پژوهشی در شناخت و عصمت امام

مشخصات كتاب

سرشناسه : سبحانی تبریزی جعفر، 1308 - عنوان و نام پديدآور : پژوهشی در شناخت و عصمت امام جعفر سبحانی. مشخصات نشر : مشهد بنیاد پژوهشهای اسلامی 1389. مشخصات ظاهری : 200 ص. شابک : 25000 ریال 978-964-971-336-6 وضعیت فهرست نویسی : فاپا یادداشت : کتابنامه: ص. 197 - 200. موضوع : امامت موضوع : امامت -- جنبه های قرآنی شناسه افزوده : بنیاد پژوهش های اسلامی رده بندی کنگره : ‮ BP223/12 ‮ /س2پ4 1389 رده بندی دیویی : ‮ 297/45 شماره کتابشناسی ملی : 1873881

كليات

ف_ص_ل اول: كل_ي_ات*

واژه شناسي ش1) واژه عصمت از چه زمان در معناي امروزي آن به كار ر فته است؟ عصمت و اختيار ش2) اگر عصمت امري اعطايي باشد، آيا مصونيت پيامبران و امامان از گناه جبري نخواهد بود؟ در اين صورت دليل برتري آن ها بر ساير انسان ها چيست؟ ناسازگاري با طبيعت انساني ش3) هيچ انساني خالي از اميال و شهوات نفساني نيست. بنابراين، چگونه مي توان وجود انسان هاي معصوم را پذيرفت؟ عصمت در اديان ديگر ش4) آيا اعتقاد به عصمت در اديان ديگر نيز وجود دارد؟ پي آمدهاي اعتقاد به عصمت ش5) آيا اعتقاد به عصمت پيامبران و امامان تأثيري منفي بر زندگي فردي و اجتماعي ما نمي گذارد؟

* ف_ص_ل دوم: ع_ص_م_ت پ_ي_ام_ب_ران*

عصمت در دريافت و ابلاغ وحي ش6) تجربه ديني بودن وحي به چه معنا است و آيا اين مطلب با عصمت انبيا سازگار است؟ عصمت در اعتقادات ش7) پيامبر اسلام قبل از بعثت و در ميان مردم مشرك عربستان از چه ديني پيروي مي كرده است؟ عصمت از گناه ش8) قرآن كريم صريحاً از

عصيان و نافرماني پيامبران خبر مي دهد. چگونه مي توان از اين آيات چشم پوشيد و پيامبران را معصوم دانست؟ ش9) اگر خطيئه حضرت آدم(عليه السلام) گناه نبود، چرا آن حضرت و فرزندانشان به مشقات زندگي دنيوي گرفتار شدند؟ ش10) اگر پيامبران و امامان معصومند و هيچ گاه مرتكب گناه نمي شوند، دليل آن همه گريه و استغفارشان چيست؟ عصمت از خطا ش11) آيا پيامبران هيچگاه دچار اشتباه و خطا نمي شدند؟ و اگر معصوم از خطا بودند چه نيازي بود كه با اصحاب خود به مشورت بپردازند؟ تفاوت درجات معصومان ش12) آيا درجه عصمت معصومين به يك اندازه است؟ و اگر تفاوت ندارد پس چرا پيامبران اولوالعزم داريم؟ و اگر تفاوت دارد، چرا مي گويند همه آن ها معصومند و تفاوتي با يكديگر ندارند؟ و آيا اين شامل پيامبراني كه فقط براي خودشان نبي بودند نيز مي شود؟ برخورد اصحاب پيامبر با مسأله عصمت ش13) شواهد تاريخي نشان مي دهد كه برخي از اصحاب پيامبر به راحتي به ايشان اعتراض مي كردند. آيا اين نشانگر آن نيست كه آنان اعتقادي به عصمت او نداشته اند؟ تفاوت عصمتِ قبل و بعد از نبوّت ش14) عصمت قبل از نبوت يا امامت با عصمت بعد از آن چه تفاوتي دارد؟ ف_ص_ل س_وم: عصمت در غي_ر پ_ي_ام_ب_ران*

عصمت امامان ش15) شيعيان بر اساس چه دلايلي امامان خود را معصوم مي دانند؟ عصمت انسان هاي ديگر ش16) آيا مقام عصمت به پيامبران و ائمه اختصاص دارد؟ عصمت حضرت زهرا(عليها السلام)م ش17) عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) با چه ادله اي ثابت مي گردد؟ آيه تطهير ش18) آيا در آيه شريفه تطهير

«ليذهب عنكم الرجس» به معناي دفع است يا رفع؟ اگر اذهاب رجس از اهل بيت(عليهم السلام) را به معناي دفع بگيريم، پس تطهير معنا ندارد و اگر به معناي رفع باشد طهارت ذاتي آن ها را اثبات نمي كند. امام علي(عليه السلام) و اعتراف به خطا ش19) اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه مي فرمايد: «فاني لست في نفسي بفوق ان اخطي...» اين چگونه با عصمت ائمه سازگار است؟ نقش شيعه در رواج انديشه عصمت ش20) شيعيان تا چه اندازه در پيدايش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟

واژه شناسي

واژه شناسي

ش1) واژه عصمت از چه زمان در معناي امروزي آن به كار رفته است؟ عصمت در لغت به معناي منع كردن و بازداشتن است و به همين معنا در برخي از آيات و روايات به كار رفته است. براي نمونه الف) (لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم)(1)امروز هيچ كس را از قهر خدا جز به لطف او پناه نيست. (تنها رحمت او است كه مانع از عذاب مي گردد)م ب) (و الله يعصمك من الناس)(2) خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت..ج) (الاعتبار يفيد العصمة)(3)م عبرت گيري (از كارهاي ديگران) مصونيت آدمي را به دنبال دارد. (و از آزمودن دوباره اعمال ناپسند جلوگيري مي كند)م د) (ان التقوي عصمة لك في حياتك)(4) تقواي الهي (از آلودگي به گناه) بازتان مي دارد..گفتني است كه بازداشتن و منع كردن همواره با جبر و اكراه همراه نيست، بلكه در مورد كسي كه به پند و اندرز بسنده مي كند و دائره اختيار ديگري را تنگ نمي نمايد نيز مي توان

اين واژه را به كار گرفت.(5).از سوي ديگر، از ديدگاه آيات و روايات، پيامبران و امامان از هر گونه گناه و خطايي در امانند. براي بيان اين حقيقت، الفاظ و تعابير گوناگوني به كار رفته كه واژه عصمت نيز يكي از آن ها است، چنان كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: (انا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون)(6) من و علي و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين، پاك و معصوم هستيم امير مؤمنان علي(عليه السلام) نيز با اشاره به اين حقيقت كه خداي حكيم را نشايد كه به اطاعت و پيروي همه جانبه از كسي فرمان دهد كه از آلوده شدن به گناه در امان نيست، مي فرمايد: (انما امر الله _ عزوجل _ بطاعة الرسول لانه معصوم مطهّر لا يأمر بمعصيته)(7) «دليل آن كه خداوند مردم را به اطاعت (همه جانبه) از پيامبر مي خواند آن است كه وي پاك و معصوم است و به گناه فرمان نمي دهد.»م اين، تنها نمونه اي است از رواياتي كه پيشينه كاربرد واژه عصمت را مي نمايانند و بر اين پندار كه پيدايش اين اصطلاح، سالها پس از ظهور اسلام و در زمان رواج انديشه هاي كلامي بوده است،(8) خط بطلان مي كشند، با اين همه، براي بهره گيري از معارف ديني نبايد تنها از واژه هايي سراغ گرفت كه به تدريج در معناي امروزي شان به كار رفته يا در اين معاني رواج يافته اند. قرآن كريم، بي آن كه واژه عصمت را به كار گيرد، با بيان هاي گوناگون دامان انبيا و

اوليا را از هر گونه گناه و خطايي مي زدايد.(9) پيامبر گرامي اسلام و اميرمؤمنان نيز، افزون بر اين واژه، تعابير ديگري به كار مي برند كه در رسايي و گويايي چيزي از آن كم ندارد، چنان كه پيامبر اكرم در تفسير آيه تطهير مي فرمايد: (فانا و اهل بيتي مطهرون من الذنوب)(10) «من و اهل بيتم از گناه پيراسته ايم.»

عصمت و اختيار

عصمت و اختيار

ش2) اگر عصمت امري اعطايي باشد، آيا مصونيت پيامبران و امامان از گناه، جبري نخواهد بود؟ در اين صورت، دليل برتري آنان بر ساير انسانها چيست؟ جبري يا اختياري بودن عصمت، اولين و مهمترين پرسشي است كه اين مسأله، پيش چشم خرد مندان مي نهد;(11) چرا كه ارزش آدمي به اراده آزاد و اختيار او است و جبري انگاشتن عصمت، معصومين را به ماشين خودكاري تبديل مي كند كه نه شايسته الگوشدن براي ديگران اند، و نه سزاوار پاداش فراوان اختيار آمد عبادت را نمك ورنه مي گردد به ناخواه اين فلك

گردش او را نه اجر و نه عقاب كه اختيار آمد هنر وقت حساب جمله عالم خود مسبِّح آمدند.نيست آن تسبيح جبري مزدمند.(12).اين مشكل به سادگي قابل حل است. سير اختياري انسان داراي دو ركن اساسي است: علم و اراده. ما اگر دچار معصيت مي شويم، يا نسبت به زشتي گناه، آگاهي كامل نداريم و يا از اراده اي قوي براي ترك آن، برخوردار نيستيم. هر چه اين دو عامل تقويت شوند، دائره گناهان آدمي، تنگتر و تنگتر خواهد شد. معصومين كساني هستند كه هم از نظر شناخت چنانند كه زشتي و ناپسندي هر كار بدي را به چشم دل

مي بينند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتي دارند كه طوفان غرايز حيواني، عنان اختيار را از كف آنان نمي ربايد. همه ما مرتبه اي از چنين مصونيت هايي را تجربه نموده ايم. به عنوان مثال، خوردن برخي از نجاسات، حتي به فكر هيچ عاقلي هم خطور نمي كند، چه رسد به اينكه جامه تحقّق پوشد.(13).امّا مسأله به همين جا خاتمه نمي يابد. پرسشي كه هنوز ذهن آدمي را به خود مشغول مي دارد، اين است كه چرا اين علم و اراده آنچناني، در انحصار گروه اندكي است؟ درست است كه راه حل ذكر شده، مشكل اختيار معصومين را چاره مي كند، اما همچنان دليل برتري آنان برسايرين، بي پاسخ مانده است. پيامبر و امام معصوم، گناه را همچون ماده سمّي مي بيند; از اين رو، فكر انجام آن را نيز در سر نمي پروراند; ما نيز اگر چنان علم و اراده اي داشتيم از عصمت كامل برخوردار مي شديم

فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي كرد اين پرسش اساسي كه گاه از آن با عنوان «موهبتي بودن عصمت» ياد مي شود _ با پاسخهاي مختلفي رو برو شده است.(14)م يكي از آنها_ كه در تأييد آن، از روايات مختلفي مي توان سود جست _ راه حل اين مشكل را در علم پيشين الهي جستجو مي كند. به اين بيان كه خداوند پيش از آفرينش آدميان، با علم ازلي خود مي دانست كه گروهي از آنان، بيش از سايرين از اختيار خود بهره مي گيرند و حتي اگر مورد موهبت هاي ويژه قرار نگيرند، با اعمال اختياري

خود، سر آمد همگان خواهند شد اين منزلتي كه اينان با سير اختياري خويش بدان مي رسيدند، سبب گرديد كه خداوند، موهبت ويژه خويش را به آنان عطا نمايد و ايشان را از علم و اراده اي برخوردار كند كه به واسطه آن، به مصونيت كامل برسند و در پرتو آن، راهنماياني مطمئن براي همه افراد بشر گردند. به عبارت ديگر، دليل اعطاي چنين موهبتي، علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم نمودن وسايل هدايت براي ساير انسان ها است.(15).اين نكته را مي توان به خوبي از فرازهاي آغازين دعاي ندبه استفاده نمود. همچنين در روايتي از امام صادق(عليه السلام) در باره موهبت هاي ويژه پيامبران، چنين آمده است از آنجا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران مي دانست كه آنان از او فرمانبرداري مي كنند و تنها او را عبادت نموده، هيچ گونه شركي روا نمي دارند [از موهبت هاي ويژه خويش، برخوردار شان ساخت]. پس اينان به واسطه فرمانبرداري از خداوند به اين كرامت و منزلت والا رسيده اند.(16)

پيشگفتار

پيشگفتار

شكر و سپاس و منّت و عزّت خداي را پروردگار خلق و خداوند كبريا

چندين هزار سكّه پيغمبري زده اول به نام آدم و آخر به مصطفي

الهامش از جليل و پيامش زجبرئيل رايش نه از طبيعت و نطقش نه از هوي

سلام و درود بر تمامي جويندگان حقيقت كه گوهر دين را پاس مي دارند و نهال سرسبز ايمان را در شوره زار جهل و ناداني نمي كارند. پرسش نسل جوان از معارف ديني، پديده مباركي است كه از نهاد پاك و آسماني و ذهن جستجوگر آنان خبر مي دهد و باري سنگين بر دوش مراكز

دين پژوهي مي نهد. مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه، يكي از مؤسساتي است كه پاسخ گويي به اين پرسش ها را هدف اصلي خويش قرار داده و صاحب اين قلم را نيز با برخي از اين سؤالات آشنا ساخته است. در اين ميان، پرسش هايي كه اموري زير بنايي همچون عصمت پيامبران و امامان را مورد توجه قرار مي دهند، جايگاهي ويژه دارند و گردآوري آن ها در مجموعه اي مستقل مي تواند به ياري تشنگان معارف ديني بشتابد و دستيابي به پاسخ پرسش هاي كم و بيش همسان را آسان تر سازد. پيشتر چند نكته را يادآور مي شويم ش1) هسته اوليه اين پاسخ ها، پژوهش هايي است كه با همكاري فاضل ارجمند آقاي احمد حسين شريفي صورت گرفته و در كتاب «پژوهشي در عصمت معصومان» گرد آمده است. از اين رو، به يك معنا ايشان را نيز بايد يكي از دو مؤلفِ اين اثر به شمار آورد ش2) در اين نوشتار، در پي آن نبوده ايم كه همه مباحث مربوط به عصمت را در قالب پرسش و پاسخ به بحث بگذاريم، بلكه محور اصلي كار، پاسخ گويي به برخي از مهم ترين پرسش ها و شبهاتي بوده كه نسل امروز با آن روبرو گرديده است ش3) هر چند ابعاد گوناگون اين مسأله به يكديگر وابسته اند، اما تلاش گرديده كه پاسخ ها _ تا آن جا كه ممكن است _ استقلال خود را حفظ نمايند و براي دستيابي به يك نكته، خواننده را به مراجعه به پرسش هاي ديگر وادار نسازند ش4) پيش از آن كه برگ هاي اصلي اين

دفتر را بگشاييم، دقت و ريزبيني خواننده را به مدد مي طلبيم و اميد آن داريم كه گزيده گويي ما را به وادي اجمال نكشاند و رعايت اختصار، سر از ابهام در نياورد دعا براي تعجيل در ظهور امام منتَظَر و معصوم غايب از نظر را حسن ختام اين پيشگفتار مي سازيم، و دل و جان را با ياد يوسف فاطمه صفا مي بخشيم يا ربّ به نسل طاهر اولاد فاطمه يا رب به خون پاك شهيدان كربلا دلهاي خسته را به كَرَم مرهمي فرست اي نام اعظمت در گنجينه شفا

ناسازگاري با طبيعت انساني

ناسازگاري با طبيعت انساني

ش3) هيچ انساني خالي از اميال و شهوات نفساني نيست، بنابراين چگونه مي توان وجود انسان هاي معصوم را پذيرفت؟ برخي از كساني كه به روشنفكران مذهبي شهرت يافته اند، بي گناهي را گناهي بزرگ براي بشريّت مي شمارند، با اين استدلال كه طينت آدمي را با اراده و اختيار سرشته اند و آنان كه اين ويژگي را ندارند، يا حيوان يا فرشته اند انسان مطيع و بي مسأله و رام، حيواني است كه كار مي كند و بار مي برد و زندگي غريزي مي كند. راستي چه نعمت بزرگي است قدر نه گفتن و عصيان كردن و چه متعالي اند كساين كه به قله رفيع عصيان صعود مي كنند... نمي گوييم عصيان خوب است و بايد عصيان كرد، بلكه مي گوييم انسان، با عصيان، اراده و آگاهي و قدرت خود را ثابت مي كند... اگر بنا شود كه بر فرض محال انسان هرگز گناه نكند، در آن صورت يا حيوان است و يا فرشته، و به هر حال، انسان

نيست.(17)م احمد امين مصري نيز پيراستگي از گناه را ناشدني مي شمارد و با اشاره به وجود گرايش هاي گوناگون در آدمي براي انسان عاري از گناه، جايگاهي جز پندار نمي شناسد. قسمتي از سخنان او چنين است كمال و فضيلت انسان به اين نيست كه معصوم باشد، بلكه به اين است كه با وجود توانايي بر انجام كارهاي زشت، در بيشتر اوقات جانب خير و پاكي را ترجيح دهد و از بدي ها دوري گزيند. آدمي داراي گرايش هاي فراوان و ناهمگوني است و در اين ميان، اميال نفساني او را به سوي بدي ها مي خوانند. اگر بنا باشد اين اميال را از وي جدا سازيم، در حقيقت، انسانيّتش را ستانده و ماهيّت ديگري را جايگزين آن ساخته ايم.(18)م نقد و بررسي چنين نگرشي بيش از هر چيز نمايانگر برداشت نادرست اينان از پديده عصمت و ناديده گرفتن توانايي هاي آدمي است براي توضيح بيشتر، چند نكته را يادآور مي شويم:(19)1) سازگاري عصمت با اختيار بي ترديد، قوام انسانيت به اراده و اختيار است و در هيچ پديده انساني نمي توان اين ويژگي را ناديده گرفت. از سوي ديگر كساني كه با سخناني از اين دست، امكان عصمت را به چالش مي خوانند، نتوانسته اند عصمت و اختيار را با يكديگر سازش دهند و آن دو را كنار هم بنشانند. از اين رو است كه مي گويند: «انسان با عصيان، اراده و آگاهي و قدرت خود را ثابت مي كند» و يا «كمال آدمي به اين است كه با وجود توانايي بر انجام كارهاي زشت، در بيشتر اوقات جانب خير و پاكي را

ترجيح دهد». اين در حالي است كه در جاي خود، رابطه عصمت و اختيار بررسي گرديده و سازگاري آن دو با يكديگر به اثبات رسيده است. به راستي مگر درجاتي از عصمت، كم و بيش در همه انسان ها تحقق نيافته است؟ كدام انسان عاقل و با اراده اي است كه آگاهانه لب به غذاي مسموم بزند؟ تنها تفاوت معصومان با ديگران در اين است كه در نظر آن ها، همه گناهان چون زهري كشنده اند، از اين رو، خيال انجام آن را نيز از سر نمي گذرانند.(20)2) انسان برتر، نه برتر از انسان در طول تاريخ، بسياري از افراد به دليل بشر بودن انبياء پيامبري شان را زير سؤال برده و از پذيرش دعوتشان روي بر تافته اند. پيام آوران آسماني نيز با تأكيد بر بشر بودن خويش، موهبت الهي را دليل دستيابي به اين مقامات ويژه دانسته اند (ان نحن الاّ بشر مثلكم ولكن الله يمنّ علي من يشاء من عباده)(21)م «ما جز بشري مثل شما نيستيم ولي خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منّت مي نهد.»م بنابراين، نبايد از همانندي در انسانيّت به گمراهي بيفتيم و هيچ انساني را شايسته ارتباط با جهاني ديگر و دستيابي به مقامات والايي همچون عصمت ندانيم. ما اگر خود چهره حقيقي گناه را _ چنان كه بايد _ درك نكرده ايم و آن اراده قوي براي دوري از آن ها را در خود نمي بينيم و خويشتن را اسير دام هاي شيطاني مي يابيم، نبايد همگان را با خود مقايسه كرده، هر سخني را كه فراتر از سطح انديشه ما است انكار كنيم كار

