دل نوشته هاي مديريتي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور:دل نوشته هاي مديريتي / www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - دل نوشته ها

من حسين (ع) را دوست دارم

مهدي ياراحمدي خراساني

مي خواستم در مدح او چيزي بگويم . اما با خود گفتم: در كلام قاصر من جائي براي سخن گفتن از او نيست وقتي بهانه ي خلقت او را سيد شباب مي نامند.مي خواستم شور حماسه ي او را به شعور تبديل كنم. دريافتم هنوز طنين روشن گري عقيله بني هاشم در جهان برقرار است.مي خواستم برايش شعري بسرايم. اما دريافتم عرشيان سراينده و مداح او هستند پس شعر من شايسته ي مقام او نيست.مي خواستم خود را فدائي او بدانم. اما از دستان بريده ي ساقي عشق خجالت كشيدم.مي خواستم براي او خون بگريم. اما با خود گفتم: آيا چشمان گنهكارم ياري ام مي كنند؟؟مي خواستم جواني ام را به پايش بريزم. با خود گفتم : آيا من هم مرگ را از عسل شيرين تر مي دانم.مي خواستم از گناهانم پيش او اظهار پشيماني كنم. با خود گفتم آيا آن قدر حرمت فدك را پاس داشته ام كه حر گردم؟خدايا خود مرا ياري كن! چگونه در سيل مشتاقان او باشم؟از نام سرخ او مدد مي گيرم. آري! تنها چيزي كه مي توانم بگويم اين است: "من حسين (ع) را دوست دارم."خدايا! به حرمت حسين(ع) دست مرا در دست دوست داران او قرار بده. تا همچون فطرس از عذاب رهايي يابم و چون ملائك منزه و مقرب گردم.

*ميخ*

مناجات

مهدي ياراحمدي خراسانيمحبوب من! هر چند با اين زبان كوچك گناهان بزرگي را مرتكب گرديده ام و نبايد هاي زيادي را گفته ام ولي به حرمت اين كه تا كنون از زماني كه سخن گفتن را آغاز نموده ام روزي به سرنيامده كه در

آن نام تو را در آن جاري نكرده باشم، مرحمتي فرما و جز نام و ياد متعالي خود را بر زبانم جاري مساز.شنونده ي نجواي من!من با گوش خود نبايدهاي زيادي شنيده ام ولي با همين گوش هاي خود نيز چيزهاي زيادي در مورد صداي گرم و آشناي منادي ايمان شنيده ام پس مرا ياري فرما بدان ايمان بياورم تا تو از گناهان من بگذري.مهر ثابت و عشق پايدار من!خوب مي دانم دلي ارزشمند است كه تنها يك سرنشين داشته باشد و من گاهي در دلم - همان جائي كه تنها خانه ي توست- دوستي غير تو را نيز جا داده ام، لكن به حرمت اين كه لحظه اي بدون محبت تو در دل زندگي نكرده ام محبت خود را از من دريغ مدار.معشوق من!هر چند به دليل اين كه نازيبائي هاي دنيا را براي چشمان خود به زيبائي نشان داده ام، ديدگانم لياقت ديدن روي زيباي تو را ندارد ولي هميشه چشم انتظار روي زيباي تو مي مانم.تنها ياور و سرمايه ي زندگاني من!با اين كه باور داشته ام تو تنها ياور و سرمايه ي زندگاني من هستي باز هم از ديگري ياري خواسته ام. باور مرا به يقين تبديل فرما.خداي مهربانم!مي دانم در راه تو ثابت قدم نبوده ام لكن همواره دوست داشته ام با گام هايي استوار به سوي تو بيايم پس خود مرا ياري فرما تا به خيل « و يثبت اقدامكم » بپيوندم.عزيز من!هر چند آن طور كه شايسته ي نعمت دستاني است كه تو به من داده اي دستگيري نكرده ام لكن از تو مي خواهم دست مرا بگيري

تا بتوانم به مدد تو دستگيري كنم.اي تنها اميد زندگاني من!هر چند كج رفته ام و بارها و بارها علاوه بر تو به ديگران نيز اميد داشته ام ولي خوب مي دانم تو تنها اميد زندگاني من هستي پس مرحمتي فرما و اميد مرا نااميد مگردان.* ميخ *

نيمه ي پر ليوان

مهدي ياراحمدي خراساني بار ها و بارها شنيده ام كه مي گويند: هميشه به نيمه ي پر ليوان نگاه كنيد. هميشه سعي كنيد مثبت نگر باشيد. هميشه سعي كنيد خوبي ها را ببينيد. و هميشه... چه و چه و چه باشيد!!! حال مي خواهم بگويم؛ اگر ليوانم شكست چه كنم؟اصلاً اگر آبي در كار نبود كه حتي نيمي از ليوان را پر كند چه؟ اگر همه ي اميدم را از من گرفتند جه؟بار ها و بارها شنيده ام كه مي گويند:هميشه به نيمه ي پر ليوان نگاه كنيد.هميشه سعي كنيد مثبت نگر باشيد.هميشه سعي كنيد خوبي ها را ببينيد.و هميشه... چه و چه و چه باشيد!!!حال مي خواهم بگويم؛ اگر ليوانم شكست چه كنم؟اصلاً اگر آبي در كار نبود كه حتي نيمي از ليوان را پر كند چه؟اگر همه ي اميدم را از من گرفتند جه؟وقتي ليوان خاليست مي شود به اميد باران نشست، تا شايد ابري بخشنده لااقل نيمي از آن را برايم پر كند. ولي وقتي ليوان مي شكند چه بايد بكنم؟وقتي مجالي براي باران ندارم چه كنم؟ليوانم مي شكند. آب مي ريزد و اميدم نااميد مي گردد. حالا ديگر نه دلي دارم كه بسوزد. نه دلبري دارم كه از بيدلي چون من دل ربائي كند و نه آبي كه بدان دل خوش باشم.اصلاً وقتي

ليوان مي شكند ديگر چگونه مي توان نيمه ي پر آن را ديد؟؟؟نه نه نه!! غلط گفتم!! مي توان ديد...من مي بينم .ليوانم افتاد و شكست و همه ي آب هاي آن ريخت ولي من نيمه ي پر ليوانم را ديدم.به محض اين كه ليوانم شكست ديدم آب روشنائي است. آب خوش خبري است. آب زندگاني است.خداي من!! مهر ثابت و عشق پايدار من!! تو را سپاس مي گويم. مرا هدايت كردي. حتي ليواني كه مي شكند، هم تنها نيمي از آن خالي مي شود و نيم ديگر آن مي تواند كماكان پر باشد.* ميخ *

