امام مهدي از منظر صدرالمتألهين

مشخصات كتاب

نويسنده:حسين علي سعدي

ناشر:بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود

مقدمه

«عالمان»، مرزبانان كيان عقيدتي امّت و حافظان گوهر انساني در برابر شبهات و شهوات اند و راز و رمز عظمت آنان از منظر دين و در نگاه مردم، در همين نكته نهفته است. تكريم «عالم» ارج نهادن به انسانيت و احترام به حقيقت است و ارج و اوج هر فرهنگ و مكتبي، وامدار عظمت و عمق فكري و صميميت و صداقت عالمان آن است. تلاش همه فرهيختگان در اعتلاي فرهنگ بشري، ممدوح و مقبول است. در اين ميان مكتب اسلام و تاريخ مسلمين، با برخورداري و حفظ و بقاي گوهر دين و مصون ماندن از تحريف، به مدد الهي و به جدّ و جهد امامان و عالمان ديني، و نيز دعوت قرآن به تفكّر و خردورزي، شاهد نشو و رشد متفكرّان سترگي بوده است آنان با همّت دانش و بينش خود، معارف ديني را تحقيق و حقانيت آن را اثبات نموده اند. نام ملاصدراي شيرازي در صدر اين عالمان بزرگ قرار دارد كه دين را عاقلانه و عارفانه شناخته و ترويج نمود و مباني و مبادي آن را با برهان و بدون تكيه بر خيال و خرافه، استحكام بخشيد. وي فيلسوف دينداري است كه دين را با خردورزي توام نمود؛ نه اين كه متفكّر نماي بدون تعلّق ديني و يا دين داري جاهل باشد كه دين را مجموعه ي خرافي، احساسي و عوام فر يب بداند. حكمت متعاليه در كنار برهان، از اشراق و عرفان هم سود برد و تعلّق را با تعقّل در آميخت و تكيه ي محض و اعتماد بي چون و چرا بر پاي چوبين

استدلال نداشت. معارف حقه ديني را با خرد متعالي و عرشي، هماهنگ و هم زيست كردن، هم خدمت به ساحت تفكّر بشري و هم خدمت به حوزه ي تدين و جامعه دين باوران است. بر اين اساس تجليل از حكيم متأ لّه مرحوم ملاصدرا، در هر دو حوزه و به هر دو انگيزه لازم است.يكي از مسائل عقيدتي كه در منظومه فكري شيعه، چون خورشيد تابناك مي درخشد و بالندگي، پايندگي، زندگي و طراوت شيعه مرهون آن است؛ اعتقاد به نظام «امامت و مهدوّيت» است. عالمان بزرگي در تحقيق و تحكيم اين مهم، تلاش نموده اند كه از جمله آنان صدرالمتألهين شيرازي است. در اين نوشتار آراء و نظرات اين حكيم الهي در باب امامت به ويژه مهدويت بررسي شده و از انديشه و تلاش فكري وي استفاده گشته است.حكيم نامور شيعه در كتاب هاي گوناگون خود، مباحث «امامت و مهدويت» را طرح كرده كه با يك نظام خاص و داراي چينش منطقي، در اين نوشتار طرح و بررسي مي شود.

اضطرار به وجود حجت

اشاره

تفسير و تحليل واقعي «حجت» و به عبارت ديگر تصوّر صحيح آن، زيربناي تصديق ضرورت آن در نظام آفرينش است، بدون فهم صحيح حجّت و درك معناي «حجيت امام و نبي»، نمي توان به ضرورت يا عدم ضرورت آن حكم كرد.

معناي حجيت امام

ملاصدرا (ره) در بيان اين نكته نويسد:انسان در آغاز تولد خود، حيواني بسان حيوانات ديگر است كه جز خوردن و آشاميدن نمي داند؛ سپس با رشد جسم باقي صفات نفس از شهوت و غضب برايش حاصل مي شود. تا اين جا انسان، حيوان راست قامت است و با بقيه حيوانات تمايزي ندارد.«فلومات علي هذه الحاله لم يكن له في الاخره حيوه مستقرّه ولاحساب ولاكتاب ولاثواب ولاعقاب ايضاً اذ العذاب والشقاوه فرع الشعور بالسعاده التي في مقابلها». [1] .بدين جهت، اين انسان نه مستحق ثواب است و نه مستحقق عتاب؛ چرا كه شقاوت عدم ملكه است و تا سعادت تصور نشود و امكان نيابد، آن هم معنا نمي يابد.حيوان مستوي القامه، به واسطه حجت به حيات انساني قدم مي گذارد و در مسير ثواب و عقاب قرار مي گيرد، نقش و معناي حجّت در زندگي اين است كه انسان را وارد زندگي و حياتي فراتر از حيات حيواني مي كند.«اذ تَبيّن هذا فنقول: معني كون النبي او الامام حجه للّه علي العباد، انّ طاعته يوجب استحقاق الرحمه و الجنه و النعيم وان عصيانه يوجب استحقاق الغضب والعذاب و عندالرفع لايستحقون ثواباً ولا عقاباً». [2] .حجت بودن امام، به معناي اين است كه بدون او، ثواب و عقاب منتفي است و ثواب و عقاب؛ يعني، فعليّت يافتن قوه اي انساني، بر اين اساس امام ملاك و

عامل فعليّت يافتن انسان است و بدون آن، حيات انساني قابل تصور نيست.

