نكاتي از تاريخ سياسي اسلام

مشخصات كتاب

مولف : آيت الله العظمي سيد محمد حسيني شيرازي(ره)

ناشر : موسسه فرهنگى رسول اكرم صلى الله عليه وآله

پيشگفتار

پيشگفتار : هنگامي كه تاريكي ها رخت بر بسته و صبح صادق با دميدن و گسترش زيبايش نمايان و نويد طلوع و تلألؤ خورشيد زرّين را بر پهنه گيتي مي دهد، و زماني كه توده هاي سياه ابري از چهره نقره اي ماه زدوده مي شود همه در مي يابند كه تاريكي شب، و تاخت و تاز ابرهاي سياه هميشگي نيست. اما خورشيد هزاران هزار سال نوراني بوده و هنوز هم درخشندگي دارد، و ماه هميشه در پس توده هاي ابر دوباره لبخند مي زند، و با فروغ سيمين خود باز مي درخشد، و همگان را بهره مند مي سازد. پيامبر بزرگ اسلام (ص) در روزهاي واپسين حياتش، دو بار سنگين و گرانبها بجاي گذاشت، بسان خورشيد و ماهي بر افق گسترده و دامنه دار انساني، و فرمود: (من بزودي از ميان شما مي روم و كتاب خدا (قرآن) و عترتم (اهل بيت) را در ميان شما به جاي مي گذارم تا زماني كه به اين دو ريسمان الهي چنگ بزنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد). متأسفانه با پايان يافتن عمر مبارك رسول خدا (ص) جهان رو به تاريكي گذاشت، همه چيز تيره و تار شد، و تاريكيهاي سياه جاهليّت خرامان، خرامان با غروب حضرت محمد(ص) مي خزيد و همه جا را مي پوشانيد، دنيا مي رفت كه دوباره در ظلمات استبداد و غرائز بشري گمراه شود، اميدهاي سعادت انساني بمانند شكوفه هاي نوشكفته بهار، در اثر رگبار و تندبادهاي ظلم و ستم به دنبال هم فرو مي ريخت و همگان مي پنداشتند كه سفره گسترده اسلام برچيده مي شود و يا به مانند مكاتب آسماني ديگر تبديل به

يك آئين تشريفاتي خواهد شد. امّا آن تاريكيها ناپايدار و موقّت بود، قرآن مجيد نور مي فشاند، و علي رغم توطئه ها و نيرنگها اين كتاب آسماني همچنان منزّه و دست نخورده، با برنامه هائي حياتبخش براي بشريّت باقي ماند و از طرفي خورشيد فروزاني همانند علي بن ابي طالب(ع) پس از پيامبر (ص) باقي ماند، او مفسّر كبير قرآن، بلكه قرآن ناطق بود، همچنانكه خودش فرمود. قرآن، آئين تدوين يافته الهي براي مكتب اسلام و حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) رهبر اسلام و عامل به قرآن بود، نمي توان گفت: كتاب خدا ما را بس است، كتاب الهي بدون كارشناس آن، يعني: اسلام بدون كارشناس و بدون روحاني، و اسلام منهاي روحانيت هم مساوي با اسلام منهاي اسلام است، اين شعار اسلام منهاي روحانيت را نخست منافقين، و سپس استعمارگران انگليسي نوشته، و مزدورانشان سر دادند. درباره (ژرژ گلادستون) يكي از نخست وزيران پيشين انگلستان آمده كه روزي اعضاي كابينه اش را گرد آورد، و در ميان آنان ميزي قرار داد، روي آن ميز يك نسخه قرآن گذاشت و اطراف آن را فرش كرد، آنگاه به وزراي خود گفت: كداميك از شما مي تواند بدون پاي نهادن روي اين فرشها به ميز نزديك شود، و قرآن را پاره پاره كند؟ هيچيك از وزيران كاري از پيش نبرد، او در حالي كه پوزخند شرارت باري بر صورت چين خورده اش نقش مي بست، خودش نزديك آمد، و آن فرشها را به آرامي برچيد، آنگاه قرآن را برداشت و بدان جسارت كرد. و هنگامي كه از انگيزه اين اقدامش پرسيدند؟! گفت: اين ميز بسان كعبه مسلمين است، كه قرآن هميشه روي آن قرار دارد، و اين فرشها حكم روحانيين

و علماء اسلام را دارند، آنان تا زماني كه اطراف كعبه و اطراف قرآن باشند، ما نمي توانيم تعاليم اسلام و قرآن را برچينيم، ما نخست بايد به آرامي روحانيون را نابود و از اسلام جدا سازيم، تا به هدف و مقصودمان نائل آييم. و علت خشم آنان از روحانيون در واقع همين بود، كه روحانيون دژ محكمي براي مكتب مقدس اسلام اند. انگليسها در واقعه رژي (نهضت تنباكو) و در انقلاب سال (1920) مسيحي در عراق، دو شكست سخت از روحانيت خوردند، در واقعه اوّل مرحوم ميرزاي بزرگ سيد محمد حسن شيرازي، و در واقعه دوم مرحوم شيخ محمد تقي شيرازي كه هردو از مراجع تقليد بنام مسلمين بودند و انگليسها را از ايران و عراق، با ذلّت بيرون رانده و شكست دادند. به هر حال سخن در اين باره است كه راه نجات و سعادت انسانها پس از پيامبر (ص) پيروي از قرآن و عترت او است، چون اين دو بار گرانبها برغم تاريكيها و ابرهاي تيره اي كه روزگاري چند به ظاهر مانع از گسترش و پرتو افكني شان شد، مجدداً بر افق پهناور بشريت با نورافشاني بيشتري طلوع كرده و جاودان خواهند ماند. آري، غاصبين مقام امامت، بني اميه، بني عباس، عثمانيان و ديگر ستمگران چند روزي تاخت و تاز كردند، ائمه معصوم اسلام (ع) را شهيد ساختند، ولي جز ننگ ابدي چه عارضشان شد؟ امامان با شهادتشان از بين نرفته اند، بلكه هميشه مشعلهاي فروزان و تابناكي براي هدايت گمراهان و ارشاد بشريّت باقي مانده اند، و امروز همگان دريافته اند كه نه تنها آن خونريزيها، كشتارها و ديگر ستمهاي طاغوتيان هميشگي نبوده، بلكه تماميشان به

دست فراموشي سپرده شده اند، و هر طاغوتي با مرگ خويش بسان مرداري در مرداب تاريخ فرو مي رود، و مورد لعنت و نفرين جامعه انساني قرار مي گيرد. لكن قرآن و اهل بيت پيامبر (ع) نه تنها كهنه نشده، بلكه روز به روز بر عظمت و مقامشان نيز افزوده مي گردد تا جايي كه مسلمين در پرتو اين دو مشعل نوراني مي روند تا از ضيافت و ميهماني تمدّن شرق و غرب به سازندگي تمدّن اسلامي و انساني پرداخته، و وارثان و حاكمان جهان گردند انشاءالله. بايد بدانيم كه يكي از عوامل مهم سازندگي تمدّن در پرتو اسلام همانا آگاهي مسلمين و شناخت آنان از اسلام به عنوان يك مكتب گسترده و شامل تمام مسائل حياتي جهت سعادت و رفاه انسان است، اين آگاه سازي توده اي مردم راههاي متعدّدي دارد، كه شايد يكي از مهمترين آنها نويسندگي، چاپ و پخش كتاب در تيراژهاي بسيار زياد، و در سطوح مختلف باشد. كتاب حاضر ترجمه يكي از صدها كتاب نگارش يافته به دست تواناي حضرت آيت الله مجاهد سيد محمد حسيني شيرازي پيرامون نكاتي از جهانبيني سياسي در اسلام است، كه براي همگان مفيد و سودمند مي باشد اين كتاب با وجودي كه مختصر و با سبكي بسيار ساده تدوين يافته، لكن بخشي از مهمترين مشكلات تاريخ اسلامي را بررسي و حل مي نمايد و كوتاه سخن اينكه در حجم كوچك، امّا در معاني و دانستني هايش بزرگ و عميق است. اميدواريم كه اين خدمت ناچيز مورد رضاي حضرت ولي عصر امام زمان (ارواحناه فداه) و گامي در آگاه سازي و شناخت مردم از اسلام قرار گرفته، تا به خواست خدا بزودي عزّت و شوكت مسلمين

