شرح چگونگي ولادت حضرت ولي عصر (عج)

مشخصات كتاب

نويسنده : لطف الله صافي گلپايگاني

ناشر: پايگاه اطلاع رساني دفتر حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني

شرح چگونگي ولادت حضرت ولي عصر (عج)

بايد دانست كه روايات و احاديثي كه دلالت بر ولادت و وجود حضرت ولي عصر(ع) دارد بسيار است و ما در باب اول از فصل سوم منتخب الاثر بيش از دويست روايت را در اين موضوع نقل كرده ايم و سيد علامه مير محمد صادق خاتون آبادي در كتاب اربعين مي فرمايد: در كتب معتبر شيعه بيش از هزار حديث روايت شده در ولادت حضرت مهدي(ع) و غيبت او و آنكه امام دوازدهم است و نسل امام حسن عسكري(ع) است و اكثر آن احاديث مقرون به اعجاز است.گزارش و تفصيلات ولادت سراسر بركت امام، در كتب معتبر و اخبار، مشروحاً بيان شده است؛ از جمله اين اخبار روايتي است كه در ينابيع الموده، ص 449 و 451 فاضل قندوزي كه از علماي اهل سنت است و شيخ طوسي در كتاب غيبت و صدوق در كتاب كمال الدين به سند صحيح و معتبر از جناب موسي بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسي بن جعفر(ع) از حضرت حكيمه خاتون دختر والامقام امام محمد تقي(ع) كه از بانوان با عظمت و شخصيت و فضيلت خاندان رسالت است، حديث كرده است.حكيمه فرمود: امام حسن عسكري(ع) فرستاد (فردي را) نزد من كه عمه امشب در نزد ما افطار كن كه شب نيمه شعبان است و خداوند حجت را در اين شب ظاهر فرمايد و او حجت خدا در زمين است.من عرض كردم: مادرش كيست؟فرمود: نرجس.گفتم: فدايت شوم، به خد سوگند در او اثري نيست. فرمود: همين است كه براي تو مي گويم.حكيمه گفت: پس آمدم

چون سلام كردم و نشستم نرجس خواست پاي افزارم را بيرون آورد، گفت: اي سيده من و سيده خاندان من، چگونه شب كردي؟گفتم: بلكه تو سيده من و سيده خاندان مني.گفت: اي عمه اين چه سخن است؟گفتم: اي دخترم، خدا امشب به تو پسري كرامت فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است؛ پس او خجلت كشيد و حيا كرد: وقتي از نماز عشا فارغ شدم افطار كردم و در بستر خوابيدم چون نيمه شب رسيد براي نماز شب برخاستم، نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود، من نشستم براي تعقيب و سپس خوابيدم و هراسان بيدار شدم، او هم چنان خواب بود پس برخاست نماز شب را خواند و خوابيد.حكيمه فرمود: براي فحص از صبح بيرون آمدم فجر اول ظاهر شده بود، هنوز نرجس در خواب بود، در شك افتادم، امام فرياد زد، عمه شتاب مكن كه مطلب نزديك گرديده. گفت: نشستم و سوره الم سجده و يس خواندم كه ناگاه نرجس هراسناك بيدار شد، من به بالينش شتافتم و گفتم:«بسم الله عليك» آيا چيزي احساس مي كني؟گفت: بله، اي عمه.گفتم: آسوده خاطر باش همان است كه به تو گفتم.حكيمه گفت: پس مرا سستي و از خود بي خودي فرا گرفت و او نيز چنين شد، وقتي به حس آقايم بيدار شدم، جامه را از روي نرجس به يك سو زدم و آقاي خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش را بر زمين گذارده، او را در بر گفتم ديدم نظيف و پاكيزه است، حضرت امام حسن عسكري به من صيحه زد، اي عمه

پسرم را به نزد من بياور. او را نزد امام بردم، امام دستهايش را زير دو ران و پشت او گذاشت و پاهايش را در سينه خود قرار داد و زبانش را در دهان او نهاد و دست بر چشمها و گوش و مفاصلش كشيد.پس فرمود: سخن بگو اي پسرم.فرمود:«اشهد أن لا اله الله وحده لا شريك له وان محمداً رسول الله»سپس بر امير المؤمنين و بر امامان تا پدرش صلوات فرستاد و سكوت فرمود.امام فرمود: او را نزد مادرش ببر تا به او سلام كند و به نزد من آور؛ پس او را نزد مادرش بردم، به مادرش سلام كرد، سپس او را برگرداندم و در مجلس امام گذاشتم. فرمود: اي عمه روز هفتم كه شد نزد ما بيا. حكيمه فرمود: بامدادان رفتم كه به امام سلام عرض كنم، پرده را بالا زدم تا از آقاي خود تفقد كنم او را نديم گفتم: فدايت شوم چه شد آقاي من؟فرمود: اي عمه او را به آن كس سپردم كه مادر موسي او را به او سپرد.حكيمه گفت: روز هفتم كه شد به نزد آن حضرت رفتم و سلام كردم و نشستم.امام فرمود: پسرم را به نزد من بياور، پس من آقايم را در حالي كه در پارچه اي بود به نزد آن حضرت بردم با او مانند روز اول رفتار كرد، پس زبان در دهانش گذارد مثل آنكه شير و عسل به او مي دهد سپس فرمود: سخن بگو:گفت: اشهد ان لا اله الا الله و بر محمد و امير المؤمنين و امامان تا پدرش صلوات فرستاد و اين آيه را تلاوت كرد:«بسم الله الرحمن الرحيم و

نريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون»موسي بن محمد بن قاسم، راوي حديث گفت: اين سرگذشت را عقيد خادم پرسيدم گفت: حكيمه راست فرموده است [1] .صدوق در حديثي كه در نهايت اعتبار و اعتماد است به واسطه احمد بن الحسن بن عبدالله بن مهران امي عروضي از دي از احمد بن حسين قمي روايت كرده كه چون خلف صالح متولد شد از ناحيه حضرت امام حسن عسكري (ع) نامه اي براي جدم احمد بن اسحاق رسيد به دست خط آن حضرت كه توقيعات به همان خط وارد مي شد در آن مكتوب بود، براي ما مولودي ولادت يافت بايد در نزد تو مستور و از مردم پنهان بماند زيرا آن را بر كسي ظاهر نمي كنيم مگر نزديكتر را به واسطه نزديكي او و ولي را به جهت ولايتش، دوست داشتيم اعلام آن را به تو، تا خدا تو را به آن مسرور سازد مانند آنكه ما را به آن مسرور ساخت. [2] .و در احاديث ديگر روايت است كه وقتي امام عصر متولد شد، حضرت امام حسن عسكري(ع) دستور فرمود: ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت بين فقراي بني هاشم تقسيم كنند و سيصد گوسفند عقيقه نمايند. [3] .و نيز روايت است كه در روز سوم ولادت، پدر بزرگوارش او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: اين است جانشين من و امام شما بعد از من و او است همان قائمي كه گردنها به انتظار او كشيده مي شود

