حضرت امام مهدی علیه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : طاهرخانی عبدالله عنوان و نام پديدآور : حضرت امام مهدی علیه السلام نگارش و گردآوری عبدالله طاهرخانی مشخصات نشر : تهران بنیاد بعثت مرکز چاپ و نشر، 1373. مشخصات ظاهری : ص 116 فروست : (برگزیدگان سیری کوتاه در زندگی چهارده معصوم 14)

برگزیدگان سیری کوتاه در زندگی چهارده معصوم 14 شابک : 1200ریال ؛ 1200ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی يادداشت : چاپ دوم 1374؛ 1900 ریال يادداشت : چاپ سوم 1374؛ 1900 ریال یادداشت : کتابنامه ص 116 - 111 موضوع : چهارده معصوم -- سرگذشتنامه موضوع : محمدبن حسن عج ، امام دوازدهم ، 255ق - -- سرگذشتنامه رده بندی کنگره : BP36 /ب 4،14.ش رده بندی دیویی : 297[ج /95 شماره کتابشناسی ملی : م 73-3447

طليعه

بعد از ذكر در زبور نوشتيم كه بندگان شايسته ما وارث زمين خواهند شد. (سوره انبياء آيه 105) روزي از وراي قرون از ستيغ كوهي استواري يافته از صبر، بر اسب راهواري از عزم و اراده بر عرصه و ميدان عدل پاي مي نهي، و مي دانيم كه شمشيرت در دست نيايشگر و آسمانيت براي فرونشاندن شعله خشم نامردان، مي خروشد، و براي هدايت و راهنمايي انسانها، قرآن، كلام خداي در دست تو مي درخشد و برق شمشير تو چون شهاب درخشاني، تيره ترين شب زمان و تاريخ بشريت را نور مي بخشد. اي مهدي و اي جاودانه تاريخ بشر! ظهور كن. تا شكوفه هاي بهارين فصول، لبخند به روي تو زنند. بيا! تا جامهاي خونرنگ

آلاله ها - به ياد تو تبسم كنند، و قمريان خوش [ صفحه 6] الحان براي تو نغمه و آواز سر دهند و سبزه زاران به خاطر تو - دشتها را طراوت بخشند. اي پيام آور قرآن خدا! قامت بلند راستين تو، در اين دنياي هراس انگيز، قد ناراستيها را برافرازد. چرا كه عمامه جدت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - بر سر تو و پيراهن رسول خدا بر تن تو و پاي افزار پيامبر الهي بر پاي تو است. و نيز قرآن، آن نازل الهي بر رسولش، در سينه تو خواهد بود. تو براي گسترش نظم و فرو ريختن جهل و بي خبري، شمشير علي - عليه السلام - را در دست داري، دعاي زهراي مرضيه و صبر و بردباري امام حسن - عليه السلام - و شجاعت بي نظير امام حسين - عليه السلام - و عبادت بي مانند سيد ساجدين حضرت زين العابدين - عليه السلام - و علم بي عديل امام باقر - عليه السلام - و صدق و صفاي امام صادق - عليه السلام - و فرونشاندن خشم آن امام كاظم - عليه السلام - و رضايت امام رضا - عليه السلام - و جود و بخشش امام جواد - عليه السلام - و هدايت و راهنمايي امام هادي - عليه السلام - و هيبت و شكوه امام حسن عسكري - عليه السلام - از آن توست. اي كسي كه آيينه شفاف عبادت معصومين در پيشاني تو نمايان است. چرا كه آنان در شب ستم ظالمان هر ايام، از بهار عدالت تو سخن راندند و نامت

را پنهان داشتند و به ظهورت زبان كرامت و نويد [ صفحه 7] گشودند و از شمشير عدل تو فرياد روز قيامت بر كشيدند. اي مهدي! تو نمادي از آيينه تمام نماي نبوت و ولايت هستي و عدالت خواهي آنان در برق شمشير تو درخشان خواهد شد. ظهور تو چون آدم، بناي آدميت تازه اي را بنا خواهد كرد و هر سو بنگري تب تزوير و ريا بشكند و بميرد. تو با كوله بار قرنها و سالها رنج و ستم بر پشت، خداي را مي خواني، و چون حضرت ابراهيم - عليه السلام - نداي توحيد و وحدت سر خواهي داد، و بتهاي همه تاريخ را فرو مي پاشي. اي پناهگاه همه انسانهاي تاريخ! ظهورت چون موسي بر فرعونيان ستمگر خواهد بود و بر طغيان همه طاغيان مي تازد، و چون حضرت عيسي - عليه السلام - انسانيت مرده را زنده مي سازد. مانند حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - اين منجي عالم بشريت و آخرين رسول خدا، پيام فلاح و رستگاري جهانيان را ندا مي دهي. اي آيينه دار نجابت رسول خدا! قيامت، به فرمان خدا هماهنگ قيام توست و قيام جهان را بر مي انگيزد و ظهورت، - اي شكننده صف ستمگران! - مظهر ديانت است و دين را بر جهانيان و عدل را بر انسانها حكمفرما مي سازد. با تو مي گويم. اي كه ميراثدار همه پيامبران خدايي! عصاي داد موسي - عليه السلام - را در مشت داري و نگين حضرت سليمان را در [ صفحه 8] انگشت. و بار غم ايوب بر پشت. اي كه

ديدگانت مثل حضرت نوح نبي در انتظار فرج نگران. و چونان حضرت يعقوب از فراق يوسفش اشك ريزان. اي صداي آزادگي و اي بلنداي قامت كرامت انسانيت! اي كرنشگر بارگاه خدا! و اي منتظران را منتظر! بندگان صالح خدا در جستجوي زورق نجات اند. اي مهدي موعود - عليه السلام - تشنه كامان عدالت خدا را درياب. بارالها! بر او درود فرست و دوريش را نزديك گردان و وعده اش را برسان و به عهدش وفا فرما. ان شاء الله [ صفحه 9]

ميلاد

حضرت مهدي - عليه السلام - دوازدهمين اختر تابناك و پيشواي آسماني اسلام، در اوان سپيده دم نيمه شعبان، روز جمعه به سال (255) هجري قمري برابر با (868) ميلادي در شهر سامرا در خانه امام يازدهم، حسن عسكري - عليه السلام - ديده به جهان گشود و دنيا را به نور و جمال مباركش منور ساخت. پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام - و مادر گرامي او نرجس كه او را سوسن و صيقل نيز ناميده اند. نرجس دختر يوشعا پسر قيصر روم از نسل شمعون يكي از حواريون مسيح - عليه السلام - مي باشد. نرجس چنان با فضيلت و بزرگوار بوده كه حكيمه، خواهر حضرت امام هادي كه بانويي با شخصيت از خانواده امامت است، او را سيده خود و خانواده اش مي ناميد. تا جايي كه خويش را خدمتگزار او به حساب مي آورد. [1] . [ صفحه 10] هنگامي كه نرجس در روم يعني موطن خود زندگي مي كرد خوابهاي شگفت انگيز و حيرت آوري مي ديد. يك بار حضرت محمد، پيامبر بزرگوار

اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم - و حضرت عيساي مسيح - عليه السلام - را به خواب ديد كه او را به عقد و ازدواج امام حسن عسكري - عليه السلام - در آورده اند. و او در خواب ديگري كه بس حيرت انگيز بود، ديد كه بنا به دعوت حضرت فاطمه - عليها السلام - مسلمان شده، اما ايمان آوردن خود را از اطرافيان و خانواده خويش پنهان مي دارد. سرانجام ميان مسلمانان و قيصر روم، جنگ و ستيز و مبارزه درگرفت و قيصر خود به همراه لشكر و سربازان خويش روانه جبهه هاي جنگ براي مقابله با سپاه مسلمانان شد. نرجس در خواب دستور گرفت كه ناشناس و به طور پنهاني، همراه كنيزان و خدمتكاران به دنبال لشكري كه به سوي جنگ و مبارزه مي روند حركت كند، و او اين دستور را عمل كرد. مسلمانان آنان را با تعدادي از پيشروان سپاه، اسير خود ساختند. مسلمانان بدون آن كه بفهمند نرجس از خانواده قيصر روم است، او را نيز همراه با ديگر اسيران به بغداد مركز حكومت بردند. اين حادثه تقريبا مصادف با اواخر دوران امامت حضرت امام هادي - عليه السلام - روي داده است. كارگزار امام هادي - عليه السلام - نامه اي را كه - آن حضرت به زبان رومي نوشته بودند. - به دستور آن بزرگوار در شهر بغداد به نرجس [ صفحه 11] رساند. سپس او را از برده فروش خريداري كرد و حضرت نرجس را به شهر سامرا، نزد حضرت امام هادي - عليه السلام - برد. در اين ديدار و ملاقات،

امام بزرگوار آنچه را نرجس در خوابهاي خود ديده بود همه را يادآوري فرمود و مژده داد كه همسر امام يازدهم خواهد شد، و صاحب فرزندي مي شود كه بر سراسر جهان مستولي و چيره خواهد گشت. فرزندي كه زمين و جهان را از عدل و داد پر مي سازد. سپس امام بزرگوار، نرجس را به حكيمه خاتون - خواهر خود كه از زنان گرامي و بس ارجمند خاندان امامت بود. - سپرد تا آداب و شرايط اسلامي و احكام لازم را به او بياموزد، و بعد از چندي نرجس به همسري امام حسن عسكري - عليه السلام - در آمد. [2] هر گاه حكيمه به خدمت حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام - مي رسيد، دعا و نيايش به درگاه خداوندگار مي كرد كه حضرت حق به او فرزندي عطا فرمايد. حكيمه مي گويد: يك روز مطابق عادت هميشگي به ديدار امام حسن عسكري رفته بودم. به طور معمول دعا و نيايش قبلي را زمزمه كردم. آن بزرگوار فرمودند: اي عمه! آن فرزندي را كه تو دعا مي كني خداوند به من عطا فرمايد امشب در اين خانه متولد خواهد شد و پاي به عرصه جهان خواهد نهاد. حكيمه مي گويد: نرجس نزد من آمد تا كفشم را در آورد. گفت: بانوي من كفش [ صفحه 12] خود را به من بده. گفتم: اي نرجس! تو بزرگ و بانوي من هستي. به خدا سوگند هرگز نخواهم گذاشت كه كفشم را از پاي در آوري و به من خدمت نمايي. من با نهايت اشتياق دوست دارم كه به تو خدمت كنم. در اين هنگام

حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام - گفتگوي ما را شنيد و فرمود: اي عمه! خداوند متعال به تو ثواب و پاداش عظيم و نيكو عنايت فرمايد. تا هنگام غروب نزد نرجس بودم. آن گاه كنيز را صدا زدم تا لباس مرا بياورد و به خانه خود بروم. اما حضرت فرمود: اي عمه! امشب نزد ما بمان، زيرا ميلاد آن مولودي كه در بارگاه خداوند متعال بس عزيز و بزرگوار و گرامي است، فرا رسيده است و متولد خواهد شد تا خداوند بزرگ به وسيله او زمين را پس از مردن زنده گرداند، يعني جهان را از عدل و داد پر خواهد كرد و با قيام خود جور و ستم را ريشه كن مي كند. عرض كردم: اي سرور من! اين مولود از چه كسي متولد مي شود. در حالي كه من از نرجس نشانه اي از حمل طفل نمي بينم. حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام - به من فرمود: آري، اي عمه! آن طفل از نرجس متولد مي شود و از غير او نخواهد بود. در اين هنگام برخاستم و دقيقا نرجس را ملاحظه كردم. اما هيچ اثر و نشانه اي از حاملگي در او نديدم. به نزد حضرت باز آمدم و امام را از كاري كه انجام داده بودم آگاه ساختم. آن گاه تبسمي كرد و فرمود: اي [ صفحه 13] عمه! اين امر در سپيده دم و فجر صبح بر شما آشكار مي شود. زيرا او چون مادر موسي كليم است كه حملش آشكار نباشد و كسي تا زمان ولادت چيزي درباره اش نمي دانست. زيرا فرعون در صدد

يافتن حضرت موسي بود و براي اينكه طفلي متولد نشود، شكم زنان باردار را مي دريد. اينك اين فرزند كه در فجر صبح متولد خواهد شد. (مانند موسي - عليه السلام - است). او طومار حكومت فرعونيان و جباران را درهم خواهد پيچيد و ريشه ستم و ستمگري ظالمان را بر خواهد كند و جهان را مهمان سفره عدل و عدالت خواهد نمود. كه ستمكاران عصر در جستجوي او هستند. حكيمه مي گويد: من تا فجر صبح بيدار ماندم و با دقت از نرجس مراقبت كردم. او با نهايت آرامش و راحتي در كنار من خوابيده بود و هيچ حركتي در زمينه حمل طفل از خود نشان نمي داد. كم كم شب به پايان خود نزديك مي شد. ناگاه نرجس، هنگام طلوع فجر و سپيده صبح، هراسناك از جاي خود برجست، و من او را در آغوش فشردم و نام خداوندگار عالم را بر زبان آوردم و بر او خواندم. امام - عليه السلام - از اطاق ديگر صدا زد و فرمود: اي عمه! سوره انا انزلناه... را بر نرجس بخوان، و من در همان حال سوره را قرائت كردم. آن گاه از حال او جويا شدم. نرجس گفت: آن چه مولا و سرور من به شما خبر داد اكنون آشكار شده است. وقتي كه من به خواندن سوره مشغول بودم، شنيدم كه آن طفل [ صفحه 14] در شكم مادر با من همراهي مي كند و سوره را مي خواند و بعد از آن به من سلام كرد و من از اين امر سخت ترسيدم. آن گاه حضرت عسكري - عليه السلام - فرياد

زد: اي عمه! از قدرت الهي حيرت مكن كه حق تعالي طفلان ما را به حكمت و توانايي خود گويا مي گرداند و ما را در بزرگي حجت خود ساخته است. هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود كه نرجس از ديده و نظر من پنهان گشت. گويي پرده و حجابي ميان من و او حايل گرديد. سپس فرياد كنان به جانب حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام - دويدم. امام فرمود: تو برگرد، او را در جاي خويش خواهي ديد. وقتي كه برگشتم آن پرده و حجاب برداشته شد و من در نرجس نوري عظيم مشاهده كردم كه از پرتوش چشم من خيره شد. در اين هنگام ديده بر فرزندي افكندم كه متولد شده بود و در سجده عبادت قرار داشت و به زانو افتاده بود و انگشتان سبابه بلند داشته و مي فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان جدي محمدا رسول الله صلي الله عليه و آله و ان ابي امير المومنين ترجمه: شهادت مي دهم كه جز خداي يكتا خدايي نيست او تنها و بدون شريك و مانند است و همانا جد من رسول خدا باشد كه درود و سلام بر او و خاندان او باد، و همچنين پدرم امير مومنان است. سپس بر امامت يكايك امامان تا خودش گواهي داد و گفت: الهي! وعده مرا عملي كن، و كار من را به سرانجام و پايان برسان و گامم را استوار و محكم بدار و زمين را به وسيله من از عدل و داد پر سازد. [3] و [4] . [ صفحه 15]

ميلاد امام و پنهاني آن

تاريخ در دوران بني اميه و بني عباس، بويژه در عصر زندگي امام صادق - عليه السلام - تا زمانهاي بعد، گواه آن است كه خلفا نسبت به امامان معصوم - عليهم السلام - بسيار حساس بودند، و اين بدان معني بود كه آن بزرگواران و مردان برگزيده خدا، بسيار مورد توجه افراد جامعه در هر عصر و زمان و دوران تاريخ صدر اسلام بوده اند. هر چه زمان به پيش مي رفت، نفوذ و تاثير كلامشان بيشتر و علاقه و مهر مردم به آن عزيز مردان عالم و اهل بيتشان افزونتر مي شد. تا جايي كه خلفاي ستمگر عباسي حكومت و سلطه خود را در معرض مخاطره و حوادث مي ديدند. بويژه آن كه همه آنان مي دانستند كه مهدي موعود حضرت قائم - عليه السلام - از نسل و دومان رسول گرامي اسلام و معصومان و حضرت حسن عسكري به وجود خواهد آمد و جهان را از عدل و داد پر خواهد كرد و به همين علت بود كه امام حسن عسكري - عليه السلام - به شدت مورد مراقبت عوامل خليفه بودند. همانند [ صفحه 16] اجداد بلند مرتبه خود در مركز حكومت عباسي در سامرا تحت نظر قرار داشت و از سوي ديگر، عمال خليفه كوشش مي كردند تا از تولد و پرورش كودك موعود جلوگيري به عمل آورند و از محل آن آگاهي پيدا كنند. اما مشيت و خواست الهي بر حتميت اين تولد قرار داشت، و هيچ كسي را توان آن نبود كه در برابر اين اراده و تقدير خداوندي مقاومت و پايداري كند، در نتيجه همه تلاشها و

مراقبتهاي عمال خليفه بي ثمر مي ماند، و خداوند متعال، ميلاد آن حضرت را مانند موسي - عليه السلام - مخفي قرار داد. در عين حال ياران و اصحاب خاص امام حسن عسكري - عليه السلام - بارها امام موعود را در زمان حيات پدرش ديدند و نيز هنگام شهادت ايشان امام عصر - عليه السلام - ظاهر شد و به جنازه پدر بزرگوار خود نماز خواند. مردم هم آن حضرت را ديدند و بعد از آن امام غايب شد تا بنا به مصلحت حضرت حق، روزي ظهور و قيام كند و جهان را از عدل و داد پر سازد. از زمان تولد امام قائم - عليه السلام - تا شهادت امام عسكري - عليه السلام - بسياري از بستگان و ياران بسيار نزديك امام يازدهم به ديدار و ملاقات مهدي موعود نايل شدند و يا از وجود بزرگوارش در خانه امام آگاهي داشتند. روش امام حسن عسكري - عليه السلام - چنين بود كه در فرصتهاي مناسب، ياران نزديك خود را كه مورد اعتماد و اطمينان [ صفحه 17] بودند از وجودش آگاه مي فرمود. در عين حال او را از ديد همگان پنهان مي داشت. تا بدين صورت ياران و دوستداران حضرت اين مطلب را در زمانها و دقايق لازم به ديگر شيعيان برسانند و پيروان مكتب اسلام پس از او در گمراهي و ضلالت نمانند. اينك به چند مورد از اين ديدارها و ملاقاتها اشاره مي شود.1 - احمد بن اسحاق كه از پيروان وفادار امام عسكري - عليه السلام - و از بزرگان شيعه بود مي گويد: روزي به خدمت امام

يازدهم شرفياب شدم - و از بزرگان شيعه بود مي گويد: روزي به خدمت امام يازدهم شرفياب شدم و طالب آن بودم كه درباره جانشيني حضرت پرسشي كنم. اما آن بزرگوار بدون آن كه من مقصودم را بيان كنم و سوالي كرده باشم، فرمود: اي احمد! از آن هنگام كه خداوند متعال، آدم را آفريد، زمين را از حجت خود خالي نكرد و نيز تا قيامت خالي نخواهد گذاشت. چون به وسيله حجت خدا از ساكنان زمين رفع بلا مي شود و باران مي بارد و بركات زمين عيان و آشكار مي گردد. عرض كردم: اي پسر پيامبر خدا! جانشين شما چه كسي خواهد بود؟ آن امام بزرگوار با شتاب داخل اطاق ديگر شد و فورا بازگشت در حالي كه پسر تقريبا سه ساله اي را بر دوش خويش حمل مي كرد. چهره آن فرزند به زيبايي ماه بود. فرمود: اي احمد! اگر تو در نزد خداوند متعال و ما حجتهاي او، بزرگوار و گرامي نبودي، اين پسرم را به تو نشان نمي دادم. اين فرزند، همنام و هم كنيه محمد، پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - است و او كسي خواهد بود كه جهان را از عدل و داد پر مي كند آن چنان كه از [ صفحه 18] ظلم و جور پر شده باشد. اي احمد! مثل اين پسر در بين مردم و امت، مانند خضر - عليه السلام - و ذو القرنين خواهد بود. به خدا سوگند! او غايب مي شود، به طوري كه هيچ كسي در زمان غيبتش از هلاكت نجات نمي يابد، مگر كسي كه

