داستانهايى از فضيلت علم

مشخصات كتاب

سرشناسه : میرخلف زاده علی 1343 - عنوان و نام پديدآور : داستانهایی از فضیلت علم علی میرخلف زاده مشخصات نشر : قم انتشارات محمد و آل محمد صل الله علیه و آله 1382. مشخصات ظاهری : 111، [1] ص شابک : 964-94410-5-0 ؛ 12000 ریال چاپ دوم يادداشت : چاپ دوم: 1385. یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : داستانهای مذهبی -- قرن 14. رده بندی کنگره : BP9 /م 9د27 رده بندی دیویی : 297/68 شماره کتابشناسی ملی : م 82-13142

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين والعاقبت لاهل التقوى واليقين الصلوة والسلام على اشرف الانبياء والمرسلين حبيب اله العالمين اباالقاسم محمد صلى الله عليه وآله المعصومين الذين اذهب الله عنهم الرجس اهلبيت وطهرهم تطهيرا ، سيما حجة بن الحسن روحى وارواح العالمين له الفداء .

هر فريضه اى از فرايض دينى محدودّيتى دارد يا از حيث زمان مانند وجوب روزه كه مخصوص ماه رمضان است يا نمازهاى پنجگانه كه وقت معّينى دارند ، يا از حيث زمان و مكان مانند انجام فريضه حج كه در زمان معّين و مكان معّين بايد انجام داد ، يا از حيث افراد مانند جهاد كه به افراد مرد واجب است و بر زنان واجب نيست .

ولى فريضه تحصيل علم دين هيچگونه محدوديت ندارد و در هر زمان و مكان و بر همه افراد زن و مرد فريضه است و اين مطلب از چهار حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله روشن ميشود .

حديث اول : ( طلب العلم فريضة على كل مسلم ) جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است .

كلمه مسلم بر مرد و زن به هر دو شامل است . بعلاوه آنكه در بعضى كتب حديث كلمه مسلمه هم اضافه شده است ، پس اين حديث ميگويد : طلب علم فريضه است بر همه چه زن و چه مرد ، پيريا جوان و از هر طبقه و صنفى . اختصاص به طبقه خاصّى ندارد .

حديث ديگر : ( اطلبوا العلم من المهد الى اللّحد ) يعنى : در همه عمر از گهواره تا گور در جستجو و طلب علم باشيد . زمان معّين ندارد ، پس اين حديث شرط زمان را لغو كرده است .

حديث سّوم ، فرمود :

( اطلبوا العلم و لو بالصّين ) يعنى علم را جستجو و تحصيل كنيد ولو در چين باشد . يعنى : ولو آنكه مستلزم اين باشد كه به دورترين نقاط عالم مانند؛ چين برويد ، سفر كنيد و در هر كجا باشد آن را بدست بياوريد .

اين حديث مى گويد : تحصيل علم جا و مكان معّينى ندارد ، همانطوريكه وقت و زمان معّين ندارد .

حديث چهارم ، جمله اى از رسول مكرّم صلى الله عليه و آله نقل شده به اين مضمون : ( الحكمة ضالة المؤ من ياخذها ) يعنى : حكمت و علم گمشده مؤ من است و هر كس كه چيزى گم كرده است آن را در هر نقطه كه پيدا كند معظل نميشود و بر ميدارد .

على عليه السلام ميفرمايد : ( الحكمة ضاله المؤ من فاطلبوها و لو عندالمشرك تكونوا احق بها واهله ) يعنى : حكمت گمشده مؤ من هست پس طلب كنيد آن را ولو نزد مشرك

باشد زيرا شما به آن علم و حكمت سزاوارتريد .

خلاصه علم را همچنانكه در اصل متن ميخوانيد بر همه فريضه است ، وبجهت تشويق برادران و خواهران دينى به علم ودانش وداستانهايى كه شامل فضائل علم ودانش است جمع نموده و آن را بنام ( داستانهايى از فضيلت علم ) نهاديم انشاء الله كه مورد قبول حق وعنايات حضرت ولى عصر ( عج ) واقع گردد وثواب آن را نثار تمام شهداء وعلماء وفضلاء وذوالحقوق وامام راحل و برادر شهيدم آشيخ احمد ميرخلف زاده مى نمايم .

قم مقدسه

حقير درگاه حق على مير خلف زاده

احاديث فضيلت علم

( اى مردم بدانيد كه دين هنگامى كامل و درست است كه علم بياموزيد و علم خود را بكار بنديد . آگاه باشيد ! تحصيل علم واجب تر از تحصيل مال است ) ( 1 )

على عليه السلام : ( علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه و بذل او به اهلش باعث نزديكى به خدا است ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههاى منازل بهشت و انيس در وحشت و رفيق در غربت و سخنگوى در خلوت و راهنما است در نفع و ضرر و سلاح است در هنگام جنگ با اعدا و زينت است در نزد دوستان ؛ به وسيله ان علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادت قرار مى دهد . . . )

امام باقر عليه السلام فرمود : ( هيچ بنده اى نيست كه در جستجوى دانش شب

را به روز يا روز را به شب آورد مگر آن كه در رحمت خدا درآيد و فرشتگان به او بانگ برآورند كه : آفرين بر آن كس كه به زيارت خدا مى رود . واين چنين كس همين گونه راه بهشت را بپيمايد . ( 2 ) )

على عليه السلام فرمود : ( چرا مردم موقع غذا خوردن در شب چراغ روشن مى كنند تا با چشم خود ببينند چه طعامى مى خورند ولى در تغذيه روحى خود همت ندارند كه چراغ عقل را با شعله علم روشن كنند تا از غذاى آلوده مصون بمانند و دچار عوارض نادانى و گناه نگردند در عقايد و اعمال خود گمراه نشوند . )

حضرت صادق عليه السلام فرمود : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : ( داناترين مردم كسى است كه دانش ديگران را جمع كرده و بر دانش خود بيفزايد؛ و با ارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او بيشتر باشد و كم ارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او كمتر باشد . )

( اى جوينده علم آن دل كه علم و دانش در آن منزل نداشته باشد مانند خانه خرابه است كه كسى در آن ساكن نباشد ودر تعمير آن سعى نكند . ( 3 ) )

ونيز حضرت امام باقر عليه السلام فرمود :

رسول خدا فرمود : ( استاد و شاگرد هر دو در فضيلت و ثواب تعلم و يادگرفتن شريكند وليكن اجر و مزد معلم افزونتر است پس علم را فرا گيريد از حاملان علم و به برادران خويش نيز ياد بدهيد ، همچنان كه شما از عالمان

ديگر ياد گرفته ايد . ) ( 4 )

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : ( كسى كه به شخصى مساءله اى ياد بدهد مالك او مى شود . عرض كردند يا رسول اللّه ! يعنى مى تواند او را بفروشد ؟ فرمود : نه ، وليكن مى تواند به او امر ونهى كند و دستور و فرمان بدهد ( 5 ) ) .

حضرت صادق عليه السلام فرمود : ( كسى كه قصدش از فراگيرى حديث منفعت دنيايى باشد از آخرت بى نصيب است ولى اگر قصدش خير آخرت باشد خداوند تبارك و تعالى به او خير دنيا و آخرت را عطا مى فرمايد . )

امام باقر عليه السلام فرمود : ( آن كس كه از شما دانش بياموزد ، پاداشى دارد همچون پاداش كسى كه به او مى آموزد و البته آموزگار را بر او برترى است ، دانش را از دارندگان دانش فرا گيريد و همان گونه كه دانشمندان به شما آموخته اند شما نيز به برادران خود بياموزيد . ( 6 ) )

امير المؤ منين عليه السلام فرمود : ( اى مردم ! كمال دين در دانش طلبى است و عمل كردن به دانش است آگاه باشيد ! كه طلب كردن دانش از طلب مال واجب تر است چون مال تقسيم شده و تضمين گشته است كه شخص عادلى آن را بين شما تقسيم كرده و ضامن شده كه به شما برساند و به زودى مى رساند ، ولى علم را بايد به دنبالش برويد واز اهلش طلب نماييد كه شما ماءموريد در جستجوى علم از اهلش آن را طلب

كنيد . ( 7 )

( علم اصل همه صفتهاى نيك است و منشاء همه كارهاى خوب است از اين جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : كسب دانش بر هر مسلمانى واجب است يعنى دانش تقوى و يقين . ) ( 8 )

علم تفرجگاه دانشمندان است . ( 9 )

مردى آمد نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد : يا رسول اللّ ه ! علم كدام است ؟ حضرت فرمود : سكوت . عرض كرد پس از آن ؟ فرمود استماع و گوش كردن . عرض كرد پس از آن چيست ؟ فرمود حفظ كردن و بخاطر سپردن . عرض كرد : پس از آن ؟ فرمود : عمل كردن و به كار بستن علم . عرض كرد : پس از آن چيست يا رسول اللّه ؟ فرمود : انتشار علم و ياددادن به ديگران ( 10 ) ) .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : ( پناه مى برم به خدا از علمى كه سود نداشته باشد و آن علمى است كه با عمل خالصانه همراه نيست . وبدان كه اندكى از علم نيازمند عمل فراوان است ؛ زيرا علمى كه انسان در يك ساعت مى آموزد او را به عمل كردن بر طبق آن در سراسر عمر ملتزم مى كند ( 11 ) ) .

از بوذر جمهر حكيم پرسيدند : علم بهتر است يا مال ؟ گفت : علم ، گفتند : پس چرا علما به سراغ اغنيا مى روند ولى اغنيا به سراغ علما نمى روند ؟

بوذر جمهر گفت : اين بدان جهت است كه

علما فضيلت و ارزش مال را مى دانند و آثار و فوايد آن را درك مى كنند ولى اغنيا فضيلت علم را نمى دانند و از آثار و فوائد و بركات علم و عالم آگاهى ندارند لذا به سراغ علم وعالم نمى روند . وهمين دليل بر فضيلت و برترى علم وعالم است بر ثروت و ثروتمندان .

دانش گنج بزرگى است كه فانى نشود ( 12 )

حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام فرموده : دين شناسى كليد بينش و دل آگاهى و عبادت كامل است ، آدمى بوسيله علم مى تواند به مدارج عالى دست يابد و در امور دين ودنيا رتبه بزرگى را احراز نمايد ( 13 ) .

