فلسفه غيبت از منظر روايات

مشخصات كتاب

شماره کتابشناسی ملی : ایران 83-29670 سرشناسه : یوسفی غروی محمدهادی عنوان و نام پديدآور : فلسفه غیبت از منظر روایات (آخرین نامه به آخرین نایب بر اساس دیدگاه شهید صدر دوم یوسفی غروی محمدهادی نطنزی احمد منشا مقاله : ، انتظار، ش 8، 9، (تابستان و پاییز 1382): ص 187 - 194. توصیفگر : صدر، محمد توصیفگر : محمدبن حسن عج ، امام دوازدهم توصیفگر : انتظار منجی توصیفگر : موسوعه الامام المهدی توصیفگر : عصر غیبت توصیفگر : امتحان الهی توصیفگر : سیره امامان

مقدمه

نجاشي در رجال خود فرموده است: شيخ كليني (ره) در مدت زمان بيست سال، كتاب بزرگ و ارزشمند «كافي» را تدوين و در سال 329 در بغداد دارفاني را وداع نموده است. البته نجاشي بيان نكرده است آن بيست سالي كه كليني (ره) صرف تدوين «كافي» نموده [1] است، از چه زماني شروع و در چه زماني پايان يافته است. چنين برمي آيد كه زمان تدوين «كافي»بين 300 تا 320؛ يعني، در حدود چهل سال بعد از آغاز غيبت صغري بوده است كليني (ره) در كتاب خود، هشت باب در بيست صفحه را به حضرت حجت (عج) اختصاص داده است كه دو باب از آن، دربارهِ بحث غيبت حضرت البته بدون عنوان علت غيبت - است.باب اول، بابي نادر درباره«غيبت» و شامل سه خبر است كه هيچ كدام بيانگر علت غيبت نيست.باب دوم، شامل سي حديث است.

امتحان و آزمايش

امام كاظم فرمود: [2] «و همانا براي صاحب امر، غيبتي است تا اينكه كساني كه قائل به آن بوده اند از اين امر برمي گردند. همانا آن محنتي از جانب خداست كه خداوند به سبب آن، بندگان و خلق خود را مي آزمايد. امام صادق،عليه السّلام، فرمود: [3] «به خدا قسم؛ امامتان سال ها از روزگار شما، غيبت مي كند و بدين جهت آزمايش خواهيد شد؛ تا اينكه گفته مي شود: او مرده است و يا خدامي داند به كدام بيابان سر نهاده است. به نقل از امام صادق (ع) در خبر پنجم آمده است كه فرمود: [4] «همانا براي قائم (عج) قبل از آنكه قيام كند، غيبتي است... همانا خداوند تعالي، دوست دارد كه شيعيان را بيازمايد. پس در آن زمان كساني كه

باطل گرا هستند، شك مي كنند».سپس مرحوم كليني (ره) براي اين معنا، باب مستقلي به عنوان «التمحيص و الامتحان» باز نموده و شش خبر از ائمه اطهار (ع) آورده است، منصور صيقل نقل مي كند: من و حارث بن مغيره و تعدادي از شيعيان، نشسته بوديم و با هم سخن مي گفتيم و امام (ع) كلام ما را مي شنيد كه به ما فرمود:«شما كجاييد؟ هيهات! هيهات! نه به خدا قسم! آنچه كه چشم به راه آن هستيد، واقع نمي شود؛ مگر آنكه غربال شويد نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستيد واقع نمي شود؛ مگر آنكه بررسي شويد. نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستيد واقع نمي شود، مگر آنكه جدا شويد. نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستيد، واقع نمي شود؛ مگر پس از نااميدي. نه به خدا قسم! آنچه را كه چشم به راه آن هستيد، واقع نمي شود، مگر آن گاه كه هركس بدبخت است بدبخت شود و هركس خوشبخت است، خوشبخت شود». [5] .اين خبر با موضوع ارتباط دارد و ديگر اخبار در مطلق امتحان است. و پيش از اين گذشت شيخ كليني (ره) هيچ يك از اين روايات را عنوان «علت غيبت» نداده است. و باز اين معنا خواهد آمد كه شيخ طوسي مي گويد: امكان ندارد ازمايش الهي علت غيبت باشد.

ترس برجان

حديث هاي شمارهِ 5،9،18،29 را زراره از امام صادق (ع) نقل كرده است و همگي بر اين حكمت اذعان دارند. البته به نظر مي رسد آنها يك «خبر واحداند» كه سه طريق دارند. كوتاه ترين آنها، حديث شماره 9و 18 و طولاني ترين آنها حديث شماره 29 است. كامل ترين اين خبرها، حديث شماره

5 است كه زراره در ضمن آن مي گويد: «شنيدم اباعبدالله فرمود: همانا براي قائم (عج) قبل از آنكه قيام كند، غيبتي است گفتم: چرا؟ فرمود: مي ترسد و بادستش به شكمش اشاره كرد». [6] .

براي آنكه بر او بيعتي نباشد

اشاره

در خبر 27 از اخبار «باب غيبت»، هشام بن سالم روايت مي كند كه حضرت صادق (ع) فرمود: «قائم (عج) قيام مي كند، درحالي كه در گردن او عهد و بيعتي نيست». [7] .

نعماني و اولين كتاب در غيبت

در اوائل دوران غيبت صغري در شهر نعمانيه، ابراهيم بن جعفر صاحب فرزندي متولد شد كه او را محمد ناميد محمّد علوم اوليّه را در نزد پدرش آموخت، سپس در طلب علم به بغداد كوچ كرد و در آنجا سكونت گزيد در اوايل قرن چهارم شيخ كليني (ره) از ري به بغداد مهاجرت كرد و در آنجا در طول بيست سال، كتاب «كافي» را تدوين نمود. شيخ ابوعبدا... محمد بن ابراهيم نعماني براي طلب علم به محضر ايشان مي رفت و كتاب كافي را براي ايشان مي نوشت [8] تااينكه كليني در سال 329 وفات يافت.در آن روزها شهر حلب و شام، تابع مصر بود و كافور اخشيدي بر آنها حكومت مي كرد. در حلب سيف الدوله علي بن عبدا بن حمدان در سال 333 حاكم شده بود. وي بر شام و الجزيره، دست يافت. و شاعران و عالمان بزرگ، از جمله نعماني، بر او وارد مي شدند بعد از حدود ده سال در اواخر سال 342 نعماني كتاب «غيبه» را بر كاتبش، محمد بن ابي الحسن الشجاعي، املا كرد [9] و در مقدمهِ آن دربارهِ سبب تاءليف اين كتاب آورده است:«گروه هايي را ديدم كه به مذهب تشيّع منسوب و به پيامبر اكرم (ص) وابسته بوده و قائل به امامت مي باشند. اما آنان دچار تفرقه و چند دستگي شده و واجبات الهي را سست مي گرفتند و محرّمات الهي را سبك مي شمردند. برخي در حق اهل بيت

غلوّ كرده و برخي ديگر هم كوتاه مي آمدند همگي جز تعداد كمي از آنها در مورد امام زمان و ولي امرشان به شك افتاده اند؛ در حالي كه خداوند او را به علم خود به علّت گرفتاري هايي كه به واسطه غيبت ايجاد شده، برگزيده است. پيوسته اين دو دلي و شك در دل هاي آنها اثر گذاشته است؛ چنانچه امام علي (ع) در وصف طالبان علم به كميل بن زياد مي فرمود: «كسي كه تسليم اهل حق است، اما بينشي ندارد، در اوّلين برخورد با شبهه، شك در دل او راه مي يابد»؛ تا آنجا كه آنها را به وادي گمراهي، سرگرداني، كوردلي و انحراف مي كشاند و از آنها، جز اندكي كه بر دين خدا ثابت قدم اند - باقي نماند. اينان به ايمان خداوند چنگ زده و از راه راست منحرف نگشته اند و تنها وصف «فرقه ثابت بر حق» برايشان محقق است بادهاي مخالف، آنان را نلرزاند، فتنه و آشوب ها به آنها آسيبي نرساند پرتو دروغين سراب، آنان را نفريبد؛ زيرا اين گروه به حرف مردم و تقليد اين و آن ديندار نشده اند تا با حرف آنها، از دين و مسلك خود خارج شوند به جان خويش سوگند! هيچ كس به وادي گمراهي، سرگرداني و فتنهِ حوادث وارد نشده و دچار خروج از راه راست و افتادن به دامان مذاهب بيهوده و باطل نگرديده است؛ مگر به جهت كم بهره بردن او از روايات و علم و بي نصيب بودن از بينش و شعور. اين بدبخت ها هرگز در جست و جوي علم، كوششي نمي كنند و براي به دست آوردن و بازگو كردن روايت، از سرچشمهِ پاك و به دور

