مهر بيكران

مشخصات كتاب

سرشناسه : شاه آبادی محمدحسن 1352 - عنوان و نام پديدآور : مهر بیکران نگاهی به رأفت امام زمان علیه السلام تالیف محمدحسن شاه آبادی مشخصات نشر : قم مسجد مقدس جمکران 1378. مشخصات ظاهری : 134ص شابک : 3500ریال 9646705405: ؛ 5000 ریال (چاپ پنجم) ؛ 5000ریال (چاپ ششم) ؛ 9000 ریال‮ : چاپ هفتم 978-964-6705-40-1 : ؛ 13000ریال (چاپ هشتم يادداشت : چاپ پنجم 1382. يادداشت : چاپ ششم: بهار 1385. يادداشت : چاپ هفتم: پاییز 1386. يادداشت : چاپ هشتم: زمستان 1387. یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : محمدبن حسن (عج) ، امام دوازدهم، 255ق. -- احادیث موضوع : محمدبن حسن (عج) ، امام دوازدهم، 255ق. -- غیبت -- احادیث رده بندی کنگره : BP51 /ش 2م 9 1378 رده بندی دیویی : 297/959 شماره کتابشناسی ملی : م 78-21256

مقدمه

اهداء به بهار دلها و صفاى لحظه ها .

. .

به قلب طپنده و طپش قلبها .

. .

به نور ديدگان و طراوت روزگاران .

. .

به آرزوى چشم انتظاران .

. .

به امام مهدى صاحب العصروالزمان .

. .

وتقديم به همه ديده براهان ومنتظرانش اين قليل .

. .

ال_ح_م_دللّه رب العالمين وصلى اللّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين .

اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن المهدي صلواتك عليه وعلى آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة وليا وحافظاوقائدا وناصرا ودليلا وعينا حتى تسكنه ارضك طوعا وتمتعه فيها طويلا .

ال_ل_ه_م هب لنا رافته ورحمته ودعائه وخيره ما ننال به سعة من رحمتك وفوزا عندك واقبل الينا بوجهك الكريم برحمتك ياارحم الراحمين .

آغاز سخن چندى قبل بود كه با دل

سوخته اى همراه شدم و او زبان به حكايت گشود و از غربت شمع گفت , و از خ_ل_وت_ش وتنهائيش , از قطرات اشك به دامن چكيده اش , و از سوز دل وشعله سينه اش , و از پ_روان_ه ه_اى گرداگرد او سخنها گفت , و ازخاكستر عاشقانى كه در آرزويش سوخته اند قصه ها خواند .

از خ_فاشان ناله ها داشت كه به ستيز شمع مى روند و پروانگان عاشق را مى درند, و از زاغها شكوه ها ك_رد كه با گلستان چهامى كنند و بر زيبا گل نرگس چه دشمنيها روا مى دارند و نواى بلبلان را ب_ا فرياد زشتشان درهم مى شكنند, و با سياهى قلبشان پرده بر رخ گل مى كشند, تا شايد قمريان ترانه ها از ياد برند وبلبلان شور و نوا را و . . .

ب_ا خ_ود گ_ف_ت_م : سر به صحراها مى گذارم و دشتها را مى پيمايم وحكايت غربت گل را به همه م_ى گويم و ناله مظلوميش را به همه جا مى رسانم و ديوانگان عشقش را به نصرتش مى خوانم ,اما صد افسوس كه پايم رنجور و سينه ام تنگ و ناله ام لرزانست و اين دل شب گرگ صحرا فراوان و .

. .

اگر به انتظار صبح مى نشستم غربت گل آزارم مى داد و سوزسينه بلبلان جانم را مى سوخت , اين بود كه متحير شدم چكنم و چگونه عقده از دل بگشايم و پرده از رخ يار برگيرم و رقيبانش را رسوا كنم و دوستانش را برق اميد بخشم و شميمى ازدوست بر منتظران ارمغان آورم .

در اين غوغا بودم كه عزيزى شعله

اى در تاريكى حيرتم افروخت و دلم را بر كلام نغزش دوخت و از پ_ى آن دست برقلم بردم تا آنچه از زيبا گل نرگس شنيده ام به تصوير كشم .

. . واينگونه سخن آغاز گرديد كه : بسيارى شايد اين سخن را شنيده اند و از ترس بر جان خودلرزيده اند كه دوازدهمين امام - ارواحنا ل_ت_راب م_قدمه الفداء - آن زمان كه ظهور مى كند بيشتر مردم دنيا را مى كشد و جوى خون به راه م_ى ان_دازد و از كشته ها پشته ها مى سازد و نفس را درسينه ها قطع مى كند و قيام او براى عذاب و عقوبت مردم است و . . .

ه_زاران ح_رف دي_گر كه حجابى بر حجابهاى او مى افزايد وسدى افزون بر آنچه كه هست بر روى م_ردم_ان م_ى كشد تا هرگزنور جمالش را نبينند و به فيض ظهورش نرسند و او بيش ازپيش در غ_ربت خود بماند و از فراق دوستان بنالد, و آنچه ازهمه بيشتر قلب محبانش را مى آزارد آنكه اين س_خ_ن_ان از كسانى به گوش مى رسد كه دعوى ارادت و محبت به او مى كنند و بااين همه دام بر ك_ب_وت_رانش مى گسترند و ريسمان به پاى آنان مى بندند تا هرگز گرد بام او نپرند و نامش را بر زبان نبرند .

ب_دي_ن ج_ه_ت به پيشنهاد يكى از سروران تصميم گرفتم تا به جمع آورى بعضى روايات و اخبار پ_ي_رامون رافت و عطوفت آن مهربان امام بپردازم , شايد بتوانم قطره اى از آن چشمه سارمحبت را پ_يمانه كنم و موجى از آن خروشان رافت را جارى سازم , بدان اميد

كه تشنه گان معرفتش قدرى سيراب شوند وشيفتگان طلعتش واله و شيدا .

و آنانكه ترسان از قهر اويند دل به عفوش بندند و مهر لب بشكنند و زبان به نام دلكش او باز كنند تا ح_لاوت ي_ادش جانشان را زنده كند و مرغ روحشان را پرواز دهد شايد بر بام خانه اش بنشينند و از خوان قربش دانه ها برچينند .

و سرانجام اين صفحات جمع آورى گرديد و اكنون به محضردوستانش تقديم مى گردد, اميد كه در ن_ظ_ر ك_ري_م_انه آن ولى اعظم مقبول افتد كه اين بضاعت مزجاتى است كه به محضرآن عزيز آورده اي_م و ك_م_تر از بال ملخيست كه به ساحت اقدسش عرضه مى داريم و آستان ملك پاسبانش بوسيده و .

. . مى گوييم : ( ي_ا اي_ه_ا ال_عزيز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعة مزجاة فاوف لناالكيل وتصدق علينا ان اللّه يجزى المتصدقين ) .

اى سليمان مورى آمد بر درت ----- رد مكن او را به جان مادرت اى كه صدها چون سليمان مور تست ----- چون كليم اللّه بسى در طور تست تربت پاك كريمه اهل البيت ( ع ) قم , محمدحسن شاه آبادى

فصل اول رافت در غيبت

كوير غيبت

چنين بايد گفت كه روزگار غيبت , دوران ظلمت ومحروميت است , بر تمام آنهائى كه امام ( ع ) از آنان غائب است و يا آنكه بهتر بگوئيم اينان از او مهجورند .

اگ_ر ن_يكو بنگريم و تا حدى بينديشيم و عظمت نعمت حضورامام ( ع ) را تا حدى بيابيم , خواهيم فهميد كه دوران غيبت چه دوران رنجبار و طاقت فرسائيست و حضرت امام رضا ( ع ) از آن دوران و مؤمنان در

آن زمان چنين ياد مى فرمايند : وكم من مؤمن متاسف حيران حزين عند فقد الماءالمعين .

( ( 1 ) ) چه بسيار مؤمن دل سوخته اى كه در فقدان آب گوارا در حيرت و حزن به سر مى برد .

آن حضرت چه زيبا محروميت زمان مستورى را به تصويرمى كشد كه مؤمنان چون تشنگانى كه از ج_رعه اى آب گوارا منع مى شوند در پنجه حرمان بسر خواهند برد, آن آبى كه براى همگان است و ضروريترين ماده حيات , و به راستى امام زمان ارواحنا فداه چنين است و دوران غيبت نيز چنان .

پ_س چ_ه خواهد كرد پروانه در غيبت شمع و چه سازد آن پرسوخته در فراق شعله عشق , و چگونه ص_ح_بت گل را به فراموشى سپارد و بلبل چگونه شور سر دهد و آن گمشده تاريك سراى غيبت , راه از كه جويد و در كدامين منزل آرام گيرد .

آن_انكه در محضر نور نشسته اند حال و هواى تاريكى را مى دانندو آنها كه لذت حضور را چشيده اند طعم تلخ هجران را درك مى كنند .

ك_وت_اه س_خن غيبت امام زمان ( ع ) دورى از تمام خوبيهاست , و در پرده بودن تمام روشنائيهاست , آرى , ش_ب س_رد غيبت هنگامه به چاه افتادنهاست , شب سرد غيبت گاه لرزيدنها و ترسيدنهاست , ش_ب س_رد غ_ي_ب_ت ب_ح_ب_وح_ه گ_ري_ستنها وناليدنهاست , و شب سرد غيبت وقت بى خوابى و ب_ى آسايشى است , شب سرد غيبت زمان رنجورى پروانه هاست ,پروانه گانى كه در جستجوى نورند نه چون خفاشان كور .

. .

ش_ب س_رد غ_ي_ب_ت را ن_م_ى ت_وان م_عنى كرد مگر

در پگاه ظهور,آنگاه كه به تماشاى سپيده دم مى نشينيم , خواهيم گفت كه ديشب چه بود و چگونه گذشت .

عصر غيبت عصر محروميت از چشمه گواراى ولايت است وروزگار غيبت دوران پرده نشينى يار و م_ح_ج_وب_ى جمال و كمال اوست , و بايد گفت كه روزگار غيبت امام عصر ( ع ) هنگامه دورى از چ_ش_مه سار معرفتش و زلال هدايتش , دوران مستورى او با تمام صفات زيبايش , همان گونه كه خود در پرده غيبت نشسته است و مردمان محروم از ديدار اويند, صفات حسنايش نيز محجوبند, و ه_ر آنچه از تشعشع خلق و خوى اوديده مى شود از پس ابر سياهى است كه بر چهره آفتاب افتاده و تابشى است از ميان روزنه هاى پرده هجران و چه زيباست آن لحظه كه اين پرده برافتد و ( واشرقت الارض بنور ربها ) ( ( 2 ) ) معنى شود .

حال كه گفتيم در عصر غيبت همانگونه كه صورت زيباى امام ( ع ) مستور است سيرت والاى او نيز محجوب , مگرشعاعى از آن مجلاى انوار الهى كه از روزنه اى مى تابد, اكنون به تماشاى قطره اى از رافت بيكران امام عصر ارواحنا فداه درعصر غيبت مى نشينيم شايد بتوان تصويرى از ظهور مهرش رابر پرده دل كشيد .

غمخوار شيعه

متاسفانه از آنجا كه امام زمان ارواحنا فداه از ديده ها پنهانندو در نتيجه براى همه امكان دسترسى به آن حضرت ممكن نمى باشد مگر دوستان خاص و خالص كه از فيض ملاقات بهره مند مى شوند و از مصاحبت با او لذت مى برند ولى آنان نيز مصداق اين سخنند

: آنكه را اسرار حق آموختند ----- قفل كردند و دهانش دوختند و اگ_ر آن_ها نيز با حضرتش بنشينند اظهار نمى كنند و اگر چيزى ازاو بشنوند فاش نمى سازند و اگر جز اين بود به خوان قربش ضيافت نمى شدند . . .

و آن گ_ون_ه ت_ش_رفات و آستان بوسيها كه به ما رسيده است براى اتمام حجت بر غافلان و تحكيم رشته محبت در دل دوستان اوست كه مايوس نشوند و دست از طلب نكشند و سرمشق جان كنند اين غزل را : دست از طلب ندارم تا كام من برآيد ----- يا تن رسد به جانان يا جان زتن برآيد بگشاى تربتم را بعد از وفات و بنگر ----- كز آتش درونم دود از كفن برآيد ام_ا ب_ه ه_ر حال آنچه ديده شده است نيز شعاعى است از آفتاب جمالش و هر آنچه را نقل كرده اند مصرعى است از ديوان فضائلش و صد افسوس كه بسيارى از اخبار و آثار ما نيز بدست دشمنان نابود گرديده و يا از ترس نااهلان با سينه ها به خاك رفته است .

. .

اكنون به جستجوى اخبار و آثار مى پردازيم تا چراغى بيابيم براى رهجويان .

ش_ي_خ طوسى ( ره ) در كتاب [الغيبة ] نقل مى كند كه ابن ابى غانم قزوينى با عده اى از شيعيان در اي_ن باره كه حضرت امام عسكرى ( ع ) آيا فرزندى از خود باقى گذارده تا جانشين اوباشد مشاجره ك_ردن_د و او مدعى شد كه آن حضرت از دنيا رفت و فرزندى از خود به جاى نگذاشت , شيعيان نيز ع_ري_ضه اى به ملجا و ماواى خود

نوشتند و عرض حال با صاحب و آقاى خود نمودند و از آن ساحت اقدس ارواحنا فداه نيز جواب چنين صادر گرديد : ان_ه ان_ه_ي الي ارتياب جماعة منكم في الدين ومادخلهم من الشك والحيرة في ولاة امرهم فغمنا ذلك لكم لا لنا وساءنا فيكم لا فينا, لان اللّه معنا فلا فاقة بنا الى غيره .

( ( 3 ) ) ه_م_ان_ا رسيده است بر ما اينكه عده اى از شما دردين خود به تزلزل افتاده و شك و حيرت نسبت ب_ه اول_ى الام_رش_ان ب_ه آن_ها هجوم آورده اين مطلب ما رامغموم ساخته , البته براى شما نه براى خ_ودون_اراح_ت ش_ده اي_م ب_ه خاطر شما نه به خاطر خود,چون خدا با ماست و احتياجى به غير او نداريم .

ام_ام زم_ان ( ع ) از ت_زلزل و تحير دوستانش غمناك مى شود ودرياى رافت او چون دوستانش را به ورط_ه ب_لا م_ى نگردمى خروشد, و نه تنها حزن و اندوه خود را اظهار مى كند بلكه ازشدت محبت خود به آنها اين چنين پرده برمى دارد كه : غ_م و ان_دوه م_ا ب_ه خ_اطر شماست و از اينكه عده اى در اولوالامرخود شك كرده اند و به ضلالت ك_ش_ي_ده ش_ده اند محزونيم نه ازبراى خود, چون خدا با ماست و حاجتى به غير او نداريم تا ازجدا شدن جماعتى مغموم شويم .

پدر دلسوز

اگ_ر به كلام آن حضرت باز گرديم مى بينيم كه آن امام رئوف از شك و تزلزل دوستانش كه همه ناشى از تحيرى است كه از غيبت آن عزيز حاصل شده , رنج مى برد, چرا كه به فرموده حضرت على بن موسى الرضا (

ع ) : الام_ام , الان_ي_س ال_رف_ي_ق , وال_والد الشفيق , والاخ الشقيق , والام البرة بالولد الصغير, مفزع العباد في الداهية الناد . ( ( 4 ) ) ام_ام ان_ي_س_ى اس_ت رفيق , و پدرى است دلسوز, امام آن برادرى است كه چون دو نيمه خرما بهم متصل باشند, و امام آن مادر مهربانى است كه به فرزندخردش محبت مى كند, و امام پناه مردم در واقعه هولناك است .

در كلام آن حضرت بايد به نيكى تدبر نمود و آن جام لبريزاز زلال وحى را با آرامى نوش جان نمود كه كلام امام را فهمى ازامام بايد .

ك_نون در محضر انوار رضوى زانوى ادب بزنيم و نظاره كنيم كه چه زيبا آن حضرت پرده از رافت ام_ام ب_رم_ى گ_ي_رد و آن برتر ازمعنا را به پيمانه الفاظ كيل مى كند و جانها را به تماشامى نشاند, ن_خ_س_ت او را ب_ه ص_اح_ب ان_س_ى , رفيق مانند مى كند كه در انسش كوتاهى نمى ورزد و رفاقت ب_ى ري_اي_ش م_الام_ال ازمحبت است , ديگر باره اين مقام را با تعبيرى عميقتر به تصويرمى كشد و راف_ت_ش را ب_ه پ_درى دل_س_وز تشبيه مى كند كه از هيچ هدايت و ارشاد دريغ نمى ورزد كه قطعا عطوفت و لطف پدر ازمحبت و انس رفاقت برتر است .

ام_ا ل_طف امام ارواحنا فداه فوق اينهاست , چون برادرى است كه همراه انسان و توامان با او به دنيا آم_ده است آنگونه كه يكى بوده اند مثل دانه خرما و سپس دو نيم گشته اند, گويى انسان راجزئى از خود مى داند و اينسان مهر مى ورزد, محبانش راجداى از خود

نمى بيند و رعيتش را اجزاى خود مى انگارد .

خروش محبت

م_ى توان وحدت و يگانگى حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه بادوستانش را, از ناله هاى سوزان سحرش به خوبى دريافت كه سيد اجل قدوة العارفين ابن طاووس ( ره ) مى گويد : س_ح_رگ_اه_ى در س_رداب م_ق_دس آن ح_ضرت در سامره نواى آن عزيز را شنيدم كه مى ناليد و مى فرمود : اللهم ان شيعتنا خلقت من شعاع انوارنا, وبقية طينتنا . ( ( 5 ) ) پروردگارا, شيعيان ما از پرتو انوار ما خلق شده اند واز زياده گل ما سرشته گرديدند .

مى بينيد كه چگونه رافتش مى خروشد و چشمه مهرش مى جوشد و دوستان خود را از خود مى داند و به آن تصريح مى كند كه آنها از انوار ما خلق شده اند و از اضافه گل ما آنهاسرشته گرديده اند و از اي_ن_ج_اس_ت ك_ه ه_ر گ_اه مصيبتى بردوستانش وارد مى شود قلب او متاثر مى گردد و از حزن آنان محزون مى شود و به درد آنها دردمند, كه اين مطلب را ابى ربيع شامى از امام صادق ( ع ) چنين نقل مى كند : ق_ل_ت لاب_ي ع_ب_داللّه ( ع ) : ب_ل_غ_ن_ي ع_ن ع_م_رو ب_ن اس_ح_اق حديث فقال : اعرضه , قال : دخل على اميرالمؤمنين ( ع ) فراى صفرة في وجهه , قال : ماهذه الصفرة ؟ فذكر وجعا به .

ف_ق_ال ل_ه ع_ل_ي ( ع ) : ان_ا ل_ن_ف_رح ل_ف_رح_ك_م , ون_حزن لحزنكم , ونمرض لمرضكم , وندعو لكم , فتدعون فنؤمن .

قال عمرو : قد عرفت ما قلت , ولكن كيف ندعوفتؤمن ؟ فقال

: انا سواء علينا البادي والحاضر .

فقال ابوعبداللّه ( ع ) : صدق عمرو . ( ( 6 ) ) ب_ه ام_ام ص_ادق ( ع ) ع_رض كردم حديثى از عمرو بن اسحاق به من رسيده است , فرمود : بيان كن .

گفتم : عمرو گويد : وارد ب_ر ام_ي_ر م_ؤم_نان ( ع ) شدم و حضرت در صورت من زردى مشاهده كرد, فرمود : اين زردى چيست ؟ عرض كردم : به مرضى مبتلا بودم .

فرمود : ما با شادى شما شاد مى شويم , و از غم شمااندوهناكيم , و از مريضى شما مريض مى گرديم , وبراى شما دعا مى كنيم پس شما دعا مى كنيد و ماآمين مى گوييم .

عمرو گويد : گفتم : آنچه فرمودى فهميدم , اماچگونه بر دعاى ما آمين مى گوييد ؟ فرمود : براى ما مسافت دور و نزديك فرقى ندارد .

امام صادق ( ع ) فرمودند : راست گفت عمرو .

و از ط_رف ديگر هم وجود مقدس حضرت مهدى ارواحنافداه نيز هر گاه محزون مى شوند و قلب م_ب_ارك_ش_ان ب_ه درد م_ى آي_د,گوئى شيعيانش را مصيبتى وارد شده و همه سر در زير بال غصه مى برند, همان گونه كه امام صادق ( ع ) از پدران گراميش ( ع ) از امير مؤمنان ( ع ) نقل مى فرمايند : .

. .

ان اللّه ت_ب_ارك وت_ع_ال_ى اط_ل_ع ال_ى الارض ف_اخ_ت_ارن_اواخ_تار لنا شيعة ينصروننا ويفرحون لفرحنا,ويحزنون لحزننا, ويبذلون اموالهم وانفسهم فينا . . . . ( ( 7 ) ) خ_داون_د تبارك و تعالى توجه بر زمين فرمود ما رااختيار كرد و براى ما شيعيانى برگزيد

كه ما را ي_ارى م_ى ك_نند و با شادى ما شاد مى شوند و از حزن مامحزون مى گردند و در راه ما مال و جان خود را بذل مى نمايند .

