برهان امكان اشرف و اثبات امامت

مشخصات كتاب

نويسنده:رحيم لطفي

ناشر:بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود

قاعده امكان اشرف

پيش از آغاز بحث يادآوري نكته ي زير لا زم مي نمايد:مراد از وجود امام، امامت عام است كه شامل رسول و نبيّ هم مي شود و از آن جا كه ختم نبوّت، قطعي و مسلّم است، بيش ترين هدف، اثبات مقام امامت، بعد از ختم رسالت، و در نهايت، استمرار اين وجود مبارك تا پايان عالَم بشريّت است.امامي كه به اذن خداوند و اقتضاي مقام خليفه الهي، تصرّف در عالم تكوين دارد [1] و در درجات بالايي اقليم وجود، وطن دارد، بيش ترين كارش هدايت موجودات امكاني به سوي آفريدگارشان است. هدايت تشريعي و رهبري سياسي جامعه، تنها، گوشه ي از وظايف او است. [2] مراد از امام، امامت شخصي و يا حاكم سياسي جامعه ي اسلامي نيست؛ زيرا، برهان عقلي بر امور جزئي اقامه نمي شود [3] ، هر چند وقتي برهان، نياز عمومي موجودات را به چنان وجودي، ثابت كرد، همان برهان و عقل مي گويند، چنان موجودي را با چنان ويژگي هايي (عصمت و هدايت تكويني و...)، جزء وحي، كسي نمي شناسد، پس وحي، حتماً، اقدام به معرّفي آن كرده است.

تفاوت دو قاعده (لطف، امكان اشرف)

اشاره

قاعده ي لطف. بيش تر به بُعد اجتماعي و حكومتي و هدايت تشريعي و ظاهري امام نگاه مي كرد، در حالي كه قاعده ي امكان اشرف، بيش ترين نگاه اش به بُعد وجودي، تكوييني و باطني امام است.از ويژگي هاي مهم اين برهان، اين است كه همراه با اثبات اصلِ وجود امام، استمرار وجود مبارك او را در گستره ي عالم بشريّت تا آخرين فرد انساني نيز ثابت مي كند. [4] .امكان اشرف، با نگاه به كلّ هستي، ساختمان آن

را به گونه ي مي يابد كه جايگاه وجود امام، ذاتاً، پيش از ساير انسان ها است، در حالي كه قاعده ي لطف، با نگاهي به هستي آفريدگار و ذات و صفات كمالي او، در مي يابد كه لازمه هدف مندي خلقت و تكليف، وجود حتمي و مستمر امام است.

پيشينه

سرنخ و ريشه هاي اين قاعده، در سخنان ارسطو به چشم مي خورد. [5] حكماي اشراقي، توجّه خاصي به آن كرده اند. اين قاعده، بعداً به دست حكماي مشّاء رسيد و برهاني شد.شيخ الرئيس [6] ، شيخ اشراق [7] ، ميرداماد [8] ، ملاصدراي شيرازي [9] ملاهادي سبزواري [10] علامه ي طباطبائي [11] در باره ي اين قاعده سخن گفته اندو شبهات وارد بر آن را پاسخ داده اند و گاهي نيز بر استحكام آن براهيني آورده اند.پس آواي اين قاعده، در گستره ي فلسفه ي قديم يونان و حكمت مشّاء و اشراق و متعاليه، طنين انداخته، براي دانشمندان فلسفي و عرفاني و كلامي، دل ربايي كرده و در اوج مباحث عمده ي علوم عقلي و نقلي آشيانه كرده است.طرح موضوع امكان اشرف در انديشه ي فلسفي اسلامي، از ديدگاه تاريخي، به ابن سينا بر مي گردد. بي آن كه وي آن را به صورت قاعده ي در آورد و مانند مسئله اي مستقل، به آن بپردازد و يا آن را در پاسخگويي به مسائل ديگر، به كاربرد او، بعد از بيان مفاد قاعده، آن را به ارسطو نسبت مي دهد. [12] .صد و اندي سال پس از او، شيخ اشراق، صريحاً، اصل قاعده را به ارسطو باز مي گرداند.صدر المتألهين، چهارصد و اندي سال

پس از شيخ اشراق، عين عبارات او را به كاربرد و به تفصيل قاعده پرداخت و طبق گفته ي خودش به قاعده ي ديگري نيز دست يافت (امكان اخس) [13] .از اين گزارش، اهميّت تلاش پيگير دانشمندان اسلامي در حفظ و گسترش و نوآوري دانش فلسفه و تمدن، آشكار مي شود.

تقرير و مفاد

ارسطو: «بايد نسبت به عالم بالا باور داشت به موجوداتي كه با كرامت تر و با شرافت تر هستند.» [14] .ابن سينا: «كمال مطلق، حيثيت وجوب بدون امكان و وجود بدون عدم و فعل بدون قوّه و حق بدون باطل است. هر آن چه از پس آن بيايد، ناقص تر از وجود اوّل است و...». [15] .سهروروي: «هر گاه ممكن اخس به وجود آمد، مستلزم آن است كه ممكن اشرف وجود داشته باشد.» [16] .متأخّرين: «ممكن اشرف در مراتب وجود، اقدم از ممكن اخسّ است. بنابراين هر گاه ممكن اخسّ موجود شود، بايد ممكن اشرف پيش از آن موجود گشته باشد. [17] .پس در صورتي كه وجود اشرف براي ما ثابت نباشد از وجود غيراشرف مي توانيم وجود آن را كشف كنيم. [18] .وجود و حيات و علم و رحمت و بقيّه ي كمالات غيرمتناهيه، از مبداء فيّاض به ممكنات اخس و پست تر نمي رسد مگر اين كه در مرتبه ي قبل به اشرف (موجودات برتر) رسيده باشد. مثلاً، لامپ لوستر، نخست بدنه ي لوستر، بعد فضاي نزديك خود، بعد فضاي بالايي اتاق و سپس انسان هاي ساكن اتاق و در آخر، فرش و كف اتاق را روشن مي كند، و نشدني است كه نخست فرش و كف اتاق را روشن كند، سپس

قسمت هاي بالايي و نزديك خود را بنابرين، هرگاه كف و قسمت هاي پاييني اتاق روشن باشد، با علم قطعي و وجداني، در مي يابيم كه فضاي بالايي و نزديك لوستر نيز روشن است. [19] .