باز گردد (و ما توفيقي الاّ بالله). قم _ محمّد باقر فالي 1 صفر/1403

قسمت اول

قسمت اول : بسم الله الرّحمن الرّحيم شكّي نيست كه دين مقدّس اسلام نيروئي در قلوب مسلمين ايجاد كرده، حال اين نيروئي را كه از روش پيامبر اسلام و ائمه طاهرين(ع) و به خصوص حرارتي را كه از قيام امام حسين(ع) در قلوب پديد آمده، چگونه مي توان به نيروي خلاّق عملي تبديل ساخت، كه دو نتيجه مهم ذيل را بدهد: 1 _ تغيير مسلمين از واقعيّت نابسامان فعلي و تشكيل يك دولت هزار ميليوني، كه در آن قوانين اصيل اسلامي باز گشته، و در پرتو آن مسلمين در سعادت و رفاه بسر برند. 2 _ نجات ديگر انسانهاي غير مسلمان مستضعف در سراسر جهان از تاريكيهاي جهل و ناآگاهي به سوي نور، تا ديگر تحت استعمار و استثمار واقع نشوند، و بتوان طوري قوانين مترقّي اسلام را بيان و گسترش داد تا حتّي غير مسلمين هم جهت نورانيّت و سعادت خود اگرچه تا حدودي از آنها پيروي كنند، چنان كه اسلام در نخستين روزهاي طلوع و پيدايشش همگان و حتي كفّار را نوراني ساخت و همان كفّار تا حدودي نيز از آزادي نظام، نظافت و بهداشت، شوري، عدالت اجتماعي، اخلاق اسلام و ديگر قوانين آن استفاده كردند. تا اين كه دنيا به سوي صنعت گام برداشته و كم كم به اين پيشرفت و تمدّني رسيد كه اكنون مشاهده مي كنيم. و خلاصه چگونه مي توانيم نيروي معنوي را، جهت نجات مسلمين و غير مسلمين ولو در حد امكان تبديل به نيروئي خارجي كنيم؟ پاسخ: تحقّق اين هدف با دو شرط امكان پذير است: اوّلاً:

شناسائي اسلام و رهبران آن براي جهانيان به طوري كه مواضع و اهداف و راهي كه راهبران اسلام براي علاج مشكلات زندگي آورده و قوانين الهي كه براي بشر مقرّر شده بيان گردد، به نحوي كه هيچ گونه ابهامي در كار نباشد، قرآن مجيد هم مي فرمايد: (استجيبوالله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم) يعني: فرمان خدا و پيامبر را اجابت كنيد زماني كه شما را دعوت مي كنند به آنچه سبب زندگي شرافتمندانه شما مي گردد. ثانياً: ايجاد يك نيروي اسلامي در سطح جهان كه تحقّق اين دو هدف را كفايت كند: نهضت مسلمين و نجات غير مسلمين در حد ممكن. امّا شرط اوّل: كه عبارت است از اولاً شناسائي رهبران اسلام و ثانياً شناسائي مكتب اسلام به عنوان بهترين نظام زندگي، در بيان آن نكاتي را مورد بررسي قرار مي دهيم. درباره رهبران اسلامي نوعي از ابهام پيرامون موقعيتها و مواضع آنان پديد آمده، مثلاً در باره پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) اين سؤالات مي شود كه: الف _ چرا پيامبر اسلام (ص) در ميان مسلمين خوب را از بد معرّفي نكرده حال آنكه تمامشان را مي شناخت؟ تا ديگران مشكلاتي كه پس از درگذشت آن بزرگوار پيش آمد بروز نكند. ب _ چرا حضرت علي(ع) پس از پيامبر نتوانست حكومت مستقلي تشكيل دهد؟ ج _ و چرا هنگامي كه حكومت به آنان رسيد آن مشكلات پديد آمد، تا جائي كه او را در محراب كشتند، و پيوسته با غم و اندوه به مردم مي گفت: شما دلم را خون كرديد؟ و چرا اوامر اميرالمؤمنين (ع) را در زمينه جهاد اطاعت نمي كردند، با وجودي كه در حال حاضر ارتشها

به مجرد اشاره رئيس دولت حرمت مي كنند؟ آيا حضرت علي(ع) حتي در حدود رئيس يك دولت فعلي هم سياست نمي دانست؟

قسمت دوم

قسمت دوم : د _ و اگر حضرت علي(ع) مي دانست كه ابن ملجم قاتل اوست، پس چرا خودش را محافظت نكرد، لااقل به همين مقدار كه آن شب براي نماز خارج نمي گشت، يا اينكه چند مرد مسلّح همراه خود مي آورد تا نقشه ترور آن حضرت را نا موفّق سازند؟ آيا اين موارد در اثر ضعف مديريت و سياست بود؟ يا به جهت بي لياقتي مردم؟ و يا به اين جهت بود كه اجراي اسلام اصيل و واقعي ملايم و موافق با حكومت نيست؟ بنا بر اين آيا علي(ع) ضعف مديريت داشته؟ يا اينكه بشر امروز لياقتي بيش از بشر آن روز دارد؟ و يا اينكه اسلام اصيل و واقعي را نمي توان پياده كرد كه بالأخره گفته شود اسلام قابل اجرا نيست؟ ه_ _ وانگهي آيا امام حسن مجتبي(ع) از نظر مديريّت و سياست ضعيفتر از معاويه بود؟ اگر نبود پس چرا به حكومت نرسيد؟ چرا صلح كرد و در برابر معاويه كوتاه آمد؟ حال آنكه امام حسين(ع) با يزيد از در مبارزه و ستيز در آمده و شمشير را بر صلح و قبول ذلّت ترجيح داد. و _ آيا سياست و مديريّت امام حسين(ع) ضعيفتر از يك حكومت انقلابي معاصر بود كه زياد مشاهده كرده ايم حكومتهاي انقلابي توانسته اند به حكومت برسند؟ و آيا سياست آن امام معصوم كمتر از افرادي مانند مختار بود، كه در همان كوفه اي كه مقصد امام حسين (ع) بود توانست به حكومت برسد؟ ز _ حال درباره ديگر امامان معصوم (ع) اين

سؤال در اذهان خطور مي كند كه چرا هيچكدام بعد از امام حسين(ع) قيام مسلّحانه نكردند؟ آيا از نظر سياسي ضعيفتر از بني العباس بودند؟ كه بني العباس برابر بني اميه قيام كرده و آن حكومت طولاني و گسترده را به دست آوردند، وانگهي چرا پيامبر اسلام توانست مردم را گرد آورده و حكومت اسلامي تشكيل دهد، و ائمه اطهار(ع) نتوانستند؟ آيا اين به علت اختلاف زمان پيامبر (ص) با زمان ائمه (ع) بود؟ ح _ سؤال ديگر اينكه چرا معصومين (ع) چهارده نفرند؟ كه دوازده امام جزء آنان به حساب مي آيند؟ و چرا يكي از معصومين بانويي به نام فاطمه زهرا (ع) است؟ ط _ آيا اگر تمام اين معصومين (ع) بر سر كار بوده، و به حكومت مي رسيدند، دنيا به خوبي و خوشي به پيش نمي رفت؟ و اگر آنان راه و روش رسيدن به حكومت را نمي دانسته اند، پس چرا گفته مي شود كه آنان به خواست خدا از همه چيز باخبر بوده اند، و قادر بر هر كاري بوده اند؟ ي _ و بالأخره آيا شيعيان حكومتي در تاريخ تشكيل داده اند؟ و اگر حكومتي نداشته اند، معلوم مي شود كه يا مكتب تشيّع نقصي دارد، و يا شيعيان نالايق هستند، و همين موجب مي شود كه از به دست آوردن حكومت وسيع در آينده مأيوس و ناكام بمانند. باز در باره شناخت اسلام به عنوان مكتبي داراي تمام جنبه ها و قوانين مورد نياز بشر، در پيشبرد انسان، سؤالاتي به اذهان خطور مي كند كه آيا اسلام نظامي دارد كه بتواند مسلمين را در دوران معاصر بي نياز سازد، أن هم به گونه اي كه بهتر و مترقّي تر از نظامها و سيستمهاي غربي و شرقي،

در دادن آزادي، رفاه و پيشرفت و ترقّي به مسلمين باشد، به نحوي كه آنان را رهبران و حكمروايان جهان در عصر فضا قرار دهد، چنانكه مسلمين در پرتو مكتب مقدّس اسلام هنگام پيدايش آن زمام امور را به دست گرفته و در سطح جهاني حكمروائي كردند؟ اگر چنين است، پس سياست، اقتصاد و جنبه هاي اجتماعي اين مكتب را بيان كنيد؟

قسمت سوم

قسمت سوم : پس از پايان يافتن سؤالات در باره شرط اوّل پيرامون شناخت اسلام و رهبران آن، نوبت به شرط دوّم مي رسد كه در آن سئوال مي شود: چگونه مي توان يك نيروي اسلامي در سطح جهان ايجاد كرد كه قادر باشد دو هدف اساسي را تحقّق بخشد نهضت مسلمين و نجات غير مسلمين در حدود ممكن و نه فقط نجات جهان سوّم، بلكه حتّي نجات ملتهاي دو بلوك غرب و شرق از فساد نظام، و ظلم حكّام و فرمانروايانشان؟ در پاسخ اين پرسشهاي متعدد سعي مي كنيم به طور فشرده به يكايك آنها پاسخ بدهيم به ترتيب: اول: پيامبر اسلام (ص)، منافقين را به خوبي مي شناختند، امّا چون اسلام در برابر دو امپراطوري فارس و روم دست نشاندگان آن دو، جديدالتأسيس و تازه نشأت گرفته بود، امكان نداشت كه مسلمين را از يكديگر جدا ساخته، و ميان آنان اختلاف و خونريزي به راه اندازد، و اگر چنين مي شد، آن دو امپراطوري بزرگ و ديگر دشمنان اسلام فرصت را غنيمت شمرده و به اسلام يورش برده و مسلمين را نابود مي ساختند. و لذا امير مؤمنان حضرت علي(ع) در جواب صديقه طاهره حضرت فاطمه(ع) فرمود: اگر عليه منافقين و منحرفين شمشير به دست گيرم ديگر براي

