ازدواج موقت در اسلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : عسكري مرتضي 1293 - 1386.

عنوان قراردادي : الزواج الموقت في الاسلام . فارسي

عنوان و نام پديدآور : ازدواج موقت در اسلام مرتضي عسكري مترجم محمدجواد كرمي

مشخصات نشر : [تهران : مجمع علمي اسلامي 1377.

مشخصات ظاهري : 104 ص

فروست : بر گستره كتاب و سنت 9.

شابك : 1000 ريال 964-5841-52-6 :

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع : متعه

موضوع : زناشويي (اسلام)

شناسه افزوده : كرمي محمدجواد، 1332 -، مترجم

شناسه افزوده : مجمع علمي اسلامي

رده بندي كنگره : BP189/4 /ع 5ز9041 1377

رده بندي ديويي : 297/36

شماره كتابشناسي ملي : م 77-7330

بسم الله الرحمن الرحيم

فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضه و لا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضه ان الله كان عليما حكيما

و زنانى را كه به عقد موقت خود در آورديد ، پاداش و مهريه واجب آنها را بپردازيد ، و اگر بعد از مهريه واجب ، بر چيزى توافق كرديد ، بر شما باكى نيست كه خداوند عليم و حكيم است . نساء / 24

ازدواج موقت در اسلام

از عمربن خطاب متواتراً خبر داده اند كه او گفته است :

مُتْعَتانِ كانَتا على عَهدِ رَسول اللَّه و أنَا أَنهى عَنْهُما و أُعاقِبُ عَليهما : مُتْعه الحجِّ و مُتعه النِّساء ؛

در زمان رسول خدا ( ص ) دو گونه متعه [بهره بردن حلال] جارى بود كه من اكنون آنها را ممنوع كرده و بر انجام آنها كيفر مى دهم : متعه حج و متعه نساء[1] .

بحث « متعه حج » را قبلاً در كتاب معالم المدرستين آورده و چگونگى اجتهاد خليفه عمر در نهى از آن را بيان داشته ايم . در اين بحث ، « متعه نساء » و علت منع آن از سوى عمر را بررسى كرده و چگونگى اجتهاد خليفه در آن را ، بيان مى داريم .

1 . متعه نساء يا ازدواج موقت در مصادر مكتب خلفا

در تفسير قرطبى گويد : « علماى گذشته و حال اتفاق دارند كه متعه ، ازدواج ( موقت ) ى است كه ارث ندارد ، و جدايى اش بدون طلاق و در پايانِ مدت تعيين شده است . »

ابن عطيّه گويد : « متعه [ازدواج موقت] آن است كه مرد ، زن را با حضور دو شاهد و اجازه سرپرست او ، براى مدتى معين ، به زوجيت بگيرد . با اين شرط كه از يكديگر ارث نبرده ، و مرد ، مهريه مورد توافقشان را به او بپردازد . و چون مدت تعيين شده فرا رسد ، حقى از مرد بر زن نيست مگر آنكه بايد تا وقوع عادت ماهانه و پاك شدن رحم ، عده نگه دارد - زيرا فرزند [احتمالى] بدون شك [به آن دو] ملحق مى گردد - و پس

از نگهدارى عده و يقين به عدم باردارى ، ازدواج او با مرد ديگر جايز است[2] . »

در صحيح بخارى از رسول خدا ( ص ) روايت كند كه :

أيُّّما رَجلٍ و إمْرَأه تَوافقا فَعِشْرَه ما بَينهما ثَلاثَ لَيالٍ ، فَإنْ أحبّا أن يَتَزايدا أو يَتَتارَكا ؛

هر مرد و زنى [بر ازدواج موقت] توافق كردند ، زندگى موقت آن دو تا سه شب ادامه مى يابد . پس از آن اگر دوست داشتند ، بر آن افزوده يا از هم جدا مى شوند[3] .

در مصنّف ابن ابى شيبه از جابر روايت كند كه گفت : « هرگاه مدت تعيين شده پايان يابد و بخواهند دوباره از سرگيرند ، بايد مهريه ديگرى به زن بپردازد . »

از او پرسيدند : « عده زن چه قدر است ؟ » جواب داد : « به مقدار يك حيض [عادت ماهانه] كه بايد براى شوهر خود نگه دارد[4] . »

در تفسير قرطبى از ابن عباس روايت كند كه گفت : « عده زن به مقدار يك حيض [عادت ماهانه] است . و نيز گفت : از يكديگر ارث نمى برند . [5] «

در تفسير طبرى از سدى ، آيه را چنين روايت كند : « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى - فَآتُوهُنَّ . . . »

گويد : « اين متعه چنين است كه ، مرد و زن براى مدتى معين با حضور دو شاهد و با اجازه سرپرست زن ، ازدواج مى كنند ، و چون مدت پايان گيرد ، مرد را بر زن حقى نيست و زن آزاد است و تنها بايد رحم خود را

پاك سازد [عده نگه دارد] ، و از يكديگر ارث نمى برند[6] . »

زمخشرى در تفسير كشاف گويد : گفته شده : « اين آيه : [فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ . . . ]درباره متعه [ازدواج موقت] سه روزه نازل شده و حكم آن تا زمانى كه خداوند مكه را به روى رسول خود ( ص ) گشود [فتح مكه] باقى بود و سپس « نسخ » گرديد ، و آن چنين بود كه : مرد زن را براى مدتى معلوم ، يك شب ، دو شب ، يا يك هفته با دادن جامه يا چيز ديگرى [مهريه] به عقد خود درمى آورد و كام خود را از او گرفته و آزادش مى گذارد . نامش را از آن رو « متعه » [بهره ورى] گويند كه ، مرد از زن كام گرفته يا زن از مرد « مهريه » مى گيرد[7] . »

آنچه گذشت ، تعريف « متعه نساء » يا « ازدواج موقت » در مصادر مكتب خلفا بود . تعريف آن در « فقه اماميه » چنان است كه مى آيد :

2 . ازدواج موقت در فقه اماميه

متعه نساء يا « ازدواج موقت » آن است كه : زن ، شخصاً يا به وسيله وكيل خويش ، خود را براى مدتى معلوم با مهريه تعيين شده به ازدواج مردى درآورد كه مانع شرعى ازدواج با او نداشته باشد - مانع شرعى مانند : خويشاوندى نسبى يا سببى يا شيرى يا عدّه يا شوهر داشتن - و هنگامى كه مدت معلوم پايان پذيرد ، يا شوهر ، مابقى مدت را به زن ببخشد ، از مرد جدا مى

شود ، و اگر دخول و زناشويى انجام گرفته باشد ، زن بايد به مقدار دوبار قاعدگى [عادت ماهانه] عدّه نگه دارد ، و اگر از كسانى است كه عادت ماهانه و قاعدگى ندارد ، و به سن يائسگى نرسيده ، بايد چهل و پنج روز صبر كند ، اما اگر دخول انجام نگرفته ، مانند زن مطلَّقه پيش از دخول است و لازم نيست عدّه نگه دارد .

فرزند ازدواج موقت ، در همه احكام شرعى ، حكم فرزند ازدواج دائم را دارد . [8]

3 . ازدواج موقت در كتاب خدا

خداوند سبحان مى فرمايد :

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَه وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَه إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيما[9] ؛

و زنانى را كه از آنان كام جستيد ، مهريه واجب آنها را بپردازيد ، و اگر بعد از مهريه معين ، برچيزى توافق كرديد ، بر شما باكى نيست كه خداوند عليم و حكيم است .

تفسير آيه در روايات مكتب خلفا

1 . عبد الرزاق در مصنّف خود از عطا روايت كند كه گفت : « ابن عباس اين آيه را اين چنين قرائت و تفسير كرده است : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى - فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُن . . . [10] ؛ و زنانى را كه - براى مدت معلوم - از آنان كام جستيد ، مهريه واجب آنها را بپردازيد . »

2 . در تفسير طبرى از حبيب بن ابى ثابت روايت كند كه گفت : « ابن عباس « مُصْحَف » ى به من داد و گفت : اين قرآن بر پايه قرائت [و تفسير] اُبىّ است .

گويد : تفسير اين آيه در آن مصحف چنين بود : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى . . . ؛ و زنانى را كه - براى مدت معلوم و تعيين شده - از آنان كام جستيد[11] . . . »

3 . و نيز ، در تفسير طبرى از ابى نضره با دو طريق روايت كند كه گفت :

« از ابن عباس درباره « متعه نساء » پرسيدم ، گفت : مگر سوره نساء را نخوانده اى ؟ گفتم : چرا ، گفت : آيه فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى - را در آن نخوانده اى ؟ گفتم : اگر آن را بدين گونه خوانده و فراگرفته بودم ، از شما نمى پرسيدم . گفت : [همان كه گفتم] همان گونه است . »

4 . و نيز ، از ابى نضره روايت كنند كه گفت : « اين آيه را بر ابن عباس قرائت كردم فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ ابن عباس گفت : - الى أجل مسمى - براى مدت معلوم . »

گويد : « گفتم : من آن را اينگونه نخوانده و نمى دانم . گفت : به خدا سوگند كه خداوند آن را اينگونه نازل فرموده است و اين را سه بار تكرار كرد . »

توضيح روايت

سخن ابن عباس كه گويد : « اينگونه نازل فرموده » : يعنى ، مقصود خداوند از نزول آيه ، نزول اين معنى و بيان حكم « متعه نساء » بوده . آرى ، در لفظ قرآنى ، جمله « الى اجل مسمى » نيامده ولى خداوند با وحى غير قرآنى ،

رسول خود را از اين حكم آگاه كرده و آن حضرت آن را براى صحابه بيان فرموده و كسانى همچون ابى بن كعب و ابن عباس در مصاحف خود ، در ذيل اين آيه ، نوشته و براى امثال اين راوى و ديگر كسانى كه بر اثر تحريم عمر ، در اين حكم دچار ترديد شده بودند ، بيان كرده و بر آن تأكيد مى كردند .

5 . از عمير و ابى اسحاق روايت كنند كه ابن عباس آيه را چنين قرائت و تفسير كرده است : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى . . . ؛ و زنانى را كه - براى مدت معلوم و تعيين شده - . . . »

6 . از مجاهد روايت كنند كه گفت : فما استمتعتم به منهن يعنى نكاح متعه [ازدواج موقت] .

7 . از عمرو بن مرّه روايت كنند كه از سعيد بن جبير شنيده است آيه را چنين قرائت [و تفسير] كرده است : « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى - . . . »

8 . قتاده گويد : آيه در قرائت [و تفسير] ابىّ بن كعب بدين گونه است : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى . . .

9 . از شعبه بن حكم روايت كنند كه گفت : پرسيدم آيا اين آيه منسوخ شده است ؟ گفت : خير[12] .

10 . در احكام القرآن جصّاص نيز ، روايت ابى نضره و ابى ثابت از ابن عباس و حديث قرائت ابىّ بن كعب آمده است[13] .

11 . بيهقى در سنن كبراى خود از محمد بن كعب روايت

كند كه ابن عباس گفت : « متعه [ازدواج موقت] » از ابتداى اسلام بوده و مسلمانان اين آيه را بدين گونه قرائت [و تفسير] مى كردند : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى - . . . [14]

12 . نووى در شرح بر صحيح مسلم گويد : آيه در قرائت [و تفسير] ابن مسعود چنين است : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ - . . . [15]

13 . زمخشرى در تفسيرش گويد : از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : « اين آيه از آيات محكم است . » يعنى نسخ نشده ، و خود او هميشه آيه را چنين قرائت [و تفسير] مى كرد : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى . . . [16]

14 . قرطبى گويد : جمهور علما گويند : مراد از اين آيه ، نكاح متعه [ازدواج موقت]ى است كه در صدر اسلام بوده است . و ابن عباس و ابى بن كعب و ابن جبير آيه را اينگونه قرائت [و تفسير] كرده اند : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى - فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُن ؛ و زنانى را كه - براى مدت معين و تعيين شده - [عقد كرده و] از آنان كام جستيد ، مهريه آنها را بپردازيد . [17]

15 . در تفسير ابن اثير آمده است : ابن عباس و ابى بن كعب و سعيد بن جبير و سدى ، آيه را بدين گونه قرائت [و تفسير] كرده اند : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى - فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُن فريضه[18] .

16 . در تفسير سيوطى

نيز ، حديث ابى ثابت و ابى نضره و روايت قتاده و سعيد بن جبير از قرائت [و تفسير] ابى بن كعب ، و حديث مجاهد و سدى و عطا از ابن عباس ، و حديث حكم كه گويد : آيه نسخ نشده ، و روايت عطا از ابن عباس كه گويد : حكم حليّت متعه در سوره نساء ( آيه ) فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ . . . مى باشد كه مى فرمايد : « زنانى را كه - براى مدت معين و مهر معلوم - عقد بستيد و از آنها كام جستيد ، مهريه تعيين شده آنها را بپردازيد . » گويد : « از يكديگر ارث نمى برند و اگر توافق كردند تا پس از مدت تعيين شده ادامه دهند كه بسيار خوب ، و اگر از هم جدا شدند آن هم خوب است . . . » همه اين احاديث در تفسير سيوطى آمده است . [19]

مؤلف گويد : همه اين مفسران و غير ايشان ، آنچه را تا به اينجا آورديم در تفسير آيه آورده اند . و چنانكه ديديم ، ابن عباس و ابى بن كعب و سعيد بن جبير و مجاهد و قتاده و غير ايشان كه از آنها روايت كرده اند آيه را بدين گونه قرائت [و تفسير][20] كرده اند : فما استمتعم به منهن - الى اجل مسمى - . . . يعنى : - مثلاً - ابى بن كعب كه آيه را چنين قرائت و تفسير كرده ، مقصودش آن بوده كه اين تفسير را از رسول خدا ( ص ) شنيده است و رسول خدا

( ص ) آنگاه كه فرموده : « الى اجل مسمى ؛ تا مدت معين و معلوم » آيه شريفه را با اين جمله تفسير كرده است .

4 . ازدواج موقت در سنت

الف ) در باب « نكاح المتعه » صحيح مسلم و صحيح بخارى و مصنَّف عبد الرزاق و مصنَّف ابن ابى شيبه و مسند احمد و سنن بيهقى و غير آنها از عبد اللَّه بن مسعود روايت كنند كه گفت : « ما در كنار رسول خدا ( ص ) مى جنگيديم و همسر نداشتيم ، گفتيم : بهتر نيست خود را اخته كنيم ؟ پيامبر ( ص ) ما را از اين كار بازداشت . سپس به ما اجازه داد تا با پرداخت مهريه [جامه و امثال آن] زنان را به عقد موقت خود درآوريم . » عبداللَّه سپس اين آيه را تلاوت كرد كه : « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين[21] ؛ اى اهل ايمان پاكيزه هايى را كه خداوند براى شما حلال كرده ، حرام نكنيد و از حد تجاوز ننماييد كه خداوند تعدّى كنندگان را دوست ندارد[22] .