از آلودگي به خود زحمت نمي دهند. هر چند اگر بر ايشان روايت هم مي شد، بدون اينكه معناي آن را بفهمند، همانند كساني اند كه برايشان روايتي نقل نشده است بيشتر كساني كه به اين مذاهب گام نهاده اند، داراي يكي از اين چند حالت بوده اند: عده اي از آنان، كساني اند كه بدون انديشيدن و دقت و از روي ناآگاهي، وارد آن شده اند. به مجرّد برخورد با اندك شبهه اي گمراه و سرگردان مي شوند. عده اي ديگر، كساني اند كه به دنبال طلب دنيا هستند و همين كه گمراهان و دنياپرستان نظر آنها را به سوي دنيا جلب كنند، منحرف گشته، دنيا را بر دين مقدّم مي دارند و دين را فداي دنيا مي كنند اين در صورتي است كه آنان با سخنان عوام فريب و بيهوده فريب شياطين را خورده اند.گروهي نيز به جهت رياكاري و برخورداري از حسن ظاهر، خود را با لباس مذهب مي آرايند و هدف شان رياست است كه تمام علاقهِ آنها در آن خلاصه شده؛ بدون اينكه كوچك ترين اخلاص و اعتقادي به حقانيت آن داشته باشند. پس خداوند هم نعمت نكو را از آنان سلب كرده، روزگارشان را دگرگون مي سازد و آتش خشم و عذاب خود را براي آنان آماده مي كند عده اي ديگر، به دليل كم بودن ايمان شان به آن گرويده اند؛ امّا خودشان هم به درستي و حقانيت آنچه مي گويد، اعتقاد محكمي ندارند پس خواستم كه به خداوند عزّوجل تقرب جسته باشم، به وسيله ذكر آنچه از جانب امامان معصوم و صادق آمده است؛ از اميرالمؤ منين گرفته تا آخرين امامي كه از او روايتي دربارهِ غيبت منقول است. اين غيبتي است كه خداوند هركس را كه از درك آن

و هدايت به سوي آنچه از معصومين صادق روايت شده، محروم نموده باشد؛ چشم دل او را كور ساخته است. اين روايات براي اهل حق، درستي آنچه روايت شده مسلّم مي دارد و بدان اعتقاد دارند و دليل شان بر وقوع آن، موكّد خواهد شد و آنچه را كه هشدار داده بودند، تصديق خواهد نمود». [10] گويا به نظر شيخ نعماني (ره) آن شصت خبري كه كليني روايت كرده، براي برطرف كردن شبهات فراوان اين جماعت، در باره غيبت، كافي نبوده است. بنابراين نعماني اولين كتاب مستقل در باب غيبت (در 26 باب)، را بر اساس احاديثي كه بزرگان از ائمه (ع) نقل كرده و در نزد او موجود بوده، تدوين كرده است.

حكمت آزمايش

نعماني در اين 26 باب، بخشي را به علت ياحكمت غيبت اختصاص نداده است. البته عنوان باب يازدهم را چنين قرار داده است:«آنچه دربارهِ تحمّل مشقّات و غربال كردن و چند دستگي ها در زمان غيبت رسيده است» در مقدمه نيز دو حديث از احاديث وارد در اين باب را ذكر كرده است. [11] .نعماني در باب هفتم، تصريح دارد بر اينكه «تمحيص» علت غيبت است: «و غيبت [12] ... خداوند آن را با واقع شدن در آزمايش و امتحان و غربال شدن اراده فرموده، به جهت تدبيري كه براي بشر مقرر كرده، تا كساني كه ادعاي اين امر (تشيع) را مي كنند تصفيه شوند. [13] و آزمايش بندگان با غيبت او، براي پديد آمدن شيعيان خالص است اين آزمايش با پايداري بر امور او و اقرار بر امامتش و دينداري خدا حاصل مي شود؛ با ايمان به اينكه او (حجت) حق است

و وجود دارد و اگر چه شخص او غايب باشد زمين از او خالي نمي ماند، و ايمان او بدين گونه است كه؛ به تمامي آنچه رسول خدا و امير المؤ منين و ائمه (ع) فرموده اند - بعد از غيبتش به هنگام نااميدي مردم از او، قيامش را با شمشير بشارت داده اند» -، باور و يقين داشته است. [14] اين باب را با اين جمله به پايان مي رساند: «غيبت امام،عليه السّلام، در اين عصر براي پاك ساختن كسي است كه خالص شدني است و براي نابودي كسي كه هلاك شدني است و همچنين براي نجات هركس كه باپايداري بر حق، اهل نجات است و همچنين براي بر طرف ساختن شك و ترديد و يقين آوردن به آنچه از امامان وارد شده است.ناگزير اين اندوه بايد پيش ايد، سپس زمان خواست خدا فرا برسد؛ نه آن زمان كه مردم بخواهند. خداوند ما و شما را - اي جماعت با ايمان شيعه كه پيوسته دست به ريسمان خدا داريد و به دستورات او گردن مي نهيند - از آن ها قرار دهد كه از گرفتاري غيبت نجات مي يابند كه در آن هركس خواست خود را گزيند و به اختيار پروردگارش راضي نشود و خواستار شتاب در تدبير خداي سبحان گردد به آن چه كه مأمور بوده صبر نكرده است. [15] از جمله روايات نعماني در اين باب، روايتي است كه امام صادق (ع) از امام علي (ع) نقل كرده است كه فرمود:«خداوند در آخرالزمان مردي از فرزندان مرا برمي انگيزد، خونخواهي مي كند و از ميان آنها غايب مي شود، براي آنكه اهل گمراهي از ديگران جدا شوند». [16] سپس ايشان

روايتي را بيان مي كند كه كليني از امام كاظم نقل كرده است؛ از امام صادق روايت نموده است: «همانا خداوند قلوب شيعيان را امتحان مي كند». [17] و در ادامه رواياتي را كه كليني از امام باقر (ع) و امام رضا (ع) نقل كرده است، ذكر مي كند. [18] .

نعماني و علت بيعت نبودن بر گردن حضرت

در خبر 47 از باب - آنچه درغيبت امام منتظر روايت شده - به نقل از كناسي از امام باقر (ع) روايت مي كند كه: «همانا براي صاحب اين امر دو غيبت است حضرت قيام نمي كند در حالي كه بيعت كسي در گردن او باشد».سپس نعماني روايتي را ذكر مي كند كه كليني از هشام بن سالم به نقل از امام صادق روايت كرده است: «قائم قيام مي كند در حالي كه عقد و عهد و بيعت كسي در گردن او نيست». [19] .

نعماني و علت ترس برجان

كليني خبر زراره از امام صادق (ع) يا امام باقر (ع)را با چهار سند نقل مي كند كه نعماني درالغيبه، همين خبر را ذكر كرده و دو طريق ديگر به آن افزوده است. [20] وي براي خبر مفضل بن عمر از امام باقر يا امام صادق،عليه السّلام، سه طريق ذكر كرده است: «زماني كه حضرت قائم قيام كند اين آيه را مي خواند «پس از شما فرار كردم آن زماني كه از شما ترسيدم». سپس مرحوم نعماني نويسد: اين احاديث مصداق قومش است كه: «در او سنتي از حضرت موسي است و آن اينكه او ترسيده است و در كمين است». [21] .