اگ_ر ب_ر فرض توجه شيعيان به آن عزيز ناشى از احتياج ونيازى است كه به او دارند پس اين همه بذل عنايت بر دوستان و شيعيان از طرف آن ناحيه مقدس به چه جهت و منظورى مى باشد و آيا آن ام_ام ك_ه ق_طب عالم هستى و محور جهان آفرينش است احتياجى بر غير ذات حق دارد ؟ كه خود نيزفرمودند : لان اللّه معنا فلا حاجة بنا الى غيره .

( ( 8 ) ) بدرستيكه خداوند با ماست پس حاجتى بر غير اونداريم .

پس اين ارتباط و دلبستگى آن حضرت به شيعيانش ازكدامين چشمه سار نشات گرفته و نشان از چيست ؟ جز آنكه جوشش رافتى است كه سينه پر مهرش آن را انباشته كرده وخروش محبتى است كه قلب از هستى برترش مالامال اوست .

ام_ا اي_ن وصفها و تعريفها در برابر رافت امام ( ع ) نيست مگرقطره اى از باران رحمتش , و ذره اى از ب_ى نهايت مهرش , امام آن مادرى است كه حقا مى توان مهربانش خواند آنهم بر فرزندكوچكش كه اگر كسى بوئى از رحم و عطوفت نبرده باشد بركودكانش ترحم مى كند چه رسد به مادرى سرا پا مهر .

سترگترين واژه

ول_ى در نهايت , مهر مادرى نيز با تمام عظمتش حد ومرزى دارد و آيينه تشبيه را وسعت روى يار نيست , بلكه بهترآنكه بى پرده سخن رود و او آنچنان كه هست ترسيم شود كه

اگر رفيق را محبتى اس_ت از بيكران مهر او چشيده و اگر پدران راشفقتى است از جوشان لطف او جرعه اى نوشيده و مادران خود ذره نوش اقيانوس رافت اويند اينان را به امام ( ع ) چه شباهتى است و سوز رافت او را با گرمى مهر اينان چه مقارنتى .

ه_م_ان ب_ه ك_ه او را بى نقاب نگريستن , تا هر كس به همت خودخوشه اى چيند و به قدر معرفتش ج_ل_وه اى بيند, اينجاست كه امام ( ع ) از تشبيه و استعاره سر باز زده , شانى از شئون لطفش رابيان مى كند و حرفى از الفباى عشقش را بر ملا مى سازد كه : ام_ام پناه بندگان است در آن واقعه بزرگ و ترس آورى كه همه در فكر خويش اند, آنجا كه ملاذ و پناهى نيست , آنجا كه درياى ژرف عطوفت مادر نيز به گل مى نشيند, آن واقعه اى كه خدا آن را از هر داهيه اى هولناكتر و از هر تلخى تلختر مى نامد : ( ي_وم ت_رون_ها تذهل كل مرضعة عما اءرضعت وتضع كل ذات حمل حملها وترى الناس سكارى وما هم بسكارى ولكن عذاب اللّه شديد ) . ( ( 9 ) ) روزى ك_ه م_ادران ش_ي_رده ف_رزن_دان ش_ي_رخ_وار خ_ود راف_رام_وش م_ى ك_ن_ن_د و زن آب_س_ت_ن ح_م_ل خ_ودرا ( ازت_رس ) س_اق_ط م_ى ك_ن_د و م_ردم را م_س_ت و ب_ى ه_وش مى بينى ولى آنهامست نيستندولى عذاب الهى شديداست .

ام_ام اي_نجا پناه مردمان است , اينجا كه گرمى تمام محبتهابه سردى مى گرايد و همه از يكديگر فرار مى كنند .

( يوم يفر المرء من

اخيه وامه وابيه وصاحبته وبنيه ) . ( ( 10 ) ) روزى كه مرد از برادر و مادر و پدرش و از همسر وفرزندانش فرار مى كند .

اين زمان , وقت آتشفشان كوه عشق و محبت است و گاه جوشش چشمه سار صفا و رافت و هنگامه دستگيرى هر يك از امامان از امت خويش مى باشد, اين است معنى : [سترگترين واژه خلقت يعنى امام ( ع ) ] .

معجزه بزرگ

در ط_ول دوران غ_ي_ب_ت امام عصر ارواحنا فداه بعضى اين سخن باطل را مطرح كرده اند كه امام دوازده_م ه_رگ_ز به دنيانيامده و يا آنكه از دنيا رفته است و مخصوصا هر چه غيبت كبرى بيشتر ادام_ه مى يابد اين فكر در ذهن سست عنصران قوت مى گيرد و افراد بيشترى به اين باطل معتقد م_ى ش_وند تاجائى كه از علامتهاى ظهور آن حضرت تزلزل اكثر شيعيان وارتداد آنها شمرده شده است .

ل_ك_ن م_ه_مترين دليل را بر وجود مسعود آن امام نهان بايد بقاء واستمرار نهضت غدير دانست كه چ_گ_ونه در طول قرنها با وجودغيبت ظاهرى پرچمدار اين حركت ادامه يافته است و مشتى شيعه ب_ى پ_ن_اه در ميان انبوه دشمنان گرگ صفت سالهاى هجران را پشت سر مى نهد و قرون غيبت را طى م_ى ك_نند و لحظه به لحظه گسترده تر مى گردد در حاليكه هادى و راهبر خود را درظاهر نمى بيند و امام و پناه خود را نمى يابد .

آن بزرگوار نيز خود به اين مهم اشاره نموده و در توقيعى به شيخ مفيد ( ره ) مى فرمايند : انا غير مهملين لمراعاتكم ولا ناسين لذكركم , ولولاذلك

لنزل بكم اللاوا واصطلمكم الاعداء . ( ( 11 ) ) ه_م_ان_ا س_رپ_رس_ت_ى ش_م_ا را به بوته اهمال نگذاشتم ويادتان را فراموش نكرده ام و اگر جز اين بودگرفتاريها و فشارها بر شما وارد مى شد و دشمنان ريشه هايتان را مى كندند .

اگ_ر ن_ب_ود سرپرستى آن حضرت آنهم با تمام اهتمام ,چگونه شيعه در بدترين شرائط ياراى ادامه ح_ي_ات در ميان دشمنانى را داشت كه تمام امكانات اعم از اكثريت مردمى وزمامدارى حكومت و ت_سلط بر بيت المال در اختيارشان بوده است حاكمانى شيعه ستيز كه بغض اهل بيت ( ع ) را از شير مادرمكيده اند و دلهائى مالامال از عداوت و دشمنى با شجره ولايت كه بوئى از رحم و مروت از آن ب_ر ن_م_ى خ_يزد, نفرت از آل محمد ( ع ) چون پرده خون چشمشان را گرفته است با كفار ويهود و نصارى و مجوس مى آميزند ولى به خون دوستان على ( ع ) سفره خود رنگين مى كنند و لذت طعام خود را از به خون طپيدن كبوتران فاطمه ( س ) مى طلبند .

در اي_ن دوران اس_ت كه تشيع نسل به نسل منتقل مى شود و قريه به قريه پيش مى رود و شهرها را م_س_خ_ر دلها مى كند و اين نيست مگر بذل عنايت آن مسند نشين پرده غيب و توجهات آن هماى رحمت .

كهف امان

حضرت امام محمد باقر ( ع ) از پدران گراميش ( ع ) ازحضرت امير المؤمنين ( ع ) در وصف فرزندش مهدى آل محمد ( ع ) چنين نقل فرموده است كه : اوسعكم كهفا, واكثركم علما, واوسعكم رحما .

( ( 12 ) ) ( ح_ضرت مهدى ( ع ) ) از همه شما بيشتر مردمان راپناه مى دهد و از همه شما علمش افزونتر است ورحمت و لطفش از همه فراگيرتر .

اي_ن كلام كه به نقل علامه حر عاملى چهار معصوم آن رانقل فرموده اند گوهرى از خزائن معرفت آن ولى اللّه الاعظم است كه در نهايت ظرافت , عمق رافت او را بيان مى كند ووسعت رحمت او را بر ع_م_وم ي_ادآور م_ى ش_ود و از آن_ج_ا ك_ه مولى الموحدين حضرت امير المؤمنين ( ع ) رافت او را به كهفى تشبيه مى فرمايد, مى توان نكته ها فهميد كه چگونه لطف عامش نه تنها شيعيان و محبان , كه ح_تى عموم مردمان را فراگرفته است , همچون كهفى كه ملجا هر پناهجوئى است وآغوش امن و امان بر بى پناهان گشوده است و هر كه به او روى آورد ايمن خواهد بود .

ب_ا اس_تناد به اين روايت مى توان گفت كه : هر كه به آن جناب پناهنده شود و از او تقاضاى لطف و رح_مت كند نااميد نخواهدگشت و آن حضرت او را امان خواهد داد و چون همگان رامى پذيرد به همين خاطر كهف امانش از همه وسيعتر است ورحمتش از همه واسعتر, همانگونه كه درباره بشير يكى ازسپاهيان سفيانى در خسف بيداء و خود سفيانى كه از مهمترين دشمنان امام زمان ( ع ) است خ_واه_ي_د خ_وان_د, م_گ_ر آن_ك_ه خ_ود ازس_اي_ه م_ه_رش دورى كند و در برابر اين مواج لطف به ستيزگى برخيزد كه قطعا به خاك هلاكت خواهد افتاد .

سفينه نجات

آن_چ_ه ت_ا بدينجا, بر آن گوش جان

سپرديد شمه اى بود ازرافت آن والا مقام آنهم در آن زمان كه خ_ل_ق و خ_وى زي_ب_اي_ش ه_مچون جمال دلارايش مستور و محجوب است و اين همه نور و ضياء پ_رتوئيست از روزنه اى و رايحه اى است كه از ميان هزاران حجاب به مشام جان مى رسد و ما سخن را در اين فصل با نقل حكايتى به پايان مى بريم , بدان اميد كه بى پرده به زيارت آفتاب نائل شويم .

از م_رح_وم م_لا ع_ل_ى رشتى نقل كرده اند كه فرمود : از زيارت كربلاى معلى باز مى گشتم , سوار قايقى شدم كه عده اى از اهل حله نيز بر آن سوار بودند, آنها مشغول شوخى و خنده بوده وجوانى را اس_ت_ه_زاء م_ى كردند و مذهبش را مسخره مى گرفتند, اماجوان با سكينه و وقار, به آنان اعتنائى نمى كرد, آنچه جاى تعجب بود آنكه با اين همه , هنگام صرف غذا با آنان همراه شد و بر سفره ايشان نشست , منتظر فرصتى بودم تا از حقيقت امر جويا شوم .

ق_اي_ق در ب_ي_ن راه ب_ه ج_ائى رسيد كه آب رودخانه كم شده بالاجبارهمه پياده شديم و در كنار رودخ_ان_ه ب_ه راه اف_تاديم , فرصت رامناسب ديدم خود را به جوان رسانده در صحبت را گشودم وعلت مسخره كردن آنها را جويا شدم .

جوان گفت : اينها همه از اقوام من هستند كه از اهل سنت اند,پدرم نيز سنى بود اما مادرى داشتم ش_يعه و محب خاندان عصمت ( ع ) و خود در حله سكونت دارم و شغلم روغن فروشى است و جريان م_ن از آنجا شروع مى شود كه سالى

براى خريد روغن به همراه قافله اى به اطراف مسافرت كرديم ب_ع_د ازان_ج_ام ك_ار در م_سير بازگشت قافله براى استراحت در بيابانى موقتا توقف كرد تا قدرى خ_س_تگى راه را بگيريم و دوباره به راه ادامه دهيم , در اين حين خواب مرا ربود و چون بيدار شدم نه قافله اى ديدم و نه نشانى از او .

ت_ا چ_ش_م ك_ار م_ى كرد بيابان بود و سوز و گرما, راه را بلد نبودم ومنطقه را نمى شناختم , ترس سراپاى مرا به لرزه درآورد اماماندن را صلاح نديدم , شب در پيش بود و گرسنگى و عطش .

. .

روغ_ن_ه_ا را ب_ار زدم و ب_ه راه افتادم , يكه و تنها بيابان را طى كردم اما گويا هر چه مى روم دورتر م_ى ش_وم و ه_ر چ_ه مى جويم بيشترگم مى كنم , سختى و گرما, تشنگى و ترس از مرگ از چهار سونهيبم مى زدند, مضطر شدم با خود گفتم به بزرگان دينم متوسل شوم و از آنها كمك بگيرم و چ_ون س_ن_ى ب_ودم اولى را صدا زدم والتماسش كردم اما خبرى نشد, به دومى متوسل شدم از او هم كارى ساخته نگشت و يكى يكى اما هيچ .

. .

ناگهان چيزى به يادم آمد, آن قديمها مادرم مى گفت : ما يك امام داريم كه هر كس او را صدا كند ج_واب_ش را م_ى ده_د و هر كه از او يارى بطلبد ياريش مى كند بى پناهان را پناه است وضعيفان را دستگير و اوست هادى هر گمشده .

. .

ام_ا او را ن_مى شناختم ولى آنگونه كه مادرم او را مى ستود و ازرافتش مى گفت

روزنى از اميد در دل_م گ_شوده شد, با خداى خود عهد كردم كه اگر مرا جواب داد شيعه خواهم شد, و برقدمهاى كرمش گونه خواهم سود, و بر درگاه لطفش تا ابدخواهم بود .

بى امان ناله زدم و نام مقدسش را كه از مادر به يادگار داشتم برزبان راندم و آن صحراى مرده را با نواى [يا ابا صالح المهدي ادركنى ] به وجد آوردم , چنان از نامش سرمست بودم كه سوزعطش از يادم رفت و آنسان گرم عشق بازى با يادش كه ندانستم از كدامين سوى آمد تا خانه اش را جويم و يا نشانى ازكويش يابم و . . .

در ك_ن_ارم چون سرو خرامان قدم بر مى داشت , طايرى طوبى نشين همصحبت زاغى گشته بود, گ_رم_ى محبتش را به جان لمس مى كردم و كلامش را با قلم سوز بر صفحه دل مى نوشتم ومحو طلعت چون قمرش بودم . . .

از گذشته ها نفرمود, و درى ازآينده به رويم گشود كه سعادت را در آن يافتم .

فرمود : شيعه شو .

. .

و هزاران حرف كه از نگاهش خواندم وبسيار نكته ها كه از كلامش آموختم .

. .

چ_ون زمان جدائى رسيد آتش فراق را ديدم كه شعله به دامن عطش مى انداخت و هجران را يافتم كه خاكستر مرگ به بادمى داد, گفتمش از عطش به تو روى آوردم و از مرگ به توپناهنده شدم و چ_ون ت_و م_ى روى دام_ن ك_ه بگيرم و از فراقت به كه شكوه كنم ؟ چه زيبا آمدنى بود و چه جانكاه رفتنى ! فرمود : اكنون هزاران دردمند و بيچاره در اطراف عالمند كه

مرامى خوانند و من نيز به سوى آنان مى روم .

اين كلام را شنيدم و كسى را نديدم جز صحرا و سوز و تيغ راه .

. .

و از دور درختانى كه نشانى از آب بود و آبادى .

( ( 13 ) ) پ_س اى ع_زي_ز, دي_دى ك_ه چگونه آنكه را عمرى از او جدابود, راهش داد و به لذت ديدار روحش ب_خ_ش_ي_د و به فيض لقاءمفتخرش ساخت , تو نيز به دامن مهرش چنگ بزن و حلقه كرمش بر در بكوب , و آستان لطفش به گونه بساب كه اگراقيانوس عفوش به خروش آيد بار سفينه هاى گناه را غ_رق خواهد كرد, و بادبانهاى هوا و هوس را درهم خواهد شكست و تو را به ساحل انسش خواهد رساند و . . . .

پدر گمشده

در م_ي_ان گ_نجينه هاى نور آل محمد ( ع ) گوهرانى يافت مى شود كه هر چشمى را به خود خيره م_ى ك_ند و نواى روح افزايش گوش جان را مى نوازد و چنان معنى اش بر دل مى نشيند كه گوئى ع_زي_زى است گمشده كه دهرها به دنبال وى گشته و صحراها در پى اش دويده و يعقوب وار در فراقش گريه ها كرده و ديده ها به خون نشانده و از حسرتش با هر چه ديدنى است وداع گفته .

. .

از اين رو حضرت امام رضا ( ع ) مى فرمايند : لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا . ( ( 14 ) ) اگر زيبائيهاى كلام ما را دريابند تبعيت از ما خواهندكرد .

و از اين گوهران , روايتى است كه در ذيل اين آيه شريفه وارد شده است

: ( واذ اخ_ذن_ا م_ي_ث_اق ب_ن_ي اس_رائي_ل لات_ع_ب_دون الا اللّه وب_ال_وال_دي_ن اح_س_ان_ا وذى ال_قربى واليتامى والمساكين .

. . ) ( ( 15 ) ) .

و آن زم_ان ك_ه از ب_ن_ى اسرائيل عهد گرفتيم كه غير خدارا نپرستند و به والدين نيكى كنند و به خويشان ويتيمان و مساكين احسان نمايند .

حضرت امام حسن عسكرى ( ع ) از پيامبر اكرم ( ص ) نقل فرمودند : ح_ث اللّه ع_زوجل على بر اليتامى لانقطاعهم عن آبائهم فمن صانهم صانه اللّه , ومن اكرمهم اكرمه اللّه ,وم_ن م_سح يده براس يتيم رفقا به جعل اللّه له في الجنة بكل شعرة مرت تحت يده قصرا اوسع من الدنيا بما فيها وفيها ما تشتهي الانفس وتلذ الاعين وهم فيها خالدون .

( ( 16 ) ) خ_داون_د تشويق مى كند بر نيكى و احسان به يتيمان ,براى آنكه از پدرانشان جدا افتاده اند, پس هر ك_ه ازآن_ه_ا ن_گ_ه_دارى ك_ند خدا او را نگاه خواهد داشت وهر كس آنها را اكرام كند خداوند او را كرامت خواهد فرمود و آنكه به نوازش دستى بر سر يتيمى بكشد خداوند براى او در بهشت به تعداد موهاى آن يتيم كه دست بر آن كشيده قصرى عطا مى كند كه از دنيا و آنچه در آنست واسع تر است و آنچه را دلهاميل كنند و ديده ها لذت برند در آن يافت مى شود ودر آن تا ابد باقى خواهند ماند .

ت_ا ب_دي_ن_جاى كلام امام ( ع ) گرچه خود از اسرار تربيتى فرد واجتماع است و موجب تعالى روح و اي_ج_اد ح_س ان_س_اندوستى و آشنائى انسان با دردمندان جامعه خواهد شد و روح

شكر وسپاس از خداوند را به خاطر نعمتهايش به انسان مى بخشد, اماآن حضرت اين تاكيدات و توجهات به ايتام - اي_ن طبقه ضعيف و اثر پذير - را مطرح مى فرمايد تا از اين مهم به اهم ديگرى اشاره كند و مقدمات رس_ي_دن ب_ه نتيجه مطلوب كامل گردد و درنهايت يتيم حقيقى معرفى شود و ضعفش يادآورى گ_ردد,ت_وان_م_ن_دان ب_ه يارى او بشتابند و از سوز پدرى مهربان كه اكنون امكان ارتباط با فرزند يتيمش نيست , پرده بردارد, بنابراين درادامه حديث چنين مى فرمايند : واش_د م_ن ي_ت_م ه_ذا ال_ي_ت_يم , يتيم ينقطع عن امامه لايقدر الوصول اليه , ولايدري كيف حكمه فيمايبتلي به من شرايع دينه .

و از اي_ن ي_تيم , يتيمتر, آن يتيمى است كه از امامش دور افتاده و قادر نيست او را بيابد و نمى داند كه احكام دينش را چه سازد و از كجا تحصيل كند .

اي_ن_جاست كه امام ( ع ) حال يتيمى را كه از امامش دورافتاده , بدتر مى داند و تحيرش را در دوران دورى از ام_ام_ش س_خ_تتر توصيف مى كند كه اگر آنكه پدر از دست داده از بعضى امكانات مادى محروم است , يتيم حقيقى مبتلا به تحيرى است كه اگر همچنان ادامه يابد او را به هلاكت خواهد كشيد .

و از طرفى با توصيف اين تحير نقش پدر حقيقى را گوشزدمى كند كه فقدان او چه لطمه ايست بر ان_سان , و اگر پدرش رانيافت بيابانهاى جهل نفسش را خواهد بريد و گرگان صحراى ضلالت به خاك و خونش خواهند كشيد .

و در ك_لامى صديقه كبرى حضرت فاطمه زهرا ( س )

به آنچه راكه ما پدر حقيقى انسان نام نهاديم تصريح مى فرمايند, آنجا كه فضيلت كافلان ايتام آل محمد ( ع ) را برمى شمرند : .

. .

ث_م ي_ن_ادي م_ن_ادي رب_ن_ا اي_ه_ا الكافلون لايتام آل محمد, والناعشون لهم عند انقطاعهم عن آبائهم الذين هم ائمتهم .

. . . ( ( 17 ) ) در روز ق_ي_ام_ت منادى پروردگار ما ندا مى دهد : الا اى يتيم نوازان آل محمد ( ع ) آنها كه ايتام آل م_ح_م_د ( ع ) را ت_ك_ف_ل كرديد و از هلاكت نجاتشان داديد در آن زمانى كه از پدرانشان كه امامان آنهايندمحروم بودند . . .

