الگوي توسعه سياسي در پرتو عدالت مهدوي

مشخصات كتاب

نويسنده:غلامرضا بهروز لك

ناشر:بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود

توصیفگر : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم 255ق - توصیفگر : مهدویت توصیفگر : ظهور منجی توصیفگر : عدالت توصیفگر : توسعه سیاسی توصیفگر : تمدن غرب توصیفگر : جامعه اسلامی توصیفگر : مطالعات تطبیقی توصیفگر : اندیشه های سیاسی غرب توصیفگر : آیات توصیفگر : احادیث

مفهوم شناسي توسعه سياسي

«توسعه سياسي» مفهومي است كه در پي دگرگوني هاي پس از جنگ جهاني دوم، با استقلال كشورهاي تحت استعمار از يك سو و تهديدهاي نظام هاي سوسياليستي بلوك شرق براي جهان سرمايه داري غربي در طول جنگ سرد از سوي ديگر پديد آمده است. اين مفهوم توسط جامعه شناسان و نظريه پردازان غربي، به ويژه نظريه پردازان آمريكايي، براي ارائه راه حلي براي كشورهاي تازه استقلال يافته و عقب مانده به منظور تغيير و دگرگوني مطرح گرديد (سو، 1378: 30).نخستين هدف نظريه پردازان آمريكايي در مطالعه و تجويز الگوهاي توسعه و نوسازي (همانند اصلاحات ارضي، سياسي و فرهنگي در ايران دهه 1340) جلوگيري از نفوذ ايدئولوژي هاي كمونيستي به كشورهاي تازه استقلال يافته جهان سوم بر اساس سياست هاي سد نفوذ آمريكا و در كل، ترويج و گسترش فرهنگ و هنجارهاي غربي در جهان سوم پس از جنگ جهاني دوم بوده است.با وجود گذشت بيش از نيم قرن از مطالعات نوسازي و توسعه سياسي، اين مفهوم روزبه روز بيش تر پيچيده شده و در پس مناقشات و اختلاف نظرهاي صاحب نظران پنهان مانده است. امروزه با وجود انبوهي از مطالعات انجام شده در اين باره _ همانند ديگر مفاهيم علوم انساني _ اجماع مشتركي ميان صاحب نظران درباره اين مفهوم به دست نيامده است.

هر كدام از مكاتب، تعريف و معيارهاي خاص خود را از اين اصطلاح مطرح كرده اند، اما با وجود اين تكثر و اختلاف نظر، مي توان اهتمام همه اين نظريه ها را تلاشي براي ترسيم وضعيت سياسي مطلوب دانست. از اين رو، مي توان به صورت تعريف بدوي و شرح الاسمي، «توسعه سياسي را تلاشي براي دستيابي به وضعيتي مطلوب در عرصه سياسي دانست كه هر جامعه اي به فراخور نگرش ها و ديدگاه هاي خود به دنبال نهادينه كردن و رسيدن بدان است». با چنين تعريف شرح الاسمي از توسعه سياسي، مي توان زمينه هاي مختلفي را در اين باره مورد بررسي و ارزيابي قرار داد.مطالعات جديد توسعه سياسي، بر پايه مكاتب علمي- تجربي دوران مدرنيته مي باشند. از اين رو، نخستين امواج مطالعات توسعه سياسي نيز در دهه هاي 1940 تا 1960 تحت تأثير پيش فرض ها و مباني نگرش تجدد غربي شكل گرفته است كه از آن به مكتب نوسازي تعبير مي شود (سو، 1378: 29- 37). با انتقادهاي صورت گرفته از اين نظريه ها، به تدريج نظريه هاي جديدي جاي گزين آن ها شدند كه به مكتب جديد نوسازي معروف شده اند. در حالي كه مكاتب نوسازي در توسعه سياسي محصول ذهنيت نظريه پردازان آمريكايي و غربي بود، صاحب نظران جهان سوم نيز به ويژه در آمريكاي لاتين با نقد نگرش هاي غربي، با ارائه نظريه هاي جديد توسعه نيافتگي در جهان سوم، بر نقش غرب استعمارگر در توسعه نيافتگي اين كشورها تأكيد كردند. ظهور مكاتب وابستگي و نظريه نظام جهاني، در نقد نظريه هاي مكتب نوسازي در همين راستا بوده است.نقدهاي مطرح شده بر جامعه شناسي تجددگراي غربي و كشف نابسندگي هاي

آن، ظهور رهيافت هاي جديدي در مطالعات توسعه سياسي را در پي داشته است كه نمونه آن را مي توان در آثار نظريه پرداز فرانسوي مباحث توسعه سياسي مشاهده كرد. برتران بديع با نقد جامعه شناسي كلاسيك غربي، به ارائه رهيافت جديدي در مطالعات توسعه سياسي پرداخته و آن را بازگشت به تاريخ يا جامعه شناسي تاريخي توسعه مي نامد. (بديع، 1380: 7-13؛ همو، 1379: 147-149). هرچند بديع هنوز با پافشاري بر اصول مدرنيسم، بر تمايزهاي جهان سوم از غرب مدرن توجه دارد و تلاش كرده است صرفاً تاريخ متفاوت تحولات آن ها را برجسته سازد، نظريه پردازان پسامدرن با شالوده شكني مدرنيسم غربي، خصلت هژمونيك ادعاهاي كلان آن را در باره توسعه و نوسازي، همانند ديگر ادعاها، صرفاً نتيجه فراروايت و غيريت سازي دنياي مدرن مي دانند (نك: قوام، 1383: 253-290). نتيجه چنين مباحثي ابهام در تعريف مفهوم توسعه و معيارهاي مربوط بدان است. هرچند مي توان با وجود چنين اختلافي به معناي شرح الاسمي مراجعه نموده و بر اساس آن بحث را پي گرفت.با چنين نگرشي به توسعه سياسي، فراخناي تاريخي مباحث توسعه سياسي بسيار گسترش يافته و از ادعاهاي جزم گرايانه نظريه پردازان غربي مكتب نوسازي سياسي _ كه خود را تنها متوليان نظريه پردازي در اين باره دانسته و در صدد تحميل الگوي غربي بر ديگر جوامع بوده اند _ فاصله مي گيريم. از اين منظر، توسعه سياسي امري جديد تلقي نمي شود و مي توان آن را به شيوه هاي گوناگون در آرا و ديدگاه هاي صاحب نظران و انديشمندان مختلف در طول تاريخ يافت.پيش از شكل گيري مطالعات توسعه سياسي بر اساس

دانش جديد تجربي غربي، انسان ها در طول تاريخ به شيوه هاي گوناگوني به طرح و ارائه ديدگاه هاي خود مي پرداختند. گاه انسان ها به ترسيم آرماني جامعه مطلوب خويش در اشعار، داستان ها و اساطير مي پرداختند، برخي با نگاهي خوش بينانه وضع مطلوب را در آينده جست وجو مي كردند و برخي ديگر از گذشته اي طلايي سخن مي گفتند كه اينك از دست آدمي رفته و تنها اندوه و حسرت آن بر او باقي مانده است. خوش بينان امكان بازگشت آن را نيز با نگرش چرخشي ادواري به تاريخ مطرح مي كردند تا تسلاي زندگي نامطلوب كنوني آنان باشد (الياده، 137).گاه برخي چون يونانيان باستان پيش از عصر فلاسفه هفت گانه پيدا مي شدند كه طبق گزارش نيچه، به تلخي زندگي اين جهاني پي برده بودند و براي تسلاي خويش _ به جاي پنهان كردن اين واقعيت تلخ _ با فلسفه سازي و توهم حقيقت، حقيقت تلخ زندگي را با خصلتي ديونوسوسي خويش با سرودن تراژدي بر سر مي كشيدند (بلوم، 1373: 939). بر اساس چنين قرائتي، ديگر آرمان يا مدينه فاضله اي در گذشته يا آينده تصور نمي شود، بلكه چنين آرماني كنار گذاشته شده و سعي مي شود لحظه لحظه اين زندگي تلخ تحمل شود. آن ها گمان مي كردند تنها راه پيش رو، پذيرش همين واقعيت تلخ زندگي قلمداد مي شود.يكي ديگر از زمينه هاي غالب طرح و پي گيري مباحث توسعه سياسي در گذشته، فلسفه سياسي بود. فلاسفه سياسي اين بحث را عمدتاً با عنوان مدينه فاضله يا آرمان شهر دنبال مي كردند. برخلاف روش هاي تجربي توسعه سياسي، مدينه فاضله بر اساس روش فلسفي _ عقلي و تحليل