پاكان را قياس از خود مگير گر چه ماند در بنشتن شير و شير

جمله عالم زين سبب گمراه شد كم كسي ز ابدال حق آگاه شد

همسري با انبيا برداشتند اوليا را همچو خود پنداشتند

گفته اينك ما بشر ايشان بشر ما و ايشان بسته خوابيم و خور

اين ندانستند ايشان از عمي هست فرقي در ميان بي انتها

هر دو گون زنبور خوردند از محلّ ليك شد زان نيش و زين ديگر عسل

هر دو گون آهو گياه خوردند و آب زين يكي سرگين شد و زان مشك ناب

هر دو ني خوردند از يك آب خور اين يكي خالي و آن ديگر شكر صد هزاران اين چنين اشباه بينفرقشان هفتاد ساله راه بين(22)3) توانايي انجام گناه، نه آلودگي به آن آن چه رهزن انديشه عصمت ستيزان قرار گرفته، اين پندار است كه با وجود گرايش هاي نفساني، گريزي از آلودگي به گناه نيست. غافل از آن كه در كنار اميالي كه آدمي را به زشتي ها فرا مي خواند، همواره گرايش به خوبي نيز وجود دارد و در معصومان، اين گرايش ها هيچگاه راهي براي به بار نشستن اميال دسته اول باقي نمي گذارد. و به اصطلاح، در اين انسان هاي والا، مقتضي انجام گناه، همواره مانعي در پيش روي خود مي بيند و از فعاليت باز مي ماند.(23)4) تعديل قوا، نه سركوب آنها يكي از نكاتي كه توجه به آن به بسياري از ترديدها پايان مي دهد، اين است كه عصمت به معناي سركوبي قواي نفساني و شهواني نيست، بلكه نيرويي است كه به هر كدام از گرايش هاي آدمي از راه حلال پاسخ مي گويد. «مثلا سامعه

از انسان صوت حسن مي خوهد، نه غنا و شخص مي تواند صوت حسن را با صوت موزون و دلپذير بدون شائبه حرام تأمين كند... و نيز ساير قوا، هر كدام مقتضياتي دارند كه هم مي توان آن را از راه حلال تهيه كرد و هم از راه حرام. انبيا راه حرام را بستند و با حلال به مقتضيات قوا پاسخ دادند.»(24)

عصمت در اديان ديگر

عصمت در اديان ديگر

ش4) آيا اعتقاد به عصمت در اديان ديگر نيز وجود دارد؟ برخي از مراتب عصمت; يعني عصمت پيامبران در دريافت وحي و ابلاغ آن، هيچگاه از نبوّت جدايي نمي پذيرد و همان دليلي كه ضرورت بعثت انبيا را به اثبات مي رساند، دست كم اين جنبه از عصمت آنان را نيز مسلّم مي سازد. از اين رو، حتّي در ادياني همچون يهوديت و مسيحيّت _ كه به عقيده ما مسلمانان و به گواهي شواهدي خدشه ناپذير، دستخوش تحريفات فراواني بوده اند _ ردّ پايي از اين مسأله به جا مانده است. برخي از نويسندگان از وجود اين انديشه در آيين زرتشت نيز خبر داده و همين را دليل بر اقتباس پيامبر اسلام از اين مكتب دانسته اند مطالعه تطبيقي آيين هاي زرتشتي و عقايد اسلامي، اين نكته را نشان مي دهد كه محمّد مستقيم و غير مستقيم تأثيراتي از آيين ها و باورهاي زرتشتي داشته است. مثلا: شكل بعثت زرتشت و پيغمبر، اعتقاد به خداي يكتا و شيطاني كه منشأ شر است، طاهر و معصوم بودن خاندان اين دو پيامبر و...(25)شگفتا كه گوينده اين سخن، هماهنگي دو مكتب در اموري همچون اعتقاد به خداي يكتا، وجود شيطان و چگونگي بعثت

را دليل بر تأثير پذيري يكي از ديگري مي شمارد! در حالي كه اگر اين دو آيين، هر دو الهي و آسماني باشند، هم آوايي آنها با يكديگر از منشأ و خاستگاه يگانه شان خبر مي دهد. در غير اين صورت نيز، اين احتمال را نمي توان ناديده گرفت كه آيين زرتشت، بخشي از آموزه هاي مشترك ميان اديان آسماني را در تعاليم خود گنجانده باشد.(26)به هر حال، پيروان مكاتب انحرافي و بشر ساخته نيز به اين نكته پي برده اند كه بدون پناه بردن به قرارگاهي تزلزل ناپذير، نمي توانند ديگران را به سوي خود بخوانند و از استواري مكتب شان جانبداري نمايند. از اين رو، مكتبي الحادي همچون ماركسيسم نيز چاره اي جز اين ندارد كه رهبران فكري خود را، بر خلاف ديگر مردم، ايمن از فريب دوران بخواند.(27) برخي از عارف نمايان صوفي نيز پيشوايان خود را «محفوظ» از گناه مي شمارند، هر چند «حفظ» را اندكي پايين تر از «عصمت» مي نشانند.(28) از اين استفاده هاي نابجا كه بگذريم، بجا است كه در دو دين ابراهيمي يهوديت و مسيحيّت درنگ بيشتري نماييم و از ديدگاه پيروان آنها درباره عصمت آگاه شويم الف) عصمت در يهوديّت از ديدگاه يهوديان «نبي دهان خدا است و سخن و كلام او سخن خدا»(29). موسي بن ميمون (1204_1135م)، يكي از بزرگترين انديشمندان يهودي، اعتقاد به عصمت پيامبران در دريافت و ابلاغ وحي را يكي از اركان اساسي يهوديّت مي شمارد; به گونه اي كه پس از بررسي مباني فكري اين مكتب، سيزده اصل كلّي را به دست مي دهد كه از جمله آنها اين است: «تمامي

سخنان انبيا درست است»(30) و «كتاب تورات كه در دست ما است، هماني است كه به حضرت موسي «ع» وحي شده است»(31).منابع دين يهود در منشأ پاكي انبياء صفاتي چند را مؤثر دانسته و ميان آنها ترتيب ويژه اي برقرار ساخته اند زيركي و چابكي براي انسان پاكي مي آورد، پاكي باعث طهارت مي شود، طهارت به پرهيزگاري منجر مي گردد، پرهيزگاري به انسان قدوسيّت مي بخشد، قدوسيّت آدم را متواضع و فروتن مي كند، تواضع و فروتني ترس از خطا كاري را در دل انسان مي پرورد، ترس از خطاكاري، سبب پارسايي و دينداري مي شود، و پارسايي و دينداري، شخص را داراي روح القدس مي كند(32).روح القدس در اديان يهوديت و مسيحيت داراي نقشي ويژه و اهميت فراواني است، به گونه اي كه در اينجا «انبيا را از خطا و اشتباه در آنچه كه بر زبان آنان جاري مي كند، محفوظ مي دارد، از اين رو، گفته هاي آنان معصوم از خطا مي گردد. بر اين اساس، پيامبران نه در گفتار خطا مي كنند و نه در نوشتن سخنان روح القدس»(33).با اين همه، كتاب مقدس يهوديان، پيامبران را در امور شخصي خود، پيراسته از گناه و خطا نمي داند و كارهاي ناپسند فراواني براي آنان رقم مي زند.(34) هر چند گاه در برخي از منابع ديني آنان به صراحت اعلام مي شود كه انحراف اخلاقي پيامبران، به گونه موقّت يا براي هميشه، نبوّت را از آنان مي ستاند: «اگر پيغمبر تكبر كند، نبوت از وي دور مي شود، و اگر او عصباني و خشمگين شود، نيز نبوت او را ترك مي گويد».(35)م ب)

عصمت در مسيحيّت آيين مسيحيّت، افزون بر آنكه مسيح «ع» را معصوم و بدون نقص مي داند، عصمت افراد ديگري همچون نويسندگان كتاب مقدّس را نيز مي پذيرد.(36) مسيحيان، عيسي «ع» را در جايگاهي فراتر از پيامبران مي نشانند و او را پسر خدا مي خوانند;(37) از اين رو، انجيل و ديگر كتاب هاي عهد جديد(38) را نوشته كساني مي دانند كه چند دهه پس از به صليب كشيده شدن مسيح و با استناد به سنّت هاي شفاهي به جا مانده، سرگذشت و سخنان اين خداي جسميّت يافته را به قلم آورده اند. از ديدگاه مسيحيان، نويسندگان اين كتاب ها هر چند در زندگي شخصي خود از آلودگي به گناه و خطا ايمني نداشته اند، امّا در نگارش كتاب مقدّس، تأييدات روح القدس را به همراه داشته و معصوم از خطا بوده اند گفتني است كه مسيحيان كاتوليك، پا را از اين هم فراتر نهاده، پاپ، رهبر كاتوليك هاي جهان، رانيز، دست كم در فتاواي شرعي، بي عيب و نقص مي شمارند.(39)كوتاه سخن آنكه عصمت و نبوّت با يكديگر گره خورده اند و از هم جدايي نمي پذيرند، هر چند در ادياني كه مورد دستبرد تحريفات بشري قرار گرفته اند، پديده عصمت نيز گاه مسير واقعي خود را از دست داده و از بهره برداري نا بجاي فرصت طلبان دور نمانده است.(40)

پي آمدهاي اعتقاد به عصمت

پي آمدهاي اعتقاد به عصمت

ش5) آيا اعتقاد به عصمت پيامبران و امامان تأثيري منفي بر زندگي فردي و اجتماعي ما نمي گذارد؟ برخي از كساني كه عصمت معصومان را پذيرفتني نمي يابند، پيامدهايي منفي براي اين باور برشمرده و از اين راه به

مبارزه با آن پرداخته اند. گروهي چنين پنداشته اند كه شخص معصوم را نمي توان الگوي ديگران و برتر از آنان به شمار آورد، بلكه آنچه شأن و منزلت پيامبر را بالا مي برد، زندگي غير معصومانه او است كه «نشانگر آن است كه در جهاد اكبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پيروي كرده است.»(41) برخي ديگر، پديده عصمت را سبب رونق بازار دو رويي و ظاهر آرايي دانسته، تلاش مي كنند با اثبات اين نكته كه «گناه در طرح خلقت آدمي مندرج است»(42) وجدان گناه آلودگان را آسوده سازند و بدين وسيله، به گمان خود، آنان را از مقدس مآبي و زهد فروشي بر حذر دارند «مفهومي مطلق از عصمت را در نظر بگيريد و آن گاه توجه كنيد كه از يك سو فشار روحي از درون معتقدان را ملزم مي دارد كه متناسب با آن مفهوم مطلق از عصمت عمل كنند. و از سوي ديگر، از بيرون، مرتب و با همان چشم انداز مطلق از عصمت، كنترل مي شوند... طبعاً معتقدان با همه محدوديت ها و نسبيّت هاي انساني خويش نمي توانند خود را عملا و باطناً و در واقع امر با اين انتظارات سخت كيشانه مذهبي از درون و بيرون وفق دهند، پس با اين تعارضات روح آزار و دل ستيز و ذهن سوز چه كنند؟ گويا تنها چاره اي كه در اين جا مي ماند ريا و تكلّف و تصنّع است و بازار دو رويي و تزوير و مقدّس مآبي و ظاهر آرايي و زهد نمايي

گرم مي شود»(43)..از بُعد سياسي اين تحليل كه بر دخالت حكومت در امور ديني مردم مي تازد(44) و به ظاهر، حتي جلوگيري از فسق و فجور علني را نيز روح آزار و دل ستيز مي خواند، مي گذريم و در پاسخ به اين سخنان چند نكته را يادآور مي شويم 1) دستيابي پيامبران و امامان به كمالات ويژه اي چون عصمت، گزافي و بي دليل نبوده است و در شايستگي هاي اكتسابي آنان ريشه دارد.(45) بنابراين، عصمت پيامبران و امامان از گناه، افزون بر فوايد ديگر، در بُعد عملي از انسان دستگيري مي كند و نمونه كاملي را از كساني كه از بند شيطان رسته و به خدا پيوسته اند فرا روي آدميان قرار مي دهد (چنان كه عصمت در دريافت و ابلاغ وحي نيز در بعد علمي به ياري آدمي مي شتابد و معرفت حقيقي و سعادت واقعي را دست يافتني مي سازد). مقصود قرآن كريم از نقل حكاياتي چون داستان حضرت يوسف نيز همين درس آموزي ها است يعني بيان اين حقيقت كه حتي در عنفوان جواني و با فراهم بودن زمينه هاي گناه نيز مي توان با ياري جستن از خدا از چنگال نفس بدفرما رهايي يافت 2) نبايد معصومان را چون ماشين خودكاري بپنداريم كه بدون سنگ اندازي هاي شيطان، راه درست را در پيش مي گيرند و فارغ از هر گونه مانعي، در طريق مقصود ره مي سپرند; بلكه آنان نيز درگير با شيطانند، هر چند همواره در اين جهاد اكبر پيروز مِيْدانند 3) رهبران ديني، گرچه مردم را به پيروي از معصومان فرا مي خوانند و از آنان مي

خواهند كه پيامبران و امامان را الگوي خويش سازند، امّا همواره بر اين نكته تأكيد ميورزند كه هيچ گاه به مقام معصومان نتوان رسيد.(46) از اين رو، جانبداري از انديشه عصمت فشاري دروني يا بروني بر مؤمنان وارد نمي سازد و روح و جان آنان را نمي آزارد. معصومان در همه كمالات انساني پيشتاز ديگرانند و كسي به آنان نزديكتر است كه در اين راه گام بيشتري بردارد، هر چند هيچ گاه نبايد انديشه هماوردي با آنان را در سر پروراند; چنان كه پيشواي متقيان، اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره زهد و ساده زيستي خويش مي فرمايد «آگاه باش كه هر پيروي را پيشوايي است كه پي وي را پويد و از نور دانش او روشني جويد. بدان كه پيشواي شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده بسنده كرده و دو قرص نان را خوردني خويش نموده است. بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد، ليكن مرا ياري كنيد به پارسايي و در پارسايي كوشيدن و پاكدامني و درستي ورزيدن.»(47)

عصمت در دريافت و ابلاغ وحي

عصمت در دريافت و ابلاغ وحي

ش6) تجربه ديني بودن وحي به چه معنا است؟ و آيا اين مطلب با عصمت انبيا سازگار است؟ «تجربه ديني» هر چند اصطلاح جديدي است و از پيدايش آن بيش از دو قرن نمي گذرد،(48) اما محتواي آن _ كه تقريباً برابر با الهام و شهود است(49) _ پيشينه اي ديرينه دارد و با تاريخ بشريّت آميخته است. در جهان غرب پس از آن كه براهين عقلي اثبات وجود خدا با اشكالاتي جدّي روبرو گشت و تلاش نظام هاي فلسفي براي دفاع عقلاني از دين به شكست انجاميد، مسأله تجربه ديني مورد

توجه قرار گرفت و پناهگاهي براي حراست از ايمان مذهبي به شمار آمد.(50) برخي از انديشمندان جهان اسلام نيز از اين رويكرد جانبداري نموده، بر اين باورند كه بايد الگوهاي سنّتي را كنار بگذاريم و به همه امور ديني، همچون وحي، از چشم انداز تجربه نظر اندازيم در طول تاريخ اديان وحياني، پيروان اين اديان وقتي خواستند بفهمند وحي چيست، آن را با پارادايم هاي معرفتي كه در دست داشتند، مورد تفسير قرار دادند. در ميان يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، مدل معرفتي مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسأله نزديك مي شده اند. امروز اگر مدل معرفتي ديگري پذيرفته شود، مثل مدل تجربه ديني، در اين صورت با اين پارادايم بايد به وحي نزديك شد و تمام مسائل را از اين زاويه ديد.(51)بر اساس اين ديدگاه، آن چه با تجربه ديني دريافت مي شود، معاني و حقايقي است كه نيازمند تعبير است و «وقتي تجربه در تعبير مي آيد، از فرهنگ متأثر است و چهار محدوديت انسان، يعني محدوديت تاريخي، محدوديت زباني، محدوديت اجتماعي و محدوديت جسماني در تجربه او اثر مي گذارد.»(52)تجربه ديني پيامبران نيز تافته جدا بافته اي نيست و همچون ديگر تجربه ها، در زندان محدوديت هاي انساني گرفتار است و راه گريزي از خطا ندارد اعتناي خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم املا كند، يا تعاليم تخطي ناپذير و خطا ناپذيري القا كند... وحي الوهي و واكنش انساني همواره در هم تنيده بوده است. يك مواجهه كه به مشيّت و مبادرت الهي بوده، توسط بشر جايز الخطا، تجربه، تعبير و توصيف شده است.(53)برخي از

روشنفكران مسلمان، پا را از اين نيز فراتر نهاده و تفسير تجربه ديني پيامبر اسلام را به دست آدميان طول تاريخ سپرده اند.(54) بر اساس اين ديدگاه، راز خاتميّت دين اسلام در اين نكته نهفته است كه وحي اسلامي به گونه اي تعبير نشده در اختيار همگان قرار گرفته تا در هر دوراني، تعبيري مناسب از آن ارائه گردد و قرائت تازه اي از دين، فراهم آيد. يعني، بر خلاف پيامبران ديگر كه برداشت خود از تجربه باطني شان را پيش كش امّت ها مي كردند، درباره رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله)تقدير الهي بر اين قرار گرفته است كه «عين تجربه باطني پيامبر، بدون تفسير، در اختيار مردم قرار گيرد... گويي كه آن تجربه براي ما و براي هر نسلي در هر عصري تكرار مي شود.»(55)م نقد و بررسي(56)م ش1) توجه به تجربه ديني هر چند با انگيزه اي خير خواهانه همراه بوده و به منظور دفاع از حريم ديانت صورت گرفته است، اما نبايد به كنار گذاشته شدن عقل و برهان بيانجامد. معارف اسلامي هر كدام از عقل و الهام را در جايگاه شايسته خويش مي نشانند و دادِ هر يك را از راه بي حرمتي به ديگري نمي ستانند و بدين وسيله، هماهنگي خود را با توانايي ها و نيازهاي واقعي انسان به خوبي مي نمايانند ش2) تفسير وحي به تجربه ديني پيامبر و نيازمندي تجربه به تعبير و گرفتار بودن تعبير در دام محدوديت هاي بشري _ چنان كه انديشمندان غربي و هواداران شرقي آنان نيز تصريح نموده اند _ عصمت پيامبران در ابلاغ وحي را به زير سؤال مي برد;(57)

در حالي كه اين بُعد از عصمت هيچ گونه ترديدي را بر نمي تابد و انكار آن به برچيده شدن بساط نبوّت مي انجامد. اگر تنها راه سعادت آدمي، خود دستخوش تغيير و خطا گردد و بازتابي از محيط اجتماعي و فرهنگي باشد، ارمغان بعثت پيامبران براي بشريّت چه خواهد بود؟ ش3) يكي از انگيزه هايي كه برخي را به پذيرفتن اين ديدگاه واداشته، برقراري آشتي ميان ثبات وحي و تغيير و تحوّل زندگي بشر بوده است.(58) به گمان اينان، آن چه وحي الهي را بانيازهاي هر زمان متناسب مي سازد، نقشي است كه پيامبر در تعبير از اين تجربه دروني بر عهده مي گيرد، در حالي كه مي توان گفت فرستنده وحي، خود، به مصالح جامعه هاي گوناگون آگاه تر است و نيازي نيست كه اين تناسب سازي را به گيرنده وحي (پيامبر) واگذارد ش4) وحي الهي پديده اي خرد گريز، غير متعارف و به تعبير كارل بارث «سخني به كلي ديگر» است.(59) از اين رو، بهترين راه آشنايي با آن، بهره گيري از سخنان كساني است كه خود به اين منبع معرفت دست يافته اند. امام صادق(عليه السلام) _ كه پرورش يافته مكتب پيامبر است _ در پاسخ به اين پرسش كه «چگونه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بيم آن نداشت كه آن چه به عنوان وحي الهي بر او نازل مي شود، از القائات شيطان باشد» فرمودند: (ان اللّه اذا اتّخذ عبداً رسولا انزل عليه السكينة و الوقار، فكان يأتيه من قبل الله _ عزوجل _ مثل الذي يراه بعينه)(60) «وقتي خداوند شخصي را به رسالت بر مي گزيند، آرامش و اطميناني