امام صادق عليه السلام : فرمود : هر علم كه از اين خانه ( اشاره به خانه خود كرد ) بيرون نيايد آن باطل است .

به بعضى از اصحاب خود فرمود : اگر علم صحيح را خواستى آن را از اهل اين بيت اخذ نما . زيرا كه علم صحيح را روايت مى كنيم شرح حكمت و فصل الخطاب به ما عطاء شده است . ( 14 )

دانش فكر وانديشه را باز كند . ( 15 )

يعنى اى فرزند عزيزم در آموختن علم باطن سخت كوش باش ، كه بيش از آنچه تصور مى رود سودمند و نافع است هر كس كه تنها به علم ظاهر پردازد واز علم باطن و سرّ بى خبر باشد بى آنكه خود بداند موجب هلاك و تباهى خود شده است ، پسركم ! اگر دوست دارى كه پروردگار تو را به زيور علم باطن كرامت بخشد ، بايد كه چشم

نفرت در دنيا بنگرى و به ارزش خدمت به صالحان عارف باشى و كار خويشتن را براى مرگ استوارى دهى . در چنين حالت كه تو را اين سه خصلت فراهم آمد پروردگار متعال تو را به علم سرّ و باطن مفتخر و مكرم خواهد فرمود ( 16 ) .

از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه : هر كه دنيا خواهد تجارت كند ، هر كه آخرت خواهد زهد و رزد ، وهر كه دنيا و آخرت خواهد علم آموزد . ( 17 )

پيامبر گرامى اسلام در ضمن خطبه اى فرمود : كسى كه قرآن را ياد بگيرد و در مقابل علم تواضع كند و به بندگان خدا ياد بدهد .

در صورتى كه از خداوند عوض و ثواب بخواهد هيچ كسى در بهشت ثوابش به بزرگى ثواب او نيست و در بهشت منزلت و درجه و مقام رفيعه و نفيسه اى كه او را نصيب است ديگران ندارند ، بدانيد كه عمل از علم بهتر است و ملاك دين ورع و تقوى است و عالم كسى است كه عمل به علم خود كند هرچند عمل كمترى باشد . ( 18 )

پست ترين علم علمى است كه فقط در زبان قرار بگيرد و از زبان به ساير اعضا و جوارح سرايت نكند و بالاترين و بهترين علم آن علمى است كه در اعضا و جوارح بدن خودش را نشان بدهد و در مرحله عمل و كردار آشكار گردد . ( 19 )

پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس

از پيروزى در ( جنگ بدر ) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را ميدانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هر كدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند .

هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند ( 20 ) .

اگر اهل علم ، علم را درست و بجا حمل كنند و حقش را ادا كنند خدا و فرشتگان آنها را دوست دارند و چون آنان علم را براى دنيا گرفتند از اين جهت خداوند و فرشتگان آنها را دشمن دارند و آنها در نزد خدا خوار شدند . ( 21 )

علم وديعه و امانتى است از خدا در روى زمين خدا و علما امينان اويند پس هر عالمى كه عمل كند ، امانت خدا را ادا كرده واگر عمل ننمايد از خائنين نوشته شده است .

دانش ريشه و اساس هر خير و جهل و نادانى ريشه و مايه هر شرى است . ( 22 )

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است خداوند بوسيله علم اطاعت مى شود ، خير دنيا و آخرت با علم است و شر دنيا و آخر در اثر جهل است .

هر كه با هواى نفس مخالفت كرد علم را اطاعت كرده است . ( 23 )

دانش راستين گمشده مؤ من است پس آن را فراگير و بياموز ولو از مردم منافق .

وهم از كلمات آن حضرت است : (

24 )

حكمت را بياموزيد ولو از مشركين .

از امام صادق عليه السلام در معنى اين آيه كه مى فرمايد : براى خدا دليل رسا و قاطع است سؤ ال شد ، فرمود : خداوند در روز رستاخيز به بنده گنهكار خود مى گويد : بنده من چرا تكاليف خود را خوب انجام ندادى ؟ آيا مى دانستى و گناه كردى ؟ واگر بگويد نمى دانستم مى گويد : چرا ياد نگرفتى تا عمل كنى ؟

تمام اعضاى خانواده پيغمبر صلى الله عليه و آله چه زن و چه مرد حتى خدمتگزاران مخصوص او و همچنين دوستان نزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله با پيش از اسلام با سواد بودند يا پيغمبر از ايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بياموزند .

علم چراغ عقل و سرچشمه فضل و برترى است . ( 25 )

علم ميراث گرانبها و نعمتى عمومى است ( 26 ) .

على عليه السلام مى فرمايد : كسى كه يك حرف به من بياموزد مرا بنده خودش ساخته است .

دانش بهترين سرمايه است . ( 27 )

نادانى رتبه مالدار را پائين برده علم رتبه فقير را بالا مى برد ( 28 ) .

بهترين ارثى كه پدران براى فرزندان و پسران مى گذارند علم و كمال و ادب است . ( 29 )

به وسيله علم و دانش نادانى و جهل را ريشه كن كنيد .

خردمند ميلش به حكمت و بى خرد همتش به نادانى و حماقت است . ( 30 )

هر كه با دانش خلوت كند هيچ خلوتى او را به وحشت نيندازد . ( 31 )

( گنجى با فايده تر

از دانش نيست ) ( 32 )

( در مقام كسب علم و دانش باشيد جاه و مقام به شما مى رسد ) ( 33 )

مردى آمد نزد دانشمندى گفت : دلم مى خواهد علم ياد گيرم ولى مى ترسم حق علم را ضايع كنم . عالم در پاسخ گفت : همين ترك علم خود تضييع آن است . ( 34 )

على عليه السلام فرمود : به وسيله علم با جهل و نادانى مبارزه كنيد . ( 35 )

امام رضا عليه السلام فرمود : ( علم پيشاهنگ عمل است ( 36 ) ) .

امام على عليه السلام فرمود : ( هر كس به علم خود عمل نكند چيزى نمى داند ( 37 ) ) .

امام على عليه السلام فرمود : ( علم تو را راهنمائى مى كند ، وعمل تو را به سر منزل مقصود مى رساند ( 38 ) ) .

( علم دو قسم است ، علمى بر زبان ، كه حجتى است بر پسر آدم ، وعلمى در قلب كه علم سودمند است ( 39 ) ) .

وديعه هاى دانش

حضرت امام زين العابدين عليه السلام هر وقت جوان هايى را مى ديد كه در طلب علم و دانشند نزديك آنها مى رفت و به آنها مرحبا مى گفت و تشويقشان مى فرمود و مى گفت : ( شما وديعه هاى دانشيد كه امروز كوچكان قوم و در آينده نزديك از بزرگان قوم و گروه ديگر مى باشيد . )

وهرگاه طالب علمى به نزد او مى آمد او را ترحيب و تكريم مى كرد و مى فرمود : ( تو وصى پيامبر خدا هستى و طالب

علم قدم به خشك وترى از زمين نمى گذارد جز اين كه زمين تا هفت طبقه براى او تسبيح مى گويند ( 40 ) . )

چشمه اى در قلب انسان

( دانش در آسمان نيست كه بر شما فرود آيد و در جوف زمين نيست كه بر شما بيرون بيايد بلكه علم در خود شما است ) ( چشمه اى در قلب آدم است ليكن بايد حجاب و مانع را از روى آن برداشت ) در حديث ديگر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد :

( هر كس چهل روز بنده خالص خدا گرديد از قلب او چشمه هاى حكمت جارى مى شود و به زبانش مى آيد . ) كسى كه به مرتبه اخلاص رسيده باشد كارش به جايى مى رسد كه از مكروهات نيز خوددارى مى كند بلكه از مباهات كه خلاف ادب به نظر بيايد پرهيز مى كند ، چنانچه مرحوم ( مقدس اردبيلى ) وغير ايشان ( مرحوم ميرداماد ) چنان بوده اند چنانچه رسيده است پاهاى خود را دراز نمى كرد چه در منزل و چه در مجلس ؛ چون هميشه خود را در محضر پروردگار مى دانست .

( علم ( نورى ) است كه خداوند در قلب هر كس بخواهد او را هدايت كند قرار مى دهد . ) ( 41 )

خداوند در يك آيه خود را به نور آسمانها و زمين تشبيه كرده است : ( 42 )

روى اين حساب ميان علم و دانش و دانايى كه يك نوع نورانيتى است ارتباط و سنخيت برقرار است و بر اساس همين سنخيت ( نور علم ) و ( نور الهى

) است كه ( 43 ) ؛ ( يعنى ) صرفاً علما و دانشمندان نسبت به خدا حالت خشيت و خضوع دارند . )

اسلام عزيز گردد

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : اعمالتان را خالص واسلام را عزيز نمائيد ، عرض كردند چگونه اسلام را عزيز كنيم ؟ فرمود : ( با حضور در نزد علما براى يادگرفتن علم ، كسى كه براى رضاى خدا دانش بياموزد و در بحث جواب اهل هوا را بدهد براى او ثواب عبادت ثقلين و جن و انس است ) .

عرض كردند يارسول اللّه رياكار هم از عملش بهره اى دارد ؟ فرمود : كسى كه فقط خالصاً لوجه اللّه براى عزت اسلام كار كند براى اوست ثواب اهل مكه از وقتى خلق شده اند هست ولى اگر قصدش فقط براى خدا نباشد ( با اين حال ) خدا آتش جهنم را بر او حرام كرده است .

علم و هنر بهتر از هر دولت و گنج زر

حكيمى پسران خود را پند داد كه جانان پدر ، دانش هنر آموزيد كه ملك ودولت دنيا را اعتماد نيست و سيم و زر در سفر و حضر محل خطر است . يا دزد به يكبار ببرد و يا خواجه به تفاريق خورد .