ماهيت زندگي اين جهاني بشر و غايات و اهداف بشري مورد بررسي قرار مي گرفت. در دوره اسلامي نيز مدينه فاضله توسط انديشمنداني چون فارابي و خواجه نصيرالدين طوسي مطرح و گسترش يافته است. رساله «آراء اهل المدينه الفاضله و مضاداتها»ي فارابي (1995) نمونه بارزي از چنين رهيافتي در جهان اسلام است.در نهايت، شيو ديگر و فراگيرتر، ترسيم جامعه مطلوب و مدينه فاضله آرماني در پيام اديان آسماني و در ميان متون مقدس ديني بوده است. فراتر از نگرش هاي بشري، در رحمت الهي در طول تاريخ همواره بر روي بشر گشوده بوده است و نويد جامعه آرماني در پيام همه پيامبران راستين انعكاس يافته است. اديان آسماني همگي بشارت دهنده فرجامي نيك براي اين جهان و نويدبخش زندگي مينويي در جهان آخرت براي پيروان و مؤمنان خويش بوده و سرانجامي نافرجام و تلخ را به كافران و ملحدان در اين جهان و جهان آخرت وعيد مي دادند.

زندگي معاصر اسلامي و نقش الگوي توسعه سياسي در عصر مهدوي

با وجود طرح مدينه آرماني يا توسعه يافته به شيوه هاي مختلف در طول تاريخ، آن چه براي ما در جامعه اسلامي امروز اهميت دارد، شناخت راه درست نو شدن، نوسازي و توسعه سياسي است. بي ترديد نمي توان ارتباط مستقيم مباحث مهدويت را با زندگي امروز جامعه اسلامي ناديده گرفت. مباحث آينده شناسي مهدويت، خود مي بايست از منظر زندگي امروز بررسي و مطالعه شود. با وجود اهميت ذاتي مسئله مهدويت و منجي موعود براي همه اديان آسماني، پي گيري انتزاعي _ آرماني مباحث مهدويت بدون توجه به وضعيت حال، جامعه اسلامي ما را دچار آرمان گرايي و جست وجوي آينده اي آرماني خواهد نمود. بي آن كه با محك زدن زندگي امروز

با سيماي آينده، ما را در اصلاح امروز و آماده شدن براي فردا ياري رساند. سيماي منتظر واقعي چنين عصري نه نشستن و غرق شدن در آينده و فراموشي وضعيت حال خويش، بلكه گسترش انتظار به زندگي اكنون و حال خويش است تا با آماده شدن و دعوت انسان ها بدان آرمان، تلاش كند با ساختن جامعه امروز و اصلاح آن، زمينه ظهور را فراهم نمايد. چنين تكليفي وظيفه اي ديني به وسيله گسترش امر به معروف و زنده كردن شعائر الهي در جوامع است. بدين سان ضرورت دارد تا همواره با نقد حال به وسيله الگوي آرماني آينده، ريشه بحران ها و مشكلات را جست وجو نموده و راه درخشان آينده را به راحتي هموار نمود. نگاهي اجمالي به گذشته اسلامي و بحران ها و چالش هاي امروز جهان اسلام اين نكته را برجسته تر مي سازد.غلبه نظام هاي استبدادي در طول تاريخ و گسستن از جامعه معيار نبوي، از نخستين سده اسلامي، زمينه ناكارآمدي و بحران در جوامع اسلامي را فراهم آورد. مصلحان و انديشمندان در طول تاريخ اسلامي همواره براي رويارويي با اين بحران تلاش كرده و نظريه ها و حركت هاي اصلاحي خود را سامان داده اند (نك: دكمجيان، 1373: 31).به رغم امكان نظارت بر قدرت سياسي در خلافت مدينه (چهار خليفه نخست) و نقش تعيين كننده برخي از صحابه و ياران نزديك پيامبر گرامي اسلام در آن دوره، به تدريج در جهان سني، الگوي گزينش حاكمان و خلفا از شيو شورايي و نقش اهل حل و عقد به الگوهاي انتصابي و استيلايي در خلافت اموي (قادري، 1378: 22-32) تغيير يافت، استبداد حاكمان در جهان سني نهادينه شد و پيرو

ساختار استبدادي و بسته نظام سياسي، نظريه سياسي اهل سنت نيز بر اساس قاعده ضرورت، به توجيه آن پرداخت و به دست فقيهاني چون غزالي و ابن تيميه، سركوب (تغلب)، نظريه سياسي غالب در جهان تسنن تا عصر حاضر گرديد (نك: فيرحي، 1380:). بدون ترديد در جهان تسنن نيز شرايط زيادي براي گزينش و عملكرد حاكمان وجود داشته است، اما عملاً همه آن ها كه بازتاب وضع مطلوب و آرماني بودند، در پاي ضرورت نظم سياسي و پرهيز از هرج و مرج فدا شده و از نظريه پردازي سياسي كنار گذاشته شدند. سرانجام چنين داستاني، تبديل حاكميت اسلامي به ملوكيت در دوره ميانه مي باشد (مودودي: 1405).در جهان تشيع، برخلاف همتاي سني آن، استبداد نتوانست به دلايل مختلفي نهادينه شده و دست كم وارد نظريه سياسي شود. اين امر به معناي انكار وجود برخي نظام هاي مستبد شيعي در گستره جهان تشيع نيست. در جهان تشيع نيز در دوران صفوي و قاجار، سلاطين مستبدي به قدرت رسيدند و حتي اساس سلسله قاجار با خون ريزي و سركوب بنا گرديد. با اين حال در مقايسه با جهان تسنّن، سركوب هرگز به صورت رسمي و چيره وارد نظريه سياسي شيعي نشده و نهادينه نگرديد.مهم ترين دليل آن را مي توان موضع اعتراضي يا اپوزيسيوني شيعيان در تاريخ اسلام دانست. شيعيان با خلافت سني، از نخستين روزهاي تاريخ خلافت و باور به نصب الهي جانشين پيامبر و بعدها مخالفت با خلفاي اموي و عباسي، هرگز نظام هاي حاكم را به رسميت نشناخته و آن ها را ستمگر و غاصب مي شمردند. در دوران غيبت امام معصوم نيز، تا زماني كه شيعيان نتوانستند حكومت مستقل شيعي تأسيس

