ترجمه غیبت نعمانی

مشخصات كتاب

سرشناسه : نعمانی، محمد بن ابراهیم، - 360؟ق.

عنوان قراردادی : الغیبه. فارسی - عربی

عنوان و نام پديدآور : ترجمه غیبت نعمانی/ تالیف ابن ابی زینب محمدبن ابراهیم بن جعفرالکاتب النعمانی ؛ مترجم محمدجواد غفاری.

مشخصات نشر : تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1387.

مشخصات ظاهری : 395 ص.

شابک : 50000 ریال 978-964-440-387-3 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

يادداشت : کتاب حاضر به "ملاء العیبه فی طول الغیبه" نیز نامیده می شود.

يادداشت : چاپ قبلی: نشرصدوق: 1376.

يادداشت : این کتاب در سال های 1390-1398 تجدید چاپ شده است.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : ملاء العیبه فی طول الغیبه.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

شناسه افزوده : غفاری، محمدجواد، مترجم

رده بندی کنگره : BP224/4/الف2غ9041 1385

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م85-47455

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

ص: 16

ص: 17

ص: 18

ص: 19

روايات درباره نگهداري سر آل محمد از نااهلش و اينكه نبايد اشاعه يابد و به گوش ديگران برسد

1- خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده الكوفي (1) او

ص: 20


1- 1. ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد بن عبدالرحمن معروف به اين عقده است نجاشي گويد: اين شخص مردي است بزرگ و از حديث دانان و مشهور بداشتن نيروي حافظه است و درباره ي حافظه ي او و عظمت حافظه اش حكايات مختلفي نقل شده است او كوفي و زيدي و جارودي بود تا به همين عقيده از دنيا رفت و اصحاب ما كه از او ياد كرده اند به خاطر آن است كه با آنان آميزش داشت و در كارهاي آنان دخالت مي كرد و منزلتي بزرگ داشت و مورد اطمينان بود و امين بود. خطيب در تاريخش كه به تاريخ بغداد معروف است در ج 5 ص 14 گويد: احمد شخصي پرحفظ و بسيار دانا بود همه ي ترجمه ها و ابواب حديث و مشايخ حديث را گردآورد و روايت فراواني كرد و حديثش همه جا را گرفت و حافظان حديث و بزرگان از او روايت كرده اند تاآنكه گويد: و عقده پدر ابي العباس بدان جهت به اين لقب ملقب شد كه تصريف و نحو را نيكو مي دانست و در كوفه به كار ورق نويسي مي پرداخت و آموزگار قرآن و ادبيات بود. سپس بدو واسطه از ابي علي نقار نقل كرده است كه او گفته است ديناري چند از عقده بر در خانه ي ابي ذر خزارز افتاد غربال زن آورد تا دينارها را بجويد،عقده گويد دينارها جستم و سپس به انديشه فرو رفتم و به خود گفتم مگر در دنيا به جز دينارهاي تو دينار ديگري نيست؟ پس به غربال زن گفتم مسئوليت اين دنيارها به عهده ي خود تو است و به راه افتادم و او را رها كردم، عقده فرزند ابن هشام را آموزش مي داد همينكه كودك به شعور رسيد و دانش آموخت ابن هشام مبلغ قابل توجهي به نزد او فرستاد او نپذيرفت و پس فرستاد ابن هشام به اين گمان كه مبلغ را كم انگاشته و پس فرستاده است دو چندانش كرد عقده گفت: من نه از آن رو كه كم بود پس فرستادم بلكه به خاطر آن بود كه كودك از من خواست تا قرآنش بياموزم و در نتيجه، آموزش نحو و قرآن به هم درآميخت و من حلال نمي دانم كه از او چيزي ستانم گرچه همه ي دنيا را به من بدهد. و عقده زيدي مسلك بود و پرهيزگار و عبادت پيشه و به خاطر آن عقده اش ناميدند چون علم تصريف را نيكو به خاطر داشت و او به كار كتاب سازي مي پرداخت و خطي زيبا داشت و فرزندش ابوالعباس از هر كه در زمان ما بود بهتر حفظ حديث مي نمود. سپس مقداري از آنچه دلالت بر فراواني حديث او و حفظ او و كتابخانه دارد گفته است تا آنجا كه مي گويد: صوري گفته است كه ابوسعيد ماليني به من گفت: ابو العباس مي خواست از جائي كه بود به جاي ديگر منتقل شود براي حمل كتابهايش افراد اجير كرد و با باربرها شرط كرد كه به هر يك براي هر يك كوله بار يك دانق بدهد اجرت باربري كتابهايش يكصد درهم شد و كتابهايش ششصد كوله بار شد، و بالجمله ابن عقده به سال 249 متولد شده و به سال 332 در گذشته است به تاريخ خطيب ج 5 ص 22 و 23 مراجعه شود.

گفت: حديث كرد براي ما قاسم بن محمد بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام ناشري او گفت: حديث كرد مارا عبد الله بن جبله از سلام بن ابي

ص: 21

عمره از معروف بن خربوذ از ابي الطفيل عامر بن وائله (1) او گفت: امير المومنين عليه السلام فرمود: مگر دوست داريد كه مردم، خدا و رسول را دروغگو پندارند؟ با مردم از آنچه شناسائي دارند سخن بگوئيد و از آنچه انكار ميكنند خودداري كنيد.2- و حديث كرد مرا ابو القاسم حسين بن محمد باوري (2) او گفت حديث كرد ما را يوسف بن يعقوب مقري [سقطي] در واسط (3) او گفت حديث كرد مرا خلف بزاز از يزيد بن هارون (4) از حميد طويل كه گفت: شنيدم كانس بن مالك گفت:

ص: 22


1- 2. عامر بن واثله ابوالطفيل كتاني ليثي صحابي است، ابن عدي گويد: او را با روسل خدا صحبتي بوده است و از آن حضرت نزديك به بيست حديث روايت نموده است و در رواياتش اشكالي به نظر نمي رسد، و صالح بن احمد از پدرش نقل مي كند كه ابوالطفيل مكي مورد اطمينان است.
2- 3. در بعضي از نسخه ها (بارزي) است و در بعضي (بازي) و در نسخه اي هم (باردي) است.
3- 4. يوسف بن يعقوب مقري واسطي را خطيب در تاريخ اش ج 14 ص 319 عنوان كرده است و از ابن قانع نقل مي كند كه او به سال 314 در واسط درگذشت.
4- 5. يزيد بن هارون كنيه اش ابا خالد سلمي واسطي است و يكي از سرشناسان حافظان حديث است كه شهرتي بسزا دارد از دانشمندان سني مذهب علم رجال جمعي او را توثيق كرده اند مانند ابن معين و ابي حاتم و ابي زرعة و امثال آنان او از حميد بن ابي حميد طويل روايت مي كند كه حميد را عجلي و ابن خراش و ابن معين و ابوحاتم توثيق كرده اند و خلف بن هشام بزار از يزيد روايت مي كند و دار قطني درباره ي خلف گفته است كه مردي بود عابد و فاضل و نسائي نيز او را توثيق كرده است چنانچه در تهذيب ابن حجر آمده است.

شنيدم رسول خدا مي فرمود: با مردم درباره آنچه قدرت شناخت آن را ندارند سخن نگوئيد مگر دوست داريد كه مردم، خدا و رسول خدا درغگو پندارند؟.3- و حديث كرد ما را احد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي ابو الحسن او گفت حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از عبد الاعلي ابن اعين او گفت: امام صادق (ع) مرا فرمود اي عبد الاعلي كشيدن بار ولايت ما نه آنست كه كسي آن را بشناسد و بپذيرد بلكه كشيدن آن آنست كه آنرا نگهداري كند و از نا اهلش پوشيده كند، به شيعيان ما سلام ما و رحمت خدا را برسان و بانان بگو كه امام صادق بشما پيام داد كه: خدا رحمت كند بنده اي را كه به مردم آنچه را كه مي تواند درك كنند اظهار كند و از آنچه انكار ميكنند خودداري كند و ازاين رهگذر دوستي مردم را نسبت بخودش و نسبت بما جلب نمايد. سپس امام (ع) فرمود كسي كه بما اعلان جنگ مي دهد زحمتش بر ما بيش ازآن كس نيست كه سخني را كه ما دوست نداريم بر زبان مي راند.4- و حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را ابو عبد الله جعفر بن عبد الله از كتابش (1) در ماه رجب سال 208 او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن فضال او گفت حديث كرد مرا صفوان بن يحيي از اسحاق ابن عمار صيرفي از عبد الاعلي بن اعين): از امام صادق عليه السلام كه فرمود: فقط شناختن و دوست داشتن در اين كار

ص: 23


1- 6. در اين روايت سقطي هست زيرا احمد بن محمد بن سعيد بسال 249 متولد شده است و اصل چنانچه گذشت و نيز خواهد آمد سال 268 است و جعفر بن عبدالله بن جعفر محمدي در روايت مورد وثوق است و در نسخه ها به (محمد بن عبدالله) تصحيف شده است.

- كافي نيست تا آنگاه كه آنرا از نا اهلش پوشيده بداري و شما را همين قدر بسنده است كه آنچه را كه ما گفته ايم بگوئيد و از آنچه مالب بسته ايم لب به بنديد كه اگر شما گفته هاي ما را بگوئيد و در نا گفته هاي ما تسليم ما شويد ايماني همانند ايمان ما خواهيد داشت و خداي تعالي مي فرمايد: فان آمنو بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا اگر آنان همانند شما ايمان داشته باشند بطور مسلم راه حقيقي را يافته اند). علي بن الحسين عليهما السلام مي فرمود: به مردم آنچه را كه مي شناسند بگوئيد و بيش از توانشان بار بردوش آنان مگذاريد كه بوسيله ما آنان را فريب داده باشيد.5- و خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس موصلي او گفت: حديث كرد ما را محمدبن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن حسين بن ابي اخطاب (1) او گفت: حديث كرد ما را محمد بن غياث از عبد الاعلي بن اعين او گفت:امام صادق فرمود: بزير بار امر ما رفتن نه تنها همين است كه تصديق آن شود و پذيرفته گردد، بلكه يك قسم آن عبارت است از پوشيده داشتن و نگهداري آن از نا اهل، به آنان- يعني بشيعه- سلام مرا و رحمت خدا را برسان و بانان بگو امام صادق بشما مي گويد خداوند رحمت كند بنده اي را كه محبت و علاقه مردم را بازگو كند و آنچه را كه انكارش كنند مستور بدارد. سپس بمن فرمود: به خدا

ص: 24


1- 7. در بعضي از نسخه ها چنين است: (و خبر داد ما را عبدالواحد بن عبدالله بن يونس موصلي او گفت: حديث كرد از براي ما محمد بن غياث - تا آخر) و در اين سند سقط هست و عبدالواحد موصلي برادر عبدالعزيز است و كنيه اش ابوالقاسم است و تلعكبري از او به سال 326 حديث شنيده است و گفته است كه او ثقه است (صه).

قسم آنكه با ما آشكارا مي جنگد زحمتش بر ما سخت تر از كسي نيست كه آنچه را كه ما خوش نداريم در باره ما سخن گويد و حديث را تا آخر نقل كرده است.6- و خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: خبر داد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري (1) از محمد بن عباس حسني از حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني از محمد خزاز (2) او گفت: امام صادق عليه السلام فرمود: كسيكه سخن ما را بزيان ما پخش كند مانند كسي است كه حق ما را برخ ما انكار كند.7- و بهمين سند از حسن بن علي بن ابي حمزه از حسن بن سري (3) كه گفت: امام صادق (ع) فرمود: من سخني با كسي ميگويم و چون او نزد من بيرون ميرود سخن مرا آنچنانكه از من شنيده است بازگو ميكند و نتيجه گفتارش آن باشد كه او را لعنت كنند و از روي دوري جويند. و مقصود آنحضرت آنست كه حديث را با كسي در ميان مي گذارد كه معنايش را نتواند كشيد و شايستگي شنيدن آنرا ندارد، و از اين حديث استفاده مي شود كه خواسته آنحضرت آنست كه مطالب پوشيدني ميبايد پوشيده بماند و ظاهر نشود.8- و به همين سند از حسن بن علي بن ابي حمزه از قاسم صيرفي (4) از ابن مسكان گفت: شنيدم

ص: 25


1- 8. او ابوالحسن احمد بن محمد بن علي بن عمر بن رباح قلاء سواق زهري است و در نقل حديث مورد وثوق است چنانچه در خلاصه گويد: او از محمد بن عباس بن عيسي روايت مي كند كه خود ثقه و كنيه اش ابوعبدالله است و محمد بن عباس از پدرش و حسن بن علي بطائني روايت مي كند (جش) و در نسخه اي (جبلي) نوشته شده است به جاي (حسني).
2- 9. او محمد خزاز كوفي است كه برقي او را در رجالش از اصحاب ابي عبدالله امام صادق عليه السلام شمرده است. [
3- 10. او حسن بن سري كاتب كرخي است خود ثقه است و كتابي دارد (جش).
4- 11. ظاهرا او قاسم بن عبدالرحمن صيرفي است كه شريك مفضل بن عمر بوده است.

امام صادق عليه السلام مي فرمود: گروهي مرا امام و پيشواي خود مي انگارند بخدا قسم كه من پيشواي آنان نيستم خدا لعنتشان كند هر چه كه من پرده پوشي ميكنم آنان پرده اش مي درند من چنين و چنان مي گويم آنان مي گويند: مقصودش چنين و چنان بوده است من پيشواي تنها كسي هستم كه مرا فرمانبردار باشد.9- و بهمين سند از حسن، از كرام خثعمي كه گفت: امام صادق عليه السلام فرمود: هان بخدا اگر دهنهاي شما لجام داشت من بهر يك از شما آنچه را كه بسود او بود مي گفتم بخدا قسم اگر مرداني پرهيزكار مي يافتم سخناني ميگفتم، و از خدا ياري مي جويم: مقصود آنحضرت از پرهيزكاران، كساني هستند كه تقيه نموده و از بازگو كردن پرهيز كنند.10- و به همين سند از حسن از پدرش، ازابي بصير (1) كه گويد): امام باقر را شنيدم كه مي فرمود: رازي را خداوند بجبرئيل گفت و جبرئيل آن راز را بمحمد گفت و محمد بعلي سپرد و علي آنرا بكسي كه خدا خواست يكي پس از ديگري، و شما از آن راز در كوچه ها سخن ميگوئيد.11- و حديث كرد ما را محمد بن همام بن سهيل او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن علاء مذاري (2) او گفت: حديث كرد ما را ادريس بن زياد كوفي (3) او گفت

ص: 26


1- 12. مقصود: يحيي بن قاسم - يا ابي القاسم - اسدي است كه نابينا بود و كنيه اش ابو بصير بود او ثقه بود و آبرومند و به سال 150 درگذشت (جش).
2- 13. محمد بن همام بن سهيل بن بيزان ابوعلي كاتب اسكافي يكي از استادان شيعه ي اماميه است و بسيار حديث نقل كرده است بزرگواري است مورد اعتماد و داراي مقامي ارجمند، شيخ و علامه در كتاب رجالشان او را عنوان كرده اند. و خطيب در تاريخ بغداد گويد: ابوعلي محمد بن همام بن سهيل در ماه جمادي الاخرة به سال 332 درگذشت و در (سوق العطش) مسكن داشت و در قبرستان قريش به خاك سپرده شد. پايان، و مذار نام آبادي است در پائين زمين بصره و عبدالله علاء مذاري ثقه بود و از سرشناسان اصحاب ما است چنانچه در فهرست نجاشي است.
3- 14. شايد (ادريس بن زياد كفر ثوثي) درست تر باشد او ثقه بود و اصحاب امام صادق عليه السلام را درك كرده و از آنان روايت نموده است چنانچه در (صه) است.

(نگهداري سر آل محمد ص از نا اهل) (مفضل (دست مرا گرفت) و گفت همانطور كه من دست تو را گرفتم امام صادق دست مرا گرفت و مرا فرمود: اي مفضل اين كار تنها بگفتار نيست نه بخدا قسم تا آنگاه كه كسي آنرا نگهداري كند آنچنان كه خدا آنرا نگهداري فرموده و آن را شريف شمارد آنچنان خدايش شريف دانسته و حقش را بجا آورد آن چنانكه خداوند دستور فرموده است]. (1) .12- و خبرداد ما را عبد الواحد باسندش از حسن از حفص بن نسيب فرعان (2) كه گويد: در آن روزها كه غلام حضرت صادق معلي بن خنيس كشته شده بود بخدمتش رسيدم مرا فرمود اي حفص من بمعلي چيزهايي گفتم ولي او آنها را پخش كرد و بشمشير گرفتار آمد من باو گفته بودم كه ما را سخني است كه هر كس آنرا برما نگهداري كند خداوندش نگهداري مي كند و دين و دنياي او را نيز نگهداري فرمايد و كسيكه آن سخن را برما پخش كند خداوند دين و دنيايش را از او مي ستاند. اي معلي كسيكه سخن مشكل ما را پنهان نگهدارد خداوند آن را نوري در برابر

ص: 27


1- 15. اين حديث در بعضي از نسخه ها نيست و از اين رو آن را در ميان دو قوس نقل كرديم.
2- 16. در رجال كشي از حفص ابيض تمار نقل كرده است كه گفت: به محضر امام صادق عليه السلام در آن روزها كه معلي بن خنيس را طلب مي كردند - (و حديث را با اضافه نقل كرده است) و پيدا است كه هر دو خبر، يكي است و در كتابهاي رجال حفص بن ابيض تمار - يا نيار - عنوان شده است و در بعضي از نسخه هاي خطي (حفص تمار) است و ظاهرا همان (حفص بن نسيب بن عماره) است كه شيخ در رجالش او را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده است.

رواياتي كه در تفسير آيه شريف واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا رسيده است

1- حديث كرد ما را محمد بن عبد الله بن معمر طبراني در طبريه سال 333 و اين مرد از هواداران يزيد بن معاويه و ناصبي و دشمن اهل بيت بود او گفت: حديث كرد مرا پدرم و گفت: حديث كرد مرا علي بن هاشم و حسين بن سكن آن هردو گفتند كه حديث كرد ما را عبد الرزاق بن همام (1) او گفت خبرداد مرا پدرم از مينا غلام عبد

ص: 28


1- 17. در رجال كشي است كه (خداوند نوري در برابر ديدگان او قرار مي دهد و با نيروئي در ميان مردم مجهزش مي سازد).

الرحمن بن عوف از جابر بن عبد الله انصاري،او گفت: هيئتي از يمن بخدمت رسول خدا امدند رسول خدا فرمود يمني ها شتابان آمدند و چون بخدمت آنحضرت رسيدند فرمود: گروهي هستند كه دلهايشان نرم و ايمانشان محكم، و منصور از ميان آنان برخيزد با هفتاد هزار سپاه و جانشين مرا و جانشين وصي مرا ياري مي كند بند شمشيرهايشان از چرم مي باشد. عرض كردند يا رسول الله وصي شما كيست؟ فرمود همان كسي كه خداوند بشما دستور داده است كه دست از او بر مداريد و فرموده است (عز و جل) و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا (1) همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد) عرض كردند يا رسول الله براي ما بيان بفرماييد كه اين ريسمان چيست؟ فرمود همانست كه خدا فرموده الا بحبل من الله و من الناس (2) مگر بريسماني از خدا و ريسماني از مردم) ريسماني كه از طرف خداست كتاب اوست و ريسماني كه از مردم است وصي من است عرض كردند يا رسول الله وصي شما كيست؟ فرمود همان كسيكه خدا در باره او اين آيه فرستاده است: ان تقول نفس يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله (3) تا كسي

ص: 29


1- 18. در بعضي از نسخه ها است كه (يوالي، يعني: يزيد بن معاويه را دوست مي داشت، و من الثقات: و از افراد مورد وثوق بود) ولي مسلما غلط است.
2- 19. علي بن هاشم بن بريد بريدي خزاز را ابن معين توثيق نموده و احمد بن حنبل و نسائي گفته اند: بد نيست و ابن حبان او را جزو موثقين آورده است و گفته است كه در تشيع غلو داشت و ابو حاتم گفته است كه: اظهار تشيع مي كرد، چنانچه عسقلاني در تهذيب اش نقل كرده است. و اما حسين بن سكن قرشي اهل بصره بود و در بغداد ساكن شد خطيب در تاريخش ج 8 ص 50 عنوانش كرده و گفته است كه به سال 258 درگذشت.
3- 20. عبدالرزاق بن همام بن نافع حميري از افراد مشهور است ابن حجر در تهذيبش ج 6 ص 311 عنوانش كرده و درباره اش سخن به درازا گفته است و از صوري نقل كرده كه صوري از علي بن هشام و او از عبدالرزاق نقل مي كند كه گفت: از سه نفر حديث نوشته ام و ديگر اهميتي نمي دهم كه از ديگران ننويسم، از ابن شاذكوني كه پرحافظه ترين مردم بود نوشته ام و از ابن معين كه از همه داناتر به علم رجال بود نوشته ام و از احمد بن حنبل كه از جمله كساني بود كه نيكو ثبت و ضبط مي كرد نوشته ام و بالجمله عبدالرزاق از پدرش همام روايت كرده است و او از جمله كساني است كه از مينا بن ابي مينا زهري خزاز روايت كرده اند و او را ابن حبان از افراد مورد اعتماد شمرده است و ابن عدي گفته است از حديث هايش روشن است كه در تشيع غلو داشت.

بگويد: اي حسرت بر آنچه در جنب خدا كوتاهي نمودم). عرض كردند يا رسول الله مقصود از جنب خدا چيست؟ فرمود همانست كه خداوند در باره اش مي فرمايد: و يوم يعض الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا (1) روزيكه ستمگر دستهاي خويش را بدندان ميگزد و ميگويد اي كاش راهي با رسول خدا بدست گرفته بودم) او وصي منست كه پس از من راه بسوي من، اوست. عرض كردند يا رسول الله الله بخدائي كه براستي شما را مبعوث كرده است وصي خود را بما بنما كه بسي مشتاق ديدار او شديم. فرمود: او همانست كه خداوند او را نشانه قرار داده از براي مومنان قيافه شناس كه شما اگر بچهره او با ديده صاحبدل بنگريد و يا همچون شاهدي كه گوش فرا دهد باشيد خواهيدش شناخت كه او وصي من است همچنانكه شناخته ايد كه من پيغمبر شما هستم، اكنون بميان صفها برويد و چهره ها بنگريد هر آنكس كه دل هاي شما بسوي او گرائيد همانست زيرا خداي تعالي در قرآنش ميفرمايد: فاجعل افئده من الناس تهوي اليهم (2) دلهاي پاره اي از مردم را بسوي آنان گرايش بده) يعني بسوي اسماعيل و ذريه او. راوي گويد ابو عامر اشعري بر خاست و بميان اشعريان رفت و ابو غره خولاني به ميان خولانيان و ظبيان، و عثمان بن قيس و عرنه دوسي در ميان دوسيان، و لاحق بن علاقه به ميان صفها رفتند و به بررسي چهره ها پرداختند و دست انزع اصلع بطين (3) را گرفتند و گفتند يا رسول الله دلهاي ما بسوي اين شخص گرائيده، پيغمبر

ص: 30


1- 21. آل عمران 103.
2- 22. آل عمران 112.
3- 23. الزمر 56.

فرمود شما بر گزيدگان خدائيد (1) چون وصي رسول خدا را پيش از آنكه بشما معرفي شود شناختيد حال بگوئيد ببينم از كجا شناختيد كه او همان است؟ همگي در حالتيكه با صداي بلند ميگريستند عرض كردند يا رسول الله ما بمردم كه نگاه ميكرديم هيچ گرايشي در دلهاي ما بانها نبود ولي وقتي او را ديديم نخست اضطرابي در دلهاي ما پديد آمد و سپس آرامش يافت و جگرهاي ما بسوخت و اشك از ديدگان ما سرازير شد و سينه هاي ما خنك شد آنچنان كه گوئي او پدر ما و ما فرزندان اوئيم. پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود (تاويل قرآن را بجز خدا و ثابت قدمان در دانش كسي نميداند) شما از آنانيد تا آنجا كه خدا براي ما در ازل نيكو خواسته و شما از آتش بدوريد. راوي گويد: گروهي نام برده در مدينه ماندند تا آنكه در ركاب امير المومنين بجنگ جمل و صفين حاضر شدند و همگي در صفين كشته شدند، رحمت خدا بر آنان باد و پيغمبر، آنان را مژده بهشت داده بود و آگاهشان فرموده بود كه در ركاب علي بن ابي طالب بدرجه شهادت خواهند رسيد.2- خبرداد مارا محمد بن همام بن سهيل، او گفت: حديث كرد ما را ابو عبد الله جعفر بن محمد حسني (2) او گفت حديث كرد ما را ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق حميري (3) او گفت: حديث كرد ما را محمد بن [ي] زيد بن عبد الرحمن تيمي از حسن بن حسين انصاري و او از محمد بن الحسين و او از پدرش و او از جدش كه گفت: علي بن حسين عليهما السلام فرمود):

ص: 31


1- 24. الفرقان: 27.
2- 25. ابراهيم: 47.
3- 26. انزع كسي را گويند كه دو طرف پيشاني اش بي مو باشد، و اصلع آنكه جلو سر او بي مو باشد و بطين آنكه شكمش بزرگ باشد.

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله با يارانش در مسجد نشسته بود فرمود: ازاين در مردي بهشتي بر شما وارد مي شود و پرسش هاي كه مورد نيازش هست ميكند در اين هنگام مردي بلند قامت كه به مردان قبيله مضر مي نمود بر آمد. پيش آمد و برسول خدا سلام داد و نشست و عرض كرد يا رسول الله من شنيده ام كه خداي عز و جل در قرآني كه فرستاده است فرمود است و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا (همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد) آن ريسمان كه خداوند به ما دستور فرموده تا بان چنگ بزنيم و از آن پراكند نشويم چيست؟ رسول خدا اندكي سر بزير انداخت سپس سر برداشت و با دست خود بعلي ابن ابي طالب اشاره كرد و گفت اين است همان ريسمان خدا كه هر كس بان دست گيرد در دنيايش محفوظ است و در آخرت اش گمراه نيست آن مرد بر جست و علي عليه السلام را از پشت سر در آغوش كشيد و همي گفت بريسمان خدا و ريسمان رسول خدا چنگ زدم سپس بر خاست و رو برگردانيد. و بيرون رفت پس ازرفتن او مردي از مردم بر خاست و عرض كرد يا رسول الله اجازه ميفرمائيد كه باو برسم و از او بخواهم كه براي من از خدا آموزش بطلبد؟ رسول خدا فرمود اگرش بيابي و بخواست ات موفق شوي. راوي گويد آن مرد خود را باو رساند و از او خواست كه برايش از خدا آموزش بخواهد او گفتش: آيا فهميدي كه رسول خدا بمن چه گفت و من باو چه

ص: 32

گفتم؟: آري، گفت: اگر دست بهمان ريسمان داشته باشي خداوندت بيامرزد و اگر نه خدايت نيامرزد. و اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله ما را بريسماني كه خداي عز و جل دستور فرموده است كه بان چنگ بزنيم و از گرد آن پراكند نشويم رهنمون نشده بود براي دشمنان عنادورز، راه تاويلي باز بود و مي توانستند بكمك تاويل از آن عدول نموده و از راه حسد و عناد و بغير آن كسي كه مقصود خدا بوده و رسول خدا بان رهنمون شده برگردانند. لكن پيغمبر صلي عليه وآله در خطبه مشهوري كه در حجه الوداع در مسجد خيف ايراد فرمود اعلام كرد كه: من پيشرو شما هستم و شما پس از من در كنار حوض بر من وارد خواهيد شد حوضي كه به پهناي فاصله بصره تا صنعا است و بشمار ستارگان آسمان پياله بر كنار آن چيده شده است، هان كه من دو چيز گرانقدر ميان شما بجاي مي گذارم گرانقدرتر كه قرآن است و گرانبها كه عترت من يعني اهل بيت منند آندو، ريسمان خدا هستند كه ميان شما و خدا كشيده شده اند تا بر آن ريسمان چنگ زده ايد هرگز گمراه نخواهيد شد يك سبب از آن بدست خدا است و يك سبب بدست شما (يك طرف آن بدست خدا است و يك طرف آن بدست شما) همانا كه خداي لطيف و آگاه مرا آگاه فرمود كه آندو از يكديگر جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند مانند ايندو انگشت من (و دو انگشت سبابه را بهم پيوست) و نمي گويم مانند اين دو (و انگشت سبابه را بانگشت وسطي چسباند) كه يكي بر ديگري زيادت داسته باشد. اين روايت را بما خبر داد عبد الواحد بن عبد الله بن يونس موصلي او گفت: خبرداد ما را محمد بن علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش و او از جدش و او از محمد بن ابي عمير و او از حماد بن عيسي و او از حريز و او ازابي عبد الله جعفر ابن محمد بن علي ازپدرش و امام باقر ازپدرانش و آنان از علي عليه السلام كه فرمود:

ص: 33

رسول خدا (ص) خطبه اي خواند و خطبه اي طولاني نقل مي فرمايد كه همين كلام در آن خطبه است. و خبرداد ما را عبد الواحد بن عبد الله از محمد بن علي و او از پدرش و او از جدش و او از حسن بن محبوب و حسن بن علي بن فضال و آندو از علي بن عقبه و او از ابي عبد الله علي السلام مثل همين روايت را. و خبر داد ما را عبد الواحد از محمد بن علي و او ازپدرش و او از جدش و او از حسن بن محبوب و او از علي بن رئاب و او از ابي حمزه ثمالي و او از ابي جعفر محمد بن علي امام باقر عليهما السلام مثل همين روايت را. پس قرآن همراه با عترت است و عترت همراه با قرآن است و آندو، ريسمان محكم خدا هستند و از يكديگر جدا نشوند چنانچه رسول خدا (ص) فرمود. و كسيكه خداوند، گوش دل او را باز كرده و در دينش بينائي نيكو باو عطا فرموده از همين جا متوجه مي شود كه هر كس علم قرآن و تاويل و تنزيل و محكم را واجب نموده و زمام كار را پس از پيغمبرش بدست آنان سپرده است و پيغمبر نيز بدستور خدا آنانرا با قرآن و قرآن را با آنان قرين فرموده نه با غير آنان و خدا دانش خود و احكام دين خود و واجبات و مستحباتش را بان سپرده است بطور مسلم حيران و گمراه و نابود خواهد شد- و ديگران را نيز بهلاكت خواهد كشيد-. و عترت عليهم السلام كساني هستند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله براي امت خود مثال آنان را آورد و فرمود: مثال اهل بيت من در ميان شما هم چون كشتي نوح است كه هر كس آن را سوار شد نجات يافت و هركس بجاي ماند غرق شد. و فرمود: مثال اهل بيت من در ميان شما هم چون باب حطه بني اسرائيل است كه هر كس از آن در داخل شد گناهانش آمرزيده گشت و شايسته رحمت و افزوني از

ص: 34

آفريدگار خود گشت چنانچه خداي عز و جل فرمايد: ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطه نغفر لكم خطاياكم و سنزيد المحسنين (1) (از اين در داخل شويد و سجده كنيد و بگوئيد: آمرزش، تا ما خطاهاي شما را بيامرزيم و نيكو كاران را عطاي بيشتري خواهيم داد). و امير المومنين: آن راستگوتر از هر راتسگو، در خطبه مشهورش كه موافق ومخالف نقلش نموده است فرمود: (هان آن دانشي كه آدم آنرا بهمراه خود از آسمان بزمين آورد و همه آنچه موجب برتري پيامبران شده تا خاتم پيامبران، يكجا در عترت خاتم پيامبران است پس در كجا سرگردانتان ميكنند؟ بلكه كجا مي رويد؟ اي كسيكه از نسل كشتي نشستگان هستي مثال آن در ميان شما همينست همانطور نجات مي يابند واي بر كسيكه از آنان (يعني از امامان) باز پس بماند. و فرمود: همانا كه مثال ما در ميان شما همانند كهف است براي اصحاب كهف و مانند باب حطه است كه دروازه سلامت بود پس همگي از دروازه سلامت داخل شويد. و علي عليه السلام در همين خطبه فرمود: از ياران محمد آنان كه خاطره نگهدارند (و فراموش كار نيستند) مي دانند كه آن حضرت فرمود: همانا من و اهل خانه ام پاكانيم بر آنان پيش قدم نشويد كه گمراه خواهيد شد و از آنان بازپس نمانيد كه دچار لغزش خواهيد شد و با آنان مخالفت نكنيد كه در ناداني خواهيد ماند و آنان را مياموزيد كه آنان داناتر از شمايند و آنان داناترين مردمند در كودكي و داناترين مردمند در بزرگسالي پس پيرو حق و اهل حق باشيد در هر جا كه باشد و از باطل و اهل باطل كناره گيريد در هر جا كه باشد. مردم كسي را كه اين چنين بود و اين گونه ستايش درباره آنان بود و اين

ص: 35


1- 27. در پاره اي از نسخه ها چنين است (انتم بحمد الله عرفتم) يعني سپاس خدا را كمه شما وصي رسول خدا را شناختيد.

چنين دعوت بسوي آنان شده بود رها كردند و از آنان رو گردان شدند و از آنان بريدند و دستور رسول خدا صلي الله عليه و آله را بمسخره گرفتند و سخنش را بيهوده انگاشتند و آن را كه خدايتعالي فرمانبري و پرستش و كسب روشنائي از او را بزبان پيغمبر خودش واجب كرده بود و فرموده بود فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (1) اگر نميدانيد از اهل ذكر بپرسيد) و فرموده بود: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم (2) خدا را فرمان بريد و پيغمبر و صاحبان امر را فرمانبريد) بدور انداختند و رسول خدا صلي الله عليه و آله رهنمون گشته بود كه نجات در آنست كه دامن او گيريد و بگفته او عمل كنيد و بدستور او تسليم شويد و از او بياموزيد و از نور او روشني بگيريد ولي اين حقيقت را براي ديگري ادعا كردند و از آنان بديگري رو آوردند و بجاي آنان بديگري راضي شدند خدا نيز آنان را از دانش دور ساخت و هر كس بر طبق هواي نفس خود تاويلي كرد و گمان كردند كه با عقل ها و قياس ها و رايهاي خودشان از اماماني كه خداوندشان براي مردم، راهنما تعيين فرموده بي نيازند. و چون آنان با دستور خدا مخالفت كردند و ازآنچه خداوند اختيار كرده بود عدول كردند و از اطاعت خدا واطاعت كسيكه خداوند اختيارش كرده بود سرباز زدند خدا نيز آنان را بخودشان واگذاشت كه بر طبق اختيار آراء و خردهاي خودشان هلاك شدند و هم ديگران را اهلاك نمودند آنان در پيشگاه وجدان خود هم چون كساني هستند كه خداي عزوجل فرموده است: قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحيوه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا : (3) بگواي پيغمبر آيا شما را از افراديكه زيان بارترين كارها را دارند بياگاهانم؟ آنان كساني هستند كه در زندگي

ص: 36


1- 28. ظاهرا او جعفر بن محمد بن جعفر بن الحسن بن جعفر بن الحسن المثني است كه از سرشناسان طالبيين است و در حديث ثقه بود و به سال 380 در ماه ذي القعده به سن نود و چند سالگي درگذشت (جش).
2- 29. در بعضي از نسخه ها (خيبري) است و ظاهرا هر دو درست نيست و (احمري) درست است و او ابواسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندي است او مردي سست ايمان و در مذهبش متهم بود چنانچه در خلاصه است و شيخ هم در فهرست نزديك به همين را گفته است و اضافه كرده است كه او كتابهائي تصنيف نموده كه دور از استحكام نيست و از جمله ي آنها كتاب: (غيبت) را ذكر كرده است و بايد دانست كه آنچه از تاريخ خطيب در ترجمه احمد بن نصر بن سعيد نهرواني به دست مي آيد آن است كه يكي از دو نسبت، درست است: يا نهاوندي و يا نهرواني و گويا آنچه كه در تاريخ است تصحيف شده و درست همان نهاوندي است چنانچه در كتابهاي دانشمندان شيعه است.
3- 30. البقرة 58.

دنيا بيراهه ميروند و چنين مي پندارند كه كار نيك انجام ميدهند). تو گوئي مردم سخن خدا را نشنيده اند كه در قرآنش گفتار ستمكاران اين امت را در روز رستاخيز حكايت ميكند هنگاميكه از كرده خود نسبت به پيغمبرشان و كتاب پروردگارشان پشيمان مي شوند آنجا كه فرمايد: و يوم يعض الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا (1) روزي كه ستمگر پشت دست هايش را بدندان مي گزد و مي گويد اي كاش بهمراه رسول راهي در پيش ميگرفتم، اي كاش فلاني را دوست خود نميگرفتم). اين رسول، بجز محمد صلي الله عليه و آله چه كسي ميتواند باشد؟ و اين فلاني كه نام زشتش برده نشده و بكنايه گفته شده است و دوستي و هم صحبتي و رفاقت او مطرح است و شريك ستم گرديده است كيست؟ سپس گويد: لقد اضلني عن الذكر بعد اذ جائني (2) همانا كه مرا از ذكر گمراه كرد بعد از آنكه آن بر من عرضه شد) يعني پس از داخل شدن با سلام و اقرار نمودن بان. آيا اين ذكريكه دوستش او را از ان گمراه كرده پس از آنكه در نزدش بود چيست؟ آيا آن ذكر همان قرآن و عترت نيست؟ كه مردم دست بدست هم دادند و بر آنان ستم راندند و آندو را بكناري گذاشتند و همانا كه خداوند، رسول خود را ذكر ناميده و فرموده است: قد انزل الله اليكم ذكرا رسولا (3) بتحقيق كه خدا ذكر بر شما فرستاد كه همان رسول است) و فرموده است: فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (4) اگر نمي دانيد از اهل ذكر بپرسيد ذكر در اينجا بجز رسول خدا كيست؟ و اهل ذكر بجز اهل بيت پيغمبر كه جايگاه دانش بودند چه كساني هستند؟

ص: 37


1- 31. الانبياء 7.
2- 32. النساء 60.
3- 33. الكهف 103.
4- 34. الفرقان 31 و 32 و 33.

سپس خداي عز و جل فرمود: و كان الشيطان للانسان خذولا (1) شيطان هميشه موجب خذلان آدمي است) پس هم صحبت و دوستيكه او را در دار دنيا از ذكر گم كرده و در آخرت خوار و زبونش ساخته و دوستي و هم صحبتي اش بحال او سودي نداشت تا آنجا كه آنروز هر يك خود را از ديگري بدور داشته است همانا همان مصاحبت شيطانست، سپس خداي عز و جل از زبان پيغمبرش صلي الله عليه و آله كه در روز قيامت مي گويد، حكايت ميكند كه: و قال الرسول يا رب ان قومي اتخذوا هذاالقرآن مهجورا (2) رسول گويد: پروردگارا قوم من اين قرآنرا مهجور كردند يعني همان قرآني كه تو دستور فرموده بودي كه آن را با اهل بيت من بدست داشته باشند و از آندو پراكنده نشوند مهجور ساختند. مگر اينهمه خطاب و اينهمه ملامت نه براي مردمي است كه قرآن بر زبان پيغمبر براي آنان و ديگران نازل شده؟ آنانيكه افراد اين امتند و بر عترت پيغمبرشان ستم كردند و كتاب خدا را پشت سر انداختند. كساني كه پيغمبر بروز رستاخيز گواه خواهد بود كه آنان گفتار او را در باره تمسك بقرآن و عترت بدور انداختند و از آندو بكنار رفتند و پيروي از هواي خود نمودند و امر و نهي اين دنيا و رنگ و روي اين زندگي را بردينشان مقدم داشتند چون در باره محمد و آنچه آورده بود شك داشتند و بر اهل بيت پيغمبر خدا كه خداوند آنان را برتري عنايت فرموده بود حسد ميورزيدند. مگر از پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت نشده است و كسي از اصحاب حديث انكار آن نتواند و موافق همين آيات است كه فرمود: گروهي از ياران من بروز رستاخيز از راست و چپ من ربوده ميشود پس من ميگويم پروردگارا اينان هر چه باشند ياران منند پس خطاب ميرسد: اي محمد تو نميداني اينان پس از تو

ص: 38


1- 35. الفرقان 31 و 32 و 33.
2- 36. الطلاق 10.

چه كردند؟ پس من ميگويم: دور باشند، دور باشند، مرگ بر آنان مرگ بر آنان. اين روايت را آيه قرآن تصديق ميكند و گواه بر آنست كه خداي عزوجل ميفرمايد: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر الله شيئا [و سيجزي الله الشاكرين] (1) محمد رسولي است كه پيش از او پيامبراني آمده و رفته اند آيا اگر بميرد و يا كشته شود شما عقب گرد خواهيد كرد؟ و كسيكه عقب گرد كند خدا را هيچ زياني نخواهد رسانيد و خداوند سپاسگزاران را پاداش نيك ميدهد) اين فرمايش خداي عز و جل بهترين دليل است بر اينكه پس از در گذشت پيغمبر صلي الله علي و آله گروهي عقب گرد خواهند كرد و آنان همان ها هستند كه با دستور خدا و رسول او صلي الله عليه و آله مخالفت كردند و گرفتار شدند كسانيكه خدواند در باره آنان فرمايد: فليحذر الذين يخالفون عن امر ان تصيبهم فتنه او يصييبهم عذاب اليم (2) (آنانكه از دستور خدا سر پيچي ميكنند بترسند كه گرفتاري سختي دامن گيرشان شود و يا بشكنجه دردناكي گرفتار آيند). آري عذاب خدا چندين برابر و دوري از رحمت خدا و مرگ بر كسي باد كه بر آل محمد ستم كرد و آنچه را كه خدا دستور پيوندش را داده بود بريد كسانيكه دستور بدوستي و پيروي آنان داده بود نه ديگران آنجا كه ميفرمايد: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي (3) (بگو اي پيغبر من بجز دوستي خويشاوندان مزدي از شما نمي طلبم) و ميفرمايد: افمن يهد(الي الحق احق ان يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون (4) آيا كسيكه راهنماي راه حق باشد سزاوارتر است كه پيروي

ص: 39


1- 37. الانبياء 7.
2- 38. الفرقان 29.
3- 39. الفرقان 30.
4- 40. آل عمران 144.

شود يا كسيكه خودش راه را گم كرده و نيازمند براهنما است چه بر سر شما آمده است؟ چگونه قضاوت ميكنيد؟ و در ميان امت اسلامي امتي كه از بهتان گفتن حيا كند و از او در ميان امت اسلامي نيست كه حياميكند و از بهتان مي پرهيزد و از گفتن دروغ ابادارد و عناد نميورزد اختلافي در اين نيست كه در هر كار پيچيده و مشكلي وصي رسول خدا امير المومنين عليه السلام بود كه صحابه را رهبري ميكرد نه آنان آنحضرت را و تنها او آنان را هدايت ميكرد نه كسي ديگر و همه باو نيازمند بودند و او از همه آنان بي نياز بود همه دانش نزد او بود و كسي او را آموزگار نبود با اينهمه، با فاطمه دختر رسول خدا آنچنان رفتار كردند كه او وصيت كرد كه شبانه بخاك سپرده شود و از امت پدرش بجز كساني كه خودش نام برد كسي بر او نماز نگذارد. اگر در اسلام هيچ مصيبتي رخ نداده بود و هيج ننگ و عاري دامن مسمانان را آلوده نميكرد و مخالف دين اسلام را هيچ حجتي نبود مگر آنچه بفاطمه رسيد و باعث شد كه او بهنگام مرگ بر امت پدرش خشمناك گردد و رفتاريكه با وي شد او را واداشت كه وصيت كند يك نفر از آنان بر جنازه او نماز نگذارد- تا چه رسد بديگر چيزها- هر آينه همين يك مصيبت و همين يك ننگ، مصيبتي بزرگ و ننگي وحشت آور بود و دل خفته اهل غفلت را بيدار ميكرد، مگر آنكس را كه خداوند مهر غفلت بر دل اورده و او را كور كرده باشد البته او بزير بار اين ننگ ميرود و در نظر او اهميتي ندارد و بچيزي نمي نگارد و آزارنده فاطمه را پاك دامن پندارد و او را بر فاطمه و شوهر و فرزندانش برتري دهد و از آنان بزرگترش ميداند و بنظر او رفتاري كه به فاطمه شده است حق بوده و از جمله خوبيهاي اوست و با همين كار، برترين امت پس از رسول خدا گرديد. آري خدا فرمايد فانها لاتعمي الابصار و لكن تعمي القلوب التي في الصدور (1) (كوري آن نيست كه چشمها نابينا شود بلكه كوري

ص: 40


1- 41. النور 63.

آنست كه دلهائي كه در سينه ها است كور شود) اين كوري در دشمنان آل محمد و ستمگران بر آنان و طرفداران ستمگران نيز تا روز رستاخيز خواهد بود تا آنكه آن روز كه روز كشف است و خدا ميفرمايد لقد كنت في غفله من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد (1) (تو از اينكار در غفلت بودي ما پرده را از چشم تو برداشتيم امروز ديده تو حقيقت بين شده است) و يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوءالدار (2) روزي است كه ستمگران را پوزش طلبيد نشان سودي نه بخشد و لعنت گريبان گير آنان است و در جاي گاه ابدي خواهند بود. و انگهي شگفت آورتر آنكه اين كر و كوران ادعا دارند كه كوچك و بزرگ فرائض و ريز و درشت احكام الهي در قرآن نيست و چون همه احكام الهي را در قرآن نمي يابند بناچار دست نياز بسوي قياس و اجتهاد در راي دراز نموده و از روي قياس و راي حكم مي كنند و بدروغ برسول خدا افتراء مي گويند كه آنحضرت اجتهاد را براي آنان تجويز نموده است و بر طبق ادعايشان بمعاذ بن جبل (3) اجازه داده

ص: 41


1- 42. الشوري 33.
2- 43. يونس 35.
3- 44. الحج 46.

است و حال آنكه خدا مي فرمايد: و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي ء (1) ما قرآن را براي تو فرستاديم تا بيانگر همه چيز باشد. و ميفرمايد ما فرطنا في الكتاب من شي ء (2) ما در قرآن چيزي فرو نگذاشتيم. و ميفرمايد و كل شي ء احصيناه في امام مبين (3) همه چيز را در پيشواي روشنگر برشمرديم و مي فرمايد و كل شيء احصيناه كتابا (4) ما همه چيز را بصورت كتاب بر شمرديم. و ميفرمايد قل ان اتبع الا ما يوحي الي (5) : بگو كه من بجز آنچه را كه بر من وحي ميشود پيروي نميكنم. و ميفرمايد: و ان احكم بينهم بما انزل الله (6) در ميان آنان بانچه خدا فرو فرستاده است حكم كن پس كسيكه انكار كند و بگويد كه چيزي از امور دنيا و آخرت و احكام دين و واجبات و مستحبات و همه آنچه كه اهل شريعت بان نيازمندند در قرآن نيست قرآنيكه خدا در باره اش فرموده است تبيانا لكل شي ء: (روشنگر هر چيز است) چنين كس سخن خدا را رد كرده است و بر خدا دروغ بسته است و قرآن خدا را تصديق نكرده است. بجان خودم كه آنان از خود و از جانب پيشوايانشان كه از آنان پيروي ميكنند راست مي گويند كه همه احكام را در قرآن نمي يابند زيرا آنان اهل اينكار نيستند و نه دانش آن بانان داده شده است و نه خدا و رسولش بهره اي از علم قرآن بانان داده اند بلكه همه دانش مخصوص خاندان رسول است كه خدا علم را بانان داده

ص: 42


1- 45. ق 23.
2- 46. المؤمن 52.
3- 47. ترمذي و ابوداود از معاذ بن جبل روايت كرده اند كه چون رسول خدا (ص) اورا به يمن مي فرستاد فرمود: اگر قضاوتي پيش بيايد چگونه حكم خواهي كرد؟ عرض كرد به وسيله ي كتاب خدا حكم مي كنم فرمود: اگر در كتاب خدا نيافتي؟ عرض كرد به وسيله ي سنت پيغمبر خدا فرمود: اگر در سنت رسول خدا نيافتي؟ عرض كرد به وسيله ي سنت پيغمبر خدا فرمود: اگر در سنت رسول خدا نيافتي؟ عرض كرد: بي پروا اجتهاد در رأي خود خواهم كرد. راوي گويد رسول خدا بر سينه ي او زد و فرمود: سپاس خدائي را كه فرستاده ي رسول خدا را بر آنچه خدا به آن راضي است موفق ساخت و در روايت ديگر است كه رسول خدا به او فرمود: اگر امري بر تو مشكل شد بپرس و خجالت مكش و مشورت كن. سپس اجتهاد كن كه خداوند اگر صدق در تو بيند تو را موفق مي كند و اگر امر بر تو مشتبه شد بايست تا آن كه ثابتش كني يا جريان را براي من بنويس و از هواي نفس دوري كن كه هوا مردم بد عاقبت را به سوي آتش مي كشد و تا مي تواني با مردم مدارا كن.
4- 48. النحل 89.
5- 49. الانعام 38.
6- 50. يس 12.

و ديگران را بانان رهنمون شده و دستور داده است كه از آنان بپرسيد تا جاي آن را در قرآن بشما نشان دهند قرآنيكه آنان نگهبان و وارث و ترجمان آن هستند. و اگر آنان دستوري را كه خدا داده بود انجام ميدادند كه ميفرمايد: و لو ردوه الي الرسول و الي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم : (1) اگر آن را برسول و صاحبان امرشان بر ميگرداندند آنانكه نيروي استنباط داشتند آن را ميدانستند و آنجا كه ميفرمايد: فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (اگر نميدانيد از اهل ذكر بپرسيد) خداوند آنهارا بروشنائي هدايت مي رساند و آنچه را كه نميدانستند بانها مياموخت و آنهارا از قياس و اجتهاد بي نياز مي كرد و اين اختلاف در احكام ديني كه بندگان خدا بان عمل مي كنند و آنها خود مسبب اين اختلافند از ميان بر داشته مي شد. اينان مدعي هستند بدروغ- كه پيغمبر خدا آنان را آزاد گذاشته و اجازه چنين اختلاف را بانان داده است با آنكه قرآن از اختلاف منع و از ايجاد آن نهي مي كند زيرا مي فرمايد: و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا (2) اگر اين قرآن از نزد غير خدا بود اختلاف فراواني در آن مي يافتند. و مي فرمايد: و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جائهم البينات : (3) مانند آنان مباشيد كه پراكنده شدند و پس از دليل هاي روشن باز اختلاف كردند. و مي فرمايد: و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا همگي بريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد. و آيات خدا در مورد نكوهش اختلاف و پراكندگي بيش از شماره است

ص: 43


1- 51. النبأ 29.
2- 52. الانعام 50.
3- 53. المائده 49.

و اختلاف و پراكندگي در دين همان گمراهي است و آنان اين گمراهي را روا ميدانند و مدعي هستند كه رسول خدا آنرا آزاد كرده واجازه فرموده است و اين دروغي است كه برسول خدا مي بندند زيرا كتاب خداي عز و جل از آن بيم مي دهد و نهي مي كند و مي فرمايد و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا مانند كساني مباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند. ديگر چه بياني روشنتر از اين بيان و مردم پس از اين روشنگري و ارشاد چه حجتي بر خدا دارند؟ پناه بخدا مي بريم از گمراهي و از اينكه خداوند درباره دين ما مارا بخودمان و عقلهايمان و اجتهادمان واگزارد و از خداوند ميخواهيم كه ما بر آنچه بدان رهنمون شده است و دلالت كرده و ارشاد فرموده است ازدين خود و دوستي دوستانش و چنگ زدن بدامن آنان و فراگرفتن از آنان و عمل كردن بدستور آنها و باز شدن از آنچه نهي كرده اند ثابت قدم فرمايد، تا آنكه با همين حال خدا راملاقات كنيم نه تبديلي كرده باشيم و نه شكي در دلمان باشد ونه از آنان پيشي گرفته باشيم و نه ازآنها باز پس مانده باشيم كه هر كس بر آنان پيشيگيرد از دين بيرون رود و هر كس باز پس ماند غرق شود و هر كس مخالفت با آنان كند نابود گردد و هركس باز پس ماند غرق شود و هر كس مخالفت با آنان كند نابود گردد و هر كس همراه آنان رود بمقصد نائل آيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله اين چنين فرموده است).

امامت و وصيت رهبري در اختيار خداست و بس

آنچه در امامت و وصيت رسيده است و اينكه ايندو از خدا است و باختيار او است و امانتي است كه هر امام بايد بامام بعد از خودش آن بسپارد1- خبر داد مرا ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد بن عقده كوفي او گفت:

ص: 44

حديث كرد ما را ابو محمد عبد الله بن احمد بن مستورد اشجعي (1) از كتابش در ماه صفر بسال 266 او گفت حديث كرد ما را ابو جعفر محمد بن عبيد الله حلبي او گفت حديث كرد ما را ابو جعفر محمد بن عبيد الله حلبي (2) او گفت حديث كرد ما را عبد الله بن بكير از عمر [و] بن اشعث او گفت: در خانه امام نزديك به بيست نفر بوديم كه در محضرش نشسته بوديم حضرت روي بما كرد و فرمود: شايد بنظر شما چنين برسد كه اينكار امامت بدست كسي از ما سپرده شده است كه در هر جا كه بخواهد قرارش بدهد بخدا سوگند كه آن سفارشي است كه از جانب خدا برسول خدا شده است در باره افرادي با نامشان يكي پس از ديگري تا سر انجام بصاحبش برسد.2- و خبر داد مرا ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد اوگفت حديث كرد مرا احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي از كتابش او گفت حديث كرد ما را اسماعيل ابن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن حمزه از پدرش و از وهيب ابن حفص و اينان): از ابي بصير و او از ابي عبد الله امام صادق عليه السلام در تفسير آيه كريمه: ان الله يامركم ان تودواالامانات الي اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل ان الله نعما يعظكم به (3) (همانا كه خداوند بشما دستور ميدهد كه امانت ها را به اهلش برسانيد و چون مي خواهيد ميان مردم حكم كنيد عادلانه باشد همانا كه خداوند شما را نيكو موعظت مي فرمايد) فرمود: آن امانت يعني وصيت كه هر يك از ما بايست بديگري بسپارد.3- و خبر داد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي كه گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن (4) از اسماعيل بن مهران و او از مفضل بن صالح

ص: 45


1- 54. النساء 83.
2- 55. النساء 82.
3- 56. آل عمران 105.
4- 57. خطيب در تاريخش او را از استادان و مشايخ ابي العباس ابن عقده شمرده است.

و او از معاذ بن كثير): و او از ابي عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام كه فرمود وصيت بصورت نوشته اي سر بسته از آسمان بر رسول خدا فرود آمد و نوشته اي سربسته بجز وصيت هيچوقت بر رسول خدا فرود نيامد پس جبرئيل عرض كرد اي محمد اين وصيت تو است در ميان امتت نسبت باهل بيتت، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اي جبرئيل كدام اهل بيت من؟ عرض كرد برگزيده خدا از اهل بيت با فرزندانش تا از تو علم نبوت را پيش از ابراهيم بارث برد (1) و بر آن وصيت مهرهايي بود پس علي عليه السلام نخستين مهر را باز كرد و بر آنچه مامور بود رفتار كرد. سپس حسن عليه السلام مهر دوم را برداشت و بر آنچه مامور بود رفتار كرد. سپس حسين عليه السلام مهر سوم را باز كرد ديد دستور چنين است كه جنگ كن و بكش و كشته بشو (2) و با گروهي بمنظور شهادت بيرون برو آنان جز با تو شهيد نخواهند شد حسين (ع) هم آنچنان كرد. سپس وصيت را بعلي بن الحسين سپرد و در گذشت پس علي بن الحسين عليه السلام مهر چهارم را باز كرد ديد دستور آنست كه سربزير افكن و خاموش بنشين كه چهره علم در پس پرده قرار گرفته است. سپس آنجضرت وصيت را بمحمد بن علي عليه السلام داد او پنجمين مهر را برداشت ديد دستور آنست كه كتاب خدا را تفسير كن و پدرت را تصديق نما و فرزندت را وارث اين علم كن و بكار سازندگي امت پرداز و سخن حق را در حال ترس و ايمني

ص: 46


1- 58. در بعضي از نسخه ها (محمد بن عبدالله حلبي) نوشته شده است و اشتباه است.
2- 59. النساء 58.

(امامت و وصيت رهبري باختيار خداست) بگو و بجز خدا از هيچ كس مترس او نيز چنين كرد. سپس آن وصيت را بكسيكه پس از خود بود سپرد. معاذ بن كثير گويد عرض كردم: تو هماني؟ فرمود: تو را چه در اين پرسش؟ (1) جز اينكه بروي اي معاذ و آن را از من بازگو كني؟ آري من همانم و تا دوازده نفر را بنام براي من شمرد سپس خاموش شد عرض كردم: ديگر چه كسي؟ فرمود: همين تورابس.4- خبر داد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيدالله بن موسي او گفت حديث كرد ما را محمد بن احمد قلانسي (2) او گفت حديث كرد ما را محمد بن وليد (3) از يونس بن يعقوب: (4) .

ص: 47


1- 60. يعني ابن فضال و در بعضي از نسخه ها (علي بن الحسين) است چنانچه در كافي است و ظاهرا هر دو تصحيف شده است و بعضي گمان كرده اند كمه آنكه در كافي است علي بن الحسين مسعودي صاحب مروج الذهب است ولي آن هم اشتباه است.
2- 61. در كافي بجاي «قبل ابراهيم» «كما ورثه ابراهيم» است يعني همان طور كه ابراهيم آن علم را به ارث گذاشت - اگر (ورثه) با تشديد راء خوانده شود و محتمل است مقصود از متن ابراهيم فرزند رسول خدا باشد.
3- 62. در بعضي از نسخه ها «جنگ كن تا آنجا كه كشته شوي».
4- 63. در كافي به جاي «ما بك في هذا» گفته است «مابي باس» يعني من مانعي از پاسخ گوئي تو ندارم جز آنكه... و اين بهتر است و در بعضي از نسخه ها «شانك في هذا» است.

از امام صادق (ع) كه فرمود رسول خدا صحيفه سربسته اي را كه دوازده مهر داشت بعلي عليه السلام سپرد و فرمود: نخستين مهر را بشكن و بهر چه در آنست رفتار كن و آنرا بحسن باز ده تا مهر دوم را بردارد و بان عمل كند آنگاه بايد حسن صحيفه را بحسين باز دهد و او سومين مهر را بشكند و بانچه در آنست رفتار كند سپس به يك يك از فرزندان حسين (ع) بايد داده شود.5- و خبر داد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي از علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش و او از حماد بن عيسي و او از حريز و او از زراره): و او از ابي جعفر محمد بن علي عليه السلام كه زراره گويد از امام باقر (ع) پرسيدم از تفسير آيه مباركه: ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل : همانا خداوند بشما دستور ميدهد كه امانتها را باهلش برسانيد و چون ميان مردم قضاوت كنيد عادلانه قضاوت كنيد. فرمود: خداوند باماميكه از ما خانواده باشد دستور فرموده كه امامت را بامام بعد از خودش بسپارد و حق آن را ندارد كه از وي باز دارد مگر نميشنوي كه ميفرمايد و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل ان الله نعما يعظكم به (و چون ميان مردم حكم كنيد عادلانه قضاوت كنيد كه خداوند شمارا نيكو موعظت ميفرمايد) آنان

ص: 48

فرمانروايانند مگر نمي بيني كه در اين آيه فرمانروايان را مخاطب ساخته است.6- و خبرداد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده كوفي او گفت: حديث كرد مرا احمد بن يوسف بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و او از يعقوب بن شعيب): گفت شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: نه بخدا قسم كه خداوند، اين كار را تا روز رستاخيز بدون زمامدار نخواهد گذاشت.7- و خبر داد مارا علي بن احمد عبيد الله بن موسي علوي از علي بن ابراهيم از احمد بن محمد بن خالد برقي از اسماعيل بن مهران كه گفت: حديث كرد مرا مفضل بن صالح ابو جميل از ابي [عبد الله] عبد الرحمن). (1) از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: خداي جل اسمه فرمان هر امام را و وظيفه هايي كه بايد انجام دهد از اسمان فرو ميفرستد و بر آن مهري نهاده پس امام آن مهر را بر ميدارد و بر آنچه در آن است رفتار ميكند. اي گروه شيعه اين هشدار است براي افرادي كه خدا را مي پرستند و بيان روشنگري است مومنان را و هر كسي را كه خدايتعالي در باره او اراده خير فرمايد او را افرادي قرار ميدهد كه امامان راهبر را تصديق نمايد و بانان تسليم گردد كه خدايتعالي از كرامت خويش بانان عطا فرموده و آنانرا از ميان برگزيدگان خويش بكرامت مخصوص فرموده و خلافت الهي بر همه خلق را فقط به آنان عطا فرموده نه بديگران

ص: 49


1- 64. او محمد بن احمد بن خاقان نهدي حمدان قلانسي است و نجاشي او را ضعيف دانسته و گفته است كه او مضطرب است ولي ابونضر عياشي او را توثيق كرده و گفته است كه او كوفي فقيه و ثقه و نيكوكار است.

از خلقش زيرا فرمانبرداري از آنان را فرمانبرداري از خود دانسته كه فرموده است عز و جل: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم (خدا را فرمانبريد و رسول را و كساني را فرمان بريد كه صاحبان امر شما هستند). و فرموده است: من يطع الرسول فقد اطاع الله (1) (آنكه اطاعت رسول خدا كند اطاعت خدا را كرده است) رسول خدانيز مردم را بامامانيكه از ذريه او بودن دعوت كرد اماماني كه خداونذ بفرمانبرداري از آنان امر فرموده بود و خلق را بانان دلالت و ارشاد كرده بود و دعوت رسول خدا آنجا بود كه فرمود: من دو چيز گرانبها در ميان شما بجاي مي گذارم: كتاب خدا است و عترت من كه اهل بيت منند ريسماني هستند كه ميان شما و خدايتعالي كشيده شده است تا دست بر اين ريسمان داريد هرگز گمراه نخواهيد شد.و خداي تعالي در مقام ترغيب مردم باطاعت دستورات پيغمبر و ترساند نشان از مخالفت او فرمود: فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم (2) بايد بترسند كسانيكه از دستور او سرپيچي ميكنند كه فتنه اي گريبان گير آنان شود و يا بشكنجه دردناكي گرفتار آيند). و آن هنگام كه رسول خدا مخالفت شد و فرمان او بدور افكنده شد و بر خلاف دستورش در باره عترت رفتار شد و در كارشان استبداد نمودند و بدستور عترت رفتار نكردند و حق آنان را انكار نمودند و از سهم الارث آنان جلوگيري كردند و همگي از راه حسد و ستم و دشمني عليه آنان همدست شدند بر كسانيكه مخالفت با امر رسول خدا كردند و نسبت بذريه آنحضرت گناهنكار شدند (و بر پيروان شان و

ص: 50


1- 65. او محمد بن وليد خزاز بجلي ابوجعفر كوفي است ثقه است و سرشناس و حديثش پاك و بي آلايش چنانچه در (جش) گويد.
2- 66. او يونس بن يعقوب بن قيس ابوعلي جلاب بجلي دهي كوفي مولي نهد است كتاب هائي دارد و خود مورد اعتماد بود و از طرف ابوالحسن (موسي بن جعفر) عليه السلام وكيل بود و اختصاصي به امام صادق داشت و در زمان امام رضا عليه السلام در مدينه درگذشت امام رضا حنوط و كفن و همه ي آنچه كه مورد نيازش بود از برايش فرستاد و مولايان خود و موالي پدرش را دستور فرمود تا بر جنازه اش حاضر شوند و محمد بن حباب را امر فرمود تا بر او نماز بخواند و فرمود: در بقيع گوري براي او بكنيد و اگر اهل مدينه نگذاشتند و گفتند او عراقي است و ما او را در بقيع دفن نمي كنيم به آنان بگوئيد اين مولاي امام صادق است و محل سكونتش عراق بود و اگر شما نگذاريد كه او را در بقيع دفن كنيم ماهم از اين پس نخواهيم گذاشت كه شما موالي خود را دفن كنيد پس او را در بقيع به خاك سپرده شد. وكشي با سند خود از محمد بن وليد روايت كرده است كه گفت: پس از دفنش من در كنار قبر بودم كه گورستان بان مرا ديد و گفت: صاحب اين قبر كيست؟ كه ابوالحسن علي بن موسي عليه السلام سفارش او را به من كرد و به من دستور داد كه تا يك ماه يا چهل روز همه روزه قبرش را آب پاشي كنمك و هم او به من گفت كه تابوت رسول خدا نزد من است هرگاه كه كسي از بني هاشم از دنيا برود آن تابوت به صدا درمي آيد و من به خود مي گويم چه كسي از بني هاشم مرده است؟ تا آنكه بامداد خبردار مي شوم و آن شبي يونس مرده بود تابوت صدا كرد من گفتم از بني هاشم كسي را نمي شناسم كه بيمار باشد پس چه كسي مرده است؟ چون فردا شد آمدند و تابوت را از من گرفتند و گفتند مولاي ابي عبدالله كه در عراق ساكن بود مرده است و بالجمله مادرش خواهر معاويه بن عمار بود و نامش منيه ي دختر عمار.

كسانيكه بكارهاي مخالفين راضي بودند) و عده اي كه خداوند بر آنان داده بود محقق گرديد و فتنه در دين را هر چه زودتر برايشان پيش آورد كه از ديدن راه راست كور شدند و در احكام و خواسته ها باختلاف افتادند و در راي ها تشتت روي داد و كور كورانه راه پيمودند و در قيامت بروز باز خواست نيز شكنجه دردناك را براي آنان آماده فرمود. و ما مي بينيم كه خداوند عز و جل در صريح قرآن كيفري را كه بگروهي از مردم داده است بيان فرموده آنجا كه ميفرمايد: فاعقبهم تفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما كانوا يكذبون (1) (نفاق را در دلهاي آنها تا روزيكه خدا را ملاقات كنند جايگزين كرد چون آنچه را كه بخدا وعده داده بودند مخالفت كردند و چون دروغ ميگفتند) مي بينيم كه خداوند، نفاقي را كه در دلهاي آنان بجاي گذاشته بعنوان كيفر و جزاي مخالفت وعده آنها قرار داده بود و آنان را منافق ناميده است آنگاه در قرآنش فرموده است ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار (2) بتحقيق كه منافقين در پست ترين مرتبه آتش قرار دارند. پس هرگاه حال كسيكه مخالفت وعده كند جنين باشد كه كيفرش نفاقي گردد كه او را بدرك اسفل دوزخ بكشاند چگونه خواهد بود حال كسيكه با خداي عز و جل و پغمبرش صلي الله عليه و آله در باره قرآن و عترت آشكارا مخالفت كند و دستور آنان را رد كرد و از فرمنشان سرپيچي كند و با كسيكه خداوند امر كرده است به پيروي آنان و دست بدا من آنان شدن و بهمراه آنان بودن آنجا كه مي فرمايد يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين (3) (اي كسانيكه ايمان آورده ايد از خدا بپرهزيد و با راستگويان باشيد) و آنانند كسانيكه در عهديكه با خدا داشتند

ص: 51


1- 67. كذا و ظاهرا او عبدالرحمن حجاج است كه كنيه اش ابوعبدالله است و ابوجميله از وي در تهذيب در چند جا روايت كرده است پس اگر آنچه ما در ميان دو قوس گذاشتيم از طرف نويسندگان اضافه شده باشد چنانچه در بعضي از نسخه ها بر وي (عبدالله) خط كشيده شده ظاهرا همان ابوعبدالرحمن حذاء خواهد بود ولي من در جائي نديدم كه ابي جميله از او روايتي كرده باشد.
2- 68. النساء 80.
3- 69. النور 63.

راستگو بودند، عهد كرده بودند كه با دشمن خدا بستيزند و جان خود را در راه او و ياري پيغمبرش و سر بلندي دينش بدهند آنجا كه مي فرمايد: رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا : (1) (مرداني هستند كه در آنچه با خدا عهد كرده بودند راست گفتند بعضي از آنان بر سر پيمان رفت و بعضي از آنان بانتظار نشسته ولي هيچيك عهد خود را تبديل نكردند) چقدر فاصله است ميان كسيكه در وعده خود با خدا راست گفته و بعهدش وفا كرده و جان خود را براي او از دست داده و در راه او چهاد كرده و دينش را سر بلند نموده و خدا و رسولش را ياري كرده است و ميان كسيكه با رسول خدا عصيان و مخالفت ورزيده و به عترت او ستم نموده و كاري كرده است كه بدتر از مخالفت وعده است كه نفاق آور بوده و صاحبش را بدرك اسفل دوزخ ميكشاند پناه بخدامي بريم از آتش. خدا شما را رحمت كند، اين چنين است حال كسيكه از يكي از امامانيكه خداوندشان اختيار نموده است عدول نمايد و امامتش را انكار كند و ديگري رابجاي او بپا داريد و حق را از براي ديگري ادعا كند زيرا ام وصيت و امامت بفرمان الهي است و باختيار او نه بفرمان خلق و اختيارشان پس هر آنكس بجز برگزيده خدا را برگزيده و با امر خداي سبحان مخالفت نمايد بجايگاه ستمگران و منافقان فرو افتد كه جايشان آتش خشم خدا است چنانچه خداي عز و جل توصيفشان نموده پناه بخدا مي بريم از مخالفت خدا و خشم و شكنجه او و ازخداوند خواستاريم كه ما را هبر آنچه بما عطا فرموده ثابت قدم فرمايد و پس از آنكه برافت و رحمتش ما را هدايت فرموده دلهاي ما را از حقيقت منحرف و روي گردان نسازد.

ص: 52


1- 70. التوبة 77.

رواياتي كه درباره عدد امامان رسيده

رواياتيكه مي گويند امامان دوازده نفرند و ازطرف خدا برگزيده شده اند.1- خبرداد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه ابي هراسه باهلي (1) گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي بسال 273 (2) او گفت: حديث كرد ما را ابو محمد عبد الله بن حماد انصاري بسال 229 او گفت حديث كرد ما را عمرو ابن شمراز مبارك بن فضاله و او از حسن بن ابي الحسن بصري: و او خبر را بامام مي رساند كه فرمود: جبرئيل بخدمت پيغبر آمد و عرض كرد اي محمد خداي عز و جل تو را امر مي فرمايد كه فاطمه را بعلي برادر خودت همسر سازي رسول خدا كس به نزد علي رستاد و او را گفت: اي علي من مي خواهم دخترم فاطمه را كه بانوي زنان جهانيان است و پس از تو از همه نزد من محبوب تر است همسر تو سازم و از شما بوجود خواهد آمد دو سرور جوانان بهشتي و شهيدان بخون آغشته كه پس از من بانان ستم خواهد شد و نجيبان تابان كه خداوند بوسيله آنان تاريكي ها را از ميان بردارد و حق را بانان زنده سازد و باطل را بانان بميراند شماره آنان شماره ماههاي سال است و عيسي بن مريم در پشت سر آخرينشان بنماز خواهد ايستاد.2- خبرداد ما عبد الواحد بن عبد الله بن يونس موصلي (3) او گفت حديث

ص: 53


1- 71. النساء 145.
2- 72. التوبة 119.
3- 73. الاحزاب 23.

كرد ما را محمد بن جعفر (1) او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن خالد او گفت: حديث كرد ما را ابو هاشم داود بن قاسم جعفري): از ابي جعفر محمد بن علي (2) عليه السلام و آنحضرت از پدرانش عليهم السلام فرمود: روزي امير المومنين (ع) در حاليكه فرزندش حسن را بهمراه داشت و بدست سلمان فارسي تكيه داده بود داخل مسجد الحرام شد و نشست كه ناگاه مردي خوش قيافه و خوش لباس آمد و بامير المومنين سلام داد و در مقابلش نشست و عرض كرد يا امير المومنين سه پرسش از شما دارم امير المومنين فرمود: هر چه ميخواهي بپرس. عرض كرد: آدمي وقتي مي خوابد روحش بكجا مي رود؟ و چگونه آدمي چيزي رابياد مياورد و فراموش ميكند؟ و چه ميشود كه فرزند كسي بعموها و دائيها شبيه مي شود؟ امير المومنين عليهاسلام روي بحسن كرد و فرمود: اي ابا محمد پاسخ اين مرد را بگو. ابو محمد بانمرد فرمود: اما آنچه پرسي كه آدمي وقتي مي خوابد روحش يكجا مي رود؟ همانا روح وابسته بباد است و باد وابسته بهوا است تا هنگاميكه صاحب روح مي خواهد بيدار شود اگر خداوند اجازه بدهد كه آنروح بان بدن باز گردد آنروح، باد را جذب ميكند و باد هوا را و روح در بدن صاحبش ساكن مي شود و اگر خدا اجازه نفرمود كهان روح بان بدن باز گردد هوا باد را جذب ميكند و باد هم روح را ميكشد و روح ببدن صاحبش باز نمي گردد تا بهنگام رستاخيز.

ص: 54


1- 74. او احمد بن نصر بن سعيد باهلي معروف به ابن ابي هراسه است در الجامع گويد: تلعكبري در سال 331 از او حديث شنيده است و به سال 333 در روز ترويه درگذشته است و خطيب در ج 5 تاريخش ص 183 گويد ابوسليمان نهرواني معروف است به ابن ابي هراسة و از ابراهيم بن اسحاق احمري حديث نقل مي كند - شيخي است از شيوخ شيعه.
2- 75. در بعضي از نسخه ها 293 نوشته است و گذشت كه بنابرآنچه از جامع الرواة و تاريخ خطيب استفاده مي شود: نهاوند به نهرواني تصحيف شده است و يا بالعكس.

واما آنچه از ياد آوري و فراموشي پرسيدي همانا قلب آدمي در حقه اي است و بر سر آن حقه طبقي نهاده شده است هنگامي كه بر محمد و آل محمد درود تمامي فرستاده شود آن طبق از روي آن حقه برداشته مي شود و دل روشن مي شود و آنچه فراموش شده است بياد آدمي ميايد و اگر او درود بر محمد و آل محمد نفرستاد و يا از درود بر آنان كم كرد و پاره اي را نگفت آن سرپوش بر آن حقه ميافتد و دل تاريك مي گردد و آدمي باشتباه افتد و آنچه را كه مي داند فراموش ميكند.و اما پرسشت از شباهت فرزند به عموها و دائي ها؟ مرد، هنگامي كه با همسر خود هم بستر مي شود اگر با دلي آرام و اعصاب راحت و بدن بي اضطراب بهره جنسي برد، نطفه او در ميان رحم قرار مي گيرد و نوزاد به پدر و مادر شبيه مي شود و اگر با دلي نا آرام و اعصاب ناراحت و تن پر اضطراب بكار جنسي پراخت آن نطفه نيز مضطرب مي شود و در حال اضطراب به پاره اي از رگها مي نشيند اگر برگي از رگهاي عموها نشست نوزاد بعموهايش شبيه مي شود و اگر برگي از رگهاي دائيها نشست فرزند بدائي هايش شبيه خواهد شد. آنمرد گفت شهادت مي دهم بر اينكه معبودي بجز خدا نيست و همواره اين گواهي را مي دادم و شهادت مي دهم كه محمد فرستادهخداست و همواره اين شهادت را مي دادم و بزبان مي آوردم و شهادت مي دهم كه تو- با دست اشاره بامير المومنين كرد- جانشين رسول خدائي و بر پا دارنده حجت او و پيش از اين نيز همين را مي گفتم. و گفت: شهادت مي دهم كه تو- و با دست اشاره بحسن كرد- وصي او هستي و برپاسازنده حجت او پيش از نيز همين را مي گفتم. و شهادت مي دهم بر حسين بن علي كه او وصي اوست و برپاسازنده حجتش و هميشه سخنم اينست. و شهادت مي دهم بر علي بن الحسين كه كار وصايت حسين با اوست.

ص: 55

و شهادت مي دهم بر محمد بن علي كه كار وصايت علي با اوست. و شهادت مي دهم بر جعفر كه كار وصايت محمد با اوست. و شهادت مي دهم بر موسي كه كار وصايت جعفر با اوست. و شهادت ميدهم بر علي كه او ولي موسي است. (1) و شهادت ميدهم بر محمد كه كار وصايت علي با او است. و شهادت ميدهم بر علي كه كار وصايت محمد با اوست. و شهادت مي دهم بر حسن كه كار وصايت علي با اوست. و شهادت مي دهم بر مردي از فرزندان حسين كه بردن نام و كنيه اش روانباشد تا آنگاه كه خداوند امر خود را آشكار سازد و زمين را با عدل و داد پر كند همان سان كه با جور و ستم پر شده باشد و سلام بر تو اي امير المومنين و رحمت و بركات خدا. سپس برخاست و رفت. امير المومنين عليه السلام بحسن فرمود: اي ابا محمد بدنبالش برو و به بين كجا مي رود؟ امام حسن گويد بدنبالش بيرون شدم همينكه پاي از مسجد بيرون نهاد نفهميدم بكجا شد بخدمت امير المومنين باز گشتم و از جريان آگاهش ساختم فرمود: اي ابا محمد مي شناسي اش؟ گفتم: نه و خدا و رسول خدا و امير المومنين بهتر مي دانند فرمود: او خضر عليه السلام است. مترجم گويد: ظاهرا مقصود از وابستگي روح بباد و باد بهوا آنست كه آدمي بواسطه نفس كشيدن زنده است كه نفس همان باد است و آن بوسيله هوا انجام مي گيرد و مقصود از اينكه روح باد را جذب ميكند آنست كه شخص خواب رفته بنفس كشيدن خود ادامه مي دهد تا آنگاه كه پس از استراحت كافي بيدار مي شود و اگر اجلش سر آمده باشد هوا باد را جذب ميكند يعني از نفس كشيدن باز ميماند و ميميرد. و اما مسئله ياد آمدن پس از فراموشي، آنچه مسلم است اينكه كدورت خاطر موجب پريشاني آن و عروض نسيان است و چنانچه آدمي بخدا توجه نمود نورانيتي

ص: 56


1- 76. عبدالواحد بن عبدالله بن يونس موصلي برادر عبدالعزيز و كنيه اش ابوالقاسم است او ثقه بود و از تلعكبري به سال 326 روايت مي كند چنانچه در خلاصه است.

و جمعيت خاطري فراهم آيد و در نتيجه، مطلب فراموش شده بياد آيد و ذكر صلوات يكي از مصاديق توجه بخدا و تحصيل نورانيت است. و اما مسئله شباهت را علم امروز نيز اجمالا تاييد ميكند و اينكه آرامش خاطر بهنگام عمل جنسي و يا اضطراب آن اثرهاي متضادي در انعقاد نطفه و تشكيل ساختمان وجودي طفل دارد).3- و خبرداد ما را محمد بن يعقوب كليني از عده اي از رجال حديثش و آنان از احمد بن ابي عبد اله محمد بن خالد برقي و او از حسن بن عباس بن حريش و او از): ابي جعفر محمد بن علي عليه السلام و آنحضرت از پدرانش كه امير المومنين عليه السلام بابن عباس فرمود كه همه ساله شب قدر هست و در آن شب كار يكسال و آنچه در آن سال بايد بشود نازل مي شود و براي اينكار پس از رسول خدا فرمانداراني است ابن عباس عرض نمود يا امير المومنين آنان كيانند؟ فرمود من و يازده نفر از نسل من اماماني كه فرشتگان با آنان سخن مي گويند.4- و خبر داد ما را محمد بن يعقوب او گفت: ديث كرد ما را علي بن محمد از عبد الله بن محمد بن خالد او گفت حديث كرد مرا نصر بن محمد بن قابوس (1) از منصور بن سندي و او از ابي داود مسترق و او از پعلبه بن ميمون و او از مالك جهني و او از حارث بن مغيره و او از اصبغ بن نباته): گفت روزي بخدمت امير المومنين علي عليه السلام رسيدم ديدم بفكر فرو رفته و بر خاك زمين خطهائي ميكشد گفتم: يا امير المومنين از خط كشيدن بر خاك خوشت مي آيد؟ فرمود: نه بخدا قسم نه باينكار و نه هرگز يكدم بدنيا ميل كرده ام ولي

ص: 57


1- 77. محمد بن جعفر قرشي چنانچه مولف درباب (كسي كه مدعي امامت گردد) تصريح كرده است محمدبن جعفر اسدي ابوالحسين رزاز است يكي از ابواب امام (ع) بود و ظاهرا او فرزند جعفر بن محمد بن عون است چنانچه ميرزا در منهج احتمال داده است.

فكرم را نوزاني بخود مشغول كرده است كه از نسل من است او همان مهدي است كه زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد همان سان كه از جور و ستم پر شده باشد از براي او روزهاي حيرت و غيبتي است كه گروهي در آن روزها گمراه ميشوند و گروهي ديگر رهنمون شوند. گفتم يا امير المومنين اين حيرت و غيبت تا چه اندازه خواهد بود فرمود: مدت زماني. گفتم: اين كار بطور حتم شدني است؟ فرمود: آري هم چنانكه خود او حتما بايد آفريده شود. گفتم من بان روز ميرسم؟ فرمود: اي اصبغ كجا تو را باين كار دست رسي هست آنان برگزيدگان اين امتند كه بهمراه نيكوكاران اين عترت خواهند بود عرض كردم: پس از آن چه خواهد شد؟ فرمود: آنچه خدا بخواهد كه خدا را اراده ها و نتيجه ها و پايان كارها است.5- و حديث كرد مرا موسي بن محمد قمي ابو القاسم (1) در شيراز بسال 313 او گفت حديث كرد ما را سعد بن عبد الله اشعري از بكر بن صالح و او از عبد الرحمن سالم و او از ابي بصير و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام كه فرمود: پدرم بجابر بن عبد الله انصاري فرمود: مرا با تو كاري است هر وقت برايت دشوار نيست ميخواهم تنها با تو باشم و آن را بپرسم جابر عرض نمود هر وقت كه دوست داريم، روزي پدرم با جابر خلوت نمود و باو گفت: اي جابر داستان لوحي كه بدست فاطمه دختر رسول خدا ديدي چه بود؟ و مادرم فاطمه از آنچه در آن لوح نوشته شده بود چه گفت؟. جابر عرض كرد: خداي بي انباز را گواه مي گيرم كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله روزي بقصد عرض تهنيت ولادت حسين عليه السلام بخدمت مادرت فاطمه عليها السلام رسيدم بدستش صفحه سبزي ديدم كه بگمانم از زمرد بود

ص: 58


1- 78. يعني حضرت جواد عليه السلام.

و در آن خط سفيدي شبيه بنور آفتاب نوشته شده بود (1) گفتمش: پدرم و مادرم بفدايت اين صفحه جيست؟ فرمود صفحه اي است كه خداوند عزو جل به پيغمبرش هديه داده است كه نام پدرم و نام شوهرم و نام دو فرزندم و نام جانشينان از فرزندم در آن نوشته شده است و پدرم آن را بعنوان جشم روشني بمن داده است (2) جابر گفت: مادرت فاطمه آن لوح را بدست من داده و من خواندم و نسخه اي از آن نوشتم، پدرم بجابر فرمود: اي جابر ممكن است آن را بمن نشان دهي؟ عرض كرد: آري، پدرم بهمراه جابر بخانه او رفت پدرم صفحه پوستي در آورد و گفت: اي جابر تو بنوشته خودت نگاه كن تا من اين نوشت را براي تو بخوانم آنگاه پدرم بر جابر خواند و حتي يك حرف نسخه پدرم با يك حرف نسخه جابر مخالف نبود جابر گفت خدا را گواه مي گيرم كه من همينطور ديدم كه در آن لوح نوشته شده بود: بنام خدواند پر مهر و مهربان، اين نوشته اي از سوي خداي عزيز حكيم به پيغمبرش و نورش و حجابش (3) و سفيرش و راهنمايش اين نوشته را روح الامين از

ص: 59


1- 79. در بعضي از نسخه ها است (كه كار وصايت موسي با او است).
2- 80. در نسخه هاي موجود اين چنين است، ولي در كافي ج 1 ص 338: (از منذر بن محمد بن قاموس) است و ظاهرا آنچه در كافي است درست است زيرا در مختاركشي است. (گفت محمد بن مسعود - يعني عياشي: حديث كرد ما را عبدالله بن محمد بن خالد او گفت: حديث كرد ما را منذر بن قابوس و او ثقه بود - تا آخر).
3- 81. او فرزند دختر سعد بن عبدالله اشعري است و در شيراز ساكن بود و نجاشي گويد: او خود ثقه است و از ما است و كتاب الكمال في ابواب الشريعه تأليف او است.

نزد پرودگار جهانيان فرود آورده است. اي محمد نامهاي مرا بزرگ بشمار و نعمت هاي مرا سپاس بگذارو... انكار مكن من همان خدائي هستم كه معبودي بجز من نيست پشت ستمگران را مي شكنم و ستمديدگان را به پيروزي مي رسانم و حاكم روز جزايم و من همان خدائي هستم كه معبودي بجز من نيست هر كس كه بجز فضل مرا اميدوار باشد و يا بجز از دادخواهي من بهراسد (1) او را شكنجه اي دهم كه هيچ يك از جهانيان را چنين شكنجه اي نداده باشم پس تنها مرا بپرست و تنها بمن توكل كن من پيامبري نفرستادم كه عمرش پايان پذيرد و مدتش سر آيد مگر آنكه جانشيني براي او قرار دادم و من تو رابر همه پيامبران برتري دادم و جانشينت را از همه جانشينان برتر نمودم و تو را بدوشير بچه ات و دو نوادهه ات: حسن و حسين سرافراز كردم و حسن را پس از سر رسيد مدت پدرش كان دانش خودم قرار دادم و حسين را كان وحي خودم كردم و او را با شهادت سر بلند نمودم و زندگي اش را بنيك بختي پايان بخشيدم و او برترين جان نثاران راه

ص: 60


1- 82. مرحوم فيض (ره) فرمايد: گويا آن صفحه ي سبز از عالم ملكوت برزخي بوده و سبز بودنش كنايه از آن است كه متوسط ميان نور عالم جبروت و سياهي عالم شهادت است و سفيد بودن نوشته اش براي آن است كه از عالم اعلي نوري خالص بوده است (الشافي) و در كافي است: شبيه رنگ آفتاب و در كمال الدين مانند متن است.

من است و درجه دارترين شهيدان در نزد من، كلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت كامل را در نزد او گذاشتم. كيفر و پاداش من بوسيله عترت او است نخستين عترتش علي است: سرور عبادت كنندگان و زينت بخش دوستان گذشته من و فرزندش همنام جدش محمود است نامش محمد و شكافندهو علم من و كان حكمت من است دو دلان در باره جعفر هلاك خواهند شد و آنكه دستور او را رد كند همچون كسي است كه دستور مرا رد كرده باشد سخني است از من بحقيقت مقرون كه جعفر را جايگاهي عزيز بخشم و خاطرش را در باره شيعيان و دوستانش خر سند گردانم و پس از جعفر فتنه اي خواهد افتاد تاريك كه چشم جائي را نبيند (1) زيرا رشته اي كه من واجبش كرده ام بريده نشود و حجت من پنهان نماند ساقي بزم ما دوستان ما را جام لبريز دهد آنان ابدال روي زمينند هان كه اگر كسي يك نفر از آنان را انكار كند نعمت مرا انكار كرده است و كسيكه يك آيه از كتابم را تغيير دهد بر من افترا بسته است و اي بر حال افترا گويان و انكار كنندگان. در آن روز كه مدت بندهمن موسي: دوستم و برگزيده ام سر آيد كسيكه او را تكذيب كند همچون كسي است كه همه دوستانم را تكذيب كرده است او دوست من و يار من است و كسي است كه من باري بسنگيني بار نبوت بر دوش او نهم و او را

ص: 61


1- 83. در كافي (ليسرني بذلك) است به جاي (ليبشرني بذلك) و توجيه شده به اينكه از اين كلمه استفاده مي شود كه فاطمه (ع) پيش از آنكه لوح به دستش برسد اندوهگين بوده است و روايات ابن الزيات و ابي خديجه سالم بن مكرم از امام صادق مويد اين معني است ولي با معنائيكه ما كرديم نيازي به اين توجيه نيست.

با كشيدن آن بار آزمايش كنم. و پس از او خليفه من علي بن موسي الرضا است او را اهريمني گردن فراز ميكشد و در شهري كه بنده شايسته خدا بنام ذو القرنين ساخته است بخاك سپرده شود بهترين خلق من بكنار بدترين خلق من دفن مي شود سخني است از من بحق كه حتما چشم او را با فرزندش محمد روشن خواهم ساخت او معدن علم من و رازدار من و حجت من بر خلق من است جايگاهش بهشت و شفاعتش را درباره هفتاد هزار من و حجت من بر خلق من است جايگاهش بهشت و شفاعتش را در باره هفتاد هزار از اهل بيتش كه همگي سزاوار آتش باشند خواهم پذيرفت. (1) كار فرزندش علي را كه دوست من و ياور من و گواه من در ميان خلق من وامين من بر وحي من است به نيك بختي بانجام رسانم و از او بوجود آورم دعوت كننده براه من و خزانه دار دانش من حسن را. سپس اين را كامل كنم با فرزندش كه رحمت براي جهانيان است كمالي موسي و بهاءعيسي و صبر ايوب را دارد، دوستان من در زمان غيبت او خوار شوند و سرهاشان همچون سرهاي ترك و ديلم بعنوان هديه به نزد اين و آن فرستاده شود، كشته شوند و باتش سوزانده شوند و همواره ترسناك و هراسان و وحشت زده ميباشند، زمين ازخونشان رنگين شود زنانشان در سوك آنان نالان گردند آنانند دوستان حقيقي من و بر من حتم است كه هرگونه كوري و تاريكي را از آنان بردارم (2) و باحترام آان زلزله ها را بر چينم و سختيهاو گرفتاريهاي گريبان گير را بردارم بر آنان از پروردگارشان درود ها و رحمت باد و آنان اند كه رهنمون شدگانند ابو بصير- راوي حديث- اگر در تمام عمرتبجز همين يك حديث را نشنيده باشي

ص: 62


1- 84. علامه ي مجلسي فرمايد: به پيغمبر صلي الله عليه و اله حجاب گفته شده است از آن جهت كه آن حضرت واسطه ي ميان خداي سبحان و خلق است يا از آن جهت كه او را دو وجه است وجهي به سوي خدا و وجهي به سوي خلق و گفته شده است كه حجاب، كسي را گويند كه بدون او كسي را دسترسي به پادشاه نباشد.
2- 85. علامه ي مجلسي فرموده است: گوئي معناي اينكه: هر كس به جز فضل مرا اميدوار باشد - آن است كه آنچه بندگان از خداوند اميد دارند مي بايست از ناحيه ي فضل خدا باشد نه آنكه به جزاي اعمال خود اميدوار باشند زيرا در مقابل عمل هيچ پاداشي را استحقاق ندارند با توجه به نعمتهاي الهي كه هرچند بنده در عمل بكوشد هزار يك نعمتاي خدا را سپاس نتواند كرد پس آنچه پاداش به او داده شود به فضل الهي است و به مقتضاي وفا به وعده اي كه خداوند فرموده است و آن وعده ي پاداش به او داده شود به فضل الهي است و به مقتضاي وفا به وعده اي كه خداوند فرموده است و آن وعده ي پاداش نيز از فضل او است و بعضي گمان كرده اند كه مقصود آن است كه كسي به فضل غير خدا اميدوار باشد البته اميد به فضل ديگران از نظر شرع مرجوح است ولكن استحقاق عذاب را موجب نيست علاوه بر اينكه از ظاهر معناي لفظ بدور است. و جمله يدوم كه مي فرمايد (و يا به جز از دادخواهي من بترسد) نيز مؤيد احتمال ما است زيرا شكنجه هائي كه بندگان خدا از آن مي ترسند شكنجه هائي است كه از روي عدل و داد الهي است و اگر كسي معتقد باشد كه از راه ظلم است چنين كس كافر است و مستحق عذاب جاويد.

ترا بس است پس آنرا از نا اهلش محافظت كن.6- و خبرداد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده كوفي او گفت: حديث كرد ما را يحيي بن زكريابن شيبان (1) از كتابش بسال 273 او گفت حديث كرد ما را علي بن سيف بن عميره او گفت: حديث كرد ما را ابان بن عثمان از زراره و او از) ابي جعفر امام باقر عليه السلام و آنحضرت از پدرانش عليهم السلام فرمود رسول خدا فرموده است از اهل بيت من دوازده نفر را فرشته گان خبر گزاري كنند شخصي بنام عبد الله بن زيد كه برادر رضاعي علي بن الحسين عليه السلام بود با قيافه انكار گفت: سبحان الله خبر گزاري فرشتگان؟ راوي گويد: امام باقر روي بسوي او كرد و فرمود بخدا قسم كه پسر مادر تو (يعني علي بن الحسين عليهما السلام) اين چنين بود.7- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را پدرم و عبد الله ابن جعفرحميري آندو گفتند حديث كرد مارا احمد بن هلال او گفت: حديث كرد مرا محمد بنابي عمير بسال 204- او گفت:حديث كرد مرا سعيد بن غزوان از ابي بصير و او از): ابي عبد الله و آنحضرت از پدرانش عليهم السلام فرمود: رسول خدا فرموده است كه خداي عز و جل از هر چيز را بر گزيد از صفحه زمين، مكه را برگزيد و از مكه مسجد را برگزيد و از مسجد همان قطعه را برگزيد كه كعبه در آن است و از چهار پايان ماده هاشان را برگزيد و از شبها شب قدر و از مردم بني هاشم را برگزيد و من و علي را از بني هاشم برگزيد و از من و علي برگزيد سن و حسين راو از اولاد

ص: 63


1- 86. فتنه ي تاريك پس از امام صادق عليه السلام به آن لحاظ است كه تقيه در زمان موسي ابن جعفر (ع) شديدتر بود و موضوع وصايت آن حضرت مخفي تر و چنانچه در كافي و ديگر كتابهاي متقدمين است خليفه ي وقت به فرماندار مدينه دستور داد كه ببين چنانچه جعفر بن محمد يك شخص معني را به وصايت تعيين كرده فورا او را بكش و لذا چنانچه در روايت است امام صادق به حسب ظاهر پنج نفر را وصي خود قرار داد؛ منصور خليفه ي وقت و محمد بن سليمان فرماندار مدينه و فرزندش عبدالله افطح و موسي بن جعفر و همسر حضرت صادق (ع) حميده و به خاطر همين فتنه بود جماعتي امامت را در امام صادق متوقف كردند به نام واقفيه و جمعي ديگر در موسي بن جعفر و عده اي به امامت اسمعيل فرزند امام صادق معتقد شدند به نام كيسانيه.