ضرورت حجت

اشاره

با چه دلايلي اثبات مي شود كه وجود حجت در حيات بشر، امري ضروري است؟ ملاصدرا(ره) براي اثبات اين نكته ادّله و شواهد عقلي و نقلي متعددي بيان مي كند كه در دو حوزه جداگانه بررسي مي شود:

ادله عقلي

علت غايي

بيان آن «العلّه الغائيه التي لاجلها الشيء» [3] ؛ يعني، علّت غايي گرچه در وجود مؤ خّر باشد امّا فاعليّت فاعل به آن بستگي دارد:نظام هستي براي انسان كامل خلق شده است و اين سخن حكيمانه شيخ الرئيس، از منبع وحي برخاسته كه: «الحمدللّه الذي خلق الانسان وخلق من فضاله طينته سايرالاكوان. [4] .چرا كه تمام هستي، ظل وجودي انسان محسوب مي شود: «لان النبات ظل نباتيتّه والسباع و البهائم اظلال غضبه وشهوته والشيطان ظل نكراه ومكيدته». [5] .بر اين اساس اگر علّت غايي نباشد، فاعل، فاعليّت نمي يابد و فعل نيز بدون علّت غايي، وجود و بقايي ندارد. ملاصدرا(ره) ضمن تأكيد بر اين مهمّ، ضرورت وجود امام را بدين جهت موجّه مي داند و قائل است كه اين ضرورت را در وراي احتياج مردم به راهنمايي امام، بايد در نيازمندي تمام هستي به وجود امام جست.«ان وجود النبي(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و الامام ليس بمجرّد ان الخلق محتاجون اليه في اصلاح دينهم ودنياهم وان كان ذلك مترتباً علي وجوده ضروره، بل انّما قامت بوجوده الارض ومن فيها لكون وجوده الكوني عله غائيه لوجودها، فلا تقوم الارض و من فيها لحظه الاّبوجود الانسان الكامل». [6] .قوام زمين و آسمان و كلّ هستي، به جهت وجود عنصري امام است و وجود امام، علّت غايي وجود هستي است. بر اين اساس حتّي يك لحظه، هستي بدون امام و

انسان كامل باقي نمي ماند و اين نكته مفاد حديث شريف ذيل است كه امام باقر فرمود: «لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها.» [7] .ملاصدرا در شرح آن مي گويد: «وان هذا الحديث علي حقيقه مامّر ذكره منّا» [8] ؛ يعني، اين حديث حقيقي را كه ذكر كرديم، بيان مي فرمايد.

برهان امكان اشرف

بيان آن «ان الممكن الاشرف يجب ان يكون اقدم من الممكن الاخس و انّه اذا وجد الممكن الاخس فلابّد ان يكون الممكن الاشرف منه قد وجد قبله». [9] .مفاد برهان امكان اشرف اين است كه وجود يافتن موجودات اخس و فيض گيري آنها از منبع فياض علي الاطلاق، به جهت و از طريق موجود اشرف است.مقصود در اين بحث، تقرير برهان امكان اشرف نيست؛ بلكه نكته قابل توجّه تطبيق آن بر امامان معصوم(عليهم السّلام) و استفاده ضرورت حجّت از آن مي باشد. طبق اين بيان، آنان موجودات اشرف هستي و علّت و مجراي فيض دهي به تمام كائنات اند، اين موجودات حاكي از موجود اشرف و ضرورت آن در هستي اند. بنابراين بايد گفت وجود انسان كامل و حجت و امام ضرورت هستي است.اشكالي كه مهم به نظر مي رسد، در تطبيق اين قاعده بر امامان معصوم(عليهم السّلام) است؛ چرا كه ما در اين استدلال، وجود آنان را اشرف از ساير وجودات - ولو بقيّه انسان ها - دانسته ايم و روشن است منظور از اشرف در بودن، اشرف فلسفي و وجودي است؛ يعني، موجود اشرف با موجود اخس، بايد فرق كند و مي دانيم افراد نوع واحد، مماثل اند و تقدّمي بر يكديگر ندارند. از اين رو تقدّم و اشرف

بودن ائمه(عليهم السّلام) بر ساير انسان ها، اشكالي است كه در تطبيق اين قاعده به نظر مي رسد اگر وجود نبات را اخس از وجود حيوان مي دانيم، صحيح است، امّا چطور مي توان فردي از حيوان را اخس از فرد ديگر دانست و وجود ديگري را شديدتر و اشرف تلقّي كرد.حلّ اين نكته بسيار كارگشا است و تطبيق امكان اشرف را خالي از اشكال مي كند. ملاصدرا(ره) اين مهمّ را بيان كرده و اين استفاده را از اشكال، عاري نموده است.وي متذكر اين نكته مهم مي شود كه مماثلت امامان و بقيّه انسان، صرفاً در جسم و وجود عنصري آنان است و بر حسب نشأه، روحاني، آنان از شجره و مقوله ديگري اند. نوع آنان با نوع بقيه انسان ها متفاوت است و قليلي از انسان ها، به نطق مي رسند و تمايز وجودي پيدا مي كنند.بر اين اساس، نوع ائمه هدي و ساير انسان، متفاوت است و اشكال ياد شده بر تطبيق برهان امكان اشرف وارد نيست.ملاصدرا مي نويسد:«اگر كسي بگويد امام و ساير مردم از نوع واحدند و افراد نوع واحد، متماثل اند و بر اين اساس تقدمي بر يكديگر ندارند و برهان امكان اشرف تطبيق نمي كند؛ در پاسخ مي گوييم: «هيهات انما المماثله بين افراد البشر بحسب الماده البدنيه»؛ يعني، مماثلت بين افراد بشر بر حسب ماده ي بدني و نشأه ي طبيعي است؛ قبل از آنكه نفوس ساده از قوّه به فعليّت برسند اما بر حسب نشأه روحاني، اين گونه نيست و مماثلتي در كار نمي باشد.«اما بحسب النشأه الروحانيه فهي واقعه تحت انواع كثيره لاتحصي وقوله تعالي انما