ب ) در صحيح بخارى و صحيح مسلم و مصنف عبدالرزاق از جابر بن عبداللَّه و مسلمه بن اكوع روايت كنند كه گفته اند : « منادى [جارچى] رسول خدا ( ص ) به سوى ما آمد و گفت : « پيامبر ( ص ) به شما اجازه فرمود تا زنان را متعه كنيد » ، يعنى ( ازدواج موقت ) نماييد[23] . »

ج ) در صحيح مسلم ، مسند احمد و

سنن بيهقى از سبره جهنى روايت كنند كه گفت :

« رسول خدا ( ص ) به ما اجازه متعه [ازدواج موقت] داد . من و مرد ديگرى به خواستگارى زنى از قبيله بنى عامر رفتيم ، زنى قوى و گردن فراز ، پرسيد ، مهريه چه مى دهيد ؟ من گفتم : ردايم را و رفيقم نيز گفت : ردايم . رداى رفيقم از رداى من بهتر بود ولى من از او جوانتر بودم . به رداى او كه نگاه كرد آن را پسنديد و به من كه نگاه كرد خودم را پسنديد و گفت : تو و ردايت مرا بس . با او ازدواج موقت كردم و سه روز با او بودم كه رسول خدا ( ص ) فرمود : « هر كس با اين زنان [ازدواج موقت] كرده ، آنان را آزاد بگذارد[24] . »

د ) در مسند طيالسى از مسلم قرشى روايت كند كه گفت : « نزد اسماء دخت ابى بكر رفتيم و از او درباره « ازدواج موقت » پرسيديم ، » گفت : « ما در زمان رسول خدا ( ص ) آن را انجام داديم . [25] «

ه_ ) در مسند احمد و غير آن از ابى سعيد خدرى روايت كنند كه گفت : « ما در زمان رسول خدا ( ص ) متعه [ازدواج موقت] مى كرديم ومهريه را لباس و جامه تعيين مى نموديم[26] . »

و ) در مصنف عبد الرزاق است كه : « برخى از ما با قدح پر از آرد متعه مى كرديم[27] . »

ز ) در صحيح مسلم و مسند احمد و

غير آنها از عطا روايت كنند كه گفت : جابر بن عبداللَّه براى انجام عمره [به مكه] آمد و ما در منزل به ديدارش رفتيم . مردم از او مسائلى پرسيدند و سپس بحث « متعه » را پيش كشيدند .

جابر گفت : « آرى ، ما در زمان رسول خدا ( ص ) و ابى بكر و عمر « متعه » [ازدواج موقت] مى كرديم . [28] «

در عبارت مسند احمد بعد از آن گويد : « و اين كار تا اواخر خلافت عمر ادامه داشت . »

و در بدايه المجتهد گويد : « اين كار تا نيمه خلافت عمر ادامه داشت ، سپس عمر مردم را از انجام آن باز داشت . [29] «

5 . علت جلوگيرى عمر از ازدواج موقت در اواخر خلافت

در صحيح مسلم ، مصنف عبدالرزاق ، مسند احمد ، سنن بيهقى و غير آنها از جابر بن عبداللَّه روايت كنند كه گفت : همه دوران رسول خدا ( ص ) و ابوبكر ، مقدارى آرد و خرما مهريه مى داديم و « ازدواج موقت » مى كرديم تا آنكه عمر به خاطر كارى كه عمرو بن حريث انجام داده بود ، آن را ممنوع كرد[30] .

در عبارت مصنف ابن ابى شيبه از عطاء از جابر روايت كند كه گفت : « ما در زمان رسول خدا ( ص ) و ابوبكر و عمر « ازدواج موقت » مى كرديم تا آنكه در اواخر خلافت عمر ، عمرو بن حريث با زنى « ازدواج موقت » كرد . - راوى گويد : جابر نامش را برد و من فراموش كردم - آن زن باردار شد و خبرش به عمر

رسيد . او را خواست و پرسيد آيا درست است ؟ گفت : آرى . عمر گفت : چه كسى شاهد بوده ؟ - عطا گويد : نمى دانم آن زن گفت : مادرم يا ولى اش را نام برد عمر كه مى ترسيد فريبى در كار باشد ، گفت : چرا غير آنها نبودند[31] . »

در روايت ديگرى است كه جابر گويد : « عمرو بن حريث از كوفه به مدينه آمد و با كنيز آزادشده اى « ازدواج موقت » كرد . كنيز را كه آبستن شده بود نزد عمر آوردند ، داستان را از او پرسيد ، جواب داد : عمرو بن حريث با من « ازدواج موقت » كرده است . عمر از عمرو بن حريث نيز پرسيد و او آشكارا تأييد كرد ، عمر گفت : چرا غير او را نگرفتى ؟ - و اين در هنگامى بود كه عمر از ازدواج موقت نهى كرده بود[32] . »

در روايت ديگرى از محمد بن اسود بن خلف روايت كنند كه گفت : « عمرو بن حوشب با دوشيزه اى از قبيله بنى عامر بن لؤى « ازدواج موقت » كرد . آن دختر باردار شد و داستان به گوش عمر رسيد . عمر از وى توضيح خواست او گفت : عمرو بن حوشب او را متعه [ازدواج موقت] كرده است . داستان را از عمرو پرسيد و او تأييد كرد . عمر گفت : چه كسى را گواه گرفتى ؟ - راوى گويد : نمى دانم گفت : مادرش يا خواهرش يا برادر و پدرش - عمر برخاست و بر منبر

شد و گفت : « چه مى شود مردانى را كه « ازدواج موقت » مى كنند و بر آن گواه عادل نمى گيرند و آن را آشكار نمى كنند [ . . . ] مگر آنكه حد بر او جارى كنم . » راوى گويد : « اين سخن عمر را كسى براى من نقل كردكه خودش پاى منبر او بوده و با گوش خود شنيده . گويد : مردم نيز از او پذيرفتند[33] . »

در كنزالعمال از ام عبداللَّه دخت ابى خيثمه روايت كند كه : « مردى از شام آمد و در منزل او مسكن گزيد و گفت : بى همسرى مرا در تنگنا گذارده ، زنى برايم بياب تا با او « ازدواج موقت » نمايم . » گويد : « او را به خواستگارى زنى راهنمايى كردم ، مهريه تعيين كردند و افراد عادلى را بر آن گواه گرفتند . پس از آن تا آنجا كه خدا خواست با آن زن زندگى كرد سپس - از مدينه - بيرون رفت . » خبر آن به گوش عمر بن خطاب رسيد ، مرا خواست و پرسيد : آيا آنچه مى گويند درست است ؟ گفتم : آرى . گفت : هرگاه آن مرد بازگشت مرا خبر كن . هنگامى كه آمد عمر را آگاه كردم . در پى او فرستاد و گفت : چه چيز بر اين كار وادارت كرد ؟ گفت : من اين كار را با رسول خدا ( ص ) هم كه بودم انجام دادم و آن حضرت تا زنده بودند ما را از آن نهى نكردند .

سپس در دوران ابى بكر نيز ادامه داشت و او نيز تا زنده بود ما را از آن منع نكرد . سپس در زمان شما نيز نهى آن براى ما بيان نشده است . عمر گفت : « آگاه باشيد ! قسم به آنكه جانم به دست اوست ، اگر پيش از اين از آن نهى كرده بودم ، تو را سنگسار مى كردم . از هم جدا شويد تا « نكاح » و ازدواج از « سفاح » و زنا شناخته شود[34] . »

در مصنف عبدالرزاق از عروه روايت كند كه گفت : ربيعه بن اميه بن خلف با يكى از زنان غير عرب مدينه ازدواج [موقت] كرد و دو تن از زنان را كه يكى خوله بنت حكيم بود بر آن گواه گرفت - خوله زنى صالحه بود چيزى نگذشت كه آن غير عرب آبستن شد . خوله داستان را به عمر بن خطاب گزارش كرد . عمر برخاست و در حالى كه از شدت خشم گوشه ردايش را مى كشيد بر منبر شد و گفت : « به من خبر رسيده كه ربيعه بن اميه با زنى غير عرب از زنان مدينه ازدواج كرده و دو زن را بر آن گواه گرفته است ، من اگر پيش از اين از آن نهى كرده بودم ، [اكنون] سنگسار مى كردم . [35] «

مالك در موطّأ و بيهقى در سنن روايت كنند كه : خوله بنت حكيم بر عمر بن خطاب وارد شد و گفت : ربيعه بن اميه با زنى « ازدواج موقت » كرده و وى باردار شده است . عمر در

حالى كه رداى خود را مى كشيد ، بيرون آمد و گفت : « اين متعه [ازدواج موقت] را اگر پيش از اين نهى كرده بودم اكنون سنگسار مى كردم . [36] «

در اصابه گويد : سلمه بن اميه با سلمى كنيز آزاد شده حكيم بن اميه ابن اوقص اسلمى « ازدواج موقت » كرد . سلمى از او بچه دار شد و وى فرزندش را حاشا كرد . موضوع به عمر رسيد و او « ازدواج موقت » را ممنوع كرد . [37]

عبدالرزاق در مصنف از ابن عباس روايت كند كه گفت : « اميرالمؤمنين [عمر] را كسى جز ام اراكه بر نهى از « متعه » نكشاند . او در حال باردارى بيرون شد و عمر سبب پرسيد ، وى گفت : سلمه بن اميه بن خلف با من « ازدواج موقت » كرده است[38] . . . »

ابن ابى شيبه در مصنف از علاء بن مسيب از پدرش روايت كند كه گويد : عمر گفت : « اگر مردى را پيش من آرند كه با زنى [ازدواج موقت] كرده باشد ، اگر محصن [همسردار] باشد او را سنگسار مى كنم . و اگر عزب باشد تازيانه اش مى زنم[39] . »

***

در روايات گذشته چنين يافتيم كه صحابه رسول خدا ( ص ) مى گفتند : آيه فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ درباره « ازدواج موقت » نازل گرديده ، و رسول خدا ( ص ) به انجام آن دستور فرموده ، و آنان با مهريه تعيين شده از آرد و خرما يا جامه و لباس ، در زمان پيامبر ( ص ) زنان را

به « عقد موقت » خويش مى خواندند ، و اين حكم در زمان ابوبكر و نيمى از خلافت عمر همچنان جريان داشته ، تا آنكه عمر به خاطر اقدام عمرو بن حريث آن را ممنوع كرده است . و نيز ، دانستيم كه « نكاح متعه » در دوره عمر ، پيش از نهى او ، آشكارا انجام مى شده است . و دور نيست كه تحريم او تدريجى و مرحله اى بوده باشد : ابتدا در امر شاهدان عقد سخت گيرى كرده و دستور داده تا عدول مؤمنين را گواه بگيرند چنانكه از برخى روايات گذشته استشمام مى شود سپس نهى نهايى و قاطع خود را بيان داشته و گفته است : « اگر پيش از اين ممنوع كرده بودم ، اكنون سنگسار مى كردم . »

پس از اين وقايع ، نكاح متعه [ازدواج موقت] در جامعه اسلامى ممنوع و حرام شد ، و خليفه عمر نيز ، تا پايان دوران خود بر آن اصرار مى ورزيد و نصيحت و خيرخواهى ناصحان در وى اثر نبخشيد .

طبرى در سيره عمر از عمران بن سواده روايت كند كه وى از خليفه اجازه خواست و بر او وارد شد و گفت : « به قصد نصيحت آمده ام ! »

عمر گفت : « درود صبح و شام بر توى ناصح . »

او گفت : « امتت در چهار چيز بر تو ايراد مى گيرند . »

گويد : عمر سر تازيانه اش را بر زير چانه و دنباله اش را بر روى ران خود نهاد و سپس گفت : بياور !

عمران گفت : « مى گويند

: تو عمره [تمتع] را در ماههاى حج حرام كرده اى ، در حالى كه رسول خدا ( ص ) اين كار را نكرده ، و ابوبكر نيز ، و آن حلال است . »

عمر گفت : « آن حلال است . ولى اگر آنان در ماههاى حج عمره بگزارند ، چنين انگارند كه از حجشان كفايت كند ، و اين تخم بى جوجه شده و حج خلوت گردد ، درحالى كه حج نورى از انوار الهى است . پس كار من صواب و انديشه ام درست بوده است ! »

عمران گفت : « مى گويند : تو « متعه نساء » [ازدواج موقت] را حرام كرده اى ، در حالى كه آن اجازه و رخصتى خدايى بود : با مهريه مناسبى « متعه » مى كرديم و پس از سه روز جدا مى شديم . »

عمر گفت : « رسول خدا ( ص ) آن را در زمان ضرورت حلال فرمود . پس از آن ، مردم در رفاه شدند و اكنون كسى از مسلمانان را نمى شناسم كه به آن عمل كرده يا به سوى آن باز گردد . الان نيز هركه خواهد با مهريه مناسب ازدواج كند و پس از سه روز با طلاق جدا شود . پس كار درستى كرده ام[40] . . . »

***

مؤلف گويد : توجيه و عذر خليفه عمر در تحريم « متعه حج » به اينكه : « اگر مسلمانان در ماههاى حج عمره بگزارند چنين انگارند كه از حجشان كفايت كند » ، اين توجيه با نهى او از جمع ميان حج و عمره راست نيابد

. علت واقعى و حقيقت مطلب عذرى است كه در روايت ديگرى آمده و او گفته است : « مردم مكه نه پستان شيرده دارند و نه زراعت [مفيد] ، بهار آنان تنها از ميهمانان اين خانه است . بنابراين ، [حاجيان] بايد دو بار به سوى آنان بيايند : يك بار براى حج مفرد و ديگربار براى عمره مفرده ، تا قريش كه اصل و ريشه مهاجرين اند ، از آن بهره ور گردند . »

اما توجيه و عذر خليفه درباره « نكاح متعه » به اينكه : « زمان رسول خدا ( ص ) زمان ضرورت بود و اكنون چنين نيست » اين توجيه نيز غير مقبول است . زيرا ، بيشتر رواياتى كه بر وقوع « متعه » در عصر رسول خدا ( ص ) صراحت دارد ، ناظر بر آن است كه نزول حكم آن در جنگها و حال سفر بوده ، و از اين جهت هيچ تفاوتى بين عصر پيامبر ( ص ) و عصر عمر تا دوران ما و دوره هاى آينده وجود ندارد .

زيرا ، انسان از روزى كه بر روى كره زمين پديدار شده ، هميشه نيازمند سفر بوده و روزها و ماهها و گاهى سالها از خانواده و اهل خويش دور مى ماند . حال اگر مردى به سفر برود و سفرش طولانى باشد ، با غريزه جنسى اش چه بايد بكند ؟ آيا مى تواند آن را از خود جدا كرده و در محل بر جاى گذارد تا پس از بازگشت به كارش گيرد ، يا آنكه غريزه جنسى با اوست و در سفر و

حضر از وى جدا نگردد ؟ حال كه اين غريزه با اوست آيا مى تواند آن را انكار كرده و عصمت ورزد ؟ و اگر افراد نادرى از ابناى بشر توان عفت ورزيدن داشته باشند ، آيا همه انسانها مى توانند چنين باشند ؟ ياآنكه بيشتر آنان غريزه خود را سركوب مى كنند ؟ چنين گروه انبوهى از نسل بشر اگر در جامعه اى قرار گيرد كه او را از تصرف در غريزه اش بازدارد و از او بخواهد با سرشت و فطرت و طبيعتش مخالفت ورزد ، چه بايد بكند ؟ آيا راهى جز خيانت به جامعه براى او باقى مى ماند ؟

آيا اسلام كه براى همه مشكلات انسان راه حل مناسب ارائه كرده ، اين مشكل رإ ؛ ف ف ظظبى جواب گذارده است ؟ نه ، بلكه براى اين مشكل نيز « ازدواج موقت » را تشريع فرموده است . و همان گونه كه امام على ( ع ) فرمود : « اگر منع عمر نبود هيچ كس جز شقى زنا نمى كرد . » البته جوامع غير اسلامى راه حل را در جواز زنا ديده و آن را در همه جا آزاد گذارده اند !