اما دانش و هنر چشمه زاينده است و دولت پاينده واگر دانشمند و هنرمند از دولت بيفتد غم نباشد كه علم و هنر در نفس خود دولت است ، هنرمند هر جا كه رود قدر بيند ودر صدر نشيند و بى هنر لقمه چيند و سختى بيند :

وقتى افتاد فتنه اى در شام

هر كس از گوشه اى فرا رفتند

روستا زادگان دانشمند

به وزيرى پادشاه رفتند

پسران وزير ناقص عقل

به گدائى به روستا رفتند ( 44 )

مقام علمى سلمان از نظر ائمه عليهم السلام

در ميان ياران و صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در علم ودانش كسى به مرتبه سلمان نرسيد؛ زيرا علاوه بر آن كه سلمان دويست و پنجاه يا سيصد و پنجاه سال عمر كرد ، و در تمام اين مدت درمقام تحصيل دانش بوده است و به همين منظور سالهاى متمادى خدمت رجال بزرگ مسيحيت را اختيار نمود .

و پس از آن كه مسلمان شد نيز در اوقات خاصى با پيامبر خلوت مى كرد و از آن حضرت كسب فيض مى نمود ، به اين جهت است كه در روايات او را نمونه لقمان حكيم ياد كرده اند مخصوصاً اميرمؤ منان و ائمه عليهم السلام او را عالم به علوم پيشينيان و آيندگان معرفى نموده اند .

در روايتى كه در آن اميرمؤ منان عليه السلام احوال ياران اسلام خدا را بيان مى كند چون به نام

سلمان مى رسد چنين مى گويد :

( به به سلمان از خانواده ماست شما كجا مانند سلمان را مى يابيد ، كه او همانند لقمان حكيم است كه علم اول و آخر را مى داند و دريايى است كه پايان ندارد . )

يكى از امتيازات و خصوصيات سلمان اين است كه محدث است ؛ يعنى ، با فرشتگان تماس داشته و فرشتگان برايش حديث مى گفتند و علومى به او مى آموختند . با اين كه اين چنين معنى كرده كه امام است هر چند در بعضى اخبار محدث را چنين معنى كرده كه امام برايش حديث مى كند ولى اين معنا درست نيست چون اين معنا اختصاص به سلمان ندارد بلكه در روايت صحيحى وارد شده كه امام به ابو بصير فرمود : ( على عليه السلام محدث بود و سلمان هم محدث بوده است ، ابو بصير عرض كرد : يابن رسول اللّه معناى محدث چيست ؟

فرمود : خدا فرشته اى مى فرستد و مطالب را در گوش او مى گويد ) .

و نيز در روايت ديگر ابو بصير است كه : سلمان اسم اعظم مى دانست . ( 45 )

در اثر جهل به احكام سيزده نفر با يك زن ازدواج كردند

مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى رحمه الله عليه موقعى كه شخصى از كشورى به حضورش مى آمد از تمام جهات و خصوصيات آن كشور سؤ ال مى كرد .

روزى عده اى از يك كشور دوردست به حضور او آمدند آن مرحوم از اقتصاد آن كشور و آن شهر سؤ ال نمودند ، يكى از آنها گفت : ما آنقدر فقيريم كه سيزده نفريم و يك زن داريم !

ميرزا گفت : چه گفتى ؟

!

آن مرد باز كلامش را تكرار نمود كه : ما سيزده نفريم و يك زن داريم ، كه اين زن هر شبى نزد يكى از ما مى ماند .

مرحوم ميرزا بسيار ناراحت شده فرمود : مگر نمى دانيد زن حق ندارد ، بيش از يك شوهر داشته باشد ؟

گفتند : نمى دانيم .

ميرزا فرمود : مگر در شهر شما عالم نيست ؟

گفتند : خير ميرزا دستور داد كه بعضى از آنها در شهر سامراء بمانند براى تحصيل علم و يادگرفتن احكام حلال و حرام .

وفرمود : هر كدام آمادگى داريد كه بمانيد براى تحصيل علم من زندگى او را تاءمين مى كنم ، هم اكنون عده اى از اهل آن شهر در نجف و كربلا و قم مشغول به تحصيل مى باشند . ( 46 )

بدترين بندگان خدا و بهترين آنها

امام سجاد عليه السلام فرمود :

( اگر مردم بدانند كه در تحصيل علم چه خيرهاست در طلب آن كوشش كنند اگر چه با دادن جان و سفر كردن بر سر امواج مرگبار دريا باشد .

خداوند به ( دانيال ) پيمبر وحى كرد كه بدترين بندگان من نزد من انسان نادانى است كه دانايان را سبك شمارد و از آنان پيروى نكند؛ و محبوبترين بندگان من انسان پاكرفتارى است كه در طلب پاداش بزرگ باشد ، پا بپاى دانايان رود و در پى فرزانگان افتد و از حكيمان سخن گويد . . ) ( 47 )

از نظر عملى نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام به دانشمندان احترام فراوان مى گذاشتند ، چنان كه امام جعفر صادق عليه السلام هشام را

با آن كه بسيار جوان بود ، احترام فراوانى مى كرد واو را بر ديگر شاگردان و اصحاب سالخورده خويش مقدم مى داشت و مى فرمود كه : ( اين بزرگداشت به خاطر علم فراوان اوست نفعى كه او از راه علم خويش به جامعه مى رساند ( 48 ) ) .

پادشاهان ايران و سواد آموزى رعيت ها

پادشاهان ايران هيچ كارى از كارهاى دولتى و ديوانى را به مردم پست نژاد و رعيت نمى سپردند . . ، به طورى كه به كلى بالا رفتن از طبقه اى به طبقه ديگر مجاز نبود .

ولى گاه استقناء واقع مى شد و آن وقتى بود كه يكى از رعيتها اهليت و هنر خاصى نشان مى داد ، در اين صورت بنا به برنامه ( تنسر ) آن را به شاهنشاه عرض كنند بعد از تجربه ( موبدان ) و ( هرابذه ) وطول مشاهدات ، تا اگر مستحق بدانند به غير طايفه الحاق فرمايند . ( 49 )

درباره ممنوعيت تحصيل و قد غن بودن طلب علم و درس خواندن در ايران پيش از اسلام كه اشاره كرديم بهترين شاهد واقعه اى است دردناك كه حكيم ( ابوالقاسم فردوسى ) در ( شاهنامه ) نقل كرده است و آن اين است كه :

خسرو انوشيروان ( خسرو اولى ساسانى ، 531 579م ) در يكى از جنگهاى خود باروميان دچار كمبود هزينه مى شود و وضع مالى و خزانه دولت براى تجهيز سپاه كفايت نمى كند .

( موبد ) نزد خسرو مى آيد و او را از كمبود هزينه آگاه مى كند خسرو غمگين و گرفته خاطر مى شود و ( بوذر جمهر )

( بزرگمهر ) را مى خواهد و بدو مى گويد : هم اكنون ساربان را بخواه و شتران بختى ( قوى هيكل دو كوهانه سرخ رنگ ) را به راه انداز تا بروند و صد گنج از مازندران آورند . گفت : راه بسيار است و سپاه اكنون تهى دست و بى خوار بار است ، خوب است در اين شهرهاى نزديك كسانى مايه دار از بازرگانان و مالكان بجوئيم و از آنان وام بخواهيم .

خسرو راءى مرد دانا ، بوذر جمهر را مى پسندد . بوذر جمهر مرد دانا و خردمند و خوب چهرى را مى جويد و مى گويد : با شتاب برو و كسى از نامداران كه به ما وام بدهد بياب و بگو كه خواسته ووام او را از گنج دولتى پس خواهيم داد . فرستاده مى آيد و مردم را گرد مى آورد و وامى را كه خواسته ياد مى كند . در اين ميان كفشگرى موزه فروش گوش تيز مى كند و به سخنان ماءمور خوب گوش مى دهد ، وچون چگونگى را در مى يابد و آرزوى ديرينه خويش را نزديك به برآورده شدن مى پندارد ، از مبلغ مورد نياز مى پرسد به او پاسخ مى دهند ، او مى پذيرد كه آن هزينه را بپردازد آنگاه قپان و سنگ مى آورند و آن ( چهل هزار ) درم را مى كشد و مى دهد .

سپس تقاضا مى كند كه در برابر اين مبلغ بوذر جمهر نزد خسرو و پايمردى و شفاعت كند ، فرستاده خواسته او را مى پذيرد و به هنگام بازگشت چون آن هزينه

سنگين را نزد بوذر جمهر مى برد خواهش وام دهنده را ياد مى كند بوذر جمهر به خسرو مى گويد : خسرو بر مى آشوبد و به حكيم مى گويد : ديو خرد چشم ترا كور كرده است ، برو آن شتران را باز گردان و آن وام را باز پس بده .

آرى در چنين شرايطى سخت و نياز مبرم آن وام را به جرم اين كه وام دهند ه از طبقه پايين و صنعتگر است نه دبيرزاده و موبدزاده و نه از خاندانهاى بزرگ ، اجازه درس خواندن براى فرزند خود خواسته است باز مى گردانند و دوباره به انديشه وام خواهى از ديگران مى افتند و بدين گونه دل مردى را كه آرزو داشت فرزندش درس بخواند پر از درد و غم مى كنند و مرد كفشگر با آن همت و فداكارى و لا به و التماس آروزى درس خواندن فرزند خيش را به خاك مى برد .

اين داستان را فردوسى در ( شاهنامه ) به نظر كشيده و مى گويد :

از اندازه لشكر شهريار

كم آمد درم تنگ سيصد هزار

دژم كرد شاه اندر آن كار چهر

بفرمود تا رفت بوذر جمهر

تا آنكه مى گويد :

يكى كفشگر بود و موزه فروش

بگفتار او تيز مى كرد گوش

بدو كفشگر گفت من اين درهم

سپاسى زگنجور برسر نهم . . .

كه اندر زمانه مرا كودكى است

كه بازار او بر دلم خوار نيست

بگوئى مگر شهريار جهان

مرا شاد گرداند اندر نهان

كه او را سپارد بفرهنگيان

كه دارد سرمايه و هنگ آن ( 50 )

ملائكه پرهاى خود را زير پاى طالبان علم پهن مى كنند

از كثير بن قيس روايت شده كه گفت : با ( ابى درداء ) در مسجد دمشق نشسته

بوديم مردى نزدش آمد و گفت : اى ابى درداء من از مدينه ( مدينة الرسول ) نزد تو آمده ام براى حديثى كه به من رسيده است تو آن را از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اى ، گفت : براى تجارت به اينجا آمده اى ؟ گفت : نه . گفت : انگيزه ديگرى غير از اين نداشتى ؟ گفت : نه ، گفت : شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : كسى كه در راهى قدم بردارد كه در آن راه دانشى بدست آورد خداوند راهى به بهشت برايش معين كند و ملائكه از روى رضا و رغبت بالهاى خود را براى دانشجو مى گسترانند و براى عالم طلب آمرزش كنند آنچه در آسمانها و زمين است حتى ماهيهاى در آب .

و ( برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه بر ساير ستارگان است . به درستى كه علما وارث انبيا مى باشند و انبيا درهم و دينارى به ارث نمى گذارن بلكه علم را به ارث مى گذارند ، ) هر كس آن را به دست آورد بهره زيادى به دست آورده است . گفت : بلى .

بعضى از علماء به ابى يحيى بن زكريا بن يحيى بن الساجى نسبت داده اند كه گفت : در بازار بصره با شتاب به در خانه بعضى از محدثين رفتيم و با ما مرد بى حيايى بود از روى مسخره گفت : پاهاى خود را از روى بالهاى ملائكه برداريد تا اين حرف را زد از مكانش تكان نخورد تا هر دو پايش خشك شد .

ونيز به

ابى داوود سجستانى نسبت داده اند كه گفت : در اصحاب حديث مرد مخلوعى بود چون حديث پيغمبر را شنيد كه فرمود : ملائكه بالهاى خود را براى طالب علم مى گسترانند در كف پاهايش دو ميخ آهنين قرار داد و گفت : بر روى بالهاى ملائكه راه مى روم پس دردى در پاهايش پيدا شد وابو عبداللّه محمد بن اسماعيل التميمى اين حكايت را در شرح حال مسلم ذكر كرده و گفته پاهايش و ساير اعضايش خشك شد . ( 51 )

مرحوم درچه اى بخاطر فوت مادرش درس راتعطيل نكردند

مرحوم شهيد آيت اللّه ( اشرفى اصفهانى ) فرمودند : ( مرحوم آيت اللّه سيد ( محمد باقر درچه اى ) در اصفهان در مدرسه مى خواستند شروع به درس نمايند ، خبر آوردند كه مادرشان در ( درچه ) فوت كرده است ، آقا بدون اين كه درس را تعطيل نمايد فرمودند : شما برويد كارهاى تجهيز و تكفينش را انجام بدهيد . عرض كردند گويا وصيت كرده كه نمازش را شما بخوانيد ، فرمود شما ساير كارهايش را انجام دهيد من بعد از درس براى نماز مى آيم پس از درس تشريف بردند ما خيال مى كرديم لابد چند روزى ايشان سوگوارند و براى درس تشريف نمى آورند ولى صبح فردا ديدم تشريف آوردند و درس را شروع فرمودند و راضى به تعطيل درس نشدند . ) ( 52 )

كوشش اميركبير در تحصيل علم

گويند كه : اميركبير در كودكى ( هنگامى كه ) ناهار اولاد قائم مقام ( فراهانى ) را مى آورد ، در حجره معلمشان ايستاده براى بردن ظروف ، آنچه معلم به آنها مى آموخت او هم فرا مى گرفت ، تا روزى قائم مقام به آزمايش پسرانش آمده بود هر چه از آنها پرسيد ندانستند و امير جواب داد . قائم مقام از وى پرسيد : تقى ، تو كجا درس خوانده اى ؟ عرض نمود : روزها كه غذاى آقازاده ها را مى آوردم ، ايستاده گوش مى كردم . قائم مقام انعامى به او داد . نگرفت و گريه كرد . بدو گفت : چرا گريه مى كنى چه مى خواهى ؟

عرض كرد : به معلم امر فرمائيد درسى را

كه به آقازاده ها مى دهد به من بياموزد قائم مقام دلش به حال او سوخت به معلم فرمود تا به او نيز بياموزد .

نامه اى كه سالها بعد قائم مقام به برادرزاده اش ميرزا اسحاق نوشته حد مراقبت او را در تعليم كربلايى تقى آن روز و اميركبير سالهاى بعد مى رساند ، در حقيقت كربلايى تقى ( اميركبير ) را ( امثال كامل شاگردى درسخوان ) آورده ، به پسران خود و برادرزاده اش سركوفت مى زد . بخشى از اين نامه چنين است :

ديروز از كربلايى تقى كاغذى رسيد موجب حيرت حاضران گرديد همه تحسين كردند و آفرين گفتند . الحق ( يكاد زيتها يضى ء ) در حق قوه مدركه اش صادق است يكى از آن ميان سر بيرون آورده تحسينات او را به شاءن شما وارد كرد كه در واقع ريشخندى به من بود گفت :

درخت گردكان با اين درشتى

درخت خربزه اللّه اكبر

نوكر اين طور چيز بنويسد آقا جاى خود دارد . . .

بارى حقيقتاً من به كربلايى قربان ( پدر اميركبير ) حسد بردم و بر پسرش مى ترسم . . . خلاصه اين پسر خيلى ترقيات دارد . و قوانين بزرگ به روزگارم مى گذارد . باش تا صبح دولتش بدمد .

ميرزا تقى خان در حدود سال 1222 ه ، ق در ( هزاوه فراهان ) متولد شد . پدرش كربلايى محمد قربان آش پز ميرزا عيسى قائم مقام اول بود و پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانى داشت . ( 53 )

ابن انبارى به علت عشق به علم از هر لذت نفسانى صرفنظر كرد

ابوبكر محمد بن قاسم نحوى ( معروف

به ابن انبارى ) سيصد هزار بيت شاهد براى قرآن در حفظ داشته و به او مى گفتند مردم در باب حافظه تو بسيار سخن گفتند ، بگو چقدر در حفظ دارى ؟ مى گفت : سيزده صندوق حفظ دارم . و گفته شده كه صد وبيست تفسير قرآن در حفظ داشت و به جهت حفظ قوه حافظه بسيارى از غذاهاى لذيذه را كه ضرر به قوه حافظه داشت ترك كرد ، رطب را مى گرفت و مى گفت : تو طيبى ليكن اطيب از تو حفظ كردن آن چيزى است كه خدا بخشيده به من از علم .

گويند : روزى در بازار مى گذشت جاريه خوشرويى را ديد طالب او شد اين خبر به ( راضى باللّه ) خليفه عباسى رسيد ، امر كرد او را خريدند و براى ابن انبارى بردند ابن انبارى جاريه را امر به صبر براى استبراء نمود . مى گويد : من در طلب حل يك مساءله علمى بودم در اين وقت ناگهان قلبم متوجه جاريه شد و از فكر در آن مساءله بازماندم آن وقت به خادم گفتم : اين جاريه را ببر من نمى خواهم و نمى ارزد به خاطر اين جاريه از طلب علم بازمانم .

غلام خواست او را ببرد جاريه گفت : تو مردى عالم و عاقل و صاحب مقامى بايد بدانى كه اگر مرا بيرون كنى و گناه مرا معين نكنى مردم گمان بد در حق من مى برند .

گفتم كه : از براى تو هيچ تقصيرى نيست جز اين كه ديدم با وجود تو از علمم مى مانم گفت : اين سهل است

؛ چون خبر به ( راضى ) رسيد گفت : سزاوار نيست كه علم در قلب احدى شيرين تر باشد از علمى كه در قلب اين مرد است .

تحصيل علم تا دم مرگ

شيخ شهيد در مجموعه خود نقل كرده است كه در خدمت ابوجعفر طبرى نقل كردند كه نصر بن كثير با سفيان ثورى خدمت حضرت صادق عليه السلام مشرف شده و عرض كرد كه : مى خواهم به بيت الحرام مشرف شوم مرا چيزى تعليم فرماييد كه خدا را به آن بخوانم حضرت فرمود : چون رسيدى به بيت الحرام بگذار دست خود را به ديوار خانه كعبه پس بگو : يا سابق الفوت و يا سامع الصوت و يا كاسى العظام لحماً بعد الفوت پس بخوان خدا را بعد از آن به هر چه بخواهى .

وهمچنين تعليم فرمود : سفيان را كه در وقتى كه روآورد به چيزى محبوب ، بسيار حمد كند خدا را و هرگاه روكند به چيزى كه مكروه است بسيار بگويد : لاحول ولا قوة الا با للّه وهرگاه روزى او كم شد استغفار بسيار كند .

ابوجعفر طبرى دوات و كاغذ طلبيد و آن دعا و حديث را نوشت و اين قبل از مرگ او بود ساعتى بعد به او گفتند نوشتن اين مطلب در اين وقت براى تو چه فايده دارد ؟

گفت : ( شايسته است براى هر انسان كه ترك نكند اقتباس علم را تا بميرد . ( 54 ) )

من ماءمورم كه علم فرا گيرم

آيت اللّه سيد محمد شيرازى رحمه الله عليه نوشته است : يكى از علما در نجف اشرف خيلى كم به زيارت امام حسين عليه السلام در كربلاى معلّى مشرف مى شد . سبب را پرسيدند ، فرمود : من ماءمورم كه علم فرا گيرم و علم بياموزم و از اين قبيل وظائف واگر بنا باشد زياد به زيارت

كربلا بروم به من گفته مى شود چرا وظيفه شرعى كه به تو واگذار شده ترك كردى و بيش از حد به زيارت امام حسين رفتى ؟ ( 55 )

بحث علمى در مسافرت

ونيز نوشته است مرحوم حاج آقا حسين قمى هر موقع مى خواست به جائى مسافرت كند با كسانى كه در بحث خصوصى او شركت مى كردند مسافرت مى نمود تا در سفر مشغول بحث شود .

من كراراً او را به اين كيفيت ديدم . ايشان مى فرمودند : چگونه من از سهم مبارك امام استفاده كنم در حالى كه پول مخصوص طلبه اى است كه مشغول به تحصيل باشد و من مباحثه و مدرسه را ترك كرده باشم ، هر چند در راه تحصيل هستم ( 56 ) .

و نيز فرموده اند : همراه مرحوم شيخ ميرزا محمد تهرانى صاحب كتاب مستدرك البحار به خارج شهر مى رفتيم ، وى در تمام طول شب مشغول نوشتن مستدرك بود و من هر چه بيدار مى شدم مى ديدم او مشغول نوشتن است با اينكه پير و ناتوان و چشمهايش ضعيف شده بود ( 57 ) .