كراهت تعيين وقت ظهور

چنان كه گفته شد، كليني در كافي، هشت باب را به صاحب الزمان (عج) اختصاص داده است. عنوان باب ششم «كراهيه التوقيت» مي باشد و در آن دو خبر از امام باقر،عليه السّلام، و پنج خبر از امام صادق (ع)، در نفي تعيين وقت ظهور ذكر كرده است، امّا اين سخن باقي مي ماند كه چرا كليني (ره) از اين باب به «كراهت» تعبير كرده است نه «حرمت» شايد علت آن اخباري است كه از ائمه،عليهم السّلام، نقل شده است؛ خصوصاً آنكه نعماني دو حديث از امام صادق (ع) در همين باب نقل مي كند وي حديث اوّل را از كليني بسند علي بن ابي حمزه البطائي از امام صادق روايت مي كند كه آن حضرت فرمود:«صاحب اين امر از غيبتي ناگزير است... و با وجود سي تن (يابه همراهي 30نفر) در آنجا وحشت و ترسي نيست» حديث دوم - (ح 90) را هم با سند فوق از امام صادق (ع) نقل كرده است كه: «قائم فرزندان من برابر

عمر حضرت ابراهيم - كه 120 سال بوده است - عمر مي كند و به صورت جوان رشيدي 32 ساله آشكار مي گردد».سپس اضافه مي كند: اين گفته تنها براي آرامش بخشيدن به شيعيان و نزديك نشان دادن آن است؛ زيرا ايشان خود فرموده اند: «ما زماني را تعيين نمي كنيم و هركس تعيين وقتي را از ما براي شما روايت كرد، او را تصديق نكنيد و هراس نداشته باشيد از اينكه او را دروغگو شمرده و بدان گفته عمل نكنيد [22] .سپس نعماني، بابي را تحت عنوان «رواياتي كه در نهي از تعيين وقت ظهور و بردن نام حضرت وارد شد،» مطرح مي كند و در آن پانزده خبر مي آورد كه كليني (ره) روايت آخر آن را در كافي در باب «كراهت تعيين وقت» آورده است كليني حديث ششم آن را در كافي به سند حسن بن علي بن يقطين از برادرش حسين به نقل از پدرشان از امام كاظم (ع) ذكر كرده است كه آن حضرت فرمود «اي علي: تاكنون دويست سال است كه شيعه با اميدها و آرزوها پرورش داده شده است». يقطين پدر علي از موالي بني عباس بود. ايشان به پسرش گفت: چرا آنچه به ما گفته شد (خلافت بني العباس) واقع شد ولي آنچه به شما گفته شد، صورت نگرفت؟ علي به او پاسخ داد «آنچه به ما و شما گفته شد هر دو از يك جا بيرون آمده است، جز اينكه زمان كار شما فرارسيد. بنابراين فوراً به شما داده شدو همان طور كه گفته شده بود انجام پذيرفت، ولي زمان كار ما فرانرسيده است. بنابراين به اميد و آرزو ما را سرگرم نموده اند،

زيرا اگر به ما گفته مي شد، اين امر نخواهد شد، مگر پس از گذشت دويست سال يا سيصد سال، حتماً دل ها سخت مي شد و بيشتر مردم از ايمان به اسلام برمي گشتند ولي گفتند: چقدر سريع و نزديك است براي آنكه دل هاي مردم به ايمان نزديك شود و فرج را نزديك بنماياند». [23] .

صدوق و دومين كتاب در غيبت

ظاهراً علي بن بابويه قمي، حدود سال 260 (سال وفات امام حسن عسكري) به دنيا آمده است. شيخ طوسي در «الغيبه» به سند خود از مشايخ اهل قم، روايت كرده است كه ايشان گفته اند: ابن بابويه با دختر عموي خود، ازدواج كرد و صاحب فرزندي شد. سپس به شيخ ابي القاسم الحسيني بن روح نامه اي نوشت كه از محضر حضرت حجت بخواهد كه دعا كند تا خداوند فرزندان فقيهي به او روزي دهد جواب آمد: «تو از اين (خانم) صاحب فرزندي نخواهي شد، ولي مالك كنيزي ديلمي خواهي شد كه از او صاحب دوفرزند فقيه مي شوي». [24] اين قضيه در اوايل سفارت حسين بن روح، بعد از سال 305 اتفاق افتاد. بنابراين ولادت صدوق حدود سال 307؛يعني، قبل از پنجاه سالگي پدر بزرگوارش بوده است. ايشان وقتي به سن چهل سالگي رسيد آوازهِ فضلش به همه جا- از جمله شهر ري - رسيد و اهل ري از او خواستند كه به آنجا هجرت كند.شيخ صدوق اين پيشنهاد را پذيرفت و به آنجا مهاجرت كرد.ايشان در آنجا مشهور شد و آوازه شهرتش، به شاه ركن الدين اباعلي الحسن بن بويه الديلمي رسيد و از ايشان خواست كه نزد او حاضر شود و شيخ هم به مدت ده سال پيش او ماند،

تازماني كه براي زيارت امام رضا،عليه السّلام، قصد سفر به خراسان را داشت. [25] .وي پس از نائل شدن به زيارت امام رضا (ع) به نيشابور بازگشت و در آنجا اقامت گزيد و متوجه شد بيشتر شيعياني كه نزد او رفت و آمد مي كنند، در موضوع غيبت حيران و سرگردان اند و در امر قائم (عج) شبهاتي دارند. در اين زمان شيخ بزرگواري از دانشمندان اهل قم (شيخ نجم الدين ابوسعيد محمدبن الحسن بن الصلت القمي) كه شخصيّتي اهل فضل و عمل بود، از بخارا آمده و بر ايشان وارد شد يك روز كه آن شيخ بزرگوار با صدوق (ره) سخن مي گفت، يادآور شد كه با يكي از بزرگان فلسفه و منطق ديدار كرده و درباره ي حضرت قائم (عج) سخني از او شنيده است كه شيخ نجم الدين قمي را سرگردان و حيران كرده و در امر طول غيبت و انقطاع اخبار، او را به شك و ترديد انداخته است و وي از صدوق (ره) خواست كه در موضوع غيبت كتابي تأليف كند. شيخ نيز به او وعده داد كه هنگام بازگشت به وطن خود (شهر ري) خواهش او را اجابت كند. [26] وي هنگام بازگشت به شهر ري، تاءليف كتاب «كمال الدين و تمام النعمه در اثبات غيبت و برداشتن حيرت» را آغاز كرد صدوق (ره) نوشته است: به وسيلهِ اخبار وارده از پيامبر اكرم (ص) و ائمه (ع) در امر غيبت، نهايت كوشش و تلاش خود را در ارشاد مردم به حق و راه راست نمودم. اما آنان به جاي تسليم و پذيرش (اخبار و روايات) به ارا و قياس هاي عقلي روي آورده بودند [27]

به همين دليل ايشان قبل از آنكه با روايات پيامبر اكرم، صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم، و اهل بيت،عليهم السّلام، فصل هاي كتاب را تنظيم كند، شروع به پاسخ در شبهاتي مي كند كه در آنها آرا و قياس هاي عقلي با اخبار ائمه اطهار آميخته است او مي نويسد: مخالفان ما گفته اند: بنابر قول شما بعد از وفات پيامبر اكرم، صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم، يازده امام آمده اند كه همگي با اسم و شخص خاص بين شيعه و اهل سنت معروف بوده اند. حال چنانچه صاحب زمان هم مانند آن امامان آشكار و معروف نباشد، امر امامت آن يازده امام هم بيهوده و فاسد مي گردد. همان گونه كه موضوع صاحب الزمان شما، به واسطه نبودن و عدم امكان وجود او در طول اين مدت، فاسد و بيهوده است!