آنچه بيان شد تنها مشكل مسافران دور از وطن نيست . افراد بشر در وطن هم ، در بسيارى اوقات از ازدواج دايم معذورند ، و در اين مشكل ، زن و مرد برابرند . حال ، انسانى كه سالهاى طولانى نمى تواند ازدواج دايم داشته باشد ، اگر به « ازدواج موقت » پناه نبرد چه بايد بكند ؟ بويژه كه قرآن كريم به مردان مسلمان

مى فرمايد : و لا تواعدوهن سراً با آنها قرار پنهانى نگذاريد[41] . و درباره زنان مسلمان مى فرمايد : ولا

متخذات اخدان [پاكدامنانى كه] دوست پنهان نگيرند[42] !

اما آنچه خليفه عمر در توجيه تحريم خود بيان كرده كه : « ازدواج موقت را به ازدواج دايم تبديل كند و پس از سه روز طلاق گويد » ، نتيجه اين كار دو حالت دارد : اول آنكه اين تصميم با علم و اطلاع قبلى زن و شوهر بوده و هر دو بر آن توافق كرده اند ، كه اين همان « ازدواج موقت » يا نكاح متعه است .

دوم آنكه شوهر چنين قصدى داشته و آن را از زن پنهان مى دارد كه اين كار ، فريب دادن زن و اهانت به اوست . چه آنكه آنها از پيش بر ازدواج دايم توافق كرده اند و مرد نيّت درونى اش [طلاق بعد از سه روز] را پنهان داشته است .

حال ، پس از وقوع چنين ازدواجهاى به ظاهر دايم سه روزه ، جايى براى اعتماد زنان و سرپرستان آنها به « ازدواج دايم » باقى خواهد ماند ؟

و در پايان مى گوييم از گفت وگوى انجام شده ميان عمران با خليفه عمر و ديگر رواياتى كه از گفت وگوهاى عمر در اين باره رسيده ، دقيقاً آشكار مى گردد كه همه آن رواياتى كه در تحريم « ازدواج موقت » از رسول خدا ( ص ) روايت شده و به كتابهاى اصلى حديث و تفسير راه يافته ، رواياتى جعلى و ساختگى است كه بعد از عصر عمر ساخته شده است . زيرا ، اگر يكى

از صحابه رسول خدا ( ص ) در زمان خلافت عمر روايتى از آن حضرت در دست داشت كه سياست خليفه را درباره « متعه حج » و « متعه نساء » تأييد كند ، يقيناً آن را ابراز مى داشت . چه ، با آن همه تأكيد و تهديد آشكار خليفه در تحريم و عقوبت بر انجام متعه ، نيازى به كتمان آن از خليفه نمى ديد و خود خليفه نيز ، اگر در طول اين مدت بر چيزى كه سياستش را تأييد كند دست مى يافت ، به آن استشهاد مى كرد و نيازمند اين همه شدت عمل و فشار بر مسلمانان نمى شد .

بدين گونه ، دوران عمر پايان يافت در حالى كه او مخالفان سياست خود را منكوب و نَفَسها را در سينه ها حبس كرده بود . او حتى راويان حديث پيامبر ( ص ) را نيز ، از نقل روايت بازمى داشت !

اين سياست تا شش سال اول دوران خلافت عثمان ادامه يافت ، و حكم خليفه در تحريم متعه به تدريج در جامعه اسلامى گسترش يافت . بعد از آن ، نسل تازه اى پديد آمد كه از اسلام چيزى نمى دانست جز آنچه سياست خلافت اجازه نشر و بيان آن را مى داد ، و ما در بخش بعدى به آن مى پردازيم .

6 . ازدواج موقت پس از عمر

در نيمه دوم خلافت عثمان نيروهاى حاكمه خلافت منشعب شده و رو در روى هم قرار گرفتند : عايشه و طلحه و زبير و عمرو بن عاص و پيروانشان در يك صف ، و مروان و فرزندان بنى العاص و ساير بنى اميه

و پيروان آنها در صف ديگر ، اين درگيرى باعث شد تا ميدان عمل براى مسلمانان باز گردد و آزاديهاى نسبى مجال بروز يابد و بخشى از احاديث ممنوعه منتشر شود ، و مسلمانان را به معارضه با خلفا بكشاند ، و نسل جديد ، از مسلمانان ديرپا ، چيزهايى را بشنود كه نمى توانست شنيد ، و امورى را ببيند كه هرگز نديده بود . برخى از مخالفتها درباره « متعه نساء » [ازدواج موقت] چنين است :

1 . در مصنف عبدالرزاق از ابن جريح از عطا روايت كند گفت : « اولين كسى كه نام « متعه » [ازدواج موقت] را از او شنيدم ، صفوان بن يعلى بود . گويد : او مرا خبر داد كه معاويه در طائف زنى را به « عقد موقت » خود درآورد و من كار او را ناپسند شمردم . نزد ابن عباس رفتيم و برخى از ما داستان را براى او بازگو كرد . پاسخ شنيد : آرى [ازدواج موقت] رواست . راوى گويد : دل من آرام نگرفت تا آنكه جابر بن عبداللَّه وارد شد ، به منزل او رفتيم . مردم از او سؤالاتى كردند و سخن را به « متعه » كشاندند ، جابر گفت : آرى . ما در زمان رسول خدا ( ص ) و ابوبكر و عمر « متعه » [ازدواج موقت] مى كرديم تا آنكه در اواخر خلافت عمر ، عمرو بن حريث زنى را به « عقد موقت » گرفت و[43] . . . »

2 . نيز ، در مصنف عبدالرزاق است كه : « معاويه بن

ابى سفيان هنگام ورود به طائف كنيز آزاد شده ابن حضرمى به نام معانه را به « عقد موقت » خود درآورد . » جابر گويد : « من معانه را در زمان خلافت معاويه ديده ام ، او زنده بود و معاويه هر سال براى او هديه اى مى فرستاد تا از دنيا رفت[44] . »

3 . همچنين در همان كتاب از عبداللَّه بن خيثم روايت كند كه گفت : « در شهر مكه ، زنى عراقى و عابده با پسرش به نام ابواميه زندگى مى كرد و سعيد بن جبير به منزل او رفت و آمد داشت . گويد : « به سعيد گفتم : خيلى پيش اين زن مى روى ؟ » سعيد گفت : « من او را با « نكاح متعه » به عقد خود درآورده ام . » گويد : سعيد به او گفته است : « ازدواج موقت » از نوشيدن آب رواتر است[45] .

***

بارى ، از همان دوران ، سخن گفتن از حليّت « ازدواج موقت » و فتواى به آن ، آغاز گرديد . در مصنف عبدالرزاق گويد : على ( ع ) در كوفه گفت : « اگر نبود رأى پيشين عمر بن خطاب ، فرمان مى دادم تا [ازدواج موقت] داير گردد ، پس از آن هيچ كس زنا نمى كرد جز شقى و بدبخت[46] . »

در تفسير طبرى ، نيشابورى ، فخر رازى ، ابى حيان و سيوطى روايت كنند كه امام على ( ع ) فرموده : « اگر عمر « ازدواج موقت » را ممنوع نكرده بود ، هيچ كس زنا

نمى كرد مگر شقى و بدخت[47] . »

در تفسير قرطبى روايت كند كه ابن عباس گفت : « ازدواج موقت » هديه اى الهى بود كه خداوند بر بندگانش بخشود [و عمر آن را ممنوع كرد] و اگر عمر از آن نهى نكرده بود ، هيچ كس جز شقى نگون بخت زنا نمى كرد[48] . »

در مصنف عبدالرزاق ، احكام القرآن جصاص ، بدايه المجتهد ابن رشد ، درالمنثور سيوطى و ماده « شقى » از نهايه اللغه ابن اثير ، لسان العرب ابن منظور ، تاج العروس زبيدى و غير آنها روايت كنند كه :

عطا گويد : شنيدم كه ابن عباس مى گفت : « خدا عمر را ببخشايد ! « متعه » چيزى نيست جز رحمت الهى كه خداوند بر امت محمد ( ص ) ارزانى داشت [و عمر آن را ممنوع كرد] و اگر نهى او نبود ، هيچ كس جز نگون بخت شقى نيازمند زنا نمى شد[49] . »

در عبارت مصنف عبدالرزاق به جاى « رحمت » لفظ « رخصت » و در آخر حديث به جاى « شقا » لفظ « شقى » آمده است . عطا گويد : به خدا سوگند گويا سخن او را مى شنوم كه مى گفت : « الّا شقى » مگر نگون بخت !

و عبارت بدايه المجتهد چنين است : « و لو لا نهى عمر عنها ما اضطرّ الى الزنا الاشقى ؛ و اگر عمر آن را ممنوع نكرده بود ، هيچ كس جز نگون بخت ، ناچار از زنانمى شد . »

7 . آنان كه بعد از عمر بر حليت « متعه » پاى فشردند

ابن حزم در محلّى گويد : « پس از رسول

خدا ( ص ) جماعتى از پيشينيان صحابه ( رض ) بر « حليّت » آن باقى ماندند كه عبارتند از : اسماء دخت ابى بكر ، جابر بن عبداللَّه ، ابن مسعود ، ابن عباس ، معاويه بن ابى سفيان ، عمرو بن حريث ، ابوسعيد خدرى و سلمه و معبد پسران اميه بن خلف . و جابربن عبداللَّه [حليت] آن را در دوره رسول خدا ( ص ) و ابوبكر و عمر تا اواخر دوره عمر ، از همه صحابه روايت كرده است . »

گويد : « عمر بن خطاب تنها در صورتى آن را مردود مى داند كه دو نفر عادل بر آن گواه نباشند ، و با شهادت دو نفر عادل آن را روا مى داند . »

و گويد : « از تابعين هم ، طاوس ، عطاء ، سعيد بن جبير و ساير فقهاى مكه - اعزّها اللَّه - بر حليّت آن پاى مى فشرده اند[50] . »

قرطبى در تفسيرش روايت كند كه : « نكاح متعه [ازدواج موقت] را تنها عمران بن حصين ، برخى از صحابه و گروهى از اهل البيت جايز مى دانند . » و گويد : ابو عمر گويد : « اصحاب ابن عباس ، مكيان و يمانيان ، همگى « ازدواج موقت » را بنابر مذهب ابن عباس حلال مى دانند[51] . »

ابن قدامه در مغنى گويد : « از ابن عباس روايت شده كه او « متعه » را جايز شمرده است . بيشتر صحابه و عطاء و طاوس بر اين عقيده بوده اند . ابن جريح بر آن فتوى داده و حليت

آن از قول ابو سعيد خدرى و جابر روايت شده و شيعه به سوى آن رفته است . زيرا ، مسلَّم شده كه رسول خدا ( ص ) آن را اجازه فرموده است[52] . »

8 . پيروان عمر در تحريم ازدواج موقت و بروز اختلافات

يكى از طرفداران حرمت « ازدواج موقت » عبداللَّه بن زبير است . ابن ابى شيبه در مصنف خود از ابن ابى ذئب روايت كند كه گفت : « شنيدم ابن زبير خطبه مى خواند و مى گفت : « الا و انّ المتعه هى الزنا ؛ آگاه باشيد كه « متعه » همان « زنا » است[53] . »

ديگرى : ابن صفوان است كه حديث او خواهد آمد .

ديگرى : عبداللَّه بن عمر در يكى از دو ديدگاه خويش است . چنانكه شرح آن بيايد . در اين باره ميان پيروان عمر و مخالفان او مناقشات و درگيريهايى اتفاق افتاده كه برخى از آنها را مى آوريم :

الف ) اختلاف ميان موافقان و مخالفان

درباره « حليت » ازدواج موقت ، بين ابن عباس و گروهى از مخالفان مانند ابن زبير ، مشاجرات و بحثهايى به شرح زير درگرفته است .

مسلم در صحيح و بيهقى در سنن خود از عروه بن زبير روايت كنند كه گفت : عبداللَّه بن زبير در مكه به پا خاست و گفت : « مردمانى كه خدا دلهاى آنان را همانند چشمانشان كور كرده است ، به « ازدواج موقت » فتوا مى دهند ! » - عبداللَّه كنايه به ابن عباس داشت كه چشمانش را از دست داده بود - ابن عباس در پاسخش گفت : « تو موجودى جلف وسبكسرى ! به جانم

سوگند كه « متعه » در زمان امام المتقين - مقصودش رسول خدا ( ص ) است - حلال بود . » ابن زبير گفت : « خودت تجربه كن كه به خدا سوگند اگر چنين كنى [متعه نمايى] تو را با سنگهاى خودت سنگسار مى كنم . »

ابن شهاب گويد : « خالد بن مهاجر بن سيف مرا خبر داد كه : من در نزد مردى نشسته بودم كه شخصى پيش وى آمد و حكم « متعه » را پرسيد . او دستور به انجام آن داد . ابوعمره انصارى به وى گفت : آهسته تر ! او گفت : چيه ؟ به خدا سوگند من در دوران امام المتقين آن را انجام داده ام[54] . »

از سعيد بن جبير روايت كنند كه گفت : « شنيدم عبداللَّه بن زبير خطبه مى خواند و بر ابن عباس درباره فتوايش در حليت « متعه » اعتراض مى كرد و او را سرزنش مى نمود . » ابن عباس گفت : « اگر راست مى گويد از مادرش بپرسد . » عبداللَّه از مادرش پرسيد و پاسخ شنيد : ابن عباس درست مى گويد آرى اين چنين بود . » ابن عباس گفت : « اگر بخواهم ، مردانى از قريش را كه از طريق آن [ازدواج موقت] به دنيا آمده اند ، نام مى برم[55] . »

بديهى است كه اين گفت وگوها بايد در زمان حكومت عبداللَّه بن زبير در مكه واقع شده باشد ، در آن دوران كه نماز جمعه و جماعت در بيت اللَّه الحرام برگزار مى شد . و گمان قوى آن

است كه اين گفت و شنودها در اوان خطبه نماز جمعه و در حضور بسيارى از مسلمانان بوده است . زيرا ، به نظر ما ابن عباس خود را برتر از آن مى دانست كه در سخنرانى ابن زبير حضور يابد مگر در نماز جمعه كه به حضور در آن ملزم و مجبور بودند .

و نيز ، كاملاً آشكار است كه ابن زبير و هيئت حاكمه او ، يعنى هئيت حاكمه خلافت ، هيچ گونه مستندى از قول و فعل و تقرير و تأييد رسول خدا ( ص ) در نهى از « متعه » در دست نداشتند . چه ، اگر داشتند در برابر ابن عباس و برهان محكم او كه مى گفت : « متعه در زمان رسول خدا ( ص ) انجام مى شده است » به آن استناد مى كردند .

ولى ، برخلاف هئيت حاكمه خلافت كه در تحريم « متعه حج و متعه نساء » - تا به امروز هم - بر منطق زور تكيه كرده و مى كنند ، معتقدان به حليت هميشه و هرگاه فرصت يافته اند با استناد به سنت رسول خدا ( ص ) با آنها مقابله كرده و دلايل خود را بيان داشته اند .

