تنها راه - مروري بر زيارت حضرت صاحب الامر

مشخصات كتاب

شماره کتابشناسی ملی : ایران 83-29681 سرشناسه : سهرابی صادق عنوان و نام پديدآور : تنها راه _ مروری بر زیارت حضرت صاحب الامر(عج / سهرابی صادق منشا مقاله : ، انتظار، ش 8، 9، (تابستان و پاییز 1382): ص 413 - 424. توصیفگر : محمدبن حسن عج ، امام دوازدهم توصیفگر : زیارت توصیفگر : عصر غیبت

ديدگاه هاي قابل مطالعه و بررسي زيارت صاحب الامر

در يك نگاه كلي و جامع «زيارت» از سه ديدگاه قابل مطالعه و بررسي است:1. سلام،2. شهادت،3. توسل.هر يك از اين محورها، مضامين بلندي دارد در «معنا و محتوا»؛«سلام»، معرفت، محبت و اطاعت پاكان را صلا مي زند و تولاّي آنان را بازخواني مي كند. انسان با بيان سلام هاي خود مانند (السلام عليك يا سبيل الله الذي من سلك غيره هلك)، مهر و عشق خود را به «تنها راه» اظهار مي كند و به راه مي افتد.«شهادت»، حضور يافتن در ساحت «معرفت»، «محبت» و «اطاعت» و بار يافتن در ساحل «تولاّيِ پاكان و پاكي ها» است.اين حضور و گواهي، در گلزار سخن و كلام و دامنه سرسبز بيان، جلوه مي كند و زيبايي ها را در «اشهد ان بولايتك تقبل الاعمال و...»، اين گونه به تماشا مي گذارد.با «توسل» به قامت بلند «تنها راه»، روح خود را به سوي دشت و دمن «پاكان» روانه مي سازد و زمينه هاي درخواست و اجابت آن را از معبود خود فراهم مي كند و اين سان ناله و نجوا سر مي دهد: «و اتوسل بك و... واسئله... أن تجعل لي كثرةً في ظهورك و رجعةً في ايّامك لا بلغ من طاعتك ومرادي» و «اللهم انصره نصراً عزيزاً و افتح له فتحاً يسيراً» و ظهور، نصرت، فتح و... را

براي «تنها راه» از خدا، دعا و طلب مي كند.

مقدمه

احساس «غربت» امري آشنا و ملموس براي همه انسان ها است. اين احساس، فقط مربوط به هنگام نبود رفاه و آسايش نيست؛ بلكه اشخاصي كه در رفاه و آسايش مادي نيز به سر مي برند، با آن آشنا هستند. شايد بتوان گفت آنان بيشتر با اين احساس، درگيرند؛ زيرا آنان زودتر به انتهاي خط رسيده اند.از آن جايي كه آنان به قصد و هدفِ خود دست يافته اند، از خود مي پرسند: «بعدش چه...؟» تكرار زندگي خويش و تلاوت چرخان زندگي، انسان را به سرعت، گيج و خسته مي كند. در نتيجه سؤال هاي گوناگون رخ مي نمايد و نوش ها را با نيش ها، گره مي زند.انسان در اين ديار، در مي يابد كه در لايه هاي دروني خويش، كنش هايي دارد. نيازهايي او را بانگ مي زند و قرار از او مي ستاند. البته گاهي، با يافته هايي رو به رو مي شود و خيال مي كند كه به «مطلوب خود رسيده است» و ديگر دغدغه اي نخواهد داشت. از طرفي شاهد دعوت گراني هستيم كه مي گويند: «ما نسخه هاي شفابخش ارائه مي كنيم». اين مدعيان، چنان فراوان اند كه به خوبي مي توان دريافت، ديواري كوتاه تر از ديوار «هدايت» و «رهبري» انسان ها نيست. آنان بشر را با كج راهه ها، سر مي دوانند و اسمش را، راه «سعادت و خوشبختي» مي گذارند.اين راه هاي انحرافي، در برخي از افراد خيلي عادي و طبيعي جلوه مي نمايد. اين گونه افراد، در خريد كوچك ترين وسايل زندگي، بسيار اهل دقّت اند و از متخصصان كمك مي گيرند؛ اما در آن چه كه مربوط به اصل «حيات و ممات» آنان است، دقت و ژرف نگري ندارند و «قلب و روح و فكر» خود را در اختيار

مدعيان دروغين قرار مي دهند.اين ها بدان جهت است كه «دشمن جدي» در صحنه حضور دارد، ولي «جدي» گرفته نشده است. آن دشمن، قسم ياد كرده است: «سر راه بندگان نشسته، تك تك آن ها را گمراه خواهد كرد و تا زماني كه آنان را گمراه نسازد و به بيراهه نكشاند، آرام نخواهد گرفت». [1] خصومت وكينه اين دشمن، آشكار و پيدا است و آفريدگار هستي، از ما انسان ها خواسته است كه آن را جدي بگيريم [2] و مواظب دسيسه ها و فريب هاي او باشيم. «شيطان» دشمن هوشمند و دانايي است كه با طرّاري، ايجاد شبهه مي كند و با توسعه شهوات، آنها را عَلَم مي سازد. وي با گل آلود ساختن محيط، انديشه هاي گمراه را طعمه قرار مي دهد. در اين وادي تباه آلود، چه صيدهاي كوچك و بزرگي كه نصيب «عدوّ مبين» [3] و دشمن درون خانه بشر نمي شود؟!«شيطان» ما را با همه كس پيوند مي دهد و به همه راه ها آشنا مي كند و از تنها راه «رشد و هدايت» باز مي دارد. او فرصت انديشه و پرسيدن را از ما مي گيرد و مانع شكوفايي و پويايي ما مي شود.مگر مي توان، براي انسان با اين «قدر و اندازه»، «استمرار و ادامه نامحدود» و «ارتباطهاي گسترده اش»، برنامه صحيح نداشت و او را در برهوت «دنيا» رها كرد. همان گونه كه يك كارخانه عظيم و پيچيده «هسته اي»، چنانچه بدون توجه به ظرفيت ها و ظرافت هايش بدون وجود دانشمند مسلّط بر آن، به دست نااهلان بيفتد، فاجعه آفرين خواهد شد. هدايت و سرپرستي انسان ها نيز با اين «عظمت و اندازه» و «استمرار و ارتباط» بدون امام مسلّط بر «اندازه، استمرار و ارتباط»، به كج راهه خواهد رفت.ما

نيازمند و مضطرّ به امام طلايه داري هستيم كه آگاه به تمام مراحل و راه ها و آزاد از كشش ها و جاذبه است.تنها چنين امامي، مي تواند رهبر و چراغ راه بشر باشد؛ بشري كه داراي «قدر و اندازه عظيم» است و «استمرار» دارد و «ارتباطها» او را در خود پيچيده است.ما بايد در پرتو راهنمايي هاي اين عنصر «آگاه و آزاد»، قلّه هاي رشد و هدايت را درنورديم و مقام «قرب» را به آغوش كشيم و در ساحل «رضوان حق» آرام گيريم. اين مسير را بدون «خليفة الله» و كساني كه نشان از او دارند، نمي توان پيمود. مسير حق را بايد با پاي حق و به همراهي حق و نشانه هاي او پيمود. ما با درك اين اضطرارها، سلام و درود خود را نثار «خليفة الله» و جانشين خدا مي كنيم:

السلام عليك يا خليفة الله

سلام ما ريشه در تسليم به «معرفت»، «محبت» و «اطاعت» از جانشين و نماينده خدا دارد. اين سلام، زبان و ادبيات جريان دار ما، در اين سه حيطه است و نمايان گر «شناخت»، «عمل» و «عشق» ما به نماينده خدا است. سلام ما، بازخواني انس و ارتباط با او و كوششي براي جلب نظر او و تقرّب به درگاه او است. ما خود را به شط جاري عنايت «خليفة الله» مي سپاريم تا آن كند كه مي پسندد.اين «خليفة الله» است كه بر تمام راه ها آگاه است؛ يعني، «قدر»، «استمرار» و «ارتباط» انسان را در كل هستي مي داند و براساس آن، محاسبات، جايگاه و حركات ما را رهبري مي كند. او راه را به ما نشان مي دهد تا همراه و هماهنگ با نظام حاكم بر هستي به راه افتيم و از «رشد و

هدايت» برخوردار شويم.سلام ما بر «خليفة الله» اي است كه جانشين پدران گرامي خود است. آنان، همگي هدايت گران رشد و شكوفايي بشر بوده اند و يار سفر كرده ما، جانشين اين هدايت گران فرزانه است.«عبدالله بن سنان» گويد: از حضرت صادق عليه السلام درباره قول خداوند «وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الارض...» پرسيدم؛ حضرت فرمود: «مقصود از آيه، ما ائمه هستيم». جعفري گويد از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: «ائمه عليهم السلام جانشينان و خلفاي خداوند در روي زمين هستند». [4] .

السلام عليك يا وصي الاوصياء الماضين

سلام بر تو اي سفارش تمامي سفارش كنندگان گذشته تو آن يوسف گم گشته اي كه تمامي اوصياي الهي، يعقوب وار چشم به راه تو بوده اند و از غم فراق تو، در اشك و غصّه غنوده اند. آنان مدام از تو سخن رانده و سفارش ها كرده اند. از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله گرفته تا امام حسن عسكري، غزلواره شوق ديدار و نصرت تو را سروده اند؛ چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمود: «اگر رؤيتش كنم، خدمتش خواهم كرد». [5] امام زمان (عج) وصيّ و جانشين گذشتگان خود است؛ آنان كه هر يك پس از ديگري، جانشين قبل از خود بوده اند.

السلام عليك يا حافظ اسرار رب العالمين

سلام بر تو اي نگهبان اسرار پروردگار جهانيان!تو حافظ و نگهبان اسرار الهي هستي. امامان معصوم همگي پاسداران اسرار الهي اند: «و حفظة سرّ الله». [6] هيچ فرشته مقرّب و پيامبر مرسل، نمي تواند آن اسرار را در سينه حفظ كند. فاش كردنِ آن اسرار، جز براي كساني كه قابليّت آن را داشته باشند (مثل سلمان و كميل بن زياد) جايز نيست.ابي الصّامت گويد: «حضرت صادق عليه السلام فرمود: «همانا گفتار ما دشوار، مشكل، ارزشمند، دقيق و راهنماي ديگران است كه هيچ فرشته مقرّب، پيامبر مرسل و مؤمن آزموده شده، نمي تواند آن را در سينه خود حفظ كند». عرض كردم: فدايت شوم! پس چه كسي مي تواند آن را در سينه حفظ كند. حضرت فرمود: «كسي كه ما بخواهيم». «ابوالصامت» گفت: من از اين فرمايش حضرت صادق عليه السلام پي بردم كه خداوند، بندگاني دارد كه برتر از فرشته مقرّب، پيامبر مرسل و مؤمن آزموده شده اند». [7] .«ابو الصامت» از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: «بعضي از

گفتار و اسرار ما، چنان است كه هيچ فرشته مقرب، پيامبر مرسل و بنده مؤمن، نمي تواند آن را در سينه خود حفظ كند». عرض كردم: پس چه كسي، مي تواند آن را بازگو كند؟ فرمود: «ما ائمه مي توانيم آن را در سينه خود، حفظ كنيم و براي هر كسي فاش نسازيم». [8] .از «ابي جارود» روايت شده است كه گفت: از حضرت محمد باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: «همانا حديث آل محمد صلي الله عليه وآله دشوار، مشكل، سنگين، پنهان، تازه و دقيق است و كسي جز فرشته مقرّب، پيامبر مرسل و يا بنده اي كه خداوند قلبش را براي پايداري در ايمان امتحان كرده است... نمي تواند آن را در سينه حفظ كند و چون قائم ما، حضرت مهدي (عج) قيام كند، آن گفتار اسرارآميز را فاش سازد و قرآن نيز آن حضرت را تصديق مي كند». [9] .ابان بن عثمان گويد: حضرت صادق عليه السلام به من فرمود: «همانا سرّ ما، پنهان و پوشيده است و همراه با پيمان الهي است، هر كس آن را خوار بشمارد، خداوند او را ذليل و خوار خواهد كرد». [10] .پس عبارت «واختاركم لسرّه» [11] ؛ يعني، خداوند شما امامان معصوم را به عنوان گنجوران راز خويش، برگزيده است.ابي جارود از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «رسول خدا صلي الله عليه وآله در حالي كه مريض بود و به همان مرض رحلت فرمود، امام علي عليه السلام را فرا خواند و فرمود: اي علي! به من نزديك شو تا رازي را به تو بگويم كه خداوند به من گفت و چيزي را به تو بسپارم كه

خداوند آن را به من سپرد. پس پيامبر صلي الله عليه وآله راز را با حضرت علي عليه السلام بازگفت و آن حضرت نيز آن را به امام حسن عليه السلام و ايشان آن را به امام حسين عليه السلام و آن حضرت به پدرم امام سجاد عليه السلام و پدرم هم آن را به من باز گفت». [12] .«و حفظه لسرّه» [13] ؛ يعني، ائمه عليهم السلام نگهبان سرّ خداوند هستند.«وُلاةُ أَمرِكَ المَأْمُونونَ علي سرِّكَ»؛ [14] يعني، واليان امرت كه امين سرّ تو مي باشند.

السلام عليك يا بقية الله من الصفوة المنتجبين

سلام و درود بر تو اي باقي مانده بندگان خاص و برگزيده خدا!تو ادامه آن سلسله پاكان هستي كه خداوند آنان را به عنوان خليفه و جانشين خود برگزيد و مشعل هدايت را به دست آنان سپرد. ما در غمِ انتظارِ آن باقيمانده خدا، «ندبه» سرمي دهيم. خداوند بهار مردم و خرّمي ايام و روزگاران را در ساحت مقدس «بقية الله» قرار داده است. از اين رو غزل عاشقان كوي آن محبوب اين است كه: «السلام علي ربيع الانام و نَضْرةِ الأيّام».امامان عليهم السلام بازماندگان پيامبران، اوصيا و حجت هاي خداوند بر روي زمين هستند. ممكن است اين مطلب به اين آيه «بقية الله خيرٌ لكم ان كنتم مؤمنين...» نيز اشاره داشته باشد. «بقية» به معناي «رحمت» نيز مي آيد؛ يعني، ائمه عليهم السلام رحمت خداوند هستند كه خداوند به سبب آفرينش ايشان، بر بندگانش منت گذاشته است و احتمال دارد معنا چنين باشد ائمه عليهم السلام، كساني اند كه خداوند به سبب ايشان بندگانش را باقي گذاشته و بر آنان رحم كرده است. پس اطلاق «بقيه» بر ائمه عليهم السلام، مفيد مبالغه است. و نيز اين جمله به

قول خداوند (اولوبقية) اشاره دارد و گفته شده است كه معناي آن «اولو تمييز و طاعة»؛ يعني، امامان عليهم السلام صاحب تشخيص و اطاعت اند. در زبان عرب گفته مي شود: «في فلانٍ بقيّة»؛ يعني، در فلاني برتري و فضلي هست كه سبب ستايش مي شود». [15] .

السلام عليك يابن الانوار الزاهرة

درود بر تو اي فرزند نورهاي درخشان!تو خود، نور هستي و از خاندان انوار درخشاني. خداوند شما را نوراني خلق كرده و نور شما را بر مردم شناسانده است: «خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين؛ [16] خداوند شما ائمه عليهم السلام را همچون انواري درخشان آفريد كه در گرد عرش طواف مي كرديد».«عرّفَهُمْ... تمامَ نورِكُمْ» [17] ؛ خداوند شما امامان معصوم را به سبب نورش (هدايت ربّاني، علوم قرآني و كمالات قدسي) برگزيد. شما به سبب اين نورها و علوم و كمالات، مردم را به دينِ خدا هدايت مي كنيد و انوار الهي در روي زمين هستيد.محمد بن مروان مي گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: «خداوند، ما اهل بيت عليهم السلام را از نور عظمت خود، آفريد. سپس از سرشتي پنهاني - كه در مرتبه پايين تر از آن نور بود - به ما شكل داد. براي هيچ فردي در قالب خلقت، بهره اي از اين نور عظمتِ خويش قرار نداد؛ جز براي پيامبران. لذا نجات يافتگان، ما و پيامبران هستيم و ديگر مردم در معرض سقوط در آتش دوزخ، قرار دارند». [18] .«و نُورُهُ و بُرْهانُه عندكم» [19] ؛ مقصود از نور خداوند، علوم الهي، معارف ربّاني و هداياي سبحاني است؛ يعني، نور و برهان خداوند نزد شما است و شما نمايانگر آيات و علوم خداوند هستيد. [20] .«و نُورُهُ و بُرهانُه عندكم» [21]

؛ نور كيفيتي است كه خود به خود روشن است و روشن كننده چيزهاي ديگر نيز هست. مقصود از اين كه امامان عليهم السلام نور خداوند هستند، اين است كه ايشان جهان را به وسيله علم و هدايت الهي و يا به وسيله نور وجود خود، روشنايي بخشيده اند. ايشان دلايل روشن و نورهاي درخشاني اند كه به قلوب مردم روشنايي مي بخشند و لذا مردم از ايشان پيروي مي كنند.ابوخالد كابلي گويد: از حضرت محمد باقر عليه السلام درباره آيه «فَامِنوا باللّهِ و رسوله و النّورِ الّذي اَنزلنا...» پرسيدم، حضرت فرمود: سوگند به خدا! مقصود از نور، اماماني از اهل بيت محمد صلي الله عليه وآله مي باشند كه تا روز قيامت مردم را هدايت مي كنند. آنان نور خداوند در آسمان و زمين اند. اي اباخالد! به خدا سوگند كه نور امام، در قلوب مؤمنان، درخشان تر از نور خورشيد در روز است. به خدا كه امامان، قلوب مؤمنان را نوراني مي كنند و خداوند نور امامان را از هر كه بخواهد، پوشيده مي دارد و قلوب ايشان را سياه مي كند». [22] .در صحيفه سجاديه آمده است: «وَهَبْ لي نوراً اَمْشِي به فِي النّاسِ وَ اهتدي بهِ فِي الظّلمات وَاَسْتضي ءُ به من الشّك و الشّبهات». حضرت سجّاد در اين دعا به ما مي آموزد كه چگونه از خداوند، بخواهيم تا اين كه ما را از نور خود بهره مند سازد و براساس آن بتوانيم مشي خود را در ميان مردم بنا سازيم». براي اين كه بين مردم درست مشي كنيم و رفق و مدارا هم داشته باشيم و... نياز به نوري الهي و توجه امام عليه السلام داريم تا با آن نور الهي و عنايت امام،

بتوانيم ظلمت ها را درنورديم. اگر اين نور عنايت امام نباشد، از دست خواهيم رفت و در گرداب ظلمت ها گمراه خواهيم شد؛ زيرا در گردونه اين همه ارتباطها، اگر از آن نور محروم باشيم، نه تنها راهياب نخواهيم شد؛ بلكه گرفتار «شك و شبهه»هاي ويرانگر خواهيم شد. از حضرت صادق عليه السلام درباره آيه كريمه «وَابْتغوُا النّورَ الّذي اُنزلَ معه اولئك هم المفلحون» سؤال شد؛ حضرت فرمود: «مقصود از نور در اين آيه، اميرمؤمنان علي عليه السلام و امامان عليهم السلام هستند». [23] .حضرت باقر عليه السلام درباره آيه كريمه «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نوراً تمشون به...» فرمود: «مقصود از نور، امام عليه السلام است كه مردم از او پيروي مي كنند». [24] .محمد بن فضيل گويد: از امام كاظم عليه السلام درباره تفسير آيه كريمه «يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم...» پرسيدم، فرمود: «مقصود اين است كه دشمنان، مي خواهند نور ولايت حضرت علي عليه السلام را با دهان هايشان خاموش كنند». عرض كردم: تفسير «واللّه متمّ نوره...» چيست؟ فرمود: يعني خداوند، خود تمام كننده وكامل كننده امامت است؛ زيرا «امامت» همان «نور» است و در «فامنوا بالله و رسوله والنور الذي انزلنا...» نيز مقصود از نور، امام عليه السلام است». [25] .امام زمان (عج)، نور درخشان و فرزند «انوار زاهره» (نورهاي درخشان) است؛ نورهايي كه هستي، از درخشش انوار آنان روشني مي گيرد و ديدگان مردم از نور آنان توان و بينايي دارد: «وَ نُورِ اَبْصار الْوري». [26] اين گونه است كه امام زمان (عج) «نور ديده همه مردم» است، يعني؛ «ديده و بصر» مردم و «ديد و بصيرت»

آنان از نور آن امام، روشني مي ستاند.

السلام عليك يابن الاعلام الباهرة

سلام بر تو اي فرزند نشانه هاي درخشان و خيره كننده.«اعلام» (جمع عَلَم) به معناي علامت، نشانه، كوه و يا آتشي است كه براي راه يابي و نشان افروخته مي شود. در «زيارت جامعه كبيره» آمده است: «واعلام التقي»؛ يعني، امامان عليهم السلام در نزد هر كسي، به تقوا معروف اند (مثل آتشي كه پنهان نمي ماند) و يا اين كه تقوا، جز از طريق ايشان شناخته و جز از محضر آنان، آموخته نمي شود؛ زيرا ايشان باتقواترين پرهيزكاران اند. امامان نشانه هايي اند كه مردم، به وسيله ايشان راه مي يابند و هدايت مي شوند.«داود جصاص» گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه در تفسير آيه «و علاماتٌ و بالنّجم هم يهتدون»، مي فرمود: «مقصود از نجم (ستاره)، رسول خدا صلي الله عليه وآله است و مراد از علامات (نشانه ها)، ائمه عليهم السلام هستند». [27] .حضرت رضا عليه السلام فرمود: «ما ائمه عليهم السلام علامات و نشانه ها هستيم و رسول خدا صلي الله عليه وآله نجم است». [28] حضرت صادق عليه السلام نيز فرمود: «پيامبرصلي الله عليه وآله ستاره است و ائمه عليهم السلام نشانه ها هستند». [29] .در قسمت ديگر از «زيارت جامعه» آمده است: «وَ اَعْلاماً لعباده وَ مناراً في بلاده؛ مردم به سبب ائمه عليهم السلام به امور دنيا و آخرت و معاش و معاد خود آگاه مي شوند». عبارت «و مناراً...»، يعني، مردم به سبب ايشان، هدايت مي شوند و روايات و آثار آنان، قلب هاي مردم را روشن و نوراني مي كند؛ آن چنان كه مشعل آتش در برج ها، راه را به مسافران مي نماياند. [30] .

السلام عليك يابن العترة الطاهرة

سلام بر تو اي فرزند خاندان پاك و مطهّر!مقصود از عترت، انسان،نسل، نواده و خاندان نزديك است. «عترة الطاهره»، خاندان پاك پيامبر اكرم اند؛ چنان

كه خود آن حضرت فرمود: «من در ميان شما دو چيز گران بها باقي گذاشتم. كتاب خدا (قرآن) و عترت خودم (اهل بيت عليهم السلام)». [31] .اين خاندان از تمامي پليدي ها پاك و مطهراند و گوهر عصمت تنها شايسته اين بزرگواران است. ايشان آگاه به تمام راه ها و آزاد از تمامي كشت ها و جاذبه ها هستند و تنها آنان مي توانند هدايت بشر را عهده دار شوند.

السلام عليك يا معدن العلوم النبوة

سلام بر تو اي جايگاه استقرار علوم نبويّه و مركز علم هاي نبيّ اكرم صلي الله عليه وآله!«معدن» در لغت از «عدن» مي باشد؛ يعني، محل استقرار و مركز شي ء. پيامبر صلي الله عليه وآله فرموده است: «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة»؛ يعني، به لحاظ مكارم اخلاق و محاسن صفات، متفاوت اند؛ همانند تفاوت معادن كه مواد مستقر در آن، تفاوت جوهري با هم دارد. «معدن الرحمه» در زيارت جامعه كبيره،به معناي ذوات مقدس امامان معصوم است كه مركز رحمت و محل اقامت و استقرار رحمت الهي اند. [32] .ابوبصير گويد: امام صادق و امام باقرعليهم السلام فرمودند: «خداوند متعال داراي دو علم است: علمي كه اختصاص به خداوند دارد و هيچ مخلوقي از آن آگاه نيست و علمي كه آن را به فرشتگان و پيامبرانش آموخته است و اين علم است كه اكنون به ما اهل بيت عليهم السلام رسيده است». [33] .«خزّان العلم» در زيارت جامعه كبيره به معناي علوم الهي، اسرار رباني و دانش هاي حقيقي است. هر آنچه كه كتاب هاي الهي شامل آن است، در نزد امامان معصوم عليهم السلام ذخيره شده است. ايشان، راسخان در علم و دانايان به تأويل قرآن و فصل الخطاب هستند. ابي بصير گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«ما راسخان در علم هستيم و به تأويل قرآن آگاهيم». [34] .حضرت باقر عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند! من گنجينه خداوند در آسمان و زمين هستم؛ لكن نه گنجينه طلا و نقره؛ بلكه، گنجينه دانش الهي ام». [35] .زراره گويد: خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه مردي از اهل كوفه از آن حضرت درباره فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام «هر چه خواهيد از من بپرسيد كه هر چه از من بپرسيد به شما خبر مي دهم» سؤال كرد؛ آن حضرت فرمود: هيچ كس علمي ندارد، جز آن چه از اميرالمؤمنين عليه السلام استفاده شده است. مردم هر كجا خواهند بروند، به خدا علم درست جز اينها نيست و با دست اشاره به خانه خود كرد (مقصود خانه وحي و نبوت و امامت است)». [36] .امام باقر عليه السلام فرموده است:«به خدا كه پيغمبر صلي الله عليه وآله از آنچه خدايش تعليم داد، حرفي نياموخت؛ جز آن كه آن را به علي عليه السلام تعليم داد. سپس آن علم به ما رسيد، آن گاه دست بر سينه خود زد». [37] .