حسين دوازده امام تكميل مي گرداند نهمين آنان باطن است و هم او ظاهر آنان است و او برترين آنان است و او قائم آنان است (1) عبد الله بن جعفر در حديث اش اضافه كرده است كه (آنان قرآن را از تحريف تندروها و نسبت هاي باطل گويان و تاويل نادانان محفوظ ميدارند). (و خبر داد ما را محمد بن همام و محمد بن حسن بن محمد بن جمهور از حسن ابن محمد بن جمهور او گفت حديث كرد مرا احمد بن هلال او گفت حديث كرد مرا محمد بن ابي عمير از سعيد بن غزوان): (2) از ابي عبد الله عليه السلام كه فرمود: رسول خدا فرمود خداي عز و جل مرا برگزيد تا پايان حديث.و از كتاب سليم بن قيس هلالي (3) .8- آنچه كه روايت كرده است آن را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده و محمد ابن همام بن سهيل و عبد العزيز و عبد الواحد دو فرزند عبد الله بن يونس موصلي از رجال خودشان و آنان از عبد الرزاق ابن همام و او از معمر بن راشد و او از ابان بن ابي عياش

ص: 64


1- 87. در كافي چنين است: و حجت من بر خلق من هيچ بنده اي به او ايمان نمي آورد مگر آنكه من بهشت را جايگاهش كنم و شفاعتش را درباره ي هفتاد نفر از اهل بيتش بپذيرم.
2- 88. در كافي و كمال چنين است: به واسطه ي آنان از هر گونه فتنه ي كور و تاريك جلوگيري مي كنم.
3- 89. نجاشي پس از آنكه او را عنوان مي كندن گويد: ابوعبدالله كندي علاف شيخ مورد وثوق و بسيار راستگو است كه هيچ قابل ايراد نيست او از علي بن سيف كه ثقه ي مشهوري است روايت مي كند.

واواز سليم قيس): و اين روايت را از غير اين سندها خبر داد بما هارون بن محمد او گفت: حديث كرد مرا احمد بن عبيد الله بن جعفر بن معلي همداني او گفت: حديث كرد مرا ابو الحسن عمرو بن جامع بن عمرو بن حرب كندي (1) او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن مبارك كه شيخ ما بود از اهل كوفه و ثقه بود (2) او گفت حديث كرد مارا عبد الرزاق بن همام شيخ ما از معمر و او از ابان بن عياش و او از سليم بن قيس هلالي. (و ابان گفته است كه او اين روايت را از عمر بن ابي سلمه نيز شنيده است معمر گويد ابو هارون عبدي ياد آور شد كه او نيز اين روايت را از عمربن سلمه شنيده است و اواز سليم) كه هنگاميكه مادر ركاب امير المومنين در صفين بودين ومعاويه ابوالدرداء و ابو هريره راخواست و پيامي توسذ آنان بامير المومنين داد و آنان پيام معاويه را بعلي رساندند حضرت فرمود: شما پياميكه معاويه بوسيله شما داده بود رسانديد حال، گوش بسخن من فرا دهد و پيام مرا نيز باو برسانيد عرض كردند: بلي. پس حضرت آن پاسخ طولاني را داد تا سخن رسيد بداستان غدير و نصب

ص: 65


1- 90. در كمال الدين چنين است:(نهمين آنان قائم شان است و او ظاهر آنان و او باطن آنان است) علامه ي مجلسي فرموده است: شايد مقصود از ظاهر بودن پيروزي آن حضرت بر دشمنان است و مقصود از باطل بودن غيبت او است.
2- 91. و در كمال الدين: از سعيد بن غزوان و او از ابي بصير و او از امام صادق روايت كرده است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله علي را بامر خدايتعالي. فرمود چون آيه انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه (هم راكعون) ولي شما فقط خدا است و پيامبرش و كسانيكه ايمان آورده اند و نماز ميخوانند و زكات ميدهند در حاليكه ركوع ميكنند) بر پيغمبر نازل شد مردم گفتند: يا رسول الله آيا اين ولايت نسبت به بعضي از مومنين است يا فراگير همه است؟ پس خداوند بر پيامبرش دستور داد كه ولايت آنكس را كه خداوند بولايت او دستور داده است بانان تعليم دهد و همانطور كه نماز و روزه و حجشان را تفسير كرده است ولايت را نيز تفسير كند. علي عليه السلام فرمود پس رسول خدا مرادر غدير خم نصب كرد و فرمود: خداي عز و جل ماموريتي مرا داده است كه سينه ام را تنگ ساخت و گمان كردم كه مردم مرا تكذيب خواهد كرد سپس دستور داد تا مردم را براي نماز جماعت دعوت كردند و نماز ظهر را با آنان گذاشت پس با صداي بلند فرياد زد اي علي بپاخيز سپس فرمود: اي مردم همانا كه خدا مولاي من است و من مولاي مومنينم و من بانان از خودشان اولترم و بهر كه مولا منم علي است مولاي او بار الها دوست بدار آن را كه علي را دوست بدارد و دشمن بدار آن را كه علي را دشمن بدارد. پس سلمان فارسي برخاست عرض كرد يا رسول الله اولويت در چه؟ (1) فرمود هر كس كه من بجان او اولتر از خود او هستم علي نيز بجان او از خود او اولتر است، پس خداي عز و جل اين آيه را فرستاد اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا (امروز دين شمارا براي شما كامل گردانيدم و نعمتم را بر شما با تمام رساندم و اسلام را بعنوان دين نمونه براي شما پسنديدم)

ص: 66


1- 92. سليم از ياران علي عليه السلام بود حجاج بن يوسف او را خواست تا بكشد او فرار كرد و به ابان بن ابي عياش پناهنده شد و به همان حال اختفا نزد او ماند تا مرگش فرا رسيد به هنگام مرگ ابان را گفت تو را بر من حقي است و من مي خواهيم بميرم اي برادرزاده جريان كار پس از رسول خدا چنين و چنان شد و كتابي به او داد، و هيچ كس به جز ابان از سليم روايتي نكرده است چنانچه علامه عقيقي گفته است.

سلمان عرض كرد يا رسول الله آيا آيه ها فقط در باره علي عليه السلام نازل شده است؟ فرمود: بلكه در باره او جانشينان من تا روز قيامت عرض كرد: يا رسول الله آنان را براي من بيان بفرما فرمود: علي است كه برادر من و وصي من و وارث من و جانشين من در ميان امت من و ولي هر مومني پس از من است و يازده امام از اولاد او هستند كه نخستين آنان فرزندم حسن است سپس فرزندم حسين سپس نه نفر از اولاد حسين يكي پس از ديگري است آنان باقر آن همراهند و قرآن بهمراه آنان است نه آنان از قرآن جدا شوند و نه قرآن از آنان جدا گردد تا در كنار حوض بر من وارد شوند. پس دوازده نفر از ياران بدربر خواستند و گفتند همه ما گواهي ميدهيم كه ما اين سخن را بي كم و زياد هم چنانكه فرموديد يا امير المومين از رسول خدا صلي الله شنيدم و بقيه ياران بدر كه با علي در صفين بودند گفتند: ما بيشتر آنچه را كه گفتي بياد داريم نه همه آن را البته اين دوازده نفر برگزيدگان از ما و افراد با فضيلت ما هستند علي عليه السلام فرمود راست ميگوئيد همه كس كه بيك درجه حافظه ندارد بعضي از بعضي ديگر برتر است. و از آن دوازده نفر چهار نفر بر خواستند: ابو الهيثم بن التيهان بود و ابو ايوب و عمار و خزيمه بن ثابت ذو الشهادتين (1) و گفتند ما گواهي ميدهيم كه ما فرمايشات

ص: 67


1- 93. درباره ي عبدالرزاق بن همام در پيش سخن گفته شد و اما معمر بن راشد ازدي است ولي مولا است، ابن حجر در تقريب عنوانش كرده وصفي خزرجي در تذهيب الكمال، و گفته اند كه او ثقه و خوش حافظه و صالح و فاضل بوده است و اما ابان و سليم از مشهورترين اند كه ترجمه شان در همه ي كتابهاي شيعه و عمده ي كتابهاي عامه موجود است.

آن روز رسول خدا را بخاطر سپرده ايم بخدا قسم كه او بر سر پا ايستاه بود و علي عليه السلام بر كنار او ايستاده بود و آنحضرت ميفرمود: اي مردم، خداوند مرا امر فرموده است كه براي شما امامي نصب كنم كه وصي من در ميان شما باشد و پس از من جانشين من در خاندانم و در امتم باشد و كسي باشد كه خداوند، فرمانبري او را در قرآن بر همه مومنين واجب كرده است و بشما در قرآن ولايت او را دستور داده است من عرض كردم پرودگارا از زخم زبان منافقان و تكذيب شان مي ترسم خداوند مرا عتاب فرمود كه يا دستور را ابلاغ كنم و يا آنكه مرا عقاب خواهد كرد. اي مردم خداي عز و جل در قرآنش شما را بنماز امر كرده است و من آن را براي شما بيان كردم و راه و رسم اش را بشما آموختم و بزكات و روزه امر كرده كه براي شما بيان كردم و تفسيرش نمودم و خداوند شما را در قرآنش بولايت امر

ص: 68

كرده است. اي مردم من شما را گواه ميگيرم كه آن ولايت مخصوص ان شخص است و مخصوص اوصياء من است كه از فرزندان من و فرزندان علي است نخستين شان فرزندم حسن است و سپس حسين و سپس نه نفر از فرزندان حسين،اينان از قرآن جدا نميشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.اي مردم، من كسي را كه پس از من پناه گاه شما و امام شما و ولي شما و راهنماي شما است بشما اعلام كردم و او علي بن ابي طالب برادر من است او در ميان شما بمنزله خود من است دين خود را بگردن او اندازيد و در همه كارهايتان فرمانبرش باشيد كه همه آنچه كه خداي عز و جل بمن آموخت نزد او است و خدا مرا دستور داد كه من باو بياموزم من اعلام ميكنم كه علم من نزد او است از او بپرسيد و از اوصياء او بياموزيد و به آنان مياموزيد و بر آنان پيش قدم نباشيد و از آنان باز پس نمانيد كه آنان بهمراه حق و حق با آنان همراه است نه حق از آنان دور ميشود و نه آنان از حق كناره ميگيرند. سپس علي عليه السلام بابي الدراء و ابي هريره و اطرافيانش فرمود: اي مردم آيا ميدانيد كه خداي تبارك و تعالي در قرآنش اين آيه را فرستاد انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (اين اراده خدا است كه پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملا پاك و پاكيزه كند). پس رسول خدا را و فاطمه و حسن و حسين را در عبائي گرد هم آورد سپس فرمود: با الها اينان دوستان من و عترت من [و خاندان من] و مخصوصان من و اهل خانه منند، پليدي را از آنان بزدا و آنان را كاملا پاكيزه فرما، ام سلمه عرض كرد: و من، حضرتش فرمود: تو رو بخير هستي ولي اين آيه، در باره تنها من و برادرم علي و دخترم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسين و در باره نه تن از فرزندان حسين نازل شده است بجز ما كسي با ما در اين آيه انباز نيست.

ص: 69

بيشتر آن مردم بر خواستند و گفتند ما گواهي ميدهيم كه ام سلمه اين حديث را براي ما نقل كرد و ما از رسول خدا پرسيديم آنحضرت نيز هم چنانكه ام سلمه گفته بود براي ما بيان كرد. پس علي عليه السلام فرمود: مگرر نميدانيد كه خداي عز و جل در سوره حج آيه اي فرستاد يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون و جاهدوا في الله حق جهاده هو اجتباكم و ما جعل عليكم في الين من حرج مله ابيكم ابراهيم هو سماكم المسلمين من قبل و في هذا ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء علي الناس (اي كسانيكه ايمان آورده ايد ركوع كنيد و سجده كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كارنيك انجام دهيد شايد رستگار شويد و در راه خدا آنطورر كه بايد و شايد جهاد كنيد، او است كه شما را بر گزيده و در دين مشقتي براي شما قرار نداده، راه و شريعت پدرتان ابراهيم است، خدا شما را در كتاب هاي پيشين و در اين كتاب بنام: (مسلمانان) خواند تا رسول خدا شاهد بر شما باشد و شما شاهدان بر مردم. پس سلمان (خدا از او راضي باد) بهنگام نزول اين آيه برخاست و عرض كرد يا رسول الله اينان كه شما بر آنان شاهديد و آنان بر مردم شاهدند و خداوندشان برگزيده و مشقتي در دين كه شريعت پدرشان ابراهيم است برايشان قرار نداده است كيانند؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مقصود خداوند از اينان سيزده نفر انسان است من و برادرم علي و يازده تن از فرزندان او عرض كردند آري خدايا كه ما اين را از رسول خدا شنيديم. سپس علي عليه السلام فرمود: آيا ميدانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله براي آخرين بار خطبه اي خواند و فرمود: اي مردم من در ميان شما دو چيز بجاي گذاشتم (1) كه تا دست بانها داريد هرگزگمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و اهل بيت من است همانا كه خداي لطيف و خبير بمن خبر داده است و تاكيد فرموده است

ص: 70


1- 94. عبدالله بن مبارك را ابن حجر در تهذيب عنوان كرده است و از جمعي از اعلام نقل كرده است كه گفته اند او عالم، فقيه، عابد، زاهد، شيخ، شجاع، زيرك نگهدار حديث و ثقه بوده است و ابن معين گويد: او عالمي بود صحيح الحديث و كتابهائي كه او حديث نموده است بيست هزار و يا بيست و يك هزار بوده است و خطيب درج 10 ص 152 از تاريخش او را عنوان كرده و در شان او سخن به درازا گفته است و گفته است كه او عالم رباني بود و موصوف به حفظ و زهد ولي عبدالرزاق را از راويان او ذكر كرده است و شايد عبدالرزاق ديگري باشد.

كه آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. همه گفتند آري خدايا ما همه اين ها را از رسول خدا ديديم پس دوازده نفر از جمعيت برخاستند و گفتند: ما گواهيم آنگاه كه رسول خدا در آخرين روز عمر خود اين خطبه را خواند عمر بن الخطاب با قيافه اي عصباني برخاست و گفت يا رسول الله اين سفارش را براي همه خاندانت ميكني؟ فرمود: نه، بلكه تنها براي اوصياء خود از اهل بيتم كه عبارت است از علي: برادرم و وزيدم و وارثم و جانشينم در امتم و ولي هر مومني پس ازمن و او نخستين و بهترين آنها است، و سپس وصي بعدي او اين پسرم و بحسن اشاره فرمود و سپس وصي او اين پسرم و اشاره بحسين كرد و سپس وصي او فرزند بعدي من كه همنام با برادر من است، و سپس وصي بعدي او كه همنام با خود من است و سپس هفت نفر از فرزندان او يكي پس از ديگري تا همگي در كنار حوض بر من وارد شوند اينان شاهدان خدايند در روي زمين و حجت هاي اويند بر خلق خدا هر كس كه فرمان آنان برد فرمان خدايرا برده و هر كس از دستورهاي آنان سرپيچي كند ازدسورهاي خدا سرپيچي نموده است. پس هفتاد نفر از ياران و تقريبا بهمان شماره از مهاجرين برخاستند و گفتند چيز فراموش شده ايرا بياد ما آورديد ما نيز گوهي ميدهيم كه اين را از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيديم. پس ابو الدراء و ابو هريره بازگشتند و آنچه را كه علي عليه السلام فرموده بود و مردم را بدان گواه گرفته بود و آنچه را كه مردم در پاسخ آنحضرت گفته بودند و گواهي داده بودند همه را براي معاويه گزارش دادند.9- و بهمين اسناد از عبد الرزاق بن همام كه گفت: حديث كرد ما را معمر بن راشد از ابان بن ابي عياش و او از) سليم بن قيس هلالي كه گفت: هنگاميكه در ركاب امير المومنين از صفين باز ميگشتيم علي عليه السلام در نزديكي دير يك

ص: 71

نصراني فرود آمد كه ناگاه پير مردي از دير بيرون آمد خوش رو خوش هيكل و خوش سيما كه كتابي بهمراه داشت و بخدمت امير المومنين عليه السلام آمد و سلام كرد و سپس گفت: من از نسل يكي از حواريين عيسي بن مريم هستم كه در ميان دوازده نفر حواري از همه برتر بود و عيسي او را از همه دوست تر ميداشت و بر همه شان مقدمش ميداشت و عيسي او را وصي خود نمود و كتابهاي خويش را بدو سپرد و حكمت خود را بوي آموخت، افراد اين خاندان هميشه بدين عيسي بودند و شريعت او را بدست داشتند نه كافر شدند و نه مرتد و نه تغييري در دين او دادند و آن كتابها كه باملاء عيسي بن مريم و دستخط پدر ما است هم اكنون در نزد من است، هر آنچه مردم پس از عيسي انجام خواهند داد و نام يك يك پادشاهان كه پس از عيسي از ميان مردم به سلطنت ميرسند و اينكه خداي تبارك و تعالي مردي را از عرب از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم خليل الرحمن از سر زميني كه تهامه اش گويند از آبادي كه مكه اش نامند بنام احمد بر مي انگيزد كه دوازده نام دارد و زمان بعثت و محل ولادت و هجرتش و كسيكه با او بجنگ بر ميخيزد و كسيكه او را ياري ميكند و كسيكه با او دشمني ميكند و چقدر عمر ميكند و چه بر سر امتش پس از او ميايد تا آنگاه كه عيسي بن مريم از آسمان فرود آيد همه اينها در آن كتاب نوشته شده است. و در آن كتاب سيزده نفر از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم خليل الله كه از بهترين خلق خدا هستند و محبوبترين خلق خدا در نزد خدايند و خداوند ولي و سرپرست دوستان آنان است و دشمن معاندين ايسشان و هر كس كه آنان را فرمان برد رهنمون گردد و هر كس سرپيچي كند گمراه خواهد شد، اطاعت آنان اطاعت خدا است و معصيت آنان معصيت خدا، نامهايشان در آن كتاب نوشته شده و نسبتهايشان و اوصافشان و اينكه هر يك از آنان چقدر عمر ميكند يكي پس از ديگري و چند نفر از آنان دين خود را پوشيده ميدارد و از قوم خود پنهان ميكند و كسيكه از آنان ظهور ميكند و مردم سر بفرمان او نيستند تا اينكه عيسي بن مريم بنزد آخرينشان از آسمان فرود ميايد

ص: 72

و پشت سر او نماز ميگذارد وميگويد شما اماماني هستيد كه كسي را نميرسد بر شما پيش قدم گردد پس او پيش ميرود و بر مردم نماز ميگذارد و عيسي در صف پشت سر او مي ايستد. نخستين شان و بهترين شان و برترين شان كه پاداش او بقدر پاداش همه و بقدر پاداش پيروانشان و هدايت يافتگان بوسيله آنان است، رسول خدا است صلي الله عليه و آله نامش محمد و عبد الله و يس و فتاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحي و قائد نبي الله وصي الله و حبيب الله (و در بعضي نسخه ها جنب ) است هر جا كه نام خدا برده شود نام او نيز برده ميشود از گرامي ترين خلق خدا در نزد خدا است و محبوب ترين آنان در پيشگاه او است خداوند بهتر از او و محبوب تر از او در نزد خود نيافريده است نه فرشته مكرمي و نه پيغمبر مرسلي خدا او را بروز رستاخيز بر عرش خود مي نشاند و شفاعتش را در باره هر كس كه شفاعت كند مي پذيرد قلم تقدير در لوح محفوظ بنام او كه محمد رسول الله است جاري شده و بنام پر چمدار روز رستاخيز بزرگ برادر او و وصي او و وزير او و خليفه او در امتش و كسيكه محبوب ترين خلق خدا در نزد خدا پس از پيغمبر است يعني علي پسر عموي پدر و مادري او و ولي هر فرد مومن پس از او. و سپس يازده تن از اولاد محمد و علي كه نخستين شان نام دو فرزند هارون: شبر و شبير را دارند و نه نفر از فرزندان برادر كوچكتر يكي پس از ديگري است و آخرين شان كسي است كه عيسي بن مريم در پشت سر او نماز ميگذارد. و باقي حديث را كه طولاني است نقل كرده است.10- و بهمين اسناد از عبد الرزاق و او از معمر و او از ابان و او از سليم بن قيس هلالي) كه گفت: بعلي عليه السلم عرض كردم: من از سلمان و مقداد و ابي ذر چيزهائي از تفسير قرآن و روايت از رسول خدا شنيده ام [بجز آنچه در دست مردم است] و سپس از شما تصديق آنچه را كه از آنان شنيده بودم شنيدم در دست مردم چيزهاي فراوان از

ص: 73

تفسير قرآن و احاديث رسول خدا ديده ام كه با گفته سلمان و مقداد و ابي ذر مخالف است و آنان چنين مي پندارند كه همه آنچه در دست مردم است باطل است آيا بنظر شما ممكن است كه آنان (مردم) عمدا برسول خدا دروغ بندند و قرآن را با راي هاي خودتفسير كنند؟ گويد: علي عليه السلام متوجه من شد و فرمود: اكنون كه پرسيدي پاسخش را نيكو بفهم: در ميان مردم حقي است و باطلي، و راستي و دروغي، و ناسخي و منسوخي، و خاصي و عامي، و محكمي و متشابهي (1) و چيزهائي كه براستي از رسول خدا بياد دارند و چيزهائي كه بخيال خودشان گفته رسول خدااست، و در زمان خود رسول خدا آنقدر دروغ بانحضرت بستند كه بپا ايستاد و خطبه خواند و فرمود: اي مردم دروغ دروغ گويان از زبان من فراوان شده است هر كس كه از روي عمد بر من دروغ بندد جايگاه خود از آتش آماده به بيند. سپس پس از وفات رسول خدابر آنحضرت دروغ بستند و هر كس كه حديثي بنزد تو آورد جز اين نيست كه يكي از چهار نفر خواهد بود و پنجمي ندارد:1- مرد منافقي است كه تظاهر بايمان ميكند و با تصنع و ساختگي اسلام را بر زبان دارد، نه از گناه خود داري ميكند و نه ازدروغ عمدي گفتن بر رسول خدا پروائي دارد، و اگر مردم بدانند كه او منافقي است دروغ پرداز، نه از او مي پذيرند و نه تصديقش ميكنند ولي چه كنند؟ پيش خود ميگويند اين مرد با پيغمبر هم صحبت بوده و او را ديده و از او حديث شنيده است و باينجهت باطن او را نشاخته حديث را از او دريافت ميكنند و خداوند در قرآن از حال منافقين خبرها داده و توصيفها نموده و فرموده است و اذا رايتهم تعجبك اجسامهم و ان يقولوا تسمع لقولهم

ص: 74


1- 95. در كتاب سليم چنين است: سلمان گفت: يا رسول الله ولايتش مانند چه؟ پس آن حضرت فرمود: ولايتش مانند ولايت من...

(هنگاميكه آنان را بيني اندامشان تو را خوش آيد و چون سخن گويند بسخنانشان گوش فرا دهي). (1) .سپس همين منافقين پس از رسول خد ماندند و خود را به پيشوايان ضلالت و داعيان باتش از رهگذر تزوير و دروغ و بهتان نزديك كردند تا آنجا كه آن پيشوايان،، فرمانداريها بدست اين منافين سپردند و آنان را بر گردن مردم سوار كردند وبدست آنان دنيا را بكام خود كشيدند مردم هم كه هميشه تابع فرمانروايانند و دنياطلب مگر آنكس كه خداي عز و جل اش نگهداري فرمايد اين يكي از آن چهار نفر بود.2- مردي كه از رسول خدا چيزي شنيده ولي درست بياد نسپرده است و در آن باشتباه و سهو دچار شده است، نه آنكه ازروي عمد دروغ بگويد،پس آنچه را كه از رسول خدا بدست دارد روايت ميكند و ميگويد: من از رسول خدا آن را شنيدم و اگر مردم بدانند كه در اين سخن اشتباه كرده است از او نمي پذيرند خود او هم اگر بداند دچار اشتباه شده است بدورش مي اندازد.3- سومين مرد: از رسول خدا (ص) شنيده است كه حضرت بچيزي امر فرمود ولي بي اطلاع است كه آنحضرت پس از امر، آن چيز را قدغن فرموده است، يا شنيده است كه حضرت چيزي را قدغن فرمود ولي خبر ندارد كه پس از آن بان چيز امر فرموده است پس منسوخ: (نسخ شده) را بيان دارد ولي ناسخ (نسخ كننده) را بياد ندارد، و اگر بداند كه منسوخ است بدورش مي اندازد، مردم هم اگر بهنگام شنيدن حديث از او ب بدانند كه منسوخ است بدورش مي اندازند.4- چهارمين مرد: آنكه نه بخدا دروغ بسته و نه برسول او زيرا دروغ را خوش ندارد و از خدا ميترسد و رسول خدا را بزرگ ميشمارد و سهو هم نكرده

ص: 75


1- 96. ابوالهيثم مالك بن التيهان از پيش قدمان در اسلام بود كه به اميرالمؤمنين عليه السلام گرويد و از نقبا است در همه ي مشاهد رسول خدا به همراه آن حضرت بود و در ركاب علي عليه السلام در صفين به شهادت رسيد. و ابو ايوب خالد بن زيد انصاري خزرجي همان كسي است كه رسول خدا (ص) هنگامي كه به مدينه تشريف برد به خانه ي او منزل كرد و در غزوه ي بدر و ديگر غزوات پيغمبر حضور داشت و در سرزمين روم سال 52 كه در لشگر اسلام مي جنگيد به شهادت رسيد و در قلعه اي در قسطنطنيه به خاك سپرده شد و مردم روم را اعتقادي به او هست و از مزارش در طلب باران و نمازش بهره مند مي شوند. حارث بن ابي بصير از دي از ابي صادق روايت كرده است و او از محمد بن سليمان كه گفت: ابو ايوب انصاري به نزد ما آمد و در زمين ملكي ما فرود آمد تا مركب خود را علوفه دهد ما به نزد او رفتيم و هديه به نزدش برديم گويد: در كنارش نشستيم و او را گفتيم: اي ابا ايوب با همين شمشيري كه داري به همراه روسل خدا (ص) با مشركين جنگيدي و سپس آمده اي كه با مسلمانان بجنگي؟ گفت: همانا رسول خدا (ص) مرا دستور فرمود تا با قاسطين و مارقين و ناكثين بجنگم و من با ناكثين جنگيدم و با قاسطين جنگيدم و به خواست خداوند با مارقين نيز خواهم جنگيد و نمي دانم در كجا خواهد بود. و اما عمار بن ياسر بن عمار ابواليقظان آزاد شده ي بني مخزوم يكي از اصحاب رسول خدا است و جليل القدر است در بدر و احد و همه ي غزوات حضور داشت و در صفين در ركاب اميرالمومنين عليه السلام شهيد شد و گروه ستمگر لشگر معاويه او را كشت و اما خزيمة بن ثابت ذو الشهادتين همان كسي است كه رسول خدا گواهي او را به جاي گواهي دو مرد قرار داد با رسول خدا در بدر و احد بود و در صفين نيز به همراه اميرالمؤمنين عليه السلام بود و پس از شهادت عمار او شهيد شد درود خدا به روان پاكشان.

است بلكه حديث را كاملا بياد سپرده و همانطور كه شنيده است بي كم و زياد نقل ميكند ناسخ و منسوخ را ميداند بناسخ عمل ميكند ومنسوخ را بدور مي اندازد وميداند كه اوامر و نواهي رسول خدا مانند قرآن ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه دارد گاهي اتفاق مي افتاد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله كلامي ميفرمود كه دو صورت داشت يك معناي عام و يك معناي خاص مانند قرآن، خداي عز و جل ميفرمايد: وما آتاكم الرسول فخذره و ما نهاكم عنه فانتهوا (آنچه را كه پيغمبر براي شما آورد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت باز ايستيد). و آن كلام رسول خدا را كسي مي شنيد كه معرفت نداشت [ونمي فهميد] كه مقصود خداي عز و جل چيست و مقصود پيغمبر خدا چه (ص) چه ميباشد و همه اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله آن چنان نبودند كه اگر چيزي مي پرسيدند پاسخش را ميفهميدند، كسي بود كه مي پرسيد ولي در مقام فهميدن نبود تا آنچا كه دوست داشتند عربي بياباني و يا رهگذري بيايد واز رسول خدا سئوالي كند و آنان گوش بدهند. (1) ولي من هر روزدر وقت مخصوصي بخدمت رسول خدا (ص) ميرسيدم آنحضرت مجلس را خلوت ميكرد فقط من بودم واو و اصحاب رسول خدا (ص) ميدانند كه آنحضرت

ص: 76


1- 97. در بعضي از نسخه ها به جاي (امرين) كلمه ي (ثقلين) است يعني دو چيز گرانمايه.

جز با من با هيچ يك از اصحاب، چنين رفتاري نداشت. گاهي اين خلوت در خانه من ميشد كه غالبا رسول خدا بخانه من تشريف مي آورد و گاهي هم كه من بيكي از خانه هاي رسول خدا ميرفتم خانه را براي من خلوت ميكرد وزنهايش را بيرون ميكرد و كسي جز من در خدمت آنحضرت نمي ماند ولي وقتي آنحضرت براي خلوت كردن منزل من تشريف مياورد نه فاطمه بيرون ميرفت و نه هيچ يك از فرزندان من و هرگاه كه من پرسش را آغاز ميكردم آنحضرت مرا پاسخ ميگفت و چون خاموش مي نشستم و پرسشهايم پايان مي يافت آن حضرت خود شروع بسخن ميكرد و دعا ميكرد كه خداوند سخنان او را در ياد من نگهدارد و بمن بفهماند و از وقتي كه پيغمبر در باره من دعا كرده است هيچ چيز را فراموش نكرده ام. و به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كردم اي پيغمبر خدا از آن دم كه آن دعا در باره من كرده ايد از آنچه مرا آموخته ايد هيچ فراموش نكرده ام پس چرا هنگاميك املاء ميفرمائيد دستور نوشتن اش را ميدهيد آيا ميترسيد كه باز فراموش كنم؟ فرمود: برادرم، من از آن نمي ترسم كه تو فراموش كني و يا نداني زيرا خداوند مرا خبر داده است كه دعاي مرا در باره تو و شريكانت كه پس از تو خواهند بود مستجاب فرموده است و اينكه مينويسي براي شريكانت خواهد ماند. عرض كردم: يا رسول الله شريكان من كيانند؟ فرمود: كاني كه خداوند آنان را با خودش و با من قرين ساخته و فرموده است: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم (اي كسانيكه ايمان آورده ايد فرمان خدا را بريد و فرمان رسول خدا و فرمان صاحبان امر را) و اگر از ستيزه در كاري ميترسيد آن را بخدا و رسول و صاحبان امر برگردانيد. عرض كردم: اي پيغمبر خدا آنان كيانند؟ فرمود: اوصياء تاآنكه در كنار حوض بر من وارد شوند همه شان راهنما و رهبر هستند كسيكه آنان را خوار كند

ص: 77

زياني بانان نميرساند آنان با قرآنند و قرآن با آنان است نه آنان از قرآن جدا ميشوند و نه قرآن از آنان جدا ميشود امت من بوسليه آنان ياري ميشوند و باحترام آنان باران رحمت ميبارد و با دعاهاي با عظمت آنان است كه بلاها از امت من رفع ميشود. عرض كردم: يا رسول الله نام شان را براي من بفرمائيد فرمود اين پسرم و دستش را بر سر حسن گذاشت و سپس اين پسرم و دستش را بر سر حسين گذاشت سپس فرزند او كه بنام تو است يا علي سپس فرزند او محمد بن علي سپس رو بحسين كرد و فرمود: محمد بن علي زماني متولد ميشود كه هنوز زنده اي، سلام مرا باو برسان وسپس دوازده امام را تكميل ميكني. عرض كردم اي پيغمبر خدا نام آنانرا براي من بفرما، يك يك نامشان را فرمود كه يكي از آنان اي برادر بني هلال بخدا قسم مهدي اين امت است (مهدي امت محمد است- خ ل) كه زمين را پر از عدل و داد ميكند همانطور كه پر از ستم و جور شده باشد.11- و بهمان اسناد از عبد الرزاق كه گفت: حديث كرد ما را معمر بن راشد از ابان بن ابي عياش و او از سليم بن قيس) كه: علي عليه السلام ضمن حديث مفصلي كه مهاجرين و انصار بمناقب و فضايل خودشان مي باليدند بطلحه فرمود: اي طلحه مگر نبودي هنگاميكه رسول خدا صلي الله عليه و آله استخوان شانه اي از ما خواست تا چيزي بر آن بنويسد تا امت پس ازاو گمراه نشود و اختلاف نكند رفيق تو آن حرف را زد: (كه رسول خدا هذيان ميگويد) پس رسول خدا خشمگين شد و از نوشتن منصرف گرديد؟ گفت چرا بودم فرمود: شما كه بيرون رفتيد رسول خدا صلي الله عليه و آله بمن خبر داد كه ميخواست چه بنويسد و مردم را بر آن گواه بگيرد جبرئيل باو خبر داده بود كه خدايتعالي ميدانست كه امت بزودي اختلاف خواهند كرد و متفرق خوهند شد پس از بيرون رفتن شما آنحضرت صفحه اي طلبيد و آنچه را كه ميخواست در شانه بنويسد بمن املاء فرمود و سه نفر از آن چمعيت را گواه گرفت: سلمان فارسي و ابا ذر

ص: 78

و مقداد، و امامان هدايت را كه مومنين مامورند تا روز قيامت از آنان فرمان برند نام برد و نام مرا در آغاز برد و سپس نام اين پسرم حسن را و سپس اين پسرم حسين را و سپس نه نفر از فرزندان اين پسرم حسين اي ابا ذر و تو اي مقداد آيا چنين است؟ آندوا گفتند: گواهي ميدهيم كه رسول الله صلي الله عليه و آله چنين كرد. طلحه گفت: من از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم در باره ابا ذر فرمود: زمين بر خود بر نداشته و آسمان سايه نيفكنده است بصاحب گفتاري كه راستگوتر و نيكوكارتر از ابا ذر باشد و من گواهي ميدهم كه آن دو جز بحق گواهي نميدهند و تو در نزد من از آندو راستگوتر و نيكوكارتر هستي.12- و بهمين سند از عبد الرزاق بن همام و او از معمر بن راشد و او ابان بن ابي عياش و او از سليم بن قيس نقل ميكند كه گفت: علي السلام فرمود: روزي بر مردي گذشتم- و نام آن مرد را بمن گفت-آن مرد گفت: (محمد همچون درخت خرمائي است كه در خرابه روييده باشد) بخدمت پيغمبر آمدم و جريان را بعرض رساندم رسول خدا خشمناك شد و با حالت خشم بيرون آمد و بر منبر شد انصار كه خشم رسول خدا را ديدند اسلحه جنگ برداشتند رسول خدا فرمود: چرا بعضيها مرا بخويشانم شماتت ميكنند با آنكه از من شنيده اند كه من در باره آنان گفته ام كه خداوند آنان را برتري بخشيده و پليدي را از آنان بويژه برداشته و خداي پاكيزه شان فرموده است و از من نشنيده اند كه من در برتري اهل بيتم و وصيم چه گفته ام و آنچه را كه موجب كرامت و صيم نزد خدا و ويژه گي او و برتري او شدهاست كه پيش از همه اسلام آورده و در راه دين بلاها ديده و خد از خويشان و نزديكان من است و او ازمن بجاي هرون از موسي است با ينهمه هنگاميكه ازكنار او ميگذرد چنين مي پندارد كهمن همچون نخلي هستم كه در انبار هيزم روئيده ام؟ بهوش باشيد كه خدا، جهان آفرينش را بيافريد و آن را دو دسته كرد و مرا

ص: 79

جز بهترين آندو دسته قرار داد پس آن دسته را سه شعبه كرد و مرا در بهترين آن سه شعبه و بهترين قبيله ها قرار داد، سپس آن را بخوانواده ها تقسيم كرد و ما در بهترين خاندان قرار داد تا آنكه چكيده اهل بيتم و عترتم و فرزندان پدرم من شدم و برادرم علي بن ابي طالب، خداوند [سبحان] بر مردم روي زمين نگاهي انداخت و مرا از آنان برگزيد،سپس نگاهي ديگر انداخت پس علي را برگزيد كه برادر من و وزير من و وارث من و وصي من و خليفه من است در امتم و ولي هر مومني است پس از من هر كس او را دوست بدارد خداي را دوست داشته و هر كس او را دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است او را دوست نميدارد مگر هر فردي كه مومن باشد واو را دشمن نميدارد مگر هر فردي كه كافر باشد، او پس از من ستون زمين است و بند آهنين آن او كلمه تقوا است و ريسمان محكم الهي است (مردم ميخواهند كه نور خدا را خاموش كنند ولي خدا نميگذارد مگر آنكه نورش را به پايان برساند) دشمنان خدا ميخواهند كه نور برادر مرا خاموش كنند ولي خدا نميگذارد مگر آنكه نور او را اتمام كند اي مردم اين سخن مرا كه گفتم، حاضرين بغائبين برسانند بار الها تو بر آنان گواه باش. سپس خداوند سومين نگاه را انداخت پس اهل بيت مرا برگزيد براي هنگاميكه من از دنيا رفته باشم و آنان برگزيدگان امت من هستند و پس از درگذشت برادرم يازده امام يكي پس از ديگري ميباشند هر يك كه از دنيا برود يكي ديگر بر ميخيزد آنان در امت من همچون ستارگان آسمانند كه چون اختري پنهان شود اختري ديگر بر آيد. آنان امامان راهنما و رهبرانند هر آن كس كه با آنان نيرنگ كند زياني بانان نرساند و نه آنكس كه بخواهد آنان را خوار كند بلكه زيان نيرنگ و خوار كردنشان بر خودشان باز ميگردد. آنان حجت هاي خداوند در روي زمينند و شاهدان خدا در ميان خلقش هر كس آنان را فرمان برد خدا را فرمان برده است و هر كس از آنان سرباززند از

ص: 80

خدا سرباز زده است آنان باقرآنند و قرآن با آنان است نه قرآن از آنان جدا ميشود و نه آنان از قرآن جدا ميشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند و نخستين امامان علي است كه بهترين شان است سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نه نفر از فرزندان حسين- و حديث را تا آخر نقل كرده است.13- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس موصلي او گفت حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري او گفت حديث كرد ما را احمد بن علي حميري او گفت حديث كرد ما را حسن بن ايوب (1) از عبد الكريم بن عمرو خثعمي و او از مفضل بن عمر): كه گفت بامام صادق عليه السلام عرض كردم معناي اينكه خدا ميفرمايد: بل كذبوا بالساعه و اعتدنا لمن كذب بالساعه سعيرا (فرقان:) (بلكه ساعت را دروغ پنداشتند و ما آتش فروزان را براي كسيكه ساعت را دروغ پندارد آماده كرده ايم) چيست؟ حضرت بمن فرمود: كه خداوند سال را دوازده ماه آفريد و شب را دوازده ساعت كرد و روز را دوازده ساعت كرد و از ما دوازده نفراند كه با فرشتگان حديث ميكنند و امير المومنين يكي از آن ساعت ها است.14- و بهمين سند از عبد الكريم بن عمرو و او از ثابت بن شريح و او از ابي بصير نقل ميكند): كه گفت: شنيدم ابا جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام (2) ميفرمود از

ص: 81


1- 98. حق و باطل راجع به آراء و اعتقادات است و راست و دروغ نسبت به اخبار و محكم آن است كه معناي صحيح و روشن داشته باشد و متشابه آنكه چندين معنا داشته باشد و مراد از كلام معين و مشخص نباشد.
2- 99. آيه ي شريفه در تأييد بيان حضرت است درباره ي منافقين يعني قيافه هائي جذاب و سخناني شيرين دارند و مارهائي هستند خوش خط و خال: مترجم. [

ما دوازده نفر با فرشته سخن ميگويد.15- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت حديث كرد ما را محمد ابن جعفر قرشي او گفت حديث كرد ما را محمد بن الحسين بن ابي الخطاب از عمر بن ابان كلبي و او از ابن سنان و او از ابي السائب (1) كه گفت: فرمود ابو عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام: شب دوازده ساعت است و روز دوازده ساعت و ماه ها دوازده ماهند و امامان دوازده امامند و نقبا دوازده نقيب اند و علي عليه السلام ساعتي از دوازده ساعت است و او است كه خداوند در باره اش ميفرمايد: بل كذبوا بالساعه و اعتدنا لمن كذب بالساعه سعيرا .16- خبر داد ما را علي بن الحسين (2) او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن يحيي عطارد رقم او گفت حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي (3) او گفت حديث كرد ما را محمد بن علي كوفي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن محمد بن يوسف او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عيسي از عبد الرزاق و او از زيد شحام و او از ابي عبد الله (امام صادق عليه السلام) و گفت محمد بن حسان رازي كه حديث كرد اين روايت را بما محمد بن علي كوفي از محمد بن سنان واو از زيد شحام) كه گفت: بامام صادق عرض كردم حسن برتر است يا حسين؟ فرمود: برتري نخستين كس از ما با برتري آخرين كس ما پيوند است و برتري آخرين كس از ما با برتري

ص: 82


1- 100. مجلسي «ره» گويد بدين جهت دوست داشتند كه چون پيغمبر در نظر عرب بيابايني و يا رهگذر، بزرگ نمي نمود لذا آزادانه در مقام فهم سؤال خود بودن و اصحاب نيز از فرصت استفاده مي كردند يا آنكه پيغمبر صلي الله عليه و آله پاسخ را بر طبق فهم آنان مي داد و كاملا توضيح مي داد اصحاب نيز مي فهميدند. مترجم گويد: ظاهرا مقصود حضرت آن است كه اصحاب رسول خدا (ص) غالبا در مقام فهم نبودند و فقط پرسش را يك نوع وظيفه براي خود مي دانستند و يا عادتي بود در ميانشان و لذا وقتي عربي و يا رهگذري اين پرسش را مي كرد از آنان اسقاف تكليف مي شد و هم اكنون نيز در ميان جمعي از عوامن كه با علماء محشورند چنين عادتي هست.
2- 101. او حسن بن ايوب بن ابي عقيله است كمه شيخ در فهرست نام او را آورده و گفته است او كتابي دارد به نام النوادر و ما او را با سندهائي - كه ذكر كرده است - از حميد روايت مي كنيم و ا واز احمد بن علي حموي صيدي و او از حسن بن ايوب و گوئي حموي تصحيف حميري است.
3- 102. در بعضي از نسخه ها است كه شنيدم جعفر بن محمد مي فرمود، و ثابت بن شريح همان ابو اسماعيل صائغ انباري ثقه است.

نخستين از ما پيوستگي دارد (1) و همگي داراي فضيلت اند. راوي گويد: بانحضرت عرض كردم فدايت شوم پاسخ مرا بازتر بفرما كه بخدا سوگند از اين پرسش هيچ منظوري بجز راهيابي بحق ندارم. فرمود: از درختي هستيم كه خداوند ما را از يك گل آفريد برتري ما از جانب خدا است و دانش ما از نزد خدا است و مائيم امينان خدا بر خلق اش و دعوت كنندگان بدينش و پرده دار ميان او و خلق اي زيد بيشتر بگويم؟ عرض كردم آري. فرمود: آفرينش ما يكي است دانش ما يكي است و فضيلت ما يكي است و همه گي در نزد خدا يكي ميباشيم عرض كردم: بفرمائيد كه چند نفريد؟ فرمود ما دوازده نفريم و از آغاز آفرينش ما در گراگرد عرش پروردگارمان- اين چنين- بوديم اول ما محمد است و وسط ما محمد است و آخر ما محمد است.17- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي از محمد بن علي كوفي و او از ابراهيم بن محمد بن يوسف و او از محمد بن عيسي و او از عبد الرزاق واو از محمد بن سنان و او از فضيل رسان و او از ابو حمزه ثمالي): كه گفت: روزي در محضر ابي جعفر محمد بن علي امام باقر عليه السلام بوديم چون حاضرين براكنده شدند مرا فرمود: اي ابا حمزه از كارهاي حتمي كه تغيير و تبديلي در نزد خدا نخواهد يافت قيام قائم ما است هر كس در اينكه ميگويم شك كند با حالتي كه كافر است و خدا را انكار دارد خداي سبحان را ملاقات خواهد كرد. سپس فرمود پدر و مادرم بفداي كسيكه هم نام من و هم كنيه با من است (2) .

ص: 83


1- 103. ظاهرا مقصود از ابن سنان (محمد بن سنان زاهري) است كه در كتابهاي رجال عنوانش كرده اند و مقصود از ابي السائب (عطاء بن سائب) است كه ظاهرا كنيه اش ابي السائب است و او مردي است از عامه به تهذيب التهذيب ج 7 ص 203 مراجعه شود و در بعضي از نسخه ها (ابن السائب) است و در بعضي ديگر (ابي صامت).
2- 104. او علي بن الحسين مسعودي صاحب تاريخ مروج الذهب است، يا علي بن بابويه.

هفتمين نفر بعد از من، پدرم بقربانش كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد همانطور كه از ستم و وجور پر شده باشد. سپس فرمود: اي ابا حمزه كسيكه او را درك كند و تسليم او نشود تسليم محمد و علي هم نشده است و خداوند بهشت رابر او حرام كرده است و جايگاهش آتش است و چه بد است جايگاه ستمكاران. و سپاس خدا را كه از همه اين روايات روشن تر و واضح تر و درخشان تر براي كسيكه خدا راهنمائيش كرده و در باره او احسان فرموده است آيه شريفه قرآن است كه ميفرمايد: ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السموات و الارض منها اربعه حرم ذلك الدين القيم فلا تظلموا فيهن انفسكم (همانا شماره ماها در نزد خداوند دوازده ماه است در كتاب خدا از روزي كه آسمانها و زمين راخلق كرده است كه چهار عدد از آنها حرام اند و آن ديني كه محكم است همن است بر خود در آنها ستم نكنيد: توبه: 36) و شناختن ماه هاي محرم و صفر و ربيع و ماههاي بعدي و ماههاي حرام كه رجب و ذي القعده و ذي الحجه و محرم است كه دين محكم نميتواند باشد زيرا يهود و نصاري و مجوس و ساير اديان و همه مردمان موافق و مخالف اين ماهها را مي شناسند و آنها را بنام مي شمارند بلكه آنان امامان اند و بر پا دارندگان دين خدا هستند و محترمترين آنان يكي امير المومنين علي است كه خداوند نام او را از نام خود را علي، مشتق كرد هم چنانكه براي رسول خودش صلي الله عليه و آله نامي از نام خود: محمود، مشتق كرد، و سه نفر ديگر از فرزندان او كه نام هاشان علي است يعني علي بن الحسين علي بن موسي و علي بن محمد و احترام اين نام ها از آن رواست كه آنان از نام خدامشتق شده اند. دردهاي خدا بر محمد و فرزندان او كه بخاطر انتساب باو عزيزاند و محترم.18- خبر داد ما را سلامه بن محمد (1) او گفت: حديث كرد ما را ابو الحسن

ص: 84


1- 105. در بعضي از نسخه ها چنين است: (محمد بن الحسين يا محمد بن الحسن) و همانكه در متن است درست است.

علي بن عمر معروف بحاجي (1) او گفت: حديث كرد ما را حمزه بن قاسم علوي عباسي رازي (2) او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد حسني او گفت حديث كرد ما را عبيد بن كثير (محمد بن كثير- خ ل) او گفت: حديث كرد ما را ابو احمد بنموسي اسدي از داود رقي):كه گفت: در مدينه بخدمت ابي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام رسيدم مرا فرمود: اي داود دير باز است كه نزد ما نيامده اي چرا؟ عرض كردم: كاري برايم در كوفه پيش آمده بود.فرمود: وقتي از كوفه بيرون شدي چه كسي آنجا بود؟ عرض كردم: من بفداي شما عموي شمازيد را ديدم كه سوار بر اسبي است و قرآني (شمشيري- خ ل) بگردنش انداخته و با صداي بلند فرياد ميكشد: از من به پرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد كه در اندرون سينه من دانش فراواني ناسخ را از منسوخ شناخته ام و مثاني و قرآن عظيم را ميدانم و منم آن نشانه كه ميان خدا و شما هستم.فرمود: اي داود خود راباين و آن باخته اي سپس صدا زد اي سماعه بن مهران يك ظرف خرماي تازه بيار سماعه ظرفي را كه خرماي تازه در آن بود آورد حضرت يك دانه از آن خرما برداشت و خورد و هسته آن را ازدهان خود بيرون آورد و در زمين كاشت فورا زمين شكافته شد و آن زمين روئيد و طلع داد و خرما شد حضرت دست زد و يك دانه خرماي نارس از خوشه خرما برچيد و آن را شكافت و از ميانش پوست نازك و سفيد بيرون آورد و باز كرد و بدست من داد و فرمود بخوانش، خواندم ديدم در آن دو سطر نوشته است:سطر اول (لا اله الاالله محمد رسول الله و در سطر دوم ان عده الشهور عند الله

ص: 85


1- 106. در بعضي از نسخه ها چنين است: (و برتري آخرين كس ما مانند برتري نخستين كس از ما است).
2- 107. كنيه ي امام باقر عليه السلام ابوجعفر است و چنين كنيه اي براي امام زمان (ع) نقل نشده است.

اثنا عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السموات و الارض منها اربعة حرم ذلك الدين القيم اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب، الحسن بن علي، الحسين بن علي، علي ابن الحسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، علي بن محمد، الحسن بن علي، الخلف الحجة).سپس فرمود: اي داود آيا مي داني اين نوشته بر اين كي نوشته شده است؟ گفتم: خدا و رسولش و شما بهتر مي دانيد. فرمود: دو هزار سال پيش از آنكه آدم آفريده شود.] مترجم گويد: در سند اين روايت عبيد بن كثير بن عبد الواحد ابو سعيد عامري است كه علامه در قسمت دوم از خلاصه او را عنوان كرده و فرموده است كه اصحاب ما او را قدح نموده اند و درباره اش گفته اند كه آشكارا حديث جعل مي كرد و از دروغ پردازي باكي نداشت و داستانش مشهور است[.19- خبر داد ما را سلامة بن محمد او گفت: خبر داد ما را حسن بن علي بن مهزيار او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد سياري از احمد بن هلال و او از امية بن ميمون شعيري و او از زياد قندي كه گفت:شنيدم از ابا ابراهيم موسي بن جعفر بن محمد عليهم السلام كه مي فرمود: خداي عز و جل خانه اي از نور بيافريد] خداي عز و جل را خانه اي است از نور[كه پايه هاي آن را چهار ركن قرار داد] كه بر آن خانه چهار اسم نوشت[تبارك و سبحان و الحمد و الله سپس از اين چهار چهار ديگر آفريد و از آن چهار، چهار ديگر سپس فرمود جل و عز ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا.] در پاورقي گويد: مجلسي رضوان الله عليه در بحار پس از نقل اين خبر در باب نص هائي كه درباره ائمه رسيده است فرموده است اين خبر همانند اخباري است كه در باب اسماء از كتاب توحيد گذشت و مانند آنها مشكل و پيچيده است و مناسب آن بود كه اين خبر نيز در آنجا گفته آيد ولي جهت آنكه در اينجا آن را آورديم

ص: 86

آنست كه بقرينه خبرهاي ديگري كه در تفسير اين آيه رسيده است ظاهرا مقصود آن بوده كه تطبيق شود بر عدد ائمه عليهم السلام در عين حال بطور رمز گفته شده و از متشابهات است كه جز خدا و راسخون در علم معناي آن را كسي نميداند. و ممكن است بطور احتمال گفته شود كه از اسماء الهي بعضي دلالت بر ذات دارد و بعضي دلالت بر صفات ذات و بعضي دلات بر تنزيه ذات از نقص دارد و بعضي دلالت بر صفات فعل دارد، پس الله دلالت بر ذات دارد و الحمد كه بمعناي ستايش است براي صفات كماليه ذات است و سبحان دلالت بر صفات تنزيهيه دارد و تبارك كه مشتف از بركت است بمعني نمو، دلالت بر صفات دارد و حمد بمعناي ستايش است و چون نعمت هاي اختياري قابل ستايش است پس حمد دلالت بر صفات فعل دارد. و از اينها كه گفتيم، چهار اسم منشعب ميشود اسمي كه از اسم ذات منشعب ميشود آنست كه دلالت بر يگانگي ذات ميكند و از اينرو خداوند در سوره توحيد پس از الله نامي را آورده است كه دلالت بر يگانگي كند و فرموده است قل هو الله احد و از احد اسم صمد منشعب ميشود زيرا از لوازم يكتائي آنست كه از ما سواي خود بي نياز باشد و ما سوا باو نيازمند باشند، و از اينرو پس از قل هو الله احد آيه دوم الله الصمد است. و اما صفات ذات اولا اسم قدير از آنها منشعب ميشود و چون قدرت كامله، مستلزم علم كامل است از اينرو از قدير اسم عليم انشعاب ميبابد و بقيه صفات در حقيقت بهمين صفت باز ميگردند. و احتمال عكس اين مطلب نيز هست بدين معني كه قدرت از علم اتنشعاب يابد دقت شود و اما آنچه دلالت بر تنزيه دارد در درجه اول،اسم سبوح است كه تنزيه ذات را ميرساند و سپس قدير است كه تنزيه صفات را و اما صفات فعل در مرحله اول اسم خالق از آنها منشعب ميشود و چون خلق كردن مستلزم روزي دادن و تربيت كردن است اسم: رازق و رب ازآن منشعب ميشود.

ص: 87

و از آنجائيكه اين صفات كماليه باعث بر بعثت انبياء و نصب حجتهاي خدا است پس خانه نور كه همان خانه امامت است چنانچه در آيه نور بيان شده است بر اين پايه ها استوار است. يا ميگوئيم: چون خدايتعالي ائمه را با صفات خودش آراسته و آنان رامظهر آيات جلال خودش فرموده و آنانرا اسماءاللهو كلمات الله خواندهپس آنان باخلاق خدائي متخلق اند و خانه نورشان و بيت كمالشان بر اين پايه هاقرار دارد. و پيش از اين توضيح را چه بسا كه خردها و ذهن ها متحمل نشود و قلم را ياراي نگارش نباشد. اين بود اجمالي از آنچه در حل اين روايت بخاطرم خطور كرد و الله ولي التوفيق و الهدايه].20- خبر داد ما را علي بن الحسين از محمد بن يحيي و او از محمد بن حسان رازي و او از محمد بن علي و او از محمد بن سنان و از از داود بن كثير رقي ه گفت: بهابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام عرض كردم: من بفدايت معناي اينايه چيست؟ السابقون السابقون اولئك المقربون (الواقعه: 11). فرمود: دو هزار سال پيش از آنكه خداوند،خلق را بيافريند در روزيكه خلق را در عالم ميثاق بذر افشاني ميكرد اين سخن را فرمود عرض كردم توضيح بيشتري بفرمائيد. فرمود: خداي عز و جل هنگاميكه خواست خلق را بيافريند آنان را از گل آفريد سپس آتشي بر افروخت و فرمود بميان آتش برويد نخستين كسيكه بميان آتش رفت محمد (ص) رسول خدا بود و امير المومنين و حسن و حسين و نه امام يكي پس از ديگري سپس شيعيان آنان از آنان پيروي كردند پس بخدا قسم كه سابقون ايشان هستند.21- حديث كرد ما را ابو علي احمد بن محمد بن يعقوب بن عمار كوفي .

ص: 88

او گفت حديث كرد مرا پدرم او گفت: حديث كرد مرا قاسم بن هشام لولوي از حسن بن محبوب و او از ابراهيم كرخي كه گفت: بخدمت ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام رسيدم و در محضرش نشسته بودم كه ناگاه ابو الحسن موسي كه هنوز پسر بچه اي بود وارد شد من برخاستم و او را بوسيدم و نشستم. امام صادق عليه السلام مرا فرمود: اي ابراهيم متوجه باش كه او صاب تو است پس از من و بهوش باش كه چمعي در باره او هلاك ميشوند و جمعي ديگر سعادتمند پس خدا لعنت كند كشندهاو راو عذاب روحي او را چندين برابر كند هان كه خداي تعالي بطور حتم از نسل او بهترين فرد اهل زمين در زمان خود را بيرون خواهد آورد كه همنام جدش ميباشد و وارث علم و احكام و قضاوت هاي او است و معدن امامت است و سر آمد در حكمت. ستمگ رفلان خاندان او را خواهد كشت پس از آنكه بواسطه حسدي كه در باره او دارد كارهاي شگفت انگيز كم نظير انجام دهد ولي خداوند كار خود را بپايان ميرساند گرچه مشركان دوست نداشته باشند خداوند از نسل او دوازده امام راهبر را تكميل خواهد كرد اماماني كه بكرامت خود مخصوصشان كرده و در عالم قدس خويش چايگاهشان بخشيده است و كسيكه بانتظار امام دوازدهم باشد [و در برابر او شمشير بدست منتظر فرمان باشد] مانند كسي است كه در پيش روي

ص: 89

پيغمبر شمشير بدست بگيرد واز روي دفاع كند. اين هنگام مردي از طرفداران بني اميه بمجلس آمد و سخن بريده شد، من پس از آن يازده بار بخدمت آنحضرت مراجعه كردم باشد كه پايان اين سخن را بشنوم نتوانستم، تا آنكه سال دوم بخدمتش رسيدم او نشسته بود حضرت فرمود: اي ابراهيم او است كه اندوه شيعه خود را پس از تنگنائي شديد و گرفتاري طولاني و ستم و ترس بر طرف ميسازد خوشا بحال كسيكه آن زمان را درك كند اي ابراهيم همين تو را بس است. گويد در آن سفر، ره آوردي كه از اين حديث براي دلم سرور آفرين تر و براي چشمم روشني بخش تر باشد بهمراه نياوردم.22- خبر داد ما را احمد بن محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد از براي ما ابو عبد الله حسين ين محمد كه اين حديث براي او از روي نوشته اي خوانده شده بود و در آن نوشته ابو عبد الله گويد حديث كرد از براي ما محمد بن ابي قيس از جعفر زماني و او محمد بن [ابي] القاسم خواهر زاده خالد بن مخلد قطواني او گفت حديث كرد ما را عبد الوهاب ثقفي): از جعفر بن محمد [از پدرش محمد بن علي] عليهماالسلام كه آنحضرت نگاهي بحمران انداخت و گريست سپس فرمود: اي حمران شگفتا از مردم كه چه سا غافلند يا فراموش كارند و يا خود را بفراموشي زده اند و فرمايش رسول خدا را از ياد برده اند كه بهنگام بيماريش مردم بعيادتش مي آمدند و سلام عرض ميكردند تا آنكه خانه از جمعيت پر شد اين هنگام

ص: 90

علي آمد و سلام كرد و نتوانست راه براي رسيدن به نزد پيغمبر باز كند و حاضرين نيز راه را باز نكردند. رسول خدا (ص) كه اينوضع را مشاهد كرد سر از بالين برداشت و فرمود: اي علي بيا بسوي من مردم كه اين عنايت را از رسول خدا ديدند بيكديگر چسبيدند و راه باز كردند تا علي از ميان آنان گذشت و رسول خدا صلي الله عليه و آله علي را در كنار خودش جاي داد سپس فرمود: اي مردم هنوز كه من زنده ام شما با اهل بيت من اين چنين ميكنيد پس از مرگ من چه خواهيد كرد؟ بخدا قسم گامي باهل بيت من نزديك نمي مگر آنكه مرحله اي بخدا نزديك خواهيد شد و گامي از آنان دور نمي شويد و رو بر نمي گردانيد مگر آنكه خداوند از شما رو گردان ميشود. سپس فرمود: اي مردم بسخنم گوش فرا دهيد همانا رضا و رضوان و بهشت از آن كسي است كه علي را دوست بدارد و ولايت او را داشته باشد و بخاطر برتري اش او را و اوصياءمرا ك ه پس از من خواهند بود امام خود بداند و پروردگار مرا مسلم است كه دعاي مرا در باره آنان مستجاب فرمايد،آنان دوازده وصي ميباشند هر كس از علي [از من] پيروي كند او از من است من از ابراهيم و ابراهيم از من، و دين من دين او است و دين او دين من، و نسبت او نسبت من است و نسبت من نسبت او و برتري من برتري او است و من از او برترم- نه آنكه بخواهم افتخاري كنم- گفته مرا گفته خدا تصديق ميكند (كه فرمايد) ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم آل عمران: 34- ذريه اي كه بعضي از آن از بعض ديگر است و خداوند، شنوا و دانا است.23- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد از براي ما ابو علي حسن بن علي بن عيسي قوهستاني او گفت: حديث كرد از براي ما بدر بن اسحاق ابن بدر انماطي در سوق الليل مكه بسال 256 و او پير مردي بود ارزنده و از برادران فاضل ما بود و از اهل قزوين بود او گفت: حديث كرد از براي من پدرم اسحاق بن

ص: 91

بدر او گفت: حديث كرد مرا جد من بدر بن عيسي او گفت: از پدرم عيسي بن موسي كه مرد با هيبتي بود پرسيدم و گفتمش از تابعين كه را ديده اي؟ گفت نمي فهمم [بمن] چه ميگوئي ولي در كوفه بودم شنيدم كه در مسجد جامع كوفه شيخي از عبد خير روايت ميكرد كه او گفت شنيدم امير المومين علي بن ابي طالب صلوات الله عليه ميفرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا فرمود:اي علي امامان بار شد و رهبر و معصوم از فرزندان تو يازده امام است و تو نخستين آناني و آخرينشان نامش نام من است خروج ميكند و زمين را پر از داد ميكند همانطور كه از ستم و بيداد پر شده باشد چه بسا كه كس بنزدش ميايد و مال هم چنان روي هم انباشته شده است عرض ميكند اي مهدي مرا چيزي عطا فرما و او ميگويد هر چه خواهي برگير.24- حديث كرد ما را ابو الحارث عبد الله بن عبد الملك بن سهل طبراني او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مثني بغدادي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن اسماعيل رقي او گفت حديث كرد ما را موسي بن عيسي بن عبد الرحمن او گفت حديث كرد ما را هشام بن عبد الله دستوائي او گفت: حديث كرد ما را علي بن محمد ازعمرو بن شمر و او از از جابر بن يزيد جعفي و او از):

ص: 92

محمد بن علي: امام باقر عليه بالسلام و آنحضرت از سالم بن عبد الله بن عمر و او از پدرش عبد الله بن عمر بن الخطاب كه گفت: رسول خدافرمود خداي عز و جل شبي كه مرا بمعراچ برد بمن وحي كرد اي محمد از امتت در زمين چه كسي را بجاي خود گذاشتي- و خدا بهتر آگاه بود- عرض كردم: بار الها برادرم را فرمود: اي محمد علي بن ابي طالب را؟ عرض كردم آري پرودگارا. فرمود: اي محمد من توجه ويژه اي بر زمين نمودم و تو را از زمين برگزيدم پس هر جا يادي از من بشود از تو هم در رديف من ياد ميشود پس منم محمود و توئي محمد. سپس توجه ديگري بر زمين كردم و عي بن ابي طالب را از زمين برگزيدم پس او را وصي تو قرار دادم تو سر آمد انبيائي و او سر آمد اوصيا است، سپس از نامهاي خودم براي او نامي مشتق كردم پس منم اعلي و او است علي اي محمد: من، علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان را از يك نور آفريدم سپس ولايت آنان را بر فرشتگان پيشنهاد كردم هر كس پذيرفت از نزديكان شد و هر كس انكار ورزيد از كافران گرديد، اي محمداگر بنده اي از بندگان من آنقدر مرا به پرستد كه اعضايش از هم بگسلد سپس مرا ملاقات كند در حاليكه ولايت آنان را انكار دارد من او را باتش مي اندازم. سپس فرمود: اي محمد دوست داري آنان را به بيني؟ عرض كردم: آري، فرمود پيشتر برو، جلوتر رفتم ديدم علي بن الي طالب و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و حجت قائم را كه همچون اختري فروزان در ميان آنان بود. عرض كردم پرودگارا اينان كيانند؟ فرمود: اينان امامانند و آنكه ايستاده است كه حلال مرا حلال ميكند و حرام مرا حرام ميكند و از دشمنان من انتقام ميگيرد، اي محمد او را دوست بدار كه من دوستش ميدارم و هر كس كه او را

ص: 93

دوست دارد دوست ميدارم.25- و خبر داد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت ك حديث كرد مارا علي بن ابراهيم از پدرش واو از ابن ابي عمير و او از سعيد بن غزوان واو از ابي بصير و او از ابي بصير و او از): ابي جعفر امام باقر عليه السلام كه فرمود:پس از حسين بن علي نه امام خواهد بود و نهمي شان قائم آنان است.26- خبر داد ما را محمد بن يعقوب كليني از علي بن محمد و او از سهل بن زياد و او از محمد بن الحسن بن شمون و او از عبدالله بن عبد الرحمن اصم و او از كرام كه گفت: در نهان براي خودم سوگند ياد كردم بودم كه تا قائم آل محمد قيام نكند هرگز بروز غذا نخورم بخدمت امام صادق عليه السلام رسيدم عرض كردم مردي از شيعيان تو بر خود واجب كرده است كه هرگز بروز غذا نخورد تا قائم آل محمد قيام كند فرمود: اي كرام روزه بگير و دو عيد را- فطر و قربان- روزه مگير با سه روز ايام تشريق و هنگاميكه مسافر هستي همانا آن هنگام كه حسين عليه السلام كشته شد آسمانهاو زمين و هر كه در آنها بود و فرشتگان ناليدند و عرض كردند اي پرودگار ما آيا اجازه ميدهي كه ما اين مردم را هلاك سازيم تا از سر نو مردم ديگري بر زمين آريم كه اينان حرام تو را حلال كردند و برگزيده تو را كشتند. خداوند بر آنان وحي فرستاد: اي فرشتگان من و اي آسمان و زمين من آرام بگيريد، سپس پرده اي از پرده ها را برافكند پشت آن پرده محمد صلي الله عليه و آله بود با دوازده وصيش پس دست فلاني را از ميان آنان بر گرفت و فرمود اي فرشتگان من واي آسمانها وزمين من بوسيله اين، داد اين را خواهم گرفت اين

ص: 94

را سه بار گفت و در روايت غير كليني چنين است: (بوسيله اين داد آنان را خواهم گرفت هر چند پس از گذشت زماني باشد). [مترجم گويد: ظاهر روايت آنست كه حضرت صادق انعقاد سوگند راامضا فرموده است و او را راهنمائي فرموده باينكه اكنون كه بايد هرگز بروزها غذا نخوري پس روزه بگير كه ثوابي هم برده باشي مگر در آن موارد كه روزه در آنها بحسب اين روايت جايز نيست. و يا آنكه مقصود راوي از غذا نخوردن روزه گرفتن بوده است و حضرت فرموده كه نسبت بايد روزها سوگند منعقد نميشود، و اما ذكر داستان كشته شدن سيد الشهداء عليه السلام براي فهماندن اين مطلب است كه قائم عليه السلام باين زوديها قيام نخواهد كرد زيرا در روايت كليني چون بايد دوازده امام يكي پس از ديگري بيايد تا نوبت بدوازده همي برسد. و اما در روايت غير كليني علاوه بر آن، جمله (و لو بعد حين) هست و گرفتن دست امام دوازدهم يا كنايه از نشان دادن آنحضرت است و يا كنايه از تاييد خداي تعالي است آنحضرت را و يا آنكه اسناد مجازي است و مقصود آنست كه جبرئيل يا فرشته ديگر و يا رسول خدا مثلا بامر حق تعالي دست آنحضرت را گرفت]27- خبر داد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد ما را علي ابن ابراهيم بن هاشم از پدرش و او از ابن ابي عمير و او از ابن اذينه و او از ابان بن ابي عياش و او از سليم بن قيس هلالي كه گفت: از عبد الله بن جعفر طيار شنيدم كه ميگفت: من و حسن و حسين و عبداله بن عباس و عمر بن ام سلمه و اسامه بن زيد نزد معاويه بوديم مرا با معاويه سخني

ص: 95

بميان آمد به معاويه گفتم: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: من بمومنين از خود آنان اوليترم و سپس برادر من علي بن ابي طالب بر مومنان از خودشان اولتر است و چون علي شهيد شود حسن بمومنين اولتر از خودشان ميباشد و چون حسين شهيد گردد فرزندش علي بن الحسين مومين را از خودشان اولتر است و تو يا علي او را درك ميكني سپس فرزندش محمد بن علي مومنين را از خودشان اولتر است و تو اي حسين او را درك ميكني سپس باقيمانده دوازده امام [نه نفر] از فرزندان حسين. عبد الله بن جعفر گويد: من حسن و حسين و عبد لله بن عباس و عمر بن ام سلمه و اسامه بن زيد را باين سخن گواه گرفتم و همگي گواهي دادند. سليم گويد: من همين جريان را از سلمان فارسي و مقداد و ابوذر شنيدم و آنان گفتند كه اين سخن را رسول خدا فرموده است. [مصحح گويد: امام علي بن الحسين بهنگام شهادت امير المومنين دو ساله بود زيرا تولد آنحضرت بسال 38- بوده و شهادت امير المومنين بسال 40 و كليني گويد كه ولادت امام باقر عليه السلام بسال 57 بوده و بنابراين آنحضرت در عاشورا كه سال 61 بود تقريبا 4 ساله بوده است].28- محمد بن عبد الله بن جعفر حميري (از پدرش نقل ميكند كه او گفت: حديث كرد از براي ما محمد بن عيسي بن عبيد بن يقطين او نضر بن سويد و او از يحيي حلبي و او از علي بن ابي حمزه) كه گفت: با ابو بصير بودم و غلام ابي جعفر: امام باقر نيز بهمراه ما بود كه گفت: از ابا جعفر عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: دوازده نفر از ما با فرشتگان سخن ميگويند

ص: 96

و هفتمين نفر پس از من فرزندم قائم است. ابو بصير بر خاست و گفت من گواهي ميدهم كه چهار سال پيش اين سخن را از امام باقر شنيدم. ابو الحسن شجاعي رحمه الله گويد: ابو عبد الله پس از آنكه از تاليف كتاب فارغ شده بود و من آن را استنساخ كرده بودم ايندو حديث را پيوست):29- خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده كوفي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم بن قيس بن رمانه اشعري از كتاب خودش او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن مهزم او گفت: حديث كرد ما را خاقان بن سليمان خزاز از ابراهيم بن ابي يحيي مدني و او از ابي هارون عبدي و از عمر بن ابي سلمه ربيب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از ابي الطفيل عامر بن واثله) كه آندو گفتند: هنگاميكه ابوبكر جان سپرد ما در نماز بر جنازه اش بوديم و برگرد عمر پس از آنكه بيعت شده بود نشسته بوديم در اين اثنا جواني يهودي از يهودان مدينه آمد و پدرش در مدينه دانشمند يهود بود و چنين مي پنداشتند كه فرزندان هارون است بعمر سلام كرد و گفت: اي امير المومنين كدام يك از شما بكتابتان [و سنت

ص: 97

پيغمبرتان] داناتر هستيد عمر گفت: اين، و اشاره بعلي بن ابي طالب كرد و گفت: اين از همه ما بكتاب ما و سنت پيغمبر ما داناتر است. جوان رو بعلي كرد و گفت: تو اين چنيني؟ فرمود: آري، هر آنچه نيازمندي بپرس گفت: من از تو سه پرسش ميكنم و سه پرسش و يكي، فرمود: چرا نميگوئي هفت پرسش ميكنم؟ جوان گفت: نه ولي در باره سه چيز از تو مي پرسم اگر پاسخ آن سه را درست دادي سه ديگر را از تو مي پرسم و اگر پاسخ آنها را نيز درست دادي يك پرسش ديگر ميكنم و اگر سه پرسش نخستين را پاسخ نگفتي لب از سخن مي بندم و هيچ پرسشي نخواهم كرد: علي عليه السلام باو گفت: اي يهودي اگر پاسخت را درست و صحيح گفتم آيا تو قدرت تشخيص آن داري كه بفهمي من درست گفته ام يا نادرست؟ عرض كرد: آري علي عليه السلام فرمود: تو را بخدا اگر پرسش تو را درست پاسخ دادم حتما مسلمان خواهي شد و دست از يهودي بودن خواهي برداشت؟ گفت: خدا ميان من و تو كه اگر پاسخ مرا درست دادي حتما مسلمان شوم و يهودي بودن را رها كنم، فرمود: پس سوال مورد نيازت را بكن، عرض كرد: بگو بدانم نخستين سنگي كه بر روي زمين گذاشته شد كدام سنگ است و نخستين درختي كه از زمين روئيد كدام است و نخستين چشمه اي كه از زمين جوشيد كدام است؟ فرمود: اي يهودي اما نخستين سنگ كه بر روي زمين گذاشته شد يهوديان ميگويند همان سنگي است كه در بيت المقدس است و دروغ ميگويند، بلكه نخستين سنگ، حجر الاسود است كه از براي آدم از بهشت فرود آمد و آدم آن را بر ركن نهاد و مومنين دست بر آن ميمالند تا عهد و پيماني كه با خدا دارند بعنوان وفاي بر عهد تجديد كرده باشند. واما پرسش تو از نخستين درختي كه بر روي زمين روئيد يهود ميگويند كه

ص: 98

درخت زيتون است و دروغ ميگويند بلكه آن درخت خرماي عجوه است كه آدم آن را با نخل نر از بهشت آورد پس خرما اصلش از عجوه است. و اما چشمه، يهود ميگويند كه همام چشمه اي است كه زير سنگ بيت المقدس است و دروغ ميگويند بلكه نخستين چشمه سر چشمه آب حيات است كه هر مرده اي در آن آب فرو برده شود زنده ميشود و آن همان چشمه است كه موسي ماهي شور خود را در كنار آن فراموش كرد و چون آن آب بماهي رسيد زنده شد و راه دريا پيش گرفت موسي و جواني كه بهمراهش بود بدنبال آن رفتند تا بخضر رسيدند جوان گفت گواهي ميدهم كه راست گفتي و درست اينكه كتابي نزد من است كه از پدرانم بمن بارث رسيده است و اين كتاب باملاء موسي است و دستخط هارون و همه اين هفت چيز در آن نوشته شده است بخدااگر باقيمانده هفت چيز را هم درست گفتي دين خودم را رها ميكنم و از دين تو پيروي ميكنم. علي عليه السلام فرمود: بپرس. گفت: بگو بدانم اين امت پس از پيامبرشان چند نفر پيشوا و رهبر دارند پيشواياني كه اگر كسي بخواهد آنان را زبون كند بر آنان زياني نرسد؟ و بگو بدانم جايگاه محمد در بهشت چه جايگاهي است؟ و چند نفر با محمد هم درجه هستند؟ علي عليه السلام فرمود: اي يهودي، اين امت دوازده امام و رهبر دارد كه همگي رانمايند و رهبر و هر كس بخواهد آنان را زبون سازد هيچ زياني بانان نرسد و جايگاه محمد صلي الله عليه و آله در بهترين درجات بهشت عدن است و نزديك ترين درجات به پيشگاه الهي و شريف ترين منازل است و اما آنكه با محمد صلي الله عليه و آله همدرجه است همانا دوازده امامان رهبر ميباشند. يهودي گفت: باز گواهي ميدهم كه راست گفتي و درست، و اگر آن يك پرسش

ص: 99

را نيز مانند اين شش سوال درست گفتي همين الان بدست تو مسلمان ميشوم و يهودي بودن را رها ميكنم. فرمودش: بپرس، گفت: بگو بدانم جانشين محمد چقدر پس از او زنده ميماند و آيا خودش ميميرد يا كشته ميشود؟ فرمود: سي سال پس از او زنده ميماند و دست بمحاسن شريفش گرفت و با اشاره بسر مبارك اش فرمود اين اش از اين اش رنگين ميشود جوان گفت: گواهي ميدهم كه معبودي بجز خداي يكتا نيست و محمد فرستاده خدا است و توئي جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله در ميان امت هر كس از تو جلو بيفتد بدروغ است سپس از مجلس بيرون رفت.30- و خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد از كتاب خود و من بر او قرآئت نمودم او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن اسماعيل منقري از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از اسماعيل ابن علي بصري و او از ابي ايوب مودب كه به تربيت بعضي از فرزندان جعفر بن محمد عليهماالسلام گماشته شده بود از پدرش) [او گفت] كه گفت: چون رسول خدا از دنيا رفت مردي از فرزندان داود كه بر دين يهود بود بمدينه آمد ديد كوچه هاي مدينه خلوت است از بعض اهل مدينه پرسيد چه شد است؟ گفته شد رسول خدا صلي الله عليه و آله از دنيا رحلت فرموده است داودي

ص: 100

گفت: هان كه امروز همان كسي كه در كتاب ما بود از دنيا رفته است [هان كه او بروزي كه در كتاب ما بود از دنيا رفته است] سپس گفت: مردم كجايند؟ گفته شد در مسجد. بمسجد آمد ديد ابو بكر و عمر و عثمان و عبد الرحمن بن عوف و ابو عبيده جراح و مردم مسجد را پر كرده اند گفت: مرا راه دهيد تا بمسجد درآيم و مرا بجانشين پيغمبرتان برساند، او را بابي بكر رساندند باو گفت: من از فرزندان داودم و بر دين يهود آمده ام كه چهار حرف بپرسم اگر خبر از آنها دادي اسلام خواهم آورد او را گفتند اندكي منتظر باش. آنگاه امير المومنين از يكي از درهاي مسجد تشريف آورد او را گفتند: بنزد اين جوان برو، برخاست و بخدمتش آمد همينكه به نزدش رسيد عرض كرد: تو علي بن ابي طالبي؟ علي عليه السلام فرمود:تو فلان فرزند فلان فرزند داودي؟ عرض كرد: آري. پس علي عليه السلام دست او را گرفت و بنزد ابي بكرش آورد، يهودي بانحضرت عرض كرد: من از اينان چهار حرف پرسيدم مرا بتو راهنمائي كردند كه از تو بپرسم. فرمود: بپرس. گفت: شبي كه پيغمبر شما بمعراج رفت و از نزد پرودگارش بازگشت نخستين حرفي كه خدا با او آن سخن گفت چه بود؟ و آن فرشته اي كه از پيغمبرتان جلوگيري كرد و بر او سلام نكرد كدام فرشته بود؟ و آن چهار نفري كه مالك طبق آتش را از روي آنان برداشت و با پيغمبر شما سخن گفتند كيانند؟ و بگو بدانم كه منبر پيغمبر شما در كجاي بهشت است؟ علي عليه السلام فرمود: نخستين سخني كه خداوند با پيغمبر ما گفت آن بود كه فرمود: آمن الرسول بما انزل اليه من ربه (رسول بر آنچه از طرف پروردگارش باو فرود آمده بود ايمان آورد، البقره: 285) گفت: مقصودم اين نبود. فرمود: پس فرمايش رسول خدا: و المومنين كل آمن بالله (مومنان نيز همگي ايمان بخدا آوردند).

ص: 101

گفت: اين نيز نخواستم. فرمود: بگذار اين كار پوشيده بماند گفت بايد بگوئي مگر تو همو نيستي؟ فرمود: اكنون كه دست بردار نيستي، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله انگاه كه از نزد پروردگارش بازگشت و حجابها براي او برداشته ميشد پيش از آنكه بجايگاه جبرئيل برسد فرشته اي آوازش داد كه اي احمد. فرمود: بلي. عرض كرد: خدا تو را سلام ميرساند و ترا ميفرمايد: بسيديكه ولي است از ما سلام برسان. رسول خدا (ص) فرمود: سيديكه ولي باشد كيست؟ فرشته گفت: علي ابن ابي طالب است. يهودي گفت: بخدا راست گفتي و من همين رادر كتاب پدرم ديده ام. پس علي عليه السلام فرمود: اما فرشته اي كه از رسول خدا جلوگيري كرد ملك الموت بود كه از نزد ستمگري از اهل دنيا مي آمد كه سخن بزرگي بر زبان رانده بود و خدا را خشمناك ساخته بود از اينجهت ملك الموت رسول خدا(ص) را نشناخته جلوگيري كرد جبرئيل گفت: اي ملك الموت اين رسول خدااحمد است كه حبيب خدا است صلي الله عليه و آله ملك الموت بازگشت و خود را برسول الله چسباند و پوزش طلبيد و عرض كرد: يا رسول الله من نزد پادشاه ستمگري رفته بودم كه سخن بزرگي بر زبان آورده بود و من غضبناك شده بودم و شما را نشناختم. رسول خدا عذرش را پذيرفت. و اما آن چهار نفري كه مالك سر پوشي از آتش را از روي آنان برداشت، رسول خدا صلي الله عليه و آله بر مالك گذر كرد و مالك از روزيكه خدايش آفريده است نخنديده جبرئيل او را گفت: اي مالك اين، پيامبر رحمت: محمد است مالك لبخندي بر روي پيغمبر زد و بجز او بروي هيچ كس لبخند نزده است رسول خدا صلي الله عليه و آله جبرئيل را گفت دستور بده كه مالك طبقي از آتش را بردارد مالك طبق برداشت قابيل و نمرود و فرعون و هامان بودند گفتند اي محمد از پروردگارت بخواه كه ما را بدار دنيا باز گرداند تا كار شايسته انجام دهيم كه جبرئيل خشمگين شد

ص: 102

و بيكي از پرهاي بال خويش اشاره كرد تا طبق آتش را بر روي آنان برگدانيد. و اما منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله، پس جايگاه رسول خدا بهشت عدن است و آن بهشتي است كه خدايش با دست قدرت خود آفريده و دوازده تن وصي بهمراه پيغمبر در آن بهشت خواهند بود و بر فراز آن قبه اي است كه قبه رضوانش گويند و بر فراز قبه رضوانش درجه اي است كه وسيله اش گويند و در بهشت درجه اي نيست كه آن را ماند و آن درجه منبر پيغمبر است. يهودي گفت: بخدا قسم كه در كتاب پدرم داود همين است كه پدران من يكي پس از ديگري بارث برده اند تا بدست من رسيده است پس من گواهي ميدهم كه معبودي بجز خداي يكتا نيست و محمد صلي الله عليه و آله رسول او است و همان است كه موسي مژده او را داد و گواهي ميدهم كه تو دانشمند اين امت و وصي رسول خدائي. راوي گويد: پس علي عليه السلام احكام دين را باو آموخت. اي گروه شيعيان خدا شما را رحمت كند نيكو بيانديشيد كه درباره دوازده امام و برتري آنان و شماره شان كتاب خداي عز و جل چه فرموده و از رسول خدا صلي الله عليه و آله و امير المومنين و ائمه عليهم السلام يكي پس از ديگري از طريق رجال شيعه كه همه مورد اعتماد در نزد امامان بوده اند چه رسيده است به بينيد كه چگونه اين روايات بامامان متصل است و بطور متواتر به ما رسيده است كه اگر نيكو تامل شود دلها از كوري نجات يابد و از دل كسيكه خدا درباره اش خير خواسته و به پيمودن راه حق موفق اش داشته و با شنيدن مزخرفات افراديكه آب را گل آلود ميكنند و براي مردم دام فتنه مي گذارند شيطان را بر جان او راهي نداده است شك و ترديد برداشته ميشود. و در ميان همه علماي شيعه و آنانيكه راويان حديث از امامان عليهم السلام بوده اند هيچ اختلافي نيست در اينكه كتاب سليم بن قيس هلالي يكي از بزرگترين اصولي است كه اهل علم از حاملان حديث اهل بيت روايت كرده اند و از قديمي

ص: 103

ترين اصول است زيرا همه آنچه در اين اصل است از پيغمبر صلي الله عليه و آله و امير المومنين عليه السلام و مقداد و سلمان فارسي و ابوذر و مانند اينان از افرادي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و امير المومنين عليه السلام را ديده اند و از آن دو بزرگوار حديث شنيده اند ميباشند. و اين كتاب يكي از اصولي است كه مرجع شيعه است و مورد اعتماد و ما پاره اي از محتويات اين كتاب و ديگر كتاب ها را كه دلالت بر اوصاف رسول خدا صلي الله عليه و آله و دوازده امام دارد و مكرر شماره آنان را بيان نموده و فرموده است كه امامان از اولاد حسين نه نفراند كه نهمين آنان قائم آنان است و ظاهر آنان است و باطن آنان است و او برترين آنان است،ذكر كرديم تا همه عذرها بريده شود و هرگونه شبهه اي برداشته شود و همه دعواهاي باطل گويان و مزخرفات بدعت گذاران و گمراه ساختن اشتباه كاران از ميان برود و دليلي باشد بر درستي كار اين عده از امامان. و اين چنين دليل براي هيچ يك از اهل دعواهاي نادرست كه خود را بشيعه مي بندند و شيعه از آنان بدور است فراهم نميشود كه بر صحت دعواشان و عقيده شان اين چنين دليلي بياورند، و در هيچ يك از كتابهاي اصل كه مرجع شيعه است و نه در روايات صحيح دليلي براي دعواي خودشان ندارند و سپاس خدايرا كه پروردگار جهانيان است. .از اين گذشته ما در كتاب هاي حديث سنيان از چند طريق روايت داريم كه امامان دوازده گانه را ذكر كرده اند و ما آن روايات را در اين باب بهمان طور كه بما رسيده است نقل ميكنيم تا حجت بر مخالفين و شك آوران موكدتر شود با توجه باينكه اعتماد ما فقط بروايات شيعه است، باشد كه مضمون همه [اين باب از]

ص: 104

اين كتاب بگوش پاره اي از مردم كه خرد و تميز دارند برسد و او حق را بشناسد و بدان عمل نمايد از جمله آن روايات:31- آنست كه محمد بن عثمان بن علان دهني بغدادي در دمشق روايت كرده است و گفته: حديث كرد ما را ابوبكر بن ابي خيثمه او گفت: حديث كرد ما را علي بن جعد او گفت: حديث كرد ما را زهير بن معاويه از زياد بن خيثمه و او از اسود بن سعيد همداني او گفت: شنيدم كه جابر بن سمره مي گفت: شنيدم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: پس از من دوازده جانشين است كه همگي از قريشند راوي گويد: چون رسول خدا بخانه اش بازگشت و قريشيان بخدمتش رسيدند و عرض كردند: سپس چه روي خواهد داد؟ فرمود سپس آشوب خواهد شد.32- خبر داد ما را محمد بن عثمان، او گفت: حديث كرد ما را ابن ابي خيثمه، او گفت: حديث كرد مرا علي بن جعد، او گفت: حديث كرد ما را زهير بن معاويه از

ص: 105

زياد بن علاقه وسماك بن حرب و حصين بن عبد الرحمن وهمگي اينان از جابر بن سمره) كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: (پس از من دوازده جانشين خواهد بود) سپس چيزي فرمود كه من نفهميدم، بعضي از حاضرين گفت: من از مردم پرسيدم گفتند: فرمود: (همگي آنان از قريشنيد).33- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حديث كرد ما را احمد او گفت: حديث كرد ما را ابن عون از شعبي و او از جابر بن سمره) كه گفت:

ص: 106

گفته شده است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله فرموده: همواره اهل اين دين بر كسانيكه با آنان ستيزه كنند ياري خواهند شد تا دوازده خليفه- مردم بر ميخواستند و مي نشستند- پيغمبر كلمه اي فرمود كه من نفهميدمش بپدرم و يا كس ديگر گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود: همگي آنان از قريشند.34- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حديث كرد ما را احمد بن ابي خيثمه او گفت: حديث كرد ما را يحيي بن معين او گفت: حديث كرد ما را عبد الله ابن صال او گفت: حديث كرد ما را ليث بن سعد از خالد بن يزيد و او از سعيد بن ابي هلال و او از ربيعه بن سيف كه گفت:

ص: 107

در نزد شفي بن اصبحي بوديم كه گفت: شنيدم از عبد الله بن عمرو ميگفت: شنيدم كه رسول خدا ميفرمود: پس از من دوازده خليفه خواهد بود.35- خبر داد ما را محمد بن عثمان، او گفت حديث كرد از براي ما احمد، او گفت: حديث كرد ما را عفان و يحيي بن اسحاق سالحيني اندو گفتند حديث كرد ما را حماد بن سلمه،او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن عثمان از ابي الطفيل) .

ص: 108

او گفت: عبد الله بن عمرو بمن گفت: اي ابا طفيل از فرزندان كعب بن لوي دوازده نفر بشمار و سپس كشت و كشتار ميشود. .36- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حديث كرد مارا مقدمي از عاصم بن عمر بن علي بن مقدام او گفت: حديث كرد ما را پدرم از فطر بن خليفه و او از ابو خالد والبي او گفت: حديث كرد ما را جابر بن سمره) او گفت:

ص: 109

شنيدم رسول خدا صلي اله عليه و آله ميفرمود: همواره اين كار پيروز خواهد بود و آنكس كه به ستيزه با آن برخيزد زياني نرساندش تا آنگاه كه دوازده خليفه كه همگي از قريشند پديد آيند.37- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حديث كرد مارا عبد الله بن جعفر رقي او گفت: حديث كرد ما را عيسي بن يونس از مجالد بن سعيد و او از شعبي و او از مسروق) كه گفت: در نزد ابن مسعود بوديم كه مردي باو گفت: آيا پيغمبرتان بشما خبرداده است كه پس از او چند نفر خليفه خواهد بود؟ گفت: آري و كسي پيش از تو از من اين پرسش را نكرده است با اينكه تو از همه اين مردم كم سال تري،

ص: 110

شنيدم كه او صلي الله عليه و آله ميفرمود: (پس از من بشماره نقيبان موسي عليه السلام خواهد بود).38- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حديث كرد ما را احمد بن ابي خيثمه او گفت حديث كرد ما را فضل بن دكين او گفت: حديث كرد ما را فطر او گفت: حديث كرد ما را ابو خالد والبي) او گفت: شنيدم جابر بن سمره سوائي ميگفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس كه با اين دين ستيزد نتواند زياني بان برساند تا آنكه دوازده خليفه كه همگي از قريش خواهند بود بگذرند. و روايات در اينمعني (از طريق سنيان) بسيار است كه دلالت دارد بر اينكه مقصود رسول خدا صلي الله عليه و آله آن بوده است كه دوازده نفر را تعيين فرموده باشد كه خليفه آنحضرت خواهند بود. و اينكه آنحضرت در پايان حديث اول فرمود: (سپس آشوب ميشود) بهترين دليل است بر آنچه در روايات پي در پي رسيده است كه پس از وقوع غيبت و يا رفتن قائم پنجاه سال آشوب بر پا خواهد بود و شاهد است بر اينكه مقصود رسول خدا صلي الله عليه و آله از دوازده نفر به دوازده امام كه خليفه آنحضرت بودند نيست

ص: 111

زيرا حكومت هائي كه پس از آنحضرت تشكيل شده است از زمان امير المومنين تا بامروز بيش از دوازده ودوازده است پس معناي گفتار رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره دوازده نفر همان تصريح كردن بدوازده امام است كه جانشين اويند وهمراه باقرآنند و قرآن همراه با آنان است و از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض بر آنحضرت وارد شوند. خدا را شكر آنچنان شكريكه مناسب نعمتهاي اوست و ويرا هميشه سپاس كه بما طهارت نسب ارزاني داشت و بنور خويش ما را هدايت فرمود و براي اينكه در اين باب باذن خدايتعالي دلالت بيشتر و برهان فزونتر داشته باشد و بر هر مخالف كه عناد ورزد و شك و ترديد داشته باشد حجت موكدتر گردد ما آنچه را كه در توراه و غيره از دوازده امام عليهم السلام گفته شده است در اينجا ذكر ميكنيم تا خواننده اين كتاب بداند كه حقيقت هر چند بيشتر شرح داده شود پرتواش تابنده تر و چراغش روشنتر و روشنائي اش خيره كننده تر خواهد گرديد. از جمله چيزهائي كه در توراه دلالت بر امامان دوازده گانه ميكند آنكه: در سفر اول توراه از داستان اسماعيل پس از تمام شدن داستان ساره و آنچه خداوند، بابراهيم در باره ساره و فرزندش خطاب فرموده بود خداي عز و جل ميفرمايد: (من دعاي تو را درباره اسماعيل مستجاب كردم و شنيدم كه تو در باره او دعا كردي تا بركت يابد و من جدا و جدا باو فزوني خواهم بخشيد و در آينده نزديكي دوازده بزرگوار از او متولد خواهد شد كه من آنان را امامان قرار خواهم داد مانند قبيله بزرگي) و عبد الحليم بن حسن سمري رحمه الله از براي من خواند آنچه را كه مردي از يهود در ارجان كه او را حسن بن سليمان ميگفتند و از دانشمندان يهود بود نامهاي امامان و شماره شان را براي او املاء كرده بود و او بلفظ عربي نوشته بود و از جمله چيزهائي كه خواند آن بود كه از فرزندان اسماعيل- كه در توراه

ص: 112

اشموعيل است- شخصي بنام (مامد) يعني محمد صلي الله عليه و آله مبعوث ميشود كه خودش سرور و آقا ميشود و از فرزندانش دوازده مرد، امامان و سروراني بوجود ميايند كه پيشواي مردم خواهند بود و نامهايشان عبارت است از (تقو بيت، قيذوا، ذبيرا، مفسورا، مسموعا، دوموه، مثبو، هذار، يثمو، بطور، نوقس، قيدموا). .

ص: 113

واز اين يهودي پرسيده شد كه اين نامها در كدامين سوره است؟ گفت: در مشلي سليمان يعني در داستان سليمان و نيز از همان نوشته خواند. ولي اشمئول سماعسحوا وهني بيرحي ابيوا بما بدسم عي شور تسنيم بوليد و شيسوا الغوي كوذول. .