انا بشر مثلكم انّما هو بالاعتبار الاوّل دون الثاني فنوع النبي(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) والامام نوع عال شريف اشرف من ساير الانواع فنسبه نوع الحجه الي ساير البشر في رتبه الوجود كنسبه الانسان الي ساير الحيوان.» [10] .بر حسب نشأه روحاني. انسان جنس و داراي انواع كثيره اي است و اين كه قرآن به پيامبر اكرم(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) مي فرمايد: بگو من بشري مثل شما هستم، به اعتبار نشأه طبيعي و مادّه بدني است؛ ولي به اعتبار وجود نوراني و روحاني نوع امام و نبي ممتاز از ساير انواع انساني و اشرف از آنها است؛ چنان كه نوع انسان از ساير حيوانات اشرف است. بر اين اساس و با اين توضيح ايشان، مي توان گفت امامان(عليهم السّلام) ممكنات اشرفي اند كه واسطه در خلقت هستي مي باشند. [11] .اين گونه است كه «بكم فتح الله» و «السابقون دهراً» فهميده مي شود پس اينكه معصومين(عليهم السّلام) فرموده اند: «نحن السابقون اللاحقون»؛ يعني، به روحانيت كليّه شان، وسايط فيض هستي اند [12] و هستي محتاج هستي آنان است و ضرورت «حجّت» فهم مي شود.نكته: تاكنون «ضرورت امام»، از منظر دو دليل عقلي «برهان غايت» و «بودن امكان اشرف» بررسي شد. ملاصدرا اين نكته ها را نيز از روايات استفاده مي كند.اينكه فرموده اند «حجت» قبل از خلق است، اشاره به اين دارد كه وجود ائمه(عليهم السّلام) اشرف و واسطه در ايجاد خلق و فيض رساني به هستي است: «فهي قبل الخلق من حيث كونها واسطه في ايجاد الخلق.» [13] و اينكه فرموده اند: حجت بعد از خلق است، منظور اين است كه حجت غايتي

است كه تمام جسمانيات به او منتهي مي شود: «وبعد الخلق من حيث كونها من الغايات التي ينتهي اليها الجسمانيات». [14] .

ضرورت هدايت و استكمال نوع انسان

از جمله ادّله اي كه مي توان بر ضرورت حجّت اقامه نمود، طرح مسأله ي نظام احسن خلقت و تعلّق گرفتن عنايت باري تعالي به ممكنات است كه زمينه تحصيل فعلّيت و به غايت رسيدن آنان را فراهم مي كند. از مطالب پيشين نيز روشن شد كه انسان، فقط در سايه حجّت به فعليّت مي رسد و در صورت نبود حجّت، گويا عنايت باري تعالي شامل اين نوع شريف نبوده و به نوعي محدوديت - كه با ذات و ناسازگار است - دچار شده است.ملاصدرا انسان را مدني بالطبع مي داند و زندگي مدني، عوارض طبيعي چون مشاجره و تخاصم دارد. اين تنازعات را اگر خوش بينانه بنگريم، برخاسته از تنوع طبايع و ذاتيات و اختلاف فهم افراد انساني است، براي فعلّيت يافتن و بقا و استمرار حيات مدني، قانوني آسماني لازم است؛ چرا كه انسان - كه خود مثار و منشأ اختلاف است - نمي تواند آن را برطرف كند از طرفي تكّثر فهم هاي بشري - كه ناشي از محدوديت آن است - نمي تواند با اعتماد كامل به خود و مصون ماندنش از خطا بدون يك فهم ممتاز و يك ملاك براي تشخيص صحت و سقم خود، هدايت جامعه را برعهده گيرد.اين نكته از مناظره ي هشام استفاده مي شود كه خداي متعال در وجود انسان حواسي و فهم هاي مختلف نهاند؛ امّا براي جلوگيري از خطاي حواس، «قلب» را خلق نموده كه كنترل كننده ي حواس و ميزان براي

خطاسنجي آن باشد. امام نيز براي تصحيح افكار انسان ها و هدايت شان، در مواقعي كه خودشان از شناسايي مسير عاجزند، ضرورت دارد. حيات جمعي بشر و فعليّت يافتن و كمال انسان - كه ضرورت هستي و مقتضاي عنايت باري تعالي ا ست - مقتضي وجود حجّت در عرصه ي حيات بشري است. [15] .

ادله نقلي

شرع مقدس نيز به گونه هاي مختلفي، ضرورت حجت را در هستي و نظام آفرينش، بيان فرموده است و آيات و روايات متعدّدي در اين باره وجود دارد كه ملاصدرا(ره) در تفسير گران سنگ خويش بر قرآن مجيد و شرح اصول كافي متعرض آن شده و ما نمونه هاي را نقل مي كنيم.1. ايشان در تفسير آيه شريفه (ثم قفّينا علي آثارهم برسلنا وقفّينا بعيسي بن مريم وآتيناه الانجيل) [16] مي فرمايد:«ان هذه الايه حجه علي عدم خلّو الزمان عمن يقوم به حجه الله علي خلقه اذ علم انه بهذا جرت سنه الله من لدن آدم ونوح وآل ابراهيم الي وقت نبيّنا(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) ولن تجد لسنه اللّه تبديلاً» [17] .آيه ي شريفه سنتي از سنن الهي را بيان مي كند و بر نصّ قرآن، سنت الهي تحويل و تبديل ناپذير است سنتي كه رسولان الهي، پيوسته در جامعه بشري حضور داشته اند (ثم ارسلنا رسلنا تتري) و اين سنت، مقتضي وجود حجت در هر عصر و زماني است و در عصر ما هم حجت الهي، طبق سنت الهي وجود دارد.نكته اي كه ممكن است طرح شود اين است كه سنت الهي، در قالب فرستادن رسولان تحقق يافته و مي دانيم نبوّت با وجود حضرت ختمي به پايان