نمايند، با وجود بحث مبنايي جانشيني فقيهان از امام معصوم بر اساس روايات و مباني فقهي شيعي، در عمل عمدتاً نظريه سلطان ستمگر و چگونگي تعامل شيعيان با آن مطرح و پي گيري شد. از ديدگاه شيعيان، تنها امام معصوم يا جانشينان وي حق تشكيل حكومت را دارند. شيخ مفيد، خود بر اين مسئله تأكيدكرده است. آموزه انتظار شيعي سبب نفي هرگونه حكومت ناصالح در عرصه غيبت مي گرديد و بدينسان نظريه سياسي شيعي با نفي استبداد حاكم همراه بود.با به قدرت رسيدن و استقلال جامعه شيعي در دوران صفوي، عملاً زمينه براي زنده كردن نظريه پردازي شيعي درباره وضعيت سياسي جامعه شيعي در عصر غيبت نيز فراهم گرديد. البته پيش تر، فقيهان شيعه نظريه جانشيني فقيهان و سرپرستي آن ها را به نيابت از امام معصوم در دوران غيبت بر جامعه شيعي مطرح كرده بودند، ولي ويژگي چشمگير عصر صفوي، امكان مشاركت فقيهان در عرصه قدرت سياسي بود. از اين رو، با تمسك به آموزه ولايت فقيهان در عصر غيبت، ولايت عامه فقيهان توسط محقق كركي و ديگران در اين دوره بسط يافته و عملاً مسئله اذن فقيه به سلطان شيعي به دليل عدم امكان مباشرت آنان به تأسيس و اداره حكومت در آن زمان مطرح گرديد (جعفريان، 1370: 33). با وجود همكاري و نظارت علما بر دولت صفوي، در عرصه عمل سياسي شاهد استبداد برخي از حاكمان صفوي بوده ايم. حاكمان قاجار برخلاف صفويان از هيچ گونه مبناي برجسته مشروعيت ديني برخوردار نبودند و به همين دليل، بحران مشروعيت در آن ها ريشه دارتر بود و به تبع آن، استبداد و خودكامگي در آنان بارزتر بود. آن چه از

مروري بر گذشته اسلامي به دست مي آيد، خفقان، سركوب و دور شدن از وضعيت آرماني اسلامي در تاريخ اسلام مي باشد.دو بحران بنيادي جهان معاصر اسلامي، يعني مسئله انحطاط و استبداد داخلي و تهاجم مدرنيسم غربي به آموزه هاي اسلامي (موثقي، 1373: 93)، سبب شكل گيري برخي تلاش هاي عملي و نظري درباره كنترل قدرت سياسي و جلوگيري از استبداد حاكمان موجود شد و مجدداً الگوي مطلوب و آرماني جامعه اسلامي را مطرح نمود. اين جا ديگر نظريه ضرورت و سركوب مبتني بر آن پذيرفتني نبود. از اين رو، در جهان تشيع تلاش مي شد با جست وجوي ريشه هاي جامعه اسلامي در سنت معصومان و در جهان سني در سيره سلف صالح، الگوي مناسبي براي وضع آرماني يا همان توسعه يافتگي سياسي براي درمان معضلات فعلي جامعه اسلامي ارائه گردد. در عمل، آن چه در طول دو سده اخير، جهان اسلام با آن مواجه بوده است، ادعاهاي گزاف و پوچ غرب مدرن در ارائه راه توسعه، تقليد و پيروي از تجربه ناكام آنان بوده است. هر چند شعارهاي فريبنده و بزك شده غربي توانست برخي ساده انديشان را در جهان اسلام شيفته غرب سازد، اصلاحگراني بودند كه راه چاره را نه در پيروي از غرب، بلكه بازگشت به سنت اسلامي و انديشه مجدد و موشكافانه در آن براي يافتن راه حل معضلات عصر جديد مي دانستند. اينان نيز دو دسته بودند: برخي با نفي هرگونه آموزه عقل گرايي، صرفاً خواهان بازگشت به گذشته و سيره سلف بودند و دنياي جديد را نفي مي كردند. گروه ديگر سعي مي كردند با بازگشت به سنت گذشته و الهام از آموزه هاي

اسلامي با نگرشي انتقادي به تاريخ اسلام، تقليد صرف از گذشته را رد نمايند. آن ها در صدد بودند تا بر اساس عمل به توصيه هاي قرآني در لزوم تدبر و تعمق، با تأمل در اصول اسلامي و منابع ديني، راه توسعه و پيشرفت را كشف نمايند. چنين تلاشي سخت، اما مبارك و ميمون بوده است و يكي از ثمرات آن در طول دو سده تلاش و مجاهدت اين مصلحان، ارائه الگوي نظام اسلامي بوده است كه ما اينك در كشور خود در حال تجربه آن هستيم.بي ترديد تبيين عميق تر و شفاف تر الگوي توسعه سياسي اسلامي، مستلزم انديشيدن بيش تر در مباني و منابع اسلامي بوده و تلاش هاي نظري دو چنداني را مي طلبد. يكي از شيوه هاي مبارك و مدبرانه ساختن جامعه امروز، الگوگيري از مدينه فاضله آرماني اسلامي مي باشد. ترسيم مدينه فاضله آرماني، تلاشي است براي پيوند زدن ميان گذشته و آينده براي ساختن حال. ميراث و منابع ناب اسلامي گذشته، خود ترسيم كننده وضعيت مطلوب آينده است. بر اين اساس، ما مي بايست وضع حال خويش را با حركت ميان گذشته و آينده بسازيم. مطالعات و تجربه نيم قرن نظريه پردازي درباره توسعه سياسي در غرب، به ما آموخته است كه راه سعادت نه پيروي كوركورانه از غرب، بلكه نگرشي انتقادي بدان و تلاش براي رسيدن به الگوي توسعه سياسي بومي _ اسلامي است. از اين رو، جامعه اسلامي مي بايست با الهام از تاريخ خويش و تمسك به ريسمان محكم الهي (قرآن) و سنت معصومان راه توسعه خويش را بيابد.رسيدن به الگوي توسعه سياسي اسلامي مستلزم چند امر است: نخست مي بايست

به بررسي ضعف ها و نقدهاي الگوي نوسازي سياسي موجود پرداخت. سپس وضعيت آرماني را بر اساس اصول و منابع اسلامي كه از ديدگاه اسلام، در جامعه موعود و عدالت محور مهدوي تجلي خواهد يافت، كشف نمود. در نهايت با نقد گذشته زندگي سياسي اسلامي، به شناسايي انحرافات از جامعه معيار مهدوي در تاريخ جامعه اسلامي پرداخته و تلاش نمود با تمسك به الگوي توسعه سياسي در جامعه عدل مهدوي به اصلاح جامعه امروز پرداخت.اين نوشتار راهي است براي رسيدن بدين مقصود. از اين رو، نخست به بررسي ضعف ها و انتقادهاي وارد بر الگوهاي موجود توسعه سياسي مي پردازيم، سپس الگوي توسعه سياسي در جامعه عدل مهدوي را بررسي خواهيم كرد. بديهي است، در فرصتي مناسب مي بايست به تطبيق الگوي توسعه سياسي مهدوي بر جامعه امروز پرداخته و با نقد زندگي سياسي گذشته و حال جوامع اسلامي، راه حل مشكلات امروزي جامعه اسلامي را يافت. هم چنين الگوي مناسبي از توسعه سياسي اسلامي را براي جهانيان به ارمغان آورد.