السلام عليك يا باب الله الذي لا يؤتي الا منه

سلام بر تو كه آستان و درگاه خدا هستي و تنها، از آن آستان مي توان به سوي تو راه يافت.اگر به خانه اي بخواهي درآيي، چاره آن است كه از در آن وارد شوي. در كلام خدا آمده است: (... و اْتوُا البيوت مِنْ أبْوابها...) [38] .من اتاكم نجي و من لم يأتكم هلك [39] .هر كس به نزد شما آيد تا معبود خويش را بجويد و نحوه ي سلوك خويش را به چنگ آورد، او نجات يافته است و اگر از اين درگاه و باب، وارد نشود،

هلاكت اش، حتمي و قطعي است.آناني كه با «غار» آشنايي دارند، اين معنا را بيش تر درك مي كنند. در غار، بي حساب نمي شود به راه افتاد؛ زيرا، ورود از هر دريچه اي، غارپيما را در فضاي خاصّي وارد خواهد كرد. نيز اگر در بيابان، سرگردان مانده باشي و بدون حساب، به اين سو و آن سو بروي، چه بسا، مرگ را در آغوش كشي. شيطان ها، براي به انحراف كشاندنِ انسان ها، باب هاي فراواني را در كنار هر باب اصليِ هدايت گشوده اند و آن ها را آراسته اند تا دل فريب تر باشند و اين گونه مي خواهند در فضاي شلوغ، با شعارهاي فريبنده از «سبيل الله» افراد را باز دارند.«باب»، نقطه ي آغاز است و سرنوشتِ هر حركتي را رقم مي زند، از اين رو، بايد هر «باب» و هر «آستان» را انتخاب نكرد.نجات، فقط، در گرو آن است كه از اين «باب» به در آيي و وارد شوي: «مَنْ أتاكم نجي»؛ [40] زيرا (تو) به سوي خدا نشانه مي روي و «باب الله» هستي و به سوي او دعوت مي كني و مي خواني.قرآن مي فرمايد: (قل هذه سبيلي أدعو إلي الله علي بصيرة أنا و مَنِ اتّبعني) [41] ؛ بگو اين، راه من است. همه ي مردم را به سوي خدا دعوت مي كنم، من و پيروان ام بر بصيرتي (بزرگ) هستيم.از امام باقر (ع) روايت شده است كه «مقصود از اين آيه، حضرت رسول (ص) و اميرمؤمنان علي (ع) و امامان پس از آن حضرت هستند» [42] .و عليه تَدلونشما مردم را به سوي او راهنمايي مي كنيد و بر تمام راه ها، آگاه هستيد و راه و چاه را مي شناسيد و نحوه ي حركت و مسير حركت و موانع راه را مي دانيد. «و

به تؤمنون»؛ [43] شما سرشار از عشق به خداييد.و له تسلمون [44] .و تسليم او هستيد.بأمره تَعملونو شما به امر خدا عمل مي كنيد. شما، از تمامي كشش ها و جاذبه هاي دروغين، به دور هستيد. و همه ي اَعمال شما از امر خدا سرچشمه يافته است.و الي سبيله ترشدونو به راه و سبيل خدا ارشاد مي كنيد. دلالت و راهنمايي شما سبب مي شود كه جهت و سمت و سو، گم نشود، و ارشاد به سبيل و راه هم سبب مي شود كه در ميان مسير، استمرار و اتّصال به حق و رشد، قطع نشود.اي معصوم از خطا و گناه! «با تو آغاز مي كنم و با تو ادامه مي دهم»! بي تو، هرگز! «معكم معكم». [45] .«و بقوله تَحكمُون» [46] و شما در تمامي اين راه، مطابق سخن خداوند حكم مي كنيد. من، با هستي و با خودم و استعدادهايم و... با ارتباطهاي فراوان و پيچيده، تنيده شده ام و همه ي اين ها قانون مند است. اگر براساس قوانين حاكم بر آن ها، گام بزني و ارتباط برقرار كني، همراه و هماهنگ با نظام هستي خواهي شد و اگر بدون «حذر» و بي گُدار به راه افتي، درگيري ها و رنج هاي فراوان به بار مي آوري - (فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً) [47] - تا آن جا كه زندگي، جز رنجِ خشك و بي حاصل نخواهد بود، ولي اين شماييد كه با حكم خدا و قانون الهي، تمامي راه را تبيين مي سازيد و ارشاد شما، همراه با احكام و قوانين حقيقي و الهي است.«و سَعَدَ مَنْ والاكُم» [48] ؛ و اين گونه است كه سعادت بشر با دوستي و پيروي از شما گره خورده است، از آغاز تا ادامه ي آن.«وَ هَلَكَ مَنْ

عاداكُمْ»؛ و هلاكت انسان، با عداوت و بيگانگي از شما همزاد گشته است.از اين رو مي يابيم كه سلام، فقط، بر قامت بلند تو مي سزد و تسليم بر آستان تو مي سازد: «السلام عليك يا بابَ اللّه الذي لايُؤْتي إلاّ منه».اگر به اين درگاه آمدي (مَنْ أتاكُم...) آنان با «دعوت الي الله» و «دلالت به سوي او» همراه با «ايمان» (تؤمنون به) و «اسلام» (تسلمون له) و «عملِ خود» (تعملون بأمره)؛ «ارشادِ» بشر را (ترشدون إلي سبيله) براساسِ «احكامِ» خدا (تحكمون بقوله) بر دوش خواهند كشيد و سعادت بشر را تأمين خواهند كرد و از هلاكت ابدي نجات خواهند داد.

السلام عليك يا سبيل الله الذي من سلك غيره هلك

سلام بر تو اي راه خدا كه اگر كسي غير از آن برود، هلاك خواهد شد.همه ي راه ها را تجربه كرده است و «سراب» بودن آن ها را دريافته است و چنگال خونين شيطان ها را بر گلوي خود حسّ مي كند و پايان تاريخ [49] را در «گنداب و سرابِ» ليبرال - دموكراسي رؤيت مي كند و به دنبال منجي خود، دست و پا مي زند. گرچه هنوز نوچه هاي شيطان، با زرق و برق ها و ادبيات پرطمطراق، سعي دارند پوسيدگي و گند آن بت ها را پنهان سازند، ولي تا كي؟آنان، ليبرال - دموكراسي را كامل ترين و بزرگترين دستاوردِ بشر و نخبگان مي دانند و همه را با قدرت امپراتوري تبليغات و زور، به آن «معبد» فرا مي خوانند و مخالفان را تهديد به مرگ مي كنند [50] ، ولي بشر، همه ي راه ها را از استبداد پادشاهي يا استبداد دموكراسي غربي، پيموده و اينك چشم انتظار «تنها راه» سعادت است.ما اگر در هر راهي قدم گذاريم، جزء طرح دشمن و شيطان ها قرار گرفته ايم و آسياب او

را چرخانده ايم. تو خود هم «باب الله» هستي و هم «سبيل الله». از اين آستان وارد شدن و در اين مسير و راه حركت كردن، يعني اين كه آغاز و ادامه ي همه ي مراحل، از شما و با شما است و بدون اين، هلاكت، حتمي است؛ زيرا، شما، بر تمام راه، آگاه، و از كشش ها آزاد هستيد. در دعوت و دلالت و ارشاد به راه خدا، هيچ كاستي وجود ندارد، تنها، بسته به انتخاب و اقدام من است كه «مَنْ أتاكم نجي».امام صادق (ع) فرمود: «خدا، خودداري و امتناع فرموده كه كارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براي هر چيزي، سبب و وسيله اي قرار داد و براي هر سببي، شرح و گشايش مقرّر داشت و براي هر شرحي، نشانه اي - دانشي - گذاشت و براي هر نشانه، دري و بابي گويا نهاد. عارف حقيقي كسي است كه اين در را شناخت و نادان حقيقي، كسي است كه به اين در واقف نگشت. اين بابِ گويا، رسول خدا (ص) است و ما». [51] .امام صادق (ع) مي فرمايند:... إنّ الله تبارك و تعالي لَوْ شاءَ لَعرَّفَ العبادَ نَفْسَه و لكن جَعَلنا أبْوابَهُ و صِراطَهُ وَ سبيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذي يُؤْتي منه...؛ خداي تبارك و تعالي اگر مي خواست، خودش را بي واسطه به بندگان اش مي شناسانيد، ولي ما را «ابواب» و «صراط» و «سبيلِ» و «وجه الذي يؤْتي منه» قرار داد. كساني كه از ولايت ما، رو گردانند و ديگران را بر ما ترجيح دهند، از صراط مستقيم منحرف اند و هرگز، راه اهل بيت: با راه غير آنان برابر و مساوي نخواهد بود. آنان، خود، محتاج پناهندگي به ديگران اند. و

آنان، به سوي چشمه هاي آبي كدر كه آبراهِ خود را از آب هاي ضعيف و كدر ديگر مي گيرد، رفته اند. كساني كه سوي ما - اهل بيت (ع) - آمدند، به سوي چشمه هاي صاف و زلال آمدند كه آب اش، به امر پروردگار، جاري است و تمامي ندارد و هرگز خشك و بي آب نمي گردد. [52] .ابوحمزه مي گويد: امام باقر (ع) به من فرمود: «اي اباحمزه! هر كدام از شما كه مي خواهد فرسخي را پيمايد، براي خود راهنما و بلدي را اختيار مي كند. از آن جا كه تو به راه هاي آسمان جاهل تر و نادان تري تا به راه هاي زمين، پس براي خود راهنمايي طلب كن.». [53] .محمد بن مسلم مي گويد، از امام باقر (ع) شنيدم كه فرمودند: «هر كس دينداري خداي عزّوجلّ را كند، به وسيله ي عبادتي كه خود را در آن به زحمت افكند، ولي امام و پيشوايي كه خدا آن را معيّن كرده، نداشته باشد، زحمت اش پذيرفته نمي شود و او گمراه و سرگردان است و خدا، اَعمال او را مبغوض و دشمن مي دارد.داستان او، همانند داستان گوسفندي است كه از چوپان و گله ي خود، گم شده و تمام روز، سرگردان راه مي رود و برمي گردد. چون شب فرا رسد، گله اي با شبان به چشم اش آيد، به سوي آن رفته و به آن فريفته مي شود و شب را در خواب گاه آن گله به سر مي برد، چون چوبان، گله را حركت دهد، گوسفند گمشده، گله و چوپان را، ناشناس بيند. باز متحيّر و سرگردان در جست و جوي شبان و گله ي خود باشد كه گوسفنداني را با چوپان اش ببيند. به سوي آن رود و به آن فريفته گردد. شبان، او را

صدا زند كه «بيا و به چوپان و گله خود پيوند كه تو سرگرداني و از چوپان وگله ي خود گمگشته اي». پس ترسان و سرگردان و گمراه، حركت كند و چوپاني كه او را به چراگاه رهبري كند و يا به جايش برگرداند، نباشد. در همين ميان، گرگ، گم شدن او را غنيمت شمارد و او را بخورد.به خداي محمد قسم! كسي كه از اين امّت باشد و امامي هويدا و عادل از طرف خداي عزّوجلّ نداشته باشد، چنين است. او، گم گشته و گمراه است و اگر با اين حال بميرد، با كفر و نفاق مرده است.بدان اي محمد! كه پيشوايان جور و پيروان ايشان، از دين خدا بركنارند. خود گمراه اند و مردم را گمراه كنند. اعمالي را كه انجام مي دهند، چون خاكستري است كه تندبادي در روز طوفاني به آن بتازد، از كردارشان چيزي دست گيرشان نشود، اين است گمراهي دور.». [54] .انسانِ گمراه و سرگردان از مسير هدايت خارج شده، اين گونه، طعمه ي گرگ ها و شيطان ها خواهد شد. ابليس، قَسم ياد كرده است كه بر سر راه مستقيم خدا كمين خواهد كرد: (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمستقيم) [55] .و با جدّيت تمام اِعلام كرده است كه من، در زمين، با تزيين و بزك ها، همه ي بندگان، جز بندگان «مخلص» را مي فريبم: (لَأَزيّنَنَّ لَهُمْ فِي الأْرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أجمعين - إلاَّ عبادَكَ منْهُم الْمُخلَصين). [56] در اين فضايِ ارتباطهاي پيچيده و تأثير و تأثّرها، دشمنان قسم خورده اند كه اهتمام آنان به «تزيين و اغوا»ي همگان است. آيا مي توان بي حساب و بدون راهنماي «آگاه و آزاد» به راه افتاد؟ آيا مي توان هر راهي را تجربه كرد و از ضربه هاي

مرگ بار، در امان بود، مخصوصاً كه بسياري از راه ها، راه بازگشت ندارد و يا بسيار دشوار است؟!از اين رو مي بينيم كه قرآن، خطاب به بشر مي فرمايد: (يا بني آدَمَ لايفْتِنَنَّكُمُ الشّيطان كما أخْرجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسهُما ليُريها سَؤْاتهما إِنَّهُ يراكم هُو و قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاتَرَوْنَهُمْ إنَّا جَعَلْنا الشياطين أوْلياءَ لِلَّذين لايُؤْمِنُونَ)؛ اي فرزندان آدم! مبادا شيطان فريب تان دهد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند، در حالي كه با وسوسه ي خوردن از آن درخت، لباس را از تن آن دو بَر كَند تا بدي هايشان را بر آنان آشكار كند. همانا، شيطان و قبيله اش، شما را از آن جا كه آنان را نمي بيند، مي بيند. ما، شياطين را سرپرستان كساني كه ايمان نمي آورند قرار داديم.در بيانات نوراني حضرات معصوم، سلام الله عليهم اجمعين، به اهمّيت فرايند «آمد و شد» شيطان و نحوه ي ورود و خروج او و رصدهايش اشاره شده است. آنان فرموده اند:«اَلّلهمَّ إِنّا نعوذ بك» بار خدايا! ما به تو پناه مي بريم «من نَزعاتِ الشيطان الرجيم» از تباه كاري ها - يا وسوسه ها - ي شيطان رانده شده «و كيدِهِ» و از حيله ي او «و مكائِدِه» و مكرهاي او «و من الثقة بِأَمانيِّهِ» و از تكيه و اطمينان به آرزوهاي او «وَ مَواعيده» و وعده هاي او «و غرورهِ» و فريب او «وَ مصائِدِهِ» و دام هاي او «وَ أَنْ يُطْمِعَ نَفْسَهُ في إضْلالِناعَنْ طاعتك» و از اين كه در گمراه كردن ما از طاعت تو، طمع مي كند و «وامْتِهانِنا بمعصيتك» و از خوار ساختن ما به معصيت كردن تو «أَوْ أنْ يَحْسُنَ عِنْدَنا ما حَسَّنَ لَنا» يا نزد ما

نيكو باشد چيزي - گناهي - كه او براي ما نيكو مي نمايد «أوْ أنْ يَثْقُلَ عَلَيْنا ما كَرَّهَ إِلَيْنا» يا بر ما سنگين آيد چيزي - اطاعت - را كه او در نظر ما زشت گرداند... تا آن جا كه حضرت سجّاد مي فرمايند:«اَللهمَّ وَ ما سَوَّلَ لَنا مِنْ باطِلٍ فَعَرَّفْناهُ» بار خدايا! باطل و نادرستي را كه - شيطان - براي ما مي آرايد، به ما بشناسان «وَ إِذا عَرَّفْناهُ فَقِناهُ» و چون آن را به ما شناساندي، ما را از آن نگه داري كن «وَ بَصِّرْناهُ ما نُكائِدُهُ بِهِ» و ما را به چيزي بصيرت ده و بينا فرما كه شيطان را كيد كنيم و فريب دهيم «وَأَلْهِمْنا ما نُعِدُّهُ لَهُ» و ما را به آن چه كه خود را آماده سازيم، مُلْهَم ساز و الهام بده «وَأَيْقِظْنا عَنْ سِنّةِ الْغَفْلَةِ بالرُّكون إليه» و از خواب غفلت كه باعث اعتماد و ميل به او است، ما را بيدار گردان «وَ أحْسِنْ بِتَوْفيقِكَ عَوْنَنا عليه» و با توفيق خودت، ما را بر مخالفت با او، به خوي و با احسن وجه ياري فرما [57] .در اين دعا مي بينيم كه چگونه بر مراحل معرفت به تسويل شيطان و وقايه و نگهداري خدا و بصيرت و الهام بر عدّه و عُدّه و يقظه و بيداري از غفلت و اعتماد بر شيطان و طلب كمك و ياري و كسب توفيق الهي در مقابله ي با شيطان، تكيه دارند. اين همه، حاكي از پيچيده عمل كردن حريفِ هوشيار - شيطان مكّار - است.در دعاي ديگر مي فرمايد: «وَ أعِذْني و ذُرّيَّتي مِنَ الشيْطانِ الرَجيم؛ من و فرزندان ام را از شيطان رانده شده

پناه ده «فَإنَّكَ خَلَقْتَنا وَ أَمَرَتَنا وَ نَهَيْتَنا و رَغَّبْتنا في ثَوابَ ما أَمَرْتَنا و رَهَّبْتنا عِقابَهُ؛ زيرا، تو، ما را آفريدي و به - نيكي ها - امر كردي و - از زشتي ها - نهي فرمودي و در پاداش آن چه ما را امر كردي، راغب و خواهان ساختي و از كيفر آن ترسانيدي «وَ جَعَلْتَ لَنا عَدُوّاً يَكيدُنا» و براي ما دشمني قرار دادي كه با ما مكر مي كند «وَ سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلي ما لَمْ نُسَلِّطْنا عَلَيْهِ مِنْهُ» او را درباره ي ما تسلّط و توانايي دادي بر آن چه ما را بر آن درباره ي او تسلّط ندادي «أسْكَنْتَهُ صُدُورَنا» او را در سينه هاي ما جا دادي «و أَجْرَيْتَهُ مَجاري دِمائِنا» و در رهگذر خون هاي ما، روان گردانيدي «لايَغْفُل إِنْ غَفَلْنا» از ما غفلت نمي كند، اگرچه ما از او غافل شويم «لاينسي إِنْ نَسينا» ما را از ياد نمي برد، گرچه ما او را فراموش كنيم «يُؤْمِنُنا عِقابك وَ يُخَوِّفُنا بِغَيْرِك» ما را از كيفر تو، ايمن مي سازد و از غير تو مي ترساند «و اِنْ هَمَمْنا بِفاحِشَةٍ شَجَّعَنا عَلَيْها» و اگر آهنگ كارهاي زشت كنيم ما را بر آن زشتي ها تشويق مي كند و جرئت مي بخشد «و إِنْ هممنا بعمل صالح ثبَّطنا عنه» و اگر آهنگ كار شايسته اي را كنيم، ما را از آن باز مي دارد «يَتَعَرَّضُ لَنا بالشَّهَواتِ» ما را به خواهش ها و گناهان مي طلبد و در معرض گناهان قرار مي دهد. «ويَنْصِبُ لَنا بالشُّبُهاتِ» و شبهه ها، براي ما بر پا مي كند. [58] .در اين جا، سخن از «عدوّي» است كه «كيد» مي كند و قلمرو فعّاليّت و توانايي هايش، سكونت در «صدور» و «جريان در مجاري خون»

است و «غفلتو نسيان» ندارد و راه كارهايي مانند ايمن ساختن از عقاب الهي و شجاعت بخشي در انجام دادن گناه و بازداشتن از عمل صالح دارد. شيطان، وجود انسان را با شهوات شخم مي زد تا بستري آماده براي نصب و رشد شبهات بيابد و....نجات انسان از دست شيطان مكّار و نيرومند، بدون وجود يك راهنماي «آگاه و آزاد» قابل تصوّر نيست. آنان كه با نظام هستي هماهنگ شده اند و وجود خود را در اختيار يك راهنماي كامل قرار داده اند، مس وجود را طلا كرده اند و در زندگي سود فراوان برده اند، ولي آنان كه از اهل بيت: دور افتاده اند و «باب الله» را نكوبيده اند و در «سبيل الله» گام ننهاده اند، خوراك آماده ي شيطان ها شده اند و سرمايه ي زندگي را باخته اند.عدّه اي، با اين كه خدا مي فرمايد: (إِنَّهُ عدوٌّ مبين) و (واتّخذوه عدوّاً) در كمال ناباوري، شيطان را بهترين دوست خود مي شمارند و در خلوت و جلوت، دل در غمزه ي او نهاده اند: (انّهم اتّخذوا الشياطينَ أوْلياءَ مِن دون الله و يَحْسبونَ أنّهُمْ مُهْتَدونَ) [59] تنها، در «سبيل الله الذي...» در راهي كه منتهي به خدا مي شود، بايد گام زد و به فرمان آن جلودار زمان و آگاه بر تمام راه و آزاد از كشش ها، بايد بود، كه «مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ». خارج از آن راه، شوره زار و هلاكت مرگ بار است.

السلام عليك يا ناظر شجرة طوبي و سدرة المنتهي

اشاره

درود و سلام بر تو باد، اي بيننده ي درخت طوبي و سدرة المنتهي.

شجره ي طوبي

در روايات متعددي مي خوانيم كه «طوبي»، درختي است كه اصل اش در خانه ي پيامبر يا علي (عليهماالسّلام) در بهشت است و شاخه هاي آن، همه جا و بر سر همه ي مؤمنان و بر فراز همه ي خانه هايشان گسترده است.ممكن است، اين تعبير، تجسّمي از آن مقام رهبري و پيشوايي آنان و پيوندهاي ناگسستني ميان اين پيشوايان بزرگ و پيروان شان باشد كه ثمره ي آن، آن همه نعمت گوناگون و متنوّع است. [60] .ابي بصير، از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي كند:«طوبي لِمَنْ تمسّك بأمرنا في غيبة قائمنا فلم يزغ قلبُهُ بعدالهداية.». فقلت له: «جعلتُ فداك! و ما طوبي؟». قال: «شجرةٌ في الجنّه أصلها في دار عليّ ابن ابي طالب و ليس من مؤمنٍ إلّا في داره غصن من أغصانها، و ذالك قول اللّه عزّوجلّ: «طوبي لهم و حسن مآب» [61] و [62] .«طوبي، براي كسي كه چنگ زند به امر ما در دوران غيبت قائم ما و دل اش بعد از هدايت يافتن از حقّ برنگردد، باشد.». عرض كردم: «فداي تو شوم! طوبي چيست؟». فرمود: «درختي است در بهشت كه بيخ و بن آن در خانه علي ابن ابي طالب (عليه السّلام) است. هيچ مؤمني نيست مگر آنكه شاخه اي از شاخه هاي آن در خانه وي هست.».از آن جا كه «شجره ي طوبي» اصل اش در خانه ي اميرالمؤمنين (عليه السّلام) است و شيعيان وي به جهت معرفت و محبّت و اطاعت او، از آن شاخه ها بهره مند مي شوند، شخص اميرالمؤمنين را نيز «شجره ي طوبي» مي خوانند و اين گونه درود بر او مي فرستند: «السلام علي شجرة طوبي و سدرةالمنتهي» [63] .از همين رو است

كه در زيارت حضرت صاحب العصر والزمان (عج) مي خوانيم: «السلام عليك يابن شجرة طوبي و سدرةالمنتهي [64] ؛ درود بر تو (امام زمان)! اي فرزند شجره ي طوبي و سدرةالمنتهي.».و اين فرزند شجره ي طوبي و سدرةالمنتهي است كه نظاره گر و بيننده ي آن دو است و رفعت و عظمتي بسان پدر بزرگوار خويش را به نمايش مي گذارد.

سدرة المنتهي

«سدرة» - بر وزن حرفة - مطابق آن چه غالباً مفسّران و علماي لغت گفته اند، درختي است پر برگ و و پر سايه. تعبير به «سدرةالمنتهي»، اشاره به درخت پر برگ و پر سايه اي است كه در اوج آسمان ها در منتها اليه عروج فرشتگان و ارواح شهدا و علوم انبيا و اعمال انسان ها قرار گرفته است، جايي كه ملائكه ي پروردگار از آن فراتر نمي روند، و جبرييل نيز در سفر معراج، به هنگامي كه به آن رسيد، متوقّف شد. [65] .در حديثي از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است كه رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) فرمود:انتهيتُ إلي سدرةالمنتهي و إذا الورقة منها تظل أمّة من الأُمم، فكنتُ من ربّي كقاب قوسين أوْ أدني [66] ؛ من، به سدرةالمنتهي رسيدم و ديدم در سايه ي هر برگي از آن، امّتي قرار گرفته اند، و مقدار فاصله ي من با پروردگارم، به اندازه ي دو قوس كمان يا كم تر از آن بود.اين بيان، كنايه از اوج قرب و شهود باطني پيامبر است كه هيچ مَلك مقرّب و نبيّ مرسلي، تا كنون به آن راه نيافته است. در روايات آمده است كه حتّي جبرييل هم متوقّف شد و از صعود و عروج به آن، اظهار عجز كرد.البته، آن چه مسلّم است اين است

كه ما از واقعيّت مطلب، به گونه ي دقيق و حقيقي، دريافت و ادارك نداريم، ولي آن چه به دست مي آيد، تحقّق چنين امر بزرگ است.در آيات سوره ي نجم چنين آمده است:«ولقد راه نزلةً اُخري عند سدرةِ المنتهي عندها جنّةُ المأوي إذْ يغشي السِّدرة ما يغشي» [67] «بار ديگر پيامبر (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) او را مشاهده كرد. و اين شهود در كنار «سدرةالمنتهي» روي داد هماني كه جنّةالمأوي و بهشت برين در كنار آن است در آن هنگام كه چيزي «سدرةالمنتهي» را فرا گرفته، و پوشانده بود.از اين آيات استفاده مي شود كه پيغمبر اكرم در يك «شهود باطني ديگر» به هنگام معراج بر فراز آسمان ها، ذات پاك خدا را مشاهده كرد، و به تعبير ديگر، خداوند، بار ديگر بر قلب پاك او نزول فرمود (نزلة اخري) و شهود كامل تحقّق يافت، در محلي كه منتها اليه قرب الي الله از سوي بندگان است، در كنار سدرةالمنتهي، در آن جا كه «جنّةالمأوي» قرار دارد، در حالي كه «سدرةالمنتهي» را حجاب هايي از نور پوشانده بود.مسئله ي شهود باطني، يك نوع درك و ديدي است كه نه شباهت با «ادراكات عقلي» دارد، و نه با «ادراك حسي». از جهاتي مي توان آن را شبيه علم انسان به وجود خود و افكار و تصوّرات خود دانست؛ يعني، ما، با يك نوع شهود باطني، به وجود خود و روحيّات خود واقف مي گرديم. [68] .اين گونه است كه فرزند شجره ي «طوبي و سدرةالمنتهي» نظاره گر آن شجره ي مبارك است و ما، سلام و درود خود را روانه ي آن عزيز مي كنيم. نگاه و نظر او، شجره طوبي و سدرةالمنتهي را نشانه

مي رود و در سايه ي اين منظر و زاويه ي ديد خود، خلائق و تمامي هستي را به سوي حق و لقاي او دعوت مي كند و ضيافت مي دهد.امام حسن عسكري مي فرمايند:زماني كه خداي تعالي، مهدي امّت را به من داد، دو مَلك فرستاد او را به سرادق عرش بردند. در پيش خدا ايستادند. خداي تعالي، به او فرمود: «مرحباً بك يا عبدي! براي نصرت دين من و اظهار امر من، تويي مهدي و هدايت كننده ي بندگان ام. با تو، مؤاخذه مي كنم و با تو، ثواب مي دهم و با تو، مغفرت مي كنم و با تو، عذاب مي نمايم. اي مَلك هاي من! او را با نرمي، به سوي پدرش برگردانيد و از جانب من به او بگوييد: اين مولود، در حفظ و امان و ضمان من است تا وقتي كه با او، احقاق حقّ و ازهاق باطل بكنم. آن وقت، همه ي دين، براي خدا مي شود.» [69] .بدين سان، خاتم اوصيا، «سير و نظري» در سرادق عرش دارد، و بر سيماي ستارگان آسمان لبخندِ نور گُل افشاني مي كند، و بسان خاتم الانبياء، طرفه ها و مائده هاي هدايت آسماني را بر زمينيان به ارمغان مي آورد تا ظلمت و تاريكي را از صفحه روزگار بِزُدايد و از تارك تاريخ، رَخ بر بندد تا يك آسمان ستاره، نجات و هدايت زمينيان را با تبسّم درخشان خويش بدرقه كنند.از اين رو، راهنما و رهبري را مي خواهيم كه زاويه ي ديد او از چنين افقي برخوردار باشد و بر تمام راه مسلّط باشد و با بينايي و بصيرتِ تمام (علي بصيرةٍ) [70] هدايت كننده ي ما باشد. چه زيبا سخني است كه ابوحمزه از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي كند: امام

باقر به من فرمود:اي ابا حمزه! هر يك از شما كه خواهد چند فرسخي پيمايد، براي خود راهنمايي مي گيرد، در حالي كه تو كه به راه هاي آسمان نادان تري تا به راه هاي زمين، پس براي خود راهنمايي طلب كن. [71] .