در صحيح مسلم و مسند احمد و طيالسى و سنن بيهقى و غير آنها از ابى نضره روايت كنند كه گفت : « نزد جابر بن عبداللَّه بودم كه شخصى نزد او آمد و گفت : ابن عباس و ابن زبير درباره « متعه حج و متعه نساء » اختلاف كرده اند . » جابر گفت : « ما آن را

در زمان رسول خدا ( ص ) انجام مى داديم سپس عمر ما را از آن باز داشت و ما ديگر انجام نداديم[56] . »

در روايت ديگرى گويد : « به جابر گفتم : ابن زبير « ازدواج موقت » را ممنوع و ابن عباس به آن دستور مى دهد . » جابر گفت : « حديث بر دست من مى چرخد : ما در زمان رسول خدا ( ص ) متعه [ازدواج موقت] مى كرديم . دوران عمر بن خطاب كه شد ، خطبه خواند و گفت : خداى عز و جل براى پيامبرش هر چه خواست حلال فرمود ، و قرآن در جايگاههاى خود فرود آمد . اكنون « حج » خودتان را از « عمره » تان جدا كنيد ، و از نكاح با اين زنان دست بكشيد كه اگر مردى را نزد من آوردند كه « ازدواج موقت » كرده باشد ، او را سنگسار خواهم كرد[57] . »

اين روايت در عبارت بيهقى چنين است : « ما در زمان رسول خدا ( ص ) و ابى بكر « متعه » مى كرديم . هنگامى كه عمر بن خطاب ، به خلافت رسيد گفت : رسول خدا ( ص ) همان رسول اللَّه ( ص ) و قرآن همان قرآن است . و اين دو [كه مى گويم] دو « متعه » اند كه در زمان رسول خدا ( ص ) بر پا بودند و من [اكنون] آنها را ممنوع كرده و بر انجامشان كيفر مى دهم : يكى از آنها « متعه نساء » است ، اگر مردى را بيابم

كه زنى را به « عقد موقت » گرفته باشد ، او را سنگسار و در سنگها مدفون خواهم كرد . ديگرى « متعه » حج است . حج خودتان را از عمره تان جدا كنيد كه اين كار ، حج و عمره شما را كاملتر مى كند[58] . »

ب ) اختلاف ميان ابن عباس و ديگران

در مصنف عبدالرزاق گويد : [ابن] صفوان گفت : « اين ابن عباس فتواى به « زنا » مى دهد . » ابن عباس گفت : « من فتواى به زنا نمى دهم ، آيا [ابن] صفوان ، ام اراكه را فراموش كرده است ؟ به خدا سوگند كه فرزند آن زن از متعه [ازدواج موقت] است . آيا او كه مردى از بنى جمح با وى [ازدواج موقت] كرده ، زنا نموده است ؟ [59] «

در روايت ديگرى است كه طاوس گويد : ابن صفوان گفت : « ابن عباس فتواى به زنا مى دهد ! » راوى گويد : ابن عباس تعدادى از فرزندان « متعه » را نام برد . من از آنها كه بر شمرد تنها معبد بن اميه را به ياد مى آورم . [60] «

معبد سلمه بن اميه كيست ؟

در يكى از روايات ديديم كه ابن عباس گفت : « اميرالمؤمنين عمر را كسى جز ام اراكه به اين عكس العمل وادار نكرد . او در حال باردارى بيرون آمد و عمر علت پرسيد . جواب داد : سلمه بن اميه بن خلف وى را به « عقد موقت » خويش درآورده است . » بدين خاطر ، هنگامى كه ابن صفوان نظر

ابن عباس را تخطئه كرد و آن را ناپسند شمرد ، ابن عباس به او گفت : « از عمويت بپرس[61] ! »

در جمهره انساب ابن حزم آمده است : « اميه بن خلف جحمى فرزندانى به نام على ، صفوان ، ربيعه ، مسعود و سلمه داشت كه معبد بن سلمه فرزند اين سلمه بن اميه بن خلف است و مادرش ام اراكه بوده ، سلمه در دوران خلافت عمر يا ابى بكر او را به « عقد موقت » خويش درآورد و معبد بن سلمه نتيجه اين « ازدواج موقت » بود . [62] «

مؤلف گويد : « به نظر ما صفوان بن اميه پدر همين ابن صفوان است و چون صفوان برادر سلمه بن اميه مى بود ، ابن عباس به او گفت : « از عمويت بپرس ! » و نيز گفت : آيا ام اراكه را فراموش كرده ؟ به خدا سوگند فرزند او - يعنى معبد بن سلمه پسرعموى ابن صفوان - فرزند « ازدواج موقت » است . آيا او زنا كرده است ؟ و چون فرزندان به دنيا آمده از « متعه » را برشمرد ، اين « معبد » را از آنان دانست . »

ج ) اختلاف عبداللَّه بن عمر با ابن عباس

روايات رسيده از عبداللَّه بن عمر درباره « ازدواج موقت » مختلف است . برخى از آنها بدين گونه است :

احمد بن حنبل در مسند خود از عبدالرحمان بن نعيم اعرجى روايت كند كه گفت : نزد ابن عمر بودم كه مردى از او درباره « متعه نساء » [ازدواج موقت] پرسيد ، عبداللَّه

خشمگين شد و گفت : « به خدا سوگند ما در زمان رسول خدا ( ص ) ، زنا كار و بدكار نبوديم[63] . . . »

در مصنف عبدالرزاق گويد : « به ابن عمر گفته شد : ابن عباس [ازدوج موقت] را اجازه مى دهد . » او گفت : « گمان ندارم ابن عباس چنين بگويد . » گفتند : « آرى به خدا سوگند چنين مى گويد . » عبداللَّه گفت : « آگاه باشيد ! به خدا سوگند او در زمان عمر نمى توانست چنين بگويد ، و عمر شديداً شما را از آن بازمى داشت ، و من آن را جز « زنا » نمى دانم . » در مصنف ابن ابى شيبه و درالمنثور ، سيوطى روايت كنند[64] كه : « از عبداللَّه بن عمر درباره « متعه نساء » [ازدوج موقت] پرسيدند ، گفت : « حرام است . » به او گفته شد : « ابن عباس بر آن فتوا مى دهد . » گفت : « پس چرا در زمان عمر آن را « زمزمه » هم نمى كرد[65] ؟ »

در سنن بيهقى پس از عبارت « حرام » است گويد : « عمر بن خطاب اگر كسى را به خاطر آن مى گرفت او را سنگسار مى كرد[66] . »

9 . تغيير موضع پيروان مكتب خلفا در دوره هاى بعد

چنانكه ديديم منطق مكتب خلفا در تحريم « ازدواج موقت » تا زمان حكومت ابن زبير ، بر محور زور و قدرت بود . پيروان اين مكتب از آن پس تغيير موضع دادند و به جعل و تحريف روى آوردند كه به نمونه هايى از

آن اشاره مى كنيم :

الف ) در سنن بيهقى گويد : ابن عباس بر « ازدواج موقت » فتوا مى داد و اهل علم او را بر اين فتوا سرزنش مى كردند و ابن عباس از كوتاه آمدن در اين باره سرباز مى زد تا آنكه يكى از شعرا درباره فتواى او سرود :

« يا صاحِ هَل لَكَ في فُتْيا ابنِ عبّاسٍ

هَل لكَ في ناعمٍ خُودٍ مُبَتَّله

تَكُون مَثواكَ حتّى مَصدرُ النّاسِ »

گويد : « اهل علم پس از شنيدن اين اشعار بر شدت بيزارى از « متعه » افزودند و بسيار ناپسندش شمردند[67] . »

در مصنف عبدالرزاق از زهرى روايت كند كه گفت : « هنگامى كه شاعر اين شعر راسرود : ( يا صاح هل لك فى فتيا ابن عباس ) ، دانشمندان « ازدواج موقت » را زشت تر دانستند[68] . »

در اين روايت آمده كه : « ابن عباس هرگز درباره « حليت » ازدواج موقت كوتاه نيامد ، و سرزنش مردم و شعرا او را از اين كار بازنداشت . »

ب ) روايت گذشته را تحريف كردند و از قول سعيد بن جبير چنين روايت نمودند كه او گفته است : « به ابن عباس گفتم : مى دانى چه كردى و چه فتوايى داده اى ؟ فتوايت را سواران به دور دستها برده اند و شاعران درباره اش شعرها سروده اند ! »

گفت : « چه گفته اند ؟ » گفتم : « گفته اند :

قَد قُلتُ لِلشَّيخِ لمّا طالَ مَجلسَهُ

يا صاحِ هَل لَكَ في فُتْيا ابنِ عبّاسِ

هَل لَكَ في رُخصه الأَطرافِ آنِسَه

تَكُون مَثواكَ حتّى مَصدرُ النّاسِ »

گفتم به شيخ

زاندم كو طول داد مجلَس

فتواى ابن عباس ! آيا نباشدت بس ؟

آيا رواست عَذرا سرمايه واگذارد

تا ژرفنات گردد مهمانپذير هر كس ؟

ابن عباس گفت : « انّا لله و انا اليه راجعون ، به خدا سوگند من به اين فتوا ندادم و اين را قصد نكردم ، من از « متعه » تنها همان مقدار را حلال دانستم كه خداوند از « ميته و خون و گوشت خوك » حلال فرموده است[69] . »

در مغنى ابن قدامه گويد : او برخاست و سخن راند و گفت : « متعه [ازدواج موقت] همانند : مردار و خون و گوشت خوك است ، اما اجازه رسول خدا ( ص ) [در حليت متعه] ، مسلماً نسخ شده است[70] . »

10 . اشكالات اين گونه احاديث

قسمت اول

اشكال اين روايت

مخالفان « حليت متعه » در نقل اين روايت از قول سعيد بن جبير بر هم پيشى گرفتند . و فراموش كردند كه سعيد بن جبير همان كسى است[71] كه در مكه [ازدواج موقت] كرد . و نيز ، فراموش كردند كه اصحاب ابن عباس ، مكيان و يمانيان ، همگى « ازدواج موقت » را بنابر مذهب ابن عباس ، حلال مى دانند . [72] و اگر ابن عباس از فتواى خود بازگشته بود ، اصحاب او مانند عطاء و طاوس و ديگران بر آن باقى نمى ماندند[73] .

هيثمى در مجمع الزوائد از نادرستى اين حديث پرده برداشته و گويد : « در سند اين حديث حجاج بن ارطاه فريبكار است[74] . » و در تهذيب التهذيب در شرح حال او گويد : « او از يحيى بن ابى كثير و مكحول - در

حالى كه چيزى از آنها نشنيده - روايت مى كند ، و حديث شناسان بدان خاطر مدلِّس و فريبكارش مى دانند كه ، حديث بدون زيادت از او يافت نگردد . »

ابن مبارك گويد : حجاج فريبكارى مى كرد و براى ما از عمرو بن شعيب از عزرمى متروك حديث مى گفت .

يعقوب بن ابى شيبه گويد : « احاديث او [حجاج] واهى و سست و آشفته است . [75] «

ج ) ترمذى و بيهقى از موسى بن عبيده از محمد بن كعب از ابن عباس روايت كنند كه او گفته است : « متعه [ازدواج موقت] تنها در اوايل اسلام بود . بدين گونه : مردى كه وارد سرزمين ناشناس مى شد به مدتى كه قصد اقامت داشت با زنى ازدواج مى كرد و وى كالا و اجناس او را نگهدارى و زندگيش را سامان مى داد ، تا آنكه اين آيه نازل شد : « إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُم[76] ؛ مگر بر همسران يا كنيزان خويشتن . » ابن عباس گفت : هر دامنى جز اين دو ، حرام است . [77] «

اشكال اين حديث

در سند اين حديث موسى بن عبيده است كه در تهذيب التهذيب درباره او گويد : « احمد گويد : « حديث او منكر و ناشناخته است . » به نظر من نقل روايت او جايز نيست . احاديث ناپسندى را روايت مى كند . [78] «

در متن اين حديث آمده است : « ازدواج موقت در اوايل اسلام بود ، تا آنكه اين آيه نازل شد : إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ . . . و هر

دامنى جز اين دو حرام است . »

و من نمى توانم فهميد ؛ اگر اين سخن از ابن عباس است ، پس چرا بعد از نيم قرن كه از نزول اين آيه گذشته بود ، با عبداللَّه بن زبير ، به مخاصمه و مخالفت برمى خيزد و بر حليت « ازدواج موقت » پاى مى فشارد ؟ بعلاوه ، مگر نكاح متعه و « ازدواج موقت » از مصاديق « ازدواج » نيست ؟ و نيز ، اگر اين روايت صحيح باشد و ابن عباس فتواى خود را پس از نزول اين آيه - در زمان رسول خدا ( ص ) - رها كرده باشد ، پس چه وقت امام على ( ع ) به او - كه درباره « متعه » نرمش نشان مى داد - فرمود : « تو مرد خودخواهى هستى[79] ؟ »

د ) از جابربن عبداللَّه روايت كرده اند كه گفت : « همراه زنانى كه با آنها « ازدواج موقت » كرده بوديم ، بيرون آمديم كه رسول خدا ( ص ) فرمود : « اينها تا روز قيامت حرام اند . »

پس از اين ، آنها با ما وداع كردند ، و بدين خاطر ، آن محل را محل جدايى ناميدند ، در حالى كه پيش از آن محل پيوند بود[80] . »

اشكال اين حديث

هيثمى گويد : « اين روايت را طبرانى در اوسط آورده و در سند آن ، صدقه بن عبداللَّه است كه احمد بن حنبل درباره او گويد : « هيچ ارزشى ندارد . احاديث او منكر و ناشناخته است . » و مسلم [صاحب صحيح]

درباره او گويد : « حديث او منكر است . [81] «

مؤلف گويد : « در متن حديث آمده است كه جابر از رسول خدا ( ص ) روايت كرده كه آن حضرت فرمود : « اينها تا روز قيامت حرام اند . » در حالى كه در احاديث صحيح ومتواتر از جابر روايت كنند كه او گفته است : « ما در زمان پيامبر ( ص ) و ابى بكر و عمر ، « ازدواج موقت » كرديم ، تا آنكه عمر به خاطر اقدام عمرو بن حريث ما را از آن باز داشت . »

ه_ ) بيهقى در سنن خود و هيثمى در مجمع الزوائد از ابى هريره روايت كنند كه گفته است : « با رسول خدا ( ص ) به سوى غزوه تبوك بيرون شديم و در « ثنيه الوداع » فرود آمديم . پيامبر ( ص ) زنانى را ديد كه گريه مى كردند . فرمود : « براى چه مى گريند ؟ » گفته شد : « اينها زنانى اند كه شوهرانشان آنها را « متعه » [ازدواج موقت] كرده و سپس از آنها جدا شده اند . » رسول خدا ( ص ) فرمود : « حرّم او هدم المتعه النكاح و الطلاق و العدَّه و الميراث ؛ ازدواج و طلاق و عده و ميراث متعه را حرام - يا نابود - كرده است . »

اين روايت در مجمع الزوائد چنين است : « رسول خدا ( ص ) چراغهايى ديد و زنانى را كه مى گريستند[82] . »