پس وقتي زمين پر از جور و ستم شد ظاهر مي شود و پر مي كند آن را از عدل و داد [4] .و نصر بن علي جهضمي كه از ثقات رجال اهل سنت است، در كتاب مواليد الائمه نقل كرده كه حضرت امام حسن عسكري(ع) هنگام ولادت فرزندش «م ح م د» فرمود: گمان كردند ستمكاران كه مرا مي كشند و اين نسل را مقطوع مي سازند پس چگونه يافتند قدرت قادر را و او را «مؤمل» نام گذارد. [5] .احمد بن اسحاق اشعري از حضرت امام حسن عسكري(ع) روايت كرده است كه فرمود:«الحمد لله الذي لم يخر جني من الدينا حتي أراني الخلف من بعدي أشبه الناس برسول الله خلقاً و خلقاً يحفظه الله في غيبته ثم يظهر فيملاً الارض قسطاً وعدلا كما ملئت جواراً و ظلماً» [6] .«سپاس مختص خدائي است كه مرا از دنيا خارج نساخت تا جانشين مرا به من نماياند كه شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) از جهت خلق و خلق مي باشد خدا او را در غيبتش حفظ مي فرمايد سپس ظاهر مي شود پس پر مي كند زمين را از قسط و عدل چنانچه پر شده از ظلم و جور».و براي اطلاع بيشتر از اين، به كتابهاي حديث مانند غيبت نعماني و شيخ و كمال الدين و بحار الانوار و اثبات الهداة و اربعين خاتون آبادي و منتخب الاثر حقير مراجعه شود.

ولادت و امامت امام از نظر علما و مورخين اهل سنت

علاوه بر آنكه عموم علماي حديث و تاريخ نگاران و صاحبان كتابهاي تراجم شيعه اثني عشري، واقعه ولادت آن حضرت را بر اساس مدارك و مصادر صحيح ثبت ضبط كرده اند و در عصر پدر بزرگوارش و عصر غيبت صغري و كبري، صدها اشخاص مورد وثوق و

اعتماد را مي شناسيم كه به سعادت ديدار آن ولي اعظم خدا نائل شده و معجزات و خوارق عادت كثيري از آن رهبر جهانيان ديده اند، گروه بسياري از مشاهير علماي اهل سنت نيز ولادت آن حضرت و شرح و تفصيلات آن را در كتب، ذكر نموده و بعضي به امامت و مهدويت آن سرور اقرار و اشعار بلند به زبان عربي و فارسي در مدح او سروده اند و حتي مدعي شرفيابي به آن حضور اقدس و استماع حديث از حضرتش شده اند كه ما عين عبارات و كلمات عده اي از آنان را در كتاب منتخب الاثر نگاشته ايم و با رعايت اختصار در اينجا فقط به ذكر نام آنها قناعت مي نمائيم:1 - ابن حجر هيثمي مكي شافعي، (متوفاي سال 974).2 - مؤلف روضة الاحباب سيدجمال الدين، (متوفا در سال 1000).3 - ابن الصباغ علي بن محمد مالكي مكي، (متوفا در سال 855).4 - شمس الدين ابوالمظفر يوسف، مؤلف التاريخ الكبير و تذكرة الخواص، (متوفا در سال 654).5 - نور الدين عبدالرحمن جامي معروف، صاحب كتاب شواهد النبوه.6 - شيخ حافظ ابوعبدالله محمد بن يوسف گنجي، صاحب كتاب البيان في اخبار صاحب الزمان و كتابهاي ديگر (متوفاي سال 658).7 - ابوبكر احمد بن حسين بيهقي، (متوفاي سال 458).8 - كمال الدين محمد بن طلحه شافعي، (متوفا در سال 652).9 - حافظ بلاذري ابو محمد احمد بن ابراهيم طوسي، (متوفا در سال 339).10 - قاضي فضل بن روزنهان، شارح كتاب الشمائل ترندي.11 - ابن الخشاب ابو محمد عبدالله بن احمد (متوفا در سال 567).12 - شيخ و عارف شهير محي الدين، صاحب كتاب الفتوحات (متوفا در سال 638).13 - شيخ

سعدالدين حموي.14 - شيخ عبدالوهاب شعراني مؤلف اليواقيت و الجواهر، (متوفا در سال 973).15 - شيخ حسن عراقي.16 - شيخ علي الخواص.17 - ابن اثير، مؤلف تاريخ كامل.18 - حسين بن معين الدين ميبدي، صاحب شرح ديوان.19 - خواجه پارسا محمد بن محمد بن محمود بخاري، (متوفا در سال 822).20 - حافظ ابوالفتح محمد بن ابي الفوارس، صاحب كتاب الاربعين.21 - ابوالمجد عبدالحق دهلوي كه صد كتاب تأليف دارد، (متوفا در سال 1052).22 - شيخ احمد جامي نامقي.23 - شيخ فريد الدين عطار نيشابوري معروف.24 - جلال الدين محمد رومي، صاحب مثنوي، (متوفا در سال 672).25 - شيخ صلاح الدين صفدي، (متوفا در سال 746).26 - مولوي علي اكبر بن اسدالله هندي صاحب كتاب مكاشفات.27 - شيخ عبدالرحمن، صاحب كتاب مرآة الاسرار.28 - بعضي از مشايخ شعراني.29 - يكي از مشايخ مصر، به نقل شيخ ابراهيم حلبي.30 - قاضي شهاب الدين دولت آبادي، صاحب تفسير البحر المواج و كتاب هداية السعداء.31 - شيخ سليمان قندوزي بلخي، (متوفا در سال 1294).32 - شيخ عامر بن عامر البصري صاحب قصيده تائيه «ذات الانوار».33 - قاضي جواد سابطي.34 - صدر الدين قونوي صاحب تفسير الفاتحه و مفتاح الغيب.35 - عبدالله بن محمد مطيري مدني، مؤلف كتاب الرياض الزاهره.36 - شيخ محمد سراج الدين رفاعي، مؤلف صحاح الاخبار.37 - مير خواند محمد بن خاوند شاه، مؤلف تاريخ روضة الصفا، (متوفا در سال 903).38 - نضر بن علي جهضمي عالم و محدث معروف.39 - قاضي بهلول بهجت افندي، مؤلف كتاب محاكمه در تاريخ آل محمد(ص).40 - شيخ محمد ابراهيم جويني، (متوفا در سال 1176).41 - شيخ شمس الدين محمد بن

