لواء الانصار : شيوه هاي ياري قائم آل محمد عليهم السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : فقيه ايماني محمدباقر، 1279-1329.

عنوان و نام پديدآور : لواء الانصار : شيوه هاي ياري قائم آل محمد عليهم السلام ‮ محمدباقر فقيه ايماني ‮

وضعيت ويراست : [ويراست 2]

مشخصات نشر : اصفهان‮ عطر عترت ‮ 1383.‮ ‮

مشخصات ظاهري : 192ص.‮

شابك : 7000 ريال‮ 964-7941-02-1 ‮ ؛ 8000 ريال (چاپ پنجم)‮

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : چاپ دوم 1382.‮

يادداشت : چاپ چهارم.‮

يادداشت : چاپ پنجم: 1384.‮

يادداشت : ويراست قبلي كتاب حاضر تحت عنوان " لواء الانتصار" منتشر شده است.‮

يادداشت : عنوان روي جلد: شيوه هاي ياري قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه الشريف.‮

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس ‮

عنوان ديگر : شيوه هاي ياري قائم آل محمد عليهم السلام ‮ ‮

موضوع : محمدبن حسن (عج) ، امام دوازدهم، 255ق. -- ياري

موضوع : مهدويت-- انتظار

رده بندي كنگره : BP51/35 /ف 7ل 9 1381

رده بندي ديويي : 297/959

شماره كتابشناسي ملي : م 81-41172

اهداء

بمناسبت فرخنده سالروز ميلاد پر بركت مولايمان وليّ دوران، اين مجموعه را به عنوان ران ملخي به سليمان زمان اهداء مي كنيم

معرفي مؤلف

بسمه تعاليمولف اين مجموعه، مرحوم آيت الله ميرزا محمّد باقر فقيه ايماني فرزند مرحوم حاج شيخ حسينعلي طهراني، در خانواده اي مذهبي از پدري روحاني و مادري علويه چشم به جهان گشود، در كودكي پدر خود را از دست داد و در دامان مادر خويش رشد و پرورش يافت، و با وجود مشكلات شديد مالي به جهت علاقه شديد وارد حوزه و به تحصيل علوم ديني پرداخت و دررشته هاي مختلف مانند فقه، اصول، تفسير، حديث شناسي و غيره به مدارج عاليه نائل گشت و در ضمن تحصيلات خود به تزكيه نفس و كسبِ كمالات معنوي پرداخت.آنچه بيش از هر چيز قابل ذكر است توجه و علاقه خاصي بود كه ايشان به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام خصوصاً حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداء داشتند كه كاملا در رفتار و گفتار ايشان آشكار بود، و تمام عمرش در انتظار و فراق آنحضرت دلي سوخته و اشكي ريزان داشت، در منابر و مجالس و هر فرصتي در طول سال مردم را به ساحت قدس حضرت توجّه و تنبّه مي داد و با آن حال معنوي خاصّي كه در ايشان بود تأثيري در حال اشخاص مي گذاشت، مثلا روزهاي جمعه دعاي ندبه را با حال گريه و شور و اشتياق چندين بار در طول روز قرائت مي كرد، و هنگام مراجعه مردم براي رفع مشكلات توصيه دائمي ايشان به آنها توجّه و توسّل به حضرت صاحب الامر عليه السلام و قرار دادن نذري

براي آنجناب بوده است.و اين علاقه و محبّت بود كه ايشان را به فيض حضور ذي نور محبوبش نائل گردانيد.از آثار به يادگار مانده ايشان حدود هفتاد جلد كتاب در موضوعات مختلف مذهبي است كه حدود سي جلد آن به احوال و شئون حضرت ولي عصر عجّل الله تعالي فرجه تعلق دارد كه بعضي از آنها به چاپ رسيده، از پروردگار توفيق نشر ساير مؤلّفات ايشان را خواهانيم.كتابي كه در پيش رو داريد به نام «لواء النتصار» از تاليفات اين مرحوم است كه به جهت استفاده هرچه بيشتر توسط بعضي از فضلاء حوزه تحقيق و ويرايش شده است.در پايان از درگاه احديّت خواستاريم كه ما را در زمره منتظران و ياوران حضرتش قرار دهد.مهدي فقيه ايمانياصفهان، رجب المرجب 1419

مقدمه

اشاره

بسم الله الرّحمن الرّحيمالحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد نبيه و أهل بيته الراشدين المهديّين و المطهّرين المعصومين.

حكمت طلب نصرت و ياري خداوند از بندگان

نظر بر اينكه خداوند جلّ شأنه در كلام مجيدش __ (اِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَ_بِّتْ اَقْدامَكُمْ) [1] _ شرط كمك و ياري به بندگان خود را __ براي ثبات قدم در راه حق و صراط مستقيم در دنيا و آخرت __ اين قرار داده كه آنها هم او را ياري نمايند، و حضرت احديّت جلّ شأنه اگر چه واجب الوجود و غنيّ بالذات است و محتاج به ياري غير نيست، و لكن مهمترين حكمت اين درخواست از بندگان دو جهت است:جهت اوّل:آنكه در مقام بندگي و دوستي نسبت به ذات مقدّس الهي امتحان شوند، پس اگر بندگي و دوستي آنها حقيقت و واقعيت داشته باشد؛ بايد در كمك و ياري به او در هر عنوان و مقامي كه امر فرموده؛ سعي و كوشش تمام داشته باشند.جهت دوّم:آنكه بر حسب آنچه كه گفتيم: خداوند متعال از فيض ديگران غني و بي نياز است، بنابراين؛ در انتساب و اختصاص بنده براي قابليّت و استحقاق عنايات الهي هيچ راهي به ساحت قدس اونيست؛ مگر بواسطه چنگ زدن و تمسّك به چيزي كه عنوان و مورد ياري او جلّ شأنه باشد، تا قابليت و لياقت پيدا نموده و مورد عنايت و فضل و مرحمت كامل و مخصوص او شود.كه اين عنوان و مورد ياري؛ چيزيست كه آن را در كتاب خود از طريق وحي بيان نموده و راهنما و هادي بسوي آن؛ وجود مبارك و مقدّس حبيب خود حضرت سيّد المرسلين و خاتم النبيّين محمّد بن عبدالله (صلي

الله عليه وآله) قرار داده است، و ائمّه راشدين و اهل بيت معصومين ايشان را؛ امين بر حفظ و حراست آن قرار داده است.پس در هر زمان مصداق و عنوانِ نصرت و ياري به حضرت احديّت جلّ شأنه؛ آن وجود مبارك مطهر است كه وليّ خدا در امر دين و شريعت حضرت سيّدالمرسلين (صلي الله عليه وآله) است.و چون در اين زمان؛ بر حسب ضرورت مذهب حقّ؛ و به مقتضاي براهين قطعي عقلي و اخبار متواتره نقلي؛ ولايت كليّه الهيّه و خلافت و وصايت نبويّه (صلي الله عليه وآله) به وجود مبارك حضرت خاتم الأوصياء المرضيّين، و بقيّة الله من الأوّلين و الآخرين من الأنبياء و المرسلين، و حجّة الله علي الخلائق أجمعين، و نور الله في السّماوات و الأرضين، أمين وحيه في الكتاب المبين، كهف الأمان للإنس و الجانّ، صاحب العصر و الزمان، حجّت بن الحسن بن عليّ بن محمّد بن عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب، سلام من الرحمان نحو جنابهم، فإنّ سلامي لايليق ببالهم. اختصاص دارد، بنابراين؛ اگر كسي بخواهد مورد نصرت و ياري حضرت احديتجلّ شأنهقرار گيرد بايد سعي در ياري و كمك به وجود مقدّس آنحضرت (صلي الله عليه وآله) نمايد، تا به اين وسيله براي كمك و ياري از جانب حضرت احديت جلّ شأنه قابل و لايق شود، و بوسيله كمك و ياري خداوند در راه حقّ و صراط مستقيم ثابت بماند، چرا كه قرآن مي فرمايد:(قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي) [2] ، كه مودّت با ذوي القربي را اجر و مزد رسالت حضرت خاتم الانبياء(صلي

الله عليه وآله) قرار داده است.

دو امري كه بنده مؤمن بايد در ياري خداوند ملاحظه كند

بنده مؤمن بايد دو امر را ملاحظه نموده و در هرحالي واقعاً نسبت به آندو، معرفت و شناخت داشته و متذكّر باشد.امر اوّل:جلالت و عظمت شأن و رسالت نبويّه (صلي الله عليه وآله) كه چنين وجود مباركي كه اشرف و اكمل همه ممكنات بوده و هر كمال كه ممكن الوجود بتواند به اعلا درجه آن متّصف شود و در آن درجه كمال؛ مَظهَر حضرت واجب الوجود شود، در آن وجود مقدّس (صلي الله عليه وآله) ظاهر گرديد، و به همين سبب از همه موجودات به درگاه قرب الهي جلّ شأنه محبوبتر بودند.پس تشريف فرما شدن ايشان از آن مقام رفيع كه اشرف بقعه هاي عرش باشد به اين عالم دنيا؛ در زماني كه به خاطر ظهور جهل و ضلالت و شقاوت و آثار آنها بدترين زمانها بوده؛ واضح است كه انس و حشر و نشر با اهل آن منتها درجه ابتلا و محنت است، علاوه بر دردهاي جسمي و روحي ديگر و انواع و اقسام ظلمها و اذيّتهائي كه اشرار و كفّار نسبت به وجود مقدّسش (صلي الله عليه وآله) روا داشتند.پس بنده مؤمن __ بعد از اينكه تصوّر مي كند كه چنين وجود مباركي از جانب ذات مقدّس حضرت احديت جلّ شأنه به اين عالم تشريف فرما شده، و چنين ابتلاء و محنت بزرگي را تحمّل كردند، و غرضي نداشته جز هدايت و راهنمائي بندگان به آنچه خير و نفع آنها است، و خواسته است كه اين بر وجه كمال و دوام در همه مصالح زندگي دنيوي و اُخروي آنها باشد، و مزد و پاداش اين رسالت عظمي

را جز محبّت در حقّ ذوي القرباي خود طلب نفرموده.بايد بنگرد كه چگونه سزاوار است در اداي اين حقّ مهمّ __ كه دوستي با اهل بيت معصومين(عليهم السلام) و ذراري منسوب به ايشان است __ اهتمام نمايد؟امر دوّم:هرگاه مولا و اربابي نسبت به بنده خود و يا پدري نسبت به فرزند خود نعمتهائي از باب لطف عنايت نمايد كه مورد غبطه ديگران واقع شود، آن بنده و يا آن فرزند نه تنها آن نعمتها را در راه معصيت و نافرماني مولاي خود صرف نمي كند بلكه سعي خود رابه كار خواهد بست تا به گونه اي از آن بهره برداي نمايد كه رضايت و خشنودي مولا درآن باشد، اگر چه صراحتا چيزي ازاو نخواسته باشد.پس بنابراين؛ بنده مؤمن و با بصيرت بايد تفكر كند كه انواع و اقسام مراحم و الطاف جليله و كامله و دائمه از جانب وليّ و منعم حقيقي او حضرت احديّت جلّ شأنه، به يمن آن وجود مقدّس پيامبر و اهل بيت معصومينش (عليهم السلام) فراهم شده است كه بزرگترين آنها نعمت وجود است، و سرچشمه همه فيوضات ديگر است، واگر وجود مبارك او و اهلبيتش (عليهم السلام) نبود؛ اين نعمت وجود از براي احدي نبود.و بعد از نعمت وجود؛ كليّه نعمتها و فيوضات دنيوي است كه در هر لحظه نوعي از آن شامل حال همگان است. و مزيد اين نوع از لطف در حقّ مؤمن آن است كه به او از اين نعمتهاي دنيوي آن مقدار عطا مي شود كه صلاح حال او باشد، و امّا نعمتهائي كه باعث فساد مؤمن شود __ يعني مانع رسيدنِ او به نعمتهاي اُخروي

مي شود __ از او منع مي شود.و بعد از همه اين نعمتها؛ كلّيه اسبابي كه براي سعادت و هدايت بنده مؤمن فراهم شده است، تا بوسيله آن قابليّت پيداكند و درجات عاليه رضوان الهي جلّ شأنه را تحصيل نمايد؛ وبه درجات رفيعه بهشت راه پيدا كند، و همه اين نِعَم به بركت و يمن وجود مبارك حضرت رسول و اهلبيت طاهرينش (عليهم السلام) بوده، هم از نظر ظاهري و هم از نظر باطني، هم براي اوّلين و هم براي آخرين.علاوه بر اين؛ بنده مؤمن بايد متوجّه شود كه به جهت انتساب به دين مبين آنحضرت (صلي الله عليه وآله)؛ و بوسيله تمسّك جستن به ولايت و متابعت او و اهلبيتش (عليهم السلام) چه درجه رفيعي از عزّت در درگاه الهي جلّ شأنه پيدا مي كند؟! و چه مقام منيعي در نظر انبياء عظام (عليهم السلام) دارد؟! كه از بس خداوند فضل و مقام آنها را براي ايشان در كتبشان بيان فرمود، و منزلت و مكانشان را به آنها نشان داده، كه همچون ابراهيم خليل آرزومند شده كه از شيعيان آنها شود [3] و چون موساي كليمي (عليه السلام) از خداوند متعال تمنّا و مسئلت نموده كه از امّت ايشان باشد، و آرزوي ديدار ايشان را كرده است. [4] .و امّت انبياءگذشته بعداز توسّل به وجود مبارك پيامبر واهلبيت اطهارش(عليهم السلام) خداوند عالم را به حقّ اصحاب و امّت ايشان قسم مي دادند، چنانچه اين مطلب و امثال آن صريحاً در آيات و روايات زيادي وارد شده است. [5] .و اينان چه مقام بلند و قدر و منزلت نيكوئي در نظر ملائكه دارند كه آنها

از روي اشتياق در حال خواب ايشان؛ نظر به ارواحشان مي كنند كه چون ستارگان درخشانند، و در حقّ آنها دعا مي كنند؟ و همه اين عزّتها و مقامات رفيع و والا بواسطه انتساب حقيقي آنان به وجود نبوي و اهلبيت اطهارشان (عليهم السلام) است.پس بعد از ملاحظه تمام اين مراحم و الطاف جليله و جميله الهيّه كه به يمن وجود مبارك آنحضرت (صلي الله عليه وآله) است، بنده مؤمن عاقل تصوّر نمايد كه هر گاه بتواند به همين اسباب و وسائل دنيوي و اُخروي به هر كيفيّتي كه امكان دارد با جان و مال و عزّت و اهل خود؛ و در هر مورد و عنواني كه بداند و بفهمد موجب رضا و خشنودي حضرت احديّت جلّ شأنه و نيز موجب خشنودي آن وجود مبارك و مقدّس (صلي الله عليه وآله) مي شود بايد در كسب آن كمال سعي و اهتمام را داشته باشد، چه رسد به آنكه از او بر وجه تصريح طلب نمايند، خصوصاً در چنين امري كه مودّت به ذوي القرباي آنحضرت (صلي الله عليه وآله) باشد.و روشن است كه در اين زمان از بقيّه ذوي القرباي در تمام اين عالم دنيا كسي جز وجود مبارك حضرت بقيّة الله في الأرضين (عليه السلام) نيست كه و جود مباركش در حسن جمال و كمال الهي و تماميّت اخلاق و محاسن مانند وجود مقدّس نبوي (صلي الله عليه وآله) و مظهر كامل او است، و مظلوميّت آنحضرت هم در نهايت اضطرار مي باشد.پس بنابراين؛ هر قدر معرفت و شناخت مؤمن نسبت به جلالت مقام رسالت نبوي (صلي الله عليه وآله) بيشتر باشد؛ درجه واقعي

محبّت و اخلاص او ثابت تر و محكم تر است، و هرچه محبّت او با آنحضرت بيشتر باشد؛ سعي او در اداء حقّ عظيم آنحضرت (صلي الله عليه وآله)؛ با مودّت و محبّت به ذوي القرباي ايشان __ يعني حضرت وليّ الله في الأرضين (عليه السلام) __ كاملتر خواهد بود.و بعد از تمام اين جهات مزبوره، لازم به ذكر است كه به مقتضاي دليل عقلي و نقلي بر هر انساني لازم است كه در مقابل احسان و نعمت؛ شكر و سپاسگذاري كند، و ترك شكر بي نهايت قبيح و مذموم مي باشد، و در فضل آن همين بس كه مي فرمايد: (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزيدَنَّكُمْ) [6] كه انسان هر قدر در مقام شكر __ به گونه اي كه سزاوار شأن بخشاينده نعمت است و در مقدور شخص نعمت داده شده باشد __ كاملتر شود آثار بركات و فيوضات آن نعمت از نظر ظاهري و باطني پايدارتر و كاملتر خواهد گرديد.و بعد از اينكه جلالت شأن اين نعمت عظماي الهي __ يعني وجود مقدّس نبوي (صلي الله عليه وآله) كه از بزرگترين نعمتهاي خداوند متعال است زيرا كه منشاء و وسيله همه نِعَم ظاهري و باطني و دنيوي و اُخروي او مي باشد __ واضح شد؛ پس واجب ترين و مهمّ ترين چيز براي بندگان؛ اداء شكر آن نعمت بزرگ الهي است، البته به وجهي كه خداوند متعال معيّن و مقرّر فرموده؛ و آن مودّت نسبت به ذوي القرباي آنحضرت (صلي الله عليه وآله) است.بديهي است كه هر امري كه وسيله و سبب اثري باشد؛ و آن امر هم داراي مراتب باشد، پس بر حسب تكميل مراتب؛

اثر آن كاملتر خواهد شد.بنابراين؛ بنده مؤمن در مقام نصرت الهي جلّ شأنه؛ هرقدر نصرت و ياريش نسبت به وجود مبارك حضرت بقيّة الله (عليه السلام) كاملتر باشد؛ اثرش كه نصرت خداوند است در حقّ او كاملتر خواهد شد.و همچنين هر قدر در مقام تعظيم و تجليل حضرت خاتم النبيّين (صلي الله عليه وآله) و حقّ عظيم ايشان، و نيز اداي شكر الهي در باره نعمت ظاهري وجود مبارك ايشان، مودّت مؤمن نسبت به ذوي القرباي ايشان شديدتر باشد، پس اثر نور هدايت نبوي (صلي الله عليه وآله) هم كه بوسيله وجود مبارك حضرت بقيّة الله (عليه السلام) است __ كه بايد نسبت به اين بنده افاضه شود __ كاملتر و ظاهرتر خواهد شد.

غرض از تحرير اين رساله

بديهي است كه اداي فرض نصرت الهي بر وجه مزبور و نيز اداي حقّ رسالت نبوي به عنوان مسطور مهمتر و بزرگتر از آن است كه مثل اين بنده ضعيف حقير بتواند __ بر آن وجهي كه سزاوار باشد __ از عهده آن بر آيد.امّا به مقتضاي كلام الهي:(لايُكَلِّفُ الله نَفْساً اِلاّ وُسْعَها) [7] ، و همچنين به مضمون شريف:«ما لا يدرك كلّه لايترك كلّه» [8] و به فرموده اميرالمؤمنين (عليه السلام) در «نهج البلاغه»:«فليس أحد و إن اشتدّ علي رضا الله حرصه، و طال في العمل اجتهاده ببالغ حقيقة ما الله أهله من الطاعة له، و لكن من واجب حقوق الله علي العباد النصيحة بمبلغ جهدهم، و التعاون علي إقامة الحقّ بينهم». [9] .پس بنابراين؛ لازم و مهم است هر كس بر حسب امكانات خود __ در حالي كه اقرار و اعتراف به قصور و تقصير خود دارد __ در

اداء آن حقّ سعي و كوشش لازم را بنمايد، و هر چند سعي و كوشش او بزرگ جلوه كند، ولي بايد بداند كه در كنار حقّ عظيم الهي جلّ شأنه؛ و حقّ جليل نبوي (صلي الله عليه وآله)؛ بسي حقير و اندك است.و از بزرگترين نوع نصرت ايشان؛ احياء و ابقاء امر آنها و تحبيب قلوب دوستان، و دعوت و هدايت آنان بسوي امر اهل بيت(عليهم السلام) است و اين عنوان با نوشتن و تأليف فرمايشات آنها؛ خصوصاً آنچه مربوط به فضائل و مناقب و شئونات و خصائص آنها است؛ حاصل مي شود.و بهمين جهت بوسيله الهام الهي جلّ شأنه و توفيق و ياري او در خاطر قاصر اين عبد ضعيف محمّد باقر الشريف «فقيه ايماني» غفر له الله اللطيف؛ چنين آمد كه در اين چند ورقه كيفياتي كه به آنها عنوان نصرت و مودّت مزبوره تحقّق پيدا مي كند ذكرشود ان شاء الله تعالي واز جهت تيمّن اين رساله شريفه را «لواء انتصار في كيفية نصرة الانصار لحجة الله الغائب عن الابصار» ناميدم.و اينك با ياري خداوند متعال شروع در مقصود مي كنيم، و مقصود در ضمن دو باب [10] بيان مي شود:باب اوّل:در بيان كيفيّت حصول نصرت الهي كه بنده مؤمن بايد در امر دين نسبت به وجود مبارك حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) نصرت و ياري نمايد.باب اوّل:مشتمل بر سه فصل است:فصل اوّل:در بيان احاديث وارده در فضل نصرت و ياري ائمّه أطهار (عليهم السلام).فصل دوّم:دربيان روشهاي نصرت و ياري امام زمان (عليه السلام) در امر دين.فصل سوّم:در بيان طريقه هاي نصرت و ياري حضرت صاحب الأمر(عليه السلام)، در آن جهت كه

راجع به خود ايشان است، گر چه در واقع برگشت آنهم به ياري در امر دين مي شود.باب دوّم مشتمل بر دو فصل است:فصل اوّل: در بيان روايات وارده در تفسير آيه شريفه: (قُلْ لا اَسئَلُكُم عَلَيهِ اَجراً اِلاّ المَوَدَّةَ فِي الْقُربي) از فضل محبّت و مودّت با ذوي القربي، و در بيان مصداق و مراد از ذوي القربي.فصل دوّم: در بيان انواع و چگونگي مودّت با ذوي القربي و علي الخصوص به وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام) و در بيان اسباب و وسائل تحقيق و تكميل مودّت.

در بيان اخبار وارده در اهميت و فضيلت نصرت و ياري ائمه اطهار

بيان روايات وارده در فضيلت ياري ائمه

اينك اخبار و رواياتي كه در اهميّت و فضيلت نصرت و ياري ائمّه أطهار(عليهم السلام) وارد شده؛ نقل مي نمائيم:1 __ في «البحار» عن المحاسن بالاسناد إلي النبيّ (صلي الله عليه وآله)، أنّه قال لاِميرالمؤمنين(عليه السلام): «إنّما مثلك مثل(قُلْ هُوَ الله اَحَد) فإنّه من قرأها مرّة فكأنّما قرأ ثلث القران، و من قرأها مرّتين فكأنّما قرأ ثلثي القرآن، و من قرأها ثلاث مرّات فكأنّما قرأ القرآن، فكذلك من أحبّك بقلبه كان له مثل ثواب ثلث أعمال العباد، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه كان له مثل ثلثي ثواب أعمال العباد، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه و يده كان له مثل ثواب أعمال العباد». [11] .يعني: رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «به تحقيق كه مَثَل شما مثَل سوره (قُلْ هُوَ الله اَحَد) مي باشد، پس بدرستيكه شأن او چنين است كه هر كس يك مرتبه آن را بخواند، مثل آن است كه يك سوّم قرآن را قرائت كرده است، و هر كس دو مرتبه بخواند؛ مانند آن است كه

دو سوّم قرآن را قرائت كرده است، و هر كس آن را سه مرتبه بخواند، مانند آن است كه تمام قرآن را قرائت كرده باشد.همچنين هركس شما را با قلب خود دوست بدارد از براي او مثل ثواب يك سوّم اعمال همه بندگان است، و هر كس شمارا به قلب خود دوست داشته و به زبانش ياري كند از براي او مثل ثواب دو سوّم اعمال بندگان است،و هركس شمارا به قلبش دوست داشته و به زبان و دست ياري كند، از براي او مثل ثواب همه اعمال بندگان است.2 __ فيه أيضا، عن «تفسير الإمام العسكري(عليه السلام)»في ذكر جمل ما نقل (عليه السلام) عن الله تعالي:«كذلك أحبّ الخلق إليّ القوّامون بحقّي، و افضلهم لديّ، و أكرمهم عليّ محمّد(صلي الله عليه وآله) سيّد الوري، و أكرمهم و أفضلهم بعده عليّ أخ المصطفي المرتضي، ثمّ من بعده من القوّامين بالقسط من أئمّة الحقّ، و أفضلهم بعدهم من أعانهم علي حقّهم، و أحبّ الخلق إليّ بعدهم من أحبّهم و أبغض أعدائهم، و إن لم يكن معونتهم». [12] .يعني: خداوندجلّ شأنه فرموده: محبوبترين خلق نزد من كساني هستند كه حقّ مرا بر پا داشته اند، و افضل و اكرم آنان نزد من؛ محمّد(صلي الله عليه وآله) است كه سيّد و آقاي خلائق است، و بعد از او افضل و اكرم آنها نزد من عليّ (عليه السلام) برادر مصطفي؛ مرتضي است، سپس بعد از او كساني كه امام بر حقّ هستند، آنهائي كه بر پا دارنده قسط هستند، و افضل آنها بعد از ايشان كساني هستند كه آنها را براي حقّشان ياري مي كنند، و محبوبترين خلق نزد من

بعد از اين ياري كنندگان؛ كساني هستند كه آنها را دوست دارند و دشمنان آنها را دشمن مي دارند و هر چند ياري نكنند.3 __ فيه أيضاً عن «مجالس المفيد(قدس سره)»بالإسناد عن الحسن بن عليّ(عليهما السلام)، أنّه قال: «من أحبّنا بقلبه ونصرنا بيده ولسانه، هو معنا في الغرفة الّتي نحن فيها، ومن أحبّنا بقلبه و نصرنابلسانه، فهو دون ذلك بدرجة، ومن أحبّنا بقلبه وكفّ بيدهولسانه، فهوفي الجنّة». [13] .يعني: حضرت امام حسن(عليه السلام) فرمود: هر كس ما را با قلب خودش دوست داشته و با دست و زبانش ياري كند، او در غرفه هاي بهشتي كه ما در آن ساكنيم با ما خواهد بود، و هر كس مارا با قلب خود دوست داشته و با زبانش ياري كند، پس او در بهشت يك درجه پائين تر از مقام ما جاي دارد، و هركس مارا با قلب خود دوست داشته و دست و زبانش را از ظلم بر ما باز دارد، پس او در بهشت خواهد بود.4 __ و فيه أيضا عن «المحاسن»، بالإسناد عن علي بن الحسين (عليهما السلام)، قال: «قال رسول الله(صلي الله عليه وآله): في الجنّة ثلاث درجات، و في النّار ثلاث دركات، فأعلي درجات الجنان لمن أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه و يده، و في الدرجة الثانية من أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه، و في الدرجة الثالثة من أحبّنا بقلبه، و في أسفل الدرك من النار من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه و يده، و في الدرك الثانية من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه، و في الدرك الثالثة من أبغضنا بقلبه». [14] .يعني: حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) از

حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) روايت نموده كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود: «در بهشت سه درجه و در جهنّم سه دركه است، پس اعلي درجات بهشت مخصوص كساني است كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبان و دست خود ياري كنند، و در درجه دوّم كسانيند كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبانشان ياري كنند، و در درجه سوّم كسانيند كه مارا فقط با قلب خود دوست داشته باشد.و در اسفل درك آتش كسانيند كه مارا با قلب دشمن داشته و در ظلم بر ما با زبان و دست خود ياري كنند، و در درك دوّم از آتش كسانيند كه دشمن دارند ما را با قلب خود و در ظلم بر ما با زبان خود ياري كنند، و در درك سوّم كسانييند كه ما را با قلب خود دشمن بدارند.5 __ و في «لئالي»، قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): إنّي شافع يوم القيامة لأربعة و لو جآؤوا بذنوب أهل الدنيا: رجل نصر ذرّيتي، و رجل بذل ماله لذريّتي عند المضيق، و رجل أحبّ لذريّتي باللسان، و رجل سعي لذريّتي إذا اطّردوا أو شرّدوا». [15] .يعني: حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) فرمود: همانا من در روزقيامت از براي چهارنفر شفاعت خواهم كرد؛ گرچه آنان در آن روز با گناهان همه اهل دنيا بيايند:يكي مردي كه ذريّه مراياري نمايد.ديگري مردي كه مالش را به ذريّه من در حال تنگدستي آنها بذل نمايد.ديگري مردي كه با ذريّه من با زبان و قلب خود دوستي نمايد.و چهارم شخصي كه در حوائج ذريّه من __ در

حالتي كه ممنوع باشند از حقّشان، و از وطن و مسكنشان دور شده باشند __ سعي نمايد.6 __ و في «الخصائص الحسينيّه (عليه السلام)» في ضمن الحديث عن النبيّ (صلي الله عليه وآله)، في ذكر ورود طوائف أُمّته عليه مع راياتهم، قال:«ثمّ ترد عليّ راية تلمع وجوههم نوراً، فأقول لهم: من أنتم؟ فيقولون:نحن أهل كلمة التوحيد و التقوي من أُمّة محمّد (صلي الله عليه وآله)، و نحن بقيّة أهل الحقّ، حملنا كتاب ربّنا و أحللنا حلاله، و حرّمنا حرامه، و أحبّنا ذرّية نبيّنا(صلي الله عليه وآله)، و نصرناهم من كلّ ما نصرنا به أنفسنا، و قاتلنا معهم من ناواهم.فأقول لهم: أبشروا؛ فأنا نبيّكم محمّد، و لقد كنتم في الدنيا كما قلتم، ثمّ أسقيهم من حوضي، فيصدرون مرويّين مستبشرين، ثمّ يدخلون الجنّة خالدين فيها أبد الآبدين». [16] .يعني: حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود: در روز قيامت جمعي كه صورتهاي آنها از نور مي درخشد بر من وارد مي شوند، پس به آنها مي گويم: كيستيد شما ها؟مي گويند: مائيم اهل كلمه توحيد و تقوا از امّت محمّد (صلي الله عليه وآله)، و مائيم بقيّّه از اهل حقّ كه كتاب پروردگار خود را حمل نموديم، و حلال آن را حلال دانستيم، و حرام آن را حرام دانستيم، و ذريّه پيامبر خود (صلي الله عليه وآله) را دوست داشتيم، و آنان را به آنچه خود رابه آن ياري مي كرديم؛ ياري نموديم، و با كساني كه با آنها دشمني مي كردند جنگ كرديم.پس من به آنها مي گويم: مژده باد شما را؛ منم نبيّ شما محمّد، و به تحقيق شما در دنيا چنان بوديد كه گفتيد،

و آنها را از حوض خود آب مي دهم، پس بر مي گردند در حالتي كه سيراب و خشنود باشند، سپس داخل بهشت مي شوند در حالتي كه هميشه در آن باشند.7 __ و في «البحار» عن علم الهدي سيّد المرتضي(رضي الله عنه)، __ في ضمن كلامه __ قال: قال الشيخ _ أدام الله عزّه _: «و هشام بن حكم من أكبر أصحاب أبي عبد الله (عليه السلام)، و بعد أبي الحسن موسي (عليه السلام)، و كان يكنّي أبا محمّد و أبا حكم، و كان مولي بني شيبان، وكان مقيماً بالكوفة، و بلغ من مرتبته و علوّه عند أبي عبدالله جعفربن محمّد(عليه السلام)، أنّه دخل بمني، و هو غلام أوّل ما اختطّ عارضاً، و في مجلسه شيوخ الشيعة، كحمران بن أعين، و قيس بن الماصر، و يونس بن يعقوب، و أبي جعفر الأحول و غيرهم، فرفعه علي جماعتهم و ليس فيهم إلاّ من هو أكبر سنّاً منه، فلمّا رأي أبو عبدالله (عليه السلام) أنّ ذلك الفعل كبر علي أصحابه، قال: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده». [17] .8 __ و في «الكافي» عن يونس بن يعقوب، في ضمن الحديث في واقعة رجل شامي جاء عند أبي عبدالله (عليه السلام)، لمناظرة أصحابة إلي أن قال: قال (عليه السلام): اخرج إلي الباب فانتظر من تري من المتكلّمين فأدخله، قال: فأدخلت حمران بن أعين، و كان يحسن الكلام، و أدخلت الأحول، و كان يحسن الكلام، و أدخلت قيس بن الماصر، و كان عندي أحسنهم كلاماً، و كان قد تعلّم الكلام من علي بن الحسين (عليهما السلام)، فلمّا استقرّبنا المجلس، و كان أبوعبدالله (عليه السلام) قبل الحجّ يستقرّ

أيّاماً في جبل في طرف الحرم في فازة له مضروبة، فاخرج رأسه من فازته فإذا هو ببعير يخب، فقال: هشام و ربّ الكعبة، قال: فظننا أنّ هشاماً رجل من ولد عقيل، كان شديد المحبّة له،قال: فورد هشام بن الحكم، و هو أوّل ما اختطت لحيته، و ليس فينا إلاّ من هو أكبر سنّاً منه، قال: فوسّع له أبو عبدالله (عليه السلام)، و قال: «ناصرنا بقلبه و لسانه و بيده». [18] .خلاصه محل شاهد ما در اين دو روايت آنست كه وقتي هشام بن حكم خدمت حضرت صادق (عليه السلام) شرفياب شد، حضرت از او تجليل فرموده و كنار خودشان جاي دادند، با آنكه او تازه خط عارضش روئيده بود، و در سنّ جواني بود،و او را بر همه اصحاب كه در محضرش حاضر بودند __ در حالتي كه تمام از اجلاء شيوخ بودند __ مقدم داشت، پس جهت اين تجليل را چنين بيان فرمود: او ناصر و ياري كننده ما با قلب و زبان و دستش است.9 __ و في «نهج البلاغه» في ضمن كلامه الشريف: «نحن شجرة النبوّة، و محبط الرسالة، و مختلف الملائكة، و معادن العلم و ينابيع الحكمة، ناصرنا و محبّنا ينتظر الرحمة، و عدوّنا و مبغضنا ينتظر السطوة». [19] .يعني: مائيم شجره طيّبه كه ثمره نبوّت از آن هويدا گشته، و مائيم محل فرود آمدن رسالات الهي، و مقام رفت و آمد ملائكه، و مائيم معدنهاي علم و چشمه هاي حكمت، ياري كننده ما و دوست ما هميشه در معرض رحمت الهي است، و دشمن ما و كسي كه بغض ما را در دل دارد هميشه در معرض عذاب شديد الهي

است.10 __ و في «المشاهد» عن أبي عبد الله الحسين (عليه السلام)، أنّه قال في كربلا لأصحابه:«و من نصرنا بنفسه، فيكون في الدرجات العالية من الجنان، فقد أخبرني جدّي (صلي الله عليه وآله) أنّ ولدي الحسين يقتل بطفّ كربلا غريباً وحيداً عطشاناً، فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم(عليه السلام)، و من نصرنا بلسانه فإنّه في حزبنا يوم القيامة». [20] .يعني: حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) در كربلا به اصحاب خود فرمود: هركس ما را به جان خود ياري نمايد، مقام او در درجات بالاي بهشت مي باشد، پس به تحقيق كه مرا جدّ بزرگوارم (صلي الله عليه وآله) بر دادند كه: فرزندم حسين (عليه السلام) در زمين پر كرب __ يعني كربلا __ شهيد مي شود، در حاليكه بي يار و ياور و تنها و تشنه باشد، پس هر كس او را ياري كند، پس به تحقيق كه مرا و فرزند او قائم (عليه السلام) را ياري كرده است.11 __ و در «عين الحيات» مرحوم مجلسي روايتي به سند معتبر از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده كه حضرت فرمود:«براي بهشت هشت در است، از يك در پيغمبران و صدّيقان داخل مي شوند، و از در ديگر شهداء و صالحان، و از پنج در (ديگر) شيعيان و دوستان ما داخل مي شوند، و من بر صراط مي ايستم و دعا مي كنم و مي گويم:خداوندا! شيعيان و دوستان مرا و هر كس مرا ياري كرده است و به امامت من در دنيا اعتقاد داشته؛ به سلامت بگذران.در آن حال ندا از منتهاي عرش الهي در رسد كه: دعاي تو را مستجاب كرديم؛ و

تو را شفاعت داديم در حقّ شيعيانت.پس هر يك از شيعيان و دوستان من و آنان كه مرا ياري كرده اند و با دشمنان من جهاد كرده اند با گفتار يا با كردارشان؛ هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشان و دوستان خود را شفاعت كنند، و از درِ هشتم ساير مسلمانان داخل مي شوند، يعني آن جماعتي كه اقرار به شهادتين داشته باشند، و در دل ايشان به قدر ذرّه اي از بغض ما اهلبيت نباشد. [21] .و امّا اخبار ديگر غير از اين اخباري كه بيان كرديم خصوصاً آنچه در فضل كيفيّات و عنوانهائي كه مصداق نصرت به آن حاصل مي شود مانند انشاء مراثي و مدايح چه بصورت نثر و چه به صورت نظم و غير آن ان شاء الله تعالي در فصل دوّم اشاره خواهد شد.

در بيان كيفيات نصرت و ياري حضرت ولي الله در امر دين

نصرت و ياري حضرت قائم با صفت تقوا

اشاره

نصرت و ياري حضرت ولي الله (عليه السلام) در امر دين؛ به عناويني چند حاصل مي شود، كه در اينجا به دوازده كيفيّت از مهمترين و لازم ترين آنها بر وجه اختصار اشاره مي كنيم:كيفيّت اوّل؛ تقوا است. و بر اين مطلب __ يعني بر اينكه با تقوا ياري امام(عليه السلام) حاصل مي شود __ شواهد بسياري داريم، كه اجمالا بعضي از آنها را متذكّر مي شويم:اوّل: فرمايش حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در «نهج البلاغه» در ضمن نامه اي كه به عثمان بن حنيف __ عامل ايشان در بصره __ نوشته اند:«ألا و إنّ لكلّ مأموم إماماً يقتدي به، و يستضيئ بنور علمه، ألا و إنّ إمامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه، و من طُعمه بقُرصيه، ألا و إنّكم لا تقدرون علي ذلك، و لكن

أعينوني بورع و اجتهاد و عفّة و سداد». [22] .يعني: آگاه باشيد! همانا از براي هر كسي بايد امام و پيشوائي باشد كه در اعمال و احوال خود از او پيروي كند، و به روشنائي نور علم او هدايت بيابد.آگاه باشيد! همانا امام و آقاي شما به تحقيق از دنياي خود و از زينتهاي آن به دو جامه كهنه و از طعام آن به دو قرص نان اكتفا و قناعت كرده.آگاه باشيد! همانا شما توانائي بر اين نوع قناعت نداريد، و لكن مرا به اجتناب از آنچه حرام است وبه كوشش در فرائض و واجبات الهي و به كفّ نفس از حاجت و تملّق از اهل دنيا و به سعي در آنچه راه صحيح و درست است ياري كنيد.دوّم: در كتاب «كافي» از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) روايت نموده كه حضرت فرمود:«أعينونا بالورع، فإنّه من لقي الله عزّوجلّ بالورع كان له عند الله عزّوجلّ فرجاً، إنّ الله عزّوجلّ يقول: (مَنْ يُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ الله عَلَيْهِم مِنْ النَّبيينَ وَ الصِّديقينَ و الشُّهَداءَ و الصّالحِينَ وَ حسنَ اُولئِكَ رَفيقاً) [23] فمنّا النبيّ و منّا الصّديق و الشهداء و الصالحون». [24] .يعني: ما را به اجتناب نمودن از محارم الهي ياري نمائيد، پس همانا هر كس خداوند عزّوجلّ را با حال ورع ملاقات نمايد، براي او نزد خداوند فرج كامل از شدائد است، بدرستيكه خداوند در كلام مجيد مي فرمايد: كسانيكه خدا و رسول او را اطاعت نمايند؛ پس اينان با كساني كه در جوار قرب الهي و رحمتهاي خاصّه او در بهشت كه خداوند بر آنها انعام فرموده است از

نبيّين و صديقين و شهداء و صلحاء ساكن خواهند بود.سوّم: در كتاب «كافي» از حضرت صادق صلوات الله عليه روايت شده كه حضرت فرمود:«إنّ شيعة عليّ خمص البطون، ذبل الشفاة، و أهل رأفة و علم و حلم، يعرفون بالرهبانية فأعينوا علي ما أنتم عليه بالورع و الاجتهاد». [25] .يعني: همانا شيعيان علي صلوات الله عليه شكمهاي خالي و لباني خشك دارند يعني از جهت شدّت گرسنگي و زيادي روزه داري __ و آنان اهل رأفت و علم و بردباري هستند، و آنان به شدّت اعراض از اهل دنيا و از احوال و اعمال آنها شناخته مي شوند، پس براي محافظت از آنچه بر آن هستيد از ولايت اولياء معصومين و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) با اجتناب نمودن از محارم الهي و كوشش زياد در انجام واجبات كمك و ياري كنيد.چهارم: آنچه در ضمن جمله اي از توقيع حضرت صاحب الأمرصلواة الله عليه رسيده، كه مي فرمايد:«إنّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم، ولولا ذلك لنزل بكم البلاء و استطلمكم الأعداء، فاتّقوا الله جلّ جلاله و ظاهرونا علي انتباثكم من فتنة قد أناقت عليكم». [26] .يعني: ما اهمال در مراعات شما نكرده ايم و ياد شما را فراموش ننموده ايم، و اگر اين نبود؛ هر آينه به شما بلاي سخت نازل مي شد، و دشمنان شما را مستاصل مي كردند، پس بپرهيزيد از خداوند و تقوا پيشه كنيد، و ما را بر بيرون آوردن شما از فتنه ايكه بر شما مشرف شده است؛ ياري كنيد».و امّا حكمت اينكه چگونه با تقوا و ورع؛ ياري امام (عليه السلام) حاصل مي شود اين است كه: منظور از نصرت

و ياري كسي؛ همراهي با او در رساندن نفعي به او يا دفع ضرري از او است، و هر كدام از اينها هم ممكن است نسبت به جان او يا به عرض و آبروي او يا نسبت به اهل و اولاد يا مال يا متعلّقين او باشد، و باز هركدام از اينها ممكن است در امور دنيوي يا اُخروي باشد.

عناوين تقوا كه مؤمن با آنها حضرت را ياري مي كند

بنابراين؛ مؤمن در تحصيل صفت تقوا؛ با چند عنوان امام (عليه السلام) را نصرت و ياري مي نمايد، كه در هركدام نفعي است نسبت به وجود مبارك امام (عليه السلام) در همه جهاتي كه بيان كرديم.عنوان اوّل: از بزرگترين و مهمترين اموري كه آنحضرت از جانب خداوند جلّ شأنه دارند؛ هدايت بندگان و ارشاد آنها بسوي خير و صلاح است، تا آنكه در طريق حقّ ثابت قدم بوده و از اهل آن بشوند.پس هر گاه انسان يك نفر از بندگان را هدايت و ارشاد كند تا آنكه از اهل خير و صلاح شود، اگر چه در واقع؛ رسيدن او به درجه و رتبه صلاح از افاضه خود ايشان از جانب خداوند جلّ شأنه مي باشد، لكن به همان مرتبه ظاهري كه انسان در هدايت او وسيله شده است؛ امام (عليه السلام) را ياري كرده است، و در اين امر فرقي نمي كند كه انسان ديگري را ارشاد و هدايت به صلاح و تقوا نمايد يا خودش را اصلاح نموده و با تقوا شود، پس خود او هم يكي از آنهائيست كه امام (عليه السلام) بايد او را به خير و صلاح هدايت و ارشاد فرمايند.و چون تقواي واقعي چه ظاهري و چه قلبي موقوف به

تحصيل معرفت و علم به دستورات ائمّه اطهار (عليهم السلام) __ دستوراتي كه در بيان حقيقت تقوا و وظائف و آداب آن است __، و به تبعيت و پيروي و عمل به آن دستورات است؛ روشن است كه اين معرفت و عمل و تبعيّت؛ با احياء امر ائمّه اطهار(عليهم السلام)؛ و احياء اخبار و احاديث آنها؛ و تضييع نشدن اوامر شان نسبت به اين بنده متّقي، و ابقاء و اظهار آن اخبار حاصل شده و تحقّق پيدا مي نمايد.و اين احياء و ابقاء از بزرگترين و مهمّترين اقسام نصرت نسبت به امام(عليه السلام) است كه مورد رضايت و محبوبيّت ايشان بوده، و تأكيد زيادي به آن شده است.عنوان دوّم: آنكه در مقام هدايت؛ هدايت عملي چندين برابر هدايت گفتاري مؤثر است و اثر واقعي دارد، بلكه هدايت گفتاري بدون هدايت عملي چندان اثري پيدا نمي كند، پس هرگاه كسي اهل تقوا شد همان آثار ظاهري تقواي او موجب تنبّه و تذكّر و هدايت ديگران مي شود.و ان شاء الله تعالي بيان خواهد شد كه هدايت بندگان؛ از انواع نصرت و ياريِ وليّ الله در امر دين است، و به اين مطلب در «كافي» در باب «ورع» [27] و باب «علم» [28] تصريح شده است.عنوان سوّم: آنكه هر گاه بنده مؤمن واقعاً به وصف تقوا متّصف شد و آثار كمال از او ظاهر گرديد، اين موجب عزّت و شرف امام (عليه السلام) است، چنانچه وارد شده: «كُونُوا لَنا زَيناً و لا تَكُونُوا لَنا شَيناً». [29] .واضح است كه كمال فرزند موجب عزّ و شرف پدر است، و كمال عبد موجب عزّ و شرف مولي است، و

كمال مصاحب و دوست __ و هر چه متعلّقات انسان باشد __ موجب شرف و عزّ انسان است، و همه اين انتسابات ما بين امام (عليه السلام) و مؤمنين ثابت است، و اخبار زيادي در اين مورد وارد شده است. [30] .عنوان چهارم: آنكه مراتب تقواي واقعي بر آن وجهي است كه از ائمّه اطهار (عليهم السلام) وارد شده است، بنابراين؛ چنانچه هر شخص مؤمن واقعاً در پي تحصيل تقوا باشد، حتماً بايد افعال و اقوال آنها(عليهم السلام) را كاملا تبعيّت نمايد و در اين تبعيت و پيروي؛ تسليم شدن به امر آنها و تعظيم شأن جليل آنها(عليهم السلام) حاصل مي شود، و اين امر نسبت به ظاهر گرديدن مقام رفيع آنها نصرت و ياري كاملي است.عنوان پنجم: آنكه بنده بواسطه اتّصاف به وصف شريف تقوا در زمره اولياء و شيعيان واقعي آنها(عليهم السلام) داخل خواهد شد، و همين دخول در زمره در دوستان و اولياء آنها __ كه موجب زيادتي عدد آنها است __ نصرتي آشكار است، و اين نصرت نسبت به عزّ و شرف آنها است، و مؤيّد اين هم حديث نبوي (صلي الله عليه وآله) است كه فرمود:«تناكحوا و تناسلوا تكثروا فإنّي اُباهي بكم الاُمم يوم القيامة و لو بالسقط». [31] .كه آنحضرت: زياد شدن عدد شما اُمّت را __ ولو سقطي باشد __ موجب مباهات خود در ميان اُمّتهاي ديگر مي داند.عنوان ششم: به مقتضاي اخبار زيادي؛ وجود اهل تقوا در هر مكاني و مجمعي موجب رفع بلا و نزول رحمت است، ولو اينكه اهل آن مكان مستحق عذاب و بلا باشند، به طوري كه اگر وجود آنها نباشد بلا نازل

مي شود.و اين عنوان نصرت كاملي است نسبت به امام (عليه السلام) در مقام ظهور آثار وجود مباركش، چرا كه همه فيوضات الهيّه به يمن وجود مبارك حضرت وليّ الله (عليه السلام) نازل و مقدّر مي شود، و آن فيوضات از طرف آنحضرت (عليه السلام) در هر مكاني و مجمعي بخاطر وجود شيعيانشان كه از اهل تقوا مي باشند؛ افاضه مي شود، كه اگر تقواي آنهانباشد؛ اعمال قبيحه ديگران مانع از ظهور آن آثار مي شود، پس افراد متّقي بواسطه تقواي خود؛ امام (عليه السلام) را در افاضه اين فيوضات؛ نصرت و ياري مي كنند.عنوان هفتم: آنكه تقوا ياري است نسبت به آنحضرت (عليه السلام) در مقام دفع ضرر از متعلّقانشان __ يعني جهّال از دوستان ايشان __ به خاطر آنكه گفتيم: اگر اهل تقواي از دوستان و شيعيان نباشند؛ بلا و نقمت بر غير آنها وارد مي شود.عنوان هشتم: آنكه هرگاه بنده مؤمن تقواي حقيقي پيدا كرد و به درجه كمال رسيد، خداوند متعال بعضي از كرامات را در برخي از مواقع از آنها ظاهر مي فرمايد، و هر گاه مردم كراماتي را كه از شيعيان حضرت وليّ الله صلواة الله عليه ظاهرمي شود؛ ديدند، موجب كمال و استحكام عقيده و معرفت و محبّت آنها نسبت به وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام) مي شود.بنابراين؛ اين نصرت است هم نسبت به عزّ و شرف ايشان كه هم در نظر اخيار و هم در نظر اغيار ظاهر مي شود، و هم نصرت است براي متعلّقان و دوستان ايشان، زيرا موجب ثبات و بقآء آنها در طريق ولايت آنها و صراط مستقيم حق است.عنوان نهم: آنكه هر

گاه بنده مؤمن واقعاً اهل تقوا شد محل وثوق و اعتماد ما بين بندگان مي شود، و به اين سبب هر چه بگويد يا خبر دهد مورد اطاعت واقع مي شود، پس تقواي او نصرت است نسبت به احياء و ابقاء احاديث و اخبار ائمّه معصومينصلواة الله عليهم اجمعين.و همچنين موجب نشر فضائل آنها و تقويت قلوب مردم در معرفت و محبّت با ائمّه (عليهم السلام) بوسيله اين احياء و انتشار كه از اثر تقواي او است؛ مي شود، حتّي آنكه در حقّ بعضي از بزرگان و موثّقين از اصحاب اين مضمون وارد شده است كه: «لولا هؤلاء لاندرست آثارنا». [32] .عنوان دهم: آنكه تقواي مؤمن نسبت به شيعيان و دوستان امام (عليه السلام) در امر آخرت آنها نيز نصرت و ياري است، زيرا بواسطه اعتماد و وثوق به آنها __ يعني به اهل تقوا __ به فيض جماعت آنها در نماز فائض مي شوند.عنوان يازدهم: آنكه تقواي مؤمن نصرت است نسبت به وليّ الله صلواة الله عليه در امر دنياي شيعيان و دوستان ايشان، زيرا بواسطه اعتماد به قول آنها در امر نكاح و طلاق و شهادات و امثال اين اُمور، اُمور دنيوي آنها نيز منظم مي گردد.عنوان دوازدهم: آنكه تقواي مؤمن؛ ياري است نسبت به ظهور مراتب شئونات و كمالات حضرت وليّ الله (عليه السلام) در قلب خودش مي باشد. زيرا تقواي حقيقي وقتي محقق مي شود كه ما بين تقواي ظاهري و قلبي جمع شود، و هر گاه قلب بوسيله وصف تقوا از رذائل __ كه اصل و عمده آنها حبّ دنيا است __ پاك شد، دل منوّر مي شود، همچون چشمي

كه باز شده و نور خورشيد و جلال او را ديده و به كمال او عارف شود؛ دل مؤمن متقي بينا مي شود، و به جلال و كمال امام (عليه السلام) عارف و بصير مي گردد، و مرتبه نورانيّت ايشان در نزد او ظاهر مي شود، و قلب او نسبت به جلال و مقام رفيع ايشان خاضع و خاشع مي شود.و اين عنوان؛ هم نصرت قلبي و هم نصرت جسمي مي شود، بر حسب آنچه در تحصيل اسباب تقوا سعي مي كند، تا آنكه موجب بصيرت و نور قلبي شود.بلكه بنابراين عنوان؛ علاوه بر آنكه تقواي حقيقي سبب ظهور مراتب كماليه آنها در قلب خود او مي شود، وسيله ظهور اين مراتب از براي ديگران نيز مي شود، به خاطر آنكه در بعضي از اخبار وارد شده است:«هر گاه قلب به تقواي از حبّ دنيا و آثار آن متّصف شد؛ پس خداوند بر زبان او كلمات حكمت را القاء مي كند، كه حسن كلمات مورد تعجّب شنوندگان مي شود». [33] .پس بنده مؤمن بعد از اينكه بوسيله نور تقوا در قلب خود نسبت به شئونات و مقامات رفيعه آنها (عليهم السلام) بصيرت و بينائي كامل پيدا نمود؛ پس زبان او به آنچه در قلب ظاهر گرديده ناطق و گويا مي گردد، و با بيان او حجّت و دليل فضل و كمال آنها بر دوستان؛ ظاهر و هويدا شده و به آن منتفع و هدايت مي شوند، و بر دشمنان اتمام حجّت شده و موجب رغم انف آنها مي گردد.پس به اين عنوان تقوا هم نسبت به ظهور مقام امام (عليه السلام) در نظر دوستان و

دشمنان نصرت مي شود، و هم نصرت مي شود نسبت به شيعيان و دوستان ايشان كه به سبب آن در صراط مستقيم ثابت مي مانند، و از فتنه اتباع شيطان رجيم سالم مي مانند.و همين عنوان از تقوا؛ يكي از وجوهي است كه در معني و مراد از نصرت قلبي در هر مقام وارد شده است، چنانچه در بعضي از اخبار فضيلت نصرت و ياري امام (عليه السلام) ذكر شد، و بعضي ديگر از وجوه در معناي نصرت قلبي در كيفيّت هشتم ان شاء الله تعالي خواهد آمد.عنوان سيزدهم: آنكه تقواي مؤمن نسبت به حقوق و اموال امام (عليه السلام) نصرت است، زيرا هرگاه بنده واقعاً با تقوا شد، پس آنچه از حقوق واجبه ماليّه امام (عليه السلام) به او تعلّق گيرد __ كه در امر خمس واجب مي شود __ در هر موردي كه به رضاي آنحضرت قطع پيدا كند؛انفاق مي نمايد، بر حسب آنچه در جاي خود بيان شده است.و از جمله مواردي كه مورد رضاي امام (عليه السلام) است __ از حقوق واجبه و غير واجبه [34] _ مقامي است كه احياء امر ايشان شود، و در چنين موردي نصرت و عزّ و شرف ايشان هم حاصل مي شود، كه بواسطه امر تقوا سهم ديگر از خمس را در مورد سادات از شيعيان ايشان انفاق مي كند. و نيز حقّ زكات را به عوام دوستان ايشان انفاق مي كند، و همچنين بواسطه اعتماد به او بسا از اين حقوق نزد او آورند، و او به اهلش و موردش بر وجه مزبور برساند.پس بنابراين؛ نصرت و ياري كرده نسبت به شيعياني كه آن

حقوق را اداء مي كنند و به فيوضات و آثار دنيوي و اُخروي آن فائز مي شوند، و هم نسبت به شيعياني كه نيازمندند، پس اصلاح امر آنها مي شود و در فرج واقع مي شوند، پس همه اين خصوصيّات؛ نصرت و ياري است نسبت به وليّ الله صلواة الله عليه، و در مورد متعلقان ايشان كه به وسيله تقواي مؤمن؛ نصيب او شده است.عنوان چهاردهم: آنكه چون وارد است در اخبار؛ و واضح است در انظار كه از آثار تقوا هيبت و عزّت الهي است كه در حال مؤمن ظاهر مي شود، و در دل منافقين و اشرار تأثير مي كند كه از او خائف و ترسان مي شوند، پس بسا باشد به اين سبب؛ منكرات دفع شود، و حدود الهي اقامه گردد، و شرّ اشرار و فسّاق از اخيار مي شود، و همه اينها نصرت و ياري امام (عليه السلام) در امر دين است، چنانچه در كيفيّت چهارم ان شاء الله تعالي بيان خواهد شد.عنوان پانزدهم: آنكه از جمله شئونات و مقامات رفيعه امام (عليه السلام) __ كه آثار و بركات آن به شيعيان و دوستانشان اختصاص دارد __ دعاو شفاعت آنحضرت (عليه السلام) است، كه به اين وسيله خداوند اعمال آنها را قبول فرموده، و نقصان آن اعمال را اصلاح، و از سيّئات آنها عفو مي فرمايد، كه اگر شفاعت و دعاي ائمّه اطهار (عليهم السلام) در حقّ اوليائشان نباشد؛ هر آينه در دنيا و آخرت در سختي ها و نقمات الهي هلاك خواهند شد، و از ثوابهاي آن اعمال و حسنات محروم خواهند شد، و اين امر در روايات بسياري بيان

شده است. [35] .و تأثير دعاي امام (عليه السلام) در اعمال دوستان بر وجه مزبور نسبت به عبادات و اعمال صالحه آنها چنين است كه دوستان آنها در مقام عبادت و اهتمام در تكميل آن به حسب شرايط ظاهري و باطني هر چند نهايت سعي و كوشش را بكنند؛ مَثَل آن عبادات صحيح و كامل مانند قطعه مسي است كه هر گاه كيميا به آن برسد، قدر و قيمت پيدا مي نمايد طوري لياقت پيدا مي كند كه براي سلاطين و عمارات عالي آنها زينت و زيور مي شود، و بدون كيميا قدر و قيمت آن ناچيز است و به آن مرتبه نخواهد رسيد.پس همچنين است آن اعمال؛ هر گاه به دعاي امام (عليه السلام) مقرون شود از جهت قبولي آنهاپيش خداوند؛ مقام و مرتبه آنها جليل و بلند خواهد بود، به گونه اي كه مؤمن بخاطر زينت يافتن به آنها، و نيز بواسطه تزكيه و تكميل شدن نفس او به آنها لايق مي شود كه در مقامات عاليه جنان در رضوان و در جوار قرب الهي داخل شود، و در زمره اولياء طاهرين (عليهم السلام) بوده، و با آنها در مسكن آنها قرار گيرد، و به نعمتهاي آنان متنعّم شود.امّا تأثير دعاء امام (عليه السلام) نسبت به معاصي و گناهان؛ مَثَل آن مانند ترياقي است كه به شخص مسمومي مي دهند، و بواسطه آن اثر زهر از بين مي رود و از هلاكت سالم مي ماند، پس همچنين است دوستان؛ كه به جهت دعاي امام (عليه السلام) گناهانشان بخشيده و از هلاكتي كه در اثر معاصي است __ به آنكه ايمان آنها فاسد و

زائل شود __ سالم بمانند، چرا كه بعضي از معاصي و گناهان چنين اند كه گرچه به ظاهر صغير و كوچك ديده مي شود؛ و لكن نزد خداوند عظيم و بزرگ است، و موجب سلب ايمان و كفر و شرك و ضلالت مي شود، پس بوسيله دعا و طلب مغفرت امام (عليه السلام) از شرّ چنين معاصي و از چنين هلاكتي سالم مي ماند.و با اين بيان روشن شد كه يك وجه در مراد و معناي بعضي از اخباري كه وارد شده است كه: «فائده صله نمودن مؤمنين با امام (عليه السلام) به مال خود تطهير و تزكيه آنها مي باشد»، [36] كه اين تزكيه نسبت به اعمال صالحه آنها آن است كه آنچه ناقص باشد؛ رفع نقصان مي شود، و آنچه تمام و كامل باشد؛ رفعت قدر پيدا مي نمايد، به وجهي كه بيان شد كه چون مسي است كه به كيميا طلا شود.و نسبت به قلوب آنها آن است كه آن ظلمتهائي كه از آثار معاصي پيدا شده است رفع مي شود، پس اخلاق آنها نيكو مي شود، و ايمان آنها در قلوب از فساد سالم مي ماند.و نسبت به جسم آنها آن است كه از بسياري از بليّات و آفات سالم مي ماند.و نسبت به مال آنها آن است كه مال آنها گوارا و با بركت مي شود، و از بسياري از خطرات مانند شرّ حسودان و صاحبان چشم بد و امثال اينها سالم مي ماند.چنانچه در اين آيه شريفه هم (خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرهُمْ وَ تُزَكّيهِمْ وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ اِنَّ صَلوتَك سَكَنٌ لَهُمْ) [37] اشاره به اين نوع تزكيه شده

است، كه حاصل مضمون آن اينست كه: گرفتن اموال بندگان و دعاي ايشان در حقّ آنها سبب تزكيه و تطهير آنها مي شود، و سبب سكون و آرامش قلوب آنها __ از آنچه سبب اضطراب قلب است از شكوك شيطاني و شبهات نفساني __ مي شود.پس لازمه كمال ايمان و معرفت به اين مقام نسبت به امام (عليه السلام) آن است كه بنده مؤمن به عمل صالح خود مغرور نشود، و براي او در عمل؛ هر چند به نظر او بزرگ و زياد آيد؛ عُجب حاصل نشود.و بنابراين؛ هر چند تقواي او كامل باشد؛ كمال سعي را بنمايد، و آنچه كه لازمه مودّت واقعي و موالات حقيقي نسبت به امام زمان (عليه السلام) است؛ به عمل آورد __ چه در مال خود يا به زبان يا به فعل يا هرنحو ديگري كه ممكن شود __ تا آنكه بوسيله اين مرتبه موالات مورد دعاي حضرت واقع شده، و بوسيله آن؛ قلب و جسم او و اعمال و صفات و مال؛ از جميع قذارات ظاهري و باطني دنيوي و اُخروي تزكيه و تطهير شود.البتّه به بعضي از كيفيّات مودّت و نصرت با آنحضرت در فصل سوّم اشاره خواهدشد.ولكن بسا شود كه بنده بواسطه زيادي گناهان يا كوچك شمردن فرائض الهي؛ قابليّت تأثير دعاي معصوم در حالش از او سلب مي شود، چنانچه در اين آيه كريمه است:(اِسْتَغْفَرْ لَهُم اَو لاتَسْتَغْفِر لَهُمْ اِن تَسْتَغْفِر لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فلَنْ يَغْفِرَ الله لَهُمْ). [38] .و همچنين از او قابليّت تأثير مواعظ بالغه رسول و امام (عليهما السلام) سلب مي شود، چنانچه در اين آيه مباركه است: (ء اَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ

تُنْذِرْهُمْ لايُؤمِنُونَ). [39] .پس با اين حال؛ نه دعا در حقّ چنين كسي مي فرمايد، نه شفاعت براي او مي نمايد.بنابراين؛ هرگاه بنده مؤمن در تقوا سعي نمايد، و از اعمال ناپسند و گناهان كبيره و نيز تسامح در فرائض __ به گونه اي كه سبب استخفاف شود __ اجتناب كند، پس با اين حال؛ قابل و لايق شده و جاي اميد هست كه مورد دعا و شفاعت حضرت وليّ الله صلواة الله عليه واقع شود، و دعاء و شفاعت ايشان در حقّ او تأثير نمايد.بنابراين؛ هر مؤمن متّقي به تقواي خود، امام (عليه السلام) را در وقوع شفاعت و دعا؛ نصرت و ياري كرده است، و اين در ظهور عزّت و جلال ايشان كه مقرّر است نسبت به مقام رفيع ولايتشان نصرت خواهد شد، چنانچه در همين عنوان فرمايش حضرت حجّت الله صلواة الله عليه ظهور دارد __ كه قبلا ذكر شد __ به اين مضمون كه:«بپرهيزيد از خداوند، و ياري نمائيد ما را به بيرون آوردن شما از فتنه اي كه مشرف بر شما شده، و رو به شما آورده است [40] .عنوان شانزدهم: آنكه از اعظم اقسام نصرت و ياري ايشان دعاي در تعجيل فرج آنحضرت (عليه السلام) مي باشد، و اينكه از اعظم شرايط تأثير دعا در استجابت __ به خصوص اين دعا __ تقوا است، و در فرمايش نبوي هم مروي است كه:كافي است از دعا با وصف تقوا؛ آن مقداري كه كافي است از نمك براي طعام.البته در اين مورد؛ در كيفيّت هفتم مفصّلا بحث خواهيم كرد.پس دعاء و طلب فرج آن عاليمقام (عليه السلام) بر و جهي كه

به آن واقعاً نصرت آنحضرت حاصل شود در حالتي است كه بنده حقيقتاً داراي وصف تقوا باشد.بنابراين؛ بنده بواسطه سعي و كوشش در تحصيل تقوا؛ در وقوع اين نصرت كامله نيز سعي مي كند، خصوصاً اگر در هنگام سعي و كوشش در امر تقوا؛ متذكّر اين امر بود، و خصوصاً قصد نصرت نمايد، و اين مطلب نيز در كيفيّت پنجم و هفتم ذكر مي شود.

نصرت و ياري حضرت قائم با ارشاد جاهلين

كيفيّت دوّم؛ سعي و اهتمام در ارشاد و هدايت جاهلين است اعم از آنكه جهالتشان؛جهالت كفر و شرك باشد يا جهالت ضلالت يا جهالت در احكام دين، يا جهالت در امر فسق و فجور باشد.هدايت چند قسم است.اوّل آنكه به گفتار باشد؛ مثل تعليم آنچه رفع جهالت شود، يا ترغيب و تحريص نمودن جاهل را بر وجهي كه در مقام رفع جهل خود بر آيد، به گونه اي كه علاقه مند شود كه در مجالس علم نزد علماء حاضر شود.دوّم آنكه با فعل و كردار باشد، مثل آنكه فعل و حال انسان در كمالات و حسن اخلاق و مواظبت به آداب بطوري باشد كه موجب رغبت و تأليف قلوب جاهلين شود.و اين قسم بهترين وسيله در خصوص هدايت و ارشاد است، چنانچه در امر تقوا بيان شد.سوّم آنكه به مال باشد؛ مثل آنكه مال خود را بخاطر تأليف قلوب مردم انفاق كند، به گونه اي كه به اين وسيله در روي آوردن بسوي امر حقّ رغبت نمايند، و ترك كفر يا شرك يا ضلال يا فسق نمايند، يا آنكه در امر زندگي آنها كمك كند تا آنها بر تحصيل احكام و امر دين اقدام نمايند، يا آنكه مجلسي را از

جهت مذاكره علم منعقد نمايد؛ و در آن آنچه موجب رغبت حضور در آن شود __ از اطعام و نحو آن خصوص نسبت به عوام و جاهلين و مستضعفين __ مهيّا نمايد.و تأييد و تأكيد بر حُسن اين نوع ترغيب؛ آن است كه خداوند متعال سهمي از زكات [41] را در مورد تأليف قلوب از اهل كفّار از اهل كتاب و غير از آنها يا مطلق ضعفاء _ و لو از مسلمين _ مقرّر فرموده، براي آنكه آنها بسوي اسلام يا به جهاد رغبت پيدا كنند، كه اين مطلب مفصّلا در كتب فقهي بيان شده است.و همچنين در روايات نقل شده است كه:وقتي حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) خواستند اقرباء خود را بسوي دين مبين خود دعوت فرمايند، به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: طعامي مهيّا فرمايند، و بعد از اطعام حاضرين؛ دعوت خود را اظهار فرمودند، و در حديث است كه تا سه روز اين عمل را تكرار فرمودند. [42] .يك وسيله كاملِ ديگر از وسائل ارشاد و هدايت؛ تحرير و تأليف و تصنيف احاديث و اخبار و مطالب علمي و دلائل و برهانهاي حقّه است، و اين كيفيّت نصرت؛ يعني هدايت و ارشاد جاهلين اگر چه بر حسب تعميمي كه در اقسام آن ذكر شد، معلوم شد كه اقدام بر آن از براي همه بندگان، هر كدام به قسمي از اقسام آن بر وجه مقدور و ميسور امكان دارد.بنابراين؛ همه بندگان بايد كمال اهتمام را داشته؛ در بعضي موارد به عنوان وجوب و در برخي ديگر به عنوان استحباب؛ به هر قسم و به هر وجهي كه مقدور و ممكن شود سعي

در هدايت جاهلين بنمايند.و هرگاه انسان به اين عمل موفّق شود؛ به محبوبترين عبادات پيش خداوند دست يافته، و اشرف وسائل و اقرب قربات نزد او رسيده است، و هم مراد واقعي از احياء نفس است كه فضل جليل آن در اين آيه مباركه است (وَ مَنْ اَحْياها فَكَاَنَّما اَحْيَا النّاسَ جَميعاً) [43] يعني: و هر كس نفسي را احياء نمايد، پس چنان است كه تمام مردم را احياء نموده باشد.و از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) در بيان آن از «كافي» روايت شده كه تأويل اعظم آيه؛ آن است كه: هر كس نفسي را از ضلالت و گمراهي بسوي هدايت راهنمائي كند. [44] .و در اخبار فضائل مهمّ و زيادي نقل شده است. [45] .و لكن عمده در انجام اين نوع نصرت، و درجه كامله آن نسبت به علماء كاملين است كه بر حسب اين فرمايش كريمه:(وَ ادْعُ اِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ اَحْسَن) [46] .و به اين روش استوار; هركدام از طوائف جاهلين را به مقتضاي حال؛ به يكي از وجوه سه گانه هدايت و ارشاد فرمايند.وجه اوّل: كه به طريق حكمت باشد، يعني با بيان دقايق و حقايق و اسرار خفيّه در آيات الهيّه كه در ارض و سما و جميع آفاق و در جميع مصنوعات اوست، بر وجهي كه آن حكمتها و اسرار و دقايق بوسيله حسن بيان روشن و آشكار در عقول و افهام گردد، كه به سبب آن به وجه يقين به امر آفريدگار اذعان نمايند، و آيات او را تسليم نمايند، و همچنين سائر معالم دين آنچه تعلّق دارد به تقديرات،

ونيز احكام حضرت ربّ العالمين را بيان نمايند.و تأثير اين قسم دعوت مخصوص اهل كمال و عرفان است، و در مورد آنها در صورتيكه رد و انكاري نداشته باشند؛ مفيد و مؤثّر مي شود، و اين انكار از خودخواهي و استكبار حاصل مي شود و از اعظم رشته هاي حبّ دنيا است كه مجموع آنها هفت رشته است، چنانچه در «كافي» روايت فرموده است. [47] .وجه دوّم: به طريق موعظه حسنه است، يعني در مقام تبشير و بشارت؛ فوائد و آثار و فضائل مهمّ و نيكويِ دنيوي و اُخرويِ حسنات و اعمال نيك را بيان نمايد، و در مقام تنذير؛ مفاسد و مهالك و خطرات عظيم و شديد دنيوي و اُخرويِ گناهان و مناهي الهي را بيان كند، و در هركدام به نرمي كلام و حسن و زيبائي بيان؛ و به ذكر مثالهاي واضح و اخبار و سرگذشت امّت هاي گذشته، بطوري كه موجب رغبت نفوس و واقع شدن كلام در قلوب باشد، رفتار نمايد.و تأثير اين قسم دعوت غالباً به صاحبان نفوس طيّبه و قلوب سليمه از مؤمنين است، خصوص نسبت به ضعفاء از جاهلين آنها.وجه سوّم: به طريق مجادله به وجه احسن است، يعني با بيان امر حقّ و اثبات آن به امر واضح و برهان قطعي كه انكار آن ممكن و جايز نباشد مگر از كسي كه مجادل و معاند باشد، كه در اين حال نتيجه بيان و برهان از براي چنين كساني اتمام حجّت خواهد بو، و موجب خواري آنها و عدم ظفر آنها بر مستضعفين از مؤمنين مي شود، و با وساوس فريب دهنده آنها؛ ضعفاء جاهلين گمراه نمي گردند.و

اين قسم دعوت غالباً نسبت به اهل جدل و صاحبان خطاو لغزش است، و لكن عمده امري كه در اين جهت شناخت و تذكّر آن لازم و مهم است؛ اين است كه: مهمّترين وسيله در نفوذ كلام و تأثير قول هدايت كننده در قلوب و نفوس اخلاقِ نيكوي ظاهري و باطني در هدايت كننده است، و ديگر حُسن نيّت و خلوص است به آنكه غرض او همان نصرت امام (عليه السلام) در امر دين الهي و امر حقّ باشد.چرا كه اين نوع نصرت؛ يعني تعليم عباد و هدايت آنها به وجه مزبور، نصرت كامله ايست كه افضل از تمام اقسام و كيفيّات نصرتها نسبت به آنحضرت (عليه السلام) است، و اين نوعي نصرت است به وجود مبارك ايشان، چه آنكه امر هدايت و ارشاد عباد امري است الهي، كه از طرف رسول الله (صلي الله عليه وآله) به وجود مبارك حضرت ولي عصر صلواة الله عليه موكول شده است.پس هركس در جهت انجام اين امر _ به يكي از وجوه سه گانه _ اقدام نمايد چه از نظر مالي و چه از نظر گفتاري و چه از نظر عملي و كرداري؛ و با توفيق الهي وسيله هدايت گروهي بشود؛ در واقع حضرت وليّ الله (عليه السلام) را در امر دين الهي نصرت كرده است، و به اين عمل؛ نصرت الهي محقق شده است، و مصداق (اِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ) واقع مي شود، به طوريكه در مقدمه كتاب ذكر كرديم.و في نهج البلاغة، قال أميرالمؤمنين (عليه السلام) فيما كتب للأشتر النخعي (رضي الله عنه) في ضمن ما أوصي به: «أمره بتقوي الله، وإيثار طاعته، و اتّباع

ما أمر به في كتابه من فرائضه و سننه الّتي لايسعد أحد إلاّ باتّباعها، و لايشقي أحد إلاّ مع جحودها وإضاعتها وأن ينصر الله سبحانه بقلبه ويده ولسانه، فإنّه جلّ اسمه قدتكفّل بنصر من نصره، و إعزاز من أعزّه». [48] .و همچنين اين نوع نصرت و ياري آنحضرت (عليه السلام) نسبت به متعلّقان و رعايا و دوستان ايشان است، كه آنها را از هلاكت و عذاب دنيوي و اُخروي خلاص مي كند، و به فيوضات دنيوي و اُخروي فائز مي نمايد، و احاديث و اخبار هم در فضل اين نوع ناصرين __ يعني علماء هدايتگر __ بسيار است، [49] و آنها بعد از انبياء و اوصياء افضل از عامّه طوائف مؤمنين.و از آن جمله روايت شده در «تفسير حضرت امام حسن (عليه السلام)» كه حضرت امام محمّد تقي صلواة الله عليه فرمود:عالمي كه پرستاري كند يتيمان آل محمّد (عليهم السلام) را، آن كسانيكه از امام خود دور افتاده اند، و حيران مانده اند، و در دست شياطين اسير شده اند، و به دست دشمنان ما گرفتارند، پس آنها را از حيرت نجات دهد، و وسوسه هاي شياطين را از آنها دور كند، و دشمنان آنها را به دليل و برهاني كه از ائمّه آنها رسيده ذليل و مغلوب نمايد؛ فضيلت اين نوع از علماء بر عابدها بيشتر از فضيلت آسمان و عرش و كرسي و حجابها بر زمين است، و مانند فضيلت ماه شب چهارده بر كوچك ترين ستاره هاي آسمان است. [50] .همچنين در همين روايت است كه حضرت امام محمّدتقي (عليه السلام) فرمود:اگر نباشد به بركت علمائي كه در زمان غائب بودن حضرت

قائم (عليه السلام) مردم را بسوي آنحضرت دعوت مي كنند، و با دلائل محكم شبهات ملحدين را دفع مي نمايند، و عوام ضعيف را از دام شيطان و دشمنان دين نجات مي دهند، هر آينه تمام مردم گمراه شوند، و از دين برمي گردند، لكن اين نوع از علماء دلهاي ضعفاي شيعيان را نگاه مي دارد، همانطور كه صاحب كشتي سُكّان كشتي را نگاه مي دارد، و اين طائفه از علماء نزد خداوند جل شانهاز هر كسي افضل و بهترند. [51] .روايت ديگري در «اصول كافي» نقل شده در ضمن روايتي از حضرت صادق (عليه السلام) از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) كه فرمود:فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه شب چهارده است بر باقي ستارگان، و بدرستيكه علماء وارثان انبياء مي باشند، و همانا انبياء دينار و درهمي را ارث نگذارند، و لكن علم را ارث گذارند، پس هر كس آن را اخذ نمايد؛ حظّ و بهره كامل برده است. [52] .و عن تفسير العسكري (عليه السلام) أيضا: و قال اميرالمؤمنين (عليه السلام):«من كان من شيعتنا عالماً بشريعتنا، فاخرج ضعفاء شيعتنا من ظلم جهلهم الي نور العلم الّذي حبوناه؛ جاء به يوم القيامة و علي رأسه تاج من نور يضيئ لأهل تلك العرصات و حلّة لايقوم لأقلّ سلك منها الدنيا بحذافيرها.ثم ينادي مناد: يا عباد الله! هذا عالم من تلامذة بعض علماء آل محمّد (عليهم السلام)، ألا فمن أخرجه في الدنيا من حيرة جهله فليتشبّث بنوره ليخرجه من حيرة ظلمة هذه العرصات الي نيرة الجنان، فيخرج كلّ من كان في الدنيا علمه خيراً أو فتح عن قلبه من الجهل قفلا أو أوضح له

عن شبهة». [53] .

