد نمي كند، بلكه تدريجاً از يك مرحله وارد مرحله ديگري مي شوند; روي يك چنين مصلحت مي فرمايد: (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فِي النَّهارِ وَيُولِجُ النَّهارَ فِي الَّيْلِ); «آيا نديده اي كه خداوند، شب را در روز و روز را در شب وارد مي كند.» تسحير خورشيد و ماه

آفتاب كه كانون نور و كوره آتشيني است، حجم آن 000،330،1 برابر كره مسكوني ماست، در حالي كه زمين تقريباً پنجاه برابر ماه است; از اين كوره درخشان، هر روز 000،50ميليون تن به حرارت و انرژي تبديل مي شود. بايد وزن آن چقدر باشد كه كاسته شدن

عدد ياد شده، اثر محسوسي در آن نگذارد. درجه گرماي سطح خارجي خورشيد تقريباً000،110درجه

------------------ صفحه 215

فارنهايت است، ولي حرارت مركزي آن به هفتاد ميليون درجه فارنهايت تخمين زده مي شود.(1) ماه

در قدرت اين موجود زيبا و درخشان، كافي است كه هر شبانه روز دو مرتبه توليد جزر و مد مي كند و از اين طريق، باغ ها و اراضي زراعتي سواحل دريا سيراب مي گردند. جزر و مد دريا در پاره اي از نقاط به شصت پا مي رسد. قشر خاكي زمين، هر روز بر اثر جاذبه ماه، دو مرتبه چند اينچ كشيده مي شود. اين قدرت ماه است كه آب درياها را بالا مي برد و زمين را با اين صلابت و سختي خم مي كند. منافعي كه از طريق خورشيد و ماه كه خداوند آنها را به نفع انسان مهار نموده، عايد بشر مي گردد، بيش از حد و شمار است و اين فصل، گنجايش بسط و شرح اين قسمت را ندارد و به طور قطع بايد اذعان كرد كه مهار نمودن اين دو منبع قدرت، نشانه بارزي است كه اين جهان، آفريدگاري دارد دانا و توانا كه علم و قدرت او بي پايان است. نكات:

1) آيه هاي مورد بحث با تفاوت مختصري در سوره هاي حج طي آيه هاي 61_ 62 نيز وارد گرديده است;

------------------

1 . اين واحد درجه حرارت از نام «فارنهايت» فيزيكدان آلماني مبتكر اين درجه بندي گرفته شده است. در ميزان الحراره فارنهايت، نقطه يخ بستن آب، 32 و نقطه به جوش آمدن آن، 212 است.

------------------ صفحه 216

2) سير و گردش خورشيد و ماه

مدت معيني دارد. هنگامي كه اين نظام شمسي به هم خورد، سير و گردش آنها بسان اجسام آنان از بين مي رود و اين حقيقت در بسياري از آيات به طور صريح گفته شده، از جمله اين آيه: (مَا خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ وَأَجَل مُسَمّي);(1) «خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز به حق و تا هنگامي معين نيافريده است.» «اجل» در اصطلاح قرآن، همان مدت معيني است كه براي حيات و استمرار و بقاي موجودي در نظر گرفته شده و «مسمي» به معناي ناميده و معين شده، يعني اجلي كه خداوند براي آنها معين كرده است; بنابر محدوديتي كه آفرينش منظومه شمسي و حركت آفتاب و ماه دارد، در آيه مورد بحث مي فرمايد: (كُلٌّ يَجْرِي إِلَي أَجَل مُسَمّي); «همه آنها تا وقت معيني در حال جريان و گردش هستند». البته گردش خورشيد در اين آيه، منافاتي با مركز بودن آن، نسبت به سيارات ندارد، زيرا آفتاب با حفظ اين موقعيت، علاوه بر حركت وضعي با مجموع سيارات و اقمار خود به سوي نقطه نامعلومي در سير و گردش است و دانشمندان مي گويند: مثل خورشيد در حركات دسته جمعي بسان مادري است كه در يك بيابان غير متناهي دست فرزندان خود را گرفته و بدون در نظر گرفتن پناهگاه معيني در حركت و گردش باشد.

------------------

1 . روم(30) آيه 8.

------------------ صفحه 217

بنابراين، مقصود از ثبات خورشيد، اين است كه وضع او با تمام سياراتي كه دور او مي گردند، دگرگون نمي شود و پيوسته ثابت است و اين، مانع از آن

نيست كه خود خورشيد همراه آنها حركت كند.