يوسف زرندي، مؤلف معراج الوصول.42 - شمس الدين تبريزي، شيخ جلال الدين رومي.43 - ابن خلكان در وفيات الاعيان تاريخ ولادت آن حضرت را تعيين كرده است.44 - ابن ارزق در تاريخ ميافارقين.45 - مولي علي قاري صاحب كتاب مرقاة در شرح مشكاة.46 - قطب مدار.47 - ابن وردي مورخ.48 - شبلنجي، مؤلف نور الابصار.49 - سويدي، سبائك الذهب.50 - شيخ الاسلام ابراهيم بن سعد الدين.51 - صدر الائمه موفق بن احمد مالكي خوارزمي.52 - مولي حسين بن علي كاشفي، مؤلف جواهر التفسير، (متوفاي سال 906).53 - سيد علي بن شهاب همداني، مؤلف «المودة في القربي».54 - شيخ محمد صبان مصري، (متوفاي سال 1206).55 - الناصر لدين الله خليفة عباسي.56 - عبدالحي بن عمار حنبلي، مؤلف شذرات الذهب (متوفا در سال 1089).57 - شيخ عبدالرحمن بسطامي دركتاب درة المعارف.58 - شيخ عبدالكريم يماني.59 - سيد نسيمي.60 - عماد الدين حنفي.61 - جلال الدين سيوطي.62 - رشيد الدين دهلوي هندي.63 - شاه ولي الله دهلوي.64 - شيخ احمد فاروقي نقشبندي.65 - ابو الوليد محمد بن شحنه حنفي، در تاريخ روضة المناظر.66 - شمس الدين محمد بن طولون مورخ شهير، در كتاب الشذرات الذهبيه (متوفاي سال 953).67 - شبراوي شافعي، رئيس اسبق جامع از هر و مؤلف كتاب الاتحاف.68 - يافعي، مؤلف تاريخ مرآة الجنان.69 - محمد فريد وجدي در دائرة المعارف.70 - عالم محقق شيخ رحمة الله هندي، مؤلف اظهار الحق.71 - علاء الدين احمد بن محمد السماني.72 - خير الدين زركلي در كتاب الاعلام، ج 6، ص 310.73 - عبدالملك عصامي مكي.74 - محمود بن وهيب القراغولي بغدادي حنفي.75 - ياقوت حموي در معجم البلدان،

ج 6، ص 175.76 - مؤلف تاريخ گزيده، ص 207 و 208، ط لندن، 1910 م.77 - ابو العباس قرماني احمد بن يوسف دمشقي در اخبار الدول و آثار الدول.

عقيده به ظهور مهدي عقيده اي اسلامي است

برخي از كساني كه با تعصب كوركورانه و دشمني شيعه حقايق ديني و علمي را مطالعه كرده و يا افكار مسموم و آلوده به غرضهاي سياسي دشمنان اسلام را ترويج مي نمايند از راه راست و حقيقت پژوهي منحرف شده، در ضمن سخنان و مقالات خود، گاهي عقيده به ظهور مهدي را يك عقيده شيعي معرفي كرده و از اينكه آن را عقيده اي اسلامي كه مورد قبول ساير فرق اسلام بدانند خود داري مي كنند.پاره اي هم علاوه بر تعصب و نفاق در اثر كم اطلاعي از تاريخ و حديث و تفسير و رجال و عدم تبحر و تحقيق در مسائل اسلام و آشنائي مختصر با علوم مادي عصري، مي خواهند به تمام مسائل ديني از دريچه علل و اسباب مادي نگريسته و آنجه را نتوانستند به علل مادي مستند سازند و از درك راز و فلسفه آن عاجز شدند تأويل و تحريف مي نمايند و يا از اساس انكار مي كنند.از اين رو در كنج اطاق در بسته خود مي نشينند و قلم به دست مي گيرند و در مسائل اسلامي و ديني كه از حدود مطالعاتشان خارج است، گستاخانه اظهار نظر نموده و حقايق مورد اتفاق مسلمين را كه از آيات و احاديث گرفته شده انكار مي نمايند، مثلا مايلند بيشتر از معجزات علمي قرآن و تشريعات اسلام و برنامه هاي عالي و مترقي آن سخن بگويند، ولي از معجزات ديگر پيامبر و ساير انبياء و تصرفات خارق العاده آنها در امور مادي

حرفي به ميان نياورند، چون شايد به ذائقه يك بچه تازه دانشجو شده خوب مزه نكند يا يك نفر بي اطلاع آن را مستبعد شمارد.اينها گمان مي كنند صحت و واقعيت هر موضوع وابسته به اين است كه همه كس بتواند آن را درك كند، يا هر دانشمندي آن را تصديق نمايد و با تلسكوپ و ميكروسكوپ و لابراتوار و وسائل فني و صناعي وجود آن ثابت شود.اينها مي گويند بهتر اين است كه انبياء را هر جه بتوانيم افرادي عادي معرفي نمائيم و از نسبت دادن معجزات به آنها هم تا مي شود خودداري نمائيم، بلكه بهتر مي دانند كه حوادث عالم را هم به خداوند متعال نسبت ندهند و از قدرت و حكمت و علم و قضا و قدر او هم صريحاً سخني به ميان نياورند و هر چه بگويند از طبيعت و ماده بگويند و به جاي سپاس و ستايش خدا، و سپاس ماده را به جا آورند تا با برخي از آنان كه چند كلمه از علوم مادي ياد گرفته و چند اصطلاح و فرمول و فرضيه فيزيكي و شيميائي و رياضي را خصوصاً به زبان انگليسي و فرانسوي شنيده اند هم زبان باشند.اين روحيه متأسفانه كم و بيش به همه سرايت كرده و در همه جاي زندگي بسياري آثارش نمايان است و بيشتر كساني كه تحت تأثير اين روحيه هستند، افراد خام و ناپخته هستند كه در علوم قديم و جديد اهل تحقيق و كنجكاوي نيستند و يك فرضيه يا اظهار نظر يك نفر غربي را هر چند آلوده به اغراض سياسي و استعماري باشد، صد در صد صحيح مي شمارند. بعضي از روزنامه ها و مجلات