ص: 114

او گفت كه معناي اين كلام آنست كه از نسل اسماعيل فرزند با بركتي بيرون مي آيد كه درود من بر او باد و رحمت من بر او باد كه از فرزندانش دوازده نفر متولد ميشوند مقامي بلند و رتبتي بزرگ دارند ونام اين مرد بلند ميشود وبزرگ ميگردد و آوازه اش بالا ميگيرد. و او اين كلام را تفسيرش را بر موسي بن عمران بن زكرياي يهودي خواند و او گفت: صحيح است و اسحق بن ابراهيم بن بختويه يهودي عسوي نيز همين را گفت و سليمان بن داود نوبنجاني نيز همين را گفت. ديگر پس از گواهي كتاب خداي عزو جل و روايت شيعه از پيغمبر و امامانش و روايت سنيان بطريق هاي خودشان از رجال خودشان و گواهي كتابهاي پيش از قرآن و گواهي اهل آن كتابها بصحت و درستي موضوع امامان دوازده گانه چه حجتي آوردنش واجب آيد و چه برهاني اظهارش لازم گردد و چه حقي گردنگير شود از براي كسيكه در جستجوي حقيقت و طالب آن باشد و ياعناد ورزد و انكار كند همينقدر كافي است و قانع كننده است و معتبر و دليل و برهان است براي كسيكه خداوند او را بنور خودش راهنمائي كرده و بديني كه مورد رضاي او است و دوستانش را با آن دين عزيز نموده و بر دشمنانش حرام كرده است زيرا آنان با كسيكه خدايش بر گزيده بود دشمني كردند و هر يك هواي نفس خويش را مقدم داشت و عقل خود را پيشوا و راهبر و مرشد خود قرار دادند. امامان راهبر را كه خداوند آنان را در قرآن براي پيغمبرش ياد كرده و فرموده است: انما انت منذر و لكل قوم هاد (الرعد: 7) تو فقط ترساننده اي و براي هر قومي راهنمائي است. يعني در هر زماني امامي هست كه خداوند بوسيله او كسي را راهنمائي ميكند كه پيروي از او كند و باو اقتداء نمايد نه بمخالفش و بكسيكه او را

ص: 115

انكار كرده است و بر عقل و راي و قياس خويش اعتماد كرده است كه چنين كس را خداوند بر خودش واميگذارد زيرا كه هواي نفس خويش را مقدم داشت. خداوند، ما را آن چنان كند كه بر هر چه رضاي او در آنست عمل كنيم و بدامن جحت هاي او دست بزنيم و از آنان پيروي كنيم و بگفته آنان تسليم باشيم و در هر كاري به انان مراجعه كنيم و از رهگذر آنان احكام را استنباط كنيم و از آنان بگيريم و با آنان محشور شويم و آنجا كه آنان هستند باشيم كه او است خداي جواد و كريم.39- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد بن عبد الرحمن ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را محمد بن سالم بن عبد الرحمن ازدي در ماه شوال سال 281 او گفت: حديث كرد ما را عثمان بن سعيد طويل از احمد بن سير و او از موسي بن بكر واسطي و او از فضيل

ص: 116

درباره وضع آن كس كه مدعي امامت شود بدون فرمان خدا

رواياتي كه درباره مدعي امامت و كسيكه گمان ميكند امام است و در حقيقت امام نيست رسيده است روايات در اينكه هر پرچمي كه پيش از قيام حضرت قائم بر افراشته شود پرچمدارش طاغوت است1- خبر داد مارا احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن اسماعيل منقري او گفت: خبر داد مرا شيخي در مصر كه حسين بن احمد منقري اش ميگفتند از يونس بن ظبيان كه او گفت: امام صادق در معني آيه شريفه و يوم القيامه تري الذين كذبوا علي الله وجوههم مسوده [اليس في جهنم مثي للمتكبرين] (در روز رستاخيز خواهي ديد كساني كه بر خدا دروغ بستند چهره هاشان سياه شده است مگر نه جايگاه گردنكشان دوزخ است؟) (1) فرمود: كسيكه پندارد امام است و در حقيقت امام نباشد. [مترجم گويد: مضمون آيه عام است و روايت باصطلاح علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان- از باب جري است و تعيين مصداق كرده است].2- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را

ص: 117


1- 108. سلامه بن محمد ارزني ساكن بغداد بود و از مشايخ به سال 328 تلعكبري از او حديث شنيده است و اجازه اي از او دارد و جمعي از دانشمندان علم رجال او را توثيق كرده انند.

مفضل بن ابراهيم اشعري او گفت: حديث كرد مرا محمد بن عبد الله بن زراره از مرزبان قمي و او از عمران اشعري و او): از جعفر بن محمد عليهما السلام كه فرمود: خدايتعالي بروز رستاخيز سه نفر را نگاه نميكند و آنان را پاك نميسازد و عذابي دردناك براي آنان آماده است: كسيكه پندارد امام است و امام نباشد و كسيكه امام بحق را پندارد كه امام نيست در حاليكه او امام است و كسيكه پندارد ايندو نفر بهره اي از اسلام دارند.3- و حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از حسين بن محمد و او از معلي بن محمد و او از ابي داود مسترق و او از علي بن ميمون صائغ و او از ابن ابي يعفور كه گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: خدايتعالي بروز رستاخيز با سه نفر نه حرف ميزند و نه آنان را پاك ميكند و براي آنان عذاب دردناكي آماده است: كسيكه مدعي امامت از طرف خدا باشد كه آن را نداشته باشد، و كسيكه انكار كند امامي را كه از طرف خدا است، و كسيكه پندارد ايندو نفر سهمي از اسلام دارند.4- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مارا ابو محمد قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عيسي بن هشام او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن جبله از حكم بن ايمن و او از محمد بن تمام) كه گفت: ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام را عرض كردم: فلاني بحضرتت سلام ميرساند و عرض ميكند كه ضامن شويد باينكه از براي من شفاعت كنيد. فرمود: آيا از دوستان ما است؟ عرض كردم آري، فرمود: كار او ازاين برتر است. گويد: گفتم: او مردي است دوستدار علي ولي اوصياء بعد از او را نمي شناسد. فرمود: گمراه است گفتم بهمه امامان اقرار كرده ولي آخرين امام را انكار كرده است. فرمود: او مانند كسي است كه بعيسي اقرار كند و محمد صلي الله عليه و آله را انكار كند، يا

ص: 118

بمحمد صلي الله عليه و آله اقرار كند و عيسي را انكار نمايد. (1) پناه بخدا مي بريم از اينكه حجتي از حجت هاي خدا را انكار كنيم. كسيكه اين روايت را ميخواند و اين نوشته بدست او ميرسد مبادا كه امامي از امامان را انكار كند و يا در حالتي قرار بگيرد كه مانند كسي باشد كه نبوت محمد صلي الله عليه و آله و يا عيسي را انكار كرده و خود را هلاك سازد.5- خبر داد ما را احمد بن محمد بن عيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن بن فضال از كتاب خودش و گفت: حديث كرد ما را عباس بن عامر بن رباح ثقفي از ابي المغرا (2) و او از ابي سلام و او از سوره بن كليب و او از): ابي جعفر محمد بنعلي الباقر عليهماالسلام كه آنحضرت در معني آيه شريفه و يوم القيمه تري الذين كذبوا علي الله وجوههم مسوده ا ليس في جهنم مثوي للمتكبرين (روز رستاخيز خواهي ديد كه چهره كسانيكه دروغ بر خدا بسته اند سياه شده است مگر نه اين است كه جايگاه متكبران دوزخ است؟) فرمود كسيكه پندارد امام است و امام نباشد. عرض كردم: اگر چه علوي و فاطمي نسب باشد؟ فرمود: هر چند كه علوي و فاطمي نسب باشد.6- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام ناشري او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن جبله از عمران بن قطر (3) و او از زيد شحام كه گفت:

ص: 119


1- 109. اين عنوان را در جائي از كتابهاي رجال نديده ام.
2- 110. او از نواده هاي عباس بن علي بن ابي طالب است ثقه ي جليل القدري است از شيعيان و حديث فراوان دارد و او را كتابي است.
3- 111. ظاهرا او احمد بن محمد بن عمار كوفي است كه در فهرست شيخ عنوانش آمده است او ثقه بود و جليل القدر و از پدرش محمد روايت مي كند و پدرش را نيز در جامع الرواة عنوان كرده است و نجاشي در ترجمه ي قاسم بن هاشم لؤلؤي گفته است: خبر داد ما را ابن نوح از ابي الحسن بن داود و او از احمد بن محمد بن عمار كه گفت: حديث كرد ما را پدرم كه گفت: حديث كرد ما را قاسم بن هشام لؤلؤي به كتاب نوادرش، و نسبت بجد دادن شايع است.

از ابي عبد الله عليه السلام پرسيدم: آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله امامان عليهم السلام را مي شناخت؟ فرمود: نوح آنان را مي شناخت و گواه اين سخن فرموده خداي عز و جل است: شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا و الذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي : (خداوند، ديني براي شما تشريع كرده است كه سفارش آن را به نوح كرد و همانكه ما بتو وحي كرديم و آنچه ابراهيم و موسي و عيسي را بان سفارش كرديم) فرمود ديني براي شما اي گروه شيعه تشريع كرده است كه نوح را بان سفارش كرده.7- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث كرد مارا عبيس بن هشام از عبد الله بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله بن جبله و او از ابي خالد مكفوف (1) از بعضي از اصحاب خود كه او گفت: امام صادق عليه السلام فرمود: كسيكه در پنهان مدعي اين كار است: شايسته است كه در آشكار نيز برهانش را بياورد. گفتم: آن برهاني كه بايد در آشكار بياورد چيست؟ فرمود: حلال خدا را حلال بداند و حرام خدا را حرام بداند و ظاهري داشته باشد كه باطنش را تصديق كند. [مترجم گويد: ظاهرا اين روايت مناسبتي با اين باب ندارد زيرا مقصود از ادعاي مدعي، ادعاي تشيع است نه ادعاي امامت چنانچه از ذيل روايت پيدا است].8- و خبر داد مارا عبد الواحد بن عبد الله بن يونس موصلي او گفت: حديث

ص: 120


1- 112. او ابراهيم بن زياد كرخي است كه حسن بن محبوب سراد از او روايت مي كند و همين روايت دلالت بر آن دارد كه او فردي امامي خالص و خوش عقيده بوده است چنانچه از ذيل خبر استفاده مي شود گرچه هيچ يك از دانشمندان علم رجال در تعريف و يا انتقاد از وي سخني نگفته اند.

كرد مرا محمد بن جعفر قرشي معروف به رزاز كوفي (1) او گفت: حديث كرد مرا محمد بن حسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان و او از ابي سلام و او از سوره بن كليب و او از): ابي جعفر باقر عليه السلام كه آنحضرت در معني آيه شريفه و يوم القيامه تري الذين كذبوا علي الله وجوههم مسوده ا ليس في جهنم مثوي للمتكبرين فرمود: كسيكه بگويد: من امام هستم و در واقع امام نباشد. گفتم: اگر چه علوي فاطمي نسب باشد؟ فرمود: اگر چه علوي فاطمي باشد. گفتم: اگر چه از فرزندان علي بن ابي طالب عليه السلام باشد؟ فرمود هر جند از فرزندان علي بن ابي طالب باشد. و حديث كرد مارا محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و او از احمد بن محمد و او از محمد بن سنان او از ابي سلا او از سوره بن كليب و او از ابي جعفر عليه السلام مانند همين روايت را: (روايت هشتم) [مترجم گويد: شايد سئوال دوم بان جهت باشد كه مدعياني از فرزندان علي بن ابي طالب- غير سادات- بوده است و سائل منظورش آنان بوده و احتمال ميرود كه منظور سائل از سئوال دوم رفع اين توهم باشد كه مقصود از علوي و فاطمي نه شيعيان و منسوبين بعلي و فاطمه است بلكه مقصود اولاد صلبي ايشان است].9- و خبر داد مارا عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد مارا احمد بن محمد بن رباح زهري او گفت: حديث كرد مارا محمد بن عباس بن عيسي حسيني از حسن بن علي بن ابي حمزه و او از پدرش او از مالك بن اعين جهني و از): ابي جعفر باقر عليه السلام كه فرمود: هر پرچمي كه پيش از پرچم حضرت قائم برافشته شود پرچمدارش طاغوت و بناحق است.10- و خبرداد مارا عبد الواحد از ابن ربا او گفت: حديث كرد ما را

ص: 121


1- 113. ظاهرا مقصود موسي بن جعفر (ع) است.

احمد بن علي حميري او گفت: حديث كرد مرا حسن بن ايوب از عبد الكريم بن عمرو خثعمي و او از ابان و او از فضيل (1) كه گفت: امام باقر (و يا امام صادق) عليه السلام فرمود: هركس كه مقام مارا- يعني امامت را- ادعا كند او كافر است يا فرمود مشرك است. (2) .11- و خبرداد مارا علي بن السحين، او گفت حديث كرد ما را ممد بن يحيي عطار در قم او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي (3) او گفت: حديث كر مارا محمد بن علي كوفي از علي بن الحسين و او از ابن مسكان و او از مالك بن اعين جهني كه گفت: شنيدم ابو جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: هر برچمي كه پيش از قيام قائم برافراشته شود صاحبش طاغوت است.12- و خبرداد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد اله بن موسي علوي و او از علي بن ابراهيم بن هاشم و او از پدرش واو از عبد الله بن مغيره واو از عبد الله بن مسكان و او از مالك بن اعين چهني كه گفت شنيدم): ابو جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: هر پرچمي كه پيش از قيام قائم برافشته شود يا فرمود- بيرون آيد-صاحبش طاغوت است.13- و خبرداد مارا علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از احمد بن محمد بن خالد و او از علي بن حكم و ازاز ابان بن عثمان و او ازفضيل بن يسار كه گفت شنيدم):

ص: 122


1- 114. در بعضي از نسخه ها (خالد بن محمد قطواني)است ولي غلط است و صحيح همان است كه ما نوشتيم و خالد بن مخلد در كتابهاي اهل سنت مشهور است و عبدالروهاب ثقفي همان عبدالوهاب بن عبدالمجيد ثقفي است كه در تقريب و تهذيب عقلاني عنوان شده است ولي راويان صدر سند را كسي متعرض نشده است و ناشناسند.
2- 115. در كتابهاي رجالي كه در دسترس بود نام اين افراد ديده نشد.
3- 116. در بعضي از نسخه ها چنين است: (امامان مرشد راهنما كه حقوقشان غصب مي شود).

ابا عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام ميفرمود: كسيكه بدعوت مردم برخيزد و در ميان آن مردم برتر از او بوده باشد پس او گمراه است و بدعت گزار (1) [و كسيكه ادعا كند كه از جانب خداوند، امام است و امام نباشد پس او كافر است]. اكنون اي كاش ميدانستم حال كسي را كه بامامت كسي معتقد باشد كه نه از جانب خداوند بامامت معرفي شده و نه نصي در باره ا رسيده و نه در خود او شايستگي امامت هست و نه موقعيتي باي امامت دارد چگونه خواهد بود؟ پس از آنكه فرموده اند- عليهم السلام-: به سه نفر خداوند نگاه نميكند و آن سه نفر عبارتند از كسيكه ادعاي امامت كند و امام نباشد و كسيكه امام بحق را انكار كند و كسيكه پندارد كه ايندو را از اسلام بهره اي است. و پس از آنكه ائمه دين در باره كسيه اين مقام و مرتبه را ادعا كند و كسيكه آن را در باره ديگري ادعا كند فرموده اند كافر است و مشرك. پناه بخدا مي بريم از اينكه يكي از ايندو نفر باشيم و پناه بخدا ميبريم از كوري، ولي مردم هر آنچه بر سرشان آمده از آنستكه از پاكان و رهبران اهل بيت كمتر روايت شنيده اند از خداي عزو جل ميخواهيم كه فضل خود را بر ما افزون گرداند و مواد احسان و علم خودش را از ما قطع نكند. و ما نيز همانطور كه خداوند پيغمبرش را در قرآنش ادب آموخته عرض ميكنيم: پروردگارا با رحمت و احسانت دانش مارا افزون فرما، و آنچه را كه بر ما منت نهاده اي بر قرار و پايدار فرما، و آن را وديعه و عاريه قرار مده.

ص: 123


1- 117. ظاهرا او همان هشام بن ابي عبدالله دستواثي است و نام پدرش سنبز(بر وزن جعفر) است و او مردي است ثقه و نگهدار حديث چنانچه ابن حجر در التقريب گفته است.

احاديثي كه از طريق عامه درباره امامت رسيده است

حديث هائي كه از طريق سنيان روايت شده است (1) .آنچه از عبد الله بن مسعود روايت شده1- خبرداد مارا محمد بن عثمان دهني او گفت: حديث كرد مارا عبد الله بن جعفر رقي او گفت: حديث كرد ما را عيسي بن يونس از مجالد بن سعيد و او از شعبي و او از مسروق كه گفت: نزد عبد الله بن مسعود بوديم كه مردي باو گفت: آيا پيغمبر شما بشما گفته است كه جانشينان پس از او چند نفراند؟ گفت: آري و كسي پيش از تو از من اين پرسش را نكرده بود با اينكه تو از همه اين مردم كم سن و سالتري، شنيدم پيغمبر ميفرمود، پس از من بشمار نقيبان موسي عليه السلام بوجود خواهد آمد (2) .2- و همين روايت راعده اي از عثمان بن ابي شيبه (3) و عبد الله بن عمر بن سعيد اشج و ابي كريب و محمود بن غيلان و علي بن محمد و ابراهيم بن سعيد روايت كرده اند وهمگي اينان گفته اند (4) كه حديث كرد ما را ابو اسامه از مجالد

ص: 124


1- 118. نام مشتركي است و محققا معلوم نيست كه كيست و در بعضي از نسخه ها (علي بن علي) است و او يا علي بن علي ابن نجاد است كه در تقريب عنوان شده است و ثقه است و يا علي بن علي بن رزين برادر دعبل خزاعي است كه در رجال نجاشي و خلاصة الرجال علامه ي حلي عنوان شده است و گمان مي رود كه او علي بن حماد منقري كوفي باشد و در نسخه ها تصحيف شده و علي ابن محمد و يا علي بن علي نوشته شده است.
2- 119. ايام تشريق روزهاي 12 و 13 و 14 از هر ماه را گويند و مقصود در اين روايت روزهاي مزبور در ماه ذي حجه است براي كسي كه در مني باشد.
3- 120. بعضي از اعلام گفته است كه چون عمر بن ابي سلمه در صفين كشته شده است پس مقصود از ربودن در نزد معاويه زمان يكي از خلفاء ثلاثه بوده است ولي ايشان عمر بن ابي سلمد ابن عبدالله بن اسد بن هلال بن عبدالله بن مخزوم قرشي مدني را كه ربيب رسول خدا بود و در سال 2 هجري متولد و به سال 83 وفات كرده است به عمر بن ابي سلمة بن عبدالرحمن بن عوف زهري كه در صفين كشته شد اشتباه كرده است.
4- 121. نجاشي اين شخص را در فهرست عنوان كرده و گفته است: او ثقه و از آن گروه از اصحاب ما است كه اهل كوفه بودند كتابي دارد كه احمد بن محمد بن سعيد از آن روايت مي كند و نيز كتاب مجالس الائمه از اوست.

و او از شعبي و او از مسروق) كه گفت: مردي بنزد عبد الله بن مسعود آمد وگفت: (عين روايت سابق بي كم و زياد).3- ابو كريب و ابو سعيد (1) هردو گفتند كه حديث كرد مارا ابو اسامه او گفت: حديث كرد ما را اشعث (2) از عامر و او از عمويش واو از مسروق كه گفت: در نزد عبد الله بن مسعود نشسته بوديم و قرآن خواندن مي آموختيم مردي گفت اي ابا عبد الرحمن آيا از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيديد كه اين امت چند نفر خليفه [پس از او]خواهد داشت؟ گفت از هنگاميكه بعراق آمده ام كسي

ص: 125


1- 122. در كتابهاي رجال از عامه و خاصه عنواني به نام خاقان بن سليمان و نه ابراهيم بن ابي يحيي وجود ندارد و اين خبر را صدوق و كليني با دو سند ديگر در كمال و كافي نقل كرده اند در اولي (ابراهيم بن يحيي اسلمي مديني) است و در دومي (از ابراهيم و او از ابي يحيي) است و احتمال مي رود كه خاقان از جعفر تصحيف شده باشد واگر چنين باشد ظاهرا مي بايست ضبعي باشد.
2- 123. چنانچه مي دانيم درخت خرما نر و ماده دارد و تا تلقيح انجام نگيرد درخت ماده بارور نمي شود و در كمال الدين است كه درخت خرما اصلش از عجوه است.

از من اين پرسش رانكرده است. آري از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيديم فرمود: دوازده نفر بشماره نقيبان بني اسرائيل. (1) .4- عثمان بن ابي شيبه و ابي احمد ويوسف بن موسي قطان وسفيان بن وكيع (2) گفتند حديث كرد مارا جرير (3) از اشعث بن سوار و او از عامر شعبي و او از عمويش قييس بن عبد (4) كه گفت: عربي بياباني بنزد عبد الله بن مسعود آمد در حاليكه اصحاب او در نزدش بودند گفت: عبد الله بن مسعود ميان شما است؟ عبد الله را نشان دادند، عبد الله گفت: ويرا يافتي چه ميخواهي؟ گفت: ميخواهم از چيزي بپرسم كه اگر مورد سئوال مرا از رسول خدا شنيده اي مارا نيز آگاه كن، آيا پيغمبر شما بشما فرمود كه پس از او چند نفر جانشين وي خواهد بود؟ گفت: از هنگاميكه بعراق آمده ام

ص: 126


1- 124. علامه او را در قسم دوم از خالصه به عنوان جعفر بن اسماعيل مقري ياد كرده و گفته است كه او كوفي است و حميد بن زياد و ابن رباح از او روايت مي كنند و ابن غضائري گفته است: كه او غالي و دروغگو بود و نجاشي عنوانش كرده و گويد او را كتابي است به نام: (النوادر) و رشته ي خود را به او ذكر كرده و آنجا (متقري) است.
2- 125. شايد او همان ابوعلي و يا ابوعبدالله بصري باشد كه در جامع الرواه عنوان شده است و در بعضي از نسخه ها علي بن اسماعيل است و ظاهرا او ابوالحسن ميثمي باشد كه كتابي در امامت دار د واو نخستين كسي است كه درباره ي امامت طبق مذهب اماميه سخن گفته است.
3- 126. اين خبر مقطوع است و سندي به معصوم ندارد.
4- 127. در نسخه ي عربي ماطبع مكتبه الصدوق در اين جا فصلي و عنواني اضافه شده است و در پاورقي نيز اشاره شده است: كه در نسخه ي اصل نبوده ولي به نظر ما ضرورتي نداشت و حذف شد.

كسي اين پرسش را از من نكرده است آري،فرمود: جانشينان [پس از من] دوازده جانشينند بشماره نقيبان بني اسرائيل. (1) .5- و از مسدد بن مستورد (2) روايت شده كه گفت: حديث كرد مرا حماد بن زيد از مجالد و او از مسروق): [كه گفت:] پس از مغرب بود كه ما نزد عبد الله بن مسعود نشسته بوديم واو قرآن مياموخت مردي از او پرسيد و گفت: اي ابا عبد الرحمن آيا از پيغمبر پرسيدي كه اين امت چند جانشين دارد؟ گفت: از هنگاميكه بعراق آمده ام كسي از من چنين سئوالي نكرده است. آري،فرمود:جانشينان [پس از من] شما را دوازده نفرند بشماره نقيبان بني اسرائيل. (3) .آنچه از انس بن مالك روايت شده است:6- آنست كه روايت كرده آن را عبد السلام بن هاشم بزار (4) او گفت:

ص: 127


1- 128. او ابوبكر بن زهير بن حرب است كه نسائي از او روايت مي كند و او از پدرش زهير وظاهرا نامش احمد است ولي به اين نام در كتابهاي ترجمه عنوانش را نيافتيم.
2- 129. علي بن جعد بن عبيد جوهري بغدادي در نزد نسائي و راستگو است و در نزد جوزجاني توثيق شده است و در نزد ابن معين ثقه است به سال 136 متولد و به سال 230 از دنيا رفته است و زهير بن معاوية بن خديج ابوخيثمه ي كوفي يكي از اعلام حافظين حديث است چنانچه در خلاصه ي تذهيب تهذيب الكمال است و ثقه ي پر حافظه است چنانچه دهر تقريب است به سال 173 از دنيا رفته است و زياد بن خيثمه ي جعفي را در تقريب گفته است كه از اهل كوفه است و ثقه است.
3- 130. اسود بن سعيد همداني كوفي را ابن حجر گفته است ثقه است و حديث را به ياد مي سپارد و جابر بن سمره - با سين مفتوح و ميم مضموم - ابن جناده ي سوائي - بضم سين - خود صحابي است و پدرش نيز صحابي بوده است به كوفه مسكن گزيد و همانجا بدرود زندگي گفت و ذهبي در كاشف گفته است كه به سال 72 از دنيا رفت.
4- 131. زياد بن علاقه ي ثعلبي كنيه اش ابومالك كوفي است به سال 125 مرده است ابن معين ثقه اش دانسته و سماك بن حرب بن اوس ابوالمغيره ي كوفي يكي از اعلام تابعين است ابوحاتم و ابن معين توثيقش نموده اند چنانچه در خلاصه ي تذهيب تهذيب الكمال است و اما خصين بن عبدالرحمن: او ابوالهذيل سلمي كوفي عموزاده ي منصور بن معتمر است كه بيشتر دانشمندان فن او را توثيق كرده اند.

حديث كرد از براي ما عبد الله بن ابي اميه وابست به بني مجاشع از يزيد رقاشي و او از انس بن مالك كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اين ار هموراه بپا خواهد بود تا پايان دوازده نفر بپا دارنده از قريش. سپس حديث را تا پايان نقل كرده است. (1) .آنچه جابر بن سمره سوائي: خواهر زاده سعيد بن ابي وقاص روايت كرده است (2) بعد از آنچه در اصل است7- عمرو بن خالد بن فروخ حراني (3) گويد: حديث كرد ما را زهير بن معاويه او گفت: حديث كرد ما را زياد بن خيثمه از اسود بن سعيد همداني واو ازجابر بن سمره كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كار اين امت هميشه مستقيم و بر دشمنش پيروز خواهد بود تا دوازده چانشين بگذرد كه همگي از قريش باشند. و چون آنحضرت بخانه اش بازگشت هيئت هاي قريش آمدند و عرض كردند: سپس چه

ص: 128


1- 132. ظاهرا او همان ابن ابي خيثمه است كه گذشت و از عبيدالله بن عمر قواريري ابوسعيد بصري روايت مي كند و او را ابن معين توثيق كرده است و در ماه ذي الحجه 235 وفات كرد چنانچه در تذهيب و كاشف است و در بعضي از نسخه ها - عبدالله بن عمر است - كه گويا غلط نوشته شده.
2- 133. مقصود از او عبدالله بن عون خزاز بصري است كه كنيه اش نيز ابوعون است و يكي از اعلام است چنانچه در تذهيب است و گفته است كه ابن مهدي گويد: در عراق كسي از ابن عون داناتر به سنت نيست و روح بن عباده گويد: من از او پركارتر در عبادت نديدم، به سال 151 وفات كرد و سليمان بن مهران اعمش از او روايت مي كند و چنانچه عجلي گويد او ثقه و نگهدار حديث است و ابن حجر گويد: او حافظ عارف به قرائت و با ورع و تقوي است و سليمان بن احمر و يا سليمان بن احمد كه در بعضي از نسخه ها است از اشتباهات نويسندگان است و اما شعبي او عامل بن شراحيل حميري ابوعمرو كوفي است كه از پيشوايان معروف است و مكحول گفته است: كه من فقيه تر از او را نديدم و در تقريب گويد: ابوعمرو ثقه و مشهور و فقيه است پس از سال يكصد وفات نموده و در حدود هشتاد سال از عمرش گذشته بود.
3- 134. يحيي بن معين ابوزكريا بغدادي است كه خزرجي انصاري او را در التذهيب عنوان نموده و گفته است او حافظ و امام و شناخته شده است و ابن حجر در التقريب عنوانش كرده و گفته است او پيشواي جرح و تعديل است و در مدينه به سال 233 وفات نمود و عبدالله بن صالح ابوصالح مصري نويسنده ي ليث بن سعد بود. ابوحاتم گفته است: از ابوالاسود نضر بن عبدالجبار و سعيد بن عفير شنيدم كه عبدالله كاتب ليث را مي ستودند. و نيز گفته است: از عبدالملك بن شعيب بن ليث شنيدم كه مي گفت: ابوصالح ثقه است و مامون و ليث بن سعد بن عبدالرحمن فهمي بزرگ آنان و پيشواشان دانشمند مصر و فقيه و رئيس مصر است، و ابن بكير گفته است كه او از مالك فقيه تر بود و يحيي بن معين و ديگران توثيقش كرده اند، او از خالد بن يزيد جمحي ابي عبدالرحيم روايت مي كند و او فقيه دانشمندي بود كه ابن حبان در رديف افراد مورد اعتمادش آورده است، و ابو زرعه و نسائي گفته اند كه او ثقه بود به سال 139 بنابر آنچه در تهذيب التهذيب است وفات نموده است.

ميشود؟ فرمود: كشتار. و گويد: حديث كرد ما را زهير بن معاويه او گفت: حديث كرد مارا زياد بن خيثمه از ابن جريج (1) از اسود بن سعيد همداني و او از جابر بن سمره كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود- و حديث را عينا نقل كرده است.8- عثمان بن ابي شيبه (2) گفت: حديث كرد مرا جرير از حصين بن عبد الرحمن و او از جابر بن سمره كه گفت: شنيدم رسول خدا (ص) ميفرمود: پس از من دوازده امير بپا خواهد خاست سپس چيزي گفت كه من نشنيدم از مردم پرسيدم و از پدرم كه نزديك تر از من بانحضرت بود پرسيدم. گفت حضرت فرمود: همگي از قريش خواهند بود.9- عثمان بن ابي شيبه گفت: حديث كرد مارا حاتم بن اسماعيل از مهاجر بن مسمار (3) از عامر بن سعد كه گفت: بتوسط غلامم بجابر بن سمره نوشت كه چيزيرا بمن بازگو كه خودت از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده باشي. بمن نوشت: عصر همان جمعه اي

ص: 129


1- 135. سعيد بن ابي هلال ليثي ابوالعلاء مصري ساكن مدينه بود و گفته اند كه زادگاهش مدينه بوده و بسيار راستگو بوده است و در التهذيب و تذهيب گفته است كه او موثق است و ربيعة ابن سيف بن ماتع معافري اسكندراني را ابن حجر گفته است كه بسيار راستگو است و نسائي گفته است: او عيبي ندارد.
2- 136. شفي بن ماتع اصبحي كنيه اش ابوعثمان و يا ابوسهل است عجلي گفته است: چنانچه در التهذيب است او تابعي ثقه است از عبدالله بن عمروبن العاص بن وائل روايت مي كند كه درباره اش گفته شده است: او يكي از صحابه ي پيشين است و بسيار روايت نقل كرده است و يكي از آن افرادي است كه نامشان عبدالله و خود از فقها بوده اند و اشتباه نويسندگان است كه در بعضي از نسخه ها (سيف الاصبحي) نوشته اند و فرزندش عمران بن شفي اصبحي كوفي است كه از اصحاب امام صادق عليه السلام است و علي بن حسن طاطري از او روايت مي كند چنانچه در فهرست نجاشي است.
3- 137. عفان فرزند مسلم بن عبدالله است و كنيه اش ابو عثمان بصري است و بنابر آنچه عجلي گفته است ثقه و نگهدار حديث است و يحيي بن اسحاق سالحيني - يا سيلحيني بنابر آنچه در التقريب ضبط كرده است كنيه اش ابوزكريا است و او شيخي صالح و ثقه و راستگو است چنانچه از احمد بن حنبل نقل شده است از حماد بن سلمة بن دينار كه يكي از ابدالش شمرده اند روايت مي كند و ابن معين او را توثيق نموده و اهل علم بر عدالت و امانتش اجماع دارند.

كه اسلمي سنگ سار شد (1) از رسول خدا شنيدم كه ميفرمود اين دين هميشه بر پا خواهد بود تا روز قيامت و دوازده خليفه براي مردم خواهد بود كه همگي از قريشند و حديث را تا آخر ذكر كرده است (2) و از عباد بن يعقوب (3) نقل است كه گفت: حديث كرد مارا حاتم بن اسماعيل با سند خودش مانند همين روايت را. و از محمد بن عبد الله بن عبد الحكم نقل شده كه گفت: حديث كرد مارا ابن ابي فديك ازابن ابي ذئب (4) از مهاجر بن مسمار با سند خودش مانند همين

ص: 130


1- 138. عبدالله بن عثمان بن خيثم ابوعثمان مگي هم پيمان بني زهره است ابن معين گفته است كه او ثقه و حجت است و ابن سعد گويد: در آخر خلافت ابي العباس يا اول خلافت ابي جعفر منصور وفات كرده است وثقه بود و از ابوطفيل عامر بن واثله روايت مي كند كه در باب اول يادش كرديم و گفتيم كه او در روايت مورد قبول است و روايت مي كند از عبدالله بن عمرو بن العاص كه ترجمه اش گذشت.
2- 139. خطيب اين خبر را در مجلد 6 تاريخ ص 263 با اسنادش از عبدالله بن عثمان بن خيثم و او از ابي الطفيل و او از عبدالله بن عمر و بن العاص و او از پيغمبر (ص) اين چنين نقل مي كند گويد: رسول خدا (ص) فرمود: آنگاه كه دوازده نفر از اولاد كعب بن لؤي به سلطنت برسند كشت و كشتار خواهد شد، و در مجمع الزوائد ج 5 ص 190 نيز مانند او نقل مي كند و گويد: طبراني اين خبر را در الاوسط نقل كرده و در نهاية الاثيرية است: در حديث عبدالله بن عمرو آمده است كه (دوازده نفر از فرزندان كعب بن لؤي بشمار سپس كشت و كشتار خواهد شد...).
3- 140. مقصود از مقدمي محمد بن ابي بكر بن علي بن عطاء بن مقدم است كنيه اش ابو عبدالله بصري است ابوزرعه و يحيي بن معين توثيقش نموده اند و بيشتر از عمويش عمر بن علي مقدمي روايت مي كند و شايد در سند روايت سقطي باشد كه او از عاصم بن عمر كه پسر عمويش مي باشد نقل مي كند و عاصم از پدرش چنانچه در بعضي از نسخه ها چنين است: (مقدمي از عاصم بن عمر و او از عمر بن علي بن مقدام). و شيخ كه اين روايت را از مولف در كتاب الغيبة نقل كرده است چنين است:(از مقدمي كه گفت: حديث كرد مرا عاصم بن علي بن مقدام ابو يونس) و بالجمله عمر بن علي بن مقدام ثقفي مقدمي بنابر آنچه جزري در تذهيب گفته است همان ابوحفص بصري است ابن سعد گويد: او ثقه است ولي تدليس مي كمند و عفان گفته است: تا او نگويد: (حديث كرد ما را) من از او سخني را به عنوان روايت نمي پذيرم، فرزندش عاصم گفته است كه پدرم به سال 190 وفات كرد و در بعضي از نسخه ها است (از علي بن مقدام ابويونس) و در بعض ديگر (ابوقريش) است.
4- 141. فطر بن خليفه ي قرشي ابوبكر حناط كوفي است ابن حجر در التهذيب عنوانش كرده و گفته است كه عجلي گويد: او از اهل كوفه است و ثقه است و حديث اش نيكو است و كمياز تشيع در او بوده است و ابو حاتم گويد: حديث اش شايسته است و ابوخالد والبي كوفي نامش هرمز است و هر منيز گفته شده است ابوحاتم گفته است حديث او شايسته است و ابن حبان او را در شمار اشخاص مورد اعتماد آورده است و ابن سعد جزء طبقه اول از اهل كوفه اش دانسته چنانچه در تهذيب التهذيب است.

حديث را.10- و از غندر و او از شعبه (1) روايت ميكند كه گفت: حديث كرد مارا ابو عوانه (2) از عبد الملك بن عمير واو از جابر بن سمره كه گفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: همواره اين دين مستقيم خواهد بود تا دوازده خليفه بپاخيزند و سپس كلمه اي گفت كه من نفهميدمش و از پدرم پرسيدم گفت: همگي از قريش باشند.11- و از ابراهيم [بن محمد] بن مالك بن زيد (3) نقل است كه گفت: حديث كرد مارا زياد بن علاقه او گفت: حديث كرد مارا جابر بن سمره سوائي كه او گفت: با پدرم نزد رسول خدا بودم فرمود: پس از من دوازده امير خواهد بود سپس صدايش را پنهان كرد از پدرم پرسيدم گفت: فرمود: همگي از قريش خواهند بود12- و [از] خلف بن وليد لولوي (4) از اسرائيل و او از سماك نقل ميكند كه گفت: شنيدم جابر بن سمره ميگفت:

ص: 131


1- 142. عبدالله بن جعفر بن غيلان رقي كنيه اش اباعبدالرحمن است ابن حجر گويد: كه ابوحاتم و ابن معين گفته اند كه او ثقة است و عيسي بن يونس بن ابي اسحاق سبيعي كنيه اش ابوعمرو است و جمعي از اعلام او را توثيق كرده اند به سال 187 و يا 190 وفات كرده است.
2- 143. مجالد بن سعيد ابوعمرو و ابوسعيد كوفي نيز گفته مي شود درباره اش اختلاف كرده اند بعضي ضعيفش خوانده اند و جمعي گفته اند: قوي نيست و التهذيب و التذهيب در جائي از نسائي توثيقش را نقل كرده و در جاي ديگر گفته است: قوي نيست، و ابن عدي گفته است كه او را زا شعبي و او از جابر حديثهائي شايسته است و مسروق فرزند اجدع بن مالك همداني ابوعايشه ي كوفي است ابن معين گفته است: كه او ثقة است و از چون اوئي نبايد جويا شد، نقل از التذهيب، و شعبي همان عامر بن شراحيل است كه از پيش بيان حالش گذشت.
3- 144. فضل بن دكين كموفي و نام دكين، عمرو بن حماد بن زهير تيمي است با كنيه اش مشهور است در التذهيب گويد: او حافظ است و سرشناس و از احمد بن حنبل نقل كرده كه گفته است او ثقه است و بيدار و عارف و به سال 219 از دنيا رفت و ابن حجر گفته است ثقه است و نگهدار حديث و مقصود از فطر، فطر بن خليفه است.
4- 145. به صحيح مسلم كتاب الامارة ح 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 و صحيح بخاري كتاب الاحكام و سنن ترمذي كتاب الفتن و مسند احمد ج 1 ص 398 و 406 و ج 5 ص 86 و 90 و 93 و 98 و 99 و 101 و 106 و 107 مراجعه شود. توجه: ترجمه ي اين اشخاص از مصادر سنيان نقل شد تا بيشتر قابل استدلال باشد.

شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پس از من دوازده امير خواهد بود سپس كلمه اي فرمود كه من نفهميدم از مردم پرسيدم كه حضرت چه فرمود؟ گفتند: فرمود: همگي از قريشند. [ مترجم گويد: در اين روايت ترديدي از راوي هست كه رسول خدا فرمود: (يقوم بعده- يا- من بعده) و هر دو بيك معنا است].13- و از حديث خلف بن هشام بزار (1) است كه گفت: حديث كرد مارا حماد بن زيد از مجالد بن سعيد و او از شعبي واو از جابر بن سمره سوائي كه گفت: رسول خدادر عرفه خطبه اي از براي ما خواند و فرمود: اين دين همواره نيرومند و عزيز است و بر دشمنش پيروز و از هيچ كس كه از اين دين جدا شود ويا مخالفت با آن كند زياني بدين نرسد ا آنگاه كه دوازده نفر زمامدار شوند گويد: مردم صحبت ميكردند و من ديگر نفهميدم، بپدرم گفتم: پدر، رسول خدا كه فرمود: (همگي) بعد چه فرمود؟ گفت: فرمود: همگي از قريش اند.و از حديث نفيلي [حراني] (2) است كه گفت: حديث كرد مارا زهير بن معاويه او گفت حديث كرد مارا اسود بن سعيد همداني از جابر بن سمره كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هميشه كار اين امت مستقيم و بر دشمنش پيروز خواهد بود تا دوازده خليفه كه همگي از قريشند بگذرند و چون آنحضرت بخانه اش بازگشت هيئت هاي قريش بخدمتش رسيدند و عرض كردند سپس چه ميشود؟ فرمود كشتار. (3) .

ص: 132


1- 146. ارجان با تشديد راء شهري است بزرگ و پرخير كه درخت خرما فراوان دارد و نزديك دريا و از استان فارس است: المراصد.
2- 147. در بعضي از نسخه ها (مابد) است.
3- 148. اين نامها در نسخه ها به اختلاف ثبت شده است، در بعضي چنين است: (بوقيث، قيذورا، ذبير، مقشون، مسموعا، ذوموه، مشتو، هذار، ثيمو، بطون، يوقش، فتدموا) و در بعضي چنين است: (بقونيث، قيدووا، رثين، ميسور، سموعا، دوموه، شتيو، هذار، يثمو، بطور، توقش، قيدموا). مترجم گويد: علامه ي مجلسي رضوان الله عليه روايتي را در بحار از سالم بن عبدالله بن عمر بن الخطاب نقل مي كند كه او ضمن روايت مفصلي اين نام ها را از كعب الاحبار و او از تورات نقل كرده. و سپس از ابوعامر هشام دستواني نقل مي كند كه مي گويد: يك نفر يهودي را به نام عثوا ابن ارسوا كه دانشمند يهود بود در حيره ديدم و اين نامها را براي او خواندم و از معناي اين نامها پرسيدمش گفت اين اوصاف را از كجا شناختي؟ گفتم: آنها نامها هستند. گفت: نه، نام نيست بلكه اوصاف مردماني است به زبان عبري صحيح كه در تورات هست و اگر معناي آنها را از غير من بپرسي يا كور خواهد بود و يا خود را به كوري خواهد زد. گفتم چرا؟ گفت: اما كوري براي آنكه نمي داند و اما خود را به كوري زدن به جهت آنكه عليه دين خودش ياري نكرده و اظهار اطلاعي ننموده باشد و من كه به اين صفتها اعتراف كردم براي آن است كه خودم از فرزندان هارون بن عمرانم و ايمان به محمد صلي الله عليه و آله و سلم دارم و ايمانم را از نزديك ترين افرادم از يهود پنهان داشته ام و اسلام خود را بر آنان اظهار ننموده ام. و از تو كه بگذرد به هيچ كس اظهار نخواهم كرد تا بميرم. گفتم: براي چه؟ گفت: براي آنكه من در نوشته هاي پدران گذشته ام كه از اولاد هارون اند ديده ام كه ما بايد به اين پيغمبر كه نامش محمد است به ظاهر ايمان نياوريم بلكه در باطن به او ايمان آوريم تا آنگاه كه مهدي قائم از اولاد او ظاهر شود پس هر كس از ما كه او را درك كند بايد ايمان بياورد و آخرين اين اوصاف صفت او است. گفتم به چه توصيف شده است؟ گفت به اينكه بر همه ي اديان پيروز مي شود و مسيح به نزد او مي آيد و دين او را مي پذيرد و به همراه او خواهد بود. گفتم پس اين صفتها را براي من بيان كن تا بدانم. گفت: آري نيكو حفظ ن و از ديگران محفوظ بدار مگر از اهلش و از محلش انشاء الله: اما (تقوبيت) يعني نخستين از اوصياء و وصي آخرين پيامبر و اما (قيذوا) يعني دومين وصي و نخستين از عترت برگزيده و اما (دبيرا) يعني دومين از عترت و سيدالشهداء و اما (مفسورا) يعني سرور بندگان خداپرست و اما (مسموعا) يعني وارث علم اولين واخرين و اما (دوموه) يعني بزرگواري كه از خدا سخن مي گويد و راست مي گويد و اما (مثبو) يعني بهترين فردي كه در زندان ستمگران زنداني شده است و اما (هذار) يعني كسي كه به حقش اعتراف كنند ولي حقش را به او ندهند و او را از وطنش بيرون كنند و اما (يثموا) يعني كسي كه عمرش كوتاه ولي آثارش دامنه دار باشد و اما (به طور) يعني چهارمين كسي كه به اين اسم ناميده شده است و اما (نوقس) يعني هم نام عمويش و اما (قيدموا) يعين كسي كه از دسترس پدر و مادرش رفته باشد و به امر خدا و علم او از ديده ها پنهان باشد و به حكم او قيام كند، پايان نقل از مجلسي، و او از كتاب مقتضب الاثر.

14- و از حديث علي بن جعد است كه گفت: حديث كرد مارا زهير، از زياد بن علاقه، و سماك و حصين و همه اينان از جابر بن سمره) كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پس از من دوازده امير خواهد بود و در روايت حصين (دوازده خليفه) سپس چيزي فرمود كه من آن رانفهميدم و بعضي از اينان در حديث اش گفته: كه (از پدرم پرسيدم) و بعضي ديگر گفته كه (از مردم پرسيدم) گفتند: فرمود: همگي از قريشند. (و [از] عمرو بن خالد حراني روايت است كه گفت: حديث كرد مارا زهير بن معاويه او گفت: حديث كرد مارا زياد بن خيثمه از اسود بن سعيد همداني و او از جابر بن سمره كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هميشه كار اين امت مستقيم و بر دشمنش پيروز خواهد بود تا از آنان دوازده خليفه بگذرد. (1) .15- و از حديث معمر بن سليمان (2) است كه گفت: شنيدم اسماعيل بن ابي خالد (3) را كه [روايت ميكرد] از مجالد و او از شعبي و او از جابر بن سمره): و او از پيغمبر صلي الله عليه و آله كه فرمود: همواره اين دين پيروز خواهد بود و آنكس كه با آن ستيزد زياني بدين نرساند تا دوازده خليفه بگذرند سپس كلمه اي فرمود كه من نفهميدم بپدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگي از قريش خواهند بود).

ص: 133


1- 149. آنچه دانشمند محترم آقاي حاج شيخ محمود حلبي دامت بركاته از نسخه ي توراة استنساخ نموده و ترجمه اش را نيز نوشته است چنين است: وليشمعيل شمعتيخا هنيي برختي اوتو و هيفرتي اوتو وهيريتي اتو بمئدمئذ شنيم عاسار نسيثيم يولد و نتتيو لغوي غادل: و درباره ي اسمعيل شنيدم (سخن و درخواست) تو را اينك من بركت مي دهم او را و بارور مي كنم او را و نمو زيادي مي دهم او را به (مئد مئد) زياد زياد دوازده انسان مي زايد و مي دهم به او امت و (جماعت) بزرگي.
2- 150. در نسخه ها چنين نوشته شده است ولي غلط است و صحيحش يا نضر بن سويد است و يا حنان بن سدير كه هر دو در طريق اين روايت واقع شده اند به بصائر الدرجات ب 3 و كافي ج 1 ص 192 و تفسير عياشي ذيل آيه مراجعه شود.
3- 151. يعني فضيل بن يسارنهدي.

16- و از يزيد بن سنان (1) و عثمان بن ابي شيبه روايت است كه گفتند: حديث كرد مارا موسي بن اسماعيل او گفت: حديث كرد مارا حماد بن سلمه از سماك بن حرب و او از جابر بن سمره كه گفت: شنيدم پيغمبر صلي الله عليه و آله ميفرمود: اين اسلام هميشه عزيز خواهد بود تا دوازده خليفه، سپس كلمه اي فرمود كه من نفهميدم بپدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگي آنان از قريش خواهند بود).17- و از حديث يزيد بن سنان است كه گفت: حديث كرد مارا ابو الربيع زهراني (2) او گفت: حديث كرد مارا حماد بن زيد، او گفت: حديث كرد مارا مجالد بن سعيد از شعبي از جابر سمره كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله براي ما خطبه خواند و شنيدم كه آنحضرت ميفرمود: اين كار هميشه عزيز و بلند پايه خواهد بود و برستيزه جويانش پيروز خواهد گشت تا آنگاه كه دوازده نفر مالك شوند همگي آنان. سپس مردم هياهو كردند وسخن گفتند و من نفهميدم كه آن حضرت پس از كلمه (همگي آنان) چه فرمود بپدرم گفتم: پدر جان بعد از كلمه (همگي آنان) چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگي آنان از قريش خواهند بود).18- واز حديث يزيد بن سنان است كه گفت: حديث كرد مارا عبد الحميد

ص: 134


1- 152. در نسخه ها چنين نوشته شده است و گويا غلط باشد و صحيحش (سال 81 است) چنانچه در سند پيش بود زيرا اين عقده بنا بر آنچه خطيب در تاريخش نوشته است شب نيمه ي ماه محرم سال 249 متولد شده است و به سال 61 دوازده ساله بوده است و غالبا اين حد از سن استعداد تحمل حديث را ندارد و در اواخر اين كتاب كه رواياتي را كه درباره ي اسماعيل رسيده بيان مي كند روايت ابن عقده از جعفر بن عبدالله محمدي در سال 268 خواهد آمد.
2- 153. زمر: 60.

ابن موسي او گفت: حديث كرد مارا عبيد الله بن عمرو (1) از عبد الملك بن عمير و او از جابر بن سمره كه گفت: با پدرم بخدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله رسيدم پس شنيدم كه ميفرمود: اين امت جاودانه اين دين را از دست نخواهند داد تا آنكه دوازده زمامدار و دوازده خليفه بپا خيزند گويد: كلمه اي را آهسته فرمود وپدرم ازمن نزديكتر بود چون بيرون شدم گفتم: آنچه آهسته فرمود چه بود؟ گفت: فرمود: (همگي آنان از قريشند).19- و ازحديث يزيد بن سنان است كه گفت: حديث كرد مارا حسن بن عمر بن شقيق (2) او گفت: حديث كرد مارا اجرين بن عبد الحميد از حصين بن عبد الرحمن واو از جابر بن سمه كه گفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: پس از من دوازده زمامداد قيام ميكند سپس چيزي فرمود كه من نشنيدم گويد: از مردم پرسيدم واز پدرم كه نزديكتر ازمن بود پرسيدم گفت: فرمود (همگي آنان ازقريش ميباشند).20- و از ابن فديك روايت است كه گفت: حديث كرد مرا ابن ابي ذئب، از مهاجر بن مسمار و او از عامر بن سعد كه عامر كسي را نزد ابن سمره فرستاد كه آنچه را كه خودت از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده اي براي ما بازگوا كن گفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: اين دين هميشه بر پا است

ص: 135


1- 154. ظاهرا از جمله ي پناه به خدا مي بريم تا پايان، كلام مؤلف است.
2- 155. مقصود حميد بن المثني عجلي صيرفي است و اوثقه است صدوق و نجاشي و علامه رحمهم الله توثيقش نموده اند و ابوسلام در بعضي از نسخه ها (ابي سالم) است ولي در كافي نيز همانند متن است.

تا آنگاه كه از قريش دوازده نفر خليفه بشوند. (1) .آنچه كه ابو جحيفه روايت كرده است (2) .21- و از عثمان بن ابي شيبه روايت است كه گفت: حديث كرد ما را سهل ابن حمدا ابو عتاب دلال (3) او گفت: حديث كرد ما را يونس بن ابي يعفور (4) او گفت: حديث كرد ما را عون بن ابي جحيفه از پدرش كه گفت: در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله بودم كه آنحضرت خطبه ميخواند و عمويم در برابر آنحضرت نشسته بود پس رسول خدا (ص) فرمود: هميشه كار امت من شايسته است تا آنكه دوازده خليفه بگذرد كه همگي از قريش باشند. (آنچه سمره بن جندب روايت كرده است) عبد الوهاب بن عبد المجيد (5) روايت كرده از داود و او از پدرش و او از شعبي

ص: 136


1- 156. عمران بن قطر را نجاشي عنوان كرده و گفته است او كتاب خودش را از امام صادق (ع) روايت كرده است.
2- 157. نامش را به اين عنوان در كتابهاي رجال نيافتم و ظاهرا به قرينه ي اينكه: از بعضي از اصحابش روايت مي كند او را به كتابي و اصلي بوده است و مكفوفك به معني نابينا است و در فهرست شيخ - رحمه الله - به عنوان عمرو بن خالد الاعشي - آمده است و گفته است كه او را كتابي است سپس طريق خود را به او نقل كرده است و سيد تفرشي در (الكني) گفته است ابوخالد كنيه ي چند نفر است كه از جمله ي آنها همين عمرو بن خالد است.
3- 158. در باب چهارم در ذيل خبر دوم يادش كرديم و گفتيم كه مقصود از او ابوالحسين اسدي است.
4- 159. در بعضي از نسخه ها چنين است: (از ابي الفضل كه گفت: ابو جعفر عليه السلام فرمود).
5- 160. در بعضي از نسخه ها چنين است و كسي كه مقامي را كه اهلش نيست ادعا كند - يعني امامت را -.

و او از سمره بن جندب (1) و او از پيغمبر صلي الله عليه و آله مانند روايتي را كه از انس بن مالك در آغاز اين باب نقل كرديم و عبد السلام بن هاشم بزار روايت كرده بود. (آنچه عبد الله بن عمر و عاص روايت كرده است)22- و از حديث سويد بن سعيد است كه گفت: حديث كرد ما را معتمر بن سليمان (2) از هشام واو از ابن سيرين و او ازابي الخير (3) و او از عبد الله بن عمرو... بناچار (4) در كتاب خداي عز و جل نهفته اس كه دوازده نفر بر مردم حكومت خواهند كرد.23- محمد بن عثمان دهني گفت: حديث كرد ما را ابن ابي خيثمه او گفت: حديث كرد ما را يحيي بن معين او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن صالح، او گفت: حديث كرد مارا ليث بن سعد از خالد بن يزيد و او از سعيد بن ابي هلال و او

ص: 137


1- 161. در بعضي از نسخه ها (محمد بن الحسن الرازي) و در بعضي ديگر محمد بن الحسين رازي است و پيش از اين درباره اش سخن گفتيم.
2- 162. در بحار اين خبر را تا اينجا گفته است و باقيمانده در حاشيه ي بعضي از نسخه ها نوشته شده است.
3- 163. اين باب با رواياتش در بعضي از نسخه ها نيست گويا پس از تاليف كتاب مولف اين باب را املاء نموده و نوشته شده است و به اين جهت ما همگي اين باب را در ميان پرانتز نقل كرديم.
4- 164. اين خبر در باب پيش گذشت.

از ربيعه بن سيف كه گفت: در نزد شفي اصبحي بوديم كه گفت: شنيدم عبد الله بن عمرو ميگفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: بدنبال من دوازده خليف خواهد بود. (1) .24- و از ابن ابي خيثمه روايت است كه گفت: حديث كرد ما را عفان و يحيي بن اسحاق سيلحيني او گفت: حديث كرد مارا حماد بن سلمه او گفت: حديث كرد مارا عبد الله بن عثمان ازابي الطفيل او گفت: عبد الله بن عمرو گفت: اي ابا طفيل از فرزندان كعب بن لوي دوازده نفر بشمار و سپس زد و خورد خونيني خواهد شد. (2) .در اينمعنا از طريق سنيان روايات فراوان رسيده كه همگي دلالت دارد بر اينكه رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود كه جانشينان او دوازده نفراند).

درباره كسي كه بميرد و امام خود را نشناسد يا درباره او شك كند

روايات درباره كسيكه در يكي از امامان شك كند و يا شبي براو بگذرد كه در ان شب امام خودش را نشناسد و يا انكه ديني را بري خدا بپذيرد بدون انكه امامي ازطرف خدا داشته باشد1- حديث كرد ما را احمد بن نصرين هوذه باهلي او گفت حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي درنهاوند سال دويست و هفتاد و سه او گفت حديث كرد ما را عبدالله بن حماد انصاري بسال دويست و نه او گفت حديث كرد ما را يحيي بن عبدالله (3) او گفت: كه ابوعبدالله جعفربن محمد عليهماالسلام بمن فرمود اي يحيي بن عبدالله كسيكه شبي بر او بگذرد كه امام خود را در ان شب نشناسد بمرك جاهليت مي ميرد. (كسيكه بميرد و امام خود را نشناسد)

ص: 138


1- 165. او عثمان بن محمد بن ابراهيم بن ابي شيبه ي كوفي است كه ابن حبان از ثقاتش شمرده است.
2- 166. مقصود عبدالله بن عمر بن سعيد ابا سعيد اشج است و ابن حجر او را به عنوان عبدالله ابن سعيد اشج عنوان كرده و گفته است: از اهل كوفه وثقه است به سال 257 وفات كرد و مقصود از ابي كريب محمد بن علاء بن كريب همداني است كه درالتذهيب عنوانش كرده و گفته است: او از اهل كوفه و حافظ حديث و يكي از نگهداران حديث كه در عين حال حديث فراوان دارد مي باشد. و مقصود از محمود بن غيلان: ابا احمد المروزي عدوي و وابسته ي آنان است و ثقه ي حافظ حديث بود و به سال 239 وفات كرده است چنانچه در التذهيب است و مقصود از علي بن محمد: علي بن محمد طنافسي كوفي است و او نيز راستگو و ثقه است. و ممكن است كه مقصود از او علي بن محمد هاشمي كوفي و شاء باشد كه ابن حبان در ثقاتش ياد كرده و هر دو در يك طبقه هستند و از راويان حماد بن زيد ابي اسامه مي باشند. و مقصود از ابراهيم بن سعيد: ابا اسحاق جوهري طبري است و او چنانچه خطيب گفته است حافظ حديث و ثقه و ثبت است و اما ابواسامه: عبارت است از حماد بن اسامة بن زيد قرشي (مولاهم) كه با كنيه اش شهرت يافته و چنانچه در التقريب گفته ثقه و ثبت است و درالتقريب وفاتش را به سال 201 در سن هشتاد سالگي ذكر كرده است، و عجلي و احمد او را توثيق كرده اند و مجالد و شعبي و مسروق را در پيش گفتيم.
3- 167. ابوكريب كنيه ي محمد بن علاء است و ابوسعيد كنيه ي محمود بن غيلان چنانچه در پيش گفتيم.

2- حديث كرد مارا ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد مارا محمد بن مفضل بن ابراهيم اشعري و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملك (1) و محمد بن احمد بن حسن قطواني (2) اينان همگي گفتند: حديث كرد مارا حسن بن محبود زراد از علي بن رئاب و او از محمد بن مسلم ثقفي كه گفت: شنيدم ابا جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام ميفرمود: كسيكه براي خدا عبادتي، انجام دهد كه جان خودش را در آن عبادت برنج اندازد ولي امامي براي او از جانب خدا نباشد كوشش او پذيرفته نميشود و خودش گمراه و سرگردان خواهد بود و و خداوند عمل هاي او را نمي پسندد واو مانند گوسفندي است از چهار پايان كه چوپان خود و يا گله خود را گم كرده باشد و گم گشته در رفت و آمد باشد و همه روز را سرگردان بماند، چون شب فرا رسد رمه اي را با چوپانش به بيند بان رمه به پيوندد و فريفته آن شود، شب را با آن رمه در چايگاهش بماند چون صبح شود وچوپان گله خود را بصحرا برد به بيند كه آن چوپان و آن رمه از آن او نيست پس حيران و سرگدان بجستجوي چوپان و رمه خودش ميپردازد دو باره چشمش برمه اي [ديگر] با چوپاني مي افتد بسوي آن رمه ميشتابد و فريفته آن مي- شود چوپان آن رمه بگوسفند نهيب ميزند كه اي گوسفند گم گشته سرگردان برو بچوپان و گله خودت برس كه تو گم گشته و حيراني و چوپان و رمه خودت را

ص: 139


1- 168. در نسخه چنين نوشته شده است و او اشعث بن سوار كندي نجار كوفي وابسته ي ثقيف صاحب التوابيت (صندوق ساز) و او در نزد بيشتر اهل فن ضعيف است و مقصود از عامر، عامر شعبي است و مقصود از عمويش قيس بن عبد و ترجمه اش را در جائي نديده ام و در خبري كه پس از اين خواهد آمد و در بعضي از نسخه ها (قيس بن عبيد) است چنانچه اشاره خواهيم كرد.
2- 169. اين خبر را احمد در مسند خود ج 1 ص 398 آورده است و در سند او جمله (از عمويش) نيست و در پايانش چنين است: فرمود (به شماره ي نقيبان بني اسرائيل).

گم كرده اي. آن حيوان، وحشت زده و متحير و سرگردان ميماند نه چوپاني كه او را بچراگاهش رهبري كند و يا بجايگاهش برگداند در همين حيراني و سرگرداني بنگاه گرگي گم شده خودش را بدست مياورد وآن حيوان را ميخورد. اي پسر مسلم بخدا قسم كسيكه از اين امت امامي از طرف خداي عز و جل نداشته باشد حالش اين چنين است صبح ميكند در حاليكه گم گشته حيران و گمراه است گر بهمين حال بميرد بمرگ كفر و نفاق مرده است. و بدان اي محمد كه امامان بحق و پيروانشان كساني هستند كه بر دين خدايند و امامان جور از دين خدا و حقيقت بر كناراند هم خودشان گمراهند و هم ديگران را گمراه ميكنند و كارهائي كه انجام ميدهند همچون خاكستري است بروزيكه تند باد از هر طرف ميوزد دستخوش گردباد گردد آنان را از دست رنج هاي خويش هيچ دستگيرشان نشود و اين است همان گمراهي دور و دراز- در نسخ ديگر: اين است همان زيان آشكار. (و حديث كرد مارا علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از محمد بن احمد ابن قلانسي و او از اسماعيل بن مهران و او از احمد بن محمد و او از عبد الله بكير و جميل بن دراج و هر دو از محمد بن مسلم و او از ابي جعفر عليه السلام عين همين روايت را با الفاظش).3- با سند اولي از ابن محبوب و اواز ابي ايوب خزاز و او از محمد بن مسلم و او): از ابي جعفر عليه السلام روايت كرده است كه گفت بانضرت: (امام باقر) عرض كردم كسيكه از شما خاندان امامي را انكار كند حالش چگونه خواهد بود؟ فرمود: كسيكه امامي را كه از جانب خدا است انكار كند و از او و از دين او دوري

ص: 140

گزيند كافر است ومرتد ازدين اسلام است زيرا امام از جانب خدا است و دين او [از] دين خدا است و كسيكه از دين خدا دوري جويد ريختن خونش در آن حال روا است مگر آنكه باز گردد و يا ازآنچه گفته است بخدا توبه كند. [مترجم گويد: ترديد امام عليه السلام در رجوع و يا توبه با آنكه هر دو بيك معنا است ظاهرا از آن جهت است كه اولي يعني رجوع و بازگشت نسبت بانكار كه امري است قلبي و دروني يعني در دل بامامت آن امام اعتقاد پيدا كند و دومي يعني توبه بخدا از آنچه گفته است نسبت بدوري گريدن از امام اس كه بزبان در ميان اجتماع امام عليه السلام دوري جسته و اظهار تبري نموده است. و بعبارت روشنتر اگر از حقيقتا اعتقاد بامام ندارد بايد از عقيده اش باز گردد و اگر معتقد است ولي بزبان تبري كرده و امامت امام را رد كرده است بايد از گفته اش توبه نمايد و گر نه خونش حرام است]4- خبر داد مارا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مارا يحيي بن زكريا بن شيبان بسال 373 او گفت: حديث كرد ما ا علي بن سيف بن عميره او گفت: حديث كرد ما را ابان بن عثمان از حمران بن اعين كه گفت: از ابا عبد الله عليه السلام امامان را پرسيدم فرمود: كسيكه يكي از امامان زنده را انكار كند همه اماماني را كه از دنيا رفته اند انكار كرده است.5- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از حسين بن محمد و او از معلي و او از ابن جمهور و او از صفوان و او از ابن مسكان كه گفت: از شيخ (1) عليه السلام در باره امامان پرسيدم فرمود: كسيكه يكي از امامان

ص: 141


1- 170. مقصود از ابي احمد: محمود بن غيلان مروزي است كه از پيش گذشت و اما يوسف بن موسي: همان ابويعقوب قطان كوفي است خطيب درج 14 ص 304 تاريخش گويد: اصل او از اهواز بود و در ري بازرگاني داشت سپس در بغداد ساكن شد و در آنجا از جرير بن عبدالحميد حديث نقل كرد - تا آنكه گويد: جمعي از پيشوايان او را ثقه خوانده اند و ابن حبان از ثقاتش دانسته... و اما سفيان بن وكيع حديث اش ضعيف است و جمعي او را تضعيف كرده اند و گفته اند: ثقه نيست.

زنده را انكار كند همه اماماني را كه از دنيا رفته اند انكار كرده است.6- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعد او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن (1) از كتاب خودش او گفت: حديث كرد ما را عباس بن عامر از عبد الملك بن عتبه و او از معاويه بن وهب او گفت: شينيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: رسول خدا (ص) فرموده است هر كس امام خود را ناشناخته بميرد بمرگ جاهليت مرده است. [مترجم گويد: جمله مرگ جاهليت در احاديث متعددي تكرار شده است و مقصود آنست كه مردم دوران جاهليت پيش از اسلام كه با ملكات خبيثه از كفر و نفاق و شرك و كبر و جهل بخدا و رسول مي مردند. كسيكه امام خود را و يا امام زمان خود را (چنانچه در بعضي از روايات است) نشناسد حالش، بهنگام مردن مانند مردم دوران جاهليت خواهد بود]7- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد مرا عده اي از اصحاب ما از احمد بن محمد و او از ابن ابي نصر و او از): ابي الحسن عليه السلام كه آنحضرت در معني آيه شريفه: و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدي من الله (كيست گمراه تر از كسيكه پيرو هواي خود باشد بدون آنكه از خدا براي او هدايتي بوده باشد، القصص: 50) فرمود: كسي كه دينش را از رايسش گرفته باشد بدون آنكه امامي از ائمه هدي در آن دخالت داشته باشد.8- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي از محمد بن حسين و او از محمد بن سنان و او از بعضي از رجال خود). (2) و او از ابي عبد الله عليه السلام كه فرمود: كسيكه با امامي كه اماتش از جانب خدا است امامي را كه اماتش از جانب خدا نيست شريك كند او مشرك است.

ص: 142


1- 171. او جرير بن عبدالحميد بن قرط ضبي ابوعبدالله رازي است او ثقه اي بود كه از جاهاي دور به نزدش مي آمدند و از ابن عمار موصلي نقل شده است كه گفته است او حجت بود و كتابهايش همگي صحيح است و از نسائي و عجلي نقل شده است كه او ثقه است و به سال 188 وفات يافته است.
2- 172. در يك نسخه (قيس بن عبيد) است.

9- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و از احمد بن محمد و از از محمد بن اسماعيل و او از منصور بن يونس واو از محمد بن مسلم كه گفت: بابي عبد الله عليه السلام عرض كردم: مردي بمن گفت: تو آخرين امام را بشناس و اگر نخستين امام را نشناسي زياني بحال تو نخواهد داشت. گويد: فرمود خدا آن مرد را لعنت كند كه من او را نشاخته دشمنش ميدارم مگر آخر جز با اول شناخته شده است؟10- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را جمعي از اصحاب ما از احمد بن محمد و او از حسين بن سعيد و او از ابي وهب و او از محمد بن منصور كه گفت: از آنحضرت- يعني ابي عبد الله عليه السلام- پرسيدم از قول خداي عز و جل و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا عليها آبائنا والله امرنا بها قل ان الله لا يامر بالفحشاء ا تقولون علي الله ما لا تعلمون (1) (هنگاميكه كار زشتي انجام ميدهند ميگويند پدرانمان را بر اينكار يافتيم و خدا ما را بان امر كرده است بگو همانا خدا بكار زشت دستور نميدهد آيا چيزيرا كه نميدانيد بر خدا ميگوئيد؟) گويد: حضرت فرمود: آيا يك نفر ديده اي كه چنين پندارد كه خدا بزنا و شرابخواري ويا از اين گونه محرمات دستور داده باشد؟ عرض كردم: نه، فرمود: پس اين كار زشتي كه آنان مدعي هستند كه خدا آنان را دستور داده است چيست؟ گفتم: خدا و وليش داناترند. فرمود: اين آيه در باره دوستان امامان جور است كه مدعي بودند خداوند چنين دستوري نفرموده بود و خداوند،اين سخن را بر آنان بازگو ميكند و خبر ميدهد كه آنان دروغ بر خدا بسته اند و اين كار آنان را كار زشت:

ص: 143


1- 173. در روايات اين باب مكرر گفته شده است كه خلفاء پيغمبر به شماره ي نقيبان بني اسرائيل و يا نقيبان موسي است مقصود آن است كه شماره شان دوازده است زيرا خداي تعالي مي فرمايد: «ولقد اخذ الله ميثاق بني اسرائيل و بعثنامنهم اثني عشر تقيبا» و نقيب به معناي امير و سيد و شاهد است.

(فاحشه) ناميده است.11- حديث كرد مارا محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را جمعي از اصحاب مااز احمد بن محمد و او محمد و او حسين بن سعيد و او از ابي وهب و او از محمد بن منصور كه گفت: بنده صالحي (1) را كه سلام خدا بر او باد از معناي آيه شريفه كه خداي عزوجل ميفرمايد: انما حرم ربي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن (2) (پروردگار من كارهاي زشت را چه آنچه آشكار ميشود و چه آنچه به پنهاني انجام ميگيرد حرام فرموده است) پرسيدم فرمود: قرآن را ظاهري است و باطني (3) همه آنچه را كه خداوند در قرآن حرام كرده است ظاهرش همان است كه هست و حرام است و باطن آن حرام ها، امامان جوراند و هر آنچه را كه حلال فرموده و باطن آن حلال ها امامان بحق ميباشند. (4) .12- حديث كرد مارا محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و او از احمد بن محمد بن عيسي بن عيسي و او از ابن محبوب و او از عمرو بن ثابت و او از جابر كه گفت: از ابي جعفر عليه السلام معناي آيه شريفه كه خدايعزوجل ميفرمايد: و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا يحبونهم كحب الله بقره 160 (از مردم افرادي هستند كه غير خدا از براي خود دوستاني گرفته اند و آنان را همچون خدا دوست ميدارند). پرسيدم فرمود: آنان بخدا قسم دوستان فلاني وفلاني هستند كه آنان را امام خود گرفتند نه امامي كه خداوند براي مردم امامش قرار داده بود و بهمين جهت فرمود: و لو تري الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان القوه لله جميعا و ان الله شديد

ص: 144


1- 174. او مسدد بن مسرهد بن مسربل بن مستورد اسدي بصري است كنيه اش ابوالحسن و ثقه و حافظ بوده است چنانچه در التقريب است.
2- 175. او انس بن مالك بن نضر انصاري خزرجي خدمتكار رسول خدا است به سال 102 وفات كمرده است و سال 93 نيز گفته شده است و هنگام مرگ متجاوز از صد سال داشت چنانچه درالتقريب است.
3- 176. تا به امروز به چنين عنواني برخورد نكرده ام و ممكن است كه تصحيف عبدالسلام بن عاصم جعفي باشد كه روايت اش مورد قبول است و احتمال مي رود كه عبدالسلام بن ابي حازم بصري باشد زيرا بيشتر كساني كه از يزيد رقاشي حديث نقل كرده اند محدثين بصره اند و يزيد ابن ابان رقاشي افسانه گو بود و از نظر نقل مورد اعتماد نيست ولي خودش آدم نيكي بود و معروف بود به ابي عمرو بصري زاهد خبرهائي در زمينه ي موعظه و ترس از خدا و گريه كردن نقل كرده است كه ضعيف اند و اما كسي كه از او روايت مي كند يعني عبدالله بن ابي اميه ظاهرا همان عبدالله بن سليمان بن جنادة بن ابي اميه است و ابن حبان او را از ثقات شمرده است.
4- 177. ساوي اين خبر را با سند خودش از عبدالله بن ابي اميه و او از رقاشي روايت كرده و در پايانش اضافه كرده: (هنگامي كه اينان درگذشتند زمين اهل خودش را فروخواهد برد) و ابو علي طبرسي نيز در اعلام الوري همين طور روايت كرده است.

العذاب اذ تبر الذين اتبعوا من الذين اتبعوا و راوا العذاب وتقطت بهم الاسباب و قال الذين اتبعوا لو ان لنا كره فنتبرء منهم كما تبروا منا كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم و ما هم بخارجين من النار البقره 163- 161 (اگر به بيني كساني را كه ستم كردند هنگاميكه عذاب را مي بينند آنان متوجه ميشوند كه همه قدرت بدست خدااست و خداوند عذابش سخت است هنگاميكه پيروي شده گان از پيروان بيزاري ميجويند و عذاب را مي بينند ورشته اسباب آنان گسيخته ميشود و پيروان ميگويند اي كاش ما را بازگشتي بود تا ما نيز از آنان بيزاري مي جستيم چنانچه آنان از ما بيزاري جستند اين چنين خداوند، كردارشان را بانان نشان ميدهد كه همه براي آنان حسرتها است و از آتش بيرون شدني نيستند). سپس امام باقر عليه السلام فرمود آنان اي جابر بخدا سوگند امامان ظلمند و پيروان آنان. (1) .13- و بهمين سند از ابن محبوب و او از هشام بن سالم و او از حبيب سجستاني و او از): ابي جعفر عليه السلام روايت ميكند كه فرمود: خداي عز و جل فرموده است: هر يك از افراد رعيت اسلامي را كه بولايت امام ستمگري معتقد باشد كه از طرف خدا منصوب نشده باشد بطور حتم عذاب خواهم كرد گر چه آن فرد از رعيت در كارهايش نيكو كار و با تقوي باشد و هر يك از افراد رعيت اسلامي كه بولايت هرامام عادلي كه از طرف خدا است معتقد باشد بطور حتم عفواش خواهم كرد گر چه آن رعيت در كارهايش ستمگر و گناهكار باشد. (2) .14- و بهمين سند از ابن محبوب و از عبد العزيز عبدي و ازعبد الله بن ابي-

ص: 145


1- 178. ترجمه ي جابر بن سمره در پيش ص 105 گذشت و ابن حزم در الجمهرة ص 273 گفته كه (ما در جابر بن سمره خواهر پدر و مادري عتبه بن ابي وقاص و خواهر پدري سعد بن ابي وقاص است).
2- 179. عمرو بن خالد ابو الحسن حراني جزري در مصر سكونت داشت. عجلي گفته است: حافظ حديث و ثقه است و ابو حاتم گفته است: بسيار راستگو است. نقل از التهذيب.

يعفور روايت ميكند) كه گفت: به ابي عبد الله عليه السلام عرض كردم: من با مردم آميزش دارم و بسي در شگفتم از جمعي كه تولي شما را ندارند و تولي فلاني و فلاني را دارند داراي امانت و راستي و وفايند و از جمعي كه تولي شما را دارند ولي نه امانتي دارند و نه وفائي و نه راستي. گويد: امام صادق راست نشست و باقيافه اي كه گوئي خشمگين بود روي بمن كرد و سپس فرمود: كسيكه معتقد بولايت امام ستمگري باشد كه از جانب خدا نيست چنين كس اصلا دين ندارد و بر كسيكه معتقد بولايت امام عادلي باشد كه از طرف خدا است ملامتي متوجه نخواهد بود. (با تعجب) گفتم آنان اصلا دين ندارند؟ واينان را ملامتي متوجه نيست؟ فرمود: آري آنان دين ندارند و اينان را ملامتي متوجه نيست. سپس فرمود: مگر نميشنوي كه خداوند چه ميفرمايد: الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور (خداوند بر كسانيكه ايمان آورده اند ولايت دارد و آنان را از تاريكيها بسوي روشنائي ميكشد) يعني از تاريكيهاي گناهان بنور توبه و آمرزش براي آنكه ولايت هر امام عادلي را كه از طرف خدا است دارند سپس خداوند فرمايد: و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات (و كسانيمكه كافر شده اند طغيانگران بر آنان ولايت دارند و آنان را از روشنائي بسوي تاريكيها بيرون ميكشند) كافر چه روشنائي دارد تا از آن بيرون كشيده شود؟ تنها مقصود از اين آيه آنست كه آنان در روشنائي اسلام بودند ولي هنگاميكه ولايت هر امام ستمگيرا كه از جانب خدا نبودند پذيرفتند با پذيرش ولايت آنان از نور اسلام بيرون شدند و بسوي تاريكيهاي كفر گرائيدند پس خداوند ازبراي آنان واجب كرد كه دوش بدوش كفار در آتش باشند از اينرو فرمود: اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون آنان اهل آتشند و جاويد در آتش خواهند بود.15- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از علي بن محمد و او از ابن جمهور

ص: 146

و او از پدرش و او از صفوان و او ازابن مسكان واو از عبد الله بن سنان و او از): ابي عبد الله عليه اسلام كه فرمود: خداوند شرم نميكند از اينكه امتي را كه معتقد بامامي است كه از طرف خدا نيست عذاب كند هر چند آن امت در كردارش نيكو كار وبا تقوي باشد و خداوند شرم دارد از اينكه امتي را كه بامام منصوب از جانب خدا معتقد است عذاب كند هر چند آن امت در كارهايش ستمكار و بد كردار باشد.16- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را احمد ابن محمد بن رباح او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري او گفت حديث كرد مرا حسن بن ايوب از عبد الكريم بن عمرو خثعمي و او از عبد الله بن ابي يعفور كه گفت: به ابي عبد الله عليه السلام عرض كردم مردي كه ولايت شما را قبول دارد و از دشمن شما بيزاري ميجويد و حلال شما را حلال و حرام شما را حرام ميداند و مي- پندارد كه كار در ميان شما است و از شما بديگران بيرون نشده است ولي ميگويد كه آنان (يعني امامان) در ميان خودشان اختلاف دارند و هرگاه كه همگي بر يك نفر گرد آمدند و گفتند امام اين است ما هم ميگوئيم: امام همين است. حضرت فرمود: اگر با چنين عقيده بميرد بمرگ جاهليت مرده است.17- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن جعفر قرشي او گفت حديث كرد ما را ابو جعفر همداني او گفت: حديث كرد مرا موسي بن سعدان از محمد بن سنان [و او از عمار بن مروان] و او از سماعه بن مهران كه گفت: بابي عبد الله عليه السلام عرض كردم مردي است ولايت علي را دارد و از دشمنش بيزار است و هر چه علي عليه السلام ميگويد او نيز ميگويد جز آنكه ميگويد امامان پيشوا در ميان خودشان اختلاف دارند و من نميدانم كدامشان امام است؟ هرگاه

ص: 147

بر يك نفر اجتماع كردند من نيز آنوقت بگفته آن يك نفر عمل ميكنم ولي من از پيش ميدانستم كه امر امامت در ميان آنان است. فرمود: اگر با اين عقيده بميرد بمرگ جاهليت از دنيا رفته است. سپس فرمود: قرآن را تاويلي است كه همچون شب و روزدرجريان است و مانند خورشيد و ماه در جريان است كه هر وقت تاويل چيزي از قرآن فرا رسد وقوع مي يابد پس بعضي ازآن تاويلات فرا رسيده است و بعضي نرسيده است. [شرح مجلسي رحمه الله ميفرمايد: شايد معناي روايت چنين باشد كه آنچه مااز بطون قرآن و تاويلاتش ميدانيم بايد هر يك از آنها بوقت خودش واقع شود و از جمله تاويلات آنكه مردم برگرد يك امام در زمان امام قائم جمع ميشوند و هنوز وقت آن نرسيده است يا آنكه معنا چنين است: كه قرآن دلالت دارد بر اينكه هيچ زماني از امام خالي نميشود و چاره اي نيست كه بايد چنين باشد پس بعضي از امامان در گذشته است و بعضي ديگر پس از اين خواهد آمد- پايان نقل ازمجلسي. مترجم گويد: هر دو توجيه مرحوم مجلسي از روايت شريفه بسيار بعيد و غير مناست است و آنچه بنظر اين ناچيز ميرسد و الله اعلم آنست كه مقصود حضرت از اينكه فرمود هر كس باين عقيده بميرد مرگش مرگ جاهليت است، آنست كه منصب امامت منصبي نيست كه با اجماع و اختيار تعيين شود هر چند اجماع كنندگان و اختيار كنندگان ازخاندان هاشم و يا بني فاطمه باشند و اگر كسي معتقد باشد كه بايد بني هاشم و يا اولاد پيغمبر جمع شوند و يكي را و لو از ميان خودشان انتخاب كنند براي امامت اين عقيده با عقيده ديگران كه امامشان منتخب ازتيم وعدي است هيچ فرق ندارد بلكه بايد معتقد بود كه امامان افرادي معين و مشخص هستند كه از طرف خداوند منصوب بامامت ميباشند خواه خاندان بني هاشم امامت آنان را به پذيرند خواه نه پذيرند.

ص: 148

بنابر اين ظاهرا مقصود از تاويل قرآن در ذيل اين مطلب عقيده اي، تاويل آيه شريفه ان عده الشهور عند الله انا عشر شهرا في كتاب الله است كه بائمه اثني عشر تاويل شده است،همانطور كه دوازده ماه قمري ماههاي معين ومشخصي ميباشند از روزيكه خداوند آسمانو زمين را آفريده است يوم خلق السموات و الارض و فرا رسيدن آن ماه ها مرهون گذشت زمان و جريان شب و روز و جريان ماه و خورشيد است كه از گذشت شب و روز وتقابل ماه و خورشيد ماه هاي عربي بوجود مي آيد و بتدريج هم وجود مييابد و ماههاي معيني هم هستند منها اربعه حرم . هم چنين تاويل آيه شريفه نيز كه امامان دوازه گانه ميباشند افراد معيني هستند كه با گذشت زمان و بتدريج بوجود مي آيند و در اوان صدور روايت شريفه بعضي از آنان بوجود آمده و بعضي ديگر بعدها بايد بوجود بيايد]18- و خبر داد ما را سلامه بن محمد او گفت حديث كرد ما را امد بن داود او گفت: حديث كرد ما را علي بن الحسين بن بابويه او گفت: حديث كرد ما را سعد ابن عبد الله از محمد بن الحسين بن ابي الخطاب و او از مفضل بن زائده و اواز مفضل ابن عمر كه گفت: ابو عبد الله عليه السلام فرمود: كسيكه ديني در پيشگاه خدا داشته باشد و آن را از دانشمند راستگوئي نشنيده باشد خداوند او را دچار سرگرداني ميكند تا آنجا خسته و ناراحت شود و كسيكه مدعي باشد كه از غير آن ديريكه خداوند آن در را براي مردم گشوده است گوش بسخني داده است پس او مشرك است و آن در گشوده شده از جانب خداوند است و سر نهفته الهي باو سپرده شده است. (حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني از بعضي رجالش و او از عبد الله ابن عبد الله حسني و او از مالك بن عامر و او از مفضل بن زائده و او از مفضل بن عمر كه گفت: ابو عبد الله عليه السلام فرمود: هر كس كه ديني داشته باشد بدون آنكه از

ص: 149

راستگوئي شنيده باشد، و مانند روايت پيشين را نقل كرده است.19- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را يحيي ابن زكريا بن شيبان در شعبان بسال 273 او گفت: حديث كرد ما را عي بن سيف بن عميره از پدرش و او حمران بن اعين كه او گفت: بحضرت ابي عبد الله عليه السلام شرح حال مردي را گفتم كه ولايت امير المومنين را دارد و از دشمنش بيزاري ميجويد و هر چه را كه امير المومنين ميگويد او نيز ميگويد جز آنكه ميگويد: آنان كه امامان پيشوا هشتند در ميان خود اختلاف دارند و من نميدانم كداميك ازآنان امام است هر آنگاه كه بر يك مرد اجتماع كردند ماهم بگفته او عمل ميكنيم و من شناخته ام كه كار امامت در ميان آنان است- خداوند همه شان را رحمت كند- فرمود: اگر باين عقيده از دنيا برود بمرگ جاهليت مرده است. (و از علي بن سيف و او از برادرش حسين واو از معاذ بن مسلم و او از ابي عبد الله عليه السلام مانند همين روايت نقل شده است). خردمندان ومعتقدين بولايت ائمه از اهل بيت عليهم السلام در اين روايات كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و حضرت ابي جعفر امام باقر و امام صادق عليهما السلام نقل شده نيكو بينديشند كه اين روايات در باره كسي است كه در يكي از ائمه عليهم السلام شك كند و يا شبي بر او بگذرد كه در آن شب امام خود را نشناخته باشد كه آن حضرات چنين كس را بكفر و نفاق و شرك نسبت داده اند و اينكه اگر با اين عقيده بميرد بمرگ جاهليت مرده است پناه بخدا مي بريم از چنين مرگ و بينديشند در اينكه فرموده اند هر كس يك نفر از امامان زند را انكار كند در حقيقت همه اماماني را كه از دنيا در گذشته اند انكار كرده است پس بايد هر كس به بيند كه بچه كس اقتدا ميكند و باطلها و بيهوده ها او را گمراه نكند واو را از راه حق بسوي هوا نكشاند كه هر كس هوا او را بدنبال خود بكشاند سرنگون ميشود و

ص: 150

آنچنان مي شكند كه جبران پذير نباشد. و بايد هر كس بداند كه در دين خود از چه كسي تقليد ميكند و چه كس واسطه ميان او و آفريننده اش شده است كه آن واسطه يكي بيش نيسن و ديگران شيطانهاي هستند باطل گو و فريبا و گرفتار كننده چنانچه خداي عز و جل فرموده است: شياطين الانس و الجن يوحي بعضهن الي بعض زخرف القول غرورا (الانعام: 112) (شيطانهاي انسي و جني بمنظور فريب دادن حرف بيهوده را يكي بديگري ميرساند) خداوند ما را باحسان خود در پناهش گيرد ازاينكه از حق بسوي ديگري ميل كنيم و از راه هدايت بازمانيم و در گردابهاي گمراهي و هلاكت غرق شويم كه او همواره بمومنين مهربان بوده است.

رواياتي كه درباره لزوم حجت در زمين رسيده است

رواياتي كه ميگويند: خداوند زمين را بدون حجت نميگذارد1- از آنجمله روايتي است مشهور از كلام امير المومنين علي عليه السلام بكميل بن زياد نخعي كه ميگويد: امير المومنين عليه السلام دست مرا گرفت و بجبان (گورسان) بيرونم برد چون بصحرا رسيديم آه سردي بر آورد سپس فرمود- آنگاه كميل كلام طولاني امير المومنين رانقل ميكند تا ميرسد بفرمايش آنحضرت كه در پايان سخن فرموده است: خدايا چرا، و زمين ازحجتي كه با دليل و برهانش براي خدا قيام كرده باشد خالي نمي ماند و آن حجت يا ظاهر معلوم است و يا ترسان پنهان تا مگر حجت هاي خدا و دليلهاي روشن اس باطل نشود. اينكه امير المومنين عليه السلام در گفتار خودش ميفرمايد (يا ظاهر معلوم است) مگر نه اين است كه مقصودش آنست: (كه شخص آن حجت جايگاهش معلوم باشد) و مراد آنحضرت ازاينكه ميفرمايد (يا ترسان پنهان است) آنست كه شخص آن حجت غايب و جايگاهش نامعلوم باشد؟ والله المستعان.

ص: 151

2- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده اوگفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل وسعدان بن اسحاق و احمد بن حسين بن عبد الملك و محمد بن احمد قطواني. اينان گفتند: حديث كرد ما را حسن بن محبوب از هشام بن سالم واو از ابي حمزه ثمالي و او از ابي اسحاق سبيعي) كه گفت: از فردي مورد اطمينان كه از ياران امير المومنين بود شنيدم ميگفت: امير المومنين در خطبه مفصلي كه در كوفه خواند وآن خطبه را نقل كرده است فرمود: با رالها ناچار بايد در روي زمين حجت هائي بر مردم داشته باشي حجتي پس از حجتي كه مردم را بدين تو رهبري كنند و دانستنيهاي تو را بانان بياموزند تا پيروان اولياي تو پراكنده نشوند و آن حجت يا آشكار است ولي مردم فرمانش را نمي برند و يا پوشيده است كه با حال ترس بانتظار دستور تو است، اگر در دوران حكومت باطل در حاليكه حجتهاي الهي بحال سكون و آرامش اند شخص آنان از مردم پنهان شود دانسشهائي كه از آنان در ميان مردم بخش است هرگز پنهان نخواهد ماند و ادبهائي كه آنان آموخته اند در دلهاي مومنين ثابت و پا بر جا است و مومنين بان آداب رفتار ميكنند. اينان با آنچه مكذبين از آن وحشت دارند و تجاوزكاران (يا ناز پروردها) زير با آن نميروند مانوسند بخدا سوگند (اين سخني دانشي) است كه مفت و مجان در اختيار شما نهاده شده، اما اي كاش شنونده اي بود كه با گوش خرد آنرا مي شنيد و ميشناخت و ميپذيرفت و آنرا بكار مي بست يعني مطابقش عمل مينمود، و در راهش گام بر ميداشت و بالنتيجه رستگار ميگشت و نجات مييافت، آنگاه (امام) فرمود: اكنون اين چنين شنوند كيست، و بدين سبب است كه دانش پنهان ميشود، زيراافراديكه نگهدارنده آن باشند و بهمان نحويكه از اهلش آموخته اند بديگران برسانند يافت نميشوند سپس پس از كلام مفصلي در همين خطبه فرمود ك ه بار الها من ميدانم كه دانش بتمام معني پنهان نميشود و ريشه هايش بريده نميگردد زيراتو زمين را از

ص: 152

حجتي براي مخلوقات خالي نميگذاري و آن حجت يا آشكار است و فرمانروا و يا ترسان و پوشيده كه فرمانش نبرند تا مگر حجت تو باطل نگردد و دوستانت پس از آنكه آنان را راهنمائي فرموده اي گمراه نشوند، سپس خطبه را تا پايان رساند. (و حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد ما را علي ابن محمد از سهل بن زياد و حديث كرد ما را محمد بن يحيي و ديگري ازاحمد بن محمد او گفت: و حديث كرد ما را علي بن ابراهيم از پدرش و اينان از حسن بن محبوب و او از هشام بن سالم و ازابي حمزه ثمالي و او از ابي اسحاق سبيعي و او از يكي از اصحاب امير المومنين كه مورد اعتماد بود كه گفت: امير المومنين عليه السلام اين سخنراني را بر منبر كوفه ايراد كرد و او بهنگام سخنراني آن را بخاطر سپرد: بار الها... و همين خطبه را نقل كرده است. (1) .3- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد ما را علي ابن ابراهيم بن هاشم ازپدرش و او از ابن ابي عمير و او از منصور بن يونس و سعدان ابن مسلم و آنان از اسحاق بن عمار و او از): امام صادق عليه السلام كه گفت: شنيدم آنحضرت ميفرمود: هماني زمين خالي نمي ماند مگر آنكه دانشمندي (امامي: كافي) در آن هست تا اگر مومنين چيزي افزودند بازشان گرداند و اگر چيزي كاستند آن را از برايشان تمام سازد.4- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و او از احمد بن محمد و او از علي بن حكم و او از ربيع بن محمد مسلي و او از عبد الله بن سليمان عامري و او): از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: همواره در روي زمين، خدايرا حجتي بوده است كه حلال و حرام را بشناساند و مردم را براه خدا

ص: 153


1- 180. او عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج است ابن حجر گويد او فردي است با فضيلت و مورد اعتماد.

5- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از بعضي از رجالش و او از احمد بن مهران و او از محمد بن علي و او از حسين بن ابي العلاء و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام گويد: آنحضرت را عرض كردم: زمين بدون امام باقي ميماند؟ فرمود: نه.6- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از علي بن ابراهيم و او از محمد بن عيسي و او از يونس و او از ابن مسكان و او از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) (1) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: همانا خداوند زمين را بدون دانشمند رها نميكند و اگر اين نبود حق از باطل شناخته نميشد.7- و از علي بن ابراهيم و او از محمد بن عيسي و او از محمد بن فضيل و او از ابي حمزه ثمالي واو از): ابي جعفر امام باقر عليه السلام كه آنحضرت فرمود: بخدا قسم كه خداوند از روزيكه آدم را قبض روح كرده است زمين خود را رها نكرده است مگر آنكه در آن امامي بوده است كه بوسيله او بخدا راهنمائي ميشده و اوحجت خدا بوده بر بندگانش و زمين بدون امام باقي نمي ماند تا مگر حجت خدا باشد بر بندگانش.8- و بهمين سند ازابي حمزه نقل ميكند كه گفت: به ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: آيا زمين بدون امام باقي ميماند؟ فرمود: اگر زمين بدون امام بماند فرو ميرود.9- و بهمين سند از محمد بن فضيل): و او از امام رضا عليه السلام نقل ميكند گويد: بانحضرت عرض كردم: آيا زمين بي امام باقي ميماند؟ فرمود: نه،از ابي عبد الله عليه السلام بما روايت رسيده

ص: 154


1- 181. در حديث شماره ي 2 از اين باب گفته شد.