خداوند متعال او را بر اقرار كردن به امامت وي ثابت قدم و استوار بدارد و آنان را موفق بسازد كه براي تعجيل فرج و ظهورش دعا و نيايش به درگاه خدا كنند. عرض كردم: اي سرور من! آيا اين فرزند نشانه اي دارد كه دل من به آن اطمينان بيشتر پيدا كند؟ در همين هنگام بود كه آن طفل كوچك به عربي فصيح فرمود: من بقيه الله در روي زمين هستم. همان كسي كه از دشمنان خدا انتقام مي گيرد. سپس امام عسكري فرمود: اي احمد! پس از مشاهده عيني - كه اكنون آن را مي بيني - ديگر دنبال اثر و نشانه او نگرد. [5] مرحوم شيخ صدوق (ره) مي فرمايد: من اين روايت را به خط علي بن عبدالله وراق يافتم كه نوشته بود من اين را از آن بزرگوار پرسيدم و او نيز از سعد بن عبدالله نقل كرد و مي گفت: اين مطلب از احمد بن اسحاق است.2 - يكي از نوادگان احمد بن اسحاق مي گويد: وقتي كه ميلاد خلف صالح، منجي عالم بشريت حضرت مهدي - عليه السلام - فرا رسيد، نامه اي از مولايم، ابومحمد حسن عسكري - عليه السلام - براي جدم، احمد بن اسحاق آمد كه امام در آن، با خط مبارك خود - همان [ صفحه 19] خطي كه امام فرمانها و نامه ها را با آن صادر مي كرد - نوشته بود: اي احمد! فرزندي از براي ما متولد شد. بر شماست كه خبر تولد او را از ديگران پنهان داري و با هيچ كسي در ميان نگذاري و بازگو نكني. ما نيز

كسي را بر اين تولد آگاه نسازيم، جز نزديكان را به جهت خويشاوندي، و دوستان را به جهت ولايتش. علاقه مند هستيم خبر اين تولد را به تو اعلام نماييم، تا خداوند سبحان به سبب آن، شما را شاد سازد. چنانكه ميلادش ما را مسرور ساخته است. و السلام. [6] .3 - عده اي از نزديكان و ياران ائمه - عليهم السلام - كه از ميلاد حضرت قائم - عليه السلام - آگاهي داشتند: حكيمه بانوي بزرگوار و پرهيزكار و عمه حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام -، نسيم خادم امام حسن عسكري - عليه السلام -، ابوجعفر محمد بن عثمان عمري، حسين بن الحسن العلوي، عمرو اهوازي، ابونصر خادم، كامل بن ابراهيم، علي بن عاصم كوفي، عبدالله بن العباس علوي، اسماعيل بن علي، يعقوب بن يوسف ضراب [7] و همچنين اسماعيل بن موسي بن جعفر، علي بن مطهر، ابراهيم بن ادريس و ظريف خادم [8] و نيز ابوسهل نوبختي. [9] .4- جعفر بن محمد بن مالك، از جماعت شيعي كه به حضور امام رسيده بودند، نقل مي كند كه امام حسن عسكري - عليه السلام - به آنان فرمود: شما آمده ايد تا درباره حجت خدا از من سوال كنيد؟ آنان [ صفحه 20] عرض كردند: آري اي امام! بدين منظور آمده ايم. ناگاه پسري مانند ماه كه از هر كسي به حضرت حسن عسكري - عليه السلام - و رسول خدا - صلي الله عليه و آله - شبيه تر بود، نمايان شد. در همين حال امام فرمود: اين فرزند، جانشين من و امام بر شماست. از فرمانش اطاعت كنيد و پراكنده

نشويد كه به هلاكت خواهيد رسيد. آگاه باشيد كه شما بعد از من او را نخواهيد ديد تا عمر او كامل شود، و ظهور و قيامش انجام پذيرد. عثمان بن سعيد - كه اولين نايب خاص از نواب اربعه امام زمان - عليه السلام - است. مي گويد: آنچه را حضرت مي گويد بپذيريد و فرمانش را اطاعت كنيد كه او جانشين پيشوا و امام شماست و همه كارها به دست او خواهد بود. [10] .5- عيسي بن محمد جوهري مي گويد: من و گروهي از ياران امام حسن عسكري - عليه السلام - به جهت عرض تبريك و تهنيت به به مناسبت ميلاد حضرت مهدي - عليه السلام - به خدمتشان رفتيم. به برادران ما خبر داده بودند كه حضرت مهدي - عليه السلام - هنگام طلوع فجر شب جمعه در ماه شعبان به دنيا آمده است. وقتي كه وارد خانه شديم بعد از عرض ارادت و سلام و ادب، پيش از آن كه سوالي كنيم، امام فرمود: آيا كسي در ميان شما هست كه اين سوال را در دل داشته باشد كه فرزندم، مهدي كجاست؟ اي ياران! من او را در نزد [ صفحه 21] خداوند متعال به وديعه گذاشتم، همچنان مادر موسي كه موسي را در صندوق نهاد و به دريا افكند و او را پيش خدا به امانت گذارد، تا اينكه سرانجام خدا موسي را به مادرش بازگرداند. [11] . [ صفحه 22]

عمر پر بركت آن حضرت

اكنون كه سال (1415 قمري) را مي گذرانيم از عمر گرانمايه آن امام همام و صاحب الامر حدود يك هزار و يكصد و شصت (1160) سال مي

گذرد، و تا هر وقتي كه خداوند متعال اراده فرمايد و مقدر دارد زنده خواهد بود تا روزي ظهور فرمايد. روايت است هنگامي كه ظاهر شود سيماي جوان سي يا چهل ساله خواهد داشت و گذر زمان در آن حضرت تاثير نگذارد، تا قدرت پروردگار در اين امر مهم آزمون و امتحاني باشد براي مردمي كه در انتظار مهدي موعود - عجل الله تعالي فرجه - هستند. حضرت امام رضا - عليه السلام - فرمودند: از علامات او اين است كه پير نمي شود تا اجلش فرا رسد. [ صفحه 23]

شمايل حضرت

صاحب الامر كشيده قامت است، نه بلند و نه كوتاه مي نمايد. چهره اي خوش و درخشنده و زيبا دارد. بر گونه راستش خالي است و حضرت گشاده پيشاني و فراخ رخساره باشد و رنگ چهره درخشان و سرخگون و بر بازوي راستش دو آيت قرآني ذكر شده است. از معصومان - عليهم السلام - كه از سوي پيامبر اكرم ذكر مي كنند. - نقل است كه رسول خدا فرمود: مهدي شبيه ترين مردم به من است و او در شمايل و اقوال و افعال به من شباهت دارد. [ صفحه 24]

اعتقاد به مهدي موعود در ساير اديان

اعتقاد به قيام حضرت مهدي - عليه السلام - كه مصلحي الهي و جهاني است در بسياري از اديان ديگر وجود دارد كه با اندك اشارتي به چند مورد آن بسنده مي كنيم. نه تنها شيعه بلكه اهل تسنن و حتي پيروان بسياري از مذاهب ديگر چون يهود، نصاري، زردشتيان و هندوان به ظهور يك منجي بزرگ الهي و يك مصلح جهاني و نجاتبخش انسانها از زير بار جور و ستم، اذعان و اقرار دارند و پيروان اين مذاهب نيز در انتظار او بسر مي برند. در كتاب ديد كه نزد هندوان از كتب آسماني تلقي مي شود آمده است كه: پادشاهي بعد از خرابي دنيا پيدا شود كه او پيشواي همه خلائق عالم باشد. نامش منصور است و تمام عالم را بگيرد و به دين خود در آورد، و همه كس را از مومن و كافر بشناسد و هر چه از خدا بخواهد بر آيد. [12] . [ صفحه 25] مرحوم محدث نوري در كتاب نجم الثاقب آورده است كه منصور

نام حضرت مهدي - عليه السلام - مي باشد كه در كتاب ديد ذكرش رفته است. علامه مجلسي در كتاب بحار الانوار جلد پنجاه و يك صفحه 30 نقل فرموده است: شيخ فرات بن ابراهيم كوفي در تفسير آيه 33 از سوره اسرا از حضرت امام باقر - عليه السلام - نقل كرده است كه فرمود: در تفسير اين آيه مي توان گفت منظور امام حسين - عليه السلام - است يعني مظلوم كشته (شهيد) شد. و در تفسير قسمت ديگر آيه نيز فرموده است خداوند مهدي - عليه السلام - را منصور ناميد. همچنان كه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - نيز احمد، محمد و محمود ناميده شد و نام حضرت عيسي - عليه السلام - مسيح ذكر شده است. شايد نكته تعبير از آن حضرت به امام منصور همان باشد كه در زيارت عاشورا و دعاي ندبه ذكرش رفته است. ترجمه اين فراز زيارت عاشورا چنين است: و مصيبت بر من - به واسطه ظلم و ستمي كه بر شما رفت. - سخت و دشوار است. پس از خدايي كه مقام تو را بلند و گرامي داشت و مرا هم به واسطه دوستي عزت بخشيد در - خواست مي كنم كه روزي من كند تا با امام منصور از اهل بيت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - خون خواه تو باشم. (در اينجا منظور حضرت ولي عصر است. (ترجمه اين فراز از دعاي ندبه نيز چنين [ صفحه 26] است: كجاست منصور، پيروزمندي كه بر هر متعدي بشورد؟ در كتاب جاماسب كه از شاگردان زردشت است،

چنين آمده است: مردي از زمين تازيان از فرزند هاشم بيرون آيد. مردي بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق كه بر دين جد خويش بود و با سپاهي بسيار روي به ايران نهند و آن را آبادان كند و زمين را از داد پر نمايد و از دادگري وي باشد كه گرگ با ميش آب خورد. [13] در پاورقي مطلب فوق مذكور است كه صاحبان سير و تواريخ مي نويسند كه جاماسب برادر گرشاسب بن سهراسب مدتي در نزد زردشت كسب معارف نموده است. ضمنا ياد آوري اين امر ضرورت است كه آنچه از كتاب جاماسب نقل شد در احاديث و روايات ما هم آمده است، چنانكه در خصال شيخ صدوق و منتخب الاثر از امير مومنان علي - عليه السلام - نقل است كه فرمود: وقتي كه حضرت قائم قيام نمايد، آسمان قطراتش را نازل مي كند و خداوند با باران رحمتش زمين و گياهش را خارج مي سازد. دشمني و كينه توزي از دل مومنان بيرون مي رود. درندگان و حيوانات باهم آشتي مي كنند. در كتاب زند كه آن نيز درباره مذهب زردشتيان مي باشد نقل شده است: آن گاه فيروزي بزرگ از طرف ايزدان مي شود و اهريمنان را منقرض مي سازد، تمام اقتدار اهريمنان در زمين است و در آسمان راه ندارد. بعد از پيروزي ايزدان و بر انداختن تبار اهريمنان، عالم [ صفحه 27] كيهان به سعادت اصلي خود برسد و بني آدم بر تخت نيكبختي خواهند نشست. [14] كتاب تورات نيز در سفر تكوين خود از دوازده امام - عليهم السلام - كه از نسل اسماعيل

پيامبر بوجود مي آيند سخناني آورده است: و در حق اسماعيل تو را شنيدم. اينك او را بركت داده ام و او را بارور گردانيده ام و به غايت زياد خواهم نمود و دوازده سرور توليد خواهم كرد و او را امت عظيمي خواهم داد. [15] در مزامير حضرت داود - عليه السلام - آمده است: اما صالحان را خداوند تاييد مي كند.... صالحان وارثان زمين خواهند بود و در آن هميشه ساكن خواهند شد. [16] در قرآن مجيد، سوره انبيا، آيه 105 - كه به ترجمه آن اكتفا مي كنيم. - آمده است: ما در زبور و به دنبال ذكر نوشتيم كه بندگان شايسته ما وارث زمين خواهند شد. و نيز در سوره اسراء آيه 57 آمده است كه زبور را به داود داديم. و در سوره انبياء آيات 48 و 7 آمده است كه تورات به ذكر اطلاق شده است. همچنين در سوره نور آيه 55 حضرت حق مي فرمايد: خداوند به كساني از شما - كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته انجام داده اند. - وعده كرده است كه آنان را در زمين خليفه و جانشين خود كند، چنانكه گذشتگان را خلافت و جانشيني بخشيد. ديني را كه خدا بر [ صفحه 28] ايشان پسنديده است، برقرار نمايد و ترس آنان را به ايمني مبدل سازد كه مرا عبادت مي كنند و هيچ چيزي را شريك من قرار نمي دهند. همچنين خداوند متعال در سوره قصص آيه مباركه 5 مي فرمايد: اراده كرده ايم كه بر مستضعفان (خدا پرستاني كه زير بار ستم جورگران و ظالمان ناتوان شده اند) منت نهيم

و آنان را پيشوا و وارث خود در روي زمين قرار دهيم. از چنين آياتي كه به چند نمونه آن اشاره شد، بر مي آيد كه سرانجام جهان هستي در دست بندگاني سزاوار و صالح و شايسته الهي و وارثان زمين قرار خواهد گرفت و اين ميراث تاريخي بشر به آنان سپرده شود و اين امانت به امانتداران حقيقي و صالحان راستين خواهد رسيد و در پرتو درخشان شمشير عدالت، حق در جهان جاري خواهد شد. [ صفحه 29]

اعتقاد به صاحب الامر در منابع اسلامي

پيامبر بزرگوار اسلام، اين منجي عالم بشريت - صلي الله عليه و آله و سلم - و نيز هر كدام از ائمه اطهار - عليهم السلام - به تكرار و در محافل مختلف و به مناسبتهاي گوناگون از حضرت قائم - عليه السلام - و ظهور و قيام و غيبت طولاني و ديگر ويژگيهاي ايشان، و از فوايد ظهور و علامات آن نجاتبخش انسانها خبر داده اند، و بسياري از اصحاب و ياران و پيروان راستين معصومين - عليهم السلام - اين اخبار و روايات و احاديث را نقل كرده اند. در كتاب الامام المهدي نام پنجاه نفر از صحابه پيامبر - صلي الله عليه و آله - و پنجاه تن از تابعين كه احاديث مربوط به حضرت مهدي را روايت كرده اند ياد شده است. [17] تعدادي از شاعران معروف و بزرگ و نام آور عرب زبان، مضامين اين روايات و احاديث را سالها - بل متجاوز از يك قرن پيش از ميلاد حضرت مهدي - عليه السلام - در اشعار ارزشمند خويش بيان [ صفحه 30] كرده اند. كميت [18] اين شاعر مبارز

و نستوه و خستگي ناپذير شيعي، شعري بس زيبا و بسيار غني درباره ظهور آن حضرت در حضور امام باقر - عليه السلام - قرائت كرد. آن گاه اين شاعر متعهد از زمان قيام و ظهور آن منجي عالم بشريت سوال كرد. [19] آن گاه كه اسماعيل حميري به خدمت حضرت امام صادق - عليه السلام - تشرف يافت و از هدايت و راهنمايي آن بزرگوار برخوردار شد، قصيده اي طولاني و بس زيبا درباره غيبت و ظهور حضرت قائم - عليه السلام - كه از امام صادق - عليه السلام - شنيده بود، سرود، كه ترجمه چند بيتي را از آن ذكر مي كنيم: پروردگارم را گواه مي گيرم كه قول تو بر همه مردم چه مطيع و چه گناهكار حجت است. (اين بيت اشاره به سخنان دربار حضرت امام صادق - عليه السلام - دارد). فرموده اي كه ولي امر و قائمي كه جانم مشتاق ديدار اوست، غيبتي دارد كه بدون ترديد غايب خواهد شد. درود خداوند بزرگ بر اين غايب باد. حضرتش، مدتي در پس پرده غيب مي ماند، و آن گاه ظهور مي كند و شرق و غرب جهان را با شمشير عدلش از داد و عدالت پر مي سازد. دعبل خزاعي، اين شاعر توانمند سده سوم، قصيده بسيار رسا [ صفحه 31] و زيبايي سروده بود كه در خدمت حضرت امام رضا - عليه السلام - قرائت كرد. قسمتي از ترجمه آن را مي خوانيد: اگر آنچه را امروز يا فردا، حسرت و اميد وقوع آن را دارم نمي بود، دلم از آه و اندوه و شرر، بر ايشان (اهل

بيت - عليهم السلام -) پاره پاره مي شد. و آن اميد به قيام امامي است كه بي ترديد به پا خواهد خاست، و حضرت با نام و همراه با بركات خداوندي قيام خواهد فرمود. و او (حضرت مهدي - عليه السلام -) در ميان ما حق و باطل را جدا مي سازد و پاداش و كيفر مي دهد. [20] هنگامي كه دعبل اين ابيات زيبا و سرشار از حقايق و شيوا و رسا را به عرض حضرت امام رضا - عليه السلام - مي رسانيد، امام بزرگوار سر زانوي تفكر و تامل داشت و بعد از پايان سروده، سر برداشت و فرمود: اي خزاعي، اين اشعار زيبا را روح القدس بر زبان تو جاري ساخته است. سپس اشاره ديگري نمود و فرمود: آيا تو مي داني آن امام كيست؟ دعبل خزاعي عرض كرد: اي امام هدي نه نمي دانم. اما شنيده ام كه امامي از دودمان شما بزرگواران خروج مي فرمايد و جهان را از عدل و داد پر مي سازد. او كه منتقم خواهد بود و هستي را به سوي عدالت دعوت خواهد كرد. حضرت فرمود: اي دعبل! امام بعد از من پسرم، محمد است (امام جواد - عليه السلام -) آن گاه فرزندش علي (امام هادي - عليه السلام -) و سپس پسرش حسن (امام حسن عسكري - عليه السلام -) [ صفحه 32] به امامت خواهند رسيد، و بعد از او پسر حسن - عليه السلام - حجت قائم - عليه السلام - مهدي است كه در غيبت او انتظارش را مي برند و به هنگام ظهورش فرمان او را مطاع

خواهند بود، و اگر از دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد، خداوند متعال آن روز را به درازا كشاند تا صاحب الامر - عليه السلام - خروج نمايد و جهان را از عدل و داد پر سازد. چنانكه از جور و ستم پر شده است. [21] تعداد ديگري از شاعران معروف، كه معاصر با ائمه اطهار - عليهم السلام - و يا سرايندگاني كه معاصر حضرت بوده اند، در اشعار خويش صريحا يا به اشاره از آن مهدي موعود - ارواحنا فداه - سخن گفته اند. [22] چه بسا در ملاقات و ديدارها اتفاق مي افتاد كه از ائمه اطهار - عليهم السلام - مي پرسيدند: آيا قائم آل محمد و مهدي منتظر، شما هستيد؟ ائمه بزرگوار، آن راهبران راستين بشريت در پاسخ سوال، بنا به موقعيت مناسب به معرفي امام قائم - عليه السلام - مي پرداختند و از ظهورش سخنهايي مي فرمودند. به واسطه همين شهرت كه در احاديث نقل مي شد، قبل از تولد حضرت، عده اي به دروغ ادعاي مهدويت كردند و يا افرادي ديگري، بعضي را به چنين ادعايي منسوب مي كردند و از اين طريق سوء استفاده مي كردند. [ صفحه 33] فرقه كيسانيه را براي نمونه مي توان نام برد كه حدود يك قرن پيش از تولد امام زمان - عليه السلام - محمد حنفيه را امام مهدي منتظر مي پنداشتند. و در اين تصور و گمان بودند و مي پنداشتند كه او از نظرها پنهان شده است، و روزي فرا خواهد رسيد كه قيام كند و در مورد ادعاي خود به اخبار و رواياتي كه از

پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - و معصومين - عليهم السلام - قبلا در زمينه غيبت امام عصر - عليه السلام - نقل شده بود تمسك مي جستند و آن سخنان را معيار ادعاي خود مي كردند. [23] مهدي عباسي از خلفاي بني عباس نيز خويش را به كذب و دروغ محض، بين مردم مهدي موعود ناميد. تعداد زيادي از علماي شيعه و دانشمندان اهل سنت، روايات و اخبار و احاديثي درباره حضرت قائم - عليه السلام - در كتب خود آورده اند. چنانكه يك صدر و شش نفر از بزرگان نقل حديث، در كتاب نويد امن و امان در صفحات 92 - 95، نام برده شده اند، و نيز نام سي و هشت نفر ديگر در كتاب المهدي المنتظر تاليف آل ياسين در صفحات 80 - 82، ياد آور شده است. احمد بن حنبل كه در تاريخ 251 هجري وفات يافته است و بخاري كه متوفاي سال 256 هجري مي باشد، از جمله كساني هستند كه در كتابهاي خود - كه قبل از تولد حضرت قائم نوشته اند. - احاديث و رواياتي در زمينه امام عصر - عليه السلام - نقل كرده اند. [ صفحه 34] از جمله روايات، اين حديث است كه حضرت فرمود [24] : من شما را به ظهور حضرت مهدي بشارت مي دهم كه در ميان امت من مبعوث مي شود. آن گاه كه در بين مردم اختلاف و لغزشها وجود دارد و زمين را از قسط و عدل پر مي كند زماني كه از ظلم و جور پر شده باشد. حسن بن محبوب در

كتاب مشيخه كه از جمله تاليفات شيعه است، اخبار مربوط به غيبت حضرت - عجل الله تعالي فرجه الشريف - را آورده است. [25] اين اثر بنا به روايت مرحوم طبرسي، متجاوز از صد سال پيش از غيبت كبري امام عصر - عليه السلام - نوشته شده است. همچنين عالم بزرگ طبرسي تصريح مي نمايد كه محدثان معروف شيعه، در زمان حضرت امام باقر و امام صادق - عليهما السلام - اخبار غيبت حضرتش را در كتابهاي خود آورده اند. [26] توجه زياد به امر ظهور حضرت مهدي - عليه السلام - و اهميت آن، موجب شد كه دانشمندان تشيع و تسنن، در مورد حضرت مهدي قائم و منتظر - عليه السلام - كتاب مستقلي بنويسند، و از خود به يادگار بگذارند. چنانكه در كتاب نويد امن و امان نام سي و دو تاليف ذكر شده است كه درباره زندگي حضرت تحليل و بررسي كرده اند. كتابي ديگر به نام مهدي اهل بيت چهل و يك كتاب از نوشته هاي اهل تسنن را نام برده كه به اين امر اشاره دارد. در اين كتاب همچنين به يك صد و ده تاليف ديگر از شيعيان اشاره شده است. [ صفحه 35] همچنين در كتاب مهدي منتظر اسامي چهارده كتاب ديگر آمده است. اشاره به اين امر ضرورت دارد كه بعضي از اين كتب پيش از تولد امام عصر - عليه السلام - تدوين و تنظيم شده اند. مثلا رواجني كه در تاريخ (250 ه ق) وفات يافته است از جمله علماي تسنني است كه كتاب اخبار المهدي را قبل از تولد امام زمان - عليه السلام

- نوشته است. [27] تعداد ديگري از صالحان و ياران با وفاي امامان - عليهم السلام - چون محمد بن الحسن بن جمهور و انماطي قبل از تولد و غيبت امام زمان - عليه السلام - درباره آن عدالت گستر و بر پا دارنده پرچم اسلام در جهان و غيبتش كتاب به يادگار گذاشته اند. [28] هم علماي شيعه به حتمي بودن اين حديثها تصريح كرده اند و هم دانشمندان اهل تسنن به تواتر در اين باره توافق نظر داشته اند. كتاب نويد امن و امان اسامي هفده نفر از بزرگان اهل سنت را ذكر مي كند، كه در اين مورد احاديث و رواياتي جمع آوري كرده اند. از جمله آنان سجزي مولف كتاب مناقب الشافعي است كه در سال (363) هجري قمري وفات يافته است. او مي گويد: احاديث و اخبار مربوط به حضرت مهدي - عليه السلام - كه از رسول گرامي اسلام نقل شده است به حد تواتر به دست ما رسيده است. [29] . [ صفحه 36] مولف كتاب امام مهدي - عليه السلام - مي نويسد: اگر اخبار و روايات واصله از طريق شيعه و تسنن شمارش شوند مجموعا به بيش از شش هزار روايت درباره امام عصر - عليه السلام - بر مي خوريم. حتي درباره بسياري از مسايل بديهي اسلام كه همه مسلمانان در آنها ترديدي ندارند و مورد پذيرششان است، تا اين حد و تعداد، روايت به نقل و نوشتن نيامده است. [30] بر همين اساس، مسلمانان از همان ابتداي تاريخ اسلام با وعده قيام و ظهور حضرت مهدي موعود آشنا بوده اند. بويژه پرورش يافتگان در

دامن مكتب اهل بيت رسول خدا و شيعيان، بر اين حقيقت مسلم و نويدبخش عدل الهي، اعتقاد راس و پايدار و استوار داشته اند، و همواره در انتظار ميلاد و بعدها در انتظار ظهور آن بزرگوار بوده اند. در احاديث و اخباري كه درباره حضرت مهدي - عليه السلام - نقل شده، به صراحت آمده است كه آن بزرگوار از قبيله بني هاشم و اولاد فاطمه - عليها السلام - و سلاله امام حسين - عليه السلام - است. نام پدر آن گرامي حسن و نام خود آن حضرت همنام پيامبر - صلي الله عليه و آله - مي باشد. ميلاد او مخفيانه است و پنهاني زندگي خواهد كرد، و داراي دو غيبت است كه يكي كوتاه و ديگري طولاني خواهد بود، و تا زماني كه پروردگار عالم مصلحت بداند مخفي خواهد ماند، و سرانجام به امر خداوندگار جهان ظهور و قيام كند و با شمشير عدل خويش دين مبين و اسلام رسول خدا را در سراسر دنيا حكمفرما و [ صفحه 37] گسترده خواهد ساخت، و جهان هستي را پس از ظلم و جور و ستم فراگير از عدل و داد پر مي سازد، و زمينه را براي حكومت عدل اسلامي خويش فراهم مي دارد. در بيشتر روايات و اخبار، از خصوصيات شخصي و جسمي امام دوازدهم و ديگر ويژگيها كه مربوط به آن حضرت است، سخنها نوشته شده و مطالب زيادي نقل گرديده است. اينك به ذكر چند روايت مي پردازيم. [ صفحه 38]

چند نمونه از روايات اهل تسنن

1 - رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - مي فرمايد: روز قيامت بر

پا نگردد مگر آن كه مردي از اهل بيت من، كارها را در دست داشته باشد كه اسمش نام من است. [31] .2- از پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - نقل است كه فرمودند: دنيا فاني نخواهد شد، تا اينكه مردي از اهل بيت من - كه وي را مهدي گويند. - بر امت من حكومت كند. [32] .3- حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - در زمينه حتمي بودن ظهور حضرت مهدي - عليه السلام - فرمود: اگر از روزگار جز يك روز باقي نماند، خداوند مردي را از خاندان من بر مي انگيزاند و او زمين را از عدل آكنده مي سازد، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است. [33] .4- رسول بزرگوار اسلام - صلي الله عليه و آله - فرمود: [ صفحه 39] همانا علي - عليه السلام - بعد از من امام امت است، و قائم منتظر از فرزندان او خواهد بود. وقتي كه ظاهر شود زمين را از عدل و داد پر مي كند، آن چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد. سوگند به آن خدايي كه مرا به حق مژده دهنده و بيم آور برانگيخت، قطعا كساني كه در غيبت او ثابت قدم و استوار باقي بمانند، از اكسير هم ناب تر و خالص تراند. جابر يكي از ياران رسول خدا - برخاست و عرض كرد: اي پيامبر خدا! آيا براي فرزند شما قائم - عليه السلام - غيبتي هست؟ حضرت فرمود: آري اي جابر! سوگند به خداوندگارم كه مومنان امتحان دهند و خالص

شوند و كفار در اين راه هلاك گردند. اي جابر! اين امر از مصلحتهاي الهي و سري مي باشد و از رازهاي خداوند است كه بر بندگانش پنهان داشته اند. تو از شك كردن در آن بپرهيز، چون ترديد در اين كار خداي بزرگ و عزيز، كفر محسوب مي شود. [34] .5- ام سلمه مي گويد: پيامبر گرامي اسلام از مهدي موعود ياد مي كرد و مي فرمود: آري او حق است و از خانواده بني فاطمه - سلام الله عليها - خواهد بود. [35] .6- سلمان فارسي - يار با وفاي رسول خدا - مي گويد: من روزي به خدمت پيامبر بزرگوار اسلام - صلي الله عليه و آله - رسيدم. حضرت، امام حسين - عليه السلام - را روي زانوي مبارك خود قرار [ صفحه 40] داده بود. چشمها و لبهايش را مي بوسيد و مي فرمود: تو امام و پسر امام و برادر امام هستي. تو حجت خدا، پسر حجت خدا و برادر حجت خدايي، و تو پدر نه حجت خدا هستي كه نهمين ايشان قائم - عليه السلام - خواهد بود. [36] .6- امام رضا - عليه السلام - فرمود: فرزند و خلف صالح حسن بن علي عسكري - عليه السلام -، صاحب الزمان خواهد بود كه مهدي موعود - عليه السلام - است. [37] .7- پيامبر بزرگوار اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمود: شما را به مهدي مژده مي دهم، و او در امت (اهل بيت) من برانگيخته و مبعوث خواهد در حالي كه بين آنها اختلاف و خطاها و لغزشهاست. آن گاه او زمين

را از عدل و داد پر نمايد، همان طوري كه از جور و ستم پر شده باشد. اهل آسمان و زمين از او (حضرت مهدي - عليه السلام -) راضي و شادمان و خوشحال مي شوند. [38] .8- حضرت امام رضا - عليه السلام - فرمود: هر كسي كه فاقد پارسايي و پرهيزكاري است دين ندارد. همانا كسي گرامي ترين شما در نزد خدا است كه به تقوا، زينت يافته باشد. سپس فرمود: چهارمي فرد از فرزندان من، پسر بانويي از كنيزان است، كه خداوند منان زمين را به وسيله او از هر ظلم و جور و ستمي پاك مي سازد، و اين فرزند همان است كه مردم در تولدش ترديد مي كنند و او صاحب غيبت مي باشد. [ صفحه 41] وقتي خروج كند، زمين با نور خدا روشن مي گردد و ترازو در ميان مردم نصب مي شود. چنانكه هيچ كسي به ديگري ستم نمي ورزد.9 - مولاي متقيان علي - عليه السلام - فرمود: خداوند گروهي را مي آورد كه او را دوست دارند و پروردگار عالم هم آنان را دوست مي خواند، و كسي كه در ميان آنها غريب و مستور است از طرف خداوند به حكومت مي رسد... زمين را از عدل و داد پر مي كند، بدون آن كه از برايش مشكلي آيد. او در ايام كودكي از پدر و مادر خود دور مي گردد، و شهرهاي مسلمانان را فتح مي كند، در حالي كه آنان امان مي خواهند. زمان براي او آماده مي شود و كلامش مورد توجه همه انسانهاست، و پير و جوان از فرمانش اطاعت خواهند

كرد و زمين را از عدل و داد پر مي سازد، آن گاه كه از ظلم و ستم و جور پر شده باشد. در اين فرصت است كه امامت او در حد كمال قرار خواهد گرفت و خلافتش مستقر و پايدار مي گردد و خداوند كساني را كه در قبرها هستند برانگيخته و بر پا مي دارد و آنان تغيير پيدا مي كنند در حالي كه در قبرهاي خود هستند. زمين با حضور مهدي - عليه السلام - آباد و خرم مي شود و نهرها جاري مي گردد و فتنه ها و آشوب و غارتها از بين مي روند، و خبر و بركات در روي زمين افزوني مي يابد و به آنچه بعد از آن بايد بگويم نياز ندارم، از من بر دنياي آن روز درود و سلام باد. [39] . [ صفحه 42]

نقل چند نمونه از احاديث شيعيان

1 - حضرت امام صادق - عليه السلام - فرمود: مردم امامشان را نمي شناسند، ما او در موسم حج در كعبه حضور پيدا مي كند و در آنجا مردم را مي بيند ولي مردم ايشان را نمي بينند. [40] .2- اصبغ بن نباته مي گويد: به خدمت امير مومنان و مولاي متقيان و سرور آزادگان علي - عليه السلام - شرفياب شدم. مشاهده كردم كه آن حضرت در فكر فرورفته است و با انگشت مباركش زمين را مي كاود. عرض كردم چه شده است كه شما را در فكر و انديشيدن مي بينم. آيا به زمين ميل و رغبتي داري؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند! هرگز من ميلي به زمين و دنيا نداشته ام. در مورد مولودي از نسل

خود مي انديشيدم كه يازدهمين نفر از فرزندان من خواهد بود و او مهدي - عليه السلام - است. همان كسي كه زمين را از عدل، داد و قسط پر مي سازد. همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد. از براي او غيبت و حيرتي است، كه گروهي از افراد در آن [ صفحه 43] گمراه مي شوند و انسانهاي ديگري به هدايت و رهنمايي مي رسند. [41] .3- شيخ صدوق در اكمال الدين به سند خود از امام جعفر بن محمد - عليه السلام - از پدرش، از جدش، از امام حسين - عليه السلام - نقل مي كند كه فرمود: در نهمين تن از فرزندان من، سنتي از يوسف و موسي بن عمران است. او قائم ما اهل بيت خواهد بود كه خداوند تبارك و تعالي امر ظهور او را در يك شب اصلاح مي فرمايد.4 - كليني از امام محمد باقر - عليه السلام - نقل مي كند كه فرمود: جابر بن عبدالله انصاري به من مي گفت: بر فاطمه - عليها السلام - دختر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - وارد شدم. در مقابلش لوحي ديدم كه در آن اسامي جانشينان و ائمه از فرزندانش وجود داشت. پس دوازده نام را بر شمردم كه آخرينشان قائم - عليه السلام - از فرزندان فاطمه - عليها السلام - بود. سه تن از ايشان محمد و چهار نفر آنان علي نام داشتند.5 - حضرت امام صادق - عليه السلام - فرمود: اگر خبر به شما رسيد كه صاحب امر (يعني امام زمان) غايب شده است، شما غيبت او

را انكار نكنيد. [42] .6- امام صادق - عليه السلام - فرمود: دو غيبت براي قائم - عليه السلام - يكي از آن كوتاه و ديگري طولاني مي باشد. هيچ كسي جز خواص شيعه، جاي او را در غيبت اول نمي داند و فردي جز دوستان خاصش در غيبت دوم از جاي او آگاهي ندارد. [43] . [ صفحه 44] 7- و نيز حضرت فرمود: قائم قيام مي كند، در حالي كه هيچ كسي بر او عهد و پيمان و بيعتي ندارد. [44] .8- پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمودند: قائم از اولاد من است. اسم او نام من و كنيه اش، كنيه من، شمايلش، شمايل من، سنت و روشش، سنت من خواهد بود. قائم مردم را بر شريعت و دينم وا مي دارد و به كتاب پروردگارم دعوت مي نمايد. هر كسي از او فرمان برد از من اطاعت كرده است، و هر كسي با او مخالفت بورزد با من مخالفت نموده، و هر فردي غيبتش را انكار نمايد مرا انكار داشته است. [45] .9- حضرت امام زين العابدين - عليه السلام - فرمود: قائم ما شباهتهايي با پيامبران خدا دارد. شباهتي با نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، ايوب و با محمد - صلوات الله عليهم اجمعين - در او وجود دارد. در طول عمر با نوح، در پنهان بودن تولدش و دوري و كناره گيري از مردم با ابراهيم، در خوف و غيبت با موسي، در موضوع اختلاف مردم درباره اش با عيسي، در رسيدن فرج پس از بلا و گرفتاري با ايوب و در قيام با شمشير،

با محمد - صلوات الله عليهم اجمعين - شبيه خواهد بود. [46] .10- حضرت امام صادق - عليه السلام - در اين باره فرمود: همانا غيبتي براي صاحب امر وجود دارد كه بايد بنده خدا در آن [ صفحه 45] هنگام تقوا و پرهيزكاري بورزد و به دين خدا چنگ زند. [47] .11- همچنين حضرت فرمود: زماني بر مردم مي رسد كه امامشان از آنان غايب است. زراره مي گويد: عرض كردم اي امام! تكليف مردم در آن هنگام چه چيز خواهد بود؟ حضرت فرمود: بايد مردم بر آن امري كه هستند (از تكاليف و اعتقادات مذهبي) تمسك جويند تا آن زمان كه امام بر آنان ظاهر شود. [48] و نيز امام صادق - عليه السلام - فرمودند: اين امر (ظهور و قيام حضرت قائم) رخ نخواهد داد تا اينكه هر صنفي از مردم به حكومت رسيده باشند، به خاطر آن كه كسي نگويد اگر ما حكومت مي كرديم. رفتارمان نسبت به مردم به عدالت و دادگري بود. آن گاه حضرت قائم - عليه السلام - به حق و بايستگي و عدل و دادگري قيام مي فرمايد. [49] . [ صفحه 46]

مسأله غيبت

حضرت امام باقر - عليه السلام - فرمودند: ما چون ستارگان هستيم كه پيوسته از يك سوي، اختري افول مي كند و از سوي ديگر ستاره اي درخشان طلوع مي نمايد... پس هر گاه اخترنهان طالع شد، سپاسگزار نعمت خدا باشيد. [50] مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي مي نويسد: غيبت حضرت مهدي - عليه السلام - نه از خداي سبحان و نه از آن حضرت است. بلكه از مكلفين و مردم است. و

علت آن غلبه خوف و تمكين نداشتن مردم از امام مي باشد. موقعي كه سبب غيبت (در جهان) زايل گردد ظهور واقع مي شود. [51] مرحوم كليني (ره) در كتاب اصول كافي و شيخ طوسي در كتاب غيبت از زراره نقل كرده اند كه او گفته است: من به خدمت امام صادق - عليه السلام - رسيدم و از آن بزرگوار شنيدم كه فرمود: غيبتي [ صفحه 47] براي قائم - عليه السلام - پيش از قيام خواهد بود. عرض كردم: حضرت امام صادق - عليه السلام - به شكم خويش اشاره كرد. (اين بدان معناست كه مردم از كشته شدن بيم دارند). امام قائم - عليه السلام - هيچ حكومتي را از روي تقيه به رسميت نشناخته است و نخواهد شناخت، و مامور تقيه از حاكمي و سلطاني نسبت و تحت نظر حكومت و سلطنت هيچ ستمگري در نيامده است و در نخواهد آمد. وقتي كه ظهور كند با هيچ كسي بيعتي ندارد. [ صفحه 48]

غيبت صغري و كبري

آن گاه كه امام يازدهم - عليه السلام - به شهادت رسيد، از سال 260 قمري تا سال 329 يعني حدود 69 سال، دوره غيبت صغري بوده است. [52] از سال 329 قمري تا كنون و تا زماني كه امام عصر - عليه السلام - ظهور فرمايد، دوره غيبت كبري خواند مي شود. اشاره بايد كرد كه رابطه مردم با امام بزرگوار در زمان غيبت صغري بكلي قطع نشده بود. اما افراد شيعي با توجه به محدوديت، مي توانستند به وسيله نواب خاص كه از بزرگان و اصحاب مخصوص بودند، مشكلات و مسايل خود را به عرض

امام برسانند و توسط آنان پاسخ لازم را دريافت دارند، و احيانا بعضي به حضور امام شرفياب شوند. [ صفحه 49]

