نقش ثروت در پيشرفت اسلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسینی شیرازی محمد، 1305 - 1380 عنوان قراردادی : دور الثروة فی الاسلام عنوان و نام پديدآور : نقش ثروت در پیشرفت اسلام تالیف محمدشیرازی ترجمه و پاورقی احمدصادقی اردستانی مشخصات نشر : [تهران : فراهانی 1352. مشخصات ظاهری : 207 ص. شابک : 150 ریال وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : اسلام و اقتصاد شناسه افزوده : صادقی اردستانی احمد، 1323-، مترجم رده بندی کنگره : BP230/2 ‮ /ح5د9041 1352 رده بندی دیویی : 297/4833 شماره کتابشناسی ملی : 18202

اشاره

نقش ثروت در پيشبرد جوامع انساني بر كسي پوشيده نيست و يقيناً اسلام هم از اين مسئله مستثني نيست و يكي از اهرمهاي تقدّم اسلام ثروت ميباشد چنانچه كه ميدانيم پيشرفت اسلام مرهون ثروت حضرت خديجه (سلام الله عليها) و شمشير حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميباشد. بنابر اين اصل استفاده از ثروت براي پيشبرد اسلام اصلي پذيرفته شده و مقبول است ولي راه تحصيل آن يكي از مسائل مهم براي دست اندركاران امور مذهبي و افرادي كه براي پيشبرد دين مشغول فعاليت هستند، ميباشد. اين كتاب در حدود چهل سال قبل به رشته تحرير درآمده و نويسنده با توجه به شرايط زمان و مكان، با زباني ساده همگان را به انفاق و پرداخت حقوق شرعي تشويق مينمايد ضمن اينكه فوائد انفاق و حقوق شرعي و مضار امساكِ از آن را گوشزد مينمايد. اين كتاب در سال 52 يعني بيست و هشت سال قبل به فارسي ترجمه شده.

مقدمه مترجم

مقدمه مترجم

در هيچ مذهب و ملّتي، آنقدر كه در اسلام روي (اصل ثروت)(1)، (بدست آوردن ثروت)(2)، (نگهداري ثروت)(3)، و حتّي (مصرف ثروت)(4) حساب شده، حساب نشده است. كتاب آسماني اسلام (قرآن)، آنقدر به پرداخت مال در راه خدا (في سبيل الله)(5) اهمّيت داده است كه، اولاً آن را وسيله تزكيه و تربيت جامعه دانسته(6) و ثانياً: هركجا سخن از عالي ترين (سمبل) عبادت (نماز) به ميان آمده، غالبا پرداخت ثروت، دوش به دوش (نماز) كه (ستون دين و معراج مؤمن) است، قرار گرفته است: (أقيموا الصلاة و آتوا الزّكاة)(7). و حتّي يكي از نشانه هاي بارز و درخشان مؤمنين اين است كه در هر حال، چه در وسعت و راحتي

و چه در سختي و تنگدستي، از انفاق و بذل مال دست بر نمي دارند: (الّذين ينفقون في السّراء والضّراء)(8). فضل خدا و سرچشمه خير: در برابر بعضي آيات قرآن و كلمات اهل بيت (ع) كه ثروتها را (فتنه) و مذموم قلمداد كرده اند، آيات و روايات ديگري نيز وجود دارد، كه ثروت را (فضل و موهبت الهي)(9) و (خير و منشأ نيكيها)(10) شمرده است. به همين دليل: نتيجه مي گيريم كه ثروت در اسلام (جنبه نسبي) دارد، و با توجّه به هدفي كه در راه آن مصرف مي شود، ارزش و اهمّيت آن افزايش يا كاهش مي يابد. به معناي روشن تر: ثروتي كه شعبه مصرف آن (في سبيل الله = راه خدا) باشد، شامل هر انفاقي كه براي اعلاي كلمه اسلام، دفاع از ساحت مقدّس قرآن، نشر تعاليم دين ميان مردم، زنده كردن احكام اسلام و موجب رضايت پروردگار، به طوري كه در سايه گسترش علم و دانش، عفريت جهل از جامعه نابود گردد و طبقات ضعيف اجتماع دستياري گردند، و به طور كلّي شامل هركاري كه موجب رشد ملّت اسلامي شود، مي گردد. بنا بر اين: ثروت حلالي كه از راههاي توليد و كسبهاي شرافتمندانه به وجود آمده باشد، و در راه آرمانهاي عالي انساني و هدفهاي درخشان اجتماعي به كار رود، وسيله مفيد و مقدّسي است، و دين هم آن را براي پيروانش سعادت و خوشبختي مي شمارد. زيرا يك مسلمان با داشتن ثروت سالم و صالح هم مي تواند از عهده وظائف دنيائي و اجتماعي خود برآيد و در ميدان زندگي يك مسلمان شرافتمند و پيروز باشد، و هم به وسيله ثروت مي تواند براي آخرت خود نيز مقام ارجمندي كسب نمايد.

پيغمبر اسلام (ص) هم، از مال و ثروتي كه، از منبع حلال توليد شود، و به وسيله افراد خردمند و شايسته در راه هدفهاي عالي انساني مصرف شود، تجليل و تمجيد نموده است: (نعم المال الصّالح، للرّجل الصّالح)(11)، و خودش نيز از ثروت فراواني كه، همسر فداكارش (خديجه) در اختيارش گذاشت(12)، در راه تبليغ و هدفهاي مقدّس دين حدّ اكثر استفاده را نمود(13). (گاندي) رهبر فقيد هند مي گفت: (وسائل شما هرگونه باشد، هدف شما هم به همان گونه خواهد بود، بديهي است خالق به ما توان داده است كه وسائل را زير نظارت خود بگيريم)(14). راه پيشگيري از سقوط و هلاكت: چون هدف اسلام، از انفاق و بذل ثروت، تقويت جنبه هاي فعّاليت حيات بشري، به حركت در آوردن چرخ اجتماع و تحقّق بخشيدن به آرمانهاي مقدّس دين است، قرآن جهاد با مال و ثروت را، در رديف جهاد با جان قرار داده است: (تجاهدون في سبيل الله بأموالكم و انفسكم)(15). و نيز مي فرمايد: (انفقوا في سبيل الله ولا تلقوا بايديكم الي التّهلكة...)(16). در تفسير اين آيه مي گويند: نتيجه ترك انفاق و بذل مال هلاكت ملّت است، زيرا همانطور كه ميدان جنگ به مردان شجاع و نيرومند احتياج دارد، به ثروتي نيز كه سربازان اسلامي به وسيله آن توشه و مركب و اسلحه جنگي فراهم كنند، نيازمند است، و چنانچه سپاه اسلام از وسائل و سلاحهاي جنگي تهي دست باشد، قهراً با شكست و هلاكت روبرو خواهد شد!. (گروهي از مسلمانان كه آرزوي جنگ و دفاع از حريم دين و عقيده را به دل داشتند، امّا دست آنها از ثروت و توشه و وسائل جنگي تهي بود، با

ناراحتي زياد به حضور رسول خدا (ص) آمدند و درخواست كردند، پيغمبر (ص) وسائل شركت آنها را در ميدان جنگ فراهم كند، امّا پيغمبر (ص) به خاطر نداشتن بودجه نتوانست براي آنها اسلحه و مركب تهيه كند، و در نتيجه آن گروهي كه در اثر تهي دستي از شركت در جهاد مأيوس شده بودند، به تعبير قرآن با كمال غم و اندوه و ناراحتي، در حاليكه چشمانشان پر از اشك بود، از پيش پيغمبر (ص) برگشتند: (تولّوا و أعينهم تفيض من الدّمع)(17). خلاصه: ترك انفاق، نتيجه اش شكست و هلاكت است، و بديهي است كه با شانه خالي كردن از زير بار وظايف مالي، و از دست دادن منابع صنعتي و توليدي، سرانجام كيان و موجوديّت كشورهاي اسلامي، دستخوش انحطاط و سستي قرار مي گيرد، و دشمنان، مانند گرگ گرسنه، ملّتهاي اسلامي را مستقيم و غير مستقيم تاراج و چپاول مي كنند. اين كتاب: در اين كتاب، كه به وسيله حضرت اية الله: سيّد محمّد شيرازي، در (كربلاي مقدّس) به زبان عربي انتشار يافته است، قسمت زيادي از (نقش ثروت، در پيشرفت اسلام) نشان داده شده، و خواننده محترم در مي يابد، كه مال و ثروت خود را كه (وديعه الهي) است چگونه به كار ببرد، و چگونه از آن بهره برداري نمايد؟ مؤلّف عاليقدر اين كتاب، در مسائل و مباحث مختلف اسلامي، حدود صد و پنجاه جلد كتاب نوشته، كه قسمت عمده آنها به وسيله گروهي از برادران فعّال و دانشمند ما در (قم) به زبان فارسي در آمده است. مؤلّف براي انجام رسالت پس از تبليغ و نجات اجتماعي از چنگال انحراف و عصيانگري ها، عقيده دارد: همانطور كه

مجلاّت، انجمنها و مؤسّسات و دستگاههاي تبليغي آلوده و ناصالح، محيط زندگي را به انحطاط معنوي و اخلاقي كشانده است، در برابر، ما هم براي نجات و حدّ اقل براي نگهداري آن از سقوط و نيستي، بايد مجلاّت و مطبوعات سالم و انجمنها و مؤسّسات زنده و سازنده به وجود آوريم، سپس مي نويسد: (براي تأسيس همه اين وسائل تبليغي جديد، ثروت و بودجه لازم است، تا در مرحله اوّل، مؤسّسات مفيد و اصيل تشكيل شود، و در مرحله دوّم، به كمك ثروت و پشتوانه مالي، مؤسّسات پيشرفت و توسعه پيدا كند، و بدين صورت، در جوانب مختلف اجتماع بذر انقلاب معنوي ريخته شود و رشد كند).

پانزدهم ارديبهشت ماه1352 قم _ احمد صادقي اردستاني

1 _ (انّما أموالكم و أولادكم فتنة) تغابن: 15؛ (والذين في اموالهم حقّ معلوم) معارج: 24. 2 _ (ولا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل) بقره: 188. 3 _ (ولا تأكلوها اسرافا و بدارا) نساء: 6. 4 _ (ولا تبسطها كلّ البسط) اسراء: 29. 5 _ سوره بقره، ايه: 262 . 6 _ خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم بها (توبه: 103) . 7 _ سوره بقره، آيه83 . 8 _ سوره آل عمران، آيه: 134 . 9 _ وابتغوا من فضل الله... (سوره جمعه: 10) . 10 _ ان ترك خيرا الوصيّة... (سوره بقره: 180) انّه لحبّ الخير لشديد (سوره عاديات: 8) . 11 _ نهج الفصاحة: 632 . 12 _ بحار جديد، ج16 صفحه: 71 . 13 _ سفينةالبحار، ج2 صفحه558 . 14 _ همه مردم برادرند، صفحه: 226 . 15 _ سوره صف، آيه: 11 . 16 _

سوره بقره، آيه: 195 . 17 _ سوره توبه، آيه92 تفسير في ظلال القرآن، الجزء الثّاني، ص111 طبرسي نيز يكي از معاني چهارگانه آيه را همين معني مي داند، مجمع البيان جلد1 صفحه289.

مقدمه مؤلف

مقدمه مؤلف

تشكيل مراكز تبليغ: مسلمانان قدمي به سوي پيشرفت بر نمي دارند و از چنگال دشمنان نيز خلاص نمي شوند، مگر اينكه اسلام پيشرفت كند و برنامه حكومت اسلام. در كشورها پياده شود. اسلام هم پيشرفت نمي كند، مگر اينكه مؤسّسات و مراكز اسلامي به وجود آيد و تبليغات عمومي طبق اقتضاي زمان براي همه مسلمانان داشته باشيم، وگرنه با نداشتن مؤسّسات و مراكز تبليغي ممكن نيست در برابر دنيائي كه مؤسّسات و مراكز تبليغي دارد ايستادگي كرد، زيرا مغرب زمين كه امروز، زمام مسلمانان را به دست گرفته، به بزرگترين قدرت مالي، مردان سياسي، بيداري، برنامه هاي تبليغي و ساير وسائل پيشرفت مجهّز است. از طرفي هم ما مي دانيم، مؤسسات و مراكز ديني و تبليغي به وجود نمي آيد، مگر به وسيله مردان لايق و ثروت كافي و مردان لايق را هم موسّسات تبليغي زنده بوجود مي آورد، بنا بر اين بايد در اسرع وقت و با كمال دقّت و دور انديشي مؤسّسات تبليغاتي تشكيل داد. از طرف ديگر مي دانيم، تشكل مراكز ديني، به مال و ثروت احتياج دارد و ترديدي نيست كه: ثروت وسيله كوشش و پشتكار پي گير مي شود و از يك طرف به انسان جرأت و قدرت مي بخشد و از طرف ديگر به وسيله مال، به نيازمندي هاي اجتماع آشنا مي شويم و براي اقناع و تأمين آن مي توان قدمي برداشت. خلاصه: براي تأمين مال و تشكيل مؤسّسات تبليغي بايد از قواعد و فرمولهاي مختلف روانشناسي

و جامعه شناسي استفاده كرد، و الاّ هيچكس نمي آيد و بگويد: اين پول را بگيريد و آن را هر گونه و براي هرچه مي خواهيد مصرف كنيد. علت كمبود ثروت: امروز در مغرب زمين، افرادي وجود دارند كه ثروت هركدام آنها به ميليونها مي رسد، آيا در كشورهاي اسلامي امروز، افرادي را سراغ داريد كه ثروت آنها از يك دهم ثروت متموّلين غرب بيشتر باشد؟ در جواب مي گوئيد: نه، چرا و علّت آن چيست؟ معلوم است وقتي اسلام در ميدان زندگي عقب افتاد، مسلمانان نيز همه به قهقرا بر مي گردند، و ثروتمندان آنها هم از ثروتمندان غرب عقب مي افتند، حكومت آنها از حكومت غرب عقب تر است، دانشمند آنها هم از دانشمند غرب عقب تر است و همينطور... امّا اگر ثروتمندان ما، بذل مال كنند، قبل از هرچيز براي بالا بردن سطح زندگي خود، همكاري كرده اند، و خداي متعال چه خوب فرموده: هركس در بذل مال بخل بورزد، زيان آن به خودش بر مي گردد(1) زيرا نتيجه بخل اولاً: در مال اثر مي گذارد، ثانياً: آبروي اجتماعي را لكّه دار مي سازد، و در مرحله سوّم از پاداش آخرت محروم مي گرداند! مسئوليت ثروتمندان: روزگاري فقط استعمار غرب ملّت اسلام را شديداً چپاول مي كرد، امّا امروز بحران استعمار شرق و غرب نسبت به ملّت مسلمان مساوي است، در گذشته ملّتهاي نيرومند مسلمانان را تحت فشار قرار مي دادند، امّا امروز حتّي پست ترين جمعيّت، يعني يهود، ملّت مسلمان را تحت فشار و هجوم خود قرار داده اند، و اوضاع آنها را بحراني كرده اند، و همين اوضاع سبب شده، ثروتمندان مسلمان يكي پس از ديگري و گروهي پس از گروه ديگر سقوط كنند! آيا بهتر نيست ثروتمندان براي

حفظ موقعيّت اسلام كوشش و همكاري كنند، تا در نتيجه موقعيّت خويش را نيز از خطر سقوط حفظ كرده باشند؟ شاعر مي گويد: علاج واقعه، قبل از وقوع بايد كرد بلا نديده، دعا را شروع باي_د كرد منظور اين نيست كه ثروتمندان، از روي ميل يا بي ميلي فقط خمس مال خود را بپردازند، يا اينكه بخششهائي را با منّت يا بي منّت انجام دهند، يا در شب ماه رمضان به خاطر ثواب يا شهرت سفره افطاري پهن كنند، يا فقيري را كه از فشار فقر، وطن خود را ترك گفته باز گردانند، يا بيماري را به بيمارستان ببرند، يا در تشكيل ازدواج جوانان تهي دست و غريب شركت كنند. خلاصه: منظور ما از وظيفه و همكاري ثروتمندان از اينها خيلي بالاتر است. هدف اين است كه: ثروتمند با ثروت خود مسير ملّت اسلام را حفظ و تقويت نمايد، با بذل مال و ثروت ملّتهاي اسلام را حفظ كند، و نيز موقعيّت خود را در برابر خشم طبقات ضعيف محفوظ بدارد. زيرا اگر اسلام عقب گرد كند، در مرحله اوّل ثروتمندان دستخوش هجوم و چپاول واقع مي شوند همان طور كه: ثروتمندان بزرگ در (بادكوبه و تركستان) مورد غارت و چپاول دشمن واقع شدند، و حتي به قتل رسيدند! آيا براي پيشگيري اين حوادث كافي است ثروتمندان فقط قسمتي از مال خود را به عنوان خمس بپردازند يا سفره ميهماني پهن كنند يا مريض فقيري را به بيمارستان ببرند؟! سزاي ثروتمند وظيفه نشناس! ثروتمندي پيش من آمد كه مي گفتند: ميليونها تومان ثروت دارد، و مي گفت: مي خواهم به مكّه بروم، امّا الآن نمي توانم تصفيه حساب كنم و خمس تمام مالم را

بدهم، الآن بيست هزار تومان موجود دارم كه به وسيله آن مي خواهم مكّه بروم، خمس آن چهار هزار تومان است، من از سيّدي دو هزار تومان طلبكارم، مي خواهم شما به عنوان سهم سادات آن را قبول كني و اجازه هم بدهي، دويست تومان آن را به واعظي بدهم، اين هم هزار و هشتصد تومان بقيّه آن. صرف نظر از پاداش آخرت و هدف دين آيا چنين ثروتمندي با اين گونه عملكرد در مورد پرداخت حقوق كامل الهي، مي تواند ثروت خود را از نابودي حفظ نمايد؟ يك روز ديگر قاصدي پيش ثروتمندي فرستادم و پيغام دادم كه يك مؤسّسه ديني در كربلا بسازد، البته مؤسّسه اي كه در نظر من اهميّت آن از مدرسه و كتابخانه و دارالأيتام و حسينيّه و مسجد خيلي بيشتر بود، امّا ثروتمند به دوست خود و قاصد من گفته بود: سلام مرا به سيّد برسان و بگو: الآن اوضاع مالي من مساعد نيست و نمي توانم ساختمان آن مؤسّسه را شروع كنم! شما فكر مي كنيد، آن مؤسّسه چقدر بودجه لازم داشت؟ حدّاكثر ده هزار تومان، امّا از اين داستان شش ماه نگذشت، ثروتمند از دنيا رفت و دولت ماليات سنگيني بالغ بر يك ميليون و هشتصد هزار تومان بر ارث او بست. زخم زبان، و آينده خطرناك ثروتمند! يك وقت گروهي از تجّار جمع شدند، براي يكي از علماء خانه اي بخرند، خانه اي در حدود بيست هزار تومان خريدند، در اين كار خير، ثروتمندي نيز شركت داشت كه ثروتش را ميليونها تومان تشكيل مي داد، امّا كمك او براي خريد خانه از دويست تومان تجاوز نمي كرد! يك روز در خانه همان ثروتمند دعوت داشتم، يكي از

حاضرين گفت: اوضاع آن عالم عائله مند خيلي نا مرتّب است و احتياج شديد به كمك دارد! ميزبان ثروتمند كه قبلا هم مبلغ دويست تومان به عنوان خمس به عالم كمك كرده بود، شديداً خشمناك شد و گفت: اينطور كه نمي شود، مگر هر روز ما مي توانيم به او كمك كنيم؟! و مقداري از اين كلمات زشت و جسارت آميز را به زبان جاري كرد! باري، ثروتمند در حالي اين سخنان دردناك را به زبان آورد، كه براي سفره خود حدود هزار تومان خرج كرده بود! من از شنيدن اين كلمات و مشاهده اين صحنه، آنقدر منقلب شدم كه نزديك بود لقمه غذا از دستم بيفتد و آن وقت به وضع نامناسب و نسنجيده اين گونه ثروتمندان تأسّف خوردم (البتّه اين عالم با من هيچ سابقه دوستي يا قرابت نداشت) خلاصه من هم تشخيص دادم: بهتر است در آن موقعيّت حسّاس سكوت كنم و چيزي نگويم، پس از اين داستان، چيزي نگذشت ديدم (عبد السلام عارف) اموال همان ثروتمند را تاراج كرد و او مانند افراد مجنون، حيران و سرگردان شد، بعد هم عده اي از بستگانش بر او مسلّط شدند، به طوري كه بر او هيچ رحمي نكردند! بعد پيش خود فكر كردم، اگر اين گونه ثروتمندان، چنين آينده خطرناكي را براي خود پيش بيني مي كردند، حتما بيدار مي شدند و عنان خود را از كف نمي دادند! فقط دويست تومان كمك! فراموش نشود، ما با ثروتمندان هرگز مخالف نيستيم و نسبت به آنها كينه اي در دل نداريم، بلكه شب و روز دعا مي كنيم: خدا ثروتمندان مسلمان را زياد كند، آنها براي ما مايه افتخارند و حتّي آرزوي ما اين

است كه ثروتمندان كفّار از ثروتمندان ما بيشتر نباشند، من دوست دارم، به مصداق (اسلام پيروز است) حتّي ثروتمندان مسلمان هم بر غير مسلمان پيروز باشند. بلكه آنچه نوشتيم از يك طرف حقائقي بود و از طرف ديگر اعلام و پيامي، تا چنانچه ثروتمندان به موقعيّت مالي و اجتماعي خود علاقه اي دارند، راه سخاوت و بخشش را پيش گيرند وگرنه، حوادث تلخي را كه باور ندارند گريبان آنها را خواهد گرفت! ثروتمند ديگري كه مخارج زندگي شخصي او، هرماه صد هزار تومان و در نتيجه هرسال يك ميليون و دويست هزار تومان بود، وقتي عدّه اي از تجّار براي ساختمان يك مؤسّسه ديني براي كمك نزد او رفتند، پس از گفتگو و ناراحتي زياد، فقط دويست تومان كمك كرد! برنامه هاي پيشرفت: به راستي مسلمانان امروز، احتياج شديد دارند، به اينكه با دستياري و همكاري خود، مراكز وسيعي در شئون مختلف: تأسيسي، تبليغي، فرهنگي، و خلاصه اين گونه مؤسّسات در داخل ممالك اسلامي و در خارج تشكيل دهند، امروز بر مسلمانان شديداً لازم است، مدرسه ها، روزنامه ها، مجلّه ها، دستگاههاي فرستنده ملّي، دانشگاهها، كتابخانه ها و جمعيّت هاي مختلفي در قسمتهاي مختلف تبليغات دين داشته باشند. زيرا امروز هر شهر اسلامي، به مركز علمي و عملي و برنامه اي احتياج دارد كه با موقعيّت آن تناسب داشته باشد، و نيز هر شهري به تناسب جمعيّت خود به مبلّغين مختلفي نياز شديد دارد، همانطور كه هر پايتختي به تناسب و موقعيت خود، به يك مركز پخش خبري، تلويزيون و روزنامه و مجلّه يا بيشتر احتياج دارد، همينطور اين برنامه ها كه از نيازمندي هاي عمومي روز است در باره كشورهاي غير اسلامي هم بايد اجراء

شود، آيا به وجود آوردن اين گونه تشكيلات بدون قدرت پولي و مالي ممكن است؟! بعضي از دانشمندان اسلامي مي گويند: گناه نداشتن اين گونه مؤسّسات به گردن ثروتمندان است، در مقابل بعضي از ثروتمندان هم مي گويند: در اين زمينه علماء دين گناهكارند! فرض مي كنيم هر دو عقيده صحيح باشد، در هر صورت، آيا گناه را به گردن ديگري انداختن، دردي را دوا مي كند، يا راه چاره اي در اختيار ما مي گذارد؟! باري، احتياج شديد داريم به اينكه با كمال سرعت و دور انديشي، راه چاره اي بيابيم، وگرنه خداي نكرده روزي مي آيد كه نه علماء دين قدرتي دارند و نه ثروتمندان و سرانجام در دنيا گرفتار ناتواني و ذلّت مي شوند، و در آخرت نيز مورد خشم خداوند قرار مي گيرند! در اين ميان گروه سوّمي وجود دارند، و عقيده آنان اين است: خدا در هر حال، دين خود را حفظ مي كند و مثلاً به اين داد و فرياد و جوش و خروش ما احتياجي نيست!! در جواب اينها مي گوئيم: پس چرا ائمّه طاهرين (ع) اين همه شكنجه و آزار ديدند؟ چرا اين همه شهرهاي اسلامي، به سرزمين كفر و ضدّ خدايي تبديل شده، و چرا در شهرهاي اسلامي ما، شرابخواري، فسق و فجور، قمار بازي، بيعفّتي، بيبندباري و هزاران عصيانهاي دردناك ديگر در حال گسترش است؟! فراموش نشود، دنيا، دنياي وسائل و اسباب است، هركس وسيله و اسباب داشته باشد، به هدف مي رسد خواه مؤمن باشد يا كافر، امّا حساب آخرت جدا است و مخصوص مؤمنين است، به همين دليل مي بينيم، رسول گرامي اسلام (ص) با تمام قوا و با كمال سعي و كوشش پي گير، از هر وسيله اي

كه مي توانست براي پيشبرد هدف استفاده مي كرد، قرآن كريم هم مي فرمايد: (بكوش تا به وسيله چيزي كه خدا به تو داده، ثواب آخرت را به چنگ آوري، و لكن بهره ات را هم از دنيا فراموش مكن)(2) . از خداي بزرگ مي خواهم، همه ما را در راه خدمت به دين و عظمت بخشيدن مؤمنين و بيداري پي گير براي باز گرداندن اسلام به زندگي اجتماع نصرت فرمايد. (مال و فرزندان زينت زندگاني هستند ولي بازمانده هاي شايسته، در پيشگاه پروردگار، از نظر پاداش و هدف بهتر است)(3). سيد محمّد شيرازي

1 _ و من يبخل فانّما يبخل عن نفسه (سوره محمّد، آيه: 38). 2 _ وابتغ فيما اتاك الله، الدّار الاخرة ولا تنس نصيبك من الدّنيا، (سوره قصص: 77). 3 _ سوره كهف، آيه: 46.