به او مي بخشد (كه هر گونه دغدغه خاطري را از او مي زدايد) و در نتيجه، آن چه كه از جانب خدا بر وي نازل مي شود، چنان است كه گويا آن را مي بيند همچنين، گيرندگان وحي نه تنها معاني، بلكه الفاظ را نيز از جانب خدا مي دانستند و خود را پيام رسان و واسطه اي بيش نمي شمردند. اعجاز لفظي قرآن _ كه الهي بودن اين كتاب را ترديدناپذير مي سازد _ بر اساس همين ديدگاه معنا مي يابد. در نتيجه، تجربه تعبير نشده اي در كار نيست تا پيامبر از پيش خود، آن را به قالب الفاظ در آورد و در اين ميان، محدوديت هاي انساني اش، حقيقت الهي را پوشيده دارد

عصمت در اعتقادات

عصمت در اعتقادات

ش7) پيامبر اسلام قبل از بعثت و در ميان مردم مشرك عربستان از چه ديني پيروي مي كرده است؟ همه فرقه هاي مسلمان، جز شمار اندكي از آنان، بر اين باورند كه پيامبران الهي پيش از آن كه به رسالت برگزيده شوند، موحّد و خدا پرست بوده و انديشه خود را به شرك نيالوده اند.(61) رشد و پرورش در دامان مادراني پاك دامن و پدراني درستكار، يكي از زمينه هاي فراهم آمدن چنين ايماني است: «پس آنان را در بهترين وديعت جاي به امانت سپرد و در نيكوترين قرارگاه مستقر كرد، از پشتي به پشت ديگرش داد، همگي بزرگوار و زهدان هايي پاك و بي عيب و عار.»(62)م درباره دين پيامبر گرامي اسلام پيش از نبوت، ديدگاههاي گوناگوني پديد آمده و گزينه هايي همچون يهوديت، مسيحيت، دين حنيف (شريعت حضرت ابراهيم(عليه السلام)) و دين اسلام

مطرح شده است;(63) اما آن چه ترديدي را بر نمي تابد، يكتا پرستي آن حضرت و بيزاري وي از بت ها است. با اين همه برخي از مسلمانان پاره اي از آيات قرآن را دستاويز خويش ساخته و زندگي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پيش از بعثت را آميخته با شرك و بت پرستي دانسته اند.(64) اين برداشت نادرست در سخنان يكي از خاورشناسان، چنين بازتاب يافته است در سال هاي آغازين اسلام، ضعف ها و خطاهاي اخلاقي محمّد(صلي الله عليه وآله) آزادانه بازگو مي شد، هر چند گرايشي متناقض با آن وجود داشت كه در صدد بود كاستي هاي پيامبر را به حداقل برساند و به ويژه بر اين نكته تأكيد ورزد كه ايشان هرگز به پرستش بت نپرداخته است.(65)م نقد و بررسي واقعيت هاي تاريخي بي پايه بودن چنين سخناني را به خوبي مي نمايانند و بر ايمان آن حضرت به خداي يگانه مهر تأييد مي زنند. براي نمونه ش1) رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به گواهي تاريخ و تأكيد روايات داراي نياكاني يكتاپرست بوده(66) و اجداد ايشان پيرو دين حنيف و تابع حضرت ابراهيم(عليه السلام)به شمار مي آمدند.(67) اين، خود از شواهدي است كه عصمت آن حضرت از شرك را پذيرفتني مي سازد ش2) اميرمؤمنان بارها در برابر مردمي كه با سرگذشت پيامبر خدا آشنا بودند، بر عصمت وي از خردسالي و پيراستگي او از شرك و گناه تأكيد ميورزد(68) و پيشينه درخشان او و خاندانش را يادآور مي شود(69) و بدين وسيله، گواهي روشن فرا روي آدميان طول تاريخ مي نهد. در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه در اين باره

چنين مي خوانيم: (و لقد قرن الله به من لدن ان كان فطيماً اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره)(70) «هنگامي كه از شير گرفته شد، خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود، تا راه هاي بزرگواري را پيمود و خوي هاي نيكوي جهان را فراهم نمود ش3) پيامبر اكرم در سنين خردسالي در سفري به شام با راهبي به نام بحيرا برخورد نمود. وقتي بحيراي راهب نشانه هاي پيامبر خاتم را در سيماي محمّد نوجوان مشاهده كرد و براي آزمودنش او را به دو بت لات و عزّي سوگند داد، همگان اين جمله به ياد ماندني را از آن حضرت شنيدند: (لا تسألني بهما، فوالله ما اَبغضتُ شيئاً بغضهما)(71) «مرا به اين دو بت سوگند مده، به خدا قسم هيچگاه چيزي نزد من منفورتر از آن دو نبوده است.»م ش4) در منابع تاريخي از اعمال عبادي رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) كه پيش از بعثت انجام مي گرفته همچون نماز، روزه، حج و طواف خانه خدا سخن به ميان آمده و عزلت گزيني در غار حراء از عادات ديرينه حضرت به شمار رفته است. البته پاره اي از مشركان نيز خانه كعبه را محترم شمرده، كارهايي را به عنوان اعمال حج انجام مي دادند، اما حج پيامبر با عادات آنان _ كه با شعار شرك قرين بود _ همخواني نداشت و سازگاري آن با حج ابراهيمي در مناسكي چون وقوف در عرفات آشكار مي گشت.(72) پرهيز آن حضرت از گوشت مردار نيز از چشم تاريخ پوشيده نمانده و برگ ديگري بر

شواهد دين باوري وي افزوده است.(73)م ش5) پس از بعثت، مخالفان كينه توز پيامبر از هيچ نسبت ناروايي خودداري نورزيدند و حتي وي را ديوانه و ساحر ناميدند، اما هيچگاه افكار عمومي را براي متهم ساختن پيامبر به انحراف عقيدتي يا عملي پيش از بعثت آماده نديدند. مشركاني كه از پذيرش دعوت پيامبر سر باز زده، مي گفتند: «آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مي پرستيدند باز مي داري؟» اگر مي توانستند اين را نيز مي افزودند كه تو خود نيز پيش از اين سر بر آستان بت مي ساييدي.(74)

عصمت از گناه

عصمت از گناه

ش8) قرآن كريم صريحاً از عصيان و نافرماني پيامبران خبر مي دهد، چگونه مي توان از اين آيات چشم پوشيد و پيامبران را معصوم دانست؟ آياتي از قرآن كه به ظاهر از نافرماني پيامبران خبر مي دهند و به نكوهش از برخي از اعمال آنان مي پردازند، به صورتي گسترده در كتاب هاي روايي، تفسيري و كلامي به بحث گذاشته شده و معناي حقيقي آن ها مورد موشكافي قرار گرفته است.(75) در اين جا به جاي آن كه به بررسي تك تك اين آيات بپردازيم، چند نكته كلي را براي دستيابي به دركي عميق تر از آن ها گوشزد مي كنيم ش1) واژه هايي همچون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد رهزن انديشه گردد و بي درنگ معناي متداول عرفي را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات گستره وسيعي دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعي محدود نمي گردد.(76) براي مثال، سرپيچي از فرمان هاي استحبابي و ارشادي نيز نوعي عصيان است، هر چند كار حرامي را براي كسي كه عصيان ورزيده،

رقم نمي زند. استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب و منزلت آدمي معناي متفاوتي مي يابد، به گونه اي كه نه تنها در مورد حرام هاي شرعي بلكه درباره اعمال پسنديده اي كه براي مقرّبان درگاه الهي ناپسند است نيز مي توان از توبه و مغفرت سخن گفت. همچنين «ذنب» به معناي كاري است كه پيامدي ناگوار دارد و بر اين اساس، مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستي را نيز مي توان از زبان مشركان، ذنبي نابخشودني به شمار آورد،(77) كه به گفته قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مي بخشايد و پيامبرش را از پيامدهاي ناگوار آن ايمن سازد: (انّا فتحنا لك فتحاً مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر)(78)م ش2) از ديدگاه روايات، يكي از نكاتي كه در زبان شناسي قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه برخي از آيات به شيوه (ايّاك اعني و اسمعي يا جارة)(79) نازل شده اند.(80) اين جمله در زبان عربي تقريباً برابر با ضرب المثلي فارسي است كه مي گويد: «در، به تو مي گويم، ديوار، تو بشنو». بر اين اساس، هر چند پيامبر اكرم ترديدي در الهي بودن وحي ندارد، با جملاتي از اين دست مورد خطاب قرار مي گيرد: «اگر در آن چه بر تو نازل كرديم ترديد داري، از كساني كه پيش از تو كتاب (آسماني) مي خواندند، پرسش نما.»(81)اين آيه، به هيچ وجه نشانگر دو دلي پيامبر نيست، بلكه راهي براي تحقيق و جستجو فرا روي مخاطبان قرآن كريم قرار مي دهد و از آنان مي خواهد كه براي برطرف ساختن

شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودي و مسيحي كه ويژگي هاي پيامبر خاتم را مي دانند، پرسش نمايند.(82)همچنين، در آيه اي ديگر، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از اين كه به خواسته گروهي سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، چنين بازخواست مي شود: (عفَا اللّه عنكَ لِمَ اَذنت لهم حتّي يتبيّن لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين)(83) خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال) راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسي به آنان اجازه دادي؟ با اندكي تأمل روشن مي گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، در واقع، دامنگير كساني است كه بدون داشتن عذري حقيقي، از شركت در جهاد سرباز مي زنند و بهانه هاي واهي را پشتوانه خانه نشيني خود مي سازند.(84)م اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبرو مي شدند، در تصميم خود بازنگري نمي كردند و قداست سرسپردگي در برابر فرمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را نيز در هم مي شكستند. افزون بر اين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ديگران حاصلي نداشت و چنان كه در آيات بعدي همين سوره آمده است(85) به فساد و تباهي مي انجاميد. از آن چه گذشت اين نتيجه به دست مي آيد كه اين آيه _ بر خلاف آن چه برخي پنداشته اند(86)_ نه تنها پيامبر را سرزنش نمي كند، بلكه با ظاهري عتاب آلود به ستايش از وي مي پردازد. اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دلسوزي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) براي مردمان به حدّي است كه حتي رسواييِ خطاكاران را نيز

نمي پسندد و با موافقت با خواسته آنان، پرده از نفاق و دو رويي شان بر نمي گيرد ش3) آن چه گذشت به معناي ناديده گرفتن لغزش هاي پيامبران نيست، بسياري از كارها كه بر همگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهي نيست، كه (حسنات الابرار سيئات المقربين)(87) چه بسا از معصومان عملي سر زند كه هر چند حرام شرعي نيست، ولي با مقام و منزلت والاي آنان سازگاري ندارد و در اصطلاح «ترك اولي» خوانده مي شود. اين لغزش هاي كوچك به گونه اي در قرآن برجسته گرديده اند كه سطحي افراد ظاهربين و غير دقيق نگران را به ترديد مي افكنند و اين پرسش را پيش روي آدمي قرار مي دهند كه اگر پيامبران معصومند، دليل اين همه پافشاري بر لغزش هاي آنان چيست اميرمؤمنان(عليه السلام)در پاسخ به پرسشي از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مي سازند كه يادآوري اين كاستي ها براي آن است كه مردم در بزرگداشت انبيا به خطا نروند و آنان را در جايگاه خدايي ننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالي را بپيمايند، از كمال ويژه الهي فروترند.(88)م ش9) آيا پيامبران و امامان هيچگاه دچار اشتباه و خطا نمي شدند؟ و اگر معصوم بودند، چه نيازي بود كه با اصحاب خود به مشورت بپردازند؟ عصمت از خطا داراي ابعاد گوناگون و دقيقي است كه بي توجّهي به آنها، رهزن انديشه بسياري از افراد گرديده است تقريباً همه انديشمندان شيعه و سنّي، دريافت و ابلاغ وحي را معصومانه مي دانند و شيعيان با استناد به دلايلي، از جمله روايات فراواني كه از اهلبيت(عليهم السلام)رسيده است،

معصومان را از هر گونه خطا و نسياني بركنار مي شمارند براي نمونه، امام رضا(عليه السلام) در وصف رهبران الهي مي فرمايد (وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ قَد اَمِن الخَطايا و الزَللَ وَ العثارَ)(89)م (شخصي كه خداوند وي را براي اداره امور بندگانش بر مي گزيند) معصوم و برخوردار از تأييدات، توفيقات و راهنمايي هاي الهي بوده، از هر خطا و لغزشي در امان است در اين ميان، عصمت از خطا در امور عادّي (فردي و اجتماعي) از حساسيّت ويژه اي برخوردار بوده و برخي از دير باوران را وا داشته است كه از لابلاي صفحات تاريخ به جمع آوري لغزش هاي معصومان بپردازند. در اينجا ابتدا سخن يكي از نويسندگان معاصر را در اين باره مي آوريم و سپس به بررسي اين ديدگاه مي پردازيم تلقّي مطلق از عصمت كه بنا بر آن، انبيا مطلقاً سهو و خطا نمي كنند و هر چه در هر باره بگويند عين حقيقت است، وقتي در مجموعه دستگاه مند ديني مورد نقد و بررسي و آزمون قرار مي گيرد، تأييد نمي شود; چرا كه بنا به پاره اي قرائن تاريخي، در مواردي مثلا پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله)در امور خارجي و تكويني تشخيصي داده و نظري ابراز داشته اند، امّا صواب و مطابق با واقع نبوده است. براي مثال، در غزوه بدر، محلّي را براي زدن اردو تعيين مي كنند، حباب بن منذر مي گويد اين نقطه از نظر سوق الجيشي و فنون نظامي مناسب نيست و حضرت به عنوان نظر مشورتي بهتر و فنّي تر و كارشناسانه تر مي پذيرد ... نيز(90) در مسند احمد از

طلحه نقل شده كه با پيغمبر در نخلستان مدينه مي رفتيم. مردماني را ديدند كه بر سر درختان رفته اند. حضرت پرسيد كه اينان چه مي كنند؟ جواب دادند از نر به مادّه تلقيح مي كنند. پيغمبر(صلي الله عليه وآله)گفت: فكر نكنم اين كار اثري داشته باشد. چون سخن پيغمبر را شنيدند، دست از كارشان كشيدند و اتفاقاً آن سال، نخل ها محصولي نداد. خبر به پيامبر رسيد. گفت: «اين گماني بود كه من بردم، اگر تلقيح اثر دارد، حتماً انجام دهيد، چرا كه من بشري مثل شما هستم و ظنّم ممكن است خطا يا صواب باشد، وليكن اگر برايتان گفتم خداوند چنين و چنان مي گويد بدانيد كه بر خدا دروغ نمي بندم».(91)م نقد و بررسي 1) مسأله «عصمت از خطا» رابطه اي جدايي ناپذير با علم معصومان دارد.(92) اگر پيامبر نداند كه درخت خرما بي تلقيح ثمري نمي دهد، از فرو افتادن در خطا ايمن نخواهد بود. درباره گستره علم معصومان نيز نظريه هاي گوناگوني قابل طرح است(93) كه بر اساس يكي از آنها پيامبران و امامان از تمامي حقايق هستي آگاهي دارند، هر چند وظيفه عملي شان اين است كه جز در موارد ضروري، تنها علومي را كه از راه هاي عادّي به دست آورده اند، ملاك رفتار خود قرار دهند.(94) براين اساس، جاي شگفتي نيست اگر از آنان كاري سر زند كه ديده هاي ظاهربين آن را خطا مي انگارد; زيرا اگر هم بتوان چنين رفتاري را خطا ناميد، در واقع خطايي است كه از سرِ عمد روي داده است، و اين خود نشانه اي از عظمت روح آنها است كه

مي توانند در عين بهره مندي از خزانه غيب الهي، لب از سخن بدوزند و جز به فرمان حق از هم نگشايند دست را بر اژدها آن كس زند كه عصا را دستش اژدرها كند

سرّ غيب آن را سزد آموختن كه ز گفتن لب تواند دوختن

در خور دريا نشد جز مرغ آب فهم كن و اللّه اعلم بالصواب(95)م 2) مشورت پيامبر با اصحاب نيز در همين چارچوب قرار مي گيرد. بناي اديان الهي بر آن نيست كه وحي آسماني جانشين عقل مردمان گردد و پيامبر خدا همواره بهترين راه كار ممكن را پيش كش امّت خويش سازد. افزون بر اينكه، مشورت با زير دستان به لحاظ تربيتي داراي فوايد فراواني است كه چه بسا پرداختن بهايي سنگين را در برابر آن، موجّه مي سازد.(96) از اين رو،پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) هر چند بر اساس علم خدادادي از مناسب ترين شيوه براي عمل آگاهي دارد، امّا گاه مصلحت در اين است كه با اصحاب خود به مشورت بنشيند و از اين راه به اهدافي عالي تر دست يابد طبيعي است كه در چنين شرايطي، خود پيامبر(صلي الله عليه وآله)نيز همچون ديگر افراد نظر خويش را بر اساس شواهد و قرائن عادي اعلام مي دارد و در اين راستا از علوم ويژه الهي بهره نمي گيرد 3) داستان جلوگيري رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از تلقيح درخت خرما، بسيار عجيب و باور نكردني مي نمايد. به راستي آيا پذيرفتني است كه كسي پس از حدود شصت سال زندگي در سرزمين عربستان _ كه همواره مركز پرورش نخل و توليد خرما بوده است _ از ضرورت باروري

درخت خرما آگاهي نداشته باشد؟(97) از سوي ديگر، چگونه مي توان باور كرد مردمي كه سال ها در اين زمينه تجربه اندوخته اند و چه بسا در برخي از شرايط از تلقيح درختي باز مانده و پي آمدهاي آن را ديده اند، بدون هيچ گونه چون و چرا دست از اين كار بشويند (به ويژه آنكه در ميان اصحاب، سست ايماناني بودند كه حتّي در مسائل ديني و اخروي لب به اعتراض مي گشودند و احكام پيامبر را زير سؤال مي بردند، چه رسد به امور دنيوي)م ش10) آيا درجه عصمت معصومين به يك اندازه است؟ و اگر تفاوت ندارد، پس چرا پيامبران اولوا العزم داريم و اگر تفاوت دارد چرا مي گويند همه آن ها معصومند و تفاوتي با يكديگر ندارند؟ و آيا اين شامل پيامبراني كه فقط براي خودشان نبي بودند نيز مي شود؟ در اين سؤال چند پرسش گنجانده شده كه جداگانه به بررسي آنها مي پردازيم ش1) تفاوت درجات معصومان بي ترديد پيامبران الهي به مراتب گوناگوني از قرب و كمال دست يافته و هر كدام به جايگاه ويژه اي بار يافته اند. وجود پيامبراني كه قرآن كريم آنان را «اولوا العزم» مي خواند، تنها يكي از دلايلي است كه برتري برخي از انبياء بر بعضي ديگر را به خوبي مي نماياند.(98) افزون بر اين، در دو آيه به صراحت از چنين فاوتي سخن به ميان آمده است چنانكه در سوره اسراء مي خوانيم: «و لقد فضّلنا بعض النبيّين علي بعض»(99) و به راستي برخي از پيامبران را بر برخي ديگر برتري بخشيده ايم برتري پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله)

بر ديگر معصومان، به گواهي روايات فراوان، انكارناپذير است.(100)م و در ميان امامان نيز، برخي از آنان درخشش ويژه اي يافته اند، چنانكه در بسياري از احاديث، اميرمؤمنان علي بن ابيطالب(عليه السلام) پس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) سرآمد همه مردمان به شمار آمده است.(101) برخي از روايات نيز، پيشواي غايب از نظر، مهدي منتظر (عج) را گل سر سبد نوادگان حسين بن علي(عليه السلام)مي خوانند.(102) با اين همه، بهتر است از كنجكاوي در اين باره بپرهيزيم و دانش آن را به خدا واگذاريم و اين سخن امام صادق(عليه السلام)را آويزه گوش خود سازيم كه در پاسخ به پرسشي از اين دست بر سرشت يگانه امامان تأكيد ورزيده، فرمودند: «اوّلنا محمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد»(103)م ش2) همساني در عصمت همه پيامبران الهي در چهار گونه عصمت همسان يكديگرند: الف) عصمت در دريافت وحي و ابلاغ آن. ب) عصمت در اعتقادات ج) عصمت از گناهان. د) عصمت از خطا و نسيان. عصمت امامان نيز تفاوت چنداني با عصمت پيامبران ندارد، جز اينكه در اينجا به جاي دريافت و ابلاغ وحي، از تبيين و توضيح معارف وحياني سخن مي رود. نكته در خور توجه اين است كه مقصود از گناهاني كه هيچ پيامبر و امامي به گِرد آن نمي گردد، سرپيچي از مقرّراتي است كه در شريعتي آسماني، به صورت تكليفي همگاني در آمده است. با اين حال، بسياري از كارها كه بر همگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهي نيست، كه «حسنات الابرار سيئات المقرّبين».(104) در اينجا است كه گاه معصومان نيز دچار لغزش مي گردند و عملي از آنان سر مي زند