------------------ صفحه 218 ------------------ صفحه 219

22-توحيد استدلالي و فطري

22-توحيد استدلالي و فطري

31. (أَلَمْ تَرَ أَنَّ الفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيات لِكُلِّ صَبّار شَكُور); «آيا نمي بيني كه كشتي در ]پرتو[نعمت خدا]باد[ در دريا مي گردد تا ]خدا[دلايل توحيد خود را به شما نشان دهد. در اين باره براي هر فرد صبور و بردبار ]كه آماده است رنج مطالعه را تحمل كند[و شاكر و سپاسگزار ]كه در برابر حق خاضع باشد[ نشانه هاي زيادي است.» 32. (وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجَّاهُمْ إِلََي الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآياتِنَا إِلاّ كُلُّ خَتّار كَفُور); «و چون موجي كوه آسا آنان را فرا گيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد ]خود[را براي او خالص گردانند، و]لي[ چون نجاتشان داد و به خشكي رساند، برخي از آنان ميانه رو هستند و نشانه هاي ما را جز هر خائن ناسپاسگزاري انكار نمي كند.»

------------------ صفحه 220

هدف اين دو آيه، بيان دو سنخ از توحيد است: يكي توحيد استدلالي; ديگري توحيد فطري. توحيد استدلالي جز اين نيست كه از طريق تفكر و تدبر در آيات خدا و بالاخص در نظام بديع خلقت به پديدارنده انسان و جهان پي ببريم، زيرا تصادف كور و كر و يا بت هاي فلزي و چوبي و اجرام سماوي نمي توانند چنين جهان منظمي را به وجود آورد. توحيد فطري بر اساس ناديده گرفتن برهان و استدلال عقلي، استوار است. در اين قسمت، انسان ناخودآگاه به نقطه اي كه آن را مركز قدرت و علم مي

داند كشيده مي شود، هر چند علت آن كشش روشن نباشد. در آيه هاي مورد بحث، هر دو سنخ از توحيد بيان شده است. اينك بيان توحيد استدلالي از مشاهده نظم در گردش كشتي ها در درياها. نشانه توحيد در گردش كشتي روي درياها

كشتي هاي بادي بزرگي كه كالاهاي بازرگاني و يا ذخاير زيرزميني را از نقطه اي به نقطه ديگر حمل مي كنند، بزرگ ترين و كم خرج ترين وسيله نقيله اي است كه تاكنون بشر به آن دست يافته است. وزش باد بر روي آب هاي اقيانوس ها به قدري منظم است كه اگر شدت يابد، باعث پيدايش طوفان ها مي گردد و اگر كاهش پيدا كند، باعث ركود و تعطيل حركت كشتي مي شود. عوامل مختلفي از نظم و ترتيب، دست به دست هم داده تا اين سياحت را براي بشر به صورت يك امر دلپذير و ممكن درآورده است كه ما به سه عامل از آنها اشاره مي كنيم:

------------------ صفحه 221

1. غالب قطعات كشتي از چوب و تخته است و وزن مخصوص آن، طوري است كه با آن همه سنگيني، باز روي آنها قرار گرفته و در آب فرو نمي رود. 2. آب هاي درياها معمولاً گرفتار تلون حرارت هاي گوناگون زمين است، ولي آفرينش آب، طوري است كه در حرارت و فشار معمولي به حالت بخار درنمي آيد، بلكه در درجات زيادي از حرارت، هنوز به صورت مايع است و در مراتب خيلي بالاتر بخار مي شود و اگر اين ماده حياتي در برابر تغيير حرارت زمين، تا اين حد استقامت نداشت، زندگي براي بشر يك امر غير

ممكن و كشتيراني در نقاط زيادي به صورت امر محالي در مي آمد. مثلاً آمونياك كه وزن مولكولي آن، هفده است، در درجه سانتي گراد زير صفر در حال بخار است. «هيدروژن سولفوريك» كه وزن مولكولي آن «34» است در پايين تر از 59درجه سانتي گراد زير صفر هنوز بخار است، ولي آب كه وزن مولكولي آن، هجده است، هنوز در قسمت هايي از حرارت فوق صفر باز به صورت مايع است. اين جاست كه انسان، انگشت حيرت به دندان گرفته و بي اختيار از مشاهده اين نظم در برابر صانع مدبر اين جهان، سرتعظيم فرود آورده و با دلي لبريز از ايمان و اعتقاد به وجود خداي واحد متوجه مي گردد. 3. وزش هاي منظم باد روي اقيانوس ها; اين رشته از بادها مانند دايه هاي مهربان و مادران علاقه مند، مصنوع بشر (كشتي) را در آغوش گرفته و آن را به مقصد مي رساند، گويا جز اين مأموريتي نداشته است. اين اساس،