صدوق و علت ترس برجان

صدوق (ره) در پاسخ نوشته است: مي گوييم: ظهور حجت هاي الهي در مقامات خود، در زمان تسلط حكومت هاي باطل، از جهت امكاناتي است كه براي ارشاد و تدبير مردم زمان خود داشته اند.اگر وضعيت به گونه اي باشد كه براي امام تاحدودي تدبير و رهبري نسبت به دوستانش ممكن باشد، ظهور «حجت» لازم است و اگر هيچ امكان مناسبي براي تدبير و رهبري وجود نداشته باشد و حكمت الهي و تدبير معنوي موجب پنهاني بودن او گردد، خداوند او را در پشت پرده غيبت پنهان مي كند تا اينكه مدت غيبت بگذرد؛ همان گونه كه پس از مطالعه تاريخ همهِ حجت هاي خدا از پيامبران و ا وصياي پس از وفات حضرت آدم تا اين زمان، اين گونه بوده است؛ بعضي از آنها آشكار و برخي پنهان بوده اند. البته قرآن كريم هم

به اين سخن اشاره دارد كه: «رسولاني را كه داستان شان را از پيش براي تو گفتيم و رسولاني كه قصه ي آنان را نگفته ايم». [28] همچنين عبدالحميد بن ابي الديلم مي گويد: امام صادق عليه السّلام، فرمود: «اي عبدالحميد؛ براي خدا رسولاني آشكار و رسولاني پنهان است؛ زماني كه از خدا به حق رسولان آشكار خواستي، از او به حق رسولان پنهان نيز بخواه» حجت هاي خدا از زمان رحلت آدم تا پيدايش حضرت ابراهيم عليه السّلام، او صيايي آشكار و پنهان بوده اند در زمان تولد حضرت ابراهيم، ظهور حجت امكان نداشت، چون نمرود فرزندان مردم سرزمين خود را براي يافتن ابراهيم عليه السّلام، به قتل مي رساند بنابراين خداوند، وجود حضرت ابراهيم و تولد او را پنهان كرد. تا آنكه مدت غيبت تمام شد و حضرت ابراهيم آنها را به وجود خود راهنمايي كرد و امر خود را ظاهر نمود؛ زيرا ارادهِ الهي بر اين تعلق گرفت كه حجت خود را بر مردم ثابت و دين خود را كامل كند.بعد از وفات حضرت ابراهيم تا زمان حضرت موسي (ع) هم او صيايي بودند كه حجت هاي خدا در روي زمين به شمار مي آمدند و پشت سر هم وصايت را از يكديگر، ارث مي بردند و آشكار يا پنهان بودند در زمان حضرت موسي،عليه السّلام، نيز آن گاه كه خبر تولد او منتشر شد، فرعون براي يافتن او، فرزندان بني اسرائيل را مي كشت. بنابراين خداوند ولا دت او را پنهان ساخت و همان طور كه قرآن خبرداده مادرش او را در دريا انداخت؛ تا آنكه موسي،عليه السّلام، دعوتش را آشكار كرد و خود را به مردم شناساند. چون هنگام درگذشت حضرت موسي،عليه السّلام، رسيد، او نيز

تا زمان ظهور حضرت عيسي (ع) اوصيايي در عيان و يا نهان داشت.عيسي،عليه السّلام، با دلايل روشن، نبوت خود را از هنگام ولادت آشكارا به جهان نشان داد و براهين خويش را منتشر ساخت، زيرا مانعي از اظهار وجود خود نداشت و پس از وي هم اوصيايي بودند كه برخي عيان و گروهي پنهان بودند و اين حجت هاي الهي تا زمان ظهور پيامبر ما وجود داشتند بعد از ظهور پيامبر اكرم، صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم، لازم بود كه آن حضرت - به روش پيامبران پيشين - اوصياي خود را معين كند. پس همان طور كه پيامبران گذشته اوصياي خود را معيّن كردند، پيغمبر اسلام نيز اولياي خود را مشخص كرد بين شيعه و اهل سنت، مشهور و معروف است كه خليفه ناحق معاصر امام حسن عسكري،عليه السّلام، برايشان ناظران و پاسداراني گماشته بود و تا زمان وفات، آن حضرت را به دقت تحت نظر داشتند وقتي آن حضرت وفات كردند، تمام خدمتكاران و خاندان او را بازداشت نمود و زير نظر داشتند و كنيزان آن حضرت را زنداني كردند و به دنبال فرزند نوزاد او بازرسي دقيقي انجام دادند. از اين رو سنت غيبت دربارهِ آن حضرت، همانند سنت غيبت در حجت هاي گذشته جاري شد. [29] محقق كتاب كمال الدين براي اين قسمت از كتاب، عنوان «اثبات الغيبه والحكمه فيها» را قرار داده است. البته اين عنوان برگرفته از اولين گفتار صدوق (ره) است كه فرمود: حقيقت غيبت امام زمان (عج) روشن و دليل آن پيروز است، بايد آثار حكمت خداي عزوجل و تدبير پابرجاي او را دربارهِ امامان گذشته سنجيد كه چگونه

گردن كشان و فرعون منشان، در قرن هاي گذشته بر آنان چيره شدند. امروز هم مي بينيم كه پيشوايان كفر اهل دروغ و دشمني و افترا و پرونده سازي، برهمه چيز مسلّط شده اند. [30] بنابراين صدوق (ره) در اينجا اقرار مي كند كه حكمت غيبت حضرت حجت (عج)، همانند حكمت پنهان شدن رسولان، انبياو اوصياي گذشته است آنان به جهت ترس بر جان شان از دست فرعونيان و طاغوتيان و كشته شدن شان قبل از اعمال رسالت خود، پنهان مي شدند وي براي تصديق اين حكمت ثابت و فراگير، تنها به روايتي از امام صادق،عليه السّلام، استشهاد كرده است فرمود:«همانا براي خدا رسولاني آشكار و پنهان است» صدوق (ره) جزء دوم كتاب كمال الدين را با باب «در آنچه از امام صادق،عليه السّلام، در نقل بر قائم (عج) و غيبت او نقل شده» شروع مي كند و در خبر 23 همان روايت سابق از امام صادق را در «ترس برجان» نقل مي كند و ذيل روايت ميآورد: «جز آن كه خداوند تبارك و تعالي دوست دارد كه شيعيان را آزمايش كند» در خبر 32 هم ضمن تكرار «ترس برجان» اضافه مي كند: «براي آنكه خداوند دوست دارد كه خلق خود را آزمايش كند، پس در اين هنگام است كه باطلان به شك و ترديد مي افتند». [31] .

صدوق و حكمت آزمايش الهي

صدوق (ره)، در خبر 35 روايتي از مفضل بن عمر به نقل از امام صادق،عليه السّلام، در آزمايش الهي ذكر مي كند [32] و بعد از آن هم خبري از عبدالرحمن بن سيابه به نقل از امام صادق (ع) ذكر مي كند كه فرمود:«چگونه خواهيد بود آن گاه كه بي امام و رهبر و دانش بمانيد و از يكديگر

بيزاري بجوييد، آن زمان كه آزمايش و از هم جدا شده و غربال گرديد». [33] در خبر 51 هم روايت ديگري از مفضل به نقل از امام صادق،عليه السّلام، ذكر مي كند كه فرمود: «ايام غيبت او طولاني شود، تا حق محض، آشكار شود و ايمان از نفاق جدا گردد؛ به واسطه آنكه هر كس از شيعيان كه بدطنيت باشد، از تشيع برگردد؛ آنهايي كه آن گاه كه امنيت و امكانات و جاي گزيني در عهد حضرت قائم را احساس كنند خوف نفاقشان رود». [34] سپس وي بابي به عنوان «علت غيبت» باز مي كند و در آن يازده خبر مي آورد در خبر ششم، سرير صيرفي كوفي از امام صادق،عليه السّلام، نقل مي كند:«فرمود: همانا براي قائم ما غيبتي است كه زمانش طولاني است به او گفتم: اي فرزند رسول خدا! چرا؟ فرمود: براي آنكه خداوند تبارك و تعالي روش غيبت پيامبران در او جاري شود» صدوق اين باب را با روايتي از عبدا... بن فضل هاشمي به پايان مي رساند كه گفت: «شنيدم امام صادق،عليه السّلام، فرمود: صاحب الامر غيبتي دارد كه از آن ناچار است؛ همه باطل جويان در آن به شك و ترديد مي افتند. به امام عرض كردم: فدايت شوم! حكمت غيبت چيست؟ امام فرمود: حكمت غيبت او، همان حكمت در غيبت حجت هاي خدا است كه پيش از او بودند». [35] وي در مقدمه كتاب خود و در بيان علت تأليف آن، خوابي را نقل مي كند كه هنگام بازگشت از زيارت امام رضا،عليه السّلام، در نيشابور، ديده بود. صدوق (ره) در آن خواب امام زمان (عج) را مشاهده مي كند كه بر در كعبه ايستاده است، بر امام سلام عرض مي كند