السلام عليك يا نور الله الذي لا يطفي

اشاره

درود و سلام بر تو؛ اي نور خدايي كه خاموش نشود.ابوخالد كابلي گويد: از امام باقر (عليه السّلام) درباره ي قول خداي تعالي «فآمنوا بالله و رسوله والنور الذي أنزلنا» [72] پرسيدم. فرمود:اي ابا خالد! به خدا! مقصود از «نور»، ائمه (عليهم السّلام) هستند. اي ابا خالد! نورِ امام، در دل مؤمنان، از نور خورشيدِ تابان در روز، روشن تر است و ايشان اند كه دل هاي مؤمنان را منوّر مي كنند. خدا، از هر كس كه خواهد، نور ايشان را پنهان مي دارد. پس در اين صورت، دل آنان تاريك گردد و در ظلمت رود. [73] .نور، كيفيّتي است كه در ذات خود روشن و پيدا است و همچنان روشن كننده و پيدا كننده مقصود از اين كه «امامان (عليهم السّلام) نور خداوند هستند»، اين است كه ايشان، جهان را به وسيله ي علم و هدايت خداوند و يا به وسيله ي نور وجود خود، روشنايي بخشيده اند. [74] .در روايت ديگري، امام باقر (عليه السّلام) به ابوخالد كابلي درباره ي تأويل و تفسير اين آيه، چنين مي فرمايد:اي ابا خالد! به خدا قسم! مقصود از نور، «امامان از خاندان محمد (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم)» هستند تا روز قيامت به خدا كه ايشان اند همان نور خدا كه فرو فرستاده است. به خدا كه ايشان اند نور خدا در آسمان ها و زمين... [75] .محمّدبن مروان از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «خلقناالله من نور عظمته

[76] ؛ خداوند، ما را از نور عظمت اش آفريد.».امام صادق (عليه السّلام) به مفضّل فرمودند: «ألا إنّا خلقنا من نورالله [77] ؛ آگاه باش و متوجّه باش به اين كه خداوند، ما را از نور خودش آفريده است.».در سوره ي نور مي خوانيم، خدا، نور آسمان ها و زمين است: «الله نورالسماوات والأرض» [78] امام رضا (عليه السّلام) درباره ي اين آيه مي فرمايند: «يعني، خداوند، هدايت كننده ي اهل آسمان و زمين است.». [79] .در ذيل همين آيه ي نور و مرحله ي پاياني آن، آمده است: يهدي الله لنوره من يشاء؛ خداوند، هر كس را كه بخواهد، به نور خودش هدايت مي كند.از اين مطلب، چنين استفاده مي كنيم كه خداوند، نور آسمان و زمين و هدايت كننده ي آن ها است وهستي را تحت هدايت و ربوبيّت خود قرار داده است، و اگر توفيق هدايت را يار و همراه كسي قرار دهد، او را به سوي نور خود رهنمون مي سازد. و او با «نور خدا» مسير هدايت را به سلامت طي خواهند كرد.از طرفي، در روايات فراوان آمده است كه مقصود از «لنوره» و «نور خدا»، امام و امامت اهل بيت (عليهم السّلام) است. امام صادق فرموده اند: «معناي «يهدي الله لنوره مَن يشاء»، يهدي الله للأئمّة مَن يشاء [80] است؛ يعني، خداوند هر كس را كه بخواهد، به امامان هدايت مي كند.».اين امامان معصوم و پاك سرشت اند كه نقش هدايت بشر را به سوي «نور هستي» ايفا مي كنند.آري، خدا كه نور هستي است، هر كس را كه زمينه هاي پذيرش هدايت را دارا باشد، نه هدايت گريز، به سوي نور خودش، يعني امامان معصوم، هدايت مي كند و آنان نيز آدميان را حيات مي بخشند و با «سرعت نوري» سمت

و سوي خداي نامحدود و لايتناهي را نشان مي گيرند؛ چه كه آنان، «معالم» [81] و نشانه هاي راه هدايت هستند، و قُرب او را هموار مي سازند و همراه مي شوند.قرب خداي عزيز و قدير و نامحدود را، با اين عمر محدود و اندك، نمي تان با «پياده گان لنگ» همراه و همسفر شد! اين مسير، نياز به «سبيل و راه» و «باب و ورودي» و «صراط مستقيم نه بيراهه و كژراهه ها» و «وجه و جهت» و «عين و ديدباني» و «يد و دست گيري رحيمانه» و «وسيله و ذريعه و ادوات و امكانات و...» و... دارد! خدا را با كساني كه ويژگي هاي خدايي دارند و مظهر و جلوه گاه صفات او هستند، بايد همراه شد. از اين رو است كه خداوند، از نور خود، آن پاكان هستي را آفريده است و با آنان، مسير خود و قرب خود را نشان گذاري [82] كرده است و علامت هاي [83] آن راه را به نمايش گذاشته است. بايد در مسير و با سرعت تمام و سعي و كوشش ممكن، در حركت بود تا از بهره و رشد و شكوفايي و نجات باز نماند: «ساعٍ سريعٌ نجي». [84] .اين گونه است كه «نور هستي»، امور هدايت بشر را به برگزيدگان پاك خويش سپرده است و هر كس را كه، ظرفيّت هدايت پذيري داشته باشد و هدايت گريز نباشد، به اين پاك سرشتان هدايت مي كند و نور خود را (امامان) چراغ راه آنان خواهد كرد. امام باقر (عليه السّلام) به زراره فرمودند:لا! وَاللّهِ! ما ألْهَمَ المؤمنين حقّنا إلّا اللّهُ عَزَّوَجَلَّ [85] ؛ نه! به خدا سوگند! حقّ ما را كسي جز خدا به مؤمنان الهام نمي كند.».

آري خداوند است كه به هدايت پذيران توفيق معرفت، محبّت و اطاعت امامان را عنايت مي كند.امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايد: «خداي تبارك و تعالي، اگر مي خواست، خودش را بي واسطه به بندگان اش مي شناسانيد، ولي ما (امامان) را در ورود و صراط و سَبيل و راه و طريق و جهت معرفت خودش قرار داد: «إنّ الله تبارك و تعالي لَوْ شاءَ لعرّفَ العبادَ نَفسَهُ ولكن جَعَلنا أبوابه و صراطه و سبيله و الوجه الذي يُؤْتي منه.». [86] .تنها راه عبوديّت و معرفت و اطاعت خداوند، خاندان پاكان و اهل بيت (عليهم السّلام) است. در روايات فراوان، اين مطلب، به خوبي، موج مي زند. امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايند:«بعبادتنا عُبدالله ولولا نحن ما عبدالله [87] ؛ با فرمان بري از ما، خدا پرستش مي شود. مردم، از طريق ما، عبادت صحيح خداوند را فرا مي گيرند و از شرك و كفر خلاصي مي يابند. اگر ما نبوديم، خداوند، عبادت نمي شد.تنها راه شناخت صحيح خداوند، آن است كه از منظر و زاويه ي ديد پاكان هستي و خاندان عصمت و طهارت باشد: «يعرفك بها مَن عرفك؛ هر كس كه تو را شناخت، به وسيله ي آنان تو را شناخت.». تو را فقط مي توان از نگاه معصوم شناخت، در غير اين صورت، از نگاه نادرست ديگران، دچار تشبيه و تجسيم و شرك و كفر خواهيم گشت و چراگاه شيطان ها و محلّ جولان آنان خواهيم شد: «... وإنْ لم تعرّفني حجّتك ضللتُ عن ديني [88] ؛ خدايا: اي نور هستي!اكنون اگر معرفت حجّت و نور خودت را به من نشناساني، من، دين ام را گم خواهم كرد و گمراه خواهم شد و از دست مي روم.». تو، هر كس را دوست

بداري، ولايت اين خاندان را نصيب آنان مي فرمايي: «يهدي لولايتنا مَنْ أحبّ» [89] .خدايا! تو، خود، آسمان و زمين ات را از نور امامان سرشار كردي تا آن كه «لاإله إلاّ أنت» آشكار گشت و خود را به نمايش گذاشت: «فبهم مَلَأَتَ سماءَك وَأرضك حتّي ظهر أنْ لا إله إلاّ أنتَ» [90] .اين گونه است كه ولايت امامان، اركان توحيد [91] و شرط توحيد [92] و... است و راه قرب و عبوديّت معبود، از آنان و تنها از آنان مي گذرد.آنان كه اراده ي تو را كنند و خدا خواهي در آنان بخواهد شكل گيرد، از اين پاكان آغاز مي كنند.به بيان ديگر، اگر خدا خواهي را بخواهيم، نه شيطان خواهي و هوا خواهي و...، روش صحيح و شكل درست آن را بايد از شما امامان معصوم ياد بگيريم و شما، بايد آن را كليد بزنيد: «مَنْ أرادالله بَدَأ بكم» [93] اگر خداي را به وصف توحيد بخواهيم و بدانيم، بايد از شما پذيراي آن باشيم نه غير شما؛ چون، ديگران، به بيراهه و انحراف خواهند برد: «ومَن وَحَّده قبل عنكم». [94] اگر از كوي يار خبر گيريم و نشان او خواهيم و آهنگ قُرب او داشته باشيم، بايد رو به سوي شما كرده و به آستان زلال ولايت شما چنگ زنيم: «ومَن قَصَده توَجَّهَ بكم». [95] اين گونه است كه «خداخواهي» و «توحيد» و «آهنگ قربِ» ما به سوي «نور هستي» در باغِ دستان پاكان هستي و امامان مطهّر شكوفا مي شود.آنان اند كه در ابتداي امر، بي قراري را در وجود ما ايجاد مي كنند و مي فهمانند كه ارزش انسان تا چه ميزان است و به اندك ها و كم ها قانع

نشويم و زمين گير نگرديم و به آن فرو نغلتيم و از ظلمت «خوض» بِرَهيم و به اوج «فوز» سَر بركشيم. چه كه دنيا كم است و جايگاه مؤمن و عاشقِ خدا خواه، بهشت برين است كه عرض آن، تمام آسمان و زمين است: «عرضُ السماوات والارض» [96] خريدار تو، خالق هستي است و خود را به پشه ها و خرمگس ها و به پشيزها، نفروش كه جز خُسران و زيان، خبري نخواهي بُرد؛ از همين روست كه در آستان پاكان، خداخواهي خود را مي جوييم «من ارادالله بدأ بكم»پس از آن كه بي قرار نور هستي شديم و اراده ي ما و خواست ما، در جايگاه حقيقي و واقعي خود قرار گرفت، صفات و ويژگي هاي آن دلدار را به گونه اي درست و صواب، نشانه مي گيريم و از تمامي صفات جمالي و جلالي او سرشار مي شويم و سَر مَست «توحيد» او مي گرديم: «و من وحَّدَهَ قبلي عنكم».با همان نشان توحيدي، آهنگِ كويِ قُربِ دلدار و نور هستي را مي كنيم: «وَمَنْ قصده توَجّه بكم». و دستان مان را در دست مهر و رحمت شما پاكان هستي مي كنيم و تمامي مراحلِ سير و سلوك و مسير عبوديّت حقّ را همراه شما مي شويم: «فمعكم معكم لامع غيركم» [97] .«فمعكم»، با شما آغاز مي كنيم و «معكم» و با شما استمرار مي دهيم تا در بهشت جاويدان و در كنار شما و با شما باشيم. اين است كه شفاعت، چهره ي مفهوميِ خود را مي گشايد و معنا مي گيرد. شفيع، جفت و همراه بودن است. فتح و ختم ما، آغاز و ادامه ما بدون شما هرگز!سلام بر «نور الله» كه هرگز خاموشي او را بر نتابد، هر

چند كه تاريك دلان و تاريك صفتان، در تلاش اند تا نور او را خاموش و سر كنند: «يريدون ليطفؤوا نور الله بأفواههم والله متمُّ نوره». [98] قصد دارند كه نور خدا را با دهان هايشان خاموش سازند و خداوند، نورش را به اتمام و اكمال خواهد رساند.عن محمّد بن الفضيل، عن ابي الحسن (عليه السّلام) قال:سألته عن قول الله تبارك و تعالي «يريدون ليطفؤا نورالله بأفواههم».قال: «يريدون ليطفؤوا ولايةَ اميرالمؤمنين (عليه السّلام) بأفواههم.». قلتُ: «قوله تعالي: «والله متمّ نوره»؟». قال: «يقول: والله متمُّ الإمامة والإمامة هي النّور. و ذالك قوله عزّوجلّ: «آمنوا بالله و رسوله والنور الذي أنزلنا» [99] قال: «النّور هو الإمام.».محمّد بن فضيل گويد: از حضرت ابوالحسن (عليه السّلام) درباره ي اين قول خداوند: «مي خواهند نور خدا را با دهان خاموش كنند» پرسيدم. فرمود: «يعني، مي خواهند ولايت اميرالمؤمنين را با دهان شان خاموش كنند.». گفتم: «خداي تعالي فرمايد: و خدا، كامل كننده ي نور خويش است.» منظور چيست؟». حضرت فرمودند: «يعني، خدا، كامل كننده ي امامت است. امامت، همان نور است و همان است كه خداي عزّوجلّ فرمايد: به خدا و رسول اش و نوري كه فرستاديم، ايمان آوريد. مقصود از نور، همان امام است.».در ادامه ي حديث، فضيل مي گويد:قلت: «هوالذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق؟». [100] قال: «هوالذي أمرالله رسوله بالولاية لوصيّه. والولاية هي دين الحقّ.».به حضرت گفتم: اين آيه كه «او، كسي است كه پيامبر خود را با هدايت و دين حقّ فرستاده، چيست؟». حضرت فرمودند: «او، كسي است كه رسول و فرستاده اش را دستور داده به ولايتِ وصي و جانشين خودش. ولايت، همان دين حق است.».سپس فضيل مي گويد:قلت: «ليظهره علي الدّين كلِّه» [101] ؟. قال: «ليظهره علي الأديان

عند قيام القائم لقول الله عزّوجلّ: «والله متمّ نوره» بولاية القائم «و لو كره الكافرون» [102] .براي حضرت، اين آيه را تلاوت كردم: «تا دين را بر همه ي دين ها پيروز گرداند.» و پرسيدم، منظور چيست؟ فرمودند: «يعني، [103] تا آن را بر همه ي دين ها در وقت قيام قائم، پيروز گرداند. خداوند، عزّوجلّ، فرمود: خداوند، كامل كننده ي نور خويش است.؛ يعني، به وسيله ي قيام قائم، چنين مي كند، هر چند مشركان ناراحت باشند و نپسندند.».ابي الجارود، از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي كند:أنّه قال: «يريدون ليطفؤوا نورالله بأفواههم والله متمّ نوره» [104] والله لو تركتم هذا الأمر ما تركه الله [105] ؛ يعني، قسم به خدا! اگر شما اين امر را - نورالله و امامت و ولايت را - رها كنيد هرگز خداوند آن را رها نخواهد كرد.اگر شما، در انجام دادن وظيفه خود كوتاهي كنيد و از سپاس نعمت ولايت كوتاهي كنيد، خداوند را عاجز و ناتوان نكرده ايد، بلكه خود را محروم ساخته ايد و بدانيد كه در هر صورت خداوند آن را رها نخواهد كرد و سنّت الهي تبديل و تغيير بر نمي دارد.بدين سان، ساحت مقدس قائم آل محمّد را، آن فروغ فروزان و نور خدا، هرگز، افول و خاموش ندارد، هر چند كه مشركان و بدخواهان اين گونه نخواهند و نپسندند. در حديث امام صادق (عليه السّلام) مي خوانيم:إنّ صاحب هذالأمر محفوظ له، لو ذهب النّاس جميعاً أتي الله له بأصحابه و هم الّذين قال لهم الله عزّوجلّ. «فإنْ يكفربها هؤلاء فقد و كلّنا بها قوماً ليسوا بها بكافرين» [106] و هم الّذين قال الله فيهم: «فسوف يأتي الله بقوم يحبّهم و يحبّونه أذلّة علي المؤمنين أعزَّة علي

الكافرين»؛ [107] .صاحب اين امر، نگه داشته شده است. اگر همه ي خلايق بميرند، هر آينه، خداي تعالي، اصحاب او را براي وي جمع مي كند، و ايشان اند آنان كه خداي تعالي در شأن ايشان فرموده: «اگر اين جماعت، به او كفران كنند و آن را انكار كنند، هر آينه، قومي را به آن خواهيم گماشت كه به او كافر نيستند و آن را انكار نمي كنند.» و نيز ايشان اند آنان كه خداي تعالي در شأن ايشان فرموده: «خداوند، در آينده، قومي را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان نرم و خاك سار و در برابر كافران، سرسخت و قاطع اند.».از آن جا كه خواست الهي و مشيت او، به گونه اي است كه نورِ خدا خاموش نگردد و فروغ آن، عالم گير شود، در اين صورت هر كس بايد حساب كار خودش را بكند كه از پرتو روح بخش آن بي بهره نماند، زيرا، ما بخواهيم يا نخواهيم، خداوند، دين خود را ياري خواهد كرد و بر تمامي آيين ها غلبه خواهد داد. پس، بر خود رحم كنيم و از كاروان رشد و قرب آن نور هستي باز نمانيم.در يك نگاه آسيب شناسانه در مورد عدم موفّقيّت در ياري دين و حجّت خدا، نظر به فرازي از «دعاي براي امام زمان (عليه السّلام) مي افكنيم:وأعِذْنا مِنَ السَّامَةِ وَالكَسَلَ وَالفتْرَةِ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لدينك وتُعِزّ بِهِ نَصْرَ وَليِّكَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بِنا غَيرَنا فَاِنَّ استِبدا لَكَ بِنا غَيرَنا عَلَيْكَ يَسيرٌ وَهُوَ علينا كثيرٌ؛ [108] خدايا! ما را از دل تنگي و بي ميلي و سستي، به خود پناه و در زمره ي

كساني قرارمان ده كه آنان، ياوران دين تو و عزّت يافتگان به سبب ياري دوست و وليّ تو گشته اند و كساني ديگري را جايگزين ما قرار مده! همانا، اين جايگزيني، براي تو، امري آسان است، ولي براي ما بسيار گران و سنگين است.در اين جا، به سه روزنه ي ضعف روحي، اشاره رفته است: «سامه و دل تنگي و زودرنجي»، «كسل و بي ميلي» و «فترة و سستي». به نظر مي رسد، اين ها، به صورت طولي و ترتيبي شكل مي گيرند و در حالت تركيب و مجموعي، ضعف و ناتواني را به دنبال مي آورند و انسان را ابزار دست شيطان ها مي گردانند.انسان، زماني كه دژ و قلعه دروني خويش را از دست بدهد، سنگرها و خاك ريزهاي بعدي را يكي پس از ديگري، تقديم دشمن و شيطان خواهد كرد.قرآن، ويژگي هاي كساني را كه پيوند محكمي با خدا دارند و داراي بصيرت و بينش هستند و مقاوم و با اخلاص اند، چنين مي فرمايد:«و كَاَمِّن من نبيٍّ قاتل معه ربّيّون كثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أصابَهُمْ في سبيلِ الله و ماضَعُفوا وَما استكانوا والله يحبّ الصَّبرين» [109] ؛ و چه بسيار پيامبراني كه خداپرستان همراه آنان كارزار كردند، و از آن چه در راه خدا به آنان رسيد، سستي نگرفتند و تن به تسليم ندادند و خداوند اهل صبر و استقامت را دوست دارد.اين آيه، در واقع، بيان مي كند كه صبر «ربّيون» از «وهن»، «ضعف» و «استكانت» به دور است. «ربّيون» [110] كساني هستند كه پيوند محكم با خدا دارند و دانشمند در دين اند و مخلص و مقاوم اند.انسان، اگر در معركه ها، «سَأمه و دلتنگ و زود رنج» باشد، به دنبال آن، «كسالت و

بي رغبتي» او جوانه مي زند، و در ادامه ي آن، «فترت و سستي» گريبان او را خواهد گرفت. در اين صورت است كه دژ دروني انسان، فتح مي شود و دچار «وهن» خواهد شد و دژهاي بعدي كه «ضعف» و ناتواني و استكانت و زمين گيري و ذلّت است، به بار مي نشيند و ثمر مي دهد.مردان خدا، از اين آفت ها و آسيب ها، به خدا پناه مي برند و از او مدد مي جويند كه صابر باشند و با صبر و بردباري در دشت پهناور ياوران دين خدا و حجّت خدا فائز گردند و سرافراز؛ چه، در غير اين صورت، دچار «استبدال» خواهند شد؛ يعني، خدا، افرادي را به جاي آنان خواهد آورد كه دين خدا و حجّت خدا را نصرت دهند. اين گونه است كه «نور هستي»، هرگز نمي گذارد، «نور خدا خاموش گردد. در قرآن آمده است: «و إنْ تتلوا يستبدل قوماً غيركم ثم لايكونوا أمثالكم»؛ [111] هرگاه سرپيچي كنيد، خداوند، گروه ديگري را به جاي شما مي آورد كه مانند شما نخواهند بود.تصوّر نكنيد كه دين خدا از بين مي رود و نور خدا خاموش مي شود! هرگز! اين بار به زمين نمي ماند! بلكه شما محروم و بي بهره خواهيد ماند!مهدي باوران و مهدي ياوران، بايد توجه جدّي به اين آسيب ها داشته باشند تا از قافله باز نمانند و با دفع «سَأمة» و «كسل» و «فترة» راه را بر «وهن» و «ضعف» و «استكانت» ببندد تا دژ صبر آنان نفوذناپذير گردد و «ربّيونِ» امام عصر (عليه السّلام) خويش باشند. در غير اين صورت، بايد چشم به «استبدال» بدوزيم.جالب توجّه اين كه اكثر مفسّران، در ذيل اين آيه، نقل كرده اند كه بعد از نزول اين

آيه، جمعي از اصحاب رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) عرض كردند: «مَن هولاء الذين ذكر الله في كتابه؟ اين گروهي كه خداوند در اين آيه به آنان اشاره كرده كيان اند؟».در اين هنگام، سلمان، نزديك پيامبر (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) نشسته بود. پيامبر، دست بر پاي سلمان (و طبق روايتي بر شانه ي سلمان) زد و فرمود: «هذا و قومه! والذي نفسي بيده! لوكان الايمان منوطا بالژيا لتناوله رجال من فارس؛ منظور، اين مرد و قوم او است! سوگند به آن كس كه جان ام به دست او است! اگر ايمان به ثريا بسته باشد، گروهي از مردان فارس، آن را به چنگ مي آورند.». در بعضي روايات «لوكان العلم منوطا بالثريا...» آمده است، از آنها به دست مي آيد كه «علم و ايمان» مورد نظر حضرت بوده است.اين حديث و مشابه ي آن را، محدّثان معروف اهل سنّت، مانند بيهقي و ترمذي، در كتب معروف خود آورده اند، و مفسّران معروف شيعه و اهل سنّت، مانند نويسنده ي تفسير قرطبي، روح البيان، مجمع البيان، فخر رازي، مراغي، ابوالفتوح رازي،... بر آن اتّفاق دارند. در تفسير الدرالمنثور [112] ، در ذيل همين آيه، چندين حديث مانند اين آورده شده است. [113] .از اين رو، جا دارد كه مهدي باوران و مهدي ياوران، طرح جنبش نرم افزاري «علم و ايمان تا افق ثريا» را براي نسل سلمان فارسي طرّاحي و برنامه سازي كنند. بر اين اساس، بايد دانشجويان و دانش پژوهان را در سه محور انگيزش و پژوهش و نگرش مدد رساند تا بتوان سازه هاي «قلب مسلّم» و «رأي تبع» و «نصرت معدّه» [114] را در جهت مهندسي

احياگري دين آماده سازي كرد و در زمره ي آماده باشان و منتظران آن گُل هستي و نور خدا گرديد.امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايند:ثلاث يحجزن المرء عن طلب المعالي: قصر الهمّة و قلّة الحيلة و ضعف الرّأي؛ [115] سه چيز است كه آدميان را از طلب و دست يافتن بر افق هاي بلند و تعالي باز مي دارد: كوتاهي همّت و انگيزه، كمي چاره جويي و پژوهش و ناتواني و ضعف در رأي و نگرش.موانع سه گانه و آسيب هاي مزبور، نمي گذارند نسل سلمان، با دستان پاك خود، ستاره ي ثريّا را بچيند و علم و ايمان را به چنگ آورد.آناني كه هويّت «سلمان» بودن خود را با چشم اندازي به گسترده ي جنبش «نرم افزاري علم و ايمان تا افق ثريّا» مي دانند و مي بينند، با انگيزه ي رشد و قرب به سوي نور هستي و با پژوهشي در وسعت بي كران كتاب و سنّت، به نگرش قوي و عميق دست مي يابند و از قلب مسلم براي خاندان پاك و نورهاي الهي برخوردار مي گردند و از رأي و نظري تابع و مطيع آنان بهره مي جويند و تمامي وجود و حيثيّت خود را در مسير دفاع آنان آماده و مهيّا مي سازند تا بتوانند احياي دين خدا را در روي زمين مهندسي كنند و تجلّي نور هستي را در همه جا و بر همه جا ببينند. و اين گونه است كه مي توان زمينه ساز حكومت جهاني «نور خدا» و حضرت صاحب«عج» گرديد و فرج و ظهور آن عزيز را رصد نمود.اين همه، همّتي «سلمان»ي مي خواهد تا آن پيش گويي رسول خدا را و آينده ي روشن را به نمايش گذاريم و راهبرد و برنامه ها و راهكارهاي كاربردي آن

را به ادبيات نو اجتماعي و سياسي و فرهنگي خود باز خواني كنيم.وبلّغه أفضل ما أمَّلَهُ في الدنيا والاخرة؛ [116] خدايا! او را برسان به برتر از آن چه آرزوي آن دارد، در دنيا و آخرت.وبلّغنا به من الدنيا والاخرة آمالنا؛ [117] خدايا! آرمان ها و آرزوهاي دنيوي و اخروي ما را به وسيله او برسان.