------------------ صفحه 222

خداوند انسان را به يكي از مظاهر نظم و در عين حال، بزرگ ترين نعمت خود متوجه نموده و مي فرمايد: (أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي...). باد مظهر لطف و خشم است

محيط زمين ما را موجود لطيفي به نام هوا كه از گازهاي گوناگوني تشكيل يافته فرا گرفته است، كه از تموج و حركت آن، باد توليد مي گردد. اين موجود نامرئي، گاهي مظهر لطف و عاطفه است، گاهي عامل خشم و غضب. اين همان باد رحمت است كه قرن ها به بشر در سفرهاي دريايي خدمت كرده و با آغوش پر محبت، مراكب عظيم او را از

دورترين نقطه، بي دريغ و رايگان به مقصد رسانيده است. اين همان مظهر رحم و فضل الهي است كه ابرهاي پر از باران را از اقيانوس ها حركت داده و به فلات ها و قاره هاي دور از آب روانه ساخته و پس از چندي مناظر مصفا، كشتزارهاي سرسبز و باغ هاي پر طراوت به وجود مي آورد(روم(30) آيه 48_ 50). ولي خدا نكند كه اين موجود نامرئي مظهر خشم و غضب گردد، طوفاني برپا مي كند كه شهرها و درخت ها و سنگ ها را از جاي كنده و به دريا مي ريزد و بر هيچ موجودي رحم نمي كند. خدا نكند كه دريا طولاني گردد و بادهاي خشمگين بر روي اقيانوس بوزد، آب هاي دريا را به ارتفاع صد متر بالا برده و امواج كوه پيكري، كه هر مصنوع و موجودي در برابرش قرار گيرد درهم مي كوبد، به وجود مي آورد.(1)

------------------

1 . ر.ك: نگارنده، راه خداشناسي.

------------------ صفحه 223

اكنون شما تماشاگر اين صحنه در درياها و اقيانوس ها هستي، آيا اين نظم و ترتيب كه يك هزارم آن در اين جا گفته نشد، شما را به وجود يك ناظم، هدايت و رهبري نمي نمايد؟ چطور نظم جزئي در يك موجود جزئي ما را به سازنده آن هدايت مي كند و هرگز تصور نمي كنيم كه خود به خود به وجود آمده و اين نظم را پذيرفته است، ولي اين نظم در سرتاسر اقيانوس ها از جهاتي كه هم اكنون تشريح شد، ما را به صانع آن، هدايت نمي نمايد؟ توحيد فطري

نكته شايان توجه درباره توحيد فطري، اين كه غالباً با

توحيد استدلالي مخلوط مي شود، از آن جا كه مسأله نياز معلول به علت را امر فطري تصور كرده اند، از اين نظر گفته اند: اعتقاد به وجود صانع از ناحيه هدايت معلول به علت، توحيد فطري است، در صورتي كه مسأله هدايت معلول به وجود علت، يك مسأله نظري قريب به ضروري است كه بشر در طول زندگي از حوادث گوناگوني پي به چنين قانون كلي برده است و هرگز يك امري فطري نيست و امور فطري هرگز بر اساس تجربه و آزمايش و برهان و استدلال استوار نيست، بلكه توحيد فطري نداي فطرت و توجه قهري باطن هر فردي به سوي آفريدگار يكتاست. گواه ما بر فطري ب_ودن اعتق_اد به وج_ود ص_انع، هم_ان توج_ه جدّي بشر در طول حيات خ_ود به صانع جهان است. بش_ر در تمام ادوار زن_دگي، پيوسته به نقطه اي متوج_ه ب_وده و معبودي اعم از ح_ق و باطل مي پرستي_د و چنين امر ممتدي ناچار باي_د ريش_ه فطري داشت_ه باش_د و الاّ تا اين حد پايدار

------------------ صفحه 224

نمي ماند. مظاهر اين فطرت، همان مواقعي است كه بشر با مشكلات رو به رو شده و تمام اسباب ظاهري از كار بيفتد، علل و معلولات مادي نتوانند مشكل او را بگشايند، در چنين وضع، ناگهان پرده هاي غفلت و غرور كنار مي رود و به صانع و پديد آرنده جهان متوجه مي گردد و يا به عبارت ديگر، نيروي فطرت، او را به سمت نقطه اي مبهم و نامعلوم سوق داده و در انتظار كمك از آن نقطه مي گردد. بهترين تشبيه براي مجسم ساختن توحيد فطرت، همان حالت

