رافت در غيبت

مشخصات كتاب

نويسنده: لطف الله صافی

ناشر:لطف الله صافی

فصل اول رافت در غيبت

فصل اول رافت در غيبت

اهداء به بهار دلها و صفاى لحظه ها .

..

به قلب طپنده و طپش قلبها .

..

به نور ديدگان و طراوت روزگاران .

..

به آرزوى چشم انتظاران .

..

به امام مهدى صاحب العصروالزمان .

..

وتقديم به همه ديده براهان ومنتظرانش اين قليل .

..

ال_ح_م_دللّه رب العالمين وصلى اللّه على سيدنا محمد وآله الطاهرين .

اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن المهدي صلواتك عليه وعلى آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة وليا وحافظاوقائدا وناصرا ودليلا وعينا حتى تسكنه ارضك طوعا وتمتعه فيها طويلا.

ال_ل_ه_م هب لنا رافته ورحمته ودعائه وخيره ما ننال به سعة من رحمتك وفوزا عندك واقبل الينا بوجهك الكريم برحمتك ياارحم الراحمين .

آغاز سخن چندى قبل بود كه با دل سوخته اى همراه شدم و او زبان به حكايت گشود و از غربت شمع گفت , و از خ_ل_وت_ش وتنهائيش , از قطرات اشك به دامن چكيده اش , و از سوز دل وشعله سينه اش , و از پ_روان_ه ه_اى گرداگرد او سخنها گفت , و ازخاكستر عاشقانى كه در آرزويش سوخته اند قصه ها خواند.

از خ_فاشان ناله ها داشت كه به ستيز شمع مى روند و پروانگان عاشق را مى درند, و از زاغها شكوه ها ك_رد كه با گلستان چهامى كنند و بر زيبا گل نرگس چه دشمنيها روا مى دارند و نواى بلبلان را ب_ا فرياد زشتشان درهم مى شكنند, و با سياهى قلبشان پرده بر رخ گل مى كشند, تا شايد قمريان ترانه ها از ياد برند وبلبلان

شور و نوا را و...

ب_ا خ_ود گ_ف_ت_م : سر به صحراها مى گذارم و دشتها را مى پيمايم وحكايت غربت گل را به همه م_ى گويم و ناله مظلوميش را به همه جا مى رسانم و ديوانگان عشقش را به نصرتش مى خوانم ,اما صد افسوس كه پايم رنجور و سينه ام تنگ و ناله ام لرزانست و اين دل شب گرگ صحرا فراوان و .

..

اگر به انتظار صبح مى نشستم غربت گل آزارم مى داد و سوزسينه بلبلان جانم را مى سوخت , اين بود كه متحير شدم چكنم و چگونه عقده از دل بگشايم و پرده از رخ يار برگيرم و رقيبانش را رسوا كنم و دوستانش را برق اميد بخشم و شميمى ازدوست بر منتظران ارمغان آورم .

در اين غوغا بودم كه عزيزى شعله اى در تاريكى حيرتم افروخت و دلم را بر كلام نغزش دوخت و از پ_ى آن دست برقلم بردم تا آنچه از زيبا گل نرگس شنيده ام به تصوير كشم .

..واينگونه سخن آغاز گرديد كه : بسيارى شايد اين سخن را شنيده اند و از ترس بر جان خودلرزيده اند كه دوازدهمين امام - ارواحنا ل_ت_راب م_قدمه الفداء - آن زمان كه ظهور مى كند بيشتر مردم دنيا را مى كشد و جوى خون به راه م_ى ان_دازد و از كشته ها پشته ها مى سازد و نفس را درسينه ها قطع مى كند و قيام او براى عذاب و عقوبت مردم است و...

ه_زاران ح_رف دي_گر كه حجابى بر حجابهاى او مى افزايد وسدى افزون بر آنچه كه هست بر روى م_ردم_ان

م_ى كشد تا هرگزنور جمالش را نبينند و به فيض ظهورش نرسند و او بيش ازپيش در غ_ربت خود بماند و از فراق دوستان بنالد, و آنچه ازهمه بيشتر قلب محبانش را مى آزارد آنكه اين س_خ_ن_ان از كسانى به گوش مى رسد كه دعوى ارادت و محبت به او مى كنند و بااين همه دام بر ك_ب_وت_رانش مى گسترند و ريسمان به پاى آنان مى بندند تا هرگز گرد بام او نپرند و نامش را بر زبان نبرند.

ب_دي_ن ج_ه_ت به پيشنهاد يكى از سروران تصميم گرفتم تا به جمع آورى بعضى روايات و اخبار پ_ي_رامون رافت و عطوفت آن مهربان امام بپردازم , شايد بتوانم قطره اى از آن چشمه سارمحبت را پ_يمانه كنم و موجى از آن خروشان رافت را جارى سازم , بدان اميد كه تشنه گان معرفتش قدرى سيراب شوند وشيفتگان طلعتش واله و شيدا.

و آنانكه ترسان از قهر اويند دل به عفوش بندند و مهر لب بشكنند و زبان به نام دلكش او باز كنند تا ح_لاوت ي_ادش جانشان را زنده كند و مرغ روحشان را پرواز دهد شايد بر بام خانه اش بنشينند و از خوان قربش دانه ها برچينند.

و سرانجام اين صفحات جمع آورى گرديد و اكنون به محضردوستانش تقديم مى گردد, اميد كه در ن_ظ_ر ك_ري_م_انه آن ولى اعظم مقبول افتد كه اين بضاعت مزجاتى است كه به محضرآن عزيز آورده اي_م و ك_م_تر از بال ملخيست كه به ساحت اقدسش عرضه مى داريم و آستان ملك پاسبانش بوسيده و .

..مى گوييم : (ي_ا اي_ه_ا ال_عزيز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعة مزجاة فاوف

لناالكيل وتصدق علينا ان اللّه يجزى المتصدقين ).

اى سليمان مورى آمد بر درت ----- رد مكن او را به جان مادرت اى كه صدها چون سليمان مور تست ----- چون كليم اللّه بسى در طور تست تربت پاك كريمه اهل البيت (ع ) قم , محمدحسن شاه آبادى فصل اول رافت در غيبت كوير غيبت چنين بايد گفت كه روزگار غيبت , دوران ظلمت ومحروميت است , بر تمام آنهائى كه امام (ع ) از آنان غائب است و يا آنكه بهتر بگوئيم اينان از او مهجورند.

اگ_ر ن_يكو بنگريم و تا حدى بينديشيم و عظمت نعمت حضورامام (ع ) را تا حدى بيابيم , خواهيم فهميد كه دوران غيبت چه دوران رنجبار و طاقت فرسائيست و حضرت امام رضا(ع )از آن دوران و مؤمنان در آن زمان چنين ياد مى فرمايند: وكم من مؤمن متاسف حيران حزين عند فقد الماءالمعين .

((1)) چه بسيار مؤمن دل سوخته اى كه در فقدان آب گوارا در حيرت و حزن به سر مى برد.

آن حضرت چه زيبا محروميت زمان مستورى را به تصويرمى كشد كه مؤمنان چون تشنگانى كه از ج_رعه اى آب گوارا منع مى شوند در پنجه حرمان بسر خواهند برد, آن آبى كه براى همگان است و ضروريترين ماده حيات , و به راستى امام زمان ارواحنا فداه چنين است و دوران غيبت نيز چنان .

پ_س چ_ه خواهد كرد پروانه در غيبت شمع و چه سازد آن پرسوخته در فراق شعله عشق , و چگونه ص_ح_بت گل را به فراموشى سپارد و بلبل چگونه شور سر دهد و آن گمشده تاريك

سراى غيبت , راه از كه جويد و در كدامين منزل آرام گيرد.

آن_انكه در محضر نور نشسته اند حال و هواى تاريكى را مى دانندو آنها كه لذت حضور را چشيده اند طعم تلخ هجران را درك مى كنند.