بيان مفردات (قاعده، امكان، اشرف)

قاعده

بيش تر دانشمندان، از اين اصل فلسفي - كلامي، تعبير به قاعده كرده اند كه به نظر ميآيد به خاطر اين جهت باشد كه اثبات مسائلي زيادي بر اين اصل بنا شده است، مانند «ترتيب ريزش و فَيَضان هستي (صدور) از مبداء متعال (اثبات عقول و نفوس مجرّد از مادّه)» و «اوّلين صادر، اشرف موجودات است» و «اثبات عقول عَر­ضيه (ارباب انواع و مثل افلاطوني)» [20] و «مسئله ي جواز اجتماع دو ميل به يك سو» [21] و «اثبات وجود صدا و بوي و مزه در افلاك» [22] و «اثبات عالم مُثُل». [23] .مانند قاعده ي فقهي لاضرر، كه در ابواب متعدد فقهي. جاري مي شود و مسائل زيادي با آن حل مي گردد. [24] .

امكان

از آن جا كه بستر قاعده، اقليم وجود است، و امكان، ملازم ماهيّت و خارج از حلقه ي وجود است، پس مراد از امكان، «ممكن» است؛ يعني، موجودي كه ممكن است، و گر نه، امكان، چيزي نيست كه به «اشرف» يا «اخس» توصيف شود (شدّت و ضعفي ندارد). [25] .

اشرف

مراتب وجودي در فضاي اين قاعده، چنين نمودي دارند: اخس (پست تر)؛ خسيس (پست)؛ شريف (عالي و بلند)؛ اشرف (اعلي و بلندتر) [26] .عالي ترين مرتبه ي وجودي، هميشه، اشرف، و داني ترين مرتبه ي وجودي، هميشه، اخس است، امّا مراتب موجود بين اين دو، آغاز و انجام هر كدام، نسبت به پائين، اشرف و يا شريف و نسبت به بالا، اخس يا خسيس است. بنابراين، مراد از اشرف، تمام اين مراتب مياني است كه وجود مرحله ي پاييني، حكايت از وجود مرحله ي بالايي دارد. اشرف، يعني، نزديك تر و جلوتر به مبداء هستي و داراي شدّت وجود، و اخس، يعني دورتر و پست تر به مبداء هستي و داراي وجود ضعيف. [27] .هر يك از عقول فعّال، نسبت به آن چه از آن صادر مي شود، اشرف است و همه ي عقول فعّال، از امور مادّي شريف تراند. در ميان مادّيات نيز موجودات آسماني، بر عالم طبيعت برتري دارند.بوعلي سينا مي گويد: «مراد ارسطو از اشرف، در اين جا، چيزي است كه در ذات خود تقدّم دارد و هستي، مرتبه ي فروتر از آن، تنها پس از هستي آن امر متقدّم امكان پذير است.» [28] .

انگيزه طرح و جايگاه قاعده

مبداء متعالي، برتر از لايتناهي بمالايتناهي است، و در حدّ اعلاي نامحدودي و بي انتهايي است و در همگي كمال هايش، از جمله فيّاضيت و صدور مخلوقات نيز، كمّاً و كيفاً، بي حدّ و مرز است، و از طرفي، مجموعه ي ممكنات كه زمينه ي جريان و صدور فيّاضيّت الهي اند، همراه با محدوديّت اند، پس ممكن نيست كه فيض بي حد و مرز الهي، در ظرف

محدود ممكنات، به يك باره نمود كند. فاعل، تام و تمام است، امّا ضعف در قابل است. پس به ناچار، در زمينه اي استمرار آفرينش الهي، تقدّم و تاءخر و تورّد رخ مي نمايد. مثلاً، اگر اقيانوس بزرگي را در بركه اي به نمايش در آوريد. روشن است كه تنگي بر كه، مانع نموداري يك جا و يك باره ي اقيانوس است، و تنها وقتي عجايب مخلوقات اقيانوس به نمايش در مي آيد كه هر قسمتي را به نوبت و اندك اندك به نمايش درآوريد.اين جا، پرسشي طرح مي شود كه «نوبت بندي ريزش موجودات چه گونه و بر چه پايه ي باشد؟». قاعده ي امكان اشرف آمده تا به اين پرسش پاسخ دهد (انگيزه).پس اينك، جايگاه اين بحث نيز روشن شد. اين قاعده، در مبحث علّت و معلول و از متفرعات اصل «الواحد لايصدر عنه اًلاّ الواحد» است، و در نهايت به درد توجيه صادر اوّل از مبداء متعال مي خورد. [29] .

براهين قاعده

بن مايه ي سخن در اين نوشتار، همين جا است كه «كدامين گواه و برهان، اين كبراي كلي (قاعده) را مسلّم و قطعي مي سازد؟».دانشمندان اين وادي، براهيني را ابداع و تقرير كرده و يا توضيح داده اند. اين جا به فراخور حال، به بيان دو يا سه دليل بسنده مي شود.دليل اول:مفاد قاعده، يك قضيه ي فطري است و چندان نيازي به اقامه ي برهان ندارد؛ يعني، فطرت آدميان، در صورت درك صحيح از آن، گواهي به صحت آن مي دهد. از اين رو مي توان اين قاعده را مانند يك امر بديهي، مانند دو نصف چهار است، به شمار

آورد. [30] .نمونه ي ملموس تر از اين دريافت عام در گسترش دامنه ايجاد را مي توانيم در رفتار انسان مشاهده كنيم. گروهي را به خانه ي خود دعوت كرده ايد، در توزيع طعام، مي بينيد تمايل طبيعي و فطري آزاد شما، به اين است كه غذاي هر چه بهتر و بيشتر را در برابر ميهمان بزرگ تر و عزيزتر قرار دهيد و بر همين معيار، از ديگران پذيرايي كنيد. اين خواست، نموداري ديگر از اصل مذكور در افاضه و بخشش است كه در ترازي پايين انجام گرفته است. [31] .دليل دوم:اگر ميان دو چيز هيچ رابطه و مناسبت ذاتي نباشد و از هم بيگانه باشند، هيچ علاقه و ارتباط علّي و معلولي نيز بين آن ها نخواهد بود، امّا اگر مناسبت و ارتباط باشد، بالاخره ميان آن ها به نحوي ارتباط علّي و معلولي برقرار است و به حكم اصل سنخيت ميان علّت و معلول، در قدم نخست، آن معلول هاي صادر مي شوند كه به علت نزديك تر و ارتباط و در عالم امكان و اقليم ابداع، ممكني اشرف از آن قابل تحقّق باشد - كه هنوز موجود نشده - در اين صورت، لازم مي آيد. امر ابداع و ايجاد، برخلاف مناسبت ذاتي (سنخيّت علّي و معلولي) جريان يافته باشد، كه اين، امري باطلي است؛ زيرا، يقيناً، ممكن اشرف، به حسب مرتبه اش، در شرافت و فضل، به مبداء متعال، نزديك تر، و به او، انسب است. لذا مناسبتي كه بين او و باري تعالي برقرار است تامّتر و اولي از مناسبتي است كه بين اين ممكن اخسّ و واجب تعالي موجود است.