زودرنج

مهدي ياراحمدي خراساني

هر چه دلش مي خواست به من گفت. تا مي توانست با زبان تند وتيز خود مرا له كرد. ديگر تاب و توان شنيدن كلام بران او را نداشتم. بدجوري به هم ريخته بودم. سرم را پائين انداختم. ناخودآگاه و ناخواسته اشك از ديدگانم جاري شد.با اين كه دوست نداشتم اشك مرا ببيند ولي نتوانستم خود را كنترل نمايم. او اشك مرا ديد. فكر مي كنم بد جوري دلم مي سوخت. آخر تا دل نسوزد اشك اين گونه جاري نمي گردد. وقتي ديد اين گونه به هم ريختم از روي عذاب وجدان بود يا بخاطر اين كه رفتار خود را به گونه اي توجيه كند؛نمي دانم!! اما برگشت نگاهي به صورت من انداخت و گفت: " اصولاً تو آدم زود رنجي هستي. آخر مي داني؟ تو چو آدم احساسي، شاعر و عاشق پيشه اي هستي احساسي و زودرنجي" نمي دانم. شايد راست مي گفت. ولي گفتار بي رحمانه ي او براي من ارزشي نداشت. بار

ديگر در لحظات دلتنگي با يار خود سخن مي گويم. با عزيز زندگاني ام. با مهر ثابت و عشق پايدارم. با خداي مهربانم.رحيما! از تو مي خواهم مرا ياري فرمائي تا در برابر ناملايمات از خود خويشتنداري نشان دهم. و او را نيز ياري فرمائي تا لجام زبان سرخ و زهر آگينش را در دست گيرد تا به بيراهه نرود.و در آخر تنها پناه دل بي پناهم با تو اين گونه سخن مي گويم: " اگر داشتن عشق و احساسات در دل گناه است در محضر تو اعتراف مي كنم كه؛ من غرق گناهم"

* ميخ *

فرياد عشق

... The shout of love وقتي او صداي سكوت مرا مي شنودمهدي ياراحمدي خراساني

گاهي اوقات آتشِ عشق درون سينه ي انسان چنان زبانه مي كشد كه تنها با فريادي سهمگين التيام مي يابد.گاهي اوقات يك آه از سويداي جان و يك فرياد از ته دل كافيست تا انسان مكنونات قلبي خود را بيان كند.اما چه سخت است! چه سخت است كسي را دوست داشته باشي ولي نتواني بگويي. نتواني اظهار كني و نتواني فرياد كني.انسان مجبور است دوري كند از چيزي كه مردم را به گمان نامطلوب مي افكند. من هم مجبورم مراقب باشم تا مردم به گمان بد نيفتند. والا فرياد مي زدم تو را دوست دارم. وعاشق تو هستم.راستش مي ترسم. مي ترسم متهم گردم به ظاهرسازي و رياكاري. واين بدترين آسيب براي عشق است. در عصر آپارتمان نشيني و در شلوغي شهرها من كجا را بيابم كه تنها و آزادانه و بدون هراس فرياد كنم تو را؟ و كسي نباشد كه مرا به

چيزي متهم كند. واي چقدر سخت است از درون بسوزي و نتواني با كسي يا چيزي آنرا التيام بخشي. تنها مرا يك چيز آرام مي كند آن هم اين است كه مي دانم از من بيشتر مي داني. مي دانم از من بيشتر مي فهمي. مي دانم از من به من نزديك تري. و مي دانم از من به من مهربان تري.اصلاً چرا فرياد؟؟ وقتي او صداي سكوت مرا مي شنود.چرا فرياد؟ وقتي او اين قدر به من نزديك است.و چرا فرياد وقتي او شور عشق مرا مي فهمد.خدايا! مهر ثابت و عشق پايدار من! فرياد سكوت مرا پذيرا باش كه مستانه و ديوانه سرود دلدادگي و عشق تو را سرمي دهد.

*ميخ*

ارزش وجودي

... value of being

او را دوست دارم فقط و فقط بخاطر ارزش وجودي اشمهدي ياراحمدي خراسانيبرايش احترام زيادي قائلم.او را بسيار دوست مي دارم.نمي توانم خاطرش را فراموش كنم.همواره قلبم به ياد او مي تپد.وجود ارزشمندش آفتابي گرم و حيات بخش است.با وجود اين كه؛خيلي مهربان است، همواره مرهون محبت هاي او هستم، بسيار زيبا و شيرين سخن است، موقر و وزين است و در صورت و سيرت بي همتاست؛اما من بدين دلايل عاشق او نيستم.او را دوست مي دارم، بدو عشق مي ورزم، وجودش را تكريم مي كنم فقط و فقط؛بخاطر ارزش وجودي اش.بخاطر شرف حضورش.بخاطر كرامت رفتارش.بخاطر فطرت پاكشو بخاطر اين كه جانشين خداست در زمين.* ميخ*

اجابت دعا

... prayer چگونه تو را بخوانم وقتي بار گناه بر دوشم سنگيني مي كند؟مهدي ياراحمدي خراساني

بارها شنديده ايم و خوانده ايم از زبانِ ذات اقدس اله كه مي فرمايد: "ادعوني استجب لكم". اما عالمان ديني مي گويند: براي اجابت دعا دو اصل لازم است:1- موانع اجابت دعا از ميان برداشته شود.2- مقتضاي اجابت دعا موجود باشد.موانع اجابت دعا را در چهار مورد بر مي شمرند:1- گناه2- ترك واجب3- آزرده بودن دلي از انسان4- لقمه ي حرامو اما مقتضاي اجابت دعا را در سه مورد نام مي برند:1- شرايط مكاني دعا2- شرايط زماني دعا3- شرايط فرد دعا كنندهخداي مهربانم! حال من چگونه تو را بخوانم وقتي بار گناه بر دوشم سنگيني مي كند؟عزيز شكست ناپذيرم! چگونه از تو بخواهم وقتي خود از اقتضاي لازم براي اجابت برخوردار نيستم؟مي دانم! هيچ گاه لطف و رحمت تو از من كم نمي گردد. بلكه اين من هستم كه

با كوله باري از گناه مانع كسب فيض خود مي گردم.اين من هستم كه با اعمال خود باعث گرديده ام صدايم در زمين محبوس شود و به آسمان ها نرسد. در واقع خود موجب محروميت خود گرديده ام.گناهانم را همچو چتري بر سر گرفته ام و زير باران رحمت تو راه مي روم. و منتظر نزول بركات آسماني تو بر سر و تن خويشم. حال اين كه چگونه ممكن است كسي زير چتر باشد و متوقع نزول باران بر تن؟؟اي فرياد رس فرياد كنندگان! حال كه اين گونه عالمانه جهالت مي كنم از تو مي خواهم! از تو مي خواهم اي مهر ثابت و عشق پايدار من؛ " مرا از بند خود و از بند گناهانم برهان ".نمي دانم جمله ي من دعاست يا آرزوست. اگر دعا باشد كه صدايم محبوس است و به آسمان نمي رسد. اما خوشحالم. خوشحالم از اين كه تو از من به من نزديك تري. و خوب بر جهل و ضعف من آگاهي. پس خود مرا از بند خودم و گناهانم رهائي بخش و مرا ياري فرما! اي تنها ياور زندگاني ام خداي مهربانم.* ميخ *

او مرا دوست دارد

... my cronyمي دانم، اطمينان دارم و اين موضوع را با تمام وجود لمس كرده ام كه او مرا دوست داردمهدي ياراحمدي خراسانيهيچ اشكالي ندارد.اصلاً مهم نيست.با آن كه عاشقانه و بي صبرانه خواهان اجابت خواسته ي خود هستم ولي به هيچ وجه ناراحت نمي شوم.حتماً به صلاحم نيست. مي دانم او مرا بي پاسخ نمي گذارد. اين كه جوابِ اجابت نمي يابم حتماً حكمتي دارد.ولي من نااميد نمي شوم.اگر ده ها بار ديگر