.و ب_از اگر به رواياتى كه فضيلت كافلان ايتام آل محمد ( ع ) را بيان كرده و ثواب اينان را در آخرت شماره نموده , رجوع كنيم مى توانيم شدت بدحالى اين يتيم را بيابيم , و غم و اندوه پدر دلسوزش را دري_اب_ي_م كه چگونه در نبود خود به اطفال خردو بى پناهش وصيت مى كند و چگونه سايه مهر و ع_ط_وف_ت دي_گ_ران را مى طلبد تا بر يتيمانش رحم كنند و در نبود پدر ازآنان لطف خود را دريغ ن_ن_م_ايند, و باز مى توان دريافت كه اگراين پدر از سفر باز آيد با اطفال بى پناهش چه خواهد كرد وچ_گ_ون_ه دست مهر و عطوفت بر سرهايشان خواهد كشيد ؟ وحضرت امام جواد ( ع ) پيرامون حال يتيمان آل محمد ( ع ) دردوران غيبت و فضيلت سرپرستى آنها چنين مى فرمايند :

ان م_ن ت_ك_ف_ل ب_اي_ت_ام آل م_ح_م_د المنقطعين عن امامهم , المتحيرين في جهلهم , الاسراء في اي_دي ال_ش_ي_اط_ي_ن وف_ي اي_دي

النواصب من اعدائنا,فاستنقذهم منهم , واخرجهم من حيرتهم , وقهرالشياطين برد وساوسهم , وقهر الناصبين بحجج ربهم و دليل ائمتهم ليفضلون عند اللّه تعالى ع_ل_ى ال_ع_ابد بافضل المواقع , باكثر من فضل السماء على الارض والعرش و الكرسي والحجب على السماءوفضلهم على هذا العابد كفضل القمر ليلة البدر على اخفى كوكب في السماء . ( ( 18 ) ) ه_م_ان_ا آن_ك_ه يتيمان آل محمد ( ع ) را سرپرستى كند,آنهائى كه از امامشان دورند و در جهلشان م_ت_ح_يرندو در دستان شياطين و دشمنان ناصبى ما اسيرشده اند, پس آنها را از چنگال دشمنان ن_ج_ات بخشند و از حيرت خارجشان كنند و از سلطه شياطين با رد نمودن وسوسه هايشان بيرون آورند واز يوغ نواصب با برهانهاى پروردگار و دليلهاى امامان نجاتشان دهند, نزد خداوند فضلشان ب_رتراست از مردان عبادت پيشه در بالاترين درجات ,مثل برترى آسمان بر زمين , و عرش و كرسى وح_ج_ب ب_ر آس_م_ان , و فضل اينان بر عابد مثل فضيلت ماه در شب چهارده بر كم نورترين ستاره آسمان است .

حضرت امام كاظم ( ع ) مى فرمايند : ف_ق_ي_ه واح_د ي_نقذ يتيما من ايتامنا, المنقطعين عناوعن مشاهدتنا بتعليم ما هو محتاج اليه اشد على ابليس من الف عابد . ( ( 19 ) ) ي_ك دي_ن ش_ن_اس ك_ه ي_تيمى از ايتام ما را دستگيرى كند, آنهائى كه از ما دورند و از مشاهده ما محروم ,و به او تعليم كند آنچه را به آن محتاج است , برابليس از هزار مرد عبادت سختتر است .

اي_ن چ_ند شاخه گل از بوستان رافت امام ( ع ) نسبت به عزيزان خود بود

كه در عصر غيبت چگونه نسبت به فرزندانى كه از او جدا افتاده اند توصيه و سفارش مى فرمايد, اما آنچه نقطه عطفى است بر اين مبحث , فقره اى از دعاى عبرات است كه در توسل به وجود مقدس آن امام عزيزتر از جان و آن ولى مطلق دوران ارواحنا لتراب مقدمه الفداء چنين عرضه مى دارند : وات_ق_رب ال_ي_ك ب_ال_ح_ف_ي_ظ العليم الذي جعلته على خزائن الارض , والاب الرحيم الذي ملكته ازمة البسط والقبض .

. .

الذي يظهر في بيت اللّه ذى الاستار العالم المطهر محمد بن الحسن .

( ( 20 ) ) ( پ_روردگارا, ) تقرب مى جويم به تو به وسيله آن حفظ كننده دانا, آن كسى كه بر گنجهاى زمين او رامسلط كرده اى , و آن پدر مهربانى كه زمام امور را به دستش سپردى .

. .

آن ابرمردى كه در خانه خدا كه پرده ها در آن آويخته است , ظاهر مى شود عالم پاكيزه محمد بن الحسن .

و ب_ه ح_ق , او پ_درى دل_سوز و مهربان است كه سحاب رحمتش دلهاى خسته مشتاقان را سيراب مى كند و چشمه هاى صفا و جوانمردى از انگشتانش مى جوشد, و اين چنين است كه شيفتگانش هر ج_م_ع_ه ناله ها مى كنند و ضجه ها مى كشند والتماسها مى كنند و لطف خاص پدر مهربان خود را مى طلبندكه : اللهم .

. .

هب لنا رافته ورحمته ودعائه وخيره ما ننال به سعة من رحمتك وفوزا عندك .

( ( 21 ) ) بار پروردگارا, .

. .

بر ما رافت و رحمت و دعا و نيكى او را ( حضرت مهدى ارواحنا فداه ) عنايت

فرما, به آن مقدار كه بزرگى رحمتت را نائل شويم و در نزد توفائز و رستگار گرديم .

اي_نان مى دانند كه براى رسيدن به رحمت عظماى الهى كه مختص خواص از اولياءاللّه است , رافت آن بزرگوار لازم است ,و براى سر بلندى در پيشگاه اقدس حضرت حق دعاى خير آن پدر دلسوز را ب_اي_د, زيرا هر كه را نيكى و احسان آن عزيز شامل شد به رحمت كبرى نائل گشته و آنكه را دعاى خير او بدرقه راه شد به مقام ( ورضوان من اللّه اءكبر ) ( ( 22 ) ) واصل گرديده است .

و بيتى ديگر از ديوان رافتش را چنين سروده اند : ق_ال رس_ول اللّه ( ص ) :

. .

ي_ا ف_اط_مة , والذي بعثني بالحق ان منهما مهدي هذه الامة .

. .

وهو اعظم حسباواكرم منصبا وارحم بالرعية واعدلهم بالسوية .

( ( 23 ) ) رسول گرامى ( ص ) فرمودند : . . .

اى فاطمه , قسم به آنكه مرا به حق برگزيد از اين دو ( امام حسن و ام_ام حسين ( ع ) ) مهدى اين امت به وجود مى آيد و او ازهمه حسبش بزرگتر و مقامش گرامى تر است و او ازهمه بر مردم مهربانتر و از همه عدالتش بيشترمى باشد .

اي_ن_ج_اى س_خ_ن اس_ت ك_ه دل_هاى سخت بى اختيار كرنش مى كند, و گردنهاى برافراشته خم مى گردد, قلبهاى سرد و بيجان به طپش مى آيد, و در سينه هاى تنگ و تاريك نااميدان شعاع اميد پ_رت_و م_ى اف_كند, و اينجاست كه انسان گرمى محبت او رالمس مى كند و به او دل مى بندد و

به كمالش عشق مى ورزد وسخن كوردلان بى مغز قلبش را آزرده مى كند كه بر آفتاب مهرش نقابى از خون مى زنند و بر سيماى خندان لطفش پرده نفرت وخشم مى كشند .

اكنون اى همراه همدل , آنچه شنيده اى از قتل و غارتها واز آتش و قهرها, از خشم و نفرت و از ذلت و از اسارت وديگرها .

. .

همه پرده بغض و كينه ايست كه خفاشان نورستيز برجمال آفتاب مى كشند و س_ي_رت ك_ري_ه گرگان ميش گونه ايست كه زشتى درونشان را چنين اظهار مى كنند و عاقبت ش_وم_ى اس_ت كه خود به انتظارش نشسته اند, نه روز پايان انتظارها و گريه ها,و نه وقت شاديها و هلهله ها, و نه هنگام حلقه زدن بر گردعزيزى از سفر آمده و .

. .

آن زم_ان اس_ت ك_ه رافت غائب به صحنه ظهور مى آيد و آنچه تاكنون مجال بروز و ظهور نداشته خودنمائى خواهد كرد وچنين بايد گفت كه : ظهور زيباست , چون ظهور زيبائيهاست .

ح_ال ج_اى اي_ن س_خن باقى است كه آيا وجدان انسانهاى بيداراين همه رافت و محبت را به ديده اغ_ماض مى نگرد ؟ و آيادوستان او فطرت خويش را زير پا مى نهند و در صدد جبران اينهمه احسان ب_رن_م_ى آيند ؟ و اگر او بواقع يك انسان عادى بودنبايد لطف او را جواب داد ؟ حال كه امام و ولى نعمت است ! . . .

پس بايد در صدد شكر برآمد اگر چه همگان از شكرش عاجزند ليك آنچه قلب انتظار كشيده اش را خ_ش_نود مى سازد ومرهمى بر جگر مجروح اوست و شايد بتوان با آن ,

دل رنجيده اش را شاد نمود, دع_ا و درخ_واس_ت ظ_ه_ور آن غ_ري_ب ونجاتش از زندان غيبت است و بعيد به نظر نمى رسد كه اين وظيفه رنگ وجوب بخود گرفته باشد چنانچه بعضى روايات به آن اشاره مى نمايند .

ب_ه ع_ن_وان ن_م_ون_ه س_خ_ن_ى را كه امام مجتبى ( ع ) به يكى از بزرگان در عالم خواب يا مكاشفه فرموده اند نقل مى كنيم با توجه به اين نكته كه ديدن ائمه هدى ( ع ) در خواب يا مكاشفه ازرؤياهاى صادقه مى باشد .

[ح_ض_رت امام حسن مجتبى ( ع ) در عالم خواب يا مكاشفه به مرحوم آية اللّه ميرزا محمد باقر فقيه ايمانى فرمودند : در منبرهابه مردم بگوئيد و به آنان دستور دهيد توبه نموده و درباره تعجيل ظهور ( حضرت ) حجت ( ع ) دعا نمايند .

دعا براى آمدن آن حضرت مانند نماز ميت نيست كه واجب كفائى ب_اشد و باانجام دادن عده اى از ديگران ساقط شود, بلكه مانند نمازهاى پنجگانه است كه بر هر فرد بالغ واجب است براى ظهور امام زمان ( ع ) دعا كند] . ( ( 24 ) ) ما نيز سخن دل چنين با حضرت مى گوئيم : گل هميشه بهارم , خدا كند كه بيائى

فصل دوم ظهور رافت

رافت بر تخت ظهور

اگر آنها كه درك كاملى از روايات ندارند نيز در اين اقيانوس شناور شوند و اخبار و احاديث دوران ظ_ه_ور [ن_ور ع_ل_ى ن_ور] را ت_ام_ل_ى ن_مايند, خواهند ديد آنكه در پرده غيبت بود وپدر مهربانش م_ى خ_وان_دن_د و دس_تان پرمهرش به غل هجران بسته , طبيب دلسوزش مى ناميدند و به صحراى غربت حيران ,مادر عشقش مى

گفتند, اكنون كه به تخت ظهور تكيه كرده چه بايد ناميدش ؟ و به چه خواندش و چگونه توصيفش نمود و به كه مانندش كرد ؟ . . .

ف_قط آن زمانه را آنها كه مى بينند بايد به تعريف بنشينند كه از هرچه بگوئى برتر است و آن روزى اس_ت ك_ه زم_ي_ن ج_لوه گاه انوارپروردگارش مى شود و نور افشان مهر او مى گردد, آنسان كه ه_م آغ_وش_ان ح_ور و م_س_ن_دن_شينان قصور, زاهدانه دست رد به سينه بهشت مى زنند و حسرت ب_ازگ_ش_ت ب_ه دنيا را مى خورند واينجاست كه زمين و زمينيان رشك حور و غلمان مى گردند وع_اشقان سر از گريبان خاك بيرون مى كنند و مست تاجگذارى رافت مى شوند و زندگان فرياد م_ى ك_ن_ن_د رف_ت_ه گ_ان را كه : برخيزيدو آرزو مى كنند كه اى كاش آنها زنده شوند ( ( 25 ) ) و آن زمان مؤمنان به آرزوى ديرينه خويش مى رسند كه مى گفتند : متى ترانا ونراك وقد نشرت لواء النصر ترى , اترانانحف بك وانت تام الملا . ( ( 26 ) ) ك_ى م_ى رس_د آن زمان كه تو را نظاره كنيم و تو ما رابنگرى در حالى كه پرچم نصرتت برافراشته ش_ده ,آي_ا م_ى شود كه تو ما را بنگرى در حالى كه بر گرد توحلقه زده , تو را در ميان خود گرفته باشيم و تو امام همه باشى .

حضرت پيامبر اكرم ( ص ) نيز اين صحنه را چنين تصويرمى فرمايند : تاوي اليه امته كما تاوي النحل الى يعسوبها,يملاالارض عدلا كما ملئت جورا حتى يكون الناس على مثل امرهم الاول ,

لايوقظ نائما, ولايهريق دما . ( ( 27 ) ) م_ردم م_ان_ن_د زن_ب_وران ك_ه ب_ه پ_ادش_اه خود پناهنده مى شوند به سوى او ( حضرت مهدى ( ع ) ) پ_ناه مى برند و آن طور كه زمين از ظلم و جور پر شده آن را مملو از عدل مى كند تا جائى كه مردم مانند اول شوند, خوابيده را بيدار نمى كند و خونى رانمى ريزد .

ب_اي_د اي_ن ش_ت_اب مردم به سوى آن بزرگوار و آغوش گشودن آن حضرت به روى مردم را دليل وس_ع_ت راف_ت آن وج_ود ن_ازن_ي_ن گ_رف_ت , و ح_اك_ى از روي_دادى دان_س_ت ك_ه ن_ظير آن از رس_ول گ_رام_ى ( ص ) در روز فتح مكه مكرمه ديده شد كه از جانب آن حضرت منادى فرياد كرد : امروز روز عفو و بخشش است .

و اين گرايش شديد مردم نسبت به آن حضرت را تحليلى جزاين مطلب نمى توان نمود, زيرا توجه و اق_ب_ال مردم به آن حضرت در حالى است كه آنان همان اكثريتى هستند كه جامعه ظلم و جور را تشكيل داده و موجب فساد و تباهى زمين شده اند, و همه آنها به نوعى مستحق عقوبت يا قصاص و ي_اح_دى از ح_دودن_د, و در اي_ن صورت است كه فقط خواص ازدوستانش باقى مى ماند و بقيه از شمشير قهرش خواهندگريخت .

اما واقعيت مطلبى ديگر است , بلكه هر آن كس كه از ماء معين دور افتاده و مبتلا به گنداب جهلها و تزويرها شده و سوزعطش خود را به مردابهاى نفاق و ضلالت تسكين داده و دردگرسنگى را به مردارها آرام نموده , از ديو تنهائى به صحبت

زاغ و زغن پناه آورده و آن قدر در قفس حرمان مانده كه رنگ و بوى گل از ياد برده و از همه اينها خسته شده است و . . .

اوس_ت كه قدر بهار را مى داند و چون بهار دلها آيد به استقبالش مى رود و طراوت روزگاران را به ن_ق_د ج_ان مى خرد, او دردهجران كشيده و سردى خزان ديده از يوغ طاغوتيان سوزهاداشته و از س_ي_اه_ى زاغ_ان خ_ون دلها خورده , به همين جهت به او پناهنده مى شود همچون زنبورى كه به سلطان خود پناه مى برد .

اگ_ر ب_ه ق_سمتى ديگر از اين روايت دقت شود واضح مى گردد كه حضرت عمدتا اين بشر دور از ه_دايت را به راه مستقيم مى كشاند و كمر به تربيتش بسته به آنجائى باز مى گرداند كه ازآن جدا ش_ده و ب_ه آن ف_ط_رت زلالى رجوعش مى دهد كه از هرگونه آلايش پاك بوده و او را به تماشاى حقايق در آن آيينه صاف وا مى دارد .

عفو بيكران

و ب_از ن_س_ي_م ج_ان_ب_خش رافت آن والى والا از اين روايت استشمام مى شود و دليلى ديگر بر عفو بيكرانش در آن به چشم مى خورد و پرده اى ديگر از مهر و محبتش در برابر ديده حق طلبان آويخته مى گردد كه آن كلامى است از حضرت امام محمد باقر ( ع ) كه مى فرمايند : وت_ج_م_ع ال_ي_ه ام_وال ال_دن_ي_ا كلها من بطن الارض وظهرها فيقول الناس : تعالوا الى ما قطعتم فيه الارحام , وسفكتم فيه الدماء الحرام , وركبتم فيه ماحرم اللّه عزوجل فيعطي شيئا لم يعطه احد كان قبله .

( (

28 ) ) ت_م_ام ث_روت دن_يا از آنچه در دل زمين يا بر روى آن است در نزد او ( حضرت مهدى ارواحنا فداه ) ج_م_ع مى شود, پس ندا مى كند مردم را كه : بيائيد به سوى آنچه براى آن قطع رحم كرديد و خون ن_اح_ق ري_خ_ت_يدو حرام خداوند را مرتكب شديد, پس بخششى مى كند كه احدى قبل از او چنين نكرده باشد .

مى بينيد كه امام ( ع ) چگونه خطاكاران را مورد خطاب قرارمى دهد و نه تنها از تقصيرشان اغماض م_ى ف_رم_اي_د بلكه از عطاءوافر خود محرومشان نمى كند و آن گونه كه ديگران انجام نداده اند آن بزرگوار ارواحنا فداه بخشش مى نمايد .

پس مخاطبان اين كلام رحيمانه همان اكثريتى هستند كه جوامع را تشكيل داده و از روى نادانى و ف_ق_دان ت_رب_يت الهى آلوده به گناهان شده اند و اكنون به دامن مهر امام زمان خودافتاده و عذر مى طلبند و عفو بيكران او نيز شامل حالشان شده است .

ال_بته شايد آنانى كه حقوق مردم را تضييع كرده اند و يا خونى به ناحق ريخته اند و ولى دم را راضى ننموده اند مشمول اين خطاب نباشند و در محكمه عدل آن حضرت ملزم به اداء دين خود گردند .

اما همانگونه كه گفته شد زمان ظهور, عرصه بروز كامل رافت است بنابراين بعيد به نظر نمى رسد ك_ه ح_ض_رت ب_قية اللّه ارواحنافداه از اينان نيز شفاعت كند و از گذشته آنان اغماض نمايد و اورا م_ش_مول رافت عامش قرار دهد و حقوق مردم را خودبپردازد و ديه كشتگان را ادا نمايد و دلهاى آن_ه_ا را ب_ه آنچه

خشنود مى شوند راضى كند تا از حق خود بگذرند و قاتل راحلال در دنيا و آخرت نمايند, البته اين مطلب اگر چه استبعادى در آن ديده نمى شود بلكه مى توان از بعضى روايات باب شفاعت براى آن استدلال نمود .

حضرت امام صادق ( ع ) مى فرمايند : اذا ك_ان ي_وم ال_قيامة وكلنا اللّه بحساب شيعتنا, فما كان للّه سالنا اللّه ان يهبه لنا فهو لهم , وما كان ل_لادم_ي_ين سالنا اللّه ان يعوضهم بدله فهو لهم , وما كان لنا فهولهم , ثم قرا : ( ان الينا ايابهم * ثم ان عليناحسابهم ) ( ( 29 ) ) .

( ( 30 ) ) زم_ان_ى ك_ه روز ق_يامت فرا رسد خداوند ما را ماموررسيدگى به حساب شيعيانمان مى كند پس آن گ_ناهانى را كه حق اللّه است ما از خداوند درخواست مى كنيم تا به ما ببخشد پس اين حقوق به ش_يعيان بخشيده مى شود, اما حقوق مردم را از خدامى خواهيم تا به صاحبان حق عوض عطا كند, آن_ه_ان_ي_ز ب_خ_شيده خواهد شد و اما حقوق خود را نيز به آنها مى بخشيم .

سپس اين آيه را تلاوت فرمود : بدرستى كه بازگشت آنها به سوى ماست * و برماست حساب آنان .

و در بعضى اخبار از روز ظهور حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه به روز قيامت صغرى نيز تعبير شده است .

علاوه در مناجاتى كه از آن ياد كرديم آن امام رئوف و آن پدرعطوف چنين فرموده اند : ال_ل_ه_م ان ش_ي_ع_ت_ن_ا خ_ل_قت من شعاع انوارنا, وبقية طينتنا, وقد فعلوا ذنوبا كثيرة , اتكالا على ح_بناوولايتنا, فان كانت ذنوبهم بينك

وبينهم فاصفح عنهم , فقد رضينا, وما كان منها فيما بينهم ف_اص_لح بينهم , وقاص بها عن خمسنا, وادخلهم الجنة ,وزحزحهم عن النار, ولاتجمع بينهم وبين اعدائنافي سخطك .

( ( 31 ) ) پ_روردگارا, شيعيان ما از پرتو انوار ما خلق شده اند واز زياده گل ما سرشته گرديدند و گناهان زيادى را بااتكاء بر محبت ما و ولايت ما انجام داده اند, پس اگرآن گناهانى كه بين تو و آنهاست از آن_ه_ا چ_شم پوشى فرما چون ما راضى شديم , و آنچه در بين خودانجام داده اند نيز بين آنها اصلاح ف_رم_ا و از خ_مس ماجبران نما و داخل بهشت , و دور از جهنمشان بدارو بين آنها و دشمنان ما در عذاب و سخطت جمع مفرما .