كودك است. او در نخستين روزهاي تولد، مفهوم گرسنگي و تشنگي را نمي داند و از وجود شير و پستان كه درد او را درمان مي كند آگاهي ندارد، ولي مرتب با گريه هاي ممتد و جيغ هاي پياپي، دنبال گمشده است كه هر وقت به آن مي رسد، فوراً آرام و قرار مي گيرد. زماني كه انسان در كشتي نشسته و امواج آب، كشتي را بسان پر كاه از اين سو به آن سو پرتاب مي كند، او در خود، پس از يأس و نوميدي، يك كشش باطني را درمي يابد كه او را به نقطه اي سوق مي دهد كه انتظار دارد آن نقطه، گره از كار او باز كند. ممكن است اين چنين شخص به ظاهر مادي و ملحد باشد، ولي در اين حالت، او نيز بسان ديگران، يك حالت انتظار و توجه خاصي به يك نقطه مبهم و نامعلومي پيدا مي كند و شايد خود او نيز نداند متوجه كجاست و در انتظار چه كسي است، ولي كشش باطني و توجه خود را درمي يابد. البته توجه انسان در مواقع مشكلات، مظهر اين فطرت است و الاّ

------------------ صفحه 225

خداشناسي به صورت يك خواست باطني، پيوسته با وجود او خميره شده است و گواه آن، همان اعتقاد راسخي است كه بشر در طي ادوار زياد به خدا داشته است.(1)

------------------

1 . قرآن گوشه اي از خشم و غضب باد را كه در حقيقت مظهر خشم الهي است درباره قوم عاد چنين بيان مي كند: (إِنّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً فِي يَوْم نَحْس مُسْتَمِرّ * تَنْزعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْل مُنْقَعِر);

«ما در روز شومي، باد شديد به سوي قوم عاد فرستاديم كه مردم را مانند ريشه نخل هاي كنده از جاي مي كند»(قمر(54) آيه 19).

------------------ صفحه 226 ------------------ صفحه 227

23-آيا اين علوم مخصوص خداست؟

23-آيا اين علوم مخصوص خداست؟

33. (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوماً لا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلاَ مَوْلُودٌ هُوَ جَاز عَنْ وَالِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيْا وَلا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللّهِ الغَرُورُ); «اي مردم! از ]مخالفت[پروردگار بپرهيزيد و بترسيد از روزي كه پدر براي فرزند و فرزند براي پدر سودي نخواهد داشت. آري، وعده الهي ]درباره قيامت[ حق و قطعي است. زنهار تا زندگي دنيا شما را فريب ندهد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد.» 34. (إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ ما فِي الأَرْحامِ وَمَا تَدْري نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْض تَمُوتُ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ); «پيش خداست وقت روز رستاخيز] و هم [ اوست كه باران نازل مي گرداند و از آنچه در رحم هاست آگاه است. هيچ كس نمي داند فردا چه به دست مي آورد و كسي نمي داند در چه سرزميني خواهد مرد. خداوند دانا و خبير است.»

------------------ صفحه 228

ترسيمي از اوضاع رستاخيز

در نخستين آيه مورد بحث، قيافه هولناك روز رستاخيز، چنين ترسيم شده است: روز رستاخيز، روزي است كه هرگونه روابط خويشاوندي و علايق دوستي ميان افراد از هم گسسته مي شود و هر كس به نجات خود مي انديشد، پدر به فكر فرزند و فرزند به فكر پدر نيست. وحشت آن روز به حدي است كه مادران شير ده از كودكان شيرخوار

خود غفلت ميورزند و زنان باردار از اوضاع هول انگيز آن روز، سقط مي كنند و همه مردم را بهت و وحشت فرا مي گيرد.«جن(72) آيه 2». قيافه سهمگين آن روز، آن چنان بشر را مرعوب مي سازد كه وي از پدر و مادر، از همسر و فرزند، از برادر و خواهر مي گريزد و به فكر نجات خود مي باشد«عبس(80) آيه 26». در آن روز حساب، گنهكاران آرزو مي كنند كه تمام عزيزان خود را از فرزند و همسر و برادر و عشيره و آنچه در روي زمين است فداي خود كنند، ولي پذيرفته نمي شود«معارج(70) آيه 11_14». خداوند بار ديگر در سوره لقمان(آيه 33) وقوع اين اوضاع هولناك را يادآور مي شود و تأكيد ميورزد كه: (فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الحْيَ_وةُ الدُّنْيا); «زندگي دنيا شما را فريب ندهد» و مي فرمايد:(وَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ); يعني عوامل فريب دهنده از شيطان و هوا و هوس، قدرت و سلطنت، مال و ثروت، باعث فراموشي چنين روزي نشود.