سخنان خليل بن احمد

خليل بن احمد گويد : روزى كه با عالمى بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز ، روز استفاده من است و اگر با كسى كه در علم از من پائين تر است باشم آن روز روز افاده وفايده دادن من است و اگر با كسى باشم كه با من در علم مساوى است آن روز ، روز مباحثه و مذاكره من است و اگر روزى هيچكدام از اين سه نباشد آن روز ، روز مصيبت من است .

حاج ميرزا حسين سبزوارى و محمد هاشم ميرزاى افسر حكايت كنند كه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مراقبت زياد در درس داشت و كمتر درس و بحث را ترك مى كرد

، روزى به واسطه شدت سرما گفت : فردا درس تعطيل است ، فرداى آن روز به مجلس درس حاضر شد . طلبه ها علت را پرسيدند . فرمود : ديدم گاوان براى زراعت مى روند ، روا نديدم كه من بحث را ترك گويم ( 58 ) .

على عليه السلام فرموده است :

لا يعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان .

پيروزى نصيب بردبارى و كوشش مى گردد هر چند مدت محروميتش زياد باشد . ( 59 )

مسجد پايگاه سواد آموزى

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بمنظور تعليم خواندن و نوشتن در ميان مسلمانان فردى به نام عبداللّه بن سعيد را ماءمور كرد تا خواندن و نوشتن را به ديگران بياموزد . و با اين ترتيب از آنجائى كه سواد خواندن و نوشتن جنبه دينى و تقدس داشت مساجد به عنوان نخستين كانون هاى سواد آموزى مورد استفاده قرار گرفت .

جلسات ادبى نيز در مسجد تشكيل مى شد ، شاعران سروده هاى خود را در حضور پيامبر مى خواندند و گاه از سوى آن حضرت به دريافت جايزه و خلعت مفتخر مى شدند . چنانچه كعب بن زهير قصيده معروف خود بانت سعاد و قلبى اليوم مبتول را كه در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله سروده بود در مسجد مدينه در حضور حضرت رسول صلى الله عليه و آله خواند و جايزه از آن حضرت دريافت كرد . ( 60 )

و براى حسان بن ثابت منبر مى نهادند و او اشعارش را در بالاى منبر مى خواند ( 61 ) .

ترويج دانش

پيغمبر براى انجام نخستين و مهمترين وظيفه اش كه تعليم دانش به پيروانش بود آموزشگاهى داشت به نام ( صفه ) كه به مسجد پيغمبر متصل بود و مى توانست شخصاً كار تعليم وتربيت و مطالبى را كه تعليم داده مى شد تحت نظارت داشته باشد ، گاهى اوقات هم كه مجال و مناسبتى پيش مى آمد خود پيغمبر تعليم در كلاسها را بعهده مى گرفت و كسانى كه دوره تحصيل را در اين مدرسه به پايان مى رسانيدند به نواحى مختلف قلمرو اسلام فرستاده مى شدند تا در آنجا

چنين كلاسها و مدارسى ترتيب دهند .

در ( صفه ) شاگردان باسنين مختلف تحصيل مى كردند و در هفته يكروز كلاسها مخصوص زنان بود .

پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس از پيروزى در ( جنگ بدر ) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را مى دانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هركدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند .

تمام اعضاى خانواده پيغمبر چه زن و چه مرد حتى خدمتگزاران مخصوص او و همچنين دوستان نزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله يا پيش از اسلام با سواد بودند يا پيغمبر از ايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بياموزند .

هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند . ( 62 )

گروه بهتر

عبداللّه بن عمر نقل مى كند كه روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو گروه از پيروان خود را ديد در مسجد بودند .

فرمود : اين هر دو گروه مردمانى نيك هستند ، اما يكى از اين دو گروه به كارى بهتر مشغولند ، زيرا يك گروه به دعا ونماز مشغول هستند تا عنايت و رحمت الهى را براى خود جلب كنند و اين امر به خدا مربوط است كه دعاى ايشان را مستجاب سازد و آنچه ايشان مى خواهند به ايشان

ارزانى دارد .

اما گروه ديگر به كسب دانش وتعليم به كسانى كه از آن بى بهره اند سرگرمند و بدين قرار اينها به كار بهترى مشغول مى باشند . در واقع من خود نيز وظيفه تعليم را بعهده دارم و براى تعليم مبعوث شده ام ( بعثت مُعَلّماً ) با گفتن اين كلمات پيغمبر گرامى خود در ميان اين گروه نشست ( 63 ) .

عمر واقعى آن است كه در تحصيل دانش بگذرد

وقتى اسكندر جهت فتح ممالك قطع مسالك مى كرد در اقصاى مغرب به شهرى رسيد كه در آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى سراپرده بر پا نمايند .

ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده او يكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنج سال و خلاصه هيچيك را عمر از پانزده سال و بيست سال بيش نبود در حيرت شد كه چگونه در چنين آب و هواى خوب عمر اندك باشد .

فرستاد جمعى از اعيان شهر را حاضر كردند و همه را معمّر و كهنسال يافت ، از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند : اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كرده اند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آنچه براى تحصيل علم و دانش و تكميل نفس گذرانديم از عمر خود شماريم و بقيه را باطل و بيهوده دانيم پس هر كه از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر او نويسند كه با علم و دانش بوده است .

اسكندر را اين سخن و عادت بسيار پسنديده آمد وآنها

را تحسين كرد .

فضيلت علم

( آقا اميرالمؤ منين على ) عليه السّلام فرمود : ( به هفت جهت علم از مال برتر است ،

اوّل : آنكه علم ميراث انبياء است و مال ميراث فراعنه وپادشاهان است .

دوّم : علم را هر چه انفاق و خرج كنى . كم نمى شود ( بلكه زياد هم مى شود ) ولى مال را هر قدر خرج كنى به همان اندازه كسر مى شود .

سوم : مال نه تنها احتياج به حافظ و نگهبان دارد بلكه صاحب مال بايد در نگه دارى او مراقبت كند ، ولى علم نه تنها احتياج به مراقبت و نگهدارى ندارد ، بلكه صاحب خود را هم از خطرها و ضررها حفظ مى نمايد .

چهارم : علم در كفن و قبر تا آخر همراه انسان است . ولى مال بعد از مرگ همراه آدمى نيست .

پنجم : مال براى مؤ من و كافر حاصل مى شود ولى علم فقط براى مؤ من حاصل مى شود ، ( مراد علم شريعت و دين است ) .

ششم : جميع مردم در امور دينشان نيازمند به علمند ولى نيازمند به آدم مالدار نيستند .

هفتم : علم در موقع عبور از صراط صاحبش را يارى مى كند ولى مال در عبور از صراط مانع و مزاحم صاحب مال مى گردد . ( 64 )

احترام به قلم وكتب علم

استاد حسين مظاهرى فرمودند : استاد بزرگوار ما آية الله العظمى بروجردى رحمة الله عليه از استادشان مرحوم آقا ميرزا عبدالمعالى اصفهانى نقل مى كرد كه ايشان مى فرمود : اگر در اطاقى قلمى باشد كه با آن قلم فقه شيعه نوشته شده باشد ، من در آن

اطاق نمى خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابم اول قلم را بيرون مى برم و بعد مى خوابم وقتى يك عالم شيعه اين طور بگويد ، معلوم مى شود كه احترام كردن به كتابهاى فقهى و روائى و مخصوصا احترام به قرآن شريف فوق العاده مهّم است . ( 65 )

سيد جواد عاملى

مرحوم امين در ( اعيان الشيعه ) درباره جدّيت مرحوم ( سيّد جواد عاملى ) صاحب مفتاح الكرامه آورده است : او در جدّيت در تحصيل علم بى نظير بود . عمر خود را در درس و تدريس و بحث و مطالعه و تاءليف و خدمت به دين تمام كرد و شب و روز خود را در اين راه مستغرق ساخت ، به گونه اى كه هيچ امرى از قبيل بيمارى ، ضعف يا اضطراب او را باز نمى داشت و حتى در شب هاى عيد و شب هاى قدر و ديگر شب هاى ماه رمضان به بحوث علمى مشغول بود و تا سنين پيرى اينچنين بود و همچنان به رغبت و نشاط او در اين راه افزوده مى شد و شب را جز اندكى نمى خوابيد .

از او پرسيده شد : ( افضل اعمال در شب قدر چيست ؟ فرمود به اجماع علماء اماميّه اشتغال به طلب علم است . )

در ايّام محاصره نجف توسط وهابى ها ( بين سالهاى 1221 و 1226 هجرى ) كه علماء با مردم به دفاع از شهر پرداخته بودند ، در عين حال كه با علماء ديگر به امور مربوط به جهاد و محافظت از شهر و فراهم آوردن وسائل دفاع و سركشى به مجاهدان و

نگهبانان و تشويق آنان مى پرداخت ، از تاءليف و تدريس سستى نمى كرد و حتى در همان اوان رساله اى در باره وجوب دفاع از نجف و اينكه نجف كانون اسلام است نوشت و برخى از مجلّدات مفتاح الكرامه را در همان روزگار تاءليف نمود ، مانند مجلّد مربوط به ضمان و شفعه و وكالت و اين در حالى بود كه او در دهه هفتاد از عمر خود بود .

يكى از امورى كه جّد و جهد شبانه روزى او را نشان مى دهد اين است كه در پايان بسيارى از مجلّدات مفتاح الكرامه آورده است كه در شب ، از نوشتن آن فارغ گشته است . چنانچه ذكر كرده است كه نوشتن مجلّد وقف را در نزديكى هاى نيمه شب و جلد دوّم از طهارت را در ربع اخير شب و جلد وكالت را بعد از نيمه شب و دو جلد شفعه و اقرار را در شب و بعض مجلّدات ديگر را در شب قدر يا شب عيد فطر به پايان رسانيده است . او در آخر مجلد اقرار از مفتاح الكرامه نوشته است : ( در ماه رمضان امسال هشت ، يا نه يا ده جزء با اين تتّبع و گستردگى ابحاث نوشتم و اين بدان سبب بوده است كه من بسيارى از اعمالى را كه ديگران در ماه رمضان انجام مى دهند جز اندكى كه چندان مؤ ثر در تعطيل كتابت نبوده ، ترك كردم ) .