در اين مناجات حضرت امام زمان ارواحنا فداه طلب عفو وآمرزش براى دوستانش مى كند و آنچه از حق مردم بر عهده دوستان است از خداوند مى خواهد تا از خمس اموال كه حق آن بزرگوار است جبران نمايد و اين روايت گرچه براى اثبات مدعى كافى است لكن حديثى را مى آوريم كه حكايت از اين واقعه در زمان ظهور آن حضرت دارد .

حضرت امام محمد باقر ( ع ) مى فرمايند : ثم يقبل الى الكوفة فيكون منزله بها فلايترك عبدامسلما الا اشتراه واعتقه ولا غارما الا قضى دينه , ولامظلمة لاحد من الناس الا ردها . . .

. ( ( 32 ) ) س_پ_س ( ح_ض_رت م_ه_دى ارواحنا فداه ) روى به كوفه مى آورد و آنجاست منزل او, پس هر غلام م_س_لمانى را خريده و آزاد مى كند و مقروضى نيست مگرآنكه قرضش

را ادا مى كند و مظلمه هاى مردم را ردمى نمايد .

ب_ف_رم_وده امام محمد باقر ( ع ) , حضرت مهدى ارواحنا فداه هيچ مسلمانى را در بند بردگى باقى نمى گذارد و همه را خريده و آزاد مى نمايد, اما نكته ديگر روايت كه حكايت از احسان عام آن جناب دارد و در آن اش_اره ب_ه ع_ف_و ب_ي_كران آن حضرت ديده مى شود اينكه قرض تمام مقروضين را ادا م_ى نمايد, و به دسته يا گروه خاصى - مثلا شيعيان يا مسلمين - تقييد نشده است كه اين نشان از م_ط_ل_بى دارد و آن اينكه حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه نمى خواهد حتى يك نفر در اسارت و زجر باشد,زيرا زمان سختيها به پايان رسيده است .

و از اي_ن ن_ك_ت_ه ل_ط_يف تر اين سخن حضرت امام باقر ( ع ) است كه جلوه اى زيباتر از رافت بيكران مهدوى را به تصوير مى كشد وديده دل به ساحل اين اقيانوس بى پايان مى نشاند و تشنگان معرفتش را به جرعه اى از اين جام سر مست مى كند و چنين مى فرمايند : او ( ح_ض_رت م_ه_دى ارواح_ن_ا فداه ) حقوقى را كه در اثر كردارهاى ناروا بر عهده مردم است رد خواهدكرد . ( ( 33 ) ) از اي_ن سخن حضرت امام باقر ( ع ) آنچه گفتيم بخوبى ظاهر مى شود كه آن حضرت براى دوستان خطاكار خودشفاعت خواهد فرمود و حق الناس را نيز خود ادا خواهد كردو اين نيست مگر خروش ج_ود و ك_رم آن ع_زي_ز ك_ه ح_كايت ازلطف بى حدش دارد و اگر جز اين بود بايد مردم

را مجبور ب_ه پ_رداخ_ت ديون خود مى نمود و محكوم به رد مظلمه هامى فرمود .

البته روايات ديگر نيز به اين مطلب اشاره دارد كه مابه همين مقدار بسنده مى كنيم .

ارمغان صلح

آنچه را كه هزاران سال است بشر در آرزويش نشسته ,هزاران هزار دل در انتظارش لحظه شمارى ك_رده , پ_دران ب_ه ف_رزن_دان نويدش را داده اند, مادران قصه اش را بر كودكان خوانده اند, عروسان ح_ج_ل_ه نشين به حسرتش بودند و گلهاى گريبان دريده باغ در غيرتش , شمعها بسى اشكها در فراقش ريختند و بلبلان غزلها به وصفش سرودند, و پروانگان در آتش هجرانش به خاكستر نشستند و ع_اش_ق_ان آس_ت_ين به خون ديده شستند هر نامه را كه مى گشودند سخن از او مى گفت , و هر ك_ه مى رسيد سراغ از او مى جست , پيام آورى نبود كه مژده وصلش را نمى داد, و در كنار راهش به انتظارش نمى نشست ,آدم به عشقش ترك جنان كرد و نوح از هجرش دل به طوفان سپرد, از سوز ج_دائي_ش خ_ليل تن به آتش داد و طره اى از زلفش هوش از سر موسى برد نفخه اى از دمش شور عشق به قلب عيسى افكند و بى تاب ظهورش نمود .

آرى ه_م_ه ج_ا و ه_م_يشه سخن از او بوده , شيعه به انتظارش گريبان دريده و عيسوى چشم به راه_ش دوخ_ته , كليمى نيز به آمدنش لحظه شمرده است , همه و همه مى گويند خواهد آمدآنكه ج_ه_ان را م_الام_ال از عدل مى كند و خواهد آمد آنكه صلح به ارمغان مى آورد, صلحى فراگير از ق_ل_ه ه_ا ت_ا ق_ع_ر دري_اه_ا,

كران تاكران را پر خواهد كرد, صحرا و دشت به عطرش رشك فردوس مى شوند, و شور در دل ابرها مى افكند, و زمين مستانه آنچه دارد بر طبق اخلاص مى ريزد .

ص_ل_ح_ى ك_ه از گلها به دلها نفوذ مى كند, صلحى كه دل سنگها رانرم كرده , سنگدلان را ذوب م_ى ك_ن_د, اي_ن_ه_ا ه_م_ه ام_ي_د و آم_ال بشربوده و هست , اينها همه وعدهائى است كه پبامبران گ_ذش_ت_ه داده ان_د, و اي_ن_ه_ا ن_ويدهاى جانبخش امامانى است كه انسانها رابه آينده اى زيبا اميد مى بخشند, بشنويد از حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) كه از آن دوران چگونه ياد مى كنند : لو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها ولاخرجت الارض نباتها . ( ( 34 ) ) آن_گ_اه ك_ه ق_ائم م_ا ق_يام مى كند آسمان قطره هايش رانازل مى كند و زمين گياهانش را بيرون مى ريزد .

اي_ن س_خن اشاره به آن دارد كه قبل از قيام آن بزرگوارآسمان از بارش قطراتش دريغ مى كند و زم_ي_ن از ب_يرون ريختن بركاتش بخل مى ورزد و اگر چه نزول بركات از آسمان و زمين به خاطر ق_دوم م_س_عود آن ولى اللّه الاعظم است الا اينكه مردم نيز دست از كردار سابق خود برمى دارند و فرامين حضرت را به جان قبول مى كنند, در نتيجه صلح و آرامش بر روى زمين سايه مى افكند, و او ن_ي_ز ب_رك_ات_ش را از مردم دريغ نمى كند و آسمان نيزرحمتش را نازل مى نمايد, و رواياتى بر اين مضمون هست كه گناه و معصيت موجب حبس بركات مى گردد .

حضرت امير المؤمنين ( ع ) در دعاى كميل

به اين مهم اشاره مى فرمايند و باب رحمت الهى را پيش روى بندگان گنهكارمى گشايند و راه و رسم توبه را اينگونه تعليم مى كنند : ال_ل_ه_م اغ_ف_ر ل_ي ال_ذنوب التي تنزل النقم , اللهم اغفرلي الذنوب التي تغير النعم , اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعاء, اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء . ( ( 35 ) ) پروردگارا, ببخش بر من گناهانى كه عذاب را نازل مى كند, پروردگارا, ببخش بر من گناهانى ك_ه ن_ع_م_ت_ه_ارا ت_غ_ي_ير مى دهد, پروردگارا, ببخش بر من گناهانى كه دعا را حبس مى كند, پروردگارا, ببخش بر من گناهانى كه بلا را نازل مى كند .

پ_س بعضى گناهان موجب نزول بلا و عذاب , و بعضى موجب از بين رفتن نعمتهاى الهى و حبس دع_اه_ا م_ى گردند, درنهايت آن زمانى كه تمام زمين از انواع گناه مالامال شده , هرگناهى اثر خود را مى گذارد و به همين جهت زمين از خارج نمودن بركت خود امتناع مى ورزد و آسمان نيز از ب_ارش رح_م_ت_ش دريغ مى كند, اما وقتى كه زمين از لوث گناهان پاك گرديد و گناهكاران اص_لاح ش_دن_د و آن_چه مانع بركات بوده برداشته شد, زمين و آسمان رحمت خود را نازل مى كند وگوئى دوران صلح زمين با زمينيان فرا مى رسد .

نفوذ در قلبها

ص_ل_ح و آرام_ش از ن_فوذ خود باز نمى ايستد و تا قلب درندگان پيش مى رود و خوى درندگى را ت_غ_يير مى دهد يعنى آن توحش كه در ماهيتها رسوخ كرده است از بين مى رود ودرندگان چنان تغيير مى كنند كه غريزه خونريزى را از يادمى برند, گوئى

در روزگارى كه صلح و دوستى از همه چ_يز وهمه كس هويداست حيوانات نيز شرم از كار خود مى كنند, تاحدى كه ابن عباس ( رض ) در ذيل آيه شريفه ( ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ) ( ( 36 ) ) نقل مى كند : .

. .

حتى يامن الشاة والذئب والبقرة والاسد والانسان والحية وحتى لاتقرض فارة جرابا .

. .

وذلك يكون عندقيام القائم .

( ( 37 ) ) .

. .

ت_ا آنجا كه گوسفند و گرگ , و گاو و شير, و انسان ومار در كنار هم آرامش مى يابند و تا حدى كه موش كيسه ها را نمى جود .

. .

و آن در وقت قيام قائم است .

و ب_از ب_ش_نويد اين حديث زيبا را كه از صحف ادريس على نبينا وآله وعليه السلام يكى از پيامبران پيشين نقل شده است كه درباره آرامش و امنيت در آن زمان سخن مى گويد : والقى في تلك الزمان الامانة على الارض فلايضرشي ء شيئا, ولايخاف شي ء عن شي ء, ثم تكون الهوام والمواشي بين الناس فلايؤذي بعضهم بعضا,وانزع حمة كل ذي حمة من الهوام وغيرها, واذهب سم ك_ل ما يلدغ ولنزل بركات من السماء والارض ,وتزهر الارض بحسن نباتها, وتخرج كل ثمارهاوانواع طيبها, والقى الرافة والرحمة بينهم .

( ( 38 ) ) در زمان ظهور آن حضرت امنيت بر زمين نازل مى شود و ديگر هيچ چيز ديگرى را ضررنمى رساند و هيچ كس از چيزى نمى هراسد تابدانجا كه درندگان و چهارپايان در بين مردمند و به هم آزارى نمى رسانند و جسارت از درندگان گرفته مى شود و زهر حيوانات

گزنده از بين مى رود وبركات از آس_م_ان و زم_ي_ن ظ_اه_ر م_ى ش_ود و زم_ي_ن ازحسن گياهانش زيبا مى شود و همه گلها و ميوه هاى معطر را ظاهر مى گردد و رافت و رحمت در قلب مردم قرار مى گيرد .

اينها همه از بركت آن پيك صلح و امنيت است كه چون قدم به عرصه ظهور مى گذارد درندگان از ك_ار خود خجل مى شوند و گزندگان زهر كينه از ياد مى برند و چنين است كه كسى از ديگرى ن_م_ى ت_رس_د و از لطف آن كيمياى رافت دلهاى مالامال از كينه و بغض , لبريز از رحمت و شفقت مى شود و تاآنجا مهر و عطوفت به پيكار خشم و نفرت مى رود كه قفل سينه هاى كينه توز را شكسته و ع_ف_ريت عناد و دشمنى را ازتخت بر زمين كوفته و ملكه رافت تاج بر سر نهاده بر سرير دل تكيه مى زند .

هدف نهائى

اي_ن اس_ت م_ع_ن_ى ك_لام حضرت امير المؤمنين ( ع ) كه فرمودند : دشمنيها از دل بندگان رخت م_ى ب_ن_دد و ي_ا آن_كه رحمت و رافت بر قلب مردم وارد مى گردد و اساسا هدف آن حضرت از قيام چ_ي_زى ج_ز اي_ن مهم نيست و انبياء عظام نيز براين بعد قيام آن حضرت بيشتر تاكيد نموده اند و خداوند نيزآخرين ولى خود را ذخيره فرموده است تا با دست تواناى اوبزرگترين آرزو و آمال اولياء و اوص_ي_اء, ص_ال_ح_ان و ش_ه_ي_دان ومؤمنين و متقين را جامه عمل بپوشد كه نمونه آن فراگير ش_دن راف_ت در ت_م_ام عالم چه عوالم ظاهرى مثل برخوردهاى فردى واجتماعى بين مردم و چه عوالم

باطنى مثل تحول در قلبها وانسانها و حيوانات و . . .

و ت_ح_ق_ق آن را بايد علت غائى و هدف نهائى از خلقت اين جهان دانست , زيرا خداوند وقتى اسماء خمسه طيبه ( ع ) را به حضرت آدم ( ع ) بر ساق عرش نشان داد, حضرت آدم ( ع ) سئوال كرد : يا رب من هؤلاء ؟ فقال عزوجل : من ذريتك وهم خير منك ومن جميع خلقي , ولولاهم ما خلقتك , ولاخلقت الجنة والنار, ولا السماء والارض .

( ( 39 ) ) اى خ_دا, اي_ن_ه_ا ك_يستند ؟ خداوند عزوجل فرمود : اينها از فرزندان تو هستند و از تو نيز افضلند و ازج_م_ي_ع خلق من نيز برتر و اگر نبودند آنها, تو را خلق نمى كردم و نه بهشت و نه جهنم را و نه آسمان و نه زمين را .

و در روايتى ديگر خداوند انوار بقيه اهل بيت ( ع ) تا نورمقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه را نشان ح_ضرت آدم ( ع ) مى دهد, آخرين نور از انوار ائمه هدى ( ع ) نور مردى كهنسال است كه در ميان آن انوار مثل ستاره صبح مى درخشد كه آن نوروجود مقدس قائم بحق حضرت امام زمان ارواحنا فداه مى باشد,پس خداوند مى فرمايد : وب_عبدي هذا السعيد افك عن عبادي الاغلال , واضع عنهم الاصار, واملا الارض حنانا ورافة وعدلا كماملئت من قبله قسوة وشقوة وجورا . ( ( 40 ) ) و ب_ه اي_ن ب_ن_ده ب_اس_ع_ادت_م زن_ج_ي_ره_ا را از پ_اى بندگانم بازمى كنم و بارهاى سنگين را از گ_رده ه_اي_شان برمى دارم و زمين

را از شفقت و رافت و عدل پرخواهم ساخت همان گونه كه از سنگدلى و شقاوت و جور پر شده باشد .

مى بينيد كه اولا نور آن حضرت در ميان انوار ائمه اطهار ( ع ) چون ستاره صبح مى درخشد و علاوه كه نور آن حضرت كامل كننده آن انوار الهى است و اما آنچه نظرها را به خود جلب مى كند اين كلام خداوند عزوجل است كه مى فرمايد : در آن هنگام كه همه جا را شقاوت و ظلم پر كرده است زمين رااز ترحم و رافت به وسيله اين نور مقدس پر خواهم كرد .

و براى اين مهم خداوند او را برمى گزيند و تاج رافت بر سر اومى نهد تا او با بيكران رافت خود عالم سراسر آلوده قساوت وشقاوت را تطهير كند و رحمت و شفقت را در تمام موجودات جريان دهد, از حيوانات درنده گرفته تا اژدرهاى گزنده و درآخر دلهاى سياه و تاريك .

ب_ه ه_ر حال ريشه اين تحول را در كجا مى توان يافت آنهم دگرگونى در ماهيت افرادى خونخوار ك_ه نسل به نسل كينه ها رابه ارث برده اند و انتقامجوئى اولين درس مكتب آنها بوده است و هرگز رنگ و بوى عفو و بخشش را نشناخته اند و در ازاى صدق و امانت , جفا و خيانت روا داشته اند, حال اينچنين تغيير و تبديل را چگونه توجيه مى توان كرد جز تربيت قلبها به دست آن امام همام و يا آنكه ع_كس العمل حركات و سكنات امام ( ع ) كه اساس كار را بر احسان و محبت گذارده و مردم نيزدر پ_ي_روى

از او راه او را مى پويند, و اين سيره در روايات زمان ظهور به خوبى مشهود است همانگونه كه طاووس يمانى ( ( 41 ) ) به آن تصريح مى كند : وودت ان_ي لا ام_وت ح_ت_ى ادرك زم_ان ال_م_ه_دي ي_زداد ال_محسن في احسانه ويتاب فيه على المسي ء . ( ( 42 ) ) دوست دارم نميرم تا آنكه دوران مهدى ( ع ) را درك كنم , دورانى كه بر احسان محسن مى افزايد و از گنهكار عفو مى نمايد .

و هر گاه اين گونه روش و منش را مردم از او ببينند قطعاخود نيز به آن عمل مى كنند و اسوه و ال_گ_وي_ش ق_رار م_ى ده_ند واين سخن مشهور است كه : [الناس على دين ملوكهم ] مردم به روش حاكمان خود عمل مى كنند .

با اين مقدمه حديثى را كه مى خوانيد به خوبى سرش سرش روشن مى شود .

حضرت امام حسن مجتبى ( ع ) از پدر بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) نقل فرموده اند : .

. .

ي_دي_ن ل_ه ع_رض ال_ب_لاد وط_ول_ه_ا حتى لايبقى كافر الاامن , ولا طالح الا صلح , ويصطلح في ملكه السباع .

( ( 43 ) ) س_رت_اس_ر ك_ش_وره_ا ب_ه ح_كومت او گردن مى نهد وكافرى نمى ماند مگر آنكه ايمان مى آورد و فاسقى نمى ماند مگر آنكه راه صلاح پى مى گيرد و درحكومت او درندگان صلح خواهند كرد .

زيبائى كلام حضرت امير المؤمنين ( ع ) در تعبير ايشان است كه از سيطره حكومت حضرت بر تمام دنيا اين گونه يادمى كنند كه : [يدين له عرض البلاد وطولها], اگر چه

اين كلام به همان معناست ل_ك_ن در آن اش_اره به ظرافتى و كنايه از لطافتى است كه بر اهل دقت و فهم پوشيده نيست و آن گسترش حكومت به نحوى است كه خود مردم خواهان آن هستند و به آن گردن مى نهند و مانند دي_ن و آئي_نى محبوب , آن رامى پذيرند, و در نتيجه اين پذيرش است كه كافران به ميل خودايمان م_ى آورن_د و ب_دك_اران در زمره نيكوكاران درمى آيند, نه آنكه او به اجبار كافران را به ايمان داخل مى كند و فاسقان را برصلاح و درستى ملزم مى دارد .

ب_ل_كه مردم دنيا به لحاظ رافت و عطوفتى پدرانه كه از حضرت مهدى ارواحنا فداه مى بينند به او مى گروند و اين سيره عملى اوست كه انسانها را دگرگون نموده تا جائى كه كافر نمى تواندسر از ف_رمان فطرت بيدار شده برتابد, و فاسق كه زيبائى درستى را مشاهده كرده بى اختيار راه نيكى را طى مى كند وشايد اين سخن كه از امام رضا ( ع ) نقل كرديم اينجا بيشتر معنى شود كه فرمود : لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا .

اگر حسن كلام ما را مردم بيابند تبعيت از ما مى كنند .

پس هر گاه حسن كلام آن عزيزان مردم را به راه و صلاح هدايت و به تبعيت ائمه هدى ( ع ) بكشاند رفتار و كردار آن معلمان حقيقى به طور قطع اين نتيجه را چندين برابر خواهدداشت .

پ_س ن_ت_يجتا در حركت جهانى امام عصر ارواحنا فداه مهمترين ابزارپيشرفت آن حضرت بر آبها و خ_اك_ه_ا و ن_ف_وذ او ب_ر دلها و جانهاهمان صفات حسنايى است كه

پرده از آن برگرفته و همگان رام_ج_ذوب م_ى كند نه شمشير و آتش كه اينها ابزاريست براى مواردى خاص نه براى همه مردم , ب_ن_ابراين او به مردم مى آموزدچگونه خوب بودن و صالح شدن و صالح باقى ماندن را و اگركسى هم نپذيرفت براى آنكه جامعه سالم بماند اين انگل را ازبين خواهد برد .

نوش عشق

دي_گ_ر ك_لام_ى ك_ه مهر تاييد بر اين گفتار مى نهد و آنچه را بيان شد تصديق مى كند و اثبات اين م_دعى است كه مردم دربرخورد با امام ( ع ) شيفته سخنش و مجذوب عملش مى شوندو آنچه از او ظ_اه_ر م_ى ش_ود م_ردم را به ارادت به او وامى دارد,اين سخن است كه حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) مى فرمايند : اذا نادى مناد من السماء ان الحق في آل محمد فعندذلك يظهر المهدي على افواه الناس ويشربون حبه فلايكون لهم ذكر غيره .

( ( 44 ) ) آن زم_ان ك_ه منادى از آسمان فرياد مى كند كه هماناحق در آل محمد است , در اين هنگام مهدى برزبانهاى مردم ظاهر مى شود و محبتش را بر جان نوش مى كنند, پس ديگر ياد و صحبتى از غير او برزبان ندارند .

ح_ض_رت ام_ي_ر ال_مؤمنين ( ع ) ابتداء خبر از ظهور نام آن حضرت بر زبانها مى دهند و بعد از آن كه حضرتش اينگونه ظاهر مى گردد مردم محبتش را چون شراب بهشتى نوش جان مى كنند - كه اين حاكى از گرويدن مردم به آن جناب است - ومثل ابر رحمت بى امان به سايه اش پناه مى برند و در برابرآفتاب كرم و احسانش

, جسم رنجور خود را گرما مى دهند و به همين خاطر مردم نام ديگرى را ب_ر زب_ان ن_م_ى آورن_د و هر چه هست صحبت از صدق و صفاى اوست , و نقل مجلسشان خاطره لطفش و رونق محفلشان شهد محبتش مى باشد .