نصرت و ياري حضرت قائم با تحصيل علوم و معارف ديني

كيفيّت سوّم؛ سعي و اهتمام در تحصيل علوم و معارف ديني از اصول و فروع دين، و نيز اهتمام در معرفت انسان نسبت به نفس خود در مقام فراگيري علوم و رفع جهل از خود مي باشد.و اينك چگونگي نصرت بودن اين كيفيّت را در چند جهت بيان مي كنيم:جهت اول: آنكه خود انسان هم از جمله كساني است كه هدايت او راجع به امام (عليه السلام) مي باشد، پس همان طور كه در هدايت ديگران نصرت حاصل مي شود __ به بياني كه گذشت __ همچنين تحصيل نمودن وسائل هدايت خود و سعي در آن نيز؛ نصرت محسوب مي شود، چنانچه در امر تقوا هم اين خصوصيت ذكر شد.جهت دوّم: آنكه علم مثل چراغ است كه هرگاه روشن شود حتماً از آن روشنائي حاصل مي شود، پس بنده هم بعد از آنكه واقعاً داراي مقام و مرتبه اي از علم نافع شد، پس قهراً از علم او نور حاصل و افاضه مي شود، و جاهلين از او هدايت مي يابند.پس با اين ملاحظه؛ تعلّم و يادگيري به منزله مقدّمه نصرت و ياري مي شود، مثل آنكه انسان هرگاه خود را براي جهاد با اعداء مهيّا نمايد، به آنكه تحصيل اسلحه نمايد، و تعلّم كيفيّت مجادله و مقاتله را براي جهاد با اعداء نمايد، __ مانند اسب دواني و تيراندازي __ پس با اين آمادگي در مقدّمات؛ نصرت در جهاد في سبيل الله مي شود، و به اين مقدار شخص داخل در زمره انصار شده، و فائز به فضيلت آنها مي شود.پس همچنين است در علوم كه از براي هدايت كردن

مهيّا مي شود، و اين هدايت از افضل كيفيّات نصرت و ياري امام (عليه السلام) است، و اگر چه تعلّم به اين دو عنوان __ في نفسه بر حسب اين بيان مزبور __ عنوان نصرت مي شود، ولي اين خصوصيت در آن مؤكّد مي شود هر گاه نصرت امام (عليه السلام) را در هنگام اشتغال به يادگيري قصد كند، يعني متذكّر اين جهت باشد، و اين علاوه بر فوائد و فضائل ديگر است كه از جهت حصول آنها اقدام به يادگيري علم مي كند، پس نصرت امام (عليه السلام) را هم يكي از آن دواعي قرار دهد، و افضل از جميع فوائد ديگر بداند.جهت سوّم: آن جهتي است كه در عنوان دوازدهم از عناوين نصرت بودن تقوا ذكر شد. [54] .جهت چهارم: آن جهتي است كه در فصل سوّم از همين باب ان شاء الله خواهد آمد.

نصرت و ياري حضرت قائم با امر به معروف و نهي از منكر

كيفيّت چهارم؛ امربه معروف و نهي از منكر است، و اين نوع؛ نصرت و ياري كاملي نسبت به وجود مبارك ايشان است، بواسطه آنكه هرگاه امر به معروف و نهي از منكر با شرايط مقررّه آن واقع شود؛ آثار زيادي چه از نظر ظاهري و چه از نظر باطني از آن ظاهر مي شود.امّا آثار ظاهري اين است كه: با امر به معروف و نهي از منكرآن كسي كه اهل معصيت و گناه است يا بطور كلّي آن گناه را ترك مي كند و يا كمتر انجام مي دهد، يا موجب كمي جرأت او مي شود؛ خصوصاً براي گناه در آشكارا، و همچنين بوسيله امر به معروف كساني كه تارك واجبات و معروفات بوده اند؛ آنها را بجا

مي آورند.و فايده ديگر آنكه: ديگران مندفع مي شوند، يعني ديگر جرأت بر اقدام به گناهان و ترك واجبات را پيدا نمي كنند.و اين دو جهت موجب ثبات احكام و اقامه فرائض و اعلام دين مي شود، و وسيله نشر و ظهور آنها مابين بندگان مي گردد، زيرا هرگاه بنا شد عدّه اي آنها را انجام داده و بر آنها مواظبت داشته باشند؛ عده ديگر هم قهراً تأسّي و تبعيّت مي كنند، و عدّه اي هم متذكّر مي شوند.و امّا آثار باطني: آنكه موجب نزول بركات و فيوضات الهي مي شود، و سبب دفع و رفع بليّات و نقمات مي گردد.و در اين آثار ظاهري و باطني كيفيّاتي از نصرت حاصل مي شود كه ذيلا بيان مي كنيم:امّا نسبت به آثار ظاهري اين است كه همه آنچه ذكر شد از اقامه فرائض و استحكام آن و امثال آنها اموري است كه راجع به وجود مبارك امام (عليه السلام) است، پس هركس موفّق در جهتي از آن جهات گردد؛ البته ايشان را نصرت و ياري نموده است.امّا نسبت به آثار باطني، چونكه بركات و فيوضات الهي به يمن وجود مبارك امام (عليه السلام) مي باشد، پس هركس وسيله شد در رفع موانع آن و سبب ظهور آنها شد؛ آنحضرت (عليه السلام) را در ظهور آثار وجود مبارك ايشان نصرت و ياري كرده است، و اين ياري در جهت عزّ و شرف ايشان مي باشد، و نيز نصرت ايشان است نسبت به وابستگان و شيعيان كه منتفع به آن بركات مي شوند.و امّا در دفع نقمات و بلياّت؛ پس آنحضرت را در دفع ضرر دنيوي از دوستان

ايشان ياري كرده است؛ و نيز در دفع ضرر اُخروي كه به جهت ترك معاصي و انجام فرائض از عذاب آخرت نجات مي يابند و مبتلا به آنها نمي شوند.

نصرت و ياري حضرت قائم با مرابطه

اشاره

كيفيّت پنجم؛ مرابطه است، و در اين آيه مباركه به آن امر فرموده: (اِصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا). [55] .در «كافي» روايت شده از حضرت صادق (عليه السلام) كه در بيان اين آيه فرمود:«اِصبِرُوا عَلي الفَرائضِ و صابروا علي المصائب و رابطوا علي الائمّة(عليهم السلام)». [56] .يعني: بر سختي انجام واجبات صبر كنيد، و يكديگر را در صبر بر مصائب امر كنيد؛ و تسليت دهيد، و براي ائمّه (عليهم السلام) مرابطه نمائيد يعني در مقام نصرت و موالات آنها باشيد.

اقسام مرابطه

مرابطه بر دو قسم است:قسم اوّل: كه معهود است در احكام ظاهري شرعي؛ آن است كه جمعي از مسلمين و از اهل ايمان در سرحدّات و مرزهاي ممالك اسلامي آماده باشند براي دفع دشمنان؛ كه داخل در بلاد مسلمين نشده و هجوم بر آنها نياورند.و نصرت بودن اين كيفيّت واضح است، زيرا اين هم __ يعني دفع شر اعداء دين و اهل آن و حفظ بيضه اسلام و مؤمنين __ از اموري است كه راجع به وجود مبارك امام (عليه السلام)، پس سعي در آن به هر وجه و هر درجه اي از درجات آن؛ نصرت و ياري آن حضرت(عليه السلام) است، هم نسبت به وجود مباركش كه رفع سختي و مشقّتي از ايشان نموده، و هم نسبت به عزّ و شرف ايشان، چرا كه در غلبه مشركين؛ آثار ايشان از بين مي رود، و در غلبه اهل دين؛ احياء امر و ظهور آثار و شئونات ايشان مي شود، و هم ياري ايشان است نسبت به متعلّقان و دوستان ايشان كه از شرّ دشمنان از نظر جان و مال و عرض و دين حفظ مي

شوند.قسم دوّم: از مرابطه اين است كه: مؤمنين در هر حال منتظر فرج ائمّه دين و هداة معصومين (عليهم السلام) باشند، و در تسليم و اطاعت امر آنها و صبر بر طول زمان ظهور و فرج، و در آنچه در حال استتار آنها و امر آنها است _ از ابتلائات _ ثابت قدم باشند، و در اين حال در حدّ امكان اسباب جهاد و اسلحه _ و لو يك تيري باشد _ مهيّا نمايند، و قلباً عزم بر ياري ايشان در هنگام ظهور داشته باشند، و از نظر ظاهري و جسمي هم در امر آنها ثابت قدم باشد.و از شواهد بر اين قسم و بر كمال فضل آن، روايتي است كه در «روضه كافي» از ابوعبدالله جعفي نقل شده كه جعفي گويد:حضرت امام محمّدباقر(عليه السلام) فرمود: مرابطه در نزد شما چند روز است؟گفتم: چهل روز.فرمود: لكن مرابطه ما مرابطه ايست كه هميشه روزگار است، و هر كس مرابطه نمايد در راه ما __ يعني براي ياري ما اسبي را مهيّا نمايد __ براي او به اندازه دو برابر وزن آن ثواب و پاداش است، مادامي كه آن را نگاه داشته، و هركس براي ياري ما سلاحي را __ يعني اسباب جنگي را __ مهيّا كرده و نگاه دارد; براي او ثوابي به اندازه وزن آن است، مادامي كه نزد او هست.آنگاه فرمود: از يك دفعه و دو دفعه و سه دفعه و چهار دفعه جزع نكنيد، بدرستيكه مَثَل ما و شما مانند پيامبري است كه در بني اسرائيل بود، پس خداوند جل شأنه به او وحي فرمود: كه قوم خود را به جهاد دعوت كن،

زيرا كه تو را ياري مي كنم.پس آنها را از هر كجا كه بودند جمع نموده، و به اتّفاق هم روي بسوي دشمن نهادند، هنوز شمشير و نيزه بكار نبرده بودند كه دشمنان بر آنها غلبه كردند، و ايشان روي به هزيمت نهادند.دفعه دوّم حقّ تعالي به آن پيامبر وحي فرمود كه: قوم خود را بسوي جهاد دعوت كن، بدرستيكه من شما را ياري مي كنم.چون قوم خود را دعوت به جهاد نمود، گفتند: تو وعده نصرت به ما دادي و ما مغلوب شديم.حقّ تعالي به آن پيغمبر وحي فرمود كه: اگر جهاد نكنيد مستوجب آتش خواهيد بود.پس عرض كرد: خدايا جهاد با كفّار بهتر از آتش عذاب است.پس قومش را به جهاد دعوت كرد، و سيصد و سيزده نفر از آنها __ به عدد اهل بدر __ دعوت او را اجابت نمودند، پس آن پيامبر با آن سيصد و سيزده نفر رو بسوي دشمن نهادند، هنوز شمشير و نيزه بكار نبرده بودند كه حقّ تعالي آنها را نصرت و ياري فرمود و فتح نمودند، و بر دشمنان غالب شدند. [57] .و نيز در «بحار» از «غيبت نعماني» روايت شده كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:«هر يك از شما براي ظهور قائم (عليه السلام) آلت حربي مهيّا كنيد، اگر چه يك تير باشد، اميد است همين كه اين نيّت را داشته باشد، حقّ تعالي او را از اصحاب و ياوران او قرار دهد». [58] .

افعال انسان در مقام ترتب ثواب و اجر

بنابر آنچه در معناي مرابطه ذكر و نيز از حديث امام محمّد باقر (عليه السلام) و احاديث ديگر استفاده مي شود، ظاهر مي گردد كه تقوا و آنچه بعد از

آن ذكر كرديم __ يعني كيفيات سه گانه __ همه از قسم دوّم مرابطه محسوب مي شوند؛ به اين بيان كه: افعال صادره از انسان در مقام ترتّب اجر و ثواب بر آنها، بر چهار قسم است:قسم اوّل: افعالي است كه في نفسها جنبه عبادي ندارند، يعني در جمله عبادات متعارفه معيّنه در شرع محسوب نمي شوند، پس اجر و ثوابي هم بر آنها مترتّب نمي شود، مگر در حالتي كه در آنها قصد عبادت بشود، و به يك عنوان از عناوين عبادت او را در آورند.و اين قسم مثل كليّه اُمور مباح __ مانند خوردن و آشاميدن و خواب و رفت و آمد و معاشرت و امثال آنها __ هر گاه در مقام مقدّمه امر مستحبي يا واجبي واقع شوند در آنها قصد عبادت كند؛ اجر و ثواب بر آن مترتّب شده؛ و از عبادات محسوب مي شود، مثل آنكه چيزي را بخورد يا بياشامد، يا مباحي را انجام دهد از جهت خواهش يا سرور مؤمني; كه در اين حال استحباب پيدا مي نمايد، و فضل و اجرهاي بزرگ و مهمّ بر آن مترتب مي شود، يا آنكه مقداري كه به حدّ ضرورت است از اكل و شرب و نوم يا معاملات را از جهت رفع ضرورت از جهت مقدّمه عمل به فرائض و تكاليف الهيّه بجاي آورد، پس در اين حال عنوان وجوب پيدا مي كند.بلي؛ بعضي از اين امور مباحه در بعضي از مقامات فضل و شرافت تبعي پيدا مي كند، و اجر و ثواب بر آن مترتّب مي شود، بدون آنكه در آن قصد عبادت كند، چون خواب عالم كه عبادت

است، و اين قهراً از جهت شرافت علم او است، و چون خوابيدن شخص روزه دار كه از جهت شرافت صوم است، و چون خوابيدن در ماه مبارك رمضان كه از جهت شرافت آن ماه شريف است، و امثال آنها.قسم دوّم: افعالي است كه صورت عبادت دارد، و لكن اگر در آنها قصد عبادت نكند؛ عبادت نمي شود و اجر و ثوابي بر آن مترتّب نمي شود، و اين قسم مثل كليّه عبادات __ مانند روزه و نماز __ مي باشد كه هر گاه قصد قربت در آن نشود از عبادت بودن خارج مي شوند، اگر چه صورتاً عبادت است بر حسب آنچه در تفصيل نيّت در كتب فقهي بيان شده است.قسم سوّم: افعالي است كه خصوصيّتي دارد كه في نفسه محبوب الهي است، ولو آنكه قصد قربت در آن نشود، و با قصد قربت افضل و اكمل خواهد شد، چون احسان كردن كه آن في نفسه امري است محبوب و مطلوب از هر كه صادر شود _ ولو از كافر باشد _ جزاي خيري مترتّب بر آن مي شود چه در دنيا و چه در آخرت ولو به تخفيف عذاب باشد.پس دراين قسم هرگاه بنده مؤمن اقدام كند، و قصد قربت هم در آن بنمايد؛ موجب كمال اجر و ثواب آن مي شود، و وسيله ارتفاع مقام او در درجات عاليه جنان مي شود.قسم چهارم: افعالي است كه در عنوان و مصداق خارجي يك عمل است، و لكن به حسب نيّت و قصد اگر انسان مصداق اعمال متعدده قرار دهد؛ پس اجر و ثواب كامل هر يك را دريابد.مثل آنكه شخصي مؤمن باشد، سيّد

باشد، عالم باشد، مضطرّ هم باشد، پس احسان به او در عنوان و مصداق خارجي يك عمل است، و لكن عنوان احسان به مؤمن، و احسان به ذريّه رسول (صلي الله عليه وآله)، و احسان به عالم، و احسان به مضطرّ، و احسان به مظلوم، و اگر رحميّت هم باشد؛ احسان به رحم است، و هرچه از اين عنوانها باشد؛ هر كدام عمل و عبادتي مستقلّ است كه هر گاه انسان به هريك در هر مورد خاصّي اقدام كند; اجر كامل دارد، و لكن ممكن است در چنين موردي همه آن عناوين را قصد كند، و اجر هريك را كاملا دريابد.و از اين قبيل كه تداخل افعال به حسب نيّت است در بعضي از واجبات و مستحبات جاري است كه در يك عمل به حسب نيّت; اعمال متعدّد محقّق مي شود، از آنجمله در امر غسل كه ممكن است به يك غسل نيّت اغسال متعدّده كرد _ چه واجب و چه مستحب _ و اثر همه حاصل شود، و يا در نماز كه ممكن و جائز است در يك نماز به حسب نيّت، دو نماز را به عمل آورد، بر حسب تفصيلي كه در كتب فقهي بيان شده است.بنابراين؛ آنچه در باب نصرت حضرت ولي عصر(عليه السلام) ذكر شد از اُمور پنج گانه و اُمور ديگري _ كه ذكر خواهد شد _ از كيفيّات هفتگانه، پس هرگاه في نفسه از اُمور مباحه باشد؛ به واسطه همان كه قصد نمايد در آن حصول نصرت ولي عصر(عليه السلام) را در مقامي كه اميد حصول آن باشد، عمل او نصرت آنحضرت مي شود، و عنوان مرابطه پيدا مي

كند، و بوسيله آن داخل در انصار ايشان و مرابطين در امر ايشان مي شود، و فضيلت نصرت و مرابطه با ايشان را در مي يابد، خصوصاً در حالي كه در خارج هم اثر نصرت بر آن مترتّب شود.امّا هريك از امور مزبوره كه في نفسه از جمله عبادات باشد، كه جنبه عبادي آن به غير عنوان نصرت باشد، به حسب مصداق خارجي آن، چون تقوا و همه فرائض الهي، يا از جمله عباداتي باشد كه عنوان نصرت هم قهراً بر آن مترتّب مي شود ولو بدون قصد آن __ چون هدايت جاهلين و امر به معروف و نهي از منكر __ پس در اين نوع هر گاه بنده بالخصوص قصد نصرت و ياري نمايد، اين موجب كمال درجه اجر و ثواب او به چندين برابر مي شود، علاوه بر آنكه اجر و ثواب كامل آن عناوين ديگر هم كه خود آن اعمال دارند؛ در مي يابد، پس بواسطه همين قصد نصرت، جميع آن اُمور مسطوره عنوان مرابطه پيدا مي نمايند، و اجر كامل آن بر هريك از آنها مترتب مي شود.و امّا اُموري كه اصل عبادت بودن آنها در خارج به همان عنوان «نصرت امام» (عليه السلام) است __ چنانچه در فصل سوّم بيان خواهد شد ان شاء الله تعالي __ پس حكم آنها در جهت مرابطه بودن و ترتّب فضل مرابطه بر آنها؛ واضح است.

نصرت و ياري حضرت قائم با تقيه

اشاره

كيفيّت ششم؛ تقيّه است، و اين امر در ضمن سه مطلب بيان مي شود:اوّل: دربيان آنكه چگونه تقيّه نصرت آنحضرت صلوات الله عليه است.دوّم: در بيان احاديث و اخباري كه در فضيلت تقيّه و شدّت تأكيد در آن

و در شدّت ذمّ ترك آن؛ وارد شده است.سوّم: در اشاره اجمالي به موارد تقيّه و كيفيّت عمل به آن.

چگونه با تقيه حضرت را ياري كنيم؟

امّا مطلب اوّل: در بيان آنكه تقيّه نصرت و ياري حضرت حجّت (عليه السلام) در امر دين است، و آن بر اين وجه است كه: چون بر حسب آنچه در مطلب دوّم و سوّم ان شاء الله تعالي معلوم خواهد شد؛ تقيّه در موردي است كه فعلي يا ترك فعلي كه لازم است از آن احتراز شود، در معرض خطري باشد و آن خطر نسبت به آنحضرت (عليه السلام) يا به شيعيان و دوستان ايشان باشد، كه با تقيّه آن خطرات دفع يا مندفع مي شود.پس هرگاه مؤمن در مورد وجوب و لزوم آن تقيّه نمود، وجود مبارك امام(عليه السلام) را در دفع خطر و ضرر يا در سالم بودن از آن خطر، نسبت به خود ايشان و متعلّقان و دوستانش ياري كرده است.امّا نسبت به خود ايشان، مثل آنكه در موردي باشد كه عمل و قول مؤمن __ و لو در امر حقّ باشد __ موجب استهزاء اعداء و اشرار يا استخفاف و بي ادبي آنها به امر الهي و دين حقّ يا اسم او جل شأنه؛ يا نسبت به حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) يا نسبت به امر امام (عليه السلام) شود، و همچنين در مواردي كه وهن به فرمايشات و اخبار آنها وارد آيد يا تضييع آنها گردد.امّا نسبت به دوستان؛ مثل موردي كه ترك تقيّه موجب خطر و ضرر نسبت به خود انسان يا مال يا آبرو يا اهلش يا نسبت به سائر مؤمنين باشد؛ نصرت آنحضرت را در اين

امور نموده.پس در بعضي از آنها مربوط به جهات دنيوي ايشان است __ و بيان آن در فصل سوّم خواهد آمد __ و در بعضي از آنها مربوط به نصرت در امر دين است، مثل موردي كه تقيه وسيله محفوظ ماندن اخبار و احاديث آنها (عليهم السلام) از وهن يا تضييع يا مخفي شدن يا معطّل ماندن شود كه نگذارند به وفق آنها عمل شود، و مثل موردي كه تقيّه وسيله تأليف قلوب اعداء شود __ و همچنين امثال اين موارد __ و به اين سبب امر بر مؤمنين در باب اظهار حقّ و عمل به وظيفه و طريقه حقّ و ايماني آنها سهل و آسان شود.

تقيه از نظر روايات و اخبار

اشاره

مطلب دوّم: در بيان اخباري است كه در مدح تقيّه; و تأكيد در آن و مذمّت شديد در ترك آن وارد شده است، پس در اين مقام دو مقصد است:

بيان روايات وارده در فضل تقيه

مقصد اوّل: در ذكر آنچه در مدح تقيّه وارد است، كه به ذكر پنج حديث اكتفا مي شود:حديث اوّل: در كتاب «كافي» از حبيب بن بشر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه حضرتش فرمود:«از پدر بزرگوارم شنيدم كه مي فرمود: به خدا قسم؛ بر روي زمين نزد من چيزي محبوب تر از تقيّه نيست، اي حبيب! هركس تقيّه كند؛ خداوند او را بلند مرتبه مي فرمايد». [59] .حديث دوّم: در همان كتاب روايت شده از ابوعمروكناسي از آنحضرت صلوات الله عليه كه فرمود:اي ابا عمرو! اگر چنانچه تو را حديث نمايم به حديثي، يا فتوا دهم به فتوائي، بعد از اين بيائي و از آن پرسش كني; خبر دهم تو را به خلاف آنچه خبر داده بودم يا فتوا داده بودم، به كدام يك از آنها اخذ مي كني؟عرض كردم: قول دوّم را گرفته و ديگري را كنار مي گذارم.فرمود: در اين صورت راه درست را انتخاب كرده اي؛ اي ابا عمرو! خداوند ابا دارد جز آنكه در پنهاني عبادت شود، به خدا قسم؛ اگر چنانچه بر همين نحو عمل كنيد همانا براي من و شما بهتراست، و خداوند عزّوجلّ ابا دارد از براي من و شما در دين خود؛ جز تقيّه نمودن را». [60] .حديث سوّم: و نيز در آن كتاب از واسطي روايت كرده كه آنحضرت (عليه السلام) فرمودند:«احدي به درجه تقيّه اصحاب كهف نرسيد، و آنان بر اين نحو بودند

كه در عيدهاي كفّار حاضر مي شدند و زنّارها را مي بستند، پس خداوند اجر آنها را دو برابر عطا فرمود». [61] .حديث چهارم: و نيز عبدالاعلي از آنحضرت (عليه السلام) روايت نموده كه گفت: شنيدم از امام صادق (عليه السلام) كه مي فرمود:«همانا تحمّل امر ما مجرّد تصديق و قبول نمودن آن نيست، از بلكه پنهان كردن و حفظ آن از غير اهلش مي باشد، پس سلام به شيعيان ما برسان، و به آنهابگو: خداوند رحمت كند آن بنده اي را كه مردم را بسوي خود دوست نمايد، و مردم را به آنچه قبول و باور نمايند حديث كند، و آنچه را انكار مي كنند؛ از آنها پنهان كند.پس فرمود: به خدا قسم حال كسيكه كلامي مي گويد كه ما كراهت داريم (سر ما را فاش مي كند) كمتر از حال آن كسي نيست كه در حال جنگ با ما است، پس اگر چنين شخصي را مشاهده كرديد بسوي او رفته و او را از آن عمل باز داريد، و اگر از شما نپذيرفت كسي را كه از او مي ترسد بسوي او فرستاده تا او را وادار به ترك آن عمل كند، همانطور كه اگر كسي از شما طلب حاجت كند؛ و با ملاطفت و نرمي حاجت او را روا كند، پس ملاطفت و نرمي نموده در حاجت من.يعني: همچنانكه در رفع نيازهاي خود با مردم با ملاطفت و نرمي رفتار مي كنيد، در پذيرش امر ما نيز با مردم با نرمي و ملاطفت رفتار كنيد. [62] .حديث پنجم: و نيز در كتاب «كافي» از عيسي بن ابي المنصور روايت شده كه گفت:

شنيدم كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:«نفس كشيدن كسيكه از براي مامهموم و بخاطر خللي كه به ما رسيده؛ غمگين باشد، به منزله تسبيح است، و همّ او براي امري كه متعلّق به ما باشد به منزله عبادت است، و كتمان سرّ ما؛ به منزله جهاد در راه خدا است». [63] .

بيان روايت وارده در مذمت ترك تقيه

مقصد دوّم: در بيان احاديثي كه در مذمّت ترك تقيّه __ در مواردي كه لازم است __ نقل شده است، كه به ذكر پنج حديث اكتفا مي شود.حديث اوّل: در كتاب «كافي» نقل شده از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود:«احتراز و اجتناب نمائيد از بجا آوردن عملي كه ما بواسطه آن مورد سرزنش و بدگوئي مردم واقع مي شويم، به تحقيق كه پدر بواسطه عمل فرزندش مورد سرزنش قرار مي گيرد، و از براي امام خود زينت باشيد، و مايه ننگ و وهن ايشان نباشيد». [64] .حديث دوّم: باز در آن كتاب نقل شده از حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) كه فرمود:«تقيّه دين من و دين پدران من مي باشد وايمان ندارد كسيكه تقيّه نمي كند». [65] .حديث سوّم: همچنين در آن كتاب از عبدالله بن ابي يعفور نقل شده كه گفت: شنيدم از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود:«تقيّه سپر مؤمن است _ از شرّ اعداء _ و حرز مؤمن است _ از وقوع در فتنه ها و بلاها _ و كسيكه تقيّه نمي كند ايمان ندارد، همانا كسيكه حديثي از احاديث ما به او مي رسد؛ و متمسّك به آن مي شود؛ و وسيله قرب ما بين خود و خداوند متعال قرار

مي دهد؛ پس اين تمسّك براي او در دنيا عزّت و در آخرت نور مي باشد، و همانا كسيكه حديثي از احاديث ما به او مي رسد، و او آن را فاش كند _ نزد غير اهلش __ اين امر موجب ذلّت او در دنيا مي شود و خداوند اين نور را از او بر مي دارد». [66] .حديث چهارم: باز از معلّي بن خنيس از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده كه حضرتش فرمود:«اي معلّي! پنهان كن امر ما را و آن را فاش مكن، همانا هركه امر ما را پنهان نمايد و آن را فاش نكند، خداوند او را بواسطه اين كتمان در دنيا عزيز مي كند و در آخرت آن را نوري در پيشاني او قرار مي دهد كه راهنماي او بسوي بهشت مي شود.اي معلي! بدرستيكه تقيّه از دين من و دين پدران من مي باشد و كسيكه تقيّه نمي كند ايمان ندارد.اي معلي! بدرستيكه خداوند دوست مي دارد كه در پنهاني عبادت شود، چنانكه دوست مي دارد در آشكار عبادت شود.اي معلي! بدرستيكه فاش كننده امر ما مثل كسي است كه امر ما را انكار كرده است». [67] .حديث پنجم: نيز از محمّد بن ابي نصر روايت شده كه گفت: مسئله اي از حضرت رضا (عليه السلام) سئوال كردم، پس ابا كرده و جواب ندادند، آنگاه فرمود:«اگر چنانچه هر چه مي خواهيد به شما عطا كنيم، به صلاح شما نخواهد بود و موجب گرفتاري صاحب شما خواهد شد، حضرت اباجعفر (عليه السلام) فرمود:خداوند امر ولايت خود را نزد جبرئيل (عليه السلام) پنهان گردانيد، و جبرئيل آن را نزد حضرت رسول(صلي

الله عليه وآله) پنهان كرد، و حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) آن را نزد اميرالمؤمنين(عليه السلام) پنهان نمود، و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نزد آنكسي كه خدا مي خواست آن را پنهان كرد، پس شماها آن را فاش مي كنيد، كيست آن كس كه بتواند يك حرفي را كه شنيده باشد نگاه دارد؟حضرت اباجعفر (عليه السلام) فرمود: كه در حكمت آل داود (عليه السلام) چنين آمده است كه: سزاوار است از براي مسلمان آنكه بتواند خود داري كند، و توجّهش به حال خود باشد كه غفلت پيدا نكند، و به اهل زمان خود بينائي داشته باشد، __ يعني بداند با هركس چه نوع سلوك كند، و هر حرفي را به چه كسي اظهار كند __ پس از خداوند متعال بترسيد و حديث مارا __ نزد هركس __ فاش نكنيد.پس اگر جز اين بود كه خداوند از اولياء خود دفاع مي كند و از دشمنان خود به خاطر اوليائش انتقام مي گيرد (پس دشمنان به سبب عناد خود، مؤمنين رانابود مي كردند) آيا نمي بيني كه خداوند متعال با آل برمك چه كرد؟ و چگونه از براي حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) انتقام گرفت؟و بتحقيق طائفه بنو اشعث در خطر عظيم بودند، پس خداوند خطر را از آنها دفع فرمود، بواسطه موالات آنها با حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام)، و شماها كه در عراق هستيد كارها و كردارهاي اين فراعنه را مي بينيد و آنكه چگونه خداوند آنهارا مهلت داده است.پس بر شما باد ترس از خداوند عزّوجلّ، و دنيا شما را مغرور نكند، و بواسطه مشاهده حال كسيكه به تحقيق خداوند او

را مهلت داده، فريب نخوريد، پس در اين حال چنين خواهد شد كه امر فرج الهي شما مهيا و فراهم خواهد است». [68] .

موارد لزوم تقيه و كيفيت عمل به آن

مطلب سوّم: در اشاره اجمالي به مورد لزوم تقيّه؛ و كيفيّت عمل به آن، آنچه از برخي از احاديثي كه بيان شد و غير آنها استفاده مي شود، آن است كه تقيّه بر دو قسم است: 1 __ قولي، 2 __ فعلي.تقيّه قولي نيز بر دو وجه است:وجه اوّل: آنكه مؤمن از بيان احاديث اهلبيت (عليهم السلام) __ خصوصاً آنچه در بردادنده شئون جليل و خاصّه آنها است __ در جائيكه مورد استهزا و استخفاف قرار گيرد و به آن بخندند؛ يا از روي ناداني انكار كرده و ردّ نمايند؛ احتراز نمايد، چرا كه عدم احتراز در اين موارد موجب هتك حرمت اولياء الهي مي شود، و يا آنكه از روي حسادت يا دشمني باشنيدن آن اخبار درصدد اذيت و قتل و غارت آنها برآيند.وجه دوّم: آنكه انسان كلامي از قبيل سبّ و شتم و لعن و تبرّي را در جائي بگويد كه مي داند موجب سبّ و شتم و تبري به امر الهي و اولياء او مي شود، چنانچه در اين آيه شريفه به آن اشاره شده: (وَلا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله فَيَسُبُّوا الله عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْم). [69] .و امّا تقيّه فعلي؛ پس آن هم بر دو وجه است:وجه اوّل: آنكه مؤمن از مجالست و معاشرت با اهل ضلالت و جهالت و كسانيكه امر حقّ و فعل و قول حقّ را استهزاء مي كنند، اجتناب نمايد.وجه دوّم: آنكه در جائيكه به مجالست با اين افراد ناچار باشد، پس

با آنها به طريق مدارا و حسن اخلاق معاشرت و رفتار نمايد، به طوريكه تاليف قلوب آنها شود، و اهل حقّ از ضرر و خطر آنها به سلامت باشند.و هريك از اين اقسام چهارگانه بايد در چهار موردملاحظه شود:اوّل: اعداء دين و منافقين.دوّم: فسّاق و اشرار و ظالمين از اهل دين.سوّم جهال از مؤمنين.چهارم عامّه مؤمنين حتّي كاملين.يعني در هركدام از آنها نسبت به هر كدام كه از جهت مرتبه ايمان و يقين پائين تر مي باشد تقيّه كند. چنانچه در «كافي» در باب ذكر احاديث «صعبه مستصعبه» از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) به اين مضمون روايت نقل شده كه:«سلمان رضوان الله عليه از اباذر رحمه الله تقيّه مي فرمود» [70] .پس بنابراين؛ حال سائر مؤمنين چگونه خواهد بود.

مواردي كه تقيه لازم نيست

و لكن مورد لزوم تقيّه __ بر وجهي كه بيان شد __ در اقسام چهار گانه وقتي است كه بر تقيّه دفع محذورات مزبوره بشود، و لكن در جائي كه تقيّه مفيد واقع نشود __ ولو در تخفيف محذور و در هر صورت محذور باقي است __ پس در باره حكم آن؛ در «كافي» از حضرت امام محمّدباقر (عليه السلام) چنين روايت شده كه حضرتش فرمود:جز اين نيست كه تقيّه قرار داده شده براي آنكه مؤمن به سبب آن خون و جانش حفظ شود، پس هرگاه ضرورت بحدّي است كه انسان در معرض كشته شدن است، يعني يقين دارد كه او را مي كشند، پس ديگر دراين حال تقيه نيست [71] ، يعني آنچه بخواهد از امر حقّ بگويد و طريق خود را اظهار كند، يا از دشمنان تبرّي و لعن نمايد، مانعي ندارد».و

در روايت ديگري كه زراره از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) نقل ميكند كه حضرت فرمود:«در مورد هر ضرورتي مي شود تقيّه نمود __ يعني در هر خطر و ضرر جاني و مالي و ضرر عرض و آبروي خانوادگي يا ديني __ و كسيكه ضرورت دارد به خصوصيّت آن داناتر است هنگامي كه براي او ضرورت واقع مي شود». [72] .

كيفيت تقيه از دشمنان

و امّا در كيفيّت خصوص تقيه از اعداء، پس هر گاه مؤمن در مابين آنها قرار گرفت، و مضطرّ به مجالست و معاشرت با آنها گرديد، پس كيفيّت تقيه او در حالتي كه قلبش به ايمان در همه اعمال و افعالش از عبادات و غير عبادات __ از معامله و معاشرت و تكلم و هم تبرّي از امر حقّ بازبان __ مطمئن باشد، پس جمله اي از آنها از اُمور تقليدي است، كه در كتب فقهيه بيان شده است، و لكن مجملش چنين است كه:هر گاه در ما بين آنها به ناچار واقع شد، نوعي رفتارنمايد كه آنها او را از خود گمان نمايند، و هيچ ملتفت نشوند كه او بر خلاف طريق آنها است، تا آنكه موجب خطر و ضرري نسبت به خود او يا مؤمنين ديگر يا نسبت به امر حقّ و معالم دين نشود.و در «اصول كافي» در باب «تقيّه» [73] و باب «كتمان» [74] و باب «عشرت»؛ [75] آداب و كيفيّت و خصوصيّات تقيّه در ضمن رواياتي بيان شده است.

تذكر مهم در مورد تقيه

در «تفسير حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام)» روايت شده كه آنحضرت از آباء طاهرينش صلوات الله عليهم اجمعين نقل فرموده:«دو عمل و عبادت است كه اهميّت زيادي دارد، تا آنجا كه مؤمن بسيار دعا نمايد، و طلب توفيق آن دو عمل را از خداوند بخواهد، يكي معرفت و شناخت به اداء حقوق برادران مؤمن، و ديگري حُسن تقيّه». [76] .و در همان كتاب از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) روايت شده كه حضرتش فرمود:«دو گناه است كه خداوند عفو نمي فرمايد و حتماً تقاص و تلافي آن را به

عقوبت و عذابي مي فرمايد، مگر آنكه بنده از آن توبه نمايد، و هر نقصاني كه بواسطه اين دو گناه وقوع يافته باشد تدارك نمايد، و آن دو گناه: يكي ترك اداء حقوق مؤمنين و تضييع آن است، و ديگري ترك تقيّه در مورد لزوم آن است». [77] پس بنده مؤمن بعد از شناخت به آنچه در مدح تقيّه و تأكيد در آن وارد شده است؛ و آنكه از بزرگترين فوائد و فضائل تقيّه آن است كه به سبب آن نصرت و ياري حضرت حجّت الله (عليه السلام) حاصل مي شود، و نيز دانست كه ترك تقيّه مذمّت شديدي دارد؛ و همچنين آشنائي با اقسام و مواردي كه هركس ممكن است مبتلا به آن شود پيدا كرد؛ پس سزاوار است كه از آن غافل نباشد.و از خداوند توفيق عمل به آن را _ به بهترين وجه _ بسيار طلب نمايد، و از آنچه ممكن است از او واقع شده باشد؛ توبه واقعي نمايد، و در تدارك آنچه را كه مي داند واقع شده؛ كوشا باشد، تا آنكه به بليّه سخت آن گرفتار نشود.

تتميم بحث تقيه

چنانچه ترك تقيه در مورد آن، مذموم و مورد نهي است _ بر وجهي كه گذشت _ و مخلّ به امر دين و ايمان انسان و ديگران است، همچنين است بعينه تقيّه نمودن و كتمان امر حقّ در موردي كه سبب تقيّه موجود نباشد، و اين فقط به جهت تسامح و تكاسل يا ملاحظه هواي نفساني و راحت طلبي يا مراعات شئونات دنيوي و مقدّم داشتن حفظ آنها بر امر دين و احياء امر حقّ و نصرت اولياء الهي باشد، و اين

تقيه از اظهار امر حقّ جهت ديگري ندارد، خصوصاً تقيّه كردن علماء در اظهار علمشان.و از جمله آنچه در شدت مذمّت كتمان امر حقّ وارد شده، روايتي است كه در تفسير منير حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) بر اين وجه ذكر شده:دخل جابر بن عبدالله الانصاري علي أميرالمؤمنين(عليه السلام)، فقال له أميرالمؤمنين (عليه السلام): يا جابر! قوام هذه الدنيا بأربعة، عالم يستعمل علمه، و جاهل لايستنكف أن يتعلّم، و غنيّ جواد بمعروفه، و فقير لا يبيع آخرته بدنيا غيره.يا جابر! من كثرت نِعَم الله عليه كثرت حوائج الناس إليه، فإن فعل ما يحبّ الله عليه عرضها للدوام و البقاء، و إن قصّر فيما يحبّ الله عليه عرضها للزوال و الفناء، و أنشاء يقول شعر:ما أحسن الدنيا و إقبالها إذا أطاع الله من نالهامن لم يواس الناس من فضله عرض للإدبار إقبالهافاحذر زوال الفضل يا جابر و اعط من دنياك من مالهافإنّ ذا العرش جزيل العطا يضعف في التحية أمثالهاثمّ قال أميرالمؤمين (عليه السلام): فإذا كتم العالم العلم؛ أهمله، و زهد الجاهل في تعلّم ما لابدّ منه، و بخل الغنيّ بمعروفه، و باع الفقير دينه بدنيا غيره، جلّ البلاء و عظم العقاب». [78] .و فيه أيضا و قال أميرالمومنين(عليه السلام):«سمعت رسول الله (صلي الله عليه وآله) يقول: من سئل عن علم فكتم حيث يجب إظهاره تزول عنه التبعة، جاء يوم القيامة ملجماً بلجام من النار». [79] .و به اين مضمون اخبار بسياري،در ذيل آيه مباركه (اِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما اَنْزَلْنا....) [80] و غير آن وارد است.و در كتب ديگر هم به اين مضمون آمده كه: «علمائي كه كتمان حقّ مي كنند در قيامت با يهود

و نصاري محشور مي شوند، و آنكه آنها به مقاريض مقراض مي شوند» و لا حول و لا قوّة الاّ بالله العليّ العظيم.

نصرت و ياري حضرت قائم با دعا در تعجيل فرج

اشاره

كيفيت هفتم؛ سعي و اهتمام در دعا نمودن در تعجيل فرج آنحضرت صلوات الله عليه است، و بيان آن بر وجه اجمال چنين است كه:چون بر حسب برخي از احاديث و اخبار قطعيّه بلكه به مقتضاي ضرورت مذهب حقّ ثابت و معلوم است كه احقاق جميع حقوق الهيّهجلّ شأنه و حقوق جميع انبياء و اوصياء و اولياء از اوّلين و آخرين، چه نسبت به نفوس طيّبه و پاك آنها، و چه نسبت به حرمت آنها، يا اهل و اولاد آنها، يا مال آنها، و نيز ظهور جميع آثار دين و معالم حقّ موقوف به ظهور موفور السّرور حضرت بقية الله (عليه السلام) است آن را خداوند در قرآن وعده فرموده:(هُوَ الّذي اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ). [81] .و فرمود:(وَعَدَ الله الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحات لَيَسْتَخْلفَنَّهُمْ في الأرْضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الّذي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَني لايُشْرِكُونَ بي شَيْئاً). [82] .و فرمود: (وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا في الأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ). [83] .و همچنين به مقتضاي بسياري از اخبار و فقرات شريفه ادعيه و زيارات؛ امر ظهور آنحضرت صلوات الله عليه و اصل وقوع آن؛ يك وعده الهي است كه تخلّف پذير نيست، و لكن تأخير و تعجيل وقوع آن از امور بدائيّه است.و همچنين بر حسب برخي از اخبار ثابت شده است كه دعاي مؤمنين

هرگاه با آدابش واقع شود، تأثير و مدخليّت تامّه در تعجيل آن دارد، پس بايد همّ مؤمن در امر ظهور آنحضرت (عليه السلام) كامل تر باشد، و انتظارش بيشتر باشد، و به سبب طولاني شدن آن و مخفي بودن آثار دين و خذلان مؤمنين محزون تر باشد، كه اين حالات از جمله آداب اين دعا است.پس با اين حال به قصد احقاق حقوق الهي و حقوق اولياء و ائمّه معصومين (عليهم السلام) و ظهور آثار دين مبين و خذلان كفّار و مشركين تعجيل فرج و ظهور آنحضرت صلوات الله عليه دعا نمايد.بنابراين؛ دعاء او در اين حال در تعجيل فرج؛ مدخليّت و سببيّت تامّه پيدا مي كند، و اين مدخليّت پيدا كردن به دو عنوان است:عنوان اوّل؛ به ملاحظه آنچه در قصد و نيّت اوست از آرزوي قلبي بر وقوع فرج؛ و همّ آن را در دل داشتن، چنانچه شرح بيان اين عنوان در كيفيّت هشتم مي آيد.عنوان دوّم؛ به ملاحظه تأثيري كه در اين نحو دعاي بنده حاصل مي شود، بر حسب وعده الهي در استجابت آن در باب تعجيل شدن فرج، چنانچه اين هم بزودي بيان مي شود ان شاء الله تعالي.و البته چنانچه در هر امري اگر فعل كسي در وقوع آن مدخليّت و سببيّت پيدا كند، از اعوان و انصار صاحب آن امر محسوب مي شود، پس در امر فرج اهلبيت اطهار (عليهم السلام) چنين است كه افتتاحش به وجود حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه مي باشد، هر گاه كسي به عنوان مزبور مدخليّت و سببيّت پيدا نمايد، پس او در واقع داخل در زمره اعوان و انصار ايشان است

و به فضل جزيل آنها فائز مي شود.پس در اينجا بيان دو امر به صورت اختصار __ براي ياد آوري اهل عبرت __ لازم و مهمّ است:اوّل: در بيان برخي از رواياتي كه وارد شده است در آنكه ظهور آثار حقّ موقوف است به ظهور امر آنحضرت صلوات الله عليه.دوّم: در بيان اخباري كه وارد شده در آنكه براي تعجيل ظهور؛ دعا اثر كامل دارد.

احاديث وارده در اينكه ظهور آثار حق، بستگي به ظهور دارد

امّا امر اوّل: گفتيم كه اخبار در اين مقوله بسيار زياد نقل شده و لكن در اينجا جهت تيمّن و تبرّك به ذكر ده حديث اكتفا مي شود.حديث اوّل: در كتاب كافي روايت كرده: بإلاسناد عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): «من اولادي اثني عشر نقيباً نجيباً محدثّون مفهّمون، آخرهم القائم بالحقّ يملأها عدلا كما ملئت جوراً». [84] .يعني: حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود: دوازده نفر از اولادهاي من نقباء و نجبايند، و ملائكه با آنها به اخبار غيبي تكلّم مي كنند و به الهامات الهيّه الهام كرده مي شوند، آخر آنها كسي است كه قيام به امر حقّ خواهد نمود، و زمين را از عدل پر مي كنند چنانچه از جور پر شده باشد.حديث دوّم: باز در آن كتاب روايت كرده: بالاسناد عن ابي عبدالله (عليه السلام) __ في ضمن كلامه __ قال: فإنّ الحسين لمّا قتل عجّت السماوات و الأرض و من عليها و الملائكة، فقالوا: يا ربّنا! ائذن لنا في هلاك الخلق حتّي نجدهم عن جديد الأرض بما استحلّوا حرمك و قتلوا صفوتك، فأوحي الله إليهم يا ملائكتي و يا سماواتي و يا أرضي اسكنوا، ثمّ كشف لهم

حجاباً من الحُجب فإذا خلفهم محمّد و اثني عشر وصيّاً (عليهم السلام) و أخذ بيد فلان القائم من بينهم، فقال: يا ملائكتي و سماواتي و أرضي بهذا انتصر لهذا، قالها ثلاث مرّات». [85] .يعني: حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: بدرستيكه چون حسين صلوات الله عليه شهيد شد، آسمانها و زمينها و هر كس كه در آنها بود به ناله در آمدند، پس عرض كردند: اي پروردگار ما! ما را در هلاك نمودن اين خلق اذن فرما، تا آنكه آنها را از اطراف زمين از بين ببريم، به سبب آنكه حرمت تو را ضايع كردند و برگزيده تو را كشتند.پس خداوند بسوي آنها وحي فرمود كه: اي ملائكه من و اي آسمان و زمين من! آرام باشيد، پس پرده اي از حجابها را براي آنها كشف فرمود، در اين حال از عقب آن حجابها وجود مبارك محمّد و دوازده نفر اوصياء او صلوات الله عليهم اجمعين آشكار شد، و اشاره فرمود به يكي از آنها كه مابين آنها ايستاده بود، پس فرمود: اي ملائكه من! و اي آسمانها و زمين من! با اين قائم و ايستاده؛ براي اين مظلوم انتقام مي گيرم، و اين فرمايش را تا سه مرتبه تكرار فرمود.حديث سوّم: شيخ صدوق (قدس سره) در «كمال الدين» روايت كرده كه: بالإسناد عن مفضّل عن الصادق (عليه السلام)، عن أبيه، عن آبائه (عليهم السلام)، عن أميرالمؤمنين (عليه السلام) قال:«قال رسول الله(صلي الله عليه وآله): لمّا اسري بي إلي السماء __ إلي أن قال: __ فقال الله عزّوجلّ: ارفع رأسك فلمّا رفعت رأسي و إذاً بأنوار عليٍّ و فاطمة و الحسن و الحسين و عليّ بن

الحسين و محمّد بن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّد بن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و م ح م د ابن الحسن القائم كأنّه كوكب دريّ.قلت: يا ربّ و من هولاء؟قال: الائمّة، و هذا القائم يحلّل حلالي و يحرّم حرامي و به انتقم من أعدائي و هو راحة لأوليائي و هو الّذي يشفي قلوب شيعتك من الظالمين و الجاحدين و الكافرين، فيخرج اللات و العزّي طريين فيحرقهما، ففتنة الناس يومئذ بهما أشدّ من فتنة العجل السامري». [86] .يعني: حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود: چون مرا بسوي آسمان بردند، _ پس بعد از وحي هاي چند _ خداوند عزّوجلّ فرمود: سر خود را بلند نما، چون بلند نمودم در اين حال؛ انوار عليّ و فاطمه و حسن و حسين و عليّ بن الحسين و محمّد بن عليّ و جعفر بن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّد بن عليّ و عليّ بن محمّد و حسن بن عليّ و «م ح م د» بن حسن نمايان شد، آنكه ايستاده بود _ يعني آخرين آنها _ در ما بين آنها همچون ستاره درخشان بود.عرض كردم: پرودگارا! اينها چه كسانيند؟فرمود: اينها امامانند، و اينكه ايستاده حلال مرا حلال؛ و حرام مرا حرام خواهد كرد، و به او از دشمنان خود انتقام خواهم كشيد، و او سبب راحتي اولياء من مي باشد. و او است آنكسي كه به سبب او دلهاي شيعيان تو از شرّ ظالمين و جاحدين و كافرين شفا مي يابد، پس لات و عزي را در حالتيكه بدن

آنها تازه باشد بيرون مي آورد، پس او آنها را مي سوزاند، و هر آينه امتحان شدن مردم به سبب آنها در اين روز شديدتر از امتحان به امر گوساله سامري است.حديث چهارم: نيز در «كافي» روايت كرده از حضرت امام محمّد تقي صلوات الله عليه كه فرمود: حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) به مسجد الحرام تشريف فرما شدند، و با ايشان بودند حضرت امام حسن (عليه السلام) در حالتيكه تكيه فرموده بودند به سلمان(رضي الله عنه)، پس نشستند و در اين حال مردي با هيئت و لباس نيكو وارد شد، پس به اميرالمؤمنين (عليه السلام) سلام كرد، و ايشان جواب سلام دادند، بعد سه مسئله سئوال كرد.حضرت امام محمّدتقي (عليه السلام) بعد از بيان آن مسائل و جواب آنها را از فرمايش حضرت مجتبي (عليه السلام) __ بر حسب محوّل فرمودن حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيان جوابها را به ايشان __ فرمود:پس آن مرد گفت: شهادت مي دهم به كلمه توحيد، و هميشه شهادت به آن مي دهم، و شهادت مي دهم به آنكه وجود مبارك محمّد (صلي الله عليه وآله) رسول الله مي باشند، و هميشه شهادت به آن مي دهم، و شهادت مي دهم به آنكه شما __ اشاره به اميرالمؤمنين (عليه السلام) كرد __ وصيّ او هستيد و قيام به حجّت او مي فرمائيد، و هميشه شهادت به آن مي دهم، و شهادت مي دهم به آنكه تو __ اشاره به حضرت امام حسن (عليه السلام) كرد __ وصيّ او مي باشي، و قيام به حجّت او مي فرمائي، و شهادت مي دهم به آنكه بعد از او حسين بن علي

صلوات الله عليه وصيّ برادرش مي باشد و قيام به حجّت او مي فرمايد.و شهادت مي دهم به آنكه بعد از ايشان عليّ بن الحسين (عليه السلام) قيام به امر حسين (عليه السلام) مي نمايد، و شهادت مي دهم به آنكه محمّد بن علي (عليه السلام) قائم بامر عليّ بن الحسين (عليه السلام) مي باشد، و شهادت مي دهم براي جعفر بن محمّد (عليه السلام) كه او قائم به امر محمّد است.و شهادت مي دهم براي موسي بن جعفر (عليه السلام) كه او قائم به امر جعفر بن محمّد (عليهما السلام) است، و شهادت مي دهم براي عليّ بن موسي (عليه السلام) كه او قائم به امر موسي بن جعفر (عليهما السلام) است، و شهادت مي دهم براي محمّد بن عليّ (عليهما السلام) كه او قائم به امر عليّ بن موسي (عليهما السلام) است، و شهادت مي دهم براي عليّ بن محمّد (عليه السلام) كه او قائم به امر محمّد بن عليّ (عليهما السلام) است، و شهادت مي دهم براي حسن بن عليّ (عليه السلام) كه او قائم به امر علي بن محمّد (عليهما السلام) است.و شهادت مي دهم براي مردي از اولاد حسين صلوات الله عليه كه تا زماني كه امر او ظاهر شود؛ با كنيه نام برده نمي شود، زمين را از عدل پر نمايد چنانچه از جور پر شده باشد، و سلام و رحمت و بركات الهي بر تو باد، يا اميرالمؤمنين.پس آن مرد برخاست و رفت، پس اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: يا ابا محمّد در عقب او برويد ببينيد به كدام طرف مي رود؟پس امام حسن (عليه السلام) بيرون رفتند

و بعد فرمود: طولي نكشيد مگر آنكه پاي خود را بيرون مسجد گذاردم ديگر نديدم به كدام سو رفت، پس نزد اميرالمؤمنين (عليه السلام) برگشتم و ايشان را به اين امر خبر دادم.پس آنحضرت فرمود: آيا او را مي شناسيد؟گفتم: خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) دانا ترند.فرمود: او خضر (عليه السلام) مي باشد. [87] .حديث پنجم: در «كمال الدين» از احمد بن اسحاق قمي روايت شده كه گفت: خدمت حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) رفتم و مي خواستم كه درباره خلف و حجّت بعد از ايشان سئوال كنم، __ بعد از ذكر فرمايشاتي از ايشان مي گويد __پس ايشان برخاستند و به عجله داخل خانه شدند، و در حالتي كه بر سر شانه ايشان پسري كه صورت او چون ماه شب چهارده بود به سنّ سه سالگي بيرون آمدند.پس فرمود: اي احمد بن اسحاق اگر كرامت تو نزد خداوند و حجّتهاي او نبود، براي تو اين فرزند خود را ظاهر نمي كردم، همانا او هم اسم و هم كنيه رسول الله (صلي الله عليه وآله) مي باشد، و آن كسي است كه زمين را از عدل و قسط پر مي نمايد، چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد.اي احمدبن اسحاق! مَثَل او در اين امت مَثَل خضر (عليه السلام) و مَثَل ذي القرنين است، به خدا قسم غائب شود غيبتي كه در آن كسي از هلاكت و فتنه ها نجات نيابد، مگر كسيكه خداوند او را بر اقرار و اعتراف به امامت او ثابت گردانيده باشد، و او را بر دعا در تعجيل فرج موفّق فرموده

باشد.پس عرض كردم: اي مولاي من! آيا از براي امر ايشان علامتي هست كه بواسطه آن اطمينان خاطر براي من حاصل شود؟پس آن پسر صلوات الله عليه به لسان عربي فصيح فرمود:منم بقيّة الله در زمين او، و منم انتقام گيرنده از دشمنان او، و اي احمد بن اسحاق! علامتي را بعد از مشاهده نمودن حقّ به چشم خود طلب نكن. [88] .حديث ششم: نيز در «كمال الدين» از جابر انصاري (رضي الله عنه) از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) در ذيل آيه مباركه (اَطيعُوا الله وَاَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الأمرِ مِنْكُمْ) [89] روايت شده كه بعد از ذكر اسماء مباركه اوصياء و اولي الامر __ بعد از خودشان تا امام حسن عسكري (عليه السلام) __ فرمود:پس از آن حجّت الله در زمين؛ و بقيّه او مابين بندگان او؛ فرزند حسن بن علي (عليهم السلام) اولي الامر است، او است آن كسي كه خداوند بر دو دست او مشارق و مغارب زمين را فتح مي نمايد، او است آن كسي كه از شيعيان و اولياء خود غائب مي شود، چنان غيبتي كه ثابت نماند بر قول به امامت او در آن غيبت مگر كسي را كه خداوند قلب او را از براي ايمان امتحان فرموده باشد.جابر گويد: پس عرض كردم: يا رسول الله! آيا از براي شيعيان ايشان (عليه السلام) به وجود مبارك او در حال غيبتشان انتفاعي هست؟فرمود: آري به حقّ آن خداونديكه مرا به نبوت مبعوث فرمود بدرستيكه آنها در حال غيبت او به نور او استضائه مي كنند و هدايت مي يابند __يعني به علومي كه ازاو ظاهر شود، و علومي

كه بواسطه او باقي بماند، و بوسيله موالات با او از فيوضات و بركات الهيه __ مثل انتفاع بردن مردم بواسطه شمس زماني كه پشت ابر مخفي باشد و منتفع مي شوند. [90] .حديث هفتم: به مقتضاي اخبار متعدد در تفسير اين آيه شريفه (وَعَدَ الله الَّذينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلَفَنَّهُمْ في الأرضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَُيمَكِنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذي ارْتَضي لَهُمْ وَ لِيُبْدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَني لايُشْرِكُونَ بي شَيْئاً) [91] ; اين آيه مباركه در حقّ وجود مبارك حضرت مهدي (عليه السلام) نازل شده، و اين سه كرامت الهي: استخلاف در ارض، و تمكين در آن، و ارتفاع خوف، درباره شيعيان و اولياء؛ در عهد ظهور ايشان است.و در بعضي از روايات مذكور است كه راوي خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض كرد: كساني گمان مي كنند اين آيه در حقّ فلان و فلان و فلان و علي (عليه السلام) نازل شده.حضرت فرمود: خدا دلهاي آنها را هدايت نكند، كجا متمكّن شد ديني و ميان مردم منتشر شد كه خداوند و رسولش آن را بپسندند؛ و رفتن خوف از دلها و مرتفع شدن شكّ از سينه ها؛ درعهد يكي از آن خلفاء و در عهد علي (عليه السلام) بود، با حال ارتداد مسلمين و فتنه هائي كه برانگيخته مي شد در عهد آنها و جنگهائي كه ما بين كفّار و آنها واقع مي شد. [92] .پس بعد از آنكه در اين وعده الهيه تأمل شود كه آن از براي عامّه مؤمنين صالحين است كه اشرف و افضل از همه آنها ائمّه اثني عشر طيّبين و طاهرين (عليهم السلام)

مي باشند به آنكه مرتبه بزرگواري و رياست و حكمراني در روي زمين __ به وجه حقّ __ براي آنها پسنديده است، به طوري كه هيچ خوفي از دشمنان براي آنها نباشد، و به سبب ايشان هيچ شركي در زمين نباشد.و بعد از آن؛ ملاحظه شود كه همه ائمّه طاهرين (عليهم السلام) و شيعيان صالحين آنها از دنيا رفتند و و براي آنها چنين نشد، و تا كنون چنين امري براي وجود آخرين آنها و شيعيان در عهد ايشان واقع نشده است.پس مقتضاي صدق وعده الهيه در چنين امر عظيم آن است كه بعد از اين البته واقع خواهد شد، و بنابراين مطلب؛ اين آيه شريفه حجّت قطعيّه و شاهد صدق است از براي صدق همه اخباري كه وارد است كه ظهور و فرج براي حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) با شيعيان ايشان واقع خواهد شد، و بعد از آن هم رجعت تمامي ائمّه معصومين و شيعيان صالحين كاملين آنها به حيات جسماني دنيوي وقوع مي يابد، و خلافت الهيّه و دولت حقّه و فرج كلّي براي آنها __ الي يوم النشور و قيام القيامت __ مدام بر قرار است.حديث هشتم: آنچه در «نجم الثاقب» از «تفسير عياشي» از حضرت كاظم (عليه السلام) در بيان اين آيه شريفه روايت شده (وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ في الَّسمواتِ وَ الأرضِ طَوعاً وَ كَرهاً) [93] كه فرمود: اين آيه در حقّ قائم (عليه السلام) نازل شده، هنگامي كه يهود ونصاري و صائبين و زنادقه و كفار را در مشرق و مغرب آن بيرون آورد، و اسلام را بر آنها عرضه مي كند، پس هركه با رغبت اسلام آورد،

او را به نماز و روزه و زكات __ و آنچه مسلم را به آن امر كنند و از خداوند بر او واجب است __ امر فرمايد و هر كه اسلام نياورد؛ گردنش را بزند، تا آن كه در مشرق ها و مغرب ها احدي نماند مگر موحد باشد. [94] .حديث نهم: روايتي است در ذيل اين آيه مباركه (وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَليِِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ في الْقَتْلِ إنَّهُ كانَ مَنْصُوراً) [95] در «كامل الزيارات» از حضرت صادق (عليه السلام)، و در تفسير«فرات» از حضرت امام محمّدباقر (عليه السلام) كه:مراد از «منصور» حضرت قائم (عليه السلام) مي باشد، كه وليّ دم آن مظلومند، و در هنگام ظهور از قاتلين ايشان خون خواهي مي كنند، و از جانب خداوند مورد نصرت و ياري قرار مي گيرد، يعني: به اسباب خاصّه الهيّه __ از باطني و ظاهري كه در آن وقت براي ايشان است از قوّت و قدرت و از لشكريان ملائكه و جن و انس و غيره ها __ ياري مي شوند. [96] .و در كتاب «نور الانوار» روايت فرموده كه: آنحضرت (عليه السلام) بعد از كشتار بسياري از كفّار و اشرار و دشمنان، به بالاي منبر مي روند و يك بند از نعلين حضرت سيّدالشهداء صلوات الله عليه را بيرون مي آورند، و مي فرمايد: اگر همه دشمنان را بكشم مقابل خون اين بند نعلين نخواهد شد.و در روايت است كه مي فرمايد: اگر همه اهل عالم را بكشم در عوض اين بند نعلين نمي شود.حديث دهم: قسمتي از فقرات خطبه غديريّه است كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود:«معاشر النّاس

ألا و إنّي منذر و عليّ هاد، معاشر النّاس إنّي نبيّ و عليّ وصيّ، ألا أنّ خاتم الائمّة منّا القائم المهديّ، ألا إنّه الظاهر علي الدّين، ألا إنّه فاتح الحصون و هادمها، ألا انّه قاتل كلّ قبيلة من أهل الشّرك، ألا إنّه المدرك بكلّ ثار لأولياء الله عزّوجلّ، ألا إنّه النّاصر لدين الله». [97] .يعني حضرت رسول فرمودند (صلي الله عليه وآله): اي گروه مردمان! آگاه باشيد؛ همانا من انذار كننده ام و علي هدايت كننده است.اي گروه مردمان! آگاه باشيد؛ بدرستيكه من نبيّم و علي وصيّ من است.آگاه باشيد؛ همانا خاتم ائمّه از ما قائم مهدي خواهد بود.آگاه باشيد؛ همانا او در امر دين بر ديگران غالب است و درآن سلطنت دارد.آگاه باشيد؛ همانا او گشاينده و فتح كننده شهرها و خراب كننده آنها است.آگاه باشيد؛ همانا او كشنده تمام قبائل اهل شرك است.آگاه باشيد؛ همانا او خون خواه همه خونهاي اولياء الهي است.آگاه باشيد؛ همانا او ياري كننده دين خدا است.

اثر دعا در تعجيل ظهور حضرت قائم

اشاره

امر دوّم: رواياتي وارد شده كه در تعجيل ظهور آنحضرت(عليه السلام)؛ دعا اثر كامل دارد، و آنچه از اخبار دلالت بر اين امر دارد؛ پنج قسم است:قسم اوّل: در بعضي روايات تصريح شده است كه دعاي مؤمنين و طلب فرج آنحضرت (عليه السلام) موجب تعجيل در فرج مي شود، و ترك آن موجب تأخير در فرج مي شود.از آن جمله روايتي كه در «نجم الثاقب» از شيخ جليل عيّاشي از فضل بن ابي قره نقل شده، كه گفت: از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود:حقّ تعالي به حضرت ابراهيم (عليه السلام) وحي فرمود كه: بزودي از براي تو از ساره

پسري متولّد مي شود.ساره گفت: كه من پيره زن و عجوزه ام.حقّ تعالي فرمود: بزودي فرزندي آورد و فرزندان آن پسر تا چهارصد سال در دست دشمن من معذّب مي گردند، به سبب آنكه كلام مرا ردّ نمود.پس چون بني اسرائيل در دست فرعون مبتلا شدند تا چهل روز در درگاه خداوند ناله و گريه نمودند.حقّ تعالي به حضرت موسي و هارون (عليهما السلام) وحي فرمود كه: ايشان را از دست فرعون خلاص گرداند، و صد و هفتاد سال از آن چهار صد سال باقي مانده بود كه آن را از ايشان برداشت.پس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: كه اگر شما نيز چنين تضرّع و زاري مي كرديد، حقّ تعالي فرج ما را مقدّر مي كرد، و چون چنين نكنيد پس بدرستيكه اين امر به نهايت خود خواهد رسيد. [98] .و در كتاب «احتجاج» در توقيع مبارك آنحضرت چنين آمده:«و أكثروا الدّعا بتعجيل الفرج فإنّ ذلك فرجكم». [99] .يعني براي تعجيل فرج؛ بسيار دعا كنيد، پس بدرستيكه اين دعاء موجب فرج شما است.