ك_وت_اه س_خن غيبت امام زمان (ع ) دورى از تمام خوبيهاست , و در پرده بودن تمام روشنائيهاست , آرى , ش_ب س_رد غيبت هنگامه به چاه افتادنهاست , شب سرد غيبت گاه لرزيدنها و ترسيدنهاست , ش_ب س_رد غ_ي_ب_ت ب_ح_ب_وح_ه گ_ري_ستنها وناليدنهاست , و شب سرد غيبت وقت بى خوابى و ب_ى آسايشى است , شب سرد غيبت زمان رنجورى پروانه هاست ,پروانه گانى كه در جستجوى نورند نه چون خفاشان كور .

..

ش_ب س_رد غ_ي_ب_ت را ن_م_ى ت_وان م_عنى كرد مگر در پگاه ظهور,آنگاه كه به تماشاى سپيده دم مى نشينيم , خواهيم گفت كه ديشب چه بود و چگونه گذشت .

عصر غيبت عصر محروميت از چشمه گواراى ولايت است وروزگار غيبت دوران پرده نشينى يار و م_ح_ج_وب_ى جمال و كمال اوست , و بايد گفت كه روزگار غيبت امام عصر(ع )هنگامه دورى از چ_ش_مه سار معرفتش و زلال هدايتش , دوران مستورى او با تمام صفات زيبايش , همان گونه كه خود در پرده غيبت نشسته است و مردمان محروم از ديدار اويند, صفات حسنايش نيز محجوبند, و ه_ر آنچه از تشعشع خلق و خوى اوديده مى شود از پس ابر سياهى است كه بر چهره آفتاب افتاده و تابشى است از ميان روزنه هاى پرده هجران و چه زيباست آن لحظه كه اين پرده برافتد و (واشرقت الارض بنور

ربها) ((2)) معنى شود.

حال كه گفتيم در عصر غيبت همانگونه كه صورت زيباى امام (ع ) مستور است سيرت والاى او نيز محجوب , مگرشعاعى از آن مجلاى انوار الهى كه از روزنه اى مى تابد, اكنون به تماشاى قطره اى از رافت بيكران امام عصر ارواحنا فداه درعصر غيبت مى نشينيم شايد بتوان تصويرى از ظهور مهرش رابر پرده دل كشيد.

غمخوار شيعه متاسفانه از آنجا كه امام زمان ارواحنا فداه از ديده ها پنهانندو در نتيجه براى همه امكان دسترسى به آن حضرت ممكن نمى باشد مگر دوستان خاص و خالص كه از فيض ملاقات بهره مند مى شوند و از مصاحبت با او لذت مى برند ولى آنان نيز مصداق اين سخنند: آنكه را اسرار حق آموختند ----- قفل كردند و دهانش دوختند و اگ_ر آن_ها نيز با حضرتش بنشينند اظهار نمى كنند و اگر چيزى ازاو بشنوند فاش نمى سازند و اگر جز اين بود به خوان قربش ضيافت نمى شدند...

و آن گ_ون_ه ت_ش_رفات و آستان بوسيها كه به ما رسيده است براى اتمام حجت بر غافلان و تحكيم رشته محبت در دل دوستان اوست كه مايوس نشوند و دست از طلب نكشند و سرمشق جان كنند اين غزل را: دست از طلب ندارم تا كام من برآيد ----- يا تن رسد به جانان يا جان زتن برآيد بگشاى تربتم را بعد از وفات و بنگر ----- كز آتش درونم دود از كفن برآيد ام_ا ب_ه ه_ر حال آنچه ديده شده است نيز شعاعى است از آفتاب جمالش و هر آنچه را نقل كرده اند مصرعى است از ديوان

فضائلش و صد افسوس كه بسيارى از اخبار و آثار ما نيز بدست دشمنان نابود گرديده و يا از ترس نااهلان با سينه ها به خاك رفته است .

..

اكنون به جستجوى اخبار و آثار مى پردازيم تا چراغى بيابيم براى رهجويان .

ش_ي_خ طوسى (ره ) در كتاب [الغيبة ] نقل مى كند كه ابن ابى غانم قزوينى با عده اى از شيعيان در اي_ن باره كه حضرت امام عسكرى (ع ) آيا فرزندى از خود باقى گذارده تا جانشين اوباشد مشاجره ك_ردن_د و او مدعى شد كه آن حضرت از دنيا رفت و فرزندى از خود به جاى نگذاشت , شيعيان نيز ع_ري_ضه اى به ملجا و ماواى خود نوشتند و عرض حال با صاحب و آقاى خود نمودند و از آن ساحت اقدس ارواحنا فداه نيز جواب چنين صادر گرديد: ان_ه ان_ه_ي الي ارتياب جماعة منكم في الدين ومادخلهم من الشك والحيرة في ولاة امرهم فغمنا ذلك لكم لا لنا وساءنا فيكم لا فينا, لان اللّه معنا فلا فاقة بنا الى غيره .

((3)) ه_م_ان_ا رسيده است بر ما اينكه عده اى از شما دردين خود به تزلزل افتاده و شك و حيرت نسبت ب_ه اول_ى الام_رش_ان ب_ه آن_ها هجوم آورده اين مطلب ما رامغموم ساخته , البته براى شما نه براى خ_ودون_اراح_ت ش_ده اي_م ب_ه خاطر شما نه به خاطر خود,چون خدا با ماست و احتياجى به غير او نداريم .

ام_ام زم_ان (ع ) از ت_زلزل و تحير دوستانش غمناك مى شود ودرياى رافت او چون دوستانش را به ورط_ه ب_لا م_ى نگردمى خروشد, و نه تنها حزن و

اندوه خود را اظهار مى كند بلكه ازشدت محبت خود به آنها اين چنين پرده برمى دارد كه : غ_م و ان_دوه م_ا ب_ه خ_اطر شماست و از اينكه عده اى در اولوالامرخود شك كرده اند و به ضلالت ك_ش_ي_ده ش_ده اند محزونيم نه ازبراى خود, چون خدا با ماست و حاجتى به غير او نداريم تا ازجدا شدن جماعتى مغموم شويم .

پدر دلسوز اگ_ر به كلام آن حضرت باز گرديم مى بينيم كه آن امام رئوف از شك و تزلزل دوستانش كه همه ناشى از تحيرى است كه از غيبت آن عزيز حاصل شده , رنج مى برد, چرا كه به فرموده حضرت على بن موسى الرضا(ع ): الام_ام , الان_ي_س ال_رف_ي_ق , وال_والد الشفيق , والاخ الشقيق , والام البرة بالولد الصغير, مفزع العباد في الداهية الناد. ((4)) ام_ام ان_ي_س_ى اس_ت رفيق , و پدرى است دلسوز, امام آن برادرى است كه چون دو نيمه خرما بهم متصل باشند, و امام آن مادر مهربانى است كه به فرزندخردش محبت مى كند, و امام پناه مردم در واقعه هولناك است .

در كلام آن حضرت بايد به نيكى تدبر نمود و آن جام لبريزاز زلال وحى را با آرامى نوش جان نمود كه كلام امام را فهمى ازامام بايد.

ك_نون در محضر انوار رضوى زانوى ادب بزنيم و نظاره كنيم كه چه زيبا آن حضرت پرده از رافت ام_ام ب_رم_ى گ_ي_رد و آن برتر ازمعنا را به پيمانه الفاظ كيل مى كند و جانها را به تماشامى نشاند, ن_خ_س_ت او را ب_ه ص_اح_ب ان_س_ى , رفيق مانند مى كند كه در انسش كوتاهى

نمى ورزد و رفاقت ب_ى ري_اي_ش م_الام_ال ازمحبت است , ديگر باره اين مقام را با تعبيرى عميقتر به تصويرمى كشد و راف_ت_ش را ب_ه پ_درى دل_س_وز تشبيه مى كند كه از هيچ هدايت و ارشاد دريغ نمى ورزد كه قطعا عطوفت و لطف پدر ازمحبت و انس رفاقت برتر است .