مباني نظري توسعه سياسي در غرب

مهم ترين نظريه هاي توسعه سياسي در مكتب نوسازي، مطرح و بررسي شده اند. اين مكتب، خود، داراي دو گرايش كلاسيك و جديد مي باشد. نظريه هاي نوسازي سياسي به دهه هاي ميانه قرن بيستم بر مي گرداند. در دهه هاي پاياني قرن بيستم، دو مكتب وابستگي و نظريه نظام جهاني در نقد مكتب نوسازي، توسط انديشمندان و نظريه پردازان جهان سوم و به ويژه نظريه پردازان نئوماركسيست آمريكاي لاتين مطرح شدند. با وجود انتقادات اساسي نظريه پردازان مكتب هاي وابستگي و نظام جهاني نسبت به توسعه غربي، ذهن آن ها عمدتاً سرگرم نقش استعمار و روابط وابستگي و وضعيت نظام سرمايه

داري جهاني در عقب ماندگي جهان سوم بود. به همين دليل، نظر به صورت ايجابي، نظريه پردازي مستقيمي درباره چگونگي فرايند توسعه دركشورهاي جهان سوم مطرح نكرده اند. هم چنين ذهن آن ها عمدتاً مشغول توسعه اقتصادي بوده و نگاه مستقلي به توسعه سياسي نداشتند. از اين رو، بيش تر نظريه هاي ايجابي در باره توسعه سياسي، مطالعات صورت گرفته در دو مكتب كلاسيك و جديد نوسازي سياسي است. وجه اشتراك دو مكتب بالا را مي بايست تكيه بر مباني مدرنيسم غربي دانست.مدرنيسم غربي برخلاف نگرش منفي كه در دوران مدرن عليه قرون وسطاي مسيحي رواج همه گيري يافته و آن را عصر تاريكي و بي خبري تلقي مي نمايد، ريشه در خود قرون وسطاي مسيحي دارد و با نقد آن خود را بنا نهاد. (بديع، 1380: 17- 37). اين امر با تكيه بر آموزه هاي جداانگاري امور كليسا و امپراتوريِ نهفته در مسيحيت صورت گرفت. مهم ترين اصول مدرنيسم را مي توان اصول چهارگانه اومانيسم، سكولاريسم، عقلانيت خود بنياد روشنگري و قرائت كلان پيشرفت و توسعه بر اساس اصول دنياي مدرن دانست.اومانيسم از نخستين پديده هاي جهان غرب مدرن مي باشد كه بعدها با تحولاتي كه مي يابد، رنسانس غرب و زمينه مدرنيسم را فراهم مي سازد. سيموندز در قرن نوزدهم با اشاره به معناي جديد اومانيسم، آن را چنين تعريف مي كند: «جوهر اومانيسم دريافت تازه و مهمي از شأن انسان به عنوان موجودي معقول و جدا از مقدرات الهياتي است و دريافت عميق تر اين مطلب، كه تنها ادبيات كلاسيك ماهيت بشر را در آزادي كامل فكري و اخلاقي نشان داده است. اومانيسم را مي توان واكنشي در

برابر استبداد كليسايي و تلاشي براي يافتن نقطه وحدت براي كليه افكار و كردار انسان در چارچوبي ذهني دانست كه به آگاهي از قوه برتري خود رجوع مي كرد» (به نقل از: ديويس، 1378: 31). اومانيسم در غرب با كنار گذاشتن مرحله به مرحله خدا از زندگي اين جهاني بشر، انسان را جاي گزين خدا مي سازد. دوركيم بر اين مطلب تصريح نموده است (Durkheim, 1964).عامل مهم تر و تأثيرگذارتر بر تحولات غرب مدرن را مي بايست در عصر روشنگري قرن هيجدهم جست وجو كرد. در واقع، اومانيسم و اصلاح ديني، خود زمينه ساز تحول عظيم تر ظهور عقلانيت مدرن غرب در عصر روشنگري بودند كه در كنار هم، مباني نظري مدرنيسم غربي را شكل دادند. مهم ترين شعار عصر روشنگري به تعبير كانت «...خروج آدمي است از نابالغي به تقصير خويشتن خود و نابالغي، ناتواني در به كار گرفتن فهم خويش است بدون هدايت ديگري». و درجاي ديگر تصريح مي كند: «براي اين روشنگري به هيچ چيز نيازي نيست مگر آزادي؛ تازه آن هم به كم زيان بارترين نوع آن؛ يعني آزادي كاربرد عقل خويش در امور همگاني به تمام و كمال...» و كلام آخر كانت آن است كه «... من در روشن گري بيش از هر جاي ديگر بر خروج آدمي از نابالغي به تقصير خود خويش در قلمرو مسائل مذهبي پاي فشرده ام.» (كانت و ديگران، 1376: 15-26).نتايج سه اصل پيشين _ چنان كه بعدها نظريه پردازان پسامدرن چون ليوتار آن را برجسته ساختند _ حكم به الگوي كلان پيشرفت و توسعه بشري بر اساس روش مدرن بود. تنها شيوه سعادتمندي در اين جهان، تمسك به اصول مدرنيسم غربي

محسوب مي شد. در پي تحولات فكري و تاريخي يادشده در غرب و شكل گيري و فعال شدن بورژوازي ماجراجو در آن، غرب مدرن با بهره مندي از امتياز انحصاري خود، يعني تقدم در تغيير و دگرگوني (بديع، 1380: 51)، توانست حوزه نفوذ خود را به بيش تر نقاط جهان گسترش دهد و در طي چند سده دوره استعماري، شرق را در سيطره و كنترل خويش در آورد. اينك با نگاهي بالادست به شرق و جهان تحت استعمار، نيز _ چنان كه ادوارد سعيد در نقد شرق شناسي خاطر نشان مي سازد (سعيد،:) _ با قرار دادن جهان توسعه نيافته به عنوان هويت سلبي خويش، با نگاهي تحكم آميز در پي تحميل الگوي خويش است. نتايج چنين الگويي روشن بود: برنامه ريزي براي توسعه و پيشرفت به تقليد از غرب مدرن و تجديد نظر در هويت پيشين خود. اين جا بود كه هويت اسلامي در جهان اسلام نيز به چالش كشيده شده، اسلام عامل عقب ماندگي تلقي گشت و غرب باختگاني چون تقي زاده (در ايران) كوس غربي شدن مطلق را براي رسيدن به توسعه و پيشرفت سر دادند.

اصول و مؤلفه هاي توسعه سياسي غرب

اشاره

بي آن كه بخواهيم در اين فرصت به بررسي موردي نظريه هاي توسعه سياسي در غرب بپردازيم، شايسته است تا بر مهم ترين اصول آن _ كه در نظريه هاي مختلف بازتاب يافته اند _ تمركز نماييم. چنان كه گذشت، الگوي توسعه سياسي در غرب عمدتاً در مكتب نوسازي مطرح شده است. از اين رو، صرفاً به مهم ترين اصول مشترك اين مكتب اشاره خواهيم نمود. اين مكتب كه از تكامل گرايي اجتماعي و كاركردگرايي الهام گرفته است، (سو، 1378: 31-37) اصول زير را براي رسيدن

به توسعه سياسي مطرح كرده (فوزي تويسركاني، 1380: 35-45):

سير تكاملي تحول جوامع و نگرش خطي به توسعه با محوريت تجربه غرب

اين مكتب بر اساس آموزه مدرن پيشرفت يا (Progress) معتقد بود، همه جوامع، فرايند مشتركي از تحول و دگرگوني را سپري مي كنند و تجربه غرب نقطه اوج و الگوي آشكار چنين تحولي است. از اين ديدگاه، تاريخ جوامع، شباهت هاي بسياري با هم دارد و بدينسان مي توان با مطالعات تجربي و تمسك به تجربه غرب، به علمي دست يافت كه احكامش قابل تعميم باشد و به نظريه اي عمومي در توسعه و تحول جوامع دست يافت.

تقسيم جوامع به دو دسته سنتي و مدرن

بر اساس سير تحول تكاملي، جوامع به دو دسته سنتي و مدرن تقسيم مي شوند. جامعه سنتي مظهر و تجلي يك جامعه تكامل نيافته است و جامعه مدرن يك جامعه تكامل يافته. از نگاه مكتب نوسازي، صفات و ويژگي هاي جامعه سنتي، تبلور يك جامعه نافرهيخته، عقب مانده، استبدادي، داراي ارزش هاي غيرعقلاني و آلوده به خرافات و ارزش هاي غير عقلاني است. در مقابل، جامعه نوگرا داراي ويژگي هاي جامعه دموكراتيك، خردگرا، فردگرا، علم گرا، شايسته سالار و جدايي دين از سياست است.