پيامهاي قرآن

پيامهاي قرآن

1 _ مثل الّذين ينفقون أموالهم في سبيل الله، كمثل حبّة أنبتت سبع سنابل، في كلّ سنبلة مأة حبّة و الله يضاعف لمن يشاء، و الله واسع عليم(1). 2 _ انّما المؤمنون الّذين آمنوا بالله و رسوله، ثمّ لم يرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم في سبيل الله، اولئك هم الصّادقون(2). 3 _ و ما أنفقتم من شي ء، فهو يخلفه...(3). 4 _ الّذين ينفقون أموالهم في سبيل الله، ثمّ لا يتبعون ما انفقوا منّاً ولا أذيً، لهم أجرهم عند ربّهم...(4).

ترجمه پيامهاي قرآن

1 _ داستان آنهائي كه ثروتشان را در راه خدا، بذل و انفاق مي كنند، بمانند دانه اي است كه از يك دانه، هفت خوشه برويد و در هر خوشه، صد دانه باشد، خدا از اين مقدار بر هركس بخواهد مي افزايد، چه رحمت خدا، بي پايان است، و به همه چيز

احاطه كامل دارد. 2 _ فقط مؤمنين واقعي آنهائي هستند كه به خدا و پيامبر او ايمان آوردند، و بعد هيچگاه شك و ترديد، به دل راه ندادند و در راه خدا، با مال و جانشان جهاد كردند، به حقيقت اينان، در ايمان خود راستگو هستند. 3 _ هرچه در راه دين و رضاي خدا، انفاق و بخشش كنيد، خدا عوض آن را به شما مي دهد. 4 _ آنهائي كه ثروتشان را در راه خدا انفاق مي كنند و در پي انفاق به مستحقّان منّت نمي گذارند، و آزار نمي رسانند، نزد خدا پاداش نيكو دارند.

1 _ سوره بقره، آيه: 261 . 2 _ سوره حجرات، آيه15. 3 _ سوره سبأ، آيه: 39 . 4 _ سوره بقره، آيه: 262 .

نتيجه اعمال

خوردن مال يتيم

آنهائي كه حقوق شرعي خود را نمي پردازند، يا به وسيله حيله هائي، خود را از پرداخت حقوق تبرئه مي كنند و گمان مي كنند اين حيله ها جنبه شرعي دارد، بايد بدانند با اين كوتاهيها و حيله ها در خرابي و انهدام اسلام همكاري مي كنند، و چنانچه زندگي اسلام به طور عموم نابود شود، زندگي شخصي آنها نيز به نابودي كشيده مي شود، زيرا انسان فردي است از اجتماع، چنانچه اجتماع پيشرفت كند، انسان هم پيشرفت مي كند، و اگر اجتماع سقوط كند، فرد هم سقوط مي كند، و روزي مي آيد كه بگويد: (افسوس به من، بر آنچه كوتاهي كردم در باره پرداخت حقّ خدا)(1) در دنيا هم با دست خود، خود را در معرض آتش و سوختن قرار مي دهد، بدون اينكه توجّه داشته باشد! خداي متعال مي فرمايد: (آنانكه از روي ظلم، اموال يتيمان را مي خورند، غير از

اين نيست كه آتش داخل شكم خود مي كنند و به زودي هم، آتش سوزان جهنّم را خواهند چشيد!)(2). چنين انساني در واقع آتش مي خورد، اگرچه خودش هم متوجّه نباشد، مانند شخص فلجي كه اگر آتش به عضو فلج او برسد، زود متوجّه نمي شود! در تأويل و تفسير اين آيه آمده، منظور از يتيمان آل پيغمبر (ص) مي باشند. خوردن چرك و خون: در اينجا داستان زيبائي هست كه دانستن آن بي فايده نيست، و آن عبارت است از اينكه: يكي از ثروتمندان نزد يكي از دانشمندان درس مي خواند، ثروتمند با اصرار زياد، استاد دانشمند را به منزل خود دعوت كرد و آرزويش اين بود، اگر براي يك بار هم شده، استاد به خانه اش برود، امّا دانشمند از رفتن به منزل او سخت خودداري مي كرد تا اينكه يكوقت متوجّه شد، شاگرد ثروتمند از اينكه استاد دعوت او را اجابت نكرده، سخت دلتنگ و افسرده است، بالأخره استاد به خاطر رفع دلتنگي و اصرار زياد ثروتمند، ناچار دعوت او را پذيرفت، امّا با او شرط كرد: غذاي او با غذاي حرام مخلوط نباشد! ثروتمند وقتي اين جمله را شنيد، سخت خشمناك شد و گفت: من هرگز، غذاي حرام نمي خورم! خلاصه دانشمند، در روز معيّن، به منزل ثروتمند رفت، ثروتمند بهترين و لذيذترين غذاها را به احترام استاد دانشمند خود بر سفره حاضر كرد و گفت: استاد! بفرمائيد. دانشمند، اوّل خيره خيره، و بعد بطور وحشتناك به سفره رنگين نگاه كرد، امّا دست جلو نبرد! ثروتمند گفت: چرا غذا نمي خوري؟! دانشمند در حالي كه چشم خود را به چشم ثروتمند دوخته بود، گفت: به سفره نگاه كن، ثروتمند وقتي نگاه

كرد، ديد تمام ظرفها از خون و چرك انباشته است، و از آنها بوي زننده و تنفّرآوري بلند است! ثروتمند، سخت تعجّب كرد، امّا دانشمند كه متوجّه تعجّب و حيرت او شده بود گفت: مال و ثروتي كه (خمس) آن پرداخته نشده، و در حقيقت با حرام مخلوط است همينطور است، اگرچه انسان ظاهراً، آن آلودگي ها را نمي بيند! ثروتمند با ديدن اين صحنه توبه كرد و از آن پس، به حساب ثروت خود رسيدگي نمود، و حقوق خدا و مردم را پرداخت!

خدا، مرا به دنيا، برگردان

در حديث آمده است: (صبح، هر روز به انسان خطاب مي كند و مي گويد: من روز تازه اي هستم و فردا بر اعمال تو شاهدم امروز سخن حق بگو، كار خير انجام بده، چون بعد از اين هرگز مرا نخواهي ديد) . بعضي هم مي گويند: فردا كار خود را اصلاح مي كنم: در ماه آينده حساب مال خود را تصفيه مي كنم، و در فلان روز خمس ثروت خود را مي پرداز اينها خود را فريب مي دهند، آيا در پيشگاه خدا، غير از خودشان كسي براي آنها ضمانت مي كند؟ آيا شيطان دست از سر آنها بر مي دارد كه فردا يا روز ديگر به حساب خود برسند؟ و آيا اين تأخير و كوتاهي براي چيست؟! آيا فرزندان و افرادي را كه وصيّ خود قرار داده اند، كارهائي را كه آنها انجام نداده، انجام مي دهند؟! در حديث آمده: مهمترين چيزي كه اهل دوزخ از آن شكايت مي كنند، كلمه: (اي كاش) است، و من چقدر افرادي را ديده ام كه مي گفتند: به زودي چنين مي كنيم و كارهاي خود را اصلاح مي نمائيم، امّا مرگ به آنها مهلت نداده است،

و زندگي را با يكدنيا افسوس و حسرت ترك مي كنند، و بعد هم مي گويند: (خدا يا مرا به دنيا برگردان، تا كارهاي صالح و شايسته اي را كه ترك كرده ام، انجام دهم)(3). آن وقت در جواب آنها گفته مي شود: (هرگز بازگشتي در كار نيست) ! رفيقان بي وفا: در مثالهاي تاريخي آمده است: شخصي دوستاني داشت و نسبت به يكي از آنها احترام و خدمت زياد مي كرد، و به خاطر او زحمات زياد به خود راه مي داد، امّا نسبت به دوست دوّم احترام كمتري قائل مي شد ولي در عين حال از دستورات او پيروي مي نمود و رضايت او را نيز ناديده نمي گرفت. امّا موقعيّت دوست سوّم را بطور كلّي ناديده گرفته بود، و از وضع او سؤال نمي كرد، و هرگاه هم او را مي ديد با سستي و سردي ملاقات مي نمود! اتّفاقاً براي او نزد حكومت وقت، مشكلي به وجود آمد تا جائي كه خطر بزرگي را براي خود پيش بيني مي كرد، براي ياري نزد دوست اوّل رفت و براي رفع مشكل خود، كمك خواست، امّا رفيق اوّل با خشم و تندي به او پرخاش كرد و گفت: من هرگز تو را ياري نمي كنم! فقط يك پيراهن مي توانم به تو بدهم! مرد با شنيدن اين جواب، خيلي افسوس خورد! و با خود گفت: چرا با چنين كسي رفاقت كردم؟ چرا براي او زحمت كشيدم؟ چرا وقت عزيز خود را براي او ضايع گرداندم؟! بعد پيش دوست دوّم رفت و از او كمك خواست، امّا رفيق دوّم هم گفت: من توانائي ندارم به تو كمك كنم، فقط قدرت من تا اين اندازه است كه بتوانم تو را، تا درب خانه

حكومت همراهي نمايم، اينجا هم مرد از اينكه وقت خود را به خاطر دوستي بي وفا صرف كرده بود و حالا رفيق هيچ گونه حمايتي از او نمي كرد، سخت تأسّف خورد! بعد پيش رفيق سوّم رفت، و در حالي كه از شرم و خجالت سر به زير افكنده بود، به او گفت: اي دوست من! شرمنده ام كه براي كمك پيش تو آمده ام، امّا چه مي توان كرد؟ فعلاً گرفتارم و به تو روي آورده ام؟! آيا در اين وقت سختي مرا ياري مي كني؟ رفيق سوّم گفت: آري، من دوست تو هستم، با تو به خانه حكومت مي آيم و از تو دفاع مي كنم، امّا مرد از اينكه در گذشته به آن رفيق توجّهي نكرده بود، سخت غمناك شد. باري، در اين مثال، دوست اوّل، (مال و ثروت)، رفيق دوم (زن و فرزندان و دوستان) و دوست سوّم (عمل صالح و شايسته، و بخشش مال در راه خدا) بود، بنا بر اين درست فكر كنيد، دوستان خود را بشناسيد. با كداميك آنها سزاوار است رفاقت كنيم، و كدام يك آنها در آينده به نفع ما خواهند بود؟

1 _ يا حسرتي علي ما فرّطت في جنب الله (سوره زمر، آيه56) . 2 _ انّ الّذين يأكلون اموال اليتامي ظلما، انّما يأكلون في بطونهم نارا و سيصلون سعيرا (نساء، 10) . 3 _ سوره مؤمنون، آيه:100 و99 .

نتيجه كار و كوشش

نتيجه كار و كوشش

قرآن مي گويد: (قسمتي از ثروتي را كه خدا، شما را نسبت به آن وكيل و خليفه خود قرار داده، بخشش كنيد)(1). بنا بر اين، ما خليفه هاي خدا هستيم، و بعد از ما هم جانشينان ديگري مي آيند

و گذشت زمان هم، همه را زير خاك مي كند، آنوقت نه خانه باقي مي ماند و نه كاخها، نه رياستها و نه درجه ها، و از عزّتها و بزرگواريها هم ديگر اثري نيست! بلكه همه ما به وادي سكوت و خاموشي مي رويم، بادها بر قبرهاي ما مي وزد، در شبهاي تاريك شبح هائي به خوابگاه هاي ما خيره خيره نگاه مي كنند، دچار گرفتاري و بلا مي شويم، شكافهاي زمين و خاكها، بدن ما را مي خورند، زبان حال ما اين است: (خاك زيبائي هاي مرا خورد، سپس شما را فراموش كردم و از نظر فرزندان و همسران و دوستان پنهان شدم) . با اين حال، آيا سزاوار است به خاطر اين جهان زودگذر در مورد مال خدا بخل بورزيم و آن را در راه خدا انفاق نكنيم؟ يا بهتر اين است حقوق خدا را بپردازيم تا وقتي كه: (هركسي نتيجه كار و زحمت خود را مي گيرد)(2) ما هم سرافراز و سعادتمند باشيم؟! بهلول در قبرستان: به همين مناسب گفته اند: روزي (بهلول) در قبرستان روي قبرها نشسته بود، و به مردگان خطاب مي كرد: اي دروغگويان! اي دروغگويان! به او گفتند: مگر جنون تو باز برگشته است؟! بهلول گفت: اين چه حرفي است مي زنيد؟ مگر همينها نبودند كه مي گفتند: ما كاخها داريم، ما باغها داريم، ما ماشينها داريم، ما ثروت داريم، قدرت داريم، و سلطه داريم؟ اكنون مي بينيم، هيچ ندارند، آيا اينها دروغگو نيستند كه ادّعاي قدرتي را مي كردند و اكنون هيچ ندارند؟ يكي از شعراء به كاخ يكي از خلفاء وارد شد، و هنگامي كه عيش و نوش و زينت هاي كاخ را ديد، اين شعر را خواند: (در آغوش اين كاخ سر به فلك

كشيده، هركاري مي خواهي بكن، شب و روز هرچه مي خواهي برايت آماده است. امّا وقتي نفسها به شماره افتد و به سينه برسد، آن وقت يقين پيدا مي كني، سخت در غرور و اشتباه بوده اي، ديگر پشيماني فايده اي ندارد)! (مردان قدرتمند بالاي قلّه كوهها به سر مي برند، و نگهبانان نيرومند براي آنها پاسباني مي كردند، امّا نگهبان و قلّه هاي كوه به حال آنها سودي نداشت، و سرانجام مرگ گلوي آنها را درهم فشرد...)(3).

مالكيت شخصي

ما به ثروتمندان احتياج داريم، و ترديدي نيست كه براي تأمين و عمران دنيا و آخرت، ثروتمند وسيله لازمي است، در حديث هم آمده: (ثروتمند، براي دين، ياور خوبي است) . مي دانيم: هرچه ثروت انسان بيشتر شود، امكانات او هم در دنيا زيادتر مي گردد، به همين دليل از نظر عقل و اسلام (مالكيّت شخصي) ثابت است، و ما هم طرفدار مالكيّت شخصي هستيم و با شرائط و حدود شرعي آن را قبول داريم، البتّه نه آن طور كه (مكتب كاپيتاليسم)(4) عربده مي كشد، و سنگ (مالكيّت فردي) را به سينه مي زند، اين نحوه مالكيّت فردي را اسلام قبول ندارد. انتقاد بر مالكيت فردي! ايرادي را كه بر مالكيّت فردي وارد كرده اند، در دو قسمت مي توان خلاصه كرد: يكي اينكه: در جامعه، افرادي وجود دارند كه در فقر و تنگدستي شديدي به سر مي برند، در حالي كه در برابر آنها، گروهي ثروتمند غرق در ولخرجي و اسراف و خوشگذراني و عيّاشي هستند! دوّم اينكه: ثروتمندان و مالكين مرتكب گناهاني از قبيل: احتكار، ربا، غش و حيله در معامله مي شوند و به حق كشي ها، و آلودگيهاي زياد دامن مي آلايند. در صورتي كه گروهي ضعيف، در اجتماع حتّي

از تأمين وسائل اوليّه زندگي ناتوانند و با محروميّت و ذلّت زندگي مي كنند. در جواب مي گوئيم: اگرچه اسلام، مالكيّت فردي را امضاء كرده است، امّا در عين حال از طرف ديگر با اسراف، عيّاشي، احتكار، ربا و حيله هاي در كسب، سخت مبارزه مي كند تا اصلاً در جامعه اسلامي فقر و تهيدستي ريشه كن شود، و هر مسلمان حق داشته باشد با كمال آرامش خاطر با استفاده از مزاياي زندگي، بزرگوارانه و سعادتمندانه زندگي كند، اگر اين هدف به وسيله خود افراد عملي شد چه بهتر، و گرنه حكومت اسلامي، موظّف است چنين محيطي را به وجود بياورد همانطور كه ثروتمند، خود وظيفه دارد، با توجّه به هدف اسلام، دامن خويش را به كسبهاي حرام و ممنوع آلوده نسازد. آيا با وجود چنين شرائطي باز هم راه انتقادي بر (مالكيّت فردي) و ثروتمندان باز مي ماند؟ باري، در اجتماع فرسوده و نابسامان، بايد عضو مريض را معالجه نمود، نه اينكه عضو سالم را هم بيمار ساخت تا با عضو مريض مساوي شود، نظر اوّل يعني ريشه كن ساختن فقر و تقويت طبقه ضعيف اجتماع، نظر اسلام است و در طبقه ثروتمند اختلال به وجود آوردن و به اصطلاح عضو سالم را هم مريض گرداندن، منطق (مكتب كمونيزم)(5) و شعبه هاي مختلف آن است: اضافه بر اين، اسلام يك مكتب اخلاقي و معنوي دارد، بدين ترتيب كه مسلمان خود را فريفته و تسليم ثروت نكند، زيرا (اموال و اولاد فتنه هستند)(6)، و (دنيا خانه مجاز و موقّت است، و آخرت خانه آرام و ثابت)(7) به همين جهت، انسان حق دارد مال را با اذن خدا تصرّف نمايد، تا به سعادت

دنيا و آخرت دست يابد. پارسائي و ثروتمندي! داستان شيريني را، در باره ورّام نويسنده كتاب (مجموعه ورّام)، جدّ سيّد بن طاوس بيان مي كنند و مي گويند: مردي كتاب ورّام (مجموعه) را مطالعه نمود و از پارسائي و زهد ورّام خيلي تعجّب كرد و به او علاقمند شد، تا جائي كه تصميم گرفت ورّام را از نزديك ببيند، براي اين منظور راه دور و درازي را پيمود، تا به زيارت عابد زاهد تارك دنيا نائل شود، وقتي به ملاقات ورّام رفت، ديد او در كاخ بزرگ و مجلّلي كه باغچه زيبا و پردرخت آن را احاطه كرده زندگي مي كند، و اثاث و لوازم منزل او هم از بهترين نوع وسائل مجهّز زندگي است! مرد با ديدن اين اوضاع خيلي تعجّب كرد و به (ورّام) گفت: مؤلّف مجموعه شما هستيد؟! ورّام گفت: آري. مرد گفت: آنچه در كتاب خود نوشته اي، چرا اثر آن در عمل تو ديده نمي شود؟! و به گفته ات عمل نكرده اي؟! ورّام گفت: چه شده؟ مگر چه ديده اي؟! مرد گفت: من گمان مي كردم مؤلّف اين كتاب حتماً، در كوهها، كنار رودخانه ها و ميان شن_زارها زندگي مي كند، غذاهاي سخت و ناگوار مي خورد، لباسهاي درشت و خشن مي پوشد، فرش او زمين و رختخوابش نيز آسمان است! ورّام گفت: آيا حاضري در آنچه مي گوئي باهم عمل كنيم؟! مرد گفت: حاضرم، چه سعادتي براي من ازاين بالاتر است؟! سپس مرد با ورّام براي اينكه زندگي زاهدانه اي شروع كنند، راه بيابان را پيش گرفتند، هنوز چند قدمي پيش نرفته بودند، كه مرد گفت: اجازه بده من برگردم، چون (عبايم) را فراموش كرده ام! ورّام گفت: از عبا صرف نظر كن، به

آن نياز نداري؟ امّا مرد علاقه زيادي به عبا داشت، ورّام هم وقتي از اصرار و علاقه شديد مرد به عباي خود باخبر شد، با او موافقت كرد و هردو برگشتند! وقتي مرد عباي خود را برداشت، ورّام گفت: اي مرد! تو نتوانستي از يك عبا چشم بپوشي، امّا من قدرت دارم از همه ثروت خود صرفنظر كنم، در اين صورت آيا تو زاهد هستي يا من؟! بعد براي اينكه معناي واقعي زهد و پارسائي براي مرد روشن شود ورّام توضيح داد: آنچه در پارسائي اهميّت دارد، اين است كه: قلب انسان فريفته و متعلّق به دنيا نباشد، نه اينكه انسان از مال دنيا، آهي در بساط نداشته باشد، بنا بر اين زاهد كسي است كه دنيا وسيله او است اگرچه دنيا زياد باشد، و طمع كار كسي است كه او وسيله و تسليم دنياست، اگرچه يك عبا باشد! شرط كيمياشناسي: نقل شده است: مردي شنيد، شيخ ورّام علم كيمياشناسي دارد براي آموختن كيميا، پيش او رفت و چند روزي در منزل وي اقامت نمود امّا شيخ ورّام بدو اعتنائي نمي كرد، مرد از بي توجّهي ورّام سخت خشمناك شد، و در حالي كه سينه اش از شدّت خشم گرفته بود، به عنوان اعتراض گفت: اي شيخ بزرگوار! من شنيده بودم، تو كيمياشناس هستي، منهم به منظور آموختن كيميا به حضور آمدم، آيا ممكن است عنايتي كني و به من كيمياشناسي بياموزي؟! شيخ ورّام گفت: نگاه كن، به آن آفتابه مسي كه در گوشه اطاق قرار دارد، مرد نگاه كرد، ورّام هم نگاه كرد و گفت: طلا شو! آفتابه به صورت طلاي نوراني در آمد، بعد ورّام گفت: علم

كيميائي كه من مي دانم، اين است اگر تو هم مي خواهي كيمياشناس شوي، ناچار بايد كوشش و زحمت را بر خود تحمّل كني تا كيمياشناس شوي!

كوزه پر از طلا

اگر بنا باشد، دنيا به كسي روي آور شود، آيا پرداخت خمس موجب فقر و تهيدستي او ميگردد؟ و اگر بنا باشد دنيا به انسان پشت كند، آيا خمس ندادن سبب هميشگي و بقاء دنيا ميشود؟ هرگز.. هرگز.. بلكه آنچه را تاريخ گذشتگان براي ما بيان ميكند، عكس مطلب است، يعني پرداخت خمس و حقوق الهي موجب فراواني مال دنيا و ترك حقوق، سبب فقر و تهيدستي گشته است. پس چرا ما در مورد پرداخت خمس، بخل بورزيم و چرا از پرداخت حقوق پروردگار خودداري كنيم؟! ميگويند: مرد فقيري از بغداد، در روزگار خلافت بني عباس شبي از شدت تهيدستي، گرسنه سر به بالين خواب گذاشت، همسرش نيز كه از شدّت گرسنگي و سختي، به تنگ آمده بود از روي ناراحتي گفت: اگر نميتواني غذا براي ما بياوري، لا اقل از آوردن آب دجله هم ناتواني؟ مرد تهيدست كوزه خود را برداشت و به سوي رود دجله حركت كرد، تا ظرف آبي براي اهل عيال خود بياورد! وقتي كنار رودخانه آمد، گروهي را ديد سوار كشتي ميشوند، پرسيد اينها كيستند؟ گفتند: اينها گروهي از شاعران هستند و به خانه خليفه ميروند، مرد فقير پيش خود گفت: چه عيبي دارد، من هم همراه آنها ميروم، شايد همانطور كه اينها از درگاه خليفه بهره اي مييابند چيزي عايد من هم بشود.. وقتي به خانه خليفه وارد شدند، هر شاعري در مدح خليفه قصيده اي را كه سروده بود تقديم داشت،

به مرد فقير گفتند: تو هم شاعري؟! گفت: نه، امّا قطعه شعري ميدانم اگر اجازه ميدهيد، قرائت ميكنم، بعد حركت كرد و چنين گفت: (هرگاه دنيا به تو روي آورد، از آن به همه كس بخشش كن، پيش از آنكه آن را از دست بدهي، وقتي مال دنيا به كسي روي آور شود، بخشش آن را نابود نميكند و چنانچه بخواهد پشت كند بخل نميتواند آن را نگهداري كند! وقتي ديدم گروهي با سفر براي درياي جود و سخاوت تو بسته اند، من هم با كوزه خود آمدم). بعد كوزه خود را ميان مجلس گذاشت، خليفه و حاضرين خنديدند، آن وقت خليفه دستور داد كوزه او را از طلا و نقره پر كنند! آري همينطور است: بخشش سبب نابودي مال و بخل موجب بقاء آن نميگردد، پس چرا كسي بخل بورزد؟ مثال معروفي است كه: افعي هرچه در پنهان كردن گنج بخل كند، به حال او نفعي ندارد! قال رسول الله (ص): من أكل لقمة حرام لم تقبل له صلاة أربعين ليلة. پيغمبر فرمود: كسي كه يك لقمه حرام بخورد، چهل شبانه روز، نمازش بطور كامل، قبول نميشود).