خواسته ي خود را مطرح كنم و جواب نگيرم باز هم مأيوس نمي شوم.آخر مي دانم، اطمينان دارم و اين موضوع را با تمام وجود لمس كرده ام كه او مرا دوست دارد.او شيفته ي من و بسيار كريم و مهربان است.پس دليلي ندارد كه خواسته ي مرا بي پاسخ گذارد. حتماً حكمتي در كار است.خدايا! مهربان عزيزم! و معبود دوست داشتنيي من!تو را شكر گذارم كه آن چه را به مصلحت من نيست اجابت نمي كني.اي معبود بي همتاي من!من بار ديگر خواسته ي خود را مطرح مي كنم. چون بنا نيست از درگاه تو نااميد گردم.حال خود مي داني!!يا خواسته ي مرا اجابت فرما! و يا مهر آن را از دلم بيرون ببر.من آنقدر در محضر تو درخواست خويش را عاشقانه و خاضعانه عرضه مي نمايم. تا در زمان مقرر تكليف مرا خود روشن فرمائي. يا دليل المتحيرين!*ميخ*

نمي دانم

مهدي ياراحمدي خراساني اي قادر متعال!اي خداوند مهربان!اي عزيز شكست ناپذير!و اي مهر ثابت و عشق پايدار من!اگر امتحان بود پس دادماگر عذاب بود چشيدماگر حسرت بود خوردماگر نياز بود داشتماگر ناز بود كشيدماگر بغض بود شكستماگر غبطه بود ديدمنمي دانم كداميك است. اما خوب مي دانم كه تو خوب مي داني.پس خود به حال زار من رحم كن.مرا از اين آزمايش سخت رهائي بخش.عذاب گناهانم را به رحمت مبدل فرما.حسرت زندگانيم را پايان ده.نيازم را اجابت فرما.و قطرات اشكم را از چشمان ديگران پنهان كن.و اميد را بجاي غبطه به من ارزاني بخش.تو را دوست دارم اي تنها سرمايه ي زندگي ام.*ميخ*

با يك گل بهار مي شود

مهدي ياراحمدي خراساني

همه مي گويند با يك گل بهار نمي شود. اما مي شود. من گلي را مي شناسم كه اگر ظهور كند، اگر بروز كند، اگر بشكفد و اگر متجلي گردد بهاري به طولاني عمر تاريخ، به وسعت و پهناي كل خلقت و به زيبائي همه ي زيبائي هاي دنيا بوجود مي آورد. تنها كافيست از او بخواهيم. تنها كافيست كه منتظر او بمانيم.تنها كافيست كه مجال بروزش را فراهم نمائيم.اگر گل زيباي خلقت!اگر تنها گل گلستان عالم!اگر گل خوشبوي نرگس!بيايد همه مي بينند با يك گل هم بهار مي شود.تو را دوست دارم . و تا نفس دارم تو رو مي خوانم . اي عشق من. اي صاحبِ نام من. اي اميد من. و اي گل هميشه بهار گل نرگس.

*ميخ*

اميد

مهدي ياراحمدي خراساني گويند نااميدي همواره با اميد است       در نااميدي من وصال تو اميد استHope is a belief in a positive outcome related to events and circumstances in one's life. Hope implies a certain amount of perseverance

همين كه مرا مي بيند كافيست

!مهدي ياراحمدي خراساني چيزي نمي گويم.چون او از من به من نزديكتر است. از ديگران از حال زار من با خبرتر است. از مادر به من مهربان تر است . و از پدر به من دلسوز تر. چيزي نمي گوي__م و چي__زي نمي خواه_م .همين كه م__را مي بيند كافيست.

تنها

مهدي ياراحمدي خراسانيAlone :Only see this picture تنه___ا:  باشد!!! روزگار را به تنهائي ميگذرانم.اماخوب ميدانم كه آسمان همواره بدين رنگ نمي ماند.روزي فرا خواهد رسيد كه تلألو خورشيد را برگونه هايم احساس كنم وديگر خبري از يك آسمان بي كسي نباشد.نمي دانم چرا روي ديوار تو يادگاري مينويسم وقتي كه از برايم به خود زحمت يك لبخند رانمي دهي.نبايد دلبستن  كسي را كه قدر احساست نمي داند وبرايش ارزش نمي گذارد.

خداي عزيز

مهدي ياراحمدي خراساني

تو را دوست دارم بخاطرآنچه از روي رحمت به من دادي .خداي عزيز تو را دوست دارم بخاطر آنچه از روي حكمت به من ندادي.خداي عزيز تو را دوست دارم بخاطر اينكه تو تنها داشته من هستي.خدايا تو را دوست دارم تنهابه خاطر خدا. Dear God!we thank you for our bright and beautiful world.we thank you for giving us so many exciting thing to do,like learning and playing for and making the most of our talents

يك آسمان ستاره

مهدي ياراحمدي خراساني

هميشه با خود مي گفتم چرا هيچ ستاره اي در آسمان براي من چشمك نمي زند؟! ...تا اينكه يك شب تابستاني روي پشت بام خوابيدم و ديدم همه ستاره ها دارند به من چشمك مي زنند! تازه فهميدم كه من تا بحال شب ها، درست زماني كه ستاره ها برايم چشمك مي زنند خواب هستم.صبح با تلألو نور خورشيد بر روي گونه هاي صورتم بيدار شدم. اينجا بود كه فهميدم انگار خورشيد هم براي من نورافشاني مي كند.ابر و باد و مه و خورشيد وفلك همه در كارند. من هم ناني به كف مي آورم ولي همواره به غفلت مي خورم. من هميشه فكر مي كردم در هفت آسمان يك ستاره ندارم اما الان فهميدم يك آسمان ستاره دارم. The Death Star is the size of a small moonSimply put, the Death Star is the most ambitious space station project in Galactic history. It takes more than a million military personnel to run this station, which is the size of a small moon. But the Death Star is no moon. Despite its size,

the Death Star can still travel at superluminal velocities just like spacecraft with only a fraction of its mass. But the real power and purpose of the Death Star lies in its Superlaser.The Death Star's Superlaser is capable of firing a beam of directed energy powerful enough to completely destroy a planet of any size! Needless to say, nothing quells chaos and disorder faster than the threat of total planetary annihilation. The Death Star represents the absolute pinnacle of military engineering and technology. In this article HowStuffWorks will look at the Death Star inside and out, examine the fascinating history behind this powerful military and political tool, discover other incarnations of the Death Star and learn about what really happens when you blow up a planet.Massive Star Life CycleDirections:  Rank each of the following pictures by age, going from youngest to oldest.  Put a 1 in the blank by the picture you think is the youngest star, a 2 in the blank by the second youngest, and so on.  If you wish, try to guess the age of each star.