رسيده است؛ پس استمرار آن چگونه است؟ملاصدرا مطلب عالي و برجسته اي را بيان مي كند كه قوام حجت الهي به «ولايت» او است و نبوّت از شؤ ون ولايت است. و اين معناي فقره ديگر حديث شريف است كه مي فرمايد: «فهي مع الخلق»، حجّت همراه مردم است تا با نور او نوع بشري به استكمال برسد و سبيل قدسي فعلّيت يافتن خود را طي نمايد.«فهي مع الخلق لتكون حجه لهم ونوراً يهتدون به في ظلمات احوالهم الي طريق الاخره و سبيل القدس» [18] .بر اين اساس سه فقره حديث اشاره به سه استدلال عقلي بر ضرورت «حجت» دارد.«قبل الخلق»، اشاره به امكان اشرف و «بعد الخلق»، اشاره به برهان غايت و «مع الخلق» به استدلال سوم مبني بر لزوم استكمال نوع بشر و عنايت الهي اشاره دارد.آنچه ضرورت هستي و مقتضاي سنّت الهي است، وجود «ولي الله» در هر زماني است كه گاهي در كسوت «نبوت» و گاهي در كسوت «امامت» تحقق مي يابد. «رسالت» جنبه ي ملكي آنان است و نفاد و ختم مي پذيرد، امّا باطن «نبوت» 22 كه «ولايت» است و مظهر و تجلّي اسم خدا مي باشد و نفاد و ختم ندارد.«لكن النبوّه قد ختمت برسولنا والولايه التي هي باطن النبوه باقيه الي يوم القيامه فلابّد في كل زمان - بعد زمن الرساله - من وجود ولي يعبد اللّه علي الشهود الكشفي من غيرتعلّم... و كما ان النبوه و الشريعه قد ختمت برسولنا فالولايه التي هي باطنها تختم باخر اولاده المعصومين و هو الذي يواطي اسمه اسم رسول الله ومعناه معناه وبوجوده اقيمت البلاد ورزقت البلاد وبظهوره يملا الله

الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً» [19] .ايشان ضرورت تداوم حجت و وجود ولايت را - كه باطن و گوهر نبوّت و مظهر اسم الهي است - از آيه ياد شده استنباط مي كند؛ چنان كه اين ضرورت و تداوم را از روايت كميل از امام علي(عليه السّلام) نيز، استفاده مي كند. وي روايت مشهور «العلماء باقون مابقي الدهر» را نقل نموده و مي نويسد:«ان سلسله العرفان بالله والولايه المطلقه لاتنقطع ابداً». [20] .روشن است كه اين امام و ولي خصايصي دارد و قابل تطبيق بر هر كسي نيست كه از جمله آن مي توان به «علوم لدّني» او اشاره داشت.«ان من خواص اولياء الله وحججه ان يكون علومهم ومعارفهم حاصله بحدس تام و الهام من الله من غير تعمّل و كسب». [21] .2. در بحث ادلّه نقلي «اضطرار به حجت»، ايشان بياني تحت عنوان «ان الحجه لايقوم علي خلقه الا بالامام» در شرح اصول كافي دارد.از نظر ملاصدرا (ره)، انسان داراي دو حجّت است: حجت باطني و حجت ظاهري، حجت باطني، نور الهي است كه در نهاد بشر، به وديعت نهاده شده است و راهنماي انسان در مسير طولاني حركتش از قوّه ها به فعليّت ها و به سوي كمال است. حجت خارجي و ظاهري، رسولان و سفيران الهي اند.«قد علمت ان الحجه حجتان حجه باطنه و حجه ظاهره اما الحجه الباطنه فهي النور البارق القدسي و اما الحجه الخارجه فهي الا نبياء بمعجزاتهم الظاهره والائمه بكراماتهم الباهره» [22] .سؤ الي كه مطرح است، استغناي بشر از حجت خارجي است؛ اگر انسان داراي حجت باطني است و در معناي حجت گفتيم كه

قوّه ها را به فعليّت مي رساند، ديگر چه نيازي به سلسله عريض و طويل حجت هاي خارجي است؟ روي ديگر اين سكّه به گونه اي شبهه معروف براهمه در باب لزوم بعثت انبيا است.ملاصدرا(ره) دو دليل در بيان وجه عدم اكتفاء به حجت باطني و اين كه چرا نمي توان به حجت باطني اكتفا كرد و مستقل از حجت و امام مسير را پيمود، اقامه مي كند:1- كمي واجدين حجّت باطني2- محدوديت حجيّت آنساده انگاري است كه هر حيوان مستوي القامه را انسان و واجد عقل و حجت باطني بدانيم، حجت باطني - كه عقل فعلّيت يافته است - در اوحدي از مردم وجود دارد و آستان رفيع حقيقت محض، بسيار بلندتر از آن است كه هر مدّعي بتواند بر آن پرواز نمايد.«وانت تعلم ان الذي يري في باطنه وقلبه نوراً من الله وحجه منه اليه، وجود مثله يقع في قليل من الناس اقل من كبريت الاحمر ونعم ما قيل: جل جناب الحق ان يكون شريعه لكل وارد او يطلع عليه الا واحداً بعد واحد». [23] .غيرت حق مانع از آن است كه اغيار، از او مطلّع شوند وُرودي براي هر واردي شود. حجت باطني كه در روايات از آن به «ما عبد به الرحمن» تعبير شده، كمتر از «كبيرت احمر» است.اگر عقل را به معناي قوّه درك كننده و عقل نظري لحاظ بكنيم، روشن است كه دايره ي حجيت و اعتبارش محدود است و قدرت دخالت در بسياري از قلمروها را ندارد [24] و تازه همان حجت باطني نيز، حوزه ي فعاليّتش محدود است و نمي تواند بدون استمداد از حجت ظاهري. تمام