كه هر چند حرام شرعي نيست، امّا در خور مقام والاي معصومان نبوده، در اصطلاح «ترك اولي» خوانده مي شود شمار ترك اولاي يك معصوم، يكي از معيارهايي است كه مي تواند مقدار قرب و كمالش را مشخص سازد از سوي ديگر، پرهيز از گناه و ترك اولي، يگانه معيار فضيلت نيست; ميزان راز و نياز و عبادت و چگونگي بردباري در برابر مشكلات از عوامل ديگري است كه مي تواند معصومان را در درجات متفاوتي جاي دهد. از اين رو است كه گاه امامي معصوم، عبادات خود را در برابر حالات معنوي معصومي ديگر ناچيز مي شمارد و حسرت آن را در دل مي پروراند.(105)م كوتاه سخن آنكه، نردبان معرفت الهي، داراي پلّه هاي نامتناهي است و معصومان اگر چه از خطّ قرمزي كه مرز سقوط به دامن گناهان شرعي را مشخص مي سازد، فروتر نمي آيند، اما چنين نيست كه همگي به يكسان درجات تعالي را بپيمايند، چنانكه آيات قرآن _ با وجود آنكه در معجزه بودن همسان يكديگرند _ در رسايي و شيوايي با يكديگر تفاوت دارند، به گونه اي كه شاعر مي گويد در بيان و در فصاحت كي بود يكسان سخن گر چه گوينده بود چون جاحظ و چون اصمعي در كلام ايزد بي چون كه وحي مُنزل است كي بود «تبت يدا» مانند «يا ارضُ ابْلَعي»م ش3) عصمت انبياي نامبلّغ در يكي از روايات، در بيان انواع گوناگون پيامبران، به گروهي اشاره شده است كه معارف وحياني تنها به كار خود آنان مي آمده و هدايت هيچ كس بر عهده آنان نبوده است(106). اين روايت هر چند در منبع

معتبري همچون اصول كافي آمده، اما افزون بر اشكالي كه در سند آن به چشم مي خورد،(107) از نظر محتوا نيز داراي ابهاماتي است و به باور برخي از انديشمندان، با ظاهر آيات قرآن ناسازگار است.(108) درباره چگونگي عصمت اين گونه از انبيا همچون وجود خارجي شان نمي توان چندان قاطعانه سخن گفت. بسياري از دلايل عصمت، لزوم مصونيّت پيامبران را به گونه اي با جنبه هدايتگري آنان پيوند مي زند; از اين رو، چنين وحي آموختگان نامبلّغي را در بر نمي گيرد. در هر حال، آنچه ترديدي را بر نمي تابد، لزوم عصمت اينان در دريافت وحي است; زيرا اگر در اين قلمرو خطايي رخ دهد، وحي الهي كه مايه هدايت و يگانه ابزار دستيابي به سعادت است، خود موجب گمراهي خواهد شد و اين با حكمت الهي سازگار نيست

عصمت از خطا

عصمت از خطا

ش11) شواهد تاريخي نشان مي دهد كه برخي از اصحاب پيامبر به راحتي به ايشان اعتراض مي كردند. آيا اين نشانگر آن نيست كه آنان اعتقادي به عصمت او نداشته اند؟ ياران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در درجات گوناگوني از معرفت جاي داشتند و چه بسا سست ايماناني كه بر كار آن حضرت خرده مي گرفتند و براي مثال، عدالت وي را در تقسيم غنائم زير سؤال مي بردند و پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)در پاسخ مي فرمود: «اگر عدالت را نزد من نتوان يافت، كجا مي توان سراغي از آن گرفت؟»(109) برخي از خاور شناسان اين اعتراضات را دستاويزي براي ترديد در عصمت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) قرار داده، با چشم پوشي از انبوه رويدادهايي كه از رواج

انديشه عصمت حكايت دارد، مي گويند در سال هاي آغازين اسلام، ضعف ها و خطاهاي اخلاقي محمد[(صلي الله عليه وآله)] آزادانه بازگو مي شد، هر چند گرايشي متناقض با آن وجود داشت كه در صدد بود كاستي هاي پيامبر را به حداقل برساند.(110)نگاهي گذرا به وقايع صدر اسلام كافي است تا روشن سازد كه مسأله عصمت براي بسياري از ياران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مسلّم و خدشه ناپذير بوده است، و اگر كسي از سر نا آگاهي يا با انگيزه هايي ديگر، در برابر اعمال پيامبر لواي مخالفت بر مي افراشت، با اعتراض ديگران روبرو مي شد.(111) اينك به نقل چند حكايت در اين باره مي پردازيم ش1) گفتگو درباره جنگ بدر پيش از جنگ بدر، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با اصحاب خود به مشورت پرداخت. ابتدا دو تن از مهاجران سخناني بر زبان راندند كه آزردگي خاطر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را در پي آورد. آنگاه مقداد و سعد بن معاذ لب به سخن گشودند و جملاتي به زبان آوردند كه بيانگر فرمانبرداري كامل آنان از پيامبر خدا بود و از اعتقاد به جدايي ناپذيري نبوت و عصمت حكايت داشت. بخشي از سخنان سعد بن معاذ چنين است پدر و مادرم فداي تو باد اي رسول خدا! ما به تو ايمان آورديم و تصديقت نموديم و گواهي داديم كه آنچه آورده اي همه حق است و از جانب خدا. به هر چه مي خواهي فرمان بده; هر آنچه را دوست داري از اموال ما برگير و هر اندازه كه مي خواهي باقي گذار...سوگند به خدا كه اگر دستور دهي تا خويش

را به دريا زنيم، سرپيچي نخواهيم كرد.(112)م اينگونه حكايات بيانگر آن است كه بر خلاف پندار برخي از نويسندگان،(113) مسلمانان سال هاي آغازين اسلام، ميان «محمّد انسان» و «محمّد پيامبر» جدايي نمي افكندند و فرمانبرداري و سر سپردگي خود را تنها به يكي از آن دو منحصر نمي كردند; بلكه با پيروي از منطق قرآن همه سخنان او را برخاسته از وحي رحماني و بركنار از خواهش هاي نفساني مي دانستند الهامش از جليل و پيامش ز جبرئيل نطقش نه از طبيعت و رأيش نه از هوي(114)م

ش2) گواهي ذوالشهادتين پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) از سواء بن قيس اسبي را خريداري نمود و پيش از دريافت آن، با انكار فروشنده روبرو گشت، در اين هنگام، خزيمة بن ثابت انصاري به نفع رسول خدا(صلي الله عليه وآله)گواهي داد و بر انجام چنين معامله اي تأكيد ورزيد. پس از آن، پيامبر(صلي الله عليه وآله) از خزيمه پرسيد: «چگونه بر معامله اي گواهي دادي كه شاهد رويداد آن نبودي؟» خزيمه پاسخ داد يا رسول اللّه! انا اصدقك بخبر السماء و لا اصدقك بما تقول؟(115)اي رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسماني راستگو مي دانم، چگونه سخنان ديگرت را دروغ بشمارم؟ پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) اين سخن را پسنديد و براي سپاسگذاري از معرفت والاي خزيمه، گواهي او را برابر با گواهي دو نفر قرار داد و از آن پس به «ذوالشهادتين» معروف گشت

ش3) ارزيابي صلح حديبيّه در رويداد حديبيه، وقتي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) مصلحت مسلمانان را در برقراري پيمان صلح ديد و به فرمان خداوند از در آشتي با مشركان

درآمد، عمر بن خطاب، با چهره اي بر افروخته، ابابكر را اين چنين مورد خطاب قرار داد: «آيا او فرستاده خدا نيست؟ مگر نه اين است كه ما مسلمانيم و آنان مشرك؟ چرا بايد به چنين پستي و ذلّتي تن دهيم؟» ابابكر در پاسخ گفت انه رسول اللّه(صلي الله عليه وآله) و ليس يعصي ربّه;(116)يقيناً او رسول خدا است و هرگز فرمان خداوند را ناديده نمي گيرد خشم عمر با اين سخنان فرو ننشست و او سرانجام همين پرسش ها را با خود پيامبر(صلي الله عليه وآله) نيز در ميان گذاشت و آن حضرت در پاسخ فرمود انا عبدالله و رسوله، لن اخالف امره و لن يضيّعني;(117)من بنده خدا و فرستاده اويم. هيچگاه از فرمان او سرپيچي نكنم و او نيز هرگز مرا خوار نسازد افزون بر سخنان پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و ابابكر كه به روشني بيانگر عصمت رسول خدايند، اعتراض عمر نيز از جدايي ناپذيري نبوت و عصمت حكايت دارد; زيرا از آنجا كه عمر چنين پيماني را خطا مي دانست، اين پرسش را در انداخت كه اگر او رسول خدا است، چرا بايد به چنين ذلّتي تن دهد. در حالي كه اگر در نظر وي، نبوت و عصمت از يكديگر جدايي مي پذيرفتند، اين احتمال نيز مطرح مي گشت كه محمّد «ص» پيامبر خدا است، اما در اين تصميم به خطا رفته است

تفاوت درجات معصومان

تفاوت درجات معصومان

ش12) عصمت قبل از نبوت يا امامت با عصمت بعد از آن چه فرقي دارد؟ به عقيده ما شيعيان، تمامي پيامبران و امامان(عليهم السلام) چه پيش از نبوت و امامت و چه پس از آن،

داراي عصمت بوده اند ويژگي هاي عصمت در اين دو مرحله زماني، تفاوت چنداني با يكديگر ندارد. البته روشن است كه برخي از مراتب عصمت _ يعني عصمت در دريافت وحي و نيز عصمت در ابلاغ و تبيين معارف وحياني _ پيش ازنبوت و امامت قابل طرح نيست; اما عصمت از گناه و خطا و نيز عصمت در اعتقادات، تمام دوران زندگي معصومين را پوشش مي دهد. براي فهم بهتر مطلب، توضيح دو نكته ضروري است ش 1) عصمت قبل از نبوت و امامت، گستره وسيعي دارد و سالهاي آغاز زندگي را نيز در برمي گيرد. پرسشي كه در اينجا بايد بدان پرداخت اين است كه قبل از رسيدن به سنّ تكليف، گناهي قابل تصور نيست، پس چگونه مي توان سخن از عصمت به ميان آورد؟ در پاسخ بايد گفت(118) كه هر چند در انسانهاي معمولي، آمادگي براي پذيرش تكاليف الهي از حدود نه يا پانزده سالگي آغاز مي شود، اما مي توان نسبت به انسانهاي مختلف، زمان تكليف را متفاوت دانست. بي شك، همه ما افراد خرد سالي را سراغ داريم كه از نظر رشد عقلي و شناخت و آگاهي و قدرت تصميم گيري، با افراد بزرگسال برابري مي كنند. حال اگر اين افراد، قبل از سنين متعارف به تكليف مي رسيدند، نه محال عقلي لازم مي آمد و نه با عدل و حكمت الهي منافات داشت التبه مشيّت الهي بر اين قرار گرفته است كه از اين تفاوتها و ويژگيهاي فردي چشم پوشي شود و زمان تكليف همه انسانها، يكسان تلقّي گردد; اما درباره پيامبران و امامان، كه راهنماي مردمان و حجت الهي

اند، وضعيّت به گونه اي ديگر است، و باريابي گروهي از آنان به مقام نبوت و امامت در سنين خردسالي، مهر تأييدي بر تكليف پذيري آنان در آن سنين به شمار مي آيد. چنانكه به فرموده قرآن كريم، حضرت عيسي و يحيي(عليهم السلام) در كودكي به پيامبري رسيدند.(119)و براساس روايات و شواهد مسلّم تاريخي، عده اي از ائمه شيعه، در خردسالي، مسئوليت امامت و رهبري امت را به عهده گرفتند.(120)م ش2) عصمتِ پس از نبوت و امامت، به دلايلي كه در جاي خود مطرح گرديده، اختياري است و ريشه در شايستگي هايي دارد كه با تلاش خود معصومان(عليهم السلام) به دست آمده است. اما عصمت پيش از نبوت و امامت، اگر هم غير اختياري باشد، نقصي براي آنان به حساب نمي آيد; زيرا ملاك برتري معصومين، عصمت اختياري در سنين بزرگسالي است، و عصمت در خردسالي، پاداش قبل از عمل به شمار مي آيد «وقتي خداوند مي داند كه فردي در آينده زندگي خود، چه مسيري را انتخاب مي كند، به ميزان انتخاب او و تلاش مداوم آينده اش، او را از نخستين روز زندگي مورد لطف و عنايت قرار مي دهد و از لغزشها مصونش مي دارد.»(121)م

برخورد اصحاب پيامبر با مسأله عصمت

برخورد اصحاب پيامبر با مسأله عصمت

ش13) اگر خطيئه حضرت آدم(ع) گناه نبود، چرا آن حضرت و فرزندانشان به مشقات زندگي دنيوي گرفتار شدند؟ يكي از نكات كليدي براي چاره جوييِ اَعمالِ به ظاهر گناه آلود معصومان، تمايز نهادن ميان امر و نهي «مولوي» و «ارشادي»م است(122) در امر و نهي مولوي، خودِ سرپيچي از فرمان، زيانبار است; چراكه حرمت و منزلت كسي كه پيروي از او

لازم بوده، ناديده گرفته شده است. به عنوان مثال، نهي از خوردن شراب، نهيِ مولوي است كه سرپيچي از آن، خواه ناخواه، عقوبت زا است; چه به مستي و عواقب ناشي از آن بينجامد و چه اين پيامدهاي ناگوار را به دنبال نياورد. اما امر و نهي ارشادي، به منزله ارشاد و راهنمايي به حكم عقل است و صِرف سرپيچي از آن، ضرر و زياني در پي ندارد. امر و نهي پزشكان، نمونه روشني از اين دست است وقتي كه پزشك به خوردن دارويي فرمان مي دهد و يا بيمار را از انجام عملي برحذر مي دارد، نه از آن رو است كه خود را مولا و صاحب اختيار و بيمار را عبد و بنده خود بداند، بلكه فرمان وي بيانگر وجود رابطه اي مثبت بين خوردن دارو و درمان بيماري است. بديهي است كه اطاعت و سرپيچي از اين فرمان، به خودي خود، سود و زياني ندارد; بلكه، تنها، پيامدهاي واقعيِ مربوط به متعلَّقِ آن، دامنگير بيمار مي گردد نكته درخور توجه اين است كه امر و نهي خداوند و اولياي دين نيز گاه جنبه ارشادي به خود مي گيرد و در اين صورت، تخلف از آن، گناه و حرام شرعي بشمار نمي آيد. براي مثال، اگر پيامبر خدا - صلي الله عليه و اله- شخص بيماري را از خوردن يك نوع غذا برحذر دارد و دليل آن را شدت يافتن بيماري وي بشمارد، سرپيچي از اين فرمان، غير از شدت يافتن بيماري، عقوبت ديگري در پي نخواهد داشت يك از راههاي تشخيص مولوي يا ارشادي بودن امر و نهي، توجه نمودن به «علتي»

است كه براي حكم بيان مي گردد. مثلا از عبارت «از انجام اين كار بپرهيز; زيرا آتش دوزخ را در پي خواهد داشت» مولوي بودن نهي استفاده مي شود. اما اگر گفته شود: «اين عمل را ترك كن، وگرنه دچار مشكلات دنيوي مي گردي» چيزي جز ارشادي بودن نهي، برداشت نمي شود در داستان حضرت آدم(عليه السلام) نيز شواهد فراواني، بر ارشادي بودن نهي، مهر تأييدمي زنند،از جمله ش1) آيات 117 تا 119 سوره طه، پيامد استفاده از «شجره ممنوعه» را گرفتار شدن به سختيهاي زندگي دنيوي دانسته اند، نه دور شدن از ساحت قرب الهي. و اين، خود، دليل روشني بر ارشادي بودن نهي است كه سرپيچي از آن، جز مشكلاتِ مورد اشاره، مفسده ديگري در پي ندارد. از اينجا اين نكته روشن مي گردد كه مقصود از «ظلم» در آيات ديگري كه نتيجه بهره گيري از آن درخت را، ظالم خوانده شدن آدم و حوا مي دانند، ظلم به خود و روا داشتن سختيها بر خويشتن است، نه گناه و خروج از دايره عبوديت ش2) از آيه 38 سوره بقره، چنين برمي آيد كه تكاليف الهي و امر و نهي عقوبت زا، تنها از زمان هبوط آدم و حوا (عليهما السلام)م آغاز گشته اند، و عالَمِ پيش از آن، عالَم تكليف نبوده است، تا سخن از نافرماني و گردنكشي در برابر شريعت الهي به ميان آيد(123)/كوتاه سخن آنكه، در دفاع از عصمت حضرت آدم ابوالبشر (عليه السلام) پاسخهاي مختلفي از سوي انديشمندان شيعه و سنّي ارائه گشته(124) كه يكي از بهترين آنها، پاسخِ يادشده است كه خواستگاهِ آن، نه حدس و گمان، بلكه

آيات شريفه قرآن است

تفاوت عصمتِ قبل و بعد از نبوّت

تفاوت عصمتِ قبل و بعد از نبوّت

ش14) اگر پيامبران و امامان معصومند و هيچ گاه مرتكب گناه نمي شوند، دليل آن همه گريه و استغفارشان چيست؟ گريه و استغفار پيامبران و امامان همواره شگفتي پيروانشان را برانگيخته و يكي از فضايل والاي آنان به شمار آمده است. چنان كه انديشمندي يهودي، يحيي بن زكريا را با اين ويژگي مي ستايد كه (كان يبكي من غير ذنب)(125) و امير مؤمنان علي(عليه السلام) در پاسخ مي فرمايد «آري، يحيي چنان بود. ولي محمد(صلي الله عليه وآله) به درجاتي بالاتر از آن دست يافت. يحيي بن زكريا در زماني مي زيست كه نه جاهليّتي وجود داشت و نه بتي در كار بود، ولي به محمّد(صلي الله عليه وآله)در سنّ كودكي و در ميان بت پرستان و حزب شيطان، حكم الهي و فهم و آگاهي داده شد و هرگز گرايشي به بت ها در او پديد نيامد... آن حضرت نيز بدون آن كه جرم و گناهي از او سر زده باشد از خشيت خدا چندان مي گريست كه جايگاه نمازش مرطوب مي گشت.»(126)نيازي نيست كه در اين جا از چگونگي گريه هاي معصومان و ناله هاي شبانه آنان بيش از اين سخن بگوييم، زيرا مادح خورشيد مدّاح خود است كه دو چشمم روشن و نامرمد است(127)م آن چه بايد بيشتر بدان بپردازيم اين است كه همين مسأله برخي را به تأمل درباره عصمت معصومان واداشته و گاه بهانه اي براي انكار آن به دست داده است. براي نمونه، سخن يكي از نويسندگان معاصر را هر چند سخن تازه اي نيست از نظر مي گذرانيم

(بايد) دركي معقول تر از عصمت به ميان آيد و پذيرفته شود كه انساني بي گناه وجود ندارد. همه با ابليس درگيرند. همه محدوديّت و كاستي دارند و تعهّدشان در اين حدّ است كه مدام بخواهند به صورتي نسبي پيش بروند و خود را تعالي بدهند انبيا(عليهم السلام) هم همواره در چالش اخلاقي و معنوي بودند و مي كوشيدند. پيغمبر ما به گفته خود هر روز صد مرتبه توبه و استغفار مي كرد: (انه لَيُغان علي قلبي و اني لاستغفر الله كل يوم مأة مرة) و بر اساس صريح آيات، گناهاني داشت كه نيازمند آمرزش آن ها بود، آن همه راز و نياز پر سوز و گداز از پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و علي بن ابي طالب(عليه السلام) و علي بن الحسين(عليه السلام) كه از گناهانشان مي ناليدند، ادا و اطوار و نمايش براي ديگران نبود، واقعاً احساس گناه مي كرده اند و در كار خود سازي و سلوك بوده اند. پس مردمان هم طبيعي است كه گناه بكنند، گناه در طرح خلقت آدمي مندرج است و زندگي انسان در اين سياره، هرگز بدون گناه قابل تصوّر نيست. بنابراين، اين همه مقدس مآبي و زهد فروشي نيز لازم نيست. به تعبير حافظ جايي كه برق عصيان بر آدم صفي زد بر ما چگونه زيبد دعوي بي گناهي(128)اين جملات آكنده از سخنان حقي است كه از آن، معناي باطلي قصد شده و به نتيجه اي نا ميمون انجاميده است. ما نيز مي پذيريم كه «همه با ابليس درگيرند»، اما بر اين باوريم كه معصومان در اين درگيري همواره پيروز ميدان بوده اند. اگر پيامبر اكرم از