ه_م_ان_گونه كه از كلام حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) نيز برداشت مى شود كه نام آن امام غائب قبل از ظ_هور متروك است , پس چه علتى را براى شايع شدن نام او و محبت و ياد او مى توان بيان كرد ؟ آيا اي_ن گ_سترش ياد حضرت به خاطر قتل وخونريزيهاى است كه به او نسبت مى دهند و يا ناشى از آن سيماى خشم و نفرتى است كه از چنگيزان و سفاكان عالم نيزديده نشده است .

آي_ا ب_ه واقع آنكه كمتر بهره اى از معرفت به اين شجره طيبه داردو چند خوشه اى بيش , از خرمن ب_ى پايان معارفشان سرمايه نكرده , مى تواند اينگونه وجه كريم اللهى را تصوير كند, و آياآنان كه اين م_ظلوم دوران را چنين به عالم معرفى مى كنند ومردم را از دامن مهرش دور مى سازند و حجابى دي_گ_ر ب_رح_ج_اب_هاى غيبتش مى افزايند با وجدان خود چگونه خلوت كرده و نهيبهاى او را پاسخ مى دهند ؟ ! ال_ب_ته آنچه گفتيم به اين معنى نيست كه وجود مقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه بر خوردى ق_اط_ع_انه با سركشان وطاغيان نخواهد داشت و انگلهاى اصلاح ناپذير را نابودنخواهد كرد كه در ص_ف_ح_ات_ى دي_گ_ر ب_ه ب_ررس_ى آن خ_واهيم پرداخت ان شاء اللّه , لكن اينگونه برخوردها در قيام مصلحانه حضرت به عنوان آخرين ابزار بعد

از بسته بودن ديگر راههاى تربيتى است .

حاكمان هنگام ظهور

عبداللّه بن عباس مى گويد : در آخرين حجى كه پيامبراكرم ( ص ) انجام دادند با آن حضرت بوديم و حضرت دست برحلقه درب كعبه و رو به سوى ما كردند و چنين فرمودند : آيا خبر دهم شما را به علامتهاى ساعة ؟ در آن حال نزديكترين مردم به آن جناب سلمان بود عرض كرد : بلى يا رسول اللّه , پس فرمود : از نشانه هاى ساعة آنكه : .

. .

يا سلمان , ان عندها يليهم امراء جوره ووزراءفسقة وعرفاء ظلمة وامناء خونة .

فقال سلمان : ان هذا لكائن يا رسول اللّه ؟ قال ( ص ) : اي والذي نفسي بيده .

( ( 45 ) ) اى س_ل_م_ان , قبل از قيام امام زمان ( ع ) حاكمان ظلم وجور را پيشه خود مى كنند و وزيرانشان به فسق آلوده مى شوند و عرفا به ظلم دست يازند و امينان مردم به خيانت تن دهند .

سلمان گفت : آيا چنين خواهد شد ؟ فرمود : آرى قسم به آنكه جانم در قبضه قدرت اوست .

و باز فرمود : ي_ا س_ل_م_ان , ف_ع_ن_ده_ا ي_ل_ي_هم اقوام ان تكلموا قتلوهم وان سكتوا استباحوهم ليستاثروا تفثهم ول_ي_ط_اواحرمتهم ولتسفكن دماؤهم , ولتملان قلوبهم رعبافلاتراهم الا وجلين خائفين مرعوبين مرهوبين .

قال سلمان : ان هذا لكائن يا رسول اللّه .

قال ( ص ) : اي والذي نفسي بيده يا سلمان .

در آن ه_ن_گام اقوامى حكومت مى كنند كه چون مردم دم زنند كشته مى شوند و اگر ساكت مانند ه_م_ه چ_ي_زش_ان را م_ب_اح ش_مارند, كندن موهاى مردم وكشيدن ناخنها

را حق خود مى دانند و حرمتشان رالگدمال مى كنند و خونهايشان را مى ريزند و دلهاى مردم را از ترس و رعب پر مى كنند و نمى بينى مردم را مگر ترسان و لرزان .

سلمان گفت : آيا چنين خواهد شد اى رسول خدا ( ص ) .

فرمود : آرى قسم به آنكه جانم در دست اوست .

ال_ب_ته به اين نكته تذكر مى دهيم كه منظور از ساعة , ظهورحضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه است كه اين معنى در تفسيرقمى اين چنين روايت شده است : في قوله تعالى : ( اقتربت الساعة وانشق القمر ) ( ( 46 ) ) قال ( ع ) : خروج القائم ( ع ) . ( ( 47 ) ) درباره كلام خداوند كه فرمود : نزديك شد ساعة وماه شكافته شد .

فرمود : آن هنگام خروج قائم ( ع ) است .

ابتدا پيامبر اكرم ( ص ) هويت و حقيقت حاكمان مردم قبل از ظهور حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه را ب_ي_ان م_ى فرمايند و سپس شيوه حكومت دارى و سلطنت بر مردم را توسط آنها بيان مى فرمايد كه چ_گ_ون_ه اغ_لب مردم جهان قبل از ظهور حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه در چنگال خون آشامان و بى حرمتان بدترين دوران تاريخ را پشت سر مى گذارند و چگونه احزاب شيطان در آخرين روزهاى ع_م_ر خ_ود ب_ه بزرگترين جنايات دست مى زنند, در اين برحه زمانى است كه به فرموده حضرت امام محمد باقر ( ع ) كار به حدى سخت مى شود تا آنجا كه : حتى يتمنى المتمني الموت صباحا ومساءا من عظم

ما يرى من كلب الناس .

( ( 48 ) ) ت_ا آن_ك_ه ان_س_ان صبح و شام آرزوى مرگ مى كند به خاطر جنايتهاى بزرگى كه از افرادى چون سگهاى درنده مى بيند .

حاكمان بعد از ظهور حال اين سختى مردم و اسارت آنها را در چنگال ظلم باآنچه كه رسول خدا ( ص ) مى فرمايد مقايسه كنيد : يرضى عنه ساكن السماء وساكن الارض .

. .

حتى تتمنى الاحياء الاموات .

( ( 49 ) ) س_اك_ن_ان آس_م_ان و زم_ي_ن از او خ_شنود مى شوند .

. .

تاآنجا كه زندگان آرزو مى كنند اى كاش مردگان زنده شوند .

ن_خست اين نكته قابل توجه است كه مى فرمايد : اهل آسمان و اهل زمين از او شادمان مى شوند در ح_ال_ى ك_ه آن جناب حال مردم را در زير يوغ طاغوتيان شرح فرمود و فرزندبزرگوارشان حضرت ام_ام م_ح_مد باقر ( ع ) فرمود كه هر صبح وشام مردم آروزى مرگ مى كنند, اما حال چه شده است آنكه خود آرزوى مرگ خويش مى نمود اكنون درخواست زنده شدن آرميدگان را مى كند و آنان را از بساط ضيافت الهى به خوان كرامت بقية اللهى مى خواند, چرا كه عالم غرق سروراست چون همه چيز و همه كس را قسط و عدل فرا گرفته وجلوه هاى رافت بيداد مى كند, او را مى خواند تا سرور عالم رانظاره كند كه چگونه به فرموده رسول خدا ( ص ) : يفرح به اهل السماء واهل الارض والطير والوحوش والحيتان في البحر . ( ( 50 ) ) اه_ل آس_م_ان و اه_ل زم_ي_ن پ_رن_دگ_ان و وحشيان وماهيان دريا از قدوم آن

امام ( ع ) مسرور و شادمان مى شوند .

آرى ع_رشيان جلوه اى ديگر به كرسى مى زنند و فرشيان بزم شادى مى گسترند, خاكيان غبار غم به ميناى عشقش مى شويند و افلاكيان خطبه ها در ثنايش مى خوانند, طائران درهوايش مى پرند, و وحشيان جامه وحشى گرى از تن مى درند,فرياد هلهله گوش افلاك را كر خواهد كرد و مردگان آرزوى لقايش خواهند نمود .

حضرت امام صادق ( ع ) مى فرمايند : ك_ان_ي ب_ال_ق_ائم على نجف الكوفة وقد لبس درع رسول اللّه ( ص ) .

. .

ولايبقى مؤمن الا دخلت تلك الفرحة في قبره و ذلك حين يتزاورون في قبورهم ويتباشرون بقيام القائم .

( ( 51 ) ) گ_وي_ا م_ى ب_ينم قائم را بر نجف كوفه در حالى كه زره رسول اللّه ( ص ) را پوشيده .

. .

و در آن حال مؤمنى نمى ماند مگر آنكه داخل مى شود شادى و سرورظهور در قبر او و اين در حاليست كه آنها در قبرها به ديدار هم مى شتابند و قيام آن حضرت را بشارت مى گويند .

تحقق آرزوها

ب_عد از اين سخنان معلوم مى شود كه چرا مهمانان خدادر ماه مبارك رمضان بعد از هر نماز واجب اين دعا را زمزمه مى كنند : ال_ل_ه_م ادخ_ل ع_لى اهل القبور السرور .

اللهم اغن كل فقير .

اللهم اشبع كل جائع .

اللهم اكس كل عريان .

اللهم اقض دين كل مدين .

اللهم فرج عن كل مكروب .

اللهم رد كل غريب .

ال_ل_ه_م ف_ك كل اسير .

اللهم اصلح كل فاسد من امورالمسلمين .

اللهم اشف كل مريض .

اللهم سد فقرنابغناك .

اللهم غير سوء حالنا بحسن حالك .

اللهم اقض عنا

الدين , واغننا من الفقر, انك على كل شي ءقدير . ( ( 52 ) ) پ_روردگ_ارا, س_رور را ب_ر ساكنان قبرها وارد كن و همه را غنى ساز, و گرسنه گان را سير نما و ب_ره_ن_ه گ_ان راب_پوشان , و قرض مقروضان را ادا فرما, و گره از كارهمه بگشاى , و غريبان را به وطنهايشان برگردان .

و اسيران را آزاد فرما, و نابسامانيها از امورمسلمانان برطرف فرما, و مريضان را شفا بده , و فقرما را ب_ه غ_ن_اى خ_ود ب_رط_رف فرما, و بد حالى ما را به خوشحالى مبدل نما, و ديون ما را ادا فرما, و از فقرنجاتمان بخش كه تو بر هر كارى قادرى .

آرى , اينان ظهور باهر النور آن امام ( ع ) را مى خواهند,زيرا اجابت تمام اين دعا تنها در دولت كريمه آن بزرگوارخواهد بود و در آن زمان است كه سرور و شادى بر تمام ممكنات جارى مى شود از اهل عرش تا ساكنان فرش و ازپرندگان قله نشين تا ماهيان پهلو گرفته در قعر درياها و از قلب سوزان مظلومان بى پناه تا قبر منتظران چشم به راه .

اكنون جاى اين سئوال باقى است كه اين همه تغيير و تبدل چگونه ممكن است آنهم با اين وسعت ؟ ك_ج_ا رف_ت آن سوزها ودردها ؟ و چه شد آن غم ها و غصه ها ؟ و كجاست آن ناله ها وآهها ؟ و چه شد ط_ع_م ت_لخ بردگى كه شهد زنبوران نيز كامها راشيرين نمى ساخت ؟ و كجاست غل و زنجيرهاى اسارت واستبداد كه لذتهاى دنيا دردها را تسكين نمى داد .

در واقع با كدامين

برهان و منطق و يا تحليل و توجيه مى توان اين شور و سرور را معنا كرد و چگونه دلخستگان ظلم و جور وپژمردگان نبود عدالت و انصاف و زجر كشيدگان تعدى وتجاوز, لبخند ش_ادى ب_ه ل_ب_هاى بى رنگشان مى نشيند و چگونه است كه كالبد سردشان گرمى مى گيرد و به پايكوبى برمى خيزند ؟ آيا جز اين است كه خال سياهش نقطه عطف وجود است ودهانش چشمه حيات ؟ و آيا جز اين است ك_ه آن_چ_ه از ص_فا ومحبتش مى بينند آنها را حياتى دوباره مى بخشد و تلخى را ازكامشان بيرون م_ى كشد و چنان محو طلعتش مى شوند كه ديگرحاجتى به خورشيد خاور نيست و آنسان نقاب از رخ م_ى گ_ي_ردك_ه خ_ف_اشان فريفته انوارش مى شوند و دشمنانى چون سفيانى طمع در رافتش مى برند .

دشمنان و رافت مهدوى

ح_ال به آنچه بيان شد رونقى ديگر مى دهيم و به بررسى بعضى روايات مى پردازيم كه در آن نقاب از چ_ه_ره راف_ت م_ولاى زمان برداشته شده و باب توبه را به روى همه گشوده است ,باشد تا غبار توهمات از آئينه دلها زدوده شود و نيكو جمالش را نظاره گر باشيم .

مفضل كه يكى از اصحاب خاص حضرت امام صادق ( ع ) است و به عنوان باب حضرت امام صادق ( ع ) از او تعبيرمى شود و حضرتش گنجينه هائى بس گران از احاديث را نزد اوبه وديعت نهاده و خود ن_ي_ز از م_ن_ت_ظ_رين ظهور منجى عالم بوده ودر زمان ظهور آن جناب نيز از كسانى است كه به دنيابرمى گردند و رجعت خواهند نمود و با عده اى به نصرت حضرتش

خواهند شتافت .

حضرت امام جعفر صادق ( ع ) مى فرمايند : ي_ا م_فضل انت و اربعة واربعون رجلا تحشرون مع القائم , انت على يمين القائم تامر وتنهى والناس اذذاك اطوع لك منهم اليوم .

( ( 53 ) ) اى م_ف_ض_ل , تو و چهل و چهار مرد ديگر در زمان امام زمان ( ( ع ) ) باز مى گرديد و تو طرف راست قائم هستى و امر و نهى مى كنى و مردم مطيع تو هستندبيش از آنكه امروز اطاعت تو مى كنند .

م_ف_ض_ل رواي_تى زيبا كه خود منبع بسيارى از اطلاعات محققان پيرامون ظهور حضرت بقية اللّه ارواح_نا فداه و رجعت ائمه هدى ( ع ) مى باشد از امام صادق ( ع ) نقل مى كندكه گوشه هائى از آن را مناسب با موضوع سخن خواهيم آورد .

ح_ض_رت امام صادق ( ع ) وقتى ظهور آن حضرت را در كنار خانه كعبه و جمع شدن اصحاب خاص آن جناب را در يك لحظه ازسرتاسر جهان بيان مى فرمايند و اينكه حضرت بقية اللّه ارواحنافداه در ص_بح آن روز اعلام قيام و حركت جهانى مى نمايند وسپس متذكر هلاك سپاه سفيانى و به زمين ف_رو رف_ت_ن سپاه دربيابان مدينه مى گردند كه در اينجا مفضل سئوال مى كند : پس آن حضرت با اهل مكه چه خواهد كرد ؟ حضرت امام صادق ( ع ) مى فرمايند : يدعوهم بالحكمة والموعظة الحسنة .

( ( 54 ) ) آن_ان را ب_ا ك_لام_ى ح_ك_ي_م_ان_ه دع_وت م_ى ك_ن_د و ب_ه زي_ب_اترين و شيرينترين كلمات آنها را موعظه مى فرمايد .

س_پ_س ب_ه اطاعت او گردن

مى نهند و امام ( ع ) نيز مردى ازخاندان خود را در ميان آنها جانشين ق_رار م_ى ده_د و از مكه خارج شده به سوى مدينه روانه مى شود .

. .

و زمانى كه از مكه دور شد اهل م_ك_ه ع_ل_يه جانشين حضرت شورش كرده و بر سراو ريخته او را شهيد مى كنند, پس امام ( ع ) باز مى گردد .

ف_ي_ات_ون_ه م_ه_طعين مقنعي رؤوسهم يبكون ويتضرعون ويقولون : يا مهدي آل محمد ( ع ) , التوبة التوبة ,فيعظهم وينذرهم ويحذرهم ويستخلف عليهم خليفة .

پ_س ( اه_ل مكه ) به نزد آن امام مى آيند در حالى كه ازنگاهشان ذلت و خضوع هويداست و سرها را درگ_ري_بان شرمندگى خود برده و گريه مى كنند والتماس و زارى مى نمايند و مى گويند : اى م_هدى آل محمد, توبه كرديم توبه كرديم , سپس حضرت آنان را وعظ مى كند و انذار مى نمايد و از اين كاربرحذرشان مى دارد و ديگرى را جانشين قرارمى دهد .

بنگريد كه چگونه در ابتداى حركت آن حضرت , با آن جناب نيرنگ مى كنند و چنين ضربه اى را بر او وارد ساخته يكى از عزيزانش را مى كشند ولى آن حضرت تقاضاى عفو وبخشش آنها را مى پذيرد در ح_ال_ى ك_ه او م_ى دان_د اي_ن_ان از ك_رده خ_ود پ_شيمان نيستند و دوباره به آن دست خواهند زدهمانگونه كه از روايت نيز استفاده مى شد كه حضرت آنها را ازتكرار چنين عملى برحذر مى دارد و آنان را انذار مى فرمايد .

اما باز چون از مكه مكرمه خارج مى شود مردم مكه عليه جانشين آن حضرت شورش

كرده و او را به ش_ه_ادت م_ى رساننددر اين هنگام است كه سربازان خود از جن و نقباء از اصحابش را به سوى آنها م_ى ف_رس_ت_د و دس_ت_ور م_ى دهد كه از اهل مكه فردى را باقى نگذاريد مگر آنكه ايمان آورد و در ب_ع_ض_ى رواي_ات اي_ن ع_مل سه بار تكرار مى شود و در هر سه بار حضرت از آنها اغماض مى كند و شخصى را به عنوان جانشين تعيين كرده باز او را شهيد مى كنند .

اي_ن واق_عه مكه خود سند ارزشمندى است بر رافت بى پايان آن امام كه چگونه افرادى را كه ايمان نداشته و نفاق مى ورزند عفومى فرمايد و به آنها مهلت رجوع به سوى رحمت الهى رامى دهد و آنها از پذيرش آن سرباز مى زنند .

رحمت بيكران

اما آنچه حضرت امام صادق ( ع ) از اسرار شناخت امام عصر ارواحنا فداه در اين حديث بيان مى كند, ج_ان م_شتاقانش راروح تازه اى مى بخشد و چشم منتظرانش را نورى ديگرمى دهد مخصوصا اين قسمت از كلام حضرت مهدى ( ع ) است كه خطاب به ياران خاص خود مى فرمايد : ارج_ع_وا فلاتبقوا منهم بشرا الا من آمن فلولا رحمة ربكم وسعت كل شي ء وانا تلك الرحمة لرجعت اليهم معكم فقد قطعوا الاعذار بينهم وبين اللّه وبيني .

( ( 55 ) ) ب_ه سوى اهل مكه باز گرديد و از آنها ديارى را باقى نگذاريد مگر آنكس كه ايمان آورد و اگر نبود ك_ه رح_م_ت خ_دايتان همه چيز را فرا گرفته و من آن رحمت بيكران الهى هستم حتما با شما به سوى آنها باز مى

گشتم , زيرا عذرى كه مابين آنها وخدايشان و من بود قطع نمودند .

اينجا امام پرده از رازى برمى دارد كه هر دلى را تحمل آن نيست و هر قلبى را گنجايش عظمتش , اينجا ذره اى از معناى بقية اللهى بيان مى شود آن هم از زبان لسان اللّه الناطق كه مى فرمايد : چون رحمت الهى همه چيز را شامل است از حيوان و انسان واز كافر و مسلمان , شقى و سعيد و هر چ_ي_ز و ه_ر كس كه باشدرحمت واسعه خداوند او را در برگرفته و من آن رحمت الهى هستم كه خداوند بر تمام اشياء عالم گسترده است .

ب_دي_ن خاطر همراه شما به سوى اهل مكه - اين مردم نيرنگ بازو منافق - برنمى گردم و شمشير قهر بر صورتشان نمى كشم .

و شايد معناى ديگرى را از اين كلام امام ( ع ) بتوان دريافت كه : چون من رحمت واسعه الهى هستم اگ_ر ب_ار ديگر نيز اهل مكه به نزد من آمده تقاضاى عفو كنند آن رحمت الهى آنها را شامل خواهد گ_رديد و چون آنان اصلاح نخواهند شد و دست ازاعمال زشت خويش برنمى دارند, بنابراين شما خود به سوى آنها برويد و انتقام شهيدان مظلوم را بگيريد, از اين رو چون اصحاب به سوى اهل مكه ب_از م_ى گ_ردن_د به فرموده امام صادق ( ع ) از هر هزار نفر يك نفر هم ايمان نمى آورد و همه كشته مى شوند .

م_ى ن_گريد كه اين آئينه صفات الهى چگونه حركت خود را ازابتدا و در اولين روز با موعظه نيكو و ك_لام_ى ح_ك_ي_م_انه شروع نموده و

در اولين قدم درس عفو و اغماض به پيروانش مى آموزد و در ن_خستين كلاس به ياران خود رحمت و شفقت تعليم مى دهد و خود را رحمت واسعه الهى معرفى مى كند .