نكاتي مهم در توضيح كلام آنحضرت

و اين روايت جامع ترين و كامل ترين كلام در امر دعا در فرج ايشان مي باشد، و در اينجا تذكر چند نكته لازم است:اوّل: در آن؛ شدّت تأكيد در باب دعا در فرجشان را بيان فرموده اند، به آنكه امر به آن فرموده اند، و آن ظاهر است و تا شاهد و قرينه بر اراده استحباب از آن نشده باشد؛ حمل بر وجوب مي شود.دوّم: زياد دعا كردن را بيان فرموده، بطوريكه لازم است در همه اوقات شب و روز و در همه مجالس و در همه حالات و خصوصاً بعد

از نماز ها و مواقع استجابت دعا بر آن مواظبت و محافظت شود.سوّم: بيان فرموده آنكه اين امر _ دعا در فرج ايشان _ بر همه بندگان فرض و لازم است، و بر فرد فرد ايشان __ مانند امر اقيموا الصلوة __ تكليفي است ثابت.چهارم: اهتمام در طلب فرج را به وجه عموم بيان فرموده، چنانچه مقتضاي اطلاق كلمه «الفرج» همين است، يعني: دعا در تعجيل فرج __ چه فرج كلّي و چه فرج در هر امري از ايشان __ و طلب كشف حزن و رفع غم از قلب مباركشان __ در آنچه تعلّق به ايشان دارد يابه هريك از شيعيان __ لازم است.پنجم: فائده دعا براي تعجيل فرج، فرج كلّي و عمومي براي جميع مؤمنين است كه با ظهور آنحضرت حاصل مي شود و جميع حالات دنيوي و اخروي آنها را شامل مي شود.و شاهد براين تعميمات در فقرات توقيع رفيع __ با آنكه به مقتضاي ظاهر آن چنين است __ كلام حضرت صادق (عليه السلام) است در «كافي» در تفسير آيه شريفه:(الَّذينَ يَصِلُونَ ما اَمَرَ الله بِهِ اَنْ يُوصَلَ) [100] .قال: نزلت في رحم آل محمّد (عليهم السلام) وقديكون في قرابتك، ثمّ قال: فلاتكوننّ ممّن يقول للشيء إنّه في شيء واحد» [101] .

امر ائمه بر دعا در هنگام شدائد و مهمات

قسم دوّم در بيان اخباري است كه وارد شده در آنكه ائمّه اطهار (عليهم السلام) در حوائج و مهمات خاصه خود، شيعيان و اولياء خود را امر مي فرمودند كه دعا براي اصلاح آن حوائج و مهمات بنمايند.از آنجمله در «بحار» روايت شده: بالاسانيد العديدة عن أبي هاشم جعفري، قال: دخلت علي أبي الحسن عليّ بن محمّد (عليه السلام) و

هو مهموم عليل، فقال لي: يا أباهاشم! إبعث رجلا من موالينا إلي الحير يدعوا الله لي.فخرجت من عنده فاستقبلني عليّ بن بلال فأعلمته ما قال لي و سألته أن يكون الرجل الّذي يخرج.فقال: السمع و الطاعة، و لكنّني اقول: إنّه أفضل من الحير، إذا كان بمنزلة من في الحير، و دعائه لنفسه أفضل من دعائي له بالحير، فأعلمته (عليه السلام) ما قال.فقال لي: قل: له كان رسول الله (صلي الله عليه وآله) افضل من البيت و الحجر، و كان يطوف بالبيت و يسلّم الحجر، و انّ لله تبارك و تعالي بقاعاً يحبّ أن يدعي فيه فيستجيب لمن دعاه». [102] .يعني: حضرت امام عليّ النقي (عليه السلام) مريض بودند، فرمود: اي ابي هاشم! مردي از دوستان ما را جانب كربلا بفرست تا در حرم حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) از براي من دعا نمايد؛ كه خداوند عافيت مرحمت فرمايد.پس از خدمت ايشان بيرون رفتم، در اين حال علي بن بلال رو به جانب من مي آمد، فرمايش ايشان را به او گفتم و از او درخواست كردم كه او براي امتثال فرمايش امام (عليه السلام) برود.پس گفت سمعاً و طاعتاً، و لكن مي گويم كه آنحضرت (عليه السلام) خود از حائر افضل مي باشد، و او خود مثل كسي است كه در حائر مي باشد و امام است، و دعاء ايشان از براي خود افضل است از دعاي من در حقّ ايشان و در حائر.پس اين كلام را به آنحضرت (عليه السلام) گفتم، به من فرمود: به او بگو: حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) از كعبه معظمه و از حجر الاسود افضل بودند و

با اين حال طواف كعبه را مي فرمودند و حجر الاسود را مي بوسيدند، بدرستيكه از براي خداوند تبارك و تعالي بقعه هائي است كه دوست مي دارد در مكانها خوانده شود، پس هر كس او را بخواند اجابت فرمايد، و حائر از جمله آن بقعه ها مي باشد.و از آن جمله در كتاب «شفاء الصدور» از شيخ فقيه زاهد عارف احمد بن فهد حلّي (رضي الله عنه) در «عدة الداعي» روايت كرده كه حضرت صادق(عليه السلام) مريض شدند، به كسان خود امر فرمود كه شخصي را اجير كنند كه براي ايشان كنار قبر مطهر امام حسين (عليه السلام) دعا كند.پس كسي را يافتند و به او گفتند، گفت: مي روم، ولي حسين (عليه السلام)؛ امام مفترض الطاعة است، و او نيز مفترض الطاعة است.پس برگشتند بسوي حضرت صادق (عليه السلام) و كلام او را خبر دادند، آنحضرت در جواب فرمود: امر چنان است كه آن شخص گفته، و لكن ندانسته كه خداي تعالي را بقعه هائي است كه دعا در آنها مستجاب مي شود، و آن بقعه كه قبر حسين (عليه السلام) در آن است از آنهاست. [103] .پس از همه اين اخبار و اخباريكه در باب طلب دعا نمودن ائمّه اطهار (عليهم السلام) از شيعان و اولياء خود وارد شده است، چنين استفاده مي شود كه دعاء مؤمن تأثير در اصلاح حوائج و كشف هموم و غموم ائمّه(عليهم السلام) دارد.و اين منافات ندارد با آنكه خود ايشان وسيله همه فيوضات الهي براي ديگران هستند، و از غير خود در همه جهات جزئيه و كلّيه بي نياز مي باشند، چرا كه همان طوريكه خداوند

متعال جل شأنه با آنكه از غير خود _ يعني همه موجودات _ غني و بي نيازمي باشد، و لكن بندگان را امر به عبادتش فرموده، و نيز از آنها طلب ياري نموده، و از آنها قرض خواسته، اينها همه به اين حكمت است كه آنها در صدق عقيده شان و ضعف آن در مقام دوستي با خداوند امتحان شوند، و همچنين بوسيله عبادت و نصرت او لياقت و قابليت رحمتهاي او را پيدا نمايند، چنانچه در مقدّمه اين رساله به آن اشاره شد.همچنين است امر نسبت به اولياء معصومين او (عليهم السلام) كه دوستان آنها در مقام خدمات و احسان و نصرت با آنها (عليهم السلام)؛ در صدق عقيده مودّت و محبّت خود امتحان مي شوند، و نيز اين وسائل تطهير و تزكيه مي شوند، و از براي فيوضات و رحمتهاي الهيّه __ خصوصاً عطيّه هاي مهمّ و نيكوي اُخروي و درجات عاليه جنان و رضوان __ كه بوسيله ائمّه معصومين (عليهم السلام) عطا كرده مي شود قابل مي گردند.چنانچه در احاديث بسياري در «كافي» و غير آن خصوصاً در باب «صله به امام(عليه السلام)» و باب «خمس» به حكمت آن تصريح شده است. [104] .پس دعا هم براي آنها مثل ياري كردن آنها در جهاد و جنگ با دشمنان آنها و مخذول و مغلوب كردن دشمنانشان است، و به اين سبب كشف حزن ائمّه معصومين (عليهم السلام) مي شود، اگرچه آن شكست دشمنان نيز در واقع به يمن افاضه غيبيّه الهيه از جانب خود آنها(عليهم السلام) مي باشد.

دعاء مؤمنين براي تعجيل ظهور

قسم سوّم اخباري كه در آنها دعاء مؤمنين و طلب تعجيل در فرج آنحضرت (عليه

السلام) از خداوند تصريح و تأكيد شده است، و نيز ادعيه مخصوصه ايكه در خصوص اين دعا وارد شده و در زمان غيبت ايشان به خواندن آن امر شده است.

دعاء ائمه اطهار براي تعجيل ظهور آن حضرت

قسم چهارم اخباري است در آنكه ائمّه اطهار (عليهم السلام) خودشان بسيار دعاء مي فرمودند، و طلب تعجيل فرج ايشان را مي كردند، و نيز دعاهاي مخصوصي كه در اين مورد مكرّر تلاوت مي فرمودند.و اخبار زيادي در اين دو قسم وارد شده و از آنها استفاده مي شود كه زمان ظهور آنحضرت (عليه السلام) از امور بدائيه غير محتومه است، و دعا در تعجيل آن؛ تأثير و مدخليّت تامّ و كاملي دارد.

يكي از حكمتهاي طولاني شدن غيبت

و لكن با كثرت دعاي ائمّه اطهار (عليهم السلام) مي بينيم باز امر ظهور ايشان و غيبتشان بطول انجاميده، پس يكي از حكمتهاي آن كه از مجموع اخبار استفاده مي شود آنچيزي است كه در باب تقوا __ در عنوان پانزدهم ذكر شد __ و خلاصه آن چنين است كه:از اعظم وسائل كامله الهيّه از براي نزول بركات و افاضه فيوضات، شفاعت و دعاي ائمّه اطهار(عليهم السلام) در قبولي اعمال و آمرزش گناهان است، كه اگر نباشد بواسطه دعا و شفاعت آنان، پس اعمال بندگان في نفسها به ملاحظه كوتاهي و نقصان آنها در شرايط تأثير __ هرچند درآنها سعي كامل بشود __ وسيله قرب به درگاه الهي و سلب آثار گناهان براي فيوضات و رحمتهاي الهيه در جنان نمي شود.و لكن بايد بندگان در مقام اطاعت الهي در واجبات، و اجتناب از كبائر چنان باشند كه مسامحه و سهل انگاري چنان نشود كه به حدّ استخفاف به امر الهي برسد، كه به اين سبب از شمول دعاي ائمّه (عليهم السلام) و شفاعتشان در حقّ آنها، سلب قابليّت شود، و همين يك نوع اعانت و ياري امام (عليه السلام) است كه مؤمنين

به تقواي خود در مورد تأثير شفاعت آنها انجام دهند، چنانچه در عنوان تقوا ذكر شد.پس امر فرج و ظهور حضرت حجّت صلوات الله عليه چنين است كه وسيله همه رحمتهاي كامله است نسبت به عامّه انبياء و اولياء و مؤمنين از اولين و آخرين، و عمده وسيله در انجام اين تعجيل نيست مگر همان دعائي كه ائمّه معصومين (عليهم السلام) مي فرموده اند.و لكن چونكه عمده سبب وقوع اين غيبت سوء اعمال خود بندگان است كه در فقراتي از توقيع مبارك هم به اين خصوصيت اشاره شده است:«و لو أنّ أشياعنا _ وفّقهم الله لطاعته _ علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا، و لتعجّلت لهم السعادة بمشاهدتنا علي حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا، فما يحبسنا عنهم إلاّ ما يتّصل بنا ممّ_ا نكرهه و لا نؤثوه منهم». [105] .پس سعي و كوشش مؤمنين در توبه و انابه و تضرّع به درگاه الهي، و طلب نمودن آنها اين فرج را وسيله رفع مانع از آنها مي شود، و آنها قابل مي شوند كه مشمول آن دعاهاي اولياء معصومين (عليهم السلام) واقع شوند، و به سرعت معجّلا اثرش براي آنها ظاهر شود، و اگر در دعا و توبه مسامحه نمايد و اشتغال به غفلت و معصيت داشته باشد مانع مي شود از آنكه اثر آن دعاها به سرعت ظاهر گردد، و لكن با اين حال مسامحه در ترك دعا و توبه باز آثاري چند از دعاهاي ايشان(عليه السلام) شامل او مي شود.يك نوع آنكه اگر دعاهاي آنهانبود، پس سوء اعمال بسا سبب مي شد كه به روزگاران طويه طولاني

شود، و لكن بواسطه آن دعاها تخفيف مي يابد، مثلا در واقع اگر بايد ده هزار سال يا بيشتر باشد، پس به نصف آن يا يك سوّم يا كمتر تقليل مي يابد، و تا مادامي كه دعا وتوبه از خود بندگان عموماً واقع شود پس زمان طول غيبت بسيار كوتاه شود و بسا ده سال و كمتر مي شود.نوع ديگر آنكه بواسطه آن دعاها تخفيف در شدائد زمان غيبت مي شود كه اگر آن دعاها نباشد در اثر بدي اعمال شدائد دوران غيبت بسيار سخت خواهد شد، چنانچه در امّتهاي سابقه چنين بوده، خصوص در بني اسرائيل كه زماني در غل و زنجير و به حال غلامي و كنيزي گرفتار فرعونيان بودند.چنانچه به اين خصوصيت __ يعني تخفيف شدائد بوسيله دعاي امام (عليه السلام) __ در فقراتي از توقيع رفيع اشاره شده است:«إنّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم، و لولا ذلك لنزل بكم اللاواء واصطلمكم الأعداء». و اين توقيع را با ترجمه اش در كيفيّت اوّل بيان كرديم.و در توقيع ديگر؛ __ بعد از خبر از حال ظهور ظالم منافقي __ مي فرمايد:«و لايبلغ بذلك غرضه من الظلم لهم و العدوان، لأنّنا من وراء حفظهم بالدعاء الّذي لا يحجب عن ملك الأرض و السماء فلتطمئنّ بذلك من أوليائنا القلوب، و ليثقوا بالكفاية منه و إن راعتهم الخطوب، و العاقبة لجميل صنع الله سبحانه تكون حميدة لهم، ما اجتنبوا المنهي عنه من الذنوب». [106] .و لكن هر گاه در حالي كه عامّه مردم از اجتماع در توبه و دعا غافلند، پس بعضي از مؤمنين __ بر حسب وسع حال خود __ سعي در آن نمايند،

و بر دعاي آنان فوائد مهم ديگري هم مترتّب مي شود كه در كيفيّت يازدهم ذكر خواهد شد.

روايات وارده در تأثير و استجابت دعا

قسم پنجم؛ اخباري كه در باب تأثير و استجابت دعا در كليه حوائج و در باب قبولي توبه وارد شده است، و آنكه بوسيله آن دعا؛ نعمتهائي كه بواسطه سوء اعمال از انسان سلب شده باشد بر مي گردد، خصوص رواياتي كه در تأثير دعا وارد شده است كه هرگاه دعا با آداب و شرايط ظاهري و باطني آن واقع شود، از قبيل توبه حقيقي و خضوع و خشوع و با حال يأس از غير خدا، و خلوص و مودّت و موالات با اهلبيت اطهار (عليهم السلام)، و معرفت به حقّ واجب و شأن جليل آنها، پس چنين دعائي مشكلات را هر چند عظيم باشد و هر چند تقدير آن مبرم و محكم شده باشد؛ رفع مي كند، چنانچه بلاي عظيم بر قوم حضرت يونس (عليه السلام) نازل شد و به توبه و تضرّع واقعي دفع گرديد.پس از ملاحظه اين نوع آيات و اخبار كه بسيار زياد است معلوم مي شود كه: هر زمان كه مومنين به درگاه الهي اجتماع كرده و با توبه و تضرّع و ناله از خداوند درخواست دفع بليّات و مصائبي را كه بخاطر غيبت حضرت صاحب الامر(عليه السلام) بر آنها وارد شده؛ بنمايند، و فرج و ظهور ايشان را مسئلت كنند؛ پس خداوند متعال اجابت خواهد فرمود و تعجيل در فرج آنحضرت (عليه السلام) را مقدّر خواهد نمود.و مؤيّد اين مطلب نقلي است كه بعضي از بزرگان از بعضي از مؤمنين كرده اند كه: در عالم رؤيا حضرت امام محمّد باقر (عليه

السلام) رامشاهده كرد، پس عرض نمود: كه حكمت چيست كه در امّتهاي گذشته هرگاه حجّتهاي آنها غائب مي شدند به اين مقدار طولاني نمي شد كه در اين امّت واقع شده است؟جواب فرمود: چون در امّتهاي گذشته هر گاه غيبتي براي حجّت آنها واقع مي شد، براي توبه و تضرّع و دعا اجتماع مي كردند، و لكن در اين امّت چون چنين اجتماعي واقع نشده از اين سبب غيبت به طول انجاميده است.

تكميل بحث دعا در تعجيل فرج حضرت قائم

پس بنا بر آنچه بيان شد؛ واضح گرديد كه دعاي در فرج آنحضرت صلوات الله عليه نصرت و ياري است نسبت به ايشان هم در ظهور شأن جليل و مقام رفيع دنيوي و اُخروي ايشان هم در نظر دوستان و هم در نظر دشمنان و هم نصرت و ياري است نسبت به شيعيان و اولياء و همه رعاياي آنحضرت در جهت كشف كروب آنها و رفع اعدائشان و اصلاح اُمورشان، و هم ياري است نسبت به وجود مبارك آنحضرت، چه از نظر روحي و چه از نظر جسمي، كه رفع هموم و احزان و ابتلائات وارده بر ايشان در حال غيبت شان مي شود.چرا كه در بعضي از احاديث وارد است كه از جمله شباهت هاي ايشان به انبياء (عليهم السلام) و سنّتهاي جاريه آنها محبوس بودن آنحضرت است، كه دراين باب شباهت به حضرت يوسف دارند، و بنابراين؛ حال ايشان از جهت قلبي و جسمي در وقت غيبت شان مانند حال كسيكه زنداني شده و در ابتلاء و حزن است، مي باشد.و نيز در بعضي احاديث است كه از القاب و اوصاف آنحضرت «طريد و شريد و وحيد و فريد و

مضطرّ و خائف» مي باشد، و واضح است كه اينها اوصاف حال غيبت ايشان است.و نيز دعاء موجب نصرت و ياري آنحضرت است در جهت حقّ عظيم الهي ايشان كه در حال غيبت مغصوب در دست اعداء و در تصرّف آنها است.و بر حسب بعضي از احاديث كه: هرگاه بنده اي اقدام به انجام عملي از اعمال حسنه نمايد، پس او عند الله در زمره اهل آن عمل محسوب است، و به او اجر و فضل كامل آن عمل عطا مي شود، هر چند آن عمل را او انجام ندهد، و خصوصاً آن عمل در معرض ترتّب اثر و نتيجه باشد، و رجاء حصولش در آن عمل محقّق باشد، و با توجّه به آنچه كه گفتيم؛ واضح شد كه توبه و دعاي مؤمنين در تعجيل فرمودن خداوند ظهور و فرج آنحضرت (عليه السلام) تأثير تامّي دارد.پس بنابراين؛ هركس كه برحسب مقدور خود سعي دراين وسيله الهيّه __ يعني توبه و دعا __ نمايد، در حالي كه بانيّت صادق و خلوص عقيده در مودّت و معرفت آنحضرت (عليه السلام) باشد؛ و به حصول آن اميد وار باشد؛ به مقتضاي اخبار مسطوره؛ چنين شخصي آنحضرت را در همه آن جهات مزبوره ياري نموده، گرچه در عالم خارج دعاي او فوراً مستجاب نشود، بواسطه آنكه همه اين جهات بطور كامل در ظهور و فرج ايشان حاصل مي شود، و بر حسب آن اخبار هم رجاء و اميد زيادي به حصول ظهور بوسيله دعا مؤمنين هست.و بعضي از مطالب در اين باب و شواهد بر آن در كيفيّت يازدهم خواهدآمد.از اقسام پنجگانه اخبار در باب تأثير دعاء در امر

تعجيل فرج واضح گرديد كه: دعا در فرج ايشان و ترتّب اين فضل؛ منحصر بر دعا در امر فرج كلّي ايشان؛ __ آنهم دعاء به عنوان خاص طلب تعجيل در ظهور __ نيست، بلكه به هريك از اين چند عنوان كه دعا شود هم مصداق دعاي در فرج و هم مصداق نصرت حاصل مي شود.

انواع دعا براي ظهور كه سبب ياري حضرت مي شود

اوّل: در دعاي معصومين (عليهم السلام) كه براي تعجيل فرج نموده اند؛ آمين بگويد، به اين نحو كه از خداوند تعجيل در استجابت آن دعاها را طلب كند؛ كه خداوند متعال در ظاهر كردن اثر آن دعاها؛ تعجيل فرمايد، و معناي آمين هم همين مضمون است.و در حديث وارد شده است كه: «آمين گوينده با دعا كننده شريك است» [107] و واضح است كه شركت با چنان دعاهاي جليله اولياء الله اگر براي كسي ميسّر شود و توفيقش را پيدا نمايد؛ مشمول (فَذلِكَ فَضْلُ الله يُؤتيهِ مَنْ يَشاء). [108] خواهد بود.دوّم: از مؤمنين استدعا كند كه اين دعا را بنمايند، و به هر وجه كه بتواند آنها را تشويق و ترغيب نمايد، و هر كس بوسيله اين تشويق دعا كند مثل آن است كه خود او دعا كرده است، بواسطه آنكه در بعضي از اخبار است كه:«هر گاه كسي سنّتي و عمل خيري را انجام دهد تا آنكه در ما بين بندگان جاري گردد پس ما دامي كه اين سنّت و عمل خير باقي است هر كس به آن عمل نمايد مثل ثواب عمل كننده براي آن شخص جاري كننده نوشته مي شود، خواه زنده باشد يا مرده، بدون آنكه از ثواب آن عمل كننده چيزي كم شود». [109] .و

واضح است كه اين دعا از بهترين اقسام صدقات جاريه است.علاوه بر اين خصوصيت؛ بعد از آنكه ثابت شد دعا براي فرج و ظهور نصرت و ياري آنحضرت (عليه السلام) مي باشد، پس اعانت و سعي و تلاش در وقوع اين نصرت هم؛ نصرت و ياري خواهد بود.سوّم: از خداوند مسئلت نمايد كه به جميع مؤمنين توفيق اين دعا و اين توبه را مرحمت فرمايد، كه از دعا گوئي آنحضرت غفلت ننمايند، و اين هم به چند جهت نصرت و ياري آنحضرت است.1 __ يكي بواسطه آنچه روايت شده كه: «هركس در حقّ غير دعا و طلب خير نمايد دو برابر آن خير، يا دويست برابر آن، يا هزار هزار برابر آن خير؛ به آن دعا كننده عطا مي شود» [110] ّ.2 __ ديگر بواسطه آنكه در بعضي از اخبار وارد شده كه: از جمله دعاهاي مستجاب؛ دعاي مؤمن در حقّ برادران ايماني است كه در غياب آنها براي آنان دعا نمايد. اين دعا در حقّ آنها حتماً مستجاب است گرچه در دعا كننده موانع اجابت دعا باشد، به دليل آنكه مؤمن دعا كننده زبانش را به منزله زبان برادران خود قرار مي دهد، كه در حقّ آنها از گناه پاك است.پس در واقع چنين مي شود كه آن مؤمنين به اين زباني كه آنها به آن گناه نكرده اند در حقّ خود دعا كرده باشند، چنانچه حكمت اين در حديث قدسي از خداوند به حضرت موسي (عليه السلام) بيان شده است.پس بنابراين؛ هر مؤمني كه به جهت دعاي او؛ موفّق به دعا براي فرج شود، چنان است كه خود او آن دعا را كرده

باشد، چنانچه در عنوان تشويق و ترغيب بيان كرديم.3 __ ديگر آنكه در جاري گردانيدن سنّت و عمل خيري سعي و كوشش نمايد، چه آنكه اين دعا هم يك نوع سعي در جاري شدن اين نصرت از مؤمنين است،البته اين وجه را در عنوان قبل بيان كرديم.4 __ ديگر آنكه دعا كند كه خداوند آنهائي را كه سعي در دعا گوئي آنحضرت (عليه السلام) مي كنند ياري فرموده و موفّق به آن شوند، ان شاء الله تعالي بيان خواهيم كرد كه هر نوع اعانت و ياري كه به اهل صلاح شود، پس آن اعانت و ياري به حضرت خواهد بود، و هر عملي از اعمال خوب و حسنات انجام دهند به اين وسيله؛ شريك در عمل آنها و از اهل آن عمل محسوب خواهند شد.5 __ ديگر آنكه دعا كند كه خداوند جميع گناهاني كه سبب تأخير فرج آل محمّد (عليهم السلام) شده است از جميع مؤمنين و مؤمنات از اموات و احياء آنهابيامرزد، و بيان آن در عنوان يازدهم خواهد آمد.6 __ ديگر دعا كند كه خداوند شرّ جميع اشرار و منافقين را كه موجب تأخير اين فرج شده اند يا مي شوند رفع نمايد.7 __ ديگر دعا كند كه خداوند هر سببي كه موجب تعجيل اين فرج است به عافيت ميسّر نمايد.8 __ ديگر دعا كند كه خداوند متعال آنچه مانع در تعجيل اين فرج است به عافيت دفع نمايد، و در احاديث وارد شده كه: چند چيز است كه موجب غيبت آنحضرت (عليه السلام) شده و مانع از تعجيل در ظهور آنحضرت است، و لكن دعا در دفع همه آنها تأثير دارد

كه در هريك به كيفيّت خاصّه اثر مي گذارد. البته اين مقام گنجايش ذكر آنها را ندارد.9 __ ديگر دعا كند كه خداوند جميع انصار و ياوران آل محمّد (عليهم السلام) را __ خصوصاً انصار و ياوران حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) كه در قيد حياتند يا در اصلاب و ارحام مي باشند و بعدها به اين عالم خواهند آمد __ ياري نمايد.و وجه اينكه آنها در زمره دعا گويان و انصار آنحضرت (عليه السلام) مي شوند؛ آن است كه هر كس در انجام عملي __ چه در خود عمل يا در مقدّمات آن يا در رفع موانع آن__ سعي نمايد، پس در واقع از اهل آن عمل خواهد بود. چنانكه مقتضاي اخبار و نظر عرف و اهل اعتبار نيز همين است.10 __ ديگر دعا كند بر وجه كلّي كه خداوند در فرج آل محمّد عليهم السَّلام تعجيل فرمايد، خصوصاً با ضميمه صلوات به اين نحو:«اَللّهمَ صَلِّ عَلي محمّد وَ آلِ محمّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ».و اين نوع دعا؛ فضيلت مخصوص دارد، كه علامّه مجلسي(رحمه الله) در «مقياس المصابيح» از كفعمي (رضي الله عنه) روايت كرده كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:«هر كس بعد از نماز صبح و ظهر اين صلوات را بخواند؛ نميرد تا قائم آل محمّد (عليهم السلام) را ملازمت كند». [111] .11 __ ديگر آنكه بر دشمنان آنحضرت(عليه السلام) لعن نمايد، و مخذول و مقهور شدن آنها را از خداوند متعال بخواهد، چنانچه در «بحار» و «تفسير حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام)» روايت فرموده از حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) به اين مضمون كه:هركس دشمنان ما را لعن نمايد، ملائكه لعن او

را مي شنوند و به لعن او؛ آنها نيز همه دشمنان ما را لعن مي نمايند، و به درگاه الهي شهادت مي دهند كه اين بنده آنچه مي توانست نصرت و ياري اولياء تو را نمود، پس دعا در حقّ او مي نمايند، پس از حضرت احديت جل شانه به آنها خطاب مي رسد كه: دعاء شما را در حقّ او شنيدم «و صليت علي روحه في الأرواح و جعلته من المصطفين الأخيار». [112] .12 __ ديگر آنكه از براي وجود اقدس و اشرف آنحضرت صلوات الله عليه دعا كند، و از خداوند متعال سلامت و عافيت حضرتش را از جميع آفات و عاهات روحي و جسمي، و از جميع هموم و احزان؛ درخواست نمايد.و لكن اين قسم دعا به بعض خصوصيّات آن؛ نصرت و ياري آنحضرت در جهات دنيوي ايشان خواهد شد، و بيان آن در فصل سوّم از باب اوّل خواهد آمد ان شاء الله تعالي.و همه اين عناويني كه در باب دعا در امر فرج آنحضرت (عليه السلام) ذكر كرديم؛ مضمون همه آنها در فقرات دعاهائي كه در مورد آن حضرت(عليه السلام) وارد شده مذكور است، علاوه بر آنكه گفتيم با اين عناوين نصرت و ياري به وجود مبارك آن حضرت(عليه السلام) نيز حاصل مي شود.پس هر كس به هريك از اين عناوين به زبان خود دعا نمايد يعني آنچه از ادعيه مخصوصه وارد شده __ كه مشتمل براين عناوين است __ تلاوت كند، پس بدين وسيله در زمره ياران آنحضرت (عليه السلام) محسوب خواهد بود، و به فيض كامل نصرت و ياري ايشان فائز خواهد شد، و توضيحات بيشتر در اين

مورد؛ در كيفيّت يازدهم خواهد آمد.

نصرت و ياري حضرت قائم با آرزو و تمناي ياري ايشان

كيفيّت هشتم؛ آرزو و تمنّاي ياري ايشان است، در حالي كه با عزم و اراده حقيقي و اشتياق قلبي و صدق و يقين باشد، و اين كيفيّت بر دو قسم است:اوّل: آنكه با حال شوق عزم و اراده داشته باشد كه هرگاه آنحضرت صلوات الله عليه ظاهر شوند ايشان ياري كند، پس در هر حال آرزوي ظهور ايشان و نصرت و ياري آنحضرت را داشته باشد.قسم دوّم: آنكه همّ نصرت و ياري اسلام در قلب او باشد و بواسطه خرابي آن محزون باشد.و بيان عنوانِ نصرت و ياري؛ بر اين بر كيفيّت بر دو وجه است:امّا در قسم اوّل؛ آنكه چون در هر فعلي كه از انسان صادر مي شود پس عمده چيزي كه در وقوع آن اصل است، شوق و اشتياق بسوي آن است بواسطه معرفت و شناختي كه به فضل و شرف آن دارد، و بعد از آن؛ عزم و اراده قلبي براي انجام آن فعل است، بواسطه آنكه هر گاه اين عزم و اراده به سبب آن حالت شوق حقيقتاً در قلب كسي تحقّق يابد؛ اگر اسباب خارجي و ظاهري آن فعل فراهم شود؛ بر آن فعل اقدام مي كند. واگر اسباب خارجي آن فراهم نشود؛ چون آن فعل در نظر انسان محبوبيّت دارد و اهتمام به شأن آن دارد، پس آن عزم و اراده از قلب او زائل نمي شود، بلكه قلب او تا موقع ميسّر شدن اسباب خارجي آن؛ توجّه و آمادگي به آن فعل دارد، و تا آن اسباب فراهم نشده قهراً آرزوي فراهم شدنش را دارد، و هر چه زمان فراهم شدن

آن طولاني شود؛ قلب محزون شده تا آنكه چشم گريان مي شود.و بنابراين؛ جزء عمده هر عمل؛ همان حالت شدت عزم و اراده است كه منبعث از شوق است، و آن شوق از معرفت و شناخت يقيني به فضل و شرف آن عمل حاصل مي شود، و آن عزم و اراده موجب تمنّي و آرزو مي شود، و تمنّي و آرزو سبب اقدام بر فعل در وقت امكان آن مي شود.همچنين است براي مؤمن در مقام نصرت و ياري حضرت وليّ الله (عليه السلام)، كه هر گاه در حال قلبي او معلوم شد كه تمنّا و آرزوي واقعي دارد بر وجهي كه قلب اشتياق به آن دارد كه آن بواسطه حسن معرفت و شناخت از روي يقين است به آنچه در نصرت و ياري وليّ الله صلوات الله عليه مي باشد __ از ثوابهاي اُخروي و فوائد دنيوي __ و اشتياق به حدّي است كه از جهت طول زمان ميسّر شدن اسباب خارجي نصرت و ياري __ كه عمده آن اسباب موقوف به ظهور موفور السرور آنحضرت (عليه السلام) مي باشد __ مؤمن محزون؛ بلكه گريان است، تا به حدّي كه حال جزع و ندبه در او پيدا مي شود، پس جزء عمده نصرت و ياري __ كه به منزله اصل است __ در وجود او مهيّا شده است.امّا جزء ديگر __ كه انجام دادن آن فعل است __ در حال غيبت ممنوع است، به سبب امري كه از جانب خداوند متعال است و از اختيار بنده خارج است، و لهذا بواسطه همين حالت آرزو اجر كامل نصرت و ياري را در مي يابد، و

در واقع نزد خداوند جزء ياوران آنحضرت محسوب مي شود.و شواهد آن هم از اخبار بسيار است ولي دو وجه اش را بيان مي كنيم:وجه اوّل: به عنوان عموم است به اين مضمون كه: هر كس تمنّي و آرزوي عمل خيري را داشته باشد __ بلكه همانكه دوست داشته باشد __ پس در ثواب آن عمل با آنهائي كه اهل آن عمل مي باشند شريك است، بلكه مثل ثواب آنها به او داده مي شود.1 __ در «كافي» روايت شده: بالإسناد عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال:«انّ العبد المؤمن الفقير ليقول: يا ربّ؛ ارزقني حتّي أفعل كذا و كذا من البرّ و وجوه الخير، فإذا علم الله عزّوجلّ ذلك منه بصدق نيّ_ته، كتب الله له من الأجر مثل ما يكتب له لو عمله، إنّ الله واسع كريم». [113] .يعني: حضرت صادق صلوات الله عليهفرمود: «بدرستيكه بنده مؤمن فقير مي گويد پروردگارا! مرا سعه مال يا قوّت و تمكّن در مال عطا فرما تا اينكه چنين و چنان از اعمال نيك و افعال خير را بجا آورم، پس هرگاه خداوند عزّوجلّ اين آرزو را از او دانست كه بر وجه صدق نيّت و درستي قصد است، اجر آن را به او مي دهند، اجري كه اگر آن عمل را بجا آورده بود به او مي دادند، بدرستيكه خداوند وسعت دارد رحمت او و صاحب كرم است.2 __ باز درآن كتاب روايت شده: بالاسنادعن أبي هاشم قال: قال أبوعبدالله(عليه السلام):«إنّما خلّد أهل النار في النار لأنّ نيّاتهم كانت في الدنيا أن لوخلّدوا فيها أن يعصوا الله أبدا، و إنّما خلّد أهل الجنّة في الجنّة،

لأنّ نيّاتهم كانت في الدنيا أن لوبقوا فيها أن يطيعوا أبدا، فبالنيّات خلّد هؤلاء و هؤلاء، ثم تلا قوله تعالي: (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلي شاكِلَتِهِ) [114] قالَ عَلي نيّته». [115] .يعني: امام صادق (عليه السلام) فرمود: «جز اين نيست كه اهل آتش در آتش مخلّد مي شوند به سبب آنكه نيّت هاي آنها چنانست كه اگر هميشه در دنيا باقي باشند مدام نافرماني خدا را نمايند، و جز اين نيست كه اهل بهشت در بهشت مخلّد مي شوند، بواسطه آنكه نيّتهاي آنها چنين است كه اگر در دنيا باقي باشند، هميشه خداوند را اطاعت نمايند، پس هر دو طائفه به سبب نيّت مخلّد مي شوند، بعد كلام الهي را تلاوت فرمود كه خطاب به حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) است كه بگو: هر كس عمل او بر حسب نيّت او است».3 __ و نيز در آن كتاب روايت شده كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:«والنيّة أفضل من العمل ألا و أنّ النيّة هي العمل، ثمّ تلا قوله تعالي (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلي شاكِلَتِهِ) يعني علي النيّة» [116] .يعني نيّت از عمل افضل است، آگاه باشيد! بدرستيكه نيّت همان عمل است، پس آيه شريفه را تلاوت فرمودند.4 __ و در «بحار» از «تحف العقول» روايت شده از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ضمن نامه آنحضرت به محمّدبن ابي بكر:«إن استطعت أن تعظم رغبتك في الخير و تحسن فيه نيّتك فافعل، فإنّ الله يعطي العبد بقدر نيّته، إن كان احبّ الخير و أهله و إن لم يفعله، كان إن شاء الله كمن فعله». [117] .يعني: اگر بتواني كه رغبت و ميل خود را در امر خير بزرگ

نمائي؛ پس چنين كن، بواسطه آنكه خداوند به بنده به قدر نيّت او عطا مي فرمايد، اگر او دوستدار خير و اهل خير باشد گرچه با اين حال آن خير رابجا نياورد، ان شاء الله مانند كسي است كه آن را بجا آورده باشد.وجه دوّم: به عنوان خصوص است با اين مضمون كه: هر كس تمنّي و آرزوي نصرت و ياري هر يك از ائمّه معصومين (عليهم السلام) خصوصا حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) و حضرت قائم آل محمّد (عليهم السلام) را داشته باشد، پس حقيقتاً داخل در زمره انصار آنها است، و به فيض كامل نصرت و ياري آنان فائز مي شود.1 __ از آنجمله است حديثي كه در كتاب «اقبال» نقل شده كه حضرت رضا صلوات الله عليه فرمود:«يابن شبيب! إن سرّك أن يكون لك من الثواب مثل ما لمن استشهد مع الحسين (عليه السلام) فقل متي ما ذكرته: ياليتني كنت معهم فأفوز فوزاً عظيماً». [118] .يعني: اي پسر شبيب! اگر دوست داري كه براي تو ثواب مثل كساني كه درك شهادت با حسين (عليه السلام) نمودند؛ باشد، پس هر وقت كه بياد آنحضرت (عليه السلام) بودي بگو: كاش من با آنها بودم و به فوز عظيم فائز مي شدم.2 __ و در «لآلي الأخبار» نقل شده كه امام (عليه السلام) فرمود:«إنّي أعدّ نفسي من شهداء كربلا و ذلك إنّي لو كنت معه لجاهدت أعدائه».يعني: بدرستيكه من خود را در عداد شهداء كربلا مي دانم، بواسطه آنكه اگر من با او بودم هر آينه با دشمنان او جهاد مي كردم.3 __ و در روايت ديگري نيز در «نور الابصار» از «بحار» نقل

شده از عبدالحميد واسطي كه گويد: به حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) گفتم: ما به جهت انتطار اين امردست از بازار و كار و كاسبي خود بر داشته ايم، به نحويكه نزديك است بعضي از ما سائل به كف شود.فرمود: اي عبد الحميد! آيا گمان مي كني كسيكه در را خدا چنين كند خداوند به او فرج و گشايش نمي دهد؟ بلي؛ و الله گشايش به او مي دهد، خدا رحمت كند بنده اي را كه خودش را براي ياري ما نگاه مي دارد، خدا رحمت كند بنده اي را كه امر ما را احياء مي كند.گفتم: اگر پيش از ظهور قائم شما در حال انتظار بميرم چه ثواب دارم؟فرمود: هركس از شماها كه در حال انتظار حضرت قائم (عليه السلام) از دنيا برود و تصميم به ياري او در زمان ظهورش داشته باشد، مثل كسي است كه در ركاب او جهاد كرده و شهيد شده است. [119] .4 __ و باز در فرمايش حضرت صادق (عليه السلام) در مقام تمجيد هشام بن حكم كه در فصل اوّل ذكر كرديم حضرتش فرمود: «ناصرنا بقلبه و يده و لسانه». [120] .يعني: (هشام) ياري كننده ما به قلب خود و به دست و زبانش است.و يك وجه از نصرت قلبي همين حال تمنّا و آرزو و عزم بر ياري آنان است، و وجه ديگري را هم در عنوان دوازدهم از كيفيّت اوّل ذكركرديم.امّا قسم دوّم؛ از كيفيّت تمنّي و آرزو كه نصرت و ياري امام (عليه السلام) به آن حاصل مي شود اين است كه: بنده مؤمن __ به همان وجهي كه در معناي تمنّي بيان

شد __ تمنّاي نصرت و ياري اسلام را داشته باشد، و حقيقتاً براي آنچه مطلع مي شود از خرابيهائي كه از جانب دشمنان به اسلام وارد شده؛ محزون و مهموم باشد، و براي آنكه قدرت ندارد تا آن را نصرت و ياري كند و نيز دفع ضرر دشمنان از آن نمايد؛ محزون و غمگين شود.پس كسيكه با عدم قدرت؛ آرزو و تمنّاي ياري اسلام دارد؛ در زمره مجاهدين و انصار واقعي اسلام محسوب مي شود، خصوصاً بوسيله اين دعاي شريف كه از حضرت امام سيدالساجدين (عليه السلام) در حقّ انصار اسلام؛ در ضمن ادعيه «صحيفه سجاديّه» بيان شده است، در دعائي كه براي اهل ثغور است:«اللّهمّ و أيّما مسلم أهمّه أمر الإسلام أو أحزنه تحزّب أهل الشّرك عليهم، فنوي غزواً أو همَّ بجهاد فقعد به ضعف، أو أبطات به فاقة، أو أخّره عنه حادث، أو عرض له دون إرادته مانع؛ فاكتب اسمه في العابدين، و أوجب له ثواب المجاهدين، و اجعله في نظام الشهداء والصالحين». [121] .يعني: الهي! هر مسلماني كه امر اسلام او را مهموم گردانيده، يا خرابي اهل شرك كه بر اهل اسلام وارد آورده اند او را محزون كند، پس نيّت جنگي يا قصد جهادي نموده است، پس در اين حال به خاطر ضعفي كه دارد از جهاد باز ايستد يا احتياجي او را باز داشته باشد يا حادثه اي او را از آن قصد و نيّت به عقب انداخته باشد، يا عارضه ايكه خارج از اراده او است مانعي براي او باشد، پس اسم او را در زمره عابدين بنويس، و از براي او ثواب مجاهدين را واجب گردان، و او

را در نظم شهداء و صالحين قرار ده.و چونكه ذكر شد كه نصرت و ياري اسلام و حفظ آن، امري است كه راجع به وجود مبارك امام (عليه السلام)، و از شئونات خاصه ايشان است، پس هركس به هر عنوان و به هر وسيله اي سعي و كوشش در نصرت اسلام نمايد؛ داخل در جمله انصار آن شود خصوصاً اگر در مقام نصرت اسلام؛ قصدِ نصرت و ياري آنحضرت (عليه السلام) را نمايد، پس او در زمره انصار حقيقي حضرت وليّ الله (عليه السلام) خواهد بود، و به فيض كامل آنها فائز خواهد شد.

نصرت و ياري حضرت قائم با اعانت و كمك به اهل تقوا

اشاره

كيفيّت نهم؛ كمك و اعانت به اهل تقوي و كسانيكه قبلا در ضمن مطالب گذشته نام برده شده است، كه هر كدام از انصار آن وجود مبارك (عليه السلام) مي باشند و اين اعانت در حقّ آنها بر دو قسم است.قسم اوّل: اعانت آنها در اموريكه عنوان نصرت آنها براي امام (عليه السلام) است كه آن موارد را در كيفيّات هفتگانه بيان كرديم، و ان شاءالله تعالي در كيفيّات چهارگانه ديگر نيز بيان خواهيم كرد.و اين امور؛ مثل آنكه آنها را در امر به معروف ونهي ازمنكر كردن؛ ياري كند، يا در اداء خمس و زكاة و سائر حقوق ماليه كه از آنها وصول شود و به اهلش برسد ياري كند، يا در امر نماز، مثل آنكه اسبابي كه متعلّق به وقوع نماز است براي آنها مهيّا نمايد، از قبيل مكان يا لباس يا آب و امثال آنها به آنكه اين امور را به او بدهند، يا اگر در موردي مقام اصلاح باشد مثل شستن لباس نماز آنها يا جاروب نمودن

و تنظيف كردن مكان نماز آنها را اصلاح نمايد، يا روشن نمودن چراغ از براي تلاوت قرآن و دعا و مطالعه احاديث واخبار و امثال اينها.و همه جزئيات و كلّيات و آنچه دراصل عمل و عبادت ونصرت وياري آنها مدخليّت داشته باشد، و نيز ساختن مدارس و مساجد و ساير موقوفات شرعي مثل وقف كتب علميه و ادعيه، و وقف قرآن همه اينها داخل دراين عنوان است.قسم دوّم: اعانت و ياري آنها در امور ضروري زندگي آنها است كه نفعش بالاخره به اعمال خيريه و عبادت آنها بر مي گردد.مثل آنكه اگر شدّت و گرفتاري و همّ و غمّي براي آنها واقع شود او رفع نمايد، يا دشمني را از آنها دفع نمايد، يا حقّ آنها را به هر عنوان كه ميسّر شود احقاق نمايد، مثلا با دادن مال، يا مجادله با خصم، يا تعليم كلامي كه بتواند دشمن را محكوم كرده و حقّش را بگيرد، و مانند اينها.

چگونه اعانت اهل تقوا موجب ياري حضرت قائم مي شود

و امّا اعانت و نصرت بودن قسم اوّل نسبت به حضرت ولي الله (عليه السلام) بر اين وجه است كه: انجام گرفتن كلّيه اُمور دنيوي موقوف به اسباب خارجي است، پس هر فعل و هر عملي كه در هر موردي انجام گرفت و هركس در هر سبب از اسباب آن سعي و كوشش كرده باشد، از اهل آن عمل است، و شريك در اثر آن است، گرچه در بعضي از اسباب جزئي باشد.بلكه در بعضي موارد نوعي است، يعني به محض فراهم كردن اسباب اصل عمل؛ در عرف و در نظر اهل اعتبار؛ آن را به انسان نسبت مي دهند، اگر چه در اصل عمل اقدام

نكرده باشد، مثل آنكه مي گويند: سلطان فلان شهر را فتح نمود، حال آنكه او هيچ حركتي نكرده جز مهيّا كردن اسباب و آلات حرب را آنهم فقط با فرمان دادن.و شاهد بر اين مطلب از اخبار بسيار است. و از آنجمله روايت شده كه:«هر احساني كه از هر كس وقوع يابد، سه كس در آن احسان مصداق محسن مي باشند، و فائز به فضل يا به اجر آن مي شوند اگر چه بعضي اقوي از ديگرند.اوّل: حضرت احديّت جلّ شأنه كه او در واقع و حقيقت محسن است.دوّم: صاحب مال.سوّم: آن كسي كه از جانب او واسطه در رساندن آن احسان شده است. [122] .و مضمون بعضي از اخبار نيز چنين است كه:هركه واسطه در عمل خيري شود، و لو به هفتاد درجه، عقباً بعد عقب، همه شريك در اجر آن عمل مي باشند و هر يك به عنوان عامل به آن محسوبند. [123] .و در مضمون بعضي از اخبار نيز آمده كه:«هر كس سعي و كوشش نمايد تا آنكه سنّت و عمل خيري ما بين عباد جاري وثابت بماند به هر عنوان كه باشد __ چه با مال باشد چه با فعل و زبان __ پس هر كس تا روز قيامت به آن سنّت عمل كند، مثل ثواب جميع عاملين به آن عمل، به آن كسيكه سعي و كوشش در جاري شدن آن عمل كرده است؛ عطا مي شود». [124] .پس كسيكه اهل تقوي و اهل صلاح و اهل نصرت با امام (عليه السلام) را در امر تقوي و نصرت آنها __ بر وجهي كه ذكر شد __ اعانت و كمك نمايد، پس

او واقعاً از انصار امام (عليه السلام) محسوب مي شود، و همچنانكه صاحبان آن عمل از تقوي و تعليم و امر به معروف و نهي از منكر و مرابطه و تقيّه و دعاي در فرج از انصار آنحضرت (عليه السلام) محسوبند، همچنين است كسانيكه آنها را در وقوع اين اعمال نصرت و اعانت كرده اند.و هرگاه ملتفت به اين خصوصيّت باشند يعني به آنكه در نصرت آنها نصرت امام (عليه السلام) حاصل مي شود نصرت بودنِ آن مؤكّد مي شود، خصوصاً اگر قصد نصرت و ياري آنحضرت را در مقام ياري آنها بنمايد.امّا قسم دوّم؛ پس اگر چه اعانتي كه به آنها در امور ضروري زندگي بشود، نصرت در تقوي و عبادت اهل تقوي و اهل عبادت صدق مي كند، و گرچه در نصرت و ياري كمتر از قسم اوّل است، و لكن واضح است كه اُمور اُخروي مثل تقوي و عبادت؛ بدون امور ضروري زندگي ميسّر نمي شود، پس هر اعانتي كه به اُمور زندگي اهل تقوي و عبادت و ياوران امام زمان (عليه السلام) شود؛ در واقع اعانت در امور اُخروي و عبادي آنها شده است، و آن كس كه اين نوع نصرت را انجام دهد، مثل قسم اوّل از اهل اعمال آنها محسوب مي شود، پس به همان كيفيّت كه بيان شد از انصار و ياران آنحضرت (عليه السلام) واقع مي شود، خصوصاً در صورتيكه در هنگام اعانت به آنها؛ قصد ياري امام (عليه السلام) را داشته باشد.و از جمله شواهد اين قسم دوّم، آن است كه سيد جليل رضي الدين بن طاووس (رضي الله عنه) در «مهج الدعوات» به اين مضمون

روايت كرده كه:«شخصي خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) عرضه داشت: من وجهي را نذر كرده ام كه در راه خدا انفاق نمايم، در چه مورد صرف كنم كه مورد رضايت او باشد؟فرمود: «به اهل تقوي و اهل عبادت انفاق كن، زيرا آنچه به آنها انفاق شود؛ در عبادت خداوند عالم صرف شده است، چونكه بدنهاي آنها در طاعت الهي صرف مي شود.روايت ديگري نيز در «لآلي الاخبار» نقل شده به اين مضمون كه: حضرت روح الامين(عليه السلام) عرض كرد: يا رسول الله! احسان بر پنج وجه است:اوّل: آنكه اجرش ده برابر است، و آن احسان به فقيري است كه سالم باشد.دوّم: آنكه هفتاد برابر است، و آن احسان به فقير زمين گير است.سوّم: آنكه هفتصد برابر است، و آن احسان به آل رسول (صلي الله عليه وآله) است.چهارم: آنكه هفتاد هزار برابر است، و آن احسان به والدين و ارحام است.پنجم: آنكه صد هزار برابر است، و آن احسان به طالب علم است».و برتري قسم پنجم بر سائر اقسام بواسطه آن است كه بواسطه آن احسان؛ طالب علم نيرو مي گيرد براي طلب علم، و از علم او همه بندگان خدا نفع مي برند.و در روايت ديگر: هفتصد برابر در مورد والدين است، و هفتاد هزار برابر در مورد اموات است.در اينجا سزاوار است با ذكر حديث شريفي اين مطلب را به پايان ببريم.در «تفسير حضرت امام حسن عسكري(عليه السلام)» حديثي در بيان فضيلت اعانت و ياري مؤمن در اُمور دنيوي و اُخروي در ذيل اين آيه شريفه: (فَاِنْ كانَ الّذي عَلَيْهِ الْحَقّ سَفيهاً أو ضَعيفاً أو لا يَسْتَطيعُ اَنْ يَملَّ هُوَ فَلْيَمْلِلْ وَلِيَّهُ بِالْعَدْلِ). [125]

نقل شده است كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود:«كسيكه بنده اي را كه در بدن ضعيف باشد در امرش اعانت كند، پس خداوند او را در امرش اعانت فرمايد، و در روز قيامت ملائكه هائي را بر او قرار مي دهد كه او را بر گذشتن از هول هاي آن و عبور از خندقهاي آتش __ بر وجهي كه او را دود و حرارت آن نرسد __ ياري كنند، و او را بر عبور از صراط ياري مي كنند، و در با سلامتي و ايمني وارد بهشت مي شود.و كسيكه ياري كند كسي را در فهمش و معرفتش ضعيف باشد و ياد دهد او را كلامي كه حجّت بر خصم او شود كه ادعاي باطل به او دارد، خداوند او را در حال سكرات موت بر گفتن كلمتين شهادتين و اقرار به سائر ائمّه (عليهم السلام) در حال اعتقاد قلبي به آنها اعانت فرمايد، تا آنكه خروج او از دنيا و بازگشتش بسوي خداوند عالم جلّ شأنه به افضل اعمال او و جليل ترين احوال او بوده باشد، پس در اين حال به او روح و ريحان مي رسد، و بشارت داده مي شود به آنكه خداوند متعال از او خشنود است، و بر او غضب ندارد.و هر كس اعانت كند كسي را كه گرفتار است به امور زندگاني دنيوي يا اُمور اُخروي بر وجهي كه اصلاح شود امر او و از پراكندگي نجات پيداكند، اعانت فرمايد خداوند متعال او را در روز كثرت گرفتاريها و پريشاني احوال در روز قيامت در نزد ملك جبّار، پس از زمره اشرار جدا مي شود و

در زمره اخيار قرار داده مي شود. [126] .

تكميل بحث اعانت اهل تقوا با احاديثي گرانقدر

في «الكافي» بالإسناد عن أبان بن تغلب، قال: سألت أباعبدالله (عليه السلام) عن حقّ المؤمن علي المؤمن؟ فقال (عليه السلام):حقّ المؤمن علي المؤمن أعظم من ذلك لو حدّثتكم لكفرتم.إنّ المؤمن إذا أخرج من قبره؛ خرج معه مثال من قبره، يقول له: أبشر بالكرامة من الله بالسرور، فيقول له: بشّرك الله بخير.قال: ثمّ يمضي معه يبشّره بمثل ما قال، وإذا مرّ بهول قال: ليس هذا لك، و إذا مرّ بخير قال: هذا لك، فلا يزال معه يؤمنه ممّا يخاف و يُبشّره بما يحبّ حتّي يقف معه بين يدي الله عزّوجلّ، فإذا أمر به إلي الجنّة، قال له المثال: أبشر فإنّ الله عزّوجلّ قد أمربك إلي الجنّة؟قال: فيقول: من أنت يرحمك الله تبشّرني من حين خرجت من قبري و آنستني في طريقي، و خبّرتني عن ربّي؟قال: فيقول: أنا السرور الّذي كنت تُدخله علي إخوانك في الدنيا خلقت منه لابُشّرك و اُونس وحشتك». [127] .و فيه أيضا: بالإسناد عن الوليد الصافي قال: سمعت اباجعفر (عليه السلام) يقول:إنّ فيماناجي الله عزّوجلّ به عبده موسي (عليه السلام) قال: إنّ لي عباداً اُبيحهم جنّتي و اُحكِّمهم فيها.قال: ياربّ؛ و من هولاء الّذين تبيحهم جنّتك و تحكمهم فيها.قال: من أدخل علي مؤمن سروراً». [128] .و فيه ايضا عن مفضّل بن عمر، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: «لا يري احدكم أدخل علي مؤمن سروراً أنّه عليه أدخله فقط بل و الله علي رسول الله (صلي الله عليه وآله)». [129] .و فيه أيضا عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال:«قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): «أحبّ الأعمال إلي الله سرور الّذي تدخله علي مؤمن

تطرد عنه جوعته، او تكشف عنه كربته» [130] .و فيه أيضا عن أبي عبدالله (عليه السلام):من ادخل السرور علي مؤمن فقد أدخله علي رسول الله (صلي الله عليه وآله) فقد وصل ذلك إلي الله و كذلك من أدخل عليه كرباً». [131] .و فيه ايضا عن أبي عبدالله (عليه السلام):«من سعي في حاجة أخيه المسلم طلب وجه الله كتب الله عزّوجلّ له ألف ألف حسنة، يغفر فيها لأقاربه و جيرانه و إخوانه و معارفه، و من صنع إليه معروفاً في الدنيا فإذا كان يوم القيامة، قيل له: ادخل النار فمن وجدته فيها صنع إليك معروفاً في الدنيا فاُخرجه بإذن الله عزّوجلّ إلاّ أن يكون ناصبيّاً». [132] .و في كتاب «مصادقة الاخوان» للشيخ الصدوق (رحمه الله) عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال سمعته يقول:«إنّ ما خصّ الله به المؤمن أن يعرّفه برّ اخوانه و إن قلّ، و ليس البرّ بالكثرة و ذلك أنّ الله يقول في كتابه: (وَ يُؤثِرُونَ عَلي اَنْفُسِهِمْ وَ لَو كانَ بِهِمْ خَصَاصَة) ثمّ قال: (وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسَهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) [133] و من عرفه الله ذلك اُحبّه الله و من اُحبّه الله أوفاه أجره يوم القيامة بغير حساب.ثمّ قال: يا جميل أرو هذا الحديث فإنّ فيه ترغيباً للبرّ». [134] .و فيه أيضا أبي عبدالله (عليه السلام) قال:«من أدخل علي أخيه سروراً أوصل ذلك _ والله _ إلي رسول الله (صلي الله عليه وآله) و من أوصل سروراً إلي رسول الله أوصله إلي الله، و من أوصل _ والله _ إلي الله حكمه الله يوم القيامة بالجنّة». [135] .و في «كمال الدين» عن النبيّ (صلي الله عليه وآله):«من سعي في حاجة أخيه

المؤمن __ لله عزّوجلّ و فيه رضاه و له فيها صلاح __ فكأنّما خدم الله عزّوجلّ ألف سنة لم تقع في معصيته طرفة عين». [136] .

تتميم بحث دعا در ظهور حضرت

اشاره

پس بنده مؤمن بعد از شناخت به آنچه در باب دعا فرج حضرت (عليه السلام) و در تفاصيل آيات و اخبار بيان كرديم، مودّت و محبّت واقعي و حقيقي كه از مولاي او صلوات الله عليه در قلب اش جاي گرفته او را به هيجان و شورش در مي آورد، و توفيق الهي شاملش شده براي آنكه در دعا و طلب فرج آنحضرت صلوات الله عليه سعي و اهتمام نمايد، و تعجيل آن را از خداوند متعال بخواهد.پس لازم است دراين حال، در تحصيل آداب و شرايط كلّي صحّت و قبولي دعا كمال اهتمام را داشته باشد، و آدابي كه در استجابت دعا يا در تكميل و سرعت در تأثير آن __ خصوصاً آداب و وظايف مهمّي كه به منزله روح و ركن دعا است __ مدخليّت دارد؛ ياد بگيرد، از قبيل شرايطي كه تعلّق به حال يا به زمان دعا يا به مكان دعا كننده دارد، و نيز در رفع موانع استجابت دعا و تأثير آن سعي نمايند، تا آنكه دعاي او بر وجه صحيح و قبول واقع شود، و بر آن آثار و فوائد مهمّ و كامل مترتّب شود.و آن آداب و شرايط بسيار است كه در اخبار بيان شده است، و در اين مقام به بعضي از آداب مهمّ بر وجه اختصار و از جهت تذكّر و ياد آوري براي اهل اعتبار در ضمن سه فصل اشاره مي شود.

در آداب و شرايط دعا كننده
خلوص نيت

شرط اوّل: خلوص نيّت است، به خاطر آنكه دعا از بزرگترين عبادات و افضل آنها مي باشد، و از بزرگترين شرايطِ صحت و قبولي و كمال هر عبادت خلوص نيّت در آن مي

باشد.چگونگي نيّت دراين عبادت _ يعني دعاي فرج حضرت صاحب الامرصلوات الله عليه _ و بيان مراتب خلوص در آن؛ در بحث انتظار فرج؛ روشن خواهد شد ان شاء الله تعالي.امّا بطور اختصار در اينجا اشاره مي كنيم كه: عمده غرض و انگيزه واقعي كه محرّك و مهيّج بر اين دعا مي شود، نصرت و ياري خداوند متعال و دين او است، و نيز اداء بعضي از آنچه بر عهده بنده واجب و فرض است، از قبيل حقوق عظيمه مولاي او صلوات الله عليه، و نيز حقوق جميع ائمّه معصومين(عليهم السلام) كه حقّ نصرت و حقّ شكر گذاري ولي نعمت و حقّ موالات باشد __ كه ذكرشد و دركيفيّت يازدهم بيان خواهدشد __و بعد از اين غرض مهمّ در اين دعا ساير فوائد مهمّه و شريفه را قصد نمايد، كه به بعضي از آنها در فصل يازدهم اشاره مي شود ان شاء الله تعالي.

توبه و آداب آن

شرط دوّم: توبه از جميع معاصي يقيني و فرضي است، و خصوصاً از جمله گناهاني كه سبب تأخير اين فرج شده است و گناهاني كه موجب تألّم قلب مبارك آنحضرت (عليه السلام) شده است، و اين توبه با مراعات شرايط واجبه و آداب مهمّه آن باشد، و از جمله آداب ظاهري آن غسل نمودن در حال امكان است، چنانچه غسل جنابت يا حيض و نفاس تأثير در آثار كيفيّت آنها دارد، و موجب طهارت ظاهر و باطن مي شود خصوصاً براي نماز خواندن، همچنين غسل توبه از براي حضور قلبي در مقام مناجات و دعا با حضرت احديّت جلّ شأنه؛ در رفع آثار ذميمه گناهان از ظاهر و باطن انسان مؤثر

است.

خضوع و خشوع در دعا

شرط سوّم: خضوع و خشوع و تضرّع و كثرت ابتهال است، مثل دعا نمودن او در آن حالي كه در شدّت اضطرار باشد، مثل آنكه خطر جان و فرزند يا عِرض و آبرو و يا خطرهاي بزرگ ديگر او را تهديد كند.بلكه بايد حال تضرّع او در دعا به امر آنحضرت (عليه السلام) بيشتر از اين باشد، به مقتضاي آنكه كليّه امور حضرت بايد در نظر مؤمن چندين برابر بيشتر و بزرگتر از امر خود و همه متعلّقات او باشد، چنانچه اين مطلب با برهان عقل روشن و واضح است، زيرا مقام حجّت هرچه كاملتر باشد؛ امر او در نظر انسان بزرگتر از امر خود انسان مي شود.و در چند روايت صراحتاً اين مضمون از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود:«حقيقتاً وصف كمال به مؤمن صدق نمي نمايد، تا آنكه من و اهلبيتم در نظر او از امر خود و خانواده اش بزرگتر باشيم».پس در حصول اين شرط؛ لازم است در تحصيل اسباب آن مثل رقّت قلب و جاري شدن اشك سعي و كوشش كند.

شفيع قرار دادن اهلبيت در دعا

شرط چهارم: آنكه امر بزرگي را به درگاه الهي شفيع قرار دهد، و بزرگتر و برتر از همه ممكنات؛ انوار پاك و طيّبه اهلبيت اطهار(عليهم السلام) مي باشند، كه از اوّل ايجاد عالم شفعاي همه انبياء و اولياء و ملائكه (عليهم السلام) بوده اند.و بزرگترين و جامعترين و كاملترين نوع استشفاع و توسّل به آنها؛ توسّل به وجود مبارك حضرت ابي عبدالله الحسين صلوات الله عليه است، كه در فصل دوازدهم ذكر خواهد شد.ولكن از بزرگترين شرايط تأثير توسّل به اين انوار طيّبين صلوات الله عليهم

اجمعين آن است كه اسماء مقدّسه آنها را به درگاه خداوند شفيع قرار داده، و او را به جاه و مقام آنها در نزدش قسم دهند، در حالي كه واقعاً در قلب خود معترف باشند كه اين چهارده نور مطهّر (عليهم السلام) نزد خداوند از جميع موجودات حتّي انبياء اولوالعزم عظام (عليهم السلام) افضل و اشرفند، و آنها وسائل و وسائط همه فيوضات الهيّه از براي جميع مخلوقات هستند، و هركس به هر فضل و هر شرفي فائز گرديد از هر نوع كمال بوسيله قبول ولايت آنها مي باشد، و قبولي هر عمل و عبادتي و وصول به مقام عالي در بهشت به محبّت و معرفت آنها و دشمني ظاهري و باطني با اعداء و مخالفين آنهابستگي دارد.

در بيان اوقات دعا
اشاره

يعني اوقات شريفه اي را كه در قبول دعا و تأثير كامل آن مدخليّت دارد؛ مراعات كند، و به اين امر در آيات و اخبار تصريح شده، و خصوصاً اوقاتي كه ائمّه اطهار (عليهم السلام) در آن اوقات در امر فرج آنحضرت (عليه السلام) دعا مي فرموده اند، يا شيعيان را به اين دعا در آن اوقات سفارش فرموده اند، و ما آن اوقات را بطور اختصار بيان مي كنيم.امّا در روز و شب: پس از آنجمله است اوقات نماز، خصوصاً بعد از اداء فريضه، و از آنجمله است وقت صباح و مساء، خصوصاً از اوّل طلوع فجر تا طلوع شمس، كه در اين وقت از براي خصوص ذكر تأكيد شده، و كمال فضل و شرافت آن در آيات و اخبار بسيار است، و از آنجمله است ساعت آخر شب و نزديك سحر، و ساعت اوّل از

نيمه دوّم شب.امّا در هفته: شب و روز جمعه، خصوصاً ساعات مخصوص كه ذكر شد، و بعد از آن روز دوشنبه و پنجشنبه، از جهت ملاحظه آنكه در اين دو روز اعمال بندگان خدمت آنحضرت (عليه السلام) عرضه مي شود.

بهترين ماهها براي استجابت دعا

امّا در سال: افضل از همه ماه ها، ماه مبارك رمضان است كه در جميع اوقات شب و روز آن؛ مخصوصاً دعا در بعضي از اخبار تأكيد شده است، در اين ماه شريف كليّه دعاها و __ اين دعاء مخصوص __ به ويژه در شبهاي قدر، و در شب بيست و يكم تأكيد شده است.و بعد از آن ماه شعبان المعظّم و ماه رجب المكرّم است كه از خصوصيات ماه شعبان آمرزش گناهان و نيز تقدير بعضي از امور در شب نيمه آن ماه است، علاوه بر آنكه در شب نيمه شعبان آنحضرت (عليه السلام) متولّد شده اند، و به اين جهت شب توسّل مخصوص بر آنحضرت است.و ديگر آنكه اين ماه تعلّق خاصّ به حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) دارد، و در حديث است كه فرمود:«رحم الله من أعانني علي شهري». [137] .يعني: هركس مرا ياري نمايد درباره ماه من؛ خداوند او را رحمت فرمايد.و اين دعا __ يعني دعاي در فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه __ از افضل اقسام نصرت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) مي باشد، چنانچه بيان آن شد، پس بواسطه اين دعاي شريف در خصوص اين ماه دعا كننده مورد دعاي ايشان واقع مي شود.امّا خصوصيات ماه رجب المكرم؛ استجابت دعا است، چنانچه در جمله از احاديث در فضل آن تصريح شده است.از جمله اين فقرات

شريفه كه روايت فرموده است در «اقبال» درضمن حديثي از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) كه: منادي الهي هرشب ماه شريف رجب تا صبح ندا مي كند:«الشهر شهري، و العبد عبدي، و الرحمة رحمتي، فمن دعاني في هذه الشهر اجبته، و من سئلني اعطيته، و من استهداني هديته، و جعلت هذا الشهر حبلاً بيني و بين عبادي فمن اعتصم به وصل بي». [138] .يعني: اين ماه؛ ماه من است، و بنده؛ بنده من است، و رحمت؛ رحمت من است، پس هركس مرا دراين ماه بخواند؛ اورا اجابت فرمايم، و هركس هر چيزي را سئوال نمايد، او را عطافرمايم، وهركس طلب هدايت ازمن نمايداو را راهنمائي كنم، و اين ماه را وسيله ما بين خود و ما بين بندگانم قرار دادم، پس هر كس به آن تمسّك جويد؛ به من __ يعني به مقام قرب من و به رحمتهاي كامله ام __ مي رسد.پس لازم و مهمّ است كه بنده مؤمن؛ در تمام اوقات اين ماه شريف __ خصوصاً در شبهاي آن و علي الخصوص اوقات مخصوصه آن مانند ايّام البيض كه در باب تأثير دعا كاملتر است، و عمل استفتاح مشهور است به عمل «ام داود» با شرح كرامات آن در اين روز وارد است __ در مواظبت به امر دعا در فرج و در تحصيل و تكميل آداب صحّت و قبول دعا؛ كمال سعي و اهتمام را داشته باشد.و بعد از اين ماه ذي الحجّة الحرام است، امّا دهه اوّل آن كه «ايام معلومات» است، و در حديث است كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود:«عمل خير و عبادت در هيچ ايّامي

نزد حقّ تعالي محبوب تر از ده روز اوّل ذي الحجّة نيست». [139] .امّا دهه دوّم آن كه ايام معدودات است، و در آن روز غدير؛ كه روز تجديد عهد امّت با ائمّه اطهار (عليهم السلام) است واقع شده، كه آن روز؛ فضائل و مناقب و شرافتهاي مهمّه و شريفه بيشماري دارد كه در كتب مبسوطه مذكور است، و در حديث است كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:«شايد گمان كني كه خداوند روزي را خلق كرده باشد كه حرمتش از اين روز بيشتر باشد، نه؛ و الله، نه؛ و الله، نه؛ و الله». [140] .امّا دهه سوّم آن كه يوم المباهله يعني روز بيست و چهارم كه روز استجابت دعا است، در آن واقع است، خصوصاً هرگاه دعا كند به آن دعاء مخصوصي كه از حضرت امام محمّدباقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:«اگر بگويم دراين دعا اسم اعظم حقّ تعالي هست هرآينه راست گفته ام، و اگر مردم بدانند كه اين دعا در اجابت چگونه تأثير مي نمايد البتّه به هر نحو كه مقدور باشد در تحصيل آن __ هر چند كه بايد قتال نمايند __ سعي مي نمايند، و مرا هر حاجت كه عارض مي شود اين دعا را مي خوانم و بعد از آن حاجت خود را مي طلبم و البتّه مستجاب مي گردد» [141] .و آن دعائي است كه شبيه دعاي سحر ماه مبارك رمضان كه در «زاد المعاد» ذكر شده است.و اين روز؛ روز خاتم بخشي حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي باشد، و فضائل و اعمال آن بسيار است.و در بيست و پنجم اين ماه سوره مباركه (هَلْ اَتي) در

وصف اهل بيت اطهار (عليهم السلام) نازل شده، و به اين سبب فضل آن عظيم، و شأن و قدرش جليل است، و روز توسّل مخصوص به ائمّه اطهار (عليهم السلام) است.و بعد از اين ماه هاي متبرّكه؛ ساير ايّام مباركه است كه در اوقات سال مي باشد كه در كثرت و فضل و جلالت شأن عنوان خاص دارند، مانند روز عرفه كه دعاي حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) در حقّ امام زمان (عليه السلام) در «صحيفه سجاديّه» مسطور مي باشد، چنانچه از مضامين اين فقرات مباركه ظاهر است، و علماء هم در شرح تصريح به اين مطلب فرموده اند:«اللّهم فأوزع لوليّك شكر ما انعمت به عليه، و اوزعنا مثله فيه، و آته من لدنك سلطاناً نصيراً، و افتح له فتحاً يسيراً، و أعنه بركنك الأعزّ، و اشدد أزره، و قوّ عضده، و داعه بعينيك، و احمه بحفظك، و انصر بملائكتك، و امدد بخدمتك، الأغلب و أقم به كتابك و حدودك و شرايعك و سنن رسولك صلواتك عليه و آله، و أحي به ما أماته الظالمون من معالم دينك، و اجل به صداء الجود عن طريقتك، و ابن به الضراء عن سيبك، و أذل به الناكثين عن صراطك، و أمحق به بغاة قصدك عوجاً، و الن كانبه لأوليائك، و أبسط يده علي أعدائك، و هب لنا رأفته و رحمته، و تعطّفه و تحنّنه، و اجعلنا له سامعين مطيعين و في رضاه ساعين و إلي نصرته و المدافعة عنه منكبين وإليك و إلي رسولك صلواتك عليه و آله بذلك متقرّبين». [142] .براي اهل بينش و بصيرت و معرفت بعد از دقّت در كيفيّت دعا و تأمّل در

صدق اين فقرات مباركه و آنچه در آن است از تجليلات و توقيرات عظيمه از چنين وجود مقدسي __ يعني حضرت سيدالساجدين عليه صلواة المصلين __ نسبت به وجود مبارك حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه؛، ظاهر و واضح خواهد شد كه خضوع و خشوع و تذلّل هريك از شيعيان و دوستان و مواليان ايشان نسبت به آنحضرت؛ چگونه بايد باشد، و چگونه بايد در دعا در حقّ آنحضرت (عليه السلام) و در طلب نمودن فرجشان از خداوند متعال سعي و اهتمام نمايند، والله هوالموفق و خير معين.و از اوقات مخصوصه روز عيد قربان و عيد ماه مبارك رمضان است كه در كتاب «اقبال» نقل شده است كه: همّ و حزن اهلبيت اطهار (عليهم السلام) هر سال در اين دو روز تازه مي شود، بواسطه آنكه حقّ خود را در دست دشمنان خود مي بينند. [143] .پس لازم است شيعيان به آن حضرات (عليهم السلام) در اين حزن تأسّي نمايند و براي رفع آن به ظهور و فرج آنحضرت (عليه السلام) دعا نمايند، چنانچه دعا مخصوصي معروف به «دعاء ندبه» از حضرت صادق (عليه السلام) براي اين دو عيد و روز جمعه و عيد غدير وارد شده كه خوانده شود، واين دعاء؛ مشتمل بر تأسّف براي غيبت حضرت صاحب الامر (عليه السلام)؛ و شدّت جزع و حزن و ندبه براي طول غيبت ايشان؛ و بر تضّرع و ابتهال به درگاه الهي براي طلب فرج آنحضرت مي باشد.و بعد از آن عيد نوروز و روز عاشورا است، كه در روز عيد نوروز در حديثي از معلّي نقل شده كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:«هيچ نوروزي نيست

مگر آنكه ما انتظار مي كشيم، زيرا كه آن روز ما و روز شيعيان ما است» [144] .پس سزاوار است كه دوستان در انتظار فرج؛ و سعي و اهتمام در طلب تعجيل آن از خداوند جل شانه؛ به اهلبيت (عليهم السلام) تأسّي كنند.و در مورد روز عاشورا نيز روايت شده است كه: روز عاشورا؛ روز خروج حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) براي جهاد و قتل دشمنان خصوصاً براي طلب ثار و خونخواهي حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) و همه مظلومان كربلا است، و دعاي مخصوص با فضيلت بسيار در «زادالمعاد» از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده كه در آن روز خوانده شود، كه جملات زيادي از فقرات شريفه آن مشتمل است بر دعا و طلب فرج اهلبيت اطهار (عليهم السلام)، و طلب هلاك و خذلان اعدائشان بر آن وجهي كه در وقت ظهور قائمشان (عليه السلام) وعده داده شده اند، بلكه همه آن دعا شريف مبتني بر همين مطلب است.پس لازم و مهم است كه شيعيان در آن روز كمال اهتمام را در حال جزع و حزن و ندبه در مصيبت حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) داشته، و طلب فرج اهلبيت اطهار به ظهور حضرت قائم (عليه السلام) بنمايند، به اين دعات يا ادعيه ديگري كه براي فرج وارد شده و يا به مضمون آنها كه به زبان خود دعا كننده جاري شود، كه اين دعاء شريف خصوص در چنين روزي علاوه بر فضائل جليله اش نصرت وياري به آنحضرت (عليه السلام)، و نسبت به حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) خواهد بود، چنانچه اين نصرت و ياري را در اين فصل در ضمن عباراتي

بيان كرديم.و لكن افضل و اشرف اقسام دعا در اين روز آن است كه متوسّل به خواندن زيارت مشهوره روزعاشورا شود، چه در كربلا يا شهرهاي دور ديگر درحالتي كه با يادآوري احوال مظلومي حضرت ابي عبدالله (عليه السلام)، و اصحاب و اهل بيت اطهار(عليهم السلام) ايشان محزون و گريان است و با اين حال در دعا و طلب تعجيل فرج آنحضرت(عليه السلام) تضّرع و ابتهال نمايد.و بر اين مطلب در كيفيّت دوازدهم؛ با بيان اينكه اين نوع از هر نوع ديگر افضل است؛ اشاره كرديم.و بعد از آن روز «دحوالأرض» است، يعني روز بيست و پنجم ذي قعدة الحرام و فضائل بسيار دارد.و اين روز هم تعلّق مخصوص به آنحضرت (عليه السلام) دارد، بواسطه آنكه در «زادالمعاد» از حضرت رضا (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:«حضرت قائم (عليه السلام) در اين روز ظاهر خواهد شد. [145] .پس سزاوار است كه دوستان در اين روز انتظار فرج ايشان را داشته و براي آن دعا كنند، و دعاي شريف مخصوصي هم با مضامين عالي در همين كتاب از شيخ طوسي (رحمه الله) روايت كرده است. [146] .پس كمال اهتمام در خواندن آن و دعاهاي ديگري كه براي طلب فرج وارد شده است در همه اوقات لازم و مهمّ است، و در مقام عمل به وظيفه دعا در فرج در اين روز؛ بهتر آن است كه عدّه اي از مؤمنين مخلص از براي دعا جمع شوند، بواسطه آنكه همه دعاها؛ خصوصاً دعا براي فرج حضرت حجّت (عليه السلام) __ كه اشرف و اكمل و اعظم اذكار خداوند مي باشد __ بهتر است به نحو اجتماع خوانده شود.و

در يك حديث از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه:«هر جماعتي كه روز دحوالأرض جمع شوند براي ذكر پروردگار خود، پيش از آنكه متفرّق شوند حاجت ايشان بر آورده شود، و در اين روز هزار هزار رحمت از جانب حقّ تعالي بر بندگان نازل مي گردد، و نود و نه رحمت از آنها مخصوص جمعي است كه مجتمع شده و به ذكر خدا مشغول اند، و روزش را روزه و شبش را عبادت كنند».