1 _ سوره حديد، آيه: 7 . 2 _ كلّ امرء بماء كسب رهين (سوره طور: 21) . 3 _ باتوا علي قلل الأجبال... از قصيده معروف امام دهم (ع) در مجلس متوكّل عبّاسي. 4 _ Capitalism. 5 _ Comnunisl كمونيزم، بر تئوري و عمل اصلاح طلباني اطلاق مي شود، كه از (زندگي اشتراكي) هواداري مي كنند و خواهان جامعه اي هستند كه در آن تسلّط سلسله مراتب وجود نداشته باشد، و همه اموال و وسائل آسايش و تفريح (به

اشتراك) در اختيار همه جامعه، يا برگزيدگان حاكم باشد (فرهنگ سياسي، صفحه135) . 6 _ سوره تغابن، آيه15 فتنه، در قرآن و لغت (المنجد صفحه: 598) به معناي امتحان و آزمايش هم آمده است، در اين آيه هم به دليل قسمت آخر آن: (... و الله عنده أجر عظيم) بهتر است فتنه به معناي امتحان باشد، چون اجر عظيم هم پاداش كسي است كه از عهده امتحان: مال و اولاد برآمده باشد. 7 _ ايّها النّاس، انّما الدّنيا دار مجاز والاخرة دار قرار، فخذوا من ممرّكم لمقرّكم... (نهج البلاغه عبده، جلد1 صفحه: 209) .

كاخ نشينان

كاخ انوشيروان

شاعر مي گويد: ثروت و اهل و عيال، غير از امانت چيز ديگري نيست، و ناچار يك روز بايد اين امانتها را واگذاريم. به راستي هم ثروت انسان امانتي بيش نيست و روزي مي آيد كه بايد آن را پس بدهيد، بنا بر اين بهتر نيست انسان از اين امانت بهره برداري كند، و توشه اي فراهم نمايد كه سبب خوشنامي او در دنيا و پاداش شايسته او در آخرت گردد؟ در صورتي كه به زودي، روزي مي آيد و كسي كه توشه ندارد سخت پشيمان است و پشيماني هم به حال او نفعي ندارد؟! مي گويند: انوشيروان، كاخ باشكوهي ساخت و حكما، فلاسفه، رؤساء و وزراء به تماشاي كاخ او آمدند، آن طور كه شايسته بود از كاخ تعريف و تمجيد نمودند، در اين ميان دانشمندي وارد شد، انوشيروان از او پرسيد: آيا شما در اين قصر عيبي مشاهده مي كني؟! دانشمند گفت: آري، عيب بزرگي سراغ دارم! انوشيروان با تعجّب سؤال كرد: آن عيب كدام است؟ دانشمند گفت: عيب كاخ اين است

كه: هنگامي داخل آن مي شوي امّا ديگر نميتواني خارج شوي، يا اينكه يكوقت از آن بيرون ميروي و ديگر قدرت داخل شدن نخواهي داشت! آري، يا در قصر مي ميري و يا بيرون از كاخ خواهي مرد و تو را زير خاك مي كنند و هرگز داخل قصر نخواهي شد. اميرالمؤمنين (ع) با گروهي از ياران خود از كنار كاخ انو شيروان عبور مي كرد، يكي از كساني كه شرف حضور داشت گفت: بادها بر ويرانه هاي ديار آنها مي وزد، مثل اينكه آنها بر وعده گاههاي خود رفته اند. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: آيا سخن خداي بزرگ را نخوانده اي كه فرموده است: (چه بسا باغها، چشمه ها، زراعتها، مقام بزرگوارانه و نعمتهائي را كه از آن برخوردار بودند باقي گذاشتند، همينطور ما اين ارثها را به جمعيّت ديگري واگذار مي كنيم)(1) .

سرگذشت ابراهيم ادهم

آيا چيزي هست كه تو مالك آن باشي؟ اگر گمان مي كني آنچه داري مالك واقعيش تو هستي اشتباه بزرگي كرده اي، و اگر مي داني آنچه داري مالك واقعي آن نيستي چرا از آن بخشش نمي كني؟ و حق خدا و مردم را نمي پردازي تا از وبال و گرفتاري آن روزي كه مال و فرزندان به حال كسي نفعي ندارد، جز اينكه كسي با قلب سليم به پيشگاه خدا آيند(2)، در امان باشي؟ اميرالمؤمنين (ع) فرمود: (هركس در مال خود دو شريك دارد وارث و حوادث) مي گويند: ابراهيم ادهم پادشاه بود، يك روز با گروهي از وزيران در كاخ پادشاهي و پرشكوه خود نشسته بود، ناگاه از بيرون كاخ ناله اي شنيد، فهميد فقيري مي خواهد داخل كاخ شود، امّا نگهبانان مانع او مي شوند، فقير در حالي كه مضطرب و نگران بود از بيرون

كاخ فرياد زد: مگر اينجا كاروانسرا نيست؟! وقتي پادشاه اين جمله را شنيد سخت خشمناك شد مخصوصاً از اينكه فقيري درب قصرش معطّل و به انتظار مانده است، بعد دستور داد او را وارد كنند، وقتي فقير مقابل پادشاه حاضر شد، پادشاه گفت: براي چه مي خواستي داخل شوي؟ فقير گفت: مي خواستم اينجا اندكي استراحت كنم! ابراهيم گفت: چرا به قصر كاروانسرا مي گويي؟ فقير گفت: اي پادشاه! آيا اين كاخ را مخصوص تو ساخته اند يا پيش از تو براي ديگري هم ساخته شده است؟ ابراهيم گفت: اين قصر از (جدّ) من بوده، و بعد به عنوان ارث به پدرم رسيده است، اكنون هم در اختيار من است، فقير گفت: بعد از تو مال كيست؟ ابراهيم گفت: به پسرم متعلق مي گردد، فقير گفت: اينجا با كاروانسرا چه تفاوتي دارد؟ مگر غير اين است كه كاروانسرا هم محلي است كه گروهي بر آن وارد مي شوند بعد از آنجا كوچ مي كنند، بعد هم گروه ديگري وارد مي شوند. مرغ باغ ملكوتم، نيم از عالم خاك چند روزي، قفسي ساخته اند از بدنم پادشاه از اين سخنان تكاني خورد و به خود آمد و تصميم گرفت پادشاهي را ترك كند، سپس شبانه از كاخ خارج شد، لباس خشن پوشيد و سر به بيابان گذاشت، و از پارسايان معروف گشت!

روزي در كاخ، و روزي ديگر در كوخ

در تاريخ آمده است: شخصي فقيري را ديد كه درب يكي از مسجدهاي بغداد گدائي ميكرد، در حالي كه چشمش نابينا بود و لباسهاي كهنه اي به تن داشت فقير با ناله درد ناكي ميگفت: به من رحم كنيد، من ديروز اميرالمؤمنين بودم و امروز فقير

مسلمين! مرد ميگويد: وقتي احوال او را جويا شدم، گفتند: وي القاهر بالله خليفه عباسي است، او يك روز خليفه و پادشاه بود، امّا بستگانش او را از خلافت بركنار نمودند، چشمانش را كور كردند، و او را از بارگاهش بيرون كردند! يك وقت هم فقيري پيش پدرم آمد و اظهار فقر نمود، پدرم مبلغ قابل اهميتي به او كمك كرد، به پدرم گفتم: چرا اينقدر زياد به او كمك كردي، در صورتي كه هيچوقت به اين گونه افراد، به اندازه يك فقير بيشتر نميدادي؟! پدرم گفت: اين مرد يك روز از تجّار آبرومند و محترم بود امّا الآن وضع او اينطور بود كه ملاحظه كردي.. آري، "اين دنيا است كه با صداي بلند فرياد ميزند: بترسيد بترسيد.. از غافلگير كردن سرسختانه من، لبخند و قيافه زيباي من شما را فريب ندهد و مغرور نكند، زيرا سخن و ظاهر من خوشحال كننده است، امّا كردارم نسبت به شما گريه آور است(3). آيا انساني كه اين حقيقت را ميداند، بازهم ممكن است به دنيا و مال آن اعتماد كند؟ انساني كه حقوق مال خود را نميپردازد، بايد درست فكر كند، آيا اگر حقوق مال خود را خارج كند، ثروتش ناقص ميشود؟! به فرض اينكه از ثروتش هم چيزي كم شود، آيا خارج نكردن حقوق الهي از مال، ميتواند از مشكلات بيماريها، حوادث، شكستها و خسارتهاي ديگر جلوگيري كند؟! فريب و زيان: اميرالمؤمنين (ع) نامه اي به معاويه پسر ابي سفيان نوشت كه متن آن چنين است: (بسم الله الرحمن الرحيم، دنيا فريب ميدهد، زيان ميرساند و ميگذرد والسلام)(4). اين سه كلمه، حقيقت دنيا را، در زيباترين معني و

صحيح ترين عبارت بيان كرده است، و چنانچه انسان، اندكي هم فكر كند، راه رشد و پيشرفت خود را، پيدا ميكند و خويشتن را رها نميكند كه به خاطر ندادن حقوق خدا و حقوق فقراء و اسلام، گرفتار عذاب و عقوبت گردد.

1 _ سوره دخان، آيه 27 _ 25. 2 _ اشاره به آيه: (يوم لا ينفع مال و لا بنون الاّ من أتي الله بقلب سليم (سوره شعراء، آيه88 و 89. 3 _ هي الدنيا تقول بملء فيها حذار حذار من بطشي وفتكي. 4 _ الدنيا تغر وتضر و تمر، نهج البلاغة، حكمت 407. خواه بنه مايه و خواهي، بباز كانچه دهند، از تو ستانند باز

چراغ پشت سر

چراغ پشت سر

پسري پيوسته پدرش را نصيحت مي كرد كه براي آخرت خود چيزي پيش فرستد، پدر هم گاهي به پسر سفارش مي كرد پس از مرگ براي من بخشش و انفاق كن و فلان كار خير را انجام بده. پدر يك شب كه مي خواست به منزل يكي از همسايگان برود به پسر گفت: اين چراغ را بگير و از جلو من حركت كن، تا من نلغزم و به چاله نيفتم، پسر چراغ را برداشت، امّا به جاي جلو، از پشت سر پدر آن را مي برد! پدر گفت: چرا چراغ را پشت سر من بردي؟ مگر تا به حال ديده اي كسي چراغ را پشت سر بگيرد؟! و مگر چراغ براي اين نيست كه انسان راه خود را پيدا كند؟! پسر گفت: پدرجان! اين كار را از تو ياد گرفته ام! تو براي آخرت خود چيزي پيش نفرستاده اي و مي گوئي پس از مرگ برايت انفاق كنم و چراغ

عقب سر برايت بفرستم من از دستور تو پيروي كرده ام! پدر از نصيحت پسر تكاني خورد و بيدار شد و مشغول پرداخت حقوق خدا و مردم گرديد. آيا براي كساني كه اهل تفكّر هستند، اين مثال كفايت نمي كند؟ اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: (وسيله عبرت گرفتن چقدر زياد است ولي عبرت گيرنده كم است!)(1) آيا ما عبرت نمي گيريم؟ در صورتي كه اگر انسان خودش را دوست داشته باشد، فقط به پرداخت خمس و حقوق واجب الهي قناعت نمي كند، بلكه براي قبر و قيامت خود هم توشه اي پيش مي فرستد، زيرا وقتي مرگ برسد، ديگر انسان حتّي مالك پوسته هسته خرمائي هم نيست! شخصي پادشاهي را كه از دنيا رفته بود، در خواب ديد و از او سؤالي كرد، پادشاه گفت: من به لقمه اي كه پيش سگ پرتاب مي كنند محتاج تر از آن سگ مي باشم! زيرا اگر سگ لقمه شما را نداشته باشد به جاي ديگري مي رود، و لقمه ناني به دست مي آورد، امّا من غير از آنچه از طرف شما مي رسد چيزي ندارم. آيا سخن اين پادشاه صحيح است؟ اگر آن را صحيح مي دانيد بدان عمل كنيد، سعدي مي گويد: برگ عيشي به گور خويش ف_رست كس نيارد ز پس، تو پ_يش ف_رست تو با خود ب_بر توش_ه خ_ويش_تن كه شفقت نياي_د ، ز ف_رزن_د و زن غم خويش در زندگي خور كه خويش بمرده ن_پردازد ، از ح_رص خ_ويش كسي گوي دول_ت ، ز دني_ا ب_رد كه با خ_ود ، نصيبي ب_ه عقبي ب_رد

راحتي وارث و گرفتاري ميت

در روايت آمده است: (وقتي انسان بميرد، رابطه و عملش با دنيا قطع مي شود، مگر از سه چيز: صدقه جاري،

پسر صالحي كه براي والدين دعاي خير كند و كتاب علمي كه از او به يادگار بماند، و مردم از آن بهره مند شوند)(2) . آيا ما چيزي را كه اينجا برايمان نفع دارد، براي آخرت پيش فرستاده ايم؟ گاهي كسي مي ميرد، در حالي كه او در قبر است، برايش گناهاني نوشته مي شود، مثل اينكه راه و روش زشتي را پي ريزي كرده، يا زميني را غصب نموده، و همچنان مال در حال غصب باقي مانده، اينجا اگر وارثهاي ميّت نمي دانند زمين غصبي است، براي آنها گوارا و بدون مانع است، و گناه و وبال آن، مال ميّت است، و اگر خانه اي بسازد اثاث منزل تهيّه كند و خمس آن را ندهد، و بميرد، وارث او هم نداند خمس آن داده نشده، اين خانه و اثاث براي وارث حلال است، امّا وزر و گناه آن بر عهده ميّت است. آيا شما دوست داريد به اين سرنوشت مبتلا شويد؟ اگر دوست نداريد، همّت كنيد و حقوق خدا را بپردازيد پيش از آنكه (روزي بيايد كه بازگشت نداشته باشد). باري، اگر كسي در مالي كه خمس آن را نداده، نماز بخواند يا غسل كند يا وضو بگيرد يا به وسيله آن مال حج انجام دهد، وضو، غسل، نماز و حج او طبق فتواي مشهور بين علماء باطل است! و آنگاه كه از دنيا رفت در رديف تارك نماز و حج در مي آيد! آيا تو مي خواهي چنين باشي؟ اگر مي خواهي خودت مي داني و اگر نمي خواهي امروز به فكر چاره باش و از عقوبت خداي سبحان بترس و خمس مالت را بده، زيرا واي به حال كسي كه در قبر در رديف

ستمگران و ظالمان نسبت به آل محمّد (ص) باشد، و مورد لعنت و دوري از خدا واقع شود و آنگاه كه لعنت بر ظالمان محمّد (ص) از اوّل و آخر مي كنند، مشمول او نيز شود! نمازها و روزه هاي باطل! مي گويند: يكي از نيكان از دنيا رفت كسي او را به خواب ديد در حالي كه صورتش سياه بود و از دهان و شكم او آتش خارج مي شد و با زنجيرهائي او را بسته بودند و او را با گرزهاي آهنين مي زدند،! كسي كه او را در خواب ديده بود، نزديك شد و گفت: ما در زندگي تو را نمازخوان، روزه دار، راست كردار، امين، صاحب خيرات و نيكوئيها مي شناختيم؟ ميّت گفت: آري، چنين بود امّا آن نمازها و روزه ها از من پذيرفته نشد و اكنون همنشين مجرمين و گناهكارانم! به من گفته اند: همه اعمالت باطل بوده چون خمس مالم را نداده ام به همين جهت تمام كارهاي خوبم فاسد شده و امروز با دشمنان آل محمّد (ص) محشور گشته ام! (وكلّ انسان الزمناه طائره في عنقه ونخرج له يوم القيامة كتابا يلقيه منشوراً. اقرأ كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيباً)(3). (نامه عمل هر انساني را به گردنش مي اندازيم و بيرون مي آوريم براي او روز قيامت نامه عملش را كه آن را گشوده خواهد ديد: كارنامه ات را بخوان، كافي است خودت امروز به حساب كار خود واقف شوي و در باره خود قضاوت كني).

به خاطر دخالت در مال ميّت

در روايت وارد شده است: هركس مي ميرد در برزخ زندان مي شود تا حقوقي كه از ديگران بر عهده او است پرداخته شود. آيا دوست داري در آنجا زنداني شوي تا

حقّي كه بر ذمّه تو است برطرف شود، و بعد راه نجاتي بيابي، يا حقّي را كه بر عهده تو است نپردازند آن وقت تا روز قيامت در زندان بماني؟! باري، اگر زندان را دوست نداري آيا براي نجات خود فكري كرده اي، يا كار را به وارث واگذار مي نمايي؟ و آيا وارثت تو را از زندان نجات مي دهد؟ و تو اي وارث بدان اگر خمس مال ميّت را بدهي براي تو و او از مجلس فاتحه و سفره پهن كردن و ختم و چهلم و مراسمِ مستحب بهتر است، زيرا پرداختن يك دانهِ واجب از يك خرمنِ مستحب، بهتر است، و نيز نپرداختن يك درهم در راه واجب از پرداخت مستحب زياد بالاتراست، و چنانچه ميّت خود را دوست داريد در اوّلين فرصت حقوقِ واجبي را كه بر عهده او است بپردازيد و او را از عذاب و آتش رها كنيد. در كتاب (مستدرك الوسائل) روايت شده است: "پيغمبر (ص) بر جنازه ميّتي كه دو درهم مديون و بدهكار بود نماز نخواند!" پس با كسي كه هزاران درهم مديون است چه مي كند؟ بنا بر اين، اي وارثي كه مي داني ميّت خمس مالش را نداده است، بايد بداني: تصرّف و دخالت تو در مالي كه خمس آن داده نشده حرام و ممنوع است و در نتيجه دو گناه و مسئوليّت داري، يك مسئوليّت به خاطر اينكه در مال ميّت قبل از پرداخت حقّ او دخالت كرده اي،! يعني تو وقتي خمس مال خود را ندهي، تنها خودت مجازات مي شوي، و اگر خمس مال ميّت را ندهي، تو با او هر دو گناهكاريد و باهم عقوبت مي شويد، پس

خدا را فراموش مكن از عذاب الهي بترس و براي پرداخت خمس مالي كه به ارث برده اي تعجيل كن وگرنه وقتي بيدار و پشيمان مي شوي كه پشيماني سودي ندارد!

سفره پهن كردن، يا: هدايت جوانان؟

در حديث آمده است: (اگر كسي اعمال واجب خود را انجام دهد، خدا در مورد اعمال مستحب، او را مؤاخده نمي كند). برخي از مردم، صدقه در راه خدا مي دهند، به زيارت امام رضا (ع) مي روند، حجّ عمره انجام ميدهند، كربلا و نجف و كاظمين و سامرّا را زيارت مي نمايند، هديه براي عالم مي برند، فقير را سير مي كنند، در شبهاي ماه رمضان افطاري مي دهند، براي عزاي امام حسين (ع) خرجها مي كنند، امّا خمس مال خود را نمي دهند، اين گروه بايد بدانند اگر همه اين كارها را كنار بگذارند، و به جاي آن خمس خود را بدهند، در آخرت از سعادتمندان و رستگاران خواهند بود، و از آنها سؤال نمي كنند: چرا كارهاي مستحب انجام ندادي؟ امّا اگر خمس ندهند و همه اين مستحبّات را انجام بدهند، آنها را در آخرت در صف گناهكاران نگه مي دارند! بنا بر اين دوست داري مستحبّات را انجام دهي و واجبات را ترك كني، يا واجبات را انجام دهي و مستحبّات را ترك كني كدام يك؟ اگر برنامه اوّل را دوست داري هرچه مي خواهي بكن، وگرنه براي پرداخت حقوقي كه بر عهده تو است تعجيل كن، پيش از آنكه: (روزي بيايد كه مال و اولاد به حال كسي نفعي ندارند)(4) منظور حديث اين است: اگر وظايف واجب را انجام دهي، در باره كارهاي مستحب مسئول نيستي. و چنانچه بخواهي اضافه بر پرداخت حقوق واجب الهي انفاق كني

آن وقت شايسته است، زيرا كار خير هرچه بيشتر باشد، نيكوتر است، و بهترين كار خير در اين روزگار، كاري است كه موجب خدمت و تقويت اسلام و مسلمانان شود. باري، اگر هزار تومان براي سفره پهن كردن و طعام دادن خرج كنيد يا در عوض صد تومان براي هدايت و ارشاد جوانان صرف نمائيد به يقين پاداش هدايت جوانان بالاتر است! پيامبر عاليقدر اسلام (ص) فرمود: (اي علي! اگر خداوند به وسيله تو يك نفر را هدايت كند، از آنچه آفتاب بر آن مي تابد براي تو ارزنده تر است)(5). (مال يكديگر را در اجتماع، از روي باطل و از طريق نامشروع نخوريد، و به عنوان رشوه آنان را براي خوردن مال ديگران به سوي قدرتمندان نيندازيد)(6).

1 _ ما أكثر العبر و أقلّ الاعتبار؟! (نهج البلاغه، حكمت289) . 2 _ المواعظ العدديّه، صفحه70 اذا مات الانسان انقطع عمله الاّ من ثلاث: صدقة جارية، و ولد صالح... 3 _ سوره اسراء، آيه: 13 و 14. 4 _ (يوم لا ينفع مال ولا بنون، الاّ من أتي الله بقلب سليم) سوره شعراء، آيه: 88 و 89. 5 _ لئن يهدي الله علي يديك رجلا، خير لك ممّا طلعت عليه الشّمس و لك ولائه (سفينة البحار، جلد2 صفحه:70) . 6 _ سوره بقره، آيه: 188.

تأمين حوزه هاي علمي

تأمين حوزه هاي علمي

بر ثروتمنداني كه دوستدار خير و احسان هستند، لازم است براي اهل علم خانه و منزل تهيّه كنند و همانطوري كه طلبه در مدرسه اطاق دارد، براي اهل علم عيال دار، هم تا وقتي تحصيل مي كند خانه فراهم نمايند، تا بدين وسيله او را در مشكلات زندگي حمايت

كرده باشند، همينطوركه بر كساني كه مسئول امور طلاّب هستند، لازم است اين گونه مسائل را مورد اهمّيت قرار داده، و ثروتمندان را نيز بدان تشويق كنند. اين كار از كارهاي بسيار ضروري است، زيرا فراهم بودن امكانات اجتماعي، از جمله عواملي است كه جلو قسمتي از احتياجات را مي گيرد و عالم را از ذلّت نجات مي دهد، و او را رشيد و بزرگوار مي كند، و شكّي نيست كسي كه از نظر اقتصادي نيرومند باشد، از نظر اجتماع هم محترم تر است، چون نداشتن امكانات اجتماعي، نفوذ اهل علم را ميان مردم كم مي كند، و به همين ترتيب از نفوذ دين كم مي شود، و اين خطر و زيان بزرگي است و جلوگيري از آن هم واجب است. اضافه بر اين، اگر ممكن باشد بايد براي اهل علمي كه در مناطق مختلف هستند، مثل نمايندگان و علماء محلّي خانه ساخته شود. تا آنها هم از اجاره نشيني راحت شوند. حتّي من بر كساني كه مسئول سرپرستي اهل علم هستند، لازم مي دانم، وسائل زندگي مرفّه و مجهّز، مثل: گاز، يخچال، لباسشوئي، چرخ خيّاطي، و وسائل ديگر زندگي براي اهل علم فراهم كنند تا مخارج آنها كم شود، و در نتيجه، هدف را فداي وسيله نكنند! البتّه مي دانيم فراهم كردن اين وسائل نسبت به سابق مانند تهيّه كردن چرخ نخ ريسي است، همانطوري كه امروز فراهم كردن اتومبيل، مثل خريدن اسب در زمان گذشته مي باشد. آري خيال نكنيد تهيّه اين گونه وسائل مخارج سنگيني مي خواهد، مثلاً اگر فرض كنيم، ثروتمندي مانند: (مرحوم حاج حسين ملك) كه مي خواست در شهر خودش (قم) با چهار صد ميليون تومان، براي روحانيّت (قم) خانه

تهيّه كند، مي توانست، زيرا اگر فرض كنيم هر خانه اي پنجاه هزار تومان باشد، با اين مبلغ هشت هزار خانه مي توان خريد، و چنانچه فرض كنيم صد تاجر نيكوكار ديگر وجود داشته باشند، آيا نمي توانند وسائل لازم و مجهّز زندگي اهل علم را فراهم كنند و مشكلات زندگي آنها را بر طرف نمايند؟ مردان اصلاح طلب اجتماع بايد در اين زمينه جدّي تر فكر كنند، و مقامهائي كه سرپرستي شئون روحانيّت را عهده دارند فعّال تر باشند. من فكر مي كنم، با جدّيت و پشتكار شش ماهه اين مشكل حل مي شود و خدا هم ياري مي كند.