پس لا محاله، ابتدائاً، ممكن اشرف و سپس ممكن اخسّ محقّق خواهد شد. [32] .دليل سوم:اگر موجود اشرف، در مرتبه اي مقدّم بر غيراشرف به وجود نيايد، يا همراه آن به وجود مي آيد و يا در مرتبه اي متأخّر از آن و يا اصلاً به وجود نمي آيد.اگر همراه آن به وجود آيد - مثلاً جوهر عقلاني همراه با جوهر جسماني از علّت نخستين صادر شوند - قاعده ي «الواحد» نقض مي شود.اگر بعد از آن به وجود آيد، مثلاً جوهر عقلاني بعد از جوهر جسماني به وجود آيد و جوهر جسماني واسطه در صدور آن باشد - لازم مي آيد وجود علّت، پست تر از وجود معلول باشد.اگر اصلاً به وجود نيايد، معنايش اين است كه علّت اوّل، صلاحيّت صدور معلول اشرف را ندارد و اين، خلف فرض است؛ چون، وجود و تماميّت علّت اوّل، فرض واقعي برهان بود. پس تنها فرض صحيح، همان است كه اشرف، جلوتر از غير اشرف موجود شود. [33] .همين بيان را حاجي سبزواري به نظم كشيده است:الممكن الاخص اذ تحقّقا فالممكن الاشرف فيه سبقالا نه لولاه انّ لم يفض فجهه تفضل حقاً يقتضيو ان اخس فاض قبل الاشرف علل الاقوي عند ذا بالاضعفو ان مع الاشرف في الصدور بواحدها ما مصدر الكثير [34] .

فرزانگان و قاعده

ابن سينا؛ وي، به قاعده ي امكان اشرف، كاملاً توجّه داشته و آن را معتبر دانسته است. او مي گويد «الطبيعه مالم يوف علي النوع الاتم شرايط النوع الانقص بكماله لم تد­خل في النوع، الثاني [35] .سهروردي؛ وي، براي اين قاعده، فوايد بسيار عميق و عظيمي معتقد است، او به كمك و با

به كار بردن آن، به اثبات بسياري از مسائل دست يافته... [36] .ميرداماد؛ وي، از شبهات احتمالي بر برهان قاعده، پاسخ گفته و در مقام دفاع و اثبات، ادّله ي جديدي نيز اقامه كرده است: «انّ لنا علي اصل القاعده برهاناً آخر ابسط وا ل­طف. الستَ قددريتَ بما ادرينا...». [37] .ملاصدرا؛ وي مي گويد: «سال ها بر اين قاعده اشكال داشتم تا اين كه خداوند، دل ام را روشن ساخت و آن را حل كردم.» [38] در جاي ديگر مي فرمايد: «هذا اصل شريف، برهاني، عظيم جداوه، كريم مؤداه كثير فوائده، متوفر منافعه، جليل خيراته و بركاته وقد نفعنا اللّه به نفعاً كثيراً...» [39] .حاجي سبزواري؛ او نيز به پيروي از حكماي سلف، در كتاب منظومه حكمت و حاشيه بر اسفار، به برهاني كردن مفاد قاعده پرداخته است. [40] .علامه ي طباطبائي؛ او كه يادگار مكتب حكمت متعاليه در عصر حاضر بود، با يك تقرير ابتكاري و جالب، دست به تحكيم و تبيين مفاد قاعده زد. [41] .با توجه به براهين سه گانه و سخنان بزرگان فن، هر گونه شك و ترديدي از اعتبار و اتقان قاعده برداشته مي شود و جايي براي طرح و نقد شبهات و توهمات احتمالي. [42] بويژه كه رسالت اصلي اين نوشتار اثبات وجود امام با استفاده از قاعده ي مذكور است نمي ماند.

امكان اشرف و اثبات وجود امام

همان طوري كه گفته شد، قاعده ي امكان اشرف، وجود امام را كه در ميان قافله ي موجودات ممكن در مرتبه ي ويژه ي قرار دارد، ثابت مي كند كه رهبري ديني و سياسي و اجتماعي افراد بشر، تنها گوشه ي از وظايف او است.(صغرا): بي

شك، انساني كه همه ي كمالات انساني را دارد (امام) وجودش شريف تر از انسان هاي ديگر است كه تنها برخي از آن كمالات را دارند.(كبرا): هر گاه شيء ممكني تحقّق يابد كه كمالات وجوديش كم تر از شيء ممكني ديگري است، آن ممكن شريف تر بايد پيش از او موجود باشد (قاعده ي امكان اشرف) [43] .(نتيجه): از مشاهده ي اين همه انسان هايي كه تنها برخي از كمالات را دارند، به اصل وجود امام پي مي بريم.به اقتضاي قاعده، محال است كه افراد انسان، وجود، حيات، علم، جمال،... را از مبداء فيّاض دريافت كرده باشند، لكن در مرتبه ي پيشين، انسان كامل دريافت نكرده باشد. [44] .فلاسفه اشراق، آن وجود پيشين را كلمه ي قديسه ي الهيه، و حكماي مشّاء، عقل فعّال، و حكماي پهلوي كدبانوي عالم، و عُرفا، انسان كامل، و اديان الهي، حجه اللّه مي دانند.بنابرين، اگر يك فرد از افراد بشر، روي زمين باشد، بايد فرد ديگري نيز باشد كه انسان كامل و حجه اللّه و... در او متظاهر شود. زمين، هرگز، از وجود حجّت، خالي نمي تواند باشد. پس جرگه ي عالم بشريّت، بدون انسان كامل، طفره و محال است. [45] اگر ترتيب بالذات موجودات را تفحّص كني، همواره كامل و شريف را پيش از ناقص و خسيس مي يابي». [46] .محقّق طبرسي نوري (متوفاي 1321 ق) با بيان شيوا و كوتاه، ضمن اقامه ي برهان، اصل صغرا و كبرا را نيز برهاني مي كنند: «شكي نيست كه هر كسي قابل تلقي وحي از حضرت آفريدگار نخواهد بود و هر فردي از افراد انسان را تحمّل اتيان به او

امر و نواهي رباني نمي باشد و اين مطلب ثابت است به وجدان و عيان، چه تفاوت مراتب انسان، امري است ظاهر و هويدا (بيان صغري) [از آن جا كه مراتب پاييني، شايسته دريافت وحي و... را ندارند] پس لازم است از وجود شخصي كه ممتاز باشد به قابليت امور مذكوره و ذوجهتين باشد، تا از جهتي تلقي وحي الهي نمايد و به جهتي ديگر تبليغ اوامر و نواهي به مكلفين [47] (بيان كبري و نتيجه).».