و مطبوعات هم تحت تأثير اين عوامل دانسته يا نادانسته به مقاصد استعماري خدمت مي كنند. [7] .فكر نمي كنند كه بيشتر مردم آمريكا و اروپا و زمامداران آنها در مسائل علمي و عقلي و فلسفي و ديني، عوام و بي اطلاع و مغرض هستند و بر اساس هدفهاي سياسي پست و دور از شرافت انسانيت در هر نقطه اي از نقاط دنيا مطابق مصالح سياسي خود حرفي مي زنند و حساب علماء و دانشمندان آنها با حساب اكثريت غرق در فساد و شهوات جدا است.اينها در حالي كه ميان خودشان هزار جور خرافات رواج دارد، شرقيها را به عادات و اخلاقي كه مبني بر مباني عقلي و اجتماعي اخلاقي و ديني صحيح است استهزا مي كنند.در موضوع ظهور مهدي موعود نيز اخيراً چند تن از برادران غرب زده سني ما مانند احمد امين و عبدالحسيب طه حميده در حالي كه احاديث مهدي را نقل كرده اند، به شيعه حمله كرده و مثل آنكه شعيه را در اين عقيده تنها يافته باشند يا مأخذ و مدركي براي اين عقيده در كتاب و سنت و اقوال صحابه و تابعين و علماي امت نباشد، ايرادات غير وارده نموده اند و خود را روشنفكر و متفكر و صاحب آراي جديده مي شمارند.شايد نخستين كسي كه در صدد بر آمد كه احاديث ظهور مهدي را تضعيف كند و از عهده بر نيامد، ابن خلدون مغربي باشد كه در محيط افكار اموي و بغض اهل بيت در اطراف مسائل اسلامي بحث نمود.دولت اموي اندلس به قول عقاد براي شرق اسلامي تواريخي ايجاد كرد كه نه مورخان آنان نوشته اند و نه اگر مي نوشتند آنچنان مي نگاشتند. محيط اندلس مورخاني تربيت

كرد كه توانائي نقد و رد افكار اموي را نداشتند و ابن خلدون از همان افراد است كه تحت نفوذ و تربيت و تفكير سياسي خاص از واقع بيني در اين مسائل محروم بود. او مايل است كه فضايل اهل بيت را انكار يا به نحوي از انحاء توهين و تضعيف نمايد و از بني اميه دفاع كند و مطاعن آنها را رد نمايد تا آنجا كه معاويه را بقيه خلفاي را شدين مي شمرد.ظهور مهدي آل بيت(ع) را هم چون از اولاد فاطمه و از بزرگ ترين مفاخر دودمان رسالت است، با همين روحيه بغض و عداوت اهل بيت مطرح نموده و با آنكه احاديث آن را تخريج نموده و از عهده نقد و تضعيف آنها بر نيامده، دست به دامان استبعاد زده است.جمعي از ارباب تحقيق و دانشمندان اهل سنت به سخنان ابن خلدون و امثال او پاسخهاي دندان شكن داده و خطاء و لغزش او و اين اشخاص به اصطلاح روشنفكر را روشن ساخته اند.استاد احمد محمد شاكر، عالم معروف و معاصر مصري در «مقاليد الكنوز» مي گويد، ابن خلدون از چيزي كه به آن علم ندارد پيروي كرده و خود را در مهلكه انداخته، بر او مشاغل سياسي و امور دولتي و خدمت اميران و پادشاهان غلبه يافته و گمان كرده عقيده به ظهور مهدي، عقيده اي شيعي است، در مقدمه فصل طويلي نگاشته و در تناقض گوئيهايي عجيب، افتاده و غلطهايي روشن، كرده است (سپس استاد شاكر) بعضي از غلطهاي او را نقل كرده و مي گويد: او احاديث مهدي را تضعيف كرده براي فكر و روش سياسي خاصي كه داشته (تا اينكه مي گويد): اين فصل

از مقدمه ابن خلدون پر است از غلطهاي بسيار در نام هاي رجال و علل احاديث البته نبايد احدي به آن اعتماد كند.استاد احمد بن محمد صديق، كتابي در رد ابن خلدون در اين موضوع به نام «ابراز الوهم المكنون عن كلام ابن خلدون» نوشته و بطور مشروح به او پاسخ داده و او را مبتدع شمرده است.هر چند آقايان علماي اهل سنت به اين سخنان ياوه، جواب داده و ثابت كرده اند عقيده به ظهور مهدي عقيده اسلامي خالص است و مورد اجماع و اتفاق امت است، توضيحاً مي گوئيم:1 - هر فكر و عقيده اي كه از شيعه باشد، فكر و عقيده اسلامي است و شيعه جز عقايد اسلامي، فكر و عقيده ديگري ندارد. مدرك مستند عقايد شيعه كتاب و سنت پيغمبر(ص) است. بنابر اين امكان ندارد كه عقيده اي عقيده شيعه باشد و عقيده اسلامي نباشد.2 - شما اسلامي بودن عقيده را از چه راه تشخيص مي دهيد، آيا اگر آياتي از قرآن مجيد به آن تفسير شده باشد آن عقيده، عقيده اسلامي نيست؟اگر احاديث صحيح و معتبر و متواتر كه در كتابهاي اهل سنت روايت شده، آن را ثابت سازد آن عقيده، عقيده اسلامي نيست؟اگر صحابه و تابعين و تابعين تابعين به آن معتقد باشند آن عقيده اسلامي نيست؟اگر شواهد و حواث تاريخي همه صحت آن عقيده را تأييد كرده و برساند كه آن عقيده عقيده مقبول عموم ملت اسلام بوده است باز هم آن عقيده را اسلامي نمي دانيد؟اگر در موضوع مهدي، محدثيني مانند ابي داوود صاحب سنن، يك كتاب به نام «كتاب المهدي» و عالمي مانند شوكائي كتابي به نام «التوضيح» و ديگران از مشهورترين علما،

كتابهاي ديگر نوشته باشند و در كتابهاي اسلامي كه در قرن اول هجرت تأليف شده، اين عقيده مذكور باشد، باز هم اين عقيده اسلامي نيست؟پس شما بگوئيد: ملاك و ميزان يك عقيده اسلامي چيست؟تا ما با آن ميزان به شما جواب بدهيم؛ ولي شما مي دانيد و همه مسلمانان مي دانند كه غير از آنچه بر شمرديم راه ديگر براي شناخت عقائد اسلامي نيست و از همه اين راهها اسلامي بودن عقيده به ظهور مهدي ثابت و مسلم است، خواه شما بخواهيد و خواه نخواهيد.