پشم شيشه

مهدي ياراحمدي خراساني

نگاه كه مي كني مثل پنبه مي مونه. شايد به ظاهر نرم تر و خوش رنگ تر. اما نبايد بهش دست بزني، نبايد نزديكش بشي. آخه مثل پنبه نرم نيست، ظاهرش اين جوريه. جنسش متفاوته. اگه بهش دست بزني دستتو مي سوزونه. آخه پنبه نيست پشم شيشه است. Fiberglass Fiberglass (also called fibreglass and glass fibre) is material made from extremely fine fibers of glass. It is used as a reinforcing agent

for many polymer products.

آفتاب

مهدي ياراحمدي خراساني آفت______اب

مي خواهم آفت_____اب باشم تا؛ روشني را بجاي تاريكي، روز را بجاي شب و گرما را بجاي سرما بشارت دهم.

دل سرگردان

مهدي ياراحمدي خراساني دل س____رگردانخلوت نزديك...For a wandering heart دل س___رگردان خود را به كوچه اي ببر كه خان____ه ي دوس_ت آنج_است...و در آن خلوت نزديك به شكرانه ي وجودت و به اندازه جودت نمازي بگذار كه؛در قيامش قامت محمد(ص)،در رك__وع_ش خض___وع عل____ي(ع)،در س_ج__ودشج______ود ح____س____ن(ع) ودر س__لام___شس_لامي به لب___ان تشن__ه ي ح_سي__ن(ع)را به نظاره بنشيني.

زندگي

__دگي طرح رنگيني است كه به اندازه ي تعداد مداد رنگي هاي ذهنت مي تواند زيبا باشد.

جش__ن ت___ول___د

مهدي ياراحمدي خراساني هر سال در جشن تولدم يك چراغ از چلچراغ زندگي ام را تنها با يك فوت خاموش مي كنم. B i r t h d a y I Turn Off One Lamp From Luster Of Live In My Birthday Every Year

هيچ كس

مهدي ياراحمدي خراسانيقلب خود را به روي اگاهي و رهنمود الهي بگشاييداما مانند برگي در جريان آب ، بي اختيار نباشيدبلكه قايق راني بر آب هاي خروشان باشيدكه بر آب ها مي راند و مراقبقايق خويش است." امانوئل"NOBODY  KNOWSسبب من_م كه مي ش__كنم       ام____ا ح___رفي ن__مي زن___مخداي مهربونم! خوشحالم كه تو مي بيني و هيچ كس غير از تو نمي بيند....عيبي ندارد...در بود و نبود من هر كه هر چه مي خواهد بگويد. اما براستي هيچ كس نمي داند. هر كس هر چه مي گويد نادانسته و بر مبناي حدس و گمان است. من هم به هيچ كس چيزي نمي گويم. زيرا به قول حافظ :حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست  ك_ه آشن___ا سخ__ن آش_نا ن_گه داردبراي آنكه هيچ كس نشكند به همه گفتم:سبب منم!!!... كه مي شكنم. اما تا آخر عمر: حرفي نمي زنمخداي مهربونم! تمام اسرار را سر به مهر در سينه ي خود محبوس مي كنم. اي كاش هيچ كس اسرار را هويدا نمي كرد.خداي مهربونم! تمام داشته هاي خود را در سبدي گذاشتم و با الهام از مادر موسي (ع) كه تمام زندگي خود را به اميد تو به آب روان رها كرد به اميد ذات مهربانت رها كردم، تو خود نا خدايش باش. خداي مهربونم من از هيچ كس گلايه اي ندارم و همه

را دوست دارم.پس عاجزانه ازتوئي كه هيچ كس نمي تواند مثل توباشدمي خواهم مراببخشي وحمايت فرمائي!

سكوت

!!مهدي ياراحمدي خراسانينشيب و فراز و سختي و سستي زندگي به من آموخت كه كاراترين و اثر بخش ترين فريادها سك___وت است.حتي در سردترين روزهاي زمستان گرماي آفتاب را فراموش نمي كنم. به خدا آنچه مي گويند صحيح نيست. در اين سوز سرما و سختي هر كه هر چه مي خواهد مي كند و به ديگري نسبت مي دهد. اما آفتاب عالم تاب مي داند كه در نهايت روسياهي به زغال مي ماند و او فرصت خواهد يافت آرام آرام دوباره طلوع كند. پس تنها بايد صبر كرد، سكوت كرد و به هيچ گفتاري توجه نكرد مگر با چشم خود ديد.سكوت در نهايت راه حقيقت را پيدا مي كند. (s i l e n c e)For better life:  only silence

رو در روي آفتاب

مهدي ياراحمدي خراسانيface to face with the sun مرا سرزنش نكنيد! من هم تاريكي را دوست ندارم. من هم تحمل سرما را ندارم. من هم عاشق تلألو، روشنائي و گرماي خورشيدم. اما چه مي شود كرد؟ نمي توانم ابر سياه را از پيش روي خورشيد كنار بزنم. نمي توانم با ابر و باد و مه و خورشيد و فلك نبرد نمايم. تنها مي توانم به آسمان خيره شوم و دست نياز به سوي قادر بي نياز دراز كنم و عاجزانه از او بخواهم بادي فرح بخش را روانه سازد تا ابر سياه را به كناري رانده تا من هم بتوانم رو در روي آفت___اب قرار گيرم. و با گرماي اميد بخش و تلألو آرام بخش او اميد و شادابي زندگاني را به آغوش كشم و از ملامت ها رهائي يابم.

دوستت دارم عشق عزيز من

7 ، 00:35 دوستت دارم! عشق عزيز من مهدي ياراحمدي خراسانيDear My Friend! I Love You

هيچ كس از ارتباط بين منو اون با خبر نيست. با اينكه مدت هاست با هم ارتباط داريم. من خيلي دوستش دارم. اما اون عاشق منه. با اينكه خيلي به من نزديكه و سعي مي كنم خيلي يه يادش باشم گاهي اوقات هم كه من فراموشش مي كنم اون از من غافل نمي شه. هيچ وقت به من بدي نمي كنه. تازه بدي هاي منو هم اكثراً نديده مي گيره.منظورم از يكي هست كه خيلي دوستم داره، يه عشق مشترك، يه مهر ثابت، يه دوست عزيز و يه خداي مهربون.

دنياي تاريك

!.. The dark worldمهدي ياراحمدي خراساني اي دوست عزيزم! اي مهر ثابت و عشق پايدارم! و اي خداي مهربانم! دنيا همچون شكم ماهي كه يونس (ع) در آن گرفتار بود برايم سرد و تنگ و تاريك است. نمي دانم اين ذات دنياست كه گاهي نفس كشيدن هم در آن سخت و غير ممكن مي شود؟ يا اين منم كه با اعمال خود دنيا را براي خود تنگ و تاريك نموده ام؟ هر چه هست تنها تو مي داني و تنها تو مي تواني مرا نجات دهي. تنها توئي كه مرا دوست داري و تنها توئي كه همچون يونس نبي (ع)  كه دعايش را مستجاب نمودي و او را از شكم ماهي رهانيدي مي تواني مرا نجات دهي و برهاني. عشق من! خداي مهربانم! از تو مي خواهم بار ديگر مرا از شرخودم، نفسم و از شر وسواس خناس رهائي بخشي. و با رهائي از تنگناها و تاريكي هاي شكم

ماهي تلألو آفتاب را به من مرحمت فرمائي.