------------------ صفحه 229

اساس سعادت و پايه اصلاحات

اعتقاد به روز رستاخيز، يكي از اهداف اديان آسماني است. حوادث جهان و تجربيات متفكران و پايه گذاران مكاتب اخلاقي و اجتماعي و هواداران اصلاحات همه جانبه بشري، اين مطلب را به ثبوت رسانيده اند كه تأمين سعادت عمومي و برقراري صلح جهاني و خاموش گرديدن نايره هاي جنگ و برچيده شدن بساط ظلم و ستم و گسترش عدالت عمومي، جز در پرتو تحكيم عقيده وايمان به روز حساب، امكان پذير نيست. همه برنامه هاي اصلاحي و اخلاقي و مكاتب سياسي و اجتماعي كه هدفي جز برقراري صلح و ترك تعدي و عدالت

اجتماعي و فردي ندارند، تا ايمان به روز حساب نداشته باشند، سرابي بيش نيستند و توانايي درمان دردي را ندارند. امروز جهان بشري با وجود داشتن صدها برنامه جهاني و مكتب هاي اصلاحي و اجتماعي به لب پرتگاه كشيده شده و ثبات و آرامش، امنيت و عدالت از جامعه انساني رخت بربسته است و دليل آن، اين است كه عقايد ديني كه ركن مهم آن، اعتقاد به روز حساب است، در بيشتر افراد تحليل رفته است. علم بي كران خداوند

در آخرين آيه اين سوره، گوشه اي از علم خداوند بيان شده است: 1. وقت رستاخيز را او مي داند، چنان كه فرمود: (إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ) و در آيه ديگري مي فرمايد:

------------------ صفحه 230

(قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ); «بگو علم رستاخيز تنها پيش اوست و كسي جز او از وقت آن آگاه نيست». 2. وقت نزول باران را دقيقاً مي داند، اوست كه مي داند در چه لحظه اي باران مي بارد و در چه لحظه اي پايان مي يابد و در اين دشت و دمن، چه نقطه اي از باران بي بهره خواهد بود; خلاصه علم به نزول باران با تمام خصوصيات كيفي و كمي از علوم انحصاري اوست. امروز بر اثر پيشرفت علم هواشناسي و علوم ديگر، ابر و باران مصنوعي ايجاد مي شود و پيشامدهاي جوي را تا مدتي تعيين مي كنند، ولي با اين همه، پيش بيني هاي آنان تقريبي است و قطعيت ندارد. امروز اگر چه با اختراع وسايلي، مانند گرما سنج و فشار سنج و استقرار ايستگاه هاي هواسنجي و مراكز

هواشناسي در نواحي خشكي و دريايي قسمتي از پيش بيني هاي آنان به طور اجمال جامه عمل به خود مي پوشد، ولي هيچ گاه به گزارش هاي خود قاطع و جازم نبوده و حدسي بيش نمي دانند، حتي پيش از پيدايش علم هواشناسي، بشر سابق روي امارات و نشانه هاي جوي، گاهي نزول برف و باران را پيش بيني مي كرد، ولي پا از دايره احتمال و گمان بيرون نمي گذاشت; خلاصه علم به نزول باران با تمام خصوصيات كمي و كيفي، به ويژه پيش از پيدايش امارات و علايم جوي از علوم انحصاري اوست. سيد قطب در تفسير «ظلال» مي گويد: هرگز آيه دلالت ندارد كه علم به نزول باران از علوم انحصاري خداست، زيرا آيه به گواه جمله (وَيُنَ_زِّلُ الْغَيْثَ)مي گويد اوست كه باران مي فرستد و اين جمله، دلالت بر مطلب ياد

------------------ صفحه 231

شده ندارد و الاّ لازم بود بگويد: «ويعلم نزول المطر» يعني نزول باران را مي داند. ولي سيد قطب از يك نكته كه در اصطلاح به آن «وحدت سياق» مي گويند، غفلت ورزيده است، زيرا موضوع نزول باران در ميان چهار موضوع ديگر گفته شده كه علم به آنها از علوم انحصاري خداوند است و اگر منظور از جمله (وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ) همان علم به نزول باران نباشد، گفتن اين جمله در ميان آن چهار موضوع بي تناسب خواهد بود، زيرا اگر نزول باران، فعل خداست، همه حوادث جهاني نيز از او سرچشمه مي گيرد، چرا از ميان آنها فقط اختصاص فرستادن باران را به خود متذكر شده است، در صورتي كه او مبدأ همه افعال جهان آفرينش