و باز آن بزرگوار در توقيعى كه براى ابو جعفر حميرى ( رض ) مى فرستد و زيارت ندبه را كه زيارتى بس زيبا و سراسر نكته هادر معرفة الامام است تعليم او مى كند, اين چنين خود رامعرفى مى نمايد و به او دستور مى دهد تا بدينسان ولى اعظم خدا را بخواند : ال_س_لام ع_ل_ي_ك اي_ه_ا ال_ع_ل_م ال_م_نصوب والعلم المصبوب والغوث والرحمة الواسعة وعدا غير مكذوب .

( ( 56 ) ) س_لام ب_ر ت_و اى پ_رچ_م ب_راف_راش_ته , و اى دانش لبريز, واى فريادرس , و اى رحمت واسعه , و اى وعده اى كه هرگز تخلف نخواهد داشت .

و ه_م_ي_ن تعبير در زيارت آن حضرت معروف به زيارت آل يس كه آن نيز از ناحيه مقدسه حضرت ب_ق_ي_ة اللّه ارواحنا فداه صادر شده , آمده است , و همان گونه كه جد بزرگوارش پيامبراكرم ( ص ) رحمت براى جهانيان است و از جانب خداوندمفتخر به اين مدال كرامت گرديده است :

( ( 57 ) ) ( وما اءرسلناك الا رحمة للعالمين ) .

و نفرستاديم تو را مگر رحمت براى همه عالميان .

آن بزرگوار نيز به اين كرامت مفتخر گرديده است , و اگرآنگونه كه از آيه شريفه استفاده مى شود خ_داون_د ب_ع_ثت ورسالت پيامبر اكرم ( ص ) را رحمت براى عالميان قرار داده , اماحضرت بقية اللّه ارواح_نا فداه از همان اول خلقت , در آن زمان

كه نور مقدسش زيب عرش اعلى بوده , و بعد از آنكه قدم به عالم دنيا نهاده , تا وقتى كه از ديدگان غائب شده است , و آن زمان كه قدم بر عرصه ظهور مى گذارد, در همه اين مقامات و در همه اين منصبها, رحمة للعالمين است .

خ_داون_د تبارك و تعالى لوحى براى حبيب خود خاتم الانبياء ( ص ) مى فرستد كه آن والا مقام آن را در ولادت س_ي_دالشهداء ( ع ) به حضرت صديقه كبرى سلام اللّه عليها ولعنة اللّه على ظالميها هديه م_ى ك_ن_د, و ج_اب_ر بن عبداللّه انصارى آن را دردستان حضرت فاطمه زهرا ( س ) زيارت مى كند و مى گويد : دي_دم ل_وح_ى است سبز رنگ و گمان كردم از زمرد است ونوشته هايى با خط سفيد بر آن مرقوم شده بود كه - در آنجاخداوند اسماء اوصياء حضرت خاتم الانبياء ( ص ) را ذكرمى كند و هر كدام را به صفتى مى خواند, تا بدينجا مى رسدكه - خداوند مى فرمايد : واخ_رج م_ن_ه ال_داع_ي ال_ى س_ب_ي_ل_ي , وال_خ_ازن ل_ع_ل_م_ي ال_حسن , واكمل ذلك بابنه محمد رحمة للعالمين .

( ( 58 ) ) و خارج مى كنم از او ( حضرت امام هادى ( ع ) ) دعوت كننده به راهم و مخزن علم خود حسن ( ع ) را و تكميل مى كنم حجتهاى خود را به محمد ( ع ) رحمت عالميان .

پس خداوند او را تكميل كننده حجتهاى خود قرار داده واو رحمت براى تمام عالميان است .

از طرفى نيز در زمان صدر اسلام وجود مقدس حضرت رسالت پناه امكان

نشر اين رحمت واسعه را نيافت , گرچه خودرحمت بر تمام عالميان بود, اما همه مردمان اين رحمت الهى را نپذيرفتند .

ام_ا وج_ود م_قدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه رحمت واسعه خود را بر تمام جهان بلكه در تمام ع_وال_م ظ_اهر مى كند و همه عالم را به رافت عظماى خود نائل مى سازد و اوست كه اين رسالت را جامه عمل مى پوشاند و به آرزوى انبياء و اولياءمخصوصا پيامبر اكرم و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم اجمعين عينيت مى بخشد و همانگونه كه خداوند فرموده است : زمين به وسيله او از شفقت و رافت مملو خواهد گرديد .

صاحبان مصحف

ح_ال ب_ه ت_م_اش_اى گوشه اى ديگر از اين ساحل بنشينيم وبرخورد موجهاى محبت با دلهائى از صخره ها سخت تر رابنگريم كه چگونه ضربات سهمگين اين خروشان رافت دل سنگها را مى شكافد و به قلب سختشان نفوذ مى كند .

حضرت امام صادق ( ع ) خبر از قيام جوانمردى دلاور ازدودمان حضرت امام حسن مجتبى صلوات اللّه وس_لام_ه عليه مى دهد كه مهمترين قيام قبل از حركت جهانى امام عصر ارواحنافداه است كه زمينه حركت و قيام آن حضرت را فراهم مى كند واز روايات چنين استفاده مى شود كه اين حركت ب_ه ام_ر آن ح_ض_رت ش_روع ش_ده و او از خ_واص اصحاب امام زمان ارواحنافداه مى باشد, و چنين مى فرمايد : ث_م ي_خ_رج ال_ح_س_ني الفتى الصبيح الذي نحو الديلم يصيح بصوت له فصيح : يا آل احمد, اجيبوا الملهوف والمنادى من حول الضريح فتجيبه كنوز اللّه بالطالقان كنوز واي كنوز ليست من فضة ولا م_ن ذه_ب ب_ل ه_ي رجال كزبر الحديد

على البرازين الشهب بايديهم حراب ولم يزل يقتل الظلمة حتى يرد الكوفة .

( ( 59 ) ) س_پ_س ق_ي_ام م_ى كند سيد حسنى آن جوانمرد نورانى كه از حوالى ديلم است و با صدايى رسا از ك_ن_ارض_ري_ح ف_رياد مى كشد : اى خاندان احمد, اجابت كنيد مرد دلسوخته را, پس در اين هنگام گ_ن_جهاى خداوند در طالقان او را اجابت مى كنند و چه گنجهائى نه از طلا و نقره بلكه مردانى م_ث_ل ف_ولادآب دي_ده ب_ر روى استران سياه و سفيد كه دردستهايشان سلاحهائى است و بى امان ظالمان رامى كشد تا اينكه وارد كوفه مى شود .

اه_ميت حركت سيد حسنى و موقعيت او و اصحاب وى را از اين فقره روايت مى توان يافت كه سيد ح_س_ن_ى قيام خود رااز كنار ضريح شروع مى كند و چون حركت او معروف به قيام پرچمهاى سياه است كه از خراسان شروع مى شود احتمالامنظور از ضريح , مرقد مطهر حضرت امام رضا ( ع ) باشد و ب_عداز اعلان قيام و دعوت به يارى , گنجهاى طالقان او را اجابت مى كنند و آنها در ديگر روايات از اص_ح_اب خ_اص ح_ض_رت بقية اللّه ارواحنا فداه و در شمار سيصد و سيزده تن ياران مخصوص آن ح_ض_رت ي_اد ش_ده ان_د ك_ه خ_داون_د آنها را براى ولى خود ذخيره فرموده است و حضرت امام صادق ( ع ) از آنها به گنجهاى خداوند تعبير مى فرمايد .

ع_لاوه از اين روايت نيز اهميت اين قيام در نزد امام زمان ارواحنافداه و اصحاب آن حضرت معلوم مى شود كه جابر جعفى ازحضرت امام باقر ( ع ) نقل مى كند

كه حضرت فرمودند : ي_ا ج_اب_ر, ال_زم الارض ولات_حرك يدا ولا رجلا حتى ترى علامات اذكرها لك ان ادركتها .

. .

ويبعث ال_س_ف_ي_ان_ي ج_ي_ش_ا ال_ى الكوفة وعدتهم سبعون الف رجل فيصيبون من اهل الكوفة قتلا وصلبا وس_بيا,فبيناهم كذلك اذ اقبلت رايات من ناحية خراسان تطوي المنازل طيا حثيثا ومعهم نفر من اصحاب القائم .

( ( 60 ) ) اى ج_اب_ر, از خ_ود ح_رك_ت_ى ن_شان مده تا آنكه نشانه هائى را كه براى تو بازگو مى كنم مشاهده ك_نى ,البته اگر آنها را بيابى . . .

و سفيانى لشكرى را كه عده آنها هفتاد هزار نفر است به سوى كوفه م_ى ف_رس_ت_د وآنها اهل كوفه را مى كشند و حلق آويز مى كنند وبرخى را اسير مى كنند, در همين ه_نگام پرچمهائى از خراسان به سوى آنها روى مى آورند كه مسافتهارا بسيار سريع طى مى كنند و در ميان آنها چند نفراز ياران قائم هستند .

ام_ا س_خ_نى ديگر از پيامبر اكرم ( ص ) نه تنها تاييد اين قيام راتوسط حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه مى رساند بلكه مى فرمايد : اذا راي_ت_م ال_راي_ات ال_س_ود ق_د اق_ب_لت من خراسان فاتوها ولو حبوا على الثلج , فان فيها خليفة اللّه المهدي .

( ( 61 ) ) هر گاه پرچمهاى سياه را كه از ناحيه خراسان مى آيدديديد خود را به آن برسانيد اگرچه بر روى برفهاخود را بكشيد, زيرا خليفه خداوند حضرت مهدى ( ع ) در ميان آنهاست .

اين روايت نه تنها حاكى از عنايت خاص حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه به قيام سيد حسنى و وجوب ن_ص_رت اوس_ت , بلكه نشان از آن دارد كه

حضرت امام زمان ( ع ) در ميان لشكر سيدحسنى حضور دارند و مى توان از مجموعه روايات چنين نتيجه گرفت كه قيام سيد حسنى اولين گام در ظهور امام زمان ارواحنا فداه است كه تحت اين عنوان برداشته مى شود .

در ادامه حديث حضرت امام صادق ( ع ) از قيام سيد حسنى وپيشرويهاى او چنين ياد مى فرمايند : او ب_ى امان ظالمان را مى كشد تا وارد كوفه مى گردد در حالى كه برخى از كشورها را فتح كرده و در ك_ن_ت_رل گ_رف_ت_ه اس_ت , س_پ_س خ_بر رسيدن امام زمان ارواحنا فداه در پشت كوفه به او و ي_ارانش مى رسد, اصحابش به او مى گويند : اى فرزند رسول خدا,كيست اين شخص كه بر ما نازل شده است ؟ س_يد حسنى نيز دستور مى دهد تا به نزد او رفته و حقيقت رابراى ياران خود مشخص نمايد و اين در ح_الى است كه او به خوبى امام را مى شناسد و به او معرفت دارد و منظورش فقطشناخت مردم است تا حجت خدا را به خوبى بشناسند .

در اي_ن هنگام نزد امام زمان ارواحنا فداه مى رود به او عرض مى كند : اگر تو مهدى آل محمد ( ع ) ه_س_تى پس كجاست چوبدست و انگشتر و عباى رسول خدا و زره آن حضرت كه فاضل نام دارد و ع_م_ام_ه آن ب_زرگ_وار ك_ه نامش سحاب است , واسبش يربوع و شترش غضباء و استرش دلدل و حمارش يعفور ؟ و كجاست براق و مصحف امير المؤمنين ( ع ) ؟ در اي_ن ه_ن_گ_ام ام_ام زم_ان ارواحنا فداه تمام آنها را

ظاهر مى كند وسيد حسنى عصاى پيامبر را گرفته در ميان سنگى سخت مى كوبد آن سنگ شكافته مى شود و در ميان آن جاى گرفته وسبز م_ى گ_ردد و ب_رگ م_ى ده_د, و م_نظورى از اين كار ندارد جزآنكه يارانش بزرگوارى و عظمت حضرت مهدى ارواحنا فداه راببينند و با او بيعت كنند .

در اين هنگام خود فرياد به تكبير بلند مى كند و عرض مى كند : اى پسر رسول خدا, دستت را بده تا با تو بيعت كنم .

ح_ض_رت دس_ت مبارك خود را جلو آورده , سيد حسنى ويارانش با آن حضرت بيعت مى كنند مگر چ_ه_ل ه_زار ن_فر ازلشكر آن بزرگوار كه صاحبان قرآن هستند و معروف به زيديه مى باشند و آنها بيعت نكرده مى گويند : اين كار سحرى است بزرگ .

در اي_ن ه_ن_گام لشكر درهم مى پيچد و حضرت امام زمان ارواحنافداه رو به جانب منحرفان كرده آن_ه_ا را م_وعظه و نصيحت مى فرمايد و تا سه روز با آنان به ارشاد و اندرز مى پردازد و به سوى حق دعوتشان مى كند, اما نه تنها فائده اى نمى بخشدبلكه كفر و طغيان آنها زيادتر مى شود و بعد از سه روز دستورمى دهد تا تمام آنان را از بين ببرند و به اصحابش مى فرمايد : م_صحفهاى قرآن را برنداريد و براى خودشان واگذاريد تاموجب حسرت آنها باشد همان طور كه آن را تبديل كردند وتغيير دادند و تحريفش نمودند و به آنچه در آن بود عمل نكردند .

حضرت مهدى ارواحنا فداه بعد از آنكه آثار و ميراث پيامبراكرم ( ص ) را نشان مى دهد و

صدق آن را س_ي_د ح_سنى با كوبيدن عصاى رسول خدا ( ص ) در سنگ ظاهر مى كند و معجزه آن حضرت را به چ_شم مى بينند كه چگونه چوب خشك حيات يافته شروع به برگ كردن مى نمايد, اما با اين وجود عنادورزان دست از عداوت و حق ستيزى برنمى دارند و پرچم انكاربرافراشته و تمام اين معجزات را س_ح_رى ب_زرگ مى نامند, اما بااين وجود آن حضرت رافت و رحمت خود را از آنان دريغ ننموده با ب_ي_ان_ى ش_ي_وا و كلامى زيبا آنان را سه شبانه روز موعظه مى كند و براى آنان دليل و برهان اقامه م_ى ك_ن_د و س_خ_نانشان راجواب مى گويد و جوابشان را مى شنود و چون معلمى دلسوزو پدرى م_ه_رب_ان ارش_ادشان مى كند اما آنكه را چشم حق بين كوراست اثرى نخواهد داشت و بعد از آنكه پ_ليدى درونشان به خوبى ظاهر مى گردد و پرده از عناد و لجاجتشان برداشته مى شود زمين را از لوث آنان پاك مى سازد .

باب توبه الهى

زياراتى كه با آن ائمه هدى ( ع ) زيارت مى شوند و از ناحيه حضرات معصومين ( ع ) به ما رسيده منبع بسيارى از اسرار ومعارف است كه در قالب زيارت و گفتگو با امام ( ع ) بيان گرديده و هدف اصلى در آن ش_ن_اخ_ت ه_ر چ_ه ب_ي_ش_ت_ر ح_ج_ت خ_داون_د اس_ت و شايد بيان اين معارف ژرف و اين گوهران گرانسنگ در لابلاى ادعيه و زيارات بدان جهت باشد كه يااصحاب ائمه هدى ( ع ) از ابعاد م_ع_رف_ت ام_ام ج_وي_ا ن_م_ى ش_دن_د واگر هم سئوال مى كردند ظرفيت جواب آن را نداشتند

و معدودافرادى كه گنجينه اسرار بودند يا كشته مى شدند و يا از خوف مهر سكوت بر لب مى زدند و ي_ا آن_كه به اتهاماتى كلامشان مطرود مى گشت , از اين رو بسيارى از نكات در شناخت امام مخفى م_ى م_ان_د و دي_گ_ران نيز كه از فيض محضر آن انوار الهى بهره اى نداشتند از شناخت امام معصوم م_ح_روم مى گشتندبدين جهت ائمه هدى ( ع ) در قالب ادعيه و زيارات بسيارى ازمعارف الهى را بيان فرموده اند, شايد از خطر دشمنان محفوظماند, ما نيز به سراغ يكى از اين گنجينه ها مى رويم كه امام رااين چنين تعريف مى كند : ال_س_لام ع_ل_يك يا باب اللّه .

. .

السلام عليك يا وجه اللّه الذي لايهلك ولايبلى الى يوم الدين , السلام عليك ايها السبب المتصل بين الارض والسماء . ( ( 62 ) ) سلام بر تو اى باب خدا .

. .

سلام بر تو اى وجه خداوند كه نه هلاك مى شود و نه از بين مى رود تاروز قيامت , سلام بر تو اى واسطه بين زمين وآسمان .

امام باب واسع خداوند است , و باب خداوند يعنى هرآنچه از جانب خداوند به سوى خلق مى رسد از طريق اومى گذرد و هر چه احتياج به سوى خداوند عرضه مى شود ازطريق او بالا مى رود, با درك اين مطلب حال مى توانيد اين روايت را نيز شيره جان كنيد كه حضرت امام صادق ( ع ) مى فرمايند : .

. .

ثم يقبل على القائم ( ع ) رجل وجهه الى قفاه وقفاه الى صدره , ويقف بين يديه فيقول يا سيدي

: انا بشير امرني ملك من الملائكة ان اءلحق بك وابشرك بهلاك جيش السفياني بالبيداء .

ف_ي_ق_ول ل_ه ال_ق_ائم ( ع ) : ب_ي_ن قصتك وقصة اخيك ,فيقول :

. .

فاذا نحن بملك قد ضرب وجوهنا فصارت الى ورائنا كما ترى .

. .

وقال لي يا بشير, الحق بالمهدي بالمكة وبشره بهلاك الظالمين وتب ع_ل_ى ي_ده ف_ان_ه ي_ق_ب_ل ت_وب_ت_ك , فيمر القائم ( ع ) يده على وجهه , فيرده سويا كما كان ويبايعه ويكون معه .

( ( 63 ) ) .

. .

سپس به سوى قائم ( ع ) مردى مى آيد كه صورتش به پشت گرديده و پشت او جاى سينه اش قرار گرفته و در محضر حضرت مى ايستد ومى گويد : اى آقاى من , من بشيرم و ملكى از ملائكه مرا امر كرد تا به تو ملحق شوم و تو را به هلاك سپاه سفيانى در بيداء بشارت دهم .

پ_س ق_ائم ( ع ) ب_ه او مى فرمايد : جريان خود و برادرت را بازگو كن .

او ( حكايت فرو رفتن سپاه در بيابان مدينه را بيان مى كند و ) مى گويد : ناگهان ملكى راديديم كه بر صورتهاى ما زد و صورتمان ب_ه پشت سر گشت همانگونه كه مى بينيد .

. .

و فرمود : اى بشير, به مهدى در مكه ملحق شو و او را به هلاكت ظالمان بشارت ده و بر دستان او توبه كن , بدرستى كه او توبه تو را مى پذيرد .

سپس امام زم_ان ( ع ) دست بر صورت او مى كشد و او به حال اول باز مى گردد وبا آن حضرت بيعت مى كند و

همراه او باقى مى ماند .

آن م_لك چون امام زمان خود را مى شناسد و شايد بارهاآن حضرت را با كلماتى كه نقل شد زيارت ك_رده است وخداوند معرفت امام عصر ارواحنا فداه را روزى او نموده است ,او مى داند كه باب توبه ال_ه_ى ه_م_ي_ش_ه باز است حتى براى سپاه سفيانى و تنها به دست آن حضرت بايد توبه نمود و آن ب_زرگوارحتما توبه را خواهد پذيرفت , چون مهدى است باب رحمت الهى و درب توبه نيز به روى همه مفتوح است همانگونه كه خود خداوند در آيه شريفه مى فرمايد : ( ق_ل ي_ا ع_ب_ادي ال_ذي_ن اءس_رف_وا ع_ل_ى اءن_ف_س_هم لاتقنطوامن رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب جميعا ) . ( ( 64 ) ) بگو اى بندگان من كه اسراف بر نفس كرده ايد ازرحمت الهى مايوس نشويد خداوند تمام گناهان رامى آمرزد .

به خاطر اينكه امام ( ع ) باب اللّه است توبه او را قبول مى كند و نه تنها عذرخواهى او را مى پذيرد بلكه به كرم بى حسابش او را به صورت اول برمى گرداند و باز به اينها نيزبسنده نمى كند بلكه دستى را ك_ه ب_ه ملعونترين بيعتها آلوده است مى فشارد و با يداللّه الباسطه آشنايش مى سازد و آنكه راروزى ق_ع_ر ج_ه_ن_م م_نزل و ماوى بوده بر شاخه طوبى مى نشاند وهمراه خود مى كند و او تا آخر با آن حضرت باقى خواهد ماند .

پناهجويان

چ_ن_ي_ن اس_ت كه برق اميد در دل گنهكاران پرتو مى افكند وآرزوى عفو و بخشش بر قلبها سايه م_ى اف_كند و بدان حدحكايت كرم و رافتش در آفاق منتشر

مى شود تا آنكه به گوش چون سفيانى مى رسد و او نيز طمع در رحمت واسعه آن بزرگوار مى كند .