مسير را بپيمايد. بر اين اساس انسان در عين برخورداري از حجّت باطني، نيازمند راهبري و راهنمايي در حجت ظاهري است و اين سخن متكلمان است كه مي گويند: تكاليف سمعيه، لطف براي تكاليف عقليه اند [25] ، همچنين بايد گفت: توفيق حجت ظاهري، مرهون فعّال و زنده بودن حجت باطني است و شروع فعاليّت حجج ظاهري، اثاره و برانگيختن حجت باطني است: «ليثيروا لهم دفائن العقول». [26] .در صورت اماته يا اغفال حجت باطني، حجت ظاهري با توفيق رفيق نمي گردد: «انك لن تسمع الموتي».رايت العقل عقلين فمطبوع ومكسوب ولاينفع مكسوب اذا لم يك مطبوع كمالا ينفع الشمس وضوء العين ممنوع [27] .«فالخلق كلّهم الا وحداً محتاجون الي حجه ظاهره، فثبت ان لايقوم الحجه لله بعد رسوله علي خلقه الا بامام حتي يعرف الخلق بتعريف الامام» [28] .بر اين اساس اضطرار مردم به حجت ثابت مي شود.نكته ديگري كه مطرح مي شود، اين است كه چه كسي گفته حجت ظاهري بايد امام باشد؟ مي پذيريم انسان نياز به حجت ظاهري و خارجي دارد، امّا بگوييم آن حجت ظاهري كتاب خدا است و با وجود كتاب، نيازي به امام معصوم نداريم (حسبنا كتاب اللّه).ملاصدرا(ره) مي گويد: كتاب صامت است و بدون امام، حجيّت آن فعليّت نمي يابد؛ چرا كه قرآن ذي وجوه است. اگر فهم حجت معصوم و امام عدل قرين آن نشود، ديگران به جهت جهل و...، قدرت استفاده از راهنمايي هاي آن را به طور كامل ندارند.«انّ كتاب الله لاشتمال آياته علي محكمات ومتشابهات وظواهر ومأولات و نواسخ و منسوخات، لايكفي بمجرده لان يكون حجه الله علي عباده ولاايضاً الذين يعدّون انفسهم من

العلما... الذين يعلمون ظاهراً من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون.فالقرآن لايكون حجه من الله علي الخلق الا مع امام من اهل بيت النبوه والحكمه وهم شقيق القرآن و شريكه.».كتاب بدون امام معصوم و اهل بيت نبوت نمي تواند حجت باشد، فلذا، مردم نياز و اضطرار به حجت ظاهري دارند و حجت ظاهري هم بايد «امام معصوم» باشد. كتاب الهي عهده دار اين مهم نيست و معرفت حقيقي حضرت حق - جل و علا - براي مردم جز از طريق معرفت امام، حاصل نمي شود. [29] .«انه لايمكن للناس معرفه الله الا من طريق معرفتنا اي من عرفنا فقد عرف ربه [30] فبيان حاجه الناس الي الامام الحق من جهه ان طاعتهم لله لاتتمّ ولاتصلح الا بالمعرفه والتصديق علي وجه اليقين و ذلك لايمكن الا بالاخذ عن ولاه الامر وابواب العلم واهل بيت النبوه.» [31] .ديگر آن كه اهل سنت خود روايت نبوي مشهور را نقل كرده اند كه فرمود: «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه». [32] .در توجيه اين كلام گفته اند: منظور از «امام زمانه» كتاب است: «اما رجوعهم الي ان المراد بالامام في ذلك الحديث هو الكتاب».ملاصدرا به نقل از فرقه ناجيه، مي گويد كه اين حمل اشكالات متعددي دارد؛ از جمله:1. امام به زمان شخص اضافه شده است و اين اضافه مي رساند كه ائمه(عليهم السّلام) در زمان هاي مختلف تبدّل مي يابند.2. اگر مراد از معرفت امام، شناخت كتاب باشد، معرفت كتاب به گونه اي كه بر معاني مشكل آن اطلاع حاصل شود، براي كثيري از مردم حاصل نمي گردد و طبق اين تفسير، لازم

مي آيد مرگ اكثر مردم، مرگ جاهلي باشد. [33] .از اين رو امام زمانه دلالت بر امام معصوم در هر عصر و زماني مي نمايد.وممّا يدلّ علي وجودالامام المطاع في الحكام في جميع الازمنه مااتفّقت روايته بين الخاص والعام في قوله(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم): من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه». [34] .

پيوستگي و هميشگي حجت

در خلال مباحث پيشين، روشن شد كه «ضرورت حجت» با پيوستگي آن تلازم دارد و هميشگي ان را نيز ثابت مي كند، چه ادلّه عقلي اي كه ضرورت حجت را ثابت مي دانست و چه ادّله ي نقلي اي كه تداوم اين جريان زلال را متذكر مي شد.«اعني من هذا الكلام انّه كما يجب في الحكمه بعث الحجه، كذلك يجب فيها استدامه حقيقه الحجه وان النظر الدقيق يودّينا الي دوام الحجه فانه اصل كاصل وجود الحجه اكانت في صوره النبوه ام كانت في صوره الامامه المعصومه.» [35] .حكمت الهي چنان كه اصل حجت را لازم مي داند، استدامه و بقاي اين مهّم را نيز لازم و ضروري مي داند و باطن نبوّت (ولايت) براي هميشه باقي است.ملاصدرا از ابن عربي نقل مي كند:«ان النبوه قد انقطعت كما قاله رسول الله(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و ماانقطعت الامن وجه خاص انقطع منها مسمي النبي و الرسول... امّا الاوليا فلهم في هذه النبوه مشرب عظيم.» [36] .و خود نيز متذكر مي شود: «بل ما خلا الارض عن النبوه الباطنيه الا النبوه التشريع واطلاق الاسم وما انقطعت الرساله والوحي الا من وجه خاص.» [37] .بعد از دوران پيامبر ختمي مرتبت، وحي رساني قطع و عنوان «نبيّ تشريعي» بر كسي اطلاق نمي