است. 3. اوست كه مي داند در رحم ها چيست، او از سعادت و شقاوت و سرنوشت جنين و از پسر و دختر بودن آن آگاهي دارد، حتي آن روزي كه جنين به صورت تك سلولي است، مي داند كه پسر است يا دختر، سعادتمند است يا بدبخت. بشر با همه پيشرفت هايي كه در زمينه «جنين شناسي» پيدا كرده، هنوز شناسايي جنين از نظر پسر و دختر بودن از رازهاي نهفته است كه اخيراً علم بر آنها دست يافته است ولي نه از روزهاي نخست بارداري، بلكه پس از سپري گشتن چند ماه، در حالي كه آگاهي خدا، گسترده تر است. علاوه بر اين، جمله (وَيعْلَمُ مَا فِي الأَرْحامِ) نه تنها علم به پسر و دختر بودن را از علوم انحصاري شمرده، بلكه علم به كليه شؤون جنين را از خصايص الهي نام برده است.

------------------ صفحه 232

4. كسي از آينده خود اطلاعي ندارد. 5. هيچ كس نمي داند در چه سرزميني خواهد مرد. نظريه ما در خصوص آيه

مفسران اسلامي به پيروي از برخي روايات، علم به اين موضوعات پنجگانه را از علوم انحصاري خدا دانسته و مي گويند: جز خدا كسي بر اين پنج موضوع آگاهي پيدا نمي كند. ما تا آن جا كه امكان داشت، اين نظريه را با مؤيدهاي آن بيان كرديم و نظر ما نيز هنگام(1) نگارش اين قسمت از تفسير همين بود، ولي بعدها موقع تنظيم كتاب مفاهيم القرآن كه بخشي از آن ، مربوط به علم غيب است، تغيير نظر داده و نظر ديگري را انتخاب نموده و مشروح نظر خود را در آن كتاب نوشته ايم;

حال اين نظر را به گونه اي مختصر بيان مي كنيم: از نخستين جمله آيه استفاده مي شود كه آگاهي از وقت رستاخيز، مخصوص خداست و جز او كسي از آن آگاه نيست و نشانه اختصاص چنين علم به ذات خويش ، همان مقدم داشتن لفظ «عنده» بر لفظ «علم الساعه» است كه از نظر قواعد ادبي نشانه انحصار مي باشد. علاوه بر اين آيه، آيات ديگري نيز به طور روشن بر اين مطلب گواهي مي دهند، از جمله آيات زير: (إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ);(2)

------------------

1 . اردي3بهشت1345برابر محرم 1368. 2 . فصلت(41) آيه 47.

------------------ صفحه 233

«دانستن هنگام رستاخيز فقط منحصر به اوست.» (يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ);(1) «مردم از تو درباره رستاخيز مي پرسند بگو: علم آن فقط نزد خداست.» بر اين اساس، مي توان گفت: اين آيه به كمك آيات ديگر، گواه بر اين است كه علم به وقت رستاخيز جهان، از اختصاصات خداست و شايد تا نخستين لحظه وقوع آن، كسي را از آن آگاه نسازد. آيه مورد بحث در دومين قسمت، روش سخن را دگرگون كرده و هرگز به شيوه حصر و انحصار سخن نمي گويد، بلكه مي رساند خداوند از وقت نزول باران و آنچه در ارحام مادران است آگاه است و اين نحوه سخن گفتن، غير آن است كه بگويد كه علم به آنها از مختصات خداست و احدي جز او از آن آگاه نمي گردد، خواه به علم ذاتي باشد و خواه به علم كسبي. خلاصه، دقت در مضمون آيه مي رساند كه روش سخن گفتن آن درباره قيامت به گونه اي

است و در موضوعات چهارگانه به گونه ديگر. در قسمت نخست به صورت انحصار، سخن مي گويد و مي فرمايد: (عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ) يعني پيش اوست علم به وقت رستاخيز، نه پيش كس ديگر. ولي در چهار قسمت ديگر، شيوه سخن، اين نيست كه تنها او مي داند و بس، بلكه شيوه سخن، اين است كه (يُنَزِّلُ الْغَيْثَ) او باران نازل مي كند( و از وقت آن آگاه است)(وَيعْلَمُ مَا فِي الأَرْحامِ); او مي داند كه در ارحام چيست؟ علم خدا به اين دو موضوع، مانع از آن نيست كه بنده اي از بندگان خدا

------------------

1 . احزاب(33) آيه 63.