اسلام آوردن شيطان خود سخن مي گويد،(129) اين نه بدان معنا است كه شيطان از وسوسه نمودن آن حضرت دست برداشته، بلكه به معناي آن است كه هيچ گاه به كام دل خود نرسيده است. آري، معصومان «همواره در چالش اخلاقي و معنوي بودند» اما به توفيق الهي هيچگاه نلغزيدند (و ان كادوا ليفتنونك عن الذي اوحينا اليك لتفتري علينا غيره و اذاً لا تخذوك خليلا و لو لا ان ثبّتنك لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلا)(130)«و چيزي نمانده بود كه تو را از آن چه به سوي تو وحي كرديم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندي و در آن صورت تو را به دوستي خود بگيرند. و اگر تو را استوار نمي داشتيم قطعاً نزديك بود كمي به سوي آنان متمايل شوي.»(131)اين نكته نيز قابل پذيرش است كه «آن همه راز و نياز پر سوز و گداز... ادا و اطوار و نمايش براي ديگران نبوده، واقعاً احساس گناه مي كرده اند.» انديشمند بزرگ شيعه، مرحوم اربلي (متوفاي 692 ه_ ق) يكي از كساني است كه بر اين حقيقت تأكيد ورزيده و به گفته خود، با تأمل در آن و با عنايات امام موسي بن جعفر(عليه السلام) به نتايج ارزشمندي دست يافته است.(132) گناهي كه معصومان راه گريزي از آن ندارند و براي جبران آن ناله سر مي دهند. آلودگي به محرّمات الهي نيست. بلكه هر كه در آن درگه مقرّب تر است، معيار دقيق تري را براي سنجش تخلّفات خود در نظر مي گيرد و چيزي را گناه مي شمارد كه ديگران به سادگي از كنار آن مي گذرند. با

مثالي ساده به روشني مطلب مي افزاييم: بسيارند كساني كه از قضا شدن نماز واجب شان اندوهي به خود راه نمي دهند و كم نبوده اند تقوا پيشه گاني كه از به جا نياوردن نمازي مستحبّي ناله سر داده اند و اين زنجيره همچنان ادامه دارد و هيچگاه پايان نمي پذيرد. هر چه بر معرفت و محبّت رهرو راه خدا افزوده گردد، بار سنگين تري بر دوش خود احساس مي كند و بيش از پيش بر كوتاهي خود در انجام وظيفه _ آنچنان كه شايسته پروردگار است _ پي مي برد.(133) سخن را با كلامي از مرحوم اربلي كه از زاويه اي ديگر بر احساس گناه معصومان نظر انداخته است، پايان مي دهيم پيامبران و امامان _ كه سلام خدا بر آنان باد _ همواره در ياد خدا به سر مي برند و در بالاترين مراتب قرب الهي ره مي سپردند و پيوسته در اين انديشه بودند كه مبادا لحظه اي از ياد او غافل گردند. پس هر گاه اندكي از اين مرتبه والا فروتر مي آمدند و از سر نياز به اموري همچون خوردن و آشاميدن، روابط زناشويي و يا حلّ و فصل مسائل اجتماعي روي مي آوردند، اين را گناهي بزرگ براي خويش مي شمردند. استغفار و توبه آنان نيز از چنين اعمالي بوده كه خودداري از آن ها شايسته محبّان و مقرّبان درگاه الهي است. بر اين اساس است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: (حسنات الابرار سيئات المقربين) چه بسا اعمالي كه براي نيكان، پسنديده و براي مقرّبان، ناپسند است.(134)م

عصمت امامان

عصمت امامان

ش15) شيعيان بر اساس چه دلايلي امامان

خود را معصوم مي دانند؟ انديشمندان شيعه براي اثبات عصمت امامان از ادلّه گوناگوني بهره مي برند كه تبيين آن ها نيازمند كتابي پر حجم و مستقل است; چنان كه علامه حلّي با شرح و بسط اين دلايل، بيش از هزار نكته در اين باره فراهم نموده است.(135) با اين حال، اشاره اي كوتاه به اين ادلّه خالي از فايده نيست و زمينه جستجوهاي بيشتر و عميق تر را فراهم مي سازد

ش1) جدايي ناپذيري مقام امامت از عصمت(136)م مقام امامت _ آن گونه كه از كتاب و سنّت _ بر مي آيد در رهبري سياسي جامعه اسلامي خلاصه نمي شود، بلكه دنباله نبوّت و كامل كننده رسالت است.(137) چنين تصويري از مسأله، پيامبر و امام را كنار هم مي نشاند و دلايل عقلي عصمت را به قلمرو امامت نيز مي كشاند. با اين تفاوت كه در اين جا، به جاي ابلاغ وحي، از تبيين معارف وحياني سخن مي رود

ش2) قرآن و عصمت امام الف) آيه امامت: قرآن كريم ظالمان را شايسته مقام امامت نمي داند(138) و با توجه به آن كه در فرهنگ قرآن، هر گناهكاري ظالم خوانده مي شود،(139) چاره اي جز پذيرش عصمت امام باقي نمي ماند. اين آيه هر چند گفتگوهاي فراواني برانگيخته، اما روشني آن به اندازه اي است كه برخي از مفسران اهل سنّت را نيز به اعترافي چنين واداشته است (فيه دليلٌ علي عصمة الانبياء من الكبائر قبل البعثة و ان الفاسق لا يصلح للامامة)(140) اين آيه دليل بر آن است كه پيامبران (حتي) پيش از بعثت نيز از گناهان كبيره معصومند و فاسقان شايستگي امامت ندارند

اين مفسّر نامدار اگر پيش فرضهاي ذهني خود را كنار مي نهاد، ميان امامت و نبوّت فرقي نمي گذاشت و در بيان شرايط امام، بر عدالتِ تنها بسنده نمي كرد. زيرا در آيه مورد بحث، سخن بر سر آن است كه ظالمان شايستگي دريافت عهد الهي را ندارند. ما نيز مي پذيريم كه عهد الهي، عنواني است فراگير كه نبوت و امامت، هر دو، را در بر مي گيرد، اما چگونه اين جمله در يكي از مصاديق عهد، لزوم عصمت را نتيجه مي دهد و در مصداق ديگر آن، از حدّ اشتراط عدالت فراتر نمي رود؟ ب) آيه اولي الامر: در آيه اي ديگر، قرآن كريم همگان را به اطاعت از اولي الامر فرا مي خواند و اين گروه را در كنار پيامبر مي نشاند.(141) اين اطاعت به دليل آن كه قيد و شرطي را به همراه ندارد، اطاعتي همه جانبه و بي چون و چرا است و اين مطلب جز با عصمت اولوالامر سازگار نيست; زيرا سرسپردگيِ اين چنيني تنها در برابر كسي سزاوار است كه از كجروي و كج انديشي در امان است و نه تنها در گفتار، بلكه با رفتار خود نيز مردم را جز به آن چه رضاي خداوند است نمي خواند.(142)م فخر رازي، انديشمند و مفسّر بزرگ اهل سنّت _ كه به دليل توانايي زياد در شبهه افكني، امام المشكّكين خوانده مي شود _ دلالت آيه بر عصمت را مي پذيرد، اما منظور از اولو الامر را نخبگان امّت مي داند;(143) در حالي كه پيامبر اكرم در پاسخ به پرسشي در اين باره از امامان دوازده گانه شيعه نام مي

برد و آنان را جانشين خود و پيشواي مردم معرفي مي كند.(144)م ج) آيه تطهير: آيه تطهير از ديگر آياتي است كه به روشني، عصمت اهل بيت را مي نماياند و بر پاكي و طهارت آنان تأكيد ميورزد.(145) سخن درباره اين آيه نيز فراوان است، اما آن چه به طور گذرا مي توان گفت اين است كه بر اساس اين آيه، اراده ازلي و تخلف ناپذير الهي بر اين تعلّق گرفته است كه هر گونه «رجس» و پليدي را از اهل بيت بزدايد و آنان را پاك گرداند. اين حقيقت، با توجه به اين نكته كه قرآن كريم هر گونه آلودگي ظاهري و باطني را رجس مي شمارد،(146)م تفسيري جز عصمت بر نمي تابد

ش3) عصمت اهل بيت در روايات نبوي روايات پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، فضايل فراواني براي اهل بيت(عليهم السلام) بر مي شمارند كه برخي از آنها جز با عصمت آنان سازگار نيست. در اين قسمت از احاديثي كه تنها شيعيان روايتگر آنند در مي گذريم و به نمونه هايي از آنچه در كتب اهل سنّت آمده است، بسنده مي كنيم الف) اهل بيت، همراه و همتاي قرآن: در حديث پر آوازه ثقلين، توجّه به دو نكته انديشه حق جويان را به عصمت اهل بيت رهنمون مي گردد: يكي آن كه در اين حديث، كتاب و عترت در كنار يكديگر محور هدايت به شمار آمده اند (ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا) ديگر آن كه در اين روايات بر جدايي ناپذيري قرآن و عترت تأكيد شده است (لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض) اگر اهل بيت معصوم از گناه و خطا

نبودند، پيروي از آنان همواره موجب هدايت نمي گرديد و جدايي ناپذيري آنان از قرآن، معناي روشني نمي يافت.(147)م ب) علي بن ابي طالب، مدار و معيار حق: براي داوري ميان انسان هاي عادي، چيزي جز حق را نمي توان محور ارزيابي قرار داد، بايد ابتدا حق را شناخت تا ميزان حقانيّت اشخاص بر اساس نزديكي و دوري به اين محور سنجيده شود: (اعرف الحق تعرف اهله)(148) تنها كساني كه خود معيار حق اند و حق برگِرد آنان مي چرخد، معصومانند و امام علي(عليه السلام)به گواهي رسول خدا، از اين گروه است: (علي مع الحق و الحق مع علي)(149)(اللهم ادِر الحق مع علي حيث دار)(150)م ج) پيروي از اهل بيت، مايه رستگاري: افزون بر حديث معروف سفينه (مثل اهل بيتي مثل سفينة نوح)(151)كه اهل بيت را به كشتي نوح همانند مي كند و رستگاري ابدي را با پيروي از آنان پيوند مي زند، احاديث فراوان ديگري نيز در اين باره مي توان يافت كه روايت زير نمونه اي از آنها است «هر كس مي خواهد زندگي و مرگش همچون حيات و ممات من باشد،... ولايت علي و فرزندانش را برگزيند، زيرا آنان هرگز شما را از راه هدايت بيرون نمي برند و به گمراهي نمي كشانند.»(152)م

عصمت انسان هاي ديگر

عصمت انسان هاي ديگر

ش16) آيا مقام عصمت، به پيامبر و ائمه اختصاص دارد؟ چرا؟ در پاسخ به اين پرسش، ابتدا اين نكته را ياد آور مي شويم كه مقام عصمت، به آدميان اختصاص ندارد، بلكه فرشتگان الهي نيز از اين منزلت والا برخوردارند. در تأييد اين سخن، مي توان آيات و روايات فراواني را شاهد آورد. در اينجا،

تنها به نقل دو روايت بسنده مي كنيم الف) امير بيان، علي(عليه السلام) در خطبه معروف به اشباح، مطالب گرانقدري در باره آفرينش فرشتگان بيان نموده اند كه قسمتهايي از آن، چنين است آنان را در مقامها كه دارند، امين وحي خود ساخت و رساندن امر و نهيش را به پيامبران، به گردنِ ايشان انداخت. از دودلي و نا باوري نگاهشان داشت... نه تير ناباوري از كمانِ دودلي، ايمانِ استوارشان را نشانه ساخت، و نه سپاه بدگماني بر اردويِ ايمان آنان تاخت و نه بيماري كينه و رشك در آنان رخنه نمود... يقين به او، چنان آنان را از جز خدا بريده كه شيفته اويند تنها آنچه نزد اوست مي خواهند، و از ديگري نمي جويند... غفلت، عزم استوارشان را سست نكند، و فريبِ شهوت راه همتشان را نزند.(153)م ب) امام حسن عسكري(عليه السلام) نيز با استناد به يكي از آيات قرآن، عصمت فرشتگان را اينگونه تبيين مي نمايند فرشتگان خدا، به كمك الطاف الهي، از كفر و امور ناپسند، معصوم و در امانند. [چنانكه ]خداوند _ عزوجل _ در باره آنها مي فرمايد: «از خداوند در آنچه فرمانشان دهد، سرپيچي نمي كنند و هر چه به ايشان فرمان داده شود، انجام دهند».(154)م در ميان انسانها نيز، علاوه بر پيامبران و امامان، عصمت فاطمه زهرا(عليها السلام) با ادله فراوان قابل اثبات است. چنانكه پيامبر گرامي اسلام، در حديثي كه شيعه و سني آن را نقل كرده اند، مي فرمايد «ان الله تبارك و تعالي يغضب لغضب فاطمة و يرضي لرضاها»(155)م هما نا خداوند تبارك و تعالي به خاطر خشم فاطمه، غضب مي كند و به

سبب رضايتِ او خشنود مي گردد روشن است كه در صورتي مي توان خشم و غضب يك شخص را ملاك خشنودي و ناخشنودي خداوند دانست كه وي جز به اجراي فرمانهاي الهي نينديشد و نه تنها در عمل، بلكه در فكر و انديشه نيز معصوم باشد. اگر فاطمه زهرا(عليها السلام) حتي براي يك بار در عمر خويش، تن به گناه مي داد و يا فكر انجام آن را در سر مي پروراند، پس دست كم يك مورد يافت مي شد كه خشنودي آن حضرت به چيزي تعلق گيرد كه خداوند آن را نمي پسندد; در حالي كه در اين روايت، به صورت كلي، رضايت فاطمه(عليها السلام) محور خشنودي الهي قرار گرفته است همچنين يكي از آيات قرآن كريم(156)، به طهارت و پاكي حضرت مريم(عليها السلام) اشاره دارد. در باره اينكه خداوند، مريم(عليها السلام) را از چه چيزهايي پاك گردانيده، وجوه گوناگوني بيان شده است(157). به عقيده برخي از مفسران، سزاوارتر آن است كه آيه را داراي معناي عامّ شمرده، وي را از تمام پليديهاي حسّي، معنوي و قلبي، پاك بدانيم(158). مرحوم علامه طباطبايي نيز دلالت آيه بر عصمت مريم را با سياق آيات، سازگارتر مي دانند(159)م اين دو نمونه، نشانگر آن است كه عصمت مقامي نيست كه در انحصار انبيا و ائمه قرار داشته، دست ساير انسانها از رسيدن به آن كوتاه باشد; بلكه ديگران نيز مي توانند به برخي از مراتب عصمت، يعني عصمت از گناه، دست يابند. كم نبوده اند عالمان تقواپيشه اي كه ساليان متمادي نه تنها از حرام، بلكه از امور مكروه نيز چشم پوشيدند و حتي به خوردن و آشاميدن

خود نيز رنگ الهي دادند. اميد است كه مانيز در حد توان، از انجام گناه خود داري ورزيم و اگر نمي توانيم به آن مقام بار يابيم، دست كم در اين مسير گام برداريم آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد

عصمت حضرت زهرا(س)

عصمت حضرت زهرا(س)

ش17) عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) با چه ادلّه اي ثابت مي گردد؟ ناطقه مرا مگر روح قدس كند مدد تا كه ثناي حضرت سيده نساء كند

نفخه قدس بوي او، جذبه انس خوي او منطق او خبر ز (لاينطق عن هوي) كند

«مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ سو زانكه مس وجود را فضه او طلا كند(160)م سلام و درود خدا بر سرور زنان جهان كه تاريخ، گواه زندگيِ سرشار از معنويّت او است و آيه تطهير نشان عصمت او. براي اثبات عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) ادله گوناگوني به كار مي آيند كه در اينجا برخي از آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم ش1- آيه تطهير بخشي از آيه 33 سوره احزاب كه به آيه تطهير شهرت يافته، همواره كانون توجه انديشمندان شيعه و سني بوده و بحث هاي گوناگوني برانگيخته است. همگان بر اين باورند كه اين آيه فضيلت والايي را براي اهل بيت به اثبات مي رساند و انديشمندان شيعه، اين فضيلت را برابر با عصمت مي دانند. بر اساس اين آيه، اراده تخلّف ناپذير خداوند بر اين تعلّق گرفته است كه هرگونه پليدي را از اهل بيت بزدايد و آنان را به طور كامل پاك و پاكيزه گرداند. چنين برداشتي از آيه با بررسي واژه هاي به كار رفته در آن، همچون

اراده، رجس، اذهاب و تطهير تأييد مي گردد و جاي ترديدي براي حق جويان باقي نمي گذارد. جاي آن نيست كه در اين نوشتار كوتاه، به تفصيل درباره چگونگي دلالت آيه بر عصمت اهل بيت سخن برانيم و عمق واژه هاي به كار رفته در آن را بكاويم. از اين رو، به بيان روايتي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) كه در كتب اهل سنّت نقل گرديده است، بسنده مي كنيم. بر اساس اين روايت، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پس از قرائت آيه تطهير فرمودند (فأنا و اهل بيتي مطهرون من الذنوب)(161) «پس من و اهل بيتم از گناه پيراسته ايم».بي ترديد، فاطمه زهرا(عليها السلام) جزو اهل بيت پيامبر است و اگر در بيان فضيلت او دليل ديگري نمي داشتيم، همين آيه كافي بود كه او را در صدر زنان عالَم بنشاند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با شيوه هايي به يادماندني، اهل بيت را به همگان معرفي نموده و راهِ هرگونه توجيهي را بسته است. بر اساس روايات فراواني كه به حديث كساء شهرت يافته اند، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پارچه اي را بر روي خود و علي و فاطمه و فرزندانشان، حسن و حسين انداخته، جمله (اللهم هؤلاء اهل بيتي) را براي آيندگان به يادگار گذاشتند و در پاسخ به ام سلمه - كه يكي از شايسته ترين همسران پيامبر بود و پيوستن به اصحاب كساء را درخواست مي نمود - فرمودند «رحمت خدا بر تو باد. تو همواره به راه خير و رستگاري بوده اي و چقدر من از تو راضي ام! ليكن اين فضيلت ويژه من و اين چند

نفر است»(162)م پيامبر گرامي براي آنكه وظيفه خويش را در تبيين آيات الهي به گونه شايسته اي بجاي آورند، به اين مقدار نيز بسنده نكرده، با به كارگيري شيوه اي فراموش نشدني و در مدت زماني نسبتاً طولاني، آن هم به صورت هر روزه، به معرفي اهل بيت پرداختند. در روايتي از ابن عباس در اين باره آمده است «رسول خدا تا نُه ماه، روزي پنج مرتبه، هنگام فرارسيدن وقت نماز به در خانه علي بن ابي طالب مي آمدند و مي فرمودند درود و رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد. خداوند اراده نموده تا هرگونه پليدي را از شما اهل بيت دور گرداند و به طور كامل و شايسته پاكتان سازد. وقت نماز است، آماده شويد. رحمت خدا بر شما باد»(163)م ش2- روايات مربوط به عصمت اهل بيت(عليهم السلام)م علاوه بر آيه تطهير، رواياتي كه شيعه و سني از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) گزارش نموده اند، فضايلي براي اهل بيت برمي شمرد كه جز با عصمت آنان سازگار نيست، چنانكه در حديث معروف ثقلين آمده است(164)م (انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي، ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا ابداً، لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض)(165) «من در ميان شما دو چيز گران بها باقي مي گذارم: كتاب خدا و عترتم. تا وقتي كه به آن دو تمسك كنيد، گمراه نخواهيد شد. هيچگاه اين دو از يكديگر جدا نمي شوند، تا آنگاه كه بر سر حوض (كوثر) بر من وارد گردند»م اگر اهل بيت پيامبر معصوم از گناه و خطا نبودند، پيروي از آنان همواره موجب هدايت نمي گرديد