يادآوري

در نوشتار پيشين، سخن از «جنبش نرم افزاري علم و ايمان، تا افق ثريا» گفتيم؛ كه در جاي خود توانايي و پتانسيل تئوري شدن را دارا مي باشد. براي توليد فكر و انديشه و ايجاد نهضت و جنبش نرم افرازي و حركت به سمت تمدّن اسلامي و فتح قلّه هاي بلند «علم و ايمان» نيازمند مبنايي تئوريك و رويكردي قابل مي باشيم؛ تا آن را سكوي جهش ساخته و فراسوي شكل گيري روحيه ي تعالي طلبي. گام برداريم؛ همان گونه كه امام صادق (عليه السّلام) به آن اشاره فرموده اند: سه چيز است كه آدميان را از «تعالي طلبي» و دست يافتن به افق هاي بلند باز مي دارد: كوتاهي همت و «انگيزش»، كمي چاره جويي و «پژوهش» و ضعف در اي و «نگرش» بنابراين اگر بتوانيم ساز و كارهاي لازم را به گونه اي فراهم آوريم كه ما را از اين گردنه ها به سلامت عبور دهد، بسيار مفيد و ضروري خواهد بود. از اين رو هر چه زودتر بايد سامانه ي تئوري راهياب را به دست آورد و حركت توليد فكر و انديشه را بر اساس آن آغاز نمود. ما درصدد دست يابي به سازه هاي «انگيزش»، «پژوهش» و «نگرش» هستيم؛ تا با گذار از آن، سامانه ي تئوريك خود را نشانه گريم. تاانگيزش شكل نگيرد، حركتي خواهد بود؛ از طرف ديگر، ميزان شتاب در پژوهش - به

لحاظ كمي و كيفي - در گرو ميزان و اندازه ي انگيزش ها خواهد بود؛ به اين معنا كه مقدار پژوهش ما به قواره ي انگيزش ما بستگي خواهد داشت و نتيجه ي پژوهش ما در قوّت و ضعف نگرش ما اثر خواهد گذاشت از اين رو به نظر مي رسد كه بتوانيم با تئوري جنبش نرم افزاري علم و ايمان، از گردنه ها و موانعِ «تعالي طلبي» گذر كنيم و به جايگاه بلندي كه رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) به آن اشاره فرموده اند، دست يابيم سه گروه از روايات است كه فراوان ذكر كرده اند: الف) پيامبر اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرموده اند: «والذي نفسي بيده، لو كان الايمان منوطاً بالثريا، لتناوله رجال من فارس [118] ؛ قسم به ساحت آن كسي كه جان من در دست قدرت او است؛ اگر ايمان در ستاره ي ثريا هم باشد، مرداني از فارسيان آن را به دست خواهند آورد. هم چنين، ابوبصير از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «ان تتوا يا معشر العرب، يستبدل قوماً غيركم؛ يعني المولي [119] ؛ اي گروه عرب! اگر از دين روي برگردانيد؛ خداوند گروهي غير از شما را جايگزين خواهد كرد؛ كه مراد از آن افراد (كه جايگزين شما مي شوند) مردمان موالي و فارسيان هستند. امام صادق (عليه السّلام) فرمودند: «لقد والله ابدل بهم خيراً منهم؛ الموالي [120] ؛ قسم به خدا كه خداوند به جاي گروه عرب، افرادي كه بهتر از آنها هستند جايگزين خواهد نمود؛ يعني موالي و فارسيان. ب) رسول گرامي اسلام (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرمودند: «لوكان العلم منوطاً بالثّريّا، لتناوله رجال من فارس [121] ؛ اگر علم در ستاره ي ثريا هم باشد، مرداني از فارسيان آن را به دست

خواهند آورد. ج) رسول گرامي اسلام (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرمودند: «لوكان الدين متعلقاً بالثّريّا، لتناوله قوم من ابنأ فارس [122] ؛ اگر دين در ستاره ي ثريا هم باشد، گروهي از فرزندان فارسيان آن را به چنگ آورند. بنابراين «علم، ايمان و دين» گر چه در ستاره ي ثريا آشيانه گزيند، به شكار تيزپروازان و بلند همتان فارس درخواهد آمد. آن حضرات در سخنان گهربار خويش، اشاره به «هوّيت» بالنده ي نسل فارس و سلمانيان مي فرمايند داستان هويت انسانها، داستان «فوز و خوص» آنها مي باشد؛ كه اگر در مَدار هوّيت خويش تلاش و كوشش كنند، به فوز و سرفرازي خواهند رسيد و اگر خارج از مَدار هوّيت خويش پَرسه زنند، خُوض نموده و در زمين خواهند رفت و دچار بحران هويّت خواهند شد از اين رو به نكاتي چند پيرامون «هويت» اشاره مي كنيم:

مفهوم شناسي هويت

در فرهنگ لغت «معين» آمده است: «هويت» يعني آنچه باعث تشخّص فرد مي شود. در اين صورت، هوّيت، حقيقت و چيستي و هستي را مي رساند. هويّت يك شي، نشانگر هيئت و ماهيّتِ وجودي آن ذات است؛ به عبارت ديگر، چيستي و حقيقت پديده ي مورد نظر، هوّيت آن را مي رساند؛ كه مي تواند به صورت فردي يا جمعي باشد و جنبه ها، جلوه ها و ابعاد متفاوت و متنوعي دارد. بعد فلسفي، بعد رواني، بعد فرهنگي، بعد فردي و اجتماعي و... از ابعاد هويّت محسوب مي شوند. هوّيت فردي ناظر به افراد امت و هوّيت جمعي ناظر به جامعه مي باشد. هوّيت فردي بر تفاوت ها و هوّيت جمعي بر شباهت ها توجه بيشتري دارند. انسان ها آنچه را از جامعه مي گيرند، در درون خود پردازش كرده و دروني مي كنند؛ آنگاه مي پذيرند. همين مسئله، هويّت فردي

آنها را تشكيل مي دهد امّا هويّت گروهي را اين گونه مي توان تعريف نمود: «هويت مجموعه اي از خصوصيّات و مشخصات اجتماعي، فرهنگي، رواني، فلسفي، زيستي و تاريخي اجتماع همسان است؛ كه بر يگانگي يا همانندي اعضاي آن دلالت مي كند و آن را در يك ظرف زماني و مكاني معين، به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه، از ساير گروه ها و افراد متعلق به آنها متمايز مي سازد.»

بحران هويت

بحران به معني تنش و تضاد يا خروج از حالت تعادل و انحراف از حقيقت است. افراد در وضعيت بحران هويّت اجتماعي، نقش خود را در گروه نمي دانند؛ در نتيجه جامعه كاركرد خود را از دست مي دهد و دچار سردرگمي مي گردد، نهادهاي اجتماعي از حالت تعادل خارج مي شوند و منزلت اجتماعي افراد لطمه مي بينند؛ از اين رو، افراد جامعه ناتوان از ايفاي نقش خود خواهند بود. [123] انبيا و اوصياي الهي با توجه دادن به قانون مند بودن هستي و معنا بخشي به آن و ترسيم جايگاه بلند انسان در آن، از هويّت بالنده ي بشر خبر مي دهند. در طرف مقابل آن، شيطان ها و پيروان آنان آدميان را تا سطح اشياء و حيوانات تنزّل مي دهند و بر آن هستند كه آنها را از منظومه ي «حقّ» خارج ساخته و در مَدار باطل سرگردان سازند قرآن به خوبي بيان مي كند كه چگونه فرعون مردم را از هوّيت فطري و اصيل خود بيرون مي برد و آنها را خوار و ذليل مي ساخت: «وَنادي فرعونُ في فومِهِ قال يا قومِ اليس لي مُلكُ مِصرَ وهذِهِ الاَنهارُ تَجرِي مِن تَحتِي اَفَلا تُبصِرونَ اَم اَنَا خيرٌ مِن هَذا الّذي هُوَ مهينٌ ولا يكادُ يُبينُ فَلَو لا اُلقِيَ عليه

اَسوِرَهٌ مِن ذَهَبٍ اَو جاءَ مَعَهُ المَلئِكَهُ مُقتَرِنينُ فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعُوهُ انَّهُم كانوا قوماً فاسقين» [124] .«و فرعون در ميان قومش (بر عليه موسي) ندا سر داد كه اي مردم! آيا كشور با عظمت مصر از من نيست و چنين نهرهايي از زير قصر من جاري نيست؟ آيا عزت و جلال مرا در عالم به چشم مشاهده نمي كنيد؟ آيا من (به رياست و سلطنت) بهترم يا اين مرد فقيرِ خواري كه هيچ منطق و بيان روشني ندارد؟ (و اگر موسي رسول خدا است) پس چرا (او را دستگاهي نيست و دستبند و طوق زرين بر دست ندارد يا فرشتگان آسمان همراه او نيستند؟ پس با اين تبليغات دروغ و باطل. قومش را ذليل و زبون داشت، تا همه مطيع فرمان وي شدند؛ همانا آنان مردمي فاسق و نابكار هستند. در اين آيات مي بينيم كه قرآن چگونه نحوه ي كار فرعون را در جهت بي هوّيت ساختن قومش آشكار مي كند؛ از «ونادي فرعون في قومه» تا «فَا ستخَفّ قَومَهُ فَاَطاعوه فرعون ماشين تبليغاتي خود را به جريان مي اندازد و فرياد مي كشد - خودش يا از طريق بخشنامه ها و... و تمامي قدرت و توانش را در چشم و گوش مردم جلوه مي دهد و در مقايسه اي بين آنها و ضعف هايي كه براي موسي (عليه السّلام) نشان داده و جا انداخته، دل ربايي و ره زني مي كند. او با تماميِ اين ساز و كارها بر آن است كه قوم خود را «استخفاف» كند و سبك و توخالي نمايد و «هويّت» انساني و الهي آنان را بزدايد؛ چرا كه فقط و فقط با تهي كردن و بي هويّت ساختن است كه مي توان اينان را

به اطاعت و تبعيّت خويش در آورد: «فَاستَخَفَّ قومه فَاَطاعُوه». فرعون براي رسيدن به اين هدف، بايد از امپراتوري تبليغاتي و ساز و كارهاي آن كمك بگيرد؛ تا بتواند گوش آفاق و انفس را پركند «ونادي فرعونُ في قومه...». فرياد مي كشد كه من قدرت برترم و تكنولوژي برتر را در اختيار دارم و غير خود را در ديد ديگران حقير مي سازد و اين گونه خواص و عوام و نخبگان و روشنفكران و كوته انديشان را يكپارچه به دام تبليغات سحرگونه ي خود مي كشد آري، اين گونه با بي هويّت نمودن مردم، آنان را به زنجير مي كشند، و البته مردمان بايد خود به هوش باشند و بي راهه نروند و بدانند كه خود مسؤ ولند. در قرآن چنين مي خوانيم: (شيطان مي گويد: خدا به شما به حق و راستي وعده داد و من به خلاف حقيقت؛ براي وعده هاي دروغ خود هيچ حجّت و دليل قاطعي نياوردم (و تنها شما را به وعده هاي دروغ قريب دادم)؛ پس امروز (شما ابلهان، كه سخن بي دليل مرا پذيرفتيد) مرا ملامت نكنيد؛ بلكه نفس پرطمع خود را ملامت كنيد... [125] .«رحمان» و «شيطان» هر دو دعوت دارند؛ ولي دعوت «رحمان» حق است و سامانه ي هويت انسان را پاس مي دارد و دعوت «شيطان» خلاف است و بي هوّيتي او را در بر دارد. بايد توجه داشت كه «شيطان» سلطنت و حكومت بي مانع ندارد و جز دعوت به باطل كاري از او بر نمي آيد؛ و اين خود انسانها هستند كه اين دعوت را اجابت مي كنند يا روي بر مي گردانند همان گونه كه اكنون «شيطان بزرگ» با هجوم تبليغاتي خود، آخرين تحفه ي شيطان؛ يعني «ليبراليسم دموكراسي» را به بازار انديشه آورده

است و با طرّاري ها و استخفاف ديگران بر آن است كه «هوّيت» زدايي كند و سپس «هويت»گذاري نمايد. او در پي آن است كه جهان را آن گونه كه مي خواهد بسازد و پروژه ي جهاني كردن را در دستور كار خود دارد؛ و در اين پروژه هيچ هوّيتي را به رسميّت نمي شناسد جز آنچه در جهت منافع او باشد. از طرفي شيطان در جهت توليد فكر و انديشه به آخر خط رسيده است و آخرين تير خود را برچله ي كمان نهاده و به پايان تاريخ پرتاب كرده است؛ و آن «ليبراليسم دموكراسي» است؛ با تمام تضاد و تناقض هاي نظري و عملي كه با خود دارد، نمودار گشته است و اين نسل سلمان است كه در دل شب ديجور، با سامان دهي «هوّيت» خويش، «علم و ايمان، تا افق ثريّا» را نشانه مي رود و قلّه هاي بلند تعالي طلبي را در مي نوردد سلمانيان با مشوري شگرف براين باورند كه پيامبر اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) اميد به آينده را در آنان زنده كرده و راه را باز نموده است. اين نسل با انگيزشي دو چندان، در كار و تلاش خواهند بود؛ تا توليد فكر و انديشه را به جنبشي دوباره در آورده و نهضتي نوين بيافرينند وافق ديد خود را به ستاره ي «ثريّا» بدوزند و با همتي اين سان، روانه ي ميدان شوند؛ تا هر چه بيشتر و پيشتر قله هاي پژوهش را در نوردند و به عروج «نگرش»هاي قوي بار يابند اين سلمانيان هستند كه از الگوي تمام عياري چون سلمان فارسي برخوردارند سلماني كه با ذوب شدن در اسلام و خاندان عصمت و طهارت (عليهم السّلام) به افتخار بلند «سلمان منّا اهل البيت»

شرفياب شد؛ و اين گونه بود كه از سلمان فارسي بودن به اوج خود يعني «سلمان محمدي» شدن، رسيد. از اين روست كه ديگر تئوري جنبش نرم افزاري «علم و ايمان، تا افق ثريا»، رنگ و بوي ناسيوناليستي نخواهد داشت؛ زيرا سلمان و قوم سلمان، در بستر دين اسلام و تشيع به اين اوج و بالندگي رسيده اند. و باز اين سلمانيانند كه با دست يابي به «هويت» آسماني و ثريّايي خود، مي روند تا زمينه سازان و موطئان ظهور گردند. مگر نه آن است كه «مشرقيون»، «مواليان» و «خراسانيان» در زبان و لسان روايات، نقش زمينه سازان ظهور را به دوش خواهند كشيد. همه ي اينها شناسه هايي از ايرانيان و سلمانيان است در زبان روايات از پيامبر اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) نقل كرده اند: «يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي سلطانه [126] ؛ مردمي از شرق زمين - ايران - قيام مي كنند و براي حكومت (جهاني) حضرت مهدي (عليه السّلام) زمينه چيني مي كنند. گويا ايرانيان با دست يابي به «هويّت» خود و بازخواني آن، مي توانند توان و قدرت زمينه سازي ظهور را بيابند و پيشاني اين حركت جهاني گردند.

السلام عليك يا حجة الله الَتي لا تخفي

سلام بر تو اي حجت خدا، كه هيچ گاه پوشيده نبوده اي. سلام و درود بيكران خود را نثار آستان حجت آشكار خدا مي كنيم؛ آن حجتي كه راه و طريق وسط و استوارترين راهها به سوي رشد و قُرب حق مي باشد «اِنّ هذا القرآن يهدي للّتي هي اقوم [127] ؛ همانا اين قرآن به آنچه استوارتر است، راهنمايي مي كند امام صادق (عليه السّلام) در مورد اين آيه مي فرمايند: «يهدي اِلي الامام [128] ؛ به سوي امام راهنمايي مي كند.» يعني قرآن مردم را به حجّت خدا و طريق وسط و استوار رهنمون مي گردد

روشن ساختن حوزه و مدار مفهومي «حجّت» امري مفيد به نظر مي رسد؛ از اين رو، موارد كاربرد آن را بيان مي كنيم معناي حجت: حجّت در لغت از «حجّ» به معناي «قصد و آهنگ كردن» گرفته شده است و به معناي دليل، اثبات، بهانه، دستاويز، عذر ساختگي، قباله و سند به كار مي رود بنابراين «حجّت» ارائه طريق روشن و اظهار دليل و برهان، براي مقصود و هدف خاص مي باشد. از اين رو، واژه ي «حجّه» را به راه روشن و مستقيمي مي گويند كه بر اساس حجّت و دليل باشد. در اين صورت است كه ره پويان «مقصود و هدف» مي توانند، بي «تحيّر و ضلالت» به مسير مستقيم و نجات پناه برند پس «السلام عليك يا حجه الله التي لاتخفي» بر آئيم كه از نسيم خوش اين فراز جاني تازه گيريم و سلام و درود خود را بر آستان «حجّت آشكار» پروردگار روانه سازيم؛ آن حجّتي كه ضرورتش بر اساس «عقل و نقل» قابل درك و تحليل است، به گونه اي كه اگر غبارها و نقاب ها را از وجود خود و ذهنيّات خود پَس زنيم، اضطرار به حجت را لايه هاي وجود و عمق جان خويش فرياد خواهيم زد بقاي زمين بدون امام و حجت، كه امامت او براي مردم ظاهر و آشكار باشد، غيرممكن است. يعقوب سرّاج مي گويد: از حضرت صادق (عليه السّلام) پرسيدم كه: آيا زمين بدون عالمي كه امامتش ظاهر باشد و مردم به او پناه برند و از حلال و حرام خود سؤ ال كنند، باقي مي ماند؟ فرمود «در اين صورت، خدا عبادت نمي شود.» [129] سپس به خوبي روشن است كه مقتضي لازم براي آگاه شدن مردم؛ يعني امام و

حجّت الهي، از طرف خداوند تعالي فراهم آمده و شرايط و زمينه ها مهيّا گشته است. آنچه كه مزاحم مي باشد، موانع است؛ كه آنها هم از ناحيه ي خود انسانها درست مي شود. از اينجاست كه جبهه هاي ايمان، كفر، نفاق و مستضعفين شكل مي گيرد و داستان شكر و كفر آدميان شروع مي شود؛ كه در جاي خود قابل بحث و تأمّل است. همان گونه كه گفتيم، خداوند تعالي نظام تكوين را به گونه ي اتقن «اتقن كل شيٍ» [130] و احسن «احسن كلّ شيٍ» [131] به پا داشته است و نظام تشريع و هدايت بشر را هم به گونه ي احسن «احسن الحديث» [132] رقم زده است كليني و ابن بابويه و شيخ طوسي به سند صحيح از ابوحمزه ي ثمالي روايت كرده اند كه گفت: از حضرت صادق (عليه السّلام) پرسيدم كه: آيا زمين بي امام باقي مي ماند؟ فرمود: «اگر باقي بماند، فرو خواهد رفت.» [133] نظام تكوين و خلقت و نظام تشريع و تقنين الهي به گونه اي هماهنگ و همراه هستند كه با دستگاه آفرينش لحظه اي نمي تواند بدون حجّت الهي دوام يابد سليمان جعفري از حضرت امام رضا (عليه السلام) پرسيد: ايا زمين از حجّت خالي مي شود؟ فرمود: «لوخَلَت من حجّه طرفه عينٍ لَساخَت بِاَهلها؛ [134] اگر يك چشم به هم زدن از حجّت خالي باشد، به يقين اهلش را فرو مي برد. اين گونه است كه مسئله ي امامت (حجّت) جايگاهي بلند در نظام هستي مي يابد و زاويه ي ديد ما از (قله ي رفيع) امامت، به بلندايِ هستي راه مي يابد و به نظاره مي نشيند امام باقر (عليه السّلام) مي فرمايد:«لَو بَقيتِ الارضُ يوماً بِلا امام منّا، لَساخَت بِاَهِلها ولَعَذبَهُمُ اللّهُ بِاَشَدِّ عَذابِهِ. اِن اللّهَ تبارَكَ وتَعالي جَعَلَنا حُجّه

في ارضه وَاماناً في الارضِ لِاَهلِ الاَرضِ؛ لَم يَزالُوا في اَمانٍ مِن اَن تَسيخَ بِهُمُ الاَرضُ مادُمنا بَينَ اَظهُرِهِم فاًذا اَراد اللّه اَن يُهلِكَهُم ثُم لا يُمهِلُهُم وَلا يُنظِرُهُم، ذَهَبَ بِنا مِن بَينِهِم وَ رَفَعَنا اِلَيه؛ ثُم يَفعَلُ اللّهُ ماشأَ وَاحَب» [135] .«اگر زمين يك روز بدون امامي از ما باقي بماند، اهلش را فرو خواهد برد؛ و خداوند آنها را به شديدترين نوع عذابش عِقاب كند. خداي تعالي ما را حجّت زمينش قرار داده و وسيله ي امان در زمين براي اهل زمين گردانيده است. تا در ميان ايشان هستيم، در امان خواهند بود و زمين آنها را در كام خود فرو نخواهد برد؛ پس چون خداوند اراده فرمايد كه آنها را هلاك سازد و مهلتشان ندهد و به تأخيرشان نيندازد؛ ما را از ميان آنها بيرون برده و به سوي خود بالا برد؛ سپس هر چه خواهد و دوست داشته باشد، انجام دهد. اين گونه است كه بود و نبود اهل زمين به وجود حجّتِ خدا گره خورده است و اگر حيات و زندگي براي آنها بود و در چرخه ي هستي جايگاهي دارند و نظم و نظام آن در هم نريخته است؛ همه از بركت وجودِ حجّت خداوند است آري همين حجّت خداست كه عامل ارتباط غيب و شهود و حلقه ي اتصال آسمان و زمين است و با تلالؤ آسماني خويش، نور حيات، رحمت و هدايت را براي زمين و اهل آن به ارمغان مي آورد و خاكيان را افلاكي مي كند «اين السبّب المتّصل بين الارض والسماء». [136] رحمت حق از مسير و مجراي حجّتش جاري مي شود و زمين و زمينيان را حيات مي بخشد. نبود

اين «حلقه ي ارتباط» و «رحمت موصوله و پيوسته» [137] نتيجه اي جز نيستي را به دنبال نخواهد داشت سلام بر حجّت و دليل آشكار خدا؛ كه تنها از طريق او است كه حجّت وبرهان خداوند بر بندگانش اقامه مي شود، «انّ الحجّه لاتقومُ لله علي خَلقِه الاّ بلهامٍ حتي يُعرَفُ [138] ؛ حجت خدا بر خلقش بر پا نگردد جز به وجود امام؛ تا از آن طريق خدا شناخته شود. اگر حجت و راه استوار خداوند روشن و آشكار نبود، راه شناخت خدا هم پنهان بود و بايد خلق خدا سرگردان و گمراه مي ماندند. در اين صورت، حجت خداوند بر خلقش تمام نمي شد و شيطانِ به كمين نشسته در راه انسان ها به تمامي هدفهاي خود نسبت به همه ي بندگان دست مي يافت. در حديثي مفضل بن عمر مي گويد: خدمت امام صادق (عليه السّلام) بودم، و در اتاق مردم ديگري نزدش بودند؛ به گونه اي كه من گمان كردم روي سخن حضرت با ديگري است. امام فرمود: «همانا به خدا قسم كه صاحب الامر از ميان شما پنهان شود و گمنام گردد؛ تا آنجا كه گويند: او مُرد، هلاك شد؛ و از قبيل اينكه معلوم نيست در كدام درّه افتاده است؛ و شما مانند كشتي گرفتار امواج دريا، متزلزل و واژگون خواهيد شد؛ و نجات نيابيد جز كسي كه خدا از او پيمان گرفته و ايمان را در دلش ثبت كرده است و او را از جانب خود تقويت نموده است.» و در ادامه فرمودند: «همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد؛ كه هيچ يك از ديگري شناخته نشود.» زراره كه در آنجا حضور داشت مي گويد: من به گريه افتادم؛ امام به

من فرمودند: «براي چه گريه مي كني؟» عرض كردم: قربانت گردم! چگونه نگريم؛ در حالي شما مي فرماييد، دوازده پرچم كه همه شبيه و يكسان هستند و هيچ يك از ديگري شناخته نشود. زراره مي گويد: در اتاقي كه نشسته بوديم روزنه و سوراخي بود كه از آنجا آفتاب مي تابيد؛ و حضرت در پاسخ من فرمودند: «آيا روشني و تابش اين آفتاب آشكار است يا نه؟» گفتم: آري. فرمودند: «امرنا ابينُ من هذه الشمس؛ امر ما از اين آفتاب روشن تر است مي بينيم كه در متن فتنه ها و شبهه ها و در دل شب ديجور هم خورشيد وجود امام تابان است و او را «خفا و پنهاني» نيست؛ و بيهوده نيست كه آن را حجّت و راه استوار دليل و برهان الهي ناميده اند از اين روست كه اگر عمر ما در حالي بگذرد كه در مَدار معرفت امام و حجّت خدا نباشيم، همانند مُردار [139] و ميته ي دوران جاهليّت هستيم؛ يعني همان گونه كه مردمان دوران جاهليّت، در عصر خود و در فرهنگ جاهليّت خويش به سان مرداري بيش نبودند و كفر و شرك تمام شؤ ون زندگي آنان را در برگرفته و به هلاكت انداخته بود؛ هر كس عمرش بدون معرفت حجّت و امام خويش طي شود، آن گونه خواهد بود؛ زيرا آنهايي كه از مَدار معرفت بيرون روند، يا «مارق» [140] اند و خارج از دين، و يا «زاهق» [141] اند و نابود؛ و آناني كه در سايه ي معرفت امامان (عليهم السّلام) همراه و ملازم آنان گشته اند و از مَدار ولايتشان منحرف نگشته اند؛ «لاحق» [142] اند و پيوسته با حجج الهي و در زير چتر شفاعت آن حضرات مي باشند. اين همه

از آثار و بركات اكسير اعظم و كبريت احمر معرفت حجّت و امام زمان مي باشد همچنان كه پيامبر اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرمودند: «مَن ماتَ و لايَعرِفُ اِمامَه ماتَ ميَته جاهليه [143] ؛ هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. وجود حجّت خدا و امام، امري است روشن و آشكار؛ و نياز و اضطرار زمينيان و آسمانيان به آن، امري است آشكارتر؛ و آنچه كه ما را محروم مي كند، غفلت ها و ره زني هاي شيطان و پيروي هاي ما از اوست؛ در حالي كه خالق مهربان حجّتش را بر همگان تمام كرده است ابن بابويه و ديگران به سندهاي معتبر از حضرت صادق (عليه السّلام) روايت كرده اندكه جبرئيل بر پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) نازل شد و خبر آورد از جانب خدا كه: «اي محمد! من زمين را نگذاشتم، مگر آنكه در آن عالمي باشد كه بداند طاعت مرا و راه هدايت مرا و سبب نجات خلق باشد، در بين وفات پيغمبري، تا بيرون آمدن پيغمبر ديگر؛ و نمي گذارم كه شيطان مردم را گمراه كند و خالي نمي گذارم زمين را از حجّت و دعوت كننده ي به سوي من و هدايت كننده ي به سوي راه من و عارف و داناي به امر دين من. همانا من برانگيخته ام و مقرر گردانده ام از براي هر قومي، هدايت كننده اي؛ كه هدايت كنم به وسيله ي او سعادتمندان را و حجّت باشد بر اشقيا و نگون بختان.» [144] .