ت__ن__ه___اي تنها

مهدي ياراحمدي خراسانيA  L  O  N  E اي دوست تنها و تنها دوست دار من! اي تنها آرام بخش جان خسته ي من! اي تنها داشته و تنها سرمايه ي من! و اي تنها خداي مهربانم! مرا ببخش كه ويژگي خاص تو را به خود نسبت دادم. مرا ببخش كه خود را تنها دانستم در حالي كه تنهائي تنها تو را سزاست. من تنها نيستم. هر روز كه با طلوع خورشيد تلألو گرم و اميد بخش آفتاب را بر گونه هايم احساس مي كنم در مي يابم كه تنها نيستم و دست نوازش گري مهربان از مكاني نزديك تر از من به من نوازشم مي كند و مي گويد به سوي من آي كه تو هيچ گاه تنها نيستي و تنهائي تنها مرا سزاست!!!

تنه__ا در دني___ا

...Only In The World مهدي ياراحمدي خراساني عزيزم! عشق ثابت و مهربانم! پناه خستگي ها و بي كسي هايم! و تنها اميد زندگي ام!  اگر تو با من نبودي، اگر تو با من نمي ماندي، اگر تو مرا دوست نمي داشتي و اگر لطافت آفتاب روزانه ي تو نبود... چگونه مي توانستم نفس كشيدن را تحمل كنم؟ چگونه مي توانستم همرهان سست عناصر را تحمل كنم؟ و چگونه مي توانستم از شر وسواس خناس و ديو و دد به سلامت رهايي يابم؟ حال با هر دم و بازدمي تو را صدا مي زنم و به اميد تو و با ياد و نام تو از روشنايي و گرماي آفتاب لذت مي برم و با خود مي گويم اوست كه مرا عاشقانه دوست دارد.

آشنا

... acquaintedمهر ثابت و عشق پايدارم! از سويداي جان مي سوزم ولي نمي توانم چيزي بگويممهدي ياراحمدي خراساني

دنيا كوچك است و محدود.و همه ي موجودات آن محصور در زمان و مكان هستند. اين موضوع را خوب مي دانستم ولي هيچ گاه آن را لمس نكرده بودم. تا زماني كه از درونم آتشي زبانه كشيد.خداي مهربانم اين چه حسي است كه مرا از درون مي سوزاند ولي حتي نمي توانم حالتش را براي كسي تصوير و يا تعريف كنم؟ عزيزم! مهر ثابت و عشق پايدارم! از سويداي جان مي سوزم ولي نمي توانم چيزي بگويم.شايد واژگاني كه در ادبيات دنيا وجود دارد نيز محدود است به حدي كه حتي نمي توان كلمه اي براي بيان احساسات خود در ميان آن ها پيدا كني؟ واقعاً نمي دانم. از سوئي در بيان مكنونات قلبي خود

مردد بودم و از سوي ديگر تلاطم درون مرا كلافه كرده بود.ياد اين بيت معروف افتاده بودم كه:

مرا دردي است ان_در دل اگ_ر گويم زبان سوزداگر پنهان كنم ترسم كه مغز استخوان سوزد

عاقبت فشار دروني مرا وادار به سخن كرد. چندي پيش جملاتي ترتيب دادم تا اين حس را براي فرد ديگري كه او را بسيار به خود نزديك مي دانم و به او حسن ظن كامل دارم بيان كنم. زماني بسيار بدان جملات انديشيدم و بعد از كلي تلاش در نظر خود بياني ترتيب دادم كه نمايان گر حس درونم بود. وقتي آن را عرضه كردم به من تنها يك جمله گفت.تنها جمله اي كوتاه كه براي اثبات فقر ادبيات دنيا و يا عجز كلام من كافي بود. و آن جمله اين بود: «حرف هايت و احساساتت دروغ است.» خداي من! چرا؟ چرا او تمام شالوده ي ذهني مرا به هم مي ريزد؟من در بيان آتش درونم ناتوانم؟ يا او در درك احساسات من؟نمي دانم.گريستم.گريه اي از سويداي جان!گريه اي از سر ناتواني و عجز.گريه اي براي تنهائي.خدايا! من كه چيزي نداشتم و ندارم. اما آن چه بود را در طبق اخلاص گذاشتم و بدو عرضه كردم. چرا اين گونه مرا بر هم ريخت؟ كاش صداقت مرا زير سؤال نمي برد.راستش دلم شكست.احساس تنهائي مرا در هم پيچيد. از شدت تلاطم درون و گرفتاري روح، جسمم نيز قواي خود را از دست داد و مرا چند روزي در بستر بيماري گرفتار نمود. وقتي حرف و احساس درونت را حتي به نزديك ترين فرد زندگي خود نتواني بگوئي بسيار احساس تنهائي مي كني.مدام

براي خود مي خواندم: « دلا خو كن به تنهائي.»پناه بر خدا!خدايا از تو مي خواهم خود مرا هدايت فرمائي!از تو مي خواهم مرا آرام كني!گريه امانم را بريده بود. اما به لطف خدا دعايم مستجاب شد.خدا مرا هدايت كرد.او مرا هدايت كرد.بر دلم انداخت فال حافظ بگيرم.من هم درنگ نكردم.به ديوان حافظ  رجوع  كردم و از صميم جان براي تمامي مكنونات قلبي ام نيت كردم و از كلام حافظ مدد جستم.واي خداي من اين چه فاليست؟بيتي آمد كه مرا براي تمام زندگي هدايت كرد.پس بايد بگويم:

ك__ار خداشكر خدا

از اين پس ديگر مي دانم آتش درون را چگونه خاموش كنم و چگونه خود را آرام سازم.از اين پس ملجأ و پناه سخن خود را يافتم.و آن فال اين بود:

حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوستك___ه آشن____ا س_خ__ن آش__ن__ا ن___گ__ه دارد

* ميخ*

اسي___ر

... captiveمهدي ياراحمدي خراساني بايد تنها نگاهش به من باشد؛چون من جز او نمي بينم. بايد تنها مرا دوست بدارد؛چون من جز او را دوست ندارم. بايد تنها به من تكيه كند؛چون من او را تنها تكيه گاه زندگي ام مي دانم. نمي دانم اين خواسته هاي من اسمش چيست ؟؟علاقه،عشق يا غرور ؟ او را اسير خود مي كنم؛ با اكسير محبت. با او كاري مي كنم كه نتواند به غير از من بينديشد؛چون من به غير او نمي انديشم. تمام داشته هاي خود را به پاي او مي ريزم؛چون داشته اي جز محبت او ندارم. نمي خواهم اسير چيزي باشد؛ولي با او چنان رفتار مي كنم كه نتواند از اسارت عشق و محبت من بگريزد. خدايا مرا ياري فرما!ياري

فرما نگاهم به چيزي باشد كه تو از آن خرده نگيري.ياري فرما دوست دار چيزي باشم كه رضايت تو در آنست.ياري فرما به كساني تكيه كنم كه جز سوداي تو در سر ندارند.ياري فرما به كسي محبت كنم كه تو او  را شايسته محبت ناب و پاك مي داني. * م__ي__خ *