بهره برداري براي تبليغ

بر مسلمانان اصلاح طلب واجب است براي اصلاح نابسامانيها و تباهيها و درمقابل براي نشر معارف اسلام در جهان، فقط به خمس و زكات و صدقه و هدايا، اكتفا نكنند، بلكه براي تبليغ دين، مؤسّسات مالي و پولي ديگري مثل: تجارتخانه، وقف ساختمانها، و نيز جمع آوري در آمدهاي مباح مثل اينكه: صندوق تجارتي تشكيل دهند و سود آن را صرف مؤسّسات اسلامي كنند و همچنين ساختمانها و باغها و مزرعه براي تبليغ دين قرار دهند و گروهي را براي شكار و جمع آوري چوبهاي بيابان و اين گونه درآمدها انتخاب كنند و منافع آنرا به مخارج مؤسّسات و تبليغات و خدمات ديگر اجتماعي برسانند، زيرا در اجراي اينگونه برنامه ها بزرگترين منافع تبليغي وجود دارد و غالباً، ملّتهاي ديگر هم اگر به جائي رسيده اند از اين گونه راهها، به هدفهاي خود رسيده اند. بنا بر اين، چرا مردان اصلاح طلب مسلمان براي نجات مسلمانان از اين روزگار تلخ از اينگونه راهها استفاده نمي كنند؟! راه ديگر تشكيل سرمايه: راه ديگري كه براي تشكيل سرمايه تبليغ

وجود دارد اين است كه: يك نوع ماليات اخلاقي و معنوي بر واردات ثروتمندان واجب كنيم، به اين معنا كه آنها را مثلاً شريك با امام حسين (ع) يا امام رضا (ع) و يا يكي ديگر از امامان (ع) يكي از شخصيّتهاي بزرگ انساني بنمايند به اين شكل كه ثلث يا ربع يا خلاصه مقداري از ثروت خود را به اين نحو در راه خدمات اسلامي مصرف كنند و نيز مي شود اين برنامه يعني شريك كردن با امامان (ع) را براي اينكه سرمايه تبليغ به وجود آيد، در باره شركتها و مؤسّسات ديگر هم اجرا كرد، آنوقت مشاهده مي كنيم چه در آمد سنگيني براي تبليغ دين تشكيل مي شود، و ما در كربلاي مقدّس به وسيله شريك كردن امامان (ع) با تجّار براي موسّسات مذهبي منافع خوبي به دست آورده ايم. يك تاجر را در سودي كه از كسبهاي خود مي برد با امام حسين (ع) شريك قرار داده ايم، و هرسال بيشتر از ده هزار تومان به صندوق تبليغي ما مي ريزد، اجراي اين برنامه هم كار آساني است، اگر به تدريج آن را مطرح و پياده كنيم، مخصوصا اگر براي طرح اين گونه كارها گروهي همكاري كنند، كار بطور آسان و مستقيم و پيشرفته انجام مي دهند. در روايت وارد شده (دست خدا) پشتيبان جماعت است(1) در سخن حكيمانه اي وارد شده است كه خدا فرموده: از تو حركت از من بركت. من نمي دانم، آيا اين جمله حديث است، يا سخن حكيمانه؟ در هر صورت، سخن ارزنده اي است.

هدف ثروتهاي اسلامي

پولهاي واجب و مستحبي كه مسلمانان بايد بپردازند ده قسم است: 1 _ خمس 2 _ زكات 3 _

ثلث 4 _ صدقات 5 _ بخشش 6 _ كمكها 7 _ ردّ مظالم 8 _ كفّارات 9 _ نذورات 10 _ اموال وقفي(2). لازم است در شهرهاي اسلامي جمعيّت وارسته اي باشند كه مورد اعتماد بوده و مسؤل جمع آوري و صرف اين در آمدها در راه خدمات و احتياجات اسلامي باشند و نيز لازم است انجمن هاي تبليغي براي تشويق و توصيه كمكها و منافع آن وجود داشته باشد، تا بدين وسيله، دلهاي ثروتمندان نرم شده، و افراد سركش علاقه و كشش نسبت به برنامه هاي ديني و عمراني پيدا كنند وگرنه چون مردم به كمكهاي مالي عادت نكرده اند، مال و ثروت به جان آنها بسته است، و نمي توانند خود را راضي كنند كه قدم مالي و خيري در راه خدمات اسلامي بردارند. تعجّب اينجا است، آنهائي كه اعتقاد و علاقه به گوساله پرستي در دلهايشان ريشه دوانيده بود(3) در اين روزگار كه براي خود دولت كوچكي تشكيل داده اند، با كمال گذشت انفاق مي نمايند و به وسيله پول حكومتها را به طرف خود جلب نموده و دلهاي آنان را با درهم و دينار تسخير ميكنند. امّا مسلمانان در زمينه بذل مال و كمكهاي پولي سخت خودداري مي كنند، و نه به فكر چاره دنياي تاريك، و نه به فكر آخرت نزديك خود هستند! با يك گل بهار نمي شود! به ثروتمندي گفتم: آيا در راه خدا انفاق نمي كني؟ گفت: من كار خير زياد انجام مي دهم، گفتم: خيري كه انجام مي دهي چگونه است؟ شروع كرد كارهاي خود را در راه خدا بشمارد، گفت: بيست تومان به سيّدي دادم، دويست تومان به محتاجي قرض دادم، و بطور اقساط از او پس گرفتم،

و چند قلم ديگر از اين قبيل كارها را بيان كرد در حالي كه در غرور و خودستائي عجيبي قرار گرفته بود اين گونه كلمات را تكرار مي كرد و به خود مي باليد، با خود گفتم: اين مرد يا جاهل ضعيف عقل است، يا با اين حرفها مي خواهد مكر و حيله كند، و اگر واقعاً نادان است، از خدا مي خواهم او را هدايت نموده و عالم به معيارهاي زندگي قراردهد، و اگر خود را به ناداني زده خدا او را به راه راست هدايت كند. آري، اين حقيقت را نمي شود ناديده گرفت كه بعضي از ثروتمندان با گذشت و اهل سخاوت و بخشش هستند، امّا طبق مثال معروف: با يك گل و چند گل بهار نمي شود! و به همين دليل مشاهده مي كنيم بهار هم نشده است! شاعر مي گويد: كرم داران عالم را، درم نيست درم داران عالم را، كرم نيست

1 _ قال اميرالمؤمنين (ع) ... والزموا السّواد الأعظم، فانّ يد الله مع الجماعة، و ايّاكم والفرقة... (نهج البلاغه، خطبه127 سفينة البحار، جلد1 صفحه178). 2 _ خوانندگان عزيز، مي توانند براي تفصيل اين عنوانهاي فقهي، به كتاب شريف (تحرير الوسيلة)، مراجعه نمايند. 3 _ اشربوا في قلوبهم العجل (سوره بقره: 93).

حقوق شرعي

خشك وتر مي سوزد!

بعضي از مسلمانان كه خمس مال خود را مي پردازند گمان مي كنند: فقط با پرداخت خمس، تمام وظائف خود را نسبت به اسلام و مسلمين انجام داده اند و ديگر هيچ وظيفه اي ندارند، در حالي كه اين فكر اشتباه است، بلكه مسلمانان بايد تا مي توانند در راه خدمت به عقائد اسلامي و نجات مسلمانان از چنگالهاي كفر و استعمار سعي و كوشش كنند، زيرا

جهاد با مال، مثل جهاد با جان واجب است، روي اين دليل اگر ثروتمند بتواند براي نجات كودكان معصوم از گرداب كفر و انحراف مدرسه اي تشكيل دهد، اما شانه خالي كند واقعاً گناهكار است، و خلاصه نجات دادن اگر منحصر به يك نفر باشد براي او (واجب عيني) مي گردد، و چنانچه بر يك نفر از گروهي لازم شود، براي آنها (واجب كفائي) است و ترك كار واجب هم، حرام است. خداي بزرگ، به (شعيب) پيغمبر وحي فرستاد (من صد هزار نفر از امت تو را هلاك مي كنم در صورتي كه چهل هزار نفر آنها از نيكان و شايستگان هستند! شعيب به پيشگاه خداوند عرضه داشت: حساب گناهكاران روشن است و بايد هلاك شوند اما تقصير نيكان چيست؟ خداي مهربان فرمود: نيكان هم با گناهكاران، چرب زباني و مهرباني مي كردند و با كساني كه من به آنها خشمناك بودم، با خشم رفتار نمي كردند! مسلمانان امروز هم، در روزگار جهاد با مال و جان به سر مي برند، چنانچه جهاد نكنند وظيفه بزرگي را ترك كرده اند و اضافه بر اين گرفتار ذلّت و خواري بزرگي نيز مي شوند! آري، (كسي كه حقوق الهي را ناچيز شمارد، بزرگواري نخواهد داشت)(1) . اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: (به خدا سوگند، هرگز با ملتي در ميان خانه ها و ديار آنها جنگ نشده، مگر اينكه ذليل و مغلوب شده اند)(2) . آيا نتيجه گفتار علي (ع) را ما در زمان خود، مشاهده نمي كنيم؟ آن روز كه به اسلام خدمت مي كرديم عزيز و بزرگوار بوديم، امّا امروز كه دستورات اسلام را ترك كرده ايم ذليل ترين ملّتها هستيم و چنانچه به همين ترتيب باشيم، آينده دردناكتر و خطرناكتري داريم؟!

شما نسبت به اين غلام چه نظري داريد؟

ثروتمندي غلامي داشت و او را به همراهي خود به مسافرت دوردستي برد، پس از چند روز خانواده ثروتمند كه در وطن خود مانده بودند، ضمن نامه اي به ثروتمند نوشتند: (خرجي ما تمام شده، و احتياج شديد به پول داريم). ثروتمند، مبلغ هزار دينار به نوكر خود داد، و گفت: هرچه زودتر به سوي وطن رفته و اين پول را به خانواده من برسان و اين بيست دينار هم خرجي راه خودت. همينكه غلام حركت كرد و چند قدم فاصله گرفت، ثروتمند او را صدا زد و گفت: از هزار دينار دويست دينار آن را به تو واگذار كردم فقط هشتصد دينار آن را به خانواده ام بده. غلام گفت: من خيلي رهين احسان تو هستم مخارج سفر را به من دادي اضافه بر آن چيزي نمي خواهم. ثروتمند گفت: هرچه مي گويم گوش كن، غلام سپاسگزاري نمود و حركت كرد، هنوز چند قدم بيشتر نرفته بود كه همچنان ثروتمند او را صدا زد و گفت: چهارصد درهم آن را به تو بخشيدم فقط ششصد درهم آن را به اهل و عيالم بده، غلام باز حرف خود را تكرار كرد امّا ثروتمند هم با اصرار گفت: پول را بايد قبول كني غلام هم پذيرفت و مشغول رفتن شد. براي مرتبه سوّم نيز غلام چند قدم بيشتر نرفته بود كه ثروتمند فرياد زد: ششصد درهم را به خودت واگذار كردم فقط چهارصد درهم آن را به اهل و عيالم بده باز غلام كلام سابق خود را تكرار نمود و گفت: سيّد من! من خيلي مرهون نعمت و احسان تو هستم، امّا

ثروتمند اصرار كرد و تأكيد نمود كه غلام پول را بگيرد، غلام هم سپاسگزاري بيشتري كردو به راه افتاد. مرحله چهارم نيز غلام اندكي راه بيشتر نرفته بود كه ثروتمند با فرياد بلند گفت: هشتصد درهم از هزار درهم را به خودت واگذار كردم بقيّه آن را به خانواده ام برسان! غلام سراسر راه را پشت سر گذاشت و به وطن رسيد، امّا متأسّفانه حتّي درهمي از دويست درهم را هم به اهل و عيال ثروتمند نداد، هرچه هم آنها اظهار داشتند، ما شديداً به پول احتياج داريم، غلام به آنها توجّهي نكرد. شما نسبت به اين غلام چه نظري داريد؟ و چگونه قضاوت مي كنيد؟ آيا به نظر شما او را چگونه بايد مجازات نمود؟ اگر نسبت به اين غلام خشمناك شديد و آروز مي كنيد، هرجا او را پيدا كنيد مجازات و عقوبت نمائيد به همراه من بيائيد، تا او را بشناسيد، آري در صورتيكه خمس ثروت خود را ندهيد اين غلام خود شما هستيد. خداي مهربان، همه چيز را به تو عنايت كرده است، و به تو دستور داده: از آنچه به تو دادم مخارجت را بردار و چنانچه از مخارج سالانه ات چيزي زياد آمد، از هزار دينار، هشتصد دينار آن را، خود بردار، و دويست دينار آن را به عيال من، كه فقرا هستند بپرداز. باري، اگر از دستور خدا سرپيچي كردي، و حتّي خمس را به عيال او ندادي خودت در مورد خود قضاوت كن. اگر از اين سرگذشت، انقلابي در باطن شما ايجاد شد، پس چرا امروز حساب كار خود را نمي كنيد و همانطور كه خداي بزرگ دستور داده است، حقوق خدا

را نمي پردازيد؟!

دست و پاي مرا ببنديد

يكي از ثروتمندان پيش ميرزاي شيرازي آن مرد فداكار بزرگ آمد، و گفت: فلان مبلغ خمس بدهكارم (مبلغ سنگيني را اسم برد) امّا شيطان نمي گذارد من خمس مال خود را بدهم و خلاصه: پيوسته دچار وسوسه شيطان هستم، دستور بدهيد دست و پاي مرا ببندند، كليد گاو صندوق را هم از جيبم بيرون آورند و بروند به خانه ام در فلان محل و پولهائي را كه در صندوق موجود است بياورند! ضمناً، اگر در اين مدّت من فحش دادم و مخالفت كردم يا موافقت، مرا سرزنش نكنيد، شما كار خود را انجام دهيد. ميرزاي شيرازي دستور داد كليد را از جيب مرد بيرون بياورند، داد و فرياد مرد بلند شد: اي دزدها! اي دزدها و فحش و ناسزاي فراوان گفت، امّا آنها به ناسزا گفتن و سر و صداي او توجّهي نكردند، و بالأخره رفتند و پولها را آوردند و تحويل ميرزا دادند، بعد كه دست و پاي مرد ثروتمند را باز كردند، گفت: الآن شكر پروردگاري را بجا مي آورم كه مرا از اين گرفتاري نجات داد، بعد مرحوم ميرزا هم به خاطر اينكه يك مسلمان، از مسؤليت و گرفتاري نجات يافته بود، شكر خدا را بجا آورد. اين گونه ثروتمندان فراوانند، من اكنون ثروتمندي را مي شناسم كه بيشتر از يك ميليون تومان حقوق خدا و مردم، از خمس و زكات بدهكار است، و به بعضي از وعّاظ هم مي گويد: مرا نصحيت كنيد، شايد خدا دلم را نرم كند و محبّت مال را از دلم بيرون كند، امّا شيطاني كه او را فريب مي دهد نيرومند است و خودش نيز

جرأتي كه همانند تاجري كه داستان او را خوانديم، اقدام جدّي كند و حقوق خود را بپردازد ندارد. آري، ثروتمنداني كه حقوق الهي بر آنها واجب است بايد بدانند: ثروت براي آنها باقي نمي ماند و آنها هم براي ثروت خود باقي نمي مانند! بنا بر اين بايد هرچه زودتر حقوق خدا و مردم را بپردازند، پيش از آنكه روزي بيايد و خريد و فروش عمل و دوستي ديگران ممنوع شود(3) اگرچه بنا باشد خود را مانند همين تاجر از بدهكاري نجات بخشند.

اندكي فكر كنيد

كساني كه خمس نمي دهند، دو دسته اند: يك دسته افرادي هستند كه اگر خمس خود را بدهند، باز هم براي احتياجات خود ثروت زيادي در دست دارند، مثل كساني كه صاحب هزارها و ميليونها ثروت هستند، دسته دوّم: كساني هستند كه اگر خمس خود را ندهند، بعد هم ثروت كافي ندارند، مثل كساني كه خمس بر آنها واجب شده، و بعد فقير شده اند! دسته اول بايد فكر كنند، چرا خمس نمي دهند؟ مگر خمس ندادن ناداني محض، مخالفت صرف و گناه خالص نيست؟ آيا آنها راضي مي شوند در صف گناهكاران و مخالفين خدا و خورندگان حقّ خدا و بندگانش در آيند؟ امّا دسته دوّم، بايد فكر كنند، اگر به مقدار خمس هم نداشتند چه مي كردند؟ مثلا كسي الآن بيست هزار تومان دارد، بايد فكر كند اگر شانزده هزار تومان داشت با آن چه مي كرد؟ الآن هم خودش را، مثل آن وقت قرار دهد. و خود را بدادن خمس وادار نمايد. فكر كردن خيلي از مشكلات را حل مي كند، در حديث هم آمده: (يكساعت فكر كردن، از يك شب عبادت بهتر است) (تفكر ساعة

خير من قيام ليلة) . (حر رياحي) هم اندكي فكر كرد و خود را از پرتگاه سقوط و لعنت و نفرين هميشگي نجات داد، و رحمت و سعادت ابدي را به دست آورد. آري، كساني كه پرداخت حقوق ديني بر آنها واجب است بايد درست فكر كنند شايد راه واقعي را پيدا كنند، و خداي مهربان هم آنها را به راه نجات از حقوق خود و بندگانش هدايت فرمايد. يك وقت به يكي از ثروتمندان گفتم: اگر تو براي پرداخت حقوق الهي به عالم يا مجتهد و اين گونه افراد كراهت داري، به وسيله آن خدمات ديني انجام بده، مدرسه بساز، كتابخانه تشكيل بده، يا مسجد تأسيس كن و خلاصه اينكه برنامه هاي ديني را به وجود بياور، چون اگر اين كارها را با اجازه عالم قربةالي الله انجام بدهي هم اداي حق كرده اي، و هم از خود يادگاري بجا گذاشته اي، و اميد است در صف كساني داخل شوي كه (سنة حسنة و صدقة جارية)(4) پس از خود به يادگار گذاشته اند.

علّت پيشرفت مسلمانان

علّت پيشرفت مسلمانان صدر اسلام اين بود كه: نيروهاي فشرده خود را صد در صد در راه پيشبرد اسلام مصرف مي كردند و اين هم قرآن است كه مي گويد: (اگر پدران، پسران، برادران، زنان، بستگان شما و اموالي كه به دست آورده ايد، و تجارتي كه مي ترسيد دستخوش كسادي واقع شود، و منزلهائي كه به آن دل خوش كرده ايد، پيش شما از خدا و پيغمبر (ص) و جهاد در راه خدا محبوب تر است، منتظر فرمان قطعي خدا باشيد)(5) . اين آيه، بهترين دليل مطلب است، و بر مسلمانان واجب مي كند هرچه مي توانند در راه

اسلام، بذل و بخشش نمايند، امّا مسلمانان پيوسته به قهقرا برگشتند، تا اينكه وضع آنها طوري شده كه حتّي امروز مسلماني حاضر نيست براي پيشبرد اسلام، كوچكترين قدمي بردارد و مي بينيم اگر خمس هم مي دهد بطور اقساط و گاهي براي هر كاري دلشان بخواهد آن را مصرف مي كنند يا اينكه آن را با عالم دست گردان مي كنند تا شايد يك دهم يا كمتر از آن را بپردازند! يك وقت مرد ديگري مراجعه كرد كه ثروت او هفتصد و بيست هزار تومان بود، فقط دو هزار تومان پرداخت و گفت: بقيّه را پس از بازگشت از سفر مكّه مي دهم، و پس از مكّه حتّي ديناري هم نداد! خلاصه: خمسها ضايع شد و با ضايع شدن آن، مسلمانان هم ضايع شدند. آري، عدّه كمي وجود دارند كه خمس را بطور كامل مي پردازند، امّا معلوم است با يك گل بهار نمي شود. بعضي از مردم هم گمان مي كنند: وقتي كه مي خواهند مكّه بروند، پرداخت خمس بر آنها واجب مي شود با اينكه مي دانند خمس هم مثل نماز و روزه قبل از رفتن به مكّه با وجود شرائط واجب است.

چه كساني بايد خمس بدهند؟

مردي مي گويد: من به حضور مرجع ديني مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني رحمة الله عليه رفتم و به او گفتم: حاضري براي پرداخت حقوق ديني با تو حساب كنم، به اين شرط كه رسيدي به من بدهي تا بعد پول را به تو بپردازم؟ سيّد با شنيدن اين حرف درب صندوق را كه در كنارش قرار داشت گشود، من نگاه كردم آن صندوق پر بود از ورقه رسيدها! بعد سيّد گفت: اين قبضهاي رسيد از افرادي است

كه خمس خود را حساب كرده اند امّا به عهد خود وفا نكرده، و حقوق را نپرداخته اند! فراموش نشود، لازم نيست انسان ثروتمند بزرگ يا تاجر پولداري باشد تا پرداخت خمس بر او واجب باشد بلكه هركس در آخر سال چيزي از مخارج زندگيش اضافه شود واجب است، يك پنجم آن را بپردازد(6)، خواه كاسب كم مايه، يا محصّل مدرسه يا كلفت منزل يا خانم خانه دار يا دختر خانه يا صيّاد ماهي يا هيزم كش يا هر طبقه از صنعتگر و پيشه ور و... خلاصه واجب است خمس بدهد سابقاً هم خوانديم، در حديث آمده: (حتّي ريسماني را كه براي دوختن لباس بكار مي برند، اگر پنج وجب باشد، يك وجب آن خمس حساب مي شود)(7). و چنانچه كسي، از دادن خمس خودداري كند، نماز و حج و ساير عباداتي كه طهارت لازم دارد باطل مي شود، زيرا با پول خمس نداده غسل كرده است، يا در لباس يا فرش خمس داده نشده نماز خوانده است. و آنوقت بطور حتم نمازش باطل است، همانطور كه فقهاء در كتاب خمس، مفصّلا شرح داده اند. خمس هم واجب است به دست يكي از علماء برسد، تا او درموارد لازم مصرف كند، يا اينكه صاحب مال براي مصرف آن از مجتهد اذن بگيرد، و خمس خود را در راههاي معيّني خرج نمايد.

يك ميليون دلار خمس

خمس به هفت چيز تعلّق مي گيرد: 1 _ غنيمتهاي جنگي. 2 _ منافع كسب و بطور كلّي هر فايده و منفعتي. 3 _ جواهري كه مثل لؤلؤ و مرجان از دريا به دست مي آيد. 4 _ محصولات معدني، مثل: طلا، نقره، گچ، آهن، مس، گوگرد، قير، نفت، كبريت، سرمه،

زرنيخ، سنگ، ذغال سنگ، و انواع سنگهاي قيمتي. 5 _ گنج. 6 _ مال مخلوط شده به حرام. 7 _ زميني را كه (كافر ذمّي) از مسلمان مي خرد، پرداخت خمس آن بر ذمّي واجب است. اگر فقط همين مقدار خمس را بدهند، مي توان تغيير و پيشرفت قابل توجّهي در ممالك اسلامي به وجود آورد، زيرا در آمد نفت يكي از كشورهاي اسلامي هر سال به (پنج هزار ميليون دلار) مي رسد و در نتيجه خمس آن در هر سال (يك ميليون دلار) مي شود آن وقت محصولات نفتي همه كشورهاي اسلامي چقدر مي شود؟ خدا بهتر مي داند. خودم، يكي از ثروتمندان بزرگ را كه از دنيا رفته بود در خواب ديدم و به او گفتم: خدا با تو چه كرد؟ گفت: (هركاري انجام داده و هر پولي خرج كرده بودم جزاي آن را ديدم) . اين مرد، به كارهاي خير كمك مي كرد و مواظب بود كارهاي پسنديده انجام دهد و در برنامه هاي مختلف خيري انفاق مي كرد در مقابل مرد رباخوري از دنيا رفت، پسرش او را در خواب ديد و به او گفت: (خدا با تو چگونه رفتار كرد، مرد جواب داد: من حساب نكير منكر نديدم، مرا يكسره به داخل آتش پرتاب كردند!).

پاداش نيك و بد

مردي را پس از سالهائي كه مرده بود درخواب ديدند، به او گفتند: حالت چطور است؟ گفت: من به عذاب سخت گرفتار بودم، امّا چند روز پيش لطف خدا شامل حالم شد و از عذاب نجات يافتم، وقتي از علّت عذاب او سؤال شد گفت: من در مال كسي كه حتّي به يك ريال هم نمي رسيد، بي جهت تصرّف كرده بودم.

اين يك مطلب صد در صد صحيحي است، و قرآن هم مي فرمايد: (ان كان مثقال حبّة من خردل أتينا بها و كفي بنا حاسبين)(8) يعني: اگر عملي به قدر دانه خردلي باشد به حساب مي آوريم و تنها علم ما از همه حسابگران كفايت خواهد كرد باز قرآن مي فرمايد: (فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره، و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره)(9) يعني: هركس به اندازه ذرّه اي كار نيك كرده باشد پاداش آن را خواهد ديد و هركس بقدر ذرّه اي كار زشتي مرتكب شده، آن هم به كيفر اعمالش خواهد رسيد. در حديث هم وارد شده: (حساب كار خود را برسيد، پيش از آنكه شما را به حساب كشند و اعمال خود را بسنجيد، قبل از آنكه اعمال شما سنجيده شود)(10). بنا بر اين اگر حقّي از خدا و مردم بر عهده كسي باشد بايد آن را بپردازد، زيرا حق اگر به اندازه ذرّه و پوسته هسته خرما و نخ كوچكي كه در گودي هسته خرما وجود دارد باشد ناديده گرفته نمي شود و همه اينها به اعتراف قرآن مورد مؤاخذه و بازخواست قرار خواهد گرفت!