است كه زمين بي امام باقي نمي ماند مگر آنكه خداوند بر اهل زمين خشم كند يا فرموده باشد:- بر بندگان خشم كند- فرمود: باقي نمي ماند [زمين بدون امام و اگر باقي بماند] فرو ميرود. (1) .10- محمد بن يعقوب كليني از علي بن ابراهيم و او از محمد بن عيسي واو از ابي عبد الله مومن و او از ابي هراسه و او از): ابي جعفر امام باقر عليه السلام نقل ميكند كه آنحضرت فرمود: اگر امام يك ساعت از زمين برداشته شود زمين اهلش را فرو بيبرد و اهل خود را همچون درياي خروشان بجوش و خروش در مياورد. (2) .11- محمد بن يعقوب از حسين بن محمد و او از معلي بن محمد و او از وشاء كه گفت: از امام رضا عليه السلام پرسيدم: آيا زمين بي امام ميماند؟ فرمود: نه، عرض كردم: بما روايت رسيده است كه آن بدون امام نمي ماند مگر آنكه خداي عز و جل بر بندگانش خشم كند؟ فرمود: نمي ماند وهنگاميكه بي امام باشد فرو ميرود. [مترجم گويد: موضوع فرو رفتن زمين هنگاميكه بدون امام باشد باين نحو توجيه شده است كه چون خداوند آدمي را مختار و مكلف آفريده است و لازمه تكليف آنست كه حجت بر مردم تمام باشد و تماميت حجت با قرآن بتنهائي صورت نپذيرد زيرا مضامينش متحمل معاني متعدد بوده و وجوه مختلفه اي دارد، بلكه ميبايد قرآن بعترت پيوندد تا حجت كامل بر مردم باشد چنانچه در روايت رسول خدا است لن يفترقا حتي يردا علي الحوض يعني قرآن و عترت هرگز از يكديگر جدا نشوند تا آنكه در كنار حوض بر من وارد شوند. بنابراين اگر فرض شود كه روزي حجت

ص: 155


1- 182. حاتم بن اسماعيل ابواسماعيل مدني حارثي، ابن سعد گويد: او اصلش از كوفه بود ولي به مدينه منتقل شد و در همانجا مسكن گزيد و به سال 186 وفات كمرد و ثقه و امين بود، و حديق فراوان نقل كرده از مهاجر بن مسمار زهري وابسته ي قبيله ي سعد روايت مي كند و او از اهل مدينه است و ابن حبان در ثقاتش شمرده و از عامر بن سعد بن ابي وقاص زهري مدني روايت مي كند، ابن سعد در طبقاتش گفته كه اوثقه بود و حديث فراوان نقل كرده است و ابن حبان او را در جمله ي ثقات آورده است.
2- 183. او ما عز بن مالك اسلمي است و داستانش چنانچه در اسد الغابة و صحيح مسلم و ديگر كتابها نوشته شده چنين است كه از ابوسعيد خدري نقل شده كه گفته است: ما عز بن مالك به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله رسيد و عرض كرد: من كار زشتي انجام داده ام حد شرعي را بر من جاري فرما، رسول خدا (ص) چندين بار او را رد كرد سپس از مردم قبيله اش پرسيد: آيا اين مرد ديوانه است؟ عرض كردند: ما اثري از ديوانگي در او نديده ايم. پس رسول خدا دستور سنگسار كردنش را صادر فرمود پس او را به بقيع غرقد آوردند و سنگسارش كردند. گويد: سپس رسول خدا (ص) عصر همان روز براي خطابه بپا ايستاد و خطابه خواند و فرمود تا آخر آنچه فرمود.

از ميان مردم برداشته شود معنايش برداشتن تكليف از مردم است و معناي برداشته شدن تكليف آنست كه خداوند انقراض نسل بشر را اراده كرده است واين توجيه گر چه از نظر عامه مردم قابل قبول است ولي با شناختي عميقتر توان گفت كه مقصود آنست كه بيمن وجود امام و ولي كامل است كه مردم روي زمين از نعمت حيات و ديگر نعمت هاي الهي بهره مند ميشوند و مثل اولياء خدا در ميان مردم مثل گلهاي بوستان است كه هزاران بوته گياه ببركت آنها آبياري ميشوند و همچون كوههاي با عظمت اند كه موجب استقرار زمين هستند و جعلنا الجبال اوتادا و در روايت 10 نيز بهمين معنا اشاره شده است].

رواياتي كه گويند چنانچه روي زمين دو تن باشند يكي بايد امام باشد

رواياتي كه ميگويد: اگر بر روي زمين بيش از دو نفر نمانده باشد يكي از آندو حجت خواهد بود1- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب او گفت: حديث كرد ما را محمد بن سنان از ابي عماره حمزه بن طيار او گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: اگر در روي زمين بجز دو نفر باقي نماند دومين از آن دو حجت خواهد بود.2- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني از جمعي از رجالش و احمد ابن ادريس و محمد بن يحيي همگي از احمد بن محمد واو از محمد بن عيسي بن عبيد و او از محمد بن سنان و او ازابي عماره حمزه بن طيار): و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: اگر بر روي زمين دو نفر بماند يكي از آن دو بر رفيقش حجت خواهد بود، محمد بن يعقوب از محمد بن حسن و او از سهل بن زياد و او ازمحمد بن عيسي مانند همين روايت را نقل ميكند.

ص: 156

3- و خبر دادا ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي واو از كسيكه نامش را برد واو از حسن بن موسي خشاب و او از جعفر بن محمد و او از كرام كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: اگر همه مردم دو نفر باشند يكي از آندو نفر امام نخواهد بود. و فرمود: اگر همه مردم دو نفر باشند يكي از آندو نفر امام خواهد بود. و فرمود: آخرين كس كه مي ميرد امام است تا كسي بر خدا دليل نياورد كه خدا او را وا گذاشته بدون آنكه حجتي از طرف خدا بر او قرار داده باشد.4- محمد بن يعقوب از جمعي از رجالش و آنان از احمد بن محمد برقي و او از علي بن اسماعيل و او از محمد بن سنان و او از حمزه بن طيار روايت ميكند كه گفت. شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: اگر در روي زمين بجز دو نفر باقي نماند يكي از آن دو نفر حجت است يا- دومي حجت است- ترديد از احمد بن محمد است.5- محمد بن يعقوب از احمد بن محمد و او از محمد بن حسن و او ازنهدي و او از پدرش واو از يونس بن يعقوب و او از): ابي علي الله (امام صادق) عليه السلام روايت ميكند كه شنيد آنحضرت ميفرمايد اگر در زمين بجز دو نفر نباشد يكي از آن دو نفر امام خواهد بود. [شرح: نظير اين روايات از طريق سنيان نيز رسيده است مانند روايتي كه مسلم از پيغمبر صلي الله عليه و آله نقل ميكند كه فرمود: هميشه اين كار در قريش خواهد بود ماداميكه از مردم دو نفر باقيمانده باشد. مجلسي فرمايد: همانطور كه مردم در يك امر اجتماعي كه در نظامشان و معاش شان دخالت دارد نيازمند بحجت هستند هم چنين در يك امر فردي نيز كه در شناخت مبدء و معاد و عبادات مدخليت دارد نيازمند بحجت هستند و بنابراين هنگامي حجت بر مردم تمام ميشود كه يكي از آن دو نفر حجت باشد و فرمانبري ديگري

ص: 157

از او واجب، پايان نقل از مجلسي. مترجم گويد: لازمه توجيهي كه مجلسي فرموده است آنست كه از براي مردم در زندگي فردي و وظيفه ديني شان دستور العمل لازم است و اينمعني اعم از وجود امام است چنانچه معلوم است بنابر اين مقصود ازاينگونه روايات بيان مشيت الهي است در امر امامت، و الله العالم].

آنچه درباره غيبت امام زمان رسيده است از جميع ائمه

آنچه در باره غايب شدن امام منتظر امام دوازدهم رسيده است و اينكه مولاي ما امير المومنين و امامان بعد از او عليهم السلام بياد آنحضرت بوده اند و مردم را بغايب شدن آنحضرت هشدار داده اند1- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك، او گفت: حديث كرد ما را اسحاق بن سنان،او گفت: حديث كرد ما را عبيد بن خارجه از علي بن عثمان و او از فرات بن احنف و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد و آنحضرت از پدرانش عليهم السلام: فرموده: در دوران امير المومنين آب فرات طغيان كرد، امير المومنين و دو فرزندش حسن و حسين سوار شدند و چون بطايفه ثقيف گذر كردند آنان گفتند كه علي عليه السلام آمده است كه آب را برگرداند، علي عليه السلام فرمود: هان بخدا قسم كه من خودم و اين دو فرزندم بطور مسلم كشته خواهيم شد و حتما خداوند مردي را از اولاد من آخر الزمان بخون خواهي ما برميانگيزد و او حتما از آنان پهنام خواهد شد تا گمراهان مشخص شوند، تا آنجا كه يك فرد نادان خواهد گفت: خدا را در آل محمد نيازي نسيت.2- خبر داد ما را محمد بن همام و محمد بن حسن بن محمد بن جمهور هر دو از حسن بن محمد بن جمهور او گفت: حديث كرد ما را پدرم از بعض رجال

ص: 158

خود و او از مفضل بن عمر او گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: اگر يك خبر را خوب درك كني بهتر از ده خبر است كه بازگوي آن ها باشي همانا هر حقي حقيقتي دارد و هر صوابي را نوري هست. سپس فرمود: بخدا قسم كه ما مرد شيعي خودمان را بشمار فقيه و چيز فهم نمي آوريم تا آنكه با او برمز و كنايه حرف بزنيم و او معناي رمز و كنايه ما را بفهمد كه امير المومنين بر منبر كوفه فرمود: در پشت سر شما فتنه هائي است تاريك و كوري آفرين و بي نور و از آن فتنه ها بجز (نومه) (1) نجات نمي يابد. عرض شد يا امير المومنين (نومه) چيست؟ فرمود: كسيكه مردم را بشناسد ولي مردم او را نشناسند و بدانيد كه زمين از حجت خدا خالي نمي ماند ولي خداوند بزودي مردم را بخاطر ستم و تعدي و اسراف بر خودشان از ديدار او كور خواهد كرد و اگر زمين يك ساعت از حجت خدا خالي بماند اهل خود را فرو مي برد، ولي آن حجت خدا مردم را مي شناسد و مردم او را نمي شناسند همانطور كه يوسف مردم را مي شناخت ولي آنان او را نمي شناختند سپس اين آيه را تلاوت فرمود (يا حسره علي العباد ما ياتينهم من رسول الا كانوا به يستهزون، يس: 30) چه حسرتي بندگان را كه هيچ فرستاده براي آنان نيامد مگر آنكه او را مسخره ميكردند.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده كوفي او گفت: حديث

ص: 159


1- 184. باقيمانده ي خبر چنانچه در چند مورد از مسند احمد و صحيح مسلم در كتاب الامارة است چنين است: گروه اندكي از مسلمانان كاخ سفيد خاندان كسري يا فرزندان كسري را فتح مي كنند و شنيدم مي فرمود: پيش از روز رستاخيز دروغگوياني خواهند بود، از آنان بدور باشيد و شنيدم آن حضرت مي فرمود: من پيشرو شما هستم به حوض كوثر.

كرد ما را احمد بن محمد دينوري، او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن كوفي از عميره دختر اوست او گفت: حديث كرد مرا جدم حصين بن عبد الرحمن (1) از پدرش و او از جدش عمرو بن سعد و او از): امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام كه آنحضرت روزي بحذيفه بن يمان فرمود: اي حذيفه بمردم آنچه را كه نمي دانند: (نمي فهمند) مگو كه طغيان ميكنند و كافر ميشوند كه پاره اي از دانش ها سخت است و باري است سنگين كه اگر بر كوههايش نهي از كشيدن آن ناتوانند همانا بهمين زودي دانش با اهل بيت انكار خواهد شد و باطلش خواهند پنداشت و بازگويانش كشته خواهند شد و با كسي كه دانش ما را بخواند بد رفتاري خواهد شد از راه ظلم و حسد بر آنچه خداوند بعترت وصي پيغمبر تفضل فرموده است. اي فرزندم يمان همانا كه پيغمبر صلي الله عليه و آله آب دهان خود را بدهان من انداخت و دست اش را بر سينه من كشيد و عرض كرد بار الها خليفه مرا و وصي مرا و پرداخت كننده قرض مرا و بجار ساننده وعده و امانت مرا و ولي مرا و ياور مرا عليه دشمن تو و دشمن من، و زداينده غبار اندوه از چهره مرا عطا فرما آنچه را كه بادم عطا فرموده اي از دانش و آنچه را ه بنوح عطا فرموده اي از برد باري و آنچه را كه بابراهيم داده اي از اولاد پاك و بزرگواري و آنچه را كه عطا فرموده اي بايوب از شكيبائي در بلا و گرفتاري و آنچه را كه عطا فرموده اي بداود از پايداري در نبرد با همگنان و آنچه را كه عطا فرموده اي بسليمان از فهم. بار الها چيزي از دنيا را از ديدگاه علي پنهان مدار تا همه دنيا را در پيش ديدگان او مانند سفره كوچكي كه در جلوش گستره باشد قرار دهي. بار الها دليري موسي

ص: 160


1- 185. عباد بن يعقوب اسدي رواجني را ابن حجر در تهذيبش گفته است كه ابن خزيمة گويد او در حديث مورد اعتماد است ولي در دينش مورد اتهام و گفته است كه ابن عدي گويد: عباد در شيعه گري غلو كرده است.

را باو عطا كن و در نسل او قرار بده كسي را كه شبيه عيسي عليه السلام باشد. بار الها تو خلفيه مني بر او و بر عترت و ذريه [پاك] و پاكيزه اش، عترتي كه تو از آنان پليدي [و نجاست] را برده اي و بر خورد شياطين را از آنان برگردانده اي. بار الها اگر قريش در باره او ستم كند و ديگري را بر او مقدم بدارد او را بمنزله هارون از موسي قرار بده هنگاميكه موسي [از نزد هارون] غايب گشت. سپس مرا فرمود: اي علي چقدر در ميان فرزندان با فضيلت تو- [چقدر از فرزندان با فضيلت تو]باشند كه كشته شوند و مردم هم چنان ايستاده و بي تفاوت تماشا كنند زشت باد امتي كه به بيند فرزندان پيغمبرش بستم كشته ميشوند و آنان بي تفاوت باشند [كمك نكنند] همانا كشنده و كسيكه دستور كشتن بدهد و كسيكه به بيند و بي تفاوت باشد همگي در گناه و لعنت برابر و شريكند. اي پسريمان، قريش نسبت به بيعت علي و ولايت او سينه هايشان گشوده نگردد و دلهايشان راضي نشود و زبانشان روان نگردد مگر از روي بي ميلي و كوري و زبوني. اي پسريمان، بزودي قريش علي را بيعت ميكند و سپس بيعت را ميشكند و با او بجنگ و ستيز بر ميخيزد و نسبت هاي بزرگ باو ميدهد و پس از علي زمان كار را حسن بدسمت ميگيرد و بيعت او هم شكسته ميشود سپس حسين بولايت ميرسد و امت جدش او را ميكشند. اي لعنت بر امتي كه پسر دختر پيغمبر خودش را بكشد و چنين امتي عزيز مباد، و لعنت بر پيشاهنگش، و كسيكه كارهاي فاسق امت را ترتيب ميدهد. سوگند بانكه جان علي در دست اوست اين امت پس از آنكه فرزندم حسين كشته شود همواره در گمراهي و ستم و كجروي و تعدي و اختلاف در دين و تغيير و تبديل احكام خدا كه در قرآن است و در ظاهر نمودن بدعتها و باطل ساختن سنت ها و اختلال و قياس هاي شبهه ناك (1) و ترك دستورات صريح قرآن خواهند بود تا آنكه

ص: 161


1- 186. درالتقريب گويد: محمد بن عبدالله بن عبدالحكم ابوعبدالله بصري فقيه است و مورد اعتماد و محمد بن اسماعيل بن مسلم بن ابي فديك بسيار راستگو است و محمد بن عبدالرحمن كه كنيه اش ابن ابي ذئب است مورد اعتماد و فقيه و با فضيلت است.

از اسلام بيرون روند و در كوري و سرگرداني و گمراهي داخل شوند. اي بني اميه تو را چه شده است؟ اي بني اميه هرگز هدايت نشوي. اي بني عباس تو را چه شده است؟ اي مرگ بر تو كه در ميان بني اميه بجز سمتگر نيست، و در ميان بني عباس بجز متجاوزيكه با گناهان بر خدا تمرد كند كسي نيست كشندگان فرزندان منند و پرده دران حرمت من، پس هميشه اين امت را ستمكاران تشكيل خواهند داد كه بر حرام دنيا همچون سگان با يكديگر بستيزند و در درياهاي هلاكت ها و گود الهاي خون فرو خواهند رفت تا آنگاه كه غايب شونده از فرزندان من از چشم مردم پنهان گشته و مردم بجوش و خروش افتادند كه آيا او در دسترس نيست؟ يا آنكه كسته شده است؟ در اينهنگام چهره فتنه نمودار شود و بلا فرود آيد و آتش جنگ قبيله اي زبانه كشد مردم در دينشان تندروي كند و همگي يكصدا شوند بر اينكه حجت از ميان رفته و امامت باطل شده است و در آن سال حاجيان چه شيعه علي و چه ناصبي بدان منظور بحج روند كه از يادگار گذشتگان خبري بگيرند ولي نه اثري از او مي بينند و نه خبري و بازمانده اي از او مي شناسند. چون چنين شود شيعه علي از دشمنان خود فحش ها ميشنود و بدكاران و تبهكاران در گفت و شنودي كه با شيعيان دارند پيروز ميشوند تا آنجا كه امت، حيران و سرگردان و وحشت زده ميشود و اين سخن بر سر زبانها فراوان گفته ميشود: كه حجت از ميان رف ت و امامت باطل شد. ولي به پرودگار علي سوگند كه همان وقت حجت امت بر پا است و در كوچه هايش رفت و آمد ميكند و بخانه ها و كاخهايش داخل ميشو دو در خاور و باختر بگردش است سخن مردم را ميشنود و بر جماعت شان سلام ميكند مي بيند و ديده نمي شود تا وقت و وعده اش فرا رسد و منادي از آسمان ندا دهد (هان كه امروز روز شادي فرزندان و شيعيان علي است). و در اين حديث عجائبي است و شواهدي بر حانين آنچه اماميه بان معتقد

ص: 162

و متدين است و سپاس خدايرا، از جمله آنها اينكه فرموده است: تا آنگاه كه غايب شونده از فرزندانم از جشم مردم پنهان گشته) آيا اين، اشاره بهمين غيبت نيست؟ و بر صحت گتار كسيكه اعتراف برغيبت دارد و بامامت صاحب غيبت متدين است گواه نيست؟ سپس فرموده است: (و مردم بجوش و خروش افتند كه آيا او در دست رس آنان نيست يا آنكه كشته شده است و يا آنكه از دنيا رفته است و همگي ميگويند كه حجت از ميان رفت و امامت باطل شد). آيا اين فرمايش يا همان كه الان همه مردم بر آنند و گفتار اماميه ار در باره وجود صاحب غيبت (امام زمان) تكذيب ميكنند موافق نيست؟ در صورتيكه وجود آنحضرت محقق است گر چه ما او را نه بينيم و ديگر آنكه فرموده است: (حاجيان آن سال براي جستجو ميروند) و همين كار را كردند ولي اثري از او نديدند. و فرموده است: اينهنگام دشمنان شيعه بشيعه ناسزا گويند و اشرار وفاسقان در گفت و شنودشان بر شيعه پيروز ميشوند) يعني در گفت و شنود ظاهري كه ميگويند: پس امام شما كجا است؟ بما نشانش دهيد، و ناسزاشان گويند و بخاطر اينكه شيعيان بوجود امامي معتقدند كه از ديده جهان پنهان است و دشمنانشان را بشخصي كه غايب است حواله ميدهند شيعيان را بنقص و ناتواني و ناداني نسبت ميدهند و همين نسبت است كه فحش و ناسزا بانان است پس شيعيان بحسب ظاهر در نزد اهل غفلت و كوردلان پاسخي ندارند و همين فرمايش امير المومنين در اينجا گواه است كه شيعيان راست ميگويند و مخالفين شان در جهل و عناد باحق اند. سپس آنحضرت به پروردگار خود سوگند ياد كرده و فرموده است: (به پروردگار علي قسم كه همانوقت حجت خدا در زمين بر پا است و در كوچه ها در رفت و آمد است بخانه ها كاخهايش داخل ميشود و در خاور و باختر گردش ميكند او مي بيند ولي ديده نميشود). آيا اين پيش گوئي موجب آن نيست كه شك در باره امام عليه السلام از ميان

ص: 163

برود و باعث آن گردد كه ما معتقد شويم بر وجود او و بصحت آنچه در حديث پيش از اين حديث ثابت شد كه فرمود: (بطور مسلم زمين از حجت خدا خالي نمي ماند ولي خداوند، مردم را بخاطر ستم وجورشان و بواسطه اسراف بر خودشان از ديدار او كور ميكند). سپس يوسف را بعنوان مثال ذكر كرد كه امام عليه السلام عينا و شخصا وجود دارد ولي در آن زمان مي بيند و ديده نميشود چنانچه امير المومنين فرمود كه تا روز و وقت وعده و نداي منادي از آسمان برسد بار الها تو را ستايش و سپاس ميكنيم بر نعمتهائي كه از شماره بيرون است و بر منت هائي كه قابل جبران نيست و از تو ميخواهيم كه ما را با رحمت خود بر اين هدايتي كه در اختيار ما گداشته اي ثابت- قدم بداري.4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را امد ابن محمد دينوري او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن كوفي (1) او گفت: حديث كرد ما را عميره دختراوس (2) او گفت: حديث كرد مرا جدمم حصين بن عبد الرحمن از عبد الله بن ضمره (3) و او از كعب الاحبار (4) ) كه گفت: چون روز رستاخيز شود مردم بر چهار صنف بمحشر ميايند: صنفي سواره و صنفي پياده و صنفي وارونه و سربزير و صنفي در حاليكه بصورت هاشان افتاده اند

ص: 164


1- 187. عندر همان محمد بن جعفر مدني بصري است در التهذيب گويد: او مورد اعتماد و راستگو و درست نويس است و از شعبه بن حجاج بن ورد عتكي ابي بسطام واسطي بصري كه ثقه و حافظ و استوار بود روايت مي كند و در التهذيب است كه ثوري گويد: او اميرالمؤمنين در حديث است.
2- 188. ابوعوانه: وضاح بن عبدالله يشكري بزاز است و به كنيه اش معروف است التقريب گويد: او ثقة و نگهدار حديث بود.
3- 189. در خصال و بحار نيز چنين است و من به اين عنوان در كتابهاي رجال كسي را نديده ام.
4- 190. اينجا و در خصال نيز چنين است، او خلف بن وليد جوهري ابوالوليد بغدادي است خطيب در مجلد 8 تاريخش ص 320 او را عنوان كرده و گفته است كه ابن معين او را توثيق نموده است از اسرائيل بن يونس بن ابي اسحاق ابي يوسف كوفي روايت مي كند ابن حجر در تهذيبش گويد: كه ابو حاتم گفته است: كه او ثقه و بسيار راستگو است.

و كر و لال و كور و ديوانه وار نه كسي با آنان سخني گويد و نه اجازه بانان داده ميشود كه عذر كردارهايشان را بخواهند آنان كساني هستند كه آتش چهره هاي آنان را كباب ميكند و آنان در آتش زشت رويانند. بكعب گفته شد: اي كعب آنان كه بصورت هايشان افتاده اند و در چنان حالند كيانند؟ كعب گفت: آنان در گمراهي و ارتداد و پيمان شكني بوده اند، چه بد چيزي كه براي خودشان از پيش فرستادند، هنگاميكه خدا را ملاقات كنند در حاليكه با خليفه شان و وصي پيغمبرشان و دانشمندشان و آقاشان و برترشان جنگ كرده اند، و با كسيكهه آن روز پرچمدار است و صاحب حوض است و مايه اميد و اميد بخش در آن جهان آست، و نشانه اي كه هرگز گم نام نمي ماند، و راه روشني كه هر كس از آن راه بكنار رت هلاك شد و در آتش سرنگون گرديد، به پروردگار كعب سوگند كه اين شخص همان علي است كه از همه دانشمندتر و در اسلام از همه پيش قدم تر (1) و در حلم و بردباري از همه بيشتر است. شگفت كعب از آنكس است كه غير علي را بر علي مقدم شمرد. (باري) و از نسل (اين) عليست ان مهدي قائمي كه زمين را بزمين ديگري مبدل سازد، و عيسي بن مريم بوجود او بانصار اي روم احتجاج كند، آري قائم مهدي از نسل علي است و از حيث خلقت و اخلاق و قيافه و هيبت شبيه ترين مردم است بعيسي خداوند آنچه را كه بهمه انبياء عطا فرموده است باو عطا فرمايد و بيشتر و برتر، همانا از براي قائم كه از فرزندان علي است غيبتي است مانند غيبت يوسف و بازگشتي است همچون بازگشت عيسي بن مريم و پس از آنكه مدتي غايب شد ظاهر ميشود در وقتي كه ستاره سرخ طلوع كرده و زوراء كه شهر ري است ويران شده و مزوره كه بغداد است فرو رفته و سفياني خروج نموده و جنگ ميان اولاد عباس و جوانان ارمنيه

ص: 165


1- 191. خلف بن هشام بن ثعلب بزار (آخرش راء است) ابو محمد مقري بغدادي است و يكي از اعلام است كه ابن معين و نسائي توثيقش كرده اند چنانچه در خلاصه ي تذهيب الكممال است و حماد بن زيد همان ابواسامة است كه در پيش گفتيم.

و آذربايجان در گرفته باشد و آن جنگي است كه هزاران هزار كشته دارد هر كسي دست بر قبضه شمشير جواهرنشان دارد پرچه هاي سياه بر او در اهتزاز است آن همان جنگ است كه بامرك سرخ و طاعون خطرناك آميخته است.5- و بهمين سند از حصين بن عبد الرحمن و او از پدرش و او از جدش عمرو ابن سعد (1) روايت كرده است كه گفت: امير المومنين عليه السلام فرمود: رستاخيز بپا نميشود تا چشم دنيا از حدقه بيرون آيد و در آسمان سرخي مخصوصي پديد گردد و آن رمزي است از اشك حاملين عرش كه بر اهل زمين ميگيند تا آنكه در ميان مردم جمعي بهم رسند كه از دين نصيبي ندارند براي فرزند من دعوت ميكنند، و در حقيقت از فرزند من بيزارند اينان جمعي هستند پست فطرت و بي نصيب كه بر اشرار مسلطند و فتنه انگيز ستمگران و مرگ آفرين حكمرانان، آنان در شهر كوفه پديد آيند، در پيشاپيش آنان مردي باشد سياه دل و بي دين و بي نصيب و بي اصل و نسب و پست فطرت و بدخو كه در دامن مادران نابكار بزرگ شده و از بدترين نسل ها است كه خدا باران خود را از آنان دري دارد. اين پيش آمد بسالي است كه غيبت كبري فرزند غايبم اعلام ميشود (2) صاحب

ص: 166


1- 192. او عبدالله بن محمد بن علي بن نفيل است كه ثقه و حافظ است.
2- 193. چون اين خبر به شماره 7 ذكر شده بود از اين رو در اينجا بدون شماره آورديم.

پرچم سرخ و بيرق سبز است وه كه چه روزي است مرنو ميدان را آن روز ميان اين دو شهر انبار و هيت . آن روز روز مصيبت بزرگ براي كردها و خوارج خواهد بود، روز ويراني كاخ فرعونها و جايگاه ستمگران و فرمانداران ظالم است، و روز خرابي ما در شهرها و همرديف شهر عاد (يا شهر ننگ) است و اي عمرو بن سعد اين شهر بپروردگار علي سوگند شهر بغداد خواهد بود. اي لعنت خدا بر گنهكاران از بني اميه و بني عباس خائنانيكه پاكان از فرزندان مرا مي كشند و حق مرا كه بر آنان دارم ملاحظه نمي كنند و در آنچه بحريم من روا ميدارند از خدا نميترسند، همانا روزي در انتظار بني عباس است بسيار سخت كه در آن روز همچون زن باردار فرياد بر آرند واي بحال شيعه اولاد عباس از جنگي كه در فاصله نهاوند و دينور روي ميدهد و آن چنگ فقراء شيعه علي است كه به پيش آنگي مردي از همدان خواهد بود همنام با پيغمبر صلي الله عليه و آله و داراي اخلاق معتدل و خوش خلق و خوش رنگ، صداي ترس آوري دارد، و مژگانهايش دراز، و گردنش بلند، و ميانه زلفش از هم باز، و داندانهاي پيشينش با فاصله، سوار بر اسبش هم چون ماه شب چهارده كه در تاريكي ميدرخشد همراه با جمعيتي كه بهترين جمعيتها باشند، كه پناه بدين برده اند، و بان تقرب بخدا جسته اند و متدين بان دين گشته اند، آنان قهرماناني هستند از عرب كه خود را آن روز بان جنگ سخت و شكست دهنده ميرساند و با دشمنان ميجنگند آن روز براي دشمن روز مصيبت و بيچاره گي است. (1) در اين دو حديث از غيبت و صاحب غيبت بمقدار كافي ياد شده است و ز براي كسيكه جوياي حقيقت باشد شفا بخش و بر اهل انكار و عناد حجت را تمام

ص: 167


1- 194. همين خبر با اضافه اي به شماره ي 7 قبلا ذكر شد لذا بدون شماره در اينجا نقل كرديم.

كرده است و در حديث دوم بجمعيتي اشاره شده است كه از پيش چنين جمعيتي شناخته نشده و فقط بسال تقريبي 260 و همان حدود برانگيخته خواهد شد چنانچه امير المومنين عليه السلام فرمود: بساليكه غيبت كبري بمردم اعلام خواهد شد و همانطور شد كه امير المومنين توصيف كرد و خصوصيات آن گروه و صفت كسيكه پرچمش را بدست ميگيرد بيان فرمود. اگر هوشمند اهل دلي (چنانچه خدايتعالي فرموده است ر او القي السمع و هو شهيد : (يا گوش فرا دهد در حاليكه شاهد باشد) در اين اشاره، تامل كند نيازي به تصريح نخواهد داشت از خداي رحيم خواستاريم كه با رحمت خودش بما توفيق وصول بحقيقت را عنايت فرمايد.6- خبر داد ما را سلامه بن محمد او گفت: حديث كرد ما را علي بن داود او گفت: حديث كرد ما را احمد بن حسن از عمران بن حجاج و او از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از محمد بن ابي عمير و او از محمد بن اسحاق و او از اسيد بن ثعلبه و او از ام هاني كه گفت: ابي جعفر محمد بن علي امام باقر عليه السلام را عرض كردم معناي آيه شريفه: فلا اقسم بالخنس (پس قسم نميخورم بچيزهائي كه خود را بتاخير مياندازند) چيست؟ فرمود: اي ام هاني مقصود امامي است كه خود را از مردم كنار ميكشد تا مردم ندانند او كجا است بسال 260 (1) سپس همچون ستاره اي كه در شب تار فروزان است نمايان گردد اگر آن زمان را درك كني چشمت روشن خواهد شد. مترجم گويد: خنس جمع خانس است از خنس بمعناي تاخير و دور افتدن است و مقصود از آن در آيه شريفه ستارگانند كه بروز ديده نميشوند و بشب هويدا و نمايانند و در اين روايت باماميكه از مردم دور باشد و غايب شود تفسير شده است و جمع بودنش يا باعتبار همه اوصيا است و يا آنكه از باب تعظيم است و يا آنكه

ص: 168


1- 195. معمر - با تشديد ميم - ابن سليمان نخعي ابوعبدالله كوفي است كه مورد اعتماد و فاضل است (التقريب) و بعيد نيست كه او معتمر بن سليمان تيمي بصري باشد كه او نيز ثقه است.

امام عليه السلام تشبيه كرده است امام غايب را بستارگان كه بنابراين معني تشبيه است نه تفسير. (و خبر داد ما را محمد بن يعقوب از علي بن محمد و او از جعفر بن محمد و او از موسي بن جعفر بغدادي و او از وهب بن شاذان و او از حسن بن ابي الربيع همداني كه گفت: حديث كرد ما را محمد بن اسحاق از اسيد بن ثعلبه و او از ام هاني) مانند همين روايت را نقل كرده است فقط باي كلمه (كالشهاب الواقد) كلمه (كالشهاب يتوقد) است يعني ستاره در شب تاريك ميدرخشد.7- محمد بن يعقوب از جمعي از رجالش روايت ميكند و آنان از سعد بن عبد الله و او از احمد بن حسن و او از عمر بن يزيد و او از حسن بن ابي ربيع همداني او گفت: حديث كرد ما را محمد بن اسحاق از اسيد بن ثعلبه و او از ام هاني كه گفت: ابي جعفر محمد بن علي امام باقر راملاقات كردم و از آنحضرت معناي اين آيه را پرسيدم: فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس يعني پس سوگند ياد نميكنم بچيزهائي كه بتاخير ميافتد، وسياراتي كه پنهان ميشود، فرمود: امامي است كه خود را در زمان خودش بكنار ميكشد هنگاميكه مردم را اطلاعي از او بدست نباشد بسال 260 سپس همچون ستاره فروزان در شب تار نمايان ميشود اگر آن روزگار را درك كردي چشمت روشن روشن خواهد شد.8- محمد بن همام گفت: حديث كرد ما را احمد بن مابنداذ (1) او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مالك (2) او گفت: حديث كرد ما را محمد بن سنان از كاهلي (3) .

ص: 169


1- 196. اسماعيل بن ابي خالد احمسي است كه وابسته ي به آنان است احمد بن حنبل گفته است او از همه ي مردم هدر حديث صحيح تر است و عجلي گفته: كوفي تابعي ثقة است و او آسيابان بود و ابو حاتم گفته: من كسي را از اصحاب شعبي بر او مقدم نمي دارم (تهذيب التهذيب).
2- 197. يزيد بن سنان بن يزيد قزاز بصري كنيه اش ابوخالد است و در مصر اقامت داشت نسائي گفته: او ثقة است و ابن حبان در جمله ي ثقاتش آورده و ابن يونس گفته است: كه به عنوان بازرگان به مصر آمد و در آنجا حديث نوشت و حديث گفت و در روز اول جمادي الاولي سال 264 وفات كرد و ثقه ي بزرگواري بود.
3- 198. ابوالربيع زهراني، او سليمان بن داود عتكي بصري كه در بغداد اقامت داشت مي باشد ثقه بود و حماد بن زيد همان ابواسامه است كه قبلا گفته شد.

و او از): ابي عبد الله امام صادق عليه السلام كه فرمود: با همديگر پيوند و نيكوكاري و مهرباني داشته باشيد سوگند بخدائي كه دانه را شكافت و آدميزاد را آفريد روزي فرا رسد كه يكنفر از شما نتواند محلي بيابد كه ديناري و يا درهمي از مال خودش در آنجا مصرف كند- يعني در زمان ظهور امام قائم محلي يافت نميشود كه مصرف پول باشد چون همگي مردم از فضل خدا و فضل ولي او بي نياز ميشوند-. عرض كردم كي چنين خواهد شد؟ فرمود: هنگاميكه امام خودتان را از دست بدهيد و بهمين حال بمانيد تا آنگاه كه بر شما نمايان شود همچون خورشيد كه سر بر زنده در حاليكه در كمال ياس و نوميدي بوده باشيد پس مبادا شك و ترديدي داشته باشيد و شك را از خود دور سازيد، من شما را بر حذر داشتم پس شما نيز بر حذر باشيد، و من از خداوند توفيق و ارشاد شما را خواستارم. بيننده راست كه در اين نهي از شك در صحت غيبت غائب عليه السلام و صحت ظهورش نيكو بنگرد و در اينكه پس از نهي از شك در غيبت ميفرمايد من شما را بر حذر داشتم پس برحذر باشيد يعني از شك، پناه بخدا ميبريم از شك و ريب و از پيمودن راهي كه بهلاكت ميكشاند و از خدا ميخواهيم كه بمنت و قدرتش ما را در راه هدايت و پيمودن بهترين راه ثابت قدم فرمايد راهي كه ما را بهمراه برگزيدگان از نيكانش بكرامت ميرساند. [مصحح گويد: از جمله: يعني در زمان ظهور... تا بي نياز ميشوند گفته مولف است و اينكه مولف فرموده است از فضل خدا بي نياز ميشوند معنايش روشن است. و امام معناي اينكه از فضل وليش بي نياز شوند آنست ه در اثر تربيت آنحضرت آنچنان اصول عدالت اجتماعي رعايت ميشود كه در آمد سرانه بالا ميرود و همه افراد اجتماع از مواهب اوليه زندگي برخوردار ميشوند و مستمند و بيچاره اي يافت نميشود كه براي رفت نياز او پولي خرج شود.

ص: 170

در اينجا ذكر روايتي مناسب است كه كراجكي در كنز الفوائد آورده است و آن اينكه: ابو حنيفه با امام صادق عليه السلام غذائي خورد، و چون دست از غذا كشيد فرمود الحمد لله رب العالمين بار الها اين نعمت از تو و از رسول تو است. ابو حنيفه عرض كرد: با خدا شريك قرار دادي؟ حضرت فرمود: و اي بر تو خدا در قرآن ميفرمايد و ما نقموا الا ان اغناهم الله و رسوله من فضله يعني (آنان اعتراضي جز اين نداشتند كه خدا و رسولش آنان را از فضل خود بي نياز كرده بودند) و در جاي ديگر ميفرمايد و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله يعني (اگر آنان بانچه خدا و رسول بانان داده است راضي ميبودند و ميگفتند خدا ما را بس است بزودي خدا و رسولش از فضل خود بما خواهند داد) ابو حنيفه گفت: بخدا قسم گوئي من ايندو آيه را از قرآن هرگز نخواهد بودم و نشنيده بودم مگر همين الان].9- خبر داد ما را عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري از احمد بن علي حميري و او از حسن بن ايوب و او از عبد الكريم بن عمرو خثعمي و او از محمد بن عصام او گفت: حديث كرد مرا مفضل بن عمر گفت: در محضر ابي عبد الله امام صادق عليه اللام بودم و كس ديگر نيز با من بود بما فرمود: مبادا مشهور كنيد- يعني نام قائم عليه السلام را- و بنظر من مخاطب آنحضرت ديگري بود نه من. پس فرمود: اي ابا عبد الله مبادا مشهور كنيد بخدا سوگند بطور حتم مدت زماني غايب خواهد شد و نامش از زبانها خواهد افتاد تا آنجا كه گفته شود مرد؟ يا هلاك شد؟ آيا كدام بيابان را پيمود؟ و ديدگان مومنين بر فراقش اشكها خواهد ريخت، و مردم همچون كشتي كه در دست امواج خروشان دريا زير و رو ميشود زير و رو خواهند شد تا آنكه نجات نيابد مگر آنكسي كه خداوند پيمان از او گرفته و ايمان را در دل او نوشته و او را بواسطه روحي كه از جانب خدا است تاييد كرده

ص: 171

باشد، و به طور حتم بايد دوازده پرچم نامعلوم برافراشته شود كه شناخته نشود كداميك از كدام است.مفضل گويد: من گريستم، به من فرمود چرا گريستي؟ عرض كردم: من به فدايت چگونه نگريم و شما مي فرمائيد دوازده پرچم نامعلوم برافراشته شود كه مشخص نيست كداميك از كدام است. گويد: آن حضرت به شكافي كه در ديوار خانه بود و آفتاب از آنجا به مجلس اش مي تابيد نگاه كرد و فرمود: اين آفتاب است كه مي تابد؟ عرض كردم آري فرمود: به خدا قسم كه امر ما از اين آفتاب، تابنده تر و روشن تر است.] شرح: اينكه حضرت (ع) فرمود: شناخته نشود كداميك از كدام است ظاهرا معنايش آن نيست كه حق از باطل شناخته نمي شود يعني حقي در ميان آنها هست ولي تميزي از باطل ندارد بلكه معنايش آن است كه در بطلان، هيچكدام از همديگر امتياز ندارند و همگي مانند هم باطلند نظير روايتي كه مفيد (ره) در ارشادش از ابي خديجه سالم بن مكرم و او از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:) لا يخرج القائم حتي يخرج اثنا عشر من بني هاشم خروج كنند كه همگي دعوت به خويشتن كنند[.10-)محمد بن همام گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك و عبد الله بن جعفر حميري هر دو گفتند: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب و محمد بن عيسي و عبد الله بن عامر قصباني همگي از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از محمد بن مساور و او از مفضل بن عمر جعفي كه گفت:شنيدم شيخ - يعني ابا عبد الله - عليه السلام مي فرمود: مبادا مشهور كنيد، به خدا قسم حتما مدتي از روزگارتان را پنهان خواهد بود و از يادها خواهد رفت تا آنكه گفته شود: او مرد؟ هلاك شد؟ كدام بيابان را پيمود و چشمهاي مؤمنين بر او اشكها خواهد ريخت و همچون زير و رو شدن كشتي در ميان امواج دريا زير و رو خواهند شد و نجات نخواهد يافت مگر آن كس كه خداوند از او پيمان گرفته باشد

ص: 172

و ايمان را در دلش نوشته و او را بروحي كه از جانب او است تاييد كرده باشد و حتما دوازده پرچم نا معلوم برافراشته شود كه مشخص نباشد كدام از كدام است. گويد: من گريستن و سپس عرض كردم: ما چه بكنيم؟ فرمود: اي ابا عبد الله و سپس بافتابي كه بسكوي خانه تابيده بود نگاه كرد و فرمود: اين آفتاب را مي يني؟ عرض كردم: آري، فرمود امر ما از اين آفتاب روشن تر است. (محمد بن يعقوب كليني از محمد بن يحيي و او از احمد بن محمد و او از عبد الكريم و او از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از محمد بن مساور و اواز مفضل ابن عمر نقل ميكند): مانند همين روايت را جز آنكه ميگويد: و حتما سالها از روزگار شما را پنهان خواهد بود). خداوند شما را بيش از پيش هدايت فرمايد نمي بينيد اين نهي از افشاء نمودن نام امام غائب را كه فرموده است: (مبادا مشهور كنيد) و اينكه فرموده است: (حتما مدتي از روزگار شما را غايب خواهد بود) و از يادها خواهد رفت تا آنكه گفته شود مرد؟ هلاك شد؟ كدام بيابان را پيمود؟ و چشمهاي مومنين بر او اشك ريز خواهد گرديد و همچون كشتي در امواج دريا زير و زبر خواهند شد. مقصود آنحضرت از اين سخن ها گرفتاريهاي گمراه كننده هولناكي است كه براي شيعه رخ ميدهد و مذهب هاي باطلي كه از شيعه جدا ميشود و موجب تحير و سرگرداني است و پرچمهاي نامعلوم كه برافراشته ميشود يعني از مدعيان امامت كه از اولاد ابي طالب در هر زماني خروج ميكنند و بدنبال رياست هستند. و اينكه فرمود (پرچم مشتبه) از آنجهت است كه پرچم از آن كسي خواهد بود كه از ا ين خاندان است از كساني كه مدعي امامت گردد و امام نباشد و چون باين خاندان نسبت دارد امر بر مردم مشتبه ميشود و ضعيفان از شيعه و غير شيعه گمان ميكنند كه آنان بر حقند زيرا از خاندان حق و صدق اند در صورتيكه چنين

ص: 173

نيست زيرا خداي عز و جل اين امر را (كه جان عده اي از آنانكه امام نيستند و هيچ گونه صلاحيت امامت هم ندارند ولي از اهل بيتند و در اينكه بدنبال مقام امامتند بي شك، گنهكارند. و جان عده اي از پيروان شان كه بگمان و فريب بدنبال آنان افتاده اند در اين راه از دست خواهد رفت) در انحصار صاحب حق و معدن صدق قرار داده است و همان كسيكه خداوند او را براي همين كار قرار داده و هيچ كس را در اينكار شريك او نكرده و جز او كسي را از اهل عالم نرسد كه ادعاي اين امر كند و يا اينكه فتنه ها رخ ميدهد و مذاهب گوناگون بهم ميرسد و دلها متزلزل ميشود و سخن مختلف و رايها پراكنده ميشود و منحرفين، از راه راست منحرف ميشوند ولي خداوند مومنين را بر نظام امامت و حقيقت امر و نگهداري آن ثابت قدم نگاه ميدارد و فريب درخشندگي سراب و برقهاي فريبا را نمي خورند و با گمان هاي دروغين همراهي نميكنند تا آنگاه كه بدون تبديل و تغيير بصاحب امر عليه السلام به پيوندند و افراديكه پيش از ظهور از دنيا ميروند بدون آنكه شك و ترديدي داشته باشند و فات ميكنند و مقام و منزلت هر كس بفراخور حالش باو داده ميشود و در دنيا و آخربت در مرتبه خودش قرار ميگيرد. از خداوند جل اسمه خواستاريم كه بما پايداراي عنايت فرمايد و دانش ما را روز افزون گرداند كه او بخشنده ترين عطا كنندگان و بزرگوارترين سوال شده گاه است.11- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني- رحمه الله- از علي بن محمد و او حسن بن عيسي بن محمد بن علي بن جعفر و او از پدرش و او از جدش و او از علي بن جعفر و او از برادرش): ميسي بن جعفر عليه السلام كه فرمود: هنگاميكه پنچمين فرزند از هفتمين گم شود خدا را خدا را دينتان كه مبادا شمارا از دين بيرون برند كه صاحب اين امر را بناچار غيبتي خواهد بود تا آنجا كه از افراديكه معتقد باين امراند ازاعتقاد بازگردند

ص: 174

و اين غيبت فقط آزمايشي است از جانب خداوند كه خلق را بدان مي آزمايد و اگر پدران و نياكان شنما ديني را درست تر از اين دين ميدانستند از آن دين پيروي مي كردند. عرض كردم: اي آقاي من پنجمين از اولاد هفتمين كيست؟ فرمود: پسرك من خردهاي شما از دريافت اين مطلب كوچكتر است و برداشت اين معنا به پندارهاي شما نمي گنجد ولي اگر زنده مانديد آن روز را خواهيد ديد.12- خبر داد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي بسال 273 او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري بسال 229 از ابي الجارود و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت مرا فرمود: اي ابا الجارود هنگامنكه فلك آنقدر بچرخد كه بگويند: مرد؟ يا هلاك شد؟ و كدام بيابان را پيمود؟ و آنكه در جستجوي او است گويد كي چنين خواهد شد و حال آنكه استخوانهايش نيز پوسيد در اينهنگام باميد او باشيد و چون شنيديد كه ظهور كرده است خود را بر روي يخ كشان كشان هم كه شده است بخدمتش برسانيد.13- خبر داد ما را محمد بن همام- رحمه الله- او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد از حين بن محمد بن سماعه و او از احمد بن حسن ميثمي و او از زائده بن قدامه و او از بعضي از رجالش و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: حضرت قائم وقتي قيام ميكند مردم ميگويند چطور ممكن است؟ و حال آنكه استخوانهايش هم پوسيده است.14- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح الزهري از احمد بن علي حميري و او از حسن بن ايوب و او از عبد الكريم بن عمروا و او از محمد بن فضيل و او از حماد بن عبد الكريم جلاب) كه گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام سخن از حضرت قائم بميان

ص: 175

آمد فرمود: هنگاميكه آن حضرت قيام ميكند مردم ميگويند اين چگونه شدني است و حال آنكه چندان و چندان سال است كه استخوانهايش پوسيده است.15- حديث كرد ما را علي بن احمد بندنيجي او گفت: حديث كرد ما را عبيد الله بن موسي علوي عباسي از موسي بن سلام و او از احمد بن محمد بن ابي نصر و او از عبد الرحمن و او از خشاب (1) و او از): ابي عبد الله عليه السلام و آنحضرت از پدرانش عليهم السلام كه فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اهل بيت من هم چون ستارگان آسمانند كه چون ستاره اي فرو نشيند ستاره اي ديگر بر آيد تا آنجا كه چون ستاره اي طلوع كند و شما آن را با ديدگانتان ديديد و انگشت نمايش ساختيد فرشته مرگ بيايد و او را ببرد و سپس شما در اين حال مدت زماني خواهيد ماند و فرزندان عبد المطلب همگي يكسان خواهند گرديد كه معلوم نشود كدام از كدام است در اين هنگام ستاره شما نمايان شود پس خدا را سپاس گوئيد و او را بپذيريد.16- و خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن محمد ابن مالك و عبد الله بن جعفر حميري آندو گفتند: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب و محمد بن عيسي و عبد الله بن عامر قصباني همگي از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از خشاب و او از معروف بن خربوذ و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه گفت شنيدم آنحضرت ميفرمود: رسول خدا فرمود است: اهل بيت من در اين امت همچون ستارگان آسمانند كه چون ستاره اي فرو نشيند ستاره اي ديگر بر آيد تا آنگاه كه شما چشمها را بسوي ستاره اي كه سر زده است بدوزيد و انگشت نمايش كنيد فرشته مرگ بيايد و او را ببرد و سپس مدتي از روزگارتان اين چنين بمانيد كه ندانيد كدام از كدام است و همه فرزندان

ص: 176


1- 199. او عبيدالله بن عمرو بن وليد اسدي وابسته ي به آنان و وارد بر آنان بود ابن معين و نسائي توثيقش نموده و عنوان عبدالحميد را كه از او روايت مي كند در جائي نديده ام و به احتمال قوي تصحيف شده است.

عبد المطلب در اين باره يكسان شوند شما در چنين حالي باشيد كه ناگاه خداوند ستاره شما را بر آرد پس خدا را سپاس كنيد و امام را پذيرا شويد.17- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد ما را علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش و او از حنان بن سدير و او از معروف بن خربوذ و او از). ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه فرمود: ما همچون ستارگان آسمانيم كه چون ستاره اي فرو نشيند ستاره اي بر آيد تا آنگاه كه با انگشت نشان دهيد و با ابروان اشاره كنيد خداوند ستاره شما ا از شما پنهان كند و فرزندان عبد المطلب يكسان شوند و شناخته نشود كدام از كدا است پس هرگاه ستاره شما بر آمد پروردگار خود را ستايش كنيد. [مترجم گويد: مقصود از يكسان شدن فرزندان عبد المطب آنست كه مدعيان مهدويت و امامت كه از فرزندان عبد المطلبند همگي يكسان ميشوند و هيچكدام براي مدعاي خود دليلي نتوانند آورد].18- حديث كرد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن يحيي (1) او گفت: حديث كرد ما را عيسي بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي بن ابي طالب از پدرش و او از جدش و او از پدرش): امير المومنين عليه السلام كه فرمود: صاحب اين امر از فرزندان من همان است كه درباره اش گفته خواهد شد: مرد؟ يا هلاك شد؟ نه بلكه در كدام بيابان پانهاد19- و بهمين سند از محمد بن علي كوفي روايت است كه گفت: حديث

ص: 177


1- 200. حسن بن عمر بن شقيق ابو علي بصري بلخي است، عسقلاني گفته است او در ري ساكن شد و تجارت بلخ داشت از اين جهت به بلخي معروف شد بخاري و ابو حاتم گويند: او بسيار راستگو است و ابو زرعه گفته است: او عيبي ندارد و ابن حبان در شمار موثقان اش آورده است.

كرد ما را يونس بن يعقوب از مفضل بن عمر كه گفت: ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام را عرض كردم: نشانه قائم چيست؟ فرمود: هنگاميكه گردون آنقدر بگردد كه بگويند: مرد؟ يا هلاك شد؟ در كدام بيابان پا نهاد؟ عرض كردم: فدايت شوم سپس چه ميشود؟ فرمود: ظهور نميكند مگر با شمشير.20- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد كوفي او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محمد بن سماعه از احمد بن حسن ميثمي و او از زائده بن قدامه و او از عبد الكريم كه گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام سخن از حضرت قائم بميان آمد فرمود: كي اين خواهد شد وحال آنكه چرخ گردون آنقدر نگرديده است كه گفته شود: مرد يا هلاك شد، كدام بيابان را پيمود؟ عرض كردم چرخيدن گردون چيست؟ فرمود اختلاف شيعه ميان خودشان. [مترجم گويد: چرخيدن گردون كنايه از گذشت زمان است و آنچه در اين روايت معني شده لازمه آن روزگار است كه حضرت تعبير بلازم فرموده است]. از مولف: اين حديث ها احوالات گروه هائي را بيان ميكند كه انتساب بشيعه دارند و با جمعيت اندكي كه بر امامت فرزند حسن بن علي عليهما السلام پايدارند مخالفند زيرا اكثريت آنان در باره اين بازمانده عليه السلام ميگويند: كجا است؟ و كي اين شدني است؟ و تا كي پنهان خواهد بود؟ و ان تا كي ميتواند زنده بماند؟ در حاليكه آنحضرت هم اكنون هشتاد و چند سال دارد و بعضي از آنان معتقدند كه او مرده است و بعضي از آنان ولادتش را انكار نميكند و اصل وجودش را منكر است و كسيرا كه وجود او را تصديق ميكند بمسخره ميگيرد و بعضي از آنان اين مدت را بعيد ميشمارد و اين زمان را طولاني مي انگارد و معتقد نيست كه خداوند در محيط قدرت و نفوذ سلطنت و قاطعيت امر و تدبيرش ميتواند عمر ولي خود را بقدر برترين

ص: 178

مدت عمري كه بيكي از معاصرين و غير معاصرين داده طولاني سازد و پس از گذشت چنان زمان و بلكه بيشتر از آن ظاهر شود. و ما از اهل زمان خود را فراوان ديديم كه صد سال و بيشتر عمر كرده است و هنوز با تمام نيرو و كمال عقل است، پس چگونه انكار ميكند كه داوند حجتش را بيش از اين عمر بدهد، و اين خود يكي از بزرگترين نشانه هاي قدرت الهي باشد كه از ميان همه اهل عصر تنها در حجت خدا وجود داشته باشد زيرا او بزرگترين حجت خدا است كه دين خدا را بر همه اديان پيروز خواهد كرد و بوسيله او پليديها و نا پاكيها را شستشو خواهد داد. گوئي در همين قرآن داستان ولادت موسي را نخوانده است كه چه بر سر زنان و كودكان آمد و آنان را كشته و سر بريدند تا آنكه گروه بسياري از بين رفت مگر نگذارند قضاي الهي و امر حتمي خدا واقع شود ولي خداوند علي رغم دشمنانش موسي را بوجود آورد و همان كس را كه بدنبال او در جستجو بود و كودكان را بخاطر او مي كشت و سر ميبريد سرپرست و تربيت دهنده او ساخت كه داستان بزرگ شدن موسي و بحد بلوغ رسيدن و فرار كردنش را كه چندين سال طول كشيد خداوند در قرآن بيان ميفرمايد تا هناميكه خداوند اجازه ظهورش را داده بود فرا رسيد و سنت خدا كه از پيش نيز چنين بوده و تبديل بان راه ندارد ظاهر گرديد. اي صاحبان بصيرت عبرت بگيريد، و اي شيعيان نيكوكار بر آنچه خداوند شما را بر آن دلالت فرموده و بان راهنمائي كرده است پا بر جا باشيد و خدا را بر اين نعمت كه بشما ارزاني داشته و تنها شما را از آن بهره مند ساخته سپاسگزار باشيد كه خداوند سزاوار ستايش و سپاس است.1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم ابن نخند بن حسن بن حازم، او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام ناشري از

ص: 179

عبد الله بن جبله و او از فضيل [صائغ] و او از محمد بن مسلم ثقفي و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود هنگاميكه مردم امام را گم كنند سالها خواهند ماند كه نفهمند كدام از كدام است سپس خداي عز و جل صاحب شان را براي آنان ظاهر كند.2- و بهمين سند از عبد الله بن جبله روايت ميكند و او از علي بن حارث ابن مغيره و او از پدرش كه گفت: بامام صادق عرض كردم: آيا دوران فترتي پيش ميايد كه مسلمانان در آن دوران امام خود را نشناسند؟ فرمود: چنين گفته ميشود، عرض كردم پس ما چه بكنيم؟ فرمود: چون اين چنين شود امر نخستين را از دست مدهيد تا پايانش براي شما روشن شود. [شرح: امر نخستين يعني قرآن و عترت. و مترجم گويد: معناي اين حديث از تامل در حديث ذيل معلوم ميشود].3- و بهمين سند از عبد الله بن جبله و او از محمد بن منصور صيقل و او از پدرش منصور نقل ميكند كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: هرگاه صبح و شام كردي و امامي را از آل محمد در آنوقت نديدي همان كس را كه دوست ميداشتي دوست بدار و همان را كه دشمن ميداشتي دشمن ميداشتي دشمن بدار و با هر كس كه پيوند ولايت داشتي داشته باش و صبح و شام منتظر فرمان باش. (و خبر داد ما را محمد بن يعقوب كليني از محمد بن يحيي واو از احمد بن محمد و او از منصور و او از كسيكه نامش را گفت و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام مانند همين حديث را). (1) .4- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن

ص: 180


1- 201. در صحيح مسلم است (كه اين دين هميشه برپا خواهد بود تا آنگاه كه رستاخيز برپا شود يا بر شما دوازده نفر خليفه شوند، تا آخر).

جعفر حميري از محمد بن عيسي و حسن بن ظريف و آندو از حمد بن عيسي و او از عبد الله بن سنان كه گفت: من و پدرم بمحضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيديم فرمود: چگونه خواهيد بود اگر در حالي قرار گيريد كه در آن حال نه رهبري را به بينيد، و نه نشانه چشم گيري بدست باشد، از اين حيرت نجات نيابد مگر آن كس كه مانند گرفتار غرقاب دست بدعا بردارد. پدرم گفت: اين بخدا قسم بلائي است پس ما در آنهنگام چكار كنيم فدايت شوم؟ فرمود: چون چنين شود- و شخص تو هرگز بان روز نخواهي رسيد- همان عقيده اي را كه داريد از دست مدهيد تا وضع براي شما روشن شود.5- و به همين سند از محمد بن عيسي و او از حسن بن ظريف و او از حارص ابن مغيره تصري و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام روايت ميكند كه گفت: بانحضرت عرض كردم: بما روايت شدهاست كه صاحب اين امر روزگاري در دست رس مردم نخواهد بود در چنين وضعي ما چه بكنيم؟ فرمود: همان امر اول را كه بر آن هستيد از دست مدهيد تا كار براي شما روشن شود.6- محمد بن همام با سند خودش حديث را به ابان بن تغلب ميرساند كه): از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام نقل ميكند كه فرمود: روزگاري بر مردم بيايد كه (سبطه) بر آنان دست دهد و علم در آن هنگام جمع شود همچون مار كه در سوراخش جمع ميشود مردم در چنين حالي كه هستند بناگاه ستاره اي بر آنان طلوع كند عرض كردم: (سبطه) چيست؟ فرمود: فترت: (سستي) عرض كردم ما در اين ميان چه بكنيم؟ فرمود: بر همان اعتقاد كه اكنون هستيد باشيد تا آن هنگام كه خداوند براي شما ستاره شما را بر آورد.7- بهمين سند از ابان بن تغلب و او از:

ص: 181

ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام نقل ميكند كه فرمود: چگونه خواهيد بود هنگاميكه (سبطه) ميان دو مسجد رو دهد (1) پس علم در آنجا جمع شود همانطور كه مار در سوراخش جمع ميشود و شيعه با همديگر اختلاف كنند و يكديگر را دروغگو بنامند و بروي يكديگر آب دهن بيندازند. عرض كردم: در چنين اوضاعي ديگر خيري وجود نخواهد داشت فرمود: همه خيرها در آن وقت است و سه بار اين جمله را تكرار فرمود و مقصودش آن بود كه فرج نزديك خواهد بود. (حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني- رحمه الله- از جمعي از رجالش و آنان از احمد بن محمد و او از حسن بن علي وشاء و او از علي بن حسن (2) و او از ابان بن تغلب كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: چگونه خواهيد بود هنگاميكه (بطشه) واقع شود و باقي روايت را عينا مانند روايت 6) نقل كرده است. توضيح: بطشه بمعناي گرفتار شدن به چنگال زورگو است.8- حديث كرد ما را احمد بن هوذه باهلي ابو سليمان او گفت:حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از ابان بن تغلب): و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: اي ابان جهان را (سبطه) فرا خواهد گرفت و دانش در ميان دو مسجد جمع خواهد شد همانطور كه مار در سوراخش جمع ميشود.

ص: 182


1- 202. ابوجحيفه نامش وهب بن عبدالله سوائي است و منسوب است به سواءة بن عامر ابن صعصعه. و ابن حجر گفته است: كه به او وهب الخير گفته مي شود ابن سعد در طبقات گويد: كه پيش از سن بلوغ به خدمت پيغمبر رسيد و در الحلية گويد كه ابوجحيفه از افراد پليس حكومت علي عليه السلام بود و كارمند...
2- 203. سهل بن حماد دلال، ابوعتاب بصري مردي راستگو است و ابن حبان در جمله ي ثقاتش شمرده است.

عرض كردم: (سبطه) چيست؟ فرمود: اندكي سستي، و مردم كه در چنين وضعي باشند بناگاه ستاره شان بر آنان طلوع كند. عرض كردم: فدايت شوم پس ما چه بكنيم و در اين فاصله چطور خواهد شد؟ فرمود بر همان كه بر آن هستيد باشيد تا خداوند صاحبش را برساند. [مترجم گويد: احتمال هست كه در اين روايت كلمه (كونوا علي) ساقط شده باشد يعني بر همان كه معتقديد باشيد و محتمل است جمله ما انتم عليه .. پاسخ كيف يكون ... باشد نه پاسخ كيف نصنع و بنابراين سقطي در روايت نيست و معناي روايت آنست كه در اين فاصله تكليف تازه اي از طرف خدا براي شما نمي آيد بلكه همان است كه بر آن بوده ايد تا صاحبش بيايد و سبط بمعناي ترس است، بلكه همان است كه بر آن بوده ايد تا صاحبش بيايد و سبط بمعناي ترس است، اسبط يعني از ترس خاموش شد، و اسبط بالارض يعني در اثر كتك خوردن بزمين چسبيد و بر زمين دراز كشيد. و زمان فترت دوراني است كه چرغ هدايت انبيا در آن دوران خاموش باشد و پيغمبري از طرف خداوند مبعوث نباشد. بنابراين سبطه را كه امام بمعناي فترت معنا فرموده ظاهرا تعبير بلازم باشد يعني از ترس و وحشت و اختناق كه در اثر ترك شدن دستورات دين است گريبان گير مردم ميشود. و در روايت 8 كه فرمود: سبطه يعني كمتر از فترت شايد باين عنايت باشد كه در دوران فترت پيمبري از طرف خداوند وجود ندارد و اما در دوراني كه مقصود آنضرت است امام هست ولي ديده نميشود و از انظار پنهان است. و بنابراين محتمل است كه (يارز العلم) را كه بمعناي جمع شدن ترجمه كرديم مقصود آن باشد كه علم دامن خود را جمع ميكند و كنايه از كمبود علم باشد چون عالم بعلم دين در ميان مردم نيست نه آنكه بمعناي گرد آمدن و اجتماع علم باشد كه كنايه از فراواني علم است و مولف را توجيه ديگري است كه خواهد آمد. پايان كلام مترجم].

ص: 183

اين روايات كه بطور متواتر رسيده است گواهند بر درستي و پنهان شدن دانش و مراد از دانش همان حجت عالم است و اين روايات مشتمل است بر بيان وظيفه شيعه در باره امامان كه بايد بر همان عقيده اي كه بوده اند باشند و متزلزل نشوند و جا بجا نگردند بلكه پا بر جا باشند و حالشان دگرگون نشود و چشم بانتظار باشند تا آنچه بر آنان وعده داده شده برسد و آنان در اينكه حجت شان را و امام زمانشان را در دوران غيبت نمي بينند معذورند و پيش از ظهور در هر عصر و زماني بر آنان تنگ آيد شخص امام و نام و نسب اش را نتوانند بشناسند و جستجو از امام و كشف صاحب غيبت و بدنبال نام و محل سكونت و محل غيبت او بودن و يا اشره بذكر او كردن بر آنان قدغن باشد تا چه رسد بر آنكه بخواهند عيانا او را به بينند. روايت بما فرموده است كه نامش را بلند نگوئيد و بر آنچه هستيد پا بر جا باشيد و مبادا شك بخود راه دهيد ولي ناداناني كه از اينگونه روايات كه از امامان راستگو در باره غيبت و صاحب غيبت بما رسيده است بي خبراند در پي آنند كه بشخص آنحضرت راهنمائي شوند و جايگاهش را بدانند و پيش نهاد ميكنند كه ما آنحضرت را بانان نشان دهيم و غيبت اش را منكراند زيرا آنان از علم بر كنارند ولي اهل معرفت بانچه مامورند تسليم و در مقام امتثال آن هستند و بر آنچه مامور بصبراند شكيبايند و دانش و فهمي كه دارند آنان را در جايگاه رضايتمندي از خدا و تصديق اولياء خدا و امتثال امرشان و بازماندن از آنچه نهي كرده اند قرار داده است. و از آنچه خدا در قرآنش ترسانده ميترسند يعني مخالفت رسول خدا (ص) و اماماني كه وجوب اطاعت بجاي پيغمبرند كه فرموده است فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم كسانيكه مخالفت امر او را ميكنند بايد بترسند كه بگرفتاري دچار شوند و يا آنكه شكنجه دردناكي گريبان گيرد آنان بشود- نور: 63 و فرموده است اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم (خدا را اطاعت كنيد و پيغمبر را و بصاحبان امرتان فرمان بردار باشيد- نساء: 57)

ص: 184

و فرموده است و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و احذروا فان توليتم فاعلموا انما علي رسولنا البلاغ المبين (خدا را اطاعت كنيد و پيغمبر را فرمان بريد و بترسيد واگر سرباز زنيد آنچه بر عهده رسول ما است آن است كه بطور آشكار پيام ما را برساند- مائده: 92). و حديث چهارم از اين فصل در حديث عبد الله بن سنان كه فرمود: چگونه خواهد بود هنگاميكه در حالي قرار گيريد كه نه امام هدايتي را به بينيد و نه نشان روشن گري را مشاهده كنيد دلالت بر همين دارد كه روي داده است و شاهد است بر آنچه واقع شد كه سفيران آنحضرت كه واسطه ميان او و شيعه بودند از دنيا رفتند ونظام شان گسيخته شد زيرا در زمان غيب، اگر سفيران ميان امام و شيعه باشند اين خود گونه اي از علم بامام است ولي چون گرفتاري خلق بنهايت رسيد اين نشانه ها نيز برداشته شد و بچشم نميخورد تا آنكه صاحب حق عليه السلام ظهور كند و همان حيرت و سرگرداني كه گفته شده بود و اولياء خدا بما اعلام كرده بودند واقع شد و كار غيبت دوم كه شرح و تاويلش در حديثهاي بعد از اين فصل خواهد آمد درست شد از خداوند ميخواهيم كه بينائي و راهيابي ما رابيشتر كند و بخاطر رحمتش ما را بانچه او را از ما خشنود ميسازد موفق فرمايد.1- خبر داد ما را محمد بن همام از بعضي از رجالش و او از احمد بن محمد ابن خالد واو از پدرش و او از مردي و آن مرد از مفضل بن عمر و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: نزديكترين حالات اين گروه بخدا و خوشنودترين وقتي كه خدا از آنان خواهد بود هنگامي است كه حجت خدا را از دست بدهند و او در پس پرده غيبت باشد و براي آنان ظاهر نگردد و جايگاهش را ندانند و با اينحال علم و يقين داشته باشند كه حجت خدا و پيمان الهي باطل

ص: 185

نميشود در آن هنگام هر صبح و شام بانتطار فرج باشيد كه سخت ترين خشم خدا بر دشمنانش هنگامي است كه حجت او را از دست ميدهند و براي آنان ظاهر نمي شود و خداي عز و جل ميداند كه دوستانش در شك و ترديد نمي افتند و اگر خدا ميدانست كه آنان بشك ميافتند حجت خود را يك چشم بهمزدن غايب نميكرد ولي اين غيبت پيش نخواهد آمد مگر بخاطر بدان از مردم. (1) .2- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد ما را علي بن ابراهيم بن هاشم، و از از محمد بن خالد و او از كسيكه حديث اش كرد، و او مفضل بن عمر، كليني گويد: و حديث كرد ما را محمد بن يحيي از عبد الله ابن محمد بن عيسي و او از پدرش و او از بعضي رجال خود و او از مفضل بن عمر و او از): ابي عبد الله عليه السلام (امام صادق) كه آنحضرت فرمود: نزديكترين حالتي كه بندگان نسبت بخداي تعالي دارند و خشنودترين هنگامي كه خدا از آنان است هنگامي است كه حجت خداي عز و جل را از دست بدهند و براي آنان ظاهر نگردد و جايگاهش را ندانند و در عين حال اعتقاد داشته باشند كه نه حجت خدا جل ذكره باطل ميشود و نه پيمانش. در چنين وقت هر بامداد و شبانگاه بانتظار فرج باشيد كه سخت ترين خشم خدا بدشمنانش هنگامي است كه حجت او را گم كنند و براي آنان هويدا نباشد و خدا ميداند كه دوستانش شك نميكنند و اگر ميدانست كه آنان بشك مي افتند حجت خويش را يك چشم بهم زدن غايب نميكرد ولي اين غيبت پيش نمي آيد مگر از ناحيه بدان از مردم. اين ستايش امام صادق است دوستان خود را در حال غيبت و ميفرمايد: آن هنگام خداوند از آنان خوشنودتر است كه حجت خدا را از دست بدهند و حجت اش را از ديدگاه آنان به پشت پرده برده باشد و آنان با اين حال اعتقاد داشته

ص: 186


1- 204. او يونس بن وقدان ابي يعفور عبدي كوفي است كه در نزد جمعي ضعيف است و بنا به نقل التهذيب ابوحاتم گفته است كه او صدوق بود از عون بن ابي جحيفه كه در نزد ابي حاتم و نسائي و ابن معين ثقه است روايت مي كند.

باشند كه حجت خدا باطل نشده است و آنان را توصيف فرموده كه آنان شك نميكنند و اگر خدا بداند كه آنان شك ميكنند يك چشم بهم زدن حجت خود را غايب نميكند- سپاس خدائيرا كه ما را از آن جمله قرار داد كه يقين دارند و شك و ترديد بخود راه نميدهند و از جاده روشن براه هاي [گرفتاري و] گمراهي كه بهلاكت و كوري ميكشاند منحرف نميشوند سپاسي كه حق اش ادا شود.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن مفضل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن الحسين (1) و محمد بن احمد بن الحسن قطواني همگي روايت كردند از حسن بن محبوب و او از هشام بن سالم جواليقي و او از يزيد كناسي) كه گفت: شنيدم اباجعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر شباهتي بيوسف دارد (2) فرزند كنيز سياه چهره است و خداوند كارش را در يك شب اصلاح خواهد فرمود. (3) .4- حديث كرد ما را علي بن احمد او گفت: حديث ما را عبيد الله بن موسي علوي از احمد بن الحسين (4) و او از احمد بن هلال و او از عبد الرحمن بن ابي نجران و او از فضاله بن ايوب و و از سدير صيرفي) كه گفت: شنيدم ابي عبد الله امام صادق عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را شباهتي

ص: 187


1- 205. عبدالوهاب بن عبدالمجيد ابو محمد ثقفي بصري ثقه است سه سال پيش از مرگش تغيير حال داد و از داود بن ابي هند ابي بكر و يا ابي محمد بصري كه ثقه ي محكمي است روايت مي كند و او از پدرش ابي هند كه نامش دينار است روايت مي كند.
2- 206. سمره بن جندب هم پيمان انصار و از اصحاب رسول خدا است و به سال 58 در بصره وفات كرده است.
3- 207. سويد بن سعيد ابو محمد حدثاني هروي انباري مردي بود صالح و راستگو ولي در حافظه اش اضطرابي بود، برذعي گويد: ابازرعه را ديدم كه درباره ي وي بدگوئي مي كرد به او گفتم: حال او در نظر تو چگونه است؟ گفت: اما كتابهايش همگي صحيح است و من از اصول او پيروي مي كنم و از كتابهايش رونويس مي كنم و اما اگر از حفظ حديثي بگويد، نه، و معتمر بن سليمان تيمي ابو محمد بصري كه لقبش طفيل است خود ثقة و از هشام بن حسان ازدي فردوسي ابي عبدالله بصري كه ثقه است روايت مي كند جنانچه درالتقريب و التهذيب است.
4- 208. او مرثد بن عبدالله يزني مصري فقيه است و گفته شده كه او در زمان خود مفتي اهل مصر بود و جمعي از رجاليين توثيقش كرده انمد و محمد بن سيرين كه ثقه و امام وقت خودش بود از او روايت مي كند.

بيوسف است. (1) عرض كردم: گوئي ما را از غيبت و يا حيرتي آگاه ميفرمائيد؟ فرمود: اين مردم ملعون خنزير نما چرا اين سخن را نمي پذيرند؟ برادران يوسف خردمنداني بودند چيز فهم و نواده ها و فرزندان پيامبران بودند بر يوسف وارد شدند و با او سخن گفتند و با هم گفتگو كردند و با او سودا نمودند، رفت و آمد داشتند، برادرانش بودند و او برادر اينان بود با اينهمه تا او خود را نشناساند نشناختند و وقتي گفت: من يوسفم شناختند پس اين امت حيران و سرگردان چرا باور ندارند كه خداي عز و جل در وقتي ازاوقات بخواهد حجت خود را ازآنان پوشيده بدارد يوسف پادشاه مصر بود و فاصله ميان او و پدرش هيجده روز راه بود اگر خدا ميخواست جايگاه او را به پدرش معلوم كند ميتوانست، بخدا قسم هنگاميكه مژده يوسف رسيد يع قوب و فرزندانش از راه بيابان نه روزه بمصر رسيدند. پس اين امت چرا باور ندارند كه خداوند، همان كاري كه با يوسف كرد با حجت خود بكند و صاحب مظلوم شما كه حقش را انكار ميكنند يعني صاحب اين امر در ميان آنان رفت و آمد داشته باشد و در بازارهاشان راه برود و پاروي فرشهاي شان بگذارد و آنان او را نشناسند تا آنگاه كه خدا اجازه فرمايد تا او خود را بشناساند چنانچه بيوسف اجازه داد هنگاميكه برادرانش گفتند آيا تو همان يوسفي؟ گفت: من يوسفم. (حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را علي بن ابراهيم از محمد بن الحسين و او از ابي نجران و او از فضاله بن ايوب و او از سدير صيرفي كه گفت: شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود: و مانند همين حديث را نقل كرده است). [مترجم گويد: ظاهرا آنست كه فاصله ميان يوسف و پدرش هيجده روز راه بود اگر بطور عادي و از جاده عمومي راه پيمائي شود و گر نه هنگاميكه

ص: 188


1- 209. در نسخه ها بدون فاصله نوشته شده و به جاي (لاجرم) كه ما (به ناچار) ترجمه كرده ايم (لاحدهم) است.

يعقوب و فرزندانش بديدار يوسف مي شتافتند همين مسافت را نه روزه پيمودند پس در حقيقت نه روز راه بوده و رويدادهاي كه با شهر ديگر اينمقدار فاصله داشته باشد بحسب عادت از نظر اهالي آن شهر مخفي نماند ولي با اينهمه كنعانيان از حال يوسف بي اطلاع بودند. و بعبارت ديگر، امام ميفرمايد:اگر خدا ميخواست يعقوب از جايگاه يوسف آگاه شود حتي بحسب اسباب ظاهري هم براي يعقوب آسان بود كه با اين فاصله كم ميان او و فرزندش از حال او آگاه شود].5- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از عبد الله بن جبله و او از [حسن بن] علي بن ابي حمزه و او از ابي بصير): كه گفت شنيدم ابي جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را از چهار پيغمبر روشهائي است- روشي از موسي و روشي از عيسي و روشي از يوسف و روشي از محمد صلوات الله عليهم اجمعين (1) عرض كردم: روش موسي چيست؟ فرمود: ترسان و نگران است. عرض كردم: روش عيسي چيست؟ فرمود: همان كه در باره عيسي گفته شد در باره او نيز گفته ميشود. گفتم: روش يوسف چيست؟ فرمود: زندان و غايب شدن. گفتم: روش محمد صلي الله عليه و آله چيست؟ فرمود: چون قيام كند هم چون رسول خدا رفتار خواهد كرد بجز آنكه آثار محمد را بيان ميكند و هشت ماه شمشير بر دوش كش و كشتار خواهد كرد تا آنكه خداوند رضايت بدهد. عرض كردم رضايت خدا را از كجا ميداند؟ فرمود: خداوند بدلش رحم مياندازد. اي صاحبان ديدگاني كه با نور هدايت بينا است و دلهائي كه از كوري!

ص: 189


1- 210. در باب پيشين ص 108 گذشت.

بسلامت اند و با ايمان و روشنائي منورند ازفرمايش ايندو امام: حضرت باقر و صادق عليهما السلام كه در باره غيبت و روشهائي كه از پيامبران در حضرت قائم است از پنهان بودن و ترس و اينكه او فرزند كنيزي سياه چهره است و خداوند، كار او را در شب اصلاح ميكند عبرت بگيريد و نيكو تامل كنيد كه اگر تامل كنيد همه باطلها و گمراهيها كه بدعت گذاران گذاشته اند فرو ميريزد بدعت گذاراني كه خداوند شيريني ايمان و دانش را بانان نچشانده و آنان را از ايمان تهي و از دانش بر كنار كرده است و بايد اين طايفه اندك و ناچيز خدا را سپاس شايسته كنند كه منت بر آنان نهاده و آنان را بر نظام امامت پابرجا فرموده است. و اينان از آن راه باز نماندند چنانچه عده فراواني بازماندند با آنكه اعتقاد به امامت دارند ولي براست و چپ گرائيده اند و شيطان بر آنان مسلط شده و جلودار آنان گشته بهر رنگي آنان را فرو ميبرد و برنگ ديگر در مياورد تا آنكه آنانرا بهرگونه هلاكت وارد سازد و از هر هدايتي باز دارد و ايمان را بر آنان ناخوش آيند كند و گمراهي را در نظرشان آرايش دهد و گفتار هر كس را كه بعقل خود و بر طبق قياس رفتار كند در دل او جلوه گر سازد و حق را و عقيده بر اطاعت كسي را كه خداوند اطاعتش را واجب كرده است در نزد او وحشتناك كند چنانكه خداي تعالي در محكم كتابش از قول شيطان ملعون نقل ميكند كه گفت: (بعزتت سوگند كه حتما همه آنان را گمراه خواهم كرد مگر بندگان مخلصت را)، و باز خداي تعالي نقل ميفرمايد: (حتما آنان را گمراه خواهم كرد و وعده ها بانان خواهم داد و بر سر راه مستقيمت كه آنانرا است خواهد نشست): مگر نه اين است كه امير المومنين در خطبه اش ميفرمايد: (من ريسمان محكم الهي هستم و من صراط مستقيم و پس از پيغمبر (ص) راستگو و امين. حجت خدا بر همه مردم منم): سپس خداوند از گماني كه ابليس داشت حكايت ميكند و ميفرمايد: (بتحقيق كه گمان ابليس در باره آنان درست در آمد و از او پيروي كردند مگر گروهي از مگر گروهي از مومنين- سبا: 20).

ص: 190

خدا شمارا رحمت كند از خواب غفلت بيدار شويد و از بيخودي هوا بخود آئيد و آنچه راسگويان فرموده اند از ياد شما نرود باينكه كلمات آنان را با گوش شنوا نشنويد و با دل با فكر و عقل عبرت گير و با تدبر در گفته هايشان ننگيرد، خداوند راهيابي شما را نيكوتر فرمايد و ميان شما و شيطان ملعون مانع و حايل شود. شما در رديف كساني كه در آيه شريفه استثناء شده اند قرار نگيريد، آنجا كه ميفرمايد: (تو را بر بندگان من سلطنتي نيست مگر آنكه گمراه باشد و از تو پيروي كند) و در رديف افراديكه در گفتار شيطان لعين استثنا شده اند قرار بگيريد آنجا كه گفت همه را گمراه خواهم كرد مگر بندگان مخلصت را و سپاس خدايرا كه پروردگار جهانيان است.6- حديث كرد ما را محمد بن همام- رحمه الله- حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد ما را عباد بن يعقوب از يحيي ابن يعلي (1) و او از زراره كه گفت: شنيدم ابا عبد الله امام صادق عليه السلام ميفرمود امام قائم را پيش از آنكه قيام كند غيبتي است عرض كردم: چرا؟ فرمود ميترسد- و با دست خود بشكمش اشاره كرد- سپس فرمود: اي زراره او است كسيكه بانتظارش خواهند بود و او است همانكس كه در ولادتش شك خواهند كرد بعضي خواهند گفت پدرش مرد در حاليكه جانشيني نداشت و بعضي خواهند گفت مادرش بدو حامل است و بعضي خواهند گفت غائب است و بعضي خواهند گفت: چند سال (دو سال: نسخه) پيش او وفات پدرش بدنيا آمده است و بانتظارش هستيم فقط خداوند دوست دارد كه دلهاي شيعه را آزمايش كند اينهنگام است اي زراره كه باطل گرايان بشك ميافتند. زراره گويد: عرض كردم: فدايت شوم اگر بان دوران رسيدم چه بكنم؟

ص: 191


1- 211. در باب پيشين ص 108 گذشت.

فرمود: اي زراره هرگاه بان دوران رسيدي بايد اين دعا را بخواني اللهم عرفني نفسك فانك ان لم تعرفني نفسك لم اعرف نبيك، اللهم عرفني رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك، اللهم عرفني حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني . سپس فرمود: اي زراره ناچار بايد پسر بچه اي در مدينه كشته شود. عرض كردم: فدايت شوم اين همان نيست كه سپاهيان سفياني ميكشندش؟ فرمود: نه. ولي او را سپاه بني فلان ميكشد، او خروج ميكند تا بمدينه داخل ميشوم و مردم نميدانند بچه منظوري داخل شده است پس آن پسر بچه را ميگيرد و ميكشد همينكه او را از روي ستم و تعدي كشت ديگر خدا مهلتشان ندهد و در اينهنگام است كه اميد فرج ميرود. (محمد بن يعقوب كليني رحمه الله گويد: حديث كرد ما را علي بن ابراهيم بن هاشم و او از حسن بن موسي خشاب و او از عبد الله بن موسي و او از عبد الله بن بكير و او از زراره كه گفت: شنيدم امام صادق (ع) ميفرمود: و حديث را نقل كرده است): (و حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از حسين بن احمد (1) و او از احمد بن هلال كه گفت: حديث كرد ما را عثمان بن عيسي از خالد بن نجيح و او از زراره بن اعين كه گفت: ابو عبد الله فرمود): و اين حديث و همين دعا را عينا نقل كرده است و احمد ابن هلال گفت: من اين حديث را پنجاه و شش سال است كه شنيده ام. (2) .7- حديث كرد ما را محمد بن همام با سنديكه داشت از عبد الله بن عطاء مكي او گفت: به ابي جعفر امام باقر عليه السلام عرض كردم شما در عراق شيعه فراوان داريد

ص: 192


1- 212. مقصود يحيي بن عبدالله محض صاحب ديلم است.
2- 213. سعدان بن اسحاق را به اين عنوان در جائي نديدم و احمد بن حسين بن عبدالملك در كتب رجال ما به عنوان احمد بن الحسين بن عبدالملك ابوجعفر اودي يا - ازدي - عنواني شده است كه از اهل كوفه و ثقة است و از مراجع روايت است به فهرست شيخ و رجال نجاشي مراجعه شود.

و بخدا قسم در خاندان شما كسي بمانند شما نيست چرا خروج نميكنيد؟ فرمود: اي عبد الله بن عطاء گوش بسخنان احمقان داده اي؟ آري بخدا قسم كه من صاحب شما نيستم. عرض كردم پس صاحب ما كيست؟ فرمود: به بينيد هر كس كه ولادتش از مردم غايب باشد صاحب شما او است همانا هر كس از ما كه انگشت نما و زبان زد مرد باشد فق مرگ ميشود و يا بمرگ طبيعي از دنيا ميرود. [شرح: عبارت روايت چنين است: انه ليس منا احد يشار اليه بالاصابع و يمضغ بالالسن الامات غيظا او حتف انفه و مجلسي فرمايد: محتمل است كه اين ترديد از راوي باشد و يا آنكه فقط تغيير در عبارت باشد، يعني اگر خواستي چنين بگو و اگر خواستي چنان ولي آنطور كه ما ترجمه كرديم و ظاهرش نيز همين است هيچيك از دو توجيه ضرورت ندارد مخصوصا توجيه دوم كه بي وجه است و ظاهرا در حديثي تصحيفي رخ داده باشد و صحيحش حديث هشتم است كه خواهد آمد]. (حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد ما را حسين بن محمد و غير او از جعفر بن محمد و او از علي بن عباس بن عامر و او از موسي بن هلال كندي و او از عبد الله بن عطا: مكي و او از ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام و همين حديث را نقل كرده است).8- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موي علوي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن احمد قلانسي در مكه بسال 267 او گفت: حديث كرد ما را علي بن الحسن از عباس بن عامر و او از موسي بن هلال و او از عبد الله بن عطاء مكي) كه گفت: او واسط بقصد حج بيرون شدم و بخدمت ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام رسيدم از من وضع مردم و نرخ ها را پرسيد عرض كردم: مردم را در حالي گذاشتم كه همه گردنهاشان بسوي شما كشيده شده است اگر خروج كنيد همه مردم پير و شما خواهند بود. فرمود: اي پسر عطا گوش بسخنان احمقان داده اي؟

ص: 193

نه بخدا قسم من صاحب شما نيستم هيچ مردي از ما انگشت نما نشود و ابروها بسوي او كشيده نشود مگر آنكه كشته ميشود يا بمرگ طبيعي از دنيا ميرود. عرض كردم: چطور بمرگ طبيعي ميميرد؟ فرمود: در رختخواب خود دق مرگ ميشود تا آنكه خداوند تعالي كسي را برانگيزد كه ولادتش را متوجه نشوند. گفتم: آنكه متوجه ولادتش كيست؟ فرمود: هر آنكس كه مردم نميدانند زائيده شده است يا نه همان صاحب شما است.9- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را عده اي از اصحاب ما از سعد بن عبد الله واو از ايوب بن نوح) كه گفت: بابي الحسن امام رضا عليه السلام عرض كردم: ما اميدواريم كه شما صاحب اين امر باشيد و خداوند آن را بي زحمت و بدون شمشير بسوي شما براند كه هم اكنون بيعت براي شما انجام گرفته است و سكه بنام شما زده شده است. فرمود: هر يك از ما كه نامه ها باو نوشته شود و انگشت نما گردد و پرسشها از او كنند و اموال بسوي او فرستند يا غفلتا كشته ميشود و يا در رختخواب جان مي سپارد تا آنگاه كه خداوند براي اين امر جواني را از خاندان ما برانگيزاند كه زادگاهش و پرورشگاهش پنهان باشد ولي اصل وجودش (نسبش: نسخه كافي) پنهان نباشد.10- و حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد ما را عباد بن يعقوب از يحيي بن يعلي و او از ابي مريم انصاري و او از عبد الله بن عطاء كه كه گفت: ابي جعفر امام باقر عليه السلام را عرض كردم: از امام قائم مرا خبر ده. فرمود: بخدا قسم او نه منم و نه آنكس كه شما گردنها بسوي او ميكشيد، زارگاه او شناخته نشود. عرض كردم: رفتارش چگونه خواهد بود؟ فرمود: همان رفتار كه رسول خدا داشت.11- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن

ص: 194

جعفر حميري از محمد بن عيسي و او از صالح بن محمد و او يمان تمار كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: صاحب اين امر را غيبتي است كه هر كس در آن دوران دين خود را در دست داشته باشد مانند كسي است كه بخواهد با كشيدن كف دست بر شاخه قتاد خارهايش را بكند. سپس اندكي سر بزير افكند سپس فرمود: همانا صاحب اين امر را غيبتي است بنده بايد از خدا بپرهيزد و دينش را محكم نگه دارد. (و حديث كرد مرا محمد بن يعقوب كليني از محمد بن يحيي و حسن بن محمد و آندو از جعفر بن محمد كوفي و او از حسن بن محمد صيرفي و او از صالح بن خالد و او از يمان تمار كه گفت در محضر ابي عبد الله عليه السلام نشسته بوديم كه فرمود از براي صاحب اين امر غيبتي است... و بقيه روايت را نقل كرده است). صاحب اين غيبت و كسيكه همه مردم بجزاند كي در ولادت و در سن او شك داشته باشند و كسيكه از نظر بيشتر مردم پنهان باشد و تصديق بامر او نداشته باشند و بوجودش ايمان نياورند بجز امام منتظر عليه السلام چه كسي ميتوند باشد؟ و مگر اين همان نيست كه امامان راستگو عليهم السلام كسيرا كه بر امر ثابت قدم باشد و در حال غيبتش معتقد بولادتش باشد با آنكه مردم از گرد او پراكنده شوند و از او نا اميد شوند و كسي را كه معتقد بامامتش باشد بمسخره گيرند و او را بناتواني نسبت دهند ولي آنان همچنان جازم و حق جو باشند و فرداي قيامت آنان دشمنانشان را بمسخره گيرند، امامان چنين كس را تشبيه كرده اند بكسيكه بخواهد خارهاي شاخه قتاد را با كشيدن كف دست بر آن از شاخه بر كند و در نهايت سختي صبر و تحمل داشته باشد. و آن همين گروه اندكي است كه جدايند از گروه بسياري كه مدعي شيعه گري هستند و هواهاي نفس، آنان را پراكنده ساخته و دلهايشان از تحمل حق و از شكيبائي بر تلخي آن بتنگ آمده و از تصديث بوجود اماميكه شخصش را نمي بينند و غيبتش

ص: 195

طولاني شده وحشت دارند در صورتيكه اگر كسي بقول امير المومنين علي عليه السلام عمل بكند كه فرمود: (از راه هدايت بواسطه اندك بودن راهروانش وحشت نكنيد) همين غيبت را تصديق نموده و معتقد بر آن گشته و ايستادگي بر آن خواهد نمود و بانچه از نادانان كر و لال و كور و دور از علم و دانش ميشنود اهميتي نخواهد داد از خدا ميخواهيم كه بر ما احسان كند و ما را بر حق ثابت قدم فرمايد و نيروئي در نگهداري آن بما عنايت فرمايد.1- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي از عمر بن عثمان و او از حسن بن محبوب و او از اسحاق ابن عمار صيرفي كه گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: قائم را دو غيبت است يكي از آندو غيبتي است در از مدت و ديگري كوتاه در غيبت نخستين خواص از شيعه از جايگاهش آگاهند و در غيبت دوم بجز خواص از نوكران آنحضرت (كه در دين او دين او هستند) كسي از جايگاهش آگاه نباشد.2- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و او از محمد بن حسين و او از حسن بن محبوب و او از اسحاق بنعمار كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: قائم را دو غيبت است يكي از آندو كوتاه است و ديگري دراز مدت در غيبت نخستين بجز خواص شيعه كسي جايگاهش را نميداند و در غيبت ديگر بجز خواص از نوكرانش (كه در دين او باشند) كسي را از جايگاه او اطلاعي نباشد. [شرح: روايت دوم را مولف از محمد بن يعقوب صاحب كافي نقل كرده است ولي همين روايت كلمه (كه در دين او باشند) را ندارد و دو غيبتي كه در اين

ص: 196

روايات گفته شده است اولي عبارت است از غيبتي كه از هنگام وفات پدر بزرگوارش پيش آمد و تا زمان وفات ابي حسن علي بن محمد سمري چهارمين سفير آنحضرت بطول انجاميد و وفات امام حسن عسكري (ع) در نهم ربيع الاول بسال 260 و وفات سمري 15 شعبان بسال 329 بود و بنابراين نخستين غيبت كه آن را غيبت صغري نامند تقريبا هفتاد سال بطول انجاميده است و سپس غيبت دوم كه غيبت كبري اش گويند پيش آمد. و چهار نايب آنحضرت در زمان غيبت صغري كه سفراي آنحضرت بودند بترتيب عبارتند از: اول ابو عمر عثمان بن سعيد عمري، دوم فرزندش ابو جعفر محمد ابن عثمان، و سوم ابو القاسم حسين بن روح، و چهارم ابو الحسن محمد بن علي سمري].3- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت حديث كرد ما را علي بن الحسن او گفت: حديث كرد ما را عبد الرحمن بن ابي نجران از علي بن مهزيار (1) و او از حماد بن عيسي و او از ابراهيم بن عمر يماني كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است و شنيدم كه ميفرمود: قائم قيام نميكند در حاليكه بيعتي از كسي بر گردن او باشد.4- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن يحيي از احمد بن محمد و او از حسين بن سعيد و او از ابن ابي عمير و او از هشام بن سالم و او از): ابي عبد الله امام صادق عليه السلام فرمود: قائم قيام ميكند در حاليكه كسي را در گردن او نه عقدي باشد و نه عهدي و نه بيعتي.

ص: 197


1- 214. در تاريخ بغداد او را از مشايخ ابن عقده شمرده است ولي من به ترجمه ي او برنخورده ام و در كفاية الاثر ص 14 در يكي از سندهايش محمد بن احمد صفواني است.