گردد؛ چون كه خود حضرت رسول(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرمود: «لا نبي بعدي»؛ اما نه تنها ولايت - كه باطن و گوهر نبوت است - قطع نشد. كه نسبت به ولايت گذشتگان، شديدتر و بيشتر گرديد.ملاصدرا(ره) روايتي را نقل مي كند كه پيامبر(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرمود: «ان لله عباداً ليسوا بانبياء يغبطهم النبوه»؛ «خدا بندگاني دارد كه نبوت به آنها غطبه مي خورد».به امام، اسم رسول و نبي اطلاق نمي گردد؛ براي اولياي خدا از مقام و مرتبه نبوت و رسالت معنوي، مسلكي قويم و مشربي عظيم است. [38] .همچنين از سعدالدين حموي نقل مي كند: «ان الاستعدادات كانت من زمن آدم الي اخرالزمان في التّرقي فيجب ان يكون امه نبيّنا خيراً من الامم الماضيه كما دل عليه قوله كنتم خير امه اخرجت للناس.» [39] .بر اين اساس مي توان گفت در دوره ي آخرالزمان نيز نه تنها ولايت منقطع نيست كه به جهت رشد دايره ي ولايات و تجارب، ولايت ولي الله گسترده تر و عظيم تر است. اين پيوستگي را از آيه ي «لكل قوم هاد» نيز مي توان استفاده كرد.«فلابد في كل زمان من ولي قائم بحفظ القرآن عارف بر موزه و اسراره ولاشك ان الناس محتاجون في كل زمان الي مايستكمل به نفوسهم من الحكمه و المعرفه والحاجه الي كتاب الله وآياته مستمره الي يوم القيامه.» [40] .حاجت مردم به كتاب و منبع وحي الهي، مستمر و هميشگي است و لذا وجود امام نيز هميشگي و دائمي بايد باشد تا جواب گوي نيازهاي عصري مردم باشد، پس به هر دوران وليي، قائم است.تاكنون ادّله ي عقلي و نقلي

اصل «ضرورت و تداوم حجت» بررسي شد. ملاصدرا(ره) عقيده اماميه منبي بر وجود امام مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را حق و مطابق با اصول و موازين برهاني و روايي مي داند:قد اتفقّت الاماميه علي ان الامام في زماننا هذا هو المهدي الموعود ظهوره في آخرالزمان.» [41] .امام زمان و مهدي منتظر، طبق عقيده شيعه امام حاضر و ناظر عصر ما است و ايمان به او شرط ايمان واقعي است و نمي توان بين اولياي الهي، تفريق نمود و به برخي ايمان آورد و به برخي ديگر كفر ورزيد همان گونه كه شعار يكتاپرستان اين است كه: «لانفّرق بين احدٍ من رسله» بر اين اساس ادعاي مدعياني كه قايل به يازده امام اند و منكر وجود حضرت مهدي اند، بي اساس است و نشانگر اين نكته است كه آنان ايمان واقعي ندارند و صرف لقلقه زبان است.«فمن امن ببعض دون بعض ليس ايمانه الا مجرد الاقرار باللسان دون الضمير والافلا معني للتفرقه، لانفّرق بين احد منهم فكذلك يجب ان يكون الامر في باب الائمه والاوصياء(عليهم السّلام) من وجوب طاعه كلّهم من غير فرق.» [42] .مهدي امام منتظر و وارث ولايت الهي است كه با ظهور خود، جهان را پر از عدل و داد مي كند و اين وعده حتمي است كه حتي اگر يك روز هم بيشتر نماند، تحقق خواهد يافت.

شبهات

اشاره

ملاصدرا(ره) بعد از تبيين اصل «ضرورت و تداوم حجت» در زندگي بشري و دفاع از مذهب بر حق اماميه، بعضي از شبهاتي را كه ديگران بر اين فرقه ناجيه، وارد كرده اند، مطرح كرده و به آنها پاسخ مي دهد.

طول عمر حضرت

يكي از شبهاتي كه مخالفان و منكران وجود اقدس حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) كراراً مطرح مي كنند، مسأله طول عمر حضرت است و گاه متفكّرانه مي گويند: با اصول علمي و طبّي سازگار نيست كه انساني، عمري به اين درازي داشته باشد؟ملاصدرا(ره)، با طرح اين شبهه، خود به پاسخ آن مي پردازد.«واستبعاد اهل السنه من وجوده وبقاءه الي الان في غايه السقوط».از نظر وي اوّ لا، اين شبهه علمي نيست و صرف استبعاد است:ثانياً، وجود معمّرين در دوره هاي گذشته، بهترين دليل بر امكان طول عمر است: «اوّل دليل علي امكان شيء وقوعه».ثالثاً، ادلّه طبي و نجومي موافق با طول عمر است. [43] .در اينجا ملاصدرا(ره) به اين نكته مي پردازد كه علّت مرگ چيست و چرا يك انسان مي ميرد؟وي مي نويسد: دو نوع مرگ قابل تصور است: موت اخترامي و موت طبيعي. «موت اخترامي» محلّ بحث نيست، چون علّت خارجي مرگ را ايجاد كرده است. امّا علّت «موت طبيعي» چه مي تواند باشد؟ گروهي گفته اند كه اعتدال رطوبت نفس، علّت حيات است؛ چون تمدد اعضا در صورتي است كه اعضاليّن باشند. اما اگر اين رطوبت به جفاف تبديل شد، اعضا رشد و نمو ندارند:«فلا جرم يستمر النمومن اول الولاده الي رطوبت اخر الوقت الذي تصلّبت الاعضا وجفّت فحينئذ تقف الناميه» [44] .و جفاف رطوبت بدن را علّت موت طبيعي گفته