كارايي قاعده بر اثبات مدعا

بازيابي علمي مدّعا (اثبات وجود امام) از دل اين قاعده ي شريف، بسته به تجزيه و تحليل پيروزمندانه ي يك پيش فرض و دو شرطي دارد كه خبرگان فن، آن دو را در مورد و مجراي قاعده معتبر دانسته اند.پيش فرض؛ امام، هر چند از لحاظ ماهيّت با ساير انسان ها يك سان است، امّا از لحاظ مرتبه ي وجودي، در ميان افراد ماهيّت (حداقل) [48] برخوردار از ويژگي هاي است كه موجب تقدّم و تشديد و قّو ت او مي شود.شرط اوّل؛ قاعده، در موردي جاري مي شود كه ممكن اشرف و اخسّ تحت يك ماهيّت باشند. صدر المتالهين مي فرمايند: «المشهور عند المعتبرين لهذه القاعده ان يراعي في جريانها شرطان، احدهما استعمالها في متحدي الماهيه للشريف والخسيس دون غيره». [49] .شرط دوّم؛ دانشمندان اين فن. قاعده را در عالم «ابداعيّات» (خارج از عالم كون و فساد)، يعني عالم امر جاري كرده اند، نه در عالم حركات و طبيعت و كائنات. [50] ملاصدرا مي فرمايد: «و(الشرط) الثاني؛ استعالها فيما فوق الكون و الابداعيّات دون ما تحت الكون وما في عالم الحركات.». [51] .

اثبات پيش فرض

اشاره

دقّت در نظم پديده هاي جهان طبيعت، به سادگي، ترتيب وجودي انواع اين قلمرو را روشن مي كند. وقتي آثار و ساز كار موجودات بي جان با گياهان سنجيده مي شود، ديده مي شود كه گياهان، نمودهاي برتري دارند، پوسته ي سخت دانه را مي شگافند، با جوانه ي لطيف و نازك، نيزه هاي خورشيدي را شكار مي كنند و با تكيه بر ريشه هاي باريك در دل خاكِ تاريك، به فراهم كردن مواد كاني مي پردازند تا بر ايند اين

همه تلاش، تناوري و افراشتگي اش باشد.وقتي جانوران با گياه سنجيده مي شود، برتري وجودي آن ها ملموس و مشهود است. بهره گرفتن گياهان از باد و جنگل و آب و كوهستان، نگهداري از لانه و نوزاد، تبعيت محض از سر گروه،...، همه و همه، حكايت از نوعي آگاهي آن ها مي كند.وقتي انسان با آن دو گروه سنجيده مي شود، موجودي است كاملاً برتر تمام طبيعت را اسير كمند و رام خود كرده، از همه كام مي گيرد، بي آن كه به آن ها خسارتي پس دهد بر آن ها فرمانروايي مي كند.تا اين جا وجود مراتب (موجودات اشرف و اخسّ) در جهان مادّي طبيعت، وجداني و محسوس است. در ميان افراد نوع انساني نيز افرادي به چشم مي خورند كه در زمره ي رهبران الهي و امامان معصوم و نوابغ روزگار و... مي شوند. اينان، از ديدگاه چهارچوبه ي بشري، همانند ديگر افراد اين نوع هستند، امّا به سبب ويژگي خاصّشان از تمايزي ويژه برخوردارند. موجودي كه مي تواند هم با سرچشمه ي اصلي وجودها و هم با حلقه هاي پاييني وجود مرتبط باشد [52] ، موقعيّت و جايگاه ممتازي در ميان افراد هم نوع و هم ماهيّت خود دارد، رويي به سوي خالق دارند و رويي به سوي خلق. از همين روي است كه قافله هايي از دل و جان آدميان را به دنبال دارند و چه بسيارند در ميان كاروان بشريت كه براي امير كاروان فداكاري و ايثار مي كنند [53] ، بلكه انسان عالي، واسطه ي فيض به تمام عالم است؛ چون، انسان، پس از آفرينش اش، معلّم ملائكه شد.

[54] .تمام آن چه گفته آمد. با وجدان و شهود باطني و تجربه ي ظاهري قابل لمس است.شرط اول:فراهم بودن اين شرط در مورد اثبات مدعا، بسيار روشن است؛ چون، ذات مبارك امام و ذات ساير افراد، همه، تحت يك ماهيت نوعي (انسان) داخل هستند.از اين گذشته، تقرير برهان قاعده ي اشرف، بنابر حكمت صدرايي كه تكيه بر تشكيك وجود دارد، تمام موجودات را شامل مي شود. در اين تقرير، صحبت از ماهيّت واحد نيست، بلكه صحبت از وجود و مراتب آن است كه مرتبه ي نازله ي وجود، حكايت از تحقّق مرتبه ي عالي مي كند.به بيان روشن تر، در تطبيق قاعده ي امكان اشرف بر اثبات امامت، دو راه پيش رو است:الف) از افراد اخس و يا خسيس ماهيّت انساني به تحقّق فرد اشرف؛ب) از وجود مراتب اخس يا خسيس به وجود مراتب اشرف.طبق بيان اوّل، شرط مذكور، تأمين شده است و طبق بيان دوم، اصولاً، شرط مذكور لازم و لحاظ نشده است.شرط دوم:به نظر مي رسد سرنوشت نهايي اثبات مدعا با قاعده ي امكان اشرف. در گرو تأمين و فراهم شدن همين شرط است.آيا مي توان مفهوم اين شرط را به گونه ي تعميم داد تا در عالم عنصري و بشريّت نيز پياده شود؟ آيا از وجود مطلق عالم مادّي به وجود عالم برتر كه وجود امام از آن عالم است نمي توان رسيد؟ علت وضع چنين شرطي در اجراي اين قاعده چيست؟ آيا با كشف علّت نمي شود تعميمي در شمول قاعده داد؟ آيا طرح اين قاعده بر اساس محوريّت مراتب تشكيكي وجود و با تقرير صدرايي و اضافه كردن قاعده

ي امكان اخس، نمي تواند ره به جاي برد؟كنكاش كامل و پاسخ دقيق به پرسش هاي پيشين، هر چند از توان نگارنده و حوصله ي اين نوشتار بيرون است،امّا به عنوان گشودن روزنه ي جديد و ارزيابي نسبي از كاراي قاعده بر اثبات مدعا، به ادامه ي سخن پرداخته مي شود.

تعارض اين دو شرط و نتيجه آن

اين كه افراد ممكن (اشرف، شريف، خسيس، اخس) حتماً تحت يك ماهيّت نوعي باشند، ظهورش در اين است كه مراد، عالم طبيعت و حركات و ماديّات است؛ چون، انواع ممكنات، مفارق از مادّه (عالم امر و ابداع و مجردات) نوع شان منحصر به فرد است و طبعاً از هيچ ماهيّت مجرده اي دو فرد نخواهيم داشت تا يك ماهيت نوعي، آن ها را تحت خود جمع كند تا بين آن ها تقدّم و تأخر بالشرف برقرار باشد. [55] در حالي كه شرط ديگر مي گويد، اين قاعده، تنها در عالم ما فوق كَون (مجردات) جاري است.از آن جا كه تقرير كنندگان مفاد و برهان، قاعده ي امكان اشرف، در مقام طرح و توضيح پا را از دايره ي مجردات پايين تر گذاشته اند، يعني شرط دومي را در عمل فراموش كرده و ناديده انگاشته اند. [56] كم ترين چيزي كه به دست مي آيد، عدم پابندي به شرط دوم است و اين، راه را براي جريان قاعده ي در عالم طبيعت و حركات باز مي كند.