و امام هم جواب سلام وي را مي دهد و به او مي فرمايد: «در باب غيبت كتابي بنويس و در آن غيبت هاي انبيا را ذكر كن». [36] وي نيز غيبت هاي انبيا را در هفت باب و حدود سي صفحه ذكر مي كند مراد صدوق (ره) از تقرير اين حكمت ثابت و عام، اين نبود كه حكمت غيبت را در آن منحصر كرده و ساير حكمت ها را تصديق نكند؛ بلكه بدين معنا است كه اين حكمت را بر ساير حكمت ها مقدّم دارد. شايد هم به جهت آن خواب و اشارات امام بوده است.البته اين حكمت با حكمت «ترس بر جان بدون انجام دادن مأموريت» فرقي ندارد. براي اين حكمت چهار خبر آورده است كه طريق آنها را از امام صادق،عليه السّلام، و امام باقر،عليه السّلام، روايت كرده است:«امام باقر،عليه السّلام، فرمود: همانا براي قائم قبل از آنكه قيام كند، غيبتي است. زراره مي گويد: به امام عرض كردم: چرا؟ امام فرمود: مي ترسد و به شكمش اشاره كرد». در حديث ديگر آمده است «امام باقر فرمود: همانا براي قائم (عج) قبل از ظهورش غيبتي است، زراره مي گويد: به امام عرض كردم: چرا؟ امام فرمود: مي ترسد و با دستش به شكمش اشاره كرد و زراره گفت: يعني، كشته شدن» همچنين نقل مي كند:«امام صادق،عليه السّلام، فرمود: اي زراره! براي قائم به ناچار غيبتي است، زراره مي گويد: عرض كردم: چرا؟ امام فرمود: بر جان خود مي ترسد و با دستش به شكمش اشاره كرد».در حديث ديگري آورده است: «امام صادق،عليه السّلام، فرمود: براي قائم قبل از قيام كردن غيبتي است، زراره مي گويد: عرض كردم: چرا؟ امام فرمود: برجان خود مي ترسد (كشته شود»).

صدوق و حكمت براي آنكه بر او بيعتي نباشد

صدوق (ره) قبل از اخبار اين

حكمت، ابتدا پنج خبر را مي آورد كه در واقع چهار خبر هستند؛ زيرا خبر اول و پنجم هر دو يكي است. ابي بصير از امام صادق،عليه السّلام، نقل كرده است: «صاحب اين امر از ميان مردم پنهان شد براي آنكه زماني كه خروج مي كند، بيعت هيچ كس برگردن او نباشد».حديث دوم و سوم را جيل بن صالح و هشام بن سالم، از امام صادق،عليه السّلام، نقل مي كنند كه اما م صادق،عليه السّلام، فرمود:«قائم قيام مي كند يا برانگيخته مي شود؛ در حالي كه بيعت هيچ كس در گردن او نيست يا براي هيچ كس در گردن او بيعتي نيست» حسن بن علي بن فضال نيز از امام رضا،عليه السّلام، نقل مي كند: «گويا شيعه را مي بينم كه در وقتي كه سومين فرزند مرا از دست مي دهند، مانند چهار پايان در طلب چراگاه هستند، ولي نمي يابند؛ براي آنكه امام شان از آنان پنهان است، عرض كردم: براي چه اي فرزند رسول خدا؟ امام فرمود: براي آنكه چون با شمشير قيام كند، بيعت كسي در گردنش نباشد». [37] عمدهِ اخبار «علت غيبت» همين ده خبر هستند كه در بردارندهِ دو حكمت براي غيبت هستند: 1.ترس برجان، 2.بيعت هيچ كس برگردن او نباشد البته حكمت دوم، ثانوي و تنزيلي است؛ يعني، بر فرض ظهور، در صورتي از قتل نجات مي يابد كه با ظالمان بيعت كند».

حكمت تفصيلي معلوم نيست

اشاره

صدوق (ره) آخرين خبر در باب علت غيبت را از عبدا... بن فضل هاشمي نقل مي كند و در آن اشاره دارد بر اينكه اين دو حكمت ذكر شده هر دو اجمالي هستند، امّا حكمت تفصيلي آن بعداً كشف مي شود و در اين دو روايت امام صادق،عليه السّلام، فرمود:«به درستي كه وجه

حكمت در اين باره آشكار نشود، مگر پس از ظهورش؛ چنان كه وجه حكمت كارهاي خضر - از سوراخ كردن كشتي، كشتن نوجوان تا برپاداشتن ديوار شكسته، براي موسي روشن نشد مگر پس از آنكه از هم جدا شدند. و همچنين چون دانستيم كه خداوند - تبارك و تعالي - حكيم است. تصديق مي كنيم كه همه افعال او حكيمانه است هر چند وجه آن براي ما منكشف نباشد، اي پسر فضل! اين امري از امور خداي تعالي و سرّي از اسرار خدا و غيبتي از غيوب او است». [38] .

شيخ مفيد و علت غيبت

مفيد (ره) در الارشاد، بابي به عنوان «روايات و نصوصي كه بر امامت امام دوازدهم آمده» اختصاص داده است. او در اين باب، سيزده خبر مي آورد و در پايان مي نويسد: اين اخبار تعداد كمي از رواياتي است كه دربارهِ دوازدهمين امام آمده است، روايات در اين مورد بسيار زياد است كه اصحاب حديث آنها را به شكل كتاب تدوين كرده اند. از جمله كساني كه احاديث را همراه با شرح و تفصيل تدوين نموده، محمد بن ابراهيم اباعبدا نعماني در كتاب الغيبه است. [39] البته مفيد (ره) به كتاب «كمال الدين و تمام النعمه و در اثبات غيبت و حجت و كشف حيرت» اشاره اي ندارد و خودش هم در الارشاد باب يا فصلي را به علت يا حكمت اختصاص نداده است.درسال [40] 373، چهل سال قبل از وفات ايشان، قسمت هايي از مناظرات خود را جمع آوري نموده، به شكل كتاب در آورده و منتشر كرد. البته جز كتاب «الفصول المختاره كه سيد مرتضي علم الهدي آن را گزينش نموده است - هيچ كدام

از آنها به دست ما نرسيد است دوفصل از آن اختصاص به مناظراتي دربارهِ غيبت دارد. فصل اول در هشت صفحه و فصل دوم در سه صفحه است كه بيشتر به حكمت «ترس برجان» مي پردازد. [41] ايشان بعد از آن رساله «الفصول العشره في الغيبه» را نوشت و در مقدمهِ آن گفت: و بعد از آنچه در اين ابواب نگاشتم و به گونه سؤ ال و جواب، معاني آن را شرح دادم و از قرآن و سنت و عقل شواهدي بر آن آوردم؛ رغبتي پيدا شد براي آنكه در فصل هاي مختص به امامت صاحب الزمان و پدران بزرگوارش و همچنين مواضع شبهه دار آنان، نكاتي را ذكر كنم فصل چهارم اين رساله عبارت است از «انگيزهِ پنهان شدن ولادت امام عليه السّلام، چه بود و علت مخفي بودن امر و غيبت چه بوده است». [42] .