[شرح: علامه مجلسي فرمايد: عهد و عقد و بيعت در معني بهم نزديكند و گوئي هر يكي ديگري را تاكيد ميكند او احتمال ميرود كه مقصود از عهد وعده هائي باشد كه خلفاي جور بائمه عليهم السلام ميدادند كه آنان را رعايت كنند و يا مقصود از عهد سفارش باشد كه (عهد اليه) هنگامي گويند كه سفارش در باره او كرده باشد و يا مقصود از عهد، و ليعهد شدن باشد چنانچه براي امام رضا عليه السلام پيش آمد و مقصود از عقد قرار داد صلح و آتش بس باشد چنانچه ميان امام حسن عليه السلام و معاوي واقع شد و مقصود از بيعت اقرار نمودن بخلافت ديگري است كه با دست دادن انجام ميگيرد چنانچه معروف است. و گوئي اين روايات بپاره اي از علل و فوائد غيبت اشاره ميكند چنانچه صدوق عليه الرحمه با سند خود از ابي بصير روايت كرده است كه امام صادق فرمود: ولادت صاحب اين امر از نظر مردم پنهان ميشود بخاطر آنكه بهنگام خروج، بيعت هيچ كس بر گردن او نباشد و خداوند كار او را در يك شب اصلاح ميفرمايد].5- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از كتاب خودش او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از كتاب خودش او گفت: حديث كرد ما را عبيس ابن هشام از عبد الله بن جبله و او از ابراهيم بن مستنير و او از مفضل بن عمر جعفي): و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است كه يكي از آندو آنقدر بدرازا ميكشد كه بعضي ميگويند مرد و و بعضي ميگويند كشته شد و بعضي ميگويند: رفت پس بجز اندكي از اصحاب او كسي بر امر او باقي نميماند و از جايگاهش هيچكس را از دوست و بيگانه اطلاعي نباشد مگر همان نوكري كه بكارهاي آنحضرت ميرسد. و اگر در باب غيبت بجز همين يك حديث نقل نشده بود براي كسيكه تامل در آن كند كافي بود.6- و بهمين سند از عبد الله بن جبله نقل شده و او از سلمه بن جناح و او از

ص: 198

حازم بن حبيب): كه گفت: بخدمت ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيدم عرض كردم: خداوند احوال شما را اصلاح فرمايد پدر و مادر من از دنيا رفته اند و حج بجا نياورده اند و خداوند روزي عنايت فرموده و احسان كرده است در باره نيابت حج از طرف آنان چه ميفرمائيد؟ فرمود: بكن كه حج باو ميرسد. سپس فرمود: اي حازم از براي صاحب اين امر دو غيبت است كه در دومي ظهور ميكند، پس اگر كسي بيايد و بتو بگويد كه دستش را از خاك قبر او تكان داده است تصديقش مكن. [شرح: كنايه از مرگ آنحضرت است يعني اگر كسي بتو بگويد كه من با دست خودم او را بقبر گذاشتن و خاك بر او ريختم باور مكن]. (حديث ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را احمد ابن محمد بن رباح زهري او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري از حسن بن ايوب و او از عبد الكريم بن عمرو و او از ابي حنيفه سايق (1) و او از حازم ابن حبيب) كه گفت: بحضرت ابي عبد الله عليه السلام عرض كردم: پدرم مرده است و او مردي بود از عجم و من ميخواهم از عوض او حج كنم و براي او صدقه بدهم نظر شما در اين باره چيست؟ فرمود: بكن كه باو خواهد رسيد سپس بمن فرمود: اي

ص: 199


1- 215. مقصود از شيخ در اين روايت امام صادق (ع) است چنانچه در كمال الدين و در بعضي از نسخه هاي اين كتاب نصريح به آن حضرت شده است و احتمال مي رود كه مقصود از شيخ در روايت امام موسي بن جعفر عليه السلام باشد چنانچه علامه ي مجلسي (ره) استظهار فرموده و راوي از ترس حكومت وقت كه جلب شود تصريح بنام آن حضرت نكرده است و در بعضي از نسخه ها كلمه ي «عليه السلام» نيست.

حازم صاحب اين امر را دو غيبت است و دنباله حديث مانند حديث سابق است.7- احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم بن قيس و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملك و محمد بن احمد بن حسن قطواني همگي گفتند: حديث كرد ما را حسن بن محبوب از ابراهيم [بن زياد] خارقي و او از ابي بصير كه گفت: بابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود قائم آل محمد را دو غيبت است كه يكي از ديگري طولاني تر است. فرمود: آري و اين كار نخواهد شد تا آنكه بني فلان شمشير بروي همديگر بكشند و حلقه جنگ تنگ تر شود و سفياني ظاهر شو و گرفتاري بشدت برسد مردم را مرگي و كشتاري فرا گيرد كه بحرم خدا و حرم رسولش صلي الله عليه و آله پناه برند.8- عبد الواحد بن عبد الله گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري او گفت: حديث كرد ما را حسن بن ايوب از عبد الكريم بن عمرو و او از علاء بن رزين و او از محمد بن مسلم ثقفي). و او از امام باقر ابي جعفر عليه السلام كه شنيده است آنحضرت فرموده همانا قائم را دو غيبت است كه در يكي از آن دو گفته ميشود: او مرد و معلوم نيست در كدام بيان قدم نهاد.9- محمد بن يعقوب گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي و احمد بن ادريس از حسن بن علي كوفي واو از علي بن حسان و او از عبد الرحمن بن كثير و او از مفضل بن عمر كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است كه در يكي از آن دو بسوي خانوده اش باز ميگردد و در ديگري گفته ميشود هلاك شد، در كدام بيابان پانهاد. گفتم: چون چنين شود چه بكنيم؟ فرمود:

ص: 200

اگر ادعا كننده اي ادعا كرد از او آن مطالب بزرگ را بپرسيد كه مانند او پاسخ آنها را تواند داد. (1) .[شرح: در كافي چنين است: هرگاه ادعا كننده اي مدعي امامت شد از او چيزهائي بپ رسيد كه مانند او پاسخ آنها را تواند داد و مقصود از (مانند او) يعني كسيكه ادعاي امامت كند و در ادعايش صادق باشد، پايان شرح]. اينگونه حديث ها كه ميگويند: قائم را دو غيبت است حديثهائي است كه بحمد الله در نزد ما بصح پيوسته است و خداوند، گفتار امامان عليهم السلام را روشن فرموده و دليل و برهان راستگوئي شان را در همين روايات ظاهر ساخته است. امام غيبت اولي همان غيبت است كه در آن سفيراني ميان امام و مردم بودند كه از جانب آنحضرت منصوب شده بودند و آشكارا شخصا و عينا وجود داشتند و مطالب مبهم و حكمهاي مشكل و پاسخ هر پرسش پيچيده و مشكل با دست آنان از سوي آنحضرب بيرون ميامد و ايو همان غيبت كوتاه مدت بود و روزگارش گذشت و زمانش سپري شد. (2) و دومين غيبت همان است كه سفيران و واسطه ها از ميان برداشته شدند بجهت كاري كه خداي تعالي خواسته بود و بخاطر تدبيري كه خداوند در ميان مردم بكار برد تا مدعيان اين امر از يكديگر جدا شوند و آزمايش بعمل آيد و زير و رو و غربال و تصفيه شوند چنانچه خداي عز و جل ميفرمايد: ما كان الله ليذر المومنين علي ما انتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب و ما كان الله ليطلعكم علي الغيب آل عمران 179- 178

ص: 201


1- 216. او علي بن حسن بن فضال معروف است.
2- 217. در كافي بجاي (بعضي از رجال خود) طلحة بن زيد است.

(خدا افرادي را كه بر طريقه شما ايمان دارند فرو نميگذارد تا آنكه نا پاك را از پاك جدا كند و خداوند شما رااز غيب آگاه نسازد) واكنون همان زمان است كه فرا رسيده است. خداوند، ما را از ثابت قدمان بر حق قرار دهد و از افرادي باشيم كه در غربال گرفتاري از غربال بيرون نشويم و اين است معني آنچه ميگوئيم آنحضرت را دو غيبت است و ما هم اكنون در دومين غيبت هستيم از خداوند ميخواهيم كه فرج دوستان خود را از آن غيبت نزديك فرمايد و ما را در جايگاه برگزيدگانش و در رديف اشخاصي كه از برگيزدگانش پيروي ميكنند و از افراد برگزيده اي كه از آنان راضي است و آنان را براي ياري دينش و خليفه اش انتخاب فرموده است قرار دهد كه او است ولي احسان و او است جواد منان.10- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم ابن محمد بن حسن [بن حازم] او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله ابن جبله و او از احمد بن حارث (1) و او از مفضل بن عمر و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: همانا صاحب اين امر را غيبتي است كه در آن غيبت ميگويد: فقررت منكم لما خفتكم فوهب لي ربي حكما و جعلني من المرسلين الشعراء: 21) چون از شما بيمناك بودم فرار كردم پس پروردگار من بمن حكومت را ارزاني داشت و رسالتي بعهده من واگذار كرد).11- محمد بن همام گفت: حديث كرد ما راجعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا حسن بن محمد بن سماعه و او از احمد بن حارث انماطي از مفضل ابن عمر و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلامكه فمود: حضرت قائم وقتي قيام كند فرمايد: (چون از شما بيمناك بودم گريختم).12- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث

ص: 202


1- 218. الاعراف 27.

كرد ما را احمد بن محمد بن رباح او گفت: حديث كرد مرا احمد بن علي حميري از حسن بن ايوب و او از عبد الكريم بن عمرو خثعمي و او از احمد بن حارث و او از مفضل بن عمر كه گفت: شنيدم آنحضرت ميفرمود: (مقصود امام صادق بود) كه ابو جعفر محمد ابن علي امام باقر عليه السلام فرمود: هنگاميكه قائم عليه السلام قيام كند فرمايد: چون از شما بيمناك بودم گريختم پس پروردگار من بمن حكومت ارزاني داشت و رسالتي بعهده من واگذار كرد. اين حديث ها مصداق همان است كه فرمود در او شيوه اي از موسي است كه او بيمناك و نگران بود.13- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا حسن بن محمد صيرفي (1) او گفت حديث كرد مرا يحيي بن مثني عطار از عبد الله بن بكير و او از عبيد بن زراره و اواز): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: مردم امامي را از دست خواهند داد كه در موسم حج حاضر ميشود و آنان را بيند ولي آنان او را نبينند.14- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و او از جعفر بن محمد و او از اسحاق بن محمد و او از يحيي بن مثني و او از عبد الله بن بكير و او از عبيد بن زراره كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السام ميفرمود: مردم امامشان رااز دست خواهند داد و او در مراسم حج حاضر ميشود و آنان را مي بيند ولي آنان او را نمي بينند.15- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث ما رااحمد ابن محمد بن رباح او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري از حسن و او از عبد الكريم بن عمرو و او از ابن بكير و او از يحيي بن مثني و او از زراره كه گفت:

ص: 203


1- 219. الاعراف 31.

شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را دو گونه غيبت است كه در يكي از آندو باز ميگردد و [در] ديگري معلوم نشود كه در كجا است در موسم هاي حج حاضر ميشود ومردم را مي بيند ولي مردم او را نمي بينند.16- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني از حسين بن محمد واو از جعفر بن محمد و او از قاسم بن اسماعيل واو از يحيي بن مثني و او از عبد الله بن بكير و او از عبيد بن زراره و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: قائم را دو گونه غيبت است كه در يكي از آندو در موسم هاي حج حاضر ميشود و مردم را مي بيند ولي مردم او را در موسم نمي بينند. (1) .17- حديث كرد ما را محمد بن همام- رحمه الله- او گفت: حديث كرد ما رااحمد بن مابنداذ او گفت: حديث كرد ما را احمد بن هلال از موسي بن قاسم ابن معاويه بجلي و او از علي بن جعفر): واواز برادرش موسي بن جعفر عليه السلام، علي بن جعفر گويد: بانحضرت عرض كردم: تاويل اين آيه چيست؟: قل ارايتم ان اصبح ماوكم غورا فمن ياتيكم بماء معين الملك: 30 (بگو اگر ديديد كه چشمه آب شما فرو رفت چه كسي آب گوارا خواهد رساند)؟ فرمود: هرگاه امامتان را از دست داديد چه كسي براي شما امامي از نو خواهد آورد. (و حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني از علي بن محمد و او از سهل بن زياد آدمي و او از موسي بن قاسم بن معاويه بجلي واو از علي بن جعفر واو از برادرش موسي بن جعفر عليه السلام كه گفت: بانحضرت عرض كردم تاويل اين آيه چيست؟ و بقيه روايت مانند روايت 17 است جز آنكه فرمود: هرگاه امامي از شما پنهان شود چه كسي براي شما امام

ص: 204


1- 220. ظاهرا مقصود موسي بن جعفر (ع) است.

نوي خواهد آورد.18- حديث كرد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي عباسي و او از محمد بن احمد قلانسي و او از ايوب بن نوح و او از صفوان بن يحيي واو از عبد الله بن بكير واو از زراره كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را غيبتي است كه خاندان او انكار ميكنند عرض كردم: چرا؟ فرمود: ميترسد و با دست خود اشاره بشكمش كرد. [شرح: خاندانش انكار ميكنند يعني خود آنحضرت راويا ولادتش را انكار ميكنند از ترس اينكه مبادا او را بكشند].19- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي و او از احمد ابن حسن (1) و او از پدرش و او از ابن بكير و او از زراره و او از عبد الملك بن اعين كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: قائم را پيش از آنكه قيام كند غيبتي است عرض كردم چرا؟ فرمود: ميترسد- و با دست خود اشاره بشكمش كرد- يعني از كشته شدن ميترسد.20- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن تيملي از عباس بن عامر بن رباح و او از ابن بكير و او از زراره كه گفت: شنيدم ابا جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: از براي آن پسر پيش از آنكه قيام كند غيبتي است و او همان است كه ميراثش مطالبه ميشود، عرض كردم: چرا (غايب ميشود) فرمود ميترسد وبا دست خود اشاره بشكمش كرد يعني از كشته شدن.

ص: 205


1- 221. در كافي چنين است: قرآن را پشتي هست و اندروني: ظهر و بطن.

[شرح: ظاهرا مقصود آنست كه آنحضرت خودش ميراثش را مطالب ميكند].21- و حديث كرد ما ا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را ابو محمد عبد الله بن مستورد اشجعي او گفت: حديث كرد ما محمد بن عبيد الله ابو جعفر حلبي او گفت حديث كرد ما را عبد الله بن بكير از زراره كه گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را پيش از قيامش غيبتي است، عرض كردم: چرا؟ فرمود: ميترسد، و با دستش اشاره بشكمش كرد- يعني از كشته شدن. (خبر داد ما را محمد بن يعقوب كليني از محمد بن يحيي و او از جعفر بن محمد و او از حسن بن معاويه و او از عبد الله بن جبله و او از عبد الله بن بكير و او از زراره كه گفت: شنيدم ابا عبد الله امام صادق (ع) ميفرمود: و حديث سابق را عينا نقل كرده است. [شرح: شيخ در كتاب غيبتش فرموده است پنهان شدن آنحضرت هيچ جهتي ندارد بجز آنكه بر جان خودش ميترسد كه مبادا كشته شود و اگر جهتي غير از اين داشت جايز نبود كه پنهان شود بلكه ميبايست سختي ها و آزارها را متحمل ميشد كه درجات امامان و همچنين پيامران عليهم السلام با تحمل سختيهاي بزرگ در راه خدا بالا ميرود. اشكال: خداوند چرا مانع از كشته شدن آنحضرت نميشود و ميان او و كسيكه ميخواهد او را بكشد مانع ايجاد نميكند؟ جواب: اگر مقصود آنست كه خداوند مردم را از كشتن آنحضرت منع كند بطوريكه منافات با تكليف نداشته باشد يعني مردم را از مخالفت با آن حضرت نهي كند و او را واجب سازد همه اينها را كه خداوند تعالي انجام داده است. و اگر مقصود آنست كه حقيتا ميان آنحضرت و دشمنانش حائل شود اين

ص: 206

چنين مانع شدن با تكليف منافات دارد و نقض غرض لازم ميايد زيرا غرض از تكليف آنست كه مكلف مستحق پاداش گردد و اين چنين حائل شدن با آن استحقاق منافات دارد و چه بسا كه در چنين منع كه بزور انجام ميگيرد خلف را مفسده اي باشد كه خدايرا نشايد چنان كند. مترجم گويد: اگر بگوئيم يك راه ايجاد مانع ميان آنحضرت و كسيكه ميخواهد او را بكشد همين است كه او را از نظرها مخفي گرداند ديگر نيازي بتوجيه شيخ قدس سره نخواهد بود].22- حديث كرد ما را محمد بن همام از جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا احمد بن ميثم از عبيد الله بن موسي (1) و او از عبد العلي بن حصين ثعلبي و او از پدرش كه گفت: در حج و يا عمره اي بخدمت ابا جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام رسيدم و عرض كردم: سنم بالا رفته و استخوانم فرسوده شده است و نميدانم كه آيا ديدار شما نصيبم خواهد شد يا نه؟ مرا وصيتي بكنيد و بفرمائيد كه فرج كي است؟ فرمود: آن آواره رانده شده تك و تنها و جدا از خاندانش كه خون پدرش باز گرفته نشده است و كنيه عمويش را دارد او است صاحب پرچمها و نامش نام پيغمبري است،

ص: 207


1- 222. كافي ج 1 ص 374 با اختلافي در پايان حديث.

عرض كردم: دو باره بفرمائيد. پس آنحضرت كتاب چرمين و با صفحه اي خواست و در آن براي من نوشت. و23- و حديث كرد از براي ما احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را ابو عبد الله يحيي بن زكريا ابن شيبان از كتابش گفت: حديث كرد ما را يونس بن كليب او گفت: حديث كرد ما رامعاويه بن هشام از صباح او گفت: حديث كرد ما را سالم اشل از حصين تغلبي كه گفت: حضرت ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام راملاقات كردم آنگاه مانند حديث پيش را نقل كرده بجز آنكه گويد: سپس كهان حضرت از سخنش فارغ شد نگاهي بمن كرد وفرمود: بياد گرفي [يا] برايت بنويسم؟ عرض كردم: ميل شما است پس تكه اي از چرم يا صفحه اي بخواست و آن رابراي من نوشت و بمن داد و حصين آن نوشته را براي ما بيرون آورد و خواند و سپس گفت: اين نوشته امام باقر است. [شرح از مجلسي: مقصود از پدري كه خونش باز خواست نشده است يا امام حسن عسكري است و يا امام حسين و يا جنس پدر كه شامل همه امامان است و اينكه فرمود عمويش را دارد شايد كنيه يكي از عموهاي آنحضرت ابو القاسم بودهاست و يا يكي از كينه هاي آنحضرت ابو جعفر ويا ابو الحسن و يا ابو محمد است واحتمال هست كه مقصود از (المنكني بعمه) آن باشد كه بخاطر عمويش جعفر. يعني از ترس او نام او بطور صريح برده نميشود و يا بكنايه گفته ميشود و نامش نام پيغمبري است، يعني پيغمبر ما و اين تعبير يا از راه تقيه است و يا از آن روي كه از بردن نام آنحضرت نهي شده است].24- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا عباد بن يعقوب او گفت: حديث كرد مرا حسن بن حماد طائي از ابي الجارود و او از):

ص: 208

ابي جعفر محمد بن عي (امام باقر) عليه السلام كه فرمود: صاحب اين امر همان كسي است كه رانده شده آواره است (در بعضي از نسخه ها رانده شده تنها ضبط شده است) و خون پدرش باز خواست نشدهوكنيه عمويش را دارد واز خاوداه اش تك افتاده و نامش نام پيغمبري است.25- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما راحميد بن زياد كهاز كتابش براي او قرائت كردهبود او گفت: حديث كرد ما را حسن ابن محمد حضرمي او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد عليهما السلام): (و از يونس بن يعقوب و او از سالم مكي و او از ابي الطفيل گويد (1) عامر بن واثله مرا گفت: آنكس كه شما بدنبالش در جستجوئيد و بارزويش هستيد فقط از مكه خروج ميكند و از مكه خروج نميكند تا آنكه آنچه را كه دوست دارد به بيند هر چند كه كارش بانجا انجامد كه از شاخه هاي درخت تغذيه نمايد. چه كاي روشنتر و كدام راه بازتر از راهي است كه امامان عليهم السلام در باره اين غيبت راهنمائي كرده اند و جل پاي شيعيانشان گذاشته اند تا با حالت تسليم و بدون اعتراض و اشكال و بدون شك و ترديد آن راه را به پيمايند؟ و آيا بااين بيان كه در امر غيبت شده است بازروا است كه شكي واقع شود؟ و روشن تر از اين در واضح بودن حق از براي صاحب غيبت و شيعيانش چيست؟26- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما رااحمد بن مابنداذ او گفت: حديث كرد ما رااحمد بنهلال او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي قيسي از ابي الهيثم ميثمي): (2) .

ص: 209


1- 223. در كافي ج 1 ص 374 چنين است: (ائمه الظلمة و اشياعهم) يعني امامان ستمكارانند و پيروان آنان.
2- 224. در كافي (في انفسها) است يعني به خود ستم كرده باشد نه به ديگري.

از ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهماالسلام كه فرمود: هنگاميكه سه نام بدنبال هم آمد: محمد و علي و حسن چهارمي شان قائمشان خواهد بود (و در بعضي از نسخه ها چنين است: چهارمي شان همان قائم است).27- محمد بن همام گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن جعفر حميري او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عيسي بن عبيد از محمد بن ابي يعقوب بلخي كه گفت: ابا الحسن امام رضا عليه السلام ميفرمود: شما بزودي گرفتار خواهيد شد بچيزيكه سخنتر و بزرگتر است، به بچه اي كه هنوز در شكم مادر باشد و به بچه اي شير خوار گرفتار خواهيد شد تا آنجا كه گفته شود غايب شد و مرد، و ميگويند: ديگر امامي وجود ندارد در صورتيكه رسول خدا صلي الله عليه و آله غايب شد و غايب شد و غايب شد و اينهم من كه بمرگ خودم از دنيا خواهم رفت. [شرح: شايد مقصود آن باشد كه براي رسول خدا (ص) غيبت هاي متعددي بود مانند غيبتش در كوه حرا و شعب ابي طالب و غار تا آنكه بمدينه وارد شدند و ممكن است كه بقرينه مقام فاعل فعل ها حذف شده باشد و مقصود بعضي از انبياء سلف باشد و شايد حضرت اسم آنان را فرموده ولي راوي بمنظور اختصار نقل نكرده است].28- و حديث كرد مارا محمد بن همام او گفت: حديث كرد مارا احمد بن مابنذاذ و عبد اللهبن جعفر حميري آندو گفتند: حديث كرد ما را احمد بن هلال او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محبوب زراد او گفت: امام رضا عليه السلام مرا فرمود: اي حسن در آينده نزديكي گرفتاري بي پايان و وحش زايي روي خواهد داد كه همه دوستيها و صميميتها از ميا برود و در روايتي است كه (همه دوستيه او صميميت ها ساقط شود) و اين بهنگامي است كه شيعيان سومين فرزند مردا از دست بدهند كه اهل زمين و آسمان برفتن او اندوهگين خواهند شد چه بسيار مرد و زن مومن كه به از دست دادن او اسفناك و اندوهناك و حيران و

ص: 210

غمگين خواهند بود. سپس سربزير افكند آنگاه سر برداشت و فرمود: پدر و مادرم بفداي همنام جدم و كسيكه شبيه من و شبيه موسي بن عمران است نور افكن هائي كه از شعاع نورانيت عالم قدس روشني ميگيرد در گريبان دارد تو گوئي او را مي بينم هنگاميكه مردم در نهايت نوميدي هستند كه آوازي بگوششان ميرسد كه دور و نزديك يكسان ميشنوند و آن آواز براي مومنين رحمت و براي كافران عذاب است. عرض كردم: پدر و مادرم بفدايت آن آواز چه خواهد بود؟ فرمود: در ماه رجب سه آواز برآيد نخستين آواز: (هان كه لعنت خدا بر ستمكاران) و دومين آواز (اي گروه مومنان گرفتاري هولناك فرارسيد) و در آواز سوم دستي را (و در بيشتر نسخه ها: پيكري را) در پيشاپيش آفتاب مي بينند كه آواز ميدهد: كه خداوند بمنظور برانداختن ستمگران،فلاني را برانگيخت) اين هنگام است كه گشايشي براي مومنان دست دهد و خداوند سينه هاي آنان را شفا بخشد وعقده هاي دلشان برطرف ميگردد. [شرح از مجلسي: شايد معناي (عليه جيوب النور) آن باشد كه گريبانهاي نوراني افراد از مومنين كامل و فرشتگان مقرب و ارواح مرسلين از اندوه غيبت آن حضرت و حيران ماندن مردم درباره آنحضرت شعله ور ميشود واين بخاطر نور ايماني است كه براي آنان از آفتاب هاي عوالم قدس ميتابد. و احتمال ميرود كه مقصود از گريبانهاي نور، گريبانهاي منسوب بنور باشد يعني گريبانهائي كه انوار فيض خدايتعالي از آن ميتابد و حاصل سخن آنكه بر قامت آنحضرت صلوات الله عليه لباسهاي قدسي و خلعت هاي رباني پوشانيده شده كه از گريبان آن جامه ها انوار فضل وهدايت خدايتعالي فروزان است. و مويد اين معني روايت ديگري است از پيغمبر صلي الله عليه و آله كه فرمود: (جلابيب النور) جلابيب جمع جلباب بمعني جامه اي است كه سرا پاي بدن را بپوشاند.

ص: 211

و احتمال ميرود كه (علي) در (عليه) تعليليه باشد، يعني ببركت هدايت و فيض آنحضرت از گريبانهاي اشخاصي كه پذيراي انوار قدسند، علوم و معارف رباني ساطع و درخشان است. پايان نقل از مجلسي. مترجم گويد: وجهي براي اين توجيهات نيست پس از آنكه امام رضا (ع) آنحضرت را بموسي بن عمران تشبيه فرموده است و بدنبال تشبيه وجه شبه رابيان فرموده يعني همانطور كه موسي بن عمران را جيب نور بود و بمضمون ادخل يدك في جيبك تخرج بيضاء من غير سوء بانحضرت همين كرامت از طرف خداوند تعالي اعطا شده است].29- محمد بن همام گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد ما را محمد بن احمد مديني (1) اوگفت: حديث كرد مارا علي بن اسباط از محمد بن سنان و او از داود بن كثير رقي كه گفت: بابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: من بفدايت اين امر آنقدر بدرازا كشيد كه دلها تنگ شد و ما دق مرگ شديم. فرمود: اينكار در آخرين مرحله نااميدي وسخت ترين مرتبه غم و اندوه انجام خواهد گرفت آواز دهنده اي از آسمان بنام امام قائم و نام پدرش آواز خواهد داد عرض كردم:فدايت شوم نامش چيست؟ فرمود: نام پيامبري است ونام پدرش نام وصيي. [شرح: تصريح نكردن بنام آنحضرت شايد بانجهت است كه در ميان مردم شهرت نيابد].30- و حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا محمد بن علي تيملي از محمد بن اسماعيل بن بزيع و حديث كرد مرا بيش از يكنفر از منصور بن يونس بزرج (2) از اسماعيل بن جابر و او از):

ص: 212


1- 225. كليني اين روايت را در قسمت اصول به طور اختصاص نقل كرده است در ج 1 ص 178 و به طور مفصل در ص 335 و 339.
2- 226. در كافي ج 1 ص 178 روايت را ابي بصير از يكي از دو امام (حضرت باقر و حضرت صادق) نقل مي كند.

ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام كه فرمود: صاحب اين امر رادر يكي از اين دره ها غيبتي است- و با دست بسمت ذي طوي اشاره كرد- تا آنكه اندكي پيش از خروجش خدمتكار مخصوصش مي آيد و بعضي از ياران آن حضرت را ملاقات ميكند و ميگويد: شما در اينجا چند نفريد؟ نزديك بچهل نفر مرد. ميگويد: اگر صاحب خود را به بينيد چگونه خواهيد بود؟ ميگويند: بخدا قسم اگر دستور دهد كه كوه ها را از جا بكنيم خواهيم كند. سپس سال بعد بنزد آنان ميايد و ميگويد: ده نفر از بزرگان و نيكان خود راتعيين كنيد آنان تعيين ميكنند پس او با آنان براه ميافتد تا آنكه بخدمت صاحبشان ميرسند و براي فردا شب بانان وعده ميدهد. سپس امام باقر عليه السلام فرمود: بخدا قسم گوئي او را مي بينم كه پشت خود را بحجر تكيه داده و خدا را بحق خودش قسم ميدهد، و سپس ميگويد: اي مردم هر كس با من درباره خدا بحث و شنود بكند من از همه مردم بخدا سزوارترم، اي مردم هر كس با من درباره آدم بحث كند من سزاوارتر از همه بادمم، اي مردم هر كس با من در باره نوح محاجه كند من سزاوارترين مردم بنوحم، اي مردم هر كس با من در باره ابراهيم محاجه كند من سزاوارترين مردم بابراهيم هستم، اي مردم هر كس با من در باره موسي محاجه كند من اوليتر مردم بموسي هستم، اي مردم هر كس با من درباره عيسي محاجه كند من اوليتر مردم بعيسي هستم، اي مردم هر كس با من درباره محمد بحث كند من سزاورترين مردم به محمد هستم اي مردم هر كس با من درباره كتاب خدا بحث كند من سزاوارترين مردم بكتاب خدا هستم. سپس بمقام تشريف ميبرد و دو ركعت نماز در نزد مقام ميگذارد و خدا را بحق خودش سوگند ميدهد. سپس امام باقر عليه السلام فرمود: او است بخدا قسم همان مضطر(كه خدا درباره اش ميفرمايد: آيا كيست آنكه پاسخ مضطر را بدهد و بدي را از ميان بردارد و شما را جانشينان روي زمين قرار دهد (النمل: 62) اين آيه در باره او و براي او

ص: 213

نازل شده است.31- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان و او از ابي الجارود كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: آنان و تو براي هميشه اين چنين خواهيد بود تا آنكه خداوند از براي اين امر كسي را برانگيزاند كه ندانند آفريده شده بود يا نه.32- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن محمد بن مالك از محمد بن حسين بن ابي الخطاب. و حديث كرده بود مرا عبد الله ابن جعفر حميري از احمد بن محمد بن عيسي و آن دو گفتند: حديث كرد ما را محمد بن سنان از ابي الجارود و او از). ابي جعفر امام باقر عليه السلام كه فرمود: همواره بسوي يكي از ما گردنها را خواهيد كشيد و خواهيد گفت كه او همين است ولي خداوند او را از ميان خواهد برد تا آنگاه كه خداوند از براي اين امر كسي را برانگيزاند كه ندانيد زائيده شده بود يا نه و آفريده شده بود يا نه.33- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از محمد بن احمد قلانسي و او از محمد بن علي و او از محمد بن سنان و او از ابي الجارود كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) (1) ميفرمود: همواره چشمهاي شما نگران مردي است كه ميگوئيد او همين است، مگر آنكه از ميان برود تا آنكه خداوند كسي را بر- ميانگيزاند كه نفهميد تا آنوقت آفريده شده است يا نه.34- حديث كرد ما را علي بن الحسين (2) او گفت: حديث كرد ما را احمد

ص: 214


1- 227. آنچه ميان پرانتر نقل شده در كافي نيست.
2- 228. در كافي چنين است: زمين اهلش را به جوش و خروش درمي آورد همچون دريائي كه اهلش را به جوش و خروش درمي آورد.

ابن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي (1) از محمد بن سنان و او از مردي كه): از امام باقر (ع) نقل ميكند كه آنحضرت فرمود: هميشه اين چنين بمانيد و روزگار بهمين نحو خواهد ماند تا آنكه خداوند از براي اين كار مردي را برانگيزاند كه نفهميد آفريده شده است يا هنوز آفريده نشده است. اي گروه شيعه ايكه خدايتعالي يش نيروي تميز و تامل وتدبر كافي در سخنان ائمه عنايت فرموده است، آيا در اين حديث ها بيان آشكار و نور درخشان نيست؟ آيا در ميان امامان گذشته يكنفر هست كه در ولادت او شك شود و در بود و نبودش اختلاف گردد وگروهي از امت در غيبتش باو معتقد شوند و در دوران غيبت او فتنه ها در دين روي دهد و افرادي در باره او متحير شوند و امام صادق عليه السلام صراحتا باو راهنمائي كرده باشد كه بفرمايد هرگاه سه نام بدنبال هم آمد (محمد و علي و حسن) چهارمي شان قائم آنان خواهد بود؟ آيا كسي هست بجز اين اماميكه كمال دين بوسيله او و بدست او نهاده شده است و گزينش و آزمايش و تميز خلف باو و غيبت او شود و خاص و خالص صافي از شيعيان كه بر ولايت او هستند بدست آيد از اين رهگذر كه بر نظام او ايستادگي كنند و بامامتش اقرار نمايند و حق بودن او را و وجود او را و اينكه زمين از او خالي نمي ماند هر چند شخص او غايب باشد از براي خودشان دين الهي بدانند تا بانچه رسول خدا و امير المومنين و امامان عليهم السلام فرموده اند و پس از غيبت و نااميدي از او قيامش را با شمشير بشارت داده اند تصديق و ايمان و يقين داشته باشد. پس هر كس كه بيان مي طلبد بيان را از گفتار يكايك ائمه عليهم السلام بخواهد تا او را بر افزاي در بياني كه برهان از آن بدست ميايد ياري كند. خداوند،

ص: 215


1- 229. در النهاية: ماده ي (نوم) گويد: در حديث علي عليه السلام است كه آن حضرت به ياد آخر زمان و فتنه هايش افتاد سپس فرمود: بهترين اهل آن زمان هر مؤمني است كه نومه باشد بر وزن همزه يعني كسي كه به يادش نباشند و اعتنايش نكنند و گفته شده كه معنايش كسي است كه در اجتماع بد و بدان را نشناسد و گفته شده كه نومه (با حركت واو) به معناي پرخواب است و اما آنچه به معناي از ياد رفته در اجتماع است آن (نومه) با سكون واو است و از قبيل اول است حديث ابن عباس كه به علي عليه السلام عرض كرد: نومه چيست؟ فرمود: كسي كه به هنگام فتنه خاموش است و چيزي از او برور نكند.

ما را و همه برادران ما را از اهل پذيرش و اقرار قرار دهد و ما را از اهل انكار قرار ندهد و بصيرت و يقين و ثبات ما را بر حق و تمسك بان را بيشتر فرمايد كه او است تنها توفيق دهنده و راهنماي حق و ياري دهنده. (1) .35- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد ابن مالك او گفت: حديث كرد ما را عباد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را يحيي بن سالم): از ابي جعفر امام باقر عليه السلام كه فرمود: صاحب اين امر از همه ما در سن كمتر و در شخصيت خاموش تر است گفتم: اين كي خواهد شد؟ فرمود: هنگاميكه خبرگزاريها بيعت آ جوان را منتشر سازند در اينوقت هر صاحب قدرتي پرچمي بر افرازد پس منتظر فرج باشيد. در امامان راستين گذشته و اماماني كه بنا حق دعوي امامت كرده اند كسيكه در كودكي يتيم شده باشد بجز اين امام كسي نيست اماميكه خداوند امامت و علم را باو عطا فرموده همچنانكه بعيسي بن مريم و يحيي بن زكريا كتاب و نبوت و علم و حكمت را در كودكي عطا فرمود. و دليل بر اين سخن فرمايش امام صادق عليه السلام است كه فرمود او را بچهار پيغمبر شباهت است يكي از آنان عيسي بن مريم است زيرا باو حكم و نبوت و علم در كودكي عطا شد و باين نيز در كودكي امامت داده شد. و اينكه فرموده اند اين امر در كوچكترين ما از نظر سن و خاموشترين ما از نظر شخصيت خواهد بود دليل و شاهدي است بر اينكه همان او است زيرا در ائمه طاهرين و در غير ائمه از مدعيان دعاوي باطل كسي نيست كه امر امامت در سن آنحضرت باو داده شده باشد زيرا همه آنانكه امامت بانان رسيده است از امامان

ص: 216


1- 230. در بعضي از نسخه ها چنين است:(از غمره دختر اوس كه گفت: حديث كرد مرا جدم حصين از عبدالرحمن و او از پدرش - تا آخر) و روشن نشد كه نام اين زن غمره است يا عميرة ولي ظاهرا جدش همان حصين بن عبدالرحمن بن عمرو بن سعد بن معاذ اشهلي است كه در التقريب و التهذيب عنوان شده است.

راستين و افراديكه براي آنان ادعاي امامت شده است از نظر سن از آنحضرت بزرگتر بوده اند. سپاس خدائيرا كه بوسيله كلماتش احقاق حق ميكند و دنباله كافران را قطع ميكند.36- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حديث كرد ما را احمد بن هلال از اميه بن علي قيسي (1) او گفت: بابي جعفر محمد بن علي الرضا عليهما السلام (امام جواد) عرض كردم جانشين تو پس از تو كيست؟ فرمود: فرزندم علي ودو فرزندان علي، سپس اندكي سربزير افكند آنگاه سر بر داشت سپس فرمود: همانا حيرتي پيش خواهد آمد. عرض كردم: چون چنين شود بكجا بايد روي آورد؟ آنحضرت اندكي خاموش ماند و سپس فرمود: هيچ جا، و سه بار اين كلمه را تكرار كرد، من سئوالم را ديگر باره پرسيدم فرمود: بمدينه گفتم كداميكه از مدينه ها (يعني شهرها) فرمود: همين مدينه خودمان مگر مدينه اي بجز اين هست؟ احمد بن هلال گويد: محمد بن اسماعيل بن بزيع بمن گفت من بودم كه اميه بن علي قيسي از امام جواد ميپرسيد و آنحضرت بهمين پاسخ پاسخش داد. و حديث كرد ما را علي بن احمد و گفت: حديث كرد ما را عبيد الله بن موسي از احمد بن حسين (2) و او از احمد بن هلال و او از اميه بن علي قيسي) مانند همين روايت را.37- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد مرا ابو عبد الله محمد بن عصام او گفت حديث كرد ما را ابو سعيد سهل بن زياد آدمي او گفت حديث

ص: 217


1- 231. در بعضي از نسخه ها (و احتيال و قياس مشتبه) است يعني: حيله و قياس شبهه ناك.
2- 232. ظاهرا او همان ابن فضال تيملي معروف باشد.

كرد ما را عبد العظيم بن عبد الله حسني): از ابي جعفر محمد بن علي الرضا (امام جواد) عليهما السلام كه او شنيده است كه آنحضرت ميفرموده: زمانيكه فرزندم علي بميرد چراغ ديگري پس از او نمايان ميشود و سپس پنهان ميگردد، پس واي بر كسيكه شك نمايد و خوشا بغريبيكه دين خود را برداشته و فرار كند، سپس بدنبال اين پنهان شدن پيش آمدهائي روي دهد كه بر پيشاني ها نق پيري نشيند و كوههاي سخت و سنگين از جاي كنده شود. [شرح: كنده شدن كوهها يا كنايه از عظمت حادثه است و يا اشاره به سست شدن ايمان هاي استوار مردم]. از مولف: كدام حيراني از اين حيرت بالاتر است كه مردم بسيار و گروه فرواني از زير بار اين امر بدر رفته اند و بجز اندكي بر آن باقي نمانده زيرا مردم بشك افتاده اند و يقينشان ضعيف گشته و كمتر كسي است كه ثابت قدم مانده باشد بر گرفتاري سختي كه از براي افراد مخلص و بردبار و ثابت قدم و راسخين در علم آل محمد پيش آمده است آنانيكه همين حديثها را روايت كرده اند و بمقصود ائمه در اين روايات آشنا هستند و معناهائي را كه اشاره فرموده اند درك ميكنند كسانيكه خداوند، نعمت ثبات قدم بانن ارزاني داشته و آنان را با يقين سرافراز فرموده است و سپاس خدايرا كه پروردگار جهانيان است.38- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي از احمد بن ادريس (1) و او از محمد بن احمد و او از جعفر بن قاسم و او از محمد بن وليد خزار و او از وليد بن عقبه و او از حارث بن زياد و او از شعيب و او از ابي حمزه كه گفت:

ص: 218


1- 233. در بعضي از نسخه ها (غمرة دختر اوس) است و هيچكدام از اين دو نام را در جائي نديده ام.

بخدمت ابي عبد الله امام صادق عليه السلام رسيدم عرض كردم: صاحب اين امر شمائيد؟ فرمود: نه. عرض كردم: پس فرزندت؟ فرمود نه. عرض كردم: پس فرزند فرزندت؟ فرمود: نه. عرض كردم: پس كيست؟ فرمود: كسيكه آن را (يعني زمين را) پر از عدل ميكند هم چنانكه از ستم و تعدي پر شده باشد او در زمان فترت امامان تشريف مياورد هم چنانكه پيغمبر در دوران فترت پيامبران برانگيخته شد. (1) [شرح: دوران فترت دوراني است كه پيامبران خدا از دنيا رفته باشند و جانشينان آنان نيز در دسترس مردم نباشند و خلاصه چراغ دعوت انبياء خاموش باشد بنابراين، معناي دوران فترت امامان نيز واضح و روشن است].39- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را علي بن محمد از بعضي از رجال خود و او از ايوب بن نوح و او از): ابي الحسن سوم (حضرت هادي) (2) نقل ميكند كه آنحضرت فرمود: هنگامي كه علم شما از ميان شما برداشته شود منتظر فرج از زير قدمهايتان باشيد. [شرح: علم را اگر با دو حركت بخوانيم بمعناي نشانه است كه كنايه از امام است كه راهنماي بحق است و اگر با سكون بخوانيم بمعناي دانش است و كنايه از آنكه دانشمندان از ميان شما ميروند و مردم در ضلالت و جهالت ميمانند و انتظار فرج از زير قدمها كنايه از نزديك بودن آن است. و مجلسي فرمايد: كه معناي روايت آن است كه نا چار شما بايد بانتظار فرج باشيد هر چند دور باشد و يا آنكه مقصود از فرج، احدي الحسنيين است . مترجم گويد: ظاهرا مراد ايشان از احدي الحسنيين آنست كه يا حقيقتا فرج حاصل ميشود و يا آنكه به ثواب انتظار فرج نائل خواهد شد].40- محمد بن يعقوب گفت: حديث كرد ما را ابو علي اشعري از محمد بن

ص: 219


1- 234. عبدالله بن ضمره ي سلولي مردي است ثقه و درالتقريب است كه عجلي او را توثيق كرده است.
2- 235. كعب الاحبار كعب بن ماتع حميري است كه كنيه اش ابا اسحاق است و نيز ثقه است (التقريب).

حسان و او از محمد بن علي و او از عبد الله بن قاسم و او از مفضل بن عمر): و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه از آنحضرت پرسش شد از معناي آيه شريفه فاذا نقر في الناقور (زمانيكه بصور دميده شود) فرمود: همانا از ما امامي در پشت پرده خواهد بود و آنگاه كه خداوند عز ذكره بخواهد كه امر او را اظهار كند در دل او نكته و اثري ظاهر ميشود پس او نمايان گشته و بامر خدا قيام ميكند فرمايد: خداوند دل امام را بصور تشبيه فرموده و آنچه در آن القاء و الهام ميشود بدميدان در صور تشبيه كرده است (و نكت) اثري است كه در زمين بواسطه كشيدن چوب و مانند آن پيدا ميشود].41- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را عده اي از اصحاب ما از احمد بن محمد و او از حسن بن علي وشاء و او از علي بن ابي حمزه [او از ابي بصير] و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: صاحب اين امر را بناچار غيبتي است و در غيبتش بناچار عزلتي و طيبه چه منزلگاه خوبي است و بخاطر سي نفر وحشتي آنجا نيست. [شرح از مجلسي: طيبه نام مدينه طيبه است و از اين روايت استفاده ميشود كه آنحضرت را غالبا در مدينه و اطراف آن منزل و ماوا است يا هميشه و يا در غيبت صغري و بعضي ها احتمال داده اند كه طيب نام محل مخصوصي است كه آن حضرت با يارانش آنجا تشريف دارند ولي شاهدي بر اينمطلب نيست. و مويد احتمال اول روايتي است كه كافي از ابي هاشم جعفري نقل ميكند كه در ضمن حديثي گويد بابي محمد (امام عسكري) عليه السلام عرض كردم: اگر براي شما پيش آمدي شد او را در كچا چويا شوم؟ فرمود: در مدينه و اينكه فرمود: و ما بثلاثين من وحشه يعني سي نفر از نوكران و خاصان آنحضرت كه

ص: 220

هستند چون با يكديگر مانوسند وحشتي ندارند. و احتمال هست كه (با بمعناي (مع) باشد، يعني آنحضرت بهمراه سي نفر كه در اطرافش هستند وحشت نميكند. سپس علامه مجلسي فرموده كه بعضي ها گفته اند كه اين روايت مخصوص زمان غيبت صغري است. و در غيبت شيخ است كه: لابد في عزلته من قوه يعني در دوران عزلت آنحضرت را بايد نيرو و مددي بوده باشد].42- خبر داد ما را محمد بن يعقوب از عده اي از رجال خودش و آنان از احمد بن محمد و او از علي بن حكم و او از ابي ايوب خزاز و او از محمد بن مسلم كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: اگر از صاحب شما خبر رسيده كه غايب شده است غيبت راانكار نكنيد. (حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ا را علي بن ابراهيم ابن هاشم از محمد بن ابي عمير و او از ابي ايوب خزاز و او از محمد بن مسلم) مانند همين روايت را.43- حديث كرد ما را علي بن حسين [مسعودي] او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي ازمحمد بن علي كوفي و او از حسن بن محبوب و او از عبد الله بن جبله و او از علي بن ابي حمزه و و از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: اگر قائم قيام كند مردم بانكارش برخيزند زيرا او بقيافه جوني رشيد بسوي آنان باز ميگردد و كسي در عقيده باو ثابت نمي ماند مگر آنكس كه خداوند در عالم ذر نخستين، پيمان از او گرفته باشد. و در غير اين روايت است كه آنحضرت فرمود: از بزرگترين گرفتاريها آنست

ص: 221

كه صاحبشان بقيافه جوان بر آنان خروج ميكند در صورتيكه آنان چنين مي پندارند كه بايد پيرمرد فرتوتي باشد. [شرح: در روايت كلمه (شاب موفق) است و مجلسي فرموده است مقصود از موفق يعني جواني كه اعضايش و اخلاقش در كمال اعتدال باشد يا آنكه كنايه از آنست كه آنحضرت مانند اواسط دوران جواني بلكه پايان چواني مينمايد و اينگونه جوان را موفق گويند براي آنكه جوان در اين سالها بتحصيل كمالات موفق ميشود].44- محمد بن همام گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا عمر بن طرخان او گفت: حديث كرد ما را محمد بن اسماعيل از علي ابن عمر بن علي بن حسين عليهما السلام و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام كه آنحضرت فرمود: از فرزندان من آنكه قائم است باندازه عمر حضرت خليل كه يكصد و بيست سال است عمر ميكند و تا اينمقدار قابل درك است سپس غيبتي در دهر (بروزگار دراز) خواهد نمود و بقيافه جوان رشيد سي و دو ساله ظهور ميكند تا آنجا كه گروهي از مردم از اعتقاد باو باز ميگردند، و او زمين را پر از عدل و داد ميكند همانطور كه از ستم و تجاوز پر شده باشد. [مترجم گويد: روايت باين نحو كه ما ترجمه كرديم معناي صحيح دارد و نيازي نيست بانكه گوئيم در روايت تقديم و تاخيري از ناحيه راوي و يا كاتب شده است چنانچه بعضي از محققين فرموده است كه جمله (حتي يرجع عنه طائفه من الناس) بدنبال (يغيب غيبه في الدهر) بوده است زيرا بنابر آنچه ما معني كرديم علت بازگشت مردم از آنحضرت همين است كه او را پس از سالهاي دراز بصورت جوان مشاهده ميكنند چنانچه در روايت پيش نيز اشاره شد كه يكي از بزرگترين ابتلائات و آزمايش مردم ظهور آنحضرت بقيافه شاب موفق است].

ص: 222

در اين فرمايش ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام موجب اعتبار و وسيله باز داشت از كوري و شك و ريب هست و هشداري است از براي سهو كننده و غافل و راهنمائي براي سر سخت هاي حيران. آيا آنچه از مقدار عمر و حاليكه قائم عليه السلام بهنگام ظهورش در آن حال خواهد بود بيان شده كه بصورت جواني ظهور خواهد كرد براي صاحبان خرد كفايت نميكند و براي خردمند بينا سزاوار نيست كه اينمدت بنظرش طولاني بيايد و در امر الهي پيش از رسيدن وقتش و سر رسيد روزهايش شتاب كنند و در وقتي كه ذكر شده و فرموده اند كه آنحضرت پس از پايان آن مدت ظهور ميكند تغييري ندهد زيرا آنچه از ايشان عليهم السلام در باره وقت روايت شده است از آنچهت است كه شيعه را آرامشي باشد و امر را در نظر شيعه نزديك نشان دهند زيرا خودشان فرموده اند كه ما وقت تعيين نميكنيم و هر كس كه از ما وقتي را روايت كند او را ت صديق نكنيد و نترسيد از اينكه او راتكذيب كنيد و بگفتارش عمل نكنيد. و وظيفه مومنين آنست كه بهر آنچه از ناحيه امامان رسيده تسليم باشند كه آنان بهتر ميدانند كه چه فرموده اند زيراكسيكه تسليم بامر آنان شد و يقين كرد كه حق همانسن سعاتمند خواهد شد و دينش سالم خواهد ماند و كسيكه با آنن معارضه كند و شك نمايد و مخالفت كند وبر خدايتعالي از پيش خود نسبتي دهد و اختيار كند، جز آنكه از

ص: 223

نسبتي كه بخدايتعالي از پيش خود داده جلوگيري شود و اختيارش از بين برود و بمراد و خواسته دلش نرسد و بانچه كه دوست دارد نرسد وبر حيرت وگمراهي و شك و حيرت و سرسختي وانتقال از مذهبي بمذهب ديگر واز گفتاري بگفتار ديگر گرفتار شود نتيجه اي نداشته و سر انجام كارش بزيانكاري خواهد كشيد. و همانا اماميكه در نزد خداي عز و جل چنين منزلتي دارد كه بوسيله او انتقام خودش و دينش و اوليائش را ميگيرد و وعده ايكه برسولش داده تا دينش را بر همه اديان پيروز گرداند هر چند مشركان را خوش نيايد و تا آنكه بر روي زمين بجز دين خالص او نباشد بوسيله او و بدست او انجام گيرد چنين امامي سزاوار است كه مردم جاهل مقام و منزلت او را ادعا نكنند و كسي از مردم با ادعا نمودن اين مقام از براي غير آنحضرت خود را گمراه نكند، و با اقتداء بغير آنحضرت خود را هلاك نكند كه خود را بمهلكه انداخته و باتش وارد نموده است. پناه بخدا ميبريم از آن و از او ميخواهيم كه با رحمت خود ما را از عذاب آتش رهائي بخد.45- حديث كرد ما را علي بن حسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي كوفي از ابراهيم بن هاشم و او از حماد بن عيسي و او از ابراهيم ابن عمر يماني و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود قائم قيام ميكند در حاليكه بگردنش از هيچكس بيعتي نباشد.46- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن يحيي از احمد بن محمد و او از حسين بن سعيد و او از ابن ابي عمير و او از هشام بن سالم و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: قائم قيام ميكند در حاليكه

ص: 224

هيچكس را بگردن او نه عقدي است و نه پيماني و نه بيعتي.از جمله چيزهائيكه موضوع غيبت را تاكيد ميكند و گواهي است بر حقانيت و وجود آن و بر حيرتي كه بمردم در آن غيبت دست ميدهد و بر آنكه غيبت يك نوع ابتلا است كه بناچار بايد رخ دهد و كسي از آن نجات نمي يابد مگر آنكه بر سختي ابتلاء ثابت قدم باشد رواياتي است كه از امير المومنين عليه السلام دراين باره رسيده است بدين قرار:1- حديث كرد ما را باين حديث علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي از محمد ابن علي كوفي و او از محمد بن سنان و او از ابي الجارود و او از مزاحم عبدي و او از عكرمه بن صعصعه واو از پدرش كه گفت: علي عليه السلام ميفرمود اين شيعه همواره همچون گله بز خواهند بود كه براي ستمگر زورگو بي تفاوت است كه دست روي كداميكه ميگذارد (همچون قصاب در انتخاب بز از گله براي سربريدن) نه جايگاه بلندي خواهند داشت كه بان پناهنده شوند و نه پشتيباني كه در كارهاشان بان دلگرم باشند.2- و خبر داد ما را علي بن الحسين با سند خودش از محمد بن سنان و او از ابي الجارود كه گفت: حديث كرد ما را ابو بدر از عليم و او از سليمان فارسي- خداي تعالي رحمتش كند- كه او گفت: مومنين همواره همچون بزهاي يكنواخت باشند كه ستمگر زورگو را بي تفاوت است كه دست اش را بر كدامين نهد نه در ميانشان جايگاه بلندي است كه بان پناهنده شوند و نه پشتيباني كه كارشان را بدلگرمي آن انجام دهند.3- و بهمين سند از ابي الجارود روايت است و او از عبد الله شاعر يعني

ص: 225

ابن عقبه روايت ميكند كه گفت: شنيدم علي عليه السلام ميفرمود گوئي شما را مينگرم كه همچون شتري كه بدنال چراگاه ميگردد در گردش هستيد ونخواهيدش يافت اي گروه شيعه.4- و بهمين سند از ابن سنان و او از يحيي بن المثني [عطار] و او از عبد الله بن بكير و روايت كرده آن را حكم

ص: 226

آنچه از دستور درباره تحمل مشقات در زمان غيبت و انتظار فرج رسيده

رواياتي كه شيعه را دستور ميدهد كه بردبار و خود دارباشد و بانتظار فرج باشد و نسبت بامر خداوند و تدبير او شتابزدگي نكند1- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده كوفي او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي ابو الحسن او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و وهيب بن حفص و آنان از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: پدرم مرا فرمود بناچار در آذربايجان آتشي روشن شود كه هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد و چون چنين شود

ص: 227

خانه نشين باشيد و تا ما در خانه نشسته ايم شما نيز بنشينيد و چون متحرك ما حركت كرد بسوي او روانه شويد هر جند با دست و سر زانو باشد، بخدا قسم گوئي مي بينمش كه در ميان ركن و مقام از مردم بكتاب نوي بيعت ميگيرد و بر عرب سنگين خواهد آمد و فرمود واي بر حال ستمگران عرب از شريكه نزديك شده است.2- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد از بعضي از رجالش و او از علي بن عماريه كناني (1) او گفت: حديث كرد ما را محمد بن سنان از ابي الجارود و و از) ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام، گويد امام باقر را عرض كردم مرا وصيتي بفرمائيد فرمود وصيت ميكنم كه تقوي داشته باشي و خانه نشين باشي و در اجتماع اين مردم شركت نكني و مبادا با افرادي كه از خاندان ما خروج ميكنند همگام باشي كه آنان نه چيزي دارند و نه بچيزي ميرسند و بدانكه بني اميه را حكومتي است كه مردم نميتوانند آن را از دست آنان بگيرند و اهل حق را دولتي است كه وقتي فرا رسيد خداوند زمامش را بدست هر كس از ما اهل بيت كه بخواهد مي سپارد پس هر كس از شماها كه بان دولت رسد با ما در مقام بلند بهشتي خواهد بود واگر پيش از رسيدن بان دولت از دنيا برود خداوند از براي او نيكي خواهد خواست. و بدان كه هيچ جمعيتي بمنظور بر طرف كردن ستم و يا عزيز نمودن ديني قيام نميكند مگر آنكه مرگ و گرفتاري دامن گيرشان شود تا آنگاه كه جمعيتي قيام كنند كه در بدر با رسول خدا بودند كه كشتگانشان بخاك سپرده نشود و بخاك افتاده شان برداشته نشود و زخمي هاشان درمان نگردد عرض كردم آنان كيانند؟ فرمود: فرشتگان. [شرح از مجلسي ره (كشتگنشان) يعني كساني را كه فرشتگان بكشند دفن نميشوند و زخمهاشان درمان پذير نيست].3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي حسن تيملي او گفت: حديث كرد ما را حسنن و محمد فرزندان علي بن يوسف از

ص: 228


1- 236. تقدم اسلام علي (ع) مورد قبول همه ي مورخين است جز اينكه بعضي از مفرضين و يا نادانان گفته اند كه چون سن آن حضرت كم بود اسلامش قابل توجه نيست.

پدرشان واو از احمد بن علي حلبي و او از صالح بن ابي الاسود واو از ابي الجارود كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام فرمود: از ما اهل بيت كس نيست كه بمنظور بر طرف كردن ستم و يا دعوت به حق قيام كند مگر آنكه.... ماننند خبر پي.4- حديث كرد ما را محمد بن همام و محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور اينان از حسن بن محمد بن جمهور و او از پدرش و او از سماعه بن مهران و او از ابي الجارود و او از قاسم بن وليد همداني و او از حارث اعور همداني كه گفت:امير المومنين عليه السلام بر فراز منبر فرمود: هنگاميكه خاطب هلاك شود، و صاحب زمان رو گردان شود، و دلهائي باقي بماند كه زير و رو گردد پاره اي از آنها دلهائي باشند پر خير و پر بركت و پاره اي ديگر بي خير و بركت، آرزومندان هلاك شوند و پراكنده شوندگان پراكنده شوند و مومنين باقي بمانند و چه اندك، سيصد واندي خواهند بود و گروهي بهمراه آنان خواهند جنگيد كه بهمراه رسول خدا (ص) بروز بدر جنگيدند نه كشته شوند و نه بميرند.امير المومنين عليه السلام كه فرموده است: (صاحب عصر) مقصودش صاحب همين زمان است كه بتدبير الهي كه واقع شده است از ديده هاي اينمردم نهان است سپس فرمود: دلهائي باقي ميماند كه بعضي (مخصب: پر بركت) و بعضي (مجدب: بي خير و بركت) اند ايندلها دلهاي شيعيان است كه در اين غيبت و حيرت زير و رو ميشوند پاره اي از آنها بر حق ثابت ميماند كه مخصب است و بعضي از حق بگمراهي و سخن هاي باطل ميگرايد: مجدب است.سپس فرمود آنان كه آرزو دارند هلاك ميشوند و در مقام نكوهش آنان است آنان كساني هستند كه درامر الهي شتابزدگي ميكنند و در مقام تسليم نيستند و زمان غيبت بنظرشان طولاني ميايد و پيش از آنكه فرجي به بيننند ميميرند. آنگاه خداوند از اهل صبر و تسليم افراديرا كه ميخواهد نگهداري كند نگاه ميدارد تا آنكه بمرتبه لايق خودش برساند و آنان افرادي هستند كه براستي ايمان دارند و در ايمانشان اخلاص ميورزند وافراد اندكي ميباشند كه آنحضرت شماره شان را سيصد و يا بيشتر

ص: 229

فرموده اند افراديكه بواسطه نيروي ايمانشان و درستي يقينشان خداوند اهليت بانان عطا فرموده است تا وليش را ياري كنند وبا دشمنش بستيزند. و آنان همچنانكه در روايت آمده است پس از آنكه حضرتش در كاخ حكومت جاي گرفت و پايان جنگ اعلام شد از طرف آنحضرت نمايندگان و فرمانداران روي زمين خواهند بود پس امير المومنين عليه السلام فرمود جمعي با آنان جهاد ميكنند كه با رسول خدا روز بدر جهاد كردند كه نه كشته ميشوند و نه ميميرند. مقصود حضرت آنست كه خداوند اين سيصد و چند نفر ياران خالص حضرت قائم را بوسيله فرشتگان روز بدر ياري ميفرمايد و آنان جزء نيروي جنگي آنحضرت خواهند بود. خداوند ما را از كساني قرار دهد كه اهليت ياري دينش را در ركاب وليش بو عطا فرموده باشد و در اين باره آنچنانكه او را سزاست با ما رفتار فرمايد.5- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را حميد ابن زياد كوفي او گفت: حديث كرد ما را علي بن صباح بن ضحاك از جعفر بن محمد ابن سماعه و او از سيف تمار و او از ابي مرهف كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه اسلام فرمود: محاضير: (اسب هاي تندرو) هلاك شدند، گفتم: محاضير چيست؟ فرمود كسانيكه شتابزدگي ميكنند و مقربين نجات يافتند و قلعه بر فراز پايه هاي همچون ميخ خود ثابت و پا بر جا است كنج خانه هاي خود را از دست مدهيد كه غبار فتنه بر زيان كسي است كه فتنه را برانگيزاند (بمثال فارسي دودش بچشم خودش ميرود) و آنان در باره شما توطئه ايرا اراده نميكنند مگر آنكه خداوند مشغوليتي بر ايشان پيش مياورد بجز آنكس كه خود متعرض آنان شود. [شرح از مجلسي: مقربين (بكسر راء) كساني هستند كه ميگويند فرج نزديك است و اميد نزديك بودن آن را دارند و يا آنكه دعا براي نزديكي فرج ميكنند و يا آنكه مقربين را بفتح را بخوانيم يعني كسانيكه صبر كردند و بواسطه صبر مقرب درگاه الهي شدند. پايان نقل از مجلسي ره و در بعضي از نسخه ها بجاي مقربون

ص: 230

كلمه (مقرون) است يعني كسانيكه اقرار بوجود آنحضرت دارند و نيز در بعضي از نسخه ها بجاي الامن تعرض لهم جمله (لامر يعرض لهم) است يعني بواسطه پيش آمدي كه از براي آنان ميشود خداوند آنان را از شما مشغول ميسازد].6- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا يحيي بن زكريا ابن شيبان او گفت: حديث كرد ما را يوسف بن كليب مسعودي او گفت: حديث كرد ما را حكم بن سليمان از محمد بن كثير و او از ابي بكر حضرمي كه گفت: من و ابان بخدمت ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيديم و اين بهنگامي بود كه پرچم هاي سياه در خراسان ظاهر شده بود عرض كرديم نظر شما چيست؟ فرمود: در خانه خودتان بنشينيد هر وقت ديديد كه ما بگرد مرد گرد آمديم آنوقت با اسلحه بياري ما قيام كنيد.7- و حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك فزاري او گفت: حديث كرد مرا محمد بن احمد از علي بن اسباط و او از بعضي از اصحابش و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: زبانهاي خود را نگهداريد و در خانه هاي خود بنشينيد باشد كه هرگز كاري دامنگير خصوص شما نشود بلكه همگاني باشد و همواره (زيديه) سپر بلاي شما خواهند بود. [شرح: در بعضي از نسخه ها چنين است و يصيب الغلمه و لا تزال وقاء لكم كه بجاي كلمه (العامه) كلمه (الغلمه) است بدون كلمه زيديه. بنابراين معناي جمله چنين خواهد شد كه گرفتاري دامگير جوانان خواهد شد و آنان سپر بلاي شما خواهند گرديد].8- و حديث كرد ما را علي بن احمد او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن

ص: 231

موسي علوي از محمد بن موسي و اواز احمد بن ابي احمد (1) و او از محمد بن علي و او از علي بن حسان و او از عبد ارحمن بن كثير كه گفت: روزي در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام بودم و مهزم اسدي نيز افتخار حضور داشت عرض كردم خدا مرا فداي شما گرداند اينكار [كه شما بانتظارش هستيد] كي خواهد شد؟ كه [بر ما] بدرازا كشيد. فرمود: [اي مهزم] آرزومندان دروغ گفتند و شتابكنندگان هلاك شدند و تسليم شدگان نجات يافتند و بسوي ما باز خواهند گشت.9- علي بن احمد از عبد الله بن موسي علوي نقل ميكند كه گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن از علي بن حسان و او از عبد الرحمن بن كثير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام

ص: 232


1- 237. گذشت كه او عمرو بن سعد بن معاذ اشهلي است و چون در نسمه ي علامه ي مجلسي به غلط عمر بن سعد نوشته شده بود شارح خبر گمان كرده است كه او عمر بن سعد بن ابي وقاص است و از اين رو گفته است (كه اين خبر با آنكه تصحيف شده و الفاظش نيز به غلط ضبط شده است و سندش به بدترين خلق خدا عمر بن سعد مي رسد با اين همه ان را از آن جهت نقل كردم كه از امام قائم خبر مي دهد تا معلوم شود كه دوست و دشمن بر وجود آن حضرت متفقتند) با اينكه عمر بن سعد در آن روز طفل نابالغي بوده و لياقت چنين خطاب را نداشته و لذا گاهي كه اميرالمؤمنين (ع) در دوران خلافتش كه به مناسبتي از او نام برده است از او تعبير به (جر و يعني توله سگ) فرموده است.

كه آنحضرت در تفسير آيه شريفه اتي امر الله فلا تستعجلوه : امر خدا فرا رسيد در شتابش نباشيد، فرمود: امر خدا همان امر ما است كه خداي عز و جل امر فرموده است كه در آن باره شتاب نشود تا آنكه خداوند او را بسه لشگر ياري فرمايد: فرشتگان و مومنين و رعب و خروج آنحضرت عليه السلام مانند خروج رسول الله است آنجا كه خداوند ميفرمايد: همجنانكه پروردگارت تو را از خانه ات بحق و راستي بيرون آورد.10- خبر داد ما را محمد بن همام و محمد بن حسن بن محمد بن جمهور اينان از حسن بن محمد بن جمهور و او از پدرش و او از سماعه بن مهران و او از صالح بن ميثم و يحيي بن سابق (1) و آنان از: ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه فرمود: كسانيكه همچون محاضيراند هلاك شدند و مقربان نجات يافتند و پناهگاه بر پايه هاي محكم خود استوار است همانا كه پس از اندوه گشايش عجيبي خواهد شد. [بشرج مجلسي (ره) در روايت 5 مراجعه شود].11- و حديث كرد ما را امد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از حكم بن ايمن واو از ضريس كناسي و او از ابي خالد كابلي كه گفت: علي بن الحسين عليه السلام فرموده: دوست ميداشتم كه در گفتار آزاد بودم و با مردم سه كلمه حرف ميزدم و سپس خدا در باره من هر چه ميخواست ميكرد ولي عهدي است با خدا بسته ايم كه صبر كنيم آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: و لتعلمن نباه بعد حين (خبرش را پس از گذشت زماني خواهيد دانست) و سپس اين آيه را نيز تلاوت فرمود: و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذي كثيرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور (و حتما بر شما از زخم زبان آنان كه پيش از شما كتاب آسماني بر آنان نازل شد و از آنان كه شرك ورزيدند آزار فروان خواهد رسيد و اگر صبر كنيد و پرهيزگار باشيد سبب نيروو قوت اراده در كارها است).12- علي بن احمد گفت: حديث كرد ما را عبيد الله بن موس علوي از علي ابن ابراهيم بن هاشم و او از علي بن اسماعيل و او از حماد بن عيسي و او از ابراهيم ابن عمر يماني و او از ابي الطفيل و او از): ابي جعفر محمد بن علي و آنحضرت از پدرش علي بن الحسين عليهم السلام نق ميفرمايد كه ابن عباس كس بنزد آنحضرت فرستاد و معناي اين آيه را پرسيد يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا (اي اهل ايمان در كار دين پايدار باشيد و يكديگر را بپايداري سفارش كنيد و مراقب باشيد)- علي بن الحسين عليهما السلام خشمناك شد وپرسش كننده را فرمود: دوست ميداشتم آنكسيكه تو را اين ماموريت داده خودش رو يا روي از من ميپرسيد.

ص: 233


1- 238. عبارت روايت (في سنة اظهار غيبة المتغيب من ولدي) است كه به غيبت كبري ترجمه شد و اين معنا را از هيئت متغيب استفاده كرديم كه به جاي آن غيبة الغائب من ولدي نفرموده است و كثرة المباني تدل علي كثرة المعاني.

سپس فرمود: اين آيه در باره پدر من و درباره ما نازل شده است و هنوز وقت آن مراقبت و مرزباني كه مامور آن هستيم نرسيده است و در آينده نزديك ذريه اي از نسل ما كه وظيفه آن را بعهده خواهند داشت بوجود خواهد آمد. سپس فرمود: هان كه در صلب او- يعني ابن عباس- امانتي نهاده شده است كه براي آتش دوزخ آفريده شده اند، و بزودي گروههائي را از دين دسته دسته بيرون خواند نمود و روي زمين با خونهاي جوجه گاني از جوجه گان آل محمد (ص) رنگين خواهد شد جوجه گاني كه زودرس و نا بهنگام قيام خواهند كرد و بخواسته خودشان نخواهند رسيد ولي افراد با ايمان مراقب بوده و صبر نموده و يكديگر را بصبر سفارش كنند تا خداوند حكم فرمايد و او است بهترين حاكمان.13- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از هارون بن مسلم و و از قاسم بن عروه و او از بريد بن معاويه عجلي و او از): ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت در معناي آيه شريفه اصبروا و صابروا و رابطوا فرمود: صبر كنيد بر اداي واجبات و پايداري كنيد با دشمنان و مراقب امامتان [كه بانتظارش هستيد] باشيد.14- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را چعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا احمد بن علي جعفي از محمد بن مثني حضرمي و او از پدرش و او او عثمان بن زيد (1) و او از جابر و او از): ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: خروج قائم ما اهل بيت مانند خروج رسول الله (ص) است و كسيكه از ما اهل بيت پيش از قيام قائم خروج كند مانند جوجه اي است كه به پرد و از آشيانه خود بيرون افتد و دست خوش بازيچه كودكان شود.15- حديث كرد ما را علي بن احمد از عيد الله بن موسي و او از احمد بن

ص: 234


1- 239. عبارت متن (شراة) است و از آن رو به خوارج ترجمه شد كه آنان چنين مي پندارند كه جان خود را به رضاي خدا فروخته اند.

الحسين (1) و او از علي بن عقبه و او از موسي بن اكيل نميري و و از علاء بن سيابه و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد (امام صادق) عليهما السلام كه آنحضرت فرمود: هر كس از شما كه بانتظار اين امر بميرد مانند كسي است ه در خيمه ويژه امام قائم باشد.16- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي ابو الحسن او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و وهيب بن حفص و آنان از ابي بصير و او از): ابي عبد الله امام صادق عليه السلام كه آنحضرت روزي فرمود: آيا شما را خبر ندهم از چيزي كه خداوند هيچ عملي را از بندگان بدون آن نمي پذيرد؟ عرض كردم چرا بفرمائيد. فرمود: گواهي دادن بر اينكه معبودي بجز الله نيست، و اينكه محمد صلي الله عليه و آله بنده او و فرستاده او است، و اقرار نمودن بهر آنچه خداوند بان امر فرموده است، و دوستي از براي ما، و بيزاري از دشمنان ما- يعني ما امامان بخصوص- و تسليم شدن بانان و پرهيز و كوشش و اطمينان داشتن، و چشم براه قائم بودن، سپس فرمود: هر كس كه از بودن اش در شمار ياران امام قائم شادمان است بايد بانتظار باشد و با همين حال انتظار به پرهيز و اخلاق نيكو رفتار كند پس اگر اجلش فرا رسيد و امام قائم پس از مرگ او قيام كرد پاداش او همانند پاداش كسي است كه امام قائم را درك كرده باشد پس كوشا باشيد و بانتظار بنشينيد گوارا باد بر شما اي گروهي كه مشمول رحمت خدائيد.

ص: 235


1- 240. سال وفات امام حسن عسكري (ع) است.

17- علي بن احمد نقل ميكند از عبيد الله بن موسي علوي و او از محمد ابن الحسين و او از محمد بن سنان و او از عمار بن مروان و او از منخل بن جميل و او از جابر بن يزيد و او از). ابي جعفر امام باقر عليه السلام كه فرمود: تا آسمان و زمين ساكن است شما نيز ساكن باشيد- يعني بر كسي خروج نكنيد زيرا كار شمانه كاري است كه به پنهاني انجام گيرد بلكه آن نشانه اي است از ناحي خداي عز و جل و از ناحيه مردم نيست، ها كه آن از آفتاب روشن تر است و بر هيچ نيكوكار و بد كاري پنهان نخواهد ماند آيا صبح را ميشناسيد؟ اين كار شما همانند صبحگاه است كه پنهان ماندن در آن نخواهد بود. خدا شما را رحمت كند كه به بينيد باين گونه از ادب كردن كه امامان (ع) فرموده اند و بنگريد بدستورشان و رسم خودشان در صبر و خود داري وانتظار فرج و اينكه فرموده اند تندروها و شتابزدگان هلاك خواهند شد و آرزو كنندگان دروغ ميگويند و تسليم شدگان را به نجات توصيف كرده اند و صابران و ثابت قدمان را ستوده اند و نن را در ثابت بودن بقلعه اي كه بر پايه هاي خود استوار است تشبيه نموده اند پس ادب رااز ادب آموزي آنان فرا گيريد، خدا شما را رحمت كند و اوامرشان را امتثال كنيد و بفرمانهايشان تسليم شويد و از رويه آنان مگذريد و از كساني نباشيد كه هواي نفس و شتابزدگي آنان را هلاك كرد و حرص آنان را از راه يابي و راه روشن باز گردانيد. خداوند ما و شما را به منت و احسانش بر آن موفق بدارد كه از فتنه بسلامت باشيم و ما شما را بر جاده نيك بيني ثابتقدم بدارد و ما و شما را به پيمودن راه راستي كه برضايش ميانجامد و نتيجه اش جايگزين شدن در بهشت اش با برگزيدگان و خالصان اشت ميباشد وا دارد.

ص: 236

وضع نابساماني شيعه در دوران غيبت و سختيها و ناملايمات

آنچه بشيعه ميرسد از آزمايش و پراكندگي و اختلاف در زمان غيبت تا آنجا كه كسي حقيقتا باقي نمي ماند بجز همان اندكي كه امامان توصيفشان فرموده اند1- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را علي بن ابراهيم از پدرش و او از ابن محبوب و او از يعقوب سراج و علي بن رئاب و آنان از): ابيعبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: پس از آنكه عثمان كشته شد و بامير المومنين عليه السلام بيعت شد آنحضرت بر فراز منبر تشريف برد و خطبه اي خواند كه امام صادق عليه السلام آن خطبه را بيان فرمود و حضرت امير عليه السلام در آن خطبه ميفرمايد: هان كه گرفتاري شما بگرفتاري همان روز كه خداوند پيغمبرش را برانگيخت بازگشت نموده است. سوگند بانكه او را بحق برانگيخت حتما بايد گرفتار وسوسه شويد و غربال گرديد تا آنكه زير و رو شويد و بالا و پائين گرديد و حتمابايد افرادي كه كوتاه آمده اند پيشي گيرند و آنانيكه پيشي گرفته اند كوتاه بيايند. بخدا قسم هيچ نشانه اي را پنهان نكرده ام و و هيچ دروغير را نگفته ام و مرا از اين مقام و چنين روز آگاهي بود. [شرح: اينكه فرمود گرفتاري شما... يعني همانطور كه رسول خدا در زماني مبعوث شد كه مردم با باطل انس داشتند و حق در ميان آنان مهجور بود و بت پرستي رواج داشت اكنون نيز كه مردم بقهقرا باز گشته اند و همان عادات و رسوم در ميانشان رواج يافته و لذا وقتي علي عليه السلام بحكومت رسيد مردم طاقت و تحمل آن را نياوردند و آتش جنگ و مخالفت از هر طرف زبانه كشيد همچون زماني كه رسول خدا مبعوث شد و مشركين بجنگ با آنحضرت برخاستند].2- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد مرا جمعي

ص: 237

از اصحاب ما از احمد بن محمد و او از معمر بن خلاد كه گفت: شنيدم ابو الحسن (امام رضا) عليه السلام ميفرمود: الم احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون (آيا مردم چنين پنداشتند كه تنها باينكه گفتند ما ايمان آورده ايم رها ميشوند و بر اين دعوي هيچ آزمايش نخواهند شد؟) سپس مرا فرمود: فتنه چيست؟ عرض كردم: فدايت شوم بنظر ما فتنه عبارت است از گرفتاري در دين. فرمود: گرفتار ميشوند همانطور كه طلا (در بوته) آزمايش ميشود سپس فرمود: خالص ميشوند همانطور كه طلا خالص ميشود.3- حديث كرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را علي بن ابراهيم از محمد بن عيسي و او از يونس و او از سيمان بن صالح و او حديث را رساند): به ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام كه فرمود: از اين سخن شما دلهاي مردان نامي رم ميكند بنابراين، اندكي از سخن خود را در اختيار آنان قرار دهيد هر كس كه بان اقرار نمود افزونش دهيد و هر كس كه انكار ورزيد رهايش كنيد همانا بناچار بايد فتنه اي روي آورد كه همه دوستان و نزديكان در آن فتنه از پا در آيند تا آنجا كه افراد موشكاف نيز در آن فتنه از پا در آيد تا بجا نماند مگر ما و شيعيان ما.4- حديث كرد از براي ما ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد از براي ما ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندي بسال دويست و هفتاد و سه او گفت حديث كرد از براي ما عبد الله بن حماد بسال دويست و بيست و نه از مردي و او از). ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه يكي از ياران آنحضرت بخدمتش رسيد و عرض كرد من بفدايت بخدا قسم كه من تو را دوست ميدارم و دوستان تو را نيز دوست ميدارم اي آقاي من چقدر شيعه شما فراوان شده است. حضرت او را

ص: 238

فرمود بگو چقدر راند؟ گفت: بسيار. فرمود شماره شان را ميداني؟ عرض كرد: بيش از شماره است. امام صادق عليه السلام فرمود: اگر آن شماره ايكه توصيف شده است: سيصد و ده و اندي تكميل شود خواسته شما انجام خواهد گرفت ولي شيعه ما كسي است كه صدايش از بنا گوشش تجاوز نكند و عقده هاي دروني اش از پيكرش بيرون نيفتد و آشكارا مدح ما را نكند و با دشمنان ما ستيزه جو نباشد و با كسيكه از ما عيبجوئي ميكند هم نشين نگردد و با كسيكه بدگوئي از ما ميكند هم صحبت نشود و دشمن ما را دوست ندارد و دوست ما را دشمن ندارد. عرض كردم: پس من بااين گروه مختلف شيعه ايكه ادعاي شيعه گري دارند چكنم؟ فرمود: مشخص ميشوند و از همديگر جدا ميشوند و تبديل مي يابند سالياني بر آنان روي آورد كه فانيشان كند و شمشيري از نيام بر آيد كه آنان را بكشد و اختلافي در ميانشان افتد كه پراكنده شان كند و در بعضي از نسخه ها (يبيدهم) است يعني نابودشان كند شيعه ما تنها كسي است كه همچون سگان پارس نكند و همچون كلاغان طمع نورزد واگراز گرسنگي بميرد گدائي نكند. عرض كردم: فدايت شوم اشخاصيرا كه اين چنينند از كجا بجويم؟ فرمود: آنان را در كنار گوشه هاي زمين جستجو كن آنان كساني هستند كه زندگي سبكي دارند و خانه بدوشاني هستند كه اگر حاضر باشند شناخته نشوند واگر غايب گردند كسي متوجه آنان نشود و اگر بيمار شوند عيادت كن ندارند واگر خواستگاري كنند كسي شان بهمسري نميگزيند و اگر بميرند بر جنازه شان كسي حاضر نشود، آنان كساني هستند كه در مالشان با همديگر مواسات كنند و در قبرهاشان با يكديگر ديد و بازديد دارند و خواسته هاشان مختلف نيست هر چند از شهرهاي مختلف باشند.5- حديث كرد ما را محمد بن همام و گفت: حديث كرد ما رااحمد بن زياد كوفي او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حديث كرد ما را احمد بن حسن ميثمي از علي بن منصور و او از ابراهيم بن مهزم اسدي او از

ص: 239

پدرش مهزم و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام مانند حديث 4 را جز آنكه در آن روايت افزوده است كه: و هرگاه مومني را به بينند اكرامش كنند و هرگاه منافقي را ببينند از او دوري جويند و بهنگام مرگ بي تابي نكنند و در قبرهاشان با يكديگر ديد و باز ديد دارند و سپس باقيمانده حديث را تا آخر نقل كرده است.6- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد و گت كه حديث كرد مرا احمد ابن يوسف جعفي ابو الحسن از كتاب خودش و گفت: حديث كرد ما را اسماعيل ابن مهران از حسن بن علي بن ابي حمزه و او از پدرش و وهيب [بن حفص] و آنان از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السام كه آنحضرت فرمود: از عرب بهمراه قائم عليه السلام اندكي خواهد بود. بانحضرت عرض شد از عرب افرادي كه اين امر را توصيف ميكنند (يعني معتقد بامامت و غيبت هستند) فراوانند. فرمود: بناچار بايد مردم پاك شوند و جدا شوند و غربال گردند و خلق فراواني از غربال بدر خواهند رفت.7- و خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي كوفي از حسن بن محبوب زراد واو از ابي المغرا و او از عبد الله ابن ابي يعفور كه او شنيده است از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه ميفرموده است واي بر حال طغيانگران عرب از شريكه نزديك شده است (كافي: از امريكه نزديك شده است) عرض كردم: فدايت شوم، همراه با قائم از عرب چقدر خواهد بود؟ فرمود: چيز اندكي عرض كردم: بخدا قسم افراد بسياري اين امر را توصيف ميكنند (يعني معتقد بامامت و يا غيبت امام غايب هستند) فرمود: بناچار بايد مردم پاك شوند و تميز يابند و غربال

ص: 240

شوند و خلق فراواني از غربال بدر خواهند رفت. [شرح: مقصود آنست كه همانطور كه حبوبات بوسيله غربال بو جاري ميشوند و حبوبات سالم در غربال ميماند و فاسدها و خس و خاشاك از غربال بيرون ميريزند مردم نيز همانند آنها از غربال امتحان بيرون ميريزند و باقي نمي ماند مگر افارد با ايمان]. (و همين روايت را با همين لفظ حديث كرد از براي ما محمد بن يعقوب كليني از محمد بن يحيي و حسن بن محمد و آنان از جعفر بن محمد و او از قاسم بن اسماعيل انباري و او از حسن بن علي (1) و او از ابي المغرا و او از ابن ابي يعفور كه گفت: شنيدم از امام صادق- و حديث را تا آخر نقل كرده است.8- و خبر داد ما را علي بن احمد و گفت: حديث كرد ما را عبيد الله بن موسي علوي عباسي از احمد بن محمد و او از حسن بن علي بن زياد (2) و او از علي ابن ابي حمزه و او از ابي بصير كه گفت: شنيدم حضرت ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: بخدا قسم حتما بايد تميز يابيد بخدا قسم حتما بايد پاك شويد بخدا قسم حتما بايد غربال شويد همانطور كه گندم را از زوان (3) غربال ميكنند.9- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد و گفت: حديث كرد ما را قاسم ابن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله بن جبله

ص: 241


1- 241. در بعضي از نسخه ها (محمد بن مابندار) است.
2- 242. گويا او ابوجعفر بن محمد بن مالك باشد. و در بعضي از نسخه ها به جاي محمد بن مالك (احمد بن هلال) است.
3- 243. مقصود عبدالله بن يحيي كاهلي است چنانچه در كافي در كتاب ايمان و كفر باب التراحم و التعاطف تصريح كرده است.

واو از مسكين رحال و او از علي بن ابي المغيره و او از عميره دختر نفيل كه گفت: شنيدم حسين بن علي (عليهما السلام) ميفمرود [و در بعضي او نسخه ها حسن ابن علي است]: كاريكه شما بانتظارش هستيد نخواهد شد تا آنكه شما از يكديگر بيزاري جوئيد و يكي بر رخ ديگري آب دهن بيندازد و بعضي گواهي بر كفر ديگري دهد و يكي آن ديگر را لعن كند. عرض كردم: در چنين دوران خيري وجود ندارد؟ حسين عليه السلام فرمود: همه خير در آن روزگار است كه قائم ما قيام ميكند و همه اينها را از ميان بر ميدارد.10- خبر داد ما را علي بن احمد و گفت: خبر داد ما را عبيد الله بن موسي علوي از حسن بن علي و او از عبد الله بن جبله و او از بعضي از رجال حديثش و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: اينكار نخواهد شد تا آنگاه كه بعضي از شما بر رخ بعضي ديگر تف كند، و تا آنگاه كه بعضي از شما بعضي ديگر را لعن كند، و تا آنگاه كه بعضي از شما بعضي ديگر را دروغگويان و دروغ پردازان بنامند.11- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي او گفت: حديث كرد ما را محمد و احمد فرزندان حسن (1) از پدرشان واو از ثعلبه بن ميمون و او از ابي كهمس و او از عمران بن ميثم و او از مالك ابن ضمره كه گفت: امير المومنين عليه السلام فرمود: اي مالك بن ضمره چگونه خواهي بود هنگاميكه شيعه، اين چنين (وانگشتهايش را در ميان يكديگر كرد و درهم و بر هم نمود) با هم اختلاف كنند. عرض كردم: يا امير المومنين در چنين هنگام خيري وجود نخواهد داشت. فرمود: ايي مالك همه خير در آنهنگام است زيرا كه قائم

ص: 242


1- 244. از عبدالرحمن مقصود: عبدالرحمن بن ابي تجران است و از خشاب مقصود: حجاج خشاب است چنانچه در كمال الدين به هر دو تصريح كرده است.

ما قيام ميكند و هفتاد نفر را كه بر خدا و رسول (ص) دروغ مي بسته اند پيش ميكشد و ميكشد سپس خداوند همه آنان را بر محوريكه امر گرد مياورد.12- و خبر داد ما راعلي بن احمد او گفت: خبر داد ما راعبيد الله بن موسي علوي از علي بن اسماعيل اشعري و او از حماد بن عيسي و او از ابراهيم بن عمر يماني و او از مردي و آنمرد از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: اي شيعه آل محمد حتما بايد پاك شويد همچون سرمه كه در چشم (1) پاك ميشود كه آدمي داخل شدن سرمه را ب ه چشمش ميفهمد ولي نميفهمد كي از چشم او بيرون ميرود واينچنين خواهد شد كه مردي صبح كند در حاليكه بر جاده امامت ما است و شب ميكند در حاليكه از راه بدر شده است و شب ميكند در حاليكه بر جاده امر ما است و صبح ميكند در حاليكه از راه بدر شده است.13- و خبر داد ما را علي بن احمد او گفت: خبر داد ما را عبيد الله بن موسي از مردي (2) و او از عباس بن عامر و او از ربيع بن محمد مسلي (3) - از قبيله بني مسليه- و او از مهزم بن ابي برده اسدي و يدگران و آنان از):

ص: 243


1- 245. علي بن الحسين همان مسعودي معروف و يا علي بن بابويه است ظاهرا و محمد بن يحيي همان محمد بن يحيي عطار قمي است كه مشهور است و محمد بن حسان رازي عبارت است از ابوجعفر زينبي و يا زيني و محمد بن علي كوفي يعني ابوسمينه ي صيرفي كه در رجال عنوان شده است و او كتاب عيسي بن عبدالله بن محمد هاشمي را روايت مي كند و او از پدرش عبدالله ابن محمد و او از جد پدرش عمر بن علي و او از اميرالمؤمنين عليه السلام.
2- 246. كافي ج 1 ص 342 با اختلافي در لفظ حديث.
3- 247. ظاهرا مقصود از دو مسجد، مسجد الحرام و مسجد النبي باشد و محتمل است كه مقصود مسجد كوفه و مسجد سهله بوده باشد.

ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: بخدا قسم همچون شيشه بايد بشكنيد، و همانا شيشه را كه بخواهند بحالت اول بر گردانند بر ميگردد بخدا قسم همچون سفال بايد شكسته شويد، و سفال كه شكسته شود ديگر بحالت اول باز نميگردد و بخدا قسم بايد غربال شويد (و) بخدا قسم بايد از يكديگر تميز يابيد (و) بخدا قسم بايد پاك شويد تا آنكه بجز اندكي از شما باقي نماند و در اينموقع آنحضرت كف دست خود را (بعنوان بي اعتنائي بمردم) برگرداند. اي گروه شيعه اين حديث ها را كه از امير المومنين و امامان (عليهم السلام) پس از او رسيده است روشنگرائي كنيد و از آنچه شما را بر حذر داشته اند بر حذر باشيد و در آنچه از آنان رسيده است نيكو بينديشيد و فكري در آنها بكنيد كه بهره مند شويد كه از اين گفتار رساتر در مقام ترساندن گفتاري نتواند بود كه فرمودند (همانا مرد صبح ميكند در جاده امر ما و شب ميكند در حاليكه از آن شريعت بيرون شده است و شب ميكند بر شريعت امر ما ولي صبح ميكند در حاليكه از آن بدر رفته است) آيا اين گفتار دليل بر آن نيست كه افرادي از نظام امامت بدر ميروند و آنچه را كه در باره امامت معتقد بودند رها ميكنند تا مگر راه روشنتر شود. و اينكه فرمود: بخدا قسم بايد همچون شيشه شكست شويد و همانا شيشه را اگر بخواهند بحالت نخست برگردانند بر مي گردد بخدا قسم بايد همچون سفال شكسته شويد كه سفال شكسته ميشود و ديگر بحالت نخستباز نميگردد مثلي است براي كسيكه بر مذهب اماميه بوده باشد وبواسطه گرفتاري كه پيش ميايد از آن مذهب بمذهب ديگر عدول ميكند سپس بواسطه نظر رحمت الهي سعادت گريبانش را ميگيرد و تاريكي راهي كه آن است و صفاي راهي كه از آن پا كشيده است برايش معلوم ميشود و پيش از مرگ بتوبه و بازگشت بسوي حق ميشتابد و خداوند نيز توبه او را مي پذيرد و بحالت نخستين كه در هدايت بود بازش ميگرداند همچون شيشه كه پس از شكسته شدن دو باره (بواسطه ذوب كردن) بحالت اول باز ميگردد.

ص: 244

و مثلي است براي كسيكه معتقد بر امامت باشد و از اين اعتقاد دست بردارد و كارش به بدبختي انجامد و در حاليكه بر همان مذهب باطل است و توبه نكرده است و بحق بازگشت ننموده مرگ گريبانش گيرد مثل چنين شخصي مثل همان سفال است كه شكسته ميشود و بحال اول باز نميگردد زيرا نه پس از مرگ توبه اي هست و نه در حال جان دادن، از خداوند ميخواهيم كه ما را در آنچه بما منت نهاده ثابت قدم فرمايد و احسانش را بر ما فزونتر گرداند كه ما براي اوئيم و از اوئيم.14- خبر داد ما را علي بن احمد و گفت: حديث كرد ما را عبيد الله بن موسي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن موسي از احمد بن ابي احمد (1) و او از ابراهيم ابن هلال كه گفت: به ابي الحسن (امام رضا) عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم پدرم بانتظار اينكار مرد، و من نيز بسني رسيده ام كه مي بيني، بميرم و از چيزي خبرم ندهي؟ فرمود: اي ابا اسحاق، تو نيز شتاب ميكني؟ عرض كردم: آري بخدا قسم شتابزده هستم و چرا نباشم و مي بيني كه سنم بكجا رسيده است. فرمود: بخدا قسم اي ابو اسحاق اين كار نميشود تا آنكه تميز يابيد و پاك شويد و تا آنكه نماند از شما مگر اندكي سپس كف دست خود را (بعلامت بي اعتنائي) برگرداند.15- و خبر داد ما را علي بن احمد او گفت: حديث كرد ما را عبيد الله بن موسي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسن از صفوان بن يحيي كه گفت: ابو الحسن (امام رضا) عليه السلام فرمود: بخدا قسم آنچه كه چشم براه آن داريد انجام نپذيرد تا آنكه پاك شويد و تميز يابيد و تا آنكه نماند از شما مگر كمتر

ص: 245


1- 248. او علي بن حسن طاطري واقفي است و موثق است چنانچه در مرآة گفته است و در بعضي از نسخه ها علي بن الحسين نوشته شده است.

و باز كمتر.16- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را ابو عبد الله جعفر بن عبد الله محمدي از كتابش بسال دويست و شصت و هشت، او گفت حديث كرد ما را محمد بن منصور صيقل از پدرش كه گفت: بخدمت حضرت ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام رسيدم و گروهي در محضرش بودند ما با همديگر بصحبت پرداخته بوديم و آنحضرت نيز رو به بعضي از ياران داشت كه ناگاه روي بما كرد و فرمود: شما در باره چه چيز سخن ميگوئيد؟ هرگز، هرگز، آنچه بدان گردن كشيده ايد انجام نخواهد گرفت تا آنكه پاك شويد و آنچه بدان گردن كشيده ايد نخواهد شد تا تميز نيابيد، و آنچه بدان گردن كشيده ايد نشدني است تا غربال شويد، و آنچه بر آن گردن كشيده ايد نخواهد شد مگر پس از نوميدي، و آنچه بر آن گردن كشيده ايد انجام نخواهد گرفت تا آنكس كه بدبخت است ببدبختي برسد و آنكه خوشبخت است سعادتمند گردد. (و حديث كرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن حسن و علي بن محمد و آنان از سهل بن زياد و او از محمد بن سنان و او از محمد بن منصور صيقل و او از پدرش كه گفت: من و حارث بن مغيره و گروهي از آشنايان در محضر حضرت ابيجعفر (امام باقر) عليه السلام بوديم و آنحضرت گفتگوي ما را ميشنيد [در كافي است كه حضرت صادق گفتگوي ما را ميشنيد] آنگاه خبر را تا آخر نقل كرده است چز آنكه در هر بار ميفرمود: (نه بخدا قسم آنچه كه بان چشم دوخته ايد نخواهد شد) و جمله را با قيد سوگند ادا ميفرمود.17- خبر داد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه بن ابي هراسه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از صباح مزني و او از حارث بن حصيره و او از اصبغ بن نباته و او از):

ص: 246

امير المومنين عليه السلام كه آنحضرت فرمود: همچون زنبور عسل در ميان پرنده ها باشيد كه همه پرندگان آنرا ناتوان انگارند و اگر بدانند كه چه برتي در اندرون او است با او چنين رفتار نكنند، با مردم بزبان ها و پيكرهايتان بياميزيد و بدلها و كردارها از آنان كناره گيريد. سوگند بكسي كه جان من بدست او است آنچه را كه دوست ميداريد نخواهيد ديد تا آنكه بعضي از شماها بصورت ديگري تف بيندازد، و تا آنكه بعضي از شما بعضي ديگر را دروغگو و دروغ پرداز بنامد و تا آنكه نماند از شما- يا آنكه فرمود: از شيعه من- مگر مانند سرمه در چشم و نمك در غذا، و الان براي شما مثلي مياورم و آن اينكه مردي را گندمي باشد كه آن را پاك و پاكيزه كرده و در خانه اي بريزد و مدتي گندم در آن خانه بماند و پس از گذشت زماني كه از آن بازديد كند به بيند كه كرم بان افتاده پس آن گندم را بيرون آورد و تميز و پاكش كند و باطاق باز گرداند و همينطور اينكار تكرار شود تا آنكه يكدسته از آن بماند مانند گندمهاي كميابي كه كرم نتواند بان زيان برساند وشما نيز اينچنين از هم تميز خواهيد يافت تا آنگاه كه از شما نماند مگر جمعيتي كه گرفتاري نتواند هيچ زياني بانان برساند. (حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي او گفت: حديث كردند ما را محمد و احمد فرزندان حسن از پدرشان و اواز ثعلبه بن ميمون و او از ابي كهمس و شخص ديگر و حديث را بامير المومنين رسانده و همين حديث را نقل ميكند و اين حديث در اول اين كتاب گفته شد).18- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري كوفي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عباس

ص: 247

ابن عيسي حسني (1) از حسن بن علي بطائني و او از پدرش و او از ابي بصير كه گفت: (امام باقر) ابو جعفر محمد بن علي عليه السلام فرمود: مثل شيعه ما مثال خانه ئي است كه در آن گندم ريخته شده باشد و بان كرم بيفتد، سپس پاكش كنند و باز كرم بان بيفتد، و باز پاكش كنند تا آنمقدار از آن بماند كه ديگر كرمك بان آسيب نتواند برساند، و همچنين شيعيان ما تميز مي يابند و پاك ميشوند تا آنكه گروهي از آنان باقي ميماند كه گرفتاري آنان را آسيب نرساند.19- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن عبد الله محمدي او گفت: حديث كرد مرا شريف بن سابق تفليسي) از جعفر بن محمد و آنحضرت از پدرش عليهما السلام كه فرمود: مومنان گرفتار خواهند شد و سپس خداوند آنان را در گرفتاري از هم جدا ميسازد، همانا خداوند مومنين را از گرفتاري دنيا و تلخي ها آن در امان نگذاشته بلكه آنان را از كوري و بدبختي در عالم آخرت در امان نگهداشته است. سپس فرمود: كه علي بن الحسين كشته گانش را رويهم ميگذاشت و سپس ميفرمود كشتگان ما همچون كشتگان پيامبران ميباشند. [شرح: ظاهرا مقصود كشتگان روز عاشورا است].20- حديث كرد ما راعلي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي از محمد بن علي كوفي و او از حسن بن محبوب كه گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن جبله از علي بن ابي حمزه و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: اگر قائم قيام كند مردم بانكارش برخيزند زير او باز ميگردد در حاليكه جواني است ميان سال و بجز مومني كه خداوند

ص: 248


1- 249. مجلسي (ره) را در جمله ي آخر روايت توجيهي است كه با توجه به ترجمه اي كه ما كرديم نيازي به آن نيست، به متن عربي مراجعه شود.