شرمنده

...sorryمهدي ياراحمدي خراساني

خداوندااي عزيز مهرباناي كريم شكست ناپذيراي مهربان ترين مهربانانو اي نزديك تر از من به منچگونه با تو سخن گويم وقتي بار گناه بر دوشم سنگيني مي كند؟چگونه از تو بخواهم وقتي خواسته ي تو را ناديده گرفتم؟چگونه از تو ياري بجويم وقتي از شدت شرم نمي توانم در برابرت سخني به زبان آورم؟اي مهر ثابت و عشق پايدارو اي خداي مهربانتمام توان خود را بكار مي گيرم تا در يك واژه مكنونات قلبيم را كه تو از آن آگاهي به زبان آورم و آن واژه اينست.........شر منده ام*ميخ*

ديگ جوشانِ چه كنم

1387 ، 00:46

ديگ جوشانِ « چه كنم؟» ... what am I doingمهدي ياراحمدي خراسانيوقتي مصيبت ها، نامهرباني ها و سختي هاي زندگي ناجوامردانه به سويم هجوم مي آورد

اي مهر ثابت وعشق پايدار من!وقتي مصيبت ها، نامهرباني ها و سختي هاي زندگي ناجوامردانه به سويم هجوم مي آورد و ديگِ؛ «سردگمي » و «چه كنم؟»را در وجودم جوشان مي كند خاضعانه برآستان مباركت سر تعظيم فرود مي آورم و به هنگامه ي « اذا اصابتهم مصيبه » نداي « انالله و انا اليه راجعون» سر مي دهم.خداي مهربانم!دوست عزيزم!مصداق توصيه شريفه ي « استعينوا بالصبر و الصلوه» بسوي تو پناه مي آورم با دو دستاويز؛ صبر و صلوه اما اگر تو مرا حمايت نكني ديگر نمي دانم چگونه بار سختي ها را به دوش كشم؟اي مهر ثابت و عشق پايدار من!اي عزيز دوست داشتني!اي كريم شكست ناپذير!اي تنها ياور تنهائي من! مي دانم كه تو مرا تنها نمي گذاري.مي دانم دست مهربان و نوازشگر تو از من حمايت مي كند.مي دانم

نخواهي گذاشت بد انديشان از زمين خوردن من خشنود گردند.مي دانم در سايه ي رحمت تو قرار گرفته ام .مي دانم تقصيرم را بر ديگران آشكار نخواهي كرد.اما تو خود خوب مي داني كه جسم نحيف من طاقت سختي ندارد .خداي مهربانم! شك ندارم سايه ي لطف تو از سرم كم نمي گردد. اين من هستم كه خود گاه گاهي از سر جهالت از زير چتر حمايت تو خود را خارج مي سازم.اي مهر ثابت! اي مهربان تر از مادر و پدرم. كريما! مرا ياري فرما.مرا ياري فرما و به من صبر عنايت كن. صبري كه بتوانم با استعانت از آن در سختي هاي زندگي از راه تو و از زير چتر حمايت تو خارج نگردم.دوست مهربانم! مرا توفيق عنايت فرما تا در تنگناهاي زندگي اسير وسواس خناس نگردم. مي دانم تو كه دوست مهربانم هستي مرا از وادي مبهم «چه كنم؟» خارج خواهي ساخت.

* ميخ *

تنها تو

... only youمهدي ياراحمدي خراسانيمرا ياري كن تا تنها تو سرنشين دل بي قرار من باشي حال كه مي خواهي در كوچه پس كوچه هاي بي قراري سردرگمي و پريشاني مرا شاهد باشي شكايتي ندارم.حال كه مي خواهي هر شب ديدگان اشك بار مرا ببيني اشك خود را دريغ نمي كنم.حال كه التماس هاي نيلوفرانه ي مرا مي خواهي دست از التماس بر نمي دارم.حال كه تقدير مرا با غم نوشتي تمكين مي كنم.حال كه سوختن و ساختن را سرنوشت من قرار دادي ققنوس وار مي سوزم.حال كه قرار بر ناز  تو و نياز من است ديوانه وار منت دار عشق تو هستم.حال كه اعتبارم با گدايي 

نزد تو بيشتر مي شود عاجزانه كشكول به دست مي گيرم.محبوب بي نظير من! مهر ثابت و عشق پايدار من!از نام ارباب بي كفن خود مدد مي گيرم و با استعانت از سيره ي او صورت به سينه ي تراب مي نهم و رضايت مي دهم به آن چه رضايت تو در اوست. وبي ادعا تسليم قضاي تو مي گردم.دوست مهربانم! و تنها نگهدارنده ي رازهاي نهاني من!مي خواهم، هر آن چه تو برايم مي خواهي. و مي دانم خير مرا تنها تو مي داني و مي خواهي.دست به دعا بر مي دارم تا حسن ختامي بر كلام قاصر خود بيابم.مهربانم!پوشاننده ي ضعف ها و كاستي هاي من! از تو مي خواهم پريشاني و سردرگمي مرا بپوشاني.دوست دار من! حال كه تنها تو خريدار اشك هاي من هستي مي خواهم مرا ياري كني تا مرواريدهاي چشمانم را بر ديگري عرضه نكنم.قادر متعال! مي خواهم چون نيلوفر تنها به پاي تو بپيچم و در پيشگاه تو التماس كنم.آرام جانم! تنها تويي كه بر زخم غم هاي زندگي من مرهمي پس مرا از نمك ديگران بر زخم غم مصون بدار.عزيز شكست ناپذير! حلاوت سوختن براي خود را از من دريغ مدار.عشق پايدار من! مرا ياري كن تا تنها تو سرنشين دل بي قرار من باشي.دوست بي نياز من! حال كه به درگاه تو روي آورده ام مرا ياري كن تا روي به ديگري برنگردانم. * مي___خ *

جشن تولد من

مهدي ياراحمدي خراساني

معمولاً روز تولدم يادم نيست. ولي دوست دارم ديگران يادشون باشه.

برام مهم نيست چه روزي به دنيا اومدم. ولي دوست دارم براي ديگران مهم باشه.

هديه تولد نمي

خوام. ولي وقتي به من مي گن " تولدت مبارك"  برام يه دنيا هديه است.

هيچ وقت جشن تولد نمي گيرم. ولي دوست دارم در روز تولدم مثل روزهاي جشن ديگران رو شاد ببينم.

روز تولد من به سال شمسي مناسبتي نداره. ولي روز تولدم به سال قمري روز تولد صاحب ناممه.

روز تولدم دو تا معني داره اول؛ يعني امروز اومدم. دوم؛ يعني يه روز مي رم.