ام_ا ل_طف امام ارواحنا فداه فوق اينهاست , چون برادرى است كه همراه انسان و توامان با او به دنيا آم_ده است آنگونه كه يكى بوده اند مثل دانه خرما و سپس دو نيم گشته اند, گويى انسان راجزئى از خود مى داند و اينسان مهر مى ورزد, محبانش راجداى از خود نمى بيند و رعيتش را اجزاى خود مى انگارد.

خروش محبت م_ى توان وحدت و يگانگى حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه بادوستانش را, از ناله هاى سوزان سحرش به خوبى دريافت كه سيد اجل قدوة العارفين ابن طاووس (ره ) مى گويد: س_ح_رگ_اه_ى در س_رداب م_ق_دس آن ح_ضرت در سامره نواى آن عزيز را شنيدم كه مى ناليد و مى فرمود: اللهم ان شيعتنا خلقت من شعاع انوارنا, وبقية طينتنا. ((5)) پروردگارا, شيعيان ما از پرتو انوار ما خلق شده اند واز زياده گل ما سرشته گرديدند.

مى بينيد كه چگونه رافتش مى خروشد و چشمه مهرش مى جوشد و دوستان خود را از خود مى داند و به آن تصريح مى كند كه آنها از انوار ما خلق شده اند و از اضافه گل ما آنهاسرشته گرديده اند و از اي_ن_ج_اس_ت ك_ه ه_ر گ_اه مصيبتى بردوستانش وارد مى شود قلب او متاثر مى گردد و از حزن آنان محزون مى

شود و به درد آنها دردمند, كه اين مطلب را ابى ربيع شامى از امام صادق (ع ) چنين نقل مى كند: ق_ل_ت لاب_ي ع_ب_داللّه (ع ): ب_ل_غ_ن_ي ع_ن ع_م_رو ب_ن اس_ح_اق حديث فقال : اعرضه , قال : دخل على اميرالمؤمنين (ع ) فراى صفرة في وجهه , قال : ماهذه الصفرة ؟ فذكر وجعا به .

ف_ق_ال ل_ه ع_ل_ي (ع ): ان_ا ل_ن_ف_رح ل_ف_رح_ك_م , ون_حزن لحزنكم , ونمرض لمرضكم , وندعو لكم , فتدعون فنؤمن .

قال عمرو: قد عرفت ما قلت , ولكن كيف ندعوفتؤمن ؟ فقال : انا سواء علينا البادي والحاضر.

فقال ابوعبداللّه (ع ): صدق عمرو. ((6)) ب_ه ام_ام ص_ادق (ع ) ع_رض كردم حديثى از عمرو بن اسحاق به من رسيده است , فرمود: بيان كن .

گفتم :عمرو گويد: وارد ب_ر ام_ي_ر م_ؤم_نان (ع ) شدم و حضرت در صورت من زردى مشاهده كرد, فرمود: اين زردى چيست ؟عرض كردم : به مرضى مبتلا بودم .

فرمود: ما با شادى شما شاد مى شويم , و از غم شمااندوهناكيم , و از مريضى شما مريض مى گرديم , وبراى شما دعا مى كنيم پس شما دعا مى كنيد و ماآمين مى گوييم .

عمرو گويد: گفتم : آنچه فرمودى فهميدم , اماچگونه بر دعاى ما آمين مى گوييد؟ فرمود: براى ما مسافت دور و نزديك فرقى ندارد.

امام صادق (ع ) فرمودند: راست گفت عمرو.

و از ط_رف ديگر هم وجود مقدس حضرت مهدى ارواحنافداه نيز هر گاه محزون مى شوند و قلب م_ب_ارك_ش_ان ب_ه درد م_ى آي_د,گوئى شيعيانش را مصيبتى وارد شده و همه سر

در زير بال غصه مى برند, همان گونه كه امام صادق (ع ) از پدران گراميش (ع ) از امير مؤمنان (ع ) نقل مى فرمايند: .

. .

ان اللّه ت_ب_ارك وت_ع_ال_ى اط_ل_ع ال_ى الارض ف_اخ_ت_ارن_اواخ_تار لنا شيعة ينصروننا ويفرحون لفرحنا,ويحزنون لحزننا, ويبذلون اموالهم وانفسهم فينا.... ((7)) خ_داون_د تبارك و تعالى توجه بر زمين فرمود ما رااختيار كرد و براى ما شيعيانى برگزيد كه ما را ي_ارى م_ى ك_نند و با شادى ما شاد مى شوند و از حزن مامحزون مى گردند و در راه ما مال و جان خود را بذل مى نمايند.

اگ_ر ب_ر فرض توجه شيعيان به آن عزيز ناشى از احتياج ونيازى است كه به او دارند پس اين همه بذل عنايت بر دوستان و شيعيان از طرف آن ناحيه مقدس به چه جهت و منظورى مى باشد و آيا آن ام_ام ك_ه ق_طب عالم هستى و محور جهان آفرينش است احتياجى بر غير ذات حق دارد؟ كه خود نيزفرمودند: لان اللّه معنا فلا حاجة بنا الى غيره .

((8)) بدرستيكه خداوند با ماست پس حاجتى بر غير اونداريم .

پس اين ارتباط و دلبستگى آن حضرت به شيعيانش ازكدامين چشمه سار نشات گرفته و نشان از چيست ؟ جز آنكه جوشش رافتى است كه سينه پر مهرش آن را انباشته كرده وخروش محبتى است كه قلب از هستى برترش مالامال اوست .

فصل دوم ظهور رافت

فصل دوم ظهور رافت

ان م_ن ت_ك_ف_ل ب_اي_ت_ام آل م_ح_م_د المنقطعين عن امامهم , المتحيرين في جهلهم , الاسراء في اي_دي ال_ش_ي_اط_ي_ن وف_ي اي_دي النواصب من اعدائنا,فاستنقذهم منهم , واخرجهم من حيرتهم , وقهرالشياطين برد وساوسهم ,

وقهر الناصبين بحجج ربهم و دليل ائمتهم ليفضلون عند اللّه تعالى ع_ل_ى ال_ع_ابد بافضل المواقع , باكثر من فضل السماء على الارض والعرش و الكرسي والحجب على السماءوفضلهم على هذا العابد كفضل القمر ليلة البدر على اخفى كوكب في السماء. ((18)) ه_م_ان_ا آن_ك_ه يتيمان آل محمد(ع ) را سرپرستى كند,آنهائى كه از امامشان دورند و در جهلشان م_ت_ح_يرندو در دستان شياطين و دشمنان ناصبى ما اسيرشده اند, پس آنها را از چنگال دشمنان ن_ج_ات بخشند و از حيرت خارجشان كنند و از سلطه شياطين با رد نمودن وسوسه هايشان بيرون آورند واز يوغ نواصب با برهانهاى پروردگار و دليلهاى امامان نجاتشان دهند, نزد خداوند فضلشان ب_رتراست از مردان عبادت پيشه در بالاترين درجات ,مثل برترى آسمان بر زمين , و عرش و كرسى وح_ج_ب ب_ر آس_م_ان , و فضل اينان بر عابد مثل فضيلت ماه در شب چهارده بر كم نورترين ستاره آسمان است .

حضرت امام كاظم (ع ) مى فرمايند: ف_ق_ي_ه واح_د ي_نقذ يتيما من ايتامنا, المنقطعين عناوعن مشاهدتنا بتعليم ما هو محتاج اليه اشد على ابليس من الف عابد. ((19)) ي_ك دي_ن ش_ن_اس ك_ه ي_تيمى از ايتام ما را دستگيرى كند, آنهائى كه از ما دورند و از مشاهده ما محروم ,و به او تعليم كند آنچه را به آن محتاج است , برابليس از هزار مرد عبادت سختتر است .

اي_ن چ_ند شاخه گل از بوستان رافت امام (ع ) نسبت به عزيزان خود بود كه در عصر غيبت چگونه نسبت به فرزندانى كه از او جدا افتاده اند توصيه و سفارش مى فرمايد, اما آنچه نقطه عطفى است بر اين

مبحث , فقره اى از دعاى عبرات است كه در توسل به وجود مقدس آن امام عزيزتر از جان و آن ولى مطلق دوران ارواحنا لتراب مقدمه الفداء چنين عرضه مى دارند: وات_ق_رب ال_ي_ك ب_ال_ح_ف_ي_ظ العليم الذي جعلته على خزائن الارض , والاب الرحيم الذي ملكته ازمة البسط والقبض .