اشكال اين حديث

در سند اين حديث ، مؤمل بن اسماعيل

، ابوعبدالرحمن عدوى است كه در سال 205 يا 206 وفات كرده و در تهذيب التهذيب گويد : بخارى گويد : « حديث او منكر و ناشناخته است . » و ديگرى گفته است : « كتابهايش را دفن كرد و بعد [بدون نوشته] روايت مى كرد . و بدين خاطر ، خطا و اشتباه او بسيار است ، به اندازه اى كه گاهى ، توقف در برابر حديث او بر اهل علم واجب است . زيرا او روايات منكر و ناشناخته را از قول شيوخ ثقه و مورد اعتماد نقل مى كند ، [به آنان مى بندد] و اين بسيار بدتر است . چه ، اگر اين روايات منكر و ناشناخته از قول راويان ضعيف بود ، براى آن عذرى مى تراشيديم[83] . »

مى گويم : « در متن حديث آمده بود كه : « آنان در ثنيه الوداع فرود آمدند . » و ثنيه الوداع چنانكه در معجم البلدان آمده ، سنگلاخى است مشرف بر مدينه كه هر كه به سوى مكه مى رود از آن مى گذرد و گويد : « صحيح آن است كه اين نامى جاهلى [پيش از اسلام] و قديمى است ، و سبب اين نامگذارى آن است كه مسافران در آنجا وداع و خداحافظى مى كنند[84] . »

مؤيد آن اين است كه ، هنگامى كه رسول خدا ( ص ) از مكه به مدينه هجرت كردند ، زنان انصار به استقبال آن حضرت آمده و مى گفتند : « طلع البدر علينا فى ثنيات الوداع ؛ مه در ثنيات الوداع بر ما نمودار آمده . بنابراين ، «

ثنيه الوداع » [85] از دوران جاهليت محل خداحافظى مسافران بوده است . و اين نامگذارى مربوط به قبل از اسلام است نه بعد از آن . علاوه بر آن ، چرا تنها زنان متعه و ازدواج موقت براى خداحافظى بيرون آمده و زنان ازدواج دايم نيامده بودند ؟ علت گريه آنها چه بوده ؟ شوهران آنها كه سفر بى برگشت نمى رفتند ؟

و ) بيهقى از على بن ابى طالب ( ع ) روايت كند كه گفت : « رسول خدا ( ص ) از متعه [ازدواج موقت] نهى فرمود . » گويد : « ازدواج موقت براى كسى بود كه [زن دايم] نمى يافت و هنگامى كه حكم ازدواج و طلاق و عده و ميراث ميان زن و مرد نازل شد ، حكم متعه نسخ گرديد[86] . »

اشكال اين حديث

در سند اين حديث موسى بن ايوب است كه عقيلى او را در رديف « ضعفاء » آورده و يحيى بن معين و ساجى وى را « منكر الحديث » دانسته اند[87] .

مى گويم : در متن اين حديث به على ( ع ) نسبت داده شده كه آن حضرت فرموده است : « رسول خدا ( ص ) « متعه » را ممنوع كرد » ، در حالى كه آن حضرت مى فرمايد : « اگر رأى گذشته عمر نبود فرمان مى دادم تا « متعه » [ازدواج موقت] كنند كه پس از آن هيچ كسى جز نگون بخت شقى « زنا » نمى كرد . »

ز ) بيهقى از عبداللَّه بن مسعود روايت كند كه گفت : « متعه منسوخ شده است

. طلاق و مهريه و عده و ميراث آن را نسخ كرده اند . »

اشكال اين حديث

راوى يكى از روايتها حجاج بن ارطاه از حكم از اصحاب عبداللَّه است كه معرفى او گذشت و درباره او گفتند : « فريبكار و متروك است و بر احاديث مى افزايد . » اضافه بر آن ، ما نمى دانيم حكم از از كدام يك از اصحاب عبداللَّه روايت كرده است ؟

و در روايت ديگرى آمده است : « برخى از اصحاب ما از حكم بن عتيبه از عبداللَّه بن مسعود » و ما نمى دانيم اين « برخى اصحاب » كيانند ، و حكم بن عتيبه كه در سال ( 113 هجرى ) يا بعد آن از دنيا رفته و تنها شصت و چند سال عمر داشته ، چگونه از عبداللَّه بن مسعود كه در سال ( 32 هجرى ) وفات يافته ، روايت كرده است[88] ؟

اضافه بر آن ، متن حديث با نظر مسلَّم عبداللَّه بن مسعود در « حليت متعه » و قرائت و تفسير وى از آيه : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ - الى اجل - تناقض دارد[89] .

ديگر آنكه ، در متن احاديث : ( ه_ - و - ز ) آمده بود : « نكاح و طلاق و عده و ميراث ، متعه [ازدواج موقت] را حرام يا نابود كرد . » معناى اين جمله آن است كه ، « ازدواج موقت » پيش از « ازدواج دايم » و متعلقات آن ، تشريع شده است ، و اينكه ، « ازدواج موقت » تا تشريع « ازدواج دايم » برقرار بوده

و به وسيله آن نسخ گرديده است ، و لازمه اين سخن آن است كه همه ازدواجهاى پيامبر ( ص ) و صحابه در ابتدا - تإ ؛ ل لهنگام نزول حكم ازدواج دايم - « ازدواج موقت » باشد ! »

ح ) در مجمع الزوائد از زيد بن خالد جهنى روايت كند كه گفت : « من و رفيقم براى « ازدواج موقت » با زنى در حال چانه زدن بوديم كه شخصى آمد و به ما خبر داد : « رسول خدا ( ص ) « ازدواج موقت » را حرام فرموده ، و نيز ، خوردن گوشت هر حيوان وحشى ذى ناب [نيش دار] و الاغ اهلى را حرام كرده است[90] . »

اشكال اين حديث

هيثمى گويد : « اين حديث را طبرانى روايت كرده ، و در سند آن « موسى بن عبيده ربذى » ضعيف است . » و نظر ما درباره ضعف او گذشت[91] .

از متن اين حديث چنين به دست مى آيد كه راوى آن ، روايت سبره جهنى در فتح مكه و روايت ديگرى ( روز خيبر ) را با هم گرد آورده ، و حكم تحريم خوردن حيوانات « ذى ناب » را بر آن افزوده و همه را با سند واحد و سياق يكسان تركيب و روايت كرده است .

ط ) در مجمع الزوائد از حارث بن غزيه روايت كند كه گفت : « شنيدم كه پيامبر در روز فتح مكه سه بار فرمود :

« ازدواج موقت حرام است[92] . »

اشكال اين حديث

هيثمى گويد : « طبرانى آن را روايت كرده ، و در سند آن

اسحاق بن عبداللَّه بن ابى فروه است . » و ديگر دانشمندان درباره او گفته اند : « احاديث منكر و ناشناخته[93] روايت مى كند ، به حديث او استناد نمى كنند ، او را رها كرده اند . روايت كردن از او جايز نيست ، حديث او نوشته نمى شود و[94] . . . »

ى ) در مجمع الزوائد از كعب بن مالك روايت كنند كه گفت : « رسول خدا ( ص ) از متعه نساء [ازدواج موقت] نهى فرمود . » هيثمى گويد : « طبرانى آن را روايت كرده ، و در سند آن يحيى بن انيسه است[95] . » و دانشمندان درباره او گفته اند : « او ضعيف است ، اهل حديث رواياتش را نمى نويسند ، او كذّاب است . حديث او متروك است[96] . . . »

ك ) بيهقى در سنن كبراى خود از عبداللَّه بن عمر روايت كند كه گفت : « عمر بر فراز منبر شد ، خداى را سپاس و ثنا كرد و سپس گفت :

چه مى شود مردانى را كه ازدواج موقت مى كنند ، در حالى كه رسول خدا ( ص ) از آن نهى فرموده ، آگاه باشيد ! هيچ كس را متعه كرده نزد من نياورند مگر آنكه سنگسارش كنم[97] .

اشكال اين حديث

در سند اين حديث منصور بن دينار است . يحيى بن معين درباره او گويد : « حديثش ضعيف است . » نسائى گويد : [حديث او] قوى نيست . بخارى گويد : « در حديث او جاى بحث است » و عقيلى او را در رديف «

ضعفا » آورده است[98] .

تا اينجا احاديثى را آورديم كه بر حسب تعريف دانشمندان علم رجال ، در سند آنها ضعف و اشكال بود . در بخش آينده ، احاديثى را مى آوريم كه دانشمندان مكتب خلفا بدان خاطر كه يا در كتابهايى به نام صحيح آمده و يا در درستى آنها اشكال نكرده اند - بر صحت آنها توافق نموده اند .

حديث اول : در صحيح مسلم ، سنن نسائى و بيهقى و مصنف عبدالرزاق از شهاب[99] زهرى از عبداللَّه و حسن پسران محمد بن على از پدرشان روايت كنند كه او از على بن ابى طالب شنيده كه به ابن عباس مى گفت : « تو مرد خودخواهى هستى ! رسول خدا ( ص ) در فتح خيبر از آن [ازدواج موقت] و از خوردن گوشت الاغ اهلى ، نهى فرمود . [100] «

اين روايت با همين سند ، با اندكى اختلاف ، در صحيح بخارى ، سنن ابى داود ، ابن ماجه ، ترمذى و دارمى ، موطّأ مالك ، مصنّف ابن ابى شيبه ، مسند احمد و طيالسى و غير آنها نيز ، آمده است[101] .

حديث دوم : از ابى ذر روايت كنند كه گفت : « ازدواج موقت » براى ما ، اصحاب رسول خدا ( ص ) تنها سه روز حلال شد و سپس رسول خدا ( ص ) از آن نهى فرمود[102] . » و اينكه گفت : « ازدواج موقت براى ترس ما و جنگ ما بود[103] . »

حديث سوم : در صحيح مسلم ، سنن دارمى ، ابن ماجه ، ابى داود و غير آنها از

سبره جهنى كه در فتح مكه با رسول خدا ( ص ) بوده ، روايت كنند كه گويد : « پانزده روز در مكه اقامت كرديم . رسول خدا ( ص ) به ما اجازه دادند تا « ازدواج موقت » كنيم . من و مردى از خويشانم بيرون رفتيم . من تا حدودى زيبا و رفيقم اندكى بدقيافه بود . با هر يك از ما يك عدد « بُرد » [ردا] بود . برد من كهنه و برد عموزاده ام نو و تازه بود . به پايين يا بالاى مكه رسيده بوديم كه زنى جوان و گردن فراز روبروى ما قرار گرفت . به او گفتيم : آيا حاضرى با يكى از ما « ازدواج موقت » كنى ؟ گفت : مهريه چه مى دهيد ؟ هر يك از ما برد خود را پهن كرديم . او شروع به بررسى كرد كه رفيقم به او گفت : برد اين كهنه و برد من نو و تازه است . جواب شنيد : برد اين هيچ عيبى ندارد و سه بار يا دو بار ، آن را تكرار كرد . سپس با او « ازدواج موقت » كردم . و از مكه بيرون نشديم مگر آنكه رسول خدا ( ص ) آن را تحريم كردند[104] . »

در روايت ديگرى گويد : « رسول خدا ( ص ) فرمود : « اى مردم ! من خود به شما اجازه دادم « ازدواج موقت » نماييد ، حال ، خداوند آن را تا روز قيامت حرام فرمود[105] . »

و در روايت ديگرى گويد : « ديدم رسول خدا

( ص ) بين ركن [كعبه] و مقام [ابراهيم] ايستاده و مى فرمود[106] . . . »

و در روايت ديگرى گويد : « رسول خدا ( ص ) در سال فتح ، هنگامى كه داخل مكه شديم به ما فرمان متعه [ازدواج موقت] داد و هنوز بيرون نرفته بوديم كه ما را از آن نهى فرمود[107] . »

و در روايت ديگرى گويد : « من در زمان رسول خدا ( ص ) با زنى از بنى عامر « ازدواج موقت » كردم و دو برد سرخ فام مهريه دادم . سپس رسول خدا ( ص ) ما را از متعه [ازدواج موقت] نهى فرمود[108] . »

در روايت ديگرى گويد : « رسول خدا ( ص ) در فتح مكه از « متعه نساء » [ازدواج موقت] نهى فرمود[109] . »

و در روايت ديگر : « رسول خدا ( ص ) از « متعه » نهى كرد و فرمود : « متعه از امروزتان تا روز قيامت حرام است[110] . »

و در سنن ابى داود و بيهقى و غير آن دو از ربيع بن سبره روايت كنند كه گفت : « گواهى مى دهم كه پدرم حديث مى كرد كه ، رسول خدا ( ص ) در « حجه الوداع » متعه را ممنوع كرد[111] . »

حديث چهارم : در صحيح مسلم ، مصنف ابن ابى شيبه ، مسند احمد و غير آنها از سلمه بن اكوع روايت كنند كه گفت : « رسول خدا ( ص ) در سال « اوطاس » ازدواج موقت را ، سه روز ، آزاد و سپس آن را ممنوع

فرمود[112] . »

قسمت دوم

10 . اشكالات اين احاديث

1 . در حديث امام على ( ع ) كه مهمترين كتابهاى حديث اعم از صحاح و مسانيد و سنن و مصنفات ، آن را روايت كرده اند ، و ما از طريق چهارده مرجع آن را آورديم ، در آن تصريح شده بود كه رسول خدا ( ص ) در غزوه خيبر « دو چيز » را حرام فرمود : الف ) نكاح متعه [ازدواج موقت] ؛ ب ) خوردن گوشت الاغهاى اهلى .

سند تحريم « ازدواج موقت » در خيبر ، تنها همين يك حديث است ، در حالى كه سند تحريم گوشت الاغهاى اهلى در خيبر ، در روايات متعدد ديگرى آمده ، و در هيچ يك از آنها اشاره اى به تحريم « ازدواج موقت » نشده است . در بخش آينده اين دو نوع از تحريم را مورد بررسى قرار مى دهيم :

الف ) تحريم ازدواج موقت در خيبر

تحريم « ازدواج موقت » در خيبر ، از سوى رسول خدا ( ص ) ، با واقعيت تاريخى آن روز نمى سازد . چنانكه عده اى از دانشمندان مانند ابن قيم بر آن تصريح كرده اند .

ابن قيم در بخش : « زمان تحريم ازدواج موقت » در كتاب زاد المعاد خود گويد : « در فتح خيبر هيچ يك از صحابه با زنان يهودى « ازدواج موقت » نكردند ، و در اين باره از رسول خدا ( ص ) اجازه نخواستند ، و هرگز هيچ كس آن را درباره غزوه خيبر روايت نكرده است ، و در آن غزوه به هيچ روى

يادى از « متعه » و انجام و تحريم آن نبوده است . [113] «

و گويد : « در خيبر زن مسلمان نبود ، و زنان موجود در آن يهودى بودند ، و جواز ازدواج با زنان اهل كتاب تا آن روز ثابت نيست ، تنها پس از فتح خيبر بود كه خداوند ازدواج با آنها را حلال كرد و در سوره مائده ( آيه 5 ) فرمود :

الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُم . . . وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ . . . ؛

امروز براى شما حلال شد . . . و زنان پاكدامن اهل كتاب پيش ازشما . . .