نواده آن مرحوم ، سيد جواد بن سيد حسن نقل كرده است كه دختر صاحب مفتاح الكرامه كه بانوئى جليل القدر و مشهور به تقوى و

عيادت بوده است و تا بيش از نود و پنچ سالگى با صحّت حواس و قدرت ادراك زندگى كرد گفت : پدرم جز اندكى از شب را نمى خوابيد و من به ياد ندارم شبى از خواب برخاسته باشم و او را در خواب ديده باشم .

نوه او شيخ رضا بن زين العابدين عاملى مدّتى در خانه او بود و شب ها وقتى مطالعاتش تمام مى شد مى خوابيد و جّدش همچنان بيدار و مشغول به كار خود بود . به نوه اش رو كرده گفته بود : اين عشق به خواب چيست مرا از خواب همين اندازه بس است و سپس سر را بين دوزانوى خود مى گذاشت و مى خوابيد و پيش از آنكه خواب سيرى بكند بيدار مى شد و به كارش بر مى گشت .

گاهى نوه خود را براى نماز شب بيدار مى كرد ولى خود بدون آنكه نماز شب بخواند به كار خود ادامه مى داد .

در ميان علماء زمان خود ، تا روز مرگ معروف به دقّت و ضبط و صفاء ذات بود و علماء بزرگ زمانش براى حلّ مسائل مشكله به او رجوع مى كردند و جواب دريافت مى كردند يا تقاضا مى كردند ، در آن باره تاءليفى بنمايد ، چرا كه به اطلاعات سرشار و نكته بينى و ممارستش با كلمات فقها و خبره بودنش در علم رجال واقف بودند . و شاهد اين مطلب اينكه بيشتر يا تمام كتابهايش را به در خواست بزرگان از علماء نوشته است چنانچه ( مفتاح الكرامه ) و رساله ( العصرة ) را به در خواست استادش شيخ جعفر

و رساله ( المواسعة ) را به در خواست استاد ديگرش صاحب رياض تاءليف نموده است ( 66 ) .

بدانم و بميرم بهتر است

دانشمند مشهور و نامى ( ابوريحان بيرونى ) در بستر بيمارى افتاده بود و ساعات آخر عمر را مى گذرانيد ، ( فقيه ابوالحسن على بن عيسى ) به بالينش آمد .

در آن حال ابوريحان از فقيه پرسيد : حساب جدّات فاسده را كه موقعى براى من گفتى اينك بازگوى كه چگونه بود ؟

فقيه گفت : با اين شدّت بيمارى اكنون چه جاى اين سؤ ال است ؟

ابوريحان گفت : ( اى مرد بمن بگو كدام يك از اين دو بهتر است ، اين مسئله را بدانم و بميرم ، يا نادانسته و جاهل در گذرم ؟ )

فقيه مى گويد : مسئله را گفتم و او فرا گرفت ، از نزد وى باز گشتم هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه صداى شيون مرگ از خانه ابوريحان بلند شد . ( 67 )

دقّت مرحوم آية الله بروجردى

استاد فاضل ( موحّدى ) از والدشان نقل كردند كه : روزى همراه ( آية الله بروجردى ) براى درس مى رفتيم از بازارخان كه خارج شديم آقا ديد يكى از طلاب بطرف ديگرى غير از سمت درس حركت مى كند ، با تعجّب فرمود : ( اين آقا در اين موقع درس به كجا مى رود و چه كارى دارد كه از درس مهمتر است كه درس را ترك مى كند ؟ )

آن آقا مرحوم شهيد مطهرى بود . كه به او قضيه آقاى بروجردى را گفته بودند ايشان جواب داده بود كه من آن روز يك كار ضرورى داشتم به دنبال آن مى رفتم و من نمى داستم كه آقا اين قدر حركات مرا زير نظر داشته و تا

اين حّد به تحصيل علم و درس خواندن توجّه و دقّت دارند . ( 68 )

ميزان اهتمام به طلب علم

در ( روضات الجنات ) مى نويسد : ( مقّدس اردبيلى ) در تحصيل علم آن قدر دقّت داشت كه هر گاه از نجف اشرف به زيارت كربلا مى رفت نمازش را احتياطا جمع ( يعنى هم نماز شكسته وهم نماز درست خواند ) مى خواند و مى گفت : تحصيل علم فريضه است و زيارت امام حسين عليه السلام سنّت است چه بسا بواسطه انجام امر مستحب كه زيارت باشد فريضه اى ترك مى شود بنابر اين احتياط در جمع خواندن است ، با آنكه آن بزرگوار در حال سفر هم مطالعه را ترك نمى كرد .

باز مى نويسد : مقدس رحمه الله عليه با ( مولى ميرزاجان ) همدرس بود ، مولى ميرزاجان به مطالعه خيلى حريص بود از اول شب تا آخر شب مطالعه مى كرد ولى مرحوم مقّدس ثلث آخر شب بيدار مى شد نماز شب را مى خواند پس از اداء نماز در باره درس روز گذشته فكرى مى كرد و از مولى ميرزا جان بهتر مطالب درس را درك مى كرد . ( 69 )

سكّاكى وكسب علم

( يوسف ابن ابى بكر ) ملقّب به ( سراج الّدين سكّاكى ) دوازده علم از علوم عرب را دارا بود ، او در ابتداى امر آهنگر بود كه با دست خود صندوق كوچكى درست كرد و قفل عجيبى به آن صندوق زد كه وزن صندوق با آن قفل همه اش يك قبراط بيشتر نبود و آن را به عنوان هديه نزد سلطان آورد .

بر خلاف انتظار سكّاكى ، سلطان و اطرافيان او چندان عنايتى به سكّاكى نكردند ولى سكّاكى ديد مردى وارد مجلس

شد همه اهل مجلس به او زياد احترام كردند ، سكّاكى پرسيد : ( اين آقا چه كاره است كه اين قدر مورد احترام ملك و سايرين است ؟ )

گفتند : ( اين آقا عالم و دانشمند است ) . سكّاكى در همانجا تصميم گرفت كه به دنبال تحصيل علم برود و علم را ياد بگيرد . از آنجا حركت كرد آمد به مدرسه براى درس خواندن در صورتى كه سى سال از عمرش گذاشته بود ، استاد هم به او گفت : سن تو زياد است مشكل است كه بتوانى به جائى برسى .

اتفاقا سكّاكى بسيار كم حافظه بود ، استاد براى امتحان مساءله اى از فتاواى شافعى به او گفت ، بگو : ( قال الشيخ جلد الكلب يطهر بالدّباغه ) يعنى : شيخ گفته پوست سگ با دباغى پاك مى شود .

آن روز اين عبارت را هزار مرتبه تكرار كرد فردا كه آمد درسش را تحويل بدهد گفت : قال الكب جلد الشيخ يطهر بالدّباغه ! يعنى سگ گفته پوست شيخ با دباغى پاك مى شود . همه حاضرين خنديدند استاد درس ديگرى به او داد ، خلاصه ده سال با اين حال درس خواند ولى چيزى ياد نگرفت .

بكلّى از خودش نااميد شد و حوصله اش تنگ شد و سر به بيابان گذاشت تا آنكه روزى در دامنه كوهى مى گشت ديد در جائى از اين كوه آبى قطره قطره بروى سنگى مى ريزد و در اثر ريختن قطرات آب در مدّت طولانى بر روى اين تخته سنگ ، سنگ سوراخ و گود شده از ديدن آن منظره به فكر افتاده

بخود گفت : مگر قلب تو از اين سنگ سخت تر است پس اگر به تحصيل ادامه بدهى عاقبت به جائى مى رسى ، دوباره تصميم گرفت خواندنش را ادامه بدهد آمد با جدّيت و كوشش تمام مشغول شد تا آنكه خداوند درهاى علوم و معارف را بروى باز كرد كه عاقبت گوى سبقت از اقران و امثال خود ربود وبه درجات عاليه از مراتب علوم گوناگون نائل شد . ( 70 )

غرق مباحثه علمى

( صاحب تكمله ) فرموده است كه خبر داد مرا عبد صالح ( حاج كريم ) فرّاش صحن مطّهر ( سيّد الشهداء ) عليه السلام گفت : من در سنّ بيست سالگى كه در صحن خدمت مى كردم يك شب منادى صحن ندا داد كه درهاى حرم بسته مى شود ، ديدم جناب ( آقاى بهبهانى ) و ( شيخ يوسف بحرانى ) كه با هم مشغول مباحثه علمى بودند از داخل حرم بيرون آمدند و در رواق مطهّر ايستادند و باز مشغول مذاكره شدند تا آنكه منادى دوباره ندا داد كه درهاى صحن بسته مى شود آن دو از درب قبله از صحن خارج شدند و در پشت در به مذاكره خود ادامه دادند ، تا اينكه نزديك صبح كه من براى گشودن درهاى صحن مطّهر آمدم ديدم هنوز ايستاده مباحثه مى كنند ، من از ديدن آن حال مبهوت گشتم .

پس شيخ يوسف كه امام جماعت بود رفت براى نماز . آقاى بهبهانى هم عباى خود را پهن كرد و نمازش را خواند و به خانه خود رفت . ( 71 )

زحمت براى علم

مرحوم ( آية اللّه سيد محسن امين ) صاحب ( اعيان الشيعه ) كه خود چندين سال در محضر مرحوم ( حاج آقا رضا همدانى ) تلمّذ نموده و از نزديك احوال او را مى دانسته است در شرح حال آن فقيه بزرگ مى نويسد : ( او عالم ، فقيه ، اصولى ، محقق و مدقّق و از برترين شاگردان ( ميراز محمد حسن شيرازى ) بود شب و روزش را به مطالعه و تاءليف و تدريس در فقه و

اصول مشغول بود .

صبحگاهان از خانه خود كه در نزديكى مسجدى بود كه در آن امامت مى كرد به مسجد مى آمد و بعد از تقريبا نيم ساعت كه منتظر رسيدن همه طلاب مى شد در حدود يك ساعت از نوشته خودش كتاب ( مصباح الفقيه ) كه روز و شب قبل نوشته بود درس مى گفت : و سپس به خانه اش مى رفت و به نوشتن درس روز بعد مى پرداخت تا اينكه ظهر مى شد ، پس به مسجد مى آمد و با حاضران در مسجد نماز را به جماعت مى خواند و به خانه باز مى گشت و با خواهرزاده و دامادش شيخ على كه در علم و اخلاق و احوال شبيه او بود و برادرزاده اش كه با او هم خانه بود و براى تحصيل علم از همدان به نجف آمده بود و فرزندش شيخ محّمد غذا ميل مى كرد و غالبا غذايشان حاضرى بود نان بيات عجمى بود كه در بازار فروخته مى شد با مقدارى پنير و سبزيجات آنگاه كمى مى خوابيد و بعد از بيدار شدن مشغول مطالعه و نوشتن درس مى شد .