. .

الذي يظهر في بيت اللّه ذى الاستار العالم المطهر محمد بن الحسن .

((20)) (پ_روردگارا,) تقرب مى جويم به تو به وسيله آن حفظ كننده دانا, آن كسى كه بر گنجهاى زمين او رامسلط كرده اى , و آن پدر مهربانى كه زمام امور را به دستش سپردى .

. .

آن ابرمردى كه در خانه خدا كه پرده ها در آن آويخته است , ظاهر مى شود عالم پاكيزه محمد بن الحسن .

و ب_ه ح_ق , او پ_درى دل_سوز و مهربان است كه سحاب رحمتش دلهاى خسته مشتاقان را سيراب مى كند و چشمه هاى صفا و جوانمردى از انگشتانش مى جوشد, و اين چنين است كه شيفتگانش هر ج_م_ع_ه ناله ها مى كنند و ضجه ها مى كشند والتماسها مى كنند و لطف خاص پدر مهربان خود را مى طلبندكه : اللهم .

. .

هب لنا رافته ورحمته ودعائه وخيره ما ننال به سعة من رحمتك وفوزا عندك .

((21)) بار پروردگارا, .

. .

بر ما رافت و رحمت و دعا و نيكى او را (حضرت مهدى ارواحنا فداه ) عنايت فرما, به آن مقدار كه بزرگى رحمتت را نائل شويم و در نزد توفائز و رستگار گرديم .

اي_نان مى دانند كه براى رسيدن به رحمت عظماى

الهى كه مختص خواص از اولياءاللّه است , رافت آن بزرگوار لازم است ,و براى سر بلندى در پيشگاه اقدس حضرت حق دعاى خير آن پدر دلسوز را ب_اي_د, زيرا هر كه را نيكى و احسان آن عزيز شامل شد به رحمت كبرى نائل گشته و آنكه را دعاى خير او بدرقه راه شد به مقام (ورضوان من اللّه اءكبر) ((22)) واصل گرديده است .

و بيتى ديگر از ديوان رافتش را چنين سروده اند: ق_ال رس_ول اللّه (ص ):

. .

ي_ا ف_اط_مة , والذي بعثني بالحق ان منهما مهدي هذه الامة .

. .

وهو اعظم حسباواكرم منصبا وارحم بالرعية واعدلهم بالسوية .

((23)) رسول گرامى (ص ) فرمودند: .. .

اى فاطمه , قسم به آنكه مرا به حق برگزيد از اين دو (امام حسن و ام_ام حسين (ع )) مهدى اين امت به وجود مى آيد و او ازهمه حسبش بزرگتر و مقامش گرامى تر است و او ازهمه بر مردم مهربانتر و از همه عدالتش بيشترمى باشد.

اي_ن_ج_اى س_خ_ن اس_ت ك_ه دل_هاى سخت بى اختيار كرنش مى كند, و گردنهاى برافراشته خم مى گردد, قلبهاى سرد و بيجان به طپش مى آيد, و در سينه هاى تنگ و تاريك نااميدان شعاع اميد پ_رت_و م_ى اف_كند, و اينجاست كه انسان گرمى محبت او رالمس مى كند و به او دل مى بندد و به كمالش عشق مى ورزد وسخن كوردلان بى مغز قلبش را آزرده مى كند كه بر آفتاب مهرش نقابى از خون مى زنند و بر سيماى خندان لطفش پرده نفرت وخشم مى كشند.

اكنون اى همراه همدل ,

آنچه شنيده اى از قتل و غارتها واز آتش و قهرها, از خشم و نفرت و از ذلت و از اسارت وديگرها .

. .

همه پرده بغض و كينه ايست كه خفاشان نورستيز برجمال آفتاب مى كشند و س_ي_رت ك_ري_ه گرگان ميش گونه ايست كه زشتى درونشان را چنين اظهار مى كنند و عاقبت ش_وم_ى اس_ت كه خود به انتظارش نشسته اند, نه روز پايان انتظارها و گريه ها,و نه وقت شاديها و هلهله ها, و نه هنگام حلقه زدن بر گردعزيزى از سفر آمده و .

..

آن زم_ان اس_ت ك_ه رافت غائب به صحنه ظهور مى آيد و آنچه تاكنون مجال بروز و ظهور نداشته خودنمائى خواهد كرد وچنين بايد گفت كه : ظهور زيباست , چون ظهور زيبائيهاست .

ح_ال ج_اى اي_ن س_خن باقى است كه آيا وجدان انسانهاى بيداراين همه رافت و محبت را به ديده اغ_ماض مى نگرد؟ و آيادوستان او فطرت خويش را زير پا مى نهند و در صدد جبران اينهمه احسان ب_رن_م_ى آيند؟ و اگر او بواقع يك انسان عادى بودنبايد لطف او را جواب داد؟ حال كه امام و ولى نعمت است !...

پس بايد در صدد شكر برآمد اگر چه همگان از شكرش عاجزند ليك آنچه قلب انتظار كشيده اش را خ_ش_نود مى سازد ومرهمى بر جگر مجروح اوست و شايد بتوان با آن , دل رنجيده اش را شاد نمود, دع_ا و درخ_واس_ت ظ_ه_ور آن غ_ري_ب ونجاتش از زندان غيبت است و بعيد به نظر نمى رسد كه اين وظيفه رنگ وجوب بخود گرفته باشد چنانچه بعضى روايات به آن اشاره مى نمايند.

ب_ه ع_ن_وان ن_م_ون_ه س_خ_ن_ى را كه امام مجتبى (ع ) به يكى از بزرگان در عالم خواب يا مكاشفه فرموده اند نقل مى كنيم با توجه به اين نكته كه ديدن ائمه هدى (ع ) در خواب يا مكاشفه ازرؤياهاى صادقه مى باشد.

[ح_ض_رت امام حسن مجتبى (ع ) در عالم خواب يا مكاشفه به مرحوم آية اللّه ميرزا محمد باقر فقيه ايمانى فرمودند: در منبرهابه مردم بگوئيد و به آنان دستور دهيد توبه نموده و درباره تعجيل ظهور (حضرت ) حجت (ع ) دعا نمايند .

دعا براى آمدن آن حضرت مانند نماز ميت نيست كه واجب كفائى ب_اشد و باانجام دادن عده اى از ديگران ساقط شود, بلكه مانند نمازهاى پنجگانه است كه بر هر فرد بالغ واجب است براى ظهور امام زمان (ع ) دعا كند]. ((24)) ما نيز سخن دل چنين با حضرت مى گوئيم : گل هميشه بهارم , خدا كند كه بيائى فصل دوم ظهور رافت رافت بر تخت ظهور اگر آنها كه درك كاملى از روايات ندارند نيز در اين اقيانوس شناور شوند و اخبار و احاديث دوران ظ_ه_ور [ن_ور ع_ل_ى ن_ور] را ت_ام_ل_ى ن_مايند, خواهند ديد آنكه در پرده غيبت بود وپدر مهربانش م_ى خ_وان_دن_د و دس_تان پرمهرش به غل هجران بسته , طبيب دلسوزش مى ناميدند و به صحراى غربت حيران ,مادر عشقش مى گفتند, اكنون كه به تخت ظهور تكيه كرده چه بايد ناميدش ؟ و به چه خواندش و چگونه توصيفش نمود و به كه مانندش كرد؟...