اين نام هيچ اثري باقي نخواهد ماند _ يعني نام محمد(ص) _ و كدام بهتر بود اينكه تمام اسلام نابود شود، يا اينكه مسلمانان مخلص در كنار غير مخلص تا مدّتي بمانند و اسلام همچنان زنده باشد؟ دوم: از پاسخ به سؤال اوّل جواب سؤال دوّم نيز به دست مي آيد، كه سكوت علي(ع) و زنده ماندن او و ساير مسلمين بهتر از اختلاف و نزاع بود كه سرانجامش اضمحلال و نابودي اسلام به دست دو امپراطوري نيرومند باشد. سوم: و پديداري مشكلات در دوران حكومت امير مؤمنان علي(ع) نيز طبيعي بود، زيرا كه امر داير بود در اينكه امام در همان خط منحرف دوران عثمان سير كند، كه در نتيجه آن اسلام همانند دين يهود و مسيحيان به انحراف كشيده مي شد، يا اينكه در آن خطّي سير كند كه ديني آميخته با دنياي مادّي عارضش گردد كه هدف فرماندهان جنگ جمل بود يا از دين خشك و منحرفي پيروي كند كه خواسته جنگ افروزان نهروان بود و يا اينكه تنها و تنها دنيا را بر همه چيز مقدم دارد كه آن هم هدف فرماندهان جنگ صفّين بود. حضرت علي(ع) هيچكدام از اين راهها را نپذيرفت، بلكه گام به گام به جاي پاي رسول خدا(ص) قدم نهاد، و در همه چيز از آن حضرت پيروي كرد، از جمله اينكه: 1 _ علي بن ابي طالب (ع) هيچگاه مهاجم نبود، جنگ آفندي نداشت، بلكه در تمام جنگهاي دوران حكومتش مدافع بود، و حالت پدافندي داشت، و همان طوري كه پيامبر (ص) پيوسته از خودشان دفاع مي كردند، و هركس كه با آن حضرت از در ستيز در مي آمد،

پيامبر بزرگ (ص) در برابر او تنها حالت پدافندي و دفاعي به خود مي گرفتند و علي(ع) نيز چنين كرد.

قسمت چهارم

قسمت چهارم : 2 _ پيامبر بزرگ اسلام(ص) هرگاه در جنگي غلبه يافته و پيروز مي شد، مقصرين و گناهكاران را عفو نموده و مي بخشيد، و علي(ع) چنين بود،، او در جنگهايش پس از ظفر و پيروزي از تقصير كاران مي گذشت. 3 _ رهبر اسلام مي توانست با اشاره اي ارتش را بسيج كند، و با قدرت و خونريزي همه را سركوب نمايد، چنانكه شاهان و تزارهاي قديم، و فرمانروايان امروز مي كرده و مي كنند، امّا بزرگان اسلام مي خواستند كه در ميان مردم باشند، بحث كنند، و ارشاد نمايند، تا مفاهيم و تعاليم عاليه اسلامي براي هميشه راهنماي امّتها باشد، و لذا تا به امروز آثار اسلامي همانند خورشيد پرفروغي مي درخشد، نور مي فشاند و همه را روشن، آگاه و راهنمائي مي كند، حال آنكه آثار شاهنشاهان و تزارها نابود گشته، و هرچه بوده در زمان خودشان موقّت بوده، يعني هر اثري در پناه سرنيزه و زور تا زماني باقي است كه آن زور و سرنيزه باقي باشد، و زماني كه زور، سرنيزه و سلاح از كار افتاد آثار آن به دست فراموشي سپرده مي شود، لذا در حال حاضر هيچ نام و نشاني از رؤسا و پادشاهان قديم به چشم نمي خورد، مگر آنكه داستان سرايان و تاريخ نويسان صفحات تاريخ را از رفتار و كردارشان رنگين ساخته، تا مايه عبرت براي ديگران گردند. و خلاصه مكتب مقدّس اسلام به بهترين وجهي شوراي اسلامي را به مرحله اجرا در آورد، و اگر پادشاهان ارتشي را با اشاره اي به جنگ مي خوانده، و هر مخالفي

را محكوم به حبس، اعدام و يا پرداخت جريمه اي سنگين مي نموده اند، اسلام چنين نبود، و پيامبر (ص) و امام(ع) اين گونه رفتاري نداشتند. و لذا در يكي از جنگها هنگامي كه (300) نفر فرمان پيامبر را اطاعت نكرده و به جنگ نرفتند، پيامبر بزرگ اسلام (ص) آزادشان نهاد و فشاري بر آنان وارد نساخت. و جانشين پيامبر حضرت علي(ع) نيز چنين بود، لذا در تاريخ جنگ صفين آمده كه اگر امام سربازي از سربازان لشكر معاويه را اسير مي كردند، او را سوگند مي دادند كه ديگر از اين به بعد معاويه را كمك نكند و آنگاه آزادش مي ساختند، و همچنين در جنگ جمل و نهروان امام از مجازات مخالفين گذشته و آنان را عفو فرمودند. چهارم: آنچه اهميت و ضرورت داشت اين بود كه حضرت علي(ع) بر حسب علم و قدرت ظاهريش عمل كند همانند ساير پيامبران و امامان (مگر در مورد معجزات) تا اينكه پيامبران و امامان الگو و اسوه مردم باشند، و يكي از سنّتهاي خداوند متعال اين است كه علم و قدرت خارق العاده را نمي دهد، مگر به كسي كه بتواند آن را كنترل كرده و در همه جا به كار نبرد. و الاّ همين سؤال در باره پيامبر (ص) پيش مي آيد كه چرا آن حضرت شهيدان برومندي همچون حمزه، عبيده و جعفر را در جنگها از دست دادند، با وجودي كه قبلاً مي دانستند اينان كشته خواهند شد؟ و چرا حضرت عيسي مسيح عليه السلام فرار نكرد، با وجودي كه مي دانست دشمنان در جستجوي اويند؟ و همچنين ساير پيامبران چرا فرار نكرده، بلكه ماندند تا اينكه كشته شدند؟ قرآن مجيد در اين باره خطاب به

يهوديان مي فرمايد: (پس چرا پيامبران خدا را از پيش مي كشتيد؟)((فلم تقتلون أنبياءالله من قبل)؟ سوره بقره، آيه85). بنابراين علي(ع) در اوج سياست، مديريّت و حسن تدبير بود، لكن امر داير بود بين حفظ مكتب كه در آينده ميلياردها انسان را نجات مي دهد، و بين حفظ حكومت كه موجب سقوط مكتب است، كاري كه معاويه انجام داد، و در طول تاريخ مورد لعن و نفرين قرار گرفت، و اين علاوه بر گمراه كردن انسانها بود.

قسمت پنجم

قسمت پنجم : دقيقاً كاري كه امروزه حكام شرق و غرب انجام مي دهند آنان از راه شعله ور ساختن آتش جنگها، مشكلات و گرسنگي دادن به صدها ميليون بشر حكومتشان را نگاه مي دارند، از اين رو حضرت علي(ع) دوران امر را بين اين دو نتيجه ديد: الف _ آسيب به خود و سقوط انسانها. ب _ پيروزي خود و سعادت بشريّت، و لذا طبق فرموده اش: ديدم كه صبر بر دوّمي سزاوارتر است. پنجم: اما پيرامون امام حسن(ع) آن امام بزرگ، كه سه راه پيش روي خود مي ديد: 1 _ از خط مقدم آتش به عقب باز گردد تا بتواند مرداني انقلابي و مجاهد تربيت كند و بوسيله آنان كاخ طاغوتيان ويران شود. 2 _ در خط مقدّم آتش باقي بماند و بدون نتيجه مهمّي به شهادت برسد. 3 _ همانند معاويه عمل كند، نيرنگ و فريب پيشه كند، مردم را آتش بزند، و بالأخره خودش را نيز در طول تاريخ به دست هلاكت و سقوط بسپارد، و نسلهاي انساني را به تباهي بكشد همچنان كه معاويه انجام داد، و خودش و ساير خلفاي بني اميه مورد نفرت و لعنت تاريخ قرار گرفتند، علاوه

بر اينكه روش بني اميه عنوان تباهي و بدبختي انسان شناخته شد. بنابراين گذشته از مقام يك امام معصوم كدام عاقل و انديشمندي راه دوّم و سوّم را مقدّم بر راه اوّل مي دارد؟ و در زمان امام حسن مجتبي(ع) امر، داير بين شمشير و يا پذيرش ذلّت و خواري نبود، بلكه امر داير بود بين شمشيركشي و خونريزي و سقوط انسانيّت و يا تعقّل و خويشتن داري و حفظ انسانيّت تا ابد. ششم: امام حسين(ع) مي توانست با احزاب مختلف آن روز ائتلاف كرده و به حكومت برسد، لكن اين كار جز از راه نيرنگ و فريب و كشتن بي گناهان و ننگي و بدنامي در طول تاريخ، و نشان دادن روش انحرافي به حكّام، و اجراي روش خون آشاماني همچون يزيد، حجّاج، استالين، هيتلر و نرون امكان پذير نبود. از اين رو امام حسين(ع) تصميم گرفت كه خود، مكتب و بشريّت را حفظ كند و هر عاقلي اگر دوران امر را بين اين دو خط ببيند، خط سرور آزادگان را انتخاب مي كند، و زمان امام حسين(ع) هم مانند زمان پيامبر اسلام (ص) نبود كه بتواند در كنار حكومت مكتب، انسانيّت و شهرت نيك جمع كند، و دليلش هم اين است كه پيغمبر اكرم(ص) در ميان مردمي مبعوث شد، كه هنوز ابتدائي بوده و آلوده به انواع مكر و نيرنگ و مظاهر تمدّن روم و فارس بودند، حال آنكه پيشواي شهيدان حسين(ع)، در زماني قيام كرد كه امر داير بود ميان تسلّط بر حكومت منحرف و خانمانسوز، و يا حفظ سمعه نيك، و حفظ مكتب و بالأخره حفظ بشريت در عمق نسلهاي آينده چنانچه شهادت آن امام به آن طرز