السلام عليك يا حجة الله علي من في الارض و السماء

سلام و و درود بر تو باد؛ كه دليل (و برهان و راه استوار) خداوند هستي بر تمامي كساني كه در زمين و آسمان هستند. امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايند: «اَنّ لَلّهَ عَزوَجَل اِثني

عَشَرَ الف عالَمٍ. كُلُّ عالَمٍ مِنُهم اكبَرُ مِن سَبعِ سَماوات وَسَبع ارَضين؛ ما يَري عالَمٌ منهم. اَن لِلّهَ عَزوجَلَّ عالَماً غيرهم؛ وَ اِنّي اَلحُجَّه عَلَيهِم [145] ؛ همانا براي خداوند (عزّو جلّ) دوازده هزار عالَم و جهان مي باشد؛ كه هر يك از آنها بزرگتر از «آسمان و زمين» هفت گانه مي باشد؛ به گونه اي كه هر كدام از آن عالَم و جهان، خود را تنها جهان موجود مي داند و جهاني به غير از خود را نمي پندارد، كه وجود داشته باشد - كنايه از عظمت و بزرگي هر يك از آنهاست و در پايان سخن مي فرمايند كه: من حجّت بر تمامي آن عوالم و جهان ها مي باشم اين بزرگواران چه زيبا چشم انداز جهان خلقت را در حوزه ي انديشه و دريافت انسان ها ترسيم مي كنند و آدميان را به «عمق» و «وسعت» آفرينش «سير و نظر» مي دهند: «قل سيروا في الارض فانظر وا كيف بَدَ ا الخَلقَ؛ بگو در زمين سير و گردش كنيد و ببينيد و دريابيد كه چگونه (خداوند) خلقت را آغاز نمود.» [146] بدين سان فكر و عقل انسان را بيدار كرده و به تكاپو مي اندازند، كه مبادا با كوته فكري ها و كژانديشي ها به دام «شيطان» بغلتد؛ و در سايه سار سخنان و كلمات خود، هميشه زاويه ي ديد ما را در فراسوي نشانه هاي «آفاق» و «انفس» [147] «سير» مي دهند و بر اثر «نظر» و درنگِ بايسته، بهره ها مي رسانند اينك بعد از بيان عظمت و بزرگيِ خلقت و آفزينش، قلمرو حكومت و ولايت و نياز به حجّت و امام را طرح مي كند و روشن مي سازد كه مسئله ي حجّت و امامت تا چه سطحي مطرح است و اينكه چگونه قامتش پهناي

هستي را پوشش مي دهد و همه ي زواياي آن را از نور خدا و فيض خالق برخوردار مي سازد امام رضا (عليه السلام) مي فرمايد: «نَحنُ حُجج الله في خلقه... بِنا يُمسِكُ اللّهُ السّماواتِ والارض اَن تزولا و بنا يُنّزِل الغَيثَ ويَنشُرُ الرحمَه... [148] ما حجّت هاي خداوند هستيم در ميان مخلوقات او... خداوند آسمان و زمين را به واسطه ي ما نگاه مي دارد، كه زايل نشوند و به واسطه ي ماست كه باران مي بارد و رحمت منتشر مي شود... اين گونه است كه به نمايي از بينش اعتقادي - سياسي شيعه «امامت دست مي يابيم و جلوه اي از جايگاه و خاستگاه سترگ امام و حجّت را به تماشا مي نشينيم و دست نيازمند هستي و آفرينش را به حجّت خدا، قبل از خلق و آفرينش و به همراه خلق و بعد از خلق، به خوبي احساس مي نماييم. امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايند: «الحّجه قَبلَ الخلق ومع الخلق وبعد الخلق [149] ؛ حجّت خدا پيش از خلق بوده و با خلق مي باشد و بعد از خلق هم خواهد بود. سليمان بن خالد مي گويد: از امام صادق (عليه السّلام) شنيدم كه مي فرمود: «ما من شي ولا من آدميّ ولا اِنسيّ ولاجنّي ولاملك في السّماوات اِلاّ و نحن الحجج عليهم... [150] ؛ هيچ چيزي را نمي توان يافت و همچنان و هيچ آدمي را و هيچ انس و جنّي را و هيچ فرشته اي را در آسمان ها؛ مگر آنكه ما امامان معصوم (عليهم السّلام) حجّت هاي خداوند هستيم بر تمامي آنها. چنين جايگاهي براي حجّت خدا، در نظام هستي و چرخه ي آفرينش از باورهاي ريشه دار شيعه مي باشد و در پاي آن خون ها داده است و خون دل بسيار خورده است. و براي التزام

به اين باور ريشه دار، نياز به بلوغ و درك كافي بشر است و بايد آمادگي هاي لازم براي آن را به وجود آورد؛ تا از ثمرات و ميوه هاي آن كامياب شد.

السلام عليك سلام من عرفك بما عرفك به الله

سلام بر تو! سلام كسي كه معرفت و شناخت خود را از تو، از ناحيهِ خداوند به دست آورده است.سلام خود را بر آن سترگي روانه مي سازيم كه شناخت و معرفت اش را از آفريدگار هستي دريافت كرده ايم. افق سلام و ارادت من، به بلندايِ درك و دريافت من است، آن معرفتي كه از آبشار آسمان و عنايت الهي باريدن گرفته و تمامي وجود مرا و بندگان را و هستي را زير بارش خود درآورده است. اگر من با سلام خود نهايت عشق و ارادت خويش را به تو فرياد مي كنم و پنجرهِ طوفاني نهاد و خمير خود را مي گشايم، همه، از بذر معرفتي است كه با دستان باغبان هستي در پنهان خانهِ وجودم كِشته است و پنجره هاي دل ام را با ريسمان خود و «حبل الله المتين» [151] گِره زده است. و اين گونه نجواي عشق را «اللهم عرّفني حجتك» وِرد زبان ام ساخته و زمزمه مي كند كه «اي همهِ اميد من و اي خالق هستي! تو خود گِل مرا با معرفت وليّ و حجّت ات سرشتي و بدينسانِ عطرِ توحيد را بر وجودم هويدا كردي، حال، منِ بي قرار از معرفت و عشق به ولايت و توحيد، لايه هاي بالاتر و بيش تر از معرفتِ حجّت را مي طلبم. و اين گونه است كه با چنگ زدن به ريسمان ولايت و اطاعت تو، از چاه نفس و دنيا و شر شيطان و مردم [152] نجات يافته و فراسوي رشد و قربِ

رضوان اكبر را به آسمان هدايت در مي نوردم.او - حجّت تو - سبب متصل [153] و رحمت پيوستهِ [154] آسمان و زمين است. اين سبب و ريسمان متين، از ناحيهِ تو فرستاده شده و معرّفي شده است و كام نهادمان را شيرين ساخته است.اگر چنين نكرده بودي، من خود را گُم كرده بودم و در وادي گمراهي سرگردان بودم. «فاًن لم تعرفني حجّتك ضللتُ عن ديني». [155] .«فبهم مَلاَت سمائك و ا رضك» [156] هستي را با آنان پوشش دادي و از نور آنان پُر كردي. كام هستي و ذائقهِ هستي با معرفت و شناخت اين پاكان ديرآشناست. اين نور و ريسمان متين را، او از آسمان به سرزمين قلب ما فرستاده است، و با اين نور و ريسمان متين است كه مي توانيم به آستان قُرب او بار يابيم قلّه ها و صخره هاي رشد را لايه لايه بالا رفته و در سايه سار رضوان اكبر آشيانه برگزينيم «حتي ظَهَرَ اَن لا اله الا انت». [157] او، نور را تابنده است و ما پنجره ظرف قلب خويش را گشوده ايم. او، ريسمان حجت و ولايت را فرستاده است و ما به آن چنگ زده ايم و به آسمان توحيد صعود كرده ايم و در ظهور توحيد، جشن بندگي خود و سلوك عبوديّت را گرفته و از بلوغ معرفت و محبت او سرشار و سرمست ايم. «لولانا ما عرف الله»؛ [158] .اگر ما امامان معصوم - نبوديم خداوند شناخته نمي شد.از آن چه گفته شد، چنين به دست مي آيد كه خداوند، اين خاندان پاك و معصوم را به ما مي شناساند و آنان هم خداوند را به ما مي شناسانند.«به طوري كه در عالم ارواح و

اجساد، هيچ فرشتهِ مقرّب، پيامبر مرسل، راستگو، شهيد، دانا، نادان، پست، فاضل، مؤ من صالح، بدكار ناشايست، ظالم ستمگر، شيطان خبيث و نه مردمي كه حدّ اعتدال اوصاف را دارند و دانا و حاضرند، باقي نمانده است.مگر اين كه خداوند، عظمت مقام و منزلت شما را به ايشان شناسانده است: «... والاّ عرّفهم جلاله ا مركم و عِظَم خَطَرِكم» [159] .آري تو حجت آشكار خدا هستي: «حجّه الله الّتي لا تخفي» [160] بذر معرفت تو را، خالق هستي كاشته است، ولي صد افسوس كه دستان پليد و شيطان هاي اِنسي و جنّي، مسير كاشت و برداشت اين بذر معرفت را رصد كرده و پيوسته «رشد» آن را صدّ و مانع شده اند.عدّه اي پس از يقين و اطمينان به حقيقت ها، از روي ظلم و برتري جويي، دست به انكار و ستيز با آن مي زنند:«وَ جَحَدُوا بها وَ استَيقَنتها ا نفسهم ظلما و علوا»ً [161] .امام صادق (ع)، در حديثي ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه كفر، يكي از اقسام آن را «كفر جحود» مي نامد، و يكي از شعبه هاي جحود را اين گونه بيان مي فرمايد:«هو ان يجحد الجاحد و هو يعلم ا نّه حق قد استقر عنده و قد قال الله عزّ و جلّ «وجحدوا بها واستيقنتها ا نفسهم ظلما و علواً؛»؛ [162] .آن، عبارت است از چيزي كه انسان آن را انكار كند در حالي كه مي داند «حقّ» است و نزد او ثابت است...»در روايتي ديگر امام صادق (ع)، بيان مي فرمايد:چگونه علماي يهود از حق چشم پوشي كردند، در حالي كه آنان، به واقع و حق، علم داشتند آنان، از روي تورات و انجيل به دست آورده بودند كه آستانهِ بعثت رسول اكرم است

و از ويژگي هاي او، به خوبي آگاه بودند، همان گونه كه فرزندان خود را مي شناختند. «الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ا بنائهم» [163] و ازصفات آن حضرت و ياران او و بعثت و مهاجرت اش آگاهي داشتند: «محمد رسول الله و الذين معه ا شداء علي الكفار رحماء بينهم تريهم ركعاً سجداً يبتغون فضلاً من الله و رضواناً سيماهم في وجوههم من ا ثر السجود ذالِكَ ِّمثلهم في التورات و مثلهم في الاًنجيل». [164] .محمد، فرستادهِ خداست و همراهان اش بر كافران، دل سخت و با شدّت هستند و با هم مهربان. آنان را در حال ركوع و سجود بنگري كه فضل و رحمت خدا و خشنودي او را به دعا مي طلبند، بر رخسارشان از اثر سجده، نشان ها پديدار است. اين، در كتاب تورات و انجيل است كه مثل حال شان...».آن حضرت در ادامهِ حديث مي فرمايند:«پس از زماني كه خداوند نبي اكرم (ص) را مبعوث فرمودند، اهل كتاب، او را شناختند همان گونه كه در قرآن آمده است: «فلّما جاءهم ما عرفوا كفروا به» [165] او را شناختند و از حقيقت چشم پوشانيده و كفر ورزيدند. اين اهل كتاب، همان هايي بودند كه قبل از بعثت حضرت اش؛ عرب را خطاب مي كردند كه آستانهِ ظهور و بعثت پيامبر است و او در مكّه خروج خواهد كرد و به مدينه هجرت مي كند و او آخرين پيامبر الهي است و برترين آنان... و رجز سر مي دادند كه ما، در ركاب او و به همراه او با شما جنگ خواهيم كرد، ولي آن گاه كه او، مبعوث گرديد و تمامي خصوصيات و ويژگي ها را در وي آشكارا يافتند، شعله هاي حسد آنان شراره زد و در كفر،

معرفت هاي خود را سوزانيدند. همان گونه كه در قرآن چنين آمده: «و كانوا من قبل يستفتحون علي الذين كفروا فلّما جاءهم ما عرفوا كفروا به» [166] و [167] .مباد آن روزي كه ما هم از تبار آنان باشيم و با رجزها، دل خوش كنيم و خود را در زمرهِ مهدي باوران و مهدي ياوران آن عزيز سفر كرده بدانيم، و ناله ها سر دهيم كه «اگر بيايي، در ركاب ات جان و سر مي دهيم»، ولي آمادگي هاي لازم را فراهم نياورده باشيم.قرآن، اينگونه جريان تاريخي يهود و عالمان آن را به ياد مي آورد و تحليل مي كند و بدين سان مسلمانان را «سير» و «نظر» مي دهد تا در فضاي موجود، با ملاك و معيارهاي درست، فراسوي خود را دريابيم و اسير دشمنان ديرينه نگشته، فريب آنان را نخوريم، و حدّاقل، احتمال اين را بدهيم كه صهيونيسم كه در قالب «يهودي - مسيحي» جريان يافته است، با علم و آگاهي، در آستانهِ ظهور حضرت مهدي (عج) به تكاپو افتاده است و تهاجم گستردهِ خود را، به عنوان «اقدامي پيشگيرانه» آغازكرده است. از اين رو، ماشين جنگي صهيونيسم، يعني امريكا، بر خلاف راهبردهاي پيشين خود، به شيوهِ مستقيم و بي مهابا، وارد عرصه گرديده و با شتاب و با صراحت و صلابت، براي رسيدن به اهداف خود مي تازد.

و نعتك ببعضِ نعوت التي ا نت ا هلها و فَوقَها

و تو را متصف كرد به بعض صفات ات كه توشايسته ي آني و بايستهِ فوق آن.اي آقا و سرور من: چه گونه مي توان به قلّه هاي معرفت تو دست يافت؟راهي نيست مگر آن كه اين سان سرود عرفاني خود را زمزمه سر دهم:«مَوالِيّ لا اُحصي ثَنائكُم وَ لا ا بلُغُ مِنَ المَدحِ كُنهَكُم وَ مِنَ الوَصفِ قَدرَكُم»؛

[168] .اي سروران ام! من توانايي ستايش شما را ندارم».هم چنانكه ستايش خداوند نيز امكان ندارد.رسول خدا نقل مي فرمايند:«سُبحانَك لا ا حصي ثَنائي عَلَيك ا نتَ كَما ا ثَنيتَ علي نفسكَ»؛ [169] .منزّه هستي تو اي خداوند و من از ستايش تو ناتوان ام تو آن چنان هستي كه خود خويشتن را ستوده اي.امامان را نمي توان وصف كرد؛ زيرا، آنان مظاهر صفات و اسماي خداوند هستند و براي غير ا ئمه، شناختن كمالات و فضايل ايشان ممكن نيست.پيامبر اكرم (ص) نيز فرمود:«اي علي! جز من و تو كسي ديگر خدا را نشناخته است و جز خداوند و تو، كسي ديگر مرا نشناخته است و جز خدا و من، كسي ديگر، تو را نشناخته است». [170] .و معناي جملهِ «و لا ا بلُغُ مِنَ المَدحِ كُنهَكُم و مِنَ الوَصفِ قَدرَكُم»نيز چنين است؛ يعني، من به عمق ستايش شما نمي رسم و نمي توانم منزلت شما را آن طور كه شايسته است، توصيف كنم.» [171] .حضرت رضا (ع) در وصف امامان بر حقّ چنين مي فرمايد:«... امام، يگانهِ زمان خود است؛ كسي به رتبهِ او نتواند رسيد؛ هيچ دانشمند با او برابر نباشد؛ جايگزين ندارد؛ مانند و نظير ندارد؛ به تمام فضيلت ها مخصوص است، بي آن كه خود او در طلب اش كوشيده باشد و به دست آورده باشد، بلكه امتيازي است كه خدا از فضل و بخشش به او عنايت فرموده است.چه كسي است كه بتواند امام را بشناسد يا انتخاب امام براي او ممكن باشد؟هيهات: در اين جا خردها گم گشته، خويشتن دار ها بي راهه رفته اند، عقل ها سرگردان اند، ديده ها بي نورند، بزرگان كوچك شده اند حكيمان متحيّرند، خردمندان كوتاه فكرند، خطيبان درمانده اند، انديشه وران نادان اند، شعرا وامانده اند، اديبان ناتوان اند، سخنوران در مانده اند و نتوانند يكي از شئون و

فضايل امام را توصيف كنند. همگي به عجز و ناتواني معترف اند.چه گونه ممكن است تمام اوصاف و حقيقت امام را بيان كرد يا مطلبي از امر امام را فهميد و جايگزيني كه كار او را انجام دهد، براي اش پيدا كرد؟! ممكن نيست! چه گونه و از كجا؟! در صورتي كه او از دست يازان و وصف كنندگان، اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد! او، كجا و انتخاب بشر؟! او، كجا، و خرد بشر؟! او، كجا و مانندي براي او؟!...» [172] .

ا شهد ا نك الحجة علي من مضي و من بقي

گواهي مي دهم كه همانا تويي حجّت، بر آن كه گذشته است از دنيا و آن كه باقي مانده است.گفته شده كه در نگاه كلي و جامع زيارت، از سه ديدگاه قابل مطالعه و بررسي است:1- اسلام؛ 2- شهادت؛ 3- توسّل.«اسلام»، معرفت و محبّت و اطاعت پاكان را صلا مي زند و تولاّيِ آنان را باز خواني مي كند. انسان با بيان سلام هاي خود، مهر و عشق خود را به «تنها راه» اظهار مي كند و به راه مي افتد.«شهادت»، حضور يافتن در ساحل «معرفت» و «محبّت» و «اطاعت» و بار يافتن در ساحل «تولاّ يِ پاكان و پاكي ها» است. [173] .پس از يافتن سلامت و تسليم، در معرفت و محبت و اطاعت، روح و جان خود را در شهود و حضور معرفت و محبّت و اطاعت روانه مي سازيم و انقطاع از غير را و اتّصال با بي كرانه ها را ورود مي يابيم.تو را حجّت او، و راه مبرهن و محكم براي رسيدن و وصول به حق مي دانم و با حضور و شهود خود، آن را حس مي كنم و گواهي مي دهم جايگاه تو را و پدران تو را

و معصومان را به عنوان حجّت و طريقِ اقوم [174] و پايدار در فراسوي حقِ؛ براي گذشتگان و آيندگان به خوبي مي دانم و حضور و شهود خود را در آن مي يابم. من، شاهد و گواه هستم به قامتِ بلند شما كه حجّت او هستيد، براي گذشتگان و آيندگان.شيعه، به اولين و آخرين شما، اعتقاد دارد، اعتقادي يك پارچه «مؤ منٌ... وَ اَولِكم و آخِرِكم». [175] .و من تمامي شما ائمّه را دوست مي دارم و مولاي خود مي دانم، و همهِ شما حجت و مولاي گذشتگان و آيندگان هستيد.«توّليتُ آخِرَكُم بِما تولّيتُ بِهِ اَولكُم» [176] .

و ان حزبك هم الغالبون و ا ولياءك هم الفائزون و ا عداءك هم الخاسرون

و همانا حزب تو، پيروزند و دوستان ات، كامياب اند و سرافراز و دشمنان ات گروه زيانكاران اند.اي سرو قامت و يوسف سيما و اي كانون هستي و اوج شكوه و عظمت! تو «قواعد العلم» [177] و پايه ها و اساس علم و قانون مندي هستي، و هر كس همدل و هماهنگ وهمراه با تو شود و در حزب و گروه تو در آيد، هم آوا و هم سو با نظام هستي گشته غالب و پيروز خواهد بود؛ زيرا، حزب تو، همان حزب خدا است و «فَاًن حِزبَ الله هم الغالبون». [178] .از آن جا كه شما، پايه هاي علم و اساس قانون مندي هستي، و علم و قانون مندي ها بر شما تكيه دارند، بود و نبود شما تكوين را رقم مي زند و حيات و ممات تكوين و طبيعت به بود و نبود شما گره خورده است. از همين رو است كه در دسته اي از روايات مي خوانيم كه اگر يك چشم به هم زدن، زمين از حجّت خالي باشد، هر آينه زمين با اهل اش فرو مي رود:عن سليمان الجعفري، قال: سأ لت

ا با الحسن الرضا (ع) قلت: «تخلو الا رض من حجّه الله»؟ قال: «لو خليت الا رض طرفه عين من حجه لساخت بأ هلها»؛ [179] .سليمان جعفري، از حضرت رضا (ع) پرسيد: «آيا زمين از حجّت خالي مي شود؟». فرمود: «اگر يك چشم زدن، زمين از حجّت خالي باشد، هر آينه، با اهل اش فرو مي رود.».همگرايي با سنّت حاكم بر هستي و در آمدن در گروه آنان، پيروزي را و در آمدن در دوستان و از اولياي آنان گشتن فوز و سرافرازي را به همراه مي آورد. عدوات و دشمني با آنان، خسارت و از دست دادن تمامي دارايي ها و سرمايه ها را به دنبال خواهد داشت.از اين رو بايد هر چه زودتر و سريع تر، در حزب تو در آمد، و در خيل زمينه سازان ظهور تو قرار گرفت و آستانهِ ظهورت را ترّقب كرد و گردن كشيد و در نظر و عمل، رصد زد.و اين مهم، همّت مردانهِ سَلمانيان را فرا مي خواند كه با جنبش نرم افزاري «علم و ايمان تا اُفق ثريا» [180] تئوري خود را چنان پيش برند تا توانِ لازم را براي زمينه سازي ظهور، به چنگ آرند و زبان حال خويش را «وَ اجعَلنا في حِزبِهِ» [181] زمزمه كنند.