تعميم شرط دوم

مي گويند، چون عالم مادّه. آلوده به تزاحمات و تنازعات و موانع است، پس نمي توان به طور حتم و قطعي، حكم كرد كه از وجود اخس به وجودهاي شريف و اشرف پي مي بريم؛ چون، ممكن است وجودهاي شريف و اشرف، با برخورد مزاحمات و موانع، موجود نشده باشند.علامه ي طباطبائي مي فرمايند، نهايت چيزي را كه اين علّت ثابت مي كند، اين است كه در عالم كون و فساد (مادّيات تنها) قاعده جاري نمي شود، نه اين كه در مطلق عالم كون؛ چون، از ديد حكما، اجرام

عالي، دائم الوجودند و منزّه از كون و فسادند، و در عين حال، از عالم ابداع هم نيستند. پس قاعده ي امكان اشرف، في الجمله، در اين عالم نيز جاري است. [57] .و شايد بر همين اساس باشد كه استاد مصباح فرموده اند: «برخي از فلاسفه، با قاعده ي امكان اشرف، اين عالم را نيز ثابت كرده اند».ابن سينا، آن جا كه مسئله ي امكان اشرف را در چهره ي كلّي بيان مي كنند، مي گويد: «... پس هر يك از عقول فعال نسبت به آن چه از آن صادر مي شود، اشرف است و همه ي عقول فّعال از امور مادّي شريف ترند. در ميان ماديّات نيز موجودات آسماني، بر عالم طبيعت برتري دارند.» [58] .ملاصدرا، علّت اعتبار شرط دوم را رفع يك مشكل مي داند. و آن مشكل اين است كه؛ در ميان اشخاص و افراد مادّي (مانند انسان) هستند كساني كه از رسيدن به مرتبه ي شرافت بازمانده اند. اگر قاعده ي امكان اشرف در مورد آن ها جاري مي بود، بايد همه، به مرتبه ي شرافت مي رسيدند، حال آن كه وجود افراد خسيس و ناقص جسمي و معنوي، قابل انكار نيست.در اين باره مي توان گفت، رفع مشكل، تنها در سايه ي جاري نكردن قاعده ي امكان اشرف در جهان ماديّات نيست. اگر پايه هاي اين قاعده برهاني شده - كه چنين است - ديگر به اين سادگي ها از سريان يك حكم كلّي عقلي نمي شود جلوگيري كرد، بويژه كه رفع آن مشكل، راهي ديگري دارد، و آن اين كه در جهان مادّه و عنصريّات ماهيات و افراد اشرف،

مانند عالم ابداع و مجردات، تقدّم و تفضلّ ذاتي دارند و صدورشان ذاتاً مقدّم بر ماهيات و افراد اخس است، همان طور كه خداوند، ابتدائاً آدم را بدون پدر و مادر و تقدّم نطفه و... با قدرت خويش آفريد.امّا اين كه در تداوم هستي مادّي، چهره ي كار وارونه مي شود، اين، به خاطر تنگناي طبيعت و جهان مادي است و تأخّر افراد و ماهيّات شريف، تاءخر زماني است نه ذاتي. به قول صدر المتالهين اگر صفحه ي وجود و مراتب ذاتي موجودات را ورق بزني، در مي يابي كه شريف، هميشه بر خسيس مقدم است، وجوب بر امكان... اتصال و پيوستگي بر انفصال و جدايي، وجود بر عدم، خير بر شرّ و راستي بر دروغ... [59] .شايد با استفاده از همين مطلب، پاسخ آن پرسش معروف را كه «ايا اوّل تخم مرغ بود و بعداً مرغ پيدا شد يا اين كه اوّل مرغ بود و بعد تخم مرغ به وجود آمد؟»، بتوان داد؛ زيرا، آن چه ذاتاً در دار هستي سبقت گرفته و با دست قدرت پروردگار ايجاد شده است، همان نوع كامل و اشرف و موجود متكامل تر است [60] بعداً تظاهرات وجودي در دار مادّه و عناصر به خاطر وجود تنگنا و به خاطر استمرار نوع در جهان حركات و بعد از آفرينش، اوّلين نوع كامل و توليد تخم آن توسط آن نوع، ديگر انواع و افراد تكثير مي يابند.كوتاه سخن اين كه تقدم و تأخّر زماني كه در ميان پديده هاي طبيعي نمايان مي شود، ناشي از سببيّت اعدادي (زمينه سازي) انواع اخسّ نسبت به اشرف است، امّا سببيّت ذاتي تمليك

وجودي، همواره از نوع عالي به داني است؛ يعني، نظام وجود يافتن انواع طبيعي، چون ساحت ايجاد گشتن ابداعيّات است.در فعل و انفعال هاي وجودي، آشكارا دريافت مي شود كه درخت، سبب ذاتي بذر است و نيز حيوان، بنياد نمود يافتن نطفه، فاعليت واقعي وجودي، ميان نوع عالي به نوع داني است. [61] .استاد حسن زاده آملي در مورد دليل و حكمت اعتبار شرط مذكور مي فرمايند:از آن جا كه مشاهده مي شود در جهان مادّي، گاهي موجود اشرف، متأخّر از موجودات اخس لباس هستي مي پوشند، وجود نازنيني اشرف الانبياء بعد از ساير انبياء و حتّي انسان هاي معمولي، به اقليم طبيعت گام نهادند. پس مي توان گفت، قاعده ي امكان اشرف، در جهان ماديّات قابل تطبيق نيست. [62] .اين بيان نيز در جريان و اعتبار قاعده ي امكان اشرف (حداقل در مورد اثبات مدعاي ما) مشكلي ايجاد نمي كند؛ چون، بحث در اثبات شخصي و وجود خاص يك امام نيست، بلكه مدّعا اين است كه وجود مبارك و اشرف امام، در ميان قافله ي موجودات انساني، مقدّم و جلوتر بوده و هست. تا آدم(عليه السّلام) بود، امام و نبيّ بود هر چه كاروان بشريت به جلو آمد، باز ولي و نبيّ و امام دوران بوده است تا مي رسد به عصر خاتم الانبياء(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و بعد از آن كه هم چنان وجود مستمر آخرين اميد مي درخشد، وجود امامان، ذاتاً، مقدّم اند، هر چند در دار ماديّات، نمودشان به ترتيب باشد. [63] .