و اين حليت در سالهاى پايانى و پس از « حجه الوداع » يا در آن سال بود . پس جواز ازدواج با زنان اهل كتاب در زمان فتح خيبر ثابت نيست[114] . . . »

ابن حجر در شرح حديث مذكور ، درباره « غزوه خيبر » گويد : « زمان فتح خيبر جاى « ازدواج موقت » نبوده است . زيرا ، در غزوه خيبر هيچ گونه متعه و ازدواج موقتى صورت نگرفته است . [115] «

وى در شرح همين حديث در باب « منع رسول خدا ( ص ) از ازدواج موقت در سالهاى آخرين » از سهيلى نقل كند كه گويد : « اشكال اين حديث آن است كه مى گويد : منع از « ازدواج موقت » در زمان فتح خيبر بوده ، و اين چيزى است كه هيچ يك از سيره نويسان و راويان حديث آن را به رسميت نمى شناسند[116] . »

ابن حجر

همچنين سخن ابن قيم را - كه اخيراً گذشت نقل كرده است[117] .

اين چيزى بود كه درباره « تحريم متعه » در زمان فتح خيبر آورده اند .

ب ) تحريم گوشت الاغهاى اهلى در خيبر

ابن حجر از ابن عباس روايت كند كه او براى حلال بودن گوشت « الاغ اهلى » به اين آيه استدلال كرده است :

قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً . . . ؛

بگو در آنچه كه به من وحى شده ، حرامى نمى بينم[118] . . .

مؤلف گويد : ممكن است نهى رسول خدا ( ص ) از خوردن گوشت الاغهاى اهلى ، تنها مخصوص الاغهاى اهلى خيبر ، و به خاطر يكى از علتهايى بوده كه در روايات زير آمده است :

در صحيح بخارى از ابى اوفى روايت كند كه گفت : « در غزوه خيبر دچار گرسنگى شديم ، و در حالى كه ديگها مى جوشيد و برخى گوشتها قريب پختن بود ، جارچى رسول خدا ( ص ) ندا داد : « از گوشت اين خران هيچ نخوريد و همه را به دور ريزيد . » ابن ابى اوفى گويد : « به ما خبر دادند كه نهى رسول خدا ( ص ) براى آن بود كه خمس آنها را جدا نكرده بودند . برخى هم گفته اند : « رسول خدا ( ص ) به خاطر آنكه آنها نجاست خوار بودند ، از خوردن گوشتشان نهى فرمود[119] . »

و نيز ، شايد سبب تحريم ، چيزى است كه ابوداود در كتاب خراج سنن خود ، باب « تعشير اهل الذمه » از عرباض بن ساريه

سلمى روايت كرده كه او گفته است[120] : « در خيبر فرود آمديم و اصحاب رسول خدا ( ص ) با او بودند . صاحب خيبر كه مردى سركش و بدخو بود ، رو به سوى رسول خدا ( ص ) كرد و گفت : « اى محمد ! آيا براى شما رواست كه الاغهاى ما را ذبح كنيد ، ميوه هايمان را بخوريد و زنانمان را بزنيد ؟ » رسول خدا ( ص ) خشمگين شد و فرمود : « اى پسر عوف ! اسبت را سوار شو و جار بزن كه : « آگاه باشيد كه اين كشتزار براى هيچ مؤمنى حلال نيست ، و اينكه ، همه براى نماز گرد هم آيند . » گويد : « همه جمع شدند . رسول خدا ( ص ) با آنان نماز گزارد و سپس برخاست و فرمود : آيا برخى از شما به تكيه گاه خويش تكيه زده و مى پندارد خداوند چيزى را - جز آنچه در اين قرآن است - حرام نكرده است ؟ آگاه باشيد كه من موعظه نمودم و به چيزهايى امر و نهى كردم كه همانند قرآن يا بيش از آن است . خداوند به شما اجازه نداده تا وارد خانه هاى اهل كتاب شويد مگر با اجازه آنها ، و حق نداريد زنانشان را بزنيد و ميوه هايشان را بخوريد . و اين حكم تا زمانى كه ماليات و حقوق واجبشان را به شما مى پردازند ، برقرار است[121] . »

بنابر آنچه ابن ابى اوفى روايت كرده ، اصحاب رسول خدا ( ص ) سبب نهى آن حضرت

از خوردن گوشت الاغهاى اهلى در آن روزها را ، بيان داشته اند . برخى از آنان كه خود شاهد جريان بوده اند ، گفته اند : « علت نهى آن بوده كه خمس آنها را نپرداخته بودند . » اين موضوع را رواياتى كه درباره « غلول و خيانت » رسيده تأييد مى كند . يا آنكه نهى رسول خدا ( ص ) نهى از غارت اموال ديگران بوده است . چنانكه در حديث زير است :

در سنن ابى داود از مردى انصارى روايت كند كه گفت : « با رسول خدا ( ص ) به سفرى رفتيم و مردم شديداً به زحمت افتادند و نيازمند شدند . گوسفندانى را يافتند و آنها را غارت كردند . ديگهاى غذاى ما مى جوشيد كه رسول خدا ( ص ) كمان به دست سررسيد و با كمان خود ديگهايمان را واژگون كرد . سپس گوشتها را با خاك درآميخت و فرمود : « غارت كردن حلال تر از مردار نيست[122] . »

ديگران هم - چنانكه گذشت - گفتند : « نهى از خوردن گوشت الاغهاى اهلى بدان سبب بود كه آنها نجاست خوار بودند . »

همچنين است موضوع تحريم « نكاح متعه » [ازدواج موقت] زيرا ، عرباض بن ساريه روايت كرد كه آن يهودى سركش بدخو به رسول خدا ( ص ) شكايت كرد و گفت : « آيا بر شما رواست كه خران ما را بكشيد و ميوه هايمان را بخوريد و زنانمان را بزنيد ؟ » و رسول خدا ( ص ) همه را گرد آورد و به آنان گفت : « براى

شما روا نيست داخل خانه هاى اهل كتاب شويد مگر با اجازه آنها . و حق نداريد زنانشان را بزنيد و ميوه هايشان را بخوريد . اين حكم تا زمانى كه آنها ماليات و حقوقى را كه بر عهده دارند ، مى پردازند ، برقرار است . »

بنابراين ، نهى رسول خدا در اين باره هم ، تنها نهى از زدن زنان اهل كتابى بوده كه « جزيه و ماليات » مى دادند و نهى از نكاح متعه [ازدواج موقت] نبوده است .

داستان غزوه خيبر چنين بود كه گذشت . جز آنكه يكى از موافقان تحريم متعه ، روايتى را خلق و آن را از قول نواده هاى امام على ( ع ) به آن حضرت نسبت داده كه به ابن عباسِ موافقِ متعه فرموده : « تو مرد خودخواهى هستى » ، و او را خبر داده كه رسول خدا ( ص ) در غزوه خيبر از « متعه نساء » [ازدواج موقت] نهى فرموده ، و از خوردن گوشت خران اهلى نيز ، اين مبتكر خلاق فراموش كرده كه امام على ( ع ) همان كسى است كه مى فرمود : « اگر عمر از ازدواج موقت منع نكرده بود هيچ كس زنا نمى كرد مگر نگون بخت شقى[123] . »

شگفت آور آنكه ، اينان در اينجا از قول نواده هاى امام على ( ع ) روايت تحريم « ازدواج موقت » را به آن حضرت نسبت داده اند ، و با همين تركيب سندى ، روايت ديگرى ساخته و گفته اند : « امام على ( ع ) دستور فرمود تا «

حج » را از « عمره » جدا سازند ! » و بعيد نيست كه خالق و مبتكر هر دو روايت يكى باشد .

2 . همچنين است حال آنچه كه از ابوذر روايت كرده اند : اينان - چنانكه گذشت - ازابوذر روايت كردند كه گفته است : « متعه حج ويژه اصحاب محمد ( ص ) بود . و اين رخصتى بود از آنِ ما » و درباره « متعه نساء » [ازدواج موقت] نيز ، روايت كرده اند كه گفته است : « ازدواج موقت تنها براى ما اصحاب رسول اللَّه ( ص ) ، به مدت سه روز ، حلال شد و سپس رسول خدا ( ص ) از آن نهى فرمود . » و اينكه گفته است : « ازدواج موقت به خاطر بودن ما در خوف و جنگ بود . »

و شگفت آنكه ، در هر دو روايتِ ابوذر در اينجا و آنجا ، در هر دو طريق ، ابراهيم تيمى و عبدالرحمن بن اسود قرار دارند ، و حالِ اين دو روايت از جهت سند حال همان دو روايتى است كه به امام على ( ع ) نسبت دادند .

3 و 4 . اما روايت سبره جهنى ، صحيح آن همان است كه در اول بحث از صحيح مسلم و مسند احمد و سنن بيهقى آورديم كه : « رسول خدا ( ص ) به آنان اجازه فرمود « ازدواج موقت » كنند » ، و اينكه « او با زنى از بنى عامر « عقد موقت » بست و رداى خود را « مهريه » داد و سه

روز با وى بود ، سپس رسول خدا فرمود : « هر كس چيزى از اين زنان « متعه شده » نزد خود دارد آنان را آزاد نمايد . » يعنى : رسول خدا ( ص ) آنان را فرمود تا از زنانى كه با آنان « ازدواج موقت » كرده اند ، جدا شده و آماده خروج از مكه باشند . » پس از چندى « توجيه كنندگان كار خليفه عمر » وارد صحنه شدند و عبارات اين روايت را تحريف كردند و جمله : « ليخل سبيلها ؛ راه آنان را باز بگذارد » را به جمله : « انها حرام من يومكم هذا الى يوم القيامه ؛ اينها از امروزتان تا روز قيامت ، حرام شدند » و امثال آن ، تبديل كردند تا نشان دهند كه « ازدواج موقت » در فتح مكه حرام شده [نه توسط خليفه] . اما چون اين روايت با روايات ديگرى كه درباره « حرمت متعه » دارند ، تناقص دارد ، - رواياتى كه برخى از آنها با صراحت مى گويند كه « تحريم » پيش از « فتح مكه » و در زمان « فتح خيبر » بوده ، و برخى مى گويند : جواز و حرمت هر دو پس از فتح مكه بوده - و چون خود را به صحت و درستى همه اين روايات ملزم مى دانند ، نيازمند آن شدند تا براى اين تناقض آشكار ، جوابى دست و پا كنند و بدين خاطر ، چيزى را به شريعت محمدى ( ص ) نسبت دادند كه ساحت مقدس اسلام شديداً از

آن برى و بيزار است ، و گفتند : « اين واقعه چند بار نسخ گرديده است » كه شرح آن چنين است :

11 . نسخ حكم ازدواج موقت بيش از يك بار

مسلم در صحيح خود عنوانى دارد به نام : « باب نكاح متعه و بيان اينكه ، حلال شد و نسخ گرديد ، سپس حلال شد و نسخ گرديد ، و پس از آن ، حكم نسخ تا روز قيامت باقى ماند . »

ابن كثير در تفسيرش گويد : « شافعى و گروهى از علما برآنند كه : ازدواج موقت حلال شد و نسخ گرديد ، سپس حلال شد و دوباره نسخ گرديد[124] . »

ابن عربى گويد : « حكم « ازدواج موقت » دوباردچار « نسخ » شد[125]وسپس حرام گرديد . »

زمخشرى نيز در كشاف به آن اشاره كرده است[126] .

و ديگران گفته اند : « نسخ بيش از دوبار واقع شده است[127] . »

و حق با اين گروه اخير است . چه ، اگر تكرار « نسخ » در يك حكم را به خاطر رفع تناقض احاديث بپذيريم ، بناچار بايد بگوييم كه تكرار نسخ به تعداد احاديثِ متناقض است .

بنابراين ، آنچه قرطبى پس از آوردن سخن ابن عربى نقل مى كند صحيح است . او مى گويد : « دانشمند ديگرى كه طرق احاديث « ازدواج موقت » را جمع كرده گفته است : « مقتضاى اين احاديث آن است كه حكم « ازدواج موقت » هفت بار حلال و حرام شده باشد . زيرا ، ابن عمره روايت كرده كه اين حكم در اوايل اسلام بوده است و سلمه بن اكوع روايت كند كه مربوط به

سال فتح « اوطاس » است و از روايات [منسوب به] على ( ع ) برمى آيد كه در « فتح خيبر » بوده و روايت ربيع بن سبره « حليت » آن را به « فتح مكه » مربوط مى كند . طرق اين روايات همه در صحيح مسلم آمده است . و در غير صحيح مسلم از قول على ( ع ) روايت كند كه نهى آن در غزوه تبوك بوده است . در سنن ابوداود از ربيع بن سبره روايت كند كه نهى از آن [ازدواج موقت] در حجه الوداع بوده است ، و ابن داود اين روايت اخير را صحيح ترين روايات اين باب مى داند . و عمرو از حسن روايت كند كه ، پيش از آن و بعد از آن [حجه الوداع] حلال نشده است . اين سخن از قول سبره نيز روايت شده است . و اينها هفت موضعى هستند كه « متعه » [ازدواج موقت] در آنها حلال و سپس حرام شده است[128] . . . . »

***

بدين گونه ، التزام پيروان مكتب خلفا به صحت احاديث موجود در كتابهايى كه نام صحيح يافته اند ، آنان را بدانجا كشاند كه بگويند : « حكم متعه [ازدواج موقت] در شرع اسلام بارها نسخ گرديده است . » و چه نيكوست سخن ابن قيم در اين باره ، كه مى گويد : « يقيناً چنين نسخى در شريعت بى سابقه است ، و همانند آن در اسلام نشدنى است[129] . »

و چه سخيف است سخن ابن عربى كه در اين باره گويد : « اما اين باب [نسخ

مكرر] با وضوح و استحكام تمام در ناسخ و منسوخ احكام ثابت است . و از عجايب اين شريعت آنكه « نسخ مكرر » در آن واقع مى گردد . [130] . . . »

اضافه بر آنچه آورديم ، نمى دانم چگونه مى توان حتى يكى از اين روايات را صحيح دانست ، در حاليكه به « تواتر » از عمر نقل كرده اند كه او گفته است : متعتان كانتا على عهد رسول اللَّه ( ص ) أنا أنهى عنهما : متعه النساء و متعه الحج ؛ دو متعه در زمان رسول خدا ( ص ) جارى بود كه من [اكنون] از آنها نهى مى كنم : متعه نساء [ازدواج موقت] و متعه حج . و در عبارت ديگرى گويد : « و احرِّمهما ؛ و آن دو رإ ؛ وو 7ْحرام مى كنم[131] . »

چگونه مى شود ، يكى از اين روايات صحيح باشد ، در حالى كه در روايت صحيح از جابر گويد : « ما در زمان رسول خدا و ابوبكر و عمر متعه [ازدواج موقت] مى كرديم ؟ »

و در روايت ديگرى گويد : « تا آنكه اواخر خلافت عمر شد و . . . »

و در روايت ديگر گويد : « ما در زمان رسول خدا ( ص ) و ابى بكر با مقدارى خرما و آرد ، « متعه » مى كرديم ، تا آنكه عمر به خاطر اقدام عمرو بن حريث آن را ممنوع كرد[132] . »

و چگونه ممكن است يكى از اين روايات صحيح باشد ، و شخص عمر و هيچ يك از صحابه و تابعين

، تا زمان ابن زبير ، آن را نشنيده باشند ؟ و هيچ يك از مسلمانان در طول اين دوران از آن باخبر نشده باشد ؟ چه ، اگر وجود مى داشت ، عمر را از آن آگاه مى كردند ، و به آن استشهاد مى نمودند و هيئت حاكمه خلافت تا دوران ابن زبير آن را منتشر ساخته و به آن استناد مى كردند . بويژه كه معارضين و مخالفين تحريم ، مانند ابن عباس و جابر و ابن مسعود و ديگران ، ايشان را با استناد به سنت رسول خدا ( ص ) مجاب و محكوم مى كردند ، و ديگران را بر آن گواه مى گرفتند و از كسانى مانند اسماء مادر ابن زبير سؤال مى كردند و على ( ع ) و ابن عباس آشكارا مى گفتند : « اگر عمر از « ازدواج موقت » نهى نكرده بود هيچ كس جز نگون بخت شقى ، زنا نمى كرد . » و هيچ كس هم نگفت كه رسول خدا ( ص ) از آن نهى فرموده است .