و ا نك خازن كل علم و فاتق كل رتق و محقق كل حق و مبطل كل باطل

همانا، تويي گنجينهِ هر علم و شكافندهِ هر بسته شده و ثابت كنندهِ هر حقّي و باطل كنندهِ هر باطلي.از امام باقر نقل شده كه فرمودند:«اذا قام قائمنا وضع يده علي رووِ س العباد فجمع بها عقولهم و كَمُلَت بِها ا حلامُهُم؛ [182] .زماني كه قائم ما قيام كند، دست خود را بر روي سَر مردم مي گذارد، و بدان وسيله، عقل هاي آنان و استعدادهاي دروني شان جمع و متمركز مي شود و از هرز و هدر شدن

رهايي مي يابد و افكار و انديشه هايشان كامل مي گردد.»ابن مسكان گويد:از حضرت صادق (ع)، شنيدم كه فرمود:«اِن المُؤ منَ في زَمانِ القائِمِ وَ هُوَ بِالمَشرِقِ لَيَري اَخاهُ الّذي فِي المَغرِبِ وَ كَذا الّذي في المَغرِبِ يَري اَخاهُ الّذي في المَشرِقِ؛ [183] .در زمان دولت قائم، يك فرد با ايمان كه در مشرق باشد، برادرش را در مغرب مي بيند. و آن كسي كه در مغرب است، برادرش را كه در مشرق مي باشد، مي بيند.».دانشمندان، در تحقيقات خود، بدين باور دست يافته اند كه انسان ها، تاكنون بخش فراواني از استعداد و قدرت فكري خود را نتوانسته اند مهار كنند و مورد استفاده قرار دهند. اگر انسان بتواند، به آن دست يابد، مي تواند از اين طرف عالم با آن طرف عالم، بدون هيچ ابزار و رسانه اي، ارتباط برقرار كند. [184] .همهِ اين محروميّت ها، از غيبت آن عزيز است و اين كه بشر بدون او، از اين گرفتاري ها و حرمان ها رهايي نخواهد يافت، و تا زمينه ها آماده نشود و بلوغ بشر و درك اضطرار به او و اقدام هاي ممكن، انجام نگيرد و وظايف دوران غيبت عملي نگردد، محروميّت و حرمان، همچنان گريبان ما را خواهد گرفت.آري او خازن و گنجينهِ تمامي دانش هاست، كه در حديثي از امام صادق نقل شده است:«اَلعِلمُ سَبعَه وَ عشرِوُنَ حَرفاً. فجميعُ ما جائَت بِهِ الرُّسُلُ حَرفانِ. فَلَم يَعرِفِ النّاسُ حَتي اليَومَ غَيرَ الحَرفَينِ فِاًِذا قامَ قائِمُنا اَخرَجَ الخَمسَهَ و العِشرينَ حَرفاً، فَبَثّها فِي النّاسِ و ضَم الَيها الحَرفينِ، حَتّي يَبَثُّها سَبعَهَ و عِشرينَ حَرفاً؛ [185] .علم، بيست و هفت حرف است. هر آن چه كه تاكنون پيغمبران آورده اند، دو حرف است. و علم و دانش مردم، بيش از دو

حرف نيست و از آن فراتر نرفته است. اگر قائم ما قيام كند، بيست و پنج حرف ديگر را بيرون مي آورد و آن را در ميان مردم منتشر مي سازد و آن دو حرف را هم به آن ها ضميمه مي كند، تا آن كه بيست و هفت حرف - علم - را منتشر سازد.«و خُزّانَ العلم»، [186] .يعني، تمامي علوم الهي و اسرار رباني و دانش هاي حقيقي و آن چه كه كتاب هاي الهي شامل آن است، در نزد امامان معصوم (ع) ذخيره شده است. ايشان، راسخان در علم و دانايان به تأ ويل قرآن و فصل خطاب هستند. ابي بصير گويد، كه حضرت صادق (ع) فرمود:«ما راسخان در علم هستيم و به تأ ويل قرآن آگاه هستيم.» [187] .بُريد بن معاويه، از امام باقر يا امام صادق (ع) روايت كرده است كه حضرت در تفسير آيهِ «و ما يَعلَمُ تأ ويَلهُ الاّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فيِ العِلم» فرمود:«رسول خدا، در را س راسخان در علم قرار دارد؛زيرا، خداوند تمامي آن چه را كه بر حضرت رسول (ص) فرو فرستاد اعمّ از تنزيل و تأ ويل، به وي آموخت و خداوند چيزي را فرو نفرستاد كه حضرت رسول (ص) تأ ويل اش را نداند و نيز جانشينان آن حضرت، تمامي تفسير و تأ ويل امور را مي دانند.» [188] .از ابي بصير، روايت شده كه گفت: از حضرت باقر (ع)، شنيدم كه دربارهِ آيهِ «بَل هُوَ آيات بَيّناتٌ في صُدُورِ الذينَ اوتوا العِلم» [189] سخن مي گفت و با دست به سينهِ مبارك اش اشاره كرد. [190] .و امام صادق (ع) مي فرمايند:«صاحبان دانش امامان هستند. [191] [192] .فاتِقُ كُلٍّ رَتقٍ؛تو شكافندهِ هر امر بسته شده هستي.گره هاي كور در تمامي

عرصه ها به دست با كفايت تو گشوده مي شود. تويي كه گنج هاي علم و دريچه هاي شكوفايي استعدادها را مي گشايي و آن چه كه خير است به دست تو بازگشايي مي شود و آن چه كه شرّ است، به دست تو بسته مي شود. از همين رو است كه نگاه ما به دست تو التماس مي كند و زبان دل مان، اين گونه «وَارتُق به فَتقَنا» [193] زمزمه مي سُرايد كه بار خدايا! تمامي گره ها را در تمامي عرصه ها، به دست آن سفر كرده باز كن.».وَ مُحقق كلٍّ حقٍّ؛تو ثابت كنندهِ هر حق و حقيقت هستي.»در زيارت جامعهِ كبيره مي خوانيم:«وَ الحقّ ُ مَعَكُم و فيكُم و اليكم؛حقّ و حقيقت، با شما ائمه همراه است. و در پيروي از گفتار و كردار شما است و آن، چيزي است كه از شما به ما رسيده است و هر حقّي كه در بين مردم رواج دارد، منشأ آن، شما هستيد و از شما گرفته اند.».محمد بن مسلم گويد:از حضرت باقر (ع) شنيدم كه فرمود:«لَيسَ عِندَ ا حَدٍ مِنَ النّاسِ حَقٌ وَ لا صَوابٌ وَ لا اَحَدٌ مِنَ النّاسِ يَقضي بِقَضاءِ حق اًِلاّ ما خَرَجَ مِنّا ا هلِ البَيتِ وَ اذا تَشَعبت بهم الا موُرُ كانَ الخَطاء مِنهُم وَ الصوابُ مِن عَليٍ (ع)» [194] .«در نزد هيچ كس از مردم، حق و راستي نيست وهيچ كس به حقّ قضاوت نمي كند، مگر اين كه از طريق ما اهل بيت باشد و اگر امور ولايت و امامت بر شما مشتبه شد، بدانيد كه خطا از ديگران و حق با علي (ع) است:»گرچه در گذشته، قدر و منزلت شما را ندانستند و استعداد تحقق حق و اجراي آن را نداشتند، ولي با

ظهور تو، چهرهِ هستي دگرگون خواهد شد و تو، حقّ را حاكميّت مي بخشي و داد و عدالت را مي گستري و بركات زمين و آسمان را به نمايش مي گذاري.«و مبطل كُلٍّ باطل»و تو در هم كوبندهِ تمامي باطل ها خواهي شد:(وَ قُل جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلَ اِنّ الباطل كان زهوقاً) [195] .و بگو حق آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدني است.حق، آن چنان بر باطل هجوم مي برد كه جايي براي آن باقي نمي گذارد و نابودش مي سازد:(نَقذِفُ بِالحِقٍّ عَلَي الباطِلِ فَيَدمغه). [196] باطل، كفِ روي آب آست كه از آرامش و سكون حق فرصت مي گيرد تا روي آن خود مي نمايد. اگر آب زُلال، قدرت خود را به كار گيرد و جريان توفنده و هجوم خود را به راه اندازد، آن را در هم مي كوبد، به حاشيه مي راند. و هميشه، با غروب حق، باطل جرئت جلوه و طلوع يافته است و در خلا حقّ، جسارتِ رجز خواني و بروز را مي يابد.آن گاه كه جلوهِ حقّ و خود حقّ، از سفر باز آيد و طلوع كند، غروب باطل ها را به تماشا مي نشينيم: «عن ابي جعفر (ع)، في قوله تعالي: «و قل جاء الحق و زهق الباطل»، قال: «اذا قام القائم ذهبت دوله الباطل.» [197] امام باقر (ع)، در تفسير اين آيهِ شريف مي فرمايد:«زماني كه حضرت قائم قيام كند و ظهور فرمايد، دولت هاي باطل نابود خواهند شد.».

رضيتك يا مولاي اماماً و هادياً و ولياً و مرشداً، لا ابتغي بِك بدلاً و لا اتخذ من دونك ولياً

خشنود از آن ام كه اي سرور من! تو، امام و هدايت كننده و سرپرست من هستي و مرشد و جهت سازمي و هرگز جايگزيني براي تو نتوان جست و غير از تو سرپرستي را نگزينم.چه ابتهاج و سُروري برتر از

اين كه سَروري مانند تو دارم؛ تو، مظهر و جلوه گاه صفات آفريدگاري تو، همان اسماي حسني و برترين نام ها و زيباترين آن هستي؛ تو، كانون صفات و اسماي خدا هستي.من چه بگويم؟ اگر سكوت كنم، با طوفان عشق ام به تو، چه سازم؟ اگر لب بگشايم، ناتوان ام! من، از تبار عشق ام و آواره اي در جست وجوي او، كوبه كو، نشان اش مي گيرم و زمزمه هاي «يا ابن الحسن! يابن الحسن!» را با آبشار چشمان ام ضرب آهنگ مي سازم. تو، امام و جلودار زمانه اي! همه و همه چيز چشم نياز به دستان تو دوخته اند؛ چون محدود و محروم هستند و تو به بيكرانه ها معنا و جلوه مي بخشي.و تو، هادي و رهبري؛ اين، تو هستي كه من را با خود آشنا مي سازي و آشتي مي دهي و عظمت وجودي مرا به من بازخواني مي كني و آيه هاي كرامت و قدر و منزلت من را بر جان و دل ام تلاوت مي كني و از هندسهِ «قدر و استمرار و روابط» سخن مي گويي تا خود را بيابم و ادامهِ خويش را ببينم و با روابط، خود را با خودم و با ديگران و با هستي هماهنگ و همراه سازم.تو، ولي و سرپرست من هستي و مرا در چتر حمايت و عنايت خويش پوشش داده اي و فقط به راهنمايي و راه نشان دادن كفايت نكرده اي. تو، سرپرست مني و تمامي حوزه هاي وجودي من را تحت نظر داري، سرپرستي مي كني، پوشش مي دهي، و من خود را با تو هماهنگ و همراه مي كنم.تو «مُرشد» و جهت ساز من هستي، بعد از هدايتِ هندسهِ «قدر و استمرار و روابط»، من را در مسير قرب و رضوان اكبر به جريان مي اندازي و

جهت مي دهي و در اين صورت است كه با اعمال و كردارم، خودم، رفعت وجودي مي يابم، و خودم، زياد مي شوم، نه علم ام نه ذهن ام، نه جسم ام...«لا اَبتَغي بِكَ بَدَلاً؛» و من، چه گونه مي توانم دل بِكنَم؟!بر فرض كه چنين شود، به كجا مي توان رو كرد؟ كي و كجا؟ همه، محتاج اند و گرفتار! البته لاف هايي زرّين و بزك شده، بسيار است، امّا دل هاي خسته كه به دنبال حركتي هستند و از تنوع ها و در جا زدن هاي فريبنده، ديگر آرام نمي يابند. نمي توان به اينان دل خوش و دل مشغول داشت. من چه گونه مي توانم از «تنها راه» نجات، چشم بپوشم؟ من، با تمام وجودم، يافته ام كه «مَن ا تاكم نجي» [198] .هر كه به آستانهِ شما در آيد، راهياب مي شود و نجات مي يابد.آخر، به غير از اين آستانه، به كجا مي توانم رو كنم؟! آيا راهي هست؟ تو كدامين زيبايي را نداري كه من مي خواهم؟ و ديگران، كدامين از آن ها را مي توانند داشته باشند؟!«وَ لا اَتخِذُ مِن دُونِكَ وَليًّا؛و من، هرگز، غير تو را سرپرست خود برنمي گزينم.تو، آگاه بر تمام راه هستي و آزاد از تمامي جلوه ها و كشش ها هستي. تو، ما را براي خودت نمي خواهي، همانند ديگران كه خود خواه هستند. تو،خدا خواهي و ما را براي خدا مي خواهي.من، هرگز، نمي توانم از آستان عشق تو نشان ديگري را بجويم! هرگز! [199] .از اوجِ «سلام» كه زبان معرفت و محبّت و طاعت تو است به عروج «شهود» و حضورِ در معرفت و محبت و طاعت تو راهياب مي شويم، و در اين حضور، خود را همدل و هماهنگ و همراه با سنّت هاي حاكم بر هستي يافته، و در حزب

غالب تو و از دوستان فوز يافته و سرافراز تو مي گرديم، و با اين عشق سرشار، از مولاي خود و امام و هادي و وليّ و مرشدِ خويش، هرگز نمي توانيم از «تنها راه» چشم بپوشيم و جايگزين ديگر؛ برگزينيم.

و اشهد انك الحق الثابت الذي لا عيب فيه

گواهي مي دهم بر اين كه تو حقّ پايداري و هيچ عيبي بر تو روا نمي باشد.اين فراز از دعا جريان معرفتي ما را به درودها و سلام ها «سير» مي دهد و به همراه خود «نظر» و درنگِ راهياب را؛ با خود گسيل و به آستانه حضور و «شهود» و آگاهي رهنمون مي كند.هر چه آستانهِ وجودي ما از «تسليم» و «سلام»ها بيشتر بهره مند باشد؛ حضور و آگاهي ما و شهود و شهادت ما از افق بلند و بالنده تري برخوردار خواهد شد.آناني كه سعهِ وجودي خويش را از تنگناها و تاريكي رهانيده اند و خودِ خويش را از دست نداده اند. و نباخته اند، به عشق و ايمان بار مي يابند. همان لنگرگاهي كه مي تواند آن ها را از سرگرداني و گرداب ها پناه باشد. همان كوثري كه يا خير و بركت هاي فراوان، از همه شرور و پستي ها؛ امن و امان خواهد بود.«الذين خسروا انفسهم فهم لا يؤ منون»؛ [200] .آناني كه خودشان را از دست داده اند، هرگز به آستانهِ ايمان راه نمي يابند».«سعهِ وجودي» ما آستانهِ قُربِ بي كرانه ها را بر مي تابد، در ساحل آرام خود سرود «سلام» را سر مي دهد و حضور و شهود «حقّ» را به انتظار مي نشيند. چشم به راه «حقّ» كه هم پايدار است و از تمامي تزلزل ها به دور است. از تمامي باطل ها بر كنار است و هيچ نقصاني بدان راه نمي يابد.اين گونه است كه با سلام و تسليم خود به شهادت

و شهود «حق» يار مي يابد. اگر خودِ خود را زكف ندهد و حفظ نمايد و با حدود و سنّت هاي حاكم بر هستي نستيزد. و همراه و هماهنگ با قانون مندي هاي حاكم بر خود و هستي باشد، به باور و عشق سرشار دست يافته است. همان عشقي كه با سعه وجودي اش تناسب دارد و نياز حقيقي اوست «هدي للمتقين» [201] ؛ دست يافتن به عشقي كه سراسر سعهِ وجودي ما را پوشش دهد و از سرگرداني ها و تاريكي ها رها سازد در گرو حفظ خودِ خودمان است و در نيافتادن با حدود و مرزها مي باشد.آري، پيوسته حق با شما است و در شما است و از شما است و به سوي شماست و شما اهل حق و معدن حق هستيد؛«والحق معكم و فيكم و منكم و اليكم و انتم اهله و معدنه» [202] .امام باقر (ع) مي فرمايد:«لَيسَ عِندَ اَحَدٍ مِنَ النّاسِ حَقُّ وَ لا صَوابٌ وَ لا اَحَدٌ مِنَ النّاسِ يَقضي بِقَضاءِ حَق اِلاّ ما خَرَجَ مِنّا اَهلَ البَيتِ وَ اِذا تَشَعبَت بَهُمُ الاُمُورُ كانَ الخَطاءُ مِنهُم وَالصوابُ مِن عَلِي نزد هيچ كس از مردم مطلب «حق» و درستي نيست و هيچ يك از مردم به حق قضاوت نكنند مگر آن چه از خاندان ما بيرون آيد. و هنگامي كه امور مردم آشفته و پراكنده گردد، خطا و اشتباه از آن ها و صواب و درستي از علي (ع) است؛» [203] .

و ان وعد الله فيك حق لا ارتاب لطول الغيبه و بعد الامد

و همانا وعدهِ خدا دربارهِ تو حقّ است، و بلند و طولاني غيبت، و در ازاي و بُعد مدّت مرا به شك نمي اندازد.» [204] .تو حقّي و وعدهِ خالق هستي دربارهِ تو حقّ است. تو چشم انداز خلقت

دنيايي و آرزوي همهِ حق جريان كرامت دنيا و آخرت به دست تو برآمده مي شود؛«تَرزُقُنا بها كَرامََه الدُّنيا وَ الاخِرَهِ؛با دولت كريمهِ حضرتش كرامت دنيا و آخرت را بر ما ارزاني فرما» [205] .خداوند «رزق» كرامت دنيا و آخرت را با مشيّت خود در فرآيند فلسفه تاريخ تدبير فرموده و بر تارك هستي آذين بسته است. حال اين ما هستيم كه بايد با تلاش خود بكاويم و بكوشيم و آن «رزق» را به كف آريم و شاكر باشيم. آن گونه كه براي راه اندازي تكنولوژي خود و برآورده شدن نيازهاي خود «رزق» نفت وانرژي اتمي را با كاوش و جست و جو به چنگ آورديم.به زودي آيات خود را از هر سوي جهان، در وجود خود مردم نشان مي دهيم تا براي آن ها آشكار گردد كه «او حق» است؛«سَنُريهِم آياتِنا فِي الافاقِ وَ في اَنفُسِهِم حَتّي يَتَبَينَ لَهُم اَنهُ الحَقُّ» [206] .امام صادق (ع) مي فرمايند:«منظور خروج قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است كه او حقّ است.آن حضرت زمين را پر از قسط و عدل و نور خواهد كرد؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور و بدي شده باشد؛«يَملاُ الاَرضَ عَدلاً وَ قِسطاً وَ نُوراً كَما مُلِئَت ظُلمَاً وَ جَوراً وَ شَراً» [207] .وقتي مناسبات بشر در ساحت هاي گوناگون بر اساس مديّريت و دستورات حجّت خداو امام زمان (ع) شكل نگيرد و اداره نگردد، مسير بشر دچار انحراف خواهد شد. هر چه اين روند ادامه يابد، شيب انحراف و انحطاط تندتر مي شود؛ زيرا غير معصوم بر همه راه آگاه و از تمامي جلوه ها آزاد نيست.از اين رو در روايات، گزارشِ دوران غيبت امام (ع)

را به دست مي آوريم؛ كه زمين دچار ظلم و جور گسترده مي شود و پس از آن جلوه هاي حقّ طلوع خواهد كرد. و در اين وعدهِ الهي هيچ تخلّفي راه نمي يابد و هيچ شائبه اي آن را بر نمي تابد؛ گرچه دوران غيبت و زمان هجران طولاني گردد. اين خواست و مشيّت خدا است و مشيّت هاي خدا هماهنگ و همگراست. اگر مردمان و مهدي باوران «تغييراتش» [208] دهند - خودشان را دگرگون كنند - و به اندازهِ لازم به بلوغ اجتماعي رسيده، اضطرار به حجّت و وليّ خدا را باور كنند، راهياب گشته اند و به آستانهِ قربِ موعود و فرج نايل شده اند، ولي اگر كوتاهي نمايند و در جهت تعجيل فرج، تكثير انصار و نزديكي زمان ظهور اقدامي نكنند، ظلم فراگير، قسط و عدل را فرياد خواهد زد و دست مشيّت الهي با پس زدن سياهي ها، صبح قريب و فرج آن عزيز را به ثمر خواهد رسانيد.من چرا و چگونه ميتوانم شك بورزم و طول غيبت اش را و درازاي مدتش را بهانهِ شك خويش سازم؟ آخر مگر نه آن است كه هر چه هست از كوتاهي و كم همّتي ما و از نابالغي و عدم درك اضطرار ما به حجّت و وليّ خدا است؟آري! وعدهِ خدا دربارهِ تو حق است و تو خواهي آمد و بساط ظلم و جور با دستان پر خير تو برچيده خواهد شد؛«انّ الله لا يخلف الميعاد [209] ؛ همانا خداوند هيچگاه از وعده ي خويش تخلّف نمي ورزد».

و لا اتحير مع من جهلك و جهل بك

و سرگردان نيستم همراه با كسي كه نادان به وجود تو و نادان به مقام تو است.آناني كه پيوسته زمزمهِ هماهنگي و همراهي و همدلي با حقايق

و سنّت هاي حاكم بر هستي را سر مي دهند، از جهل و سرگرداني به دور مي مانند و به نور راهياب مي شوند؛ زيرا سرود خوش اللهم عرفني نفسك فانّك اِن لم تُعَرٍّفني نَفسَك لَم اَعرِف نَبِيك، اللهم عرفني رسولك فانّك ان لم تعرفني رسولك لم اَعرِف حجتك اللهم عرفني حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك ظلمتُ عَن ديني» [210] را با جان خويش سر مي دهند و معرفت خدا، رسول خدا را و حجّت خدا را در يك چرخهِ نظام مند فكري - اعتقادي مي بينند و مي طلبد. اين هستي بي حاكم نمي تواند باشد و اين روابط پيچيده موجود در هستي بدون ضوابط و قانون نيست. حاكم قانونگذار فرستاده خود را براي ارايهِ قوانين و اجراي آن مي فرستد حجّت خدا آن مسير را ادامه مي دهد. اگر چنين نباشد هستي بدون سكانّ دار مي ماند، و با نبود كانونِ قانونمندي و «مدار دهر» [211] و «نواميس عصر» [212] نابوديِ زمين همهِ ساكنان آن قطعي رحمتي است.من اين جريان معرفتي را به بركت وجود تو اي حجّت خدادريافته ام و جان گرفته ام و از مُراداران متحرّك دوري گزيده ام چه آنان كه تو را نشناسند گذرعمر را به «ميتهِ جاهليّت [213] سپري كرده اند و كفر و مردار بودن را نشان گرفته اند.چنين است كه من خودم را در سايهِ عنايت و هدايت تو - اي وليّ خدا - يافته ام و اگر تو و عنايت تونبود گم شده بودم و گمراه.«ظلمتُ عن ديني» ضال، گم شدن و گمراه شدن را پيوسته بهم دارد؛ از همين روست كه در قرآن هم مي خوانيم «اَلذين خسروا انفسهم فهم لا يؤ منون؛ آناني كه خودشان را مي بازند و از دست مي دهند؛ هرگز

ايمان نمي آورند» [214] ايمان كبوتري است كه بايد روي آشيانه «وجود خود» بار يابد.كساني كه تو و جايگاه تو را نشناختند؛ خود را گم كرده و گمراه شده اند و در بهت و سرگرداني دست و پا مي زنند.آن ها از سر جهل و ناداني با تو چه ها كردند و ندانستند با تو چگونه برخورد و رفتار بنمايند.ولي آناني كه پيوسته فرياد زده اند «اسئلك ان تدخلني في جمله العارفين بهم و بحقهم» [215] و خواسته اند كه در گروه معرفت يافتگان به «شخص» و «شخصيت» پاكان هستي و معصومين قرار گيرند، آنان و جايگاه آنان را بشناسند، چگونه مي توانند سرگردان و متحيّر باشند. آن ها به نور رسيده اند و به نور راه يافته اند، پس سرگرداني براي آنان معنا ندارد.

منتظر متوقع لايامك

منتظر و چشم به راه تو و همواره متوقع دوران ظهورت مي باشم.من براي ظهور تو در حالت آماده باش به سر مي برم آماده باش و انتظار من «وقوع» دارد و واقع شده و از «عمل و ثبات» برخودار است و اين گونه فرهنگ بارها و بالنده را در سايه سار روايت هاي يافته ايم كه بيان مي دارند: انتظار از جنس عمل است و بالاتر از عمل يعني افضل اعمال.من نه تنها در تو و جايگاه تو به خلاف جاهلانِ مُردار صفت و كفرپيشه از جهل و جهلالت رسته ام، بلكه با معرفتي سرشار، رشته دل را با عشقي به تو بسته ام و چشم به راه تو دوخته و با بال و پري سوخته؛ به همراه جانم افق سبز ظهور را به نظاره مي نشينم.من نه تنها همانند جاهلان سرگردان نيستم و در تشخيص وضعيت و تكليف و برنامه هاي حال و آيندهِ خود سردرگم هستم، بلكه

سراپا در حالت آماده باش و قوت و ثبات مي باشم.

و انت الشافع الذي لا ينازع و الولي الذي لا يدافع

تو شفاعت كننده اي هستي كه احدي با تو نزاع نتواند كرد و سرپرستي هستي كه قدرت مقاومت و دفاع با تو را هيچكس نخواهد داشت.تو جُفت و همراه جبههِ حقي هستي كه در مصاف نبرد باطل مي باشد. مديّريت سياه حقّ به تو سپرده شده است و هيچ كس را ياراي مقاومت در برابر تو نخواهد بود.امام صادق (ع) فرمود:«اِن القائِمَ مِنّا مَنصُورٌ بِالرُّعبِ مُؤَيدٌ بِالنصرِ؛ [216] .همانا قائم از خاندان ما ياري شوندهِ به رعب و ترس مي باشد.خداوند سينهِ دشمنان را از ترس بر مي كند و او با نصرت تأ ييد مي شود.»

ذخرك الله لنصره الدين و اعزاز المؤمنين و الانتقام من الجاهدين المارقين

خداوند تو را بر ياري كردن دين و عزيز كردن مؤ منين و انتقام از منكرين و دشمنان سركش ذخيره كرده است.تو آن ذخيرهِ الهي و «بقيه الله الاعظم» هستي كه هيچ كس را ياراي مقابله و مقاومت با تو نمي باشد و خداوند به وسيله تو دينش را بر همه اديان و انديشه، پيروز مي سازد. مؤ منين را عزيز و از همهِ كساني كه با حقّ درگير مي شوند و منكر آن و بر عليه آن سركشي مي كنند انتقام مي گيرد.