امير عالم حضرت امير المؤمنين ( ع ) از عاقبت سفيانى , يكى ازبزرگترين سفاكان جهان كه نامش چ_ون ب_خ_ت ال_نصرها و شدادهادر روايات اهل بيت ( ع ) آمده است و بسيارى از جنگها را عليه آن حضرت برپا مى كند و بسيارى از اولاد رسول خدا ( ع ) وشيعيان ائمه هدى ( ع ) را مى كشد و تشنه به خون دوستان اهل بيت ( ع ) است , چنين خبر مى دهد : ف_ي_اخ_ذه رج_ل م_ن ال_موالي اسمه صباح فياتي به الى المهدي وهو يصلي العشاء الاخرة فيبشره ف_ي_خفف في الصلوة ويخرج ويكون السفياني قد جعلت عمامته في عنقه وسحب , فيوقفه بين يديه ف_ي_ق_ول ال_س_ف_ياني للمهدي : يابن عمي من علي بالحياة اكون سيفا بين يديك واجاهد اعدائك , والمهدي جالس بين اصحابه وهو احيى من عذراء, فيقول : خلوه ,فيقول اصحاب المهدي : يابن بنت رسول اللّه , تمن عليه بالحياة وقد قتل اولاد رسول اللّه ما نصبر على ذلك .

ف_ي_ق_ول : ش_ان_ك_م واي_اه , اصنعوا به ما شئتم وقد كان خلاه , وافلته فيلحقه صباح في جماعة الى ع_ن_دال_س_درة .

. . .

وي_ذب_ح_ه وي_اخ_ذ راس_ه وي_اتى به المهدي فينظر شيعته الى الراس فيكبرون ويهللون ويحمدون اللّه تعالى على ذلك ثم يامر المهدي بدفنه .

م_ردى از م_وال_ى كه نامش صباح است سفيانى رامى گيرد و او را به نزد مهدى ( ع ) مى آورد و در ح_الى كه آن حضرت نماز عشاء را مى خواند بشارت دستگيرى سفيانى

را به حضرت مى دهد و امام ن_ي_زنماز را زودتر پايان برده و خارج مى شود, سفيانى در حالى كه عمامه اش را برگردنش بسته و م_ى ك_شنداو را نزد امام مى آورند و او رو به آن حضرت كرده عرض مى كند : اى عموزاده ( ( 66 ) ) بر من منت بگذارو حياتى دوباره به من كرم فرما, من نيز شمشيرى خواهم بود براى تو و با دشمنانت جهاد خواهم كردو مهدى در ميان يارانش نشسته در حالى كه ازعذراء باحياتر است .

س_پ_س مى فرمايد : او را رها كنيد, ياران مهدى به حضرتش عرض مى كنند : اى فرزند رسول خدا, آيابه او زندگى دوباره كرم مى كنى در حالى كه اوفرزندان رسول خدا را به شهادت رسانده است , مارا تحمل زنده ديدن او نيست .

پ_س امام زمان ( ع ) مى فرمايد : خودتان مى دانيد, با اوهر چه مى خواهيد انجام دهيد و اين در حالى است كه امام سفيانى را رها كرده و او نيز گريخته است پس صباح با جماعتى به سوى او مى روند و او را درك_نار سدره مى يابند و صباح او را به زمين زده ذبحش مى كند و سرش را نزد امام مى آورد, وق_ت_ى ش_يعيان حضرت سر دشمن بقية اللّه را مى بينندفرياد به [اللّه اكبر, لا اله الا اللّه , الحمد للّه ] بلند كرده شكر الهى را بجا مى آورند و سپس امام ( ع ) دستورمى دهد تا بدن او را دفن كنند .

خ_ود ن_اظ_ري_د ك_ه رحمت واسعه بقية اللهى چگونه همه چيز و همه كس را

شامل است و چگونه ت_ق_اض_اى دش_م_ن خ_ودرا م_ى پذيرد و رهايش مى سازد و اين در حالى است كه اوعداوتى چون اب_وسفيان و خباثتى چون معاويه و جناياتى چون يزيد در حق آن حضرت روا داشته است و با اينكه اص_حاب حضرت از زنده بودن او اظهار ناراحتى مى كنند معذلك خوددستور قتل او را نمى دهد و ام_ر را ب_ه اص_ح_اب واگ_ذار م_ى كند وبعد از آنكه او را كشتند آنچه را كه جد سفيانى با پاره تن رس_ول خ_دا ( ص ) ان_ج_ام داد و بدن پاره پاره او را برهنه بر خاك كربلاگذارد, در حق سفيانى روا ن_م_ى دارد و دس_ت_ور م_ى ده_د تا بدن اورا دفن نمايند و بدين جهت هميشه اين زمزمه دوستان اوست كه : دوستان را كجا كنى محروم ----- تو كه با دشمنان نظر دارى شايد اين سخن به ميان آيد كه انتقام از دشمنان خدا كه يكى ازماموريتهاى آن حضرت است به چه معنى خواهد بود ؟ بنابراين با كلامى پيرامون انتقام در زمان ظهور آن حضرت اين نوشتار را به پايان مى بريم تا مرهمى باشد بر دل دوستان وزخمى بر جگر دشمنان .

فصل سوم فرجام كار

فرجام كفر و نفاق

از اب_ت_داى خلقت و از زمان فرزندان حضرت آدم ( ع ) شيطان و حزب او در اكثريت و خط انبياء در اقليت بوده است ,بنابراين بديهى است كه جنايتكاران آنچه در توان داشته باشنددر كوبيدن و نابود س_اخ_تن راه حق به كار زده و در طول تاريخ خونها ريخته و ظلمها نموده اند و هميشه صبر رويه م_ؤم_ن_ان ب_وده و هست و اين تنها تاكتيك آنها در حفظ اين خط

سبز بوده كه توانسته اند در طول ت_اري_خ از ه_م_ه ج_ري_انات با وجود تمام دشمنها و دشمنيها سرافراز بيرون آيند و به همين خاطر صبرانبياء و اولياء اسطوره تاريخ گرديده و بر تارك افتخارات انسانى مى درخشد و همچون چراغى روشنى بخش كوره راههاست .

از آنجا كه جزاى محسنان و نيكوكاران در آخرت تدارك گرديده و اين دنيا گنجايش ثواب آنها را ن_دارد ع_ق_وب_ت ظ_ال_م_ان ن_ي_ز چ_ن_ي_ن است , اما خداوند وعده فرموده كه در دنيا نيز قلبهاى ش_ك_س_ته مؤمنان را شفا دهد و دلهاى سوزانشان را مرهم نهد و از اين روست كه اعتقاد به منجى جهانى و مصلح كل در تمام ملل واديان ديده مى شود و همگان بشارت ظهور مردى را مى دهندكه زمين را تطهير مى كند و دوران سياه و ننگبار ظالمان راخاتمه مى بخشد, و اين اميد است كه چون ق_ن_دي_ل_ى در ميان سينه مؤمنان آويزان و خيره به نورش ظلمت شب را پشت سرمى گذارند و با ح_رارت_ش س_ردى دس_تان ظلم و بيداد را تحمل مى كنند, و آن هنگام كه بزرگترين پيامبر الهى رس_ول اك_رم ( ص ) ب_ر ب_ل_نداى منبر تبليغ قدم نهاد و بزرگترين رسالت رسولان راابلاغ فرمود و چشمان طمع خيز را به تير ياس هدف گرفت وسروش [فهذا علي مولاه ] سر داد, جانهاى سوخته انتظار را روح دميد و دلهاى مدهوش يار را بى قرار كرد و چشمان دوخته به راه را برق نگاه بخشيد و حقانيت راه خود را به حق جويان چنين اثبات نمود كه : الا ان خ_ات_م الائم_ة م_ن_ا ال_ق_ائم ال_م_ه_دي ( ع ) , الا ان_ه ظ_اه_ر

ع_لى الدين كله , الا انه المنتقم من الظالمين .

( ( 67 ) ) بدرستى كه آخرين امام از ما مهدى قائم است , آگاه باشيد او دين خدا را ظاهر مى كند و از ظالمان انتقام مى كشد .

يعنى اى منتظران طول تاريخ و اى چشم براهان مصلح ,آنكه را هزاران سال ديده به راهش داريد و آن_ك_ه ك_لمه توحيد راظاهر مى كند و آنكه انتقام شما را مى ستاند و آنكه پيغمبران مژده آمدنش را داده ان_د و ش_م_ا ب_ر راهش نشسته ايد او آخرين پرچمدار نهضتى است كه شما را به آن مى خوانم و آخرين امامى است كه على ( ع ) اولين آنهاست .

آن حضرت با اين بشارت نه تنها حقانيت راه خويش را بيان مى كند بلكه منتظران جهان را به دامن اس_لام م_ى ك_ش_د ودل_سوخته گان زمان را كه چشم به راه منتقم مى سوزند نويدنزديكى ظهور مى بخشد و فرا رسيدن روز انتقام را مژده مى دهد و چنين مى فرمايد : الا انه قاتل كل قبيلة من اهل الشرك , الا انه مدرك بكل ثار من اولياء اللّه .

( ( 68 ) ) آگ_اه ب_اش_ي_د ك_ه او تمام قبايل و گروه هاى شرك راخواهد كشت و انتقام خون دوستان خدا را خواهدگرفت .

و ال_ب_ته از اين سخنان مى توان دريافت كه آن حضرت شعله مرگ به جان كه مى افروزد و به شرار قهر كه را مى سوزدهمانگونه كه در دعاى ندبه نيز منتظرانش اين چنين او رامى خوانند : اي_ن ال_م_ع_د لقطع دابر الظلمة . . .

اين المرتجى لازالة الجور والعدوان , اين قاصم شوكة

المعتدين , اي_ن ه_ادم اب_نية الشرك والنفاق , اين مبيد اهل الفسوق والعصيان والطغيان , اين حاصد فروع الغي وال_ش_ق_اق ,اي_ن ط_امس آثار الزيغ والاهواء, اين قاطع حبائل الكذب والافتراء, اين مبيد اهل العتاة والمردة , اين مستاصل اهل العناد والتضليل والالحاد . ( ( 69 ) ) كجاست آنكه آماده شده براى شكستن پشت ظالمان .

. .

و كجاست آنكه اميد است كه جور ودشمنى را براندازد, و كجاست شكننده شوكت سركشان , و كجاست ويرانگر كاخ شرك و دوروئى , و ك_ج_اس_ت آنكه ريشه اهل فسق و گناه و سركشى رامى كند و شاخه هاى گمراهى و شقاوت را قطع مى كند و آثار كجيها را از بين مى برد و ريسمانهاى دروغ و بهتان را قطع مى كند و ريشه اهل طغيان وعناد و الحاد را از جاى مى كند .

وجود مقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه با ظالمان وطاغيان سرسازش ندارند و اسباب گمراهى و ض_لال_ت را ن_ي_ز ازبين مى برند و بنيان دوروئى و نفاق را خراب مى سازند و هركس كه در برابر اقدامات مصلحانه اش بايستد هلاك مى كند تا بااز بين رفتن مفسدان جامعه بقيه مردم به صلاح و فلاح برسند .

حضرت امام محمد باقر ( ع ) مى فرمايند : اذا ق_ام ال_م_ه_دي س_ار ال_ى ال_ك_وف_ة ف_ي_خرج منها بضعة عشر الف نفس يدعون البترية , عليهم السلاح ,فيقولون له : ارجع من حيث جئت ما لنا في بني فاطمة من حاجة , فيضع السيف فيهم حتى ياتي على آخرهم ثم يدخل الكوفة فيقتل فيها كل منافق مرتاب ويهدم قصورها ويقتل مقاتليها حتى يرضى اللّه عزوجل .

( (

70 ) ) آن_گ_اه ك_ه ق_ائم م_ا قيام مى كند به سوى كوفه حركت خواهد كرد پس از كوفه ده هزار نفر مسلح خارج مى شوند كه از فرقه بتريه هستند و به او مى گويند : از همان جا كه آمده اى باز گرد كه ما را ب_ه ف_رزندان فاطمه حاجتى نيست , در اين هنگام شمشير بر آنهامى كشد تا آنكه تمام آنها را هلاك م_ى س_ازد س_پ_س داخ_ل ك_وفه مى گردد و هر منافق مرتابى را مى كشد وكاخهاى آنها را خراب مى سازد و هر كه با آن حضرت بجنگد هلاك خواهد فرمود تا آنكه خداوند عزوجل خشنود گردد .

و از اين روايت و نظائر آن مخالفان حضرتش به خوبى شناسائى مى شوند كه عمدة منافقانى هستند ك_ه ت_ظ_اه_ر ب_ه اسلام كرده اما در باطن با حقيقت اسلام مخالفند و بلكه خودصاحب ادعا بوده و حاجتى نيز به آن حضرت نمى بينند .

انتقام خون شهيدان

همان طور كه اشاره كرديم يكى ديگر از هدفهاى آن حضرت گرفتن انتقام خون اولياء خداست كه در خطبه غدير ازپيامبر اكرم ( ص ) نقل شد كه حضرت فرمودند : الا انه مدرك بكل ثار من اولياء اللّه .

آگاه باشيد مهدى خون تمام دوستان خدا را كه انتقام گرفته نشده است تقاص مى كند .

و باز در فقره اى از دعاى ندبه او را چنين ياد مى كنيم : اين الطالب بذحول الانبياء وابناء الانبياء, اين الطالب بدم المقتول بكربلاء . ( ( 71 ) ) ك_جاست آنكه خون انبياء و فرزندان انبياء را انتقام مى گيرد, كجاست آنكه خون كشته در كربلا را انتقام مى كشد

.

و رواي_ات زي_ادى از ائم_ه هدى ( ع ) به ما رسيده است مبنى بر انتقام كشيدن آن حضرت از قاتلان ج_دش اب_ا ع_ب_داللّه ( ع ) و هرآنكه به عمل آنها راضى است و اينجا به قسمتى از زيارت عاشوراى ابا عبداللّه الحسين ( ع ) اشاره مى كنيم كه مى فرمايد : فاسئل اللّه .

. .

ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصورمن اهل بيت محمد صلى اللّه عليه وآله .

( ( 72 ) ) پس مى خواهم از خداوند .

. .

اينكه روزى من گرداندخونخواهى تو را در حالى كه همراه امام يارى شده از آل محمد ( ص ) باشم .

و حضرت امام صادق ( ع ) در ذيل آيه شريفه ( ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانافلايسرف في القتل ) . ( ( 73 ) ) و هر كس كه كشته شود ما براى ولى او سلطنت قرارداديم پس اسراف و زياده روى در قتل نيست .

مى فرمايند : ذل_ك ق_ائم آل م_ح_م_د ( ص ) , ي_خ_رج ف_ي_ق_تل بدم الحسين بن علي ( ع ) فلو قتل اهل الارض لم يكن مسرفا .

ثم قال : يقتل واللّه ذراري قتلة الحسين ( ع ) بفعال آبائها . ( ( 74 ) ) اي_ن آي_ه ب_راى ق_ائم آل م_ح_م_د اس_ت ك_ه چ_ون خ_ارج شود به خونخواهى حسين بن على ( ع ) برمى خيزدپس اگر تمام اهل زمين را بكشد زياده روى نكرده است .

سپس فرمود : بخدا سوگند, فرزندان قاتلان حسين ( ع ) را خواهد كشت به خاطر عمل پدرهايشان .

و در بعضى روايات راز كشته شدن فرزندان به خاطرعملكرد

پدران را رضايت آنان بر چنين جنايت بزرگى عنوان فرموده اند .

حضرت امام رضا عليه آلاف التحية والثناء مى فرمايند : .

. .

ذراري ق_تلة الحسين ( ع ) يرضون بفعال آبائهم ويفتخرون بها ومن رضي شيئا كان كمن اتاه , ولو ان رج_لا ق_تل بالمشرق فرضي بقتله رجل في المغرب لكان الراضي عند اللّه عزوجل شريك القاتل وانمايقتلهم القائم ( ع ) اذا خرج لرضاهم بفعال آبائهم .

( ( 75 ) ) .

. .

فرزندان قاتلين امام حسين ( ع ) از كرده پدران خود خشنودند و به آن افتخار مى كنند و هر كس به چيزى راضى شود مانند كسى است كه آن را انجام داده است و از اين جهت اگر مردى در مشرق زم_ي_ن ك_ش_ته شود و در مغرب زمين ديگرى بر آن قتل راضى باشد نزد خداوند شريك قاتل است وحضرت قائم ( ع ) فرزندان آنها را هنگام ظهورش مى كشد به خاطر رضايتشان از عملكرد پدران .

در آن زمان بسيارى از افراد به گناهانى عقوبت مى شوندكه هرگز آن را انجام نداده اند و صرفا به خاطر رضايت بر آن عمل و يا افتخار به عامل آن جنايت , مؤاخذه خواهند شد .

دزدان خدا

و ن_ي_ز ي_ك_ى دي_گر از حركتهاى زيباى امام عصر ارواحنا فداه در قيام مصلحانه اش معرفى و رسوا ن_م_ودن خ_ائن_ان به بيت المال و اجراء حد بر آنهاست كه اين نيز نقطه عطفى در اين حركت الهى است .

آن حضرت افرادى را كه با چهره تقدس اموال فقرا و مساكين وسائر شئون مردم را چپاول مى كنند معرفى و رسوا نموده و حدبر آنها جارى مى سازد,

نمونه اى از اين برخورد را حضرت امام صادق ( ع ) بيان مى فرمايند : اما ان قائمنا ( ع ) لو قد قام لاخذ بني شيبة وقطع ايديهم وطاف بهم وقال : هؤلاء سراق اللّه .

( ( 76 ) ) آگ_اه ب_اش_يد هر گاه قائم ما قيام كند بنى شيبه رادستگير كرده و دستان آنها را قطع مى كند و آنان رادر بين مردم گردانده و مى فرمايد : اينها دزدان خداهستند .

اي_ن حركت حضرت صرفا براى اجراء حد بر يك دزدنيست و بلكه انگيزه ديگرى نيز در آن به چشم مى خورد و آن معرفى افرادى است كه در طول تاريخ اسلام و بلكه قبل از آن به عنوان كليددارى و خ_دم_ت ب_ه ك_ع_ب_ه و خانه خدا هدايا ونذورات و موقوفات كعبه و بلكه اموال زائران خانه خدا را باعناوينى به ظاهر خوب جمع نموده و صرف خواسته هاى خود مى كنند و از اين جهت امام ( ع ) نيز آنان را با عنوان دزدان خدا معرفى مى فرمايد .

سرانجام ناصبيان

قسمت اول

و ب_از از م_ه_مترين و قاطعانه ترين اقدامات حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه برخورد شديد با دشمنان ولاي_ت اس_ت ب_لكه در اين موارد مى توان سختترين عملكردها و شديدترين واكنشها را درحكومت ج_ه_ان_ى آن ح_ض_رت م_ش_اهده نمود, آن امامى كه درتمام موارد رافتش بيشتر جلوه مى كرد و رحمتش بر غضبش سبقت مى جست گوئى اينان آن قدر بى ارزشند كه حتى درمعناى شى ء بودن ن_ي_ز ن_م_ى گنجند تا [وسعت رحمته كل شي ء]آنان را دربرگيرد و چنان دست بر قبضه شمشير م_ى ك_ن_د كه گوئى قهر الهى به جوش

آمده و هيچ چيز را ياراى مقابله اش نيست واو در اين باب هيچ عذرى را نمى پذيرد و هيچ بهانه اى را قبول نمى كند مگر آنكه از جرگه دشمنان خارج شوند و به زمره دوستان درآيند .

حضرت امام محمد باقر ( ع ) مى فرمايند : اذا ق_ام ال_ق_ائم ع_رض الاي_م_ان ع_لى كل ناصب , فان دخل فيه بحقيقة والا ضرب عنقه او يؤدي ال_ج_زي_ة ك_م_ا ي_ؤدي_ه_ا ال_ي_وم اه_ل الذمة ويشد على وسطه الهميان ويخرجهم من الامصار الى السواد . ( ( 77 ) ) آن_گ_اه ك_ه ق_ائم ( ع ) ق_ي_ام مى نمايد ايمان را بر ناصبيان عرضه مى كند پس اگر حقيقتا ايمان در ق_ل_ب_ه_اي_ش_ان داخ_ل شد - كه خوب - و الا گردن آنها را خواهدزد يا آنكه جريمه ساليانه بر آنها مى بندد همانگونه كه الان غير مسلمانها مى پردازند و بر كمرش هميان مى بندد و از شهرها او را به سوى بيابانها اخراج مى نمايد .

ح_كومت امام زمان ارواحنا فداه حكومت ولايت است و غير اهل ولاء در آن حكومت محل و منزلتى ن_دارد و از اين حديث نيزاين نكته به خوبى روشن مى شود كه آن حضرت بر ناصبيان كه دشمنى و ع_داوت ب_ا اه_ل ب_ي_ت و ش_يعيانشان را جزءضرورى ترين احكام دين مى دانند و نعوذ باللّه به ائمه ه_دى ( ع ) اه_انت و جسارت مى كنند, ايمان حقيقى را عرضه مى دارد كه منظور از ايمان در لسان ائم_ه م_ع_ص_وم_ي_ن ( ع ) ه_م_ان اسلام كامل است كه در غدير خم و بلكه از ابتداى رسالت پيامبر اكرم ( ص ) آن را

تبليغ فرمود و بعد از جريان غديرخم و معرفى اميرمؤمنان و ائمه هدى ( ع ) خداوند اين آيه شريفه را نازل فرمود : ( اليوم اءكملت لكم دينكم واءتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الا سلا م دينا ) . ( ( 78 ) ) امروز ( روز غدير خم ) دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و از اسلام به عنوان دين شماراضى شدم .