بله ، اين مقدار را مى پذيريم كه اينگونه احاديث خيرخواهانه جعل گرديد تا موضع خليفه عمر در اين باره را تأييد و اشكالات وارد بر او را دفع نمايد . همان گونه كه احاديث جداسازى حج از عمره و برگزارى حج تنها نيز براى خيرخواهى و دفع ايرادات وارد بر او وضع گرديد . و اين همانند آن احاديثى است كه در فضيلت خواندن سوره هاى قرآن براى خيرخواهى و ثواب جعل و وضع كردند !

نواوى در تقريب[133] خود گويد : « جاعلان

و حديث سازان چند گروهند كه خطرناكترين و زيانبارترين آنها كسانى اند كه منسوب به زهد و ترك دنيا هستند و احاديث را براى خيرخواهى و ثواب مى سازند ، و مردم ساخته هاى آنها را به خاطر اعتماد بر ايشان مى پذيرند . »

و در شرح آن گويد : « از نمونه هاى آنچه براى خيرخواهى و ثواب ساخته شده ، روايتى است كه حاكم با سند خود تا ابوعمار مروزى روايت كند كه ، به ابوعصمت ، نوح بن ابى مريم گفته شد » تو چگونه از قول عكرمه از ابن عباس اين همه روايت رادر فضيلت تك تك سوره هاى قرآن به دست آورده اى ، در حالى كه هيچ يك از آنهانزد اصحاب عكرمه نيست ؟ » او گفت : « من ديدم مردم از قرآن روى گردان شده وبه فقه ابى حنيفه و مغازى ابن اسحاق روى آورده اند ، بدين خاطر ، اين احاديث رابراى ثواب و خيرخواهى جعل كردم . [134] . . . »

و احاديث ساخته شده در تأييد موضع عمر در نهى از « متعه حج و متعه نساء » از اين قبيل است . بويژه آنچه درباره « نهى رسول خدا ( ص ) از متعه [ازدواج موقت] روايت شده كه به نظر ما ، بعد از دوران ابن زبير و پيش از عصر تدوين حديث ، ساخته شده است ، يعنى آنها در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى براى توجيه كار عمر جعل گرديده است .

بارى ، يكى از آنان حديثى ساخت و گفت : « رسول خدا ( ص )

در غزوه خيبر از « متعه نساء » [ازدواج موقت] نهى فرمود . » و ديگرى گفت : « رسول خدا ( ص ) آن را در عمره قضيه حلال و حرام فرمود . » و سومى گويد : « اين حكم در « فتح مكه » بوده است . » و چهارمى گويد : « در سال فتح « اوطاس » بوده است . » و پنجمى گويد : « در غزوه تبوك واقع شده است . » و ششمين گفته است : « در حجهالوداع بود . » [135]

و بدين گونه ، هر يك از آنان مى خواهد بگويد كه : « حليت و حرمت ، با هم در زمان و مكان خاص و در دوران رسول خدا ( ص ) واقع گرديده ، و تحريم عمر نيز بدين خاطر بوده است . »

آرى ، اين احاديث با هم تناقض دارند ، و دانشمندان مكتب خلفا به دنبال رفع اين تناقض برآمدند ، ولى عذرى جز آنچه كه موجب نقص شريعت اسلامى است نيافتند . پس ، آن را به رسول خدا ( ص ) بستند و با آنكه افتراى بر شرع محمدى بود ، بدان تمسك جستند و گفتند : « اين حكم دو بار حلال و دو بار نسخ گرديد . » و گفتند : « حلال شدن و نسخ آن بيش از اين بوده و تا هفت بار تكرار شده است ! »

و اينان تا آنگاه كه به صحت اينگونه احاديث ملتزم بوده و بر اين سخن خويش محافظت كنند ، توهين به اسلام را فاجعه بزرگ و ويرانگر ندانند

!

علماى مكتب خلفا در تأييد تحريم متعه [ازدواج موقت] به وسيله اين احاديث سودها برده اند . مثلاً آنچه ميان يحيى بن اكثم و مأمون[136] در اوايل قرن سوم هجرى اتفاق افتاد و ابن خلكان آن را - بدين گونه - از قول محمد بن منصور روايت كرده است : گويد : « ما با مأمون خليفه عباسى در راه شام بوديم كه وى دستور داد ندا كنند : « ازدواج موقت حلال است . » يحيى بن اكثم به من و ابى العيناء گفت : « صبح زود به نزد او برويد و اگر جاى سخن گفتن بود با او سخن بگوييد ، وگرنه سكوت كنيد تا من وارد شوم . » گويد : « نزد مأمون رفتيم ، ديديم مسواك مى كند و خشمگينانه مى گويد : « دو نوع متعه بود كه در زمان رسول خدا و ابى بكر انجام مى شد و من از آن دو نهى مى كنم ! تو كه هستى اى « جُعَل » تا از آنچه رسول خدا ( ص ) و ابوبكر انجام داده اند ، نهى كنى ؟ »

ابوالعيناء به [من] محمد بن منصور اشاره كرد و گفت : « مردى كه درباره عمربن خطاب چنين مى گويد ، ما با او سخن بگوييم ؟ » گويد : « بدين سبب خويشتن دارى كرديم تا يحيى بن اكثم آمد و نشست و ما هم نشستيم . »

مأمون به يحيى گفت : « چه شده ، تو را برافروخته مى بينم ؟ »

يحيى گفت : « اين اندوه از فاجعه اى است كه در اسلام رخ

داده ! »

مأمون گفت : « چه چيز در آن حادث شده ؟ »

يحيى گفت : « نداى بر « حليّت زنا ! »

مأمون پرسيد : « زنا ؟ »

يحيى گفت : « آرى . متعه [ازدواج موقت] زناست ! »

مأمون گفت : « اين را از كجا مى گويى ؟ »

يحيى گفت : « از كتاب خداى عزو جل و حديث رسول اللَّه ( ص ) : زيرا ، خداى متعال فرموده :

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون - الى قوله - وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ ، فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُون ؛

به راستى كه مؤمنان رستگار شدند - تا آنجا كه فرمود : - آنان كه دامن خويش نگه مى دارند . و جز با همسران يا كنيزان خويش نمى آميزند . آنان سرزنش نشوند . و هر كس راهى جز آن برگزيند اين گروه همان تجاوزكارانند .

بعد گفت : « اى اميرمؤمنان ! همسر موقت ملك يمين [كنيز] است ؟ » مأمون گفت : « خير . » يحيى گفت : « همسر موقت همان همسرى است كه ارث مى برد[137] و ارث مى گذارد و اولادش ملحق مى گردد و شرايط آن را دارد ؟ » مأمون گفت : « خير . » يحيى گفت : « پس هر كه از اين دو [ازدواج دايم و كنيز در اختيار] فراتر رود از تجاوزكاران است .

اى اميرمؤمنان ! اين زهرى است كه از عبداللَّه و حسن فرزندان محمد بن حنفيه ، از پدرشان از على بن ابى طالب ( رض ) روايت

مى كند كه گفت : « رسول خدا ( ص ) به من دستور داد تا با صداى بلند « نهى از متعه و تحريم آن را » اعلام دارم . و اين بعد از آنى بود كه آن حضرت به انجامش فرمان داده بود . »

مأمون رو به سوى ما كرد و گفت : « اين حديث از زهرى مسلم و محفوظ است ؟ » گفتيم : « آرى اى اميرالمؤمنان ! عده اى از جمله مالك آن را روايت كرده اند . » مأمون گفت : « استغفراللَّه [از خدا آمرزش مى خواهم] ندا در دهيد كه « متعه » [ازدواج موقت] حرام است . و چنين كردند ! »

ابو اسحاق ، اسماعيل بن حماد بن زيد ، فقيه مالكى مذهب ، روزى از يحيى بن اكثم سخن راند و مقامش را بسيار بزرگ شمرد و گفت : « او را در اسلام دورانى است كه براى هيچ كس مانند آن نبوده ، و همين روز را يادآور شد[138] . »

***

بارى ، دانشمندان مكتب خلفا در هنگام بحث و مناظره به اين احاديث احتجاج و استناد مى كنند ، و هنگامى كه با سخن قطعى خليفه عمر مواجه مى شوند و مى پذيرند كه او گفته است : « دو متعه در زمان رسول خدا ( ص ) انجام مى شد و من از آن دو نهى مى كنم و بر انجام آن كيفر مى دهم . » مى گويند : « خليفه اجتهاد كرده است ! » بنابراين ، با آنكه خداوند فرموده و رسول خدا ( ص ) فرموده ، خليفه

عمر اجتهاد كرده است[139] !

پي نوشتها

از 1 تا 60

[1] . تفسير قرطبى ، ج 2 ، ص 370 ؛ تفسير فخر رازى ، ج 2 ، ص 167 ، 201 و 202 ؛ كنزالعمال ، ج 8 ، ص 293 و 294 . البيان و التبيين جاحظ ، ج 2 ، ص 223 .

[2] . تفسير قرطبى ، ج 5 ، ص 132 .

[3] . صحيح بخارى ، ج 3 ، ص 164 ، باب نهى رسول اللَّه ( ص ) عن نكاح المتعه اخيراً

[4] . المصنف ، عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 499 ، باب المتعه .

[5] . تفسير قرطبى ، ج 5 ، ص 132 ؛ تفسير نيشابورى ، ج 5 ، ص 17 .

[6] . تفسير طبرى ، ج 5 ، ص 9 .

[7] . تفسير كشاف ، ج 1 ، ص 519 .

[8] . مراجعه كنيد : رساله هاى عمليه فقهاى اماميه و نيز ، احكام نكاح المتعه در كتب فقه استدلالى ، مانند : شرح لمعه ، شرايع و . . .

[9] . سوره نساء ، آيه 24 .

[10] . المصنف ، ج 7 ، ص 497 - 498 ، باب المتعه ، تأليف : عبدالرزاق بن همام صنعانى ، متولد 126 و متوفاى 211 هجرى ، نشر مجمع علمى بيروت ، چاپ 1392 - 1390 . حديث او را همه صاحبان صحاح شش گانه روايت كرده اند . شرح حال او را در : الجمع بين رجال الصحيحين ، تقريب التهذيب و بدايه المجتهد ، ج 2 ، ص 63 مى يابيد .

[11] . تفسير طبرى ، ج 5 ، ص

9 .

[12] . روايات شماره [2 تا 9] از تفسير طبرى است ، برخى از آنها را خلاصه كرديم .

[13] . احكام القرآن ، ج 2 ، ص 147 .

[14] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 205 .

[15] . شرح نووى بر صحيح مسلم ، ج 9 ، ص 179 .

[16] . تفسير كشاف زمخشرى ، ج 1 ، ص 519 .

[17] . تفسير قرطبى ، ج 5 ، ص 130 .

[18] . تفسير قرطبى ، ج 5 ، ص 130 .

[19] . تفسير سيوطى ، ج 2 ، ص 140 - 141 . روايت عطا در مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 497 و بدايه المجتهد ابن رشد ، ج 2 ، ص 63 .

[20] . مانند : قاضى ابو بكر اندلسى [متوفاى 542] در احكام القرآن ، ج 1 ، ص 163 ؛ بغوى شافعى [متوفاى 510 يا516] در تفسيرش در حاشيه خازن ، ج1 ، ص423 . الوسى [متوفاى 1279] در تفسيرش ، ج5 ، ص5 .

[21] . سوره مائده ، آيه 87 .

[22] . صحيح مسلم ، كتاب نكاح ، حديث 1404 ، ص 1022 ، با سندهاى متعدد ؛ صحيح بخارى ، ج 3 ، ص 85 ، در تفسير سوره مائده ، باب 9 و كتاب نكاح ، ج 3 ، ص 159 ، باب ما يكره من التبتل ، با اندكى اختلاف در عبارت ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 506 ، با اندكى اضافه تا آخر حديث ؛ مصنف ابن ابى شيبه ، ج 4 ، ص 294 ؛ مسند احمد ،

ج 1 ، ص 420 و در حاشيه آن گويد : ابن مسعود به اين حكم عمل مى كرد و ازدواج موقت را حلال مى دانست ، و در ص432 فشرده ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 200 - 201 ؛ تفسير ابن كثير ، ج 2 ، ص 87 .

[23] . صحيح مسلم ، ص 1022 ، حديث 1405 . صحيح بخارى ، ج 3 ، ص 164 ، باب نهى رسول اللَّه ( ص ) عن نكاح المتعه آخراً . در عبارت بخارى گويد : ما در لشكرى بوديم كه فرستاده رسول خدا ( ص ) نزد ما آمد و . . . . عبارت مسند احمد ، ج 4 ، ص 51 نيز چنين است ؛ فشرده آن در ص 47 نيز آمده است ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 5 ، ص 498 ، با اندكى اختلاف .

[24] . صحيح مسلم ، كتاب نكاح ، ص 1024 ، حديث 1046 ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 202 و 203 ؛ مسند احمد ، ج 3 ، ص 405 .

[25] . مسند طيالسى ، حديث 1637 .

[26] . مسند احمد ، ج 3 ، ص 22 ؛ مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص 264 .

[27] . مصنف عبد الرزاق ، ج 7 ، ص 458 .

[28] . صحيح مسلم ، كتاب نكاح ، ص 1023 ، حديث 1405 . شرح نووى ، ج 9 ، ص 183 ؛ مسند احمد ، ج 3 ، ص 380 و رجال احمد ، رجال الصحيح . ابو داود در باب الصداق

گويد : در عهد رسول خدا ( ص ) و ابوبكر و نيمى از خلافت عمر ، ازدواج موقت مى كرديم . سپس عمر از آن نهى كرد . و نيز رجوع كنيد : عمده القارى ، ج 8 ، ص 310 .

[29] . بدايه المجتهد ، ابن رشد ، ج 2 ، ص 63 .

[30] . صحيح مسلم ، باب نكاح المتعه ، ص 1023 ، حديث 1405 ؛ شرح نووى ، ج 9 ، ص 183 ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 500 ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 237 ، باب ما يجوز ان يكون مهراً ؛ مسند احمد ، ج 3 ، ص 304 ؛ كه در عبارت آن گويد : تا آنكه عمر اخيراً ما را از آن نهى كرد . صاحب تهذيب التهذيب نيز فشرده آن را در شرح حال موسى بن مسلم ، ج 10 ، ص 371 ، آورده است ؛ فتح البارى ، ج 11 ، ص 76 ؛ زاد المعاد ، ابن قيم ، ج 1 ، ص 205 ؛ كنزالعمال ، ج8 ، ص 293 .