سيد مرتضي و علت غيبت

سيد مرتضي علم الهدي (م 436) از كتاب (العيون و المحاسن)، فصل هايي را اختيار كرده و يك كتاب اعتقادي به نام الذخيره نوشته است. [43] دراين كتاب آمده است: چنانچه كسي بگويد: اگر اين امكان هست كه امام،عليه السّلام، به گونه اي غايب باشد كه كسي با او در ارتباط نباشد و آن گاه كه ايمن از ترس باشد آشكار شود، پس چه فرقي است بين آن و بين اينكه خداوند او را معدوم كند و آن گاه كه امنيت براي امام حاصل شود، او را زنده كند و يا دگر باره او را به وجود آورد؟ شيخ طوسي (ره)، اين مطلب را به تلخيص الشافي نقل كرده و در دو صفحه به آن پاسخ داده است.قبل از اين سؤ ال و جواب،

چندين پرسش و پاسخ در محور «علت ترس برجان» در پانزده صفحه، در كتاب وجود دارد. همين سؤ الات و جواب ها و غير آنها نيز به تعداد همين صفحات، در آخر جزء چهارم، حول همين محور تكرار شده است.

شيخ طوسي و علت غيبت

ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي الخراساني (شيخ طوسي) در سال 432 و در سن 47 سالگي كتاب الشافي في الا مامه را خلاصه كرده و در آن تعدادي سؤ ال و اشكال دربارهِ غيبت از كتاب الذخيره (سيد مرتضي) ذكر كرده و به آنها پاسخ گفته است.در سال 447، شيخ بزرگواري از او مي خواهد كه كتابي دربارهِ مباحث ذيل بنگارد: 1- غيبت و علت غيبت صاحب الزمان؛ 2- علت طولاني شدن غيبت حضرت با وجود شدّت نياز به او و پر شدن زمين از فساد و هرج و مرج و نيرنگ؛ 3- چرا ظهور نمي كند؟ 4- چه مانعي بر سر راه ظهور آن حضرت وجود دارد شيخ طوسي (ره) به آن شيخ بزرگوار، پاسخ مثبت داده، سخناني بيان و جاي شك و شبهه اي باقي نگذاشت. [44] وي مي نويسد: در كتاب خود، كلام را طولاني نمي كنم، چرا كه خسته كننده است. در كتاب امامت من و نيز در كتاب هاي شيخ مفيد و سيد مرتضي، مفصلاً و با نهايت استقصا، در اين زمينه ها مطلب بيان شده است. من سؤ ال هاي مختلف اين باب را پاسخ مي دهم و بر صحت آنچه مي گويم، رواياتي ذكر مي كنم تا تأكيدي بر گفته هايم باشد. [45] شيخ طوسي (ره) كتاب خود را با عنوان «فصل في الكلام في الغيبه» آغاز مي كند و در اواخر مناقشهِ خود با «واقفيه»، بعد از اثبات امامت حضرت

مهدي (عج) مي نويسد: وقتي امامت حضرت ثابت شد و دريافتيم آن حضرت از ديدگان پنهان است، خواهيم دانست كه امام با وجود معصوم بودن و متعيّن بودن فرض امامت در او غايب نمي شود مگر به سبب علّتي، و يا ضرورت ايجاب كند كه او غايب باشد حال كه آن علّت يا ضرورت بر ما روشن نيست [46] ؛ مي دانيم كه امام پنهان نمي شود، مگر آنكه يك امر حكيمانه به او اين اجازه را بدهد؛ هرچند مفصلاً آن امر را نشناسيم. [47] .علت غيبت در كتاب الغيبه، همان است كه در تلخيص الشافي في الامامه آمده است؛ يعني «ترس برجان». از جمله اينكه ظالمان ايشان را ترساندند و ايشان را از تصرفات منع نمودند [48] و علت پنهان شدن حضرت از اوليا نيز چنين بود. [49] .

طوسي و علت ترس بر جان

عنوان فصل پنجم كتاب چنين است: «در بيان علت مانع از ظهور صاحب الامر» و در آغاز آن مي نويسد: جز ترس از كشته شدن، هيچ علتي مانع از ظهور حضرت نيست و البته اخباري نيز با اين بيان وارد شده است كه گفتهِ ما را تأييد مي كند. شيخ طوسي حدود بيست خبر از اهل بيت،عليهم السّلام، ذكر مي كند اولين خبر در اين فصل، حديثي از زراره است كه: «امام باقر،عليه السّلام، يا امام صادق،عليه السّلام، فرمود: براي قائم،عليه السّلام، قبل از ظهورش غيبتي است، زراره مي گويد: به امام عرض كردم: چرا؟ امام فرمود: از قتل مي ترسد». [50] در خبر ششم زراره نقل مي كند كه: «امام صادق،عليه السّلام، فرمود: همانا براي قائم (عج) قبل از آنكه قيام كند غيبتي است، زراره مي گويد: به امام عرض كردم: چرا؟ امام فرمود: مي ترسد و بادستش به

شكمش اشاره كرد». [51] .

طوسي و حكمت آزمايش الهي

در خبر آخر، زراره روايت مي كند كه امام صادق،عليه السّلام، فرمود: «... جز اينكه خداوند دوست دارد شيعيان را آزمايش كند...» شيخ طوسي در اين باره مي نويسد: «هيچ علتي جز ترس از كشته شدن، مانع از ظهور حضرت نيست»، به همين دليل وي بر اين جمله از روايت اضافه مي كند: «اما آنچه كه در اخبار آمده است از جمله: آزمايش شيعيان در حال غيبت و سخت بودن امر بر آنان و آزمايش ايشان با صبر بر آن - از سختي هاي اين زمان خبر مي دهد؛ نه اينكه خداوند امام را غايب كرد، تا چنين شود؛ بلكه سبب غيبت، ترس است و آن اخباري كه از جريانات زمان غيبت سخن به ميان، مي آورند، بر ثواب صبر بر اين مشكلات و سختي هاي مؤ منين تأكيد دارد تا در نتيجه به دين خود تمسّك جويند در ادامه دوازده خبر ذكر مي كند نخستين آنها، خبر محمدبن منصور الصيقل از امام صادق است كه كليني، نعماني و صدوق (ره) هم آن را نقل كرده اند. سپس روايتي هست كه نعماني از ابن ابي نصر بزنطي از امام رضا،عليه السّلام، نقل كرده است. بعد از آن روايتي آمده است كه كليني، نعماني و صدوق (ره) از علي بن جعفر از برادرش امام موسي كاظم نقل كرده اند. بعد از آن روايتي هست كه اين سه بزرگوار از مفضل بن عمر الجعفي از امام صادق،عليه السّلام، نقل كرده اند. پس از آن روايتي ذكر مي كند كه كليني و نعماني (ره) از علي بن يقطين به نقل از امام كاظم آورده اند، روايات ديگر، علّت غيبت را يا مطلق امتحان و آزمايش مي دانند و يا بدون

اينكه علّت آن را بيان كنند، اختصاص به غيبت دارند.