از ميان رفتن جامعه سنتي در فرآيند توسعه

جامعه سنتي، جامعه اي است كه در فرايند توسعه از ميان خواهد رفت و آموزه هاي مدرن جاي آن را خواهد گرفت. چنين تقابلي ميان سنت و مدرن جدي است و آن ها قابل جمع به نظر نمي رسند. در نتيجه، رسيدن به توسعه و نوسازي مستلزم حذف سنت است. در فرآيند توسعه، ويژگي هاي دنياگرايي، عرفي گرايي و شايسته سالاري دنياي مدرن جاي گزين آخرت گرايي، مابعدالطبيعه گرايي، خرافه پرستي، ادغام دين و سياست و روابط مبتني بر خويشاوندي و اصل و نسب خواهد شد.

ناسازگاري مذهب و توسعه در نگرش مكتب نوسازي

از نگرش مكتب نوسازي، مذهب با تعلق به دنياي سنتي با توسعه ناسازگار است. از اين رو، با حذف مذهب از زندگي جمعي و جداسازي دين از سياست، تلاش مي شود دنياي نو بر اساس بنيادي غير مذهبي بنا شود. آن ها با غيرعقلاني و خرافي دانستن پندارهاي مذهبي آن را مهم ترين عامل مؤثر بر نظام ارزشي و فرهنگي جوامع سنتي تلقي مي كنند. در نتيجه، مبارزه با پندارها و ارزش هاي مذهبي به عنوان مقدمه استحاله جوامع سنتي در اولويت قرار مي گيرد.

توسعه و تحول اقتصادي پيش شرط توسعه سياسي

از منظر مكتب نوسازي، توسعه و تحول در عرصه اقتصادي، پيش شرط رسيدن به توسعه سياسي است. از اين رو، نظريه پردازان مكتب نوسازي كلاسيك تلاش مي كردند با تمركز بر ابعاد اقتصادي توسعه، پيش شرط هاي اقتصادي توسعه را مطالعه نمايند. پديده هايي چون اقتصاد صنعتي، شهرنشيني و ساختار اقتصادي مناسب توسعه، از محورهاي عمده مطالعات توسعه سياسي در مكتب نوسازي بوده است. اوج چنين نگرشي را مي توان در مراحل پنج گانه والت روستو، اقتصاددان آمريكايي (آمادگي براي جهش؛ جهش؛ حركت به سوي بلوغ؛ مصرف انبوه؛ دوران فوق مصرف) مشاهده كرد (سو، همان: 43-45). تحت تأثير چنين نگرشي است كه نظريه پردازاني چون رابرت دال، كارل دويچ، لرنر و شيلز در مباحث توسعه سياسي، اولويت را به مسائل اقتصادي مي دهند (نك: بديع، 1379: بخش اول).اصول ياد شده، مبناي نظريه هاي نوسازي كلاسيك بود. با نقدهايي كه از درون خود غرب بر اين مكتب وارد شد، زمينه تجديد نظرهايي را در اين مكتب فراهم كرده و موجب ظهور مكتب نوسازي جديد گرديد. مهم ترين تجديد نظرهاي مكتب نوسازي جديد را مي توان در چند عرصه زير دانست:جدا كردن توسعه

سياسي از نوسازي اقتصادي: يكي از تجديد نظرهاي مكتب نوسازي جديد، جدا كردن مفهوم توسعه سياسي از مباحث اقتصادي است. از اين رو، آن ها با نفي پيش شرط اقتصادي توسعه سياسي، صرفاً بر خود مفهوم و شاخص هاي توسعه سياسي تمركز نموده و حتي به تعبير هانتينگتون، يكي از نظريه پردازان اين نحله، در مواردي نوسازي اقتصادي، موانعي را پيش روي توسعه سياسي پديد مي آورد. (نك: بديع، 1379: 93).

رد نگرش تكاملي الزامي در سير تحول جوامع

هرچند در نهايت، دنياي مدرن برتر از دنياي گذشته سنتي تلقي مي شود، بر خلاف نگرش هاي گروه نخست، اينان امكان انحطاط در جوامع را مطرح مي كنند و تكامل را لزوماً امري خطي و قهري در سير جوامع نمي دانند. بر اين اساس، همواره امكان انحطاط وجود دارد. حتي ممكن است جامعه هاي پيشين از نظر گستره توسعه سياسي، پيشرفته تر از برخي از جوامع امروزي باشند.

پرهيز از نگرش هاي كلان و تمركز بر مطالعات موردي

اين نظريه ها تلاش كرده اند با تمركز بر مطالعات موردي، از نگرش هاي كلان مكتب نوسازي كلاسيك دور شوند. از اين رو، نظريه پردازاني چون هانتينگتون، اپتر و آيزنشتاد، بنديكس و ركان تلاش كردند الگوهايي را با مطالعه موردي كشورهاي در حال توسعه ارائه دهند.

نفي ناسازگاري جامعه سنتي و مدرن

از اين منظر نيز، اين نظريه پردازان تلاش نمودند با برجسته سازي برخي از ويژگي هاي جوامع سنتي _ كه مي تواند در راستاي توسعه و تحول در جهان سوم قرار گيرد _ اين سازگاري را نشان دهند. در بسياري از موارد آموزه هاي سنتي مي توانند مستقيماً در خدمت توسعه سياسي باشند.

نقد نظريه توسعه سياسي در غرب بر اساس مباني اسلامي

اشاره

براي رسيدن به الگوي توسعه سياسي اسلامي، مي بايست ابتدا به نقد نظريه توسعه سياسي غربي كه نگرشي است فراگير، پرداخت. بنابراين ضرورت دارد تا ناسازگاري هاي اين نظريه با مباني اسلامي مورد توجه قرار گرفته و سپس تلاش شود بر اساس مباني اسلامي، الگوي توسعه سياسي اسلامي ارائه شود. در كل مي توان نقدهاي زير را بر نظريه توسعه سياسي غربي مطرح نمود.

انسان محوري و نگاه ناقص به جهان هستي و انسان

مهم ترين نقد نظريه سياسي غربي، نگرش انسان محورانه افراطي به توسعه سياسي مي باشد. غرب مدرن چنان كه گذشت، بر مبناي اومانيسم خود را بنا نهاد و سعي كرد انسان را محور همه امور قرار دهد. بي ترديد، انسان خود بخشي از جهان آفرينش است و بي توجهي به اين امر موجب ناكامي در رسيدن به نظريه سياسي مناسب درباره توسعه مي گردد. در ديدگاه اسلامي، انسان به عنوان آفريده خداوند، همواره نيازمند هدايت الهي است. هر چند عقل به عنوان رسول باطني در او به وديعه نهادينه شده است، اما چنين عقلي كاملاً مطيع اراده الهي و سازگار با ساختار آفرينش است. عقل محوري به معناي پذيرش همه جانبه خواسته هاي انساني نيست. عقل خود به وجود محدوديت هايي در دريافت ها و تحليل هاي خود آگاهي دارد و همواره در همگامي و همراهي با سنت هاي الهي است. از اين منظر، با دين و شريعت به عنوان رسول ظاهري هماهنگ است. بر اين اساس، در تفكر اسلامي، خداوند به عنوان آفريدگار هستي، انسان و عقل وي، محوريت دارد و انسان محوريت مستقلي در برابر حاكميت الهي ندارد. خداوندي كه عقل را در وجود بشر به وديعه گذارده است، براي سعادت او شريعت خويش را نيز فرو

فرستاده است. از اين نظر، عقل وشرع به عنوان دو راهكار خداوندي براي سعادت انسان در كنار هم و هماهنگ با هم عمل مي كنند. جهان مدرن تلاش كرد با جداسازي انسان عقلگرا و خداوند و محور قرار دادن انسان، خواست او را ناسازگار و در برابر خواست دين قرار دهد كه در انديشه اسلامي چنين امري نادرست به نظر مي رسد.