درد دوري يا شور وصف ناپذير وصال

مهدي ياراحمدي خراساني نمي دانم...  شور من زياد است يا حس او كم؟نمي دانم...  من يك جانبه عاشق او هستم يا او هم مرا دوست دارد؟نمي دانم ...  سوزِ دل من، او را به وجد مي آورد يا آزار مي دهد؟وقتي از او دورم در فراغش مي سوزم.وقتي در كنار من است بي تاب نگاه ساحرانه اش مي شوم.نمي دانم كدام مرا آرام مي كند: درد دوري يا شور وصف ناپذير وصال ؟شايد هم هيچ كدام..... ميخ

شب قدر

مهدي ياراحمدي خراساني

خداي مهربانم! دوست عزيزم! مهر ثابت و عشق پايدار من! نمي توانم در شب قدر چيزي بگويم وقتي طنين " فزت و رب الكعبه " علي(ع) به بلنداي تاريخ در تمامي شب هاي قدر طنين انداز است. آري! اين صدا صداي علي است. پس "در خانه اگر كس است يك حرف بس است". من ديگر در برابر نداي ملكوتي امام غريبم چيزي براي عرضه نمي يابم. اصلاً نمي خواهم سخني به زبان آورم. من براي حضور در محضر حضرت دوست دستانم خالي و كوله بارم پر از وبال گناه است. پس رواتر آن است زبان من در كام باشد تا اين كه سخني كم قدر در اين شب پر قدر به زبان آورم. تنها به محضر خداي علي(ع) خود را عرضه مي كنم و در چاه غربت فرياد " الغوث الغوث " سر مي دهيم تا به بركت نام و ذكر علي(ع) من هم حز خيل عظيم "خلطنا من النار" گردم.

عجب نعمتي است اين فراموشي

دلنوشتهمهدي ياراحمدي خراساني

از امروز اراده مي كنم واقع بينانه تر به مسائل اطرافم بنگرم. وقتي دست يافتن به آرزويي برايم غير ممكن است، با فكر كردن به رؤيايي دست نيافتني خود را عذاب نمي دهم. بلكه تلاش مي كنم آرزويم را به فراموشي بسپارم.خداي مهربانم! دوست عزيزم! مهر ثابت و عشق پايدار من! مرا در فراموش كردن خواسته هاي دست نيافتني ام ياري فرما! چه خوب است خداي مهربان انسانِ ضعيف را فراموش كار آفريده است. عجب نعمتي است اين فراموشي. از امروز ديگر آرزوي دست نيافتني نخواهم داشت. خدايا صميمانه از تو سپاسگزارم!

ميخ

فاصله

مهدي ياراحمدي خراساني در اين "دنياي نماندني" بعضي اوقات " فاصله " نعمتي مي شود براي ماندن. برخي زمان ها هم اتفاق مي افتد تنها راه ماندن فاصله است. خيلي وقت ها تنها دليلي كه مي تواند آدم را به "ماندن" اميدوار كند "نماندن" است. فاصله از زماني خاص، فاصله از مكاني خاص، فاصله از فردي خاص و حتي فاصله از علاقه اي خاص. فقط يك ماندن با نماندن ارتباط ندارد، يك بودن با نبودن بي ارتباط است و يك علاقه در بي فاصله بودن است و آن مهر ثابت و عشق پايدار است.  هماني كه فاصله اي كمتر از رگ گردن به ما دارد: "خداي مهربان"

ميخ

بهترين هديه ي زندگي

دلنوشتهمهدي ياراحمدي خرساني

وقتي يك نفر  تو دنيا كه از همه بيشتر دوستش داري و اونم تو رو از همه بيشتر دوست داره، تمام احساساتش رو خيلي قشنگ كادو مي پيچه و در يك روز خوب به آدم هديه مي ده اين بهترين هديه ي زندگي ميشه. بهترين هديه ي زندگي رو هيچ وقت نمي شه فراموش كرد، هيچ وقت نمي شه به كسي هديه داد، هيچ وقت نمي شه با چيزي عوض كرد بلكه براي هميشه تو ذهن و ياد آدم مي مونه. روزي كه بهترين هديه ي زندگي ام رو دريافت كردم تو دفتر خاطراتم نوشتم: "امروز بهترين روز زندگيِ من بود."

*ميخ*

تصادف شديد

مهدي ياراحمدي خراساني اين جمله رو قبلاً خيلي شنيده بودم كه: مال و جان آدمي ممكن است در كمتر از لحظه اي آسيب و لطمه ي بسيار شديدي ببيند. به اين موضوع كاملاً ايمان داشتم. ولي زماني برايم يقين حاصل شد كه در يك حادثه ي وحشتناك در حالي كه خيلي هم مقصر نبودم يك اتوموبيل با سرعت خيره كننده اي در مركز شهر - يعني درست جايي كه اصلاً توقع چنين سرعتي رو نداري- به ماشين من كوبيد. اين كه خسارت شديدي به اتوموبيل وارد شد و از لحاظ مالي شديداً متضرر شدم بماند، كوفتگي شديد، خون مردگي و تورم استخوان و ساير صدمات جسمي ناشي از اين تصادف كه كماكان هم ادامه دارد جاي خود، اما اين حادثه علي رغم مسائل منفي روحي و جسمي دو تا نكته ي مثبت داشت: اول اينكه الان خيلي خدا رو شكر مي كنم كه حادثه ي بدتر از اين رخ نداد

و صدمات وارده با وجود شدت زياد جبران ناپذير نيستند. دوم و مهمتر اينكه ياد گرفتم در اين دنيا پيش بيني اينكه چند ثانيه بعد چه اتفاقي مي افتد غيرممكن است. شايد دمي ديگر نباشيم پس اين دم را غنيمت شماريم. *ميخ*

آة دل من

به ، 2 آذر 1388 ، 13:07 آةِ دل مندلنوشتهمهدي ياراحمدي خراساني وقتي بصورت جدي با "دلم و خواسته هايش"  كلنجار مي روم و لجبازي مي كنم و هر چه او خواست عكسش را عمل مي كنم ديگر تشخيص اين كه "خودم كيستم؟" و يا "منِ واقعي كجاست؟"  سخت مي شود؟ به قدري با دلم و خواسته هايش لجبازي كرده ام كه نا خود آگاه من و او دشمن يكديگر شده ايم. واقعاً مي شود با دل خود دشمني كرد؟ نمي دانم!! هر چه خواست يا نتوانستم و يا به دليل رجحان عقل بر دل نخواستم بدان عمل كنم. راستش مي ترسم. مي ترسم علاوه بر جمعيتي كه از دست من در صحراي محشر نالان هستند دل خويش را نيز از خود نالان ببينم. واقعاً سخت است انسان به آهِ دل خويش دچار گردد.

 

 

 

 

*ميخ*

به ياد آفتاب

مهدي ياراحمدي خراساني در زمستان دلم برايش تنگ مي شود. آخر كمتر توفيق رفيق مي شود تا او را ببينم. خدا كند مرا فراموش نكند. من كه نمي توانم او را از ياد ببرم. چون با گرماي وجودي اش انس گرفته ام و زندگي مي كنم. او همواره در خاطرم هست. و هر روز صبح كه از خواب بيدار مي شوم اول او را در ذهنم و يادم زنده مي كنم. پرده ها را زود كنار مي زنم تا ببينم امروز هست يا نيست؟ آفتاب عالم تاب من كجاست؟ مي دانم روزهاي زمستاني كوتاه است ولي نمي دانم چرا براي من روزهاي زمستان چون شب يلدا بلند است. شايد به اين دليل طولاني است كه لحظه شماري مي كنم تا زودتر

تابستان شود و فراق آفتاب به سر آيد. آفتاب من بتاب. حتي در زمستان سرد. آرام آرام طلوع كن و دل من را همچون گرماي درخشش تابستاني ات گرم كن. مهر ثابت و عشق پايدار من اين نعمت " آفتاب " و " ياد آفتاب " را از من مگير.