دعا در بهترين حالات انسان

و امّا بهترين اوقاتي كه نسبت به حالات خود انسان است چند مورد است:اوّل: در حال قنوت.دوّم: در حال سجده است.اين دو حالت بهترين حالات بنده است؛ و نزديكترين اوقات او بسوي رحمت الهيه است، و مخصوص تذلّل بنده با خداوند و طلب رحمت از او براي هر حاجتي است و فضيلت هر كدام در اخبار بسيار است، و در هر يك هم دعاي مخصوصي براي طلب فرج آنحضرت (عليه السلام) از ائمّه اطهار (عليهم السلام) وارد شده است.سوّم: در حالت همّ و حزني كه براي انسان عارض مي شود، خصوصاً در آنچه سبب ظاهري براي حزن نباشد، بواسطه آنكه در «مراة العقول» مجلسي از «معاني الاخبار» روايت شده است كه از حضرت صادق (عليه السلام) سئوال شد از سبب اين نوع حزني كه سبب ظاهر براي آن نيست؟حضرت فرمود: «هر گاه قلب مبارك امام (عليه السلام) محزون مي شود، پس تأثير مي كند در قلوب شيعيان، بواسطه شدّت اتّصال معنوي كه ما بين آنها و امام(عليه السلام) چون اتصال شعاع خورشيد به خورشيد حاصل است، و هم چنين است در جهت سرور قهري». [147] .پس بنابراين،

لازم و مهم است كه دوستان و اولياء آنحضرت (عليه السلام) در حال اين گونه احزان، بلكه در هر حزني بياد آنحضرت بوده كه شايد اين؛ از جهت حزن قلب مبارك ايشان باشد، پس دعا نموده و فرج و كشف حزن ايشان را از خداوند متعال طلب نمايند.چهارم: آنكه هر حاجتي و هر مطلبي كه براي خود از خداوند مي خواهند، دعا براي ايشان و طلب فرجشان را از خداوند؛ مقدّم بدارند، بواسطه آنچه ذكر شد كه اين؛ هم از نظر عقلي وهم ازنظر نقلي ثابت است، و از حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) در روايتي نقل شده كه فرمود:«لازمه كمال ايمان مؤمن و مرتبه اخلاص در مودّت و دوستي او با آنحضرت (عليه السلام) اين است، كه ايشان؛ و هر امري كه راجع و متعلّق به ايشان باشد، بايد در نزد او اهمّ از امر خودش باشد، و بر آن مقدّم بدارد».و ديگر اين تقدّم؛ يك نوع توسّل و استشفاع كامل به آنحضرت (عليه السلام) است، و آن از جمله آداب مهمّه دعا مي باشد.و شاهد بر اين دو جهت، اين فقره شريفه از زيارت جامعه است:«مستشفع إلي الله عزّوجلّ بكم، و متقرّب بكم إليه، و مقدّمكم أمام طلبتي و حوائجي و إرادتي في كلّ أحوالي و اُموري». [148] .يعني: شما را بسوي خداوند عزّوجلّ شفيع مي نمايم، و به شما بسوي او تقرّب مي جويم، و شما را بر هر مطلب و بر همه حاجتهاي خود و بر هر اراده اي كه داشته باشم، در همه احوال و امور خودم __ يعني چه دنيوي چه اُخروي __ مقدّم مي دارم.پس بنده مؤمن دراين

اقرار كه دراين فقرات شريفه است؛ بايد صادق باشد، يعني: چنانچه به زبان اقرار مي كند پس در قلب و به حسب عمل هم چنين باشد، كه امر مولاي او در نظرش و در نزد اراده قلبي او در هر امري از امور؛ از امر خودش اهمّ و اعظم باشد، و هر امري هم كه تعلّق به ايشان داشته، سعي او در انجام دادن آن بيشتر از سعي در امر خودش باشد، و در هر مقامي از جمله در مقام دعا، امر آنحضرت (عليه السلام) را بر امر خود مقدّم بدارد، و توسّل به ايشان را وسيله تقرّب نزد خداوند بداند.پس شفيع قرار دادن آنحضرت (عليه السلام) را نزد خداوند عزّوجلّ از براي مستجاب شدن دعاي او به هر نوعي كه محبوب عند الله باشد؛ لازم بداند، و از آنجمله است آنكه قبل از طلب حاجت خود؛ از خداوند فرج ايشان را مسئلت نمايد، چنانچه وارد است در باب صلوات فرستادن، كه قبل از دعا وسيله استجابت آن دعا مي باشد.و محبوبيّت اين نوع توسّل به آنحضرت (عليه السلام)، و اين كيفيّت تقرّب جستن بوسيله ايشان بسوي خداوند نيز از فقرات دعاي حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) در روز «عرفه» نقل شد؛ ظاهر مي شود.

در بيان مكان دعا
اشاره

يعني بيان امكنه شريفه اي كه در آيات و روايات تصريح و به آنها سفارش شده، زيرا آن امكنه مباركه در تكميل هر عبادتي خصوصاً دعا تأثير زيادي دارد.پس در مقام اراده دعا براي فرج در _ صورت امكان _ بعضي از آن امكنه را اختيار و هنگام تشرّف مادامي كه در آنجاست؛ در دعا براي فرج اهتمام نمايد.

مكانهاي شريف براي استجابت دعا

و آن امكنه شريفه بسيارند، كه بر وجه اجمال بيان مي كنيم:از جمله مواقف كريمه و مشاهد مشرفه؛ حرم الهي و روضه نبويّه(صلي الله عليه وآله) و روضه هاي مطهره هريك از ائمّه اطهار(عليهم السلام) مي باشد، كه هر در كدام دعا و عبادتي انجام شود؛ چندين برابر فضل و شرافت نسبت به سائر مكانها دارد، و اين مدخليّت تامّ و كامل در اخبار بسياري تصريح شده است.و بعد از اينها حرمهاي عامّه علماء و صلحا، خصوصاً فرزندان و ذراري ائمّه (عليهم السلام) است، كه در بعضي از اخبار تصريح شده است كه:«مزار آنها در آثار؛ در حكم مزار ائمّه اطهار (عليهم السلام) است».و بعد از آن؛ قبور مؤمنين؛ خصوصاً قبر والدين است، و بعد از آن؛ مجالس و محافل علما اخيار و صلحاء ابرار، بلكه عامّه مؤمنين است، خصوصاً مجالس خاصّه آنها؛ چون مجلس ذكر و مجلس توبه و مجلس علم ومجلس فضائل و مراثي اهلبيت اطهار(عليهم السلام) كه در باب هريك از اين مكانها در اخبار بسياري به فضل و شرافت آنها بيان شده، و همچنين به تأثير داشتن آنها در استجابت دعا، و سرعت در ظاهر شدن آثار آن به چندين برابر آنچه در ساير مكانها مي باشد؛ تصريح شده است.پس هر بنده

مؤمني كه حقيقتاً در دعا براي فرج __ بواسطه معرفت به فضل آن __ اهتمام دارد؛ لازم و مهم است در صورت امكان برخي از اين امكنه شريفه را بخصوصه؛ اختيار نمايد، و هرگاه به آنجا مشرف شد، بودن در آن را غنيمت شمرده و براي فرج مولاي خود صلوات الله عليه دعا كند.ولكن در ميان مواقف و مشاهد شريفه، پر فضليت ترين آنها __ خصوصاً از جهت تأثير دعا __ حرم انور حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) مي باشد، و اين نه از جهت افضليّت آنحضرت (عليه السلام) است، حتّي از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، بلكه بواسطه خصوصيتي است كه در كيفيّت دوازدهم ذكر خواهد شد ان شاء الله تعالي.و اجمال آن چنين است كه: چون امر شهادت آنحضرت (عليه السلام) با آن شدائد و مصائب جليله و عظيمه آن؛ سبب و وسيله استحكام و بقاء امر توحيد و رسالت و ولايت جميع ائمّه اطهار (عليهم السلام)، و ظهور آثار آنها گرديد، پس فضائل جميع آنها در وسائل آنحضرت (عليه السلام) جمع شده، و لهذا حرم ايشان بمنزله حرم همه ائمه، و بودن در آن؛ بمنزله بودن در حرم همه ائمه است، و زيارت و تعزيت ايشان؛ به منزله تعزيت و زيارت همه ائمّه (عليهم السلام) است، خصوصاً با ملاحظه حديث تفاخر كعبه و كربلا، رفعت و جلالت مشهد مبارك ايشان ظاهر مي شود.وَ مِنْ حَديثِ كَربلا وَ الْكَعْبَة لِكَربَلا بان عُلُوُّ الرُتْبَة [149] .و امّا بهترين مكان در ميان سائر امكنه شريفه __ كه ذكر شد __ هر مقام و مكاني است كه در آن

اقامه عزاي آنحضرت(عليه السلام) شود، يا زيارت آنحضرت (عليه السلام) خوانده شود، بواسطه آنكه به مقتضاي بعضي از روايات از هر مكاني كه زيارت ايشان شود __ خصوصاً زيارت عاشورا __ بعضي از آن فضائل جليله شريفه ايكه در حرم انور آنحضرت حاصل مي شود؛ عطا مي شود، و در مكان زيارت __ خصوصاً از براي خود زائر __ بعضي از بركات آن مشهد مبارك ظاهرمي شود.و نيز در حديث است كه: «آنحضرت در عرش الهي به سه مقام نظر رحمت دارد و در حقّ آن دعا مي فرمايد.اوّل: به مرقد شهدائيكه با ايشان بودند.دوّم: به حال زوّار شان.سوّم: به مقام اهل تعزيتشان. [150] .پس هر گاه براي كسي حضور در هر يك از امكنه شريفه اتفاق افتد؛ در حالتي كه مقرون شود با عزاداري يا زيارت آنحضرت (عليه السلام) __ از خود او يا غير او __ خصوصاً مقارن شود با بعض اوقات شريفه، و نيز آن احوال مزبوره كه تعلّق به حال داعي دارد، پس واضح است كه تأثير دعا و طلب نمودن فرج حضرت صاحب الامر (عليه السلام) در چنين حالي، با چنين خصوصياتي، زيادتي فضل و شرف آن به چندين برابر و غايت كمال خواهد رسيد، و هر بنده مؤمن كه موفّق به درك آن شود؛ پس اين فضلي خواهد بود كه مثل و مشابهي ندارد،(وَ ذلِكَ فَضْلُ الله يُؤتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ الله ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ). [151] .

در بيان موانع دعا
اشاره

موانعي است كه دعاكننده خصوصاً نسبت به اين دعاء __ يعني دعا براي فرج __ بايد از خود رفع كند تا آنكه اثر واقعي و كامل دعا

به سرعت ظاهر شود، و نيز بوسيله اين دعا فضائل جليل و كاملي در آيات و اخبار وارد شده؛ براي او حاصل شود، كه به بعضي از آن فضائل اشاره كرديم و برخي هم در كيفيّت يازدهم ذكر خواهدشد ان شاء الله تعالي.و آن موانع بسيارند، و بيان آنها بر وجه كلّي اينست كه:اجتناب از محارم الهي كه شارع از آنها نهي شديد فرموده و نيز از كوچك شمردن فرائض الهي كه شارع به آنها امر فرموده اجتناب كند.و از اين دو مطلب؛ در آيات و اخبار تعبير به «ورع» و «تقوي» شده است، و شواهد برآنها هم بسيار زياد است، وشرح آنها در اينجا منافات با اختصار دارد.و لكن بيان آنها بر وجه كلّي در اين فرمايش كريمه است: (اِنَّما يَتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقينَ) [152] ، كه حاصل مفادش اين است كه: قبول فرمودن خداوند هر عمل خير و هر عبادتي را طوريكه بر آن آثارش مترتّب شود، اختصاص و انحصار دارد به آنهائي كه از اهل تقوي باشند.و اين مطلب هم واضح است كه هر گاه حكمي را مشروط و موقوف به يك وصفي از اوصاف كنند؛ و آن وصف هم داراي مراتب و درجاتي باشد، پس به هر درجه از آن وصف كه فراهم شود اثر آن حكم كامل تر مي شود، و در اين مقام نيز چنين است كه: قبول شدن و تأثير عمل خير __ كه از آن جمله است دعا علي الاطلاق و نيز خصوص طلب فرج __ مشروط و موقوف است به وصف تقوي، و اين وصف مراتب ظاهري و باطني دارد.پس بوسيله حاصل و كامل شدن هر

درجه و هر مرتبه از مراتب و درجات تقوي در شخص دعا كننده دعا او افضل و شرافت آن كاملتر مي شود.و از جمله شواهد بر اين خصوصيات؛ اين آيه مباركه است (اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ الله اَتْقيكُمْ) [153] ، كه ماحصل مفادش اين است كه: حقيقتاً بهترين و بالاترين شما بندگان نزد خداوند آن كساني اند كه تقواي بهتر و كاملتر داشته باشد.و بر حسب دليل نقلي از آيات و اخبار واضح است كه: از بزرگترين مقامات ظهور كرامت بنده و اعتبار او نزد خداوند؛ هنگام دعاء و طلب كردن و حاجت خواستن او از خداوند متعال جلّ شأنه است، كه هرچه اعتبار و حرمت بنده بوسيله آنچه نزد خداوند جلّ شأنه محبوب است؛ __ يعني تقواي __ كاملتر باشد؛ اجابت دعاي بنده اكمل خواهد شد، و اين در جهت تعجيل در آن و نيز درجهت مقرون بودن آن به خير دنيا و خير آخرت؛ و در جهت كامل بودن آثار آن است، به آنكه: از جمع كثيري دفع بلا نمايد، يا رحمت و فيضش را شامل حال همه آنها فرمايد، و دعا و شفاعت او را قبول فرمايد.

مراتب تقواي ظاهري

مراتب تقواي ظاهري بر حسب آنچه از اخبار استفاده مي شود؛ چند چيز است:اوّل: ترك گناهان كبيره، و انجام فرائض و واجبات است، بر وجهي كه تفصيل آنها در كتب مبسوطه و بخصوص در كتب فقهيه مذكور است.دوّم: ترك گناهان صغيره.سوّم: ترك مكروهات.چهارم: ترك مطلق مباحات، خصوص آنچه كه عنوان لهو و لعب داشته باشد.

مراتب تقواي باطني
اشاره

مراتب تقواي باطني نيز چند چيز است:اوّل: تطهير قلب از كفر و شرك و نفاق به هر درجه ايكه باشد، و از جمله مراتب و درجات آن؛ اقسام شرك خفي است، و نيز تطهير نمودن آن را از حبّ دشمنان خداوند متعال، و حبّ اعداء اولياء الهي كه بدترين آنها اعداء اهلبيت اطهارند، كه با حبّ آنها قلب رجس و خبث مي شود، و هرگز حبّ خداوند و اولياء او در قلب استقرار پيدا نمي كند.چنانچه در اخبار بسيار بخصوص درتفسير اين آيه شريفه (ما جَعَلَ الله لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ) [154] از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) تصريح شده است به آنكه:«هركس در قلب او محبّت اعداء ما باشد، پس دوستي او با ما حقيقت ندارد، و در زمره اعداء ما مي باشد». [155] .دوّم: تطهير قلب از جمله رزائل نفساني و صفات شيطاني است، كه اعظم و سرمنشاء جميع آنها؛ حبّ دنيا است كه: (قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّيها) [156] و عنوان جهاد اكبر، كه اين فرمايش كريمه: (وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا) [157] اشاره به اين مرتبه دارد.و لكن بايد دانست آنكه هريك از منهيّات ظاهري __ به همه درجات آن __ و رزائل باطني __ به همه مراتبش __ كه پرهيز

از آنها لازم است، و در تحصيل تقوي نسبت به يكديگر مدخليّت تامّه دارند، بر اين وجه كه آن رزائل و صفات ذميمه باطنيّه كه اصل آنها از لوازم قهريّه نفس امّاره است كه بوسيله وساوس شيطانيّه در كمون قلب انسان سبب هيجان انسان مي شوند، كه در ظاهر به هر وجهي مرتكب آن نواهي ظاهري شود، مثل انجام گناهان كبيره يا كوچك شمردن فرائض يا انجام گناهان صغيره يا مكروهات يا مطلق لغويات و لهويات.و اصرار و زياده روي در منهيّات ظاهري؛ سبب تكميل و تشديد رذائل باطني و قلبي شده؛ و باعث رسوخ نمودن و استحكام آنها ميشود، مانند رسوخ و استحكام ريشه درخت در اعماق در زمين.پس هر بنده مؤمن كه در مقام تحصيل مرتبه يقين باشد؛ واقعاً لازم و مهمّ است كه سعي داشته باشد:اوّلا: در محافظت نفس خود با اجتناب و احتراز از آنچه ممكن است براي او از آن منهيّات ظاهري، __ به هر درجه از درجات آنها __ چون فعل و ترك آنها در اختيار او مي باشد، و سعي نمايد كه آثار آن زمائم نفسانيه؛ از او ظاهر نشود.ثانياً: متوسّل و متمسّك شود به آن وسائلي كه وسيله قلع و قمع آن ذمايم از نفس است، كه بزرگترين و اصلي ترين آن وسائل موالات و مودّت حقيقي با اهلبيت اطهار (عليهم السلام) است، كه موالات با آنها را __ به هر نوع كه ميسّر شود چه ظاهري و چه باطني __ به درگاه الهي شفيع نمايد و نزد او تضرّع و ابتهال نمايد، و مسئلت نمايد كه او را به مراحم و الطاف ظاهري و غيبي خود

در از بين بردن آن رزائل ياري فرمايد.و در هنگام اين تضرّع و مسئلت؛ بهتر آن است كه به ادعيه خاصّ كه در اين مورد از ائمّه اطهار (عليهم السلام) وارد شده است؛ متوسّل شود، خصوصاً ادعيه مباركه «صحيفه سجاديّه(عليه السلام)»و همچنين بايد در حال توسّل و تضرّع و دعا؛ بعضي از اعمال خاصّه ايكه در تزكيّه نفس تأثير و مدخليّت تامّه و كامله دارند __ بر حسب آنچه در اخبار وارد و تأثير آن در نزد اهل اعتبار و اختبار ثابت شد __ انجام دهد، مانند روزه گرفتن، خصوصاً هرگاه مقرون شود با گرسنگي؛ بوجهي كه از جهت افراط در آن _ يعني در جوع _ مذموم نباشد، كه اين عمل شريف به اين نحو از كاملترين وسيله است، و در تهذيب نفس و قلع رذائل و زمائم از آن تأثير قهري دارد، و يا مانند بعضي از اذكار مخصوصه كه كيفيّت و آداب آنها در كتب مبسوطه مذكور است.و با اين بيان واضح گرديد؛ كه توبه اوّلين مرتبه و اوّلين درجه تقوي در همه اقسام آن است چه از اقسام ظاهري و چه از اقسام باطني.پس هر بنده مؤمن به هر وجه كه سعي و اهتمام در تحصيل تقواي ظاهري و تقواي باطني نمود، پس به هر مرتبه اي از آن را كه دارا شود؛ بر حسب اثرِ آن؛ همه اعمال و مطلق دعاهاي او، و خصوصا اين دعاءِ او __ يعني طلب فرج حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه __ كامل مي شود، و بر آن فضائل جليله شريفه اش مترتّب مي شود.و در اين مقام نكته شريفه ايست كه تذكّر آن

و التفات به آن لازم و مهمّ است، و آن اين است كه: هر گاه بنده اي واقعاً در مقام تحصيل تقوا باشد، و لو به درجه كمال نرسيده باشد؛ بلكه در همان مرتبه اولي كه توبه است واقع شود؛ و با اين حال سعي در دعا براي فرج آنحضرت (عليه السلام) نمايد، پس اين دعا براي او بزرگترين وسيله ايست كه بوسيله آن؛ تقواي حقيقي براي دعا كننده حاصل مي شود، و مجاهده در تحصيل آن سهل و آسان مي شود، و بوسيله آن؛ خداوند متعال او را به وجه كمال ياري مي فرمايد، و بر حقيقت آن فائز مي شود.

تاثير دعا در ظهور حضرت قائم نسبت به احوال بندگان

و خلاصه از آنچه گفتيم اين است كه: اثر دعاء در فرج آنحضرت (عليه السلام) نسبت به احوال بندگان بر سه وجه است:نوع اوّل: نسبت به بندگان مؤمن كه اقرار به توحيدالهي و رسالت حضرت خاتم النبيّين (صلي الله عليه وآله) و ولايت ائمّه طاهرين (عليهم السلام) دارند، هرچند در اعمال از اهل معصيت بوده و داراي وصف تقوا نباشند، پس هرگاه اين دعا از آنها واقع شود؛ تأثير در امور دنيوي آنها دارد، و وسيله اصلاح امورشان خواهد شد، بر حسب آنچه در اين فرمايش كريمه: (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَه) [158] بيان فرموده كه: هر كس عمل خيري از او صادر شود و فائده آن را و لو در دنيا خواهد ديد.بلكه در اين دعا براي آنها يعني اهل معصيت اميد وسيله نجات در آخرت نيز هست، به مقتضاي فرمايش نبوي (صلي الله عليه وآله) درچند روايتي كه ذكرشد؛ كه:«هركس با قلب و زبان يا با مال يا به

هر وجه ديگر ذرّيه مرا نصرت و ياري نمايد، او را روز قيامت شفاعت مي كنم، هر چند با گناه اهل دنيا باشد».و اين دعا؛ مودّت قلبي و زباني است، بلكه علاوه بر اين؛ اين دعا في نفسه مصداق موالات، و هم مصداق تشكّر نعمت و احسان، و هم مصداق نصرت نسبت به آنحضرت (عليه السلام) مي باشد.پس با ملاحظه آنكه يك مرتبه از اصل تقوا __ كه اجتناب از كفر و شرك است __ در اين طايفه بواسطه ايمان آنها اين درجه از تقوا موجود است، به علاوه دشمني با دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) __ كه از اركان تقواي ظاهري و باطني است __ را نيز دارا هستند، و لهذا با وجود اين شرط و لو به يك مرتبه از آن باشد يك درجه از قبولي در اعمال و عبادات آنها ثابت است، پس دعاي آنها در فرج آنحضرت (عليه السلام) هم نزد خداوند مقبول خواهد بود، يعني موجب اجر و ثواب اُخروي مي شود و لو به درجه غير كامل باشد.و بنابراين؛ هر گاه سعي در دعا براي فرج آنحضرت (عليه السلام) نمايند و مواظبت بر آن داشته باشند با همان حال عصيان آنها، پس كمال اميدواري هست كه اين دعا وسيله توفيق آنها براي ترك معاصي شده و به رتبه تقوي برسند.چنانچه اين اثر از براي نماز در اين آيه مباركه بيان شده است؛ (اِنَّ الصَلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحشاءِ وَ الْمُنْكَرِ) [159] .و دربيان آن حديثي نقل شده است كه در زمان حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) جواني بود كه مرتكب انواع منكرات چون زنا و امثال آن مي شد،

و لكن مواظبت به نماز جماعت با آنحضرت صلوات الله عليه داشت، پس شكايت حال او را خدمت ايشان نمودند.حضرت فرمود: «بزودي نماز او را از اين افعال زشت باز دارد، چنانچه خداوند مي فرمايد».پس زماني نگذشت كه بوسيله محافظت بر نماز به ترك معاصي موفّق شد. و از اهل صلاح و تقوا گرديد، و عاقبت هم توفيق شهادت را دريافت.نوع دوّم: نسبت به جمعي از مؤمنين است كه درصدد تحصيل تقوا سعي دارند، و در طريق آن مجاهده مي كنند و اهتمام در توبه واستغفار __ كه اوّل مرتبه آن است __ دارند، و با اين حال بر اين دعا مواظبت و محافظت دارند، پس اثر آن براي اينها چنين است كه: اين دعا؛ وسيله قبولي اعمال صالحه آنها و نيز قبولي توبه آنها نزد حقّ تعالي مي شود، و وسيله استقامت آنها در امر تقوا مي گردد، و موجب رسيدن به درجات عاليه آن به وجهي كه بيان شد خواهد شد، پس به اين سبب به جمله كثيره اي از فضائل جليله كه از براي دعا وطلب فرج آنحضرت (عليه السلام) ثابت است و چندين برابر كاملتر از نوع اوّل است؛ فائز خواهد شد.نوع سوّم: نسبت به جمعي از اهل ايمان است كه در درجه كامله ازتقواي ظاهري و باطني __ به مراتبي كه اجمالا بيان شد __ قرار دارند، پس اينها با اين حال در دعاي فرج آنحضرت صلوات الله عليه با محافظت بر سائر شرايط و آداب و وظائف مزبوره آن از شرايط حاليه و زماني و مكاني __ به نوعي كه اجمالا ذكر شد __ اهتمام مي نمايند.پس اثر دعا

براي اينها چنين است كه: آنها همه فضائل و فوائد جليله و كامله دنيوي و اُخروي كه براي اين دعا مقرّر است؛ فائز مي شوند، كه از بزرگترين و شريفترين فضيلت آن است كه: دعاي آنها براي وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام) نصرت مي شود، كه هم نصرت و ياري است نسبت به فرج و ظهور، كه خداوند بواسطه دعاي آنها؛ رفع حزن و كشف ضرّ از ايشان و قلب مباركشان نموده و شرّ همه دشمنان ايشان را كه در اطراف بلاد مي باشند دفع نمايد، و اوضاع و اساس آنها را منقرض نمايد، و بلاي عمومي را از همه دوستان ايشان و غير از اينها كه موجب دفع تألّم باشد؛ از خواطر شريف ايشان رفع فرمايد، و وسيله از براي سرور قلب مباركشان شود.البتّه بيان اين مطلب و بيان نصرت بودن آن در كيفيّت دوازدهم خواهدآمد ان شاء الله.و نسبت به فرج كلّي آنحضرت (عليه السلام) نيز نصرت است، بواسطه آن نيّت و عزم و تمنّاي قلبي كه حقيقتاً در مقام دعا و طلب تعجيل آنحضرت (عليه السلام) __ بوجهي كه در همين فصل ذكر شد __ حاصل است، پس بوسيله اين دعا؛ آنها داخل در زمره انصار آنحضرت شده و از ياوران واقعي ايشان محسوب خواهند گرديد، و به مراتب عاليه آنها فائز مي شوند.پس هرچند مراتب و درجات تقوا در بنده چه از نظر ظاهري و چه از نظر باطني كاملتر شود، كرامت و اعتبار بنده مؤمن نزد خداوند متعال كاملتر مي شود، و به سبب اين دعاي او كه از بزرگترين دعاها است، و دعا نيز از بزرگترين عبادات است، و

اين آثار كامله مزبوره را بواسطه طلب نمودن و درخواست نمودن از فضل و كرم حضرتش؛ عطا فرموده است.

مراعات حقوق برادران ديني و تأثير آن در تقوا

و از بزرگترين مسائلي كه مؤمن در مقام تكميل تقوي؛ بايد رعايت كند، بلكه در تصحيح آن بعد از عمل به وظائف حقوق الهي و اولياء معصومين او(عليهم السلام) لازم و مهم است؛ معرفت و شناخت به حقوق لازمه برادران ديني و سعي در اداء آن حقوق است، و آن اموري است كه در صحّت و در كمال تقوي و در قبولي اعمال صالحه تأثير كامل دارد، و مسامحه و سهل انگاري در آن مخلّ به همه اين اعمال و اوصاف بوده و موجب نقصان در آثار آنها است.

حقوق برادران ايماني از ديدگاه احاديث و روايات

اخبار زيادي در اين مورد و شدّت تأكيد آن نقل شده است، از جمله در «تفسير امام حسن (عليه السلام)» در ذيل اين آيه شريفه: (وَ اِذا اَخَذْنا مِيثاقَ بَني اِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ الله) [160] از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) روايت شده كه حضرتش فرمود:«إنّ الله عزّوجلّ أمر جبرئيل (عليه السلام) ليلة المعراج فعرض عليّ قصور الجنان فرأيتها من الذهب و الفضّة، ملاطها من المسك و العنبر غير أنّي رأيت لبعضها.فقلت: يا حبيبي جبرئيل؛ ما بال هذه بلا شرف كما لسائر تلك القصور؟فقال: يا محمّد؛ هذه قصور المصلّين فرآئضهم الّذين يكسلون عن الصلاة عليك و علي آلك بعدها، فإن بعث مادّة لبناء الشرف من الصلاة علي محمّد و آله الطيّبين، بنيت له الشرف و إلاّ بقيت هكذا، فيقال: حين تعرف سكّان الجنان إنّ القصر الّذي لا شرف له هو الّذي كسل صاحبه بعد صلاته عن الصلواة علي محمّد و آله الطيّبين.و رأيت فيها قصوراً منيعة مشرقة عجيبة الحسن ليس له أمامها دهليز و لا بين يديها بستان و لا خلفها، فقلت: ما بال

هذه القصور لا دهليز بين يديها و لا بستان خلف قصرها؟فقال: يا محمّد! هذه قصور المصلّين الصلاة الخمس، الّذين يبذلون بعض وسعهم في قضاء حقوق إخوانهم المؤمنين دون جميعهم، فلذلك قصورهم مستورة بغير دهليز أمامها و غير بستان خلفها.قال رسول الله: ألا فلاتتّكلوا علي الولاية وحدها، و ادّوا بعدها من فرائض الله و قضاء حقوق الإخوان و استعمال التقيّه، فإنّهما اللّذان يتّمان الأعمال و يقصّرانها». [161] .و نيز در ذيل اين آيه شريفه: (فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ) [162] روايت شده است از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه فرمود:«يا معشر شيعتنا! إتّقوا الله و احذروا أن تكون للنّار حطباً و إن لم تكونوا بالله كافرين، فتوّقوهابتوقّي ظلم إخوانكم المؤمنين، و أنّه ليس من مؤمن ظلم أخاه المؤمن المشارك له في موالاتنا إلاّ ثقّل الله في تلك النار سلاله و أغلاله و لم يكفه منها إلاّ بشفاعتنا، و لن نشفع له إلي الله إلاّ بعد أن تشفّع له إلي أخيه المؤمن فإن عفي عنه شفّعنا، و إلاّ طال في النّار مكثه». [163] .و باز در آن تفسير منير در ذيل اين آيه مباركه: (وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ) [164] ، روايت فرموده است:«هم الّذين آمنوا بالله، و وصفوه بصفاته، و نزهوه عن خلاف صفاته، و صدّقوا محمّداً(صلي الله عليه وآله)، و تابعوا في أحواله و أقواله و صوّبوه في كلّ افعاله، و رأوا عليّاً بعده سيّداً إماماً و فرماً هماماً لايعد له من اُمّة محمّد (صلي الله عليه وآله) واحد و لا كلّهم إذا أجمعوا في كفّه يوزنون بوزنه بل يرجّح عليهم كما يرجّح السماء و الأرض

علي الذرّة.و شيعة عليّ (عليه السلام) هم الّذين لا يبالون في سبيل الله أوقع الموت عليهم أو وقعوا علي الموت.و شيعة عليّ(عليه السلام) هم الّذين يؤثرون إخوانهم علي أنفسهم و لو كان بهم خصاصة.فذلك المؤمن إذا جهل حقوق إخوانه، فإنّه يفوت حقوقهم فكان كالعطشان بحو هم الّذين لايراهم الله حيث نهاهم و لايفقدهم من حيث أمرهم.و شيعة عليّ (عليه السلام) هم الّذين يقتدون بعليّ في إكرام إخوانهم المؤمنين.ما عن قولي أقول لكم هذا، بل أقوله عن قول محمّد (صلي الله عليه وآله) فذلك قوله تعالي: (وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ)، [165] قضوا الفرائض كلّها بعد التوحيد و اعتقاد النبوّة و الإمامة، و أعظمها فرضاً قضاء حقوق الإخوان في الله، و استعمال التقيّة من أعداء الله عزّوجلّ. [166] .قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): «مثل مؤمن لا تقيّة له، كمثل جسد لا رأس له، و مثل مؤمن لا يرعي حقوق إخوانه المؤمنين، كمثل من حواسه كلّها صحيحة فهو لايتأمّل بعقله، و لايبصر بعينه، و لايسمع باُذنه، و لا يعبر بلسانه عن حاجة، و لايدفع المكاره عن نفسه بأداء حججه، و لايبطش لشيء بيديه، و لا ينهض إلي شيء برجليه فذلك قطعه لحم قد فاتته المنافع و صار غرضاً للمكاره.ضرت الماء البارد فلم يشرب حتّي طفي بمنزلة ذي الحواس لم يستعمل شيئاً منها لدفاع مكروه و لا لانتفاع محبوب فإذا هو سليب كلّ نعمة مبتلي بكلّ آفة». [167] .قال أميرالمؤمنين (عليه السلام) «التقيّة من أفضل أعمال المؤمن يصون بها نفسه و إخوانه عن الفاجرين، و قضاء حقوق الإخوان أشرف أعمال المتّقين، يستجلب مودّة الملائكة المقرّبين وشوق الحور العين»وقال الحسن بن عليّ (عليهما السلام): «إنّ التقيّة يصلح الله بها

اُمّة لصاحبه مثل ثواب أعمالهم، و إن تركها ربّما هلك اُمّة و تاركها شريك من أهلكهم، و أنّ معرفة حقوق الإخوان تحبّب إلي الرّحمان و تعظم الزلفي الّذي الملك الديّان، و إن ترك قضائها بمقت إلي الرّحمان و يصفر الرتبة عند الكريم المنّان»وقال الحسين بن علي (عليهما السلام): «لولا التقيّة ما عرف وليّنا من عدوّنا، و لولا معرفة حقوق الإخوان ما عرف من السيّئات شيء ما لاعوتب علي جميعها، لكن الله عزّوجلّ يقول و (وَ ما اَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَة فَبِما كَسَبَتْ اَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ الْكَثير). [168] .وقال عليّ بن الحسين زين العابدين (عليهما السلام): «يغفر الله للمؤمنين من كلّ ذنب و يطهّره منه في الدنيا و الآخرة ما خلا ذنبين: ترك التقيّة، و تضييع حقوق الاخوان»و قال محمّد بن علي (عليهما السلام): «أشرف أخلاق الأئمة و الفاضلين من شيعتنا إستعمال التقيّة، و أخذ النفس بحقوق الإخوان»وقال جعفر بن محمّد (عليهما السلام): «استعمال التقية لصيانة الإخوان فإن كان هو يحيي الخائف فهو من أشرف خصال الكرام و المعرفة بحقوق الإخوان من أفضل الصدقات و الزكواة و الحجّ و المجاهدات»وقال موسي بن جعفر (عليهما السلام): __ و قدحضره فقير مؤمن يسئله سدّ فاقته فضحك في وجهه __ و قال أسئلك مسئلة فإن أصبتها اعطيتك عشرة أضعاف ما طلبت و إن لم تصبها أعطيتك ماطلبت، و قد كان طلب منه مأئة درهم يجعلها في بضاعته يتعيّش بها.فقال الرجل: سل.فقال (عليه السلام): «لو جعل التمنّي لنفسك في الدنيا ماذا كنت تتمنّي إليك؟»قال: أتمنّي أن أرزق التقيّة في ديني، و قضاء حقوق إخواني.قال (عليه السلام): «فما بالك لم تسئل الولاية لنا أهل البيت؟»قال: ذاك أعطيته وهذا لم اعطه، فأناأشكرالله

علي ماأعطيت وأسئل ربّي عزّوجلّ مامنعت.فقال(عليه السلام): «أحسنت أعطوه ألفي درهم، و قال: أصرفها في كذا __ و يعني في العفص __ فإنّه متاع بائر ويستفبل بعد ما أدبر فانتظر به سنة واختلف إلي دارنا و خذ الأجراء في كلّ يوم، ففعل فلمّا تمّت له سنة إذا قد زاد في ثمن العفص للواحد خمسة عشر، فباع ماكان إشتري بألفي درهم بثلثين ألف درهم.و كان عليّ بن موسي (عليهما السلام) بين يديه فرس صهب، و هناك راضته لايجسره أحد أن يركبه، و إن يركبه لم يجسرأن يسيّره مخافة أن يشبّ به فيرميه و يدوسه بحافره، و كان هناك صبيّ ابن سبع سنين، فقال: يابن رسول الله! أ تاذن لي أن أركبه و اُسيّره و اُذلله؟ قال: نعم؛قال: لماذا؟قال: لأنّي قد استوثقت منه قبل أن أركبه بأن صلّيت علي محمّد و آله الطيّبين الطاهرين مائة مرّة، و جدّدت علي نفسي الولاية لكم أهل البيت.قال (عليه السلام): سيّره، فسيّره و ما زال يسيّره و يعدّيه حتّي اُتعبه و كدّه، فنادي الفرس: يابن رسول الله! قد آلمني منذ اليوم، فاعفني عنه، و إلاّ فصبّرني تحته.فقال الصبيّ سل ما هو خير لك أن يصبّرك تحت مؤمن.قال الرضا (عليه السلام): «صدق، اللهمّ صبّر فلان الفرس و سار، فلمّا نزل الصبيّ قال (عليه السلام): «من دوابّ داري و عبيدها و جواريها و من أموال خزانتي ماشئت فإنّك مؤمن قد شهرك الله بالإيمان في الدنيا.قال الصبيّ: يابن رسول الله! او أسئل ما اقترح؟قال: يا فتي! اقترح، فإنّ الله يوفيك لاقتراح الصواب.فقال: سل لي ربّك التقيّة الحسنة، و المعرفة بحقوق الإخوان، والعمل بما أعرف من ذلك.قال الرضا (عليه السلام): قدأعطاك الله ذلك، لقد سئلت

أفضل شعار الصالحين و دثار هم.و قيل لمحمّد بن علي (عليه السلام) إنّ فلاناً نقب في جواره علي قوم فأخذوه بالتّهمة و ضربوه خمس مائة سوط.قال محمّد بن علي (عليه السلام): ذلك أسهل من مائة ألف ألف سوط في النّار، نبّه علي التوبة حتّي يكفّر ذلك.قيل: و كيف ذلك يابن رسول الله؟قال: إنّه في غداة يومه الّذي اصابه ما اصابه ضيّع حقّ أخ مؤمن و جهر بشتم أبي الفضيل و أبي الدواهي و أبي الشرور و أبي الملاهي، و ترك التقيّه و لم يستر علي إخوانه و مخالطيه فأتمهم عند المخالفين و عرضهم للعنهم و سبّهم و مكروههم، و تعرّض هو أيضاً فهم الّذين سوّوا عليه البليّة و قذفوه بالتهمة.فوجّهوا اليه و عرّفوا ذنبه ليتوب و يتلافي ما فرط منه فإن لم يفعل فليوطّن نفسه علي ضرب خمس مائة سوط و حبس في مطبق لايفرّق فيه بين الليل و النهار.فوجّه إليه فتاب و قضي حقّ الأخ الّذي كان قد قصّر فيه فما فرع من ذلك حتّي عثر باللص و اُخذ منه المال و خلّي عنه و جائه الوشاة يعتذرون إليه.و قيل لعليّ بن محمّد (عليهما السلام): من أكمل الناس من خصال خير؟قال (عليه السلام): «أعلمهم بالتقيّة و أقضاهم بحقوق إخوانه».و قال الحسن بن علي (عليهما السلام): «أعرف الناس بحقوق إخوانه و أشدّهم قضاء لها أعظمهم عند الله شأناً، و من تواضع في الدنيا لإخوانه فهو عند الله من الصدّيقين، و من شيعة عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) حقّاً».و لقد ورد عليّ أميرالمؤمنين (عليه السلام) إخوان له مؤمنان أب و إبن، فقام إليهما و أكرمهما و أجلسهما في صدر مجلسه و جلس بين أيديهما ثمّ

أمر بطعام فأحضر، فأكلا منه، ثمّ جاء قنبر بطست و إبريق خشب و منديل لليبس و جاء ليصبّ علي يد الرجل ماء، فوثب أميرالمؤمنين (عليه السلام) فأخذ الإبريق ليصبّ علي يد الرجل فتمرّغ الرجل في التراب، و قال: يا أميرالمؤمنين! الله يراني و أنت تصبّ الماء علي يدي؟قال: اقعد، و اغسل يدك، فإنّ الله عزّوجلّ يراك و أخاك الّذي لايتميّز منك و لايتفضّل عنك تزيد بذلك خدمة في الجنّة مثل عشرة أضعاف عدد أهل الدنيا و علي حسب ذلك في ممالكه فيها فقعد الرجل.فقال له عليّ(عليه السلام): اُقسمت عليك بعظيم حقّي الّذي عرفته و بجّلته، و تواضعك لله حتّي جازاك عنه بأن ندبني، لما أشرفك به من خدمتي لك لما غسلت مطمئنّاً كما كنت تغسل لو كان الصّابّ عليك قنبراً، ففعل الرجل ذلك.فلمّا فرغ ناول الإبريق محمّد بن الحنفية و قال: يا بني! لو كان هذا الابن حضرني دون أبيه لصبت الماء علي يده، و لكن الله قد يأبي أن يسوّي بين ابن و أبيه إذا جمعهما في مكان، لكن قد صبّ الأب علي الأب فليصبّ الإبن علي الإبن، فصبّ محمّد بن حنفيّة علي الإبن.و قال الحسن بن علي (عليهما السلام): «فمن اتّبع عليّاً فهو الشيعيّ حقّاً» [169] .خلاصه آنچه در اين احاديث شريفه است از فضائل جميله اداء حقوق اخوان و فضيلت معرفت و شناخت به آن؛ اين است كه:اداء حقوق برادران؛ موجب اتمام و اكمال مقامات عاليه در بهشت، و وسيله شفاعت ائمّه اطهار (عليهم السلام) در قيامت است، و از براي انسان؛ وسيله تكميل همه حسنات و خيرات است، و براي اهل ايمان توفيق يافتن به جميع آنها است، و باعث مودّت

ملائكه و شوق حورالعين بسوي مؤمن مي شود، و موجب كمال دوستي خداوند متعال با او است، و سبب آمرزش گناهان او است.و آن از اشرف اخلاق ائمّه اطهار (عليهم السلام) است، و از اشرف شعار محبّين و سجيّه صالحين است، و افضل از حجّ و صدقه و زكات و انواع مجاهدات است، و عامل به آن از كاملترين مردمان در خصال حميده است، و شأن او نزد خداوند متعال جلّ شأنه؛ از هركسي اعظم است.و عقوبت ترك آن حقوق يا جهل به آنها سبب محروميّت انسان از همه اين فضائل جميله بوده، و حصول نقصان در مرتبه ايمان او است، و حال انسان بواسطه جهل به آنها؛ مانند حال شخص عطشاني است كه نزد آب باشد؛ و از آن نخورد تا هلاك شود.و ترك ادآء آن؛ موجب پستي رتبه بنده در نزد خداوند منّان است، و آن گناهي است كه تا صاحب حقّ را راضي و خشنود نكند و تلافي و تدارك ننمايد؛ آمرزيده نخواهد شد، مگر آنكه خداوند او را به عقوبت شديده در دنيا يا در آخرت عقوبت فرمايد.و از جمله خصوصيّات شدّت تأكيد در امر معرفت به آن حقوق و ادآء آنها اين است كه: بنده مؤمن بايد مخصوصاً دعا نمايد، و توفيق از براي معرفت به آن حقوق و ادآء آنها را از خداوند طلب نمايد.و همچنين است آنچه در باب حسن تقيّه تأكيد شده، و نيز نسبت به آن فضائل جميله مذكوره؛ كه همه آنها ثابت است، كه تقيّه موجب حفظ ايمان است، و نيز وسيله سلامت نفس و مال و اهل و عرض انسان؛ و سلامت ساير برادران

در اين امور است، و از اشرف اعمال مؤمن است، و وسيله شريك بودن دراعمال صالحه مؤمنين است، و سبب تمييز ما بين مؤمن و منافق است.و از اشرف اخلاق ائمّه اطهار (عليهم السلام) است، و از اشرف خصال حميده بندگان كرام است، و از افضل شعار و رويّه صالحين است.و عامل به آن از كاملترين مردمان در صفات خير است، و ترك كننده آن آمرزيده نمي شود تا آنكه به عقوبت شديده دنيويّه مبتلا شود.و امّا كيفيّت حسن تقيّه و مراتب و اقسام آن، با بعضي ديگر از اخبار در فضيلت و شدّت تأكيد آن و شدّت مذمّت ترك آن، در كيفيّت ششم ذكر شد.

بيان حقوق برادران ايماني و كيفيت اداء آن

اين گفتار در ضمن دو مطلب بيان مي شود.مطلب اوّل: در بيان حقوق و كيفيّت اداء آن.مطلب دوّم: در بيان اقسام برادران، و بيان حكم عمل به آن حقوق نسبت به هر قسم از آنها.

اقسام حقوقي كه بر عهده انسان است
اشاره

امّا مطلب اوّل: اوّلا بايد بدانيم حقوقي بر عهده انسان لازم مي شود كه بايد به ذي حقّ اداء نمايد، و آن حقوق بر سه قسم است:قسم اوّل: حقوقي است كه خداوند متعال آنها را بر عهده بندگان فرض و لازم فرموده است، يعني تعلّق حقوق به همه اهل ايمان بواسطه همان اشتراك و اتّحاد آنها است كه در وصف اركان اسلام و ايمان دارند بدون آنكه فعل خود بندگان به اختيار آنها موجب تعلّق آن حقوق شده باشد.قسم دوّم: حقوقي است كه بر عهده بندگان تعلّق مي گيرد، و لكن سبب تعلّق آن حقوق به اختيار خود آنها _ به فعل و عملشان _ است، ولي ارتكاب آن فعل به وجه جواز يا استحباب يا وجوب مي باشد، مانند حقوقي كه ما بين شوهر و زن يا معلم و شاگرد يا والدين و فرزند و همسايه و امثال اينها مي باشد.قسم سوّم: حقوقي است كه بر عهده انسان به اختيار و به فعل خودش تعلّق مي گيرد، و لكن بر وجه ظلم و معصيت و حرمت، مانند غيبت كردن و تهمت زدن و نمّامي و افساد مابين دو كس نمودن، و مانند مال كسي را سرقت كردن، يا گرفتن آن به نحو ديگر و به ظلم و زور يا حيله گري نمودن و امثال اينها.

حقوق متقابل برادران ايماني نسبت به يكديگر
اشاره

امّا قسم اوّل: پس اخبار در بيان آنها بسيار است، و از جمله روايتي است كه ثقة الاسلام كليني در «كافي» و شيخ صدوق در «مصادقة الاخوان» از معلّي بن خنيس از حضرت صادق آل محمّد صلوات الله عليه نقل كرده اند كه:قال: قلت له: ما حقّ المسلم علي

المسلم؟قال(عليه السلام): له سبع حقوق واجبات ما منهنّ حقّ إلاّ و هو عليه واجب، إن ضيّع منها شيئاً خرج من ولاية الله و طاعته و لم يكن لله فيه من نصيب.قلت له: جعلت فداك و ماهي؟قال(عليه السلام): يا معلّي إنّي عليك شفيق، أخاف أن تضيّع و لاتحفظ، وتعلم ولاتعمل.قلت له: لا قوّة إلاّ بالله.قال(عليه السلام): أيسر حقّ منها أن تحبّ ما تحبّ لنفسك، و تكره ما تكره لنفسك.و الحقّ الثاني: أن تجتنب سخطه و تتّبع مرضاته، و تطيع أمره.و الحقّ الثالث: أن تعينه بنفسك و مالك و لسانك و يدك و رجلك.و الحقّ الرابع: أن تكون عينه و دليله و مرآته.و الحقّ الخامس: أن لاتشبع و يجوع و لاتروي و يظماء و لا تلبس و يعري.و الحقّ السادس: أن يكون لك خادم و ليس لأخيك خادم فواجب أن تبعث خادمك فيغسل ثيابه و يضع طعامه و يمهد فراشه.و الحقّ السابع: أن تبرّ قسمه و تجيب دعوته و تعيد مريضه و تشهد جنازته، و إذا علمت أنّ له حاجة تبادره إلي قضائها و لا تلجاه إلي أن يسألكهاو لكن تبادره مبادرة، و إذا فعلت ذلك وصلت ولايتك بولايته و ولايته بولايك». [170] .يعني: معلي بن خنيس گويد: خدمت آنحضرت (عليه السلام) عرض كردم: حقّ مسلم بر مسلم چيست؟فرمود: كه از براي او هفت حقّ واجب است كه هيچ يك از آن حقوق نيست مگر آنكه واجب است بر عهده او، به وجهي كه اگر ضايع نمايد چيزي از آنها را از ولايت الهي و از اطاعت او خارج مي شود، و از براي خداوند در وجود او بهره و اثري از آثار بنده گي و دوستي

او نيست.گفتم به ايشان فدايت شوم آن حقوق چيست؟فرمود: اي معلّي! من درباره تو خائفم كه آنها را ضايع نمائي و محافظت نكني، و ياد بگيري و عمل ننمائي.مي گويد: گفتم: اميد ياري از خداوند دارم.فرمود: كمترين حقّ از آنها اين است كه آنچه را كه براي خودت دوست داري براي او نيز دوست داشته باشي، و آنچه از براي خود كراهت داري؛ براي او نيز كراهت داشته باشي.و حقّ دوّم آن است كه از اعماليكه باعث خشم او مي شود اجتناب كني، و در آنچه خشنودي او است سعي نمائي، و امر او را اطاعت كني.و حقّ سوّم آنكه اورا به جان و مال و زبان و دست و پاي خودت ياري كني.و حقّ چهارم آنكه براي او به منزله چشم او و راهنماي او و مرآت او باشي. (يعني: او را در هر امري كه خير و رشد و صلاح او باشد؛ دانا و ملتفت كني و آنچه موجب ضرر و خطر و هلاك او باشد به او نشان دهي).و حقّ پنجم آنكه تو سير نباشي و او گرسنه باشد، و تو سيراب نباشي و او تشنه باشد، و تو پوشيده نباشي و او برهنه باشد.و حقّ ششم آنكه هرگاه از براي تو خادم باشد و از براي برادر تو خادمي نباشد، پس واجب است كه خادمت را بفرستي براي آنكه لباس او را بشويد و طعام او را فراهم كند و رخت خواب براي او بگستراند.و حقّ هفتم آنكه قَسَم او را تصديق نمائي، و دعوت او را اجابت كني، و او را در حال مريضي عيادت نمائي، و بر جنازه او

حاضر شوي، و آنكه هر گاه دانستي كه از براي او حاجتي است؛ در اصلاح آن تعجيل كني، و نگذاري كه پناه آورد و براي اصلاح آن از تو سئوال كند، و كمال عجله و سرعت را در امر حاجت او بنمائي.و هرگاه با او چنين رفتار كردي، دوستي خود را به دوستي او و دوستي او را به دوستي خود وصل كرده اي، يعني به وظيفه حقيقي اتحاد عمل كرده اي.همچنين از ابي منصور روايت شده:قال: كنت عند أبي عبدالله(عليه السلام) أنا و ابن منصور و عبدالله بن طلحة، فقال ابتداء منه: يابن أبي يعفور.قال رسول الله(صلي الله عليه وآله): ستّ خصال من كنّ فيه كان بين يدي الله عزّوجلّ و عن يمين الله عزّوجلّ.فقال ابن أبي يعفور: و ما هنّ جعلت فداك؟فقال: يحبّ المرء المسلم لأخيه ما يحبّ لأعزّ أهله، و يكره المرء المسلم ما يكره لأعزّ أهله، و يناصحه الولاية.فبكي ابن أبي يعفور و قال: كيف يناصحه الولاية؟قال: يابن أبي يعفور؛ إذا كان منه بتلك المنزلة بثّه همّه ففرح لفرحه إن هو فرح، و حزن لحزنه إن هو حزن، و إن كان عنده ما يفرّج عنه فرج عنه، و إلاّ دعا الله عزّوجلّ له.قال: ثمّ قال أبو عبدالله(عليه السلام): ثلاث لكم و ثلاث لنا أن تعرفوا فضلنا، و اتطأوا عقبنا و تنتظروا عاقبتنا، فمن كان هكذا كان بين يدي الله عزّوجلّ فيستضيء بنورهم من هو أسفل منهم، و أمّا الّذين عن يمين الله فلو أنّهم يراهم من دونهم لم يهنأهم العيش ممّا يرون من فضلهم.فقال ابن أبي يعفور: و مالهم لا يرون و هم عن يمين الله تعالي؟فقال: يابن أبي يعفور؛ إنّهم

محجوبون بنور الله، أما بلغك الحديث أنّ رسول الله(صلي الله عليه وآله) كان يقول: إنّ لله خلقاً عن يمين العرش بين يديِ الله عزّوجلّ الضاحية، يسئل السائل ما هؤلاء؟ فيقال: هؤلاء الّذين تحابّوا في جلال الله. [171] .يعني: صادق آل محمّد (عليه السلام) به ابن ابي يعفورفرمود: كه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) مي فرمايند: «شش خصلت است كه هر كس داشته باشد؛ در درجه عاليه محضر قرب خداوند عزّوجلّ و در مقام خاص كرامت او خواهد بود.پس ابن ابي يعفور عرض كرد: فدايت شوم، آن خصال كدام است؟آنحضرت (عليه السلام) فرمود: اينست كه دوست بدارد مرد مسلم از براي برادر خود آنچه را كه براي عزيز ترين اهل خود دوست مي دارد، و كراهت داشته باشد آنچه را كه براي عزيزترين اهل خود كراهت دارد، و براي او دوستي خود را خالص گرداند.پس ابن ابي يعفور گريان شد؛ و عرض كرد: چگونه با او دوستي خود را خالص نمايد؟فرمود: اي ابن ابي يعفور! هرگاه نسبت به برادرش در مقام خلوص محبّت بوده باشد، از حال او و همّ او تفحّص و جستجو خواهد كرد، پس اگر برادرش خوشحال باشد؛ او هم براي خوشحالي او خشنود مي شود، و اگر محزون باشد او هم از براي حزن او محزون مي شود، و در اين حال اگر نزد او وسيله ايكه كه رفع حزن از او نمايد، پس حزن او را رفع نمايد، و اگر نباشد از براي او دعا مي كند.پس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: سه خصلت از براي شما است نسبت به يكديگر، و سه خصلت هم به ما تعلّق دارد، يعني حقّي

است از براي ما كه بايد آن را ادا كنيد، به آنكه به فضل مخصوص ما؛ معرفت پيدا نمائيد، و ما را در قول و فعل مان متابعت نمائيد، و انتظار فرج و ظهور دولت و سلطنت ما را داشته باشيد.پس هركس داراي اين صفات باشد در مقام عالي و محضر قرب خداوند عزّوجلّ خواهد بود،و آنهائي كه مقامشان از اينها پست تر است كسب نور از نور آنها خواهند نمود، و امّا آنهائي كه در مرتبه رفيعه خاص كرامت خداوند متعال مي باشند، پس اگر چنانچه ببينند آنها را؛ كسانيكه پست تر از آنهايند، ناگوار خواهد شد عيش آنها، بواسطه آنچه كه از بلندي مقام آنها ببينند.پس ابن ابي يعفور عرض كرد: چگونه آنها را نمي بينند، و حال آنكه آنها در چنين مقام نماياني از كرامت خاص خداوند مي باشند؟پس آنحضرت (عليه السلام) فرمود: بدرستيكه اينها به نور خداوند مستور و پنهانند، آيا اين حديث به تو از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نرسيده است كه: «از براي خداوند خلقي هست كه در جانب راست عرش در محضر قرب خداوند عزّوجلّ، و در مقام خاص كرامت الهي مي باشند، كه صورتهاي آنها از برف سفيدتر و از آفتاب تابنده و روشن تر است.سئوال شد كه: اينها چه كسانيند؟پس جواب داده شد كه: اينها كسانيند كه با يكديگر از براي بزرگواري خداوند دوستي مي كنند.يعني: دوستي هر يك از آنها با برادران مؤمن محض ملاحظه انتساب برادر مؤمن آنها به خداوند متعال است، بواسطه وصف ايمان، و اين مانند اكرام و محبّت به شاهزاده است از جهت ملاحظه بزرگواري سلطان، و به جهت

آنكه فرزند سلطان است.

سه خصوصيت مهم در حديث امام صادق

و اين حديث شريف؛ طرفه حديثي است كه جامع و مشتمل بر سه خصوصيت شريفه عظيمه است.خصوصيّت اوّل: آنكه مشتمل است به بيان جامع بر همه حقوق عظيمه اولياء اطهرين معصومين خداوند (عليهم السلام) كه بر عهده بندگان لازم است، از قبيل سلام دادن بر آنها، و زيارت آنها از دور و نزديك، و صلوات فرستادن بر آنها، و دعاي در فرج آنها، و نصرت و ياري آنها در حال سختي و آسايش؛ و به مال و دست و پا و زبان و چيزهاي ديگر كه تعلّق به انسان داشته باشد و حصول نصرت و مودّت به آن ميسّر شود.و ديگر لزوم توسّل و تمسّك و اعتصام جستن به آنها در جميع حوائج.وديگر فضيلت دادن آنهارا برجميع موجودات حتّي انبياءاولي العزم عظام(عليهم السلام).و ديگر دشمني با اعداء آنها در ظاهر و باطن، كه اين جمله از لوازم معرفت داشتن به فضل آنها است.و ديگر لزوم يادگيري و تفهّم اخبار و احاديث آنها، در هر مورد كه فرموده اند، و لزوم تسليم در آنچه از آنها ظاهر گرديده از قول و فعل، و اعتراف قلبي و زباني به آنكه جميع آنها صدق و حقّ است، و لو در آنچه بر انسان حكمت آن از جهت نقصان فهم و درك مخفي باشد.و ديگر لزوم پيروي از احوال و اوصاف حميده و جميله آنها در آداب و رسوم و اخلاق حسنه است، كه همه اينها از لوازم اتّباع و پيروي از آنها است.و ديگرلزوم صبر در آنچه انسان مشاهده مي نمايد از ابتلائات و مكروهاتي كه بر جان و مال و خانواده و عرض

و آبروي او؛ از اعداء و اشرار وارد مي شود،و ديگر انتظار ظهور و فرج عظيم آنها كه در زمان ظهور دولت و سلطنت آنان وعده داده شده است.و ديگر لزوم محزون بودن در حزن آنها و مسرور بودن در سرور آنها، و عمل به وظائف حزن از قبيل اقامه عزاء در اوقات مصيبت آنها، و عمل به وظائف سرور در اوقات سرور آنها، كه همه اينها و امثال اينها از لوازم انتظار داشتن عاقبت و دولت و سلطنت الهيّه از براي آنها صلوات الله عليهم اجمعين است.خصوصيت دوّم: آنكه مشتمل است به بياني كه جامع همه حقوق لازم برادران ايماني است، كه آن حقوق در حديث معلّي بن خنيس و اخبار بسيار ديگري بيان شده است.از جمله آن حقوق؛ آنست كه مؤمن در حضوراو؛ پشت و پناه برادر مؤمن خود باشد، و در حال غيبت او؛ حافظ اهل و مال او باشد، و آنكه به او اف نگويد، و به او نگويد: تو دشمن من مي باشي، و در حيات او به ديدن او برود، و در مردن به زيارت قبر او برود، و در امري كه برادر مؤمن بر انسان واضح نباشد __ در گفته باشد يا كرده باشد يا در قصد قلبي باشد، و حجّت و عذر در آن از براي انسان واضح نباشد __ گمان بد درباره او نكند.و ديگر آنكه عطسه او را تسميه بگويد، و غيبت او را ردّ نمايد، و خطا و لغزش او را عفو كند، و عيب او را بپوشاند، و فضل و كمال او را ظاهر نمايد، و عذر او را قبول كند، و سلام

او را جواب دهد، و هديّه و تعارف او را قبول كند، و از گمشده او تفحصّ نمايد.و ديگر آنكه حجّت و دليل بر خصمش را به او تلقين كند __ يعني كلامي را به او تعليم او نمايد كه بتواند اثبات حقّ خود را بنمايد __ و او را در حال مظلومي به دفع ظلم از او؛ ياري كند، و او را از ظلم كردن منع نمايد، و او را در شدائد بخود وا نگذارد، و ذمّه او را از دين و قرض __ با بخشيدن به او اگر خود صاحب قرض باشد، و با اداء نمودن اگر ديگري صاحب قرض باشد __ بري نمايد.و ديگر آنكه زود از او نرنجد، و گله و شكايت از او ننمايد، و به اين سبب مفارقت و قطع دوستي خود را از او ننمايد، و با دوست او دوست؛ و با دشمن او دشمن باشد، يعني در جائي كه موافق با رضاي خداوند باشد؛ با دوستان او دوست و با دشمنان او دشمن باشد.و همه اين حقوق و آنچه در حديث معلّي بود از لوازم خلوص محبّت و از مراتب موالات في جلال الله مي باشد، كه هر دو در فرمايش نبوي (صلي الله عليه وآله) در اين حديث ابن ابي يعفور مذكور است، و هركدام از اين حقوق؛ در احاديث بسياري به وجه تأكيد أكيد وارد شده است، و از براي هريك جداگانه فضائل و ثوابهاي عظيمه و جليله؛ در اخبار زيادي بيان گرديده است.خصوصيت سوّم: آنكه اين حديث شريف مشتمل است بيان فضل و مقام دوستي برادران ايماني و اداء نمودن حقوق يكديگر را كه

آن بيان جامعي است براي همه فضائل كثيره ايكه وارد شده است، كه از جمله آنهاست آنچه از «تفسيرمنيرامام(عليه السلام)» ذكر شد، چرا كه بودنِ بنده مؤمن «بين يدي الله عزّوجلّ و عن يمين الله في يمين عرش الله» كنايه است از غايت قرب بنده به كرامت خاصّه الهيه در آن مقام رفيع است، يعني در عرش مجيد با آن كمال نور و ضياء كه در آن حديث شريف ذكر شده است.پس آن فضل و مقام جليلي است كه در آن جميع كرامات الهيه؛ يعني آنچه در بهشت وعدن و فردوس و رضوان به مؤمنين وعده داده شده، و آن منتهاي درجه همه كرامات است؛ حاصل است.و از اين دو تعبير منير يعني «بين يدالله» و «عن يمين الله» ظاهر مي شود كه: صاحب اين مقام رفيع دو طائفه مي باشند، و طايفه دوّم يعني آنهائي كه «عن يمين الله» مي باشند از طايفه اوّل يعني آنهائي كه «بين يدي الله» مي باشند افضلند، چنانچه در اين حديث؛ به اين دو طائفه و افضلّيت دوّمي اشاره شده است كه بعد از ذكر طائفه اوّل و بيان فضل آنها فرمود: «و أمّا الّذين عن يمين عرش الله عزّوجلّ...» تا آخر كه فضل آنها را بيان مي كند.و اين افضليّت مزبوره از اصل آن دو تعبير شريف مفهوم مي شود، بواسطه آنكه ذكر شد كه تعبير «بين يدي الله» و «عن يمين الله» كنايه از منتهي درجه كرامت بنده در محضر قرب خداوند عزّوجلّ در محل كرامت او در عرش مجيد است.و اين امر نسبت به محضر هر سلطاني واضح است، زيرا هر كس در كنار سلطان

قرار داشته باشد؛ در كرامات شاهانه از آنكه در مقابل سلطان نشسته باشد اشرف و افضل است، هرچند هر دو مقام؛ كرامت خاصّ سلطاني است، و اعلي مراتب حضور است نسبت به آنهائي كه در حواشي محضر او واقعند.و همچنين از اين حديث شريف __ كه از جمله جوامع كلمات نبوي (صلي الله عليه وآله) مي باشد __ واضح گرديد كه: شرط فائز شدن بندگان مؤمن به اين مقام رفيع بواسطه موالات آنها با هم و اداء حقوق يكديگر است، كه بايد اين عمل شريفه؛ از شائبه هواهاي نفسانيّه و جهات دنيويّه سالم باشد، و از براي جلال و بزرگواري خداوند به بياني كه در توضيح آن ذكر گرديد__ خالص و محض باشد.پس هرچند اين مرتبه خلوص؛ كاملتر شود، و از هوا و دنيا و ريا دورتر گردد، آن مرتبه نور و بهاء و ضياء در آن مقام قرب؛ اعظم و اعلي خواهد گرديد، و از اخباري كه در باب تأكيد در اداء حقوق وارد گرديده است؛ ظاهر و واضح مي شود كه: عمده و اصل و سبب در تعلّق اين حقوق عظيمه؛ وصف ايمان است، پس هرچه اين صفت شريفه در هركس كاملتر باشد، اين حقوق نسبت به او بزرگتر مي شود، و تأكيد لزوم اداء آنها در حقّ او شديدتر مي شود، و اجر و ثواب آن افضل و اكثر مي گردد.

حقوقي كه بر عهده بندگان تعلق مي گيرد
اشاره

يعني: حقوقي كه بر عهده بندگان تعلّق مي گيرد، و سبب آن اختيار خود آنها است كه به فعل و عمل بجا مي آورند به وجه وجوب يا استحباب يا اباحه، مانند حقوق ما بين زوج و زوجه، و مابين عالم

و متعلّم، و ما بين مالك و مملوك، و مابين سلطان و رعيت، و مابين والدين و ولد، و مابين همسايه.