عقيده به ظهور مهدي و قيام مدعيان مهدويت

بعضي مانند احمد امين مصري و طنطاوي، انقلابات و شورشهائي را كه متمهديان بر پا كرده و سبب ضعف مسلمانان و جنگ و خون ريزي شده پيش كشيده و عقيده به ظهور مهدي را علت بروز اين حوادث و اختلاف و تفرقه شمرده و از اين راه مي خواهند سم پاشي كرده و افكار را از اين عقيده كه سبب ثبات و استحكام جامعه و اطمينان به آينده است، منصرف سازد. در حالي كه ميان دعواي كساني كه به دروغ مدعي مقام مهدويت شده يا بشوند و بيه صحت و عدم صحت عقيده به ظهور مهدي هيچ گونه ارتباطي نيست و با اينگونه سخنان انكار يك واقعيت ديني و مذهبي از يك نفر به اصطلاح دانشمند تعجب آور است.آقاي احمد امين، كدام يك از حقايق عالي و كدام يك از نعمتهاي عامه اينگونه مورد سوء استفاده و دست آويز مقاصد افراد جاه پرست و رياست خواه نشده است؟حق، صلح، عدالت، امانت و صداقت، فرهنگ و تعليم و تربيت، ترقي و تجدد، دين و مذهب، آزادي، دموكراسي، برقراري نظم و حكومت قانون و صدها

مفاهيم ديگر از اين رقم مورد سوء استفاده و دستبرد سودپرستان و سياستمداران بودن و هست و بيشتر اين الفاظ در معاني اضدد آنها استعمال مي شود، يعني جنگجو و توسعه طلب از صلح و دموكراسي، ستمگر از عدالت، مفسد از اصلاح، مرتجع از تجدد و ترقي، خائن از امين ودشمنان آزادي از آزادي دم مي زنند و در زير اين الفاظ مقاصد خود را مي جويند و بر روي كارها و خيانت و جنايتهاي خود با اين الفاظ پرده پوشي نموده و به ملتهاي ستمكش آنچه را مي خواهند تحميل مي كنند.به نام تعميم تربيت و تعليم، مردم را از مباني صحيح اخلافي منحرف مي سازند و از ترقي علمي افراد مانع مي شوند.جنگهائي كه به نام آزادي بشر و نجات ملل محروم و دفاع از حقوق ملتها بر پا مي شود، چنانچه ديده و شنيده شده براي پايمال كردن حقوق و غارت ثروت كشورها و استعمار آنها است.به نام رهبري معنوي و به نام رسالت آسماني بيشتر شورش و انقلاب شده، يا به نام مهدويت؟كساني كه به دروغ ادعاي پيغمبري كرده اند بيشتر بوده اند يا آنهائي كه به دروغ ادعاي مهدويت كرده اند؟كودتاها و انقلاباتي كه پي در پي در كشورها واقع مي شود به نام اصلاح و نجات ملت و آزادي و حكومت قانون انجام مي شود يا به نامهاي ديگر؟و آيا رهبران اين انقلابات بيشتر خود ساخته و شيفته آزادي و براي اصلاح قيام مي كنند يا براي مقاصد ديگر؟آيات قرآن مجيد هم وقتي به دست نا اهل و صاحبان اغراض شخصي و سياسي افتاد به عكس مقصود و مراد، تفسير و معني مي شود يا در غير مورد تطبيق مي كنند تا حدي كه معاويه

و يزيد هم در برابر علي و حسين(ع) آيات قرآن را مي نوشتند و مي خواندند.آيا براي اينكه آياتي از قرآن مجيد را بعضي بر حسب رأي و نظر خود در جهت تأمين منافع شخصي تاويل و تفسير كردند و سبب ضلالت و گمراهي شدند، شما مي توانيد پيشنهاد بدهيد كه آن آيات (العياذ بالله) از قرآن حذف شود تا اين افراد به رأي فاسد خود آنها را تفسير نكنند؟حتي افرادي پا را فراتر گذاشته قولاً يا عملاً ادعاي خدائي كرده و مردم را استعباد كردند. مليونها مردم گاوپرست و بت پرست و آتش پرست و ستاره پرست شدند، مليونها نفر در برابر كاخ فرعونها و نمرودها و ديكتاتوران ديگر تاريخ به خاك ذلت افتادند و خود را غلام جان نثار و چاكر بي اختيار آنها گفتند و بشرهائي مانند خود بلكه بي علم تر و نالايق تر از خود را پرستيدند و به جاي آنكه نام خداي يگانه را برند، نام سلاطين را بردند و كارها را به نام پرننگ ستمگران آغاز كردند. اگر اسلام نيامده بود و عقيده توحيد، قلوب مردم را روشن نكرده و افكار را آزاد نساخته بود و بشر خود را نشناخته بود و ملتها رابطه خود را بازمامداران درك نكرده بودند و بسم الله و الله اكبر شعار آدمهاي آزاد نشده بود، هرگز يوغ ذلت بشر پرستي از گردن انسانها برداشته نمي شد. آيا براي اينكه علم و صنعت و خدا پرستي و نبوت و صلح و عدالت در طول تاريخ زندگي بشر وسيله و دستاويز مقاصد افرادي جاه طلب و سياستمدار شده، شما مي توانيد اين حقايق را محكوم سازيد؟آيا براي اينكه جمعي به عنوان

عدالت پروري و آزاديخواهي وحكومت قانون، ستمگري و قانون شكني كرده و ديكتاتوري پيشه ساخته، شما مي توانيد بگوئيد مفاهيم عدل و داد و حريت و قانون مساوات و فضيلت، حقيقت ندارد و براي بشر اسباب دردسر و مزاحمت است و بايد اين الفاظ از قاموس انسانيت حذف شود؟آيا مي خواهيد با اين انديشه هاي نارسا و منطق غلط در يك موضوعي كه صدها حديث و روايت بر آن دلالت دارد و صدها ميليون مسلمان در مرور اعصار به آن معتقد بوده و هستند اظهار نظر كنيد؟آقاي احمد امين! اين دروغ از راست بگرفته فروغ.شما هم مي دانيد كه اكثر اختلاف بشر بر سر موضوعات و صغريات و مصاديق است و اگر به غلط و خطا يا به عمد يك چيزي را موضوع و مصداق صغراي يك كلي خواندند، يا به باطلي لباس حق پوشانيدند، بر دامن پاك حق گردي نمي نشيند. همانطور كه افراد ناداني خود را با جعل دانشنامه و شيطنت هاي ديگر عالم معرفي مي كنند افرادي هم به دروغ خود را مصلح و عدالت طلب و مهدي موعود و امام و پيغمبر مي نامند.بلكه يكي از مدعيان مهدويت (علي محمد شيرازي) چون ديد بازارش گرم نشد و حنايش رنگي نگرفت يا تني چند را كه به او گرويدند بسيار ابله و نادان يافت، دعاوي ديگر هم كرد. [8] .پس اين سخن كه چون ايمان به ظهور مهدي دستاويز جمعي از شيادان جاه طلب تاريخ شده، ما بايد آن را از اصل رها كنيم و از يك واقعيت مسلم چشم بپوشيم به هيچ وجه نه قابل قبول و مورد اعتنا است و نه با عقل و منطق سازگار است.لذا از