[31] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 496 و 497 ، باب المتعه .

[32] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 500 ؛ فتح البارى ، ج 11 ، ص 76 ، كه در عبارت آن گويد : داستان را از او پرسيد و عمرو صريحاً به آن اعتراف كرد . . .

[33] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 500 و 501 . مؤلف گويد : به نظر من عمرو

بن حوشب اشتباه است و درست آن عمرو بن حريث است ، همچنين بخشى از كلام عمر بعد از جمله : بر آن گواه عادل نمى گيرند و آن را آشكار نمى كنند حذف شده است .

[34] . كنزالعمال ، ج 8 ، ص 294 ، چاپ دائره المعارف ، حيدرآباد دكن ، 1312 هجرى .

[35] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 503 ؛ مسند شافعى ، ص 132 . اصابه ، شرح حال ربيعه بن اميه ، ج 1 ، ص 514 .

[36] . موطأ مالك ، ص 542 ، حديث 42 ، باب نكاح المتعه ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 206 ، كه در عبارت آن گويد : او را سنگسار مى كردم ؛ كتاب الام ، شافعى ، ج 7 ، ص 219 ؛ تفسير سيوطى ، ج 2 ، ص 141 .

[37] . اصابه ، ج 4 ، ص 324و ج 2 ، ص 61 ، در شرح حال سلمى .

[38] . المصنف ، عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 449 .

[39] . المصنف ، ابن ابى شيبه ، ج 4 ، ص 293 .

[40] . تاريخ طبرى ، ج 2 ، ص 32 ، در باب بخشى از سيره عمر از حوادث سال 23 هجرى .

[41] . سوره بقره ، آيه 235 .

[42] . سوره نساء ، آيه 25 .

[43] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 496 و 497 ، باب المتعه .

[44] . همان ، ص 499 .

[45] . همان ، ص 496 .

[46] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص

500 .

[47] . تفسير طبرى ، ج 5 ، ص 17 ؛ تفسير نيشابورى ، ج 5 ، ص 7 ؛ تفسير فخر رازى ، ج 3 ، ص 200 ؛ تفسير ابى حيان ، ج 3 ، ص 218 ؛ تفسير سيوطى ، ج 2 ، ص 40 .

[48] . تفسير قرطبى ، ج 5 ، ص 130 .

[49] . احكام القرآن ، جصاص ، ج 2 ، ص 147 ؛ تفسير سيوطى در تفسير آيه ، ج 2 ، ص 141 ؛ بدايه المجتهد ، ج 2 ، ص 63 ؛ نهايه اللغه ، ج 2 ، ص 229 ؛ لسان العرب ، ج 14 ، ص 66 ؛ تاج العروس ، ج 10 ، ص 200 ؛ الفائق ، زمخشرى ، ج 1 ، ص 331 . و نيز رجوع كنيد : تفسير طبرى ، ثعلبى ، رازى ، ابى حيان ، نيشابورى و كنزالعمال .

[50] . المحلى ، ابن حزم ، ج 9 ، ص 519 و 520 ، مسأله 1854 . نووى در شرح بر صحيح مسلم نيز ، رأى ابن مسعود را در ج 11 ، ص186 ، آورده است .

[51] . تفسيرقرطبى ، ج5 ، ص 133 .

[52] . المغنى ، ابن قدامه ، ج 7 ، ص 571 .

[53] . مصنف ابن ابى شيبه ، ج 4 ، ص 293 ، فى نكاح المتعه و حرمتها .

[54] . صحيح مسلم ، ص 1026 ، حديث 27 ، باب نكاح المتعه ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 205 ؛ احتجاج ابى عمره انصارى در مصنف عبدالرزاق

، ج 7 ، ص 502 مى باشد .

[55] . شرح معانى الآثار ، طحاوى ، باب نكاح المتعه . . . .

[56] . صحيح مسلم ، ص 1023 ، حديث 1405 ، باب نكاح المتعه ؛ مسند احمد ، ج 1 ، ص 52 ، با اندكى اختلاف در عبارت و ج 2 ، ص 325 و 363 ، فشرده ؛ سنن بيقهى ، ج 7 ، ص 206 ؛ شرح معانى الأخبار ، ص 401 و كنز العمال ، ج 8 ، ص 293 و 294 .

[57] . صحيح مسلم ، ص 885 ، حديث 145 ، باب المتعه بالحج ؛ مسند طيالسى ، ص 247 ، حديث 1792 ؛ احكام القرآن جصاص ، ج 2 ، ص 178 ؛ تفسير سيوطى ، ج 1 ، ص 316 ؛ كنزالعمال ، ج 8 ، ص 294 ؛ تفسير فخر رازى ، ج 3 ، ص 36 .

[58] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 206 .

[59] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 498 ، باب المتعه . مقصود ابن عباس از مردى از جمح سلمه بن اميه است . در عبارت متن صفوان آمده كه صحيح آن ابن صفوان است . چنانكه در روايت دوم آمده ، زيرا ، صفوان قبلاً در مكه درگذشته بود و مناقشات ابن عباس درباره متعه در دوران عبداللَّه بن زبير بوده است .

[60] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 499 .

از 61 تا 139

[61] . همان .

[62] . جمهره انساب ، ابن حزم ، ص 159 - 160 .

[63] . مسند احمد ، ج

2 ، ص 95 ، حديث 5694 و ج 2 ، ص 104 ، حديث 5808 ؛ مجمع الزوائد ، ج 7 ، ص 333 - 332 . و نيز در ج4 ، ص265 ، از ابن عمر روايت كند كه : از او درباره متعه پرسيدند ، او گفت : حرام است . گفته شد : ابن عباس آن را بى اشكال مى داند . او گفت : به خدا سوگند ابن عباس مى داند كه رسول خدا در فتح خيبر آن را ممنوع كرد ، و ما زناكار نبوديم . صاحب مجمع الزوائد گويد : طبرانى آن را روايت كرده كه در طريق آن منصوربن دينار ضعيف است . مؤلف گويد : آشكار است كه او حديث ابن عمر را تحريف كرده است .

[64] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 502 .

[65] . مصنف ابن ابى شيبه ، ج 4 ، ص 293 . تفسير سيوطى ، ج 2 ، ص 104 ، حديث 5808 .

[66] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 206 .

[67] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 205 .

[68] . مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 503 .

[69] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 205 .

[70] . مغنى ابن قدامه ، ج 7 ، ص 573 .

[71] . مراجعه كنيد : مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 496 .

[72] . مراجعه كنيد : تفسير قرطبى ، ج 5 ، ص 133 .

[73] . مراجعه كنيد : مغنى ابن قدامه ، ج 7 ، ص 571 .

[74] . مجمع الزوائد ،

ج 4 ، ص 265 .

[75] . تهذيب التهذيب ، ج 2 ، ص 196 - 198 .

[76] . سوره مؤمنون ، آيه 6 .

[77] . سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 50 ، باب نكاح المتعه ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 206 .

[78] . تهذيب التهذيب ، ج 10 ، ص 360 - 356 .

[79] . اين روايت را به زودى در باب احاديث صحيح مى آوريم .

[80] . مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص 264 ؛ فتح البارى ، ج 11 ، ص 34 .

[81] . قول احمد و مسلم را از شرح حال صدقه در تهذيب التهذيب ، ج 4 ، ص 416 ، آورديم .

[82] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 207 ؛ مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص 264 ؛ فتح البارى ، ج 11 ، ص 73 .

[83] . تهذيب التهذيب ، ج 19 ، ص 380 - 381 .

[84] . مراجعه كنيد : معجم البلدان ، ماده : ثنيه الوداع .

[85] . مراجعه كنيد : الروض المعطار ، حميرى ، ماده : ثنيه الوداع .

[86] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 207 .

[87] . تهذيب التهذيب ، شرح حال موسى بن ايوب ، ج 1 ، ص 336 .

[88] . مراجعه كنيد : تقريب التهذيب ، ج 1 ، ص 192 و 459 .

[89] . به بخش : آنان كه بعد از عمر بر حليت متعه پاى فشردند مراجعه نماييد .

[90] . مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص 266 .

[91] . همان .

[92] . همان .

[93] .

همان .

[94] . تهذيب التهذيب ، ج 1 ، ص 240 ، در شرح حال اسحاق .

[95] . مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص 266 ، همراه با نام راوى .

[96] . تهذيب التهذيب ، ج 11 ، ص 183 و 184 در شرح حال يحيى بن انيسه .

[97] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 206 .

[98] . الجرح و التعديل رازى ، ج 4 ، قسمت اول ، ص 171 ؛ ميزان الاعتدال ج 4 ، ص 184 ؛ لسان الميزان ، ج 6 ، ص 95 .

[99] . عبارت متن از مصنف است .

[100] . صحيح مسلم ، ص 1027 ، باب نكاح المتعه ؛ سنن نسائى ، باب تحريم المتعه ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 201 ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 7 ، ص 501 ؛ مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص 265 .

[101] . صحيح بخارى ، ج 3 ، ص 36 ، باب غزوه خيبر و ج 3 ، ص 164 ، باب نهى رسول اللَّه عن نكاح المتعه اخيراً ، و باب لحوم الحمر الانسيه ، ج 3 ، ص 208 و ج 4 ، ص 135 ، باب الحيله فى النكاح ؛ سنن ابى داود ، ج 2 ، ص 90 ؛ سنن ابن ماجه ، ج 13 ، حديث 1961 ؛ سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 48 و 49 ؛ موطأ مالك ، ص 542 ، حديث 42 ، از باب نكاح المتعه ؛ مصنف ابن ابى شيبه ، ج 4 ، ص 292 ؛ سنن دارمى ،

ج 2 ، ص 140 ؛ مسند طيالسى ، حديث 111 ؛ مسند احمد ، ج 1 ، ص 79 و 130 و 142 و فتح البارى ، در بابهاى ياد شده .

[102] . سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 207 .

[103] . همان .

[104] . صحيح مسلم ، ص1024 ، باب نكاح المتعه ؛ مجمع الزوائد ، ج4 ، ص264 ؛ سنن بيهقى ، ج7 ، ص202 .

[105] . صحيح مسلم ، ص 1025 ، سنن دارمى ، ج 2 ، ص 140 ؛ سنن ابن ماجه ، ص 631 ، حديث 1962 ؛ طبقات ابن سعد ، ج 4 ، ص 345 .

[106] . صحيح مسلم ، ص 1025 ؛ مصنف ابن ابى شيبه ، ج 4 ، ص 292 .

[107] . صحيح مسلم ، ص 1025 ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 202 و 204 .

[108] . صحيح مسلم ، ص 1027 ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 205 .

[109] . صحيح مسلم ، ص 1028 ؛ مصنف ابن ابى شيبه ، ج 4 ، ص 294 .

[110] . صحيح مسلم ، ص1027 و با شرح بيشتر در مصنف عبدالرزاق ، ج7 ، ص506 ؛ سنن بيهقى ، ج7 ، ص203 .

[111] . سنن ابى داود ، ج 2 ، ص 227 ، باب نكاح المتعه ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 204 و 205 ؛ طبقات ابن سعد ، ج 4 ، ص 348 .

[112] . صحيح مسلم ، ص 1023 ، حديث 1405 ؛ مصنف ابن ابى شيبه ، ج 4 ، ص

292 ؛ مسند احمد ، ج 4 ، ص 55 ؛ سنن بيهقى ، ج 7 ، ص 204 ؛ فتح البارى ، ج 11 ، ص 73 .

[113] . زاد المعاد ، ج 2 ، ص 158 ، فصل : فى بحث زمن تحريم المتعه .

[114] . زاد المعاد ، ج 2 ، ص 204 ، فصل : فى اباحه متعه النساء ثم تحريمها .

[115] . فتح البارى ، ج 9 ، ص 22 .

[116] . فتح البارى ، ج11 ، ص 72 .

[117] . فتح البارى ، ج 11 ، ص 74 .

[118] . فتح البارى ، ج 12 ، ص 70 ، باب لحوم الخيل .

[119] . صحيح بخارى ، باب لحوم الخيل ؛ شرح Xʘ͠البارى ، ج 9 ، ص 22 .

[120] . ابو نجيح ، عرباض بن ساريه سلمى ، از طريق وى 31 حديث از رسول خدا ( ص ) روايت كرده اند كه صاحبان صحاح - غير از بخارى و مسلم - آنها را آورده اند . در سال 75 هجرى يا در فتنه ابن زبير وفات يافت . مراجعه كنيد : اسد الغابه ، ج 3 ، ص 399 ؛ جوامع السيره ، ص 281 ؛ تقريب التهذيب ، ج 2 ، ص 17 .

[121] . سنن ابى داود ، ج 2 ، ص 64 .

[122] . سنن ابى داود ، ج 3 ، ص 66 ، باب فى النهى عن النهبى .

[123] . مصادر آن را در گذشته آورديم .

[124] . تفسير ابن كثير ، ج 1 ، ص 474 ، در تفسير آيه فما استمتعتم

به . . . .

[125] . سخنان مشروح او مى آيد .

[126] . تفسير كشاف ، ج 1 ، ص 519 .

[127] . ابن رشد در بدايه المجتهد ، ج 2 ، ص 63 . گويد : پنج بار واقع شده .

[128] . تفسير قرطبى ، ج 5 ، ص 130 و 131 .

[129] . زاد المعاد ، ج 2 ، ص 204 .

[130] . شرح ترمذى ، ج 5 ، ص 51 - 48 .

[131] . مصادر اين روايت در اول بحث متعه حج و متعه نساء در مقاله المدرستين آمده است و نيز ، مراجعه كنيد : زاد المعاد ، ج 2 ، ص 205 .

[132] . مصادر اين روايات در بحث سبب تحريم عمر از متعه نساء گذشت .

[133] . تقريب النواوى ، از آن حافظ محى الدين نواوى است .

[134] . تديب الراوى در شرح نواوى ، سيوطى ، ج 1 ، ص 282 .

[135] . ابن حجر در فتح البارى ، ج 11 ، ص 73 ، بدين گونه آن را سلسله وار آورده است .

[136] . ابو محمد ، يحيى بن اكثم مروزى ، از فرزندان اكثم بن صيفى اسدى بود كه متوكل او را مقام قاضى القضات بخشيده و اداره امور مملكت اسلامى را بدو سپرد . منسوب به عمل قوم لوط بوده و شاعر درباره او گفته است :

متى تصلح الدنيا و يصلح أهلها

و قاضى القضات المسلمين يلوط

چه وقت دنيا و اهل دنيا اصلاح مى گردند ، در حالى كه قاضى القضات مسلمين لواط مى كند . و ديگرى درباره او گفته است : قاضى اى كه

زنا را موجب حد شرعى مى داند ، ولى بر لواطكار نزد او باكى نيست . وى در سال 142 هجرى وفات كرد . وفيات الأعيان ، ج 5 ، ص197 - 213 .

[137] . قبلاً گذشت كه در مكتب اهل بيت اولاد متعه [ازدواج موقت] با اولاد ازدواج دائم از همه جهات يكسانند .

[138] . وفيات الاعيان ، ج5 ، ص199 و200 ، نشر مكتبه النهضهالمصريه ، چاپ مكتبه السعاده ، سال1949م .

[139] . به شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد معتزلى ، ج 3 ، ص 363 در جواب طعن هشتم مراجعه نماييد .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109