فرازهايي از رساله حقوق حضرت زين العابدين

پس اخبار در بيان آن حقوق و بيان تأكيد اداء آنها؛ و بيان كثرت فضل و ثواب آنها، و بيان شدّت ذمّ ترك آنها؛ بسيار است، و لكن در اينجا به ذكر آنچه در كتاب مستطاب «مكارم الاخلاق» از حضرت امام زين العابدين صلوات الله عليه در بيان همه حقوقي كه از هر جهت به انسان تعلّق مي گيرد؛ اكتفا مي شود.حضرت بعد از ذكر بعضي از حقوق از خداوند عزّوجلّ و از اعضاء و جوارح و از عبادات فرمود:«و حقّ السلطان: أن تعلم أنّك جعلت له فتنة، و أنّه مبتلي فيك بما جعل الله عزّوجلّ له عليك من السلطان، و أنّ عليك أن لا تتعرض لسخطه فتلقي بيدك إلي التهلكة، و تكون شريكاً له فيما يأتي إليك من سوء.و حقّ سائسك بالعلم: التعظيم له، و التوقير لمجلسه، و حسن الاستماع إليه، و الإقبال عليه، و أن لا ترفع صوتك، و أن لا تجب أحداً يسئله عن شيء حتّي يكون هو الّذي يجيب، و لا يحدث في مجلسه أحداً و لاتغتاب عنده أحداً، و أن تدفع عنه إذا ذكر عندك، و أن تستر عيوبه و تظهر مناقبه، و لا تجالس له عدوّاً و لاتعادي له وليّاً، فإذا فعلت ذلك شهد لك ملائكة الله بأنّك قصدته و تعلّمت علمه لله جلّ اسمه لا للناس.و أمّا حقّ سائسك بالملك: فأن تطيعه و لا تعصيه إلاّ فيما يسخطك الله عزّوجلّ، فإنّه لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق.و أمّا حقّ رعيتك بالسلطان: فأن تعلم أنّهم صاروا رعيّتك لضعفهم

و قوّتك، فيجب أن تعدل فيهم و تكون لهم كالوالد الرحيم، و تغفر لهم جهلهم و لا تعاجلهم بالعقوبة، و تشكر الله عزّوجلّ علي ما أتاك من القوّة عليهم.و أمّا حقّ رعيتك بالعلم: فأن تعلم أنّ الله عزّوجلّ إنّما جعلك قيّماً لهم فيما أتاك من العلم و فتح لك من خزائنه فإن أحسنت في تعليم الناس و لم تخرق بهم و لم تتحبر عليهم زادك الله من فضله، و إن أنت منعت الناس علمك أو خرقت بهم عند طلبهم العلم منك كان حقّاً علي الله عزّوجلّ أن يسلبك العلم و بهائه و يسقط من القلوب محلّك.و أمّا حقّ الزوجة: فأن تعلم أنّ الله عزّوجلّ جعلها لك سكناً و اُنساً، فتعلم أنّ ذلك نعمة من الله عليك فتكرمها و ترفق بها و إن كان حقّك عليها أوجب فإنّ لها عليك أن ترحمها لأنّها أسيرك و تطعمها و تكسوها، و اذا جهلت عفوت عنها.و أمّا حقّ مملوكك: فأن تعلم أنّه خلق ربك و ابن أبيك و اُمّك و لحمك و دمك لم تملكه لأنّك صنعته دون الله عزّوجلّ و لا خلقت شيئاً من جوارحه، و لا أخرجت له رزقاً و لكن الله عزّوجلّ كفاك ذلك ثمّ سخّره لك و أئتمنك عليه و استودعك إيّاه ليحفظ لك ما يأتيه من خير إليه، فأحسن إليه كما أحسن الله إليك، و إن كرهته استبدله و لا تعذّب خلق الله عزّوجلّ، و لاقوّة إلاّ بالله.و أمّا حقّ اُمّك: فأن تعلم أنّها حملتك حيث لا يتحمّل أحد أحداً، و أعطتك من ثمرة قلبها مالايعطي أحد أحداً، و وقيك بجميع جوارحها و لم تبال أن تجوع و تطعمك و تعطش و تسقيك و

تعري و تكسوك و تضحي و تظلّك و تهجر النوم لأجلك، و وقيك الحرّ و البرد و لتكون لها فإنّك لا تطيق شكرها إلاّ بعون الله و توفيقه.و أمّا حقّ أبيك: فأن تعلم أنّه أصلك، و أنّك لولاه لم تكن، فمهما رأيت في نفسك ما يعجبك فاعلم أنّ أباك أصل النعمة عليك فيه فأحمد الله و أشكره علي قدر ذلك، و لاقوّة إلاّ بالله.و أمّا حقّ ولدك: فأن تعلم أنّه منك و مضاف إليك في عاجل الدنيا بخيره و شرّه، و أنّك مسئول عمّا وليته من حسن الأدب و الدلالة علي ربّه عزّوجلّ و المعونة له علي طاعته فاعمل في أمره عمل من يعمل أنّه مثاب علي الإحسان إليه معاقب علي الإسائة إليه. إلي أن قال (عليه السلام):و أمّا حقّ ذي المعروف عليك: فأن تشكره و تذكر معروفه، و تكسبه المقالة الحسنة و تخلص له الدعاء فيما بينك و بين الله عزّوجلّ، فإذا فعلت ذلك كنت قد شكرته سرّاً و علانيةً، ثمّ إن قدرت علي مكافاته يوماً كافاته. إلي أن قال (عليه السلام):و أمّا حقّ جارك: فحفظه غائباً، و إكرامه شاهداً، و نصرته إذا كان مظلوماً، و لاتتبع له عورة فإن علمت عليه سوء سترته عليه، و إن علمت أنّه يقبل نصيحتك فنصحته فيما بينك و بينه، و لا تسلمه عند شدّته، و تقيل عثرته، و تغفر ذنبه، و تعاشره معاشرة كريمة، و لا قوّة إلاّ بالله.و أمّا حقّ الشريك: فإن غاب كفيته، و إن حضر رعيته، و لاتحكم دون حكمه و لاتعمل برأيك دون مناظرته، و تحفظ عليه من ماله و لا تخونه فيما عزّ أو هان من أمره، فإنّ يد الله عزّوجلّ علي

الشريكين مالم يتخاونا، و لا قوّة إلاّ بالله». [172] .و ما حصل ترجمه اين فرمايشات آنكه:حقّ سلطان آن است كه بداني تو سبب امتحان او شده اي، و او درباره توامتحان گرديده است به سبب آنچه خداوند سلطنت داشتن او را بر تو قرار داده است، و بدرستيكه بر عهده تو است آنكه خود را در معرض سخط و غضب او؛ در نياوري تا آنكه خود را به دست خود در مهلكه انداخته باشي، و با او در گناه آن بدي كه از او نسبت به تو واقع شود شريك شوي.و حقّ صاحب اختيار تو در علم؛ تعظيم نمودن از براي او است، و احترام مجلس او را نگه داري، و به جانب او خوب گوش كني، و توجه خود را براي او قرار دهي، و آنكه بر او صداي خود را بلند ننمائي، و آنكه هر كس كه چيزي را از او سئوال نمايد تو جواب ندهي؛ تا آنكه خود او جواب دهد، و آنكه حال كسي را در مجلس او بيان نكني، و آنكه غيبت كسي را نزد او ننمائي، و آنكه هرگاه او نزد تو به بدي و عيبي ياد شود؛ دفع نمائي، و آنكه عيبهاي او را بپوشاني، و فضيلت هاي او را ظاهر نمائي، و آنكه با دشمن او مجالست نكني، و با دوست او دشمني نورزي.پس هرگاه چنين كردي ملائكه خداوند براي تو شهادت مي دهند به آنكه تو به جانب او توجه كرده اي، علم او را از براي خداوند جلّ اسمه ياد گرفته اي نه از براي مردم.و امّا حقّ صاحب اختيار تو؛ بواسطه مالك بودن او

تو را __ يعني بردگي __ آن است؛ كه امر و نهي او را اطاعت كني، و جز در آنچه موجب غضب خداوند شود؛ مخالفت ننمائي، بواسطه آنكه حقّ طاعت و فرمان دادني براي هيچ مخلوقي در چيزي كه مخالفت و نافرماني خالق به آن حاصل شود؛ نيست.و امّا حقّ رعيّت تو كه سلطنت بر آنها داري؛ آن است كه بداني آنكه آنها بواسطه ضعف حالشان و توانائي تو; رعيت تو شده اند، پس واجب است كه ما بين آنها به طريقه عدل رفتار كني، و از براي آنها پدر مهربان باشي، و از جهل و ناداني آنها چشم بپوشاني، و در عقوبت و مجازات آنها عجله ننمائي، و آنكه خداوند عزّوجلّ را بر آنچه عطا فرموده است تو را از سلطنت و بزرگي داشتن بر آنها شكر نمائي.و امّا حقّ رعيت تو بواسطه علم آن است كه بداني آنكه خداوند عزّوجلّ درباره آنچه از نعمت علم به تو مرحمت فرموده تو را قيّم آنها گردانيده، و بسوي تو باب خزائن كرامت هدايت و سعادت خود را گشوده است، پس اگر چنانچه در مقام تعليم مردم با آنها نيكي نمودي، و بر آنها درشت خوئي و تندي و تغيّر ننمودي، خداوند تو را از فضل خود ياري مي فرمايد، و اگر از مردم علم خود را منع نمودي; يا در حالي كه طلب علم از تو مي كنند تندي و درشت خوئي كردي، براي خداوند حقّ است كه از تو علم را و بهاء آن را سلب فرمايد، و از دلها موقعيّت تو را بردارد.و امّا حقّ زوجه؛ پس اين است كه بداني آنكه خداوند

عزّوجلّ او را وسيله سكون و انس تو قرار داده است __ يعني وحشت تنهائي تو در امور معيشت و زندگاني دنيوي رفع شود __ پس بدان كه او از خداوند براي تو نعمتي است و با اين ملاحظه؛ در حقّ او اكرام نمائي، و به طور ملايمت و ملاطفت با او رفتار كني گر چه حقّ تو بر او واجب تر است، و به درستيكه حقّ او بر تو آن است كه با او مهرباني كني، چون كه او اسير تو است، و در تحت اطاعت و تصرف تو مي باشد، و آنكه او را اطعام كني، و او را بپوشاني، و هرگاه ناداني كرد او را عفو نمائي.و امّا حقّ مملوك و بنده؛ تو پس آن است كه بداني آنكه او مخلوق پروردگار تو است، و فرزند پدر و مادرتو مي باشد __ يعني حضرت آدموحوّا(عليهما السلام) __ و به منزله گوشت و خون تو است، و تو مالك او نشده اي از جهت آنكه تو او را خلق كرده باشي و مخلوق خدا نباشد، و تو چيزي از جوارح او را خلق نكرده اي، و نه رزق او را تو __ يعني از آسمان و زمين __ بيرون آورده اي، و لكن خداوند عزّوجلّ روزي او را نزد تو عطا كرده.پس او را مسخّر تو فرموده كه در تحت تصرّف و اطاعت تو باشد، و تو را امين بر او گردانيده و او را به تو به عنوان امانت به وديعه سپرده است، براي آنكه آنچه از جانب تو خير به او مي رسد محفوظ بماند.پس به او احسان نما، چنانچه خداوند

به تواحسان فرموده است، و اگر كراهتي از او پيدا كردي او را تبديل كن، و مخلوق خداوند عزّوجلّ را عذاب نكن، و بر هيچ امري توانائي نيست؛ جز به تأييد خداوند.امّا حقّ مادر تو؛ پس آن است كه بداني آنكه او تو را حمل نمود در حال و زماني كه هيچ كس كسي را حمل ننمايد، و به تو از ميوه قلب خودش داد چيزي را كه هيچ كس به كسي نمي دهد، و تو را با همه جوارح خودش محافظت كرد، و باك نداشت از آنكه خود گرسنه باشد و تو را اطعام كند، و خود تشنه باشد و تو را سيراب نمايد، و خود برهنه باشد و تو را بپوشاند، و خود در گرمي و آفتاب باشد و بر تو سايه بيندازد، و به خاطر تو؛ ترك خواب نمايد، و حفظ نمايد تو را از گرما و سرما به جهت آنكه تو از براي او باقي باشي، پس بدرستيكه تو نمي تواني از عهده شكر او بر آئي جز بوسيله ياري و توفيق خداوند.و امّا حقّ پدر تو؛ آن است كه بداني آنكه او اصل و مايه وجود تو مي باشد؛ و آنكه اگر او نبود تو هم نبودي، پس هر زمان در وجودت چيزي را ديدي كه از آن خوشت آمد; پس بدان كه پدر تو اصل و مايه در آن نعمت است، پس خداوند را حمد كن، و پدر خود را بر اين مقدار حقّ او بر تو شكر كن، و بر هيچ امري توانائي نيست جز به تأييد خداوند.و امّا حقّ فرزند تو؛ پس آن است كه بداني كه

او از وجود تو مي باشد، و منسوب به تو است، و بدان كه در اين دنيا در هر جهت از خير و شرّ او تو مورد سئوال الهي واقع خواهي شد، از جهت حقّ ولايت و بزرگي كه بر او داري، و امر او به تو واگذار شده است از نيكو گردانيدن آداب و اخلاق او، و راهنمائي كردن او، و شناسائي پرودگار او، و اعانت نمودن او را بر اطاعت پروردگارش.پس در امر او عمل نما مانند عمل كسي كه يقين دارد كه براي احسانش ثواب داده خواهد شد، و براي بدي نسبت به او عقاب مي شود.و امّا حقّ كسيكه احسان و نيكي در حقّ تو نموده باشد؛ پس آن است كه از او تشكّر نمائي و احسان و خير او را ياد كني، و چنان كني كه اسم او و ياد او در زبان مردم به نيكي برده شود، و با خلوص در حقّ او در پنهاني كه جز خداوند كسي مطّلع نباشد دعا كني، پس هرگاه چنين كردي به تحقيق كه او را در پنهاني و آشكارا شكر نموده اي، پس اگر چنانچه توانائي بر مكافات و جبران پيدا نمودي __ يعني به نحو احسان__ او را جبران نمائي.و امّا حقّ همسايه تو پس در حال غيبتش محافظ او باشي __ يعني در امر مال و اهل او __ و در حضورش او را گرامي بداري، و او را در حال مظلوميّت ياري كني، و آنكه در ظاهر كردن عيب او سعي ننمائي، پس اگر امر بدي را در حال او ديدي بپوشاني، و اگر دانستي آنكه او نصيحت تو

را در آنچه ما بين تو و اوست قبول مي كند آگاه نمائي، و آنكه او را هنگام شدّت و گرفتاري رها نكني، و آنكه عذرش را در لغزش و خطا قبول كني، و آنكه رفتارت با او رفتاري باشد كه در آن خير و رحمت است، و در هيچ امري توانائي نيست جز به تأييد خداوند.و امّا حقّ شريك؛ آن است كه اگر غائب باشد مواظبت در امورات او نمائي، و اگر حاضر باشد به طريق مهرباني با او سلوك و رفتار نمائي، و آنكه در امري بر خلاف حكم او؛ حكم نكني، و آنكه بي اطلاع او و بدون مشورت با او عمل نكني، و آنكه براي او مالش را حفظ كني، و آنكه در هر موردي كه ملتفت نباشد و غفلت داشته باشد خيانت ننمائي، بواسطه آنكه ياري خداوند عزّوجلّ براي دو شريك هست مادامي كه آنها با يكديگر خيانت ننمايند، و در هيچ امري توانائي نيست جز به تأييد خداوند.و حضرت حقوق ديگري را با كيفيّت اداء آن در اين حديث شريف بيان فرموده اند، مانند حقّ امام جماعت، و حقّ مؤذّن، و حقّ عبادات، و حقّ جوارح و اعضاء بدن، و حقّ همنشين، و حقّ مهمان، و حقّ نصيحت كننده و امثال اينها، و لكن در اينجا به ذكر مهمترين آنها __ كه مقصود ما بود __ اكتفا كرديم.

حقوقي كه بر عهده انسان به فعل و اختيار خود تعلق مي گيرد

يعني آنچه بر عهده انسان به فعل و اختيار خود؛ و لكن به وجه ظلم و معصيت و حرمت تعلّق مي گيرد، مانند غيبت و تهمت و سخن چيني و افساد يا سرقت نمودن مال كسي يا گرفتن مال مردم با

قهر يا با حيله گري و امثال اينها.پس انواع و اقسام و كيفيّات آنها بسيار است و بيان آنها و شدّت مذمّت و عقوبت عظيمه آنها در آيات و اخبار بسيار زيادي وارد شده است.و از جمله در «خصال» از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده است كه:«به حضرت عيسي (عليه السلام) خطاب شد كه به بني اسرائيل بگو: ماداميكه حقّ يكي از بندگان من به گردن شماها است محال است دعاي شما را مستجاب كنم»پس هر بنده مؤمن كه در مقام تحصيل تقوي است بايد در اداء حقوق هر صاحب حقّي __ خاصه نسبت به اهل ايمان به وجهي كه در اين مسطورات به نحو اشاره و اختصار بيان كرديم، و حقوقي كه در كتب مبسوطه از آيات و اخبار است __ سعي و كوشش نمايد.

نصرت و ياري حضرت قائم با انتظار ظهور و فرج

اشاره

كيفيت دهم: انتظار ظهور و فرج حضرت ولي الله مي باشد.اهميّت انتظار ظهور آنحضرت (عليه السلام) به حدّي است كه منتظر در زمره مجاهدين آنحضرت (عليه السلام) و شهداي در حضورش محسوب مي گردد، كه در اين مورد احاديث بسياري نقل شده است، و اين مطلب در ضمن سه فصل بيان مي شود.فصل اوّل: در ذكر اخباري است كه دلالت دارند بر آنكه انتظار فرج فضيلت نصرت و شهادت را دارد.فصل دوّم: درذكر اخباري در فضل انتظار _ غير از فضيلت نصرت وشهادت _ است.فصل سوّم: در بيان معناي انتظار، و ذكر شرايط و آداب آن، و در بيان مقدمات و آثار آن است.

روايات وارده در انتظار و نصرت حضرت قائم

در اخبار بسياري وارد شده است كه: با انتظار; نصرت و ياري امام (عليه السلام) حاصل مي شود.از جمله در «نور الابصار» از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه حضرت فرمودند:هركس از شما بميرد در حالتي كه انتظار ظهور حضرت قائم (عليه السلام) را داشته باشد، مانند كسي است كه با آنحضرت در خيمه ايشان باشد.آنگاه اندكي ساكت شد; بعدفرمود: مانندكسي است كه در ركاب او جهادكند.بعد فرمود: نه، و الله; بلكه مانند كسي است كه در ركاب حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) شهيد شده باشد. [173] .و نيز روايت ديگري در «نورالابصار» از ابي حمزه نقل شده كه گفت: به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: فدايت شوم; پير و نا توان شده ام، و اجلم نزديك شده است، و مي ترسم پيش از وقوع امر فرج شما بميرم.فرمود: اي ابا حمزه! هركس كه ايمان بياورد و حديث ما را تصديق كند، و منتظر زمان فرج ما باشد، مثل

كسي است كه در زير علم حضرت قائم (عليه السلام) شهيد شده باشد، بلكه ثواب كسي را دارد كه در ركاب حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) شهيد شده باشد. [174] .و باز در روايت ديگري از آنحضرت (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:هركس از شما ها بميرد در حالتي كه انتظار فرج داشته باشد نزد حقّ تعالي از بسياري از شهيدان بدر و احد افضل است. [175] .و در روايت ديگري در «لآلي الاخبار» از حضرت امام محمّدباقر (عليه السلام) نقل شده كه حضرتش فرمودند:كسيكه از شماها امر به ما معرفت و شناخت داشته باشد و منتظر فرج باشد، و در اين انتظار؛ اميدوار خير باشد [176] مانند كسي خواهد بود كه در راه خدا در ركاب حضرت قائم (عليه السلام) به شمشير خود جهاد كرده باشد.پس فرمود: بلكه به خدا قسم مانند كسي است كه در ركاب حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) به شمشير خود جهاد كرده باشد.پس مرتبه سوّم فرمود: بلكه به خدا قسم؛ مانند كسي است كه درك شهادت كرده باشد با حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) در خيمه ايشان، و در باره شما در اين مورد يك آيه از قرآن نازل شده است.عرض كردم كدام آيه است؟ فرمود: قول خداوند:(وَ الَّذينَ آمَنُوا بِالله وَ رُسُلِهِ اُولئِكَ هُمُ الصِّديقُونَ وَ الشُّهَداءَ عِنْدَ رَبِهِّمْ...) [177] [178] .و في «كمال الدين» عن أبي جعفر محمّد بن عليّ الباقر (عليهما السلام) قال: قلت له: اصلحك الله، لقد تركنا أسواقنا إنتظاراً لهذا الأمر.فقال (عليه السلام): يا عبدالحميد! أ تري من حبس نفسه علي الله عزّوجلّ لا تجعل الله له مخرجاً، بلي و الله ليجعل

الله له مخرجاً، رحم الله عبداً حبس نفسه علينا، رحم الله عبداً أحيا أمرنا.قال: قلت: فإن متّ قبل أن أدرك القائم (عليه السلام)؟القائل منكم إن أدركت قائم آل محمّد (عليه السلام) نصرته كان كالمقارع معه بسيفه بل كالشهيد معه» [179] .و مضمون اين روايت در كيفيّت هشتم گذشت.و از ظاهر بعضي از اخبار و اخباري كه به مضمون آنها وارد شده چنين استفاده مي شود كه: خداوند بواسطه انتظار؛ اجر و ثواب مجاهدين و شهداي در ركاب حضرت قائم (عليه السلام) را مرحمت مي فرمايد، و منتظرين فرج ايشان را در زمره انصار ايشان و شهداي با ايشان محشور مي فرمايد، مانند اعمال شريفه ديگر كه فضل و ثواب شهادت را دارد، گرچه عنوان نصرت و ياري در آن حاصل نشود.و لكن در فصل سوّم در بيان معناي انتظار ظاهر مي شود ان شاءالله تعالي كه هرگاه حقيقت انتظار در كسي حاصل شود، پس نصرت آنحضرت (عليه السلام) هم __ بر وجهي كه در معناي نصرت و اقسام آن بيان شد __ حقيقتاً حاصل مي شود.برخي ديگر از فضائل انتظار __ غير آنچه در فصل سابق ذكر شد __ كه عنوان نصرت باشد، و در بيان وجوب انتظار، و آنكه انتظار از لوازم حقيقيّه ايمان، و از شرايط قبولي اعمال و عبادات مي باشد.از جمله در «نجم الثاقب» از «غيبت» شيخ طوسي (رحمه الله) روايت شده از مفضل كه گفت: از حضرت قائم (عليه السلام) ياد كرديم؛ و كسيكه از اصحاب ما بميرد در حاليكه انتظار او را مي كشد.پس حضرت صادق (عليه السلام) به ما فرمود: كه چون قائم (عليه السلام) خروج كند كسي

بر سر قبر مؤمن مي آيد و به او مي گويد: اي فلان! بدرستيكه صاحب تو ظاهر شده، پس اگر مي خواهي كه ملحق شوي پس ملحق شو، و اگر مي خواهي كه اقامت كني در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش. [180] .و نيز در «نور الابصار» از تفسير منير «برهان» روايت شده از مسعدة، كه گفت: در محضر مبارك حضرت صادق (عليه السلام) بودم كه پيرمردي خميده وارد شد، در حالتيكه به عصاء خود تكيه كرده بود، پس سلام كرد، و حضرت جواب سلامش را دادند.آنگاه عرض كرد: يابن رسول الله! دست خود را بدهيد من ببوسم؟حضرت دست خود را دادند او بوسيد، آنگاه شروع كرد به گريه كردن.حضرت فرمودند اي شيخ! چرا گريه مي كني؟عرض كرد: فدايت شوم؛ صد سال است كه عمرم در انتظار قائم شما گذشته، هر ماهي جديدي كه مي آيد مي گويم: در اين ماه ظاهر مي شود، و هر سالي كه تازه مي شود مي گويم: در اين سال واقع مي شود، اكنون پير و ناتوان شده ام و اجلم فرا رسيده؛ و هنوز به مراد دل خود نرسيده ام، و ظهور فرج شما را نديده ام، چرا گريه نكنم و حال آنكه بعضي از شما را در اطراف زمين پراكنده، و بعضي را به ظلم اعداي دين كشته مي بينم.پس حضرت صادق (عليه السلام) گريان شدند و فرمودند: «اي شيخ! اگر زنده ماندي تا زماني كه ببيني قائم ما را؛ در مقام رفيع و بسيار والا مي باشي، و اگر پيش از ظهور حضرت در انتظارش مردي، پس در روز قيامت در زمره آل محمّد

(عليهم السلام) محشور خواهي شد.و آنها مائيم كه امر به تمسّك به ما نموده، در آنجا كه فرموده: «إنّي مخلّف فيكم الثقلين، فتمسّكوا بهما لن تضلّوا، كتاب الله، و عترتي أهل بيتي». [181] .آن پيره مرد چون اين بشارت عظمي را شنيد، جزع گريه اش ساكن گرديد، و گفت: مرا با وجود اين بشارت باكي از مرگ نيست.آنگاه حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند اي شيخ! بدان كه قائم ما بيرون مي آيد از صلب امام حسن عسكري، و امام حسن عسكري بيرون مي آيد از صلب امام علي نقي (عليه السلام)، و علي بيرون مي آيد از صلب حضرت امام محمّد تقي، و محمّد بيرون مي آيد از صلب حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السلام)، و علي بيرون مي آيد از صلب حضرت موسي كه پسر من است كه از صلب من خارج گرديده، ما ها دوازده نفريم كه تمامي ما از هر گناهي و كثافتي معصوم و پاكيزه مي باشيم» [182] .و في «البحار» عن أبي حمزة الثمالي، عن أبي خالد الكابلي، عن عليّ بن الحسين (عليه السلام) قال: «ثمّ تتمدّ الغيبة بوليّ الله الثاني عشر (عليه السلام) من اوصياء رسول الله (صلي الله عليه وآله) و الائمّة بعده،يا أبا خالد! إنّ أهل زمان غيبته القائلون بإمامته، المنتظرون لظهوره أفضل أهل كلّ زمان، لأنّ الله __ تعالي ذكره __ أعطاهم من العقول و الأفهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة، و جعلهم في ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدي رسول الله (صلي الله عليه وآله) بالسيف، اولئك المخلصون حقّاً، و شيعتنا صدقاً، و الدعاة إلي دين الله سرّاً و جهراً»و

قال: «انتظار الفرج من أعظم الفرج» [183] .و روايت ديگري در «نجم الثاقب» از كتاب «غيبت» شيخ نعماني (رحمه الله)، نقل شده كه ابي بصير گويد: روزي ابي عبدالله جعفربن محمّد (عليه السلام) فرمود:آيا خبر ندهم شما را به چيزي كه خداوند عملي را از بندگان قبول نمي كند مگر به آن؟گفتم: بلي.پس فرمود: شهادت «لا اِلهَ اِلاَّ الله وَ أنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه»، و اقرار به آنچه امر فرموده؛ دوستي ما، و بيزاري از دشمنان ما، و انقياد براي ايشان، و ورع و اجتهاد و آرامي، و انتظار كشيدن براي قائم (عليه السلام).آنگاه فرمود: بدرستيكه براي ما دولتي است كه خداوند آن را مي آورد در هر وقت كه بخواهد.آنگاه فرمود: هركس كه دوست دارد كه از اصحاب قائم (عليه السلام) باشد پس هر آينه انتظار كشد، و هر آينه با ورع و محاسن اخلاق عمل كند در حاليكه انتظار دارد، پس اگر بميرد و قائم پس از او خروج كند از براي او اجر كسي است كه آنحضرت (عليه السلام) را درك كرده است، پس كوشش كنيد و انتظار بكشيد، گوارا باد؛ گوارا باد براي شما؛ اي گروه مرحومه [184] .و في «الكافي» عن أبي جارود، و قال: قلت: لأبي جعفر (عليه السلام) يابن رسول الله؛ هل تعرّف مودّتي لكم و انقطاعي إليكم و موالاتي إيّاكم؟ قال: فقال: نعم.قلت: فإنّي أسئلك مسئلة تجيبني فيها فإنّي مكفوف البصر، قليل المشي و لا يستطيع زيارتكم كلّ حين.قال: هات حاجتك.قلت: أخبرني بدينك الّذي تدين الله عزّوجلّ به أنت و أهل بيتك لاِدين الله عزّوجلّ به.قال: إن كنت أقصرت الخطبة قد أعظمت المسئلة، و الله لأعطينك

ديني و دين آبائي الّذي ندين الله عزّوجلّ به شهادة أن لا اله إلاّ الله و أنّ محمّداً رسول الله (صلي الله عليه وآله) و الإقرار بما جاء من عند الله و الولاية لوليّنا و البرائة من عدوّنا، و التّسليم لأمرنا، و إنتظار قائمنا، و الاجتهاد و الورع». [185] .و فيه أيضا عن اسمعاعيل الجعفي، قال: دخل رجل علي أبي جعفر (عليه السلام) و معه صحيفة، فقال له ابوجعفر (عليه السلام): «هذه صحيفة مخاصم سئل عن الدين الّذي يقبل فيه العمل؟فقال: رحمك الله، هذا الّذي اُريد.فقال ابو جعفر (عليه السلام): «شهادة أن لا اله إلاّ الله وحده لا شريك له و أنّ محمّداً عبده و رسوله و تقرّ بما جاء من عند الله و الولاية لنا أهل البيت و البرائة من عدوّنا، و التسليم لأمرنا، و التواضع و الورع و انتظار قائمنا (عليه السلام)، و إنّ لنا دولة إذا شاء الله جاء بها». [186] .و همچنين در اخبار بسياري تصريح شده است كه: انتظار فرج از افضل و احبّ عبادات نزد خداوند عزّوجلّ است. [187] .

معناي انتظار، شرايط و آثار و علائم آن

معني و حقيقت انتظار بر حسب مفهوم لفظي آن ضد يأس است، و آن قطع اميد از امري است بواسطه يقين و اطمينان به عدم وجود يا عدم وقوع آن، پس مراد در انتظار داشتن امري آن است كه يقين به وقوع آن داشته باشد، و چشم به راه او باشد، و اميدوار به زمان وقوعش باشد.

انتظار و اقسام آن

اشاره

كيفيّت انتظار فرج و ظهور آنحضرت (عليه السلام) را در هر زماني چه قبل از زمان غيبت ايشان در زمان ائمّه اطهار (عليهم السلام) و چه دراين حال غيبتشان، بر دوقسم است:قسم اوّل: انتظار قلبي.قسم دوّم: انتظار بدني.

انتظار قلبي
درجات سه گانه انتظار قلبي

درجه اوّل: آنكه اعتقاد يقيني داشته باشد به آنكه ظهور وفرج آن حضرت(عليه السلام) حقّ است، و واقع خواهد شد، و آن از وعده هاي الهي است كه تخلّفي در آن نيست، هر زمان وقوع آن هرچه قدر طولاني شود; مأيوس و نا اميد نشود، به طوريكه منكر اصل وقوع آن شود.درجه دوّم: آنكه ظهور را موقّت به وقت خاصّي نداند كه قبل از آن مأيوس از وقوع آن شود، مثل آنكه بواسطه بعضي از امور حدسيّه گمان كند كه تا ده سال يا بيست سال ديگر مثلا يا زياده بر آن واقع نخواهد شد.درجه سوّم: آنكه بر حسب آنچه در روايت است كه:«توقّعوا الفرج صباحاً و مساءاً»، [188] و ديگر آنچه وارد است كه «يأتي بغتةً كالشهاب الثاقب»، [189] و ديگر آنچه در فقره اي از دعا است «إنّهم يرونه بعيداً و نريه قريباً»، [190] و امثال اينها، پس در جميع حالات و جمله اوقات منتظر باشد، يعني رجاء واميد وقوع آن را داشته باشد، مَثَل آن را مانند مردن بداند كه احتمال دارد در اين وقت؛ و روز حاضر واقع شود، و احتمال دارد كه زمان آن طولاني شود، پس همچنين است امر فرج كه احتمال وقوع آن بر وجه رجاء و اميد در همه احوال است، و در جمله اوقات به ياد آن باشد.امّا درجه اوّل انتظار؛ واجب است و حقيقت ايمان به آن

بستگي دارد، و هرگاه آن درجه نباشد؛ در باطن امر موجب كفر و ضلال است، اگر چه به حسب ظاهر محكوم به احكام اسلام باشد، و او مخلّد در نار با كفار خواهد بود، چون منكر امر امامت است در حالتيكه در ظاهر اقرار به امر شهادت توحيد و رسالت دارد.و حجّت و دليل بر آنهم از آيات و اخبار بسيار زياد است، چنانچه به بعضي از آن اشاره شد.و مجمل و محصّل از آيات و روايات چنين است: بعد از ملاحظه وعده هاي الهيه كه در اين آيات شريفه واقع شده است (هُوَ الَّذي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون) [191] و قوله تعالي: (وَعَدَ الله الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَْرْضِ) [192] و قوله تعالي: (وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ)، [193] و ملاحظه آيات ديگر كه به مضمون آنها است، و ملاحظه آنچه وارد شده است از احاديث و اخبار كثيره متواتره قطعيّه از خاصّه و عامّه در آنكه كسانيكه بر حسب دليل عقلي و نقلي؛ شايستگي خلافت و وراثت نبويّه و ولايت الهيّه را دارند، اختصاص و انحصار دارد به دوازده وجود مقدّس مطهّر كه حسب و نسب و اسم و وصف و شخص آنها از جهت پدري و مادري؛ در اخبار متواتره معيّن شده، و بعد از ملاحظه آنكه آن وعده هاي الهيه تاكنون __ بر آن وجهي كه در آن آيات و آن اخبار است __ هرگز در هيچ زماني نسبت به هيچ كدام از آن دوازده نفر و در

حقّ غير آنها وقوع نيافته، و دين الهي در كلّ عالم بر همه دينها غلبه نيافته كه جميع مردم به آن معترف شده باشند، و ملاحظه آنكه آن اوصياء معصومين همه اوقات تا حال; از جهت ظلم اعداء مظلوم و مستضعف بوده اند و تمكين و استخلاف و وراثت آنها در زمين با نبود خوف و ترس براي هيچ يك تحقق نيافته.پس به مقتضاي صدق اعتقاد به آن آيات و به وعده هاي الهي در آنها، و نيز صدق اعتقاد به آن اخبار متواتره قطعيّه؛ انسان يقين به وقوع آن وعده ها پيدا مي كند، و انتظار وقوع و افتتاح آن فرج هاي الهي را به وجود مبارك حضرت خاتم الوصيين صلوات الله عليه __ چنانچه تنصيص به آنحضرت بالخصوص در اخبار متواتره شده __ دارد، و نيز آن فرجها را از براي همه آباء طاهرين آنحضرت (عليه السلام) بعد از رجوعشان در اين عالم دنيا __ مثل حال حيات ظاهري آنها قبل از رحلت و وفاتشان __ واقع شود، چنانچه در اخبار متواتره بر اين وجه نيز تصريح شده است.با آنكه اين مطلب نيز __ يعني رجعت ائمه(عليهم السلام) __ به مقتضاي همان آيات شريفه است كه وعده الهيّه در آنها از تمكين و استخلاف و وراثت در زمين در حقّ همه صالحين و مستضعفين واقع شده كه اكمل از همه آنها آن انوار طيّبين صلوات الله عليهم اجمعين مي باشند.پس بعد از تأمّل تمام در آن آيات و اخبار و ظواهر واضحه آنها بر وجه بصيرت و انصاف بدون تعصب و عناد و اعتساف __ كه بواسطه اين دو وصف حال انسان منقلب

مي شود و مصداق اين آيه مباركه: (وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إلاّ دُعاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لايَعْقِلُونَ) مي شود [194] _ واضح و روشن مي شود __ كالشمس في النهار __ كه انكار و شك در امر ظهور و فرج حضرت خاتم الوصيين صلوات الله عليه و نيز در رجعت آباءطاهرين ايشان(عليهم السلام) به زندگي دنيوي؛ بعد از وقوع آن ظهور؛ انكار و تشكيك در آيات قرآني و ادلّه قطعي نقلي است، و حقيقت كفر و ضلال نيست جز همان انكار امر حقّ، يا تشكيك در آن بعد از وضوح و ظهور آن به حجت و تبيان و دليل قاطع و برهان، والله هُو المُستعان، وعليهِ التَكَلان، ولاحول ولاقوّة إلاّ بالله العليّ العظيم.درجه دوّم از انتظار؛ نيز واجب است، لكن بر وجهي كه اگر آن نباشد موجب فسق است، و آن يأسي است كه حرام و منهي عنه است، و اين حرمت به مقتضاي بعضي از احاديثي كه در «كافي» و غير آن نقل شده، كه در آن احاديث به تكذيب وقّاتون تصريح شده است [195] .و درجه سوّم انتظار; مقتضاي كمال ايمان، و نبودن آن انتظار موجب نقصان در ايمان است، پس لازمه كمال ايمان مؤمن آن است كه بر حسب احاديث زيادي كه در آنها امر فرج را تقريب نزديك شمرده و يا علامات حتميّه آن را كه بر وجه «لايُغيَّر و لايُبدَّل» مي باشد؛ بيان فرموده اند، پس در همان سال فرج، بلكه در همان ماه ظهور فرج، بلكه در همان شب و روز آن واقع مي شود.و يا علائم بسيار ديگري كه بسا در

مكانهائي واقع مي شود كه همه كس بر آن مطّلع نمي شود، و يا بعضي ديگر از آن علائم غير حتميّه نيز ممكن است كه در همان سال يا ماه وقوع ظهور و فرج يا نزديك به آن تحقّق يابد.پس بنا بر اين جهات; و شدّت اعتقاد بر اخبار زيادي كه مشتمل است بر اين خصوصيات؛ بايد حال مؤمن مانند حال كسي باشد كه خبر آمدن مسافر را به او داده اند، و مسافر او در بين راه در حركت باشد، پس با احتمال آنكه موانع تأخير در بين حركت عارض او شود همه روزه و همه هفته انتظار ورود آن مسافر را دارد.بنابراين؛ بايد از براي ظهور امر آنحضرت (عليه السلام) و از براي ملاقات ايشان __ به آدابي كه ذكر مي شود ان شاءالله تعالي __ مهيا شود، چنانچه انسان از براي ورود مسافر عظيم القدر رفيع الشأن تهيّه مي بيند.

انتظار بدني

قسم دوّم از انتظار؛ انتظار بدني است، پس بيان و توضيح آن بر اين وجه است كه: به عنوان مثال هرگاه انسان مزرعه اي داشته باشد، آن را اصلاح كرده و تخم بكارد و آب دهد در حالي كه مي داند كه خلق كننده آن تخم خداوندعزّوجلّ است و نيز تربيت كننده و روياننده آن; او است، و در اين حال چون احتمال وقوع آفات زميني و آسماني مي رود پس دعا مي كند و از خداوند متعال حفظ آن زراعت را از آن آفات طلب مي كند، و با اين حال انتظار زمانِ رسيدن محصول آن را مي كشد.و خداوند عالم جلّ شأنه در هر زمان وجود مبارك امام (عليه السلام)

را وسيله بقاء عالم و عطا كردن همه نعمتهاي خود قرار داده است، كه بدون آن نه عالمي باقي مي ماند و نه نعمتي عطا مي شود، و ظهور امر امام (عليه السلام) را __ كه تصرفات ظاهري داشته باشند __ وسيله از براي ظهور همه نعمتهاي ظاهري و باطني، جسمي و روحي بر وجه تمام و كمال قرار داده است، كه بدون آن در هر قسم از آن نعمتها نقصان پيدا مي شود، و در هركدام سرورو خوشحالي او مقرون به حزن و غم خواهد شد.پس مادامي كه امام (عليه السلام) از تصرفات ظاهري ممنوع يا پنهان هستند، آن نعمتها هم مقترن به نقصان و احزان است، و همان نحوي كه در نعم دنيوي خداوند متعال بعضي اسباب را مهيّا كرده اند و آن نعم را بوسيله آن اسباب عطا مي فرمايد، چون بذر كاشتن و آب دادن كه وسيله ظاهر شدن حبوبات و ميوه جات و گلهاي گوناگون است، همچنين براي تعجيل در ظهور تصرف امام (عليه السلام) را كه وسيله ظهور همه نعمتها است؛ عبارت اسبابي مقرر فرموده است كه به دست خود بندگان است، و آن اسباب عبارت از تقوي و اعمال صالحه است، چنانچه در اين آيه شريفه مي فرمايد:(وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقُوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ) [196] .و آفت تعجيل در ظهور آنحضرت __ چنانچه در بعضي از اخبار اشاره شده است و به بعضي از آنها هم در كيفيّت هفتم اشاره كرديم __ اعمال قبيحه و معاصي بندگان است كه موجب تأخير در ظهور امر فرج مي شود.پس بندگان مؤمن؛ بعد

از اعتقاد يقيني به اينكه امر فرج حقّ است و البته واقع مي شود، و ميعاد الهي است و خلفي در آن نيست، و لكن تعجيل در آن موقوف به تقوا و اعمال صالحه مي باشد كه به منزله كاشتن بذر و آب دادن است، پس بايد در آن اعمال صالحه سعي و كوشش نموده، و از آن اعمال سيئه و گناهان اجتناب نمايند.و چونكه مي دانند شديدترين سيئات و قبائح اعمال؛ افشاء اسرار آل محمّد(عليهم السلام) و تقيّه نكردن از دشمنان آنها در جائي كه تقيّه لازم است؛ مي باشد، كه موجب آفت در جهت وقوع فرج و سبب تأخير آن شده است، و نيز آفت در تأجيل آن در هر زماني مي باشد، و مي دانند به اين واسطه در امر فرج احتمال بداء مي رود.پس به اين سبب؛ كمال سعي و توبه از همه معاصي و خطاها، و سعي در دعا مي كنند، و از خداوند طلب دفع آن آفات و اثر آنها را مي كنند، و در اين حال از فضل حضرت احديّت انتظار و اميد دارند كه محصول و زرع آن اعمال و اين دعا را تعجيل در ظهور فرج حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه قرار دهد.پس اين حال با اين خصوصيّات; انتظار كامل قلبي و بدني است كه از لوازم كمال ايمان و صحّت است، و اين كيفيّت هم كه بر اين وجه بيان شد؛ كيفيّت جامعي است كه ملازم با آن كيفيّات نه گانه ديگر است، به اين معني كه هر گاه اين حالت خصوصيّات در كسي حاصل شد چنين كسي مي تواند به آن امور نه

گانه عمل كند.

شرايط انتظار

اشاره

شرايط انتظار يعني: اموري كه مترتّب شدن همه آن فضائل كامله اي كه براي انتظار ذكر شد بر اجتماع آن امور بستگي دارد، و هر قدر در آن امور نقصان حاصل شود موجب نقصان در آن فضائل و ثوابهاي مهمّ خواهد شد، پس از مهمترين آن شرايط؛ دو امر است كه در اين مقام ذكر مي شود ان شاءالله تعالي.

خلوص نيت، اولين شرط انتظار
اشاره

شرط اوّل: خلوص نيّت است، همچنانكه گفتيم انتظار فرج از افضل و احبّ عبادات نزد خداوند احديّت است، و از جمله شرايط مقرره در هر عبادتي __ كه هم در صحت آن، و هم در قبولي آن و هم در تكميل آن تأثير دارد __ خلوص در نيّت آن عبادت است.توضيح و بيان آن به وجه اختصار بر اين عنوان است: در هر عملي از عبادات؛ آن امري كه داعي و محرك واقعي براي انسان مي شود كه بر آن عمل اقدام نمايد؛ به عنوان كلّي بر يكي از وجوه زير است، گر چه هريك از آن وجوه مراتب و اقسامي دارد.وجه اوّل: آنكه آن چيزي كه داعي و باعث بر عمل است ملاحظه اصلاح امور دنيوي است، و اين به دو عنوان است:عنوان اوّل: آنكه در عمل قصد و نيّت؛ محض رسيدن به امر دنيوي باشد، بدون آنكه در آن رضاي الهي را تصور نمايد، و اين مانند مزدور و اجرت بگيري است كه قصدش در عمل خود گرفتن اجرت است، بدون ملاحظه شخص اجرت دهنده، يا مانند حال مريضي كه در خوردن دوا قصد او محض خاصيّت آن است، بدون آنكه خشنودي احدي را در آن ملاحظه كند.پس هرگاه در واقع و حقيقت؛

در مقام عبادت قصد بنده همين نحو باشد، اين عبادت بطور كلّي از درجه خلوص خارج است، و علما در چنين حال به بطلان صورت عبادت حكم فرموده اند.عنوان دوّم: آنكه در عبادت قصد رضاي الهي است، و لكن رضاي الهي را وسيله حصول امر دنيوي قرار مي دهد، يعني: چون معرفت پيدا نموده كه خداوند عالم اين عبادت و اين عمل خاص را _ مثلا _ دوست مي دارد، به قرينه آنكه به آن عمل امر يا راهنمائي فرموده، پس بجا مي آورد كه رضاي الهي به آن حاصل شود، و خداوند بوسيله آن عمل امر او را اصلاح فرمايد.پس اگر چنانچه در كليّه عبادات؛ نيّت و قصدش چنين باشد، يعني اصل عبادت او در هر مقامي و به هر عنواني چه واجب و چه مستحب همان حصول امور دنيوي و وصول به مقاصد آن است كه همگي راجع به دنيا است مانند رياست و راحت طلبي و لذّت جوئي و امثال اينها، پس اين عبادت; عبادت شيطاني است، كه عبادت شيطان نيز در آن مدّت متمادي به همين عنوان بوده، پس عاقبت چنين كسي همچون عاقبت او خواهد شد، و از زمره اهل اخلاص بطور كلّي خارج است.و لكن اگر اين نوع قصد در امور اضطراري باشد، يعني در بعضي از حوائج دنيوي چون اداء قرض يا رفع امراض يا رفع پريشاني و امثال اينها به بعضي عبادات بر همان وجهي كه دستور شده است؛ متوسّل مي شود، پس اگر نيّت در آن عبادت و اعمال خاصّه __ از ذكر يا نماز يا غير آنها __ رضاي الهي باشد و آن اعمال را

وسيله اصلاح امر دنيائي قراردهد، اين كمترين درجه خلوص مي باشد، و علماء به صحت اين عمل به وجه مزبور حكم فرموده اند، خصوصاً به ملاحظه تأكيدي كه در بعضي از اخبار، بلكه در بعضي آيات شده است كه در حوائج و شدائد توسّل به آن اعمال خاصّه نمايند.و لكن در اين وجه مزبور بعضي از احكام آن؛ از مسائل تقليدي و فقهي است، كه براي حكم آن در مقام عمل بايد به كتب فقهي رجوع شود، و در اينجا غرض ما به عنوان تذكّر بود.وجه دوّم: آنكه انگيزه عمل او؛ محض فوائد اُخروي باشد؛ مانند رسيدن به مقامات عاليه بهشت، يا نجات از دركات آتش و دوزخ.پس بنابراين وجه؛ اگر چه در صورتي كه نيّت و قصد واقعي در عبادت حصول رضاي الهي باشد، و بوسيله رضاي الهي در آن عبادت از خداوند جلّ شأنه بهشت يا خلاصي از جهنم را طلب نمايد، با اين حال؛ خلوص حاصل مي شود، چنانچه در جاي خود در كتب فقهي بيان شده است.لكن خلوص حقيقي حاصل نمي شود، زيرا خلوص حقيقي در مقام عبادت آن است كه؛ هيچ منفعتي كه برگشت آن به خود بنده باشد __ و لو منافع اُخروي __ در نيّت لحاظ نكند، و حقيقتاً جز رضاي الهي چيز ديگري در نظرش نباشد.چنانچه در اين آيه شريفه مي فرمايد: (نُسْقيكُمْ مِمّا في بُطُونِها مِنْ بَيْنِ فَرْث وَ دَم لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبينَ) [197] پس «شير خالص» وقتي صادق است كه با هيچ چيز مخلوط نباشد، و الاّ اگر با شكر يا عسل هم ممزوج شد؛ گرچه نيكو است و لكن خالص نيست، و لذا

خواصي كه در طبيعت شير است در آن نيست، ولو آنكه خواص ديگر پيدا كند كه آنها هم نيكو باشد.و از جمله شواهد بر اين شرط بودن اين مطلب؛ حديثي قدسي است كه در «لآلي الاخبار» نقل شده؛ كه حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمودند:قال: أوحي الله إلي موسي: هل عملت لي عملا قطّ؟قال: إلهي صلّيت لك، و صمت و تصدّقت و ذكرت لك.فقال: إنّ الصلاة لك برهان، و الصوم جنّة، و الصدقه ظلّة، و ذكري نور، فأيُّ عمل عملت لي؟فقال موسي: إلهي دلّني علي عمل هو لك؟فقال: يا موسي! هل واليت لي وليّاً، و هل عاديت لي عدواً؟فعلم موسي أنّ أحبّ الأعمال الحبّ في الله و البغض في الله. [198] .چنانكه در مضمون اين حديث شريف تأمل كنيم؛ كه همچون موسي كليم الله(عليه السلام) كه معصوم بوده و عبادات و اعمال او؛ خالص و محفوظ از شائبه اي كه موجب نقص و بطلان باشد؛ بوده است، خصوصاً با قرينه موجود در روايت؛ كه خداوند جلّ شأنه فرمود: نماز و روزه و صدقه و ذكري كه بجا آورده اي هر يك آثار محبوبه اُخروي دارد، و مع ذلك مي فرمايد: عملي كه خالص و مختصّ من باشد غير از اينها است؛ پس واضح و روشن مي شود كه خلوص كامل در عمل؛ آن است كه بنده هيچ جهتي را كه برگشت آن به خود او باشد __ چه دنيوي و چه اُخروي __ قصد ننمايد و تمام غرض او امري باشد كه رضاي حضرت احديّت به آن حاصل مي شود.وجه سوّم آنكه در مقام عبادت قصد واقعي او هيچ امري نباشد، و در واقع

در قلب بنده جز رضاي الهي چيز ديگري نباشد، واين خلوص كامل حقيقي است كه بنده بواسطه آن واقعاً در زمره عبادالله مخلصين داخل مي شود، و به درجه مخلصين مي رسد.و لكن منافات ندارد كه بنده با اين درجه از خلوص و در همين حال خلوصش كمال رغبت و اشتياق هم به نعمتهاي الهي در بهشت __ حتّي به نعمتهاي جسمانيه آن __ بلكه به نعمتهاي دنيوي هم __ كه جمله از آنها در نظر او محبوب و مطلوب باشد __ داشته باشد، و همچنين از عذاب الهي در جهيم __ بلكه از شدائد دنيويه نيز __ خائف و ترسان باشد، بواسطه آنكه خلوص او در مقام عبادت و بندگي است كه در اين مقام جز رضاي الهي هيچ امر ديگري را ملاحظه نمي كند.و امّا نعمتهاي الهي در بهشت و نعمتهاي دنيوي را در حالي كه سبب غفلت او از ذكر الهي نشود آنها را از فضل و رحمت واسعه حضرت احديت جلّ شأنه سئوال مي نمايد، و همچنين نجات از عذاب او در جهنم و از شدائد دنيوي را از جود و عفو او سئوال مي نمايد، بدون آنكه هيچ يك از اينها را در حال عبادت در قصد و نيّت خود ملاحظه كرده و به نظر آورد.چنانچه حال اولياء الله چنين بوده، و شرح حال مناجات آنها و فقرات دعاهاي آنان قوي ترين شاهد بر اين مطلب مي باشد.علاوه بر آن؛ اين اشتياق و رغبت، و اين حالت خوف و ترس، و اين سئوال و طلب از فضل و رحمت الهي خود في نفسها امري محبوب و مرضي عند الله است،

و از لوازم همان مقام خلوص حقيقي مي باشد، به خاطر آنكه بعد از آني كه بنده در طلب رضاي الهي مقام خلوصش چنان شد كه زحمت و مشقّت عبادت را تحمّل مي نمايد، پس خلوص او در هر مقامي چنين خواهد بود، و در هر چيزي كه بداند رضاي الهي و وسيله رضا جوئي او است در حصول آن سعي و كوشش خواهد كرد.و از بزرگترين وسائل آن __ يعني رضا جوئي او __ همان دعا و طلب از فضل او و تذلّل در نزد او است، حتّي در امور جزئي دنيوي كه آنها را هم از خداوند سئوال نمايد به قصد و غرض آنكه كمال تذلّل و احتقار و مسكنت را در جنب جلال و كبريائي حضرت واجب الوجود جل شانه نموده باشد.و اين درجه از خلوص نيز در چند عنوان ذكر مي شود:عنوان اوّل: عنوان شكر گذاري از نعم الهي است.عنوان دوّم: حياء است.عنوان سوّم: مسكنت و اظهار فقر و حاجت است.عنوان چهارم:حبّ است.عنوان پنجم: خشوع و و خضوع و خشيت و ترس است، و اينكه ذات مقدّس الهي در مقام ملاحظه كبريائي و عظمت و جلال و مجد و بزرگواري او براي اين عنوان اهليّت دارد.چنانچه سرور صدّيقين و امام المتّقين حضرت عليّ عليه صلواة المصلين در مناجات خود اظهار مي كنند:«إلهي؛ ما عبدتك خوفاً من نارك، و لا طمعاً في جنّتك، بل وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك». [199] .

درجات سه گانه نيت در انتظار و ظهور حضرت قائم
اشاره

و بر همين منوال است امر در انتظار فرج كه افضل و احبّ عبادات الهي است كه نيّت و انگيزه در آن بر اين درجات سه گانه مي باشد.

زيادي نعمت ها در زمان ظهور

بعضي از بندگان; عمده غرض و داعي آنها در انتظار فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه اشتياق به سوي آنچه در زمان ظهور است، مثل زيادي نعمتهاي الهي و وسعت در امور زندگي، و رفع شدائد و سختيها و بلاهاي دنيوي، و اين خود بر دو نوع است:نوع اوّل: آنكه غرض و هدف مجرّد رسيدن به همين جهات مزبوره است، به گونه اي كه اگر چنانچه در همين حال از براي او اين جهات اصلاح شود، يعني خداوند به او وسعت و كثرت در نعمتهاي خود عطا فرمايد، و از او سختيها و بليّات را دفع نمايد، پس آن حال اشتياق از او زائل مي شود، و به كلّي از ذكر آن حضرت(عليه السلام) و از تذكر امر فرج و ظهور ايشان غافل مي گردد، و از همّ و غصّه آن منصرف خواهد شد.پس اگر عمده غرض در آن اشتياق بر اين وجه باشد بطور كلّي از عنوان خلوص خارج خواهد بود، و به فيوضات مقرّره از براي انتظار فرج فائز نخواهد شد، ودر اين انتظارش از اهل دنيا خواهد بود.چنانچه در «كافي» از ابي بصير از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه گفت: عرض كردم: كي فرج خواهد شد؟فرمود: «وأنت ممّن تريد الدنيا؟» يعني: «قصد و اراده تو در طلب اين امر دنيا است؟».بعد فرمود:«هر كس به اين امر معرفت پيدا نمايد پس به تحقيق از براي او فرج حاصل شده است، بواسطه

انتظار فرج الهي». [200] .و نوع دوّم: آنكه غرض او از اشتياق داشتن او به آن جهات مزبوره؛ به ملاحظه آن است كه آن فرجهاي عظيمه و آن نِعَم كثيره مخصوص آن زمان است، و چيزي است كه آن را خداوند ازبراي اولياء مقرّبين او صلوات الله عليهم اجمعينپسنديده است.و اين حال اشتياق به اين عنوان اگر چه في نفسه امري محبوب عندالله است، چنانچه مضمون حديثي است كه از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:«ما اهلبيت در مقام رضاي الهي چنانيم كه اگر خداوند فقر را بر ما مقرّر كند؛ دوست مي داريم، واگر وسعت و غنا مقّرر نمايد آن را نيز دوست مي داريم».و در روايت ديگري نقل شده است كه: چون خداوند عالم براي حضرت ايّوب (عليه السلام) بعد از كشف و رفع بلا; ملخ طلا نازل كرد، آنحضرت (عليه السلام) تمام دانه هاي آن ملخها را از اطراف بر مي داشتند، حضرت جبرئيل (عليه السلام) عرض كردند خوب در ضبط آنها اهتمام داريد، فرمود: چونكه عطاي پروردگار من است. [201] .پس از اينگونه احاديث ظاهر مي شود كه هرگاه بنده نِعَم دنيوي را به اين عنوان كه آن عطائي است كه خداوند به رضاي خود مرحمت فرموده است، دوست داشته باشد، اين دوستي از موضوع اخباري كه در مذمّت دنيا و دوست داشتن آن وارد شده است; خارج است.و چونكه همه نعمتهاي الهي كه در زمان فرج آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين وعده داده شده است، خداوند آنها را بر اولياء مقربين خود پسنديده است، و براي آنها گوارا قرار داده است، پس اشتياق به سوي

آنها و در انتظار ظاهر گرديدن آنها بودن به اين عنوان مزبور محبوب و مرضي الهي خواهد بود، چراكه بنده در اين اشتياق و انتظارش؛ رضاي الهي را ملاحظه دارد، و لهذا به همه فيوضات و مثوبات مقرّره براي انتظار فرج فائز خواهد شد.لكن اين نوع قصد و غرض درجه اوّل خلوص در امر انتظار فرج مي باشد، بواسطه آنكه نهايت اين غرض طلب نِعَم و منافع دنيوي است كه برگشت به خود او مي شود.

كثرت علوم و معارف و حكمتهاي الهي

آن است كه عمده غرض در اشتياق به فرج آن حضرت(عليه السلام) و انتظار؛ كثرت و وفور علوم و معارف و حكمتهاي الهي باشد.زيرا علومي كه درآن زمان ظاهر مي شود ما فوق تمام علومي است كه از اوّل عالم تا آن زمان ظاهر شده، و نيز آنكه در آن زمان هركس به كمال علم خود از ديگري بي نياز است، و در تفسير اين آيه مباركه (يُغْنِ الله كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ) [202] آمده است كه حتّي زنان در خانه هاي خود به احكام دين؛ به درجه علماء كامل؛ عارف و عالم مي شوند [203] .و عطاي اين كثرت و وفور در علوم بوسيله دست مبارك آنحضرت (عليه السلام) است كه بر سر شيعيان مي گذارند، و در اين حال عقول آنها كامل مي شود، چنانچه در روايات متعددي در «كافي» و غير آن وارد شده است. [204] .و وسيله ديگر ظاهر فرمودن جمله بيست و هفت حرفي است كه مبناي همه علوم الهي است كه حضرتش افاضه مي فرمايند، و از اوّل عالم تا كنون همه علومي كه براي هركس ظاهر شده؛ دو حرف از آن بيست و

هفت حرف است.و وسيله ديگر آنچه در قضيّه شمشيرهاي آسماني است كه براي اصحاب ايشان نازل مي شود كه هزار حرف نوشته شده است، و از هر حرفي هزار در از علم باز مي شود.و همچنين است اشتياق به سوي فرج آنحضرت به خاطر آنكه در آن زمان اسباب عبادت به اعلي درجه آن آماده است، كه هركس بخواهد خداوند متعال را عبادت نمايد; و اين به يمن و بركت وجود مقدّس اولياء معصومين (عليهم السلام) و ظهور امر آنها، و هم نبودن موانع است، چونكه شيطان و اتباع او همگي مقتول و منقرض مي شوند، و به خاطر مخذول بودن شياطين ظاهري؛ ترس از بندگان بر داشته مي شود.پس هر گاه غرض اصلي و حقيقي در اشتياق و انتظار فرج آنحضرت رسيدن به اين دو مقصد مهّم باشد __ يعني كمال معرفت و عبادت __ روشن است كه در صورت خلوص چندين برابر از درجه اولي كاملتر است، و به همين جهت به آن فيوضات و ثوابهاي خاصّه انتظار فرج هم به كاملترين درجه فائز مي شود.و لكن اين درجه هم خلوص كامل نيست، چرا كه خلوص كامل آن است كه بنده در مقام عبادت هيچ جهت از جهاتي كه برگشت به خود او دارد و از منافع راجحه و محبوبه اُخروي است؛ ملاحظه ننمايد.

خلوص حقيقي در انتظار
اشاره

آن است كه غرض اصلي از اشتياق به فرج آنحضرت (عليه السلام) و انتظار ظهور، آن چيزي است كه در آن فرج مي باشد از قبيل ظهور امر الهي، و ظهور دين مبين او در همه دنيا، و غلبه آن بر همه اديان باطله، و ظهور امر اولياء مقرّبين

مكرّمين معصومين او (عليهم السلام)، و ظهور كمالِ فضل و كمالِ جلال آنها، و ظهور نور و ضياء آنها، و ظهور همه شئونات جليله و عظيمه آنها، و باز آنچه در آن فرج و ظهور است از قبيل خذلان جميع دشمنان آنها، و تقاص حقوق آنها، و انتقام از ظالمين آنها، بخصوص آنچه در خونخواهي مظلومان كربلاء است، و اجراء همه حدود الهي و احكام او، طوريكه حقّ تعالي بدون خوف و ترس از احدي از مردم عبادت مي شود.پس اگر حقيقتاً عمده غرض در انتظار فرج اين باشد، اين است آن خلوص كامل كه همه فيوضات و مثوبات كامله كه از براي انتظار فرج ثابت شده است; بر آن مترتب مي شود، و اين است آن خلوص حقيقي كه در حديث قدسي __ كه قبلا ذكر كرديم __ اشاره به آن شده بود، بر اين مضمون:خطاب شد از جانب حضرت احديّت جلّ شأنه به حضرت موسي (عليه السلام) كه: چه عمل خالصي از براي من نموده اي؟عرض كرد: الهي مرا به آن راهنمائي فرما.خطاب شد: آيا موالات و دوستي با وليّي از اولياء من نموده اي؟ و معادات و دشمني با عدوّي او اعداء من نموده اي؟ [205] .واضح گرديد كه هر گاه كسي در انتظار فرج و ظهور حضرت خاتم الوصييّن صلوات الله عليه به اين درجه سوّم برسد كه غرض اصلي در آن با همه شرايط و آداب ديگرش همان باشد كه بيان كرديم، پس چنين شخصي موالات و دوستي كامل __ چه از نظر ظاهري و چه از نظر باطني __ با همه اولياء الهي، و معادات و دشمني كامل با

همه دشمنان الهي نموده است.و هرگاه اين درجه سوّم از خلوص در مقام انتظار فرج محقق گرديد و غرض اصلي شد، منافاتي ندارد كه اشتياق به موارد درجه اوّل و درجه دوّم از خلوص هم داشته باشد، بواسطه آنكه آن اشتياق هم مؤكّد اين درجه سوّم خواهد شد، زيرا اگر آنچه در درجه دوّم ذكر شد __ رسيدن به مقام كمال معرفت و عبادت __ امري است كه وسيله تقرّب بنده نزد حضرت وليّ الله صلوات الله عليه و سائر اولياء مكرمين صلوات الله عليهم اجمعين مي شود، و آنچه در درجه اول ذكر شد __ از رسيدن به نِعَم كثيره در زمان فرج __ آن هم به و اسطه اشتياق به سوي آن فضل و شرفي است كه در آن نِعَم الهيه است، و آن هم از جهت انتساب و اختصاص آنها به اولياء مقرّبين الهي (عليهم السلام) است.لازم به تذكّر است كه: بيان اين عدم تنافي؛ در بحث درجات خلوص نسبت به كلّيه عبادات بيان گرديد.

حديثي از امام صادق و خلوص حقيقي در انتظار

و از جمله شواهد در اينكه سوّمين درجه خلوص در باب انتظار فرج لازم و بر آن تأكيد شده و با آن همه فضائل انتظار حاصل مي شود، روايتي است در «كافي»، و در «نجم الثاقب» از «كمال الدين» از عمّار ساباطي از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده، كه ما در اينجا روايت را از «نجم الثاقب» نقل مي كنيم، و به بعضي از اختلاف عباراتي كه در حديث «كافي» در بعضي موارد است اشاره مي كنيم. [206] .عمّار ساباطي گويد: به خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: عبادت كردن با امامي از شما كه

ظاهر نبوده و در زمان دولت باطل باشد افضل است، يا عبادت كردن در زمان ظهور دولت حقّ با امام ظاهر از شما؟حضرت فرمودند: اي عمّار! (به خدا قسم) صدقه در پنهاني افضل است از صدقه در آشكار و علانيه، و (به خدا قسم) چنين است؛ عبادت شما در پنهان با امام غير ظاهر در دولت باطل افضل __ بخاطر ترسيدن شما از دشمنان در زمان دولت باطل __ و بهتر است از اينكه خدا را در زمان ظهور حقّ با امام ظاهر عبادت كنيد، (و عبادت با خوف در دولت باطل مثل عبادت در حال رضا در دولت حقّ نيست.)بدانيد كه هر كه از شما نماز بخواند (يك نماز فريضه با جماعت در وقت آن در حال پنهاني از دشمن خود و تمام كند آن را، خدا از براي او ثواب پنجاه نماز واجب در جماعت بنويسد، و هركه بجا آورد از شما) يك نماز واجب را (به صورت انفرادي) در پنهاني از دشمن خود و آن نماز را در وقت آن بجا آورد و تمام كند حقّ تعالي از براي او ثواب بيست و پنج نماز (به صورت انفرادي) بنويسد، و اگر يك نافله در زمان او بجا آورد (و تمام كند آن را) حقّ تعالي از براي آن ثواب ده نافله بنويسد.و هركه از شما عمل خوبي بجاي آورد حقّ تعالي از براي او بيست و پنج حسنه بنويسد، و مؤمني از شما؛ وقتي كه عمل را نيكو بجا آورد و با تقيّه دين داري كند بخاطر ترس بر امام خود و بر جان خود؛ زبان خود را نگاه دارد؛ حقّ تعالي

حسنات او را چندين برابر مي كند، بدرستيكه خدايعزّوجلّ؛ كريم است.عرض كردم كه: جان من به فداي تو، مرا راغب به عمل گردانيدي و تحريص بر آن نمودي، و لكن مي خواهم بدانم كه چگونه اعمال ما از اعمال اصحاب امام ظاهر در دولت حقّ افضل است، با آنكه ما و ايشان همه بر يك دين مي باشيم؟فرمود: شما بر آنان در ادا نماز و روزه و حجّ و به دانستن ساير امور دين و به عبادت نمودن خدا را در پنهاني از براي خوف دشمن خودتان پيشي گرفته ايد، و اطاعت خدا را در پنهاني مي كنيد، و با امام (عليه السلام) خود را در صبر كردن در دولت باطل شريك كرده ايد (در حالتيكه انتظار دولت حقّ را داريد) و از پادشاهان بر امام خود و بر جانهاي خود مي ترسيد، و حقّ امام خود را در دست ظالمان مي بينيد كه شما را از حقّ خود منع كرده اند و بر مشقّت و سختي كشيدن در دنيا و طلب معاش كردن ناچاراند، و بر دين خود؛ در عبادت خود و طاعت كردن پروردگار خود و ترسيدن از دشمنان خود؛ صبر مي كنند، پس به اين اسباب حقّ تعالي اعمال شما را چندين برابر كرده است، پس گوارا باد اين از براي شما.عرض كردم: جان من به فداي تو باد، هر گاه چنين است پس ما چرا آرزو كنيم كه با ظاهر بودن حقّ از اصحاب حضرت قائم (عليه السلام) باشيم، با آنكه ما امروز در زمان امامت تو و مشغول طاعت تو هستيم و اعمال ما بهتر از اعمال اصحاب دولت حق

است؟حضرت فرمود: سبحان الله؛ آيا نمي خواهي كه خداي عزّوجلّ حقّ و عدل را در بلاد خود ظاهر گرداند، و حال همه نيكو گردد، و كلمه خدا جمع گردد، و مردم همه بر دين حقّ اجتماع نمايند، و الفت و التيام در ميان قلوب مختلفه بهم رسد، و كسي در زمين خدا معصيت نكند، و حدود خدا در ميان خلق جاري گردد، و حقّ به سوي اهلش رسيده و آن را اظهار نمايند، و چيزي از حقّ به جهت خوف از مردم پنهان نگردد؟بدان، والله اي عمّار! كسي از شما نمي ميرد (بر اين حالي كه شما بر آن مي باشيد _ يعني از امور مزبوره از صبر و انتظار و خوف و سختي در معاش با دوستي اهلبيت (عليهم السلام) _) به اين حالت دوستي ما؛ مگر آنكه او نزد خداي عزّوجلّ از بسياري از آنهائي كه در جنگ بدر و اُحد حاضر شدند افضل است، پس بشارت باد شما را. [207] .پس از قسمت آخر اين حديث شريف واضح شد كه مؤمن ولو به ملاحظه آنكه اعمال او قبل از زمان ظهور امر فرج و دولت حقّ افضل از زمان ظهور باشد، و لكن بايد انتظار ظهور فرج حضرت قائم (عليه السلام) و دولت حقّ را داشته باشد، و به كمال خلوص و اشتياق همان ظهور امر حقّ و احكام دين و ظهور امر اولياء الهي و رجوع حقوق آنها به سوي خودشان و برطرف شدن خوف از آنها و امثال اين امور را داشته باشد.

صبر و شكيبايي، دومين شرط انتظار
اشاره

امّا شرط دوّم در انتظار فرج آنحضرت (عليه السلام) براي رسيدن مؤمن بخ فضائل كامله و مثوبات

جليله كه در اخبار آمده است؛ صبر است، چنانچه در روايتي در «بحار» از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده كه حضرت فرمودند:«از دين ائمّه است ورع و عفّت داشتن و صلاح __ تا آنكه مي فرمايد: __ و انتظار فرج به صبر نمودن». [208] .بلكه از اين فرمايش استفاده مي شود كه صبر به منزله جزء و ركن انتظار است.

اقسام و درجات صبر
اشاره

و اين صبر در چند امر و چند مقام بيان مي شود:

صبر بر ظلم اعداء

مقام اوّل: صبر بر ظلم اعداء از جهت خوف از آنها و در آنچه از آنها بر مؤمنين در دولت باطل و در حال غيبت و استتار امام (عليه السلام) وارد مي شود، بر حسب آنچه _ در حديث عمار ساباطي _ بيان كرديم بواسطه اين صبر فضائل زيادي را افزون بر آنچه را اهل دولت حقّ در وقت ظهور درك مي كنند، او چندين برابرش را درك مي كنند.و فرمود: هر كدام از شماها در حال انتظار و صبر نمودن بر اين ظلمها بميرد؛ نزد خدا از بسياري از شهداي بدر و احد افضل است.و همچنين به اين درجه از صبر در روايتي كه در «بحار» نقل شده؛ اشاره شده است كه آنحضرت (عليه السلام) به بعض از مواليان خود فرمودند:«ألا تعلم أنّ من انتظر أمرنا و صبر علي ما يري من الأذي و الخوف هو غداً في زمرتنا؟». [209] .يعني: آيا نمي داني آنكه هر كس انتظار امر ما را داشته باشد، و بر آنچه ببيند ازاذيّت و خوف ودشمنان; صبرنمايد، درروز قيامت در زمره ما خواهند بود.

صبر بر بلايا و هموم

مقام دوّم صبر بر كلّيه بليّات و هموم و احزاني كه از هر جهتي به سبب غيبت امام (عليه السلام) بر مؤمنين وارد مي شود.چنانچه در «كافي» از ابي صلاح كناني روايت كرده كه گفت: خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بودم پيرمردي را حضور ايشان آوردند، عرض كرد: يا اباعبدالله نزد شما از ظلم فرزندانم و اذيّت برادرانم به من در اين سن پيري شكايت دارم.آنحضرت (عليه السلام) فرمودند: اي فلان! بدرستيكه از براي حقّ دولتي است، و ازبراي باطل هم دولتي، و اهل هر

يك در دولت ديگري در ذلّت خواريند، و بدرستيكه كمتر چيزي كه به مؤمن در دولت باطل مي رسد; ظلم اولادش و جفاي برادرانش است، و هيچ مؤمني نيست كه او را راحتي و آسودگي در دولت باطل برسد; مگر آنكه در مقابل آن قبل از مردن او يا در بدن او يا در اولادش يا در مالش گرفتار خواهد شد، تا آنكه خداوند او را از هر آلودگي كه پيدا كرده است به آن __ از قذرات راحت در دولت باطل __ خالص گرداند، و بهره او را در دولت حقّ كامل گرداند، پس صبر كنيد و شاد باشيد. [210] .پس از اين حديث شريف استفاده مي شود كه: هر بنده مؤمن كه از براي او بهره و نصيبي باشد در دولت حقّ و زمان فرج اهلبيت اطهار (عليهم السلام) خداوند متعال او را تا آن عهد باقي مي دارد، يا آنكه اگر قبل از آن زمان بميرد؛ او را در آن زمان زنده مي فرمايد.پس لازمه آن نصيب و بهره در دولت حقّ؛ آن است كه: قبل از وقوع فرج اهل حقّ در زمان حيات زندگي اش حتماً بليّه اي از بليات گرفتار شود، و بايد در آن صبر نمايد، و از خداوند در امر صبر خود طلب ياري كند، بلكه بر حسب اين بشارت؛ بايد طبيعتاً كمال رضا و تسليم را داشته باشد، و در صورت امكان از طلب لذّت جوئي و راحت طلبي اعراض كنند.