قرن اول هجرت كه بعضي ادعاي مهدويت كردند يا ديگران به آنها اين مقام را نسبت دادند، از كسي حتي بني اميه و بني عباس شنيده نشد كه در مقام رد آنها انكار اصل ظهور مهدي را بنمايد بلكه آنها را براي انكه واجد صفات مهدي نيستند رد مي كردند و هيچ كس نگفت چون اينها به دروغ ادعاء مي كنند پس ما اصل ظهور مهدي را قبول نداريم زيرا در ميان مسلمانان كه به كتاب و سنت پيغمبر و اجماع صحابه و تابعين ايمان داشتنند اين فكر يعني انكار اصل ظهور مهدي با رد گفته پيغمبر و مخالفت كتاب و سنت برابر بود و هرگز قابل قبول نبود، بلكه چون در احاديث راجع به ظهور مهدي از پيدايش اين متمهديان خبر داده شده ايمان آنها به صحت روايات و ظهور آن حضرت بيشتر مي شد كه كساني كه در اثر دعواي مدعيان دروغ گوي مقام مهدويت گمراه شدند، ظلالتشان مربوط به جهالت و ناداني و عدم معرفت و بي اطلاعي از اوصاف وعلائم مهدي - عليه الصلاة و السلام - مي باشد ولي اگر كسي مهدي منتظر «عجل الله تعالي فرجه - را به همان اوصاف و نشانيها كه در اخبار و احاديث معرفي شده بشناسد، هرگز گمراه نمي شود و دعاوي باطل سبب تزلزل ايمان و عقيده او نمي گرددد و آنچنان كهصفات و خصوصيات مهدي(ع) مشروح و روشن و رافع ابهامات بيان شده در مورد هيچ دعوت ديگر و هيچ يك از انبياء و اولياء كه منصوص به تنصيص نبي ياولي سابق بودند بيان نشده است.

تأثير عقيده به ظهور مهدي در اخلاق

طنطاوي مصري در تفسير خود راجع به قرب ساعت «قيامت» و ظهور

مهدي، سخنان ابن خلدون مغربي را نقل كرده و اين دو موضوع را سبب ضعف عزائم و ايراث سستي و تفرقه و اختلاف پنداشته و به علماي اسلام، نسبت غفلت بلكه تلويحاً آنها را به جهل و ضلالت نسبت داده است.راجع به تفرقه و اختلاف در مقاله «عقيده به ظهور مهدي و قيام مدعيان مهدويت» توضيح داده شد كه تمام عناوين و حقايق مورد دستبرد و سوء تعبير صاحبان اغراض فاسد گرديده و حتي مفهوم يگانگي و وحدت ملي و ديني هم وسيله تفرقه شده و به نام تحصيل اتحاد، بسا اختلاف بوجود آمده و به اسم حفظ وحدت، تفرقه ايجاد و مرتكب تجاوزات ننگين مي گردند. اما اين سوء استفاده ها زياني به حسن اتحد و لزوم آن نمي زند.ايمان به ظهور مهدي(ع) هم مثل ساير عقائد اسلامي بايد قدر مشترك و وسيله اتحاد باشد. شما مقصر هستيد زيرا موضوعي را كه امت بر آن اتحاد و اتفاق دارند و اعتبار مدارك و مآخذ آن از بسياري از عقايد و مسائل اسلامي قوي تر است انكار مي كنيد و اختلاف و تفرقه ايجاد مي نمائيد.اما راجع به قرب ساعت؛ اولا، ايمان به اقتراب و نزديكي قيامت مدلول و منطوق آيات محكم و صريح قرآن مجيد است.ثانياً، اين ايمان به هيچ وجه علت ضعف و سستي نمي شود و بلكه سبب قوت تصميم و اهتمام در انجام تكليف و خلوص نيت و تهذيب اخلاق و وسيله انذار و ترغيب به كارهاي خير و اعمال صالح است.شما چون در رد و قبول حقائق، به غلط، نتائج مادي را ميزان قرار داده ايد، مي خواهيد خبر اقتراب ساعت هم مسقيماً سبب فتح كشورها و دعوت به

اختراع و پيشرفت امور صناعي و مادي باشد و از تأثير معنوي و اخلاقي و رابطه آن با سازمان صحيح اجتماعي و مدينه فاضله اي كه منظور اسلام است غفلت داريد و فراموش كرده ايد كه دعوت انبياء و تعليم و تربيت آنها بر اساس ايمان به مبدء و معاد است.مسلمانان با اين ايمان به مبدء و معاد و اقتراب ساعت كشورهاي بزرگ را فتح كردند و پرچم اسلام را در دورترين نقاط به اهتزاز در آوردند و اعلان آزادي انسانها را در جهان انتشار دادند.با اين ايمان، جهانيان را به علم و دانش و تفكر و تحقيق و كنجكاوي و ترقي علمي و صناعي دعوت كردند، علمدار علم و تمدن شدند و در هر رشته از علوم تجربي بزرگ ترين دانشمندان را به دنيا تحويل دادند.راجع به تعيين وقت قيام و قيامت هم كه مي گوئيد: سبب انحراف و گمراهي شده و فلان صوفي حقه باز سني، وقتي براي آن معين كرده و گله از برادران صوفي سني خود كرده ايد، البته حق داريد، ولي اگر كسي اين سخنان را باور كرد گناهش به گردن شما رهبران اهل سنت است كه افكار را روشن نمي كنيد و مسلمانان را به معارف قرآن راجع به مبدء و معاد آشنا نساخته ايد.قرآن صريحاً علم قيام ساعت را مخصوص خدا دانسته و ما معتقديم كه كسي از آن آگاه نيست و هر كس براي آن وقتي معين كند، دروغگو و راهزن است و اكثريت بلكه قاطبه عوام مسلمان از سني و شيعه تا چه رسد خواص و علماء مي دانند كه كسي از تاريخ قيام ساعت خبر ندارد و علم آن نزد خداوند متعال است:«ان