جهاد مال، و جهاد جان

در قرآن كريم آيات زيادي وجود دارد كه به لفظ انفاق تشويق به انفاق مي كند، همانطور كه در آيه اي دستور خمس و در آياتي احكام زكات بيان مي شود. بعضي از علماء مي گويند: منظور از زكات، عموم حقوق مالي است مگر وقتي كه دليلي براي خصوصيّت آن وجود داشته باشد، اين گروه استدلال كرده اند به آيه: (تا زنده هستم، مرا به نماز و زكات سفارش كرد)(11)، و مي گويند: جمله (أشهد انّك قد أقمت الصّلاة و آتيت الزّكاة)(12) در

زيارت حضرت حسين (ع) به همين معنا است و اين زكات شامل خمس هم مي شود زيرا خمس نيز سبب تزكيه و طهارت است همانطور كه در قرآن آيات ديگري هست كه تشويق به انفاق مي كند به الفاظ ديگري، مانند: (... وفي أموالهم حقّ معلوم، للسّائل والمحروم)(13) و آيه: (... و أطعموا القانع والمعترّ...)(14) و نيز آيه: (... و جاهدوا بأموالكم و أنفسكم)(15). آيا ما با جان و مال خود جهاد مي كنيم؟ آري، اگر ثروتمند پنجاه درصد يا بيشتر از مال خود را بدهد او مجاهد با مال است، امّا اگر فقط به پرداخت خمس قناعت كند حقّ واجب را پرداخته است، بعضي از آيات قرآن تشويق و تحريص ديگران را براي اداء انفاق واجب شمرده است، بعضي از آيات هم يكي از جهات فقر را ترك يتيم نوازي و شركت ندادن فقير سر سفره معرّفي نموده، و كساني را كه در اداي اين انفاقات خودداري مي كنند، قرآن سرزنش مي كند(16). (آيا ما به اين آيات قرآن عقيده نداريم؟!).

1 _ و من يهن الله فماله من مكرم (سوره حج، آيه 18) . 2 _ فو الله ما غزي قوم قط في عقر دارهم، الاّ ذلّوا (نهج البلاغه، خطبه27 در زمينه جهاد) . 3 _ من قبل أن يأتي يوم لا بيع فيه ولا خلّة... (سوره بقره: 254) . 4 _ سفينة البحار، ج2 ص2 .382 عن الصادق (ع) ... و من سنّ سنّة حسنة... (سفينة البحار، ج1، صفحه 665) . 5 _ قل إن كان آبائكم و أبنائكم و... (سوره توبه، آيه 24) . 6 _ مسائل مشروح خمس را مي توانيد در رساله هاي عملي به

دست آوريد. 7 _ تفصيل و شرائط آن را حتما در كتابهاي فقهي و رسائل عملي مطالعه فرمائيد. 8 _ سوره انبياء، آيه: 47 . 9 _ سوره زلزال، آيه:8 و7 . 10 _ عن أبي عبد الله (ع) : فحاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا.. (سفينةالبحار، جلد1 صفحه:250) . 11 _ (و أوصاني بالصّلاة والزّكاة، ما دمت حيّا) مريم، آيه: 31. 12 _ از زيارت وارث امام حسين (ع) . 13 _ سوره ذاريات: آيه19. 14 _ سوره حج، آيه: 36. 15 _ سوره توبه، آيه: 41. 16 _ سوره فجر، آيه: 18.

انفاق

انفاق، سرمايه جاويد

در حديث آمده است: (خداي سبحان، فرشته اي دارد، كه هر روز مي گويد: خداوندا! به هركسي كه بخشش و انفاق مي كند عوض آن را عنايت كن، و كسي را كه از انفاق خودداري مي كند ثروتش را نابود گردان!) به نظر شما آيا دعاي اين فرشته مستجاب مي گردد؟ به اين حقيقت ما عقيده داريم، و اگر از مستجاب شدن آن در دنيا هم صرف نظر كنيم به استجابت آن در آخرت شكّي نداريم (متاع دنيا هم در آخرت جز بهره اندكي نيست)(1) و انسان وقتي بميرد مثل اينكه در دنيا جز (ساعتي از روز) زندگي نكرده است! و اگر زندگي دنيا را خيلي زياد حساب كنيم، همانطور كه قرآن مي فرمايد: (يك روز يا قسمتي از آن)(2) بيشتر نيست! بنا بر اين، سزاوار است، انسان سرمايه هميشگي را دوست بدارد، يا نابود شدني را؟ اگر نابود شدني را مي خواهد اختيار به دست اوست، امّا بايد چنانچه تلف شدني را انتخاب كرد، خود را در رديف عاقلان حساب نكند و چنانچه

سرمايه جاويد مي خواهد به قدر توانائي خود بايد انفاق كند. من براي نمونه، حتّي يك نفر را هم سراغ ندارم كه به خاطر انفاق و احسان فقير و محتاج شده باشد! بلكه كسي را كه به خاطر انفاق ثروتش كم شده باشد سراغ ندارم در صورتي كه الآن بيشتر از ده نفر در نظرم هست كه به جهت امساك و خودداري از پرداخت حقوق الهي از اوج ثروت و قدرت، به گودال فقر و ذلّت سقوط كرده اند! آري، بدبختانه طبيعت عموم افراد، گرفتار بخل، حرص، خودداري از پرداخت خمس و خودداري از انفاق در راه خدا است!

از ثروت تا ذلت

براي نمونه، شرح حال دو نفر از كساني را كه از ثروت و قدرت، به فقر و ذلّت مبتلا شدند در اينجا مي آوريم: 1 _ يكي از آنها، ثروت فراواني داشت صاحب دهها خانه و آپارتمان بود، يكي از آشنايان او پيش پدرم آمد و گفت: آن ثروتمند مستطيع است، امّا براي فرار از خمس به مكّه هم نمي رود! پدرم گفت: به او بگو، براي آنكه كار حجّ تو اصلاح شود من حاضرم خمس مخارج حجّ تو را قبول كنم! امّا خمس بقيّه مال او، امر ديگري است. آن آشنا گفت: او حتّي خمس مخارج حجّ خود را هم، حاضر نيست بپردازد! پدرم گفت: به او بگو، من حاضرم خمس را قبول كنم و به او واگذار نمايم، تا خودش به دست خود به قوم و خويشان فقير خود بدهد! واسطه رفت و پس از چند روز متوجّه شديم، ثروتمند به اين شرط هم حاضر نشده است! چند صباحي بيشتر نگذشت كه با فقر

و نكبت دست به گريبان شد و خاك نشين گشت! و مدّت زماني هم بيشتر نگذشت كه، چنگال مرگ گلويش را فشرد، تا حسابگر قيامت با او چه كند؟

ثروتمند تهيدست!

2 _ ثروتمند دوّم نيز انفاق نمي كرد بلكه ديگران را هم به بخل و امساك دستور مي داد، و درست مصداق فرموده خداوند بود كه مي فرمايد: (آنهائي كه بخل مي ورزند، و ديگران را هم به بخل ورزيدن دستور مي دهند)(3) . روزي كسي آمد و گفت: آن ثروتمند مي خواهد خانه خود را وقف مؤسّسات مذهبي نمايد، گفتم: آنجا را مدرسه علمي و ديني كند، گفت: راهنمائي خوبي بود، و چند روزي او را نديدم، وقتي از او جويا شدم، فهميدم از راهنمائي من منصرف شده است، علّت آن را پرسيدم، گفتند: فلان ثروتمند او را منصرف كرده و به او گفته است: آيا ديوانه شده اي كه مي خواهي خانه ات را وقف مدرسه علمي كني؟! امّا من همان ثروتمند را پيش خود خواستم و نصيحتش كردم كه خانه را مدرسه علمي كند، و حتّي نام آن را هم (مدرسه امام رضا (ع) ) بگذارد، او قبول كرد، و مدرسه هم در خيابان قبله حضرت عبّاس عليه السلام قرار دارد. چند روزي بيشتر نگذشت و ثروتمندي كه او را از وقف كردن خانه براي مدرسه باز مي داشت شديداً فقير و محتاج شد! يك روز در هواي سرد زمستان، واقف مدرسه آمد و گفت: اهل و عيال آن ثروتمند، از شدّت سرما، در معرض نابودي هستند، چون اطاقي كه اجاره كرده اند، شيشه ندارد و صاحب خانه هم شيشه آن را، اصلاح نمي كند. آيا شما حاضريد پول شيشه او را بدهيد؟ گفتم:

قيمت آن چقدر مي شود؟ گفت: صد و چهل تومان، بعد پول را به او دادم، تا از سرما و گرفتاري نجات پيدا كند! باري: روزي همين تهيدست، صاحب خانه، آپارتمانها، ماشينها، و عظمتها بود. امّا خداي بزرگ به خاطر دعاي فرشته، ثروت و قدرت او را به نابودي كشانيد!

هزار مؤسسه اسلامي

امام صادق (ع) ضمن حديثي مي فرمايد: حتّي ريسماني كه براي دوختن لباس به كار مي رود و پنج وجب است، ما از آن خمس مي بريم. در حديث ديگري امام رضا (ع) مي فرمايد: (خمس سبب تقويت ما و دين ما مي گردد) آيا ما ازاين دو حديث عبرت نمي گيريم؟ آري، كساني كه خمس بر عهده آنها است، اگر خمس خود را با اين دقّت بپردازند و خمس هم تحت برنامه منظّمي درآيد، مي شود اسلام را در مغرب و مشرق گسترش داد، و مردم دسته دسته به اسلام روي آورند، و حتي يك فقير هم پيدا نمي شود، و يك مؤسّسه مذهبي هم تعطيل نمي گردد. من، اين جمله را، از روي افسوس، و به جهت اينكه ديگران بدانند نمي گويم، بلكه تذكّر مي دهم تا مسلمانان عمل كنند و پيشرفت نمايند، پيشرفت هم ممكن است اگر وارد ميدان شويم، زيرا هر عالمي مي تواند در منطقه خود اين طرح را پي ريزي كند و بعد آن را به صورت برنامه منظّم و ثمربخشي درآورد، و سپس محصول آن را بين مؤسّسات خيريّه و مذهبي و طبقات فقير و محتاج تقسيم نمايد. فرض مي كنيم، هزار عالم در هزار منطقه باشند (در صورتي كه اين عدّه، جزئي از علماء شيعه در مناطق مختلف هستند) چنانچه هر عالمي بتواند در مدّت پنج سال بيست هزار

تومان جمع كند (در صورتي كه اين مبلغ نسبت به شهرهاي متوسّط كاملاً عادي است و حساب شهرهاي بزرگ هم روشن است) مبلغ بيست ميليون تومان به وجود مي آيد! فرض مي كنيم سرمايه اي كه از اين راه به وجود مي آيد مساوي باشد با سود زراعت يا منافع اجاره، در پنج سال (در صورتي كه، اين درآمد معمولي است و تجارتها و معاملات يك چهارم يا نصف يا يك سوّم، و همين حدودها منافع دارد)، آنوقت چهار ميليون تومان جمع مي شود، و اگر فرض كنيم نصف اين مبلغ يعني دو ميليون تومان به مصرف اهل علم و تبليغ برسد و نصف ديگر آن براي تأمين مؤسّسه هاي اسلامي صرف شود، (فرض مي كنيم هر مؤسّسه اي ده هزار دينار مصرف داشته باشد) محصول هرسال دويست مؤسّسه مذهبي مي شود و در مدّت پنج سال، هزار مؤسّسه تشكيل و تأمين مي گردد! آيا اين پيشرفت بزرگ را شما چيز كمي حساب مي كنيد؟ با وجود اينكه اين فرضيه جزئي است، و علماء و دانشمندان شيعه، در سراسر جهان از صدها هزار نفر تجاوز ميكنند، در صورتي كه مثال و فرضيه ما روي هزار نفر بود. باري، آنچه گفتيم، فرض و خيال تنها نيست، بلكه دنياي روز، دنياي محاسبه دقيق است، دنيا در محاسبات و معادلات پيشرفت فوق العاده كرده است، جز اينكه مسلمانان غالباً كاريهاي دين و دنياي خود را بينظم و بيبرنامه رها ميكنند، و به همين دليل مشاهده ميكنيم، شديداً عقبگرد كرده اند، در صورتي كه دين آنها دين نظام و برنامه و تعالي و پيشرفت فوق العاده است.

غذاي ميهمان

معناي حديثي چنين است: (ميهمان را بپذير، او روزي خود را، از

سفره تو ميخورد). در حديث ديگري وارد شده: مردي به حضور نبي اكرم (ص) شرفياب شد و به عرض رسانيد: من ميهمان را خيلي دوست دارم، امّا همسرم با ميهمان مخالف است، پيغمبر (ص) فرمود: هرگاه ميهمان به خانه ات وارد ميشود، به همسرت بگو هنگام ورود و خروج به او نگاه كند. مرد دستور رسول خدا (ص) را عملي كرد، و همسرش هم ورود ميهمانان را زير نظر گرفت، مشاهد كرد: ميهمانان به هنگام ورود انواع غذاها را به همراه خود ميآورند، و آنگاه كه بيرون ميروند، انواع جانوران و حيوانات زهردار، مثل مار و عقرب به دامنهاي آنها چسبيده و خارج ميشوند! مرد، وقتي صحنه اي را كه همسرش مشاهد كرده بود، براي رسول اكرم (ص) بازگو كرد، پيغمبر فرمود: (آري، ميهمان روزي خود را ميآورد و گناهان اهل خانه را ميبرد) آن زن هم در اثر اراده پيامبر، آن صحنه برايش مجسّم شد، و با چشم خود اثر احسان و ميهمان نوازي را مشاهده كرد. آيا اين دو حديث براي عبرت گرفتن كسي كه حقوق الهي را ترك كرده است كفايت نميكند؟ اگر كسي حقوق مال خود را بپردازد، در واقع حقّي را كه از ديگري در مالش بود خارج كرده است، و اين كار نه تنها سبب نقص و كم شدن مال نميگردد، بلكه موجب جلب و گسترش روزي ميشود، زيرا خوراك ميهمان، در واقع، روزي خود او است با اين تفاوت كه از سر سفره ما ميخورد! و آنچه را كه اگر باقي ميماند مارها و عقربها ميشدند از وجود ما برطرف ميكند، همانطور كه در باب زكات هم وارد شده است:

(كسي كه زكات مال خود را ندهد، خداوند ماري را بر او مسلّط ميكند، كه گوشت او را بخورد)(4). آيا اگر انسان، عقل خود را از دست نداده باشد، زكات خود را ترك ميكند، و مالي كه براي بقاء آن بايد خود را هلاك كند، حفظ مينمايد؟ در صورتي كه بخشيدن آن سبب بركت و فراواني ميگردد!

گوسفند كشتن پيغمبر (ص)

پيغمبر گرامي اسلام (ص) روزي گوسفندي را كشت و گوشت آن را بين مردم تقسيم نمود، تا جائي كه براي خودش جز اندكي، چيزي نماند، يكي از همسرانش كه شاهد صحنه بود گفت: اي پيامبر خدا (ص) غير از گردن گوسفند، چيزي باقي نمانده است، پيغمبر (ص) فرمود: اتّفاقا همان گردن از بين رفته است، آنچه را انسان صرف خود مي كند نابود شده، امّا آنچه را در راه خداي سبحان تقديم مي كند، باقي مي ماند، بنا بر اين انسان بايد قسمتي از مال خود را براي اينكه باقي بماند، در راه خدمت به همنوع صرف نمايد، اين حقيقت را خداي مهربان در قرآن كريم بيان كرده و مي فرمايد: (به راستي خدا توبه را از بندگانش مي پذيرد و صدقه آنها را قبول مي فرمايد)(5) قرآن، در جاي ديگر مي گويد: (كيست كه قرض به خدا بدهد، قرض نيكوئي (قرض الحسنه) تا خدا آن را براي او چندين برابر برگرداند؟)(6). بنا بر اين مالي را كه انسان به عنوان كمك و بخشش در راه خدا به ديگران مي دهد در واقع به خداي سبحان قرض داده است. سپس خدا آن را اضافه مي كند و به او بر مي گرداند. آيا فايده و ذخيره اي ازاين بالاتر مي خواهيد؟ چنانچه كسي طالب اضافه شدن

مال در آخرت هم نباشد، در دنيا هم وسعت و بركت مالي براي او به وجود مي آيد، زيرا كمك كننده از يك دست خود احسان مي كند ولي از دست ديگرش پاداش و مزد مي گيرد، همانطور كه تجربه اين حقيقت را براي ما ثابت كرده است. كسي (به حاتم طائي) گفت: شيوه اين جود و بخشش را كجا آموختي؟ حاتم گفت: از استاد بنّاء، زيرا با چشم خود ديدم تا بنّاء آجري را كه در دست دارد روي ساختمان نگذارد آجر ديگري در دستش نمي آيد. در حديث هم وارد شده است: (به وسيله صدقه) با خدا تجارت و معامله كنيد، آري، خداي متعال به وسيله مال، بر انسان عنايتي كرده و خمس را براي او قرار داده، و او را به وسيله زياد شدن مال و پاداش آن تشويق نموده است، بنا بر اين كساني كه از انجام اين وظيفه خودداري مي كنند، چه عذري دارند؟ جاي تعجّب اينجا است كه يهود و نصارائي كه در دين خود چنين وظيفه و پاداشي را ندارند، به صورتهاي بي سابقه اي كمك و بذل مال مي كنند تا جائي كه در بيشتر كشورهاي جهان، مدرسه، كليسا، مؤسّسات، برنامه ها و تشكيلات اجتماعي و كمك به ديگران دارند، و مسلماناني كه بذل مال و بخشش و كمك به زيردستان جزء برنامه دين آنها است، از انجام آن خودداري مي كنند!

برنامه انفاق اهل بيت (ع)

روزي رسول خدا (ص) با گروهي از اصحاب از محلي عبور مي كردند پيغمبر (ص) از درختي دو چوب شكست، يكي كج بود و ديگري راست، چوب راست را به يكي از اصحاب داد و چوب كج را خودش براي تكيه

و راه رفتن انتخاب نمود. اميرالمؤمنين (ع) با غلامش (قنبر) براي معامله به بازار رفت و دو لباس خريد، يكي را به سه درهم و ديگري را به دو درهم، لباس سه درهمي را به قنبر داد و دو درهمي را براي خود برداشت(7). فاطمه زهرا (ع) شب عروسي، مورد سؤال زن فقيري قرار گرفت، آنوقت پيراهن شب عروسي خود را بيرون آورد و به زن فقير داد و خودش لباس كهنه پوشيد، وقتي كه فرداي آن روز پيغمبر (ص) به خانه فاطمه (ع) رفت و او را با لباس كهنه مشاهده نمود، سؤال كرد: دخترم (لباس نو) تو كجاست؟ فاطمه (عليها السلام) جواب گفت: آن را در راه خدا بخشيدم پيغمبر (ص) در حالي كه مي خواست فاطمه را به عنوان تعليم و درس به جامعه معرفي كند، فرمود: چرا لباس كهنه را نبخشيدي؟ فاطمه (عليها السلام) گفت: شنيدم شب عروسي مادرم (خديجه) زن فقيري از او كمك خواست و مادرم نيز لباس عروسي را به زن فقير داد و خود با لباس كهنه وارد اطاق عروسي شد! پس از خواندن داستان اين گونه فداكاريها، انسان شرمنده نمي شود كه بي ارزشترين مال خود را در راه خدا ببخشد؟ اگر پادشاهي يا پيشوائي با شخصيّت بزرگي از شما چيزي درخواست كند آيا بدترين و بي قيمت ترين مال خود را به او مي دهيد؟ يا بهترين و ارزشمندترين آن را مي بخشيد؟ در صورتي كه انسان از پادشاه و امير و شخصيّت بزرگي خجالت مي كشد و ناچار چيز پرقيمتي به او تقديم مي كند، از خدا كه مالك تمام پادشاهان بزرگ و صاحب تمام قدرتمندان است خجالت نمي كشد؟! قرآن كريم مي گويد: (تصميم

نداشته باشيد از چيز پست و بي ارزش انفاق كنيد، در صورتي كه اگر آن چيز بد و بي ارزش را به شما بدهند نمي گيريد، مگر اينكه از روي ناچاري از بدي آن چشم پوشي كنيد)(8). انسان، در حقيقت ستمگر و ناسپاسگزار است، به خود ظلم مي كند و نسبت به آفريدگار ناسپاسي مي كند و فراموش كرده است كه (روزِ پنجاه هزار سال)(9) را در پيش دارد! كارهاي انسانها شگفت انگيز است براي خود بهترين خانه ها را به گران ترين قيمت ها مي سازند، براي راحتي و آسايش خود بهترين لباسها و پرقيمت ترين وسائل زندگي را تهيّه مي كنند، امّا وقتي نوبت به كار خداي مهربان مي رسد، از چيزهاي كم ارزش و پست را در نظر ميگيرند. آيا سپاسگزاري خداي مهرباني كه به او همه چيز داده و بازگشت همه به سوي او است چنين است؟!

هديه به موسي بن جعفر (ع)

وقتي شروع كردند، صحن حرم امام موسي بن جعفر (ع) را توسعه دهند، (فرهاد ميرزا) دستور داد خانه هاي اطراف صحن را خريداري كنند، به دستور او خانه هاي مجاور را خريدند البتّه بعضي اشخاص خانه هاي خود را از قيمت معمول ارزانتر و بعضي هم از موقعيّت استفاده كردند و گرانتر فروختند، تا رسيدند به خانه اي كه صاحب آن گفت: وقتي تمام خانه هاي اطراف خراب شد منهم مي فروشم بعد آن مرد مشغول نقّاشي و تعمير خانه شد، مردم هم گمان كردند چون خانه را تعمير كرده منظورش اين است كه آن را به قيمت زيادتري بفروشد! امّا وقتي نوبت به خراب كردن خانه او رسيد، گفتند: خانه را چند مي فروشي؟ گفت: من خانه ام را، به پيشگاه مقدس حضرت موسي بن جعفر هديه مي كنم! گفتند: تو

كه چنين تصميمي داشتي، چرا خانه اي را كه به زودي خراب مي شد تعمير كردي؟! مرد جواب داد: مي خواستم چيزي را كه به امام تقديم مي كنم سالم و بي عيب و زيبا باشد نه ويران و فاسد، مگر شما سخن خداي مهربان را نشنيده ايد كه فرمود: (به نيكي و خوبي (واقعي) دست نمي يابيد، مگر اينكه آنچه را دوست داريد انفاق كنيد؟)(10). شاعر هم مي گويد: خط في الأم_وال، خط من بديع الشعر موزون (لن ت_نالوا البر، حتّي تن_فقوا، ممّا ت_حبّ_ون) آيا اين سرگذشت در نظر شما زيبا و با ارزشتر است؟ يا داستان مرد ديگري كه وقتي مي خواستند خانه اش را بخرند، مهلت گرفت و تا ممكن بود، دربها و پنجره هاي خانه را برداشت، آنوقت در برابر (امير) ناچار شد آن را بفروشد؟! اگر داستان اوّل به نظر شما زيبا و شايسته است، بهترين و پرقيمت ترين چيز خود را در راه خدا تقديم كنيد، و چنانچه داستان دوّم را پسنديده ايد، پست ترين و بي ارزش ترين مال خود را در راه خداي بزرگ مصرف نمائيد!!

جذبه اخلاق خوب

يكي از دانشمندان مذهبي مي گفت: تاجري را ديدم كه دوست و دشمن او را تعريف و ستايش مي كردند، از اين كار تعجّب كردم سبب آن را پرسيدم، گفتند: ستايشي كه از او مي كنند به خاطر اخلاق پاك و خوب اوست، گفتم: يكي از سرگذشتهاي خوب او را براي من تعريف كنيد، گفتند: اين مرد در اوّل جوانيش ازدواج كرد، و به مشهد مقدّس مشرّف شد، از آنجا براي همسر جوان خود، انگشتر فيروزه اي، به مبلغ سه هزار تومان خريداري نمود همينكه به تهران رسيد، نزديك اذان بود، براي اداي نماز به مسجد رفت، بعنوان احتياط

انگشتر فيروزه را از دست بيرون آورد و جلو خود گذاشت تا در حال نماز همراش نباشد. در كنار او مرد ديگري مشغول نماز بود و در حال نماز چشم خود را به انگشتر دوخته بود، تا اينكه آهسته دست خود را روي انگشتر گذاشت و آن را برداشته در جيب خود نهاد! وقتي هم نمازش تمام شد، حركت كرد تا برود، امّا تاجر مچ او را گرفت و گفت: از صورت تو پيدا است كه دزد نيستي بلكه تنگدستي به تو فشار آورده، منهم چون مي دانم وقتي كه مي خواهي اين انگشتر را بفروشي از تو شاهد مي خواهند كه آيا از خودت هست يا نه؟ و شاهدي هم نداري و نيز قيمت آن را نمي داني آنوقت تو را متّهم به دزدي مي كنند و آبرويت مي رود، از اين جهت خواستم قيمت آن را به تو بگويم و اگر هم از تو شاهد خواستند، من حاضرم به نفع تو شهادت بدهم! وقتي سخنان تاجر به اينجا رسيد، صورت مرد از خجالت خيس عرق شد و گفت: آري، اين اوّلين مرتبه اي است كه دست من به دزدي آلوده شده و علّت آن هم اين است كه من كاسب بودم و شكست خوردم و به خاطر خجالت در برابر عيال و فرزندان ناچار دست به دزدي زدم! تاجر گفت: ناراحت نباش، الآن باهم به بازار مي رويم، بعد به بازار رفتند و انگشتر را به قيمت فوق العاده اي فروختند و با قسمتي از قيمت آن براي مرد خانه اي خريد كه دو قسمت بود، يك قسمت آن را براي منفعت مرد اجاره داد و در قسمت ديگر، مرد را سكونت داد به

اين نحو او را از اجاره نشيني خلاص نمود و به وسيله بقيّه پول هم براي او مغازه اي خريد تا در آن كسب كند و زندگي خود را تأمين نمايد. آيا كسي در دنيا هست كه اين عمل را ستايش نكند؟ و چنانچه اين مرد، مورد مدح ستايش همگان است، ثروتمندان بايد از او عبرت بگيرند و براي نجات فقراء و تهيدستان مخصوصاً افراد نيازمندي كه در چنگال مشكلات زندگي اسير و گرفتارند، اقدام كنند، تا با اين عمل خود هم ثواب و پاداش دنيا و هم اجر و ثواب كاملتر آخرت را، خداي بزرگ به آنها مرحمت نمايد. امام صادق عليه السلام ميفرمايد: (محبوب ترين اعمال، در پيشگاه خداوند، خوشحال كردن مؤمن و سيركردن شكم او است).