صبر بر طولاني شدن زمان غيبت

مقام سوّم صبر در طولاني شدن غيبت امام (عليه السلام) است به آنكه با قلب يا با زبانش بر خداوند يا بر امام (عليه السلام) اعتراض

ننمايد، و بگويد چرا غيبت ايشان را طولاني فرموده است؟ يا آنكه چرا با وجود اين همه فساد و غلبه آن بر تمامي زمين; ايشان ظاهر نمي شوند؟زيرا بعد از اينكه يقين و اعتقاد بنده مؤمن; صحيح و با حقيقت باشد در آنكه جميع امور زميني و آسماني بر وفق اراده و مشيّت حضرت احديّت جلّ شأنه مي باشد، و بدون آن هيچ امري وقوع نمي يابد، بخصوص اعظم امور كه تعيين وجود امام (عليه السلام) است، و نيز همه تصرّفات ايشان به اذن الهي است، و آنحضرت هم در هيچ امري بدون اذن و رضاي الهي تصرّف نمي فرمايد، و همچنين يقين و اعتقاد او صحيح باشد در آنكه اراده و مشيّت الهي در هر امري و در هر جهتي كه تعلّق بگيرد حتماً بر وفق حكمت و خير و صلاح است؛ بلكه مقرون به حكمتهاي بسيار است.پس لازمه صحّت اين يقين و اعتقاد آن است كه هرچند غيبت امام (عليه السلام) طولاني شود، و فتنه ها و بلاهاي زيادي از هر نوع آنها روي دهد، بنده بايد هم از جهت ظاهري و هم از جهت قلبي تسليم خداوند باشد، و راضي به آن بوده و صبر نمايد، و چون و چرا نكند، و شكّ در دلش پيدا نشود، و وسوسه به قلب خود راه ندهد.بنابراين؛ هرگاه چنين مقام رضا و تسليم و صبر از براي كسي در مورد طولاني شدن غيبت امام (عليه السلام) حاصل شد؛ نزد خداوند متعال چنان فضيلت و مقام بلند و درجه اي دار است كه حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در باره آن فرموده اند:«از براي قائم ما (عليه السلام)

غيبتي خواهد بود كه زمان آن طولاني مي شود، گويا مي بينم كه شيعيان او را در حال غيبت او مانند جولان كردن گوسفندان براي پيدا كردن چراگاه جولان مي كنند __ يعني به دنبال مكان آنحضرت (عليه السلام) هستند __ و آن را نمي يابند.آگاه باشيد هركس از آنها بر دينش ثابت بماند بر وجهي كه دلش قساوت پيدا نكند __ يعني شكي در او به سبب طولاني شدن غيبت آنحضرت (عليه السلام) عارض نشود __ پس او در روز قيامت با من و در درجه من خواهد بود» [211] .و روايت ديگري در «بحار» از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) نقل شده كه حضرتش فرمود:«هركس بر ولايت ما در زمان غيبت قائم ما (عليه السلام) ثابت بماند، خداوند او را اجر هزار شهيد بدر و اُحد عطا فرمايد.و به اين درجه از صبر در دعاي شريفي كه از شيخ جليل عثمان بن سعيد(رضي الله عنه) __ نائب دوّم از نوّاب چهارگانه آن حضرت __ روايت شده؛ اشاره شده است، كه شيعيان آن را در زمان غيبت بخوانند، و مضمون فقرات آن چنين است:«الهي؛ ما را بر دين خود ثابت فرما، و مرا براي عمل به طاعت خودت توفيق بده، و قلب مرا از براي اذعان به امر وليّ امرت نرم كن، و مرا از آنچه به آن خلق خود را امتحان فرموده اي عافيت فرما، و مرا بر فرمان برداري براي وليّ خود __ آن كسيكه او را از خلق خود پنهان فرموده اي __ ثابت گردان، پس به سبب اذن تو از مخلوقات تو غائب شده است، و انتظار صبر و

امر تو را __ يعني براي ظهورش __ دارد، و توئي داناي نا آموخته از غير خود؛ به وقتي كه در آن صلاح امر وليّ تو است او را براي اظهار امرش و منكشف نمودن سرّش اذن فرمائي.پس مرا براين امر صبر عطا كن، تا آنكه دوست نداشته باشم تعجيل امري را كه آن را تأخير فرموده اي، و نه تأخير آنچه را كه آن را معجّل قرار داده اي، و امر پنهان تو را كشف نكنم، و از آنچه علّت آن را مخفي فرموده اي جستجو نكنم، و در آنچه تقدير فرموده اي با تو منازعه ننمايم، و تا آنكه نگويم كه به چه سبب و چرا و به چه غرض وليّ امر تو ظاهر نمي شود؟ و حال آنكه زمين از ظلم و جور پر شده است، و تا آنكه تمام امورات خود را به سوي تو تفويض و واگذار نمايم». [212] .پس براي بنده مؤمن لازم و مهم است از جهت سالم ماندن از وسوسه ها و شكوك و فتنه ها به دعا روي آورده، و از حضرت احديّت جلّ شأنه __ خصوصاً به همين دعاي مزبور __ مسئلت نمايد.

آداب انتظار

و امّا آداب انتظار؛ يعني اموري كه وجود آنها در مؤمن سبب كامل شدن فضل و ثواب انتظار او مي شود، اگر چه بعد از حاصل شدن حقيقت انتظار و شرايط لازمه آن; نبود آن امور موجب نقصان اصل فضائل انتظار نمي شود.و اين مانند وجود انسان است كه وقتي كه همه اعضايش صحيح باشد، و لباس اش به قدر پوشش بدن و عورت باشد، و آلوده به نجاسات و كثافات هم

نباشد، پس آنچه لازمه آثار انساني است __ چون بينائي و شنوائي و جميع حركات و سكنات و انتفاعات و اكتسابات __ از او ظاهر خواهد شد و نقصاني در آن آثار نخواهد بود.و لكن اگر لباسهاي فاخر بپوشد و خود را زينت نمايد به آنچه متعارف است، پس اين سبب؛ زيادتي حسن جمال او در انظار و واقع شدن او در قلوب مي شود، و به سبب آن درمجالس و محافل در نزد اعيان و اشراف; تشريفات و تعظيمات و احترامات خاصّه پيدا مي كند.و همچنين هر گاه آن آداب خاصّه در مؤمن در حال انتظارش موجود شد موجب رفعت مقام و درجه او نزد خداوند و در نزد اولياء او مي شود، و در درجات عاليه بهشت قرار مي گيرد.و مهمترين آداب انتظار دو امر است كه بر اين وجه بيان مي كنيم:امر اوّل: آنكه همچنانچه در بيان حقيقت و معناي انتظار گفتيم كه انتظار كامل ظاهري و قلبي آن است كه حال بنده مؤمن در مقام انتظار فرج و ظهور حضرت بقيّة الله صلوات الله عليه و اشتياق به سوي آن بايد مانند حال كسي باشد كه انتظار مسافري را دارد از دوستان خود كه در راه سفر به وطن مي آيد، پس واضح است كه چنين كسي بر حسب شأن آن مسافر __ هرگاه شخص جليلي باشد __ و به مقتضاي درجه محبتش با آن شخص جليل؛ و بر حسب مقدور خود سعي مي كند تا قبل از ورود آن مسافر براي او منزلي را تهيّه و آن را نظافت نموده و زينت دهد، و همچنين نسبت به حال خود مهمان،

و نيز نسبت به موجود نمودن هدايا و تعارفات از خوردني و پوشيدني و امثال آن از براي آن مسافر جليل تهيّه و تدارك مي بيند.پس بنده مؤمن هم هرگاه واقعاً انتظار ظهور فرج مولاي خود صلوات الله عليه را دارد، و حقيقتاً اشتياق به سوي لقاي جمال بي مانند آن مظهر كمال حضرت ذو الجلال و نيز ديدار جمال مبارك جميع آباء طاهرين آنحضرت صلوات الله عليه را و لقاي همه اولياء الهي را كه در زمان ظهور ايشان ميسّر خواهد شد؛ دارد، و اگر واقعاً آرزومند درك حضور مبارك آنها مي باشد __ چه بر وجهي كه امر ظهور فرج ايشان مقارن شود با زمان حيات او، يا به نوعي كه بعد از موت او را زنده نمايند و فائز به فيض خدمت آنحضرت گردد __ پس بر چنين كسي لازم است بعد از آنيكه حدّ واجب انتظار را __ به نوعي كه بيان شد __ تحصيل كرد؛ سعي و كوشش كند تا آنكه باطن و قلب خود را به محاسن و مكارم اخلاق زينت دهد، از قبيل متصّف شدن به صفت حلم و وقار و عفّت و بي نيازي از غير خدا و توكل و ترحم و خضوع و خشوع و تواضع و جود و كرم و امثال اينها، و ظاهر خود را به آداب و سنن نبويّه (صلي الله عليه وآله) زينت دهد، بر وجهي كه در مقام خود مسطور است از قبيل انجام دادن نوافل و مستحبات، __ خاصّه مؤكده از آنها را __ و ترك نمودن مكروهات.چنانچه به اين مطلب __ يعني اهتمام داشتن در مكارم و محاسن اخلاق

و سنن و آداب __ در ضمن احاديثي كه در بيان فضائل انتظار فرج ذكر شد؛ اشاره گرديد.و لكن عمده تأكيد در اين مورد آن است كه بنده مؤمن در مقام اتصاف به آن اخلاق حسنه و آداب نبويّه بر وجهي سعي نمايد كه معروف و شناخته به آن اخلاق و آداب شود، از آن جهت كه او در آن آداب؛ در هر حال و در هر زماني كمال سعي و اهتمام را داشته باشد، بواسطه آنچه در «بحار» از «خرائج» از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) روايت شده كه حضرتش _ در ضمن حديثي _ فرمود:«و عوّدوا أنفسكم الخير و كونوا من أهله تعرفوا فإنّي امر بهذا ولدي و شيعتي». [213] .يعني: خودتان را به امر خير عادت بدهيد، و از اهل آن شويد تا آنكه نزد هر كسي به وصف خير و نيكي شناخته شويد، و هركس شما را به طريق صلاح بشناسد، پس بدرستيكه من به اين طريق و اين نحو اولاد و شيعيان خود را امر مي كنم.و روايت ديگري در «كافي» از حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) نقل شده كه حضرت كه فرمودند:«بارها از پدر بزرگوارم شنيدم كه مي فرمود: شيعه ما نيست كسيكه مخدرات; پرهيزكاري او را در حجله ها و خانه هايشان ذكر نكنند، و از اولياء ما نيست كسيكه او در قريه اي باشد كه در او ده هزار نفر مرد باشد و در ما بين آنها پرهيزكارتر از او پيدا شود». [214] .و در حديث ديگر فرمود: «در شهري كه در او صد هزار نفر يا بيشتر باشد و در مابين آنها پرهيزكارتر از

او پيدا شود».پس از اين احاديث استفاده مي شود كه: آنچه وسيله تقرّب به ائمّه اطهار(عليهم السلام) است، و موجب لياقت انس با آنهامي شود، اهتمام در اتّصاف به وصف صلاح و محاسن اخلاق و مكارم سنن و آداب است، خصوصاً بر وجهي كه از او اين اوصاف __ از جهت شدت مواظبت بر آن و محافظت در آنها __ نمايان و هويدا باشد.علاوه بر آنكه به مقتضاي براهين و ضرورت عقل وسيله محبت مابين دو شخص __ بر وجهي كه موجب انس آنها با هم شود و سبب اتّحاد و اتّصال تامّ گردد __ سنخيت و جنسيّت آن دو در احوال و اوصاف است، پس بنده مؤمن هم هرگاه كمال اشتياق به درك فيض حضور مبارك مولاي خود صلوات الله عليه دارد، و فوز به مقام انس به خدمت آنحضرت (عليه السلام) را در حال ظهور فرج ايشان، بلكه قبل از آن هم در ساير احوال؛ دارد، بايد در اين دو امر؛ يعني محاسن اخلاق قلبي، و حسن آداب ظاهري نبويّه؛ سعي نمايد.پس بر اين وجه كمال تهيّأ حاصل مي شود، و به كمال انتظار آن حاصل مي شود، و كمال فضائل و آثار بر آن مترتّب مي شود.امر دوّم: و از آداب ظاهري تهيّأ و انتظار؛ مهيّا نمودن اسلحه است، و لو اينكه يك تير باشد __ چنانچه ذكر آن و ذكر فضل آن از حضرت صادق (عليه السلام) در باب تمنّي و آرزوي نصرت حضرت قائم (عليه السلام)؛ گذشت.

علائم انتظار

علائم انتظار؛ يعني: چيزهائي كه بواسطه وجود آنها مؤمن مطمئن مي شود كه حقيقت معناي انتظار در او موجود شده است، و به

آن علامت معلوم مي شود كه: آنچه از آثار انتظار در او مشاهده مي شود؛ صِرف آداب ظاهري و صوري نيست.و از آشكارترين آن علائم; دو علامت است كه اجمالا بيان مي شود:اوّلين علامت انتظار؛ اشتياق قلبي است، چون واضح گرديد كه اين انتظار نسبت به امر فرج آنحضرت از لوازم كمال اشتياق به سوي آنحضرت (عليه السلام) است، و بديهي است كه اشتياق قلب سوي امري از لوازم كمال محبّت و دوست داشتن آن امر است.پس هرچه محبوب در نظر حبيب عزيز باشد و محبّت حبيب نسبت به او بيشتر باشد، اشتياق او به ديدار محبوب بيشتر مي شود، و هرچه اين اشتياق بيشتر شد مفارقت دوست مشكل تر و تلخ تر خواهد شد، و هرچه زمان مفارقت طولاني شود ناچاراً موجب شدّت حزن و غم خواهد شد، تا به حدّي كه باعث بكاء و گريه شديد بلكه، موجب جزع و ندبه مي شود.پس بنابراين؛ هرگاه بنده مؤمن در حال انتظارش حقيقت كمال اشتياق را به ديدار مولاي خود صلوات الله عليه __ از جهت كمال مودت با ايشان __ داشته باشد، پس بايد بواسطه طول زمان مفارقت و زمان غيبت ايشان شدّت حزن و غم در قلب او ظاهر و هويدا گردد، و از لوازم اين شدّت حزن; بكاء و گريه از جهت مفارقت آنحضرت (عليه السلام) است.چنانچه در «كافي» روايت شده از حضرت صادق (عليه السلام) كه حضرتش در بيان ذكر حال مؤمنين در غيبت ايشان؛ فرمودند:«و لتدمعنّ عليه عيون المؤمنين» [215] .يعني: براي او در حال طول غيابش چشمهاي مؤمنين گريان مي شود.و نيز از لوازم كمال اين حزن قلبي; جزع

و ندبه كردن است، چنانچه در جمله اي فقرات شريفه «دعاء ندبه» آمده است، و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه در چهار عيد اين دعاي شريف خوانده شود:«هل من معين فاُطيل معه البكاء؟ هل من جزوع فاُساعد جزعه إذا خلا؟ هل قذيت عين فتسعدها عنّي علي القذي؟». [216] .يعني: آيا ياري كننداي هست تا آنكه با او ناله و گريه را طول دهم؟ آيا جزع كننده اي هست تا آنكه ياري نمايم جزع او را هر گاه ساكن شود؟ آيا چشم مجروحي هست تا آنكه او را چشم من بر مجروح شدن آن ياري نمايد؟»و در فقرات ديگرش نيز به همين مضمون آمده است.و از لوازم اين درجه از همّ و غم و جزع؛ ناگوار بودن لذائذ در كام انسان است، و اين بخاطر طول مفارقت محبوب او است، و نيز سلب شدن خواب راحت از او، بلكه اين همّ و غمّ قهراً موجب كمبود شديد خواب مي شود.و باز از لوازم آن است هميشه به ياد محبوب خود بودن است و از او _ مگر اندكي _ غافل نباشند.دومّين علامت انتظار؛ عزلت و گوشه گيري از بيگانگان است، و از لوازم آن؛ قلّت كلام خصوصاً در لهويّات است.پس هركس اين آثار را در وجود خود به صورت بيشتر و كاملتر چه از نظرظاهري و چه از نظر باطني؛ مشاهده كرد؛ علامت آن است كه مقام اشتياق و حقيقت انتظار او براي ظهور و فرج مولاي خود (عليه السلام) و زيارت جمال منيرش كاملتر است.بديهي است كه به همه اين امور ده گانه يعني حزن قلبي، افسردگي چهره، بكاء و گريه، جزع

و ندبه، ناگواري لذائذ، كمي خواب، عزلت و گوشه گيري، هميشه به ياد او بودن، قلّت كلام، در اخبار به طور عموم و خصوص __ چه ما بين هر حبيب و محبوبي و چه مابين آنحضرت و اوليائشان __ اشاره شده است.علاوه بر اين؛ به مقتضاي آنچه در مورد درجه خلوص اشتياق به امر فرج بيان شد؛ مهمترين درجه خلوص آن نصرت و ياري مظلومين اولياء الهي است، و بعد از آن رسيدن به كمال معرفت و كمال عبادت است، و بعد از آن رسيدن به وسعت نعمت و رحمت است، پس در واقع با هر كدام از اين درجات خلوص حاصل شود قهراً قلب او به خاطر طولاني بودن زمان رسيدن به مقصود و محبوب محزون خواهد شد.و در «كمال الدين» در قضيه ابراهيم بن مهزيار روايتي از مولاي ما حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه نقل شده كه حضرتش در ضمن فرمايشات زيادي __ در رابطه با آنچه پدر بزرگوارشان حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) به ايشان فرموده بودند __ به ابراهيم بن مهزيار فرمودند:«و اعلم أنّ قلوب أهل الطاعة و الإخلاص تزع إليك مثل الطّير إذا امّت إلي أوكارها و هم معشر يطّلعون بمخائل الذلّة و الاستكانة، و هم عند الله برده أغرّاء يبرزون بأنفس مختلة محتاجع، و هم أهل القناعة و الاعتصام، استنبطوا الدين فواردوه علي مجاهدة الأضداد، خصّهم الله باحتمال الضيم في الدنيا ليشملهم باتّساع العزّ في دار القرار، و جلبهم علي الخلائق الصبر ليكون لهم العاقبة الحسني و كرامة حسن العقبي» [217] .يعني: بدان، بدرستيكه قلبهاي اهل طاعت و اخلاص به شدّت به سوي تو توجّه دارد، مانند

توجّه مرغان هنگامي به جانب آشيانه هاي خود توجّه مي كنند و رو مي آورند، و آنها جماعتي هستند كه در مغرصهاي ذلّت و حقارت واقع مي شوند، و حال آنكه ايشان در نزد خداوند نيكويان و روسفيدان اند، آنها در مابين مردم ظاهر مي شوند در حالتيكه به شدّت به فقر و حاجت مبتلا هستند، و ايشان اهل قناعت و اهل تمسّك بوسيله هائي هستند كه از فتنه ها سالم بمانند.و آنها بر وجه تحقيق دين را به دست آورده اند، پس آن را به مجاهده نمودن در اموري كه ضديّت با دين آنها دارد؛ ياري مي نمايند __ يعني: آن امور را ترك مي كنند يا با كسانيكه ضديّت به امر دين دارند مجاهده مي نمايند، بنا بر يك احتمال در معني اين فقره شريفه __ خداوند آنها را به قوّت تحمّل سختي هاي دنيا مخصوص فرموده است، تا آنكه سعه عزت در دار القرار _ آخرت _ را شامل حال آنها فرمايد و چگونگي صبر در هر مكروهي را جبلّي و در نهاد آنها قرار فرموده، تا آنكه از براي آنها عافيت نيكو و بلند مرتبه گي نيك در آخرت بوده باشد.و از لوازم ديگر اين اشتياق و اين شدّت؛ اهتمام نمودن به همّ و حزن در دعا و طلب تعجيل فرج از خداوند است، بواسطه آنكه واضح است كه هرگاه كسي كمال اشتياق را به امري __ بر وجهي كه مفارقت آن سبب شدّت همّ و غمّ و بكاء و جزع و ندبه شود __ داشته باشد، پس اگر بداند با هر وسيله اي كه ممكن است با آن وسيله به

آن امر برسد، يا وسيله كم شدن زمانِ مفارقت از آن گردد، يا وسيله سهولت در حاصل شدن آن امر شود، حتماً بر حسب آنچه در قدرت و امكان او باشد، در تحصيل و تهيّه آن وسيله سعي و اهتمام خواهد نمود.بنابراين؛ در بيان كيفيّت نهم از كيفيّات نصرت و ياري امام (عليه السلام) معلوم شد كه دعا و توبه مؤمنين در طلب تعجيل فرج و ميسّر شدن آن و كم شدن طول زمان غيبت آنحضرت (عليه السلام) تأثير تمام و مدخليّت كامل دارد.و در اين مورد مطالب ديگري نيز هست كه ان شاء الله تعالي در كيفيّت دوازدهم بيان خواهد شد.پس بنده مؤمن بعد از شناخت به اين نوع تأثير در توبه و دعا هرچه قدر مرتبه اشتياق او به سوي امر فرج آنحضرت (عليه السلام) و فوز به زيارت جمال منيرش كاملتر باشد، و به اين سبب حزن او در طول زمان غيبت ايشان شديد تر باشد، پس سعي و اهتمام او در توبه و دعاي در تعجيل فرج و ظهور امر ايشان شديدتر و بيشتر خواهد شد، و دعاي او در اين امر در نظر او و در قلبش از دعاي او در بليّه شدائد و احزان و مهمّات ديگر كه از براي خود در امور دنيوي __ بلكه در امور اُخروي نيز __ مهمتر خواهد بود.در اينجا سزاوار است كه حال او مانند حال حضرت اباذر (رضي الله عنه) باشد كه روايت شده است كه: چشم ايشان مبتلا به رَمد __ چشم درد __ شد، پرسيدند: چرا معالجه نمي كني؟ فرمود: امري مهمتر ازاين دارم، گفتند: چرادعا نمي كني؟ فرمود: دعاي

مهمتراز اين دارم [218] .

نتيجه كلي از بحث انتظار

از آنچه در باب انتظار فرج بيان شد; معلوم و واضح گرديد كه: هرگاه حقيقتاً معنا و مصداق انتظار __ بر وجهي كه بيان شد __ چه از نظرظاهري و چه از نظر قلبي، با شرايط لازمه آن و با آن آداب خاصه اش در كسي محقّق شد طوريكه آثار وعلائم آن آشكار و هويدا باشد، پس عنوان نصرت و ياري به وجود مبارك حضرت حجة الله صلوات الله عليه، بلكه نصرت به جميع آباء طاهرينشان (عليهم السلام)، بلكه به جميع اولياء الهي در او موجود و محقّق شده است.و اين نصرت و ياري در واقع با همه اقسام نصرت تحقّق پيدا كرده، يعني: هم نصرت و ياري است نسبت به قلب مباركشان كه ارتفاع هموم از آن مي شود، و هم نسبت به وجود اقدس شان كه دفع شدائد و بليّات دوران غيبت از ايشان مي شود، و هم نسبت به حقّ جليل ايشان، و هم نسبت به دوستان و شيعيانشان، هم در جهات اُخروي آنها و هم در جهات دنيوي آنها كه در همه آن جهات براي آنها فرج مي شود، و از هر خوفي و هر شرّي و هر حزني و هر بلائي؛ آسوده خاطر و راحت مي شوند.و در هركدام از اين جهات؛ آن حضرت را با قلب و زبان و جسم خود نصرت وياري كرده است، پس بوسيله همين حال انتظار __ هرچند امر فرج قبل از مرگ او واقع نشود __ در زمره انصار و ياورانِ واقعي آنحضرت(عليه السلام) محسوب خواهد شد، بواسطه آنكه جميع اين خصوصيّات نسبت به ايشان در زمان ظهورشان حاصل

مي شود، و بنده مؤمن در آنچه وسيله وقوع ظهور و تعجيل آن مي شود با حال اميدواري به وقوع آن و با كمال اشتياق و فرح بر آن، سعي و كوشش كرده است.چنانچه حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) بعد از آنكه در رؤيا; جريان امر به ذبح حضرت اسماعيل (عليه السلام) را مشاهده نمود; و همه اسباب و مقدّمات آن را بجا آوردند، ولي وقوع آن به امري از جانب خداوند متعال ممنوع شد، پس خطاب شد: (قَدْ صَدَّقْتَ الرُؤيا) [219] يعني: به آنچه مأمور شديد در مورد ذبح اسماعيل (عليه السلام) عمل كرديد، و از اين جهت؛ فيض عظيم الهي و اجر جزيل او را __ ولو با حال واقع نشدن آن __ دريافتند.پس بنابراين؛ و با ملاحظه آنچه در انواعي از اخبار تصريح شده است چنين استفاده مي شود كه هرگاه بنده در هر عمل برحسب مقدور خود با صدق نيّت در جميع اسباب و مقدّمات وقوع آن سعي نمايد، ولكن بواسطه مانعي از جانب خداوند متعال __ بدون آنكه به اختيار خود او باشد __ آن عمل بوقوع نپيوندد، پس آن بنده واقعاً عند الله از اهل آن عمل خواهد بود، و به فضل كامل آن فائز خواهد گرديد.پس همچنين است در مقام ياري حضرت وليّ الله صلوات الله عليه، هرگاه بنده بر حسب مقدور خود در اسباب آن سعي و اهتمام نمايد، كه از اعظم آنها امر انتظار فرج است، كه اكثر اسباب و وسائل نصرت را در بر دارد، كه با شرايط و آداب خاصه مزبوره آن حاصل شود.بخصوص كه هرگاه متوجّه به حاصل شدن نصرت آنحضرت (عليه السلام)

به آن باشد، و قصد و نيّت آن را هم بخصوصه در آن بنمايد، پس چنين بنده اي داخل در زمره انصار و ياوران آنحضرت خواهد شد و به فيض آن فائز خواهد گرديد، هر چند بر حسب مصالح و حكمتهاي ظاهره يا خفيّه الهيّه ظهور امر فرج آنحضرت (عليه السلام) تأخير افتد.

نصرت و ياري حضرت قائم با طلب مغفرت و آمرزش براي مؤمنين

اشاره

طلب مغفرت و آمرزش براي جميع مؤمنين و مؤمنات است، و اين شامل همه مؤمنين عالم مي باشد چه آنهائيكه در زمان ائمه معصومين (عليهم السلام)بوده اند و چه آنهائي كه در حياتند و يا از دنيا رفته اند. و نصرت بودن آن بر اين وجه است:مقتضاي تعداد زيادي از اخبار كه در «كافي» و غير آن روايت شده چنين است كه: خداوند عالم همه آنچه از فرج آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين را وعده فرموده است كه به ظهور موفور السرور حضرت خاتم الوصيين صلوات الله عليه ظاهر فرمايد، مقدّر بود كه قبل از واقعه كربلا واقع شود، و چون واقعه كربلا وقوع يافت غضب الهي بر اهل زمين تشديد گرديد، امّا اين غضب بر اعداء بواسطه آن بود كه اساس آن را بر پا كردند، و امّا بر اهل ايمان بواسطه آنكه ترك نصرت و ياري كردند تا آنكه اعداء غلبه كردند.پس اين فرج تأخير شد و مقدّر گرديد كه در سال صد و چهل واقع شود، پس در زمان حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) شيعيان تقيّه را ترك كردند، و اسرار آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين را افشاء نمودند، از آن زمان هم تأخير شد، و ديگر وقت معيني براي آن بيان نشد، و فرمودند: (يَمْحُوالله

ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتابِ). [220] .في الكافي عن أبي حمزه الثمالي قال: سمعت أباجعفر (عليه السلام) يقول:«يا أبا حمزة! إنّ الله تبارك و تعالي قد كان و قّت هذا الأمر في السبعين، فلمّا قتل الحسين (عليه السلام) إشتدّ غضب الله علي أهل الأرض فأخّره إلي أربعين و مائة، فحدثناكم فأذعتم الحديث فكشفتم قناع السرّ و لم يجعل الله له بعد ذلك وقتاً عندنا، (يَمْحُوالله ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتابِ)قال أبو حمزة: فحدّثت بذلك أبا عبدالله (عليه السلام)، فقال: قد كان ذلك. [221] .و در «نجم الثاقب» نيز مضمون همين حديث را از «غيبت» شيخ طوسي و حديث ديگري از «خرائج» راوندي ره روايت فرموده.و نيز در «كافي» روايت فرموده از حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) فرمود:خداوند عزّوجلّ بر شيعه غضب كرد، پس مرا مخيّر فرمود در آنكه بلاي آنها را خود قبول كنم يا بر خود آنها وارد شود، پس والله آنها را به جان خودم محافظت نمودم، كه بلا بر خودم وارد شود. [222] .و از اين حديث چنين فهميده مي شود كه بزرگي گناه ترك تقيّه شيعه و افشاء نمودن اسرار آل محمّد (عليهم السلام) را نزد دشمنان آنها بر وجهي بود كه علاوه بر آنكه موجب تأخير فرج شد، و اگر نبود بواسطه شفاعت حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) كه خود قبول بلا را فرمودند آنها به عقوبت آن گناه استحقاق بلاهاي شديدي را __ كه مستاصل در آن شوند __ داشتند.پس به مقتضاي چنين احاديث و نيز قائده كلّي در اين آيه شريفه است(اِنَّ الله لا يُغَيِّرُ ما بِقَوم حَتّي يُغَيِّرُوا ما

بِاَنْفُسِهِمْ) [223] .يعني: بدرستيكه خداوند نعمتهاي خود را كه به جمعي عطا فرموده است تغيير نمي دهد، تا زماني كه خودشان احوال و اعمال خيريه اي را كه دارند و بجاي مي آوردند; تغيير دهند، و نيز به مقتضاي اخبار زيادي كه به مضمون اين آيه شريفه وارد شده است، در نتيجه اينكه بندگان حال خود را تغيير داده و ترك نصرت و ياري حضرت ابي عبد الله الحسين (عليه السلام) را نمودند و ترك تقيّه كرده و اسرار اهلبيت (عليهم السلام) را افشاء كردند، و حرمت اولياء الهي را هتك نمودند، و به اين سبب در زمان حضرت موسي بن جعفر صلوات الله عليه عاقبت عمل آنها اين شد كه از آنها نعمت عظماي الهي كه فرج كلّي آل محمّد (عليهم السلام) بود تغيير داده شود، كه اگر تغيير حال در هريك از آن دو مورد نشده بود، خداوند عالم جلّ شأنه در آن فرج كلّي اذن فرموده بود.پس اگر امام (عليه السلام) مجادله و مقاتله با همه دشمنان جهان مي فرمودند همه آنها مخذول مي گرديدند، و در هر كدام از آن دو موعد; آثار و بركات و رحمتهاي كامل و نعمتهاي زياد و فراوان الهي كه در زمان ظهور فرج وعده داده شده است؛ ظاهر مي گرديد.و چون تغيير حال داده شد فرج نيز تاكنون به تأخير افتاد، و بر حسب تصريح بعضي از اخبار كَهَنه كه تعجيل و تأخير ظهور آن فرج كلّي بعد از آن دو موعد از امور بدائي است، و آنكه هرگاه بندگان جميعاً و بالاتّفاق هم عهد شوند در آنكه به درگاه حضرت احديت جلّ شأنه توبه

و تضرّع نمايند، و تعجيل در آن فرج را طلب نمايند، پس تعجيل در آن خواهد شد، و اگر چنين نكنند تأخير خواهد شد. چنانچه در بيان كيفيّت هفتم بعضي از اخباري كه در اين مورد وارد گرديده بود؛ ذكر كرديم.و لكن چون هر گناهي واقع شود؛ موجب سلب نعمتي مي شود، بايد اهل گناه از آن گناه توبه واقعي نمايند تا آن نعمت بر گردد، و اگر از اين گناه بزرگ; توبه نكنند يا توبه آنها مورد قبول نشود؛ آن نعمت بر نمي گردد، زيرا اگر توبه بر وجه صحيح بود؛ آن نعمت دو مرتبه عطا مي شد.و چون در اخبار زيادي وارد است كه: دعاي مؤمن در حقّ برادران مومنين در غياب آنها; البته مستجاب است، و از جمله دعاهائي است كه رد نمي شود، هرچند دعا كننده دعايش در حقّ خودش بخاطر گناهانش مستجاب نشود، و هرچند آنهائي هم كه درباره آنها دعامي شود اگر خود در حقّ خودشان دعا كننده؛ مستجاب نشود. [224] .و همچنين در روايتي است كه هرگاه يكي از شما بندگان دعا مي كند آن را به نحو عموم قرار دهد، يعني ديگران را در آن چيزي كه براي خود طلب مي كند شريك نمايد، پس بدرستيكه اين نوع دعا زودتر مستجاب مي شود. [225] .بنابراين احاديث؛ هر گاه مؤمنين در هر زماني __ همه آنها يا يك نفر از آنها __ علاوه بر توبه از جانب خود؛ دعا و طلب مغفرت و آمرزش همه گناهاني كه از هر كدام از مؤمنين در هر زماني كه واقع شده است؛ نمايند، پس كمال اميدواري در آن است كه اين

نوع توبه مورد قبول درگاه الهي شود.امّا نسبت به ديگران؛ بواسطه آنكه گناه خود اين توبه كننده مانع از قبول توبه و دعاي او در حقّ غير او نمي شود، و امّا نسبت به خودش بواسطه آنكه همان توبه و دعايش در حقّ غير خودش از برادرانش وسيله قبول شدن توبه و دعاي او در حقّ خودش مي شود، و كمال اميد از فضل الهي در قبولي آن دعا هست، كه بواسطه آن زمان فرج يك مرتبه نزديك شود يا آنكه تخفيف در زمان طول تأخير بشود، مثلا اگر در واقع تا صد سال است؛ پنجاه سال يا كمتر شود.پس اگر همه بندگان در اين نوع توبه و دعا؛ هم عهد و متّفق شوند؛ قسم اوّل خواهد شد، چنانچه در توقيع رفيع هم از آنحضرت صلوات الله عليه اشاره به آن شده است، و ذكر آن توقيع با اخبار ديگر به مضمون آن در كيفيّت هفتم ذكر شد.واضح است كه هرگاه مؤمنين در هر زماني بر اين وجه توبه و دعا كرده بودند و آن مورد قبول واقع شده بود؛ وسيله تعجيل در ظهور فرج گرديده بود، و اين نصرت كامله اي از براي امام (عليه السلام) بود، با بياني كه در كيفيّت هفتم معلوم شد.كسانيكه علاوه بر توبه و دعا از جانب خود؛ از جانب مؤمنين هم توبه و دعا مي كنند، پس توبه و دعاء آنها از جانب خود يك عنوان و مصداق نصرت و ياري براي امام (عليه السلام) است، و توبه و دعا آنها از جانب غير خود يعني برادران مؤمنين عنوان ديگري از نصرت و ياري است، و عنوان دوّم

وسيله تكميل عنوان اوّل است.و اين مانند آن است كه هرگاه كسي مسلّح و مهيّاي جهاد باشد، پس اگر به ديگران هم اسلحه جنگي داده و آنها را هم مهيّا و آماده جهاد نمايد، پس مهيا شدن خود او يك عنوان جهاد است، و آماده كردن ديگران هم عنوان جداگانه و ديگري براي جهاد است، و بسا باشد كه مهيّا بودن او به تنهائي مصداق جهاد مي شود و لكن بخاطر تنهائي پيشرفت نكرده و نتواند بر دشمنان پيروز شود، ولي بواسطه مهيّا و مسلّح كردن ديگران بر دشمنان غلبه مي نمايد.همچنين است امر در مورد توبه و دعا كه عنوان نصرت و ياري امام (عليه السلام) به آن حاصل مي شود، كه بسا باشد دعاهاي جمعي يا بعضي از جانب خودشان تأثير كامل ننمايد، كه نتيجه نصرت و ياري از او حاصل شود، هرچند همان هم; ظاهرش عنوان نصرت و ياري است.و لكن هر گاه ديگران را شريك گردانيده و از جانب آنها هم دعا كنند، و از براي آنها طلب مغفرت نمايند، پس آن سبب تأثير كامل دعا شود، و از دعا و توبه او واقعاً نتيجه نصرت و ياري ظاهر شود.

فوائد توبه از گناهان و دعا بصورت انفرادي براي تعجيل در ظهور

پس در صورتي كه همه بندگان متفّق و هم عهد نباشند __ چنانچه تا به حال نشده اند __ و لكن بعضي از مؤمنين به تنهائي __ كه از اهل اخلاص و مودّت حقيقيّه مي باشند __ علاوه بر دعا و توبه براي خودش؛ اين نوع توبه را انجام دهد، و دعا و طلب مغفرت از براي عامه مؤمنين نمايد، چنين دعاء و توبه اي چند قسم فائده دارد:فائده اوّل: آنكه

اگر چنين دعا و توبه اي موجب تعجيل در زمان فرج نشود كه يك مرتبه وقت آن سر آمده و فرج واقع شود، در اين صورت اميد است كه اين نوع دعاء و توبه وسيله تخفيف در طول زمان تأخير شود، كه اگر مثلا دوران آن صد سال بود; چند سالش كم شود.فائده دوّم: آنكه هرگاه بعضي از دوستان از براي همه برادران ديني __ از احياء و اموات آنها __ از گناهي كه سبب تأخير فرج شده است، توبه و طلب مغفرت نمودند، و با اين حال دعا كردند، به مقتضاي آنچه خداوند وعده اجابت دعاء به هريك از بندگان __ خصوصاً دعاي در حقّ غير __ فرموده، پس اميد است كه در اثر استجابت اين دعا همه مؤمنين از براي توبه و دعا در امر فرج توفيق يابند، خصوصاً اگر در دعايش بر اين وجه قيد نمايد كه از خداوند طلب كند: آنچه وسيله تعجيل در فرج است ميسّر و فراهم نمايد.پس توبه و دعاء عموم مؤمنين يك وسيله فرج است، كه اين وسيله به مستجاب شدن دعاهاي او فراهم خواهد شد، و آنها هم موفّق به اين دعا و توبه خواهند گرديد.فائده سوّم: آنكه او بواسطه اين توبه و دعا چه از جانب خودش و چه از جانب برادران ايماني خودش از جمله انصار و ياران آنحضرت (عليه السلام) محسوب مي شود، ولو بر فرض آنكه تأثيري در تعجيل فرج __ از عدم جهت اقدام ديگران __ ننمايد.و اين مانند آن است كه براي نصرت و ياري امام (عليه السلام) عدّه اي به مجادله و جنگ با دشمنان مي روند و مغلوب

مي شوند، در اين صورت آنها حتماً از مجاهدين مي باشند و از انصار و ياران محسوبند، بلكه در اين حالت مغلوبيّت از اجر و پاداش بزرگتري برخوردارند، خصوصاً در صورتي كه عدد مجاهدين كمتر باشد، پس اجر و پاداش آنها به چندين برابر بيشتر و برتر از كسانيكه از جهاد تخلّف كرده اند; خواهد بود.چنانچه در واقعه عاشورا بعد از آنكه همه مردم در مدينه و در مكّه معظمه و در راه كربلا گروه گروه و دسته دسته از نصرت و ياري حضرت سيّدالشهداء(عليه السلام) اعراض كردند، تا آنكه ايشان __ بر حسب ظاهر __ غريب شدند، پس آن جماعتِ اندكي كه نصرت و ياري آنحضرت (عليه السلام) را نمودند هر چند اين نصرت و ياري آنها نفع نبخشيد كه دفع شهادت را از آنحضرت نمايد، و لكن آنها در ياري آن جناب (عليه السلام) استقامت نمودند، تا آنكه شهيد شدند و از انصار الله و انصار رسول الله (صلي الله عليه وآله) و انصار اميرالمؤمنين و انصار جميع ائمّه معصومين (عليهم السلام) و از افضل شهداي اولين و آخرين گرديدند.نتيجه مطلب از اين دو فائده اين است كه چون بر حسب آيات و اخبار؛ نصرت و ياري هر مظلومي خصوصاً وجود مبارك امام (عليه السلام)؛ بر همه اهل ايمان و بر فرد فرد آنها فرض و لازم است كه: به هر وسيله اي كه با آن ياري ممكن است؛ ياري كنند، و اين وجوب بر با اين كيفيّت مانند وجوب نمازهاي روزانه؛ يقيني و قطعي است و بر فرد فرد از بندگان واجب است و به ترك بعضي از بعض ديگر __ در

حال تمكّن و قدرت __ ساقط نمي شود، و ترك نمودن بعضي هم موجب ناقص و ضايع بودن فعل بعضي ديگر كه بجا بياورند؛ نمي شود.و در چنين زماني كه فعلا مولاي ما صلوات الله عليه مظلوم واقع شده اند، بواسطه آنكه حقّ الهي ايشان __ كه تصرّف در جميع اُمور دنيوي و اُخروي بندگان است __ از جهت طغيان ظالمين و اشرار و قلّت اعوان و انصار مغصوب گرديد، و از اين جهت غائب شده اند، و معلوم شد كه توبه و دعاهاي مؤمنين تأثير در تعجيل در امر فرج ايشان دارد كه يا يك مرتبه دوران غيبت سر آيد يا تخفيف در آن حاصل شود، پس اين يك نوع نصرتي است كه مقدور همه بندگان هست، و اگر همگي اين نوع نصرت و ياري را انجام مي دادند، رفع مظلوميّت از آنحضرت (عليه السلام) مي شد.چنانچه اگر همه بندگان مؤمن اتّفاق در نصرت و ياري حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) مي كردند، ايشان مظلوم و مغلوب نمي شدند.و لكن مادامي كه اين اتّفاق در توبه و دعا از همه بندگان واقع نشود، پس هر گاه عدّه اي از بندگان به اين نوع توبه و دعا عمل نمايند، در واقع عمل به تكليف واجب خود نموده، و در زمره انصار واقعي آنحضرت محسوب خواهند گرديد، و هم از عقوبت ترك ياري مظلوم سالم خواهند ماند، كه اگر خداوند در دنيا يا در آخرت كسانيكه ترك ياري مظلوم و ياري امام (عليه السلام) را كرده اند عذاب و عقوبت كند؛ بر حسب تمكّن حالشان، پس آنها از شرّ آن عذاب و عقوبت الهي در عافيت

خواهند بود.چنانچه «بحار» از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه حضرت به يكي از مواليان خود __ در ضمن فرمايشاتي در مورد انتظار فرج و صبر در آن و فضل آن __ فرمودند:و هرگاه ديدي چنين و چنان از فتنه ها و فسادها را از اهل آن زمان __ بعد از اينكه بعضي از فتنه ها را بيان كردند؛ فرمود: __پس در حَذَر باش، و از خداوند طلب نجات كن، و بدان بدرستيكه مردم به سبب مخالفت امر حقّ و اعراض از آن در سخط و غضب الهي هستند، پس اگر به آنها عذاب نازل شد و تو مابين آنها باشي، آن سبب تعجيل رفتن تو به سوي رحمت الهي مي شود، و اگر تو از بلا و عذابي كه به آنها رسيده سالم بماني، پس آنها به جزاي عمل خود رسيده اند، و تو از كردار زشت آنهاكه __ از جرئت و بي حيائي آنها بر خداوند عزّوجلّ __ بيرون بوده اي.و بدان همانا خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نمي فرمايد، و بدرستي كه رحمت خداوند نزديك به نيكو كرداران است. [226] .فائده چهارم: آنكه فرج و ظهور آنحضرت (عليه السلام) بر دو قسم است:قسم اوّل: فرج و ظهور كلّي است، و آن فرج و ظهور موعود ايشان است بر وجهي كه رفع شرّ جميع اعداء از جميع عالم مي فرمايند.قسم دوّم: فرجهائي كه نسبت به قسم اوّل جزئي هستند، و آن بر طرف شدن بعضي از هموم و غموم از قلب امام است كه اين هم و غم بواسطه غلبه دشمنان و شدّت ظلم نسبت به بعضي از شيعيان است.پس ممكن است

كه با دعاي جمعي از شيعيان و دوستان مخلص، خداوند اين نوع هموم را، با هلاكت گروهي از دشمنان از قلب مباركشان رفع بفرمايد.چنانچه در زمان حضرت رسول و حضرت اميرالمؤمنين(عليهما السلام) خداوند به دست گروهي از مؤمنين كه به جهاد مي رفتند؛ ظالمين و كفار را هلاك مي كرد.و در هر دو مقام __ چه هلاك اشرار و كفار به دست آنها و چه با دعاي آنها __ نصرت و ياري؛ از باب احتياج امام(عليه السلام) نيست، كه اگرآنهانصرت نكنند؛ امام(عليه السلام) از دفع اعداء به وجه ديگر عاجز مي شوند، بلكه از آن جهت است كه بندگان بوسيله آن اتصال و انتساب به وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام) پيدا نموده و مورد فيوضات كامل الهي __ كه به يمن وجود مباركشان افاضه مي شود __ بشوند، و اين خصوصيّت در مقدّمه اين رساله، و نيز در كيفيّت هفتم بيان گرديد.فائده پنجم: آنكه اين دعا از فرد فرد شيعيان و دوستان به عنوان موالات و مودّت نسبت به آنحضرت (عليه السلام) خواهد بود، و بدين وسيله; دعا كننده يك درجه از حقّ مودّت ايشان را __ كه اداء آن بر بنابر آيه مباركه (قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ اَجْراً الاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي) [227] فرض و لازم است __ اداء نموده است.و به اين وسيله؛ مورد رحمتهاي مخصوصه ايشان مانند شفاعت و دعاء و غير آنها واقع خواهد شد، خصوصاً بر حسب مضمون آيه كريمه: (هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانْ إلاّ الاِْحْسان) [228] ، كه به مقتضاي آن پاداش نمودن به هر احسان كننده محبوب و مستحب و نيز مهمّ است، و امام (عليه السلام) هم البته در

عمل به كتاب الله و به مكارم اخلاق و همچنين در دعا نمودن در حقّ كسي از ديگران؛ اولي است و احسان ايشان نسبت به آن شخص اصحّ است.پس هر مؤمن كه به دعا و طلب فرج نمودن از براي وجود مبارك آن حضرت(عليه السلام) احسان نمايد البته كمال اميد است كه به جزاء اين احسان؛ مورد احسان ايشان واقع، و به مثل همين احسان آنحضرت هم طلب فرج و خير و رحمت براي او فرمايند، يا به نحو ديگر از مراحم از افاضات دنيوي و اُخروي، كه آشكارا و پنهان از طرف امام (عليه السلام) به ديگران مي رسد؛ شامل او نيز شود.فائده ششم: آنكه چون وجود مبارك امام (عليه السلام) نعمت عظماي الهي بر بندگان است، بلكه اعظم نعمتهاي او مي باشد، بواسطه آنكه جميع فيوضات دنيوي و اُخروي، ظاهري و باطني; به يمن وجود مبارك او و بوسيله محبّت و معرفت ايشان عطا مي شود، چنانچه در اين آيه مباركه: (ثمّ لَتُسْئَلُنّ يَومَئِذ عَنِ النَّعيمِ)، [229] «نعيم» به آنحضرت (عليه السلام) و به ولايت ايشان تفسير شده است. [230] .و همچنين در بعضي ديگر از آيات و روايت نيز «نعمت» به وجود مبارك امام (عليه السلام) تفسير شده، و شكر هر نعمتي علاوه بر آنكه واجب است وسيله بقاء و دوام نعمت و نيز وسيله انتقاع از آثار و منافع آن، و وسيله تكميل آثار نعمت مي باشد، چنانچه به اين مطلب در اين آيه شريفه (وَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزيدَنَّكُمْ)، [231] و نيز در اخبار بسياري تصريح شده است.پس وجود مبارك امام (عليه السلام) در جميع فيوضات الهي بر عامّه بندگان وليّ

نعمت مي باشند، و اداء شكر وجود مباركشان؛ بر همگان فرض و لازم است، و هر كس نسبت به درجه شكرش به وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام)، فيوضات قدسيّه و معنويه به او خواهد رسيد.و در روايتي از حضرت سيدالساجدين صلوات الله عليه نقل شده كه فرمود: يك نوع و يك كيفيّت از شكر وليّ نعمت؛ دعاي در حقّ او و طلب خير از خداوند براي او است.چنانچه اين مطلب نيز ازاين آيه كريمه: (هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانِ إلاَّ الاِْحْسان) [232] استفاده مي شود، بواسطه آنكه مراد اين است كه مجازات هر احسان __ از هر كسيكه حاصل مي شود __ به احسان كردن در حقّ آن مُحسِن است، و اين مطلب واضح است كه حقيقت شكر مُنعِم و وليّ نعمت هم همين است كه بنده جبران هر احساني را به احسان بنمايد، و معلوم است كه دعا و طلب رحمت و خير از خداوند براي هر كسي احسان كامل در حقّ آن كس است.پس با دعاي در فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه هم يك درجه از شكر گذاري نعمت وجود مباركشان حاصل مي شود، و بنده به هر اندازه در آن سعي كند آثار و فيوضات وجود اقدسشان در حقّ دعا كننده بيشتر و تمامتر و كاملتر خواهد شد.و همچنين شكر قلبي؛ هر گاه آن هم واقعاً در دل باشد بر وجهي كه امور لازمه خود را در قلب پيدا مي كند و براي آنها دعا مي كند، و چون به زبان مي آورد شكر لساني را انجام داده، و هر گاه به مجالس دعا گوئي ايشان هم حاضر شود، و خصوصاً خدمتي

هم بنمايد، شكر فعلي را بجاي آورده است.فائده هفتم: آنكه بر حسب آنچه از بعضي اخبار ظاهر مي شود، از جمله روايتي است كه قبلا بيان كرديم حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:اگر شماها مانند بني اسرائيل بر دعا و توبه براي فرج ما اجتماع نكنيد، غيبت به طول خواهد انجاميد. [233] .و همچنين در توقيع مبارك بيان كرديم كه حضرتش فرمود:اگر شيعيان هم عهد شوند و به آن عهدي كه بر ذمّه آنها ثابت شده است __ يعني ياري و موالات ما اهلبيت __ وفا كنند، به زودي سعادت ملاقات ما روزي آنها خواهد شد، و ما را از آنها مستور و پنهان نداشته; جز اعمال آنها كه نزد ما مكروه است، و راضي به آن نيستيم. [234] .باز روايتي است كه در «نجم الثاقب» از محمّد بن جرير طبري در قصه علي بن مهزيار نقل شده كه: جواني كه از خواص حضرت صاحب الامر (عليه السلام) بود، وقتي علي بن مهزيار را ديد، به او فرمود: چه مي خواهي اي ابوالحسن؟ گفت:امام محجوب _ و مخفي _ از عالم را.گفت: آنحضرت از شما محجوب نيست، و لكن بدي كردارهاي شما آنحضرت را محجوب كرده است.پس معلوم مي شود كه سبب اصلي غيبت آنحضرت (عليه السلام) بدي اعمال بندگان مي باشد، و ترك توبه و دعا براي فرج؛ سبب طولاني شدن زمان غيبت ايشان است، و طول غيبت سبب طولاني شدن زمان مظلوميّت و مقهوريّت و ناراحتي اهلبيت اطهار (عليهم السلام)، و طولاني شدن زمان پريشاني اوضاع و اساس امر حقّ و احكام الهي، و نيز سبب طولاني شدن بقاء و دوام شوكت اهل كفر

و ضلال مي شود.و باعث هر كدام از اينها فعل خود بندگان شده است، بدين وسيله موجب شدّت غضب الهي بر آنها شده است، علاوه اينكه زمان غيبت طولاني شده، و تأخير در امر فرج مي شود؛ مستحق بلاهاي شديده و فتنه هاي مظلمه مي شوند، كه بواسطه آن بلاها و فتنه ها راه هدايت در نظرها ظلماني و تاريك مي شود، و امر حقّ و باطل مشتبه مي گردد، و بر آنها تشخيص اهل هدايت و اهل گمراهي مشكل مي شود، و به اين سبب شكوك و شبهات در دلها ظاهر گردد، و بر آنها شياطين جنّي و انسي مسلّط مي شوند، و امر اسلام و ايمان خطرناك مي شود.و لكن در اين حال; هر گاه هر كدام از مؤمنين در توبه و دعاي در فرج آنحضرت (عليه السلام) سعي و اهتمام نمايد __ چون به وظيفه تكليف خود در مقام نصرت و ياري و موالات با ايشان و اداء حقّ آن عالي شأن عمل نموده است __ مورد الطاف و مراحم خاصّ حضرت احديّت و آنحضرت خواهد شد، و بدين وسيله از شرّ آن فتنه ها و بلاها سالم خواهد ماند.يعني آنچه از بلاهاي دنيوي; غير حتمي است از او دفع خواهد شد، بلكه در معرض آنهم واقع نخواهد شد، و آنچه حتمي است در آنها پس از اهل رضا و تسليم خواهد شد، و به سبب آنها در فتنه ها واقع نخواهد شد، و آنچه هم از فتنه هاي اُخروي است __ بر وجهي كه ذكر شد __ در هيچ حالي مبتلا نخواهد شد، پس با شدّت تاريكي راه هدايت براي اهل

دنيا؛ براي او از خورشيد هم روشن تر خواهد شد.و از جمله شواهد بر اين مطلب؛ روايتي است از حضرت صادق (عليه السلام) كه از «بحار» نقل كرديم.و امّا قوي ترين شاهد؛ روايتي است كه از احمد بن اسحاق قمّي (رضي الله عنه) از حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) نقل شده است، كه حضرتش فرمود:هيچ كس از فتنه ها و فسادها و سختي ها و امتحانات در زمان غيبت آنحضرت (عليه السلام) نجات نمي يابد، مگر كسيكه خداوند او را در اعتقاد به امامت ايشان ثابت قدم فرموده باشد، و او را در دعا براي تعجيل فرج موفق فرموده باشد.و اين روايت در كيفيّت هفتم از نصرت و ياري آنحضرت بيان گرديدفائده هشتم: آنكه از حديث علي بن مهزيار و نيز از توقيع مبارك __ كه در فائده قبلي ذكر شد __ استفاده مي شود كه: هر گاه هر كدام از مؤمنين در امر توبه و دعاي در فرج آنحضرت (عليه السلام) در حالتي كه به وظايف و آداب آن عمل نمايند __ بخصوص به آنچه در كيفيّت دوازدهم ذكر مي شودان شاء الله تعالي __ سعي و اهتمام نمايند، پس اگر ظاهراً آن فرج كلّي واقع نشود و لقاء منيرشان براي همه بندگان ظاهر نگردد، پس اميد زيادي هست كه بوسيله اين توبه و دعا اگر مانعي __ يعني از بدي اعمال يا جهات ديگر __ در او هست رفع بشود، و از براي خصوص اين دعا كننده در خواب يا بيداري زيارت جمال آنحضرت (عليه السلام) ميسّر شود، و به بعضي از مراحم و الطاف خاصّه آنحضرت مقرون، و به بعض فيوضات

مخصوصه ظاهري و معنوي از معارف رباني و حِكَم الهي از آنحضرت (عليه السلام) بوسيله مكالمه با ايشان يا به نحو ديگر از افعال و احوالشان مستفيض شود، و براي بعضي از علماء ابرار يا صلحاء اخيار چنين حالاتي اتفاق افتاد، چنانچه شرح وقايع و حكايات آنها در بعضي از كتب و اسطار بيان شده است. [235] .فائده نهم: آنكه بنده مؤمن هرگاه فرج و ظهور امر آنحضرت (عليه السلام) را از خداوند متعال طلب نمايد __ خصوصاً اگر به آنچه واقع مي شود در حال فرج ايشان از كمال ظهور امرشان و كشف علوم و اسرار الهيه و حكمت و عرفان و رفع هموم، و راحتي و سلامتي كامل قلبي و جسمي; از هر صاحب شرّي از حيوان و انسان؛ التفات داشته باشد __ اجمالا يا تفصيلا __ اين دعا وسيله اي از براي تكميل نور معرفت قلب او نسبت به آنحضرت (عليه السلام)، و نيز به كمالات ايشان به اعلي مرتبه اي كه از براي مؤمن معرفت داشتن به ايشان شايسته است; خواهد شد، و اين معرفت و شناخت به آن كيفيّتي است كه در حال ظهور ايشان به وجه كامل يا به كمتر از آن حاصل مي شود.و نيز اين دعا وسيله اي از براي افتتاح ابواب اسرار و حقائق توحيد و سائر معارف و حكمتها به سوي قلب او بر آن وجهي كه در حال ظهور آنحضرت (عليه السلام) به يمن وجود اقدسشان حاصل مي شود؛ و خواهد شد، و هم وسيله اي از براي مرتبه اي از اطمينان قلب و رفع خوف از اعداء و از هر ذي شرّي، و

نيز فراغت حال از براي عبادت و بعضي از كيفيّات آسايش و سلامتي و راحتي جسمي و قلبي خواهد شد.و بر اين مطلب __ يعني اثرات چنين دعائي __ دو شاهد داريم:شاهد اوّل: مضمون روايتي است كه در «عدة الداعي» نقل شده كه:هرگاه بنده مؤمن از خداوند متعال طلب خيري براي برادر مؤمن خود در غياب او نمايد، خطاب مستطاب الهي از فوق آسمانها به او مي رسد كه: من به تو هزار هزار مقابل آنچه براي برادر مؤمن خود طلبيدي; عطا مي كنم. [236] .و چونكه بنده در دعا و طلب تعجيل فرج آنحضرت (عليه السلام)؛ از خداوند تعجيل در عطا فرمودن او همه آن جهات مزبوره را بوسيله فرج ايشان از براي جميع برادران ايماني طلب مي نمايد، پس به مقتضاي اين حديث شريف سريعاً به خود اين بنده دعا كننده همه اين اُمور به وجه كمال و به اعلا مرتبه آنها يا بعضي از مراتب كامله آنها به چندين برابر چيزي را كه براي برادران ايماني طلب نموده; عطا مي شود، هرچند تعجيل در عطا شدن از جهات مزبوره را كه طلب نموده به يمن ظهور آنحضرت (عليه السلام) از براي عامّه عباد، حكمت تأخيرش باشد.شاهد دوّم: آنكه چون هرگاه بنده از خداوند بطور كلّي حوائجي را با مراعات همه آداب آن __ كه دخالت در استجابت دعا دارد __ مسئلت نمايد، پس اگر حكمت واقعيّه در عطا نشدن بعضي از آن حوائج باشد آن حكمت؛ مانع از عطا نشدن بعضي ديگر از آن حوائج نمي شود.چنانچه در «بحار» حديثي از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) نقل شده كه فرمودند:من سه

امر را از براي دو فرزندم امامين الحسن و الحسين(عليهما السلام) درخواست كردم، پس خداوند متعال دو امر را عطا فرمود، و يكي را منع فرمود.«سئلت الله لهما أن يجعلهما طاهرين مطهّرين زكيّين، فأجابني إلي ذلك، و سئلت الله لهما أن يقيهما و ذريّتهما و شيعتهما النار، فأعطاني ذلك، و سئلت الله أن يجمع الاُمّة علي محبّتهما»فقال: «يا محمّد! إنّي قضيت قضاء و قدّرت قدراً، و أنّ طائفة من اُمّتك ستفي لك بذمّتك في اليهود و النصاري و المجوس و سيخفرون ذمتك في ولدك، و إنّي أوجبت علي نفسي لمن فعل ذلك أن لا اُحلّ محلّ كرامتي و لا أسكنه جنتّي و لا أنظر إليه بعين رحمتي يوم القيامة» [237] .پس در اين دعا هم چون بنده تعجيل امور را براي خود و ديگران بوسيله ظهور امر آنحضرت (عليه السلام) طلب مي كند، پس هرگاه حكمت مقتضي تعجيل عطاء همه اين امور; به ظهور كلّي ايشان براي جميع بندگان نباشد، اين جهت مانع نيست كه در عطا آنها نسبت به اين بنده و داعي بوسيله دعا او تعجيل نشود.و همچنين در امور قلبي از قبيل كشف علوم و اسرار توحيد و عرفان كه مانع فعلي جز نقصان خود بنده ندارد، آن هم بوسيله همين دعا و طلب رفع مي شود.و در امور دنيوي چون عطاء آنها به وجه كمال در حال غيبت ممنوع است، پس بعضي از مراتب آن كه وسيله گشايش باشد؛ عطا خواهد گرديد، به حدّي كه بنده تحمّل در صبر و شكر و حلم داشته باشد، و بر او اداء وظيفه عبوديت الهيه بر آن وجهي كه شايسته است؛ ميسّر شود.البتّه فوائد

كلّي مهمّي غير از اين فوائد نه گانه كه ذكر شد; برحسب آنچه از آيات و اخبار استفاده مي شود خيلي زياد است، و بسا شمار آن فوائد و فضائل متجاوز از صد فائده و فضيلت مي شود؛ كه در كتب مبسوطه مشروحاً بيان شده است.و بعد از معرفت و شناخت به اين فوائد مهمّ، سزاوار نيست كه بنده مؤمن از آن غفلت كرده و مسامحه نمايد، و از فيوضات كامله آن محروم بماند، بلكه در مضمون بعضي از ادعيه ايكه از آنحضرت (عليه السلام) است آمده: از خداوند متعال چنين مسئلت نمائيد كه: الهي؛ ما را ياري فرما كه ذكر و ياد ايشان و صلوات بر ايشان و دعا در حقّ ايشان را فراموش نكنيم».

از شرايط سرعت در تأثير دعاي فرج

تنبيه؛ از جمله شرايط تكميل و سرعت در تأثير دعاي در فرج و توبه __ چه به صورت دسته جمعي واقع شود يا به صورت انفرادي، و چه دعا و توبه را هر كس از جانب خود انجام دهد يا از جانب همه مؤمنين و مؤمنات، به وجهي كه بيان شد __ اين است كه چون ترك بعضي از واجبات و فعل بعضي از گناهان بواسطه شدّت حرمت آنها است، پس علاوه بر توبه؛ كفّاره هم دارد، مانند: افطار روزه ماه مبارك رمضان، يا قتل نفس محترمه.پس همچنين است نسبت به اين دو معصيت بزرگ كه از بزرگترين گناهان است، كه يكي واقعه كربلا و ديگري زنداني شدن حضرت موسي بن جعفر (عليهما السلام) باشد و وقوع اين دو مصيبت عظيم سبب تأخير فرج اهلبيت اطهار (عليهم السلام) شد.پس لازم است كه علاوه بر توبه، كفاره هم بدهند، يعني

به آنچه سزاوار است نسبت به شأن جليل آن دو امام عاليقدر (عليهما السلام) انجام دهند، و سزاوار كفاره در چنين مقامي آن است كه در خصوص نصرت وياري اين دو بزرگوار در آن جهتي كه راجع باشد به امر مصيبت آنها __ كه آن گناه سبب وقوع آن مصيبت شد __ سعي و اهتمام كنند، و نسبت به آنها بيشتر از جميع ائمّه اطهار (عليهم السلام) نصرت و ياري نمايند، ازجهت آنكه اين تأخير فرج موجب ابتلاي همه آنها گرديد.پس در مقام توبه و دعا از براي تعجيل در فرج هم بالخصوص به همين وسيله نصرت و ياري آن دو بزرگوار كه راجع به امر مصيبت ايشان است؛ متوسّل شوند، و توسّل خك با سه امر محقّق مي شود:اوّل: زيارت قبور منورشان؛ چه از نزديك يا از دور.دوّم: اقامه عزاي آن دو بزرگوار.سوّم: لعن بر قاتلان و دشمنان آن دوبزرگوار.و هركدام از اينها نصرتي است در عوض آنكه اگر در آن زمان بود; پس در مقام نصرت و ياري ايشان سعي مي كرد، و با دشمنانشان جنگ نموده و دفع ضرر از آنها مي كردد.

نصرت و ياري حضرت قائم با ياري حضرت سيدالشهداء

اشاره

كيفيّت دوازدهم؛ نصرت و ياري نمودن حضرت سيد الشهدا عليه آلاف السلام و التحية و الثناء است، و اين كيفيّت افضل و اشرف كيفيّاتي است كه در نصرت و ياري آنحضرت بيان كرديم، و در اينجا معرفت و شناخت سه امر لازم و مهم است:امراوّل: درآنچه ازنظر نقلي و عقلي دلالت مي كند كه به نصرت و ياري حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام)؛ نصرت و ياري حضرت صاحب الأمرصلوات الله عليه حاصل مي شود.امر دوّم: دربيان چگونگي نصرت

و ياري حضرت سيّدالشهداء صلوات الله عليه و اقسام آن، و دربيان اينكه بهترين آن اقسام; زيارت و عزاداري آن بزرگوار است.امر سوّم: در بيان بعضي از فضائل و ثوابهاي مهم دنيوي و اُخروي كه متعلّق به آن دو وسيله بزرگ __ يعني زيارت و عزاداري آنحضرت (عليه السلام) __ است، و اين غير از فضيلت نصرت و ياري بودن اين دو وسيله بزرگ مي باشد.