نواب اربعه (سفيران چهارگانه)

چهار تن از بزرگان شيعه در زمان غيبت صغري، وكيل و سفير و نايب خاص حضرت امام عصر - عجل الله تعالي فرجه الشريف - بودند. آنان به خدمت امام قائم - عليه السلام - مي رسيدند و وكالتشان مورد تاييد قرار مي گرفت و پاسخهاي حضرت در حاشيه نامه هاي سوال كنندگان، به وسيله آنان به دست مردم مي رسيد. البته افراد ديگري غير از اين چهار تن از طرف امام - عليه السلام - وكالت داشتند كه از شهرهاي مختلف به خدمتش مي رسيدند. امور مردم مطرح مي شد و نامه هاي آنان نيز توسط همان چهار تن به عرض امام زمان - عليه السلام - رسانده مي شد. از سوي امام در مورد آنان نامه هايي صادر شده بود كه بر وكالت و سفارتشان دلالت داشت. بنا به نوشته مرحوم آيت الله سيد حسن امين، سفارت اين چهار تن، مطلق و عام بوده است. اما وكالت ديگران در موارد خاصي انجام مي پذيرفت. [ صفحه 50] عده اي از آنان چون ابوالحسن محمد بن جعفر اسدي، احمد بن اسحاق اشعري، ابراهيم بن محمد همداني و احمد بن حمزه بن اليسع و ديگران مي باشند. [53] نواب اربعه به ترتيب:1 - جناب ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري.2 - جناب ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمري3 - جناب ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي4 - جناب ابوالحسن علي بن محمد سمري.ابوعمرو عثمان بن سعيد مورد اعتماد و اطمينان همه مردم بود. وي

مردي جليل القدر و وكيل حضرت امام هادي و حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام - نيز بوده است. [54] ابوعمرو عثمان بن سعيد به فرمان امام عصر - عليه السلام - عهده دار كفن و دفن امام حسن عسكري گرديد. [55] عثمان بن سعيد در محله عسكر در شهر سامرا سكونت داشته است. بدين جهت او را نيز عسكري مي ناميدند. به خاطر آن كه ماموران دربار به خدمات و كارهاي او نسبت به امام - عليه السلام - پي نبرند، وي به كار روغن فروشي مشغول بود. [56] آن هنگام كه تماس شيعيان با امام حسن عسكري - عليه السلام - مشكل بود، اموال توسط عثمان بن سعيد به خدمت حضرت ارسال مي شد و جناب عثمان بن سعيد پولهايي را كه از مردم گرفته بود، در [ صفحه 51] ظرفهاي روغن مي ريخت و آنها را به نزد امام مي برد. [57] احمد بن اسحاق قمي مي گويد: من به خدمت امام هادي - عليه السلام - عرض كردم: اي امام من، گاهي در محضر شما حاضر و زماني غايب هستم. وقتي كه نمي توانم به خدمتتان برسم، گفتار چه كسي را قبول كنم و از دستورات چه كسي پيروي و اطاعت نمايم؟ حضرت امام هادي - عليه السلام - فرمود: اين ابوعمرو (عثمان بن سعيد عمري) مورد اعتماد و امين من است. آنچه را به شما بگويد از من است و هر آنچه بر شما برساند، از من رسانيده باشد. احمد بن اسحاق مي گويد: پس از شهادت حضرت امام هادي به نزد امام حسن عسكري - عليه السلام -

رفتم و همان گفته را تكرار كردم. آن بزرگوار چون پدر گراميش فرمود: عثمان بن سعيد، امين و مورد اطمينان پدرم، مورد اعتماد من در دوران عمر و زندگي و پس از مرگم خواهد بود و آنچه را به شما بگويد از من گفته است، و آنچه را به شما برساند از جانب من رسانيده باشد. [58] عثمان بن سعيد بعد از امام حسن عسكري - عليه السلام - به دستور امام قائم - عليه السلام - به وكالت و نيابتش ادامه داد، و شيعيان مسايل و مشكلات خود را نزد عثمان بن سعيد مي بردند و پاسخ امام توسط او به مردم مي رسيد. [59] مرحوم محقق داماد در كتاب صراط مستقيم نوشته است: شيخ موثق، عثمان بن سعيد عمري نقل كرده است، كه ابن ابي غانم [ صفحه 52] قزويني گفت: حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام - در حالي كه فرزندي نداشت، رحلت فرمود. شيعيان با او به نزاع و مجادله پرداختند و به ناحيه مقدسه امام - عليه السلام - نامه نوشتند. آنان نامه را با قلم بدون مركب بر روي كاغذ سفيد نوشتند. جواب نامه بعد از چندي از طرف امام بدين شرح صادر شد: بسم الله الرحمن الرحيم خداوند، ما و شما را از گزند گمراهي و فتنه ها مصون و محفوظ بدارد. خبر شك و ترديد گروهي از شما در دين و ولايت ولي امرشان به ما رسيد. اين خبر ما را اندوهگين و متاثر كرد. البته اين تاثر غمباري براي شما خواهد بود، نه از براي خود ما. زيرا خداوند با ماست و حق از آن

ماست. آن كسي كه از ما دور افتد موجب وحشت ما نخواهد شد. ما سوخته و دلخسته و پرداخته و از آفريدگان پروردگاريم. (يعني از فيوضات و نعمتهاي حضرت حق بهره ور هستيم و مردم نيز از بخشش ما سود مي برند). چرا شما در ترديد و ظن غوطه ور هستيد؟ آيا نمي دانيد آنچه را كه امامان گذشته و حال گفته اند و به شما رسيده است، به وقوع خواهد پيوست. (امامان در گذشته خبر داده بودند كه قائم - عليه السلام - غيبت خواهد كرد). آيا نديديد كه خداوند چگونه از زمان حضرت آدم تا امام [ صفحه 53] گذشته - حضرت عسكري عليه السلام - همواره پناهگاههاي قرارداد كه مردم به آنها پناه ببرند و آيت و نشانه هايي قرارداد كه همه بوسيله آنها هدايت و راهنمايي بشوند. هر وقت ستاره اي (از اين خاندان) افول كرد. و به ديار باقي شتافت. ستاره ديگري درخشيد. آيا پنداشته ايد كه خداوند پس از آنكه امام گذشته (امام يازدهم) را قبض روح فرمود و به سوي خود برد، دين خود را باطل كرد و واسطه وسيله ميان خويش و مردم را قطع نموده است؟ بدانيد هرگز چنين نبوده است و نخواهد شد، تا اينكه قيامت بر پا شود و امر خداوندگار در جهان ظاهر گردد در حالي كه خوشايند مردم نباشد. بنابر اين از خداوند بترسيد و تسليم راه ما و ما باشيد و كار را به ما برگردانيد. من همه شما را پند دادم و خداوند بين من و شما گواه است. [60] عثمان بن سعيد، قبل از وفات خود - به فرمان

حضرت امام قائم - فرزندش (ابوجعفر محمد بن عثمان) را به جانشيني خويش انتخاب كرد و به نيابت امام عصر معرفي نمود. محمد بن عثمان نيز چون پدر بزرگوار از بزرگان و تقوا پيشگان شيعه بود. او در پرهيزكاري و عدالت و بزرگواري و اعتماد و اطمينان، مورد احترام شيعيان قرار داشت. قبلا نيز امام حسن عسكري - عليه السلام - نسبت به او و پدرش اظهار اعتماد فرموده بود. [ صفحه 54] مرحوم شيخ طوسي در كتاب غيبت مي نويسد: شيعه بر عدالت و تقوا و امانتداري او اتفاق نظر داشتند. آن گاه كه نايب اول امام عصر (يعني جناب عثمان بن سعيد) درگذشت. توقيعي [61] از جانب حضرت قائم - عليه السلام - در مورد وفات او و نيابت فرزندش صادر شد كه ترجمه آن چنين آمده است: انا لله و انا اليه راجعون ما در برابر فرمان او تسليم و به قضا و قدرش راشي هستيم. اي محمد! پدر تو سر افراز و سعادتمند زيست. و پسنديده و خرسند از دنيا درگذشت. پروردگار عالم او را مورد رحمت قرار دهد و به سروران و پيشوايانش - عليهم السلام - ملحق سازد. پدرت همواره در كار آنان جهد مي ورزيد و آنچه موجب تقرب و نزديكي به خداي عزيز و بزرگوار و جليل و پيشوايان بود، در آن به شدت مي كوشيد. خداوند روح او را شاد و خرسند دارد و از لغزش و خطايش درگذرد. در قسمت ديگر از اين توقيع آمده است: خداوند پاداش تو را عظيم و بزرگ بدارد و به شما در مصيبت آرامش عنايت فرمايد. تو مصيبت زده

شدي و ما هم رنج ديده گشتيم. مفارقت و جدايي او، تو و ما را به مصيبت تنها و فقد (نبودن) او دچار كرد. خداوند او را به رحمت خود در جايگاه و آرامگاهش مسرور و شادمان دارد، و از سعادتمندي و نهايت كمال پدرت آن بود كه خداوند متعال چون تو فرزندي را به او عطا كرده است كه پس از [ صفحه 55] فوتش جانشين گردي و در امور، قائم مقامش باشي، و موجب طلب آمرزش و رحمت خداوند براي او. و من خداي را سپاسگزارم كه همانا به مقام و منزلت تو و به آنچه خداوند در تو و پيش تو قرار داده است، شاد و خوشنود دارد. خداوند تو را ياري رساند و نيرومند و استوار و موفق گرداند و سرپرست، مراقب و نگهدارنده تو باشد. [62] عبدالله بن جعفر حميري مي گويد: وقتي عثمان بن سعيد از دنيا به سراي باقي شتافت، نامه اي با خط امام براي ما آمد. - قبلا امام با همان خط با ما مكاتبه داشت. - كه در آن ابوجعفر (محمد بن عثمان بن سعيد عمري) به جاي پدر منصوب شده بود. [63] امام - عليه السلام - در توقيع ديگري، ضمن آن كه به پرسشهاي اسحاق بن يعقوب كليني پاسخ دادند، نوشتند: و اما، محمد بن عثمان عمري، كه خداوند از او و پدرش - كه قبلا مي زيست. - راضي و خشنود باشد. همانا او مورد اطمينان و اعتماد من خواهد بود. نوشته اش نوشته من است. [64] عبدالله بن جعفر حميري مي گويند: من از محمد بن عثمان پرسيدم. آيا صاحب الامر

را ديدي؟ او فرمود: آري! آخرين ملاقات من با آن بزرگوار در كنار بيت الله الحرام بود كه فرمود: الهي آنچه را كه به من وعده داده اي فراهم دار. [65] . [ صفحه 56] و نيز محمد بن عثمان مي فرمود: صاحب الامر - عليه السلام - هر سال در حج حاضر مي شود. حضرت همه مردم را مي بيند و آنان را مي شناسد. اما مردم او را مي بينند ولي نمي شناسند. [66] نقل است كه محمد بن عثمان، قبري براي خود ترتيب داده و آن را با ساج (نوعي پارچه) و... پوشانده بود. آياتي از قرآن كريم و اسامي ائمه - عليهم السلام - را روي آن نوشته، و هر روز داخل قبر مي شد، و يك جزء قرآن را تلاوت مي كرد و سپس از قبر بيرون مي آمد. اين مرد بزرگ و عابد، قبلا روز وفات خود را خبر داده بود و در همان روز پيش بيني شده در گذشت. قبل از آن كه رخت سفر از دنيا بر گيرد، گروهي از بزرگان و دانايان شيعه به پيشش آمدند. محمد بن عثمان، ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي را به امر امام زمان - عليه السلام - براي سفارت و ارتباط با حضرت معرفي كردند و فرمود: او قائم مقام من است به او مراجعه كنيد. جناب ابوجعفر محمد بن عثمان عمري در سال (305) هجري قمري رحلت كردند. رحمت بي كران خداوند متعال بر او باد.جناب ابوالقاسم حسين روح نوبختي نزد همه مردم، موافق و مخالف، عظمت و بزرگي و شان و مقام ويژه اي داشت. او به عقل

و بينش و فضيلت و تقوا در نزد مردم مشهور و معروف بود، و عموم [ صفحه 57] فرقه هاي مذهبي به اين مرد خدا توجه داشتند. و در زمان نايب دوم (محمد بن عثمان عمري) از سوي او متصدي بعضي از و امور مردم بود، و در ميان ياران خاص محمد بن عثمان به جعفر بن احمد بن متيل قمي بيش از افراد ديگر نزديك بود. حتي در اواخر عمر، محمد بن عثمان، غذايش در خانه جعفر بن احمد و پدرش آماده مي شد، و ميان دوستان نايب دوم، احتمال جانشين شدن جعفر بن احمد متيل از ديگر ياران بيشتر بود. در دقايق پاياني زندگي و در دم جان دادن محمد بن عثمان، جعفر بن احمد در بالاي سر او و حسين بن روح جلوي پايش نشسته بودند. محمد بن عثمان روي به جعفر بن احمد كرد و گفت: اكنون من ماموريت يافته ام كه كارها را به ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي واگذار كنم. جعفر بن احمد از جاي خويش بلند شد و دست حسين بن روح را گرفت و او را بالاي سر محمد بن عثمان نشاند و نيز خودش در پايين پايش نشست. [67] امام قائم - عليه السلام - اين توقيع را درباره حسين بن روح نوبختي صادر فرمود: ما او را مي شناسيم و خداوند تمامي خير و رضاي خويش را به ايشان شناساند، و او را با توفيق خويش ياري دهد، و ما از نوشته او آگاهي يافتيم و نسبت به او اطمينان و اعتماد داريم. او را در نزد ما مقام و منزلتي است. كه وي را

شاد و خرسند مي سازد. خداوند احسان و [ صفحه 58] ياري اش را نسبت به او بيفزايد كه پروردگار ولي و توانمند بر همه چيزهاست. سپاس آن خداي را كه شريك و مثل ندرد و درود و سلام بي كران و فراوان خداوند بر فرستاده او حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - و خانواده اش باد. اين نامه كه ذكرش رفت روز يك شنبه ششم شوال سال (395) هجري قمري صادر گرديده است. [68] ابوسهل نوبختي كه از متكلمين بزرگ بغداد و از افراد برجسته و دانشمند خاندان نوبختي بود. كتابهاي زيادي را تاليف و تدوين كرد است، از او پرسيدند: چرا نيابت به شيخ ابوالقاسم حسين بن روح رسيد و تو با اين مقام و منزلت و دانش، به مقام نيابت دستي نيافتي؟ گفت: آنان (امامان - عليهم السلام -) بر هر چيزي داناتر و آگاهتر هستند و هر كسي را كه برگزينند. - شايسته تر و مناسب تر خواهد بود -. اما من فردي هستم كه با دشمنان اسلام برخورد و مناظره مي كنم و اگر نايب حضرت قائم - عليه السلام - بودم، و مكان امام زمان را مي دانستم، - چنانكه ابوالقاسم حسين بن روح به خاطر نيابت از مكان آن حضرت اطلاع دارد. - در بحث و گفتگو پيرامون امام با مخالفانش در تنگنا قرار مي گرفتم. امكان داشت كه خويش را كنترل نكنم و جاي زندگي امام را آشكار نمايم. اما ابوالقاسم در خودداري و كتمان اسرار چنان است كه اگر حضرت در زير لباس او پنهان شده باشد و ابوالقاسم را تكه

تكه [ صفحه 59] كنند لباس خود را از رويش بر نمي دارد و او را به دشمنان نشان نمي دهد. [69] ابوالقاسم حسين بن روح، اين مرد خداي و انسان بزرگوار، حدود بيست و يك سال مقام نيابت امام عصر را داشت، و قبل از آن كه به دار باقي رود، امور نيابت را به امر حضرت به ابوالحسن علي بن محمد سمري سپرد و در ماه شعبان سال 326 هجري دار فاني را وداع گفت و در بغداد به خاك سپرده شد. اكنون آرامگاه آن مرد بزرگ در آنجا قرار دارد.نويسنده كتاب منتهي المقال درباره ابوالحسن مي نويسد: جلالت و مقام و منزلتش آن چنان زياد است كه نيازي به توصيف و تعريف نخواهد داشت. اين مرد بزرگ و عابد رستگار و انسان والا به فرمان امام عصر - ارواحنا فداه - پس از حسين بن روح نيابت حضرت را به عهده گرفت و به رسيدگي امور شيعيان و پيروان امام پرداخت. مرحوم محدث قمي مي گويد: روزي ابوالحسن سمري - آن گاه كه جمعي از مشايخ و بزرگان در نزد او بودند. - فرمود: خداوند به شما در مصيبت علي بن بابويه قمي پاداش بزرگ عنايت فرمايد. او در اين ساعت از دنيا رفت. سپس آن جمع و بزرگان حاضر در خدمت ابوالحسن سمري، [ صفحه 60] ساعت و روز و ماه (اين سخن را) يادداشت كردند. هفده يا هيجده روز از آن زمان و گفتار اين مرد خداي گذشته بود، كه خبردار شدند كه علي بن بابويه در آن ساعت و تاريخ مذكور درگذشته است. [70] علي بن سمري در سال

329 هجري دار فاني را وداع گفته است. [71] گروهي از شيعيان پيش از وفاتش نزد وي جمع شدند و از او پرسيدند چه كسي پس از شما جانشينتان خواهد بود؟ آن مرد بزرگ پاسخ داد: من مامور نشده ام در اين باره به كسي وصيت و سفارش بكنم. [72] آن مرد بزرگ و عابد بزرگوار، توقيعي را كه از جانب حضرت امام زمان - عليه السلام - در اين مورد صادر شده بود به شيعيان نشان داد. آنان از روي آن نامه استنساخ كردند كه مضمون آن چنين است: بسم الله الرحمن الرحيم اي علي بن محمد سمري! خداوند در مصيبت تو، پاداش برادرانت را عظيم و بزرگ دارد. تو تا شش روز ديگر از دنيا خواهي رفت. پس امور خويش را فراهم بدار، و به هيچ كسي وصيت مكن كه بعد از تو جانشين شود. به تحقيق غيبت كبري واقع شود، و ظهوري نخواهد بود تا زماني كه خداوند متعال فرمان بدهد و آن مدتي طولاني باشد. تا وقتي كه قساوت [ صفحه 61] دلها و پر شدن زمين از ستم فراهم آيد. به زودي افرادي نزد پيروان من مدعي مشاهده - ارتباط با امام غايب و به عنوان نايب خاص - مي شوند. آگاه باشيد كه هر كسي پيش از خروج سفياني و صيحه (دو علامت هستند كه قبل از ظهور امام عصر - ارواحنا فداه - واقع شود). چنين ادعايي نمايد دروغگو و افتراء زننده است. لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم. [73] جناب ابوالحسن سمري در روز ششم از دنيا رفت. [74] نواب خاص امام قائم -

عليه السلام - از شريف ترين مردان و پرهيزكارترين انسانهاي عصر خويش و بسيار مورد وثوق و اعتماد شيعيان بودند. پيروان حضرت در طول سالهاي غيبت صغري، پرسشها و مشكلات خود را به آن بزرگوار عرضه كردند و امام - عليه السلام - پاسخ خود را توسط آنان براي شيعيان مي فرستادند. اين چنين ارتباط در آن زمان براي همه ممكن بود و حتي بعضي از افراد شايسته توانستند توسط نواب خاص به خدمت امام شرفياب شوند و به ديدار حضرت نايل گردند. كرامات و معجزاتي كه از ناحيه امام زمان - عليه السلام - در اين دوره و به وسيله نايبان خاص بروز مي كرد، شيعيان را نسبت به آنان مطمئن تر و پيروي از مكتب اسلام را ميسرتر مي ساخت. مرحوم شيخ طوسي در كتاب احتجاج مي نويسد: هيچ كدام از نايبان خاص امام - ارواحنا فداه - به نيابت [ صفحه 62] برنخاستند، مگر آن كه فرمان صريحي از سوي امام - عليه السلام - دريافت كرده باشند، و نيز با تعيين و نصب و معرفي نايب قبلي، شيعه نيز گفتار هيچ كس را نپذيرفت. بعد از بروز نشانه و معجزه اي به دست هر يك از آنان از طرف امام زمان - عليه السلام - كه بر راستي گفتار و درستي نيابتشان دلالت مي كرد [75] ، مردم به آنان مي گراييدند و از گفتارشان پيروي مي كردند و به عمل مي آوردند. به هر تقدير با پايان يافتن دوره غيبت صغري، غيبت كبري شروع مي شود و از آن زمان تا كنون ادامه دارد. مردم در دوران غيبت صغري مي