اند.ملاصدرا اين نظر را در باب علّت موت طبيعي نمي پذيرد و آن را نقد مي كند. از نظر وي، هر قوّه اي از قواي بدني غايتي دارند كه نهايت آن محسوب مي شود. همين طور نفس انساني قوّه اي است كه به فعليّت در مي آيد وقتي نفس به كمال فلسفي خود رسيد - كه اعم از شقاوت و سعادت است - و فعليّت يافت، از اين نشأه و حيات منتقل به حيات ديگري مي شود و موت طبيعي عارض مي گردد. بر اين اساس علّت موت طبيعي، استكمال نفس است.«فالنفس الانسانيه اذا خرجت من القوه الي الفعل امّا في السعاده العقليه الملكيه او في الشقاوه الشيطانيه او السبعيه او البهيميه انتقلت عن هذه النشأه الي نشأه اخري بالطبع و اذا ارتحلت عن البدن عرض الموت و هذا هو الاجل الطبيعي المشار اليه في الكتاب الالهي(كل نفس ذائقه الموت) و هو غير الاجال الاختر اميه التي تحصل بعروض الاسباب الاتفاقيه». [45] .بر اين اساس مي توان گفت درباره حضرت مهدي - كه محفوظ به حفظ الهي و پرده نشين غيبت و از آفات و بليات مصون است - موت اخترامي صدق نمي كند.استكمال دائمي او نيز تا زمان ظهور و حيات، مانع از موت طبيعي اش هست و طول عمر آن حضرت هيچ مشكلي ندارد. البته نمي توان اين را با بقيه اولياء و انبياء مقايسه كرد؛ چرا كه آنها به موت اخترامي از دنيا رفته اند و روايت «اما منا الامسموم او مقتول» شاهد آن است.

فايده امام غايب

نكته ديگري كه برخي به عنوان شبهه مطرح مي كنند، اين است كه فايده امام غايب چيست؟

آيا غيبت مضرّبه منافع امام نيست؛ امام كه دست مردم از دامان او كوتاه است، چه فايده اي دارد؟ملاصدرا(ره) دو پاسخ دقيق به اين شبهه مي دهد.يكم. غرض اصلي از خلقت امام، هدايت رهبري مردم نيست كه اگر اين، محقق نشد امام فاقد فايده ي خود گردد؛ بلكه هدف از خلقت اين موجودات اشرف، اين است كه آنان واسطه در فيض اند. غايت حقيقتي خلقت آنان، اين است كه وسايط در فيض اند و تعليم و هدايت مردم و استكمال نوع بشر، هدف عارضي است كه از قرار گرفتن آن وجودات در بين مردم، حاصل مي شود.بر اين اساس فرقي ندارد كه امام ظاهر مشهور باشد يا خامل مستور، شناخت و تبعيّت مردم، بر هدف حقيقي و واقعي امام اثري ندارد. شايد بتوان گفت: يكي از وجوه تشبيه امام غايب به خورشيد پشت ابر، همين نكته است كه بهره گيري مردم از نور خورشيد، هدف عرضي است و نقش اصلي خورشيد، ثبات و محور بودن كل منظومه شمسي است و ابر ضرري به اين نقش نمي زند.«ومما يجب ان يعلم ان الغايه والغرض من وجود الامام ليس مجرد حصول الائتمام حتي لو فرض امام لم يرجع اليه احدٌّ من الناس لَفات الغرض من وجوده وكذا لو كان خاملاً مستوراً غير ظاهر فانا قد اشرنا الي ان السبب والعله في كون الارض لا تخلو عن حجه ماذا؟ فبذلك يندفع طعن جماعه من المخالفين علي الاماميه با نهم قائلون بوجود امام قائم حي مده مديده من غير ان يعرف شخصه و يهتدي بنور تعليمه و ارشاده فما الفائده في وجوده؟ وهذا لطعن غير واردٍ اصلا فان الغايه

الحقيقيه في وجود شي اخرا علي و ارفع من تعلم الناس منه و مع ذلك يلزم وجوده كونه بحيث يكون هدي للناس ان اهتدوا به واما عدم اهتدائم بنوره فليس من جهته عليه السلام». [46] .لازم است دانسته شود كه غرض از وجود امام، صرف اطاعت پذيري مردم نيست كه اگر آنها به امامي مراجعه نكردند يا امامي مستور بود، غرض وجودي او فوت شود. ما اشاره كرديم كه چرا زمين نبايد از حجت خالي باشد و به همان دليل، اشكال و طعن مخالفان شيعه - كه مي گويند فايده امام غايب چيست - دفع مي شود، غايت حقيقي و اصلي امام، چيزي غير از اهتدا و تعلّم مردم است. البته در صورت خواست و اراده ي مردم، اهتدا حاصل مي شود؛ امّا هدايت مردم غرض عارضي وجود امام است.بر اين اساس هدف خلقت امام، هدايت خلق نيست؛ چرا كه «العالي لايلتفت الي السافل» [47] و «كون النبي والامام حجه للخلق عارضه له». اين نتيجه اي است كه ملاصدرا از حديث معروف كميل زياد، استنباط مي كند و مي گويد:«ان هذا القائم بحجه الله لايجب ان يكون ظاهراً مشهوراً كمولانا اميرالمؤمنين في ايام تمكّنه من الخلافه الظاهره بل ربّما يكون خاملاً مستوراً كهو قبل ذلك الوقت و كاولاده المعصومين سيما القائم المنتظر(عج) امامنا الهادي». [48] .خلاصه آنكه هدف اصلي امام، چيزي فراتر از هدايت مردم است و آن حفظ نظام هستي به وجود شريف او است و اگر مردم به امام مراجعه نكردند، غرض و فائده ي عرضي امام، تحت الشعاع قرار مي گيرد و روشن است كه حتي علّت اين محروميّت هم خود مردم