روايات وارده در اين باب

اشاره

امر اوّل: در بيان آنچه دلالت دارد بر آنكه در نصرت و ياري حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) نصرت و ياري حضرت قائم (عليه السلام) بالخصوص حاصل مي شود،امّا از نظر روايتي؛ در كتاب «نجم الثاقب» از شيخ جليل جعفر شوشتري (رضي الله عنه) در «فوائد المشاهد» نقل شده كه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) در كربلا به اصحاب خود فرمودند:«و من نصرنا بنفسه فيكون معنا في الدرجات العالية من الجنان فقد أخبرني جدّي إنّ ولدي الحسين (عليه السلام) يقتل بطفّ كربلاء غريباً وحيداً عطشاناً، فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم (عليه السلام)، و من نصرنا بلسانه فإنّه في حزبنا في القيامة».يعني: هر كس ما را به جان خودش ياري نمايد، پس با ما در درجات عاليه بهشت خواهد بود، پس به تحقيق به من جدّ بزرگوارم (صلي الله عليه وآله) خبر دادند كه: فرزندم حسين (عليه السلام) در زمين كربلا، در حالتي كه بي كس و تنها و تشنه باشد شهيد خواهد شد، پس هر كس او را ياري كند; به تحقيق چنين است كه مرا ياري كرده است، و فرزند او حضرت قائم (عليه السلام) را ياري كرده است، و هركس مارا به زبان خود

ياري نمايد، پس بدرستيكه او در روز قيامت; در زمره ما خواهد بود.پس مفهوم اين فرمايش اين است كه در ياري حضرت ابي عبدالله الحسين صلوات الله عليه حقيقت و مصداق ياري حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه حاصل مي شود، و در واقع وجهي كه در بيان اين مطلب تعقّل مي شود، بر حسب آنچه از بعضي از اخباري كه در احوال و اوصاف و حقيقت امر حضرت سيدالشهداء صلوات الله عليه __ ظاهر و واضح مي شود، خصوص آنچه در واقعه كربلا از ايشان به ظهور رسيد __ چنين است كه:چون از وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام) از محبّت خالص و نصرت و ياري كامل; نسبت به خداوند متعال و در امر دين مبين او ظاهر و آشكار گرديد، و بوسيله مهيّا بودن اسباب الهيه از براي ايشان از اهل و اولاد و اصحاب و هم بر حسب اقتضاي وقت و زمان و اهل آن طوري كه به آن درجه از محبّت و نصرت از احدي از انبياء و اولياء (عليهم السلام) از اولين و آخرين ظاهر نشد، گر چه جدّ بزرگوارشان و پدر عاليمقدار شان و نيز عصمت كبري و حضرت مجتبي و هم همه اولاد طاهرينشان از ائمّه معصومين (عليهم السلام) تا وجود مبارك حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) در اصل مرتبه كمال معرفت و خلوص محبت الهيه به همان درجه كمال حسيني صلوات الله عليه يا كاملتر و افضل از آنحضرت بودند، چنانچه در مقام نصرت الهي هم از هركدام در جهاتي كه مقتضي شد مرتبه كامل و كاملتر از جميع اولياء ظاهر گرديد.و لكن در مقام ظهور و بروز

درجات محبّت و نصرت حضرت احديّت جلّ شأنه به حسب اسباب خاصه در كيفيّات زيادي حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) از همه ممتاز شدند، و خداوند متعال هم در مقام عطاياي خاصّه خود نسبت به آن حضرت(عليه السلام) عامّه قلوب بندگان حتّي اولياء و انبياء مرسل خود را از اولين و آخرين مجذوبِ ايشان گردانيد، ومحبّت ودوستي خاصّه ايشان به شاهد فرمايش نبوي(صلي الله عليه وآله): «إنّ للحسين (عليه السلام) محبّة مكتومة في بواطن المؤمنين» [238] در واقعِ دلها ثابت گرديد.و چنان همه آنها عاشقانه به آن جناب اشتياق پيدا نمودند; كه بي اختيار توجّه به جانب ايشان كردند، و پروانه وار از هر جانب در هر زمان علي الدوام از عرش مجيد در آسمانها و آفاق عالم و اطراف زمينها رو به حرم انور او كرده، و به زيارت مرقد منوّر او مشرّف شده و مي شوند كه:«مامن نبيّ إلاّ و قد زار كربلا بين قبره و بين السماء مختلفة الملائكة فوج يعرج و فوج ينزل». [239] .و به نوعي همه ممكنات محو او گرديدند كه با ذكر مصيبت و بلاي آن مظلوم صلوات الله عليه قبل از واقع شدن آن مصيبت و بعد از آن؛ اهلِ زمين و آسمان همگي محزون و افسرده شدند، و هر گوشه اي از اطراف و اكناف عالم اقامه مجالس عزايشان را تجديد بنا، و لوا و پرچم مصيبتشان را در هر عهد و زماني دائمي و مستمر نمودند.پس بواسطه آن جذبه اي كه خداوند متعال جلّ شأنه از قلوب به جانب آنحضرت (عليه السلام) فرمود، و آن محبّت حقيقيه ايكه از ايشان در دلها قرار دارد، و

بوسيله آن سعي و كوششي كه پيدا نمودند به سبب اين مقام؛ محبّت عامّه ممكنات در توجّه به سوي ايشان و اظهار ذكر آنحضرت (عليه السلام) در محافل و مجالس علي الدوام گرديد، و ذكر توحيد الهي و امر رسالت حضرت خاتم النبييّن (صلي الله عليه وآله) و ولايت و امامت جميع ائمّه طاهرين (عليهم السلام) در زبانها و گفتارها جاري شد.و به اين سبب قلوب همه اهل ايمان به كمال معرفت حضرت احديّت و شناسائي شريعت و احكام و آداب حضرت ختمي مرتبت صلوات الله عليه رهنمون شد، و به فضائل و مناقب و شئونات امامت و ولايت و خلافت ائمّه اطهار (عليهم السلام) علم پيدا كردند، و به اين واسطه و سبب در هر عهد و زماني اركان توحيد محكم شد، و امر رسالت و شريعت استقامت پيدا كرد، و آثار امامت و ولايت ظاهر و هويدا گرديد، پس امر آنحضرت عليه صلوات الله و السلام در هر زماني نصرت به همه اُمور الهي و همه اولياء او گرديد.و به اين دليل است كه محبّت و موالات هر كسي با ايشان به منزله محبّت با همه اهلبيت (عليهم السلام) و زيارت ايشان زيارت همه است، و تحت قبّه ايشان بمنزله تحت قبّه همه، و گريه بر ايشان به منزله گريه بر همه است، و اداي حقّ ايشان اداي حقّ همه اهلبيت (عليهم السلام) است، چنانچه در «كامل الزيارات» از زراره از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه در ضمن فرمايشاتي فرمودند:«ما من باك يبكيه إلاّ و قدوصل فاطمة (عليها السلام) وأسعدها عليه و وصل رسول الله (صلي الله عليه وآله) و أدّي

حقّنا». [240] .يعني: هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنه اي نيست كه براي حضرت ابي عبدالله(عليه السلام) گريه نمايد، مگر آنكه با فاطمه زهرا (عليها السلام) صله نموده است، و ايشان را با اين گريه اش ياري كرده، و با حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) صله نموده و حقّ همه ما را اداء نموده است.و همچنين احيا امر ايشان احياء امر همه است، و نصرت و ياري ايشان نصرت و ياري همه است، چنانچه در فرمايش نبوي (صلي الله عليه وآله) ذكر شد.و نيز از اين حديث شريف استفاده مي شود كه فرمود با گريه بر ايشان اداي حقّ همه ما ائمّه را نموده است. و از جمله حقوق اهلبيت (عليهم السلام) يكي حقّ مودّت و دوستي با آنها است، و ديگري حقّ نصرت و ياري آنها است كه هر دو بر عهده همه مؤمنين ثابت و لازم است.و از اين جهت است كه گريه كننده گان بر ايشان و زائران قبر منوّر آنحضرت صلوات الله عليه مورد دعا و طلب مغفرت و وعده و بشارت شفاعت همه ائمّه اطهار (عليهم السلام) واقع شده اند، چنانچه به اين مطلب در اخبار بسياري تصريح شده است.و همچنين شوق و اشتياق به سوي زيارت ايشان علامت و نشانه محبّت مؤمن به همه آنها (عليهم السلام) است، چنانچه در «بحار» و «تحفة الزائر» روايت شده كه حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمودند:«هركس بخواهد بداند كه او از اهل بهشت است؛ محبّت ما را بر دل خود عرضه كند، اگر قلب او محبّت ما را قبول كند؛ مؤمن است، و هر كس دوست ما است؛ بايد در

زيارت قبر امام حسين (عليه السلام) رغبت كند، زيرا كه هر كس زيارت كننده آنحضرت صلوات الله عليه است; ما او را دوست اهلبيت مي دانيم، و از اهل بهشت است، و هركه زيارت كننده آنحضرت نيست ايمانش ناقص است. [241] .پس با اين بيان آنچه در اخبار زيادي در بعضي از خصوصيّات مذكوره وارد شده است; روشن مي شود كه؛ هركس به هر عنوان و در هر زمان امر حضرت ابي عبد الله صلوات الله عليه را احياء نمايد، و ايشان را نصرت و ياري كند، خصوصاً به عنوان زيارت و اقامه عزا، پس امر حضرت قائم صلوات الله عليه را احياء، و آنحضرت را نصرت و ياري كرده است.و بوسيله هرمصداقي كه بنده مؤمن در انصار حضرت سيّدالشهدا (عليه السلام) داخل شود; به همان وسيله در انصار حضرت قائم (عليه السلام) داخل شده است، و به درجه رفيعه و عالي آنها فائز شده است، خصوصاً اگر بااقامه مجالس تعزيه و برپا نمودن اساس بكاء و ابكاء وجزع و ندبه و حزن برمظلومي حضرت ابي عبدالله(عليه السلام) باشد.بواسطه آنكه مصيبت جان گداز كربلا و آنچه بر اهلبيت اطهار (عليهم السلام) وارد شد; از جراحت قلوبشان و تألّم خواطرشان و هتك حرمتهايشان و جريان اشكشان تا قيامت باقي و دائم است، بخصوص تا زماني كه خونخواهي آن بزرگوار و اصحاب و انصار شان نشده است، چنانچه به اين جمله در اخبار و آثار زياردي كه از ائمّه اطهار (عليهم السلام) نقل شده؛ تصريح شده است.پس در اين زمان صاحب اين مصيبت عظمي در اين عالم كسي جز وجود مبارك حضرت صاحب العصر و الزمان (عليه

السلام) نيست، و واضح است كه نوعِ ظاهر از نصرت و ياري شخص مصيبت ديده و صاحب عزا حضور در مجلس عزاي او و همراهي با او در گريه و حزن است، و بهتر از اين؛ خدمتگذاري در انجام دادن اساس مجلس عزاي او در هر جهتي از جهات آن است. چنانچه در حديث زراره فرمود:«هركس بر آن مظلوم گريه نمايد؛ در واقع حضرت صديقه طاهرهسلام الله عليها را در آن گريه اش ياري نموده است. [242] .پس اين بيان كه مستفاد از تعداد زيادي ازاحاديث واخبار بود؛ واضح شد.و نيز بالوجدان و العيان در جميع نظرها و در همه عصرها و در اكثر شهرها; آثار آن ظاهر است كه در اين كيفيّت از نصرت و ياري حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) نسبت به آنحضرت يعني حضرت صاحب الامر (عليه السلام) __ نصرت و ياري محقّق مي شود، و اين ياري هم نسبت به شأن رفيع و مقام جليل ايشان است كه بدين وسيله ذكر ايشان در محافل و مجالس دوستان احياء مي شود، و فضل ايشان در قلوب اولياء ظاهر مي شود، و هم نصرت و ياري به حال شيعيان و دوستان ايشان است، كه بدين وسيله از جهات مختلف منتفع و مستفيض مي شوند، هم در جهت دنيوي كه به بركات ذكر ايشان به رحمتهاي الهيه فائز مي شوند، و هم در جهت اُخروي؛ كه به ولايت و معرفت آنحضرت (عليه السلام)؛ و نيز به سائر اركان ايمان هدايت مي يابند. و اين بر وجهي است كه بيان شد.و از همه مهمّتر نصرت و ياري به وجود مبارك آنحضرت صلوات الله عليه است

در جميع اُمور ديني و اركان اسلامي، بواسطه آنكه معلوم شد كه نصرت و ياري امر حضرت ابي عبد الله صلوات الله عليه و ذكر ايشان در هر جهتي __ خصوصاً سعي در زيارت و اقامه مجالس تعزيه ايشان __ وسيله اعلاي كلمه توحيد و استحكام و استقامت امر شريعت و رسالت، و ظهور آثار ولايت و امامت و همه اُمور ديني و احكام و آداب ايماني و اسلامي مي باشد.و در مطالب گذشته __ خصوصاً در مقدمه اين گفتار و در فصل اوّل از باب اوّل آن __ بيان كرديم كه همه اين اُمور ديني از جانب خداوند عالم به وجود مبارك امام و حجّت زمان صلوات الله عليه واگذار شده است، پس هركس در هر جهتي از آن جهات سعي نمايد، و در هر وسيله و سببي از آن وسائل و اسباب اهتمام نمايد، آن نصرت و ياري به آنحضرت صلوات الله عليه در امر دين است، خصوصاً در حالي كه ملتفت اين مطلب بوده و به خصوصه قصد نصرت و ياري ايشان را بنمايد.

تذكري لازم در فرمايش نبوي

در اوّل عنوان؛ فقره اي از فرمايش نبوي (صلي الله عليه وآله) كه: «فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم (عليه السلام)» بيان كرديم؛ پس اگر مراد و مفهوم آن همان باشد كه در ترجمه آن فقره در اوّل عنوان ذكر كرديم؛ پس آن هم __ علاوه بر شواهد ديگري كه از عقل و نقل ذكر شد __ از جمله شواهد بيان ما خواهد بود، يعني: كلام حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) دلالت دارد بر آنكه با ياري حضرت ابي عبدالله (عليه السلام)؛ ياري جمله ائمّه

اطهار (عليهم السلام) و ياري حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) حاصل مي شود.و اگر مراد چنين باشد كه: هر كس حسين (عليه السلام) را ياري نمايد، چنان است كه مرا و فرزندش قائم (عليه السلام) را ياري كرده باشد، يعني در فضل و ثواب، كه در واقع هم مراد اين است؛ كه ياري حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) از اعمال جليله ايست كه بوسيله آن؛ اجر ياري حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و ياري حضرت قائم (عليه السلام) عطا مي شود، ولو آنكه خصوصيت مصداق نصرت و ياري ايشان هم در او حاصل نشود، پس اين فقره شريفه؛ تأكيد بيانِ ما خواهد بود، گر چه همان وجه اوّل اظهر است، و الله العالم بحقيقة كلامه و كلام اوليائه.

چگونگي نصرت و ياري شهداي كربلا در حق حضرت قائم

تنبيه: آنچه از اين بيان؛ و بياني كه در كيفيّت يازدهم ذكر شد؛ واضح مي شود كه: نصرتي كه از شهداي كربلا __ كه افضل و اشرف انصار الله براي حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) بودند __ ظاهر گرديد، نصرت و ياري بودن آن در حقّ حضرت قائم (عليه السلام) بر دو وجه است:وجه اوّل: چنانكه قبلا بيان كرديم چون امر شهادت حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) وسيله ظهور امر و دين الهي در همه شهرها و عصرها گرديد، و نيز موجب ظهور امر شريعت نبوي و ظهور امر هر يك از ائمّه اطهار (عليهم السلام) تاكنون بوده، و وسيله ظهور امر حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) نيز مي باشد، پس آنانكه آنحضرت را در امر شهادت ياري نموده اند; در واقع جميع اين اُمور ياري كرده اند، و از ياران و انصار همه __ يعني انصار

الله و انصار دينه و انصار رسوله و انصار اوليائه و انصار خلفائه (عليهم السلام) و همچنين انصار قائم (عليه السلام) __ محسوبند.وجه دوّم: همچنانكه در كيفيت يازدهم گفتيم: فرجِ كلّي كه وعده داده شده به ظهور موفور السرور حضرت قائم (عليه السلام)؛ مقدّر بود كه قبل از واقعه كربلا و شهادت حضرت سيّدالشهدا (عليه السلام) واقع شود، پس اگر همه مردم در آن وقت در ياري ايشان حاضر شده بودند، اين فرج كلّي واقع مي شد، و آن همه ابتلائات به ائمّه اطهار و اولياء اخيار (عليهم السلام) واقع نشده بود، و نيزاين غيبت طولاني براي حضرت بقية الله(عليه السلام) روي نداده بود.پس در اين حال؛ همه مردم در آن عهد و زمان از انصار الله و انصار اولياء او در باب وقوع اين فرج بودند، پس آن عدّه از شهدائي كه در مورد اين فرج ياري كردند، براي همين امر از انصار الهي و انصار هريك از ائمّه طاهرين (عليهم السلام) شدند، و لو آنكه بواسطه اعراض سايرمردم از نصرت و ياري آنحضرت (عليه السلام) آن فرج وقوع نيافت، پس آنها از انصار اولياء الهي شدند هم در امر فرج كلّي آنها، و هم در فرجهاي الهي در حال و در زمان ابتلاء آنان، كه آن فرجها بوسيله امر شهادت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) __ بر وجهي كه ذكر شد __ فراهم شده و مي شود.

چگونگي نصرت و ياري حضرت سيدالشهداء

اشاره

امر دوّم: در بيان كيفيّت نصرت و ياري حضرت سيد الشهداء سلام الله عليه است، و آن بر دو وجه است:وجه اوّل: كيفيّتي است كه با همه ائمّه اطهار (عليهم السلام) مشترك است، و آن در بعضي

از كيفيّات مزبوره بيان شد.وجه دوّم: آن است كه به وجود مبارك آنحضرت صلوات الله عليه اختصاص دارد، و عمده شاهد و مقصود دراينجا همين است، و اعظم و افضل اين وجه آن دو امر است:اوّل: زيارت آنحضرت (عليه السلام).دوّم: اقامه تعزية ايشان، پس در اينجا در دو مقام مطالبي بيان مي كنيم.

عناويني كه متعلق به مطلق زيارات است

مقام اوّل؛ در بيان آنكه با زيارت قبر مطهّر و منوّر حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) نصرت و ياري ايشان حاصل مي شود، و در اينجا عناويني را كه تعلّق به زيارت دارد و بوسيله آن؛ نصرت و ياري حاصل مي شود، در چند جهت بيان مي كنيم.جهت اوّل: نسبت به وجود مبارك ايشان است، كه زيارت موجب شدّت سرور قلب مبارك آنحضرت (عليه السلام) مي شود.جهت دوّم: نسبت به ظاهر شدن شأن رفيع ايشان هم در دنيا و هم در آخرت و هم در نظر اعداء است، كه موجب ذلّت و خواري و رغم انف آنهاست، و هم در نظر اولياء و دوستان از انبياء و ملائكه از اهل زمين و آسمان (عليهم السلام) مي شود، چرا كه واضح است كه بيشتر بودن تابعين نسبت به هر كس __ خصوصاً به عنواني كه همه در تحت لواءِ مرحمت او باشند __ گوشه اي از جلوه بلندي مقام و علوّ قدر او در چشم بيننده گان خواهد بود.جهت سوّم: نسبت به متعلقان و شيعيان آنحضرت (عليه السلام) در آخرت است، كه بواسطه آنچه در فضل زيارت آنحضرت صلوات الله عليه آمده است كه زائر ايشان نسبت به سائر دوستان اهلبيت (عليهم السلام) مقام شفاعت پيدا مي كند، كه به او ميگويند:«خذوا بيد

من أحببت و أدخله الجنّة» [243] .«دست هر كسي را مي خواهي بگير و وارد بهشت نما»بلكه بنابراين امر؛ زائر در مقام شفاعت نسبت به آنحضرت دو نوع نصرت و ياري نموده است.نوع اوّل: نسبت به وجود مبارك خود ايشان بواسطه آنكه اين شفاعت امري است راجع به آن حضرت(عليه السلام)، پس در انجام جمله اي از اين امر؛ ايشان را نصرت و ياري كرده است، مثل آنكه اگر در دنيا بود؛ آنحضرت (عليه السلام) را __ در جهتي كه راجع به ايشان است مانند جهاد __ نصرت و ياري مي نمود.ونوع دوّم: نسبت به ايشان در امر دوستان آنحضرت است كه سبب دفع عقوبت از آنها شده است، و نيز وسيله رسيدن آنها به رحمتهاي كامله الهي و مقامات عاليه شده است.جهت چهارم: نصرت و ياري است نسبت به ابقاء و احياء امر ايشان، چه آنكه واضح است كه رفت و آمد شيعيان و دوستان در هر زماني و هر عصري نزد قبرمنوّر ايشان موجب بقاء و دوام ذكر آنحضرت (عليه السلام) بوده، و موجب ياد آوري فضائل ومناقب ايشان در قلوب ودر زبان ها; و درمجالس عام و خاص است.

عناويني كه متعلق به زيارت حضرت سيدالشهداء است

و امّا عنوانهائي كه تعلّق به زيارت قبر مطهر ايشان دارد، و به هركدام از آنها جهات نصرت و ياري حاصل مي شود؛ چند عنوان است:اوّل: آنكه به نفسه تهيه و تجهيز رفتن به كربلا را نموده و خود مشرّف گردد.دوّم: ديگران را به زيارت بفرستد، به آنكه براي آنها اسباب رفتن را مهيّا نمايد.سوّم: زوار ايشان را در توشه يا حلّ مشكلات __ به دفع ظلم و شرّ دشمنان از ايشان يا

به نحو ديگر __ اعانه و ياري نمايد.چهارم: قبر منوّره را تعمير نمودن.پنجم: كمك و احسان به خدّام حرم انور ايشان نمودن.ششم: تشويق و ترغيب و تحريص نمودن دوستان ايشان را; به امر زيارت آنحضرت (عليه السلام)، با ذكر فضائل زيارت ايشان يا به هر وجهي كه اين نتيجه در او حاصل شود.هفتم: حفظ فضائل زيارت ايشان؛ با تأليف و تصنيف كتاب از براي نقل احاديث و روايات وارده در آن.هشتم: حفظ كتبي كه در فضائل و جهات متعلّقه به زيارت آنحضرت (عليه السلام) از علماء تأليف و تصنيف شده است، به هر نحوي كه حفظ آنها محقّق شود، از قبيل نوشتن و چاپ كردن و انتشار دادن و وقف نمودن.نهم: محافظت و مواظبت نمودن بر زيارت ايشان از شهرهاي دور، خصوصاً كساني كه تمكّنِ تشرّف به كربلا راندارند.و اين نوع زيارت هم به منزله زيارت در كربلا از نزديك است، چنانچه باين مطلب در اخبار بسياري تصريح شده است، و فضائل شريفه اي براي زيارت قبر مطهر و منوّر وارد شده است، در اين نوع زيارت هم حاصل مي شود، در برخي از زيارات مانند زيارت عاشورا __ چنانچه در امر سوّم بيان خواهد شد ان شاءالله تعالي __ بعضي از آن جهات نصرت و ياري كه در تشرّف به زيارت قبر مطهّر حاصل مي شود؛ در اين نوع زيارت هم حاصل مي شود، چنانچه اشاره به آن خواهد گرديد؛ ان شاء الله تعالي.و خلاصه كلام در نصرت و ياري بودن اين امور ده گانه در جهت زيارت؛ آن است كه هر كدام از آنها به عنواني سبب بقاء و ثبات و ظهور شئونات

حرم محترم آنحضرت (عليه السلام) مي شود، و به آن سبب امر به زيارت ايشان مستقرّ و بر قرار مي شود، و بر آن؛ آن نصرتي كه بوسيله زيارت ايشان است و مترتّب شده، و عنوان آن در دنيا و آخرت حاصل مي شود.

چگونگي نصرت و ياري حضرت سيدالشهداء با اقامه عزا

اشاره

مقام دوّم: در اقامه عزاي آنحضرت (عليه السلام)، و در آنكه با اين كيفيّت نصرت و ياري كامله نسبت به ايشان حاصل مي شود، و نيز در بيان عنوانهاي متعلّقه به اين كيفيّت است.و اين مطلب را چنين بيان مي كنيم كه نصرت و ياري مظلوم در سه مقام است، كه اگر در هر كدام به او ياري نشود; موجب غربت و مظلوميّت او مي شود.اوّل: در مقام مقاتله و جنگ با دشمن او است، و ياري كردن در اين مقام اين است كه سعي در مجادله نمودن با دشمن او سعي و كوشش كند تا آنكه دشمن مخدول شده و رفع شرّ ظلم از او شود.دوّم: بعد از كشته شدن، و نصرت و ياري در اينجا تقاص حقّ او و خونخواهي از دشمن او است.سوّم: بعد از كشته شدن، با عزاداري و گريه و حزن براي او، كه اين اقامه مراسم عزاداري؛ براي هر كسي بعد از مردن يا كشته شدن؛ تعظيم آشكار و بزرگي است، و اگر با غربت و مظلوميّت بميرد يا كشته شود; پس به اين مطلب تدارك و تلافي غربت او مي شود، و اين نسبت به حال او نصرت و ياري كامل است.پس اقامه مجالس عزا از براي حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) از طرف دوستان و اوليائشان; بعد از آنيكه براي آنها نصرت و

ياري نمودن در دو مقام اوّل و دوّم __ كه مقاتله با دشمنان آنحضرت و تقاص حقّ و خونخواهي ايشان است __ ميسّر نشد؛ واضح است كه نصرت و ياري نسبت به ايشان در تجليل شأن و توقير و تعظيم قدر رفيع ايشان در نظر دوستان و دشمنان است، و نيز موجب رغم انف دشمنان و خذلان آنها است، و همچنين نصرت و ياري نسبت به آن جهات سه گانه ديگر است، كه در باب زيارتشان بيان شد.

عناويني كه متعلق به عزاداري آن حضرت است

عناوين متعلّق به امر عزاي آنحضرت (عليه السلام) چند عنوان است:اوّل: مرثيه خواني و ذكر مصائب ايشان با نظم يا نثر.دوّم: همّ و حزن قلبي.سوّم: افسردگي چهره و اظهار حزن.چهارم: بكاء و گريه با اشك ريختن.پنجم: بكاء و گريه به ناله كردن.ششم: ندبه كردن.هفتم: جزع و بي قراري كردن.هشتم: لطمه بر صورت يا بر سينه يا بر سر زدن.نهم: غش كردن.دهم: جامه دريدن.يازدهم: تغيير لباس و تغيير هيئت دادن.دوازدهم: تقليل در خوردن و آشاميدن و تقليل در خواب و ترك لذائذ و نيز تقليل در كلام و عزلت از مردم نمودن.سيزدهم: مجلس عزاي ايشان را بر پا نمودن.چهاردهم: حضور در مجلس عزا و جلوس در آن.پانزدهم: مال صرف عزاي ايشان نمودن.شانزدهم: انشاء شعر در مصيبت ايشان.هفدهم: در مجلس عزا خدمت نمودن.هيجدهم:تأليف و تصنيف كتاب در ذكر مصائب ايشان.

بيان فضائل زيارت و تعزيه سيدالشهداء

اشاره

امر سوّم: در بيان بعضي از فضائل اين دو وسيله عظمي __ يعني زيارت و تعزيه آنحضرت (عليه السلام) __ غير از فضيلت نصرت و ياري بودن آن، و آن فضائل بسيار است، و لكن در اينجا در ضمن دو مطلب تيمّناً و تبرّكاً به بعضي از آنها اشاره مي شود:مطلب اوّل: در بعضي از فضائل مهمّ زيارت آنحضرت (عليه السلام)، و در آن سه فصل است:فصل اوّل: در فضائل مطلق زيارات.فصل دوّم: در فضائل زيارت عاشورا.فصل سوّم: در بيان افضليت اين زيارت از سائر زيارات، و در افضل بودن اوّل از دوّمي.

روايات وارده در فضيلت مطلق زيارات

در بيان فضائل عامّه زيارات، و در اين مقام به ذكر هشتاد فضيلت از آنچه منصوص است __ خصوصاً در اخبار كثيره __ اكتفا مي شود، و اين هشتاد فضيلت بر چهار نوع است:نوع اوّل:فضل و اجري كه به زائر از زماني كه از قبر بيرون مي آيد تا حين دخول در بهشت عطا مي شود، و آن چهارده امر است:اوّل: آنكه در وقت بيرون آمدن از قبر، اوّل كسيكه با او مصافحه مي كند حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) مي باشد.دوّم: نوري كه ما بين مشرق و مغرب را روشن نمايد به او عطا مي شود، و علامتي در صورت او گذارده شود از نور عرش بر اين وجه:«هذا زائر قبر ابن بنت خاتم الأنبياء سيّد الشهداء (عليه السلام)» [244] كه به اين علامت شناخته شود.سوّم: نامه عملش را به دست راست او دهند.چهارم: از هول عظيم روز قيامت ايمن باشد.پنجم: از گناهاني كه در دار دنيا نموده است نمي پرسند، گر چه گناهانش به تعداد ريگ بيابان عالج; و

كوههاي تهامه; و كف درياها بوده باشد.ششم: در قيامت خداوند مقامي به او عطا فرمايد كه همه بر حال او غبطه خورند، و آرزو مي كنند كه اي كاش ما هم از زائرين آنحضرت (عليه السلام) بوديم، حتّي شهدائي كه در خون خود غلطيده باشند.هفتم: بر سفره مائده بهشتي كه حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و فاطمه زهرا (عليهما السلام) نشسته اند; او را بنشانند، و با ايشان غذا بخورد در حالي كه مردم مشغول حسابند.هشتم: او را بر سر حوض كوثر برند، و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) با او در آنجا مصافحه فرمايد، و از حوض او را سيراب نمايند.نهم: آنكه آنحضرت كسي را مي فرستند تااو رااز اهوال قيامت عبور دهد.دهم: حضرت امر فرمايد كه صراط براي او نرم و راحت شوديازدهم: از آتش جهنم سالم بماند به گونه اي كه آن را با چشم خود هم نبيند.دوازدهم: در آن روز در زير علم حضرت سيّد الشهدا (عليه السلام) بوده، و تا وقت ورود به بهشت; با ايشان هم صحبت مي شود.سيزدهم: چهل سال قبل از همه داخل بهشت شود.چهاردهم: در درجه آنحضرت (عليه السلام) ساكن شود.نوع دوّم:آنچه عطا مي شود به زائر از زماني كه از دنيا برود تا وقتي كه از قبر بيرون آيد، و آن شانزده امر است:اوّل: سعادتمند بميرد و جان كندن بر او آسان شود كه تلخي براي او نداشته باشد.دوّم: حنوط و كَفَن بهشتي براي او آورده، و بر روي كفنش مي پوشانند.سوّم: حضرت جبرئيل و عزرائيل و ميكائيل (عليهم السلام) با عدّه زيادي از ملائكه بر او نماز مي خوانند.چهارم:

ملائكه جنازه او را مشايعت مي نمايند.پنجم: ملائكه بعد از مردن، تا روز قيامت برايش استغفار مي كنند.ششم: قبر او را به حدّي كه چشم بيند؛ وسعت مي دهند.هفتم: قبر او را به چراغهائي; روشن مي كنند.هشتم: قبر او را با ريحان بهشتي فرش مي نمايند.نهم: براي او هول و وحشت قبر نباشد.دهم: فشار قبر براي او نباشد.يازدهم:سئوال منكر و نكير بر او آسان گردد.دوازدهم: از بهشت دري براي او گشوده، كه تا روز قيامت; بو و رائحه بهشتي برسد، __ و لكن از براي بعضي تا هيجده روز __ و بعد از آن او را بالا و در حظيرة القدس برده، و در آنجا با اولياء الهي (عليهم السلام) باشد.سيزدهم: ماندن ملائكه بر قبر او و عبادت نمودن براي او تا روز قيامت.چهاردهم: تشريف فرما شدن حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) در قبر به زيارت او.پانزدهم: در هنگام ظهور حضرت قائم (عليه السلام) به دنيا بر گردد، و از اهل سعادت در آن روز باشد.شانزدهم: در آن وقت و آن زمان چون حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) به دنيا رجعت فرمايد، و كرسي از نور براي آنحضرت بگذارند و دور آن كرسي نود هزار قبّه سبز برپا كنند، و مؤمنان به زيارت آنحضرت (عليه السلام) آيند و زائر آنحضرت از اين مؤمنان باشد.نوع سوّم:آنچه بعد از زيارت به زائر عطا مي شود؛ يا براي او در اين دنيا نوشته مي شود، و لكن از امور اُخروي است، و از آنها بيست امر ذكر مي شود:اوّل: مصافحه ملائكه با او.دوّم: دعاء آنها و دعا جميع انبياء و رسل و جميع اهلبيت طاهرين (عليهم السلام) در

حقّ او.سوّم: بشارت غيبي حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) با او به همنشيني با ايشان در بهشت، و بشارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) به قضاء حوائج در دنيا و آخرت.چهارم: به هر قطره عرقي كه از او بريزد هفتاد هزار ملك خلق شوند كه تا روز قيامت براي او تسبيح و استغفار نمايند.پنجم: همه گناهان او _ چون روزي كه او از مادر متولد شده _ آمرزيده شود.ششم:هنگامي كه آماده رفتن به زيارت مي شود، اهل آسمانها يكديگر را به او بشارت دهند، يعني از جهت كثرت شوق و محبّت به عمل او.هفتم: براي او ثواب هزار روزه دار نوشته مي شود.هشتم: ثواب هزار صدقه قبول شده برايش نوشته مي شود.نهم: ثواب هزار شهيد از شهداي بدر برايش نوشته مي شود.دهم:ثواب كسيكه در راه خدا هزار بنده آزاد كرده باشد برايش مي نويسند.يازدهم: ثواب كسيكه هزار اسب در راه خدا به جهاد فرستاده باشد برايش نوشته مي شود.دوازدهم: ثواب يك يا ده و دوازده و بيست و بيست و دو و هفتاد و هشتاد و نود و صد و هزار و صد هزار حجّ برايش و به هر قدم صد حجّ مقبول و صد عمره مبرور نوشته مي شود; كه در بعضي ثواب حجّ مقبول با حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) از دو تا ده تا سي تا پنجاه، و در بعضي ثواب حجّ خود آنحضرت صلوات الله عليه از يك تا نود با عمره هاي ايشان.و هر كدام اين مراتب مختلفه به خاطر تفاوت اشخاص در مراتب ايمان و معرفت و خلوص و محبّت، يا به جهت دوري و نزديكي راه، يا

جهات ديگر __ مانند رعايت آداب __ است، و لكن مهمترين علت اختلاف; همان اختلاف مراتب اخلاص و معرفت و محبّت است.سيزدهم: در بعضي از زيارات چون عرفه تكميل عقائد حقّه و رفع شبهات شيطاني و نفساني مي شود.چهاردهم: به اين اسماء مباركه مانند كروبيّين و مفلحين و فائزين و صالحين و زكويّين؛ ناميده شود، و به درجات عاليه آنها فائز مي شود.پانزدهم: خداوند متعال نزد اهل عرش و ملائكه مقربين به او مباهات فرمايد.شانزدهم: اسم او در عليّين نوشته مي شود.هفدهم: به ثواب زيارت خداوند جلّ شأنه و زيارت حضرت رسول و امير المؤمنين و فاطمه زهرا (عليهم السلام) فائز شود.هيجدهم: آنكه در جمله وديعه حضرت صادق (عليه السلام) واقع مي شود.نوزدهم: به هر قدم كه بر مي دارد و مي گذارد، براي او هزار حسنه نوشته شود، و از او هزار سيئه و گناه محو شود، و مقام او هزار درجه بالا رود.بيستم: هنگام برگشتن از زيارت، جمعي از ملائكه و شهداء با او همراهي كنند.نوع چهارم:آنچه از امور دنيوي به زائر عطا مي شود، و آنها ده امر است:اوّل: وسعت روزي.دوّم: حفظ جان او از انواع آفات مانند فرود آمدن سقف خانه، و غرق شدن و سوختن و به درنده مبتلا شدن.سوّم: طول عمر.چهارم: فرج عاجل در هر شدّتي كه براي او باشد، و برگشتن با سرور و كشف هموم و قضاء حوائج.پنجم: سعادتي در تمام عمرش و در جميع اُمورش.هفتم: بركت در اهلبيت و اولادش.هشتم: محفوظ شدن از شرور شياطين.نهم: سالم ماندن از شرّ دشمنان.دهم: بركت در مال.

فضائل زيارت عاشورا

امّا فضائل زيارت عاشورا; بر حسب آنچه در فرمايش حضرت امام محمّد باقر

(عليه السلام) و حضرت صادق (عليه السلام) در روايت علقمه و صفوان است، بيست و دو امر است:اوّل: ثواب دوازده هزار حج.دوم: ثواب هزار هزار جهاد.سوّم: ثواب دو هزار هزار عمره؛ كه همه آنها را با حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و ائمّه اطهار (عليهم السلام) بجا آورده باشد.چهارم: ثواب مصيبت هر پيامبري از اوّلين تا آخرين.پنجم:ثواب مصيبت هر رسولي.ششم: ثواب مصيبت هر وصيّي تا روز قيامت.هقتم:ثواب مصيبت هر صدّيقي تا روز قيامت.هشتم: ثواب هر شهيدي تا روز قيامت.نهم: بلندي مقام او صد هزار هزار درجه.دهم: نوشته شدن هزار هزار حسنه.يازدهم: محو شدن هزار هزار گناه.دوازدهم: رسيدن به درجه شهداي با آنحضرت تا حدّي كه به هيئت آنها محشور شود، و در مقامات آنها داخل شود.سيزدهم: ثواب زيارت هر پيامبري.چهاردهم: ثواب زيارت هر رسولي.پانزدهم: ثواب زيارت هر كسيكه زيارت نموده است آنحضرت را از آن روزي كه شهيد شده اند.شانزدهم: جواب سلام از آنحضرت (عليه السلام) بجهت قبولي زيارت او.هفدهم: قضاء و بر آورده شدن حوائج هرقدر و هرچند بزرگ باشد.هجدهم: سرور قلب بر وجه دوام و هميشگي و روشني چشم بواسطه رسيدن به آنچه طالب باشد.نوزدهم: فوز به بهشت.بيستم: سلامتي از آتش.بيست و يكم: قبول شدن شفاعت او براي هر كس كه از خويش و بيگانه، گرچه مستحق آتش جهنّم باشند، جز دشمنان اهلبيت (عليهم السلام).بيست و دوّم: ضمانت مؤكّده از حضرت صادق (عليه السلام) و از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) و از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) و از حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) و از حضرت مجتبي (عليه السلام) و از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و از حضرت

رسول (صلي الله عليه وآله) و از جبرئيل (عليه السلام) و از حضرت احديّت جلّ شأنه در حقّ زائر به اين زيارت آنكه زيارت او مقبول و سعي او مشكور، يعني كه هيچ مانعي سبب ردّ آن نشود.

فضائل زيارت امام حسين در روز عرفه

امّا فضائل زيارت عرفه؛ پس فضائل مهمّه آن بسيار زياد است، و در اينجا به ذكر اين دو حديث شريف كه در «تحفة الزائر» روايت شده؛ اكتفا مي شود.حديث اوّل: از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:هركس قبر امام حسين (عليه السلام) را در روز عرفه زيارت كند، خداوند براي او ثواب هزار هزار حجّ كه با قائم آل محمّد (عليهم السلام) كرده باشد؛ بنويسد، و هزار هزار عمره كه با حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) كرده باشد، و نيز ثواب آزاد كردن هزار هزار بنده، و فرستادن هزار هزار كس به جهاد در راه خدا براي او نوشته شود، و خداوند او را بنده تصديق كننده او و ايمان آورده به وعده او مي نامد، و ملائكه گويند: فلان مرد صدّيق است، و خداوند او را در بالاي عرش عظمت و جلالش ثنا گفته است، و در زمين او را كرّوبي نامند، كه لقب ملائكه مقرّب است. [245] .حديث دوّم: نيز از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند:هركه پريشان باشد و حَجّة الاسلام __ يعني سفر حجّ __ برايش ميسّر نشود، پس روز عرفه را كنار قبر امام حسين (عليه السلام) گذراند كه آن از حَجّة الاسلام مجزيست، و نمي گويم كه از حجّ مجزيست مگر براي كسيكه پريشان باشد، امّا كسيكه تمكّن دارد؛ هرگاه حجّ واجب را بجا آورد و

بخواهد كه حجّ يا عمره مستحبي بجا آورد، لكن مشغله دنيوي يا علايق او را مانع شد؛ در روز عرفه كنار قبر امام حسين (عليه السلام) برود، كه او را مجزيست از اداء كردن حجّ و عمره، و حقتعالي ثواب او را چندين برابر كند.راوي پرسيد: ثوابش چند برابر حجّ و عمده است؟فرمود: ثوابش را نمي توان شمرد.پرسيد: كه صد برابر؟ فرمود: كي مي شود شمرد. پرسيد: كه هزار برابر؟ فرمود: بيشتر، پس اين آيه را خواند: (وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها اِنَ الله لَغَفُورٌ رحيمٌ) [246] يعني:«اگر نعمتهاي خدا را بخواهيد بشماريد; نمي توانيد احصاء كرد، بدرستيكه خداوند واسع العطايا است. [247] .

افضليت زيارت عرفه بر زيارات ديگر

در بيان افضليت زيارت عرفه بر همه زيارات، و افضليت زيارت عاشورا بر آنها و بر عرفه است.امّا اوّل: آنكه كليّه فضائلي كه از براي مطلق زيارات وارد شده است __ كه بعضي از آنها ذكر شد __ پس بدون اشكال براي اين زيارت هم ثابت است، و همچنين فضائلي هم از براي زيارت مخصوصه __ چون زيارت در شهر رمضان المبارك و شعبان المعظم و رجب المكرّم و امثال ذلك __ نقل شده؛ پس مثل و نظير آن نيز براي اين زيارت نقل شده است، و علاوه بر اين آنكه عدد حجّ هائي كه در اين زيارت شريفه _ يعني عرفه _ حاصل مي شود خارج از شمارش است.

فضيلت زيارت عاشورا بر زيارات و اختصاصات سه گانه آن
اشاره

امّا افضل بودن زيارت عاشورا بر همه زيارات و بر زيارت عرفه بر اين وجه بيان مي شود كه اين زيارت شريفه علاوه بر دارا بودن بر همه فضائلي كه براي مطلق زيارات وارد شده است به سه فضيلت؛ اختصاص و امتياز يافته است:فضيلت اوّل: آنكه مؤمن با اين زيارت; به ثواب كاملِ زيارات جميع زائرين __ از انبياء و اوصياء و عامه مؤمنين __ كه حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) را از روز شهادت زيارت كرده اند; فائز مي شود، كه از جمله آن زوّار حضرت خاتم الأنبياء و ائمّه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين مي باشند.فضيلت دوّم: آنكه فوق هر عمل خيري عمل ديگري هست كه افضل از آن باشد تا به جهاد رسد كه فوق جهاد هيچ خيري نيست. چنانچه به اين مضمون از «كافي» روايت شده است، [248] و شهداي كربلا هم افضل از همه شهداي اوّلين و آخرين هستند، كه

در روز قيامت همگي غبطه مي خورند كه اي كاش از آنها بودند، چنانچه در «بحار» از نبيّ اكرم(صلي الله عليه وآله) روايت شده:«هم ساداة الشهداء». [249] .و همچنين از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:«لم يسبقهم سابق و لم يلحقهم لاحق»يعني: كه در فضل; احدي از سابقين بر آنها سبقت نگرفته است و به مقام رفيع آنها احدي از آيندگان نمي رسد.و نيز از حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) نقل شده كه:«فإنّي لا أعلم أصحاباً أوفي و لا خيراً من أصحابي و لا أهل بيت أبرّ و أوصل من أهل بيتي». [250] .يعني: بدرستيكه من هيچ اصحابي را با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمي دانم، و هيچ اهلبيتي را نيكوتر و صله كننده تر از اهلبيت خود نمي دانم.و جامعيّت فضل آنها بر همه شهداي بزرگ از اوّلين و آخرين از اين فقره شريفه _ كه ذكر شد _ استفاده مي شود.«من نصره __ يعني الحسين __ فقد نصرني و نصر ولده القائم (عليه السلام)».يعني: هركه حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) را ياري كند؛ به فضل نصرت و ياري حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فايز مي شود، مانند شهداي بدر كه افضل شهداء بودند، و نيز به فضل نصرت و ياري قائم (عليه السلام) فائز مي شود كه در بعضي از احاديث تصريح شده است كه: «انصار آنحضرت (عليه السلام) در كمال و معرفت، افضل از مردم همه زمانها مي باشند، حتّي آنكه برادران رسول (صلي الله عليه وآله) مي باشند». [251] .و اين هم واضح است كه شهادت با حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) از افضل اقسام نصرت و

ياري ايشان است، پس شهداي كربلا; فضل انصار حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و انصار حضرت قائم (عليه السلام) را بر وجه كاملتر دارا هستند.پس به مقتضاي اين نوع اخبار؛ بعد از مقام ولايت و امامت مقامي فوق مقام شهداي كربلا و انصار ابي عبدالله (عليه السلام) نيست.فضيلت سوّم: در بيان فضائل زيارت عاشورا گفتيم كه: دوازدهمين فضيلت; رسيدن به درجات شهداي با آنحضرت (عليه السلام) است به گونه اي كه به هيئت آنها محشور شود، و در درجات آنها داخل شود.پس جامعيّت اين فضل با دو فضل سابق آن شرافتي است كه اختصاص به اين زيارت شريفه دارد و فوق آن هيچ فضلي نيست، پس زيارت عاشورا از همه زيارات و از كافه عبادات افضل است، مانند افضليّت خورشيد يا ماه بر سائر ستاره گان.و در اينجا تنبيهاتي است كه لازم است به آنها اشاره كنيم:

بيان فضل زيارت عاشورا و فائز شدن بنده به درجات انبياء

تنبيه اوّل: در بيان و توضيح فضل بعضي از اعمال و عباداتي كه بنده بوسيله آنها به مقام انبياء و اوصياء (عليهم السلام) فائز مي شود، و به درجات عاليه آنها مي رسد؛ وارد شده.از جمله آن اعمال؛ اين عمل شريف يعني زيارت عاشورا و نيز كليّه زيارات حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) است _ كه ذكرشد _ كه بنده بوسيله آن به درجات عاليه انبياء و اوصياء صديقين و شهداء فائز مي شود، و در اجر مصائب جليله آنها شريك، و به ثواب زيارت نمودن آنها حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) را __ بر وجهي كه بيان شد __ نائل مي شود.سيد جليل رضي الدين علي بن طاووس(رضي الله عنه) دركتاب مستطاب «اقبال» مي فرمايد:و إذا

أوجدت في كتابنا أنّ من عمل كذا فله كذا مثل عمل الأنبياء و الأوصياء و الشهداء و الملائكة (عليهم السلام) فلعلّ ذلك أنّه يكون مثل عمل أحدهم إذا عمل هذا الّذي يعمله دون ساير أعمالهم أو يكون له تأويل آخر علي قدر ضعف حالك و قوّة حالهم، فلاتطمع نفسك بما لا يليق بالانصاف و لا تبلغ بها ما لايصحّ لها من الأوصاف و لا تستكثر لله جلّ جلاله شيئاً من العبادات، فحقّه أعظم من أن يؤدّيه أحد و لو بلغ غايات و يقع الطاعات لك دونه جلّ جلاله في الحياة بعد الممات». [252] .ومطلب ديگري كه در توضيح و بيان اين امر محتمل است; براين وجه است كه: هر گاه سلطاني جليل الشأن و عظيم القدر باشد و از براي او رعايا و غلاماني باشد كه آنها در مراتب و كمالات متفاوت باشند، پس عطاء و احسان سلطان نسبت به آنها بر حسب تفاوت مراتب كمالات آنها مختلف است، هم در كيفيّت و هم در كميّت، پس بعضي را لايق است كه درّ و جواهر عطا فرمايد، و بعضي را لايق است كه دينار عطا نمايد، و بعضي را سزاوار است كه درهم عطا كند.و هر طائفه اي از آنها هم به حسب كميّت مختلف اند، مثلا به بعضي شايسته است هزار عدد بدهد، و به بعضي ده هزار، و به برخي صد هزار و بيشتر از اين. و اين مراتب در هر طايفه يا در هر صنفي به جهت كمالي است كه دارند، از قبيل معرفت و شناخت به سلطان يا محبّت با او، يا اطاعت و خدمتگذاري او.ولكن گاهي بعضي ازكسانيكه در طبقه

دوّم و سوّم مي باشند در خصلت هاي حميده و خصيصه هاي نيكو ممتازند و به طبقه اوّل شباهت دارند، پس به اين جهت لياقت پيدا مي كنند كه در حقّ آنها مثل آنچه به طبقه اوّل اختصاص داشت __ در كيفيّت كه از درّ و جواهر باشد __ عطا شوند، و لكن در كميّت و مقدار نيز هرگاه با بعض از اهل درجه اولي مساوي شود و در كمالات مماثلت داشته باشند، و لكن هر گاه با بعض ديگر از اهل آن طبقه در كمال درجات كمالات مماثلت نداشته باشند، پس در عطاياي مخصوصه به آنها هم در كميّت مساوي نمي شوند، اگر چه در كيفيّت به عطاي آنها مماثلت پيدا نمايد.پس بسا باشد كه بعضي از آنها __ يعني طبقه اوّل __ لايق عطا صد هزار از جواهر __ بواسطه رفعت كمال __ باشد، و لكن اين شخص كه در جمله طبقه اوّل است بواسطه رفعت و كمال لايق عطا صد هزار از درّ و جواهر است و لكن شخصي كه در جمله طبقه دوّم و سوّم مي باشد و در بعضي كمالات شباهت با اهل آن طبقه دارد نه در جميع آن كمالات؛ لايق عطا به ده هزار يا كمتر از جنس جواهرات و لآلي باشد.پس همچنين محتمل است كه عطا پروردگار عمّ نواله در حقّ طبقات بندگان نيز چنين تصور شود، كه مرتبه اوّل انبياء و اوصياء (عليهم السلام)، و بعد از آن طبقه علما و اولياء و اتقياء، و بعد از آن مؤمنين از اهل ولاءاند، كه درجات و مراتب اين طبقات در كمالات و معارف الهي، ونيز در خلوص

محبّت و در مرتبه تحمّل عبوديت به چندين برابر هر طبقه اي نسبت بما بعد خود متفاوت است.پس هر مقام عالي و درجه رفيعي كه در حقّ طبقه اوّل __ يعني انبياء و اوصياء (عليهم السلام) __ عطا شود; در آن مقامات خصوصياتي است مانند حسن و جلال و جمال و ضياء، و نيز زيادي وسعت و رفعت; كه اين خصوصيات از براي طبقه دوّم نيست، و همچنين است طبقه دوّم نسبت به طبقه سوّم.لكن گاهي مي شود كه در طبقه دوّم و سوّم كسي باشد كه به خاطر خصوصيت خاصي از كمالات يا اعمال صالح از ديگران ممتاز شود; و به آن خصوصيت با اهل طبقه اوّل مشابهت پيدا نمايد، پس به اين واسطه لياقت پيدا نمايد كه به او از درجات عاليات و مقامات رفيعات عطا شود; مانند آنچه به طبقه اوّل __ در شدّت حسن وجلال و جمال __ عطامي شود، اگر چه به مقام آنها در زيادي كمال و ارتفاع نرسد.و اين مطلب بر حسب ضرورت; در مذهبِ حقّ ثابت است كه درجات محمّد و آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين در مقام معرفت و نيز محبّت الهي فوق همه درجات انبياء و اولياء مي باشد، و به اين سبب درجات آنها برتر و شريف تر و كامل تر از همه درجات عالي و مقامات رفيع آنها در جنان است.و همچنين به مقتضاي احاديث و اخبار روشن است كه برترين و شريف ترين صفت كمالي و عمل صالحي كه محبوب و مرضي عندالله و موجب رسيدن هر كس به درجات عالي است; معرفت و شناخت كامل و محبّت خالص است نسبت

به ذات مقدس حضرت احديّت جلّ شأنه، و بزرگترين بلكه عمده ترين اصل در وصول به اين مقام از معرفت و محبّت الهي; كمال معرفت و خلوص محبّت به آن انوار طيّبه صلوات الله عليهم اجمعين مي باشد، و در احاديث زيادي در حقّ شيعيان و دوستان تصريح فرموده اند كه: «يدخلون مدخلناو يردون موردنا».يعني: شيعيان در اين درجه معرفت و محبّت مي باشند.و فقرات زياد ديگري نيز به اين مضمون وارد شده; از آن جمله; آنچه در حقّ زوّار حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) وارد شده است، چنانچه اكمليت مقام و قرب مقامات انبياء عظام حتّي اولي العزم (عليهم السلام) بر حسب اكمليّت مرتبه معرفت و محبّت آنها نسبت به ذات مقدّس او است كه بوسيله اكمليّت معرفت و محبّت آنها نسبت به آن انوار طيبه (عليهم السلام) مي باشد.پس آن شيعيان كامل و مخلص كه بواسطه مقام معرفت و محبتشان با اهلبيت طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين در اتّباع و پيروي آنها و تسليم شدن امرشان را در بذل جان و مال و عرض و اولاد كمال سعي و استقامت را دارند، و بدين وسيله مشابهت و مماثلت در صفات و كمالات آنها به مراتب كمال معرفت و محبّت و عبوديّت حضرت احديّت جلّ شأنه پيدا مي كنند، و از اين جهت از براي مجالست و مؤانست با آنهافائز مي شوند و صلاحيت پيدا مي كنند، و داخل در درجات آنها مي شوند. و به آنها __ يعني شيعيان و دوستان __ درجه مماثل و مشابه با جمله از درجات رفيعه اهلبيت (عليهم السلام) عطا مي شود، و از نعمتهاي خاص ايشان; به

اين گروه از شيعيان مرحمت مي فرمايند، و بر سر همان خوان و سفره طعامي كه آنها تشريف دارند او را بنشنانند.و امّا بعضي از آن شيعيان به عنوان شهادت؛ اظهار اخلاص و محبّت خود را نمودند، و در اين طريق بذل جان و اهل و اولاد نمودند، و جمع ديگري كه اين نحو اظهار اخلاص و محبّت برايشان ميسّر نشد، و لكن بواسطه همان كمال اخلاص و محبت; اشتياق زيادي دارند كه اين نوع نصرت و ياري; براي آنها هم ميسّر شود، و آرزو چنين شهادتي را داردند، پس آنچه در اين حال براي آنهاميسّر است سعي مي كنند، و قبر منّور آنحضرت (عليه السلام) را زيارت مي كنند.و جمعي ديگر كه هيچ يك از اين دو مرتبه __ نه بذل مال و جان در مقام شهادت، و نه در مقام زيارت قبر منوّر __ براي آنها ميسّر نشده; و لكن با كمال اشتياق قلبي واقعي با همان مرتبه معرفت و محبّت خالص و كامل در هر مقام و هر مكاني كه باشند آنحضرت (عليه السلام) را زيارت مي كنند، پس بعد از آنيكه خداوند عالم جلّ شأنه از صدق نيّت بنده و اشتياق حقيقي او كه از اثر معرفت و محبّت خالصه در قلب او مي باشد; مطّلع شد، كه با اين حالت آنحضرت (عليه السلام) زيارت مي كند، پس به او از آن فضائل كامله كه به زوّار قبر منوّرش و به شهداي با آنحضرت (عليه السلام) اختصاص دارد؛ عطامي كند، و او را با آن شهدا و زوّار؛ با ائمه طاهرين(عليهم السلام) در درجات عالي؛ داخل مي كند.چنانچه به اين مطلب

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) با علقمه در فقره اي در مورد متن عاشوراء مشهوره تصريح فرموده:«إن استطعت أن تزوره في كلّ يوم بهذه الزيارة فافعل فلك ثواب جميع ذلك» [253] .يعني: اگر بتواني آن جناب (عليه السلام) را به اين زيارت همه روزه زيارت نمائي پس بجا آور كه همه اين ثوابها كه ذكر شد از براي تو خواهد بود.و اين فرمايش بعد از آني است كه آنحضرت (عليه السلام) جمله اي از ثوابهاي زيارت حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) را در كربلا و در روز عاشورا بيان فرمودند; از قبيل حجّ و عمره و جهاد و مصائب انبياء و اوصياء و شهدا و صديقيين به وجهي كه در فضائل زيارت عاشورا و علقمه گذشت.عرض كرد: اگر چنانچه از شهرهاي دور بخواهم زيارت كنم چه نوع و به چه بيان زيارت كنم؟پس حضرت متن زيارت مشهوره عاشورا را بيان فرمودند، و جمله اي ديگر از فضائل زيارت عاشورا را از محو سيّئات و بلندي درجات و عطا حسنات و حشر به هيئت شهدا آنحضرت (عليه السلام) و دخول در درجات آنها و ثواب جميع زائرين ايشان از روز شهادت؛ بيان كردند، چنانچه بيان اينها هم گذشت.و مفاد اين جمله فرمايش در اين مقام با علقمه اين است كه هرگاه اين زيارت را در هر مكان و زماني _ ولو غير كربلا و عاشورا _ بخواند; همه اين ثوابهائي كه در كربلا و عاشورا عطا مي شد; به او مرحمت مي شود.و شاهد ديگر براين امر؛ فرمايش حضرت صادق(عليه السلام) به صفوان است كه مي فرمايد:«فإنّي ضامن علي الله تعالي لكلّ من زار بهذه

الزّيارة و دعا بهذا الدعاء من قرب أو بعد، أنّ زيارته مقبولة و سعيه مشكور و سلامه واصل غير محجوب، و حاجته مقضيّه من الله بالغاً ما أبلغت و لاَُنجينّه». [254] .و باز مي فرمايد: «و قد اي الله عزّوجلّ من زار الحسين (عليه السلام) بهذه الزيارة من قرب أو بعد و دعا بهذا الدعا قبلت منه زيارته و شقفت في مسئلته بالغاً ما بلغت و أعطيت سئوله و أقلبه مسروراً يرأ عينه بقضاء حاجته و الفوز بالجنّة و القسق من النّار و شفّعته في كلّ من شفّع خلا ناصب لنا اهل البيت»و باز مي فرمايد: «يا صفوان! إذا أحدث لك إلي الله حاجة فزر بهذه الزيارة من حيث كنت و ادع الدعاء و سل حاجتك و بك تأتك من الله»يعني: بدرستيكه من از براي هر كسيكه به اين زيارت؛ زيارت نمايد و بخواند اين دعا را از نزديك يا از دور; بر خداي تعالي ضامنم كه زيارت او قبول شود و سعي او مزد داده شود، و سلام او به آنحضرت (عليه السلام) برسد، و چيزي مانع آن نشود، و حاجت او از جانب خداوند بر آورده شود، هر قدر و هر اندازه كه باشد، و محروم نفرمايد خداوند او را.و به تحقيق خداوند عزّوجلّ قسم ياد فرموده است كه: هر كس زيارت كند امام حسين (عليه السلام) را به اين زيارت از نزديك يا دور و اين دعا را بخواند؛ قبول نمايم زيارت او را و بر آورم خواهش او را __ هر چند بسيار و بزرگ باشد __ و حاجت او را عطا كنم، و او را در حالي كه خوشحال است

برگردانم، و به سبب بر آورده شدن حاجتش و فائز گرديدنش به بهشت و آزاد شدنش از آتش چشمش روشن باشد، و شفاعتش را درباره هركس به غيراز دشمن ما اهلبيت قبول كنم.اي صفوان! هرگاه براي تو حاجتي به سوي خداوند روي داد، پس با اين زيارت در هر كجا كه باشي زيارت كن، و اين دعا را بخوان و حاجت خود را از پروردگار خودت بخواه; كه از جانب خداوند خواهد آمد.البته ذكر همه اين مثوبات نيز به طريق اجمال گذشت.و از جمله شواهد بر اين مطلب آنچه در اخبار متعددي در باب مطلق زيارات واردشده كه: هرگاه كسي از دور _ هر جاي عالم كه باشد _ حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) را زيارت نمايد؛ پس او واقعاً زائر خواهد بود و به ثوابهاي جليله زائر فائز مي شود، خصوصاً در صورتي كه براي او رفتن به كربلا مقدور نباشد.و نيز از جمله شواهد بر اين مطلب آنچه در اخبار زيادي درباره همه اعمال و عبادات وارد شده است كه: هرگاه واقعاً بنده مؤمن عملي را قصد و نيّت كند و اصلا بجا آوردن آن عمل مقدور او نشود __ تا چه رسد كه بعضي از مقدمات آن را بجا آورد __ خداوند اجر كامل آن عمل را بر وجهي كه اگر بجا آورده بود؛ به او عطا مي فرمايد در حالتي كه بداند بنده صدق نيّت دارد و حقيقتاً به آن عمل اشتياق دارد.و از آن جمله; اخبار وارده درباره مريض است كه همه اعمالي كه در حال صحّت بجا مي آورده؛ و بواسطه مرض از آنها ممنوع شده؛ برايش نوشته مي شود.و

از آن جمله است آنچه در باب افطار دادن به روزه دار وارد شده است؛ كه اگر نتوانست اطعام كند؛ اجر كامل اطعام و افطار به او عطا مي شود و گرچه به شربت آبي افطار دهد.و از آن جمله است آنچه در باب نماز شب وارد شده است، كه هرگاه نيّت بيدار شدن دارد و لكن قهراً بيدار نشد; پس ثواب آن را درمي يابد و هر نفسي كه مي كشد ثواب تسبيح دارد.و از آن جمله آنچه وارد است كه هر عملي را كه سبب مقدور نشدن آن; الهي باشد و بنده در آن تقصير نداشته باشد پس خداوند اولي است به عذر در آن؛ عمل كه عذر او را بپذيرد.و از آن جمله است آنچه كه در روايتي از حضرت صادق (عليه السلام) گذشت به اين مضمون كه: بنده فقير آرزو مي كند كه الهي! به من چنين و چنان از سعه و قدرت براي اعمال حسنه و خيرات عطا فرما، پس خداوند اجر كامل آن اعمال را __ در صورتي كه مي توانست بجا مي آورد __ براي او مي نويسد.واز آن جمله است اين فرمايش نبوي(صلي الله عليه وآله) كه:«لكلّ امريء مانوي»بنابر آن وجهي كه در معناي اين فرمايش است كه: از براي هركس هر عملي را كه در دل و نيّت داشته باشد؛ ثابت است، چه بجا آوردن آن عمل مقدور او بشود يا نشود.و از آن جمله است آنچه در روايتي از حضرت صادق (عليه السلام) در بيان معناي اين حديث نبوي گذشت كه:«نيّة المؤمن خير من عمله»به اين مضمون كه هميشگي بودن مؤمنين در بهشت؛ بخاطر نيات

آنها در دنيا است، كه اگر هميشه در آن باقي باشند اطاعت و عبادت خداوند را نمايند.و از آن جمله است آنچه از اين آيه شريفه (اِنَّ الله واسِعٌ عليم) [255] استفاده مي شود.خلاصه مضمون آن چنين است كه: رحمت و عطاياي خداوند متعال وسعت دارد، يعني نسبت به همه بندگان در همه زمانها به همه درجات آن.و چونكه مقتضاي حكمت اين است كه هر درجه از رحمت و فيض كامل در محل قابل عطا شود، و لهذا از جمله مقام وسعت رحمت الهي و كمال كرم او اين است كه اسباب و وسائل اعمال خيريّه و عبادات را مقرر و معيّن فرموده؛ تا بدين وسيله نفوس آنها تزكيه و تكميل و قابل براي رحمت كامل الهي شود.پس هريك از بندگان كه با اشتياق به سوي آن رحمتهاي كامله در مقام عمل كردن به آن اعمال و وسائل بر آمد كه بجا آورد، پس قهراً مقدار سعي او در آن وسائل كاملتر شده؛ و صلاحيّت و قابليّت او براي وصول به آن رحمتها كاملتر خواهد شد، و لكن هرگاه آن اشتياق را داشته باشد به گونه اي كه هرچه از آن وسائل ميسّر شود; او سعي كند، و لكن بجا آوردن آن وسائل و آن اعمال مقدور او نباشد، پس مقتضي آن سعه رحمت آن است كه چنين بنده كه از جانب خداوند قادر است و آن حال اشتياق را هم دارد به وجه مزبور پس بايد او را از آن رحمت كامله كه اگر عمل را بجا مي آورد به او عطا مي فرمود در اين حالت هم محروم نفرمايد و به وجه كامل

عطا نمايد.و نيز مؤيّد جميع آنچه ذكر گرديد، روايتي است كه در «بحار» از حضرت اميرالؤمنين صلوات الله عليه به اين مضمون نقل شده كه:«حقّ تعالي به مؤمنيني كه در زمان غيبت امام (عليه السلام) صبر كرده و منتظر فرج و ظهور آنحضرت هستند؛ بواسطه همين مقدار احكام ظاهري كه بجا آورده اند; ثواب احكام و عبادات واقعي را كه به آن دست رسي ندارند و اگر ظاهر بود بجا مي آوردند؛ عطا مي فرمايد. [256] و غيرازاينها اخبار و روايات زيادي بعنوان مؤيّد براين مطلب نقل شده است.

خلوص نيت در زيارت حضرت سيد الشهداء
اشاره

تنبيه دوّم: در بيان نيّت و خلوص در آن است، بعد از تحقّق اركان ايمان يعني توحيد و امر رسالت و ولايت مهمترين شرطي كه در عبادات و نيز در زيارت حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) مي باشد; نيّت است، كه هم صحّت آنها و هم درجه قبولي و كمال آنها موقوف به نيّت است، كه بعضي از مطالب مربوط به آن؛ در كيفيّت خلوص آن; در مسئله انتظار فرج ذكر شد، و امّا بعضي از مطالبي كه متعلّق به اين عمل شريف است بطور اختصار بيان ميشود:با توجه به اخباريكه نقل كرديم؛ واضح گرديد كه اين عمل از اعظم و اشرف و افضل و اكمل عبادات جليله الهيّه است، و بنابراين؛ هم صحّت و هم قبولي آن توقف به نيّت و خلوص آن دارد.و امّا صحّت آن پس مشروط است به اوّلين درجه از خلوص در نيّت، و مراد از صحّت آن است كه عمل را طوري انجام دهد كه يك درجه و يك مرتبه از اجر و ثواب اُخروي بر آن مترتب شود، و

بنده بوسيله آن; مستحق تفضّل آن اجر از خداوند متعال شود، يعني طوري نباشد كه بنده به جهت اخلال در شرايط مهمّه آن بكلّي از ثوابهاي اُخروي آن محروم و بي نصيب گردد.و مراد از اوّلين درجه خلوص در نيّت آن است كه نيّت از ريا __ يعني حصول شهرت و خوش آمدن مردمان __ و از هواي نفساني و شهوات دنيوي; سالم و خالي باشد، و غرض از اقدام به آن عمل مجرّد و محض محبوبيّت آن نزد خداوند باشد.و امّا درجه قبولي و مرتبه كمال اين عمل شريف مشروط به مرتبه كامله از خلوص است. و اين مرتبه قبولي و كمال به عنوان كلّي بر دو ميزان است:ميزان اوّل: آن است كه عمل طوري بجاي آورده شود كه بر آن; عطا شدن تعداد زيادي از ثوابهاي حجّ و جهاد و صيام و صدقه و ذكر و حسنه و استقبال و مشايعت نمودن ملائكه او را در ذهاب و اياب __ خاصه ملائكه عظام، چون حضرت جبرئيل و ميكائيل و عزرائيل (عليهم السلام) و امثال آنها __ تا آنكه به هزار و صد هزار و دويست هزار برسد; بلكه تا به حدّي كه از حدّ شمارش خارج گردد؛ مترتّب شود.و اين مرتبه كمال در آن مرتبه از خلوص حاصل مي شود كه غرض و نيّت بنده محض فائز شدن به اين ثوابهاي مهمّ باشد، و هيچ جهت دنيوي ولو جهات راجحه آن كه خارج از هواي نفساني است؛ ملاحظه نشود، و اين در حالتي است كه بنده در قلب خود به وجه يقين معترف باشد كه همه اين ثوابها و عطاياي بزرگ به جهت

انتساب عمل به وجود مبارك حضرت ولي الله اعظم __ ابي عبد الله الحسين (عليه السلام) __ است، و در نظر خود استعجاب و استنكار از بزرگي و زيادي آن ثوابهاي اُخروي الهي كه براي اين عمل شريف وارد شده; ننمايد.ميزان دوّم: آن است كه عمل به وجهي بجاي آورده شود كه بنده بوسيله آن علاوه بر ثوابهاي مزبوره به مرتبه مقرّبين از عبادالله مخلصين؛ فائز شود، مثل آنكه در زمره كرّوبيّين و مفلحين و صدّيقين و منجين داخل شود، و مثل آنكه اسم او و عمل او در علّيين نوشته شود، و مثل آنكه در سر سفره و خواني كه مخصوص حضرت رسول و حضرت اميرالمؤمنين و حضرت صدّيقه طاهره(عليهم السلام) مي باشد؛ بنشيند، و مثل آنكه بر عمل او ثواب حجّ حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) نوشته شود، و روز قيامت آنحضرت با او مصافحه فرمايند، و مثل آنكه در تحت لواء خاص آنها داخل شود، و در درجات عاليه مخصوصه اهلبيت (عليهم السلام) به آنها ملحق گردد.و اين مرتبه از قبولي و كمال در اين مرتبه از خلوص حاصل مي شود، كه غرض و نيّت بنده محض اين امر، يعني صله با حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و ائمّه معصومين (عليهم السلام) باشد، يا سرور آنها يا نصرت و ياري آنها يا اداء حقّ واجب از مودّت آنها، يا اداء حقّ عظيم در شكر ولي نعمت بودن آنها، يا رغم انف و مخذوليّت دشمنان آنها، يا رأفت و رحمت و رقّت بر مقام مظلوميت آنها و امثال اينها باشد.در واقع همه آن خصوصيّات و كيفيّات; برگشت به اعتصام و تمسّك

به حبل الله و تعظيم شعائر الله و توجّه به سوي ابواب الله و مَشْي في سبيل الله و سلوك في صراط الله و دعوت به اسماء الحسني الهيّه دارد، و نتيجه همه اينها كمال خلوص در توحيد و ايمان و اسلام و ايقان و عرفان است.

شوق و اشتياق، از علائم خلوص در زيارت سيد الشهداء

و از جمله لوازم و علائم اين دو مرتبه از خلوص __ خصوصاً مرتبه دوّم __ اين است كه زائر در زيارت آنحضرت (عليه السلام) با حال اشتياق باشد، چنانچه در اخبار به آن تصريح شده است، و از لوازم اين حال اشتياق چند امر است:اوّل: آنكه انفاق مال در امر زيارت و سفر آن و در هر عنواني كه تعلّق به آن دارد; بر او گوارا و سهل باشد.دوّم: آنكه بر او دوري از وطن و اهل و اولاد گوارا باشد، و خيال و حبّ آنها مانع از رفتن يا اقامت زياد او در حرم انور نشود.سوّم: آنكه آنچه در سفر زيارت است از سرما و گرما و خوف; و ساير سختيهائي كه بر او وارد مي شود; موجب پشيماني او نشود، و موجب ضعف يقين در امر زيارت آنحضرت (عليه السلام) نشود، و در مضمون بعضي از اخبار چنين است كه هرگاه خداوند در حقّ بنده اي اراده خير بنمايد; در قلب او اشتياق زيارت حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) را قرار مي دهد. [257] .