ف_قط آن زمانه را آنها كه مى بينند بايد به تعريف بنشينند كه از هرچه بگوئى برتر

است و آن روزى اس_ت ك_ه زم_ي_ن ج_لوه گاه انوارپروردگارش مى شود و نور افشان مهر او مى گردد, آنسان كه ه_م آغ_وش_ان ح_ور و م_س_ن_دن_شينان قصور, زاهدانه دست رد به سينه بهشت مى زنند و حسرت ب_ازگ_ش_ت ب_ه دنيا را مى خورند واينجاست كه زمين و زمينيان رشك حور و غلمان مى گردند وع_اشقان سر از گريبان خاك بيرون مى كنند و مست تاجگذارى رافت مى شوند و زندگان فرياد م_ى ك_ن_ن_د رف_ت_ه گ_ان را كه : برخيزيدو آرزو مى كنند كه اى كاش آنها زنده شوند ((25)) و آن زمان مؤمنان به آرزوى ديرينه خويش مى رسند كه مى گفتند: متى ترانا ونراك وقد نشرت لواء النصر ترى , اترانانحف بك وانت تام الملا. ((26)) ك_ى م_ى رس_د آن زمان كه تو را نظاره كنيم و تو ما رابنگرى در حالى كه پرچم نصرتت برافراشته ش_ده ,آي_ا م_ى شود كه تو ما را بنگرى در حالى كه بر گرد توحلقه زده , تو را در ميان خود گرفته باشيم و تو امام همه باشى .

حضرت پيامبر اكرم (ص ) نيز اين صحنه را چنين تصويرمى فرمايند: تاوي اليه امته كما تاوي النحل الى يعسوبها,يملاالارض عدلا كما ملئت جورا حتى يكون الناس على مثل امرهم الاول , لايوقظ نائما, ولايهريق دما. ((27)) م_ردم م_ان_ن_د زن_ب_وران ك_ه ب_ه پ_ادش_اه خود پناهنده مى شوند به سوى او (حضرت مهدى (ع )) پ_ناه مى برند و آن طور كه زمين از ظلم و جور پر شده آن را مملو از عدل مى كند تا جائى كه مردم مانند اول شوند, خوابيده را بيدار نمى كند و

خونى رانمى ريزد.

ب_اي_د اي_ن ش_ت_اب مردم به سوى آن بزرگوار و آغوش گشودن آن حضرت به روى مردم را دليل وس_ع_ت راف_ت آن وج_ود ن_ازن_ي_ن گ_رف_ت , و ح_اك_ى از روي_دادى دان_س_ت ك_ه ن_ظير آن از رس_ول گ_رام_ى (ص ) در روز فتح مكه مكرمه ديده شد كه از جانب آن حضرت منادى فرياد كرد: امروز روز عفو و بخشش است .

و اين گرايش شديد مردم نسبت به آن حضرت را تحليلى جزاين مطلب نمى توان نمود, زيرا توجه و اق_ب_ال مردم به آن حضرت در حالى است كه آنان همان اكثريتى هستند كه جامعه ظلم و جور را تشكيل داده و موجب فساد و تباهى زمين شده اند, و همه آنها به نوعى مستحق عقوبت يا قصاص و ي_اح_دى از ح_دودن_د, و در اي_ن صورت است كه فقط خواص ازدوستانش باقى مى ماند و بقيه از شمشير قهرش خواهندگريخت .

اما واقعيت مطلبى ديگر است , بلكه هر آن كس كه از ماء معين دور افتاده و مبتلا به گنداب جهلها و تزويرها شده و سوزعطش خود را به مردابهاى نفاق و ضلالت تسكين داده و دردگرسنگى را به مردارها آرام نموده , از ديو تنهائى به صحبت زاغ و زغن پناه آورده و آن قدر در قفس حرمان مانده كه رنگ و بوى گل از ياد برده و از همه اينها خسته شده است و...

اوس_ت كه قدر بهار را مى داند و چون بهار دلها آيد به استقبالش مى رود و طراوت روزگاران را به ن_ق_د ج_ان مى خرد, او دردهجران كشيده و سردى خزان ديده از يوغ طاغوتيان سوزهاداشته

و از س_ي_اه_ى زاغ_ان خ_ون دلها خورده , به همين جهت به او پناهنده مى شود همچون زنبورى كه به سلطان خود پناه مى برد.

اگ_ر ب_ه ق_سمتى ديگر از اين روايت دقت شود واضح مى گردد كه حضرت عمدتا اين بشر دور از ه_دايت را به راه مستقيم مى كشاند و كمر به تربيتش بسته به آنجائى باز مى گرداند كه ازآن جدا ش_ده و ب_ه آن ف_ط_رت زلالى رجوعش مى دهد كه از هرگونه آلايش پاك بوده و او را به تماشاى حقايق در آن آيينه صاف وا مى دارد.

عفو بيكران و ب_از ن_س_ي_م ج_ان_ب_خش رافت آن والى والا از اين روايت استشمام مى شود و دليلى ديگر بر عفو بيكرانش در آن به چشم مى خورد و پرده اى ديگر از مهر و محبتش در برابر ديده حق طلبان آويخته مى گردد كه آن كلامى است از حضرت امام محمد باقر(ع ) كه مى فرمايند: وت_ج_م_ع ال_ي_ه ام_وال ال_دن_ي_ا كلها من بطن الارض وظهرها فيقول الناس : تعالوا الى ما قطعتم فيه الارحام , وسفكتم فيه الدماء الحرام , وركبتم فيه ماحرم اللّه عزوجل فيعطي شيئا لم يعطه احد كان قبله .

((28)) ت_م_ام ث_روت دن_يا از آنچه در دل زمين يا بر روى آن است در نزد او (حضرت مهدى ارواحنا فداه ) ج_م_ع مى شود, پس ندا مى كند مردم را كه : بيائيد به سوى آنچه براى آن قطع رحم كرديد و خون ن_اح_ق ري_خ_ت_يدو حرام خداوند را مرتكب شديد, پس بخششى مى كند كه احدى قبل از او چنين نكرده باشد.

مى بينيد كه امام (ع )

چگونه خطاكاران را مورد خطاب قرارمى دهد و نه تنها از تقصيرشان اغماض م_ى ف_رم_اي_د بلكه از عطاءوافر خود محرومشان نمى كند و آن گونه كه ديگران انجام نداده اند آن بزرگوار ارواحنا فداه بخشش مى نمايد.

پس مخاطبان اين كلام رحيمانه همان اكثريتى هستند كه جوامع را تشكيل داده و از روى نادانى و ف_ق_دان ت_رب_يت الهى آلوده به گناهان شده اند و اكنون به دامن مهر امام زمان خودافتاده و عذر مى طلبند و عفو بيكران او نيز شامل حالشان شده است .

ال_بته شايد آنانى كه حقوق مردم را تضييع كرده اند و يا خونى به ناحق ريخته اند و ولى دم را راضى ننموده اند مشمول اين خطاب نباشند و در محكمه عدل آن حضرت ملزم به اداء دين خود گردند.

اما همانگونه كه گفته شد زمان ظهور, عرصه بروز كامل رافت است بنابراين بعيد به نظر نمى رسد ك_ه ح_ض_رت ب_قية اللّه ارواحنافداه از اينان نيز شفاعت كند و از گذشته آنان اغماض نمايد و اورا م_ش_مول رافت عامش قرار دهد و حقوق مردم را خودبپردازد و ديه كشتگان را ادا نمايد و دلهاى آن_ه_ا را ب_ه آنچه خشنود مى شوند راضى كند تا از حق خود بگذرند و قاتل راحلال در دنيا و آخرت نمايند, البته اين مطلب اگر چه استبعادى در آن ديده نمى شود بلكه مى توان از بعضى روايات باب شفاعت براى آن استدلال نمود.

حضرت امام صادق (ع ) مى فرمايند: اذا ك_ان ي_وم ال_قيامة وكلنا اللّه بحساب شيعتنا, فما كان للّه سالنا اللّه ان يهبه لنا فهو لهم , وما كان ل_لادم_ي_ين سالنا اللّه

ان يعوضهم بدله فهو لهم , وما كان لنا فهولهم , ثم قرا: (ان الينا ايابهم ثم ان عليناحسابهم ) ((29)) .