ابهام در تعاريف جامعه سنتي _ مدرن

غرب مدرن، به ويژه نظريه هاي كلاسيك توسعه سياسي، با تقسيم دوگانه سنتي _ مدرن، تلاش نمودند ميان خود با دنياي غير خود مرزي مشخص ايجاد كنند. بر اين اساس، آن ها مجبور بودند براي نشان دادن و مرزگذاري، جامعه سنتي را در برابر جامعه توسعه يافته خويش فرض نموده و به نفي آن بپردازند. جامعه سنتي را داراي هيچ مزيت قابل توجهي نمي دانستند و حتي در برخي ديدگاه ها حكم به حذف آن در دنياي مدرن مي دادند. در حالي كه جامعه سنتي همواره نامطلوب نيست؛ بلكه عناصري از دنياي سنتي همواره زمينه ساز توسعه وتحول انسان ها قرار مي گيرند. چنان كه بسياري از نظريه پردازان غربي، هم چون ماكس وبر و ديگران نشان داده اند كه حتي خود غرب مدرن تحولات خويش را مديون جامعه سنتي اروپا هستند. از اين رو، چنين تقابلي نيز در تفكر اسلامي مورد پذيرش نيست. خداوند در قرآن كريم بندگان صالح خويش را كساني معرفي مي كند كه ديدگاه هاي مختلف را شنيده و از آن ميان، سخن نيكوتر و ديدگاه درست تر را برمي گزينند.

ناكارآمدي آموزه تفكيك دين از سياست و نقش دين در توسعه و تحول سياسي

هر چند دنياي مدرن سعي كرد با از ميان برداشتن مذهب مسيحيت از زندگي سياسي، به توسعه و تحول برسد، ولي اسلام چنين نگرشي را نادرست مي داند. برخلاف جهان مسيحيت، در انديشه اسلامي دين و سياست با هم كاملاً آميخته اند و نخستين جامعه اسلامي با تأسيس حكومت اسلامي آغاز گرديد. در نتيجه، حذف دين يا نگرش منفي بدان در فرآيند توسعه سياسي پذيرفتني نيست. نگرش منفي به دين، مبتني بر تحولات مسيحيت غربي است. چنان كه انديشمنداني چون روسو در كتاب قرارداد اجتماعي اشاره كرده اند، اسلام و پيامبرگرامي

اسلام نگرش بسيار مثبتي به رابطه دين و سياست دارند. در نتيجه، در جهان اسلامي، دين نه تنها مانع توسعه سياسي نيست، بلكه آسان كننده و زمينه ساز آن نيز مي باشد. ساده ترين بيان را مي توان در كلام نبوي يافت كه حتي برابري دو روز انسان را موجب خسران مي داند.

نابسندگي الگوي توسعه سياسي در جوامع جهان سوم و جهان اسلام

برخلاف پيش بيني تكامل گرايانه مكتب نوسازي، سير تحول جوامع اسلامي رو به تكامل نبوده است؛ بلكه در عمل تحولات نوسازي در جهان سوم موجب روي كار آمدن دولت هاي استبدادي و ناكارآمد گشته و اين جوامع را _ چنان كه نظريه پردازاني چون لوسين پاي و ديگران نيز بدان اشاره كرده اند _ دچار بحران هاي جدي نموده است. اين تجربه نشان داد كه پيروي از تجربه و الگوي غرب در جهان اسلام، ناكارآمد بوده و جهان اسلام نيازمند آن است تا بر اساس الگوها و مباني خود دست به تغيير و دگرگوني بزند.

تقابل جامعه فضيلت مدار در برابر جامعه آزادي محور

نظريه هاي توسعه سياسي غربي مبتني بر ايجاد زمينه هاي آزادي انسان بوده و فضيلت اخلاقي را امري فرعي و درجه دوم مي داند كه به حوزه زندگي فردي بستگي داشته و در زندگي سياسي نمود نمي يابد. (بلوم، 1373: اول ج 2). غايت سياست و دولت نيز تأمين و تضمين آزادي ها و حقوق شهروندان تلقي مي شود. در حالي كه در نگرش اسلامي، مهم ترين دغدغه زندگي سياسي، آماده سازي سعادت اخلاقي براي انسان هاست. در نتيجه، غايت سياست، اصلاح خلق و تقويت فضيلت هاي اخلاقي _ معنوي انسان هاست. مهم ترين كارويژه دولت اسلامي نيز تلاش براي زمينه سازي اين سعادت اخلاقي خواهد بود.

الگوي توسعه سياسي در جامعه مهدوي

اشاره

با توجه به مباني اسلامي و اخبار ملاحم و رواياتي كه درباره مدينه فاضله مهدوي آمده است، مي توان مهم ترين توسعه سياسي را در جامعه مهدوي بر اساس الگوي زير تعريف نمود و به تبيين اصول و مؤلفه هاي اصلي آن اقدام كرد:الگوي توسعه سياسي در عصر مهدوي اين گونه است: همكاري و مشاركت سياسي فعال متعهدانه با رهبري امام معصوم، بر اساس شريعت و هدايت الهي، براي زمينه سازي سعادت و فضليت اخلاقي در عرصه جهاني.

فضليت مداري جامعه اسلامي در برابر آزادي محوري اين جهاني دنياي جديد

اساس سياست اسلامي، چنان كه گذشت، اصلاح جامعه و زمينه سازي سعادت اخلاقي است. از اين رو، سياست ابزاري در خدمت اهداف ديني است. سياست، مديريت جامعه اسلامي براي رسيدن به اين هدف است. طبيعي است كه در جامعه عدل مهدوي نيز چنين فضيلت گرايي در اوج خود خواهد بود. همان گونه كه سيره نبوي و علوي نشان مي دهد، نخستين هدف آنان تغيير جامعه جاهلي به جامعه اسلامي و گسترش زمينه هاي تكامل اخلاقي در جامعه بوده است. روايات اسلامي نيز بر كارويژه هاي تكامل اخلاقي جامعه اسلامي و جهت گيري دولت كريمه مهدوي تأكيد كرده اند.

نقش و جايگاه رهبري ديني _ الهي در توسعه سياسي

ديدگاه اسلامي مبتني بر نقش هدايتگر الهي براي رسيدن به سعادت در اين جهان است. برخلاف فرآيندهاي عقلگراي افراطي چون براهمه در گذشته و نيز جريان هاي دين ستيز معاصر كه انسان را بدون نياز به پيامبران و هدايتگران الهي قادر به تأمين سعادت و تنظيم زندگي اين جهاني مي دانستند، در انديشه اسلامي نقش هادي الهي برجسته است. نگاهي كوتاه به ادله اقامه شده براي اثبات نبوت عامه، گواه اين مطلب است. در تفكر شيعي نيز امام ادامه دهنده راه پيامبر است. انسان بدون امام در رسيدن به سعادت با دشواري مواجه است. حتي فراتر از زندگي اجتماعي _ چنان كه علامه حلي در كتاب الالفين استدلال نموده است _ حتي براي مكلف واحد نيز نياز به امام ضروري است. در بعد اجتماعي نيز، چنين نيازي شديدتر خواهد بود و رهبر آسماني راهنما و تنظيم كننده امور اجتماعي انسان ها به شمار مي آيد. در همه اديان، چنين نقشي بر عهده رهبر آسماني است. برخلاف نگرش هاي غير ديني به سرانجام تاريخ، در اديان آسماني همواره