در عالم ذر نخستي از او پيمان گرفته باشد ثابت قدم نخواهد ماند. و در اين حديث عبرتي است براي كسيكه عبرت پذير باشد و ياد آوري است براي آنكس كه ياد بگيرد و در مقام بينش باشد و آن اينكه فرمود: (بر آنان ظاهر ميشود بصورت جواني ميان سال و ثابت قدم نميماند بر آن مگر مومنيكه خداوند در عالم ذر نخستين پيمان از او گرفته باشد) آيا اين فرمايش جز اين را ميگويد كه مردم اينمدت از عمر را بعيد ميشمارند و زمان ظهور در نظرشان بدرازا ميكشد و دير پائيدن آنحضرت را انكار ميكنند و از او نا اميد ميشوند و براست و چپ پر و بال ميزنند چنانچه خبر داده اند كه مذهب هاي مختلف آنان را از هم پراكنده ميكند و و راههاي گوناگون گرفتاري براي آنان پديد ميايد و از سخن گرفتاران كه همچون سراب ميدرخشد گول ميخورند و هنگاميكه پس از گذشت عمري كه در آن مدت بايد پيري و خميدگي پشت و ناتواني بر او چيره شود او بصورت جواني ميان سال ظاهر گردد، هر كس كه در دلش بيماري باشد انكارش، و آنكس كه خداوندش در روز ازل براي او نيكي خواسته است و توفيقش بخشيده، و آگاهي از حال آنحضرت را از پيش باو داده و اين روايات را از زبان امامان راستگو بدست او رسانده و او هم تصديق كرده و عمل بانها نموده است واز پيش ميدانسته كه امر خدا و تدبير خدا چگونه خواهد بود پس بدون آنكه شك و ترديدي داشته باشد و يا متحير و سرگردان باشد و يا گول مزخرفات شيطان و پيروانش را بخورد هم چنان ثابت قدم بر عقيده خود باقي ميماند. وسپاس خدائيرا كه ما را از كساني قرار داده كه احسانشان فرموده و نعمت بر آنان ارزاني داشته و دانش هائي در دست رس آنان قرار داده كه در دست رس ديگران قرار نداده كه اين خود منتي است لازم و موهبتي است مخصوص سپاسي كه شايسته نعمتهايش باشد و حق خداونديش را ادا كند.

ص: 249

وصف رفتار و كردار حضرت صاحب الزمان

اشاره

رواياتي كه در صفت و رفتار و كار آن حضرت رسيده است و آنچه از قرآن در باره آن حضرت نازل شده است1- حديث كرد ما را علي بن احمد او گفت: حديث كرد مرا عبيد الله بن موسي علوي از ابي محمد موسي بن هارون بن عيسي معبدي (1) او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن مسلمه بن قعنب او گفت: حديث كرد ما را سليمان بن بلال (2) او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد عليهما السلام از پدرش و او از جدش و او از حسين بن علي عليهم السلام كه آنحضرت فرموده: مردي بخدمت امير المومنين (ع) رسيد و بانحضرت عرض كرد: يا امير المومنين ما را از اين مهدي خودتان آگاه كنيد فرمود: آنگاه كه رفتني ها بروند و منقرض شوند و مومنين اندك شوند و آشوبگران از ميان بروند [در بعضي از نسخه ها بجاي (المجلبون) (المخبتون) است يعني خضوع كنندگان] پس همانجا و همانجا است. عرض كردم: يا امير المومنين اين مرد از كدام طايفه است؟ فرمود: از بني هاشم، از برترين نژاد عرب، و از دريائي كه از هر سو آبها بر آن سرازير است، و اما نگاهي كه پناهگاه پناهندگان است (3) و كان صفا است آنگاه كه همه بي صفا شوند

ص: 250


1- 250. مقصود ابي عبدالله قرشي است كه شرحش خواهد آمد.
2- 251. در پاره اي از احاديث به جاي (شباهت) كلمه ي (سنت) است يعني روش.
3- 252. در كمال الدين چنين است: (همان در قائم 4 روشي از يوسف است) و علامه ي مجلسي فرموده است: اينكه امام فرموده: (فرزند كنيز سياه چهره) با بسياري از روايات كه مادر آن حضرت را توصيف فرموده است مخالف است مگر آنكه بگوئيم مقصود اين روايت يكي از مادربزرگهاي آن حضرت است و يا آنكه مقصود از مادر، دايه ي آن حضرت باشد.

هنگاميكه مرگ شبيخون زند او را ترسي در دل نباشد و چون مرگ چهره خود را نشان دهد او ضعف و ناتواني از خود نشان ندهد، و در ميدان نبرد و كشتي قهرمانان عقب نشيني نكند، دامن همت بكمر زده باشد و پر جمعيت و پيروز و شير بيشه شجاعت باشد كه ريشه ستمگران را از جاي بركند پشتوانه اي باشد مردانه و شمشيري از شمشيرهاي خدا، سالار و پر خير و بزرگ شده خاندان جلالت و شرف ريشه مجد و بزرگواريش در اصيل ترين ريشه ها باشد پس تو را هيچ موجب اصرافي- آنكسكه بسوي هر فتنه اي شتابان بگريزد،آن كس كه اگر سخن بگويد بدترين سخنگو است و اگر خاموش نشيند خباثت ها و فسادها در اندرون دارد- از بيعتش منصرف نكند. سپس بتوصيف مهدي عليه السلام برگشت و فرمود: آستانه اش از همه شما گشاده تر و دانشش از همه شما بيشتر و بخويشان از همه شماها پيوند آميزتر بار الها با برانگيختن او غم و اندوه را از ميان بردار و بواسطه او پراكندگي امت را جمع فرما پس اگر خداوند براي تو خير اراده فرمود تصميم بگير و اگر موفق شدي كه بخدمتش برسي از او بهيچ كس انعطاف مپذير و اگر بسويش راه يافتي از او مگذر پس از اين سخنها با دست بسينه اش اشاره فرمود و آهي سرد كشيد و فرمود: وه كه چه مشتاق بديدارش هستم.2- خبر داد ما را علي بن احمد او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن موسي علوي از بعضي از رجال حديثش و او از ابراهيم بن حكم بن ظهير (1) و او از اسماعيل ابن عياش و او از ابي وائل كه گفت: امير المومنين عليه السلام نگاهي بحسين كرد و فرمود: اين پسر من آقا است همچنانكه رسول خدايش آقا ناميده است و بروزي خداوند از نسل او مردي را همنام پيغمبر شما بيرون مياورد كه در صورت و سيرت مانند او است بهنگام غفلت

ص: 251


1- 253. مقصود احمد بن حسين بن سفيد بن عثمان ابا عبدالله قرشي است.

مردم و مرگ حقيقت و ظهور ستم خروج ميكند بخدا قسم اگر خروج نكند گردنش را از پيكرش جدا سازند (1) با خروج او اهل آسمانها و ساكنين شان خرسند خواهند شد او مردي است پيشاني بلند و دماغ باريك كه وسط دماغش اندكي برآمدگي دارد شكم با ضخامت و رانهايش پهن و در ران راستش خالي است دندانهاي جل از همديگر باز و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد همانطور كه پر از ستم و جور شده باشد.3- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن بكير از حمران بن اعين او گفت: بحضرتت ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم من بمدينه رسيدم همياني بميان داشتم كه هزار دينار در آن بود و من با خدا عهد كرده ام كه آن هزار دينار را يكدينار يكدينار در خانه شما انفاق كنم يا آنكه پرسش مرا پاسخ گوئي. فرمود: اي حمران بپرس كه پاسخ خواهي شنيد ودينارهايت را انفاق مكن. عرض كردم: شما را بحق خويشاوندي كه با رسول خدا داريد سوگند كه شما صاحب اين امر و قائم بامر هستيد؟ فرمود: نه. عرض كردم: پدر و مادرم بفدايت پس او كيست؟ فرمود: او شخصي است سرخ و سفيد چشمانش گود و فرورفته،برجسته پيشاني و شانه پهن وبر سرش سبوسه و بر صورتش اثر است، خداوند رحمت كند موسي را. (2) .

ص: 252


1- 254. در بعضي از نسخه ها به جاي (شباهت) كلمه ي (سنت) به معني روش است.
2- 255. در بيشتر نسخه ها در اين مورد و موارد آينده به جاي كلمه ي (سنت) به معناي روش كلمه ي (شبه) نوشته شده است و هر دو تعبير صحيح است گرچه مصنف در ذيل حديث 12 از فصل آينده كلمه ي سنت را انتخاب كرده است.

4- حديث كر د ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را احمد ابن محمد بن رباح زهري او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري او گفت: حديث كرد ما را حسن بن ايوب از عب الكريم بن عمرو خثعمي و او ازاسحاق بن جرير و او از حجر بن زائده (1) و او از حمران بن اعين كه گفت: از ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام پرسيدم، و عرض كردم، قائم تو هستي؟ فرمود: من فرزند رسول خدايم و من خونخواهي ميكنم و آنچه خدا بخواهد انجام ميدهم باز سئوالم را تكرار كردم. فرمود: ميدانم فكرت بكجا رفته است صاحب تو شكمش بهن است و علاوه بر سرش سبوسه است و فرزند زيبارويان است (يعني زيبائي را از پدرانش بارث برده است) خداوند فلاني را رحمت كند.5- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري او گفت: حديث كرد ما راحسن بن ايوب از عبد الكريم بن عمرو خثعمي اوگفت: حديث كرد مرا محمد بن عصام او گفت: حديث كرد مرا وهيب بن حفص از ابي بصير كه گفت: حضرت ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام يا ابو عبد الله (امام صادق) عليه- السلام فرمود (ترديد از ابن عصام است) اي ابا محمد قائم را دو نشانه است (2) خالي در سر و بيماري سبوسه در سرش باشد و خالي در ميان دو كتف از طرف چپ زير كتف چپ ورقي است همچون ورق آس.

ص: 253


1- 256. عباد بن يعقوب همان است كه در رجال به عنوان رواجني است و كتاب اخبار المهدي از او است و يحيي بن يعلي همان است كه در تهذيب التهذيب به عنوان آسلمي گفته شده است.
2- 257. در كافي چنين است و ظاهرا صحيحش: (حسين بن محمد بن عامر) باشد.

6- خبر داد ما را محمد بن يعقوب او گفت ك حديث كرد ما را ابو القاسم بن علاء همداني [حديث را رسانده به] (1) عبد العزيز بن مسلم كه او گفت: در خدمت [مولايمان] امام رضا (ع) در مرو بوديم نخستين روزها كه بمرو رسيده بوديم ما و اصحاب ما در روز جمعه در مسجد جامع گرد هم آمديم و سخن از امامت بميان آوردند و از اختلاف فراواني كه در آن شده ياد كردند، من بخدمت آقايم [رضا] رسيدم و حضرتش رااز سخنهائي كه گفته بودند آگاه نمودم. حضرت لبخندي زد و فرمود: اي عبد العزيز مردم ندانسته گول راي هاي خود را خوردند، همانا خداي تبارك اسمه پيامبرش را قبض روح نكرد تا آنكه دين او را كامل فرمود و قرآني بر او فرو فرستاد كه تفصيل هر چيزي در آن بود و در آن قرآن حلال و حرام و حدود و احكام و همه آنچه را كه مردم نيازمندش بودند بطور كامل بيان كرد،و فرمود ما فرطنا في الكتاب من شيي (در قرآن چيزي فرو گذار نكرديم) و در حجه الوداع كه در آخر عمرش بود آيه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا مائده: 5) امروز دين شما را براي شما كامل كردم و نعمت خودم را براي شما تمام كردم و راضي شدم كه اسلام دين شما باشد) را فرو فرستاد و موضوع امامت بستگي بتماميت دين دارد و پيغمبر از دنيا نرفت تا آنكه براي امتش دانستنيهاي دين را بيان كرد و راهشان را روشن فرمود و آنان را بر دين حق باي گذاشت (2) و علي را بر ايشان راهنما و پيشوا بپاداشت و هيچ از نيازمنديهاي امت نگذاشت مگر آنكه بيان كرد پس كسيكه گمان كند كه خداوند دينش راكامل نكرده است كتاب

ص: 254


1- 258. احمد بن هلال عبرتائي به سال 180 متولد و به سال 267 وفات كرده است و تقريبا پنجاه سال پيش از ولادت حضرت قائم (ع) اين حديث را شنيده است.
2- 259. سند اين روايت مضطرب است و اشكال دارد زيرا علي بن حسن تيملي از علي بن مهزيار متاخر است ولي ابن ابي نجران از ابن مهزيار متقدم است گوئي در سند تصحيفي شده است و صحيحش چنين باشد: (حديث كرد ما را عبدالرحمن بن ابي نجران و علي بن مهزيار از...

خدا را رد كرده و كافر است [بقرآن]. آيا قدر امامت و جايگاهش رااز امت ميشناسند تاآنان در اختيار امام مجاز باشند همانا امامت قدرش بالاتر و شانش بزرگتر و جايگاهش بلندتر و محيطش منيع تر و غوطه ور شدن در آن دور دست تر از آن است كه مردم بتوانند با عقلهايشان بان برسند و يا با رايهايشان بان دست يابند يا باختيار خودشان امامي بپا سازند. امامتهمان است كه خداوند، ابراهيم خليل (ع) را پس از نبوت و خلت با سومين رتبه مخصوصش فرمود و فضيلتي بود كه با آن مشرفش كرد و در قرآنش بدان اشاره نموده و فرمود: اني جاعلك للناس اماما- بقره 124 (من تو را براي مردم امام قرار خواهم داد)، خليل از مسرتي كه باو دست داد عرض كرد: از ذريه من نيز امامقرار بده و خدا فرمود: لا ينال عهدي الظالمين عهد من در دست رس ستمكاران قرار نميگيرد. اين آيه امامت هر ستمگري را باطل كرد [تا روز قيامت] (1) و در افراد بر گزيده قرار گرفت. سپس خداوند كرامت ديگري باو داد كه امامت را در ذريه او كه برگزيدگان و پاكان بودند قرار داد و فرمود: و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافله و كلا جعلنا صالحين و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوه و ايتاء الزكوه و كانوا لنا عابدين (و باو (ابراهيم) اسحاق و فرزند زاده اش يعقوب را عطا كرديم و همه را صالح و شايسته گردانيديم و آنان را امامان قرار داديم تا مردم را بامر ما رهبري كنند و هر كار نيكو را از انواععبادات و خيرات و بخصوص اقامه نماز و اداي زكوه را بانان وحي كرديم و آنان نيز بعبادت ما پرداختند). پس امامت همواره در ذريه او بود كه قرنهاي متوالي از يكي بديگري بارث ميرسيد تا آنكه پيغمبر اسلا صلي الله عليه و آله آن را بارث برد (2) و خداي عز و جل

ص: 255


1- 260. او سعيد بن بيان و كنيه اش ابوحنيفه و لقبش سابق الحاج است زيرا از كوفه حاجيان را به همراه خود به مكه مي برد و از وليد بن صبيح روايت شده است كه او گفت به امام صادق عليه السلام عرض كردم كه ابي حنيفه هلال ذي الحجه را در قادسيه ديده و عرفه را با ما بود فرمود عباداتش درست نيست، نجاشي او را عنوان كرده و گفته است كه ابو حنيفه ي سائق الحاج همداني ثقه است و از امام صادق (ع) روايت كرده است و او را كتابي است كه عده اي از اصحاب ما آن را روايت كرده اند.
2- 261. در كافي ج 1 ص 34 در اين روايت مي فرمايد صاحب اين امر را دو غيبت است يكي از آن دو چنين است كه از آن غيبت به سوي خانواده اش باز مي گردد، مترجم گويد: ظاهرا مقصود آن است كه با خانواده اش رفت و آمد دارد نه آنكه خبرش به آنان مي رسد چنانچه احتمال داده شده است.

فرمود: انا اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوهوهذا النبي والذين آمنوا و الله ولي المومنين: آل عمران 68) از مردم بابراهيم اوليتر كساني هستند كه از او پيروي كنند و اين پيامبر و كسانيكه اهل ايمانند و خدا دوستدار مومنان است). پس امامت مخصوص پيغمبر گرديد و پيغمبر بامر خدا برسم همه فرائض الهي قلاده امامت را بگردن علي عليه السلام انداخت پس امامت در برگزيدگان ذريه او قرار گرفت كساني كه خداوند بانان دانش وايمان عطا كرد آنجا كه فرمود: و قال الذين اوتوا العلم و الايمان لقد لبثتم في كتاب الله الي يوم البعث- روم 56 (و آنان كه بمقام علم و ايمان رسيده اند (بان فرقه بدكار) گويند شما تا روز قيامت كه هم امروز است در عالم علم خدا مهلت يافتيد) پس امامت تنها در فرزندان علي است تا روز قيامت زيراپس از محمد صلي الله عليه و آله پيغمبري نخواهد بود پس اين نادانان كجا ميتوانند (امامرا) برگزينند. همانا امامت مرتبه انبيا وارث اوصيا است همانا امامت خلافت خدا وخلافت رسول خدا است و مقام امير المومنين وارثيه حسن و حسين است همانا امامت سر رشته امور دين و نظام مسلمانان و صلاح دنياوعزت مومنين است همانا امامت اساس اسلامي است كه همواره در نمو است وبلندترين شاخه درخت اسلام است [تمام بودن نماز و زكوه وروزه و حج و جهاد و پخش در آمد و صدقه ها] وامضاء حدود و احكام و جلوگيري سر حدات و و كرانه هاي كشور اسلامي همگي بوسيله امام است. امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام ميكند و حدود الهي را بر پا ميسازد و از دين خدا دفاع ميكند وبراه خدا با حكمت و موعظه نيكو دعوت ميكند و دليلي است رسا امام همانند خورشيد تابان است كه جهان رابا نور خود جلوه خاصي مي بخشد و در افقي قرار دارد كه دست ها و ديده ها را بدان راه نيست.امام در شدت تاريكيها و در دل شهرها وبيابانهاي بي آب و علف و درامواج

ص: 256

خروشان درياها ماهي است تابان (1) و چراغي است پر نور و نوري است درخشان و ستاره اي است راهنما امام آب خوشگوار بر لب تشنگان است و نوري است راهنماو نجات بخش از هلاكت امام همچون آتشي است كه بر قله هاروشن كنند تا سرما زدگان از گرماي آن بهره مند شوند و راهنمائي است در هلاكت گاهها كه هر كس از او جدا شود بهلاكت خواهد رسيد. امام يعني ابر بارنده و باران تند و درشت و آفتاب نور افشان و آسمان سايه افكن و زمين پهناور و چشمه پر جوش و آبگير پر از آب و گلستان پر از گل و ريحان. امام يعني دلارام رفيق و پدر مهربان و شفيق و برادر تني، و مادر نيكو كار نسبت بكودكش و پناهگاه بندگان در مصيبت هاي بزرگ. امام يعني امين خدا در ميان خلقش و حجت او بر بندگانش و خليفه اش در شهرهايش و دعوت كننده بسوي خدا و دفاع كننده از حريم هاي خداوندي. امام، يعني پاكيزه از گناهان و دور از عيبها و داراي دانش مخصوص و متصف به بردباري و وسيله نظام يافتن دين وعزت مسلمين و خشم منافقين و هلاكت كافرين. امام يعني يگانه دوران كه هيچكس هم افق شدن بااو نتواند و هيچ دانشمندي بهمگاني با او نرسد وعوضي از براي او يافت نشود مو مثل و مانندي براي او نباشد برتري مخصوصي دارد بدون آنكه بدنبالش رفته باشد و يا در مقام كسبش بوده باشد بلكه اين ويژهگي از جانب خداي برتري بخش و بخشاينده باو عنايت شده است. پس كيست كه بتواند بشناسائي امام برسد يا امكان گزينش امام را داشته باشد هرگز، هرگز، عقلها در باره اش گم و افكار گمراه و مغزها حيران و ديده ها خيره و بزرگان در برابرش كوچك و حكيمان حيرانند و بردباران داراي قصورند و خطيبان زبان بسته و خردمندان در باره او نادانند و شاعران لالند و ادبا ناتوانند و بليغان

ص: 257


1- 262. از اين جمله استفاده مي شود كه تأليف اين كتاب پس از وفات علي بن محمد سمري بوده است كه به سال 329 ماه شعبان اتفاق افتاد.

درمانده اند كه شاني از شئون امام و يا فضيلتي از فضايل او را بيان كنند و بناتواني و تقصير خودشان معترفند. و چگونه ميتوان همه اوصاف امام را گفتن، و كاملا توصيفش نمودن، و يا چيزي از امر امامت را فهميدن و يا كسي را بقائم مقامي او يافتن كه همچون او بي نياز گرداند؟ نه، چگونه و كجا ممكن است و حال آنكه او همچون ستاره از دست رس دست اندازها و توصيف توصيف كنندگان بدور است اين كجا و اختيار كجا؟ اين كجا و خردها كجا؟ كجا مانند اين يافت شود؟ شما گمان ميكنيد كه چنين چيزي در غير آل رسول محمد صلي الله عليه و آله يافته ميشود؟ بخدا قسم كه بر خودشان دروغ گفته اند و سخنان باطل بارزوهاي دروغينشان كشانده است پس بجايگاه بلند و دشوار و لغزنده اي بر آمده اند كه پاهاشان لغزيده و بگودال خواهند افتاد،اينان خواستند با خردهاي حيران و سرگردان و ناقص خود و با رايهاي گمراه ننده شان امام بسازند و جز دوري از ساحت امام نيفزودند براستي كه كار مشكلي را در نظر گرفتند وبهتان بر زبان راندند و بگمراهي دور و درازي گرفتار آمدند و در حيرت و سرگرداني افتادند كه امام را با آنكه بچشم ميديدند رها كردند و شيطان كارهاشانرا برايشان آرايش داد و آنان را از راه بازداشت وباآنكه راه را ميديدند (1) از آنچه خدا اختيار كرده بود و رسول خدا واهل بيتش اختيار كرده بودند باختياريكه خود كرده بودند رو آوردند و حال آنكه قرآن فريادشان ميزند كه و ربك بخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيره سبحان الله و تعالي عما يشركون- القصص 68 آفرينش هر آنچه بخواهد و اختيار مخصوص پروردگار تو است و براي آنان حق اختيار نيست خداوند منزه و برتر است از آنچه براي او شريك ميسازند).

ص: 258


1- 263. همان انماطي واقفي است و كتابي نيز دارد.

و خداي عز و جل ميفرمايد: و ما كان لمومن و لا مومنه اذا قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم- الاحزاب 36 (هيچ مرد و زن باايمان را در مورديكه خدا و رسول دستور داده است حق اختيار در كارشان نيست). و فرمود: ما لكم كيف تحكمون، ام لكم كتاب فيه تدرسون، ان لكم فيه لما تخيرون، ام لكم ايمان علينا بالغه الي يوم القيمه ان لكم لماتحكمون، سلهم ايهم بذلك زعيم، ام لهم شركاء فلياتوا بشركائهم ان كانوا صادقين- القلم 36 تا 42 (شما را چه شده است چگونه حكم ميكنيد؟ يا كتابي مر شما راست كه از آن درس فرا ميگيريد و آنچه اختيار ميكنيد در آن كتاب است؟ يا آنكه شما را بر ما پيمانهائي است كه دامنه اش تا روز قيامت كشيده شده است همه قضاوتهائي كه ميكنيد بسود خود شمااست (نه قضاوتهاي واقعي) از اينان بپرس كه ضامن اجراي قضاوتها كداميكه از آنان است و يا آنكه شريكاني براي ضمانت اجرا دارند پس شركاشان را نشان دهند اگر راست ميگويند). و فرمود: افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها- محمد: 24 (مگر قرآن را نيكو نمي انديشند يا آنكه بر دلها قفلها زده شده است يا آنكه خداوند بر دلهاي آنان مهر زده است و ديگر نمي فهمند يا آنكه بزبان ميگويند شنيديم ولي گوش فرا نميدهند). همانا بدترين جنبنده ها در نزد خدا افراد بي عقلي هستند كه از شنيدن حق كرد و از گفتن حق لالند و اگر خداوند ميدانست كه خيري در آنان هست آنان را شنوا ميكرد ولي اگر شنوا هم ميكرد (چون خيري در وجود آنان نبود) آنان باحالت اعراض پشت بحق ميكردند (1) يا آنكه گفتند شنيديم ونافرماني كرديم (2) بلكه آن

ص: 259


1- 264. در كمال الدين چنين است ولي در كافي (اسحاق بن محمد صيرفي) است.
2- 265. در كافي كلمه ي (فيه) را كه به معناي (در موسم) ترجمه شد ندارد.

فصلي است از طرف خدا كه بهر كس كه بخواهد عنايت ميكند و خداوند داراي فضل بزرگ است. پس آنان چگونه ميتوانند امامرا بگزينند؟ و حال آنكه امام دانشمندي است كه ناداني باو راه ندارد وشباني استكه ضعف وسستي باو دست ندهدكان قد است و طهارت و عبادات و زهد ورزيدن و دانش و پرستش است است پيغمبر را دعوتي خاص در باره او بود و از نسل پاكيزه بتول اند نه در نسبشان جاي خرده گيري هست و نه آبرومندي تواند همطراز او شود در خاندان از قريش است و از رتبه بلند هاشم و عترت رسول خدا و پسنيده از جانب خداي عز و جل است، باعث شرافت شرافتمندان است و شاخه اي از شجره عبد مناف علمش همواره درفزوني باشد و بردباريش در حد كمال آماده منصب امامت بود و آگاه بر سياست، پيرويش واجب و بامر خداي عز و جل بر پا و بندگان خدا را پند آموز و دين خدا را نگهدار است. همانا پيامبران و امامان (صلوات الله عليهم) راخداوند توفيق عنايت ميفرمايد و از دانش و حكمت نهانيش بانان ميدهد آنچه را كه بديگران نداده است پس دانششان بالاتر از دانش اهل زمان ميشود، چنانچه در آيه شريفه است افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام من لا يهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون- يونس 36 (آيا آنكس بسوي حق رهبري ميكند سزاواتر است كه پيروي شود يا آن كسي كه راه را نمييابد مگر آنكه راهنمائيش كنند؟ شما را چه شده است چگونه قضاوت ميكنيد) و در آيه شريفه است و من يوت الحكمه فقد اوتي خيرا كثيرا- البقره 269 (آنكس كه حكمت باو داده شود خير فراواني باو داده شده است). و در باره طالوت فرمايد: ان الله اصطفاه عليكم و زاده بطه في العلم و الجسم و الله يوتي ملكه من يشاء و الله واسع عليم- البقره: 247 (همانا خداوند او را بر شما برگزيد و دانش و نيروي بدني او را افزوني داد وخداوند ملك خود را بهر كس كه بخواهد ميدهد).

ص: 260

و خداوند افزوني بخش و دانا است و به پيغمبرش فرمود: انزل عليكم الكتاب و الحكمه و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما- النساء: 113 (1) (خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را كه تو نميدانستي بتو آموخت) و اين نشانه آنست كه فضل خداوند در باره تو بزرگ بوده است. و در باره امامان از اهل بيت و عترت و ذريه پيغمبرش صلوات الله عليهم اجمعين فرمود: ام يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمه و آتيناهم ملكا عظيما فمنهم من آمن به و منهم من صد عنه و كفي بجهنم سعيرا النساء: آيه 53 و 54 (آيابر مردم در آنچه خداوند شان از فضل خود بانان داده حسد ميورزند؟ بتحقيق كه ما فرزندان ابراهيم را كتاب و حكمت داديم و بانان ملك با عظمتي عطا كرديم پس پاره اي از آنان باو ايمان آوردند و بعضي از آنان از پيشرفت او جلو گيري كردند و دوزخ براي سوزاندن كافي است). و چون خداوند بنده اي را كارهاي بندگانش برگزيند سينه اش را بهمين منظور گشاده ميكند و بر دلش چشمه هاي حكمت مي سپارد و دانش را آنچنان الهامش ميكند كه در هيچ پاسخگوئي برنج نيفتد و در جواب گوئي از حق و حقيقت محرف نشود او هميشه معصوم استو مويد و موفق و مسدد واز خطاها ولغزش ها و سقوط ها در امان است و اين ويژه گي را خدا باو عنايت فرموده تا بر بندگانش حجت و بر خلقش گواه باشد و اين فضل الهي است كه بهر كس بخواهد ميدهد و خدا داراي فضلي است بزرگ. پس آيا چنين امري آنان را توانائي هست كه بر گزينند؟ و يا اگر بر گزيدند برگزيدهشان داراي اين اوصاف باشد تا او را پيشوا كنند؟ سوگند بخانه خدا كه از حق تعدي كردند، و كتاب خدا را پشت سر انداختن

ص: 261


1- 266. ظاهرا او احمد بن حسن بن علي بن فضال است كه كنيه اش ابي عبدالله و يا ابي الحسين است فطحي مذهب و موثق است ودر بعضي از نسخه ها (احمد بن الحسين) است و او ظاهرا (احمد بن الحسين بن سعيد قرشي) باشد.

آنچنانكه گوئي نميدانند در حاليكه راهنمائي و شفا در كتاب خدا بود و آنان او را بدو انداختند و از هواهاي خويش پيروي كردند از اينرو خداوندشان سرزنش كرد و گنه كارشان خواند و از برايشان هلاكت خواست و فرمود: و من اضل ممن تبع هواه بغير هدي (1) من الله ان الله لا يهدي القوم الظالمين- قصص: 50 (كيست گمراه تر از كسيكه هواي خود را كه از سوي خدا راهنمائي نشود پيروي كند؟ همانا خداوند مردم ستمكار را راهنمائي نميكند) و فرمود: فتعسا لهم و اضل اعمالهم- محمد: 8 (مرگ بر آنان و بگمراهي انداخت اعمال آنان را) و فرمود: كبر مقتا عند الله و عند الذين آمنوا كذلك يطبع الله علي كل قلب متكبر جبار- غافر: 35 (گناه بزرگي است نزد خدا ونزد آنانكه ايمان آورده اند،اينچنين خداوند هر دلي را كه سر كش و زروگو باشد مهر ميكند).7- و (2) از محمد بن يحيي و او از احمد بن محمد بن عيسي و او از حسن بن محبوب و او از اسحاق بن غالب و او از): ابي عبد الله [جعفر بن محمد] عليهما السلام نقل ميكند كه آنحضرت در ضمن خطبه ايكه حالات ائمه و اوصاف آنان را بيان ميفرمود: [فرمود] همانا خداوند تعالي بواسطه امامان هدايت كه از خاندان پيغمبرش (ص) بود دينش را واضح و آشكار فرمود و از راه روشن خود بوسيله آنان پرده برداشت و از درون چشمه هاي علمش دري بر آنان باز كرد پس هر كس از امت محمد صلي الله عليه و آله كه حق واجب امام خودش را بشناسد مزه شيريني امامش را خواهد يافت و برتري و زيبائي اسلامش را خواهد فهميد، زيرا خدايتعالي امامرا نشانه اي از براي خلقش نصب كرده و او را بر فرمانبران خود حجت قرار داده و تاج وقار بر سرش نهاده و از نور جباريت خود

ص: 262


1- 267. احمد بن ميثم از ثقات كوفيان و از فقهاء آنان است و ظاهرا عبيدالله بن موسي همان عيسي كوفي باشد و عبدالاعلي بن حصين تغلبي يا ثعلبي را در جائي نيافتم فقط در انساب سمعاني عبدالاعلي بن عامر ثعلبي است كه به ثعلبيه كه يكي از منزلگاه هاي حاجيان در بيابان است منسوب است، و او را در التقريب عنوان كرده و گفته است كه راستگو است. و حصين بن عامر در الجامع عنوان شده است و گفته است كه كنيه اش اباالهيثم كلبي كوفي است و او را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده است و به احتمال بعيد شايد او همان عبدالاعلي بن حصين بن عامر باشد.
2- 268. يعني سالم مكي گويد عامر بن واثله ابوالطفيل مرا گفت.

سرا پاي پوشانده ميان او و عالم بالا ارتباطي بر قرار است كه موادش بدون انقطاع باو ميرسد (1) و بانچه در نزد خدا است بجز از رهگذر اسباب كسي را دست رسي نيست و خداوند عملهاي بندگان را بجز با معرفت امام نمي پذيرد پس امام آنچه را كه از مشكلات تاريك و سنت هاي مخفي و فتنه هاي مشتبه باو برسد آگاه است. و همواره خداوند امامان را از فرزندان حسين عليه السلام يكي پس از ديگري اختيار فرموده است و اينچنين آنانرا برگزيده است و از براي مردم بانان راضي شده و آنانرا براي خودش راضي نموده هر امامي كه از آنان از ايندنيا بگذرد خداي عز و جل امام ديگري را براي خلقش نصب ميكند تا نشانه اي باشد آشكار و راهنمائي نور بخش و پيشوائي پايدار و حجتي دانا، اماماني از سوي خدا كه بحق رهبري كنند و بحق مي گرايند، حجت هاي خدايند و دعوت كنندگان اويند و شبانان الهي هستند بر خلقش بندگان براهنمائي آنان متدين گردند و با نور آنان شهرها روشن و ببركت آنان آثار ديرين نمو مييابد خداوند آنانرا مايه زندگي مردم و چراغهاي تاريكيها و كليدهاي سخن و ستونهاي اسلام قرار داده است اين قلم تقدير حتمي الهي است كه در باره آنان اينچنين جاري شده است. پس امام همان برگزيده اي است كه خداوند از او راضي شده است و راهنمائي است كه براي همين هدف برگزيده شده است (2) و قائمي است كه اميدها باو بسته است خداوند بخاطر همين برگزيدش ودر عالم ذر هنگاميكه روحش را آفريد و در عالم جسم هنگاميكه جسمش را آفريد زير نظر خودش او را ساخت او پيش

ص: 263


1- 269. من به اين نام برخورد نكرده ام و شايد ابراهيم بن شعيب ميثمي باشد كه ابراهيم به واسطه ي شباهت در نوشتن به ابي الهيثم اشتباها ابي الهيثم نوشته شده است.
2- 270. در بعضي از نسخه ها (مدائني) است.

از آفرينش اش سايه اي بود در سمت راست عرش خدا و در علم غيب خداوندي حكمت باو داده شده بود خداوند با آگاهي خود او را اختيار كرد و بخاطر پاكيزگيش برگزيد. او يادگار آدم است و اختيار شده از ذريه نوح و برگزيده از فرزندان ابراهيم و چكيده اي از خاندان اسماعيل و خلاصه اي از محمد صلي الله عليه و آله و سلم، پيوسته منظور نظر الهي بوده و فرشتگان خدا نگهدارش هستند و پيش آمدهاي نگوار شبهاي تار و نفس هاي افراد فاسق از او دفع ميشود و تهمت هاي ناروا باو نمي چسبد از بيماريها درور و از آفتها در حجاب و از لغزشها معصوم و از همه كردارهاي زشت محفوظ است، از او ان بلوغش به بردباري و نيكوكاري معروف و در پايان عمرش بعفت و دانش و برتري منسوب است. دستور پدر بزرگوارش متوجه او است تا پدرش زنده است او از گفتار خاموش است و چون مدت پدرش بپايان رسيد تقديرات الهي در مشيت اش باو رسيد اراده حق در باره او از طرف خدا بمحبت او رسيد و پايان زمان پدرش رسيد و در گذشت و امر خدا پس از پدرش باو واگذار شد (1) و خداوند دينش را بگردن او

ص: 264


1- 271. منصور بن يونس قرشي وابسته ي آنان است و به او بزرج گفته مي شود كوفي وثقه است.

انداخت و او را حجت بر بندگان خودش قرار داد و در شهرهايش قيم نمود و با روح خود او را تاكيد كرد و علم خود را باو عطا كرد و راز خود را بدو سپرد و او را براي بزرگ دستورش فرا خواند و از بيان علمش كه جدا كننده بين حق و باطل بود آگاهش ساخت و او را براي خلقش نشانه نصب كرد و بر اهل عالمش حجت و براي اهل دينش نور بخش و بر بندگانش قيم قرار داد. خداوند بامامت او براي مردم راضي شد و او را حافط علم خود و نگهبان حكمتش نمود و از او خواست كه دين او را رعايت كند و راههاي روشن خود و واجبات و حدودش را با او زنده كرد پس بهنگاميكه مردم نادانان متحير بودند و اهل جدل سرگردان او بوسيله نور درخشنده و شفاي همگاني (1) كه داشت با حقي روشن و بياني آشكار قيام بعدالت كرد بر آن راه روشني كه پدران راستينش بر آن راه رفتند پس حق چنين دانشمند را بجز بدبخت كس جاهل نشود و بجز گمراه انكارش نكند و بجز كسيكه بر خدا جرئت نموده باشد رهايش نميكند]

مادر آن حضرت و وصفش

[بودن آنحضرت] (2) فرزند زن اسير و فرزند برگزيده از كنيزان8- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن قيس بن رمانه اشعري و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملك و محمد بن حسن قطواني همگي گفتند: حديث كرد ما را حسن ابن محبوب زراد از هشام بن سالم و او از يزيد كناسي (3) كه گفت:

ص: 265


1- 272. در بعضي از نسخه ها اباعبدالله (امام صادق (ع)) است.
2- 273. او علي بن الحسين مسعودي صاحب مروج الذهب است.يا علي بن بابويه صدوق.
3- 274. او ابوسمينه كوفي است در بعضي از نسخه ها (محمد بن الحسين) نوشته شده است و ظاهرا اشتباه باشد.

شنيدم ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام ميفرمود: صاحب اين امر شباهتي بيوسف دارد فرزند كنيز سياه است خداوند، كار او را در يك شب اصلاح ميفرمايد. [شرح: مقصود از شباهت بيوسف (و يا سنت يوسف چنانچه در بعضي از نسخه ها است) غايب شدن آنحضرت است].9- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري او گفت: حديث كرد ما را حكم برادر مشمعل اسدي (1) او گفت: حديث كرد مرا عبد الرحيم قصير كه گفت: به ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام عرض كردم: مقصود امير المومنين از اينكه فرموده است: (پدرم بفداي كسيكه فرزند برگزيده از كنيزان است) فاطمه است؟ فرمود: فاطمه برگزيده از زنان آزاده است مقصود امير المومنين آنكسي است كه شكمش پهن ورنگش سرخ وسفيد است خداوند فلاني رارحمت كند.10- خبر داد ما را احمد بن محمد بن عيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم ابن محمد بن حسن بن حازم او گفت حديث كرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله بن جبله و او از علي بن ابي المغيره و او از ابي الصباح كه گفت: بخدمت ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيدم بمن فرمود: چه خبر؟ عرض كردم خبر مسرت بخشي از عمويت زيد دارم كه خروج كرده و گمان ميكند كه او همان (ابن سبيه) و قائم اين امت وفرزند برگزيده كنيزان است فرمود: دروغ ميپندارد او آنچه گفته نيست اگر خروج كند كشته خواهد شد.

ص: 266


1- 275. در بعضي از نسخه ها چنين است (كه او است تنها توفيق دهنده ي بر حق و حقيقت به وسيله ي رحمتش).

11- حديث كرد ما را محمد بن همام و محمد بن حسن بن جمهور هردوا از حسن بن محمد بن جمهور و او از پدرش و او از سليمان بن سماعه و او از ابي الجارود و او از قاسم بن وليد همداني و او از حارث اعور همداني كه گفت: امير المومنين عليه السلام فرمود: (پدرم بفداي كسيكه فرزند برگزيده از كنيزان است يعني قائم كه از اولاد او است- كه آنان را ذليل ميكند (1) و كاسه تلخ بگلوشان ميريزد و بجز شمشير مرگ جيزي بانان نميدهد اينهنگام تبه كاران قريش آرزو ميكنند كه اي كاش دنيا و هر چه در آنست از آن آنان بود وفدا ميدادند تا مگر از جرم آنان چشم پوشي شود ولي دست بردار نخواهيم بود تا خداوند راضي شود12- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن تيملي او گفت: حديث كرد ما را احمد و محمد فرزندان حسن از پدرشان و او از ثعلبه بن ميمون و او از يزيد بن ابي حازم كه گفت: از كوفه بيرون شدم چون بمدينه رسيدم بخدمت ابي عبد الله (امام صادق) (ع) شدم و سلامش كردم از من پرسيد رفيقي بهمراهت بود؟ عرض كردم: آري. فرمود: صحبتي هم ميكرديد؟ عرض كردم: آري، مردي از (مغيريه) (2) همراه من شد. فرمود: چه ميگفت؟ عرض كردم: چنين مي پنداشت كه محمد بن عبد الله بن حسن همان قائم است و دليل بر اين آنكه نامش نام پيغمبر و نام پدرش نام پدر پيغمبر است، و من باو در پاسخ گفتم: اگر دليلت فقط نام است اينك در فرزندان حسين نيز محمد بن عبد الله بن علي است. او بمن گفت: اين فرزند كنيز است يعني محمد بن عبد الله بن علي و اين فرزند آزاد زن است يعني محمد بن عبد الله بن حسن بن الحسن. (امام

ص: 267


1- 276. امية بن علي قيسي ضعيف است و اصحاب ما را ضعيف شمرده اند ولي ضعف او زياني نمي رساند چون همين روايت از ابن بزيع كه ثقة است نقل خواهد شد.
2- 277. ظاهرا او احمد بن حسين بن سعيد قرشي است و در بعضي از نسخه ها احمد بن حسن است كه احتمال مي رود احمد بن حسن بن علي بن فضال باشد.

صادق) فرمود: چه جواب دادي؟ گفتم: جواني نداشتم كه بدهم. فرمود: مگر نميدانيد كه او فرزند زن اسير شده است يعني قائم عليه السلام. (1) .

رفتار آن حضرت

13- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري او گفت: حديث كرد مرا حسن بن ايوب از عبد الكريم بن عمرو او گفت: حديث كرد ما را احمد بن حسن بن آبان او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن عطا: مكي از): شيخي از فقهاء كه مقصودش ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام بود گويد: از آنحضرت پرسيدم از رفتار مهدي كه رفتارش چگونه خواهد بود؟ فرمود: همان كند كه رسول الله صلي الله عليه و آله كرد اساس پيش از خود را ويران كند همانطور كه رسول الله صلي الله عليه و آله كار و بار دوران جاهليت را ويران كرد واسلام را از سر نو شروع ميكند.14- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد مرا محمد بن يحيي عطار از محمد بن حسان رازي و او از محمد بن علي كوفي و او از احمد بن محمد بن ابي نصر و او ازعبد الله بن بكير و او ازپدر و او از زراره واو از):

ص: 268


1- 278. اينجا چنين است ولي در كافي (محمد بن يحيي) نيست و همو درست است زيرا محمد بن يحيي از احمد بن ادريس روايت نمي كند.

ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه گويد: بانحضرت عرض كردم: نام يكي از شايشتگان را و مقصودم حضرت قائم بود براي من بفرما. فرمود: نام او نام من است گفتم آيا همچون محمد صلي الله عليه و آله رفتار ميكند؟ فرمود: هرگز هرگز اي زراره طبق رفتار او رفتار نميكند. عرض كردم: فدايت شوم، چرا؟ فرمود: همانا رفتار رسول خدا در امتش با (منت گذاشتن) بود (1) حضرتش با مردم الفت داشت ولي رفتار امام قائم با كشتار است زيرا در كتابيكه بهمراه دارد دستور چنين داده شده است كه بكشتار رتار نمايد و توبه از كسي نپذيرد (2) واي بحال كسيكه با او دشمني ورزد.15- خبر داد ما را علي بن حسين بهمين اسناد از محمد بن علي كوفي و او از عبد الرحمن بن ابي هاشم و او از ابي خديثجه و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: علي عليه السلام فرمود: مرا چنين حي بود كه فراريان از جبهه جنگ را بكشم و زخمي ها را كارشان يكسره كنم ولي اينكار بملاحظه آينده ياران نكردم باشد كه اگر آنان نيز زخمي شدند كشته نشوند و امام قائم راست كه فراريان را بكشد و كار زخمي رايكسره كند. (3) .

ص: 269


1- 279. در كافي كلمه ي (يأتي) يعني تشريف مي آورد نيست.
2- 280. در بعضي از نسخه ها (ابي الحسن الرضا عليه السلام) است.
3- 281. در ترجمه اي كه شد به ناچار محل (واو) را در جمله ي (بلا تغيير و لذكر الوقت) تغيير داديم و جمله را به اين صورت ترجمه كرديم (و بلا تغيير لذكر الوقت) كه به جز اين طريق معناي صحيحي به نظر مترجم نرسيد و چنانچه فضلاء از خوانندگان معناي صحيحي براي عبارت چاپ شده در متن عربي ص 190 سطر 5 داشتند ما را اصراري در تغيير عبارت كتاب نيست.

16- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن از محمد بن خالد و او از ثعلبه بن ميمون واو از حسن بن هارون كه نمط فروش بود (1) گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام نشسته بودم كه معلي بن خنيس از آنحضرت پرسيد امام قائم كه قيام كرد مگر رفتارش بر خلاف رفتار علي عليه السلام خواهد بود؟ فرمود: آري بجهت آنكه علي عليه السلام رفتارش منت نهادن و دست برداشتن (از مخالفين) بود، زيرا ميدانست كه پس از او شيعه اش مغلوب دست دشمن خواهد شد ولي امام قائم كه قيام كند رفتارش در ميان آنان با شمشير است و اسير كردن چون ميداند كه پس از او شيعه آنحضرت هرگز مغلوب دست دشمن نخواهد شد. (2) .

ص: 270


1- 282. توجيهي كه مؤلف الكتاب براي خبر كرده است درست نيست زيرا در هيچ خبري به طور صريح تعيين وقت نشده است تا با اخبار عدم توقيت معارض شود و نيازي به چنين توجيه پيدا شود.
2- 283. در بعضي از نسخه ها است (و صاحبش را نبيند).

17- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا علي ابن الحسن از پدرش و او از رفاعه بن موسي و او از عبد الله بن عطاء كه گفت: از ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام پرسيدم و عرض كردم: چون قائم قيام كند چه رفتاري در ميان مردم پيش خواهد گرفت؟ فرمود: اساس پيشين را ويران ميكند همچنانكه رسول الله صلي الله عليه و آله كرد و اسلام را از نو شروع ميكند.18- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار از محمد بن حسان رازي و او از محمد بن علي كوفي و او از احمد بن محمد بن ابي نصر و او از علاء و او از محمد بن مسلم كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: اگر مردم ميدانستند كه حضرت قائم بهنگام خروج چه خواهد كرد بيشترشان دوست ميداشتند كه او را نبينند از بس مردم را خواهد كشت، هان كه او آغاز نخواهد كرد مگر بقريش كه از قريش بجز شمشير نميمگيرد و بانان بجز شمشير نميدهد (1) تا آنجا كه بسياري از مردم ميگويند اين شخص از آل محمد نيست زيرا اگر از آل محمد بود دلش ميسوخت.19- و خبر داد ما را علي بن الحسين باسنادش از احمد بن محمد بن ابي نصر و او از عاصم بن حميد حناط و او از ابي بصير كه گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام فرمود: امام قائم كه قيام كند امري نو و كتابي نو و قضاوتي نو خواهد داشت و بر عرب سخت خواهد گرفت بجز شمشير كاري نخواهد داشت نه توبه كسيرا مي پذيرد و نه در اجراي امر خداوند از ملامت كسي باك دارد.20- خبر داد ما را علي بن الحسين باسنادش از محمد بن علي كوفي و او

ص: 271


1- 284. در بعضي از نسخه ها چنين است (يعني ابن ابي عقب).

از حسن بن محبوب و او از علي بن ابي حمزه و او از ابي بصير و او از:ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آن حضرت فرمود: چرا به خروج امام قائم شتاب مي كنيد به خدا قسم به جز جامه اي درشت بافت نپوشد و به جز غذاي ناگوار نخورد و به جز شمشير در كار نباشد و در سايه شمشير، مرگ است. (1) .21- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جعفي او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و وهيب و آن دو از ابي بصير و او از:ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آن حضرت فرمود: هنگامي كه امام قائم خروج كند ميان او و عرب و قريش به جز شمشير نخواهد بود و از آن به جز شمشير نخواهد گرفت چرا به خروج امام قائم شتاب مي كنيد به خدا قسم كه لباسش به جز درشت بافت و خوراكش به جز جو ناگوار نخواهد بود و وجود او مساوي است با شمشير و مرگ در زير سايه شمشير.22-)خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را يحيي ابن زكريا بن شيبان او گفت: حديث كرد ما را يوسف بن كليب او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از عاصم بن حميد حناط و او از ابي حمزه ثمالي

ص: 272


1- 285. شايد به جاي (رواه الحكم عن ابي جعفر) (رفعه الي ابي جعفر) صحيح باشد.

كه گفت: شنيدم ابو جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام ميفرمود اگر قائم آل محمد خروج كند خداوندش با فرشتگان مسومين و مردفين و منزلين و كروبيين ياريش ميكند و جبرئيل در پيشاپيش او و ميكائيل از راستش و اسرافيل از چپش و هيبت و وحشت بفاصله يكماه راه در پيشاپيش اش و پشت سرش و از راستش و از چپش و فرشتگان مقرب در برابرش خواهند بود و نخستي كسيكه بدنبال او است محمد صلي الله عليه و آله است و دومين كس علي عليه السلام است (1) و بهمراهش شمشير برهنه اي است كه خداوند، روم و ديلم و سند و هند و كابل شاه (2) و خزر را

ص: 273


1- 286. اينجا چنين است و شايد او همان بكري باشد كه در الجامع عنوان شده است.
2- 287. او شايد احمد بن ابي احمد وراق جرجاني باشد كه خواهد آمد.

براي او ميگشايد. اي ابا حمزه، امام قائم قيام نميكند مگر هنگاميكه ترس و وحشت فراوان در اجتماع باشد و زمين لرزه ها و گرفتاري و بلا گريبان گير مردم شود و پيش از اينها بيماري طاعون شيوع يابد- و هنگامي قيام كند- كه در ميان عرب شمشير براين و در ميان مردم اختلاف سختي بوده باشد و مردم دينشان درهم و برهم و حالشان دگرگون باشد آنچنانكه آرزو كننده در هر بامداد و شام آرزوي مرگ ميكند از بسكه ميبيند گرفتاري مردم بزرگ است و همديگر را ميخورند. و خروج آنحضرت بهنگام ياس و نا اميدي است، اي خوشا بحال كسيكه بانحضرت برسد و از يارانش باشد، و واي و همه واي بر كسيكه با او مخالفت كند و با دستورات او مخالف ورزد و از دشمنانش باشد سپس فرمود: او قيام ميكند با دستوري نور و روشي نوين و قضاوتي تازه كه بر عرب سخت آيد كارش بجز كشتن نباشد و از كسي توبه نپذيرد و در راه خدا تحت تاثير هيچ ملامت و سرزنشي قرار نگيرد.23- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن سن بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله ابن جبله و او از علي بن ابي المغيره كه گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن شريك عامري از بشر بن غالب اسدي او گفت: حسين بن علي عليه السلام مرا فرمود: اي بشر از قريش چه ميماند اگر قائم مهدي پانصد نفر از آنان را پيش كشد و همه را دست بسته گردن زند سپس پانصد نفر را پيش كشد و همه را دست بسته گردن زند سپس پانصد تن و همه را دست بسته گردن زند گويد: بحضرتش عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد آيا باينمقدار ميرسند؟ حسين بن علي عليهما السلام فرمود: هم پيمان هر طايفه از آن عده است. راوي گويد: بشير بن غالب برادر بشر بن غالب بمن گفت: من گواهي ميدهم كه حسين بن علي شش بار براي برادرم شمرد- يا شش بار گفت- (بر حسب

ص: 274

اختلاف روايت).24- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن مفضل بن ابراهيم او گفت: حديث كرد مرا محمد بن عبد الله بن زراره از حارث ابن مغيره و ذريح محاربي كه آندو گفتند): (امام صادق) ابو عبد الله عليه السلام فرمود: ميان ما و عرب بجز سر بريدن نمانده است- و با دست اشاره بگلويش كرد.25- خبر داد ما را علي بن حسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را حسان رازي از محمد بن علي صيرفي و او از محمد ابن سنان و او از محمد بن علي حلبي (1) و او از سدير صيرفي و او از): مردي از اهل جزيره كه كنيزي را نذر كرده بود و بمكه اش آورده بود، آن شخص گويد: با پرده داران خانه تماس گرفته و داستان نذر كردن كنيز را باآنان در ميان گذاشتم بهريك از آنان كه شرح ميدادم بمن ميگفت: كنيز را نزد من بيار تا خداوند نذرت را قبول كند، پس مرا وحشت سختي فرا گرفت و جريان را با يكي از اهل مكه كه از خود ما بود گفتم، او بمن گفت: از من مي پذيري؟ گفتم: آري. گفت: نگاه كن آن مردي كه در رويا روي حجر الاسود مي نشيند و مردم گردش را گرفته اند و او ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام است به نزد او برو و از اينكار آگاهش كن و به بين چه تو را ميگويد همان را رفتار كن. گويد: بخدمت آنحضرت آمدم و عرض كردم: خداوند تو را رحمت كند من مردي از اهل جزيره ام و بهمراه كنيزي داردم كه او را بخانه خدا نذر كرده ام بخاطر قسمي كه خورده بودم و اكنون آن كنيز را آورده ام و جريان رابه پرده داران گفتم ديدم با ه ر يك كه تماس ميگيرم ميگويد: كنيز را نزد من آر تا نذرت را خداوند قبول

ص: 275


1- 288. در بعضي از نسخه ها چنين است (صالح بن نبط و بكر بن مثني).

كند و مرا از اين ماجرا وحشتي سخت فراگرفته است. فرمود: اي بنده خدا خانه كه نه ميخورد و نه مياشامد كنيزت را بفروش آنگاه در جستجو باش هر يك از همشهريهاي خود را ديدي كه بزيارت اين خانه آمده و خرجي اش تمام شده است از آن پول آن مبلغ بانان بده كه بتوانند بشهرهاي خودشان باز گردند، و من هم همين كارا كردم و سپس هر يك از پرده داران را كه ميديدم از من ميپرسيد كنيز را چه كردي؟ من نيز آنچه را كه ابو جعفر دستور داده بود ميگفتم، آنان ميگفتند: او دروغگوي ناداني است كه نميفهمد چه ميگويد من گفتار آنان را بامام باقر (ع) عرض كردم فرمود: سخن آنان را بمن رساندي سخن مرا نيز بانان برسان. عرض كردم: آري ميرسانم. فرمود: بانان بگو ابو جعفر شما را گفت: چگونه خواهيد بود اگر دستها و پاهاي شما بريده شود و در كعبه آويزان شود سپس به شما پيشنهاد شود كه بايد فرياد بزنيد: مائيم دزدان خانه خدا، همينكه خواستم برخيزم فرمود: من خود اينكار را نخواهم كرد بلكه مردي از خاندان ما اينكار را انجام خواهد داد. (1) .

حكم آن حضرت

26- خبر داد ما را علي بن حسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن علي صيرفي از حسن بن محبوب و او از عمرو بن شمر و او از جابر كه گفت: مردي بخدمت ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام رسيد و بانحضرت عرض كرد: خداوند سلامتت بدارد اين پانصد درهم را از من بستان كه زكوه مال من است. ابو جعفر عليه السلام باو فرمود: نزد خودت باشد و بهمسايه هاي مسلمان و

ص: 276


1- 289. عثمان بن زيد بن عدي جهني از اصحاب امام صادق عليه السلام است.

درماندگان از برادران مومنت بده. (1) سپس فرمود: هنگاميكه قائم اهل بيت قيام كند بطور مساوي قسمت ميكند و در ميان رعيت با داد رفتار ميكند پس هر كس از او فرمان برد از خدا فرمان برده و هر كس او را نافرماني كند خدا را نافرماني كرده است مهدي را مهدي ناميدند بخاطر آنكه بيك امر پنهان راهنمائي ميكند و توراه و ديگر كتابهاي آسماني را از غاري ك در نطاكيه است بيرون ميكشد (2) و در ميان اهل توراه با توراه و در ميان اهل انجيل با انجيل و ميان اهل زبور با زبور و ميان اهل قرآن با قرآن حكم ميكند و ثروت دنيا را از اندرون و يرون زمين جمع ميكند و بمردم ميگويد بيائيد اين همان است كه شما بخاطر آن از خويشان كشتيد و در راه آن خونهاي حرام ريختيد و در بدست آوردن آن آنچه را كه خداي عز و جل حرام كرده بود مرتكب شديد پس ثروتي بانان مي بخشد كه هيچكس پيش از او چنين ثروتي نه بخشيده باشد و زمين را پر از عدل و داد ميكند هم چنانكه از ستم و تعدي و شر پر شده باشد.27- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملك و محمد بن احمد بن حسن قطواني همگي گفتند كه حديث كرد ما را حسن ابن محبوب از عبد الله بن سنان كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود عصاي موسي چوب آس بود از درخت بهشتي كه وقتي خواست بسوي مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است نه ميپوسد و نه تغيير مييابند تا آنكه قائم هر دو را بهنگام قيامش بيرون آورد.

ص: 277


1- 290. ظاهرا او احمد بن الحسين بن سعيد بن عثمان ابو عبدالله قرشي است، و در بعضي از نسخه ها احمد بن الحسن است كه گوئي احمد بن الحسن بن علي بن فضال باشد.
2- 291. ظاهرا او حسن بن علي بن فضال تيملي است و در كافي كه حسين بن علي نوشته است تصحيف شده است.

ويژگي هاي آن حضرت و رفتارش

28- خبر داد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم ابن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري او گفت: حديث كرد ما را ابو الجارود زياد بن منذر او گفت: ابو جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام فرمود: هنگاميكه قائم (ع) ظهور كند با پرچم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي ظهور ميكند سپس بجارچي اش دستور ميدهد كه جار بزند: توجه كنيد هيچ مردي از شما نبايد خوردني و آشاميدني و علوفه همراه خود بر دارد پس يارانش ميگويند او ميخواهد ما را و چهار پايان ما را گرسنگي و تشنگي بكشد. پس آنحضرت براه ميافتد در نخستين منزل كه فرود ميايند (عصا را) بر آن سنگ ميزند پس غذا و آب و علوفه از آن بيرون ميريزد پس ياران و چهار پايانشان ميخورند و مياشامند تا آنكه به نجف در پشت كوفه فرود ميايند.29- خبر داد ما را محمد بن همام و محمد بن حسن بن محمد بن جمهور عمي از حسن بن جمهور و او از پدرش و او از سليمان بن سماعه و او از ابي الجارود و او از): ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام كه آنحضرت فرمود: هنگاميكه قائم از مكه خروج ميكند جارچي اش جار ميزند: توجه كنيد هيچكس نبايد غذا و آبي با خود داشته باشد و او سنگ موسي بن عمران را كه بار شتري است بهمراه خود مياورد بهيچ منزلي فرود نميايد مگر آنكه چشمه هائي از آن سنگ بيرون ميايد هركس گرسنه باشد سير ميشود و هر كس تشنه باشد سيراب ميگردد چهار پايانشان نيز سيراب ميشوند تا آنكه بنجف در پشت كوفه نازل ميشوند.30- خبر داد ما را احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم

ص: 278

ابن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از عبد الله بن بكير و او از حمران بن اعين و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: گوئي مي بينم كه اين دين شما همچنان در ميان خونيكه بپايش ريخته ميشود در حركت است و دست و پا ميزند و هيچكس نتواند آن را بر شما بازگرداند مگر مردي از ما اهل بيت كه هر سال دو بار بر شما بخشش خواهد كرد و در هر ماه دو نوع روزي بر شما خواهد رساند و در دوران ا و است كه حكم بشما داده خواهد شد تا آنجا كه زن در خانه خودش نشسته باشد و از روي كتاب خدا و سنت رسول خدا قضاوت كند. [مترجم گويد: در جمله كاني بدينكم هذا الايزال متخخضا..... كه در صدر روايت است پاره اي از نسخه ها بجاي (متخضخضا) موليا ضبط كرده است و بنابر اين گوئي امام عليه السلام دين را بسربازي كه پشت بجنگ كرده و در اثر زخمهاي فراوان در خون خود دست و پا ميزند تشبيه فرموده است].31- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را احمد ابن محمد بن رباح او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عباس بن عيسي او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بطائني از پدرش و او از مفضل كه گفت: شنيدم ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را خانه خانه اي است كه خانه حمدش گويند و در آن خانه چراغي است كه از روزيكه بدنيا پا نهاده تا روزيكه با شمشير قيام ميكند آن چراغ خاموش نميشود.32- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي از پدرش (1) و او از حسن بن علي بن يوسف و محمد بن علي

ص: 279


1- 292. او حسن بن علي وشاء معروف است كه احمد بن محمد بن عيسي اشعري از او روايت مي كند و هر دو از بزرگان شيعه هستند و بنابراين آنچه در بعضي از نسخه ها و در بحار است كه محمد بن احمد و يا حسين بن علي بن زياد نوشته شده است تصحيف شده است.

[كوفي] و آندو از سعدان بن مسلم و او از بعضي از رجال حديث اش و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: در آن ميان كه مرد پشت سر قائم عليه السلام ايستاده و مامور اجراي دستورات آنحضرت است كه ناگاه دستور ميدهد كه او را برگردانيد پس او را به روياروي آنحضرت بر ميگردانند پس دستور ميدهد تا گردنش را بزنند پس در خاور و باختر چيزي نمي ماند مگر آنكه از او ميترسد.33- حديث كرد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي و او از احمد بن محمد بن خالد و او از پدرش و او از سعدان بن مسلم و او از هشام بن سالم و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: در آن ميان كه مردي پشت سر قائم دستور ميدهد كا ناگاه آنحضرت دستور ميدهد تا گردنش زده شود پس در مشرق و مغرب كسي نميماند مگر آنكه از او ميترسد.

بزرگواري و فضيلت آن حضرت

34- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي در ماه صفر بسال دويست و هفتاد و چهار و گفت: حديث كرد مرا محمد بن علي از محمد بن اسماعيل بن بزيع و او از منصور بن يونس بزرج و او از حمزه بن حمران و او از سالم اشل كه گفت: شنيدم ابو جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام كه ميفرمود: در سفر اول توراه فرمانروائي و فضيلتي كه بقائم آل محمد داده ميشود نظر موسي بن عمران را جلب كرد عرض كرد پروردگارا مرا قائم آل محمد قرار بده باو گفته شد كه او از ذريه احمد است سپس بسفر دوم نگاه كرد همانند آنرا ديد و همان تقاضا را كرد و همان پاسخ شنيد سپس بسفر سوم نگاه كرد و مانند آن را ديد و همان تقاضا را كرد و همان پاسخ را شنيد.

ص: 280

آياتي قرآني كه درباره آن حضرت نازل شده است

35- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي ابو الحسن از كتاب خودش او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و وهيب و آندو از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت در معناي آيه شريفه وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لا يشركون بي شيئا- النور: 55 خدا بكسانيكه از شما ايمان آورده و عمل شايشته انجام دهند وعده فرموده است كه آنان را در زمين خليفه گرداند چننچه پيشينيانشان را خليفه كرد و دين پسنديده آنان را بر همه اديان مسلط گرداند و آنان را پس از آنكه ترسناك بودند ايمني عطا كند تا تنها مرا پرستش كنند و چيزي را شريك من قرار ندهند، فرمود: در باره قائم و يارانش نازل شده است. [مترجم گويد: نظير آيه فوق آيه شريفه و لقد كتبنا في الزبور من الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون ميباشد زيرامضمون اين آيه و آيه پيش نه در زمان پيغمبر تحقق يافته و نه پس از آنحضرت بله تحقق آن در زمان ظهور حضرت قائم خواهد شد و گر نه خلاف وعده الهي لازم آيد و لن يخلف الله وعده].36- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد او گفت: حديث كرد ما را علي بن صباح او گفت: حديث كرد ما را ابو علي حسن بن محمد حضرمي او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد (1) از ابراهيم بن عبد الحميد و او از اسحاق بن عبد العزيز و او از):

ص: 281


1- 293. زؤان: دانه اي است كه غالبا با خوشه ي گندم مي رويد و مانند گندم است ولي از آن كوچكتر است و خواب آور.

ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام در بيان آيه شريفه و لئن اخرنا عنهم العذاب الي امه معدوده- هود:. 8 فرمود عذاب يعني خروج قائم عليه السلام و گروه شمرده شد يعني شماره اهل بدر و ياران بد.37- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران از حسن بن علي و او از پدرش و وهيب و آندو از ابي بصير واو از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام در بيان آيه شريفه فاستبقوا الخيرات اين ما تكونوا يات بكم الله جميعا- بقره- 128 به نيكيها پيشي گيريد كه هر جا بوده باشيد خداوند همگي شما را فرا خواهد آورد فرمود: در باره قائم و يارانش نازل شده است كه بدون قرار قبلي گرد هم فرا آيند.38- خبر داد ما را علي بن حسين مسعودي او گفت حديث كرد ما را محمد ابن يحيي عطار قمي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي كوفي او گفت: حديث كرد ما را عبد الرحمن بن ابي نجران از قاسم (1) و او از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام در بيان آيه شريفه اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير- حج 39 رخصت جنگ بجنگجويان اسلام داده شد زيرا آنان از دشمن ستم كشيدند وهمانا خداوند بر ياري نمون آنان توانا است فرمود: اين آيه در باره قائم و ياران او است]

ص: 282


1- 294. محمد و احمد فرزندان حسن بن علي بن فضالند كه برادرشان علي بن حسن از آن دو روايت مي كند و ما در مقدمه از آنان ياد كرديم.

علائمي كه امام بدان شناخته ميشود

40- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي و و از محمد بن عبد الجبار و او از صفوان بن يحيي و او از ابي سعيد مكاري و او از حارث بن مغيره نصري كه گفت: به ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: امام بچه چيز شناخته ميشود؟ فرمود: به سكينه و وقار عرض كردم ديگر بچه چيز؟ فرمود: او را با حلال و حرام (و در بعضي از نسخه ها: با شناختن حلال و حرام) ميتواني بشناسي و باينكه همه مردم باو نيازمند باشند واواز همه بي نياز و اسلحه رسول خدا در نزد او باشد. فرمود: نميشود، بايد وصي فرزند وصي باشد.41- حديث كرد ما را محمد بن همام و محمد بن حسن بن محمد بن جمهور هر دو از حسن بن محمد بن جمهور و او از پدرش و او از سليمان بن سماعه و او از ابي الجارود كه گفت: به ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام عرض كردم هنگاميكه امام قائم از اهل بيت از دنيا بگذرد آنكه پس از او ميايد بچه چيز شناخته ميشود؟ فرمود: براهنمائي و سكوت و وقار واينكه آل محمد به برتري او اقرار داشته باشند و از چيزيكه ميان

ص: 283

دو طرف زمين: (پشت و روي آن) هست از او نپرسند مگر آنكه پاسخ گويد. (1) .

وصف لباس آن حضرت

در بعضي از نسخه ها است (در گونه ي جامه ي قائم عليه السلام است).42- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را احمد بن زياد كوفي او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حديث كرد ما را احمد بن حسن ميثمي از عمويش حسين بن اسماعيل و او از يعقوب بن شعيب و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود آيا پيراهني را كه قائم بهنگام قيام آن را در بر خواهد داشت نشانت ندهم؟ عرض كردم چرا، گويد: جعبه اي را خواست و آنرا گشود و از آن پيراهن كرباسي بيرون آورد و بازش كرد با كمال تعجب ديدم كه آستين چپش خون آلود بود سپس فرمود: پيراهن رسول خدا (ص) همين بود روزيكه دندانهاي جلويش ضربت ديد و حضرت قائم اين پيراهن در برش قيام ميكند من آن خون را بوسيدم و بر صورتم نهادم سپس امام صادق (ع) پيراهن را پيچيده و برداشت.

وضع سپاهيان و سواران آن حضرت

43- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي و او از علي بن حسن واو از علي بن حسان واو از عبد الرحمن بن كثير واو از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت در معناي آيه شريفه اتي امر الله فلا تستعجلوه فرمان خدا فرا ميرسد شتابزدگي آنرا نداشته باشيد. فرمود:

ص: 284


1- 295. در غيبت شيخ به جاي (لتمحصن يا شيعة آل محمد تمحيص الكحل في العين) لتمخضن يا شيعة آل محمد كمخيض الكحل في العين) است و مخض البن به معناي گرفتن كره از شير است.

آن امر ما است كه خداوند دستور فرموده است كه شتاب در آن نشود تا آنگاه كه خداوندش با سپاهيان سه گانه تاييد فرمايد با فرشتگان، با مومنان و با رعب، و خروج آنحضرت مانند خروج رسول الله خواهد بود آنجا كه خدا فرمايد: كما اخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقا من المومنين لكارهون چنانكه خداوند ترا از خانه ات بحق (و براي اعلاء دين حق) بيرون آورد گر چه گروهي از مومنان آن را خوش نداشتند (1) (الانفال: 5).44- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از علي بن ابي حمزه كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: هنگاميكه حضرت قائم قيام ميكند فرشتگان روز بدر فرود ميايند و آنان پنجهزاراند يك سوم بر اسبهاي سپيد كه با سياهي آميخته اند و يك سوم بر اسبهاي سياه و سپيد و يك سوم بر اسبهاي (حو) سوارند، عرض كردم حو چيست؟ فرمود: سرخ.45- و بهمين سند از عبد الله بن حماد واو ازابي حمزه و او از): ابي عبد الله قائم قيام ميكند شمشيرهاي مخصوص جنگ فرود ميايد كه بر هر شمشير نام مردي معين و نام پدرش نوشته شده است. اي كسانيكه خداوند بشما بينايي و خرد داد و تميز و مغز انديشمند عطا فرموده است نيكو بينديشيد در اين رواياتي كه در صفت قائم رسيده است كه او براي خدا و بحق قيام ميكند، ورواياتي كه در روش آنحضرت و در ويژه گيهائي كه خداوند باو عطا فرموده از برتري اش و تاييدش بفرشتگان و تعهداتي كه خود

ص: 285


1- 296. شايد آن مرد، ايوب بن نوح بن دراج باشد كه ثقة است زيرا شيخ اين روايت را از ايوب بن نوح و او از عباس بن عامر روايت مي كند.

آنحضرت نسبت بخود دارد از درشتي جامه و ناگواري غذا و برنج انداختن جان و تن خود در اطاعت خداي تبارك و تعالي و جهاد در راه او و نابود ساختن ستم (1) و تعدي و طغيان و گسترش دادن انصاف و داد و احسان و در وصف كساني كه بهمراه او خواهند بود از ياراني كه روايات شماره آنان را معين كرده كه سيصد و سيزده مرد خواهند بود و آنان فرمانروايان روي زمين و نمايندگان آنحضرت در زمين خواهند بود و خاور و باختر بدست آنان گشوده شود با فرشتگاني كه خداوند بياري ميفرستد و به بينيد كه اين چه مقام بزرگي و مرتبه شريفي است كه خداوند آنحضرت را مخصوص بان فرموده و هيچيك از امامان پيشين را چنين عطائي نفرموده است. و تمام شدن و كامل گشتن دينش را و پيروزي آنرا بر همه اديان و نابودي مشركان و عملي شدن وعده ايكه خداوند به پيغمبرش داده كه او را بر همه اديان پيروز خواهد كرد همه اينها بدست او انجام خواهد گرفت تا آنجا كه امام صادق عليه السلام در باره او و خودش فرمود آنچهرا كه روايت كرده است:46- علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي و او از حسن بن معاويه (2) و او از حسن بن محبود واو از خلاد صفار (3) كه گفت:

ص: 286


1- 297. مسلي بضم ميم و سكون سين و آخرش لام است در اللباب گويد: اين نسبت به مسلية بن عامر بن عمرو بن غلة بن خلد بن مالك بن ادد، داده مي شود و مالك همان مذحج است و مسليه قبيله ي بزرگي از مذحج است و مسليه به كوفه وارد شدند و در محله اي منزل كردند و آن محله به آنان منتسب گرديد و جمعي ديگر كه از اين قبيله نيستند نيز به اين محله نسبت داده مي شوند و اينكه تصريح كرده است كه راوي از بني مسليه است براي آن است كه گمان نشود او از اهل كوفه است.
2- 298. در بعضي از نسخه ها (موسي بن احمد) است و شايد آنچه در متن است درست باشد و مقصود از او محمد بن موسي بن عيسي ابوجعفر همداني است و اما احمد بن ابي احمد پس او احمد ابن ابي احمد وراق جرجاني است چنانچه مولف در باب علائم ظهور در روايت شماره 38 تصريح به او نموده است.
3- 299. در بيشتر نسخه ها چنين است ولي در پاره اي از نسخه ها (حسيني) و در بعضي (جنبي) نوشته شده است.

ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام سئوال شد: آيا حضرت قائم متولد شده است؟ فرمود: نه و اگر من باو ميرسيدم همه عمر بخدمت ميايستادم. حال بيانديشيد در آنچه اين باطل گويان ادعا ميكنند و اين گروه دور از دين و بدعت گذار بان افتخار ميكنند و كسي را كه صفتش اين چنين است و حال و مقامش در نزد خداي عز و جل آنچنان است بر صاحب خودشان تطبيق ميكنند (1) و كسيكه چنين ادعائي برا او ميكنند چهار صد هزار سوره دارد و در خانه اش چهار هزار خدمتگذار رومي و صقالبي دارد (2) به بينيد آيا شنيده ايد و يا روايتي ديده و يا از پيغمبر و ائمه طاهرين بشما رسيده است كه قائم بحق رااينگونه كه اينان توصيف ميكنند توصيف كرده باشند؟ و گفته باشند كه آنضرت ظهور ميكند و پس از ظهورش اينهمه ساليان دراز قيامش بطول ميانجامد و در طول اينمدت ابو يزيد اموي (3) با او بجنگ بر ميخيزد و گاهي بر او پيروز ميشود و او را شكست ميدهد و گاهي او بر ابو يزيد پيروز

ص: 287


1- 300. در بحار (عبدي) نوشته است و من به چنين كس برخورد نكرده ام و شايد موسي بن هارون بن بشير قيسي ابومحمد كوفي بردي باشد كه در تهذيب التهذيب عنوان شده است.
2- 301. سليمان بن بلال تيمي كه كنيه اش ابو محمد است وابسته ي به آنان است. و درالتقريب ابن حجر است كه عبدالله بن مسلمة بن قعنب ابو عبدالرحمن حارثي بصري ثقة از او روايت مي كند و آنچه در بعضي از نسخه ها سليمان بن هلال نوشته شده اشتباه از نويسنده ي نسخه است.
3- 302. در بحار به جاي (مخفر) كه به معناي پناهگاه است (مجفو) نوشته و مجلسي فرموده است كه معنايش آن است كه چون بيايد مردم اطاعتش نكنند و جفايش كنند. ولي گفته شده اين معنا درست نيست زيرا روايت در مقام مدح آن حضرت است.

ميشود و پس از ظهورش و نيرومند شدنش و گسترش فرمانروائيش در مغرب باز دنيا بهمان حالت كه بود باقي ميماند؟ اگر عقلهاي شما تحت تاثير ديگران قرار نگرفته باشد و نيروي تميز شما از هواي نفس صاف باشد خواهيد فهميد كه خداوند آنرا كه حالش چنين است از آن مقام دور ساخته است كه او قائم لله بحق باشد و يار و ياور دينش باشد و خليفه او در روي زمين و تازه كننده شريعت پيغمبرش گردد، پناه ميبريم بخدا از كوري و لالي و حيرت و كري، اين گونه صفات صفاتي است كه با اوصاف خليفه خداي رحمن مباينت دارد خليفه اي كه بايد بر همه اديان پيروز گردد وبر انس و جن غلبه كند و بدانش و بيان و نگهداري علوم قرآن و فرقان و شناخت تنزيل و تاويل و محكم و متشابه وخاص و عام و ظاهر و باطن و ديگر معاني قرآن و تفسير هاي آن و تصرفات در آن و ريزه كاري هاي دانش هاي قرآن و مشكلات رازهاي آن ونامهاي بزرگ خدا كه در آن است اختصاص يابد و كسيكه جعفر بن محمد الصادق (ع) در باره او ميفرمايد: من اگر باو برسم همه عمر خدمتش را خواهم كرد. و سپاس خدايرا كه پروردگار جهانيان است و سزاوار است كه همه ستايش و سپاس بينهايت بر او شود كه جمال ولايت و نور هدايت را بر ما ارزاني داته و از او خواستارم كه منت هايش را بفضل و كرمش بر ما زيداه گرداند.

علائم پيش از ظهور

روايات كه نشانه هاي پيش از قيام قائم را بيان ميكند و دلالت بر آن دارد كه ظهور آنحضرت همانطور كه ائمه عليهم السلام خبر داده اند پس از آنها خواهد شد1- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندي در نهاوند بسال دويست و نود و سه او

ص: 288

گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري در ماه رمضان سال دويست و نود و سه از ابان بن عثمان كه گفت: ابو عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله در بقيع بود كه علي عليه السلام آمد و از رسول خدا صلي الله عليه و آله جويا شد گفتندش در بقيع است علي عليه السلام نزد رسول خدا (ص) آمد و سلامش كرد رسول خدايش فرمود: بنشين و او را در سمت راست خود نشانيد، سپس جعفر بن ابيطالب آمد و از رسول خدا (ص) او را در سمت چپ خود نشانيد، سپس عباس آمد و از رسول خدا (ص) جويا شد باو گفته شد كه در بقيع است به نزد آنحضرت آمد و سلامش كرد رسول خدا در پيش رويش او را نشانيد. سپس رسول خدا رو بعلي كرد و فرمود مژده ات ندهم؟ خبرت ندهم؟ عرض كرد: چرا يا رسول الله، فرمود: جبرئيل اندكي پيش نزد من بود و مرا خبر داد آن قائمي كه در آخر زمان خروج ميكند و زمين را پر از عدل ميكند [همانطور كه از ظلم و جور پر شده باشد] از نسل تو و از فرزندان حسين است. علي عرض كرد: يا رسول الله هيچ خيري از خدا بما نرسيده است مگر آنكه بدست شما بوده است؟ سپس رسول خدا رو بجعفر بن ابيطالب كرد و فرمود: اي جعفر مژده ات ندهم؟ خبرت ندهم؟ عرض كرد: چرا يا رسول الله. فرمود: اندكي پيش جبرئيل نزد من بود و مرا خبر داد آنكسيكه آنرا (يعني پرچم را) بقائم ميسپارد از نسل تو است، آيا ميداني او كيست؟ عرض كرد: نه، فرمود: او همان است كه صورتش همچون دينار (گرد) و دندانهايش همچون اره و شمشيرش همچون شعله آتش است با خواري داخل سپاه ميشود (1) و باعزت از آن بيرون ميايد جبرئيل و ميكائيل او را در

ص: 289


1- 303. او ابراهيم بن حكم بن ظهير فزاري ابو اسحاق است كه در فهرست شيخ و رجال نجاشي معنون است و آنچه در نسخه ها نوشته شده به نام (ابراهيم بن حسين و او از ظهير) غلط است.

ميان ميگيرند. سپس بعباس متوجه شد و فرمود: اي عمو آنچه را كه جبرئيل بمن خبر داد تو را خبر ندهم؟ عرض كرد: چرا يا رسول الله حضرت فرمود: جبرئيل بمن گفت: واي بر نسل تو از فرزندان عباس. پس عباس عرض كرد: يا رسول الله از زنان دوري نگزينم؟ حضرت به او فرمود: خداوند از آنچه شدني است فارغ شده است.2- خبر داد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي و او از احمد بن محمد بن خالد و او از ابراهيم بن محمد بن مستنير و او از عبد الرحمن ابن قاسم و او از پدرش (1) و او از عبد الله بن عباس كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله بپدرم فرمود: اي عباس واي بر نسل من از فرزندان تو و واي بر فرزندان تو از فرزندان من. عرض كرد: يا رسول الله از زنها دوري نگزينم؟ يا گفت: (خود را از مردي نيندازم؟) فرمود: علم خدا عز و جل گذشته است و كارها بدست او است و همانا اينكار درباره فرزندان من انجام خواهد گرفت.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد كوفي او گفت: حديث كرد مرا علي بن صباح معروف بابن ضحاك او گفت: حديث كرد ما را ابو علي حسن بن محمد حضرمي او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد از ابراهيم بن عبد الحميد و او از سعد بن طريف و او از اصبغ بن نباته و او از) علي عليه السلام كه آنحضرت فرمود: پس از يكصد و پنجاه سال فرمانداراني كافر و خائناني بظاهر امين و بازرساني فاسق خواهيد داشت و نتيجه اين آن خواهد بود كه بازرگانان فراوان ولي سودها اندك گردد، و ربا خواري رواج يابد، و زنازادگان فراوان شوند، و مردم در منجلاب فساد و زنا فرو روند، و معارف دين را نشناخته بگيرند، و

ص: 290


1- 304. در اين نسخه چنين است و شايد تحريف شده باشد و اصلش چنين باشد (لو يخرج قبل لضربت عنقه) يعني اگر پيش از وقت خروج كند گردنش را از پيكرش جدا سازند.

هلال ها بزرگ شود و زنان بزنان اكتفا كنند و مردان بمردان. مردي از علي بن ابي طالب نقل ميكند: هنگاميكه امير المومنين اين حديث را ميفرمود مردي بر خاست و عرض كرد: يا امير المومنين در چنين روزگار ما چه بايد بكنيم؟ فرمود: فرار، فرار كه دامن عدالت خداوند بر اين امت گسترده خواهد بود ماداميكه گويندگان بسوي فرمانروايانشان مايل نشوند، و ماداميكه نيكوكارانشان بدكارانشان راباز ميدارند كه اگر چنين نكنند وآنگاه از بدكاران اظهار نفرت بكنند وبزبان لا اله الا الله گويند خداوند در عرش خود ميفرمايد دروغ گفتيد و شمااين كلمه را از روي صدق و راستي نميگوئيد. [مترجم گويد: معناي هلال ها بزرگ شود شايد آن باشد كه پسران زيبا روي در نظر مردم عظمت يابند چون هلال بمعناي پسر زيبا آمده است و ياآنكه مقصود آنست كه هلال اول ماه از نظر مردم پوشيده گردد و در شبهاي بعد كه بزرگ است ديده ميشود و بنابراين آنچه بعضي از فضلا احتمال داده است كه تعظم الاهله غلط باشد و صحيحش (تغطي الاهل) باشد وجهي ندارد زيرا معناي مورد نظرايشان با كلمه (تعظم) نيز درست است چنانچه گفته شد].4- حديث كرد ما را محمد بن همام در منزلش در بغداد در ماه رمضان بسال سيصد و بيست و هفت او گفت: حديث كرد مرا احمد بن بنداذ بسال دويست و هشتاد و هفت او گفت: حديث كرد ما را احمد بن هلال او گفت: حديث كرد مرا حسن بن علي بن فضال او گفت: حديث كرد مرا سفيان بن ابراهيم جريري از پدرش (1) و او از ابي صادق و او از: امير المومنين (ع) كه فرمود: فرمانروائي بني عباس باساني و بدون سختي

ص: 291


1- 305. علامه ي مجلسي فرمايد: شايد معنايش اين باشد كه پاره اي از مردم گمان مي كنند كه موسي بن جعفر عليه السلام قائم است ولي نه چنين است و يا اينكه آن حضرت فرموده است (رحم الله فلانا) چنانچه خواهد آمد يعني خداوند فلاني را رحمت كند و واقفيه آن كلمه را به موسي تعبير كرده اند. و من مي گويم: بعيد نيست كه مقصود موسي بن عمران باشد و چون آن حضرت (ص) در پاره اي از اوصاف مذكوره با موسي بن عمران شريك بوده چنين فرموده اند و خدا دانا است.

صورت ميگيرد و اگر ترك و ديلم و سند و هند و بربر و طيلسان (1) دور هم گرد آيند نتوانند حكومت آنان را سرنگون سازند و همواره در حكومتشان شاداب خواهند بود تا آنكه كارمندان دولتي از آنان كناره گيرند و خداوند مردي (علج): كار ساز را بر آنان مسلط كند و از همانجا خروج كند كه حكومتشان از آنجا آغاز شده بود بهيچ شهري نميگذرد مگر آنكه آنرا ميگشايد و هيچ پرچمي برايش برافراشته نميشود مگر آنكه سرنگونش ميكند و هيچ نعمتي باقي نمي ماند مگر آنكه نابودش ميكند واي بر كسيكه با او بمخالفت برخيزد و او اين چنين خواهد بود تا آنكه پيروز شود و پيروزيش بدست مردي از خاندان من سپرده شود كه حق گو باشد و بحق رفتار كند. ابو علي گويد (2) ارباب لغت گويند: علج بمعناي كافر است و بمعناي كسيكه كم بودي در خلقش باشد وبمعناي آدم پست فطرت و بمعناي شخص زيرك و سختگير است و امير المومنين بدو نفر كه در محضرش بودند فرمود: انكما تعالجان عن دينكما يعني شما براي رهائي از دينتان بعلاج پرداخته ايد و آندو نفر از عرب بودند. مترجم گويد: مصنف اين لغت را از آن نظر اين چنين شرح كرده است كه بعضي از اهل لغت گفته اند كه علج بكافران از عجم گفته ميشود ولي آنطور كه ترجمه كرديم نيازي باين شرح نيست و استشهاد بروايت امير المومنين نيز بي مورد است.5- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن جعفر حميري او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محبوب از علي بن رئاب او از محمد ابن مسلم و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام كه آنحضرت فرمود: پيشاپيش قيام قائم نشانه هائي خواهد بود: گرفتاري از جانب خدا براي بندگان مومنش. عرض كردم: آن گرفتاري چيست؟ فرمود: همان است كه خداي عز و جل ميفرمايد و لنبلونكم

ص: 292


1- 306. در بعضي از نسخه ها (محمد بن زرارة) است و گوئي غلط است.
2- 307. گوئي جمله (دو نشانه است) يا زيادي نوشته شده است و يا (علامات: نشانه ها) بوده است كه سهوا (علامتان) نوشته شده است.

بشي ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و النفس و الثمرات و بشر الصابرين البقره: 155 حتما ما شما را آزمايش خواهيم كرد بچيزي از ترس و گرسنگي و كم بود در مال و جان و ميوه جات و بردباران را مژده بده. فرمود: ما حتما شما را آزمايش خواهيم كرد يعني مومنين را (بچيزي از ترس) از پادشاهان فلان خانواده در پايان سلطنتشان (و گرسنگي) با گراني قيمتهاشان (و كمبود ثروتها) تباهي بازرگاني و كم سود بودن تجارتها (و جانها) فرمود: يعني مرگ زودرس (و ميوه جات) يعني كم شدن كشاورزي و كم بود بركت ميوه ها (و بردباران را مژده بده) در چنين وقت بخروج حضرت قائم عليه السلام. سپس مرا فرمود: اي محمد اين است تاويل اين آيه و خداوند ميفرمايد تاويل آن را بجز خدا و پايداران در دانش كسي نميداند.6- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد مرا احمد بن يوسف بن يعقوب ابوالحسن جعفي از كتاب خودش او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران از حسن بن علي بن ابي حمزه و او از پدرش و او از ابي بصير كه گفت: ابو عبدالله (امام صادق) عليه السلام فرمود: ناچار بايد پيش از قيام قائم سالي باشد كه مردم در آنسال گرسنه بمانند و از دو ناحيه ترس و سختي آنان را فرا گيرد از كشتار و از كم بود ثروتها و جانها و ميوه ها و اينمطلب در كتاب خدا روشن بيان شده است سپس اين آيه را تلاوت فرمود: و لنبلونكم بشي ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس والثمرات و بشر الصابرين .7- خبر داد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي و او از علي بن ابراهيم بن هاشم و او از پدرش و او از محمد بن حفص و او از عمرو بن شمر و او از جابر جعفي كه گفت: از ابو جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام معناي آيه شريفه و لنبلونكم

ص: 293

بشي ء من الخوف و الجوع- الايه) را پرسيدم فرمود: اي جابر اين آيه يك معناي ويژه دارد و يك معناي همگاني اما گرسنگي ويژه در كوفه خواهد بود كه خداوند آنرا مخصوص دشمنان آل محمد ميكند و آنان را از گرسنگي ميكشد و اما همگاني در شام خواهد بود و آنان را آنچنان ترس و گرسنگي فرا ميگيرد كه مانندش [هرگز] گريبانگيرشان نشده باشد گرسنگي اش پيش از قيام قائم است ولي ترس پس از قيام قائم خواهد بود.8- خبر داد ما رااحمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن مفضل بن ابراهيم بن قيس او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن فضال او گفت: حديث كرد ما را ثعلبه بن ميمون از معمر بن يحيي و او از داود دجاجي (1) و او از): ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام كه فرمود: از امير المومنين عليه السلام معناي آيه شريفه فاختلف الاحزاب من بينهم- مريم: 37 پرسيده شد فرمود: از سه چيز بانتظار فرج باشيد. عرض شد: يا امير المومنين آن سه چيز كدامند؟ فرمود: اختلاف داخلي كه ميان شاميان افتد و پرچم هاي سياه از خراسان و وحشتي در ماه رمضان، عرض شد وحشت در ماه رمضان چيست؟ فرمود: مگر نشنيده ايد فرمايش خدايتعالي را در قرآن: ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين- الشعراء: 4 آن همان نشانه اي است كه دوشيزگان را از پس پرده هاشان بيرون ميكشد و خفتگان را بيدار و بيدار را بوحشت اندازد.9- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد

ص: 294


1- 308. راوي ميان ابوالقاسم و عبدالعزيز برادر عبدالعزيز قاسم بن مسلم است چنانچه در كمال الدين است و اين خبر و خبر بعد از اين در پاره اي از نسخه ها نيست ولي علامه ي مجلسي در مرآة اشاره فرموده است كه اين دو خبر در غيبت نعماني گفته شده است.

ابن مالك فزاري او گفت: حديث كرد مرا عبد الله بن خالد تميمي (1) او گفت حديث كرد مرا بعضي از اصحاب ما و او از ابن ابي عمير واو از ابي ايوب خزاز و اواز عمر ابن حنظله و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: قائم را پنج نشانه است: سفياني و يماني و صيحه اي از آسمان و كشته شدن نفس زكيه و فرو رفتن زمين در بيداء.10- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن محمد ابن مالك فزاري او گفت: حديث كرد مرا موسي بن جعفر بن وهب او گفت: حديث كرد مرا حسن بن علي وشا: از عباس بن عبدالله (2) و او از داود بن سرحان و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: ساليكه در آن سال صيحه خواهد شد پيش از آن در ماه رجب نشانه اي است عرض كردم آن چيست؟ فرمود: صورتي در ماه پديد ميشود ودستي بيرون ميايد. (3) .11- خبر داد ما را علي بن احمد بندنيجي او گفت: حديث كرد ما راعبيد الله ابن موسي علوي از يعقوب بن يزيد و او از زياد بن مروان و او از عبد الله بن سنان و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: نداء از حتميات

ص: 295


1- 309. كافي: (و تركهم علي قصد سبيل الحق) آنان را در حالي گذاشت كه طريق درست و راه حق داشتند.
2- 310. مابين دو قوس در هيچ نسخه به جز در كافي نيست.
3- 311. در كافي چنين است: حتي ورثها الله تعالي النبي (ص) تا آنكه خداوند آن را به پيغمبر اسلام به ارث داد.

است و سفياني از حتميات است و يماني از حتميات است و كشتن نفس زكيه از حتميات است و كف دستي كه از آسمان بيرون ميايد از حتميات است. فرمود: و وحشتي در ماه رمضان كه خفته را بيدار و بيدار را بوحشت اندازد ودوشيزگان را از پس پرده هاشان بيرون كشاند.12- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن محمد ابن مالك او گفت: حديث كرد مرا علي بن عاصم (1) از احمد بن محمد بن ابي نصر و او از): ابي الحسن امام رضا عليه السلام كه آنحضرت فرمود: پيش از اينكار بايد سفياني و يماني و مرواني و شعيب بن صالح باشد پس چگونه اين (شخص) اين را ميگويد؟ [شرح عبارت: يعني چگونه محمد بن ابراهيم بن اسماعيل معروف بابن طباطبا- ابن ابراهيم بن حسن مثني ميگويد كه من قائم هستم و اين محمد بن ابراهيم همان است كه با ابي السرايا در زمان خلافت مامون خروج كرد و داستانش در تاريخ معروف است و در بعضي از نسخه ها است (و كف يقول هذا و هذا) يعني (كف دستي كه اشاره ميكند و ميگويد اين است و اين) و بعضيها اين نسخه را مناسبتر ديده اند ولي در بحار (كيف يقول هذا هذا) است].