------------------ صفحه 234

از طريقي، مانند وحي الهي و يا الهام قلبي از وقت نزول باران و آنچه در رحم است آگاه گردد، با اين تفاوت كه علم خدا ذاتي و ضروري است و علم پيامبران و اولياي خدا كسبي و امكاني است. در قسمت هاي چهارم و پنجم، شيوه سخن بيشتر تغيير مي كند و هرگز محور بحث در آنها علم و آگاهي خدا از سرنوشت بشر و يا لفظ مرگ او نيست، بلكه فشار سخن، اطلاع نداشتن هر فردي از سرنوشت و محل مرگ خويش است، چنان كه مي فرمايد: (وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذا تَكْسِبُ غَداً); «هيچ كس نمي داند فردا چه به دست مي آورد.» (وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْض تَمُوتُ); «و كسي نمي داند در چه سرزميني خواهد مرد.» ولي آگاه نبودن بشر از كارهاي فرداي خويش و يا از محل مرگ خود، مطابق ناموس خلقت است كه هيچ فردي ذاتاً از غيب و از پشت پرده آگاه نيست، ولي اين

امر، مانع از آن نمي شود كه خداوند برخي از اولياي خود را از كارهاي فردايش و يا نقطه اي كه در آن جا مي ميرد آگاه سازد. خلاصه سخن: از نخستين قسمت آيه، آن هم به كمك ديگر آيات قرآن استفاده مي شود كه آگاهي از وقت قيام قيامت از مختصات خداست و جز او كسي از وقت آن آگاه نبوده و نخواهد بود، ولي در چهار فراز ديگر آيه، لحن سخن و شيوه گفتار در آنها اين است كه خدا از وقت نزول باران و از آنچه در ارحام است آگاه است; آگاهي او از اين دو چيز، غير آن است كه اين آگاهي حتي از طريق وحي و الهام به ديگران تعدي نكند.

------------------ صفحه 235

همچنين دو قسمت آخر آيه، اين است كه هيچ بشري از كارهاي فرداي خود آگاه نيست، ولي آگاه نبودن از اين دو چيز، غير آن است كه اين دو نوع آگاهي از مختصات باشد و بر ديگران حتي با تعليم الهي، تجاوز نمي كند و يا اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه كسي از اين دو موضوع مطلع نشود، هرگز چنين چيزي از اين جمله ها استفاده نمي شود. موقعي اين حقيقت را بيشتر تصديق مي كنيد كه روايات مربوط به علم غيب را در نظر بگيريد. در اين روايات از آگاهي پيشوايان معصوم از سرنوشت انسان ها و محل مرگ و شهادت خود سخن به ميان آمده است. اين روايات از نظر تعداد آن چنان فزوني دارد كه هرگز نمي تواند آنها را به بهانه اين كه غالباً سند ندارند رد كرد

يا تأويل نمود. گذشته از اين كه علم هواشناسي، علم نوپا و نوبنياد است و هنوز پنجاه سال بيشتر از عمل آن نگذشته است، ممكن است بشر بر اثر تكامل دستگاه هاي مربوط به هواشناسي، از وقت نزول برف و باران به درستي آگاهي پيدا كند، هر چند تاكنون در اين قسمت، پيشرفت زيادي نكرده و چه بسا گزارش هاي اداره هواشناسي نادرست از آب درآمده است. درباره جنين شناسي، بشر در آستانه تكميل وسايلي است كه او را از وضع رحم آگاه سازد; بد نيست به گزارش زير توجه فرماييد: با دستگاه الكترونيكي جنس پسر يا دختر قبل از تولد معلوم مي شود. با دستگاه مذكور ناهنجاري هاي نوزاد نيز مشخص مي شود. دستگاهي كه جنسيت جنين را در رحم مادر تعيين مي كند، در يكي از بيمارستان هاي تهران به كار افتاد. به وسيله اين ماشين جديد الكترونيكي

------------------ صفحه 236

مي توان تصوير جنين و طرز قرار گرفتن آن را در رحم بر روي تلويزيون مدار بسته مشاهده كرد. دكتر حسين پارسا رئيس بيمارستان و رئيس آموزشگاه عالي مامائي ضمن اعلام اين خبر، توضيح داد با به كار افتادن ماشين الكترونيكي تصوير جنين از دو ماهگي به وسيله امواج الكترونيك بر روي صفحه تلويزيون ظاهر مي شود، به طوري كه به روشني مي توان محل جفت و قطر سر جنين و لگن را جهت تشخيص نحوه زايمان (طبيعي يا غير طبيعي) بر روي صفحه تلويزيون ديد. امواجي كه جهت دريافت تصوير جنين به كار مي رود، هيچ گونه خطري براي جنين ندارد. پسر يا دختر بودن