ام_ا با اين وجود روايتى از حضرت امام صادق ( ع ) رسيده است كه به عرضه ولايت توسط امام زمان ارواحنا فداه تصريح مى فرمايد و آن در ذيل اين آيه شريفه وارد شده است : ( وعباد الرحمن الذين يمشون على الا رض هونا -الى قوله تعالى - حسنت مستقرا ومقاما ) . ( ( 79 ) ) ع_ب_اد الرحمان آن كسانى هستند كه بر روى زمين سرافكنده راه مى روند - تا آنجاى كلام الهى - نيكوجايگاه و مقامى است آنجا .

حضرت امام صادق فرمودند : ه_م الاوص_ي_اء ي_م_ش_ون ع_ل_ى الارض ه_ون_ا ف_اذا قام القائم ( ع ) عرضوا كل ناصب عليه , فان اقر بالاسلام وهي الولاية والا ضربت عنقه او اقر بالجزية فاداهاكما يؤدي اهل الذمة .

آنها اوصياء الهى هستند كه سر به زير افكنده و روى زمين راه مى روند و آن زمان كه قائم ( ع ) قيام ك_ن_دهمه ناصبيان را به او عرضه مى كنند اگر اقرار به اسلام كه همان ولايت است نمود پذيرفته مى شودو الا گردنش زده مى شود و يا آنكه جزيه خواهدپرداخت همانگونه كه اهل ذمه مى پردازند .

پس آنانكه بغض و

كينه اهل بيت ( ع ) را نصب العين خودكرده اند در زمان حكومت آن حضرت ذليل خ_واه_ن_د شد و آنان كه به ظاهر مدعى اسلامند در آن هنگام پرده از كفرشان برداشته شده و امام ع_ص_ر ( ع ) ب_ا آن_ان چون كافران رفتار مى كند وآنها را به لباس كفار در مى آورد و بر تمام مردمان م_ع_رف_ى مى كندو آنها را بين دو راه مخير مى سازد يا آنكه تن به مرگ دهند و ياآنكه چون كافران ج_زي_ه ب_پردازند و در اين صورت نيز حق ماندن در بين مسلمانان را ندارند و از امكانات رفاهى و شهرى نيزمحرومند علاوه آن حضرت براى آنان علامتى قرار داده تاهمگان او را بشناسند و معلوم شود كه او با درياى رافت مهدوى هم تطهير نگشته است .

ال_ب_ته با بررسى ديگر روايات كه حاكى از پاكسازى زمين ازدشمنان خدا و اهل بيت ( ع ) توسط آن حضرت مى باشدمى توان اين برخورد حضرت امام زمان ( ع ) با ناصبيان را درابتداى تشكيل حكومت ال_ه_ى و ق_ب_ل از اس_ت_قرار كامل حكومت آن حضرت دانست , ولى پس از استقرار و تسلط كامل و روشن شدن حقائق اقدام به پاكسازى كلى مى نمايند چنانچه بعدا به آن خواهيم پرداخت .

شادى مدينه ش_اي_د ب_ت_وان گفت كه زيباترين و طرب انگيزترين رويداد درعصر ظهور و بلكه در تمامى طول زمان براى دوستان اهل بيت ( ع ) و محبان آل محمد ( ع ) آن روزى است كه حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه قدم در شهر پيامبر اكرم ( ص ) مى گذارد و به كنارقبر آن حضرت

مى آيد .

حضرت امام صادق ( ع ) آن روز مدينه را اين چنين توصيف مى فرمايند : فاذا وردها كان له فيها مقام عجيب يظهر فيه سرورالمؤمنين وخزي الكافرين .

( ( 81 ) ) آن زم_ان ك_ه ام_ام ع_ص_ر ارواح_ن_ا فداه وارد شهر پيامبراكرم ( ص ) مى شود براى او يك برنامه اى عجيب است كه شادى مؤمنان ظاهر مى گردد و ذلت وخوارى كافران هويدا مى شود .

مفضل سئوال مى كند كه آن واقعه چيست ؟ حضرت در جواب مى فرمايند : او ( ح_ضرت مهدى ( ع ) ) وارد مى شود بر قبر جدش ومى فرمايد : اى گروه خلايق , آيا اين قبر جدم رس_ول خدا است ؟ عرضه مى دارند : بلى اى مهدى آل محمد, پس مى فرمايد : وچه كسى در كنار او دف_ن ش_ده اس_ت ؟ آنان جواب مى دهند . . . سپس بعد از آنكه سه بار از مردم اقرار مى گيرد دستور م_ى ده_دت_ا آن دو ن_فر را از قبر خارج كنند و بر درختى خشكيده بالا برده و آويزان كنند و در اين ه_ن_گ_ام ( ب_ه ج_ه_ت ام_ت_حان مردم ) درخت سبز شده و شاخه هايش بلند مى شود تا حدى كه به زم_ي_ن مى رسد, در اين حين آنان كه در قلبشان ذره اى شك نسبت به حقانيت آن وجود مقدس و ك_ف_ر دش_م_ن_ان اوس_ت و ذره اى ازمحبت آنان در وجودشان هست مى گويند : به خدا سوگند, اي_ن يك شرافت است و رستگار شديم به خاطر محبت اينان واينجاست كه محبان آنها پرده از كفر خود برداشته و

محبتشان رانسبت به آن دو اظهار مى كنند كه ناگهان از جانب حضرت ولى عصر ارواحنا فداه ندائى بلند مى شود كه : هر كس اين دو نفر رادوست دارد به كنارى رود .

در اي_ن ه_نگام مردم دو دسته مى شوند, عده اى دوستان آنها وگروهى هم كه متنفر از آنانند, در اي_نجا حضرت بقية اللّه ارواحنافداه به گروه منحرفان و دشمنان ولايت امر مى كند تا از آن دونفر بيزارى و تبرى بجويند .

آن_ها مى گويند : اى مهدى آل محمد, ما آن زمان كه از اينها چنين كرامتى مشاهده نكرده بوديم و ن_م_ى دانستيم كه آنها در نزدخداوند چنين مقامى دارند از آنان تبرى نمى كرديم و حال كه چنين ديديم از آنها تبرى نخواهيم كرد .

. .

بلكه به خدا سوگند ازتو و هر كس كه به تو ايمان دارد و ايمان به اين دو نفر نداشته وآنها را از قبر خارج كرده و آويزانشان كرده است بيزار و متنفريم .

و در اي_ن زم_ان ح_ض_رت بقية اللّه ارواحنا فداه امر مى كند و بادى سياه بر آنها مى وزد و آنان مثل درخ_تان خشكيده خرمامى گردند و بعد به دستور آن حضرت آن دو را از درخت پايين آورده و به اذن الهى زنده مى سازد و به امر حضرتش تمام مردم تجمع كرده و در برابر مردم آنها را به محاكمه م_ى ك_شد و سپس هر آنچه از جنايات كه مرتكب شده اند بر آنان يك يك بيان فرموده .

. .

و آن دو به همه آنها اعتراف مى كنند سپس دستورمى دهد تا هر آنچه كه انجام داده اند قصاص شوند و

پس از آن به امر آن جناب بار ديگر به دار آويخته مى شوند و فرمان ملوكانه حضرت صادر شده آتشى از دل زم_ي_ن زب_ان_ه م_ى ك_شد وآن دو را به شرار قهر خود مى سوزاند و سپس به فرمان آن حضرت , باد خاكسترشان را مى برد .

و ن_ي_ز يكى ديگر از احكامى كه حضرت جارى مى فرماينداجراء حد بر يكى ديگر از دشمنان ولايت اس_ت ك_ه ب_ر امام زمان خود حضرت امير مؤمنان ( ع ) خروج نمود و

قسمت دوم

دشمنان نيز درتوجيه عمل او ع_اج_زن_د و اي_ن در حالى است كه پيامبراكرم ( ص ) او را از اين كار برحذر داشته و پيشاپيش خبر ازارت_داد او داده ب_ود ك_ه ح_ديث كلاب حواب ( ( 82 ) ) مشهور ميان مسلمانهاست و علاوه اذيتها و آزاره_اى او در حق رسول خدا واهل بيت آن حضرت مخصوصا فاطمه زهرا و امير مؤمنان ( ع ) قلب ش_ي_ع_ه را بسيار آزرده است و در زمان حكومت عدل حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه او نيز زنده خواهد شد و به عقوبت كار خويش خواهد رسيد .

حضرت امام محمد باقر ( ع ) مى فرمايند : اما لو قام القائم لقد ردت اليه الحميراء حتى يجلدهاالحد وينتقم لامه فاطمة منها .

قلت : جعلت فداك , ولم يجلدها الحد ؟ قال ( ع ) : لفريتها على ام ابراهيم .

( ( 83 ) ) هرگاه قائم قيام كند حميراء براى او زنده مى شود تابر او حد جارى كند و انتقام مادرش فاطمه را از اوبگيرد .

گفتم : فدايت شوم , چرا او را شلاق مى زند

؟ فرمود : به خاطر تهمتى كه بر ام ابراهيم - همسرپيامبر ( ص ) - زده بود .

آرى او ان_ت_قام مادرش حضرت صديقه كبرى فاطمه زهراصلوات اللّه عليها را خواهد گرفت و در نهايت گريه هاى حضرت زهرا ( س ) پايان خواهد يافت .

ال_بته هدف آن حضرت ريشه كنى شجره خبيثه عناد با اهل بيت ( ع ) است و عقوبت كامل دشمنان خاندان پيامبر ( ص ) چيزى نيست كه در ظرف دنيا جارى شود .

و بعد از آنكه پايه گذاران ظلم به آل اللّه به دست آن حضرت عقوبت مى شوند و اساس و بنيان ظلم و ع_داوت با اهل بيت ( ع ) درهم شكسته مى گردد, به جستجوى شاخه هاى اين شجره خبيثه رفته آنها را قطع مى كند تا اثرى از اين درخت شوم باقى نماند, همان طور كه در زيارت سرداب مقدس چنين مى خوانيم : ال_س_لام ع_ل_ي_ك اي_ه_ا الام_ام ال_م_ب_يد لاهل الفسوق والطغيان , السلام عليك ايها الامام الهادم لبنيان الشرك والنفاق والحاصد فروع الغي والشقاق .

. . وقاطع حبائل الكذب والفتن والافتراء . ( ( 84 ) ) سلام بر تو اى امامى كه اهل فسق و طغيان را نابودمى كنى و سلام بر تو اى امامى كه بنيان شرك و نفاق را ويران مى كنى و شاخه هاى گمراهى و جدائى راخواهى بريد .

. .

و ريسمانهاى دروغ و فتنه و بهتان راقطع خواهى كرد .

جستجوى خانه به خانه ي_ك_ى دي_گر از ابعاد قيام حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه پاكسازى زمين به طور كامل است يعنى آن ح_ض_رت اب_ت_داري_ش_ه ه_اى ظ_ل_م و جور را از

دل خاك بيرون مى كشند و درخت كفر و نفاق را مى سوزانند و بنيان خباثت و جنايت را درهم مى كوبند و كاخهاى الحاد و عصيان را ويران مى كنند و بنياد رياو تزوير را درهم مى شكنند و سپس به قطع شاخه هاى اين شجره خبيثه مى پردازند .

ك_ه آن ش_اخه ها كسانى هستند كه با از بين رفتن بزرگان خودحيثيت و شرف خود را بر باد رفته م_ى بينند و خود را بر دره نابودى مى يابند و براى نجات خود دست به هر كارى عليه آن مصلح كل م_ى زن_ن_د و ب_ه گ_مان باطل خود طمع در نجات مى برندكه شايد بتوان با برق شمشير به ستيز ص_اع_قه رفت و اينجا قهردوستان امام عصر ارواحنا فداه برآشفته مى گردد و سوز سينه ها ازنوك شمشيرها زبانه مى كشد و از كشته ها پشته مى سازند واستخوانها به سم ستوران مى سايند, اما اينجا نيز پايان كارنيست و ولى زمان ارواحنا فداه بعد از چيرگى كامل حقيقت زلال را بر مردمان عرضه م_ى دارد ت_ا آن_كه را سعادت است سيراب شود اهل شقاوت از زمين محو گردد و زمين نيز قدرى بياسايدو پرچم توحيد بر سرتاسر عالم سايه افكند .

حضرت امام موسى كاظم ( ع ) در جواب سئوال راوى درباره اين آيه شريفه : ( وله اءسلم من في السماوات والا رض طوعاوكرها ) . ( ( 85 ) ) و تسليم اوست هر آنكه در آسمانها و زمين است يابه اختيار و يا به اجبار .

چنين فرمودند : ان_زل_ت ف_ي ال_ق_ائم ( ع ) اذا خ_رج ب_ال_يهود والنصارى والصابئين والزنادقة

واهل الردة والكافر في ش_رق الارض وغ_رب_ه_ا ف_ع_رض ع_ليهم الاسلام فمن اسلم طوعا امره بالصلوة والزكوة وما يؤمر به ال_م_س_ل_م ويجب اللّه , ومن لم يسلم ضرب عنقه حتى لايبقى في المشارق والمغارب احد الا وحد اللّه .

( ( 86 ) ) اي_ن آي_ه درب_اره ق_ائم آل م_ح_مد نازل شده است , آن زمان كه خارج مى شود بر يهود و نصارى و ص_ائب_ي_ن و م_لحدان و مرتدان و كافران در مشرق زمين ومغرب آن , سپس بر آنها اسلام را عرضه مى دارد هركه آن را به دلخواه اختيار كرد او را مامور مى كند به نماز و زكوة و هر چه خداوند واجب ك_رده و آن_چ_ه برمسلمان امر فرموده است , و هر كس اسلام نياوردگردن او را مى زند تا آنكه در مشرق و مغرب كسى نماند مگر اينكه موحد گردد .

م_ى ت_وان ج_س_ت_جوى دقيق و خانه به خانه امام عصر ارواحنافداه را از برخى روايات دريافت كه حضرت به دنبال بقاياى ظلم و جور چگونه شهرها را پشت سر مى گذارد و آثار آن را محومى سازد و تا آنجا مجال را بر آنها تنگ مى كند كه در دل صحراها و كوهها هم جائى براى آنان نيست .

حضرت امام محمد باقر ( ع ) درباره اين آيه شريفه ( سئل سائل بعذاب واقع ) ( ( 87 ) ) .

سئوال كرد سئوال كننده اى از عذاب محقق شدنى .

مى فرمايند : ن_ار ت_خ_رج م_ن المغرب وملك يسوقها من خلفها حتى تاتي دار بني سعد بن همام عند مسجدهم ف_لات_دع دارا ل_ب_ن_ي ام_ي_ة الا اح_رق_تها واهلها ولاتدع دارا فيه وتر لال

محمد الا احرقتها وذلك المهدي .

( ( 88 ) ) آن آتشى است كه از مغرب افروخته مى شود وپادشاهى از عقب آن را هدايت مى كند تا آنكه به محله فرزندان سعد بن همام در كنار مسجد آنهامى رسد در اين زمان است كه خانه اى از بنى اميه نخواهد ماند مگر اينكه آن را با اهلش به آتش مى كشد و منزلى نيست كه خون آل محمد در آن ريخته باشد مگر آنكه خواهدش سوخت و آن مهدى ( ع ) است .

در اي_ن زم_ان اس_ت ك_ه خانه ها تجسس مى شود و آنها كه پرچم دشمنى با اهل بيت ( ع ) را از ابتدا ب_رداش_ت_ه ان_د نابودخواهند شد و هر كه دستش به خون مظلومى از آل محمدآلوده است عقوبت م_ى ش_ود و ه_ر آن_كه فرصت فرار از اين هنگامه را يافته و در كوهها و دشتها مامنى اختيار كرده و ب_ه خيال خام خود از پنجه انتقام گريخته است همانكه او را پناه داده تسليم عدالتش مى كند تا به سزاى اعمالش برسد .

ابو بصير مى گويد : از حضرت امام صادق ( ع ) پيرامون اين آيه شريفه سئوال كردم : ( هو الذي اءرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ) . ( ( 89 ) ) اوس_ت آن_ك_ه پ_ي_ام_برش را بر هدايت و دين حق مبعوث كرد تا او را بر تمام دينها غالب كند اگر چه مشركان كراهت ورزند .

حضرت امام صادق ( ع ) فرمودند : هنوز تاويل اين آيه محقق نشده است .

سئوال كردم : ج_ع_ل_ت ف_داك , متى

ينزل تاويلها ؟ قال ( ع ) : حتى يقوم القائم ان شاء اللّه تعالى , فاذا خرج القائم لم يبق كافر و لا مشرك الا كره خروجه حتى لو كان كافر اومشرك في بطن الصخرة لقالت الصخرة : يا مؤمن , في بطني كافر او مشرك فاقتله .

قال : فينحيه فيقتله .

( ( 90 ) ) فدايت شوم , چه زمان تاويل آن فرا مى رسد ؟ ف_رم_ود : آن ه_نگام كه قائم قيام كند ان شاء اللّه تعالى پس هرگاه خارج شود قائم , كافر و مشركى نيست مگر آنكه از خروجش ناراحت مى شود - و آن چنان دين خدا غالب مى گردد - كه حتى اگر ك_اف_ر ومشركى در دل صخره اى پناه گرفته باشد آن صخره فرياد مى كند كه اى مؤمن , در ميان م_ن ك_اف_ر ي_ام_ش_رك_ى پنهان شده است او را بكش , پس آن مؤمن او را بيرون مى كشد و به قتل مى رساند .

و بعد از اين اثرى از كفر و شرك نمى ماند و زمين و زمان ازهر زشتى پاك مى گردد, همچنان كه در زيارت آن بزرگوارمى خوانيم : السلام عليك يا طامس آثار الزيغ والاهواء وقاطع حبائل الكذب والافتراء . ( ( 91 ) ) س_لام بر تو اى محو كننده نشانه هاى كجروى وهواپرستى و قطع كننده ريسمانهاى كذب و فتنه وبهتان .

آخرين مهلت خ_داون_د ت_بارك و تعالى وقتى حضرت آدم ابوالبشر ( ع ) راآفريد و تاج كرامت بر سر او نهاد و اسماء ح_س_ن_ى تعليم او نموددستور فرمود تمام سماواتيان تعظيمش كنند و در برابرعظمتش به خاك اف_ت_ن_د و

خ_ضوع خود را اظهار نمايند پس ملائكه نيز بر اين خليفه الهى سجده نمودند و همگان به بارگاهش صورت نهادند مگر شيطان كه در اثر نخوت وخودبينى بناى طغيان و سركشى نهاد و مطرود درگاه الهى شد .

و چون از درگاه قرب حضرت حق بناى كوچ گذاشت جزاى آنچه انجام داده بود طلبيد و عمرى به طول عمر دنيا ازخداوند درخواست نمود ولى خداوند در قرآن خواهش او راچنين اجابت نمود : ( فانك من المنظرين * الى يوم الوقت المعلوم ) . ( ( 92 ) ) بدرستى كه تو مهلت داده مى شوى تا روز وقت معلوم .

راوى مى گويد : از امام ( ع ) پيرامون وقت معلوم سئوال كردم , حضرت فرمودند : ال_وق_ت ال_م_علوم يوم قيام القائم , فاذا بعثه اللّه كان في مسجد الكوفة وجاء ابليس حتى يجثو على رك_ب_ت_ي_ه ,ف_ي_ق_ول : ي_ا وي_لاه , م_ن ه_ذا ال_يوم , فياخذ بناصيته فيضرب عنقه فذلك يوم الوقت المعلوم .

( ( 93 ) ) وقت معلوم روز قيام قائم است كه خداوند وقتى اورا اذن قيام مى دهد در مسجد كوفه شيطان به نزد اومى آيد تا آنكه در مقابل آن حضرت زانو مى زند ومى گويد : واويلاه از اين روز, پس آن حضرت موى پيشانيش را مى گيرد و او را گردن مى زند و آن روزوقت معلوم است .

در اي_ن زم_ان اس_ت ك_ه ج_ه_ان از لوث كفر و نفاق پاك گشته ونشانه هاى زشتى و ناپاكى محو گ_ردي_ده و از دي_گ_ر س_وى آن_ك_ه وس_وس_ه ه_اي_ش موجبات انحراف بسيارى مى گشت نيز از ميان برداشته شده است .

در اين

هنگام محيط پرورش انسانها فراهم مى گردد و مردمان به رشد و كمال مادى و معنوى كه خ_داوند براى آنها قرار داده مى رسند و تا آنجا تكامل مى يابند كه قدرت ارتباط با ديگرعوالم را پيدا م_ى ك_ن_ند و آنچنان از صفاى باطن بهرمند مى شوندو قلبهايشان تطهير مى گردد كه همنشين ملائكة اللّه مى گردند .

ح_ض_رت ام_ام ص_ادق ( ع ) در ج_واب م_ف_ضل كه سئوال كرد : اى آقاى من , آيا ( هنگام ظهور امام زمان ( ع ) ) ملائكه و جنيان برمردم ظاهر مى شوند ؟ فرمودند : اي واللّه يا مفضل , ويخاطبونهم كما يكون الرجل مع حاشيته باهله .

( ( 94 ) ) ب_ه خ_دا س_وگ_ن_د اى م_ف_ض_ل , م_ردم با آنها به صحبت مى پردازند همانگونه كه انسان با افراد خانواده اش صحبت مى كند .

به اميد آن روز كه بر گرد شمع وجودش حلقه زنيم و پر وبال به شعله عشقش بسوزانيم و محو و مات جمال دلربايش شويم و ديگر اشك حسرت نريزيم و آه يتيمانه نكشيم و . . .

خوش آن روزى كه برخيزد زكعبه ----- طنين نغمه اللّه اكبر خوش آنروزى كه ما بر عهد ديرين ----- نثار او كنيم اين جان شيرين

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109