اشهد ان بولايتك تقبل الاعمال و تزكي الافعال و تضاعف الحسنات... في النار و لم يقبل الله لَه عملا و لم يقم له يوم القيمه وزناً

اَشهَدُ اَن بِوِلاَيَتِك تقبلُ الاَعمالُ وَ تُزَكيّ الاَفعالُ وَ تُضاعَفُ الحَسَناتُ وَ تُمحَي السيٍّئاتُ فَمَن جاءَ بولايتك و اعترف بامامتك قبلت اعماله و صُدٍّقَت اَقواله و تضاعَفَت حسناتُهُ و يُحَيت سَيٍّئاتُهُ وَمَن عَدَلَ عَن وِلايتك و جَهِلَ معرفتك و استبدل بِكَ غيرك كَتَبهُ الله علي مِنخَرِهِ فِي النّار و لم يقبل الله لَهُ عملا و لم يُقِم لَهُ يَومَ القِيمَهِ وَزناًگواهي مي دهم كه عمل ها با ولايت تو پذيرفته مي شوند. كارها پاكيزه و نيكي ها دو چندان، و بدي ها محو و نابود شود. بنابراين، هر كه به ولايت تو معتقد و به امامت تو معترف باشد، اعمال و كردار او پذيرفته است و گفتارش تصديق، حسناتش دو چندان و بديهايش نابود شود. هر كس از ولايت تو روي برگرداند و عدول كند و مقام معرفت تو را نداند و ديگري را بجاي تو پيشوا قرار دهد، خدا با صورت در آتش سرنگونش كند، از او هيچ عملي را نخواهد پذيرفت و در روز قيامت براي او هيچ وزني اقامه نكند و بر پا ندارد.امام باقر (ع) مي فرمايد:ذِروَهُ الاَمرِ وَ سَنامُهُ وَ مِفتاحُهُ وَ بابُ الاَشياءِ وَ رِضَاالرحمنِ الطّاعَهُ لِلاِمامِ بَعدَ مَعرِفَتِهِ.اِن

اللّهَ عَزوَ جَل يَقُولُ: «مَن يُطِعِ الرسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ وَ مَن تَوَلّي فَمااَرسَلناكَ عَلَيهِم حَفيظاً» [217] .اَما لَو اَن رَجُلاً قامَ لَيلَهُ وَ صامَ نَهارَهُ وَ تَصَدقَ بجَميعِ مالِهِ وَ حَج جميعَ مالِهِ وَ حَج جميعَ دَهرِهِ وَ لَم يَعرِف وِلايَهَ وَلِيّ اللّهِ فَيُواليَهُ وَ يَكُونَ جَميعُ اَعمالِهِ بِدلالته اِلَيهِ، ما كانَ لَهُ عَلَي اللّهِ جَل وَ عَز حَقُّ في ثَوابِهِ وَ لا كانَ مِن اَهلِ الايمانِ. [218] .بلندترين نقطه و قلّهِ دين و كليد آن، درِ همهِ چيزها و مايهِ خشنودي خداي مهربان، اطاعت كردن از امام پس از معرفت نسبت به او است. خداي عزّو جلّ مي فرمايد:كسي كه پيامبر را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است. و هر كس از پيروي ايشان سرباز زند، پس (اي پيامبر) ما تو را براي نگهباني او نفرستاديم.توجه داشته باشيد كه اگر شخصي شب ها را به عبادت و روزها را به روزه بگذراند و همهِ دارايي خود را صدقه بدهد و در تمام دوران عمرش به حج رود ولي اهل معرفت و ولايت وليٍّ خدا نباشد - تا او را دوست داشته و همراهي كند و همهِ اعمالش بر طبق راهنمايي و نظر او باشد - بر خدا حق پاداش پيدا نمي كند و هرگز از ايمان آورندگان و باورمندان نمي باشد. در يكي از احاديث مربوط به معراج آمده است كه حضرت چنين فرمود:شبي كه من به سوي پروردگار جليل سير داده شدم (شب معراج) به من اين گونه وحي شد:«...اي محمّد، من تو و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندانِ او را از اصلِ نور خود آفريدم و ولايتِ شما

را بر اهل آسمان ها و زمين عرضه داشتم. پس هر كس آن را پذيرفت، نزد من از مؤ منان است و هر كه آن را انكار كرد، از نظر من از كافران شد» و سپس فرمود:«يا مُحَمدُ، لَو كانَ اَن عَبداً مِن عَبيدي عَبَدَني حَتي يَنقَطِعَ وَ يَصيرَ كَالشنٍّ البالي، ثُم اَتاني جاحِداً لِوِلايَتِكُم، ما غَفَرتُ لَهُ حَتّي يُقِر بِوِلايَتِكُم؛اي محمّد، اگر يكي از بندگانِ من آنقدر مرا عبادت كند تا آن كه قطعه قطعه شود و همچون مَشكِ پوسيده گردد، سپس با انكارِ ولايتِ شما نزدِ من آيد، من از او نمي گذرم تا آن كه به ولايتِ شما اقرار و اعتراف نمايد.» [219] .ابن ابي بصير گويد:حضرت ابوالحسن (ع) دربارهِ قول خداي عزوجل «گمراه تر از آن كس كه هوس خويش را بدون هدايت خدا پيروي كند كيست؟.» فرمود:«وَ مَن اَضَلُّ مِمنِ اِتبَعَ هَواهُ بِغَيرِ هُديً مِنَ اللّهِ» قال: يعني مَنِ اتخَذَ دينَهُ رَاءيَهُ بِغَيرِ اِمامٍ مِن اَئِمهِ الهُدي. [220] .كسي كه را ي خود را دينش قرار دهد، بدون امامي از ائمّه هدي.تنها راه هدايت از معبر امامان و پاكان هستي مي گذرد و راه هاي ديگر خود فريبي، خودرا يي و انحرافي بيش نيست.رسول خدا (ص) مي فرمايد:لَو اَن عَبداً عَبَدَ اللّهَ بَينَ الصفا وَالمَروَهِ اَلفَ عامٍ ثُم اَلفَ عامٍ حَتّي يَصيرَ كَالشنٍّ البالي، ثُم لَم يُدرك مَحَبتَنا، كَبهُ اللّهُ عَلي مِنخَرَيهِ فِي النّارِ. ثُم تَلا: «قُل لاَ اَسئَلَكُم عَلَيهِ اَجراً اِلا المَوَدهَ فِي القُربي» [221] و [222] .اگر بنده اي در بين صفا و مروه هزار سال خدا را عبادت كند، و پس از آن نيز هزار سال ديگر، تا آن كه همچون مَشكِ پوسيده شود، ولي محبّت ما

اهل بيت را نداشته باشد، خداوند او را با صورت در آتش مي فكند.سپس اين آيه را تلاوت فرمود:«(اي پيامبر) بگو، من به خاطر انجامِ رسالتم، مزدي جز مودّت نزديكانم را نمي خواهم».امام صادق (ع) مي فرمايد:... اِنهُ مَن اَتَي البُيُوتَ مِن اَبوابِهَا اهتَدي وَ مَن اَخَذَ في غَيرِها سَلَكَ طَريقَ الردي. وَ صَل اللّهُ طَاعَهَ وَلِيٍّ اَمرِهِ بِطاعَهِ رَسُولِهِ، وَ طاعَهَ رَسُولِهِ بِطاعَتِهِ. فَمَن تَرَكَ طاعَهَ وُلاهِ الاَمرِ، لَم يُطِعِ اللّهِ وَ لا رِسُولَهُ. [223] .همانا هر كس از درهاي خانه ها وارد شود، اهل هدايت است و آن كه از غير دَر بيايد، راه هلاكت پيموده است. خداوند اطاعت از وليّ امر خود را به اطاعت از رسولِ خود و اطاعت از رسول خود را با اطاعت از خود پيوند زده است. بنابراين، هر كس اطاعت از اولياي امر راترك كند، از خدا و رسول او اطاعت نكرده است.باب هدايت «باب الله» و ورود به مسير اطاعت خداوند فقط اهل بيت (صلوات الله عليهم اجمعين) هستند و بس.دوستي و محبّت به خاندان عصمت و طهارت راه اطاعت را هموار مي كند و همهِ موانع و مزاحمت ها را از بين مي برد. گناهاني كه مزاحم سلوك و قرب انسان به ذات ربوبي مي شود، با گلواژه هاي محبّت به پايان هستي به بوستان هاي طهارت و پاكي تبديل مي شوند؛«حبّنا اهل البيت يكفّر الذنوب و يضاعف الحسنات؛رسول خدا (ص) مي فرمايد: دوستي ما خاندان اهل بيت گناهان را مي پوشاند و حسنات ونيكي ها را دو چندان مي سازد.» [224] .و امام حسن (ع) مي فرمايد:... وَ اِن حُبنا ليساقط الذنوب من ابن آدم كما يساقط الريح الورق من الشجر [225] .همانا دوستي ما - اهل البيت - گناهان

فرزندان آدم را فرو مي ريزد؛ همان گونه كه باد برگان درخت را مي ريزاند.آري، دوستي با پاكان زشتي ها را فرو مي خَلَد و زيبايي ها را مي افزايد و به شكوه و عظمت ها رهنمون مي گرداند.حال اگر قدر و ارزش پاكان هستي را نشناسند و جايگزين براي آن پيدا كنند و با ناداني به معرفت و شناخت آنان به ديگران روي آورند، خداوند آنان را به صورت و روي در آتش در مي افكند. و اين هلاكتي است كه خود آن را رقم زده اند.در قرآن مي خوانيم:اَلَم تَرَ اِلَي الّذين بَدلُوا نِعمَتَ اللّهِ كُفراً وَاَحَلُّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ [226] .آيا احوال كساني را كه نعمت خدواند را به كفر تبديل كردند قوم خود را به سراي هلاكت در آوردند نديدي؟در روايات بسيار مي خوانيم كه امامان شيعه (ع) بيان فرمودند:«نحن و الله نعمت الله التي انعمها علي عباده؛به خدا سوگند نعمت هايي كه تبديل شدند، وجود ما بود. ما را رها كردند و به دنبال رهبران ديگر رفتند. [227] .در زيارت مطلقهِ حضرت امير (ع) مي خوانيم:«السلام علي ميزان الاعمال؛درود بر معيار و ميزان سنجش اعمال و كردار»و امام صادق (ع) در تفسير آيهِ «و نضع الموازين القسط» فرمود: انبياء و اوصيا ميزانند. [228] .آناني كه دست از دامن پاك و پر خير «ميزان الاعمال» مي شويند و ناپاكان را پيروي مي نمايند، جز آلودگي و روسياهي نصيب شان نخواهد شد. از اين روست كه در روز قيامت و فرجام كار «وزني» نخواهد داشت و ثقلي نمي يابند تا به فلاح و رويش و رستگاري بار يابند. سرانجام كار سنجش و ميزاني سبك و خفيف به آن ها مي رسد و به خوض و فرورفتن در پستي ها دچار [229] مي گردند.

اشهد الله و اشهد ملائكته و اشهدك يا مولاي... انت نظام الدين و يعسوب المتقين و عز الموحدين و بذلك امرني رب العالمين

اُشهِدُ اللّهَ وَ اُشهِدُ مَلائكَتَهُ و اُشهِدُكَ يا مَولايَ بهذا ظاهِرُهُ كَباطِنِه و سِرُّهُ كَعَلانيَتِهِ وَ اَنتَ الشاهِدُ علي ذلك و هو عَهدي اليك و ميثاقي لديك اِذ اَنتَ نظام الدّين و يَعسُوبُ المتّقين و عزّ الموحدّين و بذلك امرني ربّ العالمين.گواه مي گيرم خدا را و گواه مي گيرم فرشتگانش را و گواه مي گيرم تو را اي مولايم! به اين اعتقاد قلبي كه نسبت به تو دارم. عقيده اي كه ظاهرش مانند باطن و سرّش همانند آشكار آن است و تو خود بر آن شاهدي و آن عهد من است با تو و پيمان من است در پيشگاه تو؛ چون تو خود نظام دين هستي و پيشواي متقيان و عزّت يكتاپرستان، و پروردگار جهان مرا بر آن امر فرموده است.بر ادّعا و اعتقاد خويش گواه مي گيرم خداوند و فرشتگان را و امام زمان (ع) را به عنوان شاهد و گواه خود ياد مي كنم.و اعلام مي كنم كه در ظاهر و باطن و پنهان و آشكار بر همين مرام هستم (و در همين جا دوباره خود حضرت را شاهد و گواه مي آورم) «و انت الشاهد علي ذلك» و اين به نمايش گذاشتن اوج اُنس و قُرب است. در ادامه سخن از عهد و ميثاق با حضرتش مي رود.جريان معرفتي و اعتقادي خود را نشان دادم و گواهي دادم كه پنهان و آشكارش يكي است؛ زيرا از نگاه آسيب شناسي اعتقادي چه بسا انسان دچار آسيب هاي «شك»، «شبهه»، «ريا» و «سمعه» شود؛ يعني يا در ساحت نظري (شك و شبهه) و يا در ساحت عملي (ريا و سمعه) ممكن است انسان دچار آسيب بشود.اين گونه است كه در دعاي دوران غيبت امام

زمان (ع) آمده است:وَاجعَل ذلك منّا خالِصاً مِن كُلّ شَك وَ شُبهَهٍ و رياءٍ و سُمعَهٍ حَتّي لا نُريدَ بِه غيرَكَ وَ لانَطلُبَ بِهِ اِلاّ وَجهَكَ.خداوندا! اين عقيده ما را از هرگونه آسيب هاي شك، شبهه، خودنمايي و شهرت خالص گردان؛ تا اين كه به وسيله آن عقيده فقط تو را بخواهيم و تو را طلب كنيم.دوباره دلبر خود و امام عصر خويش را شاهد و گواه مي گيرم، «و انت الشاهد علي ذلك» كه تو بر اين اظهار ارادت و جريان معرفتي و اعتقادي من آگاه هستي. چه خوش است اين اوج اُنس و قرب و نجواي عاشقانه!در ادامه عهد و ميثاق خود را با تو ياد و بازخواني مي كنم؛ چون كه تو نظامِ دين هستي. قواعد علم و اساس آن و قوام و چهار چوب علم و دين بر قامت بلند تو استوار است. تو و اجداد معصومت اركان توحيد هستيد. آنان كه عهد و ميثاق خود را از شما بگسلند و قطع نمايند، از مدار حق بيرون شده اند و در مدار باطل دچار تيه و سرگرداني گشته اند.

فلو تطاولت الدهور و تمادت الاعمار لم ازدد فيك الا يقيناً و لك الا حباً و... ربي بين يديك و التصرف بين امرك و نهيِك

فَلَو تَطاوَلَتِ الدُّهُورُ و تمادَتِ الاَعمارُ لَم اَزدَد فيكَ اِلاّ يقيناً و لك اِلاّ حُبّاً و عَلَيكَ اِلاّ مُتكِلاً وَ مُعتَمداً و لِظُهُورِكَ اِلاّ مُتَوَقِّعاً وَ مُنتَظِراً وَ لِجهادي بَينَ يَدَيكَ مُتَرَقِّباً فاَبذُلُ نَفسي وَ مالي وَ وَلدي وَ اَهلي و جَميعَ ما خَولَني رَبّي بَينَ يَدَيكَ وَالتصَرُّفِ بَينَ اَمرِكَ وَ نَهيِكَ.پس اگر روزگاران طولاني و عمرها بلند شود جز اين نيست كه يقينم دربارهِ تو افزون مي شود و عشق و دوستي ام براي تو زياد مي شود، و توكل و اعتمادم به تو، افزايش مي يابد. و براي ظهور تو

متوقع و آماده و پيوسته مسئو ليت پذير خواهم بود و در اين آماده بودنم از انتظار و آمادگي و توانمندي هاي لازم برخوردارم، و براي جهاد در ركاب و پيشگاه تو چشم به راهم و ديدباني و رصدهاي به هنگام و مناسب انجام مي دهم (ثانيه شماري مي كنم). تا اين كه بخشش كنم جان و مال و فرزند و اهل و عيالم را و همه دارايي ام را كه پروردگار به من عطا كرده، در پيشگاه تو و همه را در راه امر و نهي تو صرف مي كنم.اگر چه دوران غيبت طولاني شد و عمرهاي بسياري سپري، ولي تاكنون جمال دل آراي تو را نديده ام و هر چه كه بيش تر مي گذرد، پوچي ادعاهاي ديگران را بهتر و بيش تر درمي يابم و مشاهده مي كنم كه ديگران در بساط خود چيزي ندارند و تمامي بَزَك ها و رنگ ها، رخسار زشت خويش را مي نمايند.پس ما به باوري عميق و گسترده دربارهِ تو دست مي يابيم كه واقعاً «تنها راه» تو را مي زيبد؛ «لم ازدد فيك الا يقيناً». و آستانهِ بلند يقين و باورم تنها جايگاه قدم هاي توست. ديوانه وار و مستانه سرگردان كوي عشق توام و شكوفه هاي محبت و دوستي تو را به نظاره مي نشينم؛ «ولك الاّ حبّاً».با يقين و حبّي كه نسبت به تو يافته ام نمي توانم به غير تو دل ببندم و اعتماد كنم. فقط راهبرد انتظار راه به جايي مي برد؛ «و عليك الاّ متكلا و معتمداً».با بينش مهدوي و گرايش به آن و تكيه بر راهبرد انتظار براي ظهور خورشيد بايد گام برداشت.براي آن كه خورشيد را از پس ابرها بيرون آوريم و در آغوش نگاه خود بركشيم، بايد به مقام توقّع و

پيوسته آماده باش بودن راه يابيم و هميشه مسئو ليت پذير باشيم؛ «متوقّعاً».و به انتظار و آمادگي و توانمندي هاي لازم بار يابيم و در عرصه ها و ساحت هاي گوناگون فردي و اجتماعي از صلاحيت ها و آمادگي لازم برخوردار باشيم؛ ساحت هاي، عاطفي و رفتاري؛ «منتظراً».ابوبصير از امام صادق (ع) نقل مي كند:مَن سَرّ اَن يكون مِن اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر فان مات و قام القائم بعده كان له من الاجر مثل اجر من ادركه فجدّوا و انتظروا هنيئاً لكم ايّتها العصابه المرحومه.كسي كه مي خواهد از ياران و اصحاب امام مهدي (ع) باشد، بايد انتظار بَرَد و ورع و پاك دامني پيشه سازد و اخلاق خويش را نيكو كند. در اين حالت اگر بميرد و حضرت حجّت پس از مرگ او ظهور كند، پاداش كسي را دارد كه آن حضرت را درك مي كند. پس تلاش كنيد و در انتظار باشيد؛ گوارا باد بر شما اي گروهي كه مورد رحمت حق قرار گرفته ايد.مهدي ياوران وقتي پس از مقام هاي «متوقع» و «منتظر» در مقام «مترقب» جاي مي گيرند، با «آماده باشي مستمر» و «توانمندي لازم» اقدام به «ديدباني و رصدهاي» به هنگام مي كنند تا بتوانند جايگاه خود را تبيين كنند. هم هدف را رصد مي كنند و شرايط و نشانه هاي ظهور را زير نظر مي گيرند و هم در نسبت سنجي ميان وضعيت خود و شرايط موجود بهترين موضع گيري را اتخاذ مي نمايند؛ «و لجهادي بين يديك مترقّباً».مهدي ياوران پس از توجه به اين مقام و محورها، با بذل جان، مال، فرزندان و اهل و عيال و تمامي امكانات در پيشگاه امام زمان خود و صرف آن ها براي امر و نهي او، از هيچ

چيزي دريغ نخواهند كرد.فرهنگ انتظار همهِ اين پيام هاي هماهنگ و همگرا را با هم و به گونهِ نظام مند دارد. با چنين بلوغ و بالندگي مي توان همه هستي خود را در طبق اخلاص نهاد و تقديم راهش كرد.مَولايَ فَاِن اَدرَكتُ اَيّامَكَ الزّاهِرَهَ وَ اَعلامَكَ الباهِرَهَ، فَها اَنَا ذاعَبدُكَ المُتَصَرِّفُ بَينَ اَمرِكَ وَ نَهيِكَ، اَرجُو بِهِ الشهادَهَ بَينَ يَدَيكَ وَ الفوزَ لَدَيكَ.مولاي من! اگر ايّام دولتِ درخشان و شكوفاي تو و پرچم هاي نمايان و نوراني تو را درك كردم، پس من آن بنده اي خواهم بود كه امر و نهي تو را گردن نهاده و به جاي آورده ام، كه به وسيلهِ آن، آرزوي شهادت در پيشگاه تو و كاميابي در حضور تو را دارم.اگر در آن روزهاي سبز و شكوفا كه پرچم هاي تو برافراشته مي شوند، تو را در آغوش ديدگانم دريابم، من آن بنده اي هستم كه در افق نگاه خود در پهناي باور خويش تنها امر و نهي تو را جاي مي دهم، و آرزويِ سبز من با شهادت سرخ شكل مي گيرد و برآورده مي شود. اين سان است كه در باغ دستان تو شكوفه مي كند و سروآسا قد مي كشد و سرافراز مي گردد و رستگاري براي من به ثمر مي نشاند.انبيا و اوصيا نيز با فرياد «آه آه شوقاً الي رُوِ يتهم» شعله هاي شور خويش را و طوفان عشق و بي تابي را به امواج واژگان مي سپارند و رغبت و اشتياقشان را در پيشگاه امام زمان (ع) و اصحاب او به نمايش مي گذارند.امام صادق (ع) مي فرمايد:لَو اَدركتُهُ لَخَدمتُهُ ايّام حياتياگر دوران ظهورش و حضورش را درك كنم، همانا تمام عمرم، در خدمتش خواهم بود.ببينيد امام صادق چگونه در آروزي درك حضورش داد

سخن مي دهد و آرزوي درك دوران او را در دل دارد، چرا چنين نباشد؟ همگان در صف خريداران يوسف زهرا سهم مي ستانند و خريدار اويند.«آمادگي» و «مسئوليت پذيري»، «ديدباني و رصد كردن» را از همين دوران غيبت بايد تمرين كرد و پيوسته در آرزوي اطاعت محض و تقديم جان و توفيق شهادت در راهش بود.

مولاي فان ادركني الموت قَبل ظهورك فاني اتوسل بِك و بِابائك الطاهرين... لا بلغ من طاعتك مرادي و اَشفي من اعدائك فؤ ادي

مَولايَ فَاِن اَدرَكني المَوتُ قَبلَ ظُهُورِكَ فَانّي اَتَوَسلُ بِكَ وَ بِابائكَ الطّاهِرينَ الي اللّه تعالي وَ اَسئلُهُ اَن يُصَلِيَ عَلي مُحَمدٍ وَ الِ مُحَمدٍ وَ اَن يَجعَلَ لي كَرهً في ظُهُورِكَ وَ رَجعَهً في اَيّامِكَ لاِ َبلُغَ مِن طاعتِكَ مُرادي وَ اَشفِيَ مِن اَعدائكَ فُؤ ادي مولاي من اگر پيش از ظهورت مرگ من فرا رسد، در اين صورت من توسل مي جويم به تو و پدران پاك تو به درگاه خداي تعالي، و از او درخواست مي كنم كه بر محمد و آل محمد درود فرستد و اين كه در هنگام ظهور تو بازگشت و رجعتي را براي من قرار دهد، تا در ايام دولت تو با اطاعت و پيروي از تو به مقصودم برسم، و از شماتت دشمنانت قلبم را شفا دهم.در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:مُؤ مِنٌ بِاِيابِكُم مُصَدّقٌ بِرَجعتِكم.باور دارم كه شما پاكان هستي و خاندان نور بار ديگر پيش از قيامت به دنيا بازمي گرديد.علماي برجسته شيعه فرموده اند؛ در زمان ظهور حضرت مهدي (ع) امامان (ع) رجعت خواهند كرد. گروهي از مؤ منان خالص نيز به اين جهان رجعت مي كنند تا دين خدا را و امام زمان را ياري نمايند. هم چنين بعضي از سر كرده هاي ظلم و كفر نيز به دنيا باز مي گردند تا بازخواست شوند و تازيانه هاي عدالت را مشاهده نمايند.البته مخالفان

ما مسئلهِ رجعت را برنمي تابند و آن را انكار مي كنند و به ما دشنام مي دهند. با اندكي دقت در بسياري از آيات، غفلت يا تغافل آن دسته از بي خبران زدوده مي شود.خداوند در قرآن، داستان رجعتِ عزير و اصحاب كهف و قومي از بني اسرائيل را متذكّر شده است،نيز در شرح حال بعضي از نمايندگان قوم موسي (ع) چنين مي فرمايد:ثُمّ بعثناكُم مِن بَعدِ مَوتِكُم لَعَلكُم تَشكُروُنسپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم شايد شكر نعمت او را به جا آوريد.وقتي كه نمايندگان بني اسرائيل سخن گفتن خداوند با حضرت موسي را دريافتند، گفتند:حَتّي نَرَي اللّهَ جَهرَهً فَاَخَذَتكُمُ الصّاعِقَه....اي موسي! ما به خداوند ايمان نمي آوريم مگر اين كه خدا را آشكارا مشاهده نماييم....در همين حال صاعقه اي فرود آمد و آن ها را هلاك كرد. حضرت موسي (ع) به خداوند عرض كرد: «پروردگارا من به بني اسرائيل چه پاسخ بدهم و چگونه بدون اين ها به سوي آنان برگردم؟» از اين رو خداوند به خاطر حضرت موسي ايشان را زنده كرد و بار ديگر به دنيا بازگشت و رجعت نمودند.امام صادق (ع) فرمود:آن گاه كه زمين دهان باز كند، نخستين كسي كه به دنيا باز مي گردد امام حسين (ع) است. البته رجعت براي همهِ مردم نمي باشد، بلكه براي افراد مخصوص است؛ زيرا فقط اشخاصي كه مؤ من خالص يا مشرك كامل باشند بار ديگر به دنيا باز مي گردند.امام باقر (ع) فرمود:همانا حضرت رسول (ص) و حضرت علي (ع) به دنيا باز خواهند گشت.از امام صادق (ع) نقل شده است:هر كس چهل صبح دعاي عهد را بخواند، از ياوران حضرت قائم (ع) مي شود و اگر پيش از ظهور آن حضرت عمر خويش را سپري كند،

خداوند او را از قبر بيرون آورد كه در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالي به هر كلمه هزار حسنه او را كرامت فرمايد و هزار گناه او را بپوشاند.