دلخراش نيز ويران كننده خط انحراف بود. اگر امام حسن(ع) اقدام بر جنگ و سرانجام كشته شدن مي كرد، نتيجه اين كار نابودي امام، مكتب و بشريّت بود، چون معاويه مكر و نيرنگ داشت، احاديثي از زبان پيامبر (ص) بر عليه اهل بيت (ع) او جعل مي كرد و از نظر تبليغات دروغ يد طولائي داشت. و كساني كه در زمان ما دست به انقلاب و كودتاي نظامي مي زنند، تنها به دنبال حكومت هستند، بدون توجّه به مكتب، يا سمعه و شهرت نيك براي خود و يا سعادت و رفاه بشريّت، و لذا مي بينيم هميشه أنان كه با كودتا سركار آمده اند، پس از مدّتي نابود شده و نامشان با ننگ و نفرين در طول تاريخ برده مي شود.

قسمت ششم

قسمت ششم : امّا قيام مختار براساس قيام و نهضت امام حسين(ع) پايه گذاري شد، و اگر نهضت امام حسين نبود، نه توّابين (توّابين: افرادي بودند كه پس از شهادت امام حسين از اينكه او را ياري نكرده به پيشگاه خدا توبه كرده و بر عليه حكومت بني اميه قيام كردند، و بنام توّابين شهرت يافتند. (مترجم))، نه مختار و نه سقوط بني اميّه پيش مي آمد. و مقصود از تباهي و انحراف بشريّت اين است كه مكتب صحيح باعث رفاه و آسايش بشر بوده، و مكتب منحرف موجب تباهي و نابودي بشر است، مثلاً امروزه سرمايه داري و كمونيسم باعث گرسنگي يك چهارم بلكه بيش از يك چهارم بشر شده، و آزادي انسانها را سلب نموده اند، حال آنكه مكتب صحيح اسلام موجب رفاه، آسايش و آزادي بشر شد، چه در زمان سيادت و قدرت اسلام، و چه بعد از آن البته به قدري

كه به اصول اين مكتب عمل شد. و آنچه امروز از مظاهر پيشرفت و تمدّن بشر به چشم مي خورد، مديون مكتب اسلام است، و اگر اسلام نبود امروزه تمام جهان در تاريكيهاي قرون وسطي بسر مي برد، و لذا غربيها مسلمانان را پدران علم جديد نام مي نهند، و تا زماني كه مكتب اسلام صحيح به همان نحوي كه پيامبر بزرگ (ص) و ائمه طاهرين(ع) براي انسان آورده توسعه يابد، انسان پيوسته به پيش مي تازد، و عقب افتادگي مسلمين در اين قرن، اگر نسبت به طول حيات امتها ملاحظه شود، چندان اهميتي ندارد، و خوشبختانه امروز نشانه هاي نهضتي جديد در ميان مسلمين به چشم مي خورد، كه مسلمين به سبب آن پيوسته به پيش خواهند تاخت انشاءالله. هفتم: از آنچه گذشت پاسخ سئوال هفتم نيز داده مي شود، به اينكه ائمه(ع) مكتب و بشريّت و خودشان را حفظ و حراست كردند، و لذا به تشكيل حكومت روي نياورده، با وجودي كه مي توانستند نيروها را جمع كرده و به پيش بتازند، امّا حفظ سه مورد مهم فوق را بر حفظ حكومت كه موجب نابودي آن مراتب مي شد، ترجيح دادند. و عرض كرديم كه زمانها مختلف بود، و جوّ چنان مساعد نبود كه امامان هم بتوانند خودشان به حكومت برسند، و همه آن موارد سه گانه را حفظ كنند، و آيا كدام بشر عاقل گذشته از معصوم مهم را بر مهمتر ترجيح مي دهد؟ و لذا مي بينيم كه چگونه دولتهاي اموي، عباسي، عثماني و غيره در گردباد تاريخ نابود گشته، حال آنكه ائمه معصومين(ع) به عنوان مشعل هاي نور افروز هدايت باقي مانده، و همواره راه انسانها را نوراني مي سازند. امامان علاوه براينكه

خودشان بزرگ و باعظمت بسان خورشيدهائي تابنده برافق تاريخ مانده اند، در اثر ميراث علمي و عظيمي كه از خود به يادگار گذاشته، ميراثي كه هيچ يك از اديان و قوانين گذشته شباهت آن را هم ندارد، به سبب اين ميراث علمي برنامه و روش صحيح را نيز جهت سير و تكامل بشر براي هميشه نشان داده اند. ائمه اطهار(ع) نقشها را به اين ترتيب تقسيم كردند، به اين نحو كه خودشان نقش مكتب و جنبه هاي علمي آن، و حفظ شخصيت براي هميشه را عهده دار شده، تا بشريّت را در طول تاريخ به سوي ترقّي و تعالي سوق دهند، لكن نقش قيامهاي مسلّحانه را در تمام سرزمينهاي اسلامي به عهده شيعيان و بستگانشان نهادند و علّتش هم اين بود كه نقش آن بزرگان را ديگران نمي توانستند ايفا كنند و در نتيجه هردو كوشش ثمربخش واقع افتاد: الف: مكتب محفوظ مانده و در عمق زمان تا أبد بشر را راهنمائي مي كند، و خود امامان معصوم(ع) نيز الي الأبد جاويد و زنده ياد مانده و مي مانند. ب _ و همزمان با آن توّابين، مختار، زيد بن علي بن الحسين، يحيي فرزند زيد و حسين صاحب واقعه فخ و ديگران مانند محمد نفس زكية، و علي پسرش در مصر، و عبدالله در سند و حسن در يمن، و ادريس در مغرب، و يحيي در بصره، و غير ايشان قيامهائي كرده، و تخت ستمگران را ويران ساختند، به طوري كه دو قرن نگذشت مگر آنكه بخش مهمّي از پيكره سرزمينهاي اسلامي به دست شيعيان افتاد، و مختار، خاندان طباطبائيها، و أدوارسه و غير ايشان مدتهاي مديدي حكومت كردند، و پيوسته

حكومتهايشان نسل بعد از نسل ادامه داشت و تا به امروز.

قسمت هفتم

قسمت هفتم : هشتم: امّا معصومين چهارده گانه، اوّلشان رسول اكرم(ص) رهبر نهضت جهاني و راهنما و راهبر بشريّت بود، و صديقه كبري فاطمه زهرا(ع) كه بانوي بانوان جهان و سمبل و الگوي زنان عالم بود، و آن دوازده امام معصوم(ع) هم نقش توضيح مكتب اسلام را قولاً و عملاً ايفا كردند، چون امكان نداشت كه يكي بدون ديگري ترقّي كند، مثلا اگر مكتب و برنامه تدوين يافته باشد امّا بدون شواهد زنده و راهنماهائي كه آن را بيان كنند، در مردم مؤثّر واقع نمي شود، و بعكس اگر مردمان پاك سرشت و شايسته بدون يك برنامه تدوين يافته اي باشند، باز مردم در روش زندگي خود سعادتمند و موفّق نمي شوند. و اين بمانند كتاب طبّي بدون طبيب، و يا طبيب بدون كتاب طب است، از اين رو وجود ائمه اطهار(ع) برنامه آسماني قرآن را براي بشر بيان مي ساخت، علاوه بر اينكه خود آنان نمونه هاي بارز و زنده اي از برنامه هاي قرآن بودند، و از قدرت و نيرومندي آن بزرگان اين بود كه هرچه دشمنان كوشش در تحريف برنامه هاي قرآن، و يا تحريف شخصيّت آن بزرگان كردند، مؤثّر واقع نشده و ناموفّق ماندند، خداوند متعال هردو را نگاه داشت، چنانچه در قرآن مجيد مي فرمايد: (ما ذكر را نازل كرديم و خودمان حافظ و پاسدار آنيم)((انّا نحن نزلّنا الذكرو انّا له لحافظون) سوره حجر، آيه9)، و ذكر عبارت است از: قرآن و پيامبر و عترت پيامبر(ع)، و لذا حضرت علي(ع) فرمود: من قرآن گويا و ناطق هستم. در حالي كه مي بينيم امّتهاي سابق توانستند هم كتابهاي آسماني و هم شخصيّت