و جدايي ناپذيري آنان از قرآن، معناي روشني نمي يافت ش3- روايات مخصوص به عصمت حضرت زهرا(عليها السلام)م در اينجا نيز از روايات فراواني مي توان بهره برد، اما تنها به يكي از آنها كه محدّثين شيعه و سنّي روايت نموده اند، بسنده مي كنيم (ان الله - تبارك و تعالي - يغضب لغضب فاطمة و يرضي لرضاها)(166) «همانا خداوند - تبارك و تعالي - با غضب فاطمه غضبناك و با رضايت او خشنود مي شود»م نكته درخور توجه در اين روايت آن است كه رضايت و نارضايتي فاطمه زهرا(عليها السلام) محور خشنودي و ناخشنودي خداوند خوانده شده است. و اين حقيقت، جز عصمت همه جانبه آن حضرت، تفسير ديگري برنمي تابد. خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمي گردد و هيچگاه به گناه و سرپيچي از فرمانش رضايت نمي دهد. اگر حضرت زهرا(عليها السلام) به گناه دست مي زد و يا حتّي فكر انجام آن را در سر مي پروراند، به چيزي خشنود گرديده بود كه خدا از آن خشنود نيست، در حالي كه در اين روايت، رضايت الهي پيوندي ناگسستني با خشنودي فاطمه(عليها السلام) يافته است اعتراف ضمني يكي از دانشمندان اهل سنت را پايان بخش اين قسمت مي سازيم. آلوسي - يكي از پرآوازه ترين مفسران اهل سنت - در تفسير آيه 42 سوره آل عمران، از يكسو حضرت مريم(عليها السلام) را معصوم از گناه شمرده، از تمامي پليدي هاي حسّي، معنوي و قلبي پاك مي داند و از سوي ديگر، بر ديدگاه كساني كه وي را سرور تمامي زنان جهان، از آغاز تا انجام مي شمارند، مي تازد و با اقامه

شواهد گوناگوني چنين نتيجه مي گيرد كه اين ويژگي شايسته فاطمه زهرا(عليها السلام) است.(167) پرواضح است كه جمع ميان اين دو سخن، جز با پذيرش عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) سازگار نيست

آيه تطهير

آيه تطهير

ش18) آيا در آيه شريفه تطهير، (ليذهب عنكم الرجس) به معناي دفع است يا رفع ؟ اگر اذهاب رجس از اهل بيت(عليهم السلام) را به معناي دفع بگيريم، پس تطهير معنا ندارد. و اگر به معناي رفع باشد، طهارت ذاتي آنها را اثبات نمي كند آيه شريفه تطهير(168) كه به تصريح همگان، فضيلت والايي را براي اهل بيت(عليهم السلام) به اثبات مي رساند،(169)در كتاب هاي تفسيري و كلامي از زواياي گوناگون بررسي گرديده و تك تك واژه هاي آن، مورد موشكافي هاي دقيق قرار گرفته است. با اين همه، چه بسا كساني كه اين آيه را دليل بر عصمت اهل بيت نمي دانند، بر دو تعبير «اذهاب» و «تطهير» انگشت نهاده، بر اين نكته پاي فشارند كه پاك ساختن از پليدي ها(تطهير) و از بين بردن آلودگي ها (اذهاب رجس) نه تنها گواه بر عصمت اهل بيت نيست، بلكه نشانگر آن است كه آنان نيز همچون ديگران، از آلوده شدن به گناه ايمني ندارند; زيرا اذهاب و تطهير در مورد «رفعِ» پليديهاي موجود به كار مي روند، نه «دفعِ» آنچه كه هنوز تحقق نيافته است آنچه اين شبهه را قوت مي بخشد، كاربرد رايج اين دو واژه و معادل هايشان در زبان هاي ديگر است كه غالباً براي رفع ناپاكي هاي موجود به كار مي روند، چنانكه شاعر مي گويد بس كه آلوده عصيان شده دل تا محشر دامنش را نتوان داد

به زمزم تطهير اما بررسي بيشتر، بر اين پندار خط بطلان مي كشد و اين واقعيت را پيش چشم مي نهد كه دامنه كاربرد اين دو واژه، فراتر از رفع آلودگي موجود بوده، دفع پليدي هاي تحقق نيافته را نيز در بر مي گيرد ابتدا سخن را با واژه اذهاب آغاز مي كنيم. شيخ مفيد(رحمه الله) براي توضيح معناي اين كلمه از يكي از مترادفات آن كمك مي گيرد كه در قالب دعا چنين به كار مي رود: «خداوند هر گونه ناگواري را از شما دور گرداند!» روشن است كه مقصود گوينده تنها برطرف شدن گرفتاري هاي موجود نيست، بلكه مي خواهد كه از آغاز، گَرد بلا بر گِرد او ننشيند.(170) نحوه كاربرد اين واژه در روايات نيز، شاهدي گويا بر مدعا است. چنانكه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: (من اطعم اخاه حلاوة اذهب الله عنه مرارة الموت)(171) «هر كس كام برادر مؤمن خود را شيرين سازد، خداوند تلخي مرگ را از وي دور گرداند». پُر واضح است كه منظور از اين سخن، آن نيست كه ابتدا تلخي مرگ را به وي مي چشاند و سپس آن را برطرف مي سازد، بلكه مقصود اين است كه از ابتدا، مرگ براي چنين شخصي گوارا خواهد بود وضعيّت واژه «تطهير» از اين نيز روشن تر است(172) زيرا مشتقات اين كلمه در قرآن كريم كاربرد فراواني دارد و نگاهي گذرا به آنها، بر آنچه گفته شد مهر تأييد مي زند. در اين ميان، ما به بيان دو آيه بسنده مي كنيم(173) و در تفسير آنها تنها از كتب اهل سنّت بهره مي گيريم تا گمان نرود

كه مفسران شيعه، خواسته يا ناخواسته، اين واژه را همه جا به گونه اي معنا نموده اند كه در آيه تطهير به كارشان آيد 1- در سوره واقعه، در وصف «كتاب مكنون» الهي چنين مي خوانيم: (لايمسّه الاّ المطهرون)(174). يكي از احتمالاتي كه غالب مفسران اهل سنت به آن اشاره كرده اند اين است كه منظور از «مطهرون»، فرشتگان الهي است كه از آغاز آفرينش از وسوسه هاي شيطاني و يا آلودگي به طبيعت جسماني، پاك و منزّه بوده اند.(175)م 2- در سوره مدّثّر، پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) چنين مورد خطاب قرار مي گيرد: (وثيابك فطهِّر)(176)م مفسران براي اين آيه نيز معاني گوناگوني بر شمرده اند كه از جمله آنها اين است كه مقصود از لباس، همين لباس ظاهري است و منظور از تطهير يا اين است كه پيامبر و ديگر مسلمانان بايد لباس آلوده به نجاست را شستشو دهند (رفع) و يا آنكه برخلاف شيوه رايج در دوران جاهليّت، لباس هاي خود را كوتاه نموده، بر زمين نكشانند تا آلوده به نجاست نگردد(177)(دفع)م اين مفسرين عرب زبان در تفسيرهاي خود بر احاديثي اعتماد نموده اند كه زبان مادريِ غالب راويان آنها نيز عربي بوده است و هيچكدام از آنها استفاده از واژه تطهير در مورد دفع آلودگي هاي تحقق نيافته را ناسازگار با شهود زباني خود نمي ديده اند، اما متأسفانه برخي از آنها وقتي كه به آيه معروف تطهير رسيده اند، همه سخنان خود و مفسران ديگر را از ياد برده و بر اين نكته پافشاري كرده اند كه نمي توان واژه تطهير را درباره كسي كه پيوسته پالوده از گناه

و خطا بوده است، به كار گرفت!(178)م

امام علي(ع) و اعتراف به خطا

امام علي(ع) و اعتراف به خطا

ش19) اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه مي فرمايد: (فانّي لست في نفسي بفوق ان اخطيء) اين چگونه با عصمت ائمه(عليهم السلام) سازگار است؟ پيش از آنكه به پاسخ بپردازيم، ترجمه قسمتي از خطبه مورد پرسش را زينت بخش گفتار خويش مي سازيم با من چنان كه با سركشان گويند سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند از من كناره مجوييد و با ظاهر آرايي آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد... پس، از گفتن حق يا راي زدن در عدالت باز مايستيد، كه من از پيش خود نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر اينكه خدا مرا در اين كار كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است.(179)م براي دستيابي به پاسخ اين پرسش، توجه به چند نكته ضروري است ش1) براي آن كه از هرگونه پيش داوري در امان بمانيم و حقيقت انديشه امام علي(عليه السلام) را دريابيم، بايد به همه سخنان پيشوايان ديني يكجا نظر اندازيم و گفتارهاي متشابه را در پرتو محكمات تفسير نماييم. در اينجا از ميان روايات فراواني كه در خوان گسترده معارف اهل بيت يافت مي شود،(180) تنها به ترجمه روايتي از اميرمؤمنان علي(عليه السلام)م بسنده مي كنيم كه در آن، امام را از هرگونه لغزشي در امان مي خواند و روي گرداني مردم از معصومين را موجب شگفتي مي داند امام از تمامي گناهان معصوم است... در بيان حكم الهي لغزشي ندارد و در پاسخ به خطا نمي رود و از

سهو و فراموشي به دور است... (شگفتا كه مردم) از اينان _ كه خداوند اطاعت از آنان را واجب نموده و از لغزش و فراموشي در امانند _ روي برتافتند و احكام الهي را از اهلش فرا نگرفتند.(181)م ش2) عصمت از خطا رابطه اي جدايي ناپذير با علم معصومان دارد.(182) اميرمؤمنان، به گفته خود، راه هاي آسماني را بهتر از راه هاي زميني مي شناسد(183) و از آغاز و انجام كار هر كس مي تواند گزارش دهد: «به خدا اگر خواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا رود و سرانجام كارهاي او چه بود، توانم. ليكن ترسم كه درباره من به راه غلوّ رويد و مرا بر رسول خدا(عليه السلام) تفضيل نهيد».(184) كسي كه گستره دانشش چنين است، چگونه نمي تواند راه برون شوي از خطا بيابد؟ ش3) آنچه در بررسي فراز ياد شده، رهزن انديشه برخي از نويسندگان(185) قرار گرفته، ناديده انگاشتن قيدهايي است كه در آن به كار رفته است. امام علي(عليه السلام) از يك سو با بهره گيري از قيد «في نفسي» بر اين نكته انگشت مي گذارند كه هيچ كس بدون دستگيري هاي الهي گريزي از خطا ندارد. و از سوي ديگر با جمله «مگر آنكه خدا مرا در اين كار كفايت كند» همين نكته را با صراحت بيشتري بيان داشته، پديده عصمت را برخاسته از توفيق الهي مي شمارند.(186)م نكته در خور توجه آن است كه عصمت، به معناي بي نيازي از تأييدات الهي نيست. چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «گر تو

را استوار نمي داشتيم، قطعاً نزديك بود كمي به سوي آنان متمايل شوي».(187) و نيز از زبان حضرت يوسف اين سخن را گزارش مي دهد كه اگر رحمت پروردگار نباشد، از چنگال نفسِ بدفرما نتوان رست: (و ما ابرّيء نفسي ان النفس لامّارة بالسوء الا ما رحم ربّي)(188) به طور كلي، پيشوايان دين همواره كمالات ويژه خود را برخاسته از توفيق الهي مي شمارند; چنان كه انبياء در برابر مردمي كه بشر بودن آنان را بر نمي تافتند و برخورداري از وحي را در خور انسان نمي دانستند، بر فضل و عنايات خدا تكيه زده، مي گفتند (ان نحن الا بشر مثلكم ولكن الله يمّن عَلي من يشاء من عباده)(189)م ما جز بشري مثل شما نيستيم، ولي خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منّت مي نهد

نقش شيعه در رواج انديشه عصمت

نقش شيعه در رواج انديشه عصمت

ش20) شيعيان تا چه اندازه در پيدايش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟ انديشه عصمت، بيش از هر چيز، ريشه در كتاب و سنّت دارد. قرآن كريم براي بيان پاكي و طهارت انبيا و اولياء هر چند واژه عصمت را به كار نگرفته، اما با تعبيرهاي گوناگون بر اين حقيقت تأكيد ورزيده است. براي مثال، از ديدگاه قرآن كريم پيامبران الهي به مقام «مخلَصين» بار يافته اند(190) و اينان كساني اند كه شيطان راهي براي گمراهي آنان ندارد قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَاُغوينَّهُم اَجْمَعينَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُم الُمخلَصين(191)م گفت (سوگند) به عزّت تو كه همگي آنان را گمراه خواهم ساخت، مگر از ميان آنان، آن بندگانت را كه اخلاص يافته اند سيره عملي پيامبر و احاديث آن حضرت نيز جايي براي

ترديد در درستي و اصالت اين باور باقي نمي گذارد. چنان كه انديشمند بزرگ اهل سنّت، جلال الدين سيوطي، در تفسير آيه 33 سوره احزاب، اين روايت را از پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) گزارش مي كند: (فَاَنا و اهل بيتي مطهّرون من الذنوب)(192) «من و اهل بيتم از گناه پيراسته ايم»م امامان معصوم _ كه بر اساس احاديث فراوان، همتاي قرآن و مفسّر واقعي آن خوانده شده اند _ در ترويج اين اعتقاد كوشيده و به پرسش ها و شبهات مربوط به آن، پاسخ گفته اند. متأسفانه، برخي از خاور شناسان و نيز روشنفكران اهل سنّت با ناديده گرفتن پيشينه تاريخي اين مسأله و چشم فرو بستن از ده ها آيه و روايت، اين شبهه را در انداخته اند كه شيعيان به منظور بالا بردن مقام امامان خويش، انديشه عصمت را ساخته و به ترويج آن پرداخته اند.(193) اين گروه وقتي با اين حقيقت روبرو مي گردند كه انديشمندان سنّي نيز از دير باز از عصمت پيامبران جانبداري نموده و نوشته هاي فراواني در اين باره به يادگار گذاشته اند، آنان را نيز سيراب شده از همين آبشخور به شمار آورده، مي گويند هر چند به طور كلّي معتقدات شيعه از نظر اهل سنّت مردود بوده است، تشيّع نفوذي قوي در بخش هايي از افكار و اعمال اهل سنّت داشته است... سنّيان عقيده به نور الهي و معصوميّت امام را اتخاذ كرده و نه فقط علي، بلكه مولاي علي، حضرت محمد(عليه السلام) را مشمول آن نموده(اند).(194)م همچنين، برخي از نويسندگاني كه در جرگه شيعيانند و خواستار باز نگري در انديشه عصمت معصومان، متكلمان

شيعه را به بزرگ نمايي اين مقام متّهم مي سازند و در تحليلي مشابه با گروه پيشين مي گويند در قضيه عصمت، اعتقاد متكلمان شيعه روي هم رفته، خيلي بيش از ديگران اغراق آلود بوده است. شايد براي اينكه بتوانند از اين قِبَل در كنار انبيا، از ائمه مذهب خود نيز سيمايي مافوق بشري و اسطوره اي تصوير بكنند.(195)م سخنان ياد شده از آنجا كه بيشتر به بافته هاي ذهني مي ماند تا يافته هاي عيني، چندان نياز به پاسخگويي ندارد. با اين همه، چند نكته را در نقد آن، يادآور مي شويم ش1) چنانكه گذشت، خاستگاه اصلي انديشه عصمت آيات قرآن كريم و روايات پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) است و دست كم برخي از مراتب آن، با دليل عقلي نيز اثبات مي گردد; از اين رو، چنين ريشه يابي هايي از واقع بيني به دور است ش2) دفاع اهل بيت از عصمت پيامبران كمتر از عصمت امامان نبوده است، چنانكه امام رضا(عليه السلام) در مجلس مأمون به گونه اي گسترده به پرسش هاي مربوط به عصمت انبيا پاسخ گفته و در دفاع از پاكي و طهارت آنان كوشيده است.(196)م پرداختن به عصمت امام نيز پس از مسلّم انگاشتن عصمت پيامبران صورت گرفته است; يعني اينگونه روايات در پي آنند كه همان عصمتي را كه همگان درباره انبيا پذيرفته اند، براي ائمه اهل بيت نيز به اثبات برسانند.(197)م ش3) پيروي اهل سنّت از شيعيان بسيار دور از ذهن و ناسازگار با واقعيت هاي تاريخي است. چگونه مي توان گفت «سنّيان عقيده به نور الهي و معصوميت امام را اتخاذ كرده و نه فقط علي،

بلكه مولاي علي، حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) را مشمول آن نموده(اند)»؟ اين سخن به خوبي نمايانگر سستي و بي پايگي چنين تحليل هايي است، زيرا اولا: اهل سنّت، جز شمار اندكي از آنان، همچون برخي از معتزليان،(198) علي(عليه السلام) را معصوم نمي دانند. ثانياً: اگر اعتقاد به عصمت بدعتي در دين به شمار مي رفت، سنيّان آن را دستاويزي محكم براي مبارزه با شيعه قرار مي دادند و از اين فرصت استثنايي بيشترين بهره را مي بردند، نه اينكه خود از آنان دنباله روي نمايند ش4) تلاش بسياري از انديشمندان سنّي در دفاع از عصمت پيامبران، كمتر از كوشش شيعيان نبوده است، چنان كه فخر رازي (604_544 ه_ ق)، افزون بر نگارش كتاب «عصمة الانبياء»، در جاي جاي تفسير گسترده و پر حجم خود بر قرآن كريم، چنان از اين باور بنيادي جانبداري نموده كه شگفتي برخي از نويسندگان معاصر(199) و تأسّف بعضي ديگر از آنها(200) را بر انگيخته است. نه تنها اين انديشمند قرن پنجم هجري، بلكه حتّي مسلمانان قرن اول نيز سخناني در اين باره به جا گذاشته اند; چنان كه خليفه اول در خطبه مربوط به آغاز خلافت خود مي گويد (ان رسول الّله(صلي الله عليه وآله) خَرَج من الدنيا و ليس احدٌ يُطالبه بضربة سَوط فَما فوقها و كان معصوماً من الخطأ).(201)م رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در حالي از دنيا رحلت فرمود كه وامدار هيچكس نبود و حتّي ضربه اي تازيانه به ناحق بر كسي ننواخته و معصوم از خطا بود

م__ن___اب___ع و م_آخ_ذ

م__ن___اب___ع و م_آخ_ذ

الف) فارسي ش1_ «آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء» مهدي بازرگان، كيان، (شماره 28، آذر،

دي و بهمن 1373 ش) ص 61_46 ش2_ آموزش عقايد، محمد تقي مصباح يزدي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، هشتم، 1373 ش ش3_ اسرار الحكم، ملا هادي سبزواري، تهران، كتابفروشي اسلاميه، دوم، 1351، ش ش4_ اسلام، بررسي تاريخي، هيلتون گيب، ترجمه منوچهر اميري، تهران، انتشارت علمي و فرهنگي، 1367 ش ش5_ اسلام شناسي، علي مير فطروس، فرانسه و كانادا، انتشارات فرهنگ، يازدهم، 1989 م ش6_ الهيات مسيحي، هنري تيسن، ترجمه ميكائيليان، بي جا، انتشارات حيات ابدي، بي تا ش7_ امامت و رهبري، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، دهم، 1368 ش ش8_ امام شناسي، محمد حسين طهراني، تهران، حكمت، 1415 ق ش9_ انيس الموحدين، ملا مهدي نراقي، بي جا، بي نا، بي تا ش10_ اوصاف الاشراف، خواجه نصير الدين طوسي، تهران، انتشارات كتابخانه طهران، 1306 ش ش11_ بازخواني قصه خلقت، حسن يوسفي اشكوري، تهران: قلم، 1376، ش ش12_ بررسي مسائل كلي امامت، ابراهيم اميني، قم: دار التبليغ، دوم، بي تا ش13_ بسط تجربه ديني، عبدالكريم سروش، كيان، شماره 39، آذر و دي 1376 ش، ص 11_4 ش14_ پرسش ها و پاسخ هاي مذهبي، ناصر مكارم شيرازي و جعفر سبحاني، قم، انتشارات نسل جوان، 1352 ش ش15_ پژوهش هايي درباره قرآن و وحي، صبحي صالح، ترجمه محمد مجتهد شبستري، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي سوم، 1373 ش ش16_ پژوهشي در عصمت معصومان(عليهم السلام)، احمد حسين شريفي و حسن يوسفيان، قم و تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377 ش ش17_ پلوراليسم ديني، ميزگرد، محمد مجتهد شبستري و ديگران، كيان، شماره 28، آذر، دي و بهمن 1373 ش، ص 25_3 ش18_ پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي و ديگران، قم، هدف،