اند؛ نه اما: «امام عدم اهتدائهم بنوره فليس من جهته(عليه السّلام)». [49] .فايده اصلي امام غايب با امام حاضر، فرقي نمي كند و اصولاً اين پرسش (فايده امام غايب چيست؟) حاكي از عدم درك صحيح، معناي حجت است.دوّم. فوايد امام منحصر و محصور به ديدن او نيست و فوايد زيادي، بدون روِ يت او مي تواند نصيب جامعه ديني گردد، معرفت امام و تصديق به وجودش و اعتراف به خلافت الهي او، فوايد كثيري را متوجه مؤ منان مي كند و فايده منحصر در مشاهده ي او نيست. ما در تاريخ شاهديم كه كساني در عهد رسول الله(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) بودند، وجود آن حضرت را تصديق كردند، و به او ايمان آوردند و به مشاهده و زيارت آن حضرت نايل نشدند؛ امّا به درجات رفيعي از ايمان رسيدند، همچون اويس قرني كه حضرت رسول را نديد؛ ولي با تصديق و اعتراف به رسالتش، به فوايد زيادي دست يافت. از اين رو فايده امام، منحصر در مشاهده او نيست و امام غايب فايده دارد.«واسقط من ذلك تشفيعهم علي الفرقه الاماميه بانّ ايّ ثمره في وجود امام لايمكن التوصل اليه واخذ المسائل الدينيه منه؟ فانّ مجرد المعرفه بامامته و رياسته و التصديق بوجوده و انّه خليفه اللّه في ارضه ثمره ينتفعُ بها و ليست الفائده منحصره في مشاهدته اولا تري انّ مَن كان في عهد النّبي و صدّق بوجوده و رسالته كان مؤ منا حقا وان لم يره مشاهده كاويس القرني، فهكذا هيهنا» [50] .

پاورقي

[1] ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج 2، ص 506 (موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي).

[2] همان، ص 507.

[3] ابن سينا، الاشارات

و التنبيهات، ج 3، ص 15.

[4] به نقل از: حواشي آيت الله حسن زاده آملي بر شرح منظومه سبزواري، ج 2، ص 431.

[5] همان، ص 431.

[6] شرح اصول كافي، ج 2، ص 502.

[7] شرح اصول كافي، ج 1، ص 253.

[8] همان.

[9] ملاصدرا، الاسفار، ج 7، ص 244. [

[10] شرح اصول كفاي، ج 2، ص 504.

[11] به نظر مي رسد ممكن اشرف كه واسطه براي ايجاد اخس مي شود بايد حدوثاً هم اشرف باشد، در حالي كه نظر ملاصدرا اين است كه همه انسانها حدوثاً مماثل اند؛ اما در بقا و استمرار به انواع مختلف تقسيم مي گردند و نوع ائمه و انبيا در استمرار و بقا از بقيه انواع ممتاز مي گردد لذا باز هم به نظر مي رسد اشكال فوق وارد باشد. امّا طبق نظر فخر رازي - كه قايل به تعدد و تنوّع انواع انساني حدوثاً مي باشد و اصولاً انسان را حدوثاً و بقاءً جنس مي داند نه نوع - مي توان اين مشكل را حل نمود. (فخررازي المطالب العايه، ج 8).

[12] حاشيه بر شرح منظومه سبزواري، ج 2، ص 730.

[13] شرح اصول كافي، ج 2، ص 468.

[14] همان.

[15] همان، ص 390.

[16] حديد، آيه 127.

[17] ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، ج 6، ص 298.

[18] شرح اصول كافي، ج 2، ص 465.

[19] تفسير القرآن الكريم، ج 6، ص 298.

[20] همان، ص 300.

[21] همان.

[22] شرح اصول كافي، ج 2، ص 463.

[23] شرح اصول كافي، ج 2، ص 463.

[24] علي عابدي شاهرودي، مقدّمه بر شرح اصول كافي ملاصدرا.

[25] كشف المراد.

[26] نهج البلاغه.

[27] شرح اصول كافي، ج 2، ص 424.

[28] همان، ص 464.

[29] همان، ص 516.

[30] همان،

ص 543.

[31] همان، ص 523.

[32] اصول كافي، ج.

[33] تفسير القرآن الكريم، ج 6، ص 302.

[34] همان، ص 301.

[35] مقدمه بر شرح اصول كافي ملاصدرا، ص 23.

[36] شرح اصول كافي، ج 2، ص 450.

[37] همان.

[38] ملاصدرا، الشواهد الربوبيه؛ مشهد پنجم؛ اشراق نهم.

[39] شرح اصول كافي، ج 2، ص 424.

[40] همان، ص 612.

[41] همان، ص 301.

[42] همان، ص 529.

[43] تفسير القرآن الكريم، ج 6، ص 301.

[44] الاسفار، ج 8، ص 97.

[45] الاسفار، ج 8، ص 107.

[46] شرح اصول كافي، ج 2، ص 507.

[47] شرح اصول كافي، ج 2،وِ ص 464.

[48] تفسير القرآن الكريم؛ ج 6، ص 300.

[49] شرح اصول كافي، ج 2، ص 507.

[50] تغيير القرآن الكريم، ج 6، ص 301.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109