آخرين نامه به آخرين نايب بر اساس ديدگاه شهيد صدر دوم

از جمله اسرار غيبت امتحان بندگان است. زيرا به واسطه غيبت مرتبهِ ايمان اشخاص و تسليم بودن آنها در برابر تقدير الهي ظاهر مي شود و همچنين در زمان غيبت به واسطهِ حوادث و فتنه هايي كه روي مي دهد شديدترين امتحانات از مردم به عمل مي آيد. عدم تحقق ظهور حضرت به اذن الهي است و شخص منتظر در هر مقداري كه دوران غيبت به تأخير افتد هرگز نوميدي به او راه پيدا نمي كند و شك و وسوسه در دلش رخنه نمي كند و اين نكته هيچ منافاتي با حالت انتظار و پيش بيني ظهور حضرت در هر سال بلكه در هرماه يا هر روز ندارد.نوشتاري كه پيش رو داريد با توجه به آخرين نامه حضرت به آخرين نايب به مسئله فلسفه غيبت از منظر روايات مي پردازد شهيد بزرگوار سيد محمد صدر در بخش نخست از كتاب اش - موسوعه الا مام المهدي (عج) - چهار فصل، مشروحاً، با روشي نو و عميق، به بررسي و تحليل تاريخ زندگاني امام هادي و امام حسن عسگري، عليهما السلام، پرداخته است و سپس به كاوش در تاريخ زندگاني امام مهدي (ع) و سفيران آن حضرت در دوران غيبت كبرا نشسته و آن گاه خطوط كلّي برنامه هايي را كه امامان شيعه (ع و اصحاب آنان، براي رهيافت به دوران غيبت كبرا و ذخيرهِ الهي در روز موعود، ترسيم فرموده اند، مورد بحث قرار داده است.مؤ لف بزرگوار، كتاب اش را در پنج فصل تنظيم كرده است. آخرين فصل، هفت بخش دارد كه در آن ها زندگاني امام مهدي (ع) و تلاش هاي آن حضرت بررسي

شده است. در بخش هفتم، اختصاصاً به موضوع اعلام پايان غيبت كبرا پرداخته است. در اين قسمت، مؤ لف بزرگوار، ادلّهِ اساسي سه گانه اي را كه منجر به پايان دوران سفارت و شروع دوران غيبت صغرا گشته، تفسير كرده و فرموده است:«براساس همين ادلّهِ سه گانه و غير آن بوده كه امام مهدي (ع) در توقيعي كه قبل از مرگ سفير چهارم اش به وي نوشته، پايان دوران سفارت و تمام شدن عهد غيبت صغرا و آغاز دوران غيبت كبرا تا روز موعود را، يعني روزي كه فرداي پرشكوه اسلام تحقّق خواهد يافت، اعلام كرده است.»شهيد سيد محمد صدر، به متن توقيع امام مهدي به سفير چهارم اش علي ابن محمّد سمري پرداخته و باالهام از بيان حضرت، نكات هشت گانه اي را يادآوري فرموده است:1 - در اين توقيع، آن حضرت، از مرگ سفير چهارم اش، بعد از شش روز خبر داده است.2 - به سفيرش فرموده است:«حق ندارد بعد از خودش. به كسي وصيّت كند.»3 - حضرت فرموده اند:«غيبت تامّهِ، ظهوري به دنبال نخواهد داشت مگر بعد از يك مدّت طولاني و سخت شدن دل ها و پر شدن زمين از ستم.»شهيد صدر، براي پوشيده بودن تاريخ ظهور، دو فايده بر مي شمرد: نخست آن كه حضرت مهدي (ع) براي زمان ظهور خود، از عنصر غافل گيري و ناگهاني بودن و غير قابل پيش بيني بودن استفاده خواهد كرد. اين، در حقيقت، هشداري است به دشمنان حضرت كه بدانند در اوج سلطه و امتدادشان، ناگهان به عذاب الهي گرفتار خواهند شد. غافل گيري از نيرومندترين عناصر پيروزي و مقوّمات آن است. ديگر اين كه روشن نبودن ظهور آن حضرت، توده هاي مردم را در هر

لحظه و زمان در حالتي از انتظار، قرار خواهد داد و مردم، در هر روزي، پيش بيني ظهور آن حضرت را خواهند كرد و چنين احساسي، اگر در يك فرد شكل بگيرد، او را بر انجام دادن رفتار شايسته و ارزيابي مسائل دروني و مطالعهِ واقعيّت زندگي جاري اش و شناخت هر چه عميق تر دستورها و مقررات دين بر مي انگيزد و خواهد توانست با پرداختن به اين موضوع، از مقرّبان درگاه آن حضرت شود و خود را به وي نزديك سازد و خواهد كوشيد تا در زمرهِ كساني نباشد كه مورد خشم آن حضرت واقع شده اند و از دور شدگان ساحت به شمار مي آيند. علاوه بر اين شخصي كه در هر روز، انتظار ظهور آن حضرت را مي كشد، با خود مي انديشد كه اگر خداي نكرده، اهل فساد و تباهي باشد و بخواهد همچنان غرق در گناه باقي بماند، چه بسا اين حالت، به هلاكت او منتهي مي گردد و از عدالت گستردهِ اسلامي كه با رهبري امام مهدي (ع) بر جهان حكم فرما خواهد شد، دور بماند؛ چرا كه مي داند، امام مهدي (ع) در پياده كردن عدالت اسلامي، بسيار قاطع خواهد بود و هر ستمگر و ظالمي را به سختي مجازات خواهد كرد.4 - شهيد صدر، از آخرين بخش سخن امام زمان به آخرين سفيرش در بغداد - يعني جملهِ: «اِلاّ باذن الله تعالي ذكرهُ و ذالك بعد طول الا مد الهام مي گيرد كه تصريح بر طولاني بودن دوران غيبت كبرا، بدين سبب است كه هر فرد از تودهِ مردم، اين ذهنيّت از پيش در او شكل بگيرد كه غيبت امام زمان (ع) طولاني مدّت خواهد بود و

پيش بيني طولاني شدن دوران غيبت كبرا را امري ممكن بداند تا در نتيجهِ چنين تفكّري، هرگز نوميدي در او راه پيدا نكند و در هر مقداري كه دوران ظهور به تأ خير افتد، هرگز شك و وسوسه در دل اش رخنه نكند و بداند اگر غيبت حضرت، هزاران سال نيز به درازا بكشد مطلب عجيبي روي نداده و اگر تاكنون ظهور اتفاق نيفتاده، به سبب اين بوده كه اذن الهي تحقق نيافته است. اذن الهي، در شرايطي تحقّق مي پذيرد كه مصلحت الهي اقتضا كند و بشريت آمادهِ پذيرش فراخواني بزرگ حضرت باشد. با چنين تفكّري، اگر فردي تأ خيري در ظهور آن حضرت ببيند، پي خواهد برد كه هنوز مصلحت الهي تحقّق پيدا نكرده و اذن الهي براي ظهور صادر نشده است. اين نكته، هيچ منافاتي با حالت انتظار و پيش بيني ظهور حضرت در هر سال، بلكه در هر ماه يا هر روز ندارد.5 - شهيد محمّد صدر، از اين بيان امام كه «ذالك بعد قسوه القلوب» استفاده كرده است كه اين فرد، در دوران غيبت كبرا با آزمون هاي دشوار الهي، رو به رو خواهد شد و بر او است كه از اين آزمون هاي الهي، موفّق و پيروز بيرون آيد. توفيق در اين آزمون هاي الهي، مستلزم داشتن اراده و ايمان عميق و اخلاص است.مهم ترين سبب موفقيت، اين است كه موضع اعتقادي فرد نسبت به وجود امام غايب و رهبر پنهان، محكم گردد، اگر فردي، با ادلّهِ قطعي به وجود آن حضرت پي برد، شايسته نيست، آن هنگام كه امواج شك و توهمّات باطل به او هجوم آورد متزلزل شود و سستي در اعتقادش راه پيدا كند. اگر افراد، به اين