الله عنده علم الساعة» [9] .حال اگر ناداني در اين موضوع اظهار علم كند، نه پذيرفته مي شود و نه كسي به آن اعتنا مي كند. اينها سبب ضعف و سستي مسلمانان نيست، سبب ضعف، كتمان حقايق و سياستهاي سوء زمامداران و منحرف كردن جامعه از برنامه هاي روشن اسلامي است.ايمان به ظهور مهدي(ع) نيز مانند قيام ساعت و اقتراب قيامت سبب ضعف و شكست روحيه و سستي در انجام تكاليف نيست. هيچ كس نگفته چون مهدي ظهور مي كند تكاليف ساقط و مسلمانان در برابر كفار و حملات آنها تكليفي ندارند و بايد دست روي دست بگذارند.هيچ كس نگفته آيه:«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة...» [10] .و آيات راجع به امر به معروف و نهي از منكر و دعوت به خير و دفاع از اسلام و وظايف اجتماعي و سياسي را نبايد اجرا كرد.كسي نگفته است: ايمان به ظهور مهدي براي افراد سست عنصر و ضعيف الاراده و بهانه جو و كساني كه ظلم و استعمار اجانب را در بلاد اسلام و خانه و وطن خود تحمل كرده اند عذر است.هرگز در يك خبر و روايت نرسيده كه كارها را به آينده و ظهور مهدي واگذاريد، بلكه به عكس مسلمانان در اخبار و احاديث به صبر و ثبات و كوشش و استقامت و شدت تمسك به تعلميات و بر نامه هاي قرآن تشويق شده اند.همانطور كه پيغمبر اعظم و مجاهد اول اسلام علي(ع) و صحابه والا مقام به انتظار ظهور مهدي، خانه نشيني و كناره گيري اختيار نكردند و براي اعلاي كلمه اسلام آني فارغ نبودند و از هيچ فداكاري و جان بازي خود داري نكردند، امروز هم مسلمانان همان وظايف

را عهده دار و همان مسؤوليتها را دارند.ايمان به ظهور مهدي و امام وقت نيز مؤيد همين احساس مسووليت است.ايمان به ظهور مهدي موجب تهذيب اخلاق و ورع و پارسائي و بيداري ضمير است.ايمان به ظهور مهدي سبب رشد فكر و مانع از ضعف و نا اميدي و بدبيني به آينده است.ايمان به ظهور مهدي همان نتيجه و فايده را دارد كه آيات شريفه اي همانند آيات زير آن نتيجه را دارد:مثل:«انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون» [11] .البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و خود نيز آن را محفوظ خواهيم داشت.و آيه:«يريدون ليطفوا نور الله بأفوههم...» [12] .كافران مي خواهند نور خدا با گفتار باطل وطعن مسخره خاموش كنند...و آيه:«ولا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الاعلون ان كنتم مؤمنين» [13] .شما مسلمانان نه هرگز در كار دين سستي كنيد و نه از فوت غنيمت و متاع دينا اندوهناك باشيد زيرا شما فاتح و پيروزمندترين و بلندترين ملل دنيا هستيد اگر در ايمان ثابت و استوار باشيد.دارند.همانطور كه مفاد اين آيات سستي و شانه از زير بار مسؤوليت خالي كردن نيست، ظهور مهدي و غلبه آن حضرت و حكومت جهاني او نيز سبب سستي و جواز مسامحه در انجام تكاليف نيست.همانطور كه مسلمانان صدر اسلام از اين آيات و بشارتهاي پيغمبر(ص) به فتوحات آينده و كشور گشائيهاي مسلمين نفهميدند كه بايد در خانه به انتظار آينده نشست و تماشاچي صحنه هاي شكست مسلمانان و عقب ماندن آنها از كفار در علم و صنعت و اسباب قوه و قدرت گردند و به گفتن اينكه خدا حافظ است و خدا وعده نصرت داده و خدا نمي گذرد نورش

خاموش شود اكتفا نمي كردند. كساني هم كه به ظهور حضرت مهدي(ع) ايمان دارند خصوصاً اگر روايات و احاديثي را كه از طرق شيعه روايت شده خوانده باشند، بايد در اطاعت او امر خدا و انجام تكاليف شرعي از ديگران كوشاتر و غيرت و همت و اهتمام آنها در حفظ نو اميس شرع و حمايت از قرآن و احكام و دفاع از حريم اسلام و مجد و عظمت مسلمين بيشتر باشد.

پاورقي

[1] منتخب الاثر نگارنده، ص 321 تا 341.

[2] منتخب الاثر نگارنده، ص 243 و 244.

[3] منتخب الاثر، ص 341 و 343.

[4] ينابيع الموده، ص 460. منتخب الاثر نگارنده، ص 342.

[5] اثبات الهداة، ج 6، ص 342، ب 31، ف 10، ح 116.

[6] اثبات الهداة، ج 7، ص 138، ح 682، ب 32، ف 44 و كفاية الاثر و كمال الدين و منتخب الاثر.

[7] يكي از دانشمندان مصري مي گويد، هنگامي كه در فرانسه تحصيل مي كردم، در ماه رمضان در مجلسي شركت داشتم رئيس مدرسه (دانشكده) به من سيگار تعارف كرد، من عذر خواستم، علت را پرسيد،، گفتم: ماه رمضان است و روزه ام. گفت: گمان نمي كردم تو ديگر به اين خرافات پاي بند باشي، پس از پايان محلس يك پروفسور هندي كه در آن مجلس بود، گفت: مايلم فردا شما را در فلان محل ملاقات كنم، فردا به ملاقات او رفتم، مرا به كليسيا برد و از دور رئس دانشكده را به من نشان داد، گفت: آن كيست؟گفتم فلاني است، گفت: چه كار مي كند؟ گفتم: نماز مي خواند. گفت: اينها ما رابه ترك عادات و سنن و وظايف ديني خود مي خوانند و خودشان اينگونه مواظب انجام برنامه هاي مذهبي