در خانه ايشان كنار درب ورودى حجره كوچكى بود كه با نردبان به آن وارد مى شدند .

آن حجره كوچك اطاق مطالعه و تاءليف و تصنيف او بود و گاهى اوقات كه من محتاج مى شدم مساله اى از او بپرسم يا معنى عبارتى را از نوشته هايش سؤ ال كنم بر او وارد مى شدم و مى ديدم قلم و كاغذ در دستش است و كتاب جواهر و حدائق و وسائل پيش رويش

گشوده اند .

كاغذ و قلم را زمين مى گذاشت و متوجّه من مى شد و من مساءله ام را مى پرسيدم و او جواب مى داد و چون گفتگوى ما تمام مى شد دوباره كاغذ و قلم را به دست مى گرفت و من فورا خارج مى شدم .

او همچنان به مطالعه و نوشتن ادامه مى داد تا ساعت يازده بعدازظهر ( بساعت غروب كوك قديم ) آنگاه به مسجد مى آمد و تا رسيدن وقت مغرب از كتاب خود مصباح الفقيه درس فقه مى گفت . به هنگام مغرب نماز را امامت مى كرد و بعد از نماز به حرم مطّهر مشرّف مى شد و زيارت مى كرد و نماز مى خواند و دعا مى كرد و گاهى به جحره اى كه مدفن مرحوم سيد جواد عاملى ( صاحب مفتاح الكرامة ) است مى رفت و بعد از مدّتى توقف به خانه اش مى رفت و گاهى هم بعد از زيارت مستقيما به خانه اش مى رفت و به مطالعه مشغول مى شد و . . . بعد از نماز صبح چنانچه فرصتى براى مطالعه و كتابت مى ديد به مطالعه و كتابت مشغول مى شد تا طلوع آفتاب ، آنگاه به مسجد مى آمد و . . . ( 72 )

فارابى

( فارابى ) بسيار زاهد و نسبت به دنيا و منزل و خانه بى رغبت بوده با مردم آميزش نمى كرد در اوقات اقامت در دمشق منزلى براى خود تعيين ننمود و همواره در كنار آب و جاهاى پر درخت مى نشست و مشغول تاءليف مى شد . محصّلين و اهل علم

نيز در همان حال از وى استفاده مى نمودند و در اثر قناعت كه گنجى بى نهايت است با چهار درهم كه سيف الدّوله براى او مقرّر كرده بود امرار معاش مى نمود او در سال 337 هجرى در حدود هشتاد سالگى در دمشق وفات كرد و در خارج باب الصغير آن شهر دفن شد . ( 73 )

نعمت علم

امام صادق عليه السلام فرمود : ( حضرت موسى ) عليه السلام شاگردى داشت كه از آن حضرت علم فراوانى ياد گرفته بود يك روز از حضرت موسى اجازه خواست كه بديدن اقارب و فاميل هاى خود برود .

حضرت فرمود : اقوام و اقارب حق دارند ولى وقتى رفتى در ميان آنها مواظب خودت باش كه ظواهر دنياى آن محيط تو را اغفال نكرده و ميل به دنيا نكنى ، خداوند به تو نعمت علم داده بواسطه مال دنيا اين نعمت بزرگ را از دست مده .

آن مرد گفت : چنين نخواهد شد پس رفت نزد خويشان و آمدنش به طول انجاميد ، پس هر چه حضرت موسى احوال او را پرسيد اطلاعى از او بدست نياورد .

از جبرئيل احوال او را پرسيد ؟ جبرئيل گفت : من از حال او خبر دارم همين الان دم در ايستاده اجازه ورود مى خواهد ولى مسخ شده بصورت ميمون در آمده است و در گردن او زنجيرى است . حضرت موسى از ديدن آن مرد با آن حال ناراحت شده رفت به مصلّاى خود نماز خواند و به درگاه خدا استغاثه كرد كه بلكه خداوند او را بيامرزد .

خداوند وحى كرد به موسى كه ( اى موسى اگر

درباره اين مرد آن قدر دعا كنى كه حتى اعضاى بدنت از هم جدا گردد هيچ فائده ندارد و دعاى تو مستجاب نمى شود چون من با و نعمت علم را عطا كردم و او نعمت مرا ضايع كرد ) ( 74 )

مرگ فرزند

صاحب جواهر با خود عهد كرده بود كه هر شب يك مقدارى از كتاب جواهر را بنويسد .

در يكى از شب ها فرزندش از دنيا رفت . صاحب جواهر به علّت همان عهدى كه كرده بود قلم و كاغذ بدست گرفت و با چشم گريان و قلب محزون آمد كنار جسد فرزندش و مشغول نوشتن جواهر شد ودست از نوشتن علم برنداشت . ( 75 )

مسئله علمى

يكى از تجّار متدين يك قواره قبايى براى ( آقاى وحيد بهبهانى ) هديه آورده بود . چون شنيده بود كه آقا از كسى هديه و مالى قبول نمى كند در اين خصوص با آقايان مذاكره كرد ، گفتند ( حاج ملارضا استرابادى ) شاگرد آقاست و آقا او را دوست دارد ، اگر اين پارچه را بوسيله او به خدمت آقا بفرستى شايد قبول كند .

آن شخص تاجر نزد حاج ملارضا آمده التماس كرد كه حاجت او را برآورد ، حاج ملارضا عذر آورد كه آقا قبول نمى كند .

تاجر گفت : اگر تو اين كار را انجام بدهى و آقا هديه مرا قبول كند قول مى دهم كه يك قدك قبا هم بشما بدهم . حاج ملارضا فكر كرد وگفت : من مى برم اگر قبول كرد چه بهتر و اگر هم قبول نكرد ضررى نكرده ام . پارچه را برداشت نزديك هاى ظهر آمد در منزل آقا را دق الباب كرد ، آقا خودش آمد در را باز كرد وفرمود : اين موقع گرما چه كاردارى ؟ عرض كرد : قدك قبائى است فلان تاجر براى شما هديه كرده و التماس كرده كه شما قبول بفرمائيد

. فرمود : ( ملارضا من فكر كردم مسئله علمى مشكلى دارى كه اين موقع گرما آمده اى و مراهم از كارم معطل كردى برو بده به صاحبش مگر نمى دانى من از كسى چيزى قبول نمى كنم . اين را فرمود و در را بست . ) من عرض كردم : آقا يك عرض كوچكى دارم فرمود : چيست ؟ عرض كردم : آن مرد به من وعده داده كه اگر شما اين هديه را قبول كنيد يك قواره قبا هم بمن بدهد پس اگر شما قبول نكنيد تكليف قباى من چه مى شود ؟ آن وقت فرمود : اين را قبول مى كنم به شرط آنكه پس از اين اينگونه شفاعتها را قبول نكنى . ( 76 )

علم اوّلين و آخرين

( حضرت عيسى عليه السلام ) به شبانى رسيده فرمود : اى مرد تو عمر خود را به چوپانى صرف كردى اگر در تحصيل علم مى كوشيدى بهتر از اين بودى ؟ عرض كرد : يانبى اللّه من شش مسئله از علم ياد گرفته ام و بدآنها عمل مى كنم .

اول : آنكه تا حلال هست حرام نمى خورم و هرگز حلال كم نشود كه احتياج به حرام خوردن باشد .

دوم : آنكه تا راست هست دروغ نمى گويم و هرگز راست كم نشود كه احتياج به دروغ باشد .

سوّم : آنكه تا عيب خود را مى بينم به عيب ديگران مشغول نمى شوم و هنوز از اصلاح عيوب خود فارغ نشده ام كه به عيب ديگران بپردازم .

چهارم : آنكه تا ابليس را مرده نبينم به گنج و خزانه مخلوق طمع ندارم و هنوز

گنج و خزانه خدا كم نشده است تا محتاج مخلوق باشم .

ششم آنكه : تا هر دو پاى خود را در بهشت نبينم از عذاب خداى تعالى ايمن نيستم و هنوز خود را در بهشت نديده ام تا از عذاب وى آسوده باشم .

حضرت عيسى فرمود : ( علم اولين و آخرين اين است كه تو خوانده و ياد گرفته اى ) . ( 77 )

علم انيس است

( رسول خدا ) صلى الله عليه و آله فرموده است : ( اى مردم دانش بياموزيد كه آموختن دانش به خاطر خدا ، خشيت وترس از خداست ؛ و طلب علم نمودن عبادت است و تدريس دانش تسبيح است ؛ و بحث در اطراف مطالب علمى جهاد است ؛ و ياد دادن دانش به كسى كه نمى داند صدقه است ؛ و بخشش علم براى اهلش موجب تقرب است .

علم در تنهايى انيس و در خلوت رفيق و مونس است ؛ و راهنماى دين است ؛ در مشكلات و سختى ها مشير وگره گشا است ؛ دانش نزد دوستان و خويشان و فاميل وزير است ؛ در غربت چراغ راه بهشت است .

خداوند گروهى را به وسيله علم بالا مى برد و آنان را رهبر و آقا و هادى قرار داده كه به آنها اقتدا مى شود ، چون آنها راهنماى به سوى خيرند كه جماعت به دنبال آنان مى روند و از آنها پيروى مى كنند و از افعال آنها استغفار مى كنند حتى ماهيان دريا و درندگان بيابان و چهار پايان و اهل آسمان و ستارگان آسمان .

چون علم مايه زندگى و علاج كورى است و

نور ديدگان از تاريكيهاست ، و قوت ابدان و علاج ضعف آن است . و بنده به وسيله دانش و علم به منازل ابرار و به درجات بلندى مى رسد . و تفكر علمى هموزن روزه ، و مُدارِستش مقابل نماز است .