ص: 296


1- 312. در بعضي از نسخه ها به جاي (البدر المنير) نوشته شده است (النذير البشير) و شايد به علت تشابه خطي اشتباه شده باشد.

13- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد مرا احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جعفي از كتاب خودش او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و وهيب بن حفص و آندو از ابي بصير و او از): ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام كه آنحضرت فرمود: آنگاه كه آتشي از [جانب] خاور ديديد كه همچون (هردي): رنگ زرد و سرخ- سهمناك است كه سه روز يا هفت روز سر ميكشد بانتظار فرج آل محمد باشيد (در بعضي از نسخه ها است: منتظر فرج بظهور قائم عليه السلام باشيد) انشاء الله عز و جل كه خداوند عزيز است و حكيم. سپس فرمود: صيحه بجز در ماه رمضان نخواهد شد [زيرا ماه رمضان] ماه خدا است [و صيحه در آن ماه است] و آن صيحه جبرئيل است كه برين مردم ميزند. سپس فرمود: آواز دهنده اي از آسمان بنام حضرت قائم آواز ميدهد و هر كه در خاور و باختر است ميشنود، خفته اي نماند مگر آنكه بيدار شود، و ايستاده اي نماند مگر آنكه بزانوا در ميايد، و نشسته اي نماند مگر آنكه از وحشت آن صدا بر دو پاي خود بايستد، پس خدا رحمت كند كسي را كه از آن صدا عبرت بگيرد و پاسخ گوي آن شود كه صداي نخستين صداي جبرئيل و روح الامين است. سپس فرمود آن صدا در ماه رمضان در شب جمعه شب بيست و سوم خواهد بود و ترديدي در اين نداشته باشيد و بگوش بسپاريد و فرمان بريد و در پايان روز صداي شيطان ملعون بلند ميشود كه فرياد ميزند: هان كه فلاني مظلوم كشته شد تا مردم را بترديد اندازد و گرفتارشان كند آن روز چه افرادي كه در شك و حيرت خواهند افتاد و باتش سرازير خواهند شد، پس آنگاه كه صدا را در ماه رمضان شنيديد ترديدي نداشته باشيد كه آن صداي جبرئيل است و نشانه اش آنكه بنام قائم و نام پدرش آوازي دهد كه دوشيزگان پس پرده مي شنوند و پدر و برادرشان را تحريك

ص: 297

و تشويق ميكنند كه خروج كنند. و فرمود: ايندو صدا پيش از خروج حضرت قائم بناچار بايد باشد يك صدا از آسمان كه صداي جبرئيل است [بنام صاحب الامر و نام پدرش] و صداي دوم از زمين است (در بعضي از نسخه ها: و صدائي از زمين است) و آن صداي شيطان ملعون است كه نام فلاني را ميبرد و اينكه او مظلوم كشته شد و ميخواهد تا فتنه اي بر پا كند پس شما بايد از صداي نخستين پيروي بكنيد و مبادا كه از صداي آخرين بشك و ريب افتيد. و فرمود: حضرت قائم قيام نميكند مگر هنگاميكه مردم را ترسي سخت فرا گرفته باشد و زمين لرزه ها و گرفتاري و بلاء دامنگير مردم شود و پيش از اينها بيماري طاعون فرا رسد و شمشيري بران در ميان عرب باشد و اختلاف سختي بميان مردم افتد آنچنانكه دينشان پاشيده گردد و حالشان دگرگون شود تا آنجا كه هر صبح و شام آرزوي مرگ كنند از بس مردم آزار بينند و بجان يكديگر مي افتند خروج آنحضرت هنگامي است كه مردم از اينكه فرجي به بينند مايوس و نا اميد گردند اي خوشا بحال آنكه آن روزگار را درك كند واز ياران آنحضرت باشد و واي و تمام واي بر كسيكه با او ستيزد و با او و با دستورش مخالفت ورزد و از دشمنانش شود. و فرمود: چون آنحضرت خروج كند قيام كند بامر نو و كتاب نو و روش نو و حكومت نو كه بر عرب سخت آيد و كاري بجز كشتن نباشدش كسي را مهلت ماندن نميدهد و در اجراي امر خدا از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي نهراسد. سپس فرمود: هنگاميكه فلان طائفه در ميان خودشان باختلاف افتادند در چنين وقت بانتظار فرج باشيد و فرج شما نيست مگر در اختلاف فلان طائفه همينكه اختلاف نمودند بانتظار صيحه ايكه در ماه رمضان ميشود باشيد و منتظر خروج قائم عليه السلام باشيد كه خداوند هر آنچه را كه بخوهد انجام ميدهد و قائم هرگز

ص: 298

خارج نخواهد شد و آنچه را كه دوست ميداريد نخواهيد ديد تا آنگاه كه فلان طائفه در ميان خودشان اختلاف اندازند و چون چنين شود مردم در باره آنان بطمع افتند و اختلاف كلمه روي دهد و سفياني خروج كند. و فرمود: فلان طائفه بناچار بايد بحكومت برسند و همينكه بحكومت رسيدند وسپس اختلاف نمودند حكومتشان از يكپارچه گي بيفتد و كارشان پراكنده شود تا آنكه خراساني و سفياني بر آنان خروج كنند اين يك از خاور و آن يك از باختر همچون دو اسب ميدان مسابقه بسوي كوفه پيشتازي كنند اين از اين سو و آن از آنسو تا آنكه نابودي فلان طائفه بدست آندو انجام پذيرد آنچنانكه يكنفر از آنان را باقي نگذارند. سپس آنحضرت فرمود: خروج سفياني و يماني و خراساني در يكسال و يك ماه و يكروز خواهد بود بانظامي كه گوئي برشته كشيده شده است بدنبال هم شود و از هر سو هيبت فراگير شود واي بر كسيكه با آنان ستيزد، و در ميان پرچمها راهنمونتر از پرچم يماني نباشد تنها او پرچم هدايت خواهد بود زيرا بصاحب شما دعوت خواهد كرد، پس هنگاميكه يماني خروج كرد خريد و فروش اسلحه بر مردم و بر هر مسلماني حرام خواهد بود و چون يماني خروج مسلماني روانباشد كه از آن پرچم روي برگرداند و هر كس كه چنين كند او از اهل آتش است زيرا او بحق و براه راست دعوت خواهد كرد. سپس مرا فرمود: از دست رفتن حكومت فلان طائفه همچون شكستن كاسه سفالين باشد و همچون كسي كه كاسه سفالين بدستش باشد و در حال قدم زدن از آن غفلت نمايد ناگهان كاسه از دستش افتاده و بشكند و چون از دستش افتاد بخود آيد و آه حسرت بكشد، حكومت آنان نيز اينچنين خواهد بود كه بكلي در خواب غفلت فرو رفته باشند

ص: 299

و امير المومنين عليه السلام بر فراز منبر كوفه فرمود: كه خداي عز و جل ذكره در مقدراتش مقدر فرمود و حكم حتمي صادر كرد كه چاره اي بجز از وقوعش نيست كه بني اميه را آشكارا با شمشير بگيرد و فلان طائفه را ناگهان. (1) و آنحضرت فرمود: آسيائي بايد بگردش درآيد و همينكه كاملا بگردش افتاد و پا برجا شد خداوند بنده اي سنگ دل و بي اصل و نسب را برانگيزد كه پيروزي بهمراه او باشد يارانش با موهاي دراز و سبيلهاي كلفت و جامه هاي سياه در بر، و پرچم هاي سياه بدست داشته باشند، واي بر كسيكه با آنان ستيزد كه بي ملاحظه آنان را بكشند. بخدا قسم گوئي آنان را مي بينم و كارهاشان و آنچه بدكاران و عربهاي ستمگر از دست آنان مي بينند در پيش چشم من است خداوند آنانرا كه مهري در دلشان نيست برايشان مسلط ميكند و در شهرهاي خودشان كه در كنار فرات است شهرهاي ساحلي و بياباني، ايشان را بي محابا ميكشند بجزاي آنچه كه كرده اند و پروردگار تو به بندگانش ستم روا ندارد.14- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را احمد ابن يوسف بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و او از شرحبيل او گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام در پاسخ پرسشي كه از آنحضرت در باره امام قائم عليه السلام نمودم فرمود: اينكار نخواهد شد تا آنگاه كه آواز دهنده اي از آسمان آواز دهد آنچنانكه اهل خاور و باختر حتي دوشيزه گان در پس پرده ها بشنوند.15- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي

ص: 300


1- 313. احتمال مي رود كه (ما كانوا مستبصرين) باشد يعني ديده ي بينا نداشتند و كلمه ي (ما) ساقط شده باشد.

ابن حسن از يعقوب بن يزيد و و از زياد قندي و او از چند نفر از اصحاب خودش و آنان از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: راوي گويد: بانحضرت عرض كرديم: سفياني از حتميات است؟ فرمود: آري و كشته شدن نفس زكيه از حتميات است و قائم از حتميات است و فرورفتن صحرا از حتميات است و كف دستي كه از آسمان بيرون آيد از حتميات است و آواز [از آسمان از حتميات است] عرض كردم: آواز، چه خواهد بود؟ فرمود: آواز دهنده اي كه بنام قائم و بنام پدرش آواز خواهد داد [عليهما السلام].16- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا علي بن حسن از علي بن مهزيار و او از حماد بن عيسي و او از حسين بن مختار كه گفت: حديث كرد مرا ابن ابي يعفور او گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام بمن فرمود: نابودي فلان كس را بدست داشته: بشمار [نام يكي از بني عباس] (1) و خارج شد سفياني را و كشته شدن يكنفر و لشگري را كه بزمين فرو ميروند و صدا. عرض كردم: صدا چه باشد آيا همان آواز دهنده است؟ فرمود: آري و صاحب اين امر با همان شناخته خواهد شد سپس فرمود: همه فرج در نابودي فلاني [از بني عباس] است.17- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا علي ابن حسن از علي بن مهزيار و او از حماد بن عيسي و او از حسين بن مختار و او از عبد الرحمن بن سيابه و او از عمران بن ميثم و او از عبايه بن ربعي اسدي كه گفت: من پنجمين نفر بودم وازهمه آنمردم بسال خردتر كه بخدمت امير المومنين علي عليه السلام رسيدم و شنيدم كه آنحضرت ميفرمود: حديث كرد مرا برادرم رسول خدا صلي الله عليه و آله همانا آنحضرت فرمود: من خاتم هزار پيغمبرم و تو

ص: 301


1- 314. قالوا سمعنا و هم لا يسمعون، ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون و لو علم الله فيهم خيرا لاسمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون (الانفال: 21 تا 23).

خاتم هزار وصي ميباشي و تكليفي كه بر تو است بر هيچيك از اوصياء نبوده است. (1) .من عرض كردم: ياامير المومنين مردم در باره تو بانصاف رفتار نكردند. فرمود: برادر زاده ام: آنچه تو خيال ميكني نيست بخدا قسم من هزار كلمه ميدانم كه بجز من و بجز محمد صلي الله عليه و آله كسي آنرا نميداند و آنان يك آيه از آن را در كتاب خداي عز و جل ميخوانند و آن آيه اين است: و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه من الارض تكلمهم ان الناس كانوا باياتنا لايوقنون- النمل: 82 هنگاميكه وعده آنان سر رسد جنبنده اي را براي آنان از زمين بيرون مياوريم تا با آنان سخن گويد كه (اين) مردم بايات ما يقين پيدا نكردند. ولي آنچنان كه بايد در آن آيه تدبر نميكنند. آيا از پايان حكومت بني فلان بشما خبر ندهم؟ عرض كرديم: چرا يا امير المومنين فرمود: كشتن نفس محترم در روز محترم در شهر محترم از طايفه اي از قريش، قسم بكسيكه دانه را شكافت و بشر را آفريد پس از كشتن او بجز پانزده شب حكومت نخواهد كرد. (2) .عرض كرديم: آيا پيش از اين جريان يا بعد از آن باز چيزي خواهد بود؟ فرمود: صيحه اي در ماه رمضان كه بيدار را بوحشت اندازد و خفته رابيدار كند و دوشيزگان را از پشت پرده بيرون كشاند.18- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را ابو عبد الله يحيي بن زكريا بن شيبان او گفت: حديث كرد ما را ابو سليمان يوسف بن كليب او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از سيف بن عميره و او از ابي بكر حضرمي و او از):

ص: 302


1- 315. قالوا سمعنا و عصينا، البقرة: 93.
2- 316. آيه ي شريفه: انزل الله عليك الكتاب.... است و تغيير يا از امام (ع) است به عنوان نقل به معني و يا سهوي است از راوي.

ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه شنيد آنحضرت ميفرمود: بني عباس بايستي بحكومت برسند و هنگاميكه بحكومت رسيدند و باختلاف افتادند و رشته كارشان از هم گسيخت خراساني و سفياني بر آنان خروج ميكند اين از خاور و آن از باختر وهمچون دو اسب مسابقه بسوي كوفه از يكديگر پيشي ميگيرند اين از اينجا و آن از آنجا تا آنكه نابوديشان بدست آندو انجام مي پذيرد هان كه آندو يكنفر از آنان راهرگز بجاي نخواهند گذاشت. (1) .

ص: 303


1- 317. جمله ي (بغير هدي) به منزله ي هدي است زيرا گاهي شود كه هواي نفس مطابق با حق شود.

19- خبر داد مارا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن تيملي او گفت: حديث كرد ما را عمرو بن عثمان (1) از حسن بن محبوب و او از عبد الله بن سنان كه گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام بودم شنيدم كه مردي از همدان بانحضرت عرض ميكند اين عامه (سنيان) ما را سرزنش ميكنند و بما ميگويند شما چنين مي پنداريد كه آواز دهنده اي از آسمان بنام صاحب اين امر آواز خواهد داد آنحضرت تكيه داده بود خشمگين شد و بنشست سپس فرمود: اين سخن را از من

ص: 304


1- 318. اين روايت نيز مانند روايت پيش در بعضي از نسخه ها نيست و مصنف آن را از كليني نقل كرده است.

نقل نكنيد و از پدرم نقل كنيد و هيچ اشكالي براي شما نخواهد داشت، من گواهي ميدهم كه از پدرم عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: بخدا قسم كه اينمطلب در كتاب خدا كاملا روشن است آنجا كه ميفرمايد: ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين- الشعراء 3 اگر ما بخواهيم نشانه اي از آسمان براي آنان فرو فرستيم كه گردنهايشان در برابر آن خضوع كند. آنروز در روي زمين كسي نماند مگر آنكه گردن در مقابل آن نشانه كج خواهد كرد همه مردم روي زمين چون بشنوند كه صدائي از آسمان بلند است: (توجه كنيد كه حق در علي بن ابيطالب و شيعيان او است) ايمان آورند. فرمود چون فردا شود شيطان بر هوا بلند شود تا آنحد كه از ديدگه زمينيان پنهان شود سپس آواز دهد: (توجه كنيد كه حق در عثمان بن عفان و شيعيان او است زيرا او مظلوم كشته شد خونش را مطالبه كنيد). فرمود: خداوند در آنهنگام مردمان با ايمان را بگفتار ثابت بر حق ثابت نگهميدارد و گفتار ثابت بر حق همان نداي نخستين است ولي آنانكه در دلهايشان بيماري هست بشك ميافتند و بيماري دل بخدا قسم كينه ما است كه آنهنگام از ما دوري جويند و ما را ناسزا گويند و ميگويند كه آواز دهنده نخستين سحري بود از سحرها اين خاندان سپس ابو عبد الله عليه السلام اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: و ان يروا آيه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر- القمر: 2 اگر آيه اي رابه بينند رو گردان شده و گويند كه سحر سابقه داري است. و گفت (1) حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملك و محمد بن احمد بن حسن قطواني همگي از حسن بن محبوب و او از عبد الله ابن سنان همين حديث را عينا با الفاظش).

ص: 305


1- 319. مواد عالم بالا از قبيل فيض روح القدس و الهامات و توفيقات شرح از مجلسي.

20- او گفت: و حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام ناشري از عبد الله بن جبله و او از عبد الصمد بن بشير و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام: كه عماره همداني از آنحضرت پرسيد و عرض كرد: خداي حال شما را اصلاح فرمايد مردمي (1) ما را سرزنش ميكنند و ميگويند شما چنين مي پنداريد كه بزودي آوازي از آسمان پديد خواهد شد حضرت باو فرمود: از من بازگو مكن ولي از پدرم آنرا بازگو كن كه پدرم ميفرمود: اين مطلب در كتاب خدا است: ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين پس همه مردم روي زمين باواز نخستين ايمان آورند و چون فردا شود ابليس ملعون بالا رود تا آنجا كه در هوا از ديدگاه زمين پنهان گردد سپس آواز ميدهد: توجه كنيد: (همانا عثمان مظلوم كشته شد خونش را بخواهيد) پس هر كس كه خداوند درباره او بد خواسته باشد بشك ميافتد و ميگويند اين سحر شيعيان است و حتي بما ناسزا گويند و ميگويند اين از سحر آنان است و اين است كه خداي عز و جل ميفرمايد: و ان يروا آيه يعرضو و يقولوا سحر مستمر .21- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم ابن محمد او گفت حديث كرد ما را عبيس بن هشام او گفت: حديث كرد ما را عبد الله ابن جبله از پدرش و او از محمد بن صامت و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام گويد: بانحضرت عرض كردم: هيچ نشانه اي در پيشاپيش اينكار نيست؟ فرمود: چرا. عرض كردم: چيست آن نشانه؟ فرمود: نابودي عباسي و خروج سفياني و كشته شدن نفس زكيه و فرو رفتن زمين در بيادء و صدائي از آسمان،عرض كردم: فدايت شوم ميترسم كه اينكار بطول انجامد؟ فرمود: نه، آن مانند رشته منظمي بدنبال هم خواهد بود.

ص: 306


1- 320. در مصدر (و الهادي المنتجي) است و انتجي القوم يعني با همديگر در گوشي صحبت كردند و شايد آنچه در زيارت است السلام علي اهل النجوي اشاره به همين اسرار محرمانه باشد: مترجم.

22- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جعفي او گفت: حديث كرد مرا اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و وهيب و آندو از ابي بصير و او از: ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه فرمود: قائم عليه السلام در سالهاي فرد: نه، يك، سه، پنج، قيام خواهد كرد و فرمود: هنگاميكه بنواميه اختلاف كردند و حكومتشان از دست رفت سپس بني عباس بحكومت خواهند رسيد و همواره در بهار حكومت و طراوت زندگي خواهند بود تا آنكه در ميان خودشان دچار اختلاف شوند همينكه باختلاف دچار شدند حكومت شان از دست خواهد رفت و مردم خاور و باختر باختلاف دچار خواند شد. آري اهل قبله نيز گرفتار اختلاف شوند و مردم بناراحتي و سختي خواهند افتاد از بسكه ترس بر آنان خواهد گذشت و بهمين حال هستند تا آنگاه كه اواز دهنده اي از آسمان آواز دهد پس چون آواز دهد بكوچيد بكوچيد كه بخدا قسم گويا او را مي بينم كه در ميان ركن و مقام ايستاده و از مردم بامر نو و كتاب نو و حكومت آسماني نو بيعت ميگيرد بدانيد كه هر پرچمي كه بسوئي گسيل دارد تا پايان عمر او هرگز بازگردانيده نشود.23- خبر داد ما رااحمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن از پدرش و او از احمد بن عمر حلبي و او از حسين بن موسي (1) و او از فضيل بن محمد مولاي محمد بن راشد بجلي و او از: ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: آوازيكه از آسمان بنام قائم

ص: 307


1- 321. مترجم گويد: عبارت متن چنين است (فاذا انقضت مدة والده انتهت به مقادير الله الي مشيته و جائت الارادد من عند الله فيه الي محبته و بلغ منتهي مدة والده عليه السلام فمضي صار امرالله اليه من بعده) و ترجمه اش كه شد مطابق اين متن است ولي اغتشاش متن روشن است به نظر مي رسد كه حرف (واو) از جمله انتهت ساقط شده و (واو) در كلمه ي (وصارت) زائد است و احتمالا كلمه ي (محبته) نيز تصحيف (جنته) است كه بنابراين معناي عبارت چنين مي شود: هنگامي كه مدت پدرش مي گذرد و تقديرات الهي او را به مشيت اش مي رساند (كنايه از فرا رسيدن زمان مرگ) و اراده ي الهي درباره ي او به سوي محبتش و يا (به سوي بهشتش) بنا به احتمالي كه داديم مي آيد و پايان مدت پدرش فرا مي رسد اين هنگام امر خدا پس از پدر به دست او مي افتد چناكه ملاحظه مي شود بنابراين معناي عبارت كاملا روشن و بدون تشويش است.

داده خواهد شد در كتاب خدا روشن است عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد در كجا است؟ فرمود: در طسم تلك آيات الكتاب المبين آنجا كه فرمايد: ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين . فرمود: آنگاه كه صدا را بشنوند همچون كساني كه پرنده بر سرشان نشسته باشد بي حركت ميايستند.24- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را احمد ابن يوسف بن يعقوب جعفي او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و او از ابي بصير و او از: ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: هنگاميكه عباسي بر فراز چوبهاي منبر مروان نشيند حكومت بني عباس رونق خواهد گرفت و فرمود: پدرم حضرت باقر مرا فرمود: بناچار بايد آتشي در آذربايجان روشن شود كه هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد و چون چنين شد در خانه هاي خود بنشينيد وتا موقعيكه ما آرام هستيم شما نيز آرام باشيد ولي هنگاميكه متحرك خاندان مابحركت در آمد بسوي او برويد هر چند با زانو بخدا قسم گوئي مي بينمش كه در ميان ركن و مقام از مردم بر كتاب نو بيعت ميگيرد و نسبت بعرب سخت گير خواهد بود و فرمود: واي بر عرب از شريكه نزديك است.25- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا علي ابن حسن تيملي او گفت: حديث كرد ما را محمد و احمد فرزندان حسن از علي بن يعقوب هاشمي و او از هارون بن مسلم و او از عبيد بن زراره و او از: ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: قائم رابنام بخوانند و در پشت مقام بخدمتش برسند وعرض كنند: نام شما اعلام شده است منتظر چه هستيد سپس دستش را ميگيرند و بيعتش ميكنند. راوي گويد: زراره بمن گفت: خدا را شكر زيرا ما مي شنيديم كه بيعت قائم بصورت اكراه انجام ميگيرد ولي نميدانستيم كه چرا آنحضرت كراهت خواهد داشت بعدا فهميديم كه كراهتي است كه گناهي در

ص: 308

آن نخواهد بود.26- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد باسنادش از هارون بن مسلم و او از ابي خالد قماط و او از حمران بن اعين و او از: ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: از حتمياتيكه بناچار بايد پيش از قيام قائم واقع شود خروج سفياني است و فرو رفتن زمين در بيداء و كشته شدن نفس زكيه و آواز دهنده اي از آسمان.27- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا احمد بن يوسف بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي از پدرش و وهيب بن حفص و آندو از ناجيه قطان (1) كه او شنيد: ابو جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود:آن آواز دهنده چنين آواز خواهد داد: (مهدي [از آل محمد] فلاني فرزند فلاني است) بنام خودش و نام پدرش شيطان هم آواز خواهد داد كه (فلاني و پيروانش بر حقند- و مقصودش مردي از بني اميه باشد).28- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن از عباس بن عامر بن رباح ثقفي و او از عبد الله بن بكير واو از زراره بن اعين كه گفت: شنيدم ابا عبد الله امام صادق عليه السلام ميفرمود: (آواز دهنده اي از آسمان آواز خواهد داد كه فقط فلاني امير است) و آواز دهنده ديگري آواز دهد كه (فقط علي و شيعيانش پيروزند).

ص: 309


1- 322. در مصدر به جاي (بالغ) كلمه ي (نافع) است.

عرض كردم: پس از اين آواز چه كسي با مهدي ميجنگد (1) فرمود: شيطان آواز ميدهد كه (فلاني و شيعيانش پيروزند- از براي مردي از بني اميه) عرض كردم: چه كسي ميتواند راستگو را از دروغگو بشناسد؟ فرمود: كسانيكه حديث ما از براي آنان روايت شده وپيش از آنكه واقع شود وقوعش را نقل ميكنند و ميدانند كه انان بر حق و راستگويند ميشناسند.29- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي از حسن بن علي بن يوسف و او از مثني (2) و او از زراره بن اعين كه گفت: بابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد شگفتم آمد و هم در شگفتم از قائم عليه السلام كه چگونه با او بجنگ بر خيزند با وجود آنچه از شگفتيها مي بينند از قبيل اينكه در بيابان سپاهيان بزمين فرو ميروند و آوازيكه از آسمان بلند ميشود؟ فرمود: همانا شيطان آنان را رها نميكند تا آنجا كه همانند آوازيكه روز عقبه براي رسول خدا داد آواز دهد. (3) .30- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت:حديث كرد مارا علي ابن حسن او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عبد الله از محمد بن ابي عمير و او از هشام بن سالم كه گفت: بابي عبد الله (عليه السلام) عليه السلام عرض كردم: جريري برادر اسحاق بما

ص: 310


1- 323. در مصدر به جاي (لايدعه) كلمه ي (لايصدعنه) است يعني از او جلوگيري نمي كند و سابقا گفتيم كه اين خبر در بعضي از نسخه ها نيست ولي علامه ي مجلسي در مرآة فرموده كمه اين خبر در نسخه اي كه نزد ايشان بوده نقل شده است.
2- 324. مابين دو قوس در نسخه ها نبود و ما به جهت روشن شدن مطلب اضافه كرديم.
3- 325. زيد كناسي كه در پاره اي از نسخه ها است تصحيف و غلط است.

ميگويد كه شما ميفرمائيد: آن صداها دو صدا است پس كداميكه از آن دو راستگو است و دروغگو كيست؟ ابو عبد الله عليه السلام فرمود: باو بگوئيد: همانا كسيكه اين خبر را بما داده- و تو انكار داري كه چنين خواهد شد- همان راستگو است. [شرح: يعني قبول اين خبر پيش از وقوع، خود دليل شناخت است پس از وقوع].31- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد بهمين اسناد از هشام ابن سالم كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: آنها دو صيحه است، صيحه اي در آغاز شب و صيحه اي در پايان شب دوم گويد عرض كردم: بچه كيفيت؟ گويد: فرمود: يكي از آسمان است و يكي از ابليس عرض كردم: اين از آن چگونه شناخته ميشود؟ فرمود: آنكس كه پيش از وقوع شنيده است- و اطلاع قبلي دارد- ميشناسد.32- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي از پدرش واو از محمد بن خالد و او از ثعلبه بن ميمون و او از عبدالرحمن بن مسلمه جريري كه گويد): بابي عبدالله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: مردم ما را سرزنش ميكنند و ميگويند: حقگو از باطل گو از كجا شناخته خواهد شد هنگاميكه آندو واقع شود؟ فرمود: شما بانان چه پاسخ ميدهيد؟ عرض كردم:هيچ پاسخ نميدهيم. راوي گويد: آنحضرت فرمود: بانان بگوئيد: هر وقت كه آن كار شد آنكس كپيش او وقوعش ايمان بان داشت آن وقتهم تصديقش خواهد نمود [فرمرود]: خداي عزوجل ميفرمايد: افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون آيا آنكس كه راهنماي بسوي حق است سزاوارتر به پيروي است يا كسيكه خودش راهياب نيست مگر آنكه راهنمائيش كنند شما را چه شده است اين چگونه قضاوتي است كه شما داريد.

ص: 311

33- حديث كرد ما را احمد او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي از كتاب خودش در ماه رجب بسال دويست و هفاد و هفت او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عمر بن يزيد سابري فروش و محمد بن وليد بن خالد خزار هر دو از حماد بن عثمان (1) و او از عبد الله بن سنان كه گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: بنام صاحب اين امر آواز دهنده اي از آسمان آواز ميدهد (توجه: فلاني فرزند فلاني كار رابدست گرفته- و بر اوضاع مسلط است- بيهوده براي چه جنگ ميكنيد؟).34- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي در نهاوند بسال دويست وهفتاد و سه او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري در ماه رمضان بسال دويست و بيست ونه از عبد الله بن سنان كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: (اين كاريكه شما گردنها بسوي آن كشيده- و بانتظارش هستيد- نخواهد شد تا آنگاه كه منادي از آسمان آواز دهد (توجه: فلاني صاحب امر است جنگ براي چيست؟).35- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت ك حديث كرد ما را محمد ابن مفضل بن ابراهيم و سعدان بن اسحاق بن سعيد واحمد بن حسين بن عبد الملك و محمد بن احمد بن حسن قطواني همگي گفتند: حديث كرد ما را حسن بن محبوب زراد او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن سنان او گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: مرگ و ميري مردم را فرا خواهد گرفت كه مردم بحرم پناهنده شوند پس آواز دهنده راستگوئي از شدت

ص: 312


1- 326. حكم بن سعد اسدي برادر مشمعل اسدي ناشري است عربي است كه كمتر حديث كرده است با برادرش مشمعل در كتاب ديات شركت كرده ولي مشمعل از او بيشتر روايت دارد (النجاشي).

جنگ آواز دهد: (1) (اين كشت و كشتار بخاطر چيست؟ صاحب شما فلاني است).36- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله ابن جبله و او از محمد بن سليمان و او از علاء و او از محمد بن مسلم و او از): ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: سفياني و قائم در يكسال خواهند بود.37- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي ابوالحسن او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و وهيب بن حفص آنان از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: در آن ميان كه مردم در عرفات ايستاده اند سواري كه بر شتر تندرو سوار است ميرسد و بانان خبر ميدهد: خليفه ايكه در مرگ او فرج آل محمد و فرج همه مردم فرا خواهد رسيد مرد. و فرمود: آنگاه كه نشانه اي در آسمان ديديد: آتش بزرگي كه از جانب مشرق چند شب سر ميكششد آنوقت فرج مردم فرا رسيده است و اندكي پيش از قائم خواهد بود.38- حديث كرد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن موسي از احمد بن ابي احمد وراق جرجاني (2) .

ص: 313


1- 327. يسومهم خسفا اي يذلهم: (المنجد).
2- 328. مغيريه: ياران مغيره ي بن سعيدند همان دروغ پردازي كه به حضرت باقر عليه السلام دروغ مي بست و مردم را در ابتداء كار به محمد بن عبدالله بن حسن مي خواند و آنچه در پاره اي از نسخه ها است كه (معتزله) نوشته شده غلط است.

از محمد بن علي و او از علي بن حكم و او از عمرو بن شمر و او از جابر و او از ابي طفيل كه گفت: ابن كواء از امير المومنين عليه السلام از (غضب) پرسيد حضرت فرمود: كو تا غضب؟ كو؟ مرگهائي بايد باشد كه ميان آن مرگها مرگهائي روي دهد و بايد آنكس كه سوار بر شتر تندرو چيست؟ شتريكه ميانش با بند كمرش بهم آميخته باشد و آن سوار بانان خبري ميدهد كه او را ميكشند اين هنگام است كه آن غضب فرا ميرسد. [شرح: مجلسي فرموده است كه احتمال ميرود آميخته بودن بند كمر با ميان شتر كنايه از لاغري و يا فربهي و يا سرعت سير باشد].39- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از ابي مالك حضرمي واو از محمد بن ابي الحكم و او از عبد الله بن عثمان واو از اسلم مكي (1) و او از ابي طفيل و او از حذيفه بن يمان كه گفت:

ص: 314


1- 329. نسخه ها در ضبط (ابن سبيه) مختلف است بعضي (ابن سته) است و بعضي (ابن سبيه) و بعضي ابن سته و ظاهرا همان كه در متن است: (ابن سبيه) درست باشد يعني فرزندان زن اسير شده علامه ي مجلسي پس از آنكه در بحار (ابن ستة) ضبط كرده فرموده است: شايد معنايش آن باشد كه به هنگام امامت شش ساله بوده است و يا آنكه پدرانش شش نام داشتند: محمد و علي و حسين و جعفر و موسي و حسن و اين خصوصيت در هيچ يك از امامان نبوده است با آنكه بعضي از راويان اين اخبار از واقفيه اند و روايات آنان در آنچه موافق مذهبشان باشد پذيرفته نيست پايان نقل از مجلسي و احتمال هست كه ابن سته باشد كه مخفف ابن سيده است چنانچه هم اكنون در ميان عربها مصطلح است و مؤيد اين احتمال روايت احتجاج است از امام حسن مجتبي كه فرمود: او نهمين فرزند برادر من است و فرزند (سيدة الاماء) است.

خليفه اي كشته ميشود كه نه در آسمان عذر پذيري دارد و نه در زمين ياوري و خليفه اي از خلافت خلع ميشود كه بر روي زمين راه رود و هيچ چيز از زمين از آن نباشد و (ابن السبيه) را (1) جانشين خود گرداند، گويد: ابو طفيل گفت:اي فرزند برادرم كاش كه من و تو از اهل زمان او بوديم راوي گويد: گفتم: دائي چرا چنين آرزوئي داري؟ گفت: بخاطر آنكه حذيفه مرا حديث كرد كه حكومت بخاندان نبوت برگشت خواهد نمود.40- حديث كرد مارا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب ازكتابش او گفت: حديث كرد مارا اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن ابي حمزه از پدرش و وهيب و آندو از ابي بصير كه گفت: از ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام از تفسير اين آيه شريفه سوال شد سنريهم آياتنا في الافاق وفي انفسهم حتي يتبين لهم انهالحق- فصلت: 53 (بزودي نشانه هاي خود را كه در جهان هستي است و در جان آنها است بانان نشان خواهيم داد تا برايشان روشن شود او بر حق است) فرمود: آنچه در جانشان بانان نشان ميدهد مسخ شدن است و آنچه در جهان نشان ميدهد تنگ شدن محيط زندگي است بر آنان پس قدرت خدا را در جان خودشان و در محيطشان مشاهده ميكنند و اينكه فرمود: حتي يتبين لهم انه الحق مقصود خدا خروج قائم است كه او حق است از جانب خداي عز و جل كه اين خلق او را مي بينند و چاره اي از آن نيست.41- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما راعلي بن حسن تيملي ازعلي بن مهزيار و او از حماد بن عيسي و او از حسين بن مختار و او ازابي بصير كه گفت: بابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم خداي عز و جل كه ميفرمايد:

ص: 315


1- 330. اقتباس از آيه ي شريفه است يعني در جنگها به اسيران منت مي گذاشت و بدون فدا آزادشان مي كرد: مترجم.

عذاب الخزي في الحيوه الدنيا وفي الاخره (فصلت: 16 مراجعه شود) عذابيكه در دنيا خواري آورد چيست؟ فرمود: اي ابا بصير كدام خواري بيشتر از اين است كه مرد در خانه و اطاق خود و در كنار برادران ودر ميان اهل وعيال خود نشسته باشد كه ناگهان اهل و عيالش گريبانها چاك زنند و فرياد بر آرند ومردم بگويند چه شده است؟ گفته شود: كه فلانكس در همين ساعت مسخ شد عرض كردم پيش از قيام قائم عليه السلام است يا پس از قيام؟ فرموده: نه، بلكه پيش از قيام.42- خبر داد ما راعلي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي واو از محمد بن موسي و او از احمد بنابي احمد وراق و او از يعقوب [بن] سراج كه گفت: بابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: فرج شيعه شما كي خواهد بود؟ فرمود: هنگاميكه فرزندان عباس اختلاف كنند و پايه هاي حكومتشان سست شود و طمع در آنان بندد كسيكه طمع نميكرد و عرب عنان گسيخته شود و هر كس كه وسيله دفاع دارد آن را بر افرازد (و از آن استفاده كند) و سفياني ظاهر شود و يماني روي آورد و حسني حركت كند آنوقت صاحب اين امر با ارثيه رسول خدا (ص) از مدينه بسوي مكه خروج خواهد كرد. عرض كردم ارثيه رسول خدا صلي الله عليه و آله چيست؟ فرمود: شمشير او وزره او و عمامه او و عباي پشمين او و پرچم او و عصاي او و اسب او و آلات جنگي او و زين او.43- حديث كرد ما را احمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملك و محمد بن احمد بن حسن قطواني همگي گفتند: حديث كرد ما را حسن بن محبوب از يعقوب سراج كه او گفت: بابي عبد الله (امام صادق) عرض كردم: فرج شيعه شما چه وقت خواهد بود؟ فرمود: هنگاميكه بني عباس اختلاف كنند و حكومتشان سست شود وعين حديث

ص: 316

بالا را ذكر كرده تا رسيده است به آلات جنگي و زين و اضافه نموده است كه: تا بر فراز مكه فرود ميايد پس شمشير رااز غلافش بيرون ميكشد و زره را ميپوشد و پرچم و عبا را باز ميكند و عمامه را بر سر ميگذار و عصا را بدست ميگيرد و از خداوند اذن ظهور ميطلبد، بعضي از خادمان آنحضرت از قضيه آگاه ميشود پس بنزد حسني ميايد و خبر را باو ميرساند حسني پيش دستي ميكند و خروج ميكند،پس مردم مكه عليه او بر ميخيزند و او را ميكشند و سرش را بنزد شامي ميفرستند در اين هنگام صاحب اين امر ظاهر ميشود پس مردم بيعتش كنند و پيروش گردند اين هنگام سپاهي را شامي روانه مدينه ميكند ولي بمدينه نرسيده خداوند آنان را هلاك ميكند آن روز هر كس از فرزند علي عليه السلام كه در مدينه باشد از مدينه فرار نموده و خود را بمكه ميرساند و بصاحب اين امر مي پيوندد و صاحب اين امر خود بسوي عراق روي مياورد و سپاهي بسوي مدينه روانه ميكند و دستور ميدهد كه خاندانش بمدينه بازگردند.44- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد ما را معاويه بن حكيم او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن ابي نصر او گفت: شنيدم): امام رضا عليه السلام ميفرمود: بيش از اين امر، (بيوح) خواهد شد من نفهميدم كه بيوح يعني چه؟ پس بحج رفتم وشنيدم عربي ميگفت: امروز روز (بيوح) است باو گفتم: بيوح يعني چه؟ گفت: يعني بسيار گرم. (1) .45- خبر داد مرا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن تيملي از احمد و محمد دو فرزند حسن و آندو از پدرشان واو از ثعلبه بن

ص: 317


1- 331. يعني توبه ي دشمنانش را كه با او در حال جنگند و منافات ندارد كه توبه ي افرادي را كمه از روي ناآگاهي ايمان نياورده اند و پس از آگاهي ايمان بياورند بپذيرد و در بعضي از نسخه ها به جاي (لايستتيب) كلمه ي (لايستتيب) است يعني نايب نمي پذيرد و خودش كارها را انجام مي دهد ولي مناسبتي ندارد.

ميمون و او از پدر بن خليل اسدي كه گفت: در نزد ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام بودم فرمود دو نشاني پيش از قيام قائم عليه السلام خواهد بود كه از وقتيكه خداوند، آدم را بزمين فرود آورده هرگز آندو نشاني اتفاق نيفتاده است و آن اينكه آفتاب در نيمه ماه رمضان و ماه در آخر آن گرفته ميشوند. مردي بانحضرت عرض كرد يابن رسول الله نه، بلكه آفتاب در آخر ما و ماه در نيمه، ابو جعفر عليه السلام باو فرمود: ميدانم چه ميگويم آندو نشاني نشانه هائي است كه از هبوط آدم تا آن روز اتفاق نيفتاده است.46- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام ناشري از عبد الله بن جبله و او از حكم بن ايمن و او از ورد (1) - برادر كمست- و او از): ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام كه فرمود: پيش از اين امر به پنج روز گرفتگي ماه است و پانزده روز پيش گرفتگي آفتاب و اين در ماه رمضان خواهد بود و آنهنگام حساب ستاره شناسان بهم خواهد خورد.47- و...... (2) ازعلي بن ابي حمزه و او از ابي بصير و او از):

ص: 318


1- 332. كليني و نيز شيخ در تهذيب با سند از ابي حمزه ي ثمالي نقل كرده اند كه گويد: علي بن الحسين عليه السلام را عرض كردم رفتار علي عليه السلام درباره ي اهل قبله برخلاف رفتار رسول خدا درباره ي اهل شرك بود گويد: آن حضرت خشمناك شد سپس نشست و فرمود: به خدا قسم رفتارش همان رفتار رسول خدا در روز فتح مكه بود، همانا علي عليه السلام به مالك كه در روز بصره در پيشاپيش سپاه بود نوشت كه به جز كسي را كه با او روبرو مي شود، با نيزه نزند و فراري را نكشد و كار زخمي را نسازد و هر كس كه در خانه اش را ببندد در امان است. پس مالك فرمان را گرفت و پيش از آنكه آن را بخواند بر قربوس زين گذاشت و فرمان داد كه آنان را بكشيد سپاه نيز آنان را كشتند تا آنكه فراريان را به كوچه هاي بصره داخل كرد آن وقت فرمان را باز كرد و خواند و دستور داد جار بزنند و سپاه را از مضمون فرمان آگاه كنند.
2- 333. پارچه ي پشمينه اي كه روپوش كجاوه اش مي كردند: المنجد.

ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: نشانه خروج مهدي گرفتگي آفتاب است در ماه رمضان سيزدهم يا چهاردهم از ماه.48- حديث ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب از حسن ابن علي و او از صالح بن سهل و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام در معناي آيه شريفه سال سائل بعذاب واقع- المعارج: 1 (پرسش كننده اي از عذابيكه واقع خواهد شد پرسيد) فرمود: تاويل اين آيه در آينده است عذابي كه در ثويه واقع ميشود- يعني آتشي- تا كناسه بني اسد سر كشد و تا قبيله ثقيف نيز بگذرد و هيچ جايگاه ستم بر آل محمد نمي ماند مگر آنكه ميسوزاند، و اين پيش ازقيام قائم خواهد بود.49- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي از عبد الله بن حماد انصاري و او ازعمرو بن شمر و او از جابر كه گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام فرمود: اين سوره را چگونه ميخوانيد؟ عرض كردم كدام سوره؟ فرمود: سوره (سئل سائل بعذاب واقع) پس فرمود: سئل سائل بعذاب واقع نيست بلكه (سال سائل) است و آن آتشي است كه در ثويه (1) ميافتد و از آنجا بكناسه بني اسد راه مي يابد و سپس به ثقيف ميرسد پس جايگاه

ص: 319


1- 334. كليني در كافي در كتاب جهاد ج 5 ص 33 از قمي نقل مي كند و او از پدرش و او از اسماعيل بن مرار و او از يونس و او از ابوبكر حضرمي كه گفت شنيدم كه امام صادق (ع) مي فرمود: همانا رفتار علي (ع) درباره ي اهل بصره از براي شيعيانش بهتر بود از آنچه خورشيد بر آن مي تابند زيرا او دانست كه آن مردم را حكومتي به دست خواهد افتاد اگر او آنان را اسير مي كرد شيعيانش نيز اسير مي شدند. عرض كردم: بفرمائيد بدانم آيا امام قائم (ع) هم مانند علي (ع) رفتار خواهد كرد؟ فرمود: نه، علي (ع) كه در ميان آنان با منت نهادن رفتار كرد چون از حكومت آنان واقف بود ولي قائم عجل الله فرجه برخلاف آن رفتار خواهد كرد زيرا مي داند كه آنان را حكومتي به دست نخواهد افتاد.

ظلمي بر آل محمد را نميگذارد مگر آنكه ميسوزاند. (1) .50- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا علي بن حسن از برادرش محمد بن حسن (2) و او از پدرش و او از احمد بن عمر حلبي و او از حسين بن موسي و او از معمر بن يحيي بن سام و او از ابي خالد كابلي و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: گوئي قومي را مي بينم كه از خاور خروج كرده اند و خواستار حقند ولي بانان داده نميشود سپس باز خواستار حقشان شوند و بانان ندهند چون چنين بينند شمشيرها برهنه كنند و بر گردنها گذارند اينوقت حق آنان را بانان بدهند ولي آنان نپذيرند تا آنكه قيام كنند و آن باز ندهند مگر بصاحب شما كشته گانشان شهيدند، هان كه اگر من آنروز را درك ميكردم جان خود را براي ياري صاحب اين امر نگاه ميداشتتم.51- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را

ص: 320


1- 335. يعني معامله و برخوردش با آنان جز كشتار نيست.
2- 336. اين روايت دلالت دارد بر آنكه در آغاز ظهور كار مشكل خواهد شد چنانچه كليني در روايت تقريبا صحيح از معلي بن خنيس نقل مي كند كه گويد: روزي به امام صادق عرض كردم فدايت شوم به ياد فلانيها و نعمتهائي كه از آنها برخوردارند افتادم و پيش خود گفتم اگر اين حكومت به دست شما بود ما نيز به نوائي مي رسيديم فرمود: هرگز اي معلي به خدا قسم اگر چنين مي بود جز آنكه شبها به كار سياست و روزها به كار مردم بپردازيم و جامه ي درشت بافت و خوراكي نامطبوع داشته باشيم نبود و به همين جهت به دست ما نرسيد آيا به جز اين مورد موردي را ديده اي كه خداوند ستمي را به نعمت تبديل كند؟ و نظير اين روايت از مؤلف نيز خواهد آمد در باب آنكه (پيش از ظهور كار سخت خواهد شد).

علي بن حسن از يعقوب بن يزيد و او از زياد قندي و او از ابن اذينه و او از معروف ابن خربوذ كه گفت: هيچوقت بخدمت ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام نرسيديم مگر آنكه فرمود: خراسان خراسان، سجستان سجستان، گوئي در اين سخن مژده اي بما ميداد. (1) .52- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن الحسن او گفت: حديث كرد ما را حسن و محمد دو فرزندان علي بن يوسف ازپدرشان و او از احمد بن عمر حلبي (2) و او از صالح بن ابي الاسود و او از ابي الجارود كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: آنهنگام كه بيعت پسر بچه ظاهر شود هر كس كه آلت دفاعي داشته باشد با آلت دفاعي خودش قيام ميكند.53- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن الحسن او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عبد الله از محمد بن ابي عمير و او از هشام بن سالم و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: اين كار صورت نخواهد گرفت تا آنكه هيچ صنفي از مردم نماند مگر آنكه بر مردم حكومت كنند تا آنكه كسي نگويد: اگر ما حاكم ميشديم بعدالت رفتار ميكرديم سپس قائم (ع) بحق و عدالت قيام ميكند. (3) .54- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد بهمين اسناد از هشام بن سالم و او از زراره كه گفت:

ص: 321


1- 337. اول كسي كه از او تبعيت مي كند به قرينه ي اينكه در روايت است كه فرشتگان حضرتش را ياري مي كنند و از راست و چپ آن حضرت هستند معنايش آن است كه روح پيغمبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام به همراه او و يار و ياورش خواهند بود و در بعضي از نسخه ها كلمه ي (تبعه) بدون نقطه نوشته شده است كه ممكن است (نعته) خوانده شود يعني كسي كه او توصيف كرد و البته اين معني هيچ اشكالي ندارد و در بحار (يتبعه) از باب تفعيل است به معناي پيروي كردن كه معناي صحيحي ندارد مگر آنكه به رجعت توجيه شود ولي آن هم به حسب روايات مقارن با ظهور نيست بلكه پس از گذشت مدتها او ظهور است و در بعضي از نسخه ها (يبايعه) است يعني بيعت اش مي كند. و اين اختلاف نسخه ها دليل است بر آنكه اين كلمه در اصل خوانا نبوده و هر كس طبق ذوق خودش چيزي نوشته است و ما نيز به مقتضاي حفظ امانت به همان طور كه در نسخه بود ترجمه كرديم ولي بهتر و بي اشكالتر شايد همان (نعته) باشد و در كمال الدين با سند صحيح از ابان ابن تغلب نقل مي كند كه امام صادق فرمود نخستين كسي كه با قائم بيعت مي كند جبرئيل است كه به شكل مرغي سفيد از آسمان فرود مي آيد و با آن حضرت بيعت مي كند و صدوق نيز همين روايت را در علل و عياشي در تفسيرش از ابان نقل مي كنند.
2- 338. ظاهرا كابل شاه تصحيف كابلستان باشد كمه در سر حدات طخارستان است چنانچه در مراصد الاطلاع است.
3- 339. در بعضي از نسخه ها (محمد بن علي حنفي) و در بعضي (محمد بن علي خثعمي) است و هر دو غلط است.

به ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: آن آواز، حقيقت دارد؟ فرمود: آري بخدا قسم تا آنجا كه هر قومي بزبان خودشان آن را ميشوند، و فرمود: اين كار صورت نخواهد گرفت تا آنكه نه دهم از مردم از ميان بروند. (1) .55- خبر داد ما را علي بن احمد او گفت: حديث كرد ما را عبيد الله بن موسي علوي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن عبيد الله بن علاء (2) او گفت: حديث كرد مرا پدرم از): ابي جعفر بن محمد عليهما السلام كه امير المومنين عليه السلام از چيزهائي كه پس از آنحضرت تا قيام قائم پديد خوهد آمد سخن گفت: پس حسين (ع) عرض كرد يا امير المومنين: كي خداوند روي زمينرا از ستمكاران پاك نخواهد تا آنكه خون حرام ريخته شود. سپس جريان كار بني اميه و بني عباس را ضمن حديث مفصلي بيان كرد سپس فرمود: همانكه قائم در خراسان قيام كرد و بر كوفان و ملتان مسلط شد و از جزيره بني كاوان گذشت و قائمي از ما در گيلان قيام كرد و آبر و ديلمان] او را اجابت كردند و فرزندان مرا پرچمهاي ترك كه در اطراف واكناف پراكنده باشند ظاهر گرديد آنان در ميان اين گير و دارها باشند و هنگاميكه بصره ويران شود و امير اميران در مصر قيام كند. پس آنحضرت داستان درازي نقل كرد سپس فرمود: هنگاميكه هزاران نفر آماده شوند وصفها آراسته شود و قوچ نر گشته شود آنجاست كه آري بپاخيزد و فتنه انگيز آشوب كند و كافر هلاك گردد سپس قائمي كه در آرزويش باشند و اماميكه

ص: 322


1- 340. كليني در كتاب حج كافي در باب (آنچه به كعبه اهداء مي شود) رواياتي آورده است كه هديه هاي كعبه حكمش چيست و چه بايدش كرد.
2- 341. در بعضي از نسخه ها (برادران مسلمانت) است.

ناشناخته باشد و شرافت و فضيلت از آن او است قيام كند و او از فرزندان تو است اي حسين فرزند بي مانندي. در ميان دو ركن ظاهر شود در دو جامه پوسيده بر جن و انس پيروز گردد و زميني را بدون كشت نگذارد خوشا آنكه زمانش را درك كند و بان وقت برسد و آن روزگار بيند.56- محمد بن همام گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد بن مالك فزاري كوفي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن احمد از محمد بن سنان و او از يونس بن ظبيان و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: چون شب جمعه شود خداي تعالي فرشته اي را باسمان دنيا فرو فرستد و چون صبح بر آيد آن فرشته بر عرش نشيند كه بر فراز بيت المعمور است و از پاي محمد و علي و حسن و حسين منبرهائي از نور نصب شود آنانرا بر آن منبرها شوند و فرشتگان و پيمبران و مومنان همه بر گرد آن منبرها در آيند و درهاي آسمان گشوده شود چون آفتاب از نيم روز بگذرد، رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كند: پروردگارا وعده اي كه آن را در كتابت داده اي فرا رسيده است و آن اين آيه است: وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا-النور: 55 خداوند بكسانيكه از شما ايمان آورده اند و كار شايسته انجام داده اند وعده فرموده است كه حتما آنان را خليفه در زمين گرداند همانطور كه پيشينيانشان را خليفه كرد و ديني را كه براي آنان پسنديده در اختيارشان قرار دهد و ترس آنان را بامنيت تبديل فرمايد. سپس فرشتگان و پيامبران نيز همين عرض را ميكنند، سپس محمد و علي و حسن و حسين بسجده درافتند سپس گويند: پروردگارا به خشم آي كه حريم تو

ص: 323

هتك شده و برگزيدگانت را كشته گشته اند و بندگان شايسته ات زبون گشته اند پس خداوند هر آنچه بخواهد ميكند و اين روز معيني است.57- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن حسين بن ابي الخطاب او گفت: حديث كرد ما را محمد بن سنان از حسين بن مختار و او از خالد قلانسي و او از: ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: آنگاه كه ديوار مسجد كوفه از پايان كه بخانه ابن مسعود چسبيده است ويران شد، حكومت بني فلان زائل خواهد شد، هان كه ويران گر آن ديوار دو باره آن را بنا نخواهد كرد.58- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري از حسن بن ايوب و او از عبد الكريم بن عمرو خثمعي و او از مردي و آنمرد از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: قائم قيام نخواهد كرد تا آنگاه كه دوازده نفر مرد قيام كنند و همگي اين سخن گويند كه او را ديده اند و او تكذيبشان خواهد كرد.59- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حديث كرد ما را احمد ابن حسن ميثمي از ابي الحسن علي بن محمد و او از معاذ بن مطر و او از مردي كه گفت: و او را كسي بجز مسمع ابا سيار نميدانمش كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: پيش از قيام قائم جنگ قيس بجنبش خواهد آمد.

ص: 324

60- حديث كرد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي از محمد بن علي كوفي اوگفت: حديث كرد ما را محمد بن سنان از عبيد بن زراره او گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام سخن از سفياني بميان آمد فرمود تا آن خواب آلود درارنده چشمانش در صنعاء خروج نكرده او كجا خروج كند؟61- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: خبر داد ما را محمد بن يحيي از محمد بن حسان رازي و او از محمد بن علي كوفي و اواز ابراهيم بن ابي البلاد و او از علي بن محمد بن اعلم ازدي و او از پدرش و او از جدش كه گفت: امير المومنين عليه السلام فرمود: پيشاپيش قائم مرگ سرخ و مرگ سفيد و ملخي فصلي و ملخي غير فصلي كه همچون خون سرخ رنگ است خواهد بود امام مرگ سرخ بوسيله شمشير است و اما مرگ سفيد يعني طاعون. .62- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن تيملي از كتابش در ماه رجب بسال دويست و هفتاد و هفت او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عمر بن يزيد سابري فروش و محمد بن وليد بن خالد خزاز اينان گفتند: حديث كرد ما را حماد بن عثمان از عبد لله بن سنان او گفت: حديث كرد مرا محمد بن ابراهيم ابي البلاد او گفت: حديث كرد ما را پدرم از پدرش و او از اصبغ ابن نباته كه گفت: شنيدم علي عليه السلام ميفرمود: پيشاپيش قائم سالهائي فريبهائي خواهد بود كه راستگو در آن دروغگو ودروغگو در آن راستگو پنداشته شود و شخص (ماحل) در آن مقرب شود- و در حديثي است كه در رويبضه در آن بسخن در آيد،- گفتم:

ص: 325

روبيضه و ماحل چه باشد؟ فرمود: مگر قرآن نميخوانيد كه خدا ميفرمايد: و هو شديد المحال يعني مكر خدا شديد است. گفتم: ماحل بچه معنا است؟ گفت: مقصودش حيله گر بود.63- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب او گفت: حديث كرد مرا محمد بن سنان از حذيفه بن منصور و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: خداي را سفره اي است (و در غير اين روايت: بجاي (مائده) كلمه (مادبه) است كه بمعناي طعام است در بلدي كنار فرات موسوم بقرقيسيا كه كسي از آسمان سر بر آرد و ندا دهد اي پرندگان هوا واي درندگان زمين بيائيد و شكم خود را از گوشتهاي ستمكاران پر كنيد. .64- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از ابي بصير او گفت: حديث كرد ما را ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام [و فرمود]: قائم را بنام آواز دهند كه فلان فرزند فلان برخيز.65- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل وسعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملك ومحمد بن احمد بن حسن همگي از حسن بن محبوب و او از يعقوب سراج و او از جابر و او از):

ص: 326

ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: اي جابر، قائم ظهور نميكند [مردم را] در شام فتنه اي فرا گيرد كه بدنبال راه گريز باشند و نيابند و كشتاري در ميان كوفه و حيره اتفاق افتد كه از هر دو طرف بيك ميزان كشته شود و آواز دهنده اي از آسمان آواز دهد.66- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد از اين چهار نفر و آنان از حسن ابن محبوب و او از علاء بن رزين و او از محمد بن مسلم و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: بانتظار صدائي باشيد كه ناگهان از سوي دمشق بشما خواهد رسيد در آن صدا شما را فرجي بزرگ خواهد بود.67- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد از همين چهار نفر و آنان از ابن محبوب و خبر داد ما را محمد بن يعقوب كليني ابو جعفر او گفت: حديث كرد مرا علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش كه گفت: حديث كرد مرا محمد بن عمران او گفت: حديث كرد مرا احمد بن محمد بن عيسي او گفت: و حديث كرد مرا علي بن محمد و غير او از سهل بن زياد و همگي از حسن بن محبوب [كه گفت] و حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله موصلي از ابي علي احمد بن محمد بن ابي ناشر از احمد ابن هلال و او از حسن بن محبوب و او از عمرو بن ابي المقدام و او از جابر بن يزيد جعفي كه گفت: ابو جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام فرمود: اي جابر زمين گير باش و دست و پائي نزن تا آنگاه كه نشانه هائي را كه برايت ميگويم به بيني اگر بانها برس. اولش اختلاف بني عباس است و بنظر من تو آن روز را درك نخواهي كرد

ص: 327

ولي از من بكساني كه پس از من خواهند آمد بازگو كن و آواز دهنده اي كه از آسمان آواز خواهد داد و از سوي دمشق آوازه فتح و پيروزي بشما خواهد رسيد و يكي از آباديهاي شام بنام جابيه فرو خواهد رفت و بخشي از مسجد دمشق كه در سمت راست واقع شده سقوط كند و گروهي خارج از دين كه از ناحيه ترك باشند خروج كنند و بدنبالش در روم اغتشاش شود و برادران ترك روي آورند تا آنكه بجزيره فرود آيند و گروه خارج از دين روميان روي آورند تا آنكه برمله فرود آيند. در آن سال اي جابر در هر ناحيه از مغرب اختلاف فراواني روي خواهد داد پس نخستين سر زميني كه ويران شود سرزمين شام باشد اينهنگام اختلافشان بسه پرچم انجامد: پرچم اصهب و پرچم ابقع و پرچم سفياني پس سفياني با ابقع بر خورد كند و بجنگند و سفياني او و پيروانش را بكشد و سپس اصهب را بكشد سپس همتي بجز آنكه رو بسوي عراق كند نخواهد داشت و سپاهيانش بقرقيسياء گذر كنند و در آنجا بجنگند و يكصد هزار از ستمگران در آن جنگ كشته شوند و سفياني سپاهي بكوفه روانه كند كه هفتاد هزار بشمار آيند و اهل كوفه را بكشند و بدار آويزند و اسير كنند. در اينميان بناگاه پرچمهائي از جانب خراسان روي آور شود و بسرعت طي منازل كند و چند نفر از اصحاب قائم با آنان همراه خواهد بود سپس مردي از كارگران اهل كوفه با جمعي ميكند كه فرمانده سپاه سفياني او را ميان حيره و كوفه ميكشد و سفياني هيئتي را روانه مدينه كند پس مهدي از مدينه بمكه فرار كند، اين خبر

ص: 328

به سفياني مي رسد كه مهدي به مكه رفته است پس سپاهي به دنبال او مي فرستد ولي موفق به دستگيري او نمي شوند تا آنكه آن حضرت در حال ترس و مراقبت طبق سنت موسي ابن عمران داخل مكه مي شود.فرمود: فرمانده سپاه سفياني در بيداء فرود مي آيد پس آواز دهنده اي از آسمان آواز مي دهد (اي بيداء اين قوم را نابود كن) پس زمين آنان را فرو مي برد و به جز چند نفر نجات نمي يابند كه صورت آنان را خداوند به پشت برمي گرداند و آنان از قبيله كلب خواهند بود و اين آيه درباره آنان نازل شده است: يا ايها الذين اوتوا الكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معكم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علي ادبارها - النساء: 47)اي كساني كه براي شما كتاب آسماني فرستاده شد به قرآني كه فرو فرستاديم كه توراة و انجيل را كه با شما است تصديق مي كند ايمان آورديد پيش از آنكه چهره هائي را خط خذلان كشيم و آنها را به پشت هايشان برگردانيم.فرمود: قائم در آن روز در مكه خواهد بود در حالي كه پشت به بيت الله الحرام داده و به آن پناهنده شده صدا مي زند: اي مردم ما از خدا ياري مي طلبيم هر كس از مردم كه به ما پاسخ داد چه بهتر كه ما خاندان پيامبر شما محمد مي باشيم و ما سزاوار ترين مردم هستيم به خدا و به محمد، و هر كس كه با من درباره آدم محاجه كند بداند كه من سزاوارترين مردم به آدم هستم، و هر كس با من درباره نوح گفتگو كند بداند كه من سزاوارترين مردم به نوح مي باشم، و هر كس با من درباره ابراهيم احتجاج كند بايد بداند كه من سزاوارترين مردم به ابراهيم هستم، و هر كس با من درباره محمد محاجه كند پس من سزاوارترين مردم به محمد هستم و هر كس با من درباره ي پيامبران محاجه كند پس من سزاوارترين مردم به پيامبران هستم، مگر نه اينست كه خداوند در قرآنش مي فرمايد: ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم - آل عمران 34 (آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را خداوند بر جهانيان برگزيد فرزنداني هستند برخي از نسل

ص: 329

برخي ديگر و خداوند شنوا و دانا است) پس منم بازمانده آدم و ذخيره نوح و برگزيده از ابراهيم و خلاصه اي از محمد صلي الله عليهم اجمعين. توجه كنيد: هر كس كه با من درباره كتاب خدا گفتگو كند پس من سزاوارترين مردم بكتاب خدا هستم، توجه كنيد: هر كس كه با من در باره سنت رسول الله گفتگو كند پس من سزاوارتين مردم بسنت رسول الله هستم، هر كس را كه امروز سخن ما ميشنود. بخدا قسمش ميدهم كه حاضرين [از شما] بغائبين برسانند و شما را بحق خدا و حق رسول خدا و حق خودم قسم ميدهم زيرا مرا بر شما حق خويشاوندي رسول خدا ثابت است- كه ما را كمك كنيد و ما را از كسيكه بر ما ستم ميكند باز داريد كه ما وحشت زده شديم و مظلوم گشتيم و از شهرها و كنار فرزندانمان تبعيد شديم و بر ما ستم شد و از حق خودمان ممنوع شديم و اهل باطل بر ما دروغ بستند پس خدا را بياد آريد در باره ما، ما را خوار نكنيد و ما را ياري كنيد تا خدا شما را ياري كند. فرمود: پس خداوند سيصد و سيزده نفر ياران آنحضرت را بر او گرد مياورد و بدون قرار قبلي خداوند آنان را گرد مياورد همچون پاره اي ابر پائيز كه بهم ميپيوندند اي جابر اين همان آيه است كه خداوند در قرآنش فرموده است: اينما تكونوا يات بكم الله جميعا ان الله علي كل شي ء قدير- البقره: 148 (هر جا باشيد خداوند همه شما را مياورد كه خداوند بر همه چيز توانا است). پس در ميان ركن و مقام باو بيعت ميكنند، و با او خواهد بود وصيت نامه اي از رسول خدا صلي الله عليه و آله كه بفرزندان از پدرانشان دست بدست بارث رسيده است. و قائم اي جابر مردي است از فرزندان حسين عليه السلام كه خداوند كارش را در يكشب اصلاح ميفرمايد و هر چه در باره او بنظر مردم مشكل آيد اينكه او از

ص: 330

ص: 331

وضع نابساماني كه قبل از ظهور او پيدا مي شود

رواياتي كه در باره سختي و ناراحتي كه پيش از ظهور صاحب حق پيش خواهد آمد رسيده است1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي از كتابش در ماه صفر بسال دويست و هفتاد و چهار او گفت حديث كرد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي و او از ايوب بن نوح و او از صفوان بن يحيي واو از بشير ابن ابي اراكه نبال- و لفظ حديث بنابر روايت ابن عقده است- بشير گفت: چون بمدينه رسيدم بخانه ابي جعفر (امام باقر) گذرم افتاد ديدم استرش زين كرده بر در خانه آماده است من رو بروي خانه نشستم تا آنحضرت بيرون شد سلام اش كردم از استر پياده شد و رو بسوي من آورد و فرمود: از كجائي؟ عرض كردم: از اهل عراقم. فرمود: از كجايش؟ عرض كردم: از اهل كوفه. فرمود: در اين راه كه با تو همسفر بود؟ عرض كردم: گروهي از طايفه محدثه. فرمود: محدثه چيست؟ عرض كردم: مرجئه (1) فرمود: واي اين گروه مرجئه فردا كه قائم ما قيام ميكند بچه كسي پناه خواهند برد؟ عرض كردم: آنان ميگويند: اگر چنين پيش آمدي روي داد ما

ص: 332


1- 342. انطاكيه از شهرهاي سرحدي شام و از شهرهاي معروف و داراي آب و هوائي لطيف است (تلخيص از المراصد).

و شما در ميزان عدالت برابر خواهيم بود. فرمود: هر كس كه توبه كند خداوند توبه اش را مي پذيرد و آنكس كه نفاق در پنهان داشته باشد خداوند جز او كسي را از رحمت خود دور نخواهد ساخت و آنكس كه چيزي اظهار كند خداوند خونش را خواهد ريخت سپس فرمود: سوگند بانكه جانم بدست او است همچون قصاب كه سر گوسفندش را ميبرد سر آنان را خواهد بريد و با دست خود اشاره بگلويش كرد. عرض كردم: آنان ميگويند: چون اينكار روي دهد همه كارها براي او درست شود و باندازه يك حجامت هم خون ريخته نخوهد شد. فرمود: هرگز چنين نيست سوگند بانكسي كه جانم بدست او است كار بانچا خواهد كشيد كه ما و شما عرق و خوق بسته را پاك كنيم و با دست خود اشاره به پيشاني خود كرد. (1) .2- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد ابن سالم بن عبد الرحمن ازدي از كتابش در ماه شوال بسال دويست و هفتاد و يك او گفت: خبر كرد مرا عثمان سعيد طويل از احمد بن سليمان و او از موسي بن بكر واسطي و او از بشير نبال كه گفت: بمدينه رسيدم و همان حديث پيشين را آورده جز آنكه ميگويد: چون بمدينه رسيدم بابي جعفر عليه السلام عرض كردم: آنان ميگويند كه چون مهدي قيام كند همه كارها از براي او بخودي خود درست شود و باندازه حجامتي خون نميريزد. فرمود: هرگز چنين نيست سوگند بانكس كه جان من بدست او است اگر كارها بخودي خود براي كسي درست ميشد هر آينه براي رسول خدا درست ميشد آنگاه كه دندانهاي جلو آنحضرت شكست و ورت مباركش زخم برداشت نه، هرگز، سوگند بانكس كه جان من بدست او است تاما و شما عرق و خون بسته را پاك كنيم

ص: 333


1- 343. شايد كلمه ي (عن ابيه) زائد باشد زيرا روايت حسن بن فضال از حسن بن علي بن يوسف غريب مي نمايد و همچنين روايتش از ابي سمينه كوفي و من در هيچ مورد روايت او را از اين دو نديده ام.

و سپس پيشاني اش را- بنشاني علامت- مسح كرد.3- خبر داد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي [علوي] عباسي (1) و او از حسن بن معاويه و او از حسن بن محبوب و او از عيسي بن سليمان و او از مفضل بن عمر كه گفت: ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام از امام قائم ياد ميكرد و من عرض كردم: من اميدوارم كه كار او باساني انجام پذير شنيدم كه فرمود: اينكار نميشود تا آنكه عرق و خون بسته را پاك كنيد.4- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان و او از يونس بن رباط (2) كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: اهل حق تا بوده اند همواره در سختي بوده اند، توجه داشته باشيد كه اين كار مدت پايانش نزديك است ولي بعافيتي طولاني خواهد انجاميد. (و خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده از بعضي از رجالش كه او گفت: حديث كرد مرا علي بن اسحاق كندي او گفت: حديث كرد

ص: 334


1- 344. يعني جعفر بن محمد بن سماعه.
2- 345. ظاهرا قاسم غلط است و عاصم صحيح است و مقصود عاصم بن حميد حناط كوفي است كه ثقة و عين و صدوق است و از ابي بصير يحيي بن قاسم حداء اسدي كه واقفي است ولي نجاشي توثيقش كرده است روايت مي كند.

مرا محمد بن سنان از يونس بن رباط كه گفت: شنيدم ابا عبد الله عليه السلام ميفرمود: و مانند حديث سابق را آورده است.5- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطارد رقم (1) او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي كوفي از معمر بن خلاد كه گفت: از قائم در محضر امام رضا سخن بميان آمد فرمود: شما امروز آسوده تر از آن روز هستيد عرض كردند: چطور؟ فرمود: اگر قائم ما [عليه السلام] خروج كند بجز لخته هاي خون و عرق ريختن و بر روي زينهاي اسبان خفتن چيزي نخواهد بود و قائم عليه السلام را بجز جامه درشت بافت و غذاي ناگوار نخواهد بود.6- خبر داد ما را سلامه بن محمد او گفت: خبر داد ما را احمد بن علي بن داود قمي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسن صفار از احمد بن محمد بن عيسي و او از بعضي از رجال خود واو از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: نوح از پروردگار خود درخواست نمود كه عذاب بر قومش فرو فرستد خداوند او را وحي كرد كه دانه خرمائي را بكارد هميكنه درخت شد و ميوه داد و نوح از ميوه آن خورد آنگاه قوم او را هلاك كند و عذاب بر آنان فرو فرستد پس نوح هسته خرما را كاشت و يارانش از اين جريان آگاه كرد چون نخل بزرگ شد و ميوه داد و نوح از آن برجيد و خودش خورد و بيارانش خوراند باو گفتند يا نبي الله بوعده ايكه داده بودي وفا كن.

ص: 335


1- 346. در بعضي از نسخه ها (لايسئل عن شي ء الا بين) است يعني از چيزي پرسيده نمي شود مگر آنكه بيان مي كند به جاي «لايسئل عن شي ء بين صدفيها الا اجاب» كه در متن بود.

نوح پروردگار خود را خواند و وعده ايرا كه خداوندش داده بود در خواست كرد، خداوند باو وحي كرد كه دو باره بكارد تا آنگاه كه نخل رسيده و ميوه داد و اواز آن خورد خداوند عذاب را فرو فرستد. نوح عليه السلام بيارانش خبر داد آنان سه دسته شدند (1) يك دسته از دين برگشتند و دسته ديگر منافق شدند و يكدسته با نوح ثابت قدم ماندند، نوح آن دستور را اجرا كرد تا آنكه نخل رسيد و بار داد و نوح از آن خورد و بيارانش خوراند گفتند يا نبي الله بوعده اي كه بما دادي وفا كن نوح پروردگارشرا خواند خداوند، باو وحي كرد كه براي سومين بار بكارد همينكه نخل برسد و بار دهد قوم نوح راهلاك خواهد كرد. نوح بيارانش خبر داد آن دو دسته كه مانده بودند سه دسته شدند يكدسته از دين برگشتند و يكدسته منافق شدند و يكدسته با نوح ثابت قدم ماندند تا آنكه نوح اينكار را ده بار تكرار كرد و خداوند با ياران نوح كه باقيمانده بودند اين چنين ميكرد و هر دسته اي بسه دسته تقسيم ميشدند چون بار دهم شد جمعي از مومنين خاص او آمدند و گفتند يا نبي الله آنچه را كه بما وعده داده اي چه بكني و چه نكني تو راستگو و پيغمبر فرستاده از جانب خدائي و ما در تو شكي نخواهيم داشت هر چند كه اين كار را با ما بكني. فرمود: چون چنين گفتند خداوند آنان را بخاطر گفته نوح هلاك كرد و خاصان نوح را بهمراه او بكشتي داخل كرد و پس از آنكه آنان صاف و پاكيزه شدند و كدورت از آنان رفت خداوند نوح را با آنان را با آنان نجات داد. [توضيح: ظاهرا مصنف اين خبر رادر اين جا براي آن آورده است كه تاخير وعده هاي الهي بمنظور مصلحتي انجام ميگيرد تا مردم آزمايش شوند و دلها و جانشان پاك و پاكيزه شود و اگر در ظهور حضرت ولي عصر عليه السلام تاخيري روي دهد.

ص: 336


1- 347. اين روايت در باب مأموريت شيعه به صبر و خودداري به شماره ي 9 گفته شد بدون آيه كه در آخر روايت است.

نه از رهگذر خلف وعده از خدا است بلكه از آن قبيل است كه نمونه اش در امم گذشته بوده و نتيجه اش آزمايش و تزكيه نفوس است].7- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي (1) او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از مفضل بن عمر كه گفت: در طواف در نزد ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام بودم نگاهي بمنك كرد و بمن فرمود: اي مفضل چرا اندوهگين و رنگ باخته اي. گويد: عرض كردم: فدايت شوم نگاه ميكنم ببني عباس و آنچه از حكومت و سلطنت و قدرت در دستشان است كه اگر اينها براي شما بود ما نيز كه در خدمت شمائيم در آن شركت داشتيم فرمود: اي مفضل اگر چنين ميشد بجز آنكه شبها بسياست وتدبير امور بپردازيم و روزها در كار خلق باشيم و غذاي ناگوار بخوريم و لباس درشت بپوشيم همانند امير المومنين، و گر نه باتش برويم چيز ديگري نمي بود، از اينرو اينكار از ما بازگشت نمود و الان ما ميخوريم و مياشاميم و آيا مانند اينكار را ديده اي كه خداوند ستمي را نعمت قرار دهد؟8- خبر داد ما را ابو سليمان او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد از عمرو بن شمر كه گفت: در خانه ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام در محضر آنحضرت بودم و خانه پر از جمعيت بود و مردم از او و پرسشها ميكردند و آنحضرت بهر پرسشي پاسخ ميداد

ص: 337


1- 348. در بعضي از نسخه ها به جاي (محو الظلم) جمله ي (غسل الظلم) است يعني شستشوي ستم.

من از يك گوشه مجلس شروع بگريستن كردم فرمود: اي عمرو چرا گريه ميكني؟ عرض كردم: فدايت شوم چرا نگريم مگر در اين امت همانند تو هست؟ ولي در بروي شما بسته شده و پرده بر جمالت انداخته اند. فرمود: اي عمرو گريه مكن، ما در حال حاضر بيشتر غذاي خوب ميخوريم و لباس نرم ميپوشيم، و اگر آنچه تو ميگوئي بودي همانند امير المومنين بجز غذاي ناگوار و لباس درشت بافت نبود و گر نه گرفتار زنجيرهاي آتشين ميشديم.

نهي از تعيين وقت ظهور و بردن نام آن حضرت

رواياتيكه از تعيين وقت و نام بردن حضرت صاحب الامر جلوگيري كرده است1- خبر داد مارا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن او گفت: حديث كرد ما راحسن بن علي بن يوسف و محمد بن علي از سعدان بن مسلم واو از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ابو بصير گويد بانحضرت عرض كردم: براي اينكار هنگامي نيست كه بان پايان يابد و بدن ها بياسايد؟ (1) فرمود: چرا، ولي چون شما فاش كرديد خداوند آنرا بتاخير انداخت.2- خبر داد ما را عبد الواحد بنعبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن حسين بنابي الخطاب از محمد بن سنان و او از محمد بن يحيي خثعمي او گفت: حديث كرد مرا ضريس از ابي خالد كابلي كه گفت: چون علي بن الحسين عليهما السلام از دنيا در گذشت بخدمت محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم ميداني كه من بجز

ص: 338


1- 349. در بعضي از نسخه ها (حسن بن يعقوب است) و ظاهرا غلط است و شايد صحيح تر حسن بن محمد بن سماعة باشد كه گاهي از او به حسن بن سماعة تعبير مي شود و از ابن محبوب فراوان روايت دارد.

پدرت كسي نداشتم و چقدر با او مانوس بودم و از مردم وشت داشتم. فرمود: راست ميگوئي اي ابا خالد، مقصودت چيست؟ عرض كردم: فدايت شوم پدرت صاحب اين امر را آنچنان برايم توصيف كرده است كه اگر در كوچه اي ببينمش دستش را ميگيرم. فرمود: باز مقصودت چيست اي ابا خالد؟ عرض كردم: ميخواهم نامش را بمن بگوئي تا او لا بنامش بشناسم. فرمود: بخدا قسم اي ابا خالد كه پرسش ناراحت كننده اي از من كردي واز امري از من پرسيدي كه [بهيج كس نبايد بگويم و] اگر بكسي گفتني بود بتو ميگفم و چيزيرا از من پرسيدي كه اگر بني فاطمه او را بشناسند بحرص او را تكه تكه خواهند كرد. [شرح: ظاهرا آنحضرت ميخواهد بفرمايد كه مردم نهتنها بانتظار دولت حق نيستند بلكه حتي در بني فاطمه كه نسبتا خودي هستند كساني يافت ميشود كه با آنحضرت كه بر پا كننده دولت حق و مجري عدالت واقعي است تا آن پايه كينه دارند كه حاضرند او را بكشند و قطعه قطعه اش نمايند تا براي رسيدن با ميال خود مانعي در پيش نباشد و البته در چنين زمينه اي پرسش از خصوصيات آنحضرت چه نتيجه اي ميتواند داشته باشد].3- خبر داد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي عباسي و او از يعقوب بن يزيد و او از محمد بن ابي عمير و او از عبد الله بن بكير واو از محمد بن مسلم كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرموده: اي محمد هر كس كه تعيين وقتي را از ما نقل كرد هيچ مترس كه دروغش پنداري زيرا ما براي احدي وقتي را تعيين نمي كنيم.4- خبر داد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي در نهاون بسال دويست و هفتاد و سه او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري در ماه رمضان بسال دويست وبيست و نه او گفت:

ص: 339

حديث كرد ما را عبد الله بن سنان از): ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السالم كه آنحضرت فرمود: كه خداوند جز اين نميكند كه خلاف وقتي را كه تعيين كنندگان وقت تعيينش كنند ظاهر سازد.5- حديث كرد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي و او از محمد بن احمد قلانسي و او از محمد بنعلي و او از ابي جميله و او از ابي بكر حضرمي كه گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: ما وقت اينكار را تعيين نخواهيم كرد.6- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي كوفي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن جبله از علي بن ابي حمزه و او از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام گويد: بانحضرت عرض كردم فدايت شوم خروج قائم كي خواهد بود؟ فرمود: اي ابا محمد ما خانداني هستيم كه وقتي را معين نميكنيم زيرا محمد صلي الله عليه و آله فرموده است: تعيين وقت كنندگان دروغ ميگويند. اي ابا محمد، همانا كه پيشاپيش اينكار پنچ نشانه هست نخستين آنها ندائي است در ماه رمضان و خروج سفياني خراساني و كشتن نفس زكيه و فرورفتن زمين در بيداء. (1) سپس فرمود: اي ابا محمد بناچار بايد پيش از اين كار دو طاعون روي دهد: طاعون سفيد و طاعون سرخ. عرض كردم: فدايت شوم طاعون سفيد چيست؟ و طاعون سرخ چيست؟ فرمود؟ اماطاعون سفيد، مرگ همگاني خواهد بود و اما طاعون سرخ عبارت از شمشير است و قائم خروج نميكند تا آنكه در شب جمعه

ص: 340


1- 350. نسخه ها مختلف است بعضي خلاد بن قصار و بعضي خلاد بن قصاب و بعضي خلاد ابن مصار نوشته اند و همگي غلط است و در باب روايات راجع به سفياني به شماره ي 7 (خلاد صائغ) خواهد آمد كه در رجال عنواني از او نشده است. و اما خلاد بن صفار همان ابن عيسي صفار است چنانچه در الجامع است و از خلاصه برمي آيد كه او همان خلاد صفاري است كه ابن عقده از عبدالله بن ابراهيم بن قتيبه و او از ابن نمير نقل مي كند كه او ثقة ثقة است ولي ابن حجر آن دو را در تحت دو عنوان نقل كرده و ترجمه شان را نيز به اختلاف آورده است.

بيست و سوم ماه رمضان در دل فضا نامش را اعلام نمايند. عرض كردم: مضمون اعلاميه چيست؟ فرمود اعلاميه بنام او و نام پدرش صادر ميشود كه: (توجه كنيد فلاني فرزند فلاني قائم آل محمد است سخنش بشنويد و فرمانش ببريد) جانداري نمي ماند مگر آنكه آن صيحه را ميشنود و خفته را بيدار ميكند و از اطاق بحياط خانه بيرون ميايد و دوشيزه از پشت پرده اش بيرون ميدود و حضرت قائم چون آن صدا بشنود خروج كند و آن صدا آواز جبرئيل عليه السلام است.7- خبر داد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از عبد الرحمن بن قاسم (1) او گفت: حديث كرد مرا محمد بن عمر [و] بن يونس حنفي (2) او گفت: حديث كرد مرا ابراهيم بن هراسه او گفت: حديث كرد ما را علي بن حزور (3) از محمد بن بشركه گفت: شنيدم محمد بن حنفيه- رضي الله عنه- ميگفت: همانا پيش از پرچم هاي ما پرچمي فرزندان جعفر را است و پرچمي ديگر فرزندان مرداس را است، اما

ص: 341


1- 351. مقصود: (محمد بن عبيدالله مهدي) است كه قائم به امر الله و دومين خليفه ي فاطميين است او از فرزندان اسماعيل بن جعفر بن محمد عليهماالسلام است كه به سال 278 متولد و به سال 334 وفات كرد و ممكن است مقصود: فرزندش المنصور بالله باشد كه به سال 302 متولد و به سال 341 وفات كرد و سومين خليفه ي فاطميين بود.
2- 352. صقالبه طايفه اي هستند سرخ پوست كه در بلاد خزر در بلنديهاي كوههاي روم ساكنند.
3- 353. او مخلد بن كيداد ابويزيد است كه در روزگار القائم بامر الله خروج كرد و او را در پايتخت المهدية محاصره كرد و جنگهاي فراوان ميان آنان شد كه گاهي غالب و گاهي مغلوب شد و بعضي ها نيز دجالش ناميده اند و داستان درازي دارد به تواريخ حوادث سال 330 تا 344 مراجعه شود.

پرچم فرزندان جعفر چيز مهمي نيست و بچيز مهمي هم نمي انجامد. منكه از همه مردم باو نزديكتر بودم خشمناك شدم و گفتم: فدايت شوم پيش از پرچمهاي شما پرچمهائي خواهد بود؟ گفت: آري به خدا قسم بني مرداس (1) را حكومت آماده ئي خواهد بود كه در دوران حكومتشان هيچ خيري نخواهند ديد حكومتي پر مشقت كه هيچ آسايش در آن نباشد بهر چه دور است نزديك شوند و از هر چه نزديك است دور تا همينكه از مكر خدا و شكنجه اشت آسوده خاطر ميشوند (2) .

ص: 342


1- 354. در بعضي از نسخه ها (يدخل الجيل) يعني در ميان نسل و طايفه و در بعضي (يدخل الجبل ذليلا) يعني داخل كوه مي شود با خواري.
2- 355. يعني قاسم بن محمد بن ابي بكر، و اما عبدالله بن قاسم كه در بعضي از نسخه ها است غلط است.

صيحه اي بر آنان زده ميشود كه ديگر نه نگباني كه جمعشان كند براي آنان ميماند و نه آواز دهنده اي كه آواز خود را بگوش آنان برساند و نه اجتماعي كه بر آن محور گرد آيند. و خداوند تعالي براي آنان مثلي در قرآنش آورده است: (1) حتي اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت [و ظن اهلها انهم قادرون عليها اتاها امرنا ليلا او نهارا] الايه يونس: 24 (تا آنكه زمين وسايل زينت خود را گرفت و آرايش يافت و اهل زمين گمان كردند كه آنان مسلط بر زمين شدند بناگاه امر ما شبانگاه يا بروز بر آن رسيد). سپس محمد بن حنفيه بخدا سوگند ياد كرد كه اين آيه در باره آنان نازل شده است. من گفتم: فدايت شوم كار بزرگي را اينان براي من بازگو كردي پس كي نابود خواهند شد گفت: واي بر تو اي محمد علم خداوند بر خلاف وقتي است كه تعيين كنندگان وقت ميگويند، همانا موسي قومش را وعده سي روزه داد و در علم خدا بود كه ده روز فزونتر خواهد شد و موسي كه وقت گذشت پرستيدند و يونس قوم خود را وعده عذاب داد و در علم خدا كه از جرم آنان بگذرد كارش آن شد كه ميداني، ولي هنگاميكه ديدي نيازمندي آشكارا روي آورده و مردي گويد كه ديشب بدون شام سر ببالين نهادم و تا هنگاميكه به بيني مردي با تو باروئي بر خورد ميكند و سپس با روي ديگر، گفتم اين نيازمندي را فهميدم ولي آن ديگري چيست؟ گفت: با روي باز با تو برخورد ميكند ولي چون بنزدش آئي تا مگر وامي از اوستاني با روي ديگر با تو بر خورد ميكند اين هنگام نزديك است كه صيحه واقع شود.8- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم بن قيس بن رمان اشعري و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن الحسين بن عبد الملك و محمد بن احمد بن الحسن قطواني همگي

ص: 343


1- 356. ابراهيم بن مرثد - يا مزيد - جريري ازدي از اصحاب امام باقر است و كوفي است از برادرش عبد خير كه كنيه اش ابو صادق ازدي است و از اصحاب اميرالمؤمنين است روايت مي كند.

اينان گفتند: حديث كرد ما را حسن بن محبوب زراد از اسحاق بن عمار صيرفي كه گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: اينكار را وقت معيني بود (1) و آن سال يكصد و چهل بود (2) ولي چون شما آنرا بازگو كرديد وفاش نموديد خداوند آنرا بتاخير انداخت.9- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد بهمين اسناد از حسن بن محبوب و او از اسحاق بن عمار كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام مرا فرمود: اي ابا اسحاق اينكار دو بار بتاخير افتاده است. (3) .10- حديث كرد مارا محمد بن يعقوب كليني او گفت: حديث كرد ما را علي بن محمد و محمد بن الحسن از سهل بن زياد و محمد بن يحيي از احمد بن محمد همگي از حسن بن محبوب و او از ابي حمزه ثمالي كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: اي ثابت همانا خدايتعالي وقت اينكار را در سال هفتاد (4) تعيين كرده بود بود چون حسين عليه السلام كشته شد خشم خداوند شدت يافت (5) و آن را تا سال يكصد و چهل بتاخير انداخت، و ما اين

ص: 344


1- 357. طيلسان كشور پهناوري است از نواحي ديلم و خزر.
2- 358. يعني محمد بن همام بن سهيل.
3- 359. او داود بن ابي داود دجاجي است كه در منهج المقال ميرزا محمد استرآبادي عنوان شده است از اصحاب امام باقر (ع) بود و از معمر بن يحيي عجلي كوفي روايت مي كند و در نزد ابوداود و علامه و نجاشي ثقة است.
4- 360. او عبدالله بن محمد بن خالد طيالسي تميمي است كه كنيه اش ابو العباس است يكي از اصحاب، و ثقه است و آراسته و چنانچه از كمال الدين ظاهر مي شود او اين روايت را از حسين ابن سعيد اهوازي و او از ابن ابي عمير روايت كرده است.
5- 361. در بعضي از نسخه ها (عباس بن عبيد) است و گوئي (عباس بن عتبة) بوده است كه غلط نوشته شده است.

را بشما گفتيم و شما فاش كرديد و پرده از رويش برداشتيد، ديگر از آن پس خداوند وقت معيني براي اينكار نزد ما نگذاشته است و خداوند هر چه را كه بخواهد محو ميكند و ثابت ميكند و ام الكتاب نزد او است ابو حمزه گويد من اين سخن را با امام صادق گفت فرمود: همينطور بود. (1) .

ص: 345


1- 362. در بعضي از نسخه ها است (وجه يطلع في القبر و يدانيه) يعني صورتي در قبر بيرون مي آيد و نزديك آن باشد و ممكن است (بدافيه) خوانده شود يعني در قبر ظاهر مي شود چنانچه در يكي از نسخه هاي خطي است.

11- و خبر داد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و او از سلمه بن خطاب و او از علي بن حسان و او از عبد الرحمن بن كثير كه گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام بودم كه مهزم سر رسيد و عرض كرد: فدايت شوم بفرمائيد بدانم اين كاريكه ما منتظرش هستيم كي خواهد بود؟ فرمود: اي مهزم آنانكه وقت تعيين ميكنند دروغ ميگويند، و آنانكه شتاب ميكنند هلاك مي شوند، و آنانكه تسليم شدند نجات خواهند يافت.12- و خبر داد ما را محمد بن يعقوب از عده اي از شيخ هايش و آنان از احمد بن محمد بن خالد و او از پدرش و او از قاسم بن محمد و او از علي بن ابي حمزه و او از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه گويد از آنحضرت در باره قائم عليه السلام پرسيدم فرمود: كسانيكه وقتي را تعيين كنند دروغ گفته اند ما خانواده اي هستيم كه وقت تعيين نمي كنيم. سپس فرمود: خداوند بجز آنكه با وقتيكه تعيين كنندگان آن را تعيين كرده اند مخالفت كند كاري نميكند.13- خبر داد ما را محمد بن يعقوب از حسين بن محمد و او از معلي بن محمد و او از حسن بن علي خزاز و او از عبد الكريم [بن عمرو] خثعمي و او از فضيل بن يسار و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام گويد بانحضرت عرض كردم براي اينكار وقتي هست؟ فرمود: وقت تعيين كنندگان دروغ ميگويند- تكرار ميكنم- وقت

ص: 346

تعيين كنندگان دروغ ميگويند، همانا موسي عليه السلام هنگاميكه بنا بدعوت پروردگارش بيرون رفت بانان سي روز وعده داد و چون خداوند بر آن سي روز ده روز افزود قومش گفتند: وعده ايكه موسي بما داده بود بر خلاف شد و كردند آنچه كردند، پس هرگاه ما شما را حديثي بر شما گفتيم و همان كه گفته ايم سر رسد شما بگوئيد خداوند راست فرموده است و هرگاه حديثي بر شما گفتيم و بر خلاف آنچه ما سما را گفته بوديم واقع شد بگوئيد خداوند راست گفته است كه دوبار پاداش خواهيد برد. [شرح از وافي: بدانجهت خلاف آنچه فرموده اند واقع ميشود كه آنان از لوح محو و اثبات آگاهي مي يابند پيش از آنكه محوي اثبات و يا اثباتي محو شود و جهت آنكه تصديق كنندگان بدو پاداش ميرسند آنست كه اولا براستگوئي ائمه ايمان دارند و ثانيا پس از آنكه خلاف فرموده شان بظهور رسيد باز بر سر ايمانشان هستند. مترجم گويد: ممكن است در نظر ائمه دين براي بيان مطلب بطوري كه خلاف واقع از آن استفاده شود مصلحتي باشد مانند تقيه و امثال آن و بنابراين معناي روايت و سر دو پاداش روشن خواهد بود].14- و خبر داد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيي و احمد بن ادريس و آنان از محمد بن احمد واو از سياري (1) و او از حسن بن علي بن يقطين و او از برادرش حسين و او پدرش علي بن يقطين كه گفت: ابو الحسن موسي بن جعفر عليه السلام مرا فرمود: اي علي دويست سال است كه شيعه با اميد و آرزو تربيت شده است. (2) .

ص: 347


1- 363. مردي است از عامه كه در نزد سنيان به شيعه گري متهم است و او همان است كه بيش از سي هزار نفر در مجلس او گرد هم مي آمدند از يعقوب بن شيبه نقل است كه گفته: اصحاب ما - يعني سنيان - درباره ي او اختلاف دارند بعضي گفته اند كه فراوان غلط دارد و بعضي گفته اند علاوه بر آنكه دائما غلط اندازي داشت از آنچه كه مردم با آن مخالف بودند بازنمي گشت و بعضي درباره ي كم حافظه گي او سخن گفته اند ولي با همه ي اين حرفها او مرد شايسته و متدين و نيك بود در واسط به سال دويست و يك به دوران خلافت مأمون درگذشت چنانچه در معارف ابن قتيبة است.
2- 364. در بعضي از نسخه ها چنين است: در مقدرات خود تقدير فرمود و حكم كرد كه بايد بشود و چاره اي نيست: گرفتن بني اميه را با شمشير به طور آشكارا و اينكه گرفتن فلان طائفه ناگهاني خواهد شد.

راوي گويد: يقطين بفرزندش علي بن يقطين گفت: چرا آنچه براي ما گفته شد انجام گرفت و آنچه براي شما گفته شد انجام نگرفت- يعني خلافت بني عباس- (1) علي باو گفت: آنچه براي ما و شما گفته شده است هر دو از يكجا بيرون آمده است جز آنكه هنگام كار شما فرا رسيد و بهمين جهت بي پرده بشما گفته شد و همانطور كه گفته شده بود انجام يافت ولي كار ما از آنجائيكه وقتش فرا نرسيده بود ما با اميد و آرزو سرگرم شديم و اگر بما گفته ميشد كه اينكار نشدني است مگر پس از دويست يا سيصد سال حتما دلهاي ما سخت ميشد و بيشتر مردم از اسلام رو گردان ميشدند ولي گفتند: آن كار بهمين زودي و نزديكي خواهد شد تا دلهاي مردم با يكديگر مهربان بماند و فرج را نزديك بنمايانند. [شرح: يقطين از شيعيان بني عباس بود ولي پسرش علي از شيعيان اهل بيت و پاسخيكه علي بپدرش داده است پاسخ متيني است و آنرا از امام موسي بن جعفر گرفته است چنانچه صدوق در علل با سند خود از علي بن يقطين نقل ميكند كه گويد ابي الحسن موسي بن جعفر عليه السلام را عرض كردم چرا از اخبار غيبي آنچه در باره شما روايت شده است واقع نميشود ولي آنچه در باره دشمنان شما است درست در ميايد؟ فرمود: آنچه در باره دشمنان ما گفته شده است چون حق محض بوده است همانطور كه گفته شده است واقع گرديده است ولي شماها را با آرزو ها سرگرم كردند و در باره شما اين چنين گفته شد].15- خبر داد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد مرا حسين بن محمد از جعفر بن محمد و او از قاسم بن اسماعيل انباري و او از حسن بن علي و او از ابراهيم بن مهزم و او از پدرش و او از):

ص: 348


1- 365. مابين دو قوس در نسخه ي خطي هست ولي در بحار و نسخه ي چاپ سنگي نيست.

ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه گويد در محضر آنحضرت سخن از پادشاهان فلان خاندان بميان آمد فرمود: مردم از بس براي اينكار شتابزدگي ردند هلاك شدند خداوند كه با شتاب بندگان شتاب نميكند همانا اين كار را پاياني هست كه بايد بان برسد همينكه بان پايه رسيدند نه يكساعت جلو ميافتند و نه يكساعت عقب. [شرح: مقصود از فلان خاندان، بني عباس است و مقصود از هلاكت مردم در شتابزدگي آنكه جمعي امثال زيد و بني حسن ميخواستند پيش از آنكه دوران حكومت باطل بپايان برسد آن حكومت را سرنگون كنند و موفق نميشدند و خودشان در اينراه كشته ميشدند ولي آنگاه كه دوران حكومتشان سر آيد نتوانند ساعتي از آن بيش و كم كنند].

سختيها و ناروائيها كه آن حضرت از ياران نادان خود مي بيند

رواياتي در باره آنچه قائم عليه السلام از ناداني مردم مي بيند و آنچه پيش ازقيامش از خانواده خودش ميبيند1- خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم او گفت: حديث كرد مرامحمد بن عبد الله بن زراره از محمد بن مروان و او از فضيل بن يسار كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: قائم ما كه قيام ميكند از ناداني مردم بيش از آنچه رسول خدا صلي الله عليه و آله از ناداني جاهليت بر خورد كرد بر خورد ميكند. گفتم: اين چگونه ممكن است؟ فرمود:رسول خدا صلي الله عليه و آله در حالي بسوي مردم آمد كه آنان سنگ و كلوخ ها و چوبهاي تراشيده را مي پرستيدند و قائم ما هنگاميكه قيام ميكند بسوي مردم ميايد در حاليكه همه مردم كتاب خدا راعليه او تاويل ميكنند و با آن بر او احتجاج مينمايند. سپس فرمود: هان كه بخدا قسم دامنه عدالت او بميان خانه هاي آنان راه مي يابد همان طور كه گرما و سرما نفوذ ميكند.

ص: 349

2- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان او از حسين بن مختار و او از ابي حمزه ثمالي كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر اگر ظاهر بشود از مردم مي بيند مانند آنچه رسول خدا صلي الله عليه و آله ديد و بيشتر.3- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد كوفي او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حديث كرد ما را احمد بن حسن ميثمي از محمد بن ابي حمزه (1) ازبعضي از اصحابش و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه گفت: شنيدم آنحضرت ميفرمود: قائم عليه السلام در پيكارش مي بيند آنچه را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله نديد همانا رسول خدا در حالي بسوي آنان آمد كه بتهاي سنگي و چوبهاي تراشيده شده را مي پرستيدند ولي قائم، عليه او خروج ميكنند و كتاب خدا راعليه او تاويل ميكنند و باستناد آن تاويل بااو مي جنگند.4- [خبر داد ما را] علي بن احمد او گفت: خبر داد ما را عبيد الله بن موسي علوي از محمد بن حسين و او از محمد بن سنان و او از قتيبه اعشي و او از ابان ابن تغلب كه گفت: شنيدم ابا عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام ميفرمود: چون پرچم حق نمايان شود اهل خاور و باختر بان لعنت فرستند ميداني چرا؟ گفتم: نه، فرمود: براي آنچه مردم از خاندان او پيش ار خروجش ديده اند.5- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث كرد ما رامحمد ابن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن حسين ازمحمد بن سنان و او

ص: 350


1- 366. در نسخه ي چاپي كلمه (كلفت) به صيغه ي متكلم نوشته شده است و فاضل متتبع مصحح در پاورقي نيز توضيح داده است ولي وجهش براي حقير معلوم نشد و لذا به صيغه ي مخاطب ترجمه شد.

از قتيبه اعشي و او از منصور بن حازم و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: چون پرچم حق برافراشته شود اهل خاور وباختر آنرا لعنت كنند. بانحضرت عرض كردم: از چه رو چنين خواهد شد؟ فرمود: از آنچه از بني هاشم مي بينند.6- [خبر داد] علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و احمد بن علي اعلم آندو گفتند: حديث كرد ما را محمد بن علي صيرفي از محمد بن صدقه و ابن اذينه عبدي و محمد بن سنان همگي از يعقوب سراج كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود سيزده شهر و طائفه است كه قائم عليه السلام با اهل آن شهرها ميجنگد و آنان با او ميجنگند: اهل مكه و اهل مدينه و اهل شام و بني اميه و اهل بصره و اهل دست ميسان (1) و كردها و عربهاي باديه نشين و ضبه و غني و باهله و ازد و اهل ري.

رواياتي كه درباره خروج سفياني رسيده است

رواياتي كه در باره سفياني رسيده و اينكه او از حتميات است و پيش از قيام قائم است1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد مرا مفضل بن ابراهيم بن قيس بن رمانه از كتابش در رجب بسال دويست و شصت و پنج او گفت: حديث كرد ما راحسن بنعلي بن فضال او گفت: حديث كرد ما را ثعلبه بن ميمون ابو اسحاق از عيسي بن اعين و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: سفياني از حتميات

ص: 351


1- 367. توضيح در روايت بعدي است.

است و خروجش در رجب خواهد بود و از آغاز خروجش تا انجام پانزده ماه خواهد بود كه شش ماهش را در پيكار بوده و چون كشورهاي پنچگانه را مالك شد نه ماه حكومت خواهد كرد و يك روز بيش هم از نه ماه نشود.2- [خبر داد ما را] احمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از كتابش او گفت: حديث كرد ما را عبيس بن هشام از محمد بن بشر احول و او از عبد الله بن جبله و او از عيسي بن اعين و او از معلي بن خنيس كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: (از كارها پاره اي حتمي است و پاره اي غير حتمي و از جمله حتميات خروج سفياني در رجب است.3- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي در صفر بسال دويست و هفتاد و چهار او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محبوب از ابي ايوب خزاز و او از محمد بن مسلم كه گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: از خدا بپرهيزيد و بوسيله ورع و كوشش در فرمانبرداري خدا ياري جوئيد تا بر عقيده اي كه داريد باقي بمانيد كه سخت ترين چيزيكه بر هر يك ازشماها غبطه ميخورند همانا ديني است كه داريد بشرط آنكه بسر حد آخرت برسد و دنيا دامنش را از او برچيد و چون باين حد رسيد خواهد ديد كه با نعمت و كرامت از سوي خدا و مژده بهشت و ايمني از آنچه مي ترسيد روبرو است و يقين خواهد كرد كه عقيده ايكه داشت تنها همان عقيده بر حق بود و هر كس كه بر خلاف دين او باشد بر باطل بود و در هلاكت است پس بخود مژده بدهيد و باز مژده بدهيد بر آنچه مقصود شما است. مگر نمي بينيد كه دشمنان شما بر ما فرمانيها خدا با همديگر ميجنگند و بخاطر دنيا يكديگر را مي كشند و با شما كاري ندارند و شما در خانه هاي خود آسوده و از آنان بر كناريد و سفياني براي شكنجه دادن دشمنان شما براي شما بس

ص: 352

است و او نشانه هائي است كه بسود شما خواهد بود علاوه بر اين آن فاسق هنگاميكه خروج ميكند شما يكماه و يا دو ماه پس از خروج او هستيد كه نراحتي براي شما پيش نخواهد آمد تا آنكه خلق بسياري را بكشد نه شما را. بعضي از اصحاب آنحضرت باو عرض كرد. آنهنگام كه چنين شد ما عائله خود را چه بكنيم؟ فرمود: مردان شما خودشان را از ديگاه او پنهان ميكنند زيرا خشم و حرص او تنها بر شيعيان ما است و اما زنان را انشاالله كه ناراحتي پيش نخواهد آمد. بانحضرت عرض شد: مرادن بكجا در روند و از دست او بگريزند؟ فرمود: هر كس بخواهد كه بيرون شود بمدينه يامكه و يا يكي از شهرهاي ديگر برود. سپس فرمود: در مدينه چكار داريد؟ با اينكه مقصود سپاه آنفاسق مدينه خواهد بود بنابراين مكه را از دست مدهيد كه گردهم آئي شما هما نجا است و اين گرفتاري باندازه دوران بار داري يك زن بطول مي انجامد كه نه ماه است و انشا الله از آن فزونتر نگردد. (1) .4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي ابن حسن از عباس بن عامر و او از عبد الله بن بكير و او از زراره بن اعين و او از عبد الملك بن اعين كه گفت: در محضر ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام بودم كه سخن از حضرت قائم عليه السلام بميان آمد، من عرض كردم: اميدوارم هر چه زودتر انجام گيرد و سفياني در كار نباشد فرمود: نه بخدا قسم او از حتميات است كه چاره اي او نيست.5- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن الحسن ازمحمد بن خالد اصم و او از عبد الله بن بكير و از ثعلبه بن ميمون و او از زراره و او از حمران بن اعين و او از): ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام در تفسير آيه شريفه ثم قضي

ص: 353


1- 368. اين گونه اخبار در مقام بيان وقايعي است كه در طول زمان غيبت روي خواهد داد نه آنكه مخصوص آخر زمان و نزديك به ظهور حضرت قائم (ع) باشد و چون تاليف كتاب در اواسط خلافت بني عباس بوده و انقراض دولت عباسيين در قرن هفتم به دست خراساني انجام گرفت از اين رو همه ي اين اخبار جزء اخباري است كه از وقايع آينده خبر داده است و از معجزات به شمار مي آيد. مانند آنچه ابن الوردي از ابن خلكان نقل مي كند كه او در تاريخش گفته است: كه علي كرم الله وجهه روزي هنگام نماز ظهر نگاه كرد و عبدالله بن عباس را نديد از حالش جويا شد و پرسيد چرا ابن العباس به نماز ظهر حاضر نشده است؟ عرض كردند: تازه مولودي دارد. علي عليه السلام پس از اداي نماز فرمود: برويم به نزد ابن عباس، پس آن حضرت به منزل ابن عباس آمد و تبريك گفت و فرمود: سپاس خداي ر اكه ابن مولود به تو عنايت فرمود و قدم نورسيده هم مبارك باد، نامش را چه گذاشته اي؟ عرض كرد: چگونه روا است كه من پيش از شما براي او نامي بگذارم. پس دستور داد طفل را آوردند حضرت نوزاد را گرفت و كامش را برداشت و دعايش گفت و به ابن عباس باز پس داد و فرمود بگير اين بچه را كه پدر پادشاهان است، نامش را علي و كنيه اش را ابو الحسن گذاشتم. همين علي روزي بر هشام بن عبدالملك وارد شد در حالي كه دست نواده هاي خود سفاح و منصور فرزندان محمد بن علي را گرفته بود هشام در كنار تخت خود براي او جا باز كرد و از نيازمنديش پرسيد او گفت: سي هزار درهم بدهكارم، هشام دستور داد بدهي او را پرداخت كردند آنگاه به هشام گفت تو را سفارش مي كنم كه درباره ي اين دو فرزندم نيكي كن، او نيز نيكي كرد و علي سپاسگذاري نمود و گفت صله رحم به جا آوردي. همينكه علي از نزدش بيرون شد هشام به اطرافيانش گفت اين پيرمرد در اثر سن زياد عقل خود را از دست داده و مي گويد: امر خلافت به فرزندنش منتقل خواهد شد علي اين سخن شنيد و گفت: به خدا قسم حتما اين كار خواهد شد و اين دو پسر به حكومت خواهند رسيد. ابن الوردي گويد: ابن واصل گفت: از كسي كه مورد اطمينانم بود شنيدم كه او در كتاب كهنه اي ديده بود كه نوشته است: از علي بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب به گوش يكي از خلفاء رسيد كه او مي گويد خلافت به فرزندان او خواهد رسيد آن خليفه ي اموي دستور داد علي را سوار بر شتري كردند و او را گرد شهر گردانيدند و او را مي زدند و مي گفتند سزاي كسي كمه به دروغ بگويد: خلافت در فرزندان من خواهد بود همين است و بگويد خلافت همچنان در ميان آنان خواهد بود تا آنكه آن مرد نيرومند از خراسان بيايد و خلافت را از آنان بگيرد و همانطور هم شد و آن مرد نيرومند هلاكو بود كه از خاور آمد - پايان. من مي گويم: مقصود از كوفه كه در اين خبر است عراق است و آغاز دولت عباسييان سال يكصد و سي و دو بود همان سالي كه سفاح براي خلافت بيعت شد و مروان حمار آخرين خليفه ي اموي كشته شد و پايان دولت عباسيين به سال ششصد و پنجاه و شش بود كه تتار مسلط شد و مستعصم بالله آخرين خليفه عباسي كشته شد.

اجلا و اجل مسمي عنده- الانعام: 2 سپس خداوند اجلي را مقرر فرمود واجلي كه در نزد او بنام است. فرمود: اجل بر دو قسم است اجلي است حتمي و اجلي است موقوف. حمران بحضرتش عرض كرد:حتمي چيست؟ فرمود: آنچه كه مشيت خدا بان تعلق گرفته باشد، حمران عرض كرد من اميدوارم كه اجل سفياني از قسم موقوف باشد فرمود: نه بخدا قسم كه آن از حتميات است.6- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد بن سالم بن عبد الرحمن ازدي از كتابش در شوال بسال دويست و هفتاد و يك اوگفت: حديث كرد مرا عثمان بن سعيد طويل از احمد بن سليم و او ازموسي بن بكر و او از فضيل بن يسار واو از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه فرمود: محققا از كارها كارهائي است موقوف و كارهائي است حتمي و همانا سفياني از آنجمل امور حتمي است كه چاره پذير نيست.7- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا عباد بن يعقوب او گفت: حديث كرد ما را خلاد صائغ (1) از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: سيفاني چاره پذير نيست و خروج نميكند مگر در رجب. مردي بانحضرت عرض كرد يا ابا عبد الله هنگاميكه او خروج كرد حال ما چگونه خواهد بود؟ فرمود: هنگاميكه اين پيش آمد روي داد شما رو بسوي ما آريد. [شرح: ظاهرا مقصود آنست كه بشهري برويد كه قائم از آنجا ظهور ميكند].8- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث

ص: 354


1- 369. او عمرو بن عثمان يقفي خزار ابوعلي كوفي است و ثقه است كتابها دارد و علي بن حسن بن فضال از او روايت مي كند حديثش دست نخورده و حكاياتش صحيح است چنانچه در فهرست نجاشي است.

كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي در نهاوند بسال دويست و هفتاد وسه او گفت: حديث كرد ما راابو محمد عبد الله بن حماد انصاري بسال دويست و بيست و نه از عمرو بن شمر (1) و او از جابر جعفي كه گفت: از ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام از حال سفياني پرسيدم فرمود: شما كجا بسفياني ميرسيد تا آنكه پيش از او شيصباني خروج كند كه در سر زمين كوفان خروج خواهد كرد و همچون چشمه آب از زمين ميجوشد و كاروان شما را ميكشد پس از آن بانتظار سفياني و خروج قائم عليه السلام باشيد.9- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد ابن مالك او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن يسار ثوري او گفت: حديث كرد ما را خليل بن راشد از علي بن ابي حمزه كه گفت: در فاصله مكه و مدينه رفيق راه موسي بن جعفر عليهما السلام بودم روزي مرا فرمود اي علي اگر همه اهل آسمانها و زمين بر بني عباس خروج كنند زمين از خون همه شان سيراب ميشود تا آنكه سفياني خروج كند، بحضرتش عرض كردم: آقاي من كار سفياني از حتميات است؟ فرمود:آري، سپس اندكي سر بزير افكند و سر برداشت و فرمود: حكومت بني عباس حيله و نيرنك است از ميان ميرود تا آنجا كه گويند ديگر چيزي از آن باقي نمانده است سپس نو سازي ميشود تا آنجا كه گفته شود چيزي بر آن گذشته است. (2) .10- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را محمد بن

ص: 355


1- 370. از كلام ابي الحسن شجاعي كاتب است و همچنين آيه بعدا نقل خواهد شد.
2- 371. در بعضي از نسخه ها: (مردم) است.

احمد بن عبد الله خالنجي (1) او گفت: حديث كرد ما را ابو هاشم داود بن قاسم جعفري او گفت: در محضر ابي عفر محمد بن علي الرضا (امام جواد) عليه السلامبوديم كه سخن از سفياني بميان آمد و اينكه در روايات رسيده است كه رويداد سفياني از حتميات است من بابي جعفر عليه السلام عرض كردم آياخدا را در حتميات بدائي هست؟ فرمود: آري، عرض كرديم پس بنابراينما ميترسيم كه در باره حضرت قائم نيز بدائي براي خدا پيش بيايد. فرمود: همانا حضرت قائم از وعده ها است و خداوند بر خلاف وعده اش رفتار نميكند. [شرح: علامه مجلسي فرمايد: شايد براي حتم معنائي باشد كه بدا نسبت بان امكان داشته باشد پايان نقل از مجلسي. من ميگويم آنچه حضرت فرموده كه قائم عليه السلام از جمله وعده هاي الهي است اشاره است شايد بايه شريفه كه ميفرمايد: وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض.] ...11- [خبر داد ما را] علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي و او از محمد بن موسي و او از احمد بن ابي احمد واو از محمد بن علي قرشي و او از حسن بن جهم (2) كه گويد):

ص: 356


1- 372. در بعضي از نسخه ها (حسن بن موسي) است ولي آنچه ما نوشته ايم درست است زيرا در رجال نام حسين بن موسي بن سالم خياط كوفي مولي بني اسد كه كتابي هم دارد ثبت است.
2- 373. در بعضي از نسخه ها (ناجيه ي عطار) است و ظاهرا او همان ناجية بن ابي عماره است به قرينه ي آنكه حسن بن علي بن فضال از او روايت مي كند و او از اصحاب امام باقر عليه السلام است.

امام رضا عليه السلام را عرض كردم: خداوند حال شما را بصلاح گرداند آنان بازگو ميكنند كه سفياني در حالي قيام ميكند كه بساط سلطنت بني عباس برچيده شده باشد فرمود: دروغ ميگويند او قيام ميكند و بساط سلطنت آنان هنوز بر پا است. (1) .12- خبر داد ما را احمد بن هوذه باهلي كه گفت: حديث كرد ما را ابراهيم ابن اسحاق نهاوندي ازعبد الله بن حماد انصاري واو از حسين بن ابي العلاء و او از عبد الله بن ابي يعفور كه گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام بمن فرمود: همانا براي فرزندان عباس و مروانيان پيش آمدي در قرقيسياء خواهد بود كه بسر بچه نورس در آن پيش آمد پير گردد و خداوند هرگونه ياري كردن رااز آنان بردارد و بپرندگان آسمان و درندگان زمين وحي ميكند كه از گوشتهاي ستمگران سير شويد و سپس سفياني خروج ميكند.13- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي از كتابش در صفر بسال دويست و هفتاد و چهار او گفت: حديث كرد ما را عباس بن عامر بن رباح ثقفي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن ربيع اقرع (2) از هشام بن سالم و او از): ابي عبد الله جعفر بن محمد (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: هنگاميكه سفياني به پنج قطعه مسلط شد نه ماه براي او بشماريد و بگمان هشان آن پنج قطعه عبارتند از: دمشق و فلسطين و اردن و حمص و حلب. (3) .

ص: 357


1- 374. در بعضي از نسخه ها به جاي (مهدي) لفظ (قائم) است.
2- 375. او مثني بن وليد حناط است به قرينه ي آنكه حسن بن علي خزاز از او روايت مي كند و آنچه در بعضي از نسخه ها ميثمي نوشته و غلط است.
3- 376. مقصود عقبه ي دوم است آنجا كه پس از بيعت كردن نقبا بر ان حضرت، شيطان از بالاي عقبه با صداي رسائي فرياد زد اي اهل منزلها.

14- خبر داد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي و او از عبد الله ابن محمد كه گفت: حديث كرد ما را محمد بن خالد از حسن بن مبارك و او از ابي اسحاق همداني و او از حارث همداني و او از): امير المومنين عليه السلام كه آنحضرت فرمود:مهدي داراي چشماني (مقبل) (1) مخمور و موهاي پيچيده و خال صورت است كه آغازش از جانب خاور است و چون چنين شود سفياني خروج كند و باندازه دوران حامليگي يك زن: نه ماه حكومت كند او در شام خروج ميكند و همه اهل شام سر بفرمانش نهند مگر چند طايفه از كساني كه بر حق ما پاي بنداند و خداوند آنان را از اينكه بهمراه او خروج كنند محفوظ نگه ميدارد و با سپاهي جرار بمدينه ميايد تا آنكه به بيداء مدينه ميرسد خداوند او را بزمين فرو ميبرد و اين است آنچه خدايعز و جل در قرآن ميفرمايد: و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مكان قريب- السا:. 5115- خبر داد ما را علي بن احمد او گفت: حديث كرد ما را عبيد الله بن موسي از ابراهيم بن هاشم و او از محمد بن ابي عمير و او از هشام بن سالم واو از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: يماني و سفياني همانند دو اسب مسابقه هستند.

ص: 358


1- 377. در بعضي از نسخه ها (حماد بن عيسي) نوشته شده است ولي آنچه در متن است صحيح است زيرا محمد بن وليد از او فراوان روايت دارد ولي از حماد بن عيسي روايتي نكرده است.

[شرح: ظاهرا مقصود، همزمان بودن آندو است و يا آنكه آندو نسبت بتصرف كوفه بمسابقه مي پردازند چنانچه در خبري گذشت].16- خبر داد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي و او از محمد بن موسي كه گفت: خبر داد مرا احمد بن ابي احمد معروف بابي جعفر وراق از اسماعيل بن عياش و او از مهاجر بن حكيم و او از مغيره بن سعيد و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام (1) كه آنحضرت فرمود: [امير المومنين عليه السلام فرمود] هنگاميكه دو نيزه در شام رد و بدل شد از همديگر بازنگردد مگر آنكه نشانه اي از نشانه هاي خداوند هويدا شود. عرض شد: يا امير المومنين آن نشانه چيست؟ فرمود: زلزله اي در شام روي دهد كه بيش از صد هزار نفر در اثر آن جان مي سپارد. و خداوند آن زلزله را براي مومنين موجب رحمت و براي كافرين عذاب قرار ميدهد و چون اين پيش آمد روي دهد متوجه سواران مركب هاي سپيد و سياه و گوش (يا دم) بريده باشيد و پرچمهاي زردي كه از مغرب روي مياورد تا آنكه بشام ميرسد و اين هنگامي است كه بزرگترين ناراحتي و مرگ سرخ روي دهد، و چون چنين شد متوجه باشيد كه شهركي در دمشق بنام (حرستا) (2) بزمين فرو خواهد

ص: 359


1- 378. در بعضي از نسخه ها (از شدت بلا) است.
2- 379. به اين عنوان در جائي نيافتم و شايد احمد بن محمد بن احمد جرجاني باشد كه در مصر بود و در حديثش ثقة بود و با ورع كه طعني بر او نزده اند حديث فراواني از اصحاب و سنيان شنيده است و اصحاب ما گفته اند كه كتاب بزرگي از او به دستشان رسيده است كه در آن رواياتي را نقل كرده است كه گفته اند مهدي از فرزندان حسين است و اخبار قائم عليه السلام نيز در آن كتاب است چنانچه در فهرست نجاشي است.

رفت، و چون چنين شود فرزند هند جگر خوار از وادي يابس خروج كند تا آنكه بر منبر دمشق بنشيند، و چون اين چنين شود خروج مهدي عليه السلام را منتظر باشيد.17- حديث كرد ما را محمد بن هماماو گفت:حديث كرد مراجعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا حسن بن وهب (1) او گفت: حديث كرد مرا اسماعيل بن ابان واو از يونس بنابي يعفور كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود هنگاميكه سفياني خروج كند لشگري بسوي ما ميفرستد ولشگري بسوي شما و چون چنين شود بهر وسيله اي كه شد از مركبهاي هموار و ناهموار بسوي ما بيائيد.18- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد او گفت: حديث كرد مرا علي بن صباح ابن ضحاك او گفت: حديث كرد ما را ابو علي حسن بن محمد حضرمي او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمد از ابراهيم بن بن عبد الحميد و او از ابي ايوب خزاز و او از محمد بن مسلم و او از): ابي جعفر امام باقر عليه السلام كه فرمود: سفياني سرخ روئي است سپيد سرخ و كبود چشم كه هرگز خدايرا نپرستيده وهرگز نه مكه راديده است و نه مدينه راميگويد: پروردگارم خونم را از مردم ميستانم هر چند باتش روم خونم را ميستانم هر چند باتش روم.

ص: 360


1- 380. در بعضي از نسخه ها (حسين مكي) است و در بعضي (حكم مكي) و هر دو غلط است و صحيح همان است كه در يكي از نسخه هاي خطي است: (اسلم مكي) و او مولاي محمد بن حنفيه بود و داستاني با حضرت باقر دارد كه نقل اش بد نيست و آن اينكه حضرت باقر روزي به او فرمود كه او: يعني محمد بن عبدالله بن حسن - در اين نزديكي خروج مي كند و در حال فشار و سختي كشته مي شود. سپس فرمود: اي اسلم اين حديث را به هيچ كس مگو كه آن را نزد تو به امانت سپردم. اسلم گويد: من حديث را به معروف بن خربوذ نقل كردم ولي همان پيماني را كه امام باقر از من گرفته بود من از او گرفتم تا آنكه روزي معروف از امام باقر (ع) اين موضوع را پرسيد حضرت روي به اسلم كرد و متوجه او شد اسلم عرض كرد: فدايت شوم همان عهدي كه شما از من گرفتيد من نيز از او گرفتم حضرت فرمود: اگر همه ي مردم شيعه ي ما مي بودند سه چهارمشان شكاك مي شدند و يك چهارم ديگرش احمق. اين روايت را كشي در رجالش آورده است.

پرچم صاحب پرچم رسول خدا است

آنچه درباره پرچم رسول خدا رسيده است و اينكه آن پرچم را پس از روز جمل كسي بجز امام قائم نخواهد افراشت1- حديث كرد مارا محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حديث كرد ما را احمد بن هلال از محمد بن ابي عمير و او از ابي المغراو او از ابي بصير كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: هنگاميكه امير المومنين با اهل بصره بهم رسيدند آن حضرت پرچم- پرچم رسول خدا صلي الله عليه و آله- را كشود و در نتيجه قدمهاي آنان لرزيد و هنوز شعاع آفتاد زرد نشده بود كه گفتند: اي پسر ابي طالب ما ايمان آورديم، اينهنگام بود كه آنحضرت دستور داد اسيران را نكشيد و كار زخمي را يكسره نكنيد و آنرا كه ميدان جنگ رو برتافته دنبال مكنيد، و هر كس كه اسلحه بر زمين گذاشت در امان خواهد بود و هر كس در خانه اش را بست در امان است. و چون روز صفين شد از حضرت خواستند كه آن پرچم را دو باره بگشايد آنحضرت نپذيرفت حسن و حسين عليهما السلام و عمار رضي الله عنه را واسطه قرار دادند امير المومنين بحسن فرمود: فرزندم اينمردم را مدتي مقرر شده است كه بان نخواهند رسيد واين پرچم پرچمي است كه پس از من كسي آن را بجز امام قائم نخواهد كشود.2- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مارا ابوعبد الله يحيي بن زكريا بن شيبان او يونس بن كليب و او از حسن بن علي بن ابي حمزه و او از پدرش واو از ابي بصير كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: قائم عليه السلام خروج نكند تا آنگاه كه حلقه كامل گردد. عرض كردم: حلقه[كامل شدنش] چقدر است؟ فرمود: ده هزار كه جبرئيل از سمت راستش و ميكائيل از سمت چپش باشد، سپس پرچم را باهتزاز در آورد و با پرچم حركت كند يك نفر در خاور و باختر نماند مگر آنكه

ص: 361

پرچم را لعنت كند و آن پرچم رسول خدا صلي الله عليه و آله است كه جبرئيل آن را روز بدر فرود آورد. سپس فرود: اي ابا محمد آن پرچم بخدا قسم نه از پنبه است و نه از كتاب و نه از ابرشم و نه از حريز. عرض كردم: پس از چيست؟ فرمود: از ورق بهشتي است، رسول خدا آن رابروز بدر برگشود سپس باز درهم پيچيده و بعلي عليه السلام سپرد و همواره نزد علي عليه السلام بود تا آنكه روز بصره فرا رسيد پس امير المومنين عليه السلام آن را گشود و خداوند فتح را نصيب علي كرد سپس آن را درهم پيچيد وآن اينجا نزد مااست هيچ كس آن راباز نخواهد كرد تا آنكه قائم قيام كند و چون او قيام كرد آن پرچم را باز كند و كسي در خاور و باختر نماند مگر آنكه آنرالعنت كند و رعب آنحضرت يكماهه راه از پيشاپيش و از پشت سر و از سمت راست و سمت چپ آنحضرت در حركت باشد. سپس فرمود: آي محمد او خروج ميكند در حاليكه خون نياكان خود را در گردن مردم دارد و خشمناك و متاسف است بخاطر آنكه خداوند بر اين خلق خشمناك خواهد بود، و بر تن او خواهد بود پيراهن رسول خدا صلي الله عليه و آله كه روز احد بر تن داشت و عمامه سحاب و زره [زره رسول خدا (ص)] بلند او و شمشير او [و شمشير رسول خدا صلي الله عليه و آله] كه ذو الفقار است، هشت ماه شمشير برهنه بر دوش دارد و بي مهابا ميكشد نخستين آغازش از بني شيبه خواهد بود (1) كه دستهاي

ص: 362


1- 381. درباره ي اين كلمه قبلا بحث شد.

آنان را ميبرد و در كعبه مياويزد و سخنگويش اعلام ميكند اينانند دزدان خدا سپس بقريش ميپردازد و بجز شمشير رد و بدل نميشود و قائم عليه السلام خروج نميكند تا آنكه دو نوشته (قطعنامه) بيزاري از علي عليه السلام خوانده ميشود يكي در بصره و ديگري در كوفه.3- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب او گفت: حديث كرد ما را محمد بن سنان از حماد بن ابي طلحه و او از ابي حمزه ثمالي كه گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام مرا فرمود: اي ثابت گوئي قائم اهل بيتم را مي بينم كه روي باين نجف شما آورده- و با دست اشاره بسمت كوفه كرد- و همينكه روي بنجف شما كند پرچم رسول خدا صلي الله عليه و آله را ميگشايد و چون آن را باز كرد فرشتگان بدر بر او فرود ميايند. عرض كردم: پرچم رسول خدا صلي الله عليه و آله چيست؟ فرمود: عمودش از عمودهاي (1) عرش خدا و از رحمت او است و بقيه اش از نصرت خدا است بچيزي با آن پرچم فرود نميايد مگر اينكه خداوند آن را هلاك ميكند. عرض كردم: پس در نزد شما پنهان است تا آنكه قائم قيام كند يا آنكه آنموقع براي او مياورند؟ فرمود: نه بلكه برايش مياورند. عرض كردم: چه كسي براي او مياورد؟ فرمود: جبرئيل عليه السلام. [شرح: محتمل است كه نفي آنحضرت از باب تقيه باشد تا حكام جور بجبر مطالبه اش نكنند و محتمل است تاويلي در پرچم باشد].4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مارا علي ابن حسن تيملي او گفت: حديث كرد ما را حسن و محمد فرزندان علي بن يوسف از سعدان بن مسلم و او از عمر بن ابان كلبي و او از ابان بن تغلب كه گفت:

ص: 363


1- 382. در بحار چاپ حروفي (البئوح) نوشته شده و بئووح به معناي ظهور و شهرت است و در قرب الاسناد از بزنطي و او از امام رضا عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: پيش از اين امر (كشتار بيوح) روي خواهد داد گفتم بيوح چيست؟ فرمود: پيوسته ي بدون سستي.

شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: گوئي مي بينم قائم را بر نجف كوفه كه جامه اي از استبرق (حرير بهشتي) بر تن دارد و زره رسول خدا را ميپوشد همينكه زره را پوشيد آنقدر گشايش مييابد كه قالب بدن آنحضرت ميشود سپش اسبي سياه و سفيد كه در ميان دو چشمش سفيدي روشني هست سوار ميشود و پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله را بهمراه دارد. عرض كردم: پرچم هم اكنون هست و پنهان است يا آنكه پرچم را برايش مياورند؟ فرمود: بلكه جبرئيل آن پرچم را مياورد عمودش از عمودهاي عرش خدا است و بقيه اش از نصرت خدا است بچيزي با آن پرچم فرود نميايد مگر آنكه خداوند آن را هلاك ميسازد با آن پرچم نه هزار فرشته فرود ميايند و سيصد و سيزده فرشته. عرض كردم: فدايت شوم همه اين فرشتگان با اويند؟ فرمود: آري آنان همان فرشتگانند كه با نوح در كشتي بودند و همانهائي كه با ابراهيم بودند آنچا كه باتش انداخته شد همانهائي كه با موسي بودند هنگاميكه دريا براي او شكافته شد همانهائي كه با عيسي بودند وقتيكه خداوند او را بسوي خود بالا برد و چهار هزار فرشتگان نشانداريكه با رسول خدا صلي الله عليه و آله بودند و سيصد و سيزده فرشته ايكه با آنحضرت بروز بدر بودند و با آنانند آن چهار هزار فرشته ايكه باسمان بالا رفتند تا اجازه جنگ در ركاب حسين عليه السلام را بگيرند ولي وقتي بزمين فود آمدند آنحضرت كشته شده بود و آنان در نزد قبر او مو پريشان و غبار آلود هستند تا روز رستا خيز بر او ميگريند و آنان منتظر خروج قائم هستند.5- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را ابو جعفر همداني او گفت: حديث كرد ما را موسي بن سعدان از عبد الله بن قاسم حضرمي و او از عمرو بن ابان كلبي و او از ابان بن تغلب كه گفت:

ص: 364

ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: گوئي قائم را مي بينم كه چون بر پشت نجف برسد زرده سفيد رسول الله صلي الله عليه و آله را بپوشد بدن او بر را آن زره قالب گردد بطوريكه تمام بدن را فرا گيرد پس جامه از حرير بهشتي زره را ميپوشاند و اسب سياه و سپيدي كه او را است و در ميان دو چشمش سفيدي هست سوار شود و با آن اسب چنان گردشي كند كه اهل هيچ شهري نمي ماند مگر آنكه مي بينند كه آن حضرت با آنها است و در شهر آنها است و پرچم رسول خدا (ص) ميگشايد كه عمودش از عمودهاي عرش خدا است و بقيه اش او نصرت خدا است با آن بر چيزي سرازير نگردد مگر آنكه خداوند آن را هلاك گرداند. عرض كردم: آيا آن پرچم الان پنهان شده است يا برايش مياورند؟ فرمود: بلكه جبرئيل آن پرچم را مياورد و چون باهتزازش در آورد مومني نمي ماند مگر آنكه دلش از پاره آهن سخت تر ميشود و نيروي چهل مرد به او داده ميشود و مومن مرده اي نمي ماند مگر آنك ه آن سرور و شادي در قبرش داخل ميشود واين بهنگامي است كه آنان در قبرهايشان بزيارت يكديگر ميايند و مژده قيام قائم عليه السلا را بهمديگر ميدهند و سيزده هزار فرشته و سيصد و سيزده فرشته ديگر بر آنحضرت فرود ميايند. گويد: عرض كردم: همه اين فرشتگان با كسي پيش از او انبياء بوده اند؟ فرمود: آري، آنان همانها هستند كه با نوح در كشتي بودند و كساني هستند كه با ابراهيم بودند آنجا كه باتش افكنده شد و همانها هستند كه با موسي بودند هنگاميكه دريا براي او شكافته شد و كساني هستند كه با عيسي بودند آنوقت كه خداوند او را بسوي خود بالا برد و آن چهار هزارند كه با پيغمبر صلي الله عليه و آله ص بسته بودند و سيصد و سيزده فرشته ايكه روز بدر بودند و چهار هزاريكه فرود آمدند و ميخواستند در ركاب حسين عليه السلام بجنگند و جازه نيافتند پس باز گشتند تا دستور بگيرند همينكه دو باره فرود آمدند حسين عليه السلام كشته شده بود پس

ص: 365

آنان در كنار قبر او مو پريشان و غبار آلود تا روز رستاخيز ميگريند و رئيسشان فرشته اي است كه منصورش گويند. هيچ زائري بزيارتش نميرود مگر اينكه آنان او را استقبال ميكنند و هيچ وداع كننده اي با آنحضرت وداع نميكند مگر آنكه آنان مشايعتش كنند و هيچ بيماري نيست مگر آنكه آنان بعيادتش روند و هيچ مرده اي نمي ميرد مگر آنكه بر او نماز ميگذارند و پس از مرگش براي او طلب آمرزش كنند و همه اينان بانتظار قيام قائم هستند. پس درود خدا بر كسيكه اين چنين نزد خداي عز و جل منزلت و رتبه و مقام دارد و خداوند از رحمتش دور گرداند كسيرا كه اينمقام را براي ديگري كه سزاوارش نيست و اهليت آن را ندارد و خداوند اينكار را براي او نه پسنديده است ادعا كند و خداوند با رحمت و منتش ما را بدوستي آنحضرت سر افراز فرمايد و ما را از ياران و شيعيان او قرار دهد.

درباره سپاهيان جدي آن حضرت و شماره آنان

آنچه در باره سپاه خشم كه اصحاب قائم عليه السلام اند و شماره شان و صفتشان و آنچه بان گرفتار ميشوند رسيده است1- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد كوفي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي بن غالب از يحيي بن عليم و او از ابي جميله مفضل بن صالح و او از جابر كه گفت: حديث كرد مرا كسيكه مسيب بن نجبه را ديده بود كه گفت: مردي بهمراه مردي ديگر كه او را ابن السوداء ميگفتند بنزد امير المومنين عليه السلام آمد، و عرض كرد: يا امير المومنين اين شخص بخدا و رسولش دروغ مي بندد و شما را هم شاهد ميگيرد. امير المومنين عليه السلام فرمود خيلي عريض و طويل سخن گفته چه ميگويد؟

ص: 366

گفت: سخن از سپاه غضب ميگويد. فرمود: دست از اينمرد بردار آنان گروهي هستند كه در آخر زمان مي آيند. و از هر قبيله اي يمرد و دو مرد و سه مرد تا به نه ميرسد بخدا قسم كه من فرماندهشان را بنام ميشناسم و جائيرا كه فرود ميايند سپس برخاست و ميفرمود: باقري، باقري، باقري سپس فرمود: آن مردي است از ذريه من كه حديث را با ويژگي خاصي خواهد شكافت.2- خبر داد ما را علي بن الحسين مسعودي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار در قم او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي كوفي از عبد الرحمن بن ابي حماد و او از يعقوب ابن عبد الله اشعري (1) و او از عتيبه بن سعد [ان] بن يزيد و او از احنف بن قيس كه گفت: بمنظور كاري كه با علي عليه السلام داشتم بخدمتش رسيدم كه ابن كواء و شبث بن ربع آمدند و اجازه ملاقات خواستند علي عليه السلام مرا فرمود: اگر مايلي بانان اجازه بده زيرا حق تقدم با تو است. گويد: عرض كردم: يا امير المومنين اجازه شان بفرمائيد چون داخل شدند فرمود: چه شما را وادار كرد كه در حروراء بر من خروج كنيد؟ گفتند: دوست داشتيم كه ما از (2) [سپاه] غضب باشيم. فرمود: واي بر شما آيا در حكومت من

ص: 367


1- 383. او ورد بن زيد اسدي كوفي است برادر كميت بن زيد و از اصحاب امام باقر عليه السلام است و آنچه در پاره اي از نسخه ها نوشته شده است (وردان) يا (داود) غلط نوشته شده است.
2- 384. در متن ساقط شده است ولي مؤلف از حسن بن علي بن ابي حمزه روايت مي كند به واسطه ي احمد بن محمد بن سعيد و او از احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي و او از اسماعيل بن مهران و او از حسن بن علي بن ابي حمزه و او از پدرش علي و سقط يا از قلم مؤلف است زيرا بنابراين نيست كه اگر سند مانند قبل باشد اين چنين نوشته شود و يا از نساخ و حق آن بود كه ما سند را در متن بياوريم ولي چون برخلاف امانت بود نياورديم.

خشمي وجود دارد؟ آيا خشم بوجود ميايد تا آنگاه كه چنين و چنان گرفتاري پيش آيد؟ سپس از قبيله ها همچون پاره هاي ابر پائيز كه بهم ميپيوندند گرد آيند ما بين يك و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد بن عقده او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن تيملي او گفت: حديث كرد ما را حسن و محمد فرزندان علي ابن يوسف و آنان از سعدان بن مسلم و او از مردي واو از مفضل بن عمر كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: هنگاميكه امام اذن داده شد خدايرا بنام عبراني اش ميخواند پس يارانش سيصد و سيزده نفر برا او آماد ميشوند. آنان پرچمدارنند بعضي از آنان شبانگاه از بسترش نيست ميشود و بامداد در مكه است و بعضي از آنان كه بنام خود و پدرش و خصوصيات و نسبش معروف است ديده ميشود كه روز روشن در ميان ابر حركت ميكند. عرض كردم: فدايت شود كداميك از اينان ايمانشان مهمتر است؟ فرمود: كسيكه در ميان ابر بروز حركت ميكند و همگي آنن يكباره- از ميان مردم- گم ميشوند و اين آيه در باره آنان نازل شده است: اين ما تكونوا يات بكم الله جميعا البقره: 148 هر جا كه باشيد خداوند همگي شما را مياورد.4- خبر داد ما راعبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان و او از ضريس و او از ابي خالد كابلي و او از): علي بن الحسين (امام چهارم) و يا از محمد بن علي (امام باقر) عليهما السلام كه فرمود: گمشدگان گروهي هستند كه از بسترهايشان گم ميشوند و صبح در مكه خواهند بود و آنست قول خداي عز و جل: اين ما تكونوا يات بكم الله جميعا و آنان ياران قائمند.

ص: 368

5- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي در نهاوند بسال دويست و هفتاد و سه او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري بسال دويست و بيست و نه از عبد الله بن بكير و او از ابان بن تغلب كه گفت: بهمراه جعفر بن محمد عليهما السلام در مكه در مسجد بودم و آنحضرت دست مرا گرفته بود فرمود: اي ابان در آينده خداوند سيصد و سيزده نفر در اين مسجد شما فرا خواهد آورد كه اهل آن ميدانند كه هنوز پدرانشان و نه اجدادشان آفريده نشده اند همگي شمشير بر كمر و بر هر شمشير نام آن مرد و نام پدرش و خصوصياتش و نسبش نوشته شده است سپس دستور ميدهد تا كسي باواز بلند اعلام كند كه اين همان مهدي است كه مانند داود و سليمان قضاوت ميكند و گواهي براي قضاوت نمي طلبد.6- خبر داد ما را علي بن احمد از عبيد الله بن موسي علوي و او از هارون ابن مسلم كاتب كه در سر من راي حديث ميگفت (1) از مسعده بن صدقه و او از عبد الحميد طائي (2) و او از محمد بن مسلم و او از):

ص: 369


1- 385. ثوبه اولش مفتوح و دوم مكسور و با ياء مشدد جائي در كوفه يا در نزديكي آن مي باشد - و بعضي به صورت تصغيرش خوانده اند - و بعضي گفته اند خرابه اي است در سمت حيره كه از آن تا حيره يك ساعت راه است. و كتاسه بضم كاف محله اي است در كوفه كه يوسف بن عمروثقفي كه از طرف هشام بن عبدالملك والي عراق بود زيد بن علي بن الحسين عليهماالسلام را در آنجا بدارزد و داستانش مشهور است به مقاتل الطالبين ابوالفرج اصفهاني مراجعه شود.
2- 386. گوئي امام باقر (ع) از راوي پرسيده است كه مضمون آيه واقع شده است يا آنكه بعدا واقع خواهد شد؟ و سپس خودشان فرموده اند كه يكي از مصاديق آيه در آينده خواهد شد چنانچه در تفسير قمي است (كه از امام باقر عليه السلام) از معناي اين آيه سؤال شد فرمود: آتشي از مغرب سركشد و فرشته اي آن را از پشت مي راند تا از سمت خانه بني سعد بن همام به مسجدشان مي رسد و خانه اي از بني اميه به جاي نمي گذارد مگر آنكه همه را با اهلش مي سوزاند و خانه اي كه در آن ستمي به آل محمد شده باشد نمي گذارد مگر آنكه مي سوزاند و اين همان مهدي است. و مقصود آنكه از علامتها و نمونه هاي كار مهدي عليه السلام آن است كه همانطور كه آنان زيد بن علي و يارانش را در ثويه تا كناسه و ثقيف كشتند بايد انتقام پس بدهند و هر خانه اي كه خوني در آن از آل محمد ريخته شده باشد سوزانده مي شود.

ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام در بيان آيه شريفه امن يجيب المضطر اذا دعاه- النمل: 62 (آنچه كسي پاسخگوي بيچاره است هنگاميكه او را ميخواند) فرمود: در باره قائم عليه السلام نازل شده است و جبرئيل عليه السلام بصورت پرنده سفيدي بر ناودان كعبه نشسته باشد و نخستين نفر از خلق خدا است كه او را بيعت ميكند آنگاه آن سيصد و سيزده نفر بيعت ميكنند پس هر كس كه گرفتار راه پيمائي باشد در آن ساعت ميرسد و هر كس [كه گرفتار براه رفتن نباشد] از بسترش مفقود ميشود وامير المومنين بهمين اشاره ميكند آنجا كه ميفرمايد (آن گم شده گان از بسترهايشان) و خدايعز و جل همين را ميفرمايد (فاستبقوا الخيرات اينما تكونوا يات بكم الله جميعا) و فرمود: خيرات يعني ولايت ما اهل بيت.7- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي از محمد بن علي كوفي و او از اسماعيل بن مهران و او از محمد بن ابي حمزه و او از ابان بن تغلب و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: در آينده خداوند سيصد و سيزده [مرد] بمسجد [ي در] مكه مبعوث خواهد كرد كه اهل مكه ميدانند كه آنان از پدرانشان و نياكانشان متولد نشده اند، بر آنان شمشيرهائي است كه هزار كلمه بر آن نوشته شده و هر كلمه اي كليد هزار كلمه است و خداوند باد را مامور ميكند كه از هر بياباني بگويد: اين همان مهدي است كه بحكم داود حكم ميكند و گواهي نمي طلبد.8- خبر داد ما را احمد بن هوذه ابو سليمان او گفت: حديث كرد مرا ابراهيم ابن اسحاق نهاوندي از عبد الله بن حماد انصاري و او از ابي الجارود و او از): ابي جعفر امام باقر عليه السلام كه فرمود: ياران قائم سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم خواهند بود كه بعضي از آنان بروز در ميان ابر حمل ميشود و بنام خود و بنام پدرش و نسبش و خصوصياتش معروف است و بعضي از آنان در بسترش

ص: 370

بخواب باشد كه بمكه اش ديدار كند بدون قرار وقت قبلي. (1) .9- حديث كرد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي از محمد بن حسان رازي و او از محمد بن علي كوفي و او از علي بن حكم و او از علي بن ابي حمزه و او از ابي بصير و او از): ابي جعفر امام باقر عليهما السلام اينكه قائم عليه السلام در ميان گروهي بشماره اهل بدر سيصد و سيزده مرد از ثنيه ذي طوي سرازير ميشود تا آنكه پشت خود را بحجر الاسود تكيه ميدهد (و پرچم پيروز) را باهتزاز در مياورد. علي بن ابي حمزه گويد: اين را بابي الحسن موسي بن جعفر عليه السلام نقل كردم فرمود: (كتاب منشور است) (2) .10- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار از محمد بن حسان رازي و او از محمد بن علي صيرفي و او از عبد الرحمن بن ابي هاشم و او از عمرو بن ابي المقدام و او از عمران [بن ظبيان] و او از ابي تحيي حكيم بن سعد (3) كه او گفت: شنيدم علي عليه السلام ميفرمود: ياران قائم همگي جوانند پير مرد در ميانشان نيست مگر باندازه سرمه در چشم يا بقدر نمك در ميان توشه راه و در توشه راه كمتر از هر چيز نمك است.

ص: 371


1- 387. در نسخه ها چنين است (از پدرش و محمد بن الحسن) گوئي كلمه ي (از پدرش و) زايد است و صحيحتر اينكه (علي بن الحسن از محمد بن الحسن و او از پدرش) هم چنانكه در سندهاي معمول چنين است زيرا ابن فضال به واسطه ي دو برادرش محمد و احمد از پدرش روايت مي كند.
2- 388. ظاهرا اشاره به علامت ظهور است و محتمل است كه اشاره به حوادث عصر آن حضرت (ع) باشد مانند قيام ابو مسلم كه منجر به انقراض دولت بني اميه شد.
3- 389. مقصود احمد بن عمر بن ابي شعبه است كه ثقه است.

11- خبر داد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از علي بن ابي حمزه كه گفت: ابو عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام فرمود: در آن ميان كه جوانان شيعه بر پشت بامهاي خودشان بخوابند در يك شب بدون قرار وقت قبلي [بصاحبشان] ميرسند و صبح در مكه خواهند بود.12- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را علي بن حسن بن فضال او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حمزه و محمد بن سعيد و آندو گفتند: حديث كرد ما را حماد بن عثمان از سليمان بن هارون عجلي كه گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: همانا صاحب اين امر يارانش براي او نگهداري شده كه اگر همه مردم از ميان بروند خداوند ياران او را باو ميرساند وآنانند كساني كه خدايعز و جل فرمود: فان يكفر بها هولاء فقد وكلنا بها قوما ليسوا بها بكافرين- الانعام: 79: (اگر اينان بان كافر بشوند پس بتحقيق كه ما موكل كرده ايم بان گروهي را كه بان كافر نيستند) و آنانند كساني كه خداي در باره آنان ميفرمايد فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذله علي المومنين اعزه علي الكافرين- المائده: 54 (خداوند گروهي را خواهد آورد كه آنان را دوست ميدارد و آنان خدا را دوست ميدارند و در برابر مومنين ذليل و فروتن اند ولي در مقابل كافرين عزيز و سر افراز).13- حديث كرد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار از محمد بن حسان رازي و او از محمد بن علي كوفي كه گفت: حديث كرد ما را عبد الرحمن بن ابي هاشم از علي بن ابي حمزه و او از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه فرمود: ياران طالوت به رودي آزمايش

ص: 372

شدند كه خداوند فرمود: (بزودي شما را برودي مبتلا خواهيم كرد) (1) و ياران قائم عليه السلام نيز بمانند آن آزمايش خواهند شد.

وضع شيعه هنگام خروج قائم

رواياتي كه احوال شيعه را بهنگام خروج قائم عليه السلام و پيش از آن و بعد از آن بيان ميكند1- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد از علي بن صباح او گفت: حديث كرد ما را ابو علي حسن بن محمد حضرمي او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن محمد (2) از ابراهيم بن عبد الحميد كه گفت: خبر داد مرا كسيكه شنيدم بود): ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: هنگاميكه قائم خروج ميكند كسيكه بنظر خويش از اهل اين كار بود از اين كار بيرون ميرود و كسيكه همانند پرستندگان آفتاب و ماه است در اينكار داخل ميشود (3) .2- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جعفي او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران از حسن بن علي بن ابي حمزه و او از مفضل بن محمد اشعري (4) و او از

ص: 373


1- 390. از اين جمله استفاده مي شود كه همه ي نظامها پيش از ظهور آن حضرت نظام ظلم و جور است.
2- 391. در بعضي از نسخه ها چنين است: (تا آنكه نه دهم مردم هلاك شوند).
3- 392. در بعضي از نسخه ها (ابراهيم بن عبدالله بن علاء - است و به گمانم كه هر دو غلط باشد و صحيحش) ابراهيم بن عبدالحميد بن ابي العلاء است.
4- 393. يعني محمد بن احمد بن يحيي بن عمران اشعري چنانچه در بحار تصريح به آن نموده است.

حريز و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام و او از پدرش و او از علي بن الحسين (ع) كه آنحضرت فرمود: هنگاميكه قائم قيام كند خداوند از هر مومني بيماري را برطرف ميكند و نيرويش را باو باز ميگرداند.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را علي حسن تيملي او گفت: حديث كرد ما راحسن و محمد فرزندان علي بن يوسف ازسعدان بن مسلم و او از صباح مزني (1) از حارث بن حصيره (2) و او از حبه عرني كه گفت امير المومنين عليه السلام فرمود: گوئي مي بينم كه شيعيان ما در مسجد كوفه خيمه ها زده اند و قرآن را بهمان طور كه نازل شده بمردم مياموزند توجه داشته باش كه قائم ما هنگاميكه قيام كرد آن را ميشكند و قبله اش را درست ميكند. [شرح: محتمل است كه محراب مسجد در زمان ظهور ساختماني و هيئتي داته باشد غير مناسب با شئون مسجد و عبادت و لذا آنحضرت آن ساختمان را خراب و با زمين مساوي ميكند و مقصود از جمله (و سوي قبلته) اين باشد مانند روايتي كه رسول خدا بامير المومنين دستور فرمود: (و لا قبرا الا سويته)].4- خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي عطار او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن علي كوفي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن محمد حجال ازعلي بن عقبه بن

ص: 374


1- 394. در بعضي از نسخه ها است (و برگزيدگانت خوار و ذليل گشته اند).
2- 395. در بعضي از نسخه ها (احمد بن محمد بن معاذ بن مطر) و علي بن محمد ظاهرا همان ابوالحسن سواق باشد و اما معاذ بن (مطر) را من جائي نديده ام.

خالد (1) از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: گوئي مي بينم شيعه علي را كه مثاني بدست و بمردم [از سر نو] مياموزند. [شرح: ظاهرا (مثاني) كنايه از قرآن است و اينكه حضرت بكنايه فرموده و صراحتا نفرموده قرآن را از سر نو مياموزند شايد بمنظور تقيه باشد].5- حديث كرد مارا ابو سليمان احمد بن هوذه او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما راعبد الله بن حماد انصاري ازصباح مزني و او از حارث بن حصيره و او از اصبغ بن نباته كه گفت: شنيدم علي عليه السلام ميفرمود: گوئي مي بينم كه عجم خيمه هايشان در مسجد كوفه است و قرآن را همانطور كه نازل شده بمردم مياموزند. عرض كردم: يا امير المومنين مگر همان طور كه نازل شده نيست؟ فرمود: نه هفتاد نفر از قريش بنام خودشان و نامهاي پدرانشان از قرآن محو شده است و ابو لهب را جانگذاشته اند مگر بمنظور سرزنش رسول خدا صلي الله عليه و آله چون عموي او بود. [شرح: ظاهر اين روايت تحريف قرآن استولي آن بر خلاف مذهب اعلام اماميه است و چون در سند اين روايت حارث بن حصيره استكه مجهول است و صباح بن قيس است كه نزد غضائري ضعيف است و زيدي مذهب لذا روايت قابل استناد نيست].6- خبر داد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي و او از كسيكه روايت كرده و او از جعفر بن يحيي و او از پدرش و او از):

ص: 375


1- 396. اعلم ازدي چنانچه در رجال برقي آمده از دوستان اميرالمؤمنين عليه السلام بود و در اختصاص مفيد (علم ازدي) ضبط شده است.

ابي [عبد الله] جعفر [بن محمد] عليهما السلام كه آنحضرت فرمود: چگونه خواهيد بود هنگاميكه ياران قائم عليه السلام خيمه ها در مسجد كوفان بر پا كنند سپس مثال تازه اي براي آنان بيرون آورده شود امر تازه اي كه بر عرب سخت خواهد بود. [شرح: ظاهرا مقصود از مثال تازه قرآن باشد].7- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد مرا جعفر بن محمد بن مالك او گفت: حديث كرد ما را ابو طاهر وراق او گفت: حديث كرد مرا عثمان بن عيسي از ابي الصباح كناني كه گفت: در محضر ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام بودم كه پير مردي داخل شد و عرض كرد: فرزندانم مرا عاق كرده اند و [برادرانم] ستم بر من روا داشته اند ابو عبد الله عليه السلام فرمود: مگر ندانسته اي كه حق را دولتي است و باطل را دولتي و هر دو در دوران حكومت رفيقش ذليل است (يعني حق در دوران حكومت باطل و باطل در دوران حكومت حق) [پس هر آنكس كه آسايش دوران باطل نصيبش گردد در دوران حكومت حق از او قصاص گرفته ميشود].8- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه او گفت: حديث كرد ما را ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت حديث كر مرا عبد الله بن حماد انصاري از محمد بن جعفر بن محمد عليهما السلام و او از): پدرش عليه السلام كه فرمود: چون قائم قيام كند بكشورهاي روي زمين هر كشوري كسي را ميفرستد و ميگويد فرمان تو در كف دست تو است (1) هنگاميكه كاري پيش آمد كند كه آنرا نفهي و نداني چگونه در آن قضاوت كني بكف دست خود نگاه كن و بانچه در آنست عمل كن. فرمود: و سپاهي بقسطنطينه ميفرستد كه چون

ص: 376


1- 397. در بعضي از نسخه ها است (مرك سفيد به وسيله ي طاعون خواهد شد).

بكنار خليج برسند چيزي بر قدمهايشان مينويسند و بر روي آب راه ميروند. روميان كه آنان را مي بينند بروي آب راه ميروند ميگويند: اينان كه ياران اويند بر روي آب راه ميروند پس خود او چگونه است؟ اينهنگام دروازه هاي شهر را بر روي آنان ميگشايند و آنان داخل شهر ميشوند و هر آنچه را كه ميخواهند در شهر دستور ميدهند.9- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن الحسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان و او از حريز و او از ابان بن تغلب كه گفت: شنيدم ابا عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام ميفرمود: دنيا پايان نپذيرد تا آنگاه كه آواز دهنده اي از آسمان آواز دهد: (اي اهل حق گرد هم آئيد) پس همگي بر يك قطعه زمين گرد آيند سپس بار ديگر آواز دهد: (اي اهل باطل گرد هم آئيد) پس آنان همگي بر يك قطعه زمين گرد آيند. گفتم: اينان ميتوانند بميان آنان در آيند؟ فرمود: نه بخدا قسم و اين است قول خداي عز و جل ما كان الله ليذر المومنين علي ما انتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب- آل عمران: 179 (خداوند مومنين را بر آنچه شما هستيد رها نميكند تا آنگاه كه نا پاك را از پاك جدا سازد).10- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جعفي او گفت: حديث كرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش و وهيب و آندو از ابي بصير كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: هر يك از شما براي خروج قائم آماده كند و لو يك تير كه چون خداي تعالي بداند كه او چنين نيتي دارد اميدوارم كه عمرش را بتاخير اندازد تا آنكه او را درك كند [و از اعوان و انصارش گردد]

ص: 377

حضرت قائم دعوت به احكام تازه اي مي نمايد

آنچه روايت شده در باره اينكه قائم عليه السلام دعوت تازه اي را از سر ميگيرد و اينكه اسلام غريبانه آغاز شد و سر آنجام همچون آغازش غيرب خواهد شد.1- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث كرد مرا علي بن الحسن تيملي او گفت: حديث كرد مرا دو برادرم محمد و احمد فرزندان حسن از پدرشان و او از ثعلبه بن ميمون و از جميع كناسي (1) و آندو از ابي بصير و او از كامل و او از): ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: همانا قائم ما چون قيام كند مردم را بامر نويني دعوت كند همانطور كه رسول خدا صلي الله عليه و آله دعوت فرمود و اسلام غريبانه آغاز شد و همچون آغازش بحال غربت باز خواهد گشت پس خوشا بحال غريبان. [شرح: مقصود از غريبان كساني هستند كه در آغاز و انجام اسلام كه حال غربت دارد باو بگروند و چون غربت اسلام بلحاظ كم بودن مسلمانان است از اينرو آن مسلمانان نيز چون اند كند غريب خواهند بود].2- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن الحسن بن ابي الخطاب او گفت: حديث كرد ما را محمد بن سنان از ابن مسكان و او از ابي بصير و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: اسلام غريبانه آغاز شد و بزودي همچون آغاز بحال غربت بازگشت خواهد كرد پس خوشا بحال

ص: 378


1- 398. ظاهرا در اينجا سقطي باشد و آن اينكه حضرت پاسخ رويبضه را نفرموده اند و در نهاية جزري است: در حديث مقدمات قيامت (و اينكه رويبضه در امر عامه سخن گويد) عرض شد رويبضه چيست يا رسول الله؟ فرمود: مرد پست و ناچيز كه در كار عامه سخن گويد.

غريبان. عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد اين را براي من شرح دهيد فرمود: [از آنجهت كه] دعوت كننده ما دعوت نويني را از سر ميگيرد همانطور كه رسول الله صلي الله عليه و آله دعوت فرمود. (و خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بهمين سند از محمد بن سنان و او از حسين بن مختار و او از ابي بصير و او از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام مانند همين حديث را).3- و [بهمين سند] از ابن سنان و او از عبد الله بن مسكان و او از مالك جهني كه گفت: به ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام عرض كردم: ما صاحب اين امر را با صفتي توصيف ميكنيم كه هيچ كس از مردم آنچنان نيستند فرمود: نه بخدا قسم اين [هرگز] نميشود تا آنجا كه خود او عليه شما بهمين احتجاج كند و شما را بسوي آن دعوت كند. [شرح: ظاهرا مقصود آنست كه توصيف هائي كه شما براي صاحب الامر كرده ايد درست نيست و آنحضرت در آن اوصاف با بقيه مردم شريك است حتي موقعيكه خود او ظاهر شود و مردم بواسطه آنكه او متصف بان اوصاف نيست بانكارش برخيزند خود حضرت بمقام دفاع برآيد واحتجاج كند و مردم را بخود و يا باوصافي كه در اوست دعوت فرمايد].4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عبد الله بن زراره از سعد بن ابي عمر [و] جلاب و او از): جعفر بن محمد عليه السلام كه آنحضرت فرمود: همانا اسلام غريبانه آغاز شد و بزودي بحال غربت همچون آغاز باز خواهد گشت پس خوشا بحال غريبان.5- حديث كرد ما را عبد اواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را

ص: 379

احمد بن محمد بن علي بن رباح زهري او گفت: حديث كرد ما را محمد بن عباس بن عيسي حسني (1) از حسن بن علي بطائني واو از شعيب حداد و او از ابي بصير كه گفت: به ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: مرا از معناي اينكه امير المومنين عليه السلام فرموده است: (كه اسلام غريبانه آغاز شد و بزودي بحالت آغازش باز خواهد گشت پس خوشا بحال غريبان) آگاه فرما. فرمود: اي ابا محمد هنگاميكه قائم عليه السلام قيام ميكند دعوت فرمود، گويدبرخاستم و سر مباركش را بوسه زدم و عرض كردم: گواهي ميدهم كه تو امام مني در دنيا و آخرت، دوستت را دوست دارم و دشمنت را دشمن ميدارم و گواهي ميدهم بر اينكه تو ولي خدائي فرمود: خدا رحمتت كند.

سن مبارك آن حضرت هنگام امامت و زمان امامتش

آنچه در باره سن امام قائم عليه السلام رسيده است و روايتي كه راجع است بزمان امامت او1- خبر داد ما را علي بن احمد از عبد الله بن موسي او گفت: حديث كرد مرا محمد بن الحسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان و او از ابي الجارود و او از): ابي جعفر امام باقر عليه السلام او شنيده كه آنحضرت ميفرمود امر- امامت- در كمسالترين ما است و گمنامترين ما. (خبر داد ما را علي بن الحسين او گفت: حديث كرد ما را محمد بن يحيي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسان رازي از محمد بن علي صيرفي و او از محمد بن سنان و او از ابي الجارود و او از ابي جعفر باقر عليه السلام و مانند اين حديث را).2- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را احمد بن

ص: 380


1- 399. در روضه كافي به شماره ي 451 خبري از ميسر و او از حضرت باقر (ع) نقل كرده است كه توضيح اين خبر را متضمن است به آنجا مراجعه شود.

مابنداذ او گفت: حديث كرد ما را احمد بن هلال از ابي مالك حضرمي و او از ابي السفاتج و او از ابي بصير كه گفت: بيكي از آندو حضرت- ابي عبد الله (امام صادق) يا ابي جعفر (امام باقر) عليهما السلام عرض كردم: آيا ميشود كه اين امر بكسيكه بحد بلوغ نرسيده است ميرسد؟ فرمود: اينكار خواهد شد. عرض كردم پس چه خواهد كرد؟ فرمود دانش و يا كتابهائي براي او بارث ميگذارد و او را بخودش وا نمي گذارد. [شرح: توضيح روايت ظاهرا آنست كه سائل پس از آنكه ميشنود كه پيش از بلوغ هم ممكن است كسي بامامت برسد متحير ميشود كه بچه در حال طفوليت با وظيفه سنگين امامت چه خواهد كرد؟ و اما عليه السلام ميفرمايد كه چنين نيست كه او امام شود و او را بخودش وا گزارند بلكه آنكسيكه امامت را باو واگذار ميكند- خدايمتعالي و يا امام قبلي- باو افاضه علم ميكند و كتابهائي بارث باو ميرسد كه بوظايف خود در اثر علم و استفاده از كتابهاي موروثي كه از ودائع امامت است آشنا ميشود].3- حديث كرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب از محمد بن جعفر قرشي او گفت: حديث كرد ما را محمد بن حسين بن ابي الخطاب از محمد بن سنان و او از ابي الجارود كه گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام بمن فرمود اينامر نميشود مگر در گمنان ترين ما و كم سالترين ما.4- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حديث كرد ما را احمد بن هلال از اسحاق بن صباح و او از): ابي الحسن امام رضا عليه السلام كه آنحضرت فرمود: همانا كه اين- كار- بزودي بكسي خواهد رسيد كه داراي حمل است. [شرح: محقق معاصر آقاي غفاري احتمال داده است كه بجاي (حمل) كلمه

ص: 381

(خمول) باشد و تصحيف شده است مانند رواياتي كه قبلا گذشت: (الامر في اصغرنا سنا و اخملنا ذكرا) و گفته است كه در بحار پس ازنقل اين خبر گفته است: (بيان) شايد معنايش آنست كه آنحضرت بواسطه كوچكي اش محتاج بحمل است و خودش نميتواند راه برود- و احتمال ميرود كه با خاء نقطه دار باشد يعني گمنام، پايان نقل. مترجم گويد: احتمال اولي مرحوم مجلسي كه بسيار بعيد است و عبارت روايت اگر اين چنين معني شود از اسلوب گفتار عرب بكلي خارج خواهد شد و عبارت روايت اين است (ان هذا سيفضي الي من يكون له الحمل) و احتمال دومي گر چه بعيد نيست ولي اگر بدانمعني بگيريم احتمال آقاي غفاري اقرب است چون خمل مصدرش خمول استنه خمل. و بنظر مترجم مناسبتر آنست كه روايت بدون قول بتصحيف اين چنين معنا شود: كه اينكار بزودي بكسي خواهد رسيد كه توانائي حمل آن را دارد و مقصود حضرت رضانه تنها امر امامت باشد بلكه باز عامت و قيام بامر امت و رتق و فتق امور و با توجه باينكه حضرت رضا زير بار خلافت ظاهري نرفت و بواسطه نبودن شرايط مساعد شايد در خود توانائي آن را نديد، و لذا از پذيرفتن آن امتناع فرمود گوئي ميخواهند بفرمايند كه بار امامت وزعامت بزودي بكسي خواهد رسيد كه توانائي آن را دارد كه اوضاع را مساعد كند و مخالفين را درهم بكوبد و زمين را پر از عدل و داد كند]. اي گروه شيعه (1) خداوند شما را رحمت كند بنگريد بانچه ازامامان راستگو عليهم السلام در باره سن حضرت قائم عليه السلام رسيده است و فرموده اند كه هنگام رسيدن امر امامت بانحضرت از همه امامان كم سالتر خواهد بود و بهيچ يك

ص: 382


1- 400. گوينده مصنف است.

از امامان پيش از او در اين سن امامت نرسيده است و باينكه فرموده اند از همه ما گمنامتر خواهد بود كه گمنام بودنش اشاره بانست كه شخص او غايب ميشود و از نظرها پنهان ميگردد. پس وقتي پيش از آنكه آنحضرت پا بعرصه وجود بگذارد روايات متواتر و متصل مانند اينگونه امور را خبر داده و اين پيش آمدها را پيش بيني نموده و در خارج هم اين چنين محقق شده لازم است كه شك ها از كسيكه خداوند دل او را باز كرده و نوراني و هدايتش فرموده و ديده بصيرت او را روشن نموده زائل گردد. و سپاس خدائيرا كه هر يك از بندگانش را كه بخواهد برحمتش مخصوص ميگرداند و آنان را بامر خود و اولياء اش تسليم ميسازد و بحقيقت هر آنچه فرموده يقين دارشان ميكند تا بحقانيت همه گفتارهاي امامان عليهم السلام بدون هيچ شك و ترديدي اطمينان خاطر داشته باشند كه خداوند عز و جل مقام حجت هاي خود (ع) را بالا برده و مقام ديگران را پائين آورده است تا غير آنان باشند و پاداش تسليم شدن بگفته هاي آنان و بازگشت بسوي ايشان را هدايت و ثواب قرار داده و بر شك و ترديد در گفته آنان كوري و شكنجه دردناك قرار داده است و ما از او مسئلت داريم كه بر آنچه منت گذاشته پاداش نيكعطا فرمايد و آنچه را كه مرحمت فرموده بيشترش كند و در آنچه بسوي آن رهبري فرموده بصيرت نيكو بخشد كه ما بواسطه او و براي او هستيم.

رواياتي كه درباره اسماعيل پسر امام صادق است

در باره اسماعيل بن ابي عبد الله عليه السلام و دلالت بر برادرش موسي بن جعفر عليهما السلام1- حديث كرد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت حديث كرد ما را ابو عبد الله جعفر بن عبد الله محمدي از كتابش در رجب بسال دويست

ص: 383

و شصت و هشت او گفت: حديث كرد ما را حسن بن علي بن فضال او گفت: حديث كرد ما را صفوان بنيحيي از اسحاق بن عمار صيرفي كه گفت: برادرم اسماعيل بن عمار براي ابي عبد الله (اما صادق) عليه السلام دين و اعتقادش را توصيف كرد و گفت: من گواهي ميدهم كه خدائي بجز الله نيست و اينكه محمد فرستاده اوست و اينكه شماها و امامان را يكي يكي توصيف كرد تا رسيد بحضرت صادق عليه السلام سپس گفت: و پس از اسماعيل حضرت فرمود: اما اسماعيل، نه.2- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد او گفت حديث كرد مرا حسن بن محمد بن سماعه از احمد بن حسن ميثمي او گفت حديث كرد ما را ابو نجيح مسمعي از فيض بن مختار كه گفت: به ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم چه ميفرمائيد در باره زميني كه من از حكومت وقت مي پذيرم سپس آنرا بمستاچر ميدهم باين شرط كه هر چه خداوند از آن بيرون آورد نصفش و يا يك سومش و كمتر از اين و يا بيشتر مال من باشد آيا چنين شرطي روا است؟ فرمود ك اشكالي ندارد. فرزندش اسماعيل باو عرض كرد: پدر جان فراموش كردي فرمود: فرزندم مگر من خود با مستاجرم اين چنين معامله نميكنم؟ مگر نه اين است كه همين خاطر من فراوان بتو ميگويم كه همراه من باش و تو اينكار را نميكني؟ پس اسماعيل بر است و بيرون رفت. من عرض كردم: فدايت شوم چرا اسماعيل ملازم خدمت شما نميشود؟ تا هر وقت كه شما از دنيا رفتيد كارها باو برسد همانطور كه پس از پدرتان كارها بشما رسيد؟ فرمود: اي فيض، موقعيت اسماعيل [از من] همچون من از پدرم نيست. عرض كردم: فدايت شوم من شكي در اين نداشتم كه پس از شما مردم بسوي او روي خواهند آورد پس اگر چيزيكه ما ميترسيم- يعني مرگ- اتفاق افتاد و البته

ص: 384

از خدا عافيت ميطلبيم در آنصورت بچه كسي رو آوريم؟ حضرت از جواب من خود داري كرد من زانويش را بوسيدم و عرض كردم: به پيري من رحم كن كه موضوع آتش دروزخ در ميان است، من بخدا قسم اگر طمعي (1) داشتم كه پيش از تو بميرم اهميتي نميدادم ولي ميترسم كه پس از تو زنده بمانم. بمن فرمود: در جاي خود باش سپس بر خاست و پرده اي در اطاق بود بالا زد و داخل شد اندكي آنجا بماند سپس مرا صدا زد: اي فيض داخل شو، من داخل شدم ديدم در نمازگاهش نشسته و نمازش را گذاشته و از قبله منحرف شد، پس من در روايارويش نشستم كه ابو الحسن موسي عليه السلام داخل شد و او آن روز پسر بچه اي بود و بدنستش تازيانه اي بود حضرت او را بر زانويش نشانيد و باو فرمود پدر و مادرم بفدايت اين تازيانه كه بدست داري چيست؟ عرض كرد: ببرادرم علي گذر كردم اين شلاق بدست داشت و چهارپائي را با آن ميزد من از دستش گرفتم. پس ابو عبد الله عليه السلام بمن فرمود: اي فيض همانا صحيفه هاي ابراهيم و موسي برسول خدا رسيد واو علي برابراي آنها امين دانست سپس علي (ع) حسن را امين آنها گرفت سپس حسن عليه السلام حسين را بر آنهاامين گرفت و حسين عليه السلام علي بن الحسن را امين بر آنها گرفت، سپس علي بن الحسين عليهما السلام محمد بن علي را بر آنها امين گرفت وپدرم مرا بر آنها امين گرفت، و من اين فرزندم را با اينكه كم سن است بر آنهاامين دانستم و آنها نزد او است، من مقصود آنحضرت را درك كردم. پس عرض كردم: فدايت شوم مرا بيش از اين عنايت فرما. فرمود: اي فيض پدرم هرگاه ميخواست دعايش برنگردد مرا در طرف راستش مينشانيد و دعا ميكرد و من آمين ميگفتم پس دعايش رد نميشد من هم با اين فرزندم همين كار ميكنم و ديروز

ص: 385


1- 401. در بعضي نسخه ها (ابي ياسر) است.

در همين موقف تو بياد افتادي و من تو را به نيكي ياد كردم. فيض گفت: من از شادي بگريه افتادم سپس بانحضرت عرض كردم: اي سيد من زيادتر بفرما. فرمود: پدرم هرگاه بسفر ميرفت و من بهمراهش بودم همين كه خواب آلود ميشد و بر شترش سوار بود من شتر سواري خود را بنزديك او ميبردم و بازوي خودم را بالش او ميكردم و يك ميل و دو ميل بهمان حال بودم تا آنچه مايل بود از خواب بهره مند ميشد اين فرزندم نيز با من همين كار را ميكند. عرض كردم من بفداي تو زيادتر بفرما، فرمود: اي فيض آنچه را كه يعقوب از يوسف مي يافت من از اين فرزندم مييابم. عرض كردم: آقاي من زيادتر فرما، فرمود: او همان صاحب تو است كه ديروز از او پرسيدي برخيز و بحق او اقرار كن پس من بر خاستم تا دست وسرش را بوسه زدم دعا برايش نمودم. پس ابو عبد الله عليه السلام فرمود: در بار اول كه تو پرسيدي بمن اجازه داده نشد. عرض كردم: فدايت شوم اين موضوع را از تو نقل كنم؟ فرمود: آري بعيال و اولاد و رفيقانت نقل كن و همراهم زن و فرزندانم بود واز دوستانم يونس بن ظبيان بهمراه من بود، چون خبر را بانان رساندم همگي خدا را بر اين (نعمت) سپاس گفتند، يونس گفت: نه بخدا قسم تا اينكه اين خبر را از خود او بشنوم با شتاب بيرون رفت من هم بدنبالش رفتم همينكه بدر خانه حضرت رسيدم شنيدم كه ابي عبد الله عليه السلام بيونس كه پيش از من رسيده بود ميفرمايد: يونس، مطلب همانست كه فيض بتو گفته است ساكت باش و بپذير. يونس عرض كرد: شنيدم واطاعت كردم سپس من داخل شدم ابو عبد الله عليه السلام تا داخل شدم بمن فرمود: اي فيض او را باخود بير [او را با خود بير] عرض كردم: اطاعت ميكنم.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد بن عقده او گفت: حديث كرد

ص: 386

ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از كتابش او گفت: حديث كرد ما را عبس ابن هشام از درست بن ابي منصور و او از وليد بن صبيح كه گفت: ميان من و مردي كه عبد الجليلش ميگفتند سخني بود [از قديم] او بمن گفت كه): ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام اسماعيل را وصي خود كرده است گويد: من اين را به ابي عبد الله عليه السلام عرض كردم، و اينكه عبد الجليل حديث كرد بمن كه شما اسماعيل را وقتبيكه زنده بود سه سال پيش از مرگش وصي خودتان كرده بوديد فرمود: اي وليد نه بخدا قسم و اگر چنين كاري كرده ام فلاني بوده- يعني ابو الحسن موسي عليه السلام- و نامش را برد.4- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث كرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهري كوفي او گفت: حديث كرد ما را احمد بن علي حميري او گفت: حديث كرد ما را حسن بن ايوب از عبد الكريم بن عمرو خثعمي و او جماعه صائغ (1) كه گفت: شنيدم كه مفضل بن عمر از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام مي پرسيد آيا خداوند فرمانبري از بنده اي را واجب گرداند و سپس خبرهاي آسماني را از آن بنده پوشيده نگهدارد؟ ابو عبد الله عليه السلام باو فرمود: الله بزگوارتر و كريم تر وببندگانش مهربانتر و دلسوزتر از آنست كه اطاعت بنده اي را واجب گرداند و سپس هر بامداد و شام خبرهاي آسمان را از آن بنده اش مكتوم بدارد. راوي گويد: سپس ابو الحسن موسي عليه السلام نمايان شد ابو عبد الله عليه السلام بمفضل فرمود: خوش داري كه صاحب كتاب علي را به بيني؟ مفضل عرض كرد: چه چيزي بيش از اين مرا ميتواند مسرور كند، حضرت فرمود ك او صاحب كتاب علي است همان كتاب مكنوني كه خداي عز و جل فرموده است: جز پاكانان را

ص: 387


1- 402. جابيه دهي است از دهات دمشق و از توابع جيدور از سمت جولان نزديك معراج الصفر.

مس نميكنند. [شرح: ظاهرا اشاره بقرآني است كه امير المومنين عليه السلام آن را جمع كرده و از ودائع امامت است].5- حديث كرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث كرد ما را حميد بن زياد او گفت: حديث كرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حديث كرد ما را احمد بن حسن ميثمي از محمد بن اسحاق و او از پدرش كه گفت: بر ابي عبد الله عليه السلام وارد شدم و پرسيدم كه صاحب اين امر پس از او كيست؟ بمن فرمود او همان صاحب بهمه است و موسي عليه السلام بچه اي بود كه در يكطرف خانه به بزغاله ماده اي از بزغاله هاي مكه، ميفرمود: بخدائيكه تو را آفريده است سجده كن. [شرح بهمه: بزغاله و يا بره را گويند]6- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي از عبد الله بن حماد انصاري و او از معاويه بن وهب كه گفت. بخدمت ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيدم ابا الحسن موسي عليه السلام را ديدم كه آنروز سه ساله بود و بزغاله ماده اي از اين بزغاله هاي مكه بهمراه داشت كه طناب گردنش را گرفته و بان ميگفت بان خدائيكه تو را آفريده است سجده كن، آنهم سه بار اينكار را كرد كودكي باو گفت: اي آقاي من باو بگو بميرم موسي عليه السلام بكودك فرمود: واي بر تو من زنده كنم و بميرانم؟ خداوند زنده ميكند و ميميراند.7- از سخنان مشهور ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام هنگاميكه كنار قبر اسماعيل ايستاد: اندوه من بحال تو بيش از اندوه من بر جدائي تو است بار الها من همه آنچه را كه اسماعيل از حق من كه بر او واجب كرده بودي كوتاهي نموده

ص: 388

است باو بخشيدم تو نيز هر حقي را از خودت كه باو واجب كرده اي و او در آن كوتاهي نموده است بمن ببخش.8- و زراره بن اعين روايت شده است كه گفت: بخدمت ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيدم و سرور فرزندانش موسي عليه السلام در سمت راست او در پيش رويش آرامگاهي بود كه پوششي بر آن انداخته بود حضرت بمن فرمود: اي زراره، داود بن كثير رقي و حمران و ابي بصير را نزد من بياور مفضل بن عمر نيز بمحضر آنحضرت وارد شد، من بيرون شدم و افرادي را كه فرموده بودند حاضر كردم مردم نيز يكي پس از ديگري مي آمدند تا آنكه در آن خانه سي نفر شديم. چون مجلس پر شد فرمود: اي داود صورت اسماعيل را براي من باز كن داود صورت او را باز كرد ابو عبد الله عليه السلام فرمود: او زنده است يا مرده؟ داود عرض كرد: اي مولاي من او مرده است، پس او را بيكايك اهل مجلس نشان ميداد تا باخرين كس كه در مجلس بود رسيد و همگي پايان يافت همه ميگفتند: اي مولاي من او مرده است فرمود: بار الها گواه باش، سپس دستور فرمود تا غسلش دادند و حنوطش كردند و در كفن اش پيچيدند. چون از كار تجهيز فارغ شد بمفضل فرمود: اي مفضل كفن را از صورت او بكناري زن مفضل كفن را از صورت او بكنار زد، فرمود: آيا زنده است يا مرده؟ عرض كرد: مرده است. فرمود: بار الها بر آنان گواه باش. سپس او را بسوي قبر برداشتند و چون در لحدش نهادند فرمود: اي مفضل صورتش را باز كن و بجمعيت فرمود: آيااو زنده است يا مرده؟ بانحضرت عرض كرديم: مرده است. فرمود: بارالها گواه باش و شما نيز گواه باشيد كه همانا بزودي باطل گران بشك خواهند افتاد، ميخواهند كه نور خدا را با دهنهايشان خاموش كنند- سپس اشاره بموسي كرد- و خداوند نور خود را كامل خواهد كرد هر چند

ص: 389

مشركان ناخوش داشته باشند. سپس ما خاك بر روي او ريختيم دو باره همان سخن را تكرار كرد و فرمود: آن مرده ايكه حنوط شده و كفن گشته و در اين لحد بخاك سپرده شده كيست؟ عرض كرديم: اسماعيل است. فرمود: بارالها گواه باش. سپس دست موسي عليه السلام را گرفت و فرمود: او حق است و حق از او است تا آنكه خداوند زمين را و هر كه را بر آنست وارث شود. و من اين حديث را نزد بعضي از برادرانم يافتم و او گفت: كه حديث را از ابي المرجي بن محمد غمر تغلبي استنساخ نموده و گفت كمه براي او شخصي كه معروف بابي سهل است حديث كرده و ابي سهل روايت ميكند از ابي الفرج وراق بندار قمي و او از بندار و او از محمد بن صدقه (1) و محمد بن عمرو و ندو از زراره و ابي المرجي گفته كه او اين حديث را به بعضي از برادرانش نشان داده او گفته كه اين حديث را حسن بن منذر با سنديكه داشته از زراره براي او روايت كرده است و در آن اضافه كرده كه (ابا عبد الله عليه السلام فرمود: بخدا قسم حتما [بر ما] صاحب شما ظهور خواهد كرد در حاليكه بيعت هيچ كس بر گردن او نباشد وفرمود: صاحب شما ظاهر نميشود تا آنكهاهل يقين در باره او شك كنند (بگو كه او خبر بزرگي است و شما ازآن رو گردانيد). (2) .9- حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي او گفت: حديث كرد ما را عبد الله بن حماد انصاري از صفوان بن مهران جمال كه گفت:

ص: 390


1- 403. در بعضي از نسخه ها است كه (نخستين زمين مغرب سرزمين شام خواهد بود) و عياشي آن را در تفسيرش نقل كرده و آنجا است كه نخستين زمين مغرب كه ويران مي شود زمين شام خواهد بود) و در اختصاص مفيد نيز چنين است.
2- 404. قرقيساء: شهريست در خابور در كنار فرات.

من حاضر بودم كه منصور بن حازم و ابو ايوب خزاز از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام پرسيدند و عرض كردند: خداوند ما را فداي شما گرداند اين جانها است كه صبح و شام از ميان ميرود پس از در گذشت تو امام ما كيست؟ فرمود: هر وقت چنين اتفاق افتاد پس اين- و دست خود را بر بنده شايسته موسي عليه السلام زد و او پسر بچه اي ود پنجساله كه دو جامه سفيد بتن داشت و فرمود: اين و عبد الله بن جعفر آن روز در آن اطاق حاضر بود.

درباره اينكه هر كس امام خود را شناخت تقدم و تاخر اين امر زياني به حال او نخواهد داشت

آنچه رسيده در باره اينكه كسيكه امام خودش را بشناسد زياني برايش نيست كه اين امر زود بشود يا دير1- خبر داد مرا محمد بن يعقوب- رحمه الله- او گفت: حديث كرد ما را علي بن ابراهيم از پدرش و او از حماد بن عيسي واو از حريز و او از زراره كه گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: امام خودت را بشناس كه اگر شناختي زياني بتو نخواهد رسيد خواه اينكار زود بشود يا دير. (1) .2- خبر داد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد مرا حسين بن محمد ابن عامر از معلي بن محمد و او از محمد بن جمهور و او از صفوان بن يحيي و اواز محمد بن مروان واواز فضيل بن يسار كه گفت: از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام معني اين آيه را پرسيدم يوم ندعوا كل اناس بامامهم- الاسراء: 71 (روزيكه هر گروهي با پيشوايانشان ميخوانيم)

ص: 391


1- 405. در بحار چاپ كمپاني است (اهل باطل را بر ما مقدم داشتند) و در اختصاص است: (اهل باطل بر ما مقدم داشت) و آنچه در بحار است مناسبتر است.

فرمود: اي فضيل امام خودت را بشناس كه چون امام خودت را شناختي زياني بحال تو نخواهد داشت كه اينكار پيش يا پس بيفتد و كسيكه امام خود را بشناسد سپس پيش از آنكه صاحب اين امر قيام كند بميرد بمنزله كسي است كه در سپاه آنحضرت نشسته باشد نه بلكه بمنزله كسي است كه زير پرچم از نشسته باشد. محمد بن يعقوب گفت: اين قسمت روايت را بعضي از اصحاب ما چنين روايت كرده است (بمنزله كسي است كه با رسول خدا بدرجه شهادت رسيده باشد) (1) .3- خبر داد ما را محمد بن يعقوب از علي بن ابراهيم و او از صالح بن سندي و او از جعفر بن بشير و او از اسماعيل بن محمد خزاعي كه گفت: ابو بصير از ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام پرسيد و من مي شنيدم عرض كرد: بنظر شما من قائم را درك ميكنم؟ فرمود: اي ابا بصير مگر امامت خودت را نميشناسي؟ عرض كرد: آري بخدا قسم و تو همان امام مني- ودست او را گرفت- حضرت فرمود: بخدا قسم براي تو مهم نيست اي ابو بصير كه شمشير بكمر در سايه ايوان قائم عليه السلام نباشي.4- خبر داد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث كرد مارا عده اي از اصحاب ما از احمد بن محمد واو از علي بن نعمان و او از محمد بن مروان و او از فضيل بن يسار كه گفت: شنيدم ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: هر كس بميرد و امامي براي او نباشد مرگش مرگ جاهليت است و كسيكه بميرد در حاليكه بامامش شناسا باشد

ص: 392


1- 406. مقصود از مرجئه گروهي هستند كه پس از پيغمبر يك نفر را به اختيار خودشان براي خود انتخاب مي كنند و او را رئيس خود قرار مي دهند و درباره ي او قائل به عصمت از خطا هم نيستند و او را در همه ي دستورهائي كه مي دهد واجب الاطاعة مي دانند و اينكه آنان را مرجئه ناميدند به اين جهت است كمه يعني خداوند نصب امام را به تأخير انداخت تا امت خودشان او را انتخاب كنند و گاهي هم مرجئه بحروري و قدري گفته مي شود.

زياني بحال او نخواهد داشت كه اينكار پيش بيفتد و يا پس و كسيكه بميرد و او عارف بامامش باشد مانند كسي است كه در خدمت قائم عليه السلام در خيمه او [ايستاده] باشد.5- خبر داد ما را محمد بن يعقوب از علي بن محمد واو از سهل بن زياد و او از حسن بن سعيد و او از فضاله بن ايوب و او از عمر بن ابان كه گفت: شنيدم ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: نشاني را (1) بشناس كه هرگاه آنرا شناختي اينكار پيش بيفتد و يا پس بحال تو زياني نخواهد داشت كه خدايتعالي ميفرمايد: روزيكه هر گروهي را با پيشوايشان فرا ميخوانيم پس هر كس كه امام خود را بشناسد مانند كسي است كه در خيمه امام منتظر عليه السلام است.6- حديث كرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث كرد مرا يحيي ابن زكريا بن شيبان او گفت: حديث كرد ما را علي بن سيف بن عميره از پدرش و او از حمران بن اعين و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: امامخود را بشناس كه چون او را شناختي زياني بحال تو نخواهد داشت كه اين كار پيش بيفتد يا پس زيرا خداي عز و جل ميفرمايد: يوم ندعوا كل اناس بامامهم پس هر كس امام خود را شناخت مانند كسي است كه در خيمه قائم عليه السلام باشد.

مدت حكومت قائم پس از قيام

آنچه روايت شده در مدت حكومت قائم عليه السلام پس از قيامش1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده كوفي او گفت: حديث كرد مرا علي بن حسن تيملي از حسن بن علي بن يوسف و او از پدرش و محمد بن

ص: 393


1- 407. مجلسي گويد: پاك كردن عرق و خون بسته از پيشاني كنايه است از پيش آمدهاي دشواري كه باعث عرق كردن و زخمهاي خونين گردد.

علي (1) و او از پدرش و او از احمد بن عمر حلبي و او از حمزه بن حمران و او از عبد الله بن ابي يعفور و او از): ابي عبد الله (امام صادق) عليه السلام كه آنحضرت فرمود: حكومت قائم (ع) نوزده سال و چند ماه است [قائم عليه السلام حكومت ميكند.... [2- و خبر داد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلي او گفت: حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندي بسال دويست و هفتاد و سه او گفت: حديث كرد ما را ابو محمد عبد الله بن حماد انصاري بسال دويست و بيست و نه او گفت: حديث كرد مرا عبد الله بن ابي يعفور او گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: حكومت قائم از ما نوزده سال و چند ماه خواهد بود.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابنعقده او گفت: حديث كرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم بن قيس بن رمانه اشعري و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبد الملك [زيات] و محمد بن احمد بن حسن قطواني از حسن بن محبوب و او از عمرو بن ثابت و او از جابر بن يزيد جعفي كه گفت: شنيدم ابا جعفر محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: بخدا قسم كه حتما مردي از ما اهل بيت سيصد [و سيزده] سال باضافه نه حكومت ميكن گويد: بانحضرت عرض كردم: اين كي خواهد شد؟ فرمود پس از فوت قائم عليه السلام. بانحضرت عرض كردم: قائم عليه السلام در جهان خود چقدر بر پا است تا آنكه

ص: 394


1- 408. در اوائل كتاب ترجمه اش گذشت و گفتيم كه محتمل است عباسي تصحيف علوي باشد كه كاتب به عنوان نسخه بدل بالاي عباسي نوشته و ناسخ بعدي خيال كرده كه جزء متن است و اما علي بن احمد بندنيجي ظاهرا همان است كه علامه در قسم دوم از خلاصه اش عنوان كرده و گفته است كه علي بن احمد بدنجي ابوالحسن در مكه سكونتن كرد ضعيف است و سخنانش ضد و نقيض و قابل اعتنا نيست و در قسم دوم از رجال ابن داود نيز چنين گفته است ولي در آنجا بندليجي نوشته است.

(مدت حكومت قائم آل محمد عليهم السلام) بميرد؟ فرمود: نوزده سال از روز قيامش تا روز مرگش.4- خبر داد ما را علي بن احمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي و او از بعضي از رجالش و او از احمد بن حسن و او از اسحاق و او از احمد بن عمر بن ابي شعبه حلبي و او از حمزه بن حمران و او از عبد الله بن يعفور و او از): ابي عبد الله عليه السلام كه فرمود: همانا قائم [عليه السلام] نوزده سال و چند ماه حكومت خواهد كرد. اكنون كه غرضي كه داشتيم بجا آورديم و بانچه ميخواستيم رسيديم و آنرا كه دلي باشد و يا گوش فرا دهد وهيچ فرو نگذارد در آنچه گفتيم كفايت است و بلاغ پس سپاس ميكنيم خدايرا بر اينكه بر ما انعام فرمود و شكر گزاريم بر اينكه بر ما احسان كرد سپاسيكه او اهل آن است و شكريكه استحقاقش را دارد و مسئلت داريم كه بر محمد و آلش كه برگزيدگان و نيكان و پاكانند درود بفرستد و ما را در گفتار ثابت بزندگي دنيا و در عالم آخرتپاي بر جا كند و هدايت و دانش و بينائي و فهم ما را افزونتر گرداند و دلهاي ما را پس از آنكه ما را هدايت كرد گمراه نفرمايد و از جانب خود رحمتي را بر ما ارزاني دارد كه او كريم است و بخشنده. و سپاس خدايرا كه پروردگار عالميان است و درود خدا و سلام مخصوصش كه فراوان و مبارك و پاكيزه وافزاينده و پاك است بر محمد و فرزندان پاكش باد..

ص: 395

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109