توانستند پاسخ مسايل خويش را از حضرت قائم - عليه السلام - توسط نواب خاصش دريافت دارند. اما از آن زمان به بعد ممكن نيست، بلكه مردم بايد مسايل مورد نظر خورد را با نواب عام آن بزرگوار در ميان بگذارند و آنان از پيروان صادق و راهيان حق اند و به حكم تخصصي كه دارند و نيز بنا به رواياتي كه آورده شده است و حجت مي باشد به استناد آن پاسخ خود را خواهند گرفت. مرحوم كشي مي نويسد: امام زمان - عليه السلام - توقيعي را صادر كردند و در آن فرمودند: عذر و بهانه اي براي هيچ كسي از دوستان ما در تشكيك نسبت به آنچه افراد مورد اطمينان از ما نقل مي نمايند نيست. اينان بدانند كه ما اسرار خود را به آنان واگذار كرديم و به ايشان داديم. [76] . [ صفحه 63] مرحوم شيخ طوسي، شيخ صدوق و شيخ طبرسي از اسحاق بن عمار نقل مي نمايند كه او گفت: مولايمان حضرت مهدي - عليه السلام - در مورد وظايف شيعيان در زمان غيبت فرمودند: هر گاه حوادث و پيشامدهايي كه براي شما واقع شود به روايت كنندگان حديث ما مراجعه كنيد، كه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان مي باشم. [77] مرحوم طبرسي در كتاب احتجاج خود را از امام صادق - عليه السلام - نقل مي كند كه حضرت ضمن حديثي مي فرمايد: هر يك از فقها كه مراقب نفس و نگهبان دين و مخالف هوا و هوس و مطيع فرمان مولايش (يعني ائمه اطهار - عليهم السلام -) باشد،

بر همه مردم و شيعيان لازم است كه از او تقليد كنند. [78] بدين وسيله امور همه مسلمانان در دوره غيبت كبري به دست ولي فقيه قرار گرفته است كه بايد با نظر او تمام كارها انجام گيرند و به جريان افتند. اگر چه منصب فتوا و قضاوت و حكم براي فقها از پيش توسط معصومان - عليهم السلام - قرار داده شده بود، ولي رسميت مرجعيت و زعامت فقهاي اسلام از اين تاريخ عملي است و تا ظهور حضرت امام زمان - عليه السلام - ادامه خواهد داشت. بر همگان فرض است كه در امور خود به احكام و دستورات ولي فقيه رجوع كنند و از او اطاعت نمايند. [ صفحه 64]

آثار غيبت

ايمان آوردن و فرمان بردن از دستورات حضرت مهدي - عليه السلام - سبب رشد فكر و انديشه و كمال آدمي است، و اعتقاد داشتن به امام موعود و احتمال دادن به آن كه هر لحظه امكان دارد ظهور فرمايد در پاكدلان و شايستگان اثري عميق و ژرف و سازنده دارد. چنين افراد با تقوايي هميشه خود را آماده استقبال از آن حضرت مي سازند و از ظلم و تجاوز به حقوق ديگران دوري مي جويند و به عدالت و برادري و عدل و مساوات عشق مي ورزند، تا توفيق ياري امام و درك محضرش را در خويش بيابند و از ديدار و زيارت آن منجي عالم بشريت محروم نشوند. شعله حب و دوستي آن عدالت گستر را در دل بر امي افروزند تا در ركابش شمشير بر كشند و با قيام و ظهورش به ياريش بشتابند. ايمان آوردن به حضرت

قائم - عليه السلام - كه زير بار هيچ حكومتي از [ صفحه 65] حاكمان فاسد جور پيشه نرفته اند، آن چنان در پيروان ايجاد دگرگوني كند كه در مقابل هر ظلمي و طغياني از خود استقامت نشان دهند و زير نفوذ هيچ زوري نروند و هر ستمگري را نفي كنند. البته معتقد بودن به قيام و ظهور آن بزرگوار نبايد موجب گردد كه مسلمانان امور خويش را به آينده واگذارند و گوشه گيري و انزوا در پيش گيرند و در انجام همه كارها امروز و فردا را فرار راه خود دارند و از فعاليت اجتماعي دست بركشند، و سلطه كفار و اشرار و مفسدان را پذيرا باشند و از جهد و كوشش در راه تعالي و ترقي علمي دريغ ورزند و به اصلاحات امور و رشد اخلاقي دست نيازند. اين تصور كه انتظار كشيدن براي ظهور و قيام حضرت باعث ستسي و فتور و كاستي ايمان مي گردد يك بيان باطل و بي ارزش است. مگر معصومان - عليهم السلام - و شاگردان پر تلاش و سخت كوش و پايدارشان به ظهور حضرت قائم - عليه السلام - ايمان نداشتند و يا علما و فقهاي بزرگ از صدر اسلام تا كنون به آن بزرگوار و منجي عالم معتقد نبودند، در حالي كه يك آن از كوشش و تلاش باز نمي ايستادند، و براي اعلاي كلمه اسلام و ترويج احكام و مسايل آن از هيچ ايثار و فداكاري خودداري نمي كردند. هرگز از مسووليتهاي خويش در برابر خداوند متعال و جامعه طفره نمي رفتند و به وظايف الهي و سنگين خود سخت پايبند بودند. نقش

سازنده و عميق خويش را با نهايت اميد و آرزو و با كمال كوشش پياده مي كردند. [ صفحه 66] مسلمانان صدر اسلام از پيامبر بزرگوارمان - صلي الله عليه و آله و سلم - شنيده بودند كه اسلام پيش خواهد رفت و فتوحات بس بزرگي را در پيش خواهد داشت تا موجبات نجات بشريت از دام ستم و ستمگران فراهم گردد. اين مژده ها هرگز موجبات سستي و كناره گيري افراد را فراهم نداشت، بلكه بر تلاش و كوشش شيعيان و پيروان راستين افزوده. پايمردي و مقامت، پايداري و ايثار اوج گرفت و آنان را براي رسيدن به هدف مقاومتر ساخت. در عصر حاضر نيز همه مسلمانان عهده دار مسووليت بزرگي هستند كه بايد با استقامت و اراده اي استوار، آن را به انجام برسانند و موقعيت خويش را در راه اهداف مقدس دريابند. از كمترين فرصت ممكن براي رسيدن به مقصودها به خوبي استفاده كنند، و هميشه در صحنه ها حضور داشته باشند و براي تعالي جامعه، همه كوشش خويش را مصروف دارند. امر به معروف كنند و نهي از منكرات را برنامه اصلي قرار دهند. بايد نشر معروف و امر به كارهاي نيك و سازنده، از اهم وظايف مسلمانان باشد و از نفوذ دشمن در هر شرايطي جلوگيري به عمل آورند و در برابر هجومهاي فكري و فرهنگي و اقتصادي و بي عدالتي و سياسي و نظامي دشمن به دفاع برخيزند و از اسلام و كيان عزيز اسلامي مواظبت نمايند و شعاع آن را گسترده تر دارند. همه مردم بايد هر چه بهتر به خود سازي و ديگر سازي بپردازند تا قابليت

درك و ياري امام عصر - ارواحنا فداه - در آنان تثبيت گردد تا [ صفحه 67] مورد لطف و مرحمت خداي و موجب رضاي آن امام عدالت گستر قرار گيرند، و زمينه را هر چه بيشتر براي ظهور و قيام آن بزرگوار فراهم دارند. امير مومنان، مولاي متقيان، سرور آزاد مردان، راهبر پرهيزكاران علي - عليه السلام - از رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - نقل فرموده اند كه: انتظار فرج حضرت بقيه الله - عليه السلام - برترين عبادتهاست. [79] امام زين العابدين - عليه السلام - فرموده است: غيبت امام دوازدهم - عليه السلام - طولاني مي شود، و مردم زمان غيبت او - كه معتقد به امامت و منتظر ظهورش باشند. - برتر از مردم همه اعصار خواهند بود. زيرا خداوند متعال، عقل و معرفت و فهم را به حدي به آنان عنايت كرده است كه زمان غيبت در نزد آنها مانند حضور امام - عليه السلام - است، و خداوند آنان را در آن زمان به منزله مجاهدان در ركاب رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - قرار داده است. آنان به راستي مخلص اند و واقعا از پيروان ما هستند و آنهايند كه همه مردم را در سر و پنهاني به سوي پروردگار عالم مي خوانند. امام سجاد چهارمين معصوم - عليه السلام - فرمودند: در انتظار فرج بودن، بزرگترين فرج است. [80] مرحوم آيت الله سيد صدر الدين صدر مي نويسد: انتظار، مراقبت حصور و تحقق امر مورد انتظار است. پوشيده نيست كه آثار [ صفحه 68] انتظار ظهور

حضرت مهدي - عليه السلام - از اصلاح خود و اجتماع بويژه پيروان اماميه (شيعه) آغاز مي شود و انجام مي پذيرد و به شرح زير به آن پرداخته مي گردد:1 - انتظار خود به خود، تمرين و رياضت مهمي براي نفس انسان است. تا آنجا كه گفته شده است: انتظار شديدتر از مرگ است. و لازمه انتظار، داشتن قوه متفكره و توجه دادن انديشه و نيرو و جمع كردن خيال به مطلب مورد انتظار مي باشد. و اين كار خواهي نخواهي دو فايده را در بر مي گيرد.الف - افزايش نيروي فكري انسان موجب افزايش توانايي عمل مي گردد.ب - انسان، قدرتمندي و تمركز حواس و نيروي خود را پيرامون موضوع واحدي مي آزمايد. اين دو امر از مهمترين كارهايي است كه انسان در معاد و معاش خويش به آنها نيازمند است.2 - انتظار موجب آساني تحمل مصيبتها و مشكلات مي شود. زيرا مي داند كه در معرض جبران و برطرف شدن است و تفاوت زيادي ميان مصيبتي كه انسان به جبران آن اميد دارد، و مصيبتي كه جبران آن معلوم نيست، وجود دارد. حضرت قائم - عليه السلام - زمين را با ظهور خود از قسط و عدل پر مي سازد. (همه مصيبتها را برطرف مي نمايد). [ صفحه 69] 3- لازمه انتظار آن است كه انسان شوق و علاقه پيدا مي كند كه از ياران امام عصر - عليه السلام - و پيروان او، بشود. ضرورت اين علاقه مندي كوشش و تلاش در اصلاح نفس و تهذيب اخلاق و خود سازي است. تا انسان شايستگي مصاحبت و همراهي آن بزرگوار و جهاد

و مبارزه در حضور آن حضرت را پيدا كند. آري! اين امر نياز به اخلاق اسلامي دارد كه امروز در جامعه ما كمياب است.4 - همان طوري كه انتظار باعث اصلاح نفس انسان مي گردد، موجب مي شود كه فرد به تهيه مقدمات و شرايطي بپردازد تا موجبات پيروزمندي حضرت مهدي - عليه السلام - بر دشمنانش گردد. تحصيل معارف و همه علوم لازمه چنين هدفي است كه مقصود نهايي نيازمند آنهاست. بويژه اينكه معلوم شده كه غلبه آن بزرگوار بر دشمنان به طريق عادي خواهد بود. [81] مرحوم مظفر مي نويسد: انتظار كشيدن براي ظهور مصلح جهان، حضرت مهدي - عليه السلام - و نجات دهنده كساني كه بر حق اند، بدان معني نيست كه مردم در اجراي حقايق دين، دست روي دست بگذارند و كاري براي رسيدن به اهداف انجام دهند. خصوصا در واجبات ديني - مانند جهاد در راه اجراي قوانين دين، امر به معروف و نهي از منكر - نمي توان از خود سلب مسووليت كرد. چرا كه هر مسلماني در هر حال موظف است كه به احكام خداوندي عمل كند و در راه شناخت درست و عمل به آن گام بردارد، و تا توان در خود [ صفحه 70] مي بيند به امر به معروف و نهي از منكر بپردازد. هرگز شايسته نيست كه به بهانه انتظار مصلح عالم، از انجام واجبات و احكام سرباز زند. چرا كه انتظار كشيدن براي ظهور و قيام حضرت، هيچ گونه تكليفي را از مسلمانان ساقط نمي كند و هيچ عملي را به تاخير نمي اندازد. [82] بديهي است كه شيعيان بدين ترتيب در

زمان غيبت حضرت در هر لحظه در آزمايش بزرگي قرار مي گيرند. از طرف ديگر بايد دين خود را درگذر عمر حفظ كنند و از سوي ديگر زمينه سازي نمايند تا در ركاب آن بزرگوار و منجي بشريت به نصرت و ياريش بپردازند و اسلام محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - را كمك كنند. البته بسياري از مردم در اين آزمون بزرگ موفق نخواهند شد. جابر بن جعفي مي گويد: من به خدمت حضرت امام باقر - عليه السلام - رسيدم و عرض كردم فرج شما چه وقت است؟ حضرت فرمودند هيهات، هيهات! فرج ما نمي آيد، تا غربال شويد. سپس غربال شويد. حضرت سه بار اين جمله را تكرار كردند. يعني مردم كدر و تيره مي روند و مردم صاف و صادق باقي مي مانند. [83] انتظار اين خاصيت را در خود دارد كه انسانها بعد از انجام وظايف و كوشش، هرگز ياس و نااميدي را در خويش راه ندهند و منتظر باشند كه فرج آن منجي عالم از طرف خداوندگار بزرگ جهان [ صفحه 71] برسد. از ديگر آثار بزرگ و مهم غيبت اين است كه بشريت، توانمندي خود را در اين دوران مي آزمايد و به تجربه در مي يابد، كه بدون وحي، الهام و امدادهاي غيبي نمي توان كاروان بشريت را به مقصد و هدف اصلي و نهايي - كه همان قرب به خداست. - رسانيد و سرانجام در برابر وحي و تعليمات الهي و آسماني سر تسليم فرود آورد و به آنچه غايت اهداف بشريت است نايل آيد. [ صفحه 72]

فوايد وجود امام در غيبت

آن دسته از افرادي

كه از فلسفه وجودي امام معصوم - عليه السلام - به خوبي اطلاع ندارند مي پرسند: فايده امام در عصر غيبت چيست؟ اينان نمي دانند كه مقصود از آفرينش جهان چيست و هستي آن گاه كامل است كه حجت و معصوم الهي وجود داشته باشد. تا به معرفت كامل خود به عبادت در پيشگاه قرب ربوبي بپردازد. آن گاه كه فرشتگان به اصل خلقت انسان اعتراض كردند و فسادها و تباهيهاي او را با اطاعتها و فرمانبرداريش مقايسه مي نمودند و ترجيحي براي آفرينش انسانها نمي ديدند و مي گفتند: پروردگارا! آيا كساني خواهي گماشت كه در روي زمين فساد كنند و خونها ريزند، حال آن كه ما خود تو را تسبيح و تقديس مي كنيم. خداوند متعال با نشان دادن علم و آگاهي آدم - عليه السلام - نسبت به حقايق جهان و ملكوت آن - كه سرانجامش موجب معرفت و شناخت كامل خداي [ صفحه 73] منان و بندگي و عبادت او مي گردد. - آنان را قانع و آن گاه ساكت ساخت. وقتي كه حضرت آدم - عليه السلام - علم خود را به فرمان خداوند از براي فرشتگان آشكار ساخت، و آنان با حقيقت وجودي، حجتهاي الهي، منزلت و شانشان در نزد خداي بزرگ آشنا شدند، دريافتند كه تسبيح و تقديسشان قابل قياس با تسبيح اولياء و حجج الهي نيست، و چون اين برجستگان روي زمين از افراد بشرند. آفرينش نوع بشر بجا و بايسته و شايسته است و ترجيح دارد. بنابر اين، وجود اين انسانهاي برجسته و برگزيده است كه فلسفه آفرينش را قانع كننده جلوه مي دهد. تا جايي

كه همه فرشتگان در برابرش سر تسليم فرود مي آورند. چرا كه عبادت اين بزرگواران بي مانند است. هيچ عبادتي جاي مناجات و نيايش آنان را نمي گيرد و نمي تواند سجاده اي به گستردگي سجاده آنها تقرب به خداي بزرگ را ميسر و مهيا دارد. همان طوري كه وجود حجتهاي الهي براي آغاز آفرينش و پيدايي نوع بشر قانع كننده بود، در ارائه حيات و استمرار سلسله بشريت نيز پسنديده و پذيرنده است. بايد هميشه و در همه اعصار، حجت الهي در جامعه انساني وجود داشته باشد. اگر نعمتهاي جهان اينك شامل حال ما مي شود و ما از آن برخوردار هستيم از بركت وجود اين بزرگوار و شايستگان است. اگر اين بهترين مخلوق و بايستگان بشريت نمي بودند، ما خلق نمي شديم و هم اكنون كه لباس هستي بر [ صفحه 74] تن داريم، اگر كسي از آن برگزيدگان خدا نباشد باز ما به عدم و نيستي خواهيم پيوست. يعني به بركت آن معصوم بزرگوار است كه خداوند جهان را براي ادامه راه باقي مي گذارند. بنابر اين حجج الهي نه تنها در معارف و علوم ولي نعمت ابناء بشرند، بلكه در نعمتهاي هستي نيز ولي نعمت هستند و بر همه بشريت منت دارند. در زيارت جامعه مي خوانيم: اي ولي نعمتهاي من! من نمي توانم ستايش و ثناي شما را بكنم و آنها را شمارش نمايم و نمي توانم كنه حقيقت شما را به مدح آورم و ما از توصيف قدر و منزلتتان ناتوان و عاجز هستيم. شما نور خوبان و هادي نيكان و حجتهاي خداوند جباريد. و خداي به خاطر شما

آفرينش را آغاز كرد و از براي شما جهان را پايان مي دهد. به احترام شما باران فرو مي ريزد و به جهت شما، آسمان را از فرو ريختن بر زمين باز مي دارد و به خاطر شما گرفتاريها و غم و اندوهها را رفع مي كند و سختي و ناراحتيها را برطرف مي سازد. امام كاظم - عليه السلام - از پدر بزرگوارش امام صادق - عليه السلام - نقل مي كند و مي فرمايد: خداي بزرگ و عزيز و جليل به نسبت معرفت و عبادت ما عبادت مي شود و اگر ما نبوديم عبادت خدا انجام نمي شد. [84] در روايات زيادي مذكور است هرگز زمين خالي از امام معصوم [ صفحه 75] - عليه السلام - نخواهد بود. [85] امام باقر - عليه السلام - فرمودند: به خدا قسم! خداوند زمين را - از آن هنگام كه آدم را قبض روح فرمود. - به حال خود رها نكرده است، مگر آن كه در آن امامي بوده باشد كه مردم به وسيله او به سوي خداوند هدايت مي شوند. و او حجت خداي بر روي زمين و بر مردم است و زمين بدون امام - كه حجت خدا بر مردم است. - باقي نمي ماند. [86] مساله ديگر، هدايت معنوي حضرت امام - عليه السلام - است. همان طوري كه امام معصوم - عليه السلام - در مرحله اعمال ظاهري، هادي و راهنماست، در زمينه حيات معنوي نيز هدايتگر است و حقايق اعمال با راهنمايي او سير مي كنند. خداوند متعال در سوره انبياء آيه 72 مي فرمايد: آنان را اماماني قرار داديم