((30)) زم_ان_ى ك_ه روز ق_يامت فرا رسد خداوند ما را ماموررسيدگى به حساب شيعيانمان مى كند پس آن گ_ناهانى را كه حق اللّه است ما از خداوند درخواست مى كنيم تا به ما ببخشد پس اين حقوق به ش_يعيان بخشيده مى شود, اما حقوق مردم را از خدامى خواهيم تا به صاحبان حق عوض عطا كند, آن_ه_ان_ي_ز ب_خ_شيده خواهد شد و اما حقوق خود را نيز به آنها مى بخشيم .

سپس اين آيه را تلاوت فرمود:بدرستى كه بازگشت آنها به سوى ماست و برماست حساب آنان .

و در بعضى اخبار از روز ظهور حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه به روز قيامت صغرى نيز تعبير شده است .

علاوه در مناجاتى كه از آن ياد كرديم آن امام رئوف و آن پدرعطوف چنين فرموده اند: ال_ل_ه_م ان ش_ي_ع_ت_ن_ا خ_ل_قت من شعاع انوارنا, وبقية طينتنا, وقد فعلوا ذنوبا كثيرة , اتكالا على ح_بناوولايتنا, فان كانت ذنوبهم بينك وبينهم فاصفح عنهم , فقد رضينا, وما كان منها فيما بينهم ف_اص_لح بينهم , وقاص بها عن خمسنا, وادخلهم الجنة ,وزحزحهم عن النار, ولاتجمع بينهم وبين اعدائنافي سخطك .

((31)) پ_روردگارا, شيعيان ما از پرتو انوار ما خلق شده اند واز زياده گل ما سرشته گرديدند و گناهان زيادى را بااتكاء بر محبت ما و ولايت ما انجام داده اند, پس اگرآن گناهانى كه بين تو و آنهاست از آن_ه_ا چ_شم پوشى فرما چون ما راضى شديم , و آنچه در بين خودانجام داده اند

نيز بين آنها اصلاح ف_رم_ا و از خ_مس ماجبران نما و داخل بهشت , و دور از جهنمشان بدارو بين آنها و دشمنان ما در عذاب و سخطت جمع مفرما.

در اين مناجات حضرت امام زمان ارواحنا فداه طلب عفو وآمرزش براى دوستانش مى كند و آنچه از حق مردم بر عهده دوستان است از خداوند مى خواهد تا از خمس اموال كه حق آن بزرگوار است جبران نمايد و اين روايت گرچه براى اثبات مدعى كافى است لكن حديثى را مى آوريم كه حكايت از اين واقعه در زمان ظهور آن حضرت دارد.

حضرت امام محمد باقر(ع ) مى فرمايند: ثم يقبل الى الكوفة فيكون منزله بها فلايترك عبدامسلما الا اشتراه واعتقه ولا غارما الا قضى دينه , ولامظلمة لاحد من الناس الا ردها.. .

. ((32)) س_پ_س (ح_ض_رت م_ه_دى ارواحنا فداه ) روى به كوفه مى آورد و آنجاست منزل او, پس هر غلام م_س_لمانى را خريده و آزاد مى كند و مقروضى نيست مگرآنكه قرضش را ادا مى كند و مظلمه هاى مردم را ردمى نمايد.

فصل سوم فرجام كار

فصل سوم فرجام كار

م_ردى از م_وال_ى كه نامش صباح است سفيانى رامى گيرد و او را به نزد مهدى (ع ) مى آورد و در ح_الى كه آن حضرت نماز عشاء را مى خواند بشارت دستگيرى سفيانى را به حضرت مى دهد و امام ن_ي_زنماز را زودتر پايان برده و خارج مى شود, سفيانى در حالى كه عمامه اش را برگردنش بسته و م_ى ك_شنداو را نزد امام مى آورند و او رو به آن حضرت كرده عرض مى كند: اى عموزاده ((66)) بر من

منت بگذارو حياتى دوباره به من كرم فرما, من نيز شمشيرى خواهم بود براى تو و با دشمنانت جهاد خواهم كردو مهدى در ميان يارانش نشسته در حالى كه ازعذراء باحياتر است .

س_پ_س مى فرمايد: او را رها كنيد, ياران مهدى به حضرتش عرض مى كنند: اى فرزند رسول خدا, آيابه او زندگى دوباره كرم مى كنى در حالى كه اوفرزندان رسول خدا را به شهادت رسانده است , مارا تحمل زنده ديدن او نيست .

پ_س امام زمان (ع ) مى فرمايد: خودتان مى دانيد, با اوهر چه مى خواهيد انجام دهيد و اين در حالى است كه امام سفيانى را رها كرده و او نيز گريخته است پس صباح با جماعتى به سوى او مى روند و او را درك_نار سدره مى يابند و صباح او را به زمين زده ذبحش مى كند و سرش را نزد امام مى آورد, وق_ت_ى ش_يعيان حضرت سر دشمن بقية اللّه را مى بينندفرياد به [اللّه اكبر, لا اله الا اللّه , الحمد للّه ] بلند كرده شكر الهى را بجا مى آورند و سپس امام (ع ) دستورمى دهد تا بدن او را دفن كنند.

خ_ود ن_اظ_ري_د ك_ه رحمت واسعه بقية اللهى چگونه همه چيز و همه كس را شامل است و چگونه ت_ق_اض_اى دش_م_ن خ_ودرا م_ى پذيرد و رهايش مى سازد و اين در حالى است كه اوعداوتى چون اب_وسفيان و خباثتى چون معاويه و جناياتى چون يزيد در حق آن حضرت روا داشته است و با اينكه اص_حاب حضرت از زنده بودن او اظهار ناراحتى مى كنند معذلك خوددستور قتل او را نمى

دهد و ام_ر را ب_ه اص_ح_اب واگ_ذار م_ى كند وبعد از آنكه او را كشتند آنچه را كه جد سفيانى با پاره تن رس_ول خ_دا(ص ) ان_ج_ام داد و بدن پاره پاره او را برهنه بر خاك كربلاگذارد, در حق سفيانى روا ن_م_ى دارد و دس_ت_ور م_ى ده_د تا بدن اورا دفن نمايند و بدين جهت هميشه اين زمزمه دوستان اوست كه : دوستان را كجا كنى محروم ----- تو كه با دشمنان نظر دارى شايد اين سخن به ميان آيد كه انتقام از دشمنان خدا كه يكى ازماموريتهاى آن حضرت است به چه معنى خواهد بود؟ بنابراين با كلامى پيرامون انتقام در زمان ظهور آن حضرت اين نوشتار را به پايان مى بريم تا مرهمى باشد بر دل دوستان وزخمى بر جگر دشمنان .

فصل سوم فرجام كار فرجام كفر و نفاق از اب_ت_داى خلقت و از زمان فرزندان حضرت آدم (ع )شيطان و حزب او در اكثريت و خط انبياء در اقليت بوده است ,بنابراين بديهى است كه جنايتكاران آنچه در توان داشته باشنددر كوبيدن و نابود س_اخ_تن راه حق به كار زده و در طول تاريخ خونها ريخته و ظلمها نموده اند و هميشه صبر رويه م_ؤم_ن_ان ب_وده و هست و اين تنها تاكتيك آنها در حفظ اين خط سبز بوده كه توانسته اند در طول ت_اري_خ از ه_م_ه ج_ري_انات با وجود تمام دشمنها و دشمنيها سرافراز بيرون آيند و به همين خاطر صبرانبياء و اولياء اسطوره تاريخ گرديده و بر تارك افتخارات انسانى مى درخشد و همچون چراغى روشنى بخش كوره راههاست .