خود هستند. به نظر ما بايد با اين بيماري خطر ناك كه در اثر تلقين بيگانگان و استعمارگران و احساس ضعف در جنبه هاي صناعي و ميكانيكي پيدا شده و مثل خوره شخصيت و استقلال فكر مردم شرق و ملل اسلامي را مي خورد و بعضي را چنان در منجلاب تقليد از عادات زشت غربيها غرق كرده كه از خود آنها نيز داغ تر شده اند، بايد يك مبارزه دامنه دار و پي گير بر اساس عقل و منطق و احترام به سنن و تعاليم عالي اسلام شروع شود. آري بعضي از شرقي ها چون خود را ضعيف مي بينند، در برابر مظاهر تمدن مادي غرب خود باخته شده، عادات و اخلاق و لباس و روش هاي ملي و ديني خود را ترك نموده و به عادت و روش هاي ناپسند غربي ها افتخار مي نمايند و در مجامع و مجالس خودمان مانند آنها رفتار مي نمايند، اما غربي چون باد به بينيش افتاده و به ثروت و صنايع و قوه مادي خودمغرور شده در برابر شرقيها عادات خود را هر چه هم سخيف و حيواني و خرافي باشد با افتخار و با شكوه و تشريفات انجام مي دهد. بسياري از شرقيهاي غرب زده به جاي آنكه از غرب، صنايع و علوم را فرا بگيرند و خود را از آنها بي نياز سازند تا خودشان مالك دريا و زمين و هوا و معدن خود شوند، تقليد كوركورانه از بيگانگان را شعار خود قرار داده و قدرت آنكه در مجامع آنها با لباس ملي خود مثلا بدون كراوات حضور يابند ندارند، جز افرادي مانند زمامداران هند مثل دكتر ذاكر حسين رئيس جمهور سابق هند و سران حجاز و

مراكش و برخي ديگر كه در مجامع بين المللي و محافل رسمي با همان لباس و روش ملي خود شركت مي كنند، اكثر در مجامع و محافل غربيها از آداب آنان تقليد مي كنند چقدر محبوب و زيبا است استقلال روح و چقدر محت رم است آن زمامدار مسلمان كه در مجالس و ضيافتهاي كه غربيها به افتخارش مي دهند، مشروبات الكلي مصرف نمي شود؛ و چقدر با افتخار است آن زمامداري كه در مسكو ميهمان رسمي حكومت كمونيسم است و براي اداي نماز به مسجد مي رود. چقدر شرافتمند و خود ساخته است زمامداري كه در آمريكا از رفتن به كليسا براي تماشا و از گرفتن قرض ربوي خودداري مي كند و چقدر عظيم و با اراده است آن مسلمان كه در جامعه ملل وقتي سخنراني مي كند «بسم الله الرحمن الرحيم» مي گويد و چقدر موهن است كه يك ملت مسلمان كه به قرآن افتخار مي كند و در نمازش روزي بيست مرتبه «بسم الله الرحمن الرحيم» مي گويد، از آغاز كتابهايش جمله نوراني را كه وحي آسماني است حذف كند. چقدر ذليل و خوارند آنها كه از عادات و روش بيگانه تقليد مي كنند، چقدر كوچك و فرومايه و حقير است آن ملتي كه لباس و روش هاي ديني و ملي خود را ترك و در مجالس و محافل، لباسهاي ديگران را بپوشد و زن و مردش از شخصيت و اعتماد به نفس محروم گرديده باشد.

[8] علي محمد شيرازي نخست خود را سيد مي خواند و بعد ادعاي بابيت نمود و سپس با آنكه صريحاً به امامت و مهدويت حضرت ولي عصر، مهدي موعود، فرزند حضرت امام حسن عسكري(ع) اعتراف كرده بود دعواي مهدويت و

بعد ادعاي پيغمبري كرد، عاقبت چنانچه در بعضي از الواح او نقل شده، ادعاي خدائي نمود و در پايان كار صريحاً به خط خودش از دعاوي خود برگشت و توبه نامه خود را براي ناصرالدين شاه فرستاد و ظاهراً در ميان مدعيان مهدويت در اين اختلاف دعاوي علي محمد كم نظير باشد و همين اختلاف گوئيها و سخنان ناهنجار و عبارات ركيك هذيان آميز او را به خبط دماغ مشهور ساخت. و پوشيده نماند كه حزب و دسته بابي و بهائي يكي از دسته جات سياسي مزدوري است كه در قرن اخير در هند و تركيه و ايران و مخصوصاً فلسطين و ساير كشورهاي اسلامي و خاورميانه، آلت اجراي سياسات و جاسوسي براي دول استعمارگر شده و همواره تحت الحمايه آن دول مشغول خيانت به شرق عموماً و ملت و دين اسلام خصوصاً بوده و هستند. در آغاز، نقشه هاي ماهرانه اجانب، علي محمد را به دعوت و ايجاد اختلاف بين ملت ايران و قيام به ضد حكومت تشويق و تحريك نمود و به او قول كمك و مساعدت داد. و وقتي علي محمد به ايران آمد، دولت روسيه كه در آن موقع در ايران نفوذ كامل داشت، از او نگاهداري كرد و به اميد آنكه بابيگري و سيله اي براي اجراي سياستهاي حكومت تزاري و تضعيف نفوذ كلمه اسلام و علماء بشود، از اعدام او در فارس مانع شدند و او را از ايالت فارس تحويل گرفته و توسط سواران منوچهر خان گرجي حاكم اصفهان كه ارمني نژاد و از دست نشانده هاي حكومت روسيه بود، به اصفهان آوردند و تا منوچهر خان زنده بود، به امر

حكومت روس در اصفهان از او محرمانه نگهداري كرد و تا مدتي سفارت روس و كنسولگريهايش از بابيها حمايت مي كردند كه در همين اصفهان آزادانه عليه دين و استقلال مملكت تحريك و به نفع سياست روسها فتنه انگيزي مي كردند، هر وقت هم در اثر فشار علماء و ملت حكومت ناچار مي شد از آنها تعقيب و بازجويي كند،روسها از آنها جانبداري مي كرد و علناً در امور داخلي كشور ما مداخله مي نمود و از آنها حمايت كردند تا وقتي كه فهميدند آنها نمك به حرامي كرده و با انگيليس ها مربوط شده و براي آنها كار مي كنند نا چار آنها را ترك گفتند و محصول زحمات و مصارف مخارج هنگفت خود را به انگليسي ها سپردند... بالجمله دسته بابي و بهائي يك بازي و ماجراي سياسي بر ضد و تماميت استقلال كشور ايران بود و مزدور صهيونيسم بوده و هست كه يك جاسوس روسي آن را بوجود آورد سپس آلت اغراض ضد اسلامي و استعماري دو دولت بزرگ ديگر در ايران و كشورهاي ديگر شد.

[9] سوره لقمان، آيه 34. [

[10] سوره انفال، آيه 60.

[11] سوره حجر، آيه 9.

[12] سوره صف، آيه 8.

[13] سوره ال عمران، آيه 139.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109