در راه بقاء جامعه

يكي از پادشاهان زندگي را بدرود گفت و مملكت او به پسر جوانش منتقل شد، سخن چينان در دستگاه او نسبت به نخست وزير مشغول سعايت و سخن چيني شدند، گفتند: نخست وزير ثروت مملكت را بيهوده و بي اندازه حيف و ميل مي كند، و به همين دليل خزينه مملكت خالي شده است، سخن چيني سخن چينان آنقدر مؤثّر واقع شد كه حتّي نگهبانان و آجوادآنهاي مخصوص پادشاه را نسبت به نخست وزير بدبين و تحريك كرد! پادشاه جوان، نخست وزير را خواست و به او گفت: پولهايي را كه به اسم ماليات و زكات از مردم گرفته اي، كجاست؟! نخست وزير گفت: اي پادشاه! اين مطلب را از نظر فراموش مكن اگر مرا در بازار حيوان فروشان بخواهند بخرند، قيمتم از چهارصد تومان تجاوز نمي كند، و اگر تو را نيز بخواهند بخرند از هزار و دويست تومان چون زيبائي و قدرتِ جواني داري تجاوز

نمي كند، شمشيرهاي سپاه و لشكر ما هم از دو ذراع دست تجاوز نمي كند، و تيرهاي آنها هم نمي تواند بيشتر از پانصد ذراع دست را قطع كند، دولت ما هم در احاطه و محاصره دشمن قرار گرفته است، و در داخل مملكت نيز طعمكاران زيادي وجود دارند، آيا من و تو و اين شمشيرها و تيرها و سپاه ناچيز، مي توانيم مملكت را حفظ كنيم؟! من، اين پولها را در راه بقاء مملكت خرج مي كنم، مالها را به ملّت احسان و كمك مي كنم، آيا كدام يك از اين دو راه را دوست داري؟ مملكت نابود شود، يا وطن دوستي دردلهاي ملّت بماند؟ پادشاه، از اين سخن بسيار خوشحال شد، و از آن پس، بيشتر نخست وزير را مورد اكرام و احترام قرار مي داد.

وظيفه ثروتمندان

ثروتمندان ما بايد بدانند اسلام امروز مورد تجاوزات اجانب واقع شده و آنها را به ياري و حمايت خود مي طلبد، هر قدر هم مسلمانان ضعيف شوند دشمنان آنها جلو مي افتند و نيرومند مي شوند، آنوقت اقتصاد را قبضه مي كنند، بر بازار مسلمانان مسلّط مي شوند و ثروت و هستي آنها را يغما و چپاول مي كنند! بنا بر اين بر مسلمانان لازم است، موقعيّت و استقلال مملكت خود را دوست بدارند، در راه حفظ آن كوشا باشند، و نيز سرنوشت كشورها و نسل آينده خود را فراموش نكنند! براي اين منظور بايد در قسمتهاي مختلف برنامه هاي اسلامي كه عبارت است از: به وجود آوردن و تقويت مبلّغين و پيشوايان، تأسيس مدارس، مساجد، حسينيّه ها، و مراكز تبليغي ديگر، كمك و فداكاري كنند، زيرا به همان اندازه كه مؤسّسات اسلامي پيشرفت و رشد مي نمايد، اسلام پيش رفته است،

و به همان نسبت كه كشورهاي اسلامي مي توانند، موفقيّت اقتصادي، اجتماعي، سياسي، و ساير جنبه هاي تكاملي خود را حفظ كنند، سرانجام به زندگي مطمئن و آرامتر نيز دست يافته اند و در مقابل قدرتهاي ضدّ اسلامي عقب افتاده اند! اينكه مي گوئيم: مسلمانان به اسلام كمك كنند، منظور ما اين نيست كه فقط به دادن خمس قناعت كنند، بلكه آنها وظيفه دارند، تمام احتياجات ديني را تأمين كنند، اگر چندين برابر خمس باشد. آري، ثروتمندان ما اضافه بر اينكه بايد از سرگذشتهاي تاريخ اسلام عبرت بگيرند و براي حفظ شئون خود بيدار شوند، بايد از اوضاع كشورهاي شرق و غرب نيز عبرت بگيرند، حساب مشرق زمين كه روشن است و احتياجي به توضيح ندارد، امّا در غرب ثروتمنداني وجود دارند كه با كمكهاي سنگين پولي استقلال و موقعيّت كشورهاي خود را حفظ مي كنند! مؤسّسه هاي ديني كه در غرب به همّت و همكاري ثروتمندان تأسيس شده، مخارج آنها افسانه اي است براي يك مؤسّسه مذهبي پنج ميليون دلار وقف كردند، يك زن از ثروت خود شصت ميليون دلار وقف كرده است و مردي مؤسّسه هائي به وجود آورده و براي آنها چهار ميليون دلار خرج كرده است!! آنهائي كه اين مبلغهاي سنگين را خرج مي كنند اگرچه بعضي از آنها از روي عقائد مذهبي است، امّا بيشتر آنها اين كمكها را به منظور عمران كشور و حفظ و حمايت جوانان و تقويت استقلال و موقعيّت آينده خود انجام مي دهند، و پاداش و نتيجه آن را هم گرفته اند، در صورتي كه ثروتمندان ما، براي اين گونه كمكها و بخششها از آنها شايسته ترند، زيرا آنها كمكهاي مالي انجام داده اند و به هدفهاي خود

رسيدند، امّا هنوز ما در اوّل راه هستيم. (صدقه در شب، خشم خدا را فرو مي نشاند، و گ_ناه بزرگ را نابود مي كند و موجب آساني حساب قيامت مي شود) ام_ام صادق (ع).

بزّاز، و مرد باديه نشين

يك وقت تصميم گرفتيم در كربلاي مقدّس ساختمان يكي از مراكز اسلامي را بسازيم، امّا بيشتر دوستان به علّت اينكه ساختمان چهارصد هزار تومان مخارج داشت و ما دو هزار تومان آن را بيشتر نداشتيم با ما موافقت نكردند، بعضي هم پيشنهاد كردند مخارج آن را از (عبدالكريم قاسم) بگيريم، امّا من صلاح ندانستم. بالأخره: نهايتاً قرار شد، ساختمان را شروع كنيم، بعد قبض چاپ كرديم، امّا متأسّفانه حدود دو هزار تومان بيشتر جمع نشد، و در نتيجه نااميدي بيش از اميدواري شد، در عين حال، شروع كردند زميني را كه براي موسّسه در نظر گرفته شده بود از خاك و خاكروبه نظيف كنند، بعد هيئت مالي مشغول جمع آوري بودجه شدند، يكي از اعضاء هيئت كه مرد بزّازي بود گفت: يك روز جمعه مرد باديه نشيني آمد و گفت: مسؤل ساختمان اين مؤسّسه كيست؟ گفتم: مسؤل اين ساختمان گروهي هستند، گفت: آيا كمكهاي بدون عوض را هم قبول مي كنند؟ گفتم: آري، گفت: بسيار خوب و رفت. جمعه بعد آمد، (چمدان كوچكي) به من داد و گفت: اين مبلغ ناچيز را از من براي مؤسّسه خيريّه قبول كنيد، خواست زود برود، گفتم: صبر كن قبض رسيد آن را بدهم، گفت: احتياجي نيست و رفت! مرد بزّاز كه يكي از اعضاء هيئت بود مي گويد: چمدان را عقب مغازه انداختم و مشغول معامله خود شدم، تا اينكه نزديك ظهر شد، وقتي خواستم درب

مغازه را قفل كنم و بروم ياد چمدان افتادم آنرا برداشتم و باز كردم، تا آن وقت گمان مي كردم مبلغ داخل چمدان از دويست تومان تجاوز نمي كند، امّا با كمال تعجّب مشاهده كردم مبلغ سنگيني داخل چمدان قرار دارد، شمردم پنجاه و چهار هزار تومان بود، بظاهر چنين مبلغ سنگيني را باور نمي كردم، امّا واقعيّت داشت، بشارت آن را به ساير اعضاء هيئت دادم، همه خوشحال شدند و پس از يأس روح اميد تازه اي در آنها دميده شد. آن وقت مشغول جمع آوري بقيّه پول شدند تا اينكه ساختمان، در مدّت كمتر از يك سال به پايان رسيد، در صورتي كه مخارج آن از چهارصد هزار تومان تجاوز مي كرد. بله، اهل خير و نيكوكار در همه جا پيدا مي شوند امّا معمولا پيشقدم نمي شوند تا نتيجه كار را با چشم خود ببينند و اطمينان پيدا كنند، به همين جهت است كه مردان اصلاح طلب پيش از هرچيز با كارهاي خوب و مطمئن، اعتماد مردم را به خود جلب مي كنند، آن وقت به ياري خدا به هدفهاي بزرگ و نتائج عالي خواهند رسيد.

غذاي خود را انفاق كرد!

احاديث زيادي وجود دارد كه مردم را به انفاق، اعطاء، وقف، ميهماني، هبه و كمكهاي ديگر مالي تشويق و ترغيب مي كند، در بعضي از احاديث وارد شده: صدقه از بلا و آفت جلوگيري مي كند و موجب توسعه رزق مي گردد، و نيز صدقه، گاهي جلو مرگ و مردنهاي بد را مي گيرد. وقتي عيسي بن مريم (ع) ) پيشگوئي كرد: فلان هيزم كش در فلان وقت معيّن مي ميرد! امّا به خلاف پيشگوئي عيسي (ع) براي هيزم كش حادثه اي پيش نيامد، اطرافيان از حضرت

مسيح علّت نمردن هيزم كش را سؤال كردند، فرمود: از هيزم كش سؤال كنيد چه كاري انجام داده است؟ وقتي از او سؤال كردند؟ گفت: غذاي خود را انفاق كردم حضرت فرمود: هيزم او را تفتيش كنيد، وقتي پشته هيزمش را باز كردند افعي بزرگي در آن قرار داشت! حضرت فرمود: فقط صدقه اي كه داده سبب جلوگيري بلا از او شده است. يكي از پادشاهان هيچ شبي بدون اينكه صدقه بدهد سر به بالين خواب نمي گذاشت، يك شب صدقه را فراموش كرد، امّا وقتي خواست به رختخواب برود يادش آمد چون در اطاق خواب پول وجود نداشت، دستور داد (لحاف) را صدقه دادند، و با لحاف ديگري خوابيد، صبح وقتي از خواب بيدار شد زير متّكاي خود، مار بزرگي را مشاهده نمود و آن وقت يقين پيدا كرد اگر صدقه نداده بود حتماً در اثر مار گزيدن هلاك مي شد!

عذاب ظالم و مظلوم!

مسلمانان گذشته را خدا جزاي خير دهد صدقه زياد مي دادند، انفاق فراوان مي نمودند، و حتّي براي قافله ها سگ وقف مي كردند، و هركس به دقّت اوضاع آنان را مطالعه كند، مي بيند مساجد، مدارس، حسينيّه ها، آب انبارها، باغها، مغازه ها، و خانه هاي موقوفه آنها، شماره بزرگي را تشكيل مي دهد، امّا امروز كه معدنهاي عظيم نفت در بسياري از كشورهاي اسلامي استخراج شده، نصف سابق هم، وقف انجام نمي دهند! آيا مسلمانان اين گونه زهد را به آخرت پيدا كرده اند، يا نسبت به دنيا هم زاهد شده اند؟! چون دنياي آبرومند مسلمانان لازمه اش اين است كه نيكوكار باشند و انفاق كنند و براي انجام انفاق و خيرات هم بايد مال دنيا داشته باشند، همانطور كه مي بينيم ملّتهاي غير مسلمان موقوفه هاي

زيادي تشكيل مي دهند! در صورتي كه ما اگر بخواهيم احاديث و روايات و داستانهائي كه در اهميّت انفاق، و عمل گذشتگان وارد شده بنويسيم كتابهاي قطوري به وجود مي آيد. بنا بر اين، بر ثروتمندان ما لازم است، به خاطر پاداش پروردگار، دنياي خود را به وسيله انفاق حفظ كنند وگرنه، (بترسيد، از بلائي كه چون بيايد تنها مخصوص ستمگران شما نباشد)(11) بلكه همه ظالمان و مظلومان را فرا مي گيرد.

انفاق و كمك از مال حرام

پسر خواهر يكي نخست وزيران در يكي از كشورهاي اسلامي براي من تعريف كرد: نخست وزير مرد خوب و پرهيزگار و با فضيلتي بود، او نيم قرن پيش زندگي مي كرد وقتي زندگي را بدرود گفت، شبي خواهرش (مادر گوينده) برادر را به خواب ديد، در حالي كه در حوض كثيف و بدبو و سياهي افتاده بود و دست و پا مي زد! خواهر با ديدن اين منظره خيلي تعجّب كرد، امّا همان شب بعد از مدّت كوتاهي برادر را خواب ديد در حاليكه از حوض كثيف خارج شده بدن خود را تميز كرده و لباسهاي نظيفي پوشيده بود و در باغ خوش منظره و با صفائي مثل يك نخست وزير در كمال شادي و سرور نشسته بوده، خواهر جلو رفت و علّت گرفتاري و عذاب اوّل شب و سبب نجات و خوشحالي آخرش را سؤال كرد؟ برادر گفت: هرچه كار خوب و خير انجام داده بودم از من قبول نشد، چون گناهان و كارهاي بد من كارهاي خوبم را نابود كرده بود! اضافه بر اين، خيرات و كمكهائي را كه انجام مي دادم از ثروت شبهه ناك يا حرام بود، فقط يك عمل از

من قبول شد و همان عمل علّت و باعث نجات من گرديد: آري، او روزي هنگام عبور از محلّي، زني را با چند كودك كوچك ديده بود كه كنار كوچه اي نشسته بودند، و از شدّت سرما شديداً مي لرزيدند، دستور داد آنها را به حمّام بردند و لباسهاي گرانقيمت به آنها پوشاندند و يكي از زيباترين و پرقيمت ترين باغهاي خود را به آنها داد! نخست وزير در عالم خواب به خواهر خود گفت: آنچه در قيامت پاداش آن را ديدم، فقط باغي بود كه به آن زن تهيدست و چند كودك يتيم بخشيدم، در هر هفته مرا از آن حوض كثافات كه سزاي عمل من است بيرون مي آورند و دراين بوستان قرار مي دهند. داستان ديگري هم نظير اين سرگذشت در بعضي جهات، راجع به (زن سيّدي) كه وقتي يك مسلمان او را از خود دور كرد و زن به مرد مجوسي پناه برد و سبب پاداش مجوسي در آخرت گرديد از مرحوم، (علاّمه حلّي) در كتاب: (بحارالانوار) روايت شده است. همانطور كه وارد شده است: (ابو لهب) در سراسر سال فقط روز ميلاد نبيّ اكرم (ص) از آتش نجات پيدا مي كند، و علّتش هم اين است كه: كنيزي كه خبر ولادت پيغمبر (ص) را به ابو لهب داد، همان كنيز را آزاد كرد! نتيجه اي كه از سرگذشت اوّل به دست مي آيد، اين است كه: بر انسان واجب است كمكها و كارهاي خيري كه انجام مي دهد به آنها مغرور نشود و فريب نخورد زيرا ممكن است در آنها خلل و نواقصي وجود داشته باشد، كه مقبول پروردگار واقع نگردد! امّا اگر پيشنهاد كمك به كار خيري به او

كنند، يا تهيدستي از او چيزي طلب كند و خلاصه: در اين گونه راهها پولي خرج كند اميد است مورد قبول واقع شود و پاداش آن را هم بگيرد. مضمون حديث اين است كه: (هيچيك از بندگان خدا را كوچك نشماريد، شايد او از دوستان برجسته خدا باشد، هيچيك از گناهان را كوچك نشماريد، شايد همان گناه موجب غضب خدا شود و كوتاهي نكن در مورد هيچيك از اطاعتهاي خدا شايد رضايت و خشنودي خدا در همان باشد) . شاعر هم مي گويد: تير دعا زهر طرفي كرده ام روان شايد از آن ميان_ه يكي كارگر شود

انفاق اهل بيت (عليهم السلام)

پيغمبر (ص) پيوسته تا مي توانست انفاق مي كرد وقتي هم وفات كرد بدهكار بود در صورتي كه پول و ثروت مانند سيل به طرف او سرازير بود. اميرالمؤمنين (ع) نيز هرچه مي يافت انفاق مي كرد و گاهي براي خود غذاي روزانه هم باقي نمي گذاشت، او به كيسه پول خطاب مي كرد و مي فرمود: (يا بيضاء! و يا صفراء! غرّي غيري) . يعني: اي نقره ها و اي سكّه هاي طلائي ديگري را فريب دهيد، من مغرور شما نخواهم شد، وقتي هم شهيد شد هفتصد درهم بدهكار بود و به امام حسن (ع) وصيّت كرد آن را بپردازد! فاطمه زهرا (عليها السلام) هرچه مي توانست انفاق مي نمود با وجود اينكه چادر خودش وصله دار بود، امام حسن مجتبي (ع) در اثر احسان و انفاق فراوان به (كريم اهل بيت) معروف شده بود، ميهمان نوازي و بخششهاي او حساب نداشت، حتّي روايت شده: چند مرتبه تمام ثروت خود را دو قسمت نمود، نصف را براي خود برداشت و نصف ديگر را در راه خدا

انفاق كرد. امام حسين (ع) بارها هرچه را مي يافت انفاق مي كرد آن وقت هم كه چهار هزار درهم به فقيري داد، از او عذرخواهي نمود و فرمود: (خذها، فانّي اليك معتذر) . ساير امامان (ع) نيز همانطور كه در تاريخ آمده انفاق مي كردند، اضافه بر اين، پيغمبر اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، امام صادق و امام كاظم (عليهم السلام) وقف مي كردند، همانطور كه در روايتهاي (وسائل) و (مستدرك) و (بحارالانوار) آمده است، و برما هم لازم است، در اين صفات انساني، به اين برگزيدگان بزرگوار اقتدا نمائيم و به بذل و انفاق خويش را عادت دهيم. آري: بايد تا مال در دست داريم از فرصت استفاده كنيم، بايد فرصت قدرت داشتن و فرصت زنده بودن را از دست ندهيم، زيرا به زودي روزي مي رسد كه حتّي قدرت كمك به يك فقير هم نداريم و ساده ترين سرمايه ها از دست ما گرفته مي شود.

نشانه اهل ايمان

در مورد همدردي و حتّي ايثار و ديگران را برخود مقدّم داشتن، روايات زيادي وارد شده است، قرآن كريم وقتي مي خواهد اهل ايمان را معرّفي كند يكي از صفات آنها را ايثار مي شمارد و مي فرمايد: (و يؤثرون علي أنفسهم ولو كان بهم خصاصة)، يعني: آنهائي كه در مكّه به رسول خدا ايمان آوردند و به مدينه باز گشتند و آنجا را خانه ايمان گرداندند هرچند به چيزي نيازمند باشند، باز هم مهاجران را برخود مقدم مي دارند و غنيمتهاي جنگي را به آنها واگذار مي كنند(12). بنا بر اين، برهركسي لازم است كار خود را به فردا و پس فردا نيندازد، شايد چنگال مرگ بدون خبر و مقدّمه گريبان او را بگيرد يا كاري را

كه امروز مي تواند انجام دهد فردا نتواند. يكي از دوستان من، مرد تاجري بود كه پيوسته او را تشويق مي كردم، در كربلا يك خيريّه و مركز ديني بسازد امّا او كار را سست گرفت و عقب انداخت تا اينكه مريض شد و در خانه افتاد، در همان حال پسرانش اموال او را تصرّف كردند، و براي او چيزي باقي نگذاشتند! تاجر از اينكه روزهاي توانائي و پولداري فرصت را از دست داده بود، خيلي افسوس مي خورد و هيچ كاري هم از دستش بر نمي آمد به قول معروف: (فلاني پشيمان شد، ولي پشيماني به حالش سودي نداشت!)

زنگ بيدار باش

آيا تا به حال، كسي را ديده ايد كه از انفاق كردن خود پشيمان باشد؟ آيا با انساني برخورد كرده ايد كه به خاطر بخشش و كمك به ديگران فقير شده باشد؟ آيا شنيده ايد كسي به سبب انفاق و بخشش ضرر برده يا نتيجه بدي ديده باشد؟! يقيناً مي گوئيد، عكس مطلب صحيح است، و افرادي را ديده ايد كه: به خاطر ترك انفاق سخت پشيمانند و گروهي را مشاهده كرده ايد كه به خاطر ندادن حقوق خداوند، فقير و تهيدست شده اند در صورتي كه همان افراد ثروت خود را براي آينده و ترس از فقر ذخيره مي كردند! و خلاصه: افرادي را ديده اند سخت زيان كرده اند و عدّه ديگري هم، به جهت ترك انفاق به نتائج شوم و زشتي رسيده اند و مردم نيز از آنها تنفّر دارند. آيا اين زنگ خطرها، براي بيدار كردن مسلمانان كافي نيست؟ آري، دنيا محلّ عبور و مسير براي مكان ديگري است، هركس از موقعيّت آن كاملاً به نفع آخرت استفاده كند، عاقل است و هركس

هستي و شخصيّت خود را به دست هوسها و شهوتها بسپارد و به سرنوشت بد مبتلا شود، نادان است! آيا هيچ انساني راضي مي شود خود را در صف (احمق ها) و نادانان وارد كند؟!

رسالت مساجد

با گروهي از دوستانم در كربلاي مقدّس تصميم گرفتيم بعضي از مسجدها را تجديد بنا و بعضي را تعمير كنيم والحمد لله اين كار را هم در مدّتي كمتر از پنج سال انجام داديم، در صورتي كه در كربلا اينطور كه مي گويند: حدود دويست مسجد وجود دارد. علّت موفّقيت ما، غالباً اين بود كه تاجري اعلام مي كرد: هر مسجدي مي خواهيد بسازيد من مي توانم آهن آن را كمك كنم و به وعده خودش عمل مي كرد خدا به او پاداش خير بدهد، اكنون همان تاجر مرد ثروتمندي است و از ثروت او هم چيزي كم نشده، و نخواهد شد، زيرا خداي مهربان به ثروت او مي افزايد در صورتي كه اين مرد از ثروتمندان درجه سوّم است، امّا همّت مردان بزرگ كوه را از جا مي كند. بيشتر مناطق جديد در كشورهاي اسلامي به مسجد احتياج دارد، آيا در هر شهري افراد نيكوكاري هستند كه براي مسجدهائي كه آهن و سيمان و مصالح ديگر احتياج دارد، كمك كنند؟ مثلاً، عراق حد اقل به هزار مسجد احتياج دارد، كويت بيشتر از صد مسجد مي خواهد، ايران پنج هزار مسجد بيشتر لازم دارد. (البتّه، اين احتياجات تقريبي است نه تحقيقي) . بنا بر اين بايد در هر شهر و دياري افراد خيرانديشي باشند و مسجدها را تأسيس كنند، در حديث آمده: (من بني مسجداً، كان له بكلّ شبر مدينة في الجنّة، مسيرة أربعين ألف عاماً)(13). يعني: كسي كه

مسجدي بسازد به اندازه هر وجب آن در بهشت شهري به او داده مي شود كه طول آن چهل هزار سال باشد، در حديث ديگر است: كسي كه مسجدي بسازد اگرچه به اندازه آشيانه مرغي باشد، چنين پاداشي را دارد(14). علاوه بر اين لازم است در مساجد، سالن سخنراني و كتابخانه باشد، تا بدين وسيله رسالت مسجد كه عبارت است از آموختن احكام دين، در كنار عبادت انجام شود، اگر چنين برنامه هائي را توانستيم پياده كنيم، يك قدم به سوي پيشرفت نزديك شده ايم، و تا اندازه اي مي توانيم عقيده و دين و موقعيّت اجتماعي و ديني خود را حفظ نمائيم و به همين اندازه از آمار جرم و جنايات كاسته مي شود و مسلمانان در شئون مختلف زندگي خود پيشرفت مي كنند. البتّه، نتائجي را كه گفتيم از مسجد، مي توان برداشت كرد و به صورتهاي ديگري نيز از مدرسه، كتابخانه، كلاس، دارالأيتام، بيمارستان معلولين، و مؤسّسات ديگر، مي توان نتيجه گرفت، و در اين گونه مكانها معارف ديني را به طور ملايم و بي سرو صدا، به طبقات مختلف آموخت!

1 _ فما متاع الحياة الدّنيا في الاخرة الاّ قليلٌ (توبه، آيه38) . 2 _ سوره بقره، آيه: 259 و سوره كهف، آيه: 19. 3 _ الّذين يبخلون و يأمرون النّاس بالبخل... (سوره نساء:37) . 4 _ وسائل: ج4 خبر11425؛ من لا يحضره الفقيه: ج1، زكات در اسلام، ص4. 5 _ (... و يأخذ الصّدقات) توبه: 104. 6 _ (من ذا الّذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضافا كثيرة) بقره: 245. 7 _ مستدرك الوسائل، جلد1 صفحه:210. 8 _ ولا تيمّموا الخبيث منه تنفقون ولستم بآخذيه الاّ أن تغمضوا

فيه (سوره بقره، آيه 267) . 9 _ في يوم كان مقداره خمسين ألف سنة (سوره معارج، آيه 4) . 10 _ لن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا ممّا تحبّون (آل عمران: 92) . 11 _ واتّقوا فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة.. (سوره انفال، آيه: 25). 12 _ از سوره حشر، آيه: 9 . 13 _ المساجد و أحكامها في التشريع الاسلامي، ص11 . 14 _ المساجد و أحكامها في التشريع الاسلامي، ص11 .