به وسيله دانش خداوند را اطاعت و عبادت مى كنند و موحد و خداشناس مى شوند . ورع و تقوا وصله رحم و شناختن حلال از حرام به وسيله علم و دانش است و علم ، امام و پيشواست و عمل تابع اوست ؛ و نيك بختان بختان از علم الهام مى گيرند و بدبختان از آن محرومند .

علم نورى است كه خداوند بر قلب هر كسى كه مى خواهد مى اندازد . پس خوشا به آن قلبى كه محل ورود نور علم باشد و منزل اين امانت الهى باشد . و شكى نيست كه علم و ديعه الهى است در قلب و واجب است گرامى داشتن چنين قلبى بخاطر امانت و وديعه الهى . ( 78 )

فراگيرى علم

على عليه السلام : ( علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه ، و بذل او به اهلش باعث نزديكى به خداست ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههاى منازل بهشت ، و انيس در وحشت ، و رفيق در غربت ، و سخنگوى در خلوت ، و راهنما است در نفع و ضرر ، و سلاح است در هنگام جنگ با اعداد ، و زينت است در نزد دوستان ؛ به وسيله

آن علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادت قرار مى دهد . . . ) ( 79 )

على عليه السلام در ستايش علم و دانش فرموده است : ( هر ظرفى تنگ ميگردد و پر مى شود وبه آنچه كه درون او مى گذارند ، مگر ظرف علم و دانش كه چون در آن راه يافت فراخ تر مى گردد . ( و گنجايش دارد براى پذيرفتن علم ديگر ) ) . ( 80 )

به احترام علمش

( عكرمه ) غلام ( عبداللّه ) بن عباس از علم مولايش عبداللّه بهره فراوانى برد و يكى از صاحبان علم و دانش شد . هنگامى كه عبدالله بن عباس از دنيا رفت او همچنان بنده بود ، پسر ابن عباس على بن عبداللّه او را فروخت به خالد بن يزيد بن معاوية به چهار هزار دينار . عكرمه به على بن عبدالله گفت : ( آيا علم پدرت را به چهار هزار دينار فروختى ؟ )

على پس از شنيدن اين كلام معامله را استقاله وفسخ كرده و عكرمه را پس گرفته سپس آزادش كرد به احترام علمش .

عكرمه عالم و كثير عزة شاعر ، هر دو در يك روز وفات يافتند ، مردم مى گفتند : ( مات اليوم اعلم الناس واشعر الناس ) ( 81 ) .

( مُردند امروز اعلم ترين مردم و شاعرترين مردم . )

دو بهشت

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : هر كه دو گام در راه تحصيل علم بردارد و دو ساعت در حضور عالم بنشيند ، و دو كلمه از او بشنود ، خدايش دو بهشت عطا كند كه هر يك دو برابر دنيا باشد .

و نيز فرمود : هر كه به دنبال علم باشد بهشت به دنبال اوست ، و هر كه به جستجوى دنيا باشد آتش در طلب اوست . ( 82 )

دانش براى انسان زينت است و هم گنجينه اى است پايان ناپذير و نيز همنشين خوبى است در صورتى كه همراه آدم عاقلى قرار گيرد .

تعظيم مقام حكمت

در كتاب ربيع الابرار مى نويسد : شخصى يهودى از حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پرسشى نمود ، آن حضرت ساعتى مكث نمود و سپس جواب او را فرمود ، يهودى پرسيد چيزى را كه مى دانستى چرا در آن توقف كردى ؟

حضرت فرمود : براى تعظيم مقام حكمت و دانش و در حاشيه كتاب نوشته بود .

مكن در مهمى كه داراى شتاب

ز راه تاءنى عنان بر متاب

كه اندر تانى زيان كس نديد

ز تعجيل بسيار خجلت كشيد ( 83 )

اى دل به جستجوى هنر در جهان بگرد

شايد كه آوريش به هر حيلتى بدست

مرد آن بود كه در گه و بى گه نشان علم

جويد به هر ديار ز هر هوشيار ومست

گر يافت علم سرور اقران خويش گشت

ور مرد عذر او بر اخيار روشن است

فؤ اد كرمانى گويد :

آدم از علم شد سميع و بصير

مرد بى علم كور و كر باشد

بى عمل علم جسم بى روح است

جسم بى روح بى اثر باشد

مرد حق

را به كيميا چه نظر

زا نكه او كيميا نظر باشد

گرچه از زر تهى است دست حكيم

سينه اش مركز هنر باشد

فخر آدم به علم و معرفت است

نه به سنگى كه سيم و زر باشد

آدمى را كه علم ودانش نيست

سر و كارش به گاو و خر باشد

پي نوشت ها

1 . اصول كافى ، كتاب فضل العلم ، باب 1 ، ح 4 .

2 . ثواب الاعمال ، ص 160 .

3 . ناسخ التواريخ ( امام باقر ) ، ج 2 ، ص 130 ، 136 .

4 . ناسخ التواريخ ج 2 ، ص 136 .

5 . سفينة البحار ، ج 2 ، ص 225 ، ماده علم .

6 . بصائر الدرجات ، ص 4 .

7 . روضه المتقين ، ج 1 ، ص 155 .

8 . مثنوى مولوى .

9 . غرر الحكم ص 34 .

10 . روضة المتقين ج 13 ، ص 174 .

11 . بحار ج 2 ، ص 32 .

12 . غرر الحكم ص 700 .

13 . ادرس فوق نقل از بحار ج 17 ص 208 .

14 . گفتار وعاظ ج 2 ص 182182 ، سخنرانى شيخ جعفر شوشترى .

15 . غرر الحكم ص 34 .

16 . نشان از بى نشانها ص 215 نوشته على مقدادى به نقل از والدش عالم و عارف كامل شيخ حسنعلى اصفهانى .

17 . نصايح نوشته على مشكيني ص 169 .

18 . منتخب الدعاء ، محمد باقر شريعتى ص 222 .

19 . بهج البلاغه : 3/170 بنقل از اعلام الاماميه ص 67 نوشته سيد احمد حسينى ،

20 . مكتب وحى تاءليف استاد جعفر سبحانى ص 18 17 .

21 . غرر الحكم

ص 406 .

22 . همان مدرك ص 29 .

23 . همان مدرك ص 639 .

24 . بحار الانوار حكمت 80 .

25 . همان مدرك ص 60 .

26 . همان مدرك ص 64 .

27 . همان مدرك ص 25 .

28 . غرر الحكم ص 34 .

29 . غرر الحكم ص 34 .

30 . غرر الحكم ص 34 .

31 . غرر الحكم ص 636 .

32 . ناسخ التواريخ ، ج اميرالمؤ منين حائرى ، ص 388 .

33 . كلمات قصار حضرت على ، ناسخ التواريخ .

34 . نور الحقيقة ، ص 70 .

35 . غرر الحكم ، ص 205 .

36 . عدة الداعى ، ص 64 .

37 . غرر الحكم ، ص 308 .

38 . غرر الحكم ، ص 308 .

39 . بحار ، ج 2 ، ص 308 .

40 . الشيعه والتشيع ، محمد جواد مغنيه ، ص 244 .

41 . منية المريد ، ص 53 .

42 . سور ، نور ، آيه 35 .

43 . سور فاطر ، آيه 35 .

44 مردان علم در ميدان عمل

45 . رجال كشى ، ص 18 ، 20 . بحار ، ج 22 ، ص 319 . نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد ج 4 ، ص 306 به نقل پيغمبر و ياوران ، عالمى ، جسوم ، ص 210 .

46 . پندهايى از رفتار علما ، سيد محمد شيرازى ، ص 36 .

47 . الشافى ، ملا محسن فيض ، چاپ سنگى / 25 .

48 . شيخ آقا بزرگ ، محمد رضا حكيمى ، ص 264 .

49 . ايران در زمان ساسانيان ترجمه رشيد ياسمى .

50 . شاهنامه

فردوسى ، چاپ شوروى ، 1975 ج 8 ، ص 296 300 ، به نوشته دانش مسلمين ، محمد رضا حكيمى ، ص 42 .

51 . كتاب العلم ، فيض مترجم دكتر اسداللّه ناصحى ، ص 18 .

52 . سخنرانى شهيد اشرفى اصفهانى از راديو ، صبح جمعه ، سيماى فرزانگان .

53 . داستانهايى از زندگانى اميركبير ، حكيمى ، ص 36 .

54 . پاورقى فوائد الرضويه ، ص 446 .

55 . يكصد داستان ، ص 32 .

56 . يكصد داستان ، ص 18 .

57 . يكصد داستان ، ص 18 .

58 . مقدمه ديوان حكيم به قلم مرتضى مدرسى .

59 . ابن ابى الحديد جلد 18 ، صفحه 366 .

60 . رفيع الدين همدانى اسحاق بن محمد ، سيرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله بنياد فرهنگ ايران تهران 1360 ج 2 ص 952 .

61 . واقعه ى محمد بن عمر ، المغارى ، ترجمه محمود مهدوى دامغان ، انتشارات مركز دانشگاهى تهران 1366 ج 3 ص 745 .

62 . مكتب وحى تاءليف استاد جعفر سبحانى ص 18 17 .

63 . مكتب وحى نوشته استاد جعفر سبحانى ص 16 .

64 . مواعظ العدديه 197 .

65 . جهاد با نفس

66 . اعيان الشيعه . ج 4 ، ص 290

67 . ( لغت نامه دهخدا ( ابوريحان ) .

68 . مردان علم در ميدان عمل : صفحه 1/72 .

69 . روضات الجنات 1/28

70 . روضات الجنات 8/220

71 . فوائد الرضويه . 406 .

72 . اعيان الشيعه 10 جلدى ، ج 7 ، ص 20 .

73 . ريحانة الادب ، ج 4 ص 265 .

74 .

تعليم و تعلم به نقل ازمينة المريد شهيد ثانى .

75 . پندهائى از رفتار علماى اسلام ص 17 .

76 . زندگانى وحيد بهبهانى بقلم على دوائى ص 172

77 . رنگارنگ 1 ، 263 .

78 . شجره طوبى ، شيخ محمدمهدى حائرى ص 388 .

79 . كنز ، كراچى 239 .

80 . نهج البلاغة فيض 1169 .

81 . حياة الحيوان ج 2 ص 68 .

82 . نصايح ص 76

83 . مردان علم در ميدان عمل ج 3 ص 34 .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109