علت و دليل شرط عموميت ندارد

نكته ي مهمّي كه در تبيّين مبناي شرط دوم مي شود گفت، اين است كه تنازع و

تزاحم در جهان مادّه، بالجمله نيست، بلكه مواردي هست كه بدون برخورد با موانع، راه سعادت و تكامل نهايي خود را پيش گيرد. وجود استثنا موجب بر هم خوردن كليّت اين شرط مي شود، و مي توان گفت، در مورد وجود امام، اين تزاحم و تنازعات (حداقل در اصل بودش، نه نمودش) منتفي باشد و وجود انسان هاي عادي موجود در مراتب پاييني، كشف از وجود مبارك او مي كند.استاد آشتياني، بعد از تجزيه و تحليل اين شرط، صريحاً مي فرمايند: «و لزوم اعتبار اين شرط به مذاق حكماء و فلاسفه است، ولي برخي از اهل مكاشفه و شهود، اين شرط را اعتبار نمي نمايند.» [64] .آن چه بنيان علّت شرط مذكور را سست مي كند، اين نكته است كه تنازعات و تزاحمات پديد آمده در جهان طبيعت، بدون هيچ ضابطه ي، نشايد، بلكه از آن جايي كه كشمكش ها و برخوردهاي انواع طبيعي، مقدمه ي رسيدن به كمال و در جهت تعالي آن ها است. [65] تحت يك ضابطه حكيمانه اي هستند. لذا اين تصادمات، هيچ گاه، به نابودي انواع نمي انجامد.

نتيجه گفتار در آينه روايات

دستاورد تحليل و تطبيق قاعده ي امكان اشرف بر موضوع امامت، اين شد كه در سراي آفرينش، همواره، وجود اشرف و انسان كامل و وليّ خدا، يعني همان امام زمان(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) هست و پرتوافشاني مي كند، و وجود و آرامش اين قافله، مرهون وجود آن قافله سالار است.روايات شريف نيز چنين مقام و منزلتي را برا امام معصوم(عليهم السّلام) ثابت مي دارد.محقّق لاهيجي، در توضيح يك فقره از همين گونه روايات، يعني «ثُمّ ثَبَتَ ذالك في كُلّ دَهرٍ وزمان»

[66] مي فرمايند:و بالجمله، واجب است بودن پيغمبري يا امامي در هر زمان تا حجّت خداي تعالي باشد بر خلق. و ببايددانست كه اين كلام شريف با اين و جازت، مشتمل است بر خلاصه ي افكار و انظار حكماي سابقين و علماي لاحقين، بلكه اشاره است به حقايقي كه غايت فكر و نظر اكثر متكلمين به آن نرسيده. و اگر فلاسفه ي اقدمين را استماع اين كلام مقدس ممكن مي شد، هر آينه، اقرار مي نمودند به معجز بودن اين كلام قدسي؛ كه جان تشنه داند قيمت آب. [67] .نيز امام فرمود: «الحجه قبل الخلق، مع الخلق وبعد الخلق» [68] و «لوبقيت الارض بلاحجه لساخت بأهلها» [69] ؛ يعني، ساختار وجودي اين جهان، بدون وجود امام، بر هم مي ريزد. پس، از بر هم نخوردن و برقراري اين جهان، پي به وجود با ارزش امام و حجت خدا مي بريم.اكنون نيز كه هنگامه ي غيبت حجت خدا است، خورشيد وجودي شان از پشت ابرها نورافشاني مي كند و وجود ابرها، مانع كار خورشيد نمي شود.اميرالمؤ منين علي(ع) فرمودند: «اللهم بلي لاتخلو الارض من قائم للّه بحجه اًمّا ظاهراً مشهوراً او خائفاً مخموراً.» [70] .حسن ختام اين نوشته را، سخني از هنري كربن قرار مي دهيم. او كه مقام استادي دانشگاه فرانسه را داشته و سال ها با علامه ي فرزانه (طباطبايي(رحمه الله عليه) مذاكراتي داشته، در يكي از كنفرانس هاي گفته اند، مذهب شيعه را بر ساير اديان و مذاهب ترجيح داده اند و آن را اختيار كرده اند؛ براي اين كه فقط، مذهب شيعه است كه اساس آن بر ادامه ي فيض از جانب

پروردگار است و اين، بر طبق عقل سليم است.آقاي طباطبايي نقل مي كردند كه آقاي كربن مي گفتند، در موقع راز و نياز با حق متعال، دعاهاي منقول از امام زمان و خليفه الرحمن را مي خوانم.علي الظاهر آقاي كربن، اوّلاً اعتقاد به امام زمان پيدا كرده اند و از راه اعتقاد به وجود مقدّس ايشان، شيعه شده اند. ذالك فضل اللّه يؤ تيه مَن­ يشاء واللّه ذو الفضل العظيم. [71] .

رد پاي قاعده امكان اشرف در كلام و فلسفه مسيحيت

هر چند عين اصطلا ح و تركيب «امكان اشرف» در كلا م و فلسفه ي مسيحيت به دست نيامد، و لذا دانشمندان اين رشته در مقام ترجمه و تبادل اطلا عات علمي، معادل سازي كرده اند، و از عبارت هاي مشابه زير بهره گرفته اند:of the most Noble Contingency (Brigham Yong Univity Prouo Utoh 1999P. 107.Sahrawardi the philosophy of lllumination.)PrincipleDoctrine of the Nobler Contingent (Brigham. Young University 1999 P.370.Misbah Yazdi .Philosophical INSTRUCTIONS.)اما از آنجايي كه ريشه ي اين قاعده در سخنان «ارسطو» و «فلوطين» [72] موجود بوده، بي گمان، بود و نمود و نَفَس اين قاعده، در گستره ي فرهنگ كلا مي وفلسفي مسيحيت نيز مي درخشد.به نظر مي رسد، برهان درجات كمال - كه در كلا م مسيحيت براي اثبات وجود خدا اقامه شده - تا حدّ زيادي با تبيين صدرايي قاعده ي امكان اشرف هم خواني دارد.اين برهان كه گاه برهان «هنولوژيك» [73] نيز خوانده مي شود، طبق بيان «توماس آكونياس» چنين است:در ميان اشياء مشاهده مي شود كه، بعضي چيزها خوبتر، راستين تر، نجيب تر و خلا صه بيشتر واجد يك صفت به نظر مي رسند، و بعضي كمتر. صفات