مسئوليت ثروتمندان

مسئوليت ثروتمندان

پيكر ملّت اسلامي، از هر طرف، مورد حمله قرارگرفته است، از يك طرف مبشرين كليسائي بپاخاسته اند، از آن طرف (صهيونيسم) كه ماديات و معنويات را ميبلعد قيام كرده، از طرف ديگر، فرقه هاي كافر و منحرفي كه (نسل جوان مسلمان) را به چپ و راست ميكشند، در تكاپو هستند. از سوي ديگر، اديان و مذاهب تحريف شده ملت اسلام را دسته دسته ميربايند، از جانب ديگر، قوانين دردناكي وضع ميشود كه هستي انسان را به باد ميدهد و خلاصه: از هر طرف كشمكشها و اختلافات بيشرمانه برقرار است! بنابر اين، از پيكر ملت اسلامي، چه باقيمانده است؟ و در اين ميان مسئول كيست؟ در جواب بايد گفت: قهراً همه مسئوليم، و در حديث هم آمده است: (همه شما نگهبان هم ديگريد، و همه شما در مورد ملّت خود مسئوليد) در قرآن كريم هم آمده: (در موقف حساب آنها را نگهداريد، آنها در كارشان سخت مسئولند)(1) امّا عمده مسئوليت مربوط به مال و ثروت است، زيرا به وسيله پول، همه كاري ميشود انجام داد و پول هم در اختيار ثروتمندان است و آنها مسئولند، خداي مهربان هم در اموال آنان،

براي سؤال كننده طبقات محروم حقّي قرار داده است(2) و بر آنها واجب است خمس مال خود را بپردازند، و چنانچه خير و سعادت بيشتر ميخواهند، بيشتر از خمس نيز بدهند شايسته است. در حديث آمده است: سخت ترين ساعات روز قيامت، ساعتي است كه مستحق خمس ميايستد و ميگويد: خمس من كجا است؟!(3). اين يك مطلب طبيعي است، كه قسمت مهم عقب ماندگيهاي ما در اثر نبود مال و ثروت است، و ناچار صاحبان ثروت بايد درست فكر كنند و براي پرداخت انفاقات كمر همّت ببندند، زيرا چنانچه آنها انفاق كنند، بدين وسيله، شهرهاي خود را از چنگال استعمار آزاد كرده اند و جوانان خود را از پرتگاه سقوط حفظ نموده اند، و كيان و موجوديّت خويش را از ورطه خطر نگه داشته اند. باري، اگر ثروتمندان حقوق واجب خود را بپردازند، اضافه بر اينكه قسمت عمده گرفتاريهاي مردم را برطرف كرده اند، به دين و خدا نيز خدمت بزرگي نموده، امانت دين و خدا را هم رد كرده اند، و خود را نيز از عذاب و آتش آزاد ساخته اند. آيا با اين وصف كسي هست كه فكر كند و از اين مطالب پند بگيرد و مال خود را اصلاح نمايد؟!

استقامت، رمز پيروزي

به من خبر دادند: فلان شخص ده ها هزار تومان خمس بدهكار است، در همان روزها، من مشغول تأسيس مؤسسه اي بودم، براي اينكه شايد آن ثروتمند هم با ما، در تأسيس مؤسسه همكاري كند، با گروهي از دوستانش به خانه او رفتيم و به او گفتم: قسمتي از حقوقي را كه بدهكاري، من حاضرم براي اين مؤسسه قبول كنم، چون مؤسسه ديني است، پس از اينكه اندكي

خود داري كرد، بالأخره پذيرفت كه كمك كند، و ما هم فهميديم اگر كمك هم كند مبلغ ناچيزي بيشتر نيست، وقتي دوستانش اين معني را فهميدند سخت خشمناك شدند و تصميم گرفتند بطور كلّي آن مبلغ را قبول نكنند، امّا من به آنها گفتم: كسي كه ميخواهد مؤسسه مذهبي بنا كند، بايد صبور و خونسرد باشد.. مرتبه ديگر، يكي از دوستان او در مورد كمك به همان مؤسسه مذهبي با او مذاكره نمود، وي علاقمند شده بود كه به مؤسسه كمك كند و حتي به كمك كردن به آن مؤسسه هم ايمان پيدا كرده بود و خودش وعده داده بود، هر ماه صد تومان يا بيشتر كمك كند، و پس از سه ماه مرد ثروتمند پرداختي خود را اضافه نمود.. من يك وقت حساب كردم اين مرد در راهي كه ابتداء به آن هيچ اهميتي نميداد، حدود سه هزار تومان كمك كرده است!

علت پيشرفت غرب

يك وقت گروهي از ثروتمندان جمع شدند تا در منطقه اي كه خيلي ضروري بود، مسجدي بسازند، من فكر ميكردم: فقط ده نفر آنها، هر كدام ده در صد مخارج مسجد را كمك ميكنند، و آن را ميسازند، امّا وقتي نوبت پول دادن شد، يكي از آنها، يك در صد بيشتر كمك نكرد، و در نتيجه: از اين كمك ناچيز ديگران سخت ناراحت شدند و مسجد تعطيل شد! از اين گونه ما جراها من فراوان ديده ام، آيا با اينگونه برنامه ها ميتوانيم پيشرفت خود را ضمانت كنيم؟ آنهائي كه ميگويند: چگونه فلان شهر در اروپا ترقّي كرده است؟ و فلان شهر در مشرق زمين عقب افتاده است؟ بايد بدانند، يك ثروتمند

در غرب به تنهائي ضمن مؤسسات فراواني كه به وجود آورده، چهار صد كتابخانه هم تأسيس كرده است، يك شركت در غرب دويست و پنجاه اتومبيل در اختيار مبلغين مسيحي براي نفوذ در پايتختي كشوري اسلامي قرار داده، خانمي مبلغ شصت ميليون تومان، وقف يك كليسا نموده است.. در اين صورت آيا كارها و مخارج ما با پولهائي كه آنها خرج ميكنند قابل مقايسه است؟ جاي تعجّب اينجا است كه در دين آنها پرداخت حقوق مالي واجب نيست، امّا دين ما خمس، زكات، صدقات، و هديه ها، و بخششها دارد، و قرآن ميگويد: (در اموال ثروتمندان حق معيني هست براي سؤال كنندگان و طبقات محروم اجتماع)(4). در دين ما جهاد، به وسيله مال وجود دارد(5) و... ولي با وجود همه اين زمينه هاي ترقّي و پيشرفت، مانند كوه بيحركت و ساكتيم، اين همه تحولات و نوسانها، در ما اثر نميگذارد، و ما براي آينده دنياي خود، و براي آخرت خود نيز فكري نميكنيم!

نه اسراف، نه تراكم ثروت

خداي متعال، براي باقيماندن پول در صندوقهاي اسراف كنندگان قانوني قرار داده همانطور كه براي اخراج مال از صندوق هاي امساك كاران قانوني قرار داده است و حدّ وسط بين اسراف و امساك را حقيقت شناخته است. قرآن كريم يكي از خصوصيات بندگان صالح و شايسته خدا را چنين بيان ميكند: (... آنهائي كه وقتي انفاق ميكنند، اسراف و تند روي ندارند، و از طرف ديگر، اهل امساك و سخت گيري هم نيستند، بلكه حدّ وسط و ميانه روي را شيوه خود قرار داده اند)(6). در اين دو قانون مثل ساير قوانين اسلامي، واجب شده جلو اسراف و تبذير گرفته شود،

و از طرف ديگر از تراكم و انباشته شدن ثروت نيز در صندوقهاي امساك كاران و بخيلان، جلوگيري به عمل آيد، به همين دليل بر كساني كه اسلام را دوست دارند، و از خدا و روز قيامت مي ترسند واجب است براي خارج كردن مال از صندوق بخل ورزان، همّت نموده به سوي آنها بروند، و آنها را از گرفتاري و عاقبت دردناك بخل بترسانند، زيرا انسان وقتي در خود بي نيازي ديد طغيان مي كند(7) و آن وقت چيزي غير از ترس و خشونت به حال او نفعي ندارد، و در حالي كه از طرف قانون و حكومت هم ترس و شدّتي نباشد، لازم است خيرانديشان و نيكوكاران براي اصلاح اموال ثروتمندان، قيام كنند، به اميد اينكه خداي مهربان راه چاره اي باز كند. در حقيقت جمود و ركودي كه در ثروتها و شهرهاي اسلامي به وجود آمده جمود و ركود خطرناكي است، و حرارت و قدرت نيرومندي مي خواهد كه آن را از بين ببرد، زيرا اگر به همين جمود باقي بماند شهرها ويران تر و خرابتر مي گردد، همانطور كه الآن هم با مفاسد زياد دست به گريبان است!

هدف ميرزاي شيرازي

مي گويند: (ميرزاي مجاهد شيرازي) وقتي در آستانه وفات قرار گرفت، گروهي از دوستان مخصوص او كنارش حاضر شدند، يكي از تجار كه هر وقت ميرزا به خاطر بخشش و سخاوت زياد خود، دچار كمبود مي شد از او قرض مي كرد حضور داشت، ميرزا پيوسته چشمان خود را مي بست و باز مي كرد، حاضرين مجلس كه از جمله آنان تاجر طلبكار بود، به ميرزا نگاه مي كردند تاجر هم به ميرزا نگاه مي كرد، ميرزا به تاجر گفت: مي دانم به خاطر چه

نگراني، فكر مي كني اگر من بميرم بدهكاري تو را چه كسي مي پردازد! امّا مي داني من چه فكر مي كنم؟ فكر و نگراني من از اين جهت است كه: اگر خداي سبحان، به من بگويد: تو مي توانستي مبالغ ديگري هم قرض كني و به وسيله آن به اسلام خدمت كني و به تهيدستان و طبقات ضعيف و فرومانده اجتماع كمك نمائي، چرا نكردي؟ آن وقت من چه جواب بگويم؟! آري، مردان شايسته خدا، به اينكه هرچه دارند براي آخرت خود پيش مي فرستند، قناعت نمي كنند، بلكه براي آخرت خود قرض مي كنند و جلو مي فرستند. در تاريخ آمده است: پيامبر بزرگوار اسلام (ص)، هنگام وفات مقروض بود، اميرالمؤمنين (ع) وقتي شهيد شد، هفتصد درهم مقروض بود! من هم خبر دارم، مرحوم (سيد ابوالحسن اصفهاني) رحمة الله عليه، وقتي از دنيا رفت مديون بود، مرحوم (حاج آقا حسين قمي) رحمة الله عليه، نيز در حالي كه مديون بود وفات نمود(8). بنا بر اين بر ثروتمندان لازم است، براي انفاق و بخشش تعجيل كنند، پيش از اينكه دست آنها از دنيا قطع شود، آن وقت خداي نكرده براي هميشه گرفتار وبال و مكافات مال و عمل بد خود شوند! خلاصه، انسان بايد براي روز بيچارگي و تهيدستي خود، چيزي پيش فرستد و بداند آن روز هركسي در سايه صدقه و احساني كه در دنيا داشته، زندگي آرامي دارد.

1 _ (وَقِفُوهم إنّهم مسؤولون) سوره صافات: آيه 24. 2 _ اشاره به آيه: (وفي أموالهم حق معلوم للسائل والمحروم) است، سوره ذاريات: آيه19. 3 _ عن أبي عبدالله (ع): إنّ أشد ما يكون الناس حالاً يوم القيامة إذا قام صاحب الخمس

فقال: يا رب خمسي (سفينة البحار: ج1، ص428). 4 _ (وفي أموالهم حقّ معلوم للسائل والمحروم) سوره ذاريات: آيه19. 5 _ (... وتجاهدون في سبيل الله بأموالكم وأنفسكم..) سوره صف: آيه11. 6 _ (والذين إذا أنفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا وكانوا بين ذلك قواماً) سوره فرقان: آيه67. 7 _ اشاره به آيه: انّ الانسان ليطغي، أن رآه استغني، سوره علق، آيه7 و 6 . 8 _ البته، نبايد فراموش كرد كه بدهكاري اين مردان شايسته و دلسوزان بزرگوار، به خاطر مسائل زندگي شخصي نبوده است، بلكه به منظور مصالح عالي اسلامي و اجتماعي كه آن را پراهميّت تشخيص مي دادند و زحمات و مشكلات آن را بر خود هموار مي كردند، صورت گرفته است (مترجم) .

ثروتمندان نيكو كار

ثروتمندان نيكوكار

چقدر شايسته است آنچه ثروتمندان نيكوكار انجام داده اند، خدا بهترين پاداش نيكوكاران را به آنها عنايت فرمايد. زن نيكوكاري (كتابخانه قرآن حكيم) در كربلاي مقدّس را وقف كرد، مردي (مدرسه رضويّه) را وقف نموده، ثروتمندي (مدرسه جعفريّه)، در (كويت) را ساخت و وقف كرد. ثروتمند ديگري (دانشگاه ديني نجف اشرف) را ساخت و وقف نمود، ثروتمندي چهارصد ميليون تومان در راه امام رضا (ع) وقف كرد، ثروتمند ديگري (حسينيّه اصفهانيها) را در كربلا ساخت. مرحوم (حاج مجيد نانوا) كه يكي از نانواهاي كربلا است، براي من تعريف مي كرد: استاد من كه مرد نانوائي بود و خدا توفيق ساختن (مدرسه ابن فهد) رضوان الله عليه را در كربلا، نيم قرن پيش به او داد. هنگام مرگ خود تمام دفترهاي حساب خود را درخواست نمود و تمام اوراق طلبكاري خود را از مردم سوزانيد، به او گفتند: چرا چنين

مي كني؟ گفت: براي اينكه بعد از من طلبكاران، طلبكاري نكنند، خداي مهربان مال و زندگي و همه چيز به من عنايت كرد. چرا بعد از من. بدهكاران من گرفتار و مديون باشند؟! يكي ديگر از تجّار بغداد پيش از مرگ. تمام سفته ها و يادداشتهائي كه از مردم داشت سوزانيد، در صورتي كه قيمت آنها يك ميليون تومان بود، من دهها نفر از اين گونه مردان ارزشمند را مي شناسم اگر تعجّب كرده ايد، و برنامه آنان را پسنديده ايد تا ثروت دنيا را در دست داريد از آنها پيروي كنيد. و تا دست شما در حركت است و مال به كف داريد، به فكر جهان ديگر باشيد.

بانك فرهاد ميرزا

گروهي از اميرزادگان و قدرتمندان دورهم نشسته بودند، و در برابر هم اظهار قدرت و فخر مي كردند، يكي مي گفت: من در بانك (سوئيس) فلان مبلغ پول دارم ديگري مي گفت: ذخيره من در بانك (انگلستان) فلان مقدار است، سوّمي مي گفت: من در بانك (بلژيك) سرمايه ام چنين است و همينطور... در آن ميان، امير (فرهاد ميرزا) ساكت بود و چيزي نمي گفت، به او گفتند: چرا تو ساكتي و از ذخيره خود چيزي نمي گويي؟ فرهاد ميرزا گفت: من هم در دو بانك دو ذخيره پس انداز كرده ام، يكي كتاب (قمقام) در بانك امام حسين (ع)، و دوّم (صحن كاظمين) در بانك حضرت موسي بن جعفر (ع)، آنگاه همه ساكت شدند، امّا امروز از اين گونه اميران سراغ نداريم، و خلاصه: نه از آنها و نه از اين گونه ذخيره كردنها خبري هست، امّا (قمقام) و صحن، يادگار (فرهاد ميرزا)، هنوز باقي است. آيا داستان (قمقام)، و (صحن كاظمين (ع) ) براي ثروتمندان ما،

وسيله عبرت نمي شود، كه براي كار خيري اقدام كنند؟ و مؤسّسات خيري و ديني بسازند و كتابهاي علمي را چاپ و پخش نمايند؟ اگر از اين گونه سرگذشتها، يكي از شهرهاي اسلامي درس بگيرند، و فرض كنيم در آن يك شهر ده هزار تاجر و ثروتمند وجود داشته باشد، و باز فرض كنيم در آن شهر هر ده نفري يك مؤسّسه تشكيل دهند، چقدر اسلام رشد مي كند و چقدر شهرهاي اسلامي پيشرفت مي نمايد؟ شما گمان مي كنيد اگر مسلمانان قسمتي از ثروت خود را صرف مؤسّسات ديني كنند زيان مي كنند؟ هرگز بلكه صد درصد به نفع ترقّي و تعالي آنها است. البتّه فرض ما در حدّاقل بود، ولي چنانچه فرض كنيم ثروتمندان به نسبت ثروت خود مؤسّسه بسازند و خدمات ديني انجام دهند، پيشرفت سريع و قابل ملاحظه اي خواهند نمود و به روزگار درخشاني خواهد رسيد، چون هريك از ثروتمندان ما، در شهرهاي اسلامي، بيش از پنج ميليون ثروت دارند، و اگر فرض كنيم، نصف اين مبلغ، به عنوان (خمس و كمك مالي) پرداخت شود، و مخارج ساختن و تأمين هر مؤسّسه اي بين پنج هزار و ده هزار تومان باشد، شماره مؤسّسه هائي كه با اين پول ساخته مي شود، به سه هزار مي رسد!

آرزوي برباد رفته!

پس از اينكه سرگذشتهاي درخشاني را خوانديد. اين سرگذشت تلخ را هم بخوانيد: زني به بيماري فلج شديد گرفتار بود و آخرين لحظات زندگي خود را مي گذرانيد، من كسي را پيش او فرستادم و سفارش كردم به او بگويند: آيا بهتر نيست براي خود يادگاري بگذارد؟ به اين معني كه مالي وقف كند يا وصيّت نمايد از طرف او بخششي كنند؟

امّا خانم ثروتمند، در جواب قاصد من گفته بود: مردم گمان مي كنند، من به همين زودي مي ميرم! نگاه كن الحمد لله كسالت من فقط بيماري خفيفي است، به ياري خدا به زودي شفا مي يابم مگر نمي بيني هنوز مي توانم انگشت سبّابه و انگشت وسط خود را حركت بدهم؟! قاصد وقتي آمد، گفت: فقط انگشتانش كمي حركت مي كرد. آري، خانم ثروتمند آن هفته را به آخر نرسانيد و در حالي كه هشتاد سال از عمرش مي گذشت زندگي را بدرود گفت! حديث شريف درست مي گويد: (انسان پير و فرتوت مي شود، امّا دو صفت حرص و آرزوي طولاني در او جوان مي گردد!). (يشيب ابن آدم و تشب فيه خصلتان: الحرص و طول الأمل)(1) اميرالمؤمنين (ع) در حالي كه مردي دنبال جنازه اي مي خنديد، فرمود: كأنّ الموت علي غيرنا كتب(2) مثل اينكه مرگ براي غير ما نوشته شده است! در حديث ديگر آمده: (زيركترين افراد كسي است كه پيوسته به ياد ويران كننده لذّتها، يعني مرگ باشد) .

چك سي هزار تومان كاشاني

يكي از تجّار مي گفت: من با گروهي به خانه نيكوكار آبرومند، حاج محمّد حسين كاشاني رحمة الله عليه رفتيم، براي اينكه به ساختمان (حسينيه تهرانيها) در كربلا كمكي كند، وقتي مطلب را با او در ميان گذاشتيم موافقت كرد و گفت: چه قدر كمك مي خواهيد؟ گفتيم: خودتان بهتر مي دانيد، گفت: شما بايد معيّن كنيد آنوقت پس از گفتگوي فراوان همانطور كه رسم معمول ما بود (سي هزار تومان) در نظر گرفتيم ولي جرأت نكرديم اين مبلغ را به او بگوئيم، آنرا روي كاغذي نوشتيم و جلو او گذاشتيم. كاشاني گفت: چقدر معيّن كرديد؟ گفتيم: روي كاغذ نوشته ايم خودتان بخوانيد،

گفت: من بدون عينك قدرت خواندن ندارم، گفتيم: عينك بزن و بخوان، گفت: من براي كار امام حسين (ع) عينك نمي زنم! خلاصه: مبلغ را به او گفتيم: گفت: كمكي كه شما مي خواستيد، فقط سي هزار تومان بود؟ بعد يك (چك) سي هزار توماني نوشت و به ما داد. كاشاني از دنيا رفت خواه اين مبلغ را كمك كرده بود يا نه، هرچيزي هم در زندگي نابود مي شود، خواه اين مبلغ را آنان از او گرفته بودند يا نه، بالأخره حسينيّه ساخته و تمام شد آيا امروز فايده آن را غير از خودش چه كسي مي برد؟

فاصله ما با اروپائيها

امام صادق (ع) سخني دارد كه مضمون آن چنين است: كار خير و نيكو فراوان است امّا سعي كنيد شما هم اهل خير و نيكي باشيد آري بر هركسي لازم است خودش وسيله و پيشقدم كار خير باشد نه اينكه به انتظار بنشيند تا نيكوكاران ديگر به سراغ او بيايند، زيرا پاداش راهنماي به كار خير، مانند پاداش نيكوكار و انجام دهنده كار خير است! مسلمانان امروز هم، احتياج شديد دارند به اينكه ميان آنها دهها هزار، راهنماي خير وجود داشته باشد، تا آنها به زندگي درخشان خود راه پيدا كنند. مثال معروفي است مي گويند: آمريكائيها يك قرن از اروپائيها جلوترند و اروپائيها يك قرن از روسها جلوترند و روسها يك قرن از شهرهاي صنعتي مثل (ژاپن) پيشرفته ترند، و (ژاپن) هم يك قرن از مسلمانان جلوتر مي باشد! البتّه من اين مثال را قبول ندارم، امّا اين را مي دانم كه گروهي از ملّتها، به كره ماه رفتند، ولي برخي از ملّتهاي اسلامي هنوز از ساختن يك

سوزن هم ناتوانند! بنا بر اين، فاصله خيلي زياد است! اگر ثروتمندان ما راه سخاوت را پيش گيرند و قدرتمندان نيز كوشش نمايند و به جامعه خدمت كنند، اميد مي رود كه قسمتي از عقب ماندگيهاي خود را جبران كنيم!

يازده عروسي تاريخي

يكي از ثروتمندان تصميم گرفت، پسرش را داماد كند، پسر را خواست و به او گفت: ازدواج تو چقدر مخارج لازم دارد؟ پسر حسابي كرد و گفت: حدود ده هزارتومان! ثروتمند گفت: بسيار خوب راضي هستي كاري كنيم كه موجب رضايت خدا و رسول خدا هم باشد؟ به اينكه قسمتي از اين مبلغ را ميان ده نفر جوان عزب تقسيم كنيم تا آنها هم ازدواج نمايند و با قسمتي از آن مبلغ هم كسب مناسبي براي آنها فراهم نمائيم؟ و ازدواج تو نيز مثل ازدواج يكي از آنها انجام شود؟ باوجود اينكه براي تو الحمد لله تمام احتياجات مثل خانه و اثاث زندگي فراهم است، و به غير از مهر چيز ديگري احتياج نداري؟ پسر صالح با نظر پدر موافقت نمود و بعد جستجو كردند و يازده جوان عزب تهيدست را يافتند، ثروتمند هزار تومان مخصوص ازدواج پسر خود قرار داد. و براي ازدواج هر جواني نيز هزار تومان خرج نمود، و با مبلغ كمي هم براي آنها كسب مناسبي فراهم كرد! بله، در شب عروسي پسر تاجر در ده خانه ديگر كه آنها را نيز تاجر اجاره كرده بود، براي ده جوان ديگر نيز مجلس عروسي برپا بود، و تاجر و گروهي از دوستانش كه با همكاري جوانان و پدران آنها در تعيين عروسها و فراهم نمودن خانه هاي مناسب و اثاث لازم منزل،

و نيز تهيّه مغازه و محل كسب مناسب شركت كرده بودند، حضور داشتند. اين كار چقدر شايسته و قابل ستايش است؟ شما فكر مي كنيد، آيا اين تاجر و پسرش به خاطر اين مخارج، زيان بردند يا عزّت و آبروي دنيا و پاداش و ثواب آخرت را به دست آوردند؟ آيا شما اكنون اين گونه ثروتمنداني را سراغ داريد؟ كه به چنين كارهاي انساني و شرافتمندانه اقدام كنند؟ اگر اين تاجر، تمام ثروت خود را صرف ازدواج پسر خود مي كرد و در مورد (مهر) و اثاث منزل و سفره پهن كردن ولخرجي و اسراف مي كرد، آيا اموالش باقي مي ماند يا به مرور زمان بدون اينكه پاداش و ثوابي عايدش گردد از بين مي رفت؟! آري، ثروتمندان ما بايد در راه خدمت به اجتماع و پاداش آخرت رغبت كنند، و پيش از اينكه از مال تهيدست شوند از ثروت خود به ديگران نفعي برسانند، و يقيناً بدانند: دنيا به سرعت مي گذرد و براي انسان غير از افسوس و حسرت، چيزي باقي نمي ماند. اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: (دلهاي خود را از دنيا خارج كنيد، پيش از آنكه بدنهاي شما را از آن بيرون ببرند، شما در دنيا در معرض آزمايش بوده و براي غير آن آفريده شده ايد، هرگاه كسي بميرد مردم مي گويند: ارث چه باقي گذاشت؟ ولي فرشتگان مي گويند: براي خود چه پيش فرستاد؟ خدا، پدرتان را بيامرزد، قسمتي از ثروت خود را پيش بفرستيد كه نفع شما در آن است و همه را باقي مگذاريد، كه به زيان شما است!)(3).