دوم، 1410 ق ش19_ تاريخ شخصيت و صفات پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، عباس صفائي، قم، دنيا، 1379 ق ش20_ تجربه ديني; وين پراودفوت، ترجمه عباس يزداني، قم: مؤسسه طه، 1377 ش ش21_ تحقيقي در دين يهود; جلال الدين آشتياني، بي جا: دفتر نگارش دوم، 1368 ش ش22_ تصوف و تشيّع، هاشم معروف الحسني، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1369 ش ش23_ تفسيرالميزان; علامه طباطبايي، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم: دفتر انتشارات اسلامي، بي تا ش24_ تفسير موضوعي قرآن كريم; عبدالله جوادي آملي، ج 9 (سيره علمي و عملي حضرت رسول اكرم)، قم: اسراء، 1374 ش ش25_ تنزيه انبيا از آدم تا خاتم; محمدهادي معرفت، قم: نبوغ، 1374 ش ش26_ جهان مذهبي; رابرت وير، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374 ش ش27_ دين و جامعه; مقصود فراستخواه، تهران: شركت سهامي انتشار، 1377 ش ش28_ ديوان اشعار; محمدحسين غروي اصفهاني، تهران: دارالكتب الاسلامية، 1338 ش ش29_ راه سعادت; (اثبات نبوت); ابوالحسن شعراني، تهران: كتابفروشي صدوق، سوم، 1363 ش ش30_ راهنماشناسي; محمدتقي مصباح يزدي، تهران، اميركبير، 1375 ش ش31_ رساله دين شناخت; احمدنراقي، تهران: طرح نو، 1378 ش ش32_ صحيفه علويه لمولانا الامام علي بن ابي طالب(عليه السلام); گردآوري و ترجمه سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران انتشارات اسلامي، چهارم 1377 ش ش33_ عقل و اعتقاد ديني; مايكل پترسون و ديگران، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران: طرح نو، دوم، 1377 ش ش34_ علم امام; محمدحسين مظفر، ترجمه علي شيرواني، تهران: الزهراء، بي تا ش35_ علم و دين; ايان باربور، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1362 ش ش36_ فربه تر

از ايدئولوژي، عبدالكريم سروش، تهران: صراط، 1373 ش ش37_ فلسفه دين، ال گيلرنورمن، ترجمه حميدرضا آيت اللهي، تهران: حكمت، 1375 ش ش38_ فلسفه وحي و نبوت; محمد ري شهري، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1366 ش ش39_ كلام مسيحي; توماس ميشل، ترجمه حسين توفيقي، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377 ش ش40_ كليات سعدي، تهران اميركبير، هشتم، 1369 ش ش41_ گنجينه اي از تلمود; كهن راب، ترجمه امير فريدون گرگاني، بي جا، بي تا ش42_ گوهر مراد; عبدالرزق لاهيجي، تصحيح زين العابدين قرباني، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372 ش ش43_ مثنوي معني; جلال الدين مولوي، تهران: نگاه و علم، پنجم 1373 ش ش44_ «مدرنيسم و وحي» محمد مجتهد شبستري، كيان، شماره 29 (اسفند 74 و فرودرين 75) ص 19 _ 18 ش45_ ممّدالهمم در شرح فصول الحكم; حسن حسن زاده آملي، تهران: وزارت و ارشاد اسلامي، 1378 ش ش46_ منتهي الامال; شيخ عباس قمي، بي جا: بي نا، بي تا ش47_ منشور جاويد; جعفر سبحاني، قم: مؤسسة المنار، 1417 ق ش48_ نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چهارم، 1372 ش ش49_ ولايت فقيه; عبدالله جوادي آملي، تهران: رجاء، دوم، 1368 ش ش50_ هرمنوتيك، كتاب و سنت; محمد مجتهد شبستري، تهران طرح نو، 1375 ش ب) عربي ش51_ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات; محمدبن الحسن الحرّالعاملي، قم: المطبعة العلمية، 1404 ق ش52_ الاحتجاج; احمد بن علي الطبرسي، بيروت: مؤسسة الاعلي للمطبوعات، الثانية، 1410 ق ش53_ الاديان الحيّة، اديب صعب، بيروت: دارالنهار للنشر، الثانية، 1995 ش54_ الارشاد; الشيخ المفيد، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، الثالثة، 1399 ق ش55_

ارشاد الطالبين الي نهج المترسدين; الفاضل المقداد السيوري، قم: مكتبة آية الله المرعشي، 1405ق ش56_ اسد الغابة في معرفة الصحابة; عز الدين ابن الثير الجزري، بيروت: دارالفكر، 1409 ق ش57_ الاصابة في تمييز الصحابة; احمد بن حجر العسقلاني، بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا ش58_ اضواء علي السنة المحمدية; محمود ابوريه، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، الخامسة، بي تا ش59_ اظهار العقيدة السنيه بشرح العقيدة الطحاوية; عبدالله الهروي، بيروت: دارالمشاريع، الثانية، 1416 ق ش60_ الالفين في امامة امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام; العلامة الحلي، تعليق حسن اعلمي، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، الثالثة، 1402 ق ش61_ الالهيات; جعفر سبحاني، قم: المركز العالمي للدراسات الاسلامية، الثالثة، 1412 ق ش62_ الامامة و الولاية في القران الكريم; جمعي از نويسندگان، قم: مطبعة الخيام، 1399 ق ش63_ انوار الملكوت في شرح الياقوت; العلامة الحلي، تعليق محمد نجفي، تهران: دانشگاه تهران، 1338 ق ش64_ بحار الانوار; محمد باقر المجلسي، بيروت: دار احياء التراث العربي، الثانية، 1403 ق ش65_ البداية و النهاية; اسماعيل ابن كثير، بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا ش66_ تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوك); محمد بن جرير الطبري، مصر: مطبعة الكبري الاميريّه، 1328 ق ش67_ تاريخ بغداد; احمد الخطيب البغدادي، قاهرة: مطبعة السعادة، 1349 ق ش68_ التعرف لمذهب اهل التصرف; ابو بكر محمد الكلابادي، قاهرة: المكتبة الازهرية للتراث، الثالثة، 1412 ق ش69_ تفسير البيضاوي; عبدالله بن عمر البيضاوي، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1410 ق ش70_ تفسير القمي; علي بن ابراهيم القمي، قم: انتشارات كتابفروشي علامه، بي تا ش71_ التفسير الكبير; فخر الدين الرازي، بيروت: دار الكتب العلمية، 1411 ق ش72_ تفسير نور الثقلين; عبد

علي العروسي الحويزي، قم: المطبعة العلمية، بي تا ش73_ تلخيص الشافي; الشيخ الطوسي، تعليق سيد حسين بحر العلوم، نجف: مطبعة الآداب، الثانية، 1383 ق ش74_ تلخيص المحصل; نصير الدين الطوسي، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل، 1359 ش ش75_ تنزيه الانبياء; السيد المرتضي علم الهدي، بي جا، بي نا، بي تا ش76_ الجامع الصحيح (سنن الترمذي); محمد بن عيسي الترمذي، قاهرة: دار الحديث، بي تا ش77_ الجواهر الكلامية في العقيدة الاسلامية; طاهرة الجزائري، قاهرة: دار الفكر العربي، 1995 م ش78_ خصائص امير المؤمنين; احمد بن شعيب النسائي، قاهرة: مطبعة التقدم، 1348 ق ش79_ الدار المنثور في التفسير بالمأثور; جلال الدين السيوطي، بيروت: محمد امين دمج، بي تا ش80_ دلائل الصدق; محمد حسن المظفر، قاهرة: دار المعلم، الرابعة، 1398 ق ش81_ ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي; احمد المحب الطبري، قاهرة: مكتبة القدسي، 1356 ق ش82_ الرسالة القسيريّه في علم التصوف; عبدالكريم بن هوازن قسيري، بيروت، دار الكتاب العربي، بي تا ش83_ روح المعاني; السيد محمود الالوسي، بيروت: دار احياء التراث العربي، الرابعة، 1405 ق ش84_ السنن الكبري; احمد بن الحسين البيهقي، بيروت: دار المعرفة، بي تا ش85_ السيرة الحلبية; علي بن برهان الدين الحلبي، بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا ش86_ السيرة النبوية; اسماعيل بن كثير، بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا ش87_ شرح الشفا للقاضي عياض; الملا علي القاري، دمشق: مؤسسة دار العلوم لخدمة الكتاب الاسلامي، بي تا ش88_ شرح المقاصد; سعدالدين التفتازاني، قم: منشورات الشريف الرضي، 1409 ق ش89_ شرح نهج البلاغة; ابن ابي الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت: دار احياء التراث العربي، الثانية، 1387 ق ش90_ شرح

نهج البلاغه; ابن ميثم البحراني، بي جا: مؤسسة النصر، 1384 ق ش91_ صحيح مسلم; مسلم بن الحجاج القسيري، مصر: مؤسسة عز الدين، 1407 ق ش92_ الصحيح من سيرة النبي الاعظم (ص); جعفر مرتضي العاملي، قم: جامعه مدرسين، الثانية، 1402 ق ش93_ الصراط المستقيم الي مستحق التقديم; علي بن يونس العاملي النباطي، بي جا: المكتبة المرتضوية، 1384 ق ش94_ الصواعق المحرقة في الرد علي اهل البدع و الزندقة; احمد ابن حجر المكي، قاهرة: مكتبة القاهرة الثانية، 1358 ق ش95_ ضحي الاسلام; احمد امين، بيروت: دار الكتاب العربي، العاشرة، بي تا ش96_ الطبقات الكبري; محمد ابن سعد، بيروت: دار بيروت، 1405 ق ش97_ العصمة; كمال الحيدري، تحرير محمد قاضي، قم: مؤسسة النهار، 1417 ق ش98_ «عصمة الانبياء عند المذاهب الاسلامية» يعقوب الجعفري، رسالة التقريب، العدد الثاني (محرم الحرام 1414 ق)، ص 143 _ 132 ش99_ عقائد الامامية; محمد رضا المظفر، تهران: مكتبة نينوي الحديثة، بي تا ش100_ عقيدة الشيعة; دوايت م. رونلدسن، بيروت: مؤسسة الهنيد، الثانية، 1410 ق ش101_ عيون اخبار الرضا; الشيخ الصدوق، نجف: المطبعة الحيدرية، 1390 ق ش102_ الغدير; عبدالحسين الاميني، تهران: دار الكتب الاسلامية، الثانية، 1366 ش ش103_ قاموس الرجال; محمد تقي التستري، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، الثانية، 1414 ق ش104_ قواعد المرام في علم الكلام; ابن ميثم البحراني، قم: مكتبة آية الله المرعشي، 1398 ق ش105_ الكافي; محمد بن يعقوب الكليني، تهران: دار الكتب الاسلامية، الخامسة، 1363 ش ش106_ الكشاف; محمود الزمخشري، بيروت: دار الكتاب العربي، الثالثة، 1407 ق ش107_ كشف الغمة في معرفة الائمة; علي بن عيسي الاربلي، بيروت: دار الكتب الاسلامي، 1410 ق ش108_ كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد; العلامة

الحلي، قم: النشر الاسلامي، الرابعة، 1413 ق ش109_ كنز العمال; علي بن حسام الدين المتقي الهندي، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1409 ق ش110_ مجمع البحرين; فخر الدين الطريحي، تحقيق احمد الحسيني، بيروت: مؤسسة الوفاء، الثانية، 1403 ق ش111_ مجمع البيان ; الفضل بن الحسن الطبرسي، تهران: ناصر خسرو، الثانية، بي تا ش112_ مجمع الزوائد و منبع الفوائد; علي بن ابي بكر الهيثمي، بيروت: دار الكتاب، الثانية، 1967 م ش113_ المستدرك علي الصحيحين; الحاكم النيسابوري، بيروت: دار الكتب العلمية، بي تا ش114_ مسند احمد بن حنبل، بي جا: بي نا، بي تا ش115_ مصنفات الشيخ المفيد، ج 4، 5 و 6، قم: المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، 1413 ق ش116_ معاني الاخبار; الشيخ الصدوق، تصحيح علي الكبر الغفاري، قم: انتشارات اسلامي، 1361 ش ش117_ مفاهيم القران; جعفر السبحاني، بيروت: دار الاضواء، الثانية، 1406 ق ش118_ مقارنة الاديان; احمد شلبي، ج3 (الاسلام)، مصر: مكتبة النهضة المصريّة، الثامنة، 1989 م ش119_ مقارنة الاديان، بحوث و دراسات; محمد الشرقاوي، قاهرة: دار الهداية، 1406 ق ش120_ مقالات الاسلاميين; علي بن اسماعيل الاشعري، بي جا، دار الحداثة، الثانية، 1405 ق ش121_ مقاييس اللغة; احمد بن فارس، بيروت: دار الاسلامية، 1990 م ش122_ الملل و النحل; محمد بن عبدالكريم الشهرستاني، قم: الرضي، الثالثة، 1367 ش ش123_ من العقيدة الي النورة; حسن حنفي، بيروت: دار التنوير، 1989 م ش124_ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه; حبيب الله الهاشمي الخوئي، تهران: مكتبة الاسلامية، 1383 ق ش125_ المواقف; عضد الدين الايجي، بيروت: عالم الكتب، بي تا ش126_ موسوعة الامام علي بن ابي طالب; محمد الريشهري، قم: دار الحديث، 1421 ق ش127_ ميزان الاعتدال; محمد بن احمد

الذهبي، بي جا: دار الفكر العربي، بي تا ش128_ ميزان الحكمة; محمدريشهري، تهران: مكتب الاعلام الاسلامي، الثالثة، 1370 ش ش129_ الميزان في تفسير القران; محمد حسين الطباطبائي، قم: جامعه مدرسين، بي تا ش130_ الميزان في مقارنة الاديان; محمد عزت الطهطاوي، بيروت: الدار الشامية، 1413 ق ش131_ نهج الحق في كشف الصدق; العلامة الحلي، قم: دار الهجرة، 1407 ق ش132_ الهدي الي دين المصطفي; محمد جواد البلاغي، قم: دار الكتب الاسلامية، بي تا ش133_ ينابيع المودّة; سليمان بن ابراهيم البلخي القندوزي، اسلامبول: مطبعة اختر، 1301 ق

ج) انگليسي 481-281 pp ,4V ,malsI fo aideapolcycnE ehT ,gnuledaM .W ; "amsI" ehT ,ttocS drahciR yb hcnerF morf .snarT ,itawanA segroeG ; "hamsI" -.664-464 pp ,7V ,noigileR fo aidepolcycnE ,noigileR fo aidepolcycnE ehT ,ikaJ yelnatS ; "noigileR dna ecneicS" -.331-121 pp ,31V

پاورقي ها

پاورقي ها ش1- قرآن كريم، سوره هود: 43 (ترجمه الهي قمشه اي)م

ش2- مائده: 67

ش3- ميزان الحكمة، ج 6، ص 342

ش4- همان، ص 343

ش5- ر.ك: مقاييس اللغة، ج 4، ص 331، و بحارالانوار، ج 17، ص 94

ش6- بحارالانوار، ج 25، ص 201، و ينابيع المودة، ب 77، ص 445

ش7- موسوعة الامام علي بن ابي طالب، ج 2، ص 248

ش8- ر.ك: عصمة الانبيا (رسالة التقريب، العدد الثاني) ص 133

ش9- ر.ك: پژوهشي در عصمت معصومان، ص 114_109 و 160_157 و 207_196 و 306_285

ش10- الدر المنثور، ج 5، ص 199

ش11- برخي از نويسندگان از آن جا كه نتوانسته اند راهي براي جمع ميان اختياري بودن عصمت و دليل برتري معصومان بيابند، بهتر آن ديده اند كه اصل اين فضيلت را

انكار كنند. بر اساس اين ديدگاه «اگر پيامبر معصوم باشد، در كارهايي كه انجام مي دهد يا از آن ها دست مي كشد، امتيازي بر ديگران نخواهد داشت، اما زندگي غير معصومانه پيامبر، شأن و منزلت او را بالا مي برد و نشانه اين است كه در جهاد اكبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پيروي كرده است». ر.ك: مقارنة الاديان، ج 3، ص 126

ش12- مثنوي معنوي، دفتر سوم، ابيات 9_3287

ش13- راهنماشناسي، ص 128_115. براي آشنايي با تبيين هاي ديگري از اختياري بودن عصمت، ر.ك: تلخيص المحصّل، ص 369; ارشاد الطالبين، ص 302_301; كشف المراد، ص 365; الالهيات، ج 3، ص 162_159; الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج 3، ص 302_297; امام شناسي، ج 1، ص 80; امامت و رهبري، ص 175_174; تنزيه انبيا از آدم تا خاتم، ص 21_19; گوهر مراد، ص 379; انيس الموحدين، ب 3، ف 2، و فلسفه وحي و نبوت، ص 219_218

ش14- براي نمونه، ر.ك: پرسش ها و پاسخ هاي مذهبي، ج 1، ص 169_165; راهنماشناسي، ص 121 و امام شناسي، ج 1، ص 114

ش15- پژوهشي در عصمت معصومان، ص 68_66; همچنين ر.ك: بحارالانور، ج 17، ص 94; مصنفات الشيخ المفيد، ج 5 (تصحيح الاعتقاد) ص 129_128 و مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 301

ش16- بحارالانوار، ج 10، ص 170

17- بازخواني قصه خلقت، ص 112_110

ش18- ضحي الاسلام، ج 3، ص 230_229. ر.ك: من العقيدة الي الثورة، ج 4، ص 191_187

ش19- ر.ك: پژوهشي در عصمت معصومان، ص 42_35

ش20- ر.ك:

الهيات، ج 3، ص 162_159; امامت و رهبري، ص 175_174 و امام شناسي، ج 1، ص 80

ش21- ابراهيم: 11 (ترجمه فولادوند)م

ش22- مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات 271_263

ش23- الصراط المستقيم، ج1، ص 116 و بررسي مسائل كلي امامت، ص 174_172

ش24- تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 9، سيره علمي و عملي حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)، ص 23_22

ش25- اسلام شناسي، ص 25_24

ش26- براي مطالعه بيشتر در اين باره، ر.ك: پژوهشي در عصمت معصومان، ص 90_ 88

ش27- همان، ص 274_273

ش28- ر.ك: الرسالة القشيرية، ص 114 و تصوف و تشيع، ص 123

ش29- تحقيقي در دين يهود، ص 329

ش30- الاديان الحية، ص 140

ش31- جهان مذهبي، ج 2، ص 624_623

ش32- گنجينه اي از تلمرد، ص 139

ش33- الميزان في مقارنة الاديان، ص 33

ش34- براي آشنايي با برخي از اين نسبت هاي ناروا، ر.ك: الميزان في مقارنة الاديان، ص 36_33 و مقارنة الاديان، بحوث و دراسات، ص 219_194

ش35- گنجينه اي از تلمود، ص 140

ش36- الهيات مسيحي، ص 205

ش37- ر.ك: كلام مسيحي، ص 69_66

ش38- به مجموعه كتاب هاي مقدس مسيحيّت _ كه انجيل هاي چهارگانه، تنها بخش كوچكي از آن را تشكيل مي دهد _ عهد جديد مي گويند، در برابر عهد قديم كه در بر دارنده كتب مقدس يهوديت است. البته مسيحيان، عهد قديم را نيز بخشي از كتاب مقدّس خويش مي دانند

ش39 »noigileR dna ecneicS« .221-121 PP ,31V ,noigileR fo aidepolcycnE ehT ni ,

ش40- پژوهشي در عصمت معصومان، ص 76_73 و ص 275_271

ش41- مقارنة الاديان، ج 3 (الاسلام) ص 126

ش42- دين و جامعه، ص 489

ش43- همان، ص 487

ش44- در واقع، چنين تحليل هايي در راستاي سخنان كساني است كه مي گويند: «اگر به فرض يك حكومت ديني از همه جهت تمام و كمال به دست مؤمنانِ مخلص ناب تشكيل شد، آنچه نبايد اين حكومت و دولت دست به آن بزند و دخالتي بنمايد، دين و ايمان و اخلاق مردم است.» (آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء، كيان، ش 28، ص 57). اين در حالي است كه اميرالمؤمنين، اصلاح امور ديني مردم را مهمترين هدف حكومت اسلامي مي خواند و انگيزه خويش از به دست گرفتن زمام قدرت را چنين مي داند «خدايا تو مي داني آن چه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنياي ناچيز، خواستن زيادت. بلكه مي خواستيم نشانه هاي دين را به جايي كه بود بنشانيم و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم، تا بندگان ستمديده ات را ايمني فراهم آيد و حدود ضايع مانده ات اجرا گردد.» (نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، خطبه 131، ص 129)م