كه به وسيله امر ما مردم را هدايت كنند و انجام كارهاي نيك را به ايشان وحي كرديم. و نيز در سوره سجده آيه 24 آمده است: ما بعضي از آنان را اماماني قرار داديم كه به وسيله امر ما راهنمايي كنند چون صبر كردند... علامه طباطبائي مي نويسد: از اين گونه آيات استفاده مي شود كه امام علاوه بر ارشاد و هدايت ظاهري (كه به عهده دارد. (داراي يك نوع هدايت و جذبه معنوي است، كه از سنخ عالم امر و تجرد مي باشد [ صفحه 76] و به وسيله حقيقت و نورانيت و باطن ذاتش در قلوب شايسته مردم تاثير و تصرف مي نمايد و آنان را به سوي مرتبه كمال و غايت ايجاد جذب مي كند. [87] بعضيها اعتراض مي كنند و مي گويند شيعه وجود امام را براي بيان احكام دين و حقايق آيين و راهنمايي مردم لازم مي دانند و غيبت امام، ناقض اين غرض است. زيرا امامي كه به واسطه غيبتش، مردم هيچ گونه دسترسي به وي ندارند، فايده اي بر وجودش مترتب نيست. اينان حقيقتا به معني امامت پي نبرده اند. زيرا در بحث امامت روشن شد كه وظيفه امام تنها بيان صوري معارف و راهنمايي ظاهري براي مردم نيست. امام چنان كه وظيفه راهنمايي ظاهري مردم را به عهده دارد، همچنان ولايت و رهبري باطني اعمال را به عهده خواهد داشت. اوست كه حيات معنوي مردم را تنظيم مي كند و حقايق اعمال را به سوي خدا سوق مي دهد. بديهي است كه حضور و غيبت جسماني امام در اين باب تاثيري ندارد و امام از راه

باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد. اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانيش تا كنون نرسيده است. [88] مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي - رحمه الله عليه - مي فرمايد: وجود امام لطف است و تصرف او در امور، لطف ديگري است و عدم تصرف او از ناحيه خود ماست. [ صفحه 77] خلافي در سودمندي خورشيد نيست. اگر مردم از آن دوري مي كنند، اشكالي متوجه وجود خورشيد نخواهد بود. و كوتاهي از عمل خود مردم است چرا كه از خورشيد وجودش دوري جستند و خود را از تابش آن پنهان ساختند و باز نبايد گمان كنند هيچ استفاده اي از خورشيد نمي برند. چرا كه اگر خورشيد وجود نداشت، مردم حتي در پناهگاههاي خود نمي توانستند زندگي كنند، و همين خورشيدي كه از آن دوري جسته اند و از تابش مستقيم آن خود را پنهان داشته اند امكان كار و فعاليت و تغذيه و حيات را براي آنان فراهم ساخته است. امام غايب - عليه السلام - در روايات به خورشيد پشت ابر تشبيه شده است. سليمان اعمش از حضرت امام صادق - عليه السلام - پرسيد: چگونه مردم از حجت خدا كه غايب است استفاده مي كنند؟ امام فرمود: همان طوري كه از خورشيد پشت ابر استفاده مي كنند. [89] جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله - سوال كرد: آيا شيعيان در زمان غيبت از امام غايب نفعي مي برند؟ رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمود: آري! سوگند به خدايي كه مرا به نبوت مبعوث كرده

است، آنان به نور او روشني مي گيرند و به وسيله ولايتش نفع مي برند. مانند سود بردن از خورشيد، هر چند ابرها خورشيد را پوشانده باشند. [90] . [ صفحه 78] علاوه بر اين امام زمان - ارواحنا فداه - هر سال در مراسم حج شركت مي فرمايند و در مجالس و محافل رفت و آمد دارند و چه بسا معضلات و مشكلات بعضي از مومنان و صالحان را بي واسطه يا با واسطه حل كنند. حتي امكان دارد كه مردم او را ببينند، اما او را نشناسند، ولي امام - عليه السلام - آنان را مي بيند و مي شناسد، و بعضي از صالحان و شايستگان را مورد لطف و عنايت و مرحمت خود قرار مي دهد. بسياري از مردم در غيبت صغري و كبري به ديدار و ملاقات آن بزرگوار و امام همام نايل شده اند. و معجزات و كراماتي نيز از آن گرامي ديده اند و مشكلاتشان حل شده است. مرحوم آيت الله سيد صدرالدين صدر مي نويسد: كتب اخبار به ما اطلاع مي دهد كه جماعتي حضرت را در زمان غيبت مشاهده كرده اند و به خدمتش مشرف شده اند و اين با آنچه وارد شده است كه مدعي مشاهده - امام زمان عليه السلام - را تكذيب كنيد منافات ندارد. زيرا مقصود از آن روايت به قرينه ابتداي همان روايت، تكذيب مدعي نيابت خاصه است. چه سوالها كه امام در غيبت كبري پاسخ داده است و چقدر مشكلات ديني و دنيوي كه مردم را از آنها نجات بخشيده و چه بيماراني كه شفا داده و بيچارگان و درماندگاني كه

از فقر رهايي داده و چه بسيار در راه مانده و سرگرداناني را كه هدايت و راهنمايي فرموده و تشنگاني را سيراب ساخته و ناتواني كه [ صفحه 79] دستگيري كرده است. اين كتابها و دفترهايي كه در دورانهاي تاريخي مختلف و در نقاط گوناگون به دست افراد مورد اطمينان و اعتماد كه يك ديگر را نمي شناختند تاليف شده است، آن قدر در آنها حكاياتي ذكر شده كه شاهد گفتارهايي است كه قابل شمارش نيست. [91] . [ صفحه 80]

معجزات امام عصر در غيبت صغري

كرامات و معجزاتي كه از ناحيه امام عصر - عليه السلام - در زمان غيبت صغري مشاهد مي شد، موجب استواري و پايداري ايمان و تقواي شيعيان در نقاط مختلف بود. بسيار اتفاق مي افتاد كه پيروان و ارادتمندانش از راههاي دور و نزديك به سامرا و بغداد مي آمدند و به وسيله نايبان خاص با امام - عليه السلام - تماس مي گرفتند و معجزات و كراماتي نيز مي ديدند و آنجا را ترك مي كردند. معجزات حضرت در اين زمان به قدري زياد بود كه ذكرشان در اين اندك نمي گنجد و نياز به كتاب يا كتابهاي جداگانه دارد. مرحوم شيخ طوسي - رحمه الله عليه - مي گويد: معجزاتي كه از آن امام بزرگوار در زمان غيبت بوقوع پيوسته است، بيش از حد شمارش است. [92] به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي كنيم: [ صفحه 81] 1- عيسي بن نصر مي گويد: علي بن صيري براي حضرت امام - عليه السلام - نامه اي نوشت و كفني را براي خود درخواست نمود. آن گاه از جانب حضرت، پاسخ

نامه داده شد كه تو در سال هشتاد (مقصود سال دويست و هشتاد هجري و يا سن هشتاد سالگي است). به آن نياز خواهي داشت. و او در سال هشتاد وفات يافت و امام - عليه السلام - كفني را پيش از مرگش از براي آن مرد خدا و پيرو راستين مكتب اسلام فرستاده بود. [93] .2- علي بن محمد مي گويد: فرماني از طرف آن بزرگوار رسيد كه شيعيان را از زيارت قبور ائمه در كاظمين و كربلا نهي فرمود و در اين زمينه سفارش موكد نمود. مدتي از آن نگذشته بود كه وزير خليفه، باقطاني را خواست و به او گفت: كه بني فرات (افرادي از وابستگان وزير بودند. (و اهالي برس (برس مكاني بين حله و كوفه بود. (را ملاقات كند و به آنان بگويد كه مقابر قريش را در كاظمين زيارت نكنند. زيرا خليفه فرمان داده است كه ماموران مراقب باشند هر كسي به زيارت ائمه - عليهم السلام - برود. آنان دستگير نمايند. [94] .3- نواده ابوجعفر محمد بن عثمان - دومين نايب خاص امام - مي گويد: گروهي از خانواده نوبختي از ابوالحسن بن كثير نوبختي و ام كلثوم دختر ابوجعفر محمد بن عثمان برايم نقل كرده اند: اهالي قم اموالي را [ صفحه 82] براي ابوجعفر فرستادند تا او به امام غايب - عليه السلام - برساند. آورنده اموال در بغداد به خانه پدرم، ابوجعفر آمد و آنچه را آورده بود به او تسليم كرد و چون خواست برگردد. ابوجعفر گفت: از اموالي كه به تو واگذار كرده اند تا به ما برساني چيزي باقي مانده است، و

آن در كجاست؟ او گفت. سرور من! هيچ چيزي در نزد من باقي نمانده است و همه را به شما تسليم داشته ام. ابوجعفر گفت: چيزي باقي مانده است. اكنون به نزد اثاث و كالاي خود بازگرد و جستجو كن و آنچه را به تو سپرده اند به خاطر بياور. آورنده كالا برگشت و چند روزي به تفكر و كنكاش پرداخت. چيزي و نشانه اي به خاطر نياورد، و كساني كه همراهش بودند به چيزي دست نيافتند و ره به جايي نبردند كه به او بگويند و در اين زمينه ياريش كنند. ناچار نزد ابوجعفر بازگشت و گفت: چيزي در نزد من باقي نمانده است و هر آن چه را كه به من سپرده بودند به شما بازگردانده ام. ابوجعفر گفت: به تو گفته مي شود آن دو لباس سرداني (نوعي لباس از منسوجات بزرگي در درياي مغرب است. (كه فلان شخص به تو داده بود چه شد؟ آن مرد گفت: آري! به خدا سوگند كه درست است. من آنها را فراموش كردم. تا جايي كه كاملا از خاطرم رفته بودند. اكنون هم نمي دانم كه آنها را كجا گذاشته ام. [ صفحه 83] دوباره برگشت و كالاهايي كه همراهش بود گشود و جستجو كرد و از هر كسي كه كالايي برايش برده بود، خواست تا آنان نيز در اين زمينه جستجو كنند. اما لباسها پيدا نشدند. آن مرد به نزد ابوجعفر بازگشت. ابوجعفر فرمود: به تو گفته مي شود به نزد فلان مرد پنبه فروش برو كه دو عدل پنبه برايش بردي و يكي از آن دو عدل را كه روي آن فلان و

فلان نوشته شده است، بگشا. آن دو لباس در عدل پنبه خواهند بود. مرد از اين خبر ابوجعفر شگفتزده و حيران شد و خود به آنجا برگشت و آن عدل را گشود و دو لباس را در آن يافت. به نزديك ابوجعفر آورد و تسليم او كرد و گفت من آنها را فراموش كرده بودم. زماني كه بارها را مي بستم. اين دو لباس باقي ماندند و من آنها را در يك طرف عدل پنبه قرار دادم، تا محفوظ تر باشند. آن مرد، اين واقعه عجيب و شگفت آور را كه از ابوجعفر ديده و شنيده بود، در همه جا نقل مي كرد. اين مرد با ابوجعفر هيچ آشنايي نداشت و فقط اموال به وسيله او فرستاد شده بود. چنانكه بازرگانان چيزهايي را براي طرف معاملات خود به دست افراد مطمئن مي فرستند، و همراه اين كالا نامه اي هم نبود كه به ابوجعفر داده باشد. زيرا وضعيت در زمان معتضد عباسي بسيار دشوار و سخت بود، و از شمشيرشان خون مي چكيد و همه امور حضرت در ميان خاصان [ صفحه 84] سري و پنهاني بود و آورندگان از آنچه نزد ابوجعفر ارسال مي شد خبر نداشتند. فقط به آنان گفته مي شد كه اين كالا را به فلان مكان ببرند و تسليم كنند، بدون آن كه آنان را از چيزي آگاه سازند، و يا نامه اي را با او همراه دارند، تا مبادا، كسي از فرستندگان اموال آگاهي يابد. [95] .4- محمد بن ابراهيم بن مهزيار اهوازي مي گويد: وقتي كه امام ابوجعفر عسكري - عليه السلام - وفات يافت، شك و ترديد

در مورد وجود امام غايب - عليه السلام - مرا فراگرفت، و در اين هنگام اموال فراواني از سهم امام يا غير آن در نزد پدرم گرد آمده بود و پدرم آن اموال را حمل كرد تا به امام - عليه السلام - برساند. اين سفر با كشتي صورت گرفت و من نيز به بدرقه او بيرون آمده بودم. درد شديدي بر پدر عارض شد و به من گفت: فرزندم! مرا بازگردان كه مرگ من فرا رسيده است و در كار اين اموال از خدا بترس وقتي كه به من وصيت و سفارش لازم را كرد از دنيا از درگذشت و به دار باقي شتافت. با خود گفتم پدرم كسي نيست كه مرا به چيزي وصيت كند كه نادرست باشد. اين اموال را به عراق مي برم و در كنار رودخانه، خانه اي كرايه مي كنم و به هيچ كسي خبر نمي دهم. اگر چيزي مثل آنچه در زمان امام حسن عسكري - عليه السلام - آشكار مي شد، برايم آشكار شود، اموال را مي فرستم و گر نه همه را صدقه مي دهم. آن گاه به عراق آمدم. خانه اي را در كنار رودخانه اجاره كردم. [ صفحه 85] چند روزي را در آنجا به سر بردم كه فرستاده اي به نزد من آمد. نامه اي آورد كه در آن چنين نوشته شده بود: اي محمد! همراه تو اموالي چنين و چنان - كه تمام نشانه هاي آنها داده مي شد. - در درون بارهايي چنان و چنين قرار دارد. در اين نامه درباره همه اموال كه آورده بودم و كاملا از جزئيات آن

آگاه نبودم شرح داده بود. من اموال را به آن فرستاده تحويل دادم. چند روزي ديگر در آنجا ماندم و در اين مدت هيچ كسي سراغ مرا نمي گرفت. غمگين و افسرده و اندوهگين شدم. تا اينكه نامه ديگري به دستم رسيد و در آن آمده بود: اي محمد! تو را قائم مقام پدرت قرار داديم. - خداي را سپاسگزار باش -. [96] .5- حسن بن فضل يماني مي گويد: من به شهر سامرا آمدم. كيسه اي كه در آن چند دينار و دو پارچه بود از طرف امام - عليه السلام - برايم آمد. من آنها را بازگرداندم و با خود گفتم: منزلت و مقام من در نزد آنان همين حد است و تكبر و غرور مرا فراگرفت و اما بعد از اين كار و عمل خود پشيمان شدم. سپس نامه اي نوشتم و از رفتار و عمل خويش پوزش خواستم و نيز به درگاه خداوندگار حق استغفار نمودم و در خلوت با خود گفتم: به خدا سوگند مي خورم كه اگر كيسه دينارها را به من بازگردانند، من آن را نمي گشايم و خرج نمي كنم تا آنها را به نزديك پدرم ببرم كه او در اين مورد از من داناتر است. [ صفحه 86] پيامي از سوي امام به وسيله آن فرستاده. - كه قبلا كيسه را براي من آورده بود. - به من داده شد: تو كار نادرستي انجام دادي كه به او نگفتي. ما گاهي با دوستان و پيروان خود چنين مي كنيم و زماني آنان از ما چنين چيزهايي را مي خواهند تا بدان تبرك جويند. تو خطا كردي

هديه و احسان ما را نپذيرفتي و چون از خداوند متعال طلب آمرزش نمودي و استغفار به درگاهش آوردي، خدا تو را مي بخشايد. حال كه تصميم و نيت تو آن است كه در دينارها تصرف نكني و در سفر هم خرج ننمايي، بنابر اين، بار ديگر آنها را نفرستاديم. ولي دو پارچه را لازم داري تا به وسيله آنها محرم شوي. (آنها را لباس احرام خود قرار دهي). [97] .6- محمد بن سوره قمي - رحمه الله عليه - كه از مشايخ و بزرگان اهل قم بود، نقل مي كند: علي بن حسين بابويه با دختر عموي خود - دختر محمد بن موسي بابويه - ازدواج كرد. اما او فرزندي به دنيا نياورد. به همين علت نامه اي را به جناب حسين بن روح سومين نايب خاص امام غايب - عليه السلام - نوشت و طلب كرد كه امام - عليه السلام - دعا فرمايند خداوند متعال از براي او فرزند فقيهي عنايت فرمايد. بعد از مدتي از سوي حضرت پاسخي آمد كه از همسر فعلي خود فرزندي نخواهي يافت. اما به زودي مالك كنيزي ديلمي مي شوي و دو پسر فقيه از او نصيب تو خواهد شد. [ صفحه 87] محمد فرزند علي بن حسين بابويه كه به دعاي امام عصر - عليه السلام - متولد شد، همان شيخ صدوق - رحمه الله عليه - معروف به ابن بابويه است. او از علماي بزرگ شيعه در قرن چهارم هجري است كه صاحب تاليفات ارزشمند و گرانقدري است. مرحوم محدث قمي مي نويسد آن مرد خدا و بزرگوار حدود سيصد تاليف دارد. از آن

جمله مي توان كتاب من لا يحضره الفقيه و توحيد، خصال اكمال الدين، عيون اخبار الرضا و... نام برد. مرحوم شيخ صدوق در سال (381 هجري) وفات يافته است آن مرد خداي در شهر ري در گورستان معروف به ابن بابويه مدفون است و آرامگاهش زيارتگاه مسلمانان است. [ صفحه 88]

ديدار با امام

مرحوم شيخ طبرسي در كتاب اعلام الوري گروهي را كه به زيارت و درك معجزات امام عصر - عجل الله تعالي فرجه الشريف - موفق و نايل شده اند بر مي شمرد و به ذكر نامشان و شرح ديدار آنان مي پردازند و مي فرمايد: سيزده نفر آنان از وكلا و كارگزاران امام در بغداد، كوفه، اهواز، قم، همدان، ري، آذربايجان و نيشابور بودند و حدود پنجاه نفر از اهالي بغداد و همدان و دينور اصفهان، حميره، قم، ري و قزوين و جاهايي ديگر بودند. مرحوم حاجي نوري از علما و دانشمندان بزرگ اوايل سده قرن چهارم، مولف كتاب معتبر - مستدرك الوسايل - در كتاب شريف نجم الثاقب متجاوز از يك صد و بيست نفر را - اضافه بر آن چه كه مرحوم طبرسي بدان اشاره فرموده است، نام مي برد كه يا حضرت مهدي - عليه السلام - را مشاهد كرده اند و يا معجزه اي از آن [ صفحه 89] حضرت ديده اند و يا در هر دو مورد معين به ديدار و معجزه موفقيت داشته اند. چنانكه بعضي از بزرگان و شيعيان و علماي بزرگوار، نام و داستان افرادي را كه در غيبت كبري خدمت امام - عليه السلام - شرفياب شده اند و كراماتي را كه از آن

بزرگوار در بيداري يا خواب مشاهده كرده اند، آنها را در تاليفات خويش گرد آوري كرده اند. از آن جمله كتابهاي كشف الاستار، بحار الانوار جلد سيزدهم از چاپ قديم و جلد پنجاه و يكم از چاپ جديد و دار السلام را مي توان نام برد. مرحوم حاجي نوري - رحمه الله عليه - در باب هفتم از كتاب نجم الثاقب صد حكايت از اين موارد را نقل مي كند. او در ابتداي كتاب خود مي نويسد: آنچه را كه در اين باب ياد آوري و ذكر خواهيم نمود از معجزات آن حضرت باشد كه كافي و شافي است. بسياري از آنها به سند اتقن (محكم)، اصح (صحيح) و اعلا (معتبر) است، و با تامل صادقانه در آنها، حاجتي نيفتد به مراجعه معجزات سابقه و كتب قديمه. و مي افزايد: آنچه در ايشان - ناقلان حكايت - رعايت نموديم، صدق و ديانت است. نقل نكنيم هر چه را كه از كسي شنيده ايم. بلكه بعون الله در جهت صدق و وثاقت در نقل، همه شريك اند و بسياري از آنها صاحبان مقامات عاليه و كرامات باهره اند. [ صفحه 90] تشرفات ديگري نيز بعد از حاجي نوري براي افرادي اتفاق افتاده كه عالم بزرگوار آقاي لطف الله صافي در كتاب اصالت مهدويت صفحه 70 چند نمونه از آنها را نقل كرده است. اكنون در اين نوشتار به نقل يك حكايت از نجم الثاقب اكتفا مي كنيم: عالم فاضل و دانشمند علي بن عيسي اربلي كه از بزرگان و علماي شيعه متوفي به سال 692 هجري و مولف كتاب معتبر كشف الغمه كه در تاريخ و