آداب و شرايط مهم زيارت حضرت سيدالشهداء

تنبيه سوّم؛ در بيان بعضي از آداب و شرايط مهمّه است كه بعد از تحقّق خلوص نيّت; اثر زيادي در كمال زيارت و در ترتّب ثوابهاي عظيم و مراتب جليل دارد، و آن شرايط چند امر است كه در احاديث به آنها تصريح و بيان گرديده است.اوّل: زائر بايد در هنگام رفت و آمد با تواضع و خضوع و خشوع باشد، خصوصاً هنگام نزديك شدن به حرم انور، و به هيئت تكبّر و تجبّر و با لباس اهل كبر و نخوت نباشد، و به اين امر

در روايات و اخبار تأكيد زيادي شده است. [258] .دوّم: از هر كار لغوي چه زباني و چه عملي احتراز نمايد، و اين شرط هم مختص به همان حرم انور نيست، بلكه در همه حالات سفر رعايت آن لازم و مهمّ است، گرچه در آن مقام رفيع تأكيدش زيادتر است.سوّم: ذكر خداي را بسيار نمايد، و صلوات بر اهل بيت (عليهم السلام) بفرستد و اين شرط هم به همه حالات زائر تعلق دارد، و در حرم اقدس و نزد قبر مقدّس مؤكّد است، خصوصاً در مقامات خاصه آن، و ذكرهاي مخصوصه با كيفيّاتي كه در اخبار مذكور است كه در هنگام وقوف و طواف و بوسيدن حرم انور و صورت بر آن نهادن و تكيه نمودن و طمأنينه و وقار و امثال آنهامشغول ذكر شود.چهارم: به طور كلّي از چيزهاي لذيذ احتراز نمايد، يا در آن تقليل دهد، و هرچه مهموم و غبار آلوده و گرسنه و تشنه و در مشقّت و با خوف و اضطراب باشد; افضل است، و مثوبات آن كاملتر است.پنجم: آنكه هميشه با طهارت باشد، خصوصاً براي حال زيارت، و در حدّ امكان غسل نمايد كه در تكميل آن ثوابها تأثير زيادي دارد، و در روايات تأكيد بسيار شده است، و در صورت عدم امكان؛ وضو بگيرد، و نيز با لباسهاي پاك و نظيف باشد.ششم: در حقّ برادران ايماني و زوّار و خدّام آنحضرت (عليه السلام) در اين سفر زيارتي بسيار احسان و انفاق نمايد.هفتم: خداوند متعال را با قلب و زبان و فعل و حال خود; بر اين نعمت عظمي و موهبت و سعادت كبري شكر نمايد، كه توفيق تشرّف

به اين حرم اعظم الهي پيدا كرده؛ حرمي كه انبياء عظام و ملائكه كرام از عرش مجيد و از آسمانها براي تشرّف به زيارت و طواف آن؛ از خداوند متعال اذن و اجازه مي طلبند، و زيارت آن; وسيله عالي ترين و كاملترين مراتب همه سعادات و فيوضات دنيوي و اُخروي است.امّا شكر قلبي آن است كه در قلب خود بيشتر از آنچه به هر نعمت از نعمتهاي الهي مسرور مي شود; به اين سعادت عظمي مسرور باشد، بواسطه معرفت اش به اينكه نفع و فيض او از اين نعمتِ عظيم در دنيا و آخرت از سائر نعمتها _ حتّي از همه عبادات و حسنات و اعمال صالح __ كاملتر و بيشتر است.و امّا شكر زباني آن است كه خداوند عزّوجلّ را به آنچه در كلام مجيدش ذكر فرموده: (اَلْحَمْدُ لله الَّذي هَدانا لِهذا و ما كنّا لِنَهْتَدِيَ لَولا أنْ هَدانَا الله)، يا به الفاظ ديگر حمد و سپاس گويد.و شكر فعلي و حالي دو قسم استقسم اوّل: آن است كه از براي خداوند سجده شكر نمايد، و در كتاب «كافي» حديثي به اين مضمون نقل شده كه:هرگاه نعمت خداوند متعال را ياد نمودي; پس بر خاك؛ سجده شكر كن، و اگر سواره باشي و يا محذوري باشد چون ترسِ شهرت؛ پس برهمان قربوس اسب سجده كن، و اگر آنهم نشود پس بر دست خود سجده نما. [259] .پس در اين مقام رفيع هم اگر ممكن است نزد حرم انور بر زمين؛ سجده شكر نمايد، و هرگاه محذوري باشد از كثرت جمعيّت يا ترس شبهه شدن در نظر مردمان كه سجده بر امام (عليه السلام)

نموده، پس بر حسب مضمون اين حديث شريف؛ سجده بر دست خود نمايد.قسم دوّم: آنكه مادامي كه در اين مقام رفيع و در اين ارض طيّبه و مباركه حاضر است، پس شب و روز، صبح و عصر بر تشرّف در حرم انور و زيارت و طواف قبر منوّر با رعايت همه آداب مهمّ آن از خضوع و خشوع ظاهري و قلبي و طهارت __ و ساير آنچه در اين مقام به اجمال اشاره گرديد و در كتب مبسوطه به وجه كمال مشروح است __ جهد و سعي كامل داشته باشد.هشتم: آنكه چون از جمله فضائل جليل و خصوصيّات حرمهاي مبارك و مقدّس ائمّه اطهار (عليهم السلام)؛ استجابت دعا است، خصوصاً در حرم انور حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) كه در اين مورد از همه آنها اعظم و اكمل است; پس براي مؤمنين لازم و مهم است در آنجا حوائج بزرگ را متذكّر شده و آنها را از خداوند متعال طلب نمايند، چنانچه در روايات نيز اين امر بيان و تأكيد شده است.و چونكه بزرگترين و مهمترين حوائج؛ پيشِ همه اولياء اطهار خداوند متعال; فرج آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين و ظهور دولت حقّه آنها مي باشد، __ چنانچه در اخبار بسياري; اين مطلب بيان شده است __ پس بر بنده مؤمن لازم و مهم است كه برحسب كمال معرفتش به جلالت و بزرگي اين امر نزد اولياء الهي و به مقتضاي خلوص محبّت و مودت او نسبت به مولاي خود حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه كه در همه حالات و مقامات خصوصاً در چنين مقامي از ياد آنحضرت غافل نباشد.و همچنين بر حسب

معرفت او به جلالت و عظمت امر آنحضرت كه بايد آن را بر جميع اُمور خود در همه حالات در مقام دعا؛ مقدّم بدارد، چرا كه از اعظم آنها است.و نيز به مقتضاي فرمايش نبوي (صلي الله عليه وآله) كه فرموده اند«به خدا قسم; ايمان مؤمن حقيقت ندارد و كامل نيست تا آنكه من و امر من و ذريّه و اهلبيت من در نزد او از نفس و امر و از اهل و اولاد او عزيزتر باشد.كه بر حسب اين كلام؛ بايد امر همچون ذريّه طيّبه و طاهره آنحضرت صلوات الله عليه در نزد مؤمن مهم تر و عزيزتر از امر خودش باشد.پس بنابراين خصوصيّات؛ بايد بعد از حضور در چنين مقام شريف و تشرف به همچون حرم انور الهي كمال سعي و كوشش را در طلب تعجيل فرج و ظهور آنحضرت (عليه السلام) از خداوند متعال بنمايد، و نيز كليّه فرجها و كشف هموم و رفع غموم و دفع بليّات را از وجود مبارك ايشان طلب كند.و از جمله شواهد بر شدّت تأكيد و اهتمام در اين امر نسبت به آن جناب صلوات الله عليه علاوه بر آن جهات مزبوره؛ روايتي است كه در «بحار» از حضرت امام صادق و امام علي النقي (عليهما السلام) قل شده كه:كسالت و مرضي عارض وجود مباركشان گرديد، پس امر فرمود: كسي را به كربلا روانه نموده تا در حرم حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) دعا در حقّ ايشان نمايد، و طلب شفا از خداوند متعال كند، و فرمودند: چونكه خداوند را مقاماتي است كه دوست مي دارد كه در آنها دعا شود، و اين حرم منور از

آن مقامات است.و اين روايت را در كيفيّت هفتم بيان كرديم.بنابر اين حديث؛ بايد بنده مؤمن در حين اراده تشرّف به سوي كربلا يا به سوي حرم انور; امر طلب فرج براي مولاي خود صلوات الله عليه را از مهمترين مقاصد خود قرار دهد، زيرا با اين قصد; كمال خلوص در اين عمل و زيارت حاصل مي شود.بلكه بنابراين روايت؛ سزاوار است كه بنده مؤمن هرچند مدّت كه براي او از جهت مؤونه ميسّر شود؛ مخصوصاً به همين قصد و اراده به حرم انور حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) مشرّف گردد، اگر چه در بلاد و شهرهاي بعيد و دور باشد.و از فضائل جليله و خاصّه اين دعا يعني طلب تعجيل فرج حضرت قائمصلوات الله عليه در حرم مطهّر؛ اين است كه: چون از بزرگترين شرط و خصوصيّتي كه موجب كمال زيارت زائر؛ و وسيله تكميل ثوابهاي آن تا به اعلي درجه؛ مي شود؛ خلوص موالات و مودّت و كمال معرفت نسبت به ائمّه اطهار(عليهم السلام) است كه اين خصوصيّت در اين دعا و طلب فرج در امر آنحضرت (عليه السلام) خصوصاً بر وجه شدّت سعي و اهتمام در آن و آن را از اعظم مقاصد و هموم خود دانستن حاصل مي شود، و مصداق موالات و مودّت و معرفت به وجه كمال نسبت به همه ائمّه اطهار (عليهم السلام) مخصوصاً نسبت به وجود مبارك حضرت بقية الله صلوات الله عليه كه افتتاح فرج به دست آنحضرت (عليه السلام) است؛ مي باشد.پس اين دعا براي زائر وسيله كمال مرتبه زيارت و عمل خواهد شد، و به اعلي درجه قبولي آن فائز خواهد گرديد.و بعضي از

مطالب در اين مورد __ يعني در جهت شدّت اهتمام نمودن در اين دعا در كلّيه مقامات شريفه خاصه در اين مقام رفيع __ با بعضي ديگر از فضائل مهمّ آن در فصل هفتم بيان گرديد، والله الهادي و هو وليّ التوفيق.و شرح و تفصيل همه اين شرايط و آداب و بعضي ديگر از خصوصيتها در كتابهاي مفصّل خصوصاً در «بحار» ذكر شده، [260] و لكن بايد دانست كه آن آداب و شرايط اگر چه بعضي از آنها مخصوص به همان حرم انور و زيارت از نزديك است، لكن رعايت نمودن بسياري از آنها؛ در همه زيارات __ ولو از شهرهاي دور __ و در هر مقامي؛ لازم و مهم است، و تأثير تمام در قبولي و كمال زيارت دارد.و از جمله آن آداب مهم كه به نحو اطلاق بيان شده است؛ عبارت است از: خضوع، خشوع، طهارت، احتراز از لهو و لغو، مهموميّت، تشنگي، گرسنگي، و نيز انفاق و احسان به برادران، و سعي و اهتمام در دعا، خصوصاً در تعجيل فرج حضرت صاحب الأمر (عليه السلام)، به وجهي كه قبلا گفتيم.

حدود و اوقات زيارت حضرت سيد الشهداء
اشاره

تنبيه چهارم: در بيان حدود و اوقات زيارت آنحضرت (عليه السلام) است، كه انسان نسبت به آن حدود و اوقات و ماه ها و سالها دائماً محافظت داشته باشد، و بيان آنكه آن همه ثوابهاي مهم و آن مراتب بزرگ موقوف و مشروط است بر عمل نمودن به آن; در حدّ زماني كه معيّن گرديده، و هرگاه با قدرت و اختيار از آن حدّ تعدّي كند; موجب نقصان در آن مراتب و فضائل خواهد شد.و اين مثل آن است كه از براي

اهل نماز مقامات عالي در بهشت معيّن شده; لكن موقوف است به آنكه به حدود وقتي و زماني نماز عمل شود، و بطور دائم در شبانه روز; در پنج وقت بجا آورده شود، و در روزه نيز بايد در هر سال يك ماه بجا آورده شود، و همچنين در خمس و زكات و حجّ و سائر فرائض الهي؛ اگر در اوقات مخصوصه انجام نشود، و با قدرت و اختيار؛ نقص در آن وارد كند، او از اهل آن عمل محسوب نمي شود، و از فيوضات و آثار دنيوي و اُخروي آنها محروم مي ماند.و همچنين است امر زيارت كه اكثر آن فضائل جليله و خاصّه موقوف به آن است كه بنده به وظيفه حدّ زماني زيارت بر حسب شب و روز و هفته و ماه و سال عمل نمايد، به وجهي كه در اخبار نسبت به دور و نزديك، و آنكه امكان دارد و يا عاجز است; معيّن شده است.

حدود زيارت حضرت سيدالشهداء در روايات

اينك حدودي كه در اين مورد در اخبار آمده است; بيان مي نمائيم:در «بحار» رواياتي از «كامل الزيارات» و «تهذيب» نقل كرده كه:فرد غني و ثروتمند لازم است كه در هر سال دو مرتبه به زيارت آنحضرت (عليه السلام) مشرّف گردد، و بر شخص فقير سالي يك مرتبه. [261] .و در چند روايت ديگر نيز از «كامل الزيارات» و از «محاسن» بر وجه اطلاق فرموده اند:در هر سال بايد يك مرتبه حرم انور ايشان را زيارت نمائي. [262] .و در روايت ديگري نيز از «كامل الزيارات» آمده است:افراد ثروتمند در هر چهار ماه يك مرتبه زيارت كنند، و افراد فقير بر حسب قدرت و توانائي

خود [263] .و در روايات ديگري نيز از «كامل الزيارات» بدين مضمون آمده كه:ترك زيارت آنحضرت (عليه السلام) از براي شخصي كه نزديك (كربلا) است؛ بيشتر از يك ماه جايز نيست، و از براي شخصي كه دور است و كساني كه در شهرهاي دورند; بيشتر از سه سال جايز نيست. [264] .و در بعضي از روايات ديگر آمده است كه:اگر سه سال بيشتر بگذرد و به زيارت ايشان نرود؛ عاق رسول الله (صلي الله عليه وآله) شده است، و به ايشان بي حرمتي نموده است.و معني «عاق» اين است كه حقّ لازم ايشان را اداء نكند، كه از جمله آن حقوق; حقّ مودّت و موالات با ذوي القرباي و ذريّه و اهلبيت ايشان است، به وجهي كه در اين آيه شريفه است: (قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ اَجْراً إلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي) [265] .و در بعضي ديگر از اين روايات آمده است كه:ملائكهائي كه موكّل بر زوّار ايشان مي باشند؛ در بازگشت تا وطن اش او را همراهي مي كنند، سپس تا سه سال در خانه او توقف مي كنند، پس اگر بدون عذر به زيارت ايشان نرفت؛ آن ملائكه مي روند. [266] .از اين حديث معلوم مي شود كه ترك زيارت بعد از اين مدّت; موجب سلب شرف و حرمت او نزد خداوند مي شود، و اين بجهت همان بي حرمتي است كه به امر حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) در ترك زيارت نموده است.و در چند روايت ديگر آمده است كه فرمودند:سزاوار نيست از براي مسلمان كه از زيارت آنحضرت بيشتر از چهار سال تخلّف نمايد. [267] .و در چند روايت ديگري نيز اين

مضمون نقل شده كه:كسانيكه تا حرم آنحضرت (عليه السلام) يك روز يا دو روز فاصله دارند; لازم است در هر هفته يك مرتبه زيارت نمايند، و الاّ به ايشان جفا و بي وفائي كرده و حقّ لازم مودّت با ايشان را ترك نموده اند. [268] .و در روايتي هم در «كامل الزيارات» مذكور است كه:سئوال شد كه در هر چند روز بايد ايشان را زيارت نمود؟ فرمودند: هرچند كه بخواهيد [269] .

نتيجه كلي از روايات

و از اين احاديث چنين استفاده مي شود كه بر هرشخص مؤمن لازم است كه بر حسب قدرت و توانائي خود در مال و حال؛ براي رفتن به زيارت حرم آنحضرت چه از نزديك و چه از دور؛ سعي تمام داشته باشد و آنكه ترك كردن آن با حال قدرت موجب هتك حرمت عظيمه جليله حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و نيز جفا نسبت به حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) است، و آنكه منتها درجه اي كه انسان معذور است مانند كسانيكه دورند و سفر آنها محتاج به مؤونه بسيار است; چهار سال است، و از براي كسانيكه نزديك اند؛ يك هفته است.

درجات چهارگانه بندگان نسبت به زيارت سيدالشهدا

در اينجا حال بندگان را نسبت به زيارت كه بر چهار درجه است بيان مي كنيم:درجه اوّل: افرادي كه به نزديك حرم انور آنحضرت (عليه السلام) مي باشند و مجاورت دارند، اينها لازم است در شبانه روز; در هر صبح و شب; محافظت و مواظبت بر زيارت حرم ايشان نمايند.درجه دوّم: افرادي كه يك روز يا دو روز از حرم انور آنحضرت (عليه السلام) فاصله دارند، اينها لازم است كه در همه اوقات شريفه سال و ماه و هفته; محافظت بر زيارت حرم ايشان نمايند، كه كمترين آن هر جمعه مي باشد.درجه سوّم: افرادي كه در شهرهاي دور مي باشند و قدرت و استطاعت حالي و مالي دارند; لازم است كه در هر ماه يا در هر چهار ماه يا شش ماه يا در هر يك سال يك مرتبه مشرّف شوند، بر حسب كثرت و قلّت مؤونه و شغل خود، و در صورت شدّت و كثرت مشاغل يا كمي مؤونه; هر

سه سال يك مرتبه، و بعد از اين مرتبه در هر چهار سال يك مرتبه به زيارت حرم انور ايشان مشرّف شوند.درجه چهارم: افرادي كه در شهرهاي دور مي باشند، و براي تشرّف به زيارت حرم آنحضرت (عليه السلام) قدرت و استطاعت مالي يا حالي ندارند.و بديهي است كه از اين طايفه هم در اين حال; حقّ زيارت آنحضرت (عليه السلام) ساقط نمي شود، زيرا برحسب دليل نقلي قطعي از آيات و اخبار; و هم به مقتضاي حكم عقل و اعتبار؛ حقّ امام (عليه السلام) خصوصاً وجود مقدّس حضرت ابي عبد الله(عليه السلام) حقّ عظيمي است كه بر عهده هر مؤمن و مؤمنه فرض و ثابت؛ و ترك آن موجب عقوق و جفا و هتك حرمت به حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و حضرت ابي عبد الله(عليه السلام) است؛ و اين حقّ عظيم در هيچ حالي ساقط نمي شود.و اداء آن حقّ عظيم؛ شرط صحّت ايمان و حفظ و كمال آن مي باشد، و حقيقت و كمال اسلام و ايمان براي هر كسي درهر حالي متوقّف بر امر زيارت ايشان مي باشد.و اين حقّ عظيم؛ مانند توقّف امر نماز بر استقبال كعبه معظمه در هر مكاني است، پس هر كس كنار حرم محترم كعبه است; واجب است كه در هر نمازي رو به جانب آن نمايد، و آنهائي هم كه در شهرهاي دور مي باشند اين امر واجب از آنها ساقط نمي شود، بلكه آنها هم در هر نمازي بايد به طرف كعبه رو نمايند.و همچنين است امر زيارت امام حسين (عليه السلام)، زيرا حفظ ايمان و كمال آن موقوف است كه انسان آن

را در هر سال و ماه و هفته و شب و روز __ بنابر قدرت و تمكّن حال __ اداء بنمايد، پس هر گاه در آن مقام رفيع حاضر است يا حضور برايش ممكن است; لازم است كه حرم انور ايشان را زيارت كند، و هر گاه در شهرهاي دور ساكن است و استطاعت و قدرت بر حضور را ندارد؛ پس لازم است از همان مكان كه هست به جانب كربلا توجه نموده و آنحضرت (عليه السلام) را زيارت نمايد، و از همان جا هر شب و روز و هر ماه و سال; محافظت و مواظبت نمايد، و آداب و شرايط زيارت را رعايت كند همانگونه اي كه در حرم انور آنحضرت (عليه السلام) مراعات مي كرده.و بر اين امر در بعضي از اخبار تصريح شده است، از آن جمله در «بحار» و «زاد المعاد» و «تحفة الزائر» به سندهاي معتبر از سديرصرّاف نقل شده است كه گفت: حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود:چه مانع است ترا از اينكه در هر هفته پنج مرتبه، يا در هر روز يك مرتبه قبر امام حسين (عليه السلام) را زيارت كني؟گفتم: فداي تو شوم! فاصله من و آن حضرت; فرسخهاي بسيار هست.فرمود: بر بام خود مي روي و توجه به جانب راست و چپ خود مي نمائي، پس سر خود را به سوي آسمان بلند مي كني، بعد رو به جانب قبر آنحضرت مي كني و مي گوئي:«السّلام عليك يا أبا عبدالله، ألسّلام عليك يابن رسول الله، ألسّلام عليك و رحمة الله و بركاته»تا اينكه براي تو ثواب حج و عمره نوشته شود.سدير گفت: بيشتر روزها من

بيشتر از بيست مرتبه؛ چنين زيارت مي كنم. [270] .و نيز در «بحار» در حديث معتبر ديگري منقول است كه: حنّان بن سدير به خدمت حضرت صادق (عليه السلام) رفت، و نزد آنحضرت جماعتي از اصحاب او بودند، پس حضرت فرمود:اي حنّان! آيا هر ماه يك مرتبه امام حسين (عليه السلام) زيارت مي كني؟ گفت: نه.فرمود: هر سال يك مرتبه چطور؟ گفت: نه.فرمود: كه بسيار جفا كاريد به سيّد و آقاي خود.گفت: يابن رسول الله! مانع من كمي توشه و دوري مسافت است.فرمود: مي خواهي شما را دلالت كنم به زيارتي كه مقبول باشد هرچند زيارت كننده دور باشد؟گفت: چگونه زيارت كنيم يابن رسول الله؟فرمود: در روز جمعه يا هر روز كه مي خواهي غسل كن، و پاك ترين لباسهاي خود را بپوش، و بالاي بلندترين بام خانه خود و يا به صحرائي برو، و رو به جانب قبر كن و بگو: پس زيارت مختصره اي را بيان فرمودند. [271] .باز در «بحار» در حديث معتبر ديگري نقل شده كه: حضرت صادق 7 به سدير فرمود:آيا قبر حسين بن علي (عليهما السلام) را بسيار زيارت مي كني؟گفت: از بسياري شغل؛ مرا مقدور نمي شود.فرمود: مي خواهي تو را چيزي تعليم نمايم كه هر گاه آن را انجام دهي; از براي تو زيارت آنحضرت نوشته شود؟گفت: بلي فداي تو شوم.فرمود: در خانه خود غسل كن، و بالاي بام خانه خود برو، و اشاره كن به جانب آنحضرت به سلام كردن، تا براي تو ثواب زيارت نوشته شود. [272] .و نيز در همان كتاب از سدير نقل شده كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: اي سدير! آيا

هر روز قبر امام حسين (عليه السلام) را زيارت مي كني؟گفتم: نه؛ فداي تو شوم.فرمود: بسيار جفا كار هستيد، آيا او را در هر ماه زيارت مي كني؟گفتم: نه.فرمود: آيا او را در هر سال زيارت مي كني.عرض كردم: گاهي مي شود.فرمود: اي سدير! چه بسيار جفا كاريد به حسين (عليه السلام)، آيا نمي داني كه از براي خداوند هزار هزار ملك ژوليده مو و غبار آلوده است كه گريه مي كنند و آنحضرت (عليه السلام) را زيارت مي كنند، و هيچ وقت سستي پيدا نمي كنند، و چه باك است بر تو اي سدير! كه قبر حسين (عليه السلام) را در هر هفته پنج مرتبه زيارت كني، پس بعد حضرت مثل حديث اوّل را بيان فرمودند. [273] .پس بنده مؤمنِ سعادتمند; با اشتياق قلبي كه به زيارت آنحضرت (عليه السلام) دارد __ كه آن هم علامت آن است كه خداوند اراده خير نسبت به او دارد و نيز از دوستان و اولياء حقيقي اهلبيت اطهار (عليهم السلام) مي باشد __ البته چنين بنده اي در هر كجا كه باشد، سعي تمام در زيارت آنحضرت (عليه السلام) خواهد داشت.بلكه علاوه بر آن ميزان؛ در همه اوقات خود زيارت خواهدكرد و در آن مسامحه نخواهد نمود، مگر بواسطه عذري كه در امور ضروري براي او پيش آيد.بنابراين هركس قدرت واستطاعت براداء حقّ واجب زيارت آن حضرت(عليه السلام) را در رفتن به كربلا و به قرب حرم انور ايشان ندارد; پس بايد در هركجا كه هست، از دور به جانب كربلا توجّه نمايد و زيارت و سلام كند، و هر روز و شب و هر هفته و

ماه و سال؛ به وظيفه حدّ معيّن در زيارت آنحضرت (عليه السلام) عمل نمايد، بر آن وجهي كه اگر در كربلا حاضر و مكلّف بود عمل مي نمود؛ اداء حقّ زيارت ايشان را بنمايد، و در اين حال بر وجه مدام هر روز يا هر صبح و شام، يا در هر پنج وقت نماز; بر آن نحو از سلام و زيارت مختصري كه درفرمايش حضرت صادق (عليه السلام) براي سديرنقل شد; عمل نمايد.

اوقات شريفه و ايام زيارتي حضرت سيدالشهداء

و امّا اوقات شريفه و ايّام زيارتي آنحضرت (عليه السلام)؛ چون جمعه و اعياد و ايّام ذي الحجة و ماه هاي مبارك رجب و شعبان و رمضان و محرّم; پس شدّت اهتمام در آنها نمايد بر دو وجه:وجه اوّل: آنكه جمله اي از آداب و شرايط مهمّه زيارت را رعايت نمايد، مانند غسل و طهارت و نظافت لباس و بودن بالاي بام يا صحرا، يا در مكانهاي شريفه كه افضل آنها نزد قبور امامزاده ها و قبور صلحا و علماء است [274] و ديگر خضوع و تواضع و زياد گفتن ذكر خداوند و صلوات، و اجتناب از لغويات گفتاري و عملي؛ خصوصاً مراء و جدال، و ديگر تقليل در اكل و شرب و همه لذائذ، بلكه ترك آنها اگر ممكن شود، كه همه اين آداب را در حال زيارت و قبل از آن از وقتيكه اراده زيارت و سلام نمودن مي كند و بعد از آن مادامي كه در مكان زيارت حاضر است؛ رعايت نمايد.وجه دوّم: آنكه در الفاظ زيارت و سلام يكي از زيارات مبسوط و جامع را انتخاب نمايد، كه با فضيلت ترين و جامع ترين و كاملترين زيارت; متن

زيارت عاشورا است، كه در روايت علقمه و صفوان از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) و از حضرت صادق (عليه السلام) مذكور است و اين افضليت از دوجهت است:يكي از جهت جامع بودن آن از زيارات ديگر; بروجهي كه قبلا بيان گرديد.و ديگر از جهت آنكه در روايت از آن دو بزرگوار چنين آمده است كه: هر بنده مؤمن كه آن را در هر مكان و زماني غير از كربلا و عاشورا بخواند; فضائلِ جليلِ شريفي كه اگر در كربلا و عاشورا مي خواند درك مي كرد؛ درك مي كند.و بنابراين; اگر كسي آن را هر روز و هر كجا بخواند؛ مانند اينست كه در تحت قبّه منوّره آنحضرت حاضر است و ايشان را زيارت مي كند.

كيفيت خواندن زيارت عاشورا

زيارت عاشورا به صورت مفصّل و مختصر; بر چند وجه است، كه همه آنها به خصوصه در اخبار منصوص است.وجه اوّل: آنچه در روايت صفوان از حضرت صادق صلوات الله عليه نقل شده كه آن از همه اقسام ديگر ابسط و اجمع در آداب؛ و اكمل و افضل در اجر و ثواب مي باشد، آن را به وجهي كه رعايت احتياط هم در آن شده باشد بيان مي كنيم:در حال شروع اوّل به هر لفظ و بياني كه بخواهد و بر زبانش جاري گردد با زيارت و سلام به جانب حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) توجّه نمايد; و اگر زيارت شريفه امين الله يا زيارت ششم را اختيار نمايد; فضل ثواب آن چندين برابر خواهد بود، و بعد از آن دو ركعت نماز زيارت ايشان را بخواند، سپس به جانب كربلا توجّه نمايد; و زيارت و سلامي _

ولو مختصر _ كه مشتمل بر مبالغه در لعن بر دشمنان حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) باشد؛ بنمايد، پس از آن دو ركعت نماز زيارت ايشان را بجا آورد، و بعد از آن صد مرتبه تكبير بگويد، بعد شروع به خواندن زيارت عاشورا تا آخر آن; با صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام بنمايد; تا منتهي شود به دعاء سجده، بعد از آن دو ركعت ديگر نماز زيارت بخواند، سپس دعائي كه معروف به «دعاء علقمه» است؛ بخواند.امّا جهت اينكه اوّل زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و زيارت مختصره حضرت ابي عبدالله و صد مرتبه تكبير را قبل از زيارت عاشورا بجاي آورد چنين بيان مي كنيم كه:خواندن زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام)؛ به جهت آن است كه __ بر حسب روايت صفوان __ حضرت صادق (عليه السلام) نزد حرم محترم آنحضرت ابتداء به زيارت ايشان نمودند، و بعد از آن رخصت خواندن متن عاشورا با آن دعاء مفصلِ بعد از آن را؛ در هرجائي كه باشي; ذكر فرمودند، و آن دعا مشتمل بر وداع حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است، چنانچه مشتمل بر وداع حضرت ابي عبدالله(عليه السلام) نيز هست.پس از اين امر استفاده مي شود كه اين دعا و وداع چنانچه مسبوق است به زيارت حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) نيز مسبوق به زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي باشد، بر همان وجهي كه حضرت صادق (عليه السلام) عمل بر آن فرمودند، و زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام) قبل از زيارت عاشورا مخصوص كسيكه نزد حرم محترم ايشان حاضر باشد; نيست، بلكه در هر مقامي زيارت آنحضرت (عليه السلام) تأثير در ثوابهاي مذكور در روايت

صفوان دارد.و امّا خواندن زيارت مختصره امام حسين (عليه السلام) با مبالغه در لعن; پس آن به مقتضاي جمعِ مضمون دو روايتي است كه شيخ (رحمه الله) در «مصباح»نقل كرده و روايت ديگري كه در «كامل الزيارات» نقل شده بر حسب اختلافي كه در يك فقره آن واقع شده است به وجهي كه در كتب مبسوطه مذكور است.و امّا تكبير؛ پس اصل آن بر حسب آنچه در صريح روايت شيخ مي باشدو امّا تعيين به صد مرتبه; چونكه در نقل شيخ كفعمي(رحمه الله) همان صد مرتبه تعيين گرديده است، و محتمل است كه مستند به قرينه خاصّه باشد، و در همه زيارات ديگر هم; غير عاشورا، تعيين به صد شده است، پس اختيار اين عدد در اين زيارت در حالي كه به قصد رجاء و به عنوان مطلق ذكر گفته شود به صواب اقرب است، و الله العالم بحقيقة الاحوال.و فضيلت مخصوص در اين قسم مذكور بر اين نحو است كه حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) بعد از بجا آوردن آن فرمودند:اي صفوان! بر اين زيارت مواظبت كن، و اين دعا را بخوان و زيارت كن، پس بدرستيكه من بر خداي تعالي از براي هركس كه به اين زيارت; زيارت كند، و به اين دعا; دعا نمايد از نزديك يا دور; من ضامن هستم كه: زيارت او قبول شود، و سعي او با اجر باشد، و سلام او برسد __ يعني به حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) __ و مانعي براي او نباشد، و حاجت او از جانب خداوند; هر قدر كه بسيار و بزرگ باشد بر آورده شود، و از آن محروم نشود.پس

از آن؛ ضمانت آباء طاهرينش (عليهم السلام) را تا حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و ضمانت جبرائيل (عليه السلام) و ضمانت خداوند را از براي اين عمل بر وجه ضمانت خود؛ ذكر فرمود.سپس فرمودند: به تحقيق كه خداوند عزّوجلّ قسم ياد فرموده كه: هركس حضرت امام حسين (عليه السلام) را به اين زيارت از نزديك يا دور زيارت نمايد، و به اين دعا؛ دعا كند؛ زيارت او را قبول فرمايم، و حاجتش را هر چه بزرگ و بسيار باشد عطا كنم، و خواهش او را برآورده كنم، پس از درگاه من محروم باز نمي گردد، و او را در حالي كه مسرور باشد; و با بر آورده شدن حاجت; و فائز شدن به بهشت، و آزاد شدن از آتش; چشمانش را روشن و باز گردانم، و براي هر كس شفاعت كند شفاعت كند؛ جز ناصبي و دشمن ما اهلبيت، قبول مي كنم.و قسم ياد فرمود به ذات مقدّس خود و شاهد گرفته است ما را؛ به آنچه ملائكه آسمانهايش بر اين امر شاهد مي باشند.پس جبرئيل عرض كرد: يا رسول الله! خداوند مرا به سوي شما فرستاده است از جهت مسرّت و مژدگاني شما و از جهت مسرّت و مژدگاني از براي علي و فاطمه و حسن و حسين و ائمّه (عليهم السلام) و شيعيان شماها تا روز قيامت.صفوان گويد: حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمودند: اي صفوان! هرگاه براي تو حاجتي از جانب خداوند باشد، پس هر كجا كه باشي به اين زيارت; زيارت كن، و به اين دعا; حاجت خود را از خداوند درخواست كن، كه از جانب خداوند به تو

مي رسد، و خداوند در وعده خود كه به رسولش (صلي الله عليه وآله) به فضل و منّت خود داده؛ خلف نمي كند، و الحمد لله ربّ العالمين.و اين فضائل مسطوره مخصوص اين قسم است علاوه بر آنچه در قسم دوّم ذكر مي شود، كه آنهم از براي اين قسم ثابت است، چنانچه در بيان آن واضح خواهد گرديد.وجه دوّم: آن وجهي است كه در روايت علقمه از حضرت امام محمّدباقر (عليه السلام) مذكور است، و آن موافق است با همان وجه اوّل جز در دو امر:اوّل: آنكه زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) جزء آن نيست.دوّم: آنكه دعاء علقمه جزء آن نيست.پس اوّلا زيارت و سلامي _ ولو مختصرا _ به جانب كربلا مي كنند كه مشتمل بر مبالغه در لعن بر اعداء در قاتلان حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) باشد، بعد از آن دو ركعت نماز زيارت، بعد از آن صد مرتبه «الله اكبر»، بعد از آن متن زيارت عاشورا با صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام تا منتهي شود به دعاء سجده، و بعد از آن دو ركعت نماز ديگر، و عمل تمام مي شود.و فضيلت اين قسم بر اين نحو است كه حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) به علقمه __ بنابر روايت «مصباح» __ فرمودند:هر گاه بجا آوردي اين نماز و زيارت را پس دعا كرده اي به آنچه كه ملائكه زيارت كننده؛ به آن دعا مي كنند، و خداوند از براي تو صد هزار هزار درجه مي نويسد، و تو مانند كسانيكه با حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) شهيد شدند؛ مي باشي، به وجهي كه با آنها در

درجاتشان شريك مي شوي، پس شناخته نخواهي شد مگر در جمله شهدائي كه با آنحضرت (عليه السلام) شهيد شدند، و خداوند از براي تو ثواب زيارت هر نبيّ و هر رسول؛ و ثواب هركس كه آنحضرت (عليه السلام) را از روز شهادت تا به حال زيارت كرده؛ مي نويسد.وجه سوّم: با همين وجه دوّم موافق است، و لكن با اختصار در صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام، و اين اختصار به وجهي كه موافق باشد با نص و روايت باشد به اين كيفيّت است كه عالم الرباني ملاّ شريف الشيرواني (رحمه الله) در مجموعه «الصدف المشحون» چنين ذكر فرموده كه:«يقول الآثم الجاني الشريف الرضا الشيرواني، حدّثني العالم النبيل و الفاضل الجليل محمّد بن الحسن الطوسي في الروضة المقدّسة الرضويّة __ علي دفينها ألف سلام و تحيّة __ يوم الإثنين رابع محرّم سنة ألف و مأتي و ثمان و أربعين، قال: حدّثني رئيس المحدثين و شيخ المتأخّرين العالم الفاضل و المدقّق الشيخ حسين بن عصفور البحراني، قال: حدّثني الوالد الماجد المحدّث عن أبيه عن جدّه يداً بيد، عن آبائهم المحدّثين من محدّثي بحرين عن سيّدنا الإمام الهمام عليّ بن محمّد بن عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين، أنّه قال:«اللهمّ العنهم جميعاً» تسعاً و تسعين مرّة كان كمن قرء ماة، و من قرء سلامها مرّة واحدة، ثم قال: «السلام علي الحسين و علي عليّ بن الحسين و علي أولاد الحسين و علي أصحاب الحسين» تسعاً و تسعين مرّه كان كمن قرئها تامّة من أوّلهما و آخرهما»و در بيان اين روايت

دو احتمال داده شده است كه احتمال اوّل كه اظهر است؛ اين است كه مي فرمايد: هرگاه لعن مفصل يك مرتبه خواند شود، و بعد از آن نود و نه مرتبه بگويد «اللهم العنهم جميعاً» و سلام مفصل را هم يك مرتبه بخوانند و بعد نود و نه مرتبه بگويد: «السّلام علي الحسين و علي عليّ بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» و بعد از آن تا منتهي شود به سجده ونماز.

پاورقي

[1] سوره محمّد (صلي الله عليه وآله) آيه 7.

[2] سوره شوري آيه 23.

[3] بحارالانوار: ج1 ص151 حديث131.

[4] بحارالانوار: ج26 ص274 حديث17.

[5] رجوع شود به بحارالانوار: ج26 ص319 باب9.

[6] سوره ابراهيم آيه 14.

[7] سوره بقره آيه 286.

[8] عوالي اللآلي:ج 2 ص 58 حديث 207.

[9] ترجمه:هيچ كس به حقيقت اطاعتي كه شايسته مقام خداوند است نمي رسد، گرچه سخت در بدست آوردن خشنودي خداوند حريص باشد، و در اين راه آنچه مي تواند سعي و تلاش نمايد. ولي از حقوق واجب خداوند بر بندگانش اين است كه به اندازه قدرت و توانائي خود در خيرخواهي و نصيحت كوشش كنند، و در راه بر قراري و اجراي حقّ در بين خودشان همكاري نمايند. (نهج البلاغه فيض:خطبه 207). [

[10] لازم به توضيح است كه متأسفانه در نسخه خطيّ موجود از مرحوم مؤلف؛ مطالب باب دوّم بيان نشده است. و فقط مطالب باب اوّل به رشته تحرير در آمده است.

[11] محاسن:ج2 ص251 حديث473، بحارالانوار ج27 ص94 حديث54.

[12] تفسيرالإمام العسكري (عليه السلام):ص43، بحارالانوار:ج27 ص96 ضمن حديث59.

[13] امالي مفيد:ص33 حديث8، بحارالانوار:ج27 ص101 حديث64.

[14] محاسن: ج1 ص25 حديث472، بحارالانوار: ج27 ص93 حديث53.

[15] لآلي الاخبار: ج4 ص318.

[16] خصائص

حسينيّه ص111 و 112.

[17] بحار: ج10 ص295 حديث4.

[18] كافي: ج1 ص171 و 172.

[19] نهج البلاغه فيض: ضمن خطبه 108.

[20] فوائد المشاهد ص 256.

[21] عين الحيا: ص 379.

[22] نهج البلاغه فيض: ص 966 ضمن نامه 45.

[23] سوره نساء آيه 69.

[24] كافي: ج2 ص78 حديث12.

[25] كافي: ج2 ص233 حديث10.

[26] بحارالانوار ج53 ص175.

[27] كافي ج2 ص76.

[28] كافي ج1 ص30.

[29] ترجمه: براي ما زينت باشيد، و براي ما مايه ننگ و عار نشويد. بحارالانوار ج71 ص31 حديث3 با اندكي تفاوت.

[30] رجوع شود به بحارالانوار ج36 ص4 باب «انّ الوالدين رسول الله واميرالمؤمنين(عليهما السلام)».

[31] جامع الاخبار ص 101.

[32] ترجمه: اگر اين اصحاب نبودند هرآينه آثار ما كهنه و مندرس مي شد.(وسائل الشيعة: ج27 ص142 حديث33429 با اندكي اختلاف).

[33] بحارالانوار ج70 ص249 حديث25 با اندكي تفاوت.

[34] حقوق غير واجبه حقوقي است كه در جمله اي از اخبار وارد است كه: هر كس در طيّ سال بايد از مال خود چيزي در وجه امام (عليه السلام) و در امور ايشان انفاق نمايد، غني به قدر غناء خود و فقير به قدر فقرش و فضل آنهم بسيار است. «منه ره».

[35] رجوع شودبه بحارالانوار: ج27 ص198 حديث62، وص308 باب8، وص311 باب9.

[36] كافي ج1 ص38 حديث7.

[37] سوره توبه: آيه103.

[38] ترجمه: خواه بر آنان طلب آمرزش كني يا استغفار نكني، اگر هفتاد مرتبه بر آنان طلب آمرزش كني خداوند هرگز آنان را مورد غفران خود قرار نمي دهد.(سوره توبه آيه80).

[39] ترجمه: خواه انذار كني و بترساني آنها را يا نترساني آنها را، آنان ايمان نمي آورند.(سوره بقره آيه 6).

[40] به صفحه 29 مراجعه شود.

[41] اشاره به آيه مباركه زكات در سوره توبه آيه 60 مي باشد.

[42]

بحارالانوار ج18 ص181 حديث11.

[43] سوره مائده آيه 32.

[44] كافي ج 4 ص 210 حديث 2.

[45] براي اطلاع بيشتر از احاديثي كه در اين مورد نقل شده به كتاب شريف كافي ج 2 ص 210 باب «في احياء المؤمن» مراجعه شود.

[46] سوره نحل آيه 125.

[47] كافي ج 2 ص 316 حديث 8.

[48] حضرت در اين نامه مالك را امر مي كنند به تقوا و ترس از خدا، و برگزيدن فرمان او، و پيروي از كتاب خود كه در آن واجبات و مستحباتي را امر فرموده كه كسي خوشبخت نمي شود مگر به پيروي از آنها، و بدبخت نمي شود مگر با انكار و ضايع كردن آنها، و اينكه خداوند متعال را با قلب و دست و زبانش ياري كند، چراكه خداوند متكفّل و ضامن شده كه ياري كننده خود را ياري نمايد، و كسي كه ارجمند و عزيز داند او را عزّت بخشد. (نهج البلاغه فيض ص991 نامه53).

[49] رجوع شود به تفسيرامام حسن عسكري (عليه السلام) ص339 _ 345.

[50] تفسيرامام حسن(عليه السلام) ص344 حديث224.

[51] تفسير امام حسن(عليه السلام) ص344 حديث225.

[52] كافي ج1 ص34 ضمن حديث1.

[53] ترجمة: حضرت علي (عليه السلام) فرمودند: هركس از شيعيان ما عالم به احكام شريعت ما باشد و ضعيفان از شيعيان ما را از تاريكي جهل به نور علمي كه بخشيده ايم راهنمائي كند، روز قيامت مي آيد در حاليكه بر سر او تاجي نوراني است و بر همه اهل محشر نور افشاني مي كند، و بر تن او لباسي قيمتي است كه قيمت يك رشته از نخ آن به دنيا و پيرايه هايش مي ارزد. سپس منادي ندا مي كند كه:

اي بندگان خدا! اين دانشمندي از بعضي شاگردان آل محمّد (صلي الله عليه وآله) است، آگاه باشيد؛ هركسي را در دنيا از حيرت جهل و ناداني بيرون آورده؛ به نور او چنگ زند تا او را از حيرت تاريكي محشر به نور بهشت برساند، پس تمام كسانيكه در دنيا از او خيري را آموخته بودند، يا از قلبشان قفل جهل و ناداني را بازكرده، يا شبهه اي را از آنها حلّ كرده باشد؛ خارج مي شوند. (تفسيرامام حسن عسكري (عليه السلام) ص 339 حديث 215).

[54] به ص 33 مراجعه شود.

[55] سوره آل عمران آيه 200.

[56] كافي ج 2 ص 81 حديث 2.

[57] روضه كافي: ص381 حديث576.

[58] غيبت نعماني ص320.

[59] كافي ج 2 ص 217 حديث 4.

[60] كافي ج 2 ص 218 حديث 7.

[61] كافي ج 2 ص 218 حديث 8.

[62] كافي ج2 ص222 حديث5.

[63] كافي ج2 ص226 حديث16.

[64] كافي ج2 ص219 حديث11.

[65] كافي ج2 ص219 حديث12.

[66] كافي ج2 ص218 حديث5.

[67] كافي ج2 ص223 حديث8.

[68] كافي ج2 ص224 حديث10.

[69] ترجمه: شما مؤمنان دشنام به آنها كه غير خدا را مي خوانند ندهيد تا مبادا آنها نيز از روي دشمني و جهالت خدا را دشنام دهند (سوره انعام آيه108).

[70] كافي ج1 ص401 حديث2.

[71] كافي ج2 ص220 حديث16.

[72] كافي ج2 ص219 حديث13.

[73] كافي ج1 ص217.

[74] كافي ج2 ص 221.

[75] رجوع به:كافي ج2 ص635 «كتاب العشرة».

[76] تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص323.

[77] تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص321.

[78] ترجمه: جابرعبدالله انصاري خدمت حضرت رسول (عليه السلام) مشرف شد، حضرت فرمودند اي جابر قوام و بر پاي بودن اين دنيا به چهار طايفه بستگي دارد: عالمي كه علم

خود را بكار ببندد و مطابق علمش رفتار نمايد.و ناداني كه از پرسيدن و ياد گرفتن عارشان نشود، و ثروتمندي كه از مالش ببخشد و بخل نورزد، و فقيري كه آخرت خود را به دنياي ديگران نفروشد. اي جابر! كسي كه نعمتهاي خداوند نزد او زياد باشد حوائج و خواسته مردم پيش او زياد است، پس اگر با آنان چنان رفتار كند كه خداي دوست دارد نعمتها پيش او دائمي و باقي خواهند ماند، و اگر در آنچه خداوند دوست دارد كوتاهي كند نعمتها رو به زوال و فنا خواهند رفت، و حضرت اين اشعار را انشاء فرمود كه: رو آوردن دنيا چه زيبا است؟ __ هنگامي كه به كسي برسد خدا كند. كسيكه با مردم مواسات نكند با زيادي نعمتي كه خدا به او بخشيده __ اقبال و رو آوردن دنيا به او دست مي رود. اي جابر از زوال نعمت حذر كن __ از مال دنياي خود ببخش و عطا كن. چرا كه صاحب عرش خيلي بخشنده است __ درتحيّت و امثال آن چند برابر مي كند. پس فرمودند: اگر عالم علمش را كتمان كنذ و ظاهر نكند و اهمال نمايد، و نادان از پرسيدن آنچه ضروري دين اوست عارش آيد و دنبال فهميدن احكام نباشد، و دولتمند از بخشش بخل ورزد، و فقير دينش را به دنياي ديگري بفروشد، بلا زياد مي گردد و عقاب بزرگتر مي شود. (تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص 402).

[79] ترجمه: حضرت علي (عليه السلام) فرمود:از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: كسي كه از علمي سؤال شود و درجائيكه واجب است اظهارآن

كتمان نمايد، تبعيّت وپيروي مردم ازاو زائل مي شود و روز قيامت در حاليكه به لجامي ازآتش بسته شده باشد او را مي آورند (تفسيرامام حسن(عليه السلام) ص402).

[80] سوره بقره آيه 159 174.

[81] ترجمه: اوست آنكه پيامبرش را براي هدايت و دين حقّ فرستاد تا بر همه دين پيروز و غالب گرداند و اگرچه مشركين كراهت داشته باشند. (سوره توبه آيه33).

[82] كسانيكه ازشماايمان آورداند و كارهاي شايسته انجام دادند؛ خداوند وعده داده كه آنان را در زمين خليفه قرار دهد، همچنانكه افرادي قبل از اينها بودند خليفه قرار داده بود، و متمكّن خواهد كرد بر ايشان دين ايشان را كه براي آنها پسنديد، و خوف و ترس آنان را به امن و ايمن تبديل خواهدكرد، مرا پرستش نمائيد و چيزي را بر من شريك قرارندهيد.(سوره نور آيه55).

[83] ترجمه: و ما اراده كرديم بر آنانكه در زمين ضعيف داشته بودند؛ منّت گذاشته و آنان را پيشوايان و وارثان قرار دهيم. (سوره قصص آيه 5).

[84] كافي ج1 ص534 حديث18.

[85] كافي ج 1 ص 534 حديث 19.

[86] كمال الدين ص252.

[87] كافي ج1 ص525 حديث1.

[88] كمال الدين ص384 حديث1.

[89] سوره نساء آيه 59.

[90] كمال الدين ص253 حديث3.

[91] سوره نور آيه 55. ترجمه آن در ص 71 گذشت.

[92] تفسير برهان ج3 ص148، 149 ضمن حديث8.

[93] ترجمه: و هرچه در آسمانها و زمين است، خواه ناخواه فرمانبردار خداوند متعال است. (سوره آل عمران آيه 83).

[94] تفسير عياشي ج1 ص183 ح82.

[95] سوره اسراء آيه33.

[96] كامل الزيارات ص63 حديث5.

[97] بحارالانوار ج37 ص213 حديث86.

[98] تفسيرعياشي ج2 ص154 حديث49.

[99] بحارالانوار ج52 ص92 حديث7.

[100] سوره رعد آيه21.

[101] كافي ج2 ص156 حديث28.

[102] بحارالانوار ج101 ص113 حديث34.

[103] عدّة

الداعي ص57.

[104] كافي ج1 ص537 و 538.

[105] ترجمه: اگر شيعيان ما _ كه خداوند توفيقشان دهد _ دلهايشان در وفا به عهد و پيماني كه باما دارند؛ گرد هم مي آمدند، از فيض ديدار ما محروم نمي شدند، و سعادت ديدار ما زودتر نصيبشان مي شد، ديداري راستين و از روي معرفت. ما را از آنان چيزي باز نمي دارد؛ جز اخبار ناخوش آيند و غيرمترقبه ايكه از آنهابه مامي رسد.(بحارالانوار ج53 ص177 حديث8.

[106] ترجمه: او با كارها به هدف خود كه ظلم و ستم به شيعيان است نمي رسد، چرا كه ما در پشت سر آنان با دعائي كه از پروردگار زمين و آسمان پنهان نيست براي حفظ آنان دعا مي كنيم، و با اين دعا دلهاي دوستان ما مطمئن و به كفايت از آن محكم ميشود، گرچه سر و صداي آنها رعب آفرين باشد، و سرانجام نيكو براي آنان است ماداميكه از گناهاني كه نهي شده است اجتناب ورزند. (بحارالانوار ج 53 ص 177 حديث 8).

[107] مستدرك الوسائل ج5 ص240 حديث5775.

[108] ترجمه: اين فضل خداست كه بر هركس بخواهد عطا مي كند. (سوره مائده آيه54).

[109] بحارالانوار ج7 ص94.

[110] رجوع شود به كافي: ج2 ص507 و 508.

[111] بحارالانوار ج51 ص32.

[112] ترجمه قسمت عربي: «و به روح او در بين ارواح درود مي فرستم، و او را از برگزيدگان قرار دادم». (تفسيرامام حسن عسكري (عليه السلام) ص47، بحارالانوار ج27 ص222 حديث11).

[113] كافي ج2 ص85 حديث3.

[114] سوره اسراء آيه84.

[115] كافي ج2 ص85 حديث5.

[116] كافي ج2 ص85 حديث 4.

[117] بحارالانوار ج33 ص588 حديث733 به نقل از تحف العقول ص180.

[118] اقبال الاعمال ص 544.

[119] بحارالانوار ج52 ص126 حديث16.

[120]

به ص 23 مراجعه شود.

[121] صحيفه سجاديه ص149.

[122] بحارالانوار ج96 ص175 حديث2.

[123] بحارالانوار ج96 ص175 حديث5، با اندكي تفاوت.

[124] بحارالانوار ج71 ص285 حديث5.

[125] ترجمه:پس هرگاه مديون؛ سفيه يا مجنون بوده باشد، يا صلاحيت ندارد، پس وليّ او با عدل امضاء كند. (سوره بقره آيه282).

[126] تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص635 حديث370.

[127] ترجمه: ابان بن تغلب گويد: از امام صادق 7 در مورد حقّ مؤمن بر مؤمن سئوال نمودم. حضرت فرمود: حقّ مؤمن بر مؤمن بزرگتر از اينهاست، اگر به شما گويم انكار مي كنيد، هنگامي كه مؤمن از قبرش خارج ميشود، تمثالي همراه او از قبر خارج ميشود، و به او گويد: تو را مژده باد به كرامت و سرور از جانب خداوند. مؤمن گويد: خدا تو را به خير مژده دهد، سپس آن تمثال همراه او ميرود و او را همچنان مژده ميدهد و چون به امر هولناكي ميگذرد، به او ميگويد: اين براي تو نيست، و چون به امر خيري مي گذرد ميگويد:اين براي تو است. همچنين پيوسته با او باشد و او را از آنچه مي ترسد ايمني و به آنچه دوست دارد مژده دهد تا همراه او در برابر خداي عزّوجلّ بايستد. سپس چون خدا بسوي بهشت فرمان دهد، تمثال به او گويد: تو را مژده باد، زيرا خداي عزّوجلّ دستور بهشت برايت صادر فرمود، مؤمن گويد: تو كيستي خدايت رحمت كند كه از بيرون آمدن قبر همواره مرا مژده دهي و در ميان راه انيس من بودي، و از پروردگارم به من خبر دادي؟ تمثال گويد: من آن شادي هستم كه در دنيا به برادرانت رساندي، من از آن

شادي آفريده شدم تا تو را مژده دهم و دلدار ترس تو باشم. (كافي ج2 ص191 حديث10).

[128] امام باقر(عليه السلام) فرمو: در آنچه خداوند متعال با حضرت موسي بنده خويش مناجات كرده چنين بود: فرمود همانا براي من بندگاني است كه بهشت خويش را بر آنان ارزاني داشته و ايشن را در آن فرمانروا ساختم. حضرت موسي (عليه السلام) عرض كرد: پروردگارا! اينان كيانند كه بهشت خويش را بر آنان مباح گرداندي و آنان را در آن حاكم ساختي؟ فرمود:هر كسي مؤمني را خوشحال سازد. (كافي ج2 ص191 حديث3).

[129] ترجمه:چنين مپندارد كسي از شماكه چون مؤمني را شادمان ميكند كه فقط او را مسرور نموده، بلكه؛ به خدا قسم رسول خدا را خوشحال كرده است.(كافي ج2 ص189 حديث6).

[130] ترجمه: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: محبوبترين اعمال نزد خدا سروري است كه به مؤمني رساني و گرسنگي او را بزدائي يا گرفتاري او را برطرف كني. (كافي ج2 ص191 حديث11).

[131] ترجمه: امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركه مؤمني را شاد كند، آن شادي را به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رسانيده، و هركه به پيامبر (صلي الله عليه وآله) شادي رساند آن شادي را به خدا رسانيده، و همچنين است كسي كه به مؤمني اندوهي برساند. (كافي ج2 ص192 حديث14).

[132] ترجمه: امام صادق(عليه السلام) فرمود: هركه براي خدا در راه حاجت برادر مسلمانش كوشش كند خداي عزّوجلّ برايش هزار حسنه نويسد كه بدان سبب خويشان و همسايگان و برادران و آشنايانش آمرزيده شوند، و اگر كسي در دنيا به او احساني كرده باشد، روز قيامت به او گويند: به آتش در آي و هركس بيابي

كه در دنيا به تو احساني كرده، به اذن خدا خارجش كن مگر اينكه ناصبي (دشمن ائمه(عليهم السلام) باشد. (كافي ج2 ص197 حديث6).

[133] سوره حشر آيه 9.

[134] ترجمه: امام صادق (عليه السلام) فرمود: همانا چيزيكه خداوند مؤمن را بدان اختصاص داده است اينكه او را آشناكند كه احسان برادران خود نمايد اگر چه كم باشد، و احسان و نيكي با زيادي نيست، و از اين روست كه خداوند متعال در كتابش مي فرمايد:«اگر چه تنگدست و در مضيقه باشند ديگران را بر خود ترجيح دهند» سپس خداوند ميفرمايد: «هركس بخل نفس خود را نگه دارد (بديگران احسان كند) آنان رستگارانند» و هركس را خدا به اين خصلت شناخت او را دوست دارد، و هركس را خدا دوست دارد مزدش را روز قيامت بدون حساب؛ كامل دهد. سپس فرمود: اي جميل! اين حديث را به برادرانت بگو كه موجب تشويف آنهابه احسان است. (مصادقة الاخوان ص66 حديث2).

[135] ترجمه: حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: كسي كه برادر خود را شادمان نمايد، قسم به خدا اين سرور و شادماني به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي رسد، و هركس شادماني او به پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) برسد، سرور و شادماني او به خداوند مي رسد؛ هركس شادماني و سرور او به خدا برسد، او را به بهشت فرمان دهند. (مصادقة الاخوان ص62 حديث8).

[136] ترجمه:رسول خدا(عليه السلام) فرمود:كسيكه در نياز برادر مؤمن خود كوشش نمايد __ كه در آن نياز; رضايت خداوند عزّوجلّ بوده، و براو صلاح باشد __ چنان است كه خداوند عزّوجلّ را هزار سال خدمت كرده بدون اينكه چشم زدني در معصيت و گناه

واقع شود (كمال الدين ص541 حديث3).

[137] اقبال الاعمال ص683، بحارالانوار ج97 ص79 حديث44.

[138] اقبال الاعمال ص682.

[139] اقبال الاعمال ص317.

[140] بحارالانوار ج98 ص303 حديث2.

[141] اقبال الاعمال ص 517.

[142] ترجمه: خدايا؛ براي ولي خود شكرو سپاس آنچه بر او نعمت داده اي الهام نما، و مثل آن سپاس را به سبب آنحضرت بما الهام فرما، و او را از جانب خود توانائي كه او را ياري دهند است عطا فرما، و باگشودني آسان مشكلات او را بگشاي، و او را به تواناترين تكيه گاه خود ياري ده، و توانائي و پشتش را محكم گردان، و بازويش را توانائي بخش و با ديده مراقبت رعايت اش كن، و با حفظ كردنت حمايت كن، و به فرشتگانت ياريش نما، و باسپاه غلبه كننده ات كمكش فرما، و كتاب خود و احكام و شرايع و سنت رسولت (صلي الله عليه وآله) را بوسيله او پايدار، و آنچه از نشانه هاي دينت را ستمكاران ميرانده اند بوسيله او زنده گردان، و زنگ ستم را از طريقه خود بوسيله او بزداي، و بوسيله او سختي را از راحت دو ساز، و عدول كنندگان از راهت را بوسيله او از ميان بردار، و آنانكه در راه تو اعوجاج و كجي مي طلبند بوسيله او نابودشان گردان، و او را براي دوستانت نرم و بردبار گردان، و دستش را بر دشمنان بگشا يعني مسلّط فرما، و رحمت و مهرباني و عطوفت و شفقّت او را به ما ببخش، ما را براي او سامع و مطيع قرار بده، در راه رضايت او كوشش كننده و در نصرت و ياري و دفاع كننده قرار بده، و

بوسيله آنها بسوي خودت و رسولت (صلي الله عليه وآله) متقرّب فرما. (اقبال الاعمال ص 353).

[143] مكيال المكارم ج2 ص25.

[144] بحارالانوار ج53 ص308 حديث84.

[145] بحارالانوار ج98 ص340 حديث3.

[146] رجوع كنيد به بحارالانوار ج98 ص 341 __ 345.

[147] مرآة العقول ج9 ص10 و 11.

[148] مفاتيح الجنان.

[149] خصائص حسينية ص67.

[150] بحارالانوار ج25 ص376 حديث24.

[151] ترجمه: اين فضل خداونداست كه به هركس خواهد عطا مي كند، و فضل و كرم خداوند بسيار عظيم است. (سوره حديد آيه21).

[152] سوره مائده آيه27.

[153] سوره حجرات آيه 13.

[154] ترجمه: خداوند در درون مرد دو قلب قرار نداده است. (سوره احزاب آيه 4).

[155] تفسير برهان ج3 ص291.

[156] بتحقيق هركس نفس خود را از گناه پاك سازد؛ رستگار خواهد بود، و هركس نفسش را به كفر و گناه پليد گرداند؛ البتّه زيانكار خواهد گشت. (سوره شمس آيه 9).

[157] ترجمه: و آنانكه در راه ما مجاهده مي كنند؛ محقّقاً آنها را به راه خويش هدايت مي كنيم. (سوره عنكبوت آيه 69).

[158] سوره زلزال آيه 7.

[159] ترجمه: همانا نماز انسان را از هركار زشت ومنكر بازمي دارد. (سوره عنكبوت آيه 45).

[160] سوره بقره آيه 83.

[161] تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص267 حديث256.

[162] سوره بقره آيه 24.

[163] تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص204 حديث 93.

[164] سوره بقره آيه 82.

[165] سوره بقره آيه 24.

[166] تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص 319 حديث 161.

[167] تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص320 حديث 162.

[168] سوره شوري آيه 30.

[169] تفسير امام حسن عسكري (عليه السلام) ص319 تا 326، احاديث 162 _173.

[170] كافي ج2 ص169 حديث2، مصادقة الاخوان ص 40.

[171] كافي ج2 ص172 حديث9.

[172] مكارم الاخلاق: ص 420 __

422.

[173] بحارالانوار ج52 ص126 حديث18.

[174] تفسيربرهان ج4 ص293 حديث9.

[175] كافي ج1 ص334 ذيل حديث2.

[176] يعني اميدوار اجر كاملي كه براي انتظار وارد شده است؛ باشد، و بداند اين انتظارش عبادت است، و موجب اجر و ثواب است، يا مراد اينست كه اميدوار باشد رسيدن به آنچه خداوند وعده فرموده است عطا فرمودن آن را از نعم كثيره ظاهري و باطني در زمان ظهور و فرج ما، بلكه معتقد باشد كه آنها حقّ اند و واقع مي شود و بعد از انتظار مؤمنين به آنها خواهند رسيد (توضيح از مؤلف (رحمه الله) مي باشد).

[177] ترجمه: و آنانكه به خدا و پيامبران او ايمان آوردند در حقيقت رستگويان عالمند، و برايشان نزد خداوند اجر شهيدان است. (سوره حديد آيه 119).

[178] لآلي الاخبار ج ص.

[179] كمال الدين ص644 حديث2.

[180] غيبت شيخ طوسي ص276، به نقل از مكيال المكارم ج2 ص143.

[181] ترجمه: من در ميان شما دو گوهر گرانبها را برجاي مي گذارم، پس به آن دو تمسّك كنيد كه هيچگاه گمراه نشويد: كتاب خدا و عترت و خاندانم.

[182] نفسير برهان ج 2 ص 279.

[183] ترجمه: امام سجّاد (عليه السلام) فرمود: سپس غائب ماندن وليّ خدا دوازدهمين جانشين رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و امامان بعد از او طولاني خواهد گشت. اي ابوخالد؛ همانا اهل زمان غيبت او كه امامتش را باور دارند، و منتظر ظهور او هستند از مردم همه زمانها بهترند، زيرا كه خداي تبارك و تعالي آنچنان عقلها و فهمها و شناختي به آنها عنايت فرموده كه غيبت نزد آنان مانند شاهد كردن است، و آنان را در آن زمان به منزله كساني قرار داده كه

در پيشگاه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با شمشير جهاد كرده اند، آنان حقّاً مخلص هستند، و راستي كه شيعيان ما هستند، و دعوت كنندگان به دين خداي عزّوجلّ در پنهان و آشكار مي باشند. و فرمود: انتظار فرج خود از بزرگترين فرجها است. (بحارالانوار ج 36 ص 387 حديث 1).

[184] غيبت نعماني ص 200 حديث 15.

[185] ترجمه:به امام باقر(عليه السلام) عرضه داشتم: اي فرزند رسول خدا؛ آيا مودّت و پيروي مرا نسبت به خودتان مي دانيد؟ فرمود:آري عرضه داشتم: من از شما مطلبي را ميپرسم و مي خواهم به من پاسخ دهيد، زيرا كه چشم من نابينا است و كمتر راه مي روم و نميتوانم هر وقت بخواهم به ديدار شما بيايم. فرمود: خواسته ات را باز گوي! عرض كردم: ديني كه تو و خاندانت خداي عزوجلّ را با آن دينداري مي كنيد برايم بيان فرماتا خداي را با آن دينداري كنم؟ حضرت فرمود: اگر چه مطلب را كوتاه كردي ولي سئوال مهمّي آوردي، به خدا قسم؛ ديني را كه من و پدرانم خداي را با آن دينداري مي كنيم برايت ميگويم: گواهي دادن به اينكه هيچ معبود حقيقي جز خداوند نيست، و اينكه محمد(صلي الله عليه وآله) پيامبر خدا است، و اقرار به آنچه از طرف خداوند آورده، و ولايت ولي ما و بيزاري از دشمنان ما، و تسليم بودن به امر ما، و انتظار قائم ما، و اهتمام و پرهيزكاري مي باشد. (كافي ج 2 ص 22 حديث 10).

[186] ترجمه: مردي بر حضرت باقر (عليه السلام) وارد شد و صفحه اي در دست داشت. حضرت باقر(عليه السلام) به او فرمود: اين

نوشته مناظره كننده اي است كه از ديني كه عمل در آن مورد قبول است سئوال دارد. عرض كرد: رحمت خدا بر تو باد؛ همين را خواسته. امام باقر(عليه السلام) فرمود: گواهي دادن به اينكه هيچ معبود حقّي جز خداوند نيست، و اينكه محمّد (صلي الله عليه وآله) بنده و پيامبر او است، و اينكه اقرار كني به آنچه از سوي خداوند آمده، و ولايت ما اهلبيت، و بيزاري از دشمنان ما، و تسليم به امرما، و پرهيزكاري و فروتني، و انتظار قائم ما، و همانا براي ما دولتي است كه هروقت بخواهد آن را خواهد آورد. (كافي ج 2 ص 23 حديث 13).

[187] رجوع شود به مكيال المكارم ج2 ص150.

[188] ترجمه: هر صبح و شام منتظر فرج باشيد. (كافي ج1 ص333 حديث 1).

[189] ترجمه: او همچون شهاب فروزاني خواهد آمد. (بحارالانوار ج51 ص72).

[190] سوره معارج آيه 6.

[191] سوره صفّ آيه 9.

[192] سوره نور آيه 55.

[193] سوره قصص آيه 5.

[194] ترجمه: و مثل كسانيكه كافرند در شنيدن سخن حقّ مانندكسي است كه آوازش دهند نشنودمگر صداوندائي(وكفار) كرو لال و كورند زيراكه آنان تعقّل نمي كنند.(سوره بقره آيه171).

[195] كافي ج1 ص386 حديث2 و 3 و 5.

[196] سوره اعراف آيه 96.

[197] ترجمه: ما از ميان (دو جسم) سرگين و خون؛ شما را شير خالص مي نوشانيم، كه در طبع همه نوشندگان گوارا است. (سوره نحل آيه 66).

[198] ترجمه: امام باقر(عليه السلام) فرمود: خداوند متعال به حضرت موسي (عليه السلام) وحي فرمود: آياعمل خالصي براي من انجام داده اي؟ حضرت موسي عرض كرد: خدايا! براي شما نماز خواندم و روزه گرفتم،صدقه دادم و ذكر گفتم. خطاب آمد: نماز

براي تو دليل و برهان است و روزه براي تو سپر از آتش است، و صدقه براي تو در قيامت سايبان است، و ذكر من براي تو نور است، پس كدام عمل را فقط بخاطر من انجام داده اي؟ حضرت موسي عرض كرد: خدايا براي عملي كه خالص براي تو باشد راهنمائي ام كن. فرمود: اي موسي! آيا دوستي از دوستان مرا بخاطر من دوست داشته اي؟ آيا دشمني از دشمنان مرا بخاطر من دشمني ورزيده اي؟ پس حضرت موسي(عليه السلام) دانست كه بهترين اعمال؛ دوست داشتن براي خدا؛ و دشمن داشتن براي خداست.

[199] ترجمه: خدايا؛ تو را بخاطر ترس از آتش تو و نه بخاطر طمع براي بهشت تو؛ عبادت نكردم، بلكه تو را اهل براي پرستش يافتم و عبادت كردم.(بحارالانوار ج41 ص14 حديث 4).

[200] كافي ج1 ص372 حديث 3.

[201] بحارالانوار ج12 ص352 حديث22.

[202] ترجمه: خداوند هركس رابه رحمت واسع خودبي نياز خواهد كرد (سوره نساء آيه130).

[203] بحارالانوار ج52 ص309.

[204] بحارالانوار ج51 ص35 و ج52 ص328.

[205] به ص 180 مراجعه شود.

[206] توضيح اينكه اضافاتي كه در روايت كافي نقل شده داخل پرانتز قرار داده شده.

[207] كافي ج1 ص233 حديث 2، كمال الدين ص645.

[208] بحارالانوار ج10 ص353 حديث 1.

[209] بحارالانوار ج52 ص256 حديث 147.

[210] كافي ج 2 ص 447 حديث 12.

[211] بحارالانوار ج95 ص327 حديث3.

[212] بحارالانوار ج 95 ص 327 حديث 3.

[213] بحارالانوار ج 46 ص 31 حديث 31، خرائج ص 596.

[214] كافي ج2 ص79 حديث15.

[215] كافي ج1 ص336 حديث 3.

[216] بحارالانوار ج102 ص108.

[217] كمال الدين ص 448.

[218] بحارالانوار ج22 ص431 حديث40.

[219] سوره صافات آيه 105.

[220] ترجمه: خداوند هر چه خواهد محو و هرچه خواهد

اثبات مي كند، و اصل كتاب (مشيّت) در نزد او است. (سوره رعد آيه 39).

[221] كافي ج 1 ص 368 حديث 1.

[222] كافي ج 1 ص 26 حديث 5.

[223] سوره رعد آيه 13.

[224] رجوع شود به وسائل الشيعة ج7 ص106 باب 41.

[225] وسائل الشيعه ج7 ص107 حديث 8867.

[226] بحارالانوار ج52 ص257 حديث 145، با اندكي تفاوت.

[227] سوره شوري آيه 23.

[228] سوره الرحمان آيه 60.

[229] ترجمه: سپس در آن روز از نعمتها مي پرسند. (سوره تكاثر آيه 8).

[230] تفسير نورالثقلين ج5 ص662.

[231] ترجمه: اگر شكر نعمت بجاي آوريد، هرآينه برنعمت شم مي افزائيم(سوره ابراهيم آيه 8).

[232] سوره الرحمن آيه 60.

[233] به ص 82 مراجعه شود.

[234] به ص 89 مراجعه شود.

[235] براي اطلاع بيشتر دراين زمينه به كتاب «نجم الثاقب» و «عبقري الحسان» مراجعه شود.

[236] عدة الداعي ص 172، به نقل از وسائل الشيعة ج7 ص112 حديث8882.

[237] ترجمه: از خداوند در خواست كردم كه حسنين (عليهما السلام) را طاهر و مطهّر قرار دهد، پس خداوند پذيرفتند، و از خدا درخواست كردم كه آن دو بزرگوار را با ذريّه و شيعيانشان از آتش دوزخ نگاه دارد؛ پس اين را هم خداوند عطا فرموند، و درخواست نمودم از خداوند كه امّت را بر محبّت آن دو بزرگوار(عليهما السلام) جمع كند. فرمود: اي محمد! من حكم كردم قضائي و مقدّر نمودم قدري را، همانا گروهي از امّت تو عهد و پيمان تو را در مورد يهود و نصاري و مجوس وفا مي نمايند؛ لكن عهد و پيمان تو را در مورد فرزندان تو وفا نكرده و پيمان شكني مي كنند، و من بر خود لازم كرده ام كه هركس چنين

باشد؛ او را در محلّ كرامتم جاي ندهم و در بهشتم ساكن نگردانم، و در روز قيامت با نظر رحمتم به او نگاه نكنم. (بحارالانوار ج43 ص276 حديث47).

[238] بحارالانوار ج43 ص274.

[239] بحارالانوار ج98 ص59 حديث 7، بااندكي تفاوت.

[240] كامل الزيارات ص 81 حديث 6.

[241] بحارالانوار ج98 ص4 حديث 16.

[242] به ص 228 مراجعه شود.

[243] ترجمه: دست كساني را كه دوست داريد؛ بگيريد و داخل بهشت شويد.

[244] اين زائر قبر پسر دختر خاتم پيامبران؛ سيدالشهداء است.

[245] وسائل الشيعه ج7 ص460 حديث 19598.

[246] سوره نحل آيه 18.

[247] بحارالانوار ج 101 حديث 21.

[248] كافي ج5 ص53 حديث 2، به نقل از وسائل الشيعة ج15 ص16 حديث19921.

[249] بحارالانوار ج36 ص253 حديث 69، با اندكي تفاوت.

[250] فوائدالمشاهد ص 254.

[251] بحارالانوار ج52 ص123 حديث8.

[252] ترجمه: اگر در كتاب ما به مواردي برخوردي كه بيان كرده ايم كه: هركس فلان عمل را انجام دهد براي او مانند عمل انبياء و اوصياء و شهداء و ملائكه نوشته مي شود، شايد توجيه آن چنين باشد كه براي او مثل يك عمل از اعمال آنان كه انجام مي دهند نوشته مي شود، نه اعمال ديگر آنان. تاويل ديگر اينكه به اندازه ضعف حال تو و قوّت حال آنان، پس بنابراين نفست به طمع نيافتد به آن چيزي كه انصافاً لياقت اش را ندارد، و نرسد به اوصافي كه براي او صحيح نيست آن اوصاف، و چيزي از عبادات را براي خدا زياد و بيشتر حساب نكند چرا كه حقّ خداوند بيشتر از آن است كه كسي حتي در زندگي بعد از مرگ هم به آن برسد گرچه در عبادات به غايت اش رسيده و طاعات

مهمّي را انجام دهد. (اقبال الاعمال ص 630).

[253] كامل الزيارات ص 174 به نقل وسائل الشيعة ج14 ص494 حديث 19675.

[254] بحارالانوار ج 99.

[255] سوره بقره آيه 115.

[256] بحارالانوار ج52 ص143 حديث61.

[257] بحارالانوار ج101 ص76، ج43 ص281.

[258] رجوع شود به وسائل الشيعة ج14 ص527 باب71 و ص539 باب77.

[259] كافي ج2 ص80 حديث25، به نقل از وسائل الشيعة ج7 ص19 حديث8592.

[260] براي اطلاع بيشتر به بحار الانوار ج 101 كتاب مزار مراجعه شود.

[261] كامل الزيارات ص 293، به نقل از وسائل الشيعة ج14 ص74.

[262] كامل الزيارات ص294 به نقل از وسائل الشيعة ج14 ص523 حديث 19758.

[263] كامل الزيارات ص 294 به نقل از وسائل الشيعة ج14 ص533 حديث19762.

[264] كامل الزيارات ص296، وسائل الشيعة ج14 ص 534 حديث 19767.

[265] ترجمه: (اي رسول ما) به امّت بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نمي خواهم كه در حقّ خويشاوندانم محبّت كنيد (سوره شوري آيه 23).

[266] كامل الزيارات ص485 و 490.

[267] وسائل الشيعة ج14 ص 534 حديث 19769 با اندكي تفاوت.

[268] بحارالانوار ج 1 ص 5 حديث 20، با اندكي تفاوت.

[269] كامل الزيارات ص 295، وسائل الشيعة ج14 ص533 حديث 19764.

[270] بحارالانوار ج 101 ص 356 حديث2.

[271] وسائل الشيعة ج 14 ص 493 حديث19674.

[272] بحارالانوار ج101 ص 376 حديث 7.

[273] بحارالانوار ج101 ص 364 حديث4.

[274] در بعضي از روايات تصريح شده است كه: كسانيكه به خاطر دوري؛ امكان تشرّف به زيارت قبور مطهره ائمّه معصومين (عليهم السلام) را; ندارند، پس هر گاه به زيارت قبور علما و صلحا از شيعيان يا قبور ذراري ائمّه اطهار(عليهم السلام) مشرف شوند; فضل زيارت مشاهد مشرفه ائمّه اطهار (عليهم السلام) را درك مي

كنند «اين توضيح از مرحوم مؤلف مي باشد».

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109