*ميخ *

طلوع آفتاب

دلنوشتهمهدي ياراحمدي خراساني شايد آفتاب در سرزمين ديگري طلوع كرده است كه ديگر بيابان سرد وبرهوت ما را گرم نمي كند؟ شايد قرار است براي هميشه شهر ما رنگ آفتاب را به خود نبيند؟ نمي دانم! نمي دانم آفتاب را چه شده است؟ اما خوب مي دانم ابر سياه بهانه است. تلألو گرما بخش و اميد دهنده ي آفتاب را هيچ نتوانستني براي طلوع نيست مگر آنكه خود ديگر خواستي براي اين كار نداشته باشد. * ميخ *

زخم دل

دلنوشتهمهدي ياراحمدي خراساني

وقتي يك ظرف بلورين را شكستي ديگر به فكر ترميم آن نباش چون فايده اي ندارد. ديگر به حالت اول باز نمي گردد. پس بلافاصله تكه هاي شكسته را از زمين بردار تا پاي عابران را آزرده نكند. نمي دانم اين قانون مي تواند به"دل " هم تعميم يابد يا خير؟ شايد چون بلور و دل از يك جنس نيستند نتوان اين قانون تعميم را داد. آخر بعضي وقت ها مي توان دل شكسته را بدست آورد. ولي اين يك قانون دائمي نيست. گاهي   " زخم دل " جاودانه مي شود. * ميخ *

باران

مهدي ياراحمدي خراساني

پرسه هاي نا تمام در بيابان هاي گرم و سوزان و بي انتهاي تنهايي را بايد با باراني فرح  بخش و شادي آفرين به فراموشي سپرد. ديگر دوران سرگرداني در كوير بي انتها به پايان رسيده و هنگامه ي باران رحمت است. آري! دستي از آستين آسمان در مي آيد و بركوير خسته ي دل مي بارد تا شكوفه هاي  شادابي، طراوت و اميد در دل جوانه زند. و اين همان رحمتي است كه مهر ثابت و عشق پايدار خداي مهربان وعده داده است.  اينك رحمت و بركت در يك واژه ي عاشقانه خلاصه مي شود؛  "باران".

* ميخ *

دل بستن و دل كندن

مهدي ياراحمدي خراساني

عجب پديده ي عجيبي است دل بستن و دل كندن. آنچنان تمام توان و روح انسان را درگير مي كند كه گويي هر لحظه جان از تن به در خواهد شد. در دل بستگي همواره احساس دين به معشوق تو را رها نمي سازد. او ولي نعمتِ روح مي شود و نداي پنهاني از سويداي جان تو را به سمت آنچه به او دل سپردي مي خواند. در و"صالِ دل" شور اشتياق، روح و جسم را متلاطم

مي كند و در "فراقِ دلدادگي ها " پريشانيِ هجران انسان را رها نمي سازد. اما روي ديگر پيچيده تر است. "دل كندن". دل كندن به معناي واقعي شبيه جان كندن است. در دل كندن گويي جان از بدن جدا مي شود. براي همين است كه قدما همواره مي گويند: "آنچه را نپايد دلبستگي را نشايد". و چون در اين دنياي فاني " كل من عليها فان" است پس هيچ چيز ارزش دلبستگي

را ندارد. اما چه مي شود كرد؟ مگر افسار دل همواره در دست انسان مي ماند؟ گاهي پرواز مي كند و ديگر دسترسي بدان محال مي گردد. نمي دانم نسخه ي پيشگيري از " دردِ دل كندن" درست است يا خير؟ دل نمي بندم تا مجبور نگردم دل بكنم. البته ممكن است مرور زمان دلبستگي ها را از ياد  ببرد ولي جاي زخم دل كندن همراه هميشگي انسان است. خدايا! مرا ياري فرما تا تنها به چيزي دل ببندم كه هيچگاه مجبور به دل كندن از آن نمي شوم. رحيما! مي خواهم به يك مهر ثابت و يك عشق پايدار دلبسته و وابسته گردم كه هيچگاه مرا رها نمي سازد حتي اگر من او را رها سازم. به دوستي نزديك تر و مهربان تر از من به من. خداي ازلي و ابدي.

" ميخ"

تاوان دل

مهدي ياراحمدي خراساني در برهوت نامهرباني هاي زندگي همواره تاوان دلي را پس داده ام كه يا براي ديگري مي سوزد، يا كس ديگري جزخود را دوست دارد و يا خواست ديگران را بر خواست خود ترجيح مي دهد. اين چه دلي است كه تاب ندارد كسي را طرد كند؟ كسي را برنجاند؟  و انتقام نامهرباني هاي ديگران را بگيرد؟  امروز باور دارم كه نامهرباني، جزاي دل رنجوري است كه جز  مهر ثابت وعشق پايدار را به ميهماني مي پذيرد و براي آسايش و آرامش خود پناهي جز او مي جويد. ميخ

يادي از آفتاب

2 دي 1389 ، 12:32

به ياد آفتابمهدي ياراحمدي خراساني مي خواهم در روزهاي سرد و خشك زمستان يادي از گرماي فرح بخش و شادي آفرين آفتابِ تابستاني بكنم. به هيچ وجه دوست ندارم آفتاب عالم تاب با خود فكر كند او را به فراموشي سپرده ام. آخر مگر مي شود آن تلألو زيبا و اميد بخش را از خاطر برد؟؟ همواره مهر ثابت و عشق پايدار را سپاسگزارم كه لذت آفتاب و خورشيد را به ما ارزاني داشته است. آفتاب عالم تاب!!! مي دانم دوباره روزي فرا مي رسد كه درخشش آفتاب چشمان عالميان را روشن مي كند.

* ميخ *

آفتاب را دوست دارم

مهدي ياراحمدي خراساني

نفس هاي گرم من كه از شعله هاي آتش درونم زبانه مي كشد زنده بودنم را تعريف مي كند. هيچ گاه سردي و جمود نمي تواند مرا به مرگ و انتهاي عاشقانه هايم برساند. در زمستان هاي زندگي و سرماي طبيعت، جمود و تاريكي را به مبارزه مي طلبم. با هر دم و بازدمي بخار سفيد رنگ و ابرهاي برآمده از نفس هايم كه همچون دودي از آتش درونم برمي خيزد، گرما و تلاطم دل را نمايان مي كند. واين پاسخي است به سرماي زندگي. باشد روزي كه آفتاب از پشت ابرهاي تيرگي درآيد و شور و اشتياق وجودم را با تلألو درخشان خود و با روشنايي و اميد و گرما پاسخ دهد. آفتاب را دوست دارم حتي اگر نباشد، نتابد و نيايد.

*  ميخ  *

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109