تفصيلي درجات تقرب و نزديك شدن به صفات عالي را بيان مي كنند، چنانكه في المثل، گرم و گرم تر در جهت نيل به گرمترين معني دارد، بنابراين چيزي هست كه واقعي ترين و خوب ترين و نجيب ترين و شريف ترين و لذا تام الوجودترين موجودات است، چه ارسطو مي گويد: هنگامي كه بسياري چيزها، خاصه يا خاصيتي را مشتركاً واجد باشند آنكه بيش از همه واجد آن است، آن را به ديگران سرايت مي دهد [74] .همان طوري كه گفته شد، در اين مقايسه قاعده ي امكان اشرف، با بيان صدرالمتالهين مراد است كه روي اصالت الوجود و تشكيكي بودن آن استوار است و طي آن از مراتب پاييني (خسيس و اخس) به مراتب بالا يي (شريف و اشرف) پي برده مي شود، در برهان درجات كمال نيز همين روند در جريان است.البته فرق هايي نيز ميان ظاهر و محتوي اين دو شيوه است كه اينجا مجال گفتگو نيست، تنها همين مقدار اشاره مي شود كه قاعده ِ امكان اشرف با هدف و رسالت اثبات مراتب مياني وجودها و حداكثر اثبات و كيفيت صادر اول طرح مي شود، در حالي كه برهان درجات با هدف اثبات مرتبهي نهايي وجود، طرح و اقامه مي شود (اثبات وجود خداوند)نوشتار بعدي به طرح و بررسي يكي از دلا يل ديگر عقلي، كه براي اثبات اصل وجود امام اقامه شده مي پردازد.

پاورقي

[1] آيه اللّه مرتضي حائري، خلافت در قرآن، بيّنات، شماره 11، سال سوم، ص 20. به كوشش حسين رضواني.

[2] يحيي يثربي، فلسفه ي امامت، انتشارات وثوق، چاپ اوّل، 1378، ص 123 به بعد. قيصري (شارح

بزرگ مكتب ابن عربي) در اوصاف خليفه ي خدا مي گويد: «والخليفه لابد اءن­ يكون موصوفاً بجميع الصفات الاًلهيه اًلاّ الوجوب الذاتي و متحققاً بكلّ اسمائه ليعطي مظاهر الاسماء كلّها ما يطلبونه و يوصل كلّاً منهم اًلي كماله، واًلاّ لايقدر علي الخلافه... (به نقل از رساله ي توحيد و نبوت و ولايت، مقصد 3، فصل 3).

[3] آيه اللّه جوادي آملي، پيرامون وحي و رهبري، چاپ سوم، انتشارات الزهراء، ص 135.

[4] امام دوازدهم(عليه السّلام) در نظام آفرينش، ص 65.

[5] ابن سينا، التعليقات، ص 5 و ص 21، تحقيق عبدالرحمان بدوي، دفتر تبليغات اسلامي شهاب الدين سهروردي، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 1، ص 435، تصحيح هنري كربن، چاپ سوم، پژوهشگاه علوم: «و اًجماله لامام الباحثين ارسطو من اشاره اشار اًليها في كتاب السماء و العالم، ما معناه انّه يجب ان­ يعتقد في العلويات ما هو الاكرام لها و الاءشرف».

[6] التعليقات، ص 21؛ «فكل واحد من العقول الفعاله اءشرف ممّا يليه وجميع العقول الفعاله اشرف من الاءُمور المادّيه، ثم السماويات من جمله الماديات اءشرف من عالم الطبيعه، و يزيد (ارسطو) بالاءشرف هنها ما هو اُقدم في ذاته ولايصح وجود تاليه اِلاّ بعد وجود متقدمه».

[7] مجموعه مصنفات، ج 1، ص 434.

[8] محمد بن محمد ميرداماد، القبسات، ص 372، دانشگاه تهران، 1374 ش.

[9] صدر الدين محمدشيرازي، الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 244، چاپ سوم، دار احياء التراث بيروت: في قاعده امكان الاشرف الموروثه من الفيلسوف الاوّل (ارسطو)...». [

[10] حاج ملاهادي سبزواري، شرح المنظومه، فن الحكمه، ص 203، چاپ اوّل، لقمان 1372.

[11] علامه محمدحسين طباطبائي، نهايه الحكمه، ص 318، قم، جامعه ي مدرسين.

[12] دايره المعارف بزرگ اسلامي، شرف الدين خراساني،

ج 10، ص 231، چاپ اوّل، مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، تهران، 1380 ش.

[13] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 257.

[14] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 244 (به نقل از ارسطو، السماء و العالم)؛ مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 1. ص 435؛ القبسات، ص 372. (به نقل از السماء والعالم و نيز به نقل از اثولوجيا).

[15] التعليقات.

[16] مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ص 434.

[17] فضل اللّه خالقيان، قاعده ي امكان اشرف (خرد نامه ي صدرا، شماره 14، سال 1377، ص 71؛ نهايه الحكمه، ص 319.

[18] دكتر همايون همتي، عالم مثال از ديدگاه شيخ اشراق (مشكوه، سال 1372، شماره 39، ص 101).

[19] مجالس حضرت مهدي، ص 41.

[20] الحمكه المتعاليه، ج 7، ص 109 و ج 2، ص 58؛ يحيي سهروردي، التلويحات، ج 1، ص 51، چاپ تهران؛ القبسات، ص 380.

[21] الحكمه المتعاليه، ج 4، ص 81: «لاءن قاعده الاًمكان الاءشرف دلت­ علي اءنها في اءقصي الممكن من قويها الطبيعيه.

[22] الحكميه المتعاليه، ج 8، ص 177.

[23] نهايه الحكمه، چاپ جامعه ي مدرسين، قم، ص 318- 319. خود علا مه، بر چنين استنتاجي اشكال دارند.

[24] محمدكاظم خراساني، كفايه الاصول، ص 430، چاپ چهارم، جامعه ي مدرسين، 1418 ق.

[25] شرح منظومه.

[26] امام دوازدهم(عليه السّلام) در نظام آفرينش. ص 62، التعليقات، ص 21.

[27] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 257.

[28] التعليقات، ص 21.

[29] القبسات، ص 372.

[30] مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ص 434: «و ممّا ينبغي ان­ تَعَلَّمَ انّ من جمله ما حمل القدماء علي اعتقاد الاشرف والاكرام في الامور السماويه وغيرها شهاده الفطره بوقوع الاءشرف فالاشرف».

[31] امام دوازدهم(عليه السّلام) در نظام آفرينش، ص 61.

[32] القبسات، ص 378.

[33] آيه اللّه مصابح يزدي، آموزش فلسفه،

ج 2، ص 175، چاپ هشتم، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1377 ش.

[34] شرح منظومه، ص 203.

[35] غلام حسين ديناني، قواعد كلّي فلسفي، چاپ دوم، مؤ سسه ي مطالعات وزارت فرهنگ، تهران، 1365 ش. (به نقل از وسايل ابن سينا، ج 2، ص 24، چاپ تركيه)؛ الحمكه المتعاليه، ج 6، ص 97.

[36] التلويحات، ج 1، ص 51.