بر يك منجي آسماني كه نقش هاي سياسي _ اجتماعي ايفا مي كند، تأكيد شده است. برخلاف نگرش هاي آرمان گرايانه برخي از متفكران مدرني چون كانت كه معتقد بود خود انسان ها مستقيماً بر اساس عقلانيت بشري، جامعه آرماني را خواهند ساخت، در همه نگرش هاي ديني منجي، فردي آسماني و فرستاده شده از سوي خداوند به شمار مي آيد. از اين رو، در جامعه مهدوي نيز رهبري آسماني نقش اساسي ايفا نموده و عملاً هدايت كننده تحول و دگرگوني سياسي و استقرار توسعه سياسي خواهد بود. در مكتب شيعي، چنين ديدگاهي مبتني بر جايگاه امامت است. انديشمندان شيعي همواره بر ضرورت جانشيني الهي امام به دليل وجود لزوم صفاتي چون عصمت و آگاهي از شريعت _ كه امكان تشخيص آن ها را براي مردم عادي ناميسر مي سازد _ تأكيد كرده اند (سيدمرتضي، 1410ق: ج 1). در روايات اسلامي نيز نقش امام مهدي در زنده كردن عدالت و نظام مطلوب مورد تأكيد قرار گرفته است. در مهم ترين روايتي كه فريقين بر آن اتفاق نموده اند، پيامبر گرامي اسلام فرموده اند:... سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبري برانگيخت، اگر از عمر اين جهان حتي يك روز بيش تر نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولاني خواهد كرد كه فرزندم مهدي ظهور نموده، پهنه زمين به نور او روشن گردد و حكومت او شرق و غرب گيتي را فراگيرد.بر اساس چنين نگرشي است كه فارابي فيلسوف شيعي، رياست مدينه فاضله را كسي مي داند كه با عالم عقول در ارتباط است و پيام آسماني را براي بشر مي آورد تا با سنت الهي خويش جامعه را به فضيلت

برساند. از اين رو، رئيس اول همان پيامبر است. در غياب رئيس اول، رئيس مماثل كه در عمده ويژگي ها مشابه و همانند رئيس اول است، رياست مدينه فاضله را بر عهده مي گيرد. در نهايت، در غياب آنان، كساني كه با سنت رئيس اول آشنا هستند و به رؤساي افاضل شناخته مي شوند، رياست و رهبري جامعه را برعهده مي گيرند. رؤساي افاضل در واقع همان شريعت شناسان يا فقها مي باشند (فارابي، 1379).

مشاركت سياسي فعال و متعهد بر اساس بيعت با امام معصوم

مشاركت سياسي و حضور گسترده مردمي در حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) يكي از ويژگي هاي آشكار حكومت جهاني آن حضرت مي باشد. مشاركت سياسي در مباحث توسعه سه گونه است: مشاركت محدود، نوعي مشاركت است كه در آن افراد صرفاً در گستره محدود قبيله اي خود در عرصه عمومي مشاركت مي كنند و توانايي مشاركت در عرصه گسترده تر اجتماعي را ندارند. مشاركت تبعي نوعي مشاركت دانسته شده است كه افراد با وجود حضور در عرصه سياسي، صرفاً تابع هستند و خود مستقلاً تصميم گيرنده نيستند. چنين مشاركتي در جوامع حامي پيرو مطرح است كه همانند يك ايل يا قبيله بزرگ عمل نموده، افراد تابع تصميم هاي رؤساي قبيله و سران خود هستند. در اين جا فرد، منفعل است و هيچ مشاركت آگاهانه و فعالي از خود نشان نمي دهد. گونه سوم، مشاركت سياسي فعال است كه در آن، فرد بر اساس تشخيص خود و آگاهانه و فعال در عرصه زندگي سياسي با رأي گيري، رقابت سياسي، احزاب و فرايندهاي رسمي سياسي مشاركت مي كند. مهم ترين ويژگي اين نوع مشاركت كه در دنياي مدرن فرض شده و ويژگي چنين جامعه اي دانسته مي شود، رفتار عقلاني، حسابگرانه

و بر اساس منافع فردي _ گروهي است.با آن كه دنياي مدرن در پي گسترش مشاركت سياسي فعال بوده است، اما در عمل حتي در دنياي ليبرال دموكراسي امروز نيز، فرد عملاً تحت تأثير تبليغات و گروه هاي فشار و نيز طبقه مسلّط و سرمايه دار جامعه قرار دارد كه به شيوه هاي مختلف تلاش دارند، رفتار او را با ذهنيت سازي و تبليغات خويش به نفع خود جهت داده و مشاركت او را در خدمت منافع خويش درآورند. از اين رو، در عمل به خاطر چنين محدوديت ها و تأثيرگذاري صاحبان زر و زور و تزوير بر افكار عمومي، مشاركت سياسي چندان آگاهانه نيست.در حكومت عدل مهدوي افراد با آگاهي و مسئوليت اجتماعي در فرايند سياسي مشاركت خواهند كرد. در ديدگاه اسلامي، تضمين مشاركت سياسي فعال از راه بيعت و همراهي با امامي معصوم و آگاه و عادلي خواهد بود كه با رهبري خود، زمينه بهترين انتخاب را براي افراد در جامعه پديد خواهد آورد. بيعت با امام معصوم نه از سر روابط ناآگاهانه و تبعيت كور، بلكه به عنوان يك وظيفه و مسئوليت الهي و كاملاً آگاهانه و انتخاب شده خواهد بود. حديث شريف نبوي كه مي فرمايد: «من مات و لم يعرف امام مات ميته جاهليه»، نشان دهنده مسئوليت فرد در قبال عرصه سياسي و شناخت امام خويش است. از اين رو، مشاركت سياسي در جامعه عدل اسلامي مشاركت فعال متعهدانه خواهد بود. بر خلاف مشاركت نظام هاي ليبرال دموكراسي كه صرفاً منافع فرد لحاظ مي شود، چنين مشاركتي مسئولانه خواهد بود و هركسي وظيفه اي ديني دارد تا ضمن تلاش براي ترويج شعائر الهي و جلوگيري

از مفاسد، با بيعت با امام عادل و معصوم، در زندگي سياسي نيز مشاركت نمايد.

گسترش زندگي سياسي به عرصه جهاني

يكي ديگر از ويژگي هاي توسعه سياسي مهدوي گسترش گستره عرصه سياسي به عرصه جهاني است. دعوت اديان، همواره فراگير و جهان شمول بوده است. برخلاف دو سده اخير كه جريان هاي ناسيوناليستي و ملي گرايانه در دنياي غرب، جهان را تحت تأثير قرار داده و مردم جهان را همانند موزاييكي به دولت _ ملت هاي مختلف تقسيم كرده بود، نظام اسلامي ذاتاً نظامي جهان گير است. نخستين دولت اسلامي نيز قلمرو جغرافيايي محدودي نداشته و قلمرو دولت اسلامي عقيدتي و مرز آن بر پايه ايمان و كفر بود. از اين رو، تنها يك دولت فراگير اسلامي در نظريه سياسي اسلام قابل تصور است. اما به مرور زمان با اختلاف ميان فرق و مذاهب مختلف، عملاً دولت اسلامي تجزيه شده و حاكميت هاي متكثر و نظام هاي سياسي متعدد در جهان اسلام پديد آمد. دنياي استعماري، با زوال خلافت عثماني، جهان اسلام را با شعارهاي پوچ و ضد اسلامي ملي گرايي تجزيه كرد. با اين كار، عملاً جهان اسلام وحدت سياسي خود را بيش تر از دست داده و بحران هاي متعددي را تجربه نمود.اما چنان كه در نگرش هاي منجي گرايانه اديان آمده است، دولت آخرالزمان دولتي جهاني خواهد بود. با پذيرش اسلام از سوي همه مردم جهان، ديگر هيچ مرزي ميان مردم نخواهد بود. از اين رو، گستره توسعه سياسي نيز محدود به مرزهاي ملي نبوده، بلكه انسان ها دغدغه هاي مشتركي خواهند داشت و در سختي ها و ناملايمات در كنار هم خواهند بود. زندگي سياسي، ديگر نه معطوف به كسب منافع جمعي _ گروهي، بلكه در راستاي سعادت

بشريت و صلاح همه انسان ها خواهد بود. روايات متعددي بر قلمرو جهاني حكومت مهدوي دلالت دارند.