فضايل پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - و ائمه - عليهم السلام - است [98] ، مي فرمايد: جماعتي از برادران عزيز و مورد اطمينان به من خبر دادند كه شخصي در بلاد حله بود، كه او را اسماعيل بن عيسي بن حسن هرقلي مي گفتند. اين فرد از اهالي قريه اي به نام هرقل بوده است كه در زمان من وفات يافت. من او را نديدم - اما - پسرش شمس الدين از براي من حكايت كرد و گفت كه پدرم چنين مي فرمود كه در وقت جواني از ران چپ او چيزي بيرون آمد كه آن را توثه مي گويند، و اندازه آن به حد يك مشت آدمي بود و در هر فصل بهار مي تركيد، و از آن خون و چرك بيرون مي جهيد و اين درد و رنج او را از همه كارها و فعاليتها باز مي داشت. به همين علت در حله به نزد رضي الدين علي بن طاووس رفت و از اين درد و مسئله خود شكوه و شكايت نمود. آن سيد بزرگوار جراحان حله را به حضور خواند تا در درمان آن بكوشند آنان زخم را ديدند و گفتند. اين توثه بر بالاي رگ اكحل (وريد مياني دست) بر آمده است و علاج و درماني [ صفحه 91] براي آن نمي باشد. مگر آن كه آن را قطع كنيم. در اين حال شايد رگ اكحل نيز بريده شود. وقتي كه آن رگ پاره گردد اسماعيل زنده نمي ماند و در اين بريدن خطري بزرگ وجود دارد و ما مرتكب چنين عملي نمي شويم. آن

گاه سيد به اسماعيل گفت من در آينده به بغداد مي روم. تو نيز در اينجا باش تا شما را همراه خود بدانجا ببرم و به طبيبان و جراحان بغداد نشان بدهم. شايد اطلاعات آنان در اين باره بيشتر باشد و بتوانند تو را علاج و درمان نمايند. سيد و او به بغداد آمدند. او اطبا را طلب كرد همه آنها همان تشخيص اول را مطرح كردند و عذري كه قبلا گفته شده بود بار ديگر بيان گريد. اسماعيل از اين مسئله دلگير شد. سيد به او گفت: حق تعالي نماز تو را با وجود اين نجاست كه با آن آلوده هستي مورد قبول قرار مي دهد. اي اسماعيل! صبر كردن در برابر اين درد و رنج بدون اجر و پاداش نمي ماند. اسماعيل گفت: حال كه چنين است از براي زيارت به سامرا مي روم. استغاثه و پناه به ائمه هدي مي برم. آن گاه رو به سوي سامرا كرد. پدرم نقل كرد: وقتي به مشهد منور - منظور حرم در شهر سامرا است. - رسيدم و به زيارت و ديدار امامان بزرگوار نايل شدم. به سرداب (مكاني است در حرم عسكريين - عليهما السلام - در سامرا كه جزء خانه حضرت امام هادي و حسن عسكري - عليهما السلام - بوده است و امام زمان - عليه السلام - در آنجا ديده شده است). [ صفحه 92] رفتم و شب را در آنجا گذراندم و در بارگاه حق تعالي بسيار ناليدم و اشك برديدن باريدم و به صاحب الامر استغاثه كردم. صبح به سوي دجله روان شدم و جامه خود را شستم و

غسل زيارت كردم و ابريق (آفتابه) را از آب پر كردم و به طرف مشهد روان شدم تا بار ديگر زيارت كرده باشم. به قلعه نرسيده بودم كه چهار سوار را ديدم كه به طرف من مي آيند، و چون جمعي از بزرگان و شريفان در حوالي مشهد خانه داشتند گمان كردم كه آنان نيز از همين افراد هستند. وقتي كه به من رسيدند، ديدم كه دو جوان شمشير حمايل كرده اند. يكي از آنها تازه موي بر صورتش آشكار شده و ديگري پير و پاكيزه و منظم بود، كه نيزه در درست داشت و يكي شمشيري بر پهلو آويزان كرده و فرجي (نوعي لباس و جبه) بر بالاي آن پوشيده بود و تحت الحنك (دنباله عمامه كه از زير چانه و گلو گذرانده باشند و به پشت افكنند. (بسته و نيزه به دست گرفته است. پس آن پير، در دست راست قرار گرفت و بن نيزه را برزمين گذاشت و آن دو جوان در طرف چپ ايستادند و صاحب فرجي در ميان راه مانده بود. آنان بر من سلام كردند. جواب سلامشان را بگفتم. فرجي پوش گفت: آيا فردا روانه مي شوي؟ گفتم. آري! فرجي پوش گفت: به نزد من آي تا ببينم كه چه چيز تو را رنج و آزار مي رساند؟ به خاطرم رسيد كه اهل باديه - بيابان نشين - احترازي از نجاست نمي كنند و من غسل كرده ام و چهره را آب كشيده ام و هنوز [ صفحه 93] جامه تر است. اگر دستش به من نرسد بهتر خواهد بود. در اين فكر و انديشه بودم كه آن بزرگوار

خم شد و مرا به طرف خود كشانيد و دستش را بر آن جراحت من نهاد و فشاري بر آن وارد كرد كه به شدت دردم آمد و بعد قد راست كرد. در همين حال آن مرد پير گفت: اي اسماعيل آيا رستگار شدي؟ گفتم: آري رستگار شدم. در نهايت شگفتي و تحير قرار گرفتم كه اين مرد خداي چگونه نام من را مي داند و بيان كرد؟ دو باره آن پيرمرد كه به من گفته بود خلاص شدي و رستگاري يافتي، گفت: اي اسماعيل! - او - امام است. امام. من به سرعت به طرفش روان شدم و بر ركابش بوسه زدم. امام - عليه السلام - حركت كرد و من در كنارش مي رفتم و گريه و زاري سر مي دادم و بي تابي مي كردم. آنگاه آن بزرگوار به من فرمود: برگرد. گفتم: هرگز از تو جدا نشوم. حضرت اشاره فرمود: برگرد كه مصلحت تو را برگشتن خواهد بود. من همان حرف اول را تكرار كردم. سپس آن شيخ گفت: اي اسماعيل! شرم نمي كني وقتي كه امام دو باره شما را به برگشتن دعوت فرمود، اما شما خلاف قول و عمل امام انجام مي دهي؟ اين سخن آن شيخ بزرگوار در من اثر عميق گذاشت و سپس ايستادم و چون چند قدمي از من دور شدند، باز روي به من كرد و فرمود: چون به بغداد [ صفحه 94] رسيدي، مستنصر خليفه عباسي تو را طلب كند، در خواستش را قبول مكن و به فرزندم، رضي (جناب سيد بن طاووس) بگو كه چيزي در مورد تو به علي بن عرض بنويسد.

و من به او سفارش مي كنم كه هر آنچه را بخواهي به تو بدهد. من در همان جاي خود ايستاده بودم، تا اينكه آن حضرت از نظر و ديد من غايب شدند، و من دريغ و افسوس زيادي خوردم و اشك حسرت بر ديده باريدم و دقايق و ساعتي متحير در آنجا بنشستم و بعد از آن به مشهد برگشتم. وقتي كه اهالي مشهد مرا ديدند. گفتند حال تو متغير و دگرگون شده آيا اذيت و آزاري به تو رسيده است. گفتم: نه. گفتند: با كسي جنگ و ستيزه داشته اي؟ گفتم: نه. اما شما بگوييد كه آيا سواراني را كه از اينجا عبور كردند، ديدند؟ آنان گفتند: اين سواران از بزرگان و صالحان - اهالي اطراف حرم - مي باشند؟ گفتم: يكي از آنان حضرت امام - عليه السلام - بود. پرسيدند: - كداميك؟ - گفتم: صاحب فرجي. گفتند: زخم خود را به او نشان دادي؟ گفتم: بلي! آن بزرگوار، جراحت را فشرد و سپس محل زخم درد [ صفحه 95] گرفت. پس ران من را بازكردند كه اثري از آن جراحت نبود و من وحشت كردم و به شك و ترديد افتادم. آنان در حال هراس بودند كه ران ديگرم را گشودم. نشانه اي از زخم و جراحت نيافتم... صداي فرياد حاضران و مردم به گوش ناظر بين النهرين (كسي كه از طرف حكومت در بين النهرين نظارت داشت و گزارش امور آنجا را به مركز مي رساند. (رسيد. او در آنجا حضور يافت و همه ماجرا را شنيد. سپس محل را ترك كرد تا اين اتفاق را بنويسد و گزارش دهد.

من شب را در آنجا گذراندم و صبح تعدادي از مردم مرا مشايعت كردند و دو نفر را همراه من روانه ساختند و افراد ديگر برگشتند. روز ديگر به شهر بغداد رسيدم. افراد زيادي بر سر پل جمع شده بودند و منتظر ورود من بودند. هر كسي كه مي رسيد، آنان از اسم و مشخصاتش پرسان مي شدند. وقتي كه من و همراهانم بدانجا رسيديم و نام مرا شنيدند، به طرف من هجوم آورند... از شدت و فشار جمعيت نزديك بود كه روح از تنم جدا شود كه سيد بن طاووس با جمع يارانش به من رسيدند و مردم را از اطراف من دور ساختند. بعدا متوجه شدم كه همان ناظر بين النهرين نامه نوشته بود و مشاهدات و قضايا را به بغداد ارسال داشته و ايشان را از اين حادثه با خبر كرده بود. آنگاه سيد روي به من كرد و فرمود. آن مرد تو هستي كه مي گويند شفا يافته اي؟ و اين غوغا و فرياد را در اين شهر به [ صفحه 96] راه انداخته اي؟ گفتم: بلي! سيد از اسب پايين آمد و ران مرا بازكرد در حالي كه قبلا زخم را در من ديده بود از آن اثري مشاهد نكرد. ساعتي غش كرد و بيهوش شد. وقتي كه به هوش آمد، گفت: وزير مرا طلبيده است و گفته است: ناظر از مشهد نامه نوشته است: مي گويند ماجراي عيسي هرلي به سيد بن طاووس مربوط مي شود. به همين خاطر زود خبري از اسماعيل به من برسان. سيد بن طاووس مرا با خود به نزد آن وزير كه از اهالي

قم، بود برد و گفت: اين مرد برادر من و از بهترين اصحاب و ياران من است. وزير به من اشاره كرد و گفت: قصه و حادثه را برايم نقل كن. آن حادثه عظيم و ارزشمندي كه بر من گذشته بود از ابتدا تا پايان براي او بيان داشتم. سپس وزير فورا كساني را براي آوردن اطبا و جراحان فرستاد تا حاضر شوند. وقتي كه همه آنها حضور يافتند، وزير فرمود: آيا شما زخم و جراحت اين مرد را ديده بوديد. آنها گفتند: آري. وزير پرسيد: چگونه مي توان آن جراحت را درمان كرد. همه آنان به اتفاق گفتند: علاج آن فقط از طريق بريدن ميسر است، و نيز اگر آن را قطع كنند مشكل مي توان باور داشت كه او زنده بماند. وزير گفت. اگر قضا و تقدير چنين باشد كه او نميرد، چند روز طول خواهد كشيد كه جراحت او بهبود يابد؟ [ صفحه 97] اطبا گفتند: حد اقل تا دو ماه اثر ان زخم باقي خواهد ماند، و بعد از آن شايد جراحت دمل بهبود يابد، و ليكن در جاي آن يك گوي سفيد خواهد ماند و مويي نيز در آنجا نخواهد روييد. وزير پرسيد: چند روز ملاقات شما با او گذاشته است؟ آنان گفتند: حدود ده روز از ديدار ما با او مي گذرد. سپس وزير همه اطبا را در كنار خود نشاند و ران مرد را برهنه كرد. آنها ديدند كه با ران ديگر آن مرد هيچ تفاوتي ندارد و اثري از آن جراحت باقي نمانده است. در همين هنگام يكي از آن اطباء كه از قبيله نصاري بود. فريادي

بركشيد و گفت: به خدا سوگند اين شفا يافتن و درمان شدن نيست. مگر آنكه از معجزات حضرت مسيح عيسي بن مريم - عليهما السلام - باشد. وزير گفت: شما در اين عمل مهم دخالتي نداريد. اينك من مي دانم كه از طرف چه كسي اين امر صورت گرفته است؟ باري، اين خبر مهم به خليفه رسيد و وزير خود را به حضور طلبيد وزير نيز به هنگام حضور به دربار مرا هم با خود بدانجا برد. مستنصر به من دستور داد آن واقعه مهم را دوباره بيان كنم و قصه را شرح دهم. من نيز آنچه گذشته بود برايش بازگو كردم. وقتي حادثه را به شرح دادم، خليفه به خادمي اشاره كرد و گفت: كيسه اي را كه ده هزار دينار در آن بود حاضر كند. مستنصر به من گفت: اين مبلغ را خرج خود كن. من گفتم: هبه اي (هديه) را از اين بابت [ صفحه 98] نمي توانم قبول كنم. گفت از چه كسي مي ترسي؟ گفتم. از آن كسي كه اين عمل را انجام داده است. زيرا او به من دستور داد از خليفه چيزي را قبول ننمايم. بعد از شنيدن اين مطلب خليفه افسرده شد و سخت بگريست. نويسنده كتاب كشف الغمه مي نويسد: از اتفاقات حسنه و نيكو اين است كه روزي من اين حكايت را براي جمعي از ياران نقل مي كردم. وقتي قصه را به پايان آوردم، دانستم كه يكي از شنوندگان حكايت، شمس الدين محمد پسر اسماعيل است. و من تا آن زمان او را نمي شناختم. او نيز از اين اتفاقي كه من نقل كردم،

تعجب نمود. گفتم: تو ران پدر را در وقت زخم ديده بودي؟ گفت: من در آن زمان طفل كوچكي بودم. اما پدرم را در حال صحت و سلامتي ديده بودم و اثري از جراحت در رانش ديده نمي شد. پدرم هر سال يكبار به بغداد مي آمد و به سامرا مي رفت و مدتها در آنجا بسر مي برد و مي گريست و تاسف و دريغ مي خورد و آرزو داشت كه بار ديگر آن بزرگوار را ملاقات كند، و سرگردان و حيران در آنجا مي گشت و فرياد مي كشيد. هرگز بار ديگر آن سعادتمندي و ديدار نصيبش نشد. آنچه را كه من مي دانم، پدرم چهل مرتبه براي زيارت به سامرا رفت و سعادت زيارت را يافت ولي در حسرت و آرزوي ديدن صاحب الامر باقي ماند و از دنيا رفت. مولف كتاب نجم الثاقب در پايان اين حكايت از شيخ حر عاملي از كتاب امل الامل نقل كرده است كه محمد [ صفحه 99] پسر اسماعي هرقلي، عالم و دانشمند فاضل و از شاگردان علامه حلي بوده است. [99] سيد بن طاووس مي فرمايد: من عده اي را در دوران عمرم ديدم كه مي گفتند: حضرت مهدي - عليه السلام - را ديده اند و بعضي از آنان نامه ها و جواب و پاسخهايي از آن جناب براي اشخاص حمل مي كردند. [100] مرحوم شيخ حر عاملي كه از علماي بزرگ و مراجع شيعه در سده يازدهم هجري است، پس از بيان و نقل داستاني كه شباهت به حكايت هرقلي دارد، مي نويسد: مانند اين داستان در زمان ما و دوران گذشته،

از آن بزرگوار - امام مهدي - عليه السلام - متواتر و پي در پي آورده شده است. [101] . [ صفحه 100]

تعيين وقت ظهور

چنانكه اشاره كرديم، دوره غيبت كبري امام زمان - عليه السلام - پس از وفات جناب ابوالحسن سمري چهارمين نايب خاص آن بزرگوار آغاز شد و تا حال اين غيبت ادامه دارد. ظهور و قيام امام - عليه السلام - در پايان اين دوره بنا به مصلحت حق و به فرمان خداوند متعال خواهد بود. پيشوايان معصوم - عليهم السلام - ما در روايات و اخبار و احاديث بسياري تصريح فرموده اند كه براي قيام و ظهور آن بزرگوار نمي توان تعيين وقت كرد. فقط خداي بزرگ مي داند، و قيام ناگهاني و به فرمان حضرت حق واقع خواهد شد، و هر كسي تعيين وقت براي ظهور حضرت كند، دروغگو خواهد بود. فضيل از حضرت امام باقر - عليه السلام - پرسيد: آيا براي قيام صاحب الامر وقتي تعيين مي شود؟ امام سه بار به تكرار فرمود: تعيين كنندگان وقت براي ظهورش دروغگو هستند. [102] . [ صفحه 101] اسحاق بن يعقوب نامه اي را توسط جناب محمد بن عثمان عمري به خدمت امام زمان - عليه السلام - فرستاد و سوالاتي را مطرح نمود. حضرت در فرازي از پاسخ نامه، در زمينه وقت ظهور امام قائم فرمودند: و اما ظهور فرج به فرمان خداوند متعال وابسته است، و تعيين وقت گنندگان، و دروغگو هستند. [103] البته منظور، تعيين وقت دقيق زمان ظهور حضرت است و اينگونه تعيين وقت را امامان معصوم - عليهم السلام - بهيچ وجه جايز نشمردند و

آن را از اسرار حضرت حق دانسته اند. اما علاماتي را در اين مورد ذكر فرموده اند. وقتي كه آن حوادث و علامات پيش آيد، نزديك بودن ظهور را نويد مي دهند. [ صفحه 102]

قيام امام

پيشوايان معصوم - عليهم السلام - رواياتي را درباره قيام حضرت مهدي - عليه السلام - و وقايع آن فرموده اند و از گذشته و زمان خود مطالبي را در اين باره نقل كرده اند. از مجموع آنها چنين بر مي آيد كه: آن بزرگوار پس از غيبتي طولاني به فرمان خداي بزرگ در مكه و كنار كعبه (ميان ركن و مقام) ظهور و قيام مي فرمايد. پرچم اسلام و شمشير و عمامه و پيراهن رسول خدا، همراه او خواهد بود و به وسيله فرشتگان ياري مي شود. خشمگين و خونخواهانه قيام مي كند، و به قتل بي امان دشمنان خدا و مكتب اسلام مي پردازد، و از همه ستمگران و زور مداران و جورگران انتقام مي گيرد. ياران ويژه و نزديكان مخصوص آن حضرت، سيصد و سيزده نفر خواهند بود كه در مكه با آن امام بزرگوار بيعت مي كنند و قائم - عليه السلام - مدتي در مكه خواهند ماند و بعد از آن به طرف شهر [ صفحه 103] مدينه حركت مي كنند. ياران و پيروان او مردان سلحشور و مبارز، صالح، غيرتمند، با تقوا و با ايمان خواهند بود. اينان راهبان شب و عابدان سر بر سجاده و شيران روز و سلحشوران تعرصه جنگ و ستيزاند. اين مردان خداي و صالحان حقيقي، دلهايشان چون آهن محكم و استوار است و در اطاعت و فرمانبرداري از