اعتقاد پاي فشارند، كساني اند كه داراي مرتبتي والا هستند و از آگاهان نسبت به دين به شمار مي آيند. چنين اشخاصي هرگز به سخت دلي مبتلا نخواهند شد.جهت ديگر دشواري آزمون هاي الهي در دوران غيبت كبرا اين است كه موضع فرد در برابر فشارهاي خارجي مشخّص مي گردد و ميزان فداكاري هايي كه در راه ريشه كني فقر و بيماري و نا بساماني هاي اجتماعي و ديگر گرفتاري هايي كه در مسير طولاني ايمان اش با آن ها مواجه است، آشكار مي شود. شهيد صدر، دربارهِ اين موضوع مي گويد:اگر در فرد، اين احساس مسئوليت شكل پذيرد، خواهد توانست سختي مبارزات و ناملايمات و فداكاري ها را در راه ايمان اش متحمّل شود، ولي اگر از چنين قدرت اراده اي محروم باشد و يا اساساً مسئوليتي بر دوش خود احساس نكند، حاضر مي شود وجود گران بهاي خودش را به ازاي اندكي از دنيا، بفروشد و به انحرافات فراواني در روند طولاني زندگي اش دچار خواهد شد.6 - شهيد صدر، از اين جملهِ حضرت كه مي فرمايد: «بعد طول الا مد و قسوه القلوب و امتلاء الا رض جوراً» الهام مي گيرد كه پر شدن زمين از ظلم و جور، پيامد شكست اكثريّت انسان ها در آزمون هاي الهي در دوران غيبت كبرا و تسلّط مادّي گرايي و شهوت راني و افت شديد انگيزه هاي ديني و اخلاقي در ميان جوامع اسلامي است.طبيعي است، جامعه اي كه از رهبر عظيم الشأ ني مانند امام مهدي (ع) محروم باشد و آن امام به دليل غيبت اش، نتواند به طور ملموس با مسائل جامعه مواجه شود و با حضورش يك پارچگي دين را سبب گردد و وحدت كلمه و از ميان رفتن شكاف ها و تشتّت ها و نابودي دشمنان را به ارمغان آورد، به زير

سلطهِ نيروهاي مستكبر و شهوت گستر خواهد رفت. ثمرهِ اين سلطه، گسترش ناعدالتي و فساد و... است.شهيد صدر مي فرمايد:اگر غير مسلمانان و يا تسليم نشدگان، اساس توحيد و بنيان هاي ديني را انكار كنند و عليه مؤ منان نقشه هاي خرابكارانه بكشند، جاي شگفتي نيست؛ چرا كه همان گونه كه تاريخ گواه است، مؤ منان، همواره، در تمامي تاريخ، شاهد سخت ترين شكنجه ها و آزارها از سوي چنين كساني بوده و هستند. [52] .ايشان، در مقدّمهِ جلد نخست به گوشه هايي از تاريخ اهل بيت (ع) مي پردازد كه بيان كنندهِ تفكّرات و روحيات شهيد در طول زندگي تا هنگام شهادت اش است. او، در اين مقدّمه مي گويد:امامان ما، هماره، بر نقش مبارزات خستگي ناپذير خود عليه دستگاه هاي حاكم كه مروّج انحراف از دين در سطوح مختلف بوده اند، پاي مي فشردند. برخي از حكام، اگر چه با اسم اسلام بر مسند قدرت تكيه زده بودند و مشروعيّت خود را تحت عناويني چون «خليفهِ پيامبر» و... توجيه مي كردند، ولي همهِ اين ها، براساس سطح برداشت و ميزان عدالت و معنويتي بود كه از آن برخوردار بودند و به اندازهِ فهم و افق فكري شان به اسلام پايبند بوده اند. علاوه بر اين كه بسياري از مناصب كليدي حكومت را به دست كساني مي سپردند كه از جهت آگاهي و دين، هيچ گونه برتري اي بر شخص خليفه نداشتند. از اين زاويه، حسادتي بر خليفه نمي ورزيدند. موضع امامان ما هم از جنبهِ فكري و هم از جنبهِ عملي، در جهت مخالف با اين دستگاه هاي حاكم بود. اين موضع گيري كه بر پايهِ دورانديشي و قاطعيّت استوار بود، از حكم الهي و عنايت و توفيق او سرچشمه مي گرفت و در جهت امر به

معروف و نهي از منكر و اصلاح امّت جدّشان رسول گرامي قرار داشت. در حقيقت، آنان با وضعيّتي مبارزه مي كردند كه مولود ستم و انحرافات و جنگ هاي باطل و مصلحت پرستي هاي شخصي بود. اين ها، همه، شكست اقتصادي و عقب ماندگي اجتماعي اسف باري را در بيش تر دوره هاي تاريخي به بارآورد.ائمّه (ع) به عنوان نمايندگان حقيقي پيامبر اسلام، براساس معتقدات شان، احساس وظيفه و تكليف مي كردند كه مفاسد را ريشه كن سازند. آنان، در حدّ توانايي خود و فرصت هايي كه در طول عمرشان دست مي داد، مي كوشيدند انحرافات را از متن جامعهِ اسلامي بزدايند.موضع ائمّه (ع) در برابر مشكلات داخلي دولت اسلامي، يعني همان مشكلاتي كه سردمداران حكومت و يا گروه هاي مخالف داخلي ايجاد مي كردند، موضعِ شخصي مراقب و اصلاح گري دل سوز بود. و طبيعي است كه داشتن چنين موضعي، چندان از نظر حكّام و دست اندركاران حكومت، خوش نمي آمد و همواره، آنان، از اين گونه مواضع، بيم داشتند و با نگراني عميق، سياست هاي احتياطي شديدي را عليه آنان اتخّاذ مي كردند.آري، اين گونه موضع گيري از سوي امامان شيعه، خشم و نگراني دستگاه حاكم را هم در گفتار و هم در كردارشان بر مي انگيخت و طبيعي بود كه امامان ما، با توجّه به اين گونه فشارهاي روز افزون، تا جايي كه در توان داشتند، تلاش مي كردند و از فرصت هايي كه به دست مي آمد، بهترين بهره برداري ها را مي كردند. [53] .

پاورقي

[1] رجال نجاشي، 377 شماره 1027.

[2] كليني، كافي ج1، 336.

[3] همان، ص 336، ح 2 باب دوم از غيبت.

[4] همان، ص 336، ج 5.

[5] همان، ص 370، ج 6 و 3.

[6] همان، ص 337، ج 5.

[7] همان، ص342، ج 27.

[8] عين

الغزال، ص 12، مرآه العقول، ج 1، ص 396.

[9] نعماني، الغيبه، ص 9. [

[10] همان، ص 11 - 13.

[11] همان، جز، ص 4.

[12] همان، ص 4.

[13] همان، ص 115.

[14] همان، ص 122.

[15] همان، ص 128.

[16] همان، ص 92.

[17] همان، ص 110.

[18] همان، ص 140.

[19] همان، ص113و 114، ح 47و 48.

[20] همان، ص 117و 118، ص 110، ج 25.

[21] همان، ص 116، ح 55، 56 و 57.

[22] همان، ص 125، ح 86 و 90.

[23] كافي، ج 1، ص 369، ح 6 نعماني الغيبه، ص 198، ح 14.

[24] طوسي، الغيبه، ص 308.

[25] عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 279.

[26] كمال الدين، ص2و3.

[27] همان، ص2.

[28] نساء، آيهِ 164.

[29] كمال الدين و تمام النعمه، 20-22.

[30] همان، ص20.

[31] همان، ج2، ص342، ح23، 346و 32.

[32] همان، ص347، ح35.

[33] همان، ص 348، ح 37.

[34] همان، ص 356، ح 51.

[35] همان، ص482، ح11.

[36] همان، ص3.

[37] همان، ص 479، ح 1-5.

[38] همان، ص 482، ح 11.

[39] الارشاد، ج 2، ص 350.

[40] ا لفصول المختاره، ص321.

[41] الفصول المختار، ص 11- 118 و ص 327 - 331.

[42] الفصول العثره في الغيبه، ص 3 و 4.

[43] ايشان بعد از آن اشكالات و نقض هايي كه قاضي عبدالجبار معتزلي بر امامت عمومي و امامت حضرت حجت (عج) وارد كرده است، پاسخ مي دهد.

[44] تلخيص الشافي ج1، ص104-107، عن الذخيره، 419 و 420.

[45] طوسي، الغيبه، ص 2 و 3.

[46] همان، ص1و2.

[47] همان، ص 85.

[48] همان، ص 90.

[49] همان، ص 85.

[50] همان، ص 332، ح 274.

[51] همان، ص 333، ح 279.

[52] الغيبه الصغري، ص634 - 639.

[53] موسوعه الامام المهدي (عج) (الكتاب الا وّل: تاريخ الغيبه الصغري)، ص20 - 22.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109