توسعه سياسي بر اساس قانونمندي الهي

قانونمندي جامعه، يكي از اصول اساسي زندگي جمعي است. بديهي است هنگامي توسعه سياسي مطلوب در جامعه حاصل مي شود كه قوانين مناسبي پشتوانه آن باشد. قوانين در عرصه اجتماعي تعيين كننده هنجارهاي قانوني رفتار سياسي هستند. سازگاري قوانين با نيازهاي واقعي انسان ها، رعايت مصالح و مفاسد، زمينه سازي رشد افراد و... همگي از طريق قوانين مناسب امكان پذير است. در حكومت فاضله مهدوي (عج) مبناي قوانين، احكام الهي آسماني هستند. هرچند چنين قوانيني در عصر نبوي و علوي نيز وجود داشته است، اما به دليل موانع و مشكلاتي كه افراد ناصالح ايجاد مي كردند، امكان تحقق همه قوانين اسلامي در جامعه ميسر نبود. از اين رو حكومت عدل مهدوي همه قوانين تعطيل شده را دوباره اجرا و حتي برخي از قوانين اجرا نشده را كه جديد جلوه مي كنند، زنده خواهد كرد. (نك: حكيمي، 1381: 175-184)

توسعه سياسي عدالت محور

توسعه سياسي در عصر مهدوي توسعه اي عدالت محور خواهد بود؛ برخلاف فرايند توسعه سياسي در جهان امروز كه با وجود شعارهاي مختلفي چون حقوق بشر، آزادي و توسعه سياسي، عدالت مسئله اصلي جهان امروز نيست. عدالت صرفاً مكانيسمي تلقي مي شود كه از طريق اقتصاد آزاد، بايد خودبه خود تأمين شود. اما در الگوي نظام مهدوي، توسعه سياسي همراه با تأمين عدالت است. عدل و داد شعار اصلي امام مهدي (عج) است. هدف قيام آن حضرت نيز برقراري عدل و داد در جهان است. تعبير «يملأ الارض عدلاً و قسطاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» (نك:كمال الدين، ج 1: 260)، بيانگر مهم ترين ويژگي حكومت آن حضرت است. هم چنين در روايات ديگر آمده است كه عدالت و مساوات آن حضرت

به گونه اي خواهد بود كه نياز همه نيازمندان برطرف شده و افراد مستحقي براي پرداخت صدقات يافت نخواهد شد. امام صادق در روايتي مي فرمايد:هنگام ظهور قائم ما، زمين با نور خدايي بدرخشد... و شما به جست وجوي اشخاصي برمي آييد كه مال يا زكات بگيرند و كسي را نمي يابيد كه از شما قبول كند و مردمان همه به فضل الهي بي نياز مي گردند.

توسعه سياسي و رشد علوم و تكامل عقول

توسعه سياسي در عصر مهدوي با زمينه سازي گسترش علوم همراه است. در روايات مختلفي بر اين امر تأكيد شده است. مدينه فاضله مهدوي عملاً با گسترش دانش و آگاهي ميان مردم زمينه حضور فعال آن ها را در عرصه عمومي آماده مي كند. با تكامل عقول مردم، طبعاً كنش هاي سياسي _ اجتماعي نيز كه بر اساس جهل و رقابت هاي ناسالم به تعارض تبديل شد، جاي خود را به همكاري و تعاون و عقلانيت در عرصه سياسي _ اجتماعي مي دهد. ريشه منازعات اجتماعي، سودجويي و عدم كنش هاي درست و عقلاني در جامعه است. طبعاً با تربيت افراد صالح، جامعه نيز صالح خواهد شد. بديهي است چنين توسعه اي مبتني بر توسعه و تكامل نيروي انساني خواهد بود و تأثير آن در همه زمينه ها از جمله عرصه سياسي ظهور خواهد كرد. امام محمد باقر مي فرمايد:قائم ما هنگام قيام خويش نيروهاي عقلاني مردم را تمركز دهد و خردها و دريافت هاي خلق را به كمال رساند.

توسعه سياسي با تربيت اسلامي و تغيير محتواي دروني انسان ها

الگوي توسعه سياسي در اسلام مبتني بر باطن افراد و تغيير و دگرگوني روحي _ اخلاقي است. برخلاف دنياي جديد كه نسبت به تربيت اخلاقي افراد دغدغه ندارد و آن را امري فردي مي شمارد، الگوي توسعه اسلامي در سيره معصومان (ع)، به ويژه معصوماني كه فرصت تشكيل حكومت يافته اند، تلاش براي نيروسازي و تربيت و آماده سازي آن ها بوده است. چنين ميثاقي در مفاد بيعت مردم با آن حضرت كاملاً پيدا است. حضرت علي در توصيف مفاد بيعت با آن حضرت مي فرمايد:قائم ما با يارانش پيمان مي بندد و از آنان بيعت مي گيرد كه... مسلماني را دشنام ندهند... حريمي

را هتك نكنند، به خانه اي هجوم نبرند، كسي را به ناحق نزنند، طلا و نقره ذخيره نكنند،... مال يتيمان را نخورند... و در راه خدا به جهادي شايسته دست يازند.چنين عبارتي يادآور جهاد اكبر مورد سفارش پيامبر گرامي اسلام است كه ياران آن حضرت، ضمن جهاد اصغر، جهاد اكبر را مورد اهتمام خويش قرار خواهند داد.

خاتمه سخن

مدينه فاضله اسلامي نه تنها آرماني ابدي و جاودان براي همه انسان هاست، بلكه نقش الگويي نيز براي جوامع دارد. در عصر حاضر كه جامعه اسلامي در انتطار فرج به سر مي برد، بايد با تمسك به آن الگوي آرماني، جامعه امروز خويش را نيز اصلاح كرده و بر اساس الگوي صحيح اسلامي بسازد. در طول سده گذشته با تهاجم فكري _ فرهنگي غرب به همراه تهاجم استعماري آن ها به جهان اسلام، الگوها و ارزش هاي غربي در جهان اسلام ترويج شده است. غرب به دنبال تحميل الگوي خويش به جوامع جهان سوم و از جمله جهان اسلام برآمده و خواهان تغييرهايي به سبك و الگوي غربي در جهان اسلام است. نمونه بارز آن را مي توان در عربده كشي هاي مهاجمان آمريكايي و انگليسي در استقرار حكومت غربي در كشورهاي اشغال شده اي چون افغانستان و عراق مشاهده كرد.اما چنان كه مصلحان جهان اسلام در طول دو سده مبارزه خويش نشان داده اند، راه رستگاري جامعه اسلامي نه پيروي از دنياي غرب، بلكه بازگشت به سنت اسلامي و زنده كردن ارزش هاي اسلامي است. از اين رو، در عرصه سياسي نيز تغيير و دگرگوني و توسعه سياسي مي بايست نه بر اساس الگوي غرب، بلكه بر اساس الگوي اسلامي باشد كه عملاً در مدينه

فاضله مهدوي تجلي خواهد يافت. از اين رو، عصر موعود، خود مي تواند راهنماي عمل امروز ما باشد و از حالتي صرفاً آرماني _ انتزاعي بيرون آمده و وارد عرصه عملي زندگي امروز ما باشد و ما را در رسيدن به حيات طيبه سالم ياري رساند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109