ش45- ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد، ج 5، (تصحيح الاعتقاد)، ص 129_128. الالهيات، ج 3، ص 177_176 و پژوهشي در عصمت معصومان، ص 68_66

ش46- ر.ك: الكافي، ج 1، ص 201

ش47- نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، نامه 45، ص 317

ش48- ر.ك: تجربه ديني، ص 9

ش49- براي آشنايي بيشتر با مقصود از تجربه ديني، ر.ك: عقل و اعتقاد ديني، ص 66_35; رساله دين شناخت، ص 87_43 و تجربه ديني، ص 254_243

ش50- تجربه ديني، ص 10

ش51- ميزگرد «پلوراليسم ديني» كيان، ش 28، ص 13

ش52-

همان، ص 4

ش53- علم و دين، ص 269. همچنين ر.ك: هرمنوتيك، كتاب و سنت، ص 200

ش54- همين نويسنده در گام هاي بعدي از مؤمنان مي خواهد كه پا جاي پاي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بگذارند و با ادامه دادن تجربه پيامبران بر غنا و فربهي دين بيفزايند: «اين دين يك ديالوگ تدريجي زمين و آسمان و عين يك تجربه پيامبرانه طولاني تاريخي بود. مسلمين تا وقتي زنده و پويا هستند كه اين تجربه را... ادامه دهند و كمال حداقلي را به سوي كمال حداكثري پيش برند... امروز دوران مأموريت نبوي پايان يافته است، اما مجال براي بسط تجربه نبوي باز است» (بسط تجربه نبوي، كيان، ش 39، ص 10)م

ش55- فربه تر از ايدئولوژي، ص 78_77

ش56- ر.ك: پژوهشي در عصمت معصومان، ص 149_146

ش57- خطا پذيري تجربه ديني، مورد تأكيد بسياري از نويسندگان غربي قرار گرفته است و برخي از آنان به صراحت وحي را نيز خارج از اين چارچوب ندانسته اند (علاوه بر منابع پيشين: ر.ك: فلسفه دين، گيسلر، ج 1، ص 92.) با اين حال برخي بدون اين كه راهي براي نجات وحي از اين گرداب نشان دهند، تجربه ديني پيامبر را معياري براي سنجش تجارب ديني ديگران خوانده اند (ر.ك: «مدرنيسم و وحي»، كيان، ش 29، ص 18)م

ش58- ر.ك: «مدرنيسم و وحي» همان

ش59- هرمونتيك، كتاب و سنت، ص 200

ش60- بحارالانوار، ج 18، ص 262. همچنين ر.ك: ج 11، ص 56

ش61- ر.ك: الملل و النحل، ج 1، ص 110، شرح المقاصد، ج 4، ص 50، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 7، ص 9،

بحارالانوار، ج 11، ص 89

ش62- نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، خطبه 94، ص 87

ش63- ر.ك: بحارالانوار، ج 18، ص 281_271، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج 1، ص 158، راه سعادت، ص 16، تنزيه انبياء، ص 118_116

ش64- براي آشنايي با اين آيات و تفسير صحيح آن ها، ر.ك: پژوهشي در عصمت معصومان، ص 179_176

ش65

281p ,4V ,malsI fo aideapolcycnE ehT ,amsI -

ش66- ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد، ج 5، تصحيح الاعتقاد، ص 139; تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 729 و التفسير الكبير، ج 13، ص 33

ش67- الملل و النحل، ج 2، ص 248

ش68- ر.ك: صحيفه علويه، ص 342 و 503 و بحارالانوار، ج 10، ص 45

ش69- ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 94، 96، 214

ش70- همان، خطبه 192، ص 222

ش71- شرح الشفاء، ج 2، ص 208، همچنين، ر.ك: السيرة النبوية، ابن كثير، ج 1، ص 245

ش72- شرح الشفاء، ج 2، ص 209

ش73- بحارالانوار، ج 18، ص 272

ش74- شرح الشفاء، ج 2، ص 201

ش75- ر.ك: عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 162_153; تنزيه الانبياء و تنزيه انبياء از آدم تا خاتم

ش76- المواقف، ص 361; الميزان، ج 1، ص 138_137 و پژوهشي در عصمت معصومان، ص 188_187

ش77- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 161_160; تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 57_56; مجمع البيان، ج 10_9، ص 143_142 و الميزان، ج 18، ص 254_253

ش78- فتح: 2_1

ش79- ر.ك: مجمع البحرين، ج 3، ص 252، ماده جور

ش80- ر.ك: عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 161; بحارالانوار، ج 17، ص 71 و تفسير القمي، ج 2،

ص 251

ش81- يونس: 94

ش82- الهدي الي دين المصطفي، ج 1، ص 168 و آموزش عقايد، ج 2_1، ص 257

ش83- توبه: 43 (ترجمه فولادوند)م

ش84- بحارالانوار، ج 17، ص 46 و الميزان، ج 9، ص 258

ش85- توبه: 47

ش86- ر.ك: الكشاف، ج 2، ص 274; تفسير البيضاوي، ج 2، ص 186_185 و

.564p ,7V ,noigileR fo aideapolcycnE ehT ,amsI

ش87- اين سخن مشهور در برخي از منابع، از احاديث نبوي به شمار آمده است. ر.ك: كشف الغمه، ج 3، ص 45

ش88- ر.ك: الاحتجاج، ج 2_1، ص 249

ش89- الكافي، ج1، ص202. براي آشنايي با برخي ديگر از روايات، ر.ك: بحار الانوار، ج10، ص 439; ج17، ص 108; ج36، ص 244; ج65، ص 389; و ج 99، ص 150

ش90- بسياري از نويسندگان، اين داستان را دستاويزي براي انكار عصمت پيامبر _ دست كم در امور عادي _ قرار داده اند براي نمونه، ر.ك: اضواء علي السنة المحمديّة، ص 44_43 و پژوهش هايي درباره قرآن و وحي، ص 46_45

ش91- دين و جامعه، ص 491_490

ش92- پژوهشي در عصمت معصومان، ص 239_234

ش93- ر.ك: شرح الشفاء، ج 2، ص 212_211; الامامة و الولاية في القرآن الكريم، ص 224_223; الميزان، ج 18، ص 194_192 عقائد الامامية، ص 69_67; مصنفات الشيخ المفيد، ج 4، اوائل المقالات، ص 67; علم امام، پيام قرآن، ج 7، ص 253_249 و منشورجاويد، ج 8، ص 418_309

ش94- ر.ك: بحار الانوار، ج 26، ص 111، و الكافي، ج 1، ص 252

ش95- مثنوي معنوي، دفتر سوم، ابيات 3387 _ 3385

ش96- درباره اهداف پيامبر از مشورت با اصحاب، ر.ك:

الصحيح من سيرة النبي الاعظم «ص»، ج 3، ص 176_175 و ج 4، ص175_172 و تاريخ شخصيت و صفات پيغمبر اكرم، ج 2، ص 165

ش97- دلائل الصدق، ج 1، ص 671_670

ش98- گفتني است كه برخي از مفسران، همه پيامبران را «اولوا العزم» دانسته، آيه اي را كه اين واژه در آن به كار رفته است (احقاف: 35) نيز بيانگر همين معنا مي شمارند (ر. ك: التفسير الكبير، ج 28، ص 31). روشن است كه بر اين اساس، آيه ياد شده به كار مقصود ما نمي آيد

ش99- اسرا: 55، همچنين ر.ك: بقره: 253

ش100- براي نمونه، ر.ك: بحارالانوار، ج 5، ص 236 و ج 36، ص 223

ش101- همان، ج 25، ص 361 و ج 36، ص 144

ش102- همان، ج 25، ص 363

ش103- همان، و ر.ك: ج 26، ص 16

ش104- اين سخن مشهور، در برخي از منابع از احاديث نبوي به شمار آمده است. ر.ك: كشف الغمه، ج 3، ص 64

ش105- ر.ك: بحارالانوار، ج 46، ص 57

ش106- الكافي، ج 1، ص 175 _ 174 (ك الحجة، ب طبقات الانبياء، ح 1)م

ش107- در سند اين روايت، شخصي به نام سهيل بن زياد واسطي قرار گرفته است، كه به گفته برخي از رجال شناسان، به احاديث او چندان نمي توان اعتماد نمود. ر.ك: قاموس الرجال، ج 5، ص 369

ش108- مفاهيم القرآن، ج 4، ص 361

ش109- الارشاد، ص 78; البداية و النهاية، ج 4، ص 416 و الملل و النحل، ج 1، ص 29

ش110

2»amsI« 281p , 4V , malsI fO aidepolcycnE ehT nI ,

ش111- پژوهشي

در عصمت معصومان، ص 83_77

ش112- الصحيح من سيرة النبي الاعظم(ص)، ج3، ص 175

ش113- مقارنة الاديان، ج 3، ص 123

ش114- كليات سعدي، قصايد فارسي، ص 701

ش115- الطبقات الكبري، ج4، ص 380_379

ش116- السيرة الحلبية، ج 3، ص 19

ش117- تاريخ الطبري، ج 2، ص 634

ش118- ر.ك: پژوهشي در عصمت معصومان، ص 190_188

ش119- قرآن كريم، سوره مريم: 30 و 12

ش120- امام جواد(ع) در هفت يا نه سالگي،، امام هادي(ع) در هشت يا نه سالگي و امام زمان (عج) درچهار يا پنج سالگي به امامت رسيدند. ر.ك: منتهي الامال، ج 2، ص 424_364

ش121- فلسفه وحي و نبوت، ص 220

ش122- ر.ك: آموزش عقايد، ج 2 _ 1، ص 238

ش123- الميزان، ج 1، ص 137_ 136 و ج 14، ص 222 _ 219; الالهيات، ج 3، ص 530و راهنماشناسي، ص 177 _ 175

ش124- براي نمونه، ر.ك: شرح نهج البلاغه; ابن ابي الحديد، ج7، ص 13-12; الكشاف، ج3، ص 94; التفسير الكبير، ج 3، ص 14 _ 5; روح المعاني، ج1، ص 215; مجمع البيان، ج7، ص 55. التعرف لمذهب اهل التصوف، ص 85 _ 84; اظهار العقيدة السنية، ص 55 و الجواهر الكلامية في العقيدة الاسلامية، ص 57

ش125- بحارالانوار، ج 10، ص 44

ش126- همان، ص 45

ش127- مثنوي معنوي، دفتر پنجم، بيت 9

ش128- دين و جامعه، ص 489_488

ش129- ر.ك: بحارالانوار، ج 60، ص 319

ش130- قرآن كريم، سوره اسراء: 74_73 (ترجمه فولادوند)م

ش131- براي آشنايي بيشتر با تفسير آيه ر.ك: الميزان، ج 13، ص 173; الصحيح من سيرة النبي الاعظم(صلي الله عليه وآله)، ج 2،

ص 71_70 و تنزيه انبياء، ص 206

ش132- كشف الغمه، ج 3، ص 45_42

ش133- انديشمندان شيعه با بياناتي گوناگون به شرح اين نكته پرداخته اند، براي نمونه، ر.ك: بحارالانوار، ج 25، ص 211_209; الميزان، ج 6، ص 366; آموزش عقايد، ج 2_1، ص 254_253; بررسي مسائل كلي امامت، ص 230_229; پژوهشي در عصمت معصومان، ص 187_184 و 332_330; اوصاف الاشراف، ص 21_16 و اسرار الحكم، ج 1، ص 405

ش134- كشف الغمه، ج 3، ص 45

ش135- ر.ك: الالفين في امامة اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السلام)م

ش136- ر.ك: انوار الملكوت في شرح الياقوت، ص 206_204; قواعد المرام، ص 179_177; كشف المراد، ص 365_364; نهج الحق، ص 158_157; ارشاد الطالبيين، ص 336_333; تنزيه الانبياء، ص 9_8; عقائد الاماميه، ص 67; معاني الاخبار، ص 134_133 تلخيص الشافي، ج 1، ص 201_194و امام شناسي، ج 1، ص 9

ش137- الالهيات، ج 4، ص 45_26; امامت و رهبري، ص 52_51 و پژوهشي در عصمت معصومان، ص 285_280

ش138- ر.ك: بقره: 124

ش139- العصمة، ص 27_25; الالهيات، ج 4، ص 121; الميزان، ج 1، ص 276; امامت و رهبري، ص 168 و بررسي مسائل كلي امامت، ص 47_46

ش140- تفسير البيضاوي، ج 1، ص 139

ش141- نساء: 59

ش142- الميزان، ج 4، ص 401_387 و ولايت فقيه، ص 72

ش143- التفسير الكبير، ج 10، ص 116

ش144- ر.ك: اثبات الهداة، ج 1، ص 501 و ر.ك: ينابيع المودة، ص 495_494

ش145- ر.ك: الميزان، ج 16، ص 313_309; العصمة، ص 82_69 و 247_157 و منشور جاويد، ج 5، ص 320_282

ش146- ر.ك: الالهيات، ج 4، ص 129_128 و روح

المعاني، ج 22، ص 12

ش147- الغدير، ج 3، ص 298_297; راهنماشناسي، ص 377_376; امامت و رهبري، ص 76_75 و بررسي مسائل كلي امامت، ص 228_227

ش148- بحارالانوار، ج 40، ص 126

ش149- تاريخ بغداد، ج 14، ص 321

ش150- سنن الترمذي (الجامع الصحيح) ج 5، ص 633 (كتاب المناقب، باب 20) و المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 135

ش151- المستدرك، ج 3، ص 163; كنز العمّال، ج 12، ص 94 و الصواق المحرقة، ص 186

ش152- كنز العمال، ج 11، ص 612_611، ح 32960

ش153- نهج البلاغه، خطبه 91، ترجمه سيد جعفر شهيدي

ش154- بحارالانوار، ج 56، ص 321

ش155- برخي از منابع اهل سنت، كه اين حديث را نقل كرده اند، عبارتند از: كنزالعمال، ج 12، ص 111; المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 167; الصواعق المحرقة، ص 175; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203; الاصابة، ج 4، ص 378 واسدالغابة، ج 6، ص 224

ش156- آل عمران: 42

ش157- براي نمونه، ر.ك: مجمع البيان، ج 1_2، ص 746_745 و الكشاف، ج 1، ص 362

ش158- روح المعاني، ج 3، ص 137

ش159- الميزان، ج 3، ص 205 (ترجمه فارسي، ص 295)م

ش160. ديوان محمد حسين غروي اصفهاني، ص 40_39

ش161- الدرالمنثور، ج 5، ص 199

ش162. بحارالانوار، ج 10، ص 141، همچنين ر.ك: الدر المنثور، ج 5، ص 198

ش163. الدر المنثور، ج 5، ص 199

ش164. علاوه بر حديث ثقلين، احاديث معروفي همچون حديث سفينه (مثل اهل بيتي مثل سفينة نوح) و حديث امان (اهل بيتي امان لامتي) نيز به روشني بر مقصود دلالت مي كنند. براي آگاهي از منابع

اين دو روايت و چگونگي دلالت آن ها بر عصمت اهل بيت، ر.ك: پژوهشي در عصمت معصومان، ص 328_325

ش165. برخي از منابع اهل سنت كه با عبارت كم و بيش متفاوت اين حديث را نقل نموده اند، عبارتند از

مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 366; سنن بيهقي، ج 2، ص 148; كنز العمال، ج 1، ص 189_185; المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 118; خصائص اميرالمؤمنين، ص 21; تاريخ بغداد، ج 8، ص 442; صحيح مسلم، ج 5، ص 26 (كتاب فضائل الصحابة); الدر المنثور، ج 6، ص 7 (ذيل آيه مودّت) و سنن ترمذي، ج 5، ص 662 (كتاب المناقب)م

ش166. كنزالعمال، ج 12، ص 111. همچنين، ر.ك: المستدرك، ج 3، ص 167; الصواعق المحرقه، ص 175; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203; ذخاير العقبي، ص 39; الاصابة، ج 4، ص 378; اسد الغابة، ج 6، ص 224 و ميزان الاعتدال، ج 3، ص 206

ش167. روح المعاني، ج 3، ص 138_137

ش168- احزاب/33

ش169_ چنانكه آلوسي، مفسر بزرگ اهل سنت (متوفاي 1270 ه_ ق)، پس از تلاش بسيار براي اثبات اين مطلب كه عصمت اهل بيت(عليهم السلام)را نمي توان از آيه تطهير برداشت نمود، مي گويد: «اين، همه آن چيزي است كه درباره اين آيه شريفه - كه فضيلت بزرگي را براي اهل بيت اثبات مي كند - مي توان گفت» ر.ك: روح المعاني، ج 22، ص 19

ش170. مصنفات الشيخ المفيد، ج 6، (المسائل العكبريه)، ص 27. همچنين ر.ك: منشور جاويد، ج 5، ص 293

ش171. بحارالانوار، ج 72، ص 456. همچنين ر.ك: ج 18، ص 16، ج 23،

ص 116، ج 47، ص 133 و ج 63، ص 397

ش172. گويا در اين سؤال اين نكته مسلّم انگاشته شده كه تطهير تنها در مورد رفع آلودگي موجود به كار مي رود و بر اين اساس اگر اذهاب به معناي دفع باشد، با آن تنافي خواهد داشت. اما نوشتار حاضر نشان مي دهد كه موارد كاربرد هيچكدام از اين دو واژه، به دفع ناپاكي هاي موجود اختصاص ندارد

ش173. برخي از آيات ديگري كه به روشني، ادعاي ما را به اثبات مي رسانند، عبارتند از: بقره / 25، عبس / 14 و بيّنه / 2

ش174. واقعه / 79

ش175. براي نمونه، ر.ك: تفسير البيضاوي، ج 4، ص 239 - 238; الدر المنثور، ج 6، ص 161; التفسير الكبير، ج 29، ص 170 و روح المعاني، ج 27، ص 133

ش176. مدّثّر / 4

ش177. تفسير البيضاوي، ص 343 و التفسير الكبير، ج 30، ص 169

ش178. روح المعاني، ج 22، ص 17

ش179- نهج البلاغه (ترجمه شهيدي) خطبه 216، ص 250 (با اندكي تصرف در ترجمه)م

ش180- براي نمونه، ر.ك: بحارالانوار، ج 36، ص 244; ج 65، ص 389; ج 99، ص 150 و 178 و الكافي، ج 1، ص 203_202

ش181- بحارالانوار، ج 17، ص 109_108

ش182- پژوهشي در عصمت معصومان، ص 239_234

ش183- نهج البلاغه، خطبه 189، ص 206 همچنين، ر.ك: خطبه 93، ص 85

ش184- همان، خطبه 175، ص 181

ش185- ر.ك: بازخواني قصه خلقت، ص 115_114

ش186- ر.ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 11، ص 108_107; شرح نهج البلاغه، ابن ميثم البحراني، ج 4، ص 48 و

منهاج البراعة، ج 14، ص 158

ش187- اسراء: 74 (ترجمه فولادوند)م

ش188- يوسف: 53

ش189- ابراهيم: 11

ش190- ص: 46; مريم: 51 و يوسف: 24

ش191- ص: 83_82 (ترجمه خرمشاهي)م

ش192- الدر المنثور، ج 5، ص 199 و ر.ك: ينابيع المودة، ب 77، ص 445

ش193- ر.ك: ضحي الاسلام، ج 3، ص 234; من العقيدة الي الثورة، ج 4، ص 192 و عقيدة الشيعه، ص 328

ش194- اسلام، بررسي تاريخي، ص 143

ش195- دين و جامعه، ص 499

ش196- ر.ك: عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 162_153

ش197- پژوهشي در عصمت معصومان، ص 242

ش198- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 6، ص 377_376

ش199- ر.ك: پژوهشي هايي درباره قرآن و وحي، ص 41

ش200- ر.ك: دين و جامعه، ص 485

ش201- بحارالانوار، ج 10، ص 439 و ر.ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 17، ص 159

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109