مولاي وقفت في زيارتك موقف الخاطئين النادمين، الخائفين من عقاب رب العالَمين ... فقد تعلق بِحبلك و تمسك بولايتك و تبرء من اعدائك

مَولايَ وَقَفتُ في زيارتك مَوقف الخاطئين النّادمين، الخائفينَ مِن عِقابِ رَبّ العالَمينَ وَقَدِ اتكلتُ عَلي شفاعَتِكَ و رجوت بموالاتك و شفاعتك محو ذنوبي و ستر عيوبي و مغفره زللي فكن لِوَليّكَ يا مولاي عند تحقيق اَمَلِهِ واسئَلِ اللّه غفران زَلَلِهِ فقد تَعَلقَ بِحَبلك وتمسك بولايتك و تبَرءَ من اَعدائك مولاي من، ايستاده ام براي زيارت تو؛ همانند ايستادن خطاكاران پشيمان و ترسان از كيفر پروردگار جهانيان، من تكيه زده ام بر شفاعت تو و اميد بسته ام به دوستي و اطاعت تو و اين كه شفاعت تو گناهانم را نابود كند و عيب ها و زشتي هايم را بپوشاند و لغزش هايم را بيامرزد. پس تو اي مولاي من! دوستت را به آرزويش برسان و از خدا آمرزش خطاهايش را بخواه كه او به رشته ولايت و محبّت تو چنگ زده و از دشمنانت بيزاري جسته است.در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:يا وَلي اللّهِ اِن بَيني وَ بَينَ اللّهِ ذُنُوباً لا يأ تي عليها رضاكم فَبِحَقٍّ مَنِ ائتَمَنَكُم عَلي سِرٍّهِ وَ استَرعاكُم اَمرَ خَلقِهِ وَ قَرَنَ طاعَتَكُم بِطاعَتِهِ لمّا استَوهبتم ذُنوُبي وَ كُنتُم شُفعائي.اي وليّ خدا: من مرتكب گناهاني شده ام كه اين گناهان ميان من و خداوند فاصله انداخته و رابطهِ بندگي من با او را قطع كرده است و جز خشنودي و شفاعت شما از ما شيعيان، چيز ديگري نمي تواند آن گناهان را از بين ببرد. پس شما را سوگند مي دهم به حقّ كسي كه شما را امانتدارِ راز خويش قرار

داد، نيز سوگند مي دهم شما را به حقّ كسي كه امر مخلوقاتش را به شما واگذار كرد؛ يعني شما را امام و راهنماي مردم قرار داد، سوگند مي دهم شما را به كسي كه اطاعت از شما را بر مردم واجب كرده و آن را در رديف اطاعت از خود ذكر كرده است. آن جا كه فرمود:(اَطيعواللّه وَ اطيعُوا الرسُولَ وَاولِي الاَمرِ مِنكُم). اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را.در دعاي توسل مي خوانيم اِنّا تَوَجهنا وَ استَشفَعنا وَ تَوَسلنا بِكَ اِلَي اللّه.ما با تو جهت يابي مي كنيم و با همراهي تو به وسيله تو سوي او راهي مي شويم و تمامي پستي ها و آلودِگي ها را به كناره مي افكنيم.

اللهم صل علي محمد و اله، و انجز لوليك ما وعدته... و انصره علي عدوه و عدوك يا رب العالَمين

اللهم صَلّ علي محمد و الِهِ، و اَنجِز لِوَليّكَ ما وَعَدتَهُ. اللّهم اَظهِر كَلِمَتَهُ وَ اَعلِ دَعوَتَهُ، وَ انصُرهُ عَلي عَدُوّهِ وَ عَدُوّكَ يا رَب العالَمين.پروردگارا، دورد فرست بر محمد و آل محمد و وفا كن و عملي گردان به آن چه كه وليّت را وعده دادي. خدايا آشكار نما سخن او را. دعوتش را برافراز و بر دشمنش و بر دشمن خودت او را ياري فرما، اي پروردگار جهانيان.در آيات قرآن از وعده هاي بسياري نسبت به ظهور حضرت سخن به ميان آمده است:(وَعَدَ اللّهُ الذينَ امَنُوا مِنكُم وَ عَمِلوُا الصّالِحتِ لَيَستَخلِفَنهُم في الارضِ كَمَا استَخلَفَ الذينَ مِن قَبلِهِم وَ لَيُمَكّنَن لَهُم دينَهُمُ الذي ارتَضَي لَهُم وَ لَيُبَدّلَنهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم اَمناً)خداوند به كساني از شما كه ايمان آورد و نيكوكار گردد، وعده فرموده كه با ظهور امام زمان به آن ها در زمين خلافت دهد؛ چنان كه امت هاي صالح پيامبران گذشته، جانشين پيشينيان

خود شدند (و علاوه بر خلافت) دين پسنديده آنان را بر همه اديان چيرگي و برتري عطا كند و به همه مؤ منان پس از خوف و ترس از دشمنان، ايمني كامل دهد.ابو بصير مي گويد: «سأ لت اباعبداللّه (ع) عن قول اللّه تعالي في كتابه (هُوَ الّذي اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَ دين الحَقٍّ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلّهِ وَ لَو كَرِهَ المُشرِكُون)از امام صادق (ع) دربارهِ اين آيهِ شريفه «و خداوندي است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا او را بر تمام اديان پيروز گرداند؛ اگر چه مشركان آن را كراهت داشته باشند.» پرسيدم.امام در جواب فرمود:«به خدا قسم هنوز موقع تأ ويل اين آيه نرسيده است». گفتم: «قربانت گردم! چه وقت موقع آن فرا مي رسد؟» حضرت فرمود:هنگامي كه حضرت قائم (ع) قيام كند، موقع تأ ويل اين آيه فرا مي رسد، و چون حضرت قائم قيام كند هر كافر و مشركي، ظهور او را ناخوش دارد؛ زيرا اگر كافر يا مشرك در دل سنگي پنهان شود آن سنگ صدا مي زند: اي مُؤ من! كافر يا مشركي در دل من پنهان شده است بيا او را به قتل برسان! خداوند او را بيرون مي آورد و ياران حضرت قائم او را به قتل مي رسانند.

اللهم صل علي محمد و آلِ محمد، و اظهر كلمتك التامهَ و مغَيبك في ارضك الخائف المترقب

خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست، كلمهِ تامه ات و آن پنهان شده در روي زمينت را و آن ترسان و مراقب را ظاهر و آشكار فرما.خدايا تو حجت بر حق و امام زمان را جلوهِ تام توحيد و از اركان توحيد، قرار دادي و معرفت خود را در آينهِ آن امام همام بر همه عالم و آدم به نمايش گذاردي. هم اكنون اين

خورشيد تابنده در فراسوي ابرها پنهان شده و نگران حال مؤ منان است و از ترس نابخردان و ظالمان بدانديش، شرايط و احوال بشر را نظاره مي كند و در انتظار اذن ظهور است.هم چنان كه در توقيع شريف مي فرمايد:انّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لَنَزَل بكم اللاواء وَاصطَلَمَتكُمُ الاَعداء.ما فارغ از شما نشده ايم و از رعايت و عنايت شما غافل نگشته ايم و اگر چنين مي بود دشمنان تاكنون شما را نابود و ريشه كن كرده بودند.حضرت در شرايط موجود، مراقب شيعيان مي باشد و مراقب حال آنان است و با ارشاد و عنايت هاي ويژه هدايت شان مي كند و...

اللهم انصره نصراً عزيزاً و افتح له فَتحاً يسيراً... اللهم املا بِه الارض عدلاً و قسطاً، كما ملئَت ظلماً و جوراً، انك سميع مجيب

اَللهُم انصُرهُ نَصراً عَزيزاً وَ افتَح لَهُ فَتحاً يَسيراً. اللّهُمَّ وَ اَعِز بِهِ الدّينَ بَعدَ الخَموُلِ، واَطلِع بِهِ الحَق بَعدَ الاُفُولِ، وَ اَجلِ بِهِ الظُّلمَه`َ وَاكشِف بِهِ الغُمه`َ. اللهم وَ آمِن بِهِ البِلادَ وَاهد بِهِ العِبادَ. اللهم املا بِهِ الاَرضَ عَدلاً وَ قِسطاً، كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً، اِنكَ سميع مُجيب.خدايا او را ياري كن، ياريِ با عزّت و پيروزي آسان برايش بگشاي. خدايا دين را به دست او پس از گم نامي نيرومند گردان، و حق را به دست او پس از غروب و افول آن پرفروغ ساز. به وسيلهِ او ابرهاي تيره را زايل كن و اندوه را به وسيلهِ او برطرف فرما. شهرها را به وسيلهِ او امن و امان گردان و بندگان را به وسيلهِ او هدايت فرما. بار خدايا زمين را به وسيلهِ او پر از عدل و داد گردان؛ هم چنان كه از ظلم و بيدادگري پُر گشته است؛ همانا تويي شنوا و اجابت كننده.در زيارت حضرت صاحب الامر مي خوانيم:«السلام علي ربيع

الانام و نضره الايّام؛ سلام بر بهار مردم و روزهاي سبز و خرّم.»همهِ آسايش و راحتي ها تنها در گرو دولت كريمه آن عزيز سفر كرده شكل خواهد گرفت. از اين رو بايد با رشد و بلوغ اجتماعي، شناخت و انتظار دولت كريمه به يك جريان فكري - اجتماعي تبديل شود و فرهنگ مهدويت را با سه شاخصهِ مورد نظر گسترش داد:1. رغبت اجتماعي به دولت كريمه 2. شكايت اجتماعي از وضعيت نبودن نبي و غيبت ولي 3. استعانت اجتماعي در توقيع شريفي حضرت به اسحاق بن يعقوب چنين فرمود: «و اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلك فرجكم؛ براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه فرج شما همان است.»امام حسن عسكري (ع) نيز مي فرمايد:و اللّه ليغيبنّ غيبهً لا ينجو فيها من الهلكه الاّ من ثَبتَهُ اللّهُ عزّ و جلّ علي القول بامامته و وفقه فيها للدعاء بتعجيل فرجه.به خدا سوگند [او] غيبتي خواهد داشت كه در آن تنها كساني از هلاكت نجات مي يابند كه خداوند آن ها را بر قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا براي تعجيل فرجش موفق كرده است.اگر جامعه بشري با رشد و بلوغ خود گام هاي رغبت، شكايت اجتماعي، و استعانت اجتماعي را در نوردد، دست به دعا بردارد و از خالق هستي درخواست كند كه آن خورشيد از پَس ابرها بيرون آيد. با آمادگي و آماده باش بودن و مسؤ ليت پذيري خود و ديدباني و رصد وضعيت و آماده كردن شرايط ظهور؛ عطش و رغبت خود را نسبت به امام زمان نشان دهد و هميشه دغدغه فرهنگ مهدويت را مطلع و مطمح نظر خود بداند، با دعاي پيوسته خود به بلوغ بارع

و بالنده مهدوي دست مي يابد. چنين انساني زمينه هاي ظهور را فراهم مي سازد و هديه فرج را در دوران «غيبت» و «ظهور» درك و دريافت مي نمايد؛ زيرا درك و دريافت فرهنگ مهدويت و امامت آن عزيز سفر كرده و دعا براي فرجش، هم نعمت و گشايش دوران «غيبت» است و هم فرج و گشايش براي دوران «ظهور» و حضورش.

السلام عليك يا ولي الله، ا ئذن لوليك في الدخول الي حرمك، صلوات الله عليك و علي آبائك الطاهرين، و رحمه الله و بركاته

سلام درود بر تو اي وليّ خدا، اجازه فرما به دوستدارت تا به آستانهِ حرمت وارد شود، (و در پايان) درود و سلام خداوند بر تو و بر پدران پاكيزه ات و بخشش و رحمت خدا و بركاتش بر شما باد.سلام و درود خدا بر تنها راه و بر گل نرگس. اميد آن داريم كه ما را به آستانهِ لطف و عنايت خود راه دهد و از تمامي فتنه هاي آخر زمان رهايي مان بخشد.او مي آيد، آري، گل نرگس، با گل مريم مي آيد، و او «تنها راه» است.

پاورقي

[1] «قال فبعزّتك لاغوينّهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين». سوره ص (38)، آيه 82.

[2] «انّ الشيطان لكم عدوٌّ فاتّخذوه عدوّاً». فاطر (35)، آيه 6.

[3] «انه لكم عدوّ مبين». زخرف (43)، آيه 43.

[4] شرح زيارت جامعه كبيره، ترجمه فارسي، ص 126، به نقل از كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب ان الائمة خلفاء الله في ارضه و ابوابه التي منها، رقم 1، ص 193.

[5] غيبت نعماني، ص 245: «سئل ابوعبدالله عليه السلام: هل ولد القائم عليه السلام؟ فقال: لا، ولو أدركته لخدمته ايّام حياتي؛ از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آيا حضرت قائم متولد شده است؟ فرمود: نه، و اگر من به او مي رسيدم همه عمرم را در خدمت او به سر مي بردم».

[6] زيارت جامعه كبيره.

[7] شرح زيارت جامعه، به نقل از بصائر الدرجات، جزء اول، ب 11.

[8] همان، ب 11.

[9] همان، ب 11. [

[10] همان، ب 11.

[11] زيارت جامعه كبيره.

[12] شرح زيارت جامعه كبيره، ص 122، (به نقل از بصائر الدرجات، جزء 8، باب 3، رقم 1، ص 377).

[13] زيارت جامعه كبيره.

[14] دعاهاي هر روز ماه رجب.

[15] شرح زيارت جامعه

كبيره، ص 108.

[16] زيارت جامعه كبيره.

[17] همان.

[18] شرح زيارت جامعه كبيره، ص 123 (به نقل از بصائر الدرجات، جزء 1، باب 10، رقم 3، ص 20).

[19] همان، ص 140.

[20] همان.

[21] همان، ص 111.

[22] كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب ان الائمة نور الله، رقم 1، ص 194.

[23] شرح زيارت جامعه كبيره، ص 11 - 112.

[24] همان.

[25] همان.

[26] زيارت حضرت صاحب الامر (به نقل از سيد بن طاوس، مفاتيح الجنان).

[27] شرح زيارت جامعه كبيره، ص 74 و 75 (به نقل از كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب ان الائمة هم العلامات التي ذكرها الله في كتاب، رقم 2، ص 207.

[28] همان.

[29] همان.

[30] همان، ص 128 و 129.

[31] همان، ص 71.

[32] انوار ساطعه في شرح زيارة الجامعه، شيخ جواد كربلائي، ج 1، ص 454 - 455.

[33] شرح زيارت جامعه كبيره، ص 89؛ كافي، ج 1، باب ان الائمة يعلمون جميع العلوم التي خرجت الي الملائكة و الانبياء و الرسل، رقم، ص 255.

[34] همان، ص 58 از كافي، كتاب الحجة، باب ان الراسخين في العلم هم الائمة، رقم 1، ص 213.

[35] همان، ص 127 از كافي، ج 1، باب ان الائمة ولاة امر الله و خزنة علمه، رقم 2، ص 192.

[36] همان، ج 2، كتاب الحجة، ص 251، ح 2.

[37] همان، ج 1، كتاب الحجة، ص 393، ح 3.

[38] بقره: 189.

[39] زيارت جامعه كبيره.

[40] زيارت جامعه ي كبيره.

[41] يوسف: 108.

[42] شرح زيارت جامعه ي كبيره، شبّر، ص 81 (نقل از اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية، رقم 66، ص 425).

[43] زيارت جامعه ي كبيره.

[44] همان.

[45] زيارت جامعه.

[46] همان.

[47] طه: 124.

[48] زيارت جامعه.

[49]

پايان تاريخ و آخرين انسان، فوكوياما.

[50] اشاره به نامه ي تعدادي از روشنفكران آمريكا در حمايت از جنگ طلبي سران آمريكا.

[51] اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، ص 259، ج 7.

[52] اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، ص 260 و 261، ح 9.

[53] همان، ص 261، ح 10.

[54] اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، ح 8، ص 259 - 260.

[55] اعراف: 16.

[56] حجر: 39 - 40.

[57] صحيفه ي سجاديه، دعاي هفدهم (پناه بردن به خدا از شيطان).

[58] صحيفه ي سجاديه، دعاي 25 (دعا براي فرزندان).

[59] اعراف: 30.

[60] تفسير نمونه، ج 10، ص 210.

[61] رعد: 29.

[62] معاني الأخبار، ص 112، باب طوبي؛ كمال الدين، ج 2، ص 358، باب 33 ما أخبر به الصادق؛ بحار، ج 52، ص 123.

[63] زيارت ششم حضرت اميرالمؤمنين، مفاتيح الجنان؛ بحارالانوار، ج 80، ص 306، س 1.

[64] بحارالأنوار، ج 102، ص 98، س 22.

[65] تفسير نمونه، ج 22، ص 497.

[66] نورالثقلين، ج 5، ص 155، ح 40.

[67] نجم: 13 - 16.

[68] تفسير نمونه، ج 22، ص 500 - 501.

[69] بحارالأنوار، ج 51، ص 27.

[70] يوسف: 108.

[71] اصول كافي، ج 1، ص 261، ح 10.

[72] تغابن: 8.

[73] اصول كافي، ج 1، ص 277 - 278، ح 4.

[74] شرح زيارت جامعه ي كبيره، شبّر، ص 123.

[75] اصول كافي، ج 1، ص 276، ح 1.

[76] بحارالأنوار، ج 25، ص 13، ح 26.

[77] بحارالأنوار، ح 25، ص 21، ح 34.

[78] نور: 35.

[79] توحيد صدوق، ص 155.

[80] بحارالأنوار، ج 23، ص 305، ح 1.

[81] زيارت جامعه ي كبيره.

[82] زيارت جامعه.

[83] همان.

[84] نهج البلاغه، خ 16.

[85] اصول كافي، ج 1، كتاب الحجّة، باب معرفةالامام والرّد إليه، ص 260، ح 9.

[86] اصول كافي، ج 1، كتاب

الحجة، باب معرفةالإمام والرّد إليه، ص 256، ح 3.

[87] اصول كافي، ج 1، باب النوادر، ح 5.

[88] دعاي صاحب الزمان.

[89] بحار، ج 23، ص 307، ح 4.

[90] دعاهاي هر روز ماه رجب.

[91] همان.

[92] حديث سلسلةالذهب (عيون اخبار الرضا (عليه السّلام)، باب 37، ح 4.

[93] زيارت جامعه ي كبيره.

[94] زيارت جامعه ي كبيره.

[95] همان.

[96] آل عمران: 133.

[97] زيارت جامعه ي كبيره.

[98] صف: 8.

[99] تغابن: 8. [

[100] توبه: 33.

[101] همان.

[102] همان.

[103] بحارالأنوار، ج 23، ص 318، ح 29.

[104] توبه: 33.

[105] بحارالأنوار، ج 23، ص 320، ح 36.

[106] انعام: 89.

[107] بحارالأنوار، ج 52، ص 370، ح 160.

[108] مفاتيح، دعاي بعد از دعاي عهد.

[109] آل عمران: 146.

[110] تفسير نمونه.

[111] محمد: 38.

[112] الدرالمنثور، ج 6، ص 67.

[113] تفسير نمونه، ج 21، ص 498.

[114] وقلبي لكم مسلّم و رأيي لكم تبع و نصرتي لكم معدّه حتّي يحيي الله تعالي دينك بكم (زيارت جامعه كبيره).

[115] تحف العقول، كلمات امام صادق (عليه السّلام).

[116] دعاي روز جمعه.

[117] دعاي افتتاح.

[118] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 46، ص 174.

[119] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 46، ص 174.

[120] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 46، ص 174.

[121] مستدرك سفينه البحار، الشيخ علي نمازي، ج 8، ص 175؛ الغدير، علا مه اميني، ج 2، ص 98.

[122] الغدير، علامه ي اميني، ج 6، ص 188؛ مسند احمد، ج 2، ص 420، 422. الاصابه، ج 3، ص 459.

[123] چكيده اي از مقاله بحران هويت و انحراف اجتماعي، حسن حاجي حسيني، كتاب زنان، فصلنامه شوراي فرهنگي - اجتماعي زنان، ش 17، ص 35.

[124] زخرف / 53 - 51.

[125] ابراهيم / 22.

[126] ميزان الحكم، محمدي ري شهري، ج 1، ص 354.

[127] اسرا / 9.

[128] اصول كافي، ج 1، ص 315، ح 2.

[129] حيات القلوب، علامّه ي

مجلسي،ج 5، ص 40، به نقل از: علل الشرايع، ص 195.

[130] نمل: 88.

[131] سجدّه: 7.

[132] زمر: 23.

[133] حيات القلوب، علاّمه ي مجلسي، ج 5، ص 42، به نقل از: كافي 1795، ص 179؛ غيبت شيخ طوسي 220؛ بصائر الدرجات، ص 448 و علل الشرايع، ص 186.

[134] كمال الدين، ج 1، ص 389، ح 15.

[135] كمال الدين، ج 1، ص 388، ج 14.

[136] دعاي ندبه.

[137] زيارت جامعه.

[138] اصول كافي، ج 1، كتاب الحجه، ص 250، ح 1.

[139] «... والكافر ميّت» منتخب الاثر، ب 35، ص 295، ح 11.

[140] زيارت جامعه كبيره.

[141] زيارت جامعه كبيره.

[142] زيارت جامعه كبيره.

[143] غيبت نعماني، ب 7، ص 130، ح 6.

[144] حيوه القلوب، ج 5، امام شناسي، علامه مجلسي، ص 41.

[145] بحارالانوار، علاّمه ي مجلسي، ج 27، ب 15، ص 41، ح 1.

[146] عنكبوت / 20.

[147] فصلت / 53: سنريهم اياتنا في الافاق وفي النفسهم حتي لِتُبَيِّنَ لهم اَنّه الحق....

[148] كمال الدين، ج 1، ب 21، ص 386.

[149] اصول كافي، ج 1، ب انّ الحجه لاتقوم لله علي خلقه الا بامام، ص 250، ح 4.

[150] بحارالانوار، علاّمه ي مجلسي، ج 27. ب 15، ن 46، ح 7.

[151] دعاي ندبه.

[152] دشمن چهار گانهِ انسان ها؛ نفس، دنيا، شيطان، مردم.ر.ك صراط، استاد صفايي، ص 47 و 48 و 49 و 64 و 65.

[153] دعاي ندبه. «ا ين السبب المتصل بين الا رض و السماء».

[154] الرحمهً الموصوله. زيارت جامعه كبيره.

[155] دعاي حضرت صاحب الامر. مفاتيح.

[156] دعاهاي هر روز ماه رجب، مفاتيح.

[157] همان.

[158] المختصربصاير الدرجات، حلي، ص 129. حديث از امام صادق (ع) است.

[159] زيارت جامعه كبيره.

[160] دعاي حضرت صاحب الامر، فصل نامهِ انتظار، ش 7، مقالهِ تنها راه.

[161] نمل، 14.

[162] نور الثقلين،

ج 1، صص 99، ح 277.

[163] بقره، 146.

[164] فتح، 29.

[165] بقره: 89.

[166] بقره: 89.

[167] نورالثقلين، ج 1، ص 99 - 100، ح 278.

[168] زيارت جامعهِ كبيره.

[169] المستدرك، حاكم نيشابوري، ج 1، ص 306.

[170] بحارالانوار، ج 39، ص 84.

[171] شرح زيارت جامعه، عبدالله شبّر، ص 175.

[172] اصول كافي، ج 1، ص 287.

[173] تنها راه، (فصلنامهِ انتظار، ش 3، ص 248).

[174] ان هذا القران يهدي للتي هي ا قوم.

[175] زيارت جامعه كبيره.

[176] زيارت جامعه كبيره.

[177] مائده، 56.

[178] مائده، 56.

[179] بصائر الدرجات، ص 489، ح 8.

[180] فصلنامهِ انتظار، ش 7، مقالهِ «تنها راه».

[181] دعا براي امام زمان (عج).

[182] بحارالانوار، ج 52، ص 328، ح 47؛ اصول كافي، ج 1، ص 25، و ج 2، ص392.

[183] بحارالانوار، ج 52، ص 391، ح 213.

[184] از بيانات مقام معظم رهبري براي گروه مهدويت استفاده شده است.

[185] بحارالانوار، ج 52، ص 336، ح 73.

[186] زيارت جامعهِ كبيره.

[187] كافي، كتاب الحجه، راسخون في العلم.

[188] كافي، ج 1، كتاب الحُجّه، باب راسخون في العلم.

[189] عنكبوت، 49.

[190] كافي، ج 1، باب ان الائمّه قد اوتواالعلم و اثبت في صدورهم.

[191] همان.

[192] شرح زيارت جامعه كبيره، شبّر، ص 58 - 59.

[193] دعاي افتتاح.

[194] كافي، ج 2، ص 25، ح 1.

[195] اسراء، 81.

[196] انبياء 18.

[197] نور الثقلين، ج 3، ص212، ح 407.

[198] زيارت جامعه كبيره.

[199] همان.

[200] انعام/ 12و 20.

[201] بقره/ 1.

[202] زيارت جامعه كبيره، مفاتيح الجنان.

[203] اصول كافي، ج2، ح 1، ص25.

[204] دعاي افتتاح، مفاتيح الجنان.

[205] فصّلت/ 53.

[206] بحار،ج51، ص62.

[207] بحار، ج52، ص351.

[208] رعد/ 11.

[209] آل عمران/ 9.

[210] دعا صاحب الامر در دوران غيبت مفاتيح الجنان.

[211] اعمال شب نيمهِ شعبان،همان.

[212] اعمال شب نيمه شعبان، همان.

[213] من مات و لم

يعرف امام زمانه مات ميته جاهليّه، ينابيع الموده، قندوزي.

[214] انعام/ 12.

[215] زيارت جامعهِ كبيره، مفاتيح الجنان.

[216] مختصر اثبات الرّجعه، ص216 - 217، ح 18.

[217] نساء/ 80.

[218] اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، دعائم الاسلام، ج5.

[219] بحار، ج27، ص200.

[220] اصول كافي، ج2، ص203، باب فيمن دان الله عزوجل بغير امام من الله جلّ جلاله ح1.

[221] شوري/ 23.

[222] تفسير مجمع البيان، ذيل آيه ي 23 سوره ي شوري.

[223] اصول كافي، كتاب الحج، ب معرفه الامام الرّدّ اليه، ح6.

[224] مالي الطوسي 164 / 274. ارشاد القلوب، ص 253. نقل از اهل البيت في الكتاب و السنّه، ص 426، ري شهري.

[225] الاختصاص، ص82. رجال الكشيّ: 1/ 329/ 178. نقل از همان.

[226] ابراهيم/ 28.

[227] نورالثقلين، ج2، ص544، ح 84.

[228] تفسير الميزان (نقل ازتفسير نور)ج4، ص18.

[229] اعراف/ 9 و 8.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109