از آنجا كه جزاى محسنان و نيكوكاران در

آخرت تدارك گرديده و اين دنيا گنجايش ثواب آنها را ن_دارد ع_ق_وب_ت ظ_ال_م_ان ن_ي_ز چ_ن_ي_ن است , اما خداوند وعده فرموده كه در دنيا نيز قلبهاى ش_ك_س_ته مؤمنان را شفا دهد و دلهاى سوزانشان را مرهم نهد و از اين روست كه اعتقاد به منجى جهانى و مصلح كل در تمام ملل واديان ديده مى شود و همگان بشارت ظهور مردى را مى دهندكه زمين را تطهير مى كند و دوران سياه و ننگبار ظالمان راخاتمه مى بخشد, و اين اميد است كه چون ق_ن_دي_ل_ى در ميان سينه مؤمنان آويزان و خيره به نورش ظلمت شب را پشت سرمى گذارند و با ح_رارت_ش س_ردى دس_تان ظلم و بيداد را تحمل مى كنند, و آن هنگام كه بزرگترين پيامبر الهى رس_ول اك_رم (ص )ب_ر ب_ل_نداى منبر تبليغ قدم نهاد و بزرگترين رسالت رسولان راابلاغ فرمود و چشمان طمع خيز را به تير ياس هدف گرفت وسروش [فهذا علي مولاه ] سر داد, جانهاى سوخته انتظار را روح دميد و دلهاى مدهوش يار را بى قرار كرد و چشمان دوخته به راه را برق نگاه بخشيد و حقانيت راه خود را به حق جويان چنين اثبات نمود كه : الا ان خ_ات_م الائم_ة م_ن_ا ال_ق_ائم ال_م_ه_دي (ع ), الا ان_ه ظ_اه_ر ع_لى الدين كله , الا انه المنتقم من الظالمين .

((67)) بدرستى كه آخرين امام از ما مهدى قائم است , آگاه باشيد او دين خدا را ظاهر مى كند و از ظالمان انتقام مى كشد.

يعنى اى منتظران طول تاريخ و اى چشم براهان مصلح ,آنكه را هزاران سال ديده به راهش داريد و آن_ك_ه

ك_لمه توحيد راظاهر مى كند و آنكه انتقام شما را مى ستاند و آنكه پيغمبران مژده آمدنش را داده ان_د و ش_م_ا ب_ر راهش نشسته ايد او آخرين پرچمدار نهضتى است كه شما را به آن مى خوانم و آخرين امامى است كه على (ع ) اولين آنهاست .

آن حضرت با اين بشارت نه تنها حقانيت راه خويش را بيان مى كند بلكه منتظران جهان را به دامن اس_لام م_ى ك_ش_د ودل_سوخته گان زمان را كه چشم به راه منتقم مى سوزند نويدنزديكى ظهور مى بخشد و فرا رسيدن روز انتقام را مژده مى دهد و چنين مى فرمايد: الا انه قاتل كل قبيلة من اهل الشرك , الا انه مدرك بكل ثار من اولياء اللّه .

((68)) آگ_اه ب_اش_ي_د ك_ه او تمام قبايل و گروه هاى شرك راخواهد كشت و انتقام خون دوستان خدا را خواهدگرفت .

و ال_ب_ته از اين سخنان مى توان دريافت كه آن حضرت شعله مرگ به جان كه مى افروزد و به شرار قهر كه را مى سوزدهمانگونه كه در دعاى ندبه نيز منتظرانش اين چنين او رامى خوانند: اي_ن ال_م_ع_د لقطع دابر الظلمة .. .

اين المرتجى لازالة الجور والعدوان , اين قاصم شوكة المعتدين , اي_ن ه_ادم اب_نية الشرك والنفاق , اين مبيد اهل الفسوق والعصيان والطغيان , اين حاصد فروع الغي وال_ش_ق_اق ,اي_ن ط_امس آثار الزيغ والاهواء, اين قاطع حبائل الكذب والافتراء, اين مبيد اهل العتاة والمردة , اين مستاصل اهل العناد والتضليل والالحاد. ((69)) كجاست آنكه آماده شده براى شكستن پشت ظالمان .

. .

و كجاست آنكه اميد است كه جور ودشمنى را

براندازد, و كجاست شكننده شوكت سركشان , و كجاست ويرانگر كاخ شرك و دوروئى , و ك_ج_اس_ت آنكه ريشه اهل فسق و گناه و سركشى رامى كند و شاخه هاى گمراهى و شقاوت را قطع مى كند و آثار كجيها را از بين مى برد و ريسمانهاى دروغ و بهتان را قطع مى كند و ريشه اهل طغيان وعناد و الحاد را از جاى مى كند.

وجود مقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه با ظالمان وطاغيان سرسازش ندارند و اسباب گمراهى و ض_لال_ت را ن_ي_ز ازبين مى برند و بنيان دوروئى و نفاق را خراب مى سازند و هركس كه در برابر اقدامات مصلحانه اش بايستد هلاك مى كند تا بااز بين رفتن مفسدان جامعه بقيه مردم به صلاح و فلاح برسند.

حضرت امام محمد باقر(ع ) مى فرمايند: اذا ق_ام ال_م_ه_دي س_ار ال_ى ال_ك_وف_ة ف_ي_خرج منها بضعة عشر الف نفس يدعون البترية , عليهم السلاح ,فيقولون له : ارجع من حيث جئت ما لنا في بني فاطمة من حاجة , فيضع السيف فيهم حتى ياتي على آخرهم ثم يدخل الكوفة فيقتل فيها كل منافق مرتاب ويهدم قصورها ويقتل مقاتليها حتى يرضى اللّه عزوجل .

((70)) آن_گ_اه ك_ه ق_ائم م_ا قيام مى كند به سوى كوفه حركت خواهد كرد پس از كوفه ده هزار نفر مسلح خارج مى شوند كه از فرقه بتريه هستند و به او مى گويند:از همان جا كه آمده اى باز گرد كه ما را ب_ه ف_رزندان فاطمه حاجتى نيست , در اين هنگام شمشير بر آنهامى كشد تا آنكه تمام آنها را هلاك م_ى س_ازد س_پ_س داخ_ل ك_وفه مى گردد

و هر منافق مرتابى را مى كشد وكاخهاى آنها را خراب مى سازد و هر كه با آن حضرت بجنگد هلاك خواهد فرمود تا آنكه خداوند عزوجل خشنود گردد.

و از اين روايت و نظائر آن مخالفان حضرتش به خوبى شناسائى مى شوند كه عمدة منافقانى هستند ك_ه ت_ظ_اه_ر ب_ه اسلام كرده اما در باطن با حقيقت اسلام مخالفند و بلكه خودصاحب ادعا بوده و حاجتى نيز به آن حضرت نمى بينند.

انتقام خون شهيدان همان طور كه اشاره كرديم يكى ديگر از هدفهاى آن حضرت گرفتن انتقام خون اولياء خداست كه در خطبه غدير ازپيامبر اكرم (ص ) نقل شد كه حضرت فرمودند: الا انه مدرك بكل ثار من اولياء اللّه .

آگاه باشيد مهدى خون تمام دوستان خدا را كه انتقام گرفته نشده است تقاص مى كند.

و باز در فقره اى از دعاى ندبه او را چنين ياد مى كنيم : اين الطالب بذحول الانبياء وابناء الانبياء, اين الطالب بدم المقتول بكربلاء. ((71)) ك_جاست آنكه خون انبياء و فرزندان انبياء را انتقام مى گيرد, كجاست آنكه خون كشته در كربلا را انتقام مى كشد.

و رواي_ات زي_ادى از ائم_ه هدى (ع ) به ما رسيده است مبنى بر انتقام كشيدن آن حضرت از قاتلان ج_دش اب_ا ع_ب_داللّه (ع ) و هرآنكه به عمل آنها راضى است و اينجا به قسمتى از زيارت عاشوراى ابا عبداللّه الحسين (ع ) اشاره مى كنيم كه مى فرمايد: فاسئل اللّه .

. .

ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصورمن اهل بيت محمد صلى اللّه عليه وآله .

((72)) پس مى خواهم از خداوند .

.

.

اينكه روزى من گرداندخونخواهى تو را در حالى كه همراه امام يارى شده از آل محمد(ص ) باشم .

و حضرت امام صادق (ع ) در ذيل آيه شريفه (ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانافلايسرف في القتل ). ((73)) و هر كس كه كشته شود ما براى ولى او سلطنت قرارداديم پس اسراف و زياده روى در قتل نيست .