پيامبرانشان را تحريف سازند، چنانكه يهود و نصاري تورات و انجيل را به تحريف كشيدند، و قرآن مجيد در باره? آنان مي فرمايد: (يحرّفون الكلم عن مواضعه)، يعني: سخن را از جاي خودش تحريف مي كنند، همچنين شخصيت و مقام پيامبران را منحرف ساختند، مثلاً مي گويند كه: (هابيل عليه السلام با خواهرش ازدواج كرد)، (ابراهيم عليه اسلام همسرش را به پادشاهي ستمگر تقديم داشت و او با آن زن زنا كرد)، (حضرت يعقوب عليه السلام با خدا كشتي گرفت) (داود عليه السلام با همسر اوريا زنا كرد)، (حضرت لوط عليه السلام با دو دخترش زنا كرد)، (حضرت عيسي عليه السلام مشروب ساخت، و او گاهي فرزند خداست، و گاهي با دو خداي ديگر خدائي مي كند)، (عزيز فرزند خداست) و غيره كه از اتهامات و انحرافات دروغ است. و چون دين آن پيامبران بزرگ جز براي مدّت زماني كوتاه نبود، خداوند سبحان مردم را رها كرد تا هرآنچه بخواهند با برنامه آسماني و شخصيتهاي خود به خوبي يا بدي معامله كنند، اما دين اسلام چون تا قيامت براي بشر ابدي خواهد بود، و قرآن در باره پيامبر (ص) مي فرمايد: (او پيامبر خدا و خاتم پيامبران است تا او را بر تمام اديان غلبه دهد) از اين رو دشمنان اسلام موفّق به ترور برنامه و يا ترور حاملين و مفسّرين آن نشدند، و هرچه دشمنان سعي در نابودي تعاليم اين مكتب مي كنند، خداوند متعال در هر قرني كسي را وا مي دارد كه اين دين را احياء نمايد، تا انشاءالله نوبت به مصلح اعظم امام زمان(ع) برسد، و آن حضرت تمام جهان را پر از عدل و داد كند، پس از اينكه مالامال از ظلم و

ستم شده باشد، قرآن مجيد مي فرمايد: (و مي خواهيم كه منّت گذاريم بر كساني كه روي زمين مستضعف شمرده شده، و آنان را امامان و وارثان آن قرار بدهيم)((و نريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثين) سوره قصص، آيه5). اما پيرامون اين سؤال كه: چرا امامان معصوم دوازده نفرند، چون دوره هاي زماني و احوال بشر متفاوت است، از اين رو در هر زماني و در هر حالتي بايد براي بشر اسوه و الگوئي باشد كه در آن زمان و در آن حالت همگان به او اقتدا كنند، و ائمه اطهار(ع) اين دوره هاي مختلف را سپري كردند، و لذا در حديث آمده كه هر پيامبري دوازده جانشين دارد، قرآن مجيد پيرامون قوم بني اسرائيل مي فرمايد: (ما از ميان آنان دوازده نقيب برانگيختيم)((و بعثنا منهم اثني عشر نقيباً) سوره مائده، آيه: 14؛ توضيح اينكه نقيب بمعني كشف گرفته شده، نقباي بني اسرائيل دوازده نفر بودند كه حضرت موسي عليه السلام از ميان اسباط دوازده گانه انتخابشان كرد، تا أسرار و نهفته هاي دروني را كشف و به راه خير و صلاح ارشاد كنند. (مترجم)).

قسمت هشتم

قسمت هشتم : و شايد ميان ائمه و برجهاي دوازده گانه، و ماههاي دوازده گانه ارتباطي باشد، چنان كه خود ائمه (ع) به اين آيه قرآن استدلال مي كنند: (همانا تعداد ماه ها نزد خداوند دوازده ماه است) ((إنّ عدّةالشهور عندالله اثني عشر شهرا) سوره توبه، آيه34)و احوال دوازده گانه بشر و زمانهايشان نيز به همين ترتيب است، ما مي بينيم زمانهاي آسايش و شدّت، تندرستي و علت، علم و جهل، امنيّت و ناامني، ظلم و عدالت، توانگري و تنگدستي را، چنانكه در معصومين(ع)

نيز مرد و زن، ابتدا و انتها و وسط، حاكم و غير حاكم، كودك و جوان و پير مرد، آنانكه در نفس يا آبروي خود متّهم شده اند و غير متّهم، ظاهر و در پس پرده غيب، آزاد و زنداني، جنگجو و صلح طلب، قيام كننده و خانه نشين، ناشر علم و ناشر دعا، فقير و ثروتمند و اسير و غير اسير را ملاحظه مي كنيم، چنانكه برخي از آن بزرگان طرف مشورت خلفا قرار گرفته يعني اينكه خلفا گاهي با امامان مشورت مي كردند و گاهي امامان، خودشان، مشورت كننده بودند، همچنين پدربزرگ، پدر، برادر، نوه، زوج، زوجه، مادر حضرت زهرا(ع) و كسي كه فرزند يا همسر و يا برادر شايسته و يا منحرف داشته در ميان آنان به چشم مي خورد، و تمام اين احوال براي اين بود تا معصومين(ع) اسوه و الگوي تمام مردم در هر حال و هر زماني باشند، و در مدت دو قرن و نيم 250( سال) ايام ظهور و زندگيشان در تمام زمانها و حالتهاي مختلف بزرگترين قدر ممكن از اسقامت، هدايت ارشاد، نشر علم و فضيلت و معارف و غيره را از خود بجاي گذاشتند، آن هم به گونه اي بي نظير، از گذشته هاي قديم تاريخ تا كنون، كه بشر خانداني مانند اين خاندان نديده است، آري خانداني كه خداوند متعال اراده كرد پليدي و ناپاكي را از آنان دور كرده و پاك و پاكيزه شان گرداند. ((انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا)(قرآن كريم) نهم: حال پس از اين سخنها آيا ديگر زمينه اي براي سئوال نهم هست كه چرا تمام معصومين به مقام حكومت نرسيدند؟ گفتيم كه زمانها مختلف و

احوال متفاوت است، و هر زمان و هر حالتي نياز به يك نمونه بارز انساني و اسوه دارد، پس آيا اگر تمامي آنان به حكومت مي رسيدند در طول سالها و قرنها تا پايان دنيا براي بشر در احوال مختلف و زمانهاي پراكنده اش الگو و نمونه مي بودند؟ و در برخي از روايات وارد شده كه پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) به هريك از امامان كتابي داده، كه بر او واجب بود طبق آن كتاب در زمان خودش عمل كند، به اين ترتيب كه دوازده كتاب از سوي خداوند متعال (بمانند حديث قدسي) بر پيغمبر اكرم(ص) براي امامان(ع) وارد شده است. بنا بر اين ائمه اطهار(ع) روش رسيدن به حكومت را مي دانسته، و تواناتر از مردم ديگر بر اين كار بوده اند، لكن خودشان _ طبق دستور الهي _ به دنبال حكومت نرفتند، تا بندگان خدا را از جهالت، گمراهي و نگراني نجات بخشند، و سرمشق ابدي باشند. البته صحيح است كه بر پيغمبر اكرم (ص) و اهل بيت (ع) و شيعيانشان بيشترين و بدترين انواع فشارها، و نابسامانيها وارد آمد، لكن بايد گفت تمام آن خشونتها و رنجها ارزش نجات انسانيت، و قيمت پاسداري از مكتبي بود كه از بدو آفرينش تا پايان دنيا بي نظير است، چه اينكه بهشت و حتّي بهشت دنيا بدون چشيدن سختيها و فشارها بدست نمي آيد.(حفّت الجنّة بالمكاره)

قسمت نهم

قسمت نهم : دهم: امّا راجع به شيعيان در طول تاريخ از دوران حكومت امير مؤمنان علي(ع) در كوفه تا به امروز داراي حكومتهائي بوده و هستند، و هيچ اشكال و نقصي نه در مكتب تشيّع، و نه در خود شيعيان است. امّا قبل از زمامداري حضرت

علي(ع)، در دوران خلفاي سه گانه، امير مؤمنان مستشار و راهنما بود، البته درست است كه تعدادي از فرمانروايان شيعه هم خودشان منحرف، و هم راه رسيدن به حكومتشان نادرست بوده، لكن مكتب هميشه استوار و ثابت، و علما و روحانيون مذهبي هم بسياري از اوقات ناظر، و قوانين مملكتي هم غالباً طبق موازين قرآن و سنّت پيامبر (ص) بوده است. و لذا مسائل قضائي، معاملات، احوال شخصي، قوانين جزائي و غيره جز در موارد اندكي تمام اسلامي بوده است، البته موارد نادر و اندك در امّتهاي مختلف طبيعي است كه رخ مي دهد چنانكه بيماري درافراد سالم به ندرت رخ مي دهد و طبيعي است. امّا پيرامون شناخت اسلام.. به عنوان برنامه اي كامل و حيات بخش جهت سعادت انسان، بايد بدانيم كه اسلام رهبراني نمونه و در مسئله رهبري هم روشي منحصر به خود دارد، كه جهان بشري نه از قبل آن را شناخته، و نه امروز بمانند آن آورده است: الف: رهبران اسلام جزء مردم و حقوق قانوني متساوي با آنان دارند، و لذا در زيارت جامعه كبيره خطاب به رهبران اسلامي چنين مي گوئيم كه: (نفوس شما جزء نفوس مردم، آثار شما در ميان آثار ديگران، و قبور شما نيز در ميان قبور مسلمين است) رهبران اسلام هيچ گونه خود پسندي، تكبّر و امتياز در لباس، خوراك، ازدواج، وسيله نقليه و ما اشبه ندارند، و حضرت محمد(ص) و حضرت علي(ع) هردو هنگام حكومتشان بهترين مثال در اين موارد بوده اند. آري، پيامبر(ص) تنها و بي ياور در مكه، همان پيامبر نيرومند مدينه بود، و علي بن ابي طالب(ع) قدرتمند و فرمانرواي مسلمين در كوفه، همان علي بن ابي طالب در