دكتر پارسا همچنين گفت: براي اوّلين بار

در ايران، دستگاه جديدي نصب شده كه به وسيله اين دستگاه با كشيدن مقداري از مايعي كه جنين در آن شناور است، مي توان جنسيت جنين را از نظر دختر يا پسر بودن تعيين كرد. وي يادآور شد كه از اين دستگاه، فقط به منظور تشخيص ناهنجاري هاي مادرزادي كه در جنين دختر يا پسر تظاهر مي كند استفاده مي شود. پزشكان بيمارستان با استفاده از اين دستگاه تاكنون توانسته اند، بيش از 97 درصد ناهنجاري هاي مادرزادي جنين را تشخيص دهند. وي در مورد دستگاه الكترونيكي اضافه كرد كه با ترسيم تصوير جنين بر روي صفحه تلويزيون، سر جنين اندازه گيري مي شود و محل جفت مشخص مي گردد و اين خود باعث خواهد شد كه از بسياري سزارين هاي بي مورد

------------------ صفحه 237

جلوگيري به عمل آيد.(1) ولي به بنا به نظري كه ابراز گرديد، آگاهي بشر به گونه اي از اين موضوعات، مانع از آن نيست كه ذاتاً و منهاي اطلاعات علمي، از اين موضوعات، مانع از آن نيست كه ذاتاً و منهاي اطلاعات علمي، از اين موضوعات آگاه نباشد، هر چند با تبادل معلومات جوي و يا كار دستگاه هاي الكترونيكي از اوضاع رحم و جنين آگاه گردد. رواياتي كه در تفسير آيه وارد شده و آگاهي از اين موضوعات را از مختصات خدا دانسته است از نظر سند،ضعيف و ناتمام مي باشند.(2) تنها چيزي كه در اين مورد درخور اعتماد است، خطبه نهج البلاغه است كه آيه را بسان نظريه مشهور تفسير مي كند و چون سخن امام در مورد خاصي وارد شده است، يكي از مستمعان كم ظرفيت

نتوانست، علم امام را به حوادث آينده، تحمل كند و به امام گفت: مدعي علم غيب هستي؟ امام براي ساكت كردن او موضوع انحصاري بودن امور پنجگانه را مطرح كرده است; از اين جهت بايد كلام امام را به نحوي تأويل نمود و مرحوم مجلسي در بحارالأنوار براي كلام امام محتملاتي را بيان كرده است، علاقه مندان مي توانند به آن جا مراجعه كنند. جعفر سبحاني قم _ حوزه علميه ذوالحجه 1397/دي ماه 1354

------------------

1 . اطلاعات، ش1477. 2 . بحار الأنوار، ج26، ص 103 و 104; نيز رك: مفاهيم القرآن، ص 382.

------------------ صفحه 238 ------------------ صفحه 239

كتابنامه

كتابنامه

(اهمّ منابع) 1. اطلاعات(روزنامه)، ش14770. 2. بحار الأنوار ، علاّمه مجلسي. 3. البرهان، محدّث بزرگ سيد هاشم بحراني. 4. التبيان، شيخ طوسي. 5. توحيد، شيخ صدوق. 6. تورات. 7. ديباچه اي بر رهبري، ناصرالدين صاحب الزماني. 8. راه خداشناسي، جعفر سبحاني. 9. سرچشمه هستي، = =. 10. سفينة البحار ، حاج شيخ عباس محدث قمي. 11. سيره ابن هشام. 12. صحيفه سجاديه. 13. طبقات، ابن سعد. 14. قرآن و آخرين پيامبر.

------------------ صفحه 240

15. كشف الشبهات، محمد بن وهاب. 16. كيهان(روزنامه)، 23، 8/46. 17. ماذا خسر الإسلامُ بانحطاط المسلمين. 18. مجمع البيان، شيخ طبرسي. 19. مستدرك الوسائل، محدّث نوري. 20. معاني الأخبار، شيخ صدوق. 21. مفاهيم القرآن، جعفر سبحاني. 22. مكتب اسلام، س 9، ش2. 23. الميزان، علاّمه طباطبايي. 24. نجوم براي همه. 25. نسل سرگردان. 26. نهج البلاغه. 27. وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملي.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109