1 _ المواعظ العدديّه، صفحه: 36 . 2 _ نهج البلاغه، حكمت: 118. 3 _ نهج البلاغه، خطبه198

فقدّموا بعضا يكن لكم، ولا تحلفوا كلا، فيكون عليكم.

دنياي فاني

آب دهان شيطان، روي جنازه

مردي با زن صالح و شايسته اي كه از نيكان بشمار مي رفت، ازدواج كرد، وقتي مادر آن مرد از دنيا رفت، زن به جنازه مادر شوهر خود با وحشت و تعجّب نگاهي كرد و به سرعت از اطاق خارج شد، بطوري كه بستگان ميّت سخت ناراحت و خشمناك شدند و گمان كردند زن ديوانه شده است! شوهر به خاطر بي ادبي زن، او را سرزنش كرد و گفت: چرا چنين كردي؟ زن جواب داد: من شيطانها را ديدم در حالي كه آب دهان روي جنازه مي انداختند (در صورتي كه زن مرده در زندگي آدم درستي نبود) از اين جهت من وحشت كردم و با ناراحتي از اطاق بيرون دويدم! (اتّفاقاً بعضي از احاديث هم اين معني را تقويت مي كند) زن مي گويد: وقتي خواستند جنازه را از خانه بيرون بياورند، فرشته اي را ديدم يك لنگه كفش پاره، بر چوب جلو تابوت بسته است، از اين جهت خنده ام گرفت، وقتي از سبب اين كار سؤال كردم، گفتند: اين لنگه كفش نتيجه تمام چيزهائي است كه از زندگي خود در راه خدا احسان كرده است! آيا دوست داريم ما هم اينطور باشيم؟ آيا انسان از اينكه هديه اي ببرد و از هديه ديگران كم ارزش تر باشد شرمنده نمي شود؟ آيا اگر براي جاهائي كه معمولا هديه و كادو مي برد، مثل عروسيها، مسافري كه از جاي دور دستي آمده، وليمه كودكي كه تازه به دنيا آمده، يا خانه جديدي كه كسي وارد شده، ما هديه و كادوئي ببريم كه از هديه ديگران كوچكتر و كم قيمت تر باشد خجالت

نمي كشيم؟ آيا از اينكه بي ارزشترين هديه ها را، به پيشگاه خداي سبحان ببريم، شرمنده نمي شويم؟ ... به خانه ديگر: مردي به خانه اميرالمؤمنين (ع) وارد شد و در آنجا اثاث خانه كمتر ديد، سؤال كرد: اي اميرالمؤمنين (ع) اثاث خانه ات كجاست؟ امام فرمود: آن را به خانه ديگري منتقل كرده ام، مرد گمان كرد، واقعاً اميرالمؤمنين (ع) خانه ديگري خريده و اثاث خود را به آنجا منتقل كرده است! امّا وقتي آدرس خانه ديگر امام را سؤال كرد، گفتند: منظور امام از خانه ديگر، سراي آخرت است!

سكه هاي سرخ شده

شخصي را ديدند، انگشت ابهام و سبّابه خود را پيوسته به دهان مي زند، و به آنها فوت مي كند، علّت اين كار را با اصرار زياد سؤال كردند، گفت: من بارها از شخصي پولي را درخواست مي كردم و آن شخص هم از دادن پول پيوسته خودداري مي كرد. من هم مي دانستم او پولهاي خود را به ليره هاي طلا مبدّل مي كند. و از روي ناداني ليره هاي طلا را مي خورد و در شكم خود ذخيره مي كند! چند روزي بيشتر نگذشت آن مرد به درد شكم مبتلا شد و از دنيا رفت و او را به خاك سپردند شب اوّل قبر من فرصت را غنيمت شمردم و به طرف قبرش رفتم قبر را شكافتم و شكم او را پاره كردم تا حقّ خود را بردارم! وقتي براي برداشتن ليره ها دست دراز كردم، انگشت ابهام و سبّابه ام احساس سوزش كرد، زيرا ليره ها آنقدر داغ بود مثل اينكه از كوره آهنگران خارج شده بود، آنوقت اوضاع عالم برزخ براي من روشن شد! از آن روز تا بحال كه انگشتان من با آن ليره ها تماس

گرفته، شب و روز مي سوزد، مثل اينكه در آتش است، و اينكه پيوسته آن را به دهان مي زنم، بدين جهت است كه به وسيله آب دهان، اندكي از درد آن كاسته شود! آري (آنهائي را كه طلا و نقره را ذخيره مي كنند و در راه خدا انفاق نميكنند به عذاب دردناك الهي بشارت بده، روزي كه سكه هاي طلا و نقره را در آتش دوزخ داغ كنند و به وسيله آن پيشاني ها، پهلوها، و پشتهاي آنها را داغ كنند! اين است پاداش آنچه براي خود ذخيره مي كرديد، اينك عذاب ذخيره كردنهاي خود را بچشيد)(1). پيشاني آنها را داغ مي كنند به خاطر اينكه وقتي حقوق خدا را از آنها طلب مي كردند، غضبناك مي شدند، و چهره درهم مي كشيدند! پهلوهاي آنها را داغ مي كنند، زيرا وقتي حقوق را از آنان درخواست مي كردند، گاهي منكر مي شدند، و گاهي هم براي فرار از حقوق خدا، طلب كنندگان را، سرگردان و معطّل مي گذاشتند! پشتها را داغ مي كنند، به جهت اينكه از روي حرص و غرور، به طلب كنندگان حقوق خدا و مردم، پشت مي كردند! آيا چنين افرادي با وجود اين گونه حق كشي ها و غصب حقوق الهي، مستحقّ اين سرنوشت نيستند؟ حضرت سيّدالشّهداء عليه السلام فرمود: چنانچه ثروتها همه براي گذاشتن و رفتن است، پس حرص و طمع انسان هرچه كمتر باشد، شايسته تر است. اذا كانت الاموال، للتّرك جمعها فقلّة حرص المرء في الجمع أنب_ل

حال دنيا را بپرسيدم

يكي از وعّاظ مي گفت: دو نفر در مورد خانه اي باهم دعوا و نزاع داشتند، براي حلّ دعوا خدمت پيغمبر (ص) آمدند، پيغمبر (ص) هرچه براي اصلاح آنها كوشش مي كرد، يكي از آنها روي حرفش

ايستاده بود، و براي اصلاح و آشتي زيربار نمي رفت، در آن حال جبرئيل هم در محضر رسول خدا (ص) بود و با ديدن اين منظره، خنده شديدي كرد، پيغمبر (ص) فرمود: علّت خنده ات چيست؟ جرئيل گفت: خانه اي كه اينها در باره آن كشمكش مي كنند، در روزگار گذشته صاحبهاي زيادي داشته است، امّا همه رفتند و خانه باقي ماند! خنده منهم براي دعواي اينها است كه چند صباح ديگر مي روند و خانه به دست گروه ديگري مي افتد! آري، پس از مدّت كمي خانه ها و ثروتها باقي مي ماند، امّا انسان منتقل مي شود به آنجائي كه از پيش آن را تهيّه ديده است، خواه جاي شايسته اي باشد يا نامناسب! آيا براي كسي كه اسير حرص و طمع مي شود، و حقّ خداي سبحان را نمي دهد، اين موعظه كافي نيست؟ در روايت وارد شده است: روزي پيغمبر (ص) دست (ابوذر) را گرفت و از خانه خارج شد، تا اينكه به خرابه اي رسيدند، در آنجا خاكروبه ها و كثافات و لباس كهنه ها و استخوان هاي زيادي وجود داشت. پيغمبر (ص) فرمود: اين كثافات غذاهاي لذيذ است به اين صورت در آمده، و اين كهنه پاره ها لباسهاي زيبا و گران قيمت است كه اينطور شده، و اين استخوانهاي پوسيده مردم دنيا هستند كه به اين شكل در آمده اند! اين مضمون حديث بود، در شعر هم آمده است: عارفي ، روزي به راهي مي گذشت واله و مدهوش ، چون مي خوارگان ديد گورستان و مبرز(2) روبرو بانگ بر زد، گفت: اي ن_ظّارگان نعمت دنيا، و نعمت خ_واره بين آنيش نعمت، آنيش نعمت خوارگان

1 _ (والّذين يكنزون الذّهب والفضّة ولا ينفقونها في سبيل الله فبشّرهم بعذاب

اليم، يوم يحمي عليها في نار جهنّم، فتكوي بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لأنفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون) سوره توبه، آيه: 34 و 35. 2 _ توالت و مستراح.

نظم و اقتصاد در زندگي

نظم و اقتصاد در زندگي

اكنون اوضاع جهان غالباً تحت رعايت برنامه و نظم در آمده و با وسيله اقتصاد پيشرفت مي كند، و بايد گفت: هر جمعيّت يا ملّت يا هر گروهي، يكي از اين دو وسيله را از دست بدهد به همان نسبت از كاروان ترقّي عقب مي افتد. و بلكه به عميق ترين درّه ها سقوط مي كنند! با كمال تأسف مسلمانان امروز، غير از عدّه اي معدود اين دو حربه پيشرفت را از دست داده اند، و به همين جهت هر روز عقب ماندگي آنها را در قسمتهاي مختلف زندگي كاملا مشاهده مي كنيم، با وجود اينكه جبهه هائي كه در طرف مقابل قرار دارند هر روز در شئون مختلف زندگي پيشرفت مي نمايند! فرض مي كنيم: پيشرفتهاي غربيها را ناديده گرفتيم، امّا چطور مي توانيم پيشرفتهاي صنعتي را كه (ژاپن) در دنيا نموده، با وجود اينكه صد سال پيش يك دولت عقب مانده بود، ناديده بگيريم؟ آيا غير اين است كه اين سرزمين به وسيله برنامه و نظام و اقتصاد ترقّي كرد، و به همين جهت آنقدر پيشرفت نمود كه اكنون دنياي صنعتي مغرب زمين را تهديد مي كند؟ در صورتي كه اسلام، اوّل ديني است كه رعايت اين دو جنبه، يعني نظم زندگي و اقتصاد را اعلام كرد و مسلمانان را به آن موظّف نمود. اميرالمؤمنين (ع) در آخرين لحظات زندگي، به فرزندانش بلكه به تمام مسلمانان، پيام دامنه دار و آموزنده اي مي دهد كه از جمله رعايت نظم

و برنامه زندگي است، اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: اي فرزندان من و اي كساني كه پيام من به گوش شما مي رسد خداي را در نظر بگيريد و در كارهاي خود منظّم باشيد(1) . و در باره? ارزش اقتصاد، هم پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: (ثروتمند براي دين، ياور خوبي است) . چرا ما اين گونه مطالب را فراموش كرده ايم؟ در صورتي كه اقتصاد و نظم در زندگي در واقع از مسائل عميق و جدّي و عملي اسلام است، و جنبه تئوري و فرضي ندارد؟ شما مي بينيد فلان ثروتمند، براي ساختن خانه اش دهها هزار تومان خرج كرده، هزارها تومان اثاث منزل خريده، هر سال براي يك سفره، بيشتر از هزار تومان خرج مي كند براي ازدواج پسرش دهها هزار تومان مي دهد امّا وقتي به او مي گويند: براي فلان مؤسّسه خيريّه كمك كن، يا صد تومان مي دهد يا دويست تومان! آري، اين نوع فكر و انديشه، به جهت اين است كه نفهميده اند اقتصاد از نظر دين و اجتماع چقدر ارزش دارد اضافه بر اين، زندگي ما منظّم نيست و در كارهاي ديني هم قاعده و برنامه اي نداريم، و همين بي نظمي ها سبب شده نيروهاي ما به هدر رود و شخصيّت ديني و اجتماعي ما خورد شود، و سرانجام سقوط كنيم! براستي، اگر بخواهيم شخصيّت و عظمت از دست رفته خود را به دست آوريم و پيشرفت نمائيم بر ما واجب است اقتصاد و نظم را در شئون مختلف زندگي وارد سازيم.

صد ميليون تومان، سرمايه

ما مسلمانان وظيفه داريم، اسلام را هم از جهت معنوي و هم از جهت مادّي تقويت كنيم، از جهت معنوي كه روشن است

امّا از جهت مادّي: براي اينكه در ميدانهاي زندگي پيشرفت كنيم و عزّت و عظمت از دست رفته خود را به دست آورديم، بايد احكام اسلام را به زندگي خود برگردانيم، براي اين منظور، بايد با كمال جدّيت نقشه هائي طرح كنيم و بطور مسلّم يكي از وسائل پراهميّت پيشرفت هر ملّتي، مال و ثروت است. امّا، مال و پولي را كه براي تبليغات و خدمات اسلامي بدان نيازمنديم چگونه بايد به دست آورد؟ براي اين منظور، بايد هيئتي مركّب از ده نفر تاجر معتبر و گروهي از اهل علم مورد اعتماد تشكيل داد، اسمهاي تجّار و ثروتمندان را در دفتري يادداشت نمود، آن وقت صندوقهاي خيريّه را زير نظر افراد مورد اطمينان براي جمع آوري مال و مصرف آن در كارهاي اسلامي قرارداد، بعد تجّار ياد شده را براي جمع آوري مال و مشاهده محصول كار در مركز هيئت جمع آوري نمود، آنوقت مشاهده مي كنيم چه نتائج خوبي به دست آمده است. فرض مي كنيم، در يك كشور اسلامي هيئت تجّار آن در مدّت پنج سال با پنج هزار تاجر براي پول گرفتن ملاقات كنند، و هر تاجري هم در اين مدّت بيست هزار تومان كمك كند، نتيجه درآمد به صد ميليون تومان مي رسد، آنوقت اگر اين مبلغ را سرمايه معامله و مضاربه خريد و فروش زمين و شركتهاي مختلف قرار دهيم و حدّاقل سود آن، پنج يك باشد، منافع سنگيني به دست مي آيد، و چنانچه هر سال مبلغ بيست ميليون تومان صرف قسمتهاي مختلف مؤسّسات خيريّه كنيم، نتائج رضايت بخشي بدست خواهد آمد اين كار اگرچه در قدم اوّل مشكل به نظر مي رسد، امّا چنانچه انسان تصميم بگيرد

كار خيلي آسان مي شود.

سه هزار مؤسسه، و دو هزار مبلّغ

باري، اگر فرض كنيم، اين برنامه در دوازده مركز از كشورهاي اسلامي پياده شود، درآمد هرماه بيست ميليون تومان مي شود، و اگر نصف اين مبلغ را براي مؤسّسات خيريّه و نصف ديگر را براي تبليغ اسلام و مبلّغين صرف نمائيم و فرض كنيم هر مؤسّسه اي دويست هزار تومان احتياج داشته باشد، و هر مبلغي هم در ماه چهار هزار تومان حقوق ببرد، نتيجه پنج سال سه هزار مؤسّسه مي شود، و مبلّغيني كه ممكن است به نوبت به آنها حقوق داد تعداد آنها به دو هزار و پانصد نفر مي رسد! آيا مي دانيد اگر اين گروه مبلّغ در اين مؤسّسات ديني كه در سراسر كشورهاي بزرگ اسلامي گسترش يافته است، مشغول تبليغ شوند، اعجاز مي كنند و دنيا را تكان مي دهند؟!

راه تأمين سرمايه

كمكهاي مالي را براي پيشبرد هدفهاي اسلامي، با برنامه هاي زير مي توان تأمين كرد: 1 _ صندوقهاي خيريّه به افراد تحويل داده شود، تا در خانه هاي خود قرار دهند و هر ماه در هر صندوق بيست تومان، يا هر روز هفت ريال بريزند در اين صورت اگر ممكن باشد. هزار صندوق تشكيل بدهيم ذخيره هرماه بيست هزار تومان مي شود. 2 _ در اجتماعات مذهبي مثل: انجمنها، عزاداريها، جشنها و خلاصه: اينگونه مجالس پولهائي جمع كنيم. 3 _ تلفنهاي عمومي در مغازه ها قرار دهيم تا هركس تلفن داخلي مي كند از او چند ريال گرفته شود. 4 _ در محلهاي عمومي مانند: مسافرخانه ها، بيمارستانها، كتابخانه ها و مكانهاي ديگر صندوقهائي قرار دهيم تا افراد به دلخواه خود، كم يا زياد مبلغي در آن

بريزند، همينطور در مساجد، حسينيّه ها و مغازه ها نيز مي توان صندوقهائي قرار داد، تا هركس چيزي مي خرد مبلغي هم در صندوق بريزد. 5 _ مالياتهاي مستحبّي براي اجناس قرار دهيم مثل اينكه هركس يك صندوق شكستني را مي خرد، يا مي فروشد. بر خود لازم بداند پنج ريال براي خدمات اسلامي بپردازد. 6 _ هيئتي از جوانان تشكيل دهيم كه آنها به لباس هركسي، يك گل يا يك آرم قرار دهند و صندوقهاي ذخيره را تحويل آنها داده يا در محلهاي عمومي نصب كنند، تا پول در آنها بريزند. 7 _ گروهي قاصد و مبلّغ با ثروتمنداني كه اولاد ندارند تماس بگيرند، تا آنها براي بعد از مرگ قسمتي از ثروت خود را در راه خدمات اسلامي وقف يا واگذار نمايند. 8 _ افراد گرفتار مثل: بيماران، زندانيان و اين گونه افرادي را كه دنبال چاره و راه نجات مي گردند، به نذرهاي مناسب تشويق كنند، تا چنانچه حاجت آنها حاصل شد، نذر خود را به صندوق بپردازند. 9 _ از كساني كه در حال رفتن به مسافرت يا برگشتن هستند، يا مي خواهند عروسي كنند، و خلاصه: در اين گونه موقعيّتها كمكهائي بگيرند، زيرا در چنين وقتها افراد مضطرب و پريشانند و به همين جهت بهتر كمك و انفاق انجام مي دهند! 10 _ تجّار، صنعتگران، و كسبه، و حتّي كاسبهاي جزئي مثل: ماهي گيران، و دست فروشها را تشويق كنند كه مؤسّسات خيريّه را با منافع كسب خود، شريك سازند. البتّه، راههاي ديگري نيز وجود دارد، كه مي توان، به وسيله آن، بودجه ها را تأمين كرد.

صدها مسجد در تركيه

مردي از اهل (تركيه) براي من نقل كرد: پس

از سقوط آتاترك(2) گروهي براي ساختن مسجدها انجمني تشكيل دادند، پولهائي جمع كردند و يك مسجد ساختند، بعد از ساختن مسجد در آنجا صندوق خيريّه اي قرار دادند و نمازگزاران را تشويق كردند تا هركدام اگرچه مقدار كمي هم مي توانند در آن صندوق بريزند، آنوقت از در آمد اين صندوق و كمكهاي ديگر ساختمان مسجد دوّم را شروع كردند، پس از پايان آن مسجد نيز صندوقي در آن قرار دادند و پس از گذشت زماني از درآمد آن صندوق هم مسجد سوّم را بنا كردند، و به همين ترتيب ساختن مسجدها آغاز شد و ادامه پيدا كرد تا اينكه به اعتراف همان شخص، با همين برنامه در (تركيه) صدها مسجد ساختند.

وقف ثروت براي كليسا

يكي از تجّار فرش ايتاليا براي من تعريف كرد و گفت: يك روز شخصي از ثروتمندان، مرا از شهر خودم به شهر ديگري دعوت كرد كه اندازه اطاقهاي منزلش را به دست آوردم، و فرشهائي كه به اندازه آنها باشد برايش تهيّه كنم وقتي به خانه اش رفتم وضع زندگيش از جهت بزرگي منزل و اثاثهاي مرتّب و مدرن مرا به تعجّب واداشت و فهميدم در خانه مردي قرار گرفته ام كه ميليونها ثروت دارد. براي اينكه تمام اطاقها و هال و سالنهاي او را درست اندازه بگيرم چند روز آنجا ماندم يك روز ديدم يكي از دانشمندان مسيحي، به آن خانه وارد شد و به داخل اطاق رفت از صاحب منزل پرسيدم: اين مرد از بستگانت مي باشد؟ گفت: نه، و بعد خنده اي كرد و اضافه نمود: اين مرد وارث من است! علّت اينكه او وارثش شده بود را پرسيدم؟ جواب

داد: چند ماه پيش از طرف كليسا قاصدي براي من آمد و از من درخواست كرد چون از خودم اولاد ندارم تمام ثروت و دارائي خود را، وقف كليسا كنم، در ابتدا من زير بار نرفتم و او را از خود دور كردم، امّا چند روزي گذشت و اين دفعه دو قاصد آمدند آنها هم مثل قاصد اوّل مرا راهنمايي كردند كه تمام ثروت خود را، وقف كليسا نمايم، امّا باز هم آنها از خانه من محروم بيرون رفتند، چند روزي بيشتر نگذشت و براي دفعه سوّم، سه مبلّغ آمدند و خلاصه هركدام با دليل و برهان و اميد به ثوابهاي آخرت مرا قانع كردند و حتّي گفتند: دنياي مسيحيّت امروز در برابر كمونيسم وكفّار قرار گرفته و با مشكلات بزرگي دست به گريبان است و به پول و ثروت احتياج شديد دارد! با شنيدن اين مطالب، تمام ثروت و زندگي خود را وقف كليسا كردم به شرط اينكه پس از زندگي من اگر همسرم زنده بود، بعد تمام دارائي و موجودي خود را وقف كردم، قاصدها هم رفتند و آن روز تا به حال اين مرد را فرستاده اند كه مونس من باشد خرج او را بكشم و او هم منتظر مرگ من است تا هرچه دارم تصرّف كند و من هم اكنون به خاطر اين عمل خود را سعادتمند مي دانم! اين سرگذشت به شرح و تفصيل احتياج ندارد آيا مسلمانان باز هم بيدار نمي شوند؟!

1 _ أوصيكما و جمع ولدي و أهلي و من بلغه كتابي، بتقوي الله و نظم أمركم. (نهج البلاغه، نامه: 47) . 2 _ (آتاترك)، در سالونيك تركيه در سال1881

ميلادي به دنيا آمد 15 سال رياست جمهوري تركيه را عهده دار بود، و در سال 1938 در سنّ75 سالگي، زندگي را بدورد گفت.

خاتمه

خاتمه كتاب

در اين كتاب هم مثل ساير كتابهائي كه براي استفاده عموم نوشته ام، راه ساده نويسي را پيمودم و كتاب را مانند گفتار، كه بايد روان و زودفهم باشد به رشته تحرير در آوردم، تا در اعماق قلبها نفوذ كند از خدا هم مي خواهم آن را مورد بهره و استفاده خواننده قرار دهد. قصد نداشتم مطالب را خيلي زيبا و ادبي بنويسم و از اضافات خودداري كنم، بنا بر اين اگر براي كسي مطالب ساده بود، بداند: هدفم از نوشته ها اين نبود كه با مطالب فشرده، ذهن خواننده را پريشان كنم، بلكه قصد هدايت و ارشاد دارم، از خداي مهربان خواهانم، به اين وسيله گروه زيادي هدايت شوند و بدانند بايد به جاي عقبگرد و انحطاط پيشرفت كنند، و در سطح عظمت و بزرگواري قرار گيرند، شاعر مي گويد: من آنچه شرط بلاغ است، با تو مي گويم تو خواه از سخنم پند گير، و خواه ملال آري، آنچه مرا به روش ساده نويسي وادار كرد، علاقه و استقبال كم نظيري بود كه خوانندگان محترم نسبت به كتابهائي كه براي عموم نوشته بودم، ابراز داشتند. اضافه بر اينكه در روانشناسي ثابت شده است: (جامعه نسبت به لغت و كلمات مصطلح خود، حساسيّت به خصوص دارد) و من از اين روش در گفتار و قلم، نتيجه هاي خوبي گرفته، و ميوه هاي شيريني چيده ام. از خداي سبحان خواهانم، اين كتاب را نيز مانند ساير كتابهايم وسيله خير و بهره برداري جامعه قرار دهد، همانطور كه از خوانندگان

عزيز تقاضا دارم در باره وظيفه خود و اوضاع حاضر و آينده اسلام عميق فكر كنند آنوقت ببينند، آيا سزاوار است در مورد خدمات اسلامي امساك كنند، يا نسبت به خدا و دين، حقوق خود را ادا نمايند؟ جمله معروفي است: (خدا رحمت كند كسي را كه، دست باز بوده و دهانش را ببندد) . باري، در اين كتاب، ما به گوشه اي از مطالب و مباحثي كه در زمينه انفاق، خيلي لازم بود، اشاره اي كرديم، وگرنه، مسئله انفاق، از نظر اسلامي، و اجتماعي، بحث دامنه داري است. اين آخرين مطلب ما بود، در پايان كتاب، خدا توفيق دهنده براي دريافت پاداش و ياور انسان است. سبحان ربّك، ربّ العزّة عمّا يصفون و سلام علي المرسلين والحمد لله ربّ العالمين(1) والصّلاة و السلام علي محمّد و آله الطّاهرين

1 _ منزّه و پاك است پروردگار، كه خدائي مقتدر و بيهمتا است و از توصيف جاهلانه خلق، مبرّا است، و سلام و تحيّت الهي بر رسولان، و ستايش مخصوص خدا است كه آفريننده جهانيان است، (صافات: 182 _ 180) .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109