مدينه بود، هر دو مردمي بودند كه تواضع و فروتني داشتند، در ميان مردم و در دسترس همگان قرار داشتند، هيچكدام شان حاجب نداشتند، هيچكدام دربان نداشتند، هيچكدام در كاخ زندگي نمي كردند، مردم را به استثمار خويش در نمي آوردند، و هيچيك از اين دو رهبر بزرگ اسلام مغرور به مقام خود نبودند. هنگامي كه حدود هفت ميليون انسان مسلمان شده و به پيامبر بزرگ اسلام ايمان آوردند، و آن حضرت بر بيش از پنج كشور امروز دنيا (حجاز، يمن شمالي، يمن جنوبي و كشورهاي خليج) غلبه يافته و حكومت مي راند، با روزگاري كه در گوشه مكّه تنها بود و مشركين آزارش مي دادند، هيچگونه تفاوتي نداشت، او هميشه بنده خدا بود، و از غرور و خودنمائي دوري مي كرد. و علي(ع) بزرگمردي كه در پايتخت كشورش كوفه بود، و فرمانروائي بزرگترين دولت آن روز جهان _ يعني بيش از پنجاه كشور امروز جهان _ را به عهده داشت، همان علي بن ابي طالب(ع) در مدينه بود، كه از حكومت بركنارش كردند و روزگاري چند مشغول كشاورزي بود، او در خودش تغيير و خودپسندي راه نمي داد و علي در همه جا و در هر پست و مقامي علي بود او بنده مطيع خدا بود. آري، اگرانشاءالله به خواست خدا حكومت اسلامي هزار ميليوني تشكيل يابد، و اسلام زمام امور را بدست گيرد، رهبران اسلام چنين خواهند بود. رهبران اسلامي ديكتاتور نيستند، و استبداد، استثمار، برده كشي و گردنكشي بر ديگران در فرهنگشان راه ندارد، و خلاصه در دوران معاصر ما رؤساي دولتهاي اسلامي اگر مي خواهند رئيس واقعي اسلامي باشند بايد آزاد بوده، و به اسلام عمل نمايند، و سر

سپرده آمريكا، شوروي، چين، انگلستان، فرانسه و غيره نباشند.

قسمت دهم

قسمت دهم : رهبران اسلامي به پيروي از پيامبر بزرگ اسلام (ص) و حضرت علي(ع) با ديگران مشورت مي كنند، چنانچه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه مي فرموده است: (اي مردم با شما مشورت مي كنم بر كارهايم نظر بدهيد) ((ايّها الناس أشيروا عليّ)) و همچنين از حضرت علي(ع) نقل شده كه به مردم فرمود: (شما را بر من حقّ مشورت است)(لكم عليّ المشورة). ب: روش رهبري و دولت در اسلام به ترتيب زير است: اوّلاً _ مرجع اعلي و رهبر مملكت بايد مجتهد، عادل و منتخب اكثريت مردم در انتخاباتي آزاد، و در محيطي آزاد باشد (و نشانه محيط آزاد، احزاب اسلامي آزاد، مطبوعات آزاد، و راديو و تلويزيون آزاد است) خواه مردم گروهي به نام شوراي رهبري، و يا يك رهبر انتخاب كنند. ثانياً _ احزاب اسلامي آزاد، و قواي سه گانه مقنّنه: (تطبيقيّه)، مجريه و قضائيه بايد تحت نظارت مرجع تقليد و يا شوراي مرجعيّت اداره شود. ثالثاً _ قوانين اسلامي در تمام امور حياتي اعمّ از اقتصادي، اجتماعي و غيره بايد به مرحله اجرا در آيد، و قوّه مقننه در حقيقت براي مطابقت دادن زمان با قوانين اسلامي است، نه اينكه بمانند مجلس پارلماني در دولتهاي دمكراتيك باشد (و ما در كتابهاي فقهي: السياسة، الاقتصاد، الاجتماع، الحكم في الاسلام، و إلي حكم الاسلام گوشه اي از تفاصيل و چگونگي اين مسائل را مورد بحث و بررسي قرار داده ايم)(اين كتابهاي فقهي چند مجلّد از دوره عظيم و دائرةالمعارف فقه شيعه است كه نويسنده محترم نوشته و تا كنون حدود (64) مجلّد آن در ابواب فقهي و

مسائل متنوّع اسلامي به چاپ رسيده است، كه خوشبختانه تعدادي از آنها به زبان فارسي ترجمه شده، و تعدادي هم در دست ترجمه است. (مترجم)). و زماني كه هيئت حاكمه از استثمار و استعباد دوري جسته و از طرفي احزاب اسلامي آزاد، و در زمينه هاي مختلف اقتصاد، كشاورزي، ساختمان سازي، صنعت، تجارت، حق اظهار نظر، فرهنگ، ثروت مشروع و حكومت آزادي كامل در كار باشد، و همگان بر حسب لياقت و قابليتشان در تحصيل علم آزاد باشند، در اين صورت هرج و مرج رخ نمي دهد، و استعمارگران غرب و شرق هم قادر به تشكيل احزاب در چنين حكومتي نخواهند بود، چون نه استثماري در كار است و نه فشار و اختناقي كه نقطه ضعفي باشد به دست استعمارگران و مزدورانشان براي دخالت در امور مردم. و سرانجام نوبت به چگونگي نهضت مسلمين مي رسد، تا انشاءالله يك حكومت هزار ميليوني در پرتو اسلام داشته باشند، در چگونگي تحرك و نهضت مسلمين عوامل بسياري بايد مراعات گردد، كه ما مختصراً به مهمترين آنها اشارت مي بريم: اول _ جمع تمام احزاب، گروهها و فعّاليتهاي اسلامي در يك واحد متّحد كه آن هم تحت نظر يك مجلس اعلاي اسلامي مشورتي اداره شود. دوم _ آگاهي دادن به مسلمين جهان لااقل از راه پخش هزار ميليون كتاب به زبانهاي مختلف، در سطح مسلمين جهان. سوم _ برخورداري رهبران از رفتار و اخلاق ني_ك اسلامي، به طوري كه موجب گرد آمدن مردم پيرامونشان گردد. چهارم _ خودكفائي ذاتي از دولتهاي استعمارگر. پنجم _ و بالأخره نهضتي كه تا هنگام رسيدن به حكومت، صلح و روش مسالمت آميز انساني را شعار خود قرار

داده، و بدان عمل كند.

مفاهيم جديد و گفتگوي آزاد

مفاهيم جديد و گفتگوي آزاد : انقلابات مردمي هرچند كه از عوامل ديني، يا ملي، يا اقتصادي و يا غيره سرچشمه گرفته باشد، ناگزير ارزشها و مفاهيم جديدي را ببار مي آورد، كه ملت در گذشته با آنها آشنائي نداشته است، چون هر ملّتي زماني قيام مي كنند كه از ظلم و ستم حاكمان به ستوه آمده، و به اميد بهبودي اوضاع دست به شورش و انقلاب مي زند، امّا انقلاب تنها در حدود تحقّق اين هدف باز نمي ايستد، بلكه با روي كار آمدن دولتمردان جديد بسوي انجام مفاهيم، و اجراي ارزشهاي جديدي گام بر مي دارد، و در همين گذرگاه است كه مشكلاتي بروز مي كند، از اين رو كه ملّت با مفاهيم ويژه اي آشنائي يافته، و پس از انقلاب به ارزشها و مفاهيم جديدي برخورد مي كند، و لذا با آنها از در مخالفت در مي آيد، و همين مخالفت منجر به شورش و قيام مجدّد ملت عليه انقلابيون جديد مي شود، كه سرانجام آن يكي از دو نتيجه زير است: 1 _ سقوط انقلاب، چون نيروي ملت بيش از نيروي انقلاب و انقلابيون است. 2 _ ديكتاتوري و استبداد همه جانبه انقلابيون از راه كشتار و اعدام افراد، مصادره اموال، زندان، شكنجه، اختناق و دلهره، كه اين هم بالأخره يا به سقوط انقلاب و يا به سقوط انقلابيون مي انجامد، بويژه اگر افرادي ضد انقلاب از خارج كشور به ضد انقلابيهاي داخل بپيوندند، كه در اين صورت سقوط انقلاب يا دولتمردان انقلابي نزديكتر مي گردد، امّا اگر بعكس شد، به اين نحو كه نيروهاي خارجي به كمك انقلابيون شتافتند، ديكتاتوري و استبداد افزايش مي يابد. و لذا علت