آن حضرت بسيار كوشا، و در پيكار و جدال پيروزمند خواهند شد. امام - عليه السلام - پس از مبارزاتي چند كه در شهر مدينه انجام داد با سپاه خود به عراق و كوفه حركت مي كند و در كوفه با سيد حسني ديدار مي نمايد و سيد و همه سپاهيانش - جز تعدادي كه ذكر شد. - با آن بزرگوار بيعت مي كنند، و عيساي مسيح - عليه السلام - از آسمان فرو آيد و امام را ياري مي نمايد و در هنگام برگزاري نماز به ايشان اقتدا مي كند. مركز حكومت و اقتدار عدالت حضرت، شهر كوفه است و آن حضرت، شرق و غرب جهان را فتح مي كند و اسلام و قوانين قرآني را بر سراسر جهان حكمفرما مي سازد، و دين را تجديد مي كند و غبار نادرستيها و كژي را از چهره ناب اسلام بر مي گيرد و زنگ دوران را از آن مي زدايد، و طبق كتاب خدا و سنت پيامبر - صلي الله عليه و آله - و راه معصوم - عليهم السلام - رفتار مي كند و حكومت اسلامي را بر قرار مي سازد. او مانند امير مومنان، علي - عليه السلام - غذايش ساده و لباسش خشن است. [ صفحه 104] بركات زمين در زمان حكومت امام قائم - عليه السلام - آشكار مي شود. ثروت و نعمت و محصولات زياد مي گردد. فقر در بين مردم از ميان مي رود و همگان در چنان رفاه و نعمتي خواهند بود كه كسي براي پرداخت زكات و صدقه فقيري را نمي يابد و به هر كسي مراجعه

كند كسي از او چيزي نپذيرد. مومنان و پيروان زيادي به شوق مجاورت با امام - عليه السلام - در كوفه ساكن مي شوند. براي گنجايش نمازگزاران كه به آن بزرگوار اقتدار مي كنند، مردم مسجد بسيار وسيعي بنا مي كنند كه هزار در خواهد داشت. عدل و امنيت در زمان حكومت امام - عليه السلام - چنان در همه جا سايه گستر و پرتو افشان مي شود، كه اگر زن پيري، طبق طلا يا جواهري را بر سر بگيرد و به تنهايي و پياده از شهري به شهر ديگري سفر كند. كسي مزاحمش نشود و در ثروت و طلايش طمع نورزد. زمين، گنجينه و دفينه هاي خود را براي حضرت امام - عليه السلام - ظاهر مي سازد و آن بزرگوار تمام ويرانيهاي ستمديدگان را - كه از جورگران زورمند حال آمد است. - آباد مي كند. وقتي كه آن گرامي قيام نمايد، خداوند متعال به ديدگان و گوشهاي پيروانش مدد مي بخشد تا مانع و حايل و پرده اي بين آنان و امامشان مشاهده نشود و آن بزرگوار با آنان سخن مي گويد و يارانش گفتار او را مي شنوند و به حضرت مي نگرند در حالي كه امام در جاي خود قرار دارد. خداوند متعال، دست لطف و مرحمت و محبت خويش را در زمان ظهور آن [ صفحه 105] حضرت بر بندگانش بر مي كشد و نهايت عنايت خود را مبذول مي دارد و عقلهاي آنان كامل مي شود. آن بزرگوار ميان مردم به روش حضرت داوود - عليه السلام - و رسول خدا - صلي الله عليه و آله و

سلم - قضاوت و داوري مي كند و هر چه را كه پيامبر اسلام به عمل آورده است، او نيز انجام مي دهد و همانند رسول خدا سنتهاي جاهلي را از بين خواهد برد و اسلام را حياتي دوباره خواهد بخشيد. [104] . [ صفحه 106]

چند وظيفه از وظايف شيعيان

1 - يكي از وظايف مردان و زنان خواندن اين دعاست كه در خواست شناخت حضرت قائم - عليه السلام - از خداوند متعال است: اللهم عرفني نفسك فانك ان لم تعرفني نفسك لم اعرف نبيك اللهم عرفني رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفني حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني. ترجمه آن چنين است: خدايا! خودت را به من بشناسان. اگر خويش را بر من نشناساني پيامبرت را نمي شناسم. الهي! پيامبرت را بر من بشناسان. اگر پيامبرت را نشناسم، حجت تو را نمي شناسم. [ صفحه 107] خداوند! حجتت را بر من بشناسان. اگر حجت تو را نشاسم گمراهي در دينم حاصل شود.2 - از ديگر وظايف مردان و زنان خواندن اين دعاست كه: يا الله يا رحمن و يا رحيم يا مقلب القلوب، ثبت قلبي علي دينك اي خدا و اي رحمان و رحيم! اي كه قلبها را دگرگون مي نمايي قلبم را بر دينت ثابت بدار.3 - از دعاهاي معروف براي آن حضرت اين دعاست كه طالبان سعادت و راهيان عابد آن را زمزمه كنند و در جماعات از آن بهره جويند. اللهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليه و علي آبائه في هذه الساعه و في كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا

و دليلا و عينا حتي تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. [105] ترجمه: خدايا! براي وليت حجت بن الحسن كه درودت بر او و بر پدران او، در اين ساعت و در هر ساعت باد، سرپرست و نگهدار و پيشوا و ياور و راهنما و ديده بان او باش تا بنشاني او را در زمين خود به ربت. و او را در مدت طولاني بهره دهي.4 - صلوات فرستادن براي آن حضرت و دعا كردن براي تعجيل ظهورش. از امام زمان - عليه السلام - روايت شده است كه فرمود: براي [ صفحه 108] فرج ما دعا كنيد، زيرا فرج و گشايش امور شما در آن است. [106] .5- در روزهاي جمعه، زيارت آن حضرت را كه در مفاتيح الجنان آمده است، خوانده شود.6 - خواندن دعاي ندبه در روز جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير.7 - با بردن نام آن گرامي بايد از جا برخاست.8 - توجه به آن حضرت با خواندن بعضي از زيارات كه در كتاب مفاتيح الجنان نيز ياد شده است.9 - هنگام پيش آمدن گرفتاري و در مسايل مهم به آن حضرت متوسل مي شويم. كه از مصاديق آن رفتن به مسجد جمكران قم و خواندن نماز حضرت و توسل به آن جناب مي باشد. اينك اختصارا به يك داستان از مسجد جمكران مي پردازيم. مرحوم ناصر الشريعه در كتاب تاريخ قم به نقل از حاج ميرزا حسين نوري مولف كتاب مستدرك الوسايل آورده است كه: شيخ حسن بن مثله جمكراني - رحمه الله عليه - گويد: شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سال 393 در

خانه خود خوابيده بودم كه ناگاه گروهي به در خانه ام آمدند و مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز كه امام زمان - عليه السلام - تو را طلب مي كند. به در خانه آمدم جماعتي از بزرگان را ديدم. بيدرنگ به آنان سلام دادم و پاسخ سلامم را شنيدم. آنگاه مرا همراه خود بردند تا بدانجا رسيديم كه اكنون جايگاه آن [ صفحه 109] مسجد است. وقتي رسيديم، ديديم كه حضرت روي تختي نشسته است. مرا با نام خواندند و فرمودند: اي حسن! به حسن بن مسلم - كه خود را صاحب آن زمين مي داند. - بگوي كه اين زمين شريفي است، و خداي تعالي اين را از زمينهاي ديگر برگزيده است، و نه نزد سيد ابوالحسن برو و بگو اين زمين را از حسن مسلم بگيرد و به ديگران بدهد تا آنان بكوشند و در آن مسجد بنا كنند و به مردم بگو تا به اين مكان توجه نمايند، و آن را عزيز و گرامي بدارند، و چهار ركعت نماز در آن بگذراند. دو ركعت نماز تحيت مسجد بخوانند. در هر ركعتي يك بار سوره حمد و هفت مرتبه سوره قل هو الله احد و تسبيح ركوع و سجود را هفت بار بگويند. و دو ركعت نماز امام زمان - عليه السلام - به اين نحو انجام دهند كه در هر ركعت وقتي از سوره حمد به اياك نعبد و اياك نستعين رسيدند. آن را صد بار تكرار كنند و تلاوت نمايند و بعد از آن، سوره حمد را تمام كنند. و تسبيح ركوع و سجود را هفت بار بگويند، و بعد

از تمام شدن نماز ذكر لا اله الا الله كند، و تسبيح حضرت فاطمه - سلام الله عليها - گفته شود. (سي و چهار مرتبه الله اكبر سي و سه مرتبه الحمد لله و سي و سه مرتبه سبحان الله) سپس سر بر سجاده عبادت گذارد، صد بار بگويد: اللهم صلي علي محمد و آل محمد هر كه اين دو ركعت نماز را بخواند، مانند آن است كه در كعبه به نماز نشسته است. [ صفحه 110] به اين ترتيب اين مسجد بنا شد، و همواره محل آمد و رفت شيعيان و متوسلان به امام قائم - عليه السلام - بوده است. تفصيل و شرح دقيق اين واقعه نوراني و عظيم را مي توانيد در كتاب مهم نجم الثاقب يا كلمه طيبه از تاليفات حاج ميرزا حسن نوري (استاد محدث قمي) مطالعه فرماييد.10 - هديه كردن اعمال صالحه خود را براي آن حضرت، مانند: قرائت قرآن، حج، عمره، طواف و همچنين زيارت قبور پدران گرامش به نيابت از آن حضرت و دادن صدقه براي سلامتي آن بزرگوار.11 - توبه كردن حقيقي از گناهان، گر چه توبه در هر زمان بر گناهكاران واجب است و ليكن اهتمام ورزيدن به آن در زمان غيبت - از اين جهت كه يكي از اسباب غايب بودن آن حضرت و طول غيبت آن بزرگوار گناهان ماست. - مورد توجه بيشتري قرار گرفته است.12 - مردم را به آن حضرت متوجه كردن، يعني بايد هر انسان شيعه، يكي از مبلغان آن حضرت باشد. و در عمل و گفتار خويش كاملا اين مسئله را نشان دهد.

پاورقي

[1] بحارالانوار، جلد پنجاه و يكم

صفحه 12.

[2] بحارالانوار جلد پنجاه و يكم صفحات 11 و 6، و كتاب غيبت، شيخ طوسي صفحه 128 و 124.

[3] بحارالانوار، جلد پنجاه و يكم صفحات 14 و 12. و اكمال الدين، جلد دوم صفحات 102 و 100.

[4] در مقدمه كتاب «مهدي موعود» آمده است كه امام هادي - عليه السلام - طبق روايات تاريخ مسعودي و مروج الذهب، در سال 235 هجري از طرف متوكل خليفه عباسي از شهر سامرا آورده شد؛ و ولادت امام حسن عسكري - عليه السلام - در سال 232 در مدينه طيبه اتفاق افتاد. از همان زمانها، جنگهايي ميان سپاه اسلام و روم شرقي - يا بيزانس - كه تركيه فعلي است. - و روم غربي - كه ايتالياي امروز مي باشد. - و متصرفات آنها به وقوع پيوسته است. اگر چه در اين باره اشاراتي در تاريخهاي اسلامي و خارجي آمده است، اما در كتاب كامل ابن اثير و ديگري منابع نوشته اند كه در سالهاي بين 240 تا 253 هجري جنگهايي بين قواي اسلام و روم شرقي درگرفت كه در اين مدت نبرد و جنگ و ستيز، اسيراني نيز از طرفين مبادله شده است. مثلا در تاريخ «العرب و الروم» كه به وسيله «نازيليف» تأليف گرديده و دكتر محمد عبدالهادي شعيره آن را ترجمه كرده است، مي نويسد: جنگهايي در سال 247 هجري بين مسلمانان و روميان صورت پذيرفت و غنايم بسياري از جمله اسيران به دست مسلمانان افتاد. در سال 248 بلكاجور سردار لشكر اسلام با روميان جنگيد و در طي آن بسياري از اشراف و بزرگان روم را اسير كرد. ابن اثير هم در باره

حوادث سال 249 هجري مي نويسد: جنگي ميان سپاه مسلمانان به سركردگي عمر بن عبد الله اقطع و جعفر بن علي صائفه با لشكر روم كه خود قيصر حاكم روم در آن جنگ حضور داشت، روي داد و در اين ستيز، مادر بزرگوار امام زمان - عليه السلام - خود را در ميان اشراف روم انداخته و در نتيجه اسير لشكر مسلمانان شده است. اگر چنين باشد اين اتفاق مصادف با سيزدهمين سال توقف حضرت امام هادي - عليه السلام - در سامرا و شانزده سالگي حضرت امام حسن عسكري - عليه السلام - بوده است.

[5] اكمال الدين، جلد دوم صفحات 57 و 55.

[6] اكمال الدين، جلد دوم صفحه 107.

[7] اكمال الدين، جلد دوم صفحات 114 و 104، و اثبات الهداة جلد هفتم صفحات 35 - 15، بحارالانوار جلد پنجاه و يكم صفحه 5.

[8] ارشاد المفيد صفحه 33.

[9] الكني و الالقاب، جلد اول صفحه 91. [

[10] اثبات الهداة، جلد هفتم صفحه 25.

[11] اثبات الهداة، جلد هفتم صفحه 143.

[12] بشارات عهدين صفحه 245.

[13] بشارات عهدين صفحه 258.

[14] بشارات عهدين صفحه 238.

[15] سفر تكوين صفحات 20 و 17.

[16] كتاب مقدس، چاپ سال 1901 مزمور 37 بند 37 (در ترجمه هاي تورات به عربي زبور همان مزامير است).

[17] كتاب الامام المهدي، تأليف: علي محمد علي دخيل، صفحات 47 و 40. در كتاب «نويد امن و امان» در صفحه 191 اسامي 33 نفر نوشته شده است.

[18] كميت: از شاعران بزرگ صدر اسلام، در عصر حضرت امام باقر (ع) مي زيسته است كه در سال 126 دار فاني را وداع گفته است.

[19] كتاب الغدير جلد دوم چاپ بيروت صفحات 203

و 201.

[20] الغدير، جلد دوم صفحه 360، فصول المهمه چاپ نجف صفحه 249.

[21] فصول المهمه صفحه 251.

[22] كتاب المهدي صفحه 113 و صفحات ديگر آن.

[23] كتاب اعلام الوري صفحه 443.

[24] اثبات الهداة، جلد هفتم صفحات 206 - 198، و مسند احمد بن حنبل جلد اول و دوم صفحات 99 - 84 و 37 - 27.

[25] اعلام الوري صفحه 444، و اثبات الهداة جلد هفتم صفحه 53.

[26] اعلام الوري صفحه 443.

[27] كتاب مهدي منتظر صفحه 21- فهرست شيخ طوسي چاپ دانشگاه مشهد صفحه 176.

[28] فهرست شيخ طوسي صفحات 301 - 284.

[29] كتاب المهدي المنتظر صفحه 85.

[30] كتاب «امام مهدي» صفحه 66.

[31] مسند احمد بن حنبل جلد اول صفحه 99.

[32] غيبت، شيخ طوسي صفحه 113.

[33] كتاب «امام مهدي» صفحه 66.

[34] كتاب ينابيع المودة، چاپ هشتم ، چاپخانه كاظميه صفحه 494.

[35] مستدرك علي الصحيحين جلد چهارم صفحه 575.

[36] كتاب ينابيع المودة صفحه 492.

[37] ينابيع المودة صفحه 491.

[38] مسند احمد بن حنبل جلد دوم صفحه 37.

[39] ينابيع المودة، چاپ كاظميه صفحه 467.

[40] اصول كافي جلد دوم صفحه 337.

[41] اصول كافي جلد اول صفحه 338.

[42] اصول كافي جلد اول صفحه 338.

[43] اصول كافي جلد اول صفحه 340.

[44] اصول كافي جلد اول صفحه 342.

[45] كتاب اعلام الوري صفحه 435.

[46] كمال الدين، چاپ آخوندي صفحه 322.

[47] كتاب اعلام الوري صفحه 425.

[48] كمال الدين، چاپ آخوندي صفحه 343.

[49] اثبات الهداة جلد هفتم صفحه 428 و غيبت نعماني صفحه 427.

[50] گزيده اصول كافي جلد اول صفحه 89.

[51] رساله امامت به نقل از «نويد امن و امان» فصل سوم صفحه 25.

[52] مرحوم آيت الله سيد محسن امين در كتاب «أعيان الشيعة» - جلد چهارم صفحه

15 - مدت غيبت صغراي حضرت قائم را 74 سال مي نويسد و مبدأ آن را از تولد امام - عليه السلام - حساب كرده است.

[53] اعيان الشيعه، جلد چهارم، بخش سوم صفحه 21.

[54] منتهي المقال، المهدي صفحه 181.

[55] اعيان الشيعه، جلد چهارم، بخش سوم صفحه 16.

[56] اعيان الشيعه، جلد چهارم، بخش سوم صفحه 16.

[57] بحارالانوار جلد پنجاه و يك صفحه 344.

[58] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 344.

[59] المهدي صفحه 181 و بحارالانوار جلد پنجاه و يك صفحه 346.

[60] انوار البهيه صفحه 324.

[61] توقيع در لغت به معني حاشيه نويسي است. اصطلاحا به دستورات و نامه هاي خلفاء نيز گفته مي شد؛ و در كتب علماي شيعه به فرمانهايي گفته مي شود كه در زمان غيبت از طرف امام غايب به شيعيان مي رسيد.

[62] بحارالانوار، جلد پنجاه و يكم صفحه 349، غيبت شيخ طوسي صفحات 220 و 219.

[63] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 349.

[64] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحات 350 و 349، و كشف الغمة جلد سوم صفحه 457.

[65] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 351.

[66] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 351.

[67] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 354.

[68] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 354.

[69] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 359، و الكني و الالقاب جلد اول صفحه 91.

[70] الكني و الالقاب. جلد سوم صفحه 231، بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 361.

[71] غيبت شيخ طوسي صفحه 242.

[72] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 360.

[73] كمال الدين، مرحوم شيخ صدوق صفحه 193.

[74] اعيان الشيعه، جلد چهارم جزء سوم صفحه 21. و قاموس الرجال، جلد هفتم صفحه 51.

[75] بحارالانوار، جلد

پنجاه و يكم صفحه 362.

[76] بحارالانوار، جلد پنجاه و يك صفحه 362.

[77] المهدي صفحه 182 و 183.

[78] المهدي صفحه 182 و 183.

[79] المهدي صفحه 201.

[80] بحارالانوار، جلد پنجاه و دوم صفحه 122.

[81] المهدي صفحات 202 و 201.

[82] در انتظار مهدي صفحه 54.

[83] كتاب المهدي صفحه 172.

[84] اصول كافي، جلد اول صفحه 193.

[85] اصول كافي، جلد اول صفحه 178.

[86] اصول كافي، جلد اول صفحه 178.

[87] شيعه در اسلام، چاپ كتابخانه بزرگ اسلامي صفحه 206.

[88] شيعه در اسلام صفحات 313 و 312.

[89] منتخب الاثر صفحه 271.

[90] كمال الدين، جلد اول صفحه 265.

[91] المهدي صفحات 179 و 178.

[92] غيبت شيخ طوسي صفحه 170.

[93] غيبت شيخ طوسي صفحه 172. و بحارالانوار جلد پنجاه و يكم صفحه 312.

[94] بحارالانوار، جلد پنجاه و يكم صفحه 312.

[95] غيبت شيخ طوسي صفحه 178 و بحارالانوار صفحات 317 و 316.

[96] غيبت شيخ طوسي صفحات 171 و 170 و بحارالانوار جلد پنجاه و يكم صفحات 311 و 310.

[97] بحارالانوار، جلد پنجاه و يكم صفحه 328.

[98] ريحانة الادب، جلد اول صفحات 102 و 101.

[99] نجم الثاقب صفحات 231 و 228. [

[100] اثبات الهداة صفحه 363.

[101] اثبات الهداة جلد هفتم صفحه 355.

[102] غيبت شيخ طوسي صفحات 262 و 261.

[103] كمال الدين، جلد دوم صفحه 160.

[104] بحارالانوار، جلد پنجاه و دوم صفحه 279.

[105] مفاتيح الجنان ، اعمال شبهاي قدر.

[106] الاحتجاج، جلد دوم صفحه 284.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109