مى فرمايند: ذل_ك ق_ائم آل م_ح_م_د(ص ), ي_خ_رج ف_ي_ق_تل بدم الحسين بن علي (ع ) فلو قتل اهل الارض لم يكن مسرفا.

ثم قال : يقتل واللّه ذراري قتلة الحسين (ع ) بفعال آبائها. ((74)) اي_ن آي_ه ب_راى ق_ائم آل م_ح_م_د اس_ت ك_ه چ_ون خ_ارج شود به خونخواهى حسين بن على (ع ) برمى خيزدپس اگر تمام اهل زمين را بكشد زياده روى نكرده است .

سپس فرمود: بخدا سوگند, فرزندان قاتلان حسين (ع ) را خواهد كشت به خاطر عمل پدرهايشان .

و در بعضى روايات راز كشته شدن فرزندان به خاطرعملكرد پدران را رضايت آنان بر چنين جنايت بزرگى عنوان فرموده اند.

حضرت امام رضا عليه آلاف التحية والثناء مى فرمايند: .

. .

ذراري ق_تلة الحسين (ع ) يرضون بفعال آبائهم ويفتخرون بها ومن رضي شيئا كان كمن اتاه , ولو ان رج_لا ق_تل بالمشرق فرضي بقتله رجل في المغرب لكان الراضي عند اللّه عزوجل شريك القاتل وانمايقتلهم القائم (ع ) اذا خرج لرضاهم بفعال آبائهم .

((75)) .

. .

فرزندان قاتلين امام حسين (ع ) از كرده پدران خود خشنودند و به آن افتخار مى كنند و هر كس به چيزى راضى شود مانند كسى است كه آن

را انجام داده است و از اين جهت اگر مردى در مشرق زم_ي_ن ك_ش_ته شود و در مغرب زمين ديگرى بر آن قتل راضى باشد نزد خداوند شريك قاتل است وحضرت قائم (ع ) فرزندان آنها را هنگام ظهورش مى كشد به خاطر رضايتشان از عملكرد پدران .

در آن زمان بسيارى از افراد به گناهانى عقوبت مى شوندكه هرگز آن را انجام نداده اند و صرفا به خاطر رضايت بر آن عمل و يا افتخار به عامل آن جنايت , مؤاخذه خواهند شد.

دزدان خدا و ن_ي_ز ي_ك_ى دي_گر از حركتهاى زيباى امام عصر ارواحنا فداه در قيام مصلحانه اش معرفى و رسوا ن_م_ودن خ_ائن_ان به بيت المال و اجراء حد بر آنهاست كه اين نيز نقطه عطفى در اين حركت الهى است .

آن حضرت افرادى را كه با چهره تقدس اموال فقرا و مساكين وسائر شئون مردم را چپاول مى كنند معرفى و رسوا نموده و حدبر آنها جارى مى سازد, نمونه اى از اين برخورد را حضرت امام صادق (ع ) بيان مى فرمايند: اما ان قائمنا(ع ) لو قد قام لاخذ بني شيبة وقطع ايديهم وطاف بهم وقال : هؤلاء سراق اللّه .

((76)) آگ_اه ب_اش_يد هر گاه قائم ما قيام كند بنى شيبه رادستگير كرده و دستان آنها را قطع مى كند و آنان رادر بين مردم گردانده و مى فرمايد: اينها دزدان خداهستند.

اي_ن حركت حضرت صرفا براى اجراء حد بر يك دزدنيست و بلكه انگيزه ديگرى نيز در آن به چشم مى خورد و آن معرفى افرادى است كه در طول تاريخ اسلام و بلكه قبل از

آن به عنوان كليددارى و خ_دم_ت ب_ه ك_ع_ب_ه و خانه خدا هدايا ونذورات و موقوفات كعبه و بلكه اموال زائران خانه خدا را باعناوينى به ظاهر خوب جمع نموده و صرف خواسته هاى خود مى كنند و از اين جهت امام (ع ) نيز آنان را با عنوان دزدان خدا معرفى مى فرمايد.

سرانجام ناصبيان و ب_از از م_ه_مترين و قاطعانه ترين اقدامات حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه برخورد شديد با دشمنان ولاي_ت اس_ت ب_لكه در اين موارد مى توان سختترين عملكردها و شديدترين واكنشها را درحكومت ج_ه_ان_ى آن ح_ض_رت م_ش_اهده نمود, آن امامى كه درتمام موارد رافتش بيشتر جلوه مى كرد و رحمتش بر غضبش سبقت مى جست گوئى اينان آن قدر بى ارزشند كه حتى درمعناى شى ء بودن ن_ي_ز ن_م_ى گنجند تا [وسعت رحمته كل شي ء]آنان را دربرگيرد و چنان دست بر قبضه شمشير م_ى ك_ن_د كه گوئى قهر الهى به جوش آمده و هيچ چيز را ياراى مقابله اش نيست واو در اين باب هيچ عذرى را نمى پذيرد و هيچ بهانه اى را قبول نمى كند مگر آنكه از جرگه دشمنان خارج شوند و به زمره دوستان درآيند.

حضرت امام محمد باقر(ع ) مى فرمايند: اذا ق_ام ال_ق_ائم ع_رض الاي_م_ان ع_لى كل ناصب , فان دخل فيه بحقيقة والا ضرب عنقه او يؤدي ال_ج_زي_ة ك_م_ا ي_ؤدي_ه_ا ال_ي_وم اه_ل الذمة ويشد على وسطه الهميان ويخرجهم من الامصار الى السواد. ((77)) آن_گ_اه ك_ه ق_ائم (ع ) ق_ي_ام مى نمايد ايمان را بر ناصبيان عرضه مى كند پس اگر حقيقتا ايمان در ق_ل_ب_ه_اي_ش_ان داخ_ل شد - كه خوب - و الا گردن

آنها را خواهدزد يا آنكه جريمه ساليانه بر آنها مى بندد همانگونه كه الان غير مسلمانها مى پردازند و بر كمرش هميان مى بندد و از شهرها او را به سوى بيابانها اخراج مى نمايد.

ح_كومت امام زمان ارواحنا فداه حكومت ولايت است و غير اهل ولاء در آن حكومت محل و منزلتى ن_دارد و از اين حديث نيزاين نكته به خوبى روشن مى شود كه آن حضرت بر ناصبيان كه دشمنى و ع_داوت ب_ا اه_ل ب_ي_ت و ش_يعيانشان را جزءضرورى ترين احكام دين مى دانند و نعوذ باللّه به ائمه ه_دى (ع )اه_انت و جسارت مى كنند, ايمان حقيقى را عرضه مى دارد كه منظور از ايمان در لسان ائم_ه م_ع_ص_وم_ي_ن (ع ) ه_م_ان اسلام كامل است كه در غدير خم و بلكه از ابتداى رسالت پيامبر اكرم (ص )آن را تبليغ فرمود و بعد از جريان غديرخم و معرفى اميرمؤمنان و ائمه هدى (ع ) خداوند اين آيه شريفه را نازل فرمود: (اليوم اءكملت لكم دينكم واءتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الا سلا م دينا). ((78)) امروز (روز غدير خم ) دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و از اسلام به عنوان دين شماراضى شدم .

ام_ا با اين وجود روايتى از حضرت امام صادق (ع ) رسيده است كه به عرضه ولايت توسط امام زمان ارواحنا فداه تصريح مى فرمايد و آن در ذيل اين آيه شريفه وارد شده است : (وعباد الرحمن الذين يمشون على الا رض هونا -الى قوله تعالى - حسنت مستقرا ومقاما). ((79)) ع_ب_اد الرحمان آن كسانى هستند كه بر روى زمين سرافكنده

راه مى روند - تا آنجاى كلام الهى - نيكوجايگاه و مقامى است آنجا.

حضرت امام صادق فرمودند: ه_م الاوص_ي_اء ي_م_ش_ون ع_ل_ى الارض ه_ون_ا ف_اذا قام القائم (ع ) عرضوا كل ناصب عليه , فان اقر بالاسلام وهي الولاية والا ضربت عنقه او اقر بالجزية فاداهاكما يؤدي اهل الذمة .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109