سقوط انقلاب مشروطه در ايران، و سقوط انقلاب مردمي (1920) در عراق همين بود كه نيروهاي خارجي توانستند عليه انقلابيون وارد عمل بشوند، و عكس مطلب در نهضت تنباكو در ايران رخ داد، اين نهضت به رهبري مرحوم ميرزاي بزرگ شيرازي (عليه الرحمه) جهت اخراج استعمارگران انگليس از ايران رخ داد و به پيروزي كامل رسيد، و پس از اخراج مزدوران دشمن استعمارگر، مسئله ديگري پيش نيامده، و هيچ مفهومي تبديل نشد، از اين رو هيچ گونه برخوردي ميان ملت و نهضت واقع نشد، بلكه مسئله به خوبي و به نفع مسلمين پايان يافت. ولي انقلاب مشروطه، عليه رژيم حاكم، و به منظور براندازي نظام سلطنتي و جايگزيني مشروطه به جاي آن بود، و لذا هنگامي كه ديكتاتوري برانداخته شد، و نمايندگان مردم به مجلس راه يافتند، ميان انقلابيون و مردم برخورد پيش آمد چون مردم با مفاهيم و ارزشهاي نظام سلطنتي تربيت يافته بودند، و مشروطه قوانين جديدي را تدوين نمود كه براي مردم قابل درك و تحمّل نبود، از اين رو برخورد پيش آمد، و رهبر نهضت (مرحوم آخوند) مسموم شده و درگذشت، و پس از او شخص باكفايتي نبود كه خداي كشتي متلاطم انقلاب گردد و آن را به ساحل پيروزي برساند، و در نتيجه، برخوردها و اختلافات بالا گرفت، تا اينكه استعمارگران اجنبي دخالت كرده، و انقلاب مشروطه به سقوط گرائيد، و پهلوي ديكتاتور كه بنده و چاكر اجانب بود، سركار آمد، و استبداد و ظلم بدتر از گذشته بازگشت، و آنگاه مردم گمان مي كردند كه نظام پادشاهي بهتر از مشروطه است، چون پادشاهي تنها ظلم مي كند، امّا مشروطه هم ظلم و

هم استثمار و استعباد در پيش دارد _ البته به نظر آنان _. و امّا انقلاب مردمي 1920مسيحي در عراق، دچار همين مشكل شد، به اين نحو كه رهبر آن مرحوم آيةالله شيخ محمد تقي شيرازي (عليه الرحمه) مسموم شد، و كسي نبود كه بتواند نقش او را ايفاء كند، چون مرحوم شيرازي توانست كشور عراق را از چنگال انگليسيها برهاند، با وجودي كه عراق با سه الي چهار مليون نفر جمعيت، نه ارتش منظّم، نه اسلحه و نه مهمّاتي در آن موقع داشت. حال آنكه بيش از هزار ميليون نفر (هند، چين، مصر و غيره) با جديدترين ارتش مدرن و مسلّح پشتيبان دولت انگلستان آن روز بودند، مرحوم شيخ محمد تقي شيرازي دست به چند اقدام مؤثّر زد از جمله: 1 _ تحريك تمام علما و روحانيون راجع به در خطر افتادن اسلام در كشور عراق. 2 _ تحريك عشاير عراقي، از راه وجوب دفاع از اسلام، و خرج پولهاي كلان، و شركت دادن رؤساي آنان در حكومتي كه پايتخت آن شهر كربلاي مقدس بود. 3 _ تحريك مردم هند، كه بسان گوهر تاج انگلستان بود، و لذا انگلستان در آن موقع خود را بر سر اين دو راهي ديد، كه يا عراق را كاملاً تار و مار و نابود سازد، و در نتيجه كشور هند در هرج و مرج و انقلاب خواهد افتاد، و يا اينكه از عراق خارج گردد، و در يك فرصت ديگري برآن تسلّط يابد، بالأخره راه دوّمي را انتخاب كرد، و از كشور عراق خارج شد. 4 _ تحريك نيروي امتها و احساسات بين المللي به نفع استقلال عراق. و با

اين اقدامات بجا و مؤثّر توانست كاري شبه معجزه انجام بدهد. متأسّفانه با شهادت آن رهبر عاليقدر، انقلاب نيز به سقوط گرائيد، و انگليسيها مجدّداً به عراق باز گشتند، چون مردم عراق نتوانستند رهبري جديد به جاي ايشان را برگزينند، و از طرفي انقلابيون هم نتوانستند آراي مردم را به سوي خود جلب كنند، و لذا انقلابيون با گروههائي از مردم برخورد كردند كه چگونگي آن را ذكر كرديم. و به اين صورت دو انقلاب (مشروطه و استقلال عراق) به سقوط گرائيد. وانگهي چون زمان در حال تغيير، و مفاهيم و ارزشها روز به روز دگرگون مي شود، و از طرفي فرمانروايان قديمي و كهنسال هم نمي توانند ارزشها و مفاهيم جديد را مطالعه كرده و بپذيرند، از اين رو برخورد و بروز اختلافات پيش مي آيد به اين نحو كه قديميان از همان مفاهيم و ارزشهاي قديمي پيروي كرده، و حال آنكه نسلهاي جديد خواهان (عدالت اجتماعي)، (اشتراك در رأي)، (آزادي)، و (اينكه علم، ثروت و حكومت برحسب لياقتها و قابليتها براي همگان مباح باشد) و جز اينها از مفاهيم و اموري كه در فطرت هر انساني نهفته است هستند. و اگر برخورد و اختلاف پيش آيد، لابد و اينكه منتهي به شورش، سرنگوني حكّام و روي كار آمدن حاكمان جديد گردد، و اينجاست كه مجدّداً برخوردها و اختلافات بالا مي گيرد به عللي كه قبلاً ذكر كرديم، چون مفاهيم و ارزشهاي انقلابيون غير از مفاهيم گذشته اي است كه ملت معتاد به آنها شده است. و اگر انقلابيون بخواهند باقي مانده و پيروزي مغرورشان نسازد بايستي كه متواضعانه گفتگوي با همگان را آزاد گذارند، تا به راه

حلهاي ميانه رسيده در حالي كه بدون شك در پاره اي از مفاهيم جديد و چگونگي اجراي قوانين حق با انقلابيون است، و از طرفي بدون شك در پاره اي از مسائل حق با مردم مي باشد. بنا بر اين، اگر انقلابيون سه مطلب زير را تحقق بخشند: اول: با كمال تواضع و فروتني گفتگوي با ديگران را آزاد گذارند. دوم: واقعيت گرا باشند، و به تزوير، توطئه گري و فريبكاري تكيه نكنند. سوم: با همگان مهربان و دوست باشند. در اين صورت گرچه پس از مدت زماني، انقلاب به حاكميت مفاهيم و ارزشهاي جديد واقعي منتهي شده، مردم با آغوشي باز از ارزشهاي جديد استقبال كرده، و سرانجام انقلاب به سلامت از تمام مشكلات رهائي مي يابد. اما اگر از گفتگوي آزاد، و بحث و تفاهم سرباز زده، و به اعمال قدرت و استبداد، و توطئه چيني عليه ملت روي آورند، در نتيجه هم مردم و هم دولت مردان انقلابي در مشّقت و مشكلات واقع مي شوند. چون انقلابيون آماده پذيرش انتقادات مردم و سپس اصلاح موارد فاسد نبوده اند. و ملت هم ديگر آماده پذيرش افراد لايق و خدمتگذار از انقلابيون نيست، و همگان را به ديده كينه توزي و نالايقي مي نگرد، چون در اثر كارهاي ناشايسته برخي از انقلابيون، افراد لايق آنان هم بدنام مي گردند. و در روايت از حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) آمده كه مي فرمايد: (علماي ستمگر و طغيانگري نباشيد، چون در اثر كارهاي باطل و ناشايست شما حقيقت شما نيز پايمال مي شود) و مشكله بلكه فاجعه از همين جا سرچشمه مي گيرد. متأسّفانه در كشورهاي اسلامي دو مشكله مهم در دو گروه اهل سنّت و شيعيان وجود دارد، كه با وجود

اين دو مشكل استعمار توانست بر كشورهاي اسلامي تسلط يابد، و تا زماني كه اين دو مشكل لاينحل باقي بماند، مسلمين پيوسته گرفتار دشمنان استعمارگر خواهند بود: 1 _ مشكل اهل سنّت در اين است كه به نظر آنان اطاعت از حاكم و فرمانروا هركه باشد همانند اطاعت از خدا و پيامبر است، و لذا فرمانروايان را (اولي الأمر) مي دانند، و به همين انگيزه مردان مصلح و انقلابي از توده هائي كه چنين ايده را معتقدند، هيچگونه گوش شنوائي نمي يابند. 2 _ و مشكل شيعيان هم در اين است كه فقهاي شيعه پيرامون حكومت رأي دارند: الف: گروهي قائل به (ولايت فقيه) در تمام شئون حكومتي هستند. ب: و گروه دوّم قائل به عدم ولايت فقيه هستند، هواداران گروه نخست مايل به انقلاب بوده و مي گويند كه زمام امور حكومتي بايد به دست فقهاي اسلامي سپرده شود، و هواداران گروه دوم مخالف با انقلاب اند، به هرحال طبيعي است كه با دوگانگي آراء و افكار جامعه اسلامي، نمي توان به نتيجه مطلوب رسيد. و اين جانب گرچه همراه با رأي گروه اول ولايت فقيه را در حاكميت بر جامعه لازم مي دانم امّا ضروري است كه بين اين دو گروه گفتگو و بحث آزاد باشد، شايد به يگانگي و اتّحاد در آراء منتهي گردد، انشاءالله. چنانكه لازم مي دانيم كه بايد عقيده اطاعت از حاكم هركه باشد را نيز از اذهان اهل سنّت خارج كرد، تا استعمارگران سوء استفاده نكنند.