[37] القبسات، ص 377. در ص 380 مي گويد: «واًذتمّ ميقات البرهان في تأسيس الاصول القوانين فقد حان حين تفريع ما يتفرّع عليها من اًثبات جواهر عالم القدس...».

[38] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 254 - 255: اًنه قد وقع لنا في سالف الزمان اًشكال معضل علي قاعده اًمكان الاشرف... و هذا الاًشكال ممّا عرضتُه علي كثير من فضلاء العصر، وما قدر اءحد علي حلّه اًلي ان نورّ اللّه قلبي وهداني ربي اًلي صراط مستقيم...».

[39] همان، ص 244.

[40] شرح المنظومه، ص 203؛ الحكمه المتعاليه، ص 250، حاشيه ي، س قده.

[41] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 245، حاشيه ي ط مد؛ قواعد كلّي فلسفي، ص 21.

[42] ميرزا مهدي آشتياني، اساس التوحيد، ص 130 تا 150، انتشارات مولي، تهران، 1360 ايشان، اشكالات وارد بر قاعده اي امكان اشرف را مشروحاً پاسخ داده اند.

[43] شالوده برهان، به صورت بالا، در منابع حكمت و فلسفه آمده است، ر.: علي شيرواني، ترجمه و شرح نهايه الحكمه، ج 3، ص 363، چاپ چهارم، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1376.

[44] مجالس حضرت مهدي(عليه السّلام)، ص 41.

[45] مجالس حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، ص 42؛ غلام حسين دنياني، نيايش فيلسوف، ص 137، چاپ اول، دانشگاه رضوي مشهد.

[46] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 249: «و انّكَ لو تصفحت الاشياء و

ترتيبها بالذات لابالعرض لوجدت ان الشريف متقدم دائماً علي الخسيس و... و الخير علي الشرّ والصدق علي الكذب».

[47] سيد اسمعيل طبرسي نوري، كفايه الموحدين، ج 1، ص 511، انتشارات عليمه اسلاميه، (چهار جلدي)؛ احمد حميدالدين الكرماني، المصابيح في اثبات الاًمامه، ص 60، چاپ اوّل، دارالمنتظر، بيروت، 1416 ق.

[48] آن چه مورد تاءييد عقل و نقل است، برتري وجود امام بر بسياري از ماهيّات و موجودات است، امّا اثبات برتري امام در حدّ ساير افراد ماهيّت (انسان هاي غير امام) نيز براي اقامه و صحت برهان مورد بحث، كافي است.

[49] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 247.

[50] مجموعه مصئفات شيخ اشراق، ص 434 - 435 (هم از ارسطو و هم خودش، شرط مذكور را معتبر مي داند)؛ القبسات، ص 372.

[51] الحكمه المتعاليه، ح 7، ص 247.

[52] عبدالرزاق لاهيجي، گوهر مراد، ص 364، تصحيح زين العابدين قرباني، چاپ اول، وزارت فرهنگ، 1372 ش؛ علامه حلي، انوار الملكوت، ص 187. تحقيق نجمي زنجاني، چاپ دوم، بيدار (دليلي خوبي براي اشرفيت رهبران الهي دارد.)

[53] كفايه الموحدّين، ج 1، ص 511، انتشارات علميه اسلاميه؛ فلسفه ي امامت، ص 123 (به نقل از ابن عربي و قيصري) و نيز ص 112. بر مبناي اصول و قواعد صدرايي، رابطه ي وحي و اعجاز يا علم و قدرت را بر اساس يك حقيقت عيني مي توان استوار ساخت. آن حقيقت عين، همان وجود امام است كه از لحاظ درجه ي كمال در حد برتر و فوق العاده بوده و در نتيجه، منشاء آثار فوق العاده هم قرار مي گيرد كه يكي از آن ها، وحي، و ديگري، اعجاز است.

[54] جواد علي كسار، بحث حول

الامامه، ص 128، چاپ اول، دارالصادقي، ايران 1419 ه-.ق. از سوره ي بقره آيه سي و يكم وعلّم الادم الاسماء كلّها... يا آدم انبئهم... استفاده شده است.

[55] نهايه الحكمه، ص 316.

[56] مثلاً ملاصدرا در توضيح چگونگي تقدم اشرف مي گويد: «لو تصفحت الاشياء وترتيبها بالذات لابالعرض لوجدت ان الشريف متقدماً دايماً علي الخسيس... والاتصال علي الانفصال والوجود علي العدم والخير علي الشّر...». صفحه گرداني، اشيا، اتصال، انفصال، شرّ،... همه ظهور دارند كه عالم طبيعت و مادّه نيز مراد وي است. الحكمه المتعاليه، ج 7. ص 249، التلويحات (ضمن مجموعه مصنفات شيخ اشراق) ج 1، ص 51، تصحيح هنري كربن، تهران، 1396 ق: «... وقد وجد الاجسام والمادّيات و الماهيات المجرده عن المادّه غير ممتنعه...».

[57] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 248، حاشيه ي - ط مد.

[58] التعليقات، ص 21.

[59] الحكمه المتعاليه، ج 7، ص 249.

[60] قاعده ي امكان اشرف، ص 75.

[61] امام دوازدهم (عليه السّلام) در نظام آفرينش، ص 62 - 63؛ اساس التوحيد، ص 145: «اخس، مقدمه ي وجودي، و به وجهي، علت اعدادي اشرف است و اشرف فاعل ما به الوجود اخس است».

[62] شرح المنظومه، با تعليقه ي آيه الله حسن زاده آملي، چاپ اوّل، نشر ناب، 1416، قم، ج 3، ص 730.

[63] مراد از تقدم اشرف بر اخس، ذاتي است نه زماني، همان ج 3، ص 731.

[64] اساس التوحيد، ص 134.

[65] نهايه الحكمه، ص 312 (مبحث شرور).

[66] ثقه الاسلام كليني، اصول كافي، ج 1، ص 168، باب الاضطرار الي الحجه، حديث 1.

[67] گوهر مراد، تحقيق قرباني، چاپ او، وزارت فرهنگ، ص 357.

[68] علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 23، ص 38، باب 1، حديث 66.

[69]

همان، ص 37، حديث 64.

[70] نهج البلاغه، حكمت 147.

[71] آيه الله شيخ مرتضي حائري، خلافت در قرآن (بيّنات، سال سوم، شماره 11، ص 21).

[72] اثولوجيا افلوطين عندالعرب به كوشش عبدالرحمن بدوي، كويت 1977 م، ص 134 تا 139.

[73] Hernological Argument.

[74] دكتر كريم مجتهدي، فلسفه در قرون وسطي، ص 245، چاپ اول اميركبير، 1375 ش؛ خدا در فلسفه، ترجمه ي بهاءالدين خرّمشاهي، ص 165، چاپ دوم، وزارت فرهنگ 1371 ش.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109