واقعيت گرائي نهضت و دولت اسلامي

واقعيت گرائي نهضت و دولت اسلامي : بر نهضت اسلامي كه خواهان رسيدن به يك دولت مقتدر هزار ميليوني، و رهائي بخشيدن سرزمينها و توده هاي اسلامي حتّي كفار از چنگال ستمگران است،

لازم مي آيد كه واقعيت گرا باشند، همچنان حكومت اسلامي كه نتيجه و ثمره نهضت جهاني اسلامي است، بايستي پيوسته همراه با حقيقت و واقعيت باشد، چه اينكه نبودن حقيقت و عدم واقعيت نتيجه مطلوبي به دنبال ندارد، و نتيجه هميشه از جنس مقدمات است، و به گفته منطقيّين (النتيجة تابعة لأخسّ المقدّمتين) (يعني نتيجه تابع مقدّمه پست تر است، توضيح اينكه اگر مثلاً سقفي بر دو پايه بناء شود، يك پايه از سيمان و يك پايه از گل در نتيجه سقف را بر پايه گلي گويند نه بر پايه سيماني و لذا از طرف پايه گلي زودتر فرو مي ريزد. (مترجم)) و در همين زمينه شاعر عرب مي گويد: لا يجتني الجاني من الشوك العنب***ولا من الحنظل يج_تني الرط_ب يعني: كسي از خاشاك انگور و از حنظل تلخ خرماي شيرين به دست نمي آورد. و لذا در حديث آمده: (كساني كه امر به معروف مي كنند ديگران را و خودشان تارك معروفند، و كساني كه ديگران را نهي از منكر مي كنند و خودشان عامل به آنند ملعون مي باشند).(لعن الآمرين بالمعروف التاركين له، والناهين عن المنكر العاملين به) و در قرآن مجيد مي فرمايد: (اي كساني كه ايمان آورده ايد چرا مي گوئيد آنچه را كه عمل نمي كنيد؟ چه بزرگ است نزد خداوند خشم او از آنچه مي گوئيد و عمل نمي كنيد).((يا ايهاالذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون؟ كبر مقتا عندالله أن تقولوا مالا تفعلون) سوره صف، آيه2 و 3) و جز اينها از آيات و روايات ديگر. وانگهي ظاهر سازي و عدم واقع بيني، گرچه خوشي موقّتي به دنبال دارد، لكن نتيجه آن بسيار تلخ خواهد بود، چون بالأخره حقيقت پس از اندك زماني

كشف شده، و انسان غير واقع بين برسركار مي آيد، خداوند متعال مي فرمايد: (و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله والمؤمنون). يعني: و بگو اي پيامبر كه عمل و كوشش كنيد، كه خدا و پيامبر خدا و مؤمنان سعي و كوشش شما را نظاره خواهند نمود، و اينكه انسان فعلاً در اثر واقعيت گرائي در مشكلات افتد، آسانتر است از اينكه در مشكلات آينده در اثر عدم واقع بيني و حقيقت گرائي واقع شود، چون مشكلي كه در اثر عدم واقعيت در آينده رخ مي دهد، چندين برابر مشكلي است كه امكان دارد در اثر واقعيت گرائي در حال حاضر پديد آيد. مثلاً فرعون، هامان، معاويه، هارون، اساتلين، هيتلر و امثالشان از طرفي مي خواستند با آبرو باشند، و از طرفي خواهان تكبّر و خودپسندي به ناحق هم بودند، و بالأخره امروزه به عكس آنچه مي پنداشتند مورد لعنت و نفرت تاريخ قرار گرفته اند. حال آيا اين بهتر است؟! و يا اينكه بهتر بود از بدو كارشان به حقيقت و واقعيت تا حدودي روي آورند؟ تا اينكه سرانجامشان به اين سرنوشت سياه منتهي نگردد؟! و عدم واقعيت به چند صورت جلوه مي كند: 1 _ پنهان داشتن حق، و اظهار ناحق را به جاي آن، چون حق بايد براي تمامي افراد حقيقت گرا باشد، نه براي گروه ويژه اي: از اين رو اگر تعداد مخصوصي بخواهند از راه خودپسندي و خودخواهي خود را بر حق و ديگران را بر باطل جلوه دهند، اين كار سرانجامش پس از مدت زماني به ضرر و زيان آنان منتهي مي گردد، گرچه به طور موقّت اثرات مثبتي بر ايشان دارد. 2 _ فحش و ناسزاگوئي، و

اين شيوه كساني است كه در جامعه بي وزن و بي ارزش اند، حال آنكه خداوند متعال در قرآن مجيد مي فرمايد: (به كساني كه به سوي غير خدا دعوت مي كنند ناسزا نگوئيد، چون آنان هم _ متقابلا _ از روي ناداني به خدا ناسزا خواهند گفت).((ولا تسبّوا الذين يدعون من دون الله فيسبّوالله عدواً بغير علم) سوره انعام: آيه 107) و همچنين حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايد (من خوش ندارم كه شما فحاش و ناسزاگو باشيد). آيا اگر انسان حقايق را بدون فحش و ناسزاگوئي بيان سازد بهتر نيست؟ و در قلوب و وجدانهاي بيدار افراد اثر شايسته تري ندارد؟ 3 _ هياهو كردن، و روي آوردن كينه ها و مسائل بي ارزشي برابر حقايق و واقعيّتها. و اين نيز روش افراد سبك سر و كساني است كه مي خواهند حقوق ديگران را پايمال كنند، و اين بمانند كسي است كه طلا ندارد، و به جاي آن كاه انفاق مي كند، و از حضرت عيسي مسيح(ع) نقل است كه فرموده: (هركسي از آنچه دارد انفاق مي كند). و انسان پرهياهو به ميزان فريبكاريش مي خواهد كه در قلوب مردم رخنه كند، حال آنكه رخنه اي در قلوب ندارد مگر به اندازه واقعيت اندكش (اگر واقعيّتي داشته باشد). و در حديث آمده كه: (علماي ستمگري نباشيد، چون در اثر كارهاي باطل و ناشايست شما حقيقت شما نيز پايمال مي شود). 4 _ تمسخر ديگران، كه اين هم عادت افراد ضعيف النفس و بي اراده است، چون تمسخر به افراد حاصلي جز تمسخر متقابل ندارد، و به قول معروف هر فعلي ردّ فعلي دارد، و اگر انسان، داراي حقيقت باشد، ديگر نيازي نيست كه تمسخر به ديگران را پيشه كند،

و بدان روي آورد، خداوند متعال در قرآن مجيد از زبان منافقين چنين نقل مي كند: (گفتند كه ما مسخره كنندگانيم، خدا به آنان مسخره مي كند، و فرصتشان مي دهد تا در اثر طغيانشان گمراه گردند).(سوره بقره، آيه13 و 14) 5 _ پرداختن به شعارات بي محتوا و عمل نكردن به وعده ها، كه اين دو عامل بسيار مضر و زيان آور است. آري، شعار دادن و وعده دادن آسان، امّا عمل به محتواي آن دشوار است، و اگر انساني به گفته و وعده اش عمل نكند، تمام گفته ها و حركاتش حمل بر دروغ و ياوه گوئي مي شود، البته فشار شعار ندادن و وعده ندادن مگر در حدّ امكان در حال حاضر مشكل است، لكن فشار عمل نكردن به شعارها و وعده ها در آينده بسيار مشكل تر مي شود، و هيچ عاقلي نيست كه از نم نم باران به زير ناودان آب، و يا از زمين گرم به سوي آتش پناه ببرد. 6 _ پرداختن به كارهاي موقّت (تاكتيكي) چون اين كارها كوتاه مدّت بوده، و عواقب ناگواري دارد، و لذا بايد طرح يك نهضت و پس از آن تشكيل يك دولت مبتني بر واقعيت باشد، و از طرفي اگر دشمنان نهضت و دولت به موارد شش گانه ذيل روي آورند، بر دولتمردان انقلابي است كه خشم خويش را كنترل كرده، و به آنچه بهتر و شايسته تر است به غائله ها و مشكلات خاتمه بدهند، و اين را هم به دست نمي آورد مگر كسي كه نصيب بزرگ و شايسته اي داشته باشد. و بدين وسيله عوامل نهضت جهاني اسلام به خواست خداوند متعال فراهم خواهد شد. و ما تفصيل اين مسئله را در كتاب (الي حكومة ألف

ميليون مسلم) (اين كتاب اخيراً به نام (به سوي حكومت هزار ميليون مسلمان) ترجمه و چاپ شده است، (مترجم)) بيان داشته ايم.. والله الموفّق المستعان. قم مقدس محمد بن المهدي الحسيني الشيرازي

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109